پرسش وپاسخ

مدت آفرینش آسمان و زمین و تناقض
به دلیل تفاوت موضوع، آیات شش روز آفرینش (خلق آسمان‌ها و زمین) با آیات هشت روز (خلق همراه با کوه‌ها، برکات زمین، مواد غذایی و قضاء آسمان‌ها) در تعارض نیستند.

پرسش:

آفرینش آسمان و زمین در هشت روز بود یا شش روز؟ در آیه چهارم از سوره سجده و هفت آیه دیگر گفته شده: «فِی سِتَّهِ أَیَّام» یعنی در شش روز آفریده شده است، اما در آیات ۹ تا ۱۲ سوره فصلت آمده که زمین و آسمان در هشت روز آفریده شد؛ البته عدد ۸ آشکارا در قرآن نیامده و از جمع اعداد موجود در این آیه محاسبه شده است. آیا قرآن درباره مدت آفرینش آسمان و زمین دچار تناقض‌گویی شده است؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نداشتن اختلاف و تناقض دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «مطابق برخی از آیات آسمان‌ها و زمین در شش روز خلق شدند، اما آیات دیگر از آفرینش آسمان‌ها و زمین در هشت روز خبر داده‌اند! همان‌طور که مشخص است این آیات باهم اختلاف دارند و قابل‌جمع نیستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست و برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «من ظرف‌ها را در دو ساعت شستم» و «من ظرف‌ها و لباس‌ها را در سه ساعت شستم» باهم متناقض نیستند؛ چراکه موضوع این دو باهم متفاوت است.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره مدت‌زمان آفرینش آسمان‌ها و زمین

‌در راستای بررسی این اشکال بیایید آیات 9 تا 12 سوره فصلت را باهم بخوانیم:

﴿قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ اَلْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدٰاداً ذٰلِکَ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ * وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ مِنْ فَوْقِهٰا وَ بٰارَکَ فِیهٰا وَ قَدَّرَ فِیهٰا أَقْوٰاتَهٰا فِی أَرْبَعَهِ أَیّٰامٍ سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ * ثُمَّ اِسْتَوىٰ إِلَى اَلسَّمٰاءِ وَ هِیَ دُخٰانٌ فَقٰالَ لَهٰا وَ لِلْأَرْضِ اِئْتِیٰا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ * فَقَضٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحىٰ فِی کُلِّ سَمٰاءٍ أَمْرَهٰا وَ زَیَّنَّا اَلسَّمٰاءَ اَلدُّنْیٰا بِمَصٰابِیحَ وَ حِفْظاً ذٰلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ﴾؛ «بگو: آیا شما به آن‌کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و برای او همانندهایی قرار می‌دهید؟! او پروردگار جهانیان است! او در زمین کوه‌های استواری قرار داد و برکاتی در آن آفرید و مواد غذایی آن را مقدّر فرمود، ـ این‌ها همه در چهار روز بود ـ درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان! سپس به آفرینش آسمان پرداخت، درحالی‌که به‌صورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: "بیایید، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه" آن‌ها گفتند: "ما از روی طاعت می‌آییم" در این هنگام آن‌ها را به‌صورت هفت‌آسمان در دو روز آفرید ... .»

مطابق این آیات، خداوند زمین را در دو روز، کوه‌ها، برکات روی زمین و مواد غذایی را در چهار روز و آسمان‌های هفتگانه را در دو روز آفرید و این یعنی آفرینش آن‌ها روی‌هم‌رفته هشت روز طول کشید.

این در حالی است که مطابق برخی دیگر از آیات قرآن، خداوند آسمان‌ها و زمین را در شش روز (3) آفریده است:

﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ… ﴾؛ «پروردگار شما، خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید ‌... ‌.» (4)

﴿وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ ...﴾؛ «او کسی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید ‌... ‌.» (5)

اما برخلاف تصور برخی، آیات هشت روز، با آیات شش روز، باهم اختلافی ندارند و متناقض نیستند؛ چراکه موضوع آن‌ها باهم متفاوت است و یکی از شرایط تناقض «وحدت موضوع» است. توضیح آن‌که در آیات سوره فصلت اولاً اصلاً اسمی از آفرینش آسمان‌ها نیامده و منظور از «فَقَضٰاهُنَّ» هفت‌تا کردن آسمان است؛ یعنی آسمان قبلاً خلق شده بود، اما خداوند با تبدیل آن به هفت‌آسمان، خلقت آن‌ها را تکمیل کرده و به پایان رسانده است؛ (6) ثانیاً در این آیات افزون بر زمین، به کوه‌ها، برکات و مواد غذائی روی زمین نیز اشاره شده و هشت روز برای آفرینش همه این امور و هفت‌تا شدن آسمان است؛ بنابراین، آفرینش آسمان‌ها و زمین در شش روز بوده است، اما آفرینش زمین، کوه‌ها، برکات و مواد غذایی و همچنین هفت‌تا شدن آسمان در هشت روز بوده است.

برخی به گونه دیگری به این شبهه پاسخ داده و گفته‌اند: چهار روز شامل دو روز آفرینش خود زمین نیز می‌شود و درنتیجه، مجموع روزها شش می‌شود و نه هشت؛ پس هیچ تناقضی وجود ندارد. مشابه این تعبیر در زبان عربی و حتی زبان فارسى نیز وجود دارد. برای نمونه گفته مى‏شود: از تهران تا مکه ده روز و تا مدینه یازده روز طول مى‏کشد. همان‌طور که مشخص است یازده روز تا مدینه شامل آن ده روز تا مکه نیز می‌شود؛ یعنى از تهران تا مکه ده روز و از مکه تا مدینه یک روز. (7)

نتیجه‌گیری:

ازجمله شرایط تناقض (8) دو گزاره، وحدت آن دو در موضوع است؛ پس اگر موضوع دو گزاره باهم متفاوت باشد باهم متناقض نیستند. دقیقاً به همین دلیل بین آیات حاکی از شش روز با آیات حاکی از هشت روز اختلاف و تناقضی وجود ندارد؛ زیرا موضوع آیات حاکی از شش روز، فقط آفرینش آسمان‌ها و زمین تنها است؛ اما موضوع آیات حاکی از هشت روز، اولاً آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها و برکات روی زمین هستند؛ نه‌فقط آسمان‌ها و زمین تنها؛ ثانیاً این آیات درباره «قضاء» آسمان‌ها به معنای هفت‌تا شدن آن‌ها است؛ نه «خلق» آن‌ها.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه.»

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده است که مراد از «سته ایام»، «سته اوقات» است. (قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب‏، چاپ سوم، 1363 ش، ج‏1، ص 236)

4. سوره اعراف‏، آیه 54.

5. سوره هود، آیه 7؛ سوره یونس، آیه 3 و سوره حدید، آیه 4.

6. طبرانى، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اربد اردن، دار الکتاب الثقافی‏، چاپ اول، 2008 م، ج‏5، ص 422؛ طوسى، محمد بن حسن‏، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، بی‌تا، ج‏9، ص 111.

7. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 191؛ مکارم شیرازى، ناصر و جمعى از نویسندگان، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ 10، 1371 ش، ج 20، ص 224.

8. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است: «در تناقض هشت وحدت شرط دان * وحدت موضوع و محمول و مکان / وحدت شرط و اضافه، جزء و کل * قُوّه و فِعل است در آخِر زمان»

محل تشکیل منی در بدن مرد و یافته های علمی
اختلاف در تفسیر و ترجمه آیات ۵ تا ۸ طارق، که برخی با علم ناسازگارند، ناشی از فهم بشری است و با وجود تفسیرهای علمی‌پذیر، این امر خطایی در قرآن به‌شمار نمی‌آید.

پرسش:

محل تشکیل منی در بدن مرد (بین صلب و ترائب) - سوره طارق (آیه‌های ۵ تا ۷) - یکی از خطاهای علمی قرآن است. با این توضیح که قرآن محل تولید منی را قفسه سینه مرد می‌داند! بااینکه امروزه مشخص است که منی در بیضه‌ها ساخته، در کیسه منی ذخیره و از مجرای ادرار خارج می‌شود و محل ساخت و مسیر خروج آن ربطی به ستون فقرات و سینه ندارد. پس این گفته قرآن غلطی فاحش است. این غلط، ریشه در خرافات باستانی دارد و در بین اعراب نیز از قدیم و حتی امروز شایع است؛ بنابراین، پیامبر یک غلط عامیانه را به اسم خدا وارد قرآن کرده است. آیا این ادعا درباره قرآن درست است؟

پاسخ:

قرآن در مقام اثبات قدرت خداوند بر معاد جسمانی به چگونگی آفرینش او اشاره کرده و گفته است همان خدایی که شما را آفرید شما را دوباره زنده خواهد کرد:

﴿فَلْیَنْظُرِ اَلْإِنْسٰانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ مٰاءٍ دٰافِقٍ * یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ اَلصُّلْبِ وَ اَلتَّرٰائِبِ * إِنَّهُ عَلىٰ رَجْعِهِ لَقٰادِرٌ﴾؛ (1) «پس انسان باید ببیند که از چه چیز آفریده شده است؟ از آبی جهنده (منی) آفریده شده است؛ از بین صُلب و ترائب بیرون می‌آید. خدا بر بازگرداندن انسان [پس از مرگش] حتماً تواناست

به باور برخی، سخن قرآن درباره خروج از بین صلب و ترائب با یافته‌های علمی سازگار نیست و اصطلاحاً خطای علمی است.

 در نوشتار حاضر این ادعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی لزوم تطابق قرآن با علم

قرآن کتاب هدایت است و خودش کتاب علمی و هدفش بیان نظریه‌های علمی نیست؛ اما هنگامی در راستای راهنمایی بشر که به پدیده‌های طبیعی اشاره می‌کند، این اشارات نباید با یافته‌های قطعی علوم در تضاد باشند؛ زیرا قرآن کلام خداوندی است که علم او به همه‌چیز، ازجمله قوانین هستی، بی‌پایان و بی‌نقص است و لذا منطقاً نباید حاوی هیچ‌گونه خطا یا اشتباهی در هیچ زمینه‌ای باشد. چنانکه قرآن و جهان هستی هردو مخلوق خداوند هستند و نباید هیچ تضادی میان کلام خالق و خلقت او وجود داشته باشد؛ چراکه هیچ‌کس همچون خالق از مخلوق خود باخبر نیست. افزون بر این، قرآن به‌عنوان کتاب هدایت برای بشریت نازل شده است تا انسان‌ها را به‌راستی و درستی رهنمون سازد. اگر در محتوای آن، ازجمله اشارات علمی‌اش، خطاهایی وجود داشته باشد، این امر می‌تواند به اعتماد انسان‌ها به راهنمایی‌های آن لطمه وارد کند.

تمایز قرآن از ترجمه و تفسیر آن

باید بین قرآن از یک‌سو و ترجمه و تفسیر آن ازسوی‌دیگر، تفکیک و تمایز قائل شد. وجود خطا در ترجمه یا تفسیر قرآن، لزوماً به‌معنای وجود خطا در قرآن نیست. هرچند قرآن به‌عنوان کلام خداوند از هرگونه خطا عاری است، اما ترجمه و تفسیر، محصول تلاش فکری و فهم بشر هستند. انسان‌ها، به دلیل محدودیت‌های ذاتی خود در فهم، دانش، زبان و... همواره در معرض خطا و اشتباه قرار دارند. هیچ مترجم یا مفسری ادعای عصمت ندارد و این طبیعی است که فهم آن‌ها از متنی به این عمق و جامعیت، کامل و بی‌نقص نباشد. افزون بر این، زبان عربی قرآن، دارای بلاغت، ایجاز، اشارات عمیق و لایه‌های معنایی گوناگون است. فهم دقیق بسیاری از آیات، علاوه بر تسلط بر قواعد زبان عربی، نیازمند آشنایی با علوم قرآنی، اسباب نزول، احادیث نبوی و حتی درک عمیقی از بافت تاریخی و فرهنگی زمان نزول است. یک مترجم ممکن است به دلیل عدم احاطه کافی بر ظرافت‌های لغوی، صرفی، نحوی یا بلاغی و یا ناتوانی در انتقال کامل معنای آیه دچار خطا شود. چنانکه مفسر ممکن است در فهم آیه، به‌دلیل عدم دسترسی به اطلاعات کافی، غفلت از قرائن و شواهد، یا حتی پیش‌فرض‌های فکری نادرست، دچار کژفهمی ‌شود و تفسیری ارائه دهد که با مراد واقعی آیه فاصله دارد. این بدان معنا نیست که آیه خطا دارد، بلکه به‌معنای خطای مفسر است.

آیا قرآن درباره محل تشکیل منی اشتباه کرده است؟

«صُلب» در عربی به‌معنای سخت و محکم است و برای تعبیر از استخوان‌های پشت همچون ستون فقرات و لگن به‌کار می‌رود. «ترائب» به معنای دو شیء مساوی است و ازجمله مصادیق آن می‌توان به اعضاء و استخوان‌های متساوی‌الاطراف مثل قفسه سینه، دو پا، لگن، عانه و... اشاره کرد. درباره آیه‌های 5 تا 8 سوره طارق شاهد سه تفسیر و درنتیجه، سه ترجمه مختلف هستیم و اشکال بالا فقط به یکی از این سه تفسیر و ترجمه وارد است:

1. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «الانسان» است و آیه در مقام بیان خروج انسان از رحم مادر در زایمان طبیعی از طریق «فَرْج» که در میان استخوان لگن (صلب) و استخوان عانه و دو پا (ترائب) قرار گرفته، است. این تفسیر و ترجمه کاملاً صحیح و مطابق با واقع است؛

2. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «مٰاء دٰافِق» یا همان منی است و آیه در مقام بیان خلقت انسان از منی مرد است. منی در آلت تناسلی (بیضه‌ها) که بین استخوان‌های لگن (صلب) و استخوان‌های دو پا (ترائب) قرار گرفته‌، ساخته می‌شود. این تفسیر و ترجمه نیز کاملاً درست و با یافته‌های علمی سازگار است؛

3. فاعل فعل «یَخْرُجُ»، «مٰاء دٰافِق» یا همان منی است و آیه در مقام بیان خلقت انسان از آبی که محصول ترکیب آب مرد که در پشت (صلب) او و آب زن که در میان استخوان‌های سینه (ترائب) او ساخته می‌شود، است. این تفسیر و ترجمه نادرست است و با کشفیات علمی سازگار نیست.

بنابراین، قرآن دچار اشتباه نشده، بلکه برخی از مفسران و مترجمان قرآن دچار اشتباه شده‌اند.(2)

نتیجه‌گیری:

قرآن از سوی خالق انسان نازل شده و چون هیچ‌کس به‌اندازه خالق از مخلوق خود خبر ندارد، نباید در گزارش‌های قرآن درباره آفرینش انسان شاهد خطا باشیم. درباره آیه‌های 5 تا 8 سوره طارق سه تفسیر و ترجمه مختلف ارائه شده که یکی از این سه با یافته‌های علمی سازگار نیست، اما ازآنجاکه ترجمه و تفسیر قرآن غیر از قرآن است، خطا بودن برخی از تفسیرها و ترجمه‌ها به معنای خطا بودن قرآن نیست. بله اگر این آیات به‌گونه‌ای بودند که تنها یک تفسیر و ترجمه برای آن‌ها ممکن بود و آن تفسیر و ترجمه هم خطا بود، باید وجود خطا در قرآن را می‌پذیرفتیم، اما همان‌طور که مشاهده کردید دو تفسیر و ترجمه دیگر وجود دارد که هردو کاملاً با علم سازگار هستند و هیچ مشکلی ندارند.(3)

برای مطالعه بیشتر

برومند، محمدحسین، مقاله «نقد آراء مفسران درباره مفهوم آیه "یخرج من بین الصلب و الترائب"»، مجله پژوهش‌های قرآن و حدیث، دوره 42، ش 1، مهر 1388 ش، صص 55-43.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره طارق، آیه‌های 5-8.

2. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 27-29.

3. گفتنی است افزون بر تفاسیر ارائه‌شده در متن، تفاسیر دیگری نیز اخیراً ارائه شده است. برای نمونه، مقاله «بررسی تطبیقی شکل‌گیری جنین از منظر تفسیر قرآن و علم با تأکید بر آیات 5 تا 7 طارق» نیز به این نتیجه رسیده است که «مراد از «صلب» پشت و استخوان‌های پشت و منظور از «ترائب» سینه و استخوان‌های جلوی سینه و درنتیجه مراد از «من بین‌ الصّلب‌ و التّرائب‌» کل بدن است و زنان و مردان در شکل‌گیری جنین، دارای نقش فاعلی و قابلی هستند که این مسئله ازنظر مفهومی با یافته‌های علم پزشکی جدید سازگاری دارد». (کربلایی پازوکی، علی و قدسیه علی‌اوسط، مجله مطالعات تفسیری، تابستان 1399 ش، ش 42، صص 149-162) نویسندگان مقاله «نگرشی نو پیرامون مفهوم آیات ۵ تا ۷ طارق با تأکید بر نقد آراء موجود» نیز معتقدند: «منظور از ماء دافق، آب ماده آفرینش اولیه انسان، صلب، قسمت‌های سخت و ترائب، قسمت‌های نرم زمین است». (امامی میبدی، سید جلیل و کمال صحرائی اردکانی، مجله مطالعات تفسیری، بهار 1400 ش، ش 45، صص 25-40)

میان دو آیه ۳۲ و ۳۳ سوره نور هیچ تعارضی وجود ندارد، بلکه هر یک ناظر به مسئولیت گروهی خاص است.

پرسش:

خداوند در سوره نور آیه ۳۲ میفرماید: وانکحوا الایامی ............ "ان یکونوا فقراءَ یغنهم الله من فضله" اما در آیه ۳۳ می فرماید: ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحاً حتی یغنهم الله من فضله..... سوال: خداوند متعال در آیه اول می فرماید برید زن بگیرید و غصه بی پولی و فقر رو نخورید، من خودم درستش میکنم اما بلافاصله در آیه دوم میفرماید اگر قدرت بر پرداخت مهریه و نفقه نداشتید و فقیر هستید زن نگیرید و عفت پیشه کنید چه جوری باید به این تناقض جواب داد؟ چرا دو آیه پشت سر هم، حرف های متناقض با هم می زنند؟ بالاخره کدام درست است؟ مگر قرآن اگر کلام خداست نباید بدون تناقض باشد. پس این چیست؟!

 

 

یکی از اصول اساسی قرآن کریم، انسجام و هماهنگی در آیات آن است، چراکه خود قرآن فرموده است:

 

 «آیا در قرآن نمی‌اندیشند تا به هماهنگی آیات آن پی ببرند و دریابند که آن از جانب خدا نازل شده است‌؟ اگر قرآن از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن ناسازگاری و ناهماهنگی بسیاری می‌یافتند.»(۱)

 اما در برخی موارد، در نگاه اولیه، آیات ممکن است متعارض به نظر برسند، ازجمله آیات ۳۲ و ۳۳ سوره نور که در ظاهر دو فرمان متفاوت در مورد ازدواج ارائه داده‌اند. در ادامه به بررسی دقیق‌تر این دو آیه پرداخته خواهد شد.

بررسی آیات ۳۲ و ۳۳ سوره نور

 

خداوند در آیه ۳۲ می‌فرماید:

 

 «افراد بی‌همسر را همسر دهید و... اگر فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌سازد و خداوند گشایشگر و داناست.»

 

 در این آیه، خداوند به مؤمنان توصیه می‌کند که برای ازدواج افراد مجرد اقدام کنند و نگرانی از فقر را کنار بگذارند؛ زیرا خداوند درهای روزی را بر روی آنان باز خواهد کرد. این آیه تأکیدی بر اصل تشویق به ازدواج و اعتماد به فضل الهی دارد؛ و در آیه بعدی می‌فرماید:

 

 «و کسانی که توانایی ازدواج ندارند، باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را از فضل خود بی‌نیاز سازد...»

 

 در این آیه، به کسانی که بنا به هر دلیلی شرایط لازم برای ازدواج را ندارند، دستور داده شده که عفت ورزند.(۲)

 

رفع تعارض ظاهری

 

بنابراین آیه نخست خطاب به کسانی است که بر آن بی‌همسران ولایت دارند(۳) و کسانی که مسئول ازدواج افراد بی‌همسر هستند ازجمله خانواده و جامعه،(۴) که از طریق کمک‌های مالی، پیدا‌کردن همسر مناسب، تشویق به ازدواج و پادرمیانی برای حل مشکلات و موانع این امر، مقدمات ازدواج مجردها را فراهم سازند(۵) و این‌که اگر افرادی که می‌خواهند با یکدیگر ازدواج کنند، فقیر و تهی‌دست باشند شما اصلاً نگران نباشید؛ چراکه خدای متعال آنان را غنی و بی‌نیاز می‏‌سازد.(۶) اما گاهی باوجود تمام تلاش و کوشش خود شخص و دیگران، وسیله ازدواج فراهم نمی‌گردد و خواه‌وناخواه انسان مجبور است مدتی را با محرومیت بگذراند، آیه دوم تکلیف این افراد را روشن کرده که باید عفت پیشه کنند:

 

 «و آن‌ها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را به فضلش بی‌نیاز سازد»

 

 و هیچ عذری برای تن دادن به آلودگی جنسی این افراد پذیرفته نیست، بلکه باید قدرت ایمان و شخصیت و تقوا را در چنین مرحله‌ای آزمود.(۷)

 

بنابراین میان دو آیه منافاتی وجود ندارد زیرا آیه‏ اوّل امر به مؤمنان، اولیای مجرّدها و مسئولین و متولیان جامعه اسلامی است که سزاوار نیست جوانان را به دلیل فقر و تهی‌دستی مجرد رها کنید و اگر مانع موجود بر سر راه ازدواج، فقر و تنگدستی است نگران نباشید و به فضل الهی امیدوار باشید و با اعتماد به وعده الهی در مورد گسترش رزق، به آنان کمک کنید و شرایط ازدواج آن‌ها را فراهم کنید؛ اما آیه دوّم خطاب به خود مجردها است و سخن در موردی است که به هر دلیل زمینه ازدواج برای شخص فراهم نیست که در اینجا وظیفه عفت ورزیدن است.

 

نتیجه‌گیری

 

میان دو آیه ۳۲ و ۳۳ سوره نور هیچ تعارضی وجود ندارد، بلکه هر یک ناظر به مسئولیت گروهی خاص است. آیه نخست، جامعه و سرپرستان را به تلاش برای تسهیل ازدواج مجردها و رفع موانع اقتصادی تشویق می‌کند، درحالی‌که آیه دوم بر وظیفه فردی تأکید دارد و کسانی را که به هر دلیلی امکان ازدواج ندارند، به حفظ عفت و تقوا فرا می‌خواند. این آیات در مجموع، راهکاری جامع ارائه می‌دهند که هم بُعد اجتماعی و هم بُعد فردی را در موضوع ازدواج و عفت‌ورزی مورد توجه قرار می‌دهد.

 

کلیدواژه

 

تعارض ظاهری آیات، ازدواج

پی‌نوشت‌ها

. سوره نساء آیه ۸۲

۲. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۴، ص ۴۵۸

۳. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت-لبنان، دار احیاء التراث العربی، ج ۷، ص ۴۳۱

۴. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران - ایران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، ج ۶، ص ۱۸۲

۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۴، ص ۴۵۷

۶. نجفی، محمدجواد، تفسیر آسان، تهران-ایران، اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۵، ج ۱۴، ص ۸۴

۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۴، ص ۴۵۹

تناقض‌نماها در قرآن
به‌دلیل تفاوت موضوع، آیۀ ۵۸ درباره خیانت هم‌پیمانان غیرجنگجو و آیۀ ۶۲ درباره درخواست صلح دشمنان در حال جنگ است و میان آن‌ها تناقضی وجود ندارد.

پرسش:

 قرآن از یک طرف می‌گوید اگر احساس کردی دشمن می‌خواهد، به پیمان صلح شما خیانت کند، در نقض آن پیمان پیش‌قدم‌شو (انفال: 58)؛ ولی از سوی دیگر می‌گوید حتی اگر دشمن هنگام پیشنهاد صلح در مقام خدعه بود، پیشنهاد صلح او را بپذیر و قبول کن (انفال: 62). بالاخره اگر دشمن در مقام خدعه و خیانت بود، صلح را بپذیریم یا نپذیریم؟

پاسخ:

«صلح» به ‌معنای مسالمت، آشتی و سازش و پایان‌دادن به اختلاف و جنگ است. آیات متعددی از قرآن درباره صلح است. گروهی گمان کرده‌اند برخی آیات صلح با هم اختلاف دارند و متناقض هستند. در این نوشتار ادعای تناقض این آیات با هم بررسی می‌شود.

 

صلح یا عدم صلح با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد

بر اساس آیۀ 58 سورۀ «انفال» اگر مسلمانان احساس کردند دشمن قصد نقض پیمانش را دارد، باید در نقض پیمان پیش‌قدم شوند: ﴿وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیٰانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلىٰ سَوٰاءٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْخٰائِنِینَ﴾: و اگر از قومى [که با تو پیمان صلح بسته‏‌اند، نشانه‌هایى از پیمان‏‌شکنى و] خیانتى احساس مى‏کنى، از راهى صحیح [پیمانشان را] به سویشان بیفکن [تا از موقعیّت جنگى آگاه شوند]؛ چراکه خدا خیانتکاران را دوست نمى‌دارد.

اما در دو آیۀ بعد یعنی آیات 61 و 62، خداوند از مسلمانان می‌خواهد اگر دشمن درخواست صلح داشت، حتی اگر احتمال دادید هدف از صلح، خدعه است، صلح را بپذیرید: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اَللّٰهِ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ * وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾: و اگر به صلح تمایل داشتند، تو نیز به آن تمایل نشان ده و بر خدا توکّل کن؛ همانا اوست شنوا و دانا. و اگر بخواهند [با پیشنهاد صلح‏] تو را فریب دهند، خدا براى تو بس است. اوست که تو را به یارى خود و به وسیله مؤمنان تأیید کرد.

با توجه به این دو آیه، پرسش این است که با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد، باید صلح کرد یا نه؟

قضیۀ 1: با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد، صلح کنید؛

قضیۀ 2: با دشمنی که احتمال خیانت او داده می‌شود، صلح نکنید.

 

چرایی متناقض‌نبودن آیات 58 و 62 سورۀ انفال

در این بخش، نخست نگاهی به معنای این آیات می‌اندازیم، در ادامه ادعای متناقض‌بودن آنها را بررسی می‌کنیم.

خداوند در آیات 56 تا 59 سورۀ «انفال» در مقام بیان حکم کافرانی است که با مسلمانان عهد بسته‌اند و پیمان همکاری دارند. بر اساس آیه‌های 56 و 57، اگر هم‌پیمانان مسلمانان عهد خود را نقض کنند و در جنگ علیه مسلمانان حاضر شوند، مسلمانان موظف به جنگ با آنان هستند. در ادامۀ این آیات، خداوند به سراغ هم‌پیمانانی می‌رود که هرچند هنوز وارد جنگ با مسلمانان نشده‌اند، نشانه‌های آشکاری مبنی بر قصد آنان به خیانت و پیمان‌شکنی به مسلمانان ظاهر شده است (1). خداوند به مسلمانان دستور می‌دهد قبل از اینکه آنان در عمل به شما خیانت کنند، شما آن پیمان را نقض کنید و به آنان اطلاع دهید که دیگر با آنان عهد و پیمانی ندارید.

خداوند در آیات 61 و 62 همین سوره به سراغ دشمنانی می‌رود که در حال جنگ با مسلمانان هستند و به مسلمانان می‌گوید: «اگر آنان دست از جنگ کشیدند و خواهان صلح با شما شدند، پیشنهاد صلحشان را بپذیرید و جنگ را ادامه ندهید». ازآنجاکه این احتمال وجود دارد هدف دشمن از پیشنهاد صلح، خدعه و نیرنگ باشد، خداوند از مسلمانان می‌خواهد به صِرف احتمال خدعۀ دشمن و بدون اینکه دلیل و شاهدی مبنی بر آن وجود داشته باشد، از پذیرش پیشنهاد صلح خودداری نکنید؛ چراکه خداوند خود تضمین‌کنندۀ خنثی‌شدن هرگونه فریب احتمالی است.

به‌روشنی مشخص است که موضوع آیۀ 58 سورۀ «انفال» با موضوع آیۀ 62 کاملاً متفاوت است. درواقع آیۀ 58 درباره کافرانی است که با مسلمانان پیمان همکاری دارند؛ اما موضوع آیۀ 62 کافرانی است که در حال جنگ با مسلمانان هستند. از جمله نشانه‌های تفاوت موضوع این آیات با هم کلمۀ «خیانت» است. در آیۀ 58 که دربارۀ دوستان و هم‌پیمانان مسلمانان است، کلمۀ «خیانت» به ‌معنای پیمان‌شکنی بیان شده است و مشخص است دوست و هم‌پیمان به انسان خیانت می‌کند و نه دشمن؛ بنابراین موضوع آیات 58 و 62 سورۀ انفال با هم متفاوت است (2). درنتیجه بین آنها تناقض و اختلافی نیست:

قضیۀ 1: پیمانتان را با هم‌پیمانی که در شُرُف خیانت به شماست، به هم بزنید؛

قضیۀ 2: پیشنهاد صلح دشمن را بپذیرید، حتی اگر احتمال خدعه او را می‌دهید.

 

نتیجه

آیات ۵۸ و ۶۲ سورۀ «انفال» در نگاه اول متناقض به نظر می‌رسند؛ اما با دقت در معنای آنها مشخص می‌شود که ناظر به دو موضوع مختلف هستند. آیۀ ۵۸ مربوط به زمانی است که پیمان صلحی از پیش وجود دارد و نشانه‌هایی آشکار از قصد خیانت به آن پیمان مشاهده می‌شود. قرآن در این حالت دستور می‌دهد که آشکارا پیمان را نقض و به دشمن اعلام کنید؛ اما آیۀ ۶۲ دربارۀ دشمنی است که با مسلمانان پیمانی ندارد و در حال جنگ با آنان است، اما می‌خواهد دست از جنگ بکشد؛ به همین دلیل پیشنهاد صلح می‌دهد. شما حتی اگر به نیت دشمن شک داشته باشید و احتمال دهید هدف او از پیشنهاد صلح، خدعه و فریب است، باید با توکل بر خدا پیشنهاد صلح را بپذیرید. بنابراین ازآنجاکه مهم‌ترین شرط تناقض (3)، وحدت موضوع است و موضوع این دو آیه با هم متفاوت است، با هم متناقض نیستند (4).

برای مطالعه بیشتر:

محیا پوریزدان‌پناه کرمانی و زهره اخوان مقدم؛ مقالۀ «رفع تعارض از آیات ناظر بر صلح و جنگ»؛ پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، 1397 ش، دورۀ 6، ش 2، ص 53 ـ 66.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد فخر رازی؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ چ 3، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1420 ق، ج ‏15، ص 501: «قوله: وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً محمول على ما إذا تأکد ذلک الخوف بأمارات قویه داله علیها».

سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج ‏9، ص 113: «معنى الخوف ظهور أمارات تدل على وقوع ما یجب التحرز منه و الحذر عنه».

2. مثلاً اگر گفته شود «سقف سفید است» و «دیوار سفید نیست»، چون گزارۀ اول درباره موضوع «سقف» و گزارۀ دوم درباره موضوع «دیوار» است، با هم اختلافی ندارند و متناقض نیستند.

3. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است:

در تناقض هشت وحدت شرط دان

وحدت موضوع و محمول و مکان

وحدت شرط و اضافه، جزء و کل

قُوّه و فعل است در آخِر زمان.

4. برخی به گونۀ دیگری به این شبهه پاسخ داده‌اند و معتقدند شرایط دو آیه با هم متفاوت است؛ درنتیجه به‌ دلیل نبود «وحدت شرط» با هم متناقض نیستند؛ برای نمونه فخر رازی گفته است: «اگر آنان از روی فریب صلح کنند، باید آن صلح را پذیرفت؛ زیرا حکم بر اساس ظاهر است ... . اگر گفته شود مگر خداوند نفرموده "وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَهً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ"، یعنی اگر از خیانت قومی می‌ترسی، عهد را آشکارا بر هم بزن که این با آنچه در این آیه آمده تناقض دارد؟ می‌گوییم آیۀ "وَإِمَّا تَخَافَنَّ ..." مربوط به زمانی است که آن ترس با نشانه‌های قوی و آشکار همراه باشد؛ اما این فریب و خدعه مربوط به وقتی است که در دل‌شان نوعی نفاق و تزویر باشد، ولی نشانه‌ای آشکار بر قصد بد و فتنه‌انگیزی‌شان وجود نداشته باشد و ظاهرشان بر پایداری بر صلح و ترک دشمنی دلالت کند» (محمد فخر رازی؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ ج ‏15، ص 501). محمدجواد مَغنیه نیز در‌این‌باره گفته است: «سؤال: پیش‏تر در تفسیر آیۀ "وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ"، گفته شد که خداوند به پیامبرش دستور داد که هرگاه بیم نیرنگ و فریب از سوى کافران داشته باشد، پیمان آنها را بشکند، در‌حالى‌که در این آیه به او دستور داده است که هرگاه آنان از وى درخواست صلح کنند، به خواسته آنها پاسخ مثبت دهد، حتى اگر در واقع قصد خیانت داشته باشند. بنابراین چگونه مى‏توان میان این دو آیه جمع کرد؟ پاسخ: در آیه پیشین خدا به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) دستور داد که اگر از روى دلایل قطعى به نیرنگ کافران یقین حاصل کرد، پیمان با آنها را بشکند و آن‏ را به آنان اعلام کند؛ اما در این آیه، او را به مصالحه با آنان مأمور مى‏کند، مشروط بر اینکه دلایل قطعى بر نیرنگ آنها وجود نداشته باشد و صرفاً احتمال آن برود، هرچند درواقع قصد نیرنگ داشته باشند. در چنین حالتى، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به ظاهر عمل مى‏کند و با آنان بر حسب ظاهر رفتار مى‏کند؛ چراکه ظاهر براى مردم و باطن براى خداست» (محمدجواد مغنیه؛ التفسیر الکاشف؛ قم: دار‌الکتاب الإسلامی، 1424 ق، ج ‏3، ص 503).

غروب خورشید در چشمه در داستان ذوالقرنین و یافته های علمی
رآن در نقل دیدگاه‌های نادرست، با آوردن قرینه‌هایی چون «وجدها» در آیه ۸۶ کهف، نشان می‌دهد که گزارش صرفاً بازتاب ادراک شخصی (ذوالقرنین) است و نه بیان حقیقت علمی.

پرسش:

منظور قرآن از غروب خورشید در چشمه در داستان ذوالقرنین چیست و این مسئله چگونه با یافته‌های علمی سازگار است؟

پاسخ:

برخی در مقام نقد قرآن و اثبات ناسازگاری آن با علم گفته‌اند: قرآن روایتی از داستان ذوالقرنین ارائه می‌دهد که از مکان‌های غروب و طلوع خورشید در چشمه گل‌آلود بازدید می‌کند. طلوع خورشید از یک نقطه زمین و غروب آن در چشمه تیره، تصوری خام و ابتدایی است که هر انسان ناآگاه، آن را با چشم می‌بیند. اگر در بیابانی مسطح باشید مشاهده می‌کنید که خورشید در صبحگاه از نقطه‌ای بسیار دور، از زمین خارج می‌شود و در طول روز پهنه آسمان را به‌طور قوسی طی می‌کند. در هنگام غروب مخصوصاً در بیابان‌های شنی عربستان، سرابی تیره مشاهده می‌شود که خورشید به‌تدریج در آن فرو می‌رود. این چیزی است که پیامبر و هر عرب دیگری از طلوع و غروب خورشید می‌دیدند و پیامبر همین توهم غلط را ناآگاهانه وارد قرآن کرده و به خدا نسبت داده است.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

طلوع و غروب خورشید از نگاه علم

ازنظر علمی، خورشید واقعاً طلوع یا غروب نمی‌کند. این پدیده‌ها صرفاً دیداری و ناشی از حرکت چرخشی زمین به دور محور خود هستند. وقتی ما طلوع خورشید را می‌بینیم، در حقیقت این ما هستیم که به‌دلیل چرخش زمین، به سمت خورشید در حال حرکتیم و کم‌کم در معرض نور آن قرار می‌گیریم؛ و زمانی که غروب خورشید را مشاهده می‌کنیم، زمین در حال چرخش است و ما از دیدرس مستقیم خورشید خارج می‌شویم و نور آن کمتر می‌شود. پس این حرکت زمین است که باعث می‌شود ما طلوع و غروب را تجربه کنیم، نه حرکت خورشید؛ اما چشم ما به‌گونه‌ای آفریده شده که پدیده‌ها را از زاویه دید خودمان درک کند. وقتی خورشید به سمت افق نزدیک می‌شود، به نظر می‌رسد که دارد به درون آن (چه دریا باشد، چه کوه یا زمین صاف) فرو می‌رود، درحالی‌که درواقع، این ما هستیم که در حال چرخش هستیم و خط دیدمان نسبت به خورشید تغییر می‌کند.

روش قرآن در بیان نگاه دیگران

قرآن کتاب علم تجربی نیست و کتاب دین است و زبان دین با زبان علم متفاوت است؛ اما درعین‌حال قرآن از هرگونه مطلب باطل و نادرستی خالی است. (1) قرآن در مواردی که مطالبی را از نگاه دیگران نقل کرده و این مطالب با واقعیت منطبق نبوده‌، با آوردن قرینه‌ای مخاطب را متوجه واقعی نبودن آن نگاه و احساس می‌کند. برای نمونه، خداوند در داستان اصحاب کهف، هنگامی‌که در مقام بیان حرکت ظاهری خورشید بوده، از فعل «تری: می‌بینی» استفاده و بدین‌وسیله به واقعی نبودن این حرکت اشاره کرده است: ﴿وَ تَرَى اَلشَّمْسَ إِذٰا طَلَعَتْ ... الکهف‏، 17﴾؛ «و خورشید را می‌بینی که وقتی طلوع می‌کند ... .»

 خداوند در داستان ذوالقرنین نیز دقیقاً از همین روش استفاده کرده است.(2)

دیدگاه قرآن یا باور ذوالقرنین؟

قرآن در سوره کهف داستانی را درباره ذوالقرنین نقل کرده است. او به مکانی می‌رسد و در آنجا می‌بیند که خورشید داخل چشمه‌ای گل‌آلود یا داغ غروب می‌کند:

﴿حَتّٰى إِذٰا بَلَغَ مَغْرِبَ اَلشَّمْسِ وَجَدَهٰا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَهٍ ...﴾؛ (3) «تا زمانی که به محل غروب خورشید رسید [منظره غروب] خورشید را چنین یافت که در چشمه‌ای گرم و لجن‌آلود غروب می‌کند ... .» (4)

با کمی دقت در آیه بالا متوجه خواهیم شد قرآن نفرموده است:

 «تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَهٍ؛ خورشید در چشمه‌ای تیره غروب می‌کند»؛

 بلکه فرموده است: ﴿وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَهٍ.﴾ «وَجَدَهَا» یعنی ذوالقرنین احساس کرد که خورشید در چشمه‌ای تیره غروب می‌کند. (5) بنابراین، این آیه فقط نحوه دیدن ذوالقرنین و تصوری که برای او ایجاد شده را بیان می‌کند؛ نه‌این‌که باور خالق قرآن نیز درباره خورشید همین است. برای تشبیه به ذهن فرض کنید نویسنده‌ای درباره شخصیت داستانش بگوید: وقتی در قطار نشسته و منتظر حرکت بود، قطاری با سرعت از کنار قطارش حرکت کرد و او احساس کرد قطارش نیز شروع به حرکت کرده است. آیا نویسنده نیز گمان کرده قطار در حال حرکت است یا فقط احساس آن شخص را نقل کرده است؟ به‌ویژه که قرآن در آیات دیگری از حرکت بدون توقف خورشید در مدار دایره‌وار مخصوص به خودش تا زمان معینی خبر داده (6) و چگونه ممکن است همین قرآن معتقد به فرورفتن خورشید در جایی و توقف در آن باشد؟! چنانکه منظور قرآن از «مَغْرِبَ الشَّمْسِ» در آیه بالا نیز این نیست که خورشید جای مخصوصی دارد که در آنجا غروب می‌کند؛ زیرا در آیات دیگر عبارت «مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا» و «فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ» بیان شده است که نشان می‌دهد از نگاه قرآن، مشرق و مغرب امری نسبی و نسبت به هر مکان متفاوت است. (7)

نتیجه‌گیری:

قرآن در آیه 86 سوره کهف به قرینه «وجدها» صرفاً بیان‌گر مشاهدات ذوالقرنین است و در مقام بیان حقایق هستی نیست تا کسی مدعی شود از نگاه قرآن خورشید در چشمه غروب می‌کند! به‌ویژه‌که قرآن در آیات دیگری از حرکت بدون توقف خورشید در مدار خود خبر داده و چنین حرکتی با توقف آن در چشمه‌ای گل‌آلود سازگار نیست.

برای مطالعه بیشتر:

نجفی، روح‌الله، بازخوانی حکایت قرآنی «ذوالقرنین و خورشید»، دو فصل‌نامه علوم قرآن و حدیث، دوره 42، ش 2(85)، 1389 ش، صص 203-228.

مسترحمی، سید عیسی و جواد گودرزی، «حرکت خورشید در قرآن و پاسخ به شبهات نوپدید آن»، مجله قرآن و علم، 1398 ش، ش 24، صص 77-94.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره فصلت، آیه 42.

2. مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 199.

3. سوره کهف، آیه 86.

4. به باور برخی از مفسران حرف جَرّ «فی» در این آیه به معنای «عند» است و یعنی ذوالقرنین خورشید را یافت که در نزد یا سمت آن چشمه غروب می‌کرد؛ نه در داخل آن. (مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 200)

5. فعل «وجد» در این آیه یک‌مفعولی است و بنابراین، به معنای «علم» نیست. (مسترحمی، سید عیسی، نجوم‌شناسی در قرآن، قم، مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، 1395 ش، ص 199)

6. سوره انبیاء، آیه 33.

7. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ (پاسخی قاطع به شبهات کتاب «نقد قرآن سُها»)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن، 1398 ش، ص 115 و 116.

شبهۀ کامل‌نبودن قرآن و پاسخ به آن
بر پایه شواهد نسخه‌شناختی و سنت حفظ شفاهی، مقایسۀ کهن‌ترین مصاحف قرن اول هجری با متن کنونی قرآن، اصالت و تغییرناپذیری آن را در طول تاریخ تأیید می‌کند.

پرسش:

 در کلیپی می‌گفت هیچ قرآن کاملی با 114 سوره از قرن اول اسلام وجود ندارد؛ یعنی تا 100 سال بعد از پیغمبر یک نسخۀ کامل از قرآن نداریم، حتی بالاتر تقریباً تا 200 سال بعد از اسلام یک قرآن با 114 سوره وجود ندارد. نسخۀ ازبکستان دارای 40 سوره است، نسخۀ موزۀ لندن فقط 40 سوره دارد؛ همچنین نسخۀ توبکاپی که تقریباً کامل است، با دست‌خط‌های مختلف است که برای یک زمان نیست. از سوی دیگر شنیده‌ایم در جنگ با امام علی (علیه السلام) قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند، گویا هر کسی برای خودش یک قرآن دارد؛ ولی چرا در قرن اول اصلاً یک نسخۀ کامل از قرآن وجود ندارد؟ پرسشم این است که آیا این سخنان واقعیت دارد؟ پس چگونه می‌توان به این قرآن اعتماد کرد که همان قرآن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن اصلی است؟

پاسخ:

برخی با اشاره به نبود مصحف کاملی از قرن اول، کوشیده‌اند این نتیجه را به مخاطب القا کنند که قرآن کنونی در قرن اول هجری وجود نداشت و بعدها به وجود آمده است. در این نوشتار، این ادعا بررسی و نقد خواهد شد.

چرایی نبود مصحف کاملی از قرن اول

معمولاً در صدر اسلام، مصاحف بر روی پوست حیوانات نوشته می‌شدند. نگارش بر روی پوست هم فرایندی طولانی، پرزحمت و گران داشت و هم مصاحف به‌دست‌آمده لزوماً عمر زیادی نمی‌کردند. پوست حیوانات ماده‌ای آلی است که به‌ مرور زمان در معرض تجزیه بیولوژیکی با باکتری‌ها، قارچ‌ها و حشرات قرار می‌گیرد. فرایند دباغی سنتی که برای آماده‌سازی پوست انجام می‌شد نیز گاهی سبب اسیدی‌شدن پوست و درنتیجه خوردگی و از‌بین‌رفتن آن می‌شد. در کنار چنین حوادثی، رخدادهایی همچون آتش‌سوزی کتابخانه‌ها، جنگ‌ها و غارت شهرها، نیز حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله‌ها سبب از‌بین‌رفتن تعداد زیادی از نسخه‌های خطی از جمله مصاحف کهن قرآن شده‌اند. مهم‌ترین عامل ازبین‌رفتن نسخه‌های کهن، شیوع کاغذ و تولید انبوه آن است. کاغذ که به‌تدریج جایگزین پوست شد، نسخه‌های خطی روی پوست به‌تدریج به روی کاغذ انتقال یافتند و خودشان از رده خارج شدند. با توجه به ‌اینکه در قدیم هنوز اهمیت و ارزش نسخه‌های خطی و اولیه روشن نشده بود، به نگهداری از آنها توجه نمی‌شد. از نگاه آنان محتوا مهم بود و وقتی کتابی به ماده جدیدتر و بهتری منتقل می‌شد، دلیلی برای نگهداری نسخه قدیمی‌تر وجود نداشت. البته خوشبختانه قرآن در‌این‌باره با دیگر کتاب‌ها، تفاوت مهمی داشت و آن هم تقدس و لزوم حفظ احترام این کتاب بود؛ به ‌همین ‌دلیل مصاحف را پس از استفاده‌ناپذیری نابود نمی‌کردند و برای حفظ حرمتشان، آنها را معمولاً در پارچه‌ای قرار می‌دادند و دفن می‌کردند، چنان‌که بسیاری از مساجد نیز مکانی را به چنین مصاحفی اختصاص داده بودند؛ برای نمونه مصاحف کشف‌شده در مسجد صنعا که شماری از آنها متعلق به سدهٔ نخست اسلام هستند، از همین نوع می‌باشند. البته نباید فراموش کنیم ممکن است برخی از نسخه‌های خطی هنوز وجود داشته باشند، اما به ‌دلیل شناسایی‌نشدن یا فهرست‌نویسی نامناسب در دسترس محققان قرار نگرفته‌اند؛ برای نمونه مصحف دانشگاه بیرمنگام که کهن‌ترین دست‌نوشته قرآنی کشف‌شده و متعلق به اوایل قرن اول هجری است، تا مدت‌ها در لابلای کتب عربی کتابخانه این دانشگاه قرار داشت و کسی از قرآن‌بودن و قدمت آن اطلاعی نداشت (1).

اطلاع کامل از وضعیت قرآن در قرن اول با وجود کشف‌نشدن مصحف کاملی از این سده

هرچند از قرن اول هجری مصحف کاملی (به معنای یک جلد صحافی‌شده با تمام ۱۱۴ سوره و چیدمان دقیق امروزین) به دست ما نرسیده است، بدین‌معنا نیست که امروزه نمی‌توانیم به وضعیت قرآن در این قرن پی ببریم. برعکس بسیاری از شواهد باستان‌شناختی و کتیبه‌نگاری، تغییرناپذیری متن قرآن را از همان آغاز تا زمانه ما تأیید می‌کنند. این واقعیت که نسخه‌های کاملی از آن دوران موجود نیست، دلایل متعددی دارد که به ‌هیچ‌وجه به ‌معنای وجود‌نداشتن متن کامل قرآن در آن زمان نیست. خوشبختانه مصاحف متعدد و مختلفی باقی مانده‌اند که هرچند همه آنها ناقص هستند، هر کدام به سهم خود شاهد بر قدمت و اصالت متن قرآن‌اند. مصحف بیرمنگام با خط حجازی و مایل به راست است و بخش‌هایی از سوره‌های کهف، مریم و طه را دربر می‌گیرد. اهمیت حجازی‌بودن خط در این است که با سبک نگارش رایج در قرن اول هجری سازگار است و نشان‌دهندۀ قدمت و اصالت نسخه‌های نوشته‌شده با این خط است. مصحف بیرمنگام بر اساس آزمایش رادیوکربن و خط‌شناسی، از کهن‌ترین مصاحف کشف‌شده تاکنون است و با احتمال بالای ۹۵ درصد می‌تواند مربوط به دوران حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یا سال‌های بسیار نزدیک پس از وفات ایشان باشد. تطابق کامل متن آن با قرآن امروزی، حتی در اموری همچون ترتیب آیات و سور، نشانه‌ای قوی از تغییر‌نیافتن در متن اصلی قرآن در گذر تاریخ است (2).

مصحف مشهد رضوی با بیش از 95 درصد پوشش متن قرآن، کامل‌ترین نسخۀ ‌کهن با خط حجازی یا خط مایل شناخته می‌شود. بر اساس قدمت‌گذاری رادیوکربن، قدمت آن به سدۀ اول یا درنهایت اوایل قرن دوم هجری بازمی‌گردد. انطباق و یکسانی بی‌نظیر آن با متن قرآنی رایج، شاهد محکمی بر پایداری قرآن است (3). مصحف توبینگن نیز با تاریخ‌گذاری ۲۷ ـ ۵۳ هجری قمری به‌روشنی در اواخر قرن اول هجری قرار می‌گیرد و متن آن نیز با قرآن استاندارد مطابقت دارد.

نسخه‌های خطی صنعا نیز از هزاران قطعۀ قرآنی تشکیل شده است که قدمت برخی از آنها به اواخر قرن اول هجری بازمی‌گردد؛ به‌ویژه نسخۀ دو‌لایه که متن رویی با قرآن امروزی کاملاً مطابق است و متن زیرین نیز تفاوت‌های املایی یا جزئی بسیار ناچیزی دارد که نشان‌دهندۀ توحید مصاحف در صدر اسلام است. این سه نسخه گواه است که حتی قبل از توحید مصاحف، متن قرآن در اصول بنیادین خود با متن کنونی یکسان بوده است.

با کنار هم قرار‌دادن و مقایسه دقیق این مصاحف و قطعات کهن، پژوهشگران می‌توانند با اطمینان بسیار بالا، تقریباً به چگونگی متن کامل قرآن در قرن اول هجری پی ببرند. این بررسی‌ها نشان می‌دهد که متن اصلی و ساختار کلی قرآن از همان قرن اول به‌ طور فوق‌العاده‌ای ثابت و تغییرناپذیر باقی مانده است. اختلاف‌های جزئی (مانند رسم‌الخط و نوع اِعراب‌گذاری) که در برخی از این نسخه‌ها دیده می‌شود، هرگز به ‌معنای تغییر قرآن نیست، بلکه منعکس‌کننده تحولات خط عربی از حجازی به کوفی و سپس نسخ و ... است. افزون بر شواهد فیزیکی بسیاری از متون تاریخی و ادبی قرن اول و دوم هجری، مانند نوشته‌های محدثان، ادیبان، مورخان، مفسران، فقیهان و ... به آیات قرآنی ارجاع می‌دهند که با متن کنونی قرآن مطابقت دارند.

این شواهد باستان‌شناختی، در کنار سنت قدرتمند حفظ شفاهی و تواتر نسل‌به‌نسل قرآن (4)، دلایل محکمی برای اثبات اصالت و پایداری کلام الهی از همان قرون اولیه اسلام تا به امروز هستند.

نتیجه

نماندن مصاحف قدیمی که روی پوست نوشته شده بودند، کاملاً طبیعی و معمول است؛ اما هرچند عوامل مختلف طبیعی، انسانی و تاریخی دست ‌به ‌دست هم داده‌اند تا از قرن اول هجری مصحف کاملی که مستقیم به زمان پیامبر یا صحابه بازگردد، وجود نداشته باشد یا تاکنون کشف نشود، اما این فقدان به ‌معنای ناتوانی ما در بازسازی متن قرآن در آن دوره و مقایسه آن با قرآن کنونی نیست. تک‌تک مصاحف کهن که از طریق آزمایش کربن 14 و خط‌شناسی تعلقشان به قرن اول هجری ثابت شده است، همچون دانه‌های پازل هستند که با کنار هم‌ قرارگرفتن، تصویر واضحی از قرآن قرن اول را شکل می‌دهند. مقایسۀ قرآن کنونی با این قرآن بازسازی‌شده نشان از تغییرناپذیری الفاظ، آیات و سوره‌های قرآن است. این مسئله افزون بر شواهد تاریخی همچون کتیبه‌ها، سکه‌ها، نقل‌قول‌های منابع قرن اول از قرآن و از همه مهم‌تر نقل متواتر قرآن در طول تاریخ است.

برای مطالعه بیشتر

کریمی‌نیا، مرتضی؛ «مصاحف به خط حجازی: کهن‌ترین دست‌نوشته‌های قرآنی»؛ مجله آینۀ پژوهش، ش 203، سال 1402 ش، ص 31 ـ 60.

پی‌نوشت‌ها

1. سایت دانشگاه بیرمنگام:

The Birmingham Qur'an، https://www.birmingham.ac.uk/facilities/cadbury/birmingham-quran-mingana-collection/birmingham-quran.

2. همان.

3. کاتالوگ معرفی مصحف مشهد رضوی، مؤسسۀ آل‌البیت لاحیاء التراث و سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد آستان قدرس رضوی.

4. غلامرضائی، هادی؛ «چالش‌های تواتر قرآن کریم و راهکارهای برون‌رفت از آنها»؛ رسالۀ دکتری رشته علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس، 1401 ش.

برخی آثار اخروی نیکی به والدین
نیکی به والدین عبادتی ارزشمند است که رضایت خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام، آمرزش گناهان، آسانی حساب قیامت و بهره‌مندی از برکات بهشتی را به همراه دارد.

پرسش:

آیا در روایات بیان شده است که نیکی به والدین چه آثار و ثواب‌هایی در آخرت دارد؟

پاسخ:

نیکی به والدین و توجه به نیازهای آن‌ها یکی از آموزه‌های مهم و کلیدی در دین اسلام است. قرآن کریم و روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام در این زمینه، به‌طور مکرر بر اهمیت و آثار اخروی این عمل تأکید کرده‌اند. کمک و توجه به والدین نه‌تنها در دنیا موجب پاداش‌های مادی و معنوی برای فرد می‌شود، بلکه در آخرت نیز آثار عظیمی به همراه دارد. در ادامه به ارائه برخی آثار اخروی نیکی به والدین پرداخته می‌شود.

برخی آثار اخروی نیکی به والدین

1. توجه و رضایت خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام

یکی از نکات مهم در آموزه‌های دینی اسلام این است که نیکی به والدین، موجب جذب توجه ویژه خداوند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و اهل‌بیت علیهم‌السلام به فرد می‌شود. در حدیثی چنین نقل شده است:

«عمار بن حیان گوید: به امام صادق علیه‌السلام خبر دادم پسرم اسماعیل نسبت به من خوش رفتار است، فرمود: من هم او را دوست داشتم و اکنون دوستیم به او افزون گشت، همانا خواهر رضاعی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نزد آن حضرت آمد، چون او را دید شادمان گشت و روپوش خود را برای او گسترد و او را روی آن نشانید، سپس به او رو کرد و با او به سخن پرداخت و تبسم می‌فرمود، تا او برخاست و رفت و برادرش آمد حضرت رفتاری که نسبت به خواهرش کرد، در باره او عمل نفرمود، به حضرت عرض شد: با خواهرش رفتاری کردی که نسبت به او نکردی با آنکه او مرد است‌؟ فرمود: زیرا آن خواهر نسبت به پدر و مادرش خوش رفتارتر بود.»(1)

در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز چنین نقل شده است:

 «رِضَا اللَّهِ مَعَ رِضَا الْوَالِدَیْنِ وَ سَخَطُ اللَّهِ مَعَ سَخَطِ الْوَالِدَیْنِ؛(2) رضایت خداوند با رضایت والدین است و خشم خداوند با خشم والدین

این روایات نشان می‌دهند که توجه و نیکی به والدین، باعث جلب رحمت، توجه و رضایت الهی می‌شود.

2. آسان شدن حساب و کتاب

یکی از آثار نیکی به والدین و صله رحم، آسان شدن حساب و کتاب در روز قیامت است. در روایات آمده است کسی که به والدین خود نیکی کند و ارتباط با خویشاوندان را حفظ نماید، در قیامت از سختی حساب و کتاب آسوده خواهد بود. امام صادق علیه‌السلام در این زمینه فرموده‌اند:

«بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ صِلَهُ الرَّحِمِ یُهَوِّنَانِ الْحِسَاب ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهَ الَّذِین‏ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب‏‏؛(3) نیکی به پدر و مادر و صله رحم حساب را آسان می‌کند، سپس این آیه را تلاوت کردند: کسانی که آنچه را که خداوند فرمان داده است برقرار می‌کنند و از پروردگارشان می‌ترسند و از بدی حساب می‌ترسند

این حدیث به صراحت می‌گوید که نیکی به والدین و برقرار کردن ارتباط با خویشاوندان، یکی از عوامل مهمی است که به آسان شدن حساب در روز قیامت کمک می‌کند.

3. عبادت محسوب شدن نیکی‌ها

در آموزه‌های اسلامی، برخی از اعمالی که به ظاهر روزمره یا اجتماعی به نظر می‌آیند، در حقیقت به‌عنوان عبادت محسوب می‌شوند و اجر و پاداش زیادی دارند. یکی از این اعمال، نیکی به والدین است. در روایات مختلف آمده است که اعمالی چون نگاه کردن به والدین با رأفت و مهربانی، به‌عنوان عبادت در نظر گرفته می‌شوند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در این زمینه می‌فرمایند:

«النَّظَرُ إِلَی الْوَالِدَیْنِ بِرَأْفَهٍ وَ رَحْمَهٍ عِبَادَه؛(4) نگاه به والدین با مهربانی و رحمت عبادت است

در روایتی دیگر از این پیامبر بزرگ الهی چنین نقل شده است:

«مَا وَلَدٌ بَارٌّ نَظَرَ فِی کُلِّ یَوْمٍ إِلَی أَبَوَیْهِ بِرَحْمَهٍ إِلَّا کَانَ لَهُ بِکُل‏ نَظْرَهٍ حِجَّهٌ مَبْرُورَهٌ. قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ إِنْ نَظَرَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِائَهَ نَظِرَهٍ قَالَ: نَعَمْ اللَّهُ أَکْثَرُ وَ أَطْیَبُ؛(5) هیچ فرزند نیکوکاری نیست که هر روز با مهربانی و رحمت به والدین خود نگاه کند، مگر اینکه برای هر نگاهش حج قبول شده‌ای در نزد خداوند داشته باشد. صحابه گفتند: ای رسول خدا، اگر او هر روز صد نگاه به والدینش بیندازد چه؟ حضرت فرمودند: بله، خداوند بیشتر و بهتر از آن را به او می‌دهد

در حدیثی دیگر خدمت به پدر و مادر، از جهاد در راه خدا بالاتر دانسته شده است.(6) روایتی دیگر نیز وجود دارد که تشکر از پدر و مادر را هم‌تراز شکر الهی دانسته است.(7) این روایات نشان می‌دهند که بسیاری از رفتارهای نیکو و انسانی در روابط با دیگران، به‌ویژه با والدین، به‌عنوان عبادت به حساب می‌آیند و پاداش عظیمی دارند.

4. بهره‌مندی از بهترین اعمال

برخی از اعمال در نزد خداوند از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. در روایات متعددی، به اعمالی اشاره شده که محبوب‌ترین و پرفضیلت‌ترین اعمال نزد خداوند هستند، که نیکی به والدین نیز از این اعمال شمرده می‌شود. در روایتی نقل شده که:

«عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله أَیُّ الْأَعْمَالِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الصَّلَاهُ لِوَقْتِهَا قُلْتُ ثُمَّ أَیُّ شَیْ‏ءٍ قَالَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ قُلْتُ ثُمَّ أَیُّ شَیْ‏ءٍ قَالَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛(8) از ابن مسعود نقل است که گفت: از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پرسیدم: «کدام اعمال نزد خداوند محبوب‌تر است؟» حضرت فرمودند: «نماز در وقت خودش.» گفتم: «بعد از آن چه عملی محبوب‌تر است؟» حضرت فرمودند: «نیکی به والدین.» گفتم: «بعد از آن چه؟» حضرت فرمودند: «جهاد در راه خدا.»»

حدیثی مشابه نیز از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است.(9)

این روایات نشان می‌دهند که نیکی به والدین یکی از برترین و محبوب‌ترین اعمال در نزد خداوند است، حتی بالاتر از جهاد در راه خدا. بنابراین، علاوه بر نماز و جهاد، باید به نیکی به والدین خود توجه ویژه‌ای داشته باشیم تا از بهترین اعمال بهره‌مند شویم.

5. قرارگیری در دسته بخشندگان

در قرآن، واژه «بِرّ» به معنای نیکی و احسان آمده است و کسانی که نیکوکار و بخشنده هستند، در قرآن به عنوان «أبرار» یاد می‌شوند. در این کتاب شریف، واژه «بر» به‌طور مکرر در کنار «والدین» ذکر شده است.(10)

در روایات اسلامی نیز، نیکی به والدین به‌عنوان یکی از اعمال برجسته که فرد را در دسته «ابرار» (بخشندگان) قرار می‌دهد، شناخته شده است. در روایتی از امام رضا علیه‌السلام آمده است که:

«إِنَّمَا سُمُّوا الْأَبْرَارَ لِأَنَّهُمْ بَرُّوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ؛(11) آن‌ها به ابرار (بخشندگان) معروف شدند، زیرا که آن‌ها به والدین و فرزندان خود نیکی کردند

این روایت نشان می‌دهد که کسانی که به والدین و فرزندان خود نیکی می‌کنند، در نظر خداوند و جامعه به عنوان «ابرار» (بخشندگان) شناخته می‌شوند.

6. بخشش گناهان

نیکی به والدین نه‌تنها موجب سعادت و پاداش‌های معنوی می‌شود، بلکه می‌تواند سبب بخشش گناهان انسان و رحمت الهی گردد. در روایات متعددی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امامان معصوم علیه‌السلام آمده است که نیکی به والدین یکی از راه‌های اصلی برای پاک شدن از گناهان است. در اینجا به برخی ازاین‌ روایات اشاره می‌کنیم. در روایتی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده که:

«مَنْ أَدْرَکَ وَالِدَیْهِ فَلَمْ یُغْفَرْ لَهُ فَأَبْعَدَهُ اللَّه‏؛(12) هر کسی که والدینش را درک کند، ولی مورد بخشش قرار نگیرد، خداوند او را دور کند

این روایت نشان می‌دهد که نیکی به والدین و درود بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، باعث بخشش گناهان و نزدیکی به رحمت الهی می‌شود.

در روایتی دیگر نیز از ایشان آمده است که:

«یُقَالُ لِلْعَاقِّ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنِّی لَا أَغْفِرُ لَکَ وَ یُقَالُ لِلْبَارِّ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنِّی سَأَغْفِرُ لَکَ؛(13) به فرد عاق گفته می‌شود: هر کاری که می‌خواهی انجام بده، من تو را نخواهم بخشید، و به فرد نیکوکار گفته می‌شود: هر کاری که می‌خواهی انجام بده، من تو را خواهم بخشید

این روایت نشان می‌دهد که نیکی به والدین سبب بخشش گناهان فرد می‌شود، در حالی که عاق بودن باعث دوری از بخشش الهی می‌شود.

در حدیثی دیگر نیز نقل شده که:

«مردی به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض کرد: ای پیامبر، هیچ عمل بدی نیست که من مرتکب آن نشده باشم، آیا برای من توبه‌ای وجود دارد؟ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به او فرمودند: آیا پدر یا مادرت هنوز زنده هستند؟ گفت: پدرم زنده است. پیامبر فرمودند: برو و به او نیکی کن. وقتی آن مرد رفت، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: اگر مادرش زنده بود.(یعنی خدمت به مادر برایش بهتر بود)»(14)

این روایت نشان می‌دهد که حتی فردی که گناهان زیادی مرتکب شده است، با نیکی به والدین می‌تواند بخشش الهی را جلب کند و از رحمت خداوند برخوردار شود. احادیث بیان شده تأکید دارند که نیکی به والدین نه‌تنها در دنیا باعث عزت و پاداش می‌شود، بلکه در آخرت نیز موجب بخشش گناهان و نزدیکی به رحمت الهی خواهد بود.

7. ورود به بهشت

یکی از آثار نیکی به والدین، ورود به بهشت است. در روایات اسلامی آمده است که اعمال نیکو نسبت به والدین به‌ویژه در زمان پیری و نیازمندی آن‌ها می‌تواند موجب نجات فرد از عذاب و باعث ورود به بهشت شود. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که:

«یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ شَیْ‏ءٌ مِثْلُ الْکُبَّهِ فَیَدْفَعُ فِی ظَهْرِ الْمُؤْمِنِ فَیُدْخِلُهُ الْجَنَّهَ فَیُقَالُ هَذَا الْبِرُّ؛(15) در روز قیامت چیزی شبیه به کبه‏ (کوه) به پشت مؤمن زده می‌شود و او را وارد بهشت می‌کند و گفته می‌شود: این نیکی به والدین است

این روایت نشان می‌دهد که نیکی به والدین آنقدر ارزشمند است که در روز قیامت به‌عنوان پاداشی عظیم، فرد را به بهشت می‌برد. در حدیثی دیگر نیز نقل شده که:

«راوی می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام گفتم: پدرم بسیار پیر شده و ضعیف است و ما او را هنگام نیاز حمل می‌کنیم. امام فرمودند: اگر می‌توانی خود این کار را انجام دهی، پس این کار را بکن و لقمه‌ای از دست خود به او بده، که این عمل برای تو فردا بهشتی خواهد بود.»(16)

این روایت تأکید می‌کند که حتی کوچک‌ترین خدمت‌ها و نیکی‌ها به والدین، مثل دادن لقمه‌ای از دست خود به آن‌ها، می‌تواند موجب ورود فرد به بهشت شود.

در روایتی دیگر نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده که:

«کُنْ بَارّاً وَ اقْتَصِرْ عَلَی الْجَنَّهِ وَ إِنْ کُنْتَ عَاقّاً فَظّاً فَاقْتَصِرْ عَلَی النَّارِ؛(17) نیکوکار باش تا به بهشت برسی، و اگر عاق و بدرفتار باشی، به جهنم خواهی رسید

این روایات نشان می‌دهند که نیکی به والدین به‌عنوان یک عمل بسیار ارزشمند در اسلام، در روز قیامت موجب ورود به بهشت و نجات از عذاب الهی خواهد شد.

نتیجهگیری:

نتایج نیکی به والدین در آخرت بسیار فراوان و ارزشمند است. از جلب رضایت خداوند و اهل‌بیت علیهم‌السلام گرفته تا بخشش گناهان و آسان شدن حساب در روز قیامت، همگی نشان از اهمیت و آثار عمیق این عمل دارند. نیکی به والدین نه‌تنها به عنوان عبادت در نظر گرفته می‌شود، بلکه موجب می‌شود فرد در زمره بخشندگان قرار گیرد و در نهایت مورد غفران قرار گرفته و از برکات بهشتی بهره‌مند شود. بنابراین، نیکوکاری به والدین باید یکی از اولویت‌های زندگی هر مسلمان باشد تا از پاداش‌های دنیوی و اخروی آن بهره‌مند گردد.

پی‌نوشتها:

1. کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص161، ح 12.

2. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط - القدیمه)، قم: انتشارات رضی‏، 1375ش، ج‏2، ص368.

3. قطب‌الدین راوندی، سعید بن هبه‌الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1407ق، ص127.

4. طوسی، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414ق، ص454، ح 1015.

5. طوسی، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414ق، ص308، ح 618.

6. کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص160، ح 10.

7. ابن بابویه، محمد بن علی‏، الخصال، محقق / مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362ش، ج‏1، ص156، ح 196.

8. ابن بابویه، محمد بن علی‏، الخصال، محقق / مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362ش، ج‏1، ص163، ح 213.

9. ابن فهد حلی، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، محقق / مصحح: موحدی قمی، احمد، قم: دارالکتب الإسلامی‏، 1407ق، ص85.

10. سوره مریم، آیه 14.

11. منسوب به علی بن موسی، امام هشتم علیه‌السلام‏، الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، مشهد: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1406ق، ص336.

12. ابن بابویه، محمد بن علی‏، الأمالی، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچی‏، 1376ش، ص58، ح 2.

13. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط - القدیمه)، قم: انتشارات رضی‏، 1375ش، ج‏2، ص368.

14. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا، قم: المطبعه العلمیه، 1402ق، ص35، ح 92.

15. کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص158، ح 3.

16. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، محقق / مصحح: عرفانیان یزدی، غلامرضا، قم: المطبعه العلمیه، 1402ق، ص35، ح 91.

17. کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص348، ح 2.

مصادیق احسان به والدین
بر اساس روایات حفظ احترام، نیکو صحبت کردن، اطاعت از دستورات، جلوگیری از اذیت و آزار، و مدارا با والدین، همگی بخش‌های کلیدی از احسان به والدین به‌شمار می‌روند.

پرسش:

مصادیق نیکی به والدین در روایات چیست؟ منظور این است که چه کارهایی را باید در حق آنها انجام دهیم که  بدانیم حق آیة «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» را به جا آورده‌ایم؟

پاسخ:

احسان به والدین یکی از مهم‌ترین اصول اخلاقی و دینی در آموزه‌های اسلامی است که بارها بر آن تأکید شده است. احسان به والدین نه‌تنها در بعد مادی، بلکه در بعد روحی و عاطفی نیز نمود پیدا می‌کند و در ارتباطی دوسویه، رضایت خداوند را به همراه دارد. مصادیق احسان به والدین گسترده و متنوع هستند.

 در ادامه به تبیین مصادیق مختلف احسان به والدین بر اساس روایات پرداخته شده است.

مصادیق احسان و برّ

در آیات قرآن کریم به احسان و نیکی در حق پدر و مادر سفارش زیادی شده است. به‌عنوان نمونه در آیه‌ی 23 سوره إسراء چنین آمده است:

«وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریما؛ پروردگارت حکم کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر (خود) نیکى کنید (و) اگر یکى از این دو یا هر دو، نزد تو به سنّ پیرى رسیدند، پس (هرگز) به آنان اُف نگو. (نگو بیزارم) و (هرگز) آن دو را با تندى مرنجان (بر سرشان فریاد نزن و سخن درشت نگو) و با آن دو سخنى بزرگوارانه (و همراه با مهربانى) بگو

این تأکید، در روایات نیز آمده و اهل‌بیت علیهم‌السلام در روایات زیادی بر احترام به پدر و مادر و احسان به آن‌ها تأکید دارند. مثلاً در حدیثی امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند:

«بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَاجِبٌ فَإِنْ کَانَا مُشْرِکَیْنِ فَلا تُطِعْهُما وَ لَا غَیْرَهُمَا فِی الْمَعْصِیَةِ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق‏؛(1) احسان به والدین واجب است و اگر مشرکند از آن‌ها و نه از غیر آنها در نافرمانى خدا پیروى مکن، زیرا برای مخلوق، در معصیت خالق، طاعتى نباشد

بنابراین، احسان به پدر و مادر از واجبات الهی است که مورد تأیید و تأکید اهل‌بیت علیهم‌السلام است.

 اما مصادیق این احسان چیست؟

 با بررسی روایات می‌توان توصیه‌هایی از اهل‌بیت علیهم‌السلام دریافت کرد که این توصیه‌ها می‌توانند مصادیق نیکی و احسان به والدین باشند. در ادامه پاره‌ای از این موارد بیان خواهند شد:

1. حفظ احترام

از جمله وظایف فرزندان نسبت به پدر و مادر، حفظ احترام آن‌ها است. در روایات بر بزرگداشت و تکریم والدین سفارش شده است.(2) در آیه 23 سوره اسرا بیان شد که حتی اُفّ گفتن به پدر و مادر، از نظر معارف الهی کاری نادرست است. در احادیث بیان شده که اگر کلمه‌ای کم‌اهمیت‌تر از اُف نیز برای این کار وجود داشت، خداوند متعال به همان مثال می‌زد.(3) این بدین معناست که کوچک‌ترین کلامی در بی‌احترامی به پدر و مادر پذیرفتنی نیست. در حدیثی از امام کاظم علیه‌السلام چنین نقل شده است:

«سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللَّه (صلی‌الله‌علیه‌وآله)‏ مَا حَقُّ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِهِ قَالَ لَا یُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ وَ لَا یَمْشِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَا یَجْلِسُ قَبْلَهُ وَ لَا یَسْتَسِبُّ لَه‏؛(4) مردى از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پرسید: حق پدر بر فرزندش چیست‌؟ فرمود: او را به اسمش نخواند و جلویش راه نرود و پیش از او ننشیند و باعث دشنام او نشود (کارى نکند که مردم پدرش را دشنام دهند)

در روایتی نقل شده که امام باقر علیه‌السلام از پسری که به شانه‌ی پدرش تکیه داده بود و موجب بی‌احترامی به پدر شده بود ناراحت شده و تا آخر عمر با او صحبت نکردند.(5)

بنابراین، حفظ احترام به والدین یکی از وظایف فرزندان است که در قرآن و روایات به آن تأکید شده است. کوچک‌ترین بی‌احترامی، حتی در کلام، ازنظر دینی نادرست، ناپذیرفتنی و خلاف احسان است.

2. نیکو صحبت کردن

وظیفه دیگر فرزندان نسبت به پدر و مادر خویش، صحبت خوب و نیکو با آن‌ها است. شاید برخی به وظایف خود نسبت به والدینشان آگاه باشند، ولی آن را در قالبی خوب و نیکو انجام نمی‌دهند؛ درصورتی‌که خوش برخوردی و خوب صحبت کردن با آن‌ها از دیگر آداب مورد تأکید در روایات است. این موضوع تا جایی اهمیت دارد که سفارش شده پشت کسی که با پدر و مادرش خوب صحبت نمی‌کند و عاق آن‌هاست نماز خوانده نشود.(6) در روایتی دیگر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، کسانی که به نفرین پدر و مادر بپردازند را لعن فرموده است.(7) در حدیثی نیز نقل شده که:

«قَالَ رَجُلٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بِحُسْنِ الصُّحْبَهِ قَالَ أُمُّکَ ثُمَّ أُمُّکَ ثُمَّ أَبُوکَ؛(8) مردی به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله عرضه داشت که چه کسی حق‌دارتر است به این که با او خوب صحبت شود؟ حضرت فرمودند: مادرت؛ سپس مادرت؛ سپس پدرت

قبلاً بیان شد که حتی اُف گفتن به پدر و مادر مورد نهی قرآن و روایات است.(9) بنابراین در متون دینی، افراد از کوچک‌ترین موضوعاتی که پدر و مادر را ناراحت کند تا دعوا و مخامصه نهی شده‌اند.(10)

در عوض، در احادیث به پایین آوردن صدا در مقابل پدر و مادر سفارش شده است. امام رضا علیه‌السلام در این زمینه فرموده‌اند:

«عَلَیْکَ بِطَاعَةِ الْأَب‏ و... خَفْضِ الصَّوْتِ بِحَضْرَتِهِ؛(11) بر تو باد فرمان‌بردارى از پدر و پایین آوردن صدا در حضور او

در حدیثی دیگر این امام بزرگوار فرموده‌اند: «روى از آن‌ها (پدر و مادر) برنگردان، و صدایت را بالاى صدایشان بلند نکن که این احترام به‌فرمان خداست، خوش‌تر و هر چه لطیف‏تر با آن‌ها صحبت کن، زیرا خدا مزد نیکان را ضایع نمی‌کند.»(12)

با توجه به این مطالب مشخص می‌شود که صحبت نیکو و احترام‌آمیز با والدین از اصول بنیادی روابط خانوادگی در اسلام است که در آیات قرآن و روایات متعدد تأکید شده است.

3. اجرای دستورات

از دیگر وظایف فرزندان نسبت به والدین، اطاعت از آن‌ها و اجرای دستورات آن‌ها است. در حدیثی امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

«وَ وَالِدَیْکَ فَأَطِعْهُمَا وَ بَرَّهُمَا حَیَّیْنِ کَانَا أَوْ مَیِّتَیْنِ وَ إِنْ أَمَرَاکَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ أَهْلِکَ وَ مَالِکَ فَافْعَلْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنَ الْإِیمَانِ؛(13) و پدر و مادر خود را فرمان‌بر و به آن‌ها احسان کن، چه زنده باشند و چه مرده، و اگر به تو فرمان دهند که از خانواده و ثروت خود دست بردار و آن‌ها را کنار گذار، این کار را انجام ده که از ایمان است

در حدیثی دیگر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله جوانی که بسیار راغب بر هم‌رکابی در کنار ایشان بود را به دلیل نارضایتی والدین از جهاد معاف کردند و خدمت به والدین را از جهاد در راه خدا بالاتر دانستند.(14) همچنین در برخی احادیث، عاقبت بدی برای کسی که اطاعت والدین را نکرده‌اند نقل شده است.(15)

در حدیثی از امام رضا علیه‌السلام نیز نقل شده که:

 «عَلَیْکَ بِطَاعَهِ الْأَبِ وَ بِرِّه‏؛(16) بر تو باد به اطاعت از پدرت و نیکی به او

بنابراین، اطاعت از والدین و اجرای دستورات آن‌ها یکی از وظایف اساسی فرزندان است که در متون دینی به‌شدت تأکید شده است. این اطاعت، حتی در شرایطی که والدین خواسته‌هایی فراتر از منافع شخصی فرزند داشته باشند، از نشانه‌های ایمان به شمار می‌رود.

4. اذیت و ناراحت نکردن

با توجه به روایاتی که سفارش به برّ و احسان و کمک‌رسانی به والدین دارند، واضح است که ناراحت کردن و اذیت و آزار آن‌ها بسیار گناه بزرگ و مورد نهی است. اما بااین‌حال، اهل‌بیت علیهم‌السلام در روایاتشان بر این موضوع تأکید کرده و از هرگونه اذیت و آزار والدین منع کرده‌اند. در حدیثی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده که:

«مَنْ أَحْزَنَ وَالِدَیْهِ فَقَدْ عَقَّهُمَا؛(17) هر که پدر و مادرش را غمگین کند، بر آن‌ها ستم کرده است. (مورد عاق آن‌ها واقع شده است)»

عواقب این موضوع وقتی آزار فیزیکی باشد بسیار بدتر است. امام صادق علیه‌السلام در روایتی فرموده‌اند:

«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَرَبَ وَالِدَهُ أَوْ وَالِدَتَهُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ عَقَّ وَالِدَیْهِ؛(18) ملعون است ملعون کسى که پدرش را بزند یا مادرش را، ملعون است ملعون کسی که عاق والدینش شود‏.»

حتی در روایاتی وارد شده که آزار فیزیکی پدر و مادر، بالاترین عاق و ناسپاسی است و بالاتر از آن چیزی نیست.(19)

نتیجه این که اذیت و آزار والدین، چه به‌صورت کلامی و چه فیزیکی، نه‌تنها گناه بزرگی است، بلکه باعث عاق والدین و عواقب شدید دینی می‌شود. تأکید روایات بر این موضوع نشان‌دهنده جایگاه والای احترام به والدین و اهمیت جلوگیری از هرگونه رفتار آزاردهنده است.

5. سازش و مدارا

از دیگر سفارش‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام در برخورد با پدر و مادر سازش و مدارا است. گاهی پدر و مادر به جهت مصالحی و یا حتی به‌ناحق، با فرزندان دچار مشکل می‌شوند. در روایات، سفارش شده که تا حد امکان با آن‌ها مدارا و سازش کنید.(20) در حدیثی نیز بیان شده که:

«بکر بن صالح گوید: دامادم به امام جواد (علیه‌السلام) نامه نوشت که: پدرم مرد ناصبىِ بداعتقادى است و از جانب وى با شدائد و زحمات زیادی روبرو گشته‏ام، در صورت صلاحدید درباره‌ام دعا کنید، و بیان فرمایید که نظرتان دراین‌باره چیست؟ آیا با وى به دشمنی و پرخاش برخیزم یا مدارا نمایم؟ حضرت در پاسخ نوشتند: نوشته‏ات را فهمیدم و به آنچه درباره پدرت یاد کرده‏اى پى بردم، و ان شاء اللَّه درباره تو دست از دعا نمى‏کشم، و مدارا براى تو بهتر از دشمنى و پرخاشگرى است، و همراه با هر مشکلى آسانى است، صبر را پیشه‌ساز که عاقبت از آن پرهیزکاران است، خداوند تو را بر ولایت آن کس که ولایتش را پذیرفته‏اى ثابت بدارد، ما و شما در امانت خداییم، همان خدایى که اماناتش ضایع و تباه نگردد.»(21)

با توجه به این مطالب، سازش و مدارا با والدین، حتی در شرایطی که آنان به‌ناحق با فرزند رفتار کنند، از سفارش‌های مهم اهل‌بیت علیهم‌السلام است. روایات تأکید دارند که به‌جای پرخاشگری، صبر و تحمل در برخورد با والدین بهتر است و عاقبت آن برای فرد بهتر خواهد بود.

6. مهربانی

از دیگر آداب برخورد با والدین، مهربانی با آن‌ها است. در روایتی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، چنین نقل شده است:

«أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَیْهِ کَنَفَهُ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ فِی رَحْمَتِةِ حُسْنُ خُلُقٍ یَعِیشُ بِهِ فِی النَّاسِ وَ رِفْقٌ بِالْمَکْرُوبِ وَ شَفَقَةٌ عَلَى الْوَالِدَیْنِ وَ إِحْسَانٌ إِلَى الْمَمْلُوکِ؛(22) چهار خصلت است که در هر کس باشند، خدا بال حمایت خود را بر او بگستراند و او را به بهشت برد، حسن خلقى که با آن در میان مردم زندگى کند، دلجویى از کسى که بلا دیده، مهربانى با پدر و مادر، نیکى با بنده خود که زیردست اوست‏.»

در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام نیز مهربانی با پدر و مادر موجب ورود به بهشت دانسته شده است.(23)

بنابراین، مهربانی با والدین یکی از ویژگی‌های برجسته‌ای است که در روایات دینی مورد تأکید قرار گرفته و از آن به‌عنوان یکی از راه‌های ورود به بهشت و برخورداری از رحمت الهی یاد شده است.

7. نگاه محبت‌آمیز

کار دیگری که در احادیث بر آن تأکید شده، نگاه انداختن محبت‌آمیز و مهربانانه به والدین است. در مقابل، نگاه غضب‌آلود و تحقیرآمیز به آن‌ها به‌هیچ‌وجه درست نیست. امام صادق علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند:

«مَنْ نَظَرَ إِلَى أَبَوَیْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاةً؛(24) هر کس به پدر و مادر خود نظر دشمنى کند، حتی درصورتی‌که آن دو به او ستم (نیز) کرده باشند، خداوند نمازش را نپذیرد

امام ششم در حدیثی دیگر فرموده‌اند:

 «مِنَ الْعُقُوقِ أَنْ یَنْظُرَ الرَّجُلُ إِلَى وَالِدَیْهِ فَیُحِدَّ النَّظَرَ إِلَیْهِمَا؛(25) از ناسپاسى است که کسى به پدر و مادر خیره نگاه کند

 از روایات دیگر دانسته می‌شود که منظور از خیره نگاه کردن، نگاهی با نوعی بی‌احترامی و با تکبر و بدون خضوع است.(26)

در مقابل در احادیث، نگاه مهربانانه به والدین، عبادت دانسته شده است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در ضمن حدیثی فرموده‌اند:

 «النَّظَرُ إِلَى الْوَالِدَیْنِ بِرَأْفَةٍ وَ رَحْمَةٍ عِبَادَة؛(27) نگاه مهربانانه به والدین عبادت است‏.»

در حدیث دیگری از این پیامبر بزرگ الهی چنین نقل شده:

«نَظَرُ الْوَلَدِ إِلَى وَالِدَیْهِ حُبّاً لَهُمَا عِبَادَةٌ؛ نگاه دوستانه فرزند به پدر و مادر خود عبادت است.»(28)

در حدیثی دیگر نیز نقل شده که:

 «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هر فرزند نیکوکارى که به پدر و مادرش به نگاه رحمت نظر کند، در برابر هر نگاه کردن، یک حج مقبول برایش منظور گردد، پرسیدند: اى رسول خدا! اگرچه در هر روز صد مرتبه نگاه کند؟ فرمود: بلى، خداوند بزرگ‌تر از این‌ها و پاکیزه‏تر است.»(29)

با توجه به این روایات مشخص می‌شود که نگاه محبت‌آمیز و مهربانانه به والدین از عبادات بزرگ شمرده شده است و در مقابل، نگاه تحقیرآمیز و غیراحترامی به آنان، نه‌تنها به‌عنوان گناه، بلکه به‌عنوان دلیلی برای رد عبادات فرد نیز ذکر شده است.

8. خاضع بودن

از دیگر اموری که در مقابل پدر و مادر باید رعایت کرد، خاضع بودن و کوچک‌انگاری خویشتن است. قرآن کریم در آیه 24 سوره إسراء در این زمینه فرموده است:

«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا؛ و براى هر دو از روى مهر و محبت، بال فروتنى فرود آر و بگو: پروردگارا! آنان را به‌پاس آنکه مرا در کودکى تربیت کردند، مورد رحمت قرار ده

 در توضیح این آیه آمده که حتی اگر آن‌ها نسبت به فرزند ظلم کردند، به آن‌ها حرف ناپسند نزده و در برابرشان تواضع کرده و به آن‌ها تکبر و بزرگی نداشته باشد.(30)

در روایت امام رضا علیه‌السلام نیز آمده است که: «بر تو باد طاعت پدر و تواضع و خضوع در برابر او.»(31)

با توجه به روایات بیان شده می‌توان گفت که تواضع و فروتنی در برابر والدین، از اصول اساسی احترام به والدین در آموزه‌های دینی است. این رفتار نه‌تنها ازنظر اخلاقی ضروری است، بلکه باعث جلب رحمت الهی و بهبود رابطه فرد با والدین می‌شود.

9. تشکر

پدر و مادر در زندگی بسیار برای فرزندان خود زحمت می‌کشند و سختی‌هایی را متحمل می‌شوند. شکر این زحمات و مهربانی‌ها برای هیچ فرزندی ممکن نیست. اما در روایات تأکید شده که فرزندان تا حد امکان این عمل را به‌جای بیاورند. امام رضا علیه‌السلام در این زمینه فرموده‌اند:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِثَلَاثَهٍ مَقْرُونٍ بِهَا ثَلَاثَهٌ أُخْرَى أَمَرَ بِالصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ فَمَنْ صَلَّى وَ لَمْ یُزَکِّ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ أَمَرَ بِالشُّکْرِ لَهُ وَ لِلْوَالِدَیْنِ فَمَنْ لَمْ یَشْکُرْ وَالِدَیْهِ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ وَ أَمَرَ بِاتِّقَاءِ اللَّهِ وَ صِلَهِ الرَّحِمِ فَمَنْ لَمْ یَصِلْ رَحِمَهُ لَمْ یَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ؛(32) خداى عزّوجلّ دستور سه چیز را به همراه دستور سه چیز دیگر صادر فرموده است؛ دستور نماز را با زکات، پس هر کس نماز بخواند و زکات نپردازد نماز او پذیرفته نیست. و به سپاسگزارى از خود دستور فرموده با سپاس از پدر مادر، پس هر کس از پدر و مادر خود سپاسگزار نباشد خداى را سپاسگزار نیست. و دستور فرموده است به تقوى از خدا و صله‌رحم، پس هر کس که صله‌رحم نکند تقوای الهی را رعایت نکرده است

بنابراین شکرگزاری از والدین در روایات دینی به‌طور ویژه مورد تأکید قرار گرفته است و در حقیقت، شکرگزاری از والدین به‌عنوان شکرگزاری از خداوند شناخته می‌شود. این نشان‌دهنده اهمیت ویژه‌ای است که اسلام برای احترام و قدردانی از والدین قائل است.

10. صله‌رحم

یکی از مصادیق احسان به پدر و مادر، صله‌رحم است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام، درباره آیه‌ی «وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً»، نقل شده که: «یَأْمُرُ بِصِلَتِهِمَا؛(33) در این جمله فرمان مى‌دهد به صله‌ی آن دو

در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز چنین آمده است:

«مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُمَدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ یُبْسَطَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ أَبَوَیْهِ فَإِنَّ صِلَتَهُمَا طَاعَةُ اللَّهِ وَ لْیَصِلْ ذَا رَحِمِه‏؛(34) هر که می‌خواهد شاد شود از درازى عمرش، و وسعت روزیش، باید با پدر و مادر صله‌رحم کند که صله به آن‌ها طاعت خداست و باید با خویشان صله‌رحم کند

پس صله‌رحم یکی از مصادیق بارز احسان به والدین است که در آموزه‌های دینی بر آن تأکید شده است. این عمل نه‌تنها موجب رضایت خداوند می‌شود، بلکه باعث طول عمر و افزایش رزق و برکت در زندگی فرد می‌شود. البته باید توجه داشت که صله‌رحم فقط سر زدن به ایشان نیست، بلکه عطا کردن مال و امکانات به ایشان نیز هست. کمک مالی به والدین از کارهایی است که تأکید زیادی بر آن شده، ازاین‌رو در عنوانی مستقل بیان خواهد شد.

11. کمک مالی

احسان دیگری که فرزندان می‌توانند در برابر پدر و مادر خود داشته باشند، کمک‌های مالی و دادن هدایا به ایشان است. امام صادق علیه‌السلام در سفارشی درباره این موضوع می‌فرمایند:

«وَ لَا تَقْبِضْ عَلَیْهِمَا فِیمَا قَدْ وَسَّعَ اللَّهُ عَلَیْکَ مِنَ الْمَأْکُولِ وَ الْمَلْبُوسِ؛(35) از خوراک و جامه‏اى که خدا در وسعت نهاده از آن‌ها دریغ مکن‏.»

در روایتی امام باقر علیه‌السلام در شمارش کسانی که خداوند آن را در بالاترین مقام‏ها و شریف‏ترین مکان‏ها جاى مى‏دهد فرموده‌اند:

«مَنْ أَنْفَقَ عَلَى وَالِدَیْهِ وَ رَفَقَ بِهِمَا وَ بَرَّهُمَا وَ لَمْ یَحْزُنْهُمَا وَ مَنْ لَمْ یَخْرِقْ بِمَمْلُوکِهِ وَ أَعَانَهُ عَلَى مَا یُکَلِّفُهُ وَ لَمْ یَسْتَسْعِهِ فِیمَا لَمْ یُطِقْ؛(36) افرادى که به پدر و مادر خود برسند و زندگى آن‌ها را تأمین کنند و به آن‌ها نیکى نمایند و موجبات حزن و اندوه آن‌ها را فراهم نسازند

کمک مالی گاهی در دادن نفقه، هدایا و کمک‌های مادی است و گاهی در پرداخت بدهی و وام‌ها. در روایتی دیگر این امام بزرگوار فرموده‌اند:

«إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ثُمَّ یَمُوتَانِ فَلَا یَقْضِی عَنْهُمَا دُیُونَهُمَا وَ لَا یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَیْنَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً؛(37) به‌راستی بنده‌اى نسبت به پدر و مادرش تا زنده‌اند خوش‌رفتار و حق‌شناس است، سپس بمیرند و او بدهکارى آن‌ها را نپردازد و براى آن‌ها آمرزش نخواهد و خدا او را عاق ناشناس بنویسد. و به‌راستی هم آن بنده باشد که در زمان زنده بودن پدر و مادر خود نسبت به آن‌ها حق‌شناس و خوش‌رفتار نیست و چون بمیرند بدهى آن‌ها را بپردازد و براى آن‌ها آمرزش خواهد و خدا عز و جل او را خوش‌رفتار و حق‌شناس به پدر و مادر خود نویسد

از این مطالب مشخص شد که کمک مالی به والدین، اعم از نفقه، هدایا، پرداخت بدهی‌ها یا هر گونه مساعدت مادی دیگر، از مصادیق بارز احسان به والدین است و در روایات به‌طور ویژه بر اهمیت آن تأکید شده است.

12. پرستاری و خدمت

از دیگر احسان‌هایی که فرزند می‌تواند در حق والدین خودش داشته باشد، پرستاری و خدمت به آن‌ها به‌ویژه در دوران پیری است.

«إِبْرَاهِیمَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام إِنَّ أَبِی قَدْ کَبِرَ جِدّاً وَ ضَعُفَ فَنَحْنُ نَحْمِلُهُ إِذَا أَرَادَ الْحَاجَهَ فَقَالَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَلِیَ ذَلِکَ مِنْهُ فَافْعَلْ وَ لَقِّمْهُ بِیَدِکَ فَإِنَّهُ جُنَّهٌ لَکَ غَداً؛(38) ابراهیم بن شعیب، گوید: به امام صادق (علیه‌السّلام) گفتم: پدرم بى‌اندازه پیر و ناتوان شده و براى قضاى حاجت او را به دوش مى‌بریم. در پاسخ فرمود: اگر می‌توانى این کار را بکن و به دست خود لقمه به دهانش گذار، زیرا این خدمت تو به وى براى تو در فردا بهشت است

با توجه به این روایت، پرستاری و خدمت به والدین، به‌ویژه در دوران پیری، می‌تواند یکی از مصادیق احسان باشد که برای فرزند پاداش‌های معنوی بهشت را به دنبال دارد.

13. انجام اعمال به نیابت از والدین

از دیگر خوبی‌هایی که می‌توان نسبت به پدر و مادر به جا آورد، انجام اعمال برای آن‌ها است. در حدیث از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل شده است:

«مَا یَمْنَعُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ أَنْ یَبَرَّ وَالِدَیْهِ حَیَّیْنِ وَ مَیِّتَیْنِ یُصَلِّیَ عَنْهُمَا وَ یَتَصَدَّقَ عَنْهُمَا وَ یَحُجَّ عَنْهُمَا وَ یَصُومَ عَنْهُمَا فَیَکُونَ الَّذِی صَنَعَ لَهُمَا وَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ فَیَزِیدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِرِّهِ وَ صِلَتِهِ خَیْراً کَثِیراً؛(39) چه مانعى است هر مردى از شماها را که احسان کند به پدر و مادرش، زنده باشند یا مرده، از طرف آن‌ها نماز بخواند و از طرف آن‌ها صدقه بدهد و از طرف آن‌ها حج کند و از طرف آن‌ها روزه بدارد و آنچه کرده است از آن آن‌ها باشد و مانند آن‌ها را هم به خود او بدهند و خدا عز و جل به احسان و صله او خیر فراوانى افزاید

در حدیث دیگر بیان شده که:

 «راوی گوید: به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کردم: من براى پدر و مادرم دعا کنم با این‌که مذهب حق (شیعه) را نشناسند؟ فرمود: براى آن‌ها دعا کن و از طرف آن‌ها صدقه بده و اگر زنده‌اند و به مذهب حق نیستند با آن‌ها سازش و مدارا کن، زیرا رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) فرمود: به‌راستی خدا مرا به رحمت و مهربانى فرستاده نه به ناسپاسى و عقوق.»(40)

نتیجهگیری:

در آموزه‌های دینی اسلامی، احترام به والدین و انجام وظایف فرزندان نسبت به آنان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. اهل‌بیت علیهم‌السلام در روایات خود تأکید فراوانی بر رفتارهای نیکو، احترام‌آمیز و متواضعانه با والدین داشته‌اند. وظایف مختلفی نظیر حفظ احترام، نیکو صحبت کردن، اطاعت از دستورات، جلوگیری از اذیت و آزار، و مدارا با والدین، همگی بخش‌های کلیدی از این احترام و احسان به والدین به‌شمار می‌روند. علاوه بر این، مهربانی، شکرگزاری، نگاه محبت‌آمیز، صله‌رحم و حتی کمک‌های مالی، ازجمله کارهایی هستند که نه‌تنها در قرآن، بلکه در سخنان اهل‌بیت نیز به‌شدت تأکید شده است. این رفتارها باعث تقویت رابطه فرزندان با والدین و نیز تقویت ایمان و نزدیکی به خداوند می‌شود. درنهایت، تأکید بر این نکته لازم است که نیکی به والدین در اسلام، تنها به معنای احترام کلامی یا ظاهری نیست، بلکه رفتارهای عملی و روزمره، ازجمله کمک مالی، پرستاری و خدمت به آن‌ها نیز بخشی از وظایف فرزندان به شمار می‌روند. این آداب و روش‌ها به‌طور مستقیم با سعادت دنیا و آخرت فرد در ارتباط است.

پی‌نوشتها:

1. ابن بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362ش، ج‏2، ص608، ح9.

2. منسوب به على بن موسى، امام هشتم علیه‌السلام‏، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، مشهد: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1406ق، ص334.

3. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى‏، بحارالأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403ق، ج‏71، ص42.

4. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص159، ح5.

5. ورام بن أبی‌فراس، مسعود بن عیسى، ‏ مجموعه ورام، محقق / مصحح: ندارد، مشهد: بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، 1369ش، ج‏2، ص208.

6. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، تهران: دارالکتب الإسلامیه‏، 1407ق، ج‏3، ص30، ح106.

7. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏8، ص71، ح27.

8. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى‏، بحارالأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403ق، ج‏71، ص49.

9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص348، ح1.

10. قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طیّب‏، قم: دارالکتاب‏، 1404ق، ج‏2، ص18.

11. منسوب به على بن موسى، امام هشتم علیه‌السلام‏، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، مشهد: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1406ق، ص334.

12. منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم علیه‌السلام‏، مصباح الشریعه، محقق / مصحح: ندارد، بیروت‏: اعلمی، 1400ق، ص70.

13. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص158، ح2.

14. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص160، ح10.

15. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى‏، بحارالأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403ق، ج‏71، ص37.

16. منسوب به على بن موسى، امام هشتم علیه‌السلام‏، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، مشهد: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1406ق، ص334.

17. ابن بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413ق، ج‏4، ص372.

18. کراجکى، محمد بن على‏، کنزالفوائد، محقق / مصحح: نعمه، عبدالله‏، قم: دارالذخائر، 1410ق، ج‏1، ص150.

19. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص348، ح4.

20. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص159.

21. مفید، محمد بن محمد، الأمالی (للمفید)، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین و غفارى علی‌اکبر، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق، ص191، ح20.

22. ابن بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362ش، ج‏1، ص225، ح75.

23. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414ق، ص189، ح319.

24. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص349، ح5.

25. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص349، ح7.

26. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص158، ح1.

27. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414ق، ص454، ح1015.

28. ابن‌شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363ق، ص46.

29. طبرسى، على بن حسن‏، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، محقق / مصحح: ندارد، نجف: المکتبه الحیدریه، 1385ق، ص162.

30. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى‏، بحارالأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403ق، ج‏71، ص67، ح37.

31. منسوب به على بن موسى، امام هشتم علیه‌السلام‏، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، مشهد: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1406ق، ص334.

32. ابن بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362ش، ج‏1، ص156، ح196.

33. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص159، ح6.

34. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه‌الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، 1407ق، ص126، ح313.

35. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى‏، بحارالأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403ق، ج‏71، ص78، ح74.

36. مفید، محمد بن محمد، الأمالی (للمفید)، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین و غفارى علی‌اکبر، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق، ص167، ح1.

37. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص163، ح21.

38. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص162، ح13.

39. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص159.

40. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص159، ح8.

در قرآن کریم، نام فاطمه زهرا علیها‌السلام به‌صراحت بیان نشده است؛ ولی قرآن‌پژوهان آیات متعددی را مربوط به آن حضرت دانسته‌اند.

پرسش:
کدام آیات قرآن، در ارتباط با حضرت فاطمه علیها‌السلام هست؟ شخصیت و ویژگی‌های قرآنی آن حضرت چیست؟
 

در قرآن کریم، نام فاطمه زهرا علیها‌السلام به‌صراحت بیان نشده است؛ ولی قرآن‌پژوهان آیات متعددی را مربوط به آن حضرت دانسته‌اند؛ انتساب بیشتر این آیات به حضرت زهراعلیها‌السلام بر اساس احادیث است. این مجموعه آیات، برخی از جهت شأن نزول، برخی از باب تطبیق مصداق، برخی نیز ازنظر تأویل و بطن آیات، با صدیقه کبری علیها‌السلام ارتباط پیدا می‌کند. در این نوشتار برخی آیات را یادآور می‌شویم.

فاطمه علیها‌السلام؛ کوثر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

بت‌پرستان مکه، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به دلیل اینکه فرزند پسرش از دنیا رفته ‌بود، أبتر و مقطوع‌النسل نامیدند. خداوند در حمایت از فرستاده خویش، سوره کوثر را نازل کرد و ضمن ردّ گفتار مشرکان، به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود:

 «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر؛ (1) ما به تو کوثر عطا کردیم

 «کوثر» به معنای خیروبرکت فراوان بوده و مقصود از آن، فراوانی نسل و ذریه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است که از طریق فاطمه علیها‌السلام محقق شده است؛ به‌گونه‌ای که امروزه نسل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از شمارش فراتر رفته است. (2)

 

مودت به فاطمه علیها‌السلام؛ مزد رسالت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

ازجمله آیات مربوط به حضرت زهرا علیها‌السلام آیه مودت است؛ خداوند خطاب به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرماید:

 «ِقُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى؛ (3) بگو هیچ پاداشی از شما (بر رسالتم) درخواست نمی‌کنم، جز دوست داشتن نزدیکان را.»

 این آیه قرآن، مودت و محبت نسبت به نزدیکان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به‌عنوان اجر و مزد رسالت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله معرفی می‌کند و آن را از امت مسلمان می‌خواهد. ابن عباس روایت می‌کند: وقتی این آیه نازل شد، به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله عرض شد: یا رسول‌الله! آنانی که محبت و مودت آن‌ها بر ما واجب شده است، چه کسا نی‌اند؟ آن حضرت فرمود:

 «علی علیه‌السلام، فاطمه علیها‌السلام، حسن علیه‌السلام و حسین علیه‌السلام.» (4)

 

عصمت فاطمه علیها‌السلام

قرآن کریم در سوره احزاب می‌فرماید:

 «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً؛ (5) اى اهل‌بیت، خدا می‌خواهد پلیدى را از شما دور کند و شمارا پاک دارد

 طبق گزارش‌های حدیثی و تاریخی، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پیوسته به هنگام نماز، بر در خانه علی علیه‌السلام و فاطمه علیها‌السلام می‌فرمود:

 «خداوند، شمارا رحمت کند؛ هنگام نماز است. همانا خداوند می‌خواهد پلیدی و ناپاکی را از شما اهل‌بیت دور کند

 تداوم این عمل از سوی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله –که براساس برخی گزارش‌ها، چندین ماه طول کشید- به همگان فهماند که آیه تطهیر، در شأن اهل‌بیت علیه‌السلام است. (6) چنان‌که حضرت علی علیه‌السلام به جماعتی فرمود:

 «اى مردم، آیا تصدیق مى‌کنید که خداوند پس از نزول آیه تطهیر، من و فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را جمع نموده و فرمود: "بار خدایا! اینان اهل‌بیت و گوشت تن من‌اند، آزار و ناراحتى و زحمت اینان موجب زحمت و آزار و اذیّت من است، پس رجس و آلودگى را از وجود اینان زایل نموده و آنان را تطهیر فرماى!" امّ سلمه با شنیدن این کلمات نزدیک کساء آمده و عرض کرد: من نیز [از اهل کساء هستم]؟ فرمود: تو بر خیرى، ولى این آیه فقط در شأن من و برادرم علىّ و دخترم فاطمه و دو فرزندم و نُه تَن دیگر از فرزندان حسین نازل شده است و کسى را در آن اشتراکى نیست

جماعت با شنیدن این سخن یکپارچه گفتند: گواهى می‌دهیم که امّ سلمه این مطلب را براى ما نقل نمود. (7)

 

فاطمه علیها‌السلام؛ مشکات الهی

قرآن کریم برای تبیین و معرفی نور خداوند، مثالی ذکر می‌کند:

 «ِمَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فیها مِصْباحٌ ...؛ (8) مثل نور خداوند، مثل چراغدانی است که درون آن، چراغی گذارده باشند... .»

 امام صادق علیه‌السلام درباره این کلام الهی فرمود:

 «آن چراغدان، فاطمه علیها‌السلام است و آن چراغ، امام حسن علیه‌السلام و آن زجاجه، امام حسین علیه‌السلام است.» (9)

 این بیان در حقیقت اشاره به جایگاه والا و متعالی فاطمه علیها‌السلام و فرزندانش در هدایت بشر دارد.

 

 

 

نتیجه

1. سوره کوثر در شأن فاطمه زهرا علیها‌السلام نازل شده است. «کوثر» به معنای خیروبرکت فراوان بوده و مقصود از آن، فراوانی نسل و ذریه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است که از طریق فاطمه علیها‌السلام محقق شده است؛ به‌گونه‌ای که امروزه نسل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از شمارش فراتر رفته است.

2. قرآن کریم، مودت و محبت نسبت به نزدیکان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به‌عنوان اجر و مزد رسالت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله معرفی می‌کند. ابن عباس از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل می‌کند که منظور، مودت به فاطمه علیها‌السلام، علی علیه‌السلام و حسنین علیه‌السلام است.

3. طبق گزارش‌های حدیثی و تاریخی، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پیوسته بر در خانه علی علیه‌السلام و فاطمه علیها‌السلام آیه تطهیر را می‌خواند. تداوم این عمل از سوی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به همگان فهماند که آیه تطهیر، در شأن فاطمه علیها‌السلام و اهل‌بیت علیه‌السلام است.

4. امام صادق علیه‌السلام مشکات در آیه نور را به فاطمه زهرا علیها‌السلام تفسیر کرده است. این تفسیر که تطبیق مصداق است، بیانگر جایگاه والای فاطمه علیها‌السلام و فرزندانش در هدایت بشر دارد.

 

پی‌نوشت‌ها

1. سوره کوثر، آیه 1.

2. ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1372 ش، سوم، ج ۱۰، ص 836.

3. سوره شوری، آیه 23.

4. ر.ک: قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (1422 ق.)، ینابیع الموده لذوی القربی، منظمه الاوقاف و الشؤون الخیریه. دار الأسوه للطباعه و النشر، قم، ایران، ج ۱، ص ۱۲۴؛ ابن طاووس، علی بن موسى. الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف. قم: خیام. اول: 1400 ق، ص ۱۱۲، ح ۱۶۷؛ ثعلبى، احمد بن محمد، (1422 ق)، الکشف و البیان المعروف بتفسیر الثعلبی، دار إحیاء التراث العربی، لبنان، بیروت، چاپ: اول، ج ۸، ص ۳۱۰؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۴۸؛ ابن مغازلی، علی بن محمد، (1424 ق.) مناقب الامام علی بن ابی‌طالب، بیروت، دار الاضواء، ص ۲۵۸، ح ۳۵۲؛ حموی جوینی، ابراهیم بن محمد، (1398 ق.) فرائد السمطین فی فضائل المرتضى والبتول والسبطین، بیروت، ج ۲، ص ۱۳، ح ۳۵۹؛ مجلسى، محمدباقر (1403 ق)، بحار‌الأنوار (ط-بیروت)،‌ بیروت، دوم، ج ۱۰، ص ۱۹۶.

5. سوره احزاب، آیه 33.

6. ر.ک: حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،1411 ق، چاپ: اول، ج 2، ص 18؛ ثعلبى، احمد بن محمد، (1422 ق)، الکشف و البیان المعروف بتفسیر الثعلبی، دار إحیاء التراث العربی، لبنان، بیروت، چاپ: اول، ج ۸، ص ۴۲.

7. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403 ق، اول، ج 1، ص 148.

8. سوره نور، آیه 35.

9. ر.ک: کلینى، محمد بن یعقوب، (1407 ق) الکافی (ط - الإسلامیه) - تهران، چهارم، ج 1، ص 195؛ ابن مغازلی، مناقب الامام علی بن ابی‌طالب، ص ۲۶۳، ح ۳۶۱.

شبهۀ تناقض آیات قرآن با توبه‌نکردن بنی‌اسرائیل و پاسخ به آن
برخی آیات قرآن می‌گویند تنها توبه جهل به گناه پذیرفته می‌شود اما آیات دیگر می گوید حتی توبه کسانی را که آگاهانه مرتکب گناه شده‌اند نیز پذیرفته‌شده می‌داند.

پرسش:

آیا اینکه خداوند توبۀ بنی‌اسرائیل را با آنکه عالمانه (و پس از اتمام حجت بر آنها بود) مرتکب شرک شدند، قبول کرد و گناه‌شان را بخشید، با مفاد آیۀ ۱۷ سوره «نساء» در تناقض نیست؟

پاسخ:

قرآن در آیۀ 82 سورۀ «نساء» یکی از نشانه‌های الهی‌‌بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «آیۀ ۵۴ سورۀ "انعام" می‌گوید: ... هر کس از شما که از روی نادانی کار بدی کند، آن‌گاه توبه کند و نیکوکار شود، بداند که خدا [نسبت به او] آمرزنده و مهربان است. آیۀ ۱۱۹ سورۀ "نحل" نیز همین مضمون را تکرار می‌کند. آیۀ ۱۷ سورۀ "نساء" نیز با صراحت بیشتری، شرط قبولی توبه را جهل به گناه می‌داند. طبق این آیات، توبۀ افرادی که با علم به گناه‌بودن یک عمل، مرتکب آن شده‌اند قبول نمی‌شود؛ اما آیۀ ۱۵۳ سورۀ "نساء" می‌گوید: ... سپس گوساله را پس از آنکه نشانه‌های روشن و آشکار [معجزات] برایشان آمده بود، [به خدایی] گرفتند و ما [پس از آنکه توبه کردند] از آن گناه درگذشتیم ... . همان‌طور که مشخص است، میان این آیه با آیات قبلی تناقض است؛ چراکه خداوند توبه کسانی را قبول کرده است که جاهل نبوده‌اند». این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد می‌شود.

چرایی متناقض‌نبودن آیات قرآن دربارۀ توبه

اول: «جهل» گاهی در مقابل «علم» و گاهی در مقابل «عقل» به ‌کار می‌رود (1). «جهل» در مقابل «علم» یعنی نادانی و در مقابل «عقل» یعنی بی‌خردی و سفاهت (2).

دوم: همۀ مسلمانان قبول دارند اگر کسی ندانسته و از روی جهل مرتکب کار بدی شود، اصلاً گناهی نکرده است تا نیازی به توبه داشته باشد (3)؛ بنابراین «بِجَهٰالَهٍ» نمی‌تواند به معنای «از روی نادانی» باشد.

سوم: قید «بجهاله» توضیحی است و نه احترازی؛ بنابراین در مقام بیان این مفهوم نیست که فقط برخی از گناهان از روی بی‌عقلی انجام می‌شوند و خداوند فقط همین گناهان را می‌بخشد، بلکه منظورش این است که همۀ گناهان از روی بی‌عقلی یا به تعبیر دقیق‌تر مخالفت با عقل و ترجیح شهوت و غضب بر آن است (4).

چهارم: حتی اگر «جهل» به معنای نادانی بود نیز تناقض در کار نبود؛ زیرا تعبیر «اَلتَّوْبَهُ عَلَى اَللّٰهِ» در آیۀ ۱۷ سورۀ «نساء» یعنی خداوند توبه را بر خودش واجب کرده است. در آیۀ 54 سورۀ «انعام» نیز شاهد تعبیر «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَهَ» هستیم که نشان می‌دهد خداوند رحمت را بر خودش لازم کرده است. به همین دلیل معنای آیه این می‌شود که خداوند در دیگر موارد پذیرش توبه را بر خودش واجب نکرده است، نه اینکه در سایر موارد توبه را نمی‌پذیرد (5).

پنجم: آیات نشان‌دهندۀ اینکه خداوند فقط گناهان از روی «جهل» را می‌بخشد، می‌توانند نوعی تهدید، وعید و بیم باشند و عمل به تهدید و وعید، برخلاف وعده و نوید، واجب نیست.

نتیجه:

اول: از نگاه قرآن هر گناهی از روی «جهل» است و منظور از «جهل» در این سیاق، مخالفت با عقل است، نه نادانی؛ چراکه انجام کار بد از روی نادانی گناه نیست.

دوم: حتی اگر «جهل» به معنای نادانی بود نیز تناقض نبود؛ چراکه خداوند فقط پذیرش توبۀ کسانی که از روی «جهل» گناه کرده‌اند را بر خودش واجب کرده است و این یعنی در دیگر موارد پذیرش توبه بر او واجب نیست؛ نه اینکه جایز نیست و او هرگز این کار را انجام نمی‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. رفیعی، علی و حسن عبداللهی؛ «مطالعات قرآنی»؛ س 5، ش 20، 1393 ش، ص 129 ـ 149، ص 147.

2. عیاشى، محمد بن مسعود؛ تفسیر العیاشى؛ چ 1، تهران: مکتبة العلمیه الاسلامیه، 1380 ق، ج ‏1، ص 228. طبرسى، فضل بن حسن؛ ‏مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ چ 1، تهران: ناصر خسرو، 1372 ش، ج ‏3، ص 36.

3. فخر رازی، محمد؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ چ 3، بیروت: دار‌احیاء التراث العربی، 1420 ق، ج ‏10، ص 6.

4. صنعانى، عبدالرزاق بن همام؛‏ تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق؛ چ 1، بیروت: دار‌المعرفه، 1411 ق، ج ‏1، ص 151.

5. مکارم شیرازى، ناصر و جمعى از نویسندگان؛‏ تفسیر نمونه؛ چ 1، تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1371 ش، ج ‏3، ص 315.

صفحه‌ها