معاد شناسي
۱۴۰۳/۱۰/۱۱ ۱۳:۳۹ شناسه مطلب: 99810
پرسش:
آیا این مطلب که روح انسانی پس از مرگ دوباره بعد از چند سال در قالب جسم جدید به دنیا برمیگردد، درست است یا نه؟
پاسخ:
بازگشت چندباره روح انسان به دنیا پس از مرگ در قالب بدنهای جدید، یا همان تناسخ(سَمسارَه)،(1) از آموزههای ادیان هندی است(2) که در ادیان مصری قدیمی نیز رواج داشت.(3) از این منظر، چرخه مرگ و زندگی آنقدر ادامه مییابد تا رهایی حاصل شود و روح انسان به سرای دیگر منتقل گردد. اما پیش از رهایی، چندین بار روح انسان به دنیا باز میگردد و هر بار متناسب با آنچه در زندگی سابق انجام داده است (که اصطلاحاً کارمَه(4) نامیده میشود) در موقعیت جدیدی متولد میشود که بهتر یا بدتر از زندگی گذشته است. حتی گفته شده که چه بسا روح انسان در کالبدهای غیرانسانی (مثل گاو یا درخت یا سنگ) نیز حلول یابد و مدتی اسیر آنها باشد!(5)
فاصله مرگ تا تولد دوباره، در مذاهب و فرقههای ادیان شرقی، متفاوت است. مثلاً در مکتب وجرهیانه در بودیسم، 49 روز زمان لازم است تا انتقال رخ دهد. بوداییهای وجرهیانه برای این ایام، دستورالعملهایی برای روح مُرده ذکر کردهاند تا روح مرده در آنجا این کارها را انجام دهد.(6)
طرفداران و موافقان آموزه تناسخ، برای اثبات تناسخ به ادلهای استناد کردهاند که قابلقبول نیست. عقل، آیات و روایات، گواه بر این هستند که پس از مرگ، روح آدمی، راهیِ برزخ میشوند و جز در موارد استثنائی، کسی به دنیا باز نمیگردد. در ادامه توضیحات بیشتر تقدیم میشود.
نقد و بررسی ادله موافقان و مخالفان تناسخ در قالب دو نکته
نکته اول: ادله موافقان تناسخ
موافقان تناسخ برای اثبات تناسخ به ادلهای استناد کردهاند که در ادامه به نقد و بررسی آنها میپردازیم:
1. تولد ضد از ضد
این استدلال منسوب به افلاطون است. بر این اساس، از دل هر چیزی ضدش متولد میشود؛ چنان که جوانی از دل کودکی، و پیری از دل جوانی زاده میشود؛ یا از دل حیات، مرگ زاده میشود و از دل مرگ، حیات. پس، از دلِ تعلق نفس به بدن، انقطاع نفس از بدن و از دلِ انقطاع، تعلق نفس به بدن پدید میآید و این روند همچنان ادامه دارد (7).
در نقد این استدلال گفته شده: اولاً تعلق و انقطاع، نقیضان (نه ضدّان) هستند و محال است دو نقیض از هم زاده شوند و مثلاً عدم از وجود زاده شود و وجود از عدم! ثانیاً دلیلی نداریم که دو امر وجودی متضاد، همیشه از دل هم به وجود آیند؛ چنان که جوانی از دل پیری نمیآید، بلکه فقط پیری از دل جوانی آمده است؛ در حالی که در تناسخ، تعلق و انقطاع، مدام از دل هم بوجود میآیند!(8)
2. آشنا به نظر رسیدنِ افراد ناشناس
در طول زندگی، با افراد ناشناسی برخورد میکنیم که آشنا به نظر میرسند و گویا سابقاً آنها را دیدهایم. این موارد، نشانه تناسخ و وجود زندگیهای گذشته است که این آشنایی در آنجا رقم خورده است (9).
در نقد این استدلال گفته شده: اولاً به فرض اعتبار این شناخت، نهایتاً اثبات میشود که پیش از این همدیگر را میشناختید؛ اما کجا؟ در همین دنیا یا در عوالم پیشین (عالم ارواح یا عالم ذر)؟ معلوم نیست. ثانیاً در نهایت تناسخِ موردی را اثبات میکند، نه تناسخ فراگیر یا حداکثری، آن هم به شکل چندباره یا همیشگی. ثالثاً اعتبار این شناخت، قابل مناقشه است، چراکه اینگونه شناختها را میتوان ناشی از خطای حافظه دانست که تصویر را به مرور زمان مات کرده و جزئیاتش را فراموش میکند و به همین جهت آن تصویر قابل تطبیق بر افراد دیگر هم میشود؛ درنتیجه فکر میکنیم این شخص را سابقاً دیدهایم، در حالی که در حقیقت، شخصی مشابه با این شخص را سابقاً دیدهایم.(10)
3. ارائه اطلاعات درست از گذشتههای دور
افرادی وجود دارند که از طریق هیپنوتیزم یا روشهای دیگر، درباره گذشته اطلاعات درست ارائه میدهند. این اطلاعات درست، نشانی است از این که این فرد، سابقاً در گذشتههای دور میزیسته و به همین جهت، این اطلاعات را به همراه داشته و اینک ارائه میدهد.
در نقد این استدلال گفته شده: اولاً به فرض اعتبار این شناخت، تناسخِ موردی اثبات میشود و ثانیاً اعتبار این شناخت قابل مناقشه است و چه بسا این فرد توسط ارتباط با اجنه دارای این اطلاعات دقیق شده است. برخی از منتقدان نیز آن را براساس ژنهای وراثتی توضیح دادهاند.(11)
4. تبیین خاستگاه تفاوتها
تفاوتهای زیادی در زندگی انسانها وجود دارد؛ زشتی و زیبایی، فقر و ثروت، بیماری و سلامت و خیلی از امور دیگر که هر فردی با فرد دیگر به شکل متفاوت از آنها برخوردار است. خاستگاه این تفاوتها چیزی جز زندگی سابق انسانها در دنیا نیست.(12)
در نقد این دلیل گفته شده: اولاً میتوان بدون تناسخ نیز این تفاوتها را توضیح داد؛ مثلاً این که این دنیا براساس نظام علت و معلول تدبیر میشود و بر این اساس، تفاوتها به شکل طبیعی رقم میخورند و از دلِ این تفاوتها، امتحانات متنوعی پیش رویِ انسان قرار میگیرد که واکنش هر یک از ما به امتحانِ خودش، براساس نوع امتحان و توان هر فرد، مستقلاً ارزیابی میشود و متناسب با آن، در آخرت پاداش مییابد و به هیچ کسی ظلم نمیشود. پس وجود تفاوت، ضرورتاً تناسخ را اثبات نمیکند و تبیینهای دیگری نیز وجود دارد. ثانیاً باور به تناسخ و کارما، خودش عامل رنج و تثبیت ظلم و تفاوت است؛ به این بیان که رنجدیده را مستحق رنج میداند و هر رنج را نشانی از گناهکاری و بدکاری او در زندگی گذشته میداند و به هویت او آسیب وارد میشود. همچنین، نسبت به تفاوتهای ظالمانه بیاعتنایی میشود و اصطلاحاً ظلمپذیر میگردد؛ چراکه این وضعیت را قهری و گریزناپذیر و نتیجه کارمای زندگی گذشته خودش میداند!(13)
نکته دوم: ادله مخالفان تناسخ
مخالفان تناسخ، افزون بر نقد ادله یادشده در دفاع از تناسخ، به ارائه ادله دیگری علیه تناسخ پرداختهاند:
1. تشخص واحد
سبب حدوث نفس در بدن، حدوث و آمادگی بدن است و همین که بدن آماده شد، نفس حادث میشود و به آن تعلق میگیرد. حال اگر نفس دیگری نیز با مرگ و جدایی از بدن، به این بدن تعلق بگیرد، این بدن دارای دو نفس و دو تشخص میشود در حالی که هر بدنی دارای یک نفس و یک تشخص است. ازاینرو، تناسخ باطل است.(14)
2. ناممکن بودن حرکت قهقرایی
هر نفس در طول زندگی دارای فعلیتهای مثبت و منفی میشود و اگر قرار بر تناسخ و رجوع به بدن جدید باشد، تمام آن فعلیتها (مثلاً علوم و فنونی که میدانسته) را از دست داده و دوباره بالقوه میشود و این یعنی حرکت قهقهرایی که محال است.(15)
3. شواهد ناکافی
تناسخ نهتنها فاقد شواهد کافی است(16) بلکه شواهد بسیاری وجود دارد که تناسخ رخ نداده است؛ مثل این که اکثر قریب به اتفاق انسانها چیزی را به یاد نمیآورند و آیات و روایات نیز صراحتاً اعلام نمودهاند که انسانها پس از مرگ، راهیِ برزخ میشوند تا قیامت برپا شود.(17) اما موارد استثنائی، مثل زنده شدن حضرت عُزَیر علیهالسلام پس از صد سال(18) یا زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی علیهالسلام،(19) معجزه و غیرعادی هستند و نه فراگیرند، نه چندباره و نه ارتباطی با فلسفه تناسخ در ادیان شرقی دارند.(20)
نتیجهگیری
بنابر آنچه گذشت، روشن میشود که تناسخ و بازگشت ارواح مردگان به دنیا پس از مدتی (چند ماه یا چند سال) به صورت چندباره، آن هم از طریق تولد جدید در بدن جدید، از آموزههای ادیان شرقی است که عقل و قرآن آن را رد میکند. این آموزه ادله و شواهد کافی ندارد، بلکه شواهد و ادله زیادی علیه آن وجود دارد. اما موارد استثنائی زنده شدن مردگان و بازگشت آنها به بدن خودشان، متمایز است از تناسخ و تولد دوباره در بدنهای دیگر، به صورت چندباره و فراگیر. از منظر دینی، اصل و قاعده این است که انسان پس از مرگ راهیِ برزخ میشود تا زمان قیامت فرا برسد.
پینوشتها
1. Samsa
2. بیرونی، محمد بن احمد ابوالریحان، تحقیق ما للهند، حیدرآباد، افست انتشارات بیدار، 1376ش، ص38.
3. بستانی، المعلم بطرس، دائرةالمعارف قاموس عام لکل فن و مطلب، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ج6، ص224؛ عثمان بک، کمال، حقایق عن تناسخ الارواح و الحاسه السادسه، بیروت، المکتبه العصریه للطباعه و النشر، 1423ق، ص18.
4. Karma
5. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: موحدیان عطار، علی، تناسخ گذشته و امروز، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، 1393ش.
6. موحدیان عطار، علی و ابوالقاسم جعفری، جایگاه موعودگرایی در آیین بودای تبتی و علل گرایش به آن در عصر حاضر، مشرق موعود، زمستان 1392ش، شماره 23، ص165.
7. یوسف کرم، تاریخ الفلسفه الیونانیه، بیروت، دارالقلم، بیتا، ص90.
8. یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص71.
9. قاسمی، رضا، رمان چاه بابل، سوئد، نشر باران، 1998م، ص9و10؛ یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص75.
11. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: شکراللهی، نادر، تأملی بر «اثبات تناسخ، براساس وحدت خاطرات»، فصلنامه کلام و دینپژوهی، 1389ش، شماره 21.
12. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: مینایی، فاطمه، تناسخ، فصلنامه نقد و نظر، 1385ش، شماره 43-44.
13. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: مینایی، فاطمه، تناسخ، فصلنامه نقد و نظر، 1385ش، شماره 43-44.
14. یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص122-126.
15. یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص128-132.
16. در نکته اول در نقد ادله موافقان تناسخ، این مطلب اثبات شد که آنها شواهدی برای اثبات تناسخ ارائه کردهاند که معتبر و کافی نیستند.
17. سوره مؤمنون، آیات 99-100: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ آنها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»
18. سوره بقره، آیه 259: «أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیَهٍ وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ عام»
19. سوره آل عمران، آیه 49: «وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ»
20. یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص176-184.
۱۴۰۳/۰۴/۰۴ ۰۹:۵۳ شناسه مطلب: 99368
پرسش:
اسلام درباره تجربههای نزدیک به مرگ چه نظری دارد و چطور آنها را ارزیابی میکند؟ آیا بهکلی آنها را رد میکند یا نه؟
پاسخ:
تجربه نزدیک مرگ (1) تجربهای است که در فرایند مرگ بالینی یا وضعیتی نزدیک به آن رخ میدهد و فرد خودش را متمایز از بدن مادی و دارای حالات و ادراکهای خاص میداند که در شرایط عادی زندگی، تجربهای از آنها ندارد. به دنبال این تجارب، پس از احیاء و بیرون آمدن از آن وضعیت، فرد آن ادراکها و حالات را دقیقاً به یاد داشته و بهشدت تحت تأثیر آنها قرار دارد. ظاهراً اولین بار در سال 1975 م، ریموند مودی در کتاب خود با نام «زندگی پس از زندگی»(2) به گردآوری این تجارب میپردازد و با رویکرد مثبت آنها را گزارش میکند. با توجه به اینکه، این تجارب میان افراد با ملل و ادیان و سنین مختلف رخداده است و همه آنها تجاربی نزدیک به هم داشتهاند، عدهای مُجاب شدهاند که حتماً این تجارب بیانگر واقعیتاند و ناشی از توهم یا دروغ نیستند. با این حال، گروهی نیز همچنان این تجارب را بر اساس ضمیر ناخودآگاه یا اختلالات مغزی توضیح میدهند و آنها را بیانگر واقعیت نمیدانند. (3) با این مقدمه، به بررسی بیشتر تجربههای نزدیک به مرگ میپردازیم و دیدگاه اسلامی در این زمینه را بهاختصار تقدیم میکنیم.
نکته اول: مرگ یا انفصال موقت روح از بدن.
در توضیح واژگان «زندگی پس از زندگی» یا «تجربه نزدیک به مرگ» باید این دقت را داشت که «مرگ» در علم پزشکی دارای تعاریف و علائم مختلف است و محققان به این نکته تذکر دادهاند که اساساً مرگ یک فرایند است و بسیاری از مراحل آن، دربردارنده بخشی از حیات و زندگی است. (4) چیزی که پزشکان بهعنوان مرگ و پایان زندگی ترسیم میکنند، گاهی فاصله معناداری با مرگ حقیقی دارد. از منظر دینی، «مرگ حقیقی» عبارت است از انفصال کامل روح از بدن و سکونت در عالم برزخ به نحوی که بازگشت از آن بهصورت عادی امکانپذیر نیست. (5)
اما آنچه در متون دینی درباره بازگشت مردگان به دنیا گفته شده است مثلاً زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی (6) یا زنده شدن عزیر نبی پس از صدسال (7) به شکل اعجازین و نادر و اصطلاحاً «خارقالعاده» بوده است؛ یعنی عادتاً چنین اتفاقی نمیافتد جز بهصورت نادر؛ در حالی که آنچه درباره مدعیان تجارب نزدیک به مرگ گفته شده است، تعداد قابلتوجهی است و به همین جهت بهتر است آن را نوعی پرواز روح بدانیم نه بازگشت روح پس از مرگ! به بیان دیگر، چون همهکسانی که تجربههای نزدیک به مرگ داشتهاند، به این دنیا بازگشتهاند، نتیجه میشود که آنها هرگز بهطور واقعی نمرده و ظاهراً آنچه برای ایشان رخداده است، «تضعیف رابطه روح و بدن» یا «انفصال موقت روح از بدن» و به دنبالش «پرواز روح» بوده که نظیر آن نیز، گاهی در عالم خواب یا تجربه عارفانه رخ میدهد و هیچکسی آن را مرگ حقیقی بهحساب نمیآورد. (8)
نکته دوم: پرهیز از شتابزدگی در رد یا تأیید گزارشها.
تجربههای نزدیک به مرگ تا حدود زیادی مرهون افزایش دانش و فناوری پزشکی است که انسان را به احیای افرادی که در آستانه مرگ بودهاند قادر کرده است. به دنبال بازگشت برخی از افراد به زندگی عادی، گروهی از آنها ادعا کردهاند که تجارب خاص داشتهاند؛ اما گروهی نیز، بااینکه در موقعیت مشابه قرار داشتند، این ادعا را نداشته و حالات و ادراکهای خاصی را گزارش نکردهاند.
در مواجهه با این گزارشها، احتمالات و پرسشهای زیادی به ذهن رسیده است؛ مثلاینکه از کجا بدانیم که فلانی راست میگوید و برای جلبتوجه دروغ نگفته است؟ یا از کجا بدانیم که آنچه تجربه کرده است، توهمات آمیخته با زمینههای مذهبی او نبوده است؟ از کجا بدانیم که اختلالات مغزی در آن هنگام، این تصاویر را ایجاد نکرده است؟ چرا فقط گروهی از افراد، دارای این تجارب بوده و دیگران بااینکه در موقعیت مشابه نزدیک به مرگ بودهاند، اما چنین اموری را گزارش نکردهاند؟ و ...
با توجه به اینکه این تجارب در دسترس عموم نیستند و حتی با ایجاد موقعیت مشابه، این رخدادهای گزارش شده در تجارب نزدیک به مرگ، گاهی تکرار میشوند و گاهی نه نمیتوان به شکل قطعی همه این احتمالات را کنار گذاشت و هر آنچه بهعنوان تجربه نزدیک به مرگ گزارششده را بهصورت کامل تأیید کرد؛ اما با این حال، تکذیب یا غیرواقعی دانستن همه آنها و چشمپوشی از گزارشهای درستی که ارائه کردهاند، (9) نیز ناشی از پیشداوریهای غیرمنصفانه است. بهصورت کلی، اظهارنظر قطعی در ردّ یا تأیید این تجارب، شتابزده و غیرقابلقبول است.
نکته سوم: ارزیابی بر اساس معیارهای قاطع و اصیل.
همسویی گزارشهای تجربهگران با آموزههای مطرحشده در ادیان نیز نمیتواند ما را به این نتیجه برساند که تمامِ آنچه توسط تجربهگران گزارششده، لزوماً حقایقی بیرون از ذهن و روان آنها است و واقعیت همانی است که آنها تجربه کردهاند! داوری در این زمینه، فاقد قطعیت است و باید با حزماندیشی و احتیاط این تجارب را شنید و متناسب با معیارها و شواهدی که در دست است، آنها را رد یا تأیید کرد. نباید غافل شد که تجارب گزارششده، با تنوع زیادی روبرو هستند و برخی از آنها یکدیگر را نقض میکنند و برخی نیز در تعارض با آموزههای مسلم دین اسلام هستند و درنتیجه نمیتوان همه آنها را باهم پذیرفت؛ پس نیازمند معیار قاطع برای ارزیابی این تجربهها هستیم.
این معیار قاطع، چیزی جز قرآن، سنت معتبر و عقل قطعی نیست. تعالیم و معارف برآمده از این منابع، معیار مناسبی هستند برای ارزیابی این تجاربی که گزارششده است. از این طریق، میتوانیم بخش قابلتوجهی از گزارشها را داروی کرده و به شکل قطعی، نقد و رد نماییم و مابقی را در صورت وجود شواهد مناسب و همسویی با منابع اصیل، تأیید نماییم.
نکته چهارم: تفکیک امور دنیوی از امور غیبی در ارزیابی تجربههای نزدیک به مرگ.
به این نکته ظریف نیز باید دقت کرد که حتی اگر تجربهگر، اطلاعات درستی از امور دنیوی ارائه کند، بازهم اثبات نمیشود که آنچه او از عوالم غیب بازگو میکند، قطعاً درست است و واقعیت همانی است که او تجربه کرده است! خصوصاً اگر تجارب او از عوالم پس از مرگ، مخالف با متون دینی باشد؛ چراکه ممکن است او در حوزه امور دنیوی، درست بگوید اما آنچه از امور غیبی میگوید، درست نباشد و آنچه در این زمینه میگوید، برآمده از ذهنیت خاص او باشد و مثلاً نوری که دیده را متناسب با باورهای مذهبی خود تفسیر کرده و در ارائه گزارش، تفکیک درستی از خود تجربه و تفسیرش نداشته است.
نتیجه:
بنا بر آنچه گذشت، روشن میشود که تجربههای نزدیک به مرگ، موقعیتی هستند که تجربهگر در آن، حالات و ادراکهای خاصی دارد، بیآنکه واقعاً مرده باشد. همهکسانی که در این موقعیت قرارگرفتهاند، این حالات و ادراکها را نداشتهاند و فقط گروهی از آنها دارای این حالات و ادراکهای خاص بودهاند که تأیید یا رد همه آنها، شتابزده و بهدوراز انصاف است. تنها آنچه موافق عقل، قرآن و سنت است و شواهد مناسبی به همراه دارد، پذیرفتنی است؛ سایر موارد، یا به شکل قطعی مردودند یا بدون داوری، در بایگانی قرارگرفته و درستی یا نادرستی آنها تعلیقشده باقی میماند.
پینوشتها:
1. به انگلیسی: Near-death Experience بهصورت مخفف: NDE
2. برای مطالعه بیشتر، رک: Moody, R, Life after life, New York, Bantam books, 1975
3. رضانیا، حمید و مجتبی اعتمادی نیا، تجربههای نزدیک به مرگ؛ بررسی چیستی و نحوه دلالت آن در اثبات حیات پس از مرگ، پژوهشهای ادیانی، بهار و تابستان 1393 ش، شماره 3، ص 90-91.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: براتی، زهرا و دیگران، چیستی مرگ از دیدگاه ملاصدرا و علم پزشکی، مجله طب سنتی اسلام و ایران، زمستان 1400، شماره 4، ص 271-281.
5. برای نمونه، درآیات 99 و 100 سوره مبارکه مؤمنون آمده است:
(آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مىدهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مىگوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید. شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مىگویند): چنین نیست. این سخنى است که او به زبان مىگوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)؛ و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.
6. برای نمونه، در آیه 49 سوره مبارکه آلعمران آمده است:
و (او را بهعنوان) رسول و فرستاده بهسوی بنیاسرائیل (قرار داده که به آنها مىگوید): من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برایتان آوردهام؛ من از گِل، چیزى به شکل پرنده مىسازم؛ سپس در آن مىدمم و بهفرمان خدا، پرندهاى مىگردد؛ و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص[پیسى] را بهبودى مىبخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مىکنم؛ و ازآنچه مىخورید و در خانههاى خود ذخیره مىکنید، به شما خبر مىدهم؛ مسلماً در اینها، نشانهاى براى شماست، اگر ایمان داشته باشید.
7. در آیه 259 سوره مبارکه بقره آمده است:
یا همانند کسى که از کنار یک آبادى (ویرانشده) عبور کرد، در حالى که دیوارهاى آن، به روى سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهای اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود) گفت: «چگونه خدا اینها را پس از مرگ، زنده مىکند؟!» (در این هنگام)، خدا او را یکصد سال میراند؛ سپس زنده کرد؛ و به او گفت: «چقدر درنگ کردى؟» گفت: «یک روز؛ یا بخشى از یک روز» فرمود: «نه بلکه یکصد سال درنگ کردى! نگاه کن به غذا و نوشیدنى خود (که همراه داشتى، باگذشت سالها) هیچگونه تغییرنیافته است! (خدایى که یک چنین مواد فاسدشدنى را در طول این مدت، حفظ کرده، بر همهچیز قادر است!) ولى به الاغ خود نگاه کن که چگونه از هم متلاشیشده! این زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمینان خاطر توست و هم براى اینکه تو را نشانهاى براى مردم (در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوانهاى مرکب سوارى خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند مىدهیم و گوشت بر آن مىپوشانیم!» هنگامیکه (این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: «مىدانم خدا بر هر کارى توانا است».
8. برای مطالعه بیشتر، رک: کجباف، محمدباقر و دیگران، تبیین رابطه روح و بدن با تکیهبر نظریه سیستمها و تجربههای نزدیک مرگ، فصلنامه کلام اسلامی، خرداد 1392 ش، شماره 85، ص 129-147؛ کثیری، منصور و محمدحسین فاریاب، نقش و جایگاه تجربههای نزدیک به مرگ در اثبات وجود روح، مرداد 1401 ش، شماره 5، ص 59-70؛ ساعی، محبوبه و علینقی قاسمیان نژاد، بررسی چیستی تجربه نزدیک به مرگ و نقد دیدگاههای متناظر با آن، فصلنامه اندیشه نوین دینی، پاییز 1393 ش، شماره 38، ص 7-24.
9. بهعنوان مثال، زنی که مورد جراحی قرارگرفته بود، بعد از به هوش آمدن، بهدقت ابزار جراحیای که قبلاً ندیده بود را توصیف نمود و گفتگویی که بین پرستاران و پزشک در هنگام بیهوشی کامل او صورت گرفته بود را نیز بیان کرد )Sabom, Michael, Light& Death: One Doctor's Fascinating Account of Near-Death Experiences. Grand Rapids, Michigan: Zondervan Publishing House, 1998, p.53 و یا پرستاری دندان مصنوعی بیمار بیهوشی که دچار حمله قلبی شده بود را از دهانش بیرون آورد و بعد از به هوش آمدن آن بیمار از همان پرستار خواست که دندانش را به او برگرداند. vanLommel P van Wees R, Meyers V Elfferich I, Near-Death Experience in Survivors of Cardiac Arrest: A prospective Study in the Netherlands. Lancet, 2001 در شرایط عادی، توجیه این مسئله مشکل است که چگونه یک مریض بیهوش توانسته بعد از به هوش آمدن، همان پرستار را شناسایی کند.
۱۴۰۳/۰۱/۰۸ ۱۲:۳۸ شناسه مطلب: 99248
پرسش:
اسلام درباره تجربههای نزدیک به مرگ چه نظری دارد و چطور آنها را ارزیابی میکند؟ آیا بهکلی آنها را رد میکند یا نه؟
پاسخ:
تجربه نزدیک مرگ (1) تجربهای است که در فرایند مرگ بالینی یا وضعیتی نزدیک به آن رخ میدهد و فرد خودش را متمایز از بدن مادی و دارای حالات و ادراکهای خاص میداند که در شرایط عادی زندگی، تجربهای از آنها ندارد. به دنبال این تجارب، پس از احیاء و بیرون آمدن از آن وضعیت، فرد آن ادراکها و حالات را دقیقاً به یاد داشته و بهشدت تحت تأثیر آنها قرار دارد. ظاهراً اولین بار در سال 1975 م، ریموند مودی در کتاب خود بانام «زندگی پس از زندگی» (2) به گردآوری این تجارب میپردازد و با رویکرد مثبت آنها را گزارش میکند. با توجه به اینکه، این تجارب میان افراد با ملل و ادیان و سنین مختلف رخداده است و همه آنها تجاربی نزدیک به هم داشتهاند، عدهای مُجاب شدهاند که حتماً این تجارب بیانگر واقعیتاند و ناشی از توهم یا دروغ نیستند. با این حال، گروهی نیز همچنان این تجارب را بر اساس ضمیر ناخودآگاه یا اختلالات مغزی توضیح میدهند و آنها را بیانگر واقعیت نمیدانند. (3) با این مقدمه، به بررسی بیشتر تجربههای نزدیک به مرگ میپردازیم و دیدگاه اسلامی در این زمینه را بهاختصار تقدیم میکنیم.
نکته اول: مرگ یا انفصال موقت روح از بدن
در توضیح واژگان «زندگی پس از زندگی» یا «تجربه نزدیک به مرگ» باید این دقت را داشت که «مرگ» در علم پزشکی دارای تعاریف و علائم مختلف است و محققان به این نکته تذکر دادهاند که اساساً مرگ یک فرایند است و بسیاری از مراحل آن، دربردارنده بخشی از حیات و زندگی است. (4) چیزی که پزشکان بهعنوان مرگ و پایان زندگی ترسیم میکنند، گاهی فاصله معناداری با مرگ حقیقی دارد. از منظر دینی، «مرگ حقیقی» عبارت است از انفصال کامل روح از بدن و سکونت در عالم برزخ به نحوی که بازگشت از آن بهصورت عادی امکانپذیر نیست. (5)
اما آنچه در متون دینی درباره بازگشت مردگان به دنیا گفتهشده است (مثلاً زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی (6) یا زنده شدن عزیر نبی پس از صدسال (7))، به شکل اعجازین و نادر و اصطلاحاً
«خارقالعاده» بوده است؛ یعنی عادتاً چنین اتفاقی نمیافتد جز بهصورت نادر؛ درحالیکه آنچه درباره مدعیان تجارب نزدیک به مرگ گفتهشده است، تعداد قابلتوجهی است و به همین جهت بهتر است آن را نوعی پرواز روح بدانیم نه بازگشت روح پس از مرگ! به بیان دیگر، چون همهکسانی که تجربههای نزدیک به مرگ داشتهاند، به این دنیا بازگشتهاند، نتیجه میشود که آنها هرگز بهطور واقعی نمرده و ظاهراً آنچه برای ایشان رخداده است، «تضعیف رابطه روح و بدن» یا «انفصال موقت روح از بدن» و به دنبالش «پرواز روح» بوده که نظیر آن نیز، گاهی در عالم خواب یا تجربه عارفانه رخ میدهد و هیچکسی آن را مرگ حقیقی بهحساب نمیآورد. (8)
نکته دوم: پرهیز از شتابزدگی در رد یا تأیید گزارشها
تجربههای نزدیک به مرگ تا حدود زیادی مرهون افزایش دانش و فناوری پزشکی است که انسان را به احیای افرادی که در آستانه مرگ بودهاند قادر کرده است. به دنبال بازگشت برخی از افراد به زندگی عادی، گروهی از آنها ادعا کردهاند که تجارب خاص داشتهاند؛ اما گروهی نیز، بااینکه در موقعیت مشابه قرار داشتند، این ادعا را نداشته و حالات و ادراکهای خاصی را گزارش نکردهاند.
در مواجهه با این گزارشها، احتمالات و پرسشهای زیادی به ذهن رسیده است؛ مثلاینکه از کجا بدانیم که فلانی راست میگوید و برای جلبتوجه دروغ نگفته است؟ یا از کجا بدانیم که آنچه تجربه کرده است، توهمات آمیخته با زمینههای مذهبی او نبوده است؟ از کجا بدانیم که اختلالات مغزی در آن هنگام، این تصاویر را ایجاد نکرده است؟ چرا فقط گروهی از افراد، دارای این تجارب بوده و دیگران بااینکه در موقعیت مشابه نزدیک به مرگ بودهاند، اما چنین اموری را گزارش نکردهاند؟ و ...
با توجه به اینکه این تجارب در دسترس عموم نیستند و حتی با ایجاد موقعیت مشابه، این رخدادهای گزارششده در تجارب نزدیک به مرگ، گاهی تکرار میشوند و گاهی نه نمیتوان به شکل قطعی همه این احتمالات را کنار گذاشت و هر آنچه بهعنوان تجربه نزدیک به مرگ گزارششده را بهصورت کامل تأیید کرد؛ اما با این حال، تکذیب یا غیرواقعی دانستن همه آنها و چشمپوشی از گزارشهای درستی که ارائه کردهاند، (9) نیز ناشی از پیشداوریهای غیرمنصفانه است. بهصورت کلی، اظهارنظر قطعی در ردّ یا تأیید این تجارب، شتابزده و غیرقابلقبول است.
نکته سوم: ارزیابی بر اساس معیارهای قاطع و اصیل
همسویی گزارشهای تجربهگران با آموزههای مطرحشده در ادیان نیز نمیتواند ما را به این نتیجه برساند که تمامِ آنچه توسط تجربهگران گزارششده، لزوماً حقایقی بیرون از ذهن و روان آنها است و واقعیت همانی است که آنها تجربه کردهاند! داوری در این زمینه، فاقد قطعیت است و باید با حزماندیشی و احتیاط این تجارب را شنید و متناسب با معیارها و شواهدی که در دست است، آنها را رد یا تأیید کرد. نباید غافل شد که تجارب گزارششده، با تنوع زیادی روبرو هستند و برخی از آنها یکدیگر را نقض میکنند و برخی نیز در تعارض با آموزههای مسلم دین اسلام هستند و درنتیجه نمیتوان همه آنها را باهم پذیرفت؛ پس نیازمند معیار قاطع برای ارزیابی این تجربهها هستیم.
این معیار قاطع، چیزی جز قرآن، سنت معتبر و عقل قطعی نیست. تعالیم و معارف برآمده از این منابع، معیار مناسبی هستند برای ارزیابی این تجاربی که گزارششده است. از این طریق، میتوانیم بخش قابلتوجهی از گزارشها را داروی کرده و به شکل قطعی، نقد و رد نماییم و مابقی را در صورت وجود شواهد مناسب و همسویی با منابع اصیل، تأیید نماییم.
نکته چهارم: تفکیک امور دنیوی از امور غیبی در ارزیابی تجربههای نزدیک به مرگ
به این نکته ظریف نیز باید دقت کرد که حتی اگر تجربهگر، اطلاعات درستی از امور دنیوی ارائه کند، بازهم اثبات نمیشود که آنچه او از عوالم غیب بازگو میکند، قطعاً درست است و واقعیت همانی است که او تجربه کرده است! خصوصاً اگر تجارب او از عوالم پس از مرگ، مخالف با متون دینی باشد؛ چراکه ممکن است او در حوزه امور دنیوی، درست بگوید اما آنچه از امور غیبی میگوید، درست نباشد و آنچه در این زمینه میگوید، برآمده از ذهنیت خاص او باشد و مثلاً نوری که دیده را متناسب با باورهای مذهبی خود تفسیر کرده و در ارائه گزارش، تفکیک درستی از خود تجربه و تفسیرش نداشته است.
نتیجه:
بنا بر آنچه گذشت، روشن میشود که تجربههای نزدیک به مرگ، موقعیتی هستند که تجربهگر در آن، حالات و ادراکهای خاصی دارد، بیآنکه واقعاً مرده باشد. همهکسانی که در این موقعیت قرارگرفتهاند، این حالات و ادراکها را نداشتهاند و فقط گروهی از آنها دارای این حالات و ادراکهای خاص بودهاند که تأیید یا رد همه آنها، شتابزده و بهدوراز انصاف است. تنها آنچه موافق عقل، قرآن و سنت است و شواهد مناسبی به همراه دارد، پذیرفتنی است؛ سایر موارد، یا به شکل قطعی مردودند یا بدون داوری، در بایگانی قرارگرفته و درستی یا نادرستی آنها تعلیقشده باقی میماند.
کلمات کلیدی:
تجربه نزدیک به مرگ، زندگی پس از زندگی، مرگ، زندگی در جهان دیگر.
پینوشتها:
1. به انگلیسی: Near-death Experience بهصورت مخفف:NDE
2. رضانیا، حمید و مجتبی اعتمادی نیا، تجربههای نزدیک به مرگ؛ بررسی چیستی و نحوه دلالت آن در اثبات حیات پس از مرگ، پژوهشهای ادیانی، بهار و تابستان 1393 ش، شماره 3، ص 90-91.
3. برای مطالعه بیشتر، رک: Moody, R, Life after life, New York, Bantam books, 1975
4. برای مطالعه بیشتر، رک: براتی، زهرا و دیگران، چيستي مرگ از ديدگاه ملاصدرا و علم پزشكی، مجله طب سنتی اسلام و ایران، زمستان 1400، شماره 4، ص 271-281.
5. برای مطالعه بیشتر، رک: براتی، زهرا و دیگران، چیستی مرگ از دیدگاه ملاصدرا و علم پزشکی، مجله طب سنتی اسلام و ایران، زمستان 1400، شماره 4، ص 271-281.
6. برای نمونه، درآیات 99 و 100 سوره مبارکه مؤمنون آمده است:
(آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مىدهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مىگوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید. شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مىگویند): چنین نیست. این سخنى است که او به زبان مىگوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)؛ و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.
7. برای نمونه، در آیه 49 سوره مبارکه آلعمران آمده است:
و (او را بهعنوان) رسول و فرستاده بهسوی بنیاسرائیل (قرار داده که به آنها مىگوید): من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برایتان آوردهام؛ من از گِل، چیزى به شکل پرنده مىسازم؛ سپس در آن مىدمم و بهفرمان خدا، پرندهاى مىگردد؛ و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص[پیسى] را بهبودى مىبخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مىکنم؛ و ازآنچه مىخورید و در خانههاى خود ذخیره مىکنید، به شما خبر مىدهم؛ مسلماً در اینها، نشانهاى براى شماست، اگر ایمان داشته باشید.
8. رأی مطالعه بیشتر، رک: کجباف، محمدباقر و دیگران، تبیین رابطه روح و بدن با تکیهبر نظریه سیستمها و تجربههای نزدیک مرگ، فصلنامه کلام اسلامی، خرداد 1392 ش، شماره 85، ص 129-147؛ کثیری، منصور و محمدحسین فاریاب، نقش و جایگاه تجربههای نزدیک به مرگ در اثبات وجود روح، مرداد 1401 ش، شماره 5، ص 59-70؛ ساعی، محبوبه و علینقی قاسمیان نژاد، بررسی چیستی تجربه نزدیک به مرگ و نقد دیدگاههای متناظر با آن، فصلنامه اندیشه نوین دینی، پاییز 1393 ش، شماره 38، ص 7-24.
9. بهعنوان مثال، زنی که مورد جراحی قرارگرفته بود، بعد از به هوش آمدن، بهدقت ابزار جراحیای که قبلاً ندیده بود را توصیف نمود و گفتگویی که بین پرستاران و پزشک در هنگام بیهوشی کامل او صورت گرفته بود را نیز بیان کرد Sabom, Michael, Light& Death: One Doctor's Fascinating Account of Near-Death Experiences. Grand Rapids, Michigan: Zondervan Publishing House, 1998, p.53 و یا پرستاری دندان مصنوعی بیمار
بیهوشی که دچار حمله قلبی شده بود را از دهانش بیرون آورد و بعد از به هوش آمدن آن بیمار از همان پرستار خواست که دندانش را به او برگرداند. vanLommel P, van Wees R, Meyers V, Elfferich I, Near-Death Experience in Survivors of Cardiac Arrest: A prospective Study in the Netherlands. Lancet, 2001 در شرایط عادی، توجیه این مسئله مشکل است که چگونه یک مریض بیهوش توانسته بعد از به هوش آمدن، همان پرستار را شناسایی کند.
۱۴۰۰/۰۵/۱۲ ۱۳:۱۲ شناسه مطلب: 98368
پرسش:
خیلی وقت ها کارشناسان مذهبی میگن عذاب جهنم، تجسم عمل خود ما است و خداوند مسئول عذاب ما نیست. اگر اینطوری هست که عذاب تجسم عمل ما است؛ چطور با یک توبه، کل اثر بدش از بین میره؟! یا با یک نیت باطل، اون عمل خوب بی فایده میشه؟!
پاسخ:
مقدمه:
تجسم اعمال اصطلاحی در مضامین دینی است به معنای مجسم شدن اعمال آدمیان در برابر آنها در روز قیامت. به این صورت که اعمال نیک دنیایی انسان در روز قیامت تغییر شکل داده، بهصورت نعمتهای بهشتی درخواهد آمد و اعمال بدانسان بهصورت آتش و دیگر عذابها نمودار خواهد شد. این آموزه ازآنجهت که تبیین مناسبی از رابطه عمل و جزای آن به دست میدهد اهمیت بسیاری در مباحث مربوط به معاد پیداکرده و دانشمندان علم کلام و فلسفه و تفسیر همواره به آن توجه داشتهاند. درعینحال این سؤال پیش میآید که اگر پاداشها و عذابها در قیامت تجسم اعمال انسان است، پس چگونه در برخی مواقع و به عللی، این اثر تکوینی و عینی، از بین رفته و محو میشود و یا اصلاً تجسم نمییابد؟ سعی میشود در چند محور به این مسئله پرداخته شود:
نکته اول:
در مورد اثر توبه بر تجسم اعمال در میان علمای مسلمانان اصولاً دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: برخی از علماء دین و نیز برخی از فلاسفه، قائل به «لعان» هستند؛ یعنی بر این باورند که تجسم اعمال بدانسان با توبه نابود نمیشود، بلکه حقتعالی بین شخص گنهکار و اثر گناه و تجسم اعمال او، فاصله میاندازد. (1) بهعبارتدیگر تجسم عمل بهعنوان اثر و نتیجه تکوینی گناه هیچگاه از بین نمیرود بلکه در روز قیامت خداوند به جهت توبه بنده، میان او و گناهانش فاصله میاندازد و پرونده اعمال زشت او را بایگانی نموده و دیگر گناهان و آثارشان سبب عذاب و اذیت او نمیشوند.
نظریه دوم: اکثر اندیشمندان اسلامی عقیده دارند که با توبه، خداوند تجسم اعمال نکوهیده انسان را کاملاً از بین میبرد و محو میکند؛ یعنی اگر انسان به درگاه خداوند توبه نصوح کند و از کردار گذشته خود پشیمان شده و دیگر به سمت آن گناهان بازنگردد، خداوند تجسم گناهان او را از بین میبرد: «هرگاه کسانی که به آیات ما ایماندارند نزد تو آیند، به آنها بگو: سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا میشود چراکه) او آمرزنده مهربان است.» (2) ازآنجاکه خداوند برای گناهان چنین آثار تکوینی را قرار داده است، برای توبه واقعی نیز از روی فضل خود این اثر تکوینی را برقرار داشته که موجب محو تمام گناهان میگردد. فضل و بخشش خداوند به انسان توبهکار بهاندازهای است که حتی در بعضی مواقع نهتنها گناهان او را پاک میکند، بلکه گناهان او را به حسنه نیز تبدیل مینماید: «مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل میکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»(3)
نکته دوم:
در مورد نیت هم باید گفت که نیت عمل جدای از عمل نیست و اگر قرار باشد برای اعمال نیک انسان تجسم نیکویی وجود داشته باشد، قطعاً نیت خالصانه در آن تأثیر مستقیم دارد. بهعبارتدیگر برای تحقق کامل یک عمل، هم خود عمل باید تحقق داشته باشد و هم قصد و نیت خدایی بر انجام آن عمل باید وجود داشته باشد؛ یعنی عمل و نیت هر یک علت ناقصه تحقق فعل هستند و وقتی در کنار هم قرار میگیرند، علت کامل و علت تامه شده و عمل در بیرون دارای اثر شده و در باطن تجسم نیکوی خود را خواهد داشت. در غیر این صورت و با نیت باطل مثل نیت ریایی، گویا اصلاً عمل نیک در خارج موجود نشده است تا اثری داشته باشد: «امام صادق (ع) میفرماید: اعمالتان را برای خدا انجام دهید و برای مردم کار نکنید چه اینکه هرچه برای خدا انجام شود خدا میپذیرد و آنچه برای مردم انجام شود بهسوی خدا صعود نمیکند». (4)
اهمیت نیت بهاندازهای است که در بسیاری مواقع آن را برتر و مهمتر از عمل دانستهاند (5) و حتی در برخی موارد تنها باوجود نیت نیکو و بدون تحقق یافتن عمل، خداوند به انسان پاداش و ثواب عطا میکند. (6)
نتیجه:
کوتاهسخن اینکه اگرچه که تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود، نتیجه تکوینی آن، محو گناه و یا فاصله افتادن میان او و تجسم گناهانش در آخرت است. در مورد نیت عمل هم باید گفت نیت یکی از ارکان فعل انسان و حتی مهمتر از عمل است و بدون آن و یا با نیت غیر خدایی، اصلاً فعل و عمل نیک انسان تحقق نمییابد تا اینکه تجسم و اثری داشته باشد.
کلمات کلیدی:
تجسم اعمال، توبه، لعان، نیت عمل.
پینوشتها:
1. امام خمینی، سید روحالله، تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، 1391 ش، ص 418.
2. سوره انعام، آیه 54.
3. سوره فرقان آیه 70.
4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 293.
5. همان، ج 2، ص 84.
6. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آلالبیت لاحیاءالتراث، ۱۴۰۹ ق، ج 1، ص 52.
۱۴۰۰/۰۵/۱۲ ۱۲:۳۳ شناسه مطلب: 98366
پرسش:
در کتابهای دینی خوندم که ما علاوه بر بدنی که میبینیم، دارای جسم مثالی هستیم که مادی نیست و در برزخ به زندگیش ادامه میده. سوالم اینه که این جسم مثالی، شبیه به بدن مادی ما است و همین شکل و شمایل ما رو داره؟ اگربه همین شکل و شمایل هست، نقص و ایرادات اون رو هم داره یا میشه شکلش رو عوض کرد؟ اگر به همین شکل و شمایل نیست، چطور وارد برزخ میشه همه اونو بجا می آورند؟!
پاسخ:
مقدمه:
درباره بدن برزخی تفسیرها و تبیینهای مختلفی از سوی اندیشمندان مسلمان ارائهشدهاند و همه آنها دراینباره بر یک نظر نیستند. دستکم پنج نظریه در این مورد ارائهشده است که عبارتاند از: نظریه بدن دنیوی، نظریه بدن مثالی، نظریه ثنویت بدن برزخی، نظریه تجسد روح و انکار بدن برزخی. (۱) در ادامه به توضیح و بررسی این مطالب میپردازیم:
نکته اول:
یکی از نظرات درباره بدن برزخی، نظریه بدن دنیوی است. از این منظر، بدن برزخی همین بدن عنصری این دنیاست. این دیدگاه خود به دو دیدگاه فرعی تقسیم میشود: الف: بدن برزخی عین بدن دنیوی است. گفتهشده سید مرتضی و سدید الدین حِمَّصی رازی، از متکلمان شیعی قرن هفتم قمری، این نظریه را تأیید کردهاند. ب: بدن برزخی بعضی از اجزاء بدن دنیوی (اجزاء اصلی) است. این نظریه را به پیروان بنیهاشم معتزلی نسبت دادهاند.
برخی همچون حکیم ملانعیما عرفی طالقانی، از حکمای قرن یازدهم، نظریه سوم (نظریه ثنویت بدن برزخی) را پذیرفته است. وی در کنار پذیرش بدن مثالی در عالم برزخ، تعلق نفس به اجزاء اصلی بدن دنیوی را نیز لازم شمرده است.
مرحوم شیخ حسین نقابی میانجی در تأیید نظریه چهارم (تجسد روح)، بعد از بررسی برخی روایات، چنین نتیجه میگیرند که مدلول صریح روایات مذکور این است که خود ارواح مؤمنان بهصورت و سیمای انسان قبل از مرگ درمیآیند. ارواح مؤمنان چون مخلوق لطیف هستند، بعد از مفارقت از بدن، بنا بهتصریح روایات، به اذن خدا در شکل و سیمای بدن خود درمیآیند. شیخ مجتبی قزوینی در کتاب بیان الفرقان نیز از این نظریه طرفداری کرده است.
منکران بدن برزخی همچون فیلسوفان مشایی، ازآنجاکه معاد را منحصر در معاد روحانی دانستهاند، برزخ را نیز برزخ روحانی میدانند و بدن برزخی را منکرند. اینان برآنند که روح میتواند بدون احتیاج به بدن، لذتها و درد و رنجهای برزخی را بهگونهای که مناسب با تجرد آن باشند، درک کند. ازاینرو نیازی به بدن ندارد.(۲) ازآنجاکه سؤال پرسشگر محترم درباره بدن مثالی است، در نکات بعدی، نظریه دوم بهصورت مفصلتر توضیح داده میشود.
نکته دوم:
برخی از فلاسفه و علما همچون ملاصدرا، (۳) کاشف الغطاء، علامه طباطبایی، امام خمینی و... معتقدند که انسان مرکب از سه چیز است: روح مجرد، بدن مادی و یک بدن (جسم) مثالی. بدن مثالی شفاف¬تر و لطیفتر و رقیقتر از هوا است و واسطه و رابط میان روح مجرد و بدن مادی است.(۴)
جسم و بدن مثالی که به آن بدن یا جسم اثیری نیز گفته میشود، (5) برخی از ویژگیهای جسم مادی دنیوی مانند شکل و اندازه و رنگ و ابعاد و... را دارد و ازنظر شکل و قیافه کاملاً مشابه بدن دنیوی است؛ اما به جهت اینکه ماده عنصری ندارد، لطیفتر بوده و فاقد محدودیتهای زمانی و مکانی است و تغییر نمیپذیرد. (6) بدن مثالی نه بهکلی مجرد است و نه مادى محض است؛ بلكه داراى يك نوع تجرد برزخى و مثالی است (7) چیزی شبیه صور و اشباح ذهنى یا آنچه در خواب و رؤیا میبینیم. شكى نيست انسان در اين دو موقف با يك سلسله شبحها و صور و اجسامى سروکار دارد، كه همگى از آثار و خواص جسم برخوردارند، امّا ماده جسمانى و عنصری ندارند. انسان در یکلحظه صورت شهر تهران را با تمام ابعاد و خصوصياتش در ذهن خود مجسم مىكند یا در خواب میبیند. آنچه در ذهن او وجود دارد یا در خواب میبیند، فاقد ماده است، امّا صورت و شكل و رنگ و بُعد اجسام را دارد.(8) بدن مثالی به جهت ماده نداشتن، طبعاً قوانین ماده عنصری در آن جاری نیست و با چشم سردیده نمیشود. بدنهای مثالی در برزخ، دارای شادی و خوشحالى و غضب و نگرانى هستند و لذات و آلام را درک میکنند.(9)
نکته سوم:
براهین عقلی و فلسفی و نقلی بر اثبات بدن مثالی (برزخى یا اثیری) ارائهشده است.(10) ازجمله در روایتی امام صادق (ع) میفرماید: «چون خداوند روح مؤمنی را قبض کند این روح در کالبدی همچون کالبدی که در دنیا داشت، قرار میگیرید و در آن متنعم است (میخورد و میآشامد) و چون تازهواردی به آنها رسد، او را به همان صورتى که در دنیا بوده میشناسد».(۱1) آن حضرت همچنین فرمود: «ارواح مؤمنان در بدنهایی مثل بدن دنیویشان قرار میگیرد».(۱2)
علامه مجلسي ميگويد: «با ورود بدن مثالي در اخبار معتبر كه بهواسطه اخبار مستفيضه تأييد ميشوند، چارهای جز پذیرش آن نیست».(۱3) آیتالله سبحانی تعلق روح به بدن مثالی در عالم برزخ را اعتقاد و باور همه متکلمان مسلمان دانسته است. (۱4) ملاصدرا و غالب فلاسفه صدرایی پس از ملاصدرا نیز بدن برزخی را بدن مثالی دانستهاند. (۱5) آیتالله سبحانی نیز با پذیرش بدن مثالی، مینویسد: «با توجه به رواياتى كه قبلاً يادآور شديم كه در آنها واقعيت برزخ و قبر يكى قلمداد گرديده است طبعاً مسئله سؤال و فشار و عذاب قبر همگى مربوط به بدن ديگر غير از بدن عنصرى خواهد بود، بدنى كه متناسب با حيات برزخى باشد كه در اصطلاح متكلمان به آن بدن يا قالب «مثالى» گفته میشود و در روايات نيز همين تعبير درباره آن واردشده است.»(۱6)
نکته چهارم:
باوجوداینکه بیشتر علما اصل بدن مثالی را پذیرفتهاند، اما اختلافاتی در میان طرفداران آنها وجود دارد. اندیشمندان مسلمان درباره اینکه بدن مثالی که در عالم برزخ هست، آیا مثال منفصل است یا متصل، (۱7) اختلافنظر دارند.
مثال متصل: ازنظر برخى از فلاسفه بدن مثالى از شئون نفس و مخلوق و آفريده او است و نفس با خالقيت خاصى كه در اين جهان و در جهان ديگر دارد، چنين بدنى را از طريق تصور مىآفريند و مدتى با آن به سر میبرد تا رستاخيز الهى و قیامت کبری تحقق پذيرد. (۱8) این نظریه، نظریه ملاصدراست. ازنظر وی، تمام حوادث برزخ مربوط به بدن مثالی است؛ اما بدن مثالی که نفس، خالق و مبدع آن است. (۱9) گفتهشده نظریه مثال متصل، به شخصی بودن عالم برزخ منجر میشود و مخالف روایات و عقل است. (20)
مثال منفصل: به گفته سید محمدحسین حسینی طهرانی، از شاگردان علامه طباطبایی، عالم برزخ را عالم مثال منفصل میگویند؛ چون مثال متّصل همان است كه در انسان خاكى، بين بدن و طبع او و بين عالم نفس او موجود است و آن مجموعه قواى ذهنيّه اوست؛ اما وقتیکه انسان از دنيا میرود، عالم ذهنش به عالم مثال كلّى مىپيوندد، لذا عالم ذهن را مثال متّصل و عالم مثال کلی و برزخ را مثال منفصل گويند؛ بنابراین عالم برزخ و بدنهای مثالی، مثال منفصل هستند. (21)
نکته پنجم:
درباره شکل و شمایل بدن مثالی نیز باید به این نکته توجه داشت که چون بدن مثالی، شبیه به بدن دنیوی است و عین آن نیست، بعید نیست که بسیاری از نواقص و حالات مربوط به بدن دنیوی را نداشته باشد؛ مثلاً کسی که دارای چاقی زیاد است یا بینایی خود را ازدستداده، احتمالاً در آخرت این حالات و نواقص مربوط به بدن مادی را نداشته باشد. درواقع، بدن مثالی متناسب با عالم مثال و برزخ است و از نواقص و محدودیتهای عالم ماده به دور است.
مطلب بعدی درباره شکل و شمایل بدن مثالی -که از متون دینی و دلایل عقلی به دست میآید ازاینقرار است که: اعمال آدمی، تأثیر خویش را بر شکل و شمایل بدن مثالی بهجا میگذارد (22) تا جایی که در روایات واردشده که «اهل بهشت همه (مرد و زن) جوان محشور میشوند (و در بین آنها پیرمرد و پیرزن وجود ندارد)»؛ (23) یا در روایت دیگری واردشده «بهشتیان مانند جوانانی زیبا و نورانی وارد بهشت میشوند».(24) افزون بر اعمال نیک، اعمال زشت و بد آدمی نیز در شکل و شمایل بدن مثالی مؤثر خواهند بود؛ چنانکه در متون دینی آمده که فتنه گران به شکل بوزینه، رباخواران به شکل خوک و متکبران به شکل مورچه محشور میشوند.(25) ظاهراً این تغییر شکل در جسم و بدن مثالی، بهگونهای است که شخص همچنان قابلشناسایی است؛ شبیه به کاریکاتوریست که در کاریکاتور، شکل و شمایل یک فرد را تغییر میدهد؛ اما همچنان آن را نزدیک به چهره واقعی فرد درمیآورد بهگونهای که دیگران با دیدن کاریکاتور میفهمند که این تصویر ناظر به چه کسی است.
نتیجه:
با توجه به مطالب فوق، روشن شد که بدن مثالی شبیه بدن دنیوی و عنصری است با این تفاوت که فقط ماده ندارد و بعید نیست که نواقص و حالات مربوط به بدن مادی را نداشته باشد و در عوض، متأثر از اعمالی که در دنیا داشته، شکل و شمایلش تا حدودی تغییر کند. البته همانطور که بیان شد، بدن مثالی تنها نظریه درباره بدن برزخی نیست و نظریات دیگری هم وجود دارد که بر اساس آنها، به سؤالات فرعیِ موجود در پرسش، پاسخهای متفاوتی ارائه خواهد شد.
کلمات کلیدی:
برزخ، بدن برزخی، بدن مثالی، تجسد روح.
پینوشتها:
1. ملایری، موسی، نظریههای بدن برزخی: بررسی و نقد، دو فصلنامه پژوهش دینی، شماره ۲۱، پاییز و زمستان ۱۳۸۹ ش، ص ۱۱۰.
2. برای آگاهی از این نظریهها و اشکالات آنها نگاه کنید به: ملایری، موسی، نظریههای بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۰-۱۲۲.
3. صدرالمتألهين، محمد بن ابراهیم، العرشية، تصحيح غلامحسين آهنى، تهران، انتشارات مولى، 1361، صص 239 و 240.
4. فاضل مقداد، اللوامع الإلهية في المباحث الكلامية، تحقيق و تعليق از شهيد قاضى طباطبائى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، چاپ دوم، 1422 ق، بخش تعلیقات، ص 553.
5. فاضل مقداد، اللوامع الإلهية في المباحث الكلامية، ص 553.
6. نگاه کنید به: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱ ش، ج ۱۴، ص ۳۲۳؛ حسینی طهرانی، سید محمدحسین، معاد شناسى، مشهد، نور ملکوت قرآن، چاپ اول،۱۴۲۳ ق، ج2، ص 16۱؛ ملایری، موسی، نظریههای بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۵.
7. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۳۲۳.
8. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، ۱۳۸۳ ش، ج ۱۰، ص ۲۲۳ و ۲۲۴.
9. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۳۲۳؛ حسینی طهرانی، سید محمدحسین، معاد شناسى، ج2، ص 16۱.
10. فاضل مقداد، اللوامع الإلهية في المباحث الكلامية، ص 553.
11. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق. ج 3، ص 245، ح 6.
12. کلینی، الکافی، ج ۳، ص 244، ح 1.
13. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۶، ص 271.
14. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳۸.
15. ملایری، موسی، نظریههای بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۶.
16. سبحانی، جعفر، منشور جاويد، ج 5، ص 335.
17. موجودات مثالي به دودسته تقسيم میشوند: يكي عالم مثال منفصل كه يكي از مراتب عيني عالم و از درجات هستي است، ديگري عالم مثال متصل كه مخلوق قوه خيال انسان و در قلمرو نفس انسان است. مثال متصل را نفس انسان خلق میکند؛ ولی مثال منفصل خارج از نفس است و نفس در آن دخیل نیست.(ملایری، موسی، نظریههای بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۵).
18. سبحانی، جعفر، منشور جاويد، ج 5، ص 339.
19. ملایری، موسی، نظریههای بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۵.
20. ملایری، موسی، نظریههای بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۷.
21. حسینی طهرانی، سید محمدحسین، معاد شناسى، ج2، ص 16۲.
22. عبودیت، عبدالرسول، درآمدی بهنظام حکمت صدرائی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1392 ش، ج 3، ص 135.
23. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، انتشارات اسوه، تهران، [بیتا]، ج 2، ص 478.
24. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ ق، ج ۱، ص ۱۴۸.
25. فيض كاشاني، محسن، علمالیقین، قم، نشر بيدار، بیتا، ج 2، ص 908؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج 7، ص 216.
۱۴۰۰/۰۴/۲۲ ۱۲:۳۳ شناسه مطلب: 98338
پرسش:
خیلی وقت ها کارشناسان مذهبی میگن عذاب جهنم، تجسم عمل خود ما است و خداوند مسئول عذاب ما نیست. اگر اینطوری هست که عذاب تجسم عمل ما است؛ چطور با یک توبه، کل اثر بدش از بین میره؟! یا با یک نیت باطل، اون عمل خوب بی فایده میشه؟!
پاسخ:
مقدمه:
تجسم اعمال اصطلاحی در مضامین دینی است به معنای مجسم شدن اعمال آدمیان در برابر آنها در روز قیامت. به این صورت که اعمال نیک دنیایی انسان در روز قیامت تغییر شکل داده، بهصورت نعمتهای بهشتی درخواهد آمد و اعمال بدانسان بهصورت آتش و دیگر عذابها نمودار خواهد شد. این آموزه ازآنجهت که تبیین مناسبی از رابطه عمل و جزای آن به دست میدهد اهمیت بسیاری در مباحث مربوط به معاد پیداکرده و دانشمندان علم کلام و فلسفه و تفسیر همواره به آن توجه داشتهاند. درعینحال این سؤال پیش میآید که اگر پاداشها و عذابها در قیامت تجسم اعمال انسان است، پس چگونه در برخی مواقع و به عللی، این اثر تکوینی و عینی، از بین رفته و محو میشود و یا اصلاً تجسم نمییابد؟ سعی میشود در چند محور به این مسئله پرداخته شود:
نکته اول:
در مورد اثر توبه بر تجسم اعمال در میان علمای مسلمانان اصولاً دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: برخی از علماء دین و نیز برخی از فلاسفه، قائل به «لعان» هستند؛ یعنی بر این باورند که تجسم اعمال بدانسان با توبه نابود نمیشود، بلکه حقتعالی بین شخص گنهکار و اثر گناه و تجسم اعمال او، فاصله میاندازد. (1) بهعبارتدیگر تجسم عمل بهعنوان اثر و نتیجه تکوینی گناه هیچگاه از بین نمیرود بلکه در روز قیامت خداوند به جهت توبه بنده، میان او و گناهانش فاصله میاندازد و پرونده اعمال زشت او را بایگانی نموده و دیگر گناهان و آثارشان سبب عذاب و اذیت او نمیشوند.
نظریه دوم: اکثر اندیشمندان اسلامی عقیده دارند که با توبه، خداوند تجسم اعمال نکوهیده انسان را کاملاً از بین میبرد و محو میکند؛ یعنی اگر انسان به درگاه خداوند توبه نصوح کند و از کردار گذشته خود پشیمان شده و دیگر به سمت آن گناهان بازنگردد، خداوند تجسم گناهان او را از بین میبرد: «هرگاه کسانی که به آیات ما ایماندارند نزد تو آیند، به آنها بگو: سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا میشود چراکه) او آمرزنده مهربان است.» (2) ازآنجاکه خداوند برای گناهان چنین آثار تکوینی را قرار داده است، برای توبه واقعی نیز از روی فضل خود این اثر تکوینی را برقرار داشته که موجب محو تمام گناهان میگردد. فضل و بخشش خداوند به انسان توبهکار بهاندازهای است که حتی در بعضی مواقع نهتنها گناهان او را پاک میکند، بلکه گناهان او را به حسنه نیز تبدیل مینماید: «مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل میکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»(3)
نکته دوم:
در مورد نیت هم باید گفت که نیت عمل جدای از عمل نیست و اگر قرار باشد برای اعمال نیک انسان تجسم نیکویی وجود داشته باشد، قطعاً نیت خالصانه در آن تأثیر مستقیم دارد. بهعبارتدیگر برای تحقق کامل یک عمل، هم خود عمل باید تحقق داشته باشد و هم قصد و نیت خدایی بر انجام آن عمل باید وجود داشته باشد؛ یعنی عمل و نیت هر یک علت ناقصه تحقق فعل هستند و وقتی در کنار هم قرار میگیرند، علت کامل و علت تامه شده و عمل در بیرون دارای اثر شده و در باطن تجسم نیکوی خود را خواهد داشت. در غیر این صورت و با نیت باطل مثل نیت ریایی، گویا اصلاً عمل نیک در خارج موجود نشده است تا اثری داشته باشد: «امام صادق (ع) میفرماید: اعمالتان را برای خدا انجام دهید و برای مردم کار نکنید چه اینکه هرچه برای خدا انجام شود خدا میپذیرد و آنچه برای مردم انجام شود بهسوی خدا صعود نمیکند». (4)
اهمیت نیت بهاندازهای است که در بسیاری مواقع آن را برتر و مهمتر از عمل دانستهاند (5) و حتی در برخی موارد تنها باوجود نیت نیکو و بدون تحقق یافتن عمل، خداوند به انسان پاداش و ثواب عطا میکند. (6)
نتیجه:
کوتاهسخن اینکه اگرچه که تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود، نتیجه تکوینی آن، محو گناه و یا فاصله افتادن میان او و تجسم گناهانش در آخرت است. در مورد نیت عمل هم باید گفت نیت یکی از ارکان فعل انسان و حتی مهمتر از عمل است و بدون آن و یا با نیت غیر خدایی، اصلاً فعل و عمل نیک انسان تحقق نمییابد تا اینکه تجسم و اثری داشته باشد.
کلمات کلیدی:
تجسم اعمال، توبه، لعان، نیت عمل.
پینوشتها:
1. امام خمینی، سید روحالله، تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، 1391 ش، ص 418.
2. سوره انعام، آیه 54.
3. سوره فرقان آیه 70.
4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 293.
5. همان، ج 2، ص 84.
6. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آلالبیت لاحیاءالتراث، ۱۴۰۹ ق، ج 1، ص 52.
۱۴۰۰/۰۲/۱۵ ۱۷:۲۰ شناسه مطلب: 98298
می خواستم نظر شما درباره تجربه نزدیک به مرگ رو بدانم. آیا این تجارب را صحیح می دانید؟ بسیاری از کسانی که این تجربه را داشتند، خوشی را احساس می کردند و کمتر کسی از تجربه دردناک خبر می دهد با این که بسیاری از آنها مسلمان نبودند. خیلی از تجربه کننده ها، از تناسخ سخن می گفتند. کمتر کسی از سوال نکیر و منکر صحبت می کند. آیا اینها توصیف دین از سکرات موت و عذاب برزخی را زیر سوال نمی برد؟
پاسخ:
مقدمه:
تجربه نزدیک مرگ (1) به معنای تجربه کردن حوادث و یا بیماریهای خطرناکی است که فرد را به حالت مرگ بسیار نزدیک میکند. این تجربه ممکن است شامل تجربه مثبت و آرامبخش یا تجربه منفی و اضطرابآور و یا بدون هیچ حسی باشد. در تجربه مثبت، احساساتی مثل احساس خروج از بدن، احساس شناور بودن، سکوت کامل، احساس امنیت و گرما، تجربه ازهمپاشیدگی، دیدن تونل، دیدن نور، دیدن بستگان فوتشده و غیره باشد و در تجربه منفی، ممکن است شامل احساس درد و اضطراب باشد. توضیحات در مورد این تجربه «NDE» ازنظر علمی و مذهبی بسیار متفاوت است. (2) در ادامه پاسخ سؤال شمارا در این خصوص در قالب چند نکته تقدیم میکنیم:
نکته اول: مشکل راستی آزمایی مشاهدات
اولین نکتهای که در این میان باید بدان توجه داشته باشید این است که مشاهدات و تجربیاتی که از مسئله مرگ بيان میشود، باید در جای خود ثابتشده و گزارشهایی که از ايشان به دست میآید میبایست مورد راستی آزمایی قرار گیرد در ادامه باید ثابت شود که آنچه ایشان مورد تجربه شخصی قرار دادهاند، واقعیتی بیرون از ذهن و ضمیر ایشان بوده و جلوهای از تخیلات و توهمات انباشته ذهنی که در آن لحظه خود را نمایش داده است، نباشد؛ که البته این اثبات، نمیتواند راحت و ساده صورت گیرد. چراکه بهشدت مبتنی بر یک تجربه شخصی و غیرقابل اشتراک است.
نکته دوم: حقیقت مرگ
برحسب ظاهر، اولین بار در سال 1975، ریموند مودی در کتاب خود بانام «زندگی بعد از زندگی» که بر مبنای مصاحبههایی است که وی با افرادی انجام داده بود که بعد از مرگ دوباره به زندگی بازگشته بودند، اصطلاح تجربه نزدیک مرگ را به کاربرد. (4) ولی همین اصطلاح نباید برای انسان این سوءتفاهم را ایجاد کند که آنچه در حال تحقق است، نوعی «مرگ» است.
درواقع مرگ عبارت است سکنا در عالم برزخ و رخداد حالتي كه بازگشت از آن به نحو عادی امکانپذیر نيست. بنابراين چون همهکسانی كه تجربيات نزديك با مرگ داشتهاند، بههرحال بازگشتهاند نتيجه میشود كه آنها هرگز بهطور واقعي نمرده و ساکن عالم برزخ نشدهاند؛ و ظاهراً آنچه برای ایشان رخداده است، نوعی «پرواز روح» است که نظیر آن در عالم خواب و یا (طبق گزارشات) بهصورت تعلیمی در برخی از کلاس های رزمی و هیپنوتیزم، اتفاق میافتد.
علامه طباطبايي (ره) پيرامون همين مسئله میفرماید:
«مرگي كه خداي سبحان آن را به «حق» وصف نموده نه آن بي حسّي و بیحرکتی زوال زندگیای است كه به ديد ظاهري ما درآید، بلكه بازگشتي است بهسوی او كه به خروج از نشئه دنيا و ورود به نشئه ديگر (آخرت) محقق میگردد.»(3)
درنتیجه حالاتی که در این گزارشات وجود دارد، قابل تطبیق صد در صد با اوصاف عالم برزخ و حالات مرگ در روایات نیست.
نکته سوم: دلالتهای اعتقادی در تجربههای نزدیک به مرگ
شواهد تجربیات نزدیک به مرگ، میتوانند به نحو تجربی تا حدودی این نکته را اثبات کنند که روح چیزی مستقل از بدن و درعینحال متعلق به آن است و روح میتواند بعد از مرگ بدن نیز بماند و به حیات خود ادامه دهد. بهعنوان نمونه ادعا میشود:
زنی که مورد جراحی قرارگرفته بود، بعد از به هوش آمدن، بهدقت ابزار جراحیای که قبلاً ندیده بود را توصیف کرده و گفتگویی که بین پرستاران و پزشک در هنگام بیهوشی کامل او صورت گرفته بود بیان کرده است (5) و یا پرستاری دندان مصنوعی بیمار بیهوشی که دچار حمله قلبی شده بود را از دهانش بیرون آورد و بعد از به هوش آمدن آن بیمار از همان پرستار خواست که دندانش را به او برگرداند. در شرایط عادی ممکن است توجیه این مسئله مشکل باشد که چگونه یک مریض بیهوش توانسته بعد از به هوش آمدن همان پرستار را شناسایی کند. (6)
اشروتر کونهاردت بیان میکند که برخی از عناصر تجربه نزدیک به مرگ، نظیر مرور رویدادهای زندگی یا دستیابی به اطلاعات عینی از محیط اطراف در حین تجربه، نهتنها قابل بازآفرینی نیستند، بلکه اصولاً تبیینهای فیزیولوژیکی روشنی درباره آنها وجود ندارد. وی بر آن است که اکنون اطلاعاتی در باب تجربههای نزدیک مرگ در دست است که میتواند بر واقعیت فرا مادی و قابلیتهای فرا طبیعی انسان دلالت داشته باشد. (7)
نکته چهارم: نسبت آموزههای اسلامی باتجربههای نزدیک به مرگ
تنوع و گوناگونی آنچه امروزه بهعنوان تجربه نزدیک به مرگ در محافل علمی و عرفی وجود داشته و عدم راستی آزمایی (به جهت نکته اول) در خصوص آن سبب میشود تا نسبتِ اینگونه تجربیات، با آنچه اسلام در خصوص زندگی پس از مرگ و عالم برزخ میگوید، کاملاً قابل توضیح و توصیف نباشد.
بهعبارتدیگر، در اینجا با یک تجربه بسیط و روشن مواجه نیستیم تا بگوییم آیا صحیح است یا خیر؛ بلکه در اینجا انبوهی از تجربیات آنهم با جزئیات ریزودرشت وجود دارد که برخی از آنها کاملاً قابل تطبیق با آموزههای دین اسلام بوده و برخی از آن نیز با این آموزهها مخالف است.
اما بههرحال اصول اساسی اینگونه تجربیات، نظیر حقیقت روح، واقعیت زندگی پس از مرگ و... مورد تأیید اسلام است.
نکته پنجم: تجربیات دردناک
ممکن است بپرسید، تجربیات نزدیک به مرگ، حالتی خوشایند و احساس نیکو را برای شخص ایجاد میکنند، درحالیکه به قطع و یقین برخی از این افراد در زمره ملحدان و گناهکاران قرار دارند. در اینجا باید به این نکته توجه داشت که اولا:ً (با فرض صداقت ایشان) همانطور که گذشت اصلاً مرگی را تجربه نکرده تا بخواهد شاهد سختیهای مرگ باشد؛ ثانیاً: در جای خودش توضیح دادهشده که برخی از ملحدان به سبب قصوری که دارند، مستضعف فکری نامیده میشوند و انشاءالله اهل نجات میباشند؛ همچنین برخی از گناهکاران نیز بهواسطه سختیهای زندگی و بیماری یا توبه و پشیمانی باطنی، بخشیده شده و به همین جهت، از عذاب رهایی مییابند. ثالثاً: بسیاری از گزارشهایی که از تجربه مرگ بیانشده، اتفاقاً آن را مملو از ناراحتی و عذاب بیان کردهاند و بهعبارتدیگر بحث احساس سبکی و راحتی، عمومیت ندارد؛ چراکه بسیاری از افراد آن را بهگونهای دیگر تجربه کردهاند. در قرآن کریم هم این معنا اینگونه بیان میشود که «و اگر آن زمانى را كه فرشتگان جان كافران را مىستانند، مشاهده كنى [مىبينى] كه بر چهره و پشتشان ضربات سنگينى مىكوبند و [به آنان نهيب مىزنند كه] عذاب سوزان را بچشيد!»(8)
نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن میشود که تجربه نزدیک به مرگ، یک تجربه کاملاً شخصی و غیرقابل اشتراک (و بهتبع آن غیرقابل اثبات) برای اشخاص است که در حقیقت تجربهای از انفصال روح انسان از بدن است که نمیتوان آن را بهعنوان مرگ حقیقی انسان، قلمداد کرد چراکه آنچه در هنگام مرگ حقیقی رخ میدهد، سفری معمولاً بیبازگشت و سکنا در عالم برزخ است که البته در نحوه کیفیت جان دادن، با توجه به آیات و روایات، میان مؤمنان و کافران تفاوت بسیاری وجود دارد. هرچند بسیاری از تجربیاتی که به نحو صادقانه گزارششده است، میتواند قابل تطبیق بر آیات و روایات بوده و ازنظر اعتقادی، مهر تأیید را دریافت کند.
پینوشتها:
- به انگلیسی: Near-death Experience (بهصورت مخفف: NDE)
- برگرفته از سایت ویکیپدیا مدخل «تجربه نزدیک به مرگ»
- ر.ك: طباطبايي، محمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهراء، چاپ دوم، 1371، ص 63.
- کجباف، محمدباقر و دیگران، تبیین رابطه روح و بدن با تکیهبر نظریه سیستمها و تجربههای نزدیک مرگ، فصلنامه کلام اسلامی، دوره 22، شماره 85، صفحه 129-147
- Sabom, Michael (1998), Light& Death: One Doctor's Fascinating Account of Near-Death Experiences. Grand Rapids, Michigan: Zondervan Publishing House, p. 53
- vanLommel P, van Wees R, Meyers V, Elfferich I. (2001) Near-Death Experience in Survivors of Cardiac Arrest: A prospective Study in the Netherlands. Lancet, December 15: 358 (9298): 2039-45.
- Kunhardt,M.(1993),A Review of Near Death Experiences, Journal of Scientific Exploration, Vol. 7, No. 3, pp. 219-239.
- سوره الأنفال، آیه 50
۱۴۰۰/۰۲/۱۵ ۰۷:۴۱ شناسه مطلب: 98282
آیا اموات میتوانند در حق خودشان دعا کنند مثلاً از خداوند طلب بخشش نمایند؟
پاسخ:
با مراجعه به قرآن و روايات معصومين اجمالاً وجود دعا و درخواست از مقام ربوبي براي اموات در برزخ و آخرت از طرف مؤمنین و تبهكاران وجود دارد؛ اما در خصوص بخشش گناه و يا نجات از عذاب فقط از طرف تبهكاران بیانشده كه آنهم نهتنها موردتوجه پروردگار قرار نمیگیرد. بلكه در بعضي موارد هم مورد توبيخ واقع میشود.
1-دعاي مؤمنین و کفار در برزخ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيْنَ أَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ أَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِينَ فِي حُجُرَاتٍ فِي الْجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا وَ يَتَزَاوَرُونَ فِيهَا وَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَقِمْ لَنَا السَّاعَةَ لِتُنْجِزَ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا قَالَ قُلْتُ فَأَيْنَ أَرْوَاحُ الْكُفَّارِ فَقَالَ فِي حُجُرَاتِ النَّارِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا وَ يَتَزَاوَرُونَ فِيهَا وَ يَقُولُونَ رَبَّنَا لَا تُقِمْ لَنَا السَّاعَةَ لِتُنْجِزَ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا (1)راوي گويد از محضر امام صادق (ع) پرسيد ارواح مؤمنین كجا هستند؟ امام فرمودند: در حجرههایی از بهشت (برزخي) از غذاهاي بهشتي میخورند و از شرابهای بهشتي مینوشند و همديگر را زيارت مي كنند و اینچنین میگویند: خدايا زمان قيامت را برسان تا آن وعدههایی كه به ما دادي به ما برسد. پرسيدم ارواح كفار كجا هستند؟ امام فرمودند: آنها نيز در حجرههایی از آتش گرفتار غذا و نوشیدنیهای جهنمي هستند و اين دعا رادارند خدايا قيامت را نرسان تا آن وعدههایی كه به ما دادهای به ما برسد.
در قرآن خبر میدهد از حال كفار و تبهكاران كه هنگام مرگ درخواستي از خدا دارند كه موردتوجه قرار نمیگیرد.«حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلىِّ أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كلاََّ إِنَّهَا كلَِمَةٌ هُوَ قَائلُهَا وَ مِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (2)(آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مىدهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، مىگويد: «پروردگار من! مرا بازگردانيد! شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مىگويند): چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مىگويد (و اگر بازگردد، كارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند!
2-دعاي مؤمنین در آخرت:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (3)(اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به درگاه خدا توبهاى راستين كنيد، اميد است كه پروردگارتان بدیهایتان را از شما بزدايد و شمارا به باغهایی كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد. در آن روز خدا پيامبر [خود] و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند خوار نمىگرداند: نورشان از پيشاپيش آنان و سمت راستشان، روان است. مىگويند: پروردگارا، نور ما را براى ما كامل گردان و بر ما ببخشاى، كه تو بر هر چيز توانايى).
3- دعاي كفار و تبهکاران در آخرت:
وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ (4) (كاش (حال آنها را) هنگامیکه در برابر آتش (دوزخ) ايستادهاند، ببينى! مىگويند: ایکاش (بار ديگر، به دنيا) بازگردانده مىشديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمىكرديم و از مؤمنان مىبوديم!
رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (5)پروردگارا! ما را از اين (دوزخ) بيرون آر، اگر بار ديگر تكرار كرديم قطعاً ستمگريم (و مستحق عذاب)!
با توجه به اين بخش از دعاهاي مؤمنین و تبهكاران اجمالاً اصل دعا و درخواست در برزخ و آخرت وجود دارد؛ اما در خصوص طلب بخشش از ناحيه خود اموات مطلب روشني در متون ديني نيافتيم. اگرچه طلب بخشش و يا ترفيع درجه براي مؤمنی كه قابليت دريافت رحمت خاصه الهي را دارد از طريق شفاعت امکانپذیر است و نصيبي به او میرسد؛ اما اينكه مستقیماً خود ميت بتواند از طريق دعا بهرهای ببرد بهصراحت معلوم نيست.
پینوشتها:
1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404 ق، ج 6، ص 234.
2. مؤمنون (23)، آيه (99-100(.
3. تحريم (66)، آيه (8(.
4. انعام (6)، آيه (27(.
5. مؤمنون (23) آيه (107(.
۱۴۰۰/۰۲/۱۳ ۰۶:۴۳ شناسه مطلب: 98254
پاسخ:
از روايات استفاده ميشود كه حضور ارواح اموات و شهدا در دنيا و مأذون بودن آنان به دعا و استجابت آن، از یکسو به ميزان مقام و منزلت آنان و از سوي ديگر به ميزان علاقه و رضايت آنان از بازماندگان و ميزان توجه بازماندگان به آنان بستگي دارد.
از امام كاظم (ع) روایتشده كه روح اموات به بازماندگان سر ميزند. اگر از آنان كردار خوب و عمل صالح ببينند خوشحال ميشوند و از آنان راضي ميگردند؛ و اگر آنان را در مسير طاعت خداوند نديدند، بلكه كردار بد و گناه از آنان مشاهده نمودند، اندوهگين و ناراحت ميشوند. (1)
ازجمله دعاهاي مستجاب، دعاي پدر و مادر است؛ بنابراین اگر بازماندگان با عمل صالح خود روح آنان را ازخودراضی كنند و براي حل مشكلات بر سر قبور آنان حاضر شوند و پس از خواندن سوره حمد و يازده مرتبه قل هو الله احد و هفت مرتبه إنّا أنزلناه و هديه نمودن ثواب آن به روح والدين از آنان بخواهند كه براي حل مشكلاتشان دعا كند، دعاي آنان مستجاب ميشود و مشكل فرزندان حل ميگردد. امام علي (ع) ميفرمايد:
«مردگان خود را زيارت كنيد، آنها از زيارت شما خوشحال ميشوند. بايد هر يك از شما حاجتش را كنار قبر پدر و مادرش طلب نمايد». (2)
در خصوص دعا و طلب استغفار از طرف شهيدان براي مؤمنان و بازماندگان شايد دليل خاص نداشته باشيم، اما با توجه به آیهای كه شهيدان را زندگان میداند، نمیتوان گفت كاري از آنها برنمیآید، بلكه میتوان استنباط كرد آنان براي بازماندگاني كه مؤمناند دعا میکنند.
پينوشتها:
1. بحارالانوار، ج 6، ص 257 و الكافي، ج 3، ص 230.
2. الكافي، ج 3، ص 229.