پرسش وپاسخ

حسد یکی از رذایل و بیماری اخلاقی است. درمان این بیماری بر دو اساس استوار است. 1-درمان علمی یا نظری 2- درمان عملی.

پرسش:

به همسایه‌ام حسودی می‌کنم. زندگی بسیار آرام و خوبی دارد! به نظرتان چه کنم؟(درمان)

پاسخ:

مقدمه

یکی از نواقص بزرگ و جبران‌ناپذیر انسان که گاه به‌صورت ملکه و عادت می‌شود و انسان را از رسیدن به آمال و آرزوهای حقیقی زندگی بازمی‌دارد، حسادت است، شخص حسود نمی‌تواند کسی را در آغوش آسایش مشاهده کند و همواره از دیدن نعمت و موفقیت دیگران، در خود احساس فشار و سنگینی می‌کند. در تعالیم اسلامی از حسادت به‌عنوان یک بیماری، بلکه بدترین و خطرناک‌ترین بیماری اخلاقی یاد شده است، درمان این بیمارى اخلاقى مانند درمان صفات رذیله دیگر بر دو اساس استوار است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

 

پاسخ اجمالی

درمان حسد متوقف بر تلاش در دو زمینه است. درمان علمی یا نظری: در قسمت «علمى‏» شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد. تنگ‌نظری و بخل، ضعف ایمان و ناآگاهى از استعدادهاى خویش، می‌تواند از ریشه‌ها باشد. دوم درمان عملی که با چند کار می‌تواند عملاً مبارزه کند. الف: عمل برخلاف حسد؛ یعنی برخلاف آنچه حسد انسان را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار شود. مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد. ب: خوش‌بینی و دوری از بدبینی، ج: ترک هم‌نشینی با حسودان، د: ترک تجسس در زندگی دیگران و: افزایش راز و نیاز و معنویت، ه: هم‌نشینی با علما و صالحان.

 

پاسخ تفصیلی

راه‎های درمان حسد

 

1. درمان علمی یا نظری

در قسمت «علمى‏» شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‏هاى پیدایش حسد. در پاسخ‌های قبلی به این دو موضوع به‌صورت مفصل اشاره شده است.

همان‌گونه که شخص معتاد به یک اعتیاد خطرناک، باید سرانجامِ کار معتادان را بررسى کند و ببیند آن‌ها چگونه سلامت و تندرستى خود را از دست داده و خانواده و حیثیت اجتماعى آن‌ها بر باد مى‏رود و با دردناک‏ترین وضعى در جوانى جان مى‏سپارند و نه‌تنها کسى از مرگ آن‌ها ناراحت نمى‏شود. بلکه از مرگ او خوشحال شده و آن را راه خلاصی براى خانواده و فامیل مى‏شمرند! همین‏طور «حسود» باید بیندیشد که این بیمارى اخلاقى به‌زودی جسم او را بیمار مى‏کند، مانند خوره روح او را مى‏پوساند و مى‏خورد و از بین مى‏برد، خواب و آرامش را از او سلب مى‏کند و هاله‏اى از غم و اندوه همیشه اطراف قلب او را گرفته است و از آن بدتر اینکه مطرود درگاه خدا مى‏شود و به سرنوشتى همچون ابلیس و قابیل گرفتار مى‏آید و تازه با همه این‌ها نیز نمى‏تواند به مقصود خود یعنى زوال نعمت محسود (شخص مورد حسادت) برسد! از سوى دیگر درباره ریشه‌ها و زمینه‌ها و انگیزه‏هاى حسد باید بیندیشد و ریشه‌هاى آن را یکى پس از دیگرى قطع کند، هرگاه تنگ‌نظری و بخل سرچشمه این رذیله اخلاقى شده، به مداواى آن‌ها برخیزد، اگر ضعف ایمان و عدم آشنایى به توحید افعالى خداوند او را در این گرداب پرتاب کرده است‏ به تقویت مبانى ایمان و توحید بپردازد و هرگاه ناآگاهى از استعدادهاى خویش و ظرفیت‏هایى که براى ترقى و پیشرفت در وجود اوست، او را گرفتار عقده حقارت و به دنبال آن حسد نموده است ‏به درمان آن رو آورد و در سایه توکل به خدا و اعتمادبه‌نفس، عقده حقارت را بگشاید و رذیله حسد را از خود دور سازد. بهتر است عصاره و خلاصه‌ای از این امور را در صفحه یا صفحاتى بنویسد و هرچند روز یک‌بار بر آن مرور کند و حتى با صداى بلند آن را براى خود در تنهایى جمله جمله بخواند و پیرامون آن بیندیشد و مخصوصاً روى روایاتى که در این زمینه از معصومین رسیده و در کتب روایی ذکر شده تکیه کند. بی‌شک هر حسودى این برنامه را به‌طورجدی دنبال کند در مدت کوتاهى نتیجه خواهد گرفت، روح و جسم خود را تدریجاً از شر حسد رهایى مى‏بخشد و افق‏هاى روشنى از سلامت و سعادت در برابر او نمایان مى‏گردد. در ارتباط با درمان علمی و فکری در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه‌السلام نقل شده که فرمود:

 «خود را از شدّت بخل و کینه و غضب و حسد در امان دارید و براى مبارزه با هریک از این امور وسیله‌اى آماده‌سازید، ازجمله تفکّر در عواقب سوء این صفات رذیله و راه درمان و طلب فضیلت از این طریق»(1)

2. درمان عملی

الف: بر خلاف حسادت رفتار کردن

 خویشتن را موظف بدارید تا برخلاف آنچه حسد شما را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار کنید، مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد، خوبی‌های او را برای خود و دیگران بازگو کنید، صفات جمیله او را خاطرنشان سازید و تا آنجا که می‌توانید از او تعریف و تمجید نمایید. اگر حسد شما را به تکبر و خودپسندی وادار می‌کند. نسبت به مردم متواضع و فروتن باشید. موقعی که حسد، انسان را به محروم ساختن نعمت از دیگران برمی‌انگیزد، به فرد مورد حسد احسان کرده و به او نعمت عطا کنید. لااقل به نفس خویش بفهمانید که این شخص هم بنده خدا است و شاید خداوند به او نظر لطف دارد که به او نعمت عطا کرده است. «علماى اخلاق به افراد ترسو براى از میان بردن این رذیله اخلاقى توصیه مى‌کنند که در میدان‌هایى که ورود در آن شجاعت فراوان مى‌خواهد گام بگذارند و این کار را بر خود تحمیل کنند تا تدریجاً ترس آن‌ها بریزد و شجاعت به‌صورت عادت درآید و سپس ملکه گردد. همین‌گونه حسود باید با استفاده از ضدّ آن به درمان پردازد که درمان هر بیمارى دارویى است که از ضدّ آن تشکیل یافته است»(2)

 در احادیث نیز به این نکته اشاره شده است:

 «هنگامی‌که نسبت به کسى حسد پیدا کردى بر طبق آن عمل نکن و بر او ستمى روا مدار».(3)

 نسبت به شخصی که به او حسادت می‌ورزید دعا کنید و از خداوند طلب خیر کنید تا خداوند به شما نیز نظر لطف و رحمت داشته باشد.

ب: ترک بدبینى در عمل و لزوم خوش‌بینى

لازمه حسادت آن است که شخص حسود براى محسود فضیلتى نشناسد و راستى گفتار و درستى کردار را براى او قائل نشود؛ مثلاً اگر کار درستی از کسى بیند که نتواند منکرش بشود آن را بر ریاکارى و عوام‌فریبى یا بر تصادف حمل مى‌کند؛ و درمانش آن است که بنا را بر خوش‌بینی بگذارد و در مورد رفتار و گفتار مردم تا یقین به فساد نکند همه را حمل بر صحت کند.(4)

ج: ترک مصاحبت و هم‌نشینی با حسودان

از آنجایى که بیمارى حسادت مانند بسیارى از بیمارى‌هاى روانى و پاره‌اى از بیمارى‌هاى جسمانى مسرى است به‌طوری‌که اگر شخص پاک‌دلی با یک نفر حسود مصاحبت و رفاقت کند پس از چندى او هم به بیمارى حسادت گرفتار مى‌شود، بهتر است انسان از افرادی که حسودی می‌کنند به‌شدت دوری کند. امام صادق علیه‌السلام مى‌فرماید:

 «پدرم مرا نهى فرمود از هم‌نشینی و رفاقت با سه نفر: کسى که بر نعمتى رشک برد و کسى که به مصیبت دیگرى شادمان شده و شماتت کند و کسى که سخن‌چینى نماید»(5)

د: ترک تجسس از اطلاعات شخصی و خانوادگی محسود

اگر انسان کمتر در مورد دیگران تجسس کند یا از موفقیت‌ها یا نعمت‌هایشان کمتر بداند و خود را از این نوع اطلاعات دور کند و نسبت به این اطلاعات بی‌میلی نشان دهد کمتر حسادت خواهد کرد. اساساً زمینه حسادت از بین می‌رود، زیرا انسان وقتی حسادتش فعال می‌شود که بداند فلان فرد موفقیت یا نعمتی بدست آورده است. پس دوری از اطلاعات دیگران راه عملی برای دوری از حسادت محسوب می‌شود.

و: افزایش ارتباط با خدا و افزایش معنویت

راز و نیاز داشتن با ذات حق‌تعالی که هم بی‌نیاز است و هم بی‌نیاز کننده؛ راز و نیاز، بهترین و مؤثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری‌های روحی و روانی مثل حسادت است. امام زین‌العابدین علیه‌السلام در راز و نیازش با ذات حق‌تعالی، عرضه می‌دارند:

 «خداوندا به تو پناه می‌برم از طوفانی شدن حرص و شعله‌ور گردیدن خشم و غالب شدن حسادت»(6)

 پس هرچه انسان، عبادت و معنویت را در خود تقویت کند و به خدا بیشتر پناه ببرد عملاً از حسادت دورتر می‌شود.

ه: هم‌نشینی با علما و صالحان و مؤمنان

انسان اگر عملاً با دانشمندان و صالحان زیاد نشست‌وبرخاست کند عملاً از صفات و کارهای زشت اخلاقی مانند حسد دور می‌شود زیرا خاصیت این نشست‌ها این است که اگر خطایی از کسی سر بزند نهی از منکر می‌شوند؛ یعنی انسان با این معاشرت دائماً نهی از منکر مانند حسد می‌شود.

 

نتیجه‌گیری:

درمان بیمارى اخلاقى حسادت بر دو اساس استوار است.

 اول درمان علمی یا نظری که شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند: یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد.

 دوم درمان عملی که با چند کار می‌تواند عملاً مبارزه کند.

 الف: عمل برخلاف حسد؛ یعنی برخلاف آنچه حسد انسان را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار شود. مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد؛ ب: خوش‌بینی و دوری از بدبینی؛

 ج: ترک هم‌نشینی با حسودان؛

 د: ترک تجسس در زندگی دیگران؛

 و: افزایش راز و نیاز و معنویت؛

 ه: هم‌نشینی با علما و صالحان.

 با رعایت این امور علمی و عملی انسان کم‌کم از حسادت دور می‌شود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

حسد و دروغ اثر شهید دستغیب

پی‌نوشت‌ها:

1. «احترسوا من سَوره الجَمد و الحقد و الغضب و الحسد و اعدوا لکل شىء من ذلک عده تجاهدون بها من الفکر فى العاقبه و منع الرذیله و طلب الفضیله» لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص 88

2. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، 1385 ش، ج 2، ص 149

3. «اذا حسدت فلا تبغ» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 74، ص 153

4. شهید دستغیب، عبدالحسین، قلب سلیم، قم، دارالکتاب، 1388 ش، ج 2، ص 688

5. «نَهَانِی أَنْ أُصَاحِبَ حَاسِدَ نِعْمَهٍ وَ شَامِتاً بِمُصِیبَهٍ أَوْ حَامِلَ نَمِیمَهٍ.» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 261

6. «اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سوره الغضب و غلبه الحسد» امام على بن الحسین، الصحیفه السجادیه، قم، چاپ اول، 1376 ش، ص 56

خداوند خورشید و ماه را برای حساب زمان و نظم بخشیدن به زندگی بشر قرار داده است. منظر طبیعی و علمی، هم خورشید و هم ماه برای تعیین زمان کاربرد دارد

پرسش:
آیا می‌توان گفت که ازنظر اسلام، تقویم موردپسند خدا، تقویم قمری است نه تقویم شمسی؟

یکی از نعمت‌های الهی که قرآن کریم بر آن تأکید کرده، نظام منظم زمان و حرکت دقیق اجرام آسمانی است. آیه شریفه «او شکافنده صبح است؛ و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است؛ این، اندازه‌گیری خداوند توانای داناست.»(1) نشان می‌دهد که خداوند خورشید و ماه را برای حساب زمان و نظم بخشیدن به زندگی بشر قرار داده است. در این میان، اگرچه از منظر طبیعی و علمی، هم خورشید و هم ماه برای تعیین زمان کاربرد دارند، اما آنچه از مجموعه آیات قرآن و سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برمی‌آید، این است که تقویم قمری، در حوزه‌ی دین و عبادات اسلامی، تقویم مورد تأیید خدا است و خداوند آن را معیار و مبنای مناسبات شرعی قرار داده است، بی‌آنکه تقویم‌های دیگر مانند شمسی یا میلادی را مردود یا غیرشرعی معرفی کند. در ادامه در قالب نکاتی به توضیح این مطلب می‌پردازیم.
پاسخ اجمالی
قرآن کریم خورشید و ماه را ابزار سنجش زمان معرفی می‌کند، (سوره انعام، آیه 96) اما در عرصه عبادات اسلامی، تقویم قمری را به رسمیت شناخته است.
آیات متعددی مانند آیاتی درباره‌ی رؤیت هلال برای حج (سوره بقره، آیه 189)، ماه رمضان (سوره بقره، آیه 185) و ماه‌های حرام (سوره توبه، آیه 36)، بر کاربرد تقویم قمری در احکام شرعی دلالت دارند.
برخی معتقدند تأیید تقویم قمری تنها به دلیل مطابقت با فرهنگ رایج عصر نزول قرآن بوده، اما دلایلی همچون سادگی رؤیت هلال، دسترسی عمومی، چرخش در فصول مختلف و پیوند با طبیعت، تقویم قمری را برای عبادات مناسب‌تر کرده است.
هرچند استفاده از تقویم‌های دیگر مانند شمسی یا میلادی برای امور عرفی ایرادی ندارد، اما حفظ تقویم قمری در امور دینی، به تداوم هویت اسلامی کمک می‌کند.
درمجموع، می‌توان گفت اسلام تقویم قمری را در حوزه‌ی شرعی ترجیح داده، بدون آنکه سایر تقویم‌ها را مردود و غیرشرعی شمارد.

پاسخ تفصیلی
نکته اول: تأیید تقویم قمری در قرآن
خداوند در قرآن، ماه‌های قمری را به‌عنوان معیار زمان‌بندی در امور عبادی معرفی کرده است. آیاتی همچون:
• «درباره هلال‌های ماه از تو سؤال می‌کنند؛ بگو: آن‌ها، بیان اوقات (و تقویم طبیعی) برای (نظامِ زندگیِ) مردم و (تعیینِ وقتِ) حج است.»(2)
 این آیه به‌صراحت اشاره دارد که هلال‌های ماه، وسیله‌ای برای تعیین وقت عبادات، ازجمله حج، هستند. در آیه دیگر نیز به این مطلب اشاره شده که حج در ماه‌های قمری مشخص است: «حج، در ماه‌های معینی است؛ و کسانی که (با بستن احرام و شروع به مناسک حج)، حج را بر خود فرض کرده‌اند، (باید بدانند که) در حج، آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدال نیست.»(3)
• «تعداد ماه‌ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز که آسمان‌ها و زمین را آفریده، دوازده ماه است؛ که چهار ماه از آن، ماه حرام است؛ (و جنگ در آن ممنوع می‌باشد.) این، آیین ثابت و پابرجا (ی الهی) است! بنابراین، در این ماه‌ها به خود ستم نکنید (و از هرگونه خونریزی بپرهیزید) و ...»(4)
 در این آیه، شمار ماه‌ها نزد خداوند، دوازده عدد است؛ و در ادامه، به چهار ماه حرام (ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب)(5) اشاره می‌شود که هدف از تشریع و امضای آن، جلوگیری از جنگ‌های طولانی‌مدت در میان انسان‌ها است. وقتی چهار ماه خونریزی و جنگ ممنوع می‌شود، فرصتی برای تفکر و گفتگو و صلح ایجاد می‌گردد. این چهارماه، ماه‌های قمری مشخص در میان اعراب بودند و ازاینجا روشن می‌شود که منظور از دوازده ماه نزد خدا در ابتدای آیه نیز، ماه‌های قمری است.
• «(روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهی که قرآن، برای راهنمایی مردم و نشانه‌های هدایت و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن‌کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن‌کس که بیمار یا در سفر است، روزهای دیگری را به‌جای آن، روزه بگیرد.»(6)
 در این آیه، به این نکته اشاره می‌شود که نزول قرآن در ماه رمضان رخ داده است و خداوند دستور داده که مردم در این ماه روزه‌دار باشند؛ مگر اینکه مسافر و بیمار گردند.
درنتیجه، اصل معیار زمان در آفرینش، هم شامل ماه است و هم خورشید، ولی در حوزه‌ی شرعی و مناسک دینی، قرآن تنها تقویم قمری را مبنا قرار داده است.

نکته دوم: آیا تأیید تقویم قمری صرفاً امضای فرهنگ جاهلی است؟
برخی معتقدند قرآن صرفاً تقویم رایج زمان نزول خود، یعنی تقویم قمریِ رایج در میان عرب جاهلی را به رسمیت شناخته و این به معنای تقدس یا ترجیح ذاتی این تقویم نیست. به عبارتی، چون مردم آن زمان از تقویم قمری استفاده می‌کردند، قرآن نیز همان را تأیید کرده تا درک و اجرای احکام آسان‌تر باشد.
اما در برابر این دیدگاه، گروهی از مفسران و اندیشه‌مندان (7) بر این باورند که انتخاب تقویم قمری در اسلام تنها از باب تطابق با فرهنگ زمانه نبوده است، بلکه ویژگی‌هایی در آن وجود دارد که آن را برای کارکرد دینی مناسب‌تر می‌سازد:
• قابلیت عمومی و مردمی بودن:
 رؤیت هلال، امری است که برای عموم مردم ممکن است. نیازی به محاسبات پیچیده نجومی یا ابزار دقیق ندارد. حتی افراد روستایی یا کسانی که در مناطق دوردست زندگی می‌کنند، می‌توانند با چشم غیرمسلح ماه را ببینند و بر اساس آن، تکلیف دینی خود را مشخص کنند.
• انعطاف‌پذیری جهانی:
 تقویم قمری با گردش در فصول مختلف، عبادات را به همه‌ی زمان‌های سال می‌کشاند. برای مثال، روزه در ماه رمضان ممکن است در تابستان یا زمستان قرار گیرد و این، نوعی عدالت طبیعی در میان ملت‌ها ایجاد می‌کند. برخلاف تقویم شمسی که برخی عبادات، در یک فصل خاص، محدود می‌مانند.
• ارتباط مستقیم با طبیعت:
 حرکت ماه و رؤیت آن، انسان را به پدیده‌های طبیعی متوجه می‌کند. هر ماه، با طلوع و غروب‌های متفاوت ماه، پیامی از گذر زمان دارد. درواقع، تقویم قمری انسان را به طبیعت نزدیک‌تر می‌سازد.

نتیجه‌گیری
بر اساس آنچه گفته شد، می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که اسلام تقویم قمری را برای عبادات و احکام شرعی، تقویمی مورد تأیید و مشروع می‌داند. بااین‌حال، استفاده از تقویم شمسی یا میلادی برای امور عرفی و غیرعبادی، منع شرعی ندارد و متناسب با اهدافی که داریم، می‌توانیم از آن‌ها نیز استفاده کنیم. البته با توجه به اینکه عبادات اسلامی ازجمله روزه، حج، عید قربان و عید فطر همگی بر اساس تقویم قمری هستند، حفظ و به‌کارگیری این تقویم، به حفظ هویت و انسجام دینی مسلمانان کمک می‌کند. استفاده صرف از تقویم شمسی یا میلادی ممکن است به‌تدریج موجب کم‌رنگ شدن این پیوند دینی شود.

کلمات کلیدی
تقویم قمری، تقویم شمسی، ماه‌های قمری، تقویم اسلامی.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره انعام، آیه 96: «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ».
2. سوره بقره، آیه 189: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّهِ ۖ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ».
3. سوره بقره، آیه 197: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ ۚ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ».
4. سوره توبه، آیه 36: «إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ ۚ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ ۚ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّهً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ».
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج 55، ص 339.
6. سوره بقره، آیه 185: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ».
7. برای مطالعه بیشتر، رک: نصیری گیلانی، علی، تقویم قمری و اراده حکیمانه الهی، لینک: https://nasirigilani.ir/speeches/1596/
 

«عِشق» به معنای علاقه شدید به چیزی است. عشق، به مقدس و نا‌مقدس تقسیم می‌شود. عشق، مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل نیست، در علاقه به خدا نیز بکار می‌‌رود .

پرسش:

آیا در روایات، عاشق شدن مذمت شده و نشانه ضعف نفس است؟

پاسخ:

مقدمه

عشق یکی از عمیق‌ترین و مهم‌ترین موضوعات در ادبیات، فلسفه و عرفان است. مقوله عشق جزء پیچیده‌ترین مطالب حیات است. درباره عشق، عظمت و شکوه عشق، جنون و بیماری عشق، سخن بسیار گفته شده و شاید کمتر کلمه‌ای باشد که این‌همه، تعبیرها و تعریف‌های مختلف و متناقض درباره آن گفته شده باشد. در این نوشتار به بررسی واژه عشق در روایات پرداخته می‌شود.

 

پاسخ اجمالی

«عِشق» به معنای علاقه شدید به چیزی است. مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل نیست، بلکه عشق، به مقدس و نامقدس تقسیم می‌شود. علامه مجلسی ذیل حدیث «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ‏ الْعِبَادَهَ» می‌گوید: عشق به معنای زیاده‌روی در دوست‌ داشتن و محبت است. گاهی خیال می‌‌شود عشق، مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل است، به ‌همین جهت در علاقه به خدا بکار نمی‌‌رود، اما این حدیث برخلاف پندار مزبور است؛ آنچه مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آنچه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی است. چشم عاشق از دیدن عیوب معشوق نابینا و گوش او از شنیدن زشتی‌هایش کر است و درنتیجه در روایات برای عشق مذموم پیامدهایی ذکر شده است: ضعف حواس، فراموشی یاد خداوند، هجران، حسرت و ندامت، ازجمله این پیامد‌ها است.

پاسخ تفصیلی

عشق، اقسام و پیامدهای آن

1. مفهوم عشق

«عَشَقَ» از مادّه «عِشق» (بر وزن فکر) به معنای علاقه شدید به چیزی است و «عشقه» (بر وزن ثمره) به معنای درختی است که سبز و با طراوت می‌شود سپس چیزی نمی‌گذرد که باریک و زرد می‌گردد. بعضی گفته‌اند: عشق در اصل از همین مادّه گرفته شده است، زیرا عاشق را لاغر و پژمرده می‌کند. (1)

2. اقسام عشق

الف. عشق مقدس:

 عشق به خدا و اولیاءالله و ارزش‌های والا، عشق مقدس است. در عشق‌های حقیقی و مقدّس، روحِ انسان صفا و نورانیّت فوق‌العاده‌ای پیدا می‌کند و همه‌چیز را جز معشوق حقیقی - که مظهر کمال مطلق است - به فراموشی می‌سپارد و تحمّل تمام شداید را برای رسیدن به وصال او و برخوردار شدن از جذبه‌های عنایت و لطفش آسان می‌شمرد.

ب‌. عشق نا‌مقدس:

 در عشق‌های مجازی و مادّی نامقدّس، انسان دیوانه‌وار به چیزی علاقه پیدا می‌کند و هر چه دارد در پای آن می‌ریزد. درواقع، منظور از عشق در اینجا، جاذبه نیرومندی است که دو انسان را به گناه و آلودگی و سقوط در لجنزار عصیان می‌کشاند و هر چه در نکوهش آن گفته شود، کم است. این جاذبه سرکش، عقل را ویران می‌کند و از کار می‌اندازد و انسان براثر آن دست به کارهای جنون‌آمیزی می‌زند. این نوع از عشق نشانه ضعف نفس است. (2)

3. عشق در روایات

واژه «عشق» در برخی از روایات شیعه و سنی وارد شده است. امام صادق علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل فرمودند: ‏ «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ‏ الْعِبَادَهَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَی مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَی عُسْرٍ أَمْ عَلَی یُسْرٍ؛ (3) بهترین مردم کسی است که عاشق عبادت شود، با عبادت دست به گردن شود و آن را از دل دوست دارد و با تن خود انجام دهد و برای آن فارغ شود (بکار دیگر دل مشغول ندارد) چنین شخصی باک ندارد که زندگی دنیایش به‌سختی گذارد یا به‌آسانی

علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث می‌‌فرماید: عشق به معنای زیاده‌روی در دوست‌ داشتن و محبت است. گاهی خیال می‌‌شود عشق، مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل است، به ‌همین جهت در علاقه به خدا بکار نمی‌‌رود، اما این حدیث برخلاف پندار مزبور است؛ هرچند بنابر توقیفی بودن اسماء‌الله احتیاط آن است واژه‌های مشتقّ آن (عاشق و معشوق) را در مورد خداوند بکار نبریم.

 آنچه مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آنچه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی است. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانی شده و از بین می‌‌رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است. (4)

4. پیامدهای عشق در روایات

عشق نا‌مقدس که بر پایه درک صحیح نبوده، بلکه از راه حواس ظاهری ایجاد شده و خواهشی زودگذر باشد، در روایات دارای پیامدهایی است:

1. ضعف حواس

عشق موجب کوری چشم و بیماری دل می‌گردد، دید عاشق در زاویه‌ای خاص قرار می‌گیرد و معایب معشوق را نمی‌بیند و گوش او چیزی جز مدح محبوب نمی‌شنود، عقل او کارایی خویش را از دست داده و توان تفکر در موضوعات دیگر را ندارد و حتّی اراده برگشت از این عشق را از دست می‌دهد.

امام علی علیه‌السلام در خطبه‌ای نتیجه محبّت و علاقه شدید به دنیا را به‌صورت یک قاعده کلّی و عام بیان می‌فرمایند: «مَنْ عَشِقَ‏ شَیْئاً أَعْشَی بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَهٍ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَهٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِی یَدَیْهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا حَیْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَیْهَا وَ حَیْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَیْهَا ...؛ (5) هر کس به چیزی عشق ورزد، دیده‌اش نابینا و دلش بیمار گردد. با چشمی ناسالم می‌نگرد و با گوشی ناشنوا گوش می‌کند. شهوات، خردش را دریده و دنیا دلش را میرانده و نفسش شیفته آن شده است؛ پس بنده دنیا و هر کس که چیزی از آن را در دست دارد، هست. هرکجا برود، می‌رود و هرکجا رو کند، رو می‌آورد

همچنین فرمودند: «عَیْنُ‏ الْمُحِبِّ‏ عَمِیَّهٌ عَنْ مَعَایِبِ الْمَحْبُوبِ وَ أُذُنُهُ صَمَّاءُ عَنْ قُبْحِ مَسَاوِیهِ؛ (6) چشم عاشق از دیدن عیوب معشوق نابینا و گوش او از شنیدن زشتی‌هایش کر است

در روایت دیگر از ایشان نقل شده است: «إِنَّکَ إِنْ أَطَعْتَ‏ هَوَاکَ‏ أَصَمَّکَ وَ أَعْمَاکَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَکَ وَ أَرْدَاک‏؛ (7) اگر تو مطیع هوای نفس خود باشی، تو را کر و کور می‌کند و به نیستی کشانده و هلاک می‌کند

2. فراموشی یاد خداوند

علت ورود عشق مجازی به قلب، خالی شدن آن از یاد خداست، قلبی که حبّ خدا در آن جای گرفته باشد به چیزی غیر آن اجازه ورود نمی‌دهد. «مفضل» می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: عشق چیست؟ آن حضرت فرمودند: «قُلُوبٌ‏ خَلَتْ‏ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَیْرِه؛ (8) قلب هائی است که از ذکر خدا خالی شده و خداوند عشق به غیر خودش را به آن‌ها چشانده است

3. هجران

از امام علی علیه‌السلام نقل شده: «الْهِجْرَانُ عُقُوبَهُ الْعِشْق‏؛ (9) جدائی عذاب عشق است.» امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ وَضَعَ حُبَّهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ فَقَدْ تَعَرَّضَ‏ لِلْقَطِیعَه؛ (10) هر کس محبتش را در غیر جای خویش قرار دهد [به‌جای رابطه و پیوند] خود را در معرض جدایی قرار داده است

4. حسرت

چه بسیار عشق که به وصال منجر نشود یا ممکن است گاهی وصال، محال باشد، قلب عاشق در این مواقع پر از حسرت و اندوه می‌شود. امام علی علیه‌السلام فرمودند: «إِیَّاکُمْ وَ تَمَکُّنَ‏ الْهَوَی مِنْکُمْ فَإِنَّ أَوَّلَهُ فِتْنَهٌ وَ آخِرَهُ مِحْنَه؛ (11) بپرهیزید از وجود هوای نفس در درونتان که آن آغازش فتنه و آخرش محنت زاست

5. ندامت

پشیمانی از پیامدهای روانی عشق است. امام صادق علیه‌السلام از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل فرمودند:‏ «کَمْ مِنْ شَهْوَهِ سَاعَهٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلا؛ (12) چه‌بسا شهوت لحظه‌ای، حزن و اندوه طولانی به دنبال داشته باشد

نتیجه:

«عِشق» به معنای علاقه شدید به چیزی است. عشق، به مقدس و نا‌مقدس تقسیم می‌شود. عشق، مخصوص علاقه ‌داشتن به امور باطل نیست، در علاقه به خدا نیز بکار می‌‌رود. در روایات برای عشق مذموم پیامدهایی ذکر شده است: ضعف حواس، فراموشی یاد خداوند، هجران، حسرت و ندامت.

پی‌نوشت‌ها:

1. سمی‏ العاشِقُ‏ عاشِقاً لأَنه یَذْبُلُ من شده الهوی کما تَذْبُل‏ العَشَقَهُ إِذا قطعت و العَشَقَهُ: شجره تَخْضَرُّ ثم تَدِقُّ و تَصْفَرُّ؛ عن الزجاج و زعم أَن اشتقاق العاشق منه؛ إبن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 10، ص 251، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414 ق. (الْعِشْقُ‏) الْإِفْرَاطُ فی الْمَحَبَّهِ فیومى، أحمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج 2، ص 412، موسسه دارالهجره، قم، چاپ دوم، 1414 ق.

2. مکارم، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، ج 4، ص 582-572، دارالکتب الاسلامیه‌، تهران‌، چاپ اول، 1386 ش.

3. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 83، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

4. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏8، ص 84، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1404 ق.

5. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 109، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

6. تمیمی آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 481، دفتر تبلیغات، ایران، قم، چاپ اول، 1366 ش.

7. تمیمی آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 307، دفتر تبلیغات، ایران؛ قم، چاپ اول، 1366 ش.

8. إبن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، ص 668، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376 ش.

9. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏75، ص 11، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.

10. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج‏1، ص 266، دارالکتب الإسلامیه، قم، چاپ دوم، 1371 ق.

11. تمیمی آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 306، دفتر تبلیغات، ایران، قم، چاپ اول، 1366 ش.

12. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 451، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

«هامان» در کتاب مقدس و داستان «اِسْتِر» به دوران خشایارشا نسبت داده شده است، اما قرآن او را فردی در زمان فرعون معرفی کرده است.

پرسش:

ادعای اشتباه قرآن، در رابطه با هامان چقدر صحیح است؟

پاسخ:

مقدمه

مخالفان اسلام، از زمان نزول قرآن کوشیده‌اند آن را برگرفته از منابع پیشین، از جمله عهدین، جلوه دهند. آن‌ها علاوه بر اتهام اقتباس، گاه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را به اشتباه تاریخی نیز متهم کرده و مدعی شده‌اند فهم حضرت از برخی از مطالب عهدین نادرست بوده و در نتیجه، آن‌‌ مطالب در قرآن به صورت اشتباه نقل شده‌اند! یکی از این ادعاها، اشتباه‌گرفتن هامان وزیر خشایارشا (486-460ق.م) با وزیر فرعون در زمان حضرت موسی علیه‌السلام، با وجود هزار و صد سال فاصله زمانی بین آن دو است! این ادعا در نوشتار حاضر با اتکا به مقاله «هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!»(1) بررسی و نقد خواهد شد.

هامان در قرآن

قرآن شش بار از هامان یاد می‌کند. دو بار در کنار فرعون و دوبار در ردیف فرعون و قارون نام او آمده است. در دو آیه نیز شاهد این هستیم که فرعون به او دستور داده تا برای کسب اطلاع از خدای موسی علیه‌السلام برای او بنای بلندی بسازد. این آیات حاکی از مقام والای او در دستگاه فرعون هستند. برخی مفسران، او را وزیر یا مشاور اعظم فرعون دانسته‌اند؛ اما برخی دیگر با این نظر مخالفت کرده‌اند.

هامان در عهدین

کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، در کتاب اِسْتِر، از فردی به نام هامان یاد می‌کند. او رئیس وزرای خشایارشا و بسیار متکبر و مغرور بوده است. خشایارشا پس از خشمناک‌شدن از همسرش، با دختری به نام استر ازدواج می‌کند. این دختر یهودی بوده، اما به توصیه مردخای، پسرعمو و قَیّمش، دین خود را پنهان می‌کند. مردخای از تعظیم به هامان خودداری می‌کند. هامان که از همه انتظار تعظیم دارد، از امتناع مردخای خشمگین می‌شود و فرمان قتل یهودیان را از پادشاه می‌گیرد. استر دین خود را برای پادشاه آشکار می‌کند و می‌گوید فرمان تو شامل من هم می‌شود. پادشاه این بار دستور قتل هامان را صادر و مردخای را به‌جای او رئیس وزرا می‌کند.

ادعای خاورشناسان مبنی بر اشتباه قران درباره هامان

برخی از مستشرقان همچون لودوﯾﮑﻮ ﻣﺎراﭼﯽ، جورج سیل، ﺗﺌﻮدور ﻧﻮﻟﺪﮐﻪ، ﻫﻨﺮی لامنس، ژوزف ﻫﻮروﯾﺘﺲ، ﭼﺎرﻟﺰ کالتر ﺗﻮری و آرتور جفری، مدعی شده‌اند با توجه به‌این‌که در زﻣﺎن حضرت موسی علیه‌السلام ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﻧﺎم ﻫﺎﻣﺎن وﺟﻮد ﻧﺪارد، متوجه می‌شویم پیامبر خدا، «هامان» داﺳﺘﺎن ﮐﺘﺎب اﺳﺘﺮ در ﻋﻬﺪ ﻋﺘﯿﻖ را به اشتباه در داﺳﺘﺎن ﻣﻮﺳﯽ و ﻓﺮﻋﻮن ﺑﺮده اﺳﺖ. شاید کسی بگوید: وﺟﻮد ﺷﺨﺼﯽ در زﻣﺎن ﻣﺘﺄﺧﺮ ﻣﺎﻧﻊ از آن ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﺨﺺ دﯾﮕﺮی ﺑﺎ ﻫﻤﺎن ﻧﺎم در زﻣﺎﻧﯽ ﻗﺪﯾﻢ‌ﺗﺮ وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ اما این پاسخ درست نیست؛ زﯾﺮا اﮔﺮ در زﻣﺎن ﻓﺮﻋﻮن ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮد، به‌دلیل ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ بالایش در حکومت ﺑﺎﯾﺪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ.

نقد ادعای خاورشناسان

1. صرف تقدّم زمانی یک منبع بر منبع دیگر لزوماً نشانه اقتباس منبع متأخر از منبع متقدم نیست و ممکن است هر دو از یک منبع واحد اخذ شده باشند.

2. در صورت اختلاف بین دو منبع متقدم و متأخر، لزوماً منبع متقدم صحیح نیست و این احتمال وجود دارد که منبع متأخر درست باشد.

3. ادله مختلفی همچون تحدّی قرآن، نبود اختلاف در آن، اخبار غیبی، اعجاز علمی و... حاکی از الهی بودن این کتاب هستند. چنانکه تواتر قرآن و همچنین مصاحف کهن متعلق به قرن اول بیانگر تحریف‌ناپذیری آن می‌باشند. از سوی دیگر کتابی همچون استر در عهد عتیق دست‌کم در اصل الهی بودن آن تردید است؛ بنابراین، ما با یک متن الهی تحریف‌نشده همچون قرآن و متنی که الهی بودن آن محل تردید است، روبه‌رو هستیم و مشخص است در چنین مواردی قول کدامیک تأیید و مقدّم می‌شود.

4. در تاریخ ایران به افرادی همچون «هامان»، «استر» و «مردخای» اشاره نشده است. اﮔﺮ در زﻣﺎن خشایارشا ﭼﻨﯿﻦ اﺷﺨاصی وجود خارجی داشتند، به‌دلیل ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ بالایشان در ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺑﺎﯾﺪ نامشان در تاریخ ذکر می‌شد؛ به‌ویژه که هامان به‌عنوان وزیر پادشاه، به‌دلیل دشمنی با مردخای دستور قتل همه یهودیان را از پادشاه می‌گیرد؛ اما در عوض خودش اعدام می‌شود و مردخای به‌جای او وزیر می‌شود. چنین رخدادی ممکن نیست توسط مورخان نادیده گرفته شود.

5. تنها منبعی که پیش از قرآن از «هامان» نام برده، کتاب استر در عهد عتیق است. اما این کتاب حتی به اعتقاد بسیاری از محققان یهودی و مسیحی فاقد اعتبار تاریخی و فقط یک افسانه و داستان خیالی است که سعی شده قدیمی جلوه داده شود؛ به‌ویژه‌که در طومارهای بحرالمیت قُمران، همه اسفار عهد عتیق وجود داشت مگر همین کتاب استر! این داستان از جهت محتوا نیز باورکردنی نیست. برای نمونه، چگونه استر توانسته یهودی بودن خود را مخفی کند درحالی‌که همگان از یهودی بودن مردخای، عمو و قیّم او، باخبر بودند؟! برخی محققان بر این باورند که کتاب استر در عهد عتیق، در حقیقت بازسازی داستانی افسانه‌ای از بابل قرن پنجم می‌باشد که در آن کشمکش‌های «مردوخ» و «اییشتار» با «شاه اخشورش» به تصویر کشیده شده است. بعدها فردی اسامی را تغییر داد و «مردوخ» را به «مردخای، «اییشتار» را به «استر» و «شاه اخشورش» را به «خشایارشا» تبدیل کرد. نکته مهم دیگر این‌که ارتباط بابلی‌ها با مصریان ثابت شده و احتمالاً نام «هامان» از مصر وارد فرهنگ بابل شده است و این یعنی شخصی در مصر قدیم با این نام وجود داشته است. برخی احتمال داده‌اند با توجه به‌این‌که هامان ملازم فرعون با یهودیان مخالف بوده، شخصیت ملازم پادشاه و در عین حال مخالف یهودیان در کتاب استر نیز «هامان» نام گرفته است.

6. موریس بوکای، محقق فرانسوی، درباره این‌که آیا در دربار فرعون شخصی به نام «هامان» وجود داشته است یا نه، تحقیق کرد. وی پس از مراجعه به لغت‌نامه اسامی اشخاص در پادشاهی نوین مصر نوشته هرمن رنک، با کمال تعجب متوجه شد که نام ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﮐﺎرﮔﺮان ﻣﻌﺎدن ﺳﻨﮓ در زمان فرعون، «هامان» بوده است. در قرآن نیز فرعون از «هامان» خواسته است که برای او بنای بلندی بسازد.

7. برخی در مقام اشکال به قرآن گفته‌اند: در حالی مطابق قرآن، فرعون دستور می‌دهد برای او ساختمانی بلند از آجر (گِل پخته‌شده) بسازند که بناهای مرتفع مصریان همگی از سنگ‌های بزرگ ساخته شده‌اند؛ این اشکال نیز وارد نیست؛ زیرا ﺑﺎﺳﺘﺎن‌ﺷﻨﺎسان در ﺑﺴﺘﺮ رود نیل و ﺳﺎﺣﻞ آن ﻣﻘﺒﺮه‌ﻫﺎ و ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن‌ﻫﺎﯾﯽ را یافته‌اند که همگی از آجر ساخته شده‌ بوده‌اند.(2)

نتیجهگیری

هامان مطابق کتاب استر در عهد عتیق، در زمان خشایارشا بوده؛ اما قرآن از وجود او در زمان حضرت موسی علیه‌السلام خبر داده است. ادله مختلفی حاکی از صحت گزارش قرآن هستند: اولاً قرآن الهی و تحریف‌نشده است اما کتاب استر اصالت تاریخی ندارد و فقط شکل تغییریافته افسانه‌ای بابلی است؛ ثانیاً در هیچ منبع تاریخی به‌وجود وزیری به نام هامان در زمان خشایارشا اشاره نشده؛ ثالثاً نام ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﮐﺎرﮔﺮان ﻣﻌﺎدن ﺳﻨﮓ فرعون، هامان بوده است.

منابع برای مطالعه بیشتر:

  • شاکر، محمدکاظم و محمدسعید فیاض، مقاله «هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!»، قرآن‌شناخت، بهار و تابستان 1389ش، شماره5، صص145 تا 164.
  • نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

چکیدة پاسخ:

«هامان» در کتاب مقدس و داستان «اِسْتِر» به دوران خشایارشا نسبت داده شده، اما قرآن او را فردی در زمان فرعون معرفی کرده است. خاورشناسان درحالی مدعی اشتباه قرآن در این زمینه شده‌اند که اولاً داستان استر در کتاب مقدس حتی به اعتقاد محققان یهودی و مسیحی، اصالت تاریخی ندارد؛ بلکه از روی افسانه‌های بابلی جعل شده است و نام‌های موجود در آن واقعی نیستند؛ ثانیاً هیچ منبع تاریخی‌ای وجود هامان را در دوران خشایارشا تأیید نکرده است؛ ثالثاً هامان نام فرمانده کارگران معادن سنگ فرعون بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. شاکر، محمدکاظم و محمدسعید فیاض، هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!، قرآن‌شناخت، بهار و تابستان 1389ش، شماره5، صص145 تا 164.

2. برخی از محققان معتقدند که «فرعون دستور داده هامان برای او عدسی و تلسکوپ بسیار بزرگی بسازد که بتواند از درون آن به آسمان‌ها نظاره کرده و خدای موسی را جستجو کند». برای آگاهی بیشتر در این زمینه رجوع کنید: جواهری، سیدمحمدحسن، «آیا در قرآن به «تلسکوپ» اشاره شده است؟»، آذر، 1401ش:          (https://javahery.blogfa.com/post/508/563)-تلسکوپ-در-قرآن-)

عصر ظهور، اوج تحولات است. گسترش علوم و رشد عقول و معارف، تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی، ارتقای تعلیم و تربیت و عدالت اجتماعی، جامعه‌ای را در دوران ظهور شکل می‌دهد.

پرسش:

جهان پس از ظهور امام عصر (عج) چه خصوصیات مثبتی دارد که بشر چشم‌انتظار او است؟

پاسخ:

مقدمه

انقلاب حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌توان سرآغاز عصر طلایی و تحول و پیشرفت در جوامع بشری دانست. بنا بر روایاتی که در این زمینه به دست ما رسیده، دوران ظهور حضرت، از ویژگی‌ها و اوصافی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و حتی فردی، برخوردار است که هر شنونده‌ای را مجذوب خویش خواهد کرد. اینک در قالب نکاتی، به برخی از این موارد می‌پردازیم.

 

پاسخ اجمالی

انقلاب حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌توان سرآغاز عصر طلایی و تحول و پیشرفت در جوامع بشری دانست که دارای این ویژگی‌های منحصربه‌فرد است:

• گسترش علوم و دانش‌ها و رشد عقول و معرفت در مردم

• تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی و اعتماد عمومی

• ارتقای سطح تعلیم‌وتربیت

• توسعه بهداشت و درمان

• نزول برکات آسمانی و توسعه کشاورزی

• استخراج گنج‌ها، منابع و ذخایر زمین

• اجرای عدالت اجتماعی

 

متن پاسخ

نکته اول: گسترش علوم و دانش‌ها و رشد عقول و معرفت در مردم

دوران حضور امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، عصر شکوفایی دانش‌ها، استعدادها و اوج‌گیری علوم و عقول انسان‌ها است. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی، تمام علوم را 27 حرف می‌داند که قبل از ظهور، فقط دو حرف آن شناخته شده؛ اما در هنگام ظهور حضرت، 25 حرف دیگر نیز در میان مردم انتشار می‌یابد.(1) این حدیث، در حقیقت اشاره به جهش، تحول و پیشرفت علم و دانش در عصر ظهور اشاره دارد. در حدیث دیگری از امام باقر علیه‌السلام نیز، اشاره شده که عقول مردم به کمال رسیده و بلوغ فکری و معرفتی آنان تکمیل می‌شود.(2)

نکته دوم: تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی و اعتماد عمومی

یکی دیگر از برکات عصر ظهور، اخلاق‌مداری و امنیت اجتماعی است. بنا بر روایات، کینه و عداوت از دل‌ها زایل شده، صلح و آشتی با همدیگر برقرار شده، امنیتی مثال‌زدنی برای انسان‌ها روی خواهد داد(3) و ضرر رساندن به هم و ترس از یکدیگر از بین خواهد رفت.(4) در پی این تحولات، اعتماد عمومی به بالاترین سطح خود رسیده و صمیمیت و اعتماد فراگیر خواهد شد؛ به‌طوری‌که در روایتی این‌گونه توصیف شده که هر نیازمندی از جیب برادرش به مقدار نیاز برمی‌دارد و برادرش نیز جلوگیری نمی‌کند.(5) همچنین کینه، ستیزه و جدل از دل‌های بندگان رخت خواهد بست.(6)

نکته سوم: ارتقای سطح تعلیم‌وتربیت

در زمان حضور حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، آموزش همگانی همسو با معلومات مردم، ارتقاء یافته، به‌طوری‌که حکمت و علم در میان مردم فراگیر شده و طبق بیان روایات، حتی زن خانه‌دار در منزل خویش می‌تواند طبق قرآن و شیوه نبوی حکم نماید.(7) همچنین، معارف و حکمت‌ها در وهله اول، از وجود نازنین حضرت سرچشمه می‌گیرد. ایشان از طریق عمل به معارف و ارزش‌ها، به تعلیم و تربیت انسان‌ها می‌پردازد. طبق احادیث، حضرت آنچه را که به مردم فرمان می‌دهد، خود پیش از دیگران به آن عمل کرده و آنچه را که مردم را از آن نهی کند، خود پیش از همگان از آن ‌پرهیز می‌کند.(8)

نکته چهارم: توسعه بهداشت و درمان

در دوران ظهور، بهداشت، درمان و سلامتی مردم، دستخوش تحولات اساسی می‌گردد، به‌طوری‌که هر بیماری که عصر حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را درک کند، بهبود خواهد یافت و هر ضعیف و ناتوان جسمی در آن زمان نیرومند و قوی خواهد گشت.(9)

نکته پنجم: نزول برکات آسمانی و توسعه کشاورزی

محصولات کشاورزی، تأثیر بسزایی در رونق اقتصادی داشته که این امر متوقف بر بارش نزولات آسمانی است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «در آخرالزمان در میان امتم، مهدی قیام می‌کند، خداوند کران تا کران قلمرو حکومت جهانی او را توسط باران، سیراب می‌سازد، زمین، گیاه و نبات خود را می‌رویاند...(حضرت مهدی) به دامداری و دامپروری و رونق اقتصادی اهمیت می‌دهد و امت را عظمت می‌بخشد.»(10)

نکته ششم: استخراج گنج‌ها، منابع و ذخایر زمین

در دوران ظهور، منابع و ذخایر زمینی کشف شده و گنج‌های زمینی استخراج می‌شوند. در روایتی این‌گونه آمده که زمین آنچه در اعماق خویش دارد را بیرون می‌دهد و همه امکانات و برکات خویش را در اختیار ایشان می‌گذارد.(11)

نکته هفتم: اجرای عدالت اجتماعی

از موارد مهمی که در عصر ظهور مورد توجه است، استقرار عدالت اجتماعی در تمام زوایای زندگی جامعه بشری ازجمله عدالت در تقسیم بیت‌المال و توزیع ثروت‌های ملی است. بنا بر حدیث «مهدی این امت، زمین را از عدل و داد پر کند، چنانچه از ظلم و بیداد پر شده است،»(12) در دوران ظهور، نابسامانی‌های سیاسی، ستم اجتماعی و ظلم اقتصادی، جای خود را به قسط و عدل و یا همان عدالت اجتماعی می‌دهد و رفاه و آسایش برای مردمان جوامع به ارمغان می‌آورد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در این زمینه می‌فرمایند: «مهدی میان مردم، در تقسیم اموال، به مساوات رفتار می‌کند به‌طوری‌که دیگر نیازمند و محتاجی یافت نمی‌شود.»(13)

نتیجه‌گیری:

عصر ظهور، اوج تحول در علم، اخلاق و معنویت است. گسترش علوم و رشد عقول و معارف، تحول اخلاقی، امنیت اجتماعی، ارتقای تعلیم و تربیت و عدالت اجتماعی، جامعه‌ای را در دوران ظهور شکل می‌دهد که آرمان تمام انبیا و اولیای الهی بوده و این تحولات نه‌تنها با اصلاح بیرونی، بلکه با دگرگونی درونی انسان‌ها محقق می‌شود. خداوند متعال این‌گونه اراده کرده که جوامع انسانی، طعم حکمرانی آخرین حجت الهی را در عصر ظهور بچشند و حتی از شنیدن اوصاف آن در دوره آخرالزمان و قبل از ظهور، برای آمدن منجی لحظه‌شماری کنند.

پی‌نوشت‌ها

1- «فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفا...»؛ بهاءالدین نیلی نجفی، علی بن عبدالکریم، منتخب الأنوار المضیئه فی ذکر القائم الحجّه علیه‌السلام، تصحیح عبداللطیف حسینی کوه‌کمری، قم، مطعبه الخیام، 1360 ش، ص 201.

2- «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 1، ص 25.

3- «...حَتَّی تَمْشِی الْمَرْأَهُ بَیْنَ الْعِرَاقِ إِلَی الشَّامِ لَا تَضَعُ قَدَمَیْهَا إِلَّا عَلَی النَّبَاتِ وَ عَلَی رَأْسِهَا زَبِیلُهَا لَا یُهَیِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَا تَخَافُه»؛ ابن‌بابویه، محمد بن علی، الخصال، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1362 ش، ج 2، ص 626.

4- «... ِ فَلَا یُؤْذِی بَعْضُهُمْ بَعْضا...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج ۵۲، ص ۳۸۴.

5- «... َ أَتَی الرَّجُلُ إِلَی کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ»؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1409 ق، ج 5، ص 121.

6- «... َ لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَاد»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 316.

7- «...  تُؤْتَوْنَ الْحِکْمَهَ فِی زَمَانِهِ حَتَّی إِنَّ الْمَرْأَهَ لَتَقْضِی فِی بَیْتِهَا بِکِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سُنَّهِ رَسُولِ اللَّه»؛ ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1397 ق، ص 239.

8- «...وَ یَکُونُ آخَذَ النَّاسِ بِمَا یَأْمُرُ بِهِ وَ أَکَفَ النَّاسِ عَمَّا یَنْهَی عَنْه»؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 418-419.

9- «من أَدْرَکَ أَهْلَ بَیْتِی مِنْ ذِی عَاهَهٍ بَرَأَ وَ مِنْ ذِی ضَعْفٍ قَوِیَ»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 335.

10- «... یعطی المال صحاحا و تکثر الماشیه و تعظم الامه»؛ مقدسی شافعی سلمی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر فی أخبار المنتظر (عج)، قم، مسجد مقدس جمکران، ۱۴۲۸ ق، ص 194.

11- «...تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِیذَ کَبِدِهَا وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْماً مَقَالِیدَهَا»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 130.

12- «یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ کلینی، الکافی، ج 1، ص 338.

13- «...یُسَوِّی بَیْنَ النَّاسِ حَتَّی لَا تَرَی مُحْتَاجاً إِلَی الزَّکَاه»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 390.

با توجه به عقبه تاریخی و مذهبی سوریه، امکان تبدیل این کشور به یک نظام سکولار بعید به نظر می‌رسد اما تنزل تدریجی جایگاه دین به سطح اسلام اجتماعی، محتمل است.

پرسش:

اسلام اجتماعی چیست و آیا در آینده سوریه، امکان رشد سویه‌هایی از اسلام اجتماعی وجود دارد؟

پاسخ:

مقدمه

قلمرو دین، همواره یکی از اصلی‌ترین بحث‌های پیش روی ادیان بوده است. این مسئله نه‌تنها محدوده عملکرد و نفوذ دین را در حوزه‌های فردی، اجتماعی و سیاسی تعریف می‌کند، بلکه بر تفسیرهای متنوعی که از آموزه‌های دینی ارائه می‌شود نیز تأثیرگذار است. تفاوت در برداشت از ماهیت دین، اهداف آن و حدود ارتباط آن با زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، منجر به شکل‌گیری طیف گسترده‌ای از قرائت‌ها و خوانش‌های دینی شده؛ تا جایی که از دل این تفاوت‌ها، جریان‌ها، نحله‌ها و رویکردهای مذهبی و سیاسی بسیاری متولد گردیده است. دین اسلام به‌عنوان آخرین و کامل‌ترین دین نیز، قرائت‌های بسیاری از اسلام فردی، اجتماعی تا سیاسی را به خود دیده است. این پژوهش با عبور از رویکرد فردی، درصدد تفصیل اسلام اجتماعی و بررسی امکان‌های آن در آینده سوریه است و طبیعتاً برای ترسیم دقیق بحث، باید اسلام سیاسی نیز تبیین شود.

متن پاسخ

1. چیستی اسلام اجتماعی و سیاسی

اسلام اجتماعی، یک خوانش از اسلام است که یک درجه از سکولاریسم فردی فراتر رفته و اسلام را منحصر به تنظیم روابط فردی و رابطه بین انسان با خدا نمی‌کند، بلکه برای اسلام مرزهای اجتماعی قائل است؛ بدین معنا که ارزش‌های اسلام را اجتماعی می‌داند، اما تحقق آن‌ها را نه در نهاد سیاست و حکومت بلکه در درون نهادهای اجتماعی و مدنی تعریف می‌کند. درواقع، یک دیوار بزرگ بین نهاد دین و سیاست وجود دارد و حکومت نباید در تحقق دین هیچ دخالتی انجام دهد. درواقع، قلمرو دین، مسائل اجتماعی و نهاد اجتماع است و حکومت هیچ وظیفه‌ای ندارد. به‌عنوان‌مثال اسلام اجتماعی می‌خواهد حجاب در جامعه باشد، اما می‌گوید نهادهای مدنی آن را ترویج کنند. این خوانش از اسلام، از دهه 1990 پس از برکناری اربکان در ترکیه شکل گرفت و به (اسلام ترکی) معروف است. ازآنجاکه هویت فرهنگی و تمدنی ترکیه، اسلامی است و امکان حذف یک‌باره و یکپارچه اسلام نبود، ارتش لائیک ترکیه با کمک روشنفکران غرب‌زده، با بازخوانی ظرفیت‌های تمدنی و فرهنگی ترکیه، اسلام سکولار را حاکم کردند؛ اسلامی که از یک‌سو ریشه در سکولاریسم دارد و از سوی دیگر با ناسیونالیسم ترکی و گرایش‌های قومی پیوند خورده است.(1) این خوانش از اسلام، به رهبری عبدالله گولن در تقابل با اسلام سیاسی شکل گرفت و موجب پیدایش نگاه‌های منفی نسبت به اسلام سیاسی شد.(2) آبشخور فکری گولن، ریشه در افکار سعید نوروسی (فقیه شافعی و فیلسوف روشنفکر ترکی) دارد.(3)

 

2. بررسی پیدایش سویه‌های اسلام اجتماعی در آینده سوریه

واکاوی جریان ظهور اسلام اجتماعی در ترکیه و بررسی زمینه‌ها و شاخص‌های آن و تطبیق آن بر جامعه سوریه، زمینه‌های رشد و غلبه این خوانش از اسلام را در سوریه نیز محتمل می‌سازد. اینجا شواهد متعددی وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتنداز:

الف. عقبه تاریخی و فرهنگی سوریه؛

عقبه تاریخی و فرهنگی سوریه، ریشه در اسلام اموی دارد. معاویه و خاندان اموی در این منطقه احترام ویژه‌ای دارند. در دوران خلافت بنی‌امیه، دمشق به‌عنوان پایتخت خلافت انتخاب شد و این شهر به مرکز سیاسی، فرهنگی و مذهبی جهان اسلام تبدیل گردید. معاویه بن ابی‌سفیان، نخستین خلیفه اموی، نه‌تنها بنیان‌گذار این خلافت بود، بلکه با تأسیس نظامی سیاسی مبتنی بر عرب‌گرایی و اشرافیت قریشی، هویت متمایزی برای این منطقه‌ایجاد کرد. خاندان اموی و میراث آن‌ها در سوریه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، به‌گونه‌ای که این احترام حتی پس از سقوط خلافت اموی در میان برخی جریان‌های سیاسی و اجتماعی منطقه باقی مانده است. در دوران معاصر، ظهور ناسیونالیسم عربی به رهبری افرادی مانند جمال عبدالناصر، حافظ اسد و رهبران حزب بعث، این ارتباط تاریخی را دوباره زنده کرد. ناسیونالیسم عربی که عمدتاً بر اتحاد اعراب و میراث فرهنگی و تاریخی آنان تأکید دارد، از دوره بنی‌امیه به‌عنوان نمادی از قدرت و شکوه عربی یاد کرده است. این نگاه به‌ویژه در حزب بعث سوریه که ایدئولوژی آن ترکیبی از سکولاریسم قومی و ناسیونالیسم عربی بود، برجسته شد.(4)

ب. طایفه‌گرایی و تأثیر آن بر سیاست در سوریه؛

در سوریه، طایفه‌گرایی (Sectarianism) به معنای ترکیب مذهب یا دین خاص با یک قومیت مشخص، به‌طور قابل‌توجهی مشهود و مؤثر است. این پدیده که ریشه در تاریخ پیچیده و متنوع سوریه دارد، نه‌تنها در شکل‌دهی به هویت‌های جمعی و رفتارهای طائفه‌ها، بلکه در نحوه تعامل آن‌ها با دیگر گروه‌ها و حتی در تلقی جامعه از هر طائفه اثرگذار بوده است. ترکیب مذهب، قومیت و گاه زبان در سوریه منجر به شکل‌گیری هویت‌های چندلایه و گاه متضاد شده که به اختلافات اجتماعی و سیاسی دامن زده است.

ج. مداخله دولت‌های سکولار در سوریه؛

فشارهای اقتصادی و سیاسی واردشده بر سوریه، به‌ویژه پس از جنگ داخلی و تحریم‌های بین‌المللی، زمینه‌های جدیدی را برای تغییر در ساختارهای اجتماعی و دینی این کشور فراهم کرده است. تحریم‌های شدید اقتصادی و تسلط کردهای سوریه بر منابع نفتی، باعث کاهش توان اقتصادی دولت مرکزی و ضعف در ارائه خدمات عمومی شد. این وضعیت باعث شده که بخش‌های گسترده‌ای از جامعه سوریه، به‌جای تکیه بر دولت، به‌دنبال راه‌حل‌های جایگزین در نهادهای مدنی و اجتماعی باشند. در این شرایط، ظهور و بروز رویکردهای سکولار و تساهل‌گرایانه در دولت اسد، ناشی از تلاش برای جلب حمایت‌های بین‌المللی و کاهش تنش‌های داخلی است. این تغییرات که بیشتر از روی ضرورت و ضعف اقتصادی و سیاسی رخ داده‌اند، فضای اجتماعی را برای نوع جدیدی از رویکردهای دینی باز کرده‌اند. با کاهش قدرت دولت مرکزی در اجرای ایدئولوژی‌های رسمی و ظهور جریان‌های سکولارتر، اسلام اجتماعی می‌تواند به‌عنوان یک خوانش میانه‌رو از دین که بر تعامل نهادهای مدنی، اجتماعی و فرهنگی با آموزه‌های اسلامی تأکید دارد، رشد کند. با توجه به اینکه بخش بزرگی از مردم سوریه از پیامدهای اسلام سیاسی افراطی، به‌ویژه گروه‌های تکفیری و خشونت‌طلب مانند داعش، خسته شده‌اند، خوانش‌های میانه‌روتر مانند اسلام اجتماعی می‌توانند مقبولیت بیشتری پیدا کنند. لذا این مدعیان جدید قدرت، برای جذب مردم سوریه و جلب افکار عمومی جهانی با یک تغییر رویکرد جدی، جلوه‌هایی از سکولاریسم را به نمایش گذاشته‌اند.(5)

 

نتیجه‌گیری

با توجه به عقبه تاریخی و مذهبی سوریه، امکان تبدیل این کشور به یک نظام کاملاً لائیک یا سکولار به معنای اسلام فردی بعید به نظر می‌رسد؛ اما تنزل تدریجی جایگاه دین به سطح اسلام اجتماعی، به‌ویژه در سایه تحولات اخیر، بسیار محتمل است؛ چراکه اولاً اسلام اموی که بخش عمده‌ای از هویت تاریخی مذهبی سوریه را شکل داده، خوانشی سکولار و آمیخته با بدعت‌های تاریخی است و زمینه رشد اسلام اجتماعی را دارد. ثانیاً رشد قومیت‌گرایی و ناسیونالیسم افراطی عربی توسط روشنفکران سکولار در سوریه، عامل دیگری در تضعیف نقش دین در عرصه‌های سیاسی است. این جریان‌ها، با تأکید بر هویت قومی و ملی، تلاش کرده‌اند تا دین را به حوزه‌های فردی یا نهایتاً اجتماعی محدود کنند و از حضور آن در قدرت جلوگیری کنند. ثالثاً، گروه‌های مدعی قدرت مانند تحریر الشام که عامل ایالات‌متحده هستند، با تثبیت در قدرت، سعی خواهند کرد، اسلام سیاسی که با منافع استعمارگران و سلطه گران در تعارض است و در دل خودش انقلابی‌گری را بازتولید می‌کند، حذف کنند. لذا با تأکید بر سکولاریسم و نمایش نمادهای سکولار، تلاش می‌کنند خود را به‌عنوان گزینه‌ای مدرن و غیرمذهبی برای آینده سوریه معرفی کنند.

پی‌نوشت‌ها

1. نوروزی فیروز، رسول، اسلام ترکی تقابل با اسلام انقلابی؛ مروری بر اندیشه‌های عبدالله گولن، رهیافت انقلاب اسلامی، 1391، ش 19، ص 21.

2. متولی امامی، سید محمدحسین و میرعلی، محمدعلی، بازخوانی دو الگوی تمدنی اسلام اجتماعی و اسلام سیاسی در ترکیه معاصر؛ کاربست الگوی تمدنی اسلام اجتماعی در ترکیه معاصر، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، سال نهم، شماره سوم، تابستان 1397، ص 78.

3. محمد، نورالدین، اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی در ترکیه، ترجمه غلامرضا مرادی، مجله پگاه حوزه، ش 18، 1380، ص 91.

4. Hourani, Albert. A History of the Arab Peoples. Harvard University Press, 1991.

5. خادم شیرازی، فاطمه، تغییر توازن قدرت و ابهام در آینده دولت سوریه، مرکز مطالعات بین‌المللی صلح- IPSC، 1403، https://peace-ipsc.org

در قرآن کریم در چندین سوره به تاریخ و حوادث گذشته پرداخته است. یکی از این سوره ها سوره مبارکه نساء است که به تاریخ بنی اسرائیل و حضرت عیسی(ع) اشاره شده است.

پرسش:

داستان‌های تاریخی سوره نساء را بیان کنید.

پاسخ:

خداوند در قرآن کریم در چندین سوره به مناسبت‌های مختلف به تاریخ و حوادث گذشته پرداخته است. نکته‌ای که در این جا وجود دارد این است که بدانیم در تاریخ‌نگاری قرآن، برخلاف دیگر مکاتب تاریخی، خدای متعال اهدافی را دنبال می‌کند تا از طریق آن‌ها، هدف اصلی قرآن یعنی هدایت را محقق سازد. برخی از این اهداف عبارت‌اند از: ایجاد سکینه و آرامش خاطر در قلب پیامبر، موعظه و تذکّر برای مؤمنان، عبرت گیری، زمینه چینی برای تفکّر و تعقّل، هشدار به کافران و تاریخ به مثابه آیه و نشانه‌ای از قدرت و عظمت خدای متعال.

یکی از سوره‌هایی که به طور مختصر به تعداد اندکی از قصه‌های تاریخی فقط اشاره کرده است، سوره مبارکه نساء می‌باشد که فهرست‌وار آن‌ها را بیان می‌کنیم:

1. درخواست بنی‌اسرائیل از موسی در مورد مشاهده خدای متعال(1)

2. صاعقه‌ای که بر سر بنی‌اسرائیل فرود آمد و باعث مرگ آنان شد(2)

3. گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل(3)

4. عهدشکنی بنی‌اسرائیل و قرار دادن کوه طور بالای سر آن‌ها(4)

5. دستور خداوند به آنها مبنی بر ورود به بیت‌المقدس(5)

6. کشتار به ناحق انبیاء توسط بنی‌اسرائیل(6)

7. ماجرای ممنوعیت صید روز شنبه و نافرمانی از دستور الهی(7)

8. ادعای بنی‌اسرائیل مبنی بر اینکه قلوبشان در غلاف است و پرده‌ای بر آن کشیده شده است(8)

9. تهمت ناروا به حضرت مریم علیها‌السلام(9)

10. تلاش آن‌ها برای قتل حضرت عیسی علیه‌السلام(10)

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نساء، آیه 153.

2. سوره نساء، آیه 153.

3. سوره نساء، آیه 153.

4. سوره نساء، آیه 154.

5. سوره نساء، آیه 154.

6. سوره نساء، آیه 155.

7. سوره نساء، آیه 154.

8. سوره نساء، آیه 154.

9. سوره نساء، آیه 156.

10. سوره نساء، آیه 157.

حسد به معنی «آرزوی زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد». در مقابل حسد، «غبطه» قرار دارد که شخص آرزوی زوال نعمت کسی را ندارد.

پرسش:

وقتی دوستانم پیشرفت می‌کنند من ناراحت می‌شوم و خودم را مقایسه می‌کنم! آیا حسادت دارم؟

پاسخ:

مقدمه

صفات فضیلت و رذیلت بیشترین محتوای معارف اخلاقی را تشکیل می‌دهند؛ و بین صفات خوب و بد برخی کلیدی و ریشه‌ای و نقش مادر برای صفات دیگر است؛ یعنی زمینه برای صفات دیگر مهیا می‌کند. در بین صفات بد، حسادت و حسد بسیار نکوهش شده و زمینه بسیاری از صفات بد را مهیا می‌کند. در مورد تعریف آن و فرق آن با صفت‌های مشابهش مثل غبطه نکاتی را مطرح می‌کنیم.

متن اصلی پاسخ

1. تعریف حسد و غبطه

 حسد که در فارسی از آن تعبیر به «رشک» می‏شود، به معنی «آرزوی زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد»؛ بنابراین کار حسود یا ویرانگری است، یا آرزوی ویران شدن بنیان ‏نعمت‌هایی است که خداوند به دیگران داده است، خواه آن سرمایه و نعمت به او منتقل شود یا نه!

 در مقابل حسد، «غبطه» قرار دارد و آن این است که انسان آرزو کند که نعمتی همانند دیگران یا بیشتر از آن‌ها داشته باشد، بی‌آنکه آرزوی زوال نعمت کسی را داشته باشد.(1) در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام می‏خوانیم:

 «انَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبُطُ وَ لَایَحْسُدُ، وَ الْمُنَافِقُ یَحْسُدُ وَ لَایَغْبُطُ»؛ «مؤمن غبطه می‏خورد، ولی حسد نمی‏ورزد، امّا منافق حسد می‏ورزد و غبطه نمی‏خورد».(2)

 فیض کاشانی نیز می‌نویسد: «بدان که حسد فقط بر نعمت است و هرگاه خدا نعمتى به برادرت ارزانى کند تو نسبت به آن، دو حالت دارى: یکى آن‌که از آن نعمت متنفّر باشى و زوال آن را بخواهى؛ این حالت حسد نام دارد؛ بنابراین تعریف حسد کراهت داشتن از نعمت (دیگران) و دوست داشتن زوال آن از صاحب نعمت است. حالت دوم این‌که به نابودى نعمت علاقه نداشته باشى و از نعمت و دوام آن ناراحت نشوى، ولى نظیر آن را براى خود بخواهى. این حالت غبطه نام دارد» (3)

2. بازشناسی مصادیق غبطه از حسد

 با این تعریف از حسد، هرکسی باید ببیند آیا نسبت به دیگران حسود هست یا غبطه می‌خورد؟ آیا دوست دارد دیگران نعمتی نداشته باشند یا دوست دارد او هم مثل آن‌ها دارای مرتبه و نعمت و جایگاه باشد؟ اگر دوست دارد مانند آن‌ها شود بدون اینکه آن‌ها شکست بخورند یا نعمتی از آن‌ها گرفته شود، پس حسود نیست و فقط غبطه می‌خورد. ولی اگر دوست دارد کلاً آن‌ها هیچ موفقیتی نداشته باشند و شکست بخورند، حال چه خودش جای آن‌ها باشد یا اصلاً نباشد، این حسادت است و باید به درمان آن بپردازد. اگر مقایسه کردن یعنی اینکه ‌ای‌کاش ما هم مثل او صاحب نعمت باشیم غبطه است و اگر آرزوی از بین رفتن نعمت‌های کسی را داشته باشیم حسادت است و بهترین فردی که می‌تواند تشخیص دهد خود فرد است.

3. تلخ‌کامی و خود‌خوری

 نکته نهایی اینکه گاهی انسان از صاحب نعمت بودن دیگران ناراحت و دل‌چرکین است و خودخوری می‌کند، آرزوی زوال نعمت از او را ندارد و شاید دوست هم ندارد مانند آن باشد؛ یعنی نه حسود است و نه غبطه می‌خورد، ولی بازهم دل‌چرکین است و خودخوری می‌کند و ناراحت است. این حتی اگر حسد نباشد باز مطلوب نیست و ازنظر اخلاقی پسندیده نیست زیرا باعث می‌شود روح و روان انسان آزرده شود و تلخ‌کامی دائمی در او شکل بگیرد. از نتایج این تلخ‌کامی و خودخوری این است که نشاط عبادت از انسان گرفته می‌شود و دیگر حال عبادت و معنویت و توسل را ندارد؛ بنابراین انسان بهتر است همیشه خداوند را حکیم بداند و به نعمات و دارایی‌های دیگران فکر نکند و به نعمت‌های زیادی که خدا به او داده فکر کند و همیشه شکرگزار خداوند باشد.

نتیجه:

حسد از صفات بسیار بد است که ریشه بسیاری از صفات زشت است و به معنی «آرزوی زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد». البته اگردوست دارد شبیه آن فرد باشد و او هم مانند فرد دیگر صاحب نعمت بشود این صفت غبطه است و اشکالی ندارد. هرکسی خودش باید حسش را تجزیه‌وتحلیل کند ببیند حسود هست یا خیر. البته گاهی انسان‌ها از نعمت دیگران ناراحت‌اند و آرزوی سلب نعمت ندارند و دوست هم ندارند شبیه او شوند ولی ناراحت‌اند و خودخوری می‌کنند این صفت هم خوب نیست و باعث از بین رفتن حال عبادت می‌شود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1- کتاب حسد و دروغ اثر آیت‌الله دستغیب

پی‌نوشت‌ها:

1. مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج‏2، ص 136، قم.

2. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، مؤسسه دارالحدیث العلمیه الثقافیه، قم‏ 1429 ق- 1387 ش‏، ج 2، ص 307، ح 7.

3. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، راه روشن ترجمه محجه البیضاء، مشهد، مترجم عارف و همکاران، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372 ش، ج 5، ص 454

با توجه به روایات مختلف، بوسیدن پدر و مادر، بدون ذکر محل خاصی، از عمل‌های پسندیده است. و هیچ روایتی به‌طور صریح بوسیدن دست، پا یا صورت والدین را منع نکرده است.

پرسش:

آیا بوسیدن دست‌وپای پدر و مادر ثواب دارد و توصیه‌ای در روایات بر این کار شده است و یا این‌که بالعکس نهی شده است؟

پاسخ:

مقدمه

در آموزه‌های اسلامی، احترام به والدین از مهم‌ترین و برترین فضایل اخلاقی شمرده می‌شود. یکی از نمادهای بارز این احترام، بوسیدن والدین است که در بسیاری از روایات دینی به آن اشاره شده است. بوسیدن پدر و مادر نه‌تنها به‌عنوان نشانه‌ای از محبت و قدردانی، بلکه به‌عنوان عملی مقدس و عبادی مورد تأکید قرار گرفته است.

 در ادامه به بررسی این روایات و اهمیت بوسیدن والدین در متون دینی پرداخته می‌شود.

 

روایات بوسیدن پدر و مادر

در احادیثی به بوسیدن پدر و مادر اشاره شده است. برخی روایات، بدون اشاره به دست یا پا، به‌صورت کلی بوسیدن پدر و مادر را توصیه می‌کنند. به‌عنوان نمونه امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

«قُبْلَهُ الْوَلَدِ رَحْمَهٌ وَ قُبْلَهُ الْمَرْأَهِ شَهْوَهٌ وَ قُبْلَهُ الْوَالِدَیْنِ عِبَادَهٌ وَ قُبْلَهُ الرَّجُلِ أَخَاهُ دِین‏؛(1)

بوسیدن فرزند رحمت است و بوسیدن همسر (زن) شهوت است و بوسیدن والدین عبادت محسوب می‌گردد و بوسیدن مرد برادر مؤمنش را، از دین است‏.»

در این حدیث بوسیدن پدر و هم مادر توصیه شده و اشاره به محل خاصی مانند دست یا پای آن‌ها نشده است. در حدیثی دیگر نقل شده که:

«الْحُسَیْنِ بْنِ حَمَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عبدالله ع عَنِ الْمُحْرِمِ یُقَبِّلُ أُمَّهُ قَالَ لَا بَأْسَ هَذِهِ قُبْلَهُ رَحْمَهٍ إِنَّمَا یُکْرَهُ قُبْلَهُ الشَّهْوَهِ؛(2)

حسین بن حمّاد می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام درباره مردی که- در حال احرام- مادر را خود را می‌بوسد سؤال کردم؟ امام صادق علیه‌السلام فرمود: این کار اشکالی ندارد. این بوسه رحمت است. آن بوسه‌ای که پسندیده نیست، بوسه‌ی شهوت است

درست است که این روایت مربوط به موضوع إحرام است ولی می‌توان از آن برای پسندیده بودن بوسیدن مادر و همچنین فضیلت آن‌که بوسه‌ی رحمت است، بهره برد. در این روایت نیز بوسه مطلق و بدون تعیین محل خاصی است. در روایاتی از امام کاظم علیه‌السلام نیز بوسه خویشاوند جایز دانسته شده است:

«مَنْ قَبَّلَ لِلرَّحِمِ ذَا قَرَابَهٍ فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ وَ قُبْلَهُ الْأَخِ عَلَى الْخَدِّ وَ قُبْلَهُ الْإِمَامِ بَیْنَ عَیْنَیْه‏؛(3)

هر که به جهت صله‌رحم خویشاوندى را ببوسد، بر او چیزى نیست و بوسه برادر (دینى) بر گونه‌هاى اوست و بوسه از امام میان دو چشم او است

با توجه به عمومیت این روایت، بوسه زنان خویشاوند مانند مادر و مردان مانند پدر جایز است. البته پرواضح که منظور این روایت، زنان محرم است و همچنین این بوسه نیز بدون شهوت و غرض باطل صورت می‌گیرد. در این روایت، بوسیدن برادر، بر صورت دانسته شده است اما در مورد نحوه‌ی بوسیدن سایر خویشاوندان، سخنی به میان نیامده است؛ اما در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، بیان شده که بوسه بر پیشانی مادر فضیلت ویژه‌ای دارد:

«من قبّل بین عینی أمّه کان له سترا من النّار،(4)

هر که میان چشمان مادرش را ببوسد، این بوسه، پرده‌اى در برابر آتش خواهد بود.

نکته‌ی قابل‌توجه این‌که این روایت از منابع اهل سنت نقل شده و در منابع شیعی ذکر نشده است. البته در این حدیث نیز از بوسیدن دست‌وپا منع نشده است. در حدیثی دیگر از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز بیان شده که:

«إِذَا قَبَّلَ أَحَدُکُمْ ذَاتَ مَحْرَمٍ قَدْ حَاضَتْ أُخْتَهُ أَوْ عَمَّتَهُ أَوْ خَالَتَهُ فَلْیُقَبِّلْ بَیْنَ عَیْنَیْهَا وَ رَأْسَهَا وَ لْیَکُفَّ عَنْ خَدِّهَا وَ عَنْ فِیهَا؛(5)

اگر کسى خواست زن محرم خود را که بالغ شده ببوسد، خواهر باشد یا عمّه یا خاله، میان دو چشم (پیشانى) و سر او را ببوسد و از بوسیدن گونه و دهان او خوددارى نماید

این روایت بیان می‌کند که برای بوسیدن زنان محرم، می‌توان پیشانی را بوسید و باید از بوسیدن گونه و دهان اجتناب کرد. این حدیث در مورد بوسیدن دست ساکت است و نکته‌ای ندارد. البته در روایتی دیگر، حتی این بوسه‌ها برای مادر و خواهر بی‌اشکال دانسته شده است.(6) مشخص است که این روایت نیز بیانگر بوسه‌ی بدون شهوت و اغراض شیطانی است.

در سیره حضرت فاطمه سلام‌الله­علیها نیز نقل شده که ایشان صورت پدر را می‌بوسید.(7) علاوه بر این، روایاتی نیز وجود دارند که بوسه بر پیشانی برادر مؤمن را توصیه می‌کنند. به‌عنوان‌مثال در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل شده است:

«إِنَّ لَکُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِی الدُّنْیَا حَتَّى إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا لَقِیَ أَخَاهُ قَبَّلَهُ فِی مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ؛(8)

راستى براى شما هرآینه نورى است که به‌وسیله آن در دنیا شناخته مى‌شوید تا اینکه هرگاه یکى از شماها به برادر خود برخورد، او را در همان جاى نور که از پیشانى او است مى‌بوسد

در اسلام، احترام به پدر و مادر از واجبات و اولویت‌های مهم است. خداوند در قرآن کریم نیز در چندین آیه به احترام و محبت به والدین تأکید کرده است، به‌ویژه در آیه‌ی 8 سوره عنکبوت:

 «وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا...» توصیه به رفتار نیکو با والدین شده است.

با این توضیح، می‌توان گفت که بوسیدن پیشانی که در روایت امام صادق علیه‌السلام به‌عنوان نشانه‌ای از محبت، احترام و نور معنوی مطرح شده، به‌طور خاص برادران مؤمن را شامل می‌شود، اما با توجه به جایگاه ویژه‌ای که پدر و مادر دارند، این عمل می‌تواند در مورد والدین مؤمن نیز صادق باشد. به‌خصوص درصورتی‌که والدین در تربیت فرزند و هدایت او نقش مؤثری داشته‌اند، آن‌ها شایسته‌ترین افراد برای دریافت چنین نشانه‌ای از احترام و محبت هستند.

بنابراین، با توجه به این مطالب بیان شده، می‌توان نتیجه گرفت که بوسیدن پدر و مادر مورد تائید روایات است و این بوسه می‌تواند بر دست‌وپا و سر آن‌ها باشد. همچنین با جست‌وجوی انجام شده، روایتی که بوسه بر دست، پا یا صورت پدر و مادر را منع کند یافت نشد. بله در برخی روایات بیان شده که دست هیچ‌کس را نباید بوسید،(9) اما با توجه به فراوانی روایاتی که برای بوسیدن پدر و مادر بیان شد، این روایات فارغ از سند ضعیفشان، می‌تواند استثنا داشته باشد و آن نیز بوسیدن دست پدر و مادر و کسی است که احترام آن واجب است.

 

نتیجه

با توجه به روایات مختلف از اهل‌بیت علیهم‌السلام، بوسیدن پدر و مادر، بدون ذکر محل خاصی، از عمل‌های پسندیده و مورد تأکید است. این عمل نه‌تنها به‌عنوان یک نشانه از محبت و احترام بلکه به‌عنوان عبادت و رحمت در نظر گرفته شده است. همچنین، در برخی از روایات، بوسیدن پیشانی مادر فضیلت خاصی دارد و هیچ روایتی به‌طور صریح بوسیدن دست، پا یا صورت والدین را منع نکرده است؛ بنابراین، بوسیدن والدین، به‌ویژه در قالب احترام و محبت، در اصول دینی قابل‌پذیرش و توصیه‌شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضى‏، 1412 ق‏، ص 220.

2. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏4، ص 377، ح 9.

3. عریضى، على بن جعفر، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام لإحیاء التراث‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1409 ق‏، ص 343.

4. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله)، محقق / مصحح: ندارد، تهران: دنیاى دانش‏، 1382 ش‏، ص 751، ح 2917.

5. راوندى کاشانى، فضل‌الله بن على‏، النوادر (للراوندی)، محقق / مصحح: صادقى اردستانى، احمد، قم: دار الکتاب‏، بی‌تا، ص 19.

6. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، ‏محقق/مصحح، غفارى، علی‌اکبر، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ دوم، 1404 ق، ص 450.

7. الحاکم، ابوعبدالله، المستدرک على الصحیحین تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1411 ق، ج 3، ص 169، ح 4737.

8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏2، ص 185، ح 1.

9. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، ‏محقق/مصحح، غفارى، علی‌اکبر، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ دوم، 1404 ق، ص 450.

بررسی سیره و سنّت پیامبر اکرم(ص)، شواهد تاریخی و ادله عقلی و نقلی نشان می‌دهد که قرآن در عصر ایشان به‌صورت مکتوب وجود داشته است.

پرسش:

 قرآن در چه زمانی جمع شده؟

 در کتاب‌های علوم قرآنی تاریخ‌ها و زمان‌های متعددی را میگویند مثلاً زمان پیامبر؛ بعد از پیامبر؛ ابوبکر؛ عمر؛ عثمان! بالاخره کدام درست است؟ اسم همه این‌ها را در جمع قرآن آورده‌اند! آیا هر دوره‌ای قرآن و جمع جدیدی بوده است؟

 این‌که در هر دوره‌ای اقدام به جمع قرآن شده آیا باعث نشده با قبلی‌ها متفاوت بشود یا تغییری در آن ایجاد شود؟ اگر تغییری ایجاد نشده پس چرا دوباره جمع کرده‌اند؟!

پاسخ:

مقدمه

قرآن کریم، به‌عنوان آخرین کتاب آسمانی و مهم‌ترین منبع دینی، جایگاهی ویژه در تاریخ اسلام دارد و از ابتدای نزول وحی همواره مورد اهتمام مسلمانان بوده است. یکی از موضوعات مهم و بحث‌برانگیز در مطالعات قرآنی، تاریخ جمع و تدوین این کتاب است که از دیرباز مورد بحث اندیشمندان و مفسران قرار گرفته است. این موضوع ازآن‌جهت اهمیت دارد که جمع‌آوری قرآن به‌عنوان یک کتاب واحد و منسجم، نقش کلیدی در حفظ و انتقال دقیق پیام الهی به نسل‌های بعدی داشته است. در منابع تاریخی، زمان‌های مختلفی برای جمع‌آوری قرآن ذکر شده است. این تنوع، این سؤال را مطرح می‌کند که قرآن در چه زمانی جمع‌آوری شده است؟ آیا در هر دوره، شکل جدیدی از جمع‌آوری صورت گرفته است؟ و آیا این اقدامات متعدد، تغییری در متن قرآن ایجاد کرده است؟

 این نوشتار با استناد به منابع معتبر، تلاش می‌کند تصویری روشن از فرآیند جمع‌آوری قرآن ارائه دهد.

پاسخ اجمالی

بررسی سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و شواهد تاریخی و ادله عقلی و نقلی نشان می‌دهد که قرآن در عصر ایشان به‌صورت مکتوب و مدوّن وجود داشته است. اقدامات بعدی مانند جمع‌آوری قرآن در دوران ابوبکر و یکسان‌سازی قرائت‌ها در زمان عثمان، تنها به‌منظور ساماندهی و حفظ وحدت امت اسلامی انجام شد و هیچ تغییری در محتوای قرآن ایجاد نکرد؛ بنابراین، قرآنی که اکنون در دست ماست، بدون هیچ کم‌وکاست همان قرآنی است که بر قلب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شده است.

متن پاسخ

 

جمع قرآن پس از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

برخی روایات تاریخی بر این دلالت دارند که جمع قرآن پس از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله اتفاق افتاده است. برخی از این روایات، نخستین جمع قرآن را مربوط به زمان ابوبکر، برخی به زمان عمر و برخی دیگر به زمان عثمان می‌دانند. از برخی از این روایات برداشت می‌شود که بعضی از آیات قرآن تا زمان عثمان فقط در سینه افراد نگهداری شده و تدوین نشده بود. بااین‌حال، وجود تناقضات و اضطراب در متن این روایات، سبب تردید در درستی آن‌ها می‌شود.(۱)

جمع‌ قرآن در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله

بررسی سیره و سنّت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نشان می‌دهد که تدوین قرآن در عصر ایشان حتمی بوده است.(۲) حدیث متواتر «ثقلین»(۳) که در آن پیامبر از «کتاب الله» در کنار عترت خود به‌عنوان دو میراث گران‌بهای خویش نام می‌برند، گواهی روشن بر این مدعاست. واژه «کتاب» به مجموعه‌ای مدون و منسجم اطلاق می‌شود. اگر قرآن در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌صورت کتاب مدون وجود نداشت، اطلاق واژه «کتاب» بر آن در حدیث ثقلین معنا نداشت. بر این اساس، جمع‌آوری قرآن در دوران ابوبکر به معنای دیگری است و با وجود قرآن منسجم و مکتوب در عصر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله منافاتی ندارد.(۴)

تأکید قرآن بر کتابت برای جلوگیری از اختلاف

اگرچه در دوران جاهلیت، کتابت امری نادر و کم‌یاب بود، اما با ظهور اسلام و تحت تأثیر تربیت دینی، نوشتن به امری رایج تبدیل شد. گروهی از افراد به نوشتن وحی مشغول بودند و برخی دیگر اسامی کارگزاران حکومت دینی در مدینه، برنامه‌ها، نامه‌ها و پاسخ به سؤالات را ثبت می‌کردند. حتی عهدنامه‌ها و پیام‌های سیاسی و بین‌المللی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به پادشاهان ایران و روم و نیز بخشنامه‌های رسمی حکومتی، توسط کارشناسان نظام اسلامی نوشته می‌شد و با عنوان «مکاتیب الرسول» در تاریخ ثبت است. از طرفی قرآن کریم به کتابت قراردادهای تجاری و اقتصادی تأکید کرده است تا از اختلافات جلوگیری شود و در صورت بروز مشاجره، سند معتبری برای حل اختلاف وجود داشته باشد.(۵) از سوی سوم، صیانت وحدت امت اسلامی و حفظ کیان جامعه دینی از نفوذ تفرقه و اختلاف دینی، یقیناً از مصالح تجاری و اقتصادی اشخاص عادی مهم‌تر است. وقتی‌که وحی الهی از مصلحت عادی غفلت نمی‌کند و جریان کتابت وام و مانند آن را در دستور کار خود قرار می‌دهد، چگونه ممکن است از تدوین قانون اساسی اسلام، عنصر اصیل دین و مدار مهم شریعت و آیین خویش غفلت کند؟ با توجه به این‌که زمینه اختلاف در این حوزه فراهم‌تر و خطر آن نیز بیشتر است، عقل سلیم هرگز نمی‌پذیرد که وحی الهی به ترک تدوین خود رضا دهد.(۶)

اهتمام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و مسلمانان به قرآن

اهتمام پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز مسلمانان به قرآن، با روایاتی که جمع قرآن را پس از ایشان می‌دانند، سازگار نیست. تاریخ گواهی می‌دهد که هر کس از مکه به مدینه مهاجرت می‌کرد، نخست پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به یکی از صحابه دستور می‌داد که به او قرآن بیاموزد. با تشویق‌های فراوان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، صدها نفر به حفظ قرآن پرداختند. خود قرآن نیز از مسلمانان خواسته است که تا می‌توانند قرآن بخوانند: «فاقرءوا ما تیسّر من القرآن». با چنین اهتمامی، چگونه می‌توان پذیرفت که زید بن ثابت با گواهی دو شاهد در زمان ابوبکر به جمع قرآن پرداخته است؟(۷)

معنای جمع قرآن در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و پس از ایشان

با توجه به ادله فراوانی که بخشی از آن‌ها اشاره شد، قرآن در عصر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله توسط کاتبان وحی نوشته و هم‌زمان در سینه‌ها حفظ می‌شد؛ بنابراین، قرآن در زمان حیات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌صورت مکتوب وجود داشت و به دلیل داشتن ساختاری منسجم و یکپارچه، به آن «کتاب» اطلاق می‌شد. تنها کاری که در آن دوران انجام نشد و در زمان ابوبکر پیگیری شد، ساماندهی و صحافی این نوشته‌ها بود. تمام آیات و سوره‌های قرآن در عصر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌صورت صحیفه‌ها نگهداری می‌شدند و در دوران ابوبکر، با کنار هم قرار دادن و صحافی این صحیفه‌ها، آن‌ها را به‌صورت یک مصحف منسجم درآوردند. اقدام عثمان نیز «توحید قرائات» بود، نه جمع‌آوری مجدد قرآن. در زمان عثمان، به دلیل گسترش اسلام و اختلاف در قرائت‌های قرآن، حذیفه بن یمان پیشنهاد داد تا قرائت‌ها یکسان‌سازی شود. عثمان با جمع‌آوری مصاحف مختلف و انتخاب یک قرائت واحد (قرائت مصحف حفصه)، دستور به کتابت مصاحف جدید بر اساس آن قرائت داد و مصاحف دیگر را از بین برد. هدف از این کار، جلوگیری از اختلاف و درگیری میان مسلمانان بر سر قرائت‌های مختلف بود. عثمان خود تصریح کرد که قرآن را از روی مصحف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله جمع‌آوری کرده است. بدیهی است که چنین جمع‌آوری‌ای آسیبی به آیات و سوره‌های قرآن وارد نمی‌کند و مستلزم احتمال تحریف در قرآن نخواهد بود. این فرآیند تنها به سازمان‌دهی و یکپارچه‌سازی نوشته‌های موجود پرداخته و هیچ تغییری در محتوای قرآن ایجاد نکرده است.(۸)

چکیده:

بررسی سیره پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، شواهد تاریخی و ادله عقلی و نقلی نشان می‌دهد که قرآن در عصر ایشان به‌صورت مکتوب و مدوّن وجود داشته است و اقدامات بعدی، مانند جمع‌آوری قرآن در دوران ابوبکر و یکسان‌سازی قرائت‌ها در زمان عثمان، نه به معنای تدوین مجدد قرآن، بلکه به‌منظور ساماندهی و حفظ وحدت امت اسلامی انجام شد. این اقدامات هیچ تغییری در محتوای قرآن ایجاد نکرده و تنها به سازمان‌دهی و یکپارچه‌سازی نوشته‌های موجود پرداخته‌اند؛ بنابراین، قرآن به‌عنوان متن اصلی و کامل دین اسلام، از هرگونه تحریف مصون مانده و به‌عنوان معجزه جاویدان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برای هدایت بشریت باقی است.

نتیجه‌گیری:

بررسی سیره و سنّت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، شواهد تاریخی و ادله عقلی و نقلی نشان می‌دهد که قرآن در عصر ایشان به‌صورت مکتوب و مدوّن وجود داشته است. اقدامات بعدی مانند جمع‌آوری قرآن در دوران ابوبکر و یکسان‌سازی قرائت‌ها در زمان عثمان، نه به معنای تدوین مجدد قرآن، بلکه تنها به‌منظور ساماندهی و یکسان‌سازی مصاحف انجام شد و هیچ تغییری در محتوای قرآن ایجاد نکرد؛ بنابراین، قرآنی که اکنون در دست ماست، بدون هیچ کم‌وکاست همان قرآنی است که بر قلب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شده است، و به‌عنوان معجزه جاویدان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برای هدایت بشریت باقی است.

پی‌نوشت‌ها

۱. ر.ک: خوئی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم-ایران، دارالزهراء، ص ۲۴۷

۲. جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، ایران - قم، نشر اسراء، ۱۳۸۹ ش، چاپ چهارم، ص ۱۶۱

۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران-ایران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۴۱۵ «إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»

۴. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، ایران - قم، نشر اسراء، ۱۳۸۹ ش، چاپ چهارم، ص ۱۵۹

۵. سوره بقره آیه ۲۸۲

۶. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، ایران - قم، نشر اسراء، ۱۳۸۹ ش، چاپ چهارم، ص ۱۶۱

۷. جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، ایران - قم، نشر اسراء، ۱۳۸۹ ش، چاپ چهارم، ص ۱۶۳

۸. جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، ایران - قم، نشر اسراء، ۱۳۸۹ ش، چاپ چهارم، ص ۱۶۳

صفحه‌ها