پرسش وپاسخ

بررسی اعتبار حدیث نجات سلمان
داستان گرفتاری سلمان در دشت ارژن و نجات او توسط امیرالمؤمنین(ع) در کتب معتبر و متقدم شیعه، وجود ندارد؛ و منبع موثق و معتبری برای این حدیث یافت نشد.

پرسش:

لطفاً بفرمایید این‌که روایتی را از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل می‌کنند که حضرت در دشت ارژن به کمک سلمان آمد و بعد این را به او یادآوری کرد، درست است؟

پاسخ:

در منابع و روایات مختلفی به فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علیه‌السلام اشاره شده است. این روایات از جهت اعتبار متفاوت می‌باشند. یکی از این روایات، داستانی است که در آن امیرالمؤمنین علیه‌السلام، سلمان را از واقعه‌ای هولناک نجات دادند. در ادامه به بررسی این روایت پرداخته می‌شود.

 

بررسی اعتبار حدیث نجات سلمان

در کتاب القطره نوشته سید احمد مستنبط از علمای معاصر، حدیثی در فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است:

قشیرى از علماى شافعى در کتاب خود «احسن الکبائر» نقل کرده است: حضرت امیرالمؤمنین على علیه‌السلام بالاى بام خانه، خرما تناول می‌کرد و در آن زمان ‏سنّ آن حضرت بیست‌وهفت سال بود و سلمان در حیاط آن خانه لباس خود را می‌دوخت، على علیه‌السلام دانه خرمائى به‌طرف او رها کرد، سلمان گفت: اى‏ على؛ با من شوخى می‌کنی درحالی‌که من پیرمردم و تو جوان کم سنّ و سال‏ هستى؟ حضرت على علیه‌السلام فرمود:

«یا سلمان؛ حسبت نفسک کبیراً ورأیتنى صغیراً! أنسیت «دشت‏ أرژن» و من خلّصک هناک من الأسد؟

اى سلمان؛ مرا ازنظر سنّ و سال کوچک و خودت را خیلى بزرگ خیال ‏کرده‌ای؟ آیا قصّه دشت ارژن را فراموش کرده‌ای؟ در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شدى چه کسى تو را نجات داد؟»

سلمان با شنیدن این کلمات از امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به وحشت افتاد و عرض‏ کرد: از کیفیّت آن جریان برایم بگو. حضرت على علیه‌السلام فرمود:

 «تو در وسط آب ایستاده بودى و از شیرى که در آنجا بود می‌ترسیدی، دست‌ها را به دعا بلند کردى و از خداوند نجات خود را طلبیدى، خداوند هم دعایت را اجابت فرمود و مرا که در آن صحرا عبور می‌کردم به ‏فریاد تو رساند. من همان اسب‌سواری هستم که زره او بر روى شانه و شمشیرش به‏ دستش بود. شمشیر کشیدم و ضربه‌ای بر آن شیر وارد کردم که او را دونیم کرد و تو خلاص شدى ... .» (1)

قابل‌توجه این‌که حدیث مذکور مفصل و طولانی است و برای اختصار، به ذکر همین بخش از روایت، بسنده شده است.

با جست‌وجوی انجام‌شده در کتب معتبر و متقدم شیعه، چنین روایتی یافت نشد. در کتاب القطره بیان شده که این روایت از کتاب «احسن الکبائر» قشیری از علمای شافعی (متوفای قرن 5) گرفته شده است. چند نکته در مورد این کتاب و روایت موردبحث قابل‌ذکر است:

1. با جست‌وجوی انجام‌شده، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری که از بزرگان صوفیه محسوب می‌شود، کتابی با نام احسن الکبائر ندارد. جالب این‌که نه‌تنها برای قشیری بلکه برای عالم دیگری کتابی به نام احسن الکبائر یافت نشد.

2. به نظر می‌رسد چنین کتابی اصلاً وجود نداشته باشد؛ چراکه کبائر به معنای گناهان و احسن الکبائر به معنای بهترین گناهان است و ما در اسلام چیزی به‌عنوان گناهان خوب نداریم.

3. کتابی با عنوان «احسن الکبار فی معرفه ائمه الاطهار» اثر سید محمد بن ابی‌زید ورامینی وجود دارد که به زبان فارسی نوشته شده و در آن به تبیین و اثبات امامت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و بیان معجزات امامان علیهم‌السلام پرداخته شده است. این کتاب در قرن هشتم هجری تألیف شده و موضوع آن اعتقادات است. در نگاه اول به نظر می‌رسید که شاید منبع حدیث موردنظر همین کتاب باشد و به‌اشتباه «احسن الکبائر» ثبت شده باشد، ولی با جست‌وجو در نسخه‌ی خطی موجود در «احسن الکبار» نیز چنین روایتی یافت نشد.

4. بر فرض وجود کتابی با نام «احسن الکبائر» برای قشیری و ذکر این حدیث در آن، با توجه به ذکر نشدن روایت موردبحث در کتاب‌های معتبر و متقدم شیعه، نمی‌توان به این حدیث اعتماد کامل داشت.

5. نکته‌ی دیگر در مورد محتوای این حدیث است. در این روایت، امیرالمؤمنین علیه‌السلام (نعوذبالله) شوخی خلاف شأنی انجام داده و هسته‌ی خرما به‌طرف سلمان پرت کرده است. تا جایی که سلمان سن ایشان را یادآور می‌شود و چنین شوخی را درست نمی‌داند. با توجه به سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام و نبود چنین شوخی‌هایی در زندگی آن‌ها، به نظر می‌رسد این حدیث از جهت محتوایی نیز دارای اشکالاتی است.

6. در کتاب مشارق انوار الیقین رجب بن محمد حافظ برسى‏ (متوفای قرن 9) روایتی وجود دارد که واقعه‌ای شبیه به این حدیث را نقل می‌کند:

«رویت حکایه سلمان و أنه لما خرج علیه الأسد قال: یا فارس الحجاز أدرکنی، فظهر إلیه فارس و خلصه منه و قال للأسد: أنت دابته من الآن. فعاد یحمل له الحطب إلى باب المدینه امتثالا لأمر علی علیه‌السلام؛ (2)

روایت شده حکایت سلمان که (روزی) بر او شیری حمله کرد و او گفت ای سوارکار حجاز به فریادم برس! پس سواری ظاهر شد و سلمان را از دست شیر نجات داد و به شیر گفت تو از الآن حیوان چهارپای سلمان هستی. پس سلمان با دستور امیرالمؤمنین علیه‌السلام درحالی‌که هیزم بر روی شیر گذاشته بود به مدینه بازگشت

محدث نوری نیز در کتاب نفس الرحمن به این روایت اشاره کرده است. (3) همان‌گونه که مشخص است، در این حدیث به طول‌وتفصیل واقعه پرداخته نشده است و در برخی موارد (مانند کشته شدن شیر یا تبدیل شدن به حیوان چهارپا) نیز با روایت مورد‌بحث متفاوت است. نکته دیگر این‌که این حدیث به‌جز کتاب مشارق، در کتاب دیگری ذکر نشده و در کتاب مشارق نیز بدون سند آمده است؛ بنابراین، حدیث بیان‌شده در کتاب مشارق الانوار نیز قابل پذیرش نیست.

با این توضیحات مشخص می‌شود که حدیث موردبحث در هیچ کتاب معتبری یافت نشد و مستند و قابل‌اعتماد نیست.

نتیجه‌گیری:

در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام فضائل و مناقب فراوانی برای اهل‌بیت علیهم‌السلام و به‌خصوص امیرالمؤمنین علیه‌السلام ذکر شده است. بسیاری از این روایات از جهت سندی و متنی دارای اعتبار هستند. یکی از این احادیث، داستان گرفتاری سلمان در دشت ارژن و نجات او توسط امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. متأسفانه با بررسی به‌عمل‌آمده، منبع موثق و معتبری برای این حدیث یافت نشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سیّد احمد مستنبط، قطره‌ای از دریای فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام (ترجمه کتاب القطره)، قم: موسسه فرهنگی نشر حاذق ج 1، ص 282، ح 174.

2. حافظ برسى، رجب بن محمد، مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه‌السلام، محقق / مصحح: عاشور، على‏، بیروت: اعلمی، 1422 ق‏، ص 342.

3. المیرزا حسین بن محمدتقی النوری الطبرسی، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، محقق: جواد قیومی، تهران: موسسه الکوکب، 1411 ق، ج 1 ص 117.

کنترل خشم و پرهیز از انتقام
حس خشم و انتقام در در برابر ظلمی که به ما می شود، طبیعی به نظر می‌رسد؛ اما بخشش و عفو از خطای دیگران توصیه‌ای است که اسلام به آن تأکید فراوان کرده است.

پرسش:

یک نفر از نزدیکان خیلی به من بدی کرده است. هر کاری می‌کنم که بتوانم فراموش کنم نمی‌توانم. به فکر انتقام هستم. چه کنم؟

پاسخ:

انسان در برابر رفتارهای ناشایست دیگران، ممکن است به چند شکل عکس‌العمل نشان دهد. برخی در مقابل بدی دیگران، مقابله‌به‌مثل کرده و بدی را با بدی جواب می‌دهند، عده‌ای نیز پا را از مقابله‌به‌مثل فراتر نهاده و با رفتاری بدتر، انتقام می‌گیرند. برخی از افراد از خطای دیگران چشم‌پوشی می‌کنند و آن‌ها را می‌بخشند و در این میان عده‌ای نیز نه‌تنها از خطای دیگران می‌گذرند که با انجام کار خوب در حق آنان، گذشت خویش را به‌ حداعلا می‌رسانند.

در نگاه اسلام مسلمانان همواره به عفو و گذشت دعوت ‌شده‌اند و چشم‌پوشی از خطاهای دیگران به‌عنوان یک ارزش اخلاقی تلقی می‌گردد. خداوند در قرآن می‌فرماید:

 «رفتار بد دیگران را به‌وسیله کار بهتر دفع کن». (1)

 امام صادق علیه‌السلام نیز در کلامی خطاب به عبدالله بن جندب می‌فرمایند:

 «باکسی که با تو قطع رابطه کرد، رابطه برقرار کن؛ به کسی که از تو دریغ داشت، ببخش؛ به کسی که به تو بدی کرد، نیکی کن؛ بر کسی که تو را ناسزا گفت، سلام کن؛ با دشمنت، منصفانه رفتار کن و کسی را که بر تو ستم نمود، عفو کن.» (2)

 

تقویت باور

ازجمله اموری که می‌تواند بار سنگین انتقام را از دوش ما بردارد باور به‌نظام هستی و ابتناء آن بر عدالت است. وقتی انسان نسبت به مهربانی خداوند و عدل الهی یقین یابد اجرای عدالت را بر عهده او خواهد گذشت چراکه می‌داند او هرگز ضرر نمی‌کند. باور به جهان آخرت و روز حساب، نقش بسیار مهمی در کاهش میل به انتقام دارد.

 

تقویت عمل

کینه، انسان را از حرکت در مسیر مستقیم بازمی‌دارد و او را متوقف می‌کند. به همین دلیل انسان عاقل به‌جای تمرکز بر کینه و انتقام، بر انجام عمل خیر متمرکز می‌شود و با تمسک به عمل و فضائل اخلاقی رشد روحی خویش را تقویت می‌نماید.

 

مدیریت خشم

شخصی که اهل انتقام است همواره خشم در وجودش همچون آتش زیر خاکستر آمادة شعله‌ور شدن است؛ بنابراین لازم است انسان برای رفع این حالت به مدیریت خشم پرداخته و با ورزش و فعالیت‌های علمی، هنری و... ذهن را مشغول کند تا از صرافت انتقام بیفتد.

 

فواید عفو

1. آرامش

انسانی که از خطای دیگران می‌گذرد، در وهله اول آرامش را به روح خویش هدیه می‌دهد و سپس از طریق اغماض و عفو خویش، دیگران را شرمنده و پشیمان از رفتار بدشان می‌کند.

2. جلب محبت و عفو الهی

اولین سود بخشش دیگران، نصیب خود انسان می‌شود؛ چراکه این امر اسباب بخشش الهی را فراهم می‌کند. قرآن دراین‌باره می‌فرماید:

 «و باید عفو کنند و گذشت نمایند؛ مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟» (3)

3. تبدیل دشمنی‌ها به دوستی

از دیگر فواید عفو، تبدیل خصومت‌ها به دوستی‌ها است. قرآن دراین‌رابطه می‌فرماید:

 «رفتار خوب و بد (ازنظر تأثیر) برابر نیستند. با کار‌های بهتر، از کارهای بد پیشگیری کن که در این صورت آن‌کس که با تو دشمنی دارد، همانند دوست صمیمی تو خواهد شد؛ ولی به این مرتبه بلند نرسند، مگر آن ‌کسانی که صبر دارند و دارای حظّ وافری (از کمال انسانی) هستند.» (4)

4. کسب عزت

جابر از امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کند که فرمودند: «سه چیز است که خداوند به سبب آن‌ها به انسان عزت می‌دهد: گذشت از کسی که به انسان ظلم و ستم کرده و اعطاء و بخشش به کسی که او را محروم ساخته و ارتباط باکسی که قطع ارتباط کرده است.» (5)

 

عوارض انتقام

1. انتقام نه‌تنها انسان را به آرامش نمی‌رساند، بلکه کینه و کدورت را در وجود او پررنگ‌تر می‌کند.

2. شخصی که انتقام می‌گیرد روابط خود با دیگران را وارد یک چرخة معیوب و بی‌پایان دشمنی و خصومت می‌کند. در حقیقت انتقام او به‌احتمال‌زیاد دوباره منجر به انتقام طرف مقابل می‌شود و کینه روی کینه جمع خواهد شد.

3. تصور شخص از انتقام این است که با انتقام به حس برنده شدن دست خواهد یافت، غافل از اینکه با انتقام احساس پوچی، عذاب وجدان، گناه و تشدید خشم، سراغ او می‌آید.

4. در انتقام خواه‌ناخواه آسیب به دیگری مطرح می‌شود و این آسیب می‌تواند در ابعاد جسمی، روحی، مادی و معنوی متصور گردد. در تعامل با دیگران آسیب رساندن اگرچه از روی انتقام و با این توجیه باشد که چون او آسیب رسانده من هم می‌خواهم آسیب برسانم، باز هم روش مناسب اخلاقی نیست و با انجامش اصول بنیادین اخلاقی زیر سؤال می‌رود.

5. در نگاه دین حتی آن‌هایی که اهل خطا هستند فرصت بازگشت دارند؛  اما انتقام این فرصت را از اهل خطا می‌گیرد و بستر دشمنی بیشتر را فراهم می‌کند. کسی که خطا کرده تا وقتی با انتقام روبرو نشده احتمال پشیمانی و بازگشت به مسیر اخلاقی برای او بیشتر است، اما وقتی مورد انتقام قرار گرفت به دلیل تشدید خصومت او هم فرصت پشیمانی و توبه را از دست می‌دهد.

6. هر مشکلی که در زندگی انسان ایجاد می‌شود می‌تواند فرصتی برای تمرین فضائل اخلاقی باشد. رنجی که از جانب دیگری به انسان می‌رسد نیز می‌تواند ویژگی‌های اخلاقی چون صبر، کظم غیظ و تاب‌آوری انسان را بالا ببرد.

نتیجه‌گیری:

در نظام ارزشی اسلام و در احکام اخلاقی توصیه شده تا مؤمنین با همدیگر روابط دوستانه داشته باشند و از این طریق روح مهربانی و دوستی در متن جامعه تزریق گردد. بخشش دیگران نه عملی از روی ضعف، بلکه نشانه یک انتخاب آگاهانه است. انسانی که از انتقام چشم‌پوشی می‌کند به عدل الهی یقین دارد و می‌داند که در این معامله هرگز ضرر نخواهد کرد. عفو و گذشت از خطای دیگران منجر به دستیابی شخص به آرامش، جلب رحمت الهی و تبدیل دشمنی‌ها به دوستی‌ها می‌گردد و بالعکس انتقام، کینه و کدورت‌ها را افزون نموده، برکت را دفع و آسیب‌های روحی و روانی ایجاد می‌کند.

برای مطالعه بیشتر:

1. اخلاق در قرآن ج 3، مکارم شیرازی

2. آداب معاشرت در اسلام، مکارم شیرازی

 

پی‌نوشت‌ها

1. «اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ»، مؤمنون، آیه 96

2. «صِلْ مَنْ قَطَعَک وَاعْطِ مَنْ حَرَمَک وَ اَحْسِنْ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْک و سَلِّمْ عَلی مَنْ سَبَّک وَ اَنْصِفْ مَنْ خاصَمَک وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَّلَمَک»، الحرانی، علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، بتصحیحه والتعلیق علیه: الغفاری، علی‌اکبر، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، الطبعه الثانیه، 1404 ق، ص 305

3. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکمْ»، نور، آیه 22

4. «وَلاتَسْتَوی الْحَسَنَهُ وَلا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِی اَحْسَنُ فَاِذا الَّذِی بَیْنَک وَ بَیْنَهُ عَدوَهٌ کاَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ * وَ ما یُلَقّیها اِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقّیها اِلاَّ ذُوحَظٍّ عَظِیم»، فصلت، آیات 34 و 35

5. «ثَلَاثٌ لَایزِدِ اللّهُ بِهِنّ الْمَرْءَ اِلَّا عِزّاً: اَلصَّفْحُ عَمّنْ ظَلَمَهُ وَ اِعطَاءُ مَنْ حَرُمَهُ وَ الصِّلَهُ لِمَنْ قَطَعَهُ»، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، محقق / مصحح: غفاری، علی‌اکبر و محمد، آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 قمری، ج 2، ص 109، باب (العفو)

درباره خبردادن قرآن از تحریف لفظی تورات، اختلاف است؛ مشهور معتقدند قرآن آشکارا بیان به تحریف اشاره دارد. اما مخالفان معتقدند منظور از تحریف، تحریف معنوی است.

پرسش:

نظر قرآن درباره تحریف لفظی در تورات چیست؟ برخی می‌گویند دلیل قرآنی نداریم که یهود تورات را تحریف لفظی کرده‌اند و آیات قرآن فقط ناظر به تحریف معنوی است نه لفظی، آیا این دیدگاه درست است؟ آیا برای تحریف لفظی تورات، آیه‌ای مورد استناد وجود دارد؟ ما دربارۀ قرآن تحریف معنوی را قبول داریم، ولی تحریف لفظی را قبول نداریم؛ آیا تورات هم از نظر قرآن چنین است؟

پاسخ:

کتاب مقدس یهودیان متشکل از 24 کتاب است که در سه بخش مختلف تورات، نبئیم (انبیاء) و کتوبیم (نوشته‌ها) دسته‌بندی شده‌اند. بخش تورات دارای پنج کتاب یا «سِفر»، بخش نبئیم دربرگیرندۀ نه کتاب و بخش کتوبیم ده کتاب دارد. یهودیان حرف ابتدای این سه بخش را کنار هم گذاشته‌اند و سرواژۀ «تَنَک» را ساخته‌اند؛ البته چون حرف «ک» در زبان عبری در آخر کلمه به شکل «خ» تلفظ می‌شود، از آن با عنوان «تَنَخ» یاد می‌کنند. هرچند «تورات» تنها نام یک بخش از بخش‌های سه‌گانه این کتاب است، گاه از کل این کتاب نیز با عنوان «تورات» یاد می‌شود؛ چنان‌که مسیحیان از همین کتاب با عنوان «عهد قدیم» یاد می‌کنند. به باور یهودیان، کتاب‌های پنج‌گانۀ تورات را خداوند نوشته و به حضرت موسی (علیه ‌السلام) داده است (1).

«سامریان» ـ اقلیتی در میان یهودیان ـ فقط بخش تورات از تنخ را الهی می‌دانند و معتقدند کتاب‌های دو بخش دیگر را «عزرای ملعون» جعل کرده است (2).

تورات از نگاه قرآن

در قرآن ده‌ها مرتبه از تورات با نام‌هایی همچون «توراه»، «صحف»، «الواح»، «ذکر»، «ما بین یدیه» و «ما أوتی موسی» یاد شده است. از نگاه قرآن، تورات به صورت الواح و طی چهل شب بر حضرت موسی (علیه ‌السلام) نازل شد (3). خداوند این کتاب را به حضرت عیسی (علیه ‌السلام) یاد داد و ایشان مصدق این کتاب بود (4). قرآن، تورات را «امام» (5) و دارای هدایت، نور، بصیرت، رحمت، موعظه و تفصیل هر چیزی معرفی می‌کند (6). تورات دربرگیرندۀ برخی احکام الهی (7)، نشانه‌های حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و بشارت‌‌های آمدن ایشان است (8). قرآن خود را تصدیق‌کنندۀ تورات و البته «مُهَیمِن» بر آن می‌داند (9).

تحریف لفظی تورات از نگاه قرآن

درباره «تحریف لفظی» تورات از نگاه قرآن میان دانشمندان مسلمان اختلاف است (10)؛ مشهور متأخران معتقدند قرآن به تحریف لفظی تورات اشاره کرده است؛ از سوی دیگر برخی معتقدند هیچ آیه‌ای از آیات قرآن دال بر تحریف لفظی این کتاب نیست و قرآن طرفدار «تحریف معنوی» تورات از سوی یهودیان است (11). موافقان معتقدند که قرآن آشکارا از تحریف «کلام خدا» از سوی یهودیان خبر داده است: ﴿یَسْمَعُونَ کَلاٰمَ اَللّٰهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ﴾ (12)؛ به‌ویژه اینکه آشکارا گفته است آنان کتاب‌هایی را با دست خود نوشتند و به دروغ به خدا نسبت دادند: ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ اَلْکِتٰابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّٰا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّٰا یَکْسِبُونَ﴾: پس وای بر کسانی که با دست‌هاشان نوشته‌ای را می‌نویسند، سپس می‌گویند این [نوشته] از سوی خداست. تا با این [کار زشت و خائنانه] بهایی ناچیز به ‌دست آورند؛ پس وای بر آنان از آنچه دست‌هاشان نوشت و وای بر آنان از آنچه به ‌دست می‌آورند (13).

اما مخالفان می‌گویند بر اساس قرآن، یهودیان برخی از مطالب کتاب خود را «کتمان» (14) و پنهان کردند (15)؛ اما منظور از «تحریف» در برخی آیات، تحریف معنوی است و در برخی دیگر از آیات، مشخص نیست مراد از «کتاب»، تورات باشد و شاید کتاب دیگری قصد شده است (16).

دلایل تحریف لفظی تورات

با قطع‌نظر از اینکه آیا قرآن از تحریف لفظی تورات خبر داده است یا نه، بررسی تورات کنونی نشان می‌دهد این کتاب نمی‌تواند الهی و آسمانی باشد و درنهایت فقط برخی از مطالب تورات اصلی در آن باقی مانده است. وجود مطالب عقل‌ستیز، تناقض‌ها، خطاها، مطالبی که مشخص است پس از حضرت موسی اضافه شده‌اند (17) و ... در این کتاب، نشان‌دهندۀ تحریف لفظی این کتاب هستند. حتی برخی معتقدند این کتاب تحریف نشده است، بلکه تبدیل شده است. فرق «تحریف» با «تبدیل» در این است که در تحریف، اصل کتاب الهی است و بعد عباراتی از آن تغییر داده یا حذف می‌شود یا به آن افزوده‌اند؛ اما در تبدیل، کتاب الهی از بین می‌رود و کتاب کنونی را از اساس بشر نوشته است، اما به خدا نسبت می‌دهد. بر اساس نظریۀ «تبدیل»، کتاب کنونی تنها دربرگیرندۀ برخی از مطالب کتاب الهی است. خبر گم‌شدن تورات که آشکارا در تنخ آمده است(18)، اخبار تاریخی مبنی بر اینکه عزرا کتاب مقدس را بعد از نابودی آن در حملۀ نبوکدنصر و اسارت بابلی دوباره نوشت (19)، وحدت رویه در نگارش همۀ کتاب‌های تنخ با وجود انتساب آنها به نویسندگان مختلف و زمان‌ها و مکان‌های گوناگون، تحقیقات اخیر مبنی بر اینکه تورات کنونی از کنارهم‌گذاشتن مطالب دست‌کم چهار منبع یهوه‌ای، الوهیمی، کاهنی و تثنیه‌ای شکل گرفته و ... همگی مؤیّد تبدیل تورات هستند (20).

نتیجه:

درباره اینکه قرآن از «تحریف لفظی» تورات خبر داده یا نه، میان دانشمندان مسلمان اختلاف است. موافقان معتقدند قرآن آشکارا گفته است یهودیان کتاب‌هایی را با دست خود نوشتند و به دروغ آن را به خدا نسبت دادند و منظور از این کتاب‌ها همین تَنَخ کنونی است؛ اما مخالفان معتقدند در آیات نشان‌دهندۀ «تحریف کتاب از سوی یهودیان» یا منظور از تحریف، تحریف معنوی است نه تحریف لفظی، یا مراد از کتاب، تورات نیست. با قطع‌نظر از اینکه قرآن به تحریف لفظی تنخ اشاره می‌کند یا نه، بررسی تنخ نشان می‌دهد این کتاب نمی‌تواند الهی باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. «و خداوند به موسی گفت‌: "نزد من به کوه بالا بیا، و آنجا باش تا لوح‌های سنگی و تورات و احکامی را که نوشته‌ام تا ایشان را تعلیم نمایی‌، به تو دهم:» (سِفر، خروج 24: 12).

2. محمدعلی طباطبایی؛ «تاریخ انگارۀ تحریف بایبل در دوران پیشااسلامی»؛ پژوهش‌‌‌های ادیانی، 1395 ش، ش 7، ص 11 ـ 13.

3. بقره: 53؛ اعراف: 145 و 150 و 154.

4. آل‌عمران: 48 و 50.

5. هود: 17.

6. مائده: 44؛ قصص: 43؛ انعام: 154؛ اعراف:145.

7. مائده: 43.

8. اعراف: 157؛ فتح: 29.

9. مائده: 48.

10. محمدعلی طباطبایی و ...؛ «تاریخ‌گذاری صریح‌ترین روایات حاکی از تحریف بایبل»؛ مطالعات فهم حدیث، 1398 ش، دوره 6، ش 11، ص 104.

11. محمدعلی طباطبایی و ...؛ «تاریخ تطبیقی انگاره تحریف بایبل در تفاسیر شیعه و اهل‌سنت»؛ پژوهش‌های تفسیر تطبیقی، دوره 5، ش 10، 1398 ش، ص 300.

12. بقره: 75.

13. بقره: 79.

14. بقره: 174.

15. محمدعلی طباطبایی و محمدعلی مهدوی‌راد؛ «تاریخ انگاره تحریف بایبل در مجادلات مسیحی اسلامی»؛ فصلنامۀ تاریخ اسلام، 1397 ش، ش 74، ص 138.

16. محمدحسین فاریاب؛ «تحریف تورات و انجیل از دیدگاه قرآن»؛ معرفت، آبان 1388 ش، ش 143، ص 137 ـ 153. حسین توفیقی؛ تفسیر پنج موضوع قرآنی؛ قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، 1395 ش، فصل پنجم: «تحریف کَلِم؛ اعتقاد به تحریف تورات و انجیل در قرآن»، ص 127.

17. ر.ک به: باروخ اسپینوزا؛ «مصنف واقعى اسفار پنج‌گانه»؛ ترجمۀ علیرضا آل‌بویه؛ هفت‌آسمان، دوره 1، ش 1، خرداد 1378 ش، ص 89 ـ 103.

18. دوم تواریخ، 34: 8 ـ 20.

19. برای نمونه، در تنخ از عزرا با عنوان «کاتب کامل شریعت خدای آسمان» یاد شده است (عزرا 7: 12).

20. ر.ک به: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی؛ بررسی متنی و سندی متون مقدس یهودی ـ مسیحی؛ تهران: سمت، 1396 ش.

انسان دارای خودآگاهی و خوددوستی است و به همین جهت، کمال خواه است و چون خداوند در نقطه اوج کمالات است، انسان از طریق شناخت خدا، به درک بهتری از کمالات می‌رسد .

پرسش:

یکی از تعارضات پنهانی اسلام، محور قرار دادن هم‌زمان «خود»، «دیگری» و «خدا» است! هم باید به دنبال بهشت و پاداش بود (خودمحوری)، هم باید به دیگران توجه داشت و مثلاً بخشی از پول را به‌عنوان صدقه و خمس و زکات به آن‌ها داد (دیگرمحوری) و هم باید در همه کارها نیت الهی را در نظر گرفت (خدامحوری)! در فلسفه اخلاق روشن شده که این سه اصل باهم متعارض‌اند و عجیب اینجاست که خدای اسلام می‌خواهد آن‌ها را باهم جمع کند!

پاسخ:

دین اسلام دارای ابعاد متنوع فردی و اجتماعی است و با محوریت خدا، بایدها و نبایدهایی را تنظیم نموده است تا از این طریق انسان تعالی یابد و به کمالات ممکن دست یابد. این نگرش جامع به «خود»، «دیگری» و «خدا»، از سوی برخی از منتقدان، متعارض انگاشته شده است. در ادامه، در قالب چند نکته، رابطه منطقی و معقول میان «خود»، «دیگری» و «خدا» در دین اسلام را موردبررسی قرار می‌دهیم تا روشن شود در دین اسلام، میان این سه محور هیچ تعارضی نیست.

نکته اول: خود‌دوستی

خوددوستی (حبِّ به ذات) از ویژگی‌های گریزناپذیر انسان و سایر موجودات خودآگاه است. آدمی همین‌که خودش را درمی‌یابد، متوجه این حالت طبیعی و فطری می‌شود که خویشتن را دوست دارد و برای حفظ و بقای خود یا برای متکامل شدن و لذت بردن یا برای رفع ناراحتی و اندوه از خودش، از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد. حتی کسانی که خودکشی می‌کنند نیز از خوددوستی برخوردارند، چراکه زندگی چنان برایشان سخت شده که خودکشی را به‌اشتباه، تنها راه رهایی از مصائب و مشکلات و نجات خود به‌حساب می‌آورند؛ بنابراین، خوددوستی، وجه گریزناپذیر انسان است و راهی به رهایی از آن نیست؛ نه‌فقط دین اسلام، بلکه هیچ دین و آیینی نمی‌تواند انسان را از خوددوستی تُهی نماید.(1)

نکته دوم: کمال‌خواهی

خوددوستی، انسان را به کمال خواهی سوق می‌دهد و هر آنچه سبب آزار انسان است را دفع می‌کند و هر آنچه سبب لذت انسان است را به‌سوی خود جلب می‌کند؛ و ازآنجایی‌که آدمی از نواقص رنج می‌برد و با کامل شدن، احساس بهتری دارد، ازاین‌رو، انسان به تعالی یافتن و متکامل شدن سوق می‌یابد تا از محدوده نواقص خود بکاهد و بر گستره کمالات خویش بیفزاید. در این راستا، هر انسانی، از آگاهی و اختیار و قدرتی که دارد، به شکل هدفمند و بهینه استفاده می‌کند و از هیچ کار و کوششی برای کامل شدن و رفع نواقص دریغ نمی‌ورزد. ممکن است انسان‌ها در تشخیص مصادیق «کمال اختیاری»(کمالی که آدمی با استفاده از اختیارش می‌تواند به آن برسد) اختلاف‌نظر داشته باشند، اما در این اصل کلی که باید کمالات اختیاری را کسب کرد، اتفاق‌نظر دارند.(2)

نکته سوم: کمال‌خواهی و کمک به دیگران

از منظر اسلام، خوددوستی و کمال‌خواهی برای خود، به دو شکل است:

• خوددوستی و کمال خواهی، گاهی بدون توجه به دیگری دنبال می‌شود؛ مثلاً نماز یا روزه ازجمله کارهایی است که از منظر اسلام، سودش برای شخص نمازگزار (3) و روزه‌دار (4) است و لزومی ندارد این نماز یا روزه، سودی برای دیگری داشته باشد یا در راستای منافع و کمالات دیگری باشد.

• خوددوستی و کمال خواهی، گاهی از طریق توجه به دیگری به دست می‌آید که در این فرض نیز، خوددوستی و کمال خواهی شخصی، محور قرارگرفته و به همین جهت، به دیگری توجه شده است؛ مثلاً کسی که برای رسیدن به پاداش الهی، از مستمندان دستگیری می‌کند یا به مظلومان یاری می‌رساند، اگرچه به دیگران توجه داشته و برای آسایش آن‌ها کارهایی انجام داده اما حقیقتاً او به کسب فضیلت اخلاقی ناشی از این کار یا به کسب سود اخروی این کار نظر داشته و به همین جهت این کار را انجام داده است. بله چنین کاری سودی در دنیا به دنبال دارد که به دیگران می‌رسد و چه‌بسا شخص فاعل، از انجام این کار به‌ظاهر متضرر نیز بشود اما به سبب کسب فضیلت اخلاقی یا پاداش اخروی بزرگ‌تری که به دنبال دارد، به انجامش مبادرت می‌ورزد؛ بنابراین، خاستگاه انجام این کار نیز خوددوستی و کمال خواهی ما است.

با عنایت به این توضیحات مشخص می‌شود چگونه خوددوستی و کمال خواهی شخصی در دین اسلام، با اهتمام به دیگری جمع شده است، بلکه گاهی بدون توجه به دیگری، کمالی برای شخص حاصل نمی‌شود؛ چنانکه در دستگیری از مستمندان و یاری‌رساندن به مظلومان، شخص به پاداش و کمالی از جانب خدا می‌رسد که هیچ‌گاه به‌تنهایی قادر به کسب آن نبود.

ازاین‌رو، اگر منظور از خودمحوری در پرسش، نفی دیگران و بی‌اعتنایی به آن‌ها باشد، برخلاف آنچه در پرسش آمده، قطعاً اسلام با آن مخالف است؛ تأکید اسلام بر دستگیری از فقیران، آزادسازی بردگان، کمک به دیگران، یاری‌رساندن به مظلومان، احسان به والدین و غیره، در تقابل با خودمحوری به معنای سابق‌الذکر‌است؛ اما اگر خودمحوری، از دیگرستیزی و بی‌توجهی به دیگران خالی شود، دین اسلام آن را پذیرفته است.(5)

نکته چهارم: خوددوستی و خدامحوری

درباره نسبت خوددوستی و خدامحوری باید به این نکته توجه داشت که محور قرار دادن خدا برای شخص دین‌دار از چند جهت اهمیت دارد:

• نخست این‌که خداوند برای انسان کمال‌خواه الگوی مطلوب است، چراکه خداوند موجود کامل است و خداشناسی شیوه‌ای است برای شناخت کمالات. کسی که به دنبال کمال اختیاری است، گاهی در تشخیص کمالات تردید می‌کند یا در دستیابی به کمالات توازن را مراعات نمی‌سازد. ازآنجایی‌که خداوند موجود کامل است و هیچ نقصی ندارد و تمام کمالات را به‌صورت متعادل دارد، خداشناسی به انسان کمک می‌کند که درک بهتری از کمالات داشته باشد.

• دوم این‌که بعد از خداشناسی، انسان دین‌دار، تقرب به خدا (مشابهت وجودی به خدا تا جایی که ممکن است) را معیار و محور قرار می‌دهد و می‌کوشد به آن هدف نزدیک شود. از این منظر، تقرب به خدا، سودی برای خدا ندارد، بلکه عاملی است برای حرکت انسان به‌سوی تعالی یافتن و کامل شدن. انسان هرقدر بر علم و حکمت خویش بیفزاید، کامل‌تر می‌شود و به خداوند قرابت و شباهت بیشتری می‌یابد. این قرابت وجودی به معنای خدا شدن انسان نیست، چراکه انسان حتی در اوج کمالات، هیچ‌گاه از فقر وجودی و نیازمندی به خدا، رها نمی‌گردد.(6)

• سوم این‌که کلام خدا که در متون دینی انعکاس یافته، بیانگر نقشه راهی است که انسان با پیمودنش به بیشترین کمال دست می‌یابد. ازاین‌رو، محور قرار دادن تعالیم و تکالیف خدا، به‌منظور یادگیری شیوه تعالی یافتن و کامل شدن، برای انسان لازم و ضروری است.(7)

نتیجه آن‌که محور قرار دادن خداوند، هم از جهت بینشی، هم از جهت انگیزشی، هم از جهت روشی، نقش بسزایی در کامل شدن و تعالی یافتن انسان دارد. ازاین‌رو، خوددوستی، نه‌فقط تعارضی با خدامحوری ندارد، بلکه خوددوستی در سایه خدامحوری است که تعالی‌یافته و خودِ متعالی از دل پیله آدمی شکوفا می‌شود و اوج می‌گیرد.

نتیجه‌گیری:

کوتاه‌سخن این‌که انسان دارای خودآگاهی و خوددوستی است و به همین جهت، کمال خواه است و چون خداوند در نقطه اوج کمالات است، انسان از طریق شناخت خدا، به درک بهتری از کمالات می‌رسد و می‌کوشد به آن وضعیت وجودی، قرابت یابد. انسان از طریق محور قرار دادن تعالیم و تکالیف الهی، به این نکته توجه می‌یابد که خداوند برای کمک به دیگران و دستگیری از نیازمندان، پاداش و فضیلتی قرار داده که انسان به‌تنهایی و با خودبسندگی، قادر به کسب آن‌ها نیست. ازاین‌رو، انسان بر خود لازم می‌داند که برای کمال یافتن خودش، به دیگران نیز توجه داشته باشد و تقرب به خدا و زندگی بر اساس آموزه‌های الهی را پی بگیرد. با این توضیحات مشخص می‌شود چرا در دین اسلام، میان «خود»، «دیگری» و «خدا» تعارض و ناسازگاری نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر، رک: صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث، 1981 م، ج 7، ص 184-185.

2. مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387 ش، ص 218.

3. مثلاً گفته‌شده «صُومُوا تَصِحُّوا؛ روزه‌بگیرید تا تندرست باشید». (ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام، قم، چاپ دوم، 1385 ق، ج‏1، ص 342)

4. «در دو طرف روز و اوایل شب، نماز را برپا دار؛ چراکه حسنات، سیئات (و آثار آن‌ها را) از بین مى‏برند».) سوره هود، آیه 14)

5. مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387 ش، ص 261-262.

6. در دعای رجبیه، درباره نسبت خدا و ائمه علیهم‌السلام، خطاب به خداوند گفته‌شده است: «لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک؛ میان تو و آن‌ها جز این فرقی نیست که آن‌ها بنده و مخلوق تو هستند».

7. مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387 ش، ص 262.

رضا شاه پهلوی و ایجاد ساختار آموزشی مدرن
ماجرای آموزش عالی در ایران، در سال 1231 شمسی توسط امیرکبیر با عنوان دارالفنون تأسیس گردید که رشته‌های متعددی در آن آموزش داده می شد.

پرسش:

نقش رضاشاه پهلوی در ایجاد ساختار آموزشی مدرن در ایران چه بود؟ آیا به‌راستی رضاشاه، پدر دانشگاه در ایران است؟

پاسخ:

نوسازی‌های انجام‌شده توسط رضاشاه یکی از مهم‌ترین معیارهای قضاوت تاریخ درمورد دوران سلطنت وی است. شکل‌گیری فرایند‌های تربیتی و آموزشی مدرن به‌عنوان زیربنای دگرگونی تربیتی و عبور از آموزش سنتی، تأثیر عمیقی در شکل‌گیری نسل‌های صدسال اخیر داشته است. برخی رضاخان را پدر نظام آموزشی نوین و به‌وجود آورنده دانشگاه و نظام آموزش عالی می‌دانند که جامعه ایرانی را از سیستم سنتی و ناکارآمد قبلی به سیستم مدرن و جهانی منتقل ساخت و نقش بی‌بدیلی در ترقی جامعه ایرانی ایفا کرد. واقعیت تاریخی دراین‌باره چیست؟

1. تاریخچه تأسیس دانشگاه تهران؛

علی‌اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف و از کنشگران جدی در عرصه توسعه آموزش مدرن در ایران، در زمستان 1312 در خاطراتش آورده است: «در یکی از شب‌های فرخنده اواخر بهمن ۱۳۱۲ جلسه هیئت وزرا در حضور شاه در عمارتی که اکنون مقر کاخ ملکه پهلوی است تشکیل شـده بـود، سـخن از آبادی تهران و عظمت ابنیه و عـمارت و قـصور زیـبای جدید در میان آمد، مرحوم فروغی رئیس‌الوزرا در این باب به شاهنشاه تبریک می‌گفت. دیگر وزیران نیز هر یک به تحسین و تمجید زبـان گشوده بـودند. چون نوبت به بنده نگارنده رسید که بـه سمت کفیل وزارت معارف در آن میان حاضر بودم گویا خداوند متعال به قلب من الهام کرد که عرض کردم در آبادی و عظمت پایـتخت البته شکی نیست، ولی نقصی که دارد این است که این شهر هنوز عـمارت مخصوص اونیورسیته (دانشگاه) ندارد و حیف است که این شهر نوین از دیگر بلاد عالم از این حیث واپس ماند. شـاه بـعد از اندک تأملی گفتند‌: بسیار خوب آن را بسازید».(1) دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ ه. ش در مساحتی به وسعت ۲۱ هکتار تأسیس شد. ازآنجاکه دانشگاه تهران، از معتبرترین مراکز آموزشی و وابسته به آموزش عالی ایران است و از آن با تعابیر دانشگاه مادر و نماد آموزش عالی یاد می‌شود، از‌آن‌جهت که این دانشگاه در دوران پهلوی اول یعنی حکومت رضاشاه تأسیس شده است، طبیعتاً برخی وی را نیز پدر نظام آموزشی نوین و به وجود آورنده دانشگاه و نظام آموزش عالی در ایران معرفی می‌کنند. در حالیکه ماجرای آموزش عالی در ایران به این شکل نیست.

2. تاریخچه آموزش عالی در ایران؛

پیدایش نظام مدرن آموزشی به دوران ناصرالدین‌شاه و به همت شخص میرزا محمدتقی خان فراهانی، مشهور به امیرکبیر و تأسیس دارالفنون که آن را نخستین دانشگاه مدرن تاریخ ایران می‌دانند، در سال 1231 شمسی برمی‌گردد. نظر امیرکبیر در ایجاد دارالفنون در درجه اول به دانش و فن جدید معطوف بود و بعد به علوم نظامی توجه داشت. این معنی از نامه‌های امیرکبیر راجع به رشته تدریس استادان استخدام‌شده روشن می‌گردد. رشته‌های تحصیلی دارالفنون بازتاب تخصص‌های نخستین گروه از معلمان اتریشی و ایتالیایی بود و عمدتاً خصلت نظامی داشت: پیاده‌نظام، توپخانه، سواره‌نظام، هندسه، معدن‌شناسی، پزشکی و جراحی، فیزیک و داروسازی و علاوه بر این با تاریخ، جغرافی، فارسی و عربی نیز آشنا می‌شدند. زبان‌های اروپایی نیز در برنامه‌های آموزشی جای مهمی داشتند. معلمان اتریشی فارسی نمی‌دانستند و مترجمانی هم که زبان آلمانی بدانند به‌اندازه کافی در دسترس نبودند. درنتیجه، فرانسه به‌عنوان زبان آموزشی در دارالفنون پذیرفته شد. تعداد زیادی از دانش آموزان در کلاس زبان فرانسه شرکت می‌کردند؛ اگرچه تنها هنگامی‌که به سطحی از ورزیدگی می‌رسیدند که به آن‌ها اجازه پی‌گرفتن سایر کلاس‌هایشان ‌داده می‌شد.(2) پس‌ازآن نیز در سال 1296 دارالفنون، با تغییراتی، دارالمعلمین مرکزی نام گرفت که دارای دو سطح مقدماتی و عالی بود. سطح مقدماتی، برای تربیت دبیران مدارس ابتدایی و سطح عالی جهت تربیت دبیران مدارس دبیرستان فعالیت می‌کردند.(3)

3. نخستین دانشگاه مدرن ایران؛

اما نکته مهم‌تر آن است که برخلاف آنچه مشهور است، اولین دانشگاه ایران، دانشگاه تهران نیست. بلکه دانشگاه خوارزمی است که در سال 1297 شمسی در دوره قاجار تأسیس و بعداً یکی از هسته‌‌های اصلی در تأسیس دانشگاه تهران گردید.(4) مدرسه عالی طب نیز سال‌ها پیش از روی کار آمدن رضاشاه فعالیت داشت و پزشک تربیت می‌کرد. پزشکان فارغ‌التحصیل این مدرسه در درجه تخصص و استادی بودند. این مدرسه در سطح تخصصی در دو رشته امراض نسوان (بیماری زنان) و کحالی (چشم‌پزشکی) پذیرش دانشجو داشت.

4. فرایند تأسیس و توسعه دانشگاه تهران؛

دانشگاه تهران بر پایه مدارس عالی تخصصی یا همان تجمیع و توسعه دانشکده‌ها شکل گرفت؛ مثلاً دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصاد طبق گزارش پایگاه اینترنتی دانشگاه تهران این‌گونه شکل گرفته است: «هنگامی‌که در 1313 ش دانشگاه تهران تأسیس شد آنچه دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی نام گرفت درواقع نهادی بود شکل‌گرفته از ادغام سه مدرسه سیاسی، مدرسه حقوق و مدرسه عالی تجارت. مدرسه سیاسی یا مدرسه علوم سیاسی در نیمه شعبان 1317 هجری قمری برابر با 28 آذرماه 1278 هجری شمسی در چارچوب وزارت امور خارجه تأسیس شد. مدرسه حقوق در 1298 هجری شمسی در چارچوب وزارت عدلیه بنیاد نهاده شد. مدرسه عالی تجارت را نیز در 1304 داور وزیر وقت فواید عامه به وجود آورد. دو مدرسه نخست در اسفندماه 1305 به پیشنهاد وزارت معارف و تصویب هیئت‌وزیران وزارتخانه‌های متبوع خود جدا و ضمیمه وزارت معارف شدند. در سال بعد از ادغام این دو، مدرسه حقوق و علوم سیاسی پا به عرصه وجود گذاشت. مدرسه تجارت نیز در 1306 از وزارت فواید عامه جدا شد و زیر نظر وزارت معارف قرار گرفت و در 1309 در مدرسه حقوق و علوم سیاسی ادغام شد. نهاد جدید نیز چهار سال بعد با نام دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی در چارچوب دانشگاه تهران قرار گرفت.»(5)

5. تاریخچه پیدایش دبیرستان در ایران؛

همچنین ادعا می‌شود که دبیرستان توسط رضاشاه در ایران تأسیس شد، درحالی‌که پیش از روی کار آمدن رضاشاه و پیش از کودتای سوم اسفند، در تهران حداقل 17 دبیرستان وجود داشت که سه تای آن دخترانه بود. ایران پیش از کودتا، دارالمعلمات (دانشسرای تربیت‌معلم) داشت. هدف از تأسیس درالمعلمات تربیت دبیران لیسانسه برای آموزش در دبیرستان‌ها بود. بدین ترتیب توسعه آموزش عالی نیز پیش از کودتا انجام گرفت. ایجاد و توسعه دبیرستان‌ها موجب شد تا تعداد داوطلبان ورود به مؤسسات آموزش عالی افزایش یابد و مدرسه عالی طب، مدرسه عالی تجارت، مدرسه عالی فلاحت و... دانشجویانشان بیشتر شود. درنتیجه بنیادهای توسعه آموزش عالی در ایران را پایه‌گذاری کند.(6)

6. ارزیابی عملکرد سلطنت پهلوی اول و دوم در حوزه آموزش؛

دوران پهلوی اول و دوم، دورانی بود که ایران ازلحاظ علمی و آموزشی نتوانست توفیق چندانی بیابد و وابستگی شدیدی از این لحاظ در ایران به چشم می‌خورد. به حدی که یرواند آبراهامیان استاد دانشگاه پرینستون آمریکا و آکسفورد انگلستان وضعیت آموزشی در ایران در انتهای دوران پهلوی را این‌چنین شرح می‌دهد: «درست است که اجرای برنامه‌های اجتماعی در بهبود وضعیت آموزشی و امکانات بهداشتی بسیار مؤثر بود، اما این نکته نیز صحت دارد که ایران پس از دو دهه یکی از بدترین کشورها در بخش مرگ‌ومیر کودکان و نسبت پزشک به بیمار در خاورمیانه بود. یکی از پایین‌ترین نرخ‌های آموزش عالی مربوط به این کشور بود. افزون بر این، 68 درصد از جمعیت بزرگ‌سال بی‌سواد بودند، 60 درصد از کودکان نمی‌توانستند دوره دبستان را به‌صورت کامل طی کنند و تنها 30 درصد از داوطلبان کنکور می‌توانستند وارد دانشگاه‌ها شوند. در این میان شمار افراد متقاضی تحصیل در خارج از کشور رو به رشد بود. در دهه 1970/1350 شمار پزشکان ایرانی مستقر در نیویورک بیشتر از شهرهای غیر از تهران بود. اصطلاح "فرار مغزها" نخستین بار برای ایران به کار گرفته شد...»(7)

 

نتیجه‌گیری

ساخت دانشگاه و مدارس عالی و مدرن در ایران قدمتی بیش از صدسال دارد و عملکرد آموزشی رضاشاه، تجمیع و توسعه این دانشگاه‌ها بود آن‌هم زمانی که ایران به قول علی‌اصغر حکمت، از تمام بلاد دنیا واپس ‌مانده بود. اگرچه ساخت و توسعه دانشگاه از هر مسئول و مقامی شایسته تقدیر است، اما هیچ‌وقت حکومت پهلوی و سردمداران آن، پدر آموزش نوین نبوده و کارنامه درخشانی در رشد تحصیلی کشور نداشته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخچه دانشگاه تهران، پایگاه دانشگاه تهران، https://ut.ac.ir/fa/page/200/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87.

2. اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید، تهران، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، چ2، 1370 ش، ج ۱، ص ۲۹۴ تا ۲۹۷.

3. آشنایی با دانشگاه تهران، همشهری آنلاین، 24 اردیبهشت 1387، hamshahrionline.ir/xsy2.

4. قدیمی‌ترین دانشگاه‌های ایران کدم‌اند؟ باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران، 30 خرداد 1402، iscanews.ir/xd5Yb.

5. درباره دانشکده حقوق و علوم سیاسی، پایگاه اینترنتی دانشگاه تهران، https://tcs.ut.ac.ir/acquaintance-with-the-university/faculty-of-law-and-political-science/.

6. گزارش تاریخ|آیا رضاشاه سنگ بنای آموزش عالی را در ایران گذاشت؟ خبرگزاری تسنیم، 7 خرداد 1399، https://tn.ai/2274354.

7. آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1387 ش، ص 253 تا 255.

آثار گفتگوهای ادیانی امام رضا علیه السلام
مناظرات امام رضا علیه‌السلام گاه به تغییر نگرش افراد نیز انجامیده؛ ولی آثار و برکات این مناظرات را نباید صرفاً در تغییر دین و مذهب افراد خلاصه کرد.

پرسش:

تأثیر گفتگوهای ادیانی امام رضا علیه‌السلام چه بود؟ کسی مسلمان شد؟

پاسخ:

 
مناظرات و گفتگوهای امام رضا علیه‌السلام با پیروان دیگر ادیان و مذاهب، آثار و برکات بسیاری داشته و اگر هم کسی در پی این گفتگوها مسلمان نشده باشد، به معنای ناموفق بودن این مناظرات نیست. بااین‌حال، دست‌کم در یک مورد، مسلمان شدن یک فرد (عمران صابی) گزارش شده است.

 

تغییر نگرش افراد بر اثر مناظره

در گزارشی از یک مناظره، آمده است که پس از مجاب شدن جاثلیق (عالم مسیحی) و نسطاس رومی (مسیحی) و رأس الجالوت (یهودی) و هربذ بزرگ (زرتشتی)، عمران صابی که بی‌دین بوده، از میان جمعیت برمی‌خیزد و به سؤال و جواب با امام می‌پردازد و چون شکست می‌خورد و مجاب می‌شود، با ذکر شهادتین، مسلمان می‌شود و به سجده می‌افتد. (1) هم‌او، در مناظره دیگری که میان امام رضا و سلیمان مروزی در باب بداء رخ داد، در سلک یاران امام رضا علیه‌السلام حضور یافت. (2)

در گزارش‌هایی که از مناظرات امام رضا علیه‌السلام گزارش شده، به مورد دیگری برنخوردیم که تصریح شده باشد فردی غیرمسلمان، در پی گفتگو با امام، مسلمان شده است؛ اما دراین‌باره، توجه به دو نکته، لازم است:

نخست این‏که مسلمان نشدن طرف گفتگو، بدین معنا نیست که مناظره هیچ اثری در تغییر نگاه افراد ندارد؛ چه‌بسا فردی در ظاهر، اقرار به شکست نکند، ولی در دلش از شنیدن حرف حق تأثیر بپذیرد و در مسیر هدایت قرار بگیرد. امام رضا علیه‌السلام در مناظراتش به‌روشنی دیدگاه اسلام درباره ادیان دیگر را بیان می‌کرد و تصریح می‌کرد که ما حضرت مسیح را پیامبر خدا می‌دانیم و معتقدیم بشارت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در کتاب‌های آسمانی پیشین وجود دارد. این‌گونه سخن گفتن، تأثیر عمیقی بر مخاطب می‌گذارد و دست‌کم، باعث کاستن از نگاه منفی آنان به دین اسلام می‌شود.

نکته بسیار مهم دیگر در مناظرات امام رضا علیه‌السلام، این است که آن حضرت، هرگز پس از پایان بحث، طرف مقابل را مجبور به اقرار شکست نمی‌کردند. اساساً وقتی استدلال‌ها محکم باشد، همین‌که حاضران حقانیت آن را درک کنند، کافی است و وادار کردن طرف مقابل به پذیرش شکست در جمع، هم ازنظر اخلاقی نادرست است و هم باعث می‌شود دیگران تمایلی به مناظره نشان ندهند.

 

 دیگر آثار مناظرات

 مناظرات و گفتگوهای امام رضا علیه‌السلام آثار و برکات دیگری نیز داشت که برخی از آن‌ها را می‌توان چنین برشمرد:

1. شناساندن جایگاه اهل‌بیت

اهل‌بیت علیهم‌السلام همواره با محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی روبه‌رو بودند و ازاین‌رو، عموم مردم شناخت کافی از مقام علمی آنان نداشتند. آنان خود می‌فرمودند که اگر مردم نیکویی‌های کلام ما را بدانند، از ما پیروی خواهند کرد. (3) مناظرات امام رضا علیه‌السلام فرصتی بی‌نظیر برای رسیدن به این هدف بود و باعث می‌شد بسیاری از مردم و علمای مذاهب و ادیان، به مقام علمی امام و تسلّط وی بر میراث نبوی و علوی پی ببرند. جالب است که حتی محمد بن جعفر دیباج (عموی امام رضا) نیز از عمق دانش امام رضا علیه‌السلام بی‌خبر بود و به‌واسطه همین مناظرات بود که به مقام علمی امام پی برد. (4)

2. دفاع از اسلام و گسترش تشیع

مناظرات امام رضا علیه‌السلام به تبیین نگاه اسلام به دیگر ادیان و آشنایی پیروان دیگر ادیان با اسلام، کمک شایانی کرد و افزون بر این، باعث شد شیعه نه به‌عنوان یک اقلیت، بلکه به‌عنوان مکتبی که رهبری چون امام رضا علیه‌السلام دارد، شناخته شود. این مناظرات امام رضا علیه‌السلام فرصتی بی‌نظیر برای شیعه فراهم ساخت و زمینه‌ساز بسط و گسترش اندیشه‌های تشیّع شد؛ چراکه در محیطی کاملاً رسمی و با حضور سران حکومت، بزرگان، خانواده خلیفه و حتی شخص مأمون و نیز نمایندگانی از مذاهب و ادیان مختلف انجام می‌گرفت. این فضای رسمی، به شیعه فرصتی بی‌نظیر داد تا جایگاه واقعی خود را پیدا کند. به بسیاری از شبهات، پاسخ داده شد و پندارهای نادرست درباره تشیع و جایگاه اهل‌بیت علیهم‌السلام اصلاح گردید. پس به‌جرئت می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین بسترهای گسترش تشیع در ایران و خراسان، مناظرات امام رضا علیه‌السلام بوده است.

3. تقویت تمدن اسلامی

مناظرات امام رضا علیه‌السلام در آستانه سده سوم هجری رخ داد؛ یعنی زمانی که تمدن اسلامی در حال گسترش و اوج گرفتن بود. برخی از محققان، سده‌های سوم تا پنجم هجری را «عصر خودجوشی و شکوفایی تمدن اسلامی» نامیده‌اند. (5) در چنین شرایطی، مناظرات امام نه‌تنها موجب انسجام و تقویت جامعه شیعی شد؛ بلکه به پیشبرد تمدن اسلامی نیز کمک کرد. ایشان از یک‌سو، از موقعیت ممتاز علمی در جامعه اسلامی برخوردار بود و از سوی دیگر، به‌عنوان ولی عهد خلیفه، موقعیت سیاسی و حکومتی بالایی نیز داشت. روشن است که حضور چنین شخصیتی در عرصه گفتگو با مخالفان خود، چه تأثیری در نهادینه شدن فضای گفتگو و تضارب آرا و مدارا در سطح جامعه دارد. گویی آن حضرت مناظره را به ابزاری برای همزیستی و تعامل اجتماعی تبدیل کردند. تنوع مخاطبان امام، از پیروان ادیان مختلف گرفته تا حتی ناصبی‌های دشمن اهل‌بیت، نشان‌دهنده اهمیت این نکته در روش مناظراتی ایشان است. همین فضای همزیستی، بسترساز رشد و بالندگی تمدن اسلامی بوده است.

4. آموختن شیوه مناظره

به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین آثار مناظرات امام رضا علیه‌السلام این بود که شیوه مناظره را به دیگران و مخصوصاً به پیروان خویش آموخت. اگر این مناظرات اثری جز این نمی‌داشت، بازهم کافی بود تا به‌عنوان یک کار ارزشمند به تحلیل و بررسی آن پرداخته شود. البته تبیین و تفصیل این قضیه، در این مجال نمی‌گنجد و نیازمند بررسی دقیق و مقایسه آن با دیگر مناظراتی است که از ائمه علیهم‌السلام و اصحاب ایشان گزارش شده است.

نتیجه‌گیری:

ازآنچه گذشت، روشن می‌شود که مناظرات امام رضا علیه‌السلام گاه به تغییر نگرش افراد نیز انجامیده؛ ولی آثار و برکات این مناظرات را نباید صرفاً در تغییر دین و مذهب افراد خلاصه کرد. آثار جانبی این مناظرات، اگر مهم‌تر از تغییر دین در افراد نباشد، کم‌اهمیت‌تر از آن هم نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، تهران، انتشارات جهان، 1378 ھ.ق، ج 1، ص 176 (باب 12)؛ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، تهران، ترجمه حمیدرضا مستفید و علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، چاپ اوّل، 1372 ھ.ش، ج 1، ص 313 ـ 360.

2. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، تهران، انتشارات جهان، 1378 ھ.ق، ج 1، ص 179 ـ 191 (باب 13).

3. این تعبیر در برخی روایات آمده است که «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا». ازجمله در: صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، تهران، انتشارات جهان، 1378 ھ.ق، ج 1، ص 307، ح 69.

4. وی پس از پایان مناظره به حسن بن محمد نوفلی که ظاهراً از شیعیان امام بوده، می‌گوید: «اى نوفلى! دیدى دوستت چه کرد؟ به خدا قسم، گمان نداشتم که علىّ بن موسى الرّضا توان غور و غوص در چنین مسائلى را داشته باشد. او را این‌گونه نمى‌شناختیم که در مدینه از کلام صحبت کند یا علمای کلام بر او گرد آیند». صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، تهران، انتشارات جهان، 1378 ھ.ق، ج 1، ص 177.

5. ولایتی، علی‌اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، به کوشش مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ سوم، 1383 ھ.ش، ج 1، ص 9.

عقد اخوت و شرایط آن
عقد اخوت صرفاً یک دوستی معمولی نیست بلکه تعهد و پیمانی معنوی است که در آن دو نفر متعهد می‌شوند در مسیر خیر ونیکی یکدیگر را یاری دهند در سختی‌ها پشتیبان هم باشند

پرسش:

پسر جوانی هستم که می‌خواهم با یکی از دوستانم که آدم خوبی است، عقد اخوت ببندم! ولی به‌تازگی با بررسی موبایلش، متوجه شدم گاهی فیلم‌های نامناسب می‌بیند. به نظرتان با چنین کسی می‌توان عقد اخوت بست؟ و اینکه عقد اخوت چه آثار مثبتی دارد؟

پاسخ:

یکی از روابط مهم اجتماعی ازنظر اسلام، رابطه دوستی است که ملاک‌ها و معیارهای خاص خودش را دارد. به دلیل تأثیرپذیری عمیق انسان از دوست و دوستی‌ها، اسلام ما را از دوستی با برخی افراد بر‌حذر داشته است. تأثیر دوستی به‌قدری است که می‌تواند سعادت و سلامت انسان را تضمین و یا به خطر اندازد. خردمندی، صلاحیت اخلاقی، پایبندی به تعهدات و... ازجمله صفاتی است که باید در انتخاب دوست موردتوجه قرار گیرد.

میل به دانستن و آگاهی پیدا کردن از همه‌چیز باعث می‌شود که انسان همواره اهل کنجکاوی باشد؛ اما این میل فطری نیز همچون سایر امیال، نیازمند جهت‌دهی صحیح است؛ چراکه اگر میل به دانستن از مسیر صحیح خود منحرف گردد سر از تجسس درآورده و انسان را به گناه می‌کشاند. تجسس در زندگی شخصی دیگران ازجمله رذایل اخلاقی است که خداوند در قرآن، ما را از آن بر‌حذر داشته و می‌فرماید:

 «ای کسانی که ایمان آورده‌اید از بسیاری از گمان‌ها بر‌حذر باشید که بعضی از گمان‌ها گناه است و در اسرار و محیط خصوصی زندگی دیگران کنجکاوی نکنید و پشت سر یکدیگر حرف نزنید.» (1)

تجسس در گناهان

اسلام برای حفظ آبروی مؤمن اهمیت بالایی قائل است تا جایی که حتی وقتی انسان گناه می‌کند خداوند اجازة اعتراف به گناه را نزد دیگران به او نمی‌دهد؛ بنابراین نه خود شخص حق دارد پرده از گناهش بردارد و نه دیگران چنین حقی دارند تا بخواهند از طریق تجسس بر گناه دیگران واقف گردند.

امام علی علیه‌السلام در حدیثی می‌فرمایند:

«کسی که از اسرار دیگران جستجو کند، خداوند اسرار او را فاش می‌کند.» (2)

عقد اخوت

سال اول هجرت در مدینه، بیش از هر چیزی نیاز به حفظ وحدت و دوستی میان تازه‌مسلمانان بود. پیامبر عزیز این نیاز را به‌خوبی تشخیص دادند و عقد اخوت از همان‌جا به‌عنوان پیمان برادری دو دوست شکل گرفت. آنچه در این عقد موضوعیت دارد یاری دوستان است که دوستانی که میانشان عقد اخوت بسته می‌شود ملزم به یاری یکدیگر در انجام امور خیر و نیک‌ هستند. ضمن اینکه باید به‌وقت سختی‌ها نیز همدیگر را فراموش نکنند و در همه حال دعاگو و خیرخواه یکدیگر باشند.

فواید عقد اخوت

عقد اخوت نوعی تعهد اخلاقی است و التزام به آن نیز امری اخلاقی قلمداد می‌شود. برادری در این عقد ایجاب می‌کند که دو دوست در امر زیارت و دعا و شفاعت یکدیگر را فراموش نکنند. پیمان برادری، اوج محبت و ارتباط عاطفی میان دو مؤمن را نشان می‌دهد. علاوه بر این از مهم‌ترین فواید عقد اخوت تأکید دوباره در هم‌پیمان شدن مسلمانان در مسیر ایمان حقیقی است. درواقع این عقد منجر می‌شود تا دو مؤمن با تقویت رابطه اجتماعی خود به وظیفه خویش بهتر عمل کرده و مسیر بندگی را سهل‌تر طی کنند. ایجاد وحدت و پرهیز از تفرقه را نیز می‌توان از دیگر فواید عقد اخوت دانست. وقتی دو نفر باهم عقد اخوت می‌بندند به‌نوعی کمک‌کار یکدیگر در مسیر معنویت می‌شوند و همین امر تقویت ایمان و اخلاق را نتیجه می‌دهد. یکی از مواردی که در شروط این عقد مورد تأکید قرار می‌گیرد کمک به دوست به‌وقت سختی‌ها و رنج‌هاست؛ بنابراین از بهترین فواید آن این است که انسان مؤمن هنگام سختی احساس تنهایی و بی‌کسی ندارد و می‌تواند با تکیه‌بر این رفاقت، مشکلات خود را حل و بر سختی‌ها فائق آید. از دیگر فواید این عقد می‌توان به عملی و عینی شدن امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر اشاره کرد چراکه وقتی دو دوست باهم عقد اخوت می‌بندند مسئولیتشان نسبت به یکدیگر بیشتر شده و در امر نمودن یکدیگر به معروف و نهی همدیگر از منکرات اهتمام بیشتری می‌ورزند. همچنین دو دوستی که میانشان عقد اخوت بسته می‌شود قرار می‌گذارند که در دنیا برای یکدیگر دعا کرده و در آخرت همدیگر را شفاعت کنند.

دوست خطاکار

انجام گناه مثل گناهی که از دوست خود مطلع شده‌اید (دیدن فیلم‌های نامناسب) به‌خودی‌خود مانعی برای بستن عقد اخوت نیست. آنچه در دوستی مهم است تأثیرپذیری مثبت انسان از دوست است. اگر گناهی که دوست شما مرتکب شده به‌گونه‌ای است که در رفتار و شخصیت او اثر منفی گذاشته و شما نیز احتمال می‌دهید همین اثرات را از دوست خود دریافت نمایید، در این شرایط مدیریت روابط توصیه می‌شود و پیشنهادی مبنی بر عقد اخوت داده نمی‌شود؛ اما اگر شخصیت و رفتار دوست شما در سایر ابعاد مثبت است و معتقد به امور شرعی و اخلاقی هستند، بستن عقد اخوت مانعی ندارد.

نتیجه‌گیری:

انسان موجودی است که اولاً زندگی اجتماعی دارد و ثانیاً دارای روحیه‌ای جستجوگر است؛ بنابراین تمایل دارد تا از زندگی خصوصی دیگران سر دربیاورد و به‌اصطلاح در زندگی آن‌ها تجسس کند؛ اما طبیعتاً خداوند برای خواسته‌های انسان حدومرز مشخص کرده و این خواسته‌ها و امیال را به‌واسطة عقل و شرع جهت داده است. ازجمله گناهان کبیره و رذایل اخلاقی که عادت‌کردن به آن سعادت و سلامت جسمی و روحی انسان را به خطر می‌اندازد و زندگی فردی و اجتماعی او را سخت می‌کند رذیلة تجسس است. منظور از تجسس، کنجکاوی در زندگی دیگران و همچنین تلاش در جهت کسب اطلاع از لغزش‌های مردم است. در آموزه‌های اسلام به مؤمنین سفارش شده که همگان باید مشغول عیوب خویش باشند و برای رفع عیوب خود تلاش کنند و هرگز حق ندارند خود را مشغول عیوب دیگران کرده و پرده از اسرار آن‌ها بردارند. چنانچه دوست شما گناهی شخصی و مخفیانه دارد و درعین‌حال در سایر جنبه‌ها فردی مؤمن و معتقد است؛ بستن عقد اخوت با او مانعی نداشته و چه‌بسا این دوستی و برادری تلنگری برای ترک گناه شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. «یا اَیُهَا الَّذینَ امَنُوا اِجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِ اِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً»، حجرات، آیه 12

2. «مَنْ بَحَثَ عَنْ اَسْرارِ غَیرِهِ اَظْهَرَ اللّهُ اَسْرارَهُ»، تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، قم، دارالکتاب الإسلامی، چاپ دوم،1410 ق، ص 638، قصار 1144

رفع شهوت یا کنترل آن
در منابع اسلامی، هیچ دعای خاص و مستقلی برای رفع یا نابودی کامل شهوت وجود ندارد بلکه توصیه‌ها بر تقوا، خویشتن‌داری،ازدواج و مراقبت از افکار و نگاه‌ها متمرکز است.

پرسش:

در دوران کنونی که بی‌حجابی و فساد شایع گشته است، چه ذکر یا دعاهایی در مورد رفع شهوت وجود دارد؟ آیا اصلاً خود اهل‌بیت علیهم‌السلام در مورد رفع شهوت دعا می‌کردند؟

پاسخ:

مسئله‌ی کنترل شهوت همواره یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های انسان در مسیر رشد معنوی و اخلاقی بوده است. با گسترش ابزارهای تحریک و تضعیف مرزهای عفاف در دنیای امروز، یافتن راهکارهایی برای مهار این غریزه‌ی طبیعی اهمیتی دوچندان یافته است. در این میان، دین اسلام به‌عنوان دینی کامل و جامع، با نگاهی واقع‌بینانه به مسئله شهوت، آن را نه‌تنها مذموم ندانسته، بلکه هدایت و سامان‌دهی آن را لازم و ضروری شمرده است.

 در ادامه تلاش شده تا با بررسی منابع معتبر اسلامی، جایگاه دعا در کنترل شهوت، بررسی دعاهای بی‌سند منتشرشده در فضای مجازی و همچنین راهکارهای عملی و معنوی ارائه‌شده در متون دینی، تصویری دقیق و مستند از دیدگاه اسلام درباره‌ی این موضوع ترسیم گردد.

الف: وجود نداشتن دعای رفع شهوت

با جست‌وجوی انجام‌شده در منابع اسلامی، به‌ویژه در کتاب‌های دعا و روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، دعای خاص و مستقلی که به‌طور صریح برای کاهش یا از بین رفتن قوّه شهوت وارد شده باشد، یافت نمی‌شود. هرچند در متون دینی به کنترل و مدیریت این قوه سفارش فراوانی شده، اما روش‌های ارائه‌شده بیشتر ناظر به رعایت تقوا، روزه‌داری، اجتناب از مقدمات گناه و پناه بردن به خداوند در لحظات خطر است، نه از بین بردن کامل یا درخواست نابودی این میل طبیعی. این نکته نشان می‌دهد که شهوت به‌عنوان یک نیروی طبیعی و لازم در وجود انسان شناخته شده و اصل آن مذموم نیست، بلکه آنچه مورد نهی قرار گرفته، استفاده نادرست و خارج از چارچوب آن است.

در برخی از دعاهای مأثور، از خداوند خواسته شده که انسان را از ارتکاب گناهان جنسی و تمایلات نامشروع بازدارد، اما این به معنای درخواست نابودی یا حذف کامل قوّه شهوت نیست، بلکه دعایی برای هدایت و کنترل این میل طبیعی در مسیر حلال و مشروع است. برای نمونه، در دعایی امام سجاد علیه‌السلام آمده است:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْسِرْ شَهْوَتِی عَنْ کُلِّ مَحْرَمٍ، وَ ازْوِ حِرْصِی عَنْ کُلِّ مَأْثَمٍ؛(1)

بارالها، بر محمد و آلش درود فرست و شهوتم را از هر حرامی درهم شکن و میل شدیدم را از هر گناهی دور گردان

این فراز نشان می‌دهد که هدف دعا، تعدیل و کنترل شهوت در برابر حرام است، نه از بین بردن اصل آن. درواقع، قوّه شهوت بخشی از فطرت انسانی است و در جای خود، ابزار رشد، ازدواج و تداوم نسل بشر محسوب می‌شود؛ آنچه ناپسند است، خروج این میل از چارچوب شرع و اخلاق است.

ب: بی‌اعتبار بودن دعاها و روش‌های بی‌سند

در فضای مجازی و برخی سایت‌ها، راهکارهایی برای کنترل شهوت مطرح شده است که پس از بررسی، مشخص شده که این راهکارها هیچ سند معتبر دینی ندارند و از اعتبار علمی و دینی برخوردار نیستند. برخی از این راهکارها به نقل از آیات قرآن یا روایات ذکر شده‌اند، اما هیچ مؤید مستندی از منابع معتبر برای آن‌ها وجود ندارد.

به‌طور خاص، در برخی منابع آمده است که با خواندن آیه 23 سوره نسا و سپس زمزمه کردن نام شخصی که قصد دارید شهوت او را ببندید، این مشکل برطرف می‌شود. برای این توصیه‌ هیچ مستند دینی معتبری یافت نشد.

همچنین، سوره مسد (تبت) نیز برای بستن شهوت مردان زناکار ذکر شده است که هیچ‌گونه سند و دلیلی برای تأثیر خاص آن در این زمینه در منابع معتبر دینی وجود ندارد. این ادعاهای بدون پشتوانه علمی تنها به تبلیغ برخی افراد یا گروه‌ها مربوط می‌شود که ممکن است با هدف کسب منافع شخصی مطرح شوند.

برخی دیگر از دعاها برای کنترل شهوت یا جلوگیری از خیانت نیز همچون «دعا برای قفل مرد» یا دعاهایی برای پاک‌سازی چشم از گناه، نیز در منابع دینی ذکر نشده‌اند و نمی‌توان به آن‌ها استناد کرد.

به‌طورکلی، باید توجه داشت که در دین اسلام، کنترل شهوت از طریق رعایت تقوی، انجام عبادات، ازدواج، پرهیز از نگاه حرام و تقویت روحیه عفت و پاکدامنی تأکید شده است و راهکارهایی که در فضای مجازی به اشتراک گذاشته می‌شود، بدون داشتن سند معتبر، قابل‌اعتماد نیستند.

اگر کسی تمایل دارد از دعا برای کنترل شهوت یا هر نوع نیاز دیگری استفاده کند، بهتر است از دعاهای عمومی که برای برآورده شدن حاجات مختلف توصیه شده‌اند استفاده کند. این دعاها در منابع معتبر آمده‌اند و به‌طورکلی برای برآوردن نیازهای روحی و دنیوی مفید هستند.

ج: ازدواج؛ راهکار اصلی در مدیریت شهوت

در آموزه‌های اسلامی، نخستین و اصلی‌ترین راهکار برای کنترل و سامان‌دهی قوّه شهوت، ازدواج است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با بیانی روشن، جوانان را به این امر توصیه کرده و فرموده‌اند:

«یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمُ الْبَاهَ فَلْیَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَ أَحْصَنُ لِلْفَرْج‏؛(2)

ای جوانان، هر یک از شما که توانایی ازدواج دارد، حتماً اقدام کند، زیرا بهترین وسیله است که چشم را از نگاه‌های آلوده و عورت را از بی‌عفّتی محافظت می‌کند

این حدیث گویای آن است که اسلام به‌جای سرکوب قوای طبیعی انسان، راه درست و مشروع بهره‌برداری از آن را پیشنهاد می‌دهد.

در کنار توصیه‌ی مؤکد اسلام به ازدواج به‌عنوان راه‌حل اصلی مدیریت شهوت، برای کسانی که به هر دلیل امکان ازدواج ندارند، نیز راهکار مشخصی ارائه شده است. قرآن کریم در آیه‌ی 33 سوره نور دستور می‌دهد:

«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛

کسانی که قدرت و شرایط ازدواج ندارند، باید عفت و خویشتن‌داری پیشه کنند

در ادامه آیه نیز آمده است: «تا آنکه خداوند آنان را از فضل خویش بی‌نیاز گرداند». این توصیه قرآنی بیانگر آن است که خویشتن‌داری در برابر غریزه، نه‌تنها ممکن، بلکه مطلوب و مورد رضایت الهی است. در چنین شرایطی، فرد مؤمن باید با توکل به خدا، تقویت ایمان، مراقبت بر نگاه و پرهیز از زمینه‌های تحریک، عفاف را پیشه کرده و یقین داشته باشد که پاداش این صبر، مدد الهی و گشایش در امور خواهد بود.

البته باید پذیرفت که کنترل شهوت، به‌ویژه در دوره‌هایی که زمینه‌های تحریک و فساد گسترده شده، کار آسانی نیست و گاه نیازمند مبارزه‌ای جدی با نفس و امیال درونی است. در این زمینه، روایتی کوتاه اما پرمغز از امام علی علیه‌السلام وجود دارد که می‌فرماید:

«قَاوِمِ الشَّهْوَهَ بِالْقَمْعِ لَهَا تَظْفَر؛(3)

در برابر شهوت و امیال نفسانی، به‌قصد سرکوبی و قلع و قمع آن مقاومت کن تا پیروز شوی

این روایت نشان می‌دهد که پیروزی بر شهوت و هواهای نفسانی تنها با تمرین، صبر و پایداری ممکن است. هرچه انسان بیشتر در برابر تمایلات ناپسند ایستادگی کند، قوای نفس کنترل‌شده‌تر و تمایلات انحرافی تضعیف می‌شود.

البته، باید توجه داشت که اسلام تنها به توصیه‌های کلی بسنده نکرده، بلکه برای کنترل شهوت راهکارهایی عملی، قابل‌اجرا و مؤثر ارائه داده است. در صورت عمل به این راهکارها، می‌توان میل جنسی را در مسیر صحیح کنترل و مدیریت کرد.

 در ادامه، به برخی از مهم‌ترین این راه‌حل‌ها اشاره خواهد شد.

د: سایر راه‌حل‌های کمک به کنترل شهوت

در ادامه به برخی دیگر از راهکارهای کنترل شهوت اشاره خواهد شد.

1. ذکر خدا

نخستین و مهم‌ترین راهکار در کنترل شهوت، ذِکر خداوند و یاد مداوم اوست. یاد خدا، دل را آرام و نفس را مهار می‌کند و انسان را از غفلت که زمینه‌ساز گناه است، بازمی‌دارد. قرآن کریم در آیه 28 سوره رعد می‌فرماید:

«أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛

آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد

این آرامش درونی، قدرت تصمیم‌گیری را تقویت کرده و انسان را از اسارت امیال شهوانی دور می‌سازد. یکی از مهم‌ترین مصادیق ذکر الهی که نقش بسیار مؤثری در کنترل شهوت دارد، نماز است. خود قرآن کریم در آیه 14 سوره طه صراحتاً به این حقیقت اشاره می‌کند:

«أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی؛

نماز را برای یاد من به‌پا دار

این آیه نشان می‌دهد که نماز، از بهترین شکل‌های یاد خداوند است و همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، یاد خدا قلب را آرام و انسان را از انحراف بازمی‌دارد. علاوه بر این، خداوند در آیه‌ای 45 سوره‌ی عنکبوت درباره نقش نماز در مهار قوای شهوانی می‌فرماید:

«أَقِمِ الصَّلَاهَ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ؛

نماز را برپا دار، یقیناً نماز انسان را از فحشا و منکر بازمی‌دارد

در همین راستا، روایت زیبایی نیز آمده است که نقش نماز شب را در غلبه بر شهوت برجسته می‌سازد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید:

«إِذَا غَلَبَتْ عَلَیْکَ الشَّهْوَهُ فَاغْلِبْهَا بِالاخْتِصَارِ؛(4)

هرگاه شهوت بر تو غالب شد، با اختصار آن را مغلوب کن

مفسران این حدیث، «اختصار» را به نماز شب تفسیر کرده‌اند و گفته‌اند که استمرار بر نماز شب و تهجّد، باعث می‌شود تمایلات نفسانی کاهش یافته و روح انسان بر بدن و امیال آن غلبه پیدا کند.(5)

بنابراین، نماز ـ به‌ویژه با حضور قلب و در دل شب ـ همچون سپری محکم در برابر وسوسه‌های شهوانی عمل می‌کند و یکی از مؤثرترین ابزارهای سلوک اخلاقی و معنوی در اسلام به شمار می‌رود.

همچنین، سایر اعمالی که انسان را به خداوند نزدیک می‌سازد، مانند قرائت قرآن، توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام و خواندن دعاهای مأثور نیز نقش مؤثری در کنترل شهوت و تقویت نیروی خویشتن‌داری دارند. این اعمال معنوی با زنده نگه‌داشتن یاد خدا در دل انسان، محیط ذهنی و روحی فرد را از آلودگی‌ها دور می‌سازد و نوعی قدرت بازدارندگی ایجاد می‌کند.

2. کنترل فکر

یکی دیگر از راه‌های مؤثر در کنترل شهوت، کنترل فکر است. همان‌طور که در روایت‌ها آمده، گاهی افکار و تخیلات می‌توانند زمینه‌ساز گناه و انحرافات جنسی شوند. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی به نقل از حضرت عیسی علیه‌السلام می‌فرمایند:

«إِنَّ مُوسَى نَبِیَّ اللَّهِ علیه‌السلام أَمَرَکُمْ أَنْ لَا تَزْنُوا وَ أَنَا آمُرُکُمْ أَنْ لَا تُحَدِّثُوا أَنْفُسَکُمْ بِالزِّنَا فَضْلًا عَنْ أَنْ تَزْنُوا فَإِنَّ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالزِّنَا کَانَ کَمَنْ أَوْقَدَ فِی بَیْتٍ مُزَوَّقٍ فَأَفْسَدَ التَّزَاوِیقَ الدُّخَانُ وَ إِنْ لَمْ یَحْتَرِقِ الْبَیْت‏؛(6)

موسی به شما دستور داد که زنا نکنید و من به شما دستور می‌دهم که فکر زنا هم در سر نپرورانید تا چه رسد به این‌که زنا کنید؛ زیراکسی که خیال زنا کند، مانند کسی است که در خانه‌ای نقش و نگار شده دود و آتش به پا کند. چنین کاری گرچه خانه را نمی‌سوزاند، ولی زینت و صفای آن را مکدر و فاسد می‌کند

این حدیث تأکید دارد بر این‌که حتی اندیشیدن به گناه، در درازمدت می‌تواند تأثیر منفی بر روح و ذهن انسان بگذارد، همچنان که دود آتش می‌تواند فضای خانه را آلوده کند، بدون آنکه خانه را بسوزاند؛ بنابراین، در مرحله اول، باید به کنترل و تصفیه افکار پرداخت.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:

«من کثر فکره فى المعاصى دعته الیها؛(7)

کسی که درباره گناه بسیار بیندیشد، سرانجام به آن کشیده خواهد شد

این سخن هشدار می‌دهد که اندیشیدن مکرر درباره گناه، به‌ویژه در موضوعات جنسی، نهایتاً می‌تواند فرد را به سمت ارتکاب آن گناه سوق دهد. پس یکی از مؤثرترین راه‌ها برای کنترل شهوت، جلوگیری از ورود و تفکر در افکار شهوانی و وسوسه‌های نفس است.

3. کنترل چشم و گوش

یکی از راه‌های مهم در کنترل شهوت، کنترل چشم و گوش است. در قرآن کریم، به مسلمانان دستور داده شده است که از نگاه‌های حرام و تحریک‌آمیز دوری کنند:

«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ؛(8)

به مردان مؤمن بگو که نگاه‌های خود را فروبگذارند و فرج‌های خود را حفظ کنند...»

 همچنین در آیه بعدی برای زنان مؤمن نیز همین دستور آمده است:

«و به زنان مؤمن بگو که چشم‌های خود را فروگیرند و فرج‌های خود را حفظ کنند.»(9)

این آیات نشان می‌دهد که یکی از راه‌های جلوگیری از گناه و حفظ عفاف، پرهیز از نگاه‌های تحریک‌آمیز است. کنترل نگاه یکی از اصلی‌ترین راه‌های مبارزه با شهوت است.

در کنار چشم، کنترل گوش نیز اهمیت زیادی دارد. در این راستا، گوش دادن به موسیقی‌های تحریک‌آمیز و مبتذل نیز باید از آن اجتناب کرد، چراکه این صداها و آهنگ‌ها می‌توانند انگیزه‌های جنسی را تقویت کنند و به تضعیف اراده و شهوات منجر شوند.

4. توجه به پاداش عفت ورزی

یکی از راه‌های مؤثر برای کنترل شهوت، توجه به پاداش‌های اخروی است. یکی از بزرگ‌ترین انگیزه‌ها برای پرهیز از گناهان، به‌ویژه گناهان جنسی، درک پاداش‌های عظیم الهی است که در دنیا و آخرت به کسانی که نفس خود را از خواهش‌ها و شهوات آلوده نگه می‌دارند، داده می‌شود.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند:

«مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَات‏؛(10)

کسی که به بهشت علاقه دارد، خواهش‌های نفس و شهوات را فراموش کند

این فرمایش امام علی علیه‌السلام به ما یادآوری می‌کند که یکی از مهم‌ترین انگیزه‌های ترک شهوات دنیوی، توجه به پاداش‌های اخروی است. اگر انسان بخواهد به سعادت ابدی دست یابد و در بهشت جایگاه عالی داشته باشد، باید از پیروی از تمایلات نفسانی خودداری کند و در مسیر تقوی و پاکدامنی قدم بردارد.

5. کم خوردن و روزه گرفتن

یکی دیگر از راهکارهای مؤثر برای کنترل شهوت، کم خوردن و روزه گرفتن است. در روایت‌ها آمده است که پرخوری می‌تواند سبب طغیان و تسلط بر انسان شود. امام محمدباقر علیه‌السلام در این زمینه فرموده‌اند:

«هرگاه شکم پر شود، طغیان می‌کند.»(11)

این روایت نشان می‌دهد که سیری بیش‌ازحد می‌تواند کنترل انسان را از دستش بیرون ببرد و زمینه‌ساز پرورش امیال نفسانی و شهوت گردد؛ بنابراین، کم خوردن و در حد نیاز بدن، غذا مصرف کردن، به انسان کمک می‌کند تا بر شهوت و تمایلات خود مسلط شود.

یکی از مؤثرترین روش‌ها برای این کنترل، روزه گرفتن است. روزه، نه‌تنها برای تطهیر روح و بدن، بلکه برای کنترل شهوت و طغیان‌های نفسانی نیز بسیار مفید است. پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در حدیثی خطاب به جوانان می‌فرمایند:

«یَا مَعْشَرَ الشُّبَّانِ عَلَیْکُمْ بِالْبَاءَهِ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَعَلَیْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ؛(12)

ای گروه جوانان! هر کس توانایی ازدواج دارد، باید ازدواج کند و هر کس ندارد، باید روزه بگیرد؛ زیرا روزه شهوت را می‌شکند

این حدیث نشان می‌دهد که روزه‌داری به‌ویژه برای کسانی که به دلیل شرایط خاص نمی‌توانند ازدواج کنند، به‌عنوان راهی برای حفظ عفاف و کنترل امیال جنسی توصیه شده است.

6. استفاده از برخی خوراکی‌ها

یکی دیگر از روش‌های کنترل شهوت، استفاده از برخی خوراکی‌ها است که در متون دینی به آن اشاره شده است. در برخی روایات آمده که مصرف برخی غذاها می‌تواند در کاهش و کنترل شهوت مؤثر باشد.

برای مثال، دریکی از روایات آمده است:

«الِاصْطِبَاغُ بِالْخَلِّ یَقْطَعُ شَهْوَهَ الزِّنَا.(13)

خوردن سرکه، شهوت زنا را قطع می‌کند

این حدیث اشاره دارد به این‌که برخی مواد غذایی مانند سرکه می‌توانند تأثیراتی در کاهش تمایلات جنسی و تقویت کنترل بر نفس داشته باشند. این نوع توصیه‌ها نشان می‌دهد که علاوه بر راهکارهای معنوی و رفتاری، تغذیه نیز نقش مهمی در مهار و کنترل شهوت ایفا می‌کند.

 

نتیجه‌گیری

بررسی آموزه‌های اسلامی نشان می‌دهد که اسلام نه‌تنها شهوت را به‌عنوان نیرویی طبیعی و فطری نفی نمی‌کند، بلکه بر ضرورت کنترل، تعدیل و هدایت آن در مسیر درست تأکید دارد. برخلاف برخی باورهای رایج، هیچ دعای خاص و مستقلی برای رفع یا نابودی کامل شهوت در متون معتبر دینی وجود ندارد؛ بلکه توصیه‌ها بر تقوا، خویشتن‌داری، ازدواج، روزه، ذکر خدا و مراقبت از افکار و نگاه‌ها متمرکز است. همچنین، بسیاری از دعاها و دستورالعمل‌هایی که در فضای مجازی تحت عنوان دعاهای بستن شهوت یا کنترل جنسی منتشر می‌شوند، فاقد سند معتبر بوده و نباید مورد اعتماد قرار گیرند. به‌جای این قبیل راهکارهای بی‌پایه، بازگشت به متون اصیل اسلامی و عمل به توصیه‌های اخلاقی و معنوی می‌تواند راهی مطمئن برای کنترل این غریزه باشد. درنهایت، آنچه در این مسیر بیش از هر چیز مؤثر است، اراده‌ی جدی، توکل به خداوند و تمرین مستمر برای خودسازی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. على بن الحسین، امام چهارم علیه‌السلام‏، الصحیفه السجادیه، محقق/مصحح: ندارد، قم: دفتر نشر الهادى‏، 1376 ش‏، ص 168، ح 39.

2. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، محقق/مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضى‏، 1412 ق‏، ص 197.

3. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق/مصحح: رجائى، سید مهدى‏، قم: دار الکتاب الإسلامی‏، 1410 ق‏، ص 502، ح 90.

4. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، محقق/مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دار الحدیث‏، 1376 ق، ص 137، ح 3118.

5. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، محقق/مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366 ش‏، ج‏3، ص 187.

6. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏5، ص 542، ح 7.

7. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، محقق/مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366 ش‏، ج‏5، ص 321، ح 8561.

8. سوره‌ی نور آیه 30.

9. سوره‌ی نور آیه 31.

10. شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه، محقق/مصحح: صالح، صبحی‏، قم: هجرت‏، 1414 ق‏، ص 473.

11. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏6، ص 270، ح 10.

12. ابن أبی جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، محقق/مصحح: عراقى، مجتبى‏، قم: دار سید الشهداء للنشر، 1405 ق‏، ج‏1، ص 257، ح 27.

13. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏6، ص 330، ح 10.     

تغییر رویه قرآن با یهودیان و بشری بودن آن
تغییر رویه قرآن، در برخورد با یهودیان مدینه، پاسخی مستقیم به اقدامات خصمانه و عهدشکنی‌های مکررآنها مثل توطئه‌چینی برای ترور پیامبر و همکاری با دشمنان و... بود.

پرسش:

قرآن در مدت سالیان مختلف نسبت به یهودیان دچار تغییر رویه‌های متعددی می‌شود (اعم از سازش اولیه، عتاب خیرخواهانه و سپس دشمنی علنی و جنگ). آیا این تغییر رویه با وحیانی و الهی بودن قرآن منافات ندارد؟ آیا این دلیل بر این نیست که قرآن توسط خود پیامبر ساخته شده است (چون ابتدا تصور می‌کرد که می‌توان با یهود کنار آمد و آن‌ها ایمان می‌آورند ولی وقتی آن‌ها نپذیرفتند و... رو به دشمنی و جنگ گذاشت)؟!

پاسخ:

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پس از هجرت به مدینه به درخواست مردم آن شهر حکومت را به دست گرفت. حضرت در یکی از نخستین اقدامات خود به‌عنوان حاکم مدینه با هدف ایجاد صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز میان گروه‌های مختلف، ازجمله مهاجران، انصار و قبایل یهودی، «پیمان‌نامه مدینه» را منعقد کردند. این پیمان‌ شامل تعهداتی برای دفاع متقابل از مدینه در برابر حملات خارجی، آزادی دینی و حل‌وفصل اختلافات تحت مرجعیت پیامبر بود و زندگی مسالمت‌آمیز مسلمانان و یهودیان را به‌دنبال داشت. حقوق سیاسی و اجتماعی یهودیان محترم شمرده ‌شد و پیامبر آنان را مجبور به مسلمان شدن نکرد. یهودیان در جامعه اسلامی برای انجام فعالیت‌های اجتماعی، دینی و مذهبی خود از آزادی عمل برخوردار بودند.(1)

نحوه تعامل مسلمانان و یهودیان مدینه با هم

پس از انعقاد پیمان مدینه، یهودیان به‌تدریج اقدام به کارشکنی کردند. مهم‌ترین موارد آن‌ها بر این پایه است:

بنی‌قینقاع

 این قبیله اولین گروه از یهودیان بودند که آشکارا پیمان خود را شکستند. پس از پیروزی مسلمانان در غزوه بدر، شایعه کردند که پیامبر کشته شده و سپس به‌مرور خصومت خود را با مسلمانان افزایش دادند و حتی پیامبر را تهدید کردند. اوج این کارشکنی، حادثه‌ای در بازار بود که منجر به قتل یک مسلمان توسط یهودیان و در پی آن، واکنش مسلمانان شد. درنتیجه این اقدامات، پیامبر دستور محاصره بنی‌قینقاع را صادر کرد و پس از تسلیم‌شدن آن‌ها با این‌که حضرت مطابق پیمان‌نامه می‌توانستند آنان را به‌شدت مجازات کند، آنان را بخشید و به اخراج آنان از مدینه اکتفا کرد.

بنی‌نضیر

 این قبیله نیز پیش از غزوه احد در راستای تضعیف روحیه سپاه اسلام شایعه‌پراکنی کرد و پس از جنگ با پذیرایی از ابوسفیان و خبرچینی برای او عملاً پیمان را نقض کردند. حضرت این اقدامات را نادیده گرفتند تا این‌که با انداختن سنگی بزرگ بر سر پیامبر اقدام به ترور ایشان کردند. سپاه اسلام بنی‌نضیر را محاصره و این بار نیز حضرت از مجازات آنان چشم‌پوشی و به اخراج آنان از مدینه بسنده کرد.

 بنی‌قریظه

 این قبیله خطرناک‌ترین کارشکنی را در جریان جنگ احزاب (خندق) در سال پنجم هجری انجام داد. یهودیان اخراج‌شده به سراغ مشرکان مکه رفته و آنان را با وعده‌های مالی و نظامی به جنگ با مسلمانان تحریک و تشویق کردند و سرانجام هم موفق شدند. سپاه مشرکان به مدینه لشکر کشید و این شهر را محاصره کرد. درحالی‌که مسلمانان در شرایط بسیار دشواری قرار داشتند، بنی‌قریظه با مشرکان مکه تبانی کردند و قصد داشتند از پشت به مسلمانان حمله کنند. ترس مسلمانان از خیانت یهودیان بسیار بیشتر از ترسشان نسبت به مشرکان قریش بود. پس از پایان جنگ، آیات 56 و 57 سوره انفال درباره پیمان‌شکنی یهودیان نازل شد و پیامبر موظف به برخورد عملی با آنان شد. حضرت به سراغ بنی‌قریظه رفت و آنان را محاصره کرد. آنان حاضر نشدند تسلیم بشوند و جزیه بپردازند. درنهایت، آنان سعدبن‌معاذ که خودش قبلاً یهودی و موردقبول دو طرف بود را به‌عنوان حَکَم و داور انتخاب کردند. سعد که یهودیان را به‌خوبی می‌شناخت و می‌دانست اگر مسلمانان آنان را رها کنند، آنان نیز همانند یهودیان قبلی شروع به توطئه علیه مسلمانان خواهند کرد، مطابق کتاب مقدس یهودیان (تَنَخ) (2) علیه خود آنان حکم داد.

مطابق حکمیت سعد مردانی که در خیانت دست داشتند، اعدام (3) و زنان و کودکانشان به اسارت گرفته شدند. قرآن به این مجازات اشاره کرده است:

﴿وَ أَنْزَلَ اَلَّذِینَ ظٰاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ مِنْ صَیٰاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً﴾؛ (4) و [خدا] کسانی را از اهل کتاب که گروه‌های دشمن را پشتیبانی کردند از قلعه‌های محکم و استوارشان پایین کشید و در دل‌هایشان ترس افکند، گروهی را ‌کشتید و گروهی را اسیر کردید.(5)

چرایی تغییر رویه قرآن در برابر یهودیان

تغییر رویه قرآن در مواجهه با یهودیان، نه‌تنها منافاتی با وحیانی بودن آن ندارد، بلکه نشانه حکمت و عدالت الهی است. توضیح آن‌که قرآن یک کتاب ساکن و ایستا نیست که بدون توجه به وقایع و کنش‌های انسانی، دستورات ثابتی صادر کند. بسیاری از آیات در واکنش به حوادث، چالش‌ها و رفتارهای مردم نازل شده‌اند. رویه قرآن در ابتدای ورود پیامبر به مدینه همزیستی مسالمت‌آمیز بود و انتظار می‌رفت یهودیان به پیامبری که منتظر آمدنش بودند ایمان بیاورند یا حداقل در کنار مسلمانان زندگی کنند؛ اما یهودیان به‌تدریج پیمان‌های خود را نقض و به شایعه‌پراکنی، خبرچینی، توطئه‌چینی برای ترور پیامبر اقدام کردند و حتی در حساس‌ترین لحظات با دشمنان مسلمانان متحد شدند. آیات قرآن ناظر بر این حوادث بودند و رویکردها بر اساس این خیانت‌ها و خصومت‌ها تغییر یافت. تغییر رویه، نه از سر انتقام شخصی پیامبر، بلکه نتیجه خیانت‌ها و خصومت‌های شدید خود یهودیان بود که امنیت جامعه اسلامی را به خطر انداخت؛ لذا شدت عمل مسلمانان فقط شامل یهودیانی شد که پیمان‌شکنی کردند.

نتیجه‌گیری:

تغییر رویه قرآن نسبت به یهودیان مدینه، از سازش اولیه تا مقابله، نتیجه مستقیم نقض‌های مکرر پیمان مدینه توسط یهودیان بود. آنان با اقداماتی نظیر شایعه، جاسوسی، توطئه ترور و همکاری با دشمنان، امنیت جامعه اسلامی را به خطر انداختند. اگر قرآن بدون این‌که یهودیان با پیمان مخالفت کنند، رویه خود را تغییر می‌داد یا دگرگونی رویکرد قرآن با دگرگونی رویکرد یهودیان مطابق و مناسب نبود، این می‌توانست دلیل بشری بودن قرآن باشد؛ اما اولاً تغییر رویه قرآن پس از تغییر رویه یهودیان و ثانیاً مطابق و مناسب با آن بود؛ به همین دلیل این تغییر رویه نه‌تنها نشانه بشری بودن قرآن نیست، بلکه بیانگر این است که قرآن ازسوی خداوند عادل و حکیم نازل شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. علی‌بیگی، حسین، «یهودیان و برخورداری از آزادی‌های مدنی در دولت پیامبر»، معرفت ادیان، 1399 ش، شماره 42، صص 59 تا 76.

2. کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان (ترجمه قدیم)، سِفر تثنیه، فصل 20، عبارات 1-14.

3. پژوهشگران معتقدند یهودیانی که در این واقعه اعدام شده‌اند، حداکثر چهل تا پنجاه نفر بوده‌اند. ر.ک: محسنی، مصطفی، «تحلیل رفتار پیامبر اکرم با یهودیان بنی‌قریظه در مدینه»، مبلغان، 1401 ش، شماره 281، صص 28 تا 36، ص 33-36.

4. سوره احزاب‏، آیه 26.

5. محسنی، مصطفی «تحلیل رفتار پیامبر اکرم با یهودیان بنی‌قریظه در مدینه»، ص 29-32.

نقش خدا و ایمان در معنا بخشی به زندگی
ازنگاه فیلسوفان خداباور اگر خدا نباشد زندگی نه مقصدی دارد نه ارزشی و نه پشتوانه‌ای برای اخلاق.درنتیجه دلیلی برای تعهد به اخلاقیات یا خیر عمومی نیز باقی نمی‌ماند

پرسش:

چرا اگر خدا یا ایمان به خدا وجود نمی‌داشت، منطقاً زندگی بی‌معنا و پوچ می‌شد؟

 پاسخ:

مسئله معنا در زندگی، یکی از بنیادی‌ترین دغدغه‌های انسان معاصر است؛ انسانی که در دل پیشرفت‌های فناورانه و هیاهوی دنیای مدرن، اغلب دچار نوعی خلأ درونی و سردرگمی وجودی می‌شود. تجربه‌ی تُهی بودن، بی‌هدفی و احساس پوچی، پدیده‌ای فراگیر در میان بسیاری از انسان‌هاست، به‌ویژه زمانی که زندگی تنها در چارچوب لذت، موفقیت مادی یا بقاء زیستی تفسیر می‌شود.

در این میان، دین‌باوران بر این باورند که ریشه‌ی این بحران، در گسست انسان از مبدأ متعال نهفته است. ازنظر آنان، اگر زندگی انسان از یک حقیقت برتر و غایتی مقدس سرچشمه نگیرد، همه تلاش‌ها، اهداف و ارزش‌ها، درنهایت در برابر مرگ و فنا، بی‌پشتوانه و بی‌ثمر جلوه خواهد کرد.

در ظاهر، ممکن است هر فردی برای زندگی خود هدفی بسازد و آن را معنادار بداند؛ اما پرسش اساسی این است که آیا این اهداف، بدون پیوند با حقیقتی مطلق و فراتر از انسان، می‌توانند پایداری، عمق و اعتبار واقعی داشته باشند؟ آیا بدون باور به خدا، می‌توان تصویری عقل‌پسند از معنای زندگی ترسیم کرد؟ (1)

در این نوشتار، به تحلیل این مسئله خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه بدون خدا، بنیادهای معنا فرومی‌ریزند و زندگی دچار خلأ جدی می‌شود. این تحلیل در سه نکته اصلی سامان خواهد یافت.

نکته اول: نبود خدا و فروپاشی معنای نهایی زندگی

برخی فیلسوفان خداباور استدلال می‌کنند که در غیاب خدا یا ایمان به او، زندگی انسان به لحاظ غایت و ارزش، بی‌معنا و پوچ می‌شود. این دیدگاه بر این اساس استوار است که بدون وجود یک مرجع متعالی، زندگی از هدف نهایی و معنای غایی تهی می‌گردد. به باور این متفکران، در نظام الهی، زندگی انسان در امتداد طرحی الهی تعریف می‌شود: نزدیک‌شدن به خدا، رشد روحانی و حیات ابدی پس از مرگ؛ (2) اما اگر خدا وجود نداشته باشد، زندگی صرفاً به زنجیره‌ای از وقایع تصادفی و زیستی تقلیل می‌یابد که آغاز و پایانی بی‌هدف دارد.

در چنین تصویری، مرگ پایان قطعی و خاموشی مطلق است؛ هر تلاش و موفقیتی درنهایت ناپایدار و محکوم به فراموشی است و این افق تاریک می‌تواند منجر به احساس پوچی و بیهودگی شود. (3)

برخی فیلسوفان بر این باورند که در غیاب خدا و باورهای دینی، بنیان‌های پایدار اخلاق فرو می‌ریزد؛ چراکه معیار نهایی تمایز خوبی و بدی و داور پاداش‌دهنده (خدا)، غایب است. در چنین شرایطی، همه یا برخی از ارزش‌های اخلاقی ممکن است به امری نسبی و تابع ذائقه فرهنگی بدل شوند؛ آنچه زمانی پسندیده بود، ناپسند شود و برعکس. افزون بر این، انگیزه برای پایبندی به اخلاق نیز سست می‌شود، زیرا دیگر پاداشی غایی یا معنایی عمیق برای آن متصور نیست. ازاین‌رو، نه‌تنها زندگی معطوف به رضایت خداوند نخواهد بود، بلکه ضرورتی ندارد که معطوف به اخلاق یا رضایت دیگران نیز باشد.(4)

از این نظر، تنها با فرض وجود خدا، می‌توان برای زندگی، معنایی مثبت و مبتنی بر ارزش‌های حقیقی قائل شد؛ معنایی که به زندگی عمق، جهت و هدفی اصیل می‌بخشد.

نکته دوم: امکان معنابخشی به زندگی بدون ایمان به خدا

برخی فیلسوفان، به‌ویژه در مکتب اگزیستانسیالیسم، معتقدند که زندگی بدون وجود خدا نیز می‌تواند معنایی داشته باشد. این دیدگاه بر این باور استوار است که انسان، حتی در نبود خدا، قادر است خود به‌طور فعال معنا و هدف زندگی‌اش را خلق کند. از این منظر، زندگی افراد خداناباور را نمی‌توان کاملاً بی‌معنا دانست، زیرا آن‌ها می‌توانند بر اساس ارزش‌هایی مانند نوع‌دوستی، انسان‌دوستی، حفاظت از محیط‌زیست و احترام به موجودات زنده، به زندگی خود معنا ببخشند. بااین‌حال، این فیلسوفان اذعان دارند که زندگی بدون ایمان به خدا، از منظر متعالی و جامع، می‌تواند تهی و پوچ به نظر برسد؛ اما انسان باید با آگاهی از این پوچی، علیه آن مقاومت کند و از طریق شورش و تعهد به ارزش‌های انسانی، زندگی خود را به شیوه‌ای معنادار و ارزشمند شکل دهد. نمونه نمادین این دیدگاه، اسطوره سیزیف (5) است که در آن فردی بی‌وقفه تلاشی بی‌ثمر می‌کند، اما به‌رغم این پوچی ظاهری، شورشی آگاهانه نسبت به این سرنوشت شکل می‌دهد و به زندگی معنا می‌بخشد. (6)

اگرچه این نظریات تلاش می‌کنند نشان دهند که زندگی بدون ایمان به خدا نیز می‌تواند معنایی داشته باشد، اما واقعیت این است که خود این دیدگاه‌ها درنهایت تهی بودن عمیق زندگی بدون خدا را به رسمیت می‌شناسند. معنایی که آن‌ها ارائه می‌کنند غالباً محدود به سطحی‌ترین لایه‌های معنا است، یعنی بر مبنای نیازهای گذرا و ارزش‌های نسبی انسانی که فاقد ثبات و عمق متعالی هستند؛ به‌عبارت‌دیگر، این معنا به‌نوعی «حداقل معنا» یا «معنای کاهشی» تبدیل می‌شود که نمی‌تواند پاسخگوی نیاز ذاتی انسان به هدفی فراگیر، پایدار و جامع باشد.

علاوه بر این، پیروان این مکتب فلسفی خود نیز به محدودیت‌های این معنا واقف‌اند و بر ناکافی بودن آن اذعان دارند؛ چراکه تجربه زیسته بسیاری از خداناباوران نشان داده است که فقدان اعتقاد به خدا اغلب با احساس عمیق پوچی، سردرگمی و بی‌معنایی همراه است. این امر گواه آن است که معنابخشی صرفاً از طریق ارزش‌ها و معیارهای انسانی که بر پایه ایمان و جهان‌بینی الهی استوار نیستند، نمی‌تواند خلأ بزرگ معنوی انسان را پر کند و درنهایت به رضایت و آرامش پایدار منجر شود.

بنابراین، هرچند این نظریات قدمی در جهت پاسخگویی به دغدغه معنا برداشته‌اند، اما به دلیل طبیعت محدود و نسبی معنای ارائه شده، نمی‌توانند جایگزین معناداری عمیق، کامل و جامع باشند که ایمان به خدا و اهداف متعالی دینی فراهم می‌آورد. این تفاوت بنیادین، یکی از مهم‌ترین چالش‌های فلسفه معنای زندگی بدون خدا است.

نکته سوم: نقش ایمان به خدا در غنای معنای زندگی و تاب‌آوری انسانی

ایمان به خداوند و اعتقاد به وجود او، زندگی انسان را به شکلی بنیادین معنا و ارزش می‌بخشد و حتی می‌تواند بار دشواری‌های زندگی را برای فرد قابل‌تحمل و گاه حتی لذت‌بخش نماید.

 در ادامه به‌اختصار به برخی از آثار مهم این ایمان در زندگی اشاره می‌کنیم:

الف. پرهیز از یأس و ناامیدی

اعتقاد به خداوندی رحیم و مهربان، منبعی پایدار از امید و آرامش است که انسان را در برابر ناگواری‌ها و شکست‌ها مقاوم می‌سازد. (7) مؤمنان با توکل به خدا و انتظار امدادهای الهی، از سقوط به ورطه ناامیدی جلوگیری می‌کنند و حتی در شرایط سخت، زندگی را بی‌معنا نمی‌دانند.

ب. رضایت و آرامش روانی

تسلیم و رضا به اراده الهی، عاملی اساسی در ایجاد آرامش درونی است. (8) چنین نگرشی موجب می‌شود که فرد، به‌جای تمرکز صرف بر خواسته‌ها و انتظارات شخصی، هدف خود را جلب رضایت خداوند بداند؛ این رویکرد فاصله بین وضع موجود و مطلوب را کاهش داده و از سرخوردگی جلوگیری می‌کند.

ج. غلبه بر احساس تنهایی

ایمان به خداوندی که همیشه حاضر و ناظر بر حال انسان است، خلأ تنهایی عاطفی را پر می‌کند. (9) مؤمن با ارتباط معنوی مستمر با خدا، خود را در پیوند با بی‌نهایت می‌یابد و از انزوا و خودخواهی‌های بشری رها می‌شود؛ این رابطه جایگزینی معنوی برای خلأهای عاطفی و اجتماعی دوران مدرن است.

د. هدف نهایی و سعادت اخروی

زندگی بدون هدفی متعالی مانند قرب به خدا و دستیابی به سعادت ابدی، به‌تدریج به بی‌معنایی می‌انجامد. ایمان به معاد و عدالت الهی انگیزه‌ای قوی به انسان می‌بخشد تا رفتار و اعمال خود را در مسیر تحقق اهداف والا تنظیم کند، زیرا باور دارد که روزی پاسخگوی کارهای خویش خواهد بود. (10) این چشم‌انداز، زندگی دنیا را به مرحله‌ای مقدمه‌ای برای حیات جاودانه تبدیل می‌کند.

ه. نگاه مثبت و خوش‌بینانه به زندگی

باور به حکمت و عدالت الهی، دیدگاهی مثبت نسبت به رویدادهای جهان به انسان می‌بخشد. مؤمنان مصائب و مشکلات را گذرا و بخشی از آزمایشی الهی می‌دانند و با اطمینان به رحمت گسترده خداوند، امیدوار و شادکام به زندگی ادامه می‌دهند. (11) چنین نگرشی کل نظام هستی را هدفمند و در بهترین شکل ممکن (احسن) ارزیابی می‌کند. (12)

نتیجه‌گیری:

معنای زندگی بدون ایمان به خدا دچار خلأ و ناپایداری می‌شود و زندگی تهی و پوچ به نظر می‌رسد. هرچند برخی فیلسوفان بدون خدا معنا ایجاد می‌کنند، این معنا غالباً محدود و نسبی است و نمی‌تواند نیاز عمیق انسان به هدفی فراگیر و پایدار را پاسخ دهد. ایمان به خدا، زندگی را به هدفی والا و ارزشمند متصل می‌کند که تاب‌آوری در برابر مشکلات را ممکن ساخته و احساس پوچی را رفع می‌کند. به همین دلیل، باور به خدا اصلی‌ترین راه برای یافتن معنای حقیقی و عمیق در زندگی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. احمدوند، معروف‌علی و سمیه طاهری اندانی، نقش اعتقاد به خدا در معنابخشی به زندگی، فصلنامه تحقیقات کلامی، زمستان 1394 ش، شماره 11، ص 8.

2. به‌عنوان نمونه: صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی االسفار العقلیه االربعه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‌، ط 3، 1981 م، ج 9، ص 244؛ متز، تدئوس، آثار جدیدی درباره معنای زندگی، ترجمه محسن جوادی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1388 ش، ص 18-26.

3. Craig, WL, Reasonable faith: Christian truth and apologetics, 3rd edition, Wheaton: Crossway Books, 2008, p. 69

4. Plantinga, Alvin, Where the Conflict Really Lies: Science, Religion, & Naturalism, Oxford, Oxford University Press, 2011, pp. 309-314

5. شخصیتی اسطوره‌ای در ادبیات یونان باستان، سیزیف در اساطیر یونان به خاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته‌سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همین‌که به قله می‌رسد، سنگ به پایین می‌غلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد. کار او مظهر کار پوچ و بی‌حاصل در ادبیات غرب است.

6. کامو، آلبر، افسانه سیزیف، ترجمه محمود سلطانیه، تهران، نشر جامی، چ 2، 1385 ش، ص 133.

7. برای نمونه، رک: سوره زمر، آیه 53: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.»

8. برای نمونه، رک: سوره بقره، آیه 112: «بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ.»

9. برای نمونه، رک: سوره حدید، آیه 4: «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ.»

10. برای نمونه، رک: سوره حجر، آیات 92 -93: «فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُون.»

11. برای نمونه، رک: سوره بقره، آیات 156-157: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ * أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.»

12. احمدوند و طاهری اندانی، نقش اعتقاد به خدا در معنابخشی به زندگی، ص 9-13.

صفحه‌ها