نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

خلقت آسمان و زمین در شش روز و یافته های کیهان شناسی
کاربرد واژه یوم در آیات آفرینش، به معنای روز معمولی که با چرخش زمین به دور خودش در مقابل خورشید پدید می‌آید، نیست؛ بلکه منظور از آن، دوران و زمانه است.

پرسش:

مطابق قرآن زمین و آسمان در شش روز شکل گرفته‌اند. این در تضاد شدید با یافته‌های کیهان‌شناسی مدرن است. مفسران برای فرار از این مشکل، شش روز را شش دوران معنا کرده‌اند. آیا خدا خودش ناتوان بود که به‌جای روز مفهوم دوران زمانی را به کار ببرد؟ مگر در زبان عربی کلمه‌ای به معنای «دوره» نداریم که خدا مجبور شده به‌جای دوره بگوید روز؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «مطابق قرآن زمین و آسمان در شش روز شکل گرفته‌اند. این در تضاد شدید با یافته‌های کیهان‌شناسی مدرن است که نشان می‌دهد زمین حدود ۹ میلیارد سال پس از آغاز جهان شکل‌ گرفته است. امروزه مشخص شده که عمر منظومه شمسی که نسبتاً جوان است چندین میلیارد سال هست نه 6 روز. مفسران جدید و روشن‌فکران دینی برای نجات از این خطای واضح، معنی روز را تغییر داده و گفته‌اند که منظور از روز، دوران زمانی است.»

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

«یوم» در قرآن

«یوم» در قرآن در معانی مختلفی به‌کاررفته است:

1. معنای مادی

1.1. از طلوع تا غروب: ﴿... سِیرُوا فِیهٰا لَیٰالِیَ وَ أَیّٰاماً آمِنِینَ﴾ (1) ... «شب‌ها و روزها با امنیت در آن‌ها مسافرت کنید

2.1. زمانه و روزگار: ﴿... وَ تِلْکَ اَلْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ اَلنّٰاسِ ...﴾ (2) «و ما این روزها را در میان مردم می‌گردانیم ...»

3.1. بخشی از روز: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اَللّٰهُ فِی مَوٰاطِنَ کَثِیرَهٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ ...﴾ (3) «بی‌تردید خدا شما را در عرصه‌های بسیار یاری کرد و [به‌ویژه] روز [نبرد] حنین ... .»

4.1. هنگام (حین): ﴿... وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصٰادِهِ ...﴾ (4) ... «و حقِّ [الهیِ] آن را هنگام دروکردنش [که به تهیدستان اختصاص داده شده] بپردازید ...»

2. معنای غیرمادی: ﴿یَسْئَلُ أَیّٰانَ یَوْمُ اَلْقِیٰامَهِ﴾ (5) «می‌پرسد: روز قیامت چه وقت است؟» (6)

همان‌طور که پیداست کلمه «یوم» در قرآن همیشه به معنای روز معمولی یا شبانه‌روز نیست، بلکه معانی دیگری همچون زمانه، دوران یا روزگار نیز دارد. چنانکه واژه «یوم» در روایات نیز به معنای روزگار و دوران به‌کار رفته است. برای نمونه، امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود:

 «وَ الدَّهْرُ یَوْمَانِ یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْک فَاصْبِرْ فَبِکِلَیْهِمَا تُمْتَحَن‏؛ روزگار به دو روز تقسیم شده است: روزی به سود تو و روزی به زیان تو، پس صبور باش، زیرا در هر دو روز آزمایش خواهی شد».(7)

 منظور از «یوم» در حدیث، روز معمولی نیست و به معنای بخشی از مدت زندگی است. مصطفوی نیز درباره معنای «یوم» در قرآن گفته است: «یوم» برای تعبیر از زمان محدود، چه کوتاه و چه بلند، چه مادی و چه غیرمادی، استفاده می‌شود. (8) بنابراین، به معنای «دوران» دانستن «ایّام» در «سته ایام» منحصر به این مورد نیست و در آیات دیگر و همچنین روایات نیز سابقه دارد.

یوم در آیات آفرینش آسمان و زمین به چه معناست؟

از یک‌سو، شب‌وروز محصول حرکت زمین به دور خود در مقابل خورشید است؛ بنابراین، پیش از آفرینش زمین و خورشید شب‌وروزی نبوده تا «یوم» در «سته ایام» به معنای روز در مقابل شب یا شبانه‌روز باشد. ازسوی‌دیگر، «یوم» در قرآن و حتی در روایات، بارها به معنای «دوران» یا «مرحله‌ای از زمان» به‌کاررفته است؛ بنابراین، منظور از «سته ایام» شش دوره یا مرحله از آفرینش است که هریک می‌توانند شامل میلیون‌ها یا میلیاردها سال باشند. این معنا با یافته‌های علمی در مورد روند شکل‌گیری جهان و اجرام آسمانی مخالفتی ندارد. مطابق علم مدرن، کیهان در بازه‌های زمانی بسیار طولانی و در مراحل مختلف ایجاد شده و تکامل یافته است.(9)

واژگان به معنای دوران در قرآن

اولاً «دوره» عربی و به معنای گردش، چرخه و... است؛ البته در قرآن نیامده و معنایش در فارسی با عربی متفاوت است؛ ثانیاً در قرآن برای تعبیر از دوران و روزگار از واژگانی همچون «دهر» و «عصر» استفاده شده است. «دهر» مفهومی فراگیر دارد و به کل گستره زمانی از ابتدا تا انتهای خلقت اطلاق و شامل تمامی موجودات می‌شود. «عصر» به دوره‌ای خاص و برجسته از زمان اشاره دارد که گویی از گذشته «عصاره‌کشی» شده و خلاصه‌ای ممتاز و متمایز از آن است. عصر مفهومی کیفی دارد و به برهه‌ای از زمان با ویژگی‌ها یا اهمیت خاص اطلاق می‌شود، نه به هر زمان یا دوره‌ای به‌صورت مطلق. درباره چرایی انتخاب «یوم» به‌جای «عصر» یا «دهر» شاید بتوان گفت: قرآن قصد دارد مراحل خلقت را به‌صورت مقاطع مشخص و شمارش‌پذیر (شش مرحله) بیان کند. «یوم» به‌دلیل انعطاف‌پذیری در اشاره به بازه‌های زمانی محدود، مناسب این منظور است؛ اما «دهر» به کل گستره زمان از آغاز تا پایان خلقت اشاره دارد و مفهومی بسیار کلی و غیرمحدود است و نمی‌تواند مفهوم مراحل مشخص و محدود خلقت را منتقل کند. چنانکه «عصر» به دوره‌ای خاص با ویژگی‌های ممتاز و عصاره‌مانند اشاره دارد. اگرچه خلقت آسمان‌ها و زمین دوره‌ای ممتاز است، اما تأکید قرآن در اینجا بر تقسیم‌بندی خلقت به شش مرحله مشخص است و این کلمه نمی‌توانست حس شمارش‌پذیری و مراحل مجزا را به‌خوبی «یوم» منتقل کند. کلمه «وقت» نیز در قرآن معمولاً برای زمان‌های مشخص مرتبط با رویدادهای خاص استفاده شده و کمتر برای مفاهیم کلی و مراحل زمانی به‌کارمی‌رود. افزون بر این، واژه «یوم» در زبان عربی و فرهنگ قرآنی، واژه‌ای آشنا و رایج برای بیان بازه‌های زمانی است. استفاده از «سته ایام» به‌جای «سته عصور»، «سته دهور» یا «سته اوقات» ازنظر بلاغی و موسیقایی نیز هماهنگ‌تر و روان‌تر است و برای مخاطب عرب‌زبان قابل‌فهم‌تر بوده است.(10) در متون دینی پیش از قرآن، مانند تورات نیز برای توصیف خلقت آسمان‌ها و زمین در شش «روز» توصیف شده است. استفاده از «یوم» در قرآن با این سنت زبانی هماهنگ است و برای مخاطب آشنا با این متون، مفهوم را بهتر منتقل می‌کند.

نتیجه‌گیری:

واژه «یوم» در عربی مشترک لفظی و دارای معانی مختلفی همچون روز و دوره است. معنای مشترک لفظی با قرینه معین می‌شود و استفاده از این واژه برای پیش از آفرینش خورشید قرینه خوبی است که آن در آیات خلقت آسمان و زمین به معنای روز معمولی که با خورشید پدید می‌آید، نیست و منظور از آن، دوره و زمانه است. «یوم» برخلاف واژه «دهر» توانایی بیان بازه‌های زمانی محدود و قابل‌شمارش را دارد، چنانکه برخلاف واژه «عصر» برای اشاره به مراحل مختلف خلقت سازگارتر است. ازنظر زبانی و بلاغی نیز برای مخاطب عرب‌زبان مناسب‌تر است؛ اما «دهر» به دلیل گستردگی بیش‌ازحد و «عصر» به دلیل تأکید بر تمایز کیفی، برای این منظور مناسب نبودند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره سبأ، آیه 18.

2. سوره آل‌عمران، آیه 140.

3. سوره توبه، آیه 25.

4. سوره انعام، آیه 141.

5. سوره قیامت، آیه 6.

6. تفلیسی، حبیش، وجوه قرآن، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1386 ش، ص 316؛ مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 66.

7. ابن‌شعبه حرانى، حسن‏، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404 ق، ص 95.

8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏14، ص 280.

9. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 154 و 155.

10. این مقایسه بر اساس کتاب التحقیق است. (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج 3، ص 257، ج 8، ص 146، ج 14، ص 280)

تغذیه زنبورها از شهد و گرده و یا فته های علمی
خداوند در قرآن به زنبورها فرمان داده از «ثمرات» تغذیه کنند. ثمره در زبان عربی فقط به معنای میوه نیست بلکه به حاصل، فرآورده و نتیجه هر چیزی ثمره گفته می‌شود.

پرسش:

زنبورها از شهد و گرده تغذیه می‌کنند، اما قرآن می‌گوید زنبورها میوه مصرف می‌کنند! آیا این ناسازگاری ادعای قرآن با علم و واقعیت خارجی، دلیل بر الهی نبودنش نیست؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «زنبورها از شهد و گرده تغذیه می‌کنند؛ اما قرآن می‌گوید زنبورها میوه مصرف می‌کنند.»

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

معنای «ثمرات» در آیه 69 سوره نحل

خداوند در مقام بیان نعمت‌های خود به انسان از زنبورعسل نام برده است:

 «﴿وَ أَوْحىٰ رَبُّکَ إِلَى اَلنَّحْلِ أَنِ اِتَّخِذِی مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیُوتاً وَ مِنَ اَلشَّجَرِ وَ مِمّٰا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ فِیهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ (1) و پروردگارت به زنبورعسل الهام کرد که از کوه‌ها و درختان و آنچه [از داربست‌هایی] که [مردم] برمی‌افرازند، برای خود خانه‌هایی برگیر. آنگاه از همه ثمرات بخور، پس در راه‌های پروردگارت که برای تو هموار شده [به‌سوی کندو] برو؛ از درون (2) آن‌ها [شهدی] نوشیدنی با رنگ‌های گوناگون بیرون می‌آید که در آن درمانی برای مردم است. قطعاً در این [حقیقت] نشانه‌ای [بر قدرت، لطف و رحمت خدا] است برای مردمی که می‌اندیشند

همان‌طور که مشخص است خداوند به زنبور دستور داده که از «ثمرات» تغذیه کند. «ثمرات» جمع «ثمر» است. بارزترین مصداق «ثمر» میوه است اما در زبان عربی به هر چیزی که از چیز دیگری به دست می‌آید و تولید می‌شود، «ثمر» گفته می‌شود؛ فرقی نمی‌کند چیزی که به‌دست می‌آید خوردنی باشد یا نباشد، مطلوب باشد یا نامطلوب، شیرین باشد یا تلخ و ثمره هر چیزی به‌حسب همان چیز است. (3) مثلاً ثمره گل، شهد آن و ثمره درختِ میوه، میوه آن و ثمره تلاش، موفقیت است؛ بنابراین، واژه «ثمره» به معنای «حاصل»، «نتیجه»، «محصول» یا «فرآورده» هرچیزی ازجمله گیاهان و گل‌ها است و اختصاصی به میوه ندارد تا اشکال شود که زنبور که میوه نمی‌خورد! به‌عبارت‌دیگر، هر آنچه تولید و از آن بهره‌برداری می‌شود، در عربی «ثمره» نامیده می‌شود و شهد و گرده که زنبورها ازگل‌ها جمع‌آوری می‌کنند نیز «فرآورده» و «ثمره» گیاهان هستند.(4)

نتیجه:

ادعای اشتباه‌بودن قرآن، ناشی از تفسیر محدود و تحت‌اللفظی واژه «ثمرات» به معنای صرفاً «میوه‌های خوراکی» است. اگر «ثمرات» را در معنای وسیع‌تر آن، یعنی «محصول و فرآورده‌» در نظر بگیریم که شامل شهد و گرده گیاهان نیز می‌شود، هیچ تناقضی بین آیه قرآن و یافته‌های علمی درباره تغذیه زنبورها وجود ندارد. قرآن با این کلمه جامع، به همه منابع غذایی زنبورها که از گیاهان به دست می‌آید، اشاره کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نحل، آیه 68 و 69.

2. واژه «بطن» در عربی، صرفاً به معنای شکم، معده و روده نیست؛ بلکه عرب به هر چه که آشکار نباشد ازجمله درون هر چیزی «بطن» می‌گوید: «جوف کل شی و خلاف الظهر؛» (موسی، حسین یوسف و صعیدی، عبدالفتاح، الافصاح فی فقه اللغه، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، چاپ چهارم، بی‌تا، ج 1، ص85) بنابراین، «بطن» در این آیه شامل عسل‌دان زنبورعسل نیز می‌شود.

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج 2، ص 29؛ قرشى بنابى، على‏اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ ششم، 1371 ش، ج‏1، ص 316.

4. به باور برخی «امر به اینکه از همه میوه‌‏ها بخورد، بااینکه زنبورعسل از میوه‌‏ها نمى‌‏خورد و غالباً روى گل‌ها مى‌‏نشیند بدان جهت است که غذاى زنبورعسل از همان مواد اولیه میوه‌‏ها است که در شکوفه‏‌ها جاى دارد و هنوز بزرگ نشده و پخته نگشته است.» (طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏12، ص 293)

پیراستگی آفرینش از عیب و ایراد و وجود بلایای طبیعی
مطابق آیات قرآن، آفرینش خدا نقص ذاتی ندارد. اگر با مواردی از بلایای روبه‌رو می‌شویم، زیانباری این‌ها از اقدامات خواسته یا ناخواسته انسانی ناشی می‌شوند.

پرسش:

نویسنده قرآن بیان می کند که هیچ عیب و نقصی در هیچ چیزی نیست (ارجع البصر هل تری من فطور)؛ امّا از ذکر عیوب و نقص‌های متعدد مادرزادی در همه گونه‌های موجودات امتناع می‌کند. منظور از تفاوت در این آیه چیست؟ باوجود این‌همه عیب و ایراد و بلاهای طبیعی در جهان طبیعت، چگونه قرآن مدعی است که در آفرینش هیچ فطور و ناهماهنگی وجود ندارد؟ آیا این آیات از بدیهی‌ترین خطاهای علمی قرآن نیستند؟ اگر قرآن از طرف خدا بود چنین نبود.

پاسخ:

به باور برخی ادعای قرآن درباره نبود عیب و نقص در آفرینش نادرست است و با وجود بیماری‌های مادرزادی یا بلایای طبیعی نقض می‌شود.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

معنای نبود «تفاوت» و «فُطُور» در آفرینش

قرآن در مقام بیان فراگیری ربوبیت خداوند به آفرینش مرگ و زندگی و همچنین آسمان‌های هفت‌گانه، اشاره و بر نبود هیچ‌گونه «تفاوت» و «فُطُور» در آفرینش خداوند تأکید کرده است:

«﴿اَلَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ طِبٰاقاً مٰا تَرىٰ فِی خَلْقِ اَلرَّحْمٰنِ مِنْ تَفٰاوُتٍ فَارْجِعِ اَلْبَصَرَ هَلْ تَرىٰ مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ اِرْجِعِ اَلْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ اَلْبَصَرُ خٰاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ﴾؛ (1) آنکه هفت‌آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید. در آفرینش [خدای] رحمان، تفاوت [خلل و نابسامانی و ناهمگونی] نمی‌بینی، پس بار دیگر بنگر آیا هیچ خلل و نابسامانی و ناهمگونی می‌بینی؟ سپس بار دیگر بنگر تا دیده‌ات درحالی‌که خسته و کم‌سو شده [و از یافتن خلل، نابسامانی و ناهمگونی فرو مانده] و درمانده گشته است، به سویت بازگردد.»

کلمه «تفاوت» از ریشه «فوت» به معنای «نبودن چیزی از ابتدا» یا «فقدان ذاتی یک خصوصیت» است، برخلاف «انعدام»، «موت» یا «فناء» که به نیستی پس از وجود اشاره دارند. این یعنی یک کمال یا ویژگی لازم، از همان آغاز در چیزی «فوت» شده است. «تفاوت» به معنای صرف «اختلاف» نیست. بلکه به «فقدان مستمر و ذاتی یک خصوصیت» در یک شیء، در مقایسه با شیء دیگر دلالت دارد؛ یعنی یکی از آن‌ها به‌طور ذاتی و مستمر، فاقد کمالی است که دیگری داراست؛ بنابراین، نبود «تفاوت» در آفرینش خداوند، یعنی هیچ‌یک از مخلوقات خداوند در هنگام آفرینش، نقص ذاتی نداشته و از کمالی که لازم داشته خالی نبوده (2) و همه‌چیز به نحو احسن خلق شده است. واژه «فُطُور» نیز از ریشه «فطر» به معنای ایجاد تحولی است که موجب نقض حالت اولیه شیء در زمان خلقتش شود؛ ازاین‌رو، نبود «فطور» در آفرینش یعنی پس از آفرینش اولیه، حالتی که با آن تعارض داشته باشد و نظم و تقدیر اولیه را نقض کند، از سوی خداوند رخ نداده است؛ (3) بنابراین، منظور آیه این است که نه در هنگام خلقت اولیه خداوند نقص و عیبی وجود دارد و نه پس از آفرینش، خداوند کاری می‌کند که خلقت کامل و سالم اولیه خود را ناقص و معیوب کند.

نسبت نبود «تفاوت» و «فطور» در آفرینش با بیماری‌های مادرزادی و بلاهای طبیعی

آیه در مقام بیان این است که نه خلقت اولیه خدا نقص داشته، (نقص ذاتی) و نه خدا بعداً کاری انجام داده که آن خلقت اولیه بی‌نقص، ناقص شود، (نقص عارضی از سوی خدا) و از سوی دیگر، بررسی اموری همچون بیماری‌های مادرزادی و بلاهای طبیعی همچون زلزله و سیل نشان می‌دهد که خود این امور یا زیانباری آن‌ها از عوامل محیطی، ژنتیکی یا انسانی ناشی شده‌اند، (نقص عارضی از سوی غیر خدا). برای نمونه، خدا فرایند دقیقی را برای تولد بچه خلق کرده و بعداً هم این فرآیند بی‌عیب را معیوب نکرده است و اکثر بچه‌ها سالم به‌دنیا می‌آیند؛ اما گاهی در اثر دخالت عمدی یا سهوی بیرونی این فرایند تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و درنتیجه، بچه مشکل مادرزادی پیدا می‌کند. چنانکه سیل (4) و زلزله (5) به‌خودی‌خود، نه‌تنها بد نیستند، بلکه باعث تداوم حیات بر روی کره زمین و منشأ آثار خیر فراوانی هستند، اما اموری همچون ساخت خانه غیرمقاوم یا در مسیر سیل یا جنگل‌زدایی و تخریب پوشش گیاهی و... ، باعث زیان‌رسانی آن‌ها به انسان می‌شود.

نتیجه:

مطابق آیه‌های سوم و چهارم سوره ملک، آفرینش الهی از هرگونه نقص ذاتی و همچنین نقص عارضی از جانب خداوند مبراست. پدیده‌هایی مانند بیماری‌های مادرزادی و بلایای طبیعی، نه به دلیل نقص در طراحی اولیه هستند و نه ناشی از دخالت الهی در راستای معیوب کردن آن خلقت اولیه. این امور یا زیانباری آن‌ها از اقدامات خواسته یا ناخواسته انسانی ناشی می‌شوند. برای نمونه، زلزله و سیل ذاتاً مفید و برای حیات کره زمین ضروری هستند؛ اما سوءمدیریت انسانی و دخالت‌های نادرست، آن‌ها را به مصائب ویرانگر تبدیل می‌کند؛ بنابراین، ایرادات و آسیب‌ها، به خدا برنمی‌گردد، بلکه معلول عوامل انسانی است. چکیده سخن این‌که هر چه قدر در آفرینش نگاه کنیم نقصی که ناشی از خلقت خداوند باشد، نخواهیم دید و نقص‌های موجود ارتباطی با خلقت خداوند ندارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره ملک، آیه‌های 3 و 4.

2. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏9، ص 150

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏9، ص 114.

4. عوامل انسانی متعددی در شکل‌گیری و تشدید سیل نقش دارند. جنگل‌زدایی و تخریب پوشش گیاهی با کاهش جذب آب، سرعت آب‌گرفتگی را بالا می‌برند. شهرنشینی و ساخت‌وساز نامناسب، با ایجاد سطوح نفوذناپذیر و تجاوز به حریم رودخانه‌ها، ظرفیت طبیعی عبور آب را مختل می‌کنند. مدیریت نادرست منابع آب شامل سدسازی بی‌برنامه و لایروبی نکردن رودخانه‌ها، به تشدید سیلاب می‌انجامد. تخریب اراضی بالادست و مدیریت ضعیف پسماند نیز با فرسایش خاک و انسداد مسیرها، فاجعه‌بار می‌شوند. در نهایت، تغییرات اقلیمی ناشی از انسان، با افزایش شدت بارندگی‌ها، نقش کاتالیزور و شتاب‌دهنده را ایفا می‌کند.

5. زلزله به‌خودی‌خود پدیده‌ای طبیعی و دارای مزایای گوناگونی برای زمین است. این پدیده، با جابه‌جایی صفحات زمین، به شکل‌دهی عوارض زمینی مانند کوه‌ها و دره‌ها کمک کرده و تنوع زیستی را ممکن می‌سازد. همچنین، زلزله‌ها به غنی‌سازی خاک از طریق جابه‌جایی مواد معدنی و فعال‌سازی آتش‌فشان‌ها یاری رسانده و مهم‌تر از همه، با آزادسازی انرژی انباشته‌شده در پوسته زمین، از زلزله‌های فاجعه‌بارتر جلوگیری می‌کنند. تشکیل منابع معدنی جدید نیز از دیگر مزایای زلزله است؛ اما فاجعه انسانی ناشی از زلزله، عمدتاً ریشه در انتخاب‌ها و اقدامات نادرست انسان در برابر این پدیده طبیعی دارد. اگر انسان‌ها با شناخت صحیح از خطر زلزله، اصول ایمنی را در ساخت‌وساز و برنامه‌ریزی شهری رعایت کنند و آمادگی لازم را داشته باشند، می‌توانند آسیب‌های ناشی از آن را به حداقل برسانند.

ادعای نگاه زمین مرکزی قرآن و تنافی الهی بودن آن
آیات قرآن نشان می‌دهند این کتاب بر پایه نظریه زمین‌مرکزی بنا نشده و لذا در موارد متعددی با آن مخالفت کرده است. برای نمونه، قرآن زمین را متحرک می‌داند، نه ثابت.

پرسش:

اگر آیات قرآن بر اساس نگاه زمین‌مرکزی باشد، آیا با الهی بودن قرآن منافات دارد؟ آیات قرآن بر اساس نظریه زمین‌مرکزی است یا خورشیدمحوری؟

پاسخ:

نظریه غالب در زمان قدیم «زمین‌مرکزی» بود. مطابق این دیدگاه، زمین در مرکز جهان به‌صورت ثابت قرار داشت و اجرام آسمانی گرد زمین می‌چرخیدند. در آن زمان گمان می‌شد که علت پدید آمدن شب و روز حرکت خورشید گرد زمین است؛ اما از قرن شانزده میلادی به بعد نظریه «خورشیدمرکزی» غالب شد. بر اساس این دیدگاه، حرکت زمین به دور خودش سبب پدید آمدن شب و روز می‌شود. برخی در مقام نقد قرآن گفته‌اند: قرآن به حرکت خورشید و ماه اشاره کرده، اما هیچ صحبتی از حرکت زمین نکرده است و این یعنی نگاه آورنده قرآن مطابق نظریه «زمین‌مرکزی» بوده که امروزه نادرستی آن ثابت شده است. چنانکه قرآن حرکت روزانه خورشید را به‌گونه‌ای توصیف می‌کند که انگار خورشید، خودش به محلی برای استراحت می‌رود و دوباره بازمی‌گردد که این نیز با ثابت بودن زمین سازگار است: (لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا)

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی لزوم عدم مخالفت قرآن با نظریه صحیح علمی

قرآن کتاب هدایت است و خودش کتاب علمی و هدفش بیان نظریه‌های علمی نیست؛ اما هنگامی‌که در راستای راهنمایی بشر به پدیده‌های طبیعی اشاره می‌کند، این اشارات نباید با یافته‌های قطعی علوم در تضاد باشند؛ زیرا قرآن و جهان هستی هردو مخلوق خداوند هستند و نباید هیچ تضادی میان کلام خالق و خلقت او وجود داشته باشد؛ چراکه هیچ‌کس همچون خالق از مخلوق خود باخبر نیست.

چرا قرآن مطابق نظریه زمین‌مرکزی نیست؟

قرآن، اساساً کتابی برای هدایت بشریت و تبیین اصول بنیادین هدایت و سعادت اوست، نه یک کتاب علمی؛ ازاین‌رو، نباید انتظار داشته باشیم در مسائل علمی، صریح و جزئی اظهارنظر کند. بااین‌حال، ازآنجاکه قرآن گاه برای اثبات عظمت و قدرت بی‌انتهای الهی و دعوت انسان‌ها به پرستش او، به پدیده‌های طبیعی و کیهانی اشاره می‌کند، همین اشارات موجز و بلیغ، نه‌تنها با حقایق علمی سازگارند، بلکه گاهی دربردارنده اشاراتی دقیق و شگرف به واقعیت‌هایی هستند که در زمان نزول ناشناخته بوده‌اند.

 در این بخش برخی از اشارات دقیق قرآنی که نشان می‌دهند این کتاب مطابق نظریه منسوخ زمین‌مرکزی نیست، بیان می‌شود:

1. مطابق نظریه زمین‌مرکزی، زمین در مرکز عالم در جای خود ثابت و ساکن است، اما مطابق قرآن زمین متحرک است. مطابق آیه 88 سوره نمل کوه‌ها هرچند بی‌حرکت به‌نظرمی‌رسند، اما در حقیقت همانند ابر در حال حرکت‌اند: ﴿وَ تَرَى اَلْجِبٰالَ تَحْسَبُهٰا جٰامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّحٰابِ﴾ حرکت کوه‌ها درواقع حرکت زمین است که آن‌ها را حمل می‌کند. آیه 10 سوره زخرف نیز از «مَهد: گهواره» بودن زمین خبر داده است: ﴿اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ مَهْداً﴾ گهواره با این‌که محل آرامش و آسایش کودک است، اما خود متحرک است و تکان می‌خورد. در آیه 15 سوره مُلک از زمین با عنوان «ذَلُول: رام و مطیع» یاد شده است: ﴿هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ ذَلُولاً﴾ توصیف زمین به‌عنوان موجودی رام، با حرکت آن سازگار است و درباره موجود ساکن و ثابت این تعبیر به کار نمی‌رود.

2. در نظریه زمین‌مرکزی، جهان نه‌فلک دارد که همانند لایه‌های پیاز برروی‌هم تکیه دارند، اما قرآن از هفت‌آسمان خبر داده است. جالب آن‌که مفسران قدیم برای تطبیق و هماهنگ‌سازی قرآن با نظریه زمین‌مرکزی رایج در زمان خودشان، عرش و کرسی را به‌عنوان فلک هشتم و نهم مطرح کردند!

 3. مطابق نظریه زمین‌مرکزی هرکدام از اجرام آسمانی خورشید، ماه، عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل که تا آن زمان کشف شده بودند، به دلیل اتصال به فلک خود بر روی زمین سقوط نمی‌کردند؛ اما قرآن علت نیفتادن آسمان‌ها بر روی زمین را نیروهایی نامرئی دانسته است: ﴿خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا﴾؛ (1)

4. در نظریه زمین‌مرکزی چون افلاک حرکت می‌کنند، اجرام آسمانی متصل به آن‌ها نیز حرکت می‌کنند، اما مطابق قرآن این اجرام آسمانی هستند که در مدارهای خود حرکت می‌کنند: ﴿وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾؛ (2)

5. قائلان به نظریه زمین‌مرکزی گمان می‌کردند که حرکت از فلکی به فلک دیگر ممکن نیست؛ اما مطابق قرآن حرکت از آسمانی به آسمان دیگر را ممکن می‌داند: ﴿یٰا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ إِنِ اِسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطٰارِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ فَانْفُذُوا لاٰ تَنْفُذُونَ إِلاّٰ بِسُلْطٰانٍ﴾ (3)، (4)

معنای آیه 38 سوره یس ﴿وَ اَلشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا﴾ را به دو گونه می‌توان معنا کرد:

1. مطابق قرآن، حرکت خورشید و ماه همیشگی نیست و تنها تا قیامت ادامه دارد: ﴿کُلٌّ یَجْرِی إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى﴾؛ (5) بنابراین، آیه 38 در مقام بیان این است که خورشید تا زمانی که در قیامت به «مستقرّ» و محل توقف خود برسد، حرکت می‌کند و سپس از حرکت می‌افتد. این معنا اولاً ارتباطی با زمین‌مرکزی ندارد و ثانیاً موافق با علم نیز هست؛ چراکه مطابق یافته‌های علمی عمر خورشید روزی به پایان خواهد رسید؛

2. حرف جر «لام» در این آیه به‌معنای «فی» و منظور از «مستقرّ» مدار دایره‌واری است که خورشید در آن استقرار دارد و از آن خارج نمی‌شود؛ بنابراین، منظور آیه این است که خورشید دائماً در مدار خود در حال جریان و حرکت است. این معنا نیز اولاً موافق با علم است و ثانیاً نه‌تنها ارتباطی با زمین‌مرکزی ندارد، بلکه مخالف آن است؛ چراکه مطابق زمین‌مرکزی افلاک حرکت می‌کنند؛ نه اجرام آسمانی متصل به آن‌ها. (6)

نتیجه‌گیری:

قرآن بر پایه نظریه منسوخ زمین‌مرکزی نیست و بارها با آن مخالفت کرده است. برای نمونه، مطابق نظریه زمین‌مرکزی، زمین در مرکز عالم در جای خود ساکن است، اما مطابق قرآن زمین متحرک است. در نظریه زمین مرکزی، جهان نه‌فلک دارد، اما قرآن از هفت‌آسمان خبر داده است. مطابق نظریه زمین‌مرکزی اجرام آسمانی به دلیل اتصال به فلک خود بر روی زمین سقوط نمی‌کنند؛ اما قرآن دلیل این امر را نیروهایی نامرئی می‌داند. در نظریه زمین‌مرکزی حرکت اجرام در اثر حرکت افلاک است، اما مطابق قرآن این اجرام آسمانی هستند که در مدارهای خود حرکت می‌کنند. در نظریه زمین‌مرکزی حرکت از یک فلک به فلک دیگر ممکن نیست؛ اما مطابق قرآن ممکن است. آیه ﴿کُلٌّ یَجْرِی إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى﴾ چه به‌معنای حرکت خورشید تا زمان قیامت باشد و چه به‌معنای حرکت خورشید در مدار خود، ارتباطی با نظریه زمین‌مرکزی ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره لقمان، آیه 10.

2. سوره انبیاء، آیه 33.

3. سوره الرحمن، آیه 33.

4. مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 46-53.

5. سوره لقمان، آیه 29.

6. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 123 و 124.

 

شب به معنای صرفاً نبود نور نیست؛ چراکه در خارج از جو زمین، حتی باوجود نور، به دلیل عدم جو و اتمسفر که نور را پراکنده و آشکار می‌کند، فضا در طول روز هم تاریک است

پرسش:

قرآن شب را امر وجودی دانسته بااینکه شب فقط نبود نور است؛ البته انتظار نمی‌رود فردی در عربستان زمان پیامبر این مطلب فلسفی را بفهمد. طبعاً پیامبر هم متوجه این خطا نشده است؛ اما خدا غیرممکن است نفهمد؛ بنابراین این‌ها گفته‌های پیامبرند نه خدا. آیا این نتیجه‌گیری نسبت به قرآن درست است؟

پاسخ:

به باور برخی قرآن در حالی از «خلق شب» توسط خداوند خبر می‌دهد (انبیاء: 33) که از منظر علمی، شب چیزی جز عدم نور نیست و این یعنی آفرینش شب یعنی آفرینش هیچ! چنانکه وقتی شب صرفاً تاریکی و نبود نور است، نمی‌تواند پیچیده (زمر: 5) یا با نور مخلوط (آل‌عمران: 37) شود. همچنین، چگونه ممکن است امری عدمی نشانه خالق باشد؟ (اسراء: 12) در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

چیستی شب

روز و شب پدیده‌هایی فراتر از صِرف بودونبود نور هستند. دلیل روشن این مدعا آن است که در طول روز، تنها محدوده جو زمین روشن است، درحالی‌که فضای میان خورشید و زمین تاریک است؛ بااینکه نور در این فضای تاریک نیز حضور دارد، اما پراکنده و درنتیجه، آشکار نمی‌شود. پیدایش روز و شب نتیجه تفاوت ویژگی‌های فضای کیهانی و جو زمین در قبال نور خورشید است. اگر فضای کیهانی منظومه شمسی توانایی پراکندگی و آشکارسازی نور خورشید را مانند جو زمین داشت، به دلیل آشکار شدن نور در کل فضا، آسمان زمین در شب نیز روشن ‌بود؛ چنانکه اگر جو زمین نیز مانند فضای کیهانی توانایی پراکندگی نور را نداشت، در طول روز نیز هوا تاریک بود. (1)

افزون بر این، حتی اگر فرض کنیم شب امری عدمی (فقدان نور) است، نظمی که این تاریکی را ایجاد می‌کند (گردش وضعی زمین)، خود عملی وجودی و دلیلی بر نظم فراگیر کیهانی محسوب می‌شود. پس «آفرینش شب» به معنای خلق نیستی نیست؛ بلکه به معنای استقرار نظامی است که به تناوب شب و روز منجر می‌شود.

«ولوج» و داخل‌شدن روز و شب در یکدیگر نیز یا ناظر به تغییر آرام شب به روز و برعکس است یا به کوتاه‌شدن شب‌ها در نیمی از سال اشاره دارد که به آن ورود شب به روز گفته شده و بلند شدن شب‌ها در نیمِ دیگر سال که از آن با عنوان ورود روز به شب تعبیر شده است.

«تکویر» و پیچیده شدن شب و روز نیز به کروی بودن زمین و چرخش آن به دور خود اشاره دارد. اگر کسی از خارج کره زمین به آن بنگرد، گویی پیوسته نواری سیاه‌رنگ از شب بر روشنایی روز و در ادامه، نواری سفیدرنگ از روز بر تاریکی شب می‌پیچد. (2)

نتیجه:

شب برخلاف تصور برخی امری عدمی و صِرف نبودِ نور نیست؛ چراکه در خارج از جو زمین بااینکه نور وجود دارد، اما چون جوی وجود ندارد که نور را پراکنده و آشکار کند، فضا حتی در روز تاریک است. حتی اگر فرض کنیم شب امری عدمی و فقدان نور بود، باز این با خلق شدن، نشانه بودن، وارد شدن و پیچیده شدن آن منافاتی نداشت؛ چراکه چرخش زمین که باعث به وجود آمدن روز و شب می‌شود، امری وجودی است و ایجاد این چرخش را می‌توان به معنای ایجاد شب دانست.

پی‌نوشت‌ها:

1. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1398ش، ص 201-204

2. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دهم، 1371 ش، ج‏2، ص 493 و ج‏19، ص 376.

وحیانی بودن داستان طوفان نوح در قرآن با اقتباس از منابع کهن
مقایسه روایت طوفان نوح در قرآن و عهدین نشان‌دهنده تفاوت‌هایی اساسی است. قرآن با هدف هدایت و عبرت‌آموزی، تمرکز دارد. درمقابل، عهدین رویکردی تاریخی دارد.

پرسش:

داستان طوفان نوح، کلام الهی و از خود قرآن است یا از فرهنگ‌های دیگر اقتباس و در قرآن وارد شده است؟

پاسخ:

یکی از قصص قرآن داستان طوفان نوح است. این قصه پیش از قرآن در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان نیز آمده است. پیش‌از این‌کتاب نیز شاهد حضور آن در لوح یازدهم از حماسه گیلگمش نیز هستیم. به باور محققان این داستان در گذشته‌های بسیار دور و پیش از اختراع خط نیز مطرح بوده است. آیا وجود این داستان در منابع پیشاقرآنی به‌معنای این است که قرآن این داستان را از آن منابع گرفته و اصطلاحاً اقتباس کرده است؟

 در این نوشتار به این پرسش پاسخ می‌دهیم.

مقایسه داستان طوفان نوح در قرآن و منابع پیشاقرآنی

داستان کشتی نوح علاوه بر قرآن در منابع سُومِری، بابِلی و عبری (کتاب مقدس) نیز آمده است. نقل سومری از مابقی مختصرتر و دچار آسیب شده و به همین دلیل، ناقص است.

 نویسنده مقاله «طوفان نوح در اسطوره‌های سومری و بابلی و مقایسه آن با تورات و قرآن» (1) این چهار منبع را باهم مقایسه و شباهت و تفاوت‌های آن‌ها را بیان کرده است:

1. نام قهرمان داستان در نقل سومری «زیوسودرای» (ziusudra)، در نقل بابلی «اوتناپیشتیم» (Utinapishtim) و در قرآن و عهدین «نوح» است؛

2. در روایت بابلی و تورات به جزئیاتی همچون اندازه کشتی، مدت طوفان، فرستادن پرندگانی به بیرون از کشتی پس از پایان طوفان، انجام قربانی به شکرانه نجات پیدا کردن و... اشاره شده، اما در قرآن چنین مطالبی نیامده است؛ گرچه همگی به سوار شدن حیوانات و همچنین نابودشدن موجوداتی که سوار کشتی نشدند، اشاره کرده‌اند؛

3. پس از پایان طوفان، کشتی بر قله کوهی آرام می‌گیرد. نام این کوه در روایت بابلی «نیسیر» (Nisir) و در تورات «آرارات» و در قرآن «جُودِی» ذکر شده است؛

4. در کتاب مقدس، طوفان برای تنبیه انسان‌های گنه‌کار و نابودی شریران و در قرآن برای نابودی کافران و مشرکان است؛ اما در روایت بابلی این واقعه به‌خاطر هواوهوس خدایان رخ می‌دهد؛

5. در تورات، نوح چون شخصی برگزیده‌ای بود و خدا او را در حضور خود عامل دید از خطر طوفان محفوظ ماند. در قرآن نوح از جانب خدا برای هدایت قومش مبعوث می‌شود، اما در داستان بابلی، شخصی نجات‌یافته به کمک یکی از خدایان که دوستدار او بود و در نقش جاسوسی، راز تصمیم خدایان را بر وی فاش کرد، از خطر جان سالم به در ‌برد؛

6. داستان تورات و قرآن مبتنی بر یکتاپرستی است. البته در قرآن اغراض پند و اندرز و جنبه‌های اخلاقی نیز مدنظر است. درحالی‌که روایت بابلی بر پایه شرک و اعتقاد به خدایان متعدد است. (2)

چرایی اقتباسی نبودن داستان طوفان نوح در قرآن

این احتمال که قرآن داستان طوفان نوح را از منابع سومری و بابلی گرفته باشد اصلاً مطرح نیست؛ چراکه این منابع در زمان و مکان نزول قرآن در دسترس نبودند. ادعای مطرح‌شده درباره اقتباس این داستان از بایبل (کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان) است. مقایسه این داستان در قرآن و عهدین حاکی از اختلافات ریزودرشت این‌دو است. مطابق عهدین خدا وقتی دید مردم غرق در گناه شده‌اند، از آفرینش انسان پشیمان شد و تصمیم گرفت همه مردم را هلاک کند؛ اما مطابق قرآن، مشکل اصلی مردم، شرک و بت‌پرستی بود و حضرت مردم را به یکتاپرستی دعوت می‌کرد، اما فایده‌ای نداشت. برابر قرآن یکی از آموزه‌های حضرت، معاد است؛ ولی در عهد عتیق چنین آموزه‌ای از ایشان نقل نشده است. ظاهر کتاب مقدس جهانی بودن طوفان است، اما مطابق قرآن طوفان فقط قوم نوح را دربرگرفت. مطابق عهد قدیم غیر از خانواده حضرت که درمجموع هشت نفر بودند، شخص دیگری نجات پیدا نکرد، اما مطابق قرآن اولاً همسر و پسر حضرت نیز جزء غرق‌شدگان بودند و ثانیاً مؤمنان به حضرت نیز در کنار خانواده ایشان سوار کشتی شدند. در کتاب مقدس کشتی روی کوه آرارات فرود آمد، اما قرآن از کوه جودی به‌عنوان محل فرود یاد کرده است. تورات از عمر 950 ساله حضرت خبر داده، اما مطابق قرآن این رقم مدت نبوت ایشان است. عهد عتیق کارهای نادرستی همچون نوشیدن شراب و مستی را به حضرت نسبت داده و قرآن از چنین نسبت‌های ناروایی خالی است. مطابق تورات، خدا از غرق کردن مردم پشیمان شد و برای این‌که دچار فراموشی نشود و دوباره چنین کاری را تکرار نکند، رنگین‌کمان را در آسمان برای یادآوری به خود قرار داد! اما مطابق قرآن خدا نه‌تنها از این کار پشیمان نشده، بلکه این داستان را نقل می‌کند تا مایه عبرت دیگران شود و آنان نیز به سرانجام قوم نوح گرفتار نشوند.(3)

نتیجه‌گیری:

مقایسه داستان طوفان نوح در قرآن و عهدین حاکی از این است که این دو روایت در کنار شباهت‌هایی که ناشی از منشأ الهی واحد آن دو است، تفاوت‌های مهمی باهم دارند که احتمال اقتباس را نفی می‌کنند. هدف قرآن از نقل داستان هدایت و عبرت‌آموزی است، اما تورات بسان کتب تاریخ، بیشتر در مقام داستان‌سرائی است؛ لذا در عهدین شاهد جزئیاتی هستیم که معلوم نیست چرا اصلاً بیان شده‌اند، اما قرآن به جزئیاتی که کاربرد هدایتی ندارند، نمی‌پردازد. بررسی تفاوت‌های قرآن با عهدین حاکی از این است که آن‌ها حساب‌شده، هدفمند و بر اساس یک جهان‌بینی خاص هستند؛ نه این‌که گُتره‌ای و بدون دلیل باشند. برای نمونه، در روایت قرآن، برخلاف عهدین، شاهد مطلبی که با شأن و منزلت خداوند و پیامبر او منافات داشته باشد نیستیم؛ برخلاف عهدین که اموری همچون پشیمانی و ترس از فراموشی را به خدا (4) یا شراب‌خواری و برهنگی را به حضرت نوح (5) نسبت داده است.

برای مطالعه بیشتر:

رهبر، حمید، مقاله «بررسی تطبیقی روایت وحیانی قرآن و روایت اسطوره‌ای سومری ـ بابلی از طوفان نوح»، مجله پژوهش‌های فلسفی کلامی، دوره 11(4-3)، پیاپی 43، خرداد 1389 ش، صص 261-284.

پی‌نوشت‌ها:

1. جلالی شیجانی، جمشید، مجله معرفت، سال 27، ش 6، پیاپی 249، شهریور 1397 ش، صص 39-47.

2. جلالی شیجانی، جمشید، مجله معرفت، سال 27، ش 6، پیاپی 249، شهریور 1397 ش، ص 46.

3. باغبانی، جواد، وحی و نبوت در قرآن و عهدین، قم، موسسه امام‌خمینی، چاپ اول، زمستان 1400 ش، ص 84-100؛ مطهری، زهرا و ناصر شمس‌بخش، مقاله «بررسی تطبیقی داستان نوح علیه‌السلام تا شروع طوفان در قرآن و سفر پیدایش»، مجله مطالعات تفسیر تطبیقی، دوره 4، ش 8، دی 1398 ش، صص 69-90.

4. کتاب مقدس، سِفر پیدایش، فصل 6، عبارت 6: «و خداوند پشیمان‌ شد که‌ انسان‌ را بر زمین‌ ساخته‌ بود و در دل‌ خود محزون‌ گشت» و فصل 9، عبارات 11-16: «... رنگین‌کمان خود را در ابر قرار داده‌ام و آن نشان عهدی خواهد بود که میان من و زمین است. هرگاه ابرها را بر فراز زمین بگسترانم و رنگین‌کمان در ابرها پدیدار شود، آنگاه عهد خود را با شما و هر جاندار ذی‌جسد به یاد خواهم آورد؛ و آب‌ها دیگر هرگز سیل نخواهد شد تا هر ذی‌جسد را هلاک کند».

5. کتاب مقدس، سِفر پیدایش، فصل 9، عبارات 21-26: «او از شراب آن نوشیده، مست شد و در میان خیمه خویش ناپوشیده دراز کشید. حام، پدر کنعان، برهنگی پدر را دید و دو برادر خویش را در بیرون خبر داد ... .»