تاريخ پيامبران

پرسش:

عمر نوح 1000سال ذکر شده،اين عمر نبوت است يا عمر کامل حضرت مي باشد ؟آيا اين عمر براي همه ي مردم آن زمان آنقدر طولاني بود يا فقط عمر حضرت نوح؟فرزند و همسر حضرت نوح چطور آنان از نجات يافتگان نبودن پس مانند حضرت نوح عمر طولاني داشتن؟

پاسخ: 
در ابتدا توجه داشته باشيد که اطلاعات تاريخي ما در باره اين گونه موضوعات، بسيار اندک است و تنها راه ما براي پاسخ دادن به اين سؤالات، روايات است.
عمر نوح
خداوند در قرآن کريم مي‏فرمايد: 
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاما».(1)
يعني: «به راستى، نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد». اما مفسران در تفسير اين آيه اختلاف دارند که آيا عدد 950 سال، همه سنّ حضرت نوح است يا فقط مدّت نبوّت و فعاليت تبليغي او در ميان قومش بوده است. روايات نيز در اين باره دو دسته‏اند: 
يک دسته روايات، عمر حضرت نوح را بسيار بيش از 950 سال دانسته‏اند، هرچند اعداد متفاوتي در اين روايات به چشم مي‏خورد: 1450 سال، 2300 سال، 2450 سال يا 2800 سال.(2) بخشي از اين مقدار، مربوط به قبل از نبوت، بخشي مربوط به دوران نبوت و تبليغ و بخشي نيز مربوط به بعد از طوفان و فرود آمدن از کشتي بوده است. 
طبق روايات دسته دوم، عمر نوح همان 950 سال بوده؛ به اين صورت که در 480 سالگي به نبوت رسيد، 120 سال مردم را دعوت کرد و آن‌ گاه خداي متعال او را مأمور به ساختن کشتى نمود و 600 ساله بود که طوفان شروع شد و پس از طوفان نيز 350 سال ديگر زيست.(3)  
مضمون دست? دوم، تقريباً منطبق با گزارش تورات است؛ اما تعبير «لبث في قومه» ظهور در اين دارد که نوح 950 سال در ميان قوم خود تلاش کرده، نه اين‏که به اين مقدار عمر کرده باشد. بر اين اساس، از ظاهر آيه مي‏توان اين احتمال را تقويت کرد که عمر نوح (عليه السّلام) بيش از 950 سال بوده است.

عمر فرزندان و قوم نوح
حال اگر روايات دسته دوم را بپذيريم و عمر نوح را مجموعاً 950 سال در نظر بگيريم، با توجه به فاصل? 350 سال بين طوفان و مرگ نوح (طبق روايات دست? دوم)، و با توجه به اين‏که سه فرزند نوح به نام‏هاي سام، حام و يافث در کشتي همراه پدر بودند و بعد از پدر نيز زنده بوده‏اند و نوح سام را وصي خود قرار داد، مي‏توان نتيجه گرفت که آنان نيز نسبت به مردم زورگار ما عمر طولاني داشته‏اند و دست کم 400 سال زيسته‏اند.
اما اگر به رواياتي اعتماد کنيم که طبق آن‏ها نوح بعد از طوفان، 500 سال يا 700 سال زيسته، ناچاريم بپذيريم که عمر فرزندان نوح در هنگام درگذشت پدر، بسيار بيش از اين بوده (يعني 500 سال يا 700 سال) و البته آنان بعد از پدر نيز سال‏ها زنده بوده‏اند.
نيز طبق روايتي، بين نوح و آدم (عليه السّلام) 2242 سال فاصله بوده(4) و با توجه به اين‏که نوح را دهمين يا نهمين فرزند از نسل آدم دانسته‏اند، فاصل? هر نسل به طور متوسط، 220 تا 250 سال بوده است. در روايتي نيز تصريح شده است که افراد قوم نوح 300 سال عمر مي‏کرده‏اند.(5)
مرحوم شيخ صدوق براي دفع شگفتي از عمر طولاني حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) رواياتي را گرد آورده که نشان مي‏دهند برخي از ديگر پيامبران نيز عمري طولاني داشته‏اند. براي نمونه، طبق روايتي که امام صادق (ع) از رسول خدا ‏(صلّي اللّه عليه و آله) نقل کرده، عمر برخي از پيامبران چنين بوده است: حضرت آدم ابوالبشر 930 سال، ابراهيم 175 سال، اسماعيل 120 سال، اسحاق 180 سال، يعقوب 120 سال، يوسف 120 سال، موسي 126 سال، هارون 133 سال، داوود 100 سال و فرزندش سليمان 712 سال.(6)
حال اگر همين مطالب را مبنايي براي محاسب? ميانگين سن مردمان آن روزگاران بدانيم، مي‏توانيم بگوييم عمر طولاني، اختصاصي به حضرت نوح نداشته و ديگر هم‏عصران او نيز عمري طولاني داشته‏اند؛ هرچند ممکن است طول عمرشان به انداز? نوح نبوده باشد. چنان‏كه نقل شده که فرشته مرگ هنگام ستاندن جان نوح به او گفت: «اى كسى كه كه در بين فرزندان آدم از همه بيش‏تر عمر كردى! دنيا را چگونه يافتى؟». اين نشان مي‏دهد که عمر حضرت نوح استثنايي بوده است.‏

خلاصه اين‏که: آنچه با قطع مي‏توان گفت، اين است که حضرت نوح دست کم 950 سال زيسته و بالاترين عدد براي عمر ايشان 2800 سال ذکر شده است. عمر ديگر افراد نيز در آن دوران، هرچند به انداز? عمر نوح نبوده، نسبت به زمان ما بسيار طولاني بوده است.

کليدواژه: نوح، عمر طولاني، مدت عمر. 

پي‏نوشت‏‏ها
1 ـ سوره عنکبوت، آيه 14. 
2 ـ مسعودي، اثبات الوصية، قم، انتشارات انصاريان، چاپ سوم، 1423 ق، ج 1، ص 33. 
3 ـ به لينک زير مراجعه کنيد: 
  http://www.islamquest.net/fa/archive/fa97558
4 ـ مسعودي، اثبات الوصية، قم، انتشارات انصاريان، چاپ سوم، 1423 ق، ج 1، ص 33. 
5 ـ همو، همان جا. نيز: صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلاميه، چاپ دوم، 1395 ق، ج 2، ص 523، روايتي از امام صادق (ع).
6 ـ صدوق، همان جا، ص 523 ـ 524.
 

آيا زرتشت، پيامبر الهي بوده است؟
هرچند درباره شخصيت و تاريخ زندگي زرتشت اختلاف روايات زياد است و ابهامات و نقاط تاريک دراین‌باره فراوان است و برخي ايشان را پيامبر نمی‌دانند، اما درمجموع ...

آيا زرتشت، پيامبر الهي بوده است؟

هرچند درباره شخصيت و تاريخ زندگي زرتشت اختلاف روايات زياد است و ابهامات و نقاط تاريک دراین‌باره فراوان است و برخي ايشان را پيامبر نمی‌دانند، اما درمجموع بنابر نظر مشهور ايشان پيامبري از پيامبران الهي بوده است که آئين ايشان بعدها دچار تحريف شده است.

در قران نامي از زرتشت و پيامبري او برده نشده است و فقط یک‌بار لفظ «مجوس» در قرآن آمده است. برخي احتمال داده‌اند منظور از مجوس همان پيروان زرتشت است و در قرآن آن‌ها را در کنار اهل کتاب و پيروان اديان ديگر قرار داده و مي‎فرمايد: «ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصاري و المجوس و الذين اشرکوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامه: آنان که ايمان آوردند و آنان که يهودي شدند و صابئین و نصاري و مجوس و آنان که شرک ورزيده‎اند، خداوند روز قيامت ميان آنان حکم مي‎کند.» (1)

مرحوم علامه طباطبايي در ذيل آيه شريفه می‌فرماید: «مراد از مجوس، قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرویده‌اند. اين لفظ در قرآن یک‌بار به‌کاررفته است. در قرآن مجوس در صف و در رديف اهل كتاب، يعنى يهود و نصارا و در برابر مشركان قرارگرفته‌اند. بنابراين، از اين آيه استفاده می‌شود كه زرتشتی‌ها، پيروان پيامبر الهي بودند؛ امّا همانند ساير اديان، دين آن‌ها منسوخ و كتاب آسماني آن‌ها تحريف شد. (2)

به چند روایت ديگر که نشان می‌دهد زرتشت پيامبر بوده است اشاره می‌کنیم:

- در برخي روايات می‌خوانیم: مشركان مكه از پيامبر (ص) تقاضا كردند از آن‌ها جزيه بگيرد و اجازه بت‌پرستی به آن‌ها بدهد. پيامبر فرمود: من جز از اهل كتاب جزيه نمی‌گیرم. آن‌ها در پاسخ گفتند: چگونه چنين می‌گویی، درحالی‌که از مجوس منطقه هجر، جزيه گرفته‌ای؟ پيامبر فرمود: مجوس، پيامبر و كتاب آسماني داشتند، پيامبرشان را به قتل رساندند و كتاب او را آتش زدند. (3)

- اصبغ بن نباته می‌گوید: وقتي علي (ع) بر فراز منبر فرمود: از من سؤال كنيد، پيش از آن‌که مرا نيابيد. اشعث بن قيس (منافق معروف) برخاست و گفت: اي امير مؤمنان! چگونه از مجوس جزيه گرفته می‌شود، درحالی‌که كتاب آسماني بر آن‌ها نازل نشده و پيامبري نداشته‌اند؟ فرمود: خداوند كتابي بر آن‌ها نازل كرد و پيامبري مبعوث نمود.

- بر اساس روايتي از امام زین‌العابدین (ع) پيامبر فرمود: با مجوسی‌ها طبق سنت اهل كتاب رفتار نماييد. (4)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. حج (22)، آيه 17.

2. الميزان، ترجمه فارسي، ج 14، ص 532 ـ 537، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين، قم، 1374 ش ‏(با تلخيص).

3. مرحوم کليني، کافي، ج 7، ص 207، دار الحديث، قم، 1429 ق.

4. ناصر مكارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 14، ص 45 ـ 46، دار الكتب الإسلامية، تهران، ‏1374 ش‏.

به چه علت حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) را روح الله می نامند؟
در ابتدا درباره وجه نام گذاری حضرت عیسی به «روح الله»، باید گفت كه چند وجه در این باره مطرح است: ...

به چه علت حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و اله و علیه السلام) را روح الله می نامند؟اگر منظور بخشی از آیه ی (( نفخت فیه من روحی )) باشد كه همه انسان ها روح الله هستند. مقام روح اللهی بالاتر است یا خلیل یا كلیم و یا حبیب اللهی؟ آیا این لقب در قرآن كریم ذكر شده و یا از طریق روایات به ما رسیده است؟

 پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

در ابتدا درباره وجه نام گذاری حضرت عیسی به «روح الله»، باید گفت كه چند وجه در این باره مطرح است.

برخی بر آن اند كه چون ایشان از موجودی صاحب روح به وجود نیامده و از موجود زنده مانند نطفه پدید نیامده، بلكه كاملاً به امر خدا و از جانب او آفریده شده است، او را «روح الله» گویند. (1)

برخی بر آن اند كه چون مردم در دین به واسطه او احیا گشتهاند، چنان كه به وسیله روح خود حیات یافتهاند، او را «روح الله» گویند. (2)

همچنین گفته شده كه چون آن حضرت مردگان را زنده میكرد، روح الله نام گرفت. (3)

یا این كه روح به معنای نبوت است؛ چنان كه در آیه قرآن آمده: «یلقی الروح مِن أمره علی مَن یشاء مِن عباده». و یا گفتهاند روح به معنای رحمت است و عیسی(ع) مایه رحمت و بركت برای بندگان خدا بود. از این رو، به ایشان «روح الله» گفته شده است. (4)

نكته دیگر این كه لقب "خلیل" در قرآن به حضرت ابراهیم(ع) اطلاق شده است؛ (5) چنان كه لقب "كلیم" نیز در قرآن به حضرت موسی(ع) گفته شده است؛ (6) اما لقب "حبیب" بر اساس روایات بر پیامبر اكرم(ص) اطلاق شده است. درباره برتری مقام های انبیای یادشده باید گفت  كه بر اساس آموزه های دینی، حبیب الله بر همه آن ها مقدم است.

در این خصوص، می توان به روایات و دلایلی بسیاری استدلال نمود؛ از جمله در روایتی نقل شده كه رسول خدا (ص) به امیر مؤمنان فرمود: «خداوند هیچ كس را بهتر و گرامی تر از من، نیافریده است». علی(ع) پرسید: «شما برترید یا جبرئیل؟»

فرمود: «خداوند پیامبران خود را بر فرشتگان مقربش برتری داده و مرا بر همه پیامبران و رسولان برتری بخشیده است. پس از من، این برتری، ویژه تو و امامان  پس از تو است. فرشتگان خدمتگزاران ما و خدمتگزاران دوستان ما هستند. اگر ما نبودیم، خداوند آدم و حوا را نمی آفرید. بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را خلق نمی كرد. چگونه ما از فرشتگان برتر نباشیم، در صورتی كه در توحید و معرفت پروردگار و در تسبیح و تقدیس و تهلیل او، بر آنان سبقت داشته ایم... چگونه ما بر ملائكه برتر نباشیم و حال آن كه ایشان به جهت وجود ما در صلب آدم (ع)، بر او سجده كردند...». (7)

از این قبیل روایات، برتری این بزرگواران بر تمام مخلوقات به دست می آید.

 

پینوشتها:

1. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 2، ص 22، نشر دانشگاه تهران، 1377 ش.

2. ابی علی، فضل طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 56، نشر دار العرفیه، بیروت، 1408 ق.

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات القرآن، ج 4، ص 256، انتشارات نشر كتاب، تهران، 1360 ش.

4. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 359، دار الإحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

5. نساء (4) آیه 125.

6. بقره (2) آیه 253.

7. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 237، نشر دار العلم، قم، 1377 ش.

در مورد زندگي حضرت ابراهيم توضيح دهيد؟
ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع)

 در مورد زندگي حضرت ابراهيم  توضيح دهيد؟

ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع)(1). برخي محل تولد وي را محلي بنام "كوثي ربي" ذكر نموده است. كوثي نهري است در عراق (2)

برخي گفته اند كه ابراهيم در شهر ((شوش )) متولد شده است. و برخي ديگر شهر ((بابل را مكان ولادت او دانسته اند. جمعي ديگر بر آنند كه در شهر وركاء متولد شده است.... بعضي گفته اند: در (حران بدنيا آمده و به اتفاق پدرش به بابل هجرت كرده است . (3)

  تولد وي نيز به اين صورت آغازگرديد: چون ستاره شناسان سال ولادت ابراهيم را به نمرود خبر دادند، او دستور داد تا همه زنان باردار را در يك محل گرد آورند. تنها مادر ابراهيم در ميان زنان نبود، زيرا آثار حمل در او مشاهده نشد. جاسوسان و كارگزاران نمرود كودكان پسر را مي كشتند. مادر ابراهيم به هنگام وضع حمل به غاري پناه برد. ابراهيم در غار چشم به جهان گشود. ولادت ، رشد و نمو، كودكي و نوجواني ابراهيم با ديگران فرق داشت و براي همه شگفت آور بود. گويند: نمرود نزديك به صد هزار كودك را بكشت. تارخ پدر ابراهيم از عناصر مورد اعتماد نمرود بود. او پاسدار شهر بابل بود. وقتي آثار حمل را در همسرش مشاهده كرد، براي نجات فرزندش از بابل به اور، يا رامهرمز رهسپار شد.

ابراهيم پس از ولادت در غار، در همان مكان گذاشته مي شود و مادرش براي شير دادن او به غار مراجعه مي كند. اين كار بدور از چشم جاسوسان و با نهايت دقت و زحمت انجام مي شد. 13 سال چنين بود... حضرت ابراهيم از همان آغاز زندگي بابت پرستي مبارزه نمود، از اين رو از فرصت ها استفاده مي نمود تا به اين امر اقدام كند تا اينكه  در يك روز تعطيل رسمي ، نمرود دستور داد تا مردم در مراسم آن روز شركت كنند. شهر از سكنه خالي بود و ابراهيم در انتظار چنين فرصتي . او با تبر و طناب وارد بتخانه بزرگ و مركزي شهر شد و با تبر بجان بتان سنگي و... افتاد. سرانجام تبر را با طناب به گردن بت بزرگ آويزان كرد و از بتكده بيرون شد. نمروديان در بازگشت به شهر و زيارت معبد دچار حيرت شدند. تنها ابراهيم بود كه در نمايش هاي نمرودي شركت نمي كرد و از آنان بيزار بود. ابراهيم دستگير شد و به محاكمه كشيده شد: قاضي القضاة نمرود با ريشي انبوه و هيكلي چون كوه و صدائي از اعماق گلو، به همراه هيئت داوران فرياد زدند كه: قالو: اءانت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم؟(انبيا،آيه 62)تو با خدايان ما چنين كردي اي ابراهيم قال: بل فعله كبيرهم،هذا، فسئلو هم ان كانوا ينطقون .(انبيا،آيه 63) آن بت بزرگ، آن بزرگشان با آنها چنين كرد، باور نمي كنيد از خودش بپرسيد، البته اگر مي توانند حرف بزنند! و اين كلام ابراهيم ضربه اساسي و كوبنده اي بر اذهان بت پرستان نمرودي وارد كرد و آنگاه پي در پي استدلال هاي بيدار كننده ابراهيم نمروديان را بخود آورد. قاضي القضاة و ديگر كارگزاران نظام نمرودي براي جلوگيري از رسوائي بيشتر، ابراهيم را محكوم كردند تا در آتش ، زنده سوخته شود. نمروديان آتشي عظيم افروختند و قبل از آن ابراهيم را بر فراز آن كوه هيزم گذاشتند. در اينجا بود كه اراده خداوند چنين تعلق گرفت تا آتش سرد و سلامت بر ابراهيم باشد و چنين شد: يا ناركوني بردا و سلاما علي ابراهيم، (انبيا، آيه69)

آتش نمرودي چند روز زبانه مي كشيد. تماشاچيان پس از فرو نشستن آتش، ابراهيم را به سلامت يافتند كه مردم را به توحيد و عبادت خداي يكتا فرا مي خواند.(4)

حضرت ابراهيم (ع) باسارا از دواج نمود. پس از گذشت سال ها از ازدواج حضرت ابراهيم (ع) با سارا -چون بچه دار نشد- با هاجر كه كنيز سارا بود ازدواج كرد و از وي صاحب فرزند پسري به نام اسماعيل شد. ساره از  علاقه بيشتر ابراهيم (ع) به هاجر حسادت بردو هاجر وفرزندش را از خانه بيرون كرد. از طرف خداوند وحي بر حضرت ابراهيم (ع) نازل شد كه آن ها را به منطقه بياباني بين دو كوه صفا و مروه برده و رها سازد و آن حضرت نيز اين كار را كرد. پس از تمام شدن ذخيره آب هاجر، اسماعيل از تشنگي بي قراري مي كرد؛ مادر به دنبال آب بر قله دو كوه صفا و مروه سراب آب مي ديد و براي آوردن آب هفت مرتبه مسافت بين دو كوه را طي كرد. در آن لحظه به اذن خدا ي توانا و مهربان از ضربه پاي اسماعيل (ع) بر زمين چشمه اي جوشيد و خروشان شد.

سال ها گذشت تا اين كه روزي حضرت ابراهيم (ع) به فرمان خداوند جهت قرباني كردن فرزندش اسماعيل (ع) راهي آن جا شد. با ديدن فرزندش كه اينك جواني زيبا و برومند شده بود، ابتدا او را نشناخت. از اين كه بايد او را قرباني مي كرد بسيار غمگين شد ولي چون امر خداوند لازم الاجرا بود و به بزرگي و مهرباني خداوند ايمان داشت ؛ اين امر را با اسماعيل (ع) در ميان گذاشت. اسماعيل (ع) هم كه به خداوند يكتا ايمان داشت فرمان خدا را پذيرفت و به همراه پدرش راهي قربانگاه شد. در بين راه شيطان براي منحرف كردن حضرت ابراهيم (ع) بار ها ظاهر شد و هر بار آن حضرت سنگي به طرف شيطان پرتاب مي نمود تا اين كه به محل مورد نظر رسيدند. حضرت ابراهيم (ع) چاقو را بر گردن اسماعيل (ع) نهاد ولي چاقو نبريد. ناگهان جبرائيل گفت: ابراهيم، تو از امتحان خداوند سربلند بيرون آمدي و اينك اين گوسفند را به جاي فرزندت، در راه خدا قرباني كن.

چند سال بعد حضرت ابراهيم (ع) از جانب خداوند مامور بازسازي خانه خدا شد و اين كار را به كمك فرزندش اسماعيل (ع) انجام داد. (5)

 درباره مدت عمر وي اختلاف مي باشد. محل دفن حضرت ابراهيم ،(ع) سرزمين فلسطين بنام حبرون، جايي كه اكنون به شهر ابراهيم خليل معروف است مي باشد(6)

پي نوشت ها :

1.محمدجرير طبري ،تاريخ طبري ، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه ج1، ص 162 ؛ هاشم رسولي محلاتي، تاريخ انبيا،تهران ،انتشارات علميه اسلاميه،ج1، ص110.

2. محلاتي ،همان،ص 116.

3. طبري، همان.

4.عبد الله مبلغي،تاريخ اديان ومذاهب ،قم،انتشارات منطق(سينا)،1373،چاپ اول،ج2، ص853؛محمدجرير طبري، همان،ج1،ص 160 .

5.رك:مبلغي،همان،ص857،محلاتي ،همان،ص130.

6.محلا تي،همان،ص 155.

کدام پیامبر در بیت المقدس اعتکاف کرد؟
 اعتکاف

کدام پیامبر در بیت المقدس اعتکاف کرد؟

کسی به درستی نمی‌داند که این عبادت، از چه زمانی آغاز و کیفیت اجزا و شرایط آن در بدو شکل گیری چه چیزهایی بوده است. اما با توجه به آیه 125 سوره بقره مبنی بر «و ما به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان از هرگونه آلودگی تطهیر کنند» (1)، می‌توان نتیجه گرفت که اعتکاف در ادیان پیش از اسلام وجود داشته است (2) و عملی بوده که در شریعت ابراهیم از مناسک و عبادات الهی محسوب می‌شده. و پیروان ایشان به این عمل مبادرت می‌ورزیدند.

لذا ابراهیم و اسماعیل (ع) از طرف خداوند موظف شده بودند تا محیط لازم را برای برپایی این مراسم مهیا سازند. بیت المقدس از مکان هایی بود که همواره عده زیادی از انسان ها، برای اعتکاف در آن گرد می‌آمدند و به راز و نیاز با پروردگار خویش مشغول می‌شدند. بزرگ این گروه، حضرت زکریا (ع) بود. (3)

حضرت سلیمان (علیه السّلام) در مسجد بیت المقدس به مدت یک سال و دو سال، یک ماه و دو ماه وکمتر و بیشتر اعتکاف می‌کرد و آب و غذا برای آن حضرت فراهم می‌شد و او در همان جا به عبادت می‌پرداخت. (4)

مرحوم مجلسی به نقل از مرحوم طبرسی آورده است: براستی سلیمان همیشه در مسجد بیت المقدس به مدت یک سال و دو سال، یک ماه و دو ماه، کمتر و بیشتر، اعتکاف می­کرد و غذا و آب خود را به آنجا می‌برد و به عبادت می‌پرداخت. (5)

 پی‌نوشت‌ها:

1. ناصر مکارم شیرازی، تفسر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیة،1374، ج1، ص 447.

2. جمعی از نویسندگان، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مر کز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص 355.

3. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‌14، ص‌141

4. همان

5. همان

حجاب حضرت آسیه چگونه بوده است؟

در منابع به نوع پوشش و حجاب حضرت آسيه اشاره اي نشده است. اما با توجه به اين نكته كه حجاب زنان در طول تاريخ با توجه به فرهنگ و رسوم قبايل و ملتها به گونه هاي مختلف رعايت مي شده، و نيز با توجه به ايمان اين بانوي بزرگوار كه مورد تمجيد و تحسين خداوند متعال قرا گرفته است، تا جايي كه بعنوان الگويي براي مومنان معرفي شده است.(1)مي توان گفت:
آسيه تا آن جا كه توان داشت از ظلم ظالمانى چون فرعون به ويژه در مقابل موسى جلوگيرى كرد، اما آن گاه كه به كلى از تغيير و اصلاح عقيده و عمل آنان نااميد گرديد، به صورت علنى از فرعون و اعمال ننگين و ظالمانه و مستكبرانه اش بيزارى جست و خود را به طور كامل از صف فرعونيان جدا كرد «و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين» (2) و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست قوم ستمكار برهان. برائت آسيه را داراى دو مرحله مى توان ديد؛ مرحله اول كه در راز و نياز او با خدايش جلوه گر است و چون از خدا خانه اى در بهشت مى طلبد، مفهوم آن ناخشنودى از خانه دنيوى و مصاحبت فرعون است. و مرحله دوم كه در آن از فرعون صريحا بيزارى مى جويد و از خدا رهايى از چنگال كفر و ستم او را مى طلبد.
بنابراين با توجه به اينكه خداوند حضرت آسيه را بعنوان الگويي براي مومنان معرفي كرده است، بايد گفت قطعاً اين بانوي بزرگوار آنچه را كه در مسير بندگي و اطاعت از فرامين الهي لازم است رعايت كرد،رعايت مي كردند كه رعايت حجاب و عفاف يكي از اين فرامين الهي است.
پي نوشت ها:
1. سوره تحريم، آيه 11.
2. همان.
موفق باشید.

1- آیا عروج مسیح یعنی مرگ مسیح  و زندگی جاویدش در اسلام اشاره شده؟ آیا معراج مسیح تا آسمان چهارم را اسلام قبول داره؟

2- اسلام بکارت مریم رو بعد زایمان مسیح قبول داره؟

3- بعضی مسلمانان میگن مریم تا آخر عمر ازدواج نکرد چون فاقد اندام جنسی زنانه بود در حالی که ما قایل به ازدواج مریم بعد تولد مسیح با یه مومن یهودی یا بهتر بگم راهب یهودی و فرزندان دیگر از او هستیم.

خیلی تشکر که پاسخ می دید من دیدگاهم رو به اسلام دارم اصلاح می کنم.

پاسخ1: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در باره به صليب كشيدن حضرت عيسي(ع) بايد گفت:
مسلمانان با ور دارند كه حضرت عيسي زنده است ودر آسمان عروج نموده است(1) در آيه 158و 157- سوره نسا مي خوانيم: و گفتارشان كه ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم در حالى كه نه او را كشتند و نه بدار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعا او را نكشتند. بلكه خدا او را به سوى خود برد و خداوند توانا و حكيم است.
لذا به استناد آيه 157 سوره نساء اين مسيح(ع) هرگز كشته نشد.
اما مسيحيان معتقدند كه حضرت مسيح (ع) كشته شده است به اين صورت كه: حضرت عيسى با پشت كار و دل گرمى عجيبى به كار تبليع دين خود مشغول بود و به هر شهر و دهكده اى كه وارد مى شد، بيماران و زمين گيران و كوران و كران را شفا مى داد و معجزات نبوت خود را به مردم مى نماياند و همين سبب شده بود كه على رغم مخالفت هاى بسيارى كه از طرف يهود با آن حضرت و آيين او مى شد و تبليغات بى اساس كه بر ضدّ آن حضرت مى كردند، روز به روز پيروان عيسى افزون گردد و مردم بيشترى به دين آن حضرت درآيند پيشرفت ديانت حضرت مسيح، رؤساى يهود را مصمم ساخت تا تصميم قطعى خود را درباره آن حضرت بگيرند و نقشه قتل او را طرح كنند و براى اجراى آن، امپراتور روم را نيز با خود همراه ساختند و در نظرش چنين وانمود كردند كه تبليغات عيسى موجب زوال حكومت و فرو ريختن پايه هاى سلطنت او خواهد گشت.
عيسى از تصميم آن ها آگاه شد، از اين رو به حال اختفا درآمد و بيشتر اوقات خود را در جاهاى دور دست مى گذرانيد. اما يهود در صدد دستگيرى آن حضرت برآمدند و براى پيدا كردن و معرّفى وى جايزه ها تعيين كردند و وعده ها دادند. در اين جا بود كه به گفته بسيارى از مورخان، يهوداى اسخر يوطى تطميع شد و دين خود را به دنيا فروخت و با اين كه خود در زمره حواريون آن حضرت بود، در صدد برآمد تا محل اختفاى آن حضرت را به يهود و ماموران دولت نشان دهد و سرانجام همين كار را كرد و با گرفتن مبلغى اندك كه به گفته بعضى سى درهم پول سياه بود مكان حضرت مسيح را به دشمنان آن حضرت نشان داد و ماءموران براى دست گيرى آن حضرت بدان مكان رفتند.
آن چه از نظر ما مسلم و قطعى است، اين است كه يهود نتوانستند عيسى را دست گير سازند و هنگامى كه وارد آن مكان شدند، خداى تعالى آن حضرت را به آسمان بالا برد و شخص ديگرى را كه شبيه آن حضرت بود، دست گير كردند و به دار آويختند و آن شخص هر چه فرياد زد من عيسى نيستم، از وى نپذيرفتند و به دارش آويختند. ...
در اين كه آن شخص كه به شكل حضرت عيسى در آمده بوده، اختلاف است. بسيارى گفته اند كه وى همان يهوداى اسخر يوطى بود كه وقتى وارد محل اختفاى عيسى شد، شبيه آن حضرت گرديد و به دار آويخته شد. برخى گفته اند: وى همان ماءمورى بود كه وارد آن مكان شد و هر چه گشت، عيسى را نديد و چون بيرون آمد خودش شبيه به عيسى گرديد و ديگران كه در خارج منتظر آمدن وى بودند، او را دست گير ساخته و به پاى دار بردند. (3)
نسبت به جايگاه مسيح در آسمان در برخي تفاسير آسمان چهارم بيان شده است.(4)
براى آگاهى بيشتر ر.ك:
- تاريخ اديان و مذاهب جهان، مبلّغى آبادانى
- درآمدى بر تاريخ و كلام مسيحيت، محمدرضا زيبايى‏نژاد
- اديان بزرگ جهان، حسين توفيقى

پي نوشت ها:
1. محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1417، ج 3، ص357 رك: دائرة المعارف بزرگ فارسي، ج 2، ص 1795، ابن اثير، الكامل، بيروت، دار صادرللطباعه والنشر، 1385ه، ج1، ص 31.
2. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ج‏4، ص 197.
3. رسولي محلاتي، تاريخ انبيا، انتشارات علميه اسلاميه، 1361، چاپ سوم، ص331 -332 .
4. ترجمه تفسير الميزان،موسوى همدانى سيد محمد باقر، ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، مكان چاپ قم، سال چاپ 1374 ش، ج13، ص40.
-----------------------------------

پاسخ2: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در اين خصوص بايد گفت: آنچه در قرآن و متون معتبر آمده اين است كه مريم دختر عمران مادر باكره حضرت عيسي (ع) است، اما درباره باكره و عدم باكره او بعد از زايمان ، به مطلبي دست نيافتيم. در سوره آل عمران، آيه 47 و سوره مريم آيه 20، به باكره بودن او تصريح شده است. نحوه آبستن شدن مريم عذرا (باكره)معجزه آسا. بار گرفتن او به نفخه روح الهي و روح القدس بوده است. به موجب آيه 171 سوره نساء، كلمه الله يا روح الله از جانب خداوند وبه توسط روح القدس به او القا و به عيسي آبستن شد. (1)
اين مطلب كه وي از يوسف نجار حامله شده است واقعيت ندارد. متاسفانه اين بهتاني بود كه يهوديان نسبت به حضرت مريم زدند، كه وي از شخصي به نام يوسف نجار ، حامله شده است. در تفسير برهان در ذيل آيه 153 سوره نساء:"... وَ قَوْلِهِمْ عَلى‏ مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً"، از ابن بابويه نقل كرده كه او به سند خود از علقمه از امام صادق (ع) روايت كرده كه آن جناب در ضمن حديثى فرمود: مگر نبود كه به مريم دختر عمران نسبت دادند كه از مردى نجار به نام يوسف حامله شده است؟(2) برخي از آيات قرآن به نحوه ولادت حضرت عسيي و رفع اتهام از حضرت مريم پرداخته است. در آيات زيادي از جمله آيات 36 - 47 سوره آل‏عمران و آيات 16 - 35 سوره مريم، از ايشان ياد نموده است. در مورد سرگذشت حضرت بعد از تولد حضرت عيسي(ع) مي‏فرمايد: فَأَتت به قومها تحمله قالوا يا مريم لقد جئت شيئاً مرياً؛(3) حضرت مريم فرزندش را در آغوش گرفت و نزد قومش آمد، آنان او را به خاطر اين كه بدون شوهر داراي فرزند شده بود ، مورد سرزنش قرار دادند و گفتند: اي مريم !كار بسيار عجيب و بدي انجام دادي! حضرت مريم كه روزه سكوت گرفته بود، در جواب چيزي نگفت و اشاره به كودكش كرد تا با او صحبت كنند و از او بپرسند. آنان تعجب كردند و گفتند: كيف نكلم من كان في المهد صبياً؛(4) چگونه با طفلي كه در گهواره است سخن بگوييم؟! ناگهان كودك مريم زبان به سخن گشود و گفت: اني عبدالله اتاني الكتاب و جعلني نبياً؛(5) من بنده خدايم؛ او كتاب آسماني به من داده؛ و مرا پيامبر قرار داده است... بني اسرائيل وقتي اين معجزه بزرگ را از آن حضرت مشاهده كردند، فهميدند كه حضرت مريم پاك، و از گماني كه آنان برده بودند، منزه است.(6)

پي‌نوشت‌ها:
1. بهاء الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، تهران، 1377، ج2، ص2041.
2. ترجمه تفسير الميزان‏، موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، 1374 ش، ج5، ص233.
3. مريم(19) آيه 27.
4. همان، آيه 29.
5. همان، آيه 30.
6. طبرسي مجمع البيان، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج 6، ص 419 - 421؛ زمخشري، الكشاف، بيروت، دارالمعرفه، ج 2، ص 505 - 508.
--------------------------------

پاسخ3: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
حضرت مريم تا آخر عمر ازدواج نكرد. ولي علت آن، نداشتن اندام جنسي زنانه نبود. و هيچ مسلمان آگاهي چنين سخني نمي گويد.

موفق باشید.

با سلام، حضرت مسیح (ع) موقع عروج به آسمان از زمین با خود چه بُرد؟

پاسخ:
در این خصوص در روایات مطلبی خاصی ذکر نشده، ولی بر اساس روایتی امام صادق (ع) فرمود: عیسى بن مریم وقتى به آسمان برده شد جامه اى پشمى بر تن داشت که نخ آن را مریم رشته و خود مریم آن را بافته و خودش دوخته بود، وقتى به آسمان رسید، ندایش دادند: زینت دنیائیت را بیفکن. (1)

پی نوشت ها:
1. محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، نشر مکتبة الاسلامیه تهران، 1380ق، ج1، ص251.

با سلام چرا عیسی(ع)را روح ا... لقب دادند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
در باره نام گذاری حضرت عیسی به «روح الله»، چند وجه مطرح شده است از جمله :
برخی بر آن اند که چون ایشان از موجودی صاحب روح به وجود نیامده و از موجود زنده مانند نطفه پدید نیامده، ‌بلکه کاملاً به امر خدا و از جانب او آفریده شده است، او را «روح الله» گویند. (1)
برخی بر آن اند که چون مردم در دین به واسطه او احیا گشته‌اند، چنان که به وسیله روح خود حیات یافته‌اند، او را «روح الله» گویند. (2)
همچنین گفته شده که چون آن حضرت مردگان را زنده می‌کرد، روح الله نام گرفت. (3)
یا این که روح به معنای نبوت است؛ چنان که در آیه قرآن آمده: «یلقی الروح مِن أمره علی مَن یشاء مِن عباده» (4).
و یا گفته‌اند روح به معنای رحمت است و عیسی(ع) مایه رحمت و برکت برای بندگان خدا بود. از این رو، به ایشان «روح الله» گفته شده است. (5)
پی‌نوشت‌ها:
1. طبرسی فضل بن حسن، جوامع الجامع، - ، تهران ، دانشگاه تهران، 1377 ش ،ج 2، ص 22.
2.همان ، مجمع البیان،- ، بیروت ، نشر دار العرفیه، 1408 ق ، ج 4، ص 56.
3. مصطفوی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، - ، تهران ، نشر کتاب، 1360 ش، ج 4، ص 256.
4. غافر (40) آیه 15.
5. طوسی محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، - ، بیروت ، دار الإحیاء التراث العربی، _ ، ج 6، ص 359.

به نقل از ابن عباس،‌ دلیل اینکه مسیحیان قبله خود را به سمت مشرق قرار دادند چیست؟ این روایت دست و پا شکسته در ذهنم هست ولی هر چه فکر می کنم و می گردم اصل روایت را به خاطر نمی آورم و پیدا نمی کنم. خواهش می کنم جواب آنرا بطور کامل بدهید. با تشکر

پاسخ:
ابن عباس مى‏ گويد: من كاملا مى‏ دانم كه چرا مسيحيان، سمت مشرق را براى قبله خود برگزيدند. سبب اين عمل اين بود كه خدا مى‏ فرمايد: حضرت مريم در طرف مشرق جاى گرفت. و مسيحيان محل ولادت عيسى را قبله قرار دادند و گفتند: اگر مكانى از سمت مشرق بهتر مى‏ بود حتما حضرت مريم آن مكان را انتخاب مى‏ نمود، و حضرت عيسى را در آنجا متولد مى‏ ساخت؛
يعنى پس از آنكه حضرت مريم از خويشاوندان و آشنايان خود كناره گيرى نمود در سمت مشرق، حجابى (يعنى چيزى كه مانع ديدن ديگران باشد) ترتيب داد. (1)

پي نوشت ها :
1. جامع البيان فى تفسير القرآن‏، طبرى ابو جعفر محمد بن جرير، ج16، ص 46 ، ناشر: دار المعرفه‏، مكان چاپ: بيروت‏، سال چاپ: 1412 ق‏؛ ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، ج15، ص154، مترجمان‏،‏ ناشر: انتشارات فراهانى‏، مكان چاپ: تهران‏، سال چاپ: 1360 ش‏، نوبت چاپ: اول‏، تحقيق: رضا ستوده‏؛ تفسير آسان، ج‏11، ص 93، نجفى خمينى محمد جواد، ناشر: انتشارات اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏، سال چاپ: 1398 ق‏.

صفحه‌ها