پرسش وپاسخ

اصرار بر استجابت دعا نه تنها مورد نهی نیست؛ بلکه در روایات تأکید شده که انسان در دعا کردن مداومت داشته باشد و از اجابت نشدن سریع آن دلسرد نشود.

پرسش:

در برخی احادیث بر لزوم تأکید بر دعا و درخواست از خدا توصیه شده؛ در حالی که در برخی دیگر، از اصرار بر خواسته‌ها نهی شده است. آیا این دو مطلب با یکدیگر تناقض دارند؟

پاسخ:

مقدمه

دُعا، طلب و درخواست بندگان از خداوند برای رسیدن به خواسته‌هاست. در متون دینی، دعا به‌عنوان یکی از راه‌های ارتباط با خدا و برترین عبادت‌ها شمرده شده است. در پرتو دعا انسان با بزرگ‏ترین منبع فیض هستی ارتباط صمیمانه برقرار می‌کند و از تنهایی نجات می‌یابد. برای استجابت دعا شرایطی وجود دارد. یکی از شرایط آن، اصرار بر دعا از سوی بنده است. این نوشتار به بررسی این شرط در روایات می‌پردازد.

پاسخ اجمالی

دُعا، طلب و درخواست بندگان از خداوند برای رسیدن به خواسته‌ها است. در روایات اسلامی تأکید شده که انسان در دعا کردن مداومت داشته باشد و از اجابت نشدن سریع آن دلسرد نشود. بنابراین در دعا و خواستن حاجت از پروردگار نباید مسامحه و سهل‌انگاری شود؛ بلکه باید اصرار ورزید و پافشاری کرد. اما در برخی موارد، از اصرار نامناسب در دعا نهی شده است که منظور از این روایات این است که نباید چیزی را با اصرار نادرست و به‌زور از خداوند بخواهیم، بلکه باید به حکمت او اعتماد کنیم. پس انسان باید بر خواسته خود در هنگام دعا اصرار داشته باشد، اما بر استجابت ظاهری یا همان نتیجه مشخص، اصرار نداشته باشد. اصرار بر دعا امری مطلوب است، البته به شرطی که با رضایت به قضا و قدر الهی همراه باشد.

پاسخ تفصیلی

1. روایات مرتبط با اصرار بر دعا

در روایات اسلامی تأکید شده که انسان در دعا کردن مداومت داشته باشد و از اجابت نشدن سریع آن دلسرد نشود.

از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُلِحِّینَ فِی الدُّعَاءِ؛(1) خداوند اصرارکنندگان در دعا را دوست دارد

ولید بن عقبه هجری می‌گوید: شنیدم امام صادق علیه‌السلام می‌فرمود:‏ «وَ اللَّهِ لَا یُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حَاجَتِهِ إِلَّا قَضَاهَا لَهُ؛(2) به خدا سوگند، هیچ بندهای در دعا پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزّوجلّ نکند مگر اینکه حاجتش را برآورد

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَرِهَ إِلْحَاحَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلَی بَعْضٍ فِی الْمَسْأَلَهِ وَ أَحَبَّ ذَلِکَ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ؛(3) خدا بد دارد که بنده‌ها بر یکدیگر در انجام حاجت اصرار ورزند و اصرار را نسبت به خودش دوست دارد، خداوند عزّوجلّ دوست میدارد که از او درخواست شود و آنچه نزد او است خواهش شود

امام صادق علیه‌السلام از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نقل فرمودند:‏ «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً طَلَبَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَهً فَأَلَحَّ فِی الدُّعَاءِ اسْتُجِیبَ لَهُ أَوْ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ وَ تَلَا هَذِهِ الْآیَهَ «وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا»(4)؛(5) خداوند بندهای را رحمت کند که از خدای عزّوجلّ‌ حاجتی را بخواهد و درباره آن اصرار ورزد، چه اجابت شود و چه نشود، سپس این آیه را خواند: «و به درگاه پروردگارم دعا کنم به امید اینکه در دعا به درگاه پروردگارم بدبخت نباشم»».

در برخی از ادعیه، خداوند با این صفات معرفی شده: «یَا مَنْ لَا یُخَیِّبُ الْمُلِحِّینَ عَلَیْه‏؛(6) ای آن‌که اصرارکنندگان درگاهت را ناامید نمیسازى!»؛ «یا من... وَ لَا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّین‏؛(7)‏ ای کسی که... اصرار و پا فشاری اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد

امام صادق علیه‌السلام فرمودند:‏ «لَوْ لَا إِلْحَاحُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی اللَّهِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ لَنَقَلَهُمْ مِنَ الْحَالِ الَّتِی هُمْ فِیهَا إِلَی حَالٍ أَضْیَقَ مِنْهَا؛(8) اگر مؤمنان برای طلب روزی نزد خداوند اصرار نمیورزیدند خداوند آنها را از آن حال به تنگدستی بیشتری منتقل میکرد

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «إن الله ... جَبَلَ بَعْضَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْإِیمَانِ فَلَا یَرْتَدُّونَ أَبَداً وَ مِنْهُمْ مَنْ أُعِیرَ الْإِیمَانَ عَارِیَّةً فَإِذَا هُوَ دَعَا وَ أَلَحَّ فِی الدُّعَاءِ مَاتَ عَلَی الْإِیمَانِ‏؛(9) همانا خداوند... مؤمنان را به سرشت ایمان آفریده و هرگز برنمیگردند و برخی باشند که ایمانی به عاریت دارند و هرگاه دعا کند و در دعا اصرار ورزد با ایمان بمیرد

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«إِنَّ الْعَبْدَ الْوَلِیَّ لِلَّهِ یَدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَمْرِ یَنُوبُهُ فَیَقُولُ لِلْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ اقْضِ لِعَبْدِی حَاجَتَهُ وَ لَا تُعَجِّلْهَا فَإِنِّی أَشْتَهِی أَنْ أَسْمَعَ نِدَاءَهُ وَ صَوْتَهُ وَ إِنَّ الْعَبْدَ الْعَدُوَّ لِلَّهِ لَیَدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَمْرِ یَنُوبُهُ فَیُقَالُ لِلْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ اقْضِ لِعَبْدِی حَاجَتَهُ وَ عَجِّلْهَا فَإِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَسْمَعَ نِدَاءَهُ وَ صَوْتَه‏؛(10) بنده‌ای که دوست خداست، وقتی حادثه‌ای برایش رخ می‌دهد، به درگاه خدا دعا می‌کند. خداوند به فرشته‌ای که موکل بر اجابت اوست می‌فرماید: حاجت بنده‌ام را برآور، ولی در آن شتاب مکن که من میل دارم صدا و آواز او را بشنوم. اما بنده دشمن خدا وقتی دعا می‌کند، خداوند بر فرشته موکل به آن حاجت دستور می‌دهد حاجتش را زود برآورید و در برآوردن آن شتاب کنید. که من خوش ندارم صدا و آواز او را بشنوم

از این روایت استفاده می‌شود خداوند وقتی بنده مؤمنی را دوست داشته باشد، اجابت دعای او را به تأخیر می‌اندازد، به دلیل آن که صدای او را دوست دارد و می‌خواهد بنده، بیشتر به درگاهش الحاح و اصرار کند؛ چون تأخیر در اجابت سبب تکرار دعا می‌شود و در نتیجه باعث تقویت نیروی روحی و ایمان دعا کننده می‌گردد. اما فاسق را چون دوست ندارد، فوراً دعایش را اجابت می‌کند تا آن را تکرار نکند.

محمد بن مسلم گوید: به امام گفتم به من دعائی بیاموز: «فَقَالَ فَأَیْنَ أَنْتَ عَنْ دُعَاءِ الْإِلْحَاحِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا دُعَاءُ الْإِلْحَاحِ فَقَالَ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ رَبَّ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ رَبَّ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالَّذِی تَقُومُ بِهِ السَّمَاءُ وَ بِهِ تَقُومُ الْأَرْضُ وَ بِهِ تُفَرِّقُ بَیْنَ الْجَمْعِ وَ بِهِ تَجْمَعُ بَیْنَ الْمُتَفَرِّقِ وَ بِهِ تَرْزُقُ الْأَحْیَاءَ وَ بِهِ أَحْصَیْتَ عَدَدَ الرِّمَالِ وَ وَزْنَ الْجِبَالِ وَ کَیْلَ الْبُحُورِ ثُمَّ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ تَسْأَلُهُ حَاجَتَکَ وَ أَلِحَّ فِی الطَّلَبِ؛(11) فرمود: تو کجایی که دعای الحاح را بخوانى، گفتم: دعای الحاح چیست‌؟ در پاسخ فرمود: بارخدایا! پروردگار هفت آسمان و آنچه میان آنهاست و پروردگار عرش بزرگ و پروردگار جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و پروردگار قرآن عظیم و پروردگار محمد خاتم پیامبران، راستی من از تو خواهش دارم به آنچه آسمان بر آن برپاست و به آنچه زمین بدان برپاست و بدان پراکنده کنی جمع را و جمع کنی پراکنده را و زنده‌ها را با آن روزی دهی و آمار کنی شمار ریگ‌ها و وزن کوه‌ها و پیمانه دریاها را. سپس درود فرستی بر محمد و آل محمد و سپس حاجت خود را بخواهی و درخواست خود تکرار کنى

این روایات نشانگر مجاز بودن و مطلوب بودن اصرار بر دعاست. بنابراین در دعا و خواستن حاجت از پروردگار نباید مسامحه و سهل‌انگاری باشد؛ بلکه باید اصرار ورزید و پافشاری کرد. ازاین‌رو، پافشاری و اصرار بر دعا، نه‌تنها گناهی ندارد، بلکه کار بسیار خوبی است و خدا آن را دوست دارد.

2. روایات درباره نهی از اصرار نامناسب در دعا

در منابع روایی، تأکید بر دعا و اصرار در آن فراوان است؛ اما در برخی موارد، از اصرار نامناسب در دعا نهی شده است. در ادامه، برخی از روایات که به نوعی توصیه می‌‌کنند در دعا زیاده‌روی و اصرار نادرست نکنید، ذکر می‌شود.

الف. نهی از عجله و بیصبری در دعا

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا دَعَا لَمْ یَزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی حَاجَتِهِ مَا لَمْ یَسْتَعْجِلْ؛(12) همانا چون بنده دعا کند خدای تبارک و تعالی در کار حاجت او است مادامی که آن بنده شتاب نکند

در منابع اهل سنت از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده: «لَا یَزَالُ یُسْتَجَابُ لِلْعَبْدِ مَا لَمْ یَدْعُ بِإِثْمٍ أَوْ قَطِیعَهِ رَحِمٍ‌. مَا لَمْ یَسْتَعْجِلْ‌». قِیلَ‌: یَا رَسُولَ اللَّهِ‌! مَا الِاسْتِعْجَالُ؟ قَالَ «یَقُولُ‌: قَدْ دَعَوْتُ‌، وَ قَدْ دَعَوْتُ‌، فَلَمْ أَرَ یَسْتَجِیبُ لِی. فَیَسْتَحْسِرُ عِنْدَ ذَلِکَ‌، وَ یَدَعُ الدُّعَاءَ‌؛(13) دعای بنده مستجاب می‌‌شود، مادامی که برای گناه یا قطع رحم دعا نکند و عجله نورزد. پرسیدند: چگونه عجله می‌‌کند؟ فرمودند: می‌‌گوید: دعا کردم و دعا کردم، اما اجابتی ندیدم، پس ناامید می‌‌شود و دعا را ترک می‌‌کند.» در این روایت، نهی از عجله و ناامیدی در دعا آمده است. نباید به گونه‌ای دعا کرد که اگر سریع مستجاب نشد، فرد ناراحت و ناامید شود.

ب. تعیین تکلیف نکردن برای خداوند در دعا

برخی افراد اصرار دارند که حتماً و سریعاً دعایشان مستجاب شود، در حالی که ممکن است تأخیر در اجابت به نفع آنان باشد. امام علی علیه‌السلام فرمودند: «رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْکَ الْإِجَابَهُ، لِیَکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ، وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ؛(14) گاهی در اجابت دعا تأخیر می‌‌افتد تا پاداش درخواست‌کننده بزرگ‌تر و عطای آرزومند کامل‌تر شود.» این روایت توصیه می‌کند که بنده باید به حکمت خداوند اعتماد داشته باشد و اصرار بیش از حد نداشته باشد.

هنگام دعا، انسان نباید برای خداوند تعیین تکلیف کند که حاجت را چگونه و چه زمانی برآورده کند، بلکه باید باور داشته باشد که خداوند بهترین تصمیم را می‌گیرد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛(15) چهبسا چیزی را خوش نداشته باشید، در حالی که خیر شما در آن است، و چهبسا چیزی را دوست داشته باشید، در حالی که شرّ شما در آن است؛ و خدا می‌‌داند و شما نمی‌دانید

این آیه نشان می‌‌دهد که گاهی اصرار بر چیزی که فکر می‌کنیم به نفع ماست، ممکن است در واقع به ضرر ما باشد. پس نباید چیزی را با اصرار نادرست و به‌زور از خداوند بخواهیم؛ بلکه باید به حکمت او اعتماد کنیم.

پس انسان باید بر خواسته خود در هنگام دعا، اصرار داشته باشد؛ اما نباید بر استجابت ظاهری یا همان نتیجه مشخص، اصرار کند. مثلاً؛ شخصی که صاحب فرزند نمی‌شود، نباید ناامید شده و دست از دعا کردن بر دارد، بلکه باید تا آخر عمر دعا کند تا خداوند به او فرزند صالح عطا کند؛ اما بر استجابت و نتیجه آن اصرار و پافشاری نکند و از این‌که به‌ظاهر این دعا برآورده نمی‌‌شود، بی‌تابی نکرده و از رحمت الهی ناامید نشده و افسرده نگردد.

ج. دعا باید همراه با تواضع و تسلیم باشد

امام علی علیه‌السلام فرمودند: «خَیْرُ الدُّعَاءِ مَا صَدَرَ عَنْ صَدْرٍ نَقِیٍّ وَ قَلْبٍ تَقِیٍّ؛(16) بهترین دعا آن است که از سینهای پاک و دلی پرهیزکار برخیزد.» دعایی که با پاکی قلب و تسلیم در برابر حکمت الهی باشد، بهتر از دعایی است که همراه با اصرار نامناسب و طلبکاری از خداوند باشد.

در روایات توصیه به دعا و اصرار بر آن شده، زیرا از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده: «الدعاء مخ‏ العبادة؛(17) دعا مخ و اصل عبادت است.» دعا تأثیر معنوی فراوانی برای انسان دارد. آنچه در دعا اهمیت دارد توجه به حقیقت و پی بردن به ارزش دعا است. زیرا دعا نوعی مناجات و توسل موجودی بی‌ارزش با وجود بی‌نهایت است. در پرتو این مناجات، موجود بی‌ارزش، ارزش پیدا کرده و مورد توجه حق تعالی قرار می‌گیرد. «مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ؛(18) پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد.» دعا و توسل به حق تعالی صرفاً ابزاری برای گرفتن حاجت نمی‌باشد؛ بلکه مقصود عبادت و تقرّب به خداوند است. بنابراین دعا کننده چه نتیجه دلخواه بگیرد، چه نگیرد، عبادت کرده و به خداوند نزدیک شده است.

نتیجهگیری:

اصرار بر استجابت دعا نه‌ تنها مورد نهی نیست؛ بلکه در منابع حدیثی به آن توصیه شده است. در روایات تأکید شده که انسان در دعا کردن مداومت داشته باشد و از اجابت نشدن سریع آن دلسرد نشود. اصرار نشانه‌ی امید و توکل است، وقتی بنده‌ای مکرر دعا می‌‌کند، نشان‌ دهنده‌ی اعتماد او به خداوند و امید به رحمت الهی است. تأخیر در استجابت به معنای رد شدن نیست، گاهی تأخیر در اجابت به صلاح بنده است، زیرا خداوند بهتر می‌داند که چه زمانی و چگونه به دعای بنده‌اش پاسخ دهد. اصرار نباید به نوعی طلبکار بودن تبدیل شود، دعا باید همراه با تواضع و پذیرش حکمت الهی باشد، نه اینکه انسان به‌ گونه‌ای دعا کند که گویی به اجابت آن حق دارد. اصرار بر دعا امری مطلوب است، البته به شرطی که با رضایت به قضا و قدر الهی همراه باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ‏شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، مطبعه حیدریه، نجف، چاپ اول، بی‌تا، ص131.

2. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص475.

3. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص475.

4. سوره مریم، آیه 48.

5. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص475.

6. علی بن الحسین علیه‌السلام، امام چهارم، الصحیفه السجادیه، دعای ششم، دفتر نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1376ش، ص204.

7. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص594.

8. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص261.

9. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص419.

10. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص490.

11. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص585.

12. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص474.

13. مسلم بن حجاج،‌ صحیح مسلم، دارالحدیث، 1412ق، ج4، ص2096.

14. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، ص399، نامه 31.

15. سوره بقره، آیه ۲۱۶.

16. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص468.

17. إبن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، دارالکتب الإسلامی، چاپ اول، 1407ق، ص29.

18. سوره فرقان، آیه 77.

نولدکه از مستشرقینی است که قرآن را کتاب شعر دانسته و چون قواعد شعر در آیات آن مراعات نشده، مدعی شده که قرآن متن ادبی تراز اولی نیست!

پرسش:

ادعای نولدکه، مبنی بر تراز اول نبودن قرآن، چقدر صحیح است؟ چه فرقی بین یک کتاب اعجازآمیز با شاهکار ادبی وجود دارد؟ آیا قرآن فقط معجزه است یا افزون بر این، شاهکار ادبی و یک متن تراز اول نیز است؟

پاسخ:

چکیده:

هدف اصلی خاورشناسان از مراجعه به قرآن آگاهی از تاریخ صدر اسلام بود؛ اما چون قرآن کتاب تاریخ نبود، به هدف خود نرسیدند. آنان به‌جای اصلاح نگاه نادرست خود، قرآن را نقد و متهم به ناکارآمدی کردند. چنان‌که نولدکه قرآن را کتاب شعر دانسته و چون قواعد شعر در آیات آن مراعات نشده، مدعی شده که قرآن متن ادبی تراز اولی نیست! درحالی‌که مشکل اصلی از ذهنیت اشتباه اوست، نه از قرآن و سبک ادبی منحصربه‌فرد آن.

مقدمه

تئودور نولدکه، ضمن قابلْ‌شمردن ارزش بلاغی قرآن، آن را از نظر زیباشناختی به‌هیچ‌روی اثر تراز اولی نمی‌داند. از نظر او پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌هیچ‌وجه در سبکْ، استاد نیست و این تعصب مسلمانان است که یک تولید معیوب ادبی را تا حد شاهکاری بی‌بدیل بالا برده‌اند. نولدکه معتقد است اگر قرآن بی‌نقص از آب درآمده بود، می‌شد آن را معجزه شمرد؛ چراکه تا پیش از قرآن اثر قابلی در نثر عربی تولید نشده بود و هرچه بود به شعر بود؛ البته از نظر نولدکه نمی‌توان بر پیامبر خرده گرفت که چرا نثری که تولید کرده، معیوب است؛ چرا که کارهای آغازین هیچ‌وقت بی‌نقص نیست. در نوشتار حاضر ادعای نولدکه بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی مخالفت مستشرقان با منحصربه‌فرد بودن سبک قرآن

در تحقیقات قرآنی شرق‌شناسان، سبک زیبای قرآن معمولاً نه‌تنها مورد تحسین قرار نگرفته، بلکه مورد تردید واقع شده است. برخی محققان در مقام بیان چرایی این عکس‌العمل خاورشناسان، به عدم تسلط آنان بر علوم ادبی، خصوصاً علم بلاغت، اشاره می‌کنند و آن را دلیلی برای عدم درک زیبایی و اعجاز بیانی قرآن می‌دانند. هرچند این دلیل در مورد برخی از خاورشناسان پذیرفته است، اما در حق مستشرقانی همچون نولدکه که آگاهی کافی از زبان عربی و شعر جاهلی داشته‌اند، پذیرفتنی نیست و باید علت را در جای دیگری جست‌وجو کرد.

 نویسندگان مقاله «بازسازی افق انتظارات خاورشناسان با تکیه بر واکنش زیبایی‌شناختی به قرآن کریم» این مسئله را بررسی و به این نتیجه رسیده‌اند که خاورشناسان معمولاً به دو دلیل درک کاملی از اعجاز بیانی قرآن ندارند:

دلیل1: عدم تطابق انتظارات پیشینی خاورشناسان با قرآن

خاورشناسان پیش از مطالعه قرآن، آثار ادبی مختلفی را مطالعه کرده‌اند و در اثر این مطالعه، انتظاراتی در آنان نسبت به متن ادبی ایجاد شده است. آنان وقتی به سراغ قرآن می‌آیند، ناخودآگاه قرآن را براساس این انتظارات بررسی می‌کنند و هرجایی از آن که با انتظارات آنان براساس باشد، مورد تحسین قرار می‌گیرد و سایر موارد تخطئه می‌‌شوند. نولدکه نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. معیارهای زیبایی‌شناختی او مبتنی بر سبک شعر جاهلی شکل گرفته است. او قرآن را به مثابه شعر مسجع که لازم است طول ابیات آن با هم مساوی و قافیه در همه ابیات آن یکسان باشد، می‌بیند. از نظر او، تطابق و هماهنگی آیات و سوره‌های قرآن با شعر جاهلی به منزله زیبایی و سبک نیکوی آن‌ها به شمار می‌رود و عدم تبعیت از این معیارها، نشانه ضعف بیانی آن‌ها است. به‌عنوان مثال، باور وی به شعر و مسجع بودن قرآن سبب شده از نگاه او عدم یکسانی طول آیات یک سوره نشانه پریشانی آن سوره و عدم اتحاد فاصله یک آیه با فواصل سایر آیات آن سوره، قرینه الحاقی بودن آن آیه باشد.

چنان‌که نولدکه تحت تأثیر ادبیات یونانی که در زمانه‌اش در آلمان به عنوان یک الگو پذیرفته شده بود و همچنین پذیرش مبانی ارسطو و معیارهای او در فن خطابه، انتظار داشت هر سوره آغاز و پایانی مشخص و هر آیه رابطه‌ای منطقی با آیات قبل و بعد خود داشته باشد. او بر این باور است که سوره‌هایی نظیر سوره یوسف که از این قاعده پیروی می‌کنند، از ترکیب زیبایی برخوردار هستند و سوره‌های دیگر که این‌گونه نیستند، زیبا به شمار نمی‌آیند.

اگرچه انتظارات یک خواننده معمولاً به‌صورت ناخودآگاه شکل می‌گیرند؛ اما نباید به یک قاعده الزامی در تمام اشکال ادبی تبدیل شود تا اگر اثری از انتظارات یا مبانی مورد قبول ما تبعیت نمی‌کرد، ضعیف تلقی شود.

دلیل2: بررسی متن ادبی به مثابه سند تاریخی

اگر متن ادبی، نه به مثابه یک پدیده هنری، بلکه به‌عنوان یک سند اجتماعی یا تاریخی، مورد بررسی قرار بگیرد، در این حالت وجوه بلاغی متن در درجه اول از اهمیت، تلقی نمی‌شود. برای نمونه، اگر متنی که دارای عناصر ادبی است، در خدمت اهداف غیرهنری قرار بگیرد، زیبایی‌های آن به چشم نمی‌آیند. زیبایی‌های ادبی قرآن در نظر شرق‌شناسان تحت تأثیر وظایفی قرار گرفته که آنان در پژوهش‌های قرآنی خود به آن‌ها پرداخته‌اند. آنان ﻫﻤﭽﻮن ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ دﻳﻮان ﺷﻌﺮی را ﺑﺪون ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ دﻻﻳﻞ زﻳﺒﺎیی و ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬاری آن، ﺻﺮﻓﺎً ﺟﻬﺖ استخراج رﺳﻮم ﻣﺮدم یک دوره، بررسی می‌کنند. برای نمونه، هدف ﻧﻮﻟﺪﻛﻪ از بررسی سبک قرآن، ﺑﺎزﭼﻴﻨﺶ ﻣﺠﺪد ﺳﻮرهﻫﺎ ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی ﺗﺮﺗﻴﺐ ﮔﺎه‌ﺷﻤﺎراﻧﻪ و اﺛﺒﺎت دیدگاه ﺧﻮد درباره ﺗﻜﻮﻳﻦ ﺗﺪریجی ﻗﺮآن و ﺗﺒﻌﻴﺖ سبکی ﺳﻮره‌ﻫﺎ از اﺣﻮال ﻣﺆﻟﻒ آن‌ها که از نگاه او پیامبر بوده، اﺳﺖ. هر جا از قرآن که با این نظریه او هماهنگ بوده، سبکش مورد تحسین و مدح قرار گرفته و هرجا هماهنگ نبوده، مأیوس شده و گناه را به گردن ضعف بیانی قرآن انداخته است!(1)

تفاوت کتاب الهی با شاهکار ادبی

کتاب‌های الهی با شاهکارهای ادبی از جهات مختلفی متفاوت هستند. اولین و مهم‌ترین تفاوت در منبع آن‌ها است. کتاب آسمانی همچون قرآن محصول وحی، اما شاهکار ادبی محصول خلاقیت نویسنده است. تفاوت دیگر آن‌ها در هدف و کارکرد است. هدف کتاب الهی هدایت آدمی و کارکرد آن رساندن او به سعادت است؛ اما شاهکارهای ادبی معمولاً با این هدف و کارکرد نوشته نمی‌شوند. سومین تفاوت درباره مطالب آن‌ها است. کتاب‌های الهی معمولاً موضوع واحدی ندارند و به هرآنچه‌که مایه راهنمایی انسان شود اعم از اعتقادی، اخلاقی، تاریخی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... می‌‌پردازند و به‌همین‌دلیل، مباحث گسترده و متنوعی در آن‌ها مطرح است؛ اما شاهکارهای ادبی معمولاً موضوع واحدی دارند و مثلاً فقط در رابطه با یک فرد، حادثه تاریخی، رویداد اجتماعی و... هستند.

قرآن به مثابه یک شاهکار ادبی؟

شاهکار ادبی به اثری نوشتاری گفته می‌شود که به‌دلیل خصوصیات خاص خود، نظیر سبک بی‌نظیر، عمق موضوع، شخصیت‌پردازی دقیق، ساختار محکم، زبان زیبا و خلاقانه، و نوآوری در لفظ و محتوا در ادبیات برجسته شده است. این آثار معمولاً مفاهیم را هنرمندانه منتقل می‌کنند و تأثیرگذار، الهام‌بخش و تغییر‌دهنده هستند. یکی از ویژگی‌های مهم شاهکارهای ادبی، ماندگاری آن‌ها است. این آثار با گذشت زمان همچنان ارزشمند و مورد توجه خوانندگان و منتقدان باقی می‌مانند. هرچند قرآن همه ویژگی‌های لازم برای شاهکار ادبی بودن همچون زیبایی، نوآوری، تأثیرگذاری و ماندگاری را بیشتر از هر شاهکار ادبی دیگری در جهان داشته و همچنان نیز دارد، ولی به نظر می‌رسد شاهکار ادبی به آثاری اطلاق می‌شود که محصول خلاقیت بشری هستند؛ بنابراین، قراردادن قرآن در کنار چنین آثاری، اگر کسر شأن آن نباشد، سبب فزونی رفعت آن نخواهد شد.

نتیجهگیری:

مراجعه خاورشناسان به قرآن، نه به‌عنوان کتاب الهی یا اثر ادبی، بلکه با هدف اطلاع از تاریخ صدر اسلام بوده است؛ اما قرآن کتاب تاریخ نیست و به همین دلیل، خاروشناسان به هدف خود نرسیدند. آنان به‌جای این که نگاه نادرست خود به قرآن را نقد و اصلاح کنند، به نقد قرآن روی آوردند و کوشیدند با إعمال تغییراتی در ساختار آن، از جهت ترتیب سور و آیات، به مقصود خود برسند که البته ناکام ماندند. چنان‌که آنان معمولاً پیش از رجوع به قرآن و مطالعه آن، گمان می‌کنند که قرآن نیز کتابی همچون کتاب مقدس سایر ادیان یا دیوان شاعران و... است؛ اما پس از مراجعه به قرآن، آن را متفاوت با ذهنیت خود و همچنین هرکتاب دیگری می‌یابند و درنتیجه، آن را حمل بر ضعف قرآن در مرحله تکوین یا تدوین می‌کنند. برای نمونه، نولدکه قرآن را به مثابه کتاب شعر دیده و توقع داشته آیات آن از نظر ثبات طول، اتحاد فاصله (قافیه) و مسجع بودن همانند ابیات شعر باشند، ازاین‌رو هرکجای قرآن که به ذهنیت خودش نزدیک بوده را تحسین و مابقی موارد را تخطئه کرده و در نهایت، مدعی شده قرآن یک متن ادبی تراز اول نیست. این در حالی است که مشکل از قرآن و سبک ادبی منحصربه‌فرد آن نیست؛ بلکه مشکل از ذهنیت نادرست نولدکه مبنی بر شعرپنداری قرآن و مقایسه نابه‌جای اوست.

پی‌نوشت‌ها:

1. دلاور ابربکوه، زهرا و ...، بازسازی افق انتظارات خاورشناسان با تکیه بر واکنش زیبایی‌شناختی به قرآن کریم، مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، دوره7، شماره1، 1402ش، صص71-47.

خداوند ستارالعیوب است اما این ستاریت مطلق نیست وخداوند متناسب با حجم و شدت زشتیِ گناهان مردم در قیامت وحتی گاهی در دنیا،اسرار و رفتار زشت آنها را آشکار می سازد.

پرسش:

چطور خدا هم ستارالعیوب است و هم قیامت را «یوم تبلی السرائر» می‌داند؟ مرز ستارالعیوب بودن خدا تا کجاست؟

پاسخ:

پاسخ اجمالی

بنای خداوند در دنیا رسواسازی مردم نیست. خداوند ستارالعیوب است و همه را به پوشاندن عیوب دیگران دستور داده است و با این که فرشتگان و شاهدانش اعمال را ثبت و ضبط می‌کنند؛ اما آنها را به صورت آنلاین برای دیگران پخش نمی‌سازد.

اما این ستاریت مطلق نیست و خداوند متناسب با حجم و شدت زشتیِ گناهان مردم، در قیامت و حتی گاهی در دنیا، اسرار و رفتار زشت آنها را آشکار می‌سازد و آنها را خوار و ذلیل می‌کند.

کسانی که اهل تقوا و مراقبت و توبه هستند، مشمول ستار بودن خداوند قرار می‌گیرند. راوی از امام علیه‌السلام می‌پرسد: «چگونه خداوند گناهانش را می‌پوشاند؟» امام فرمود: «(خداوند) دو فرشته‌ای را که اعمال او را ثبت می‌کردند، به فراموشی می‌اندازد تا آنچه بر او نوشته بودند را یادشان نماند، و به اعضای بدن او و به نقاط زمین الهام می‌کند که گناهانش را پنهان کنند. پس هنگامی که خداوند را ملاقات می‌کند، هیچ‌چیز (نه فرشتگان، نه اعضای بدن و نه زمین) بر ضد او به گناهی گواهی نمی‌دهد.» (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، المحقق/المصحح:‌ غفاری علی‌اکبر و آخوندی، محمد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ4، 1407ق، ج2، ص436.)

پاسخ تفصیلی

مقدمه

خداوند «سَتّار العیوب» (پوشاننده عیب‌ها) است. ستار بودن خدا دو ساحت دارد:

الف. ستار در حوزه تکوین: خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده که بسیارى از عیب‌هایش، مثلاً صفات درونی یا نیات بد او، تا زمانی که انسان آنها را آشکار نکرده است، پنهان بماند. همچنین با این که همه کارهای آدمی، توسط فرشتگان ثبت و ضبط می‌شود،(1) اما این دفتر اعمال، مستور و پنهان می‌ماند؛ مگر این که خود انسان یا دیگران گوشه‌ای از آن را آشکار کنند.

ب. ستار در حوزه تشریع: خداوند به انسان‌ها دستور داده که به دنبال عیب‌جویی از یکدیگر نباشند و از غیبت، تهمت و بردن آبروی دیگران اجتناب کنند و اگر بر عیب کسی آگاهی پیدا کردند، آن را بپوشانند و برای دیگران آشکار نکنند.(2)

با این حال، خداوند قیامت را «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»(3) دانسته است؛ یعنی روزی که اسرار نهان آشکار می‌شود. ازاین‌رو، لازم است درباره ستار بودن خدا و مرز و حدود آن بیشتر توضیح دهیم. در ادامه در قالب نکاتی به این مطلب می‌پردازیم.

نکته اول

با آنکه خداوند ستارالعیوب است،(4) اما ستاریت خداوند، مطلق و همیشگی نیست و حدود و قیودی دارد؛ مثلاً در آیات قرآن، از مجازات گنهکاران در روز قیامت خبر داده شده (5) یا آیاتی که به عذاب‎های دنیایی افراد گناهکار و سرکش اشاره دارد (6) و یا شاهدانی که بر اعمال انسان وجود دارد.(7)

از این آیات استفاده می‌شود که ستار بودن خداوند و پرده‌پوشی او نسبت به بندگان، مطلق و همیشگی نیست. فرشتگان کاتب و شاهدان اعمال انسان، نسبت به همه اسرار ما آگاهند؛ یعنی خداوند این اذن را به آنها داده که رازهای ما از آنها پنهان نماند و آنها از همه رازهای ما مطلع شوند. همچنین بدکاران، در آخرت و گاه در دنیا، رسوا می‌شوند.

نکته دوم

انسان مؤمنی که از خدا حیا دارد و مرتکب گناه نمی‌شود و در صورت انجامش از آن پشیمان می‌شود و توبه می‌کند، مشمول ستار بودن خدا است؛ یعنی گناهانش در آخرت آشکار نمی‌شود.

در این راستا، در برخی از روایات وارد شده که هنگامی که بنده‌ای توبه‌ای نصوح (خالصانه) کند، خداوند او را دوست می‌دارد و گناهانش را می‌پوشاند. راوی از امام علیه‌السلام می‌پرسد: «چگونه خداوند گناهانش را می‌پوشاند؟» امام فرمود: «(خداوند) دو فرشته‌ای را که اعمال او را ثبت می‌کردند، به فراموشی می‌اندازد تا آنچه بر او نوشته بودند را یادشان نماند، و به اعضای بدن او و به نقاط زمین الهام می‌کند که گناهانش را پنهان کنند. پس هنگامی که خداوند را ملاقات می‌کند، هیچ‌چیز (نه فرشتگان، نه اعضای بدن و نه زمین) بر ضد او به گناهی گواهی نمی‌دهد».(8)

نتیجه‌گیری:

بنا بر آنچه گذشت، روشن می‌شود که بنای خداوند در دنیا، رسواسازی مردم نیست. خداوند ستارالعیوب است و همه را به پوشاندن عیوب دیگران دستور داده است و با این که فرشتگان و شاهدانش اعمال را ثبت و ضبط می‌کنند؛ اما آنها را به صورت آنلاین برای دیگران پخش نمی‌سازد؛ اما این ستاریت مطلق نیست و خداوند متناسب با حجم و شدت زشتیِ گناهان مردم، در قیامت، و حتی گاهی در دنیا، اسرار و رفتار زشت آنها را آشکار می‌سازد و آنها را خوار و ذلیل می‌کند. در عین حال، کسانی که اهل تقوا و مراقبت و توبه هستند، مشمول ستار بودن خداوند قرار می‌گیرند؛ یعنی خداوند کاری می‌کند که هیچ کسی گناهان آنها را به یاد نیاورد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره انفطار، آیات 10-11: «وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ کِرَامًا کَاتِبِینَ».

2. مکارم شیرازی، ناصر، گفتار معصومین علیهم‌السلام، تهیه و تنظیم سید محمد عبدالله‌زاده‌ ، قم، مدرسه الامام على بن أبی‌طالب (علیه‌السلام)، چ1، 1387ش، ج2، ص139.

3. سوره طارق، آیه 9.

4. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، تهران، کانون انتشارات علمی، 1368ش، دعای جوشن کبیر، بند 12.

5. به عنوان نمونه: سوره مائده، آیه 41: «...أُولَئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ ۚ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ ۖ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ».

6. به عنوان نمونه: سوره فصلت، آیات 15-17: «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ ... لِنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَلَعَذَابُ الْآخِرَهِ أَخْزَىٰ ۖ وَهُمْ لَا یُنْصَرُونَ * وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَهُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ».

7. به عنوان نمونه: سوره بقره، آیه 143: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا...».

8. «إِذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّهُ فَسَتَرَ عَلَیْهِ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ یَسْتُرُ عَلَیْهِ قَالَ یُنْسِی مَلَکَیْهِ مَا کَانَا یَکْتُبَانِ عَلَیْهِ وَ یُوحِی اللَّهُ إِلَى جَوَارِحِهِ وَ إِلَى بِقَاعِ الْأَرْضِ أَنِ اکْتُمِی عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ فَیَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حِینَ یَلْقَاهُ وَ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ یَشْهَدُ عَلَیْهِ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الذُّنُوب»: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، المحقق/المصحح:‌ غفاری علی‌اکبر و آخوندی، محمد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ4، 1407ق، ج2، ص436.

مکانیسم ماشه و راه فعال شدنش و پیامدهای آن
مکانیسم ماشه بخشی از برجام است که برای ضمانت اجرای برجام در آن گنجانده شده است و تروئیکای اروپایی به‌عنوان عضوی از برجام، قابلیت فعال‌کردن آن را دارد.

پرسش:

مکانیسم ماشه چیست؟ چگونه فعال می‌شود، فعال شدن آن چه پیامدهایی دارد و آیا دولت‌های اروپایی بدون آمریکا می‌توانند آن را فعال کنند؟

پاسخ:

مقدمه

در محافل متعدد سیاسی یکی از موضوعاتی که در سیاست خارجی ایران همواره مورد بحث و توجه است، مسئله بحران هسته‌ای ایران در عرصه بین‌المللی و فشارهای سنگین نظام سلطه بر ایران در پی توافق مشترک معروف به برجام پیرامون اصطلاحی به نام مکانیسم ماشه و اسنپ‌بک است. اکنون‌که طرف‌های اروپایی به‌صورت مکرر ایران را به نقض توافق برجام متهم می‌سازند، بحث این مکانیسم دوباره داغ شده است و از شیوه و تبعات فعال شدن آن مباحث متعددی مطرح می‌گردد. حال باید دید که کم و کیف این مکانیسم و فعال شدن آن به چه صورت است.

پاسخ اجمالی:

یکی از موضوعاتی که در سیاست خارجی ایران همواره مورد بحث و توجه است، مسئله بحران هسته‌ای ایران در عرصه بین‌المللی و فشارهای سنگین نظام سلطه بر ایران در پی توافق مشترک معروف به برجام پیرامون اصطلاحی به نام مکانیسم ماشه و اسنپ‌بک است. مکانیسم ماشه بخشی از برجام است که برای ضمانت اجرای برجام در آن گنجانده شده و بر اساس آن اگر یکی از طرف‌های برجام به این جمع‌بندی برسد که طرف دیگر به تعهدات ذکر شده در این توافق پایبند نیست، می‌تواند به کمیسیون مشترک شکایت کند. سازوکار ماشه یا سازوکار رسیدگی به اختلاف در برجام با اصرار آمریکایی‌ها در این توافق‌نامه گنجانده شده تا به ادعای آن‌ها، اگر ایران از برجام سرپیچی کرد، تحریم‌هایی بین‌المللی که با برجام، برچیده شده، دوباره بتوان بازگرداند یا بازگشت خودکار سریع اسنپ‌بک (Snapback) اتفاق می‌افتد. تروئیکای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) برخلاف آمریکا، به‌عنوان عضوی از برجام، قابلیت فعال‌کردن آن را دارند.

پاسخ تفصیلی:

پاسخ به پرسش پرسشگر محترم پیرامون مکانیسم ماشه و تبعات فعال شدن آن و چگونگی فعال‌سازی آن، مستلزم توجه به فرایند ذیل است:

1. تبیین مفهومی مکانیسم ماشه (Trigger mechanism

مکانیسم ماشه، در راستای حل‌اختلاف پیش‌بینی‌شده در برجام، فرآیندی است که اگر یکی از طرف‌های برجام به این جمع‌بندی برسد که طرف دیگر به تعهدات ذکر شده در این توافق پایبند نیست، می‌تواند به کمیسیون مشترک شکایت کند. سازوکار ماشه یا سازوکار رسیدگی به اختلاف در برجام با اصرار آمریکایی‌ها در این توافق‌نامه گنجانده شده تا به ادعای آن‌ها، اگر ایران از برجام سرپیچی کرد، تحریم‌هایی بین‌المللی که با برجام، برچیده شده، دوباره بتوان بازگرداند یا بازگشت خودکار سریع اسنپ‌بک (Snapback) اتفاق می‌افتد. سازوکار ماشه که در بند‌های ۳۶ و ۳۷ برجام پیش‌بینی‌شده، هنگامی فعال می‌شود که یکی از طرف‌های برجام، اعتراض کند که طرف مقابل، به برجام متعهد نمانده است و باید این شکایت در کمیسیونی که در چارچوب برجام و با هدف نظارت بر اجرای آن تأسیس شده است بررسی شود. اگر در بازه زمانی ۳۵ روزه، موضوع شکایت آن‌گونه که شاکی می‌خواهد حل و بررسی نشود، شاکی می‌تواند موضوع حل‌نشده را به‌عنوان دلیلی برای توقف اجرای تعهدات برجام در نظر بگیرد. همچنین شاکی می‌تواند با آگاه‌سازی شورای امنیت سازمان ملل درباره حل نشدن موضوع شکایت، عدم اجرای چشمگیر آن را متضمن شود. پس‌ازآن، شورای امنیت نیز ۳۰ روز فرصت دارد تا درباره استمرار تعلیق تحریم‌ها یا بازگرداندن آن‌ها قطعنامه صادر کند. اگر در این مدت، شورای امنیت نتواند در این زمینه قطعنامه صادر کند، تمام تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل که قبل از برجام برقرار شده بودند، به‌طور خودکار بازمی‌گردند. به این سازوکار، مکانیسم ماشه یا بازگشت سریع تحریم‌ها هم می‌گویند. نکته مهم این سازوکار، این است که بازگشت تحریم‌ها، قابل وتو نیست بلکه «عدم بازگشت تحریم‌ها» قابلیت وتو دارد؛ یعنی رأی‌گیری برای «بازگشت تحریم‌ها» انجام نمی‌شود بلکه برای «ادامه تعلیق تحریم‌ها» انجام می‌شود که حتی اگر شورا به آن رأی ندهد، یک عضو دارای حق وتو می‌تواند رأی را وتو کرده و عملاً تحریم‌ها بازگردند. به کار افتادن سازوکار حل اختلاف، یا مکانیسم ماشه، می‌تواند تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران را بازگرداند و همه قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت بار دیگر برای همه کشور‌های عضو سازمان لازم‌الاجرا شود.(1)

2. بررسی سابقه تلاش برای فعال‌کردن مکانیسم ماشه؛

در سال ۲۰۲۰ ایالات‌متحده تلاش کرده بود تا با استناد به یک‌بند قطعنامه ۲۲۳۱، تمامی تحریم‌های تعلیق‌شده علیه ایران را بازگرداند اما با توجه به این‌که آمریکا در سال ۲۰۱۸ با تصمیم دونالد ترامپ از برجام خارج شده بود و دیگر «عضوی از توافق» نبود نتوانست به هدف خود برسد و در این مسیر شکست خورد. در متن قطعنامه ۲۲۳۱ آمده است که هر کشور «شرکت‌کننده» در توافق هسته‌ای می‌تواند درصورتی‌که کشور دیگر را ناقض تعهد تشخیص دهد، درخواست فعال شدن این مکانیسم را ارائه دهد؛ اما ازآنجایی‌که ایالات‌متحده در سال ۲۰۱۸ از این توافق خارج شده بود، اروپا استدلال آمریکا را نپذیرفت و این کشور را به لحاظ قانونی عضوی از برجام به‌شمار نیاورد. این درحالی است که ایالات‌متحده مدعی بود که از برجام خارج شده و نه از قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت و درنتیجه می‌تواند همچنان یکی از اعضای آن به‌شمار رود و درنتیجه خواهد توانست مکانیسم ماشه را فعال کند. در اوت سال ۲۰۲۰ مایک پمپئو، وزیر خارجه وقت درخواست برای فعال‌سازی این مکانیسم را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه کرد اما درنهایت از ۱۵ عضو، ۱۳ کشور با آن مخالفت کردند تا درخواست آمریکا با قاطعیت رد شود.(2)

3. امکان فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط کشورهای اروپایی عضو برجام؛

بر اساس توضیحات بالا، اعضای اروپایی برجام یعنی فرانسه و انگلیس و آلمان می‌توانند موضوع عدم پایبندی ایران به برجام را به کمیسیون مشترک برجام ارجاع دهند و مسیر فعال‌سازی مکانیسم ماشه را به جریان بیندازند. این مکانیزم در 18 اکتبرماه 2025 یعنی تنها چند ماه دیگر منقضی خواهد شد و طبیعتاً طرف‌های غربی برجام، در این چند ماه خواهان استفاده از این فرصت برای وادار‌کردن ایران به انجام یک‌طرفه تعهدات و یا نشستن مجدد پای میز مذاکره خواهند شد. نمایندگان سه کشور اروپایی طرف برجام (انگلیس، فرانسه و آلمان) اواخر آذرماه 1403، در نامه خود به شورای امنیت سازمان ملل اعلام کرده‌اند که: «ما بر عزم خود برای استفاده از همه ابزارهای دیپلماتیک برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، ازجمله استفاده از مکانیسم ماشه (اسنپ بک) در صورت لزوم، تأکید می‌کنیم».(3)

4. ادعاهای نمایندگان اروپایی درحالی است که ایران بعد از 13 بار راستی آزمایی طبق گزارش آژانس به تمام تعهدات برجامی خود عمل کرده بود اما ابتدا طرف اصلی برجام یعنی ایالات‌متحده آمریکا از آن خارج شد و تحریم‌های سنگین‌تری نسبت به قبل از برجام بر دوش ایران انداخت و سپس طرف اروپایی که وعده جبران بخشی از خسارات بین‌المللی را داده بود، به هیچ‌کدام از وعده‌های خود عمل نکرد. درواقع طرف غربی خواهان این است که ایران به‌صورت یک‌طرفه به برجام پایبند بماند. رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با کارگزاران نظام در این رابطه فرمودند: «حالا آن سه کشور اروپایی هم اعلامیّه می‌دهند، اعلام می‌کنند که ایران به تعهّدات هسته‌ای خودش در برجام عمل نکرده! از این طرف یکی از آن‌ها سؤال کند (مگر) شما عمل کردید؟ شما میگویید ایران به تعهّدات خودش در برجام عمل نکرده؛ خیلی خب، شما به تعهّدات خودتان در برجام عمل کردید؟ شما از روز اوّل عمل نکردید؛ بعد که آمریکا خارج شد، قول دادید که یک‌جوری جبران کنید، زیر قولتان زدید؛ باز یک‌چیز دیگر گفتید، زیر آن قول دوّم هم زدید. بالاخره بی‌چشم‌و‌رویی هم یک حدّی دارد؛ آدم خودش به تعهّدش عمل نکند، بعد به‌طرف (مقابل) بگوید: چرا به تعهّدت عمل نمی‌کنی!»(4)

نتیجه‌گیری:

مکانیسم ماشه بخشی از برجام است که برای ضمانت اجرای برجام در آن گنجانده شده است و تروئیکای اروپایی به‌عنوان عضوی از برجام، قابلیت فعال‌کردن آن را دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. مکانیسم ماشه چیست و چطور فعال می‌شود؟ پایگاه خبری تحلیلی فرارو، 29 آبان 1403، https://fararu.com/fa/news/800500.

2. مکانیسم ماشه چیست و کشورهای اروپایی چطور می‌توانند آن را فعال کنند؟ یورونیوز، 6/1/2025، https://parsi.euronews.com/2025/01/06/how-european-powers-can-active-trigger-dispute-mechanism.

3. تروئیکای اروپا آماده فعال‌سازی مکانیسم ماشه علیه ایران، خبرگزاری ایسنا، 22 آذر 1403، isna.ir/xdSsSR.

4. رهبر معظم انقلاب، بیانات در دیدار مسئولان نظام، خامنه‌ای دات آی آر، 18 اسفند 1403، https://khl.ink/f/59631.

همان‌گونه که حضرات معصومین توصیه های نسبت به عیادت و پرستاری از بیمار بیان کرده اند خود نیز به این امور اهتمام داشته وبه عیادت بیماران حتی مخالفین خود می رفتند.

پرسش:

در گزارش‌های تاریخی تعامل و رفتار معصومان علیهم‌السلام با بیماران چگونه بود؟

پاسخ:

مقدمه

در تعامل با بیماران، از جمله أجر اخروی عیادت از بیمار و ثواب فراوان پرستاری از بیماران، احادیث فراوانی از ناحیه حضرات معصومین علیهم‌السلام صادر شده است. اما گزارش‌های تاریخی و احادیثی که به نوعی تاریخ و سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام را بازگو کرده‌اند، حاکی از آن است که خود نیز به این امر اهتمام داشته و ضمن انجام این فریضه دیگران را نیز به آن توصیه می‌کردند. در نوشتار ذیل به برخی از این گزارش‌ها و احادیث تاریخی اشاره خواهد شد.

 

متن اصلی پاسخ

عیادت و پرستاری از بیماران

الف. عیادت از بیماران

عیادت از بیمار از آموزه‎های دین اسلام است و ریشه آسمانی دارد و حتی جبرئیل امین نیز به عیادت می‌رفت. امام صادق علیه‌السلام فرمود:

 «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله گرفتار تب شد، جبرئیل به عیادت حضرت آمد و خواند: به نام خدا تو را از هر بیماری رنج‌آوری شفا می‌دهم به نام خدا که خدا شفابخش است، به نام خدا بگیر شفا را، به نام خداوند رحمان و رحیم (قسم به‌ منزلگاه ستارگان) که به اذن خدای متعال خوب شوی.»(1)

1. عیادت کردن از بیمار در عمل و بازگو کردن اجر اخروی آن

سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در عنایت به عیادت از مریض تا بدان‌جا بود که هرگاه یکى از اصحاب خود را سه روز نمی‌دیدند، حال او را جویا می‌شدند، آنگاه اگر در سفر بود، دعایش می‌کردند و اگر در شهر بود به دیدارش و اگر مریض بود، به عیادتش می‌رفتند.(2)

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به بیماران در مقابل صبر بر بیماری وعده اجر اخروی می‌داد. یکی از صحابه حضرت به نام اُمّ علاء می‎گوید: هنگامی که بیمار بودم، پیامبر به عیادتم آمد و فرمود:

 «ای ام علاء مژده‌ات باد! چراکه بیماری مسلمان، چیزی است که خدا به خاطر آن، گناهان او را از میان می‌برد، آنسان که آتش، ناخالصی‌های طلا و نقره را از بین می‌برد».(3)

2. عیادت همراه با هدیه

در سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام است که دست خالی به عیادت بیمار نمی‌رفتند. «عده‌ای از اصحاب امام صادق علیه‌السلام به عیادت بیماری می‌رفتند، حضرت پرسید: کجا می‌روید؟ گفتیم به عیادت فلان؛ فرمود بایستید! ایستادیم، فرمود: آیا سیب یا گلابی یا کمی عطر یا یک قطعه عود، برای هدیه برداشته‌‏اید؟ گفتیم نه چیزی از اینها همراه‏ ما نیست، فرمود: مگر نمی‌دانید که بیمار از هر چیزی که برایش برده شود، احساس راحت می‌کند.»(4)

3. عیادت از مخالفین

در منابع آمده است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به عیادت بیماران می‌رفت و حتی از دشمنان خود نیز عیادت می‌کرد. در گزارش‌ها آمده است که مردی یهودی بود که هنگام عبور رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خاکروبه‌ (خاکستر) بر سر و صورت حضرت می‌ریخت. این برنامه هر روز ادامه داشت تا این‌که روزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از آن کوچه گذشتند، ولی خبری از مرد یهودی نبود، وقتی حضرت علت را جویا شد، اصحاب پاسخ دادند؛ خدا را شکر آن مرد یهودی مریض شده و در بستر بیماری است! حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله به طرف منزل یهودی رفت و همسر یهودی درب را باز کرد. حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: به عیادت همسرت آمده‌ام! رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد خانه شدند و کنار بستر آن مرد نشستند و با او احوال‌پرسی کردند، و هیچ‌گونه کنایه‌ای به آن مرد نزدند. مرد یهودی که از رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تعجب کرده بود، پرسید: این برخورد شما، جزو دین اسلام است یا از اخلاق شخصی شما است؟ حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پاسخ دادند: جزء دین اسلام است! آن مرد همان‌جا مسلمان شد.(5)

در سیره امیرالمومنین علی علیه‌السلام نیز عیادت از زید بن ارقم است. زید با آنکه در جریان غدیر خم نیز حضور داشت آمدند و از او گواهى خواستند؛ ولى چون او از طرف حکومت براى خود احتمال خطر می‌داد از بیان حقیقت و جریان غدیر خوددارى کرد. بعد از گذشت مدّتى، همین شخص مریض شد و در بستر بیمارى افتاد، وقتى امیرالمؤمنین علىّ علیه‌السلام شنید که زید بن أرقم مریض حال است به عیادت و دیدار او آمد. همین که زید بن ارقم چشمش به جمال نورانى حضرت افتاد، گفت: مرحبا به امیرمؤمنان، که از من عیادت می‌نماید، با این که وى ما را قبول ندارد و از ما دلگیر و آزرده‌خاطر می‌باشد. امام علىّ علیه‌السلام فرمود:

 «اى زید! آن ناراحتى که براى ما به وجود آوردى هرگز مانع آن نمی‌شود که ما شرط انسانیّت و حقِّ دوستى را فراموش نموده و تو را در حال بیمارى عیادت نکنیم

 و پس از آن افزود:

 «هرکس مریضى را براى رضاى خداوند عیادت کند، تا هنگامى که در کنار مریض نشسته باشد، در سایه رحمت و لطف الهى خداوند قرار خواهد داشت، و چون بخواهد برخیزد که از نزد مریض بیرون رود، خداوند متعال هفتاد هزار ملک را مأمور می‌نماید تا براى او درود و تحیّت فرستند؛ و مشمول رحمت الهى قرار می‌گیرد

 سپس افزود:

 «اى زید! من دوست داشتم که چنین فضیلتى شامل حالم گردد؛ و به همین جهت از تو عیادت کردم.»(6)

ب. پرستاری

بنابر برخی از گزارش‌های تاریخی، پرستاری نسبت به سایر اعمال مستحبی رجحان و برتری دارد. دو نفر براى زیارت قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به مدینه آمدند، یکی از آنها بیمار شد. او می‎گوید: رفیقم هر روز به مسجد می‌رفت و مرا تنها می‌گذاشت. از این کار به شخصی که با امام صادق علیه‌السلام در ارتباط بود، گلایه کردم. او هم امام را از این جریان آگاه کرد. حضرت به همراه او پیغام فرستاد که:

 «نشستن تو نزد او، از نماز خواندنت در مسجد برتر است».(7)

نتیجه‌گیری

همان‌گونه که احادیث فراوان در تعامل حضرات معصومین علیهم‌السلام با بیماران داریم و توصیه‌های بسیاری نسبت به عیادت از بیمار و پرستاری از آنها بیان کرده و اجر اخروی آنها را در این روایات ذکر کرده‌اند، خود نیز به این امور اهتمام داشته و در زندگی خود به عیادت بیماران حتی مخالفین خود رفته‌اند و ثواب پرستاری را از نماز در مسجد بالاتر دانسته‌اند.

مبنع برای مطالعه بیشتر

کتاب «دانشنامه احادیث پزشکی» نوشته آیه‌الله محمد محمدی ری‌شهری، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، ۱۳۸۵ش.

پی‌نوشت‌ها:

1. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: مدرسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص۳۹۱.

2. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: مدرسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص19.

3. ابوداود، سلیمان بن اشعث‏، سنن أبی‌داود، محقق: ابراهیم سید، دارالحدیث‏، قاهره‏، 1420ق، چاپ اول، ج3، ص1351.

4. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: مدرسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص۳۶۰.

5. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن‏، اسلام‏، تهران، 1369ش، چاپ دوم، ج9، ص463؛ آیه‌الله مکارم شیرازی، مثال‌های زیبای قرآن، نسل جوان، قم، 1382ش، چاپ اول، ج1، ص202؛ حکیمی محمدرضا، «خردنامه همشهری» شماره یازده، بهمن 1385ش، ص42و43 .

6. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام‏، مصحح: فیضى، آصف‏، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1385ق، چاپ دوم، ج1، ص218.

7. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافى، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق. ج۴، ص۵۴۵.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

خلقت آدم و حوا و منازعه ابلیس با خدا؛ نقد به خدای ادیان ابراهیمی
داستان خلقت انسان در قرآن،روایتی حکیمانه،هدفمند و سراسر آموزه‌های روان‌شناختی،اخلاقی و تربیتی است. این داستان تصویری روشن از رابطه خدا با انسان را ارائه می‌دهد.

پرسش:

من می‌خوام نقدهایی روشن و منطقی به خدای ابراهیمی وارد کنم. از نگاه من، خدای ابراهیمی یک شخصیت خیالیه که نه بی‌نیازه و نه کامل. چون نیاز داره پرستیده بشه و انتظار داره همه‌ی مخلوقاتی که خودش آفریده، بدون چون‌وچرا ازش اطاعت کنن. قدرت زیادش باعث شده آزادی رو از آفریده‌هاش بگیره و قوانینی براشون بذاره که اگه رعایت نکنن، مجازاتشون کنه. به باور من، اگه قراره چیزی رو «خدا» بنامیم، اون باید اون‌قدر کامل باشه که حتی ذره‌ای نشه ازش ایراد گرفت. نه به‌خاطر ترس، بلکه چون واقعا هیچ عقل سلیمی نتونه ایرادی پیدا کنه. اگه حتی یه نقطه‌ ضعف یا تصمیم اشتباه توی رفتارش باشه، دیگه نمی‌تونه خدا باشه. چون خدا باید نوری محض باشه، حقیقتی کامل و دست‌نیافتنی، نه موجودی که بشه مثل یه انسان ازش انتقاد کرد. اما خدای ابراهیمی پر از اشتباهات و واکنش‌های انسانی، زودگذر و احساسیه. مثلا از اول داستان، وقتی به لوسیفر دستور می‌ده به انسان ـ که تازه خلق کرده ـ سجده کنه، و لوسیفر قبول نمی‌کنه، به‌جای گفتگو یا پذیرش نظر متفاوت، بی‌درنگ لعنتش می‌کنه. انگار که هیچ‌کس حق نداشته باشه با او مخالفت کنه. و این آغاز داستانیه که توش لوسیفر بدنام می‌شه، در حالی که اگه انصاف داشته باشیم، رفتار نادرست از سمت خدا بوده، نه لوسیفر. بعدش هم به‌خاطر یه سیب ساده، آدم و حوا رو از بهشت بیرون می‌ندازه. واقعا خنده‌داره که یه «خدا» چنین واکنش غیرمنطقی و کودکانه‌ای نشون بده. چطور می‌شه به موجودی ایمان آورد که به‌خاطر یه اشتباه ساده، موجوداتش رو از رحمت خودش محروم کنه و به دنیایی پر از درد و رنج تبعیدشون کنه؟ اگه فقط کمی فکر کنیم، می‌بینیم که این رفتارها نه‌تنها نشونه‌ی خدا بودن نیست، بلکه بیشتر به یک پادشاه مستبد و احساساتی شبیه‌اند. و خب، این نشون می‌ده که کل این داستان‌ها، بیشتر از جنس تخیل‌اند تا حقیقت.

پاسخ:

مقدمه

برخی منتقدان با استناد به داستان خلقت آدم و حوا، نزاع ابلیس با خدا، و وسوسه آدم توسط شیطان، در پی آنند که چهره‌ای غیرعقلانی، کودکانه، و افسانه‌گون از خدای ادیان ابراهیمی ترسیم کنند. به زعم ایشان، خدای ادیان، شخصیتی خودخواه، سلطه‌جو و مجازات‌گر است که در برابر نافرمانی‌های کوچک واکنش‌های بزرگ و گاه بی‌تناسب نشان می‌دهد. این در حالی است که با تأمل در آیات قرآن و تحلیل عقلانی و انسان‌شناسانه این داستان، می‌توان تصویری متعالی، هدفمند و اخلاقی از این واقعه ترسیم کرد که نه‌تنها از عقلانیت دور نیست، بلکه بیانگر نگاهی ژرف به جایگاه انسان، آزمایش الهی، نقش اراده و آزادی، و حکمت پاداش و مجازات است. در ادامه به تحلیل چهار محور اصلی این ماجرا می‌پردازیم.

نکته اول: چرا خداوند خواهان پرستش است؟

در نگاه ابتدایی، پرسش این است که چرا خداوند از مخلوقات خود می‌خواهد او را بپرستند؟ آیا چنین خواسته‌ای از جانب خدای بی‌نیاز نشانه‌ای از خودخواهی نیست؟ پاسخ این است که در منطق قرآن، عبادت نه برای تأمین نیاز خداوند، بلکه برای رشد انسان‌هاست. خداوند در قرآن تصریح می‌کند:

«ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است».(1)

«اگر کفران کنید، خداوند از شما بی‌نیاز است و هرگز کفران را برای بندگانش نمی پسندد؛ و اگر شکر او را بجا آورید آن را برای شما می‌پسندد.».(2)

«و هر کس داخل آن [= خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است».(3)

«کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد می‌کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».(4)

«و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می‌کند؛ و هر کس کفران نماید (به زیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنیّ و کریم است».(5)

بنابراین، عبادت و شکرگزاری و حرکت در مسیر تقرب به خدا، مسیری است برای تهذیب نفس، بازسازی درون، و رسیدن به رهایی از بردگی‌های دروغین و پرورش دادن ابعاد معنوی و استعدادهای پنهان ملکوتی. از این نظر، عبادت در حقیقت، تمرین آزادی از سرکشی امیال درونی و زورگویان بیرونی و حرکت به‌سوی کاملتر شدن و رشد یافتن است. بنابراین، عبادت خواسته‌ای برای سود انسان است نه برای منفعت خدا.

نکته دوم: چرا نافرمانی‌ها مجازات دارند؟

یکی دیگر از شبهات مطرح‌شده، وجود تهدیدهای الهی به مجازات است. از نظر برخی، این روش تربیتی، ترس‌محور و غیراخلاقی است. اما واقعیت آن است که در نظام تربیتی قرآن، وعده و وعید، هر دو ابزار هدایت‌اند. انسان‌ها دارای درجات مختلف عقل و اراده‌اند؛ بسیاری تنها در پرتو ترس از پیامدهای اعمال، از بدی‌ها دور می‌شوند.

علاوه بر این، عذاب الهی در بسیاری از موارد «تجسم عمل» است؛ یعنی صورت نهایی همان کارهایی است که انسان در دنیا انجام داده است. قرآن در توصیف روز قیامت می‌فرماید:

«همه اعمال خود را حاضر می‌بینند؛ و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌کند».(6)

در واقع، عذاب نه تحمیلی بیرونی، بلکه واقعیتی درونی‌شده است که بر اساس انتخاب‌های فردی تحقق می‌یابد. عدالت خداوند ایجاب می‌کند که انسان‌ها پیامدهای حقیقی کردار خود را ببینند و این نه ظلم است و نه خشونت، بلکه بازتاب حقیقت اعمال است. از این رو، خداوند درسوره مبارکه نساء در خصوص کساني که اموال يتيمان را به غارت مي برند مي فرمايد:

« كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى‏خورند، (در حقيقت،) تنها آتش مى‏خورند؛ و بزودى در شعله‏هاى آتش(دوزخ) مى‏سوزند».(7)

اين حقيقتي است که انسان سازنده جهنّم و بهشت خود است ولي از آنجا که در اين دنيا نگاه وي از آثار اعمالش به آن صورتي که حقيقتا هست، نابينا است، جهنّمي که با اعمالش ساخته را نمي بيند و هنگامي که پرده برداشته مي شود، وجود خود را يک جهنّم مجسّم مي يابد. از اين رو قرآن کريم در خصوص ستمگران مي فرمايد:

« و امّا ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند.».(8)

نکته سوم: آیا استدلال ابلیس پذیرفتنی است؟

در داستان قرآن، ابلیس از فرمان سجده بر آدم سر باز می‌زند و برای این نافرمانی، استدلال می‌آورد:

« (خداوند به او) فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گل».(9)

این بیان، ظاهراً استدلالی و عقلی است اما در واقع، مبتنی بر مقدمات نادرستِ برآمده از تکبر است نه دلیل و منطق. واقعا چرا باید آتش را برتر از خاک دانست؟! از منظر الهی، تنها معیار برتری، تقوا و درست زیستن و خوب انتخاب کردن است؛ ماده اولیه یا رنگ پوست یا قومیتی که به آن تعلق خانوادگی داریم، کسی را بر دیگران برتری نمی‌بخشد.(10)

خداوند به صراحت، بحث عدم سجده ابلیس را به استکبار و غرور او بازگشت داده و می فرماید:

«و چون به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید پس همه سجده کردند به‌جز ابلیس که از این کار امتناع کرد و کبر ورزید و او از کافران بود.».(11)

خداوند، هنگام توبیخ و هبوط ابلیس، مسئله تکبّر او را دلیل این امر دانسته و می فرماید:

«از این مقام فرود آی که تو را نرسد بزرگی و تکبر کنی، بیرون رو که تو از فرومایگانی.»(12)

بنابراین، خداوند به روشنی جواب ابلیس را داده و این تکبرِ پنهان‌شده در پس‌ِپشت بیانات استدلالیِ ابلیس را نمایان کرده و به نقد کشیده است. در واقع، ابلیس استدلال نادرستی می آورد که نشان از تکبر او دارد؛ یعنی ادعایی را طرح می کند که هیچ دلیلی ندارد و فقط به خاطر تکبری که دارد، آن را درست می داند. خداوند نیز به او متذکر می شود که این ادعا ناشی از تکبر است و باید آن تکبر و ادعا را کنار بگذاری و تسلیم حقیقت شوی و بپذیری که خداوند چیزی را آفریده که می تواند بهترین شود.

نکته چهارم: چرا آدم و حوا از بهشت به زمین رانده شدند؟

پرسش دیگری که مطرح می‌شود این است که چرا خداوند، پس از آنکه آدم و حوا توبه کردند، آنان را به بهشت بازنگرداند؟ آیا این نشانه بی‌رحمی خدا نیست؟ پاسخ آن است که هدف از خلقت انسان، سکونت در زمین بود و حتی گفته شده که بهشتی که انسان در آن سکونت داشته، باغی از باغهای زمین بوده است و منظور از هبوط نیز اخراج از این باغ بود. توضیح بیشتر اینکه،

در آیه 30 سوره مبارکه بقره به این مطلب اشاره شده که خداوند به دنبال تعیین «خلیفۀ» (جانشین) بر روی زمین بود و به همین جهت حضرت آدم را خلق نمود: «(به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين، جانشينى‏[ نماينده‏اى‏] قرار خواهم داد.»(13) این آیه، قبل از خلق حضرت آدم و نافرمانی او است. بنابراین، از ابتدا قرار بود ایشان در زمین مستقر شود؛ چيزى كه هست، راه خلقت و زمينى شدن حضرت آدم، همين بوده كه نخست در «جنّۀ» منزل گيرد، و برتريش بر ملائكه، و لياقتش براى خلافت اثبات شود، و سپس عبودیت جن و ملائكه امتحان شود تا ناخالصی صفوف ملکوتیان برطرف شود و ابلیس از سپاه ملائکه اخراج شود و سپس آدم و حوا، نبرد خیر و شر را از طریق فریبکاری ابلیس و هدایت خدا در نزدیک نشدن به درخت دریابند و در آنجا تمرینی در این زمینه داشته باشد تا بفهمند از ابلیس و شیطان، فقط شرّ و فریب صادر می شود و شیاطین خیرخواهشان نیستند و همچنین آدم و حوا، راه بازگشت به رحمت الهی را نیز از طریق توبه آموختند.

منظور از «جنّۀ» که مدتی آدم و حوا در آنجا سکونت داشتند نیز، ظاهرا «يكى از باغ‌هاى پر نعمت و روح‏‌افزاى يكى از مناطق سرسبز زمين بوده است. زيرا اولا بهشت موعود قيامت، نعمت جاودانى است كه در آيات بسيارى از قرآن به اين جاودانگى بودنش اشاره شده، و بيرون رفتن از آن ممكن نيست و ثانيا ابليس آلوده و بى‏ايمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود، نه وسوسه‏هاى شيطانى است و نه نافرمانى خدا. ثالثا در رواياتى كه از طرق اهل بيت علیهم السلام به ما رسيده اين موضوع صريحا آمده است.»(14)

یکی از این روایات به این شرح است: «امام صادق علیه السلام درباره جنت آدم می فرماید که این جنت، باغی از باغ های دنیا است که خورشید و ماه بر آن طلوع می کند چرا که اگر باغی از باغ های سرای آخرت بود، هیچ گاه آدم از آن خارج نمی شد.»(15)

بنابراین، این تلقی که انسان از ابتدا در بهشت اخروی بود اما بعد از نافرمانی حضرت آدم، از آنجا اخراج و در زمین مستقر شد، تلقی نادرستی است. حضرت آدم از همان ابتدا برای زندگی در زمین آفریده شد و مدتی در محیطی ایزوله و خاص در زمین، زندگی می کرد و پس از سپری کردن مراحلی در آنجا، از آن محیط خارج شد و به زندگی عادی در زمین مشغول شد و در موقعیت های تلخ و شیرین دیگر قرار گرفت تا آزموده شود و تکامل یابد.(16)

نتیجه:

برخلاف برداشت‌های سطحی و نقدهای احساس‌محور، داستان خلقت انسان در قرآن، روایتی حکیمانه، هدفمند و سراسر آموزه‌های روان‌شناختی، اخلاقی و تربیتی است. این داستان تصویری روشن از رابطه خدا با انسان، نقش اراده و اختیار، خطرات تکبر و وسوسه، و هدفمندی خلقت ارائه می‌دهد. اگر این تصویر به‌درستی فهم شود، نه تنها غیرعقلانی و اسطوره‌ای نیست، بلکه راهگشای درک دقیق‌تری از هستی، انسان و مسئولیت او در برابر خود، خدا و جهان است.

پی نوشت ها:

  1. سوره فاطر، آیه 15: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ  وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»
  2. سوره زمر، آیه 7: «إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ  وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ  وَإِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ»
  3. سوره آل عمران، آیه 97: «وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا  وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا  وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»
  4. سوره عنکبوت، آیه 6: «وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ  إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»
  5. سوره نمل، آیه 40: « وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ  وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ»
  6. سوره کهف، آیه 49: « وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا  وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا»
  7. سوره نساء، آیه 10: « إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً ».
  8. سوره جن، آیه 15: « وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً».
  9. سوره اعراف، آیه 12: « قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ  قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»
  10. سوره حجرات، آیه 13: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا  إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»
  11. سوره بقره، آیه 34: «إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکبرَ وَ کاَنَ مِنَ الْکافِرِینَ»
  12. سوره اعراف، آیه 13: « قَالَ فَاهْبِطْ مِنهْا فَمَا یکونُ لَک أَن تَتَکبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّک مِنَ الصَّغِرِینَ»
  13. سوره بقره، آیه 30: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»
  14. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش، ج1، ص186-187.
  15. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ جَنَّةِ آدَمَ ع فَقَالَ جَنَّةٌ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا تَطْلُعُ فِيهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ مَا خَرَجَ مِنْهَا أَبَداً.»,کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق، ج3، ص247.
  16. به تعبیر قرآنی، خداوند انسان را در سختی آفرید (سوره بلد، آیه 4: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَدٍ») و آنها به خیر و شرّ امتحان می شوند(سوره انبیاء، آیه 35: « كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً»).

حدیث شوخی لفظی مرد با زن و حبس درمحشر
در روایات بر ضرورت پرهیز از شوخی با نامحرم تأکید دارند. در حالی که اسلام مخالف شوخی های حلال نیست اما بر لزوم حفظ حدود شرعی واخلاقی در تعاملات تأکید می‌کند.

پرسش:

آیا این روایت صحیح است که: «هر مردی با زن نامحرمی شوخی لفظی کند، خدا او را هزار سال در محشر حبس می‌کند؟» این روایت فقط برای مردها است یا شامل زنان هم می‌شود؟ آیا این حکم برای اقوام نامحرم هم صادق است یا فقط برای غریبه‌های نامحرم؟

پاسخ:

مقدمه

در آموزه‌های دینی اسلام، توجه ویژه‌ای به رفتارهای اخلاقی در تعاملات اجتماعی میان مردان و زنان شده است. یکی از موضوعاتی که در روایات اسلامی مورد تأکید قرار گرفته، مسئله ارتباط و شوخی با نامحرم است. در بسیاری از احادیث، مسلمانان از انجام شوخی با افراد نامحرم نهی شده‌اند و برای این رفتار، عواقب معنوی و دنیوی ذکر شده است. در این راستا، حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده که نه‌تنها شوخی با زنان نامحرم را نهی کرده، بلکه به عواقب سخت آن اشاره دارد. در ادامه اعتبار سندی این روایت بررسی شده و همچنین به محتوای آن در تطابق با دیگر روایات اشاره می‌شود.

پاسخ اجمالی:

در آموزه‌های دینی اسلام، توجه ویژه‌ای به رفتارهای اخلاقی در تعاملات اجتماعی میان مردان و زنان شده است. یکی از موضوعاتی که در روایات اسلامی مورد تأکید قرار گرفته، مسئله ارتباط و شوخی با نامحرم است. در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نقل شده است که «هر کس با زنی نامحرم شوخی کند برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می‌کنند و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار مرد قرار دهد و مرد او را در آغوش گیرد یا ببوسد یا تماسی برقرار سازد یا با وی بخندد و منجر به عمل خلاف شود، این زن هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست. ولی اگر زن راضی نبوده و مرد به‌زور مرتکب این عمل زشت شد، گناه هر دو بر گردن مرد خواهد بود». خطاب این روایت، هم مرد و هم زن نامحرم است و فرقی نمی‌کند این نامحرم از اقوام و خویشاوندان باشد و یا از غیر آشنایان باشد.

 

پاسخ تفصیلی:

1. بررسی اعتبار روایت

در منابع، حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بیان شده است. در این حدیث از شوخی مردان با زنان نهی و برای آن عذابی دردناک قرار داده شده است. متن این حدیث چنین است:

«مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً لَا یَمْلِکُهَا حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ فِی النَّار؛

هر کس با زنی نامحرم شوخی کند برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می‌کنند

این روایت ادامه‌ای نیز دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است:

«وَ الْمَرْأَهُ إِذَا طَاوَعَتِ الرَّجُلَ فَالْتَزَمَهَا حَرَاماً أَوْ قَبَّلَهَا أَوْ بَاشَرَهَا حَرَاماً أَوْ فَاکَهَهَا وَ أَصَابَ مِنْهَا فَاحِشَهً فَعَلَیْهَا مِنَ الْوِزْرِ مَا عَلَی الرَّجُلِ فَإِنْ غَلَبَهَا عَلَی نَفْسِهَا کَانَ عَلَی الرَّجُلِ وِزْرُهَا؛

و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار مرد قرار دهد و مرد او را در آغوش گیرد یا ببوسد یا تماسی برقرار سازد یا با وی بخندد و منجر به عمل خلاف شود، این زن هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست. ولی اگر زن راضی نبوده و مرد به‌زور مرتکب این عمل زشت شد، گناه هر دو بر گردن مرد خواهد بود

این حدیث در کتاب ثواب الاعمال شیخ صدوق(1) و أعلام الدین دیلمی(2) نقل شده است.

با بررسی به‌عمل‌آمده، این روایت از جهت سندی، به دلیل ناشناخته بودن برخی راویان، ضعیف ارزیاب می‌شود؛ اما با توجه به این‌که در احادیث دیگری که در مورد نحوه‌ی ارتباط با نامحرم و همچنین نهی از شوخی با او وجود دارد، این روایت از جهت محتوا قابل‌قبول و پذیرش است. برخی از این روایات در بخش بعدی بیان خواهند شد.

2. نهی از شوخی با نامحرم

در احادیثی از شوخی با نامحرم نهی شده است. این روایات بیان کننده این هستند که هرگونه شوخی با نامحرم اثرات معنوی منفی برای فرد خواهد داشت. در روایتی چنین نقل شده است:

«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: کُنْتُ أُقْرِئُ امْرَأَهً کُنْتُ أُعَلِّمُهَا الْقُرْآنَ، قَالَ، فَمَازَحْتُهَا بِشَیْ‏ءٍ، قَالَ، فَقَدِمْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام)، قَالَ، فَقَالَ لِی: یَا أَبَا بَصِیرٍ أَیَّ شَیْ‏ءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَهِ قَالَ قُلْتُ بِیَدِی هَکَذَا، وَ غَطَّی وَجْهَهُ، قَالَ، فَقَالَ لِی لَا تَعُودَنَّ إِلَیْهَا؛(3)

ابو بصیر از اصحاب امام باقر (علیه‌السلام) می‌گوید: من به زنی تعلیم قرآن می‌کردم، روزی اندکی با او شوخی زبانی کرده و جمله‌‌ای مزاح‌‌آمیز گفتم. پس از مدتی حضور امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شدم به‌محض اینکه مرا دید فرمود: أبوبصیر! به آن زن چه گفتی؟ من از شدت شرم و حیا صورتم را پوشاندم فرمود: دیگر این کار را تکرار نکن

این روایت که از جهت سندی، صحیح است، بیانگر این است که شوخی با نامحرم حتی در حد یک جمله، کاری غلط بوده و مورد نهی اهل‌بیت علیهم‌السلام است.

علاوه بر این، در فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام، مکالمه‌ی غیرضروری دو نامحرم (که قطعاً شوخی نیز جزء این موارد است) نهی و غیراخلاقی دانسته شده است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که:

«نَهَی أَنْ تَتَکَلَّمَ الْمَرْأَهُ عِنْدَ غَیْرِ زَوْجِهَا أَوْ غَیْرِ ذِی مَحْرَمٍ مِنْهَا أَکْثَرَ مِنْ خَمْسِ کَلِمَاتٍ مِمَّا لَا بُدَّ لَهَا مِنْه‏؛(4)

رسول خدا فرمان داده بود که زن مسلمان با مردان نامحرم بیش از پنج کلمه – که آن‌هم در موضوعات ضروری باشد- سخن نگوید

در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیان شده که:

«مُحَادَثَهَ النِّسَاءِ تَدْعُو إِلَی الْبَلَاءِ وَ تُزِیغُ الْقُلُوبَ وَ الرَّمْقَ لَهُنَّ یَخْطَفُ نُورَ أَبْصَارِ الْقُلُوبِ وَ لَمْحَ الْعُیُونِ مَصَائِدُ الشَّیْطَان‏؛(5)

گفتگو با زنان نامحرم سبب نزول بلا خواهد شد و دل‌ها را منحرف می‌سازد؛ و پیوسته به زنان چشم دوختن نور دیده دل‌ها را خـاموش می‌گرداند و همچنین با گوشه چـشم بـه زنـان نگاه کردن از حیله‌ها و دام‌های شیطان است

علاوه بر این، در آیه 32 سوره احزاب نیز به زنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب شده که:

«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا؛

پس به‌گونه‌ای هوس‌انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»

این آیه نیز بیانگر نحوه‌ی صحیح صحبت کردن زنان با مردان است و اینکه نباید صحبت آن‌ها به‌نوعی باشد که موجب تحریک و طمع مردان شود؛ بنابراین این آیه نیز می‌تواند شامل شوخی زن و مرد با یکدیگر شود.

نکته‌ی دیگر این‌که با توجه به روایات زیادی که در مورد حرام و نادرست بودن لمس مرد و زن نامحرم وجود دارد،(6) پرواضح است که شوخی‌های فیزیکی به‌طورقطع اشکال داشته و مورد نهی هستند.

بنابراین، نهی از شوخی با نامحرم، منحصر در روایت بیان شده نیست و این روایات می‌توانند شاهدی بر صحت حدیث موردبحث باشند.

3. مصادیق نامحرم

برخی از حدیث موردبحث (مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً هر کس با زنی نامحرم شوخی کند) چنین برداشت کرده‌اند که خطاب این روایت، فقط مردان هستند و زنان مورد خطاب این حدیث نیستند.

باید توضیح داد که اولاً خطاب این روایت، هم مرد و هم زن نامحرم است و دلیل آن نیز ادامه‌ی روایت است. بیان شد که در ادامه‌ی روایت، نبی گرامی اسلامی می‌فرمایند:

 «اگر زن، این عمل مرد را تصدیق کند او هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست؛»

 بنابراین، هم مرد و هم زن در این گناه مشترک هستند. علاوه بر این‌که در روایاتی بیان شد که اهل‌بیت علیهم‌السلام زنان را نیز مورد خطاب قرار داده و از صحبت بدون ضرورت و هوس‌انگیز با مردان نهی کرده‌اند؛ بنابراین، ناپسند بودن شوخی فقط برای مرد نیست و برای زن نیز اشکال دارد.

همچنین متأسفانه برخی تصور می‌کنند که نامحرم فقط شامل نامحرم غریبه است و شوخی با نامحرمی که فامیل و آشنا است اشکالی ندارد. پاسخ این مطالب نیز قابل‌برداشت از خود روایت است. در ابتدای حدیث موردبحث بیان شده که «مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً لَا یَمْلِکُهَا هر کس با زنی که مالکش نیست (یعنی نامحرم) شوخی کند» بنابراین «نامحرم»، عام است و شامل هر نوع نامحرمی می‌شود.

در پایان باید اشاره کرد که اسلام با شوخی مخالف نیست و در احادیثی حتی امر بر این کار شده(7) و حتی در روایات نقل شده که اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز شوخی‌هایی داشته‌اند،(8) اما باید این شوخی‌ها در چهارچوب شرع و اخلاق باشد.

نتیجه:

با توجه به بررسی‌های انجام‌شده، می‌توان گفت که روایت نهی از شوخی با نامحرم، به‌ویژه در متنی که از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده، گرچه از نظر سندی، برخی ضعف‌ها را دارد، اما از لحاظ محتوایی با دیگر احادیث و آموزه‌های اسلامی هم‌خوانی داشته و قابل‌پذیرش است. علاوه بر این، بسیاری از روایات دیگر نیز بر ضرورت پرهیز از شوخی با نامحرم تأکید کرده‌اند که نشان‌دهنده‌ی توجه ویژه به اخلاق در تعاملات میان زن و مرد است؛ بنابراین، اسلام درحالی‌که هیچ‌گونه مخالفتی با شوخی‌های حلال ندارد، بر لزوم حفظ حدود شرعی و اخلاقی در تعاملات تأکید می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. إبن بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محقق / مصحح: ندارد، قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ص 284.

2. دیلمى، حسن بن محمد، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1408 ق، ص 414.

3. کشی، رجال الکشی (إختیار معرفه الرجال)، محقق / مصحح: رجایى، مهدى‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1363 ش، ص 173، ح 295.

4. إبن بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق، ج‏4، ص 6، ح 4968.

5. إبن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق، ص 149.

6. إبن بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محقق / مصحح: ندارد، قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ص 283.

7. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏2، ص 663، ح 3.

8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج‏2، ص 663، ح 1.

با افزایش گسترش اسلام، تفاوت‌های قرائتی میان مناطق مختلف باعث شد تا فرایند یکسان‌سازی مصاحف در دوران خلافت عثمان با هدف ایجاد وحدت در قرائت قرآن انجام شود.

پرسش:

 در زمان عثمان درباره قرآن و اتحاد مصاحف دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ چه بخش‌ها و چه چیزهایی حذف شد؟ آیا ضرری به اصل قرآن وارد شد؟ در احراق و آتش زدن مصاحف چطور؟ آیا لطمه‌ای به قرآن وارد نشد؟ معایب و مزایای این کارها چه بود؟ لطفاً مستند توضیح دهید.

پاسخ:

مقدمه

قرآن کریم، به‌عنوان کتاب آسمانی نازل شده از سوی خدای سبحان، از زمان نزول تا امروز همواره موردتوجه و اهتمام بوده است. حفظ و انتقال دقیق قرآن از نسلی به نسل دیگر، همواره یکی از دغدغه‌های اصلی مسلمانان بوده است. پس از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، صحابه ایشان با تلاش‌های فراوان، آیات قرآن را جمع‌آوری و در قالب مصاحف شخصی ثبت کردند. بااین‌حال، با گسترش اسلام و افزایش تعداد مسلمانان در مناطق مختلف و در کنار هم بودن تفسیر آیات با خود آیه و... اختلافاتی در قرائت و نگارش قرآن پدید آمد. این اختلافات نه‌تنها باعث نگرانی بزرگان صحابه شد، بلکه وحدت امت اسلامی را نیز تهدید می‌کرد؛ که بزرگان صحابه با درک این خطر اقدام به یکسان‌سازی مصاحف کردند؛ که ما در این نوشتار، به بررسی فرآیند یکسان‌سازی مصاحف، علل و انگیزه‌های اقدام، نتایج و تأثیرات آن بر اصل قرآن و امت اسلامی می‌پردازیم.

 

پاسخ اجمالی:

یکسان‌سازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان با هدف ایجاد نسخه واحد و معتبر از قرآن انجام شد. پس از گزارش اختلافات قرائتی توسط حذیفه بن یمان، عثمان کمیته‌ای تشکیل داد که قرآن‌های مختلف را جمع‌آوری و نسخه استانداردی تهیه کرد. این کار با مشورت و تأیید امیرالمؤمنین علیه‌السلام انجام شد و این اقدام به تقویت وحدت مسلمانان و حفظ یکپارچگی قرآن انجامید و علمای شیعه بر صحت قرآن فعلی و عدم تحریف آن اجماع دارند.

 

پاسخ تفصیلی:

فرایند یکسان‌سازی مصاحف:

یکسان‌سازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان، فرآیندی بود که با هدف ایجاد نسخه‌ای واحد و معتبر از قرآن انجام شد. با گسترش اسلام به مناطق مختلف، مسلمانان در قرائت قرآن با اختلافات زیادی مواجه شدند. هر منطقه بر اساس قرائت صحابه محلی خود، قرآن را تلاوت می‌کرد. این اختلافات گاه منجر به تنش‌هایی میان مسلمانان می‌شد. حذیفه بن یمان، یکی از صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، پس از بازگشت از جنگ ارمنستان، این اختلافات را به عثمان گزارش داد و هشدار داد که اگر چاره‌ای اندیشیده نشود، این اختلافات ممکن است به شکاف بزرگی در امت اسلامی تبدیل شود، پس‌ازاین بود که عثمان پس از مشورت با بزرگان صحابه، تصمیم به یکسان‌سازی مصاحف گرفت.(۱)

تشکیل کمیته یکسان‌سازی:

عثمان برای انجام این کار، کمیته‌ای متشکل از چند تن از صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ازجمله زید بن ثابت که از انصار بود و سعید بن عاص، عبد اللّه بن زبیر و عبدالرحمن بن حارث بن هشام که از قریش بودند، تشکیل داد.(۲) گروه توحید مصاحف در سال ۲۵ هجری تشکیل گردید و نخستین اقدامی که از سوی گروه به دستور عثمان انجام گرفت، جمع‌‏آوری تمام نوشته‌های قرآنی از اطراف‌واکناف کشور پهناور اسلامی آن روز بود. در این مرحله، قرآن‌ها پس از جمع‌‏آوری و ارسال به مدینه، به دستور عثمان سوزانده و یا در آب جوش انداخته می‌شدند. آخرین مرحله، ارسال مصاحف استنساخ شده به مناطق و مراکز مهم بود. با ارسال این مصاحف با هرکدام یک قاری نیز از سوی خلیفه اعزام می‌گشت تا قرآن را بر مردم قرائت کند.(۳)

مزایا و معایب احتمالی این اقدام:

این اقدام گرچه موجب ایجاد حساسیت در میان برخی صحابه که به مصاحف شخصی خود اعتماد داشتند و حذف احتمالی حواشی تفسیری موجود در آن‌ها شد، اما مزایای قابل‌توجهی همچون تقویت وحدت و یکپارچگی میان مسلمانان و ایجاد یک مرجع واحد برای قرائت و کتابت قرآن و جلوگیری از گسترش اختلافات قرائتی را به همراه داشت.(۴)

موضع حضرت امیر علیه‌السلام در مورد توحید مصاحف:

مطابق آنچه از حضرت امیر علیه‌السلام نقل شده است عثمان در اقدامات مربوط به جمع‌آوری و تنظیم مصاحف قرآن، همواره با مشورت ایشان عمل کرد و هیچ اقدامی را بدون مشورت با ایشان و دیگر صحابه انجام نداد(۵) و حضرت نیز این تصمیم را تأیید کرده و فرمودند:

 «اگر این مسئله به من واگذار می‌شد، همان کاری را می‌کردم که عثمان انجام داد.»(۶) و همچنین پس‌ازآن که به خلافت رسید نیز، مردم را بر آن داشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم باشند و هیچ‌گونه تغییری در آن ایجاد نکنند، حتی اگر اشکالات املایی در آن وجود داشته باشد. این از آن نظر بود که ازآن‌پس هیچ‌کس، به‌عنوان اصلاح قرآن، تغییر و تحریفى در آن به وجود نیاورد. ازاین‌رو حضرتش تأکید فرمود که از امروز هیچ‌کس نباید به قرآن دست بزند و دستور «إنّ القرآن لا یهاج الیوم و لا یحوّل» را قاطعانه صادر فرمود.(۷)

موضع امام صادق علیه‌السلام و درباره این مصحف:

امام صادق علیه‌السلام نیز در واکنش به کسى که در حضور امام عبارتى از قرآن را برخلاف آنچه دیگران قرائت مى‌کردند، قرائت کرد. فرمود:

 «دیگر این‌گونه قرائت مکن و همان‌گونه که همگان قرائت مى‌کنند قرائت نما»

 و نیز در پاسخ به سؤال از نحوه تلاوت قرآن فرمود:

 «قرآن را به همان‌گونه که آموخته‌اید تلاوت کنید»(۸)

اجماع علمای شیعه:

بر همین اساس اجماع علماى شیعه بر این است که آنچه امروزه در دست ماست، همان قرآن کامل و جامع است و هرگز دچار تحریف و تغییر نشده است و قرائت معروف میان مسلمانان همان قرائت صحیح و درستى است که خواندن آن در نماز صحیح است. استناد به نص موجود در تمام موارد، درست است و همان است که بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وحى شده و چیزى جز این نیست.(۹)

نتیجه‌گیری:

یکسان‌سازی مصاحف در دوران عثمان اقدامی سرنوشت‌ساز بود که با هدف جلوگیری از اختلافات قرائتی و ایجاد وحدت در میان مسلمانان انجام شد. این تصمیم با مشورت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و دیگر صحابه صورت گرفت و بعدها نیز مورد تأیید ائمه معصومین علیهم‌السلام قرار گرفت. تأکید حضرت علی علیه‌السلام و دیگر ائمه معصومین علیهم‌السلام بر قرائت قرآن مطابق با مصحف موجود، نشان‌دهنده این است که نسخه کنونی قرآن، همان وحی الهی بدون هرگونه تحریف، اضافه یا نقصان است و این مطلب مورد اجماع علمای شیعه است.

چکیده:

با افزایش گسترش اسلام، تفاوت‌های قرائتی میان مناطق مختلف باعث نگرانی و ضرورت چاره‌اندیشی مسلمانان شد و فرایند یکسان‌سازی مصاحف در دوران خلافت عثمان بن عفان با هدف ایجاد وحدت در قرائت قرآن و جلوگیری از اختلافات میان مسلمانان انجام شد؛ درنتیجه، کمیته‌ای متشکل از برخی صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، تشکیل شد و پس از گردآوری نسخه‌های قرآنی موجود، مصاحفی را استنساخ کرده و سایر نسخه‌ها را از بین برد. این اقدام، هرچند حساسیت‌هایی در میان برخی صحابه ایجاد کرد، اما به یکپارچگی امت اسلامی و تثبیت یک مرجع قرائتی واحد انجامید. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نیز با این اقدام مخالفتی نداشت. بر همین اساس، علمای شیعه اجماع دارند که قرآن موجود همان وحی اصیل و بدون تحریف است.

پی‌نوشت‌ها:

۱. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران‌، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش‌، چاپ چهارم، ص ۱۳۵

۲. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران‌، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش‌، چاپ چهارم، ص ۱۳۷

۳. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران‌، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش‌، چاپ چهارم، ص ۱۴۰

۴. ر.ک: معرفت، محمدهادی، علوم قرآن، قم- ایران‌، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، ۱۳۸۱ ش‌، چاپ چهارم، ص ۱۳۷

۵. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت-لبنان، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص ۱۶۶

۶. ابن الجزری، محمد، النشر فی القرائات العشر، دارالکتب الاسلامیه ج ۱، ص ۸

۷. محمد بن جریر الطبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، القاهره-مصر، دار هجر، چاپ اول ۱۴۴۲ ق، ج 27، ص 104؛ علوم قرآن، معرفت، ص ۱۳۹

۸. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت-لبنان، داراحیاء التراث العربی، چاپ پنجم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴، ص ۸۲۱، باب ۷۴

۹. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، ۱۴۲۸ ق، ج ۱، ص ۳۴۳

حضرت معصومه(س) در خاندانى که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقى بودند، نشو و نما یافت. پس از شهادت پدرشان، امام رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت ایشان شدند.

پرسش:

حضرت فاطمه معصومه (س) دارای چه مقام فضایل و مقام علمی بودند؟

پاسخ:

 حضرت معصومه(س) در خاندانى که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقى بودند، نشو و نما یافت. پس از آن که پدر بزرگوار آن بانوى گرامى به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام یعنى حضرت رضا(ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز متکفل گردید. در اثر توجهات زیاد آن حضرت هر یک از فرزندان امام کاظم(ع) به مقامى شامخ دست یافتند و زبانزد عام و خاص گشتند.

 ابن صباغ مالکى در این باره گوید: «هریک از فرزندان ابى الحسن موسى معروف به کاظم فضیلتى مشهور دارد.»(1)

 نیز اربلى در این زمینه مى نویسد: «براى هریک از فرزندان ابى الحسن موسى(ع) فضیلت و منقبتى معروف وجود دارد.»(2) آنچه مسلم است این که در میان فرزندان امام کاظم(ع) بعد از حضرت رضا(ع)، حضرت معصومه(س) از نظر علمى و اخلاقى والا مقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامى و القاب و تعریفها و توصیفاتى که ائمه اطهار(علیهم السلام) از وى نموده اند، هویداست. و با توجه به این حقیقت که ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل انفکاکى میان تهذیب نفس و طى مدارج اخلاقى و عرفانى و حصول علوم اصیل الهى و حکمت وجود دارد، مى توان به رتبه و مقام علمى غیر قابل توصیف حضرت معصومه(س) پى برد و به این نکته واقف گشت که ایشان نیز چون حضرت زینب(س) عالمه غیر معلمه بود.(3)

 آنچه سخن فوق را تإیید مى کند، روایت صالح بن عرندس حلى، عالم بزرگوار شیعى قرن نهم ق، در کتاب "کشف اللئالى"(4) است.

 وى گوید: روزى جمعى از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسى بن جعفر(ع) و پرسیدن سوالاتى از ایشان به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم(ع) در مسافرت بود، سوالات خود را به حضرت معصومه که در آن هنگام کودکى خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فرداى آن روز براى بار دیگر به منزل امام شرف حضور پیدا کردند، لیکن هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. چون ناگزیر به بازگشت بودند، مسائل خود را مطالبه نمودند تا در مسافرت بعدى خدمت امام برسند. غافل از این که حضرت معصومه جواب پرسشها را نگاشته است. وقتى پاسخها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزارى فراوان شهر مدینه را ترک گفتند. از قضاى روزگار در بین راه با امام موسى بن جعفر(ع) مواجه شده، ماجراى خویش را باز گفتند. چون امام پاسخ سوالات را مطالعه کرد، سه بار فرمود: «فداها ابوها»(5)؛ پدرش فدایش. روایات حضرت معصومه(س) فاطمه معصومه(س) از جمله راویان گرانقدر و عظیم الشإن آل محمد(ص) است.

 ایشان از پدرگرامى خویش و اجداد شریف و بزرگان و جمعى از خاندان جلیل القدرش احادیثى نقل کرده که قابل قبول علماى شیعى و سنى است.(6)

متإسفانه نگارنده به بیش از پنج روایت از این بانوى گرامى دست پیدا نکرد:

1- ابوالخیر شمس الدین محمد بن محمد بن جزرى شافعى (م 833) در کتاب «اسنى المطالب فى منافب سیدنا على بن ابى طالب»(7) سخن حضرت فاطمه دختر پیامبر(ص) را آورده است: «... آیا فرمایش رسول خدا(ص) را در روز غدیر به فراموشى سپرده اید که فرمود: هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست... و سخن دیگر رسول خدا(ص) را: تو (اى على!) نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(ع) هستى؟!»(8) در سند روایات فوق این اشخاص وجود دارند: بکر بن احمد قصرى، فاطمه دختر امام رضا(ع)، فاطمه (معصومه) و زینب و ام کلثوم دختران امام کاظم(ع)، فاطمه دختر امام صادق(ع)، فاطمه دختر امام باقر(ع)، فاطمه دختر امام سجاد(ع)، فاطمه و سکینه دختران امام حسین(ع)، ام کلثوم دختر فاطمه زهرا(س)، حضرت فاطمه(س) و کسانى که پیش از بکربن احمد در این سلسله هستند.

 2- در روایت دیگرى نظیر روایت فوق از لسان مبارک رسول الله(ص)؛ آمده است: «من کنت مولاه فعلى مولاه»(9) هرکه من مولا و رهبر او هستم، على رهبر ومولاى اوست. در سند این روایت اشخاص ذیل وجود دارند: فاطمه دختر گرامى امام رضا(ع)، زینب و ام کلثوم و فاطمه دختران گرامى امام کاظم(ع)، فاطمه دختر گرامى امام صادق(ع)، فاطمه دختر گرامى امام باقر(ع)، فاطمه دختر گرامى امام سجاد(ع)، فاطمه و سکینه دختران گرامى امام حسین(ع)، ام کلثوم دختر گرامى حضرت فاطمه(س) و حضرت فاطمه(س).

3-روایت دیگر را ابى محمد بن احمد بن على قمى در کتاب "المسلسلات"(10) خویش این گونه ذکر مى نماید: از محمدبن على بن الحسین از احمد بن زیاد بن جعفر از ابوالقاسم جعفر بن محمد علوى عریضى ازابوعبدالله احمد بن محمد بن خلیل از على بن محمد بن جعفر اهوازى از بکر بن احنف از فاطمه دختر على بن موسى(ع) از فاطمه (معصومه) و زینب و ام کلثوم دختران موسى بن جعفر(ع) از فاطمه و سکینه دختران حسین بن على(ع) از ام کلثوم دختر على(ع) از فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) که فرمود: «از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: وقتى در شب معراج به آسمان برده شدم، داخل بهشت گردیده، قصرى از مروارید سفید و درخشان مشاهده کردم. درى داشت که برآن پرده اى آویزان و با تزیین به مروارید و یاقوت درخشندگى پیدا کرده بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم برآن در نوشته شده است: "لااله الاالله، محمد رسول الله، على ولى الله." و برآن پرده: "خوشا، خوشا به مثل شیعه على.» آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از عقیق سرخ بود و درى از نقره داشت که به وسیله زبرجد سبز درخشان شده بود. برآن در، پرده اى بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم برآن در نوشته شده است: "محمد رسول خداست. على جانشین مصطفى است." و برآن پرده: "بشارت ده پیروان على را به حلال زادگى." آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از زمرد سبز بود. زیباتر از آن مشاهده نکرده بودم. درى از یاقوت سرخ داشت که با تزیین به مروارید رخشان شده بود. برآن در پرده اى قرار داشت. وقتى سرم را بالا بردم، دیدم بر آن پرده نوشته شده است: "پیروان على، رستگارانند." به دوستم جبرئیل گفتم: این قصر از آن کیست؟ گفت: محمد! از آن پسرعمو و جانشین تو على ابن ابى طالب است. در روز قیامت همه مردم برهنه پا و عریان محشور مى شوند مگر شیعیان على. و همگى به نامهاى مادرانشان فراخوانده مى شوند مگر پیروان على که به نامهاى پدرانشان خوانده مى شوند. به دوستم جبرئیل گفتم: این براى چیست؟ گفت: زیرا آنان على را دوست داشتند، حلال زاده اند.»(11)

4-در روایت سوم از کتاب "امالى" از احمد بن حسین از حسن بن على سکرى از محمد بن زکریاى جوهرى ازعباس بن بکار از حسن بن یزید از فاطمه (معصومه) دختر موسى بن جعفر(ع) از عمر بن على بن الحسین از فاطمه دختر امام حسین(ع) از اسمإ دختر عمیس از صفیه دختر عبدالمطلب آمده است:

«وقتى حسین(ع) از مادرش متولد شد، پیامبر(ص) فرمود: عمه! فرزندم را نزدم بیاور. من عرض کردم: اى رسول خدا! او را پس از ولادت پاکیزه نکرده ایم. رسول خدا(ص) فرمود: عمه! تو مى خواهى او را پاکیزه کنى؟! خداوند تبارک و تعالى او را پاکیزه و از آلودگى ها منزه کرده است.»(12)

5-حدیث دیگر را محمد غمارى شافعى در کتاب خویش بدین طریق نقل کرده است: از فاطمه دختر حسین رضوى از فاطمه دختر محمد رضوى از فاطمه دختر ابراهیم رضوى از فاطمه دختر حسن رضوى از فاطمه دختر محمد موسوى از فاطمه دختر عبدالله علوى از فاطمه دختر حسن حسینى از فاطمه دختر ابى هاشم حسینى از فاطمه دختر محمدبن احمد بن موسى مبرقع از فاطمه دختر احمد بن موسى مبرقع از فاطمه دختر موسى مبرقع از فاطمه دختر امام رضا(ع) از فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(ع) از فاطمه دختر امام صادق(ع) از فاطمه دختر امام باقر(ع) از فاطمه دختر امام سجاد(ع) از فاطمه دختر امام حسین(ع) از زینب دختر امیرمومنان(ع) از فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص). در این روایت حضرت فاطمه زهرا(س) به نقل از رسول خدا(ص) مى فرماید: «آگاه باشید، هرکس با دوستى آل محمد بمیرد، شهید مرده است!» روایت مزبور به حدیث "فاطمیات" مشهور است. چون جز دو تن از کسانى که در سلسله آن وجود دارند، بقیه "فاطمه" نام دارند.(13)

 پى نوشت ها:

 1- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ص 240.

 2- علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 3، ص 30.

 3- توجه به این مطلب که اخلاص در اعمال در طى یک دوره چهل روزه باعث جارى گشتن چشمه هاى حکمت از قلب برزبان مى شود، اذعان و اعتراف به حقیقت فوق را سهل مى نماید. چون حضرت معصومه(س) نه تنها چهل روز که در تمامى عمر شریفش مخلصانه عمل مى کرد.

4- کشف اللئالى تاکنون به چاپ نرسیده و به صورت مخطوط در کتابخانه شوشترىهاى نجف اشرف وجود دارد. مرحوم میرجهانى نسخه اى از این کتاب را در کتابخانه شیخ محمدسماوى دیده است. (مهدى پور، کریمه اهل بیت، متن و پاورقى ص 62.)

 5- مهدى پور، کریمه اهل بیت، ص 64 و 63. (با تصرف)

 6- محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 58 و 57 ؛ عمر رضا کحاله، أعلام النساء في عالمي العرب و الإسلام، ص 577.

7- در کتاب اسنى المطالب پاره اى از روایاتى که در شإن و منزلت امیرمومنان(ع) وارده گشته، گردآورى شده است. در این کتاب تنها احادیثى ذکر شده که در مصادر و کتب معروف و با سندهاى قوى و محکم بیان گردیده است. (امینى، مقدمه اسنى المطالب، ص 32).

 8- امینى، مقدمه اسنى المطالب، ص 51- 49. این کتاب توسط محمدهادى امینى تحقیق شده است

 9- قاضی نورالله شوشتری، اِحْقاقُ الحَقّ و اِزْهاقُ الباطِل، مشهور به احقاق الحق، ج 6، ص 282، به نقل از عليرضا سيد كباري، مسند فاطمه معصومه، ص 61.

 10- همان، ص 108. این کتاب در ضمن مجموعه اى از آثار مولف در یک مجلد به سال 1369 . در تهران به چاپ رسیده است.

 11- مجلسی، بحارالانوار، ج 65، ص 77 و 76، محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 60 و 59.

 12- محمدهادی امینی، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ناشر مؤلف، ص 61.

 13- رازى، محمد شریف، گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 17 و 16.

صفحه‌ها