جهاد

بعد از هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، پیامبر به تناسب تهدیدات مشرکان، کارهایی برای دفاع از مسلمانان و حکومت اسلامی انجام دادند.

پرسش:

در تاریخ آمده است که همۀ جنگ‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله) دفاعی بوده است؛ اما به نظر می‌رسد سریه غالب بن عبد‌الله در منطقۀ کدید ابتدایی بوده است؟

پاسخ:

جهاد دفاعی به ‌معنای مبارزه با هر دشمنی است که قصد نابودکردن دینِ اسلام یا تجاوز به سرزمین‌های اسلامی را دارد. هدف از جهاد دفاعی، حفظ اسلام و همچنین حفظ جان، مال و ناموس مسلمانان است (1). بعد از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از مکه به مدینه، قبایل و گروه‌های مختلفی از مشرکان با شیوه‌های مختلفی پیامبر و جامعۀ اسلامی را تهدید می‌کردند؛ بر همین اساس، جنگ و تعدی‌های متعددی علیه پیامبر و مسلمانان انجام دادند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) متناسب با اقدامات و تهدیدهای آنان، کارهایی را برای دفاع از مسلمانان و حکومت اسلامی انجام دادند.

از جمله قبایلی که تهدید برای جامعه اسلامی در دوران پس از هجرت به شمار می‌آمد، قبیلۀ مشرک و بادیه‌نشین «‌بنى‌ملوّح» بود. این قبیله در بین راه مدینه به سمت مکه و در منطقۀ «کدید» اقامت داشتند (2).

با اینکه قبایل بادیه‌نشین مانند «بنی‌ملوح» به دور از تمدن بودند، تا هنگامی که اقدامی علیه جامعۀ اسلامی و مسلمانان انجام نمی‌دادند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آنان برخوردی نداشتند؛ ولی بعد از آنکه آنان علیه مسلمانان و جامعه اسلامی وارد عمل می‌شدند و اقدام به قتل و غارت می‌کردند، متناسب با جرمی که انجام داده بودند، علیه آنان اقدام می‌نمودند. بر همین اساس، بعد از آنکه قبیلۀ «بنی‌ملوح» در ماه صفر یا ربیع‌الاول سال هفتم هجری اقدام به کشتن همراهان بشیر بن سوید کردند (3)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در ماه صفر سال هشتم هجری (4)، غالب بن عبدالله را به همراه شش نفر به سوی آنان فرستادند تا آنان را مجازات کنند (5). بر اساس گزارش‌های تاریخی، این عده توانستند در شبیخونی که به قبیلۀ «بنی‌ملوح» زدند، چند تن از آنان را کشتند و چهار‌پایانى از آنها را به غنیمت گرفتند و بی‌درنگ به سمت مدینه حرکت کردند. در زمان حرکت آنان به سمت مدینه، در‌حالی‌که آسمان صاف و بدون ابر بود، باران شدیدی نازل شد که سبب جاری‌شدن سیل در بستر رودخانۀ خشک‌شده‌ای در آن مسیر گردید. همین امر سبب ایجاد فاصله بین آنها و افراد قبیله‌ای شد که آنان را تعقیب می‌کردند و عبدالله بن غالب و همراهانش بدون هیچ آسیبی با موفقیت به مدینه بازگشتند (6).

نتیجه :

بر اساس گزارش‌های تاریخی، دلیل سریۀ «عبدالله بن غالب» در منطقۀ کدید و حمله به قبیلۀ «بنی‌ملوح»، اقدام افراد این قبیله در کشتن اصحاب بشیر بن سوید بود. بنابراین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به عبدالله بن غالب دستور دادند به همراه شش نفر به آنان یورش ببرند تا از آنان انتقام بگیرند و این سریه با موفقیت به سرانجام رسید. این مطلب نشان می‌دهد دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، جهادی دفاعی در مقابله با تهدید عملی بود که از سوی قبیله بنی‌ملوح ایجاد شده بود.

 

برای مطالعۀ بیشتر:

محسنی، مصطفی؛ اسلام: دین جنگ یا صلح؛ قم: بوستان کتاب، 1399 ش.

پی‌نوشت‌ها:

1. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی؛ مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام؛ قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، ۱۴۱۳ ق، ج ۳، ص ۸. نجفی،‌ محمدحسن؛ جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام؛ تحقیق: محمد قوچانی؛ چ 7، بیروت:‌ دار‌احیاء التراث العربی، ۱۳۶۲ ش، ج ۲۱، ص ۱۵.

2. خزاعی، على بن محمد؛ تخریج الدلالات السمعیه؛ بیروت: دار‌الغرب الإسلامى، 1419 ق، ص 445.

3. مبارکفوری، صفى‌الرحمان؛ الرحیق المختوم؛ بیروت: دارالهلال، 1427 ق، ص 350.

4. ابن‌سید‌الناس، ابوالفتح محمد؛ عیون الأثر؛ بیروت: دار‌القلم، 1414 ق، ج ‏2، ص 194.

5. ابن‌عبد‌البر، یوسف بن عبدالله؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب؛ بیروت: دار‌الجیل، 1412 ق، ج 3، ص 1252.

6. ابن‌سید‌الناس، ابوالفتح محمد؛ عیون الأثر؛ بیروت: دار‌القلم، 1414 ق، ج ‏2، ص 195.

دفاع از مظلوم یا هم‌وطن در روایات
در روایات اسلامی تأکید فراوانی بر دفاع از مظلوم و یاری‌رساندن به هم‌وطن وجود دارد. این دفاع می‌‌تواند شامل حمایت مالی، جانی، آبرویی یا هر نوع حمایتی باشد

پرسش:

 آیا برای دفاع از مظلوم یا هم‌وطن در روایات توصیه‌ای وجود دارد؟

پاسخ:

در روایات اسلامی و سیرۀ اهل‌بیت (علیهم السلام) تأکید فراوانی بر دفاع از مظلوم و یاری به هم‌وطن وجود دارد. این مفاهیم از اصول بنیادین اخلاق و انسانیت در اسلام برشمرده می‌‌شوند. این دفاع می‌‌تواند دربرگیرندۀ حمایت مالی، جانی، آبرویی یا هر نوع حمایتی باشد که به نفع هم‌وطن و در راستای حفظ منافع و کرامت او انجام می‌گیرد. این نوشتار به بررسی دفاع از مظلوم و هم‌وطن در روایات می‌پردازد.

1. وجوب و ضرورت دفاع از مظلوم

در اهمیت دفاع از مظلوم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت، به ‌عنوان نماینده بنی‌‌هاشم در پیمان «حِلْفُ الفُضُول» شرکت کرد که برای دفاع از مظلوم در مقابل ظالم منعقد شده بود (1). همچنین در منابع اسلامی، روایات متعدّدی درباره لزوم دفاع از مظلومان وجود دارد؛ برای نمونه امام علی (علیه السلام) بعد از خوردن ضربت از ابن‌ملجم، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) فرمودند: «کُونَا لِلظَّالِمِ‏ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا: دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید» (2). این روایت نشان‌دهندۀ اهمیت حمایت از کسانی است که حقوقشان پایمال شده است. همچنین امام علی (علیه السلام) فرمودند: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا یَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّر: سنگ به همان جا که از آن آمده برگردانید؛ چراکه شر را تنها شر دفع مى‌‌کند» (3). امام سجّاد (علیه السلام) نیز در دعاهای «صحیفه سجادیه» می‌فرماید: «اَللّهُمَّ اِنّی اَعْتَذِرُ اِلَیک مِنْ مَظْلُوم ظُلِمَ بِحَضْرَتی فَلَمْ اَنْصُرْهُ: پروردگارا، در پیشگاه تو از مظلومی که در حضور من مورد ظلم و ستم قرار گرفته و یاری‌اش نکردم، عذرخواهی می‌کنم و پوزش می‌طلبم» (4).

2. غرض از تشکیل حکومت

امام علی (علیه السلام) پس از آنکه با وی در جایگاه خلیفه بیعت شد، دفاع از مظلوم و گرفتن حق او را از برنامه‌‌های حکومتی خود بیان کرد. ایشان در خطبه «شِقْشِقِیّه» یکی از دلایل قبول حکومت (بعد از کشته‌‌شدن عثمان) را پیمانی دانستند که خداوند از عالمان برای دفع ظلم از مظلومان گرفته است: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ‏ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا: اگر نبود حضور آن جمعیت و تمام‌شدن حجّت با وجود یار و یاور و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیرى ستمگر و گرسنگى ستمدیده رضایت ندهند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر شانه‌اش مى‌انداختم» (5).

3. تأمین امنیت مظلومان

تأمین امنیت مظلومان در کنار اقامه حدود الهی و اصلاح و آبادانی شهرها در سخنان امام علی (علیه السلام) مورد تأکید قرار گرفته است: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ‏ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِکَ: بار خدایا، تو مى‌دانى که آنچه از ما سر زد، نه از سر رغبت به کسب قدرت بود و نه براى به‌دست‌آوردن چیزى از متاع دنیا، بلکه مى‌خواستیم نشانه‌هاى دین تو را [به جایگاهشان] بازگردانیم و اصلاح و آبادانى را در سرزمین‌هاى تو پدیدار سازیم تا بندگان ستمدیده‌ات امنیت و آسودگى یابند و حدود و احکامِ تعطیل‌شده‌ات دوباره بر‌پا شود» (6).

4. همبستگی و برادری دینی

مسلمانان نسبت به یکدیگر برادرند و باید در سختی‌‌ها و مشکلات، حامی و یاور هم باشند. امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ‏ هُوَ عَیْنُهُ وَ مِرْآتُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یَخُونُهُ وَ لَا یَخْدَعُهُ وَ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَکْذِبُهُ وَ لَا یَغْتَابُهُ: مسلمان برادر مسلمان است؛ او چشم و آینه و راهنماى اوست، در برابر او خیانت نکند و فریبش ندهد و به او ستم ننماید و او را دروغگو نشمارد و پشت سر او بدش نگوید» (7). با توجه به این روایت، اصول بیان‌شده شامل دفاع از حقوق و منافع هم‌وطنان نیز می‌‌شود.

5. مسئولیت اجتماعی

دفاع از مظلوم و یاری به هم‌وطن، بخشی از مسئولیت اجتماعی هر فرد مسلمان است. این امر به افراد خاصی اختصاص ندارد، بلکه همۀ افراد جامعه در قبال آن مسئول هستند. امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُ‏ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ: کسی که صبح کند، در‌حالی‌که به امور مسلمانان اهتمام نورزد، از آنها نیست و کسی که صدای کسی را بشنود که مسلمانان را به کمک می‌‌خواند و به او پاسخ ندهد، از مسلمانان نیست» (8). همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَى شَیْئاً مِنْهُ- وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَهٍ وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا: مؤمن برادر مؤمن است، مانند یک پیکرى که هر‌گاه عضوى از آن دردمند شود، اعضای دیگر هم احساس درد کنند. و روح‌هاى آنها نیز از یک روح است، و همانا روح مؤمن پیوستگی‌اش به روح خدا از پیوستگى پرتو خورشید به خورشید بیشتر است» (9). این تشبیه به‌خوبی نشان می‌‌دهد مؤمنان باید در برابر مشکلات و سختی‌‌ها، همچون اعضای یک بدن به یاری یکدیگر بشتابند.

6. جواز دفاع در حاکمیت سلطان جائر‌

یونس مى‌‌گوید مردى از امام رضا (علیه السلام) ـ در‌حالى‌که من نیز در مجلس حاضر بودم ـ پرسید: «جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِیکَ بَلَغَهُ أَنَّ رَجُلًا یُعْطِی سَیْفاً وَ قَوْساً فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَهُمَا مِنْهُ ثُمَّ لَقِیَهُ أَصْحَابُهُ فَأَخْبَرُوهُ أنَّ السَّبِیلَ مَعَ هَؤُلَاءِ لَایَجُوزُ وَ أَمَرُوُ بِرَدِّهِمَا قَالَ فَلْیَفْعَلْ قَالَ قَدْ طَلَبَ الرَّجُلَ فَلَمْ یَجِدْهُ وَ قِیلَ لَهُ قَدْ قَضَى الرَّجُلُ قَالَ فَلْیُرَابِطْ وَلَا یُقَاتِلْ قُلْتُ مِثْلَ قَزْوِینَ وَ عَسْقَلَانَ وَ الدَّیْلَمِ وَ مَا أَشْبَهَ هَذِهِ الثُّغُورَ؟ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَإِنْ جَاءَ الْعَدُوُّ إِلَى المَوْضِع الَّذِی هُوَ فِیهِ مُرَابِطٌ کَیْفَ یَصْنَعُ قَالَ یُقَاتِلُ عَنْ بَیْضَهِ الْإِسْلَامِ قَالَ یُجَاهِدُ قَالَ لَاإِلَّا أَنْ یَخَافَ عَلَى دَارِ الْمُسْلِمِینَ أَرَأَیْتَکَ لَوْ أَنَّ الرُّومَ دَخَلُوا عَلَى الْمُسْلِمِینَ لَم یَنبَغ لَهُم أَن یَمنَعُوهُم قَالَ یُرابِطُ وَ لَا یُقاتِلُ وَ إِن خَافَ عَلَى بَیضَهِ الاسلَامِ وَ المُسلِمِینَ قَاتَلَ فَیَکُونُ قِتَالُهُ لِنَفْسِهِ لَا لِلسُّلْطَانِ لِأَنَّ فِی دُرُوسِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ ذِکْرِ مُحَمَّدٍ (ص): فدایت شوم، به مردى از دوستداران شما خبر رسیده شخصى شمشیر و مرکب در اختیار او مى‌‌گذارد تا در راه خدا جهاد کند. دوستانش به او خبر مى‌‌دهند که جنگیدن به همراه این افراد جایز نیست و به او مى‌‌گویند تجهیزاتى را که از آن مرد گرفته، به او برگرداند. امام (علیه السلام) فرمود: این کار را باید بکند و آنها را باید به صاحبش برگرداند. مرد گفت: براى یافتن آن شخص رفته، ولى او را پیدا نکرده است و به او گفته‌‌اند که او مرده است. امام (علیه السلام) فرمود: حال که چنین است، در مرزهاى اسلام به مرزبانى بپردازد، ولى نجنگد. گفتم: [در مناطقى] مانند قزوین، عسقلان، دیلم و شبیه به آنها [که اهل شرک‌اند] مرزبانى کند؟ امام (علیه السلام) فرمود: آرى. آن مرد پرسید: اگر دشمن به منطقه‌‌اى که وى مرزبانى مى‌‌کند، حمله کرد، او چه کند؟ فرمود: از کیان اسلام دفاع کند. گفت: یعنى جهاد کند؟ فرمود: نه، مگر اینکه خطرى خانه و کاشانه مسلمانان را تهدید نماید؛ مثلًا اگر روم به سرزمین مسلمانان تجاوز کند، نظر تو این است که نباید جلوى آنها بایستند؟! آن‌گاه امام فرمود: مرزبانى کند ولى نجنگد؛ با وجود این، اگر بر کیان اسلام خطرى پیش آید، باید با دشمن بجنگد؛ البته هدف فقط دفاع از اسلام باشد و نظرى به حاکم جور نداشته باشد و جنگ با کافران را وظیفه‌ای فردى در برابر اسلام بداند؛ زیرا یکى از راه‌هاى محو اسلام، از‌یاد‌بردن نام حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) است» (10).

7. وجوب دفاع در هر شرایطى [بى‌شرط]

«عَنْ طَلْحَهَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَ أَرْضَ الْحَرْبِ بِأَمَانٍ فَغَزَا الْقَوْمَ الَّذِینَ دَخَلَ عَلَیْهِمْ قَوْمٌ آخَرونَ قَالَ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ یَمْنَعَ نَفْسَهُ وَ یُقَاتِلَ عَنْ حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ رَسُولِهِ وَ أَمَّا أَنْ یُقَاتِلَ الْکُفَّارَ عَلَى حُکْمِ الْجَوْرِ وَ سُنَّتِهِمْ فَلَا یَحِلُّ لَهُ ذَلِکَ: طلحة بن زید مى‌‌گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره مردى پرسیدم که با امان‌نامه داخل سرزمین "دار‌الحرب" شده است. وى در دار‌الحرب بود که به آن سرزمین حمله مى‌شود [البته نه مسلمانان]، حال وى چه کند؟ امام (علیه السلام) فرمود: بر این مسلمان است که از جان خود محافظت و دفاع کند و اینکه به حکم خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بجنگد؛ اما اگر به دستور و روش حکومت جور با کفار بجنگد، جایز نیست» (11).

8. هم‌نشینی با پیامبر (صلی الله علیه و آله)

هم‌نشینی با پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آثار دفاع از مظلوم دانسته شده است. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «مَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کَانَ‏ مَعِی‏ فِی‏ الْجَنَّهِ مُصَاحِبا: کسی که حقّ مظلوم را از ظالم بگیرد، در بهشت با من خواهد بود» (12).

9. کفاره گناهان

کفاره گناهان از آثار دفاع از مظلوم برشمرده شده است؛ امام علی (علیه السلام) دراین‌باره فرمودند:‏ «مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَهُ الْمَلْهُوفِ‏ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوب:‏ از کفاره‌هاى گناهان بزرگ، به‌فریاد‌رسیدن ستمدیدگان است و شاد‌کردن غمگینان» (13).

این روایات نشان می‌‌دهند دفاع از مظلوم و هم‌وطن و یاری‌رساندن به ایشان، اصلی مهم در اسلام است و هر مسلمان باید در این موضوع احساس مسئولیت کند.

نتیجه:

در قرآن کریم و روایات، یاری‌رساندن به کسی که به او ظلم شده است، وظیفه‌‌ای شرعی و انسانی دانسته می‌‌شود. روایات متعدد در باب امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، صله رحم، حقوق مؤمنان بر یکدیگر و همچنین فضیلت یاری‌رساندن به نیازمندان و مظلومان به طور مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع دفاع از هم‌وطن مربوط می‌‌شوند. پاداش دفاع از مظلوم در روایات اسلامی، هم‌‌نشینی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و کفاره گناهان بزرگ شناخته شده است؛ اما در مقابل، یاری‌نکردن مظلوم را سبب خروج از اسلام و هلاکت دانسته‌‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابوالحسن على بن محمد شیبانى جزرى ابن‌اثیر؛ الکامل فی التاریخ، بیروت: دار‌صادر، 1385 ق، ج 2، ص 41.

2. محمد بن حسین شریف الرضى؛ نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)؛ قم: هجرت، 1414 ق، نامۀ 47.

3. همان، حکمت 314.

4. امام چهارم على بن الحسین (علیه السلام)؛ الصحیفه السجادیه؛ قم: الهادی، 1376 ش، دعای 38

5. شریف الرضى؛ نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)؛ خطبۀ 3.

6. همان، خطبۀ 131.

7. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ چ 4، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج ‏2، ص 166.

8. همان، ص 164.

9. همان، ص 166.

10. همان، ج ‏5، ص 21.

11. محمد بن الحسن طوسی؛ تهذیب الأحکام؛ تحقیق: خرسان؛ چ 4، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج ‏6، ص 136.

12. محمد بن على کراجکی؛ کنز الفوائد؛ قم: دارالذخائر، 1410 ق، ج‏ 1، ص 135.

13. شریف الرضى؛ نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)؛ حکمت 24.

در آیات و روایات، در باب اهمیت جهاد، فضایل زیادی بیان شده است به‌عنوان نمونه: فضیلت اختصاص درب ویژه‌ای در ورود به بهشت برای مجاهدان، ثواب شهید و..

پرسش:

ارزش و اهمیت جهاد در راه خدا ازنظر روایات چیست و چه فضیلتی دارد؟

پاسخ:

جهاد به‌عنوان یکی از فروعات دین اسلام، به معنای مبارزه در راه خدا با جان و مال، در نبرد با مشرکان و باغیان و به هدف اعتلای اسلام و برپاداشتن شعائر آن است. در آیات قرآن و احادیث معصومان علیهم‌السلام، در باب اهمیت جهاد، فضایل زیاد بیان شده و این تلاش فی سبیل الله یکی از فروعات دین اسلام به شمار می‌رود؛ نوشته پیش رو به‌جایگاه و ارزش و اهمیت جهاد در روایات می‌پردازد.

اهمیت و ارزش جهاد در روایات

روایاتی بسیار در عظمت و اهمیت جهاد در راه خدا وارد شده ‌است که به‌عنوان نمونه برخی از آن‌ها آورده می‌شود:

1. خیر بودن جهاد

امام صادق علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل فرمودند:

‏ «الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ وَ لَا یُقِیمُ النَّاسَ إِلَّا السَّیْفُ وَ السُّیُوفُ مَقَالِیدُ الْجَنَّهِ وَ النَّار؛ِ (1) تمام خیر در شمشیر و زیر سایه شمشیر است و مردم جز با شمشیر راست نمی‌شوند و شمشیرها، کلیدهای بهشت و دوزخ‌اند

 فیض کاشانی در شرح این روایت می‌نویسد: همانا تمام خیر و خوبی در شمشیر و زیر سایه شمشیر است، زیرا با آن کافران اسلام می‌آورند، با آن بدکاران اصلاح می‌شوند، با آن امور مردم به دلیل شدت نبرد در آن سامان می‌یابد، با آن به شهدا پاداش داده می‌شود، با آن بر دشمنان پیروزی حاصل می‌شود، با آن مسلمانان غنیمت به دست می‌آورند و سرزمین‌ها به آن‌ها بازگردانده می‌شود، با آن ترسندگان ایمنی می‌یابند و با آن مؤمنان خدا را عبادت می‌کنند. (2)

همچنین حلبى از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند:

 «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ‏ رَسُولَهُ‏ بِالْإِسْلَامِ إِلَى النَّاسِ عَشْرَ سِنِینَ فَأَبَوْا أَنْ یَقْبَلُوا حَتَّى أَمَرَهُ بِالْقِتَالِ فَالْخَیْرُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ السَّیْفِ وَ الْأَمْرُ یَعُودُ کَمَا بَدَأَ؛ (3) خداوند عزّ و جلّ‌، به‌واسطه پیامبرش، اسلام را براى مردم فرستاد و تا ده‌سال از پذیرفتن آن سر باز زدند تا آنگاه‌که خداوند به او دستور مبارزه و جنگ داد؛ بنابراین خیر و صلاح در شمشیر و در زیر (سایه) آن است و این کار (یعنى پذیرش اسلام) همان‌گونه که در ابتدا با شمشیر و جنگ به دست آمد دوباره نیز (در زمان امام قائم علیه‌السلام) تکرار خواهد شد.

2. اختصاص درب ویژه در بهشت به جهاد

امام صادق علیه‌السلام به نقل از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

 «لِلْجَنَّهِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِینَ یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ بِسُیُوفِهِمْ وَ الْجَمْعُ فِی الْمَوْقِفِ‏ وَ الْمَلَائِکَهُ تُرَحِّبُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُلًّا وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِهِ‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَغْنَى أُمَّتِی بِسَنَابِکِ خَیْلِهَا وَ مَرَاکِزِ رِمَاحِهَا؛ (4)

 بهشت درى به نام دَر مجاهدان دارد که جهادگران به‌سوی آن می‌روند و آن در باز می‌شود. آن‌ها درحالی‌که شمشیرها را بر خود بسته‌اند به سمت آن در می‌آیند و مردم براى حسابرسى ایستاده‌اند و فرشتگان به آنان خوش‌آمد می‌گویند. آنگاه حضرتش فرمود: هرکس جهاد و مبارزه را رها کند، خداوند لباسى از خوارى و فقر در زندگانى او و نابودى در دینش بر او می‌پوشاند. همانا خداوند عزّ و جلّ‌ امّت مرا، با سُم اسبان و نوک نیزه‌هایشان بی‌نیاز کرد

 همچنین امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند:

 «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ‏ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ سَوَّغَهُمْ کَرَامَهً مِنْهُ لَهُمْ وَ نِعْمَهٌ ذَخَرَهَا؛ (5) امّا بعد؛ به درستی که جهاد و مبارزه، دَرى از درهاى بهشت است که خداوند براى دوستان خاص خود گشوده است و احترام و نعمتى براى آنان قرار داده و ذخیره کرده است

3. مرکب در بهشت

امام صادق علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل فرمودند:

 «خُیُولُ الْغُزَاهِ فِی الدُّنْیَا خُیُولُهُمْ فِی الْجَنَّهِ وَ إِنَّ أَرْدِیَهَ الْغُزَاهِ لَسُیُوفُهُمْ وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ علیه‌السلام بِأَمْرٍ قَرَّتْ بِهِ عَیْنِی وَ فَرِحَ بِهِ قَلْبِی قَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ غَزَا مِنْ أُمَّتِکَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَأَصَابَهُ قَطْرَهٌ مِنَ السَّمَاءِ أَوْ صُدَاعٌ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ شَهَادَهً؛ (6)

 اسبان جنگجویان در دنیا، در بهشت نیز از آنِ آنان خواهند بود و به راستى عباى جنگجویان، شمشیرهاى آنان خواهد بود. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: جبرئیل چیزى را برایم گزارش داد که چشمم روشن شد و دلم شاد گشت. او گفت: اى محمّد! هرکدام از امّت تو در راه خدا مبارزه کند و در این راه قطره ‌بارانی از آسمان بر او فروریزد، یا در سرش دردى احساس کند، خداوند عزّ و جلّ‌ برایش [ثواب] شهادت را می‌نویسد

4. غنیمت بردن

امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:‏

 «جَاهِدُوا تَغْنَمُوا؛ (7) جهاد و مبارزه کنید، غنیمت به دست می‌آورید؛ بنابراین یکی از برکات جهاد با دشمنان اسلام، به دست آوردن غنائم برای اداره جامعه اسلامی و حتی زندگی مسلمانان است

5. بهترین اعمال

ابن محبوب گوید:

 «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام خَطَبَ یَوْمَ الْجَمَلِ ... أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمَوْتَ لَا یَفُوتُهُ الْمُقِیمُ وَ لَا یُعْجِزُهُ الْهَارِبُ لَیْسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِیصٌ وَ مَنْ لَمْ یَمُتْ یُقْتَلْ وَ إِنَّ أَفْضَلَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَهٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَهٍ عَلَى فِرَاشٍ؛ (8)

 همانا امیر مؤمنان على علیه‌السلام در روز جنگ جمل خطبه‌ای ایراد نمود و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: ... اى مردم! واقعیّت آن است که هرکسی که بایستد از مرگ در امان است و نه کسى که از آن بگریزد مرگ را ناتوان می‌کند؛ چاره‌ای از مردن نیست و هرکس نمیرد کشته خواهد شد و بافضیلت‌‌ترین انواع مرگ، کشته شدن است. به آن‌که جانم در دست اوست! به‌طورقطع، هزار ضربه با شمشیر (که بر من وارد شود) برایم از مردن در بستر آسان‌تر است

 ابو بصیر گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم:

 «أَیُ‏ الْجِهَادِ أَفْضَلُ‏ قَالَ مَنْ عُقِرَ جَوَادُهُ وَ أُهَرِیقَ دَمُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ (9)

 چه جنگى بافضیلت‌‌تر از جهادهاى دیگر است‌؟ فرمود: این‌که کسى درراه خدا اسبش کشته شود و خون خودش نیز ریخته شود

همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ؛ (10)

 بالاتر از هر نیکوکارى نیکى دیگرى نیز وجود دارد تا آنگاه‌که انسان در راه خدا کشته شود که در این صورت، اگر در راه خدا کشته شود، بالاتر از آن دیگر نیکى وجود ندارد

 منصور بن حازم گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم:

 «أَیُّ الْأَعْمَالِ‏ أَفْضَلُ‏ قَالَ الصَّلَاهُ لِوَقْتِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ (11)

 چه اعمالى بهتر است‌؟ فرمود: نماز در وقت و نیکى با پدر و مادر و جهاد در راه خداى عز و جل

 همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمود:

 «الْجِهَادُ أَفْضَلُ‏ الْأَشْیَاءِ بَعْدَ الْفَرَائِضِ؛‏ (12)

 جهاد و مبارزه پس از فرایض (نمازهای پنج‌گانه) با فضیلت‌ترین کارهاست

6. لباس تقوا و درع حصین بودن

ابو عبدالرحمان سلمى گوید: امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

 «أَمَّا بَعْدُ ... وَ الْجِهَادُ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ فَارَقَ الرِّضَا وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَهِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْأَسْدَادِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ ...؛ (13)

 امّا بعد؛ ... جهاد؛ همان لباس تقوا، سپر محکم الهى و بهشت تضمین شده اوست. پس هرکه آن را ترک کند، خداوند به او لباس ذلّت و عبایى از بلا و مصیبت می‌پوشاند و پیوسته ناخشنود خواهد بود و کوچک و بی‌ارزش می‌شود و راه‌ها بر قلب او بسته می‌شود و نمی‌داند باید از کدام راه برود و چون جهاد را ضایع کرده است از دشمنش شکست می‌خورد و حکومت از او گرفته می‌شود و به ذلّت و خوارى گرفتار شده و به عدالت با او رفتار نمی‌شود.

7. صلاح و عزت دین و دنیا

از امیر مؤمنان علیه‌السلام نقل شده است:

‏ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْجِهَادَ وَ عَظَّمَهُ وَ جَعَلَهُ نَصْرَهُ‏ وَ نَاصِرَهُ‏ وَ اللَّهِ مَا صَلَحَتْ دُنْیَا وَ لَا دِینٌ إِلَّا بِهِ؛ (14)

 درواقع، خداوند عزّ و جلّ‌، جهاد و مبارزه را فرض (واجب حتمى) قرار داد و آن را کارى عظیم به‌حساب آورد و یارى و یاور خود قرار داد. به خدا سوگند! هیچ کار دنیایى، جز با مبارزه و جهاد اصلاح نمی‌شود

 همچنین فرمودند:

 «إِنَّ الْجِهَادَ أَشْرَفُ الْأَعْمَالِ بَعْدَ الْإِسْلَامِ وَ هُوَ قِوَامُ‏ الدِّینِ‏ وَ الْأَجْرُ فِیهِ عَظِیمٌ مَعَ الْعِزَّهِ وَ الْمَنَعَهِ وَ هُوَ الْکَرَّهُ فِیهِ الْحَسَنَاتُ وَ الْبُشْرَى بِالْجَنَّهِ بَعْدَ الشَّهَادَهِ وَ بِالرِّزْقِ غَداً عِنْدَ الرَّبِّ وَ الْکَرَامَهِ-یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- "وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏" (15) الْآیَهَ؛ (16)

 جهاد، با شرافت‌ترین کارها پس از اسلام آوردن به شمار می‌آید، قوام و پایدارى دین است و پاداش این کار، بزرگ است. علاوه بر این، عزّت و حفاظت می‌آورد و حسنات و نیکی‌ها در آن صد هزار برابر می‌شود و بشارت به بهشت پس از شهادت و روزى فردا نزد پروردگار و کرامت الهى است. خداوند عزّ و جلّ‌ می‌فرماید:

 به‌هیچ‌وجه کسانى را که در راه خدا کشته شدند، مردگان حساب مکن، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى خورانند

همچنین امام علی علیه‌السلام فرمودند:

 «ـ فی مُقاتلهِ صِفّینَ لمّا غَلَبَ أصحابُ معاویهَ على الفراتِ ـ: قَدِ اسْتَطعَموکُمُ القِتالَ، فأقِرُّوا على مَذَلَّهٍ و تأخِیرِ مَحَلَّهٍ، أو رَوُّوا السُّیوفَ مِن الدِّماءِ تَرْوَوا مِن الماءِ، فالمَوتُ فی حَیاتِکُم مَقْهورِینَ و الحَیاهُ فی مَوتِکُم قاهِرِینَ؛ (17)

 در جنگ صفین آنگاه‌که سپاه معاویه آب فرات را در اختیار گرفت ـ فرمود: [با این کارشان] از شما خواستند تا دست به جنگ بگشایید؛ اینک شما یا به خوارى تن دهید و منزلت شجاعت و شرافت را از دست نهید، یا شمشیرها را از خون‌ها سیراب کنید تا از آب سیراب شوید؛ چه، اگر زنده بمانید، امّا شکست خورده باشید، در حقیقت مرده‌اید و اگر بمیرید، امّا پیروز شوید، در حقیقت زنده‌اید

8. میراث مَجد و شرافت

مسعده بن صدقه گوید: امام صادق علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل فرمودند:‏

 «اغْزُوا تُورِثُوا أَبْنَاءَکُمْ مَجْداً؛ (18)

 بجنگید تا براى فرزندان خود مجد و افتخار به ارث بگذارید؛»

 بنابراین، فرزندان به خاطر جهاد و مبارزه و زیر بار ظلم نرفتن پدران و گذشتگان خود افتخار و احساس غرور دارند.

9. سیاحت مؤمن

از عثمان بن مظعون روایت است که گفت:

 «قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله إِنَّ نَفْسِی تُحَدِّثُنِی بِالسِّیَاحَهِ وَ أَنْ أَلْحَقَ بِالْجِبَالِ قَالَ یَا عُثْمَانُ لَا تَفْعَلْ فَإِنَّ سِیَاحَهَ أُمَّتِی الْغَزْوُ وَ الْجِهَادُ؛ (19)

 به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گفتم: نفس من به من می‌گوید که سفر کنم و به کوه‌ها بروم. فرمود: ای عثمان، این کار را نکن، زیرا سفر امت من فتح و جهاد است

10. جهاد با مال و زبان

امام على علیه‌السلام فرمودند:

 «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ‏ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ (20) خدا را، خدا را، در جهاد کردن با مال ها و جان‌ها و زبان‌هایتان در راه خدا

 جهاد با مال و زبان از اهمیت جهاد خبر می‌دهد.

11. مسلط نشدن دشمن

امام على علیه‌السلام فرمودند:

 « - فی استنفارِ النّاسِ الى أهْلِ الشّامِ - لبئسَ لَعَمْرُ اللّه ِ سُعْرُ نارِ الحَرْبِ أنْتُم! تُکادُونَ و لا تَکِیدُونَ و تُنْتَقَصُ أطْرافُکُم فَلا تَمْتَعِضونَ، لا یُنامُ عَنکُم و أنْتُم فی غَفْلَهٍ سَاهونَ ... و اللّه، إنَّ امْرَأً یُمکِّنُ عَدُوَّهُ مِن نفسِهِ یَعْرُقُ لَحْمَهُ و یَهْشِمُ عَظْمَهُ و یَفْری جِلْدَهُ لَعظیمٌ عَجْزُهُ، ضَعیفٌ ما ضُمَّتْ علَیهِ جَوانِحُ صَدْرِهِ. أنتَ فکُنْ ذاکَ إنْ شِئْتَ. فأمّا أنا فَو اللّه دونَ أنْ اُعطیَ ذلکَ ضَربٌ بالمَشْرَفیّهِ تَطیرُ مِنهُ فَراشُ الهامِ و تَطیحُ السَّواعِدُ و الأقْدامُ و یَفْعلُ اللّه ُ بعدَ ذلکَ ما یشاءُ؛ (21)

 - براى تشویق مردم به جنگ با اهل شام - فرمود: سوگند به خدا که شما بد شعله‌ای براى آتش جنگ هستید! [زیرا] به شما نیرنگ می‌زنند و شما نیرنگ نمی‌زنید، شهرهاى شما را می‌گیرند و شما خشمگین نمی‌شوید، دشمن از شما غافل نیست و شما در غفلت و بی‌خبری به سر می‌برید ... به خدا سوگند کسى که دشمنش را بر خود چنان مسلّط کند که گوشتش را تا استخوان بخورد و استخوانش را دَرهم شکند و پوستش را بکَنَد، بس ناتوان و زبون است و در سینه‌اش دلى ضعیف دارد. تو اگر خواهى چنین باشى، باش، اما من، به خدا سوگند، چنین نخواهم بود، بلکه با شمشیرهاى مَشْرَفى چنان بر او خواهم نواخت که ریزه استخوان‌های سر او بپرد و دست‌ها و پاها به هر سو پراکنده شود. ازآن‌پس خدا هر چه خواهد می‌کند

12. شهادت در راه خدا

از فضلیت های جهاد فی سبیل الله رسیدن به مقام شهادت است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

 «لِلشَّهِیدِ سَبْعُ‏ خِصَالٍ‏ مِنَ اللَّهِ أَوَّلُ قَطْرَهٍ مِنْ دَمِهِ‏ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِیَهُ یَقَعُ رَأْسُهُ فِی حَجْرِ زَوْجَتَیْهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ تَقُولَانِ مَرْحَباً بِکَ وَ یَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِکَ لَهُمَا وَ الثَّالِثَهُ یُکْسَى مِنْ کِسْوَهِ الْجَنَّهِ وَ الرَّابِعَهُ یَبْتَدِرُهُ خَزَنَهُ الْجَنَّهِ بِکُلِّ رِیحٍ طَیِّبَهٍ أَیُّهُمْ یَأْخُذُهُ مَعَهُ وَ الْخَامِسَهُ أَنْ یُرَى مَنْزِلَتَهُ وَ السَّادِسَهُ یُقَالُ لِرُوحِهِ اسْرَحْ فِی الْجَنَّهِ حَیْثُ شِئْتَ وَ السَّابِعَهُ أَنْ یَنْظُرَ فِی وَجْهِ اللَّهِ وَ آن‌ها لَرَاحَهٌ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَ شَهِیدٍ؛ (22)

 براى شهید، از سوى خداوند متعال هفت خصلت است: نخست: با ریخته شدن نخستین قطره خونش، همه گناهانش آمرزیده می‌شود. دوم: از دامن دو همسر خود از حوریان بهشت سر برمی‌دارد و آن دو از چهره‌اش غبار می‌زدایند و می‌گویند خوش‌آمدی، آفرین بر تو، او هم به آن دو، همان‌گونه می‌گوید. سوم: از جامه‌های بهشت بر او پوشیده می‌شود. چهارم: گنجوران بهشت بهترین عطر و بوهاى خوش بهشتى را براى شهید می‌برند و از آن بهره‌مند می‌شود. پنجم: منزلت او را به او نشان مى‌دهند و آن را مى‌بیند. ششم: به روحش گفته می‌شود، بشتاب و هرکجای بهشت که می‌خواهی برو هفتم: به چهره خدا نظر می‌افکند و این نظر افکندن براى هر پیامبر و شهیدى شادمانی و آسایشی است.

از دیگر از مقام‌های شهید نشناساندن گناهانش است. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 «مَنْ‏ قُتِلَ‏ فِی‏ سَبِیلِ‏ اللَّهِ لَمْ یُعَرِّفْهُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ سَیِّئَاتِهِ؛ (23) هر کس در راه خدا کشته شود، خداوند هیچ‌یک از بدی‌ها و گناهانش را به رخ او نمی‌کشد (و او را از آن‌ها آگاه نمی‌کند).»

محبوب‌ترین قطره نزد خداوند قطره خون شهید است. ابوحمزه گوید: از امام باقر علیه‌السلام شنیدم:

 «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام کَانَ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله ‏ مَا مِنْ‏ قَطْرَهٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَهِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ (24) به‌راستی امام سجّاد علیه‌السلام همیشه می‌فرمود: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ‌فرمودند: هیچ قطره‌ای نزد خداى عزّ و جلّ‌ دوست داشتنی‌تر از قطره خونى که در راه خدا ریخته شود نیست

شهید در قبر مورد آزمایش و سؤال قرار نمی‌گیرد. امام صادق علیه‌السلام فرمود: به رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله عرض شد:

 «مَا بَالُ‏ الشَّهِیدِ لَا یُفْتَنُ فِی قَبْرِهِ فَقَالَ [النَّبِیُ‏] ص کَفَى بِالْبَارِقَهِ فَوْقَ رَأْسِهِ فِتْنَهً (25) چرا شهید در قبرش آزمایش نمی‌شود؟ فرمود: شمشیرها و برق آن‌ها بالاى سرش (در زمان جنگ) براى آزمایش او کافى است

نتیجه‌گیری:

جهاد یکی از مفاهیم دین اسلام و از فروعات آن است. در آیات قرآن و احادیث، در باب اهمیت آن، فضایل زیاد بیان شده است. می‌توان برای اهمیت و فضیلت جهاد در روایات به موارد زیر اشاره کرد: خیر بودن جهاد، دَر بهشت بودن، مرکب بهشتی، غنیمت بردن، کشته شدن در راه خدا، لباس تقوا و درع حصین بودن، برترین اعمال، صلاح دین و دنیا، مجد و شرافت، سیاحت بودن، قوام و عزت دین، مسلط نشدن دشمن.

پی‌نوشت‌ها:

1. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 2، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

2. فیض کاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافی، ج‏15، ص 43، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على علیه‌السلام، اصفهان، چاپ اول، 1406 ق.

3. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 7، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

4. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 2، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

5. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 4 و 5، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 3، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

7. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 8، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

8. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 53 و 54، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

9. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 54، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

10. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏6، ص 122، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

11. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 158، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

12. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 4، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

13. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 4 و 5، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

14. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 8، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

15. سوره آل‌عمران، آیه 169.

16. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 37 و 38، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

17. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 51، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

18. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 8، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

19. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏6، ص 122، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

20. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، نامه 47، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

21. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 34، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

22. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏6، ص 121 و 122، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

23. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 54، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

24. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 53، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

25. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏5، ص 54، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

اگر دشمن آغازکنندۀ جنگ باشد و مسلمانان در موضع برتر باشند، پیشنهاد صلح از سوی مسلمانان جایز نیست؛ اما اگر دشمن جنگ را رها کرد و خواهان صلح شدباید آن را پذیرفت.

پرسش:

قرآن درباره صلح با دشمن چه توصیه و دیدگاهی دارد؟ آیا هر پیشنهاد صلح گرچه تحمیلی را باید پذیرفت؟

 

پاسخ:

«صلح» به ‌معنای مسالمت، آشتی و سازش و پایان‌دادن به اختلاف و جنگ است. برای صلح در قرآن معمولاً از دو واژه «صُلح» و «سِلم» به کار برده شده است. در این نوشتار نخست به مهم‌ترین آیاتی می‌پردازیم که به موضوع صلح پرداخته‌اند، در ادامه دیدگاه قرآن دربارۀ «صلح تحمیلی» را بیان می‌کنیم.

آیات صلح در قرآن

از نگاه قرآن، «صلح» اصل و «جنگ» خلاف اصل است: ﴿... فَإِنْ قٰاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ ...﴾: ... اگر با شما جنگیدند، آنان را به قتل برسانید ... (1). بر اساس این آیه، شروع مسلمانان به جنگ مشروط به آغاز جنگ از سوی دشمنان شده است؛ بنابراین مسلمانان حق شروع‌ جنگ را ندارند. به طور کلی قرآن «صلح» را بهتر از جنگ و درگیری می‌داند: ﴿... اَلصُّلْحُ خَیْرٌ ...﴾: ... صلح و آشتی بهتر است ... (2). این آیه هرچند در اصل درباره اختلاف زن و شوهر است، از قانونی همگانی یعنی برتری صلح و دوستی بر جنگ و دشمنی سخن گفته است (3). خداوند در آیات دیگری خطاب به پیامبرش می‌گوید: «تا زمانی‌که دشمن در حال جنگ با توست و خواهان صلح نیست و شما ضعیف نیستند، با آنان بجنگ» (4) و هرگز به آنان پیشنهاد صلح نده: ﴿فَلاٰ تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى اَلسَّلْمِ وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ وَ اَللّٰهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمٰالَکُمْ﴾: پس سست نشوید و [کافران و مشرکان را] به آشتی و صلحی دعوت نکنید، درحالی‌که شما برتر هستید و خدا با شماست (5).

اما اگر دشمنان دست از جنگ کشیدند و خواهان صلح شدند، با آنان صلح کن: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا ...﴾ (6). با توجه به اینکه این احتمال همیشه وجود دارد که هدف دشمن از پیشنهاد صلح، فریب‌دادن باشد، خداوند به پیامبرش می‌گوید به صرف این احتمال با صلح مخالفت نکن و مطمئن باش خداوند برای شما بس است و شما را در برابر خدعه دشمن یاری خواهد کرد: ﴿وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾: و اگر بخواهند [در زمینه صلح و آشتی] تو را بفریبند، به‌یقین خدا تو را بس است. اوست کسی که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان نیرومند کرد .(8)

اما اگر پس از انعقاد صلح، دشمن در عمل اقداماتی برخلاف معاهده صلح انجام داد، باید دوباره با آنان جنگید: ﴿وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیٰانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلىٰ سَوٰاءٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْخٰائِنِینَ﴾: و اگر از خیانت و پیمان‌شکنی گروهی [که با آنان هم‌پیمانی] بیم داری، پس به آنان خبر ده که [پیمان] به ‌صورتی مساوی [و طرفینی] گسسته است؛ زیرا خدا خائنان را دوست ندارد (9).

همچنین خداوند می‌فرماید: ﴿وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمٰانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقٰاتِلُوا أَئِمَّهَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاٰ أَیْمٰانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ﴾: و اگر پیمان‌هایشان را پس از تعهدشان شکستند و در دین شما زبان به طعنه و عیب‌جویی گشودند، در این صورت با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [به پیمان‌هایشان] هیچ تعهدی نیست، باشد که بازایستند (10) و (11).

 

صلح تحمیلی از نگاه قرآن

اگر به ‌جای کشور متجاوز، از کشوری که مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته است، بخواهند یک‌طرفه و درحالی‌که دشمن هنوز مشغول جنگ و تجاوز است، دست از دفاع بردارد و به زبان ساده تسلیم شود، به‌یقین قرآن با چنین صلحی مخالف است. بر اساس دیدگاه قرآن، باید با دشمن متجاوز جنگید تا دست از تجاوز بردارد؛ چراکه خداوند می‌فرماید: ﴿وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ اَلَّذِینَ یُقٰاتِلُونَکُمْ ... * فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾: و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید ...؛ اگر از فتنه‌گری و جنگ بازایستند، [شما نیز دست از جنگ بکشید؛ زیرا] به‌یقین خدا بسیار آمرزنده و مهربان است (12).

البته اگر به کشوری که تجاوز شده است، توانایی دفع تجاوز دشمن را نداشته نباشد و به این نتیجه برسد که ادامه دفاع، سبب خسارت‌های مالی و جانی بیشتری خواهد شد و این خسارت‌ها منفعت مهم‌تری برای او ندارد، نه‌تنها پذیرش صلح مانعی ندارد، بلکه می‌تواند خودش پیشنهاد صلح را مطرح کند. این مسئله را می‌توان از مفهوم آیۀ 35 سورۀ «محمد» به دست آورد (13). بر اساس این آیه، مؤمنان درحالی‌که دست برتر را دارند، اجازه پیشنهاد صلح را ندارند؛ یعنی اگر ضعیف هستند، پیشنهاد صلح نه‌تنها مانعی ندارد (14)، بلکه گاه واجب نیز خواهد بود .(15)

نتیجه:

بر اساس دیدگاه قرآن، «صلح» اصل و بهتر از جنگ است؛ ولی اگر دشمن جنگ را شروع ‌کرد، باید تا زمانی که دشمن به جنگ ادامه می‌دهد و سپاه اسلام غالب است، با او جنگید و مسلمانان نباید پیشنهاد صلح بدهند. اما اگر دشمن دست از جنگ کشید و خواهان صلح شد، باید آن را پذیرفت. صِرف احتمال خدعۀ دشمن نباید مانع پذیرش صلح شود؛ ولی اگر پس از صلح متوجه شدیم دشمن می‌خواهد برخلاف معاهدۀ صلح عمل کند، باید دوباره با او جنگید. بر اساس آیات قرآن، اگر گروهی به گروه دیگری حمله کرد، مسلمانان باید بکوشند میان آنان صلح برقرار کنند و اگر گروه متجاوز حاضر به پذیرش صلح نشد، باید با او جنگید و صلح را بر او تحمیل کرد. قرآن با پذیرش صلح تحمیلی از سوی گروهی که دشمن به آنان تجاوز کرده است، تا زمانی که مظلوم در شرف پیروزی بر ظالم است، موافق نیست؛ اما اگر مظلوم توانایی دفع ظلم دشمن را ندارد و ادامه دفاع فقط خسارت‌های بیشتری را برای مظلوم به همراه دارد، قبول و حتی پیشنهاد صلح مانعی ندارد.

برای مطالعه بیشتر:

پوریزدان‌پناه کرمانی، محیا و زهره اخوان‌مقدم؛ مقاله «رفع تعارض از آیات ناظر بر صلح و جنگ»؛ پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، ش 6 (2)، ص 53-66، 1397 ش.

پی‌نوشت‌ها

1. بقره: 191.

2. نساء: 128.

3. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ چ 10، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1371 ش، ج ‏4، ص 151. باغبانی، جواد؛ شناخت قرآن و عهدین؛ قم: مؤسسه امام خمینی، [بی‌تا]، ص 349.

4. ﴿... فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ اَلسَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولٰئِکُمْ جَعَلْنٰا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً مُبِیناً﴾: ... پس اگر [از جنگ با شما] کناره نگرفتند و پیشنهاد صلح و آشتی نکردند، و بر ضد شما دست [از فتنه و آشوب] برنداشتند، آنان را هر جا یافتید بگیرید و بکشید. آنان‌اند که ما برای شما نسبت به [گرفتن و کشتن] آنان دلیلی روشن و آشکار قرار دادیم (نساء: 91).

5. محمد: 35.

6. انفال: 61.

7. انفال: 62.

8. ر.ک به: طباطبائی، سید‌محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج ‏9، ص 118.

9. انفال: 58.

10. توبه: 12.

11. ر.ک به: فخر رازی، محمد؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ چ 3، بیروت: دار‌احیاء التراث العربی، 1420 ق، ج ‏15، ص 501.

12. بقره: 191 ـ 192.

13. به باور برخی، جملۀ حالیۀ «و انتم الاعلون» مفهوم ندارد (قرشى بنابى، على‌‏اکبر؛ تفسیر احسن الحدیث؛ چ 2، تهران: بنیاد بعثت، 1375 ش، ج ‏10، ص 207).

14. هاشمى رفسنجانى، اکبر و جمعی از محققان؛ تفسیر راهنما؛ قم: بوستان کتاب، 1386 ق، ج ‏17، ص 375.

15. مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ دایرة‌المعارف قرآن کریم؛ چ 3، قم: بوستان کتاب، 1382 ش، ج ‏1، ص 79.

ترور مردم عادی در هر کجای جهان، محکوم است. مبارزان فلسطینی تروریست نیستند بلکه اعضای مقاومتی هستند که با قاتلین مردم بیگناه فلسطین و اشغالگران مبارزه می کنند.
محکومیت حمله به غیرنظامیان

پرسش:
چرا با توجه به حملات اخیر به مردم عادی در اسرائیل و تعدادی کشته و مجروح، آن را محکوم نمی‌کنیم؟ اگر ترور بد است، چرا اگر در اسرائیل باشد حمایت می‌کنید، ولی در ایران باشد محکوم می‌کنید؟

 

 پاسخ:
مسئله ترور افراد عادی، خصوصاً ترور کور، همواره مورد مذمت بوده است. اگر فردی در هر نقطه‌ای از دنیا مرتکب ترور شود و مردم را به قتل برساند باید محکوم شود. حال برخی سؤال می‌کنند که چرا موضع‌گیری ایران در خصوص اقدامات تروریستی در کشورهای مختلف، متفاوت است و آن‌گونه که در این خصوص نسبت به کشورهای دوست محکوم می‌کنیم، این اقدامات را در کشورهای مقابل نظیر آمریکا و یا اسرائیل که اخیراً اتفاق افتاده، محکوم نمی‌کنیم؟ آیا بایستی ترور در سرزمین دشمن موردپسند ما باشد؟
هیچ مقام و نهاد رسمی در ایران، ترور مردم در محدوده جغرافیایی سرزمین‌های اشغالی را تأیید نکرده است؛ و این تنها لحن بسیاری از خبرگزاری‌ها بوده و این شائبه را ایجاد کرده است که ایران از ترور در سرزمین‌های اشغالی خشنود است.
سیاست رسمی ج.ا.ا، محکومیت هرگونه ترور علیه مردم عادی است. چنانچه پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 میلادی در آمریکا که خود سابقه‌ای طولانی در قتل و غارت عالم دارد، رهبر انقلاب به‌صراحت اعلام کرد که اقدامات تروریستی در آمریکا محکوم است. اگرچه آمریکا سابقه شومی در ترور و حمایت از ابر تروریست‌ها خصوصاً اسرائیل دارد.(1) 
اما در خصوص ماهیت رژیم صهیونیستی و اقدامات اخیر تروریستی در اسرائیل، چند نکته حائز اهمیت است:

نکته اول:
«مقاومت فلسطینی» در مقابل اشغالگران سرزمین خود «تروریسم» خوانده می‌شود درحالی‌که مبارزان فلسطینی با ملتی جعلی و رژیمی اشغالگر و قاتل سروکار دارند که سیاه‌ترین پرونده تاریخ معاصر در ترور و قتل‌عام بی‌رحمانه زنان و کودکان و غیرنظامیان و ویران کردن خانه‌های مردم بر سرشان را داراست. رژیمی که با ایجاد یک ملت و سرزمین جعلی، ماهیت خود را بر اساس قتل و غارت و ترور بنا کرده است و اگر چنگ و دندان و حمایت قدرت‌های مستکبر عالم نبود، هرگز تاکنون پابرجا نمانده بود.

نکته دوم:
کشور اسرائیل، ازنظر ما یک کشور جعلی است که غارت و اخراج فلسطینیان از سرزمینشان را ولو به قیمت قتل آنان مشروع می‌داند؛ و این ارتباطی با یهودیت ندارد؛ چراکه بسیاری از یهودیان جهان حاضر به حضور در سرزمین‌های اشغالی نشدند و بسیاری از یهودیان ساکن سرزمین‌های اشغالی از آن مهاجرت کرده و در این جنایت رژیم صهیونیستی سهیم نشده‌اند.
طبق آمار، فکر مهاجرت معکوس و بازگشت به کشورهایی هستند که ازآنجا آمده بودند و مسائل اقتصادی، نبود امنیت، عدم برابری و مساوات و ناامیدی به سبب شکست مذاکرات سازش با فلسطینیان را علت تمایل خود به مهاجرت ذکر کرده‌اند. همچنین ۷۸ درصد از خانواده‌های یهودی گفته‌اند از تصمیم فرزندانشان برای مهاجرت به خارج حمایت می‌کنند.
در همین راستا، «کالمن لیبسکیند» نویسنده راست‌گرای اسرائیلی در مقاله‌ای در روزنامه عبری زبان معاریو پیرامون نگرانی نسبت به مهاجرت دسته‌جمعی اسرائیلی‌ها، بیان کرده است که ما در مقابل یک پدیده روزافزون در جامعه اسرائیلی یعنی ظهور طیفی وسیع از چپ‌گرایان اسرائیلی هستیم که فاصله زیادی با صهیونیسم و «اسرائیل» دارند و اهمیت چندانی برای دولت یهودی قائل نیستند و حتی علیه پروژه صهیونیسم موضع می‌گیرند و خواستار بازنگری در حوادث نکبت، کشور فلسطین و مرزهای سال ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ هستند. همچنین به گزارش مرکز اطلاع‌رسانی فلسطین، مهاجرت معکوس اسرائیلی‌ها به‌ویژه پس از جنگ ۵۱ روزه علیه غزه در تابستان سال ۲۰۱۴ آغاز شد. در این جنگ مقاومت ضربات سختی را به اراضی اشغالی وارد کرد و خواب را از چشمان صهیونیست‌ها ربود.(2) 

نکته سوم:
 افرادی نیز که از ساکنان اسرائیل در این سرزمین اشغالی با رضایت مانده‌اند و از اقدامات ظالمانه رژیم کودک کش حمایت می‌کنند، در این مشکلات سهیم هستند. چراکه با توجه به انفجار اطلاعات و دسترسی همگان به اطلاعات آزاد، بعید است مردم اسرائیل با ماهیت اقدام نژادپرستانه خود آشنا نباشند و آگاهانه قدم در تداوم این غصب وحشیانه نگذاشته باشند.

نتیجه:
ترور کور مردم عادی هرگز توسط مقامات رسمی جمهوری اسلامی تأیید نشده است. مبارزان فلسطینی تروریست نیستند، بلکه اعضای مقاومتی هستند که با کشوری جعلی و غاصب مواجه هستند که آگاهانه در قتل‌عام مردم فلسطین و اشغال سرزمین آنان مشارکت جدی دارند.

منابع بیشتر جهت مطالعه:
1. رونین برگمن، تو زودتر بکُش؛ روایت نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل از ۶۰ سال ترورهای موساد، جلد اول، مترجم: وحید خضاب، تهران، نشر شهید کاظمی، 1399 ش.
2. جاناتان کوک، اسرائیل و برخورد تمدن‌ها، مترجم: حسام‌الدین امامی، تهران، انتشارات جام‌ جم، 1389 ش.
3. ربیع داغر، اسرائیل و درگیری دائمی، مترجم: فاطمه کاظمی، تهران، انتشارات ساقی، 1391 ش.

پی نوشت:
1. 4/7/1380 ش، khamenei.ir
2. خبرگزاری ایسنا، 13 بهمن 1400، کد خبر:1400111309724.
 

در آیات قرآن کریم وروایات ائمه معصومین علیهم السلام که مکمل قرآن هستند به هیچ عنوان دستوربه ظلم و تعدی وجود ندارد و این، خود نشانه تفاوت با تورات تحریف شده است.
دستور خدا به حضرت موسی علیه السلام برای ورود بنی اسرائیل به سرزمین مقدس

پرسش:
در آیات 22 تا 26 مائده شبهه مطرح می‌کنند که خدا به بنی‌اسرائیل دستور می‌دهند تا به سرزمینی که فلسطینیان زورمندی در آن ساکن بودند حمله کنند و بنی‌اسرائیل قبول نمی‌کنند و 40 سال در بیابان سرگردان می‌شوند. حمله کردن هم با کشتار و قتل‌عام ساکنان و ... است و این دستور کشتار در تورات هم آمده است. البته بنی‌اسرائیل بعداً به فرماندهی موسی و سپس یوشع این حملات را انجام دادند. از طرفی حضرت موسی قبلاً اصلاً آن‌ها را به دین الهی و به ایمان دعوت نکرده بود. آیا این مطالب صحیح است؟ واقعاً دستور کشتار فلسطینیان داده شده؟ آن‌هم قبل از دعوت به ایمان؟! آیا این باعث شک در الهی بودن قرآن نمی‌شود؟
 

پاسخ:
به اعتقاد جمعى از مفسّران، جبارانى که قرآن مجید در داستان ورود موسى علیه‌السلام و بنی‌اسرائیل به سرزمین مقدس، از آن‌ها یاد کرده، شاخه‌ای از «عمالقه» بوده‌اند. «عمالقه» جمع «عملاق»، نام شخصى از فرزندزادگان نوح علیه‌السلام است که قبیله عمالقه به او منسوب است.
آنان افرادى نیرومند، قوی پیکر و جنگجو بودند و به گفته بعضى از مورّخان، دو هزار سال پیش از میلاد مسیح علیه‌السلام در شمال حجاز زندگى می‌کردند و پس از حمله به مصر و تصرف آنجا، حدوداً 500 سال در آن سرزمین فرمانروایى می‌کردند؛ اما سرانجام در حدود 17 قرن پیش از میلاد، با حمله مصریان، به جزیره العرب بازگشتند و در یمن، حجاز و دیگر مناطق این جزیره ساکن شدند و دولت‌هایی را تشکیل دادند. (1)

ورود به سرزمین مقدس
آنچه خدا به موسی علیه‌السلام دستور داده بود آن بود که بنی‌اسرائیل وارد سرزمین مقدس شوند و در آنجا با آرامش زندگی کنند و با تداوم یکتاپرستی، به سرپیچى از فرمان‏ها و احکام حق‏ بازنگردند؛ ﴿ یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتی‏ کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرین‏ ﴾؛ اى قوم من! به سرزمین مقدسى که خدا برایتان مقرّر فرموده در آیید و [به گناه، عصیان، سرپیچى از فرمان‏ها و احکام حق‏] بازنگردید که زیانکار می‌شوید. (۲) ابتدا در این دستور خبری از حمله و کشتار وجود ندارد؛ اما بنی‌اسرائیل با توجه به اینکه قومی نیرومند و ستمگر در سرزمین مقدس زندگی می کرد از این دستور سر باز زدند؛ ﴿ قالُوا یا مُوسى‏ إِنَّ فیها قَوْماً جَبَّارینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْها... ﴾؛ گفتند: اى موسى! مسلماً در آنجا مردمى زورگو و ستمگر قرار دارند و ما هرگز وارد آنجا نمی‌شویم تا آنان ازآنجا بیرون روند... . (3)
درباره معنای کلمه «جبار» در کتب لغت این‌گونه آمده: کسی که مقابل پروردگار می‌ایستد، جنگجو است و هیچ موعظه‌ای را نمی‌پذیرد. (۴) در واقع ترس بنی‌اسرائیل از ورود به سرزمین مقدس آن بود که قبیله عمالقه هیچ دعوتی را مبنی بر یکتاپرستی و دوری از شرک نمی‌پذیرند و بی‌شک ورود بنی‌اسرائیل را با جنگ و قتال پاسخ خواهند گفت. به همین دلیل بنی‌اسرائیل از ورود به سرزمین مقدس واهمه داشتند.

نجات مردم از دست حکام مشرک و ستمگر
در طول تاریخ، پیامبران الهی همیشه مأمور به مبارزه با عقاید باطل و شرک و خرافات بوده‌اند؛ البته مبارزه با عقاید باطل، به معنای تحمیل عقیده نیست، چراکه ایمان و عقیده اجبار بردار نیست. کار پیامبران کنار زدن موانع است؛ یعنی با آن رژیم های ظالمانه و عقیده‌ای که تکیه‌گاه آن‌هاست، مبارزه می کنند، بعد که مانع کنار رفت، یکتاپرستی را عرضه می کنند تا افراد چنانچه تمایل دارند با تفکر آن را بپذیرند نه اجبار. در واقع دین الهی با ملت ها نجنگیده، با دولت ها جنگیده، یعنی باکسانی جنگیده که زنجیرهای خیالی و اجتماعی را به‌پای مردم بسته‌اند. دین با عقاید باطل مبارزه می کند، اما این مبارزه در آن حد که می خواهد مانع رسیدن دعوت و رسیدن حرف صحیح به مردم است، مبارزه سخت و از آنجا به بعد کاملاً نرم و به اختیار خود مردم است. (5)

مقایسه نقل تورات و قرآن
بنا بر آیات کتاب مقدس، خداوند به سموئیل پیامبر خود می‌گوید که شاول را به‌عنوان پادشاه بنی‌اسرائیل نصب فرموده و او را به جنگ عمالقه بفرستد. شاول نیز در جنگ با عمالقه پیروز شده و آن‌ها را نابود می‌کند. (۶) سموئیل به‌عنوان پیامبر الهی، از طرف خداوند این‌گونه به شاول دستور می‌دهد: «پس الآن برو و عمالیق را شکست داده، جمیع ما یملک ایشان را کاملاً نابود ساز و بر ایشان شفقت مفرما بلکه مرد و زن و طفل و شیرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بکش». (7)
مقایسه مسئله ورود بنی‌اسرائیل به سرزمین مقدس در تورات و قرآن این را نشان می دهد که اصل مسئله ورود و لزوم جنگ با حکومت واقع در سرزمین مقدس، مشترکاً در هر دو وجود دارد، اما دستور به کشتار مردم آن سرزمین و عدم ترحم به آنان حتی زنان و اطفال شیرخواره و نابودی اموال و حیوانات آنان، تنها در توراتی ذکرشده که قرآن کریم بر تحریف آن تأکید دارد. همین مسئله گواه بر الهی بودن قرآن، صادق بودن گزاره‌های آن، عدم تأثیرپذیری آن از کتاب مقدس و عدم تحریف آن است.

نتیجه:
در طول تاریخ، پیامبران الهی همیشه مأمور به مبارزه با عقاید باطل و شرک و خرافات بوده‌اند؛ البته ایمان و عقیده اجبار بردار نیست. کار پیامبران کنار زدن موانع اسـت؛ یعنی با آن رژیم های ظالمانه و عقیده‌ای که تکیه‌گاه آن‌هاست، مبارزه می کنند، سپس یکتاپرستی را عرضه می کنند تا افراد چنانچه تمایل دارند با تفکر آن را بپذیرند.
خداوند به موسی علیه‌السلام دستور داده بود که بنی‌اسرائیل وارد سرزمین مقدس شوند و با تداوم یکتاپرستی، به سرپیچى از فرمان‏ها و احکام حق‏ بازنگردند. بنی‌اسرائیل با توجه به اینکه قومی نیرومند و ستمگر در سرزمین مقدس زندگی می کرد از این دستور سرباز زدند. در واقع ترس آنان از این بود که قبیله عمالقه هیچ دعوتی را مبنی بر یکتاپرستی و دوری از شرک نمی‌پذیرند و بی‌شک ورود بنی‌اسرائیل را با جنگ و قتال پاسخ خواهند گفت.
مقایسه مسئله ورود بنی‌اسرائیل به سرزمین مقدس در تورات و قرآن این را نشان می دهد که اصل مسئله ورود و لزوم جنگ با حکومت واقع در سرزمین مقدس، مشترکاً در هر دو وجود دارد، اما دستور به کشتار مردم آن سرزمین و عدم ترحم به آنان حتی زنان و اطفال شیرخواره و نابودی اموال و حیوانات آنان، تنها در توراتی ذکرشده که قرآن کریم بر تحریف آن تأکید دارد. همین مسئله گواه بر الهی بودن قرآن، صادق بودن گزاره‌های آن، عدم تأثیرپذیری آن از کتاب مقدس و عدم تحریف آن است.

 منابع برای مطالعه بیشتر:
مطهری، مرتضی، جامعه‌شناسی و تاریخ، تهران، بینش مطهر، 1394 ش، از ص 183.

پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: وجدی، محمد فرید‏، دائره المعارف القرن العشرین، بیروت، دارالمعرفه، چاپ سوم، 1979 م، ج 6، ص 32؛ تفاسیر ذیل آیه ﴿ قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ﴾؛ سوره مائده، آیه 22.
2. سوره مائده، آیه 21.
3. سوره مائده، آیه 22.
4. فراهیدی، خلیل، العین، المحقق مهدی المخزومی و إبراهیم السامرائی، الناشر دار ومکتبه الهلال، بی تا، ج 6، ص 117.
5. ر.ک: مطهری، مرتضی، آزادی انسان، تهران، دبیرخانه بینش مطهر، 1394 ش، صص 186-190.
6. ر.ک: سموئیل اول، فصل 15، آیات 1. – 10.
7. سموئیل اول، فصل 15، آیه 3.
 

امربه‌معروف و نهی از منکر؛ پیمودن سیره پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه‌السلام؛ وجوب قیام علیه ستمکار وجوب هجرت در مواقع لازم؛جهاد در راه خدا
مستند قرآنی قیام عاشورا

پرسش
آیا قیام عاشورا و حرکت امام حسین ازنظر قرآن مستندی دارد؟
 

مقدمه:

وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام از آغاز نهضت تا پایان آنکه منجر به شهادت ایشان و عزیزانشان در کربلا شد، در فرمایشاتشان از آیات فراوانی بهره گرفته‌اند، چه در محاجّه با فرماندار مدینه، چه هنگام خروج از مدینه، چه هنگام ورود به مکه، چه هنگام خروج از مکه، چه در بطن الرمّه (بین مکه و کوفه)، چه هنگام شنیدن شهادت قیس بن مسهر، چه هنگام احتجاج با عبیدالله بن حرّ الجعفی، چه در شب عاشورا، چه در خطبه روز عاشورا و چه درجاهای دیگر (1)؛ اما به نظر می‌رسد سؤال پرسشگر محترم ناظر به آیاتی است که اصل قیام را تشریع و تأیید می‌کند.

مستندات قرآنی قیام عاشورا:

بهترین مستند قرآنی قیام امام حسین علیه‌السلام را می‌شود از وصیت‌نامه ایشان به برادرشان «محمد حنفیه» و سایر سخنان ایشان برداشت کرد؛ اما وصیت‌نامه:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّهِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّهَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی یَا أَخِی إِلَیْکَ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ این است آن وصیتی که حسین بن علیّ بن أبی طالب به برادرش: محمّد که معروف به ابن حنفیّه است می‌نماید؛ حقّاً حسین بن علیّ گواهی می‌دهد که هیچ معبودی جز خداوند نیست؛ اوست یگانه که انباز و شریک ندارد؛ و به‌درستی که محمد صلی‌الله علیه و آله، بنده او و فرستاده اوست که به حقّ از جانب حقّ آمده است؛ و این‌که بهشت و جهنّم حقّ است و ساعت قیامت فرامی‌رسد و در آن شکّی نیست؛ و اینکه خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند برمی‌انگیزاند. من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج؛ و نه از برای استکبار و بلند منشی و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه و آله می‌باشد. من می‌خواهم امربه‌معروف نمایم و نهی از منکر کنم؛ و به سیره و سنّت جدّم و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی طالب علیه‌السلام رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و به قبولِ حقّ قبول کند، پس خداوند سزاوارتر است به حقّ؛ و هر که مرا در این امر ردّ کند و قبول ننماید، پس من صبر و شکیبایی پیشه می‌گیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت، حکم به حقّ فرماید؛ و اوست که از میان حکم کنندگان مورد اختیار است؛ و این وصیت من است به تو ای برادر! و تأیید و توفیق من نیست مگر از جانب خدا؛ بر او توکّل کردم و به سوی او بازگشت می‌نمایم. (2) امام حسین علیه‌السلام در این وصیت‌نامه چند علّت را برای قیامشان برشمرده‌اند که همه آن‌ها مستندات قرآنی دارد:

1. اصلاح امت جدّشان پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله

در این باره می‌توان به این آیه استناد کرد: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»؛ در بسیارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه) آن‌ها خیر و سودى نیست مگر کسى که (به این وسیله) امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند و هر کس براى خشنودى پروردگار چنین کند پاداش بزرگى به او خواهیم داد. (3)

بنابراین آیه، درگوشی صحبت کردن که مذموم است اگر در راستای اصلاح بین مردم اتفاق بیفتد، ارزشمند و مستحقّ پاداش الهی خواهد بود، چه رسد به اینکه این کار بخواهد از طریق شهادت بهترین اولیای خدا اتفاق بیفتد.

2. امر به معروف و نهی از منکر

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم»؛ مردان و زنان با ایمان ولى (و یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر می‌کنند و نماز را بر پا می‌دارند و زکات را مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏نمایند، خداوند به زودى آن‌ها را مورد رحمت خویش قرار می‌دهد خداوند توانا و حکیم است. (4)

در این آیه امر به معروف و نهی از منکر به‌عنوان یکی از ویژگی‌های مؤمنین یاد شده است؛ و حتی در آیه دیگری یکی از دلایل بهترین امت بودن امت اسلام همین امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ»؛ شما بهترین امتى بودید که به سود انسان‌ها آفریده شدید (چه اینکه) امر به معروف می‌کنید و نهى از منکر و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب (به چنین برنامه و آئین درخشانى) ایمان آورند به سود آن‌ها است (ولى تنها) عده کمى از آن‌ها با ایمان‌اند و اکثر آن‌ها فاسق (و خارج از اطاعت پروردگار) مى‏باشند. (5) و آیات دیگر (6)

3. پیمودن سیره پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه‌السلام

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً»؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را و هرگاه در چیزى نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. (7)

در این آیه مراد از اولی الامر کسانی هستند که اطاعتشان در کنار اطاعت از رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله به صورت مطلق واجب است. اینان جز اهل‌بیت علیهم‌السلام نمی‌توانند کس دیگر باشند، زیرا این سرمایه عصمت که اطاعت بی‌چون و چرا از اولی الامر را لازم کرده است تنها درباره آن‌ها از قرآن کریم قابل اثبات است. (8)

در بعضی آیات به صراحت به ولیّ بودن (سرپرستی که واجب الاطاعه است) امیر مؤمنان اشاره شده است (9) که همه این‌ها مستندی است بر اینکه از این دو بزرگوار باید اطاعت کرد و سنّت این‌ها را باید احیاء کرد، نه سنّت دیگران را که مخالف سنّت این دو است و اطاعتشان اطاعت طاغوت محسوب می‌شود. (10)

غیر از مفاد این وصیت نامه، سخنان دیگری از حضرت ابی‌عبدالله الحسین علیه‌السلام وارد شده است که می‌تواند ما را به آیات دیگری رهنمون کند که حضرت به‌عنوان مستندات قیام خویش استفاده کرده‌اند:

4. وجوب قیام علیه ستمکار

درآیات قرآن کریم، از تکیه و اعتماد بر ظالمان نهی شده است: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ‏ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون‏»؛ و بر ظالمان تکیه ننمایید که موجب می‌شود آتش شما را فراگیرد و در آن حال، هیچ ولی و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمی‌شوید. (11)

امام حسین علیه‌السلام نیز یکی از دلایل خود را وجوب قیام علیه سلطان ستمگر دانسته، می‌فرماید: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، عهد الهی را نادیده گرفته، با‌ روش پیامبر صلی‌الله علیه و آله مخالفت و در میان مردم، به ظلم و گناه عمل می‌کند و علیه او سخنی نگوید و شورشی نکند، بر خدا لازم است که او را به جایگاه خود [جهنم] ببرد. (12)

5. وجوب هجرت در مواقع لازم

«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً»؛ کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آن‌ها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آن‌ها گفتند: «شما در چه حالى بودید؟ (و چرا بااینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جاى داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آن‌ها [فرشتگان‏] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟ آن‌ها (عذرى نداشتند و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند. (13)

امام حسین علیه‌السلام هنگامی که متوجه شدند حاکم مدینه طبق فرمان یزید موظّف است ایشان را ترور نماید، شبانه از مدینه خارج شدند و هنگامی که در مکّه نیز نقشه ترور امام مطرح می‌گردد، ایشان از آن شهر نیز خارج می‌شوند و به سمت عراق رهسپار می‌گردند، (14) و علّت خروج خود را از مدینه این‌گونه بیان می ‌فرمایند: «إِنَّ بَنِی‌أُمَیَّهَ أَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبْت»؛ بنی‌امیه مالم را خواستند، پس صبر کردم؛ به آبرویم توهین کردند، پس صبر کردم و هنگامی‌که خونم را مطالبه کردند، هجرت نمودم. (15)

6. جهاد در راه خدا

«الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفا»؛ کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می‌کنند و آن‌ها که کافرند، در راه طاغوت [بت و افراد طغیان گر]. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آن‌ها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است. (16)

در این آیه به صراحت به جهاد علیه اولیاء شیطان اشاره شده است و چه ولی شیطانی بالاتر از یزید در زمان خود که کمر به نابودی دین بسته بود. امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید»؛ باید فاتحه اسلام را خواند وقتی امت به حاکمی مثل یزید گرفتار شده‌اند؛ (17) بنابراین قیام امام حسین علیه‌السلام دین خدا را احیاء کرد.

و آیات دیگری که مجالی برای بیان آن‌ها نیست.

نتیجه:

آیات بسیاری به‌عنوان مستند قیام امام حسین علیه‌السلام در قرآن کریم وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها را می‌توان از وصیت‌نامه حضرت اباعبدالله علیه‌السلام به برادرشان «محمد حنفیه» و سخنان دیگر ایشان برداشت کرد. عناوین این آیات عبارت‌اند از: اصلاح امّت اسلام؛ امربه‌معروف و نهی از منکر؛ پیمودن سیره پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه‌السلام؛ وجوب قیام علیه ستمکار؛ وجوب هجرت در مواقع لازم؛ جهاد در راه خدا؛ و... .

کلیدواژه:

قرآن، امام حسین علیه‌السلام، مستندات قیام امام حسین، مستندات عاشورا، قرآن و کربلا، دلیل قرآنی عاشورا.

پی‌نوشت‌ها:

1. سید رضی قادری، مهرداد دیو سالار، مقاله: تحلیل قیام عاشورا با استناد به آیات قرآنی، دو فصل‌نامه علمی-ترویجی سیره پژوهی اهل‌بیت علیهم‌السلام، سال پنجم، شماره نهم، پاییز و زمستان 1398، صفحات 61-75.

2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 44، ص 329.

3. سوره نساء، آیه 114.

4. سوره توبه، آیه 71.

5. سوره آل‌عمران، آیه 110.

6. سوره آل‌عمران، آیه 104 و 114؛ سوره حج، آیه 41؛ سوره لقمان، آیه 17.

7. سوره نساء، آیه 59.

8. سوره احزاب، آیه 33.

9. سوره مائده، آیه 55.

10. سوره نحل، آیه 36.

11. سوره هود، آیه 113.

12. بحارالانوار، بیروت، ج 44، ص 382.

13. سوره نساء، آیه 97.

14. همان، ص 312.

15. شیخ صدوق، امالی، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ش، ص 153.

16. سوره نساء، آیه 76.

17. بحارالانوار، ج 44، ص 326.

با وجود آن که سالها از جنگ عراق علیه ایران می گذرد و شرایط اجتماعی عوض گردیده است و نگرش ها نسبت به مسائل گذشته تغییر کرده ...

پرسش :
با وجود آن که سالها از جنگ عراق علیه ایران می گذرد و شرایط اجتماعی عوض گردیده است و نگرش ها نسبت به مسائل گذشته تغییر کرده پس چرا هنوز هم از جبهه و جنگ و 8 سال دفاع مقدس نام برده می شود؟

پاسخ :
تاریخ فرهنگ و تمدن هر کشور آمیزه ای است از جنگ ها و صلح ها، شکست ها و پیروزی ها و موفقیت ها. در تمدن آمریکایی با گذشت چندین سال از جنگ خونبار ویتنام، شاهد فعالیت هنرمندان و فیلمسازان در زمینه آن جنگ هستیم در حالی که آمریکا در آن جنگ با شکست سختی مواجه شد. حال کشوری همانند ایران با تمدن اسلامی چند صد ساله و با رویکردهای استقلال طلبانه و ضد استبدادی باید این تمدن را در ضمن پیروزی ها و شکست های گذشته خود تعریف کند. اگر چه برتری تمدن ایران در دفاع مقدس به جنبه های گوناگونی هم باز می گردد و ایران برخلاف آمریکا در جنگ ویتنام، به پیروزی چشمگیری هم دست یافت. به لحاظ تاریخی جنگ ایران نقطه عطفی در تمدن ایرانی است که نباید فراموش گردد. زیرا در آن جنگ، مردم ایران و نیروهای مسلح اعم از بسیج، سپاه و ارتش ثابت کردند با توجه به عنایات الهی می توانند در مقابل تجاوز بیگانگان ایستادگی کنند. پس پرداختن هر چه بهتر و به روزتر به مسأله دفاع مقدس می تواند تبیین بهتری از تمدن ایرانی و اسلامی داشته باشد. از سوی دیگر مسأله درس گرفتن از نکات جنگ ها در گذشته تاریخی هر کشوری است. در قرآن کریم شاهد گوشزد کردن عیوب و برتری های مسلمانان در مقوله جهاد فی سبیل الله هستیم. خداوند مسلمانان را به درس گرفتن از نکات آن جنگ ها و جهادها امر می کند. ایران نیز به عنوان یک کشور اسلامی باید از دفاع مقدس درس گرفته، آن روحیه جهادی و فداکاری را در مقابل متجاوزان به سرزمین اسلامی ایران را در زمینه های اقتصادی و فرهنگی نیز جاری سازد. نتیجه: پیاده کردن روحیه مقاومت و ایستادگی زمان جنگ در زمینه های غیر نظامی (اقتصادی و فرهنگی) نیز راهشگا است.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها