قرآن

همه پیامبران و معصومین (علیهم السلام) معصوم و بدون خطا و اشتباه هستند؛ همچنین معنای استغفار و توبه با آنچه در ذهن ما است متفاوت می باشد و دلیل آن چیز دیگری است.
منظور از توبه و استغفار پیامبران (علیهم السلام)

پرسش:
 استغفار و توبه پیامبران که در قرآن آمده استغفار از گناهان است؟ چرا پیامبران باید استغفار کنند؟ توبه پیامبران چگونه بوده است؟
 

پاسخ:
در حالی در قرآن شاهد استغفار و توبه پیامبران هستیم (۱) که آنان به‌حکم عقل و نقل و به شهادت و گواهی تاریخ از هرگونه گناه، خطا و اشتباه معصوم بوده‌اند؛ ازاین‌رو، هرگز عمداً یا سهواً مرتکب کار بدی نشده‌اند تا نیازی به توبه و استغفار داشته باشند. وقتی دلیل استغفار و توبه آنان، گناه و خطا نیست، متوجه می‌شویم استغفار و توبه فقط به دلیل ارتکاب گناه و خطا نیست.

پیامبران معصوم هستند.
غرض و هدف خداوند از فرستادن پیامبران، هدایت و راهنمایی مردم است؛ اما اگر  پیغمبران معصوم نباشند، نه‌تنها مردم را هدایت نمی‌کنند، بلکه دانسته یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته، باعث گمراهی آنان خواهند شد؛ بنابراین، فرستادن پیامبران غیر معصوم نه‌تنها سبب رسیدن خداوند به غرض و هدفش نمی‌شود، بلکه غرض او را نقض می‌کند. به بیان دیگر؛ اگر پیامبران معصوم نباشند و مردم در حق آنان این احتمال را بدهند که ممکن است عمداً یا سهواً باعث گمراهی آنان شوند، این خودش بهترین بهانه برای مردم است تا از انبیاء پیروی نکنند، عذر بیاورند و بگویند: از کجا معلوم که در صورت تبعیت از آنان به‌جای هدایت، گمراه نشویم؟! بنابراین، وقتی خداوند اراده کرده است که پس از فرستادن پیامبران، دیگرکسی عذر و بهانه‌ای برای گمراهی نداشته باشد، این غرض او تنها زمانی حاصل می‌شود که پیامبران معصوم باشند. (2)

چرایی توبه و استغفار پیامبران
در رابطه با چرایی توبه و استغفار پیامبران علیهم‌السلام پاسخ‌های مختلفی داده شده است. در اینجا از باب نمونه، تنها به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. «توبه» در لغت به معنای هرگونه بازگشت است؛ نه صرفاً بازگشت از گناه؛ به خاطر همین، «توبه» در زبان عربی لزوماً دلالتی بر گناهکار بودن توبه‌کننده ندارد. چنانکه «غفر» در زبان عربی به معنای پوشاندن است. 
اگر عرب به کلاه «مِغْفَر» می‌گوید، به خاطر این است که سر را می‌‏پوشاند و از آن محافظت می‌کند؛ بنابراین «غفر» نیز در اصل به معنای بخشیدن و آمرزیدن نیست و اگر در این معنا به کار می‏‌رود، به خاطر این است که خداوند گناه بندگانش را پس از توبه می‌پوشاند و از آنان در برابر آثار شوم گناه محافظت می‌کند.
این معنا شواهد و قرائنی از قرآن نیز دارد. برای نمونه خداوند خطاب به پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله می‌فرماید: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ»؛ ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم تا از تو محافظت کنیم. (۳) اگر قرار باشد «لیغفر لک» به معنای آمرزیدن گناه پیامبر باشد، آیه معنای درستی نخواهد داشت: «ای پیامبر تو گناه کردی و ما برای این‌که گناهت را بیامرزیم و ببخشیمت، تو را در جنگ با دشمنانت پیروز گردانیدیم»!
مشخص است که چنین معنایی اراده نشده؛ بلکه منظور این است که خداوند پیامبرش را پیروز گردانید تا در اثر این پیروزی، نوعی پوشش و محافظت برای حضرت ایجاد کند و درنتیجه، شرّ کافران که گمان می‌کردند حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله به خاطر مبارزه با بت‌پرستی مرتکب گناه بزرگی شده و به او در مدینه هجوم برده بودند، از ایشان دفع و امنیت ایشان تأمین شود. (4)

2. استغفار نه‌تنها یک ذکر، عبادت و دعا بلکه از بهترین دعاها است: «خَیْرُ الدُّعَاءِ الِاسْتِغْفَارُ»؛ (۵) به همین دلیل، گفتن آن حتی اگر گناهی مرتکب نشده باشیم، اجر و ثواب فراوانی دارد. پیامبران علیهم‌السلام نیز برای این‌که ذکر خدا را گفته باشند و از این اجر و پاداش بی‌بهره نمانند، استغفار می‌کردند.

3. پیامبران با این‌که هیچ کوتاهی‌ای در پرستش و عبادت خداوند نمی‌کردند و با تمام وجود و همه توان، خداوند را بندگی می‌کردند، اما با توجه به شناختی که از خداوند داشتند، به‌خوبی می‌‌دانستند که حق بندگی او را آن‌طور که بایدوشاید ادا نمی‌کنند و به خاطر همین، شرمنده شده و از خداوند عذرخواهی و استغفار می‌‌کردند.

4. همانند پدری که به خاطر گناه فرزندش از مردم عذرخواهی می‌کند، پیامبران علیهم‌السلام نیز به خاطر گناه امتشان استغفار می‌کردند و از خداوند برای آنان درخواست آمرزش داشتند. همانند حضرت یعقوب علیه‌السلام که برای فرزندانش استغفار کرد: ﴿ قٰالُوا یٰا أَبٰانَا اِسْتَغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ﴾؛ (۶) پسران یعقوب گفتند: ای پدر! برای گناهانمان استغفارکن؛ چراکه بی‌شک ما خطاکار بوده‌ایم.
یکی از وظایف انبیاء علیهم‌السلام ازجمله حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله استغفار برای امتشان بوده است: ﴿ ... فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ ... ﴾؛ (۷) ... ای پیامبر! از آنان گذشت و برای آنان استغفارکن  ... .

چگونگی توبه و استغفار پیامبران
مطابق قرآن کریم پیامبران به دو شکل مختلف توبه و استغفار می‌کرده‌اند:

1. توبه و استغفار برای خود
﴿ قٰالَ رَبِّ اِغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنٰا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ﴾؛ (۸) موسی علیه‌السلام گفت: پروردگارا! مرا و برادرم را بیامرز و ما را در رحمتت درآور که تو مهربان‌ترین مهربانانی.
﴿قٰالَ رَبِّ اِغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لاٰ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ﴾؛ (۹) سلیمان علیه‌السلام گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و حکومتی به من ببخش که بعد از من سزاوار هیچ‌کس نباشد؛ یقیناً تو بسیار بخشنده‌ای.

2. توبه و استغفار برای امتشان:
﴿ یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِذٰا جٰاءَکَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ ... وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴾؛ (۱۰) ای پیامبر! هنگامی‌که زنان باایمان نزد تو آیند ... از خدا برای آنان آمرزش بخواه؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
شکل اول برای خود و از باب ذکر و دعا یا ادا نکردن حق بندگی خداوند آن‌طور که شایسته پروردگار هست و شکل دوم برای گناهان و خطاهای امتشان بوده است.

نتیجه:
در قرآن کریم شاهد صدور توبه و استغفار از پیامبران علیهم‌السلام هستیم، اما با توجه به عصمت آنان از هرگونه گناه و خطا متوجه می‌شویم که علت توبه و استغفار پیامبران با علت توبه و استغفار دیگران متفاوت است.
اولاً استغفار یک نوع ذکر و از بهترین دعاهاست و پیامبران نیز با ذکر استغفار، خدا را یاد و او را پرستش می‌کردند.
ثانیاً پیامبران با این‌که با تمام وجود و بدون هیچ قصور و تقصیری خدا را عبادت می‌کردند، اما می‌دانستند که خدا را آن‌چنان‌که شایسته و بایسته او است، عبادت نمی‌کنند و به خاطر همین، از خداوند پوزش می‌خواستند؛ همانند میزبانی که در پذیرایی از مهمان سنگ تمام گذاشته و از هیچ زحمتی فروگذار نکرده، اما به خاطر بزرگی شأن و منزلت مهمان، می‌داند که حق او را آن‌طور که شایسته و بایسته بوده، ادا نکرده است و به خاطر همین، از او عذرخواهی می‌کند.
ثالثاً برخی از استغفارهای پیامبران نیز به خاطر گناهان امتشان بوده است و در حقیقت، آنان با استغفار، امتشان را در نزد خداوند شفاعت می‌کرده‌اند.

 

برای مطالعه بیشتر:
مقاله «عصمت و استغفار؛ تعاند، تلائم یا تلازم؟» تألیف حمیدرضا شاکرین.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره نساء، آیه 106؛ سوره محمد، آیه 19، سوره توبه، آیه 117 و ... 
2. رک: لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، مصحح: صادق لاریجانی آملی، تهران، نشر الزهرا سلام‌الله علیها، ۱۳۷۲ ش، ص 91.
3. سوره فتح، آیه‌های 1 و 2.
4. شاکرین، حمیدرضا، عصمت و استغفار؛ تعاند، تلائم یا تلازم؟ مجله معرفت کلامی، سال 2، شماره 2(پیاپی 6)، تابستان 1390 ش، صص 5-
26، ص 7 و 8.
5. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق: جلال‌الدین محدث‏، قم، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1371 ش، ج‏1، ص 291.
6. سوره یوسف‏، آیه 97.
7. سوره  آل‌عمران، آیه 159.
8. سوره اعراف، آیه  151.
9. سوره ص‏، آیه  35.
10. سوره ممتحنه، آیه 12.
 

قرآن کریم کتابی جهانی و جاودانه است و آیات آن هم تا قیام قیامت، قابل استفاده عموم هستند چرا که در آن ها نکات فقهی، اخلاقی، تربیتی و اجتماعی زیادی وجود دارد.
جهانی بودن قرآن

پرسش:
در قرآن آیاتی داریم که مربوط به زندگی شخصی پیامبر است مثل ازدواج با همسر مطلقه زید، آیات ابتدایی سوره تحریم، تقسیم روزها بین همسران، و...؛ اگر قرآن معجزه است و قرار است تا قیامت و در هر زمان برای همه انسان ها هدایتگر باشد چرا آیاتش مخصوص پیامبر است؟ این آیات چگونه برای همه انسان ها و در همه زمان ها کاربرد داشته و قابل استفاده است؟ اگر هم برای همه انسان ها کاربردی نیست پس چرا در چنین کتابی آمده است؟
 

پاسخ:
قرآن کریم کتابی جهانی و جاودانه است؛ به طوری که مرزهای جغرافیایی و مقاطع زمانی نمی‌تواند حوزه رسالت آن را مرزبندی کند. چنین کتابی برگذشته و آینده همانند حال منطبق است. احکام و اوصافی که قرآن کریم برای خود بیان می‌کند فراتر از مرزهای مکانی و زمانی است.
آیات زیادی دالّ بر این جاودانه و جهانی بودن قرآن کریم وجود دارد، مانند: ﴿وَ أُوحِیَ‏ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ و مَن بلَغَ... ﴾؛ این قرآن بر من حى شده تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آن‌ها می‌رسد، بیم دهم(1)  و آیات دیگری چون: آیه 185 سوره بقره، آیه 90 سوره انعام و آیه 52 سوره قلم. از این ویژگی در روایات به «جَرْی» تعبیر شده است.(2)  
امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرماید: آیاتی که درباره اقوامی نازل شده، اگر پس از مرگ آن اقوام، بمیرد از قرآن چیزی باقی نمی‌ماند؛ لیکن همه قرآن تا آسمان‌ها و زمین برپاست، بر اقوام و ملل و اشخاص و اشیاء جاری است.(3) 
علماء از این آیات و روایات قاعده‌ای را استخراج کرده‌اند به نام «قاعده جری و تطبیق». جری و تطبیق، انطباق الفاظ و آیات قرآن کریم است بر مصادیقى غیرازآن چه آیات درباره آن‌ها نازل شده است؛ بدین معنا که سبب نزول آیات نمی‌تواند حکم آیه را در خود منحصر کند، زیرا لازمه‌اش از دست دادن جاودانگی قرآن کریم است.

تبیین قاعده جری و تطبیق:
گونه‌ای از آیاتی که در جری و تطبیق مورد بررسی قرار می‌گیرد، آیاتی است که درباره اقوام یا اشخاص معین نازل شده و در مورد آنان داوری کرده‌اند. گاهی این سبب نزول خاص با صیغه خاص(4)  آمده مانند آیه: ﴿أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهى * عَبْداً إِذا صَلَّى﴾؛(5)   که آیات پس از آن، نشان می‌دهد در مورد «ابوجهل» و نهی وی از نماز خواندن رسول اکرم (صلی‌الله علیه و آله) هست؛ و آیه﴿فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ * وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون﴾؛(6)  که در مورد طبقه قدرتمند و ثروتمند مکه و آزار آنان به پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) هست؛ و آیه ﴿وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلا﴾؛(7)  که خطاب به رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) و در مورد کافران و تکذیب کنندگان او در شهر مکه و ناظر به حوادث دوران رسالت پیامبر اکرم و دغدغه‌ها و مشکلات آن دوران است که خداوند متعال در این موارد با توجه به چالش‌های پیش آمده به راهنمایی آن حضرت پرداخته است.
در مورد این قسم از آیات (که سبب نزول خاص باشد و به صیغه خاص هم آمده باشد ولی ظرفیت استفاده عمومی را داشته باشد) مفسران شیعه بر اساس روایاتی که در این مورد وجود دارد(8)   قائل به جری و تطبیق شده‌اند؛ پس هر جا که خطابی به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله شده و با لفظ مفرد آمده است، اگر بتوان آن را تعمیم داد باید این کار را کرد. این آیات قبل از تطبیق، نیازمند عمومیت و شمولیت پیام‌اند، یعنی ابتدا باید معنای آیه را عام گرفت تا بتوان بر مصادیق جدید جری و تطبیق داد.
«آیت‌الله معرفت» این فرایند را انتزاع مفهوم عام گسترده از آیه‌ای که در مورد خاص نازل شده می‌دانند و به کلام اهل‌فن که «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد» استشهاد می‌کنند.(9)   تأویل گر در گام نخست، از باب مقدمه، مفهوم آیه را با نفی خصوصیت به مفهوم عام و شامل تبدیل کرده و در گام بعد که فرایند اصلی تأویل اتفاق می‌افتد، به تطبیق این مفهوم بر مصادیق نو آمد می‌پردازد.
در مورد آیات مخصوص به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) اختلاف نظر وجود دارد، کسانی مثل «آیت‌الله جوادی آملی» جری و تطبیق را در مورد این آیات نمی‌پذیرند. ایشان در تفسیر «تسنیم» چنین می‌فرماید: در برخی موارد مصداق آیه منحصر و محدود است و قانون جری و تطبیق در خصوص آن آیات راه ندارد؛ همانند آیه ولایت:  ﴿ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون»،(10)   آیه مباهله: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ‏ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ... ﴾؛(11)   
و آیه تطهیر: ﴿ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا﴾؛.(12) 
 اما به نظر می‌رسد با توجه به ملاک سازگاری معانی باطنی با معانی ظاهری آیات می‌توان جری و تطبیق را در این آیات نیز جاری کرد و مصادیق جدیدی را برای آن‌ها قرار داد، مثلاً در آیه ولایت، علت تامه «ولیّ» شدن حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نماز خواندن و زکات دادن صرف نیست، بلکه آن حالت اخلاص و عبودیت و خدمت به خلق است که در آن نماز خود را نشان داد، پس سایر ائمه معصومین (علیهم‌السلام) نیز که این معیارها را دارند، با این تنقیح مناط می‌توانند مصداق این آیه قرار بگیرند. آیه تطهیر نیز دقیقاً به همین مناط است؛ اما آیه مباهله و حکم آن نیز هر چند اصالتاً به سبب آن واقعه خاص و مباهله پنج تن (علیهم‌السلام) با مسیحیان نجران، نازل شده است، اما این حکم برای همه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) جاری است، زیرا همان خصوصیتی که در حضرات پنج تن (علیهم‌السلام) می‌توانست باعث نزول عذاب برای مسیحیان نجران بشود، در همه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد، حتی بالاتر از این شیعیان آن حضرات نیز می‌توانند به دستور خود آن‌ها، در مواقع لازم با آن اخلاص و عبودیتی که دارند، با دشمنان خود مباهله کنند.(13)   
در مورد آیات دیگری که درباره پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) آمده است نیز این چنین است. اگر در مورد ازدواج ایشان با همسر زید آیاتی نازل شده، این آیات قابل تعمیم است زیرا حکم ازدواج مرد با همسر پسر خوانده‌اش مربوط به همه مردان مسلمان است نه شخص پیامبر خدا؛ در مورد آیات ابتدایی سوره تحریم و تقسیم روزها بین همسران و... نیز نکات تربیتی و همسرداری بسیاری وجود دارد که اختصاص به پیامبر ندارد و همه انسان‌ها می‌توانند از این نکات بهره‌مند شوند، هر چند آن واقعه خاص در مورد ایشان نازل شده باشد.

نتیجه:
1. قرآن کریم کتابی جهانی و جاودانه است؛ به طوری که مرزهای جغرافیایی و مقاطع زمانی نمی‌تواند حوزه رسالت آن را مرزبندی کند.
2. «قاعده جری و تطبیق» به معنای انطباق الفاظ و آیات قرآن کریم است بر مصادیقى غیر از آن چه آیات درباره آن‌ها نازل شده است، بدین معنا که سبب نزول آیات نمی‌تواند حکم آیه را در خود منحصر کند زیرا لازمه‌اش از دست دادن جاودانگی قرآن کریم است.
3. آیاتی که در مورد شخص پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) و یا درباره اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نازل شده است، نکات فقهی، اخلاقی، تربیتی و اجتماعی فراوانی دارد که قابل تعمیم به همه مسلمانان است. پس این آیات تا قیام قیامت قابل استفاده برای همه مردم است.

 

پی نوشت:
1 . سوره انعام، آیه 19. 
2 . ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 167.
3 . «ولو أن الآیه إذا نزلت فى قوم ثم مات أولئک القوم ماتت الآیه لما بقى من القرآن شى‏ء ولکن القرآن یجرى أوله علی آخره مادامت السماوات والأرض...». عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 10.
4 . مراد از خاص در این جا هم خاص به معنای مفرد است و هم جمعی که به یک عده خاصی اختصاص دارد، نه همه انسان‌ها.
5 . سوره علق، آیه 9 و 10. 
6 . سوره قلم، آیه 9.
7 . سوره مزمل، آیه 10. 
8 . ر.ک: سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 519؛ عروسی حویزی، عبد بن علی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 450.
9 . ر.ک: محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج 1، ص 24.
10 . سوره مائده، آیه 55.
11 . سوره آل‌عمران، آیه 61.
12 . سوره احزاب، آیه 33؛ جوادی آملی، عبدالله،  تفسیر تسنیم، ج 1، ص 169.
13 . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 513 و 514.
 

احکام اسلام از دو منبع قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) بدست می آید و ایندو در کنار یکدیگر هستند. نجاست سگ نیز مانند بسیاری از احکام دین، در روایات آمده است
نجاست سگ در قرآن

پرسش:
در کدام آیه از قرآن، حکم نجاست سگ بیان شده است؟
 

پاسخ:
مسئله نجاست سگ یکی از مسائل فقهی هست که در جامعه امروزی اطلاع از چگونگی آن برای بسیاری حائز اهمیت گشته است و پرسش‌های زیادی در این زمینه مطرح می‌شود؛ ازجمله این پرسش‌ها این است که آیا در قرآن سخن از نجاست سگ وجود دارد؟ اگر سگ نجس هست پس چرا در قرآن از نجاست سگ سخنی نیامده است؟ آیا نجس دانستن سگ سبب نادیده گرفتن حقوق سگ به‌عنوان یک حیوان نمی‌شود؟ مگر می‌شود سگ با این وفاداری‌اش نجس باشد؟ قرآن بانام بردن از سگ اصحاب کهف، از این حیوان تمجید کرده است و ...
 
سگ در قرآن
در قرآن کریم در سه مورد از سگ سخن به میان آمده است که عبارت‌اند از:

1. سگ اصحاب کهف
خداوند در سوره کهف در مورد سگ اصحاب کهف چنین می‌فرماید: «...سگشان بر آستانه‌ی غار، دو دست خود را دراز کرده بود.»(1) آنچه از این آیه برداشت می‌شود، این است که اصحاب کهف سگ نگهبانی را همراه داشتند و آن سگ در دهانه غار آرمیده بود. در این آیه هیچ‌گونه اشاره‌ای به طهارت و نجاست سگ نشده است.
نکته قابل‌توجه در این آیه شریفه، این است که سگ اصحاب کهف در دهانه غار خوابیده بوده است نه در داخل غار و در کنار اصحاب کهف، به‌عبارت‌دیگر، سگ در محلی غیر از محل استراحت اصحاب کهف خوابیده است؛ یعنی سگ به‌مقتضای وظیفه خود که نگهبانی است در محل انجام‌وظیفه خود بوده نه در میان انسان‌ها؛ و نیز از این آیه می‌توان استفاده کرد که نگهداری سگ نگهبان اشکالی ندارد.

2. تشبیه بلعم باعورا به سگ
قرآن کریم در بلعم باعورا (دانشمند منحرف) می‌فرماید: «و اگر مى‏خواستیم حتماً (مقام) او را به‌وسیله آن آیات (به‌اجبار) بالا مى‏بردیم و لکن او (را طبق سنّت اختیار بشر در انتخاب راه، آزاد گذاشتیم و او) به پستى گرایید و دل بر زمین بست و از هواى خود پیروى نمود، پس داستان او داستان سگ تشنه یا خسته است که اگر بر او حمله برى زبان درآورد و اگر رهایش کنى بازهم زبان درآورد (این شخص را تهدید کنى یا نصیحت یکسان است). این داستان گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را بازگو کن، باشد که بیندیشند.»(2) 
در این آیه، سخن از یک عالم دانشمند است که ابتدا در مسیر حق بود، به‌گونه‌ای که به‌طور طبیعی و عادی کسى انتظار انحراف او را نداشت، ولی دنیاپرستى و پیروى از هواى نفس او را به سقوط کشاند. این شخص را به سگ تشبیه کرده ‏می‌فرماید: ﴿ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ اَلْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ﴾. چه‌بسا بتوان وجه شبه آن را درشدت هواپرستى و چسبیدن به لذات جهان مادی جستجو کرد که شدت هواپرستی در انسان، وی را همچون یک «سگ هار» می‌کند که براثر بیمارى هارى، حالت عطش کاذب به او دست می‌دهد و در هیچ حال سیراب نمی‌شود.
در این آیه نیز از طهارت یا نجاست سگ، سخنی به میان نیامده است.

3. حکم صید سگ شکارچی
در ابتدای سوره مائده می‌فرماید: از تو مى‏پرسند چه چیزى بر آن‌ها حلال شده؟ بگو: همه پاکیزه‏ها (هر چه که مطلوب عقل و مرغوب طبع باشد از خوراکى و پوشاکى و سایر وسایل زندگى) بر شما حلال گردیده و (نیز صید) آنچه از حیوانات شکارى که تعلیم داده و تأدیب نموده‏اید (براى شما حلال است)- درحالی‌که ازآنچه خدا به شما آموخته به آن‌ها مى‏آموزید- (پس) از هر حیوانى که براى شما بگیرند و نگه‌دارند بخورید و نام خدا را (هنگام فرستادن آن‌ها به‌سوی شکار) بر آن ببرید و از خدا پروا کنید که بى‏تردید خداوند زودرس به‌حساب است.(3)  
در این آیه سخن از حلال بودن گوشت حیوانی است که توسط سگ شکاری صیدشده است نه نجاست یا طهارت سگ. هرچند دلالت بر قابل‌استفاده بودن صیدی که توسط سگ شکاری انجام‌شده دارد و در روایات نیز آمده است که این صید را می‌توان پس از شستن محل تماس سگ استفاده کرد.
این سه آیه تنها مواردی هستند که درباره سگ سخن به میان آمده است، امّا در هیچ‌کدام از آن‌ها به طهارت و یا به نجاست سگ اشاره‌ای نشده است؛ بنابراین نه داستان سگ اصحاب کهف، دلیلی بر تمجید و طهارت سگ است و نه تشبیه دانشمند هواپرست به سگ، دلیلی برای مذمت و نجاست سگ.

دلیل نجاست سگ
حال که قرآن دلالتی بر نجاست و طهارت سگ ندارد، این پرسش مطرح است که وقتی قرآن دلالتی بر نجاست سگ ندارد پس دلیل نجاست سگ چیست؟ اساساً مگر چیزی که در قرآن نجس شمرده نشده را می‌توان نجس قلمداد کرد؟
در پاسخ به پرسش یاد شده باید گفت: قرآن کریم در احکام فقهی معمولاً به کلیات بسنده کرده است و تفسیر و تفصیل آن را به پیامبر اکرم صلی‌الله علی و آله و به دنبال آن، به امامان معصوم علیهم‌السلام سپرده است. ﴿ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾؛(4)  یعنی ای پیامبر ما ذکر بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را بر ایشان نازل شد (قرآن) تبیین و تفسیر نمایی.
همچنین خود قرآن دستور داده است علاوه بر آنچه خداوند در قرآن بیان فرموده، از سخنان پیامبر صلی‌الله علیه و آله اطاعت کنیم: ﴿ وَ مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ﴾؛(5)  یعنی ای مردم هر چه را رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله به شما دستور داد، اجرا کنید و هر چه را نهی کرد بازایستید.

حجیت احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام در کنار قرآن
پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌فرماید: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»،(6)  من دو چیز گران‌بها را در میان شما به امانت می‌گذارم که این دو از هم جدا نمی‌شوند و «إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»، اگر به هردوی آن‌ها تمسک کردید هلاک نمی‌شوید. سر این فرمایش پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله این است که تمام آنچه ما به آن احتیاج داریم در نص و ظاهر قرآن نیامده است و ما باید در کنار قرآن روایات پیامبر صلی‌الله علیه و آله و ائمه علیهم‌السلام را در نظر بگیریم؛ اما اگر گفتیم یکى را قبول داریم، اگر گفتیم «حَسبُنا کِتابُ الله» و عترت را رها کردیم، ضمانتى براى هدایت ما نخواهد بود. این دو چیز را باید باهم داشته باشیم تا بتوانیم به هدایت برسیم.(7) مثلاً برای نجاست سگ باید به عترت و اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه و‌آله مراجعه کرد؛ چنانچه در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم: «همانا خداوند نیافرید خلقی را که نجس‌تر از سگ باشد. »(8) 
 و در روایتی دیگر فرمود:  «سگ پلید و نجس است»(9) .(10)  

نتیجه:
1. در قرآن کریم، در سه مورد از سگ سخن گفته است؛ سگ اصحاب کهف، تشبیه دانشمند هواپرست به سگ و شکار سگ که در هیچ‌کدام از آن‌ها نسبت به طهارت یا نجاست سگ سخنی نگفته است؛ بنابراین نه داستان سگ اصحاب کهف، دلیلی بر تمجید و طهارت سگ است و نه تشبیه دانشمند هواپرست به سگ، دلیلی برای مذمت و نجاست سگ.
2. برای به دست آوردن حکم شرعی، قرآن یکی از منابع استنباط احکام الهی است، علاوه بر کتاب قرآن، سنت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و در ادامه آن، روایات معصومین علیهم‌السلام یکی دیگر از منابع است که اگر حکمی در قرآن ذکر نشده بود باید به این روایات رجوع شود.
3. مسئله نجاست سگ، یکی از مسائل قطعی فقهی است و با اینکه در قرآن اشاره‌ای به این مسئله همانند بسیاری از مسائل دیگر نشده است، اما این حکم در روایات معتبر صریحاً بیان‌شده است.

 

پی نوشت:
1 . ﴿ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ ﴾؛ (و سگشان هر دو دست خود را به آستانه غار گسترده است) سوره کهف، آیه 18.
2 . ﴿ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ سوره اعراف، آیه 176.
3 . ﴿ یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ ... ﴾؛ سوره مائده، آیه 4.
4 . سوره نحل، آیه 44.
5 . سوره حشر، آیه 7.
6 . حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 27، ص 33.
7 . مصباح یزدی‏، محمدتقی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، ص 53.
8 . حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل‏‌الشیعه، ج 1، ص 227. «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ»
9 . حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل‏‌الشیعه، ج 3، ص 413. «عَنِ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعلیه السلام عَنْ ... الْکَلْبِ، فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ» 
10 . در این زمینه به کتاب وسائل الشیعه، ج 3، ص 413 مراجعه شود که یازده روایت درباره نجاست سگ را در بابی با عنوان «بَابُ نَجَاسَهِ الْکَلْبِ‏ وَ لَوْ سَلُوقِیّا» جمع‌آوری و گزارش کرده است.
 

قرآن کریم کتاب هدایت و انسان‌سازی است و هدف آن راهنمایی بشر در مسیر تکامل است و هر آنچه را که در این مسیر نیاز دارد در اختیار وی قرار داده است.
چرا قرآن از دایناسور نگفته است؟

پرسش:
چرا در قرآن از دایناسور ها یاد نشده است؟
 

پاسخ:
هر کتابی که در رشته‌های مختلف علمی نوشته می‌شود متکفّل بیان مسائل آن علم است. مثلاً کتابی که در مورد ریاضی نوشته می‌شود متکفّل بیان مسائل ریاضی است؛ کتابی که در مورد علوم تجربی نوشته می‌شود متکفّل بیان مسائل علوم تجربی است و همین‌طور است سایر علوم. بنابراین هر کتابی مخاطبان ویژه‌ای دارد؛ برخی برای ریاضی‌دانان، برخی برای زیست شناسان، برخی برای علاقه‌مندان به موضوعات تاریخی و ... تدوین‌شده است.
این در حالی است که مخاطبان قرآن کریم، توده مردم هستند و با عناوینی چون: بشر، انسان، ناس، بنی‌آدم، مسلمانان، مؤمنان و ... از آن‌ها یاد شده است. آموزه‌های قرآن کریم فرازبانی و فرا نژادی بوده و همه عرصه‌های هدایتی در زندگی بشر اعم از فردی و اجتماعی را پوشش داده است. قرآن برای همه زمان‌ها و همه مکان‌هاست و نسبت به همه قلمروهای زندگی بشر جامعیت دارد.

جامعیت قرآن به‌تناسب رسالت خود
 برخی از آیات قرآن کریم، بیانگر جامعیت قرآن است: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ﴾؛(1)  و این کتاب را که بیانگر هر چیزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارت گرى است بر تو نازل کردیم. و نیز آیه:  ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَى وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾؛(2)  قرآن سخنى نیست که به‌دروغ ساخته‌شده باشد، بلکه تصدیق آن چیزى که قبل از آن است و تفصیل هر چیزى است و براى مردمى که ایمان مى‌آورد رهنمود و رحمتى است.
روشن است که منظور از این دسته از آیات قرآن کریم، این است که قرآن کریم در راستای هدف و رسالت خود از چیزی فروگذار نکرده است. اینکه قرآن بیان همه‌چیز است،‌ مراد این است که قرآن برای رساندن انسان به سعادت همیشگی نازل گردیده و در این راستا کلیات هر آنچه برای رسیدن به این هدف لازم بوده، بیان نموده است. 
قرآن کریم در موارد بسیاری، خود را به‌عنوان کتاب هدایت معرفی کرده است.(3)  پس قرآن، کتاب هدایت است و هر آنچه در مسیر رشد و هدایت بشر نیاز است، در آن بیان‌شده است. چنان‌که این مطلب در سخن امام صادق علیه‌السلام به‌صراحت بیان‌شده است: خداوند در قرآن هر چیزى را بیان کرده است، به خدا سوگند چیزى که موردنیاز مردم بوده است کم نگذارده، تاکسی نگوید اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مى‏شد، آگاه باشید همه نیازمندی‌هاى بشر را خدا در آن نازل کرده است.(4)  

علامه طباطبایى در تفسیر آیه 89 سوره نحل در تبیین دامنه جامعیت قرآن می‌نویسد: چون قرآن کریم کتاب هدایت است و جز این، کارى ندارد، لذا ظاهراً مراد از «کلّ شىء» همه آن چیزهایى است که برگشتش به هدایت است؛ یعنی قرآن کریم، همه معارف حقیقی را که به مبدأ و معاد و اخلاق، شرایع، قصص، مواعظ و ... مربوط است و مردم در هدایت و رشد معنوی به آن محتاج‌اند، بیان کرده و فروگذار نکرده است.(5)  
بنابراین، چنین نیست که قرآن یک دائره‌المعارف بزرگ باشد که تمام جزئیات علوم گوناگون از قبیل ریاضی، جغرافیا، شیمی، فیزیک، گیاه‌شناسی، پزشکی، جانورشناسی و ... در آن آمده است. البته در قرآن آیاتی که مربوط به دانش‌های مختلف باشد، وجود دارد و گاه‌گاهی از برخی از اسرار و رموز آفرینش به مناسبت بحث‌های توحیدی پرده برمی‌دارد. همانند آیات در مورد خلقت آسمان و زمین و نظام اسبابی که در این جهان برقرار است و برخی از عوامل طبیعی چون باد و باران و کوه‌ها و درختان و گیاهان و جانوران مختلف و دریاها و این مسئله در عین حال که ما را باعظمت پروردگار آشنا می‌سازد، هدایت و کمال انسانی را نیز منطبق بر نظام آفرینش و آشنایی و آگاهی بر آن‌ها قرار می‌دهد.

بنابراین همان‌گونه که نمی‌توان از کتاب ریاضی انتظار بیان مسائل علوم تجربی و بالعکس داشت، از قرآن کریم هم نمی‌توان انتظار بیان گسترده مسائل مختلف مربوط به علوم را داشت. درست است که قرآن کریم برای هدایت مردم و بخصوص فرهیختگان رشته‌های مختلف زمینی، گاهی مثال‌ها و مسائلی را از علوم مختلف مانند ستاره‌شناسی، زمین‌شناسی، گیاه‌شناسی و... ذکر کرده است و از حیوانات و حشرات مختلفی مانند گاو، گوسفند، بز، شتر، مورچه، زنبورعسل و ... یادکرده است، اما این به معنای کتابِ ستاره‌شناسی یا زمین‌شناسی یا گیاه‌شناسی یا حیوان‌شناسی بودن قرآن کریم نیست؛ بنابراین نباید انتظار داشت که نام و ویژگی‌های همه حیوانات در قرآن کریم ذکر شود و اگر ذکر نشد به‌عنوان نقصی برای قرآن کریم به شمار بیاید، چنان‌که اگر بگویند همه‌چیز در این داروخانه وجود دارد، آیا در آن صورت مراد این است که مثلاً دوچرخه هم آنجا وجود دارد!

دایناسور نیز یک حیوانی است که با انواع متعدد خود در بازه زمانی خاصی در این زمین می‌زیسته و دچار انقراض شده است، هرچند همان‌گونه که گفته شد ضرورتی ندارد اسم همه حیوان‌ها و بخصوص دایناسور در قرآن کریم ذکر شود، اما اگر می‌بینیم خداوند متعال در بین همه حیوانات به اسم بعضی‌ها مثل گاو و گوسفند و شتر اشاره‌کرده و به بعضی دیگر اشاره نکرده، به دلیل آن است که این حیوانات در بین همه مردم مخصوصاً در میان مخاطبان اولیه قرآن شناخته‌شده است و ذکر آن‌ها می‌تواند موجب دقت و تنبّه مردم در این حیوانات و به‌تبع آن، توجه شان به خداوند متعال و قدرت بی‌پایان او شود.

نتیجه:
1. قرآن کریم، کتاب هدایت و انسان‌سازی است و هدف آن راهنمایی بشر در مسیر تکامل است. قرآن راه خیر و شر را به بشر می‌نماید تا بشر با به کار بستن این برنامه زندگانی به سعادت و کمال جاودانه نائل شود.
2. جامعیت قرآن به‌تناسب رسالت خود و در محدوده هدایت است و مثال‌هایی هم که در قرآن وجود دارد، در راستاى همین هدایت است. البته در برخی موارد، کشف و تبیین آن جامعیت، از طریق احادیث پیامبر صلی‌الله علیه و آله و اهل‌بیت علیهم‌السلام میسر می‌شود.
3. اینکه برخی حیوانات از قبیل شتر، گوسفند، زنبورعسل و ... در قرآن ذکرشده و برخی دیگر مانند دایناسور ذکر نشده است، نقصی برای قرآن کریم به شمار نمی‌آید، زیرا موارد یاد شده صرفاً برای مثال بوده است و به دلیل شناخته بودن آن‌ها برای مخاطب، آورده شده است.

 

پی نوشت:
1 . سوره نحل، آیه 89. 
2 . سوره یوسف، آیه 111.
3 . سوره بقره، آیه 2، آیه 97 و آیه 185؛ سوره آل‌عمران، آیه 138؛ سوره انعام، آیه 157؛ سوره یونس، آیه 57 و ... .
4 . «ان اللَّه تبارک و تعالى انزل فى القرآن تبیان کل شى‏ء حتى و اللَّه ما ترک شیئا تحتاج الیه العباد، حتى لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا، انزل فى القرآن، الا و قد انزله اللَّه فیه». (حویزى، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 74).
5 . طباطبایى، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 325.
 

مطابق با آیات و روایات فراوان، آیات قرآن به غیر از معانی ظاهری، دارای معانی باطنی متعددی هستند که تا روز قیامت قابلیت اجرا و عمل دارند.
جامعیت قرآن برای همه زمان ها

پرسش:
برخی آیات قرآن متناسب با همان زمان صدر اسلام است مثلا این که صدایتان را بالاتر از صدای پیامبر نبرید  و یا این که از پشت خانه ها وارد نشوید  و آیات دیگر؛ اگر قرآن برای همه زمان ها کاربرد دارد و قابل استفاده است، امروزه فایده این آیات چیست؟
چرا قرآن باید آیاتی داشته باشد که مخصوص یک زمانی بوده و الآن دیگر قابل استفاده نباشد؟ آیا این با ادعای شمولیت قرآن در تضاد نیست؟
 

پاسخ:
از خصوصیت و ویژگی‌های قرآن این است که همیشه تازه است و هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود و در اصطلاح قرآن با تعبیر «حدیث» و در روایات به «جریان خورشید و ماه» تشبیه شده است؛ یعنی چنان چه خورشید و ماه تا برپایی قیامت مورد احتیاج مردم است و هیچ زمانی از وجود آن‌ها احساس بی‌نیازی نمی‌کنند وجود قرآن نیز چنین است و در هرزمانی سعادت دنیوی و اخروی مردم را تأمین می‌کند. مفسران قرآن از امثال روایت مذکور قاعده جری و تطبیق را اصطیاد کرده و چگونگی جریان قرآن بر امور روزمره را تبیین نموده‌اند.
محقق بزرگوار قرآن کریم حجت‌الاسلام «رضایی اصفهانی» ضمن تعریف قاعده جری و تطبیق، دو روش عملیاتی قاعده مذکور را چنین تبیین می‌نماید.
جری و تطبیق یعنی منطبق ساختن آیه بر بعضى مصادیق. قاعده «جرى» و تطبیق آیات بر مصادیق به دو صورت انجام می‌گیرد:
الف) تطبیق ظاهر آیه بر مصادیق به‌صورت مستقیم.
ب) تطبیق قاعده کلى برگرفته از آیه بر مصادیق که آن ‌را تطبیق غیرمستقیم می‌نامیم؛ یعنى نخست آیه را از قیود زمانى و مکانى الغاى خصوصیت می‌کنیم و هدف آیه به دست می‌آید؛ سپس قاعده‌ای کلى از آن برگرفته و بر مصادیق جدید حمل می‌شود؛ به عبارت دیگر، بیش از هزار آیه قرآن داراى شأن نزول است(3) و بسیارى از آیات درباره اقوام و ملت‌های قبل از اسلام‌اند که در این موارد لازم است الغاى خصوصیت شود و آیه به موارد مشابه در طول اعصار تعمیم داده شود.(4)  

شمولیت قرآن
1. قرآن برای تربیت همه انسان‌ها در هر عصر و مصری به‌خصوص مردم زمان نزول نازل گشته است ممکن است -مردم عصر نزول- دارای رذایل اخلاقی خاصی باشند که قرآن برای تربیت و ادب کردن آن‌ها آیاتی را نازل کرده باشد و خط بطلان بر بنیان چنین رذایلی کشیده باشد که چه‌بسا در صورت عدم نهی تا حال حاضر امتداد پیدا می‌کرد(5)  و یا ممکن است صورت‌مسئله عوض‌شده باشد و همان مسئله به شکل مدرن‌تری انجام بشود.(6)  

2. برخی از آیات از اختصاصات رسول گرامی اسلام و اوصیاء گران‌قدر آن حضرت است که نشان‌دهنده جایگاه ویژه آن حضرات در پیشگاه خداوند متعال است. فایده وجود چنین آیاتی، شناخت ویژگی‌ها و فضایل رهبران آسمانی از مدعیان دروغین است.(7)  

3. برخی از آیات قرآن از همان ابتدا برای مدتی خاص نازل گشته‌اند و با آمدن آیاتی دیگر حکم آن‌ها نسخ شده است. «آیت‌الله معرفت» در رابطه با فواید وجود آیات منسوخه در قرآن کریم می‌فرماید: آیات قرآن کریم تنها براى یک هدف نازل نشده است که با رسیدن به همان یک هدف، تاریخ مصرف آن‌ها تمام شود؛ بلکه براى اهداف متنوع و متعددى نازل‌شده است که یکى از آن اهداف، حکم تشریعى آیات است که گاهى حکم تشریعى آیه‌ای طبق مصلحت الهى نسخ می‌شود. روشن است که با نسخ شدن یک هدف (حکم تشریعى) اهداف دیگر از بین نمی‌رود؛ زیرا اهمیت قرآن، تنها در جنبه تشریعى آن نیست؛ بلکه جنبه‌های دیگر قرآن چون: اعجاز بیانى و... نیز از اهمیت ویژه‌اى برخوردار است و باید همیشه ثابت و استوار باقى بماند. افزون بر این، نفس وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن، سیر تدریجى و مراحل تشریع احکام را نشان می‌دهد و این خود، ارزش آموزشى و نیز تاریخى، دینى دارد و مراحل تکامل شریعت را بیان می‌کند.(8)   

4. قرآن دارای معانی ظاهری و باطنی متعددی است، ممکن است یکی از معانی ظاهری کاربرد خود را از دست بدهد ولیکن معانی دیگرش ثابت و محفوظ باشند.(9)    مثلاً در آیه 189 بقره علاوه بر آن معنای ظاهری که ادعاشده در عصر حاضر کاربرد ندارد، معانی دیگری به‌مراتب مهم‌تر از معنای ابتدایی دارد که از زبان مفسران حقیقی قرآن صادرشده است، مثلاً؛ در «محاسن برقى» از امام باقر علیه‌السلام روایت آورده که در تفسیر جمله‏ ﴿وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها﴾؛ فرموده:یعنى هر کارى را از راهش وارد شوید.(10)   و در «کافى» از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که فرمود: اوصیاى پیامبران ابواب خدایند که باید مردم از آن درها به‌سوی خدا بروند و اگر اوصیا نبودند خداى عزوجل شناخته نمی‌شد و با این اوصیا است که خداى تعالى علیه خلقش احتجاج می‌کند.(11)  
و در روایات اهل‌بیت از امام باقر علیه‌السلام نقل‌شده: «آل محمد ابواب اللَّه و سبله و الدعاه الى الجنه و القاده الیها و الادلاء علیها الى یوم القیامه»؛ خاندان پیامبر صلی‌الله علیه و آله درهاى الهى و طرق وصول به او و دعوت‌کنندگان به‌سوی بهشت و راهنمایان و دلیلان آن می‌باشند تا روز قیامت.(12) 

5. یکی از قواعد پرکاربرد در تفسیر قرآن «العبره بعوم اللفظ لا بخصوص المورد» و به عبارت دیگر «الغای خصوصیت» است؛ یعنی بسیاری از آیات در پی واقعه‌ای خاص و در مورد افراد خاص نازل‌شده‌اند، اما هیچ‌وقت در آن پدیده خاص منحصر نگشته‌اند.(13) 
جمعى از علماء و مفسران گفته‌اند: آیات مورد بحث همان‌گونه که از بلند کردن صدا نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله در زمان حیاتش منع می‌کند، بعد از وفاتش را نیز شامل می‌شود.(14) 
«آیت‌الله مکارم شیرازی» بعد از نقل کلام مفسران درباره شمول آیات مذکور می‌فرماید: اگر منظور آن‌ها شمول عبارت آیه است، ظاهر آیه مخصوص زمان حیات رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله است، زیرا می‌گوید: «صداى خود را برتر از صداى او نکنید» و این در حالى است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله حیات جسمانى داشته باشد و سخن بگوید. ولى اگر منظور مناط و فلسفه حکم است که در این‌گونه موارد روشن است و اهل عرف الغاى خصوصیت می‌کنند، تعمیم مذکور بعید به نظر نمی‌رسد، زیرا مسلم است هدف در اینجا رعایت ادب و احترام نسبت به ساحت قدس پیامبر صلی‌الله علیه و آله است؛ بنا براین هرگاه بلند کردن صدا در کنار قبر پیامبر صلی‌الله علیه و آله نوعى هتک و بی‌احترامی باشد بدون شک جایز نیست، مگر اینکه به‌صورت اذان نماز، یا تلاوت قرآن، یا ایراد خطابه و امثال آن بوده باشد که در این‌گونه موارد، نه در حیات پیامبر صلی‌الله علیه و آله ممنوع است و نه در ممات او.
در حدیثى در اصول کافى از امام باقر علیه‌السلام درباره ماجراى شهادت امام حسن مجتبى علیه‌السلام و ممانعتى که از سوى عایشه در زمینه دفن آن حضرت در جوار پیامبر صلی‌الله علیه و آله به عمل آمد و سرو صداهایی که بلند شد می‌خوانیم: امام حسین علیه‌السلام به آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِ... ﴾؛ استدلال فرمود و از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله این جمله را نقل کرد: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ حَرَّمَ‏ مِنَ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏ أَمْوَاتاً مَا حَرَّمَ مِنْهُمْ أَحْیَاء»: خداوند آنچه را از مؤمنان در حال حیات تحریم کرده در حال مماتشان نیز تحریم کرده است؛(15)   این حدیث گواه دیگرى بر عمومیت مفهوم آیه است.(16)  

نتیجه:
قرآن علاوه بر معانی ظاهری، دارای معانی باطنی است. ممکن است برخی آیات معانی ظاهری خود را از دست بدهند ولیکن قرآن به خاطر برخورداری از قابلیت‌هایی چون قاعده‌ جری و تطبیق و قاعده‌ الغای خصوصیت، معانی باطنی آیات در همه مکان‌ها و زمان‌ها تا روز قیامت ثابت و محفوظ است و قابلیت اجرا و عمل دارد و اختصاصی به دوران رسالت ندارد، مثلاً در آیه 189 بقره علاوه بر آن معنای ظاهری که ادعاشده در عصر حاضر کاربرد ندارد، معانی دیگری به‌مراتب مهم‌تر از معنای ابتدایی دارد که از زبان مفسران حقیقی قرآن صادرشده است، مثلاً در «محاسن برقى» از امام باقر علیه‌السلام روایت آورده که در تفسیر جمله‏ ﴿وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها﴾؛ فرموده: یعنى هر کارى را از راهش وارد شوید.
یا در آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِ‏...﴾؛گرچه ظاهر آیه مخصوص زمان حیات رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله است، اما در اینجا اهل عرف الغاى خصوصیت می‌کنند، بنابراین هرگاه بلند کردن صدا در کنار قبر پیامبر صلی‌الله علیه و آله نوعى هتک و بی‌احترامی باشد بدون شک جایز نیست.
بنا براین اگر برخی آیات معانی ظاهری خود را نیز از دست بدهند، با ادعای شمولیت قرآن در تضاد نیست؛ زیرا معانی باطنی آیات در همه مکان‌ها و زمان‌ها تا روز قیامت ثابت و محفوظ است.

 

پی نوشت:
1 . سوره حجرات، آیه 2و3.
2 . سوره بقره، آیه 189.
3 . در این منابع «نمونه بینات در شأن نزول آیات» تألیف دکتر محقق و «اسباب النزول» واحدى و سیوطى، به آیات دارای شأن نزول اشاره ‌شده است.
4 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، درس‌نامه مبانی و قواعد تفسیر، ص ۲۶۱.
5 . مثل جریان زنده‌به‌گور کردن دختران: ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ﴾؛ سوره نحل، آیه 58.
6 . مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه‏، ج‏6، ص 34. عرب‌های دوران جاهلى نه‌تنها دختران خویش را به خاطر تعصب‌های غلط زنده‌به‌گور می‌کردند، بلکه پسران را که سرمایه بزرگى در جامعه آن روز محسوب می‌شد، نیز از ترس فقر و تنگدستى به قتل می‌رسانیدند ﴿... وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُم... ﴾؛ خداوند در این آیه آن‌ها را به خوان گسترده نعمت پروردگار که ضعیف‌ترین موجودات نیز از آن روزى می‌برند توجه داده و از این کار بازمی‌دارد. با نهایت تأسف این عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شکل دیگرى تکرار می‌شود و به‌عنوان کمبود احتمالى مواد غذایى روى زمین، کودکان بی‌گناه در عالم جنینى از طریق «کورتاژ» به قتل می‌رسند. این‌ها و مسائل دیگرى شبیه به آن، نشان می‌دهد که عصر جاهلیت در زمان ما به شکل دیگرى تکرار می‌شود و «جاهلیت قرن بیستم» حتى در جهانى وحشتناک‌تر و گسترده‌تر از جاهلیت قبل از اسلام است.
7 . مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ‏35، ص 403. تفسیر العیاشی عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ قَالَ: کُنْتُ یَوْماً مِنَ الْأَیَّامِ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام فَقَالَ یَا عَبْدَ الرَّحِیمِ قُلْتُ لَبَّیْکَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ‏ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ إِذْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الْهَادِی. مَنِ الْهَادِی الْیَوْمَ؟ قَالَ: فَسَکَتُّ طَوِیلًا! ثُمَّ رَفَعْتُ رَأْسِی فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ هِیَ فِیکُمْ تَوَارَثُونَهَا رَجُلٌ فَرَجُلٌ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْکَ فَأَنْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ الْهَادِی. قَالَ: صَدَقْتَ یَا عَبْدَ الرَّحِیمِ؛ إِنَّ الْقُرْآنَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ وَ الْآیَهَ حَیَّهٌ لَا تَمُوتُ فَلَوْ کَانَتِ الْآیَهُ إِذَا نَزَلَتْ فِی الْأَقْوَامِ مَاتُوا مَاتَتِ الْآیَهُ لَمَاتَ‏ الْقُرْآنُ.
8 . معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، ص ۲۶۹. 
9 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ‏89، ص 94. تفسیر العیاشی عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ هَذِهِ الرِّوَایَهِ مَا فِی الْقُرْآنِ آیَهٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِیهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ لِکُلِّ حَدٍّ مَطْلَعٌ مَا یَعْنِی بِقَوْلِهِ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ قَالَ ظَهْرُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِیلُهُ مِنْهُ مَا مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ یَکُنْ بَعْدُ یَجْرِی‏ کَمَا تَجْرِی‏ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ کُلَّمَا جَاءَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَقَعَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ‏ نَحْنُ نَعْلَمُهُ‏.
10 . برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج ‏1، ص 224. عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ‏ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ‏ مِنْ‏ أَبْوابِها قَالَ یَعْنِی أَنْ یَأْتِیَ الْأَمْرَ مِنْ وَجْهِهِ أَیِّ الْأُمُورِ کَان‏.
11 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏1، ص 193.
12 . بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 409.
13 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏2، ص 156. عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ‏ قَالَ نَزَلَتْ فِی رَحِمِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ قَدْ تَکُونُ فِی قَرَابَتِکَ ثُمَّ قَالَ فَلَا تَکُونَنَّ مِمَّنْ یَقُولُ لِلشَّیْ‏ءِ إِنَّهُ‏ فِی‏ شَیْ‏ءٍ وَاحِدٍ.
14 . آلوسى سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم‏، ج 13، ص 290.
15 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏1، ص 303. 
16 . مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه‏، ج ‏22، ص 147.
 

هر کدام از موافقان و مخالفان اعجاز عددی قرآن ادله ای را برای اثبات نظر خود مطرح می کنند که به نظر می رسد می توان وجه جمعی را بین این دو گروه بدست آورد.
اعجاز عددی قرآن

پرسش:
آیا اعجاز عددی معتبر است و می توان یکی از ابعاد اعجاز قرآن را اعجاز عددی آن دانست؟ و آیا اعجاز عددی قرآن مورد قبول صاحب نظران هست؟
 

پاسخ:
جواب این سؤال در کتاب «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن» به تفصیل و در پانزده صفحه آمده است که در این جا به صورت خلاصه و بیانی نو ارائه می‌شود:
اعجاز قرآن ابعاد گوناگونى دارد: از قبیل؛ فصاحت و بلاغت، محتواى عالى از پیامبرى امّى، اعجاز علمى و ...
برخى از نویسندگان و صاحب نظران در چند دهه اخیر، بُعد دیگرى براى اعجاز قرآن بیان کرده‌اند که همان اعجاز عددى قرآن است. اینان ادعا می‌کنند که یک نظم ریاضى بر قرآن حاکم است و تا چند سال اخیر این راز علمى پنهان مانده بوده و با ظهور رایانه‌هایی که می‌توانند حساب‌های بسیار زیادى را در مدت زمان کم و با دقت بالایى انجام دهند، پرده از روى نظم ریاضى قرآن برداشته شده و اعجاز این کتاب مقدس بار دیگر بر جهانیان ثابت گردیده است. در رأس این گروه افرادى همچون «رشاد خلیفه» و «عبدالرزاق نوفل» و ... هستند.
در مقابل آنان، گروه دیگرى از نویسندگان و صاحب‏ نظران قرآنى قرار دارند که این مطالب را نمی‌پذیرند و برخى محاسبات آنان را خطا آلود می‌دانند. حتى برخى نویسندگان با شدت هر چه بیشتر قسمتى از این مطالب را توطئه بهاییت معرفى می‌کنند و آن‏ را یک جریان انحرافى می‌دانند و در این مورد به ادعاى نبوت رشاد خلیفه و کشته شدن او استشهاد می‌کنند. (1)  
در ادامه ابتدا چند مورد از کتاب‌ها و نویسندگان دو گروه را بیان و به جمع‌بندی آن‌ها پرداخته و نهایتاً به نتیجه گیرى خواهیم پرداخت.

الف) موافقان اعجاز عددى قرآن
در این مورد افراد زیادى کتاب و مقاله نوشته‌اند که به دو سه مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1. «معجزه القرآن الکریم»، تألیف دکتر رشاد خلیفه؛ او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رایانه تحقیق کرد؛ تمام کوشش رشاد خلیفه براى کشف معانى و اسرار حروف مقطعه قرآن صورت گرفته و ثابت کرده است که رابطه نزدیکى میان حروف مذکور، با حروف سوره‌ای که در آغاز آن قرار گرفته‌اند، وجود دارد.

2. «معجزه القرن العشرین من کشف سباعیّه و ثلاثیه اوامر القرآن الکریم»، ابن خلیفه علیوى؛ ایشان در کتاب خود می‌گوید: « 90% اوامر قرآن هفتگانه یا سه‌گانه یا یگانه است و تکرار آن‌ها در موارد خود لازم بوده است؛ براى مثال: امر «اعبدوا» (بپرستید) را سه بار به همه مردم خطاب کرده؛ سه بار نسبت به اهل مکه در قرآن آمده؛ سه بار نسبت به پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) آمده؛ شعیب (علیه‌السلام) سه بار به قوم خود گفته، نوح (علیه‌السلام) سه بار، هود (علیه‌السلام) سه بار، صالح (علیه‌السلام) سه بار و عیسى (علیه‌السلام) سه بار گفته‌اند؛ که این سرّ غریب و عجیبى است. ایشان از این اعداد منظم، اعجاز قرآن را نتیجه می‌گیرد». (2) 

3. «الاعجاز العددى للقرآن الکریم»، عبدالرزاق نوفل؛ ایشان تلاش کرده تا نظام ریاضى تکرار واژه‌ها را در قرآن نشان دهد؛ براى مثال: واژه دنیا 115 بار و واژه آخرت نیز 115 بار آمده؛ واژه شیاطین و ملائکه هر کدام 68 بار در قرآن آمده؛ واژه حیات و مشتقات آن و نیز واژه موت 145 بار در قرآن آمده است.
ایشان در مقدمه کتاب، این امر را معجزه الهى می‌داند و می‌گوید این توازن در کلمات قرآن ثابت می‌کند که امکان ندارد قرآن، جز وحى الهى باشد، چرا که فوق قدرت انسان و بالاتر از عقل بشرى است. (3)  (چرا که یک پیامبر در طول 23 سال از قرآن سخن گفته و توانسته است توازن کلمات خود را در جنگ و صلح و... حفظ کند و این غیر از معجزه چیز دیگرى نیست.)

جمع‌بندی دلایل موافقان
جمع‌بندی بین همه این مطالب نشان می‌دهد عمده دلیل موافقان اعجاز عددی دو چیز است:

1.نظم ریاضى خاصی است که در قرآن کریم حاکم است.
2. این که یک فرد امّى و درس ناخوانده، در طى 23 سال و در حالات روانى مختلف مثل جنگ و صلح و در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت، کتابى با نظم خاص ریاضى آورده است؛ و این به غیر از معجزه نمی‌تواند باشد.

ب) مخالفان اعجاز عددى قرآن
1.«تسعه عشر ملکا، بیان ان فریه الاعجاز العددى للقرآن خدعه بهاییه»، تألیف حسین ناجى محمد محی‌الدین؛ ایشان به شدت به کسانى که عدد 19 را یکى از اسرار قرآن می‌دانند حمله کرده و آن‌ها را نوعى دروغ بستن بر خدا دانسته (4)  و متذکر می‌شود عدد 19 از شعارهاى بهاییان است که در نظر مسلمانان مرتد و کافر هستند؛ وی شواهدى می‌آورد که سال در نظر آنان 19 ماه است؛ هر ماهى نیز 19 روز است؛ کتاب «البیان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است؛ و عدد نمازهاى یومیه آن‌ها 19 رکعت است و... (5) 

2. «اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم»، تألیف بسام نهاد جرّار؛ ایشان هر چند خود به نوعى اعجاز عدد 19 را در قرآن پذیرفته است امّا با ذکر مطالبى، خطاها و اشتباهات دکتر رشاد خلیفه را بیان کرده است. او می‌نویسد: بعد از تحقیق در مورد تکرار حروف در سوره‌ها متوجه شدم که دکتر رشاد خلیفه به صورت عمدى دروغ گفته است تا این که به نتایج مورد نظرش در تکرار حروف در هر سوره برسد و ثابت کند که همگى بر عدد 19 قابل تقسیم است. (6) 

جمع‌بندی دلایل مخالفان
ازجمله ادله مخالفان می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. آمار و ارقام اعلام شده در مورد نظم ریاضى قرآن غالباً درست نیست.
2. در شمارش کلمات و حروف، روش واحدى را رعایت نمی‌کنند.
3. بر فرض که توازن و تناسبى در تکرار واژه‌های قرآن باشد، این به تنهایى معجزه بودن قرآن را ثابت نمی‌کند، زیرا مشابه این امور در کارهاى بشرى وجود دارد.
4. بین نتیجه ‌گیری‌های خاصى که از توازن و تناسب کلمات گرفته می‌شود با این‌ گونه مطالب رابطه منطقى وجود ندارد؛ و پاره‌ای از این استنتاج‌ها مبتلابه مغالطه «هست و باید» می‌باشند.
5. این جریان انحرافى دستاویزى براى معتقدان به تحریف قرآن می‌شود که در مواردى که نظم ریاضى به حد نصاب نرسد نتیجه بگیرند که پس قرآن تحریف شده است.
6. استفاده شاعرانه (نه برهانى) از بعضى تناسب‌ها اشکال ندارد، ولى این یک بیان خطابى و شاعرانه است.
7. در کتاب و سنّت هیچ اشاره و کنایه‌ای به وجود نظم ریاضى در قرآن دیده نمی‌شود؛ بلکه قرآن کتاب هدایت و عمل است. (7) 
جمع بندی سخنان مخالفان اعجاز عددی نشان می‌دهد برخی محاسباتی که مدّعیان اعجاز عددی انجام داده‌اند با اعمال سلیقه و ذوق شخصی همراه بوده است و نظم ریاضى قرآن کریم به صورت موجبه کلیه (در همه موارد ادعا شده) اثبات نشده است.

نتیجه:
1. تعداد زیادى از دانشمندان مسلمان نظم ریاضى قرآن را دنبال کرده‌اند و به نتایج قابل توجهى رسیده‌اند، هر چند که برخى از محاسبات آن‌ها خطا بوده و یا با اعمال سلیقه و ذوق شخصى همراه بوده است.
2. از سخنان موافقان و مخالفان اعجاز عددی استفاده می‌شود که نظم ریاضى قرآن به ‌صورت موجبه جزئیه (در بعضی موارد) مورد پذیرش واقع شده اما به صورت موجبه کلیه (یعنى در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نیست.
3. نظم ریاضى قرآن یک مطلب شگفت‌انگیز است چرا که یک فرد امّى و درس ناخوانده در طى 23 سال کتابى با نظم خاص ریاضى آورده است، امّا آیا می‌توان ادعا کرد که این نظم ریاضى اعجاز قرآن را نیز ثابت می‌کند؟ جواب منفی است.
4. نظم ریاضى به صورت موجبه کلیه اثبات نشده است و کثرت مطالب اثبات‌شده به طورى نیست که اعجاز را ثابت کند؛ پس اعجاز علمى قرآن از طریق اعجاز عددى آن فعلاً قابل اثبات نیست. (8) 

 

 

پی نوشت:
1 . بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم، ص 21.
2 . ر.ک: علیوی، ابن خلیفه، معجزه القرن العشرین من کشف سباعیه و ثلاثیه اوامر القرآن الکریم، ص 7 به بعد.
3 . ر. ک: فیومی، سید صلاح، الاعجاز العددى للقرآن الکریم، الجزء الاول، ص 10- 11 و ص 15 به بعد..
4 . محی‌الدین، حسین ناجی محمد، تسعه عشر ملکا: بیان ان فریه الاعجاز العددی للرآن خدعه بهاییه، ص 11- 12
5 . همان، ص 33- 37.
6 . بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم، ص 26.
7 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج ۱، ص 230 و ۲۳۱.  
8 . ر.ک: رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج ۱، ص 231 تا 246.
 

برخی پنداشته اند که بین فصاحت قرآن و اعجاز علمی آن تعارض وجود دارد و مثال هایی نیز برای آن بیان کرده اند در حالی که هیچ تعارضی بین این دو نیست.
فصاحت قرآن و اعجاز علمی آن

پرسش:
نمی شود قرآن هم فصیح باشد و هم اعجاز علمی داشته باشد. اگر قرآن اعجاز علمی داشته باشد، یعنی به گونه ای سخن گفته که قرار است بعدا معنای اصیل آن کشف شود و آنچه تاکنون فهمیده شده، با معنای اصیل و دقیقش فاصله داشته است. مثلا آیه ﴿و الشَّمس تَجری لمستَقَر لَها﴾؛ اشاره به حرکت خورشید دارد و آن را نشانه خدا می داند. تا چند سده پیش، همه انسانها حرکت خورشید را همان حرکت از مشرق به مغرب می دانستند که منشا پیدایش شب و روز است و سبب نظم و نظامی برای زمین و زمان شده و آن را نشانه خدا می دانستند. اما اینک با استفاده از دستاوردهای علمی روشن شده که اساسا خورشید از مشرق به مغرب حرکت نمی کند و این زمین است که حرکت کرده و شب و روز پیش آمده است و منظور از حرکت خورشید در این آیه نیز حرکت دورانی و انتقالی خورشید در مدار ثابت است و این را نشانگر اعجاز علمی قرآن می دانند که امروزه اثبات شده است.

همینطور که می بینید، اعتقاد به اعجاز علمی قرآن، با فصاحت قرآن ناسازگار است و اعتقاد به فصاحت قرآن و تناسب با فهم مخاطبان نیز با اعجاز علمی قرآن ناسازگار است. نظر شما چیست؟
 

پاسخ:
به نظر می‌رسد هیچ تعارضی بین فصیح بودن آیات قرآن کریم با معجزه علمی بودن بعضی از آن‌ها وجود ندارد و هر دو باهم قابل‌جمع‌اند. برای روشن شدن بیشتر بحث به مفهوم شناسی این دو کلمه پرداخته می‌شود.

1- فصاحت و بلاغت
فصاحت‏، زیبایی و شیوائى کلمات و جملات است که در علم بیان از آن گفتگو مى‏شود. بلاغت متناسب بودن سخن است با مورد آن، که در علم معانى از آن بحث مى‏شود. (1)  
قرآن از نظر فصاحت و بلاغت در حدّ اعجاز است. براى روشن شدن مفهوم این دو کلمه مثالى ذکر مى‏کنیم:
فرض کنید یک محصّل کلاس سوم ابتدائى با یک نویسنده توانا درجایی نشسته‏اند. شما به این دو نفر پیشنهاد مى‏کنید که درباره موضوعى معیّن و یا داستانى مخصوص قلم‌فرسائى کنند. یقیناً پس از آماده شدن دو مقاله با مطالعه آن‌ها میزان اطلاعات و قدرت قلم نویسنده را مى‏توان فهمید، هر فرد غیر متخصّصى هم مى‏تواند به‌آسانی، ضعف و نارسائى و سستى جملات دانش‏آموز را در برابر پختگى و شیوائى و رسایی عبارات استاد، دریابد درحالی‌که نمى‏داند چه کسى و با چه معلوماتى کدام‌یک از این دو مقاله را نوشته است.
در مورد قرآن نیز، قدرت نویسندگى تواناترین نویسندگان عرب، در برابر آیات شیوا و رسای قرآن یعنى فصاحت و بلاغت آن، مانند مقاله دانش‏آموز در برابر نوشته استاد است. البتّه این مثل و تشبیه براى تقریب به ذهن است وگرنه فرق مطلب از زمین تا آسمان است و هیچ نوشته‏اى قابل قیاس باقدرت قلم قرآن نیست و دشمنان سرسخت اسلام در طی چهارده قرن همواره از مقابله با قرآن عاجز بوده‏اند و کسانی که قدم در میدان مقابله با قرآن گذاشته‏اند نتیجه‏اى جز رسوایی و سرشکستگى نبرده‏اند. (2) 

2- اعجاز علمی
اعجاز علمى قرآن به مطالب و اسرار علمى گفته مى‏شود که در قرآن بیان‌شده و در عصر نزول قرآن براى بشر معلوم نبوده و پس از پیشرفت علوم کشف‌شده است. (3)  

3- عدم تعارض فصاحت و اعجاز قرآن
فصاحت و بلاغت و اعجاز قرآن از جهت مفهومی هیچ تعارضی باهم ندارند و وجود هرکدام دیگری را نفی نمی‌کند و هرکدام از آن‌ها از ابعاد مختلف اعجاز قرآن کریم‌اند. این عدم تعارض را با توضیح آیه‌ای که در پرسش نیز مطرح‌شده است، کامل می‌کنیم. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم﴾؛ و خورشید که تا قرارگاهش روان است این اندازه‏گیرى (خداى) شکست‏ناپذیر داناست. (4)  
در این آیه شریفه، حرکت خورشید در مدار خودش، با زیباترین و شیواترین کلمات و جملات بیان‌شده است. پس این آیه درنهایت فصاحت است. از سوی دیگر، آخرین و جدیدترین تفسیر براى آیه فوق همان است که اخیراً دانشمندان کشف کرده‏اند و آن حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسى در وسط کهکشان ما به‌سوی یک سمت معین و ستاره دور دستى که آن را ستاره «وگا» نامیده‏اند است. (5) 
بنابراین، حرکت خورشید که با فصیح‌ترین و شیواترین کلمات بیان‌شده است، با اعجاز علمی آن نیز سازگار بوده هیچ تعارضی ندارد.
دقت در کلام پرسشگر محترم نشان می‌دهد که این تعارض بین مصداقِ اشتباهِ بیان‌شده برای آیه درگذشته با مصداق جدید کشف‌شده در زمان معاصر است. به‌عبارت‌دیگر خداوند متعال در این آیه شریفه نوع خاصی را برای حرکت خورشید بیان نکرده است و فقط گفته خورشید در مدار خودش حرکت می‌کند، اما بعضی از مترجمان و مفسران درگذشته با توجه به تصور عمومی برای حرکت خورشید از مشرق به مغرب گمان می‌کردند که این حرکت همان حرکت از مشرق به مغرب است اما به‌مرور زمان ثابت شد که نوع این حرکت متفاوت از آن چیزی است که درگذشته گمان می‌رفته است. پس این تعارض مربوط به بیان مصداق غلط حرکت خورشید درگذشته بابیان مصداق جدید حرکت آن در حال حاضر است و هیچ ارتباطی به معنای خود آیه ندارد و اختلاف تنها در میان دو برداشت متفاوت از این آیه است.

4- استخدام یافته‌های علمی در تفسیر قرآن
بهترین نوع استفاده از علوم در تفسیر آیات قرآن کریم، «استخدام علوم برای فهم بهتر قرآن» است نه تحمیل نظریات علمی بر قرآن کریم. در این شیوه از تفسیر علمی مفسّر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت ضوابط تفسیر معتبر اقدام به تفسیر علمی قرآن کرده و سعی دارد با استفاده از مطالب قطعی علوم (که از طریق دلیل عقلی پشتیبانی می‌شود) و با ظاهر آیات قرآن (طبق معنای لغوی و اصطلاحی) موافق است به تفسیر علمی بپردازد و معنای مجهول قرآن را کشف و در اختیار انسان‌های تشنه حقیقت قرار دهد. (6) 
بنابراین هیچ‌گاه نمی‌توان به‌صرف وجود یک احتمال علمی، آیه‌ای را به‌صورت قطعی بر اساس این احتمال ترجمه و تفسیر کرد، چراکه بعدها با کشف مطالب جدید علمی این گمان برای ناآشنایان با مباحث قرآنی ایجاد می‌شود که آیه اشتباه گفته است درحالی‌که آیه اشتباه نکرده بلکه مفسّر یا مترجم مصادیق غلطی را برای مفهوم آیه بیان کرده که
درست نبوده است و با کشفیات جدید بطلان آن ثابت‌شده است.

نتیجه:
فصاحت قرآن و نیز اعجاز علمی آن، هر دو از وجوه اعجاز قرآن‌اند و در آیاتی که مشتمل بر نکات علمی است، می‌تواند هر دو اعجاز نمایان باشد و هیچ تعارضی بین فصاحت و اعجاز علمی قرآن کریم نیست، بلکه تعارض بین برداشت‌های مختلف مفسران و مترجمان از قرآن کریم است.

 

 

پی نوشت:
1 . هاشمى بیک، سید احمد، جواهرالبلاغه، ص 4.
2 . جمعی از نویسندگان، آشنایى با قرآن، ص 39- 40. 
3 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ص 15.
4 . سوره یس، آیه 38.
5 . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏18، ص 382.
6 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ص 48.
 

تعداد و موارد اعجاز علمی قران در بین مفسرین و اندیشمندان، مختلف است که برخی مورد اتفاق و برخی نیز اختلافی است ولی در اصل وجود آن اتفاق نظر وجود دارد.
اعجاز علمی قرآن

پرسش:
 درباره اعجاز علمی قرآن سوال دارم. چند مورد در قرآن به عنوان اعجاز علمی ثابت شده است؟ بعضی ها خیلی از مسائل علمی را به قرآن نسبت می دهند و می گویند اعجاز علمی است. آیا قرآن این همه معجزه علمی دارد؟ در مقابل اینها هم بعضی ها رد می کنند معجزه بودن اینها را؟ کدام راست می گویند؟ قرآن چند معجزه علمی دارد که اختلافی نباشد و همه قبول داشته باشند؟
 

پاسخ:
قرآن کریم کتاب هدایت و راهنمای انسان به‌سوی سعادت و رستگاری است و در این زمینه هر آنچه لازم بوده را آورده است؛ در این بین به موضوعات مختلف ازجمله مسائل علمی نیز اشاره کرده و البته این اشاره نیز به جهت نکته و پیام هدایت گرانه ای است که در این مسائل وجود دارد.
با مطالعه ادامه مطالب، روشن می‌شود که این گستره اشارات علمی قرآن تا چه حد است و کدام‌یک به‌عنوان معجزه علمی می‌تواند محسوب شود.

1- قرآن و علوم
در مورد اینکه آیا همه علوم بشری در قرآن کریم وجود دارد یا نه؟ سه دیدگاه عمده وجود دارد؛ کتاب «پژوهشی در اعجاز علمی قرآن» این دیدگاه‌ها را چنین برمی‌شمرد:

دیدگاه اول:
همه علوم بشری در قرآن کریم وجود دارد.
یکی از دلایل این دیدگاه این آیه شریفه است: ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ‏ الْکِتابَ‏ تِبْیاناً لِکُلِ‏ شَیْ‏ء﴾؛ و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه‌چیز است. (1) 
 طرفداران این دیدگاه به دو گونه عمل می‌کنند:

1. استخراج همه علوم از قرآن کریم؛ بر اساس این دیدگاه می‌توان همه علوم را از قرآن کریم استخراج کرد. علمای قدیمی مانند: «ابن ابی الفضل المرسی»، «غزالی» و ... کوشیده‌اند تا همه علوم را از قرآن استخراج کنند زیرا عقیده داشتند که همه‌چیز در قرآن و جود دارد و در این راستا آیاتی که ظاهر آن‌ها با یک قانون علمی سازگار بود، بیان می‌کردند و هرگاه ظواهر قرآن کفایت نمی‌کرد، دست به تأویل می‌زنند و ظواهر آیات را به نظریات و علومی که در نظر داشتند برمی‌گردانند ازاینجا بود که علم هندسه، حساب، پزشکی، هیئت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج می‌نمودند. برای مثال از آیه شریفه ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ‏ فَهُوَ یَشْفین‏﴾ (2)  آنجا که خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه‌السلام نقل می‌کند که «وقتی من بیمار شدم اوست که شفا می‌دهد». علم پزشکی را استخراج می‌کنند و علم جبر را از حروف مقطعه اوایل سوره‌ها استفاده کردند.

2.تطبیق و تحمیل نظریات علمی بر قرآن کریم؛ این شیوه از تفسیر علمی در یک قرن اخیر رواج یافت و بسیاری از افراد با مسلم پنداشتن قوانین و نظریات علوم تجربی سعی کردند تا آیاتی موافق آن‌ها در قرآن بیابند و هرگاه آیه‌ای موافق با آن نمی‌یافتند دست به تأویل یا تفسیر به رأی زده و آیات را برخلاف معنای ظاهری حمل می‌کردند برای مثال در آیه شریفه:  ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها﴾؛ اوست خدایی که همه شما را از یک‌تن آفرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت. (3)   
کلمه نفس را به معنای پروتون و زوج را الکترون معنا کردند و گفتند منظور قرآن این است که همه شمارا از پروتون و الکترون که اجزای مثبت و منفی‌اتم است آفریدیم و در این تفسیر حتی رعایت معنای لغوی و اصطلاحی نفس را نکردند.

دیدگاه دوم:
قرآن فقط کتاب هدایت و دین است و برای بیان مسائل علوم تجربی نیامده است.

دیدگاه سوم:
دیدگاه تفصیل؛ یعنی از طرفی همه علوم بشری در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلی قرآن نیز هدایت‌گری بشر به‌سوی خداست و از طرفی دیگر قرآن کریم دعوت به تفکر و علم می‌کند و برخی از مثال‌ها و مطالب علمی صحیح و حق را بیان می‌کند که بیانگر اعجاز علمی قرآن است.
بر اساس این دیدگاه کلمه «الکتاب» در آیه شریفه 89 نحل که در دیدگاه اول به‌عنوان مستند آورده شد ممکن است به معنای لوح محفوظ، اجل، علم خدا، امام مبین باشد. پس نمی‌توان گفت مراد از آن حتماً همین قرآن است و همه‌چیز در قرآن موجود است.
شیوه‌ای که در این دیدگاه معمولاً استفاده می‌شود «استخدام علوم برای فهم بهتر قرآن» است. در این شیوه از تفسیر علمی مفسر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت ضوابط تفسیر معتبر اقدام به تفسیر علمی قرآن می‌کند. او سعی دارد با استفاده از مطالب قطعی علوم (که از طریق دلیل عقلی پشتیبانی می‌شود) و با ظاهر آیات قرآن (طبق معنای لغوی و اصطلاحی) موافق است به تفسیر علمی بپردازد و معنای مجهول قرآن را کشف و در اختیار انسان‌های تشنه حقیقت قرار دهد. این شیوه بهترین نوع و بلکه تنها نوع صحیح از تفسیر علمی است که معیارهای خاص خود را دارد. (4)  

2- تعداد اعجاز علمی قرآن
با توجه به مطالب فوق، دیدگاه‌های مختلفی در مورد اعجاز علمی قرآن کریم وجود دارد، بعضی افراطی و بعضی تفریطی و بعضی معقول‌اند.
درحالی‌که برخی افراد به‌کلی منکر شده‌اند، بعضی دیگر در آیات فراوانی از قرآن کریم ادعای اعجاز علمی کرده‌اند که بخشی از آن قابل‌قبول و برخی دیگر موردنقد است. به دلیل همه این اختلافات و ظهور و بروز کشفیات علمی جدید و جزئیات یک موضوع علمی که خود دربرگیرنده گاهی چند معجزه است معمولاً نمی‌توان تعداد مشخصی از آیات را به‌صورت قطعی به‌عنوان معجزات علمی قرآن کریم بیان کرد، اما با توجه به کشفیاتی که تا به امروز اتفاق افتاده بعضی از بزرگان تعداد خاصی را معرفی کرده‌اند، مثلاً در «تفسیر نمونه» 14 موضوع به‌عنوان اعجاز علمی قرآن معرفی‌شده است که عبارت‌اند از: تزیین آسمان با ستارگان، جایگاه و مسیر مشخص ستارگان، حرکت دورانی و جریانی خورشید، حرکت زمین، قانون جاذبه، آماده شدن زمین برای زراعت به‌وسیله باران، زوجیت در گیاهان، رستاخیز انرژی‌ها، تشکیل تمام اجسام از اتم، زندگی اجتماعی زنبورعسل، آفرینش انسان از علق، شکل‌گیری استخوان‌ها در جنین، رقیق‌تر بودن هوا در ارتفاعات و بریدگی میان رشته‌کوه‌ها. (5) 
اما بعضی مانند «محمدعلی رضایی اصفهانی» معتقدند تعداد معجزات علمی قرآن کریم 5 مورد بیشتر نیست و اگر تعداد بیشتری گفته ‌شده است به دلیل خلط بین «اشارات» و «شگفتی‌ها» و «معجزات علمی» است.

یک سطح از مطالبی که در قرآن آمده «اشارات» است مانند توصیه به نظر افکندن به خلقت آسمان، زمین و شتر و ... که دعوت به‌دقت در خلقت آن‌ها و کشف اسرار است.

دسته دوم «شگفتی» است، مانند تعبیر قرآن کریم مبنی بر حرکت زمین بسان حرکت ابرها، چون درگذشته تصور می‌کردند خورشید به دور زمین می‌گردد و زمین ثابت و محور جهان است؛ در هیئت بطلمیوسی این تصور وجود داشت و چندین قرن بعد گالیله و یا به نظر برخی ابوریحان بیرونی پرده از حرکت زمین برداشتند و امروز می‌دانیم که زمین با سرعت ده هزار کیلومتر در ساعت حرکت می‌کند.

دسته دیگر «معجزات علمی» است؛ معجزه به چیزی می‌گویند که خارق عادت باشد، از مدعی نبوت و منصب الهی صادر شود، همراه با تحدی باشد برخلاف کرامات و قابل‌تعلیم و تعلم نباشد و اعجاز علمی نیز باید این خصوصیات را داشته باشد به همین دلیل حرکت زمین بااینکه از خبرهای قرآنی است و در زمانی که جمهور مردم تصور بر ثابت بودن زمین داشته‌اند از سوی قرآن بیان‌شده جزء اعجاز نمی‌دانیم.

بنابراین فقط این پنج مورد جزء معجزات علمی قرآن کریم به شمار می‌آیند:
1. نیروی جاذبه درجایی که فرموده است که آسمان با ستون‌هایی که شما نمی‌بینید رفیع شده‌اند و امام رضا علیه‌السلام نیز در ذیل این آیه روایتی فرموده‌اند که آسمان ستون دارد، اما ما نمی‌توانیم ببینیم یعنی از جنس نیرویی است.
2. حرکت خورشید که در آیه ﴿وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها﴾؛ (6)  فرموده است و برخی مفسران تا 36 حرکت برای خورشید بیان کرده‌اند و نوع بیان قرآن در جاری بودن خورشید نشان‌دهنده این است که خورشید گلوله محکم و سفتی نیست که حرکت کند بلکه از درون دچار انفجار و زیر و زبر می‌شود.
3. زوجیت عام که امروز کشف‌شده همه ذرات عالم زوج خلق‌شده‌اند.
4.لقاح ابرها توسط باد.
5. مراحل خلقت انسان. (7)   

نتیجه:
دیدگاه‌های مختلفی در مورد استخراج علوم بشری از قرآن کریم وجود دارد که بعضی افراطی و بعضی تفریطی و بعضی معقول است، لذا نمی‌توان به‌صورت قطعی تعداد مشخصی را برای اعجاز علمی قرآن کریم بیان کرد؛ اما بعضی با توجه به کشفیات علمی موجود تعداد این معجزات را 14 مورد و بعضی 5 مورد معرفی کرده‌اند.

 

 

پی نوشت: 
1  . سوره نحل، آیه 89.
2 . سوره شعراء، آیه 80.
3 . سوره اعراف، آیه 189.
4 . ر.ک: رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج 1، ص 31.
5 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، رضایی آدریانی، ابراهیم، بررسی چهارده اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه.
6 . سوره یس، آیه 38. 
7 . سلسله جلسات پاسخگویی به شبهات جدید قرآنی در دارالقرآن علامه طباطبایی (ره).
 

برخی داستانی از گفتگوی نضر بن حارث و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله مطرح کرده و آن را دلیل بر عدم اعجاز قرآن و عدم پیامبری ایشان می دانند در حالی که ...
داستان نضر بن حارث و پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)

پرسش:
نضر بن حارث برای مبارزه با محمد چند سوال از او پرسید که پیامبر جوابی برایش نداشت و قرار شد دو روز بعد بیاید و جواب بدهد. رفت و بعد از دو هفته برگشت و جوابش درباره روح این بود: «و در باره روح از تو مى پرسند بگو روح از دستورات پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است». همچنین درباره تعداد اصحاب کهف نیز این جواب را داد: «خواهند گفت که سه تن بوده اند و چهارمین آنها سگشان بود و مى گویند پنج تن بوده اند و ششمین آنها سگشان بود تیر در تاریکى مى اندازند و عده ای مى گویند هفت تن بوده اند و هشتمین آنها سگشان بود بگو پروردگارم تعدادشان را میداند.»

این پاسخها چیزی جز شکست در برابر نضر بن حارث نیست. حالا چگونه این قرآن را بدون مبارز می دانید و از اعجازش سخن می گویید و آن را گواه بر ارتباط پیامبر با خدا می دانید؟! قرآن کلام محمد بود و چون او درس نخوانده بود، اطلاعاتش کم بود و نتوانست درباره نضر بن حارث پیروز شود!
 

پاسخ:
در مورد سؤال‌هایی که بنا بر فرمایش شما «نضربن حارث» از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله پرسید و حضرت نتوانستند جواب قانع‌کننده‌ای را بدهند باید بگوییم:

اولاً: سند و اعتبار قرآن کریم آن‌قدر محکم و قوی است که صحت این‌گونه داستان‌ها با آن سنجیده می‌شود نه اینکه صحت قرآن کریم با این‌گونه داستان‌ها سنجیده شود.

ثانیاً: چنین داستانی به این کیفیتی که شما نقل کردید در هیچ جا نیامده است.

ثالثاً: شبیه به این داستان به دو صورت تنها در بعضی کتاب‌ها آمده است و از جهت سندی اعتبار لازم را ندارد و نمی‌شود قرآن کریم را با آن داستان‌ها تفسیر کرد.

اما داستان اول:
«آورده‌اند که کفار عرب «نضر بن حارث» و «ابى بن خلف» و «عتبه ابن ابى معیط» را به مدینه فرستادند تا از دانشمندان یهود مدینه درباره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تحقیق کنند. چون با ایشان ملاقات کردند، یهود متعجب شده گفتند اى بزرگان عرب ما دانسته‌ایم که زمان ظهور پیغمبرى نزدیک است. شما به جهت آزمایش از او بپرسید آن که زمين را دور زد و به شرق و غرب رسيد که بود؟ و احوال جوانانى که در زمان پیشین گم شدند چگونه است؟ و روح چیست؟ اگر هر سه سؤال را جواب دهد یا هیچ‌کدام را جواب ندهد بدانید که او پیغمبر نیست و اگر دو تا را جواب دهد و از روح هیچ نگوید پیغمبر است زیرا ما در کتاب خود چنین یافته‌ایم. 
ایشان به مکه آمده مجلسی تشکیل دادند و از آن حضرت سؤال کردند. حق‌تعالی در باب مفقودان و گم شدگان آن زمان این آیه فرستاد که ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً﴾؛ و در باب آنکه در شرق و غرب عالم سیر کرد این آیه آمد که ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً﴾؛ و در باب روح فرموده که «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ» و می‌پرسند تو را از کیفیت روح، ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ بگو روح از امر پروردگار من است و مخصوص است به علم خدا و غیر حق‌تعالی به آن دانا نیست...» (1)   

این داستان به‌هیچ‌وجه تأییدکننده شبهه نیست زیرا:

اولاً: یهودیان به این سه نفر گفتند: که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله اگر هر سه سؤال را جواب بدهد یا هیچ‌کدام را جواب ندهد بدانید که او پیغمبر نیست و اگر دو سؤال را جواب بدهد و از روح هیچ‌چیزی نگوید پیغمبر است پس یکی از علائم پیغمبری ایشان که در کتب یهود ذکرشده این بوده است که سؤال در مورد روح را جواب ندهد.

ثانیاً: سؤال از تعداد اصحاب کهف نبوده، بلکه سؤال از احوال جوانانى بوده که در زمان پیشین گم شدند و قرآن بر اساس آنچه می‌خواستند جواب داده است.

اما داستان دوم:
در جای دیگر این داستان این‌گونه آمده است:
 طبرى: عکرمه از ابن عباس نقل کرده است: قریش «نضر بن حارث» و «عقبه ابن أبى معیط» را به مدینه فرستادند تا با علماى یهود ملاقات کند و اخلاق و گفتار پیغمبر را براى آن‌ها نقل کنند و آن‌ها درستى و نادرستى دعواى آن حضرت را روشن کنند، علماى یهود که این را شنیدند گفتند: شما از او بپرسید سرگذشت شگفت‌آور آن جوانان که به روزگار نخستین رفتند و مردند چه بوده است؟ و نیز آن مرد که به همه‌جا می‌رفت تا مشرق و مغرب زمین را دید که بود و چه کرد؟ و باز بپرسید که روح چى است؟ اگر جواب این پرسش‌ها را گفت او پیغمبر است پیرو او شوید وگرنه دروغگو است خود دانید با او. 
آن دو عرب به مکه برگشتند و به یاران خود گفتند و همگی پرسش‌ها را به پیغمبر عرضه داشتند. آن حضرت فرمود بامداد پاسخ شما را می‌گویم و ان‌شاءاللّه بر زبان نیاورد، آن‌ها رفتند و پیغمبر پانزده روز از رسیدن جبرئیل و شنیدن وحى محروم شد و نتوانست جواب اعراب را بگوید. آن‌ها آغاز بدگوئى و زشتى کردند و آن حضرت سخت آزرده‌دل بود که جبرئیل این سوره‌ اصحاب کهف را براى پیغمبر آورد و خبردارش کرد که اندوه بر کفر و انحراف اعراب نیکو نیست و قصّه جوانان و آن مرد جهانگرد را براى او روشن کرد و در تعریف روح گفت «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی.» (2) 

داستان دوم از جهت اعتبار بسیار ضعیف است چون اولاً: از عکرمه نقل‌شده، که شخص قابل‌اعتمادی نیست. ثانیاً: از کتاب طبری نقل‌شده که پر از روایت‌های اسرائیلی است. ثالثاً: اختلاف‌هایی با داستان اول دارد که در بعضی جاها با آن متناقض است.
برفرض قبول داستان دوم، این داستان نمی‌تواند دلالتی بر شبهه‌ واردشده داشته باشد، زیرا تأخیر در جواب پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به دلیل نگفتن ان‌شاءالله بوده است و خداوند متعال می‌خواسته به ایشان بگوید که گفتن ان‌شاءالله را فراموش نکن و به همین دلیل جواب سؤال‌ها را با تأخیر ارسال کرده است؛ پس معلوم می‌شود که پیامبر از خودش جواب نمی‌داده و هر آنچه می‌گفته سخن خداوند متعال بوده است.

نتیجه:
بنا بر مطالبی که گفته شد روشن می شود که:
1.چنین داستان‌هایی در صورت اختلاف با قرآن کریم آن اعتبار لازم را ندارند که در مقابل این کتاب آسمانی بایستند.
2.چنین داستانی با این کیفیت در هیچ کتابی نیامده است.
3.دو داستان شبیه به چیزی که پرسشگر محترم بیان کرده است در منابع تفسیری وجود دارد که هیچ‌کدام مؤیّد شبهه مطرح‌شده نیست.

منابع بیشتر جهت مطالعه:
1.حسین بن علی کاشفی، تفسیر حسینى (مواهب علّیه)، سراوان، کتاب‌فروشی نور، ص 628.
2.اسماعیل بن مصطفی حقی برسوی، تفسیر روح البیان‏، بیروت: دارالفکر، ج 5، ص 196.

 

پی نوشت:
1 . ر.ک: کاشانی، فتح‌الله، منهج الصادقین فى إلزام المخالفین، ج‏5، ص 300-301.

2 . عاملی، ابراهیم، تفسیر عاملى‏، ج 5، ص 490.

وجود آیه «لا اکراه فی الدین» در قرآن کریم تعارضی با آیات مربوط به لزوم دین داری و اسلام آوردن ندارد زیرا محل بحث هر کدام با دیگری فرق می کند.
آیه «لا اکراه فی الدین» و تعارض در قرآن

پرسش:
سلام اگر قرآن معجزه است و می گوید هیچ اختلافی در آن نیست پس چرا یکجا آمده در دین هیچ اجباری نیست و در جای دیگر آمده هیچ دینی از شما پذیرفته نمی شود بجز دین اسلام؟! بالاخره انتخاب دین اختیاری است یا اجباری؟ آیا این تعارض نیست؟ آیا این با معجزه بودن سازگار است؟
 

پاسخ:
خداوند متعال در آیه‌الکرسی می‌فرماید: ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ...﴾؛ در قبول دین، اکراهى نیست، (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن‌شده است. (1) 
 اکراه در این آیه شریفه به معناى آن است که کسى را به‌اجبار وادار به کارى کنند. در جمله: ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾؛ دین اجبارى نفی‌ شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمى که معارفى عملى به دنبال دارد و جامع همه آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از «اعتقادات» و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبى است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهرى است که عبارت است از حرکاتى مادى و بدنى (مکانیکى) و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب دیگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد. (2)   
در جای دیگر خداوند متعال می‌فرماید:  ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِین﴾؛ و هر که جز اسلام دینى بطلبد هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است. (3) 

حال سؤال این است که آیا این دو آیه باهم منافات دارند یا نه؟ در جواب باید گفت خیر، زیرا در آیه اول، اجبار و اکراه تکوینی نفی‌ شده است. (4)   یعنی خداوند متعال به‌ اجبار مکانیکی کسی را به‌سوی دین نمی‌کشد، اما این به این معنا نیست که از جهت تشریعی نیز کسی را مکلّف به دین‌داری و مسلمان شدن نکند، زیرا هدف از خلقت انسان و جن چیزی جز عبودیت آن‌ها نیست ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾؛ و من جن و انس را نیافریدم مگر براى اینکه عبادتم کنند (5)  و این عبودیت تنها با پذیرش دین الهی محقق می‌شود.
ضمن اینکه معنای﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾؛ این است که نمی‌توان یک اعتقاد را به ‌اجبار به کسی قبولاند؛ ولی دلالتی بر این معنا ندارد که پس هر دینی را خواستید می‌توانید انتخاب کنید.
از طرفی در هر زمان، یک دین حق وجود دارد و معنای «لا اکراه» این نیست که در هر زمان، دین حق، متعدد است و هرکدام را خواستید می‌توانید انتخاب کنید.

بنابراین؛ بین این دو آیه تعارضی نیست.

نتیجه
1. «لا اکراه» اجبار تکوینی در پذیرش دین را رد می‌کند؛ ولی ازنظر تشریعی قبول دین الهی واجب است.
2. «لا اکراه» اجبار در قبولاندن دین را رد می‌کند؛ ولی دلالتی بر این معنا ندارد که پس هر دینی را خواستید می‌توانید انتخاب کنید.
3. در هر زمان تنها یک دین حق است و با آمدن اسلام، تنها دین حق، دین اسلام است.

منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- آیت‌الله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، قم ، انتشارات اسراء، 1388 ش، ج 12، ص 165 به بعد.
2- آیت‌الله مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 2، ص 279.
3- بانو سیده نصرت امین اصفهانی، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361 ش، ج‏2، ص 397.

پی نوشت:
1  . سوره بقره، آیه 256.
2 . ر.ک: علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج ‏2، ص 524-525.
3 . سوره آل‌عمران، آیه 85.
4 . ر.ک: علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 524.
5 . سوره ذاریات، آیه 56.

صفحه‌ها