پرسش وپاسخ
۱۴۰۴/۰۵/۰۹ ۱۰:۰۹ شناسه مطلب: 100539
پرسش:
خداوند در قرآن میفرماید یهودیان عُزَیر را پسر خدا میدانستند و یهودیان میگویند ما اصلاً چنین شخصیتی نداریم. آیا در تاریخ شخصیتی به نام عُزیر نبی وجود داشته است؟
پاسخ:
«عُزَیر» در قرآن کریم شخصیتی دینی مطرح شده است که یهودیان به او در جایگاه پسر خدا احترام میگذاشتند. این موضوع در آیۀ 30 سورۀ «توبه» ذکر شده است: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّه﴾.
وی یکی از پیامبران یا اولیای قوم بنیاسرائیل بود که به امر خدا در سن جوانی از دنیا رفت و پس از صد سال زنده شد. به گفته مفسران، آیۀ ۲۵۹ سورۀ «بقره» به این جریان اشاره دارد: ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَهٍ وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾.
در منابع یهودی شخصی به نام عُزَیر شناخته نشده است؛ اما نامهای دیگری به شخصیت ایشان اشاره دارد:
الف) عزراء: «عزیر» لفظی عربی است که در لغت یهود و به زبان عبری به «عزرا» شناخته میشود؛ چراکه عرب وقتی نام بیگانهاى را به کار مىبرد، معمولاً در آن تغییرى ایجاد مىکند؛ بهویژه گاه براى اظهار محبت آن را به صیغه «تصغیر» درمىآورد؛ ازاینرو «عزرا» را نیز به «عزیر» تبدیل کرده است؛ همانگونه که نام اصلى «عیسى» که «یسوع» است و «یحیى» که «یوحنا» است، پس از نقل به زبان عربى دگرگون شده و به شکل «عیسى» و «یحیى» درآمده است (1).
دربارۀ شخصیت عزرا آمده است که وی کاهن معروف عبرانیان و کاتب ماهر شریعت و شخصی عالم، قادر و امین بود و چنانکه معلوم است، در بارگاه سلطان ایران درجه و اعتبار تامی داشت (2). بنا بر باور اصحاب کلیسا، عزرا تمامی کتب قانونی عهد عتیق را جمعآوری و تصحیح کرده است (3). در منابع اسلامی نیز اشاره شده است که وقتی بختالنصر تورات را از بین برده بود، عزیر تورات را از حفظ برای مردم قرائت میکرد؛ بنابراین وی احیاکنندۀ تورات معرفی شده است (4).
ب) ارمیا: با توجه به شباهت داستانهایی که دربارۀ ارمیا و عزیر نقل شده است (مثل مواجهه با شهری که خانههایش فرو ریخته، داستان حملۀ بختالنصر به بنیاسرائیل و ...)، برخی این احتمال را مطرح میکنند که عزرا و ارمیا یک شخصیت بودهاند. البته برخی معتقدند چون این دو نفر معاصر یکدیگر بودند، هر دو نفر در داستانهای مشابه حضور داشتهاند (5).
شایان ذکر است یهودیان در متون اصلی خود، عزرا را «پسر خدا» نمیدانند و این عقیده با اصل توحید در یهود در تضاد است. بنابراین تعبیر قرآن با عنوان «عزیر پسر خداست»، ممکن است به گروههای خاصی از یهودیان اختصاص داشته باشد که هنگام نزول قرآن (یا قبل از آن) در منطقهای خاص به دلیل مقام والای عزرا در احیای تورات و دین، او را تا مقام «پسر خدا» بالا برده باشند. این عقیده لزوماً تمام یهودیان را دربر نمیگیرد، بلکه گروه خاصی را خطاب قرار میدهد. همچنین این تعبیر ممکن است به جایگاه فوقالعاده و منحصربهفرد عزرا در نظر برخی یهودیان اشاره داشته باشد که به دلیل نقش او در احیای دین، او را «پسر خدا» به معنای «محبوب خدا» یا «بسیار نزدیک به خدا» میدانستند که این عنوان ابتدا تشریفاتی بود؛ اما شاید با گذشت زمان، این اعتقاد نزد برخی یهودیان به معنای واقعی و ظاهری آن منجر شد.
نتیجه:
در تاریخ یهود و منابع عبری نام شخصی به اسم عزرا آمده است که در لغت عرب به عزیر شناخته میشود. او از شخصیتهای بسیار مهم و محترم سنت یهودی است که نقش کلیدی در حفظ و بازسازی شریعت یهود ایفا کرد. البته اینکه در قرآن گفته شده است «عزیر پسر خداست» بر خلاف اعتقاد یهودیان است و ممکن است به گروههای خاصی از یهودیان اختصاص داشته باشد که هنگام نزول قرآن (یا قبل از آن) در منطقهای خاصی زندگی میکردند.
پینوشتها:
1. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ چ 32، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 7، ص 361.
2. هاکس، مستر؛ قاموس کتاب مقدس؛ چ 2، تهران: اساطیر، 1382 ش، ص 609.
3. همان.
4. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ؛ قاهره: مکتبة الثقافة الدینیه، [بیتا]، ج ۳، ص ۱۱۵ ـ 116.
۱۴۰۴/۰۵/۰۹ ۰۰:۱۱ شناسه مطلب: 100534
پرسش:
آیا برای دفاع از مظلوم یا هموطن در روایات توصیهای وجود دارد؟
پاسخ:
در روایات اسلامی و سیرۀ اهلبیت (علیهم السلام) تأکید فراوانی بر دفاع از مظلوم و یاری به هموطن وجود دارد. این مفاهیم از اصول بنیادین اخلاق و انسانیت در اسلام برشمرده میشوند. این دفاع میتواند دربرگیرندۀ حمایت مالی، جانی، آبرویی یا هر نوع حمایتی باشد که به نفع هموطن و در راستای حفظ منافع و کرامت او انجام میگیرد. این نوشتار به بررسی دفاع از مظلوم و هموطن در روایات میپردازد.
1. وجوب و ضرورت دفاع از مظلوم
در اهمیت دفاع از مظلوم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت، به عنوان نماینده بنیهاشم در پیمان «حِلْفُ الفُضُول» شرکت کرد که برای دفاع از مظلوم در مقابل ظالم منعقد شده بود (1). همچنین در منابع اسلامی، روایات متعدّدی درباره لزوم دفاع از مظلومان وجود دارد؛ برای نمونه امام علی (علیه السلام) بعد از خوردن ضربت از ابنملجم، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) فرمودند: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا: دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید» (2). این روایت نشاندهندۀ اهمیت حمایت از کسانی است که حقوقشان پایمال شده است. همچنین امام علی (علیه السلام) فرمودند: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا یَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّر: سنگ به همان جا که از آن آمده برگردانید؛ چراکه شر را تنها شر دفع مىکند» (3). امام سجّاد (علیه السلام) نیز در دعاهای «صحیفه سجادیه» میفرماید: «اَللّهُمَّ اِنّی اَعْتَذِرُ اِلَیک مِنْ مَظْلُوم ظُلِمَ بِحَضْرَتی فَلَمْ اَنْصُرْهُ: پروردگارا، در پیشگاه تو از مظلومی که در حضور من مورد ظلم و ستم قرار گرفته و یاریاش نکردم، عذرخواهی میکنم و پوزش میطلبم» (4).
2. غرض از تشکیل حکومت
امام علی (علیه السلام) پس از آنکه با وی در جایگاه خلیفه بیعت شد، دفاع از مظلوم و گرفتن حق او را از برنامههای حکومتی خود بیان کرد. ایشان در خطبه «شِقْشِقِیّه» یکی از دلایل قبول حکومت (بعد از کشتهشدن عثمان) را پیمانی دانستند که خداوند از عالمان برای دفع ظلم از مظلومان گرفته است: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا: اگر نبود حضور آن جمعیت و تمامشدن حجّت با وجود یار و یاور و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیرى ستمگر و گرسنگى ستمدیده رضایت ندهند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر شانهاش مىانداختم» (5).
3. تأمین امنیت مظلومان
تأمین امنیت مظلومان در کنار اقامه حدود الهی و اصلاح و آبادانی شهرها در سخنان امام علی (علیه السلام) مورد تأکید قرار گرفته است: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِکَ: بار خدایا، تو مىدانى که آنچه از ما سر زد، نه از سر رغبت به کسب قدرت بود و نه براى بهدستآوردن چیزى از متاع دنیا، بلکه مىخواستیم نشانههاى دین تو را [به جایگاهشان] بازگردانیم و اصلاح و آبادانى را در سرزمینهاى تو پدیدار سازیم تا بندگان ستمدیدهات امنیت و آسودگى یابند و حدود و احکامِ تعطیلشدهات دوباره برپا شود» (6).
4. همبستگی و برادری دینی
مسلمانان نسبت به یکدیگر برادرند و باید در سختیها و مشکلات، حامی و یاور هم باشند. امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ هُوَ عَیْنُهُ وَ مِرْآتُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یَخُونُهُ وَ لَا یَخْدَعُهُ وَ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَکْذِبُهُ وَ لَا یَغْتَابُهُ: مسلمان برادر مسلمان است؛ او چشم و آینه و راهنماى اوست، در برابر او خیانت نکند و فریبش ندهد و به او ستم ننماید و او را دروغگو نشمارد و پشت سر او بدش نگوید» (7). با توجه به این روایت، اصول بیانشده شامل دفاع از حقوق و منافع هموطنان نیز میشود.
5. مسئولیت اجتماعی
دفاع از مظلوم و یاری به هموطن، بخشی از مسئولیت اجتماعی هر فرد مسلمان است. این امر به افراد خاصی اختصاص ندارد، بلکه همۀ افراد جامعه در قبال آن مسئول هستند. امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ: کسی که صبح کند، درحالیکه به امور مسلمانان اهتمام نورزد، از آنها نیست و کسی که صدای کسی را بشنود که مسلمانان را به کمک میخواند و به او پاسخ ندهد، از مسلمانان نیست» (8). همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَى شَیْئاً مِنْهُ- وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَهٍ وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا: مؤمن برادر مؤمن است، مانند یک پیکرى که هرگاه عضوى از آن دردمند شود، اعضای دیگر هم احساس درد کنند. و روحهاى آنها نیز از یک روح است، و همانا روح مؤمن پیوستگیاش به روح خدا از پیوستگى پرتو خورشید به خورشید بیشتر است» (9). این تشبیه بهخوبی نشان میدهد مؤمنان باید در برابر مشکلات و سختیها، همچون اعضای یک بدن به یاری یکدیگر بشتابند.
6. جواز دفاع در حاکمیت سلطان جائر
یونس مىگوید مردى از امام رضا (علیه السلام) ـ درحالىکه من نیز در مجلس حاضر بودم ـ پرسید: «جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِیکَ بَلَغَهُ أَنَّ رَجُلًا یُعْطِی سَیْفاً وَ قَوْساً فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَهُمَا مِنْهُ ثُمَّ لَقِیَهُ أَصْحَابُهُ فَأَخْبَرُوهُ أنَّ السَّبِیلَ مَعَ هَؤُلَاءِ لَایَجُوزُ وَ أَمَرُوُ بِرَدِّهِمَا قَالَ فَلْیَفْعَلْ قَالَ قَدْ طَلَبَ الرَّجُلَ فَلَمْ یَجِدْهُ وَ قِیلَ لَهُ قَدْ قَضَى الرَّجُلُ قَالَ فَلْیُرَابِطْ وَلَا یُقَاتِلْ قُلْتُ مِثْلَ قَزْوِینَ وَ عَسْقَلَانَ وَ الدَّیْلَمِ وَ مَا أَشْبَهَ هَذِهِ الثُّغُورَ؟ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَإِنْ جَاءَ الْعَدُوُّ إِلَى المَوْضِع الَّذِی هُوَ فِیهِ مُرَابِطٌ کَیْفَ یَصْنَعُ قَالَ یُقَاتِلُ عَنْ بَیْضَهِ الْإِسْلَامِ قَالَ یُجَاهِدُ قَالَ لَاإِلَّا أَنْ یَخَافَ عَلَى دَارِ الْمُسْلِمِینَ أَرَأَیْتَکَ لَوْ أَنَّ الرُّومَ دَخَلُوا عَلَى الْمُسْلِمِینَ لَم یَنبَغ لَهُم أَن یَمنَعُوهُم قَالَ یُرابِطُ وَ لَا یُقاتِلُ وَ إِن خَافَ عَلَى بَیضَهِ الاسلَامِ وَ المُسلِمِینَ قَاتَلَ فَیَکُونُ قِتَالُهُ لِنَفْسِهِ لَا لِلسُّلْطَانِ لِأَنَّ فِی دُرُوسِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ ذِکْرِ مُحَمَّدٍ (ص): فدایت شوم، به مردى از دوستداران شما خبر رسیده شخصى شمشیر و مرکب در اختیار او مىگذارد تا در راه خدا جهاد کند. دوستانش به او خبر مىدهند که جنگیدن به همراه این افراد جایز نیست و به او مىگویند تجهیزاتى را که از آن مرد گرفته، به او برگرداند. امام (علیه السلام) فرمود: این کار را باید بکند و آنها را باید به صاحبش برگرداند. مرد گفت: براى یافتن آن شخص رفته، ولى او را پیدا نکرده است و به او گفتهاند که او مرده است. امام (علیه السلام) فرمود: حال که چنین است، در مرزهاى اسلام به مرزبانى بپردازد، ولى نجنگد. گفتم: [در مناطقى] مانند قزوین، عسقلان، دیلم و شبیه به آنها [که اهل شرکاند] مرزبانى کند؟ امام (علیه السلام) فرمود: آرى. آن مرد پرسید: اگر دشمن به منطقهاى که وى مرزبانى مىکند، حمله کرد، او چه کند؟ فرمود: از کیان اسلام دفاع کند. گفت: یعنى جهاد کند؟ فرمود: نه، مگر اینکه خطرى خانه و کاشانه مسلمانان را تهدید نماید؛ مثلًا اگر روم به سرزمین مسلمانان تجاوز کند، نظر تو این است که نباید جلوى آنها بایستند؟! آنگاه امام فرمود: مرزبانى کند ولى نجنگد؛ با وجود این، اگر بر کیان اسلام خطرى پیش آید، باید با دشمن بجنگد؛ البته هدف فقط دفاع از اسلام باشد و نظرى به حاکم جور نداشته باشد و جنگ با کافران را وظیفهای فردى در برابر اسلام بداند؛ زیرا یکى از راههاى محو اسلام، ازیادبردن نام حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) است» (10).
7. وجوب دفاع در هر شرایطى [بىشرط]
«عَنْ طَلْحَهَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَ أَرْضَ الْحَرْبِ بِأَمَانٍ فَغَزَا الْقَوْمَ الَّذِینَ دَخَلَ عَلَیْهِمْ قَوْمٌ آخَرونَ قَالَ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ یَمْنَعَ نَفْسَهُ وَ یُقَاتِلَ عَنْ حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ رَسُولِهِ وَ أَمَّا أَنْ یُقَاتِلَ الْکُفَّارَ عَلَى حُکْمِ الْجَوْرِ وَ سُنَّتِهِمْ فَلَا یَحِلُّ لَهُ ذَلِکَ: طلحة بن زید مىگوید از امام صادق (علیه السلام) درباره مردى پرسیدم که با اماننامه داخل سرزمین "دارالحرب" شده است. وى در دارالحرب بود که به آن سرزمین حمله مىشود [البته نه مسلمانان]، حال وى چه کند؟ امام (علیه السلام) فرمود: بر این مسلمان است که از جان خود محافظت و دفاع کند و اینکه به حکم خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بجنگد؛ اما اگر به دستور و روش حکومت جور با کفار بجنگد، جایز نیست» (11).
8. همنشینی با پیامبر (صلی الله علیه و آله)
همنشینی با پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آثار دفاع از مظلوم دانسته شده است. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «مَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کَانَ مَعِی فِی الْجَنَّهِ مُصَاحِبا: کسی که حقّ مظلوم را از ظالم بگیرد، در بهشت با من خواهد بود» (12).
9. کفاره گناهان
کفاره گناهان از آثار دفاع از مظلوم برشمرده شده است؛ امام علی (علیه السلام) دراینباره فرمودند: «مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَهُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوب: از کفارههاى گناهان بزرگ، بهفریادرسیدن ستمدیدگان است و شادکردن غمگینان» (13).
این روایات نشان میدهند دفاع از مظلوم و هموطن و یاریرساندن به ایشان، اصلی مهم در اسلام است و هر مسلمان باید در این موضوع احساس مسئولیت کند.
نتیجه:
در قرآن کریم و روایات، یاریرساندن به کسی که به او ظلم شده است، وظیفهای شرعی و انسانی دانسته میشود. روایات متعدد در باب امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، صله رحم، حقوق مؤمنان بر یکدیگر و همچنین فضیلت یاریرساندن به نیازمندان و مظلومان به طور مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع دفاع از هموطن مربوط میشوند. پاداش دفاع از مظلوم در روایات اسلامی، همنشینی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و کفاره گناهان بزرگ شناخته شده است؛ اما در مقابل، یارینکردن مظلوم را سبب خروج از اسلام و هلاکت دانستهاند.
پینوشتها:
1. ابوالحسن على بن محمد شیبانى جزرى ابناثیر؛ الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1385 ق، ج 2، ص 41.
2. محمد بن حسین شریف الرضى؛ نهجالبلاغه (للصبحی صالح)؛ قم: هجرت، 1414 ق، نامۀ 47.
3. همان، حکمت 314.
4. امام چهارم على بن الحسین (علیه السلام)؛ الصحیفه السجادیه؛ قم: الهادی، 1376 ش، دعای 38
5. شریف الرضى؛ نهجالبلاغه (للصبحی صالح)؛ خطبۀ 3.
6. همان، خطبۀ 131.
7. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ چ 4، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 166.
8. همان، ص 164.
9. همان، ص 166.
10. همان، ج 5، ص 21.
11. محمد بن الحسن طوسی؛ تهذیب الأحکام؛ تحقیق: خرسان؛ چ 4، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج 6، ص 136.
12. محمد بن على کراجکی؛ کنز الفوائد؛ قم: دارالذخائر، 1410 ق، ج 1، ص 135.
13. شریف الرضى؛ نهجالبلاغه (للصبحی صالح)؛ حکمت 24.
۱۴۰۴/۰۵/۰۹ ۰۰:۰۱ شناسه مطلب: 100533
پرسش:
آیا پیامبر (صلی الله علیه وآله) همه چیز را میدانست؟ اگر همه چیز را میدانست، چرا خداوند در قرآن به او فرمود ﴿وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾؛ یعنی از من بخواه که علمت را زیاد کنم؟ یا چرا خیلی اوقات پیامبر (صلی الله علیه وآله) به پرسشها پاسخ نمیداد تا به ایشان وحی شود؟
پاسخ:
برخی آیات و روایات نشاندهندۀ آگاهی پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) از همۀ اسرار هستی اعم از خلقت و شریعت است. همچنین بر اساس آیات و روایات، ایشان «دانشمندترین» فرد امت به شمار میآید؛ به گونهای که هیچکس در سطح علم او نیست؛ برای مثال پیامبر (صلی الله علیه وآله) میفرماید: «ای مردم، هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آن را در من جمع کرده است ...» (۱). این عبارت نشاندهندۀ شمول تمام علوم دستیافتنی برای ایشان است.
با وجود این، شواهدی هم نشاندهندۀ افزایشپذیری علم پیامبر (صلی الله علیه وآله) است؛ مانند انتظار ایشان برای نزول وحی در پاسخ به پرسشهای مردم یا درخواست افزایش علم در قرآن کریم، آنجا که خداوند میفرماید: «پس به تلاوت قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود؛ و بگو پروردگارا، علم مرا افزون کن» (۲). آنچه بیان شد، پرسشهایی درباره گسترۀ علم پیامبر (صلی الله علیه وآله) ایجاد میکند که در ادامه به بیان و تحلیل آنها میپردازیم.
نکتۀ اول: علوم عادی پیامبر (صلی الله علیه وآله)
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) یک زندگی عادی و شخصی دارد که در آن مانند دیگر مردم از علوم عادی و اکتسابی استفاده میکند و طبیعتاً این علوم افزایشیافتنی است. قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان میکند: «بگو من قدرتِ [جلبِ] سودی و [دفعِ] زیانی را از خود ندارم؛ جز آنچه خدا خواهد و [غیب هم نمیدانم]. اگر غیب میدانستم، بهیقین برای خود از هر خیری فراوان و بسیار فراهم میکردم و هیچ گزند و آسیبی به من نمیرسید. من فقط برای گروهی که ایمان میآورند، بیمدهنده و مژدهرسانم» (3).
نکتۀ دوم: علوم غیبی پیامبر (صلی الله علیه وآله)
افزون بر مقام شخصی پیامبر (صلی الله علیه وآله)، ایشان دارای جایگاه حقوقی نیز هستند؛ یعنی در جایگاه پیامآور الهی و راهنمای بشر، شأنی دارند که امکان دسترسی به علم غیب را برایشان فراهم میکند؛ زیرا مقام هدایتگری با ناآگاهی از حقایق سازگاری ندارد. درواقع حقیقت علم غیب به طور مطلق در اختیار خداوند متعال است؛ اما خداوند بنا بر حکمت و مصلحت، بخشی از آن را در اختیار پیامبران منتخب خود قرار میدهد (4). ازاینرو پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) از طریق وحی و شنیدن کلام خدا، به تمامی آنچه برای هدایت بشر لازم است، دسترسی مییابد و به امور غیبی آگاه میشود. بنابراین اگر پیامبر منتظر شنیدن وحی است یا از خدا وحی بیشتری درخواست میکند، نشانۀ وابستگی کامل به منبع علم الهی و فروتنی در برابر خداوند است.
نکتۀ سوم: گستره علم پیامبر (صلی الله علیه وآله) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به دلیل اتصال ویژه با منبع علم الهی، از امکان برخورداری از علم غیب برخوردار است و به بسیاری از حقایق پنهان آگاهی دارد. در تبیین این مسئله، توجه به سه نکته ضروری است:
1. محدوده علم غیب پیامبر: برخی از حقایق غیبی حتی برای پیامبر نیز دستنیافتنی است. مهمترین نمونه، ذات اقدس الهی است؛ زیرا ذات خداوند بینهایت است و عقل هیچ مخلوقی توان احاطه کامل بر آن را ندارد. همانگونه که امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: «خردها را بر حد و نهایت صفات خود آگاه نکرده است، اما مانع از شناخت در حد ضرورت نیز نشده است» (5)؛ یعنی راه شناخت اجمالی برای هدایت باز است، اما درک کامل تنها مخصوص خداست.
2. تفاوت شأنیت با فعلیت: پیامبر از شأنیت برخوردار است؛ یعنی ظرفیت دریافت علوم غیبی را دارد. اما این مسئله به معنای فعلیت دائمی همه این علوم نیست. ممکن است در لحظهای خاص هنوز از جزئیاتی آگاه نباشد، ولی چون راه دریافت آن علم برایش گشوده است، هر زمان که ضرورت ایجاب کند، آن علم به او افاضه خواهد شد.
3. استفادۀ حکیمانه از علم غیب: پیامبر (صلی الله علیه وآله) از علم غیب همیشه و در همه شرایط استفاده نمیکند، بلکه بهرهگیری از آن تابع حکمت و ضرورت است. نقل شده است که شتر پیامبر (صلی الله علیه وآله) در یکی از سفرها گم شد و ایشان از همراهان خواستند به جستجوی آن بپردازند. برخی منافقان با تمسخر گفتند: «این چه پیامبری است که جای شترش را هم نمیداند»؛ اما حضرت (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «همۀ آنچه از آسمان برای شما میگویم از سوی خداست؛ شترم در آن دره است و افسارش به بوتهای گیر کرده» و همینگونه نیز یافت شد (6). این روایت نشان میدهد پیامبر در شرایط خاص و به اقتضای نیاز از علم غیب بهره میبرد، نه اینکه همواره از علم غیب بهرهمند شود؛ زیرا ایشان الگوی بشر است و باید زندگیاش شبیه دیگر انسانها باشد تا بتوان در رفتار و قضاوت و سلوک از او الگو گرفت (7).
نتیجه:
علم پیامبر (صلی الله علیه وآله) کاملترین علمی است که برای هدایت بشر لازم است؛ اما این علم به اراده و افاضه الهی وابسته است، نه مستقل و ذاتی. ایشان ظرفیت آگاهی از هر حقیقتی را دارد؛ ولی فعلیت آن علوم تابع حکمت و نیاز است. بنابراین دعا برای افزایش علم یا انتظار برای وحی به معنای کمدانشی نیست، بلکه نشانۀ بندگی، فروتنی و پذیرش مدیریت الهی است. پیامبر (صلی الله علیه وآله) الگویی انسانی است، نه موجودی فراتر از بشر؛ بنابراین باید در زمان مناسب و به مقدار نیاز، علوم لازم برای هدایت را از خدا دریافت کند، نه زودتر و نه بیشتر.
پینوشتها:
1. «مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ أَحْصَاهُ اللَّهُ فِی» (محمد بن احمد فتال نیشابوری؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین؛ قم: انتشارات رضی، 1375 ش، ج 1، ص 93).
2. ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ (طه: 114).
3. ﴿قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ (اعراف: 188).
4. ﴿عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَدا إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول﴾ (جن: 26 ـ 27)
5. «لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه» (سید رضی؛ نهجالبلاغه؛ قم: انتشارات مشهور، 1379 ش، خطبه 49).
6. محمدباقر مجلسی؛ بحار الانوار؛ چ 2، بیروت: داراحیاء التراث العربی؛ 1403 ق، ج 18، ص 109.
7. ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً﴾ (احزاب: 21).
۱۴۰۴/۰۵/۰۷ ۰۰:۰۵ شناسه مطلب: 100525
پرسش:
چه راهکارهایی برای پیشگیری از جذب هموطنان ما در سرویسهای جاسوسی دشمن وجود دارد؟
در جنگ 12 روزه دشمن صهیونیستی علیه مردم ایران، شاهد جاسوسی گروهی در داخل کشور به نفع دشمن و علیه مردم ایران بودیم که به گفته رسانهها بخشی قابلتوجهی از خسارات واردشده از سوی دشمن، ناشی از همین همکاری در داخل کشور بوده است. مواجهه با این رخداد، این پرسش را مطرح میکند که چگونه میتوان از جذب هموطنان به سرویسهای جاسوسی دشمن کاست و از وقوع دوباره چنین صحنههایی پیشگیری کرد؟ جلوگیری از نفوذ سرویسهای جاسوسی همواره برای همه نظامهای سیاسی، بهخصوص نظامهایی که به دلایل مختلف با دشمنیهایی مواجه هستند، مهم است. جمهوری اسلامی ایران نیز به دلایل مختلف که در این مقام جای پرداختن به آن نیست، بهعنوان یک نظام سیاسی از ابتدای انقلاب اسلامی با دشمنیهای متعددی مواجه بوده که تا مرز توطئه برای سرنگونی آن و تجزیه ایران پیش رفته است. طبیعی است که در چنین نظامی، نگرانی از نفوذ دشمن در مراکز حساس و جذب افراد برای جاسوسی دشمن وجود داشته باشد. ازاینرو لازم است بهطور خلاصه از عواملی که موجب کاهش نفوذ دشمن میشود، بحث کنیم؛ با توجه به این نکته که روشن است رعایت نکاتی که در ادامه میآید به معنای منتفی شدن جاسوسی برای دشمن و نفوذ آن نیست و البته رعایت آنها تا حد زیادی میتواند از حجم نفوذ و جاسوسی دشمن بکاهد. عواملی که در پیشگیری از وقوع نفوذ دشمن مؤثرند غالباً همان عواملیاند که در وقوع آن اثرگذارند. در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
عوامل پیشگیری از وقوع نفوذ دشمن
1. تقویت حس هویت و افتخار ملی؛
یکی از مهمترین ابزارهای سرویسهای جاسوسی، سوءاستفاده از ضعفهای هویتی و ایجاد فاصله میان فرد و جامعهاش است. افرادی که دچار بحران هویت ملی هستند، خود را کمتر متعلق به کشور میدانند و درنتیجه، راحتتر جذب پیشنهادهای دشمن میشوند. ازاینرو، تقویت هویت ملی، از طریق آموزش تاریخ، بزرگداشت شخصیتهای ملی و پاسداشت زبان و فرهنگ ایرانی، این فاصله را کاهش میدهد و پیوند عاطفی فرد با کشور را تقویت میکند و انگیزههای خیانت را کاهش میدهد.
2. رفع مشکلات معیشتی؛
بسیاری از افرادی که به دام سرویسهای جاسوسی میافتند، به دلیل بحرانهایی است که به خاطر مشکلات معیشتی و مالی دچار آن میشوند و به همین خاطر، جذب پیشنهادهای مالی جذاب سرویسهای بیگانه میشوند. کاهش بیکاری، رفع فقر، ارتقای سطح رفاه و ایجاد فرصتهای شغلی میتواند یکی از مؤثرترین سدها در برابر جذب نیروهای داخلی توسط سرویسهای اطلاعاتی دشمن باشد. شواهد بسیاری، ازجمله پروندههای کشفشده در حوزه جاسوسی، نشان میدهد که انگیزه مالی یکی از رایجترین دلایل همکاری با سرویسهای دشمن است. درواقع، زمانی که فرد دچار استیصال اقتصادی است، احتمال چشمپوشی از ملاحظات امنیتی و اخلاقی افزایش مییابد. (1) بنابراین، رفع مشکلات معیشتی بهطور مستقیم به افزایش امنیت ملی کمک میکند. البته نباید این مسئله را نادیده گرفت که گاهی طمعورزی و کسب ثروت در کوتاهترین زمان برای برخی انگیزه همکاری با سرویسهای جاسوسی است که رفع این مسئله نیازمند آموزشها و تربیتهای مؤثر است که در جای خود قابل بحث و بررسی است.
3. ارتقای شفافیت و پاسخگویی حاکمیت؛
بیاعتمادی به نهادهای حاکمیتی یکی از نقاط ضعف مهمی است که سرویسهای اطلاعاتی خارجی روی آن سرمایهگذاری میکنند. در فضایی که حکومت پاسخگو نیست و شفافیت وجود ندارد، یا دستکم احساس پاسخگو نبودن و عدم شفافیت شکل میگیرد، زمینه برای ترویج نارضایتی و جذب نیرو فراهم میشود. (2) افزایش شفافیت، اطلاعرسانی صحیح و پاسخگویی، میتواند اعتماد عمومی را تقویت کند و از سرخوردگی اجتماعی جلوگیری نماید؛ زیرا شهروندانی که احساس میکنند صدایشان شنیده میشود و نهادهای مسئول پاسخگو هستند، انگیزه کمتری برای خیانت به کشور خود دارند.
4. آگاهیبخشی عمومی
فقدان آگاهی درباره روشهای جذب، تاکتیکهای سرویسهای جاسوسی و پیامدهای قانونی و اخلاقی همکاری با دشمن، زمینهساز آسیبپذیری است. برگزاری کارگاهها، مستندهای رسانهای، آموزشهای عمومی و اطلاعرسانی گسترده، میتواند سطح هوشیاری جامعه را ارتقا دهد و درنتیجه، احتمال جذب کاهش یابد. از اعترافات احمدرضا جلالی یکی از مهمترین جاسوسان موساد که از نخبگان کشور نیز بود، بهخوبی روشن میشود که عدم آشنایی با نحوه عملکرد سرویسهای جاسوسی چگونه میتواند باعث جلب اعتماد و همکاری با آنها شود. (3) ازاینرو، نهادهای اطلاعاتی باید همواره برای آگاهیبخشی عمومی سرمایهگذاری کنند تا شهروندانشان طعمه سرویسهای رقیب نشوند. پخش مستندهای افشاگرانه درباره شبکههای جاسوسی، یا برگزاری دورههای آموزشی در دانشگاهها و مراکز حساس میتواند نقش پیشگیرانه مهمی داشته باشد.
5. حمایت واقعی از نخبگان؛
بیتوجهی به نخبگان علمی، فرهنگی و اجتماعی، زمینه مهاجرت یا سرخوردگی آنها را فراهم میکند. این افراد، در صورت بیانگیزگی یا طرد از سوی جامعه، ممکن است بهراحتی طعمه سرویسهای جاسوسی شوند که با وعده امکانات علمی، مالی یا جایگاه اجتماعی، آنها را جذب میکنند. حمایت واقعی از نخبگان، هم در بُعد مادی و هم در بُعد معنوی، سدی محکم در برابر این تهدید است. پروندههای افشاشده توسط نهادهای امنیتی کشور نشان میدهد که نخبگان ناراضی، به دلیل سرخوردگی، گاهی هدف سرویسهای اطلاعاتی قرار میگیرند؛ اگرچه تنها سرخوردگی عامل همکاری آنها با سرویسهای جاسوسی نیست. نمونه بارز آن، پروندههای مرتبط با همکاری برخی پژوهشگران با سرویسهای غربی است. درحالیکه اگر این افراد احساس تعلق، امنیت و احترام در کشور خود داشته باشند، احتمال جذب آنها بهشدت کاهش مییابد. (4)
6. افزایش توانمندیهای امنیتی؛
صرفنظر از اقدامات نرم، افزایش توانمندیهای فنی، اطلاعاتی و ضدجاسوسی یک راهکار حیاتی برای مقابله با جذب نیروها توسط سرویسهای بیگانه است که شامل آموزش نیروهای امنیتی، بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته و بهروز و ایجاد سازوکارهای دقیق نظارتی است. کشورهایی مانند روسیه یا رژیم صهیونیستی، به دلیل سرمایهگذاری کلان در حوزه امنیت و ضدجاسوسی، توانستهاند شبکههای گسترده جاسوسی را کشف و خنثی کنند. ایران نیز با ارتقای این توانمندیها، میتواند دامنه فعالیت سرویسهای بیگانه را محدود کند و مانع جذب هموطنان شود.
7. مقابله با جنگ نرم دشمنان؛
سرویسهای اطلاعاتی تنها از طریق روشهای سنتی جذب عمل نمیکنند، بلکه بخشی از فرایند جذب، در بستر جنگ نرم و عملیات روانی شکل میگیرد. تضعیف باورهای دینی، ملی و فرهنگی، ایجاد نارضایتی روانی و تحریک ذهنی افراد، مقدمهای برای جذب است. مقابله با جنگ نرم از طریق تولید محتواهای قوی، ارتقای سواد رسانهای و افزایش تابآوری فکری جامعه، میتواند این روند را مختل کند. برای نمونه، پروژههای رسانهای و سایبری دشمنان در سالهای اخیر، نقش مؤثری در شکلدهی به افکار عمومی و هدفگذاری بر روی نیروهای مستعد جذب ایفا کردهاند. مقابله جدی و هوشمندانه با این اقدامات، از طریق رسانههای ملی و شبکههای اجتماعی، میتواند بهعنوان خط مقدم پیشگیری از نفوذ عمل کند.
نتیجهگیری:
بنا بر آنچه نگاشته شد، روشن میشود که آنچه دشمن روی آن برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران حساب باز میکند، نقاط ضعف موجود در کشور است. هرچه بتوان این نقاط ضعف را از بین برد یا دستکم کاهش داد، سدی در مقابل رسیدن دشمن به اهدافش ایجاد شده است. برطرف ساختن نقاط آسیبپذیر، نقش مؤثری در کاهش همکاری شهروندان ایرانی با سرویسهای جاسوسی دشمن ایفا خواهد کرد. تقویت حس هویت و افتخار ملی، رفع مشکلات معیشتی، ارتقای شفافیت و پاسخگویی حاکمیت، آگاهیبخشی عمومی، حمایت واقعی از نخبگان، افزایش توانمندیهای امنیتی، مقابله با جنگ نرم دشمنان برخی اقداماتی است که میتواند میزان همکاری هموطنانمان با سرویسهای جاسوسی دشمن را کاهش دهد.
پینوشتها:
(1) حیدری، مهدی، «درآمدی بر مدل برآورد احتمال خیانت در کشور»، فصلنامه مطالعات راهبردی، ص 38؛ «نیاز مالی دروازه جذب جاسوس برای موساد»، خبرگزاری الف، https://B2n.ir/mr1687.
(2) حیدری، مهدی، «درآمدی بر مدل برآورد احتمال خیانت در کشور»، فصلنامه مطالعات راهبردی، ص 41؛
(3) «پایان ماجراجویی یک جاسوس»، صراط نیوز، https://B2n.ir/br6317.
(4) ر.ک: «نخبگان جاسوس یا نفوذ در لباس نخبگی»، ایسکانیوز، https://B2n.ir/sn8693؛ «شگردهای سازمانهای جاسوسی»، دانشگاه ادیان و مذاهب، https://B2n.ir/et2346.
۱۴۰۴/۰۵/۰۶ ۲۳:۴۴ شناسه مطلب: 100524
پرسش:
در عصر نبوی یهودیان چگونه از جنگ روانی و شناختی علیه مسلمانان استفاده می کردند؟
در عصر نبوی یکی از مهمترین تاکتیکها و حربههایی که یهودیان در برابر مسلمانان به کار میگرفتند؛ عبارت از جنگهای روانی بود. جنگ روانی شیوهای است که همواره برای تأثیر بر روح و روان طرف مقابل و غلبه بر او مورد استفاده قرار میگیرد. ایجاد شایعهپراکنی مثل شکست مسلمانان در جنگ بدر، ایجاد حس ناامیدی و دلسردی نسبت به اقدامات و ازخودگذشتگیهای مسلمانان در پیشبرد اسلام، بکارگیری تحریف در خصوصیتهای پیامبر آخرالزمان، استهزاء و تمسخر و توهین نسبت به مسلمانان، ایجاد تفرقه میان قبایل مدینه و... از مهمترین حربههایی بود که آنان در راستای ایجاد جنگ روانی علیه مسلمانان انجام میدادند.
انواع شیوههای جنگ روانی یهود علیه پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسلمان
1. شایعهسازی
یکی از مهمترین مصادیق جنگ روانی، تکنیک شایعه است. هنگامی که مسلمانان در جنگ بدر، در برابر مشرکان قریش به پیروزی رسیدند، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برای رساندن این خبر به مسلمانان، زید ین حارثه که فرزندخوانده ایشان بود را به مدینه فرستادند. هنگامی که یهودیان، شکست مشرکان را در جنگ بدر فهمیدند، با کمک منافقان سعی کردند نتیجه به دست آمده را از بین ببرند. آنها بین مردم شایعه کردند که خبر پیروزی مسلمین دروغ بوده و پیامبر صلیاللهعلیهوآله کشته شده است. یهودیان از نسبت بین زید و پیامبر سوء استفاده کرده و گفتند زید به دلیل ناراحتی نمیداند چه میگوید. تا این که حربه یهودیان با ورود پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مدینه ناتمام ماند.(1)
2. ایجاد حس نامیدی و دلسردی
گروه از یهودیان در راستای اهداف خود، سعی در ناامید و دلسرد کردن مسلمانان داشتند. در گزارشی آمده که چند تن از احبار یهود نزد مسلمانان میآمدند و صورت حقبهجانبی به خود گرفته و از روى دلسوزى و نصیحت به آنها میگفتند: «بىجهت پولهای خود را درراه این دین مصرف نکنید، ما مىترسیم که شما فقیر و تهیدست شوید خصوصاً که نمیدانید سرانجام این کار چیست و به کجا خواهد انجامید.»(2)
3. استهزاء و تمسخر
استهزاء و تمسخر از دیگر حربههایی بود که یهودیان علیه مسلمانان بکار میگرفتند. گفته شده وقتی مسلمانان نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میرسیدند، مىگفتند: «یا رسولالله، راعنا، اى اسمع منا»؛ به ما گوش فرادار، یهودیان که این کلام را شنیدند آن را از حیث معنى تحریف نموده و میگفتند، راعنا یا محمد و مقصودشان از اظهار این جمله، گفتن کلمات ناهنجار و رکیک بود وقتیکه به آنها هشدار داده شد که از این کلمات به زبان نیاورند؛ آنها میگفتند: «آنچه مسلمین میگویند ما نیز مى گوئیم.»(3) ازاینرو خداوند به مردم تذکر داد تا بهجای «راعنا» از «انظرنا» استفاده کنند.«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ».(4) همچنین گفته شده شخصی به نام رفاعه بن زید که یکى از بزرگان یهود بود نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله مىآمد و چون حضرت سخنی میفرمود؛ زبانش را از روى تمسخر در دهان میگردانید و با سخنانش به اسلام طعنه میزد و عیبجوئی میکرد.(5) از مهمترین رفتارهایی که در این زمینه از جانب یهودیان صورت میگرفت، سرودن اشعار توهینآمیزی در وصف مسلمانان، خصوصاً زنان آنها بود.(6)
4. ایجاد تفرقه
با توجه به اینکه یهودیان میدانستند که اتحاد قبایل داخلی مدینه، یعنی اوس و خزرج، در رشد و گسترش اسلام تأثیر بسیاری دارد. ازاینرو به یکى از جوانان یهود دستور دادند تا به نزد آنان برود و در مجلس ایشان بنشیند و از جنگ بعاث و سایر جنگهایی که در میان اوس و خزرج اتفاق افتاده سخن به میان آورد و آن روزها را به یاد آنان بیندازد. همچنین برخى از اشعار و حماسههایی که درباره آن جنگها گفته شده بود را براى آنها میخواندند و آنان را به جنگ با یکدیگر تحریک میکردند.(7)
5. تحریف
یهود با بهرهگیری از ابزار تحریف، به تغییر و تفسیر دگرگونه علائم پیامبر آخرالزمان در کتابهای خویش پرداخت تا از گرایش پیروانش به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله جلوگیری کند. خداوند در قرآن به این عملیات روانی یهود اشاره کرده، میفرماید: «وَ قَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُمْ یعْلَمُونَ وَ إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیکُمْ لِیحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ؛(8) گروهی از آنان کلام خدا را همواره میشنیدند، سپس بعدازآنکه [معنا و مفهومش را] درک میکردند، [به سبب دنیاطلبی و امور مادی] بهدلخواه خود تغییرش میدادند، درصورتیکه نسبت به آنچه انجام میدهند، علم داشتند. رفتار آنان بدین گونه بود که تعدادی از آنان قرار گذاشتند که اول روز به آنچه بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده، به زبان ایمان آورند و آخر روز به آن کافر شوند و بگویند ما کتابهای خود را بررسی و با دانشمندانمان مشورت کردیم و دیدیم محمد صلیاللهعلیهوآله کسی نیست که ما گمان میکردیم و دروغ او و نادرستی آیینش بر ما آشکار شد.»
در پیشبینی آنها، این کار باعث میشد مسلمانان شک کنند و از دین خود بازگردند.(9)
نتیجهگیری:
یکی از مهمترین تاکتیکها و حربههایی که یهودیان در برابر مسلمانان از همان صدر اسلام به کار میگرفتند؛ جنگهای روانی بود. جنگ روانی شیوهای است که همواره برای تأثیر بر روح و روان طرف مقابل و غلبه بر او مورد استفاده قرار میگیرد. شایعهپراکنی، ایجاد حس ناامیدی و دلسردی، استهزاء و تمسخر، بکارگیری تحریف، ایجاد تفرقه و... از مهمترین اقداماتی که آنان در این راستا انجام داده بودند.
پینوشتها:
1. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق، ج2، ص 488.
2. ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دار المعرفه، بیتا، ج1، ص 560.
3. مقریزی، تقى الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1420 ق، ج3، ص 109.
4. سوره بقره، آیه 104.
5. ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دار المعرفه، بیتا، ج 1 ص 560.
6. ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دار المعرفه، بیتا، ج 2، ص 54.
7. ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دار المعرفه، بیتا، ج1، ص:555-556.
8. سوره بقره، آیه 75.
9. طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج 2، ص 320-322.
۱۴۰۴/۰۵/۰۶ ۲۳:۰۵ شناسه مطلب: 100523
پرسش:
چه توصیههای اخلاقی در مواجه با اسیران جنگی وجود دارد؟
اسیران جنگی افرادی هستند که در زمان درگیری مسلحانه و به دست دشمن، دستگیر میشوند. این افراد طبیعتاً در معرض آسیب روانی و احساس بیقدرتی قرار میگیرند و اخلاق اسلامی اجازه نمیدهد که در برابر آنها بیاخلاقی کنیم. تأمین نیازهای اساسی همچون غذا، پوشاک، سرپناه و مراقبتهای پزشکی و بهداشتی از حقوق اولیه اسیران است. ضمن اینکه رفتار با اسرا نباید مبتنی بر نژاد و رنگ و جنسیت و ملیت و... باشد.
قرآن میفرماید:
«هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد (و جای پای خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید؛ (و مایلید اسیران بیشتری بگیرید و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید؛ ولی خداوند، سرای دیگر را (برای شما) میخواهد؛ و خداوند قادر و حکیم است!». (1)
طبق این آیه هدف اصلی در جنگ و جهاد اسلامی، رسیدن به منافع اخروی (جلب رضای خدا، تقویت حقّ و تلاش برای نجات مستضعفان) است، نه بهدستآوردن غنائم و اسیر و فدیه گرفتن؛ بنابراین منطبق بر آموزههای دینی اسیر گرفتن به جهت اهداف مادی چون فدیه، امر ناپسندی است.
اصل کرامت
در نگاه اسلام اسرا هم مانند سایر افراد از حقوق انسانی برخوردارند و نباید بیجهت مورد آزار و اذیت قرار گیرند. اسیر فارغ از دین و نژاد و ملیت یک انسان است و هر انسانی در قاموس دین از کرامت انسانی برخوردار است. قرآن میفرماید:
«ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم؛ و آنها را در خشکی و دریا، (بر مرکبهای راهوار) حمل کردیم؛ و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم؛ و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کردهایم، برتری بخشیدیم؛» (2)
و یا در نهجالبلاغه دررابطهبا حفظ کرامت ذاتی انسانها چنین آمده است: «زیرا آنان دو گروهاند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.» (3)
در جریان اسارت، موازنه قدرت تغییر کرده و آنکه به اسارت گرفته اهل قدرت است و آنکه اسیر شده هیچ قدرتی از خود ندارد. در آموزههای دین سوءاستفاده از قدرت مورد مذمت قرار گرفته است. انسان حق ندارد بهوقت قدرت به تحقیر و شکنجه و خدشهدار کردن کرامت افراد مبادرت ورزد.
اطعام اسیر
خداوند در قرآن میفرماید: «و غذای (خود) را بااینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» میدهند!» (4)
همانطور که از ظاهر آیه پیداست، برای اسیر هم بهمثابه مسکین و یتیم، حق تأمین معاش در نظر گرفته شده است و یا در روایت آمده است:
«غذا دادن به اسیر و خوشرفتاری با او حقّی است واجب، هرچند [بخواهی] فردا او را بکشی.» (5)
آزادی اسرا
قرآن میفرماید:
«و هنگامیکه با کافران (جنایتپیشه) در میدان جنگ روبهرو شدید گردنهایشان را بزنید، (و این کار را همچنان ادامه دهید) تا بهاندازه کافی دشمن را در هم بکوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید؛ سپس یا بر آنان منّت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنان فدیه [= غرامت] بگیرید؛ (و این وضع باید همچنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آری) برنامه این است! و اگر خدا میخواست خودش آنها را مجازات میکرد، اما میخواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمیبرد!» (6)
هدف از جهاد، جلوگیری از ظلم و یا ازبینبردن ظلم و ستم است و لذا عفو و بخشش اسیران از سفارشهای اسلام است. این آیه بهصراحت دو راهکار اصلی برای برخورد با اسیران را پس از اسارت کامل مطرح میکند. آزادی با منت (بدون قیدوشرط) یا آزادی درازای فدیه (مالی یا تبادل اسیر). این نشان میدهد که اسلام بر عدم نگهداری دائمی اسیران تأکید دارد.
ارشاد اسیر
قرآن میفرماید:
«ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شما هستند بگو: اگر خداوند، خیری در دلهای شما بداند، (و نیّات پاکی داشته باشید)، بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما میدهد؛ و شما را میبخشد؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است!» (7)
همانطور که مشخص است لحن آیه، با لطف و مرحمت فراوان همراه است. پیامبر و رهبر حکومت اسلامی مأمور است تا با اسیران گفتگو کرده و آنان را ارشاد کند. تبلیغ و ارشاد اسیران جنگی لازم است و از هر فرصتی باید استفاده کرد.
آثار مثبت برخورد مناسب
وقتی در برابر اسیران با اخلاق دینی و الهی رفتار کنیم طبیعتاً این رفتارها منجر به جذب آنها به جبهه حق میشود و حتی اگر همسو با حق هم نشوند درعینحال خاطره ماندگاری از اهل دین در ذهنشان میماند. در نگاه اخلاق اسلامی، اسیر جنگی یک تهدید یا یک غنیمت نیست؛ بلکه فرصتی برای معرفی اخلاق و عدالت به دیگران است. به همین دلیل برخورد انسانی با اسیران، نهتنها یک تکلیف شرعی است، بلکه نقشی اساسی در بازتاب چهره واقعی اسلام در جهان دارد. برخورد ما با اسیران باید به روشی باشد که در عین حفظ امنیت جامعه، بعد تربیتی و هدایتی آن نیز مورد غفلت قرار نگیرد. در نهجالبلاغه آمده است:
«هرگاه بر دشمنت قدرت یافتی، گذشت از وی را شکرانه قدرتیافتنت بر او قرار ده» (8)
و در شرح آن چنین میخوانیم: «در جریان فتح مکه هنگامیکه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر دشمنانی که یکعمر خون به دل او کرده بودند و یارانش را کشته و مثله کرده بودند پیروز شد جمله تاریخی «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ» را فرمود و همه جنایتکاران را مورد عفو قرارداد و شعار «الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرْحَمَهِ؛ امروز روز بخشش است» در مکه طنینانداز شد. اضافه بر این، تبدیل انتقام به عفو اثر مهم اجتماعی دارد و آن این است که انتقام بهصورت تصاعدی پیش میرود و دائماً قتل و کشتار و ناامنی میآفریند و هرگز اجازه نمیدهد صلح و صفا و آرامشی در جامعه پدید آید درحالیکه عفو و گذشت به خشونتها پایان میدهد و سبب آرامش جامعه است؛ بنابراین افزون بر اینکه عفو فضیلتی اخلاقی و مهم است، تدبیر پرارزش اجتماعی است. البته این دستور یک استثنای مهم دارد و آن اینکه در آنجا که دشمن عفو را نشانه ضعف ببیند یا سبب جسارت و ادامه خصومت او شود، عفوکردن، غلط و شبیه ترحم بر پلنگ تیزدندان است. در اینگونه موارد هیچکس عفو را فضیلت نمیشمرد، بلکه نوعی بیتدبیری و رضایت به ادامه خشونت محسوب میشود.» (9) اگرچه این فراز درباره برخورد کلی با دشمن است، اما بهطریقاولی شامل اسیر هم میشود که قدرت دفاع از خود را ندارد.
نتیجهگیری:
در نگاه دین آنچه موضوعیت دارد اصلاح افراد است و نه انتقام از آنان. اسیران جنگی یعنی کسانی که در حادثه جنگ به دست جبهه مقابل میافتند حتی اگر از افراد جبهه باطل باشند باز هم دارای حقوحقوقی هستند. پس از اسارت، جان و مال اسیر تحت حمایت و مسئولیت مسلمانان قرار میگیرد و هرگونه تعرض به جان، مال یا ناموس اسیر خیانت محسوب میشود. اسلام منطبق بر اصل کرامت، حفظ کرامت اسیر را لازم میداند و مبتنی بر اصل عدالت، ظلم به او را جایز نمیشمارد. مهربانی با اسیر، نیکی کردن به او، اطعام اسیر، هدایت و ارشاد او و حتی آزادی او از مهمترین توصیههای اخلاقی دین دررابطهبا برخورد با اسیران است.
پینوشتها:
1. «مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ ۚ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ ۗ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ،» انفال، آیه 67.
2. «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا،» اسراء، آیه 70.
3. «فَإِنّهُم صِنفَانِ إِمّا أَخٌ لَکَ فِی الدّینِ وَ إِمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الخَلقِ یَفرُطُ،» صبحی صالح، نهجالبلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴، نامه 53 نهجالبلاغه، ص 427.
4. «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا،» انسان، آیه 8.
5. «إطعامُ الأسیرِ و الإحسانُ إلیهِ حقٌّ واجبٌ و إنْ قَتَلْتَه مِن الغد،» الحرّ العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه المحقق: مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام لإحیاء التراث، قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام لإحیاء التراث، ج 15، ص 92.
6. «فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰکِنْ لِیَبْلُوَ بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ،» محمد، آیه 4.
7. «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْرَىٰ إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ،» انفال، آیه 70.
8. «إذا قَدَرتَ عَلی عَدُوِّکَ فَاجعَلِ العَفوَ عَنهُ شُکرا لِلقُدرَهِ عَلَیهِ،» صبحی صالح، نهجالبلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴، حکت 11، ص 470.
9. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیهالسلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1386 ه. ش، ص 89 تا 91.
۱۴۰۴/۰۵/۰۲ ۰۰:۵۴ شناسه مطلب: 100511
پرسش:
داستان طوفان نوح، کلام الهی و از خود قرآن است یا از فرهنگهای دیگر اقتباس و در قرآن وارد شده است؟
یکی از قصص قرآن داستان طوفان نوح است. این قصه پیش از قرآن در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان نیز آمده است. پیشاز اینکتاب نیز شاهد حضور آن در لوح یازدهم از حماسه گیلگمش نیز هستیم. به باور محققان این داستان در گذشتههای بسیار دور و پیش از اختراع خط نیز مطرح بوده است. آیا وجود این داستان در منابع پیشاقرآنی بهمعنای این است که قرآن این داستان را از آن منابع گرفته و اصطلاحاً اقتباس کرده است؟
در این نوشتار به این پرسش پاسخ میدهیم.
مقایسه داستان طوفان نوح در قرآن و منابع پیشاقرآنی
داستان کشتی نوح علاوه بر قرآن در منابع سُومِری، بابِلی و عبری (کتاب مقدس) نیز آمده است. نقل سومری از مابقی مختصرتر و دچار آسیب شده و به همین دلیل، ناقص است.
نویسنده مقاله «طوفان نوح در اسطورههای سومری و بابلی و مقایسه آن با تورات و قرآن» (1) این چهار منبع را باهم مقایسه و شباهت و تفاوتهای آنها را بیان کرده است:
1. نام قهرمان داستان در نقل سومری «زیوسودرای» (ziusudra)، در نقل بابلی «اوتناپیشتیم» (Utinapishtim) و در قرآن و عهدین «نوح» است؛
2. در روایت بابلی و تورات به جزئیاتی همچون اندازه کشتی، مدت طوفان، فرستادن پرندگانی به بیرون از کشتی پس از پایان طوفان، انجام قربانی به شکرانه نجات پیدا کردن و... اشاره شده، اما در قرآن چنین مطالبی نیامده است؛ گرچه همگی به سوار شدن حیوانات و همچنین نابودشدن موجوداتی که سوار کشتی نشدند، اشاره کردهاند؛
3. پس از پایان طوفان، کشتی بر قله کوهی آرام میگیرد. نام این کوه در روایت بابلی «نیسیر» (Nisir) و در تورات «آرارات» و در قرآن «جُودِی» ذکر شده است؛
4. در کتاب مقدس، طوفان برای تنبیه انسانهای گنهکار و نابودی شریران و در قرآن برای نابودی کافران و مشرکان است؛ اما در روایت بابلی این واقعه بهخاطر هواوهوس خدایان رخ میدهد؛
5. در تورات، نوح چون شخصی برگزیدهای بود و خدا او را در حضور خود عامل دید از خطر طوفان محفوظ ماند. در قرآن نوح از جانب خدا برای هدایت قومش مبعوث میشود، اما در داستان بابلی، شخصی نجاتیافته به کمک یکی از خدایان که دوستدار او بود و در نقش جاسوسی، راز تصمیم خدایان را بر وی فاش کرد، از خطر جان سالم به در برد؛
6. داستان تورات و قرآن مبتنی بر یکتاپرستی است. البته در قرآن اغراض پند و اندرز و جنبههای اخلاقی نیز مدنظر است. درحالیکه روایت بابلی بر پایه شرک و اعتقاد به خدایان متعدد است. (2)
چرایی اقتباسی نبودن داستان طوفان نوح در قرآن
این احتمال که قرآن داستان طوفان نوح را از منابع سومری و بابلی گرفته باشد اصلاً مطرح نیست؛ چراکه این منابع در زمان و مکان نزول قرآن در دسترس نبودند. ادعای مطرحشده درباره اقتباس این داستان از بایبل (کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان) است. مقایسه این داستان در قرآن و عهدین حاکی از اختلافات ریزودرشت ایندو است. مطابق عهدین خدا وقتی دید مردم غرق در گناه شدهاند، از آفرینش انسان پشیمان شد و تصمیم گرفت همه مردم را هلاک کند؛ اما مطابق قرآن، مشکل اصلی مردم، شرک و بتپرستی بود و حضرت مردم را به یکتاپرستی دعوت میکرد، اما فایدهای نداشت. برابر قرآن یکی از آموزههای حضرت، معاد است؛ ولی در عهد عتیق چنین آموزهای از ایشان نقل نشده است. ظاهر کتاب مقدس جهانی بودن طوفان است، اما مطابق قرآن طوفان فقط قوم نوح را دربرگرفت. مطابق عهد قدیم غیر از خانواده حضرت که درمجموع هشت نفر بودند، شخص دیگری نجات پیدا نکرد، اما مطابق قرآن اولاً همسر و پسر حضرت نیز جزء غرقشدگان بودند و ثانیاً مؤمنان به حضرت نیز در کنار خانواده ایشان سوار کشتی شدند. در کتاب مقدس کشتی روی کوه آرارات فرود آمد، اما قرآن از کوه جودی بهعنوان محل فرود یاد کرده است. تورات از عمر 950 ساله حضرت خبر داده، اما مطابق قرآن این رقم مدت نبوت ایشان است. عهد عتیق کارهای نادرستی همچون نوشیدن شراب و مستی را به حضرت نسبت داده و قرآن از چنین نسبتهای ناروایی خالی است. مطابق تورات، خدا از غرق کردن مردم پشیمان شد و برای اینکه دچار فراموشی نشود و دوباره چنین کاری را تکرار نکند، رنگینکمان را در آسمان برای یادآوری به خود قرار داد! اما مطابق قرآن خدا نهتنها از این کار پشیمان نشده، بلکه این داستان را نقل میکند تا مایه عبرت دیگران شود و آنان نیز به سرانجام قوم نوح گرفتار نشوند.(3)
نتیجهگیری:
مقایسه داستان طوفان نوح در قرآن و عهدین حاکی از این است که این دو روایت در کنار شباهتهایی که ناشی از منشأ الهی واحد آن دو است، تفاوتهای مهمی باهم دارند که احتمال اقتباس را نفی میکنند. هدف قرآن از نقل داستان هدایت و عبرتآموزی است، اما تورات بسان کتب تاریخ، بیشتر در مقام داستانسرائی است؛ لذا در عهدین شاهد جزئیاتی هستیم که معلوم نیست چرا اصلاً بیان شدهاند، اما قرآن به جزئیاتی که کاربرد هدایتی ندارند، نمیپردازد. بررسی تفاوتهای قرآن با عهدین حاکی از این است که آنها حسابشده، هدفمند و بر اساس یک جهانبینی خاص هستند؛ نه اینکه گُترهای و بدون دلیل باشند. برای نمونه، در روایت قرآن، برخلاف عهدین، شاهد مطلبی که با شأن و منزلت خداوند و پیامبر او منافات داشته باشد نیستیم؛ برخلاف عهدین که اموری همچون پشیمانی و ترس از فراموشی را به خدا (4) یا شرابخواری و برهنگی را به حضرت نوح (5) نسبت داده است.
برای مطالعه بیشتر:
رهبر، حمید، مقاله «بررسی تطبیقی روایت وحیانی قرآن و روایت اسطورهای سومری ـ بابلی از طوفان نوح»، مجله پژوهشهای فلسفی کلامی، دوره 11(4-3)، پیاپی 43، خرداد 1389 ش، صص 261-284.
پینوشتها:
1. جلالی شیجانی، جمشید، مجله معرفت، سال 27، ش 6، پیاپی 249، شهریور 1397 ش، صص 39-47.
2. جلالی شیجانی، جمشید، مجله معرفت، سال 27، ش 6، پیاپی 249، شهریور 1397 ش، ص 46.
3. باغبانی، جواد، وحی و نبوت در قرآن و عهدین، قم، موسسه امامخمینی، چاپ اول، زمستان 1400 ش، ص 84-100؛ مطهری، زهرا و ناصر شمسبخش، مقاله «بررسی تطبیقی داستان نوح علیهالسلام تا شروع طوفان در قرآن و سفر پیدایش»، مجله مطالعات تفسیر تطبیقی، دوره 4، ش 8، دی 1398 ش، صص 69-90.
4. کتاب مقدس، سِفر پیدایش، فصل 6، عبارت 6: «و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت» و فصل 9، عبارات 11-16: «... رنگینکمان خود را در ابر قرار دادهام و آن نشان عهدی خواهد بود که میان من و زمین است. هرگاه ابرها را بر فراز زمین بگسترانم و رنگینکمان در ابرها پدیدار شود، آنگاه عهد خود را با شما و هر جاندار ذیجسد به یاد خواهم آورد؛ و آبها دیگر هرگز سیل نخواهد شد تا هر ذیجسد را هلاک کند».
5. کتاب مقدس، سِفر پیدایش، فصل 9، عبارات 21-26: «او از شراب آن نوشیده، مست شد و در میان خیمه خویش ناپوشیده دراز کشید. حام، پدر کنعان، برهنگی پدر را دید و دو برادر خویش را در بیرون خبر داد ... .»
۱۴۰۴/۰۵/۰۲ ۰۰:۴۲ شناسه مطلب: 100510
پرسش:
منظور از مسخ در قرآن چیست و آیا مسخ ازنظر علمی محال و غیرممکن است؟
«مسخ» در زبان عربی بهمعنای تغییر صورت و زشت شدن آن (1) و به عبارت سادهتر، از شکل انسان به شکل حیوان درآمدن است. در اصطلاح قرآنی و دینی، «مسخ» به دگرگونی شکل انسان گناهکار به شکل حیوانی همچون میمون و خوک بهعنوان عذابی الهی و درنتیجه سرپیچی از فرمان خداوند و با اراده تکوینی او گفته میشود؛ بهعبارتدیگر، انسان درحالیکه هنوز انسان عاقل است، شکل و شمایلش شبیه حیوان میشود و وقتی خودش را به این شکل میبیند، عذاب میکشد.(2) هرچند این واژه فقط یکبار در آیه 67 سوره یس بهکار رفته، اما چندین آیه قرآن به این اتفاق اشاره کردهاند. برای نمونه میتوان به آیه 60 سوره مائده اشاره کرد:
﴿... مَنْ لَعَنَهُ اَللّٰهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ اَلْقِرَدَهَ وَ اَلْخَنٰازِیرَ ...﴾؛ ... «[آنان] کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده، بر آنان خشم گرفته و برخی از آنان را بهشکل بوزینه و خوک درآورده ... .»
مشهورترین نمونه مسخ در قرآن، داستان «اصحاب سبت» است.(3)
اصحاب سبت:
داستان اصحاب سَبْت (یاران شنبه) در سوره اعراف آیههای ۱۶۳ تا ۱۶۶ بهتفصیل بیان و در آیه 65 سوره بقره و آیه 47 سوره نساء نیز به آن اشاره کوتاهی شده است. این داستان مربوط به گروهی از یهودیان است که در شهری ساحلی زندگی میکردند. خداوند صید ماهی در روز شنبه را برای امتحان بر آنان حرام کرد. پس از مدتی ماهیها که متوجه شده بودند در روزهای شنبه شکار نمیشوند، در این روز بهوفور و آشکارا به سمت ساحل میآمدند و کاملاً در دسترس بودند؛ اما در روزهای دیگر به ساحل نزدیک نمیشدند. بسیاری از یهودیان وقتی این ماجرا را دیدند دست به یک حقه یا اصطلاحاً «کلاهشرعی» زدند. آنها در روزهای جمعه ترفندی را در ساحل اجرا میکردند تا ماهیها در روزهای شنبه محبوس شوند و سپس در روزهای یکشنبه، آن ماهیها را میگرفتند و میگفتند: ما فرمان خدا را زیر پا نگذاشته و روز شنبه ماهی نگرفتیم! خداوند نیز در مقام مجازات آنان با امر تکوینی ظاهر آنان را شبیه به میمون و اصطلاحاً «مسخ» کرد:
﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلَّذِینَ اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی اَلسَّبْتِ فَقُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خٰاسِئِینَ﴾؛ (4) «بیتردید شما سرگذشتِ کسانی از هممسلکان خود را که در شنبه عصیان ورزیدند، دانستید که [به کیفر عصیانشان] به آنان نهیب زدیم که بهصورت بوزینگانی خوار و راندهشده درآیید.»
مطابق روایات افراد مسخشده فقط سه روز زنده ماندند و سپس مردند و نسلی از آنها باقی نماند.(5)
مسخ از دیدگاه عقل و علم:
در مسخ در عین بقای حقیقت انسان و بدون اینکه شاهد انتقال از یک بدن به بدن دیگر باشیم (6) یا امری بالفعل، بالقوه شود یا یک گونهای به گونه دیگری تبدیل شود، شکل و شمایل انسان به اراده تکوینی خداوند (7) به شکل و شمایل حیوانی همچون میمون و خوک درمیآید. در مسخ، انسان گناهکار میمون یا خوک نمیشود، بلکه ازنظر ظاهری شبیه میمون و خوک میشود. چنین چیزی ازنظر عقل مُحَال نیست و چون خارج از چارچوب قوانین فیزیکی و بیولوژیکی حاکم بر جهان ما است، هرچند مورد تأیید علوم تجربی نیست اما آن را رد نمیکند و در مقابل آن ساکت است.
نتیجهگیری:
مسخ، تغییر شکل و شمایل انسان گناهکار به اراده تکوینی خداوند به شکل و شمایل حیواناتی همچون میمون یا خوک است؛ یعنی ظاهر انسان در همین دنیا در حالیکه هنوز انسانی زنده و عاقل است شبیه میمون یا خوک میشود و وقتی خود را در چنین حالتی میبیند، دچار عذاب میشود. در مسخ نه انتقال از یک بدن به بدن دیگر رخ میدهد، نه بالفعل، بالقوه میشود، نه حقیقت انسانی از بین میرود و نه شاهد تغییر یک گونه به گونه دیگر هستیم. این پدیده نه با عقل در تعارض است و نه در قلمرو علوم طبیعی است تا با آن مخالف باشند.
برای مطالعه بیشتر:
داوری چلقائی، احد و محمد سبحانی یامچی، مقاله «تحلیل انتقادی دیدگاه المنار درباره مسخ اصحاب سبت»، مجله آموزههای قرآنی، دوره 19، ش 35، فروردین 1401 ش، صص 293-316.
پینوشتها:
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، بیتا ج ۳، ص ۵۵: «تحویل صوره إِلى صوره أَقبح منها»؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ سوم، 1404 ق، ج ۱، ص ۴۳۱.
2. فخر رازی، محمد، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق، ج3، ص 542. برخی برای مسخ دو قسم ظاهری/ صوری/ جسمی و باطنی/ معنوی/ روحی قائل هستند. مسخ ظاهری در متن تعریف شد. منظور از مسخ باطنی این است که شخص در اثر گناه بهتدریج خلقوخوی حیوانی پیدا کند. برخی تشبیه گروهی از انسانها به حمار (سوره جمعه، آیه 5) یا کلب (سوره انعام، آیه 176) در قرآن را از مصادیق مسخ باطنی دانستهاند. ر.ک: نقدعلیان، پروانه و عبدالله میراحمدی، مقاله «مقایسه و ارزیابی دیدگاه و ادله مفسّران و حکما درباره کیفیت عذاب مسخ»، انسانپژوهی دینی، دوره 17، ش 43، شهریور 1399 ش، صص 85-108.
3. تذکر این نکته لازم است که «مسخ» غیر از «تناسخ» است. در «مسخ» فقط شکل شخص زنده تغییر و به شکل حیوانی همچون میمون یا خوک درمیآید؛ اما «تناسخ» برای پس از مرگ است و در آن روح یک شخص از بدن او خارج و در همین دنیا وارد بدن دیگری میشود. به باور مسلمانان اوّلی به اراده تکوینی خداوند ممکن، اما دوّمی غیرممکن و مُحال است. ر.ک: شاکر اشتیجه، محمدتقی و محمود قیومزاده، مقاله «جستاری در چیستی و چگونگی مسخ انسان»، مجله انسانپژوهی دینی، دوره 10، ش 29، شهریور 1392 ش، صص 83-107.
4. سوره بقره، آیه 65.
5. طبرسى، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372 ش، ج4، ص 759؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج3، ص 542.
6. برخی بهاشتباه مسخ را بهمعنای «هو انتقال النفس الناطقه من بدن الإنسان إلى بدن حیوان آخر یناسبه فی الأوصاف کبدن الأسد للشجاع و الأرنب للجبان و هو من أقسام التّناسخ» دانستهاند. (تهانوی، محمد اعلی بن علی، موسوعه کشاف إصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996 ق، ج ۲، ص ۱۵۳۵)
7. سوره نحل، آیه 40: ﴿إِنَّمٰا قَوْلُنٰا لِشَیْءٍ إِذٰا أَرَدْنٰاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛ «فرمان ما درباره چیزی چون [بهوجودآمدنش را] اراده کنیم، فقط این است که به آن میگوییم: باش، پس [بیدرنگ] موجود میشود.»
۱۴۰۴/۰۵/۰۲ ۰۰:۰۹ شناسه مطلب: 100509
پرسش:
ارزش و اهمیت جهاد در راه خدا ازنظر روایات چیست و چه فضیلتی دارد؟
جهاد بهعنوان یکی از فروعات دین اسلام، به معنای مبارزه در راه خدا با جان و مال، در نبرد با مشرکان و باغیان و به هدف اعتلای اسلام و برپاداشتن شعائر آن است. در آیات قرآن و احادیث معصومان علیهمالسلام، در باب اهمیت جهاد، فضایل زیاد بیان شده و این تلاش فی سبیل الله یکی از فروعات دین اسلام به شمار میرود؛ نوشته پیش رو بهجایگاه و ارزش و اهمیت جهاد در روایات میپردازد.
اهمیت و ارزش جهاد در روایات
روایاتی بسیار در عظمت و اهمیت جهاد در راه خدا وارد شده است که بهعنوان نمونه برخی از آنها آورده میشود:
1. خیر بودن جهاد
امام صادق علیهالسلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل فرمودند:
«الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ وَ لَا یُقِیمُ النَّاسَ إِلَّا السَّیْفُ وَ السُّیُوفُ مَقَالِیدُ الْجَنَّهِ وَ النَّار؛ِ (1) تمام خیر در شمشیر و زیر سایه شمشیر است و مردم جز با شمشیر راست نمیشوند و شمشیرها، کلیدهای بهشت و دوزخاند.»
فیض کاشانی در شرح این روایت مینویسد: همانا تمام خیر و خوبی در شمشیر و زیر سایه شمشیر است، زیرا با آن کافران اسلام میآورند، با آن بدکاران اصلاح میشوند، با آن امور مردم به دلیل شدت نبرد در آن سامان مییابد، با آن به شهدا پاداش داده میشود، با آن بر دشمنان پیروزی حاصل میشود، با آن مسلمانان غنیمت به دست میآورند و سرزمینها به آنها بازگردانده میشود، با آن ترسندگان ایمنی مییابند و با آن مؤمنان خدا را عبادت میکنند. (2)
همچنین حلبى از امام صادق علیهالسلام نقل میکند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ رَسُولَهُ بِالْإِسْلَامِ إِلَى النَّاسِ عَشْرَ سِنِینَ فَأَبَوْا أَنْ یَقْبَلُوا حَتَّى أَمَرَهُ بِالْقِتَالِ فَالْخَیْرُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ السَّیْفِ وَ الْأَمْرُ یَعُودُ کَمَا بَدَأَ؛ (3) خداوند عزّ و جلّ، بهواسطه پیامبرش، اسلام را براى مردم فرستاد و تا دهسال از پذیرفتن آن سر باز زدند تا آنگاهکه خداوند به او دستور مبارزه و جنگ داد؛ بنابراین خیر و صلاح در شمشیر و در زیر (سایه) آن است و این کار (یعنى پذیرش اسلام) همانگونه که در ابتدا با شمشیر و جنگ به دست آمد دوباره نیز (در زمان امام قائم علیهالسلام) تکرار خواهد شد.
2. اختصاص درب ویژه در بهشت به جهاد
امام صادق علیهالسلام به نقل از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«لِلْجَنَّهِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِینَ یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ بِسُیُوفِهِمْ وَ الْجَمْعُ فِی الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِکَهُ تُرَحِّبُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُلًّا وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَغْنَى أُمَّتِی بِسَنَابِکِ خَیْلِهَا وَ مَرَاکِزِ رِمَاحِهَا؛ (4)
بهشت درى به نام دَر مجاهدان دارد که جهادگران بهسوی آن میروند و آن در باز میشود. آنها درحالیکه شمشیرها را بر خود بستهاند به سمت آن در میآیند و مردم براى حسابرسى ایستادهاند و فرشتگان به آنان خوشآمد میگویند. آنگاه حضرتش فرمود: هرکس جهاد و مبارزه را رها کند، خداوند لباسى از خوارى و فقر در زندگانى او و نابودى در دینش بر او میپوشاند. همانا خداوند عزّ و جلّ امّت مرا، با سُم اسبان و نوک نیزههایشان بینیاز کرد.»
همچنین امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند:
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ سَوَّغَهُمْ کَرَامَهً مِنْهُ لَهُمْ وَ نِعْمَهٌ ذَخَرَهَا؛ (5) امّا بعد؛ به درستی که جهاد و مبارزه، دَرى از درهاى بهشت است که خداوند براى دوستان خاص خود گشوده است و احترام و نعمتى براى آنان قرار داده و ذخیره کرده است.»
3. مرکب در بهشت
امام صادق علیهالسلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل فرمودند:
«خُیُولُ الْغُزَاهِ فِی الدُّنْیَا خُیُولُهُمْ فِی الْجَنَّهِ وَ إِنَّ أَرْدِیَهَ الْغُزَاهِ لَسُیُوفُهُمْ وَ قَالَ النَّبِیُّ صلیاللهعلیهوآله أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ علیهالسلام بِأَمْرٍ قَرَّتْ بِهِ عَیْنِی وَ فَرِحَ بِهِ قَلْبِی قَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ غَزَا مِنْ أُمَّتِکَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَأَصَابَهُ قَطْرَهٌ مِنَ السَّمَاءِ أَوْ صُدَاعٌ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ شَهَادَهً؛ (6)
اسبان جنگجویان در دنیا، در بهشت نیز از آنِ آنان خواهند بود و به راستى عباى جنگجویان، شمشیرهاى آنان خواهد بود. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: جبرئیل چیزى را برایم گزارش داد که چشمم روشن شد و دلم شاد گشت. او گفت: اى محمّد! هرکدام از امّت تو در راه خدا مبارزه کند و در این راه قطره بارانی از آسمان بر او فروریزد، یا در سرش دردى احساس کند، خداوند عزّ و جلّ برایش [ثواب] شهادت را مینویسد.»
4. غنیمت بردن
امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«جَاهِدُوا تَغْنَمُوا؛ (7) جهاد و مبارزه کنید، غنیمت به دست میآورید؛ بنابراین یکی از برکات جهاد با دشمنان اسلام، به دست آوردن غنائم برای اداره جامعه اسلامی و حتی زندگی مسلمانان است.»
5. بهترین اعمال
ابن محبوب گوید:
«أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام خَطَبَ یَوْمَ الْجَمَلِ ... أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمَوْتَ لَا یَفُوتُهُ الْمُقِیمُ وَ لَا یُعْجِزُهُ الْهَارِبُ لَیْسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِیصٌ وَ مَنْ لَمْ یَمُتْ یُقْتَلْ وَ إِنَّ أَفْضَلَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَهٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَهٍ عَلَى فِرَاشٍ؛ (8)
همانا امیر مؤمنان على علیهالسلام در روز جنگ جمل خطبهای ایراد نمود و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: ... اى مردم! واقعیّت آن است که هرکسی که بایستد از مرگ در امان است و نه کسى که از آن بگریزد مرگ را ناتوان میکند؛ چارهای از مردن نیست و هرکس نمیرد کشته خواهد شد و بافضیلتترین انواع مرگ، کشته شدن است. به آنکه جانم در دست اوست! بهطورقطع، هزار ضربه با شمشیر (که بر من وارد شود) برایم از مردن در بستر آسانتر است.»
ابو بصیر گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم:
«أَیُ الْجِهَادِ أَفْضَلُ قَالَ مَنْ عُقِرَ جَوَادُهُ وَ أُهَرِیقَ دَمُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ (9)
چه جنگى بافضیلتتر از جهادهاى دیگر است؟ فرمود: اینکه کسى درراه خدا اسبش کشته شود و خون خودش نیز ریخته شود.»
همچنین امام صادق علیهالسلام فرمود: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ؛ (10)
بالاتر از هر نیکوکارى نیکى دیگرى نیز وجود دارد تا آنگاهکه انسان در راه خدا کشته شود که در این صورت، اگر در راه خدا کشته شود، بالاتر از آن دیگر نیکى وجود ندارد.»
منصور بن حازم گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم:
«أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ الصَّلَاهُ لِوَقْتِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ (11)
چه اعمالى بهتر است؟ فرمود: نماز در وقت و نیکى با پدر و مادر و جهاد در راه خداى عز و جل.»
همچنین امام صادق علیهالسلام فرمود:
«الْجِهَادُ أَفْضَلُ الْأَشْیَاءِ بَعْدَ الْفَرَائِضِ؛ (12)
جهاد و مبارزه پس از فرایض (نمازهای پنجگانه) با فضیلتترین کارهاست.»
6. لباس تقوا و درع حصین بودن
ابو عبدالرحمان سلمى گوید: امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«أَمَّا بَعْدُ ... وَ الْجِهَادُ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ فَارَقَ الرِّضَا وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَهِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْأَسْدَادِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ ...؛ (13)
امّا بعد؛ ... جهاد؛ همان لباس تقوا، سپر محکم الهى و بهشت تضمین شده اوست. پس هرکه آن را ترک کند، خداوند به او لباس ذلّت و عبایى از بلا و مصیبت میپوشاند و پیوسته ناخشنود خواهد بود و کوچک و بیارزش میشود و راهها بر قلب او بسته میشود و نمیداند باید از کدام راه برود و چون جهاد را ضایع کرده است از دشمنش شکست میخورد و حکومت از او گرفته میشود و به ذلّت و خوارى گرفتار شده و به عدالت با او رفتار نمیشود.
7. صلاح و عزت دین و دنیا
از امیر مؤمنان علیهالسلام نقل شده است:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْجِهَادَ وَ عَظَّمَهُ وَ جَعَلَهُ نَصْرَهُ وَ نَاصِرَهُ وَ اللَّهِ مَا صَلَحَتْ دُنْیَا وَ لَا دِینٌ إِلَّا بِهِ؛ (14)
درواقع، خداوند عزّ و جلّ، جهاد و مبارزه را فرض (واجب حتمى) قرار داد و آن را کارى عظیم بهحساب آورد و یارى و یاور خود قرار داد. به خدا سوگند! هیچ کار دنیایى، جز با مبارزه و جهاد اصلاح نمیشود.»
همچنین فرمودند:
«إِنَّ الْجِهَادَ أَشْرَفُ الْأَعْمَالِ بَعْدَ الْإِسْلَامِ وَ هُوَ قِوَامُ الدِّینِ وَ الْأَجْرُ فِیهِ عَظِیمٌ مَعَ الْعِزَّهِ وَ الْمَنَعَهِ وَ هُوَ الْکَرَّهُ فِیهِ الْحَسَنَاتُ وَ الْبُشْرَى بِالْجَنَّهِ بَعْدَ الشَّهَادَهِ وَ بِالرِّزْقِ غَداً عِنْدَ الرَّبِّ وَ الْکَرَامَهِ-یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- "وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ" (15) الْآیَهَ؛ (16)
جهاد، با شرافتترین کارها پس از اسلام آوردن به شمار میآید، قوام و پایدارى دین است و پاداش این کار، بزرگ است. علاوه بر این، عزّت و حفاظت میآورد و حسنات و نیکیها در آن صد هزار برابر میشود و بشارت به بهشت پس از شهادت و روزى فردا نزد پروردگار و کرامت الهى است. خداوند عزّ و جلّ میفرماید:
بههیچوجه کسانى را که در راه خدا کشته شدند، مردگان حساب مکن، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى خورانند.»
همچنین امام علی علیهالسلام فرمودند:
«ـ فی مُقاتلهِ صِفّینَ لمّا غَلَبَ أصحابُ معاویهَ على الفراتِ ـ: قَدِ اسْتَطعَموکُمُ القِتالَ، فأقِرُّوا على مَذَلَّهٍ و تأخِیرِ مَحَلَّهٍ، أو رَوُّوا السُّیوفَ مِن الدِّماءِ تَرْوَوا مِن الماءِ، فالمَوتُ فی حَیاتِکُم مَقْهورِینَ و الحَیاهُ فی مَوتِکُم قاهِرِینَ؛ (17)
در جنگ صفین آنگاهکه سپاه معاویه آب فرات را در اختیار گرفت ـ فرمود: [با این کارشان] از شما خواستند تا دست به جنگ بگشایید؛ اینک شما یا به خوارى تن دهید و منزلت شجاعت و شرافت را از دست نهید، یا شمشیرها را از خونها سیراب کنید تا از آب سیراب شوید؛ چه، اگر زنده بمانید، امّا شکست خورده باشید، در حقیقت مردهاید و اگر بمیرید، امّا پیروز شوید، در حقیقت زندهاید.»
8. میراث مَجد و شرافت
مسعده بن صدقه گوید: امام صادق علیهالسلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل فرمودند:
«اغْزُوا تُورِثُوا أَبْنَاءَکُمْ مَجْداً؛ (18)
بجنگید تا براى فرزندان خود مجد و افتخار به ارث بگذارید؛»
بنابراین، فرزندان به خاطر جهاد و مبارزه و زیر بار ظلم نرفتن پدران و گذشتگان خود افتخار و احساس غرور دارند.
9. سیاحت مؤمن
از عثمان بن مظعون روایت است که گفت:
«قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله إِنَّ نَفْسِی تُحَدِّثُنِی بِالسِّیَاحَهِ وَ أَنْ أَلْحَقَ بِالْجِبَالِ قَالَ یَا عُثْمَانُ لَا تَفْعَلْ فَإِنَّ سِیَاحَهَ أُمَّتِی الْغَزْوُ وَ الْجِهَادُ؛ (19)
به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گفتم: نفس من به من میگوید که سفر کنم و به کوهها بروم. فرمود: ای عثمان، این کار را نکن، زیرا سفر امت من فتح و جهاد است.»
10. جهاد با مال و زبان
امام على علیهالسلام فرمودند:
«اللَّهَ اللَّهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ (20) خدا را، خدا را، در جهاد کردن با مال ها و جانها و زبانهایتان در راه خدا.»
جهاد با مال و زبان از اهمیت جهاد خبر میدهد.
11. مسلط نشدن دشمن
امام على علیهالسلام فرمودند:
« - فی استنفارِ النّاسِ الى أهْلِ الشّامِ - لبئسَ لَعَمْرُ اللّه ِ سُعْرُ نارِ الحَرْبِ أنْتُم! تُکادُونَ و لا تَکِیدُونَ و تُنْتَقَصُ أطْرافُکُم فَلا تَمْتَعِضونَ، لا یُنامُ عَنکُم و أنْتُم فی غَفْلَهٍ سَاهونَ ... و اللّه، إنَّ امْرَأً یُمکِّنُ عَدُوَّهُ مِن نفسِهِ یَعْرُقُ لَحْمَهُ و یَهْشِمُ عَظْمَهُ و یَفْری جِلْدَهُ لَعظیمٌ عَجْزُهُ، ضَعیفٌ ما ضُمَّتْ علَیهِ جَوانِحُ صَدْرِهِ. أنتَ فکُنْ ذاکَ إنْ شِئْتَ. فأمّا أنا فَو اللّه دونَ أنْ اُعطیَ ذلکَ ضَربٌ بالمَشْرَفیّهِ تَطیرُ مِنهُ فَراشُ الهامِ و تَطیحُ السَّواعِدُ و الأقْدامُ و یَفْعلُ اللّه ُ بعدَ ذلکَ ما یشاءُ؛ (21)
- براى تشویق مردم به جنگ با اهل شام - فرمود: سوگند به خدا که شما بد شعلهای براى آتش جنگ هستید! [زیرا] به شما نیرنگ میزنند و شما نیرنگ نمیزنید، شهرهاى شما را میگیرند و شما خشمگین نمیشوید، دشمن از شما غافل نیست و شما در غفلت و بیخبری به سر میبرید ... به خدا سوگند کسى که دشمنش را بر خود چنان مسلّط کند که گوشتش را تا استخوان بخورد و استخوانش را دَرهم شکند و پوستش را بکَنَد، بس ناتوان و زبون است و در سینهاش دلى ضعیف دارد. تو اگر خواهى چنین باشى، باش، اما من، به خدا سوگند، چنین نخواهم بود، بلکه با شمشیرهاى مَشْرَفى چنان بر او خواهم نواخت که ریزه استخوانهای سر او بپرد و دستها و پاها به هر سو پراکنده شود. ازآنپس خدا هر چه خواهد میکند.»
12. شهادت در راه خدا
از فضلیت های جهاد فی سبیل الله رسیدن به مقام شهادت است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«لِلشَّهِیدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلُ قَطْرَهٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِیَهُ یَقَعُ رَأْسُهُ فِی حَجْرِ زَوْجَتَیْهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ تَقُولَانِ مَرْحَباً بِکَ وَ یَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِکَ لَهُمَا وَ الثَّالِثَهُ یُکْسَى مِنْ کِسْوَهِ الْجَنَّهِ وَ الرَّابِعَهُ یَبْتَدِرُهُ خَزَنَهُ الْجَنَّهِ بِکُلِّ رِیحٍ طَیِّبَهٍ أَیُّهُمْ یَأْخُذُهُ مَعَهُ وَ الْخَامِسَهُ أَنْ یُرَى مَنْزِلَتَهُ وَ السَّادِسَهُ یُقَالُ لِرُوحِهِ اسْرَحْ فِی الْجَنَّهِ حَیْثُ شِئْتَ وَ السَّابِعَهُ أَنْ یَنْظُرَ فِی وَجْهِ اللَّهِ وَ آنها لَرَاحَهٌ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَ شَهِیدٍ؛ (22)
براى شهید، از سوى خداوند متعال هفت خصلت است: نخست: با ریخته شدن نخستین قطره خونش، همه گناهانش آمرزیده میشود. دوم: از دامن دو همسر خود از حوریان بهشت سر برمیدارد و آن دو از چهرهاش غبار میزدایند و میگویند خوشآمدی، آفرین بر تو، او هم به آن دو، همانگونه میگوید. سوم: از جامههای بهشت بر او پوشیده میشود. چهارم: گنجوران بهشت بهترین عطر و بوهاى خوش بهشتى را براى شهید میبرند و از آن بهرهمند میشود. پنجم: منزلت او را به او نشان مىدهند و آن را مىبیند. ششم: به روحش گفته میشود، بشتاب و هرکجای بهشت که میخواهی برو هفتم: به چهره خدا نظر میافکند و این نظر افکندن براى هر پیامبر و شهیدى شادمانی و آسایشی است.
از دیگر از مقامهای شهید نشناساندن گناهانش است. امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«مَنْ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَمْ یُعَرِّفْهُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ سَیِّئَاتِهِ؛ (23) هر کس در راه خدا کشته شود، خداوند هیچیک از بدیها و گناهانش را به رخ او نمیکشد (و او را از آنها آگاه نمیکند).»
محبوبترین قطره نزد خداوند قطره خون شهید است. ابوحمزه گوید: از امام باقر علیهالسلام شنیدم:
«إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهالسلام کَانَ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله مَا مِنْ قَطْرَهٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَهِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ (24) بهراستی امام سجّاد علیهالسلام همیشه میفرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: هیچ قطرهای نزد خداى عزّ و جلّ دوست داشتنیتر از قطره خونى که در راه خدا ریخته شود نیست.»
شهید در قبر مورد آزمایش و سؤال قرار نمیگیرد. امام صادق علیهالسلام فرمود: به رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله عرض شد:
«مَا بَالُ الشَّهِیدِ لَا یُفْتَنُ فِی قَبْرِهِ فَقَالَ [النَّبِیُ] ص کَفَى بِالْبَارِقَهِ فَوْقَ رَأْسِهِ فِتْنَهً (25) چرا شهید در قبرش آزمایش نمیشود؟ فرمود: شمشیرها و برق آنها بالاى سرش (در زمان جنگ) براى آزمایش او کافى است.»
نتیجهگیری:
جهاد یکی از مفاهیم دین اسلام و از فروعات آن است. در آیات قرآن و احادیث، در باب اهمیت آن، فضایل زیاد بیان شده است. میتوان برای اهمیت و فضیلت جهاد در روایات به موارد زیر اشاره کرد: خیر بودن جهاد، دَر بهشت بودن، مرکب بهشتی، غنیمت بردن، کشته شدن در راه خدا، لباس تقوا و درع حصین بودن، برترین اعمال، صلاح دین و دنیا، مجد و شرافت، سیاحت بودن، قوام و عزت دین، مسلط نشدن دشمن.
پینوشتها:
1. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 2، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
2. فیض کاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافی، ج15، ص 43، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على علیهالسلام، اصفهان، چاپ اول، 1406 ق.
3. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 7، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
4. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 2، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
5. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 4 و 5، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 3، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
7. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 8، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
8. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 53 و 54، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
9. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 54، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
10. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص 122، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
11. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج2، ص 158، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
12. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 4، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
13. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 4 و 5، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
14. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 8، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
15. سوره آلعمران، آیه 169.
16. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 37 و 38، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
17. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 51، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
18. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 8، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
19. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص 122، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
20. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، نامه 47، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
21. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 34، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
22. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص 121 و 122، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
23. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 54، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
24. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 53، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
25. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج5، ص 54، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.














