پرسش وپاسخ

پیراستگی آفرینش از عیب و ایراد و وجود بلایای طبیعی
مطابق آیات قرآن، آفرینش خدا نقص ذاتی ندارد. اگر با مواردی از بلایای روبه‌رو می‌شویم، زیانباری این‌ها از اقدامات خواسته یا ناخواسته انسانی ناشی می‌شوند.

پرسش:

نویسنده قرآن بیان می کند که هیچ عیب و نقصی در هیچ چیزی نیست (ارجع البصر هل تری من فطور)؛ امّا از ذکر عیوب و نقص‌های متعدد مادرزادی در همه گونه‌های موجودات امتناع می‌کند. منظور از تفاوت در این آیه چیست؟ باوجود این‌همه عیب و ایراد و بلاهای طبیعی در جهان طبیعت، چگونه قرآن مدعی است که در آفرینش هیچ فطور و ناهماهنگی وجود ندارد؟ آیا این آیات از بدیهی‌ترین خطاهای علمی قرآن نیستند؟ اگر قرآن از طرف خدا بود چنین نبود.

پاسخ:

به باور برخی ادعای قرآن درباره نبود عیب و نقص در آفرینش نادرست است و با وجود بیماری‌های مادرزادی یا بلایای طبیعی نقض می‌شود.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

معنای نبود «تفاوت» و «فُطُور» در آفرینش

قرآن در مقام بیان فراگیری ربوبیت خداوند به آفرینش مرگ و زندگی و همچنین آسمان‌های هفت‌گانه، اشاره و بر نبود هیچ‌گونه «تفاوت» و «فُطُور» در آفرینش خداوند تأکید کرده است:

«﴿اَلَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ طِبٰاقاً مٰا تَرىٰ فِی خَلْقِ اَلرَّحْمٰنِ مِنْ تَفٰاوُتٍ فَارْجِعِ اَلْبَصَرَ هَلْ تَرىٰ مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ اِرْجِعِ اَلْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ اَلْبَصَرُ خٰاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ﴾؛ (1) آنکه هفت‌آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید. در آفرینش [خدای] رحمان، تفاوت [خلل و نابسامانی و ناهمگونی] نمی‌بینی، پس بار دیگر بنگر آیا هیچ خلل و نابسامانی و ناهمگونی می‌بینی؟ سپس بار دیگر بنگر تا دیده‌ات درحالی‌که خسته و کم‌سو شده [و از یافتن خلل، نابسامانی و ناهمگونی فرو مانده] و درمانده گشته است، به سویت بازگردد.»

کلمه «تفاوت» از ریشه «فوت» به معنای «نبودن چیزی از ابتدا» یا «فقدان ذاتی یک خصوصیت» است، برخلاف «انعدام»، «موت» یا «فناء» که به نیستی پس از وجود اشاره دارند. این یعنی یک کمال یا ویژگی لازم، از همان آغاز در چیزی «فوت» شده است. «تفاوت» به معنای صرف «اختلاف» نیست. بلکه به «فقدان مستمر و ذاتی یک خصوصیت» در یک شیء، در مقایسه با شیء دیگر دلالت دارد؛ یعنی یکی از آن‌ها به‌طور ذاتی و مستمر، فاقد کمالی است که دیگری داراست؛ بنابراین، نبود «تفاوت» در آفرینش خداوند، یعنی هیچ‌یک از مخلوقات خداوند در هنگام آفرینش، نقص ذاتی نداشته و از کمالی که لازم داشته خالی نبوده (2) و همه‌چیز به نحو احسن خلق شده است. واژه «فُطُور» نیز از ریشه «فطر» به معنای ایجاد تحولی است که موجب نقض حالت اولیه شیء در زمان خلقتش شود؛ ازاین‌رو، نبود «فطور» در آفرینش یعنی پس از آفرینش اولیه، حالتی که با آن تعارض داشته باشد و نظم و تقدیر اولیه را نقض کند، از سوی خداوند رخ نداده است؛ (3) بنابراین، منظور آیه این است که نه در هنگام خلقت اولیه خداوند نقص و عیبی وجود دارد و نه پس از آفرینش، خداوند کاری می‌کند که خلقت کامل و سالم اولیه خود را ناقص و معیوب کند.

نسبت نبود «تفاوت» و «فطور» در آفرینش با بیماری‌های مادرزادی و بلاهای طبیعی

آیه در مقام بیان این است که نه خلقت اولیه خدا نقص داشته، (نقص ذاتی) و نه خدا بعداً کاری انجام داده که آن خلقت اولیه بی‌نقص، ناقص شود، (نقص عارضی از سوی خدا) و از سوی دیگر، بررسی اموری همچون بیماری‌های مادرزادی و بلاهای طبیعی همچون زلزله و سیل نشان می‌دهد که خود این امور یا زیانباری آن‌ها از عوامل محیطی، ژنتیکی یا انسانی ناشی شده‌اند، (نقص عارضی از سوی غیر خدا). برای نمونه، خدا فرایند دقیقی را برای تولد بچه خلق کرده و بعداً هم این فرآیند بی‌عیب را معیوب نکرده است و اکثر بچه‌ها سالم به‌دنیا می‌آیند؛ اما گاهی در اثر دخالت عمدی یا سهوی بیرونی این فرایند تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و درنتیجه، بچه مشکل مادرزادی پیدا می‌کند. چنانکه سیل (4) و زلزله (5) به‌خودی‌خود، نه‌تنها بد نیستند، بلکه باعث تداوم حیات بر روی کره زمین و منشأ آثار خیر فراوانی هستند، اما اموری همچون ساخت خانه غیرمقاوم یا در مسیر سیل یا جنگل‌زدایی و تخریب پوشش گیاهی و... ، باعث زیان‌رسانی آن‌ها به انسان می‌شود.

نتیجه:

مطابق آیه‌های سوم و چهارم سوره ملک، آفرینش الهی از هرگونه نقص ذاتی و همچنین نقص عارضی از جانب خداوند مبراست. پدیده‌هایی مانند بیماری‌های مادرزادی و بلایای طبیعی، نه به دلیل نقص در طراحی اولیه هستند و نه ناشی از دخالت الهی در راستای معیوب کردن آن خلقت اولیه. این امور یا زیانباری آن‌ها از اقدامات خواسته یا ناخواسته انسانی ناشی می‌شوند. برای نمونه، زلزله و سیل ذاتاً مفید و برای حیات کره زمین ضروری هستند؛ اما سوءمدیریت انسانی و دخالت‌های نادرست، آن‌ها را به مصائب ویرانگر تبدیل می‌کند؛ بنابراین، ایرادات و آسیب‌ها، به خدا برنمی‌گردد، بلکه معلول عوامل انسانی است. چکیده سخن این‌که هر چه قدر در آفرینش نگاه کنیم نقصی که ناشی از خلقت خداوند باشد، نخواهیم دید و نقص‌های موجود ارتباطی با خلقت خداوند ندارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره ملک، آیه‌های 3 و 4.

2. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏9، ص 150

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏9، ص 114.

4. عوامل انسانی متعددی در شکل‌گیری و تشدید سیل نقش دارند. جنگل‌زدایی و تخریب پوشش گیاهی با کاهش جذب آب، سرعت آب‌گرفتگی را بالا می‌برند. شهرنشینی و ساخت‌وساز نامناسب، با ایجاد سطوح نفوذناپذیر و تجاوز به حریم رودخانه‌ها، ظرفیت طبیعی عبور آب را مختل می‌کنند. مدیریت نادرست منابع آب شامل سدسازی بی‌برنامه و لایروبی نکردن رودخانه‌ها، به تشدید سیلاب می‌انجامد. تخریب اراضی بالادست و مدیریت ضعیف پسماند نیز با فرسایش خاک و انسداد مسیرها، فاجعه‌بار می‌شوند. در نهایت، تغییرات اقلیمی ناشی از انسان، با افزایش شدت بارندگی‌ها، نقش کاتالیزور و شتاب‌دهنده را ایفا می‌کند.

5. زلزله به‌خودی‌خود پدیده‌ای طبیعی و دارای مزایای گوناگونی برای زمین است. این پدیده، با جابه‌جایی صفحات زمین، به شکل‌دهی عوارض زمینی مانند کوه‌ها و دره‌ها کمک کرده و تنوع زیستی را ممکن می‌سازد. همچنین، زلزله‌ها به غنی‌سازی خاک از طریق جابه‌جایی مواد معدنی و فعال‌سازی آتش‌فشان‌ها یاری رسانده و مهم‌تر از همه، با آزادسازی انرژی انباشته‌شده در پوسته زمین، از زلزله‌های فاجعه‌بارتر جلوگیری می‌کنند. تشکیل منابع معدنی جدید نیز از دیگر مزایای زلزله است؛ اما فاجعه انسانی ناشی از زلزله، عمدتاً ریشه در انتخاب‌ها و اقدامات نادرست انسان در برابر این پدیده طبیعی دارد. اگر انسان‌ها با شناخت صحیح از خطر زلزله، اصول ایمنی را در ساخت‌وساز و برنامه‌ریزی شهری رعایت کنند و آمادگی لازم را داشته باشند، می‌توانند آسیب‌های ناشی از آن را به حداقل برسانند.

بررسی ادعای تحدی با متن قل اعوذ برب الفلک
سوره فلق انسجام معنایی، جامعیت در بیان شرور و روانی و فصاحتی طبیعی دارد؛ اما در مقابل، متن تحدّی، اولاً تقلیدی آشکار از قرآن و فاقد سخن تازه‌ای است.

پرسش:

فردی در مقام پاسخ به تحدی قرآن عبارات زیر را ساخته و معتقد است توانسته با آوردن سوره‌ای مثل سوره‌های قرآن به هماوردطلبی آن پاسخ بدهد: «قل اعوذُ بربِّ الفلکِ مالکِ الملکِ و ما فَوقَه مِن مَلَک مِن شرّ شیطانِ و مَا مَلَکَ الذی استکبرَ وَ کانَ مِمَّن هَلَکَ لیسَ لِلانسَانِ سَبِیلٌ الّا اتِّباعُ رَبِّکَ وَ کانَ مِمَّن مَعَکَ؛» آیا این ادعا صحیح است؟ چرا؟

پاسخ:

مخالفان قرآن مدعی‌اند که حضرت صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله فرستاده خدا نیست و قرآن را از خودش ساخته است. قرآن در مقام پاسخ به آنان گفته است: اگر فکر می‌کنید که این قرآن الهی نیست، شما نیز مثل این قرآن یا دستکم یکی از سوره‌های آن را بسازید. مخالفان اولیه پیامبر در مکه که در اوج فصاحت و بلاغت بودند و می‌دانستند جنس قرآن متفاوت از جنس کلام بشر است، اصلاً به معارضه با قرآن فکر هم نکردند، چه برسد به این‌که عملاً بخواهند به تحدی قرآن پاسخ بدهند؛ اما به‌مرور برخی در مقام پاسخ به تحدی قرآن، مطالبی را ساخته و ارائه کردند.

 در این نوشتار یکی از آن‌ها چکیده‌وار بررسی می‌شود.

شرایط متن تحدی

قرآن «تحدی» را مشروط به «مثل» بودن با خودش کرده است. مطلبی که برای پاسخ به هماوردطلبی قرآن آورده می‌شود باید دستکم دارای این شرایط باشد تا بتوانیم بگوییم مثل قرآن است:

1. فصاحت و بلاغت:

 از مهم‌ترین جنبه‌های زبانی قرآن بلاغت، فصاحت، انسجام و زیبایی بیان آن است؛ به‌همین‌دلیل، متن تحدی باید ازنظر زبانی و ادبیات در سطح بالا و قابل مقایسه با قرآن باشد؛

2. محتوا و موضوع:

 قرآن افزون بر زیبایی ظاهری از معانی بلند، ارزشمند و عمیقی نیز برخوردار است؛ ازاین‌رو، پیام ارائه‌شده در متن تحدی باید ازلحاظ معنایی و محتوایی هم‌وزن و همسنگ قرآن باشد؛

3. سازگاری با واقعیت:

 از شاخصه‌های مهم قرآن راستی‌ودرستی درون‌مایه آن است؛ به‌همین‌دلیل، متن تحدی باید با احکام قطعی عقل، یافته‌های معتبر علمی و گزاره‌های مستند تاریخی سازگار باشد و افزون بر این، نباید دارای تناقض باشد؛

4. اثربخشی:

 قدرت تأثیرگذاری متن بر احساسات و افکار مخاطب یکی دیگر از معیارهاست و متن تحدی باید بتواند در خوانندگانش اثرگذار باشد؛

5. مستقل بودن:

 متن تحدی باید به‌صورت ‌مستقل از قرآن ایجاد شود؛ نه ‌این‌که صرفاً با تغییر برخی کلمات قرآن و کنارهم‌ قراردادن آیات مجزای از هم و به بیان ساده‌تر، تقلید، کپی‌برداری و سرقت ادبی از قرآن باشد.

لُبّ لُبَاب شرایط متن تحدی این است که به چالش‌کشنده الهی‌بودن قرآن باید متنی را بیاورد که هم از جهت محتوا، شکل و ساختار، مستقل و متمایز از سوره‌های قرآن باشد و هم از جهت بلندی معنا، وزانت، فصاحت و بلاغت، مثل و همتای یکی از سوره‌های این کتاب باشد.

بررسی متن تحدی

پس از آشنایی با شرایط متن تحدی به سراغ موردی ‌می‌رویم که در مقام پاسخ به هماوردی قرآن ساخته شده است:

1. قل اعوذُ بربِّ الفَلَکِ؛ بگو: پناه می‌برم به پروردگار فلک؛

2. مالکِ الملکِ و ما فَوقَه مِن مَلَک؛ مالکِ پادشاهی و آنچه بالاتر از آن است از فرشتگان؛

3. مِن شرّ الشَیطانِ و مَا مَلَکَ؛ از شرّ شیطان و آنچه در اختیار دارد (جنود شیطان)؛

4. الذی استَکبرَ وَ کانَ مِمَّن هَلَکَ؛ کسی که تکبر ورزید و ازجمله هلاک‌شوندگان بود؛

5. لیسَ لِلانسَانِ سَبِیلٌ الّا اتِّباعُ رَبِّکَ وَ کانَ مِمَّن مَعَکَ؛ نیست برای انسان هیچ راهی جز پیروی پروردگارت و بود در زمره کسانی که با تو هستند.

در مقام نقد این متن باید گفت:

1. تنها تفاوت عبارت اول با آیه اول سوره فلق، کلمه «فلک» است. «فلق» در عربی به‌معنای سپیده‌دم و موقعی است که سیاهی شب شکافته می‌شود و روشنایی روز پدید می‌آید؛ بنابراین، دال بر کناررفتن تاریکی‌ها، روشن شدن زندگی و گره‌گشایی است. این معنا با شرایط کسی که گرفتار شده یا احتمال می‌دهد که به مشکلی دچار شود و باید به خدا پناه ببرد، سازگار است؛ اما مشخص نیست کلمه «فَلَک» به‌معنای «مدار» یا «آسمان» چه ارتباطی با استعاذه به خداوند دارد؟!

2. موضوع سوره کوچک فلق، پناه‌بردن به خداوند است؛ به‌همین‌دلیل، پس از ذکر کلی پناه بردن به خداوند از شرّ همه مخلوقات، به سه مصداق از مصادیق شر اشاره می‌کند و ارتباط این مطالب با موضوع سوره مشخص است؛ اما در متن تحدی در عبارت دوم اقدام به معرفی خدا می‌کند و می‌گوید: خدا مالک پادشاهی و فرشتگان است. در عبارت چهارم نیز شیطان را معرفی می‌کند و می‌گوید: شیطان استکبار ورزید و از هلاک‌شدگان شد. چه ارتباطی بین موضوع این سوره با معرفی خدا و شیطان است؟ مگر کسی‌که از شرّ شیطان به خداوند پناه می‌برد با خدا و شیطان آشنا نیست و نیاز دارد این دو به او معرفی شوند؟ این متن پراکندگی موضوعی دارد و یکپارچگی و قدرت تمرکز سوره فلق را ندارد؛

3. سوره فلق با ﴿مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ﴾ جامعیتی بی‌نظیر را در ابتدا بیان می‌کند و سپس به شرور خاص‌تر و پنهان‌تر می‌پردازد. این شرور هم ابعاد فیزیکی و هم روانی ـ معنوی را شامل می‌شوند. در مقابل، عبارت «مِن شرّ الشیطانِ و مَا مَلَکَ» در متن تحدّی، اگرچه شیطان را هدف قرار می‌دهد، اما جامعیت و ظرافت شرور ذکرشده در سوره فلق را ندارد؛ به‌ویژه‌ که شرّ موجود در جهان منحصر به شیطان و ایادی او نیست؛

4. سازنده متن در مقام ترجمه «مَا مَلَکَ» گفته است: منظور من از این تعبیر «جنود شیطان» است، اما این تعبیر غلط است؛ زیرا شیطان مالک و صاحب سربازان خود نیست.

5. تعبیر «و ما فَوقَه مِن مَلَک» یعنی «و آنچه بالاتر از مُلک است که بیان باشد از فرشته.» «مُلک» در عربی به‌معنای مالکیت و فرمانروایی است و بالاتربودن از مالکیت و فرمانروایی خداوند یعنی چه؟ آیا فرشتگان از مالکیت و فرمانروایی خداوند بالاتر هستند؟ اگر هم منظور سازنده از «مُلک» عالم مادی است و می‌خواهد بگوید فرشتگان بالاتر از این عالم هستند، مشکل تعبیر این است که روان نیست.

6. «هلک» در زبان عربی به‌معنای نابودشدن و مردن است، اما شیطان نه نابود شده و نه مرده، بلکه همچنان فعّال است.

7. منظور از عبارت «وَ کانَ مِمَّن مَعَکَ» یعنی «بود از کسانی که با تو هستند» کاملاً مبهم است! احتمالاً می‌خواسته بگوید: «نیست برای انسان راهی مگر اتباع از پروردگارت و بودن با تو» که در این صورت نتوانسته مراد خود را به‌درستی بیان کند و دچار اشتباه شده است؛ چراکه باید می‌گفت: «و أن یکون معک.» در ضمن، منظور اتباع و پیروی از آن حضرت است یا صرف بودن با ایشان کفایت می‌کند؟ مشخص است صرف بودن با پیامبر سبب نجات از شرّ نمی‌شود.

8. سوره فلق دارای وزن، آهنگ و قافیه طبیعی و بسیار فصیحی است که گوش‌نواز بوده و به‌راحتی بر زبان جاری می‌شود. در متن تحدّی، اگرچه تلاش شده تا قافیه رعایت شود، اما این قافیه‌ها گاهی تصنعی و با دشواری بیشتر به‌کار رفته‌اند و روانی و فصاحت کلام قرآن را ندارند.

نتیجه:

سوره فلق ازنظر معنایی کاملاً یکپارچه و عمیق است. شرور ذکرشده در فلق، جامعیت و ظرافت بیشتری دارند. همچنین، روانی، فصاحت و آهنگ طبیعی آیات فلق، آن را از هرگونه تقلید متمایز می‌کند. در مقابل، متن تحدّی که آشکارا تقلید و کپی‌برداری از سوره فلق و برخی دیگر از آیات قرآن است، افزون بر این‌که از جهت محتوا حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد، دچار پراکندگی موضوعی، جامعیت کمتر در بیان شرور و نارسایی در فصاحت و روانی کلام است. اشکالات معنایی مانند کاربرد «هَلَکَ» برای شیطان و ابهام در «کانَ مِمَّن مَعَکَ» نیز ضعف‌های بیانی آن را برجسته‌تر می‌کند. این‌ها همگی نشان‌دهنده این هستند که متن تحدی چه از جهت درون‌مایه و چه از جهت بیانی در اندازه‌ای نیست که بتوانیم آن را مثل سوره فلق بدانیم.

انتساب اندیشه به قلب و یافته های علمی
نسبت‌دادن تعقل به قلب در قرآن با علم پزشکی امروز هم‌سو است، اما حتی اگر نبود، دلیل بر غیر الهی بودن قرآن نبود؛ چراکه اولاً قرآن کتاب هدایت است، نه آناتومی.

پرسش:

قرآن قلب را محل تدبر، اندیشه و حتی تصمیم‌گیری در خارج از مغز توصیف می‌کند و در هیچ جایی حتی اشاره‌ای به مغز به‌عنوان محل ادراک نشده است که این غلط فاحشی است. آیا پیامبر هم این غلط را از محیطش گرفته و به نام خدا وارد قرآن کرده است؟ دیدگاه قرآن درباره قلب چیست و این دیدگاه تا چه میزان با یافته‌های علمی سازگار است؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «قرآن قلب را محل تدبر، اندیشه و حتی تصمیم‌گیری در خارج از مغز توصیف می‌کند. این خطا در گذشته تاریخ بشری در تمام ملل شایع بوده است. در گذشته، بشر نمی‌دانسته که مغز درون جمجمه چه‌کاره است و تمامی درک و احساس را به قلب نسبت می‌داد درحالی‌که قلب یک پمپ ساده عضلانی است. پیامبر هم این غلط را از محیطش گرفته و به نام خدا وارد قرآن کرده است.» در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

تاریخچه اطلاع بشر از کارکرد مغز

برخلاف آنچه در سؤال آمده انسان‌ها از دوران باستان نه‌تنها با کارکرد مغز آشنا بودند، بلکه حتی این دانش و توانایی را داشته‌اند که اقدام به جراحی مغز کنند. سابقه جراحی مغز دستکم به پنج هزار سال پیش می‌رسد؛ (1) بنابراین، نسبت‌دادن تعقل به قلب لزوماً ناشی از بی‌خبری عرب عصر نزول از عملکرد مغز نیست و علت آن می‌تواند تعابیر مرسوم در زبان عربی باشد؛ چنان‌که کاربرد مَثَل «شصتم خبردار شد» در زبان فارسی بدین معنا نیست که اهالی این زبان معتقدند که خبردارشدن، کار انگشت شصت است!

چرایی سکوت قرآن درباره باورهای پزشکی نادرست مردم

حتی اگر فرض کنیم اولاً مردم زمان و مکان نزول قرآن از کارکرد مغز خبر نداشته‌اند و به‌اشتباه گمان می‌کرده‌اند که تعقل و تفکر کار قلب موجود در قفسه سینه است و ثانیاً قرآن نیز مطابق فهم و دانش مردم زمانه نزولش قلب را به‌عنوان قوه عاقله معرفی کرده است، باز اشکالی متوجه قرآن و الهی بودن آن نمی‌شد؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است و برای رساندن انسان به سعادت نازل شده است؛ نه یک کتاب علمی آن‌هم از نوع طبی تا به دنبال آموزش مردم درزمینة آناتومی و کارکرد اعضای بدن ازجمله قلب، مغز و ... باشد. فرض کنید قرآنی که برای هدایت مردم نازل شده است، برخلاف تصور اشتباه مردم که گمان می‌کنند تعقل کار قلب است، تعقل را به مغز نسبت می‌داد، آیا در این صورت مردم نمی‌گفتند: این قرآن هنوز خبر ندارد که تعقل کار قلب است و بعد می‌خواهد ما باور کنیم از طرف خدا نازل شده است؟! آیا همه توان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خرج این موضوع نمی‌شد که به مردم زمانه خودش ثابت کند تعقل کار مغز است و نه کار قلب؟ آیا پیامبر راهی برای اثبات این موضوع به مردم زمانه‌اش داشت و می‌توانست به آنان ثابت کند که تعقل کار مغز است و نه کار قلب؟ آیا در این صورت اصلاً برای پیامبر فرصتی برای بیان مباحث هدایتی باقی می‌ماند؟ بنابراین، در فرض بیان‌شده، بهترین کار همانی است که قرآن انجام داده و به‌جای طرح مباحثی که او را از هدف اصلی‌اش بازمی‌داشتند، به سراغ اهداف اصلی‌اش رفته است.

قرآن و سخن گفتن بر پایه لسان قوم

آیا وقتی شما در مقام بیان قصه برای کودکی خردسال می‌گویید: «خورشید خانم،» این لزوماً بدین معناست که از نگاه شما خورشید، خانم است؟ آیا اگر در کتاب قصه‌ای، دیدیم که نوشته است: «خورشید خانم،» می‌توانیم بگوییم نویسنده این کتاب به مؤنث بودن خورشید معتقد است؟ آیا شاعر شعر «خورشید خانم دوباره / مهمون خونه ماست» گمان می‌کند خورشید، خانم است؟ پاسخ همه این سؤال‌ها منفی است و مشخص است که نه شما و نه آن نویسنده و شاعر هیچ‌کدام معتقد به خانم بودن خورشید نیستید؛ اما چون این تعبیر در زبان فارسی رایج است و توصیف انسان‌وار سایر موجودات یکی از راه‌های زیبا کردن قصه‌ها و جذب بچه‌ها است، کاملاً قابل‌قبول است. ماجرای قرآن نیز دقیقاً به همین شکل است و چون به زبان عربی نازل ‌شده و در این زبان، تعقل را به قلب نسبت می‌دادند، از لسان قوم (2) تبعیت کرده و به‌گونه‌ای سخن گفته که مخاطبانش متوجه منظورش شوند. برای قرآن مهم این بوده که مخاطبانش اهل تعقل و اندیشه بشوند و این‌که نگاه آنان درباره قوه عاقله درست بوده یا نبوده، اهمیتی نداشته است. مثل این‌که شما به کودکتان می‌گویید: دندانت را مسواک بزن تا کِرم آن‌ها را نخورد! آیا شما واقعاً هنوز معتقدید که کرم باعث خرابی دندان‌ها می‌شود؟ یا این‌که چون این تعبیر در زبان فارسی رایج است و هدف شما مسواک‌کردن کودکتان است، از همین تعبیر استفاده می‌کنید؟

نقش قلب در ادراک انسان

تا بدین‌جا مشخص شد که حتی اگر نسبت‌دادن تعقل به قلب نادرست باشد، باز وجود چنین نسبتی در قرآن به معنای الهی نبودن آن نیست؛ اما نکته مهم و بلکه جواب اصلی ما این است که برخلاف تصور سؤال‌کننده، قلب فقط یک عضو گوشتی که خون را در بدن پمپاژ می‌کند، نیست؛ بلکه آخرین تحقیقات علمی آشکارا نشان می‌دهند که همین عضو مخروطی در شناخت و ادراک آدمی نیز نقش دارد. نشان‌به‌این‌نشان‌که وقتی قلب فردی را به فرد دیگر پیوند می‌زنند، اموری همچون علایق و سلایق او در زمینه غذا، موسیقی، هنر، شغل و ... عوض و همانند شخصی اهدا کنندة قلب می‌شود. (3) قلب با تولید و ترشح بسیاری از هورمون‌ها و انتقال‌دهنده‌های عصبی مشابه میزان تولیدی آن‌ها در مغز تأثیری گسترده بر کل بدن دارد. این مولکول‌ها افزون بر تأثیر بر جسم انسان، بر حالت‌های روانی مانند شادی، رضایت، ناراحتی، افسردگی و ناامیدی و نیز بر توانایی‌های شناختی مانند یادگیری، حافظه، انگیزه و قدرت تصمیم‌گیری نیز تأثیرگذارند.(4)

نتیجه:

نسبت‌دادن تعقل و ادراک به قلب در قرآن نه‌تنها با آخرین یافته‌های علم پزشکی منافاتی ندارد، بلکه کاملاً هماهنگ است؛ اما حتی اگر این نسبت صحیح نبود، لزوماً به معنای الهی نبودن قرآن نبود؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است، نه کتاب علمی تا برای آموزش آناتومی اعضای بدن نازل و صادر شده باشند. چنان‌که بیان چنین مطالبی در قرآن نه‌تنها باعث اصلاح نگاه مخاطبانشان نمی‌شد، بلکه روی‌گردانی آنان را به دنبال می‌داشت و درنتیجه، با درگیرشدن به مسائل غیرمرتبط، از هدف اصلی خود که هدایت است، دور می‌شد. افزون بر این قرآن به لسان قوم نازل شده و چون در زبان عربی تعقل به قلب نسبت داده می‌شود، طبیعتاً در قرآن نیز باید شاهد همین تعبیر باشیم تا مخاطب متوجه منظور قرآن بشود.

برای مطالعه بیشتر:

مقاله «قلب در قرآن و ادبیات عرب: حقیقت یا مجاز؟» از یحیی معروف در مجله علمی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی (فصلنامه)، دوره 5، شماره 13، بهمن 1388 ش، صص 129-154.

پی‌نوشت‌ها:

1. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1398 ش، ص 233.

2. سوره ابراهیم، آیه 4.

3. ر.ک: مقاله «Changes in Heart Transplant Recipients That Parallel the Personalities of Their Donors» به معنای «تغییرات در گیرندگان پیوند قلب که به‌موازات شخصیت اهداکنندگان آن‌هاست» از Paul Pearsall و ... منتشرشده در مجله Journal of NearDeath Studies, 20(3), Spring 2002 C 2002 Human Sciences Press, Inc.

4. ریاضی، غلامحسین و منیره‌سادات موسوی، مقاله «نقش قلب در آگاهی و کارکردهای شناختی»، نشریه نشاء علم، سال هفتم، شماره دوم، خردادماه 96، صص 116-121، ص 119 و 129.

عصر نبوی و برگزاری کنسرت در مدینه
با توجه به موضع سخت رسول خدا نسبت به غنا و استفاده از آلات موسیقی، نمی‌توان گزارش‌هایی را پذیرفت که بیان دارند در شهر مدینه مجالس غنا و رقص انجام می‌شد.

پرسش:

آیا در عصر نبوی در مدینه کنسرت برگزار می‌شد؟ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چه برخوردی با آن داشتند؟

پاسخ:

کنسرت در یک تعریف عرفی به معنی اجرای زنده موسیقی برای مخاطبان است. این اجرا می‌تواند توسط یک گروه یا فردی انجام شود که به‌طور کلی هدف آن ایجاد شادی و سرگرمی در بین مخاطبان است. در عصر نبوی در مدینه، کنسرت به شکل امروزی یعنی یک رویداد رسمی و سازمان‌یافته برگزار نمی‌شد؛ اما ممکن است مجالسی با موسیقی و آواز در آن زمان در قالب جشن‌های خیابانی صورت گرفته باشد. پس ضروری است به بررسی گزارش‌های موجود پرداخته تا روشن گردد در صورت برگزاری این قبیل مراسمات، چه برخوردی از جانب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله صورت می‌گرفت.

در منابع اهل‌سنت روایاتی درباره حضور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در مجالس رقص و آواز بیان کرده‌اند که در این‌جا به ذکر برخی ازاین‌روایات و اشکالات آن‌ها می‌پردازیم:

1. در گزارشی عایشه می‌گوید:

 «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را دیدم درحالی‌که درب اتاق من ایستاده بود و اهل حبشه در مسجد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با ابزار جنگی خود می‌رقصیدند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا با عبایش پوشاند تا رقص آنان را تماشا کنم و به خاطر من آنقدر ایستاد تا اینکه من از تماشای آنان سیر شدم، پس حال دخترکان کم سن‌و‌سالی را که به لهو و لعب اشتیاق دارد، رعایت کنید.» (1)

 در گزارش دیگری در این باره می‌گوید:

 «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا بر پشت خود سوار کرد درحالی‌که گونه‌ام بر گونه‌ی او بود و می‌گفت: ‌ای بنی‌ارفده ادامه دهید و آن حضرت همین‌طور ادامه داد تا اینکه من خسته شدم.» (2)

2. در خبری عایشه می‌گوید:

 «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بر من وارد شد، دو کنیز نزد من اشعاری را که در روز جنگ بعاث با غنا خوانده می‌شد به همان صورت برایم می‌خواندند؛ ناگهان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ را دیدم که در جای خود دراز کشید و صورتش را برگرداند، ابوبکر وارد شد و به من نهیب زد و گفت: نزد پیامبر موسیقی شیطانی می‌نوازید، اما رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رو به ابوبکر کرد و فرمود: رهایشان کن.» (3)

3. همچنین عایشه می‌گوید:

 «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ نشسته بود؛ ناگهان همهمه و صدای بچه‌ها شنیده شد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ برخاست، دید زن حبشیه‌ای می‌رقصد و بچه‌ها اطراف او را گرفته‌اند. آن حضرت فرمود: ‌ای عایشه بیا نگاه کن، من آمدم و چانه‌ام را بر شانه‌ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ گذاشتم و از حد فاصل بین شانه و سر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نگاه به آن زن رقاصه می‌کردم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ به من فرمود: آیا از تماشای آن سیر شدی؟ و من می‌گفتم نه تا ببینم جایگاهم نزد آن حضرت چقدر است! ناگهان عمر آمد، مردم از اطراف آن زن پراکنده شدند، عایشه می‌گوید: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: شیطان‌های انس و جن را می‌بینم که از عمر فرار می‌کنند، عایشه می‌گوید: من نیز برگشتم.» (4)

در این روایات نکات مشترکی دیده می‌شود که عبارتند از:

• راوی اصلی تمام این روایات، عایشه است.

• عایشه بر کم سن‌و‌سال بودن خود تأکید دارد و اشاره می‌کند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برای خوشحالی و رعایت حال او به تماشای این مراسم می‌پرداخت.

• محتوای این روایات نشان می‌دهد که موسیقی و ابزار لهو و لعب، از منظر اسلام، فی‌نفسه و به‌‌خودی‌خود جایگاه مثبتی ندارند و اگر هم پیامبر در این مجالس شرکت کردند، به هدف دیگری بوده است.

نقد روایات

این روایات، فارق از بحث سندی، تناقضات و سؤالاتی را درباره سازگاری این اعمال با منزلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و قداست مسجد مطرح می‌کند. چنانکه این رفتار حضرت با آموزه‌های قرآنی سازگاری ندارد؛ «وَالَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.» (5)

همچنین این شبهه مطرح می‌شود که چگونه ممکن است پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با مقام و منزلتی که داشتند، اجازه دهند جلسات رقص در مسجد برگزار شود و خودشان به تماشای رقص بنشینند و یا در منزل خود مجلس ساز و آواز شیطانی برپا کنند و حال آنکه افرادی چون ابوبکر و عمر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به مسائل دینی پایبندتر از ایشان باشند.

از طرفی عایشه در این روایات خود رو کم سن‌و‌سال معرفی می‌کند که این مطلب خلاف داده‌های تاریخی است.(6)

موضع پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نسبت به موسیقی و مجالس آن

از روایات بدست می‌آید که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مسلمانان را از دف زدن، رقص، حضور در این مجالس و گوش دادن به آن‌ها نهی می‌فرمودند. (7) از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «شما را از رقص و مزمار و نرد و طبل زدن نهی می کنم.» (5)

 همچنین در روایات دیگری رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «فرشتگان وارد خانه‌ای نمی‌شوند که در آن شراب، دف، طنبور (نوعی ساز زهی مانند عود) یا نرد وجود داشته باشد و دعای اهل آن خانه مستجاب نمی‌شود و برکت از آنان برداشته می‌شود.» (7)

 حتی از برخی روایات بدست می‌آید که ایشان علاوه بر استفاده از آلات موسیقی نسبت به خرید و فروش آن نیز نهی می‌کردند و می‌فرمودند خداوند به من امر کرده که سازها و آلات موسیقی را محو کنم. (8)

نتیجه‌گیری:

 با توجه به موضع سخت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نسبت به غنا، استفاده از آلات موسیقی و خرید و فروش و حتی جمع آوری آلات آن، نمی‌توان گزارش‌هایی را پذیرفت که بیان دارند در شهر مدینه خصوصا مسجدالنبی مجالس غنا و رقص انجام می‌شد و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نه‌تنها نهی نکردند، بلکه خود به تماشای آن می‌رفتند.

 همچنین با توجه به محتوای روایات روشن می‌شود که هدف از جعل این اخبار، کم‌سن نشان دادن عایشه به هنگام ازدواج با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، شدت علاقه‌ی حضرت به او و یا فضیلت تراشی برای برخی از صحابه حضرت می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله و سننه و أیامه (صحیح البخاری)، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، بی‌جا، انتشارات دار طوق النجاه، چاپ اول، 1422 ه، ج 7، ص 28.

2. صالحى دمشقى‏، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد فی سیره خیر العباد، انتشارات دار الکتب العلمیه، بیروت، 1414 ق‏، ج‏9، ص 69.

3. صالحى دمشقى‏، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد فی سیره خیر العباد، انتشارات دار الکتب العلمیه، بیروت، 1414 ق‏، ج‏9، ص 69.

4. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، محقق: أحمد محمد شاکر و محمد فؤاد عبد الباقی و إبراهیم عطوه عوض، مصر، شرکه مکتبه ومطبعه مصطفى البابی الحلبی، چاپ دوم 1395 ه، ج 5، ص 621.

5. سوره‌ی مؤمنون، آیه ۳.

6. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، ج ۴، ص ۱۴۶.

7. کلینى‏، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم،1362 ش‏، ج‏6، ص 432.

8. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین‏، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405 ق،‏ ج‏1، ص 261.

9. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین‏، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405 ق،‏ ج‏1، ص 260.

10. نورى، حسین بن محمد تقى‏، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائ، محقق: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1408 ق‏، ج‏13، ص 219.

کمک به درخواست کننده کمک
مطابق آموزه‌های اسلامی،انفاق و کمک به دیگران از ارزش بالایی برخوردار است. در مواجهه با درخواست کمک همسایه اصل اولیه بر حسن‌ظن است وباید در حد توان به او کمک کرد

پرسش:

خانمی در همسایگی ما هست که نمی‌دانم واقعا نیازمند است یا نه؟ مدام هم طلب کمک می‌کند به نظرتان چه باید کرد؟

پاسخ:

در نگاه اسلام، اصالت با اجتماع است و تلاش در جهت سلامت و سعادت جامعه از لوازم لاینفک این دیدگاه است. هرآنچه بتواند به فرد و به‌تبع آن به اجتماع کمک کند مورد سفارش دین قرار گرفته است. دستور به انفاق و بخشش مال نیز در همین راستا تأکید شده و به مسلمانان و مؤمنان توصیه شده تا به‌واسطه بخشیدن بخشی ازآنچه دارند گره‌ای از جامعه باز کنند. «در فرهنگ و کاربردهای قرآنی هرگونه بخشش و در اختیار دیگری گذاشتن مال و غیرمال، از واجب و غیر‌واجب انفاق نام‌گرفته است». (1) در قرآن و روایات به انفاق تأکید فراوان شده که نشانة ارزشمندی این عمل است. دلیل این تأکید آثار، فواید و کارکردهای این دستور الهی است.

زندگی اجتماعی، انسان‌ها را ملزم به برقراری ارتباط با یکدیگر می‌کند. یکی از این قالب‌های ارتباطی، موضوع همسایگی است. همسایه بودن و نزدیکی خانه‌ها نسبت به یکدیگر حقوق و تکالیفی را برای انسان تعریف می‌کند. قرآن می‌فرماید:

 «و خدا را بپرستید! و هیچ‌چیز را همتای او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکی کنید؛ همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دور و دوست و هم‌نشین و واماندگان در سفر و بردگانی که مالک آن‌ها هستید؛ زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخرفروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز می‌زند)، دوست نمی‌دارد». (2)

پرهیز از سوءظن

در نگاه اسلام لازم است تا گمان افراد به یکدیگر گمان نیکو باشد. بدین معنا که در تعاملات اجتماعی خویش بنا را بر درستی و صداقت بگذاریم و از هرگونه گمان بد همچون دروغ‌گویی یا نفاق نسبت به دیگران اجتناب نماییم. خداوند متعال می‌فرماید:

 «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید، چراکه بعضی از گمان‌ها گناه است». (3)

 این اصل در رابطه با درخواست کمک دیگران نیز موضوعیت دارد؛ یعنی اگر یقین به عدم نیاز افراد نداریم پس باید درخواست آن‌ها مبنی بر نیاز را صادقانه تلقی کرده و در حد توان به آن‌ها کمک کنیم.

حفظ عزت‌نفس

عزت مؤمن از کعبه بالاتر است و وقتی کسی به‌واسطة شرایط زندگی و نیازمندی و درخواست از دیگران شأن خویش را خدشه‌دار می‌کند ما باید مراقب باشیم تا بیش از این شأنیت او به‌عنوان یک انسان زیر سؤال نرود. به همین دلیل اگر توان کمک‌رسانی داریم نباید دریغ نماییم.

تحقیق غیرمستقیم

اگر راه برای تحقیق غیرمستقیم از دیگران وجود دارد می‌توانید با تحقیق پیرامون وضعیت زندگی او نسبت به نیاز حقیقی همسایه آگاه شوید. البته در این مسیر بسیار مراقب حفظ آبروی مؤمن باشید. تحقیق نباید همراه با غیبت یا تجسس باشد.

تغییر نوع کمک

گاهی افراد صرفاً از ما درخواست پول دارند و ما هم یقین نداریم این پول را کجا خرج می‌کنند حال‌آنکه می‌توانیم با تغییر نوع خدمت و کمک، انفاق مالی خود را جهت‌دار نماییم. به‌عنوان‌مثال اگر فرزند محصل دارد می‌توانیم در تهیه کیف و کتاب به او کمک کنیم. یا اگر در پرداخت قبوض مشکل دارد در این زمینه گره‌گشا باشیم. گاهی حتی از طریق مهارت‌هایی که داریم می‌توانیم خدمت‌رسانی کنیم. متناسب با توان و مهارت خود می‌توانید در امور زندگی به ایشان کمک نمایید.

تقسیم کمک بزرگ به کمک‌های کوچک‌تر

اگر درخواست‌های او زیاد است به‌جای اینکه یک‌بار کمک بیشتری به او کنید و سایر دفعات عذرش را بخواهید، کمک‌های خود را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کرده و در دفعات متعدد درخواست، نیاز او را تأمین کنید.

دعوت به تلاش

اگر می‌دانید درخواست کمک او به‌گونه‌ای است که خودش اهل کار و تلاش نیست و فقط قصدش سوءاستفاده است باید او را به پیداکردن کار و شغل و تلاش در جهت رفع موانع تشویق کنید.

نتیجه‌گیری:

در آموزه‌های اسلام انفاق و کمک به دیگران دارای ارزش و اهمیت است. مطابق آیات کریمه کسی که انفاق می‌کند عوضش را از خدا دریافت می‌کند و بلکه فزون‌تر ازآنچه که در راه خداداده است پس می‌گیرد. اگر در نیازمندی شخص فقیر تردید داریم نباید نسبت به خواست او بی‌تفاوت باشیم. در مواجهه با درخواست‌های دیگران اصل اولیه حسن‌ظن است و قطعاً حسن‌ظن به معنی بی‌تدبیری و مجوز سوءاستفاده نیست.

 

برای مطالعه بیشتر

1. اخلاق همسایه‌داری و آپارتمان‌نشینی، محمدجواد فلاح

پی‌نوشت‌ها

1. «والانفاق قد یکون فی المال وفی غیره وقد یکون واجبا وتطوعا»، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404 ق، ص 502، ذیل کلمه نفق

2.«وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»، نساء، آیه 36

3.«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ»، حجرات آیه 12

«ایثار» از بالاترین آموزه‌های اخلاقی در فرهنگ دینی است. بر اساس آموزه‌های دینی، ایثار اوج فضیلت، نشانه ایمان و کامل‌ترین شکل جوانمردی است.

پرسش:

 آیا در روایات برای جان‌فشانی و ایثار در راه خدا توصیه و تشویق شده است؟

پاسخ:

«ایثار» از بالاترین آموزه‌های اخلاقی در فرهنگ دینی است؛ فضیلتی که ریشه در ایمان عمیق به خدا، خلوص نیت و عشق به دیگران دارد. این آموزۀ اخلاقی، در سیرۀ پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) و اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) جایگاهی ویژه دارد؛ از‌این‌رو توصیه و مورد ستایش قرار گرفته است. در ادامه کوشیده می‌شود جلوه‌های مختلف این ارزش الهی در آینه روایات اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) به تصویر کشیده شود.

1. انواع ایثار

«ایثار» از والاترین ارزش‌های اخلاقی در فرهنگ اسلامی است. این فضیلت الهی اقسام گوناگونی دارد که به ‌طور کلی می‌توان آن را در دو نوع اصلی تقسیم کرد:

الف) ایثار مالی

ایثار مالی یعنی گذشتن از مال و دارایی خود برای کمک به دیگران، حتی زمانی که خود انسان نیز در تنگدستی به سر می‌برد. این نوع ایثار در روایات اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) بسیار تمجید شده است؛ برای نمونه امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام) در پاسخ به پرسش ابوبصیر درباره برترین نوع صدقه فرمودند: «جُهْدُ الْمُقِلِّ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه: صدقه و کوشش کسی که مال اندکى دارد، مگر نشنیده‌اى که خداوند مى‌فرماید: "و آنها را بر خود مقدم مى‌دارند، هرچند خودشان بسیار نیازمندند» (1). این روایت نشان می‌دهد ارزش ایثار مالی، زمانی دوچندان می‌شود که انسان در وضعیت مالی سختی قرار دارد و با وجود آن، دیگران را بر خود مقدم می‌دارد.

ب) ایثار جانی

والاترین مرتبۀ ایثار، ایثار جان در راه خدا و برای حفظ دین و ارزش‌های الهی است. این نوع ایثار در زندگی اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) بارها تجلی یافته است. از برجسته‌ترین نمونه‌های این نوع، ایثار امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) در شب هجرت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) است. در حدیثی از امام صادق (علیه ‌السلام) بیان شده است امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) با جان‌فشانی کامل، در بستر پیامبر (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله) خوابید تا جان ایشان را از خطر مشرکان حفظ کند. خداوند نیز او را ستود و فرشتگان خود را مأمور حفاظت از او کرد تا صبح‌گاه که مشرکان برای قتل او هجوم آوردند، به ‌خواست خدا نتوانستند آسیبی به ایشان برسانند (2).

2. فضیلت ایثارگری

در سخنان نورانی اهل‌بیت (علیه ‌السلام)، ایثار افزون بر اینکه یکی از برجسته‌ترین صفات اخلاقی معرفی می‌شود، همواره تمجید نیز شده است؛ برای نمونه امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) می‌فرمایند: «مَنْ آثَرَ عَلَى نَفْسِهِ اسْتَحَقَّ اسْمَ الْفَضِیلَهِ: کسى که دیگران را بر خود مقدم بدارد، شایستۀ نامیده‌شدن به فردی بافضیلت است» (3). این امام بزرگوار در حدیثی دیگر می‌فرماید: «مَنْ آثَرَ عَلَى نَفْسِهِ بَالَغَ فِی الْمُرُوَّه: کسى که ایثار کند، به نهایت جوانمردی رسیده است» (4). همچنین فرمودند: «الْإِیثَارُ أَحْسَنُ الْإِحْسَانِ وَ أَعْلَى مَرَاتِبِ الْإِیمَان: ایثار، بهترین احسان و بالاترین مرتبۀ ایمان است» (5). پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز فرموده اند: «الْإِیثَارُ زِینَهُ الزُّهْدِ وَ بَذْلُ الْمَوْجُودِ زِینَهُ الْیَقِین: ایثار، جلوه‌گاه واقعی زهد و بی‌توجهی به دنیاست» (6).

بنابراین ایثار، بالاترین مرتبۀ مردانگی و بزرگواری و ایمان است و کسی که جان خود را در راه خدا می‌دهد، به بالاترین مقام‌های مردانگی و فضیلت و ایمان دست پیدا کرده است. افزون بر این، در احادیث برای کسی که جانش را در راه خدا نثار می‌کند نیز اجر، فضیلت و پاداش‌هایی بیان شده است که در ادامه به گوشه‌ای اشاره می‌شود.

3. فضیلت ایثارگران در راه خدا

بیان شد که ایثار نه‌تنها یکی از برجسته‌ترین فضایل اخلاقی است، بلکه جایگاهی والا در ایمان، اخلاق و بندگی دارد. کسانی که با ایثار جان و آسایش خود در راه خدا جهاد می‌کنند، از درجه‌ای بالاتر هم برخوردارند.

در روایات اسلامی برای این گروه فضیلتی ویژه و پاداشی عظیم در نظر گرفته شده است؛ به ‌گونه‌ای که هیچ‌یک از اعمال دیگران به ‌پای فداکاری و ایثار آنان نمی‌رسد. در ادامه چند روایت در شأن ایثارگران راه حق، بیان می‌شود.

الف) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «خَیْرُ النَّاسِ رَجُلٌ حَبَسَ نَفْسَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُجَاهِدُ أَعْدَاءَهُ یَلْتَمِسُ الْمَوْتَ أَوِ الْقَتْلَ فِی مَصَافِّهِ: بهترینِ مردمان، مردى است که خود را وقف راه خدا کرده است و با دشمنان او جهاد مى‌کند و خواستار مرگ یا کشته‌شدن در میدان کارزار است» (7).

این حدیث، مجاهدانی که با نیت خالص، جان خود را در طبق اخلاص نهاده‌اند، برترین افراد معرفی می‌کند؛ زیرا آنان از همه تعلقات دنیوی گذشته‌اند و جان خود را فدای حقیقت کرده‌اند.

ب) پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «لِلْجَنَّهِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِینَ یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ بِسُیُوفِهِمْ وَ الْجَمْعُ فِی الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِکَهُ تُرَحِّبُ بِهِم: بهشت درى به نام در مجاهدان دارد که جهادگران به‌ سوی آن مى‌روند و آن در باز مى‌شود. آنها درحالی‌که شمشیرها را بر خود بسته‌اند، به سمت آن درمى‌آیند و مردم براى حسابرسى ایستاده‌اند و فرشتگان به آنان خوش‌آمد مى‌گویند» (8).

این روایت نشان می‌دهد جایگاه ایثارگران راه خدا در آخرت چنان والاست که دروازه‌ای ویژه در بهشت برای ورود آنان گشوده می‌شود و فرشتگان با احترام و افتخار به استقبالشان می‌آیند.

ج) امام باقر (علیه ‌السلام) می‌فرمایند مردى خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: من خواهان و شیفته جهاد هستم. پیامبر فرمود: «پس در راه خدا جهاد کن؛ زیرا اگر کشته شوى، نزد خدا زنده‌اى و روزى مى‌خورى؛ اگر بمیرى، پاداشت با خداست؛ و اگر برگشتى، از گناهان پاک گشته‌اى» (9). این روایت سه حالت ممکن برای مجاهد راه خدا را به‌زیبایی بیان می‌کند که همگی پرفیض‌اند:

1. شهادت که پاداشش حیات ابدی و روزی‌گرفتن نزد خداست. ۲. مرگ طبیعی که ثوابش دریافت مستقیم اجر از خداست. ۳. بازگشت زنده که مساوی پاکی از گناهان دانسته شده است. بنابراین هر سه حالت، نشان از عظمت مقام ایثارگر و مجاهد در راه خدا دارد.

نتیجه:

با بررسی روایات اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) معلوم شد ایثار به‌ویژه جان‌فشانی در راه خدا، نه‌تنها توصیه، بلکه به‌شدت تشویق و تمجید شده است. آموزه‌های دینی از یک‌سو ایثار را اوج فضیلت، نشانۀ ایمان و کامل‌ترین شکل جوانمردی معرفی کرده‌اند؛ از سوی دیگر، کسانی را که در راه خدا از جان خود می‌گذرند، در آخرت پاداشی ویژه دارند و حتی فرشتگان به استقبالشان می‌آیند. این مجموعه روایات نشان می‌دهد فرهنگ اسلامی، جان‌فشانی در مسیر حق و ارزش‌های الهی را وظیفه‌ای مقدس می‌داند و برای آن، جایگاهی بلند در دنیا و آخرت قائل است.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ محقق/ مصحح: على‌اکبر غفاری و محمد آخوندى؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج ‏4، ص 19، ح 3.

2. محمد بن على کراجکی؛ کنز الفوائد؛ محقق/ مصحح: عبدالله نعمه؛ قم: دارالذخائر، 1410 ق، ج ‏2، ص 55.

3. علی بن محمد لیثى واسطى؛ عیون الحکم و المواعظ؛ محقق/ مصحح: حسین حسنى بیرجندى؛ قم: دار‌الحدیث‏، 1376 ش، ص 435، ح 7522.

4. محمد بن حسین آقا‌جمال خوانسارى؛ شرح آقا‌جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم؛ محقق/ مصحح: جلال‌الدین حسینى ارموى محدث؛ تهران: دانشگاه تهران‏، 1366 ش‏، ج ‏5، ص 255، ح 8225.

5. همان، ج ‏2، ص 31، ح 1705.

6. محمد بن محمد شعیری؛ جامع الأخبار (للشعیری)؛ نجف: مطبعه حیدریه، [بى‌تا]، ص 123.

7. حسین بن محمد‌تقى نوری؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ قم: مؤسسه آل‌البیت علیهم السلام‏، 1408 ق، ج ‏11، ص 17، ح 12310.

8. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ محقق/ مصحح: على‌اکبر غفاری و محمد آخوندى؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج ‏5، ص 2، ح 2.

9. محمد بن مسعود عیاشی؛ تفسیر العیاشی؛ محقق/ مصحح: سیدهاشم رسولى محلاتى؛ تهران: المطبعة العلمیه، 1380 ق‏، ج ‏1، ص 206.

اختلاف مفسران نشان‌دهنده وجود اختلاف در خود قرآن نیست، بلکه اختلاف مفسران عمدتاً ریشه در دو عامل اصلی دارد: اخود مفسران و ماهیت متن و زبان.

پرسش:

آیا اختلاف فراوان مفسران در معنای آیات قرآن، نشان‌دهنده وجود اختلاف در قرآن نیست؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است:

 «﴿أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِلاٰفاً کَثِیراً﴾؛ آیا به قرآن نمی‌اندیشند؟ چنانچه از سوی غیر خدا بود، همانا در آن اختلاف و ناهمگونی بسیاری می‌یافتند

 برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «مسلمانان در حالی مدعی‌اند که در قرآن اختلافی نیست که تورق کوتاه تفاسیر قرآن مسلمانان برای مشاهده اختلاف فراوان مفسران باهم در فهم آیات قرآن کفایت می‌کند»!

 در این نوشتار نسبت بین اختلاف مفسران و بین وجود اختلاف در قرآن را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

نسبت‌سنجی بین اختلاف مفسران و بین وجود اختلاف در قرآن

بررسی موارد اختلاف مفسران باهم حاکی از این است که این اختلاف‌ها بیشتر ریشه در دو عامل انسانی و غیرانسانی دارند:

1. عامل اصلی اختلاف مفسران در تفسیر قرآن خود مفسران هستند. این عامل را نیز می‌توان به دودسته خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم کرد:

مفسران قرآن، غالباً متعلق به مکتب‌ها و مذاهب مختلف هستند. هر مکتب و مذهب، تفاسیر و برداشت‌های خاص خود را از آیات قرآن دارد. این تفاوت در مکتب‌ها و مذاهب، از مهم‌ترین علل اختلاف مفسران باهم بوده و هست. چنانکه مفسران با اهداف و انگیزه‌های متفاوتی به تفسیر قرآن می‌پردازند. برخی به‌دنبال فهم دقیق و بی‌طرفانه معنای آیات بوده‌اند، درحالی‌که برخی دیگر تثبیت و ترویج دیدگاه‌های خاص خود (مثلاً کلامی، فقهی، یا سیاسی) را از طریق تفسیر قرآن دنبال کرده‌اند.

مفسران در تفسیر قرآن از روش‌های مختلف و مبانی متفاوتی استفاده می‌کنند. این تنوع مبانی، اصول و روش‌ها به تفاوت در برداشت‌ها منجر می‌شود. برخی بر ظاهر آیات تمرکز می‌کنند (تفسیر ظاهری)، برخی به معانی باطنی می‌پردازند (تفسیر باطنی) و برخی از روش‌های ادبی، کلامی یا فلسفی استفاده می‌کنند. برخی بیشتر به روایات توجه دارند، برخی به جنبه‌های ادبی و بلاغی، برخی به جنبه‌های فقهی یا اخلاقی.

میزان دانش و تخصص مفسران در زمینه‌های مختلف، مانند زبان عربی، علوم قرآنی، تاریخ اسلام و اصول فقه، در تفسیر آیات تأثیرگذار است. آنان با توجه به دانش، تجربه و زمینه‌های علمی، فرهنگی و تاریخی خود، تفاسیر متفاوتی ارائه می‌دهند. مفسران متخصص‌تر، غالباً به تفسیرهای دقیق‌تر و جامع‌تری می‌رسند. برای نمونه، قرآن از زبان عربی فصیح استفاده می‌کند و برخی مفسران عرب‌زبان و برخی دیگر غیر عرب‌زبان بوده‌اند. چنانکه برخی در ادبیات عرب قوی و برخی دیگر چنین نبوده‌اند. تفاوت احاطه و اطلاع مفسران از زبان عربی و ادبیات آن، باعث تفاوت آرای مفسران در فهم آیات قرآن شده است. زبان عربی قرآن بسیار غنی و بلیغ است. یک کلمه یا یک عبارت در قرآن ممکن است دارای لایه‌های مختلف معنایی، کنایات، استعارات و اشارات باشد. هرکدام از مفسران با توجه به تخصص‌ها، دانش‌ها و زاویه دید خود، تنها متوجه برخی از این جنبه‌ها می‌شوند و از مابقی مطلع نمی‌شوند.

 نمونه دیگر، مسئله فضای نزول، سبب نزول و شأن نزول آیات قرآن است. توضیح آنکه آیات قرآن در بستر تاریخی خاصی نازل شده‌اند و شناخت دقیق شأن نزول، شرایط اجتماعی و مخاطبان اولیه می‌تواند بر تفسیر تأثیر بگذارد. تفاوت مفسران در دسترسی و اطلاع از این امور به برداشت‌های متفاوت منجر می‌شود.

افزون بر همه این امور، شرایط زمانی و مکانی مفسر نیز بر درک او اثر می‌گذارد. هر مفسر ممکن است بر اساس نیازهای زمان خود، توجه بیشتری به برخی جنبه‌های قرآن داشته باشد.

2. عامل دیگر اختلاف مفسران در تفسیر قرآن، طبیعت متن و زبان است. هر متنی، به‌ویژه متون تاریخی و ادبی، ظرفیت بالایی برای معانی مختلف دارد. چنانکه زبان عربی نیز مانند هر زبان دیگری، دارای اموری همچون کلمات مشترک (یک لفظ و چند معنا) و معنای حقیقی و مجازی و... است و انتخاب معنای صحیح در این موارد به زمینه، قراین و شواهد لغوی و نحوی بستگی دارد. این امر یکی از منابع اصلی اختلاف مفسران در تفسیر آیات قرآن است. افزون بر این، آیات قرآن دارای لایه‌های معنایی متعدد هستند که امکان برداشت‌های مختلف را فراهم می‌کند، بدون اینکه این برداشت‌ها با یکدیگر تناقض داشته باشند.

نتیجه‌گیری:

قرآن به‌عنوان کلام الهی، متنی منسجم و عاری از هرگونه تناقض و مطالب ضدونقیض است. اختلاف مفسران در تفسیر آیات قرآن، نشان‌دهنده وجود اختلاف در خود قرآن نیست و ناشی از شرایط تفسیر، عوامل خودآگاه و ناخودآگاه انسانی (ویژگی‌های مفسران) و همچنین طبیعت متن و زبان است؛ پس چنین امری اختصاص به قرآن ندارد و در هر متن دیگری نیز چنین است. فهم انسان از هر کلامی ازجمله کلام الهی، محدود به ظرفیت‌های شناختی، دانش و تجربه‌های اوست و این محدودیت ذاتی انسان، منجر به برداشت‌های گوناگون می‌شود. چنانکه برخی از اختلافات تفسیری، ریشه در تعصب، پیش‌داوری یا سوءاستفاده از قرآن یا به تعبیر بهتر «تفسیربه‌رأی» یا «تحریف معنوی» دارند.

عقاید دینی دروزی‌ها
«دُروزیان» شاخه‌ای منشعب از شیعه «اسماعیلیه» هستند که به دلیل گرایش شدید به باطنی‌گرایی و پنهان‌کاری، دسترسی به آموزه‌ها ورفتارهای دینی آنان با دشواری همراه است

پرسش:

عقاید دینی دروزی ها چیست؟ اینان از نظر طبقه‌بندی دینی، آیا در زمرۀ مسلمانان و شیعیان قرار می‌گیرند؟

پاسخ:

«دُروزیه» از فرقه‌های باطن‌گرا به شمار می‌آیند که در بیان باورهای خود با احتیاط فراوان و نوعی پنهان‌کاری عمل می‌کنند؛ به گونه‌ای که دستیابی به منبعی جامع و کاملاً معتبر برای آگاهی از تمام عقاید آنان دشوار است (1). با این حال، برخی تحولات سیاسی و درگیری‌های اخیر از جمله رویارویی دروزی‌ها با نیروهای جولانی در سوریه و نیز حمایت‌های رژیم صهیونیستی از آنان، بار دیگر توجه پژوهشگران را به این جریان معطوف کرده است. در این نوشتار تلاش می‌کنیم تصویری روشن‌تر از عقاید و جایگاه اجتماعی دروزی‌ها ارائه کنیم تا زمینه‌ای برای شناخت دقیق‌تر آنان فراهم گردد.

نکتۀ اول: تأسیس دروزیه

هرچند دربارۀ مؤسس واقعی «دُروزیه» دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد، اینان شاخه‌ای منشعب از فرقۀ شیعه «اسماعیلیه» به شمار می‌آیند. بنا بر روایتی، «الحاکم بالله» خلیفۀ فاطمی در سال ۴۰۸ قمری، حمزة بن علی زوزنی که بعدها به «درزی» شهرت یافت را برای دعوت مردم شام برگزید. او در مدت کوتاهی نفوذ و پیروان بسیاری یافت؛ اما پس از ناپدیدشدن یا مرگ «الحاکم»، مرگ او را نپذیرفت و قائل به غیبت وی شد. همین باور سبب شد از اسماعیلیان جدا گردد و پیروانش نیز به سبب انتساب به حمزۀ بن علی درزی به «دُروزیه» شناخته شدند (2).

در روایت دیگر، پیدایش این فرقه به محمد بن اسماعیل دروزی نسبت داده می‌شود؛ کسی که در مصر مردم را به الوهیت «الحاکم بأمرالله» فرامی‌خواند. اما چون با مخالفت شدید جامعه روبرو شد، به شام مهاجرت کرد و دعوت خود را در آنجا ادامه داد. با وجود این، خود دروزیان این انتساب را نمی‌پذیرند و به‌صراحت از عقاید محمد بن اسماعیل دروزی اعلام برائت می‌کنند (3).

نکتۀ دوم: باورهای آنان

برخی پژوهشگران بر این باورند که دروزیان خود را «موحّد» می‌دانند و به خدای متعال به ‌عنوان «واحد» و «احد» باور دارند؛  خدایی که آغاز و انجامی ندارد (4). در مقابل دیدگاهی دیگر مطرح است که آنان «الحاکم بأمرالله» را تجسّد‌یافتۀ ذات الهی، یا دست‌کم مظهر خالقیت خداوند می‌شمردند. از این منظر، حمزة بن علی آنان را از‌آن‌رو «موحد» نامیده است که اطاعت کامل خویش را به الحاکم ابراز می‌کنند. بر اساس این عقیده، الحاکم هرگز نمی‌میرد، بلکه غایب می‌شود و در ادوار مختلف به جهان بازخواهد گشت (5). این باور در برخی نوشته‌های منسوب به حمزه اشاره شده است (6). هرچند گروهی انتساب چنین اعتقادی به دروزیان را اتهامی بی‌اساس می‌دانند (7).

جامعۀ دروزی از نظر سازمان دینی به دو گروه اصلی تقسیم می‌شود: «عاقلان» (عالمان و آگاهان) و «جاهلان» (عوام). هر دسته یک «شیخ» یا رهبر دینی از میان گروه عاقلان دارد که مسئولیت تبلیغ و اجرای احکام الهی در میان پیروان خویش را بر عهده می‌گیرد (8).

برخی از مهم‌ترین باورهای دینی دروزیان را می‌توان به اختصار چنین برشمرد:

1. تناسخ: دروزیان به جاودانگی «نفوس» باور دارند و معقتدند که ارواح در قالب «اجساد» مختلف حلول می‌کنند و از بدنی به بدن دیگر انتقال می‌یابند. به باور آنان، تعداد نفوس محدود است؛ نه فانی می‌شوند و نه افزوده یا کاسته می‌گردند (9). در برخی منابع منسوب به محمد بن اسماعیل آمده است: «روح حضرت آدم (علیه السلام) به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) منتقل شد و سپس از او به اجداد الحاکم بأمرالله رسید تا سرانجام در وجود الحاکم قرار گرفت » (10).

2. باور به ادیان پیشین: هرچند در ظاهر احترام به ادیان گذشته را ابراز می‌کنند، گزارش‌هایی وجود دارد که آنان در باطن، پیامبران پیشین را «جاهل» می‌دانند و اسلام، مسیح و یهود را طرد کرده‌اند و تنها ایمان به «توحید الحاکم» را حق می‌دانند (11). با این حال، به دلیل باطن‌گرایی افراطی در این جریان، داوری قطعی درباره میزان پذیرش یا رد این اعتقاد در میان همه دروزیان دشوار است.

3. احکام شریعت: دروزیان بر بسیاری از فضایل اخلاقی همچون صداقت، پرهیز از حسد و پاکدامنی تأکید دارند و آنها را واجب برمی‌شمارند؛ اما احکام شرعی مانند نماز و روزه را از دایره تکالیف عملی خود خارج کرده‌اند و برای آنها تفاسیر باطنی قائل شده‌اند (12)؛ برای نمونه «نماز» را پیوند قلبی با مولای خود الحاکم می‌دانند؛ «روزه» را نگه‌داشتن دل در وفاداری به توحید الحاکم و «زکات» را پاک‌کردن قلب از هر تعلقی جز ایمان به توحید الحاکم تفسیر می‌کنند (13).

نکتۀ سوم: پراکندگی جغرافیایی و سوگیری‌های سیاسی آنان

دروزیان در گذشته در مناطقی چون لبنان، شام، کوفه، مغرب و حتی هند حضور داشته‌اند (14). امروزه پراکندگی اصلی آنان در بخش‌هایی از لبنان به‌ویژه شوف، جبل طیران و وادی تیم و نیز در شام و فلسطین اشغالی (مانند شهر عکا) مشاهده می‌شود (15). مرکز کنونی آنان بیشتر در استان «سویدا» سوریه قرار دارد که کوه حوران ـ مشهور به «جبل الدروز» ـ در آن واقع است.

هر یک از جوامع دروزی در لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی رهبر خاص خود را دارند و طبیعتاً در عرصۀ سیاست نیز گرایش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند؛ برای نمونه بخشی از دروزیان ساکن سرزمین‌های اشغالی، موجودیت رژیم اسرائیل را به رسمیت شناخته‌اند و حتی در زمینه‌های مختلف، از جمله حوزه نظامی با آنان همکاری می‌کنند.

نکتۀ چهارم: دروزیان، مسلمان یا نامسلمان

«دروزیان» برخی از باورهای اساسی اسلام همچون معاد را نپذیرفته‌اند و بر اساس برخی گزارش‌ها، اندیشه‌هایی چون تجسّد، تناسخ و تأویل‌های نادرست از احکام شرعی در میان آنان رایج بوده است؛ به همین دلیل گروهی از پژوهشگران و عالمان اسلامی این طایفه را خارج از دایره اسلام دانسته‌اند. در مقابل، برخی دیگر با استناد به این نکته که دروزیان در ظاهر خود را مسلمان معرفی می‌کنند و حتی اگر فردی از میان آنان به احکام و باورهایشان عمل نکند، او را «خارج‌شده از مسلمین» به شمار می‌آورند، این فرقه را در زمره شاخه‌های اسلامی طبقه‌بندی کرده‌اند (16).

نتیجه:

«دُروزیان» شاخه‌ای منشعب از شیعه اسماعیلیه‌اند که به ‌دلیل باطن‌گرایی و پنهان‌کاری، شناخت دقیق باورهایشان دشوار است. برخی آنان را موحّد می‌دانند، اما گروهی دیگر بر اعتقادشان به الوهیت «الحاکم بأمرالله» و باور به «تناسخ» تأکید دارند؛ عقایدی که در تضاد با تعالیم اسلامی قرار می‌گیرد. آنان با وجود پایبندی به اصول اخلاقی، احکام شرعی مانند نماز و روزه را به معانی باطنی تأویل می‌کنند؛ به همین دلیل دیدگاه‌ها درباره جایگاه دینی‌شان متفاوت است: برخی خارج از اسلام و برخی جزء فرق اسلامی. آنان امروزه در لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی حضور و رهبری‌های مستقل دارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. جعفر سبحانی؛ بحوث فی الملل و النحل؛ قم: مؤسسة النشر الإسلامی، [بی‌تا]، ج 8، ص 343 ـ 344.

2. مصطفی غالب؛ تاریخ الدعوة الاسماعیلیه؛ بیروت: دارالاندلس، [بی‌تا]، ص 224.

3. محمدفرید وجدی؛ دائرةالمعارف الاسلامیه؛ چ 3، بیروت: دارالفکر، 1971 م، ج 4، ص 27.

4. بطرس بستانی؛ دائرةالمعارف؛ بیروت: دارالمعرفه، [بی‌تا]، ج 7، ص 675.

5. محمدفرید وجدی؛ دائرةالمعارف الاسلامیه؛ ج 4، ص 27.

6. محمد کرد علی؛ خطط الشام؛ چ 3، دمشق: مکتبه النوری، 1403 ق، ج 6، ص 263.

7. همان، ص 267.

8. بطرس بستانی؛ دائرةالمعارف؛ ج 7، ص 675.

9. همان، ص 675 ـ 676.

10. محمد کرد علی؛ خطط الشام؛ ج 6، ص 264.

11. همان.

12. همان، ص 265.

13. جعفر سبحانی؛ بحوث فی الملل و النحل؛ ص 352.

14. بطرس بستانی؛ دائرةالمعارف؛ ج 7، ص 676.

15. محمد کرد علی؛ خطط الشام؛ ج 6، ص 268.

16. همان، ص 267.

برای مواجهه با دشمن باید چند راهبرد مهم را در دستور کار قرار داد. مثل؛ شناخت خود و دشمن و راهبردها و نقشه‌های آنها، قوی‌شدن و گسترش و تقویت جبهۀ مقاومت و...

پرسش:

برای مواجهه با دشمن و شکست آن چه اقداماتی باید انجام دهیم؟

پاسخ:

هر ملت و کشور مستقلی برای تأمین منافع ملی و امنیت خود، باید افزون بر اینکه تهدیدهای علیه منافع و امنیتش را بشناسد، با تولید قدرت و ایجاد آمادگی‌های لازم در خود، بتواند با هر نوع تهدیدی برخورد مناسب را داشته باشد. کشور ایران به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک و واقع‌شدن در مرکز کنترل و فرماندهی دنیا، در طول تاریخ به‌ویژه در دویست سال اخیر، مورد تهدید و طمع قدرت‌های استعماری قرار گرفته است. فعلیت و ارتقای فوق‌العادۀ نقاط قوت و فرصت‌های ایران با ضرب‌شدن در ایدئولوژی اسلام سیاسی بعد از انقلاب اسلامی، این دشمنی‌ها را افزایش داد و از همان روزهای آغازین انقلاب، توطئه و دشمنی علیه ایران با محوریت آمریکا و اسرائیل شروع شد. پرسش اساسی این است که راهکارهای مقابله و ناکام‌گذاشتن دشمن چیست و باید چه اقداماتی انجام داد؟

1. ضرورت شناخت خود و دشمن و راهبردهای دشمنی

یکی از مهم‌ترین مسائل در مواجهه با دشمن، شناخت دقیق هویت، جایگاه و اهداف، ظرفیت‌ها و داشته‌ها و برنامه‌های خودی و دشمن است. ایران با پشتوانۀ تاریخی و تمدنی بیش از هفت‌هزار سال، در گهواره تمدن و مرکز هارتلند دنیا (قلب دنیا) قرار دارد. آیزنهاور ـ سی‌و‌چهارمین رئیس‌جمهور ایالات متحده 1953 ـ 1961 ـ دو ماه قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری می‌گوید: «گمان نمی‌کنم منطقه‌ای مهم‌تر از ایران روی نقشه جغرافیای جهان وجود داشته باشد. ایران هم دارای نفت است و هم در "چهارراه جهان" واقع شده است ...؛ همچنین نباید وضعیتی پیش آید که ایران به گذشته دور خود بازگردد و یک قدرت نظامی شود. وای به وقتی که نظامی‌گری ایران زنده شود. بروید تاریخ این کشور را بخوانید تا متوجه حرف من شوید» (1). در‌اختیار‌داشتن تنگۀ هرمز و دسترسی فوق‌العاده به شرق و غرب و شمال و جنوب، موقعیت ایران را در جایگاه ممتازی قرار داده است. چَس فریمن سال 2013 در سخنرانی بسیار مهمی با عنوان «راهبرد کلان آمریکا در خاورمیانه»، اهداف راهبردی آمریکا در غرب آسیا به‌ویژه در منطقه خلیج فارس را دسترسی، ترانزیت و بازدارندگی راهبردی بیان می‌کند و خاورمیانه را «مادر همه تنگه‌های راهبردی جهان» می‌نامد که حیاتی‌ترین نقطۀ عالم است و کنترل بر جهان، مستلزم کنترل بر غرب آسیاست (2). سلطه‌طلبی آمریکا و اسرائیل برای حاکمیت بر جهان، سبب شده است همواره به این منطقه و ایران چشم طمع داشته باشند. طرح‌های مختلف آمریکایی و صهیونیستی همچون «خاورمیانۀ جدید»، «طرح نیل تا فرات»، «پیمان ابراهیم»، «طرح آیمک» و ...، برای تحقق همین امر است؛ به همین دلیل شناخت ایران و شناخت دشمن و برنامه‌ها و اهدافش برای تقابل با آنها امری ضروری است.

2. قوی‌شدن و نهادینه‌کردن ایدئولوژی مقاومت در تمام ابعاد حکمرانی

«مقاومت» در اندیشۀ اسلامی، زیربنای زیست مؤمنانه و جامعۀ دینی است. مقاومت به معنای دست روی دست‌گذاشتن، تحمل مشکلات و انفعال نیست، بلکه به معنای دست‌نکشیدن از عقیده حق و تلاش برای پیشرفت و حل مسائل و عقب‌راندن تهاجم دشمن است. مقاومت نوعی زیستن و سبک زندگی است؛ همچنین به تعبیر مقام معظم رهبری «واکنش طبیعی هر ملت آزاده و با‌شرف در مقابل تحمیل و زورگویی است» (3). بر اساس مطالعۀ نظام بین‌الملل وحشی که قانون جنگل بر آن حاکم است و تجارب تاریخ معاصر ایران و کشورهای جهان، تنها نسخه‌ای که در این نظام استکباری سبب قدرت، عزت، استقلال و پیشرفت است، اندیشۀ مقاومت است. نظام غرب برای حفظ سلطه و هژمونی خویش بر دنیا، درصدد وابسته‌کردن کشورهای مستقل با تضعیف و تجزیۀ آنها و ساخت کشورهای وابسته (آن‌وایبل) است تا رگ حیاتشان، وابسته به اطاعت از آمریکا و رژیم غاصب باشد. بر این اساس، سفارش قرآن کریم به جامعه ایمانی، آن است که در مقابل دشمن تا حد امکان قوی شوید و خودتان را تجهیز کنید که این امر سبب بازدارندگی در مقابل دشمن می‌شود و امنیت شما را تضمین می‌کند (4).

3. گسترش و تقویت جبهه مقاومت

یکی از مهم‌ترین راهبردها که جمهوری اسلامی ایران برای امنیت ملی و منطقه‌ای دنبال می‌کند، ایجاد محور مقاومت است. در این محور، هسته‌های متعدد مقاومت در کشورهای مختلف ساماندهی شده‌اند و بارها در تقابل با آمریکا و اسرائیل با موفقیت عمل کرده‌اند؛ از جمله مهم‌ترین هسته‌های مقاومت عبارت‌اند از: حزب‌الله لبنان، انصار‌الله یمن، حشد‌العشبی عراق، فاطمیون افغانستان، زینبیون سوریه، دفاع وطنی سوریه و ده‌ها هسته مقاومت دیگر که مستقیم و غیر‌مستقیم متأثر از جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی هستند. به طور طبیعی هرچه این محور توسعه یابد، دایره دشمنی و اقدام رژیم غاصب علیه ایران و کشورهای منطقه تنگ‌تر خواهد شد.

4. نقاب‌زدایی از چهره غرب و اعتبارزدایی از نظم آمریکایی ظالمانه

امروزه مانع اصلی برای استقلال و پیشرفت کشورهایی مثل ایران، دولت آمریکا یا رژیم صهیونیستی نیستند، بلکه ساختار نظام بین‌الملل و نظم ظالمانه‌ای است که به گونه‌ای سیستماتیک، کشورها را پیرامون آمریکا و اسرائیل تعریف و کنترل می‌کنند؛ کنترل سیاسی در ساختارهای سیاسی همچون سازمان ملل و شورای امنیت؛ کنترل اقتصادی در ساختارهایی نظیر بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سازمان توسعه و تجارت جهانی؛ کنترل فرهنگی در ساختارهایی همچون یونسکو؛ کنترل بهداشت و درمان در ساختار سازمان بهداشت جهانی و کنترلی همه‌جانبه در تمام ابعاد حیات بشر. این نظم بین‌المللی را انگلیس و فرانسه بعد از جنگ جهانی اول در توافق «سایکس پیکو» پایه‌ریزی کردند و با ملحق‌شدن آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تکمیل و تثبیت شد. در‌واقع امروزه غارت، کشتار، جنایت و جنگ‌های ظالمانۀ استعمارگران با عنوان‌های حقوق بشری، مبازره با تروریسم، امنیت جهانی، صلح پایدار و ... درون این سیستم، معقول و موجه‌سازی می‌شوند (5). درون این سیستم، کشوری مثل ایران که بیشترین ضربه را از تروریسم خورده است و هفده‌هزار شهید ترور دارد و نیز بیشترین هزینه را در مبارزه با تروریسم منطقه‌ای مثل داعش داده است، با تحریم‌های ضد حقوق بشری و تروریستی مواجه می‌شود؛ ولی رژیمی تروریستی مثل اسرائیل مورد حمایت قرار می‌گیرد و آمریکا بیش از پنجاه‌مرتبه از حق وتو در شورای امنیت به نفع رژیم تروریستی اسرائیل، استفاده می‌کند و نمی‌گذارد این رژیم دروغین محکوم شود. فقط از آغاز جنگ غزه در اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، شش قطع‌نامه مربوط به آتش‌بس و کمک‌رسانی به مردم فلسطین را آمریکا وتو کرده است (6). اما از سوی دیگر درون این سیستم، فعالیت هسته‌ای صلح‌آمیز ایران با وجود پانزده گزارش مثبت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، تحریم می‌شود؛ همچنین رئیس آژانس، اطلاعات فوق محرمانه ایران را در اختیار رژیم غاصب صهیونیستی قرار می‌دهد، دانشمندان ایران ترور می‌شوند و به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله می‌شود؛ ولی هیچ‌کدام از سازمان‌های ملل و آژانس انرژی اتمی آن را محکوم نمی‌کنند، درحالی‌که فعالیت‌های هسته‌ای ویران‌کنندۀ برخی کشورهای نسل‌کش مثل اسرائیل با داشتن کلاهک‌های هسته‌ای فراوان، کاملاً مسکوت می‌ماند.

تجاوزهای متعدد آمریکا به کشورهای مختلف نیز درون همین ساختار توجیه می‌شود. برای مواجهه، باید این ساختار را به چالش کشید و چهرۀ واقعی آمریکا و اسرائیل را برای افکار عمومی به تصویر کشید. باید نقاب صلح‌طلبی، حقوق بشری و دموکراسی‌خواهی را از چهرۀ جنایت‌بار آمریکا برداشت تا افکار عمومی فریب آنها را نخورند و روشنفکران غرب‌زده نتوانند جای جلاد و شهید و جای مدعی و متهم را تغییر دهند. باید با اقدامات روشنگرانه همچون شهید رئیسی و دکتر قالیباف و نشان‌دادن تصاویر نسل‌کشی در مجامع بین‌المللی، حریم امن آمریکا و اسرائیل را شکست و آنها را پاسخگو جلوه داد. امروز اقدامات جمهوری اسلامی ایران در‌این‌باره سبب شده است تنفر جهانی از اسرائیل شکل گیرد. باید جنگل غرب وحشی را به دنیا نشان دهیم؛ همچنین باید به سمت ایجاد ساختارهای موازی برای بی‌اثر‌کردن ساختارهای ظالمانه برویم. تلاش برای توسعۀ نفوذ بریکس و شانگهای در تعاملات سیاسی، اقتصادی و نظامی دنیا در همین راستا انجام گرفته است.

5. تلاش برای اخراج آمریکا و اسرائیل از منطقۀ غرب آسیا

یکی از مهم‌ترین کارهایی که در مقابل دشمن باید انجام داد، این است که به تعبیر مقام معظم رهبری، هزینه‌های دشمن را طوری بالا ببریم که مجبور به رفتن از منطقه شود. تا زمانی که رژیم آپارتاید صهیونیستی و آمریکا در منطقه باشند، کشورهای منطقه و ایران آرامش و امنیت را نخواهند دید. این کشورها برای کنترل غرب آسیا، راهبرد تنش و بی‌ثبات‌سازی دائمی و ساختاری را در دستور کار قرار داده‌اند (7)؛ پیمانکار این راهبرد، رژیم غاصب صهیونیستی است. اسرائیل دو شریان حیاتی و نقطه قوت دارد که جمهوری اسلامی همین دو شریان را هدف قرار داده است: شکستن امنیت اسطوره‌ای و شکستن انگاره مظلومیت.

5-1. شکستن امنیت اسطوره‌ای

زیربنای حیاتی اسرائیل برای جمع‌کردن صهیونیست‌ها در دنیا، وعده امنیت بود که بر اساس ساخت درونی فوق تکنولوژیک، درصدد ایجاد آن بودند؛ اما جمهوری اسلامی ایران با محاصره رژیم غاصب با مسلح‌کردن محور مقاومت (هلال شیعی) و تحقیر تکنولوژیک آنها در تجاوز به ایران با عملیات‌های وعده صادق 1 و 2 و 3، افسانه شکست‌ناپذیری اسرائیل را در هم شکست. استفاده از سلاح‌هایی که پناهگاه‌های صهیونی را ویران کرد، سبب وحشت عمومی و موج‌های مهاجرت معکوس و فرار از اسرائیل شد. ایجاد احساس ناامنی و سکونت‌ناپذیر نشان‌دادن سرزمین‌های اشغالی برای صهیونیست‌ها، نخستین نقطۀ قوت دشمن را نابود می‌کند. عملیات‌های هوشمندانۀ ایران در شلیک موفق تک‌موشک به اسرائیل و خودزنی چند‌مرتبه‌ای سامانۀ پدافندی گنبد آهنین، این مسئله را تشدید می‌کند.

5-2. شکستن انگاره مظلومیت

صهیونیست‌ها برای مشروعیت‌بخشی به جنایت‌های غاصبانۀ خویش، با افسانۀ هلوکاست و مظلوم‌نمایی، در پی جلب حمایت افکار عمومی دنیا بودند. اما جمهوری اسلامی با شکستن این انگارۀ دروغین و نمایاندن چهرۀ نازیستی و آپارتاید رژیم کودک‌کش، جنبشی جهانی و تنفری عمومی علیه این رژیم ایجاد کرد؛ حتی در دانشگاه‌های آمریکا موج تنفر و اقدام علیه اسرائیل گسترده شد و افکار عمومی در تمام دنیا علیه اسرائیل بسیج شدند. تا جایی که برخی رؤسای جمهور و مقامات عالی‌رتبۀ کشورها، هنرمندان، سلبریتی‌ها، ورزشکاران و حتی برخی سناتورهای آمریکایی، علیه جنایت اسرائیل اعتراض کرده‌اند.

6. تقویت اتحاد ملی و انسجام اجتماعی

حفظ و تقویت اتحاد ملی، راهبردی بنیادین در مقابله با دشمن در جنگ ترکیبی و شناختی است. دشمن همواره بر تفرقه و ناامید‌کردن مردم ایران بیش از هر امر دیگری تمرکز داشته است. محاسبۀ دشمن از شکاف‌های داخلی ایران، همواره سبب تحمیل هزینه به کشور شده است. در جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، طراحی اصلی بر فروپاشی از درون با فعال‌کردن گسل‌های داخلی ایران بود که با اقدام یکپارچۀ مردم ایران شکست خورد. فشارهای بیرونی، توطئه‌ها و تحریم‌های 46‌ساله نتوانسته است ایران را به زانو دربیاورد؛ ازاین‌رو به تعبیر مقام معظم رهبری، امروز دشمن برای به‌زانو‌درآوردن انقلاب و نظام اسلامی، بر دو محور اصلی تمرکز کرده است: دشمن امید و اتحاد را هدف گرفته است. «امید مهم‌ترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این متمرکز شده؛ دشمن از همۀ توان دارد استفاده می‌کند برای القای ناامیدی، برای القای بن‌بست ... . راهبرد چیست؟ ایجاد اختلاف، ایجاد بی‌اعتمادی؛ بی‌اعتمادیِ دستجات سیاسی نسبت به همدیگر، گروه‌های مردمی نسبت به همدیگر، بی‌اعتمادیِ مردم به حکومت، بی‌اعتمادیِ حکومت به مردم، بی‌اعتمادیِ این به آن، این سازمان با آن سازمان که به هم بی‌اعتماد باشند، به هم بدبین باشند. وقتی بی‌اعتمادی به وجود آمد، امید به آینده هم از بین خواهد رفت» (8).

نتیجه:

جمهوری اسلامی ایران با شناخت دشمن و اهداف و راهبردهایش، به تقابل تمام‌عیار برخاسته است و از همۀ ظرفیت‌های داخلی و خارجی استفاده می‌کند.

پی‌نوشت‌ها

1. سیدامیر مکی؛ «توطئۀ قدیمی غربی‌ها علیه "چهارراه جهان"»؛ خبرگزاری تسنیم، 30/07/1401؛ در:

https://tn.ai/2790088.

2. سام ترابی و محمدعلی رنجبر؛ جنگ سرد ایران و آمریکا: نظریه‌ای برای فهم ژئوپلیتیک دنیای معاصر؛ تهران، انتشارات نخبگان، 1399 ش، ص 72 ـ 73.

3. بیانات رهبری در مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمة الله علیه)؛ 14/03/1398؛ در:

https://khl.ink/f/42758.

4. انفال: 60.

5. سام ترابی و محمدعلی رنجبر؛ جنگ سرد ایران و آمریکا: نظریه‌ای برای فهم ژئوپلیتیک دنیای معاصر؛ تهران، ص 81 ـ 82.

6. «استفاده مکرر آمریکا از حق وتو یعنی افزایش رادیسکالیسم و تروریسم»؛ سایت مشرق‌نیوز، 15/03/1404، کد خبر: 1720698؛ در:

mshrgh.ir/1720698.

7. سام ترابی و محمدعلی رنجبر؛ جنگ سرد ایران و آمریکا: نظریه‌ای برای فهم ژئوپلیتیک دنیای معاصر؛ ص 80.

8. مقام معظم رهبری؛ «راهبرد اتحاد ملی برای ایران قوی»؛ نشریه خط حزب‌الله، ش 381، 05/12/1401؛ در:

https://khl.ink/f/52105.

در سوره آل عمران، گزارشات تاریخی مرتبط با حضرت عیسی، حضرت مریم و حضرت زکریا (ع) و چند گزارش مرتبط با تاریخ زندگانی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ذکر شده است.

پرسش:

به چند داستان تاریخی در سوره آل‌عمران اشاره شده است؟ به صورت اختصار توضیح دهید؟

پاسخ:

سومین سوره قرآن کریم «آل‌عمران» است. این سوره که در دو جزء سوم و چهارم قرار دارد از جمله سوره‌‌های مدنی قرآن است.(1) نام‌گذاری این سوره به نام «آل‌عمران» به دلیل وجود واژه «عمران» در دو آیه از این سوره است. در آیه ۳۳ به خاندان عمران ذیل عنوان آل‌عمران، و در آیه ۳۵ به عمران پدر حضرت مریم (سلام‌الله‌علیها) اشاره کرده است. در این سوره گزارشات تاریخی مرتبط با حضرت عیسی (علیه‌السلام) و مادر ایشان حضرت مریم (سلام‌الله‌علیها) و حضرت زکریا (علیه‌السلام) و چند گزارش مرتبط با تاریخ زندگانی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ذکر شده است. درادامه به هریک از این داستان‌ها به صورت فشرده اشاره خواهد شد:

1. نذر مادر حضرت مریم و ولادت حضرت مریم و چگونگی انتخاب سرپرست برای ایشان وشرح عبادات آن حضرت

داستان نذر مادر حضرت مریم (سلام‌الله‌علیها) و ولادت ایشان و چگونگی انتخاب سرپرست برای ایشان در آیات ۳۵ تا ۳۷ و آیات 42 تا 44 سوره آل‌عمران به زیبایی بیان شده است. براساس این آیات، مادر حضرت مریم (سلام‌الله‌علیها) نذر کرد که اگر خداوند به او فرزندی عطا کند، او را وقف خدمت به خانه خدا کند. پس از تولد مریم، سرپرستی او به حضرت زکریا (علیه‌السلام) سپرده شد و مریم در معبد به عبادت مشغول شد، به‌گونه‌ای که خداوند او را مستقیماً با نعمت‌های خود روزی می‌داد.

2. دعای زکریا (علیه‌السلام) برای فرزنددار شدن و چگونگی استجابت دعای ایشان

داستان دعای حضرت زکریا (علیه‌السلام) برای فرزنددار شدن و ولادت حضرت یحیی (علیه‌السلام) در آیات ۳۸ تا ۴۱ سوره آل‌عمران به زیبایی بیان شده است. حضرت زکریا (علیه‌السلام) با دیدن عنایت خدا به مریم (سلام‌الله‌علیها)، در سن پیری و با وجود ناباروری همسرش، از خداوند درخواست فرزندی صالح کرد. خداوند دعای او را اجابت کرد و بشارت تولد حضرت یحیی (علیه‌السلام) را به او داد و به عنوان نشانه، زکریا برای سه روز جز با اشاره قادر به سخن گفتن نبود و در این مدت به تسبیح خدا مشغول بود.

3. داستان ولادت حضرت عیسی(علیه‌السلام)

داستان ولادت حضرت عیسی (علیه‌السلام) در آیات ۴۵ تا ۴۷ سوره آل‌عمران به زیبایی بیان شده است. فرشتگان الهی به حضرت مریم (سلام‌الله‌علیها) بشارت دادند که بدون ازدواج، صاحب فرزندی به نام عیسی (علیه‌السلام) خواهد شد که از پیامبران الهی است و در گهواره سخن خواهد گفت. مریم از این بشارت تعجب کرد، اما فرشتگان تأکید کردند که این امر به اذن خداوند و نشانه‌ای از قدرت بی‌پایان اوست.

4.داستان نبوت حضرت عیسی، معجزات، حواری‌ها و عروج عیسی

در آیات ۴۸ تا ۵۵ سوره آل‌عمران به نقش حضرت عیسی (علیه‌السلام) به عنوان پیامبر الهی، معجزات او، همراهی حواریون با او و سرانجام عروج او به سوی خداوند تبیین شده است. حضرت عیسی (علیه‌السلام) به عنوان پیامبر الهی، با معجزاتی مانند شفای بیماران و زنده کردن مردگان، مردم را هدایت کرد. با وجود ایمان حواریون، بسیاری از بنی‌اسرائیل به او ایمان نیاوردند و دشمنانش قصد کشتن او را داشتند، اما خداوند او را نجات داد و به سوی خود عروج داد.

5. داستان غزوه احد

آیات ۱۲۱ تا ۱۲۹ و ۱۴۰ تا ۱۷۹ سوره آل‌عمران به غزوه احد و درس‌های آن اشاره شده است. براساس این آیات در جریان این غزوه که در سال سوم هجری بین مسلمانان و مشرکان قریش رخ داد مسلمانان ابتدا پیروز شدند، اما به دلیل نافرمانی برخی از سپاهیان از دستور پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، و رها کردن گردنه کوه احد، در طمع کسب غنائم، شکست خوردند.

6. داستان مباهله پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با مسیحیان نجران

در آیه 64 سوره آل‌عمران به جریان مباهله پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مسیحیان نجران اشاره شده است. در این جریان بعد آنکه ادعاها و استدلال‌های مسیحیان نجران درباره حضرت عیسی (علیه‌السلام) توسط پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پاسخ داده می‌شود، اما آنان حاضر به تسلیم و پذیرش کلام پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌شوند، خداوند متعال به پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) امر می‌کند که آنان را دعوت به مباهله کند.

منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب قصص انبیاء: داستان پیامبران از آدم تا خاتم، نوشته سید نعمت‌الله جزایری

پی‌نوشت‌ها

1. خرمشاهی، بهاءالدین، «سوره آل‌عمران»، در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان-ناهید، ۱۳۷۷ش، ص۱۲۳۶.

صفحه‌ها