دانش تاريخ

آیا در گذشته در هنگام فراگیری بیماری های مسری تجمعات مذهبی مانند نماز جمعه و جماعت و زیارت مراقد اهل بیت و قبور مؤمنین تعطیل می شد؟
 بیماری های فراگیر در تاریخ، مسجد در تمدن اسلامی، تاریخ طاعون.

آیا در گذشته در هنگام فراگیری بیماری های مسری تجمعات مذهبی مانند نماز جمعه و جماعت و زیارت مراقد اهل بیت و قبور مؤمنین تعطیل می شد؟

پاسخ اجمالی:

علی­رغم این‌که بیماری‌های مُسری بارها به جان بشر افتاده، دربارۀ جزئیات واکنش‌ها به این حوادث، اطلاعات دقیقی نداریم و تنها اشارات کوتاهی به تعطیل شدن یا نشدن مساجد و تجمعات مشابه داریم. بااین‌حال، شایان توجّه است که تعطیل نشدن این‌گونه تجمعات، متأثّر از نگاه پیشینیان به علّت و اسباب این‌گونه بیماری‌ها بوده است.

پاسخ تفصیلی:

در تاریخ، موارد متعدّدی از بلاها و بیماری‌های فراگیر به ثبت رسیده و حتّی برخی دست به تألیف کتاب مستقل دراین‌باره زده‌اند، مانند هشام بن محمد بن سائب کلبی که کتاب «الطاعون فی العرب» را نوشت. (1) مطمئناً این‌گونه بلاها واکنش‌ها و تأثیرات فراوانی بر جای می‌گذاشته؛ امّا جزئیات این‌گونه مسائل، در منابع تاریخی ثبت‌نشده است. این مسئله، ناشی از غلبۀ نگاه سیاسی به تاریخ‌نگاری است که باعث می‌شد تاریخ‌نگاران، بیش‌تر به ثبت حوادثی بپردازند که به زندگی حاکمان و روابط قدرت معطوف بوده و از توجّه به مسائل اجتماعی و فرهنگی و مانند آن، غفلت کنند. بااین‌حال، از لابه‌لای گزارش‌های تاریخی و منابع پزشکی و مانند آن، می‌توان اطلاعاتی دراین‌باره به دست آورد.

تا جایی که بررسی کردیم، به سندی دست نیافتیم که تصریح کند در دوران حضور ائمه (علیهم‌السلام) براثر بیماری‌های مسری، تجمعاتی مانند نماز جمعه و جماعت مساجد و مراقد تعطیل‌شده باشند. پس با صرف‌نظر از برخی اشارات اندک ـ که در ادامه خواهیم گفت ـ، به نظر می‌رسد که منع مردم از حضور در مساجد و مراقد برای مقابله با یک بیماری واگیر، پدیدۀ نادری بوده و این شاید، ریشه در نوع نگاه مردم به این‌گونه بیماری‌ها داشته باشد که گاه با پندارهای خرافی آمیخته بوده است. دراین‌باره، توجّه به تاریخ پزشکی بیماری‌های فراگیری مانند وبا و طاعون، سودمند است. برای نمونه، در منابع طبّ سنّتی، موقعیت ستارگان و سیارات، وضعیت جوّی منطقه از جهت غلظت و رطوبت هوا، تعفّن هوا و استعداد بدنی افراد، در پیدایش بیماری طاعون مؤثر دانسته شده و حتّی ترس و وهم و خوف را نیز از اسباب سرایت آن می‌دانستند. (2) طبیعی است که چنین نگرش‌هایی، در شیوۀ مقابله با بیماری نیز تأثیر داشته است؛ و حتّی با اعتقاد به اثرگذاری ترس و وهم، نه‌تنها انگیزه‌ای برای تعطیلی مساجد و مراقد ایجاد نمی‌شود، بلکه میل به حضور در این‌گونه اماکن افزایش نیز می‌یابد.

مطالعات متعدّد صورت گرفته دراین‌باره نشان می‌دهد که پزشکان مسلمان از دیرباز، به مُسری بودن این بیماری‌ها اذعان داشته‌اند؛ ولی در روش‌های درمانی که در منابع طبّ سنّتی ثبت‌شده است، اشاره‌ای به قطع ارتباط با افراد مبتلا از طریق تعطیلی مساجد و مانند آن به چشم نمی‌خورد. البتّه ترک سرزمینی که دچار طاعون شده، در منابع طبّی قدیم سفارش شده (3) و در روایات اسلامی نیز توصیه به ترک مناطق آلوده وجود دارد؛ (4) ولی این غیر از تعطیلی مساجد و مراکز مذهبی است.

خاطره‌ای از طاعون در شام

دراین‌باره، ذکر خاطره‌ای از ابن‌بطوطه خالی از لطف نیست. وی در سفرنامۀ خود، داستانى دربارۀ طاعون بزرگ دمشق نقل می­کند که خود شاهد آن بوده و نشان می‌دهد که مردم نه‌تنها از اجتماع در مسجد منع نشدند، بلکه برای دعا و انابۀ دسته‌جمعی، به مسجد نیز فراخوانده شدند. وی می‌گوید:

«در اواخر ربیع‌الثانی سال 749 هنگام شیوع طاعون بزرگ، من در دمشق بودم و داستانى شگفت از احترام و اعتقاد دمشقیان دربارۀ این مسجد (مسجد الاقدام در دو میلی جنوب دمشق) دیدم. بدین تفصیل که نایب سلطان ملک الامرا ارغون شاه، منادى در شهر فرستاد که مردم سه روز روزه بدارند و تمام خوراک فروشی‌های بازار روزها تعطیل باشند. اتفاقاً بیش‌تر مردم در دمشق از بازار خوراک مى‏خورند. مردم سه روز متوالى روزه گرفتند و آخرین روز که مصادف با پنجشنبه بود، امرا و سادات و قضات و فقها و دیگر طبقات، در مسجد جامع گرد آمدند، چندان‌که مسجد گنجایش جمعیت را نداشت. این مردم شب جمعه را به نماز و ذکر و دعا به سر بردند و پس از نماز صبح، به اتّفاق امرا که پابرهنه بودند، مصحف‏ها بر سردست، از مسجد بیرون آمدند. تمام اهل شهر نیز از صغیر و کبیر به دنبال آنان راه افتادند. یهود و نصارى، زن و مرد، تورات و انجیل برداشته، به حال گریه و تضرّع بیرون آمدند و رو به‌سوی مسجد الاقدام نهادند و در آنجا تا نیم روز، همگان به خدا متوسّل شده، کتب آسمانى و انبیا را به شفاعت یادکردند. آنگاه به شهر بازگشته نماز آدینه را به‌جای آوردند. درنتیجۀ این توسّل، خداوند بلا را بر اهل شهر تخفیف داد. عدّۀ متوفّیان در دمشق روزانه به دو هزار تن مى‏رسید؛ ولى در قاهره و مصر عدّۀ تلفات در یک روز تا بیست‌وچهار هزار تن رسید». (5)

این خاطره نشان می‌دهد که در هنگام بروز بیماری فراگیر، حاکمان شام ـ هرچند باهدف تشویق مردم به روزه‌داری ـ به ایجاد محدودیت‌هایی برای استفاده از اغذیه‌فروشی‌های عمومی پرداخته‌اند و درعین‌حال، از تجمّع در مسجد برای نیایش گروهی ابا نداشتند. البتّه عبارت پایانی ابن‌بطوطه نشان می‌دهد که بعدازآن توسلات نیز طاعون همچنان وجود داشته ولی از شدّت تلفات آن کاسته شده است.

نکتۀ دیگری که در این خاطره قابل توجّه است، مسجدی است که برای این توسّل همگانی انتخاب‌شده بوده است. «اَقدام» یعنی «گام‏ها» و از توضیحات قبلی ابن‌بطوطه دانسته می‌شود که علّت این نام‌گذاری، وجود قدمگاه (جای پا) بر روی سنگى در آن مسجد بوده که مردم معتقد بودند جاى پاى حضرت موسى (علیه‌السلام) است. وی همچنین می‌گوید: «در همین مسجد اتاق کوچکى هست که سنگ نبشته­ای در آن وجود دارد مُشعر بر آن‌که یکى از صلحا حضرت رسول را به خواب‌دیده که مى‏فرماید قبر برادرم موسى در همین‌جا است». (6) بر این اساس، مسجد الاَقدام، فقط موردتوجه مسلمانان نبوده و برای یهود و نصاری نیز مقدّس بوده است و ظاهراً به همین دلیل هم دعای همگانی را در آنجا برگزار کردند تا غیرمسلمانان نیز در این آیین شرکت کنند؛ چنان‌که به گزارش وی، «یهود و نصارى، زن و مرد، تورات و انجیل برداشته به حال گریه و تضرّع رو به‌سوی مسجد الاقدام نهادند و در آنجا تا نیم روز، همگان به خدا متوسّل شده، کتب آسمانى و انبیا را به شفاعت یادکردند».

پرهیز از حضور مسجد در برخی شرایط

بااین‌همه، نمی‌توان گفت که بروز این‌گونه بیماری‌ها هیچ تأثیری در حضور مردم در مساجد و مراقد نداشته است. شخصی به نام حسن زیات (روغن‌فروش) نقل می‌کند که پس از مناسک حج، گذرم به مدینه افتاد و از امام باقر (علیه‌السلام) سراغ گرفتم. گفتند آن حضرت در ینبُع (منطقه‌ای حاصلخیز در اطراف مدینه که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیز در آنجا مزرعه‌ای احداث کرده بود.) حضور دارند. من هم برای ملاقات با امام، به ینبع رفتم. امام فرمود: «ای حسن! تا اینجا آمدی؟!». عرض کردم: «بله ـ فدایت شوم ـ دوست نداشتم بدون دیدار شما مدینه را ترک کنم». امام فرمود: «من سیر خوردم و لذا خواستم از مسجدالنبی فاصله بگیرم». (7) وقتی خوردن سیر، مانع حضور امام در بهترین مسجد شده، طبیعی است که برای پاکیزه ماندن مسجد و اهل مسجد، بیماران واگیر در مسجد حضور نیابند؛ امّا معلوم نیست رعایت این‌گونه آداب تا چه حد رواج داشته و به فرهنگ عمومی تبدیل‌شده باشد.

طبق روایتی دیگر، علی بن جعفر از برادرش امام کاظم (علیه‌السلام) دربارۀ وبا پرسید که اگر در سرزمینی وبا پیدا شد، آیا انسان می‌تواند ازآنجا بگریزد؟ امام فرمود: «می‌تواند ازآنجا بگریزد تا وقتی‌که وبا در مسجدی که او در آن نماز می‌خواند، واقع نشده باشد. پس اگر وبا گریبان نمازگزاران آن مسجدی را که او نماز می‌خواند گرفت، دیگر صلاح نیست که ازآنجا بگریزد». در برخی نقل‌ها، به‌جای وبا، از طاعون سخن گفته‌شده (8) و به‌هرحال منظور بیماری‌های مسری و فراگیر است. طبق این حدیث، ترک کردن مسجد و محل شیوع بیماری، مجاز دانسته شده و نشان می‌دهد که این کار به‌عنوان یک راهکار برای مقابله با بیماری، از دیرباز مطرح بوده است. نیز بر اساس مطلبی که از مرحوم سیّد نعمت‌الله جزایری (م. 1112 ق) نقل‌شده، در طاعون فراگیر سال 1102 هجری قمری که بلاد روم (استانبول و شامات) و عراق و سپس جنوب ایران را فراگرفت و تعداد بسیاری را به کام مرگ کشاند، مدارس و مساجد نیز تعطیل شدند. (9) هرچند ممکن است این تعطیلی، برنامه‌ریزی‌شده و یا بر اساس توصیۀ بزرگان نبوده باشد، ولی به‌هرحال نشان می‌دهد که گاهی گریزی ازاین‌گونه اقتضائات نیست.

نتیجه:

بر اساس آنچه گذشت، دربارۀ تعطیلی مساجد و مراقد در دوران بیماری‌های فراگیر، گزارش صریحی در منابع تاریخی به دست نیامد و از اشارات گذرا به جواز ترک مسجد و یا وقوع تعطیلی مساجد و مدارس، می‌توان چنین برداشت کرد که این کار اگر هم انجام می‌شده، بسیار نادر بوده است. البتّه این، به سبب نوع نگاهی است که به ریشه‌ها و علل گسترش این بیماری‌ها وجود داشته و با این‌که می‌دانستند این بیماری‌ها مُسری است، از شیوع آن به سبب ارتباط با دیگران و تجمّع در مراکزی مانند مسجد، غافل بوده‌اند. البتّه رعایت آداب مسجد اقتضا می‌کند که فرد بیمار در مسجد حضور نیابد؛ ولی معلوم نیست که مردم تا چه حد به رعایت این‌گونه آداب پایبند بوده باشند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، انتشارت جامعۀ مدرسین، 1407 ق، ص 435.
  2. ر.ک: فرزانه زارع و دیگران، «طاعون در طبّ سنّتی ایران و طبّ نوین»، فصل‌نامۀ تاریخ پزشکی، سال نهم شماره ۳۲ (پاییز ۱۳۹۶)؛ امیرمحمد جلادت و احسان مصطفوی، «تشخیص، درمان و گزارش‌های همه‌گیری‌های طاعون در دوران تمدّن اسلامی»، مجلۀ طبّ سنتی اسلام و ایران، دوره 8، شماره 2 - (تابستان 1396).
  3. امیرمحمد جلادت و احسان مصطفوی، همان‌جا، (به نقل از: زکریای رازی در المنصوری فی الطبّ).
  4. برای نمونه، ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365 ش، ج 8، ص 108؛ حرّ عاملی، وسائل‏الشیعة، قم، آل البیت، 1409 ق، ج 2، ص 429.
  5. ابن‌بطوطه، رحلۀ ابن بطوطة، ترجمه: محمدعلی موحد، تهران، نشر آگه‏، چاپ ششم، 1376 ش، ج‏1، ص 137 ـ 138.
  6. همان، ص 137.

7. کلینی، همان، ج 6، ص 375، حدیث 3.

8. صدوق، معانی الأخبار، قم، انتشارات جامعۀ مدرسین، 1361 ش، ص 254؛ حرّ عاملی، وسائل‏الشیعة، قم، آل البیت، 1409 ق، ج 2، ص 431، حدیث 2556.

9. ر.ک: سید حسن هاشمی جزی، «رفتارشناسی یک عالم دینی در مواجهه با طاعون» منتشرشده در کانال نامه‌های حوزوی، اسفند 1398. این مقاله، گزارشی است از کتاب خطّی «مُسَکِّن الشُّجون فی حکم الفرار من الطاعون» تألیف سید نعمت‌الله جزایری (م. 1112 ق).

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

تشخیص، درمان و گزارش‌های همه‌گیری‌های طاعون در دوران تمدّن اسلامی، امیرمحمد جلادت و احسان، مصطفوی.

 

کلمات کلیدی:

 بیماری‌های فراگیر در تاریخ، مسجد در تمدن اسلامی، تاریخ طاعون.

حضرت معصومه(س) در خاندانى که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقى بودند، نشو و نما یافت. پس از شهادت پدرشان، امام رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت ایشان شدند.

پرسش:

حضرت فاطمه معصومه (س) دارای چه مقام فضایل و مقام علمی بودند؟

پاسخ:

 حضرت معصومه(س) در خاندانى که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقى بودند، نشو و نما یافت. پس از آن که پدر بزرگوار آن بانوى گرامى به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام یعنى حضرت رضا(ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز متکفل گردید. در اثر توجهات زیاد آن حضرت هر یک از فرزندان امام کاظم(ع) به مقامى شامخ دست یافتند و زبانزد عام و خاص گشتند.

 ابن صباغ مالکى در این باره گوید: «هریک از فرزندان ابى الحسن موسى معروف به کاظم فضیلتى مشهور دارد.»(1)

 نیز اربلى در این زمینه مى نویسد: «براى هریک از فرزندان ابى الحسن موسى(ع) فضیلت و منقبتى معروف وجود دارد.»(2) آنچه مسلم است این که در میان فرزندان امام کاظم(ع) بعد از حضرت رضا(ع)، حضرت معصومه(س) از نظر علمى و اخلاقى والا مقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامى و القاب و تعریفها و توصیفاتى که ائمه اطهار(علیهم السلام) از وى نموده اند، هویداست. و با توجه به این حقیقت که ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل انفکاکى میان تهذیب نفس و طى مدارج اخلاقى و عرفانى و حصول علوم اصیل الهى و حکمت وجود دارد، مى توان به رتبه و مقام علمى غیر قابل توصیف حضرت معصومه(س) پى برد و به این نکته واقف گشت که ایشان نیز چون حضرت زینب(س) عالمه غیر معلمه بود.(3)

 آنچه سخن فوق را تإیید مى کند، روایت صالح بن عرندس حلى، عالم بزرگوار شیعى قرن نهم ق، در کتاب "کشف اللئالى"(4) است.

 وى گوید: روزى جمعى از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسى بن جعفر(ع) و پرسیدن سوالاتى از ایشان به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم(ع) در مسافرت بود، سوالات خود را به حضرت معصومه که در آن هنگام کودکى خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فرداى آن روز براى بار دیگر به منزل امام شرف حضور پیدا کردند، لیکن هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. چون ناگزیر به بازگشت بودند، مسائل خود را مطالبه نمودند تا در مسافرت بعدى خدمت امام برسند. غافل از این که حضرت معصومه جواب پرسشها را نگاشته است. وقتى پاسخها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزارى فراوان شهر مدینه را ترک گفتند. از قضاى روزگار در بین راه با امام موسى بن جعفر(ع) مواجه شده، ماجراى خویش را باز گفتند. چون امام پاسخ سوالات را مطالعه کرد، سه بار فرمود: «فداها ابوها»(5)؛ پدرش فدایش. روایات حضرت معصومه(س) فاطمه معصومه(س) از جمله راویان گرانقدر و عظیم الشإن آل محمد(ص) است.

 ایشان از پدرگرامى خویش و اجداد شریف و بزرگان و جمعى از خاندان جلیل القدرش احادیثى نقل کرده که قابل قبول علماى شیعى و سنى است.(6)

متإسفانه نگارنده به بیش از پنج روایت از این بانوى گرامى دست پیدا نکرد:

1- ابوالخیر شمس الدین محمد بن محمد بن جزرى شافعى (م 833) در کتاب «اسنى المطالب فى منافب سیدنا على بن ابى طالب»(7) سخن حضرت فاطمه دختر پیامبر(ص) را آورده است: «... آیا فرمایش رسول خدا(ص) را در روز غدیر به فراموشى سپرده اید که فرمود: هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست... و سخن دیگر رسول خدا(ص) را: تو (اى على!) نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(ع) هستى؟!»(8) در سند روایات فوق این اشخاص وجود دارند: بکر بن احمد قصرى، فاطمه دختر امام رضا(ع)، فاطمه (معصومه) و زینب و ام کلثوم دختران امام کاظم(ع)، فاطمه دختر امام صادق(ع)، فاطمه دختر امام باقر(ع)، فاطمه دختر امام سجاد(ع)، فاطمه و سکینه دختران امام حسین(ع)، ام کلثوم دختر فاطمه زهرا(س)، حضرت فاطمه(س) و کسانى که پیش از بکربن احمد در این سلسله هستند.

 2- در روایت دیگرى نظیر روایت فوق از لسان مبارک رسول الله(ص)؛ آمده است: «من کنت مولاه فعلى مولاه»(9) هرکه من مولا و رهبر او هستم، على رهبر ومولاى اوست. در سند این روایت اشخاص ذیل وجود دارند: فاطمه دختر گرامى امام رضا(ع)، زینب و ام کلثوم و فاطمه دختران گرامى امام کاظم(ع)، فاطمه دختر گرامى امام صادق(ع)، فاطمه دختر گرامى امام باقر(ع)، فاطمه دختر گرامى امام سجاد(ع)، فاطمه و سکینه دختران گرامى امام حسین(ع)، ام کلثوم دختر گرامى حضرت فاطمه(س) و حضرت فاطمه(س).

3-روایت دیگر را ابى محمد بن احمد بن على قمى در کتاب "المسلسلات"(10) خویش این گونه ذکر مى نماید: از محمدبن على بن الحسین از احمد بن زیاد بن جعفر از ابوالقاسم جعفر بن محمد علوى عریضى ازابوعبدالله احمد بن محمد بن خلیل از على بن محمد بن جعفر اهوازى از بکر بن احنف از فاطمه دختر على بن موسى(ع) از فاطمه (معصومه) و زینب و ام کلثوم دختران موسى بن جعفر(ع) از فاطمه و سکینه دختران حسین بن على(ع) از ام کلثوم دختر على(ع) از فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) که فرمود: «از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: وقتى در شب معراج به آسمان برده شدم، داخل بهشت گردیده، قصرى از مروارید سفید و درخشان مشاهده کردم. درى داشت که برآن پرده اى آویزان و با تزیین به مروارید و یاقوت درخشندگى پیدا کرده بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم برآن در نوشته شده است: "لااله الاالله، محمد رسول الله، على ولى الله." و برآن پرده: "خوشا، خوشا به مثل شیعه على.» آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از عقیق سرخ بود و درى از نقره داشت که به وسیله زبرجد سبز درخشان شده بود. برآن در، پرده اى بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم برآن در نوشته شده است: "محمد رسول خداست. على جانشین مصطفى است." و برآن پرده: "بشارت ده پیروان على را به حلال زادگى." آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از زمرد سبز بود. زیباتر از آن مشاهده نکرده بودم. درى از یاقوت سرخ داشت که با تزیین به مروارید رخشان شده بود. برآن در پرده اى قرار داشت. وقتى سرم را بالا بردم، دیدم بر آن پرده نوشته شده است: "پیروان على، رستگارانند." به دوستم جبرئیل گفتم: این قصر از آن کیست؟ گفت: محمد! از آن پسرعمو و جانشین تو على ابن ابى طالب است. در روز قیامت همه مردم برهنه پا و عریان محشور مى شوند مگر شیعیان على. و همگى به نامهاى مادرانشان فراخوانده مى شوند مگر پیروان على که به نامهاى پدرانشان خوانده مى شوند. به دوستم جبرئیل گفتم: این براى چیست؟ گفت: زیرا آنان على را دوست داشتند، حلال زاده اند.»(11)

4-در روایت سوم از کتاب "امالى" از احمد بن حسین از حسن بن على سکرى از محمد بن زکریاى جوهرى ازعباس بن بکار از حسن بن یزید از فاطمه (معصومه) دختر موسى بن جعفر(ع) از عمر بن على بن الحسین از فاطمه دختر امام حسین(ع) از اسمإ دختر عمیس از صفیه دختر عبدالمطلب آمده است:

«وقتى حسین(ع) از مادرش متولد شد، پیامبر(ص) فرمود: عمه! فرزندم را نزدم بیاور. من عرض کردم: اى رسول خدا! او را پس از ولادت پاکیزه نکرده ایم. رسول خدا(ص) فرمود: عمه! تو مى خواهى او را پاکیزه کنى؟! خداوند تبارک و تعالى او را پاکیزه و از آلودگى ها منزه کرده است.»(12)

5-حدیث دیگر را محمد غمارى شافعى در کتاب خویش بدین طریق نقل کرده است: از فاطمه دختر حسین رضوى از فاطمه دختر محمد رضوى از فاطمه دختر ابراهیم رضوى از فاطمه دختر حسن رضوى از فاطمه دختر محمد موسوى از فاطمه دختر عبدالله علوى از فاطمه دختر حسن حسینى از فاطمه دختر ابى هاشم حسینى از فاطمه دختر محمدبن احمد بن موسى مبرقع از فاطمه دختر احمد بن موسى مبرقع از فاطمه دختر موسى مبرقع از فاطمه دختر امام رضا(ع) از فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(ع) از فاطمه دختر امام صادق(ع) از فاطمه دختر امام باقر(ع) از فاطمه دختر امام سجاد(ع) از فاطمه دختر امام حسین(ع) از زینب دختر امیرمومنان(ع) از فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص). در این روایت حضرت فاطمه زهرا(س) به نقل از رسول خدا(ص) مى فرماید: «آگاه باشید، هرکس با دوستى آل محمد بمیرد، شهید مرده است!» روایت مزبور به حدیث "فاطمیات" مشهور است. چون جز دو تن از کسانى که در سلسله آن وجود دارند، بقیه "فاطمه" نام دارند.(13)

 پى نوشت ها:

 1- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ص 240.

 2- علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 3، ص 30.

 3- توجه به این مطلب که اخلاص در اعمال در طى یک دوره چهل روزه باعث جارى گشتن چشمه هاى حکمت از قلب برزبان مى شود، اذعان و اعتراف به حقیقت فوق را سهل مى نماید. چون حضرت معصومه(س) نه تنها چهل روز که در تمامى عمر شریفش مخلصانه عمل مى کرد.

4- کشف اللئالى تاکنون به چاپ نرسیده و به صورت مخطوط در کتابخانه شوشترىهاى نجف اشرف وجود دارد. مرحوم میرجهانى نسخه اى از این کتاب را در کتابخانه شیخ محمدسماوى دیده است. (مهدى پور، کریمه اهل بیت، متن و پاورقى ص 62.)

 5- مهدى پور، کریمه اهل بیت، ص 64 و 63. (با تصرف)

 6- محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 58 و 57 ؛ عمر رضا کحاله، أعلام النساء في عالمي العرب و الإسلام، ص 577.

7- در کتاب اسنى المطالب پاره اى از روایاتى که در شإن و منزلت امیرمومنان(ع) وارده گشته، گردآورى شده است. در این کتاب تنها احادیثى ذکر شده که در مصادر و کتب معروف و با سندهاى قوى و محکم بیان گردیده است. (امینى، مقدمه اسنى المطالب، ص 32).

 8- امینى، مقدمه اسنى المطالب، ص 51- 49. این کتاب توسط محمدهادى امینى تحقیق شده است

 9- قاضی نورالله شوشتری، اِحْقاقُ الحَقّ و اِزْهاقُ الباطِل، مشهور به احقاق الحق، ج 6، ص 282، به نقل از عليرضا سيد كباري، مسند فاطمه معصومه، ص 61.

 10- همان، ص 108. این کتاب در ضمن مجموعه اى از آثار مولف در یک مجلد به سال 1369 . در تهران به چاپ رسیده است.

 11- مجلسی، بحارالانوار، ج 65، ص 77 و 76، محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 60 و 59.

 12- محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ناشر مؤلف، ص 61.

 13- رازى، محمد شریف، گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 17 و 16.

ماجرای مناظره علامه حلی با فقهای اهل سنت درباره حکم مسئله سه ‎طلاقه کردن همسر، اولین بار توسط پدر علامه مجلسی در کتاب روضه المتقین ذکر شد.

پرسش:

ماجرای مناظره علامه حلی با علمای چهار مذهب اهل سنت نزد اولجایتوی مغول و شیعه شدن وی صحت دارد؟ شرح ماوقع و آدرس آن را لطف می‌کنید؟

پاسخ:

پاسخ اجمالی:

حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی (648- 726 ق) از بزرگان شیعه در عصر مغول بود. یکی از مهم‌ترین رویدادهای زندگی این عالم شهیر، ملاقات با ایلخان مغول اولجایتو (محمد خدابنده) و مناظره با فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت درباره مسئله سه‌طلاقه کردن همسر است. شاه مغول که از سه‌طلاقه کرده همسرش پشیمان و نیز از یافتن راه‌حل برون‌رفت از این بن‌بست توسط علمای اهل سنت ناامید گشته بود، نهایتاً با اشاره یکی از وزرایش به علامه حلی متوسل شد. وی نیز پس از اثبات حقانیت شیعه در آن جلسه، اساس این طلاق را به دلیل محقق نشدن شروط آن ازجمله عدم حضور دو شاهد عادل، باطل دانسته و بدین ترتیب، شاه را از یک مشکل خودساخته رهانید.

 

پاسخ تفصیلی:

یکی از علمای شیعه که در زمان سلطان اولجایتو (محمد خدابنده) (680- 716 ق) همانند سید تاج‌الدین آوجی در دربار وی رفت‌وآمد داشته و مورد توجه وی بود، حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی (648- 726 ق) است. در برخی از منابع تاریخی، داستانی نقل شده است که دلیل اصلی تشیع سلطان اولجایتو می‌باشد.

مرحوم محمدتقی مجلسی پدر علامه محمدباقر مجلسی (صاحب کتاب بحارالانوار)، در کتاب روضه المتقین (شرح کتاب من لا یحضره المتقین) ذیل حدیثی از امام صادق علیه‌السلام درباره مسئله طلاق، این مناظره را شرح می‌دهد. این واقعه را نیز علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه و همچنین محمدباقر خوانساری در روضات الجنات، نقل کرده‌اند. ماجرا ازاین‌قرار است که روزی ایلخان مغول از روی عصبانیت همسر خویش را سه‌طلاقه کرد؛ لکن بعد از گذشت مدتی از کردة خویش پشیمان شد. وی پس‌ازآن، به دنبال راه چاره‌ای بود که از این اقدام ناسنجیده خویش رهایی یابد و بتواند دوباره به همسر خویش رجوع کند؛ اما در کمال یأس و ناامیدی، هیچ‌کدام از علمای اهل سنت نتوانستند راه‌حلی ارائه کنند. ناگهان یکی از وزرای وی گفت که یکی از علمای شیعه را می‌شناسد که این‌گونه طلاق‌ها را باطل می‌داند. به همین دلیل، شاه نامه‌ای برای او نوشته و احضارش نمود. برای این امر، مجلسی توسط سلطان ترتیب داده شده و از تمام علمای مذاهب اهل سنت دعوت شدند. وقتی علامه حلی وارد مجلس شد، کفش‌هایش را به دست گرفته و در صدر مجلس در کنار سلطان نشست. وقتی حاضران در جلسه به این حرکت علامه حلی اعتراض کردند، وی در پاسخ گفت: «ترسیدم حنفیان کفشم را بدزدند همان‌گونه که بزرگشان ابوحنیفه کفش پیامبر را دزدید.» حنفیان لب به اعتراض گشودند که ابوحنیفه در زمان پیامبر حضور نداشته است. علامه ادامه داد: فراموشم شد! گویا دزد کفش، شافعی بوده است. همین ادعا و اعتراض درباره شافعیان و مالکی‌ها و حنبلی‌ها نیز تکرار شد.

بعد از اتمام این گفت‌وشنودها، علامه رو به سلطان کرده و گفت: «علمای اهل سنت همگی اعتراف کردند که بزرگشان در زمان پیامبر حضور نداشتند؛ بنابراین آن‌ها بدعت نهادند که از میان عالمان خود، چهار نفر را برگزیده‌اند و اگر کسی عالم‌تر از آنان باشد و برخلاف نظر آنان فتوا دهند، فتوای او را نمی‌پذیرند؛ اما شیعه تابع وصی و جان و برادر پیامبر است. علامه حلی بعد از اثبات حقانیت شیعه، برای حل مشکل سلطان گفت: «طلاق شاه باطل است، چراکه شروط آن کاملاً محقق نشده است. ازجمله این شرایط، حضور دو نفر شاهد عادل است. آیا دو نفر شاهد عادل صیغه طلاق را شنیده‌اند؟» شاه گفت خیر. علامه گفت، بنابراین، این طلاق محقق نشده و باطل است و همسر شما بر شما حلال است.

در ادامه نیز، بحث و مناظره علامه با علمای مذاهب اهل سنت ادامه یافت تا این‌که همه را مغلوب ساخته و در همان مجلس بود که سلطان اولجایتو تصمیم گرفت تا به تشیع گرویده و تلاش نمود تا به مذهب تشیع رسمیت ببخشد. (1)

نتیجه‌گیری:

ماجرای دیدار علامه حلی با سلطان محمد خدابنده و مناظره ایشان با فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت درباره حکم مسئله سه طلاقه کردن همسر، اولین بار توسط پدر علامه مجلسی در کتاب روضه المتقین (شرح کتاب من لا یحضره الفقیه اثر شیخ صدوق) ذکر شد. در ادامه نیز علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات به این ماجرا اشاره کردند.

پی‌نوشت‌ها:

1. مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، تصحیح موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه‏، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چاپ دوم، 1406 ق، ج 9، ص 30-32.

پیامبر اسلام در برابر اذیت همسایگان، با سکوت به خدای خود شکایت می بردند. همچنین در پاسخ به خوبی های همسایگان با ابراز محبت، برایشان دعا خیر می کردند.

پرسش:

حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله با همسایگان چگونه برخورد می‌کرد؟

پاسخ:

مقدمه

در تعالیم اسلامی، سفارش فراوانی به رفتار نیک و مدارا با همسایگان شده است تا جایی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «جبرئیل همواره مرا به حق همسایه سفارش می‌کرد، تا آنجا که گمان کردم که به زودى او را در ارث شریکم کند.»(1) و یا در جای دیگر، امام حسن مجتبی علیه‌السلام از وسعت توجه و دعای مادرش فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نسبت به همسایگان، تعجب می‌کند تا جایی که به فرزندشان می‌فرمایند: «الجار ثم الدار».(2)

حضرت رسول نیز در حدیث دیگری، نسبت به حقوق همسایه، به اصحاب مطالبی را یادآور شدند.(3)

اما درباره نوع رفتار شخص نبی مکرم اسلام با همسایگان، با توجه به نوع رفتار همسایگان، به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

 

متن اصلی پاسخ

1. همسایگان آزاردهنده

سخت‌ترین دوران بعثت برای حضرت رسول، دوران حضور ایشان در مکه و در همسایگی تعدادی از بزرگان قریش بود که با ظهور اسلام، از هیچ کوششی برای اذیت و آزار پیامبر و مسلمانان دریغ نکردند. مقریزی در کتاب «امتاع الاسماع» خود، نام تنی چند از قریش را که از همسایگان حضرت بودند، آورده و آنان را دشمن‌ترین دشمنان پیامبر دانسته است.(4) وقتی پیامبر در سال 8 ه.ق برای فتح مکه وارد این شهر شد، خطاب به مردمش (قریش) فرمودند: «شما مردم مکه بد همسایگانی برای پیامبر بودید. شما مرا تکذیب کردید و مرا از مکه راندید، ولی به این هم رضایت ندادید و در مدینه آمدید با من جنگ کردید؛ ولی اکنون شما آزادید بروید و همگی را مورد عفو و بخشش قرار دادم.»(5)

1.1. ابوجهل

الف. از جملة این نوع همسایگان، ابوجهل است که تا نقشه قتل پیامبر گرامی پیش رفت و نهایتاً در جنگ بدر که با اصرار او شکل گرفت، به هلاکت رسید و پیامبر اسلام، جسد وی و برخی دیگر از بزرگان قریش را به درون یک چاه بدبو انداختند و خطاب به آنان فرمودند: «شما چه بد همسایگان و هم‌جوارانى براى رسول خدا بودید؛ او را از منزلش که در مکّه بود خارج کردید و طرد نمودید، و سپس همه با هم اجتماع کرده و با او محاربه و جنگ نمودید؛ پس به درستی، آنچه را که خدا به من وعده داده است دیدم که حقّ است... .»(6)

ب‌. وی یک بار که پیامبر در مسجدالحرام مشغول نماز بودند، دیگران را تحریک کرد تا فضولات حیوانات را به کتف حضرت بریزند؛ عقبه بن أبی‌معیط این کار را انجام داد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از رفتار ابوجهل و یارانش به خدا شکایت می‌برد.(7)

ت‌. یک بار نیز ابوجهل، زمانی که حضرت رسول در صفا بود، به شدت او را ناسزا گفته و مسخره کرد. وی سپس به مکه بازگشته و با قومش در کنار خانه خدا مشغول صحبت بود، وقتی حضرت حمزه از این ماجرا خبردار شد، وارد جمع آنان گشته و با کمانش به شدت بر سر او کوفت و همان جا مسلمان شده و حمایت خود را از پیامبر اعلام کرد. در این مورد نیز پیامبر سکوت کرده و به سخنان زشت ابوجهل اعتنایی نکردند.(8)

ث‌. ابوجهل و بزرگان قریش نیز یک بار که از تبلیغات و فعالیت‌های پیامبر خسته و ناخرسند شده بودند و نتوانسته بودند ایشان را از رسالت خویش منصرف کنند، تصمیم گرفتند تا همگی با حضرت گفتگو کنند. در این جلسه، به پیامبر پیشنهاد مال و مقام و ریاست و زنان زیباروی داده شد؛ نبی مکرم به شدت از پیشنهادات قریش برآشفته و فرمودند که به دستور خدای متعال بر آنها به‌عنوان رسول برگزیده و فرستاده شده است؛ اگر دعوت او را بپذیرند، خیر دنیا و آخرت نصیبشان خواهد شد و در صورت انکار و تکذیب، صبر خواهد کرد و خدا را بین خود و آنان حَکَم قرار خواهد داد تا در مورد آنان حُکم نماید.(9)

2.1. ابولهب

وی (عموی پیامبر) نیز جزو همسایگان قریشی پیامبر بود که به همراه همسرش از مخالفان و آزاردهندگان حضرت رسول بودند. اذیت و آزار آنان تا آنجا پیش رفت که سوره مسد در مذمت آنان نازل گشت. وی همان کسی است که وقتی پیامبر در «ذی المجاز» قدم می‌زد و به مردم می‌گفت: «قولو لا اله الا الله تفلحوا»، پشت سر ایشان حرکت و به او سنگ‌پرانی می‌کرد و خون از ساق پای حضرت رسول سرازیر می‌شد.(10)

3.1. أمّ جمیل

همسر وی ام جمیل، برای آزار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ و بازداشتن او از رفتن به نماز، خار و خاشاک بر سر راه وی می‌ریخت و یا شکمبه گوسفند می‌ریخت.(11) پیامبر نیز نزد بنی عبدمناف رفته و می‌فرمود: «اى بنى عبد مناف! این چگونه رعایت حق همسایگى است؟!» سپس کثافات را جمع مى‌کرد و دور مى‌ریخت.(12)

2. همسایگان مهربان

1.2. یکی از همسایگان مهربان، با محبت و با معرفت پیامبر گرامی در مدینه، شخصی بود به نام ابوایوب انصاری. وقتی حضرت رسول وارد مدینه شد، در پایین خانه وی (که با مادر پیرش زندگی می‌کرد) ساکن شد. در طول مدتی که ابوایوب و مادرش میزبان پیامبر بودند، بسیار مراعات می‌کردند که مبادا ایشان آزرده خاطر شده و یا مزاحمتی برای ایشان ایجاد کنند. ازاین‌رو، پیامبر بسیار نسبت به ایشان محبت می‌ورزید. یک بار، کنیزکان قبیله بنی نجار (قبیله ابوایوب انصاری) با خوشحالی از این که پیامبر همسایه آنان گشته، از خانه‌های خود بیرون آمده و با افتخار از این همسایگی، خطاب به پیامبر چنین گفتند: «ما کنیزان و همسایگانِ دودمان بنی‌نجار هستیم. چقدر شایسته و دل‌پذیر است که محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ هم‌جوار ما شده است!» پیامبر در پاسخ ابراز محبت آنان پرسید: «آیا مرا دوست دارید؟» آن‌ها همگی گفتند: بله یا رسول الله. به خدا سوگند چنین است. حضرت در ادامه سه مرتبه فرمودند: «به خدا سوگند که من هم شما را دوست می‌دارم.»(13)

2.2. در یک موقعیت دیگر در سال دوم هجری به هنگام عروسی حضرت علی و فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیهما، ابوایوب (با آن که فقیر بود) گوسفندی را به عنوان هدیه عروسی برای ایشان آورد. پیامبر در ابتدا از قبول آن امتناع کرد، اما وقتی دید ابوایوب رنجیده خاطر شده، آن را پذیرفت. دو روز بعد از عروسی، حضرت رسول دستور داد تا آن گوسفند را ذبح کنند و گوشت آن را بپزند. سپس ایشان دستور داد: «به نام خدا بخورید، ولی استخوانش را نشکنید.» پس استخوان‌ها را در میان پوست گوسفند ریخت و فرمود: «خدایا! ابوایوب فقیر است. تو این گوسفند را آفریدی و آن را میراندی و بر زنده کردنش توانا هستی؛ این گوسفند را زنده کن! ای خدای یکتا و بی‌همتا.» در همان لحظه به اذن خدا، گوسفند زنده شد و به راه افتاد. از آن پس، خداوند در او برکتی برای ابوایوب قرار داد که هر بیماری از شیر آن گوسفند می‌نوشید، شفا می‌یافت. عبدالرحمن بن عوف این معجزه را به صورت شعر درآورد.(14)

3.2. همچنین، در همان زمانی که شتر پیامبر خدا جلوی درب خانه ابوایوب انصاری زانو زد، وی به مادر پیرش که نابینا بود، ندا زد و او را به این افتخار بشارت داد. مادرش از این‌که نمی‌تواند جمال نورانی حضرت را مشاهده کند، حسرت و افسوس خورد. وقتی حضرت رسول از این قضیه آگاه شدند، به معجزه الهی چشمان او را بینا ساختند و این اولین معجزه رسول خدا در مدینه بود.(15)

نتیجهگیری:

در مدت اقامت پیامبر گرامی اسلام در مکه و مدینه، همواره در همسایگی ایشان افرادی زندگی می‌کردند که به‌گونه‌های متفاوت از یکدیگر، با رسول خدا رفتار می‌کردند. برخی از آنان بدجنسی و نامهربانی را به حدّی رساندند که تا قتل حضرتش پیش رفتند، و برخی دیگر بالعکس، مهربانی و مروّت را در حق رسول خدا به نهایت رساندند. برخی چون ابوجهل و ابولهب و همسرش بر سر پیامبر فضولات حیوانات می‌ریختند، تمسخر  و اهانت می‌کردند؛ بر سر راه ایشان خار و خاشاک می‌انداختند و تلاش می‌کردند تا با پیشنهاداتی گران، حضرت را از ادامه رسالتش منصرف کنند؛ اقدامی که پیامبر در پاسخ این اقدامات موزیانه انجام می‌دادند، یا سکوت و شکایت به بنی عبدمناف، و یا شکایت به خدای متعال بود تا جایی که در مذمت برخی از آنها، سوره مسد نازل شد، و یا بعد از آن که برخی از آنان در جنگ بدر به هلاکت رسیدند، اجسادشان به درون چاه انداخته شد و نهایتاً، بعد از فتح مکه مورد عفو عمومی قرار گرفتند.

برخی دیگر از این همسایگان، مانند قبیله بنی نجار و ابوایوب انصاری و مادرش، از وقتی که پیامبر در طبقه زیرین خانة آن‌ها سکونت داشت، نهایت مراعات حال پیامبر را داشتند تا مبادا حضرت آزرده خاطر شوند. همین رفتار و برخورد آنان سبب شد تا پیامبر در حق آنان دعا کرده، برای آنان از خدای متعال طلب برکت و به آنان ابراز محبت نموده و حتی به معجزه ایشان، مادرش بینایی خود را به دست آورد.

پی‌نوشت‌ها:

1. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ دوم، 1413ق، ج1، ص52.

2. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تبریز، نشر بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381ش، ج1، ص468.‏

3. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبه و الأولاد، قم، بصیرتی، چاپ اول، بی‌تا، ص114.

4. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420ق، ج1، ص41.

5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق جمعی از محققین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج21، ص106.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق جمعی از محققین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق،  ج6، ص254.

7. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمدباقر محمودی و همکاران، مصر، دارالمعارف، چاپ اول، بی‌تا، ج1، ص12.

8. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الامم، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ط الثانیه، 1387ق، ج2، ص232-233.

9. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق ابراهیم ابیاری و همکاران، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، بی‌تا، ج1، ص295.

10. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تحقیق فضل‌الله یزدی و هاشم رسولی، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1373ش، ج10، ص852.

11. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تحقیق فضل‌الله یزدی و هاشم رسولی، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1373ش، ج۱۰، ص852.

12. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410ق، ج1، ص157.

13. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق جمعی از محققین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج‌19، ص‌110.

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق جمعی از محققین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج‌18، ص‌121.

15. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه، چاپ اول، 1379ش، ج1، ص133.

تاریخ‌نگاری یهود بر مظلوم‌نمایی استوار است. آمار کشته‌های اندک یهود در حوادث گوناگون، گویای تلاش رسانه ای آنها در مظلوم نمایی برای توجیه جنایات وسیع خود است.
مظلوم‌نمایی یهودیت در تاریخ

پرسش:
یکی از ویژگی‌های یهودیان روزگار ما - به‌ویژه صهیونیست‌ها - مظلوم‌نمایی است. آیا مظلوم‌نمایی یهود در تاریخ هم سابقه دارد؟
 

پاسخ:
با نگاهی ساده به وضعیت امروز یهودیان و ترفندهایی که آنان برای اقدامات توسعه‌طلبانه‌ی خود انجام می‌دهند، به‌خوبی می‌توان دریافت که مظلوم‌نمایی، یکی از بزرگ‌ترین حربه‌های آنان برای پوشش جنایات و اهداف سیاسی و مذهبی خود از گذشته تابه‌حال بوده. مظلوم‌نمایی یهود به دلیل پشتوانه نیرومند تبلیغاتی آن، بر افکار عمومی جهان به‌شدت مؤثر بوده است؛ از داستان هولوکاست تا حمله‌ی حماس و مقاومت، نمونه‌هایی از این رفتار در دوران معاصر بوده است. با مراجعه با تاریخ یهود به دست می‌آید که تاریخ‌نگاری یهود، بر مظلوم‌نمایی استوار است.

پیشینه تاریخی بنی‌اسرائیل
یهودیان یازده قرن قبل از میلاد مسیح، کشوری مستقل را ایجاد کردند که اسرائیل نامیده ‌می‌شد. از شاهان نامی آن می‌توان به حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهماالسلام اشاره داشت. در زمان حضرت سلیمان علیه‌السلام اسرائیل به نهایت درجه‌ی آبادانی و رونق اقتصادی خود رسیده بود تا اینکه بعد مرگ سلیمان علیه‌السلام فرزندش رحبعام به سلطنت می‌رسد. از آن زمان به بعد، یکپارچگی اسرائیل مدت زیادی دوام نیاورد و در قرن دهم قبل از میلاد، با قیام یربُعام بر ضد رحبعام، این کشور به دو قسمت تجزیه شد که قسمت شمالی آن همچنان «اسرائیل» خوانده می‌شد و قسمت جنوبی که تحت فرمانروایی رحبعام بود، «پادشاهی یهودا» نام ‌گرفت.
بخش شمالی اسرائیل همواره در وضعی ناپایدار به سر می‌برد تا اینکه درنهایت در سال ۷۲۵ پیش از میلاد آشوریان مجدداً به این منطقه حمله کردند و این بار تمامی ساکنین منطقه را به اسارت گرفتند. پس‌ازاین زمان، از سرنوشت این قبایل اطلاعی در دست نیست و این واقعه به گم‌شدن اسباط _قبایل_ یهود شهرت یافت. در متون یهودی وعده داده‌شده است که در آخرالزمان این ده سبط پیدا خواهند شد و به ارض مقدس بازخواهند گشت.(1) 
بخش جنوبی یعنی پادشاهی یهودا بارها توسط آشور موردحمله قرار گرفت ولی درنهایت توانست خود را از خطر منقرض شدن حفظ کند.
درنهایت  سال ۶۱۲ پیش از میلاد، امپراتوری آشور، توسط اتحاد بین امپراتوری ماد و امپراتوری بابل جدید از بین ‌رفت؛ اما وضعیت برای یهودیان همچنان نامساعد بود. در آن زمان «بُختُ نَصَّر» پادشاه بابل در سال ۵۹۷ پیش از میلاد به پادشاهی یهودا لشکرکشی کرد و این اتفاق آغازی دوباره برای مظلوم‌نمایی یهودیان بود.

لشکرکشی بُختُ نَصَّر به بیت‌المقدس
در مورد وضعیت یهود در لشکرکشی بخت نصر آمده که لشکر او هفتاد هزار یهودی را به کشتن داد.(2)  بااین‌حال برخی از نویسندگان مدعی شدند که این آمار از کشته‌شده‌ها خلاف واقع بوده است و ادله‌ای را دراین‌باره آوردند.(3)  چراکه اولاً مورخانی چون ابن کلبی و مسعودی و ابی الفداء و دیگران این‌چنین قتل‌عام‌هایی که بخت نصر در حق یهود انجام داده را ذکر ننموده و معتقد بودند که در این اخبار غلو صورت گرفته.(4)  ثانیاً فرهنگ دیرینه مردم بر آن جریان داشت که اسیران را نمی‌کشتند بلکه آنان را در کارهای شاق به کار می‌گرفتند. ثالثاً پیروان بخت نصر، مجوسی و آتش‌پرست بودند، پس نمی‌توان انگیزه دینی برای بخت نصر ایجاد کرد که آنان را به انتقام خون یک پیامبر الهی مانند یحیی علیه‌السلام _که در متون تاریخی آمده_ مورد قتل و عام قرار داده است.  همچنین بین شهادت یحیی علیه‌السلام و فتح بخت نصر در حدود ۴۰۰ قرن‌ها سال فاصله بوده؛ که این خود نشان از تصرفاتی در این داستان دارد.(5)   بنابراین یا مراد شخص دیگری است که با بخت نصر هم نام بوده؛ و یا به جهت مشابهت در بلایی که بر سر یهود آورده، او را مجازاً به این نام خوانده‌اند؛ در غیر این دو صورت تصرفاتی در این داستان صورت گرفته است.
درنتیجه، به نظر می‌رسد وقایعی چون گم‌شدن اسباط _قبایل_ یهود و قتل‌عام یهودیان، داستانی خیالی است که یهودیان آن را به‌قصد جلب عواطف دیگران در آن زمان، به کار گرفتند؛ و اگر اصل داستان ساختگی نباشد، روحیه مظلوم‌نمایی نهفته در ملت یهود، باعث اغراق‌گویی و بزرگ‌نمایی دراین‌باره شده است. چنانکه در کنار جنایاتی که بعدها یهودیان انجام دادند، باز با مظلوم‌نمایی این حقایق مسلم را مخفی نمودند و بر سر قتل‌عام‌های خیالی خود نشستند و گریه سر دادند. به‌عنوان نمونه، برخی منابع داستان اصحاب اخدود را (که مشهور است به‌فرمان «ذونواس» حاکم یهودی یمن، مردم مؤمن نجران را در خندق آتش انداختند)، بر دانیال نبى علیه‌السلام و یارانش تطبیق کرده‌اند که به‌فرمان بخت نصر در آتش افکنده شدند؛ اما آتش در آنان اثر نکرد و رهایى یافتند.(6)  این گزارش موردتوجه و تأیید برخى خاورشناسان و پژوهشگران معاصر قرارگرفته، اما برخی نویسندگان آن را از اسرائیلیات دانسته می‌دانند که یهود آن را در شکل تحریف‌شده‌ای در اختیار راویان مسلمان قرار داده است.(7) 

ماجرای بنی قریظه
در تاریخ اسلام نیز هرکجا از نبرد مسلمانان با یهودیان سخن به میان آمده، به دنبال آن گفته‌هایی مبنی بر مظلومیت یهود نیز دیده می‌شود.
به‌عنوان نمونه در مورد نبرد بنی قریظه و کشتار یهودیان آمده که بنی قُریظه به هنگام جنگ احزاب، مشرکان را یاری کردند و علیه مسلمانان توطئه نمودند؛ اما پس از پیروزی مسلمین در جنگ احزاب، آنان توسط مسلمانان مورد مجازات قرار گرفتند. دراین‌باره سیره نویسان گزارش-هایی مبنی بر محاصره‌ی قلعه‌ی آنان و کشتار تعداد بسیاری از یهودیان نقل کرده‌اند؛ تا آنجا که واقدی تعداد کشته‌های آنان را بین شش‌صد تا هفت‌صد نفر معرفی کرده؛(8)  یا ابن اسحاق از هشت‌صدتا نه‌صد نفر تخمین زده است.(9)  کثرت کشته‌های آنان به حدی بود که برخی محققان در پذیرش این تعداد از کشته‌ها دچار تردید شدند و شواهدی برخلاف واقع بودن آن ذکر نمودند.(10)  ازجمله ادله‌ای که احتمال اغراق در تعداد کشته-های یهود را تقویت می‌کند، وجود دو یهودی مسلمان شده به نام محمد بن کعب قرظی و عطیه قرظی در سلسله اسناد این روایات است؛ که ممکن است انگیزه‌ای انگیزه‌ی آنان از این گزارش‌ها، مظلوم‌نمایی یهودیان باشد.(11) 

ادعای مالکیت تاریخی بر فلسطین
از دیگر مظلوم‌نمایی‌هایی یهود که همواره مطرح می‌کنند، این است که آنان سرزمین بیت‌المقدس یا اورشلیم را متعلق به خودشان می‌دانند و ادعا می‌کنند مسلمانان روزی ما را بیرون کرده‌اند‌ و اکنون سرزمین خودمان را پس گرفته‌ایم. درحالی‌که با گرایش کنستانتین امپراتور روم به مسیحیت، این شهر در اختیار مسیحیان قرار داشت.(12)  در زمان خلافت عمر بن خطاب، مسلمانان در راستای گسترش اسلام برای فتح بیت‌المقدس به راه افتادند و درنهایت اهالی آنجا با مسلمین پیمان آشتی امضا کردند و شهر را بر مسلمانان گشودند.(13)  تا آنکه با آغاز جنگ‌های صلبی، یکی از سخت‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین کشتارها و غارت‌ها در بیت‌المقدس به دست مسیحیان رغم خورد. آنان در اواخر قرن پنجم هجری، با بهانه‌هایی ازجمله نجات این شهر از دست مسلمانان، به فلسطین حمله کردند.(14)  جنگ‌های صلیبی حدود دویست سال ادامه داشت که اوج آن مربوط به دوران فرماندهی صلاح‌الدین ایوبی بود. او پس از جنگ‌های مختلف و تصرف شهرهای کوچک و بزرگ، به سمت بیت‌المقدس لشکر کشید و آن را نیز به تصرف درآورد.(15) 

هولوکاست
از آن هنگام به بعد بیت‌المقدس عملاً در اختیار مسلمانان بود تا این‏که در دهه‌های اخیر، یهودیان صهیونیست توانستند با کمک حکومت‌های غربی، سرزمین فلسطین را به کنترل خود درآورند. در این میان، داستانی به نام هولوکاست مطرح شد که باعث شد مظلوم‌نمایی یهودیان به اوج برسد و از آن برای پوشش جنایاتشان بهره بردند.
هولوکاست در اصطلاح، به نظریه‌ای اطلاق می‌شود که ادعا دارد شش میلیون یهودی در طول جنگ جهانی دوم، براثر اعمالی از قبیل اعدام در اتاق‌های گاز و سوزانده شدن در کوره‌های آدم سوزی اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها، کشته‌شده‌اند.(16)  از دیدگاه صهیونیست‌ها، برپایی دولت اسرائیل، نتیجه منطقی ظلم بر یهودیان در هولوکاست است. آنان با داستان کوره‌های آدم سوزی، خود را مستحق برپایی یک دولت دانستند؛ آن‌هم در گوشه دیگری از جهان و با غصب سرزمین ملتی که هیچ‌گونه ربطی به جنایات واقعی یا ساخته‌وپرداخته آنان نداشتند. درواقع یهودیان علاوه بر تأسیس اسرائیل و تلاش برای تحقق اهداف صهیونیسم بین‌الملل، دو هدف عمده سیاسی دیگر را از مظلوم‌نمایی یهود و تقدس بخشیدن به هولوکاست، تعقیب کردند؛ یکی پیش‌گیری از خیزش عمومی جهانیان علیه صهیونیسم و دیگری مظلوم‌نمایی و برانگیختن احساسات نژاد یهود و ایجاد اتحاد سیاسی آنان.(17)  بنابراین سازمان صهیونیسم، در شرایط جنگ جهانی، چاره را در این دید که از هرج‌ومرج به وجود آمده، استفاده کند و با مظلوم‌نمایی هرچه‌تمام‌تر، چنین جلوه دهد که جهان مسیحیت به آنان حمله کرده و تعداد زیادی از آنان را کشته است؛ پس آنان ناچارند به‌جای دیگری بروند و کجا بهتر از خاورمیانه و آن‌هم فلسطین که قرن‌‏ها پیش، سرزمین خود یهودیان بوده است.

ماجرای استر
از دیگر وقایعی که روحیه مظلوم‌نمایی این رفتار یهودیان را بازگو می‌کند، داستانی است که درباره منشأ جشن «پوریم» است مطرح می‌کنند. طبق این داستانی داستان که در بخشی از عهد عتیق به نام «کتاب استر» آمده است، یک دختر یتیم یهودی به نام «استر» که تحت سرپرستی عمویش «مردخای» بوده، به همسری خشایارشا پادشاه هخامنشی درمی‌آید؛ ولی یهودی بودن خود را کتمان می‌کنند. او و عمویش «مردخای» نفوذ بسیاری در پادشاه پیدا می‌کنند؛ مخصوصاً این‏که مردخای به توطئه ترور شاه پی می‌برد و شاه را نجات می‌دهد. تا این‏که وزیر پادشاه به نام «هامان»، با مردخای دشمنی می‌کند و تصمیم می‌گیرد او و همه یهودیان را قتل‌عام کند؛ اما مردخای پی می‌برد و ماجرا را به استر می‌گوید و او که زن محبوب شاه بوده، شاه را متقاعد می‌کند که جلوی هامان را بگیرد و در این ماجرا، یهودی بودن این دو نفر نیز فاش می‌شود. سپس به درخواست استر، پادشاه، دستور مجازات هامان را می‌دهد و بعد هم به استر و مردخای اجازه می‌دهد انتقام بگیرند و همان بلایی که قرار بود هامان بر سر یهودیان بیاورد، یهودیان بر سر دشمنان خود آوردند و در سرتاسر امپراتوری هخامنشی، 75 هزار تن از دشمنان یهود در سه روز کشته شدند! پس‌ازآن، استر و مردخای که نفوذ و قدرت بسیاری یافته بودند، دستور دادند این واقعه تا ابد جشن گرفته شود. برخی جشن پوریم یهودیان را که همه‌ساله برگزار می‌شود، تداوم همان جشن می‌دانند.
 مطرح است که در سده پنجم پیش از میلاد، یهودیانی که در دربار «خشایار شاه» نفوذ داشتند، از او در حال مستی خواستند تا دستور دهد همسرش، «ملکه وشتی» در مقابل درباریان و سربازان عریان ظاهر شود؛ اما ملکه از اجرای آن سر باز زد و بدین ترتیب از مقامش خلع گردید و کشته شد. در آن برهه شخصی به نام «مردخای» یکی از یهودیان ذی‌نفوذ در دربار خشایارشاه بود. وی پس از کشته شدن ملکه، برادرزاده خود «استر» را به دربار آورد و او با دلربایی از شاه توانست ملکه‌ی ایران شود.
بانفوذ یهود در دربار، تحرکات مخرب بسیاری در سراسر ایران از جانب آنان صورت گرفت؛ تا آنجا که ایرانیان بسیاری ازجمله «هامان» وزیر خشایار شاه، از رفتار آنان به ستوه آمدند. هامان مصمم شد تا گروه‌های توطئه‌گر یهود را از دربار اخراج کند و مجرمانشان را مجازات کند؛ اما استر با بدگویی از هامان، نزد خشایارشاه او را از سمت خود برکنار می‌کند و مردخای را به‌عنوان وزیر به شاه تحمیل می‌کند. مردخای که به خشایار نزدیک شده بود، حکم قتل هامان و دیگر سرداران ایران را در حال مستی به امضای او ‌ می‌رساند و درنهایت هامان به همراه 10 پسرش درشوش به دار آویخته می‌شد. بعد از کشته شدن هامان، یهودیان از شاه برای کشتن همه مخالفان خود در سراسر ایران 3 روز مهلت می‌گیرند و قتل‌عام بزرگان و سرداران ایرانی را آغاز می‌کنند.(18) 
بااینکه این داستان، اشکالات تاریخی بسیاری دارد و محققان آن را غیرواقعی می‌دانند،(19)  ولی دستاویزی برای مظلوم‌نمایی یهودیان شده و تلاش هامان برای قتل‌عام یهودیان را به نشانه مظلومیت یهودیان، برجسته می‌کنند. برفرض صحت این داستان، روشن می‌شود که یهودیان به بهانه‌ی تصمیم هامان برای کشتار یهود، مجوز کشتار هزاران ایرانی را صادر کردند و آنان را از دم تیغ گذراندند. این همان ترفندی است که در قرن بیستم میلادی نیز به کار گرفتند و درباره هولوکاست اغراق و بزرگ‌نمایی کردند تا خود را مظلوم نشان دهند و جنایت علیه مردم فلسطین و دیگر مسلمانان را توجیه کنند.
در دوران کنونی نیز شاهد هستیم که این قبیل از مظلوم‌نمایی و بهانه‌جویی‌ها بارها از جانب دولت اسرائیل مطرح می‌شود و به دنبال آن هزاران مسلمان ساکن در فلسطین اعم از زنان و کودکان بی‌گناه را به کام مرگ می‌کشانند؛ چنانکه شهدا و کشته‌های مردم غزه گویای این ادعاست.

 نتیجه:
تاریخ‌نگاری یهود، بر مظلوم‌نمایی استوار است. آمار و ارقامی که از کشته‌های یهود در حوادث گوناگون مطرح‌شده، گویای این است که آنان همواره درصدد بودند تا با مظلوم نشان دادن خود، پوششی را برای جنایات خود مهیا سازند. هرچند در مسائل تاریخی همیشه به‌طورقطع نمی‌توان ادعایی را ثابت کرد؛ اما وقایعی چون گم‌شدن اسباط یهود، حمله‌ی بخت نصّر و کشتار یهودیان، جنگ‌های مسلمانان با آنان در صدر اسلام و قتل‌عام آنان، ماجرای هولوکاست و کشته شدن شش میلیون یهودی و... همگی نشان می‌دهد که آنان درصدد بودند با مظلوم‌نمایی، شکست خود را جبران کنند و با وارونه نشان دادن این حوادث، فرصت را برای جنایات و توسعه‌ی یهود غنیمت شمارند.

جهت مطالعه‌ی بیشتر: 
مظلوم‌نمایی یهود در طول تاریخ، نوشته‌ی نجاح الطائی.

پی نوشت:
1. رک: کریمی نیا، محمدمهدی، انصاری مقدم، مجتبی، اریک، رحیم، «وعده‌های آخرالزمانی و موعودگرایی در آیین یهود»، صص 122- 133.
2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، ج‏2، ص 169‏.
3. طایی، نجاح، مظلوم‌نمایی یهود در طول تاریخ، لندن، ص 27-29.
4. بلاذری، أحمد بن یحیى، فتوح البلدان، ص 25 و مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج‏1، ص 251.
5. رک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏14، ص 351-355.
6. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن على بن محمد، الکامل فی التاریخ‏، ج‏1، ص 267.
7. بیومی مهران، محمد، دراسات تاریخیّه من القرآن قی بلاد العرب، ج‌ 1، ص‌ 364.
8. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‏2، ص 518.
9. ابن هشام، السیره النبویه، ج‏2، ص 241.
10. عاملی، جعفر مرتضى، الصحیح من سیره النبی الأعظم‏، ج‏11، ص 199-204.
11. رک: کریمی تبار، عزیز الله؛ راغبی، محمدعلی؛ اکبر نژاد، مهدی؛ تحلیل و پاسخ به شبهه درگیری پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم با یهود بنی قریظه، تاریخ اسلام در آیینه پژوهش، پیاپی ۴۱، سال 13، پاییز و زمستان، ۱۳۹۵ شماره ۲.
12. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۵۳.
13. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، ج ۵، ص ۱۸۵.
14. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج ۳۴، ص ۱۶.
15. ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج ۵، ص ۳۶۲.
16. رک: روبر فوریسون، اتاق‌های گاز در جنگ جهانی دوم، واقعیت یا افسانه؟ ترجمه دکتر سید ابوالفرید ضیاءالدینی، مؤسسه فرهنگی - پژوهشی ضیا.
17. واحدی، سید محمدرضا، بوی خون، تهران، ارتش جمهوری اسلامی ایران سازمان عقیدتی سیاسی، 1382 ش، ص ۴۵-۴۴.
18. برگرفته از: ترجمه فارسی کتاب استر، نسخه پی‌دی‌اف منتشرشده در پایگاه اینترنتی «کتابخانه مجازی تاریخ ما» به نشانی: www.pdf.tarikhema.ir  نیز رک: کریمی نیا، بیتا؛ محمد زاده، نسار؛ محمودی، حسنا؛ جعفری، نشاط؛ جعفری کلیبر، فاطمه؛ نویسنده مسئول: کمالی، فاطمه عذرا؛ «استر ستاره‌ای در تاریخ یهود»، ص 60- 66.
19. برای نمونه، ر.ک: زرین‌کوب، عبدالحسین، روزگاران تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، ص 104، 113 و 289.

نجات بومیان فلسطین از ظلم و جور دشمنانشان، وجه مشترک عملکرد جمهوری اسلامی و کوروش هخامنشی است که حمایت از بومیان مظلوم فلسطین را وظیفه خود می‌دانند.
موضع پادشاهان ایرانی نسبت به ساکنان فلسطین

پرسش:
چرا جمهوری اسلامی، طرف اعراب را گرفته و با اسرائیل مخالف است؛ درحالی‌که پادشاهان ایرانی مثل کوروش و داریوش، طرفدار اسرائیل و بازگشت یهودیان به فلسطین بودند؟
 

پاسخ:
مقابله با ظلم و ظالم و دفاع از مظلوم، وظیفه همه انسان‌های آزاده و حق جو در همه دوره‌ها و همه سرزمین‌ها است. رویکرد کنونی جمهوری اسلامی ایران به مسئله فلسطین و نیز برخورد کوروش هخامنشی با یهودیان بابِل نیز در همین راستا قابل‌بررسی است. در دوره کنونی، یهودیان صهیونیست ضمن تصرف غاصبانه سرزمین فلسطین، با اذیت و آزار و کشتار ساکنان بومی این منطقه، آن‌ها را مجبور به مهاجرت از سرزمین آباء و اجدادی‌شان به دیگر کشورها کرده‌اند. این عملکرد رژیم صهیونیستی بسیار شبیه عملکرد بُختُ نَصَّر در هزاران سال قبل است که با ظلم  و کشتار یهودیان، آن‌ها را مجبور به ترک خانه و کاشانه‌شان کرد؛ بنابراین، جمهوری اسلامی ایران برای دفاع از مظلوم، کمک و یاری فلسطینی‌ها  را سرلوحه اقدامات خویش قرار داده؛ همان‌گونه که کوروش هخامنشی نیز وقتی مشاهده کرد یهودیان مورد ظلم و جور بخت‌النصر واقع‌شده‌اند، به یاری‌شان آمد و آن‌ها را نجات داد.
تئودور هرتسل شخصی یهودی بود که جنبشی سیاسی صهیونیسم را در میان یهودیان بنیان نهاد.  هرتسل ابتدا در کتاب «دولت یهودی» که در سال ۱۸۹۵ م نگاشت، ایده تأسیس یک کشور مخصوص یهودیان را مطرح کرد و سپس در سال ۱۸۹۷ م با گردآوری اندیشمندان و ثروتمندان یهودی در شهر بال سوئیس، صهیونیسم شکل گرفت.  پس‌ازاین تاریخ، یهودیان صهیونیزم به تلاش برای تصرف سرزمین فلسطینان و تشکیل کشور مستقل یهودی پرداختند. در سال 1948 م صهیونیست‌ها درحالی‌که یهودیان تنها مالک پنج درصد از زمین‌های کشور فلسطین بودند،  با حمایت دولت انگلیس و  تصویب مجمع عمومی سازمان ملل در قطعنامه 181؛ حدود 55 درصد از سرزمین‌های فلسطینی را به تصرف خود درآوردند و کشوری جعلی به نام اسرائیل شکل گرفت.  پس‌ازاین تاریخ تا عصر حاضر، رژیم اشغالگر صهیونیستی با کشتار و اخراج مردم بومی فلسطین، بر جغرافیای سرزمینی خویش افزوده است تا آنجا که اکنون فقط دو بخش کوچک کرانه باختری و غزه، در اختیار فلسطینیان است. 
در مقابل تحرکات صهیونیست‌ها در تصرف سرزمین فلسطین از 1948 تاکنون، ساکنان بومی این سرزمین نیز  به مقابله با اقدامات آن‌ها پرداختند؛ ولی به دلیل عدم توان لازم برای مقابله با امکانات و تجهیزات صهیونیستی، همیشه مظلوم واقع‌شده‌اند. در برابر این ظلم آشکار؛ عالمان و اندیشمندان اسلامی ازجمله امام خمینی (ره) حمایت خود را ملت فلسطین اعلام کرده و تأکید داشتند که همه تلاش خود را برای حل مشکلات مسلمانان و یاری مجاهدان و گرسنگان و محرومان به کار ببندیم. امام خمینی حمایت خود از ملت فلسطین را پیش از انقلاب آغاز کرد و به‌عنوان نمونه در پیامی در ۱۷ خرداد ۱۳۴۶ به مناسبت جنگ شش‌روزه اعراب و اسرائیل، در فتوایی انقلابی، هرگونه رابطه تجاری و سیاسی دولت‌های اسلامی با اسرائیل و نیز مصرف کالاهای اسرائیلی را در جوامع اسلامی، حرام اعلام کردند.  بر همین اساس، با پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ ش، حمایت از مردم مظلوم فلسطین در برابر رژیم اشغالگر صهیونیستی در دستور کار جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.
حمایت جمهوری اسلامی ایران از مردم مظلوم فلسطین شبیه به عملکرد کوروش هخامنشی ـ در چند هزار سال  پیش ـ در دفاع از یهودیانی بود که مورد ظلم بُخت نَصَّر (نَبوکَد نَصَر) واقع شدند.  بُختُ نَصَّر دومین فرمانروای کَلْدانی بابل در سال‌های ۶۰۵ تا ۵۶۲ پیش از میلاد بود. 
بختُ نَصَّر در سال 587 ق.م. به سرزمین محل سکونت یهودیان ـ فلسطین امروزی ـ حمله کرد  در این حمله، تعداد زیادی از یهودیان کشته و بسیاری از آن‌ها به اسارت درآمدند و به بابِل برده شدند.  این اسارت ادامه داشت و با شکل‌گیری حکومت هخامنشی، کوروش کبیر در سال 539 ق.م. با تصرف بابِل، یهودیانِ تحت اسارت را نجات داد و آنان را به سرزمین اصلی‌شان بازگرداند. 

نتیجه:
با مقایسه تاریخ اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی و اسارت یهودیان توسط بُختُ نَصَّر، درمی‌یابیم که حکام اهل ظلم و جور در هر یک از این دو دوره، ظلم و جنایت بزرگی را نسبت به بومیان فلسطین انجام دادند. بعد از ظلم و جور بخت نصر؛ کوروش به حمایت از آنان پرداخت و سبب بازگشت مظلومان به سرزمین خودشان گردید. در عصر کنونی نیز جمهوری اسلامی ایران حمایت از بومیان مظلوم فلسطین را وظیفه خود می‌داند و رفع ظلم و بازگشت فلسطینان به سرزمین خودشان و تشکیل دولتی متناسب با خواست بومیان این سرزمین را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین آرمان‌های خویش دنبال می‌کند. بر همین اساس می‌توان نتیجه گرفت که نجات بومیان فلسطین از ظلم و جور دشمنانشان، وجه مشترک عملکرد جمهوری اسلامی و کوروش هخامنشی است.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1-    «فلسطین: تاریخ و جغرافیا، اشغال و انتفاضه»، نوشته جواد محدثی، انتشارات بوستان کتاب.

پی نوشت: 
1. دایره المعارف مصور تاریخ یهودیت و صهیونیسم، ص ۴۵.
2. دایره المعارف مصور تاریخ یهودیت و صهیونیسم، ص 46.
3.‌ السهلی، نبیل محمود، فلسطین أرض وشعب، ص ۸.
4. هنری کتان، فلسطین و حقوق بین‌الملل، ص 77.
5. https://fa.alalam.ir/news/6723238
6. http://www.imam-khomeini.ir/fa/n22602
7. ربیعی، منیژه، «بخت نصر»، دانشنامه جهان اسلام، ج ۲، ص ۳۹۸.
8. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، انتشارات سمت، ص ۹۶.
9. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۹۶؛ کتاب مقدس عهد عتیق، پادشاهان 2، قسمت 24 یهویاکین، پادشاه یهودا.
10. مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 500.

 

با توجه به سابقه تاریخی فلسطین، این سرزمین بیش از هزار سال قبل از یهود ساکنین بومی داشته است لذا یهودیان اولویتی ندارند و سکونت غاصبانه آنها نامی جز اشغال ندارد
وجه‌ تسمیه فلسطین اشغالی

پرسش:
چرا می‌گویید «فلسطین اشغالی»؛ درحالی‌که فلسطین از اول برای یهودیان بود و این مسلمانان بودند که در قرن هفتم آن را اشغال کردند؟
 

پاسخ:
امروزه کشور فلسطین در منطقه غرب آسیا قرارگرفته و با کشورهای لبنان، سوریه، مصر و اردن همسایه است. از هزاران سال پیش تاکنون، اقلیت‌های مذهبی گوناگونی در این منطقه زندگی کرده‌اند و در حال حاضر نیز در خود فلسطین مردمانی از اسلام، مسیحیت و یهودیت زندگی می‌کنند. همچنین این سرزمین بارها توسط حکومت‌های مختلف ازجمله حکومت انبیای الهی مانند داوود و سلیمان (علیهماالسلام)، سلوکیان، امپراتوری روم، مسلمانان، صلیبی‌ها، عثمانی‌ها و نهایتاً بریتانیا در جنگ جهانی اول، دست‌به‌دست شده است.
بدین ترتیب، این سرزمین متعلق به یک نژاد یا قوم خاص نبوده است؛ بلکه از گذشته، اقوام گوناگونی به این سرزمین مهاجرت کرده و تا قرن‌ها در آنجا زندگی کرده‌اند؛ مانند گروهی از کنعانی‌ها (از فرزندان کنعان از نسل حضرت نوح)، اقوامی از جزیره کرت و دریای اژه (که نام اصلی آن‌ها pelest بود)، فنیقی‌ها و نَبَطی‌ها (که عرب تبار بودند) و بعدها عرب‌های مسلمان.(1) 
نکته بعدی که بسیار مهم است، این‏که: یهودی‌ها که همان بنی‌اسرائیل از فرزندان حضرت یعقوب هستند و خود وی که فرزند حضرت اسحاق از حضرت ابراهیم علیه‌السلام است، تنها در بخشی از سرزمین فلسطین سکونت داشتند. اگر بخواهیم به تاریخ رجوع کنیم، حضرت ابراهیم اصالتاً متولد و بزرگ‌شده سرزمین بابل (بین‌النهرین) یعنی عراق کنونی بود(2)  که برای حفظ و مراقبت از دین و آیین خود، به همراه خانواده خویش راهی فلسطین شد.(3)  حضرت لوط علیه‌السلام نیز که نسبت خویشاوندی با حضرت ابراهیم داشت، در جنوب فلسطین از طرف حضرت ابراهیم مشغول تبلیغ دین ابراهیم برای ساکنان آنجا بود.(4)  با این اوصاف، این سرزمین از دیرباز، ساکنانی داشته و بنی‌اسرائیل هم یکی از گروه‌های ساکن در آن بوده‌اند. 
این مطلب را نیز باید افزود که حضرت یعقوب و فرزندانش بعد از دعوت حضرت یوسف (عزیز مصر)، وارد مصر شدند و تا چند قرن تا ظهور حضرت موسی علیه‌السلام به‌عنوان پیامبر، در مصر زندگی می‌کردند.(5)  همچنین بعد از عبور بنی‌اسرائیل از رود نیل و ورود به صحرای سینا و سرگردانی در آنجا، بنا شد تا آن‌ها پس از جنگ با حاکم و طاغوت سرزمین فلسطین، وارد آنجا شوند؛ اما به دلیل کارشکنی بنی‌اسرائیل تا مدت‌ها بازهم در خارج از فلسطین بودند(6)  تا اینکه یوشع بن نون با نبرد بر ضد طاغوت فلسطین، یهودیان را وارد فلسطین نمود.(7)  همان‌طور که مشاهده می‌فرمایید، این جماعت حتی حاضر نشدند تا برای بازگشت مجدد به این سرزمین، جهاد کنند!
در تکمیل مطالب بالا باید عرض شود که اگر ملاک و مبنای تشکیل یک کشور با حکومت جدید، سابقه و گذشته تاریخی یک قوم باشد، بسیاری از مرزبندی‌های کنونی دستخوش تغییر خواهد شد و در این صورت، نباید این معیار فقط مختص به یهودی‌ها باشد. بدین ترتیب، به سبب حکومت شاهان ایرانی بر مناطق دیگر، سرزمین ایران باید شامل مناطق وسیعی از آسیای میانه و منطقه قفقاز و غرب آسیا و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس هم بشود. 
همچنین دولت‌هایی مانند استرالیا، نیوزلند، کانادا، آمریکا، مکزیک، برزیل و آرژانتین و بسیاری دیگر، می‌بایست همه حکومت و ثروت‌های این مناطق را به‌طور کامل تحویل ساکنان بومی این مناطق بدهند؛ چراکه این سرزمین‌ها توسط اروپایی‌ها اشغال‌شده و طی چند صدسال اخیر جمعیت زیادی از اروپا به این مناطق آمده و در آنجا ساکن شده‌اند و چندین نسل از آن‌ها در آنجا به دنیا آمده‌اند درحالی‌که اصالتاً جزء ساکنان آنجا نبوده‌اند.
درواقع، ادعای صهیونیست‌ها بیشتر بهانه‌ای است برای ایجاد تفرقه و فتنه‌انگیزی میان مسلمانان غرب آسیا و تضعیف آنان.
سؤال جدی‌ای که وجود دارد، این است که اگر یهود و بنی‌اسرائیل به‌واسطه حضور تاریخی در این منطقه، ادعای مالکیت آن را دارند، پس دست‌اندازی به کشورهای دیگر منطقه مانند سوریه و لبنان، ترسیم نقشه از نیل تا فرات برای چیست؟!(8) 
بر اساس آنچه گذشت، معلوم می‌شود که صهیونیست‌‏ها هیچ حق مالکیتی بر فلسطین ندارند و این‏که ساکنان این سرزمین را به‌زور از خانه و کاشانه خود بیرون کرده و به‌جای آنان نشسته‌اند، نامی جز «غصب» و «اشغال» ندارد و ازاین‌رو، ما این منطقه را اشغال‌شده می‌دانیم و آن را «فلسطین اشغالی» می‌نامیم.

نتیجه:
خلاصه این‏که: سابقه تاریخی فلسطین نشان می‌دهد که این سرزمین بیش از هزار سال قبل از حضرت یعقوب و بنی‌اسرائیل و یهود، ساکنین بومی خود را داشته است که از مناطق مختلف به آنجا مهاجرت کرده و ساکن شدند؛ و اگر قرار باشد به‌واسطه حضور تاریخی در این منطقه، کسی یا گروهی و یا اقلیت دینی و مذهبی‌ای به دنبال تصاحب آن باشد، همه اقوام و اقلیت‌های مذهبی ساکن در آن اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی (و نه‌فقط یهود) می‌توانند این ادعا را مطرح کنند و هیچ ارجحیت و اولویتی برای یهود در این زمینه وجود ندارد. پس سکونت غاصبانه صهیونیست‌‏ها در این سرزمین، نامی جز اشغال ندارد.

 

منابع برای مطالعه بیشتر:
1- «اختراع قوم یهود» نوشته شلومو زند، ترجمه فهیمه چاکرالحسینی ابرقوئی، انتشارات اختران.
2- «۱۰ غلط مشهور درباره اسرائیل»، نوشته ایلان پاپه، ترجمه وحید خضاب، انتشارات کتابستان معرفت.

پی نوشت:
1. صفا تاج، مجید، دانشنامه فلسطین، ج 3، ص 14.
2. طبری اقوال مختلف درباره محل تولد حضرت ابراهیم علیه‌السلام را در سرزمین بابل آورده است. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 233.
3. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 247.
4. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۱، ص ۱۴۰.
5. بنیاد اسلامی طاهر، دایره المعارف تشیع، ج ۱، ص ۲۴۳.
6. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع‌البیان، ص ۶۲۶-۶۲۵.
7. رک: دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال.
8. بن گوریون در نطق دیگری در جشن فارغ الحصیلان دانشگاه افسری یهود در ماه مارس ۱۹۴۹ این‌گونه می‌گوید: «ما هنوز هدف نهایی خود را به دست نیاوردیم و فقط گوشه‌ای از مملکت ایدئال‌مان را به دست آوردیم و بقیه آن باید به دست نیروهای فداکار ما فتح شود. آری به همین زودی به خواب شیرین پیامبران اسراییل تعبیر می‌بخشیم و تمامی ملت یهود را در خاک آباء و اجداد که مرز غرب و شرق آن دو رود نیل و فرات‌اند، جمع می‌کنیم».  زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین (کارنامه سیاه استعمار)، ص 442.

 

ساکنین فلسطین، بعد از اسلام، یا مسلمان شدند یا جزیه پرداخت کردند. برفرض اخراج هم، وارثانشان باید برای پس گرفتن اقدام کنند نه اروپاییان که ارتباطی با آنها ندارند
اسلام یا مسیحیت صاحبان اصلی فلسطین

پرسش:
زمان شکل‌گیری مسیحیت و به رسمیت شناختنش توسط امپراتوری روم، هنوز اسلام ظهور نکرده بود. بعد از ظهور اسلام و کشورگشایی‌هایش، فلسطین به دست مسلمانان اشغال شد و طبیعی است که سده‌های بعد، مسیحیان بخواهند آن را از دست مسلمانان خارج کنند. از این منظر، جنگ‌های صلیبی، جنگ دفاعی است و مسیحیان می‌خواستند فلسطین اشغالی را آزاد کنند. آیا با این تحلیل موافقید؟
 

پاسخ:
در این مطلب، یک بی‌دقتی تاریخی و یک مغالطه وجود دارد که اگر اصلاح شود، پاسخ سؤال روشن خواهد شد. برای توضیح مطلب، به چند نکته باید توجه شود:

 1 ـ برفرض که فلسطین اشغال‌شده باشد، بازهم جنگ‌های صلیبی را نمی‌توان این‌گونه توجیه کرد؛ زیرا اولاً همه مردم آن سرزمین مسیحی نبودند و در میانشان یهودی و پیروان دیگر ادیان هم بوده‌اند. ثانیاً آن‌کسی که قانوناً حق دارد سرزمینی را پس بگیرد، فقط همان فردی است که مالک آن بوده و یا وارثان او. پس این‏که مردم اروپا که هیچ قرابت و نسبتی با ساکنان فلسطین نداشته‌اند، مدعی مالکیت بر آن منطقه شوند و بخواهند آن را تصرف کنند، توجیه منطقی و حقوقی ندارد.

 2- اساساً بعد از اسلام، فلسطین به دست مسلمانان «اشغال» نشد، بلکه «فتح» شد؛ به این معنا که مسلمانان پس از درگیری نظامی با حاکمان آنجا، پیروز شدند و سپس مردم ساکن در آن منطقه را مخیّر کردند که یا مسلمان شوند و همانند دیگر مسلمانان، حقوق و مزایا و تکالیف مسلمانی شامل حالشان شود و یا بر دین خود باقی بمانند و به حکومت اسلامی جزیه بپردازند.
به این گزارش طبری درباره فتح بیت‌المقدس‏ بنگرید: وقتى عمر به جابیه آمد،… یک دسته سوار را دید که مى‏آمدند و… چون پیش آمدند، معلوم شد از مردم ایلیا هستند و با عمر صلح کردند که جزیه بدهند و شهر را بر او گشودند. … مردم ایلیا بودند که مطیع وى شدند و نامه‏اى درباره ایلیا و اطراف و رمله و اطراف آن گرفتند و مردم فلسطین دو گروه شدند: گروهى با مردم ایلیا بودند و گروه دیگر با مردم رمله بودند که جمله ده ولایت بود و فلسطین به‌اندازه همه شام بود … و سبب رفتن عمر به شام آن بود که ابوعبیده بیت‌المقدس را محاصره کرده بود و مردم آنجا از او خواستند که با شرایط شهرهاى شام با آن‌ها صلح کند و پیمان صلح به‌وسیله عمر بن خطاب بسته شود. ابوعبیده قضیه را براى عمر نوشت که از مدینه حرکت کرد. …وقتى سپاه شام از عمر درباره فلسطین کمک خواست، على را جانشین خود کرد و به کمک آن‌ها برون‌شد.… عمر در جابیه با مردم ایلیات صلح کرد و براى آن‌ها نامه صلح نوشت.
به‌جز مردم ایلیا براى هر ولایت نامه‏اى جداگانه نوشت به این مضمون: این نامه امانى است که عمر امیر مؤمنان به مردم ایلیا مى‏دهد: «خودشان و اموالشان و کلیساهایشان و صلیب‌هایشان، سالم و بیمارشان و دیگر مردمشان را امان مى‏دهد که کلیساهایشان مسکون نشود و ویران نشود و از آن نکاهند و حدود آن را کم نکنند، از صلیب و اموالشان نیز و در کار دینشان مزاحمت نبینند؛ و کسى‏شان زیان نبیند و کسى از یهودیان در ایلیا با آن‌ها مقیم نشود. مردم ایلیا باید جزیه دهند چنان‌که مردم [دیگر] شهرها مى‏دهند و باید رومیان و دزدان را ازآنجا بیرون کنند. کسانى که بروند جان و مالشان در امان است تا به امانگاهشان برسند و هر که بماند، در امان است و او نیز باید چون مردم ایلیا جزیه بدهد و کسانى از مردم ایلیا که بخواهند با اموال خود همراه رومیان بروند و کلیساها و صلیب‌ها را رها کنند جان و کلیساها و صلیب‌هایشان در امان است تا به امان‌گاهشان برسند. زمین‌دارانى که پیش از کشته شدن فلان در آنجا بوده‏اند، هر کس از آن‌ها که بخواهد، بماند و باید چون مردم ایلیا جزیه دهد و هر که خواهد با رومیان برود و هر که خواهد سوى زمین خود بازگردد و از آن‌ها چیزى نگیرند تا وقت درو برسد...».(1) 
همان‌طور که می‌بینید، در این عبارات به‌وضوح تصریح‌شده است که وقتی مسلمانان بر فلسطین تسلط یافتند، مردم آن سرزمین را اخراج نکردند تا بعدها بخواهند به آنجا برگردند؛ و آنجا را اشغال (به معنای غصب زمین دیگران) نکردند تا بعدها مالکان اصلی بخواهند آن را پس بگیرند. این دقیقاً همان چیزی است که در ایران و دیگر سرزمین‌های فتح‌شده نیز رخ داد. مردمِ مناطق فتح‌شده، ساکن سرزمین خود بودند، ولی اگر مسلمان نمی‌شدند، می‌بایست جزیه بپردازند.
البته ممکن است در تعابیر عرفی گفته‌ شود «فلان سرزمین اشغال شد»؛ ولی این تعبیر دقیق نیست و منظور از آن، ورود اسلام به منطقه و حکومت مسلمانان در آنجا است و نه اخراج ساکنان اصلی آن سرزمین.

3- اساساً اگر این منطق را بپذیریم، باید زرتشتیان نیز ایران را از آنِ خود بدانند و با این‏که تعدادشان بسیار بسیار کم است، باید سرزمین پهناور ایران را به آن‏ها بسپارند! درحالی‌که خودشان نیز ‌چنین ادعایی ندارند. آری؛ اسلام وارد ایران شد و دین زرتشتی ازآنجا رخ بربست؛ ولی نه به این شکل که مسلمانان مردم ایران را اخراج کنند و خودشآنجای ایرانیان را بگیرند؛ بلکه به این معنا که همان مردم، به‌مرور تغییر دین دادند و مسلمان شدند.
مثال دیگر، سرزمین اندلس (اسپانیای کنونی) است که تا هشت قرن جزو سرزمین‌های اسلامی شمرده می‌شد و مسلمانان بر آنجا حکم می‌راندند تا اینکه در قرن پانزدهم میلادی / نهم هجری قمری (سال 897 ھ.ق) مسیحیان به‌طور کامل بر آن چیره شدند و به‌مرور، اسلام ازآنجا برچیده شد. آیا امروزه مسلمانان حق‌دارند مدعی مالکیت بر تمام این سرزمین شوند؟ پاسخ منفی است؛ زیرا مردمی که آنجا زندگی می‌کردند، عمدتاً همان ساکنان قبلی بودند که به‌مرور، دست از اسلام شستند و ساکنان فعلی هم قاعدتاً وارثان همان افراد هستند. بله؛ گروهی از یهودیان و مسلمانان که ازآنجا اخراج شدند، بعدها حق داشتند برای پس گرفتن سرزمین خود اقدام کنند.

نتیجه:
مردمی که هنگام جنگ‌های صلیبی ساکن فلسطین بودند، همان ساکنان پیش از اسلام بودند که اکثرشان مسلمان شدند و برخی نیز به‌شرط پرداخت جزیه، بر دین خود باقی ماندند. آری فلسطین از دست مسیحیان خارج‌شده بود؛ ولی به این معنا که دیگر مسیحیت در آنجا حاکم نبود؛ نه این‏که ساکنان آنجا اخراج شده باشند؛ و اگر هم برفرض اخراج شده بودند، خودشان یا وارثانشان می‌بایست برای پس گرفتن آن اقدام کنند و نه مردم اروپا.

پی نوشت: 
1.    طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج 3، ص 607 ـ 610؛ همو، ترجمه تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ج ‏5، ص 1787 ـ 1791.
 

در طی زمان های مختلف، منطقه فلسطین فراز و نشیب های زیادی داشته است ولی در اکثر این زمان ها یکتا پرست بودند هرچند گاهی انحرافاتی در اعتقادات مردم بوجود آمده است.
دین ساکنین فلسطین قبل از ورود اسلام

پرسش:
مردم فلسطین چگونه مسلمان شدند و پیش از ورود اسلام به آن منطقه، چه دینی داشتند؟
 

پاسخ:
تا قبل از اشغال فلسطین توسط صهیونیست‌ها و تشکیل یک دولت جعلی در این سرزمین در سال 1948 م، اکثر مردم این منطقه مسلمان بودند؛ گرچه تعدادی مسیحی و یهودی نیز حضور داشتند. اگر بخواهیم اسلام ساکنان این سرزمین را در تاریخ ره‌گیری کنیم، باید به حدود 1400 سال پیش بازگردیم؛ یعنی زمانی که منطقه شامات (سوریه، لبنان، اردن و فلسطین) در قلمرو امپراتوری روم بود. بعد از رسول خدا (ص) در سال‌های 15 تا 17 هجری و در ادامه گسترش اسلام در منطقه شامات، سرزمین فلسطین (رمله، عسقلان، غزه، بیت‌المقدس و دیگر مناطق آن) به تصرف مسلمانان در آمد.(1) فتح بیت‌المقدس در سال 17 هجری، با صلح همراه بود و به‌واسطه آن، پیمانی با حضور خلیفه دوم با اهالی آنجا بسته شد.(2) بعد از انتخاب حاکم برای این مناطق از سوی خلیفه دوم، علاوه بر حضور خود مسلمانان در منطقه، بسیاری از ساکنان آنجا مسلمان شده و برخی دیگر مسیحی و یهودی باقی‌مانده و در همان‌جا ماندگار شدند.(3) 
این مطلب را هم باید افزود که تعداد زیادی از ساکنان این مناطق، از نژاد عرب بودند که از گذشته در مناطق مرزی امپراتوری روم با جزیره العرب ساکن شده، دولت غسّانیان را تشکیل داده بودند و حافظ منافع رومی‌ها در این مناطق شمرده می‌شدند.(4) 
قبل از اسلام نیز یعنی در دوره باستان، اولین اقوامی که در این سرزمین و اطراف آن می‌زیستند، کنعانیان از نسل کنعان بن سام (حام) بن نوح بودند.(5)  این قوم به دلیل انتساب به نوه حضرت نوح علیه‌السلام، قاعدتاً می‌بایست در دوره‌ای یکتاپرست بوده باشند. تا این‌که در حدود دو هزار سال پیش با ورود حضرت ابراهیم و حضرت لوط علیهماالسلام به این سرزمین، آیین یکتاپرستی رو به گسترش نهاد؛(6)  گرچه عده‌ای همچون قوم حضرت لوط همچنان منحرف ماندند و به عذاب الهی گرفتار شدند.(7)

با درگذشت ابراهیم نبی، فرزندش اسحاق و نیز فرزند او حضرت یعقوب (علیهم‌السلام) و در ادامه فرزندان وی، با مستقر شدن در سرزمین فلسطین، توحید را در آنجا نهادینه کردند.(8)  بعدازاین که حضرت یعقوب و فرزندانش (بنی‌اسرائیل) برای ملاقات با حضرت یوسف علیه‌السلام وارد مصر شدند،(9)  کنعانیان و ساکنان اصلی این سرزمین، همان‌جا ماندگار شدند تا اینکه پس از حضرت موسی علیه‌السلام، وصی او یوشع بن نون به همراه بنی‌اسرائیل موفق به شکست طاغوت این منطقه و ورود به آن شدند و بار دیگر در آنجا سکنی گزیدند. بنی‌اسرائیل همراه دیگر اقوام و ساکنان قبلی فلسطین در این ناحیه ساکن شدند تا این‌که در ادامه، انبیاء بنی‌اسرائیل مانند سموئیل و داوود و سلیمان در این منطقه تشکیل حکومت دادند و بنی‌اسرائیل را اداره می‌کردند.

ماجرای نبرد بنی‌اسرائیل با جالوت به فرماندهی طالوت و نیز هلاکت جالوت توسط داوود نبی و فرار و شکست سپاه جالوت،(10)  نشان از حضور یک حکومت طاغوت و ظالم و غیر الهی در این سرزمین دارد که توسط سپاه مؤمنان از بین رفته و دین خدا در آن بسط پیدا کرد. یکتاپرستی در این سرزمین و منطقه شامات با ظهور دیگر انبیای بنی‌اسرائیل مانند الیاس، یسع، عزیر و زکریا ادامه داشت(11)  تا اینکه حضرت عیسی و یحیی (علیهماالسلام) به نبوت رسیدند و در این منطقه و اطراف آن مشغول دعوت مردم به دین الهی (مسیحیت) شدند.

شایان‌ذکر است که تقریباً تا سال 600 قبل از میلاد، بنی‌اسرائیل (یهودیان) و دیگر اقوام در این سرزمین زندگی می‌کردند؛ اما در سال 587 قبل از میلاد، بُختُ نَصَّر با هجوم به اورشلیم (بیت‌المقدس) یهودیان را به اسارت درآورد و به بابل (بین‌النهرین در عراق کنونی) منتقل کرد و معبد سلیمان را تخریب کرد.(12)  بعد از مدتی، این بار رومی‌ها از یهودیان احساس خطر کرده و در سال 70 م به اورشلیم حمله کرده و فلسطین و شهرهای آن را به اشغال خود درآورده، معبد سلیمان را بار دیگر تخریب کرده و یهودیان را پراکنده ساختند.(13)  بدین ترتیب، از سال 70 میلادی به بعد، بت‌پرستی در فلسطین و شامات بسط پیدا کرد. تا اینکه در سال 313 م بافرمان کنستانتین (قسطنطین) اول امپراتور روم، مسیحیت در سرزمین‌های تحت سلطه وی ازجمله فلسطین به رسمیت شناخته شد و گسترش پیدا کرد(14)  و تا زمان ظهور اسلام و قبل از فتح آن توسط مسلمانان در سال 15 هجری، همچنان مسیحی نشین بود.(15) 

نتیجه:
خلاصه این‌که سرزمین فلسطین به‌عنوان بخشی از منطقه شامات قدیم تا قبل از آن‌که در سال 15 تا 17 هجری (در عصر خلیفه دوم) اسلام وارد آن شده و مسلمان‌نشین شود، به لحاظ دینی و سیاسی تاریخ پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشته است. مردم این منطقه در اثر حضور انبیاء و اقوام و حکومت‌های مختلف در ادوار مختلف، به‌تناوب دین و آیین متفاوتی را اتخاذ می‌کردند. در برهه‌ای از زمان (از زمان کنعان از نوادگان حضرت نوح علیه‌السلام) یکتاپرست بودند. تا قبل از حضور حضرت ابراهیم علیه‌السلام در این سرزمین، مردمانش دچار انحراف در عقیده بودند که ایشان به همراه حضرت لوط علیه‌السلام سعی در اصلاح آن‌ها نمودند. تداوم حضور حضرت ابراهیم و فرزندانش اسحاق و سپس یعقوب و بنی‌اسرائیل در این ناحیه، باعث شد که دیگر ساکنان آن نیز به خداپرستی روی‌آورند.

تا پیش از ورود حضرت موسی علیه‌السلام به نزدیکی‌های فلسطین و سپس ورود یوشع بن نون به کنعان و پیروزی بر طاغوت این منطقه، مردمانش دچار انحراف در دین بودند. یهودیت و دین توحیدی بار دیگر از زمان یوشع در این ناحیه گسترش پیدا کرد و با ظهور انبیای بنی‌اسرائیل مانند داوود و سلیمان و حتی تا مدتی بعد از ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام، یهودیت در این سرزمین دین غالب بود. پس از تخریب معبد سلیمان توسط رومی‌ها در سال 70 میلادی، بت‌پرستی در فلسطین شامات آیین غالب بود تا این‌که در سال 313 م، مسیحیت توسط کنستانتین (قسطنطین) اول رسمیت پیدا کرد. سپس زمان خلیفه دوم در سال 17 هجری، فلسطین در اختیار مسلمانان قرار گرفت و اکثر مردمان این دیار مسلمان شدند و برخی دیگر نیز به دین یهودیت و مسیحیت باقی ماندند.

 

منابعی برای مطالعه بیشتر:
1- سیری در ادیان زنده جهان، اثر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
2- یهودیت، نوشته عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
3- دانشنامه جهان اسلام، مدخل «بیت‌المقدس»
4- ویکی فقه، مدخل «فلسطین»

پی نوشت:
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 3، ص 606 و 610.
2. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۸۵؛ ابن أثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 501.
3. ویل دورانت می‌گوید: «وقتی‌که اعراب فاتح در قرن هفتم میلادی به مصر و خاور نزدیک وارد شدند، نیمی از نفوس آن قسمت‌ها، مقدمشان را گرامی داشتند، زیرا آنان را آزاد سازنده خویش از قید ظلم دینی، سیاسی و اقتصادی پایتخت بیزانس می‌دانستند.»؛ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 4، ص 64.
4. یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 157.
5. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 144 و ج 2، ص 379؛ حموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 484؛ مسعودی، أبوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 123.
6. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ص ۴۱.
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۲، ص 148 و ۱۵۵.
8. کتاب مقدس، بخش پایانی سِفر پیدایش، از باب 37 تا 50.
9. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 30-32.
10. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 33-71.
11. گرچه در دوره‌هایی از تاریخ بنی‌اسرائیل و کنعانیان در منطقه شامات، بت‌پرستی نیز در میان آنان رواج یافت که خدای متعال برای اصلاح آنان، پیامبرانی را می‌فرستاد. برای مثال، خدای متعال حضرت الیاس علیه‌السلام را برای بنی‌اسرائیل و ساکنان بعلبک (در لبنان) که گرفتار پرستش بت «بعل» شده بودند، فرستاد. (مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 99.)
12. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص ۵۳۸؛ زرین‌کوب، روزبه، «بخت نصر»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱۱، ص ۴۸۰.
13. مسعودی، أبو الحسن على، التنبیه و الاشراف، ص 110- 111؛ سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، سیری در ادیان زنده جهان (غیر از اسلام) ص 221-226.)
14. سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، سیری در ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، ص 229-237.
15. دانشنامه جهان اسلام، مدخل «بیت‌المقدس».

با توجه به تقدّس و جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد رژیم صهیونیستی درصدد است تا با تصرف کامل این شهر، معبد حضرت سلیمان را بازسازی کند.
اهمیت بیت‌المقدس برای اسرائیلی‌ها

پرسش:
چرا این‌قدر بیت‌المقدس برای اسرائیلی‌ها مهم است؟
 

پاسخ:
بیت‌المقدس (به عربی: بیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که نخستین قبله و سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. این شهر، از مراکز زیارتی ادیان ابراهیمی است و هر یک از این ادیان، آثار و ساختمان‌هایی در آن دارند. بیت‌المقدس هم‌اکنون در اشغال کامل اسرائیل است و این شهر را پایتخت ابدی خود می‌خواند؛ اما سازمان ملل و بسیاری از کشورهای جهان، این ادعا را به رسمیت نمی‌شناسند.(1) 

دلیل اهمیت بیت‌المقدس برای رژیم صهیونیستی
ازآنجاکه رژیم صهیونیستی در نظر دارد خود را نماینده  یهودیان در جهان معرفی کند، تلاش می‌کند تا با تکیه‌بر معتقدات یهودیان در مورد بیت‌المقدس، نظر آنان را جلب کند. بیت‌المقدس یا اورشلیم، هم خود برای یهودیان قداست دارد و هم برخی اماکن موجود در آن. این اماکن و بناها با صرف‌نظر از اینکه در این شهر قرار دارند، محل توجه پیروان دین یهودند. وجود این اماکن در اورشلیم، بر قداست آن نزد یهودیان افزوده است. جنگ‌هایی که بر سر تصرّف اورشلیم درگرفته، از موضوعات پربسامد تورات است.(2)  در تورات، صدها بار از اورشلیم یادشده و نام این شهر به‌صراحت برده شده است.(3)  در برخی فقرات، تصریح‌شده که خانه خدا در این شهر قرار دارد(4)  و در ده‌ها آیه دیگر، از عبارت «خانه خدا» برای مکانی در این شهر، استفاده‌شده است.(5) 
به نقل تورات، داود نبی علیه‌السلام، طرح ساختن خانه خدا در اورشلیم را ریخت؛ اما کار ساختن خانه خدا را فرزندش، سلیمان نبی علیه‌السلام، آغاز کرد. به‌تصریح تورات، داود سی‌وسه سال بر اورشلیم حکومت کرده است.(6)  پس از داود، فرزندش سلیمان در اورشلیم و همان‌جا که داود تعیین کرده بود، خانه را ساخت: «سلیمان کار ساختن خانه خدا را شروع کرد؛ یعنی همان زمین خرمن‌کوبیِ اَرونه یَبوسی که در آن خداوند به داود پادشاه ظاهر شد و داود آنجا را برای خانه خدا در نظر گرفت».(7)  اورشلیم بنا بر تورات، شهر برگزیده یَهوَه (خدا) است.(8)  در نظرگاه یهودیان، معبد بیت‌المقدس که در عبری «بِت همیقداش» نام دارد، به‌عنوان خانه خدا توسط حضرت سلیمان بنا شده است. این معبد قرن‌ها است که مرکزی است برای انجام مراسم عبادی یهودیان. معبد در تاریخ سرزمین مقدس، بارها موردحمله واقع‌شده و گاه اقوام مشرک، بت‌های خود را نیز در داخل آن قرار داده‌اند. بِت همیقداش دو بار به‌طور کامل ویران گشت که آخرین آن حدود سال ۷۰ میلادی بود و علیرغم این موضوع، این مکان مقدس تا به امروز قبله‌گاه یهودیان جهان و مهم‌ترین زیارتگاه آنان به شمار می‌رود.(9) 
علاوه بر قداست این مکان، یهودیان صهیونیزم درصدد هستند تا با تصرف کامل بیت‌المقدس، زمینه تخریب مسجدالاقصی را که در این شهر قرار دارد، فراهم کنند. یهودیان صهیونیزم بر این باورند که بقایای معبد سلیمان زیر مسجدالاقصی قرار دارد. ازنظر آنان، ویرانی مسجدالاقصی و ساخت معبد سلیمان به‌جای آن، شرط ظهور مسیح است. از‌این‌رو، آنان درصدد تخریب مسجدالاقصی و احیای معبد سلیمان به‌جای آن هستند.(10) 

نتیجه:
رژیم صهیونیستی با توجه به تقدّس و جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد، درصدد است تا با تصرف کامل این شهر، دیدگاه دیگر یهودیان در سراسر دنیا را به خود جلب کند. علاوه بر اینکه از این طریق، درصدد است تا برخی اندیشه‌های افراطی خویش همچون تخریب مسجدالاقصی و بازسازی معبد سلیمان را راحت‌تر در پیش بگیرید.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1- کتاب تاریخ اورشلیم، نوشته جعفر حمیدی
2- مدخل بیت‌المقدس در دانش‌نامه جهان اسلام قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://rch.ac.ir/article/Details/12608
3-مدخل بیت‌المقدس در سایت ویکی شیعه قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://fa.wikishia.net/view/%D8%A8%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%...

پی نوشت:
1.    حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم، ص ۲۷۶.
2.    برای نمونه: دوم سموئیل باب پنج آیه شش.
3. http://www.razgah.com/words.engil
4. عزرا باب پنج آیه شانزده.
5. http://www.razgah.com/words.engil
6. اول، پادشاهان، باب دو، آیه یازده.
7. اول پادشاهان، ۱۶: ۳۸.
8. اول پادشاهان باب یازده آیه سیزده؛ اول پادشاهان باب یازده آیه سی‌ودو.
9. http://www.7dorim.com/cultures/BeitHamighdash.asp
10. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۸۸.

صفحه‌ها