پرسش وپاسخ

آثار مدارا
در منابع دینی نتایج متعدد و متنوعی برای مدارا و نرمی با دیگران بیان گردیده است که این نتایج پرشمار و متنوع در زندگی دنیا و آخرت برای انسان به دست می آید.

پرسش:

 برادرم با همسرش مشکل دارد می‌گویم مدارا کن! می‌گوید چه فایده‌ای دارد؟

پاسخ:

مقدمه

انسان فطرتاً منفعت‌طلب است و دنبال انجام کارهایی است که برای او فایده بیشتری دارد. فهم آثار و نتایج مثبت هر چیزی، باعث می‌شود شوق و انگیزه در او، برای تحصیل آن ایجاد گردد و برای به دست آوردن آن تلاش نماید.

موضوع مدارا هم از این قاعده مستثنی نیست؛ ازاین‌رو در ادامه به بیان آثار و برکات مدارا کردن می‌پردازیم تا زمینه برای روی آوردن به این فضیلت انسانی فراهم گردد.

متن اصلی

در منابع دینی نتایج متعدد و متنوعی برای مدارا بیان گردیده است که به دو دستة نتایج دنیوی و پاداش‌های اخروی تقسیم می‌گردد.

آثار دنیوی مدارا

1. موفقیت در امور

یکی از برکات مدارا کردن با دیگران در زندگی این است که انسان می‌تواند در امور مختلف مسیرش را ادامه داده و در نهایت به موفقیت دست یابد؛ اما اگر بنا باشد در صورت بروز مشکلات و موانع، با مدارا نکردن و تحمل ننمودن مشکلات، ارتباط با دیگران و تلاشش را قطع نماید، در هیچ کاری موفق نخواهد بود و اگر این روحیه در او نهادینه شده باشد، هیچ کاری را به سرانجام نخواهد رساند. ازاین‌رو پیامبر خدا صلى­الله­علیه­وآله فرمودند: «سه چیز است که هر کس نداشته باشد هیچ عملى از او به اتمام نمی‌رسد: پاکدامنى و ورعى که او را از نافرمانى خدا بازدارد و خویى که به سبب آن با مردم مدارا کند و بردبارى و حلمى که به وسیله آن رفتار جاهلانه نادان را دفع کند.»(1)

2. ایمنی از دشمنی‌ها و تحریک نشدن عداوت‌ها

یکی از برکات مدارا کردن این است که باعث می‌شود اختلاف‌ها و دشمنی‌ها ظهور و بروز پیدا نکند و تحریک و تشدید نشود، بلکه زمینه برای زدودن آنها فراهم شود. چنانچه از حضرت علی علیه‌السلام نقل شده که فرمودند:

 «دَارِ النّاسَ تَأمَنْ غوائلَهُم و تَسلَمْ مِن مَکائدِهِم؛(2) با مردم مدارا کن، تا از گزندهایشان ایمن شوى و از نیرنگهایشان سالم مانى

سعدی هم چنین می‌گوید: «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است *** با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»

همچنین مدارا با مردم باعث می‌شود دشمنی و شر آنها دفع گردد. ازاین‌رو، امام صادق علیه‌السلام، درباره آیه: «و با مردم نیک سخن گویید»، فرمودند: «مقصود، همه مردمان اعم از مؤمن و مخالفان است. اما با مؤمنان، باید گشاده‌رو بود و اما با مخالفان باید به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ایمان کشیده شوند و کمترین ثمرش این است که خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون می‌دارد.»(3)

3. جذب و اصلاح دیگران

نرمی و مدارا باعث جذب شدن دیگران و پیوند خوردن دل‌ها می‌شود و زمینه‌ساز تحول و اصلاح ایشان می‌گردد. حتی اگر شخص مقابل فرعون باشد، باز احتمال اینکه با لطافت و نرمیِ در برخورد، بتوان او را جذب و اصلاح کرد، وجود دارد. ازاین‌رو، خداوند متعال به حضرت موسی و هارون، موقعی که می‌خواستند به دربار فرعون بروند و با او صحبت کنند، توصیه فرمود:

 «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى؛(4) پس به‌نرمی با او سخن بگویید؛ شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد

حضرت علی علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند:

 «اصلاح و به آشتى کشاندن دشمنان با زبان خوش و رفتار نیک، آسان‌تر است از رویارویى با آنها و چیرگى بر ایشان از طریق پیکار سخت.»(5)

حضرت در زمینه اخلاق همسرداری نیز می‌فرمایند:

 «فَدَارُوهُنَّ عَلَى کُلِّ حَالٍ‏ وَ أَحْسِنُوا لَهُنَّ الْمَقَالَ لَعَلَّهُنَّ یُحْسِنَّ الْفِعَالَ؛(6) با همسران ناسازگار خود مدارا کنید و با آنان به نیکی سخن بگویید امید است رفتارشان درست شود

4. مدارا، نوعی صدقه

در فرهنگ دینی مدارا با دیگران را نوعی صدقه می‌دانند؛ صدقه‌ای که ده‌ها نتیجه و اثر دارد؛ ازجمله این که باعث دفع بلاها، مشکلات و بیماری‌ها شده و موجب جلب سلامتی می‌گردد. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «مدارا کردن با دشمنان خدا از بهترینِ صدقه‌هایى است که انسان براى خود و برادرانش مى دهد.»(7)

5. تداوم دوستی‌ها

برخورد شدید و سختی‌وتندی نشان دادن، مخالف دوستی و مهر و محبت است؛ در نقطة مقابل، نرمی و ملاطفت و مدارا، زمینه‌ساز دوستی، باعث ایجاد و تثبیت محبت و ادامه پیداکردن آن می‌باشد و در نهایت باعث هم‌افزایی و جلب برادری و کمک دیگران می‌گردد. امیرمؤمنان علیه‌السلام مى فرماید: «دَارِ النَّاسَ تَسْتَمْتِعْ بِإِخَائِهِمْ؛(8) با مردم مدارا کن تا از برادری ایشان بهرمند گردی

6. خیر دنیا و آخرت

در نهایت اهل بیت علیهم‌السلام که عالمان به حقائق امور و قواعد دنیا و آخرت می‌باشند، مژده داده‌اند که داشتن روحیة مدارا باعث می‌گردد شخص به خیر دنیا و آخرت برسد. حضرت رسول اکرم صلی­الله­علیه­و­آله مى‌فرمایند:

 «هر کس نصیبى از مدارا داشته باشد، سهمى از خیر دنیا و آخرت را می‌برد و هر کس از سهم مدارا محروم باشد، از سهم (خیر) دنیا و آخرت نیز محروم است.»(9)

7. عزت و سربلندی

امام صادق علیه‌السلام فرمود:

 «گروهى از قریش با مردم کمتر راه مدارا پیش گرفتند و ازاین‌رو از قریش [که قومی عزتمند و با آبرو بودند] رانده شدند، حال آن که به خدا سوگند، از نظر نژاد مشکلى نداشتند؛ اما گروهى از غیر قریش با مردم، نیکو مدارا کردند و در نتیجه به خاندان بلندپایه پیوستند.»(10)

 از این حدیث شریف نتیجه می‌گیریم که یکی از برکات مدارا، رسیدن به عزت و مرتبه بالای اجتماعی می‌باشد. چراکه انسان‌های لطیف و نرم‌خو و صبور، محبوب همه می‌باشند؛ اما در نقطة مقابل، همه فطرتاً از خشونت و سختی و تندی گریزان می‌باشند.

8. دیگر برکات دنیایی مدارا

علاوه بر آنچه گفته شد در قرآن و روایات نتایج دنیایی متعدد دیگری برای نرمی و مدارا داشتن شمرده شده است که به دلیل رعایت ظرفیت نوشتار، فقط به ذکر عناوین آنها بسنده می‌نماییم و از ذکر توضیحات و آیات و روایات مربوط به آن خودداری می‌کنیم:

  1. دستیابی به صلاح و مصلحت و راه درست
  2. جلب محبت و عطاى الهى
  3. حفظ کرامت انسان
  4. محبوبیت نزد اولیای خدا
  5. تحصیل عاقبت خوش
  6. خلاصی از رنجها و نگرانی ها
  7. پوشیده ماندن عیوب انسان
  8. زیبایی و زینت شخصیت
  9. مدارا کردن خداوند با اهل مدارا

آثار آخرتی مدارا

مدارا و نرمی، همچنین باعث می‌شود انسان در آخرت هم به نتایج و مقامات زیادی دست پیدا کند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌گردد:

1. ایمن شدن از عذاب دوزخ

رسول خدا صلى­الله­علیه­و­آله فرمودند:

 «حرّم على النّار کلّ‏ هیّن‏ لیّن‏ سهل‏ قریب‏ من النّاس‏؛(11) هر که نرم و ملایم و آسانگیر و نزدیک به مردم باشد بر آتش حرام است

2. رسیدن به درجات والای صبر و رضا

معمولاً مدارا کردن با مردم، همراه با صبوری و حلم و بردباری می‌باشد و گویا این فضیلت‌ها دست در دست هم دارند و در بسیاری موارد همنشین هم هستند. ازاین‌رو، همه برکات و خیراتی که برای صبر و حلم و رفق و... در روایات بیان شده است برای مدارا کردن هم قابل ذکر می‌باشد. امام باقر علیه‌السلام فرمودند:

 «من در برابر کارهایى [و اذیتهایی] از این غلام خود و خانوده‌ام صبر می‌کنم که از حنظل تلخ‌تر است؛ زیرا هر که صبر پیشه کند به واسطه صبر خود به مقام روزه‌گیرِ شب زنده‌دار و مرتبة شهیدى که در رکاب محمد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شمشیر زده باشد، دست مى یابد.»(12)

نتیجهگیری

مدارا و نرمی در زندگی باعث می‌شود نتایج پرشمار و متنوعی در دنیا و آخرت برای انسان به دست آید. انسان در زندگی موفق‌تر گردد. دشمنها و دشمنی‌ها تحریک نشوند. دین و ایمان انسان حفظ گردد و کارهای انسان آسان و روان پیش برود و دوستی‌ها و محبت‌ها جلب و ادامه پیدا کند. خیر دنیا و آخرت شامل انسان گردد؛ همچنین با مدارا انسان در آخرت به ثواب روزه‌داران و شب‌زنده‌داران و شهدا می‌رسد و از عذاب الهی در امان می‌باشد. اینها تنها بخشی از نتایج مدارا و صبوری بود که در اینجا ذکر شد.

برای مطالعه بیشتر

1. اسلام و گونة همزیستی با ناهم‌کیشان نوشته حسین سیاح.

2. بررسی ابعاد مختلف مسئلة مدارا در متون دینی نوشته محمدعلی پیلتن.

3. تساهل و مدارا در قرآن نوشته حسین فرزانه‌پور و محمد بخشایی‌زاده.

پی‌نوشت‌ها

1. «ثَلاثٌ مَن لَم یَکُن فِیه لِمَ یَتِمَّ لَهُ عَمَلٌ: وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِی اللّه، و خُلُقٌ یُدارِی بِهِ النّاسَ، و حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندى، 8 جلدی، تهران، اسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص116.

2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندى، 8 جلدی، تهران، اسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص818.

3. عن الصادق علیه‌السلام فی قولِهِ تَعالى: «وَ قولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»: «أی للنّاسِ کُلِّهِم مُؤمِنِهِم و مُخالِفِهِم ، أمَّا المُؤمِنونَ فَیَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ، و أمَّا المُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُم بالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إلى الإیمانِ، فإنَّهُ بِأیسَرَ مِن ذلِکَ یَکُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ، و عَن إخوانِهِ المُؤمِنِینَ»؛ بَحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق: موسسه بعثت، 5جلدی، قم، موسسه بعثت، چاپ اول، 1374ش، ج‏1، ص266.

4. سوره طه، آیه 44 .

5. «الاستِصلاحُ لِلأعداءِ بِحُسنِ المَقالِ و جَمیلِ الأفعالِ، أهوَنُ مِن مُلاقاتِهِم و مُغالَبَتِهِم بِمضیضِ القِتالِ»؛ ليثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، محقق / مصحح: حسنى بيرجندى، حسين‏، ناشر: دار الحديث‏، سال چاپ: 1376 ش‏، ص57.

6.شیخ صدوق، محمد بن على‏ ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه، چاپ دوم، 1413ق، ج‏3، ص554.

7. «إنَّ مُداراة أعداءِ اللّه ِ مِن أفضَلِ صَدَقَةِ المَرءِ عَلى نَفسِهِ و إخوانِهِ»؛ التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه‌السلام، تحقیق: مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، قم، مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، چاپ اول، 1409ق، ص354.

8. التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه‌السلام، تحقیق: مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، قم، مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، چاپ اول، 1409ق، ص818.

9. «منْ اعْطِىَ حَظَّهُ مِنَ الرِّفْقِ اعْطِىَ حَظَّهُ مِنْ خَیرِالدُّنْیا وَالْاخِرَةِ وَ مَنْ حُرِمَ حَظُّهُ مِنَ الرِّفْقِ حُرِمَ حَظُّهُ مِنَ الدُّنْیا وَالْاخِرَةِ»؛ پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، تهران، دنیای دانش، چاپ چهارم، 1382ش، ص738.

10. «إنَّ قَوماً مِن قُرَیشٍ قَلَّتْ مُداراتُهُم لِلنّاسِ فَنُفُوا مِن قُرَیشٍ، و ایْمُ اللّهِ ما کانَ بِأحسابِهِم بَأسٌ. و إنَّ قَوما مِن غَیرِهِم حَسُنَت مُداراتُهُم فَاُلحِقوا بِالبَیتِ الرَّفیعِ. قال: ثُمَّ قالَ: مَن کَفَّ یَدَهُ عَنِ النّاسِ فَإنّما یَکُفُّ عَنهُم یَدا واحِدَةً، و یَکُفُّونَ عَنه أیادِیَ کَثِیرَةً»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق و تصحیح: علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه، چاپ اول، 1362ش، ج‏1، ص17.

11. پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، تهران، دنیای دانش، چاپ چهارم، 1382ش، ص441.

12. «إنّی لأَصبِرُ مِن غُلامی هذا و مِن أهلی، عَلى ما هُوَ أمَرُّ مِنَ الحَنظَلِ، إنَّهُ مَن صَبَرَ نالَ بِصَبرِهِ دَرَجَةَ الصّائمِ القائمِ، و دَرَجَةَ الشَّهیدِ الّذی قَد ضَرَبَ بِسَیفِهِ قُدّامَ مُحمّدٍ صلى الله علیه و آله»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، دارالرضی، چاپ اول، 1406ق، ص198.

قرآن و آثار ادبی برتر جهان
با این‌که قرآن همه شاخصه‌های آثار ادبی برتر جهان را دارد، اما معمولاً از قرآن در ردیف این آثار یاد نمی‌شود. این مسئله ناشی از چند عامل مختلف درونی و بیرونی است

پرسش:

#نقد قرآن ویکی‌پدیا

چرا برخی از کتاب های بشری با این که وحیانی نیستند توسط مردم جهان به عنوان آثار ادبی برتر جهان پذیرفته شده و خوانده می‌شوند، اما قرآن نه در ردیف آثار ادبی برتر جهان قرار دارد و نه توسط غیرمسلمانان خوانده می‌شود، بلکه فقط مسلمانان آن را قبول دارند و می‌خوانند؟

پاسخ:

مقدمه

هرچند قرآن همه ویژگی‌های لازم برای جهانی‌بودن همچون زیبایی، نوآوری، تأثیرگذاری و ماندگاری را بیشتر از هر اثر ادبی دیگری داشته و همچنان نیز دارد، ولی معمولاً در ردیف آثار برتر ادبی جهان از آن یاد نمی‌شود. در این نوشتار چرایی این پدیده بررسی می‌شود.

چرایی نبودن قرآن در فهرست آثار ادبی برتر جهان

1. درک مفاهیم عمیق و ظرایف ادبی قرآن، مستلزم آشنایی کامل با زبان عربی است و اکثر مردم از این آشنایی محروم هستند. هرچند قرآن به زبان‌های مختلف ترجمه شده، اما ترجمه‌های قرآن معمولاً نتوانسته‌اند زیبایی‌های زبانی و بلاغت اصلی آن را به طور کامل منتقل کنند؛

2. قرآن به عنوان کتاب مقدس، نیازمند تفسیر و شرح است. درک معانی عمیق و لایه‌های معنایی قرآن نیازمند دانش تفسیری یا مراجعه به مفسران می‌باشد. بدون این دانش، درک قرآن برای غیرمسلمانان دشوار است؛

3. سبک ادبی قرآن و نوع بیان مطالب در آن منحصربه‌فرد و با هر سبک و بیان دیگری متفاوت است؛ درنتیجه، انس مخاطب با آن نیازمند تحمّل و تدبّری است که معمولاً غیرمعتقدان به تقدس و الوهیت قرآن، انگیزه‌ای برای آن ندارند؛

4. قرآن برخلاف نوع آثار ادبی به‌دنبال جذب مخاطب به هر قیمتی نیست و درنتیجه، واقعیت را هرچند تلخ آشکارا بیان می‌کند. بسیاری از مطالب قرآن درباره اثبات حقانیت دین اسلام و بطلان سایر ادیان است. قرآن آرای باطلی همچون بت‌پرستی مشرکان، برتری نژادی یهودیان، تثلیث مسیحیان و... را نقد و رد کرده است. این نقد و رد باعث شده قرآن به‌عنوان یک متن بی‌طرف و صرفاً ادبی دیده نشود و متنی تبلیغی برای دینی خاص تلقی شود؛ بنابراین، عدم استقبال پیروان سایر ادیان و مکاتب از قرآن کاملاً طبیعی است. چنان‌که آثار ادبی جهانی، شهرتشان معمولاً در گرو نقدهای مثبت و جایزه‌هایی است که از سوی جشنواره‌های بین‌المللی و نقادان دریافت می‌کنند. جشنواره‌های صرفاً ادبی و نقادان، معمولاً فقط از آثاری تقدیر می‌کنند که در آن‌ها مباحث حساسیت‌برانگیز مطرح نشده باشد؛ به‌ویژه که تأیید قرآن به‌معنای پذیرش حقانیت دین اسلام و بطلان سایر ادیان تلقی می‌شود؛

5. بسیاری از غیرمسلمانان تحت تأثیر تبلیغات ضداسلامی و عملکرد برخی از مسلمانان که اعمال ناروای خود را به قرآن منتسب می‌کنند، تصور درستی از قرآن ندارند و همین شناخت نادرست سبب شده انگیزه‌ای برای مطالعه قرآن نداشته باشند؛ چنان‌که قرآن به عنوان یک متن دینی، بیشتر بر اصول و احکام دینی تمرکز دارد و چنین مطالبی برای افرادی که به دین اعتقادی ندارند، جذابیت ندارد.

با دقت در عوامل بالا مشخص می شود که برخی از آن‌ها درونی و برخی دیگر بیرونی هستند. عوامل درونی، ویژگی‌های الهی، ذاتی و غیرقابل تغییر قرآن هستند؛ اما عوامل بیرونی تا حدودی قابلیت رفع شدن را دارند. برای نمونه، به چند اقدام در راستای شناخت هرچه بیشتر غیرمسلمانان از جنبه ادبی قرآن اشاره می‌شود:

1. ارائه ترجمه‌های آزاد و جذاب اما دقیق و عدم اکتفاء به ترجمه‌های لغوی و قدیمی. این ترجمه‌ها باید توسط مترجمان و نویسندگان برجسته و ادیب، با نگرش به مخاطب عام و با اولویت زبان‌های رایج و پرگویش انجام شوند؛

2. انتشار مقالات و کتب تحلیلی درباره جنبه‌های ادبی و هنری قرآن بدون پیش‌فرض دینی در نشریات، انتشارات، کنفرانس‌ها و سمینارهای بین‌المللی. این امر موجب آشنایی بیشتر با جنبه ادبی قرآن و شناخت بیشتر جهانیان از آن به مثابه یک اثر ادبی خواهد شد؛

3. آموزش قرآن در کشورهای غیراسلامی و برای غیرمسلمانان باید با رویکرد ادبی و هنری باشد؛ نه رویکرد دینی. برای نمونه می‌توان زمینه را برای قرارگرفتن قرآن به‌عنوان نمونه‌ای مهم از ادبیات کلاسیک عربی در برنامه دروس ادبیات مقایسه‌ای فراهم ساخت.

نتیجهگیری

عدم پذیرش قرآن به‌ مثابه اثری ادبی در سطح جهان در گروی عوامل مختلفی همچون پیچیدگی زبان قرآن، نیازمندی به تفسیر دینی، سبک ادبی منحصربه‌فرد، نقد صریح سایر ادیان و تبلیغات منفی علیه اسلام و قرآن است. در نقطه مقابل، ترجمه آزاد و جذاب قرآن به زبان‌های رایج و پرگویش دنیا و تغییر رویکرد آموزش قرآن برای غیرمسلمانان از دینی به ادبی، باعث آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان غیرمسلمان با زیبایی‌های ادبی و هنری قرآن خواهد شد و راه را برای پذیرش آن به عنوان یک اثر ادبی جهانی هموار می‌سازد.

برای مطالعه بیشتر

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

عاق شدن بعد از مرگ والدین
بر اساس آموزه های اسلامی، نیکی به والدین یکی از مهم ترین اصول اخلاقی و دینی است، این اصل در زمان حیات آن‌ها بلکه پس از مرگ نیز ادامه دارد.

پرسش:

یکی از دستوراتی که در روایات بیان شده، نیکی به والدین و دوری از عاق والدین است، سؤال بنده این است که آیا این دستور مخصوص زمان زنده‌بودن آن‌ها است و یا بعد از موت آن‌ها نیز ما وظیفه داریم نیکی کنیم و اگر نیکی نکنیم عاق می‌شویم؟

پاسخ:

مقدمه

در آموزه‌های اسلامی، نیکی به والدین به‌عنوان یکی از مهم‌ترین اصول اخلاقی و دینی مورد تأکید قرار گرفته است. این نیکی نه‌تنها در دوران حیات والدین، بلکه پس از وفات آنان نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. احادیث مختلفی از معصومان علیهم‌السلام دراین‌باره نقل شده که بر اهمیت احترام و برّ به والدین حتی بعد از مرگشان تأکید می‌کند.

 در ادامه برخی ازاین‌روایات بیان و ارائه خواهند شد.

 

1. دستور به نیکی پس از مرگ

در احادیث اسلامی بر نیکی و برّ به والدین چه در زمان حیات و چه بعد از وفات آن‌ها اشاره شده است. به‌عنوان‌مثال در حدیثی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله چنین نقل شده است:

«سَیِّدُ الْأَبْرَارِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ رَجُلٌ بَرَّ وَالِدَیْهِ بَعْدَ مَوْتِهِمَا؛(1)

سید ابرار (یعنی بزرگ بخشندگان) در روز قیامت فردی است که پس از مرگ والدینش به آن‌ها نیکى کردهاست

در حدیثی دیگر نیز بیان شده که:

«إِنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ إِنْ حُرِّقْتَ بِالنَّارِ وَ عُذِّبْتَ إِلَّا وَ قَلْبُکَ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَ وَالِدَیْکَ فَأَطِعْهُمَا وَ بَرَّهُمَا حَیَّیْنِ کَانَا أَوْ مَیِّتَیْن‏؛(2)

مردى نزد پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و گفت: یا رسول اللّه، به من سفارشى فرما، حضرت در پاسخ فرمود: چیزى را با خدا شریک مگیر گرچه به آتش سوخته و شکنجه شوى جز آنکه دلت وابسته به ایمان به خداى واحد باشد و پدر و مادر خود را فرمان‌بر باش و به آن‌ها احسان کن چه زنده باشند و چه مرده

این روایات نشان می‌دهند که نیکی به والدین نه‌تنها در زمان حیات، بلکه پس از وفات نیز مورد سفارش قرار گرفته است و به‌نوعی وظیفه‌ای دینی و اخلاقی به شمار می‌آید.

 

2. عاق پس از مرگ

بیان شد که در احادیث سفارش‌هایی بر نیکی به والدین حتی پس از مرگ آن‌ها وجود دارد. با توجه به لزوم نیکی به والدین، می‌توان نتیجه گرفت که چنین برّ و نیکوکاری پس از مرگ نیز لازم و واجب است و چنانچه فردی از این کار خودداری کند، مورد عاق والدینش قرار خواهد گرفت. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام در مورد عاق پس از مرگ آمده است:

«إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ثُمَّ یَمُوتَانِ فَلَا یَقْضِی عَنْهُمَا دُیُونَهُمَا وَ لَا یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَیْنَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً؛(3)

همانا بنده‌ای نسبت به پدر و مادر خویش در زمان حیاتشان نیکوکار است، سپس آن‌ها می‌میرند و او بدهى آن‌ها را نمی‌پردازد و براى آن‌ها آمرزش نمی‌خواهد، لذا خدا او را عاق و نافرمان می‌نویسد و بنده دیگر در زمان حیات پدر و مادر خود عاق آن‌ها است و نسبت به آن‌ها نیکى نمی‌کند، ولى چون مُردند بدهى آن‌ها را می‌پردازد و براى آن‌ها آمرزش می‌خواهد و خداى عز و جل او را نیکوکار مى‌نویسد

روایتی مشابه این حدیث از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل شده است.(4) بنابراین عاق شدن به والدین تنها محدود به زمان حیات آن‌ها نیست و پس از مرگ نیز ممکن است اتفاق بیفتد. درصورتی‌که فرد پس از وفات والدین خود به وظایف شرعی و اخلاقی مانند پرداخت بدهی‌های آن‌ها یا دعا برایشان عمل نکند، ازنظر دینی به‌عنوان فردی عاق شناخته می‌شود؛ بنابراین، نیکی به والدین باید همچنان پس از مرگ آن‌ها ادامه یابد تا از عواقب عاق شدن در امان بمانیم.

 

3. وظایف فرزندان پس از مرگ والدین

برای فرزندان پس از مرگ والدین، در اسلام وظایفی ترسیم شده است. چنانچه افراد این وظایف را انجام دهند، از عاق والدین در امان خواهند بود، مثلاً پرداخت بدهی‌های مالی و معنوی، از این امور است که در روایات پیشین به آن اشاره شد. همچنین دعا کردن و طلب آمرزش و رحمت نیز موضوع دیگری است که در روایات بر آن تأکید شد. در کنار این، امور دیگری نیز هستند که می‌توان برای پدر و مادر انجام داد. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل شده است:

«مَا یَمْنَعُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ أَنْ یَبَرَّ وَالِدَیْهِ حَیَّیْنِ وَ مَیِّتَیْنِ یُصَلِّیَ عَنْهُمَا وَ یَتَصَدَّقَ عَنْهُمَا وَ یَحُجَّ عَنْهُمَا وَ یَصُومَ عَنْهُمَا فَیَکُونَ الَّذِی صَنَعَ لَهُمَا وَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ فَیَزِیدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِرِّهِ وَ صِلَتِهِ خَیْراً کَثِیراً؛(5)

چه مانعى است براى فردی از شما که به پدر و مادرش احسان کند، زنده باشند یا مرده که از طرف آن‌ها نماز بخواند و از طرف آن‌ها صدقه بدهد و از طرف آن‌ها حج کند و از طرف آن‌ها روزه بدارد تا ثواب آنچه را که کرده است از آنِ آن‌ها باشد و مانند آن‌ها هم به خود او بدهند و خداى عز و جل بر احسان و صله او خیر فراوانى بیفزاید

بنابراین، صدقه و انجام برخی عبادات نیابتی مانند نماز و روزه و حج از دیگر اعمالی است که افراد می‌توانند برای پدر و مادر خود انجام دهند. همچنین در منابع فقهی و حدیثی، به فرزندان دستور پرداخت و ادای برخی دیون پس از فوت پدر و مادر شده است؛ مثلاً قضای نماز پدر بر پسر بزرگ‌تر واجب است. یا پس از فوت والدین، پرداخت بدهی آن‌ها از اصل مال آن‌ها واجب دانسته شده است.(6) این‌ها به‌نوعی نیکی است که باید نسبت به والدین انجام داد؛ بنابراین لازم است که افراد برای اطلاع بیشتر در مورد این احکام به رساله مرجع خود مراجعه کنند. در کنار این مطالب، بیان شده کسی که پدر و مادرش را از دست داده می‌تواند با نیکی به فرزندانش، نیکوکاری به والدینش را جبران نماید.(7) البته باید توجه داشت که همراه این کارها، شخص باید اعمالی که موجب بی‌احترامی به آن‌ها می‌شود را نیز انجام ندهد. به‌عنوان‌مثال باعث لعن و نفرین(8) و فحش(9) دیگران به پدر و مادرش نشود.

نتیجه

با توجه به احادیث اسلامی، نیکی به والدین نه‌تنها در زمان حیات آن‌ها بلکه پس از مرگ نیز ضروری است. فرزندان باید همچنان پس از مرگ والدین به وظایف خود عمل کنند تا رضایت خداوند را جلب کرده و از عواقب منفی عاق شدن به والدین در امان بمانند. درصورتی‌که اگر فرد ازانجام وظایف شرعی و اخلاقی نسبت به والدین پس از مرگشان، (مانند پرداخت نکردن بدهی‌ها، دعا نکردن و انجام ندادن عبادات نیابتی مانند نماز، روزه و حج) غفلت کند او ازنظر دینی به‌عنوان فردی عاق شناخته می‌شود.

پی‌نوشت‌ها

1. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی‏، بحار الأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403 ق‏، ج‏71، ص 86، ذیل حدیث 101.

2. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏2، ص 158، ح 2.

3. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏2، ص 163، ح 21.

4. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، 1407 ق‏، ص 126، ح 311.

5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏2، ص 159، ح 7.

6. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 154.

7. منسوب به على بن موسى، امام هشتم علیه‌السلام‏، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، مشهد: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1406 ق‏، ص 336

8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏8، ص 71، ح 27.

9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏2، ص 159، ح 5

پیامبر صلی الله علیه و آله و کارهای عام المنفعه
اسلام و در رأس آن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، نسبت به انجام امور خیریة تأکید فراوانی دارند. از سوی دیگر شخص پیامبر نیز در این زمینه پیشگام بودند.

پرسش:

آیا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کارهای عام‌المنفعه هم انجام می‌داد؟

پاسخ:

از سفارش‌های دین مبین اسلام و پیامبر اکرم و اهل‌بیت علیهم‌السلام که بسیار نسبت به آن تأکید شده است، انجام کارهایی است که جمع زیادی از مردم، از آن استفاده و بهره می‌برند؛ به‌عبارت‌دیگر، منفعت همگانی داشته باشد. پیامبر اکرم نیز به‌عنوان حاکم اسلامی و آورنده دین اسلام، نسبت به این مسئله اهتمام ورزیده و نه‌تنها مسلمانان را به این سنت حسنه ترغیب می‌کردند، بلکه ابتداءاً خود در این امر مهم پیش‌قدم بودند.

اساساً، تعالیم دین اسلام و دستورات آن و نیز سیره نبی مکرم اسلام در امور فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه اسلامی، می‌تواند تماماً به‌عنوان کارهای عام‌المنفعه برشمرده شود، چراکه این دستورات و رفتارها همگی در راستای ارتقاء جامعه اسلامی در امور مختلف و درنتیجه استفاده و بهره همگانی از نتایج مثبت آن خواهد بود. برای نمونه، وقتی پیامبر اکرم در بدو ورود به مدینه، اقدام به تأسیس مسجد در محله قُبا می‌نمایند،(1) و در ادامه نیز کُلنگ مسجدالنبی را در مرکز شهر مدینه بر زمین می‌کوبند،(2) با توجه به کارکردهای مختلف مسجد و منافع آن برای عموم جامعه اسلامی، این خود یکی از مصادیق کاره‌ای عام‌المنفعه‌ای است که حضرت در ابتدای ورود به مدینه پایه‌گذاری کردند.

اختصاص قسمتی از مسجدالنبی به اصحاب صفه که فاقد جا و مکان بودند،(3) یکی دیگر از این نوع کارهاست. همچنین اختصاص منزل سعد بن خیثمه، در ابتدا، برای مهاجرین مجردی که به مدینه آمده بودند و ملاقات با ایشان در این خانه، از دیگر کارهای عام‌المنفعه بود که در دستور کار ایشان قرار گرفت. به این خانه «بیت الاعزاب» (خانه مجردها) می‌گفتند.(4)

فارغ از این امور، حضرت رسول فعالیت‌های دیگری را در راستای منافع عمومی جامعه به‌ویژه فقرا، شخصاً انجام دادند که نسبت به بقیه کارها، بیشتر رنگ و بوی خدمات‌رسانی عمومی داشت. ایشان علاوه بر تشویق مسلمانان به مسئله مهم وقف و بیان اهمیت و ثواب آن برای آنان، (5) خود نیز شخصاً در این امر خط‌شکن بود. اموالی که مُخیریق یهودی- بعد از اسلام آوردنش و قبل از اینکه عازم جنگ أُحد شود و به شهادت برسد- طی وصیتی به پیامبر اکرم بخشیده بود، دست حضرت را برای ایجاد وقف باز گذاشت. نبی مکرم بعد از شهادت مخیریق در احد، باغات و زمین‌هایی را که وی به حضرت بخشیده بود، وقف کردند. این زمین‌ها عبارت بودند از نخلستان‌های هفتگانه اعواف، صافیه، دلال، میثَب (منبت – میثم)، بُرقَه، حُسنی، مشربة ‌ام ‌ابراهیم. حضرت این باغات را در سال هفتم هجری وقف کردند.(6) در روایتی از امام صادق علیه‌السلام، این باغ‌ها و نخلستان‌ها، بعد از رحلت رسول خدا در اختیار حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها بود که بعدها دعوایی در مورد آن‌ها مطرح شد و حضرت علی علیه‌السلام بر وقف بودن آن‌ها شهادت داد و سپس حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نیز آن‌ها به‌عنوان موقوفه معرفی کرد.(7)

در منابع تاریخی غیراز این باغات، موارد دیگری هستند که جزء موقوفات حضرت رسول به شمار می‌روند. ازجمله آن‌ها می‌توان به چاه اعواف اشاره کرد که با وضوی پیامبر خدا متبرک شده بود.(8) همچنین می‌توان به زمین «الحدیقه» اشاره کرد که بلاذری در اینکه آیا این باغ نیز از اموال وصیت شده مخیریق بوده است یا خیر، تردید کرده است.(9)

نتیجه

با توجه به آنچه گفته شد، اسلام و در رأس آن حضرت رسول، نسبت به انجام امور خیریة همگانی به‌ویژه وقف، تأکید فراوان دارند. از سوی دیگر شخص پیامبر در این زمین علاوه بر توصیه به مسلمانان، پیشگام بودند. فارغ از ساخت مسجد به‌عنوان مکانی عمومی برای آحاد جامعه اسلامی و کارکردهای متعدد آن برای همه و نیز اختصاص مکانی برای برخی بی‌خانمان‌ها از مهاجران، ایشان شخصاً، اموالی را که از سوی مخیریق، بنا بر وصیتی، به ایشان رسیده بود و حتی غیراز آن را، وقف کردند.

منابعی برای مطالعه بیشتر

- ویکی فقه (دانشنامه حوزوی)، مقاله «سنت وقف در سیره نبوی».

پی‌نوشت‌ها

1. توبه، 108؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، بی‌نا، چاپ دوم، بی‌تا، ج 2، ص 383.

2. ابن زباله، محمد بن حسن، اخبار المدینه، جمع و توثیق و دراسه صلاح عبدالعزیز زین سلامه، المدینه المنوره، مرکز بحوث و دراسات المدینه المنوره، ۲۰۰۳ م، ص 74.

3. نک: ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، به کوشش زاخاو و دیگران، لیدن، ۱۹۰۴- ۱۹۰۵ م. ج ۱ (۲)، ص ۴۸.

4. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق ابراهیم ابیاری، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، بی‌تا، ج 1، ص 493.

5. برای اطلاع بیشتر با آیات و احادیث در این زمینه، نک به: https://rasekhoon.net/article/show/1438156

6. واقدی، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج ۱، ص ۳۷۸.

7. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دار الکتب العلمیه، ۱۳۶۵، ج ۷، ص 48.

8. سمهودی، نورالدین علی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۶، ج ۳، ص ۱۲۴.

9. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج ۱، ص 518-519.

پیامدهای حسد و حسادت
حسد یکی از رذایل اخلاقی است. این صفت آثار بدی در بُعد فردی و اجتماعی دارد. برای درمان این رذیله، نخستین قدم شناخت این صفت بد و آثار و پیامدهای آن است.

پرسش:

 خواهرم حسادت دارد. می‌خواهم آثار و پیامدهایش را به ایشان متذکر شوم؛ به نظرتان چه بگویم؟

پاسخ:

مقدمه

برای درمان بیماری‌های جسمی و روحی، قدم نخست شناخت بیماری و آثارو پیامدهای آن است؛ ازاین‌رو، در مورد آثار و پیامد‌های حسد نکاتی عرض می‌کنیم.

متن اصلی پاسخ

1. آثار و پیامد‌های فردی

زیان‌هایی که در اثر حسد پیدا می‌شود بر دوگونه است: زیان‌هایی که به فرد حسود می‌رسد و زیان‌هایی که بر اجتماع وارد می‌شود. در مرحله اول به ذکر آثار فردی که در درجه اهمیت قرار دارند، می‌پردازیم.

الف. از بین رفتن ایمان

حسد ریشه‌های ایمان را از بین می‌برد و نابود می‌کند و انسان را نسبت به عدل و حکمت الهی بدبین می‌سازد، چرا که حسود در اعماق قلبش به بخشندة نعمت‌ها، یعنی خداوند بزرگ، معترض است. در حدیث معروفی از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام می‌خوانیم:

 «نسبت به یکدیگر حسد نورزید، چرا که حسد ایمان را می‌خورد، همان‌گونه که آتش هیزم را می‌خورد!»(1)

ب. اندوه و غم

امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «کسی که حسدش زیاد باشد، اندوهش طولانی است.»(2)

 حسود به جای آنکه انرژی و توان خود را در راه رشد و تعالی به کار گیرد، آن را در حسرت، تأسف و خودآزاری به کار می‌برد و از آنجا که هیچ‌گاه خود و داشته‌هایش را نمی‌بیند، همیشه به آنچه دیگران دارند، فکر می‌کند، هیچ‌گاه احساس شادی ندارد و دائم با خود درگیر است. قرآن کریم نیز به این نکته اشاره دارد که منافقان از پیروزی و موفقیت مسلمانان اندوهگین می‌شوند؛ آنجا که می‌فرماید:

 «اگر برای شما رویداد خوشی باشد، بدحال می‌شوند و اگر رویداد بدی به شما برسد، شاد می‌گردند.»(3)

 چون حسود از وضعیت خود ناراضی است و همیشه خود را محروم می‌داند، هرگز احساس خوشی و آرامش نمی‌کند. در روایت هم آمده است که:

 «چقدر کم است راحتی برای حسود.»(4)

ج. منفور شدن

حسد باعث می‌شود حسود در نزد مردم منفور شود؛ چرا که شخص حسود، حسادت خود را بروز می‌دهد و این امر موجب بیزاری مردم از او می‌شود. شخص حسود برای اینکه اشخاص مورد حسادتش را ضایع و بدچهره کند، شروع به غیبت، تهمت و بدگویی می‌کند و یا اینکه به آنها زخم زبان و طعنه می‌زند و باعث تنفر دیگران از خود می‌شود.(5)

د. خشم و عصبانیت

از دیگر آثار فردی حسادت، خشم و عصبانیت فرد حسود است؛ امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «حسود بر تقدیر الهی خشمگین می‌شود.»(6)

 حسود به دلیل اینکه نمی‌تواند امتیازات دیگران را ببیند، حتی بر طبیعت و تقدیر الهی خشمگین می‌شود و به خدا معترض است، همه را بدهکار می‌داند و با اطرافیان با عصبانیت و خشم برخورد می‌کند.

و. عدم تندرستی

ناراحتی و پریشانی، کم‌کم حسود را از درون به ضعف می‌کشاند و مزاجش را برای پذیرش بیماری‌ها آماده می‌سازد. این مطلب در روایات هم اشاره شده است. حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام فرمود:

 «تعجب می‌کنم چگونه حسودان برای سلامتی جسم خود ارزش قائل نیستند و از آن غافلند».(7)

 صفت رذیله حسد، خواب و خوراک را از حسود می‌گیرد و به جای آن غم می‌آید؛ سپس بیماری روحی و جسمی را به وجود می‌آورد. در روایت دیگری آمده که:

 «حسد جز زیان و خشم چیزی در وجود انسان ایجاد نمی‌کند، حسد سبب می‌شود که قلب انسان ناتوان و جسم او بیمار گردد.»(8)

ه. توقف در رشد معرفتی و معنوی

از آثار حسد توقف است. یعنی حسد حجاب ضخیمی در برابر معرفت و شناخت حقایق می‌افکند، چرا که حسود نمی‌تواند نقطه‌های قوت شخص مورد حسادتش را ببیند و از روی حسد، خوبی را بدی و نقاط قوت را ضعف پنداشته و از آنها دوری می‌کند. به همین دلیل از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام می‌خوانیم:

 «حسد روح انسان را زندانی می‌کند و از درک حقایق باز می‌دارد.»(9)

ی. افزایش گناهان

اثر بسیار منفی حسد، آلوده شدن به انواع گناهان دیگر است، زیرا حسود برای رسیدن به مقصد خود، یعنی زایل کردن نعمت از دیگران، به انواع گناهان مانند ظلم و غیبت و تهمت و دروغ و سعایت و غیر آن متوسل می‌شود و تمام نیروی خود را به کار می‌گیرد تا آن شخص را به زمین زند؛ ازاین‌رو، از هر وسیله نامشروعی برای وصول به این مقصود نامشروع کمک می‌گیرد. کلام نورانی دیگری از امیرمؤمنان علیه‌السلام شاهد آن است که فرمود:

 «حسود بسیار حسرت و اندوه دارد و گناهانش پیوسته افزوده می‌شود.»(10)

2. آثار اجتماعی حسد

حسد در جامعه هم آثار منفی به جای می‌گذارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

الف. جلوگیری از ترقّی و رشد اجتماعی و مادی و معنوی

اگر حسادت در هر جامعه‌ای شایع باشد، جلوی ترقّی آن جامعه را می‌گیرد. جامعه‌ای مترقّی است که صاحبان مقام و مسئولان آن، افراد شایسته‌ای باشند. اگر زمامداران به یکدیگر حسد بورزند، قطعاً در زمین زدن و نابود کردن همدیگر می‌کوشند و زیان این زد و خوردها، اول به خود زمامداران و بعد به جامعه می‌رسد و آن جامعه به جای ترقّی، به سقوط کشیده می‌شود.

ب. کم شدن دوست و دوستی

از آثار زیان‌بار حسد کم شدن دوست است که یکی از بدترین آثار اجتماعی است. انسان حسود دوستان خود را از دست می‌دهد، زیرا هر کس دارای نعمتی است که احیاناً دیگری ندارد و اگر انسان دارای صفت رذیله حسد باشد، طبعاً نسبت به همه مردم حسد می‌ورزد و همین امر سبب می‌شود که افراد از او دوری کنند و پیوندهای محبت میان او و دیگران گسسته شود. از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام نقل شده که فرمود:

 «حسود، دوستی ندارد».(13)

ج. اختلال امنیت

حسد ممکن است امنیت اجتماعی را به هم بزند، و نظام جامعه را مختل کند، ترور و آدم کشی را رواج دهد، غارت و دزدی را رواج دهد و خلاصه قوانین جنگ را بر جامعه حاکم ‌کند؛ به نحوی که هیچ کس احساس آرامش نمی‌کند و همگان سعی می‌کنند تا هر کسی صاحب نعمتی باشد، او را از آن نعمت بی‌بهره سازند.

نتیجهگیری

حسد یکی از صفات زشت اخلاقی است. یک راه مهم دوری از صفات زشت اخلاقی، دانستن آثار و پیامدهای منفی آن صفات است. حسد در بُعد فردی آثار بدی مانند از بین رفتن ایمان، اندوه و غم، منفور شدن، خشم و عصبانیت، عدم تندرستی، توقف در رشد معنوی و مادی و افزایش گناهان دارد. در بُعد اجتماعی نیز باعث جلوگیری از ترقی و رشد، کم شدن دوستان و اختلال امنیت جامعه می‌شود.

منابع برای مطالعه بیشتر

  • مقاله آثار و پیامدهای حسد در تعاملات فردی و اجتماعی در آموزه‌های قرآنی اثر همتی و شیروانی
  • کتاب حسد اثر سید رضا صدر

پی‌نوشت‌ها

1. «لاتحاسدوا فان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب»؛ سید رضی ، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، قم، چاپ اول، 1414ق، ص118.

2. «مَنْ کَثُرَ حَسَدُهُ طَالَ کَمَدُهُ»؛ لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ اول، 1376ش، ص447.

3. «إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا»؛ سوره آل عمران، آیه 120.

4. «مَا أَقَلَّ رَاحَةَ الْحَسُودِ»؛ لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ اول، 1376ش، ص475.

5. صدر، سید رضا، حسد، قم، بوستان کتاب، ص235.

6. «الْحَسُودُ غَضْبَانُ عَلَى الْقَدَرِ»؛ حلى، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، قم، چاپ اول، 1421ق، ص362.

7. «الْعَجَبُ لِغَفْلَهِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَهِ الْأَجْسَاد»؛ سید رضی ، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، قم، چاپ اول، 1414ق، ص508.

8. «الْحَسَدُ لَا یَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَکَ وَ یُمْرِضُ جِسْمَکَ»؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج70، ص256.

9. «الحسد حبس الروح»؛ تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، چاپ دوم، 1410ق، ص31.

10. «الحسود کثیر الحسرات و متضاعف السیئات»؛ نورى، حسین، مستدرک الوسائل، قم، چاپ اول، 1408ق، ج12، ص22.

11. «الحسود لا خلة له»؛ نورى، حسین، مستدرک الوسائل، قم، چاپ اول، 1408ق، ج12، ص 21.

ادله مصونیت قرآن از تحریف از نگاه شیعه
ادعای اعتقاد شیعه به تحریف قرآن، کاملاً بی‌اساس است. شیعه، قرآن را به‌عنوان کتاب الهی کامل و مصون از هرگونه تغییر و تحریف می‌داند و به آن اعتماد کامل دارد.

پرسش:

آیا شیعه معتقد است قرآن محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تحریف شده است؟ اصلاً چگونه اثبات می‌شود که قرآن تحریف نشده است؟

پاسخ اجمالی:

ادعای اعتقاد شیعه به تحریف قرآن، کاملاً بی‌اساس است و با ادله قرآنی، روایی، عقلی و دیدگاه علمای بزرگ شیعه در تعارض است. شیعه، قرآن را به‌عنوان کتاب الهی کامل و مصون از هرگونه تغییر و تحریف می‌داند و به آن اعتماد کامل دارد. چنین اعتقادی، نه‌تنها ریشه در آموزه‌های دینی شیعه دارد، بلکه با اجماع مسلمانان و وعده الهی بر حفظ قرآن‌هماهنگ است. ازاین‌رو، بر هر مسلمان منصفی لازم است که از تکرار این شبهه بی‌پایه اجتناب ورزد و بر محور قرآن کریم، وحدت امت اسلامی را تقویت کند.

پاسخ تفصیلی :

مقدمه

از دیرباز، یکی از شبهاتی که برخی مخالفان مذهب شیعه مطرح کرده‌اند، ادعای اعتقاد شیعه به تحریف قرآن کریم است. این ادعا، برخلاف آموزه‌های بنیادی شیعه و تصریحات علمای بزرگ این مذهب، مطرح می‌شود و غالباً ناشی از سوءتفاهم یا نقل‌های گزینشی است. شیعه امامیه به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین مذاهب اسلامی، همواره قرآن کریم را به‌عنوان کتاب الهی محفوظ و مصون از هرگونه تغییر یا تحریف دانسته و ادله‌ای متقن برای اثبات این امر ارائه کرده است. این مقاله تلاش دارد تا با استفاده از ادله قرآنی، روایی و عقلی و دیدگاه عالمان شیعه، نشان دهد که شیعه معتقد به تحریف قرآن نیست و این قرآن که اکنون در دست ماست بدون هیچ زیاده یا کاستی، همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده است.

ادله مصونیت قرآن از تحریف

دلایل مصونیت قرآن از تحریف، دو دسته اساسی است: دلایل عقلی و نقلی.

ادله عقلی

الف. ضرورت اتمام‌حجت و مصونیت قرآن از تحریف

ابلاغ احکام الهی و اتمام‌حجت از وظایف پیامبران است که قرآن نیز بر آن تأکید دارد و کتاب‌های آسمانی با رساندن اوامر و نواهی الهی، حجت را بر مردم تمام می‌کنند. قرآن به دلیل جهانی و جاودانه بودن و خاتمیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، باید در همه اعصار بدون تغییر باقی بماند. احتمال تحریف قرآن، حجیت و هدایتگری آن را خدشه‌دار کرده و با حذف بخشی از پیام الهی، قرآن دیگر حجت کامل نخواهد بود. در این صورت، خاتمیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله زیر سؤال می‌رود و نیاز به پیامبر و کتاب جدید پیش می‌آید که با اصل خاتمیت منافات دارد؛ بنابراین، عقل برهانی حکم می‌کند که مصونیت قرآن از هرگونه تحریف، لازمه اتمام‌حجت و هدایتگری آن در کنار خاتمیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است.(۱)

ب. تلازم اعجاز با تحریف‌ناپذیری قرآن

اعجاز قرآن با هماورد‌طلبی آن ثابت شده و میان مسلمانان مسلّم است. عقل حکم می‌کند که اعجاز قرآن با عدم تحریف آن ملازمه دارد؛ زیرا اگر تحریف به فزونی رخ دهد، به این معناست که افرادی توانسته‌اند کلامی همسان با قرآن بیاورند، به‌طوری‌که قابل‌تشخیص نباشد. این امر باعث فروپاشی تحدی و نفی اعجاز قرآن می‌شود که محال است؛ زیرا تاکنون هیچ‌کس نتوانسته کلامی همسان با آیات قرآن ارائه دهد؛ بنابراین، اعجاز قرآن مستلزم مصونیت آن از هرگونه تحریف است.(۲)

ادله نقلی

الف. قرآن

محکم‌ترین دلیل نقلی بر نزاهت وحی الهی از تحریف، خود قرآن حکیم است؛ که به‌وضوح دلالت بر مصونیت قرآن از تحریف دارد، ازجمله آیه حفظ(۳) که به‌صراحت نشان می‌دهد که قرآن از تحریف محفوظ است و خداوند از آن دفاع خواهد کرد و هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را تغییر دهد یا تحریف کند. همچنین آیه نفی باطل(۴) که قرآن را از هرگونه باطلی، ازجمله تحریف، پاک می‌داند و آن را از هرگونه تغییر و تبدیل، دور معرفی می‌کند؛ و همچنین آیه رصد الهی(۵) که احتمال هرگونه فزونی و کاستی در تمام مراحل تلقی قرآن، حفظ، املاء و ابلاغ آن تا مرحله رسیدن قرآن به دست مردم در تمام اعصار را نفی می‌کند.(۶)

ب. سنت

دومین دلیل پس از قرآن در میان دلایل نقلی پیراستگی قرآن از تحریف، سنت است؛ ازجمله روایاتی که بر پیراستگی قرآن از تحریف دلالت دارد حدیث ثقلین است؛ این حدیث، همراهی همیشگی قرآن و عترت را تا قیامت تضمین کرده و تمسک به آن‌ها را مانع گمراهی می‌داند. ازآنجاکه کتاب تحریف‌شده نمی‌تواند هدایتگر باشد، مصونیت قرآن از تحریف تا قیامت نتیجه قطعی این روایت است.(۷) همچنین روایات عرضه بر قرآن، روایات مراجعه به قرآن در فتنه‌ها و ... ازجمله روایاتی هستند که بر این موضوع دلالت دارد و پرداختن به همه آن‌ها مجال دیگری می‌طلبد. برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب: جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم-ایران، نشر اسراء، ص ۱۰۱

 

نظر دانشمندان شیعه در مورد تحریف قرآن

مسئله عدم تحریف قرآن میان دانشوران شیعه و اهل سنت به حد اجماع رسیده و ادعای تحریف، تنها از سوی اقلیتی اندک و غیرمعتبر مطرح شده است. بزرگان شیعه، ازجمله شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و علامه طبرسی، به‌صراحت بر اصالت و سلامت قرآن تأکید کرده‌اند. شیخ صدوق قرآن موجود را کامل و بدون نقص می‌داند(۸) و شیخ مفید روایات دال بر تحریف را اخبار آحاد و غیرقابل‌اعتماد معرفی کرده است.(۹) سید مرتضی نیز با استناد به تواتر قرآن و تلاش بی‌وقفه مسلمانان در حفظ آن، هرگونه ادعای تحریف را رد کرده است.(۱۰) شیخ طوسی و علامه طبرسی نیز تأکید دارند که مذهب صحیح امامیه بر نفی هرگونه تغییر یا نقصان در قرآن استوار است.(۱۱) سایر بزرگان شیعه همچون: علامه حلّی، محقق اردبیلی، کاشف الغطاء، محقق ثانی و نیز از بزرگان عصر، حضرت استاد علامه طباطبایی و امام خمینی (قدس سرّه) و آیه الله خویی به‌صراحت بر ادعای تحریف به زیادی و نقصان، خط بطلان کشیده‌اند. نظرات روشن این عالمان در سراسر تاریخ تشیع، هرگونه نسبت تحریف به قرآن از سوی شیعه را مردود می‌سازد.(۱۲)

نتیجه:

ادعای اعتقاد شیعه به تحریف قرآن، نه‌تنها بی‌اساس، بلکه برخلاف آموزه‌های بنیادی این مذهب و اجماع علمای آن است. دلایل عقلی، مانند ضرورت اتمام‌حجت و تلازم اعجاز با مصونیت قرآن، نشان می‌دهد که قرآن به دلیل جهانی و جاودانه بودن، از هرگونه تحریف مصون است. همچنین دلایل نقلی ازجمله آیات قرآن، مانند آیه حفظ، آیه نفی باطل و آیه رصد الهی و روایاتی مانند حدیث ثقلین، به‌روشنی بر سلامت قرآن دلالت دارند.

علاوه بر این، دانشمندان بزرگ شیعه، ازجمله شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، علامه طباطبایی، امام خمینی و آیت‌الله خویی، به‌صراحت هرگونه تحریف قرآن را رد کرده‌اند و آن را مخالف با تواتر و حجیت قرآن دانسته‌اند. این اجماع گسترده نشان می‌دهد که اعتقاد به مصونیت قرآن از هرگونه تغییر و تحریف، یکی از اصول اساسی مذهب تشیع است.

پی‌نوشت‌ها:

۱. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم-ایران، نشر اسراء، ص ۴۴

۲. همان، ص ۴۸

۳. سوره حجر، آیه ۹

۴. سوره فصلت، آیه ۴۱ و ۴۲

۵. سوره جنّ، آیات ۲۶ -۲۸

۶. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم-ایران، نشر اسراء، ص ۴۹

۷. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم-ایران، نشر اسراء، ص ۹۸

۸. صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، قم-ایران، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۴ ق، چاپ دوم، ص ۸۴

۹. مفید، محمد بن محمد، المسائل السرویه، قم - ایران، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، ص ۸۲

۱۰. به نقل از طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، بیروت-لبنان، موسسه الاعلمی، ۱۴۱۵ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۴۳

۱۱. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، بیروت-لبنان، دار احیاء التراث العربی، ج ۱، ص ۳؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، بیروت-لبنان، موسسه الاعلمی، ۱۴۱۵ ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۴۲

۱۲. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم-ایران، نشر اسراء، ص ۱۱۰

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

توصیف اسلام از مرگ
مرگ پدیده جدایی ناپذیر از زندگی همه انسان هاست. در تمام ادیان به این موضوع پرداخته شده است در اسلام نیز به این مقوله نگاه متفاوتی شده است.

پرسش:

اسلام چه توصیفی درباره مرگ دارد؟

پاسخ:

مقدمه

مرگ پدیده جدایی‌ناپذیر از زندگی آدمی است که در ادیان و مکاتب مختلف، به شیوه‌های متفاوت، موردنظر قرار گرفته است. اگرچه نگاه بدبینانه، غم‌انگیز و همراه با ترس و اضطراب به مرگ، امری مرسوم و رایج است،(1) اما اسلام نگاه متفاوتی به مرگ دارد.

 در ادامه توضیحات بیشتر تقدیم می‌شود.

نکاتی در بارة مرگ

نکته اول: اشتیاق و استقبال از مرگ

فرض کنید شخصی که سال‌ها در خارج از وطن زندگی کرده، هنگامی‌که قصد بازگشت دارد، با شوق و شور وصف‌ناشدنی مسیر را می‌پیماید و برای رسیدن به آن لحظه‌شماری می‌کند. شیخ اشراق در تفسیر حدیث پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله که می‌فرماید: «دوستدار وطن بودن از ایمان است»(2) این‌گونه می‌نویسد که وطن انسان جایی است که انسان ازآنجا آمده و به آنجا برمی‌گردد.(3)

البته این اشتیاق و میل به‌سوی وطن اصلی یعنی سرای دیگر، برای همه یکسان نیست؛ چراکه طبق فرموده پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله که فرموده‌اند: «دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است»(4) مؤمن، مرگ را خروج از زندان دنیا و رهایی از درد و رنج می‌داند و از مرگ ‌هراسی ندارد و با اشتیاق و میل به‌سوی چشیدن مرگ حرکت می‌کند، درحالی‌که کافر، تمایلی برای رهایی از دنیا نداشته و میل به ماندن ابدی در دنیا دارد؛ لذا از مرگ هراسناک بوده و با کراهت و سختی و ترس، آن را ترک می‌کند.

نکته دوم: پل و گذرگاه بودن مرگ

در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، مرگ پل مؤمنان به باغ‌های بهشت و پل کافران به جهنم توصیف شده است.(5) طبق این حدیث، مرگ، نابودی و نیستی نیست؛ بلکه گذاری از دنیای مادی به سرای دیگر است؛ چنانکه امام حسین علیه‌السلام نیز می‌فرماید: «مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی‌ها و رنج‌ها به باغ‌های وسیع بهشت و نعمت‌های جاودان منتقل می‌کند.» (6) از این نظر، مرگ، گذرگاهی برای خلاصی از دردها و رنجهای دنیایی بوده که موجب خوشحالی انسان مؤمن می‌گردد و هراسی از آن نخواهد داشت.

نکته سوم: مرگ به‌مثابه پاکیزگی

طبق روایات، مرگ برای مؤمن مانند کَندن لباس کثیف و گشودن غل‌وزنجیر و تبدیل آن به لباس‌های فاخر، عطرهای خوشبو است؛ اما برای کافر، کَندن لباس‌های فاخر و تبدیل آن به کثیف‌ترین و خشن‌ترین لباس‌ها است.(7) در حقیقت مرگ برای مؤمن، حسی مانند سبکی و راحتی و پاکیزگی بعد از نظافت را به همراه دارد که ازاین‌رو، ترسی از وفات نخواهد داشت.

نکته چهارم: مرگ به‌مثابه بوی خوش

در برخی از روایات، مرگ برای مؤمن، به‌مانند بوییدن گُلی خوشبوست که رایحه آن باعث سرخوشی و نشاط و رفع دردها و رنج‌های ایشان می‌شود.(8) به همین دلیل، مواجهه با مرگ، هراس و اضطرابی برای مؤمن در پی نخواهد داشت.

نکته پنجم: ابزار تصفیه

یکی دیگر از اوصاف مرگ، تصفیه ناخالصی‌ها و گناهان از مؤمن است. در حقیقت مرگ، ابزاری برای خلوص مؤمن از آلودگی‌ها و کفاره‌ای برای گناهان وی شمرده شده است. امام کاظم علیه‌السلام فرمودند: «مرگ وسیله و ابزار تصفیه است... با این ویژگی که پاکی از گناه را برای مؤمنان به ارمغان می‌آورد و به‌عنوان آخرین ناراحتی این عالم، کفاره آخرین گناهان آنان به شمار می‌آید.» (9) مؤمن با این دیدگاه، هراسی در مقابل مرگ و وفات نخواهد داشت.

نکته ششم: مرگ به‌منزله خواب

مرگ برای مؤمنین، همچون خواب است که باعث کسب آرامش و رفع خستگی می‌شود. در حدیثی امام جواد علیه‌السلام فرمودند: «مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغ شما می‌آید.»(10) همان‌طور که انسان خسته، برای خوابیدن لحظه‌شماری می‌کند، مؤمن نیز، در انتظار وفاتی است که او را از رنج‌ها و خستگی‌های دنیا نجات داده و ایشان را به آرامش عمیق و ابدی برساند.(11)

نتیجه:

مرگ متناسب با ایمان و نیات و کنش دینی انسان، به شیوه‌های مختلفی بروز می‌یابد. برای برخی لذت‌بخش و برای برخی دردناک و هراس‌انگیز است. آنچه می‌تواند لذت و درد را به هنگام مرگ و بعدازآن تعیین کند، داشتن ایمان و عمل صالح و یا فقدان آن دو است. در منابع اسلامی اوصاف مختلفی برای مرگ و وفات در نظر گرفته شده که به مواردی از آن‌ها همچون اشتیاق به مرگ، گذرگاه، پاکیزگی، بوییدن رایحه خوش، ابزار تصفیه و تطهیر و نیز به‌منزله خواب، اشاره شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: زندی، محسن و سید محمود موسوی، رویکرد وجودی‌نگر آیات و روایات در رابطه مرگ‌اندیشی و سلامت روان، فصلنامه علوم حدیث، سال 22، تابستان 1396 ش، شماره 2، ص 53.

2. قمی، عباس، سفینه البحار، قم، اسوه، 1414 ق، ج 8، ص 525: «حبّ الوطن من الإیمان

3. سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، قم، پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی، 1355 ق، ج 3، ص 426.

4. «أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ الْکَافِر...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 6، ص 154.

5. «وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جِنَانِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِم...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 6، ص 154.

6. «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَهٌ یَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِطَهِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَه...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 6، ص 154.

7. «لِلْمُؤْمِنِ کَنَزْعِ ثِیَابٍ وَسِخَهٍ قَمِلَهٍ، وَ فَکِّ قُیُودٍ وَ أَغْلَالٍ ثَقِیلَهٍ، وَ الِاسْتِبْدَالِ بِأَفْخَرِ الثِّیَابِ وَ أَطْیَبِهَا رَوَائِح...»؛ صدوق، محمد بن علی، اعتقادات الامامیه، قم، کنگره شیخ مفید، ص 53.

8. «قِیلَ لِلصَّادِقِ ع صِفْ لَنَا الْمَوْتَ قَالَ لِلْمُؤْمِنِ کَأَطْیَبِ رِیحٍ یَشَمُّهُ فَیَنْعُسُ لِطِیبِهِ وَ یَنْقَطِعُ التَّعَبُ وَ الْأَلَمُ کُلُّهُ عَنْه...»؛ صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، تهران، نشر جهان، 1378 ق، ج 1، ص 274.

9. «إِنَّ الْمَوْتَ هُوَ الْمِصْفَاهُ: یُصَفِّی الْمُؤْمِنِینَ مِنْ ذُنُوبِهِم...»؛ صدوق، اعتقادات الامامیه، ص 54.

10. «وَ قِیلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع مَا الْمَوْتُ قَالَ هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یَأْتِیکُمْ کُلَّ لَیْلَه...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 6، ص 155.

11. برای مطالعه بیشتر، رک: خوشخرام رودمعجنی، مصطفی، مرگ‌اندیشی در روان‌شناسی وجودی و منابع اسلامی، فصلنامه معرفت، اسفند 1401 ش، شماره 30، ص 21 ـ 31.

سیره ائمه معصومین علیهم السلام در شیوه درمان
بر اساس سیره معصومین علیهم‌السلام رجوع به طبیب یک امر عقلایی است. ائمه اطهار با وجود علم به شیوه های درمانی در برخی مواقع نیز به طبیب مراجعه می کردند.

پرسش:

ائمه معصومین علیهم‌السلام هنگامی‌که بیمار می‌شدند و نیاز به مداوا و درمان پیدا می‌کردند، از شیوه خود درمانی استفاده می‌کردند یا به پزشک مراجعه می‌کردند؟

پاسخ:

مقدمه

 به تعبیر قرآن رسول خدا صلی الله علیه و آله و به دنبال آن اهل‌بیت علیهم­السلام در خصوصیات جسمانی مانند سایر مردم بودند، «قلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ»(1) و هرگونه از عوارض و حالات جسمانی مانند رشد و نمو بدن، بیماری­ها و... در جسم و حالت آن­ها تأثیرگذار بوده است؛ بنابراین ائمه علیهم‌السلام مانند سایر مردم دچار بیماری می­شدند مگر اینکه بیماری به‌گونه‌ای باشد که سبب اختلال در امر رسالت و امامت و یا سبب دوری و اشمئزاز دیگران از امام شود مانند بیماری جزام و پیسی. حال لازم است دانسته شود که آیا ائمه علیهم‌السلام به هنگام بیماری به پزشک مراجعه می‌کردند و یا امور دیگری ممانند خوددرمانی، شفا گرفتن و ... را به‌عنوان راه درمان انتخاب می­کردند.

متن اصلی پاسخ

دیدگاه اسلام نسبت به درمان

در اسلام نسبت به اصل درمان سفارش شده؛ چنانکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:

 «به‌درستی که خداوند برای هر دردی دارویی قرار داده است.»(2)

 و یا وقتی برخی اعراب از مداوا کردن پرهیز کردند، حضرت فرمودند: «مداوا کنید اى بندگان خدا، چراکه خداوند دردى ننهاده جز اینکه برایش درمان و دوائى قرار داده».(3)

 درنتیجه به‌حکم عقل، انسان برای شناخت دارو و درمان ناچار است که به پزشک مراجعه کند.

مواردی که ائمه علیهم­السلام به پزشک مراجعه نمی‌کردند:

ائمه علیهم­السلام مانند سایر مردم برای درمان بیماری نیاز به معالجه داشتند و طبیعی بود که به پزشکان معالجه کنند؛ بااین‌حال کمتر گزارشی پیدا می­شود که نشان دهد؛ آنان به اطباء مراجعه می‌کردند؛ چراکه:

اولاً: بر اساس دلایل استوار کلامی و از برخی روایات این­گونه به دست می‌آید که علم پزشکی، منشأ وحیانی داشته و نخستین بار توسّط خداوند در اختیار انبیا قرارگرفته است.(4) پس معنا ندارد که ائمّه علیهم‌السلام هنگام بیماری به طبیبانی مراجعه کنند که آگاهی‌شان از مسائل پزشکی، با علم آن­ها قابل‌مقایسه نیست. در روایتی یک پزشک هندی به امام صادق علیه‌السلام می­گوید: «آیا از علمی که نزد من است، چیزی می‌خواهی که به تو بیاموزم؟». امام علیه‌السلام فرمود: «نه؛ آنچه نزد من است، بهتر از آن چیزی است که تو داری» و در ادامه، وقتی آن طبیب از امام پرسید که این‌همه علوم را از کجا به دست آورده‌ای؟ امام فرمود: «از پدرانم گرفته‏‌ام و آنان از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و او از جبرئیل و او از خداى ربّ العالمین گرفته است».(5)

ثانیاً: برخی بیماری­ها با روش­های متعددی قابل‌درمان بودند و ممکن بود اهل‌بیت علیهم­السلام برخی روش­های درمان را ترجیح دهند و یا روشی را تائید نکنند؛ مثلاً ائمه علیهم­السلام درمانی را که از طریق امر حرامی صورت بگیرد، نهی کردند.(6) یا داغ کردن روشی شایع برای درمان بود؛ ائمه علیهم­السلام این روش را هرچند حرام ندانستند،(7) اما مورد تأیید آن­ها نبوده و روش­های دیگر را ترجیح می­دادند.(8) مثلاً گفته شده که در آن زمان، پزشکی یهودی با عمل جراحی شکم را می‌شکافت و بیمار را مداوا می‌کرد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اکراه خود را نسبت به چنین روش درمانی نشان دادند و تجویزهای آسان‌تری را به‌عنوان جایگزین معرفی کردند.(9)

 بنابراین یکی از عللی که باعث می‌شد که گاهی اهل‌بیت علیهم‌السلام نزد پزشکان نروند و از شیوه‌ی خوددرمانی استفاده کنند، عدم‌تأیید یا ترجیح برخی روش‌های درمانی پزشکان بود.

ثالثاً: از برخی روایات و گزارش­ها می­توان فهمید که گاهی آثار بیماری یا جراحت در بدن معصومان علیهم­السلام به‌صورت معجزه­آسا و سریع بهبود می­یافت؛ چنانکه در جنگ خیبر وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلامم چشم‌درد شدیدی داشت، پیامبر صلی‌الله دستی بر دیدگانش کشید و آب دهان مبارک خود را به چشم ایشان مالید؛ سپس در حقشان چنین دعا کرد: «بار خدایا، علی را از گزند گرما و سرما محافظت فرما!» با دعای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درد چشمان امیرالمؤمنین علیه‌السلامم بهبود یافت و حضرت تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نشدند.(10) همچنین در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده: «به على در روز احد شصت جراحت رسید و اطرافیان از زیادی و شدت جراحت‏ها بر جان ایشان ترسیدند. در این هنگام پیامبر به عیادت وى آمدند و دست خود بر آن مالید و فرمود: مردى که در راه خداوند به این مصیبت مبتلا شود معذور است و زخمى که حضرت بر آن دست مالیده بود بهبود یافت».(11)

 در گزارش دیگری ابوالدنیای معمر از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل می­کند: «من در جنگ خیبر بیست‌وپنج زخم برداشتم و خدمت پیامبر آمدم چون زخم‏هاى مرا دید گریست و از اشک چشم خود گرفت و بر زخم‌های من مالید و فوراً راحت شدم‏.»(12) شاید به همین منظور باشد که در میان اخبار زیادی که به توصیف شمایل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرداختند به جراحت­های وارده بر چهره­ی آن­ها اشاره­ای نشده است.

مواردی که ائمه علیهم­السلام به پزشک مراجعه می‌کردند:

ائمه علیهم­السلام گاهی دچار یک بیماری می­شدند که خود به‌تنهایی قدرت مداوای آن را نداشتند، مثلاً وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به‌واسطه‌ی ضربه­ی ابن ملجم در بستر بیماری بودند؛ طبیبی به نام اثیر بن عمرو بر بالین ایشان آمد و به مداوای حضرت پرداخت.(13) یا یکی از روش­های درمان حجامت بود و اهل‌بیت علیهم­السلام توسط افرای حجامت می­شدند. طبق گزارشی به نقل از انس بن مالک، فردی به نام ابوطیبه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را حجامت کرد.(14) یا در احادیثی آمده امام رضا علیه‌السلام(15) و یا امام حسن عسکری علیه‌السلام(16) برای حجامت از حجّام ماهری کمک گرفتند.

همچنین در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده: «به على در روز احد شصت جراحت رسید و پیامبر به ام سلیم و ام عطیه دستور دادند که ایشان را مداوا کنند. آن­ها گفتند: یا رسول اللَّه! هر جاى از بدنش را معالجه می­کنیم جاى دیگرى از بدنش گشاده می­شود و از زیادی و شدت جراحت‏ها بر جان او ترسانیم.»(17)

 یا در گزارشی آمده وقتی صورت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در جنگ احد مجروح شد، حضرت زهرا سلام‌الله­علیها حصیری را سوزاندند و خاکستر آن را بر زخم‌های پدرشان می‌گذاشتند. (18)

از این گزارش­ها می­توان برداشت کرد که منعی ندارد تا معصومین علیهم­السلام برای درمان از اطباء یا دیگران کمک گرفته باشند.

نتیجه

 از مجموع روایات فهمیده می‌شود که ائمّه علیهم‌السلام رجوع به پزشک را امری عقلایی می‌دانستند؛ اما به سبب اینکه خودشان نسبت به روش­های درمان علم داشتند و یا اینکه از طریق امور غیرعادی بهبود می­یافتند، کمتر به پزشکان مراجعه می­کردند. بااین‌حال در گزارش­های تاریخی و برخی احادیث مصادیقی دیده می­شود که نشان می­دهد که ائمه علیهم­السلام گاهی برای درمان از اطباء و یا دیگران کمک گرفته باشند.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره کهف 18، آیه 110.

2. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج‏59، ص: 76.

3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج‏59، ص: 76.

4. ر.ک: صدوق، ابن‌بابویه، اعتقادات الإمامیه، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414 ق، ص 115 _ 116، و مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1413 ق، ص 144.

5. صدوق، ابن‌بابویه، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ اوّل، 1362 ش، ج‏2، ص 512.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج‏59، ص: 76.

7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج‏59، ص: 64

8. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دعائم الإسلام‏، محقق فیضى، آصف‏، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، چاپ دوم، 1385 ق‏، ج‏2، ص: 146.

9. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دعائم الإسلام‏، محقق فیضى، آصف‏، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، چاپ دوم، 1385 ق‏، ج‏2، ص: 143

10. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دار التراث‏، چاپ دوم‏، 1387 ق، ج‏3، ص:12.

11. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج‏2، ص 852.

12. صدوق، ابن‌بابویه، محمد بن على، کمال‌الدین و تمام النعمه، تهران، انتشارات اسلامیه، ‏چاپ دوم، 1395 ق، ج‏2، ص: 541

13. أبو الفرج الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، انتشارات دار المعرفه، بی‌تا، ص:51

14. عسقلانی، احمد بن على بن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، محقق عادل احمد عبد الموجود و علی‌محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 ق، ج‏7، ص:196

15. صدوق، ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، تهران، نشر جهان، چاپ اوّل، 1378 ق، ج 2، ص 227.

16. راوندى، قطب‌الدین سعید بن عبدالله،‏ الخرائج و الجرائح‏، قم، انتشارات مدرسه الإمام المهدی، چاپ اول‏، 1409 ق‏، ج‏1، ص:422-244

17. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج‏2، ص 852.

18. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، انتشارات اعلمى،‏ چاپ سوم، 1409 ق‏، ج‏1، ص:250.

راهکارهای پیشگیری از سخن‌چینی
سخن‌چینی یا خبرچینی یکی از رذائل اخلاقی است. که پیامدهای دنیوی و اخروی دارد. راهکارهای پیشگیری را می توان به دو صورت علمی و عملی تقسیم نمود.

پرسش:

از برادرم ناراحتم، وسوسه می‌شوم که به برادر دیگرم بگویم که ایشان پشت سرش چه‌حرف‌هایی زده است ولی دوست ندارم، چه باید کرد؟

پاسخ:

مقدمه

در اخلاق دینی به روابط بین فردی و تلاش برای بهبود و اصلاح آن اهتمام ویژه‌ای شده است و از همین روی هر اقدامی که موجب فاصله انداختن بین برادران ایمانی شود، مورد نکوهش قرار گرفته است. ازجمله رذائل اخلاقی که زیست روابط بین فردی در جامعه ایمانی را به هم می‌زند و موجب دوری مؤمنین از یکدیگر می‌شود و زمینه بغض، سوءتفاهم و ایجاد دشمنی میان آن‌ها را فراهم می‌کند، سخن‌چینی یا به تعبیر عرفی خبرچینی است. نظر به اهمیتی که اخلاق دینی به روابط بینی فردی قائل است، بر همه افراد لازم است تلاش کنند تا از افتادن در دام سخن‌چینی، پرهیز کنند. برای آنکه بتوان از این رذیله اخلاقی و وسوسه‌های آن در امان بود انجام مجموعه‌ای از اقدامات علمی و عملی لازم است که در ادامه به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌شود.

متن اصلی پاسخ

راهکارهای پیشگیری یا در امان ماندن از وسوسه‌های سخن‌چینی را می‌توان به دودسته علمی (راهکارهای معرفتی- شناختی) و عملی (مراقبت‌های گفتاری- رفتاری) تقسیم نمود و برای هرکدام مجموعه‌ای از روش‌ها و فن‌ها را ارائه کرد. در ادامه به این موارد اشاره می‌شود.

 

راهکارهای پیشگیری از سخن‌چینی

 

بخش اول: راهکارهای شناختی

شناخت و معرفت، یکی از ارکان عمل و در حقیقت یکی از مؤلفه‌هایی است که شخصیت اخلاقی انسان را شکل می‌دهد بنابراین برای انجام رفتارهای صحیح اخلاقی و دور ماندن از رفتارهای ناصحیح، شناخت و معرفت نقش مهم و حیاتی ایفا می‌کند. درباره رذیله سخن‌چینی نیز این مهم صادق است. معرفت درباره این رذیله را از حیث پیشگیری، می‌توان به سطوح مختلفی تقسیم نمود که در ادامه به مواردی از آن اشاره می‌شود.

الف: معرفت به رذیله و شناخت مصادیق و توجه مستمر به آن

به نظر می‌رسد که در عرف، کمتر به رذیله بودن و قبح اخلاقی سخن‌چینی توجه می‌شود و شاید بتوان ادعا کرد برخی افراد تصور نمی‌کنند که سخن‌چینی، یک کار قبیح اخلاقی باشد یا آنکه در هنگام ابتلای به آن، توجه به قبح آن ندارند چون تصور این است که فرد سخنی برخلاف واقع نمی‌گوید و بلکه واقعیتی را منعکس می‌کند و درنتیجه سخن او نمی‌تواند قبیح باشد. درنتیجه یکی از راه‌های در امان ماندن از این رذیله، شناخت ماهیت آن و معرفت به مصادیق آن و توجه دائمی داشتن به قبح آن است. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام درباره این حقیقت فرموده است «بدترین راست، سخن‌چینی است.»(1)

ب: شناخت زمینه‌ها و ریشه‌ها

برای آنکه بتوان از این رذیله در امان ماند باید عوامل زمینه‌ساز و در حقیقت ریشه‌های آن شناخته و خشکانده شوند. زمینه‌ها و ریشه‌های مختلفی در مبتلا شدن فرد به سخن‌چینی دخالت دارند مانند عوامل شخصیتی، روان‌شناختی و حتی برخی رذائل دیگر. حسادت نسبت به برخورداری دیگران، کینه و دشمنی، تلاش برای انتقام گرفتن به جهت ناراحتی از فرد، ضعف نفسانی و احساس حقارت ازجمله عوامل زمینه‌ساز و در حقیقت برخی از ریشه‌های سخن‌چینی است. یکی از محققان، ریشه‌های این رذیله را در حسد، دنیاپرستی، نفاق، آزار رسانی و انتقام‌جویی می‌دانند و می‌گویند: «تا عامل حسد و دنیاپرستى و نفاق و حالت آزاردهى و انتقام‌جویی که عوامل اصلى پدیده شوم نمیمه و سخن‌چینی است از میان نرود، این رذیله اخلاقى از وجود انسان برچیده نمی‌شود. ممکن است مدتى با اراده و تصمیم‌های قوى، محدود یا منفى گردد، ولى باز در مواقعى خود را نشان خواهد داد.»(2)

ج: معرفت به پیامدها و آثار

هر چه علم و معرفت فرد نسبت به آثار و پیامدهای سخن‌چینی دقیق‌تر و عمیق‌تر شود، زمینه در امان ماندن او از مبتلا شدن به این رذیله، بیشتر و بهتر فراهم می‌شود. درباره پیامدهای این رذیله در دو سطح می‌توان به معرفت دست یافت. شامل پیامدهای دنیوی و پیامدهای اخروی. در اینجا به برخی از این پیامدها اشاره می‌شود:

1. پیامدهای دنیوی سخن‌چینی:

ازجمله آثار منفی رذیله سخن‌چینی این است که روابط مؤمنین و درنتیجه جامعه ایمانی را تحت تأثیر قرار داده و کینه و دشمنی را جایگزین محبت و دوستی و مهربانی می‌کند. در برخی از روایات به نمونه‌هایی از پیامدهای دنیوی سخن‌چینی اشاره شده است:

الف: ایجاد بذر کینه و دشمنی

سخن‌چینی سبب می‌شود افراد نسبت به یکدیگر احساس منفی پیدا کنند و سبب دشمنی و فاصله میان آن‌ها خواهد شد. بدیهی است ایجاد عداوت و کینه‌ورزی میان مؤمنین ازجمله خواسته‌های شیطان است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره این پیامد فرموده است: «از سخن‌چینی بپرهیز که تخم کینه می‌افشاند و از خدا و مردم دور می‌گرداند.»(3)

ب: مصداق دروغ‌گویی، ظلم و ستمگری

سخن‌چینی مصداق دروغ‌گویی، ظلم و ستمگری دانسته شده است. بدیهی است هرکدام از این رذیلت‌های اخلاقی، زیست اخلاقی جامعه را تهدید می‌کند. در روایتی آمده است «شخص سخن‌چین، نسبت به کسى که پیش او سخن‌چینی می‌کند دروغ‌گو بوده و نسبت به کسى که از او سخن‌چینی می‌کند ظالم و ستمگر است.»(4)

ج: جدایی میان دوستان و عیب‌جویی از پاکان

درباره این پیامد در روایتی آمده است: «کسانی که با سخن‌چینی این‌سو و آن‌سو می‌روند، میان دوستان جدایی می‌اندازند و برای افراد پاک‌دامن و بی‌گناه به دنبال عیب‌جویی می‌گردند.»(5)

د: مانع استجابت دعا

در نقلی تاریخی آمده است که بنی‌اسرائیل دچار قحطی شدند. حضرت موسی علیه‌السلام از خدای متعال تقاضای باران کرد؛ اما خداوند متعال درخواست او را اجابت نمی‌کرد. خدا به موسی وحی کرد در میان شما سخن‌چینی هست که تا زمانی که بر سخن‌چینی خود اصرار کند، پاسخ شما را نمی‌دهم. موسی از خدا خواست تا سخن‌چین را به او معرفی کند. خداوند فرمود: من شما را از سخن‌چینی نهی می‌کنم؛ چگونه خودم سخن‌چینی کنم؟(6)

 

2. پیامدهای اخروی سخن‌چینی

در منابع روایی، پیامدهای منفی قابل‌توجهی برای این رذیله بیان شده است ازجمله:

الف: محرومیت از بهشت

در روایتی سخن‌چینان به‌عنوان بدترین افراد و محرومان از بهشت نام برده شده‌اند.(7) امام باقر علیه‌السلام نیز فرموده است: «بهشت بر دروغ‏تراشانى که براى سخن‌چینی روند حرام است»(8)

ب: خصلت فرد از دین بیرون شده

حضرت على علیه‌السلام می‌فرمایند «سخن‌چینی، خصلتِ شخص از دین برون شده است.»(9)

ج: موجب عذاب قبر

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌‌آله فرمود است «کسی که برای سخن‌چینی بین دو کس حرکت کند خداوند بر قبرش آتشی مسلط می‌کند که تا روز قیامت او را بسوزاند و آنگاه که از قبرش خارج شود خدای ماری سیاه را بر او مسلط کند که گوشتش را تا اینکه وارد آتش شود نیش می‌زند»(10)

بخش دوم: مراقبت‌های عملی (گفتاری- رفتاری)

برای آنکه بتوان از نمامی مصون ماند علاوه بر تقویت عناصر و مؤلفه‌های شناختی، در مقام عمل و رفتار نیز باید برخی مراقبت‌ها صورت پذیرد. مراقبت‌های رفتاری را می‌توان به دو نوع ایجابی و سلبی تقسیم نمود. در سطح ایجابی، انجام و تقویت عناصر مثبت شخصیتی و زمینه‌ساز که شرایط گرفتارشدن در این رذیله را منتفی می‌کند مورد نظر است و در سطح سلبی، مواجهه منفی و پرهیز مدارانه در هنگام برخورد با زمینه‌های مساعد سخن‌چینی مورد توجه است. در ادامه به برخی از فن‌های مرتبط با این دو سطح اشاره می‌شود.

الف: تقویت مؤلفه‌های شخصیتی

تقویت عناصر و مؤلفه‌های شخصیتی مانند اعتمادبه‌نفس و خودباوری و تقویت احساس عزت و کرامت نفس و همچنین تقویت روحیه احترام به دیگران و مواجهه از روی کرامت و عزت با دیگران می‌تواند فرد را از گرفتار شدن در رذیله خبرچینی مصون نماید.

ب: تقویت فرهنگ گفت‌وگوی صریح، توأم با احترام

یکی از عوامل زمینه‌ساز در سخن‌چینی یا در تائید و شنیدن سخنان فرد سخن‌چین، درجایی است که فرد از دیگری ناراحت است. از همین روی برای رفع این زمینه، لازم است فرهنگ صراحت توأم با احترام و ادب در هنگام ناراحتی و دلخوری از دیگران در فرد و نیز در جامعه، تقویت شود. به‌جای آنکه پشت سر فرد، بدگویی صورت گیرد، محترمانه، به نحو مستقیم یا به‌واسطه دیگری، دلخوری از فرد با او در میان گذاشته شود. بدیهی است این کار علاوه بر رفع بسیاری از کدورت‌ها، زمینه رفع سوءتفاهم و کینه‌ورزی را نیز رفع می‌کند و می‌تواند از سخن‌چینی مصون سازد.

ج: دفاع و توجیه رفتار

آنچه از روایات استفاده می‌شود این است که توصیه شده است در مواجهه با گفتار و کردار نادرست برادران ایمانی، باید سعی شود، عذری برای رفتار آن‌ها تدارک شود. درنتیجه می‌توان گفت در هنگام مواجهه با سخن‌چینی، بهتر است به دفاع از فردی که مورد سخن‌چینی واقع شده است پرداخته شود و راهی برای توجیه رفتار مورد اشاره پیدا شود. در روایتی آمده است «براى گفتار و کردارى که از برادرت سر می‌زند، عذرى بجوى و اگر نیافتى، عذرى بتراش.»(11) همچنین امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرموده است «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن تفسیر کن تا زمانى که کارى از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد و هیچ‌گاه به سخنى که از دهان برادرت بیرون آید تا وقتى براى آن توجیه خوبى می‌یابی، گمان بد مبَر.»(12)

د: تکذیب سخن‌چین و عدم تکرار

در برخی روایات توصیه شده است که در هنگام مواجهه با سخن‌چینی، خبر و گفته او تکذیب شود. حضرت علی علیه‌السلام فرموده است «سعایت و سخن‌چینی را دروغ شمار، نادرست باشد یا درست.»(13) این روایت همچنین می‌تواند اشاره به این باشد که نباید به سخن، سخن‌چین ترتیب اثر داده شود و تکرار یا منتشر شود.

ه: نهی از منکر نمام و تغییر موضوع بحث

یکی دیگر از راه‌هایی که می‌تواند از گرفتار شدن در سخن‌چینی کمک کند این است که در هنگامی‌که فردی قصد سخن‌چینی دارد، او را از این کار باز دارد، با او همراهی نکند و یا موضوع بحث را عوض کند.

نتیجه

برای در امان ماند از سخن‌چینی تقویت عناصر معرفتی و شناختی در کنار مراقبت عملی لازم است. توجه به قبح اخلاقی سخن‌چینی، شناخت زمینه‌ها و ریشه‌های آن مانند احساس حقارت، انتقام‌جویی و کینه‌ورزی و بعلاوه معرفت به آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی آن مانند اینکه سبب کینه‌ورزی و دشمنی می‌شود و مانع استجابت دعا و محرومیت از بهشت است، ازجمله مهم‌ترین اقدامات شناختی است. در مقام رفتار و عمل نیز، تقویت عناصر شخصیتی مانند عزت و اعتمادبه‌نفس، گفت‌وگوی صریح توأم با ادب و احترام در هنگام ناراحتی از دیگران، تکذیب محترمانه سخن‌چین، عدم همراهی با او، نهی از منکر کردن فرد سخن‌چین و دفاع از فردی که مورد سخن‌چینی واقع شده، ازجمله مهم‌ترین اقدامات عملی است.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. تهرانی، مجتبی، عیب‌جویی و سخن‌چینی، تهران، مصابیح الهدی، 1398.

2. حسینی، سید مرتضی، رازداری و سخن‌چینی (نسخه دیجیتال)، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان، 1399.

3. مرادی نیا، محمد، سخن‌چینی، تهران، زیبا، 1387.

پی‌نوشت‌ها

1. «أسوَأُ الصِّدقِ النَّمیمَهُ». لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، 1376، ص، 114.

2. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات مدرسه الإمام علی بن أبی طالب علیه‌السلام، 1385، ج 3، ص 311.

3. «إیّاکَ و النَّمیمَهَ؛ فإنّها تَزرَعُ الضَّغینَهَ و تُبَعِّدُ عنِ اللّه ِ و النّاسِ». تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، 1420 ق، ص 167.

4. «السّاعی کاذِبٌ لِمَن سَعى إلَیهِ، ظالِمٌ لِمَن سَعى علَیهِ». خوانسارى، محمد بن حسین، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، تهران، چاپ چهارم، 1366، ج‏2، ص 59.

5. «أَلَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِب». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج‏2، ص 369.

6. «رُوِیَ أَنَّ مُوسَى علیه‌السلام اِسْتَسْقَى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ حِینَ أَصَابَهُمْ قَحْطٌ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنِّی لاَ أَسْتَجِیبُ لَکَ وَ لاَ لِمَنْ مَعَکَ وَ فِیکُمْ نَمَّامٌ قَدْ أَصَرَّ عَلَى اَلنَّمِیمَهَ». عاملی، زین‌الدین بن على، کشف الریبه، تهران، دارالمرتضوی للنشر، چاپ سوم، 139 ق، ج 2، ص 42-43.

7. «أَلَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّه». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 369.

8. «مُحَرَّمَهٌ الْجَنَّهُ عَلَى الْقَتَّاتِینَ الْمَشَّاءِینَ بِالنَّمِیمَهِ». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج‏2، ص 369.

9. «النَّمیمَهُ شِیمَهُ المارِقِ». تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، 1420 ق، ص 51.

10. «وَ مَنْ مَشی فی نَمیمَهٍ بَینَ اثْنَینِ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ فی قَبْرِهِ ناراً تُحْرِقُهُ الی یوْمِ الْقِیمَهِ، وَ اذا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ تِنَّیناً اسْوَدَ ینْهَشُ لَحْمَهُ حَتّی یدْخُلَ النَّارَ». شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1364 ش، ج 8، ص 618.

11. «اُطلُبْ لأِخِیکَ عُذرا، فَإنْ لَم تَجِدْ لَهُ عُذرا فَالتَمِسْ لَهُ عُذرا».صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق و تصحیح: علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه، 1362 ش، ج‏2، ص 622.

12. «ضَعْ أمرَ أخیکَ على أحسَنِهِ حتّى یَأتِیَکَ مِنهُ ما یَغلِبُکَ و لا تَظُنَّنَّ بکَلِمَهٍ خَرَجَت مِن أخیک‌سوءا و أنتَ تَجِدُ لَها فی الخَیرِ مَحمِلاً.» ابن‌بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الامالی، چاپ پنجم، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1376، ص 304.

13. «أکذِبِ السِّعایَهَ و النَّمیمَهَ، باطِلَهً کانَت أو صَحیحَهً». تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1420 ق، ص 146.

صفحه‌ها