پرسش وپاسخ
۱۴۰۳/۱۱/۰۱ ۲۲:۴۶ شناسه مطلب: 99837
۱۴۰۳/۱۰/۲۹ ۱۹:۵۴ شناسه مطلب: 99835
پرسش:
ائمه معصومین علیهمالسلام هنگامیکه بیمار میشدند و نیاز به مداوا و درمان پیدا میکردند، از شیوه خود درمانی استفاده میکردند یا به پزشک مراجعه میکردند؟
مقدمه
به تعبیر قرآن رسول خدا صلی الله علیه و آله و به دنبال آن اهلبیت علیهمالسلام در خصوصیات جسمانی مانند سایر مردم بودند، «قلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ»(1) و هرگونه از عوارض و حالات جسمانی مانند رشد و نمو بدن، بیماریها و... در جسم و حالت آنها تأثیرگذار بوده است؛ بنابراین ائمه علیهمالسلام مانند سایر مردم دچار بیماری میشدند مگر اینکه بیماری بهگونهای باشد که سبب اختلال در امر رسالت و امامت و یا سبب دوری و اشمئزاز دیگران از امام شود مانند بیماری جزام و پیسی. حال لازم است دانسته شود که آیا ائمه علیهمالسلام به هنگام بیماری به پزشک مراجعه میکردند و یا امور دیگری ممانند خوددرمانی، شفا گرفتن و ... را بهعنوان راه درمان انتخاب میکردند.
متن اصلی پاسخ
دیدگاه اسلام نسبت به درمان
در اسلام نسبت به اصل درمان سفارش شده؛ چنانکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«بهدرستی که خداوند برای هر دردی دارویی قرار داده است.»(2)
و یا وقتی برخی اعراب از مداوا کردن پرهیز کردند، حضرت فرمودند: «مداوا کنید اى بندگان خدا، چراکه خداوند دردى ننهاده جز اینکه برایش درمان و دوائى قرار داده».(3)
درنتیجه بهحکم عقل، انسان برای شناخت دارو و درمان ناچار است که به پزشک مراجعه کند.
مواردی که ائمه علیهمالسلام به پزشک مراجعه نمیکردند:
ائمه علیهمالسلام مانند سایر مردم برای درمان بیماری نیاز به معالجه داشتند و طبیعی بود که به پزشکان معالجه کنند؛ بااینحال کمتر گزارشی پیدا میشود که نشان دهد؛ آنان به اطباء مراجعه میکردند؛ چراکه:
اولاً: بر اساس دلایل استوار کلامی و از برخی روایات اینگونه به دست میآید که علم پزشکی، منشأ وحیانی داشته و نخستین بار توسّط خداوند در اختیار انبیا قرارگرفته است.(4) پس معنا ندارد که ائمّه علیهمالسلام هنگام بیماری به طبیبانی مراجعه کنند که آگاهیشان از مسائل پزشکی، با علم آنها قابلمقایسه نیست. در روایتی یک پزشک هندی به امام صادق علیهالسلام میگوید: «آیا از علمی که نزد من است، چیزی میخواهی که به تو بیاموزم؟». امام علیهالسلام فرمود: «نه؛ آنچه نزد من است، بهتر از آن چیزی است که تو داری» و در ادامه، وقتی آن طبیب از امام پرسید که اینهمه علوم را از کجا به دست آوردهای؟ امام فرمود: «از پدرانم گرفتهام و آنان از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و او از جبرئیل و او از خداى ربّ العالمین گرفته است».(5)
ثانیاً: برخی بیماریها با روشهای متعددی قابلدرمان بودند و ممکن بود اهلبیت علیهمالسلام برخی روشهای درمان را ترجیح دهند و یا روشی را تائید نکنند؛ مثلاً ائمه علیهمالسلام درمانی را که از طریق امر حرامی صورت بگیرد، نهی کردند.(6) یا داغ کردن روشی شایع برای درمان بود؛ ائمه علیهمالسلام این روش را هرچند حرام ندانستند،(7) اما مورد تأیید آنها نبوده و روشهای دیگر را ترجیح میدادند.(8) مثلاً گفته شده که در آن زمان، پزشکی یهودی با عمل جراحی شکم را میشکافت و بیمار را مداوا میکرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اکراه خود را نسبت به چنین روش درمانی نشان دادند و تجویزهای آسانتری را بهعنوان جایگزین معرفی کردند.(9)
بنابراین یکی از عللی که باعث میشد که گاهی اهلبیت علیهمالسلام نزد پزشکان نروند و از شیوهی خوددرمانی استفاده کنند، عدمتأیید یا ترجیح برخی روشهای درمانی پزشکان بود.
ثالثاً: از برخی روایات و گزارشها میتوان فهمید که گاهی آثار بیماری یا جراحت در بدن معصومان علیهمالسلام بهصورت معجزهآسا و سریع بهبود مییافت؛ چنانکه در جنگ خیبر وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلامم چشمدرد شدیدی داشت، پیامبر صلیالله دستی بر دیدگانش کشید و آب دهان مبارک خود را به چشم ایشان مالید؛ سپس در حقشان چنین دعا کرد: «بار خدایا، علی را از گزند گرما و سرما محافظت فرما!» با دعای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درد چشمان امیرالمؤمنین علیهالسلامم بهبود یافت و حضرت تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نشدند.(10) همچنین در روایتی از امام باقر علیهالسلام آمده: «به على در روز احد شصت جراحت رسید و اطرافیان از زیادی و شدت جراحتها بر جان ایشان ترسیدند. در این هنگام پیامبر به عیادت وى آمدند و دست خود بر آن مالید و فرمود: مردى که در راه خداوند به این مصیبت مبتلا شود معذور است و زخمى که حضرت بر آن دست مالیده بود بهبود یافت».(11)
در گزارش دیگری ابوالدنیای معمر از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکند: «من در جنگ خیبر بیستوپنج زخم برداشتم و خدمت پیامبر آمدم چون زخمهاى مرا دید گریست و از اشک چشم خود گرفت و بر زخمهای من مالید و فوراً راحت شدم.»(12) شاید به همین منظور باشد که در میان اخبار زیادی که به توصیف شمایل رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنین علیهالسلام پرداختند به جراحتهای وارده بر چهرهی آنها اشارهای نشده است.
مواردی که ائمه علیهمالسلام به پزشک مراجعه میکردند:
ائمه علیهمالسلام گاهی دچار یک بیماری میشدند که خود بهتنهایی قدرت مداوای آن را نداشتند، مثلاً وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام بهواسطهی ضربهی ابن ملجم در بستر بیماری بودند؛ طبیبی به نام اثیر بن عمرو بر بالین ایشان آمد و به مداوای حضرت پرداخت.(13) یا یکی از روشهای درمان حجامت بود و اهلبیت علیهمالسلام توسط افرای حجامت میشدند. طبق گزارشی به نقل از انس بن مالک، فردی به نام ابوطیبه پیامبر صلیاللهعلیهوآله را حجامت کرد.(14) یا در احادیثی آمده امام رضا علیهالسلام(15) و یا امام حسن عسکری علیهالسلام(16) برای حجامت از حجّام ماهری کمک گرفتند.
همچنین در روایتی از امام باقر علیهالسلام آمده: «به على در روز احد شصت جراحت رسید و پیامبر به ام سلیم و ام عطیه دستور دادند که ایشان را مداوا کنند. آنها گفتند: یا رسول اللَّه! هر جاى از بدنش را معالجه میکنیم جاى دیگرى از بدنش گشاده میشود و از زیادی و شدت جراحتها بر جان او ترسانیم.»(17)
یا در گزارشی آمده وقتی صورت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جنگ احد مجروح شد، حضرت زهرا سلاماللهعلیها حصیری را سوزاندند و خاکستر آن را بر زخمهای پدرشان میگذاشتند. (18)
از این گزارشها میتوان برداشت کرد که منعی ندارد تا معصومین علیهمالسلام برای درمان از اطباء یا دیگران کمک گرفته باشند.
نتیجه
از مجموع روایات فهمیده میشود که ائمّه علیهمالسلام رجوع به پزشک را امری عقلایی میدانستند؛ اما به سبب اینکه خودشان نسبت به روشهای درمان علم داشتند و یا اینکه از طریق امور غیرعادی بهبود مییافتند، کمتر به پزشکان مراجعه میکردند. بااینحال در گزارشهای تاریخی و برخی احادیث مصادیقی دیده میشود که نشان میدهد که ائمه علیهمالسلام گاهی برای درمان از اطباء و یا دیگران کمک گرفته باشند.
پینوشتها
1. سوره کهف 18، آیه 110.
2. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج59، ص: 76.
3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج59، ص: 76.
4. ر.ک: صدوق، ابنبابویه، اعتقادات الإمامیه، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414 ق، ص 115 _ 116، و مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1413 ق، ص 144.
5. صدوق، ابنبابویه، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ اوّل، 1362 ش، ج2، ص 512.
6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج59، ص: 76.
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج59، ص: 64
8. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دعائم الإسلام، محقق فیضى، آصف، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، چاپ دوم، 1385 ق، ج2، ص: 146.
9. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دعائم الإسلام، محقق فیضى، آصف، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، چاپ دوم، 1385 ق، ج2، ص: 143
10. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق، ج3، ص:12.
11. طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج2، ص 852.
12. صدوق، ابنبابویه، محمد بن على، کمالالدین و تمام النعمه، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1395 ق، ج2، ص: 541
13. أبو الفرج الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، انتشارات دار المعرفه، بیتا، ص:51
14. عسقلانی، احمد بن على بن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، محقق عادل احمد عبد الموجود و علیمحمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 ق، ج7، ص:196
15. صدوق، ابنبابویه، عیون اخبار الرضا علیهالسلام، تهران، نشر جهان، چاپ اوّل، 1378 ق، ج 2، ص 227.
16. راوندى، قطبالدین سعید بن عبدالله، الخرائج و الجرائح، قم، انتشارات مدرسه الإمام المهدی، چاپ اول، 1409 ق، ج1، ص:422-244
17. طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج2، ص 852.
18. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، انتشارات اعلمى، چاپ سوم، 1409 ق، ج1، ص:250.
۱۴۰۳/۱۰/۲۹ ۱۹:۳۲ شناسه مطلب: 99834
پرسش:
از برادرم ناراحتم، وسوسه میشوم که به برادر دیگرم بگویم که ایشان پشت سرش چهحرفهایی زده است ولی دوست ندارم، چه باید کرد؟
پاسخ:
مقدمه
در اخلاق دینی به روابط بین فردی و تلاش برای بهبود و اصلاح آن اهتمام ویژهای شده است و از همین روی هر اقدامی که موجب فاصله انداختن بین برادران ایمانی شود، مورد نکوهش قرار گرفته است. ازجمله رذائل اخلاقی که زیست روابط بین فردی در جامعه ایمانی را به هم میزند و موجب دوری مؤمنین از یکدیگر میشود و زمینه بغض، سوءتفاهم و ایجاد دشمنی میان آنها را فراهم میکند، سخنچینی یا به تعبیر عرفی خبرچینی است. نظر به اهمیتی که اخلاق دینی به روابط بینی فردی قائل است، بر همه افراد لازم است تلاش کنند تا از افتادن در دام سخنچینی، پرهیز کنند. برای آنکه بتوان از این رذیله اخلاقی و وسوسههای آن در امان بود انجام مجموعهای از اقدامات علمی و عملی لازم است که در ادامه به نمونههایی از آنها اشاره میشود.
متن اصلی پاسخ
راهکارهای پیشگیری یا در امان ماندن از وسوسههای سخنچینی را میتوان به دودسته علمی (راهکارهای معرفتی- شناختی) و عملی (مراقبتهای گفتاری- رفتاری) تقسیم نمود و برای هرکدام مجموعهای از روشها و فنها را ارائه کرد. در ادامه به این موارد اشاره میشود.
راهکارهای پیشگیری از سخنچینی
بخش اول: راهکارهای شناختی
شناخت و معرفت، یکی از ارکان عمل و در حقیقت یکی از مؤلفههایی است که شخصیت اخلاقی انسان را شکل میدهد بنابراین برای انجام رفتارهای صحیح اخلاقی و دور ماندن از رفتارهای ناصحیح، شناخت و معرفت نقش مهم و حیاتی ایفا میکند. درباره رذیله سخنچینی نیز این مهم صادق است. معرفت درباره این رذیله را از حیث پیشگیری، میتوان به سطوح مختلفی تقسیم نمود که در ادامه به مواردی از آن اشاره میشود.
الف: معرفت به رذیله و شناخت مصادیق و توجه مستمر به آن
به نظر میرسد که در عرف، کمتر به رذیله بودن و قبح اخلاقی سخنچینی توجه میشود و شاید بتوان ادعا کرد برخی افراد تصور نمیکنند که سخنچینی، یک کار قبیح اخلاقی باشد یا آنکه در هنگام ابتلای به آن، توجه به قبح آن ندارند چون تصور این است که فرد سخنی برخلاف واقع نمیگوید و بلکه واقعیتی را منعکس میکند و درنتیجه سخن او نمیتواند قبیح باشد. درنتیجه یکی از راههای در امان ماندن از این رذیله، شناخت ماهیت آن و معرفت به مصادیق آن و توجه دائمی داشتن به قبح آن است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام درباره این حقیقت فرموده است «بدترین راست، سخنچینی است.»(1)
ب: شناخت زمینهها و ریشهها
برای آنکه بتوان از این رذیله در امان ماند باید عوامل زمینهساز و در حقیقت ریشههای آن شناخته و خشکانده شوند. زمینهها و ریشههای مختلفی در مبتلا شدن فرد به سخنچینی دخالت دارند مانند عوامل شخصیتی، روانشناختی و حتی برخی رذائل دیگر. حسادت نسبت به برخورداری دیگران، کینه و دشمنی، تلاش برای انتقام گرفتن به جهت ناراحتی از فرد، ضعف نفسانی و احساس حقارت ازجمله عوامل زمینهساز و در حقیقت برخی از ریشههای سخنچینی است. یکی از محققان، ریشههای این رذیله را در حسد، دنیاپرستی، نفاق، آزار رسانی و انتقامجویی میدانند و میگویند: «تا عامل حسد و دنیاپرستى و نفاق و حالت آزاردهى و انتقامجویی که عوامل اصلى پدیده شوم نمیمه و سخنچینی است از میان نرود، این رذیله اخلاقى از وجود انسان برچیده نمیشود. ممکن است مدتى با اراده و تصمیمهای قوى، محدود یا منفى گردد، ولى باز در مواقعى خود را نشان خواهد داد.»(2)
ج: معرفت به پیامدها و آثار
هر چه علم و معرفت فرد نسبت به آثار و پیامدهای سخنچینی دقیقتر و عمیقتر شود، زمینه در امان ماندن او از مبتلا شدن به این رذیله، بیشتر و بهتر فراهم میشود. درباره پیامدهای این رذیله در دو سطح میتوان به معرفت دست یافت. شامل پیامدهای دنیوی و پیامدهای اخروی. در اینجا به برخی از این پیامدها اشاره میشود:
1. پیامدهای دنیوی سخنچینی:
ازجمله آثار منفی رذیله سخنچینی این است که روابط مؤمنین و درنتیجه جامعه ایمانی را تحت تأثیر قرار داده و کینه و دشمنی را جایگزین محبت و دوستی و مهربانی میکند. در برخی از روایات به نمونههایی از پیامدهای دنیوی سخنچینی اشاره شده است:
الف: ایجاد بذر کینه و دشمنی
سخنچینی سبب میشود افراد نسبت به یکدیگر احساس منفی پیدا کنند و سبب دشمنی و فاصله میان آنها خواهد شد. بدیهی است ایجاد عداوت و کینهورزی میان مؤمنین ازجمله خواستههای شیطان است. امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره این پیامد فرموده است: «از سخنچینی بپرهیز که تخم کینه میافشاند و از خدا و مردم دور میگرداند.»(3)
ب: مصداق دروغگویی، ظلم و ستمگری
سخنچینی مصداق دروغگویی، ظلم و ستمگری دانسته شده است. بدیهی است هرکدام از این رذیلتهای اخلاقی، زیست اخلاقی جامعه را تهدید میکند. در روایتی آمده است «شخص سخنچین، نسبت به کسى که پیش او سخنچینی میکند دروغگو بوده و نسبت به کسى که از او سخنچینی میکند ظالم و ستمگر است.»(4)
ج: جدایی میان دوستان و عیبجویی از پاکان
درباره این پیامد در روایتی آمده است: «کسانی که با سخنچینی اینسو و آنسو میروند، میان دوستان جدایی میاندازند و برای افراد پاکدامن و بیگناه به دنبال عیبجویی میگردند.»(5)
د: مانع استجابت دعا
در نقلی تاریخی آمده است که بنیاسرائیل دچار قحطی شدند. حضرت موسی علیهالسلام از خدای متعال تقاضای باران کرد؛ اما خداوند متعال درخواست او را اجابت نمیکرد. خدا به موسی وحی کرد در میان شما سخنچینی هست که تا زمانی که بر سخنچینی خود اصرار کند، پاسخ شما را نمیدهم. موسی از خدا خواست تا سخنچین را به او معرفی کند. خداوند فرمود: من شما را از سخنچینی نهی میکنم؛ چگونه خودم سخنچینی کنم؟(6)
2. پیامدهای اخروی سخنچینی
در منابع روایی، پیامدهای منفی قابلتوجهی برای این رذیله بیان شده است ازجمله:
الف: محرومیت از بهشت
در روایتی سخنچینان بهعنوان بدترین افراد و محرومان از بهشت نام برده شدهاند.(7) امام باقر علیهالسلام نیز فرموده است: «بهشت بر دروغتراشانى که براى سخنچینی روند حرام است»(8)
ب: خصلت فرد از دین بیرون شده
حضرت على علیهالسلام میفرمایند «سخنچینی، خصلتِ شخص از دین برون شده است.»(9)
ج: موجب عذاب قبر
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله فرمود است «کسی که برای سخنچینی بین دو کس حرکت کند خداوند بر قبرش آتشی مسلط میکند که تا روز قیامت او را بسوزاند و آنگاه که از قبرش خارج شود خدای ماری سیاه را بر او مسلط کند که گوشتش را تا اینکه وارد آتش شود نیش میزند»(10)
بخش دوم: مراقبتهای عملی (گفتاری- رفتاری)
برای آنکه بتوان از نمامی مصون ماند علاوه بر تقویت عناصر و مؤلفههای شناختی، در مقام عمل و رفتار نیز باید برخی مراقبتها صورت پذیرد. مراقبتهای رفتاری را میتوان به دو نوع ایجابی و سلبی تقسیم نمود. در سطح ایجابی، انجام و تقویت عناصر مثبت شخصیتی و زمینهساز که شرایط گرفتارشدن در این رذیله را منتفی میکند مورد نظر است و در سطح سلبی، مواجهه منفی و پرهیز مدارانه در هنگام برخورد با زمینههای مساعد سخنچینی مورد توجه است. در ادامه به برخی از فنهای مرتبط با این دو سطح اشاره میشود.
الف: تقویت مؤلفههای شخصیتی
تقویت عناصر و مؤلفههای شخصیتی مانند اعتمادبهنفس و خودباوری و تقویت احساس عزت و کرامت نفس و همچنین تقویت روحیه احترام به دیگران و مواجهه از روی کرامت و عزت با دیگران میتواند فرد را از گرفتار شدن در رذیله خبرچینی مصون نماید.
ب: تقویت فرهنگ گفتوگوی صریح، توأم با احترام
یکی از عوامل زمینهساز در سخنچینی یا در تائید و شنیدن سخنان فرد سخنچین، درجایی است که فرد از دیگری ناراحت است. از همین روی برای رفع این زمینه، لازم است فرهنگ صراحت توأم با احترام و ادب در هنگام ناراحتی و دلخوری از دیگران در فرد و نیز در جامعه، تقویت شود. بهجای آنکه پشت سر فرد، بدگویی صورت گیرد، محترمانه، به نحو مستقیم یا بهواسطه دیگری، دلخوری از فرد با او در میان گذاشته شود. بدیهی است این کار علاوه بر رفع بسیاری از کدورتها، زمینه رفع سوءتفاهم و کینهورزی را نیز رفع میکند و میتواند از سخنچینی مصون سازد.
ج: دفاع و توجیه رفتار
آنچه از روایات استفاده میشود این است که توصیه شده است در مواجهه با گفتار و کردار نادرست برادران ایمانی، باید سعی شود، عذری برای رفتار آنها تدارک شود. درنتیجه میتوان گفت در هنگام مواجهه با سخنچینی، بهتر است به دفاع از فردی که مورد سخنچینی واقع شده است پرداخته شود و راهی برای توجیه رفتار مورد اشاره پیدا شود. در روایتی آمده است «براى گفتار و کردارى که از برادرت سر میزند، عذرى بجوى و اگر نیافتى، عذرى بتراش.»(11) همچنین امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرموده است «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن تفسیر کن تا زمانى که کارى از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد و هیچگاه به سخنى که از دهان برادرت بیرون آید تا وقتى براى آن توجیه خوبى مییابی، گمان بد مبَر.»(12)
د: تکذیب سخنچین و عدم تکرار
در برخی روایات توصیه شده است که در هنگام مواجهه با سخنچینی، خبر و گفته او تکذیب شود. حضرت علی علیهالسلام فرموده است «سعایت و سخنچینی را دروغ شمار، نادرست باشد یا درست.»(13) این روایت همچنین میتواند اشاره به این باشد که نباید به سخن، سخنچین ترتیب اثر داده شود و تکرار یا منتشر شود.
ه: نهی از منکر نمام و تغییر موضوع بحث
یکی دیگر از راههایی که میتواند از گرفتار شدن در سخنچینی کمک کند این است که در هنگامیکه فردی قصد سخنچینی دارد، او را از این کار باز دارد، با او همراهی نکند و یا موضوع بحث را عوض کند.
نتیجه
برای در امان ماند از سخنچینی تقویت عناصر معرفتی و شناختی در کنار مراقبت عملی لازم است. توجه به قبح اخلاقی سخنچینی، شناخت زمینهها و ریشههای آن مانند احساس حقارت، انتقامجویی و کینهورزی و بعلاوه معرفت به آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی آن مانند اینکه سبب کینهورزی و دشمنی میشود و مانع استجابت دعا و محرومیت از بهشت است، ازجمله مهمترین اقدامات شناختی است. در مقام رفتار و عمل نیز، تقویت عناصر شخصیتی مانند عزت و اعتمادبهنفس، گفتوگوی صریح توأم با ادب و احترام در هنگام ناراحتی از دیگران، تکذیب محترمانه سخنچین، عدم همراهی با او، نهی از منکر کردن فرد سخنچین و دفاع از فردی که مورد سخنچینی واقع شده، ازجمله مهمترین اقدامات عملی است.
منابع برای مطالعه بیشتر
1. تهرانی، مجتبی، عیبجویی و سخنچینی، تهران، مصابیح الهدی، 1398.
2. حسینی، سید مرتضی، رازداری و سخنچینی (نسخه دیجیتال)، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان، 1399.
3. مرادی نیا، محمد، سخنچینی، تهران، زیبا، 1387.
پینوشتها
1. «أسوَأُ الصِّدقِ النَّمیمَهُ». لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، 1376، ص، 114.
2. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات مدرسه الإمام علی بن أبی طالب علیهالسلام، 1385، ج 3، ص 311.
3. «إیّاکَ و النَّمیمَهَ؛ فإنّها تَزرَعُ الضَّغینَهَ و تُبَعِّدُ عنِ اللّه ِ و النّاسِ». تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، 1420 ق، ص 167.
4. «السّاعی کاذِبٌ لِمَن سَعى إلَیهِ، ظالِمٌ لِمَن سَعى علَیهِ». خوانسارى، محمد بن حسین، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، تهران، چاپ چهارم، 1366، ج2، ص 59.
5. «أَلَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِب». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 369.
6. «رُوِیَ أَنَّ مُوسَى علیهالسلام اِسْتَسْقَى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ حِینَ أَصَابَهُمْ قَحْطٌ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنِّی لاَ أَسْتَجِیبُ لَکَ وَ لاَ لِمَنْ مَعَکَ وَ فِیکُمْ نَمَّامٌ قَدْ أَصَرَّ عَلَى اَلنَّمِیمَهَ». عاملی، زینالدین بن على، کشف الریبه، تهران، دارالمرتضوی للنشر، چاپ سوم، 139 ق، ج 2، ص 42-43.
7. «أَلَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّه». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 369.
8. «مُحَرَّمَهٌ الْجَنَّهُ عَلَى الْقَتَّاتِینَ الْمَشَّاءِینَ بِالنَّمِیمَهِ». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج2، ص 369.
9. «النَّمیمَهُ شِیمَهُ المارِقِ». تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، 1420 ق، ص 51.
10. «وَ مَنْ مَشی فی نَمیمَهٍ بَینَ اثْنَینِ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ فی قَبْرِهِ ناراً تُحْرِقُهُ الی یوْمِ الْقِیمَهِ، وَ اذا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ تِنَّیناً اسْوَدَ ینْهَشُ لَحْمَهُ حَتّی یدْخُلَ النَّارَ». شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1364 ش، ج 8، ص 618.
11. «اُطلُبْ لأِخِیکَ عُذرا، فَإنْ لَم تَجِدْ لَهُ عُذرا فَالتَمِسْ لَهُ عُذرا».صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق و تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه، 1362 ش، ج2، ص 622.
12. «ضَعْ أمرَ أخیکَ على أحسَنِهِ حتّى یَأتِیَکَ مِنهُ ما یَغلِبُکَ و لا تَظُنَّنَّ بکَلِمَهٍ خَرَجَت مِن أخیکسوءا و أنتَ تَجِدُ لَها فی الخَیرِ مَحمِلاً.» ابنبابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الامالی، چاپ پنجم، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1376، ص 304.
13. «أکذِبِ السِّعایَهَ و النَّمیمَهَ، باطِلَهً کانَت أو صَحیحَهً». تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1420 ق، ص 146.
۱۴۰۳/۱۰/۲۷ ۰۹:۳۵ شناسه مطلب: 99831
پرسش:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام را به کعبه تشبیه می کند و می فرماید: «مَثَلُ عَلِیٍّ فِیکُمْ أَوْ قَالَ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ کَمَثَلِ الْکَعْبَهِ الْمَسْتُورَهِ النَّظَرُ إِلَیْهَا عِبَادَهٌ وَ الْحَجُّ إِلَیْهَا فَرِیضَه» منظور از کعبه مستور چیست؟ لطفا توضیحی هم در مورد روایت بیان کنید.
پاسخ:
کعبه یکی از مکانهای مهم اسلامی است. روایات زیادی در فضیلت این بنای مقدس وجود دارد. آداب و اعمالی نیز برای این مکان وجود دارد و حج که از ارکان اسلامی و بزرگترین شعائر است هرساله توسط میلیونها حاجی بر اطراف این بنا برگزار میشود. در حدیثی پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیهالسلام را به این مکان مقدس تشبیه نمودهاند. در ادامه توضیحاتی پیرامون این تشبیه ارائه شده است.
1-تشبیه امیرالمؤمنین علیهالسلام به کعبه پوشیده
یکی از ویژگیهای خانه کعبه پوشش آن است که در اصطلاح به آن «پرده کعبه» نیز گفته میشود. انداختن پوشش برای کعبه از زمان قدیم مرسوم بوده است. در روایتی امام صادق علیهالسلام بیان کردهاند که این پوشش از زمان ابراهیم علیهالسلام وجود داشته است. (1) در حدیث دیگر آمده که امیرالمؤمنین علیهالسلام هر سال برای پوشاندن کعبه پردهای میفرستادند. (2) بنابراین یکی از سنتهای مهم در مورد کعبه پوشش آن است. روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که امیرالمؤمنین علیهالسلام را به «کعبه پوشانده» تشبیه نموده است.
قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَثَلُ عَلِیٍّ فِیکُمْ أَوْ قَالَ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ کَمَثَلِ الْکَعْبَهِ الْمَسْتُورَهِ النَّظَرُ إِلَیْهَا عِبَادَهٌ وَ الْحَجُّ إِلَیْهَا فَرِیضَهٌ. (3)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: مثال علی در میان شما یا فرمودند در میان امت (مردم) مانند کعبه پوشیده است. نگاه به او عبادت است و حج بهسوی او واجب است.
در این روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیهالسلام را به کعبه تشبیه نمودهاند و نگاه به ایشان را مانند نگاه به کعبه دارای فضیلت و عبادت میشمارند. در روایتی دیگر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «بهخدا سوگند تماشاى على علیهالسلام عبادت است و چه عبادتى برتر از آن است؟ نگریستن همراه با عشق و ایمان به فضیلت امیرالمؤمنین علیهالسلام، برتر از آن است که همه دنیا پر از طلاى سرخ بوده و به تو تعلق داشته باشد و آنگاه همه را در راه خدا انفاق کنى. تو در هر نفس کشیدن خود، حق شفاعت هزار گناهکار را دارى که خداوند آنان را در دوزخ با شفاعت تو رها خواهد نمود».(4)
ویژگی دیگر کعبه، واجب بودن طواف دور آن است. این طواف در مراسم حج تمتع و عمره انجام میگیرد. در روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله وجوب طواف و به عبارتی حج، به امیرالمؤمنین علیهالسلام تشبیه شده است. همچنین آنچه در مورد امیرالمؤمنین علیهالسلام واجب است، لزوم قبولی ولایت ایشان و همچنین اطاعت از این امام بزرگوار است. در این زمینه روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله در وجوب اطاعت همگان از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است:
«مَنْ أَطَاعَ عَلِیّاً فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه. »(5)
بنابراین همانگونه که یکی از واجبات مهم در اسلام بحث حج و طواف دور کعبه است، اطاعت و ولایت مداری از امام علی علیهالسلام نیز از مهمترین واجبات و بلکه از ارکان دین است.
2-معنای پوشیده بودن کعبه
با بررسی احادیث، دلیلی از زبان معصومان علیهالسلام برای تشبیه امیرالمؤمنین علیهالسلام به کعبهی «پوشیده» یافت نشد. اما با مراجعه به لغت میتوان برداشتی مناسب از این روایت نمود:
واژه «النظر» در لغت به معنای نگاه کردن و توجه کردن است. این توجه میتواند هم با «چشم» و هم با «قلب» صورت گیرد، همچنان که در معنای آن چنین گفته شده است:
«النَّظَرُ... من نَظَرِ العَیْنِ و نَظَر القَلْب.»(6)
النَّظَرُ از نگاه چشم و نگاه قلب (به وجود میآید).
بنابراین دیدن کعبه و یا امیرالمؤمنین علیهالسلام فقط با چشم سر فضیلت نداشته بلکه توجه و نگاه قلبی به ایشان نیز دارای اجر و ثواب است. این کاربرد نیز در قرآن کریم آمده است، چنانکه در آیه 77 سوره آلعمران در احوال برخی بندگان در روز قیامت بیان شده:
«وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَه.»
ترجمه: خداوند (در قیامت) با آنها صحبت نمیکند و به آنها نظر نمینماید.
در این آیه قطعاً مراد چشم ظاهری نیست چراکه خداوند منزه از هرگونه شکل و اندامی است. در این آیه شریفه منظور این است که خداوند به این بندگان گنهکار و عاصی «توجه» نمینماید.
واژه «مستور» نیز به معنای مخفی بودن است.(7) به همین جهت است که به خداوند «ستارالعیوب» به معنای مخفی کننده عیبها خطاب میکنند. (8) حال این خفا میتواند بهوسیله لباس یا پرده و یا عاملی مانند زمان و مکان باشد. بنابراین در مورد کعبه فقط پوشش ظاهری«پرده کعبه» مقصود نیست و بلکه برای کسی که در کنار کعبه نیست و فاصله دارد نیز مستور است.
با توجه به معانی این لغات، معنای حدیث نبوی چنین است که برای کسی که با چشم سر میتواند به کعبه نگاه کند، نگاه به آن فضیلت دارد. اما کسی که به جهت دوری مسیر نمیتواند چشم به آن بیندازد، با توجه قلبی و عزم بهسوی آن میتواند این فضیلت را درک کرده و عبادت نماید. این فضیلت برای امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز به این شکل جاری است که افرادی که در زمان ایشان حضور ندارد و فیض دیدن ظاهری ایشان را ندارد، با توجه قلبی و روی آوردن بهسوی این امام بزرگوار میتواند از ثواب این عبادت بهره ببرد.
نتیجه:
کعبه دارای فضائل زیادی است. یکی از فضائل این بنای مبارک، ثواب داشتن نگاه به آن و همچنین طواف دور آن است. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیهالسلام به «کعبهی پوشیده» تشبیه شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله در این تشبیه بیان میکنند که همانگونه که نگاه به کعبه عبادت است، نگاه به چهره علی علیهالسلام نیز عبادت محسوب میشود. مطابق روایات این نگاه حتی از انفاق فراوان بالاتر بوده و باعث حق شفاعت برای فرد میشود. همچنین پیامبر وجوب طواف کعبه را با ایشان مقایسه نموده است. در احادیث زیادی آمده که اطاعت از امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز واجب میباشد. کسانیکه در زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام نیستند و توفیق زیارت ایشان را از نزدیک ندارند، با توجه قلبی به این امام بزرگوار میتوانند از این فیض بهرهمند شوند.
پینوشتها
1. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407ق، ج4، ص 215.
2. حمیرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1413ق، ص 139.
3. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، محقق / مصحح: ندارد، قم: علامه، 1379ق، ج3، ص 202.
4. ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچی، 1376ق، ص 362.
5. ابن بابویه، محمد بن على، معانی الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403ق، ص 373.
6. قرشى بنایى، على اکبر، قاموس قرآن، محقق / مصحح: ندارد، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1412ق. ج7، ص 81.
7. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق / مصحح: میر دامادى، جمال الدین، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع- دار صادر، 1414ق، ج4، ص 343.
8. کبیر مدنی شیرازی، سید على خان بن احمد، الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغه العرب المعول، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، مشهد: مؤسسه آل البیت( علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1384ق، ج8، ص: 75.
۱۴۰۳/۱۰/۲۶ ۱۱:۰۷ شناسه مطلب: 99830
پرسش:
در چه صورتی حکومت محمد رضا شاه پهلوی با اصلاحات میتوانست مانع سقوط خودش شود؟
پاسخ:
محمدرضا پهلوی در دوران حکومت خود دست به اصلاحاتی زد که انقلاب سفید و اصلاحات ارضی، یکی از مهمترین اصلاحات زمان محمدرضا بود. با وجود اقدامات این چنینی از سوی شاه ایران، چرا این اصلاحات نتوانست محمدرضا را از سقوط حکومتش نجات دهد؟ و در چه صورتی این اصلاحات میتوانست مانع سقوط حکومت محمدرضا پهلوی شود؟
الف) زمینههای جهانی اصلاحات محمدرضا پهلوی
با گسترش نفوذ اندیشه کمونیسم در جهان، آمریکاییها به این نتیجه رسیدند برای جلوگیری از رشد کمونیسم در کشورهای مختلف، ازجمله کشورهای هم پیمان خود، دست به اصلاحاتی در این کشورها بزنند. در ایرانِ این دوره، با مشکل دیگری مواجهیم که آن، نمایان شدن آثار بحران اقتصادی از سال 1338 شمسی است که ناترازی بازرگانی کمبودهای شدیدی به وجود آورد و تورم و کسری تراز پرداخت ها، دولت را وادار به انقباض اعتبارات، افزایش تعرفههای واردات و کاهش هزینه های عمومی و گرفتن وام از نهادهای بین المللی و کشورهای دیگر کرده بود و این به ورشکستگی بانکها و بخشهای خصوصی انجامید با وجود این مسائل و با گسترش ناعدالتی در جامعه ایرانی، زنگ خطر گرایش بیشتر مردم به کمونیسم به صدا در آمد(1). درنتیجه، محمدرضا پهلوی از سوی دولت امریکا تحت فشار قرار گرفت تا دست به اصلاحاتی برای کاهش این خطر بزند. طرحی برای انجام اصلاحات با حمایت آمریکاییها آماده شد و قرار بود این اصلاحات با بهبود وضعیت، مانع نفوذ بیشتر کمونیستم و درنهایت، مانع سقوط حکومت محمدرضای پهلوی شود؛ اما این نتیجه به دست نیامد و پادشاهی محمدرضا پهلوی در بهمن سال 1357 شمسی پایان یافت. برای پاسخ به این سؤال که در چه صورتی این اصلاحات میتوانست منجی حکومت پهلوی باشد ، لازم است به پرسش دیگری پاسخ دهیم که چرا با وجود اصلاحات صورت گرفته، حکومت پهلوی سقوط کرد؟ در پاسخ به این پرسش باید توجه داشته باشیم که سقوط سلطنت محمدرضا پهلوی معلول یک علت خاص نیست؛ بلکه مجموعهای از عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این رخداد نقش داشته اند. با وجوداین، به برخی از مهمترین عواملی که با وجود اقدام به اصلاحات مانع سقوط سلطنت محمدرضا نشد در ادامه اشاره میکنیم:
ب) مهمترین موانع سقوط سلطنت با وجود مؤلفههای اصلاحات
1. ماهیت بالا به پایین اصلاحات
بدین معنا که در طراحی این اصلاحات به مشارکت مردم چه در تصمیم گیری و چه در اجرا توجه نشد و همین مسئله در اغلب موارد به جای تقویت جامعه و نزدیک کردن مردم به حکومت، آنها را از حکومت پهلوی دور ساخت. مثلاً اصلاحات ارضی که به قصد کاهش نفوذ زمین داران بزرگ و تقسیم زمینها میان دهقانان و رعیتها انجام شده بود، نتوانست دهقانان را به کشاورزان مولد تبدیل کند؛ چرا که با مهیا نبودن زیرساختهای لازم، کشاورزی در زمینهایی که خرد و کوچک شده بود، دیگر مقرون به صرفه نبود و همین مسئله کشاورزان بیکار را به حاشیه شهرها کشاند(2).
2. فضای بسته سیاسی
بررسی دوره حکومت 37 ساله محمدرضا نشان میدهد که او پس از تثبیت قدرت، در مسیر اقتدارگرایی و سرکوب مخالفان خود حرکت کرد و همه ابزارهای حکومتی را برای تحقق این هدف به کار گرفت. هرچند میزان اقتدارگرایی محمدرضا پهلوی در دورههای مختلف متفاوت بود(3)، اما درمجموع سرکوب مخالفان در دوران محمدرضا پهلوی به یک رویه تبدیل شده بود. اگرچه پهلوی دوم با فشار امریکا با اصلاحات اقتصادی و اجتماعی نظیر حق رأی زنان یا توسعه آموزش و بهداشت به دنبال جلب حمایت مردم بود، سرکوب سیاسی شدید توسط سازمانهایی مانند ساواک و حذف آزادیهای سیاسی باعث نا رضایتی گسترده شد و مردم و نخبگان احساس میکردند که اصلاحات تنها به تقویت قدرت شاه میانجامد، نه به بهبود شرایط جامعه.
3. رشد نابرابری اجتماعی و اقتصادی
اگرچه اصلاحات محمدرضا در ظاهر برای کاهش نابرابری اجتماعی و اقتصادی بود، اما به دلایل مختلفی مثل ناقص بودن اصلاحات، عدم توجه به عدالت اجتماعی، عدم اصلاح ساختارها، تقویت سرمایه داری وابسته، نه تنها به آن منتهی نشد، بلکه موجب افزایش فاصله طبقاتی و طبقات فقیر جامعه شد. نابرابری اجتماعی و اقتصادیای که پیش از آن به گواه تاریخ با وجود رونق اقتصادی در دهه 40 و 50، گسترش یافته بود(4).
4. مخالفت با ارزشهای سنتی و دینی
سیاستهای پهلوی اول و دوم همواره در راستای تقابل با ارزشهای سنتی و مذهبی بود؛ چرا که آنها سنتها و ارزشهای مذهبی را مانع رسیدن به مدرنیته میدانستند. همین تقابل، با وجود اقدامات محمدرضا برای اصلاحات، به عنوان یکی از عوامل در سقوط سلطنت او نقش مهمی ایفا کرد؛ این مسئله به اندازهای مهم بود که برخی اندیشمندان، ماهیت انقلابی که به سقوط پهلوی دوم منجر شد را معنوی دانسته اند(5).
5. وابستگی به غرب
وابستگی شدید محمدرضا به غرب، عامل دیگری بود که با وجود اقدام او برای اصلاحات باعث سقوط او شد. حتی نخبگان سکولار جامعه نیز وابستگی شدید محمدرضا را مورد نقد قرار می دادند. غرب گرایی شدید شاه باعث شد که او تحقق الگوهای غربی را بدون توجه به نیازها و ارزشهای بومی مردم ایران دنبال کند و این اقدام از سوی بسیاری از مردم جامعه و افراد مذهبی تخریب فرهنگ ایرانی ـ اسلامی قلمداد میشد.
بنا بر آنچه گفته شد، محمدرضا شاه پهلوی زمانی میتوانست با اصلاحاتی که بدان دست زد حکومت خود را از سقوط نجات دهد که در کنار آن اصلاحات، به آزادیهای سیاسی، اصلاحات واقعی اقتصادی و اجتماعی که به توسعه متوازن، کاهش فساد و تقویت زیرساختها برای کاهش نابرابری اجتماعی منتهی شود، تعامل با نیروهای مذهبی و سنتی به جای مقابله مستقیم با روحانیت و ارزشهای سنتی و کاهش وابستگی به غرب و توجه به استقلال ملی و مشارکت دادن مردم در اصلاح امور و رفع نیازهای واقعی آنها توجه بیشتری میکرد و از این طریق حمایت داخلی بیشتری برای حکومت فراهم میکرد.
نتیجه:
بنابرآنچه گفته شد، آنچه سبب سقوط محمدرضا با وجود اقدام برای اصلاحات شد، عدم توجه او به مشارکت مردم در اصلاحات، سرکوب مخالفان و سلب آزادیهای سیاسی، وابستگی شدید به غرب، افزایش فاصله طبقاتی و فقر و تقابل با ارزشهای سنتی و مذهبی جامعه بود. محمدرضای پهلوی شاید میتوانست در کنار اقدام برای اصلاحات مدنظرش با توجه به این عوامل سلطنت خود را از سقوط نجات دهد.
پی نوشت ها:
1. ر.ک: « اصلاحاتی که به فروپاشی کشید»، خبرگزاری جمهوری اسلامی، کد خبر: 1343، www.irna.ir/xjLDLN.
2. « عواقب اصلاحات ارضی از زبان مقامات پهلوی»، خبرگزاری مشرق، کد خبر: 1462325، mshrgh.ir/1462325.
3. ر.ک: «اختناق و سرکوب سیاسی در دوران 37 ساله حکومت پهلوی دوم (1)»، https://historydocuments.ir/?page=post&id=3525.
4. ر.ک: نادری، علیرضا و حمیدرضا هوشنگی، «وضعیت محرومیت و فاصله طبقاتی در دوره پهلوی دوم؛ واکاوی عوامل و زمینه ها»، دولت پژوهی ایران معاصر، سال ششم، شماره سوم، 1399، ص 107.
5. ر.ک: فوکو، میشل، ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟ ترجمه حسین معصومی همدانی، نشر هرمس، 1399.
۱۴۰۳/۱۰/۲۶ ۱۰:۴۷ شناسه مطلب: 99829
پرسش:
یکی از اعمالی که برای ماه رجب توصیه میکنند انجام اعمال ام داوود است، آیا این اعمال بر اساس روایات معتبر ذکرشده است؟ و آیا میتوان در غیر ماه رجب نیز انجام داد؟
پاسخ:
اعمال ام داوود، برگرفته از حدیثی است که در برخی از کتب حدیثی شیعه آمده است. مطابق این احادیث، زنی به نام ام داوود، از فراق فرزندش به امام صادق علیهالسلام شکایت میکنند و ایشان نیز اعمال و دعایی را به او آموزش میدهند که به اعمال ام داوود شهرت یافته است. در ادامه به بیان روایت و اعتبار آن پرداختهشده و همچنین جایز بودن انجام این عمل در ایامی غیر ماه رجب بررسیشده است.
1. بیان روایت و اعتبار سنجی
مطابق جستوجوی انجامشده، اعمال ام داوود در منابع زیر آمده است:
1- کتاب فضائل الأشهر الثلاثه
در این کتاب، داستان ام داود و مشرف شدنش به نزد امام صادق علیهالسلام نقلشده و آدابی از امام علیهالسلام برای برطرف شدن مشکلش بیانشده است. شیخ صدوق در کتاب خود، متن دعای ام داود را ذکر نکرده و آن را به کتاب «عمل السنه» خود ارجاع داده که این منبع متأسفانه موجود نیست و درگذر زمان از بین رفته است.(1) این روایت با سه سند ذکرشده که هر سه سند آن ضعیف میباشند. در این حدیث، امام صادق علیهالسلام به ام داوود میفرمایند ماه رجب که ماه بزرگی است نزدیک هست و دعا در آن شنیده میشود. پس در ایام البیض آن یعنی سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم روزهبگیر و این اعمال را بهجا بیاور.
2- کتاب مصباح المتهجد
این کتاب نوشته شیخ طوسی است. در این کتاب اعمال بیانشده بدون ذکر داستان ام داوود و همچنین بدون سند در قسمت اعمال نیمه رجب بیان گردیده و دعای مخصوص به آن نیز در آن نقلشده است.(2) در این متن اشارهای به ایام البیض نشده و فقط بیانشده که در این سه روز (13 تا 15 ماه) روزه گرفته شود و اعمال ذکرشده بهجا آورده شود.
3 - کتاب فضائل شهر رجب
«فضائل شهر رجب» نوشته حاکم حسکانی از علمای اهل سنت است.
نکته قابلتوجه اینکه بهجز این کتاب، در هیچیک از کتابهای اهل سنت به ذکر این حدیث نپرداخته است. او این اعمال را در بخش اعمال نیمه رجب آورده و دعای مخصوص آن نیز در این منبع ذکرشده است.(3) در این حدیث امام به ام داوود سفارش میکنند ماه رجب که ماه بزرگی است در پیش است و دعا در آن شنیده شده است، بنابراین در سه روز بیانشده روزه گرفته شود و اعمال مذکور بهجا آورده شود.
در این حدیث اشارهای به ایام البیض نشده است. در مورد اعتبار این حدیث باید بیان کرد که این حدیث نیز از جهت سندی قابلپذیرش نیست.
4- کتاب الإقبال الاعمال
از منابع دیگری که اعمال ام داوود به همراه دعای آن ذکرشده کتاب الاقبال است.(4) ابن طاووس در کتابش با توضیح در مورد شخصیت ام داوود و بزرگی و جلالت او، به بیان برخی اقوال در بزرگی شأن این بانو نیز میپردازد. ابن طاووس مدعی است که این حدیث را از طرق مختلف و با اسناد فراوانی دیده است و این اسناد را در کتاب الاجازات خود منتشر ساخته است. متأسفانه کتاب الاجازات ابن طاووس به دست ما نرسیده است. همچنین وی بیان میکند که این حدیث در بین عرفا و اهل حدیث شناخته شده است و معروف به اجابت است. همچنین ایشان توضیح میدهد که در نزدش چندین حدیث وجود دارد که قدری باهم اختلاف دارند و برای احتیاط و درک کامل این اعمال، کاملترین روایت را در کتاب خود ذکر کرده است. با این مطالب مشخص میشود که اعمال ام داوود در کتاب الاقبال، بدون سند ذکرشده است. در این حدیث نیز امام صادق علیهالسلام به ام داوود سفارش میکنند چون ماه رجب نزدیک است، در ایام البیض آنکه 13 تا 15 ماه است روزه بگیرد و سپس اعمال بیانشده را انجام دهد.
5- کتابهای المصباح الکفعمی(5) و بلد الامین(6)
در این دو کتاب نیز اعمال ام داوود نقلشده است. حدیث مذکور در این دو منبع همانند کتاب مصباح المتهجد هستند و نکته جدیدی ندارند. با توجه به توضیحات بیانشده، مشخص میشود که در نگاه اول، حدیث ام داوود از جهت سندی روایتی قوی نیست، ولی چند نکته در مورد این حدیث وجود دارد که آن را قابلاعتنا میسازد:
1. اول اینکه حدیث ام داود از چند طریق به دست ما رسیده است (منظور چند سلسله سند است). درست است که این اسناد از جهت رجالی قوی نیستند، ولی همین تعدد اسناد، میتواند اعتماد ما را به صحت این روایت فزون بسازد. علاوه بر اینکه بیان شد ابن طاووس در الاقبال، ادعا دارد اسناد فراوانی از این حدیث در اختیار داشته است. با توجه به اینکه ابن طاووس از عالمان بزرگ در عرصه دعا است، این ادعا خود اعتماد بیشتری به سند روایت مذکور میبخشد.
2. این اعمال در منابعی قدیمی همچون کتاب فضائل الأشهر الثلاثه ذکر شده است. باوجود اینکه متن دعا در این کتاب نیامده، ولی قدمت آن میتواند شاهدی بر مشهور بودن این دعا از زمانهای قدیم و نزدیک به عصر ائمه علیهمالسلام باشد.
3. یکی از راههای بررسی یک روایت، ارزیابی آن بر اساس محتوا است. با بررسی انجامشده، محتوای این حدیث (اعمال ام داوود) هیچ منافاتی با قرآن، سنت اهلبیت علیهمالسلام و عقل ندارد و لذا این موافقت میتواند شاهدی بر اعتبار آن باشد. همچنین متن این دعا از جهت محتوا نیز بسیار عمیق و خوش مضمون است و این مطلب نیز میتواند قرینهای بر صدور آن از معصوم علیهالسلام باشد.
4. با توجه به رویکرد علمائی بزرگ همچون شیخ صدوق (صاحب کتاب من لا یحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه)، شیخ طوسی (صاحب کتاب التهذیب و الاستبصار از کتب اربعه شیعه)، ابن طاووس (از علماء بزرگ دعا)، حاکم حسکانی (از عالمان بزرگ اهل سنت و صاحب کتاب شواهد التنزیل) به این حدیث و نقل آن در کتب خود، اعتماد به این دعا بالاتر رفته و در اعتباربخشی به این اعمال تأثیر گزار است. با توجه به مطالب بیانشده، میتوان گفت که این دعا قابلپذیرش بوده و میتوان از آن بهره برد.
2. انجام این اعمال در غیر ماه رجب
منابعی که به ذکر این اعمال (ام داوود) پرداختهاند، هیچیک اشارهای به مجاز بودن انجام این دعا در سایر ایام سال نکردهاند؛ اما نکته قابلتوجه اینکه همانطور که بیان گردید، در برخی منابع، ذکرشده که امام صادق علیهالسلام، به ام داود سفارش میکنند چون ماه رجب نزدیک است و ماه بزرگی است و دعا در آن شنیده میشود، این اعمال را بهجا آورده و دعا را بخواند. متن این فرمایش مطابق نقل کتاب فضائل الاشهر الثلاثه چنین است:
«یَا أُمَّ دَاوُدَ فَقَدْ دَنَا هَذَا الشَّهْرُ الْحَرَامُ یُرِیدُ علیهالسلام شَهْرَ رَجَبٍ وَ هُوَ شَهْرٌ مُبَارَکٌ عَظِیمُ الْحُرْمَهِ مَسْمُوعُ الدُّعَاءِ فِیهِ فَصُومِی مِنْهُ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ الثَّالِثَ عَشَرَ وَ الرَّابِعَ عَشَرَ وَ الْخَامِسَ عَشَرَ وَ هِیَ الْأَیَّامُ الْبِیض؛(7) ای ام داوود این ماه حرام (منظور حضرت ماه رجب است) نزدیک است و این ماه، ماه مبارک و با حرمت زیادی است که دعا در آن شنیده میشود. (مستجاب میشود) پس سه روز سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم آن را روزهبگیر و این همان ایام البیض است.»
نکته قابل اشاره اینکه ایام البیض (روزهای سپید) بهروزهای سیزدهم تا پانزدهم هرماه گفته میشود و اختصاصی به ماه رجب ندارد. حتی برای ایام البیض برخی ماهها مثل شعبان و رمضان نیز اعمال و ادعیهای ویژه وجود دارد.(8) نکته دیگر اینکه در برخی ماههای دیگر نیز دعا مسموع است. بهعنوانمثال ماه رمضان از ماههای بزرگی است که مطابق روایات دعا در آن شنیده میشود.(9) بنابراین به نظر میرسد امام صادق علیهالسلام از جهت اینکه نسبت به زمان صدور روایت، ماه رجب اولین ماهی بوده که بزرگ بوده و دعا در آن ویژه است، دستور دادهاند در ماه رجب این اعمال بهجا آورده شود. با این تحلیل چنانچه ماهی دیگر که این ویژگیها نیز در آن وجود داشته باشد (مانند شعبان و رمضان) نیز میتوان این اعمال را بهجا آورد.
نتیجه:
اعمال ام داوود برگرفته از حدیثی است که در منابع قدیمی روایی شیعه نقلشده است. این حدیث از جهت سندی ضعیف است، ولی با توجه به محتوا، تعدد اسناد، نقل در منابع کهن و همچنین رویکرد علماء به آن دارای اعتنا بوده و قابلپذیرش است. این اعمال برای ماه رجب توصیهشده است، ولی با توجه به ملاکی که امام صادق علیهالسلام در حدیث به آن اشارهکردهاند، میتوان آن را در برخی ماههای دیگر مانند شعبان و رمضان نیز بهجای آورد.
پینوشت ها:
1. ابنبابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، فضائل الأشهر الثلاثه، ص 35، ح 14.
2.طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص 807.
3. ر.ک: حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، فضائل شهر رجب.
4. ابن طاووس، على بن موسى، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، ج3، ص 243.
5. کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح (جنه الأمان الواقیه و جنه الإیمان الباقیه ص 531.
6. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى، البلد الأمین و الدرع الحصین، ص 180.
7. ابنبابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، فضائل الأشهر الثلاثه، ص 34، ح 14.
8.کفعمى، ابراهیم بن على عاملى، المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۳۵۸.
9. ابنبابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، فضائل الأشهر الثلاثه، ص 109.
۱۴۰۳/۱۰/۲۴ ۰۹:۰۶ شناسه مطلب: 99828
پرسش:
علت اینکه خداوند اجازه زایمان به حضرت مریم سلام الله علیها در بیت المقدس را نداد اما به حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دستور به ورود به کعبه برای زایمان را داد، افضلیت حضرت علی علیه السلام بود یا افضلیت حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام؟ علت این تفاوتی که خداوند قائل شده است، فقط نشان دادن افضلیت حضرت علی علیه السلام بوده است؟
پاسخ:
در پاسخ به این پرسش میبایست به چند نکته توجه بفرمایید:
نکته اول:
همانطور که اشاره فرمودید، ولادت حضرت علی(ع) در خانه کعبه امری مسلم بوده و نیز خارج شدن حضرت مریم(ع) از مکان عبادت خود نیز در قرآن کریم تصریح شده است.
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا (1)
[ترجمه: ] پس مریم به آن پسر بار برداشت و با آن به مکانی دور خلوت گزید.
اما در اینکه خروج حضرت مریم سلام الله علیها از خانه خدا به امر الهی صورت گرفته باشد (آنگونه که شهرت یافته) روایتی را پیدا نکردیم و ظاهرا اولین کسی که به این مطلب اشاره داشته و آن را در مقایسه با مقام ولادت امام علی(ع) مطرح نموده است، مرحوم جزائری در کتاب ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار(2) بوده که پس از آن در میان عالمان شیعه شهرت یافته است. مرحوم جزائری در آنجا سخن را به خود نسبت داده و اینگونه میگوید:
«به نظر من: حضرت مریم(س) در بیت المقدّس بود و هنگامی که درد مخاض او را فراگرفت از مسجد خارج شد چرا که ملائکه او را این چنین امر نمودند که: این خانه عبادت است و نه خانه ولادت... اما ولادت مولای ما امیرالمؤمنین(ع) به گونهای دیگر بود. مادرش حول خانه خدا طواف میفرمود و هنگامی که درد مخاض او را گرفت، دیوار کعبه شکافته شده و چنین ندا آمد: داخل شو و فرزند خود را به دنیا بیاور. پس چنین کرد و این فضیلتی ویژه برای امام علی(ع) است.» (3)
در نتیجه دلیل روشنی برای اخراج حضرت مریم(س) از مکان عبادتش و عدم جواز برای زایمان در خانه خدا نیافتیم. هر چند خروج وی به تصریح قرآن کریم مسلم است.
نکته دوم:
بی شک، نحوه ولادت علی بن ابیطالب(ع) یکی از فضائل مهم ایشان به حساب آمده و خصوصیتی است که در هیچ انسانی چه پیش و چه پس از حضرتش وجود نداشته است. به گونهای خود نیز بدان افتخار فرموده و میفرماید: «مادرم به کعبه در آمد و مرا در میان خانه خدا بزاد. این افتخار و فضیلت ویژهای است که نه پیش از من درباره کسی شنیده شده و نه پس از من برای کسی اتفاق خواهد افتاد.» (4)
از سوی دیگر طهارت و پا کدامنی حضرت فاطمه بنت اسد سلام با توجه به روایات فراوانی که در این باب وجود دارد ، محرز است. چه اینکه وی از اولین زنان بیعت کننده با رسول گرامی اسلام(ص) به حساب آمده و به تعبیر امام صادق(ع) « از نیکوکارترین مردم به رسول خدا(ص) بود.»(5)
اما چه بسا فضیلت اجازه زایمان در خانه خدا، که پیش از این به احدی داده نشده بود، علاوه بر طهارت مادر، به مقام و جایگاه مولود نیز وابسته است و این امر میتواند توأمان فضیلتی برای امام علی(ع) و مادر مطهرشان باشد .
نتیجه:
اولا: مسئله عدم جواز زایمان حضرت مریم(س) در بیت المقدس روشن نیست، هرچند به فرموده قرآن کریم قطعا این زایمان در آنجا صورت نگرفته است.
ثانیا: ویژگی خاص ولادت حضرت علی(ع) در خانه کعبه که منحصر به فرد میباشد ، هم نشان از فضیلت و جایگاه ویژه مادر دارد و هم مولود.
پی نوشت ها:
1. مریم، آیه؛ 22
2. جزائری، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج2، ص137.
3.همان.
4. دانشنامه امام علی علیه السلام، جمعی از نویسندگان، ج1، ص457.
5. کلینی، کافی، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۳۰۲.
۱۴۰۳/۱۰/۲۳ ۱۳:۲۸ شناسه مطلب: 99826
پرسش:
آیا این واقعه که خانه خدا هر ساله در 13 رجب شکاف می خورد یا اینکه هر گاه آن را تعمیر کرده اند محل ولادت امام علی علیه السلام شکاف خورده است، حقیقت دارد؟ اگر حقیقت داشته باشد، پس چرا وهابیان مکه با توجه به تصاویر مشاهده شده در ضلع مستجار، محل شکاف را نمی پوشانند بلکه آن را نیز نمایش می دهند؟
پاسخ:
در میان منابع شیعی و منابع اهل سنت بارها به جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام اشاره شده و آمده، مادر ایشان فاطمه بنت اسد در حال طواف کعبه بود که وقت زایمان ایشان می رسد. در این هنگام دیوار کعبه شکاف بر می دارد؛ هاتفی ایشان را به داخل کعبه فرا می خواند و امیرالمومنین علیه السلام داخل خانهی کعبه متولد میشوند.
در بیان شکافته شدن کعبه، هیچ جریانی جز ولادت امیرالمومنین علیه السلام در اخبار وارد نشده، از طرفی مشهور نیز محل ورود فاطمه بنت اسد به داخل کعبه را همان قسمت رکن یمانی میدانند(1) که اکنون نیز با وجود آثار مرمت از جمله سیمان، سرب، میخ و ... باز با بقیه ی خانهی کعبه مغایرت دارد، اما آثار ترميم و بندكشي شده ارتباطي به شكاف يادشده ندارد.
این ادعا که همه ساله در روز 13 رجب در کعبه شکاف ایجاد میشود، نیز قابل اثبات نیست، چرا که اولا هر چند در مورد تاریخ دقیق ولادت امیرالمومنین علیه السلام قول مشهور 13رجب است اما نقل های متفاوت دیگری وجود دارد.(2) ثانیا دلیل و مدعایی وجود ندارد که ثابت کند همه ساله در این روز دیوار کعبه شکاف بر می دارد. ثالثا ممکن است هرگاه دیوار کعبه را مرمت کنند، مجددا پس از چند روز به این حالت برگردد نه اینکه همه ساله آن را مرمت کنند و تنها در یک روز خاص دوباره شکاف بر دارد.
باتوجه به اینکه بسیاری از شیعیان مدعی هستند این شکاف به سبب ولادت امیرالمومنین علیه السلام در کعبه ایجاد شده، انگیزه ی کافی برای محو و از بین بردن آن توسط وهابیان و مخالفین وجود دارد؛ اما با وجود آثار مرمت و تعمیرات متعدد باز چنین نشانه ای دیده می شود. بنابراین احتمال می رود این نشانه اعجازی باشد که توسط خداوند در گوشه ی کعبه ایجاد شده و بشر توان مخفی کردن آن را ندارد.
در مقابل برخی شکاف موجود درکعبه را مرتبط به جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام نمیدانند؛ چرا که:
اولا: در طول تاریخ هیچ روایت و گزارشی یافت نشده که در آن علت شکاف موجود را به ولادت ایشان نسبت دهد.
ثانیا: آن شکاف به دلیل تجدید بناهایی که صورت گرفته از بین رفته، مانند بازسازی کعبه توسط گروهی از قریش چند سال بعد از ولادت ایشان (3) یا هجوم هایی که در نبردهای میان امویان و زبیریان نسبت به کعبه رخ داده؛ چنانکه سال 64 ه ق در جنگی میان یزید و عبدالله بن زبیر، توسط لشکر شامیان کعبه را با منجنیق به آتش کشیدند و قسمتی از آن تخریب شد.(4) پس از این ماجرا عبدالله بن زبیر دستور به تخریب کعبه داد و با تغییراتی آن را باز سازی کردند؛(5) تا اینکه برای دومین بار در سال ۷۲ ه ق محاصره شد و در جنگ بین عبدالله بن زبیر و حجاج بن یوسف ثقفی، کعبه مجددا آسیب دید و پس از سلطه حجاج بن یوسف بر مکه، در سال ۷۴ ه ق کعبه را به همان شکلی اولیه ی خود برگرداند.(6) بنابراین با توجه به مرمت هایی که در طول تاریخ نسبت به کعبه صورت گرفته، مانع از بقای چنین نشانه ای می شود.
ثالثا: برخی علت مغایر بودن این قسمت کعبه با بقیه خانه را در این دانستند که: «ساخت سنگ قسمت رکن یمانی به زمان عبدالله ابن زبیر بر می گردد که تا به امروز باقی مانده است، و کسانی که کعبه را بازسازی میکردند این قسمت را دست نزده باقی گذاشتند، تا اینکه در سال ۱۰۴۰ ه در زمان سلطان مراد چهارم که خانه کعبه را بازسازی کرد، گوشه ای از این رکن یمانی شکست، لذا آن قسمت را برای جلوگیری از ریزش و از بین رفتن با سرب گداخته پر کرد. آن قسمت هم که با میخ کاری مستحکم شده نیز به عهد فاطمیان بر می گردد. بنابراین رنگ مختلفی که در رکن یمانی هست در واقع فلز سرب میباشد که با مسح زیاد مردم و با تغییرات آب و هوا دچار تغییر شده».(7)
در پاسخ به ایرادات مذکور می توان گفت:
اولا: اگر اعجاز و اراده ی خداوند بر وجود چنین نشانه ای تعلق بگیرد، هیچ عاملی از جمله مرمت و بازسازی نمی تواند مانع از ایجاد دوبارهی آن شود.
ثانیا: ادعای سوم از جهاتی قابل پذیرش نبوده از جمله اینکه در منابع آمده حجاج بن یوسف تغییرات عبدالله بن زبیر را به همان حال نخست برگرداند(8) و دلیلی هم ندارد این قسمت کعبه از زمان عبدالله بن زبیر دست نخورده باقی بماند. از سویی در این قول آمده گوشه ای از رکن یمانی شکست و ممکن است علت شکستن آن باز به همان جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام برگردد.
ثالثا بر فرض عدم پذیرش چنین اعجازی؛ آنچه اهمیت دارد خود اعجاز شکاف کعبه هنگام ولادت امیرالمومنین علیه السلام بوده که به طور حتم به وقوع پیوسته و در منابع شیعه و اهل سنت به وفور بیان شده.(9)
نتیجه: با توجه به اینکه بجز ولادت امیرالمومنین علیه السلام هیچ واقعهی حائز اهمیتی مطرح نشده که بتوان به شکاف کعبه نسبت داد؛ از طرفی با وجود مرمت هایی که از سوی مخالفین صورت گرفته باز چنین نشانه ای باقی مانده. بنابراین می توان احتمال داد که این شکاف اعجازی است که به سبب ولادت امیرالمومنین علیه السلام باقی مانده. اما آنچه بیشتر اهمیت دارد خود اعجاز شکاف کعبه بوده که هنگام ولادت امیرالمومنین علیه السلام رخ داده و در بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت مکرر بیان شده است.
پی نوشت ها:
1. رسول جعفریان، آثار اسلامی مکّه و مدینه، تهران نشر مشعر، سال 1375، ج 1، ص93 .
2.سید محسن امین عاملى، أعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف، 1403 ق، ج 1 ص323.
3.ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، انتشارات دار الصادر، بیروت، 1385ش، ج۲، ص۴۴. لازم به ذکر است بنابر تحقیقی بازسازی کعبه توسط قریش پیش از تولد امام علی علیه السلام بوده است، ر. ک: مقاله «پژوهشی در بازسازی خانه کعبه در ارتباط با سن پیامبر(ص)»، حسین مصطفوی زاده و سید آیت الله احمدی، فصل نامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام.
4. ارزقی، أبو الولید محمد بن عبد الله، أخبار مکه وما جاء فیها من الأثار، محقق رشدی الصالح ملحس، بیروت، انتشارات دار الأندلس، بی تا، ج 1، ص 199.
5.همان، ص۲۰۶.
6.همان، ص210.
7.طاهر کردی، محمد، بی جا، التاریخ القویم لمکه و بیتالله الکریم، جامع الکتب الإسلامیه، چاپ اول، 1420ه، ج ۳ ، ص۲۵۶.
8.ارزقی، محمد بن عبد الله، أخبار مکه و ما جاء فیها من الأثار، ج 1، ص 210.
9.مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق، ج1 ص 5؛ مسعودی، على بن حسین، إثبات الوصیه للإمام على بن أبى طالب (ع)،چاپ سوم، انتشارات انصاریان، قم، 1426ق؛ ص 135، کشف الغمه ج 1 ص 78. حاکم نیشابوری، محمد، مستدرک علی الصحیحین، بیروت، انتشارات دارالمعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق، ج ۳، ص ۴۸۳.
۱۴۰۳/۱۰/۲۰ ۱۳:۳۳ شناسه مطلب: 99822
پرسش:
بر اساس روایات ظاهراً در قیامت مَحرَم و نامَحرَم معنا ندارد، پس چرا در حدیث آمده است که وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها وارد محشر میشوند، ندا میآید که چشمهایتان را ببندید؟
پاسخ:
میگویند در برخی روایات آمده است که وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها میخواهند وارد محشر شوند، خطاب میآید که چشمها را فرو گذارید تا آن حضرت وارد شوند. با توجه به سؤال مطرحشده، پاسخ در دو بخش ارائه میشود. بخش اول این که آیا چنین روایتی وجود دارد؟ در بخش دوم، در صورت اطمینان به وجود چنین روایتی، معنای آن چیست و آیا در قیامت مَحرم و نامَحرم وجود دارد؟
بخش اول: بررسی روایت بستن چشمها در قیامت
در این باره چند حدیث وجود دارد از جمله این که امیرمؤمنان علیهالسلام میگویند، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«یُمَثَّلُ لِفَاطِمَهَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ مُتَشَحِّطاً بِدَمِهِ فَتَصِیحُ وَا وَلَدَاهْ وَا ثَمَرَهَ فُؤَادَاهْ فَتَصِیحُ الْمَلَائِکَهُ لِصَیْحَهِ فَاطِمَهَ علیها السلام وَ یُنَادُونَ أَهْلَ الْقِیَامَهِ قَتَلَ اللَّهُ قَاتِلَ وَلَدِکِ یَا فَاطِمَهُ قَالَ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَفْعَلُ بِهِ وَ لِشِیعَتِهِ وَ أَحِبَّائِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ إِنَّ فَاطِمَهَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ عَلَى نَاقَهٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّهِ مُدَبَّجَهَ الجبینین (الْجَنْبَیْنِ) وَاضِحَهَ الْخَدَّیْنِ شَهْلَاءَ الْعَیْنَیْنِ رَأْسُهَا مِنَ الذَّهَبِ الْمُصَفَّى وَ أَعْنَاقُهَا مِنَ الْمِسْکِ وَ الْعَنْبَرِ خِطَامُهَا مِنَ الزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ رَحَائِلُهَا مُفَضَّضَهٌ بِالْجَوْهَرِ عَلَى النَّاقَهِ هَوْدَجٌ غِشَاوَتُهُ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ حَشْوُهَا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ خِطَامُهَا فَرْسَخٌ مِنْ فَرَاسِخِ الدُّنْیَا یَحُفُ بِهَوْدَجِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ بِالتَّسْبِیحِ وَ التَّمْجِیدِ وَ التَّهْلِیلِ وَ التَّکْبِیرِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ یَا أَهْلَ الْقِیَامَهِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ فَهَذِهِ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ تَمُرُّ عَلَى الصِّرَاطِ فَتَمُرُّ فَاطِمَهُ علیها السلام وَ شِیعَتُهَا عَلَى الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ یُلْقَى أَعْدَاؤُهَا وَ أَعْدَاءُ ذُرِّیَّتِهَا فِی جَهَنَّمَ؛(1) روز قیامت، سر خونین حسین علیهالسلام براى حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها مجسّم میشود، ایشان فریاد بر میآورد: فرزندم؛ میوه دلم! فرشتگان از ناله فاطمه سلام اللَّه علیها بیهوش میشوند و اهل محشر ندا میدهند: اى فاطمه! خداوند قاتل فرزندت را بکشد! خداوند بزرگ میفرماید: این کار را در مورد قاتل او و پیروان و دوستداران و رهروانش انجام میدهم و همانا فاطمه سلام اللَّه-علیها در آن روز سوار بر شترى از شترهاى بهشتى است که پیشانیش زیبا، گونههایش برآمده و روشن، چشمانش میشى، سرش از زر ناب، گردنش مشکین و عنبرین، لگامش از زبرجد سبز، جهازش درّى باشد که با گوهر آراسته شده است، بر روى شتر کجاوه ای باشد که پوشش آن نور خدا و درونش رحمت اوست و لگامش به درازاى یک فرسخ از فرسخهای دنیاست. گرداگرد کجاوهاش هفتاد هزار فرشته در حال تسبیح، تمجید، تهلیل، تکبیر و ثناى پروردگار جهانیان به پیش آیند، سپس نداگرى از درون عرش ندا دهد: اى اهل محشر! چشمان خویش را فرود آرید؛ این فاطمه دختر محمّد، پیامبر خداست که از پل صراط میگذرد، پس فاطمه سلام اللَّه علیها و شیعیانش مانند پرتوى خیره کنندهای از پل صراط میگذرند و نیز پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: دشمنان فاطمه سلام اللَّه علیها و فرزندانش را به دوزخ فرو ریزند.»
در حدیث دیگری آمده است:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ نَادَى مُنَادٍ یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّد؛(2) رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: هنگامى که روز قیامت فرا میرسد منادى ندا میدهد: اى خلایق! چشمان خود را ببندید تا فاطمه دختر محمّد عبور کند.»
بخش دوم: بررسی و تبیین معنا و علت بستن چشمها
اکنون این سؤال مطرح میشود که مگر در قیامت، مَحرم و نامَحرم وجود دارد که دستور داده میشود هنگام ورود حضرت زهرا سلام الله علیها، همگان چشمان خود را ببندند؟
در پاسخ این سؤال چند احتمال مطرح میشود.
احتمال اول
در روایتی از امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است:
«روزى رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نزد حضرت زهرا سلام الله علیها آمد و ایشان را محزون دید، به فاطمه سلام الله علیها فرمودند: دخترم! سبب غم و اندوه تو چیست؟ فاطمه سلام الله علیها فرمودند: «روز محشر و برهنگى مردم به خاطرم آمد.» رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: آرى آن روز، روز بسیار بزرگى است، ولى جبرئیل از طرف خداوند رئوف به من خبر داد: هنگامى که در آن روز زمین شکافته شود، اوّل کسى که از زمین خارج شود من هستم، بعد از من، ابراهیم خلیل، بعد از او شوهر تو على بن ابى طالب، آنگاه خداوند مهربان جبرئیل را با هفتاد هزار ملک نزد قبر تو خواهد فرستاد، بر قبر تو هفت قبه نور نصب خواهد شد، اسرافیل سه حله نور براى تو میآورد، نزد تو توقف نموده و صدا میزند؛ اى دختر محمّد بیا به صحراى محشر! تو در حالى از قبر بیرون میآیی که بدنت پوشیده باشد و از خوف آن روز در امان خواهى بود، اسرافیل آن حُلّهها را به تو میدهد و تو آنها را میپوشی، آن گاه ملکى که او را زوقائیل میگویند، ناقهای براى تو میآورد که مهار آن از مروارید و کجاوه ای از طلا بر پشت آن نصب شده باشد. تو بر آن ناقه سوار میشوی و زوقائیل در حالى که در پیش تو هفتاد هزار ملک باشد و عَلمهای تسبیح در دست داشته باشند مهار آن را خواهد کشید. هنگامى که حرکت کنى تعداد هفتاد هزار ملک به استقبال تو میآیند و از نظر کردن به تو خوشحال میشوند، هر یک از آنان منقلى از نور بدون آتش در کف دارند که عود از آن ساطع میشود، هر یک از ایشان تاجى از زبرجد بر سر خواهد داشت، آنان در طرف راست تو خواهند بود و چون مقدارى از راه را طى کنى، مریم بنت عمران با هفتاد هزار حوریه به استقبال تو میآیند و بر تو سلام میکنند و در طرف چپ تو خواهند بود. آنگاه مادرت خدیجه دختر خویلد که در میان زنان عالم اوّل کسى است که به خداوند و رسول ایمان آورده است، با هفتاد هزار ملک که عَلمهای تکبیر در دست دارند به استقبال تو میآیند. پس از آن که نزدیک محشر رسیدى، حوّا با هفتاد هزار ملک و آسیه زن فرعون به استقبال تو خواهند آمد و با تو حرکت مینمایند. هنگامى که وارد صحراى محشر شوى منادى از زیر عرش ندایى میکند که خلایق عموماً میشنوند و میگوید: «چشمان خود را ببندید تا فاطمه دختر محمد صلیاللهعلیهوآله و این زنان مطهّره که با او میباشند عبور نمایند! در آن روز غیر از ابراهیم و شوهرت على بن ابى طالب کسى به تو نظر نخواهد کرد.»(3)
بر اساس این روایت دلیل دستور به مردم برای بستن چشمها، وجود محرم و نامحرم نیست، زیرا حضرت زهرا سلام الله علیها حُلّهها و لباسهای بهشتی بر خود پیچیده و علاوه بر آن حالههایی از نور آن حضرت را پوشاندهاند و چیزی از بدن آن حضرت مکشوف نیست؛ بلکه شاید دلیل دستور برای فرو انداختن سرها و بستن چشمها، عظمت و بزرگی آن حضرت باشد و این عمل نوعی ادب و احترام در مقابل ایشان است.
احتمال دوم
منظور از مَحرم و نامحَرم بودن در قیامت، مَحرم و نامَحرم مادی و جسمی نیست، بلکه منظور نامَحرم به لحاظ معنوی است که همگان جز اهلبیت علیهمالسلام به آن حضرت نامَحرمند؛ یعنی هیچ کس حق، مقام و جایگاه آن حضرت نزد خدای متعال را نشناخته است. ازاینرو، نهتنها به مردان دستور داده میشود سر فرود آورند، بلکه زنان اهل بهشت و حوریان نیز باید چنین کنند.
احتمال سوم
احتمال دیگر این که چون پوشش بدن از نظر عقلی امری ممدوح است و نوعی کمال برای انسان محسوب میشود، میتوان گفت در بهشت هم حجاب و پوشیدگی وجود دارد؛ ولی نحوه و حدود آن برای ما مشخص نیست. قرآن کریم در مدح حوریان بهشتی میفرماید: «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیام؛(4) بهشت دارای زنان بهشتی است که در سراپردههای خود مستورند.» بنابراین پوشیدگی بانویی مانند حضرت زهرا سلام الله علیها، در بهشت نیز علامت و نشانه کمال ایشان است.
از سوی دیگر، در مورد احکام مَحرم و نامَحرم در برزخ و بهشت هم میتوان همین نکته را بیان نمود که چون احکام شرعی ریشه در حکم عقلی و حسن و قبح ذاتی دارد، ازاینرو هیچگاه تغییر نمیکنند، زیرا احکام عقلی همواره ثابت هستند و قابل تغییر نیستند. خدای متعال در وصف متقین میفرماید: «کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عین؛(5) آنها را با حورالعین تزویج میکنیم.» از این آیه میفهمیم که در بهشت هم مَحرم و نامَحرم وجود دارد و این گونه نیست که هر کسی بتواند بدون هیچ محدودیتی با هر کس ارتباط بگیرد؛ زیرا اگر همگان با هم مَحرم بودند، ازدواج معنا نداشت.
در تایید این مطلب میتوان به آیه «فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَان؛ در باغهای بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمیورزند و هیچ انس و جنّی پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است.»(6) از این آیه نیز میتوان استفاده کرد؛ زیرا اگر در بهشت همه به هم مَحرم بودند و روابط آزاد بود، هر زن بهشتی باید به همه عشق میورزید و با همگان ارتباط میگرفت.
احتمال چهارم
پوشش بدن و دوری از ولنگاری، مَحرم و نامَحرم بودن، اجرای قاعده و محدودیت در روابط جنسیتی، جزئی از فطرت آدمی است. بهشت نیز جای انسانهای با فطرت پاک است، ازاینرو به طور فطری و غریزی دوست دارند قواعد و آداب مَحرم و نامَحرم را رعایت نمایند؛ هر چند الزام و تکلیفی برای آن نباشد. چنان که ملائکه هر چند ملزم به دوری از گناه و معصیت نیستند، اما گناه نمیکنند.
نتیجه گیری
روایات متعددی وجود دارد که میفرماید هنگام ورود حضرت زهرا سلام الله علیها به قیامت و محشر، فرمان داده میشود همگان سر خود را پایین بیندازند و یا چشمان را ببندند. درباره معنا و مقصود این حدیث احتمالات متعددی وجود دارد که از جمله آنها احترام به مقام و جایگاه آن حضرت، نامحرم بودن به معنای عدم شناخت و معرفت به مقام آن حضرت، رعایت آداب محرمیت به دلیل حکم و تایید عقل و همچنین همسو بودن آن با فطرت آدمی است.
پینوشتها
1. ابن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق، ص220.
2. على بن موسى، امام هشتم علیهالسلام، صحیفه الإمام الرضا علیهالسلام، محقق / مصحح، نجف، محمدمهدى، مشهد، کنگره جهانى امام رضا علیهالسلام، چاپ اول، 1406ق، ج1، ص63.
3. «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله ذَاتَ یَوْمٍ عَلَى فَاطِمَهَ علیهاالسلام وَ هِیَ حَزِینَهٌ فَقَالَ لَهَا مَا حَزَنَکِ یَا بُنَیَّهِ قَالَتْ یَا أَبَتِ ذَکَرْتَ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النَّاسِ عُرَاهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ قَالَ یَا بُنَیَّهِ إِنَّهُ لَیَوْمٌ عَظِیم... .» کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، محقق / مصحح، کاظم، محمد، مؤسسه الطبع و النشر فی وزاره الإرشاد الإسلامی، تهران، چاپ اول، 1410ق، ص445.
4. سوره الرحمن، آیه 72.
5. سوره دخان، آیه 54.
6. سوره الرحمن، آیه 56.