پرسش وپاسخ

درتحلیل شرایط یک جامعه، مهم، نگاه واقع بینانه و درست به مؤلفه های تحلیلی است چراکه نگاه های جانبدارانه و با اطلاعات ناکافی، موجب بروز تحلیل های اشتباه می شود.
کارآمدی انقلاب

پرسش:
این انقلاب چه دست آوردی برای مردم داشته است؟ جز 8 سال جنگ و 40 سال تحریم و ...و جالب اینکه به گفته خود آقایان غیر رهبری که انصافاً انسان پاکی هستند تمام مسؤولین دزدی کردند و اختلاس و فرزندانشان به لندن و لس‌آنجلس رفتند؟
 

پاسخ:
بسیاری از مردم، خصوصاً نسل‌های جدید، به این می‌اندیشند که تحول بنیادینی که در سال 57 در ایران رخ داد، چه فایده‌ قابل توجهی در قبال هزینه‌های هنگفت آن داشت؟ اداره کشور چه تغییری کرد؟ آیا فساد برچیده شد و یا گسترده‌تر شد؟ شاید اگر انقلاب نمی‌شد، نه جنگی بود و نه تحریمی و مردم رفاه و حتی معنویت بیشتری داشتند. با این تفاسیر اگر انقلاب نمی‌شد بهتر نبود؟
گاهی یک مطلب غیر واقعی بر اثر تبلیغات فراوان و تکرار، آن‌ چنان واقعی و بدیهی جلوه می‌کند که برخی از نخبگان را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ مانند همین مطلب که پیشاپیش مفروض بگیریم که دست آورد انقلاب 57 برای ملت ایران، فقر و فساد بوده است و حالا به دنبال مقصران بگردیم.
ابتدا به بخش دوم سؤال می‌پردازیم. نه‌تنها تمام مسئولین دزد و اختلاس‌گر و فرزندانشان ساکن اروپا و آمریکا نبودند. بلکه اکثر مسئولین جمهوری اسلامی پاکدست هستند و فرزندانشان هم در کشور ایران زندگی می‌کنند. با آن میزان هم که فساد باشد، برخورد قضایی می‌شود و علت اینکه برخی در آتش فساد مسئولین می‌دمند، آماری است که منشأ آن، برخوردهای علنی خود دستگاه قضائی جمهوری اسلامی است. به طور مثال، اگر ماجرای 3000 میلیارد تومان اختلاس در دهان‌ها می‌چرخد، منشأ خبرش برخورد و افشای دستگاه قضایی است. البته هیچ‌کس مدعی نیست که در مورد مبارزه با فساد خطا و نقایص جدی وجود نداشته باشد.
مقام معظم رهبری در این رابطه تأکید کرده است که: «اینکه بعضی تبلیغ می‌کنند که «حالا همه ‌جا را فساد گرفته»، نه خیر، به‌ هیچ ‌وجه این‌جوری نیست. آدم‌های صالح، آدم‌های مؤمن، آدم‌های درستکار، آدم‌های پاکدست در مجموعه‌ی مدیریت‌های کشور کم نیستند، زیادند؛ اکثر آن‌ها هستند؛ حالا یک تعدادی هم البتّه فاسدند. البتّه با این فاسدها باید مبارزه‌ی جدی کرد، باید مبارزه‌ی پیگیر کرد؛ اینکه ما بگوییم، یک سروصدایی راه بیفتد و بعد از چند وقتی هم خاموش بشود، این آن کاری نیست که برای کشور، در نهایت مفید باشد. پس یکی از مشکلات، عدم مبارزه‌ی جدی با فساد است».(1)
اما نسبت به بخش اول سؤال، یعنی دست ‌آوردهای انقلاب، سخن بسیار است.
بیان دست ‌آوردهای انقلاب و اینکه انقلاب چه فایده‌ای داشته، محتاج طرح مباحث گسترده و مقایسه روند توسعه و پیشرفت پیش و پس از انقلاب با توجه به امکانات و موانع است؛ اما به صورت مختصر می‌توان به چند مورد از آن اشاره کرد.
انقلاب ملت ایران، یک انقلاب اقتصادی یا مارکسیستی یا لیبرال ‌مسلک نبود. انقلاب ایران یک انقلاب منحصر به فرد بود که به دنبال تحقق نظام اسلامی، برپایی عدالت اسلامی، مردم‌سالاری و اعاده حیثیت چند صدساله خود در مقابل غارت و تحقیر ابرقدرت‌ها بود. ابرقدرت‌هایی که شاه کشور (رضاخان) را تبعید می‌کردند. کشور را به سادگی اشغال می‌کردند و ده‌ها هزار مستشار کم خاصیت و بعضاً شرور آمریکایی را مسلط بر امور حساس کشور داشتند.
رژیم طاغوتی شاهنشاهی به ‌نحوی در فساد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و ظلم و وابستگی غرق بود که تمام طبقات اجتماعی ایران را به مبارزه با خود وادار کرده بود. روشنفکر و کارگر و مارکسیست و مذهبی و ملی‌گرا، همه و همه با رژیم شاه به مبارزه می‌پرداختند.
اما پس از انقلاب اسلامی، استقلال در تصمیم‌گیری، اتفاق افتاد. امری که مردم و سیاستمداران ایران آن را فراموش کرده بودند. پس از دویست سال، تمامیت ارضی کشور حفظ شد و جنگ هشت ساله ایران و عراق اولین جنگی در تاریخ معاصر بود که بخشی از ایران از آن جدا نگردید.
جایگاه ایران در جهان ارتقا پیدا کرد و ایرانی که روزی ژاندارم آمریکایی‌ها در منطقه بود، به‌عنوان یک کشور قدرتمند و اثرگذار در منطقه پنجه در پنجه ابرقدرت‌ها انداخت و الگوی مبارزاتی و مقاومت کشورهای منطقه در برابر زورگویان قدرتمندی شد که امیدی به مقابله با اراده آنان نبود.
ملت ایران نسبت به پیش از انقلاب از توسعه متوازن و گسترش عدالت اجتماعی بهره برد و امکانات رفاهی تا حد زیادی در سراسر کشور توزیع شد به نحوی که مثلاً اکنون 99 درصد روستاها (100 درصد روستاهای بالای 20 خانوار و 3 / 99 درصد روستاهای زیر 20 خانوار) از موهبت بسیار تأثیرگذار برق بهره‌مند هستند.
وابستگی به نفت کاهش چشمگیری و تکیه به توان داخلی رشد فزاینده‌ای یافت، به‌ نحوی که ایران اکنون تاب ‌آورترین کشور در مقابل تحریم‌های همه‌جانبه جهانی است؛ و در واقع ایران پس از انقلاب، در توسعه مستقل بسیار قوی و قدرتمند شد.
تربیت مردم و جوانان کشور به سمت اسلامی شدن حرکت نمود درحالی که با تربیت غربی و فاسد دوران شاهنشاهی جوانان کشور به سمت فساد و فحشا سوق داده می‌شدند.
ایران با اینکه در یکی از بی‌ثبات‌ترین و پرتنش‌ترین نقاط جهان یعنی خاورمیانه واقع شده و هدف گروه‌های تکفیری و سرویس‌های جاسوسی قدرتمند بیگانه است، از امن‌ترین و مقتدرترین کشورهای منطقه است.
رهبر انقلاب در رابطه با دست ‌آوردهای انقلاب بیان کرده است: «امّا در مورد کارکردهای مسئولان کشور؛ کارنامه در باب عملکرد اجرائی مسئولان. در باب امنیت و ثبات، کارکرد، کارکرد بسیار خوبی است؛ در باب علم و فنّاوری، کارکردها بسیار خوب است؛ در باب زیرساخت‌های کشور -یعنی راه‌های ارتباطی، سدها، نیروگاه‌ها، بنادر و امثال این‌ها- کارکرد، بسیار کارکرد خوبی است؛ در باب صادرات غیرنفتی، در باب سرانه‌ی ناخالص ملّی، سرانه‌ی ناخالص ملّی نسبت به دوران قبل از انقلاب، تقریباً به دو برابر رسیده است، یک کارنامه‌ی مطلوبی در این زمینه‌ها وجود دارد؛ در باب توسعه‌ی اجتماعی همین ‌جور؛ یعنی در عملکردها، در بخش‌های مختلف، آمارهای خرسند کننده‌ای وجود دارد. البتّه‌ تبلیغات، غیر از این را نشان می‌دهد؛ در تبلیغات، دشمنان سعی می‌کنند مردم را از واقعیت‌های مثبت دور کنند، برای اینکه دل‌های آن‌ها را نسبت به انقلاب اسلامی و نسبت به نظام و نسبت به اسلام چرکین کنند؛ واقعیت این است که عرض کردیم».(2)

نتیجه:
در مجموع، اکثر مسئولین نظام پاکدست و سالم هستند و فرزندان اکثر مسئولین، در کشور زندگی می‌کنند نه در اروپا و آمریکا. از طرفی با توجه به موانع بزرگی که ابرقدرت‌ها در مقابل انقلاب اسلامی و ضد استثماری ملت ایران ایجاد کردند تا دچار شکست و فروپاشی شود، ملت ایران علی‌رغم تمام مشکلات و کاستی‌ها روز به روز قوی‌تر و مقتدرتر جهانیان را به کرنش در مقابل خود وادار می‌کند.

منابع بیشتر جهت مطالعه:
1. یعقوب توکلی، راز درخت سیب، تهران: دفتر نشر معارف.
2. جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دو جلد، قم: انتشارات جامعه مدرسین.

پی نوشت:
1. بیانات مقام معظم رهبری،  1 فروردین 1397، khamenei.ir.
2. بیانات مقام معظم رهبری،  1 فروردین 1397، khamenei.ir.
 

نسخ احکام الهی در قرآن یا ناشی از تغییر شرایط موضوع، یا برای آزمایش مردم و یا در مقام مجازات و کیفر آنان نازل شده بود و زمان آزمایش یا مجازات به پایان رسیده است

پرسش:

 چرا نسخ با الهی بودن قرآن منافاتی ندارد؟ آیا نسخ به معنای تغییر در نظر خداوند و درنتیجه خود او نیست؟ آیا امکان نداشت خداوند از آغاز احکام را چنان تشریع کند که بعداً نیازی به نسخ و تغییر نباشد؟

پاسخ:

برخی مدعی شده‌اند: «مسئله ناسخ و منسوخ در قرآن دلیل خوبی مبنی بر بشری بودن آن است. نسخ به ما نشان می‌دهد که قرآن ارتباطی با خداوند ندارد، بلکه پیامبر به فراخور حالِ خود حکم‌های مختلفی صادر کرده و به خدا نسبت داده است؛ چون خدا اگر «خدا» باشد از همان اول آیاتی نمی‌آورد که مجبور باشد بعداً آن‌ها را نسخ کند. به‌عبارت‌دیگر، یا باید قبول کنیم که نقصان و جهل در وجود خداوند راه دارد یا باید بگوییم قرآنی که به دست ما رسیده، نه متنی نازل‌شده از آسمان، بلکه کتابی معمولی و نوشته بشری عادی است». در این نوشتار این ادعا بررسی و نقد خواهد شد.

آیا نسخ احکام به معنای تغییر نظر خداوند است؟

پزشکی را در نظر بگیرید که بیماری را معاینه و بر اساس شرایط کنونی او داروهایی را تجویز می‌کند. دو هفته بعد دوباره  همان بیمار را معاینه می‌کند و با توجه به این‌که شرایط بیمار عوض شده است، داروهای قبلی را نَسْخ و داروهای جدیدی را تجویز می‌کند. در این مثال چه چیزی باعث تغییر داروها شد؟ آیا پزشک در تجویز اول اشتباه کرده بود؟ آیا علم پزشک در این مدت کم‌وزیاد شده است؟ چرا پزشک از همان اول داروهای نسخه دوم را تجویز نکرد تا بعداً مجبور نشود آن‌ها را عوض کند؟ آیا تغییر داروها باعث تردید در اصل پزشک بودن او یا مهارتش می‌شود؟

 پاسخ این پرسش‌ها مشخص است. پزشک دارو را بر اساس شرایط بیمار تجویز می‌کند و با تغییر شرایط بیمار، داروهای او نیز باید تغییر کنند. این تغییر دارو نه‌تنها با پزشک بودن یا حاذق بودن او منافاتی ندارد و به معنای تغییر میزان علم یا اشتباه تشخیص قبلی او نیست، بلکه نشانگر تخصص و تجربه او در امر پزشکی است. چنانکه اگر او همان بار اول داروهای نسخه دوم را تجویز می‌کرد، به دلیل عدم انطباق این داروها با شرایط اولیه بیمار، حال او بدتر می‌شد؛ بنابراین، پزشک با علم به‌این‌که بیمارش احتمالاً پس از دو هفته مصرف داروهای قبلی، شرایطش عوض می‌شود و به داروهای دیگری نیاز پیدا می‌کند، داروهای مناسب با شرایط همان زمان را تجویز کرد.

نَسْخ احکام شرعی توسط خداوند نیز مشابه همین مثال پزشک است. احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند. اگر چیزی واجب یا مستحب شده، به‌خاطر مصلحتی که در آن است یا اگر چیزی حرام یا مکروه شده، به‌خاطر مفسده‌ای که در آن وجود دارد، است؛ به‌همین‌دلیل، هر حکمی تنها تازمانی‌که مصلحت یا مفسده پدیدآورنده زمینه آن حکم باقی باشد، باقی می‌ماند و با تغییر آن مصلحت و مفسده، حکم ناشی از آن نیز تغییر می‌کند.

با این توضیحات مشخص شد که چرا تغییر احکام در نسخ، ناشی از تغییر نظر خداوند یا اشتباه بودن حکم قبلی او نیست تا صدور نسخ از خداوند محال و غیرممکن باشد. به عبارت دقیق‌تر، چیزی که تغییر کرده است، حکم خداوند یا نظر او نیست، بلکه شرایط موضوع حکم عوض شده است و شرایط جدید، حکم دیگری غیر از حکم شرایط قبلی را دارد. چنانکه در مثال پزشک آنچه تغییر می‌کند، تجویز پزشک یا نظر او نیست؛ بلکه شرایط بیمار تغییر کرده است و شرایط جدید، تجویز دیگری غیر از شرایط قبلی دارد.

افزون بر تغییر مصلحت و مفسده، گاه علت وضع برخی از احکام، آزمایش مردم بوده است. چنین احکامی پس از اتمام زمان آزمایش، نسخ و برداشته می‌شوند. برخی برای این نوع از نسخ آیه نجوا(1) را مثال زده‌اند.(2)

چنانکه گاه برخی از احکام، نه بر اساس مصالح و مفاسد موضوع آن‌ها، بلکه در راستای مجازات عده‌ای نازل شده‌اند. برای نمونه، خداوند خوردن برخی از طیّبات را به‌خاطر ظلم و ستم یهودیان بر آنان حرام کرد:

﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ اَلَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ طَیِّبٰاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ کَثِیراً﴾؛(3) پس به کیفر ستمی که یهودیان روا داشتند و به‌سزای آنکه بسیاری از مردم را از راه خدا بازداشتند، چیزهای پاکیزه‌ای را که بر آنان حلال شده بود، حرام کردیم.

این حکم بعداً با ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام نسخ شد:

﴿وَ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اَلتَّوْرٰاهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ اَلَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ ...﴾؛(4) و آنچه را از تورات پیش از من بوده، تصدیق دارم و [آمده‌ام] تا برخی از چیزهایی را که [درگذشته به‌سزای ستمکاری و گناهانتان] بر شما حرام شده، حلال کنم ... .

نتیجه‌گیری:

بررسی موارد نسخ احکام: - 1. تغییر مصلحت و مفسده موضوع حکم، 2. به پایان رسیدن زمان حکم آزمایشی (حکمی که در مقام آزمایش مردم نازل شده بود) و 3. تمام شدن زمان حکم تنبیهی (حکمی که در راستای تنبیه صادر شده بود) -  نشان می‌دهد که هیچ‌کدام از آن‌ها حاکی از تغییر نظر خداوند یا جهل او نیستند و درنتیجه، صدور نسخ از خداوند نه‌تنها محال نیست، بلکه واجب است؛ چراکه با تغییر مصلحت و مفسده یا اتمام زمان حکم، ادامه آن لغو و باطل خواهد بود و ساحت خداوند از کار بیهوده مبرّا است.

برای مطالعه بیشتر:

خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بخش مسئله نسخ در قرآن.

نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره مجادله، آیه‌های 12 و 13.

2. شاکر، محمدکاظم، علوم قرآنی، قم، انتشارات دانشگاه قم، چاپ چهارم، 1398 ش، ص 324.

3. سوره نساء، آیه 160.

4. سوره آل‌عمران، آیه 50.

دلیل واکنش‌های متفاوت امامان (علیهم السلام) در برابر مناسبت‌های یکسان
امامان همواره تصمیم‌هایی متناسب با شرایط خاص زمانه اتخاذ می‌کردند. تفاوت ظاهری نشانۀ اختلاف‌نظر نبود، بلکه نتیجه تفاوت در موقعیت‌ها و اقتضائات تاریخی بود.

پرسش:

 اگر امامان معصوم هستند و خطا نمی‌کنند، چرا در در یک دوره زمانی در برابر مسائل مهم روز، واکنش‌های متفاوتی داشته‌اند؟ مثلاً امام حسن (علیه السلام) صلح کرد، امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و امام سجاد (علیه السلام) دوباره راه صلح را پیش گرفت؟ چطور امکان دارد همۀ این تصمیم‌ها درست باشند؟ درنهایت، صلح درست است یا جنگ؟

پاسخ:

امامان شیعه با بهره‌مندی از عصمت و علم الهی، همواره تصمیم‌هایی متناسب با شرایط خاص زمانه اتخاذ می‌کردند. تفاوت ظاهری در رفتار آنان نشانۀ اختلاف‌نظر نبود، بلکه نتیجه تفاوت در موقعیت‌ها و اقتضائات تاریخی بود.

امام حسن (علیه ‌السلام) در دوره‌ای بحرانی، با سپاهی متزلزل و مردمی دلسرد، صلح را برگزید تا هم از نابودی جبهه حق جلوگیری کند و هم فرصتی برای روشنگری مردم و بازگشت حکومت به اهلش فراهم شود. امام حسین (علیه ‌السلام) نیز پس از بیست سال پایبندی به صلح‌نامه، در برابر نقض آن از سوی معاویه و روی‌کار‌آمدن یزید، برای جدا‌کردن راه اسلام ناب از سلطنت فاسد، از بیعت سر باز زد و با قیام و شهادتش خط تمایزی روشن بر جای گذاشت. همچنین امام سجاد (علیه ‌السلام) در فضای خفقان‌آمیز و امنیتی پس از عاشورا، مسیر فرهنگی و تربیتی را برگزید و پایه‌های معرفتی مقاومت را استوار کرد.

بنابراین تفاوت در روش‌ها، برخاسته از درک عمیق شرایط بود، نه تفاوت در هدف؛ هدفی یگانه یعنی اقامۀ دین و هدایت امت.

معصوم به دلیل برخورداری از علم کامل، ارادۀ قوی و ملکۀ نفسانی استوار، در گفتار و رفتار خود نه دچار خطا می‌شود، نه گرفتار فراموشی و نه مرتکب گناه .(1) بنابراین معصوم آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد، درست و حقیقت است؛ همان‌گونه که قرآن کریم در وصف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید. آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست» (2). در آیاتی از قرآن به این مهم اشاره شده است که ارادۀ خداوند، عصمت اهل‌بیت (علیهم السلام) را تضمین کرده است؛ از جمله می‌فرماید «خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل‌بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد» (3).

بر این اساس، بی‌تردید اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) معصوم‌اند و همه تصمیم‌هایشان از روی حکمت و درستی است. پرسشی که پیش می‌آید، این است که چرا واکنش‌های آنها به مسائل مشترک زمانه، متفاوت به نظر می‌رسد؟

تفاوت‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتضائات آن

برای فهم درست چرایی تفاوت رفتارهای امامان (علیهم ‌السلام) نباید فقط به شباهت‌های ظاهری میان دوره‌های تاریخی بسنده کرد؛ زیرا هر امام در شرایط خاص خود تصمیم می‌گرفت؛ شرایطی که از نظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تفاوت‌های مهمی با دیگر دوره‌ها داشت. همین تفاوت‌ها، سبب تفاوت در نوع مواجهه، شیوۀ برخورد و راه‌حل‌هایی می‌شد که انتخاب می‌کردند؛ همان‌گونه که یک طبیب ماهر برای درمان یک بیماری واحد، در شرایط مختلف، نسخه‌های متفاوتی می‌پیچد که اگرچه بیماری یکی است و بیماران شباهت‌‌های زیادی به هم دارند، ویژگی‌های هر بیمار مانند سن، توان جسمی، شرایط روحی، بیماری‌های زمینه‌ای مثل فشار خون یا دیابت و ... متفاوت است. در‌نتیجه یک پزشک کاردان، نسخه‌ای یکسان برای همه نمی‌نویسد، بلکه دقیقاً متناسب با شرایط هر بیمار، روش درمان را انتخاب می‌کند. اگر کسی بخواهد بدون توجه به تفاوت‌ها نسخه یک بیمار را برای همه تجویز کند، نه‌تنها درمانی حاصل نمی‌شود بلکه ممکن است آسیب بیشتری هم وارد شود.

هر کدام از امامان (علیهم‌ السلام) نیز در جایگاه «طبیب دوّار بطبّه» بودند؛ یعنی طبیبانی الهی که با شناخت کامل از زمانه خود، بهترین راه را برای هدایت امت برمی‌گزیدند؛ بر این اساس یک روش مشخص را در همۀ شرایط تکرار نمی‌کردند، بلکه بر اساس مأموریتی که از سوی خداوند داشتند و با شناخت کامل از مردم، حاکمیت، امکانات و ظرفیت‌های جامعه، تصمیم می‌گرفتند.

صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه

دوران امامت امام حسن مجتبی (علیه ‌السلام) از دوره‌های بسیار بحرانی و پیچیده در تاریخ اسلام بود. آن حضرت پس از شهادت امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) رهبریِ امتی را بر عهده گرفت که هم از درون دارای فرسودگی و ضعف بود و هم از بیرون با تهدیدهای نظامی و سیاسی جدی روبرو بود؛ از یک‌سو خطر حمله رومیان به مرزهای شمالی کشور اسلامی وجود داشت و احتمال بهره‌برداری دشمنان خارجی از هرگونه جنگ داخلی کاملاً جدی بود. از سوی دیگر، جامعۀ اسلامی در جبهه داخلی به ‌دنبال جنگ‌های داخلی، به‌شدت دچار تشتت، ناهماهنگی و بی‌اعتمادی شده بود. بسیاری از نیروهای کوفه که در ظاهر به امام وفادار بودند، در عمل دچار تردید، سستی یا حتی خیانت شده بودند. معاویه در چنین شرایطی، با بهره‌گیری از فریب، تطمیع و تهدید، توانسته بود بخش‌هایی از لشکر امام را به ‌سوی خود جلب کند. خیانت برخی از فرماندهان برجسته‌ای همچون عبیدالله ‌بن ‌عباس که با رشوۀ معاویه به اردوی شام پیوست، نمونه‌ای آشکار از فروپاشی انسجام در سپاه امام حسن (علیه ‌السلام) است. در چنین فضای تیره و پراضطرابی، امام حسن (علیه ‌السلام) با چشمانی باز، صلحی تحمیلی را پذیرفت؛ صلحی که نه به دلیل ضعف شخصی، بلکه از سر تدبیر و آینده‌نگری بود. آن حضرت با تحلیل دقیق از موقعیت سیاسی و اجتماعی زمانه، چنین دریافت که ادامه جنگ در آن شرایط نه‌تنها به پیروزی حق نمی‌انجامد، بلکه ممکن است به نابودی کامل بازمانده‌های جبهه حق منجر شود و زمینه را برای استقرار کامل سلطه بنی‌امیه فراهم کند.

بنابراین امام (علیه السلام) با پذیرش صلحی موقت و مشروط در سال 41 هجری قمری، کوشید به جامعۀ اسلامی فرصت آزمون و خطا بدهد تا در‌نهایت جامعه اسلامی با متوجه‌شدن به اشتباه خود و یک‌دست‌شدن، حکومت را به اهل آن یعنی اهل‌بیت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) برساند. در‌واقع، صلح امام حسن (علیه ‌السلام) پایان مبارزه نبود، بلکه تغییر میدان و روش مبارزه بود تا جبهه حق بتواند نفسی تازه کند و در آینده با قدرتی بازسازی‌شده به صحنه بازگردد .(4)

مقاومت امام حسین (علیه السلام) در برابر یزید

امام حسین (علیه ‌السلام) با وجود انتقادها به معاویه، تقریباً بیست سال به صلح پایبند بود؛ ده سال در دوران امامت امام حسن (علیه ‌السلام) و حدود ده سال در دوران امامت خودشان. پس از مرگ معاویه، بر اساس مفاد صلح‌نامه نباید خلافت به سلطنت موروثی تبدیل می‌شد؛ اما معاویه طوری برنامه‌ریزی کرد که با مرگش، قدرت به فرزندش یزید برسد. سلطنت یزید نه‌تنها نقض آشکار پیمان صلح بود، بلکه تهدیدی جدی برای اساس اسلام به ‌شمار می‌رفت. یزید فردی بود که آشکارا مرتکب فسق و فجور می‌شد، از شعایر اسلامی بی‌خبر بود، در مجالس شراب‌خواری و لهو و لعب شرکت می‌کرد و شخصیتی شهوت‌ران، ستمگر و بی‌توجه به احکام الهی داشت. سلطنت او هم جامعه را از حقیقت اسلام تُهی می‌کرد و هم با ظلم و جورش ممالک اسلامی را به شورش علیه اسلام سوق می‌‌داد. بنابراین بیعت با چنین فرد فاسدی، به معنای خاموش‌کردن چراغ اسلام ناب بود. اگر امام حسین (علیه ‌السلام) یا خاندان پیامبر در برابر این انحراف آشکار سکوت کرده و با یزید بیعت می‌کردند، در ذهن مردم این تصور شکل می‌گرفت که همین حکومت فاسد ادامۀ راه پیامبر است و اسلام یعنی همین روش. چنین کاری نه‌تنها به معنای تأیید انحراف‌ها و ظلم‌ها بود، بلکه راه هرگونه اصلاح و بیداری دینی را برای نسل‌های بعد می‌بست.

بر این اساس امام حسین (علیه السلام) با اینکه الزام به بیعت شده بود و جانش در خطر بود، با یزید بیعت نکرد. ایشان برای طفره‌رفتن از بیعت و تأیید یزید، از مدینه خارج و عازم مکه شد. پس از مدتی، نامه‌هایی از کوفیان دریافت کرد که نشان می‌داد آنها نیز با سلطنت یزید مخالفند و خطر او برای اسلام را درک کرده‌اند. امام حسین (علیه ‌السلام) پس از خروج از مکه، راهی کوفه شد؛ اما در میانه راه، کوفیان بار دیگر پیمان‌شکنی کردند. در‌نتیجه امام و یارانش پیش از رسیدن به کوفه، در سرزمین کربلا به محاصره سپاه یزید درآمدند. آنها در برابر این ظلم ایستادگی کردند و با فدا‌کردن جان خود، نه‌تنها مشروعیت حکومت یزید را باطل کردند، بلکه برای همیشه الگویی روشن از ایثار، آزادی‌خواهی و مقاومت در برابر ستم در تاریخ بر جای گذاشتند .(5)

مواجهه امام سجاد (علیه السلام) با یزید

دوران امامت امام سجاد (علیه ‌السلام) شرایط خاص و حساسی داشت. شهادت دلخراش امام حسین (علیه ‌السلام) به دست یزید، موجی از واکنش و بیداری در سراسر جهان اسلام به ‌راه انداخت. برای بسیاری از مسلمانان و ملل مختلف کاملاً روشن شده بود که حکومت اموی نه‌تنها ادامۀ راه پیامبر نیست، بلکه در تضاد آشکار با آن قرار دارد و خاندان پیامبر، مخالف جدی این سلطنت ستمگرند.

فضای سیاسی آن زمان به‌شدت امنیتی و سرکوبگر بود؛ به ‌گونه‌ای که هرگونه فعالیت علنی یا حرکت اعتراضی سرنوشتی جز شکست و نابودی نداشت. امام سجاد (علیه ‌السلام) در چنین وضعیتی تمرکز خود را بر حفظ و انتقال آموزه‌های حقیقی اسلام، تربیت نسل آگاه شیعه و آماده‌کردن بستر فکری و فرهنگی برای آینده گذاشت .(6)

افزون بر اینکه در منابع تاریخی، گزارشی درباره تلاش حکومت برای گرفتن بیعت از امام سجاد (علیه ‌السلام) وجود ندارد، حتی اگر چنین بیعتی هم انجام گرفته بود، برای همگان روشن بود که این‌گونه بیعت‌ها تحت فشار و اجبار انجام می‌گیرد و هرگز به معنای رضایت قلبی یا تأیید مشروعیت حکومت نیست، بلکه مردم آن را نشانه‌ای از اجبار می‌دانستند، نه همراهی.

نتیجه:

با توجه به آنچه گفته شد، روشن می‌شود «عصمت» تنها به معنای ترک گناه نیست، بلکه یعنی حضور مداوم در مسیر درست و انتخاب بهترین راه در هر شرایط. علم امام نیز فراتر از اطلاعات عادی است؛ نوری الهی است که حق و باطل را برای او آشکار می‌کند.

بنابراین هیچ‌یک از رفتارهای امامان نمی‌تواند به دلیل از اشتباه، ضعف یا سازش‌ باشد. آنچه گاه تفاوت در روش آنان به نظر می‌رسد، به نوعی انعطاف حکیمانه‌ای است که با توجه به شرایط خاص هر دوره و ظرفیت مردم انتخاب شده است. آنان همه در پی یک هدف مشترک بودند: پاسداری از توحید، اقامه حق، حفظ اسلام و رساندن انسان به کمال. اما مسیر این هدف با توجه به زمان و زمینه، متفاوت بود. همان‌گونه که یک پزشک با وجود آگاهی کامل از بیماری، برای بیماران مختلف نسخه‌ای یکسان نمی‌نویسد، امام معصوم نیز با توجه به اقتضائات زمانه، راهبرد مناسب را برمی‌گزیند.

بنابراین تصور تفاوت یا تعارض در سیره‌ امامان معصوم (علیهم ‌السلام)، بیشتر ناشی از نگاهی سطحی به تاریخ و بسنده‌کردن به ظاهر وقایع است. اگر اندکی ژرف‌تر بنگریم، درمی‌یابیم که چنین برداشتی نه با حقایق تاریخی سازگار است و نه با حقیقت «عصمت» و «علم الهی» امامان (علیهم ‌السلام).

در نگاهی کل‌نگر، سیره‌ اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) نه مجموعه‌ای پراکنده، بلکه مسیری هدفمند، منسجم و سرشار از حکمت است. هر امام با درک ژرف از زمانه‌ خود، گامی هماهنگ برای یک مقصد بلند برمی‌دارد. رهبر معظم انقلاب اسلامی این پیوستگی و وحدت در سیرۀ اهل‌بیت (علیهم السلام) را با تعبیر ماندگار «انسان دویست‌وپنجاه ساله» به‌زیبایی به تصویر کشیده‌اند؛ گویی شخصیتی واحد در گسترۀ دو‌و‌نیم قرن در چهرۀ امامان گوناگون ظاهر می‌شود و متناسب با شرایط پیچیده و متغیر هر دوران، تصمیم‌هایی گوناگون اما در راستای هدفی یگانه اتخاذ می‌کند؛ هدفی که چیزی نیست جز اقامه‌ دین، دفاع از حق، و هدایت انسان به سوی تعالی .(7)

پی نوشت ها:

1. مصباح یزدی، محمدتقی؛ آموزش عقاید؛ چ 17، تهران: نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1384 ش، ص 197

2. ﴿وَ ما یَنطِقُ عَنِ الهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى﴾ (نجم: 3 – 4).

3. ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ (احزاب: 33).

4. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: پیشوایی، مهدی؛ سیره پیشوایان؛ چ 31، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، 1393 ش، ص 118 – 129. همچنین ر.ک: جعفریان، رسول؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ قم: انصاریان، ۱۳۸۱ ش، ص 137 – 164.

5. برای مطالعۀ بیشتر، ر.ک: پیشوایی، مهدی؛ سیره پیشوایان؛ ص 143 – 144. همچنین ر.ک: جعفریان، رسول؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ ص 171 – 231.

6. برای مطالعۀ بیشتر، ر.ک: پیشوایی، مهدی؛ سیره پیشوایان؛ ص 265 – 266. همچنین ر.ک: جعفریان، رسول؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ ص 253 – 280.

7. خامنه‌ای، سیدعلی؛ انسان دویست‌و‌پنجاه ساله؛ چ 12، تهران: صهبا، 1391 ش، ص 16.

دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره با آمریکا
رهبر انقلاب بر تجربه تاریخی مذاکرات ملت ایران با دولت آمریکا تأکید دارند که تقریباً هیچ مذاکره‌ای به نتایج ملموس نرسیده، بلکه ضد منافع ما عمل کرده است.

پرسش:

آیا دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره با آمریکا تغییر کرده است؟

پاسخ:

رهبر انقلاب بارها و بارها بر عدم مذاکره تأکید داشته و دارند، اما طی روزهای اخیر شاهد بازگشایی مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا درباره مسئله هسته‌ای ایران هستیم. آغاز مذاکرات دوباره ایران و آمریکا این موضوع را برای مردم مطرح کرده است که دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره تغییر کرده است؛ آیا به‌راستی چنین است؟

 در پاسخ به این پرسش، مباحثی مانند مفهوم مذاکره، نسبت ظرفیت و توان داخلی با مذاکره، تبیین دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره و اهمیت تاریخی دیدگاه رهبر انقلاب را مورد بحث قرار خواهیم داد.

1. مفهوم‌شناسی مذاکره؛

مذاکره در لغت به معنای گفتگوست. (1) در اصطلاح سیاسی، مذاکره، ابزاری برای حل منازعات میان کشورها یا پیشبرد اهداف مشترک و یا چاره‌اندیشی برای معضلات منطقه‌ای و جهانی است. مذاکره ارکانی دارد مانند طرفین مذاکره، دستورالعمل و موضوعات موردبحث. ازنظر دانش روابط بین‌الملل، مذاکره به‌خودی‌خود، هیچ امتیازی نیست. صرفاً یک ابزار است. ممکن است به نتیجه برسد یا نرسد. برای آنکه بدانیم مذاکره نتیجه می‌دهد یا نمی‌دهد، باید به تاریخ کشورمان مراجعه کنیم. مذاکرات برجام، نتیجه داد؟ قبل و بعدازآن چه؟ اگر گروهی از مردم و بخشی از مسئولان کشور، تمایل دارند امر آزموده را چندین نوبت دیگر بیازمایند، روشی برخلاف عقل و تجربه برگزیده‌اند! برخی از حامیان مذاکره، چنان سخن می‌گویند (2) که گویا قرار است با مذاکره، بدهی‌های تمامی ایرانیان از گذشته تاکنون، پرداخت شود و بدهکاران بانکی و غیربانکی به یک‌باره از زندان آزاد شوند و فقرا یک‌شبه، جمله اغنیا شوند و قدر بینند و بر صدر نشینند! درحالی‌که در واقعیت چنین نیست. ناکارآمدی برخی از مدیران داخلی و نیز نگرش غلط به روابط بین‌المللی را با مذاکره نمی‌توان حل‌وفصل کرد.

 

2. تأکید رهبر انقلاب بر فعلیت‌بخشی به توان و ظرفیت داخلی؛

این روزها هرکسی یک گوشی در دست دارد و یا تریبونی در گوشه و کنار، رهبر انقلاب را هدف گرفته که ایشان با مذاکره مخالف است. بله رهبر انقلاب با مذاکره مخالف بوده و هستند، نه به دلیل نفس مذاکره، بلکه به دلیل نگرش غلط برخی از حامیان مذاکره. همه حرف رهبر انقلاب آن است که از تمامی توان داخلی استفاده کنیم، (3) ظرفیت‌ها را حد‌‌الامکان به کار اندازیم و آنگاه از ظرفیت خارجی هم برای تکمیل این پیشرفت‌ها مدد بگیریم. رشد اقتصادی کشور در سه سال آخر ریاست جمهوری آقای روحانی، صفر یا زیر صفر بوده است. در سال 401 و 402، متوسط رشد اقتصادی کشور، به حدود 4 و نیم درصد افزایش یافته است. (4) آیا شهید رئیسی با مذاکره این رشد را محقق کرد یا بر اساس تحقق ظرفیت‌های داخلی اقدام نمود؟ مگر مذاکرات برجام و قبل از آن و بعدازآن با موافقت رهبر انقلاب انجام نشد؟ رهبر انقلاب، علی‌رغم مخالفت با نگرش غلط درباره مذاکره، چندین بار با مذاکره موافقت کرده و شروطی هم برای آن در نظر گرفته (5) که متأسفانه دوستان مذاکره‌کننده، چندان توجهی به آن نکرده‌اند. معطل گذاشتن امور مردم، به مذاکره، غلط است و مذاکره برای حل مشکلات مردم، غلط اندر غلط. تا زمانی که نگرش برخی از مسئولان ما به مذاکره و روابط بین‌الملل، اصلاح نشود، مذاکره هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت؛ چون طرف مقابل ما می‌داند که چشم‌انداز ما به مذاکره چیست و ازاین‌رو با ما بازی می‌کند و ما را تشنه از چشمه بازمی‌گرداند. مذاکرات جاری ما با آمریکا نیز از این قاعده، مستنثی نیست.

 

3. تبیین دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره؛

چنانکه اشاره شد، نظر رهبر انقلاب درباره مذاکره، تغییری نکرده است، در گذشته نیز، نظر ایشان، عدم مذاکره با آمریکا بود؛ چراکه آمریکا طرف مذاکره خود را، به‌صورت مساوی نمی‌نگرد، بلکه تمایل آمریکا به آن است که از بالا به دیگران نگاه کند، دستور دهد و دیگران نیز آن را بپذیرند. (6) اصرارهای داخلی برخی از دولتمردان و رسانه‌ها، باعث شده تا رهبر انقلاب، علی‌رغم، نظر خویش که با مذاکره مخالف‌اند، با انجام مذاکرات مشروط و غیرمستقیم، موافقت کنند. طبعاً رهبر انقلاب، مانند گذشته، شروطی را برای مذاکره با آمریکا، قرار داده‌اند تا حقوق مردم ایران، تأمین شود. بر دولتمردان لازم است تا با درس گرفتن از ماجرای برجام، به تک‌تک این شروط، عمل نمایند تا قضیه تلخ برجام نافرجام دوباره تکرار نشود. پس از اعلام رسمی انجام مذاکرات ایران و آمریکا در دور جدید، رهبر انقلاب با تأکید بر رهنمودهای گذشته خود، تصریح کردند که نباید امور کشور را به مذاکرات در حال انجام، گره زد. همچنین گوشزد کردند که وزارت امور خارجه، ده‌ها وظیفه دارد، (7) مذاکرات غیرمستقیم با آمریکایی‌ها نیز در راستای اهداف ملی و برای مقابله با مشکلات است. مذاکره، هدف نیست و نباید امید ملت را به دشمن وابسته کرد.

 

4. اهمیت ثبت تاریخی دیدگاه رهبر انقلاب درباره مذاکره؛

لازم است توجه کنیم که رهبر انقلاب، یک شخصیت بزرگ سیاسی، ملی و تاریخی در ایران است. برخی از مواضع ایشان، حتی اگر توسط برخی دولتمردان، انجام نشود، باید در تاریخ ثبت شود تا آیندگان بدانند و درس عبرت بگیرند. مرور یک واقعه تاریخی می‌تواند به تبیین این امر کمک کند. امروز برای همه ما روشن شده که اطمینان دکتر مصدق به آمریکایی‌ها اشتباه بود. خیلی‌ها به او انتقاد می‌کنند که اگر به آمریکا اعتماد نکرده بود، دولت او ساقط نمی‌شد و اساساً تاریخ ملت ایران به‌سوی استقلال می‌رفت و استبداد پهلوی دوم و هزاران مشکل دیگری که در اثر آن برای ملت ما به‌وجود آمد، بر ملت ما تحمیل نمی‌شد. موضع دکتر مصدق در برابر آمریکا، صرفاً یک عمل ساده از سوی یک سیاستمدار نبود، بلکه تاریخ یک ملت را تغییر داد. امروز وقت آن است که ما از این تاریخ، درس بگیریم و آیندگان نیز باید از تاریخ ما درس بگیرند؛ بنابراین رهبر انقلاب، به‌صورت صریح و رسمی، مواضع خود در برابر مذاکره با آمریکا را مطرح می‌کنند تا علاوه بر اینکه ملت و دولت خود را با آن هماهنگ کنند، موضع ایشان در تاریخ برای آیندگان نیز ثبت شود.

نتیجه‌گیری:

موضع رهبر انقلاب درباره مذاکره با آمریکا، مبتنی بر اصولی است که خدشه‌ناپذیر است و تجربه تاریخی ملت ایران نیز این اصول را تأیید می‌کند. ازجمله مهم‌ترین اصول موردنظر رهبر انقلاب، تمرکز بر ظرفیت و توان داخلی در حل مشکلات کشور و رعایت حقوق ملت ایران در هر مذاکره‎ای ازجمله مذاکره با دولت استکباری آمریکاست. رهبر انقلاب در مقاطع مختلف تاریخی، اجازه مذاکره با آمریکا را صادر کرده و دائماً بر رعایت حقوق مردم ایران، تأکید ورزیده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه، مفهوم مذاکره، https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary.

2. دیدگاه حجت الإسلام دکتر حسن روحانی درباره مذاکره این است که تمامی مشکلات کشور را می‌توان از طریق مذاکره حل‌وفصل کرد. نتیجه این دیدگاه تحمیل برجام به کشور بود که خسارت‌های آن تا سالیان سال تداوم خواهد داشت.

3. مقام معظم رهبری، مهم‌ترین توصیه رهبری به دولت یازدهم چیست؟ تاریخ 1393.12.4، https://khl.ink/f/28976.

4. خبرگزاری جمهوری اسلامی، برآورد بانک جهانی از رشد 4.2 درصدی از رشد اقتصادی ایران در سال 2023، تاریخ 1402.10.20، کد خبر 85349942، https://irna.ir/xjPtGz.

5. مقام معظم رهبری، روابط ایران و آمریکا، https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1045.

6. مؤذن، منیژه، نگاه ترامپ به جهان؛ تهدید، نه دیپلماسی، سایت اکو ایران، کد خبر ۸۳۴۳۰، تاریخ 1403.11.15، https://ecoiran.com/fa/tiny/news-83430.

7. مقام معظم رهبری، دیدار جمعی از مسئولان ارشد سه قوه با رهبر انقلاب، تاریخ 1404.1.26، https://khl.ink/f/59993.

جنگ روانی یکی از ابزارهای مقابله غیرمستقیم،دشمنان اسلام علیه پیامبر اکرم(ص) بود. پیامبر با راهبردهای تبیینی و بصیرت‌افزایی و... واکنش‌های قاطع به مقابله برخاست.

پرسش:

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با جنگ روانی ایجادشده از طرف دشمن چگونه مقابله می‌کرد؟

پاسخ:

جنگ روانی، به‌عنوان ابزاری برای «تغییر نگرش‌ها، تضعیف روحیه و ایجاد تفرقه» (1) در میان مخاطبان، از دیرباز مورد استفاده قدرت‌ها و جریان‌های مخالف بود. در صدر اسلام، دشمنان دعوت نبوی به‌شدت از این ابزار علیه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و پیروان ایشان بهره می‌بردند.

دشمنان در صدر اسلام با فن‌های مختلف جنگ روانی مانند تهمت‌زنی (اتهام جنون و شاعری به پیامبر) (2) ترویج شایعات دروغ علیه پیامبر و مسلمانان (مانند ادعای کشته شدن پیامبر در جنگ احد) (3) و ... سعی در تقابل با دعوت نبوی و تضعیف روحیه مسلمانان داشتند و در مقابل آن حضرت با انجام تدابیر و روش‌های مختلف به تقابل جدی با جنگ روانی دشمنان پرداختند.

1. بصیرت‌افزایی و تبیین حقایق: شفاف‌سازی در برابر ابهام‌افکنی

اصلی‌ترین و کارآمدترین سلاح پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در برابر جنگ روانی دشمن، توضیح و تبیین شفاف واقعیات بود. ایشان با استفاده از آیات قرآن کریم و بیانات خود، اذهان عمومی را روشن می‌ساختند و پرده از اهداف شوم دشمن برمی‌داشتند. به‌عنوان نمونه در مقابله با اتهامات ناروا (جنون، شاعری، کهانت) که مشرکان مکه برای بی‌اعتبار کردن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، ایشان را متهم می‌کردند؛ قرآن کریم در آیات متعددی این اتهامات را رد می‌کند (4) و خود پیامبر نیز با اعمال و گفتارشان، عقلانیت و حکمت خویش را به نمایش می‌گذاشتند. برای مثال، در سوره قلم، آیه ۲ خداوند می‌فرماید: «ما أنت بنعمه ربّک بمجنون» (تو به سبب نعمت پروردگارت مجنون نیستی). این آیات به‌طور مستقیم به این اتهامات پاسخ می‌داد و مردم را از حقیقت امر آگاه می‌ساخت. یا در مقابله با شایعه شهادت در جنگ احد و جنگ روانی که دشمن به‌واسطه آن انجام داد که موجب تزلزل شدید روحیه برخی از مسلمانان گشت؛ (5) آن حضرت با حضور خود در میدان نبرد و آگاه‌سازی که توسط برخی از اصحاب انجام داد، این شایعه را خنثی کرد و از دیگر سو با نزول آیه ۱۴۴ سوره آل‌عمران، با تبیین دقیق نقش پیامبر به مسلمانان هشدار داد که اخباری نگران‌کننده مثل کشته شدن پیامبر مجوزی بر ارتداد و تسلیم در برابر جنگ روانی دشمن نخواهد بود. (6)

2. تقویت ایمان و اراده مسلمانان: بنیان‌های درونی برای مقاومت

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با تقویت بنیان‌های ایمانی و اعتقادی مسلمانان، آن‌ها را در برابر اشاره‌ی روانی دشمن مقاوم می‌ساختند. ایمان راسخ، سدی محکم در برابر تهاجمات روانی بود. بیان وعده‌های الهی و بشارت‌ها (7)، تبیین جایگاه صبر و استقامت و اجر الهی و آثار آن (8) نمونه‌ای از اقداماتی بود که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بابیان آن‌ها سبب تقویت ایمان و اراده مسلمان و درنتیجه عدم تأثیرپذیری آنان در مواجهه با جنگ روانی دشمنان می‌گردید.

3. بی‌اعتنایی هوشمندانه: نادیده گرفتن تحریکات بی‌اساس

در برخی موارد، بهترین پاسخ به تحریکات دشمن، بی‌اعتنایی و نادیده گرفتن آن‌ها بود. این تاکتیک، مانع از بزرگ‌نمایی شایعات و دامن زدن به آن‌ها می‌شد و نشان از صلابت و اطمینان پیامبر (ص) به راه خویش داشت.

به‌عنوان نمونه نمونه پیامبر اکرم (ص) در جریان افک (9) که منافقین و دشمنان آن حضرت سعی داشتند با یک جنگ روانی بر مبنای یک تهمت و دروغ به همسر پیامبر، جامعه را دچار تشت و بدبینی نسبت به آن حضرت و همسر ایشان نمایند؛ اما پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در ابتدا با صبر و خویشتن‌داری و بدون واکنش عجولانه، منتظر وحی الهی ماندند. این بی‌اعتنایی هوشمندانه به شایعه‌پردازان اجازه نداد که به اهداف خود دست یابند تا اینکه با نزول آیات 11 تا 26 سوره نور، بطلان آن شایعه آشکار شد و آبروی تهمت‌زنندگان بر باد رفت و به همراه آن با تدبیر مناسب بطلان این دروغ و شایعه را به افراد جامعه ثابت کردند.(10)

4. سازمان‌دهی و انسجام جامعه اسلامی: سدی در برابر تفرقه

ازآنجاکه هدف بسیاری از جنگ‌های روانی دشمن، ایجاد تفرقه و نفاق در صفوف مسلمانان بود. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با تأکید بر وحدت و همبستگی، این توطئه را خنثی می‌کردند. به‌عنوان نمونه عقد اخوت اسلامی و برادری (مؤاخات) میان مهاجرین و انصار در مدینه، سبب تحکیم بنیان‌های جامعه و انسجام بین آنان گردید و تعصبات قبیله‌ای را که یکی از راه‌های ایجاد جنگ روانی دشمن در جامعه را از بین برد.

5. بهره‌گیری از شجاعت و قاطعیت: واکنش مناسب در زمان لازم

در کنار بصیرت و صبر، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در مواقع لزوم از شجاعت و قاطعیت نیز بهره می‌بردند. این قاطعیت، پیام قدرتمندی را به دشمن می‌فرستاد و باعث پیشگیری و مقابله با جنگ روانی دشمن می‌گردید. به‌عنوان نمونه وقتی دشمن سعی کرد با به رخ کشیدن عِده و عُده خود در جنگ‌های بدر، احد و خندق، یک جنگ روانی را علیه مسلمانان مدیریت کند تا سبب تضعیف روحیه آنان شود ایشان با شجاعت تمام اقدام لازم را به‌موقع انجام دادند و درنتیجه جنگ روانی دشمن را به‌کلی خنثی کردند یا وقتی یهودیان بنی قریظه با پیمان‌شکنی و خیانت به اسلام و مسلمانان سبب ایجاد جنگ روانی شدید علیه مسلمانان شدند پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بلافاصله با آنان مقابله کردند.(11)

نتیجه‌گیری:

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در مقابله با جنگ روانی دشمن، الگویی بی‌نظیر از رهبری حکیمانه، بصیرت عمیق و قاطعیت در دفاع از حق ارائه دادند. ایشان با ترکیبی از تبیین حقایق، تقویت ایمان، بی‌اعتنایی هوشمندانه، سازمان‌دهی جامعه و شجاعت عملی، توانستند دسیسه‌های دشمنان را خنثی کرده و راه را برای گسترش اسلام هموار سازند. این شیوه مقابله، در طول تاریخ اسلام و حتی در دوران معاصر نیز می‌تواند الهام‌بخش و راهگشا باشد.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب تبلیغات و عملیات روانی در سیره نبوی و علوی، نوشته بهرام رضایی، محمدمسعود بهمنی، انتشارات دافوس

پی‌نوشت‌ها:

1) متفکر، حسین؛ جنگ روانی، قم، دفتر عقل پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه،1386، ص 18.

2) «ویقولون ائنا لتارکوا ءالهتنا لشاعر مجنون.» و پیوسته می‌گفتند: «آیا ما معبودان خود را به خاطر شاعری دیوانه رها کنیم.» صافات آیه 8

3) ابن اثیر، الکامل، ترجمه، ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، مؤسسه مطبوعاتی علمی، تهران، ۱۳۷۱ ش، ج ۷، ص ۱۵۷.

4) در همین زمینه مطالعه مدخل «دفاع قرآن از قرآن» در سایت ویکی‌فقه مناسب است: دفاع قرآن از قرآن https://fa.wikifeqh.ir/

5) زهری، محمد، المغازی النبویه، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۱ ق/۱۹۸۱ م، ص ۷۷؛ ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۹۸ ق/۱۹۷۸ م، ص ۲۷.

6) «و ما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم علی أعقابکم» (و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او [نیز] فرستادگانی بوده‌اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به عقب بازمی‌گردید؟).

7) پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با تکیه‌بر آیات قرآن، وعده‌های الهی مبنی بر پیروزی حق بر باطل و پاداش اخروی را برای مسلمانان یادآوری می‌کردند. این بشارت‌ها، امید را در دل‌ها زنده نگه می‌داشت و روحیه ایستادگی را تقویت می‌کرد. برای مثال، وعده فتح مکه و پیروزی اسلام در قرآن کریم پارها مورد تأکید قرار گرفته بود که درنهایت نیز محقق شد.

8) به‌عنوان نمونه ازجمله آثار صبر با توجه به آیاتی که در قرآن کریم ذکر شده است می‌توان به مددهای غیبی الهی (انعام، آیه 34؛ نحل، آیات 127 و 128؛ روم، آیه 60؛ غافر، آیه 55)، جلب محبت و برطرف شدن دشمنی‌ها (فصلت، آیات 34 و 35)، دستیابى او به مقام رضا (طه، آیه 130)، قرار گرفتن در زمره محسنان (هود، آیه 115)، فرجام نیک (هود، آیه 49؛ طه، آیه 132)، دستیابی به خصلت نیکی کردن در برابر بدی دیگران یعنی دستیابی به مقام ایثار و اکرام (فصلت، آیات 34 و 35)‌اشاره کرد.

9) جهت مطالعه جریان افک مطالعه مدخل مربوطه در سایت ویکی شیعه مناسب است: https://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%A7%D8%AF%D8%AB%D9%87_%D8%A7%D9%81%DA%A9

10) قمی، علی ابن ابراهیم، تفسیرالقمی، قم، دارالکتاب، ۱۳۶۳ ش، ج ۲، ص ۹۹.

11) در همین زمینه مطالعه مدخل بنی قریظه در سایت ویکی شیعه مناسب است: https://fa.wikishia.net/view/%D8%BA%D8%B2%D9%88%D9%87_%D8%A8%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%82%D8%B1%DB%8C%D8%B8%D9%87

رعایت نکات اخلاقی در شرایط جنگی
در شرایط جنگی، رعایت اخلاق برای مقاومت و پایداری جامعه حیاتی است. اصول کلیدی اخلاقی همچون حمایت از دفاع مشروع، توکل بر خدا، غلبه بر ترس و... است.

پرسش:

در شرایط جنگی بهتر است کدام نکات اخلاقی را مراعات کنیم؟

پاسخ:

«صلح» هدیه خدا به انسان است و کسانی که در پی تحمیل جنگ بر بشرند، در برابر این هدیه الهی ناشکر و ناسپاس به شمار می‌آیند. در نگرش اسلام، تجاوز به حریم دیگران منع شرعی دارد؛ اما دفاع از خویشتن امری واجب و لازم است. اگرچه ما هرگز شروع‌کننده جنگ نیستیم، اگر دشمنان قصد آسیب‌رساندن به ما را داشته باشند، طبیعتاً از خود دفاع می‌کنیم. در شرایط جنگی بخشی از فضا در اختیار مجاهدان الهی ا‌ست که با جنگ نظامی به مقابله با دشمن می‌روند؛ اما بخش عظیمی از فضای فیزیکی و فکری در اختیار کسانی است که پشت ‌جبهه‌های جنگ حضور دارند. رعایت اخلاق برای مردم عادی و شهروندان معمولی در فضای جنگ ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است؛ زیرا اگر به اخلاق جنگ میان مردم توجه نشود، هدف و فلسفۀ جنگیدن زیر سؤال خواهد رفت.

دفاع ما از کشورمان، دفاع مشروع است که منطبق بر فقه، اخلاق، قانون و فطرت تنظیم شده است. اولین و بنیادی‌ترین نکتۀ اخلاقی برای مردمی که با جنگ درگیرند، حمایت از دفاع مشروعی است که قرآن نیز به‌صراحت بر آن صحه می‌گذارد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، نبرد کنید؛ و از حدّ، تجاوز نکنید که خدا تعدّی‌کنندگان را دوست نمی‌دارد» (1).

ترک ترس:

مؤمن به واسطه اینکه به خدا ایمان دارد، ترس از هیچ ‌چیزی را به دل راه نمی‌دهد. توکل به خدا و مقابله با ترس از دیگر نکات اخلاقی در بستر جنگ است. ترس، مادر تضعیف است؛ بنابراین اگر بترسیم، ضعیف می‌شویم. از‌این‌رو باید با توکل بر خدا آرامش را به خود و دیگران هدیه دهیم؛ خداوند متعال می‌فرماید: «و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند» (2).

 

حفظ وحدت:

دشمن با تمام قوا قصد خدشه‌دارکردن انسجام ملی مردم را دارد؛ بر این اساس، حفظ وحدت و انسجام در جایگاه یک اصل مهم اخلاقی بر تک‌تک ما واجب و لازم است. شرایط جنگی فرصت مناسبی برای تسویه‌حساب‌های سیاسی نیست. بحث و جدل‌های بی‌مورد و نابجا موجب شک در وحدت و انسجام مردم می‌شود؛ بنابراین از حیث اخلاقی موظفیم از دامن‌زدن به شایعات و همچنین اختلاف‌های قومی و مذهبی و سیاسی به‌شدت دوری کنیم. خداوند متعال دراین‌باره می‌فرماید: «و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام و هرگونه وسیله وحدت] چنگ زنید» (3).

ایثار:

در شرایط جنگی ممکن است روزبه‌روز با سختی‌های بیشتری روبرو شویم. اگر روحیه ایثار، گذشت و همدلی در ما وجود نداشته باشد، منطبق بر زیست اخلاقی پیش نرفته‌ایم. خداوند تبارک و تعالی در قرآن می‌فرماید: «و [همواره] در راه نیکی و پرهیزکاری با هم تعاون کنید» (4). ایثار و گذشتن از خویش برای دیگران در شرایط جنگی در مقایسه با شرایط عادی، امری ارزشمندتر دانسته می‌شود. شرایط جنگی فرصت خوبی برای حذف خودخواهی‌‌هاست.

مبارزه با جنگ روانی:

دشمن نه‌تنها در عرصه نظامی از هیچ ظلمی دریغ نمی‌کند، بلکه در عرصه مجازی نیز تمام همت خود را به کار می‌گیرد تا با انتشار اخبار کذب، آرامش روانی اجتماع را به هم بریزد. از مهم‌ترین وظایف اخلاقی مؤمنان در چنین شرایطی، مقاومت با بصیرت کامل در برابر جنگ روانی دشمن است؛ همچنین اینکه خود را دلیل در این تلۀ دشمن گرفتار نکنند. بازنشر‌ندادن پیام‌ها، تصویرها، فیلم‌ها و ... که صحت آنها تأیید نشده است، کوچک‌ترین کاری است که برای حفظ آرامش روانی می‌توان انجام داد. در قرآن می‌خوانیم: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، دربارۀ آن تحقیق کنید؛ مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید» (5).

تبعیت از دستورها:

همۀ ما در شرایط جنگی با دستورها و توصیه‌های متعددی روبرو می‌شویم و دولت و نهادهای مربوط مقررات و محدودیت‌هایی را معین می‌کنند؛ برای مثال گفته می‌شود مردم به سمت پمپ‌بنزین‌ها هجوم نبرند. انسان مؤمن برای اخلاقی عمل‌کردن، باید به تمام توصیه‌های مسئولان جامه عمل بپوشاند.

تزریق امید:

«امید» موتور محرک یک اجتماع است؛ از سوی دیگر ناامیدی انسان را از تحرک دور می‌کند. ما موظفیم با چکاندن امید در رگ‌های اجتماع، جهاد معنوی خود را به بهترین شکل ممکن به انجام رسانیم.

پرهیز از احتکار:

در شرایط جنگی، اقتصاد مردم تحت ‌تأثیر قرار می‌گیرد؛ این مسئله سبب نگرانی افراد می‌شود و برخی از طریق احتکار کالا یا گران‌فروشی در پی سوءاستفاده از این شرایط‌ برمی‌آیند. اخلاق حکم می‌کند مؤمن عدالت اقتصادی را به‌ویژه در شرایط بحران نادیده نگیرد.

تقویت ایمان:

مشکلات بستر نزدیک‌شدن به خدا را فراهم می‌آورند. آدمی به ‌وقت غم به خدا نزدیک‌تر می‌شود. بهره‌بردن از دعا، اشک، توسل، تقویت ایمان فردی و جمعی از دیگر دستورهای اخلاقی است که نباید از آن غفلت ورزید.

پرهیز از احساسات:

تعقل‌ورزی در شرایط جنگی بیش از هر امر دیگری ضرورت دارد. انسان به‌ناچار در فضای جنگ با اموری روبرو می‌شود که احساسات او را تحت ‌تأثیر قرار می‌دهد. از مهم‌ترین مؤلفه‌های اخلاقی در زمان جنگ، پرهیز از احساسات و هیجان‌های کاذب است.

تمرین صبر:

انسان به ‌اندازه دانش و آگاهی خویش، افراد و جریان‌ها را قضاوت می‌کند. هر اندازه آگاهی از یک امر کم باشد، قضاوت نیز سطحی‌تر خواهد بود؛ از سوی دیگر هر قدر اطلاعات انسان در آن زمینه بالاتر رود، قضاوت او عمیق‌تر خواهد شد. در جریان جنگ در‌بارۀ بسیاری از مصلحت‌ها و پشت پرده‌ها آگاهی نداریم؛ بنابراین صبر در این زمان‌ها بهترین اسلحۀ مؤمن است. عجول‌بودن برای درک شرایط گاهی کار را سخت می‌کند. صبر در برابر سختی‌ها و مشکلات نیز از دیگر انواع صبر است که دارابودن آن به ‌وقت جنگ ضرورت بالاتری دارد. قرآن مؤمنان را به صبر دعوت می‌کند و می‌فرماید: «ای افرادی که ایمان آورده‌اید، از صبر [و استقامت] و نماز کمک بگیرید؛ [زیرا] خداوند با صابران است» (6).

افشای اطلاعات:

به هنگام جنگ هیچ ‌چیز شبیه زمان صلح نیست. در زمان صلح ممکن است مجاز باشیم حرفی را بزنیم و بشنویم، بی‌آنکه آسیبی به خود یا دیگران بزنیم؛ اما در زمان جنگ حتی حرف‌های معمولی می‌تواند به‌نوعی افشای اطلاعات جنگی باشد و دشمن را سریع‌تر به اهدافش برساند؛ به همین دلیل هم در فضای حقیقی و هم مجازی باید مراقب این امر اخلاقی باشیم و ناخواسته خود و دیگران را با دست خویش هلاک نکنیم؛ همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: «خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید» (7).

شهادت‌طلبی:

جنگ موجب بالارفتن روحیۀ شهادت‌طلبی افراد می‌شود؛ بنابراین ما از حیث اخلاقی وظیفه داریم با تقویت روحیه شهادت‌طلبی در وجود خود و دیگران، به وظیفۀ اخلاقی خویش عمل کنیم. خداوند متعال دراین‌باره می‌فرماید: «[ای پیامبر] هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگان‌اند، بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند» (8).

شکرگزاری:

مؤمن در برابر آنچه دریافت می‌کند یا نمی‌کند، شکرگزار است. در شرایط جنگی برخی از افراد به دلیل فشار روحی سراغ ناشکری می‌روند و با ناسپاسی روح خویش را مکدر نموده و دیگران را ناامید می‌کنند؛ درحالی‌که ما از حیث اخلاقی موظفیم شاکر خدا باشیم و به واسطه شکرگزاری پیروزی را نصیب خویش کنیم. خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «اگر شکرگزاری کنید، [نعمت خود را] بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است» (9).

نتیجه:

رعایت اخلاق در شرایط جنگی فقط موضوعی کلیشه‌ای نیست، بلکه نقش ستون فقرات را برای یک جامعه ایفا می‌کند. زیست اخلاقی در شرایط جنگی می‌تواند تأثیر وافری بر پیروزی جبهه حق داشته باشد؛ همان‌گونه که زیستن غیراخلاقی منجر به آسیب‌های جدی می‌شود. رعایت نکاتی چون حمایت از دفاع مشروع، توکل بر خدا، غلبه بر ترس، حفظ وحدت و انسجام ملی، ایثار و همدلی، مبارزه با جنگ روانی، پیروی از دستورها، تزریق امید، پرهیز از احتکار، تقویت ایمان، دوری از احساسات‌گرایی، تمرین صبر، افشانکردن اطلاعات، روحیه شهادت‌طلبی و شکرگزاری، نه‌تنها وظایفی فردی هستند، بلکه درمجموع زیست‌بوم اخلاقی قدرتمندی را برای جامعه ایجاد می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ﴿وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ﴾ (بقره: 190).

2. ﴿مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾ (طلاق: 3).

3. ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾ (آل‌عمران: 103).

4. ﴿تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ﴾ (مائده: 2).

5. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾ (حجرات: 6).

6. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ﴾ (بقره: 153).

7. ﴿وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ﴾ (بقره: 195).

8. ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ (آل‌عمران: 169).

9. ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ﴾ (ابراهیم: 7).

 

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

ماهیت فساد موجود در زمان حکومت پهلوی با فساد موجود در حکومت جمهوری اسلامی متفاوت است. فساد زمان شاه، سیستمی بود و ارکان حکومت در آن دخیل بودند بخلاف زمان حال.
فساد در قبل و بعد انقلاب

پرسش:
فرق حکومت جمهوری اسلامی با حکومت شاه در فساد چیست؟ هر دو، فساد سراسر حکومتشان را فراگرفته است.
 

پاسخ:
برخی بر این باوراند که با مقایسه دو حکومت جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی به این نتیجه خواهیم رسید که در هر دو حکومت فساد در سرتاسر ارکان آن وجود دارد و مشاهده می‌شود که در موارد خرد و کلان در این دو حکومت اختلاس و فساد مالی وجود دارد، با توجه به این مسئله این سؤال مطرح است آیا این دو حکومت در فساد تفاوتی دارند یا نه؟

1- در جواب به این سؤال می‌توان از دو حیث پاسخ را بیان کرد چراکه فساد در حکومت از دو منشأ متفاوت است، گاهی فساد از سوی دولت‌ها و شخصیت‌های خارجی در کشور و حاکمیت صورت می‌گیرد و گاهی از سوی عوامل ذی‌نفوذ داخلی. اولین تفاوت عمده حکومت جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی در این است که نظام جمهوری اسلامی به خاطر پایبندی به اصل استقلال و عدم وابستگی (نه شرقی و غربی بودن) از وجود فساد توسط عوامل خارجی که به خاطر وابستگی به دول خارجی در مملکت به وجود می‌آید مبرا است و از این حیث با حکومت پهلوی غیرقابل قیاس است ولی در حکومت شاهنشاهی سابق به خاطر وابستگی شدید به دولت‌های آمریکا و انگلیس و به‌اصطلاح بلوک غرب، در ضمن عناوین مختلف همچون قراردادهای اقتصادی و حضور مستشاران خارجی این فساد به‌طور جدی صورت می‌پذیرفت.
قرارداد کنسرسیوم نفتی که توسط حکومت شاه با طرف آمریکایی و انگلیسی پس از سقوط دولت مصدق در سال 1332 امضا شد نمونه‌ای مهم از همین فسادهاست که توسط طرف خارجی به کشور تحمیل شد.(1)  این نوع قراردادها که حکومت شاه یا به خاطر وابستگی‌اش به دول خارجی و یا به خاطر فشار این دولت‌ها، می‌بست، یکی از مهم‌ترین مظاهر فساد در حکومت بود، به‌طور مثال اسدالله علم وزیر دربار شاه درباره یک قرارداد برای ساخت تعدادی ساختمان مسکونی نظامی با یک شرکت انگلیسی تعبیر «دزدی سرگردنه» را بکار می‌برد آن‌هم به این خاطر که در ازای ساختمان‌سازی‌شان 600 میلیون دلار از رقم دیگر رقبایشان بیشتر می‌خواستند که مورد قبول محمدرضا شاه هم واقع می‌شود.(2)  همه این‌ها دلیل بر این است که در حکومت پهلوی باج‌دهی به بیگانگان امری رایج بوده که در حکومت جمهوری اسلامی به خاطر اصل استقلال کشور، منتفی شده است.

2- از حیث فساد عوامل داخلی هرچند حکومت جمهوری اسلامی از این مسئله مبرا نبوده و هر از چند گاهی خبر فساد و یا اختلاسی هرچند کلان منتشر می‌شود، ولی نکته اساسی در این باره این است که پرونده‌های فساد در جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون هیچ‌کدام مصداق فساد سیستمی (نظام فساد پرور و فسادپذیر) نبوده است به این معنا که کل سیستم به فساد آلوده شده باشد و در این راستا به خاطر حجم گستردگی فساد نهاد های نظارت‌کننده قدرتی برای کشف آن و نهاد قضایی قدرت و اختیاری برای برخورد با آن نداشته باشند، هرچند که مواردی از فساد سیستماتیک به معنای فساد شبکه‌ای وجود داشته باشد که عمده آنان به خاطر نقص قوانین و عدم نظارت دقیق بر اجرای قوانین است، ولی قطعاً هم کشف آن و هم برخورد با آن توسط نهاد های قانونی نظام صورت می‌گیرد و در برخی از موارد شامل مسئولان عالی‌رتبه نظام هم شده است همچون برخورد با معاون اول رئیس‌جمهور سابق و یا معاون اجرایی رئیس قوه قضائیه سابق که پرونده آن‌ها توسط نهاد های نظارتی و قضایی نظام کشف و رسیدگی شد، البته این نکته حائز اهمیت است که با این‌همه وضعیت مقابله با فساد گرچه قابل دفاع باشد، ولی به حد مطلوب نرسید و جا دارد که حکومت با استفاده از تمامی ظرفیت‌های خود اصل مبارزه با فساد را دنبال کند تا موارد فساد به حداقلی‌ترین حد ممکن برسد؛ ولی در آن‌سو و بر اساس گزارش‌های تاریخی موجود از مسئولان حکومت پهلوی روشن می‌شود که در آن زمان کشور دچار یک نوع فساد سیستمی است که از عالی‌ترین نهاد کشور یعنی شاه و دربار تا سازمان‌ها و نهاد های خرد و کلان و کشور درگیر آن بوده است. 
برای نمونه خانم مینو صمیمی (سرپرست روابط عمومی دفتر فرح پهلوی) درباره وجود این فساد سیستمی در حکومت پهلوی چنین می‌گوید: «نکته حائز اهمیت در جریان سفرهای شاه به سوئیس این بود که اکثر تصمیم‌های مهم سیاسی ایران در سن موریتس گرفته می‌شد؛ زیرا اکثر وزرا دست شاه را خوانده بودند و با اطمینان به اینکه «ارباب بزرگ» در سوئیس معمولاً وضعیتی شاداب و سرحال دارد، سعی می‌کردند هر چه طرح و برنامه جیب پرکن دارند (بجای تهران) در سوئیس به اطلاع شاه برساندد تا با استفاده از روحیه مساعد او به‌سرعت برای طرح مورد نظر خود تاییدیه بگیرند، چنین حالتی باعث شده بود سن موریتس به‌صورت میعادگاه سران کشور (اعم از لشگری و کشوری) درآید، در حقیقت به گون‌های حالت «پایتخت زمستانی ایران» را به خود بگیرد».(3) 

نتیجه:
درنتیجه باید گفت که تفاوت وجود فساد در حکومت جمهوری اسلامی و پهلوی در این است که از حیث قدرت‌های خارجی حکومت پهلوی به خاطر وابستگی‌اش به خارج از کشور دارای سطح بالایی از فساد بود که شامل قراردادها و باج‌های شاه و دربار به شخصیت‌ها و دول خارجی بود که در این زمینه حکومت جمهوری اسلامی به هیچ‌وجه قابل قیاس با آن نیست، ولی از حیث فساد داخلی هرچند در دو حکومت مصادیق فساد دیده می‌شود، ولی نکته مهم این است که در جمهوری اسلامی این فساد به‌صورت سیستمی صورت نمی‌گیرد و به‌نوعی در حاکمیت نهادینه نشده است و به‌صورت موردی صورت گرفته که در بسیاری از موارد با آن برخورد شده است، ولی برخلاف آن در حکومت پهلوی به‌طور سیستمی این فساد از دربار تا وزارتخانه‌ها و نهادهای خرد کشور جریان داشته است.

پی نوشت:
1. قراردادهای قبل انقلاب - قراردادهای رژیم پهلوی، 25/4/1400: https://psri.ir/?id=6olxxhtv
2. فقیه حقانی، موسی، آخرین شاه آخرین دربار، ص 327.
3. صمیمی، مینو، پشت پرده تخت طاووس، ص 111.
 

غدیر فقط رخدادی عاطفی یا سیاسی مربوط به گذشته نیست، بلکه تبیین جایگاه امامت است که امت اسلامی را به عدالت و توحید و اسلام ناب رهنمون می‌کند.

پرسش:

چرا غدیر پس از 1400 سال هنوز اهمیت دارد؟

پاسخ:

«غدیر» در نگاه اول واقعه‌ای تاریخی به ‌نظر می‌رسد؛ رخدادی که در سال‌های پایانی عمر پیامبر اسلام (صلی ‌الله ‌علیه ‎و آله) واقع شد و آن حضرت (صلی ‌الله ‌علیه ‎و آله) دست علی بن ابی‌طالب (علیه ‌السلام) را بالا برد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».

پرسش بسیاری از نسل امروز این است که چرا چنین واقعه‌ای پس از قرن‌ها هنوز برجسته می‌شود؟ مگر یک ماجرای عاطفی یا سیاسی، چه تأثیری در دنیای امروز دارد؟

پاسخ این پرسش را باید در پیام عمیق و گستردۀ غدیر جستجو کرد؛ پیامی که نه‌تنها محدود به جانشینی فردی خاص، بلکه ناظر به نوعی از حکمرانی است که بر اساس عدالت، معنویت، کرامت انسان و حاکمیت خداوند بنا شده باشد. در ادامه و در قالب نکاتی، توضیحات بیشتر ارائه خواهد آمد.

نکتۀ اول: غدیر؛ فراتر از یک جانشینی سیاسی

غدیر فقط رویدادی عاطفی یا تشریفاتی و سیاسی نبود. پیامبر اسلام (صلی ‌الله ‌علیه ‎و آله) در حساس‌ترین موقعیت تاریخی و درست در اواخر عمر خویش، کاروان بزرگ حج را در نقطه‌ای بیابانی گرد آورد تا سخنی اساسی بگوید: «ادامه راه اسلام، بدون رهبری اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) به انحراف کشیده خواهد شد. بر اساس این نگرش، امام علی (علیه ‌السلام) فقط جانشین پیامبر در حوزۀ سیاست نبود، بلکه تجسمی از یک الگوی حکمرانی توحیدی و عدالتخواه بود. او از کودکی با پیامبر بود؛ شاگرد مکتب او بود؛ عدالت و توحید را تا سر حد جان باور داشت؛ برای اجرای عدالت شجاعت داشت و به توحید نه فقط باور داشت، بلکه با آن زندگی می‌کرد؛ حکومت را نه هدف و آرزوی خود، بلکه وسیله‌ای برای گسترش حق، رفع فقر، دفاع از مظلوم و مبارزه با تبعیض می‌دانست.

بنابراین «غدیر» فقط اعلام جانشینی نبود، بلکه نقطه‌ای حیاتی برای تعیین هدف و مسیر آیندۀ امت اسلامی بود. اگر این مسیر ادامه می‌یافت، چه‌بسا امروز تصویری متفاوت از جهان اسلام داشتیم.

نکتۀ دوم: انحراف از غدیر؛ تثبیت سلطنت به جای امامت

نادیده‌گرفتن غدیر به‌تدریج منجر به ‌کنار‌گذاشتن اهل‌بیت پیامبر (علیهم السلام) و حذف آن الگوی معنوی و عدالت‌محور از صحنه سیاست شد. ساختار خلافت به جای آنکه ادامۀ راه دین باشد، به‌تدریج به سلطنت‌های موروثی و گاه ستمگرانه تبدیل شد؛ جایی که معیار حکومت، نه تقوا و علم و شایستگی، بلکه وابستگی قبیله‌ای و قدرت نظامی بود. از‌این‌رو عدالت و معنویت به شعارهایی تزیینی تقلیل یافت و در عمل، فساد، تبعیض، رانت‌خواری و ظلم ساختاری، چهرۀ نظام‌های سیاسی بسیاری از جوامع اسلامی را شکل داد. صدای اهل‌بیت (علیهم اسلام) خاموش شد، عقلانیت دینی به حاشیه رفت و امت اسلامی گرفتار درگیری‌های درونی و جدایی از ارزش‌های بنیادین خود شد.

نکتۀ سوم: امتداد تاریخی این انحراف در دنیای امروز

سخن‌گفتن از اهمیت غدیر، فقط دربارۀ گذشته نیست؛ زیرا آثار این انحراف تا امروز گسترش یافته است. امروزه نیز حاکمان در بسیاری از کشورهای اسلامی نه بر اساس عدالت و توحید، بلکه بر پایه قدرت و ثروت، حکمرانی می‌کنند؛ بنابراین از بیم به‌خطر‌افتادن ثروت، قدرت و مناسبات بین‌المللی‌شان، در برابر ظلم ظالمان سکوت می‌کنند. بر همین اساس، در‌حالی‌که مردم غزه زیر بمباران، آوارگی و نسل‌کشی، فریاد «کمک» سر می‌دهند، بسیاری از دولت‌های اسلامی به سکوت یا حتی همراهی با ستمگران روی آورده‌اند. حمایت از مقاومت، هزینه دارد و حکومت‌هایی که دغدغه قدرت دارند، حاضر به پرداخت این هزینه نیستند. اینجاست که مخاطب امروز، معنای غدیر را بهتر می‌فهمد؛ زیرا اگر امام علی (علیه ‌السلام) الگوی حکمرانی شده بود، آیا چنین بی‌عدالتی گسترده‌ای ممکن بود؟ آیا امت اسلامی به جای این تفرقه، می‌توانست نمادی از وحدت، عدالت و مقاومت باشد؟

نکتۀ چهارم: تأخیر در ظهور؛ نتیجه انحراف از مسیر غدیر

بر اساس نگرش مهدوی و شیعی، حکومت امام زمان (عجل‌ الله ‌تعالی ‌فرجه)، ادامۀ طبیعی خط امامت است؛ همان مسیری که از غدیر آغاز شد. با وجود این انحرافی که پس از غدیر رخ داد، سبب شد امت اسلامی به ‌جای فراهم‌کردن زمینه‌های حکومت مهدوی و عدالت‌گستر، گرفتار ظلم و تبعیض، جهل و استبداد شود؛ در‌نهایت، آخرین امام که منجی جهان است، تولدش با غیبت ملازم شد و هنوز نیز در پردۀ غیبت مانده است. تا زمانی ‌که جهان اسلام، چشم‌انتظار ندای عدالتخواهانه و توحیدی امام عصر (عجل ‌الله ‌تعالی ‌فرجه) نباشد و به حقیقت غدیر بازنگردد، تحقق حکومت عدل جهانی نیز به تعویق خواهد افتاد.

ظهور نه‌تنها وعده‌ای آسمانی، بلکه نتیجۀ آمادگی تاریخی و اجتماعی برای بسط عدالت و توحید است؛ این آمادگی هم در گرو بازگشت به حقیقت غدیر است.

نکتۀ پنجم: بازگشت به غدیر؛ راهی برای اصلاح امروز و ساختن فردا

بازگشت به غدیر، بازگشت به معنای اصیل حکمرانی اسلامی است؛ یعنی حاکم باید خادم مردم باشد، نه صاحب آنان؛ همچنین اینکه ملاک حکومت، تقوا و دانش و عدالت باشد، نه میراث خانوادگی و روابط پشت‌پرده؛ دفاع از مظلومان در هر جای جهان، وظیفه اسلامی و انسانی باشد، نه یک انتخاب سیاسی مشروط به منافع.

اگر جهان اسلام پیام غدیر را به‌درستی بفهمد و در ساختارهای سیاسی، آموزشی و فرهنگی خود نهادینه کند، می‌توان امید داشت فردایی روشن، آزاد و عادلانه شکل بگیرد.

نتیجه:

بنابراین بازگشت به غدیر، یعنی بازگشت به اسلام اصیل و زنده؛ اسلامی که در آن عدالت، معنویت و دفاع از مظلوم فقط شعار نیست، بلکه معیار حکمرانی است. غدیر فقط یک خاطره تاریخی نیست، بلکه مسیر تمدنی و راهی است برای ساختن جامعه‌ای که در آن قدرت امانت است، نه ابزار چپاول؛ جایی که مسئول، خدمت‌گزار مردم است، نه مالک آنان.

انحراف از غدیر به‌تدریج قطار اسلام را از مسیر اصلی خود منحرف کرد؛ تا جایی که در دوران امویان، از اسلام چیزی جز پوسته‌ای پرزرق‌وبرق باقی نماند و روح آن یعنی عدالت، صداقت و معنویت از کالبد آن جدا شده بود. نتیجۀ انحراف را امروز مشاهده می‌کنیم: حاکمان مسلمان‌نما که از جنایت‌های صهیونیسم چشم می‌پوشند و به ‌جای دفاع از غزه، در اندیشۀ حفظ تخت و ثروت خود هستند.

اصلاح این وضع، نیازمند شجاعت برای بازگشت است؛ بازگشت به عدالت علوی، حکمرانی اخلاق‌محور، و دینی که در عمل از مظلومان حمایت می‌کند، نه فقط در خطبه‌ها و بیانیه‌ها.

کلمات کلیدی: روز غدیر، امام علی (علیه ‌السلام)، امامت، مکتب علوی.

برای مطالعه بیشتر:

سیدی، حسین؛ امیر گل‌ها (نگاهی نو به زندگی و شخصیت امام علی علیه السلام)؛ قم: نشر معارف، [بی‌تا].

صفائی حائری، علی؛ غدیر: معنا، زیربنا، ضرورت و هدف ولایت؛ قم: لیلة القدر، 1397 ش.

فاضل لنکرانی، محمدجواد؛ غدیر: اکمال دین و اتمام نعمت با ابلاغ حکومت و ولایت ائمه معصومین (ع)؛ قم: مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)، 1404 ش.

محدثی، جواد؛ بازتاب غدیر در تاریخ اسلام؛ قم: نشر معارف، 1394 ش.

نظری، محمود و حبیب‌الله حلیمی‌جلودار؛ غدیر و حکمرانی شایسته؛ [بی‌جا]: سردار شهید طوسی، 1400 ش.

 

اصل این عبارت صحیح است و امام خمینی (ره) آن را سه بار در اسفندماه سال 57 بیان کرده است اما با اصرار و تأکید بر دو قید «فعلاً» و برای «مستضعفان»
وعده رایگان شده خدمات عمومی

پرسش:
آیا حقیقت دارد که امام خمینی به مردم گفتند آب و برق رو برای شما مجانی می‌کنیم؟
 

پاسخ:
اولاً امام خمینی (ره) با تأکید بر دو قید این وعده را مطرح و به دولت موقت در اجرای آن تأکید کردند. یکی با تأکید بر قید «برای مستضعفین» (نه تمام ملت) و دوم قید «فعلاً» (یک امر موقتی). ثانیاً این وعده پس از پیروزی انقلاب مطرح شده بود؛ لذا امام با این وعده مردم را با خود همراه نساخته بودند؛ و ثالثاً با توجه به حوادث بعد از انقلاب نظیر تحریم‌های گسترده و جنگ خانمان‌سوز، حمایت از مستضعفین در صدر برنامه‌های نیروهای انقلاب بود و در مورد آب و برق مورد نظر هم تا حدی از مصرف حامل‌های انرژی، هزینه آن، صفر یا بسیار ناچیز بود و یارانه سنگینی برای کاهش قیمت حامل‌های انرژی برای عموم ملت از طرف دولت‌ها پرداخت می‌شد و می‌شود.
در رابطه با این بحث و روشن شدن این موضوع باید به سؤالات ذیل پاسخ داده شود. اول اینکه آیا این وعده از طرف امام خمینی (ره) مطرح شد؟ و دوم اینکه ایشان با این وعده، مردم ایران را با خود همراه ساخت؟ سؤال بعدی اینکه طرح چنین وعده‌ای آن هم با وجود الگوی مصرف اشتباه در جامعه ما و وجود بحران منابع انرژی اشتباه نیست؟
با نگاهی به بیانات امام خمینی (ره) می‌توان دریافت که این عبارت، از سوی ایشان مطرح گردیده اما برداشتی که از بیان ایشان می‌شود، صحیح نیست. ایشان سه بار این وعده را مطرح کردند. بار اول در پیام 14 ماده‌ایِ نهم اسفند سال 57، قبل از ترک تهران به مقصد قم با توجه به وضعیت بسیار بد حاکم بر کشور، فردای اعلام آب و برق مجانی توسط سخنگوی دولت موقت عباس امیر انتظام (برای کم‌درآمدها آب و برق مجانی می‌شود)، امام (ره) خطاب به ملت ایران: «من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر «فعلاً برای طبقات کم ‌بضاعتی» که در اثر تبعیضات خانمان‌ برانداز رژیم شاهنشاهی دچار محرومیت شده‌اند و با برپایی حکومت اسلامی به امید خدا این محرومیت‌ها برطرف خواهد شد، سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.»(1)  
پس اولاً از این سخن مشخص می‌شود که سخنگوی دولت هم در پاسخ به فرمان امام (ره) در روزهای قبل، این مطلب را اعلام می‌کند؛ و ثانیاً امام (ره) با قید «فعلاً» نشان می‌دهد که موافق امر غیر کارشناسی مجانی بودن دائم حامل‌های انرژی نیست؛ و نکته دیگر اینکه امام (ره) بعد از پیروزی انقلاب، این سخنان را بیان کرده‌اند و با این وعده‌ها مردم را برای حضور در حرکت‌های انقلابی پیش از انقلاب، با خود همراه نساخته‌اند.
بار دوم، با فاصله یک روز از پیام قبلی، در بدو ورود به قم (10 اسفند 57) در سخنرانی مدرسه فیضیه: «ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند این‌ها. دل‌خوش نباشید که مسکن فقط می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم «برای طبقه مستمند»، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای «طبقه مستمند»، دل‌خوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم.»(2)   که این محتوای همان فایل صوتی تقطیع ‌شده معروف است که در آن تأکید امام بر «عدم دل‌ خوشی بر رفاه مادی و هدف‌گذاری اصلی انقلاب برای رشد معنویت و مقام انسانیت»، تقطیع شده است.
مجدداً روز بعد (روز جمعه 11 اسفند 57) در کتابخانه مدرسه فیضیه (خطاب به خبرنگار روزنامه اطلاعات): «هر چه زودتر باید مشکل مسکن برای «بی‌خانمان‌ها و فقرای ایران» حل گردد و برای هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق «برای فقرا و بی‌بضاعت‌ها» باید مجانی گردد».(3) 
با دقت در این سه عبارت می‌توان فهمید که در هر سه مورد، وعده آب و برق مجانی، با اصرار به قید «برای مستمندان» بیان شده است نه عموم مردم که آن‌هم تحقق یافت، یعنی تا میزان مشخصی از مصرف تا مدت‌ها بعد از انقلاب رایگان بود و افزایش مصرف نسبت به آن میزان معین، هزینه داشت و تا امروز توسط دولت‌ها مبالغ هنگفتی به حامل‌های انرژی تعلق گرفته و می‌گیرد. ضمن اینکه برای تحقق وعده‌های اقتصادی امام (ره)، حساب صد امام، کمیته امداد امام خمینی (ره)، بنیاد مسکن، بنیاد مستضعفان، جهاد سازندگی و... راه‌اندازی گردید و با بضاعت خود به سرعت به سامان دادن وضعیت معیشتی، بهداشت و بی‌سرپناهی فقرا در سراسر کشور و روستاها پرداخته شد.
این فقرزدایی‌های وسیع اما «ناکامل»، همه با توجه به این نکته است که دشمنان داخلی و خارجی هرگز نگذاشتند امام (ره) و دستگاه‌های زمان ایشان، حتی یک روز را با آرامش و بدون ویرانی به رهبری دینی و معیشتی مردم بپردازند.
عمر رهبری امام (ره)، مسئولین و یارانش، علاوه بر غائله‌های مسلحانه داخلی سیاسی، با توطئه‌هایی مانند ترورهای وسیع، کودتای نوژه و امثال غائله‌های کردستان، خلق عرب، ترکمن‌صحرا، دمکرات آذربایجان، هشت سال جنگ ویرانگر و تحریم‌های گسترده کمرشکن، به روزهای بسیار سختی گذشت تا آنجا که دشمن هر روز منتظر سقوط اصل این انقلاب و نظام بود، چه رسد به رشد و توسعه، با این حال، امام (ره) و مسئولین هرگز از محرومین غافل نبودند.

نتیجه:
اصل این عبارت صحیح است و امام خمینی (ره) آن را سه بار در اسفندماه سال 57 بیان کرده است اما با اصرار و تأکید بر دو قید «فعلاً» و برای «مستضعفان» نه اینکه امام خمینی (ره) وعده غیرمنطقی رایگان شدن حامل‌های پرارزش و محدود انرژی را برای همه طبقات جامعه و الی‌الابد داده باشد. دوم اینکه امام (ره) این جملات را بعد از پیروزی گفته است و مردم با این وعده، در پیروزی انقلاب مشارکت نکردند. بخشی از این وعده با نادیده گرفتن مصارف پایین محقق شد، امام خمینی (ره) با وجود مشکلات متعدد تحمیلی در جهت شکست انقلاب مانند تحریم‌های فلج ‌کننده و هشت سال جنگ خانمان ‌سوز، با همه وجود در صدد محرومیت‌زدایی از چهره کشور بر آمد.

پی نوشت:
1.  خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج 6، ص 262.
2. خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج 6، ص 273.
3. خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج 6، ص 297.

 

صفحه‌ها