پرسش وپاسخ

توسل از باورهای مشترک مسلمانان است. در آیات و روایات متعدد، این آموزه دینی به صراحت بیان شده است. در توسل تفاوتی بین حیات و ممات آن بزرگان نیست.

پرسش:

آیا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند که به قبر پیامبران یا خود ایشان متوسل شوید؟ احادیث چه نگاهی به توسل به انبیاء دارند؟

پاسخ:

توسل، از باورهای مشترک مسلمانان است. برای مشروعیت و جواز شرعی توسل به انبیاء و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، به قرآن کریم، روایات، سیره مسلمانان و دلیل عقلی استناد کرده‌اند. روایات فراوانی از منابع روایی شیعه و اهل‌سنت نقل شده که بر مشروعیت و جواز توسل در شرع اسلام دلالت دارند. در توسل تفاوتی بین حیات و ممات آن بزرگان نیست. در این نوشتار برخی از روایات در موضوع توسل ذکر می‌شود.

1. مفهوم توسل

توسل از لحاظ لغوی با واژة «وسیله» هم‌ریشه است. «وسیله» هر آن‌چیزی است که برای نزدیک‌ شدن به چیز دیگری از آن استفاده می‌‌شود.(1) توسل، واسطه‌قراردادن شخص یا چیزی نزد خداوند، برای تقرّب به او و برآورده‌شدن حاجات است.

در یک تقسیم‌بندی، توسل بر دو نوع است:

 1. توسل به ذات؛ یعنی توسل به خود پیامبر و ائمه طاهرین علیهم‌السلام؛ 2. توسل به واسطه؛ یعنی پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام را میان خود و خدا واسطه قرار می‌دهیم و به حق آنها از خداوند حاجت بخواهیم.

 از روایاتی که در موضوع توسل وارد شده، هر دو نوع آن استفاده می‌شود؛ چنان که در ادامه خواهد آمد.(2)

2. توسل در قرآن

خداوند در قرآن کریم به مؤمنان دستور داده است که برای تقرب به خداوند وسیله‌ای بجویند:

 «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ»؛(3)

 همچنین به گنهکاران توصیه کرده که نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بروند و از او درخواست کنند که درباره آنها از خداوند طلب مغفرت کند:

 «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً»(4)

 از دیگر آیاتی که بر مشروعیت توسل دلالت می‌‌کند، آیه‌ای است که در آن فرزندان حضرت یعقوب از پدرشان درخواست کردند که برای آنها طلب مغفرت کند:

 «قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»(5)

بنابراین از دیدگاه قرآن، توسل به انبیا الهی نه‌تنها اشکال ندارد، بلکه توصیه نیز شده است؛ چنان که توسل به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در آیه بالا صراحت داشت و تفاوتی هم بین زمان حیات و ممات ایشان نیست.

3. روایات توسل

روایاتی که در منابع حدیثی شیعه، دربارة استحباب توسل به اولیاء خدا نقل شده، بسیار زیاد است و ذکر آن، در این نوشتار نمی‌گنجد.

روایات توسل،‌ به چند دسته تقسیم می‌‌شوند:

1. روایاتی که دلالت می‌کند اهل‌بیت علیهم‌السلام به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله توسل کرده‌اند.

2. روایاتی که در آن، ائمه علیهم‌السلام دستور به توسل داده‌اند.

3. روایاتی که توسل ارادتمندان اهل‌بیت علیهم‌السلام را به آنها گزارش کرده‌اند.

این سه دسته از روایات، فعل، قول و تقریر معصومین علیهم‌السلام‌ را بیان می‌کنند.

الف. توسل ائمه علیهم‌السلام به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرشتگان و انبیاء

1. امیرمؤمنان علیه‌السلام بعد از نماز ظهر به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرشتگان و انبیاء توسل می‌‌کردند و به واسطه آنها به درگاه خداوند تقرب می‌جستند. امام صادق علیه‌السلام فرمودند که امیرمؤمنان علیه‌السلام بعد از اتمام نماز ظهر این دعا را می‌‌خواند:

 «اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمَلَائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ؛(6) خداوندا! به تو تقرّب مى ‏جویم به وسیله جود و کرمت؛ تقرّب مى‏جویم به سوی تو، به حقّ محمد که بندة تو و رسول تو است و تقرّب می‌‌جویم به وسیله فرشتگان مقرّبت و پیغمبران مرسلت

2. بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، امیرمؤمنان علیه‌السلام نخستین فرد از میان اهل‌بیت علیهم‌السلام بود که به آن حضرت توسل کرد، در حالی که هنوز بدن شریفشان به خاک سپرده نشده بود. بعد از غسل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و تجهیز آن حضرت، امیرمؤمنان فرمود: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ ... بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک‏؛(7) پدر و مادرم فدایت، اى پیامبر خدا! همانا با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگرى قطع نگشت و آن نبوت و اخبار و آگاهى از آسمان بود... پدر و مادرم فدایت باد، ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و ما را هرگز فراموش مکن

 طبق این روایت، امیرمؤمنان علیه‌السلام به ذات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله متوسل شده و از ایشان شفاعت خواسته است.

3. درباره حضرت سید الشهدا علیه‌السلام نیز روایت شده است که ایشان وقتی می‌‌خواستند از مدینه به سوی مکه خارج شوند، نزد قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آمدند و به قبر حضرت توسل کردند:

 «فلما کانت اللیلة الثانیة خرج إلى القبر أیضاً و صلّى رکعات فلمّا فرغ من صلاته جعل یقول اللّهم هذا قبر نبیّک محمّد و أنا إبن بنت نبیّک و قد حضرنی من الأمر ما قد علمت اللّهم إنّی أحبّ المعروف و أنکر المنکر و أنا أسألک یا ذا الجلال و الإکرام بحق‏ القبر و من‏ فیه إلّا اخترت لی ما هو لک رضى و لرسولک رضى؛(8) وقتی شب دوم فرا رسید، بار دوم به سوی قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خارج شد و دو رکعت نماز خواند،‌ وقتی از نماز فارغ شد، فرمود: خدایا! این قبر پیامبرت محمد است و من پسر ایشان هستم، و امری که خودت می‌‌دانی برایم پیشامد کرده است. خدایا! من معروف را دوست دارم و از منکر بدم می‌آید. ای صاحب جلال و اکرام! به حق این قبر وآن کسی که در آن مدفون است از تو آنچه را می‌‌خواهم که مورد رضایت توست

ب. دستور پیامبر و ائمه علیهم‌السلام به توسل

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه علیهم‌السلام پیروانشان را دستور داده‌اند که به پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام توسل کنند و دعا و ذکر به آنها تعلیم داده‌اند.

1. سلمان فارسی می‌گوید از حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که می‌گفت:

 «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ یَا عِبَادِی أَ وَ لَیْسَ مَنْ لَهُ إِلَیْکُمْ حَوَائِجُ‏ کِبَارٌ لَا تَجُودُونَ بِهَا إِلَّا أَنْ یَتَحَمَّلَ عَلَیْکُمْ بِأَحَبِّ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ تَقْضُونَهَا کَرَامَةً لِشَفِیعِهِمْ أَلَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَکْرَمَ الْخَلْقِ عَلَیَّ وَ أَفْضَلَهُمْ لَدَیَّ مُحَمَّدٌ وَ أَخُوهُ عَلِیٌّ وَ مِنْ بَعْدِهِ الْأَئِمَّةُ الَّذِینَ هُمُ الْوَسَائِلُ إِلَیَّ أَلَا فَلْیَدْعُنِی مَنْ هَمَّتْهُ حَاجَةٌ یُرِیدُ نَفْعَهَا أَوْ دَهَتْهُ دَاهِیَةٌ یُرِیدُ کَشْفَ ضَرَرِهَا - بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ - أَقْضِهَا لَهُ أَحْسَنَ مَا یَقْضِیهَا مَنْ یَسْتَشْفِعُونَ بِأَعَزِّ الْخَلْقِ عَلَیْهِ؛(9) خداوند عز و جل می‌گوید: اى بندگان من! آیا اتفاق نیفتاده که فردى از شما حاجت‌هاى بزرگى بخواهد که شما آن حوائج را نمى‏دهید مگر اینکه محبوب‌ترین خلق نزد شما را حاضر کند و شما به احترام آن شفیعِ محبوب و دوست‌داشتنى درخواست‌هاى او را بدهید؟ آگاه باشید و بدانید که با کرامت‌ترین و برترین خلق نزد من، محمد و برادرش على و پس از آن ائمه هستند، آنانى که وسیله تقرب به من مى‏باشند. آگاه باشید که هر کس حاجت مهمى دارد و مى‏خواهد نفعى به او برسد یا مشکلى برایش پدید آمده و خواهان دفع ضرر آن است، اگر مرا به محمد و خاندان پاکش بخواند، آنچنان حاجتش را برآورده مى‏سازم که بهتر و برتر باشد از برآورده ساختن کسى که محبوب‌ترین خلق را نزد او شفیع قرار مى‏دهند

2. از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که امام حسین علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پرسید:

 «مَا جَزَاءُ مَنْ زَارَکَ فَقَالَ یَا بُنَیَّ مَنْ زَارَنِی حَیّاً أَوْ مَیِّتاً أَوْ زَارَ أَبَاکَ أَوْ زَارَ أَخَاکَ أَوْ زَارَکَ کَانَ حَقّاً عَلَیَّ أَنْ أَزُورَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ؛(10) زائرین شما چه پاداشی دارند؟ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: پسرم! هرکس مرا در حال زنده بودن یا بعد از رحلتم زیارت کند، یا پدر و برادرت و تو را زیارت کند، من روز قیامت او را در سخت‌ترین شرایط زیارت کرده و از گناهانش نجات می‌دهم

3. امام صادق علیه‌السلام به نقل از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «مَنْ أَتَانِی زَائِراً کُنْتُ شَفِیعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛(11) هرکس به زیارت من بیاید، در روز قیامت او را شفاعت خواهم کرد

4. شخصی در زمان امیرمؤمنان دعایی کرده بود که اجابت نشد، نزد امیرمؤمنان علیه‌السلام رفت و از مستجاب نشدن دعایش شکایت کرد. حضرت دعای سریع الاجابه را به ایشان یاد دادند که در پایان دعا، حضرت دستور توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام را بیان فرموده‌اند. معاویه بن عمار می‌گوید حضرت صادق علیه‌السلام بدون سخن و پرسشى به من فرمود: «یَا مُعَاوِیَةُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام فَشَکَا الْإِبْطَاءَ عَلَیْهِ فِی الْجَوَابِ فِی دُعَائِهِ فَقَالَ لَهُ أَیْنَ أَنْتَ عَنِ الدُّعَاءِ السَّرِیعِ الْإِجَابَهِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ مَا هُوَ قَالَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ ... وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ اهل‌بیتهِ أَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِهِمْ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا؛(12) اى معاویه! آیا نمی‌دانى که مردى خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و از اینکه اجابت دعایش دیر شده بود به آن حضرت شکایت کرد، آن حضرت به او فرمود: چرا دعاى سریع الاجابه را (یعنى دعائى که زود به اجابت رسد) نخواندى؟ آن مرد عرض کرد: آن دعا کدام است؟ فرمود: بگو... و به سوی تو، به حق محمد و اهل‌بیتش رو آورده‌ام، به حق تو و آنها از شما درخواست دارم که بر محمد و آل محمد دورد فرستی و فلان حاجت مرا برآورده سازی

5. امام صادق علیه‌السلام به معاویه بن عمار کیفیت زیارت قبر مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را تعلیم فرموده و در قسمتی از آن چگونگی توسل به آن حضرت را هم یاد داده‌اند. معاویه بن عمار از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند:

 «إِذَا دَخَلْتَ‏ الْمَدِینَةَ فَاغْتَسِلْ قَبْلَ أَنْ تَدْخُلَهَا أَوْ حِینَ تَدْخُلُهَا ثُمَّ تَأْتِی قَبْرَ النَّبِیِّ صلی‌الله‌علیه‌وآله ثُمَّ تَقُومُ فَتُسَلِّمُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله... اللَّهُمَّ إِنَّکَ قُلْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً وَ إِنِّی أَتَیْتُ نَبِیَّکَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِی وَ إِنِّی أَتَوَجَّهُ بِکَ إِلَى اللَّهِ‏ رَبِّی وَ رَبِّکَ لِیَغْفِرَ لِی ذُنُوبِی وَ إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَاجْعَلْ قَبْرَ النَّبِیِّ صلی‌الله‌علیه‌وآله خَلْفَ کَتِفَیْکَ‏ وَ اسْتَقْبِلِ الْقِبْلَهَ وَ ارْفَعْ یَدَیْکَ وَ اسْأَلْ حَاجَتَکَ فَإِنَّکَ أَحْرَى أَنْ تُقْضَى إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛(13) قبل از وارد شدن به مدینه یا هنگامی که وارد شدی، غسل کن، سپس نزد قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برو، بایست و به آن حضرت سلام کن... و می‌گویی... خدایا خودت فرمودی: «اگر گروه گنهکاران به واسطه گناه بر خود ستم کنند و سپس نزد تو آیند و به واسطه تو از خدا طلب آمرزش کنند و تو از خدا طلب مغفرت کنى، البته خواهند دید که خداوند توبه ایشان را پذیرفته و به آنها ترحم مى‏نماید» و من در حالى که طلب آمرزش کرده و از گناهانم توبه مى‏کنم به نزد پیامبرت آمده‌ام و ای پیامبر! من به واسطه تو به سوی پروردگار خودم به شما رو آورده‌ام تا گناهانم را ببخشد. و اگر حاجت داشتی قبر مطهّر را پشت سر قرار بده و رو به قبله بایست و دو دستت را بلند نما و سپس حاجتت را از خدا بخواه که إن‌شاءاللَّه مستجاب خواهد شد

6. همچنین در روایت دیگر امام صادق علیه‌السلام دعایی را تعلیم فرموده‌اند که توسل نمازگزار را به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بیان می‌کند: «إِذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلَاةِ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی أُقَدِّمُ‏ إِلَیْکَ‏ مُحَمَّداً صلی‌الله‌علیه‌وآله بَیْنَ یَدَیْ حَاجَتِی وَ أَتَوَجَّهُ بِهِ إِلَیْکَ فَاجْعَلْنِی بِهِ وَجِیهاً عِنْدَکَ‏ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ‏ اجْعَلْ صَلَاتِی بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذَنْبِی بِهِ مَغْفُوراً وَ دُعَائِی بِهِ مُسْتَجَاباً إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛(14) هنگامى که به نماز برخاستى این دعا را بخوان: خدایا! من محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله را پیشاپیش حاجت خود قرار می‌دهم، و به واسطه او، به تو رو می‌‌کنم. پس تو نیز مرا به واسطه آن حضرت در دنیا و آخرت داراى آبرو گردان، و مرا از مقرّبان‏ قرار بده، و نمازم را به خاطر آن حضرت (و به‌حقّ) او مورد قبول خویش قرار ده، و گناهانم را به شفاعت او بیامرز، و دعایم را به یمن او مستجاب گردان، که البتّه تو خود آمرزنده و مهربان هستى‏.»

ج. تأیید توسل شیعیان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از سوی ائمه علیهم‌السلام

برخی از روایات، صریح در این است که شیعیان به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله متوسل شده‌اند و این توسل از سوی ائمه طاهرین علیهم‌السلام مورد تأیید واقع شده است. بعد از شهادت امام صادق علیه‌السلام، هشام بن سالم در مدینه آمد و به خاطر تردیدی که برایش پیرامون امام بعدی پیش آمده بود، به قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله استغاثه کرد و با این توسل حجت خداوند و امام زمانش برایش روشن شد.

«دَخَلْتُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بَعْدَ مَوْتِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) وَ کَانَ ادَّعَى الْإِمَامَهَ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ شَیْ‏ءٍ مِنَ الزَّکَاةِ، فَقُلْتُ لَهُ: کَمْ فِی الْمِائَةِ؟ فَقَالَ: خَمْسَةِ دَرَاهِمَ. قُلْتُ: وَ کَمْ فِی نِصْفِ الْمِائَةِ؟ قَالَ: دِرْهَمَیْنِ وَ نِصْفٍ. فَقُلْتُ: مَا قَالَ بِهَذَا أَحَدٌ مِنَ الْأُمَّةِ. فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَآلِهِ) مُسْتَغِیثاً بِرَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِلَى مَنْ؟ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ؟ إِلَى الْحَرُورِیَّةِ؟ إِلَى الْمُرْجِئَةِ؟ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ؟ فَإِنِّی لَکَذَلِکَ إِذْ أَتَانِی رَسُولُ أَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السلام)، غُلَامٌ صَغِیرٌ دُونَ الْخُمَاسِیِّ، فَقَالَ: أَجِبْ مَوْلَاکَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ. فَأَتَیْتُهُ فَلَمَّا بَصُرَ بِی مِنْ صَحْنِ الدَّارِ ابْتَدَأَنِی فَقَالَ: یَا هِشَامُ! قُلْتُ: لَبَّیْکَ. قَالَ: لَا إِلَى الْقَدَرِیَّةِ، وَ لَا إِلَى الْحَرُورِیَّةِ، وَ لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ، وَ لَا إِلَى الزَّیْدِیَّةِ، وَ لَکِنْ إِلَیْنَا. فَقُلْتُ: انْتَ صَاحِبِی؛ فَسَأَلْتُهُ فَأَجَابَنِی عَنْ کُلِّ مَا أَرَدْتُ‏؛(15) هشام بن سالم می‌گوید: بعد از شهادت امام صادق علیه‌السلام بر عبدالله بن جعفر بن محمد (پسر امام صادق علیه‌السلام) وارد شدم که ادعای امامت داشت. از او پرسیدم صد درهم چه مقدار زکات دارد؟ گفت:‌ پنج درهم. گفتم: زکات پنجاه درهم چه مقدار می‌شود؟ گفت: دو درهم و نیم. گفتم هیچ‌کس از امت این‌گونه فتوا نداده‌اند. بیرون آمدم و به سوی قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رفتم و به آن حضرت توسل و استغاثه کردم و عرض کردم: ای رسول خدا! به چه کسی پناهنده شوم؟ به قدریه؟ حروریه؟ مرجئه؟ زیدیه؟ در این هنگام بود که فرستاده ابوالحسن علیه‌السلام که یک پسر کمتر از پنج سال بود، به سوی من آمد و گفت: مولایت موسی بن جعفر (تو را طلب کرده) ایشان را اجابت کن. نزد آن حضرت رفتم، وقتی مرا در صحن خانه دیدند این چنین سخن آغاز کردند: ای هشام! عرض کردم بلی. فرمود:‌ نه به سوی قدریه، نه به سوی مرجئه و حروریه و زیدیه، بلکه به سوی ما بیا! عرض کردم شما صاحب امر من هستی. از محضر ایشان سؤالاتم را پرسیدم و ایشان تمام موارد را پاسخ دادند

طبق این روایت توسل و استغاثه به خود اولیاء الهی جایز است؛ علاوه بر آن، روایت، تقریر امام معصوم علیه‌السلام را نیز بیان می‌کند. اگر توسل جایز نبود، چرا امام کاظم علیه‌السلام برای هشام نفرمود:‌ چرا رفتی به رسول خدا استغاثه کردی؟ اما آن حضرت نه‌تنها منع نکرد و کار او را تقبیح نکرد، بلکه این توسل را تقریر کرد.

در برخی از روایات، اهل‌بیت علیهم‌السلام به‌عنوان وسیله برای تقرب به خداوند معرفی شده‌اند. امام على علیه‌السلام درباره آیه «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ؛(16) و براى تقّرب به خداوند، وسیله بجویید»، فرمودند: «أَنَا وَسِیلَتُهُ‏‏؛(17) من وسیله او هستم.» علی بن ابراهیم در تفسیرش «الوسیله» را به امام معنا کرده است: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ‏ الْوَسِیلَةَ فقال تقربوا إلیه بالإمام‏؛ به وسیله امام به خداوند تقرب بجویید.»(18) حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرمایند: «نحن‏ وسیلته‏ فی خلقه و نحن خاصته و محل قدسه‏؛(19) ما واسطه الهی در میان مخلوقاتش و برگزیدگان خدا و جایگاه قدس اوییم

نتیجهگیری:

توسل یکی از اعتقادات مهم مسلمان است که ریشه در قرآن کریم و روایات صحیح منقول از اهل‌بیت علیهم‌السلام دارد و این عقیده صرف نظر از دلیل قرآنی، از روایات صحیح شیعه و اهل‌سنت نیز قابل اثبات است. طبق روایات شیعه که در موضوع توسل وارد شده، اهل‌بیت علیهم‌السلام به پیامبر و ائمه علیهم‌السلام توسل کرده‌اند و به شیعیان نیز دستور داده‌اند تا به اهل‌بیت متوسل شوند. همچنین، توسل شیعیان را مورد تأیید قرار داده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. «الوَسِیلَةُ: المَنْزِلة عند المَلِک. و الوَسِیلة: الدَّرَجة. و الوَسِیلة: القُرْبة. و وَسَّلَ‏ فلانٌ إِلى الله‏ وَسِیلَةً إِذا عَمِل عملًا تقرَّب به إِلیه... و تَوَسَّلَ‏ إِلیه‏ بوَسِیلَةٍ إِذا تقرَّب إِلیه بعَمَل... و الوَسِیلَةُ: الوُصْلة و القُرْبى»؛ إبن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج‏11، ص724، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.

2. https://www.valiasr-aj.com/persian/mobile_shownews.php?idnews=6905

3. سوره مائده، آیه 35.

4. سوره نساء، آیه 64.

5. سوره یوسف، آیات 97 و 98.

6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی ، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص545.

7. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، خطبه 235.

8. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج‏44، ص328.

9. إبن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، دارالکتب الإسلامی، چاپ اول، 1407ق، ص163و164.

10. إبن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص11.

11. إبن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص12.

12. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏2، ص582 و 583.

13. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏4، ص550 و 551.

14. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏3، ص309.

15. طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، بعثت، ایران، قم، چاپ اول، 1413ق، ص324.

16. سوره مائده، آیه 35.

17. إبن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی‌طالب علیهم‌السلام، علامه، قم، چاپ اول، 1379ق، ج‏3، ص75.

18. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، دارالکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق، ج‏1، ص168.

19. جوهرى بصرى، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و فدک، مکتبه نینوى الحدیثه، تهران، بی‌تا، ص99.

منظور از تعقل و علم در قرآن
برخلاف برخی انگاره‌ها، اهمیّت علم منحصر در علوم دینى نیست، بلکه قرآن کریم با دعوت‌های مکرر به تفکر، تعقل و تأمل در نظام طبیعت، نیز تأکید می‌کند.

پرسش:

 منظور از تعقل و علم و ... در قرآن چه علمی چیست؟ چرا در قرآن هر گاه سخن از علم و تعقل می‌شود، فقط علم دین و تعقل ایمانی مطرح است؟ آیا علوم تجربی و ... هم از نظر قرآن ارزشمند هستند؟ آیا کسی که دانشمند فیزیک، ریاضی و ... است، علمش ارزشمند نیست؟ با وجود آثار و خدمات بسیار علوم تجربی و دیگر علوم برای مردم، چرا قرآن از این علوم یادی نکرده و ارزشی برای آنان قائل نشده است؟ آیا این مسئله با جامعیت و کامل‌بودن قرآن ناسازگار نیست؟

پاسخ:

یکی از پرسش‌های مطرح دربارۀ قرآن کریم، ارتباط قرآن در جایگاه آخرین و کامل‌ترین کتاب آسمانی و علوم مختلف، یعنی محصول تلاش فکری اندیشمندان جهان، اعم از علوم انسانی و علوم طبیعی است. برخی چنین می‌پندارند که تأکید قرآن بر علم و دانش، فقط به حوزه علوم مربوط به دین و شریعت محدود می‌شود و علوم تجربی و دیگر دانش‌های بشری از دیدگاه قرآن بدون ارزش و اعتبارند. این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش است و جایگاه واقعی علوم مختلف در منظومۀ فکری قرآن را تبیین می‌کند.

علم دینی و غیر‌دینی

در وهلۀ نخست باید به این نکته توجه کرد که به طور کلی تمام علوم از نظر موضوع دینی هستند و معرفت و شناخت درست از طبیعت و نظام عینی جهان همانند معرفت و شناخت شریعت و احکام دین، علم دینی است؛ ازاین‌رو این دو با هم یکسان هستند. درواقع در هر علمی آنچه بحث و بررسی می‌شود، از جمله زمین، آسمان، هوا، فضا، بدن انسان، حیوانات، درختان، آب، معادن و هر موجود مجرد یا مادی دیگر، همگی مخلوق و نشانۀ خدای سبحان و فعل او هستند. بنابراین تمامی این مباحث و علوم، علم دینی به شمار می‌آیند؛ ازاین‌رو گزارۀ «فلان علمِ تجربی یا عقلی، غیر‌دینی است»، نادرست است. درحقیقت، آنچه می‌تواند به اسلامی و غیر‌اسلامی وصف شود، دیدگاه و انگیزۀ عالِم است نه علم و معلوم؛ زیرا هر معلومی درحقیقت الهی است. بنابراین هیچ علمی سکولار نیست، گرچه برخی عالِم سکولار و بی‌دین‌اند (1).

اهمیت علوم طبیعی در قرآن

در وهلۀ دیگر، این تصور که قرآن تنها علوم مربوط به شریعت را ارزشمند می‌داند، برداشتی ناقص و محدود از آیات الهی است. درست است که هدف نهایی قرآن، هدایت انسان به سوی خداوند و سعادت اخروی است و در این راستا علومی که مربوط به شناخت شریعت و معرفت دربارۀ مبدأ و معاد است، از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند؛ اما این مسئله به معنای نفی یا بی‌ارزش‌دانستن دیگر علوم نیست. قرآن کریم در آیات بسیاری انسان را به مطالعه و تفکر در پدیده‌های طبیعی، نظم شگفت‌انگیز جهان، خلقت آسمان‌ها و زمین، گردش شب و روز، فواید حیوانات و گیاهان و دیگر نشانه‌های قدرت و حکمت الهی در عالم هستی فرا‌می‌خواند. این دعوت صریح به مطالعۀ طبیعت، نشان‌دهندۀ اهمیت شناخت جهان مادی و قوانین حاکم بر آن است؛ برای نمونه در سورۀ "بقره" می‌فرماید: «در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد‌و‌شد شب و روز و کشتی‌هایى که‌ در دریا به نفع مردم در حرکت‌اند و آبى که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مردنش حیات بخشیده و انواع جنبندگان را در آن گسترده ساخته، و همچنین در وزش بادها و ابرهایى که میان زمین و آسمان قرار گرفته‌اند، نشانه‌هایى است از ذات پاک خدا و یگانگى او براى گروهى که عقل خود را به کار مى‌گیرند» (بقره: ۱۶۴). این آیه و ده‌ها آیۀ دیگر (۲) به‌روشنی بر اهمیت مشاهده، مطالعه و تعقل در پدیده‌های طبیعی تأکید دارند؛ اموری که سنگ‌بنای علوم تجربی را شکل می‌دهند. بنابراین بر خلاف پندار کسانى که تصور مى‌کنند قرآن تنها به علوم دین و معارف الهیه اهمیت می‌دهد و سخنى از علوم دیگر به میان نیاورده است، قرآن براى این بخش از علوم اهمیت فوق‌العاده‌اى قائل است؛ همچنین آن را از مواهب بزرگ الهیه برمى‌شمرد و مسلمانان را به فراگیرى هر علم مفید و نافع در زندگى مادّى و معنوى تشویق می‌کند (3).

نتیجه:

این تصور که قرآن تنها علوم مربوط به شریعت را ارزشمند می‌داند، برداشتی ناقص و محدود از آیات الهی است. با وجود اینکه علوم مربوط به شریعت و دین از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند، این مسئله به معنای نفی یا بی‌ارزش‌دانستن دیگر علوم نیست. قرآن کریم در آیات متعددی، انسان را به مطالعه و تفکر در پدیده‌های طبیعی، نظم شگفت‌انگیز جهان، خلقت آسمان‌ها و زمین، گردش شب و روز، فواید حیوانات و گیاهان و دیگر نشانه‌های قدرت و حکمت الهی در عالم هستی فرا می‌خواند. این دعوت صریح به مطالعۀ طبیعت، تأییدکنندۀ اهمیت شناخت جهان مادی و قوانین حاکم بر آن است. بنابراین قرآن براى این بخش از علوم اهمیت فوق‌العاده‌اى قائل است؛ همچنین مسلمانان را به فراگیرى هر‌گونه علم مفید و نافع در زندگى مادّى و معنوى تشویق می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک به: جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم؛ قم: اسراء، 1398 ش، ج ۳۵، ص ۵۱۴؛ ج ۴۴، ص ۸۳. جوادی آملی، عبدالله؛ سرچشمه اندیشه؛ چ 5، قم: اسراء، ۱۳۸۶ ش، ج ۱، ص ۴۷.

2. ده‌ها آیۀ دیگر در‌این‌باره وجود دارد که پرداختن به آن مجال دیگری می‌طلبد. برای مطالعه بیشتر، ر.ک به: مکارم شیرازی، ناصر؛ پیام قرآن؛ چ 9، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۶ ش، ج ۱۰، ص ۲۵۲.

3. مکارم شیرازی، ناصر؛ پیام قرآن؛ چ 9، تهران: دار‌الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۶ ش، ج ۱۰، ص ۲۵۶.

تمثیل خدای ساعت‌ساز با این اشکال روبرو است که معلول را مستقل از علت تصویر می‌کند،درحالی‌که رابطه علیت، وابستگی دائمی معلول به علت را در پیدایش و بقا می‌طلبد.

پرسش:

کدام تصویر از خدا درست است: خدای ساعت‌ساز یا خدای رخنه‌پوش؟

پاسخ:

ادیان و فرهنگ‌های مختلف برای توصیف خدا و رابطه او با جهان، از تمثیلات و استعاره‌های مختلفی استفاده کرده‌اند. در این میان دو استعاره «خدای ساعت‌ساز» و «خدای رخنه‌پوش»، میان گروهی از فیلسوفان و اندیشمندان و دین‌داران، از شهرت فراوانی برخوردار شده است. هر یک از این استعاره‌ها بیان‌کننده نگرش خاصی به خدا و رابطه او با جهان است. در ادامه به بررسی انتقادی این دو استعاره خواهیم پرداخت.

نکته اول: خدای ساعت‌ساز

«خدای ساعت‌ساز» استعاره و تمثیلی است در دوران جدید که اولین بار توسط دئیست‌ها (گروهی از خداباوران) ارائه شد. این استعاره، در درجه اول بر این نکته تأکید دارد که جهان همانند ساعتی دقیق و زیبا است. ازآنجاکه هیچ ساعتی بر اساس بخت و تصادف بوجود نمی‌آید و نشان‌دهنده علم و هنر سازنده خود است، جهان هستی نیز نشانه عالم بودن و هنرمند بودن خالق آن است. در درجه دوم این استعاره بر این نکته تأکید دارد که همانند ساعت که بعد از ساخت، به کار خود ادامه می‌دهد و دیگر نیازی به ساعت‌ساز ندارد، جهان هستی نیز همانند ساعت، پس از ساخته‌شدن (آفرینش) و به کار افتادن، از سازنده‌اش یعنی خداوند، بی‌نیاز است و مستقلاً وجودش استمرار دارد و کار می‌کند.(1)

نکته دوم: بررسی انتقادی

این تمثیل و استعاره و تصویرپردازی از خدا، علی‌رغم مزایایی که دارد، با اشکالات جدی روبرو است؛ ازجمله اینکه، در این تصویر، معلول با عدم دخالت و یا حتی با از بین رفتن علت خود، به حیاتش ادامه داده و کارکرد خود را حفظ می‌کند؛ درحالی‌که رابطه علیت، به معنای دقیق کلمه، وابستگی وجودیِ معلول به علت است و این وابستگی معلول به علت، همیشگی است یعنی هم در ابتدای وجود (علت موجده) است و هم در ادامه حیات و فعالیت آن (علت مبقیه).(2) از این نظر، معلول (همان مخلوق و آفریده)، هستی و قدرت و اثری که دارد، همگی از خدا است. برای تقریب به ذهن، می‌توان به رابطه برق و روشنایی لامپ اشاره کرد که برق هم در روشن شدن و هم در روشن ماندن لامپ، مؤثر است. اگر لحظه‌ای برق نباشد، روشنایی نیست؛ اگرچه برق خودش دیدنی نیست، اما این‌طور در روشنایی و دیدن، مؤثر است. بر این اساس، جهان نیز درگرو خدا است؛ هم در لحظه پیدایش و هم در لحظه‌لحظة بقا.(3)

نکته سوم: خدا رخنه‌پوش

اصطلاح خدای رخنه‌پوش یکی از استعاره‌های مربوط به خدا در جهان مدرن است. باآنکه در طول تاریخ رگه‌هایی از این استعاره را می‌توان یافت، اما در دنیای مدرن این اصطلاح به نام نیوتن پیوند خورده است. نیوتن اعتقاد داشت که خداوند صرفاً علت اولی در آفرینش جهان نیست بلکه او نقش مستمری در تعادل بخشی به کائنات و ازجمله منظومه شمسی دارد. ازنقطه‌نظر نیوتن هیچ‌گونه تبیین علمی برای مسیر گردش سیارات وجود ندارد؛ زیرا از دیدگاه او مدارهای هم صفحه با توجه به‌سرعت و جهت واحد سیارات با علل طبیعی توجیه‌ناپذیر است و می‌گفت بی‌نظمی‌های مداومی درحرکت آن‌ها هست که اگر خدا گاه‌گاه در آن‌ها دخالت و تصحیح نکند، بر روی‌هم انباشته می‌شود. وانگهی خدا نمی‌گذارد ستارگان براثر جاذبه گرانشی به هم برخورد کنند و بر روی یکدیگر بیفتند.(4) به‌عبارت‌دیگر خداوند در استعاره خدای رخنه‌پوش، مشکلات و رخنه‌های ایجادشده در دنیا که به‌طور طبیعی قابل جبران‌کردن و تامین‌کردن توسط نیروهای طبیعی نیست را به‌وسیله مداخله در امور عالم می‌پوشاند و از غیب، کاری می‌کند که عالم طبیعت از روال خود خارج نشود و مسیر کمال خود را طی کند.

نکته چهارم: بررسی انتقادی

استعاره خدای رخنه‌پوش با نقدهای جدی مواجه است، زیرا خدا را تنها در نادانی‌ها و ناتوانایی‌های انسان جستجو می‌کند، نه در آگاهی‌ها و توانمندی‌ها. این نگرش، خدا را به موجودی تقلیل می‌دهد که صرفاً برای پر‌کردن خلأهای دانش بشر به کار می‌رود، درحالی‌که ممکن است علل طبیعی ناشناخته‌ای برای پدیده‌ها وجود داشته باشد. این دیدگاه به پیشرفت علم وابسته است و با افزایش دانش بشر، جایگاه خدا به‌تدریج تضعیف می‌شود. همچنین، این استعاره خدا را به ابزاری برای توضیح ناشناخته‌ها تبدیل می‌کند و از نقش او به‌عنوان خالق و نگه‌دارنده کل جهان دور می‌شود. این نگرش می‌تواند به تضعیف ایمان منجر شود، زیرا با کشف علل طبیعی، نیاز به خدا کاهش می‌یابد.(5)

نتیجه‌گیری:

بنا بر آنچه گذشت، روشن می‌شود که تمثیل خدای ساعت‌ساز با این اشکال روبرو است که معلول (جهان) را مستقل از علت (خدا) تصویر می‌کند، درحالی‌که رابطه علیت، وابستگی دائمی معلول به علت را در پیدایش و بقا می‌طلبد؛ همان‌طور که روشنایی لامپ وابسته به جریان برق است. استعاره خدای رخنه‌پوش نیز خدا را تنها در نادانی‌های انسان جستجو می‌کند و او را به ابزاری برای پر‌کردن خلأهای دانش تقلیل می‌دهد که با پیشرفت علم و دانش، ایمان دینی، در معرض تضعیف و نابودی قرار می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. عبودیت، عبدالرسول، تحلیل و بررسی اندیشه ساعت‌ساز لاهوتی، معرفت فلسفی، پاییز 1383 ش، شماره 5، ص 32-33.

2. شیوا پور، حامد، ساعت‌ساز لاهوتی در برابر خدای رخنه‌پوش، دوفصلنامه هستی و شناخت، پاییز و زمستان 1401 ش، شماره 18، ص 82.

3. شیوا پور، حامد، ساعت‌ساز لاهوتی در برابر خدای رخنه‌پوش، دوفصلنامه هستی و شناخت، پاییز و زمستان 1401 ش، شماره 18، ص 83.

4. باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، نشر دانشگاهی، 1384 ش، ص 51.

5. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1372 ش، ج 1، ص 483-484.

در شب تولد پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاقاتی به وقوع پیوست که نشان‌دهندۀ خبر بزرگی بود.

پرسش:
 چرا هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله دریاچۀ ساوه خشک شد؟ آیا چنین دریاچه‌ای وجود داشته است؟

 

حضرت محمد صلی الله علیه و آله در شب هفدهم ربیع‌الاول در مکه به دنیا آمدند. در این شب رخدادهایی به وقوع پیوست که که به «اِرهاصات» مشهور است. برخی از این رخدادها عبارت‌اند از:
یک: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن؛
دو: خاموش‌شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال؛
سه: افتادن پادشان از تخت بر زمین؛
چهار: جاری‌شدن آب در وادی سماوه؛
پنج: خشکیدن دریاچۀ ساوه.
برای برخی این پرسش پیش می‌آید که تولد پیامبر صلی الله علیه و آله چه ربطی به دریاچه ساوه داشت؟

پاسخ تفصیلی
برخی از گزارش‌های موجود ایران باستان نشان‌دهندۀ وجود دریاچه‌ای در ساوه است.
در «اوستا» از دریاچه‌ی زرمند (که احتمالاً زرند فعلی باشد) یاد شده است (1). نویسندۀ «تاریخ قم» نیز در وجه نام‌گذاری شهر آوه، بیان می‌کند که ابتدا نامش«آبه» بود؛ زیرا گیوبن گودرز آن را در کنار آب بنا کرد (2). 
بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی، هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله وقایع خارق‌‌العاده‌ای به وجود آمد؛ از جمله دریاچۀ ساوه خشک شد (3). شاعرانی از جمله سلمان ساوجی در سروده‌های خود از این واقعه یاد کرده‌اند(4). 
باید گفت خاموش‌شدن آتشکدۀ فارس، فرو‌ریختن کنگرۀ کسری و شکسته‌شدن بت‌ها توجیه دارد؛ زیرا نشانه‌ای از زوال مظاهر بت‌پرستی است؛ اما خکشیده‌شدن دریاچۀ ساوه چه ارتباطی به اینها دارد؟
با تأمل در آموزه‌های دین زردشتی، گره از این مشکل باز می‌شود. در ایران باستان، عناصر اربعه (آب، خاک، باد و آتش) محترم و مقدس بودند. آناهیتا یا ناهید، فرشتۀ آب به شمار می‌رفت (5). ایرانیان به احداث معابد آناهیتا در اطراف آب‌ها و ارتفاعات همت می‌گماشتند. وجود قلعه دختر یا قیز دختر در برخی از نواحی ایران، گویای این مطلب است (6). اما این قداست در ساوه به افراط کشیده شده بود و ساوجیان کهن سالانه دو نفر را در آب دریاچه ساوه غرق می‌کردند (7) که نوعی قربانی به شمار می‌آمد و از این عمل بوی شرک استشمام می‌شد.
بنابراین خشک‌شدن دریاچۀ ساوه در کنار خاموش‌شدن آتشکدۀ فارس، افتادن بت‌ها بر زمین و ریختن چهارده کنگره از کاخ کسری قرار گرفت. 

نتیجه
تمامی حوادث نقل‌شده هم‌زمان با میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله خشک‌شدن دریاچۀ ساوه، در منابع معتبر تاریخی و جوامع حدیثی ثبت شده‌اند. این رخدادها حتی پس از گذشت سالیان، می‌توانند سبب عبرت و پند باشند؛ چراکه هدف آنها، ایجاد تکان و بیداری در دل مردمی بود که در بت‌پرستی، ظلم و فساد غرق شده بودند (8).
کلمات کلیدی: تولد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ارهاصات، دریاچۀ ساوه.

پی‌نوشت‌ها
1. اوستا، یشت‌ها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ تهران: [بی‌نا]، 1347 ش، ج 2، ص 345. جهانگیر اوشیدری؛ دانشنامه مزدیسنا؛ تهران: نشر مرکز، 1371 ش، ص 259.
2. حسن بن محمد قمی؛ تاریخ قم؛ تصحیح: سیدجلال‌الدین طهرانی؛ تهران: توس، 1361 ش، ص 79 ـ 80.
3. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ الامالی؛ چ 6، تهران: کتابچی، 1376 ش، ص 285. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ 1395 ق، چ 2، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ‏1، ص 191. احمد بن ابی‌یعقوب بن واضح؛ تاریخ یعقوبى؛ بیروت: دار‌صادر، [بى‌تا]، ج ‏2، ص 8. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ چ 2، بیروت: دار‌التراث، 1387 ق، ج ‏2، ص 166.
4. سلمان ساوجی؛ دیوان سلمان ساوجی؛ چ 2، تهران: انتشارات صفی‌علی‌شاه، 1367 ش، ص 519.
5. یشت‌ها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ بمبئی: [بی‌نا]، 1310 ش، آبان‌یشت، بند 9، فقرۀ 34.
6. مرتضی ذکائی؛ قلعه دختر ساوه؛ تهران: انتشارات سازمان میراث فرهنگی، 1374، ج 2، ص 523 ـ 540.
7. محمدحسین تبریزی؛ برهان قاطع؛ به اهتمام محمد معین؛ تهران: امیرکبیر، 1361 ش، ج 2، ص 333 ـ 334.
8. جعفر سبحانی؛ فروغ ابدیت؛ قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۵ ش، ص ۱۴۷.

دالان زنگزور، یک مسیری ترانزیت و حمل‌ونقل بین دریای خزر به اروپاست که در طرف دیگر مسیر دسترسی به آسیای میانه و شرق آسیا یعنی شبه‌قاره هند و چین نیز است.

پرسش:

ماجرای دالان زنگزور چیست؟ آمریکا و رژیم صهیونی چه نقشه‌ای برای این منطقه حساس کشیده‌اند؟ برنامه جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با این نقشه‌ها چیست؟

پاسخ:

یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های قدرت و هژمونی نظام‌های سیاسی، سلطه ژئوپلیتیکی و راهبردی است؛ بنابراین بخش قابل‌توجهی از جنگ قدرت‌ها در دوران معاصر برای تسلط بر همین نقاط راهبردی دنیا بوده است. غرب آسیا، یکی از مهم‌ترین مناطق ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک در جهان است که به دلیل در اختیار داشتن منابع عظیم نفت و گاز، موقعیت سوق‌الجیشی، دسترسی فوق‌العاده به‌عنوان چهارراه جهانی (نقطه اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا) و همچنین وجود تنگه‌ها و کانال‌های مهم آبی دنیا، همواره مورد توجه قدرت‌های بزرگ دنیا بوده است. این مسئله تا جایی اهمیت دارد که به تعبیر مکیندر (از مهم‌ترین نظریه‌پردازان ژئوپلیتیک معاصر)، این سه قاره را جزیره جهانی تعبیر می‌کند و معتقد است: «هر دولت یا تمدن که جزیره جهانی را تحت کنترل داشته باشد، بیش از 50 درصد منابع جهان را کنترل خواهد کرد و هرکسی بر این نقطه حکمرانی کند، فرمانروای جهان است. (1) یکی از طرح‌های بلندمدت آمریکا، نفوذ و سلطه بر منطقه «قفقاز جنوبی» و مرز مشترک ایران، آذربایجان و ارمنستان بوده و امروز تحت عنوان «دالان زنگزور» از آن یاد می‌شود.

 سؤال اساسی این است که ماجرای دالان زنگزور چیست؟ آمریکا و رژیم صهیونی چه نقشه‌ای برای این منطقه حساس کشیده‌اند؟ برنامه جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با این نقشه‌ها چیست؟

 این سؤال سه بخش دارد که به ترتیب بازنمایی می‌شود:

1. ماجرای دالان زنگزور و اهمیت آن؛

این کریدور یک مسیری ترانزیتی از آذربایجان، از طریق جنوب ارمنستان، به ترکیه از طریق زمینی و نهایتاً اتصال به اروپاست که در استان سیونیک ارمنستان، با ایران تلاقی زمینی و اشتراک مرزی پیدا می‌کند. این نقطه اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک بسیاری دارد و از یک‌سو، مسیر دسترسی به آسیای میانه و شرق آسیا یعنی شبه‌قاره هند و چین است و از سوی دیگر مسیر ترانزیت و حمل‌ونقل بین دریای خزر و اروپاست. طبیعتاً این مسیر، ایران را از معادلات ترانزیتی و خطوط تبادل دنیا حذف می‌کند و ظرفیت کریدوری ایران (چهارراه جهانی) را متوقف می‌سازد. سال‌ها بین آذربایجان و ارمنستان بر سر قره‌باغ دعوا بود؛ اما آذربایجان در این نزاع پیروز شد و حالا موضوع اصلی، مسیر زنگزور و دسترسی مستقیم آذربایجان به نخجوان و اروپاست. با حل‌وفصل نظامی قره‌باغ به نفع آذربایجان، تمرکز اختلافات به مسیرهای ترانزیتی رفت. آذربایجان به بندی از توافق قره‌باغ استناد کرد و آن را به معنای ایجاد کریدور زنگزور و باز شدن مسیرهای ارتباطی جدیدی تفسیر کرد. ارمنستان اما مخالف بود و آن را به معنای واگذاری حاکمیت تلقی می‌کرد. توافقات انجام‌شده در این جلسات یک زمان‌بندی ۸ تا ۹ ماهه داشت. مقرر شد یک کنسرسیوم با حضور شرکت‌های آمریکایی، اروپایی، اسرائیلی، ترکیه‌ای، آذربایجانی و ارمنستانی تشکیل بشود. نیکول پاشینیان نخست‌وزیر ارمنستان نیز موافقت کرده بود به مدت ۱۰۰ سال به شکل دوفاکتو حاکمیت کریدور زنگزور (به طول بیش از 42 کیلومتر و به عرض 5 تا 6 کیلومتر از زمین و هوا) به این کنسرسیوم اعطا می‌شود. این پروژه از سوی جمهوری آذربایجان، ترکیه و آمریکا به‌شدت دنبال می‌شود و هدف آن ایجاد یک مسیر زمینی و راه‌آهن مستقیم بین ترکیه و جمهوری آذربایجان، بدون نیاز به عبور از خاک ایران یا روسیه است.

2. نقشه و طرح آمریکا و رژیم صهیونیستی برای این منطقه؛

کریدور زنگزور درواقع چیز جدیدی نیست، بلکه نام امروزی و نسخه جدید همان طرح ۳۴ سال پیش آمریکا با عنوان «طرح گوبل» است که به دلیل مخالفت جدی جمهوری اسلامی ایران و روسیه تا به امروز اجرایی نشده است. آذربایجانی‌ها آن را (کریدور زنگزور)، ارمنستانی‌ها (کریدور سیونیک)، ناتو (کریدور تورانی) و آمریکایی‌ها (مسیر ترامپ) نام می‌گذارند. درواقع یک پروژه ناتویی برای پیشروی به سمت قفقاز جنوبی، آسیای میانه (مرزهای شمالی ایران و حیات خلوت روسیه) و شرق آسیا است و حتی چین و هند هم مقصد ناتو هستند. واگذاری مدیریت زنگزور به آمریکا برای صلح نیست، بلکه این کریدور قرار است زمین، هوا و فضای منطقه را به یک کنسرسیوم تحت رهبری آمریکا و ناتو واگذار کند. این اقدام به معنای واگذاری ۱۰۰ ساله خاک ارمنستان و قطع ارتباط زمینی ایران با ارمنستان، گرجستان و دریای سیاه است. این کریدور می‌تواند مسیر ژئوپلیتیکی ایران در کریدور شمال – جنوب را از بین ببرد. آمریکا با این طرح قصد مهار روسیه، ایران، چین و هند را دارد. کریدور زنگزور صرفاً یک طرح اقتصادی یا ترانزیتی نیست، بلکه پروژه‌ای با پیامد‌های ژئوپلیتیکی، امنیتی و نظامی، سیاسی و حتی فرهنگی است. ایجاد این کریدور، موجب محدودیت ژئوپلیتیکی ایران در شمال‌غرب، تضعیف نقش ترانزیتی ایران، حذف ایران از پروژه‌هایی مانند «کمربند و جاده»، محدودیت دسترسی به بازارهای همسایه، حذف ایران از مسیر اتصال ترکیه به آسیای میانه و مسدودسازی مسیر‌های دسترسی ایران به اروپا می‌شود؛ یعنی کاملاً هم‌افق با طرح «کریدور آیمک و داوود» است که توسط صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در غرب آسیا دنبال می‌شود. در بعد امنیتی، اولاً ناتو به مرزهای ایران و روسیه پیشروی می‌کند. ثانیاً این کریدور امکان دسترسی به شمال ایران و پایتخت را می‌دهد و یک مسیر برای جنگنده‌های دشمن از ترکیه، نخجوان، ارمنستان، دریای خزر و تهران و البرز و مرکز کشور ایجاد می‌کند. بعلاوه تهدید 5 هزار تکفیری‌های سوری که تبعیت آذربایجان گرفته و ده‌ها هزار صهیونیست پناهنده به آذربایجان را متوجه ایران می‌سازد. از جهت فرهنگی، ناتو و آمریکا، در مراکز فرهنگی این کشورها نفوذ و جهت بیشتری پیدا خواهند کرد. احتمالاً در آینده شاهد تنش‌های جدی بین روسیه و آمریکا در قفقاز جنوبی خواهیم بود.

 اما اینکه چرا ارمنستان این مسئله را پذیرفت؟ دلایل متعددی دارد، ازجمله؛ ارمنستان پس از دست دادن کامل قره‌باغ و آوارگی ده‌ها هزار ارمنی، به دنبال ضامن امنیتی جدید می‌گردد. این شکست، هم روحیه عمومی را از بین برد و هم اعتماد مردم به روسیه را به‌عنوان «ضامن امنیت» فروریخت، بدین سبب سراغ آمریکا رفت. بعلاوه آمریکا از 8 سال قبل که پاشینیان را با کودتا سر کار آورد تا امروز زمینه را در فضای سیاسی ارمنستان برای انجام این مسئله آماده کرده و پاشینیان عملاً کشورهای منطقه را فریب داده است. برای ارمنستان، این توافق می‌تواند به از دست رفتن کنترل مرز و حاکمیت بخشی از خاکش بینجامد و وابستگی امنیتی‌اش به آمریکا را به نقطه بازگشت‌ناپذیر برساند. برای آذربایجان نیز، خطر اصلی واگذاری بخشی از کنترل مسیر به آمریکا، محدود شدن توان سیاست خارجی مستقل و در دست نگرفتن کامل مدیریت اقتصاد و منافع ترانزیتی این مسیر است؛ وقتی کشوری قدرت داخلی نداشته باشد و از حمایت و مشروعیت مردمی برخوردار نباشد، ناچار است روی برند آمریکایی قمار کند؛ چه آذربایجان برای تثبیت پیروزی‌اش و چه ارمنستان برای بقای امنیت و جبران شکستش. در جمع‌بندی باید گفت که همه آورده‌های نظامی و امنیتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ژئوپلیتیکی برای آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی، برای دستیابی به امر بالاتری است و آن احیای هژمونی آمریکا، رؤیای آمریکایی (اعلامیه استقلال آمریکا در 1776)، آینده بشر و نظم جهانی است. (2) مسئله احیای اعتبار آمریکا و نشان دادن اراده برتر به کشورهاست. آمریکا 3 قرن تلاش کرده است تا خودش را هژمون و بزرگ جهان معرفی کند. در طول چند دهه اخیر، به‌ویژه رویارویی با ایران و محور مقاومت و همچنین روسیه و چین، این اعتبار هژمونیک، آسیب دیده است. در فضای پساجنگ، روایت شکست راهبردی آمریکا حتی توسط اندیشه‌کده‌های غربی، جدی شده است. (3) در این شرایط، باید فضای روایت «آمریکای ضعیف شده و شکست‌خورده»، به حاشیه برود و این گزاره که «قدرت تعیین‌کننده، آمریکاست»، همچنان انگاره غالب باشد. به همین جهت، در فضای پساجنگ، این اقدام انجام می‌شود تا لحظه هژمونیک حفظ شود. درواقع، همه دستاوردهای دیگر این مسئله برای آمریکا نیز، برای رسیدن به لحظه هژمونیک و ترمیم آن است.

3. راهبرد مقابله‌ای جمهوری اسلامی ایران؛

راهبرد ایران در این زمینه، مخالفت جدی با تغییر مرزها و ژئوپلیتیک منطقه و پیشنهاد «کریدور ارس» به‌جای زنگزور است و کریدور جعلی زنگزور را به ضرر منطقه می‌داند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با نخست‌وزیر ارمنستان فرمودند: «جمهوری اسلامی ایران مسیر زنگزور را به ضرر ارمنستان می‌داند و همچنان بر این موضع خود ایستادگی دارد.» (4) در دیدار دیگری، فرمودند: «رئیس‌جمهور فقید ما نسبت به مسائل مرزی مربوط به ارمنستان و حوادث اطراف این قضیه، بسیار حساس بود و باید این حساسیت‌ها و مراقبت‌ها همچنان لحاظ شوند.» (5) در دیدار با پوتین در سال 1401 فرمودند: «جمهوری اسلامی، سیاست‌ها و برنامه‌هایی را که منجر به بسته شدن مرز ایران و ارمنستان شود، هرگز تحمل نخواهد کرد.» (6) در همین سال در دیدار با اردوغان فرمودند: «البته اگر سیاستی مبنی بر مسدود کردن مرز ایران و ارمنستان وجود داشته باشد، جمهوری اسلامی با آن مخالفت خواهد کرد چراکه این مرز یک راه ارتباطی چند هزارساله است.» (7) در این راستا، جمهوری اسلامی باید ظرفیت دیپلماسی چندجانبه با ارمنستان، روسیه، چین، هند و دیگران را برای مسدود کردن نفوذ آمریکا فعال نماید. این مسئله با ائتلاف‌سازی گسترده بر پایه منافع و تهدیدات مشترک صورت می‌گیرد. کشورهایی که در این مسئله احساس امنیت می‌کنند باید آگاه شوند که مسئله پیشروی آمریکا، با استقلال و امنیت آن‌ها در حوزه نظامی، سیاسی، اقتصادی، ژئوپلیتیک و فرهنگی در معرض تهدید است و آمریکا و رژیم صهیونیستی، دنبال سلطه بر تمام منطقه هستند. درواقع، برنامه آن‌ها همچون دومینویی است که تک‌تک کشورها را دچار ضعف و تهدید خواهد کرد. ممکن است ایران واکنش نظامی نیز نشان دهد که بستگی به شرایط و وضعیت دارد.

نتیجه:

دالان زنگزور، پروژه آمریکا برای بازیابی سلطه‌اش بر غرب آسیا و فشار بر رقبای قدرتمندش یعنی ایران، روسیه و سپس بقیه کشورهاست که بیش از 3 دهه در دستور کار آمریکاست. ذات این پروژه به ضرر تمام کشورهای منطقه است که با دیپلماسی فعال باید تهدیدات متعدد آن تبیین شود و یک ائتلاف منطقه‌ای قدرتمند علیه این اقدام صورت گیرد. حتی گزینه‌های نظامی دور از انتظار نیست.

 

واژگان کلیدی

،، ، ایران، منطقه، قفقاز.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ترابی، سام و رنجبر محمدعلی، جنگ سرد ایران و آمریکا: نظریه‌ای برای فهم ژئوپلیتیک دنیای معاصر، تهران، انتشارات نخبگان، 1399، ص 36 -46.

2. پژوهشکده باقرالعلوم، اعلامیه استقلال آمریکا، سایت پژوهه، 08/07/1397، http://pajoohe.ir/Product.

3. خلجی، سپهر، جمع‌بندی اندیشکده‌های آمریکایی و اسرائیلی از جنگ 12 روزه چه بود؟ خبرگزاری فارس، 18/05/1404، https://www.aparat.com/v/vma08r8.

4. دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دیدار نخست‌وزیر ارمنستان با رهبر انقلاب اسلامی، farsi.khamenei.ir، 09/05/1403، https://khl.ink/f/57232.

5. دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دیدار نخست‌وزیر ارمنستان با رهبر انقلاب اسلامی، farsi.khamenei.ir، 02/03/1403، https://khl.ink/f/56457.

6. دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دیدار نخست‌وزیر ارمنستان با رهبر انقلاب اسلامی، farsi.khamenei.ir، 28/04/1401، https://khl.ink/f/50657.

7. دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دیدار نخست‌وزیر ارمنستان با رهبر انقلاب اسلامی، farsi.khamenei.ir، 28/04/1401، https://khl.ink/f/50653.

در قرآن پیامبر(ص)به اسوه حسنه معرفی شده است. آنچه از اخلاق نبوی در منابع گفته شده، فضیلت‌تراشی و افسانه‌سرایی نیست بلکه گوشه‎ای از صفات برجسته ایشان است.

پرسش:

آیا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مهربان بوده و از خطای دیگران می‌گذشت یا مسلمانان دارند افسانه‌سرایی و فضیلت‌تراشی می‌کنند؟

پاسخ:

خدای متعال در قرآن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را اسوه حسنه معرفی کرده است. آنچه از اخلاق نبوی در منابع حدیثی، تاریخی و اخلاقی گفته نه تنها فضیلت‌تراشی و افسانه‌سرایی نیست بلکه گوشه‎ای از صفات برجسته ایشان است که بیان می‌شود. در اینجا نیز به دلیل محدودیت‌های مختلف قطره‌ای از دریای بیکران اخلاق محمدی در پاسخ به سؤال شما بیان خواهد شد.

شمه‌ای از رحمت نبوی و اخلاق محمدی

رحمت نبوی در حوادث مختلف و رویدادهای گوناگون خود را نشان می‎داد. ازجمله:

در جنگ‌ها:

رأفت و مهربانی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در جنگ­ها با دشمن خود یک کتاب مفصل است، یثرب نه با سلاح جنگی بلکه با سلاح اخلاق، فتح و مدینه­النبی نامیده شد. مکه نیز بدون جنگ و با سلاح اخلاق به فتح مسلمانان در آمد و اگر شعار «الیوم یوم المرحمه» نبوی نبود، هیچگاه پایگاه دوم مسلمانان محسوب نمی‎شد. یمن نیز با تبلیغ حضرت علی علیه‌السلام وارد اسلام شد.(1)

در جنگ بدر مسلمانان پیروز و هفتاد نفر از مشرکین مکه به اسارت در آمدند. 68 نفر از اسرا آزاده شده و حتی در حین اسارت نیز از رحمت نبوی برخوردار بودند. یکى از اسیران برادر مصعب بن عمیر بود. او می‌گوید: به واسطه سفارشى که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره ما کرده بود مسلمانان هنگام غذا هر چه نان داشتند به من می‌دادند و خود خرما می‌خوردند. من گاهى از آن‌ها خجالت می‌کشیدم و نان را به خودشان پس می‌دادم. ولى آن‌ها بدون اینکه دست به نان بزنند، دوباره به من باز می‌گرداندند.(2)

شخصی به نام «ثمامه بن اثال» قصد کشتن پیامبر را داشت که به اسارت مسلمانان درآمد، او در هنگام اسارت، مورد لطف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قرار گرفت و ایشان دستور دادند با او به نیکی رفتار کنند. سپس به خانه رفته و غذایى را که در خانه داشتند براى ثمامه فرستادند و همچنین امر کردند که شتر شیرده آن حضرت را هر صبح و شام نزد او ببرند تا هر چه مى‏خواهد از شیر آن دوشیده و بیاشامد.(3) پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دستور آزادی وی را صادر کردند و او پس از آزادی، اسلام آورد. او پس از گرویدن به اسلام به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله عرض کرد: پیش از این صورت تو و دین و شهر تو مبغوض‏ترین صورت‌ها و دین‌ها و شهرها در نزد من بود و اکنون محبوب‌ترین‌ها در پیش من، صورت و دین و شهر تو است.(4)

چنین شاهکارهایی در زندگی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، مهجور مانده اما آوازه افسانه دروغین کشتار هفتصد نفر از بنی قریظه به همت دشمنان اسلام، در همه جا پیچیده است. در حالی­که تنها چهل نفر از مجرمین این قبیله، آن­هم پس از خیانت­های مکرر و شکستن امنیت مسلمانان به سزای عمل خویش رسیدند.(5)

فتح قلوب:

در مورد نبردهای نبوی بسیار گفته شده، اما متاسفانه «وفد» و «وفود» کلماتی ناآشنا و غریب در انظار بسیاری از مردم است. وفد به معنای گروه و وفود به معنای هیأت‌های نمایندگی می‌باشد. در اصطلاح، وفود؛ به قبایل و گروه‌هایی اطلاق می‌شود که خدمت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) رسیده‌اند و اسلام آورده‌اند. تاجایی­که سال نهم هجری «عام الوفود»(6) نام گرفت. البته این وفود از سال هفتم آغاز شد که اوجش در سال نهم بود و تا سال دهم ادامه یافت. بنابر نقل ابن سعد تعداد 70 گروه(7) و بنا به گفته صالحی شامی 90 گروه(8) به مدینه آمده و به اسلام گرویدند.

اعزام حضرت علی علیه‌السلام به یمن و دعوت قبایل یمنی به اسلام بدون جنگ و خونریزی بلکه با فتح قلوب انجام گرفت(9) و پس از آن قبایل مختلف یمنی به اسلام گرویدند. دوسیان و اشعریان در سال هفتم؛ صیداء در سال هشتم؛ حمیریان، مذحجیان، همدانیان، تجیب و قبیله مراد در سال نهم؛ زیبد، بنوحارث بن کلب، نخع، خولیان، خثلم، بجیله، ازدیان، غامدیان، کنده و قبیله صدف در سال دهم به اسلام روی آوردند.(10)

این همه حضور در مدینه اختصاص به یمنیان نداشت، بلکه پس از اسلام قبیله ثقیف، مدینه پذیرایی هئیت‎های قبایل مختلف بود که فوج فوج می‎آمدند: «فدخلوا فی دین الله افوجا(11)» یعقوبی نیز تعداد زیادی از قبایل را نام می‎برد که با پای خود به مدینه آمده و اسلام خود را اعلام کردند.(12) آن‌ها گاهی کرامتی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‎دیدند ازجمله قبیله فزاره از خشکسالی گلایه کردند، حضرت دعا کرد «اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیئاً مَرِیعاً…» و باران بسیاری در منطقه آن‌ها باریدن گرفت.(13) قبیله هلال بن عامر بر حضرت وارد شدند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بر صورت یکی از آن‌ها به نام زیاد بن عبدالله دست کشید و اثر نوراینت آن تا آخر عمرش بر چهره وی‎ ماندگار شد و بنی عامر از آن، احساس برکت می‎کردند.(14) برخی از قبیله غسان از اینکه دیر اقدام کرده‎اند ناراحت بوده و گفتند: آیا ما باید بدترین عرب باشیم. سپس خود را به مدینه رسانده و اسلام آوردند.(15)

وفود همان فتح قبایل مختلف با سلاح اخلاق بود. این فتوحات نه با حرکت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به سمت قبایل، بلکه به حضور آن‌ها در مدینه اتفاق افتاد.(16) جذبه «لنت لهم» آن‌ها را از هر سو به مدینه می‎کشاند تا از اقیانوس تعالیم اسلامی رفع عطش کنند. برخی برآنند که سوره فتح در رابطه با همین وفود نازل شد(17)

نتیجه‌گیری:

این همه موفقیت حاصل نشد مگر با اخلاق حسنه. شاهد بر این مدعا کلام الهی است که می‏فرماید:

 «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ؛(18) (پس به [برکتِ‏] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند.)»

 بر همین اساس است که برخی از اسلام شناسان غربی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را برترین شخصیت جهان هستی معرفی می‌کنند. ازجمله مایکل هارت در کتاب خود با عنوان «صد چهره پرنفوذترین شخصیتها در تاریخ بشر» از میان هزاران شخصیت تاثیر گذار در تاریخ جهان، صد نفر را برجسته‌تر شناخته و به ترتیب اولویت معرفی کرده است. او پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به‌عنوان نخستین شخص در ردیف اول قرار داده و برجسته‌ترین انسان طول تاریخ می‎ داند.(19)

برای مطالعه بیشتر:

 به کتاب اسلام دین جنگ یا صلح نوشته مصطفی محسنی مراجعه کنید.

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ش، ص 3، ص 132؛ الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412 ق، ج 3، ص 1121

2. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج 1، ص 645

3. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج‏2، ص 638.

4. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج‏2، ص 639.

5. تحلیل رفتار پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله با یهودیان بنی قریظه در مدینه، محسنی مصطفی، مجله مبلغان، شماره 281، مهر و آبان 1401 ش، ص 42

6. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج 2، 559

7. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج ۱، ص ۳۴۷

8. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414 ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۱۸ - ۲۲

9. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ش، ص 3، ص 132؛ الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412 ق، ج 3، ص 11

10. محسنی، مصطفی، باذان، اولین شهید ایرانی مسلمان، مناره، تهران، 1397 ش، چاپ اول، ص 82-89 با استناد به منابع اولیه سال هر کدام ورود هر قبیله به مدینه ذکر شده است.

11. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، آل البیت‏، قم‏، 1417 ق، چاپ اول‏، ج 1، ص 250

12. محسنی، تحلیل رفتار پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله با یهودیان بنی قریظه در مدینه، ص 42

13. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 226

14. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 235

15. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج ۱، ص 255

16. شیخی، حمیدرضا، فرهنگ اعلام جغرافیایی، تهران، مشعر، 1383 ش، چاپ اول، ص ۴۳

17. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج 4، ص 985؛ اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ابی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول، ص ۴۹۷

18. آل عمران/159

19. هارت، مایکل، صدچهره پرنفوذترین شخصیتها در تاریخ بشر، مترجم محمد شیخی، نشر صحف، 1371 ش.

برای مواجهه با فرد دروغگو،ابتدا باید ریشه‌های دروغ‌گویی او را شناسایی کنید. سپس با تغییر رفتار خود و الگو شدن در صداقت زمینه‌ای برای تغییر رفتار او فراهم کنید.

پرسش:

یکی از نزدیکانم خیلی دروغ می‌گوید! چگونه با ایشان رفتار کنم؟(شیوه مواجهه با فرد دروغگو)

پاسخ:

مباحث اخلاقی و معنوی، هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف، اموری زمان‌بر هستند؛ به‌عنوان‌مثال، نمی‌توان گفت کسی یک‌شبه دروغگو شده و یا یک‌شبه دست از دروغ برمی‌دارد. امور متعددی در مسیر زندگی انسان می‌تواند به‌تدریج بر کمیت و کیفیت فضائل و رذائل اخلاقی در وجود انسان‌ها اثر بگذارد. در نگاه دین، انسان نمی‌تواند نسبت به عملکرد و رفتار دیگران بی‌تفاوت باشد. این مسئولیت عظیم نسبت به همة افراد جامعه موضوعیت دارد و در رابطه با افراد نزدیک، دوست، آشنا، فامیل و مخصوصاً اعضای خانواده از درجة اهمیت بیشتری برخوردار است.

پاسخ:

همة ما، به‌عنوان مسلمان، موظف هستیم تا یکدیگر را امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نماییم. در این مسئله باید همچون پزشکی ماهر در ابتدا به دنبال بررسی علت‌ها باشیم و پس از کشف علل بیماری، جهت درمان آن اقدام نماییم. قرآن می‌فرماید:

 «مردان وزنان باایمان، ولی (و یارویاور) یکدیگرند؛ امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر می‌کنند.»(1)

  دررابطه‌با ضرورت امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در روایت آمده است:

 «برای چشم باایمانی که عصیان خداوند را می‌بیند، روا نیست آن چشم به هم خورَد تا این‌که وضعیت را تغییر دهد.»(2)

 

شیوه‌های مواجهه با فرد دروغگو

1. شروع تغییر از خود

ما نمی‌توانیم در وهلة اول رفتار دیگران را تغییر دهیم؛ بلکه باید در تلاش باشیم تا خودمان بهترین رفتارها را داشته باشیم تا به برکت رفتارهای خوب ما، دیگران نیز اثر مثبت بپذیرند؛ پس تذکردادن‌های مداوم، جروبحث کردن در رابطه با دروغ و غر زدن‌های پیوسته، نمی‌تواند نتیجة خوبی به بار آورد. شما باید به میزان پای‌بندی خود به صداقت، دقت کنید و حواستان باشد که این پای‌بندی شعارگونه نباشد؛ بلکه حقیقتاً اهل عمل باشید تا نزدیکانتان از دیدن عمل شما، به این امور ترغیب گردند؛ اما اگر سهل‌انگاری، ولو به میزان محدود، در رفتار خود شما هم دیده شود، اطرافیان انگیزه‌ای برای تغییر نخواهند داشت.

2. پیدا کردن ریشه‌ها

گاهی دروغ گفتن افراد به دلیل ضعف مبانی اعتقادی آن‌ها است؛ بنابراین شما باید از طریق پیشنهاد گفتگو با کارشناسان دینی به ایشان، برای تقویت زیربناهای اعتقادی او بکوشید و بدین ترتیب دیدگاه اعتقادی او را تقویت کنید. گاهی عمل انسان ناشی از جهل و غفلتش نسبت به عوارض مثبت یا منفی آن عمل است. به همین دلیل بهتر است در گفتگوهای روزانه به شکل مستمر، اما به میزان کم، گهگاه از فواید و برکات صداقت و تأثیرات بد دروغ‌گویی بر زندگی با ایشان صحبت کنید. برخی از افراد بدین دلیل دروغ می‌گویند که از برخورد دیگران به‌وقت صداقت، احساس ناامنی می‌کنند. در واقع این افراد وقتی راست گفته‌اند، مجبور شده‌اند به دیگران حساب پس بدهند و احتمالاً با برخوردهای چکشی بقیه روبرو شده‌اند؛ به همین دلیل برای فرار از این واکنش‌ها به دروغ‌گویی رو می‌آورند. ازاین‌رو، بر اطرافیان و مخصوصاً والدین لازم است تا هنگام مواجه‌شدن با صداقت فرزندان، به‌گونه‌ای برخورد نکنند که آنها را از راست گفتن پشیمان سازند.

3. نهی غیرمستقیم

نهی‌ازمنکر خویش را غیرمستقیم انجام دهید، تا قبح این گناه ریخته نشود. ارسال کلیپ، پیامک، تبیین حکم شرعی مسئله، محتوای سخنرانی، معرفی کتاب و... در رابطه با گناه مزبور، می‌تواند در تغییر رویة ایشان مؤثر باشد. پس بهتر است غیرمستقیم سطح آگاهی ایشان را نسبت به عواقب این‌گونه رفتارها بالا ببرید. یقین داشته باشید که تذکر شما در درازمدت ان‌شاءالله جواب خواهد داد. قرآن می‌فرماید:

 «و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می‌بخشد».(3)

4. نقش اعجازگونة محبت

با بذل محبت به ایشان و درک شرایطشان سعی کنید او را از محبت غنی نمایید. خریدن هدیه برای ایشان، اطمینان‌دادن به او نسبت به اینکه حامی او در همة شرایط هستید، دفاع از او در امور قابل‌دفاع، در خانواده و... می‌تواند منجر به تقویت رابطة عاطفی شما با ایشان گردد. وقتی رابطه‌ها عمیق شود، تبعیت نیز بیشتر خواهد بود و اگر تذکر بدهید حرف‌شنوی ایشان افزون‌تر خواهد گشت. با رفتار خوبتان به او اطمینان دهید که تکیه‌گاه خوبی برای او هستید. تقویت بستر گفتگوی کلامی بین اعضای خانواده و نزدیکان می‌تواند منجر به تقویت رابطة عاطفی شود. مطمئن باشید محبت‌ورزی اثری اعجازگونه دارد. شما با ابزار محبت و به‌دور از تنش و تشنج می‌توانید ایشان را متقاعد کنید تا به صداقت رو بیاورند. مراقب باشید در این مسیر دچار افشاگری، بردن آبروی ایشان، سرزنش و رسوا کردن ایشان مقابل دیگران نگردید.

5. حذف عوامل محیطی

شاید عوامل محیطی و یا دوستان و اطرافیان منجر به تشویق و ترغیب ایشان به دروغ‌گویی شده‌اند. تأثیر اطرافیان و ارتباط با آنان را در اثرپذیری انسان نمی‌توان نادیده گرفت؛ بنابراین برای دعوت ایشان به صداقت باید در صورت امکان عوامل محیطی را مدیریت و یا حذف کرد. اگر دوستان مشترکی دارید یا در بین فامیل افراد مؤمن و متعهدی هستند می‌توانید به بهانه‌های مختلف زمینة دیدار و رفت‌وآمد با آن‌ها را فراهم نمایید تا به‌واسطة این معاشرت‌ها او نیز تأثیر پذیرد.

6. بهره‌بردن از واسطه‌ها

از واسطه‌هایی که روی ایشان تأثیرگذار هستند استفاده نمایید. مثلاً اگر حرف‌شنوی ایشان از بزرگ‌ترها زیاد است، می‌توانید محرمانه این موضوع را با آن‌ها مطرح کنید و از آن‌ها درخواست کنید تا غیرمستقیم، به ایشان تذکر دهند.

7. تمرکز بر رفتارهای خوب

یکی از اموری که می‌تواند در عدم‌رغبت افراد به انجام کارهای خوب اثرگذار باشد، این است که کارهای نیک و شایستة آن‌ها و ویژگی‌های مثبتی که دارند دیده نمی‌شود. گاهی افراد برای استمرار کار نیک نیازمند تشویق‌اند؛ بنابراین سایر ویژگی‌های مثبت ایشان را برجسته کرده و از این طریق زمینه را برای تشویق ایشان به صداقت فراهم آورید.

8. ایجاد اعتمادبه‌نفس

برخی از افراد نیز به دلیل عدم اعتمادبه‌نفس و یا کمبودهایی که داشته‌اند برای جلب‌توجه و دریافت منفعت و پاداش مادی و معنوی دروغ می‌گویند. در برخورد با این افراد نیز لازم است، ضمن توجه به نیازهای آن‌ها، رفتارهای شایسته و صفات نیک آنها را نیز پررنگ نماییم تا از این طریق دیده شوند.

9. پرهیز از تجسس

لزومی ندارد دائماً به دنبال تجسس در امور شخصی او باشید و یا دائم دروغ‌هایش را به رخ او بکشید، گاهی لازم است تغافل کرده و از تجسس و پیگیری دروغ‌ها اجتناب کنید. یادتان باشد هدف از برخورد با فرد دروغگو اصلاح اوست و نه تحقیر یا انتقام.

10. مدیریت ارتباط

اگر کم‌شدن ارتباط یا حتی قطع موقت ارتباط امکان‌پذیر باشد، گاهی برای تلنگر و بعد از نتیجه‌نگرفتن از تذکرات می‌توان روابط را محدود کرد.

نکته:

از دعا و توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام هرگز غافل نشوید. چراکه ما موظف شده‌ایم تا خواسته‌های مادی و معنوی خویش را با تمسک به این ذوات نورانی از خداوند طلب نماییم.

نتیجهگیری:

تبیین قبح دروغ‌گویی و تشریح عواقب و آثار مادی و معنوی آن می‌تواند بر تغییر رویة شخص دروغگو اثرگذار باشد. عده‌ای نیز فقط با محبت دیدن تغییر می‌کنند؛ بر شما لازم است تا متناسب با نوع شخصیت او از روش مناسب استفاده کنید. در هیچ‌یک از مراحل ارشاد و راهنمایی از برخورد نیک و احترام نهادن دور نشوید. علاوه بر این، تبلیغ عملی داشته باشید و خودتان پای‌بند به صداقت باشید. هنگامی که با دروغ‌گویی افراد مواجه می‌شوید آرامش خود را حفظ کرده و از واکنش‌های هیجانی، همچون خشم و عصبانیت، پرهیز کنید. گاهی هم لازم است به طور صریح با شخص دروغگو گفتگو کرده و در مورد علت دروغ‌هایش از او سؤال کنید.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1. واجب فراموش‌شده، راهبردهای مقام معظم رهبری در زمینه امربه‌معروف و نهی از منکر

2. شیوه‌های امربه‌معروف و نهی از منکر، از مهدیه خسروی

پی‌نوشت‌ها:

1. «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ۚ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ»؛ توبه، آیه 71.

2. «لایَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَهٍ تَرَی اللَّهَ یُعصَی فَتَطرِفَ حَتَّی تُغَیِّرَهُ»؛ الحر العاملی، العلامه الشیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، بیروت، لبنان، ط الإسلامیه، ج11، ص399.

3. «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَیٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»؛ ذاریات، آیه 55.

سخنان حکمت آمیز قرآن
اولاً هر سخن زیبایی لزوماً درست، خردمندانه و حکیمانه نیست و نباید فریب ظاهر را خورد؛ ثانیاً بسیاری از حکمت‌ها با بیانی دیگر در قرآن نیز مطرح شده‌اند

پرسش:

چرا بسیاری از مطالب خوب و مفید که در مابقی کتب آمده، همانند سخنان ناب و حکمت‌آمیز دانشمندان و فیلسوفان که امروزه دائماً در فضای مجازی منتشر می‌شوند و در اوج حکمت و عقلانیت هستند، در قرآن نیامده است؟

پاسخ:

همه ما روزانه با کلمات قصار و سخنان حکمت‌آمیزی روبه‌رو می‌شویم که بسیار زیبا و آموزنده هستند؛ اما در قرآن به‌عنوان کتاب «بیانگر هر چیزی که مایه هدایت بشر است،» (1) از این مطالب حکیمانه خبری نیست. سؤالی که ممکن است پیش بیاید این است: چرا کتابی که قرار است تا قیامت راهنمای بشر باشد، (2) این مطالب را بیان نکرده است؟

 در این نوشتار به این پرسش جواب می‌دهیم.

هر سخن زیبایی لزوماً درست نیست

درستی و زیبایی الزاماً باهم هم‌پوشانی ندارند. زیباییِ کلام، معیار درستی و حکیمانه بودن آن نیست. چه بسیار سخنانی که با ظاهری جذاب و فریبنده، به‌ظاهر حکیمانه و عمیق جلوه می‌کنند، اما در باطن، کاملاً نادرست و حتی مضر هستند. بسیاری از سخنان زیبایی که امروز در فضای مجازی پخش می‌شوند شبیه غذاهای خوشمزه‌ای هستند که برخلاف ظاهر زیبا، بسیار خطرناک و زیان‌بار هستند. درمقابل، سخنان تلخ و گزنده لزوماً نادرست نیستند. همانند دارو که هرچند تلخ است، اما سالم و نجات‌دهنده است. چکیده سخن این‌که باید از ظاهر زیبای کلام فراتر رفت و به محتوای آن توجه کرد. زیبایی، ابزاری برای ترویج حقایق است، نه خود حقیقت.

قرآن به‌جای ماهی دادن به مخاطبانش ماهیگیری یاد داده است

اولاً بسیاری از سخنان حکیمانه‌ای که در فضای مجازی می‌بینیم، در قرآن به شکلی دیگر یا با زبانی متفاوت وجود دارند، اما برخی به دلیل ناآشنایی با قرآن و آموزه‌های آن گمان می‌کنند قرآن به این امور اشاره نکرده است؛ ثانیاً اگر قرآن می‌خواست همه سخنان حکیمانه را نقل کند، نه یک جلد بلکه باید ده‌ها و شاید هم صدها جلد می‌شد و طبیعتاً چنین چیزی امکان نداشت؛ اما قرآن به‌جای این‌که به مخاطبانش ماهی بدهد، ماهیگیری را به آنان یاد می‌دهد. توضیح آن‌که اولاً قرآن مخاطبانش را به سمت بزرگ‌ترین حکیمان و معلمان و معادن اصیل و ضمانت‌شده حکمت، یعنی پیامبر خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام، هدایت و دعوت کرده است و آنان در سخنان خود حکمت‌های فراوانی را به مردم آموزش داده‌اند:

﴿هُوَ اَلَّذِی بَعَثَ فِی اَلْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَهَ ...﴾؛ (3) «اوست که در میان مردم بی‌سواد، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد ... .»

ثانیاً حکمت نتیجه زیستن با آگاهی و توجه به معنای زندگی است. سخنان حکیمانه ناشی از ترکیبی از اموری همچون تعقل، تفکر، تدبر در خود و جهان هستی، درس گرفتن از تجربه و استفاده از تجربیات دیگران و... هستند و همه این امور در قرآن بارها مورد سفارش قرار گرفته‌اند. برای نمونه، نگاه اندیشمندانه در خود و همچنین در جهان هستی و طبیعت به افراد کمک می‌کند تا درک جامعی از پیچیدگی‌های روح و جسم خود و عظمت جهان به‌دست بیاورند و درنتیجه، نگاه بلندی پیدا کنند و سخنان پرمعنایی بگویند:

﴿سَنُرِیهِمْ آیٰاتِنٰا فِی اَلْآفٰاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّٰى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُّ ...﴾؛ (4) «به‌زودی نشانه‌های خود را در کرانه‌ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برای آنان روشن شود که بی‌تردید او حق است ... .»

سخنان حکیمانه نتیجه تأمل، تفکر و تعقل عمیق درباره مسائل زندگی، انسان و جهان است و همه این امور بارها در قرآن سفارش شده‌اند:

﴿اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا قَدْ بَیَّنّٰا لَکُمُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾؛ (5) «بدانید که خدا زمین را پس از مردگی‌اش زنده می‌کند. همانا ما نشانه‌ها را برای شما بیان کردیم تا بیندیشید

یکی دیگر از سرچشمه‌های حکمت، تجربه‌های زندگی، چه موفقیت‌ها و چه شکست‌ها است. افرادی که با چالش‌های مختلف روبه‌رو شده‌اند و از آن‌ها درس گرفته‌اند، معمولاً دید عمیق‌تری به مسائل پیدا می‌کنند. البته لازم نیست آدمی همه‌چیز را حتماً خودش تجربه کند، بلکه می‌تواند از تجربیات دیگران پند بگیرد و اشتباهات آنان را تکرار نکند:

﴿قُلْ سِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ اَلْخَلْقَ ثُمَّ اَللّٰهُ یُنْشِئُ اَلنَّشْأَهَ اَلْآخِرَهَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾؛ (6) «بگو: در زمین بگردید پس با تأمل بنگرید که چگونه مخلوقات را آفرید، سپس خدا جهان آخرت را ایجاد می‌کند؛ زیرا خدا بر هر کاری تواناست

سخنان حکیمانه معمولاً ریشه در ارزش‌های انسانی مانند عدالت، حقیقت و معنویت دارند. این ارزش‌ها به سخنان افراد وزن و اعتبار می‌بخشند و همه این امور در قرآن بارها مورد تأکید قرار گرفته‌اند. طبیعی است که خواننده قرآن وقتی به این توصیه‌ها عمل کند، نه‌تنها حکیم و خردمند می‌شود، بلکه خودش منشأ صدور سخنان حکیمانه و پندآموز خواهد شد.

نتیجه‌گیری:

اولاً نباید گمان کرد هر سخن زیبا و جذابی لزوماً درست و حکیمانه است؛ ثانیاً بسیاری از حکمت‌هایی که گمان می‌شود در قرآن نیامده‌اند در قرآن به شکلی دیگر یا با زبانی متفاوت وجود دارند؛ ثالثاً قرآن به بیان پند و حکمت اکتفا نکرده و به‌گونه‌ای نازل شده که خوانندگانش با عمل به آموزه‌های آن، خودشان حکیم و منشأ سخنان حکیمانه می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ...وَ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرىٰ لِلْمُسْلِمِینَ ﴿النحل‏، 89﴾؛ «... و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزی و هدایت و رحمت و مژده‌ای برای تسلیم‌شدگان [به فرمان‌های خدا] ست

2. شَهْرُ رَمَضٰانَ اَلَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ اَلْقُرْآنُ هُدىً لِلنّٰاسِ وَ بَیِّنٰاتٍ مِنَ اَلْهُدىٰ وَ اَلْفُرْقٰانِ ... ﴿البقره، 185﴾؛ «[این است] ماه رمضان که قرآن در آن نازل شده، قرآنی که سراسرش هدایتگر مردم است و دارای دلایلی روشن و آشکار از هدایت می‌باشد و مایه جدایی [حق از باطل] است ... .»

3. سوره جمعه، آیه 2.

4. سوره فصلت، آیه 53.

5. سوره حدید، آیه 17.

6. سوره عنکبوت‏، آیه 20.

نقد شبهۀ ذکر احکام اختصاصی پیامبر در قرآن
احکام اختصاصی پیامبر(ص) هرچند ویژۀ ایشان است و در درون همین احکام مناطات و ملاکاتی نهفته است که توجه به آنها در استنباط احکام مؤثّر است.

پرسش:

چگونه ممکن است پیامبری که به گفتۀ قرآن در امور جنسی احکام استثنائی دارد، اسوه و الگوی کسانی باشد که این احکام را ندارند؟ ذکر احکام اختصاصی پیامبر چرا باید در قرآن باشد و این مسئله چگونه با جهانی و جاودانگی‌بودن جمع‌شدنی است؟

پاسخ:

منافات‌نداشتن احکام اختصاصی پیامبر با الگوبودن ایشان

پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مسئله ازدواج دو حکم استثنایی داشتند:

1. برابر با شریعت اسلامی و قانون «حق قَسْم»، فردی دارای بیش از یک همسر باید زمان خودش را عادلانه میان همسرانش تقسیم کند (1). بر اساس مشهور، خداوند به‌ دلیل کثرت مشغله پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در آن زمان افزون بر نبوت و رسالت، عهده‌دار مقام امامت و رهبری جامعه نیز بودند، رعایت این حکم را در حق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بخشید (2)؛ اما حضرت با اینکه موظف به رعایت این حکم نبودند، تا حد امکان آن را رعایت می‌کردند (3).

2. مطابق قانون اسلام، هر مرد فقط می‌تواند چهار همسر دائمی داشته باشد و بیش از این تعداد جایز نیست (4). البته جواز ازدواج با بیش از یک همسر، مشروط به داشتن توانایی رعایت عدالت بین همسران است و اگر مردی این توانایی را ندارد، فقط حق ازدواج با یک همسر را دارد (5). پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از حکم چهار همسر دائمی استثنا شدند و نُه همسر دائمی داشتند؛ اما اولاً مسئله تعدد ازواج حضرت در ارتباط با نقش رسالت و حکومت ایشان بود و جنبه شخصی نداشت (6)؛ بنابراین حضرت پیش از نبوت و همچنین پیش از هجرت به مدینه، تنها یک همسر داشتند. ثانیاً همۀ ازدواج‌های نه‌گانه حضرت پیش از نزول آیه منع ازدواج با بیش از چهار همسر بود و حضرت پس از نزول این آیه با زن دیگری ازدواج نکردند. تنها استثنای پیامبر این بود که پس از نزول این آیه هر مردی که بیش از چهار همسر داشت، فقط می‌توانست چهار همسر را نگه دارد و مابقی را باید طلاق می‌داد (7)؛ اما بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) واجب نبود که طلاق دهند.

این دو حکم نه‌تنها منافاتی با الگوبودن حضرت ندارد، بلکه کاملاً در راستای آن است؛ چراکه اولاً حکم دوم به نفع همسران پیامبر بود نه خود ایشان؛ زیرا آنان برخلاف همسران سایر مردان پس از طلاق حق ازدواج‌ با مرد دیگری را نداشتند (8)؛ درنتیجه باید تا آخر عمر بدون همسر باقی می‌ماندند. ثانیاً این دو حکم چندان خاص و ویژه نیستند تا تفاوت زیادی بین پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دیگران ایجاد کنند تا حضرت دیگر نتوانند الگوی دیگران باشند.

علت ویژه و خاص‌نبودن این احکام آن است که دیگر مردان نیز می‌توانند چهار همسر دائم و هر تعدادی همسر موقت داشته باشند؛ درنتیجه تنها تفاوت پیامبر با دیگر مردان، در دائمی یا موقت‌بودن بیش از چهار همسر است. نیازی به گفتن نیست که وظایف مرد در برابر همسر دائمی‌اش بسیار بیشتر است تا همسر موقتی؛ بنابراین تنها آوردۀ این حکم خاص برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) وظایف بیشتر بوده است و فایده دیگری برای ایشان نداشت. چنان‌که هرچند عدم وجوب رعایت «حق قسم» ویژۀ حضرت است، اما این وجوب از دیگر مردان نیز رفع‌شدنی است (9)؛ برای نمونه آنان می‌توانند با این شرط که رعایت حق قسم بر آنان واجب نباشد، ازدواج کنند یا بعد از ازدواج از همسرانشان بخواهند لزوم رعایت این حق را در حق آنان ساقط کنند و آنان نیز بپذیرند.

نسبت احکام اختصاصی پیامبر در قرآن با جهانی و جاودانگی آن

منظور از جهانی‌بودن قرآن این است که قرآن فقط برای مردم شبه‌جزیره عربستان نازل نشده است، بلکه همۀ مردم جهان در اقصی نقاط عالم موظف به پیروی از این کتاب هستند. به عبارت دیگر، قرآن برای مکان خاصی نازل نشده است و قلمروی نفوذ آن کل جهان است. منظور از جاودانگی قرآن هم این است که این کتاب آخرین کتاب آسمانی است و دیگر قرار نیست پس از آن کتاب دیگری نازل شود و همۀ مردم تا قیام قیامت باید از آن پیروی کنند. به عبارت دیگر، قرآن برای زمان خاصی نازل نشده است، تاریخ انقضا ندارد و قلمروی نفوذ آن تا پایان عمر این جهان است؛ همان‌گونه که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿تَبٰارَکَ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْفُرْقٰانَ عَلىٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعٰالَمِینَ نَذِیراً﴾: همیشه سودمند و بابرکت است آن‌که فرقان را [که قرآن جداکننده حق از باطل است] بر بنده‌اش نازل کرد تا برای جهانیان بیم‌دهنده باشد (10).

ذکر احکام اختصاصی پیامبر نه‌تنها با جهانی و جاوادنگی‌بودن قرآن منافات ندارد، بلکه در راستای آن است؛ چراکه هرچند این دو حکم مختص به پیامبر خدا هستند، اما همین احکام نشان‌دهندۀ ملاکات و مناطاتی هستند که از دل آنها احکام مختلف و متعددی استنباط می‌شود؛ برای نمونه «حق قسم» بیان‌کنندۀ لزوم رعایت عدالت در هر زمانی است، اما استثناشدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشان‌ می‌دهد رعایت عدالت تنها تا زمانی لازم است که تالی فاسد بزرگ‌تری نداشته باشد. بنابراین رعایت عدالت تنها تا زمانی لازم است که فساد بزرگ‌تری بر آن مترتب نشود. چنان‌که استثناشدن پیامبر از حرمت ازدواج با بیش از چهار همسر نیز می‌تواند نشان‌دهندۀ این نکته باشد اگر در جایی قانونی منجر به ضرر جبران‌ناپذیر برخی می‌شود، باید برای آن استثنا قائل شد و رعایت تساوی لازم نیست.

نتیجه:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از جهت لزوم رعایت «حق قسم» و همچنین حرمت ازدواج دائمی با بیش از چهار همسر، حکم اختصاصی داشتند، اما این احکام اولاً چندان خاص و ویژه نیستند؛ چراکه دیگر مردان نیز می توانند با رضایت همسرانشان حق قسم را از خود ساقط کنند و در صورت تمایل به داشتن بیش از چهار همسر با آنان به طور موقت ازدواج کنند. افزون بر این، هرچند رعایت حق قسم بر حضرت واجب نبود، حضرت آن را رعایت می‌کردند. ثانیاً احکامی همچون جواز ازدواج دائمی با بیش از چهار همسر، فقط وظایف بیشتری را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) به همراه داشت و شخصی که وظایف بیشتری دارد، می‌تواند الگوی اشخاصی باشد که وظایف کمتری دارند. چنان‌که در قضیۀ «حق قسم» نیز حضرت از این حیث الگو هستند که هرچند رعایت این حکم بر ایشان واجب نبود، خودشان ملتزم به انجام کار موافق عدالت بودند و آن را با قطع‌نظر از وجوب آن انجام می‌دادند. ثالثاً احکام اختصاصی حضرت هرچند ویژۀ ایشان است و حتی امامان را نیز دربر نمی‌گیرد، در درون همین احکام مناطات و ملاکاتی نهفته است که توجه به آنها در استنباط احکام مؤثّر است؛ به همین دلیل ذکر آنها در قرآن نه‌تنها با جهانی و جاودانی‌بودن قرآن ناسازگار نیست، بلکه کاملاً هم‌راستاست.

پی‌نوشت‌ها:

1. نساء: 129.

2. احزاب: 51. البته برخی معتقدند رعایت این حکم بر حضرت نیز واجب بود و ایشان اسثتنا نشده‌اند (مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ دایرةالمعارف قرآن کریم؛ چ 3، قم: بوستان کتاب، 1382 ش، ج ‏7، ص 621).

3. محمد ابن‌سعد؛ الطبقات الکبری؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ ق، ج 2، ص 178.

4. نساء: 3.

5. نساء: 3 و 129.

6. مجید اب‍وال‍ق‍اس‍م‌زاده و مهری کاظم‌نژاد؛ «کنکاشی درباره علل تعدّد همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله)؛ مجله معرفت، ش 108، 1385 ش.

7. حسین بن علی ابوالفتوح رازى؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن؛ مشهد مقدس: بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى‏، 1408 ق، ج ‏5، ص 242.

8. احزاب: 6.

9. علی بن جعفر عریضی؛ مسائل علیّ بن جعفر و مستدرکاتها؛ مشهد: المؤتمر العالمی للإمام الرضا (علیه السلام)، 1368 ش، ص 174.

10. فرقان: 1.

حضور همیشگی حضرت نوح در میان «قومش» نشان می‌دهد گستره تبلیغ ایشان جهانی نبوده است. خود واژه «قوم» در عربی نیز به‌معنای گروهی از مردم است نه همه مردم.

پرسش:

قرآن طوفان نوح را جهانی می‌داند یا منطقه‌ای؟ آیا ممکن است که یک طوفان سرتاسر جهان را دربربگیرد و زیر آب ببرد و همه را نابود کند؟

پاسخ:

حضرت نوح علیه‌السلام 950 سال قومش را به یکتاپرستی، تقوا، ایمان به آخرت و... دعوت کرد، اما جز عده‌ای اندک، کسی ایمان نیاورد. خداوند به او وحی کرد که دیگر کسی از قومش ایمان نخواهد آورد و باید کشتی‌ای بسازد و به همراه مؤمنان سوار آن شوند.

 طوفانی عظیم آغاز شد؛ آب از زمین جوشید و از آسمان بارید، به حدی که همه‌چیز غرق شد. کافران و حتی پسر کافر نوح همگی غرق شدند و فقط سرنشینان کشتی نجات یافتند. پس از فروکش کردن آب، کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و زمین دوباره آباد شد. (1)

 برخی در مقام نقد قرآن گفته‌اند: «وقوع طوفانی در مقیاس جهانی با درک امروز بشر از علومی مانند زمین‌شناسی و دیرینه‌شناسی در تضاد است.»

 در این نوشتار این اشکال مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرد.

طوفان نوح منطقه‌ای یا جهانی؟

واکاوی و بررسی آیاتی که درباره «طوفان نوح» نازل شده‌اند، حاکی از این است که این طوفان جهانی نبوده و فقط در منطقه خاصی از زمین رخ داده است. (2)

 در ادامه، به برخی از شواهد و قرائن این قول اشاره می‌شود:

حضرت نوح دائماً در میان قوم خود حضور داشته و آنان را به توحید دعوت می‌کرده است:

﴿قٰالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَ نَهٰاراً﴾؛ (3) «گفت: پروردگارا! همانا قوم خود را شب و روز دعوت کردم

حضور دائمی حضرت در میان قومش با جهانی‌بودن گستره تبلیغی ایشان سازگار نیست. چنانکه استعمال لفظ «قوم» برای مخاطبان حضرت بیانگر این است که تبلیغ ایشان عمومی نبوده و فقط شامل گروه خاصی از مردم بوده است:

﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلىٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاّٰ خَمْسِینَ عٰاماً فَأَخَذَهُمُ اَلطُّوفٰانُ وَ هُمْ ظٰالِمُونَ﴾؛ (4) «و همانا نوح را به‌سوی قومش فرستادیم پس نهصدوپنجاه سال در میانشان درنگ کرد [ولی بیشتر مردم به او ایمان نیاوردند]، سرانجام طوفان، آنان را درحالی‌که ستمکار بودند، فراگرفت

«قوم» در زبان عربی به‌معنای گروهی از مردم است نه همه مردم.(5) تعابیری همچون «إنّ قومی: همانا قوم من»(6) یا «یا قومِ: ای قوم من» که یازده بار در قرآن از قول حضرت نقل شده، (7) همگی حاکی از این هستند که قوم خاصی مخاطب حضرت بوده‌اند؛ نه همه انسان‌های روی کره زمین. چنانکه مطابق قرآن «قوم عاد» جانشین «قوم نوح» شدند:

﴿... وَ اُذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفٰاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ ...﴾؛ (8) «... و به یادآورید که شما را جانشینانی پس از قوم نوح قرار داد ... .»

ازآنجاکه قوم عاد در یک منطقه از زمین ساکن بودند نه در همه زمین، متوجه می‌شویم که قوم نوح نیز فقط در یک منطقه از مناطق زمین ساکن بوده‌ و شامل همه کره زمین نمی‌شده است. افزون بر این، هرچند کلمه «ارض: زمین» در آیات مربوط به طوفان به‌طور مطلق ذکر شده است، اما این واژه در قرآن همیشه به‌معنای کره زمین نیست و 110 بار برای تعبیر از بخش خاصی از کره زمین به‌کاررفته است:

﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طٰائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسٰاءَهُمْ إِنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ﴾؛ (9) «همانا فرعون در زمین [مصر] برتری‌جویی و سرکشی کرد و مردمش را گروه‌گروه ساخت، درحالی‌که گروهی از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را زنده می‌گذاشت؛ بی‌تردید او از مفسدان بود

همان‌طور که مشخص است هرچند در این آیه واژه «ارض» به‌صورت مطلق آمده، اما منظور از آن فقط بخش خاصی از کره زمین یعنی سرزمین مصر است.

عمومیتی که در برخی از آیات قرآن در رابطه با طوفان نوح به‌نظرمی‌رسد (10) ناظر به همه سرزمین‌هایی است که قوم نوح در آن ساکن بودند نه‌این‌که قوم حضرت سراسر زمین را پر کرده بودند.(11)

نکته پایانی نیز این‌که با توجه به امکانات ارتباطی در آن زمان، رساندن پیام الهی به تمام نقاط زمین و همه انسان‌ها عملاً غیرممکن به‌نظرمی‌رسد. این از یک‌سو و ازسوی‌دیگر، عذاب تنها برای کسانی نازل می‌شود که پیام حق به آن‌ها رسیده و سرپیچی کرده‌اند:

﴿... وَ مٰا کُنّٰا مُعَذِّبِینَ حَتّٰى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾؛ (12) «... و ما بدون اینکه پیامبری را [برای هدایت و اتمام‌حجت به‌سوی مردم] بفرستیم، عذاب‌کننده [آنان] نبودیم

نتیجه‌گیری:

حضور همیشگی حضرت نوح علیه‌السلام در میان قومش و کاربرد واژه «قوم» برای پیروان حضرت حاکی از این هستند که همه مردم دنیا مخاطب تبلیغ و دعوت ایشان نبوده‌اند.(13) از سوی دیگر، نزول عذاب جهانی متوقف بر اتمام‌حجت جهانی است و چنین چیزی در زمان حضرت نوح نه ممکن بوده و برفرض امکان، اتفاق نیفتاده است. کاربرد فراوان واژه «ارض» در قرآن برای مناطق محدود و خاص، مانع از این است که بگوییم چون در برخی آیات حاکی از طوفان، این واژه به‌صورت مطلق به‌کاررفته، پس منظور از آن کره زمین است و درنتیجه طوفان، جهانی بوده است.

برای مطالعه بیشتر:

معرفت، محمدهادی، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، قم، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، چاپ اول، 1385 ش، ص 48-73.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره اعراف، آیه‌های 59-64؛ سوره هود، آیه‌های 25-49.

2. دراین‌باره سه دیدگاه وجود دارد: 1. جهانی‌بودن، 2. منطقه‌ای‌بودن و 3. عدم اشاره قرآن به گستره طوفان. به باور برخی نیز هرچند طوفان منطقه‌ای بود، اما شامل همه بشریت می‌شد؛ چراکه تمام انسان‌ها در آن زمان در یک منطقه جغرافیایی خاص زندگی می‌کردند و هنوز در سرتاسر کره زمین پراکنده نشده بودند.

3. سوره نوح، آیه 5.

4. سوره عنکبوت، آیه 14.

5. مصطفی، ابراهیم، المعجم الوسیط، استانبول، دارالدعوه، چاپ اول، 1989 م، ج ۲، ص ۷۶۸: «الجماعه من الناس تجمعهم جامعه یقومون لها.»

6. سوره شعرا، آیه 117: ﴿قٰالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ﴾؛ «گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تکذیب کردند

7. سوره نوح، آیه 2: ﴿ قٰالَ یٰا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾؛ «گفت: ای قوم من! همانا من شما را بیم‌دهنده‌ای آشکارم

8. سوره اعراف، آیه 69.

9. سوره قصص، آیه 4.

10. سوره نوح، آیه 26: ﴿وَ قٰالَ نُوحٌ رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً﴾؛ «و نوح گفت: پروردگارا! هیچ‌یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار؛» سوره هود، آیه 43 و... .

11. شجاعی، فریبا، جلیل پروین و محمدعلی مهدوی راد، مقاله «تحلیل تطبیقی طوفان نوح در تورات و قرآن»، مجله پژوهش‌نامه تفسیر و زبان قرآن، سال هفتم، پاییز و زمستان 1397 ش، ش 1 (پیاپی 13)، صص 59-74.

12. سوره اسراء، آیه 15؛ سوره نساء، آیه 165 و... .

13. نه «اولوالعزم» بودن لزوماً به‌معنای جهانی بودن قلمرو نبوت است و نه جهانی بودن گستره نبوت یک نبی با شروع کار او از قوم خاصی از مردم منافات دارد. چنانکه حضرات موسی و عیسی علیهماالسلام از پیامبران اولوالعزم بودند، اما فقط برای قوم خاص بنی‌اسرائیل فرستاده شدند یا پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برای جهانیان مبعوث شدند، اما کار خود را در مکه و در میان عرب‌ها شروع کردند.

صفحه‌ها