پرسش وپاسخ

شاخص فلاکت تنها حاصل جمع تورم و بیکاری است و نمی تواند چشم انداز درستی از وضعیت کلی اقتصاد یک کشور ارائه دهد. نقاط نقص و نقض این شاخص بسیار زیاد است.
بررسی معیار بودن «شاخص فلاکت» در مقایسه کشورها

پرسش:
چرا از جمهوری اسلامی دفاع می‌کنید وقتی در شاخصه فلاکت جزء بدترین کشوهای دنیاست؟
 

پاسخ:
جمهوری اسلامی با شعار عدالت‌گستری به پیروزی رسید. دوره‌های مختلف در نظام جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که بسیاری از آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی تحقق‌نیافته و یا به‌صورت حداقلی تحقق‌یافته است. پرسشی که این روزها بیشتر مردم مطرح می‌کنند آن است که آیا نظام جمهوری اسلامی قابل دفاع است؟ در پاسخ به این پرسش باید شاخص فلاکت که در پرسش مطرح‌شده مورد بررسی قرار گیرد و عملکرد نظام سیاسی جمهوری اسلامی مورد بحث قرار گیرد.

1. بررسی شاخص فلاکت
شاخص فلاکت یا Misery index یک نشانگر یا شاخص اقتصادی است که از حاصل جمع نرخ بیکاری و تورم به دست می‌آید. این شاخص که توسط «آرتور اوکان»، اقتصاددان آمریکایی به وجود آمده، معیاری برای تعیین سنجش سلامت کلی اقتصادی یک کشور است. چنانکه از تعریف این شاخص پیداست، تنها حاصل جمع دو شاخص اقتصادی یعنی تورم و بیکاری در این شاخص لحاظ می‌شود؛ بنابراین نمی تواند چشم انداز درستی از وضعیت کلی اقتصاد یک کشور ارایه دهد. 
در یک مثال ساده می توان چنین تبیین کرد که ممکن است شما به‌عنوان یک انسان، یک یا دو مشکل جسمی مختصر داشته باشید، اگر کسی این دو مشکل را جمع کند، می تواند شما را بدبخت‌ترین انسان روی زمین نشان دهد که توان هیچ کاری را ندارید، اما شما خود می‌دانید که قضاوت کلی درباره شما تنها با جمع کردن این دو نقص یک اشتباه بزرگ و راهبردی است. این شاخص تنها نشان می دهد که شما در این دو مورد، دچار ضعف هستید، اما نه‌تنها نقاط قوت شما را نشان نمی دهد، بلکه حتی نقاط ضعف دیگر شما را هم نشان نمی دهد. 
نکته دیگری که باید درباره این شاخص بدانیم آن است که مفهوم «فلاکت» در زبان فارسی، شدت و نهایت بیچارگی و بدبختی را نشان می دهد. ترجمه کلمه Misery در زبان انگلیسی به معنای رنج بزرگ، شاد نبودن یا حالت کسی است که همیشه در حال شکایت کردن (غر زدن) است. (1) بنابراین باید به این نکته ظریف توجه داشت که ازنظر علمی این شاخص، دقیقاً مطابق مفهوم فلاکت در محاوره فارسی زبانان نیست.

2. راستی آزمایی شاخص فلاکت
چنانکه در بالا توضیح داده شد، شاخص فلاکت تنها از جمع دو مورد یعنی آمار تورم و بیکاری، به دست می آید. خوب است بررسی تاریخی درباره کارآمدی این شاخص داشته باشیم تا متوجه شویم، واقع نمایی این شاخص تا چه میزان است. به‌عنوان مثال می‌توان به سیاست‌گذاری اقتصادی نادرست برای مهار تورم در بسیاری از کشورهای آفریقایی اشاره کرد. یکی از نمونه‌های بارز آن کشور بوروندی با نرخ فقر 65 درصد است که از فقیرترین کشورهای دنیا محسوب می‌شود، اما نرخ تورم آن در سال‌های گذشته همواره تک‌رقمی و حتی در سال 2018 و 2019 منفی بوده است! نمونه دیگر نیز کشور جمهوری دموکراتیک کنگو با نرخ فقر 77.2 درصد است که در سال‌های گذشته تورم تک‌رقمی داشته است که نتیجه آن شاخص پایین فلاکت است. 
سیاست‌گذاری‌های نادرست برای مهار تورم و یا ایجاد اشتغال حتی در ایالات‌متحده آمریکا نیز تعارض‌هایی را بین شاخص فلاکت و وضعیت زندگی مردم به وجود آورده است. در سال 1980 میلادی رونالد ریگان جمهوری‌خواه در مناظرات تلویزیونی، کارتر دموکرات را به دلیل رسیدن شاخص فلاکت به عدد 20 در دوره ریاست جمهوری وی نالایق خواند و با تکیه به همین مسئله توانست در انتخابات از رئیس‌جمهور وقت سبقت بگیرد و رئیس‌جمهور شود. در دولت بوش پدر که هم‌فکر ریگان بود و بلافاصله پس از وی روی کار آمد علیرغم اینکه شاخص فلاکت نسبت به دوره دموکرات‌ها پایین آمده بود، اما فقر و نابرابری به حدی افزایش پیداکرده بود که مردم دیگر به بوش پدر رأی نداده و یک دموکرات بنام بیل کلینتون را به ریاست جمهوری ایالات‌متحده رساندند. (2)

3. شاخص فلاکت و نرخ تورم
استفاده از شاخص فلاکت برای کشورهای در حال توسعه، در واقع نوعی عامل مؤثر در سیاست‌های اقتصادی این کشورهاست و تصور می‌شود این شاخص، عزم کشورهای در حال توسعه را در جهت سرمایه‌گذاری، ضعیف می‌کند؛ چراکه عموماً سرمایه گذاری باعث ایجاد تورم و افزایش آن می شود. طبعاً دولت‌های در حال توسعه به دلیل ترس از افزایش شاخص فلاکت، از سرمایه گذاری بر روی طرح‌های میان‌مدت و بلندمدت اقتصادی پرهیز می‌کنند تا شاخص فلاکت را پایین نگه‌دارند. 
ملاحظه می‌شود که نگرش تک‌بعدی به شاخص‌های اقتصادی تا چه میزان می‌تواند خطرناک باشد. اگر کسی از خانه بیرون نرود و رانندگی نکند، قطعاً احتمال تصادف کردن وی از شخصی که دائماً در حال رانندگی است، کمتر است، ولی ما درنهایت به کدام ‌یک از این دو نمره بیشتری می دهیم؟ کشور ما در حال انجام طرح های بزرگ اقتصادی است. این طرح ها می تواند شاخص های اقتصادی را جابجا کند و بالا یا پایین شدن یک شاخص نمی تواند، دلیل محکمی بر فلاکت مردم باشد. توجه داشته باشید شاخص فلاکت کشورهایی مانند آرژانتین، لبنان، اوکراین، کوبا، آفریقای جنوبی و ترکیه، بسیار بدتر از ایران است، (3) اما بسیاری از مردم ما، حتی خواص و نخبگان جامعه ما، آرزوی زندگی در این کشورها را دارند. البته این سخنان به معنای عدم اهمیت این شاخص نیست. طبعاً نرخ تورم و بیکاری از اهمیت بالایی برخوردار است، اما باید توجه داشت که نگاه تک عاملی به مسائل اقتصادی می تواند از اصل چالش های اقتصادی مخرب‌تر باشد.

نتیجه:
شاخص فلاکت یا Misery index یک نشانگر یا شاخص اقتصادی است که از حاصل جمع نرخ بیکاری و تورم به دست می‌آید. این شاخص، تنها حاصل جمع دو شاخص اقتصادی یعنی تورم و بیکاری در این شاخص لحاظ می‌شود؛ بنابراین نمی تواند چشم انداز درستی از وضعیت کلی اقتصاد یک کشور ارائه دهد. نقاط نقص و نقض این شاخص بسیار زیاد است و مطالعات تاریخی حتی در خود آمریکا نشان می دهد که این شاخص، به‌تنهایی نمی تواند تصویر درستی از وضعیت یک کشور ارائه دهد. از سوی دیگر برخی از کشورهایی که گروهی از مردم و خواص اعتقاد به وضعیت عالی اقتصاد این کشورها دارند (مانند ترکیه، آفریقای جنوبی و آرژانتین)، در شاخص فلاکت، در وضعیت بسیار بدتر از ایران قرار دارند.

پی‌نوشت‌ها:
1. دیکشنری آکسفورد (انگلیسی به انگلیسی)، ص 265 ـ 266.
2. راجی، محمدحسین، یک ون شبهه، ص 69.
3. https://amoozesh-boors.com/fa/article/misery-index

در سیره و کلام معصومان علیهم‌السلام، بزرگداشت اربعین و چهلمین روز شهادت، اختصاص به اباعبدالله علیه‌السلام دارد و آن را جزو نشانه‌های مؤمن و شیعیان برشمرده‌ اند
اختصاص اربعین به امام حسین علیه السلام

پرسش:
همه معصومان علیهم‌السلام شهید شدند و ما برای شهادت آن‌ها مراسم می‌گیریم، اما در مورد امام حسین علیه‌السلام مراسم اربعین هم می‌گیریم، چرا اربعین اختصاص به امام حسین علیه‌السلام دارد و بقیه ائمه و حتی پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین اربعین ندارد؟
 

پاسخ:
همه امامان علیهم‌السلام پاسدار دین اسلام بودند و نقش محورى در احیاء و گسترش آن داشتند، اما فداکاری و ‌شهادت امام حسین علیه‌السلام نقش کلیدی و بی‌مانندی در بقای اسلام ایفا کرده که پیرامون آن سخن فراوان است. معصومان علیه‌السلام به جهت نقشى که احیا و زنده نگه‌داشتن نام و یاد و قیام حسین علیه‌السلام در حفظ دین و ارزش‌های دین داشت، هم خود عزادارى می‌کردند و هم دیگران را به برگزارى عزادارى سفارش می‌نمودند. همچنین در سفارشات خود اعمال خاصی نیز برای زیارت امام حسین علیه‌السلام بیان داشته‌اند که در ادامه به یک مورد آن یعنی زیارت اربعین اشاره خواهد شد.

1. تأکید بر زیارت امام حسین علیه السلام 
نقش امام حسین علیه‌السلام در اعتلای اسلام و اجرای احکام نورانی دین بی‌مانند بود. در تجدید خاطره امام حسین علیه‌السلام آموزنده‌ترین درس‌های تربیتی وجود دارد. با زنده نگه‌داشتن یاد حضرت، تمام ملکات و کرامات انسانی، از قبیل آزادگی، عزت‌نفس، شجاعت، عدالت و... زنده می‌ماند. به همین دلیل معصومان علیهم‌السلام توصیه‌های متعددی در این زمینه داشتند. برای نمونه امام باقر علیه‌السلام در وصیت خود به امام صادق علیه‌السلام چنین توصیه کرده‌اند: «أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لِی أَبِی یَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی کَذَا وَ کَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنًى؛(1)  امام صادق علیه‌السلام فرمودند: پدرم به من فرمودند: اى جعفر! از مال من مقدارى را نگه‌دار که تا ده سال در روزهاى منا (سه روز آخر حج) در سرزمین منا براى من سوگوارى کنند.» بر اساس این روایت، حضرت باقر علیه‌السلام زمان محدودی را برای برپایی این مراسم تعیین کرده‌اند‌ که در کنار برگزاری همه ساله عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام نشان دهنده تفاوت و اهمیت شهادت اباعبدالله علیه‌السلام از نگاه خود معصومان علیهم‌السلام است.

2. زیارت اربعین 
یکی از سفارش‌های ائمه علیهم‌السلام، برگزاری مراسم اربعین برای شهدای کربلاست که در ادامه به برخی از تأکیدات اشاره می‌شود:

1. در روایت مشهوری، امام حسن عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را یکی از نشانه‌های تشیع و از شعائر مذهب معرفی کرده‌اند: «عَلاَمَاتُ اَلْمُؤْمِنِینَ خَمْسٌ: صَلاَهُ اَلْإِحْدَى وَ اَلْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ اَلْأَرْبَعِینَ وَ اَلتَّخَتُّمُ فِی اَلْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ اَلْجَبِینِ وَ اَلْجَهْرُ بِ بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ؛(2)  نشانه‌های مؤمن پنج چیز است: 1 ـ نمازهاى پنجاه‌گانه (منظور نمازهای روزانه و نوافل آن‌هاست که پنجاه رکعت می‌شود) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتر به دست راست کردن 4 ـ بر خاک سجده کردن 5 ـ بسم‌الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.»
مراد از زیارت اربعین، زیارت سیدالشهدا است که قبل از امام عسکری علیه‌السلام برای آن، متن زیارت نیز وجود داشته است؛ همچنین در اصطلاح روایات، مراد از مؤمنان، شیعیان و پیروان اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند. شاید یکی از مهم‌ترین دلیل بزرگداشت اربعین امام حسین علیه‌السلام توسط شیعیان همین روایت امام عسکری علیه‌السلام باشد که آن را نشانه مؤمن و از اختصاصات شیعیان معرفی کرده است.

2. بیان و انشاء زیارت‌نامه اختصاصی برای اربعین سیدالشهدا و توصیه به بزرگداشت آن از سوی امام صادق علیه‌السلام عامل دیگری برای توجیه شیعیان به اربعین حسینی است.(3)  چنین زیارت‌نامه و تأکیدی بر زیارت قبور دیگر معصومان علیهم‌السلام در چهلمین روز شهادتشان وجود ندارد و این از اختصاصات اباعبدالله علیه‌السلام است.

3. برخی عالمان مانند سید بن طاووس معتقدند اسیران کربلا در این روز به کربلا بازگشته و قبر امام حسین علیه‌السلام و سایر شهدا را زیارت کردند.(4)  حضور امام سجاد علیه‌السلام به عنوان معصوم در بین زائران، می‌تواند مستند جواز و اهمیت زیارت اربعین باشد که شیعیان نیز به سیره ایشان تمسک جسته‌اند.

4. شیخ طوسی محدث و فقیه شیعه، تاریخ بزرگداشت این روز را، ورود جابر بن عبدالله انصاری به همراه عطیه عوفی در اولین چهلم شهادت امام حسین علیه‌السلام به کربلا دانسته و از این دو نفر به عنوان اولین زائران امام حسین علیه‌السلام یاد کرده است.(5)  بر این اساس، اربعین را می‌توان نقطه آغازین زیارت شهدای کربلا دانست و همین مسئله باعث اهمیت آن شده است. در صورتی که این زیارت هم‌زمان با حضور کاروان اسیران و امام سجاد علیه‌السلام در کربلا بوده باشد، تائید و تقریر امام معصوم را هم به همراه دارد.

نتیجه: 
در سیره و کلام معصومان علیهم‌السلام، بزرگداشت اربعین و یا چهلمین روز شهادت، اختصاص به حضرت اباعبدالله علیه‌السلام دارد. در روایتی امام عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را جزو نشانه‌های مؤمن و شیعیان برشمرده‌اند. امام صادق علیه‌السلام نیز برای زیارت امام حسین علیه‌السلام در اربعین، زیارت‌نامه‌ای را بیان فرموده‌اند. همچنین بر اساس گزارش‌ها، کاروان اسیران به همراه امام سجاد علیه‌السلام در روز بیستم ماه صفر به کربلا بازگشته‌اند. همچنین برخی از اصحاب و بزرگان مانند جابر بن عبدالله انصاری، در این روز به زیارت شهدای کربلا رفته‌اند که سرآغاز زیارت شهیدان کربلا بوده است. این موارد نشان از اهمیت اربعین سیدالشهدا علیه‌السلام دارند که درباره دیگر معصومان وجود ندارد.

پی نوشت:
1 . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 117.
2. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 788.
3. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج 6، ص 112.
4. ابن‌طاووس، على بن موسى‏، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۲۲۵.
5. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 787.

اربعین نقطه شروع مبدأ حرکت جوشنده و تمام ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هست لذا تمام همت اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان، صرف زنده نگه داشتن آن شده است.
پیاده روی اربعین در روایات

پرسش: 
وجه پیاده‌روی اربعین چیست؟ آیا توصیه‌ای در دین وجود دارد؟ با توجه به امکانات امروزی چه نیازی به این کار است؟
 

پاسخ:
عدد «چهل» و واژه «اربعین»، هم در فرهنگ اسلامی و هم ادبیات فارسی، جایگاه مهمی داشته است چند سالی است که شیعیان و دوستان اهل‌بیت علیهم السلام از سراسر جهان، به ویژه ایران اسلامی، همراه با شیعیان عراق در مراسم اربعین با شکوه و معنوی شرکت می‌کنند و هرسال بر شکوه و تأثیرگذاری آن افزوده می‌شود. مسلماً چنین مراسم ساده ولی باشکوه و پرعظمتی، از جنبه‌های گوناگون آثار و برکاتی را با خود به همراه داشته و دارد و شبهاتی نیز در پی دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم. 

1. مروری گذرا بر روایات پیامبر و اهل‌بیت علیهم السلام به‌خوبی نشان می‌دهد که از منظر فرهنگ ناب شیعه زیارت امام حسین علیه‌السلام، گریه و سوگواری بر مصائب آن امام و بزرگداشت ایام شهادت آن حضرت و یاران مظلومش، از جایگاه بلند و برجسته‌ای برخوردار است. روایات معتبر اسلامی از اهمیت این مسئله و تأکید پیشوایان دین بر زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره جانبازی‌های شهیدان کربلا حکایت می‌کند. تعابیری که در روایات ما دراین‌باره وارد شده و پاداش‌های گوناگونی که بر این امر مژده داده شده است، بسیار شگفت‌انگیز می‌نماید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند خیر هرکس را بخواهد، دوستی امام حسین و دوستی زیارت او را در دلش می‌افکند و برای هرکس بد بخواهد، بغض امام حسین و بغض زیارت او را در قلبش قرار می‌دهد».(1)   امام رضا علیه‌السلام فرمود: «هرکس اباعبدالله را در کنار نهر فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است».(2)  محمد بن مسلم از امام باقر علیه‌السلام روایت کرده است که فرمود: «اگر مردم می‌دانستند چه برکاتی در زیارت امام حسین علیه‌السلام نهفته است، از اشتیاق زیارت او می‌مردند و نفس‌هایشان از حسرت به شماره می‌افتاد! گفتم مگر چه برکاتی در زیارت امام حسین علیه‌السلام نهفته است؟ امام علیه‌السلام فرمود: هرکس امام حسین علیه‌السلام را از روی اشتیاق زیارت کند، خداوند پاداش هزار حج مقبول و هزار عمر پاکیزه و پاداش هزار شهید از شهدای بدر و پاداش هزار روزه‌دار و ثواب هزار صدقه مقبول و پاداش آزادی بنده‌ای که برای خدا آزاد شده باشد، برای او مقرر می‌فرماید»(3)  روایات اهل‌بیت علیهم السلام در فضیلت زیارت امام حسین علیه‌السلام بسیار زیاد است و این امر جای شکی باقی نمی‌گذارد که زیارت آن امام همام از بالاترین قربات الی الله است. 

2. شاید یکی از عوامل برجسته شدن و اهمیت یافتن اربعین حسینی در میان دوستان اهل‌بیت علیهم السلام روایت مشهوری است که از امام عسکری علیه‌السلام نقل‌شده است: «علامات مؤمن (شیعه) پنج چیز است:1. 51 رکعت نماز در شبانه‌روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت افله) 2. زیارت اربعین 3. قرار دادن انگشتری در دست راست 4. پیشانی بر خاک مالیدن 5. بلند گفتن بسم‌الله الرحمن الرحیم در نماز».(4)    در این روایت امام عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را یکی از نشانه‌های شناخت شیعیان اهل‌بیت (البته در آن زمان) معرفی می‌کند. توجه عمیق و جامع به حوادث عاشورا تا اربعین، می‌تواند تا حدی سرّ این امر را آشکار کند. اربعین، مقطع پایان‌ یافتن اسارت اهل‌بیت علیهم السلام، کامل شدن رسالت حضرت زینب و امام سجاد علیهماالسلام در رسوا ساختن یزیدیان و رساندن پیام خون سرخ حسین به گمراهان کوفی و شامی است. از دیگر سو اربعین، مبدأ حرکت جوشنده و تمام‌ ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هم هست. از اربعین به این‌سو است که تمام همت و تلاش امامان اهل‌بیت و شیعیان و دوستانشان صرف زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره امام حسین و ورود در مبارزه‌ای فرهنگی علیه نظام ستمکار اموی و پس از آن نظام عباسی و همه نظام‌های ستمگر در طول تاریخ است. پیام اربعین، پیام پیروزی حق بر باطل و خون بر شمشیر و آغاز شکل جدیدی از نبرد فرهنگی با طاغوت‌های زمانه است. خواندن زیارت اربعین، زیارت کردن امام حسین در روز اربعین و پاسداشت چنین روزی در میان شیعیان اهل‌بیت علیهم السلام یکی از برجسته‌ترین عوامل تقویت هویت شیعی است. از این مبدأ به بعد شاهد قیام‌ها و حوادثی هستیم که با الهام از قیام امام و یارانش، عرصه را بر حکومت اموی تنگ و آرام‌آرام زمینه‌ی نابودی آن را فراهم می‌کند. قیام توابین، قیام مردم مدینه و قیام مختار بن ابی عبید ثقفی در امتداد همین خط پدید می‌آید و بر اندام حکومت جبار اموی لرزه می‌افکند. شیعه با پاسداشت اربعین، پیروزی امام حسین و یارانش را فریاد می‌زند. 

3. به یقین مراسم اربعین با این شکوه و تأثیرگذاری نوعی تعظیم شعائر الهی است. رسم پیاده‌روی از نجف تا کربلا، رسمی کهن در میان مردم عراق و مجاوران حرم علوی است. مسلماً چنین مراسم ساده ولی باشکوه و پرعظمتی، از جنبه‌های گوناگون آثار و برکاتی را با خود به همراه داشته و دارد. البته برخی منتقدان از جنبه‌های گوناگونی به این مسئله پرداخته و توسعه‌ی چنین مراسمی را موجه نمی‌دانند. می‌گویند چرا به‌رسم پیاده‌روی اربعین می‌پردازید و آن را به حماسه‌ای شیعی تبدیل می‌کنید؟! این امر می‌تواند به همبستگی و انسجام میان همه‌ی فرق اسلامی آسیب رساند و مانع وحدت امت اسلامی شود. می‌گویند پیاده‌روی از نجف تا کربلا مستلزم مشقت زیاد و رنج بدنی فراوان است؛ در حالی که در شریعت اسلامی، تحمیل رنج بر بدن کار درستی تلقی نشده است! چنین افرادی غافل‌اند که اولاً پیاده‌روی ساده و خالصانه و به‌قصد زیارت امام حسین مخصوص شیعیان نیست و بسیاری از اهل سنت و حتی دیگر ادیان نیز در این مراسم شرکت می‌کنند. مراسم پیاده‌روی اربعین هرگز نمایش اقتدار شیعه در برابر دیگر فرق اسلامی نبوده و نیست؛ بلکه نمایش اقتدار جبهه‌ی حق در برابر ظلم جهانی است. ثانیاً در شریعت اسلامی جواز و عدم جواز تحمیل مشقت بر بدن، متوقف بر هدفی است که فرد مؤمن در نظر دارد و می‌خواهد با رفتار خود آن را محقق کند. اگر هدف فرد، هدفی مادی و دنیایی باشد، البته تحمیل مشقت بیش از حد طاقت بر بدن، کاری ناروا و نامشروع است؛ اما اگر هدف، متعالی و مقصود، معنوی و بلندمرتبه و برای فرد و جامعه حیاتی باشد، تحمیل مشقت بر بدن روا، بلکه گاه واجب است. 

4. از فواید این حرکت حضور در محضر امام و بیعت با او و اظهار وفاداری به آرمان‌ها و ارزش‌های او شرط باریابی به ساحت ایمان و ولایت خداست. فردی که با پای پیاده و از روی فروتنی از نجف تا کربلا می‌رود و پایان سفرش حضور در مرقد مطهر امام و اعلان بیعت با اوست، در واقع نوعی مهاجرت نمادین را از خود به سمت امام به نمایش می‌گذارد. پیاده روی به‌سوی حرم امام حسین، بازسازی نمادین هجرت از خودخواهی به‌سوی خداخواهی و گذاردن دست بیعت و اطاعت در دست ولی خداست. تقویت هویت شیعی از دیگر فواید آن است. شیعه از همان ابتدای شکل‌گیری در زمان پیامبر تاکنون، تاریخ پرفراز و نشیب، خون‌بار و دشواری را پشت سر گذشته است. شیعیان همواره اقلیتی تحت ستم و جفا بوده و قدرت‌های حاکم، خواهان هضم آن‌ها در اکثریت، بلکه نابودی آن‌ها بوده‌اند. امروزه که دشمنی با اسلام و تشیع ابعاد به‌مراتب خطرناک‌تر و کشنده‌تری را به خود گرفته و دشمن با ابزارهای مختلف فرهنگی، سیاسی و نظامی درصدد نابودی مکتب تشیع است و خاموش کردن چراغ اهل‌بیت علیهم السلام است، استفاده از همه ابزارهای مشروعی که به تقویت هویت مذهبی و تحکیم انسجام درون‌ مذهبی و نمایش اقتدار و صلابت شیعه در برابر قدرت‌های ظالم جهان مدد می‌رساند، وظیفه‌ای مهم و ضروری است. مراسم پیاده‌روی اربعین که با حضور عاشقانه و خالصانه دوستان اهل‌بیت، فارغ از هر ملیت و زبان، انجام می‌گیرد، یکی از بهترین فرصت‌های آشنایی و تعمیق روابط معنوی، سیاسی و فرهنگی شیعیان جهان است. این مراسم در قالبی ساده، ملایم و نرم و عاری از هرگونه خشونت و تعرض به دیگر فرق اسلامی، شیعیان را به‌عنوان امتی مقتدر و باصلابت معرفی کرده و ضمن به نمایش گذاردن مناسک شیعی، پیام وحدت، یکپارچگی و هوشیاری آن‌ها را به دشمنان و بدخواهان فریاد می‌زند. 

5. البته بدون تردید مراسم باعظمتی مثل پیاده‌روی اربعین که به‌صورت خودجوش و مردمی صورت گرفته و می‌گیرد، در کنار نقاط قوت و ارزشمند آن، از آسیب‌هایی هم رنج می‌برد که باید برای آن فکری کرد و طرحی درانداخت. روشن است که مدیریت دولتی و ورود مستقیم و سیاسی دولت‌ها به این امر، کاری نادرست و خطرناک است. این مراسم باید با همان ماهیت ساده و مردمی‌اش ادامه حیات دهد؛ اما این امر هرگز به این معنا نیست که نهادهای تصمیم گیر و تأثیرگذاری مانند نهاد مرجعیت شیعه، برای جهت دادن، مدیریت کردن و بهره‌برداری فرهنگی از این مراسم، دست به کار نشوند. آسیب دیگری که در این مراسم وجود دارد، نحوه پذیرایی و هزینه‌های هنگفتی است که به‌صورت غیر منضبط و مدیریت‌ نشده مصرف می‌شود. این امر هم صورت مراسم را تهدید می‌کند و هم بر جنبه‌های نمادین معنوی، سیاسی و فرهنگی آن تأثیر منفی می‌گذارد. به نظر می‌رسد لازم است در این مراسم، تمهیدی بیندیشند که مراسم پیاده‌روی اربعین به بهترین شکل ممکن صورت گیرد و شاهد اسراف، تبدیر و حیف‌ومیل اموال شیعیان، به بهانه پذیرایی از زائران حسینی نباشیم. 

نتیجه:
زیارت امام حسین و اربعین و پیاده‌روی آن در روایات متعدد تأکید فراوان شده است. راز این تأکید به حوادث عاشورا تا اربعین برمی‌گردد به اینکه اربعین نقطه شروع مبدأ حرکت جوشنده و تمام ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هست. از اربعین به این‌سو است که تمام همت و تلاش امامان اهل‌بیت و شیعیان و دوستانشان صرف زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره امام حسین و ورود در مبارزه‌ای فرهنگی علیه ظلم است. از فواید این حرکت حضور در محضر امام و بیعت با او و اظهار وفاداری به آرمان‌ها اوست. تقویت هویت شیعی از دیگر فواید آن است. مراسم پیاده‌روی اربعین، یکی از بهترین فرصت‌های آشنایی و تعمیق روابط معنوی، سیاسی و فرهنگی شیعیان جهان است. البته اربعین امروز از آسیب‌هایی مانند ورود مستقیم دولت‌های سیاسی و نحوه پذیرایی و هزینه‌های هنگفتی و اسراف هم رنج می‌برد که باید برای آن فکری کرد و طرحی درانداخت. 

منابع بیشتر برای مطالعه:
1. کامل الزیارات اثر ابن قولویه. 
2. کربلا: فضایل زیارت امام حسین اثر محمدحسن اصطهباناتی. 

پی نوشت:
1. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام،  ج 6، ص 46. 
2. همان، ص 46. 
3. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج 14، ص 453. 
4. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ص 72، ص 85. 

 

حضور ابوالفضل العباس در صفین، در منابع معتبر نیامده و به گزارش منابع متأخر دراین‌باره نمی‌توان اعتماد کرد. وضعیت سنّی ایشان هم سازگار با مبارزه نبوده است.
بررسی حضور حضرت اباالفضل علیه السلام در جنگ صفین

پرسش:
آیا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در نبرد صفین حضورداشته و جنگیده است؟
 

پاسخ:
حضرت ابوالفضل عباس بن علی بن ابی‌طالب (26- 61 ق) (1) فرزند ارشد امام علی علیه‌السلام از بانویی گران‌قدر به نام فاطمه بنت حزام از بنی کلاب بود. در کربلا در عاشورای سال 61 ق پرچم‌دار سپاه امام حسین علیه‌السلام بود که به همراه سه برادر مادری‌اش در رکاب سیدالشهدا به شهادت رسیدند.
در برخی از منابع متأخر، سخن از حضور ایشان در برخی جنگ‌های زمان پدرش امام علی علیه‌السلام ازجمله جنگ صفین به میان آمده است. در این منابع، سه گزارش حاکی از حضور ایشان در صفین به چشم می‌خورد:

1. در گزارشی، این‌چنین آمده است که حضرت عباس علیه‌السلام به همراه مالک اشتر و دیگر صحابه حضرت امیر، نقش مهمی درباز پس‌گیری شریعه فرات از دست جبهه شام داشت. (2)

2. در نقلی دیگر، فردی از لشکر شام به نام ابن الشعثاء به همراه هفت پسرش که در میدان صفین رجزخوانی می‌کردند، همگی به دست عباس بن علی به هلاکت رسیدند. (3)

3. درجایی دیگر، فردی از لشکر شام به نام کریب بن صباح به میدان آمد و تعدادی از صحابه امام را به شهادت رسانید. درنهایت امام علی علیه‌السلام فرزندش حضرت عباس علیه‌السلام را طلبید و برای اینکه حریفش کریب از مبارزه با امام شانه خالی نکند، لباس‌های خود را با لباس‌های عباس جابجا کرد و به میدان رفته و کریب را به درک واصل کرد. (4)

 4. علامه سید محسن امین معتقد است که ایشان در برخی جنگ‌های زمان حضرت امیر حضورداشته؛ ولی از سوی پدر اجازه نبرد به وی داده نشد. (5)

نقد و بررسی
کبریت احمر در نیمه قرن 14، معالی السبطین در اواخر 14 و نیز العباس علیه‌السلام در اواخر قرن 14 ق نوشته‌شده‌اند. حضور حضرت عباس علیه‌السلام در صفین و مبارزه ایشان در این نبرد، تنها در همین منابع متأخر آمده و در منابع کهن اثری از این مطالب دیده نمی‌شود. ضمن اینکه اگر ولادت ایشان در سال 26 ق را بپذیریم، در زمان جنگ صفین (سال 37 ق) ایشان یک نوجوان 12 یا 13 ساله بوده و قاعدتاً نوجوانی در این سن و سال، بعید است که درنبرد سختی مثل صفین حضورداشته باشد. حتی کتاب المناقب خوارزمی که مربوط به قرن 6 است، تنها به حضور ایشان در صفین و جابجایی لباسش بالباس پدرش امام علی علیه‌السلام اشاره کرده است و نه بیشتر؛ اما همین گزارش هم با این اشکال روبه‌رو است که امیرالمؤمنین که اندامی فربه داشته، چگونه لباس یک نوجوان سیزده‌ساله را بر تن کرده است؟!

نتیجه:
حضور ابوالفضل العباس در صفین، در منابع معتبر نیامده و به گزارش منابع متأخر دراین‌باره نمی‌توان اعتماد کرد. وضعیت سنّی ایشان هم سازگار با مبارزه نبوده است و ازاین‌رو، این احتمال وجود دارد که در صفین حضورداشته؛ ولی از طرف پدر، اجازه نبرد نداشته است.

منابعی برای مطالعه بیشتر:
_کتاب «چهره درخشان قمر بنی‌هاشم ابوالفضل العباس علیه‌السلام»، اثر علی ربّانی خلخالی.
_ابوالفضل العباس (پژوهشی در سیره و سیمای عباس بن علی)، به قلم جواد خرمیان.

پی‌نوشت‌ها:
1. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق، ج 7، ص 429.
2. حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، بیروت، موسسه النعمان، ۱۴۱۲ ق، ج 2، ص 437 ؛  موسوی المقرم، سید عبدالرزاق، العباس، تحقیق سماحه الشیخ محمد الحسّون، نجف،
مکتبه الروضه العباسیه، ۱۴۲۷ ق، ص 242 ؛   خراسانی بیرجندی، محمدباقر، کبریت احمر، تهران، اسلامیه، ۱۳۸۶ ق، ص 385.
3. موسوی المقرم، همان؛  خراسانی بیرجندی، همان.
4. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، تحقیق شیخ مالک المحمودی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1411 ق، ج 1، ص 228.
5. امین، سید محسن، پیشین.

 

اگرچه رؤیای صادقه داریم ولی هر خوابی معلوم نیست تعبیر داشته باشد. تنها برخی از خواب ها می‌تواند تعبیر داشته باشد که شناخت آن هم نیازمند شرایط و مقدمات خاصی است.
اعتبار خواب و رؤیا

پرسش:
من چهل شب متوالی، از سحر تا بعد از اذان صبح، به‌طور مداوم و مستمر، نماز شب و زیارت عاشورا خواندم. شب چهل و یکم درست در تایم سحر، در خواب بودم که صدایی خطاب به من گفت هیچ‌کدام از نماز شب‌ها و زیارت عاشوراهایی که در این چهل شب خواندی مورد قبول قرار نگرفته! اولاً خواستم ببینم آیا ممکن است چهل شب نماز شب و زیارت عاشورا مورد قبول واقع نشود؟ و ثانیاً آیا اساساً چنین خوابی حجیت دارد و درست است؟
 

پاسخ:
خواب دیدن و رؤیا یا کابوس در خواب حقیقتی است که بسیاری از افراد از فهم ماهیت و چگونگی آن عاجزند. خواب های انسان می‌تواند در اخلاق و زندگی انسان تأثیرگذار باشد و می‌تواند حامل پیام یا بدون هیچ پیامی باشد. خواب ها گاهی صادق است و گاهی کاذب است و در مفاهیم دینی در مورد خواب راست و صادق مطالبی وجود دارد. برای توضیح این مطلب و جواب سؤال شما لازم است به چند نکته به‌اختصار اشاره شود.

1. رؤیای صادقه یا خواب مطابق با واقع همان کشف و شهود است که در خواب روی می‌دهد. بر اساس احادیث، علاوه بر پیامبران و امامان، مؤمنان نیز می‌توانند رؤیای صادقه ببینند و این یکی از بشارت‌های خدا به مؤمنان در دنیا است. (1) رؤیای صادقه را به سه قسم تقسیم کرده‌اند؛
الف: خوابی که به تأویل و تعبیر نیاز ندارد؛ مانند خواب حضرت ابراهیم درباره ذبح اسماعیل؛
ب: خوابی که بخشی از آن نیاز به تعبیر دارد و بخشی دیگر نیاز ندارد؛ مثل خواب حضرت یوسف علیه‌السلام که در آن خورشید و ماه و ستارگان، نیازمند تعبیر بود؛ اما سجده آن‌ها تعبیری به‌جز خود سجده نداشت؛
ج: خوابی که به تعبیر کامل نیاز دارد، مانند خواب پادشاه مصر در زمان حضرت یوسف علیه‌السلام. در قرآن چند نمونه از رؤیاهای صادقه بیان شده است، ازجمله خواب پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله پیش از فتح مکه، مبنی بر اینکه او و یارانش وارد مکه می‌شوند و حج به‌جا می‌آورند. (2) تحقق این خواب وعده داده شده است. خواب پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله درباره شجره ملعونه از دیگر مصادیق رؤیای صادقه است. در این خواب، پیامبر صلی‌الله علیه و آله دید که چند میمون از منبر او بالا و پایین می‌روند. (3) پاکی نفس و ریاضت نفس را از عوامل دیدن رؤیای صادقه و گناه و پرخوری و عدم سلامت مزاج را از موانع آن دانسته‌اند. (4)

2. امام صادق علیه‌السلام فرمود: «رؤیا، بر سه قسم است: گاهی بشارتی از ناحیه خدا است. گاهی وسیله غم و اندوه از سوی شیطان است. گاه، مسائلی است که انسان در فکر خود (در روزها هنگام بیداری) می‌پروراند و آن‌ها را در خواب می‌بیند». (5)

3. بسیاری از انسان‏ها به دلیل دل‌مشغولی‌های دنیوی، از دیدن رؤیای رحمانی محروم‌اند و به همین جهت، همه یا بیش‌تر خواب هایی که می‏بینند، از دو قسم دیگر، خصوصاً دل‌مشغولی‌ها، نگرانی‌ها، میل‌ها و ترس های نفسانی است.

4. به دلیل ظرافت و پیچیدگی بالای خواب ها از یک‌سو و دشواری یافتن معبران واقعی و قوی از سوی دیگر، نباید خیلی روی آن‌ها حساس بود؛ بلکه باید نیروی خود را روی واقعیات زندگی متمرکز نمود.

5. بسیاری از خواب هایی که به‌ظاهر بد و نگران‌کننده‌اند، معنای خوبی دارند که معبران قوی آن را می‌فهمند؛ بنابراین، نباید نگران بود و باید این نوع خواب ها را حمل بر خیر کنیم.

6. توجه خود را بیش‌تر باید به نقاط مثبت و نورانی خواب معطوف کنید و اگر خوابی برایتان خیلی ناراحت‌کننده بود، صدقه بدهید و به زندگی و وظایف خود بپردازید.

7. خواب خود را برای دیگران تعریف نکنید؛ مگر به دلیل ضروری. خود نیز خواب خود را تعبیر به «خیر» کنید؛ زیرا تعبیر خواب، چه از ناحیه خود و چه از ناحیه دیگران،  در زندگی ما تأثیر می‌گذارد.

8. با توجه به مطالب بالا و چله ای که شما گرفتید و زمان سحر که وقت مقدسی است، خواب شما می‌تواند صادق باشد و پیام داشته باشد و می‌تواند پیام نداشته باشد؛ اما چگونه به این موضوع پی ببرید؟ یک بررسی وجدانی بکنید ببینید در نیت و اعمالی که انجام داده‌اید آیا غیر خدا هم بوده است یا نه؟ آیا برای خدا بوده یا برای خودنمایی و ریا؟ آیا بعد از این اعمال در طول روز با گناه و یا خطا آن‌ها را حبط و باطل کرده‌اید یا نه؟ اگر با قضاوت حاکم وجدان تان، بررسی کردید و دیدید که واقعاً خالصانه بوده و قصد ریا و سمعه و خودنمایی نبوده  و بعد از این اعمال نیز با منّت و اذیت و گناه و معصیت آن‌ها را باطل نکردید، می‌توانید بگویید خواب تان معتبر نبوده است؛ زیرا اساساً هیچ قرینه‌ای بر صحت و اعتبار خواب در بیداری و اعمالتان پیدا نکردید و از طرف دیگر خدای متعال بسیار کریم و بخشنده است و بخلی در ذات مقدسش را ندارد. او مثل برخی بندگان نیست که پاداش انسان‌های مؤمن و نیکوکار را ضایع کند. پس اگر خطایی در نیت و حین عمل و بعد از آن پیدا نکردید می‌توان با تکیه بر کَرَم و فضل خدا گفت این خواب اعتباری ندارد؛ اما اگر نشانه و قرینه‌ای بر باطل بودن این عبادت‌ها در بیداری پیدا کردید می‌تواند خواب نشانه و تلنگری برای شما باشد تا بیشتر مواظب اعمال تان باشید. در هر حال توصیه می‌کنیم صدقه بدهید و با عبادت و توسل  توکل به درگاه خدا، از او بخواهید تا اعمال تان را بپذیرد و امیدوار به فضل و رحمت الهی باشید.

نتیجه:
اگرچه رؤیای صادقه داریم، ولی هر خوابی معلوم نیست، تعبیر داشته باشد. تنها برخی از خواب ها می‌تواند تعبیر داشته باشد. یک بررسی وجدانی بکنید ببینید در نیت و اعمالی که انجام داده‌اید. اگر با قضاوت حاکم وجدانتان، بررسی کردید و دیدید که واقعاً خالصانه بوده و قصد ریا و سمعه و خودنمایی نبوده  و بعد از این اعمال نیز با منّت و اذیت و گناه و معصیت آن‌ها را باطل نکردید، می‌توانید بگویید خواب تان معتبر نبوده است؛ زیرا اساساً هیچ قرینه‌ای بر صحت و اعتبار خواب در بیداری و اعمال تان پیدا نکردید؛ اما اگر نشانه و قرینه‌ای بر باطل بودن این عبادت‌ها در بیداری پیدا کردید می‌تواند خواب نشانه و تلنگری برای شما باشد تا بیشتر مواظب اعمال تان باشید. در هر حال توصیه می‌کنیم صدقه بدهید و با عبادت و توسل  توکل به درگاه خدا، از او بخواهید تا اعمال تان را بپذیرد و امیدوار به فضل و رحمت الهی باشید.

منابع برای مطالعه بیشتر:
-مفهوم خواب و رؤیا از منظر قرآن، عرفان و فلسفه، حصارکی محمدرضا، فیروزی حسین.

پی‌نوشت‌ها:
1. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء‌ التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج 58، ص 209-210.
2. سوره فتح، آیه 27.
3. سوره اسراء، آیه ۶۰.
4. مجلسی، پیشین،  ج 58، ص 209-210.
5. ثقه‌الاسلام کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،  1365 ش، ج 8، ص 90.

بین کارفرما و کارگر یک رابطه کاری دوطرفه برقرار است. هریک از کارگر و کارفرما، اگر حقی بر طرف مقابل دارند طبیعتاَ وظایفی نیز نسبت به دیگری به عهده دارند.
وظایف کارگر نسبت به کارفرما

پرسش:
بر اساس روایات، کارگر نسبت به کارفرما چه وظایفی دارد؟
 

پاسخ:

در آموزه‌های اسلامی، موضوع کار دارای اهمیت فراوانی بوده و علاوه بر تشویق همگان به کار و فعالیت، در مورد ارتباط بین کارفرما و کارگر و همچنین حقوق این دو روایاتی وجود دارد. همان‌گونه که کارفرما در مقابل کارگر خود وظایفی دارد، کارگر نیز تعهداتی در مقابل صاحب‌کار خود دارد که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد:

1. اجرای دستورهای قانونی کارفرما
اولین موضوع مهم در مسئله کاری، اجرای دستورات کارفرما است. کارگر باید خواسته‌ی قانونی کارفرما را انجام داده و در مقابل آن مزد دریافت نماید؛ بنابراین، مزد کارگر در مقابل کاری است که موظف به انجام آن شده است و چنانچه دستورات را انجام ندهد، مستحق مزد نیست و اگر حقوقی نیز دریافت کند، استفاده از آن اشکال خواهد داشت. با این توضیحات مشخص می‌شود که از وظایف کارگر، انجام به‌موقع و دقیق وظایف و اطاعت‌پذیری و انجام به‌موقع اوامر کارفرما است. البته در مقابل، کارفرما نیز باید دقت کند که دستوراتش قانونی و شرعی باشد. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین بیان‌شده است: «امْحَضْ أَخَاکَ النَّصِیحَهَ وَ سَاعِدْهُ عَلَى کُلِّ حَالٍ مَا لَمْ یَحْمِلْکَ عَلَى مَعْصِیَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»‏. (1) برادران دینى خود را پند و اندرز بده و آن‏ها را در هر حال مساعدت و دستگیرى کن تا آنگاه‌که تو را به نافرمانى خداوند متعال وادار نکنند.
همچنین کارفرما باید مراقب باشد تا دستوراتش بیش از توان کارگران نباشد. در روایتی دیگر از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این باره آمده است: «إذا أرَدتَ أن تُطاعَ فَاسألْ ما یُستَطاعُ». هرگاه خواهى که دستور تو اطاعت شود، آنچه را که در استطاعت و توان است درخواست کن.

2. کوتاهی نکردن در انجام وظایف
از اصولی که کارگر وظیفه دارد به آن پایبند باشد، کم‌کاری نکردن و انجام کامل کار است. کارگری که در غیاب صاحب‌کارش از کار دست می‌کشد و وقتش را صرف فعالیتی دیگر می‌کند و یا در کار خود کم گذاشته و آن را به‌صورت کامل انجام نمی‌دهد، عملی ناپسند را مرتکب می‌شود. در احادیث در مورد کم‌کاری روایاتی بیان شده است. 
امیرالمؤمنین علیه‌السلام دراین‌باره فرموده‌اند: « اِحذَرُوا التَّفریطَ فإنّهُ یُوجِبُ المَلامَهَ». (3)  از کوتاهى کردن بپرهیزید که آن موجب سرزنش است. انسان در هیچ کار خود، چه دنیوی و چه اخروی نباید کم‌کاری داشته باشد. کم‌کاری در امور اخروی باعث سبک شدن کفه اعمال و مستحق عذاب شدن می‌شود و کم‌کاری در امور دنیوی نیز ضمان را در پی خواهد داشت. این امام بزرگوار در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «ثَمَرهُ التَّفریطِ النَّدامَهُ و ثَمَرهُ الحَزمِ السَّلامَهُ». (4)  نتیجه کوتاهى در کار، پشیمانى است و نتیجه دوراندیشی، سالم ماندن. 
علاوه بر این، مطابق احادیث، کسی که در کارهای محول شده به او کوتاهی می‌کند، به دردسر می‌افتد، (5) و حسرت و افسوس را برایش در پی خواهد داشت. (6) بنابراین کسی که در کار خود کم می‌گذارد، دیر یا زود دچار این تبعات می‌شود و به خاطر این خطای خود به دردسر افتاده، حتی شاید از کارش اخراج شده و سرزنش دیگران را در پی داشته باشد. علاوه بر این نسبت به کم‌کاری خود ضامن است و چنانچه حق کارفرمای خود را جبران نکند، در قیامت نیز شامل غضب الهی خواهد شد. علاوه بر این، کارگر باید تخصص انجام کار را نیز داشته باشد مگر نه موجب تضییع کار می‌شود. امام صادق علیه‌السلام در این موضوع فرموده‌اند: «کُلُّ ذِی صِنَاعَهٍ مُضْطَرٌّ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ یَجْتَلِبُ بِهَا الْمَکْسَبَ وَ هُوَ أَنْ یَکُونَ حَاذِقاً بِعَمَلِهِ مُؤَدِّیاً لِلْأَمَانَهِ فِیهِ مُسْتَمِیلًا لِمَنِ اسْتَعْمَلَه»‏.  (7) هر صاحب حرفه‌ای برای پیشرفت کار خود به سه خصلت نیاز دارد: در کارش استاد باشد، رعایت امانت را در کار بنماید و نظر کارفرما را جلب کند.
همچنین کارگر باید در کار خود با دقت عمل کرده و پشتکار داشته باشد. در حدیثی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله چنین بیان‌شده است: «إنَّ اللّهَ تَعالى یُحِبُّ مِنَ العامِلِ إذا عَمِلَ أن یُحسِن». (8) به‌درستی خداوند متعال دوست می‌دارد از کارگر کاری را که انجام می‌دهد آن را خوب و به حالت نیکو انجام دهد. در ادامه برخی مصادیق کم‌کاری بیان می‌شود:
1. سهل‌انگاری در انجام وظایف و کم‌کاری در دستورات محوله.
2. دیر سرکار آمدن و زود رفتن از محل کار.
3. انجام کارهای شخصی در اوقات و ساعات کار.
4. تنبلی به‌جای سخت‌کوشی و تلاش نکردن در محیط کار.

3. مراعات امانت در کار
وظیفه دیگر کارگر، دقت در کار و مراعات امانت در کار است. پایمال کردن و از بین بردن اموال کارفرماها از دیگر کارهای ناشایستی است که ازلحاظ اسلام گناه و منع شده و لذا کارگر باید نسبت به آن حساس باشد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در یکی از نامه‌های خود چنین فرموده‌اند: «إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَه». (9) همانا کارى که به عهده توست، طعمه‌ای برایت نیست، بلکه امانتى است بر گردنت. وقتی‌که به کارگر مالی را می‌سپارند، در واقع آن مال امانتی در اختیار اوست و باید به بهترین شکل از آن مراقبت و در مسیر صحیح و موردنظر کارفرما استفاده کند و خلاف این کار، درواقع خیانت‌درامانت است.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حدیث دیگر فرموده‌اند: «مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَهِ وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَهِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْیَ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَهِ خِیَانَهُ الْأُمَّهِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّه». (10) هر که امانت را سبک بشمارد و در آن خیانت روا دارد و جان و دین خود را از خیانت پاک ننماید، در این جهان درِ خوارى و رسوایى را به روى خویش بگشاید و به آخرت خوارتر و رسواتر درآید؛ و بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت‏ترین دغل‌کاری، دغل‌کاری با زمامداران است.
در آموزه‌های دینی، امانت‌داری از پایه‌های ایمان شمرده شده است (11) و به همین جهت است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله؛ فرد خائن را از پیروان خود نمی‌دانند (12) و حتی در حدیثی از ایشان، خائن در خیل مسلمانان به‌حساب نمی‌آید. (13) در آموزه‌های دینی، خیانت با برادری قابل‌جمع نیست (14) و مطابق روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، کسی که دست به چنین خیانتی می‌زند، مستحق آتش دوزخ نیز خواهد شد. (15) اما در مقابل، امانت‌داری از اموال کارفرما و دقت در نگهداری دارایی‌های او، اثرات مثبتی نیز دارد. مطابق احادیث، کسی که به این کار پایبند باشد، ایمان خود را به حد کمال رسانده (16) و محبوب الهی خواهد شد. (17) مطابق روایات، این کار موجب غنی و بی‌نیازی انسان می‌شود (18) و صداقت و دوستی را در پی خواهد داشت. (19) 
برای روشن شدن بهتر موضوع، در ادامه برخی از مصادیق خیانت‌درامانت بیان می‌شود:
1. اسراف و افراط‌وتفریط در به‌کارگیری اموال.
2. استفاده شخصی از امکانات و دارایی‌های کارفرما.
3. سهل‌انگاری در حفظ اموال کارفرما.

نتیجه:
در اسلام بین کارگر و کارفرما رابطه‌ای دوطرفه و دارای حقوق و وظایف مشخص است. مطابق آموزه‌های روایی، کارگر باید تابع کارفرمای خود بوده و دستورات قانونی و شرعی او را انجام دهد؛ بنابراین کارگر نمی‌تواند در انجام وظایف خود کوتاهی و سهل‌انگاری کند. همچنین از دیگر وظایف کارگر، مراعات امانت در کار است و باید نسبت به اموال و دارایی‌های کارفرمای خود دقت داشته و آن‌ها را تضییع ننماید.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق‏، ج‏4، ص 391، ح 5832.
2. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366 ش‏، ج‏3، ص 134، ح 4051.
3. همان، ج‏2، ص 271، ح 2580.
4. شریف الرضی، محمد بن حسین‏،
نهج¬البلاغه، محقق / مصحح: صالح، صبحی‏، قم: هجرت‏، 1414 ق ص 502، ح 183.
5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏1، ص 27، ح 29.
6. دیلمى، حسن بن محمد، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1408 ق، ص 311.
7. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق‏، ص: 322.
8. الصفدی،  الوافی بالوفیات، تحقیق: احمد الأرناؤوط وترکی مصطفى،  قم: دار إحیاء التراث، ۲۰۰۰ م، ج ۲۴، ص ۲۷۴.
9. شریف الرضی، محمد بن حسین‏،
نهج¬البلاغه، همان، ص 366.
10. همان، ص 383.
11. ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، محقق / مصحح: ندارد، تهران: مکتبه النینوى الحدیثه، بی‌تا، ص 36.
12. طبرسى، على بن حسن‏، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، محقق / مصحح: ندارد، نجف: المکتبه الحیدریه، 1385 ق، ص 52.
13. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی (للصدوق)، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچى‏، 1376 ش‏، ص 270، ح 5.
14. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، همان، ج‏6، ص 372، ح 10583.
15. عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص 96، ح 2219.
16. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، همان، ج‏5، ص 448، ح 9117.
17. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی (للصدوق)، همان، ص 295، ح 5.
18. حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد (ط - الحدیثه)، محقق: 
مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1413 ق، ص 116، ح 408.
19. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، همان، ج‏2، ص 7، ح 1582.

.

مسجد النبی صل الله علیه و آله و سلم دارای ستون های گوناگونی است که برخی از آن ها بواسطه مسئله ای خاص، نامگذاری شده اند. یکی از آن ستون ها ستون توبه می باشد.
شأن نزول آیه مربوط به ستون توبه

پرسش:
ستون توبه چیست؟ کدام آیه در قرآن به آن اشاره دارد؟ شأن نزول و علت نام‌گذاری آن چیست؟
 

پاسخ:
خلقت انسان به‌گونه‌ای است که همواره در معرض خطا و لغزش قرار دارد. ازاین‌رو خدای حکیم بر اساس رحمت واسعه‌ خود، برای جبران لغزش‌ها و کج‌روی‌های انسان دری به نام توبه را به روی او گشوده است که بتواند خطاهای گذشته را جبران و از کوره راه معصیت الهی به صراط مستقیم  اطاعت و بندگی خدای سبحان برگردد. بر همین اساس، «توبه» در قرآن کریم از جایگاه ویژه‌ای  برخوردار است و در اندیشه اسلامی به‌عنوان یک عمل مهم و مؤثر در طهارت و پاک‌سازی انسان تلقی می‌شود؛ بنابراین توبه راه جبران و وسیله‌ای امیدبخش است که انسان‌های بی‌شماری را از خطر سقوط در وادی یأس و ناامیدی و هلاکت نگه می‌دارد.

ستون توبه و علت نام‌گذاری آن
ستون توبه یکی از ستون‌های مشهور و دارای فضیلت مسجدالنبی است که چهارمین ستون از سمت منبر، دومین ستون از سمت قبر شریف پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سومین ستون از سمت قبله است (۱) که به خاطر ماجرای توبه یکی از اصحاب رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به نام «بشیر بن عبدالمنذر انصاری» مشهور به «ابولبابه» این ستون را ستون توبه یا «استوانه ابولبابه» می‌گویند.(2)

شأن نزول آیه
در مورد شأن نزول آیه ۱۰۲ سوره مبارکه توبه که می‌فرماید: «و گروهى دیگر، به گناهان خود اعتراف کردند؛ و کار خوب و بد را به هم آمیختند؛ امید می‌رود که خداوند توبه آن‌ها را بپذیرد؛ به‌یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است» روایاتى نقل‌شده که در بیشتر آن‌ها به نام «ابولبابه انصارى» برخورد می‌کنیم؛ طبق روایتى: او با دو یا چند نفر دیگر از یاران پیامبر از شرکت در جنگ «تبوک» خوددارى کردند و هنگامی‌که آیات قرآن در مذمت متخلفین را شنیدند بسیار ناراحت و پشیمان گشتند، خود را به ستون‌های مسجد پیامبر بستند. 
هنگامی‌که پیامبر از جنگ بازگشت و از حال آن‌ها خبر گرفت عرض کردند: آن‌ها سوگند یادکرده‌اند که خود را از ستون باز نکنند تا اینکه پیامبر آن‌ها را بازنماید. رسول خدا فرمود: من نیز سوگند یاد می‌کنم چنین کارى را نخواهم کرد، مگر اینکه خداوند به من اجازه دهد. آیه فوق نازل شد که خداوند توبه آن‌ها را پذیرفته و پیامبر آن‌ها را از ستون مسجد باز کرد. آن‌ها به شکرانه این موضوع، همه اموال خود را به پیامبر تقدیم داشتند و عرض کردند: این همان اموالى است که به خاطر دل‌بستگی به آن، ما از شرکت در جهاد خوددارى کرده‌ایم، همه این‌ها را از ما بپذیر و در راه خدا انفاق کن. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: هنوز دستورى دراین‌باره بر من نازل نشده است. چیزى نگذشت که آیه بعد نازل شد و دستور داد: پیامبر قسمتى از اموال آن‌ها را برگیرد و مطابق بعضى از روایات یک‌سوم از اموال آن‌ها را پذیرفت.

در پاره‌ای دیگر از روایات می‌خوانیم: آیه فوق درباره «ابولبابه» و راجع به داستان «بنى قریظه» است. «بنى قریظه» گروهى از یهود بودند، با «ابولباله» مشورت کردند: آیا تسلیم حکم پیامبر بشوند یا نه؟ او گفت: اگر تسلیم شوید همه شما را سر می‌برند! سپس از این گفته خود پشیمان شد و توبه کرد و خود را به ستون مسجد بست تا آیه فوق نازل شد و خداوند توبه او را پذیرفت. (3)

نتیجه:
ستون توبه یکی از ستون‌های مشهور و دارای فضیلت مسجدالنبی است که به خاطر ماجرای توبه یکی از اصحاب رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به نام «بشیر بن عبدالمنذر انصاری» مشهور به «ابولبابه» این ستون را ستون توبه و یا  «استوانه ابولبابه» می‌گویند. شأن نزول آیه ۱۰۲ سوره مبارکه توبه درباره این ماجرا است.

پی‌نوشت‌ها:
۱. عماره و توسعه المسجد النبوی الشریف عبر التاریخ، تألیف: ناجی بن محمدحسن عبدالقادر الأنصاری، نادی المدینه المنوره الادبی، ص ۷۰.
۲. ر.ک: جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، نشر مشعر، ص ۲۸۰.
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۸، ص ۱۱۴؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، دارالمعرفه، بیروت - لبنان، ج ۵، ص 1۰۰.
 

شیعه، موضع اهل سنت در باب امامت و حواشی پیرامون آن را حق نمی داند، اما آنها را مسلمان دانسته و اکثریت را اهل نجات به حساب می آورد.

پرسش

در روایات وارد شده در منابع شیعه، اگر کسی منکر امامت باشد و ولایت امیرالمومنین علیه السلام را نداشته باشد، از بهشت محروم می شود و اساسا مسلمان نیست. اگر این چنین است، آیا اسماعیل هنیه مسلمان است و به بهشت می رود؟ اگر او و جریان او، مسلمان و بهشتی نیستند، چرا اینقدر از آنها حمایت می کنید و  در تشییع جنازه آنها شرکت می کنید و ...؟

مقدمه

شیعه و سنی دو جریان اصلی در جهان اسلام هستند که در اکثر عقاید و احکام اسلامی اشتراک‌نظر دارند اما به سبب اختلاف‌نظر در مفهوم و مصداق امامت، در برخی از عقاید و احکام نیز اختلاف یافته اند.[1]

در مواجهه با این اختلاف‌نظر، باید میان حقانیت و نجات، و همچنین میان اسلام و ایمان اعلایِ موردنظر شیعه، تمایز نهاد. تمایز نهادن میان این این موضوعات، از اهمیت زیادی برخوردار است؛ چرا که شیعه، موضع اهل سنت در باب امامت و حواشی پیرامون آن را حق نمی داند، اما آنها را مسلمان دانسته و اکثریت را اهل نجات به حساب می آورد.

با عنایت به این مقدمه، در ادامه در قالب چند نکته، به فرازهای مختلف پرسش، پاسخ داده می شود.

 

محوریت «امام» در مکتب تشیع

موضوع امامت و ولایت برای شیعیان از اهمیت زیادی برخوردار است چرا که در نظام معرفتی شیعه، امام محور دین پس از پیامبر صلی الله علیه و آله است و از عصمت و علم ویژه و مرجعیت دینی و سیاسی مردم برخوردار است. شیعیان، پیروی از امام حق و حبّ و علاقه و تولّی به ایشان را لازم می دانند.

شیعیان بر این باورند که اگر کسی به حقانیت امام منصوص و منصوب از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله معتقد باشد، اما از او روی برگرداند و با ایشان دشمنی بورزد، اساسا مسلمان نیست و اهل نجات نخواهد بود چرا که انکار امام حق و دشمنی با ایشان، در واقع به انکار نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله باز می گردد؛ چرا که نمی شود کسی واقعا پیامبر را قبول داشته باشد اما خواسته روشن او را انکار کند.

در این راستا، روایات بسیاری درباره کفر مخالفان وجود دارد که ناظر به این دسته از افراد است یعنی کسانی که امامت بدون فاصله امام علی علیه السلام (و همچنین، امامت سایر امامان) را می شناسند اما ایشان را انکار کرده و دشمنی می ورزند.

برای نمونه به این روایات بنگرید:

  • « امام، نشانه‏اى بین خدا و مردم است؛ هر کس او را بشناسد، مؤمن است و هر کس او را انکار نماید، کافر است.»[2]
  • « هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است.»[3]
  • « دوستى با على، ایمان و دشمنی با او، کفر است».[4]
  • « هر کس علی را دوست بدارد، من (پیامبر صلی الله علیه و آله) را دوست می دارد و هر کسی با على دشمنى بورزد، با من دشمنى کرده است و هر کسی علی را آزار دهد، من را آزار داده است و و هر کس من را آزار دهد، خدا را آزرده است».[5]
  • « اى على! اگر بنده‏ اى همانند عبادت نوح در ميان قوم خود خدا را عبادت كند و به سنگينى كوه احد، طلا در راه خدا انفاق كند و آن قدر عمر وى طولانى شود كه هزار حج، پياده انجام دهد، سپس در بين صفا و مروه در حال مظلوميّت كشته شود و با اين همه اعمال، ولايت تو را نپذيرفته باشد، بوى بهشت را استشمام نمى‏ كند و راهى به آن نخواهد يافت.»[6]

 

دیدگاه تشیع درباره اهل سنت

اهل سنت اگرچه امامت بدون فاصله حضرت علی علیه السلام را نمی پذیرند، اما آنها نیز امامت (به معنای متولی جامعه اسلامی) را قبول دارند و حتی حضرت علی علیه السلام را امام و خلیفه چهارم محسوب می کنند و حب و علاقه به ایشان را لازم دانسته و دشمنی با اهل بیت علیهم السلام را جایز نمی دانند.

در منابع شیعی نیز آنچه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده، گویای اسلام و نجات اکثریت قریب به اتفاق غیرشیعیان است؛ یعنی غیرشیعیان اگرچه در توصیف و تشخیص امام اشتباه کرده اند، اما مسلمان به حساب می آیند و نمی توان همه آنها را کافر یا جهنمی به حساب آورد.

در ادامه به چند نمونه از روایاتی که در این زمینه وارد شده، اشاره می شود:

  • «اشعث به امام علی علیه السلام عرض کرد: به خدا قسم اگر واقعیت در مسئله خلافت همانی باشد که میفرمایید، قطعا غیر از شما و شیعیانتان، امت اسلامی همگی هلاک شدند. امام فرمود: به خدا قسم در مسئله خلافت همانطور که گفتم حق با من است اما فقط این افراد از امت هلاک شده اند: ناصبی ها و کسانی که اهل دشمنی و انکار حق هستند. اما کسانی که به توحید و نبوت پیامبر اسلام اقرار کرده اند و ظلمی بر ما نکرده اند و با ما دشمنی نورزیده اند و در مسئله خلافت و جانشینی، شک کرده و ولایت ما را نشناختند، مسلمان و مستضعف محسوب می شوند و امید است که مشمول رحمت خدا باشند.»[7]
  • «امام علی علیه السلام فرمود: هر کسی که خدا را یگانه بداند و به رسول خدا ایمان بیاورد و ولایت ما و گمراهیِ دشمنان ما را نشناسد و ... او اهل نجات است و نه مومن و نه مشرک است و طبقه میانی بین این دو است. این گروه اکثریت هستند.»[8]
  • «از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمود: بهشت هشت درب دارد؛ دربی که انبیاء و صدیقین از آن داخل بهشت می شوند؛ دربی که شهدا و صالحون از آن وارد بهشت می شوند؛ و پنج دربی که شیعیان و دوستداران ما از آن داخل بهشت می شوند ... و دربی که سایر مسلمانان از آن به بهشت وارد می شوند مسلمانانی که به یگانگی خدا شهادت داده و در قلبشان ذره ای بغض و دشمنی با اهل بیت وجود ندارد.»[9]
  • «در محضر امام باقر علیه السلام گفتم که مردم یا مومن هستند یا کافر و کسی میان این دو نیست؛ امام باقر علیه السلام فرمود پس درباره آیه قرآن « مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه براستى تحت فشار قرار گرفته‏اند(و حقيقتاً مستضعفند)؛ نه چاره‏اى دارند، و نه راهى(به ایمان و نجات از آن محيط آلوده) مى‏يابند»[10] چه می گویی؟ گفتم: آنها نیز یا مومن هستند یا کافر. امام فرمود: به خدا قسم چنین نیست. آنها نه مومن هستند و نه کافر... پس گفتم: آیا کسی جز کافر وارد آتش می شود؟ گفت: نه زراره. من آنچه را که خدا بخواهد، می‌گویم اما آنچه تو می گویی، خواست خدا نیست. »[11]
  • «از امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: ما هستيم كه خدا طاعت ما را واجب كرده است، به مردم روا نيست جز اينكه ما را بشناسند، در جهالت و نادانى به مقام ما معذور نيستند؛ هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه عمداً منكر مقام ما باشد كافر است؛ هر كه نسبت به ما بيطرف باشد، نه ما را به امامت بشناسد و نه مقام ما را انكار كند، گمراه است تا به راه حق برگردد و آنچه را خدا از حق طاعت ما واجب كرده است بفهمد و اگر در همان حال گمراهى خود بميرد، خدا با او هر چه خواهد عمل كند.»[12]

شیعیان مستند به روایات یادشده، اهل سنت را مسلمان می دانند و آنها را کافر یا جهنمی محسوب نمی کنند. شیعیان معتقدند که منظور از «کفر مخالفان» در برخی از روایات، یا فقط کفر کسانی است که با علم به حقانیت امام، با ایشان مخالفت کردند و دشمنی ورزیدند؛ یا منظور از کفر، کفر در برابر اسلام نیست بلکه کفر در برابر ایمانِ اعلای موردنظر شیعه است. منظور از «بهشتی نشدن افراد بی ولایت» نیز یا کسانی است که معاند و دشمن اهل بیت علیهم السلام هستند یا کسانی است که ولایت به معنای خلافت و جانشینی را حق امام علی علیه السلام و خاندان ایشان می دانند اما با این حال آن را تکذیب و انکار کردند. در هر صورت، کسی که علم به مقام امام نداشته و درباره نص و نصب دچار تردید شده و به همین جهت ایشان را امام اول نمی داند، کافر محسوب نمی شود، خصوصا اینکه ذره ای دشمنی به امام و اهل بیت علیهم السلام نداشته باشد. چنین شخصی اگرچه دارای نمونه اعلایِ ایمان نیست اما کافر یا جهنمی نیز محسوب نمی شود و امید است مشمول رحمت خدا باشد. تنها کسانی کافر و جهنمی محسوب می شوند که علی رغم شناخت حق، منکرش باشند؛ این انکار و تکذیب، چون به انکار و تکذیب نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله می انجامد و با لجاجت و دشمنی همراه است، سبب خروج از اسلام و ورود به گستره کفر و جهنم می شود.[13]

در هر صورت، اکثریت اهل سنت که عاشق و دلداده اهل بیت علیهم السلام هستند، اگرچه به حقیقت راه نیافته اند و تصویر درستی از جایگاه اهل بیت علیهم السلام ندارند، اما با این حال، اهل نجات هستند، چون آنها دشمن حق و اهل بیت علیهم السلام نیستند و فقط در کشف حقایق، به اشتباه افتاده اند. تنها کسانی از آنها اهل نجات نیستند که حقیقت را شناخته اما لجاجت ورزیده و سبب انحراف دیگران نیز شده اند.[14]

 

دیدگاه تشیع درباره مستضعفان جهان

لازم به ذکر است که این نگرش رحمانیِ شیعه، منحصر به اهل سنت نیست و حتی شامل غیرمسلمانان (مثلا مسیحیان) نیز می شود. توضیح مطلب اینکه، مکتب تشیع، در عینِ اعتقاد به نسخ ادیان و مکاتب ماقبل اسلام، با بهره‌گیری از ادله عقلی و نقلی، ملاک نجات را، تسلیم شدن در برابر حق می داند؛ به این بیان که خیلی ها اگر اکنون مسلمان نیستند و اسلام را حق نمی دانند، دشمن حق و حقیقت نیستند، بلکه به علل مختلف، از شناخت حق محروم مانده اند. این گروه اصطلاحا «جاهل قاصر» یا «مستضعف فکری» محسوب می شوند یعنی نسبت به حقیقت، جهل و ضعف عقیدتی دارند بی آنکه تقصیری داشته باشند. این گروه اگر به سایر منابع هدایت، مثل عقل، فطرت، وجدان و ... پایبند باشند و در زندگی بر مدار حق و حقیقت رفتار کنند، اهل نجات محسوب می شوند؛ اگرچه اینک مسلمان نیستند و به اسلام راه نیافته اند.

در این راستا، خداوند در قرآن کریم فرموده است: «مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به‌راستى تحت فشار قرار گرفته‌اند(و حقيقتاً مستضعفند)؛ نه چاره‌اى دارند، و نه راهى مى‌يابند. ممكن است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد؛ و خداوند، عفو كننده و آمرزنده است.»[15] در این آیه، مستضعف کسی است که راهی به سوی هدایت نداشته و مقصر نیست.[16]

در آیه دیگر خداوند می‌فرماید: «خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایی اش، تکلیف نمی‏کند.»[17] بر اساس این آیه، کسی که به طور کلی از دین غافل یا به برخی از معارف دین حق جاهل است، اگر غفلت و جهلش به سبب کوتاهی یا سوء اختیار باشد، گناهکار و مسئول است؛ ولی اگر جهل و غفلتش به دلیل کوتاهی او نباشد، گناهکار نیست؛ چراکه علم و شناخت به تکلیف الهی، شرط اولیه «وُسع» است و چون جاهل قاصر و غافل، پس از به کار بستن تمام تلاش خویش، موفق به شناخت تکلیف که همان دین حق است نشدند، لذا عذابی هم متوجه آنان نیست.[18]

شهید مطهری نیز این ایده را بر اساس کلیدواژگان «تسلیم» و «فطرت» توضیح می دهد[19] و بر این باور است که اگر کسی دارای صفت «تسلیم» باشد و به عللی حقانیت دین اسلام بر او مکتوم مانده باشد و او در این باره بی‌تقصیر باشد(جاهل قاصر) و به آنچه ندای فطرت (گرایش به حقیقت و فضیلت و ...) است متعهد باشد، هرگز خداوند او را معذب نمی‌سازد؛ او اهل نجات از دوزخ است.[20] بر این اساس، ایشان معتقد است که خیلی از مسیحیان و کشیشان اهل نجات هستند و بهشتی محسوب می شوند چرا که اهل ایمان، تقوا، خلوص و پاکی هستند و بی آنکه تقصیری هم داشته باشند، مسیحیت تحریف شده را حق می دانند. اما مسیحیانی که از انحراف مسیحیت مطلع هستند و آن را پنهان می کنند و به فساد و سوءاستفاده از مقام خود مشغولند، حسابشان جدا است و قطعا جهنمی محسوب می شوند. [21]

این دیدگاه شهید مطهری، ریشه در بیانات امام خمینی ره دارد. ایشان معتقد بود که خیلی ها جاهل قاصر هستند و دور از عالت خدا است که اینها جهنمی شوند.[22]

این نگرش رحمانیِ امام به مستضعفان جهان، محدود به جایگاه آنها در آخرت نبود بلکه ایشان در سپهر سیاسی و برقراری عدالت اجتماعی نیز به حمایت از مستضعفان جهان می پرداخت و نبرد اصلی در طول تاریخ، خصوصا عصر حاضر را نبرد میان مستضعفان و مستکبران می دانست و جبهه مستضعفان را محدود به مسلمانان نمی دانست:

«مستضعفین جهان، چه آنها که زیر سلطۀ امریکا و چه آنها که زیر سلطۀ سایر‏‎ ‎‏قدرتمندان هستند اگر بیدار نشوند و دستشان را به هم ندهند و قیام نکنند، سلطه های‏‎ ‎‏شیطانی رفع نخواهد شد. و همه باید کوشش کنیم که وحدت بین مستضعفان در هر‏‎ ‎‏مسلک و مذهبی که باشند، تحقق پیدا کند که اگر خدای ناخواسته، سستی پیدا شود، این‏‎ ‎‏دو قطب مستکبر شرق و غرب مانند سرطان همه را به هلاکت خواهند رساند. ما عازم‏‎ ‎‏هستیم که تمام سلطه ها را نابود سازیم، و شما هم کوشش کنید که ملتها را با حق همراه‏‎ ‎‏کنید. و آنچه مهم است این است که شما در مذهب خود و ما در مذهب خودمان اخلاص‏‎ ‎‏را حفظ و به خدای تبارک و تعالی اعتماد داشته باشیم تا عنایت او شامل حال ما باشد و ما‏‎ ‎‏را از تحت این سلطه ها خارج سازد.»[23]

 

نتیجه

با توجه به آنچه گذشت، روشن می شود که رویکرد مکتب تشیع به غیرشیعیان (خواه اهل سنت باشند خواه مسیحی و ...) کاملا عادلانه و رحمانی است؛ به این بیان که اگر کسی بی آن که مقصر باشد، به حقانیت اسلام و تشیع راه نیافت، اما تسلیم ندای فطرت شد و در چارچوب حقیقت و فضیلت زیست کرد، حتما مشمول رحمت خدا می شود و نباید او را جهنمی محسوب کرد.

این نگرش مثبت شیعیان به غیرشیعیان، محدود به وضعیت اخروی آنها نیست بلکه شیعه در دنیا و سپهر سیاسی نیز خود را موظف به حمایت از مستضعفان در برابر مستکبران می داند.

بر این اساس روشن می شود چرا شیعیان در ایران اسلامی، دوستدار مردم مسلمان و مظلوم فلسطین هستند و به حمایت از آنها می پردازند و حتی در تشییع جنازه شهیدان مقاومت (مثلا اسماعیل هنیه) مشارکت کرده و برای ایشان مغفرت و رحمت الهی در آخرت را آرزومندند. حمایت از مردم مظلوم فلسطین، نه تنها وظیفه اسلامی بلکه وظیفه انسانی است و کاملا در چارچوب مکتب اسلام و تشیع و گفتمان جمهوری اسلامی است.

کلمات کلیدی:

اهل سنت، کفر و ایمان، پلورالیسم نجات، عاقبت پیروان ادیان و مذاهب دیگر، مستضعفان فکری.

پی‌نوشت:

[1] . برای مطالعه بیشتر، رک: مغنیه، محمدجواد، الجوامع و الفوارق بین الشیعه و السنه، بیروت، موسسه عزالدین، 1414ق. 

[2] . « الإمامُ عَلَمٌ فِیما بَینَ اللّهِ‏ عز و جل وَ بَینَ خَلْقِه؛ فَمَنْ عَرَفَهُ کانَ مُؤمِناً، وَ مَنْ أَنْکرَهُ کانَ کافِراً»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج 23، ص 88.

[3] . «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه»؛ به عنوان نمونه: أحمد بن حنبل، أبو عبدالله، مسند احمد، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۲۱ق، ج28، ص88؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ4، 1407ق، ج1، ص376 و 377.

[4] . «حُبُّ عَلیٍّ إیمانٌ، وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 39، ص 194.

[5] . « من أحب عليا فقد أحبني ومن أبغض عليا فقد أبغضني، ومن آذى عليا فقد آذاني، ومن آذاني فقد آذى الله»؛ همان، ج 29، ص 644.

[6] . « عن النبي (ص) قال : يا علي لو أن عبدا عبدالله مثل ما قام نوح فقومه وكان له مثل احد ذهبا فأنفقه في سبيل الله ومد في عمره حتى حج ألف عام على قدميه ثم قتل بين الصفا والمروة مظلوما ثم لم يوالك يا علي لم يشم رائحة الجنة ولم يدخلها»؛ همان، ج 27، ص 194.

[7] . « فقال الأشعث : والله لئن كان الأمر كما تقول لقد هلكت الأمة غيرك وغير شيعتك! فقال [علی علیه السلام] : إن الحق والله معي يا ابن قيس كما أقول ، وما هلك من الأمة إلا الناصبين والمكاثرين والجاحدين والمعاندين ، فأما من تمسك بالتوحيد والإقرار بمحمد والإسلام ولم يخرج من الملة ، ولم يظاهر علينا الظلمة ، ولم ينصب لنا العداوة ، وشك في الخلافة ، ولم يعرف أهلها وولاتها ، ولم يعرف لنا ولاية ، ولم ينصب لنا عداوة ، فإن ذلك مسلم مستضعف يرجى له رحمة الله ويتخوف عليه ذنوبه»؛ همان، ج29، ص471 .

[8] . « من وحد الله وآمن برسول الله ولم يعرف ولايتنا ولا ضلالة عدونا ، ولم ينصب شيئا ولم يحرم ، وأخذ بجميع ما ليس بين المختلفين من الامة خلاف في أن الله أمر به أو نهى عنه فلم ينصب شيئا ولم يحلل ولم يحرم ولا يعلم ، ورد علم ما أشكل عليه إلى الله ، فهذا ناج وهذه الطبقة بين المؤمنين وبين المشركين هم أعظم الناس وجلهم ، وهم أصحاب الحساب والموازين ... »؛ همان، ج28، ص15.

[9] . «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابٍ بَابٌ يَدْخُلُ مِنْهُ النَّبِيُّونَ وَ الصِّدِّيقُونَ وَ بَابٌ يَدْخُلُ مِنْهُ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ وَ خَمْسَةُ أَبْوَابٍ يَدْخُلُ مِنْهَا شِيعَتُنَا وَ مُحِبُّونَا ... وَ بَابٌ يَدْخُلُ مِنْهُ سَائِرُ الْمُسْلِمِينَ مِمَّنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي قَلْبِهِ مِقْدَارُ ذَرَّةٍ مِنْ بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛ شیخ صدوق، خصال، قم، جامعه مدرسین، 1362ش، ج2، ص408.

[10] . سوره نساء، آیه 98: « إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً».

[11] . «لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ لَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَا كَافِرٍ قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع ... قَالَ فَقَالَ مَا تَقُولُ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَانِ فَقُلْتُ مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِينَ أَوْ كَافِرِينَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ وَ لَا كَافِرِينَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ مَا تَقُولُ فِي أَصْحَابِ الْأَعْرَافِ فَقُلْتُ مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِينَ أَوْ كَافِرِينَ ... فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ وَ لَا كَافِرِينَ ... قُلْتُ فَهَلْ يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا كَافِرٌ قَالَ فَقَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ يَا زُرَارَةُ إِنَّنِي أَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَمَا إِنَّكَ إِنْ كَبِرْتَ رَجَعْتَ وَ تحَلَّلَتْ عَنْكَ عُقَدُكَ‌«؛ شیخ کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1403ق، ج2، ص403.

[12] . «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‌ نَحْنُ الَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَا يَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً- وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا وَ لَمْ يُنْكِرْنَا كَانَ ضَالًّا حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ فَإِنْ يَمُتْ عَلَى ضَلَالَتِهِ يَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا يَشَاءُ»؛ همان، ج1، ص187.

[13] . خوئی، سیدابوالقاسم، موسوعه الامام الخوئی (التنقیح فی شرح العروه الوثقی)، مقرر میرزاعلی غروی تبریزی، قم، موسسه احیاء آثار الامام الخوئی، 1418ق، ج3، ص 78-80.

[14] . برای مطالعه بیشتر، رک: قدردان قراملکی، محمدحسن، اسلام اهل سنت: تحلیل ادله موافقان و منکران، سایت پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی، تاریخ 05/08/1399. همچنین، رک: پهلوان، منصور و محمد قندی، شمول گرایی تعلیقی در نجات: بررسی جایگاه اعتقاد به امامت در رستگاری، دوفصلنامه امامت پژوهی، بهار و تابستان 1397، شماره 23.

[15] . سوره نساء، آیات 98-99: « إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً».

[16] . « و الروايات و إن كانت بحسب بادئ النظر مختلفة لكنها مع قطع النظر عن خصوصيات بياناتها بحسب خصوصيات مراتب الاستضعاف تتفق في مدلول واحد هو مقتضى إطلاق الآية على ما قدمناه، و هو أن الاستضعاف عدم الاهتداء إلى الحق من غير تقصير»؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، اسماعیلیان،1390ش، ج5، ص 60.

[17] . سوره بقره، آیه 286: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها».

[18] . طباطبایی، المیزان، ج5، ص 51-52.

[19] . برای مطالعه بیشتر، رک: اخگر، محمدعلی و علیرضا فارسی‌نژاد، نظریه مسلمانان گمنام با تطبیق اندیشه استاد مطهری با نظریه مسیحیان گمنام کارل رانر، مجله قبسات، تابستان 1396ش، شماره 84.

[20] . مطهری، مرتضی، حق و باطل، تهران، صدرا، 1381ش، ص 268.

[21] . مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، 1381ش، ص 10.

[22] . برای مطالعه بیشتر، رک: قدردان قراملکی، محمدحسن، پلورالیزم دینی از منظر امام خمینی (ره)، مجله معرفت، 1384ش، شماره 88.

[23] . امام خمینی، سید روح‌الله، استضعاف و استکبار از دیدگاه امام خمینی، تهران، عروج، 1386ش، ص151.

در روایات، برای تبیین ارتباط محسوسات مثل بدن با امور نامحسوس مثل روح، لاجرم از تمثیلاتی استفاده می کنند که هریک از آن ها بعدی از ابعاد این رابطه را بیان می کند.
رابطه روح با بدن

پرسش:
یکی از مشکلات باور به روح و نفس انسان، توضیح رابطه آن با بدن است. آیا می‌توان با مثال‌های قابل‌قبول این مطلب را شرح داد؟
 

پاسخ:
«تمثیل» به معنای مثل آوردن، تشبیه کردن چیزی به چیزی یا تصویر کردن آن است. (1) تمثیل، یکی از تأثیرگذارترین روش‌ها در انتقال معانی عمیق و تبیین امور معقول و فراحسی به‌حساب می‌آید؛ خصوصاً در تبیین معارف اسلامی (2) و مفاهیم نامحسوس، کاربرد شایانی داشته و فهم مطالب عمیق را برای مخاطبان آسان می‌کند.
رابطه روح و بدن، ازجمله موضوعاتی است که از طریق تمثیل می‌توان آن را تبیین کرد و به فهم درست از آن نزدیک شد. معصومان علیهم-السلام نیز به تمثیل‌های موجود در این زمینه توجه داشتند و برخی را پذیرفته و برخی را رد نموده‌اند. برای نمونه آنجایی که زندیقی، رابطه روح و بدن را به نور و چراغ تشبیه و تمثیل می‌کند، از جانب امام صادق علیه‌السلام مورد مخالفت قرار می‌گیرد؛ چراکه نور بعد از خاموشی چراغ از بین می‌رود و باقی نمی‌ماند در حالی که روح پس از جدایی از بدن، به زندگی خود ادامه می‌دهد. (3)
اما با این حال، در روایات از تمثیل‌های متنوع برای تبیین رابطه روح و بدن استفاده شده است که در ادامه در قالب نکاتی به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

نکته اول: چند تمثیل درباره روح و بدن
در این فراز، به ذکر چند تمثیل درباره رابطه روح و بدن می‌پردازیم که معصومان علیهم‌السلام از آن‌ها استفاده کرده‌اند و در روایات ذکرشده‌اند.

معنی و لفظ
رابطه روح و بدن را می‌توان مانند رابطه معنی و لفظ دانست؛ چنانکه در روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به این تمثیل اشاره شده است (4) در حالی که معنا نه جزء لفظ و نه خارج از لفظ است، قوام لفظ به معنای آن بوده و بدون معنا، لفظ بدون کارکرد و مهمل می‌شود. روح نیز قوام بدن بوده و درحالی که روح نه جزء بدن و نه خارج از بدن است، بدن بدون روح جسد و مرده‌ای بیش نیست.

باد و مشک
در برخی روایات، رابطه روح و بدن، به ورود هوا در مشک تمثیل و تشبیه شده است. (5) همان‌طوری که ورود و خروج هوا به مشک، بر وزن آن چندان نمی‌افزاید و نمی‌کاهد و جای مشخصی ندارد، ورود و خروج روح بر بدن نیز همین‌گونه است و جای مشخصی ندارد.

گوهر در صندوق
از منظر برخی روایات، رابطه روح با بدن، مانند رابطه گوهری است که در درون صندوق قرار داشته و هنگامی‌که گوهر خارج گردد، دیگر به صندوق اعتنا نمی‌شود. (6) با خروج روح، بدن دیگر به کار گرفته نمی‌شود و روح در مسیر خود سیر می‌کند.

پارچه نازکِ محیط به بدن
طبق روایات، همان‌طوری که نفس با بدن آمیخته نمی‌شود، پوشش و پارچه نازک با بدن نیز چنین است. (7) نفس و بدن نسبت به همدیگر، مانند پارچه و پوششی هستند که نه با بدن ترکیب می‌شود و نه حلول و تداخلی با همدیگر پیدا می‌کنند؛ بلکه در عین اینکه پوشش، احاطه بر بدن دارد و همه آن را فرامی‌گیرد، ولی جزء و یا قسمتی از آن محسوب نمی‌گردد.

علم و عمل
یکی دیگر از تمثیل‌ها، تمثیل علم و عمل است که در روایات به آن اشاره شده است. (8) علم امری غیرمادی، معنوی و عمل امری عینی و مادی است. نفس نیز امری غیرمادی و بدن امری مادی و عینی است. همان‌طور که علم و عمل همراه یکدیگرند، نفس و بدن نیز اقتران و ملازم با یکدیگرند. همان‌گونه که علم بدون عمل سودی ندارد و عمل بدون علم نیز فایده ندارد، نفس و بدن نیز چنین هستند. نفس بدون بدن مفید و منشأ اثر نیست و کمالات آن شکوفا نمی‌شود و نیز بدن بدون نفس، موجود مرده و فاقد حرکت است که وجود آن فاقد اثر است. (9)

نکته دوم: تحلیل تمثیل‌ها
تشبیهات و تمثیل‌ها اگرچه ما را به فهم درست از موضوع نزدیک‌تر می‌سازند، اما گاهی ممکن است به سبب غفلت از وجه شباهت، ما را از فهم درست، دورتر نمایند. یافتن وجه شباهت و تطابق آن با موضوع، از اهمیت خاصی برخوردار است. هرکدام از تمثیل‌های یادشده نیز به وجه شباهت خاصی نظر داشتند. بااینکه وجه شباهت در هر یک از آن‌ها متفاوت بوده است اما همه یا اکثریت آن‌ها در وجوهی نیز مشترک بوده‌اند؛ مثلاً:
ـ وجود ثنویت و دوگانگی بین روح و بدن؛ به این صورت که انسان فقط روح و یا فقط بدن نیست؛ بلکه ترکیب ویژه و خاصی از آن دو است.
ـ در این تمثیل‌ها، نفس و روح انسان، مدبّر و مقوّم بدن دانسته شده و قوام بدن به نفس است.
ـ در بسیاری از آن‌ها نفس و روح انسان، به‌عنوان موجودی فرا محسوس و فرا مادی تعبیر می‌شود که با یک موجود محسوس و مادی که همان بدن است، ارتباط دارد.
ـ هرکدام از نفس و بدن، هویت مخصوص خود را داشته، بدون اینکه باهم امتزاج و یا ترکیب یابند.

نتیجه:
تمثیل و تشبیه، یکی از بهترین راه‌ها برای توضیح و تبیین  امور نامحسوس مثل رابطه روح و بدن است. به همین جهت، در روایات و منابع دینی، تمثیل‌های زیادی در این زمینه وارد شده است: معنی و لفظ، باد و مشک، گوهر و صندوق، پارچه نازکِ محیط به بدن، علم و عمل. بااینکه هر یک از این تمثیل‌ها، به بُعدی از ابعاد رابطه نفس و بدن اشاره دارند؛ ولی دلالت‌های مشترکی نیز میان آن‌ها وجود دارد؛ مانند دوگانگی نفس و بدن، قوام داشتن بدن به نفس، معرفی نفس به‌عنوان موجودی نامحسوس و هویت مخصوص برای هرکدام از نفس و بدن بدون ترکیب و امتزاج.

پی‌نوشت‌ها:
1. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، روزنه،1373 ش، ذیل واژه تمثیل.
2. چنانکه قرآن نیز از تمثیل استفاده کرده است. مثلاً:  سوره حشر، آیه 21:  ﴿ ... وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾.
3. «قَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ السِّرَاجِ إِذَا انْطَفَى أَیْنَ یَذْهَبُ نُورُهُ قَالَ علیه¬السلام یَذْهَبُ فَلَا یَعُود...»؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل¬اللجاج، محقق محمدباقر خرسان، مشهد: نشر مرتضی، 1403 ق، ج 2، ص 349.
4. «الروح فی الجسد کالمعنی فی اللفظ»؛ قمی، عباس، سفینه¬البحار، قم؛ اسوه، 1414 ق، ج 3، ص 416.
5. «قَالَ الرُّوحُ بِمَنْزِلَهِ الرِّیحِ فِی الزِّق...»؛ طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص 350.
6. «مَثَلُ رُوحِ الْمُؤْمِنِ وَ بَدَنِهِ کَجَوْهَرَهٍ فِی صُنْدُوق ...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 58، ص 40.
7. «إِنَّ الْأَرْوَاحَ لَا تُمَازِجُ الْبَدَنَ وَ لَا تُدَاخِلُهُ إِنَّمَا هُوَ کَالْکِلَلِ لِلْبَدَنِ مُحِیطَهٌ بِهِ»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، محقق محسن کوچه‌باغی، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، 1404 ق، ج 1، ص 463.
8. «الْعِلْمُ وَ الْعَمَلُ قَرِینَانِ کَاقْتِرَانِ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ وَ لَا یُنْتَفَعُ بِأَحَدِهِمَا إِلَّا مَعَ الْآخَر...»؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، مجموعه ورّام، قم، مکتبه فقیه، 1410 ق، ج 1، ص 82.
9. برای مطالعه بیشتر، رک: شه گلی، احمد، تمثیل‌های رابطه نفس با بدن در فلسفه و دین: تحلیل و تطبیق، فصلنامه الهیات تطبیقی، پاییز و زمستان 1400 ش، شماره 26. 
 

در یک مجموعه، نبود یا کم بودن گزارشات فساد، لزوما به معنای پاک بودن آن سیستم نیست بلکه می تواند دلیل آن، عدم انتشار حقایق و درگیر بودن خود مسئولین مجموعه باشد.
مقایسه فساد مالی در رژیم پهلوی و نظام جمهوری اسلامی

پرسش:
این چه حکومت اسلامی است که همه در حال اختلاس هستند، در حالی که در زمان شاه هیچ خبری از اختلاس نبود؟
         

پاسخ:
انقلاب اسلامی با شعار عدالت و اخلاق و مقابله با ظلم و ستم به پیروزی رسید. امروز باگذشت حدود 5 دهه از انقلاب اسلامی، شاهد افشای اختلاس های زیادی در جمهوری اسلامی هستیم. بسیاری از مردم می-پرسند، آیا این اختلاس‌ها شایسته نظام اسلامی است؟ آیا این اختلاس‌ها خلاف اصل اسلامیت نظام جمهوری اسلامی نیست؟ در پاسخ به این پرسش باید نسبت اختلاس در جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی را بررسی کنیم و سپس نسبت اختلاس با نظام اسلامی مطلوب را تبیین کنیم.

1. وضعیت فساد در رژیم پهلوی
بسیاری از مردم تصور می‌کنند، در نظام سیاسی پهلوی، فساد مالی، اختلاس، دزدی و رشوه وجود نداشت. دلیل این ماجرا، بی اطلاعی از ساختار رژیم پهلوی نوع کارکرد آن است. باید توجه داشت که به‌طور کلی در نظام های استبدادی، ارزش ها بر اساس نگرش شخص دیکتاتور تعیین می‌شود. ازاین‌رو هر آنچه او بگوید خوب است و هر آنچه او بگوید بد است. در این‌گونه سیستم‌های سیاسی، اساس نظام ارزشی مستقلی از شخص پادشاه وجود ندارد تا بتوان عملکرد حکومت را بر مبنای آن ارزیابی کرد. به‌عنوان نمونه، هزینه های سرسام آور جشن های 2500 ساله، از نقطه نظر سیاسی و اقتصادی، خود یک اختلاس بزرگ از جیب ملت محسوب می شود، اما در نظام استبدادی پهلوی، این جشن‌ها نه‌تنها خلاف منافع مردم نیست، بلکه عین مصلحت آنان است؛ زیرا مصلحت شخص شاه، به‌مثابه مصلحت عموم مردم تعریف می شود. 
برای آنکه میزان فساد مالی در رژیم پهلوی را بفهمیم خوب است از سران آن آغاز کنیم. یرواند آبراهامیان استاد دانشگاه در آمریکا می نویسد رضاخان یک سرباز ساده بود که هیچ ملک و املاکی نداشت، در طی 16 سال حکومتش به بزرگ‌ترین زمین‌دار کل خاورمیانه تبدیل شد و ثروتش در زمان مرگ به بیش از 3 میلیون پوند می رسید. زمین‌هایی که در طی این 16 سال، تصاحب کرد بالغ‌بر 5 میلیون هکتار بود که از بهترین و مرغوب‌ترین زمین‌های منطقه شمال کشور محسوب می شد. (1) بیشتر این زمین‌ها بازور از مالکان آن‌ها گرفته‌شده بود. اگر یک سرباز ساده می-تواند طی 16 سال، 3 میلیون پوند ثروت ذخیره کند، بدون از آنکه اختلاس کند، رژیم پهلوی پاک است! 
«میلسپو» کارشناس آمریکایی که برای مدیریت امور مالی به ایران آمده بود، رژیم پهلوی را «محصول فساد و برای فساد» معرفی می کند. (2) آنچه بیان شد، از زبان کارشناسان خارجی است تا تصور نشود، پس از انقلاب درباره فساد پهلوی سندسازی شده است. شاه با ایران به‌گونه‌ای برخورد می‌کرد که گویی ملک شخصی اوست. خانواده خود او هر یک سهم خاصی داشتند، ملکه مادر از اموال غیرمنقول مثل زمین و ساختمان‌سازی نفع می‌برد و یک دفتر مهم هم داشت، برادر شاه، محمود رضا، بر روی بهره‌برداری از مواد معدنی مثل کبالت، بوکسیت و فیروزه تمرکز کرد. او سهام‌دار اصلی کمپانی معدن فیروزه، کمپانی صنعتی «شهاراند» و بسیاری دیگر از کمپانی‌ها بود، اشرف در امور بانکی، کارخانه کاغذسازی و کارخانه‌های بخت‌آزمایی و غیره مشغول شد.
اختلاس‌ها و خیانت‌های هیئت حاکمه ایران در این دوره به حدی زیاد و بی‌رویه بود که حتی موضوع کتاب‌ها و مقالاتی در خارج هم شده بود، معاملات دولتی در داخل و خارج به‌طور عمده با رشوه بود، اختلاس از دارایی‌های دولت، بسیار مرسوم بوده، مقامات درجه اول حکومت، همگی در خارج برای خود حساب‌های بانکی داشتند و دارایی غارت‌شده را به خارج منتقل می‌کردند، وام‌های بسیار کلانی به دلالان و وابستگان به رژیم داده می‌شد، خزانه مملکت همچون حساب شخصی شاه بود و به انحاء مختلف از آن برداشت می‌شد. (3) گاهی سؤال می شود که پس با این همه اختلاس در دوره پهلوی، چرا شاهد افشای این اختلاس ها نبودیم؟ پاسخ این سؤال در ابتدای همین بحث بیان شد. اختلاس در دوره پهلوی، سیستمی بود و در راستای جریان حاکم در کشور قرار داشت. اختلاس تنها زمانی افشا می‌شود که امر ناپسندی تلقی شود. اگر اختلاس به یک رویه بدل شود و کل نظام سیاسی از بالا تا پایین درگیر آن شوند، دیگر اختلاس ضد ارزش محسوب نمی‌شود تاکسی بخواهد با آن برخورد کرده و یا افشا نماید. اختلاس در دوره پهلوی افشا نمی‌شد، زیرا کل سیستم بر مبنای اختلاس ایجادشده بود و تمامی ارکان آن گرفتار فساد شده بودند.

2. مقایسه فساد در جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی.
بررسی فساد در جمهوری اسلامی را نیز از سران آن آغاز می‌کنیم. امام خمینی یک مرجع تقلید شیعه بود که به‌صورت کاملاً ساده زندگی می‌کرد و این زندگی ساده، قبل و بعد از انقلاب اسلامی، هیچ تغییری نکرد. او نه برای خود ثروتی برداشت کرد، نه زمینی تصاحب نمود. زندگی ساده او، زبانزد خاص و عام است. درباره رهبر انقلاب نیز، مسئله به همین صورت است. به روایت دوست و دشمن، در معیشت رهبر معظم انقلاب و خانواده ایشان «یک نقطه سیاه و حتی خاکستری هم پیدا نمی‌شود». 
عطاءالله مهاجرانی که از منتقدان سرشناس جمهوری اسلامی و خارج‌نشین است، صریحاً به «پاک دستی و ساده زیستی» مقام معظم رهبری اذعان کرده است. (4) نظام جمهوری اسلامی در مبارزه با فساد، کارنامه قابل دفاعی دارد. از محاکمه غلامحسین کرباسچی شهردار تهران و مرتضی رفیق‌دوست رئیس کمیته انقلاب اسلامی تا محاکمه شهرام جزایری و کارکنان گمرک فرودگاه پیام و مهرآباد در دهه ۸۰ و محاکمه بابک زنجانی، پرونده مه‌آفرید خسروی معروف به فساد ۳ هزارمیلیاردی، پرونده اکبر طبری مدیرکل امور مالی و معاون اجرایی قوه قضائیه، پرونده فساد مالی محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس‌جمهور دولت دهم، پرونده فساد مالی حسین فریدون برادر رئیس‌جمهوری سابق، پرونده فساد مالی حمید بقایی معاون اجرایی دولت دهم، پرونده فساد مالی مهدی جهانگیری برادر معاون اول دولت یازدهم و دوازدهم، پرونده فساد ولی-الله سیف رئیس سابق بانک مرکزی و سید احمد عراقچی معاون ارزی بانک مرکزی، پرونده فساد مالی مهدی هاشمی فرزند مرحوم هاشمی رفسنجانی، پرونده شبنم نعمت زاده فرزند وزیر صمت دولت یازدهم و پرونده فساد مالی سید محمود رضوی داماد وزیر سابق کار و رفاه اجتماعی در دهه ۹۰ تا پرونده‌های متعددی نظیر چای دبش و پرونده فرزندان معاون اول قوه قضائیه (5) در دو سال اخیر نشان می دهد که جمهوری اسلامی در مقابله و مبارزه با فساد، قاطع عمل می کند و حتی نسبت به فرزندان و وابستگان مسئولان ارشد نظام نیز سهل انگاری نمی کند. باید توجه داشت که عوامل مختلفی باعث ایجاد فساد در کشور ما می‌شود. ازجمله ساختار معیوب بروکراسی کشور، اقتصاد دولتی و وابستگی کشور به اقتصاد نفتی و عدم شفافیت ازجمله این عوامل است. 
عوامل فسادزای ساختار بروکراسی کشور شناسایی‌شده و در حال رفع است، اما باید بدانیم که اصلاحات ساختاری به زمان احتیاج دارد.

3. نسبت نظام سیاسی با فساد.
گاهی گفته می شود، نظام سیاسی در کشور ما، اسلامی است و اختلاس-های گسترده با نظام اسلامی نسبتی ندارد. در پاسخ به این پرسش باید گفت نظام سیاسی اسلامی، یک مفهوم نسبی است. قطعاً وضعیت عدالت و فساد ستیزی در جمهوری اسلامی، مطلوب نیست، اما وضعیت امروز کشور با دوران پهلوی قابل‌مقایسه نیست. افشای اختلاس در کشور ما توسط نظام حقوقی همین نظام سیاسی منتشر و انجام‌شده است. این نقطه قوت نظام سیاسی است که با فساد مبارزه می‌کند و رسماً اعلام می‌نماید.
 چرا نقطه قوت نظام سیاسی را تحت تأثیر رسانه‌های خارجی به نقطه‌ضعف آن بدل می‌کنیم؟ نظام سیاسی که بالاترین مقامات خود را به دادگاه می‌کشاند و از آنان مطالبه حقوق مردم را می‌نماید، مستحق تشویق و کمک مردم است نه مستحق ناسزاگویی. به نکته ای که درباره جریان فساد در دوران پهلوی اشاره شد برمی‌گردم. جریان فساد و اختلاس در زمان پهلوی، جریان اصلی نظام سیاسی بود و همین امر، موجب می‌شد که هیچ اختلاسی افشا نشود؛ اما این جریان در جمهوری اسلامی به‌عکس است. حرکت کلی نظام سیاسی بر مبنای عدالت و پاک دستی است. اصل نظام سیاسی بر این مبنا حرکت می‌کند. در اینجا، اختلاس برخلاف جریان اصلی و حرکت کلی نظام سیاسی است و ازاین‌رو، اختلاس افشا و با آن برخورد می‌شود. 
عدالت گستری و مبارزه با فساد از آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی است و در این مسیر حرکت می‌کند. اگر هزاران مورد اختلاس هم افشا شود، نباید نگران شد، زیرا نشان می‌دهد که بخش حقوقی کشور، کارش را درست انجام می‌دهد، اما عوامل فساد را باید در جای دیگری جستجو کرد. کشوری که در حال انجام پروژه‌ها و ابر پروژه‌های صنعتی و اقتصادی است، به‌صورت طبیعی دچار فساد مالی می‌شود. اگر هیچ اختلاسی افشا نشود باید ترسید. البته این به معنای سکوت در برابر فساد و عدم مطالبه گری نیست. باید هم مردم و هم نظام سیاسی در برابر پدیده فساد، حساس باشند، اما نباید روایت معاندان و مخالفان کشور را درباره فساد مالی در کشور پذیرفت و از حرکت عمومی نظام سیاسی در مقابله با فساد غافل شد.

نتیجه:
مقایسه فساد در رژیم پهلوی و نظام جمهوری اسلامی نشان می دهد که اساس نظام پهلوی از سران آن تا بدنه رژیم، مبتنی بر فساد بود و اختلاس و فساد مالی در راستای حرکت کلی رژیم پهلوی قرار داشت، ازاین‌رو شاهد افشای فساد در دوره حاکمیت پهلوی نبودیم، اما عمق فساد در سطوح و ساختار نظام سلطنتی ریشه داشت؛ اما در جمهوری اسلامی، حرکت کلی نظام سیاسی بر مبنای عدالت و مقابله با فساد است؛ بنابراین فساد مالی برخلاف جریان نظام سیاسی است و همین امر موجب می‌شود تا اختلاس افشاء شود. محاکمه بالاترین مسئولان سیاسی و وابستگان آنان به اتهام فساد مالی نشانه اراده جمهوری اسلامی در مقابله با فساد است و عملکرد قابل قبولی در این زمینه شاهد بوده‌ایم.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، ص 139.
2. ر.ک: «مأموریت آمریکایی‌ها در ایران» و «آمریکایی‌ها در ایران». این کتاب‌ها، دو نوشته اصلی میلسپو درباره وضعیت اقتصادی ایران در دوره پهلوی و سطح گسترده فساد در این دوره است.
3. برای آشنایی بیشتر با فساد مالی در دوره پهلوی، ر.ک: مدنی، سید جلال‌الدین تاریخ سیاسی ایران، ج 2، ص 189 به بعد.
4.https://www.farsnews.ir/news/8912150384.
5. گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری فارس 18 بهمن 1400.
 

صفحه‌ها