پرسش وپاسخ

وفاق و لوازم آن و دولت پزشکیان
دولت وفاق ملی، دولتی است که با تنش‌زدایی درونی و کنار‌گذاشتن اختلاف‌های سیاسی و جناحی، با همکاری حداکثری با سایر قوا حرکت کند.

پرسش:

وفاق از نظر سیاسی چیست و چه لوازمی دارد؟ دولت وفاق ملی چیست؟ آیا کابینه آقای پزشکیان کابینه وفاق ملی است؟

پاسخ :

جوامع همواره تنوع‌های قومی، نژادی، زبانی، مذهبی، فرهنگی و سیاسی داشته‌اند. این وضعیت هم می‌تواند فرصتی ملی و سبب پویایی، پیشرفت و اقتدار ملی باشد و هم با چندپارگی و اختلاف‌های درونی، امنیت و منافع ملی را با تهدید جدی مواجه کند. تجربه تاریخی نشان داده است وقتی کشوری با اختلاف‌ها و درگیری‌های داخلی روبرو می‌شود، قدرت‌های استعمارگر آن کشور را تحت سلطه و غارت خویش قرار می‌دهند. به طور طبیعی تنوع‌های بسیار با وفاق ملی حول ارزش‌های دینی و ملی می‌تواند از خطرها مصون بماند و جامعه‌ای پیشرفته بسازد. مسئلۀ وفاق در جایگاه راهبرد اصلی دولت چهاردهم مطرح شده است؛ حال پرسش اساسی این است که وفاق از نظر سیاسی چیست و چه لوازمی دارد؟ دولت وفاق ملی چیست؟ آیا کابینه آقای پزشکیان کابینه وفاق ملی است؟

1. وفاق سیاسی و لوازم آن

اصطلاح وفاق با ادبیات متعددی همچون وفاق سیاسی، وفاق ملی و وفاق اجتماعی به کار می‌رود. این اصطلاح مترادف با انسجام، اجماع، توافق، ائتلاف، وحدت، گفتگو و حتی قانون به کار رفته است و در فرهنگ‌های علوم انسانی و اجتماعی به معنای توافق شهروندان و بازیگران سیاسی و اجتماعی بر سر ارزش‌ها، هنجارها و اهداف اساسی یک جامعه و توافق بر سر اصول حکومت تعریف می‌شود. مفهوم وفاق و اجماع در جامعه‌شناسی سیاسی به معنای توانایی پذیرش سیاست‌های حاکمیت و توافق عمومی برای حرکت بر محور آنها تعریف شده است (1). برخی از صاحب‌نظران وفاق را به دو بخش تقسیم می‌کنند: الف) وفاق تفاهمی مبتنی بر گفتگو و تعامل؛ ب) وفاق هنجاری مبتنی بر ارزش‌های ایدئولوژیک. در هر کدام عامل انسجام و همبستگی متفاوت می‌شود. وفاق تفاهمی سه شرط دارد: اعتماد، توزیع عادلانۀ قدرت و احترام نمادین.

برخی مسئولان برداشت مبهمی از وفاق ارائه کرده‌اند و آن را با اجماع مترادف دانسته‌اند. سخنگوی دولت درباره محقق‌نشدن وعده مسعود پزشکیان مبنی بر رفع فیلترینگ تأکید کرد: «دولت، دولت وفاق است و قرار است ما اجماع کنیم نه اینکه لزوماً فقط دستور دهیم ... حجم زیادی از اختیارات را بر عهده دارد و رئیس بسیاری از شوراهای عالی هم خود رئیس‌جمهور است؛ بنابراین اختیار بالایی در ید قدرت رئیس جمهور است» (2). این اصطلاح را مقام معظم رهبری در چند دهه گذشته برای هم‌گرایی احزاب و جریان‌های سیاسی و پرهیز از اختلاف‌های درونی به کار گرفته‌اند؛ ایشان افزون بر تبیین معنا و مبنای وفاق، لوازم آن را نیز تبیین نموده‌اند؛ بر این اساس در سال 1380 در دیدار با کارگزاران نظام فرمودند: «خیلی از کار‌هایی که به نظر نشدنی می‌آید، شدنی است؛ در صورتی که مسئول، برای این کار متفرّغ باشد. این اختلافات و دعوا‌ها نمی‌گذارد شما متفرّغ باشید. وجود اینها در دولت، مجلس، قوّه قضاییه، داخل یک قوه، بین دو قوه چیز بسیار بدی است. از جمله چیز‌هایی که بسیار بد است، این‌گونه اختلاف‌هاست. کسانی که نمی‌گذارند وفاق به وجود آید را باید علاج کنیم» (3). همچنین سال 1381 در دیدار با نمایندگان مجلس ششم فرمود: «برای اینکه ما بنیان‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود را مستحکم کنیم، پیش‌نیاز اولىِ قطعی ما، ایجاد وفاق و وحدت کلمه است. برای وفاق باید همه تلاش کنند. معنای وفاق این نیست که گروه‌ها و تشکیلات و جناح‌های گوناگون اعلام انحلال کنند؛ نه، هیچ لزومی ندارد. معنای وفاق این است که نسبت به هم خوشبین باشند؛ "رحماء بینهم" باشند؛ همدیگر را تحمل کنند؛ در جهت ترسیم هدف‌های والا و عالی و برای رسیدن به آنها به یکدیگر کمک کنند و از ایجاد تشنج، بداخلاقی، درگیری، اهانت و متهم‌کردن بپرهیزند. امروز به نظر من وظیفه ما این است» (4). سال 1400 نیز در مراسم تنفیذ دولت سیزدهم فرمودند: «دولت باید مظهر وفاق باشد. بعضی از این تغایر‌های موهومی را که در بین مردم وجود دارد، بایستی با نگاه وفاق‌آمیز و نگاه ملاطفت به عموم مردم این توهمات را تضعیف کرد. حالا ممکن است این نگاه‌ها، این اختلاف‌نظر‌ها به‌کلی از بین نرود، لکن بایستی از تأثیرگذاری آنها در حرکت جامعه جلوگیری کرد» (5).

وفاق سیاسی و ملی دارای مبنا، حدود و ثغور و لوازمی است که هر نوع توافق و با هر کسی را دربر نمی‌گیرد. مقام معظم رهبری معتقدند وفاق باید «حول نظام اسلامی، حول احکام مقدّسه اسلام، حول قانون اساسی ـ که قانون اساسی هم منطبق بر احکام اسلامی است ـ حول قوانین کشور که لااقل اغلب آنها منطبق بر قوانین اسلامی است، اگر نگوییم همه‌اش منطبق است» شکل بگیرد (6). در جمع‌بندی معنای وفاق باید گفت تفکیک وفاق تفاهمی از هنجاری بی‌معناست؛ چراکه «وفاق یک تفاهم عمومی، حول هنجارهای حاکم بر جامعه» است؛ هنجارهایی که ملی باشند یا دینی. تفاهم اساساً امری اضافی است و در برابر چیزی معنا پیدا می‌کند؛ به همین دلیل نمی‌توان آن را به طور کلی به کار برد و معنای آن را مشخص نکرد. حتی وقتی این واژه در اضافه به کلمات دیگری به کار می‌رود، باید حدود و ثغور و منظور را مشخص کرد؛ ازاین‌رو اینکه برخی وفاق را به معنای «آشتی ملی» با همۀ افراد و در یک چارچوب جدای از دین و قانون اساسی معنا می‌کنند، این اصطلاح را از معنای خودش تهی می‌کنند.

«وفاق ملی» به معنای تفاهم و توافق عام و گستردۀ همه بازیگران سیاسی و اجتماعی، اقوام و مذاهب بر محور ارزش بنیادین حاکم بر جامعه، قانون اساسی و منافع ملی است؛ بنابراین تبیین معنا و مبنای وفاق ملی، چارچوب و لوازم و مصادیق آن، امری ضروری است، وگرنه سوءتعبیر به وجود خواهد آمد.

2. دولت وفاق ملی

دولت در دو معنا به کار می‌رود: الف) دولت به معنای عام، مترادف با حاکمیت و مشتمل بر قوای سه‌گانه است؛ ب) دولت به معنای خاص که ناظر به قوه مجریه است. در این پرسش و پاسخ، معنای دوم مد‌نظر است. دولت وفاق ملی به معنای سبکی از حکمرانی، به هم‌گرایی و توافق عام و گسترده میان گروه‌ها، احزاب، جناح‌ها و نمایندگان مختلف یک جامعه بر سر ارزش‌های بنیادین، قانون اساسی و سیاست‌های کلان و منافع ملی می‌پردازد. دولت وفاق ملی در جغرافیای ایران، دولتی است که با تنش‌زدایی درونی و کنار‌گذاشتن اختلاف‌های سیاسی و جناحی، با همکاری حداکثری با سایر قوا و به‌کار‌گرفتن شایستگان (شایسته‌سالاری)، به دور از برچسب‌های سیاسی و حزبی در راستای تحقق دین، قانون و منافع ملی حرکت کند؛ بنابراین دولت وفاق ملی به معنای رهاشدگی از ارزش‌ها، چارچوب‌ها و عبور از خط‌قرمزها نیست. وقتی از به‌کارگیری همۀ ظرفیت‌ها سخن به میان می‌آید، منظور کسانی است که ماهیت انقلاب، قانون اساسی و وظایف و چارچوب‌های تعریف‌شده دولت را پذیرفته‌اند و دنبال می‌کنند نه اینکه درون دولت ضد آن عمل کنند؛ یعنی اگر دولت جمهوری اسلامی است، باید مجری دین و قانون اساسی باشد و پیشرفت ملی را با تکیه بر توان داخلی و تولید ملی دنبال کند؛ ازاین‌رو کسی که اساساً اعتقادی به دین ندارد، می‌تواند شهروند جمهوری اسلامی باشد، اما نمی‌تواند مسئول جمهوری اسلامی باشد.

 

3. بررسی تطبیقی وفاق ملی در دولت آقای پزشکیان

پس از برگزاری انتخابات زود‌هنگام و انتخاب آقای پزشکیان به عنوان رئیس‌جمهور، ایشان به‌صراحت گفتمان دولت را «وفاق ملی» اعلام کرد و بیان نمود دولت وفاق ملی دولت همه مردم ایران است و التزام به رعایت قانون اساسی و حقوق همه مردم ایران و تحقق برنامه هفتم توسعه دارد.

برای ارزیابی تحقق وفاق ملی در دولت چهاردهم، این موارد را می‌توان بررسی کرد:

3-1. کابینه پیشنهادی و چیدمان هیئت دولت

بررسی کابینۀ دولت چهاردهم نشان می‌دهد آقای پزشکیان در چینش کابینه توانسته است نمره قابل قبولی در این مسئله بگیرد. شاهد این ادعا، به‌کارگیری وزیران دولت‌های مختلف، از جمله دولت آقای روحانی و دولت شهید رئیسی است. عباس صالحی وزیر ارشاد، عبدالناصر همتی وزیر اقتصاد، عباس عراقچی وزیر امور خارجه و سیدرضا صالحی امیری وزیر میراث فرهنگی از وزیران دولت آقای روحانی بودند که آقای پزشکیان به مجلس پیشنهاد دادند و رأی اعتماد گرفتند. سیداسماعیل خطیب وزیر اطلاعات و امیرحسین رحیمی وزیر دادگستری، نیز بار دیگر با گرفتن رأی اعتماد از مجلس، در جایگاه خودشان ابقا شدند؛ همچنین عباس علی‌آبادی وزیر صمت دولت شهید رئیسی برای وزارت نیرو رأی اعتماد گرفت؛ محمد اسلامی نیز در جایگاه رئیس سازمان انرژی اتمی ابقا شد. افزون بر اینکه علیرضا کاظمی «وزیر منتخب آموزش و پرورش» در سال 1400 با حکم آیت‌الله رئیسی، سرپرست وزارت آموزش و پرورش شده بود؛ همچنین عباس عراقچی «وزیر منتخب امور خارجه» از سال 1400 در جایگاه دبیر شورای راهبردی وزارت خارجه فعالیت می‌کرد و اسکندر مؤمنی نیز که برای وزارت کشور رأی اعتماد گرفت، از سال 1397 تا زمان وزارت، مشاور رئیس‌جمهور و دبیر ستاد مبارزه با مواد مخدر بود. برخی کارشناسان معتقدند به‌کارگیری خانم فرزانه صادق مالواجرد برای وزارت راه و شهرسازی نیز گام مهمی در تحقق وفاق به شمار می‌رود (7).

3-2. تعامل و همکاری با سایر قوا

یکی از مهم‌ترین شاخص‌های وفاق ملی و دوری از کنش‌های جناحی دولت‌ها، تعامل سازنده و همکاری با سایر قواست؛ چراکه گاهی بخشی از فرصت‌های مهم کشور در نزاع و تقابل بین قوای سه‌گانه از بین می‌رود. بر همین اساس، توصیه همیشگی مقام معظم رهبری به سران قوا در همۀ ادوار، تعامل سازنده و پرهیز از جدال و اختلاف است. ایشان مکرر فرموده‌اند: «باید در مسائل مهم صدای واحد از کشور شنیده شود. باید از دولت و مجلس یک حرف و صدا شنیده شود» (8). ارزیابی یک‌سالۀ روابط قوای سه‌گانه نشان‌دهندۀ ابراز رضایت این سه نهاد از اتحاد و همسویی و همدلی بین خودشان است.

3-3. تعامل با نیروهای نظامی و انتظامی

از دیگر شاخص‌های بنیادین وفاق ملی، همسویی و همراهی نیروهای اجرایی با نیروهای امنیتی و نظامی است. این مسئله در بیانیه اخیر سپاه پاسداران به مناسبت هفته دولت به‌خوبی نمایان است که تصریح می‌کند: «امروز در شرایطی که منطقه و جهان با تحولات پیچیده و رویارویی‌های چندلایه و ترکیبی بازیگران مؤثر مواجه است، ایران اسلامی با تکیه بر ایمان، بصیرت و مقاومت ملت و با هدایت‌های حکیمانه مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)، مسیر پیشرفت و عزت را با اقتدار ادامه می‌دهد. در این میان، تلاش‌های دولت چهاردهم در پاسخ به نیازهای کشور در عرصه‌های مختلف و نیز حمایت مؤثر از نیروهای مسلح در صحنه‌های خطیر قدرت‌سازی و بازدارندگی دفاعی به‌ویژه در دفاع مقدس دوازده‌روزۀ اخیر برابر جنگ تحمیلی رژیم پلید صهیونیستی و آمریکای جنایتکار که نمونه‌ای روشن از هم‌افزایی دولت و نیروهای مسلح در دفاع از امنیت و عزت ایران و جبهه مقاومت به شمار می‌رود، شایسته قدردانی است» (9).

با وجود همه این موارد، ابهام جدی در معنا، مبنا، مصادیق و حدود و ثغور وفاق، سبب ابهام در راهبردها و راهکارها و سردرگمی برخی مسئولان و فعالان سیاسی و مردم شده است. این خلأ معنایی دست برخی رسانه‌ها را در تفسیر «وفاق ملی» باز گذاشته است تا به هر اقدام خویش برچسب وفاق بزنند یا حتی مدعی وفاق با «سران فتنه 88» شوند. برخی انتصابات دولت در به‌کارگیری افرادی که علیه جمهوری اسلامی اقداماتی داشته‌اند یا برخی مواضع وزیران به اسم وفاق در تعارض با قانون اساسی و خلاف وفاق اتفاق افتاده است. مروری بر روزنامه‌های سال 1403 نشان می‌دهد که این مسئله حتی اعتراض بسیاری از هم‌حزبی‌های دکتر پزشکیان را نیز به دنبال داشته است (10).

نتیجه:

وفاق سیاسی و ملی، امری بنیادین در بقا و دوام نظام‌های سیاسی است. این مسئله همواره از سوی مقام معظم رهبری نیز مورد تأکید جدی بوده است. دولت چهاردم گفتمان خودش را «وفاق ملی» قرار داد. ترکیب کابینه دولت، تعامل حداکثری با سایر قوا و حمایت و همکاری مؤثر با نیروهای نظامی و انتظامی و نیز تأکید بر کاهش تنش‌های سیاسی، کارنامه‌ای پذیرفتنی به دولت می‌دهد. هرچند چالش‌ها و ضعف‌هایی در‌این‌باره وجود دارد که دولت باید در پی اصلاح آنها باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. حسن مسعودنیا و نیلوفر شفیعی ینگابادی؛ «وفاق و اجماع در ایران: چالش‌ها و راهکارها»؛ فصلنامۀ سیاست، دوره 54، ش 4، 1403 ش، ص 715.

2. سیدصادق حقیقت؛ «آسیب‌شناسی وفاق در دولت چهاردهم»؛ فصلنامۀ اندیشه سیاسی در اسلام، ش 42، 1403 ش، ص 14.

3. مقام معظم رهبری؛ بیانات در دیدار کارگزاران نظام؛ 21/09/1380؛ در:

https://khl.ink/f/10881

4. مقام معظم رهبری؛ بیانات در دیدار نمایندگان مجلس؛ 21/09/1381؛ در:

https://khl.ink/f/3123.

5. مقام معظم رهبری؛ بیانات در مراسم تنفیذ حکم سیزدهمین دوره ریاست‌جمهوری اسلامی ایران؛ 12/05/1400؛ در:

https://khl.ink/f/48413.

6. مقام معظم رهبری؛ بیانات در خطبه‌های نماز جمعه؛ 26/01/1379؛ در:

khl.ink/f/3002.

7. اکرم سادات حسینی شبستری؛ «وزرای پیشنهادی دولت پزشکیان را بشناسید»؛ کد خبر: 6192301، 21/05/1403؛ در:

mehrnews.com/x35F4w.

8. مقام معظم رهبری؛ بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی؛ 03/03/1402؛ در:

https://khl.ink/f/52934.

9. «پیوند با دولت ضامن تحقق ایران قوی است»؛ کد خبر: ۱۳۲۴۳۹۶، 02/06/1404؛ در:

https://www.tabnak.ir/005YXE.

10. سیدصادق حقیقت؛ «آسیب‌شناسی وفاق در دولت چهاردهم»؛ ص 15.

چرایی تعداد 19 نفر بودن نگهبانان جهنم
عدد 19 برای نگهبانان دوزخ، با سه هدف ذکر شده است: آزمایش کافران که آیات الهی را به استهزا گرفتند، ایجاد یقین در اهل‌کتاب و افزایش ایمان مؤمنان.

پرسش:

چرا در آیه 30 سوره مدثر، تعداد نگهبانان جهنم 19 نفر تعیین شده‌اند؟ آیا عدد خاصی است و قرآن منظور خاصی دارد؟ آیا می‌شود این عدد هیچ حکمت و دلیلی نداشته و خداوند کاملاً اتفاقی چنین عددی را گفته باشد؟ چرا عدد 19؟ چرا عدد دیگری نباشد؟

پاسخ:

قرآن کریم به‌عنوان کتابی الهی، از ساختاری برخوردار است که هیچ واژه، عدد یا حرفی در آن بدون حکمت و تدبیر الهی بکار نرفته است. هر جزء از این کتاب آسمانی، بیانگر حقیقتی عمیق و نشانه‌ای از علم و قدرت پروردگار است. در آیه 30 سوره مبارکه مدثر، تعداد نگهبانان و خازنان دوزخ 19 نفر معرفی شده‌اند: «عَلَیْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ» (۱) این عدد خاص، پرسش‌هایی را در میان مخاطبان قرآن، به‌ویژه مشرکان و کافران زمان نزول، برانگیخت. برخی این تعداد را اندک پنداشته و به استهزا گرفتند و برخی دیگر در توانایی این تعداد برای اداره امور دوزخ تردید کردند. آیه 31 همین سوره، حکمت‌هایی را برای انتخاب عدد 19 روشن می‌سازد که در ادامه به تبیین آن پرداخته خواهد شد.

تحلیل حکمت‌های عدد 19

قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که اصولاً مسائل مربوط به قیامت و بهشت و دوزخ و جزئیات و خصوصیات آن‌ها براى ما که در محیط دنیا محدودیم دقیقاً روشن نیست و آنچه ما مى‌دانیم کلیات آن است، (۲) با این حال، آیه 31 سوره مدثر برخی از حکمت‌های عدد 19 در این آیه را آشکار می‌سازد که ازاین‌قرار است:

آزمایش کافران

یکی از حکمت‌های ذکر عدد 19، آزمایش و امتحان کافران است. این آزمایش از دو جهت بود: نخست اینکه آن‌ها استهزا و مسخره مى‌کردند که چرا از میان تمام اعداد عدد ۱۹ انتخاب شده، درحالی‌که هر عدد دیگرى انتخاب شده بود جاى همین سؤال وجود داشت. از سوى دیگر این تعداد را کم مى‌شمردند و از روى تمسخر مى‌گفتند: ما در مقابل هر یک از آن‌ها ده نفر قرار مى‌دهیم تا آن‌ها را در هم بشکنیم! (۳) و یا می‌گفتند این تعداد اندک چگونه می‌توانند برای عذاب کردن بیشتر ساکنان جهان اعم از جن و انس، از آغاز آفرینش تا روز قیامت کافی باشند؟ این تردیدها و استهزاها درواقع ریشه در عدم درک قدرت مطلق الهی و تفاوت شرایط قیامت با دنیای مادی دارد و کسی که به اقتدار بی‌حد پروردگار ایمان داشته باشد، چنین شبهاتی در ذهنش راه نمی‌یابد. (۴)

به‌ یقین رسیدن اهل‌کتاب

بیان این مطلب که تعداد نگهبانان دوزخ ۱۹ نفر است، برای اهل‌کتاب (یهودیان و مسیحیان) نشانه‌ای از حقانیت قرآن و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بود. چراکه آنان از این تعداد اطلاع داشتند و متوجه شدند که این مطلب حق و از طرف خداست ازاین‌رو باعث تأیید حقانیت قرآن و رفع تردیدهای آن‌ها شد. (۵) از‌این‌رو خدای سبحان در این آیه شریفه می‌فرماید: ما براى این گفتیم موکلین بر آتش 19 فرشته‌اند که اهل‌کتاب یقین کنند به اینکه قرآنِ نازل‌شده بر تو حق است، چون مى‌بینند قرآن هم مطابق کتاب آسمانى ایشان است. (۶)

افزایش ایمان مؤمنان

این همخوانی و هماهنگی میان قرآن و دیگر کتب آسمانی، علاوه بر ایجاد یقین برای اهل‌کتاب، موجب افزایش ایمان و اطمینان قلبی مؤمنین شد تا در عقیده و ایمان خود راسخ‌تر شوند. (۷)

نتیجه‌گیری:

عدد 19 در آیه 30 سوره مدثر، فراتر از یک عدد ساده، حامل حکمت‌های الهی عمیقی است که در سه محور اصلی خلاصه می‌شود: آزمایش کافران برای آشکار ساختن نگرش‌های نادرست آن‌ها، به‌یقین رسیدن اهل‌کتاب از طریق هم‌خوانی با کتب آسمانی آن‌ها و افزایش ایمان مؤمنان. این حکمت‌ها گواه عمق و دقت ساختار قرآن کریم است و نشان می‌دهد که حتی یک عدد به‌ظاهر ساده در آن، می‌تواند حامل پیام‌های عمیق و هدایت‌گر باشد.

پی‌نوشت‌ها:

۱. سوره مدثر آیه ۳۰

۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۲۵ ص ۲۳۴

۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۲۵، ص ۲۳۹

۴. رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم ۱۴۲۰ هـ، ج ۳۰ ص ۷۱۰

۵. رضایی اصفهانی، محمدعلی، تفسیر قرآن مهر، انتشارات پژوهش‌های تفسیر و علوم قرآن. قم ج ۲۱ ص ۳۲۶

۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت - لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۵۲ ش، ج ۲۰، ص ۸۹

۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۲۵ ۲۵، ص ۲۴۰

چرایی تفاوت آهنگ آخر برخی آیات سوره مریم
تغییر فواصل آیات در سوره‌های قرآن برای ایجاد تنوع و جلب‌توجه مخاطب، امری نهادیک و مرسوم است.

پرسش:

چرا آیات 34 تا 40 سوره مریم آهنگ آخرشان با آیات قبل و بعدشان فرق دارد؟ آیا نزول متفاوتی دارد؟ آیا کسی دست برده و بین آیات سوره مریم این چند آیه را اضافه کرده است؟ اگر آهنگ آیات بعد برنمی‌گشت به آهنگ قبل، طبیعی بود، ولی این‌که مجدداً تکرار شده به ذهن می‌رسد که این چند آیه را بین آیات، جا داده‌اند.

پاسخ:

سوره مریم 98 آیه با چهار حرف فاصله متفاوت صاد، الف، میم و نون دارد. حروف فاصله آیات این سوره بر این پایه است: 1. حرف صاد در آیه اول؛ 2. حرف الف در آیه دوم؛ 3. حرف میم در آیه‌های 36 و 37؛ 4. حرف نون در غیر از آیات بالا. از آیه سوم تا 33 و همچنین از 41 تا پایان سوره، نون تنوین نصب (ـاً) و آیه‌های 34، 35، 38 تا 40 حرف نون؛ البته فاصله آیات مختوم به نون تنوین منصوب در حالت وقف، تبدیل به الف می‌شوند.

فاصله در قرآن

«فاصله» اسم فاعل از ریشه «فصل» به معنای چیزی است که با جدا کردن دو قسمت از یکدیگر باعث تمیز و آشکار شدن آن‌ها از هم می‌شود. در اصطلاح قرآنی تعاریف متعددی برای فاصله بیان شده است. برخی آن را حروف همگون پایان آیات می‌دانند؛ برخی دیگر آن را به آخر آیه تعریف کرده‌اند، بدون این‌که مشخص کنند منظور حرف، واژه یا جمله آخر آیه است. زرکشی و سیوطی فاصله را به کلمه آخر آیه تعریف کرده‌اند که مانند قافیه در شعر یا سجع در نثر، آهنگ خاصی به آیات می‌بخشد. فاصله بر سه گونه است: 1. حرف فاصله، 2. کلمه فاصله و 3. جمله فاصله؛ مثلاً در آیه بیستم سوره بقره که با جمله ﴿إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ پایان یافته، «راء» حرف فاصله، «قدیر» کلمه فاصله و ﴿إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ جمله فاصله است. (1)

اقسام سوره‌ها از جهت فاصله

یازده سوره قرآن یک حرف فاصله، شانزده سوره قرآن دو حرف فاصله، بیست‌وپنج سوره سه حرف فاصله و ده سوره، چهار حرف فاصله دارند. سوره‌هایی مانند نساء با هجده حرف، کهف با شانزده حرف و حج با یازده حرف بیشترین تعداد حروف فاصله را به خود اختصاص داده‌اند. نکته قابل‌توجه این‌است که در بسیاری از سوره‌های طولانی پس از چند فاصله متوالی مشابه، حرف فاصله تغییر یافته و تنوع پیدا می‌کند. هرکدام از این تغییرات در فواصل، یک «مقطع» نامیده می‌شود. بررسی تغییر فواصل در یک سوره نشان می‌دهد که این کار در راستای اهدافی همچون پرهیز از یکنواختی، افزایش جذابیت، رفع خستگی قاری و شنونده و ایجاد نشاط در آن‌ها یا جلب‌توجه و عنایت بیشتر به آیات دارای حرف فاصله متفاوت است. (2)

چرایی تغییر فواصل آیات 34 تا 40 سوره مریم

در مقام بررسی چرایی تغییر فاصله آیات 34 تا 40 سوره مریم چند احتمال قابل ‌طرح است. در ادامه این احتمالات مطرح و هرکدام بررسی و نقد می‌شوند:

1. تحریف به زیاده: این عبارات اصلاً قرآن نیستند و برخی بعداً این آیات را به این سوره اضافه کرده‌اند:

این احتمال به‌هیچ‌وجه پذیرفتنی نیست؛ چراکه اولاً مضمون این آیات در سایر آیات قرآن نیز به گونه‌های دیگری آمده و نیازی به اضافه‌کردن آن به قرآن نبود؛ به‌ویژه‌که محتوای آن به‌گونه‌ای نیست که بگوییم افرادی به دنبال این بودند که نظر خاص خود را وارد قرآن کنند؛ ثانیاً قرآن از زمان نزول تا به امروز همیشه در مرئی‌ومنظر مسلمانان بوده و هیچ‌گاه نقل آن در اختیار فرد یا افراد خاصی نبوده که بتوانند چیزی را از قرآن کم یا به آن اضافه کنند و کسی متوجه نشود و اعتراض نکند. اگر چنین کاری انجام شده بود، قطعاً مسلمانان متوجه می‌شدند و اعتراض می‌کردند و خبر اعتراضشان به ما می‌رسید و از آنجایی که خبری در این رابطه به ما نرسیده، پس چنین اتفاقی رخ نداده است.

به‌احتمال‌قوی، این تغییر برای جلب بیشتر توجه مخاطب بر موضوع نقد تثلیث و الوهیت حضرت عیسی انجام شده است.

برفرض، فرد یا گروهی در برخی مصاحف قرآن دست می‌بردند و این آیات را به آن‌ها اضافه می‌کردند؛ اما با قرآن موجود در ذهن هزاران مسلمان حافظ قرآن و همچنین مصاحف فراوانی که در مساجد و خانه‌های مسلمانان بود، چه می‌خواستند بکنند؟! بررسی مصاحف از گذشته تاکنون نشان می‌دهد که آن‌ها همگی آیات 34 تا 40 سوره مریم را دارند و اگر این بخش توسط فرد یا گروهی اضافه شده بود، باید امروزه مصاحفی را می‌داشتیم که این بخش را ندارند. (3)

2. نزول جداگانه: این آیات مستقل از سوره مریم نازل شده‌اند:

این احتمال، به‌خودی‌خود ممکن و محتمل است؛ چراکه ترتیب نزول آیات لزوماً همان ترتیب فعلی آن‌ها در مصحف نیست؛ اما مشکل این احتمال نیز این است که آیاتی که در یک سوره پشت‌سرهم قرار گرفته‌اند، اصل این است که پشت‌سرهم نیز نازل شده‌اند و این‌که آیه یا آیاتی جداگانه نازل شده و بعداً به سوره اضافه شده باشند، خلاف اصل و نیازمند دلیل است (4) و درباره آیات موردنظر دلیل خاصی دیده نشد؛ بنابراین، این احتمال منتفی است.

احتمال دوم خودش دو زیرشاخه دارد:

1.2. بعداً به دستور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در اینجا قرار گرفته‌اند:

برفرض پذیرش نزول جداگانه آیات موردنظر، این احتمال کاملاً درست و بلکه تنها احتمال درست است. اعتقاد رایج در میان مسلمانان این است که ترتیب آیات سوره‌ها «توقیفی» و به دستور مستقیم خداوند و از طریق پیامبر تعیین شده است. (5)

2.2. بعداً پس از پیامبر و توسط صحابه در اینجا قرار گرفته‌اند:

برفرض نزول جداگانه آیات موردنظر این احتمال ضعیف است؛ چراکه هرچند صحابه در جمع‌آوری و توحید مصاحف نقش داشتند، اما اکثر قریب به‌اتفاق علمای مسلمان معتقدند که ترتیب آیات سوره‌ها، پیش از رحلت پیامبر مشخص شده بود. کار صحابه بیشتر حذف اضافات تفسیری و توحید مصاحف بود؛ نه تغییر در ساختار داخلی سوره‌ها. (6)

3. این آیات در همین سیاق نازل شده‌اند و برای ایجاد تنوع یا جلب بیشتر توجه مخاطب فاصله‌شان تغییر کرده است:

این احتمال، قوی‌ترین احتمال و ازنظر بلاغی کاملاً پذیرفته‌ است. تغییر در فواصل آیات، شیوه‌ای هنری و بلاغی است که برای اهداف مختلفی به‌کار می‌رود. با توجه به این‌که آیات ۳۴ تا ۴۰ سوره مریم، به موضوع حساس ردّ الوهیت حضرت عیسی علیه‌السلام پرداخته، تغییر فواصل می‌تواند برای ایجاد یک ریتم متفاوت و درعین‌حال کوبنده، در راستای جلب‌توجه بیشتر به این بخش حساس باشد.

نتیجه:

تغییر فواصل آیات سوره‌های قرآن کاملاً طبیعی و معمولاً با هدف ایجاد تنوع یا جلب بیشتر توجه مخاطب انجام می‌شود. درباره چرایی تفاوت فواصل آیات 34 تا 40 سوره مریم احتمال «تحریف به زیاده» با توجه به تواتر قرآن و وجود این آیات در همه مصاحف کاملاً مردود و اصلاً امکان وقوعی نداشته است. «نزول جداگانه» این آیات و قرارگرفتن آن‌ها در جای کنونی به دستور پیامبر ممکن، اما نیازمند دلیل خاص است و برای آیات موردنظر چنین دلیلی نداریم. قوی‌ترین احتمال این است که این تغییر با هدف ایجاد ریتم متفاوت و کوبنده، برای تأکید بر موضوع حساس تثلیث و نقد الوهیت حضرت عیسی علیه‌السلام و جلب توجه بیشتر مخاطب، صورت گرفته است.

برای مطالعه بیشتر:

قیاس زارعیان، مریم، کتاب «الگوی تغییرات فواصل آیات قرآن کریم»، تهران، انتشارات ندای کارآفرین، 1401 ش، چاپ اول.

پی‌نوشت‌ها:

1. آخوندی، علی‌اصغر و محمدرضا ربیعی، ﺑﺮرسی ﺳﺎﺧﺘﺎرﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ و ﺗﺤﻠﻴﻞ آﻣﺎری ﻓﻮاﺻﻞ ﻗﺮآنی، ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﻗﺮآن و ﺣﺪﻳﺚ، ﺳﺎل 13، ش 2، 1399 ش، ﺻﺺ 53-80، ص 55 و 56.

2. آخوندی، علی‌اصغر و محمدرضا ربیعی، ﺑﺮرسی ﺳﺎﺧﺘﺎرﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ و ﺗﺤﻠﻴﻞ آﻣﺎری ﻓﻮاﺻﻞ ﻗﺮآنی، ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﻗﺮآن و ﺣﺪﻳﺚ، ﺳﺎل 13، ش 2، 1399 ش، ﺻﺺ 53-80، ص 61-65.

3. ر.ک: غلامرضایی، هادی و کاووس روحی برندق، «تحلیل تاریخی دیدگاه‌ها درباره نقش حجاج‌بن‌یوسف ثقفی در تثبیت متن نهایی قرآن»، مجله مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، دوره 28، ش 72، آذر 1401 ش، صص 135-107.

4. ر.ک: شریعتی، مینا و محمد شعبان پور، «نظریه پیوستگی یا گسستگی نزول سوره‌های قرآن کریم»، علوم قرآن و حدیث، ش 99، 1396 ش، صص 121-140.

5. 1. سیوطی، عبدالرحمن، الإتقان فی علوم القرآن، محقق: فواز احمد زمرلی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1421 ق، ج 1، ص 214 و 220؛ معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه التمهید، 1388 ش، ج 1، ص 280 و 285.

6. ر.ک: غلامرضایی، هادی و دیگران، مقاله «تحلیل کمّی و کیفی اختلاف مسلمانان در قرائت قرآن پیش از توحید مصاحف»، مجله مطالعات قرآن و حدیث، دوره 16، ش 2، 1402 ش، ص 139-176.

تغذیه زنبورها از شهد و گرده و یا فته های علمی
خداوند در قرآن به زنبورها فرمان داده از «ثمرات» تغذیه کنند. ثمره در زبان عربی فقط به معنای میوه نیست بلکه به حاصل، فرآورده و نتیجه هر چیزی ثمره گفته می‌شود.

پرسش:

زنبورها از شهد و گرده تغذیه می‌کنند، اما قرآن می‌گوید زنبورها میوه مصرف می‌کنند! آیا این ناسازگاری ادعای قرآن با علم و واقعیت خارجی، دلیل بر الهی نبودنش نیست؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «زنبورها از شهد و گرده تغذیه می‌کنند؛ اما قرآن می‌گوید زنبورها میوه مصرف می‌کنند.»

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

معنای «ثمرات» در آیه 69 سوره نحل

خداوند در مقام بیان نعمت‌های خود به انسان از زنبورعسل نام برده است:

 «﴿وَ أَوْحىٰ رَبُّکَ إِلَى اَلنَّحْلِ أَنِ اِتَّخِذِی مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیُوتاً وَ مِنَ اَلشَّجَرِ وَ مِمّٰا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ فِیهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾؛ (1) و پروردگارت به زنبورعسل الهام کرد که از کوه‌ها و درختان و آنچه [از داربست‌هایی] که [مردم] برمی‌افرازند، برای خود خانه‌هایی برگیر. آنگاه از همه ثمرات بخور، پس در راه‌های پروردگارت که برای تو هموار شده [به‌سوی کندو] برو؛ از درون (2) آن‌ها [شهدی] نوشیدنی با رنگ‌های گوناگون بیرون می‌آید که در آن درمانی برای مردم است. قطعاً در این [حقیقت] نشانه‌ای [بر قدرت، لطف و رحمت خدا] است برای مردمی که می‌اندیشند

همان‌طور که مشخص است خداوند به زنبور دستور داده که از «ثمرات» تغذیه کند. «ثمرات» جمع «ثمر» است. بارزترین مصداق «ثمر» میوه است اما در زبان عربی به هر چیزی که از چیز دیگری به دست می‌آید و تولید می‌شود، «ثمر» گفته می‌شود؛ فرقی نمی‌کند چیزی که به‌دست می‌آید خوردنی باشد یا نباشد، مطلوب باشد یا نامطلوب، شیرین باشد یا تلخ و ثمره هر چیزی به‌حسب همان چیز است. (3) مثلاً ثمره گل، شهد آن و ثمره درختِ میوه، میوه آن و ثمره تلاش، موفقیت است؛ بنابراین، واژه «ثمره» به معنای «حاصل»، «نتیجه»، «محصول» یا «فرآورده» هرچیزی ازجمله گیاهان و گل‌ها است و اختصاصی به میوه ندارد تا اشکال شود که زنبور که میوه نمی‌خورد! به‌عبارت‌دیگر، هر آنچه تولید و از آن بهره‌برداری می‌شود، در عربی «ثمره» نامیده می‌شود و شهد و گرده که زنبورها ازگل‌ها جمع‌آوری می‌کنند نیز «فرآورده» و «ثمره» گیاهان هستند.(4)

نتیجه:

ادعای اشتباه‌بودن قرآن، ناشی از تفسیر محدود و تحت‌اللفظی واژه «ثمرات» به معنای صرفاً «میوه‌های خوراکی» است. اگر «ثمرات» را در معنای وسیع‌تر آن، یعنی «محصول و فرآورده‌» در نظر بگیریم که شامل شهد و گرده گیاهان نیز می‌شود، هیچ تناقضی بین آیه قرآن و یافته‌های علمی درباره تغذیه زنبورها وجود ندارد. قرآن با این کلمه جامع، به همه منابع غذایی زنبورها که از گیاهان به دست می‌آید، اشاره کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نحل، آیه 68 و 69.

2. واژه «بطن» در عربی، صرفاً به معنای شکم، معده و روده نیست؛ بلکه عرب به هر چه که آشکار نباشد ازجمله درون هر چیزی «بطن» می‌گوید: «جوف کل شی و خلاف الظهر؛» (موسی، حسین یوسف و صعیدی، عبدالفتاح، الافصاح فی فقه اللغه، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، چاپ چهارم، بی‌تا، ج 1، ص85) بنابراین، «بطن» در این آیه شامل عسل‌دان زنبورعسل نیز می‌شود.

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج 2، ص 29؛ قرشى بنابى، على‏اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ ششم، 1371 ش، ج‏1، ص 316.

4. به باور برخی «امر به اینکه از همه میوه‌‏ها بخورد، بااینکه زنبورعسل از میوه‌‏ها نمى‌‏خورد و غالباً روى گل‌ها مى‌‏نشیند بدان جهت است که غذاى زنبورعسل از همان مواد اولیه میوه‌‏ها است که در شکوفه‏‌ها جاى دارد و هنوز بزرگ نشده و پخته نگشته است.» (طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏12، ص 293)

تعبیر طباق و تکویر آسمان و زمین و یافته های علمی
«طباق»‌ بودن «هفت‌آسمان» یا به معنای برفرازهم‌قرارگرفتن آن‌هاست یا همانندی و مشابهت آن‌ها باهم مقصود است.

پرسش:

در قرآن برای آسمان از تعبیر «طبقات» و برای شب‌وروز از تعبیر «جمع و پیچیده شدن» استفاده شده است. برخی مدعی‌اند این امور ریشه در باورهای گذشته داشته و امروزه نادرستی آن‌ها ثابت شده است. منظور از تعابیری همچون طبقات و تکویر زمین چیست و آیا علم روز نیز چنین اموری را تائید می‌کند؟

پاسخ:

قرآن برای هفت‌آسمان از تعبیر «طباق» و برای شب‌وروز از اصطلاح «تکویر» استفاده کرده است. برخی مدعی شده‌اند طبقه‌طبقه‌بودن آسمان‌ها و همچنین درهم‌پیچیدن شب‌وروز در یکدیگر بر اساس باورهای گذشته و هیئت بطلمیوسی است.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

مخالفت قرآن با هیئت بطلمیوسی

مطابق هیئت بطلمیوسی، زمین در مرکز عالم در جای خود ثابت و ساکن بود؛ اما مطابق قرآن زمین متحرک است. (1) در نظریه زمین‌مرکزی، جهان نُه‌فلک داشت که همانند لایه‌های پیاز برروی‌هم تکیه داشتند؛ اما قرآن از هفت‌آسمان خبر داده است. به باور بطلمیوس هرکدام از اجرام آسمانی خورشید، ماه، عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل که تا آن زمان کشف شده بودند، به دلیل اتصال به فلک خود، بر روی زمین سقوط نمی‌کردند؛ اما قرآن علت نیفتادن آن‌ها بر روی زمین را ستون‌های ناپیدا دانسته است. (2) در هیئت بطلمیوسی چون افلاک حرکت می‌کردند، اجرام آسمانی متصل به آن‌ها نیز حرکت می‌کردند، اما مطابق قرآن این اجرام آسمانی هستند که در مدارهای خود حرکت می‌کنند. (3) بطلمیوس گمان می‌کرد که حرکت از فلکی به فلک دیگر غیرممکن است؛ اما قرآن حرکت از آسمانی به آسمان دیگر را ممکن می‌داند. (4)، (5)

طبقات آسمان

مطابق قرآن، خداوند آسمان‌های هفت‌گانه را به شکل طبقه‌طبقه آفریده است:

﴿أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اَللّٰهُ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ طِبٰاقاً؛﴾ (6)

«آیا ندانسته‌اید که خدا هفت‌آسمان را چگونه بر فراز یکدیگر آفرید؟»

«طِباق»‌ بودن آسمان به یکی از این دو معناست:

 1. هر آسمان بر فراز آسمان دیگری قرار گرفته؛

 2. هر آسمان همانند آسمان‌های دیگر و با آن‌ها هماهنگ است. (7) هرکدام از این دو معنا که مراد باشد ادعای ناسازگاری این آیه با علم نادرست است؛ زیرا تاکنون فقط آسمان دنیا برای علم ثابت شده و علم دلیلی برای اثبات یا ردّ سایر آسمان‌ها ندارد و به‌همین‌دلیل، درباره بودونبود سایر آسمان‌ها ساکت است و اظهارنظر نمی‌کند.

تکویر روز و شب

آیه پنجم سوره زمر از «تکویر» روزوشب خبر داده است:

﴿خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اَللَّیْلَ عَلَى اَلنَّهٰارِ وَ یُکَوِّرُ اَلنَّهٰارَ عَلَى اَللَّیْلِ ...؛﴾ «آسمان‌ها و زمین را به‌حق آفرید. شب را به روز در می‌پیچید و روز را به شب در می‌پیچید، ... .»

«تکویر» در عربی از ریشه «کور» به معنای گرداندن است. پیچیدن عمامه و دستار به دور سر، نمونه‌ای از «تکویر» به‌شمار می‌رود. پیچیدن شب‌وروز بر یکدیگر درباره زمین و هر کُره گِردی که نورش ذاتاً از خودش نیست، صادق است. اگر کُره‌ای گِرد و دارای حرکت وضعی باشد، در هر حرکت، نور یا تاریکی تجدید می‌شود؛ این دو همواره جایگزین هم شده و بر آن کُره گردش دارند. (8) تکویر بدین‌معنا نه‌تنها با علم ناسازگار نیست، بلکه کاملاً مطابق است؛ پس اگر کسی از خارج کره‌زمین به آن بنگرد، گویی پیوسته نواری سیاه‌رنگ از شب بر روشنایی روز و در ادامه، نواری سفیدرنگ از روز بر تاریکی شب می‌پیچد. (9)

نتیجه:

اولاً قرآن در موارد مختلفی با هیئت بطلمیوسی مخالفت کرده است؛ ازاین‌رو، ادعای تأثیرپذیری قرآن از این مدل زمین‌مرکزی درست نیست؛ ثانیاً خواه «طباق»‌ بودن آسمان‌ها به معنای برفرازهم‌بودن آن‌ها باشد و خواه هماهنگی آن‌ها باهم منظور باشد، قرآن با علم تعارضی ندارد؛ چون علم نسبت به غیر آسمان دنیا ساکت است و در تأیید یا رد آن چیزی نمی‌گوید. همچنین، توصیف شب‌وروز به «تکویر»، در کروی‌بودن زمین و حرکت وضعی آن‌که علت پدید آمدن شب‌وروز است، ریشه دارد. این مسئله نیز با علم روز سازگار است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نمل، آیه 88؛ سوره زخرف، آیه 10؛ سوره ملک، آیه 15

2. سوره رعد، آیه 2

3. سوره یس، آیه 40؛ سوره انبیاء، آیه 33

4. سوره الرحمن، آیه 33

5. مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 46 - 53

6. سوره نوح‏، آیه 15

7. نجفی، روح‌الله، در جستجوی «هفت‌آسمان» قرآن، کتاب قیم، 1397 ش، ش 7، صص 29-52، ص 46 و 47

8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏10، ص 135

9. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دهم، 1371 ش، ج‏2، ص 493 و ج‏19، ص 376.

پیراستگی آفرینش از عیب و ایراد و وجود بلایای طبیعی
مطابق آیات قرآن، آفرینش خدا نقص ذاتی ندارد. اگر با مواردی از بلایای روبه‌رو می‌شویم، زیانباری این‌ها از اقدامات خواسته یا ناخواسته انسانی ناشی می‌شوند.

پرسش:

نویسنده قرآن بیان می کند که هیچ عیب و نقصی در هیچ چیزی نیست (ارجع البصر هل تری من فطور)؛ امّا از ذکر عیوب و نقص‌های متعدد مادرزادی در همه گونه‌های موجودات امتناع می‌کند. منظور از تفاوت در این آیه چیست؟ باوجود این‌همه عیب و ایراد و بلاهای طبیعی در جهان طبیعت، چگونه قرآن مدعی است که در آفرینش هیچ فطور و ناهماهنگی وجود ندارد؟ آیا این آیات از بدیهی‌ترین خطاهای علمی قرآن نیستند؟ اگر قرآن از طرف خدا بود چنین نبود.

پاسخ:

به باور برخی ادعای قرآن درباره نبود عیب و نقص در آفرینش نادرست است و با وجود بیماری‌های مادرزادی یا بلایای طبیعی نقض می‌شود.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

معنای نبود «تفاوت» و «فُطُور» در آفرینش

قرآن در مقام بیان فراگیری ربوبیت خداوند به آفرینش مرگ و زندگی و همچنین آسمان‌های هفت‌گانه، اشاره و بر نبود هیچ‌گونه «تفاوت» و «فُطُور» در آفرینش خداوند تأکید کرده است:

«﴿اَلَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ طِبٰاقاً مٰا تَرىٰ فِی خَلْقِ اَلرَّحْمٰنِ مِنْ تَفٰاوُتٍ فَارْجِعِ اَلْبَصَرَ هَلْ تَرىٰ مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ اِرْجِعِ اَلْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ اَلْبَصَرُ خٰاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ﴾؛ (1) آنکه هفت‌آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید. در آفرینش [خدای] رحمان، تفاوت [خلل و نابسامانی و ناهمگونی] نمی‌بینی، پس بار دیگر بنگر آیا هیچ خلل و نابسامانی و ناهمگونی می‌بینی؟ سپس بار دیگر بنگر تا دیده‌ات درحالی‌که خسته و کم‌سو شده [و از یافتن خلل، نابسامانی و ناهمگونی فرو مانده] و درمانده گشته است، به سویت بازگردد.»

کلمه «تفاوت» از ریشه «فوت» به معنای «نبودن چیزی از ابتدا» یا «فقدان ذاتی یک خصوصیت» است، برخلاف «انعدام»، «موت» یا «فناء» که به نیستی پس از وجود اشاره دارند. این یعنی یک کمال یا ویژگی لازم، از همان آغاز در چیزی «فوت» شده است. «تفاوت» به معنای صرف «اختلاف» نیست. بلکه به «فقدان مستمر و ذاتی یک خصوصیت» در یک شیء، در مقایسه با شیء دیگر دلالت دارد؛ یعنی یکی از آن‌ها به‌طور ذاتی و مستمر، فاقد کمالی است که دیگری داراست؛ بنابراین، نبود «تفاوت» در آفرینش خداوند، یعنی هیچ‌یک از مخلوقات خداوند در هنگام آفرینش، نقص ذاتی نداشته و از کمالی که لازم داشته خالی نبوده (2) و همه‌چیز به نحو احسن خلق شده است. واژه «فُطُور» نیز از ریشه «فطر» به معنای ایجاد تحولی است که موجب نقض حالت اولیه شیء در زمان خلقتش شود؛ ازاین‌رو، نبود «فطور» در آفرینش یعنی پس از آفرینش اولیه، حالتی که با آن تعارض داشته باشد و نظم و تقدیر اولیه را نقض کند، از سوی خداوند رخ نداده است؛ (3) بنابراین، منظور آیه این است که نه در هنگام خلقت اولیه خداوند نقص و عیبی وجود دارد و نه پس از آفرینش، خداوند کاری می‌کند که خلقت کامل و سالم اولیه خود را ناقص و معیوب کند.

نسبت نبود «تفاوت» و «فطور» در آفرینش با بیماری‌های مادرزادی و بلاهای طبیعی

آیه در مقام بیان این است که نه خلقت اولیه خدا نقص داشته، (نقص ذاتی) و نه خدا بعداً کاری انجام داده که آن خلقت اولیه بی‌نقص، ناقص شود، (نقص عارضی از سوی خدا) و از سوی دیگر، بررسی اموری همچون بیماری‌های مادرزادی و بلاهای طبیعی همچون زلزله و سیل نشان می‌دهد که خود این امور یا زیانباری آن‌ها از عوامل محیطی، ژنتیکی یا انسانی ناشی شده‌اند، (نقص عارضی از سوی غیر خدا). برای نمونه، خدا فرایند دقیقی را برای تولد بچه خلق کرده و بعداً هم این فرآیند بی‌عیب را معیوب نکرده است و اکثر بچه‌ها سالم به‌دنیا می‌آیند؛ اما گاهی در اثر دخالت عمدی یا سهوی بیرونی این فرایند تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و درنتیجه، بچه مشکل مادرزادی پیدا می‌کند. چنانکه سیل (4) و زلزله (5) به‌خودی‌خود، نه‌تنها بد نیستند، بلکه باعث تداوم حیات بر روی کره زمین و منشأ آثار خیر فراوانی هستند، اما اموری همچون ساخت خانه غیرمقاوم یا در مسیر سیل یا جنگل‌زدایی و تخریب پوشش گیاهی و... ، باعث زیان‌رسانی آن‌ها به انسان می‌شود.

نتیجه:

مطابق آیه‌های سوم و چهارم سوره ملک، آفرینش الهی از هرگونه نقص ذاتی و همچنین نقص عارضی از جانب خداوند مبراست. پدیده‌هایی مانند بیماری‌های مادرزادی و بلایای طبیعی، نه به دلیل نقص در طراحی اولیه هستند و نه ناشی از دخالت الهی در راستای معیوب کردن آن خلقت اولیه. این امور یا زیانباری آن‌ها از اقدامات خواسته یا ناخواسته انسانی ناشی می‌شوند. برای نمونه، زلزله و سیل ذاتاً مفید و برای حیات کره زمین ضروری هستند؛ اما سوءمدیریت انسانی و دخالت‌های نادرست، آن‌ها را به مصائب ویرانگر تبدیل می‌کند؛ بنابراین، ایرادات و آسیب‌ها، به خدا برنمی‌گردد، بلکه معلول عوامل انسانی است. چکیده سخن این‌که هر چه قدر در آفرینش نگاه کنیم نقصی که ناشی از خلقت خداوند باشد، نخواهیم دید و نقص‌های موجود ارتباطی با خلقت خداوند ندارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره ملک، آیه‌های 3 و 4.

2. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏9، ص 150

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏9، ص 114.

4. عوامل انسانی متعددی در شکل‌گیری و تشدید سیل نقش دارند. جنگل‌زدایی و تخریب پوشش گیاهی با کاهش جذب آب، سرعت آب‌گرفتگی را بالا می‌برند. شهرنشینی و ساخت‌وساز نامناسب، با ایجاد سطوح نفوذناپذیر و تجاوز به حریم رودخانه‌ها، ظرفیت طبیعی عبور آب را مختل می‌کنند. مدیریت نادرست منابع آب شامل سدسازی بی‌برنامه و لایروبی نکردن رودخانه‌ها، به تشدید سیلاب می‌انجامد. تخریب اراضی بالادست و مدیریت ضعیف پسماند نیز با فرسایش خاک و انسداد مسیرها، فاجعه‌بار می‌شوند. در نهایت، تغییرات اقلیمی ناشی از انسان، با افزایش شدت بارندگی‌ها، نقش کاتالیزور و شتاب‌دهنده را ایفا می‌کند.

5. زلزله به‌خودی‌خود پدیده‌ای طبیعی و دارای مزایای گوناگونی برای زمین است. این پدیده، با جابه‌جایی صفحات زمین، به شکل‌دهی عوارض زمینی مانند کوه‌ها و دره‌ها کمک کرده و تنوع زیستی را ممکن می‌سازد. همچنین، زلزله‌ها به غنی‌سازی خاک از طریق جابه‌جایی مواد معدنی و فعال‌سازی آتش‌فشان‌ها یاری رسانده و مهم‌تر از همه، با آزادسازی انرژی انباشته‌شده در پوسته زمین، از زلزله‌های فاجعه‌بارتر جلوگیری می‌کنند. تشکیل منابع معدنی جدید نیز از دیگر مزایای زلزله است؛ اما فاجعه انسانی ناشی از زلزله، عمدتاً ریشه در انتخاب‌ها و اقدامات نادرست انسان در برابر این پدیده طبیعی دارد. اگر انسان‌ها با شناخت صحیح از خطر زلزله، اصول ایمنی را در ساخت‌وساز و برنامه‌ریزی شهری رعایت کنند و آمادگی لازم را داشته باشند، می‌توانند آسیب‌های ناشی از آن را به حداقل برسانند.

بررسی ادعای تحدی با متن قل اعوذ برب الفلک
سوره فلق انسجام معنایی، جامعیت در بیان شرور و روانی و فصاحتی طبیعی دارد؛ اما در مقابل، متن تحدّی، اولاً تقلیدی آشکار از قرآن و فاقد سخن تازه‌ای است.

پرسش:

فردی در مقام پاسخ به تحدی قرآن عبارات زیر را ساخته و معتقد است توانسته با آوردن سوره‌ای مثل سوره‌های قرآن به هماوردطلبی آن پاسخ بدهد: «قل اعوذُ بربِّ الفلکِ مالکِ الملکِ و ما فَوقَه مِن مَلَک مِن شرّ شیطانِ و مَا مَلَکَ الذی استکبرَ وَ کانَ مِمَّن هَلَکَ لیسَ لِلانسَانِ سَبِیلٌ الّا اتِّباعُ رَبِّکَ وَ کانَ مِمَّن مَعَکَ؛» آیا این ادعا صحیح است؟ چرا؟

پاسخ:

مخالفان قرآن مدعی‌اند که حضرت صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله فرستاده خدا نیست و قرآن را از خودش ساخته است. قرآن در مقام پاسخ به آنان گفته است: اگر فکر می‌کنید که این قرآن الهی نیست، شما نیز مثل این قرآن یا دستکم یکی از سوره‌های آن را بسازید. مخالفان اولیه پیامبر در مکه که در اوج فصاحت و بلاغت بودند و می‌دانستند جنس قرآن متفاوت از جنس کلام بشر است، اصلاً به معارضه با قرآن فکر هم نکردند، چه برسد به این‌که عملاً بخواهند به تحدی قرآن پاسخ بدهند؛ اما به‌مرور برخی در مقام پاسخ به تحدی قرآن، مطالبی را ساخته و ارائه کردند.

 در این نوشتار یکی از آن‌ها چکیده‌وار بررسی می‌شود.

شرایط متن تحدی

قرآن «تحدی» را مشروط به «مثل» بودن با خودش کرده است. مطلبی که برای پاسخ به هماوردطلبی قرآن آورده می‌شود باید دستکم دارای این شرایط باشد تا بتوانیم بگوییم مثل قرآن است:

1. فصاحت و بلاغت:

 از مهم‌ترین جنبه‌های زبانی قرآن بلاغت، فصاحت، انسجام و زیبایی بیان آن است؛ به‌همین‌دلیل، متن تحدی باید ازنظر زبانی و ادبیات در سطح بالا و قابل مقایسه با قرآن باشد؛

2. محتوا و موضوع:

 قرآن افزون بر زیبایی ظاهری از معانی بلند، ارزشمند و عمیقی نیز برخوردار است؛ ازاین‌رو، پیام ارائه‌شده در متن تحدی باید ازلحاظ معنایی و محتوایی هم‌وزن و همسنگ قرآن باشد؛

3. سازگاری با واقعیت:

 از شاخصه‌های مهم قرآن راستی‌ودرستی درون‌مایه آن است؛ به‌همین‌دلیل، متن تحدی باید با احکام قطعی عقل، یافته‌های معتبر علمی و گزاره‌های مستند تاریخی سازگار باشد و افزون بر این، نباید دارای تناقض باشد؛

4. اثربخشی:

 قدرت تأثیرگذاری متن بر احساسات و افکار مخاطب یکی دیگر از معیارهاست و متن تحدی باید بتواند در خوانندگانش اثرگذار باشد؛

5. مستقل بودن:

 متن تحدی باید به‌صورت ‌مستقل از قرآن ایجاد شود؛ نه ‌این‌که صرفاً با تغییر برخی کلمات قرآن و کنارهم‌ قراردادن آیات مجزای از هم و به بیان ساده‌تر، تقلید، کپی‌برداری و سرقت ادبی از قرآن باشد.

لُبّ لُبَاب شرایط متن تحدی این است که به چالش‌کشنده الهی‌بودن قرآن باید متنی را بیاورد که هم از جهت محتوا، شکل و ساختار، مستقل و متمایز از سوره‌های قرآن باشد و هم از جهت بلندی معنا، وزانت، فصاحت و بلاغت، مثل و همتای یکی از سوره‌های این کتاب باشد.

بررسی متن تحدی

پس از آشنایی با شرایط متن تحدی به سراغ موردی ‌می‌رویم که در مقام پاسخ به هماوردی قرآن ساخته شده است:

1. قل اعوذُ بربِّ الفَلَکِ؛ بگو: پناه می‌برم به پروردگار فلک؛

2. مالکِ الملکِ و ما فَوقَه مِن مَلَک؛ مالکِ پادشاهی و آنچه بالاتر از آن است از فرشتگان؛

3. مِن شرّ الشَیطانِ و مَا مَلَکَ؛ از شرّ شیطان و آنچه در اختیار دارد (جنود شیطان)؛

4. الذی استَکبرَ وَ کانَ مِمَّن هَلَکَ؛ کسی که تکبر ورزید و ازجمله هلاک‌شوندگان بود؛

5. لیسَ لِلانسَانِ سَبِیلٌ الّا اتِّباعُ رَبِّکَ وَ کانَ مِمَّن مَعَکَ؛ نیست برای انسان هیچ راهی جز پیروی پروردگارت و بود در زمره کسانی که با تو هستند.

در مقام نقد این متن باید گفت:

1. تنها تفاوت عبارت اول با آیه اول سوره فلق، کلمه «فلک» است. «فلق» در عربی به‌معنای سپیده‌دم و موقعی است که سیاهی شب شکافته می‌شود و روشنایی روز پدید می‌آید؛ بنابراین، دال بر کناررفتن تاریکی‌ها، روشن شدن زندگی و گره‌گشایی است. این معنا با شرایط کسی که گرفتار شده یا احتمال می‌دهد که به مشکلی دچار شود و باید به خدا پناه ببرد، سازگار است؛ اما مشخص نیست کلمه «فَلَک» به‌معنای «مدار» یا «آسمان» چه ارتباطی با استعاذه به خداوند دارد؟!

2. موضوع سوره کوچک فلق، پناه‌بردن به خداوند است؛ به‌همین‌دلیل، پس از ذکر کلی پناه بردن به خداوند از شرّ همه مخلوقات، به سه مصداق از مصادیق شر اشاره می‌کند و ارتباط این مطالب با موضوع سوره مشخص است؛ اما در متن تحدی در عبارت دوم اقدام به معرفی خدا می‌کند و می‌گوید: خدا مالک پادشاهی و فرشتگان است. در عبارت چهارم نیز شیطان را معرفی می‌کند و می‌گوید: شیطان استکبار ورزید و از هلاک‌شدگان شد. چه ارتباطی بین موضوع این سوره با معرفی خدا و شیطان است؟ مگر کسی‌که از شرّ شیطان به خداوند پناه می‌برد با خدا و شیطان آشنا نیست و نیاز دارد این دو به او معرفی شوند؟ این متن پراکندگی موضوعی دارد و یکپارچگی و قدرت تمرکز سوره فلق را ندارد؛

3. سوره فلق با ﴿مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ﴾ جامعیتی بی‌نظیر را در ابتدا بیان می‌کند و سپس به شرور خاص‌تر و پنهان‌تر می‌پردازد. این شرور هم ابعاد فیزیکی و هم روانی ـ معنوی را شامل می‌شوند. در مقابل، عبارت «مِن شرّ الشیطانِ و مَا مَلَکَ» در متن تحدّی، اگرچه شیطان را هدف قرار می‌دهد، اما جامعیت و ظرافت شرور ذکرشده در سوره فلق را ندارد؛ به‌ویژه‌ که شرّ موجود در جهان منحصر به شیطان و ایادی او نیست؛

4. سازنده متن در مقام ترجمه «مَا مَلَکَ» گفته است: منظور من از این تعبیر «جنود شیطان» است، اما این تعبیر غلط است؛ زیرا شیطان مالک و صاحب سربازان خود نیست.

5. تعبیر «و ما فَوقَه مِن مَلَک» یعنی «و آنچه بالاتر از مُلک است که بیان باشد از فرشته.» «مُلک» در عربی به‌معنای مالکیت و فرمانروایی است و بالاتربودن از مالکیت و فرمانروایی خداوند یعنی چه؟ آیا فرشتگان از مالکیت و فرمانروایی خداوند بالاتر هستند؟ اگر هم منظور سازنده از «مُلک» عالم مادی است و می‌خواهد بگوید فرشتگان بالاتر از این عالم هستند، مشکل تعبیر این است که روان نیست.

6. «هلک» در زبان عربی به‌معنای نابودشدن و مردن است، اما شیطان نه نابود شده و نه مرده، بلکه همچنان فعّال است.

7. منظور از عبارت «وَ کانَ مِمَّن مَعَکَ» یعنی «بود از کسانی که با تو هستند» کاملاً مبهم است! احتمالاً می‌خواسته بگوید: «نیست برای انسان راهی مگر اتباع از پروردگارت و بودن با تو» که در این صورت نتوانسته مراد خود را به‌درستی بیان کند و دچار اشتباه شده است؛ چراکه باید می‌گفت: «و أن یکون معک.» در ضمن، منظور اتباع و پیروی از آن حضرت است یا صرف بودن با ایشان کفایت می‌کند؟ مشخص است صرف بودن با پیامبر سبب نجات از شرّ نمی‌شود.

8. سوره فلق دارای وزن، آهنگ و قافیه طبیعی و بسیار فصیحی است که گوش‌نواز بوده و به‌راحتی بر زبان جاری می‌شود. در متن تحدّی، اگرچه تلاش شده تا قافیه رعایت شود، اما این قافیه‌ها گاهی تصنعی و با دشواری بیشتر به‌کار رفته‌اند و روانی و فصاحت کلام قرآن را ندارند.

نتیجه:

سوره فلق ازنظر معنایی کاملاً یکپارچه و عمیق است. شرور ذکرشده در فلق، جامعیت و ظرافت بیشتری دارند. همچنین، روانی، فصاحت و آهنگ طبیعی آیات فلق، آن را از هرگونه تقلید متمایز می‌کند. در مقابل، متن تحدّی که آشکارا تقلید و کپی‌برداری از سوره فلق و برخی دیگر از آیات قرآن است، افزون بر این‌که از جهت محتوا حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد، دچار پراکندگی موضوعی، جامعیت کمتر در بیان شرور و نارسایی در فصاحت و روانی کلام است. اشکالات معنایی مانند کاربرد «هَلَکَ» برای شیطان و ابهام در «کانَ مِمَّن مَعَکَ» نیز ضعف‌های بیانی آن را برجسته‌تر می‌کند. این‌ها همگی نشان‌دهنده این هستند که متن تحدی چه از جهت درون‌مایه و چه از جهت بیانی در اندازه‌ای نیست که بتوانیم آن را مثل سوره فلق بدانیم.

انتساب اندیشه به قلب و یافته های علمی
نسبت‌دادن تعقل به قلب در قرآن با علم پزشکی امروز هم‌سو است، اما حتی اگر نبود، دلیل بر غیر الهی بودن قرآن نبود؛ چراکه اولاً قرآن کتاب هدایت است، نه آناتومی.

پرسش:

قرآن قلب را محل تدبر، اندیشه و حتی تصمیم‌گیری در خارج از مغز توصیف می‌کند و در هیچ جایی حتی اشاره‌ای به مغز به‌عنوان محل ادراک نشده است که این غلط فاحشی است. آیا پیامبر هم این غلط را از محیطش گرفته و به نام خدا وارد قرآن کرده است؟ دیدگاه قرآن درباره قلب چیست و این دیدگاه تا چه میزان با یافته‌های علمی سازگار است؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «قرآن قلب را محل تدبر، اندیشه و حتی تصمیم‌گیری در خارج از مغز توصیف می‌کند. این خطا در گذشته تاریخ بشری در تمام ملل شایع بوده است. در گذشته، بشر نمی‌دانسته که مغز درون جمجمه چه‌کاره است و تمامی درک و احساس را به قلب نسبت می‌داد درحالی‌که قلب یک پمپ ساده عضلانی است. پیامبر هم این غلط را از محیطش گرفته و به نام خدا وارد قرآن کرده است.» در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

تاریخچه اطلاع بشر از کارکرد مغز

برخلاف آنچه در سؤال آمده انسان‌ها از دوران باستان نه‌تنها با کارکرد مغز آشنا بودند، بلکه حتی این دانش و توانایی را داشته‌اند که اقدام به جراحی مغز کنند. سابقه جراحی مغز دستکم به پنج هزار سال پیش می‌رسد؛ (1) بنابراین، نسبت‌دادن تعقل به قلب لزوماً ناشی از بی‌خبری عرب عصر نزول از عملکرد مغز نیست و علت آن می‌تواند تعابیر مرسوم در زبان عربی باشد؛ چنان‌که کاربرد مَثَل «شصتم خبردار شد» در زبان فارسی بدین معنا نیست که اهالی این زبان معتقدند که خبردارشدن، کار انگشت شصت است!

چرایی سکوت قرآن درباره باورهای پزشکی نادرست مردم

حتی اگر فرض کنیم اولاً مردم زمان و مکان نزول قرآن از کارکرد مغز خبر نداشته‌اند و به‌اشتباه گمان می‌کرده‌اند که تعقل و تفکر کار قلب موجود در قفسه سینه است و ثانیاً قرآن نیز مطابق فهم و دانش مردم زمانه نزولش قلب را به‌عنوان قوه عاقله معرفی کرده است، باز اشکالی متوجه قرآن و الهی بودن آن نمی‌شد؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است و برای رساندن انسان به سعادت نازل شده است؛ نه یک کتاب علمی آن‌هم از نوع طبی تا به دنبال آموزش مردم درزمینة آناتومی و کارکرد اعضای بدن ازجمله قلب، مغز و ... باشد. فرض کنید قرآنی که برای هدایت مردم نازل شده است، برخلاف تصور اشتباه مردم که گمان می‌کنند تعقل کار قلب است، تعقل را به مغز نسبت می‌داد، آیا در این صورت مردم نمی‌گفتند: این قرآن هنوز خبر ندارد که تعقل کار قلب است و بعد می‌خواهد ما باور کنیم از طرف خدا نازل شده است؟! آیا همه توان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خرج این موضوع نمی‌شد که به مردم زمانه خودش ثابت کند تعقل کار مغز است و نه کار قلب؟ آیا پیامبر راهی برای اثبات این موضوع به مردم زمانه‌اش داشت و می‌توانست به آنان ثابت کند که تعقل کار مغز است و نه کار قلب؟ آیا در این صورت اصلاً برای پیامبر فرصتی برای بیان مباحث هدایتی باقی می‌ماند؟ بنابراین، در فرض بیان‌شده، بهترین کار همانی است که قرآن انجام داده و به‌جای طرح مباحثی که او را از هدف اصلی‌اش بازمی‌داشتند، به سراغ اهداف اصلی‌اش رفته است.

قرآن و سخن گفتن بر پایه لسان قوم

آیا وقتی شما در مقام بیان قصه برای کودکی خردسال می‌گویید: «خورشید خانم،» این لزوماً بدین معناست که از نگاه شما خورشید، خانم است؟ آیا اگر در کتاب قصه‌ای، دیدیم که نوشته است: «خورشید خانم،» می‌توانیم بگوییم نویسنده این کتاب به مؤنث بودن خورشید معتقد است؟ آیا شاعر شعر «خورشید خانم دوباره / مهمون خونه ماست» گمان می‌کند خورشید، خانم است؟ پاسخ همه این سؤال‌ها منفی است و مشخص است که نه شما و نه آن نویسنده و شاعر هیچ‌کدام معتقد به خانم بودن خورشید نیستید؛ اما چون این تعبیر در زبان فارسی رایج است و توصیف انسان‌وار سایر موجودات یکی از راه‌های زیبا کردن قصه‌ها و جذب بچه‌ها است، کاملاً قابل‌قبول است. ماجرای قرآن نیز دقیقاً به همین شکل است و چون به زبان عربی نازل ‌شده و در این زبان، تعقل را به قلب نسبت می‌دادند، از لسان قوم (2) تبعیت کرده و به‌گونه‌ای سخن گفته که مخاطبانش متوجه منظورش شوند. برای قرآن مهم این بوده که مخاطبانش اهل تعقل و اندیشه بشوند و این‌که نگاه آنان درباره قوه عاقله درست بوده یا نبوده، اهمیتی نداشته است. مثل این‌که شما به کودکتان می‌گویید: دندانت را مسواک بزن تا کِرم آن‌ها را نخورد! آیا شما واقعاً هنوز معتقدید که کرم باعث خرابی دندان‌ها می‌شود؟ یا این‌که چون این تعبیر در زبان فارسی رایج است و هدف شما مسواک‌کردن کودکتان است، از همین تعبیر استفاده می‌کنید؟

نقش قلب در ادراک انسان

تا بدین‌جا مشخص شد که حتی اگر نسبت‌دادن تعقل به قلب نادرست باشد، باز وجود چنین نسبتی در قرآن به معنای الهی نبودن آن نیست؛ اما نکته مهم و بلکه جواب اصلی ما این است که برخلاف تصور سؤال‌کننده، قلب فقط یک عضو گوشتی که خون را در بدن پمپاژ می‌کند، نیست؛ بلکه آخرین تحقیقات علمی آشکارا نشان می‌دهند که همین عضو مخروطی در شناخت و ادراک آدمی نیز نقش دارد. نشان‌به‌این‌نشان‌که وقتی قلب فردی را به فرد دیگر پیوند می‌زنند، اموری همچون علایق و سلایق او در زمینه غذا، موسیقی، هنر، شغل و ... عوض و همانند شخصی اهدا کنندة قلب می‌شود. (3) قلب با تولید و ترشح بسیاری از هورمون‌ها و انتقال‌دهنده‌های عصبی مشابه میزان تولیدی آن‌ها در مغز تأثیری گسترده بر کل بدن دارد. این مولکول‌ها افزون بر تأثیر بر جسم انسان، بر حالت‌های روانی مانند شادی، رضایت، ناراحتی، افسردگی و ناامیدی و نیز بر توانایی‌های شناختی مانند یادگیری، حافظه، انگیزه و قدرت تصمیم‌گیری نیز تأثیرگذارند.(4)

نتیجه:

نسبت‌دادن تعقل و ادراک به قلب در قرآن نه‌تنها با آخرین یافته‌های علم پزشکی منافاتی ندارد، بلکه کاملاً هماهنگ است؛ اما حتی اگر این نسبت صحیح نبود، لزوماً به معنای الهی نبودن قرآن نبود؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است، نه کتاب علمی تا برای آموزش آناتومی اعضای بدن نازل و صادر شده باشند. چنان‌که بیان چنین مطالبی در قرآن نه‌تنها باعث اصلاح نگاه مخاطبانشان نمی‌شد، بلکه روی‌گردانی آنان را به دنبال می‌داشت و درنتیجه، با درگیرشدن به مسائل غیرمرتبط، از هدف اصلی خود که هدایت است، دور می‌شد. افزون بر این قرآن به لسان قوم نازل شده و چون در زبان عربی تعقل به قلب نسبت داده می‌شود، طبیعتاً در قرآن نیز باید شاهد همین تعبیر باشیم تا مخاطب متوجه منظور قرآن بشود.

برای مطالعه بیشتر:

مقاله «قلب در قرآن و ادبیات عرب: حقیقت یا مجاز؟» از یحیی معروف در مجله علمی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی (فصلنامه)، دوره 5، شماره 13، بهمن 1388 ش، صص 129-154.

پی‌نوشت‌ها:

1. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1398 ش، ص 233.

2. سوره ابراهیم، آیه 4.

3. ر.ک: مقاله «Changes in Heart Transplant Recipients That Parallel the Personalities of Their Donors» به معنای «تغییرات در گیرندگان پیوند قلب که به‌موازات شخصیت اهداکنندگان آن‌هاست» از Paul Pearsall و ... منتشرشده در مجله Journal of NearDeath Studies, 20(3), Spring 2002 C 2002 Human Sciences Press, Inc.

4. ریاضی، غلامحسین و منیره‌سادات موسوی، مقاله «نقش قلب در آگاهی و کارکردهای شناختی»، نشریه نشاء علم، سال هفتم، شماره دوم، خردادماه 96، صص 116-121، ص 119 و 129.

عصر نبوی و برگزاری کنسرت در مدینه
با توجه به موضع سخت رسول خدا نسبت به غنا و استفاده از آلات موسیقی، نمی‌توان گزارش‌هایی را پذیرفت که بیان دارند در شهر مدینه مجالس غنا و رقص انجام می‌شد.

پرسش:

آیا در عصر نبوی در مدینه کنسرت برگزار می‌شد؟ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چه برخوردی با آن داشتند؟

پاسخ:

کنسرت در یک تعریف عرفی به معنی اجرای زنده موسیقی برای مخاطبان است. این اجرا می‌تواند توسط یک گروه یا فردی انجام شود که به‌طور کلی هدف آن ایجاد شادی و سرگرمی در بین مخاطبان است. در عصر نبوی در مدینه، کنسرت به شکل امروزی یعنی یک رویداد رسمی و سازمان‌یافته برگزار نمی‌شد؛ اما ممکن است مجالسی با موسیقی و آواز در آن زمان در قالب جشن‌های خیابانی صورت گرفته باشد. پس ضروری است به بررسی گزارش‌های موجود پرداخته تا روشن گردد در صورت برگزاری این قبیل مراسمات، چه برخوردی از جانب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله صورت می‌گرفت.

در منابع اهل‌سنت روایاتی درباره حضور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در مجالس رقص و آواز بیان کرده‌اند که در این‌جا به ذکر برخی ازاین‌روایات و اشکالات آن‌ها می‌پردازیم:

1. در گزارشی عایشه می‌گوید:

 «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را دیدم درحالی‌که درب اتاق من ایستاده بود و اهل حبشه در مسجد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با ابزار جنگی خود می‌رقصیدند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا با عبایش پوشاند تا رقص آنان را تماشا کنم و به خاطر من آنقدر ایستاد تا اینکه من از تماشای آنان سیر شدم، پس حال دخترکان کم سن‌و‌سالی را که به لهو و لعب اشتیاق دارد، رعایت کنید.» (1)

 در گزارش دیگری در این باره می‌گوید:

 «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا بر پشت خود سوار کرد درحالی‌که گونه‌ام بر گونه‌ی او بود و می‌گفت: ‌ای بنی‌ارفده ادامه دهید و آن حضرت همین‌طور ادامه داد تا اینکه من خسته شدم.» (2)

2. در خبری عایشه می‌گوید:

 «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بر من وارد شد، دو کنیز نزد من اشعاری را که در روز جنگ بعاث با غنا خوانده می‌شد به همان صورت برایم می‌خواندند؛ ناگهان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ را دیدم که در جای خود دراز کشید و صورتش را برگرداند، ابوبکر وارد شد و به من نهیب زد و گفت: نزد پیامبر موسیقی شیطانی می‌نوازید، اما رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رو به ابوبکر کرد و فرمود: رهایشان کن.» (3)

3. همچنین عایشه می‌گوید:

 «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ نشسته بود؛ ناگهان همهمه و صدای بچه‌ها شنیده شد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ برخاست، دید زن حبشیه‌ای می‌رقصد و بچه‌ها اطراف او را گرفته‌اند. آن حضرت فرمود: ‌ای عایشه بیا نگاه کن، من آمدم و چانه‌ام را بر شانه‌ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ گذاشتم و از حد فاصل بین شانه و سر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نگاه به آن زن رقاصه می‌کردم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ به من فرمود: آیا از تماشای آن سیر شدی؟ و من می‌گفتم نه تا ببینم جایگاهم نزد آن حضرت چقدر است! ناگهان عمر آمد، مردم از اطراف آن زن پراکنده شدند، عایشه می‌گوید: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: شیطان‌های انس و جن را می‌بینم که از عمر فرار می‌کنند، عایشه می‌گوید: من نیز برگشتم.» (4)

در این روایات نکات مشترکی دیده می‌شود که عبارتند از:

• راوی اصلی تمام این روایات، عایشه است.

• عایشه بر کم سن‌و‌سال بودن خود تأکید دارد و اشاره می‌کند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برای خوشحالی و رعایت حال او به تماشای این مراسم می‌پرداخت.

• محتوای این روایات نشان می‌دهد که موسیقی و ابزار لهو و لعب، از منظر اسلام، فی‌نفسه و به‌‌خودی‌خود جایگاه مثبتی ندارند و اگر هم پیامبر در این مجالس شرکت کردند، به هدف دیگری بوده است.

نقد روایات

این روایات، فارق از بحث سندی، تناقضات و سؤالاتی را درباره سازگاری این اعمال با منزلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و قداست مسجد مطرح می‌کند. چنانکه این رفتار حضرت با آموزه‌های قرآنی سازگاری ندارد؛ «وَالَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.» (5)

همچنین این شبهه مطرح می‌شود که چگونه ممکن است پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با مقام و منزلتی که داشتند، اجازه دهند جلسات رقص در مسجد برگزار شود و خودشان به تماشای رقص بنشینند و یا در منزل خود مجلس ساز و آواز شیطانی برپا کنند و حال آنکه افرادی چون ابوبکر و عمر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به مسائل دینی پایبندتر از ایشان باشند.

از طرفی عایشه در این روایات خود رو کم سن‌و‌سال معرفی می‌کند که این مطلب خلاف داده‌های تاریخی است.(6)

موضع پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نسبت به موسیقی و مجالس آن

از روایات بدست می‌آید که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مسلمانان را از دف زدن، رقص، حضور در این مجالس و گوش دادن به آن‌ها نهی می‌فرمودند. (7) از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «شما را از رقص و مزمار و نرد و طبل زدن نهی می کنم.» (5)

 همچنین در روایات دیگری رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «فرشتگان وارد خانه‌ای نمی‌شوند که در آن شراب، دف، طنبور (نوعی ساز زهی مانند عود) یا نرد وجود داشته باشد و دعای اهل آن خانه مستجاب نمی‌شود و برکت از آنان برداشته می‌شود.» (7)

 حتی از برخی روایات بدست می‌آید که ایشان علاوه بر استفاده از آلات موسیقی نسبت به خرید و فروش آن نیز نهی می‌کردند و می‌فرمودند خداوند به من امر کرده که سازها و آلات موسیقی را محو کنم. (8)

نتیجه‌گیری:

 با توجه به موضع سخت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نسبت به غنا، استفاده از آلات موسیقی و خرید و فروش و حتی جمع آوری آلات آن، نمی‌توان گزارش‌هایی را پذیرفت که بیان دارند در شهر مدینه خصوصا مسجدالنبی مجالس غنا و رقص انجام می‌شد و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نه‌تنها نهی نکردند، بلکه خود به تماشای آن می‌رفتند.

 همچنین با توجه به محتوای روایات روشن می‌شود که هدف از جعل این اخبار، کم‌سن نشان دادن عایشه به هنگام ازدواج با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، شدت علاقه‌ی حضرت به او و یا فضیلت تراشی برای برخی از صحابه حضرت می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله و سننه و أیامه (صحیح البخاری)، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، بی‌جا، انتشارات دار طوق النجاه، چاپ اول، 1422 ه، ج 7، ص 28.

2. صالحى دمشقى‏، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد فی سیره خیر العباد، انتشارات دار الکتب العلمیه، بیروت، 1414 ق‏، ج‏9، ص 69.

3. صالحى دمشقى‏، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد فی سیره خیر العباد، انتشارات دار الکتب العلمیه، بیروت، 1414 ق‏، ج‏9، ص 69.

4. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، محقق: أحمد محمد شاکر و محمد فؤاد عبد الباقی و إبراهیم عطوه عوض، مصر، شرکه مکتبه ومطبعه مصطفى البابی الحلبی، چاپ دوم 1395 ه، ج 5، ص 621.

5. سوره‌ی مؤمنون، آیه ۳.

6. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، ج ۴، ص ۱۴۶.

7. کلینى‏، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم،1362 ش‏، ج‏6، ص 432.

8. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین‏، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405 ق،‏ ج‏1، ص 261.

9. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین‏، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405 ق،‏ ج‏1، ص 260.

10. نورى، حسین بن محمد تقى‏، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائ، محقق: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1408 ق‏، ج‏13، ص 219.

کمک به درخواست کننده کمک
مطابق آموزه‌های اسلامی،انفاق و کمک به دیگران از ارزش بالایی برخوردار است. در مواجهه با درخواست کمک همسایه اصل اولیه بر حسن‌ظن است وباید در حد توان به او کمک کرد

پرسش:

خانمی در همسایگی ما هست که نمی‌دانم واقعا نیازمند است یا نه؟ مدام هم طلب کمک می‌کند به نظرتان چه باید کرد؟

پاسخ:

در نگاه اسلام، اصالت با اجتماع است و تلاش در جهت سلامت و سعادت جامعه از لوازم لاینفک این دیدگاه است. هرآنچه بتواند به فرد و به‌تبع آن به اجتماع کمک کند مورد سفارش دین قرار گرفته است. دستور به انفاق و بخشش مال نیز در همین راستا تأکید شده و به مسلمانان و مؤمنان توصیه شده تا به‌واسطه بخشیدن بخشی ازآنچه دارند گره‌ای از جامعه باز کنند. «در فرهنگ و کاربردهای قرآنی هرگونه بخشش و در اختیار دیگری گذاشتن مال و غیرمال، از واجب و غیر‌واجب انفاق نام‌گرفته است». (1) در قرآن و روایات به انفاق تأکید فراوان شده که نشانة ارزشمندی این عمل است. دلیل این تأکید آثار، فواید و کارکردهای این دستور الهی است.

زندگی اجتماعی، انسان‌ها را ملزم به برقراری ارتباط با یکدیگر می‌کند. یکی از این قالب‌های ارتباطی، موضوع همسایگی است. همسایه بودن و نزدیکی خانه‌ها نسبت به یکدیگر حقوق و تکالیفی را برای انسان تعریف می‌کند. قرآن می‌فرماید:

 «و خدا را بپرستید! و هیچ‌چیز را همتای او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکی کنید؛ همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دور و دوست و هم‌نشین و واماندگان در سفر و بردگانی که مالک آن‌ها هستید؛ زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخرفروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز می‌زند)، دوست نمی‌دارد». (2)

پرهیز از سوءظن

در نگاه اسلام لازم است تا گمان افراد به یکدیگر گمان نیکو باشد. بدین معنا که در تعاملات اجتماعی خویش بنا را بر درستی و صداقت بگذاریم و از هرگونه گمان بد همچون دروغ‌گویی یا نفاق نسبت به دیگران اجتناب نماییم. خداوند متعال می‌فرماید:

 «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید، چراکه بعضی از گمان‌ها گناه است». (3)

 این اصل در رابطه با درخواست کمک دیگران نیز موضوعیت دارد؛ یعنی اگر یقین به عدم نیاز افراد نداریم پس باید درخواست آن‌ها مبنی بر نیاز را صادقانه تلقی کرده و در حد توان به آن‌ها کمک کنیم.

حفظ عزت‌نفس

عزت مؤمن از کعبه بالاتر است و وقتی کسی به‌واسطة شرایط زندگی و نیازمندی و درخواست از دیگران شأن خویش را خدشه‌دار می‌کند ما باید مراقب باشیم تا بیش از این شأنیت او به‌عنوان یک انسان زیر سؤال نرود. به همین دلیل اگر توان کمک‌رسانی داریم نباید دریغ نماییم.

تحقیق غیرمستقیم

اگر راه برای تحقیق غیرمستقیم از دیگران وجود دارد می‌توانید با تحقیق پیرامون وضعیت زندگی او نسبت به نیاز حقیقی همسایه آگاه شوید. البته در این مسیر بسیار مراقب حفظ آبروی مؤمن باشید. تحقیق نباید همراه با غیبت یا تجسس باشد.

تغییر نوع کمک

گاهی افراد صرفاً از ما درخواست پول دارند و ما هم یقین نداریم این پول را کجا خرج می‌کنند حال‌آنکه می‌توانیم با تغییر نوع خدمت و کمک، انفاق مالی خود را جهت‌دار نماییم. به‌عنوان‌مثال اگر فرزند محصل دارد می‌توانیم در تهیه کیف و کتاب به او کمک کنیم. یا اگر در پرداخت قبوض مشکل دارد در این زمینه گره‌گشا باشیم. گاهی حتی از طریق مهارت‌هایی که داریم می‌توانیم خدمت‌رسانی کنیم. متناسب با توان و مهارت خود می‌توانید در امور زندگی به ایشان کمک نمایید.

تقسیم کمک بزرگ به کمک‌های کوچک‌تر

اگر درخواست‌های او زیاد است به‌جای اینکه یک‌بار کمک بیشتری به او کنید و سایر دفعات عذرش را بخواهید، کمک‌های خود را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کرده و در دفعات متعدد درخواست، نیاز او را تأمین کنید.

دعوت به تلاش

اگر می‌دانید درخواست کمک او به‌گونه‌ای است که خودش اهل کار و تلاش نیست و فقط قصدش سوءاستفاده است باید او را به پیداکردن کار و شغل و تلاش در جهت رفع موانع تشویق کنید.

نتیجه‌گیری:

در آموزه‌های اسلام انفاق و کمک به دیگران دارای ارزش و اهمیت است. مطابق آیات کریمه کسی که انفاق می‌کند عوضش را از خدا دریافت می‌کند و بلکه فزون‌تر ازآنچه که در راه خداداده است پس می‌گیرد. اگر در نیازمندی شخص فقیر تردید داریم نباید نسبت به خواست او بی‌تفاوت باشیم. در مواجهه با درخواست‌های دیگران اصل اولیه حسن‌ظن است و قطعاً حسن‌ظن به معنی بی‌تدبیری و مجوز سوءاستفاده نیست.

 

برای مطالعه بیشتر

1. اخلاق همسایه‌داری و آپارتمان‌نشینی، محمدجواد فلاح

پی‌نوشت‌ها

1. «والانفاق قد یکون فی المال وفی غیره وقد یکون واجبا وتطوعا»، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404 ق، ص 502، ذیل کلمه نفق

2.«وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»، نساء، آیه 36

3.«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ»، حجرات آیه 12

صفحه‌ها