پرسش وپاسخ

ساکنین فلسطین، بعد از اسلام، یا مسلمان شدند یا جزیه پرداخت کردند. برفرض اخراج هم، وارثانشان باید برای پس گرفتن اقدام کنند نه اروپاییان که ارتباطی با آنها ندارند
اسلام یا مسیحیت صاحبان اصلی فلسطین

پرسش:
زمان شکل‌گیری مسیحیت و به رسمیت شناختنش توسط امپراتوری روم، هنوز اسلام ظهور نکرده بود. بعد از ظهور اسلام و کشورگشایی‌هایش، فلسطین به دست مسلمانان اشغال شد و طبیعی است که سده‌های بعد، مسیحیان بخواهند آن را از دست مسلمانان خارج کنند. از این منظر، جنگ‌های صلیبی، جنگ دفاعی است و مسیحیان می‌خواستند فلسطین اشغالی را آزاد کنند. آیا با این تحلیل موافقید؟
 

پاسخ:
در این مطلب، یک بی‌دقتی تاریخی و یک مغالطه وجود دارد که اگر اصلاح شود، پاسخ سؤال روشن خواهد شد. برای توضیح مطلب، به چند نکته باید توجه شود:

 1 ـ برفرض که فلسطین اشغال‌شده باشد، بازهم جنگ‌های صلیبی را نمی‌توان این‌گونه توجیه کرد؛ زیرا اولاً همه مردم آن سرزمین مسیحی نبودند و در میانشان یهودی و پیروان دیگر ادیان هم بوده‌اند. ثانیاً آن‌کسی که قانوناً حق دارد سرزمینی را پس بگیرد، فقط همان فردی است که مالک آن بوده و یا وارثان او. پس این‏که مردم اروپا که هیچ قرابت و نسبتی با ساکنان فلسطین نداشته‌اند، مدعی مالکیت بر آن منطقه شوند و بخواهند آن را تصرف کنند، توجیه منطقی و حقوقی ندارد.

 2- اساساً بعد از اسلام، فلسطین به دست مسلمانان «اشغال» نشد، بلکه «فتح» شد؛ به این معنا که مسلمانان پس از درگیری نظامی با حاکمان آنجا، پیروز شدند و سپس مردم ساکن در آن منطقه را مخیّر کردند که یا مسلمان شوند و همانند دیگر مسلمانان، حقوق و مزایا و تکالیف مسلمانی شامل حالشان شود و یا بر دین خود باقی بمانند و به حکومت اسلامی جزیه بپردازند.
به این گزارش طبری درباره فتح بیت‌المقدس‏ بنگرید: وقتى عمر به جابیه آمد،… یک دسته سوار را دید که مى‏آمدند و… چون پیش آمدند، معلوم شد از مردم ایلیا هستند و با عمر صلح کردند که جزیه بدهند و شهر را بر او گشودند. … مردم ایلیا بودند که مطیع وى شدند و نامه‏اى درباره ایلیا و اطراف و رمله و اطراف آن گرفتند و مردم فلسطین دو گروه شدند: گروهى با مردم ایلیا بودند و گروه دیگر با مردم رمله بودند که جمله ده ولایت بود و فلسطین به‌اندازه همه شام بود … و سبب رفتن عمر به شام آن بود که ابوعبیده بیت‌المقدس را محاصره کرده بود و مردم آنجا از او خواستند که با شرایط شهرهاى شام با آن‌ها صلح کند و پیمان صلح به‌وسیله عمر بن خطاب بسته شود. ابوعبیده قضیه را براى عمر نوشت که از مدینه حرکت کرد. …وقتى سپاه شام از عمر درباره فلسطین کمک خواست، على را جانشین خود کرد و به کمک آن‌ها برون‌شد.… عمر در جابیه با مردم ایلیات صلح کرد و براى آن‌ها نامه صلح نوشت.
به‌جز مردم ایلیا براى هر ولایت نامه‏اى جداگانه نوشت به این مضمون: این نامه امانى است که عمر امیر مؤمنان به مردم ایلیا مى‏دهد: «خودشان و اموالشان و کلیساهایشان و صلیب‌هایشان، سالم و بیمارشان و دیگر مردمشان را امان مى‏دهد که کلیساهایشان مسکون نشود و ویران نشود و از آن نکاهند و حدود آن را کم نکنند، از صلیب و اموالشان نیز و در کار دینشان مزاحمت نبینند؛ و کسى‏شان زیان نبیند و کسى از یهودیان در ایلیا با آن‌ها مقیم نشود. مردم ایلیا باید جزیه دهند چنان‌که مردم [دیگر] شهرها مى‏دهند و باید رومیان و دزدان را ازآنجا بیرون کنند. کسانى که بروند جان و مالشان در امان است تا به امانگاهشان برسند و هر که بماند، در امان است و او نیز باید چون مردم ایلیا جزیه بدهد و کسانى از مردم ایلیا که بخواهند با اموال خود همراه رومیان بروند و کلیساها و صلیب‌ها را رها کنند جان و کلیساها و صلیب‌هایشان در امان است تا به امان‌گاهشان برسند. زمین‌دارانى که پیش از کشته شدن فلان در آنجا بوده‏اند، هر کس از آن‌ها که بخواهد، بماند و باید چون مردم ایلیا جزیه دهد و هر که خواهد با رومیان برود و هر که خواهد سوى زمین خود بازگردد و از آن‌ها چیزى نگیرند تا وقت درو برسد...».(1) 
همان‌طور که می‌بینید، در این عبارات به‌وضوح تصریح‌شده است که وقتی مسلمانان بر فلسطین تسلط یافتند، مردم آن سرزمین را اخراج نکردند تا بعدها بخواهند به آنجا برگردند؛ و آنجا را اشغال (به معنای غصب زمین دیگران) نکردند تا بعدها مالکان اصلی بخواهند آن را پس بگیرند. این دقیقاً همان چیزی است که در ایران و دیگر سرزمین‌های فتح‌شده نیز رخ داد. مردمِ مناطق فتح‌شده، ساکن سرزمین خود بودند، ولی اگر مسلمان نمی‌شدند، می‌بایست جزیه بپردازند.
البته ممکن است در تعابیر عرفی گفته‌ شود «فلان سرزمین اشغال شد»؛ ولی این تعبیر دقیق نیست و منظور از آن، ورود اسلام به منطقه و حکومت مسلمانان در آنجا است و نه اخراج ساکنان اصلی آن سرزمین.

3- اساساً اگر این منطق را بپذیریم، باید زرتشتیان نیز ایران را از آنِ خود بدانند و با این‏که تعدادشان بسیار بسیار کم است، باید سرزمین پهناور ایران را به آن‏ها بسپارند! درحالی‌که خودشان نیز ‌چنین ادعایی ندارند. آری؛ اسلام وارد ایران شد و دین زرتشتی ازآنجا رخ بربست؛ ولی نه به این شکل که مسلمانان مردم ایران را اخراج کنند و خودشآنجای ایرانیان را بگیرند؛ بلکه به این معنا که همان مردم، به‌مرور تغییر دین دادند و مسلمان شدند.
مثال دیگر، سرزمین اندلس (اسپانیای کنونی) است که تا هشت قرن جزو سرزمین‌های اسلامی شمرده می‌شد و مسلمانان بر آنجا حکم می‌راندند تا اینکه در قرن پانزدهم میلادی / نهم هجری قمری (سال 897 ھ.ق) مسیحیان به‌طور کامل بر آن چیره شدند و به‌مرور، اسلام ازآنجا برچیده شد. آیا امروزه مسلمانان حق‌دارند مدعی مالکیت بر تمام این سرزمین شوند؟ پاسخ منفی است؛ زیرا مردمی که آنجا زندگی می‌کردند، عمدتاً همان ساکنان قبلی بودند که به‌مرور، دست از اسلام شستند و ساکنان فعلی هم قاعدتاً وارثان همان افراد هستند. بله؛ گروهی از یهودیان و مسلمانان که ازآنجا اخراج شدند، بعدها حق داشتند برای پس گرفتن سرزمین خود اقدام کنند.

نتیجه:
مردمی که هنگام جنگ‌های صلیبی ساکن فلسطین بودند، همان ساکنان پیش از اسلام بودند که اکثرشان مسلمان شدند و برخی نیز به‌شرط پرداخت جزیه، بر دین خود باقی ماندند. آری فلسطین از دست مسیحیان خارج‌شده بود؛ ولی به این معنا که دیگر مسیحیت در آنجا حاکم نبود؛ نه این‏که ساکنان آنجا اخراج شده باشند؛ و اگر هم برفرض اخراج شده بودند، خودشان یا وارثانشان می‌بایست برای پس گرفتن آن اقدام کنند و نه مردم اروپا.

پی نوشت: 
1.    طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج 3، ص 607 ـ 610؛ همو، ترجمه تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ج ‏5، ص 1787 ـ 1791.
 

در طی زمان های مختلف، منطقه فلسطین فراز و نشیب های زیادی داشته است ولی در اکثر این زمان ها یکتا پرست بودند هرچند گاهی انحرافاتی در اعتقادات مردم بوجود آمده است.
دین ساکنین فلسطین قبل از ورود اسلام

پرسش:
مردم فلسطین چگونه مسلمان شدند و پیش از ورود اسلام به آن منطقه، چه دینی داشتند؟
 

پاسخ:
تا قبل از اشغال فلسطین توسط صهیونیست‌ها و تشکیل یک دولت جعلی در این سرزمین در سال 1948 م، اکثر مردم این منطقه مسلمان بودند؛ گرچه تعدادی مسیحی و یهودی نیز حضور داشتند. اگر بخواهیم اسلام ساکنان این سرزمین را در تاریخ ره‌گیری کنیم، باید به حدود 1400 سال پیش بازگردیم؛ یعنی زمانی که منطقه شامات (سوریه، لبنان، اردن و فلسطین) در قلمرو امپراتوری روم بود. بعد از رسول خدا (ص) در سال‌های 15 تا 17 هجری و در ادامه گسترش اسلام در منطقه شامات، سرزمین فلسطین (رمله، عسقلان، غزه، بیت‌المقدس و دیگر مناطق آن) به تصرف مسلمانان در آمد.(1) فتح بیت‌المقدس در سال 17 هجری، با صلح همراه بود و به‌واسطه آن، پیمانی با حضور خلیفه دوم با اهالی آنجا بسته شد.(2) بعد از انتخاب حاکم برای این مناطق از سوی خلیفه دوم، علاوه بر حضور خود مسلمانان در منطقه، بسیاری از ساکنان آنجا مسلمان شده و برخی دیگر مسیحی و یهودی باقی‌مانده و در همان‌جا ماندگار شدند.(3) 
این مطلب را هم باید افزود که تعداد زیادی از ساکنان این مناطق، از نژاد عرب بودند که از گذشته در مناطق مرزی امپراتوری روم با جزیره العرب ساکن شده، دولت غسّانیان را تشکیل داده بودند و حافظ منافع رومی‌ها در این مناطق شمرده می‌شدند.(4) 
قبل از اسلام نیز یعنی در دوره باستان، اولین اقوامی که در این سرزمین و اطراف آن می‌زیستند، کنعانیان از نسل کنعان بن سام (حام) بن نوح بودند.(5)  این قوم به دلیل انتساب به نوه حضرت نوح علیه‌السلام، قاعدتاً می‌بایست در دوره‌ای یکتاپرست بوده باشند. تا این‌که در حدود دو هزار سال پیش با ورود حضرت ابراهیم و حضرت لوط علیهماالسلام به این سرزمین، آیین یکتاپرستی رو به گسترش نهاد؛(6)  گرچه عده‌ای همچون قوم حضرت لوط همچنان منحرف ماندند و به عذاب الهی گرفتار شدند.(7)

با درگذشت ابراهیم نبی، فرزندش اسحاق و نیز فرزند او حضرت یعقوب (علیهم‌السلام) و در ادامه فرزندان وی، با مستقر شدن در سرزمین فلسطین، توحید را در آنجا نهادینه کردند.(8)  بعدازاین که حضرت یعقوب و فرزندانش (بنی‌اسرائیل) برای ملاقات با حضرت یوسف علیه‌السلام وارد مصر شدند،(9)  کنعانیان و ساکنان اصلی این سرزمین، همان‌جا ماندگار شدند تا اینکه پس از حضرت موسی علیه‌السلام، وصی او یوشع بن نون به همراه بنی‌اسرائیل موفق به شکست طاغوت این منطقه و ورود به آن شدند و بار دیگر در آنجا سکنی گزیدند. بنی‌اسرائیل همراه دیگر اقوام و ساکنان قبلی فلسطین در این ناحیه ساکن شدند تا این‌که در ادامه، انبیاء بنی‌اسرائیل مانند سموئیل و داوود و سلیمان در این منطقه تشکیل حکومت دادند و بنی‌اسرائیل را اداره می‌کردند.

ماجرای نبرد بنی‌اسرائیل با جالوت به فرماندهی طالوت و نیز هلاکت جالوت توسط داوود نبی و فرار و شکست سپاه جالوت،(10)  نشان از حضور یک حکومت طاغوت و ظالم و غیر الهی در این سرزمین دارد که توسط سپاه مؤمنان از بین رفته و دین خدا در آن بسط پیدا کرد. یکتاپرستی در این سرزمین و منطقه شامات با ظهور دیگر انبیای بنی‌اسرائیل مانند الیاس، یسع، عزیر و زکریا ادامه داشت(11)  تا اینکه حضرت عیسی و یحیی (علیهماالسلام) به نبوت رسیدند و در این منطقه و اطراف آن مشغول دعوت مردم به دین الهی (مسیحیت) شدند.

شایان‌ذکر است که تقریباً تا سال 600 قبل از میلاد، بنی‌اسرائیل (یهودیان) و دیگر اقوام در این سرزمین زندگی می‌کردند؛ اما در سال 587 قبل از میلاد، بُختُ نَصَّر با هجوم به اورشلیم (بیت‌المقدس) یهودیان را به اسارت درآورد و به بابل (بین‌النهرین در عراق کنونی) منتقل کرد و معبد سلیمان را تخریب کرد.(12)  بعد از مدتی، این بار رومی‌ها از یهودیان احساس خطر کرده و در سال 70 م به اورشلیم حمله کرده و فلسطین و شهرهای آن را به اشغال خود درآورده، معبد سلیمان را بار دیگر تخریب کرده و یهودیان را پراکنده ساختند.(13)  بدین ترتیب، از سال 70 میلادی به بعد، بت‌پرستی در فلسطین و شامات بسط پیدا کرد. تا اینکه در سال 313 م بافرمان کنستانتین (قسطنطین) اول امپراتور روم، مسیحیت در سرزمین‌های تحت سلطه وی ازجمله فلسطین به رسمیت شناخته شد و گسترش پیدا کرد(14)  و تا زمان ظهور اسلام و قبل از فتح آن توسط مسلمانان در سال 15 هجری، همچنان مسیحی نشین بود.(15) 

نتیجه:
خلاصه این‌که سرزمین فلسطین به‌عنوان بخشی از منطقه شامات قدیم تا قبل از آن‌که در سال 15 تا 17 هجری (در عصر خلیفه دوم) اسلام وارد آن شده و مسلمان‌نشین شود، به لحاظ دینی و سیاسی تاریخ پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشته است. مردم این منطقه در اثر حضور انبیاء و اقوام و حکومت‌های مختلف در ادوار مختلف، به‌تناوب دین و آیین متفاوتی را اتخاذ می‌کردند. در برهه‌ای از زمان (از زمان کنعان از نوادگان حضرت نوح علیه‌السلام) یکتاپرست بودند. تا قبل از حضور حضرت ابراهیم علیه‌السلام در این سرزمین، مردمانش دچار انحراف در عقیده بودند که ایشان به همراه حضرت لوط علیه‌السلام سعی در اصلاح آن‌ها نمودند. تداوم حضور حضرت ابراهیم و فرزندانش اسحاق و سپس یعقوب و بنی‌اسرائیل در این ناحیه، باعث شد که دیگر ساکنان آن نیز به خداپرستی روی‌آورند.

تا پیش از ورود حضرت موسی علیه‌السلام به نزدیکی‌های فلسطین و سپس ورود یوشع بن نون به کنعان و پیروزی بر طاغوت این منطقه، مردمانش دچار انحراف در دین بودند. یهودیت و دین توحیدی بار دیگر از زمان یوشع در این ناحیه گسترش پیدا کرد و با ظهور انبیای بنی‌اسرائیل مانند داوود و سلیمان و حتی تا مدتی بعد از ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام، یهودیت در این سرزمین دین غالب بود. پس از تخریب معبد سلیمان توسط رومی‌ها در سال 70 میلادی، بت‌پرستی در فلسطین شامات آیین غالب بود تا این‌که در سال 313 م، مسیحیت توسط کنستانتین (قسطنطین) اول رسمیت پیدا کرد. سپس زمان خلیفه دوم در سال 17 هجری، فلسطین در اختیار مسلمانان قرار گرفت و اکثر مردمان این دیار مسلمان شدند و برخی دیگر نیز به دین یهودیت و مسیحیت باقی ماندند.

 

منابعی برای مطالعه بیشتر:
1- سیری در ادیان زنده جهان، اثر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
2- یهودیت، نوشته عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
3- دانشنامه جهان اسلام، مدخل «بیت‌المقدس»
4- ویکی فقه، مدخل «فلسطین»

پی نوشت:
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 3، ص 606 و 610.
2. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۸۵؛ ابن أثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 501.
3. ویل دورانت می‌گوید: «وقتی‌که اعراب فاتح در قرن هفتم میلادی به مصر و خاور نزدیک وارد شدند، نیمی از نفوس آن قسمت‌ها، مقدمشان را گرامی داشتند، زیرا آنان را آزاد سازنده خویش از قید ظلم دینی، سیاسی و اقتصادی پایتخت بیزانس می‌دانستند.»؛ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 4، ص 64.
4. یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 157.
5. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 144 و ج 2، ص 379؛ حموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 484؛ مسعودی، أبوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 123.
6. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ص ۴۱.
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۲، ص 148 و ۱۵۵.
8. کتاب مقدس، بخش پایانی سِفر پیدایش، از باب 37 تا 50.
9. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 30-32.
10. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 33-71.
11. گرچه در دوره‌هایی از تاریخ بنی‌اسرائیل و کنعانیان در منطقه شامات، بت‌پرستی نیز در میان آنان رواج یافت که خدای متعال برای اصلاح آنان، پیامبرانی را می‌فرستاد. برای مثال، خدای متعال حضرت الیاس علیه‌السلام را برای بنی‌اسرائیل و ساکنان بعلبک (در لبنان) که گرفتار پرستش بت «بعل» شده بودند، فرستاد. (مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 99.)
12. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص ۵۳۸؛ زرین‌کوب، روزبه، «بخت نصر»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱۱، ص ۴۸۰.
13. مسعودی، أبو الحسن على، التنبیه و الاشراف، ص 110- 111؛ سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، سیری در ادیان زنده جهان (غیر از اسلام) ص 221-226.)
14. سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، سیری در ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، ص 229-237.
15. دانشنامه جهان اسلام، مدخل «بیت‌المقدس».

با توجه به تقدّس و جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد رژیم صهیونیستی درصدد است تا با تصرف کامل این شهر، معبد حضرت سلیمان را بازسازی کند.
اهمیت بیت‌المقدس برای اسرائیلی‌ها

پرسش:
چرا این‌قدر بیت‌المقدس برای اسرائیلی‌ها مهم است؟
 

پاسخ:
بیت‌المقدس (به عربی: بیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که نخستین قبله و سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. این شهر، از مراکز زیارتی ادیان ابراهیمی است و هر یک از این ادیان، آثار و ساختمان‌هایی در آن دارند. بیت‌المقدس هم‌اکنون در اشغال کامل اسرائیل است و این شهر را پایتخت ابدی خود می‌خواند؛ اما سازمان ملل و بسیاری از کشورهای جهان، این ادعا را به رسمیت نمی‌شناسند.(1) 

دلیل اهمیت بیت‌المقدس برای رژیم صهیونیستی
ازآنجاکه رژیم صهیونیستی در نظر دارد خود را نماینده  یهودیان در جهان معرفی کند، تلاش می‌کند تا با تکیه‌بر معتقدات یهودیان در مورد بیت‌المقدس، نظر آنان را جلب کند. بیت‌المقدس یا اورشلیم، هم خود برای یهودیان قداست دارد و هم برخی اماکن موجود در آن. این اماکن و بناها با صرف‌نظر از اینکه در این شهر قرار دارند، محل توجه پیروان دین یهودند. وجود این اماکن در اورشلیم، بر قداست آن نزد یهودیان افزوده است. جنگ‌هایی که بر سر تصرّف اورشلیم درگرفته، از موضوعات پربسامد تورات است.(2)  در تورات، صدها بار از اورشلیم یادشده و نام این شهر به‌صراحت برده شده است.(3)  در برخی فقرات، تصریح‌شده که خانه خدا در این شهر قرار دارد(4)  و در ده‌ها آیه دیگر، از عبارت «خانه خدا» برای مکانی در این شهر، استفاده‌شده است.(5) 
به نقل تورات، داود نبی علیه‌السلام، طرح ساختن خانه خدا در اورشلیم را ریخت؛ اما کار ساختن خانه خدا را فرزندش، سلیمان نبی علیه‌السلام، آغاز کرد. به‌تصریح تورات، داود سی‌وسه سال بر اورشلیم حکومت کرده است.(6)  پس از داود، فرزندش سلیمان در اورشلیم و همان‌جا که داود تعیین کرده بود، خانه را ساخت: «سلیمان کار ساختن خانه خدا را شروع کرد؛ یعنی همان زمین خرمن‌کوبیِ اَرونه یَبوسی که در آن خداوند به داود پادشاه ظاهر شد و داود آنجا را برای خانه خدا در نظر گرفت».(7)  اورشلیم بنا بر تورات، شهر برگزیده یَهوَه (خدا) است.(8)  در نظرگاه یهودیان، معبد بیت‌المقدس که در عبری «بِت همیقداش» نام دارد، به‌عنوان خانه خدا توسط حضرت سلیمان بنا شده است. این معبد قرن‌ها است که مرکزی است برای انجام مراسم عبادی یهودیان. معبد در تاریخ سرزمین مقدس، بارها موردحمله واقع‌شده و گاه اقوام مشرک، بت‌های خود را نیز در داخل آن قرار داده‌اند. بِت همیقداش دو بار به‌طور کامل ویران گشت که آخرین آن حدود سال ۷۰ میلادی بود و علیرغم این موضوع، این مکان مقدس تا به امروز قبله‌گاه یهودیان جهان و مهم‌ترین زیارتگاه آنان به شمار می‌رود.(9) 
علاوه بر قداست این مکان، یهودیان صهیونیزم درصدد هستند تا با تصرف کامل بیت‌المقدس، زمینه تخریب مسجدالاقصی را که در این شهر قرار دارد، فراهم کنند. یهودیان صهیونیزم بر این باورند که بقایای معبد سلیمان زیر مسجدالاقصی قرار دارد. ازنظر آنان، ویرانی مسجدالاقصی و ساخت معبد سلیمان به‌جای آن، شرط ظهور مسیح است. از‌این‌رو، آنان درصدد تخریب مسجدالاقصی و احیای معبد سلیمان به‌جای آن هستند.(10) 

نتیجه:
رژیم صهیونیستی با توجه به تقدّس و جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد، درصدد است تا با تصرف کامل این شهر، دیدگاه دیگر یهودیان در سراسر دنیا را به خود جلب کند. علاوه بر اینکه از این طریق، درصدد است تا برخی اندیشه‌های افراطی خویش همچون تخریب مسجدالاقصی و بازسازی معبد سلیمان را راحت‌تر در پیش بگیرید.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1- کتاب تاریخ اورشلیم، نوشته جعفر حمیدی
2- مدخل بیت‌المقدس در دانش‌نامه جهان اسلام قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://rch.ac.ir/article/Details/12608
3-مدخل بیت‌المقدس در سایت ویکی شیعه قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://fa.wikishia.net/view/%D8%A8%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%...

پی نوشت:
1.    حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم، ص ۲۷۶.
2.    برای نمونه: دوم سموئیل باب پنج آیه شش.
3. http://www.razgah.com/words.engil
4. عزرا باب پنج آیه شانزده.
5. http://www.razgah.com/words.engil
6. اول، پادشاهان، باب دو، آیه یازده.
7. اول پادشاهان، ۱۶: ۳۸.
8. اول پادشاهان باب یازده آیه سیزده؛ اول پادشاهان باب یازده آیه سی‌ودو.
9. http://www.7dorim.com/cultures/BeitHamighdash.asp
10. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۸۸.

بیت المقدس شهری است که مسجد الاقصی، قبله اول مسلمانان در آن جای دارد و مورد توجه پیروان ادیان ابراهیمی بوده است ولی صهیونیست ها قصد تخریب آن را دارند.
تاریخچه مسجدالاقصی

پرسش:
لطفاً درباره تاریخچه مسجدالاقصی توضیح بدهید و بفرمایید که آیا مسجدالاقصی همان بیت‌المقدس است؟
 

پاسخ:
بیت‌المُقَدَّس (به عربی بَیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. مسجدالاقصی نخستین قبله مسلمانان در این شهر قرار دارد.
بیت‌المُقَدَّس (به عربی بَیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در سرزمین فلسطین در حدود ۲۴ کیلومتری غرب بحرالمیت و ۵۶ کیلومتری شرق دریای مدیترانه است این شهر کوهستانی در بین جلگه مدیترانه و دره رود اردن قرار دارد و حدود 762 متر از دریای مدیترانه و حدود 1160 متر از بحرالمیت بالاتر است. آب‌وهوای این شهر، گرمسیری، نیمه‌خشک، همراه با تابستان‌های گرم و خشک و زمستان‌های سرد و بارانی است.(1)  این شهر به لحاظ موقعیت جغرافیایی همواره برای مردم و حکومت‌های منطقه اهمیت بسیاری داشته؛ چراکه از قدیم‌الایام گذرگاه ارتباطی میان آفریقا، اروپا و آسیا بوده است.(2)  این شهر خاستگاه دین یهودی و مسیحی است و به سبب وجود اماکن مذهبی موردعلاقه ادیان ابراهیمی (اسلام، یهود و مسیحیت) مانند قبه الصخره، مسجدالاقصی و دیگر اماکن مقدس، از دیرباز موردتوجه پیروان تمام ادیان ابراهیمی بوده است.(3) 
مسجدالاقصی در لغت به معنای «دورترین مسجد»، به مسجدی در شهر بیت‌المقدس اشاره دارد که در جنوب شرقی این شهر واقع‌شده است.(4)  این مسجد در فاصله 500 متری جامع عمر و قبه الصخره قرار دارد.(5)  مسلمانان به علت دوری و بُعد مسافت این مسجد از مکه و مسجدالحرام، این نام را بر آن قراردادند.(6) 
 بنابر شواهد تاریخی، نخستین‌ بار داوود نبی علیه‌السلام، در محل کنونی این مسجد اقدام به احداث معبدی نمود و حضرت سلیمان علیه‌السلام، آن را تکمیل کرد.(7)  مکان مسجدالاقصی پیش از اسلام، به نام‌های معبد اورشلیم، معبد ایلیاء، بقعه ایلیاء و ... شناخته می‌شد.(8) 
بنای کنونی مسجدالاقصی بنا بر اسنادی که از قرن نخست قمری به‌جامانده، در دوره امویان ساخته‌شده است.(9)  ساختمان مسجدالاقصی در دوره‌های مختلف تعمیر و بازسازی‌شده است. عباسیان، فاطمیان، ایّوبیان و عثمانیان ازجمله حکومت‌هایی هستند که آن را تعمیر و بازسازی کرده‌اند. منصور دوانیقی، (حکومت: ۱۳۶-۱۵۸ ق) و مهدی عباسی (۱۲۶-۱۶۹ ق)، از خلفای عباسی، ساختمان مسجدالاقصی را که براثر زلزله تخریب‌شده بود، تعمیر و بازسازی کردند.(10)  همچنین بر پایه کتیبه‌ای، به‌ دستور الظاهر لاِعزاز دین الله از خلفای فاطمی، در سال ۴۲۶ ق بر فراز مسجدالاقصی گنبدی ساخته شد (11)  و به‌ دستور المستنصر لدین الله در سال ۴۵۸ ق ایوان شمالی مسجد بازسازی گردید.(12)  در سال ۱۰۹۹ م برابر با ۵۸۳ ق، صلیبی‌ها، بیت‌المقدس را تصرف کردند و در قسمتی از محل مسجدالاقصی، کلیسا ساختند و قسمت دیگر آن را به استراحتگاه سواران و انبار ذخایر تبدیل کردند.(13)  در سال ۵۸۹ ق صلاح‌الدین ایوبی بیت‌المقدس را از آن‌ها پس گرفت، محراب مسجد را تجدید بنا کرد، گنبد آن را کاشی‌کاری نمود و منبری چوبی در آن قرار داد.(14)  در دوره حکومت ممالیک و عثمانیان نیز مسجدالاقصی چندین بار بازسازی شد.(15) 
در دوره معاصر، یهودیان صهیونیزم با غصب بخش قابل‌توجهی از سرزمین فلسطین، با ادعای اینکه بقایای معبد سلیمان، زیرِ مسجدالاقصی قرار دارد، به دنبال تخریب مسجدالاقصی هستند.(16)  این در حالی است که بر اساس بررسی‌های صورت گرفته، این ادعا، امری باطل و دروغ است؛ چراکه معبد سلیمان مهروموم‌ها پیش از ورود مسلمانان در قرن اول هجری تخریب‌شده بود و هنگام بنای مسجد در دوره اسلامی، هیچ اثری از این معبد باقی نمانده بود.(17) 

نتیجه:
بیت‌المقدس که به آن اورشلیم و قدس نیز می‌گویند، شهری است که مسجدالاقصی اولین قبله مسلمان در این شهر قرار دارد. مکان این مسجد پیش و بعد از اسلام، موردتوجه پیروان ادیان ابراهیمی بوده است. در دوره کنونی، رژیم صهیونیستی با ادعاهای واهی، سعی در تخریب بنای مسجد دارد.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1-    تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، مؤلف: محمدهاشم موسی‌غوشه، مترجمان: سید شهرام فرهانیان، هودسا عاطفی، نشر ادیان.

پی نوشت: 
1. بریتانیکا، ذیل "Jerusalem"؛ فاروق محمد عزالدین، ص ۴۲-۴۳، ۵۱-۵۳.
2. روزبهانی، محمدعلی، «روز جهانی قدس».
3. تاجیک، نصرت‌الله، «جغرافیای سیاسی سرزمین بیت‌المقدس».
4. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
5. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج 12، سال 1334 - 1258 ش، ص 18418 و 18419.
6. علامه طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۲، ص ۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۶۱۲.
7. کمالی لطف نسرین، «تاریخچه و فلسفه نام‌گذاری "مسجدالاقصی"»، قابل‌دسترس در:  www.masjed.ir/fa/article/2835/
8. اسعدی، مرتضی، بیت‌المقدس، ص ۱۳-۱۴.
9. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱0.
10. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
11. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
12. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
13. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
14. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
15. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۳-۱۵.
16. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۸۸.
17. اسعدی، مرتضی، بیت‌المقدس، ص 16-17.

 

در کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ)، به جنبه پادشاهی افرادی مثل ابراهیم و سلیمان، بیشتر تأکید دارد. اما تلمود با تعمیم معنای نبوت، همه آن‌ها را نبی می‌داند.

پرسش:

آیا درست است که در یهودیت، کسانی مثل حضرت ابراهیم، سلیمان و داوود، پیامبر نیستند و فقط پدر یا پادشاه قوم یهود هستند که گاهی خدا با آن‌ها سخن گفته است؟ آیا این اختلاف‌نظر، ریشه در تلقی متفاوت اسلام و یهود از معنای نبوت و پیامبری است یا منشأ دیگری دارد؟

پاسخ:

مقدمه

اسلام و یهودیت، دارای کلیدواژگان و شخصیت‌های مشترکی هستند. نبی و prophet از واژگان مشترک در این دو دین است و بر افرادی مثل حضرت موسی علیه‌السلام تطبیق یافته است. بااین‌حال، ظاهراً این دو دین، درباره تعریف نبوت یا مصادیق آن، اختلافاتی دارند که در ادامه به بررسی این مطلب می‌پردازیم.

 

پاسخ اجمالی

اسلام و یهودیت مفاهیم مشترکی مانند نبوت دارند، اما در تعریف و مصادیق آن اختلافاتی دیده می‌شود. در تَنَخ، شخصیت‌هایی مانند ابراهیم و سلیمان بیشتر به‌عنوان پدر، پادشاه یا داور شناخته می‌شوند و گاه نبی نامیده می‌شوند، اما نبوت نقش محوری ندارد و بیشتر بر نقش تاریخی آن‌ها در قومیت یهود، تأکید می‌شود. تلمود دیدگاه گسترده‌تری دارد و ۴۸ نبی و ۷ پیشگو را معرفی کرده که شامل داوود و سلیمان نیز می‌شود.

هم در تلمود و هم در اسلام، نبوت دارای مراتب است. در تلمود، موسی در رأس انبیا قرار دارد و دیگران نیز به سبب ارتباط با وحی در سطوحی پایین‌تر از نبی محسوب می‌شوند. در اسلام نیز پیامبران مراتبی دارند و برخی مانند پیامبران اولوالعزم، دارای شریعت مستقل‌اند.

 تفاوت اساسی این است که در اسلام پیامبران معصوم‌اند، اما در یهودیت به برخی از آنان خطا نسبت داده می‌شود. ازاین‌رو، دیدگاه تلمود درباره گستره نبوت به اسلام نزدیک‌تر است، اما تفاوت در مفهوم عصمت پیامبران باقی می‌ماند.

پاسخ تفصیلی در قالب چند نکته

نکته اول: تَنَخ

در کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ)، از عنوان‌هایی مثل پدر، نبی، داور، پادشاه و ... یاد شده است. ممکن است این عنوان‌ها باهم بر یک نفر تطبیق یابند:

1. نبی: به‌طورکلی منظور از نبی انسانی است که از طرف خدا سخن می‌گوید و یا قدرت تکلم با خداوند را دارد.(1) این تعبیر در مورد بسیاری از بزرگان یهود مثل حضرت موسی مورد استفاده قرار گرفته است.(2)

2. داور: داوران انسان‌هایی الهی و برگزیده بودند که در یک دوره تاریخی قبل از برپایی سلطنت یهود، در میان یهودیان به‌عنوان قضاوت کننده فعالیت می‌کردند؛ یعنی دورانی که شریعت موسی بین یهودیان وجود داشت، اما هنوز آن‌ها دارای سلطنت و پادشاه نبودند.(3)

3. پادشاه: بنی‌اسرائیل در یک دوره تاریخی، یعنی از زمان حضرت داوود و فرزندش سلیمان تا چند سده بعد، سلطنت تشکیل داده و پادشاهانی داشتند؛ اما پس از فتح اورشلیم توسط بابلیان این سلطنت فروپاشید.(4)

4. پدر: در کتاب مقدس یهودیان، به افرادی مثل حضرت ابراهیم(5) پدر گفته می‌شود چراکه بنی‌اسرائیل، فرزندان حضرت یعقوب هستند و چون حضرت یعقوب فرزند اسحاق و ایشان نیز فرزند ابراهیم است، پس بنی‌اسرائیل همگی از نوادگان حضرت ابراهیم نیز به‌حساب می‌آیند. از این نظر، عنوان پدر هم برای حضرت ابراهیم و هم برای حضرت یعقوب به کار برده شده است.

نکته دوم: تلمود

در تلمود که یکی از مهم‌ترین کتاب‌های مقدس یهودیان و معروف به تورات شفاهی است، از 48 نبی و 7 پیشگو نام برده شده است. برخی از پادشاهان مانند داوود و سلیمان و داوران مانند سموئیل نیز در این لیست در شمار انبیاء نام برده شده‌اند.(6) بر این اساس مشخص است که مفهوم نبی در تلمود، گسترده‌تر از مفهوم نبی در کتاب مقدس است و شامل افراد برگزیده و شاخص هر طبقه (نبی، داور، پادشاه) می‌گردد. از این نظر، نبوت دارای مراتب است که حضرت موسی به‌عنوان قانون‌گذار اصلی یهودیت، در رأس آن قرار دارد، اما سایر افراد نیز به سبب ارتباط وحیانی با خدا و شنیدن کلام الهی در برخی از اوقات، شایسته عنوان نبوت هستند.(7)

نکته سوم: اسلام

در دین اسلام، به اکثر افرادی که یهودیان بر داوری یا پادشاهی یا پدریِ آن‌ها تأکید می‌کنند، پیامبر گفته می‌شود. ازاین‌رو، مسلمانان، حضرت ابراهیم، حضرت یعقوب، حضرت داوود، حضرت سلیمان و ... را نیز پیامبر می‌دانند. البته، در دین اسلام، پیامبران دارای مراتب‌اند و فقط برخی از آن‌ها اولوالعزم و صاحب‌شریعت مستقل به‌حساب می‌آیند. سایر پیامبران، بااینکه اولوالعزم نیستند، اما درنهایت، بخشی از سلسله نبوت محسوب می‌شوند.(8)

در دین اسلام، کسانی که دارای منصب نبوت و پیامبری هستند، معصوم‌اند و از خطا و گناه مصونیت دارند.(9) ازاین‌رو، مسلمانان بسیاری از گناهان و اشتباهاتی که یهودیان به بزرگانی مثل حضرت داوود یا سلیمان نسبت می‌دهند را غیرقابل‌قبول دانسته و آن‌ها را از سنخ امور تحریف‌شده در یهودیت به‌حساب می‌آورند. (10)

نتیجه‌گیری:

بنا بر آنچه گذشت، می‌توان نتیجه گرفت که:

در تنخ، افرادی مثل حضرت ابراهیم و حضرت سلیمان دارای ارتباط وحیانی با خدا بودند و کلام الهی را می‌شنیدند و حتی گاهی به آن‌ها نبی نیز گفته می‌شد،(11) اما بااین‌حال، تنخ، با تمرکز بر نقش تاریخی-قومی شخصیت‌ها، بیشتر بر جنبه پدری یا پادشاهی آن‌ها تأکید دارد. اما تلمود با تعمیم معنای نبوت، همه آن‌ها را نبی می‌داند. از این نظر، تفسیر تلمود از نبوت، شباهت بیشتری به اسلام دارد؛ با این تفاوت که در دین اسلام، این افراد، هم دارای نبوت هستند و هم از خطا و گناه عصمت دارند و آنچه یهودیان به‌عنوان خطا و اشتباه و گناه به آن‌ها نسبت می‌دهند، ازنظر اسلام، پذیرفتنی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. Eliade, Mircea, The Encyclopedia of Religion, New York,Macmillan Publishing Company, 1987, v. 12 p. 16

2. تثنیه، 34: 10.

3. Ginzberg, Louis, The Legends of the Jews, Philadelphia,The Jewish publication society of America, 1909, v.4 pp. 21- 30

4. Singer, Isidore, king at The Jewish encyclopedia, New York; London, Funk & Wagnalls Company, 1901, v.7 pp. 500-502

5. پیدایش، 17: 4-5.

6. Scherman, Nosson, The Stone Edition Tanach, Mesorah Publications, Limited, p. 2038

7. إبن میمون از عالمان یهودی توضیح می‌دهد که وحی بر انبیا همیشگی نیست و متناسب با شرایط و حالات روحی و زندگی آن‌ها است. ازاین‌رو، ممکن است در دوره‌ای حضرت یعقوب و حضرت موسی نیز وحی الهی نداشته باشند بااینکه می‌دانیم در دوره‌هایی دارای وحی و نبوت بودند و ازاین‌جهت پیامبر محسوب می‌شوند. برای مطالعه بیشتر، رک: إبن میمون، موسی، دلاله الحائرین، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، 1428 ق، ج 2، ص 404.

8. مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن: راه و راهنما‌شناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1397 ش، ج 4 و 5، ص 404.

9. حلی، جمال‌الدین حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیق آیت‌الله حسن‌زاده آملی، قم، انتشارات اسلامی، 1407 ق، ص 349.

10. برای مطالعه بیشتر، رک: حیدری، حسین و خدیجه کاردوست فینی، حکمت، حکومت و خطای سلیمان در عهد عتیق با نگاهی به دیدگاه قرآن کریم، معرفت ادیان، پاییز 1392 ش، شماره 4، ص 66.

11. در سفر پیدایش، حضرت ابراهیم به‌عنوان «نبی» معرفی می‌شود. (پیدایش، 20: 7)

در همه جنگ‌ها در کنار جنگ اصلی، یک جنگ تبلیغاتی وجود دارد. تا الان تبلیغات منفی اینچنینی صهیونیست ها همه دروغ از آب درآمده است.
نحوه برخورد با اجساد دشمن

پرسش:
جنگ فلسطین رفتار وحشیانه با جنازه اسرائیلی‌ها و بریدن سر آن‌ها یا واردکردن جراحات و صدمات بر اسرای آن‌ها ازنظر اخلاق اسلامی پذیرفته است؟
 

پاسخ:
پس از اشغال کشور فلسطین توسط رژیم اشغالگر صهیونیستی، حدود 70 سال است که این موضوع به بحث و مطالبه اول میان عدالت خواهان و مسلمانان و بسیاری از مردم دنیاست. درواقع این جنگ مقابله ملتی مظلوم در مقابل اشغالگر ظالمی است که تا بن دندان مسلح است و سال‌هاست به کشتار و جنایت و کشتن فلسطینیان آن‌ها را به ستوه آورده است. برای روشن شدن وضعیت رفتار با جنازه اسرائیلی‌ها و حکم اخلاقی آن توجه به نکاتی لازم است.

1. سال‌های سال است که صهیونیست‌ها به خاطر ادعاهای واهی، به غصب سرزمین‌های فلسطینی پرداخته‌اند و انواع و اقسام ظلم‌ها و جنایت‌ها علیه مردم فلسطین انجام داده‌اند. سال‌هاست این مردم تحت‌فشار و تحریم و رانده‌شده از سرزمین‌های خود هستند و هرچند وقت یک‌بار با حملات هوایی تعدادی از آن‌ها کشته می‌شوند. اول‌ازهمه باید روشن شود که حرکت امروز مجاهدان فلسطینی واکنش به جنایات مستمر و دهشتناک رژیمی است که به‌زور کشوری را اشغال کرده و وحشیانه مشغول ظلم به فلسطینیان اصیل و ساکنان اصلی است. 
پس قبل از بررسی اخلاقی رفتار با اسیر و کشته، باید دانست که اصل مقابله نظامی حماس و مردم فلسطین با اسرائیلی‌ها پیامد ظلم چند ده‌ساله آن‌هاست و امروزه تحت عنوان دفاع مشروع قرار می‌گیرد و اصل مقابله غیراخلاقی نیست، بلکه دستور خداوند در مقابل کسی که جنگ و ظلم را شروع کرده مقابله‌به‌مثل و آمادگی جنگی است.  قرآن نیز در جنگ کسی که ظلم و جنگ را شروع کرده محکوم کرده و مسلمانان را به مقابله با او فرامی‌خواند.(1)  در ماجرای فلسطین و صهیونیست‌ها چه کسی ظلم را شروع کرده است؟ مسلماً شما منکر این نخواهید شد که یهودیان تصمیم به اشغال فلسطین و بیرون کردن فلسطینیان شدند که هم اصل این تصمیم ظالمانه بود و هم با کشتار و ظلم‌های متعدد دیگری همراه بود. شروع‌کننده ظلم رژیم اشغالگر صهیونیستی است و حملات حماس و گروه‌های دیگر نظامی فلسطینی احقاق حق است.

2. در جنگ نیز کشتار طبیعتاً وجود دارد. اخلاق در جهاد این است که نسبت به دشمن شدید و محکم  رفتار کنیم. همان‌طور که در تعریف از پیامبر و یارانش قرآن گفته است آن‌ها اشداء علی الکفار هستند.(2)  بله کشتار وحشیانه و غیراخلاقی جایز نیست؛ مانند کشتن زنان و کودکان که در هیچ جنگی رسم نبوده و نیست و به‌هیچ‌عنوان کشتن بی‌گناهان در جنگ توجیه اخلاقی ندارد؛ یعنی مظلوم نیز به بهانه مظلومیت نمی‌تواند نسبت به کودکان و بی‌پناهان و زنانی که سر جنگ ندارند، دست به کشتار عمدی بزند؛ بنابراین اگر ثابت شود فرد مظلومی مانند مبارزان گروه‌های جهادی فلسطینی عمداً زنان و کودکان را کشته‌اند، کارشان ازنظر اخلاقی توجیهی ندارد ولی با خطای احتمالی چند سرباز، نمی‌توان اصل مشروعیت مبارزه و ظلم‌ستیزی فلسطینیان را نادیده گرفت. خطاهای اخلاقی در جنگ‌ها با حضور معصومان هم گاهی اتفاق می‌افتاده که امام معصوم از آن‌ها جلوگیری می‌کرده است. ولی این از حقانیت آن‌ها و جبهه حق کم نمی‌کند.

3. اما نکته مهم اینکه در همه جنگ‌ها  کنار جنگ اصلی، یک جنگ تبلیغاتی وجود داشته است. این جنگ تبلیغاتی و اخبار رسیده از جنگ، اهمیتش کمتر از خود جنگ نیست.  امروزه هم پروپاگاندای رسانه‌ای غرب در تلاش است که از اسرائیل یک چهره مظلوم بسازد و حماس را متجاوز و ظالم نشان دهد. در این راستا تولید خبرهای شایعه و دروغ و ایجاد سپر رسانه‌ای برای اشغالگران صهیونیست در دستور کارشان است و با اندک جستجو و مقداری صبر معلوم می‌شود که بسیاری از این اخبار نادرست است. مثلاً در مورد کودک کشی حماس، فیلم آزاد کردن زن صهیونیست و دو فرزندش منتشر شد که نشان می‌دهد حماس تصمیمی برای کشتن عمدی زنان و کودکان ندارد.(3)  و فیلم نگهداری کودکان در قفس که ابتدا اعلام شد از سوی حماس انجام‌شده است، معلوم شد که قدیمی و مربوط به اقدام وحشیانه داعش بوده است.(4)  و خبر سربریدن کودکان اسرائیلی توسط حماس نیز فیک و جعلی از کار درآمد.(5)   
سربریدن یا صدمه به جنازه یا ظلم به اسیر اگر ثابت شود حتماً خطاست، ولی مسئله مهم اولاً اثبات این اخبار است که یا  غالباً فیک و بدون سند است یا با سندسازی و فریب رسانه‌ای عکس‌های جنگ‌های دیگر به نام این جنگ منتشر می‌شود که باید هوشیار بود. ثانیاً خطای یک یا چند نفر در بحبوحه و وسط جنگ را نباید به‌پای کل جبهه حق گذاشت و نباید به خاطر آن از مظلومیت فلسطینیان چشم پوشید.

نتیجه:
تقابل فلسطین و اسرائیل، تقابل دو جریان مظلوم و ظالم است. اصل اشغال این سرزمین ظلمی فاحش به مردم فلسطین بود که همراه باده‌ها سال کشتار بوده است. تقابل و حمله فلسطینیان در مرحله اول پاسخ جنایات دهشتناک صهیونیست‌هاست. ازنظر اخلاقی، نفر یا گروهی که در مقابل ظلم، عکس‌العمل نشان می‌دهد، ظالم نیست، بلکه احقاق حق می‌کند و اساساً کارش مقابله با ظلم و ارزشمند است. بله در این مقابله کارهای غیراخلاقی مانند کشتن عمدی زنان و کودکان هیچ توجیهی ندارد؛ اما جنگ رسانه‌ای در کنار جنگ با سلاح‌های سخت را نباید دست‌کم گرفت. بسیاری از اخباری که در محکومیت فلسطینیان درست‌شده جعلی از آب درآمده است؛ پس نباید جای جلاد و شهید عوض شود.

 

منابع برای مطالعه بیشتر:
1- کتاب «۱۰ غلط مشهور درباره اسرائیل»، نوشته ایلان پاپه، ترجمه وحید خضاب، انتشارات کتابستان معرفت.
2- دانشنامه فلسطین، اثر مجید صفاتاج،  تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پی نوشت:
1. سوره توبه، آیه 13.
2. سوره فتح، آیه 29.
3. خبرگزاری مهر، فیلم آزادی زن صهیونیست و دو فرزندش توسط حماس، سایت خبرگزاری مهر، 20 مهر 1402، کد خبر 5909439.
4. خبرگزاری همشهری آنلاین، تلویزیون فرانسه افشا کرد؛ ویدئوی نگهداری کودکان اسرائیلی در قفس فیک است! خبرگزاری همشهری آنلاین، 20 مهر 1402، کد خبر 796449.
5. خبرگزاری کیهان، اسرائیل در میدان جنگ کم آورد به جعل خبر و کشتار کودکان متوسل شد، سایت خبرگزاری کیهان، 19 مهر 1402، کد خبر: ۲۷۴۷۶۲.
 

سقوط حکومت بشار اسد، نتیجه تضادهای عمیق اجتماعی، ناکارآمدی اقتصادی، عدم چرخش قدرت، و کاهش حمایت‌های بین‌المللی، همگی به تضعیف موقعیت بشار اسد منجر شدند.

پرسش:

عوامل فروپاشی حکومت بشار اسد چه بود؟

پاسخ:

مقدمه

حکومت بشار اسد در سوریه، که از سال 2000 میلادی و پس از انتقال قدرت از پدرش حافظ اسد آغاز شد، در دهة اخیر با بحران‌های عمیق و پیچیده‌ای مواجه بود که به‌تدریج به فروپاشی آن انجامید. این کشور بحران‌های بزرگی را تجربه کرد؛ فتنه داعش، فعالیت بیش از 40 گروه‌ تروریستی در این کشور، اشغال کشور توسط آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن، تحریم‌های بین‌المللی، تجاوزات مستمر رژیم صهیونیستی، نارضایتی‌های عمومی نسبتاً گسترده، دخالت‌های خارجی و...، از جملة این بحران‌هاست. در نهایت، ارتش این کشور، علی‌رغم حمایت نسبی جبهه مقاومت و روسیه از آن، نتوانست بیش از 11 روز در برابر تهاجم نظامی شورشیان موسوم به «جبهه تحریرالشام» ایستادگی کند و سقوط کرد. در ادامه به مهم‌ترین دلایل سقوط حکومت بشار اسد اشاره خواهیم کرد.

 

متن پاسخ

عوامل داخلی فروپاشی حکومت بشار اسد

الف. عوامل سیاسی

1. تضاد دولت و ملت

تضاد عمیق بین دولت و ملت در سوریه، به‌ویژه با توجه به ساختار قومی و مذهبی کشور، یکی از عوامل کلیدی در سقوط حکومت بشار اسد بود. اقلیت علوی که بر اکثریت سنی حکومت می‌کرد، به مرور زمان نارضایتی‌های گسترده‌ای را ایجاد کرد. این تضاد در دوران جنگ داخلی به اوج خود رسید و در بسیاری از خانواده‌ها، اعضای خانواده در دو طرف درگیری، یعنی ارتش سوریه و گروه‌های معارض مانند داعش، قرار گرفتند. این وضعیت نشان‌دهنده عمق شکاف‌های اجتماعی و سیاسی در کشور بود.

2. عدم چرخش قدرت

حکومت بشار اسد با عدم وجود چرخش قدرت و دموکراسی، نارضایتی‌های سیاسی را تشدید کرد. اسد از سال 2000 در قدرت بود و هیچ‌گونه مشارکتی برای نخبگان سیاسی فراهم نکرد. این تمرکز قدرت در دستان اقلیت علوی، موجب افزایش نارضایتی و احساس بی‌عدالتی در میان دیگر گروه‌ها شد.

3. رنگ‌باختن ایدئولوژی حزب بعث

ایدئولوژی حزب بعث که در زمان حافظ اسد محبوبیت داشت، به مرور زمان رنگ باخته و نتوانسته است به عنوان یک عامل وحدت‌بخش عمل کند. این کاهش اعتبار ایدئولوژیک، به همراه تضاد دولت و ملت، به تضعیف حکومت بشار اسد کمک کرد.(1)

ب) عوامل اقتصادی فروپاشی حکومت بشار اسد

1. ناکارآمدی اقتصادی دولت بشار اسد

اقتصاد سوریه به شدت تحت‌تأثیر جنگ داخلی و تحریم‌های بین‌المللی قرار گرفت. تولید ناخالص داخلی کشور از حدود 50 میلیارد دلار به 8 میلیارد دلار کاهش یافت که این کاهش شدید، نارضایتی‌های اقتصادی را به همراه داشت. نابودی صنعت گردشگری و کنترل منابع انرژی توسط نیروهای خارجی، به‌ویژه کردها و آمریکایی‌ها، باعث فلج شدن اقتصاد سوریه شد. این وضعیت به نارضایتی عمومی و کاهش حمایت از حکومت انجامید.

2. فساد اقتصادی در دولت بشار اسد

فساد سیستماتیک اقتصادی در سوریه، حتی قبل از آغاز جنگ داخلی، یکی از مشکلات بزرگ کشور بود. این فساد باعث سوءمدیریت و نابرابری‌های اجتماعی شد و نارضایتی‌های عمومی را افزایش داد. جنگ و تحریم‌ها تنها بر این فساد افزودند و شرایط را برای مردم سخت‌تر کردند.

3. عدم بازسازی ارتش سوریه پس از فتنه داعش و جنگ داخلی

ارتش سوریه پس از جنگ داخلی به شدت تضعیف شده و نتوانسته بود به‌طور مؤثر بازسازی شود. تحریم‌ها و مشکلات اقتصادی، توانایی ارتش برای بازسازی و تقویت خود را کاهش داد و نارضایتی در میان نیروهای نظامی نیز به پیشروی آسان نیروهای معارض کمک کرد.(2)

ج. عوامل امنیتی و نظامی فروپاشی حکومت بشار اسد

1. تضعیف سوریه به واسطه جنگ داخلی

جنگ داخلی به شدت زیرساخت‌ها و اقتصاد سوریه را تضعیف کرد و کشور را به یک میدان جنگ تبدیل کرد. این وضعیت، قدرت حکومت را به شدت کاهش داد و به گروه‌های معارض اجازه داد تا در برابر حکومت مقاومت کنند.

2. عدم پاکسازی کامل مناطق تحت‌اشغال گروه‌های تکفیری

پس از جنگ داخلی، سوریه به‌طور کامل پاکسازی نشده بود و مناطقی مانند ادلب تحت‌کنترل گروه‌های معارض باقی مانده بودند. این عدم پاکسازی باعث افزایش ناامنی و تضعیف قدرت حکومت مرکزی شد.(3)

عوامل خارجی فروپاشی حکومت بشار اسد

الف. عوامل بین‌المللی

1. جنگ اوکراین

جنگ اوکراین باعث کاهش تمرکز روسیه بر سوریه شد. این تغییر در اولویت‌ها می‌تواند به تضعیف حمایت نظامی و سیاسی روسیه از بشار اسد منجر شود. با توجه به وابستگی اسد به حمایت‌های روسیه، این کاهش تمرکز می‌تواند یکی از عوامل مؤثر در سقوط حکومت او باشد.

2. کاهش تمرکز ایران بر سوریه

ایران نیز به‌عنوان یکی از حامیان اصلی بشار اسد، در سال‌های اخیر تمرکز خود را بر سوریه کاهش داده است. این کاهش حمایت، به‌ویژه پس از تلاش‌های اسد برای نزدیکی به کشورهای عربی و غربی، باعث تضعیف موقعیت اسد شد. همچنین، اقدامات اسد که به‌نظر می‌رسید با منافع ایران در تضاد است، به قطع یا کاهش حمایت‌های مالی و نظامی ایران منجر شد.

ب. عوامل امنیتی و رقابت‌های منطقه‌ای

1. رخدادهای امنیتی غرب آسیا

تحولات امنیتی در غرب آسیا، به‌ویژه درگیری‌های حزب‌الله لبنان و تضعیف این گروه، بر وضعیت سوریه تأثیرگذار بود. این تحولات می‌تواند به عنوان بخشی از یک پروژه بزرگ‌تر در نظر گرفته شود که به تضعیف حکومت بشار اسد کمک کرد.

2. دخالت فعال ترکیه در سوریه و اشغال بخشی از خاک این کشور

ترکیه به‌دلیل مرز مشترک طولانی با سوریه، توانسته است بر تحولات این کشور تأثیر بگذارد. حمایت ترکیه از گروه‌های معارض و تلاش برای سرنگونی حکومت بشار اسد، به تضعیف موقعیت او کمک کرد. ترکیه به‌دنبال ایجاد یک سوریه تحت‌نفوذ خود، همواره در تلاش برای کاهش قدرت اسد بوده است.

3. رقابت‌های منطقه‌ای

خاک سوریه به صحنه‌ای برای رقابت‌های منطقه‌ای تبدیل شده بود. کشورهای مختلف، از جمله ایران، ترکیه، قطر و عربستان سعودی، هر یک سعی در نفوذ بر تحولات سوریه داشتند. این رقابت‌ها نه‌تنها به ناامنی در کشور دامن زد، بلکه به تضعیف حکومت بشار اسد نیز کمک کرد.(4)

ج. عوامل سیاسی و دیپلماتیک

1. عدم توانایی برقراری روابط با جهان

سوریه پس از جنگ داخلی به یک کشور منزوی تبدیل شد و نتوانست روابط دیپلماتیک و اقتصادی مؤثری با دیگر کشورها برقرار کند. این انزوا به تضعیف موقعیت حکومت بشار اسد در عرصه بین‌المللی منجر شد و فشارهای دیپلماتیک بر او را افزایش داد.(5)

نتیجه‌گیری

سقوط حکومت بشار اسد در سوریه، نتیجه ترکیبی از عوامل داخلی و خارجی است که به تدریج بر ساختار سیاسی و اجتماعی کشور تأثیر گذاشتند. تضادهای عمیق اجتماعی، ناکارآمدی اقتصادی، عدم چرخش قدرت، و کاهش حمایت‌های بین‌المللی، همگی به تضعیف موقعیت بشار اسد منجر شدند. در نهایت، این عوامل به ایجاد یک فضای ناامن و بی‌ثباتی در سوریه انجامید که زمینه‌ساز سقوط حکومت او شد.

پی‌نوشتها:

1. فخاری، رامین، «۱۴دلیل مهم سقوط دولت بشار اسد در سوریه»، پایگاه خبری اعتماد آنلاین، ۱۴۰۳/۰۹/۲۲، کدخبر:۶۸۹۵۶۶، https://www.etemadonline.com/tiny/news-689566.

2. مجیدی، علیرضا، «علل و ریشه‌های شکست یازده روزه بشار اسد چه بود؟»، خبرگزاری تسنیم، ۱۴۰۳/۰۹/۲۱، https://tn.ai/3217682.

3. علایی، حسین، «چرایی و چگونگی سقوط بشار اسد»، نور نیوز، ۱۴۰۳/۰۹/۲۱، شناسه خبر ۲۰۳۴۸۱، https://nournews.ir/n/203481.

4. مجموعه نویسندگان، «۷ دلیل خبرگزاری فارس برای سقوط اسد»، خبرگزاری خبرآنلاین، ۱۴۰۳/۰۹/۲۲، کدخبر: ۱۹۹۶۰۷۰، khabaronline.ir/xmYn8.

5. کریمی، سهیل، «دلیل اصلی سقوط بشاراسد جدایی ارتش و مردم بود/...»، خبرگزاری تابناک، ۱۴۰۳/۰۹/۲۴، کدخبر: ۱۲۷۶۵۷، https://www.tabnak.ir/005MNN.

پیامبر(ص) از عطر و آینه، استفاده می کردند و به مسلمانان نیز آموزش می دادند. این رفتارها تأکیدی بر ارزش‌های اسلامی و توجه به ظاهر به عنوان بخشی از ایمان است.

پرسش:

در مورد سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گویند بیشتر مخارج خود را صرف عطر و خوش‌بویی می‌کردند؛ چرا و چگونه؟ نیز می‌گویند از آینه استفاده می‌کرد، مگر آن زمان آینه بوده است که پیامبر خود را در آینه می‌دید و آراسته می‌کرد؟

پاسخ:

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به نظافت شخصی و خوش‌بویی و آراستگی ظاهری خویش اهمیت زیادی می‌دادند و این موضوع، بخشی از سیره ایشان بوده است.

براساس گزارشات، آن حضرت به حدی بر استفاده از عطر و خوشبویی تأکید داشتند که در شب تاریک پیش از آن‌که دیده شود، از بوی خوشش شناخته می‌شد، به‌طوری که رهگذر می‌فهمید این پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.(1)

در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

 «پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای عطر بیشتر از غذا خرج می‌کرد.»(2)

 این روایت اولین بار در کتاب مکارم اخلاق بدون ذکر سند بیان شده است؛ اما به دلیل گزارشات دیگری که درباره اهمیت معطر بودن در سیره نبوی، در منابع نقل شده است، مورد توجه محققین قرار گرفته است و آن را به عنوان یک روایت معتبر در کتاب‌ها و بیاناتشان ذکر می‌کنند.

براساس سیره نبوی و بیان اهل‌بیت (علیه‌السلام) دلیل این امر را می‌توان در چند نکته خلاصه کرد:

دلایل اهمیت معطر بودن

۱. عطر زدن به عنوان سنت پیامبران

براساس روایات متعددی که مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی نقل کرده است، عطر زدن از اخلاق پیامبران بوده است.(3) این روایات نشان می‌دهد که خوش‌بویی مورد توجه انبیاء الهی بوده است و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عنوان بزرگ‌ترین پیامبرخداوند بر انجام این امر، مانند دیگر پیامبران، تأکید داشتند.

۲. تشویق به خوش‌بویی در اجتماع

باتوجه به محیط شبه جزیره و آب و هوایی که این منطقه داشت، توجه داشتن به نظافت شخصی و استفاده عطر در تعاملات اجتماعی امری مهم بود و عدم توجه به این مسئله می‌توانست سبب دوری و انزجار مردم از یکدیگر و شخص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گردد. بر همین اساس آن حضرت به عنوان الگوی تمام مسلمانان بر انجام این امر تأکید داشت و دیگر مسلمانان را بر انجام این کار تشویق می‌کرد.

3. توجه به تأثیر روانی و معنوی عطر

براساس مطالعات علمی انجام شده، عطر زدن نه‌تنها باعث نشاط و آرامش فردی می‌شود، بلکه تأثیر مثبتی بر روحیه دیگران و دوری از استرس و اضطراب دارد.(4) مطالعه تاریخ اجتماعی مردم شبه جزیره، به‌خصوص در دوره جاهلیت، بازگوکننده این مطلب است که مردم این منطقه به دلیل نوع زندگی که داشتند، همیشه دچار تنش و اضطراب بودند (5) و یکی از مواردی که می‌توانست بر روح و روان آنها تأثیر به‌سزایی داشته باشد عطر و استفاده از بوی خوش بود؛ بر همین اساس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با خوش‌بویی، فضایی مثبت و دل‌نشین در اجتماع ایجاد می‌کردند.

استفاده از آینه

براساس روایات تاریخی و حدیثی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از آینه استفاده می‌کردند تا ظاهر خود را مرتب و آراسته کنند و به‌حدی به آن اهمیت می‌دادند که در همه مسافرت‌ها، آینه خود را به همراه خویش می‌بردند.(6) این کار نشان‌دهنده اهمیت ایشان به نظافت و آراستگی ظاهری بود.

باتوجه به مطالعات انجام شده نخستین آینه‌ها به حدود 8000 سال قبل برمی‌گردد.(7) ازاین‌رو اینکه گفته می‌شود پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حدود 15 قرن قبل از آینه استفاده می‌کردند، امری قابل پذیرش است. اگرچه آینه‌های امروزی با شیشه و پوشش فلزی در آن زمان وجود نداشتند، اما آینه‌های ابتدایی از جنس فلزات صیقلی مانند برنج، مس یا نقره در آن زمان وجود داشتند. این آینه‌ها قابلیت بازتاب نور و تصویر را داشتند، هرچند کیفیت آنها به پای آینه‌های امروزی نمی‌رسید. نمونه‌هایی از این آینه‌ها بواسطه کشفیات باستان‌شناسی که امروزه انجام شده است در دسترس است.(8)

نتیجه‌گیری:

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با استفاده از عطر و آینه، اهمیت نظافت و آراستگی را به مسلمانان آموزش دادند. این رفتارها نه‌تنها نشان‌دهنده شخصیت والای ایشان بود، بلکه تأکیدی بر ارزش‌های اسلامی مانند پاکیزگی، احترام به خود و دیگران، و توجه به ظاهر به عنوان بخشی از ایمان است.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب سنن النبی، نوشته علامه طباطبایی.

پی‌نوشت‌ها

1. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق، ص33-34.

2. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق، ص43.

3. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیه)، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ: چهارم، 1407ق، بَابُ الطِّیب، ج6، ص510-511‏.

4. جعفری کولایی، آذر و ایلایی، احترام السادات، «تأثیر رایحه درمانی با اسانس اسطوخودوس بر کنترل اضطراب بیماران: یک مطالعه مروری نظام‌مند»، مجله تعالی بالینی، قابل دانلود از لینک: https://B2n.ir/q88581.

5. یکی از مهم‌ترین دلائل ایجاد تنش و اضطراب در میان عرب‌ها در دوره جاهلی جنگ بود، در همین زمینه، ر.ک: مقاله «جنگ نزد عرب دوره جاهلی»، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج1، ص5091؛ قابل مطالعه در لینک: https://lib.eshia.ir/23019/1/5091.

6. ابن حجر عسقلانی، الإصابه فى تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط الأولى، 1415ق، ج8، ص400.

7. History of Mirrors Dating Back 8000 Years; November 2006 Optometry and vision science: official publication of the American Academy of Optometry 83(10) :775-81.

8. https://www.isna.ir/news/1400012816367.

حسد یکی از رذایل و بیماری اخلاقی است. درمان این بیماری بر دو اساس استوار است. 1-درمان علمی یا نظری 2- درمان عملی.

پرسش:

به همسایه‌ام حسودی می‌کنم. زندگی بسیار آرام و خوبی دارد! به نظرتان چه کنم؟(درمان)

پاسخ:

مقدمه

یکی از نواقص بزرگ و جبران‌ناپذیر انسان که گاه به‌صورت ملکه و عادت می‌شود و انسان را از رسیدن به آمال و آرزوهای حقیقی زندگی بازمی‌دارد، حسادت است، شخص حسود نمی‌تواند کسی را در آغوش آسایش مشاهده کند و همواره از دیدن نعمت و موفقیت دیگران، در خود احساس فشار و سنگینی می‌کند. در تعالیم اسلامی از حسادت به‌عنوان یک بیماری، بلکه بدترین و خطرناک‌ترین بیماری اخلاقی یاد شده است، درمان این بیمارى اخلاقى مانند درمان صفات رذیله دیگر بر دو اساس استوار است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

 

پاسخ اجمالی

درمان حسد متوقف بر تلاش در دو زمینه است. درمان علمی یا نظری: در قسمت «علمى‏» شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد. تنگ‌نظری و بخل، ضعف ایمان و ناآگاهى از استعدادهاى خویش، می‌تواند از ریشه‌ها باشد. دوم درمان عملی که با چند کار می‌تواند عملاً مبارزه کند. الف: عمل برخلاف حسد؛ یعنی برخلاف آنچه حسد انسان را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار شود. مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد. ب: خوش‌بینی و دوری از بدبینی، ج: ترک هم‌نشینی با حسودان، د: ترک تجسس در زندگی دیگران و: افزایش راز و نیاز و معنویت، ه: هم‌نشینی با علما و صالحان.

 

پاسخ تفصیلی

راه‎های درمان حسد

 

1. درمان علمی یا نظری

در قسمت «علمى‏» شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‏هاى پیدایش حسد. در پاسخ‌های قبلی به این دو موضوع به‌صورت مفصل اشاره شده است.

همان‌گونه که شخص معتاد به یک اعتیاد خطرناک، باید سرانجامِ کار معتادان را بررسى کند و ببیند آن‌ها چگونه سلامت و تندرستى خود را از دست داده و خانواده و حیثیت اجتماعى آن‌ها بر باد مى‏رود و با دردناک‏ترین وضعى در جوانى جان مى‏سپارند و نه‌تنها کسى از مرگ آن‌ها ناراحت نمى‏شود. بلکه از مرگ او خوشحال شده و آن را راه خلاصی براى خانواده و فامیل مى‏شمرند! همین‏طور «حسود» باید بیندیشد که این بیمارى اخلاقى به‌زودی جسم او را بیمار مى‏کند، مانند خوره روح او را مى‏پوساند و مى‏خورد و از بین مى‏برد، خواب و آرامش را از او سلب مى‏کند و هاله‏اى از غم و اندوه همیشه اطراف قلب او را گرفته است و از آن بدتر اینکه مطرود درگاه خدا مى‏شود و به سرنوشتى همچون ابلیس و قابیل گرفتار مى‏آید و تازه با همه این‌ها نیز نمى‏تواند به مقصود خود یعنى زوال نعمت محسود (شخص مورد حسادت) برسد! از سوى دیگر درباره ریشه‌ها و زمینه‌ها و انگیزه‏هاى حسد باید بیندیشد و ریشه‌هاى آن را یکى پس از دیگرى قطع کند، هرگاه تنگ‌نظری و بخل سرچشمه این رذیله اخلاقى شده، به مداواى آن‌ها برخیزد، اگر ضعف ایمان و عدم آشنایى به توحید افعالى خداوند او را در این گرداب پرتاب کرده است‏ به تقویت مبانى ایمان و توحید بپردازد و هرگاه ناآگاهى از استعدادهاى خویش و ظرفیت‏هایى که براى ترقى و پیشرفت در وجود اوست، او را گرفتار عقده حقارت و به دنبال آن حسد نموده است ‏به درمان آن رو آورد و در سایه توکل به خدا و اعتمادبه‌نفس، عقده حقارت را بگشاید و رذیله حسد را از خود دور سازد. بهتر است عصاره و خلاصه‌ای از این امور را در صفحه یا صفحاتى بنویسد و هرچند روز یک‌بار بر آن مرور کند و حتى با صداى بلند آن را براى خود در تنهایى جمله جمله بخواند و پیرامون آن بیندیشد و مخصوصاً روى روایاتى که در این زمینه از معصومین رسیده و در کتب روایی ذکر شده تکیه کند. بی‌شک هر حسودى این برنامه را به‌طورجدی دنبال کند در مدت کوتاهى نتیجه خواهد گرفت، روح و جسم خود را تدریجاً از شر حسد رهایى مى‏بخشد و افق‏هاى روشنى از سلامت و سعادت در برابر او نمایان مى‏گردد. در ارتباط با درمان علمی و فکری در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه‌السلام نقل شده که فرمود:

 «خود را از شدّت بخل و کینه و غضب و حسد در امان دارید و براى مبارزه با هریک از این امور وسیله‌اى آماده‌سازید، ازجمله تفکّر در عواقب سوء این صفات رذیله و راه درمان و طلب فضیلت از این طریق»(1)

2. درمان عملی

الف: بر خلاف حسادت رفتار کردن

 خویشتن را موظف بدارید تا برخلاف آنچه حسد شما را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار کنید، مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد، خوبی‌های او را برای خود و دیگران بازگو کنید، صفات جمیله او را خاطرنشان سازید و تا آنجا که می‌توانید از او تعریف و تمجید نمایید. اگر حسد شما را به تکبر و خودپسندی وادار می‌کند. نسبت به مردم متواضع و فروتن باشید. موقعی که حسد، انسان را به محروم ساختن نعمت از دیگران برمی‌انگیزد، به فرد مورد حسد احسان کرده و به او نعمت عطا کنید. لااقل به نفس خویش بفهمانید که این شخص هم بنده خدا است و شاید خداوند به او نظر لطف دارد که به او نعمت عطا کرده است. «علماى اخلاق به افراد ترسو براى از میان بردن این رذیله اخلاقى توصیه مى‌کنند که در میدان‌هایى که ورود در آن شجاعت فراوان مى‌خواهد گام بگذارند و این کار را بر خود تحمیل کنند تا تدریجاً ترس آن‌ها بریزد و شجاعت به‌صورت عادت درآید و سپس ملکه گردد. همین‌گونه حسود باید با استفاده از ضدّ آن به درمان پردازد که درمان هر بیمارى دارویى است که از ضدّ آن تشکیل یافته است»(2)

 در احادیث نیز به این نکته اشاره شده است:

 «هنگامی‌که نسبت به کسى حسد پیدا کردى بر طبق آن عمل نکن و بر او ستمى روا مدار».(3)

 نسبت به شخصی که به او حسادت می‌ورزید دعا کنید و از خداوند طلب خیر کنید تا خداوند به شما نیز نظر لطف و رحمت داشته باشد.

ب: ترک بدبینى در عمل و لزوم خوش‌بینى

لازمه حسادت آن است که شخص حسود براى محسود فضیلتى نشناسد و راستى گفتار و درستى کردار را براى او قائل نشود؛ مثلاً اگر کار درستی از کسى بیند که نتواند منکرش بشود آن را بر ریاکارى و عوام‌فریبى یا بر تصادف حمل مى‌کند؛ و درمانش آن است که بنا را بر خوش‌بینی بگذارد و در مورد رفتار و گفتار مردم تا یقین به فساد نکند همه را حمل بر صحت کند.(4)

ج: ترک مصاحبت و هم‌نشینی با حسودان

از آنجایى که بیمارى حسادت مانند بسیارى از بیمارى‌هاى روانى و پاره‌اى از بیمارى‌هاى جسمانى مسرى است به‌طوری‌که اگر شخص پاک‌دلی با یک نفر حسود مصاحبت و رفاقت کند پس از چندى او هم به بیمارى حسادت گرفتار مى‌شود، بهتر است انسان از افرادی که حسودی می‌کنند به‌شدت دوری کند. امام صادق علیه‌السلام مى‌فرماید:

 «پدرم مرا نهى فرمود از هم‌نشینی و رفاقت با سه نفر: کسى که بر نعمتى رشک برد و کسى که به مصیبت دیگرى شادمان شده و شماتت کند و کسى که سخن‌چینى نماید»(5)

د: ترک تجسس از اطلاعات شخصی و خانوادگی محسود

اگر انسان کمتر در مورد دیگران تجسس کند یا از موفقیت‌ها یا نعمت‌هایشان کمتر بداند و خود را از این نوع اطلاعات دور کند و نسبت به این اطلاعات بی‌میلی نشان دهد کمتر حسادت خواهد کرد. اساساً زمینه حسادت از بین می‌رود، زیرا انسان وقتی حسادتش فعال می‌شود که بداند فلان فرد موفقیت یا نعمتی بدست آورده است. پس دوری از اطلاعات دیگران راه عملی برای دوری از حسادت محسوب می‌شود.

و: افزایش ارتباط با خدا و افزایش معنویت

راز و نیاز داشتن با ذات حق‌تعالی که هم بی‌نیاز است و هم بی‌نیاز کننده؛ راز و نیاز، بهترین و مؤثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری‌های روحی و روانی مثل حسادت است. امام زین‌العابدین علیه‌السلام در راز و نیازش با ذات حق‌تعالی، عرضه می‌دارند:

 «خداوندا به تو پناه می‌برم از طوفانی شدن حرص و شعله‌ور گردیدن خشم و غالب شدن حسادت»(6)

 پس هرچه انسان، عبادت و معنویت را در خود تقویت کند و به خدا بیشتر پناه ببرد عملاً از حسادت دورتر می‌شود.

ه: هم‌نشینی با علما و صالحان و مؤمنان

انسان اگر عملاً با دانشمندان و صالحان زیاد نشست‌وبرخاست کند عملاً از صفات و کارهای زشت اخلاقی مانند حسد دور می‌شود زیرا خاصیت این نشست‌ها این است که اگر خطایی از کسی سر بزند نهی از منکر می‌شوند؛ یعنی انسان با این معاشرت دائماً نهی از منکر مانند حسد می‌شود.

 

نتیجه‌گیری:

درمان بیمارى اخلاقى حسادت بر دو اساس استوار است.

 اول درمان علمی یا نظری که شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند: یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد.

 دوم درمان عملی که با چند کار می‌تواند عملاً مبارزه کند.

 الف: عمل برخلاف حسد؛ یعنی برخلاف آنچه حسد انسان را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار شود. مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد؛ ب: خوش‌بینی و دوری از بدبینی؛

 ج: ترک هم‌نشینی با حسودان؛

 د: ترک تجسس در زندگی دیگران؛

 و: افزایش راز و نیاز و معنویت؛

 ه: هم‌نشینی با علما و صالحان.

 با رعایت این امور علمی و عملی انسان کم‌کم از حسادت دور می‌شود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

حسد و دروغ اثر شهید دستغیب

پی‌نوشت‌ها:

1. «احترسوا من سَوره الجَمد و الحقد و الغضب و الحسد و اعدوا لکل شىء من ذلک عده تجاهدون بها من الفکر فى العاقبه و منع الرذیله و طلب الفضیله» لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص 88

2. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، 1385 ش، ج 2، ص 149

3. «اذا حسدت فلا تبغ» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 74، ص 153

4. شهید دستغیب، عبدالحسین، قلب سلیم، قم، دارالکتاب، 1388 ش، ج 2، ص 688

5. «نَهَانِی أَنْ أُصَاحِبَ حَاسِدَ نِعْمَهٍ وَ شَامِتاً بِمُصِیبَهٍ أَوْ حَامِلَ نَمِیمَهٍ.» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 261

6. «اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سوره الغضب و غلبه الحسد» امام على بن الحسین، الصحیفه السجادیه، قم، چاپ اول، 1376 ش، ص 56

خداوند خورشید و ماه را برای حساب زمان و نظم بخشیدن به زندگی بشر قرار داده است. منظر طبیعی و علمی، هم خورشید و هم ماه برای تعیین زمان کاربرد دارد

پرسش:
آیا می‌توان گفت که ازنظر اسلام، تقویم موردپسند خدا، تقویم قمری است نه تقویم شمسی؟

یکی از نعمت‌های الهی که قرآن کریم بر آن تأکید کرده، نظام منظم زمان و حرکت دقیق اجرام آسمانی است. آیه شریفه «او شکافنده صبح است؛ و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است؛ این، اندازه‌گیری خداوند توانای داناست.»(1) نشان می‌دهد که خداوند خورشید و ماه را برای حساب زمان و نظم بخشیدن به زندگی بشر قرار داده است. در این میان، اگرچه از منظر طبیعی و علمی، هم خورشید و هم ماه برای تعیین زمان کاربرد دارند، اما آنچه از مجموعه آیات قرآن و سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برمی‌آید، این است که تقویم قمری، در حوزه‌ی دین و عبادات اسلامی، تقویم مورد تأیید خدا است و خداوند آن را معیار و مبنای مناسبات شرعی قرار داده است، بی‌آنکه تقویم‌های دیگر مانند شمسی یا میلادی را مردود یا غیرشرعی معرفی کند. در ادامه در قالب نکاتی به توضیح این مطلب می‌پردازیم.
پاسخ اجمالی
قرآن کریم خورشید و ماه را ابزار سنجش زمان معرفی می‌کند، (سوره انعام، آیه 96) اما در عرصه عبادات اسلامی، تقویم قمری را به رسمیت شناخته است.
آیات متعددی مانند آیاتی درباره‌ی رؤیت هلال برای حج (سوره بقره، آیه 189)، ماه رمضان (سوره بقره، آیه 185) و ماه‌های حرام (سوره توبه، آیه 36)، بر کاربرد تقویم قمری در احکام شرعی دلالت دارند.
برخی معتقدند تأیید تقویم قمری تنها به دلیل مطابقت با فرهنگ رایج عصر نزول قرآن بوده، اما دلایلی همچون سادگی رؤیت هلال، دسترسی عمومی، چرخش در فصول مختلف و پیوند با طبیعت، تقویم قمری را برای عبادات مناسب‌تر کرده است.
هرچند استفاده از تقویم‌های دیگر مانند شمسی یا میلادی برای امور عرفی ایرادی ندارد، اما حفظ تقویم قمری در امور دینی، به تداوم هویت اسلامی کمک می‌کند.
درمجموع، می‌توان گفت اسلام تقویم قمری را در حوزه‌ی شرعی ترجیح داده، بدون آنکه سایر تقویم‌ها را مردود و غیرشرعی شمارد.

پاسخ تفصیلی
نکته اول: تأیید تقویم قمری در قرآن
خداوند در قرآن، ماه‌های قمری را به‌عنوان معیار زمان‌بندی در امور عبادی معرفی کرده است. آیاتی همچون:
• «درباره هلال‌های ماه از تو سؤال می‌کنند؛ بگو: آن‌ها، بیان اوقات (و تقویم طبیعی) برای (نظامِ زندگیِ) مردم و (تعیینِ وقتِ) حج است.»(2)
 این آیه به‌صراحت اشاره دارد که هلال‌های ماه، وسیله‌ای برای تعیین وقت عبادات، ازجمله حج، هستند. در آیه دیگر نیز به این مطلب اشاره شده که حج در ماه‌های قمری مشخص است: «حج، در ماه‌های معینی است؛ و کسانی که (با بستن احرام و شروع به مناسک حج)، حج را بر خود فرض کرده‌اند، (باید بدانند که) در حج، آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدال نیست.»(3)
• «تعداد ماه‌ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز که آسمان‌ها و زمین را آفریده، دوازده ماه است؛ که چهار ماه از آن، ماه حرام است؛ (و جنگ در آن ممنوع می‌باشد.) این، آیین ثابت و پابرجا (ی الهی) است! بنابراین، در این ماه‌ها به خود ستم نکنید (و از هرگونه خونریزی بپرهیزید) و ...»(4)
 در این آیه، شمار ماه‌ها نزد خداوند، دوازده عدد است؛ و در ادامه، به چهار ماه حرام (ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب)(5) اشاره می‌شود که هدف از تشریع و امضای آن، جلوگیری از جنگ‌های طولانی‌مدت در میان انسان‌ها است. وقتی چهار ماه خونریزی و جنگ ممنوع می‌شود، فرصتی برای تفکر و گفتگو و صلح ایجاد می‌گردد. این چهارماه، ماه‌های قمری مشخص در میان اعراب بودند و ازاینجا روشن می‌شود که منظور از دوازده ماه نزد خدا در ابتدای آیه نیز، ماه‌های قمری است.
• «(روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهی که قرآن، برای راهنمایی مردم و نشانه‌های هدایت و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن‌کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن‌کس که بیمار یا در سفر است، روزهای دیگری را به‌جای آن، روزه بگیرد.»(6)
 در این آیه، به این نکته اشاره می‌شود که نزول قرآن در ماه رمضان رخ داده است و خداوند دستور داده که مردم در این ماه روزه‌دار باشند؛ مگر اینکه مسافر و بیمار گردند.
درنتیجه، اصل معیار زمان در آفرینش، هم شامل ماه است و هم خورشید، ولی در حوزه‌ی شرعی و مناسک دینی، قرآن تنها تقویم قمری را مبنا قرار داده است.

نکته دوم: آیا تأیید تقویم قمری صرفاً امضای فرهنگ جاهلی است؟
برخی معتقدند قرآن صرفاً تقویم رایج زمان نزول خود، یعنی تقویم قمریِ رایج در میان عرب جاهلی را به رسمیت شناخته و این به معنای تقدس یا ترجیح ذاتی این تقویم نیست. به عبارتی، چون مردم آن زمان از تقویم قمری استفاده می‌کردند، قرآن نیز همان را تأیید کرده تا درک و اجرای احکام آسان‌تر باشد.
اما در برابر این دیدگاه، گروهی از مفسران و اندیشه‌مندان (7) بر این باورند که انتخاب تقویم قمری در اسلام تنها از باب تطابق با فرهنگ زمانه نبوده است، بلکه ویژگی‌هایی در آن وجود دارد که آن را برای کارکرد دینی مناسب‌تر می‌سازد:
• قابلیت عمومی و مردمی بودن:
 رؤیت هلال، امری است که برای عموم مردم ممکن است. نیازی به محاسبات پیچیده نجومی یا ابزار دقیق ندارد. حتی افراد روستایی یا کسانی که در مناطق دوردست زندگی می‌کنند، می‌توانند با چشم غیرمسلح ماه را ببینند و بر اساس آن، تکلیف دینی خود را مشخص کنند.
• انعطاف‌پذیری جهانی:
 تقویم قمری با گردش در فصول مختلف، عبادات را به همه‌ی زمان‌های سال می‌کشاند. برای مثال، روزه در ماه رمضان ممکن است در تابستان یا زمستان قرار گیرد و این، نوعی عدالت طبیعی در میان ملت‌ها ایجاد می‌کند. برخلاف تقویم شمسی که برخی عبادات، در یک فصل خاص، محدود می‌مانند.
• ارتباط مستقیم با طبیعت:
 حرکت ماه و رؤیت آن، انسان را به پدیده‌های طبیعی متوجه می‌کند. هر ماه، با طلوع و غروب‌های متفاوت ماه، پیامی از گذر زمان دارد. درواقع، تقویم قمری انسان را به طبیعت نزدیک‌تر می‌سازد.

نتیجه‌گیری
بر اساس آنچه گفته شد، می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که اسلام تقویم قمری را برای عبادات و احکام شرعی، تقویمی مورد تأیید و مشروع می‌داند. بااین‌حال، استفاده از تقویم شمسی یا میلادی برای امور عرفی و غیرعبادی، منع شرعی ندارد و متناسب با اهدافی که داریم، می‌توانیم از آن‌ها نیز استفاده کنیم. البته با توجه به اینکه عبادات اسلامی ازجمله روزه، حج، عید قربان و عید فطر همگی بر اساس تقویم قمری هستند، حفظ و به‌کارگیری این تقویم، به حفظ هویت و انسجام دینی مسلمانان کمک می‌کند. استفاده صرف از تقویم شمسی یا میلادی ممکن است به‌تدریج موجب کم‌رنگ شدن این پیوند دینی شود.

کلمات کلیدی
تقویم قمری، تقویم شمسی، ماه‌های قمری، تقویم اسلامی.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره انعام، آیه 96: «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ».
2. سوره بقره، آیه 189: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ ۖ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ».
3. سوره بقره، آیه 197: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ ۚ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ».
4. سوره توبه، آیه 36: «إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ ۚ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ ۚ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّهً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ».
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج 55، ص 339.
6. سوره بقره، آیه 185: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ».
7. برای مطالعه بیشتر، رک: نصیری گیلانی، علی، تقویم قمری و اراده حکیمانه الهی، لینک: https://nasirigilani.ir/speeches/1596/
 

صفحه‌ها