پرسش وپاسخ

خلأ وجودی انسان را، هیچ محبتی جز محبت خدا پر نمی‌کند و علاقه انسان به سایر انسان‌های الهی نیز در همین راستا شکل می‌گیرد.

پرسش:
آیا عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام از نوع عشق مجازی است یا حقیقی؟ و چه تفاوتی با عشق‌های دنیوی دارد؟
 

پاسخ:
مقدمه
انسان فطرتاً اهل محبت آفریده شده و از بدو خلقت، عشق به خدا در قلب او به ودیعه گذارده شده است. خلأ وجودی انسان را، هیچ محبتی جز محبت خدا پر نمی‌کند و علاقه انسان به سایر انسان‌های الهی نیز در همین راستا شکل می‌گیرد. از دیگر سو دنیا و مظاهر دنیایی  این ظرفیت و قابلیت را دارند که جای عشق حقیقی را گرفته و انسان را اسیر عشق‌های مادی کنند. به همین دلیل انسان مؤمن همواره در میدان نبرد میان این دو گونه عشق گرفتار است.
 حال پرسش این است که محبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام در کدام‌یک از این دو‌دسته جای می‌گیرد؟ آیا این نوع محبت در دایره‌ی عشق حقیقی معنا می‌یابد یا چون محبت انسان به انسان است از نوع عشق مجازی است؟ و اساساً چه تفاوتی میان محبت الهی و دیگر عشق‌های دنیوی وجود دارد؟
عشق و محبت الهی
وقتی عشق و محبت الهی در قلب انسان وارد شود انسان نه‌تنها خدا را دوست خواهد داشت؛ بلکه هرآن‌چه را نیز به خداوند منتسب می‌شود، دوست می‌دارد. از همین رو محبت اهل‌البیت علیهم‌السلام که انسان‌هایی الهی بوده و در مسیر خداوند قدم برداشته‌اند در قلب انسان جایگاه ویژه‌ای پیدا خواهد کرد. این محبت، انسان را به‌سوی معرفت، عمل صالح و تهذیب نفس سوق می‌دهد و از جنس عشق الهی است. از دیگر سو عشق مجازی زمانی پدید می‌آید که انسان مسیر طبیعی عشقِ فطری خود را از محبوب حقیقی منحرف کند و دل به محبوبی غیرالهی بسپارد؛ چنان‌که دراین‌باره گفته‌اند: «آدمی بر اسـاس فطرتش عاشـق آفریده شـده؛ بلکه خدا در فطرت تمام موجـودات حـب ذاتـی را قـرار داده و موجـودات بـه سـبب همیـن عشـق ذاتـی متوجـه بـه کمـال مطلـق و طالـب و عاشـق جمیـل علـی الاطلاق می‌باشند. به‌عبارت‌دیگر هـر وجودی عجین با عشـق و حب اسـت و نبود عشـق و حب به معنای نبود وجود اسـت. باتوجه‌ به این امر اگر انسـانی دل خود را از حب خدا خالی کند؛ به سـبب این‌که حب بـه کمـال در ذات او قـرار دارد؛ قلـب او نمی‌تواند بـدون محبـوب سـر کنـد؛ بنابرایـن دل دنبـال محبوبـی دیگـر می‌گردد و چـون خـدا کنـار گـذارده شـده؛ ناچـار کسـی و یـا چیـزی غیـر از محبـوب واقعـی را جایگزیـن او می‌کند تـا ایـن خلأ ذاتـی را جبـران نمایـد؛ بنابراین دچـار حـب غیـر خدا می‌گردد.» (1)
 باتوجه‌به آنچه گفته شد عشق مجازی زمانی سر برمی‌آورد که در روح انسان خلأ عشق حقیقی وجود داشته باشد.

عشق دنیوی (در عرض عشق الهی)
«اگـر حب غیر خـدا، حبـی مسـتقل و در عـرض حـب خـدا باشـد؛ امـکان جمـع بیـن آن دو نیسـت؛ زیـرا انسـان دارای یک قلب اسـت؛ بنابراین ممکن نیسـت کسـی بین دو اعتقاد متنافی و دو رأی متناقـض جمـع کنـد. اگـر دو اعتقـاد، متنافـی باشـند؛ بایـد بدانیـم دو قلـب بـه آن دو معتقـد اسـت؛ یعنـی دو فـرد مخالـف کـه هـر یـک بـه یکی از آن دو اعتقاد، معتقد اسـت؛ بنابراین عشـق و دوسـتی خدا و دوستی‌ای که مقابل عشـق به خدا و در عرض آن اسـت؛ در یـک قلـب نمی‌گنجد. مبتنـی بـر این امر اگر دوسـتی و عشـق به غیر‌خـدا تمام قلب انسـانی را تسـخیر کـرده باشـد؛ قلـب او قلبـی اسـت کـه از وجـود خدا خالی شده اسـت.» (2) بنابراین، وقتی انسان عاشق امری غیرالهی می‌شود و به‌اصطلاح دچار عشق مجازی می‌شود این عشق در عرض عشق خدا قرار گرفته و قابلیت جمع میان این دو وجود ندارد. چنین عشقی تمام قلب را به خود مشغول می‌کند، قلب را از حضور الهی تهی می‌سازد و انسان را به اسارت دل‌بستگی‌های ناپایدار درمی‌آورد.

عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام (در طول عشق الهی)
عشقی که در طول محبت الهی باشد، انسان را به خداوند نزدیک‌تر می‌کند. محبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام از این جنس است. مؤمن برای دستیابی به حقیقت و برای کشف معرفت از واسطه‌هایی بهره می‌برد. بهترین واسطه‌ها اهل‌البیت علیهم‌السلام‌اند؛ بنابراین این عشق همچون عشق به خداوند متعال در دایره عشق حقیقی قرار می‌گیرد. در نگاه اسلام محبت به پیامبر و اهل‌بیت امتداد محبت الهی تلقی می‌شود. البته یک نکته ظریفی وجود دارد و آن اینکه منظور از عشق به اهل‌البیت صرفاً ایجاد عاطفه شخصی و فردی نیست؛ بلکه شرط این محبت گره‌خوردن آن بامعرفت است تا بتواند انسان را به سرمنزل مقصود برساند. توصیه به زیارت و توسل به اهل‌البیت علیهم‌السلام و همراه ساختن این زیارت با عنصر معرفت به این دلیل است تا محبت به حضرات معصومین از بعد عاطفی صِرف، عبور کرده و به معنا دست یابد. شاید یکی از دلایل نهی خروج از موازین شرعی در عزاداری‌ها و حفظ شعائر دینی نیز این باشد که باید این عشق نیز در مسیر صحیح خود یعنی عشق به خداوند قرار گیرد.

تفاوت میان دو عشق
برای تمایز این دو نوع عشق می‌توان به چند معیار توجه کرد:
1. جهت‌گیری:
 عشق حقیقی رو به خدا و کمال مطلق دارد؛ اما عشق مجازی رو به دنیا و نفس امّاره. به‌عنوان‌مثال عشق حقیقی در بستر انجام واجب و ترک حرام شکل می‌گیرد، حال‌آنکه صاحب عشق مجازی به‌راحتی می‌تواند احکام الهی را زیر پا بگذارد.
2. تأثیر اخلاقی:
 از دیگر تفاوت‌های میان این دو نوع عشق، تأثیر آن بر اخلاق است. در سایه عشق حقیقی انسان مؤمن وجودش متخلق به فضائل اخلاقی می‌شود و از رذائل اجتناب می‌کند؛ اما در عشق مجازی لزوماً چنین نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:
 «هرکه شیفته چیزی شود آن چیز دیده‌اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین کسی با دیده‌ای ناسالم می‌نگرد و با گوشی ناشنوا می‌شنود؛ شهوت‌ها خرد او را ازهم‌گسیخته و دنیا دلش را میرانده است.» (3)
3. تفاوت در هدف:
 در عشق‌های دنیوی و زمینی انگیزه‌های مادی مانند نیازهای شخصی، خواسته‌های عاطفی، رسیدن به منفعت، ارضای غریزه و... مطرح است و صاحب عشق مجازی به چیزی جز لذت نمی‌اندیشد و اینجاست که نشانه خودمحوری قابل‌مشاهده است؛ اما در عشق الهی، هدف تقرب است و مؤمن انگیزه‌ای جز پیروی و عبادت ندارد.
4. تأثیر عشق بر معنای زندگی:
 عشق حقیقی در معنابخشی به زندگی انسان اثرگذار است. چون انسان می‌داند به کسی عشق می‌ورزد که فناناپذیر است و عاشق کسانی است که محبت به آن‌ها منجر به معنابخشی بیشتر به زندگی‌اش می‌شود؛ اما در عشق مجازی بعد از فروکش‌کردن احساسات خلأ روحی دوباره خودنمایی می‌کند و چه‌بسا انسان را به پوچی برساند. «تجربه مراجعـان نشـان داده ایـن عشـق‌ها و وابسـتگی‌های اعتیادگونه، شـاید در ابتـدا مطلـوب و شیریـن باشـد؛ ولـی رفته‌رفتـه آثـار مخـرب آن آشـکار می‌گـردد. اضطـراب، اسـترس، تـرس، توقعـات بیجـا و زیـاد، کلافگـی، ناراحتی‌هـای بیش‌ازحد، سـرخوردگی، سوءتفاهم‌های بی‌شمار و احسـاس مالکیـت نسـبت به‌طرف مقابـل و درنهایت خسـتگی و زده شدن و ماننـد این‌هـا از اموری اسـت کـه همگـی بـه درد و رنـج آدمـی می‌افزاید.» (4)
5. الگوپذیری:
 یکی دیگر از تفاوت‌های مهم میان عشق حقیقی و عشق مجازی در نوع الگوگیری انسان است. وقتی اهل‌بیت به‌عنوان الگوهای تجلیّ حقیقت شناخته شوند، محبت به ایشان محبتی است که نفس را به‌سوی حقیقتِ وجودی می‌کشاند و انسان را به الگوگیری ملزم می‌کند؛ اما این خاصیت در عشق مجازی ممکن است در جهت منفی رشد کند چراکه ممکن است معشوقی که عاشق، آن را الگو قرار می‌دهد الگوی واقعی نباشد.
6. پایداری:
 از دیگر ویژگی‌های عشق حقیقی قدرت پایداری آن است. آنان که اهل عشق به خدا و اهل‌البیت علیهم‌السلام هستند حاضرند در این مسیر هر نوع سختی را تحمل کرده و تا پای جان بروند همچون شهدایی که با ذکر یا حسین جان خود را تقدیم عشق کردند؛ اما در عشق مجازی از چنین مقاومتی خبری نیست. در عشق‌های مجازی اگر منفعت رنگ ببازد عشق کم سو می‌شود و ماهیتش تغییر می‌یابد.
7. پیوند با معرفت:
 ازجمله لوازم لاینفک عشق حقیقی معرفت است؛ اما در عشق مجازی احساس کفایت می‌کند؛ یعنی هر آدمی چون از ویژگی احساس برخوردار است می‌تواند درگیر عشق مجازی شود؛ اما هر انسانی اهل معرفت نیست و به همین دلیل عشق به اهل‌البیت علیهم‌السلام نصیب هر قلبی نمی‌شود.

نتیجه
انسان به‌طور فطری عاشق آفریده شده و ریشه تمامی محبت‌ها در عشق الهی نهفته است. هرگاه این عشق حقیقی در قلب انسان تجلی یابد، تمام محبت‌های او در مسیر الهی معنا پیدا می‌کند و عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز در همین راستا و در طول عشق به خداوند شکل می‌گیرد؛ اما زمانی که دل از یاد خدا خالی شود، عشق مجازی جایگزین آن می‌گردد و انسان به اموری دل می‌بندد که در عرض محبت الهی قرار دارند و او را از حقیقت دور می‌سازند؛ بنابراین، معیار تمایز میان عشق حقیقی و مجازی، جهت‌گیری آن است. اگر عشق انسان او را به خدا نزدیک کند و موجب تعالی اخلاقی، معرفتی و معنوی گردد، حقیقی است؛ اما اگر موجب غفلت، خودمحوری و دل‌بستگی به دنیا شود، مجازی خواهد بود. عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام چون در مسیر معرفت و قرب الهی است، مصداق عشق حقیقی بوده و انسان را به‌سوی کمال، فضیلت و آرامش پایدار رهنمون می‌سازد.

 

پی‌نوشت‌ها
1. انصاریان پور، علی و دیانت مقدم، سید عباس، تحلیل پرسش‌های اخلاقی از معصومین علیهم‌السلام با روش اجتهادی، دفتر اول، حوزه علمیه قم. دفتر تبلیغات اسلامی. شعبه خراسان رضوی. مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، ص 199.
2. انصاریان پور، علی و دیانت مقدم، سید عباس، تحلیل پرسش‌های اخلاقی از معصومین علیهم‌السلام با روش اجتهادی، دفتر اول، حوزه علمیه قم. دفتر تبلیغات اسلامی. شعبه خراسان رضوی. مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، ص 200.
3. «و مَن عَشِقَ شَیئا أعشی (أعمی) بَصَرَهُ و أمرَضَ قَلبَهُ، فَهُوَ یَنظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحیحَهٍ و یَسمَعُ بِاُذُنٍ غَیرِ سَمیعَهٍ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ و أماتَتِ الدّنیا قَلبَهُ»، صبحی صالح، نهج‌البلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴، خطبه 109، ص 160.
4. انصاریان پور، علی و دیانت مقدم، سید عباس، تحلیل پرسش‌های اخلاقی از معصومین علیهم‌السلام با روش اجتهادی، دفتر اول، حوزه علمیه قم. دفتر تبلیغات اسلامی. شعبه خراسان رضوی. مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، ص 206.

بررسی وجود فساد در گمرک ایران
طبق اذعان کارشناسان، گمرک ایران مبتلا به مسائل و فسادهای متعددی است که ضربه‌های سختی به اقتصاد و درآمدهای دولت وارد می‌کند.

پرسش:

آیا گمرک ایران کاملاً تحت رصد و پایش دولت است و فسادی در آنجا رخ نمی‌دهد؟

پاسخ:

گمرک در جایگاه مرزبان اقتصادی کشور، افزون بر داشتن نقش محوری و هماهنگ‌کننده در مبادی ورودی و خروجی کشور، مسئولیت اجرای قوانین گمرکی، وصول عوارض و مالیات، اجرای دیگر قوانین و مقررات مربوط به واردات، صادرات و جابجایی یا نگهداری کالا را بر عهده دارد. گمرک هر کشور، نهادی است که مسئولیت کنترل و نظارت بر ورود و خروج کالاها را بر عهده دارد. در ایران، گمرک جمهوری اسلامی ایران این وظیفه را بر عهده دارد. گمرک نقش مهمی در تنظیم تجارت خارجی، جمع‌آوری درآمدهای دولت و حفظ امنیت اقتصادی کشور ایفا می‌کند. با این حال، کارشناسان و فعالان اقتصادی بر این باورند که گمرک ایران با مشکلات و چالش‌های جدی روبرو است که مانع از ایفای کامل نقش آن می‌شود (1). گمرک، گلوگاه اصلی واردات و صادرات کالا و به‌ تبع آن بستر مستعد تخلفات و فساد مالی است.

1. رابطه رصد و پایش با کاهش فساد در گمرک

بین رصد و پایش و صفر‌شدن فساد، هیچ التزامی برقرار نیست؛ به این معنا که ممکن است رصد و پایش و نظارت فقط به سخت‌تر‌شدن و کاهش فساد کمک کند، اما ریشه‌کن‌شدن اصل فساد بسیار سخت و دور از دسترس است؛ چراکه راه‌های دور‌زدن قانون و ساختارهای ضد فساد همیشه وجود داشته و دارد. بر اساس اذعان کارشناسان، گمرک ایران مبتلا به مسائل و فسادهای متعددی است که ضربه‌های سختی به اقتصاد و درآمدهای دولت وارد می‌کند؛ برای نمونه رشوه، تبانی و سوءاستفاده از موقعیت، سبب می‌شود برخی افراد و شرکت‌ها بتوانند با دور‌زدن قوانین و مقررات، به منافع نامشروع دست یابند. این مسئله نه‌تنها سبب کاهش درآمدهای دولت می‌شود، بلکه به رقابت ناعادلانه و تضعیف تولید داخلی نیز دامن می‌زند (2).

2. موانع رصد و پایش مؤثر و حداکثری گمرک

به‌یقین دولت و دستگاه‌های نظارتی و امنیتی نظارت و پایش فراوانی در گمرک اعمال می‌کنند و تعداد زیادی از فسادهای ریز‌و‌درشت در گمرک ایران با برخورد جدی دستگاه‌های قضایی (3) و امنیتی (4) مواجه می‌شود، اما نظارت و پایش حداکثری یا مؤثر دولت با آسیب‌های متعددی روبرو است. رسوب کالاها در گمرک یکی از این معضلات است؛ کالاهای رسوبی در گمرکات به کالاهایی گفته می‌شود که به هر دلیلی امکان اظهار به گمرک و ترخیص از آن را پیدا نکرده‌اند. ماندن کالا در گمرکات ضربه سنگینی را به اقتصاد کشور وارد می‌کند؛ چراکه از ورود کالا در زمان مشخص و مورد‌نیاز آن جلوگیری شده است؛ نمونه بارز آن مواد اولیه دستمال کاغذی، پوشک بچه، لوازم‌التحریر، کاغذ و این قبیل محصولات است. فرایندهای گمرکی در ایران بسیار طولانی و پیچیده هستند؛ درواقع فعالان اقتصادی برای ترخیص کالا باید مراحل زیادی را طی کنند و مدارک متعددی را ارائه دهند. این مسئله سبب افزایش هزینه‌ها و اتلاف وقت می‌شود و از انگیزه برای تجارت قانونی می‌کاهد.

3. روش‌های سنتی بازرسی و ارزیابی در گمرک

کمبود تجهیزات و فناوری یکی دیگر از مشکلات موجود در گمرک است. گمرک ایران هنوز از روش‌های سنتی برای بازرسی و ارزیابی کالاها استفاده می‌کند. کمبود دستگاه‌های پیشرفتۀ بازرسی (ایکس‌ری) و سامانه‌های هوشمند گمرکی، سبب شد است قاچاق کالا به‌راحتی انجام شود (5). استفاده از سامانه‌های الکترونیکی، انتشار اطلاعات مربوط به تعرفه‌ها و مقررات، ارائه آموزش‌های لازم به فعالان اقتصادی، استفاده از دستگاه‌های پیشرفته بازرسی، سامانه‌های هوشمند گمرکی، تبادل اطلاعات با گمرکات سایر کشورها و مبارزه با قاچاق بین‌المللی می‌توانند در اداره بهتر گمرکات کشور مؤثر باشند. طولانی‌بودن صف ورود کالا به کشور و روند کند رسیدگی به پرونده‌ها موجب رسوب کالا می‌شود؛ درنتیجه زمان ترخیص کالاها در کمرگات به طور چشمگیری افزایش می‌یابد. این مسئله سبب شده است واحدهای تولیدی کشور هم با کمبود مواد اولیه روبرو شوند و به‌ناچار خطوط تولید خود را تعطیل کنند. طبق نظر کارشناسان، ساختارهای نظارتی فرسوده، غیرشفاف و کم‌توان هستند؛ بنابراین باید ساختارهای نظارتی اصلاح و پاسخ‌گویی مسئولان احیا شود (6).

نتیجه:

با وجود پایش و نظارت دستگاه‌های دولتی، فسادهای ریز‌و‌درشتی در گمرک کشور وجود دارد که با برخورد جدی دستگاه‌های نظارتی، قضایی و امنیتی روبرو می‌شود، اما موانع متعددی در نظارت و پایش حداکثری گمرک کشور وجود دارد که تا زمان رفع‌نشدن، مشکلات فسادآفرین در گمرک ایران به طور ریشه‌ای حل نخواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: طیبه بیات؛ «معضلات و چالش‌های گمرکات: از قاچاق تا رسوب کالا»؛ خبرگزاری مهر، 12 اردیبهشت 1404؛ در:

mehrnews.com/x37RXn.

2. همان.

3. «کیفرخواست متهمان فساد در گمرک رازی صادر شد/ دستگیری ۱۶ نفر»؛ خبرگزاری ایرنا، 13 شهریور 1403؛ در:

https://irna.ir/xjRv9f.

«جلسه دوم پرونده فساد در گمرک/ نماینده دادستان: متهم به ۳۰۶ نفر هدیه و رشوه داد»، خبرگزاری خبرآنلاین، 3 بهمن 1400؛ در:

khabaronline.ir/xhzxY.

4. «ضربه وزارت اطلاعات به باند فساد اقتصادی در گمرک»؛ خبرگزاری ایسنا، 8 اسفند 1397؛ در:

isna.ir/xd4vNp.

5. «رسوب کالا یکی از گرفتاری‌های گمرک است»؛ سایت خبری تحلیلی ساعت 24، 12 اردیبهشت 1404؛ در:

 https://www.saat24.news/news/653309.

6. «فساد در گمرک بوشهر و بندرعباس: تخلفات یک شرکت نفتی برملا شد»؛ پایگاه اقتصاد معاصر، 29 بهمن 1403؛ در:

emsr.ir/00046R.

رابطه حاکمیت با مردم در دولت نبوی و علوی به تفاوتی با دوره خلفای
مردم به حکومت پیامبر، نوعی نگاه قدسی داشتند و درنتیجه، رابطه‌ای ولایی میان مردم و حکومت نبوی برقرار بود؛ اما این وضعیت در دوران خلفا برقرار نبود.

پرسش:

رابطه حاکمیت با مردم در دولت نبوی و علوی به تفاوتی با دوره خلفای سه‌گانه داشت؟

پاسخ:

رابطه حکومت با مردم، هم از زاویه «مشروعیت» قابل بررسی است و هم از زاویه «مقبولیت». بحث مشروعیت دینی حکومت، جنبه فقهی و کلامی دارد و طبعاً هر یک از عالمان مسلمان بسته به مبانی فقهی و کلامی خود، به آن پاسخ می‌دهند.(1) اما آنچه در اینجا می‌توان مطرح کرد، بررسی تاریخیِ رابطه حکومت و مردم در سه دوره مورد سؤال است: عصر نبوی، عصر خلفای سه‌گانه و دوران حکومت امیرالمؤمنین (‌علیه‌السلام). دراین‌باره به‌اختصار به چند نکته اشاره می‌شود:

مقایسه حکومت نبوی با دوران خلفا

رسول خدا ‏(صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) در حالی به پیامبری مبعوث شد که در منطقه حجاز، هیچ حکومت مرکزی وجود نداشت و اساساً روحیه عرب جاهلی به‌گونه‌ای بود که زیر بار هیچ حکومتی نمی‌رفت. روابط میان یهودیان و مسیحیان و قبایل عرب حجاز، تنها بر اساس قراردادهای اجتماعی و پیمان‌هایی تنظیم می‌شد که سران قبایل منعقد می‌کردند‍ و چون حکومتی وجود نداشت، اختلافات آنان به نزاع و جنگ‌های خونین می‌انجامید. رسول خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) در چنین فضایی، مردم را متحد کرد و با امضای پیمانی عمومی میان قبایل ساکن مدینه و ایجاد پیمان برادری میان مسلمانان (عقد اخوّت)، مقدمات بنیاد یک جامعه نوین را فراهم ساخت(2) و بدین‌سان، زمینه برای تشکیل حکومت فراهم شد. قرآن کریم نیز به وجود دشمنی میان مردم قبل از اسلام اشاره کرده و برادری میان مسلمانان را نعمتی از جانب خدا شمرده است. (3)

این‏که مردم یثرب و قریش و دیگر قبایل عرب به‌تدریج به‌حکم پیامبر خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) گردن نهادند، امری شگفت است و خود می‌تواند یک معجزه شمرده شود؛ زیرا رسول خدا در ابتدای بعثت، هیچ یاوری نداشت و تنها با امداد الهی بود که کار او سامان یافت و توانست حکومت تشکیل بدهد. آن حضرت نه با رأی مردم انتخاب شده بود (دموکراسی)، نه منتخب نخبگان بود (آریستوکراسی) و نه با «قهر و غلبه»(4) به حکومت رسیده بود. وقتی به روال جذب افراد به رسول خدا می‌نگریم، می‌بینیم که به‌ویژه تا قبل از فتح مکه، اکثر مسلمانان به‌نوعی دلداده مرام و منش آن حضرت بوده‌اند و طبعاً این حالت در روابط آنان با حکومت نبوی نیز تأثیرگذار بود. آنان حکومت پیامبر را حکومتی الهی می‌دیدند و اطاعت و حمایت از آن را در حکم اطاعت از خدا و حمایت از دین خدا می‌دانستند. رابطه مردم با حکومت نبوی، همان رابطه‌ای است که در آیات قرآن کریم با تعبیر «ولایت» یاد شده است.(5) این رابطه، کاملاً دوسویه است؛ یعنی همدلی و محبت و همراهی والی و مردم، در آن نهفته است. این ویژگی را باید با اخلاق خلیفه دوم در برخورد با مردم مقایسه کرد که بسیار تندمزاج و خشن بود، شلاق به دست می‌گرفت و معتقد بود مردم جز با این روش، اصلاح‌پذیر نیستند(6) و وقتی عبدالرحمان بن عوف به نمایندگی از مردم دراین‌باره با او سخن راند و گفت که حتی دختران در خانه نیز از او هراس دارند، عمر پاسخ داد: «مردم جز با این روش، اصلاح‌پذیر نیستند. در غیر این صورت، لباس مرا نیز از تنم بیرون خواهند آورد».(7)

از نکات مهمی که درباره حکومت پیامبر و رابطه آن با مردم می‌توان مطرح کرد، حُسن برخورد ایشان با اهل کتاب است. آن حضرت در ابتدای ورود به یثرب، پیمانی عمومی با ساکنان آن امضا کرد که حقوق گروه‌های مختلف ساکن یثرب را معیّن و زندگی مسالمت‌آمیز جمعیت شهر را تضمین می‌کرد و طبق یکی از بندهای آن، مسلمانان و یهودیان، امّت واحد به شمار می‌آمدند و هرکدام در پیروی از دین خود، آزاد بودند.(8)

حکومت خلفا

خلفا در زمانی زمام امور را در دست گرفتند که رسول خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) توانسته بود مردم جزیره العرب را زیر یک پرچم گرد آورد و حکومتی مرکزی تشکیل دهد و ازاین‌جهت، خلفا بر سرِ سفره‌ای آماده نشستند؛ اما از آن نگاه قدسی و رابطه ولایی که مردم با پیامبر داشتند، خبری نبود. قداست و احترام ویژه‌ای که برخی از مردم برای خلفا قائل بودند، به سبب جانشینی رسول خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) و عنوان «خلافت» بود و این‏که خلفا به‌هرحال از صحابه پیامبر بودند و واسطه انتقال معارف دینی و سنت نبوی به مردم شمرده می‌شدند وگرنه عموم مردم، خلیفه را «منصوب از طرف خدا» و یا حتی «منصوب از طرف پیامبر» نمی‎‌دانستند و خود خلفا نیز چنین ادعایی نداشتند. ازاین‌رو، وجهه الهی و ولاییِ حکومت تا حد زیادی از میان رفت.

عمر خود می‌گفت: اگر کسی در من کجی دید، آن را راست کند. یک نفر اعرابی گفت: «اگر در تو کجی پدیدار شود، با شمشیرهای خود، راستش می‌کنیم». عمر شکر کرد که در امّت کسی هست که با شمشیر او را راست می‌کند!(9)

در دوران عثمان، این تهدیدها عملی شد و او به‌مرور، خویشان اموی خود را بر امور مسلط کرد و اقداماتی انجام داد که مورد اعتراض مسلمانان قرار گرفت و افرادی چون عایشه و طلحه و زبیر صراحتاً به مخالفت با او برخاستند. بااین‌حال، عثمان به تذکرات دیگران توجه نکرد و سرانجام گروه‌هایی از مردم شهرهای دیگر (به‌ویژه کوفه) بر او شوریدند، خانه او را محاصره کردند و سرانجامی خونین برای عثمان رقم خورد.(10)

بیعت اجباری، یکی از ویژگی‌های حکومت خلفا است که به‌وضوح، خلاف روش رسول خدا و امیرالمؤمنین (‌علیهما‌السلام) بوده است. کافی است دو صحنه را با یکدیگر مقایسه کنیم: «گرفتن بیعت اجباری برای ابوبکر با کمک مردان بنی اسلم» و «رها کردن هرکسی که تمایل به بیعت با امیرالمؤمنین (‌علیه‌السلام) نداشت».(11)

عدم شایسته‌سالاری در عزل و نصب کارگزاران، مختص دوران عثمان نبود. قبل از او، عمر نیز ملاک‌های عجیبی در این زمینه داشت و ازجمله، می‌کوشید کارگزاران را از اهالی شهرها انتخاب کند نه از بادیه‌نشینان.(12) برای نمونه، وقتی شنید که عتبه بن غزوان مجاشع بن مسعود را به‌جای مغیره بن شعبه به‌عنوان قائم‌مقام خود گماشته، به او اعتراض کرد که آیا مردی از «اهل وَبَر (بادیه‌نشینان)» را بر مردی از «اهل مدر (شهرنشینان)» ولایت داده‌ای؟!(13) این بدان سبب بود که مغیره ثقفی و اهل طائف بود. به‌هرحال این مبنا، آشکارا خلاف روش رسول خدا و امیرالمؤمنین (‌علیهما‌السلام) بوده است.

تفاوت مهم دیگر حکومت خلفا با حکومت پیامبر و امیرالمؤمنین، در چگونگی تقسیم بیت‌المال بوده است. البته ابوبکر دراین‌باره، همانند رسول خدا ‏( صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) عمل می‌کرد؛ ولی عمر میان قبایل و نیز سابقه‌داران با کم‌سابقه ‏ها در اسلام، تفاوت می‌گذاشت(14) و پس از او عثمان نیز با ترجیح بنی‌امیه بر دیگران، باب دیگری از تبعیض در تقسیم بیت‌المال گشود.

دوران حکومت امیرالمؤمنین (‌علیه‌السلام)

نوع رابطه مردم با حکومت، در دوران امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را نیز باید در تداوم وضعیت دوران عثمان دانست. اگر اندک شیعیان و موالیان امام را نادیده بگیریم، نگاه باقی مردم به حکومت آن حضرت، تقریباً همان نگاهی بود که به خلفای قبلی داشتند؛ یعنی علی‌رغم احترام ویژه‌ای که برای آن حضرت به‌عنوان یکی از صحابه برجسته پیامبر و از نزدیکان ایشان داشتند، مشروعیت حکومت ایشان را درگرو رأی و نظر خود می‌دانستند و همین نگاه باعث شد که در مواردی مانند انتخاب فرماندهان، رأی خود را بر آن حضرت تحمیل کنند و اوج این رفتار، در ماجرای حکمیت رخ عیان کرد.

تنها نکته‌ای که درباره این دوران باید مدنظر قرار گیرد، جایگاهی است که شیعیان اعتقادی برای آن حضرت قائل بودند و به امامت آن حضرت ایمان داشتند و طبعاً مشروعیت حکومت ایشان را برخاسته از حکم الهی و نه رأی و نظر مردم می‌دانستند و درنتیجه، رابطه این گروه با آن حضرت، با رابطه عموم مردم تفاوت داشت. منتها، این گروه در اقلیت بودند و در تحلیل وضعیت کلی جامعه نمی‌توان به نظر این افراد تکیه کرد.

نتیجه‌گیری:

خلاصه این‏که مردم به حکومت پیامبر، نوعی نگاه قدسی داشتند و درنتیجه، رابطه‌ای ولایی میان مردم و حکومت نبوی برقرار بود؛ اما این وضعیت در دوران خلفا برقرار نبود و مردم، خلفا را برساخته و برکشیده خودشان می‌دانستند و نه افرادی منصوب از طرف خدا. این نگاه، طبعاً بر رابطه آنان با خلفا نیز سایه افکنده بود. بی‌توجهی به شایسته‌سالاری، گرفتن بیعت اجباری، تبعیض ناروا در تقسیم بیت‌المال و خشونت در برخورد با مردم نیز از دیگر مواردی است که می‌توان به‌عنوان تفاوت حکومت خلفا با حکومت نبوی و علوی ذکر کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بر اساس مبانی کلامی شیعه‌ی امامی، حکومت غیر معصوم اگر مأذون از طرف معصوم نباشد، مشروع نیست و ازاین‌رو، حکومت خلفای سه‌گانه، مشروعیت نداشته است.

2. ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق (علیه‌السلام)، چاپ بیست و دوم، 1389 ش/ 1431 ق، ص 203 ـ 210 ذیل فصلی با عنوان «اقدامات اساسی پیامبر در مدینه».

3. در آیه 103 آل‌عمران می‌فرماید: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید؛ آنگاه‌که با یکدیگر دشمنان بودید، پس میان دل‌هاى شما الفت انداخت تا به لطف او باهم برادر شدید».

4. برای آشنایی و نقد «قهر و غلبه» به‌عنوان مبنایی در مشروعیت حکومت، رک: الهی راد، صفدر، دوفصلنامه علمی پژوهشی امامت پژوهی، دوره 11، شماره 2 (شماره پیاپی 30)، آبان 1400، «بررسی نظریه مشروعیت «قهر و غلبه» و ادله آن در کلام سیاسی اشاعره»، ص 471-496.

5. تعابیری مانند «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (احزاب، آیه 6) و «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض…» (توبه، آیه 71) و «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا…» (مائده: آیه 55).

6. ر.ک جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 65 ـ 68.

7. دینوری، ابن قتیبه، عیون الاخبار، شرح و تعلیق: یوسف علی طویل، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418 ھ.ق/ 1985 م، ج 1، ص 65 ـ 66.

8. پیشوایی، مهدی، تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام)، قم، دفتر نشر معارف، چاپ بیست و سوم، 1393 ھ.ق، ص 117 ـ 119.

9. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، مصر، الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1990 م، ج 11، ص 219. (…مَنْ رَأَى مِنْکُمْ فِیَّ عِوَجًا فَلْیُقَوِّمْهُ فَقَالَ لَهُ أَعْرَابِیٌّ: لَوْ رَأَیْنَا فِیکَ عِوَجًا لَقَوَّمْنَاهُ بِسُیُوفِنَا. فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ فِی الْمُسْلِمِینَ مَنْ یُقَوِّمُ عِوَجَ عُمَرَ بِسَیْفِهِ).

10. برای مطالعه مختصری از این ماجرا، ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 182 _ 186.

11. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 15 ـ 25 و ص 229 ـ 230.

12. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 79.

13. بلاذی، ابوالحسن احمد بن یحیى، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1988 م، ص 334.

14. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، 1380 ش، ص 86 و 87.

آثار و فواید مدارا

پرسش:

برادرم با همسرش مشکل دارد می‌گویم مدارا کن! می‌گوید چه فایده‌ای دارد؟(آثار و فواید)

پاسخ:

انسان فطرتاً منفعت‌طلب است و دنبال انجام کارهای است که برای او فایده بیشتری دارد. فهم آثار و نتایج مثبت هرچیزی باعث می‌شود در او شوق و انگیزه برای تحصیل آن ایجاد گردد و برای به دست آوردن آن تلاش نماید.

موضوع مدارا هم از این قاعده مستثنی نیست؛ ازاین‌رو در ادامه به بیان آثار و برکات مدارا کردن می‌پردازیم تا زمینه برای روی آوردن به این فضیلت انسانی فراهم گردد.

در منابع دینی نتایج متعدد و متنوعی برای وفق و مدارا بیان گردیده است که به دو دسته، یعنی نتایج دنیوی و پاداش‌های اخروی، تقسیم می‌گردد.

آثار دنیوی مدارا

1. موفقیت در امور

یکی از برکات مدارا کردن با دیگران در زندگی این است که انسان می‌تواند در امور مختلف ادامه مسیر داده و در نهایت به موفقیت دست یابد و الا اگر بنا باشد با ایجاد مشکلات و موانع با مدارا نکردن و تحمل نکردن مشکلات، ارتباط با دیگران و تلاشش را قطع نماید، در هیچ کاری موفق نخواهد بود و اگر این روحیه در او نهادینه شده باشد، هیچ کاری را به سرانجام نخواهد رساند. ازاین‌رو پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:

 «سه چیز است که هر کس نداشته باشد هیچ عملی از او به اتمام نمی‌رسد: پاکدامنی و ورعی که او را از نافرمانی خدا بازدارد و خویی که به سبب آن با مردم مدارا کند و بردباری و حلمی که به وسیله آن، رفتار جاهلانه‌ی نادان را دفع کند.»(1)

2. ایمنی از دشمنی‌ها و تحریک نشدن عداوت‌ها

یکی از برکات مدارا کردن این است که باعث می‌شود اختلاف‌ها و دشمنی‌ها، ظهور و بروز پیدا نکند و تحریک و تشدید نشود و زمینه برای زدودن آنها فراهم شود. چنان‌که از حضرت علی علیه‌السلام نقل شده که فرمودند:

 «نرمش و مدارا، تیزی مخالفت را کُند می کند»؛(2) «با مردم مدارا کن، تا از گزندهایشان ایمن شوی و از نیرنگهایشان سالم مانی».(3)

 سعدی هم می‌گوید:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است ***‌ با دوستان مروت، با دشمنان مدارا

همچنین مدارا با مردم باعث می‌شود دشمنی و شر آنها دفع گردد. لذا امام صادق علیه‌السلام، درباره آیه: «و با مردم نیک سخن گوید»، فرمودند:

 «مقصود، همه مردمان اعم از مؤمن و مخالفان است؛ اما با مؤمنان، باید گشاده‌رو بود و اما با مخالفان باید به نرمی و مدارا سخن گفت تا به سوی ایمان کشیده شوند و کمترین ثمرش این است که خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون می‌دارد».(4)

3. حراست و تثبیت ایمان

ایمان نهالی است که باید پیوسته از آن حراست کرد تا دچار آفت نشود و از بین نرود. یکی از اموری که به حفظ ایمان انسان کمک شایانی می‌نماید، مدارا کردن با دیگران است؛ در نقطه مقابل درگیری و برخورد و تقابل با دیگران معمولاً با اغراض نفسانی همراه بوده و زمینه‌ساز حضور و فعالیت شیطان می‌گردد و در نهایت دین و ایمان انسان را به باد می‌دهد. امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید:

 «هر چیزی قفلی دارد و قفل (نگهدار) ایمان، نرم‌خویی است.»(5)

4. آسانی کارها

برخورد و اصطکاک با دیگران باعث سخت شدن تعاملات و کارها، و پیش نرفتن آنها می‌گردد، همچنین لجبازی و سخت‌گیری دیگران را تحریک می‌نماید؛ اما نرمی و مدارا و مهربانی، باعث آسان و روان شدن امور مختلف زندگی می‌گردد و روحیه همدلی و همکاری را تقویت می‌نماید. امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌یفرماید:

 «ملایمت، سختی‌ها را آسان و موانع محکم را باز می‌کند.»(6)

5. جذب و اصلاح دیگران

نرمی و مدارا باعث جذب شدن دیگران و پیوند خوردن دل‌ها و زمینه‌ساز تحول و اصلاح ایشان می‌گردد. حتی اگر شخص مقابل، فرعون باشد، باز احتمال اینکه با لطافت و نرمی در برخورد، بتوان او را جذب و اصلاح کرد هست. ازاین‌رو خداوند متعال به حضرت موسی و هارون موقعی که می‌خواستند به دربار فرعون بروند و با او صحبت کنند، توصیه فرمود: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی؛(7) به نرمی با او سخن بگوید؛ شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد

حضرت علی در این زمینه می‌فرمایند:

 «اصلاح و به آشتی کشاندن دشمنان با زبان خوش و رفتار نیک، آسان‌تر است از رویارویی با آنها و چیرگی بر ایشان از طریق پیکار سخت.»(8)

 حضرت در زمینه اخلاق همسرداری نیز می‌فرمایند:

 «با همسران ناسازگار خود مدارا کنید و با آنان به نیکی سخن بگویید، امید است رفتارشان درست شود.»(9)

6. مدارا، نوعی صدقه

در فرهنگ دینی مدارا با دیگران را نوعی صدقه می‌دانند؛ صدقه‌ای که ده‌ها نتیجه و اثر دارد، ازجمله باعث دفع بلا و مشکلات و بیماری‌ها و جلب سلامتی می‌گردد. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «مدارا کردن با دشمنان خدا از بهترینِ صدقه‌هایی است که انسان برای خود و برادرانش می‌دهد.»(10)

7. تداوم دوستی‌ها

برخورد و سختی و تندی نشان دادن مخالف دوستی و مهر و محبت است و در نقطه مقابل نرمی و ملاطفت و مدارا زمینه‌ساز دوستی و باعث ایجاد و تثبیت محبت و ادامه پیداکردن آن می‌باشد و در نهایت باعث هم‌افزایی و جلب برادری و کمک دیگران می‌گردد. امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید: «نرم‌خویی و سخاوت شخص، او را محبوب دشمنانش می کند»؛(11) «با رفق و مهربانی، دوستی پایدار خواهد شد»؛(12) «با مردم مدارا کن تا از برادری ایشان بهرمند گردی.»(13)

8. خیر دنیا و آخرت

در نهایت اهل بیت علیهم‌السلام که عالمان به حقایق امور و قواعد دنیا و آخرت می‌باشند مژده داده‌اند که داشتن روحیه رفق و مدارا باعث می‌گردد شخص به خیر دنیا و آخرت برسد. حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمایند: «هر کس نصیبی از رفق و مدارا داشته باشد، سهمی از خیر دنیا و آخرت را می برد و هر کس از سهم رفق و مدارا محروم باشد، از سهم (خیر) دنیا و آخرت نیز محروم است.»(14)

9. افزایش رزق و برکت

یکی از اسباب زیاد شدن رزق و روزی مدارا و صبوری کردن با مردم معرفی شده است. پرواضح است که با تندی و خشونت و برخورد و تقابل نمی‌توان با مردم و مراجعه کننده به نتیجه مطلوب رسید و طبیعی است که رزق و روزی انسان کم شود. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 «‏هر خانواده‏ای که بهره خود را از نرمی گرفتند، خدا روزی ایشان را وسعت داد... همانا خدای عزّوجلّ، نرمی کند و نرمی‏ را دوست دارد.»(15)

همچنان‌که پیامبر خدا صلی‌الله‌علی‌وآله فرمودند:

 «در نرمی، زیادی و برکت است و هر کس از نرمی محروم شد، از خیر محروم گشت.»(16)

10. عزت و سربلندی

امام صادق علیه‌السلام فرمود:

 «گروهی از قریش با مردم کمتر راه مدارا پیش گرفتند و ازاین‌رو از قریش (که قومی عزتمند و با آبرو بودند) رانده شدند، حال آن که به خدا سوگند، از نظر نژاد مشکلی نداشتند؛ اما گروهی از غیر قریش با مردم، نیکو مدارا کردند و در نتیجه به خاندان بلند پایه پیوستند.»(17)

 از این حدیث شریف نتیجه می‌گیریم که یکی از برکات مدارا، رسیدن به عزت و مرتبه بالای اجتماعی می‌باشد. چرا که انسان‌های لطیف و نرم‌خو و صبور محبوب همه می‌باشند و در نقطه مقابل همه فطرتاً از خشونت و سختی و تندی گریزان می‌باشند.

آثار آخرتی مدارا

همچنین مدارا و نرمی باعث می‌شود انسان در آخرت هم به نتایج و مقامات زیادی دست پیدا کند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌گردد:

1. رسیدن به ثواب بیشتر

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:

 «هیچ دو نفری با هم رفاقت نکنند، جز این که اجر آن کس بیشتر، و نزد خداوند عزّوجلّ محبوب‌تر است که با رفیقش ملایم باشد.»(18)

2. ایمن شدن از عذاب دوزخ

از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل است که فرمودند:

 «هر که نرم و ملایم و آسانگیر و نزدیک به مردم باشد بر آتش حرام است.»(19)

3. رسیدن به درجات والای صبر و رضا

معمولاً مدارا کردن با مردم همراه با صبوری و حلم و بردباری می‌باشد و گویا این فضیلت‌ها دست در دست هم دارند و در بسیاری موارد همنشین هستند. ازاین‌رو همه برکات و خیراتی که برای صبر و حلم و رفق و... در روایات بیان شده است، برای مدارا کردن هم قابل ذکر می‌باشد. امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «من در برابر کارهایی (و اذیتهایی) از این غلام خود و از خانوده‌ام صبر می‌کنم که از حنظل تلخ‌تر است؛ زیرا هر که صبر پیشه کند، به واسطه صبر خود به مقام روزه‌گیرِ شب زنده‌دار و مرتبه شهیدی که در رکاب محمد صلی الله علیه و آله شمشیر زده باشد، دست می یابد.»(20)

نتیجهگیری:

مدارا و نرمی در زندگی باعث می‌شود نتایج پرشمار و متنوعی در دنیا و آخرت برای انسان به دست آید. انسان در زندگی موفق‌تر گردد. دشمن‌ها و دشمنی‌ها تحریک نشوند. دین و ایمان انسان حفظ گردد و کارهای انسان آسان و روان پیش برود و دوستی‌ها و محبت‌ها جلب و ادامه پیدا کند. رزق و برکت، و خیر دنیا و آخرت شامل انسان گردد؛ همچنین با مدارا انسان در آخرت به ثواب روزه‌داران و شب زنده‌داران و شهدا می‌رسد و از عذاب الهی در امان می‌باشد.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1. اسلام و گونه همزیستی با ناهم‌کیشان، نوشته حسین سیاح.

2. بررسی ابعاد مختلف مسئله مدارا در متون دینی، نوشته محمدعلی پیلتن.

3. تساهل و مدارا در قرآن نوشته حسین فرزانه‌پور و محمد بخشایی‌زاده.

پی‌نوشت‌ها:

1. «ثَلاثٌ مَن لَم یَکُن فِیه لِمَ یَتِمَّ لَهُ عَمَلٌ: وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِی اللّهِ، و خُلُقٌ یُدارِی بِهِ النّاسَ، و حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، 8 جلد، تهران، اسلامیه، چهارم، 1407ق، ج‏2، ص116.

2. «الرِّفقُ یَفُلُّ حَدَّ المُخالَفَهِ»؛ عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی (550ق)، غررالحکم و دررالکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، دوم، 1420ق، ص815.

3. «دَارِ النّاسَ تَأمَنْ غوائلَهُم و تَسلَمْ مِن مَکائدِهِم»؛ عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی (550ق)، غررالحکم و دررالکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، دوم، 1420ق، ص818.

4. عن الصادق علیه‌السلام (فی قولِهِ تَعالی: «وَ قولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»): «أی للنّاسِ کُلِّهِم مُؤمِنِهِم و مُخالِفِهِم، أمَّا المُؤمِنونَ فَیَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ، و أمَّا المُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُم بالمُداراهِ لاِجتِذابِهِم إلی الإیمانِ، فإنَّهُ بِأیسَرَ مِن ذلِکَ یَکُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ، و عَن إخوانِهِ المُؤمِنِینَ»؛ بَحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق: موسسه بعثت، 5 جلد، قم، موسسه بعثت، اول، 1374ش، ج‏1، ص266.

5. «إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قُفْلًا وَ قُفْلُ‏ الْإِیمَانِ‏ الرِّفْقُ‏»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، 8 جلد، تهران، اسلامیه، چهارم، 1407ق، ج‏2، ص118.

6. «الرِّفْقُ یسِّرُ الصِّعابَ وَ یسَهِّلُ شَدیدَ الْاسْبابِ»؛ عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی (550ق)، غررالحکم و دررالکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، دوم، 1420ق، ص95.

7. سوره طه، آیه 44.

8. «الاستِصلاحُ لِلأعداءِ بِحُسنِ المَقالِ و جَمیلِ الأفعالِ، أهوَنُ مِن مُلاقاتِهِم و مُغالَبَتِهِم بِمضیضِ القِتالِ»؛ لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، اول، 1376ش، ص57.

9. «فَدَارُوهُنَّ عَلَی کُلِّ حَالٍ ‏وَ أَحْسِنُوا لَهُنَّ الْمَقَالَ لَعَلَّهُنَّ یُحْسِنَّ الْفِعَالَ»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی‏ ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه، دوم، 1413ق، ج‏3، ص554.

10. «إنَّ مُداراهَ أعداءِ اللّهِ مِن أفضَلِ صَدَقَهِ المَرءِ عَلی نَفسِهِ و إخوانِهِ»؛ التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه‌السلام، تحقیق: مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، قم، مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، اول، 1409ق، ص354.

11. «رِفْقُ الْمَرْءِ (وَ سَخَاؤُهُ‏) یُحَبِّبُهُ‏ إِلَی‏ أَعْدَائِهِ‏»؛ لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، اول، 1376ش، ص269.

12. «بِالرِّفْقِ تَدُومُ الصُّحْبَهُ»؛ عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی (550ق)، غررالحکم و دررالکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، دوم، 1420ق، ص305.

13. «دَارِ النَّاسَ تَسْتَمْتِعْ بِإِخَائِهِمْ»؛ عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی (550ق)، غررالحکم و دررالکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، دوم، 1420ق، ص818.

14. «منْ اعْطِی حَظَّهُ مِنَ الرِّفْقِ اعْطِی حَظَّهُ مِنْ خَیرِالدُّنْیا وَالْاخِرَهِ وَ مَنْ حُرِمَ حَظُّهُ مِنَ الرِّفْقِ حُرِمَ حَظُّهُ مِنَ الدُّنْیا وَالْاخِرَهِ»؛ پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، تهران، دنیای دانش، چهارم، 1382ش، ص738.

15. «أَیُّمَا أَهْلِ بَیْتٍ أُعْطُوا حَظَّهُمْ مِنَ الرِّفْقِ فَقَدْ وَسَّعَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فِی الرِّزْقِ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، 8 جلد، تهران، اسلامیه، چهارم، 1407ق، ج‏2، ص119.

16. «إِنَّ فِی الرِّفْقِ الزِّیَادَهَ وَ الْبَرَکَهَ وَ مَنْ یُحْرَمِ الرِّفْقَ یُحْرَمِ الْخَیْرَ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، 8 جلد، تهران، اسلامیه، چهارم، 1407ق، ج‏2، ص119.

17. «إنَّ قَوما مِن قُرَیشٍ قَلَّتْ مُداراتُهُم لِلنّاسِ فَنُفُوا مِن قُرَیشٍ ، و ایْمُ اللّه ِ ما کانَ بِأحسابِهِم بَأسٌ، و إنَّ قَوما مِن غَیرِهِم حَسُنَت مُداراتُهُم فَاُلحِقوا بِالبَیتِ الرَّفیعِ. قال: ثُمَّ قالَ: مَن کَفَّ یَدَهُ عَنِ النّاسِ فَإنّما یَکُفُّ عَنهُم یَدا واحِدَهً، و یَکُفُّونَ عَنه أیادِیَ کَثِیرَهً»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق و تصحیح: علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه، اول، 1362ش، ج‏1، ص17.

18. «ما اصطَحَبَ اثنانِ إلاّ کانَ أعظَمُهُما أجرا و أحَبُّهُما إلی اللّهِ عزّوجلّ أرفَقَهُما بصاحِبِهِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، 8 جلد، تهران، اسلامیه، چهارم، 1407ق، ج‏2، ص120.

19. «حرّم علی النّار کلّ‏ هیّن‏ لیّن‏ سهل‏ قریب‏ من النّاس»؛ پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، تهران، دنیای دانش، چهارم، 1382ش، ص441.

20. «إنّی لأَصبِرُ مِن غُلامی هذا و مِن أهلی، عَلی ما هُوَ أمَرُّ مِنَ الحَنظَلِ، إنَّهُ مَن صَبَرَ نالَ بِصَبرِهِ دَرَجَهَ الصّائمِ القائمِ، و دَرَجَهَ الشَّهیدِ الّذی قَد ضَرَبَ بِسَیفِهِ قُدّامَ مُحمّدٍ صلی الله علیه و آله»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، دارالرضی، اول، 1406ق، ص198.

تحلیل ثواب و پاداش های شگفت انگیز برای برخی اعمال
وجود ثواب‌های عظیم برای برخی اعمال قابل‌انکار نیست. به دلیل این‌که معیارهای خداوند برای پاداش، با معیارهای دنیایی ما یکی نیست.

پرسش:

در برخی از روایات برای برخی از اعمال، ثواب‌های عجیبی ذکر شده است مثلاً امام جواد علیه‌السلام فرمود: هر کس بعد از عصر، ده مرتبه سوره مبارکه قدر را بخواند همانند پاداش اعمال همه خلایق به او عطا می‌شود. این‌گونه احادیث را چگونه می‌شد تحلیل کرد چون واقعاً قابل‌درک نیستند؟

پاسخ:

در گستره‌ی وسیع آموزه‌های دینی، با روایاتی مواجه می‌شویم که در ظاهر، حاوی ثواب‌ها و پاداش‌هایی بزرگ و گاه شگفت‌انگیز برای انجام اعمالی خاص هستند. این نوع روایات، از دیرباز مورد توجه عموم مردم و علما بوده است. این نوشتار به تحلیل و فهم برخی از روایات موردبحث می‌پردازد. بررسی این روایات، فرصتی برای تعمق بیشتر در مفاهیم عمیق دینی و درک بهتر حکمت الهی فراهم می‌آورد.

 در ادامه به بررسی و تحلیل احادیثی که ثواب‌های فوق‌العاده و گاه غیرقابل‌تصور برای اعمالی ساده مثل خواندن چند آیه یا ذکر بیان می‌کنند، پرداخته می‌شود.

1. بررسی سند و راویان

در بررسی روایات مربوط به اعمال و ثواب‌های ذکرشده در آن‌ها اولین قدم، مورد توجه قرار دادن سند روایت است. باید مطمئن شد که روایت ازنظر صدوری، معتبر و قابل‌اعتماد است.

شیخ طوسی این روایت را بدون ذکر سند از امام جواد علیه‌السلام نقل فرمودند:

 «مَنْ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ بَعْدَ الْعَصْرِ عَشْرَ مَرَّاتٍ مَرَّتْ لَهُ عَلَى مِثْلِ أَعْمَالِ‏ الْخَلَائِقِ‏ یَوْمَ الْقِیَامَهِ؛ (1) هر کس بعد از عصر، ده مرتبه سوره قدر را بخواند در روز قیامت همانند پاداش اعمال همه خلایق به او عطا می‌شود

 همچنین این روایت را سید بن طاووس با سند ضعیف نقل کرده‌اند؛ (2) در نقل ایشان کلمه «یوم القیامه» وجود ندارد.

 

2. جایگاه تقوا در پذیرش اعمال

به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین قسمت‌های پاسخ این سؤال می‌گوییم که اعمال مستحبی، در صورتی قبول شده و دارای ثواب‌های بسیار می‌گردد که شرط بسیار مهم و حیاتی «تقوای» الهی در آن رعایت شده باشد. تقوای الهی جزء شروط قبولی تمامی اعمال عبادی است و انجام همه واجبات شرعی ازجمله حج و جهاد از ارکان تقوای الهی است.

قرآن کریم، پذیرش اعمال را به وجود تقوا مشروط می‌کند:

 «انَّما یتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقین؛ (3) همانا خداوند [اعمال صالح را] تنها از باتقوایان می‌پذیرد؛»

 پس اگر کسی درحالی‌که تکلیف شرعی او حج یا جهاد است، به‌جای آن‌ها مشغول اعمال مستحبی مثل زیارت بشود، نه‌تنها ثوابی به دست نمی‌آورد، بلکه به دلیل ترک واجب و بی‌تقوایی در دادگاه قیامت مورد سؤال و مواخذه الهی واقع می‌گردد. پس قبول اعمال و هر نوع مناسک عبادی، منوط و مشروط به رعایت تقوا شده است؛ ترک واجبات به بهانه ثواب مستحبات، خلاف تقوا و نوعی بی‌عملی و امری عبث است. امام علی علیه‌السلام فرمودند: «لَا قُرْبَهَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ‏ بِالْفَرَائِض‏؛ (4) مستحبات تقرّبى ندارد (و به خدا نزدیک نکند) اگر به واجبات زیان زند

 یا در فرمایش دیگر فرمودند:

 «إِذَا أَضَرَّتِ‏ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا؛ (5) هنگامی‌که مستحبات به واجبات زیان رساند آن‌ها را ترک گویید

 

3. ثواب‌های الهی تابع معیارهای مادی ما نیستند

در نظام فکری اسلامی، خداوند حکیم است و معیارهای او برای پاداش، با معیارهای دنیایی ما یکی نیست. همان‌گونه که در شب قدر، عبادت یک‌شب معادل هزار ماه شمرده شده است:

 «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ؛» (6)

 خداوند می‌تواند به یک عمل کوچک، پاداش بسیار بزرگی بدهد؛ مانند ثواب جواب سلام، از امام على علیه‌السلام نقل شده است:

 «السَّلَامُ سَبْعُونَ حَسَنَهً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِی وَ وَاحِدَهٌ لِلرَّاد؛ (7) سلام، هفتاد ثواب دارد که شصت‌ونه تاى آن براى سلام کننده است و یکى براى جواب دهنده

گاهی بزرگی پاداش به دلیل عظمت نیت، فرصت خاص زمانی (مثل بعد از عصر یا شب قدر)، یا جایگاه سوره مثل سوره قدر است. این پاداش‌ها بر اساس رحمت و فضل الهی و درجات قرب به خداوند تعیین می‌شوند و محدودیت‌های دنیوی را ندارند. باید توجه داشت کیفیت اعمال سبب ثواب عظیم می‌شود نه کمیت اعمال، همان‌گونه که در مقابل برخی از محرمات یا مکروهات از جهت کمیت، اندک می‌باشند؛ اما از جهت کیفیت عواقب زیادی دارند، مثلاً کفر یک‌لحظه که سبب خلود در جهنم می‌شود «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون‌؛ (8) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اهل دوزخ‌اند و همیشه در آن خواهند بود

 

4. تشویق و تربیت عملی انسان‌ها

بسیاری از این احادیث را می‌توان در قالب ادبیات تربیتی و انگیزشی تحلیل کرد. گاهی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یا ائمه علیهم‌السلام برای تشویق مردم به انجام عبادت‌هایی که ظاهراً ساده‌اند؛ اما آثار روحی و اجتماعی عمیقی دارند، ازاین‌گونه تعابیر استفاده می‌کردند. مثلاً خواندن سوره قدر ده مرتبه ممکن است در ظاهر ساده باشد؛ اما تأثیر معنوی فوق‌العاده‌ای دارد؛ بنابراین چنین روایاتی معمولاً در دسته تربیتی یا تشویقی قرار می‌گیرند؛ یعنی برای تشویق مؤمنان به یاد خدا یا تکرار سوره‌ای با محتوای عظیم (سوره قدر)، ثواب بسیار آورده‌اند. این پاداش‌ها درواقع هدفی برای تشویق و ترغیب انسان به‌سوی کمال و نزدیکی به خداوند هستند.

نتیجه‌‌گیری:

روشن است با فرض ترک واجبات یا نعوذبالله ارتکاب محرمات، هیچ عمل مستحبی و لو دارای ثواب زیادی هم باشد، نمی‌تواند خسران ترک آن واجب یا ارتکاب آن حرام را جبران کند.

 روایاتی با ثواب‌های عظیم برای اعمالی کوچک می‌تواند:

 الف. کیفیت اعمال سبب ثواب عظیم می‌شود نه کمیت اعمال، همان‌گونه که در مقابل برخی از محرمات یا مکروهات از جهت کمیت، اندک می‌باشند؛ اما از جهت کیفیت عواقب زیادی دارند

 ب. بیان تشویقی و تربیتی برای ترغیب به عبادت باشد.

 ج. گاهی بزرگی پاداش به دلیل عظمت نیت، فرصت خاص زمانی (مثل بعد از عصر یا شب قدر)، یا جایگاه سوره باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج‏1، ص 73، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت، چاپ اول، 1411 ق.

2. ابن طاووس، على بن موسى، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 199، بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1406 ق.

3. سوره مائده، آیه 27.

4. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، حکمت 39، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

5. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، حکمت 279، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

6. سوره قدر، آیه 3.

7. طبرسى، على بن حسن، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ص 197، المکتبه الحیدریه، نجف، چاپ دوم، 1385 ق.

8. سوره بقره، آیه ۳۹.

دیدگاه قرآن دربارۀ تشکیل استخوان و تطابق آن با علم مدرن
قرآن برای اقناع مخاطبان به معاد و قدرت الهی در زنده‌کردن مردگان، به مراحل آفرینش انسان اشاره می‌کند. که با یافته‌های پزشکی مدرن نیز همخوانی دارد.

پرسش:

بر اساس آیات قرآن، تشکیل استخوان قبل از گوشت است یا پس از آن؟ آیا علم مدرن با این دیدگاه قرآن سازگار است؟ اگر ناسازگار است، آیا دلیل بر الهی‌نبودن قرآن نیست؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «در قرآن آمده است که ابتدا استخوان‌های جنین انسان تشکیل می‌شوند و سپس با گوشت پوشانده می‌شوند؛ امّا در مقابل، علم کنونی نشان داده است که عضلات و مدل‌های غضروف به ‌طور هم‌زمان و به موازات یکدیگر شروع به شکل‌گیری می‌کنند. ماهیچه‌ها قبل از اینکه مدل‌های غضروف شروع به جایگزینی با استخوان‌ها کنند، شروع به شکل‌گیری کرده‌اند». این نوشتار اختصاص به بررسی و نقد این مدعا دارد.

زمان تشکیل استخوان و گوشت از نگاه قرآن و علم

خداوند در راستای اقناع‌ مخاطبان قرآن برای پذیرش معاد و توانایی خداوند برای زنده‌کردن دوباره انسان‌ها در قیامت، در آیۀ 14 سورۀ «مؤمنون» به چگونگی آفرینش انسان و مراحل آن اشاره کرده است: ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَهَ عِظٰاماً فَکَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ...﴾: آن‌گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره‌گوشتی درآوردیم؛ پس آن پاره‌گوشت را استخوان‌هایی ساختیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم ... .

بر اساس این آیه، انسان در آغاز نطفه و سپس «علقه: خونِ بسته» و در ادامه «مضغه: گوشت جویده» است و مضغه به استخوان تبدیل می‌شود و سپس روی استخوان گوشت پوشانده شده است.

نکتۀ جالب در این آیه، تفاوت دو حرف عطف استفاده‌شده در آن است. آیه با حرف عطف «ثُمَّ» شروع می‌شود؛ اما در ادامه، فقط شاهد حرف عطف «فاء» هستیم. هرچند هر دو حرف «ثُمَّ» و «فاء» برای جمع بین قبل و بعد در حکم به همراه افاده «ترتیب» وضع شده‌اند؛ اما اولی مفید «انفصال» و دومی مفید «اتصال» است؛ برای نمونه به این دو جمله نگاه کنید:

جاء زَیدٌ ثُمَّ عَمروٌ = نخست زید و سپس با فاصلۀ زمانی عمرو آمد؛

جاء زَیدٌ فَعَمروٌ = نخست زید و پس از او بلافاصله عمرو آمد.

با توجه به این نکتۀ ادبی، خداوند خلق علقه را با حرف «ثمّ» به خلق نطفه عطف می‌کند؛ یعنی نطفه بلافاصله پس از قرارگرفتن در رحم به علقه تبدیل نمی‌شود، بلکه این تبدیل پس از مدتی است؛ اما دیگر جملات آیه، یعنی تبدیل علقه به مضغه و تبدیل مضغه به استخوان و سپس روییدن گوشت بر روی استخوان، با حرف «فاء» به هم عطف شده‌اند که یعنی بین دیگر مراحل خلقت انسان فاصله و مهلتی وجود ندارد؛ بنابراین بر اساس آیات قرآن، مضغه نخست تبدیل به استخوان می‌گردد و پس از آن بدون فاصله روی آن با گوشت پوشانده می‌شود (1).

در دیدگاه علم پزشکی نیز اسکلت بدن انسان، ریشه در سه لایۀ اولیۀ جنینی دارد؛ لایه میانی به سلول‌های استخوان تبدیل می‌شود و سپس با دو لایۀ بیرونی پوشیده می‌شود که به سلول‌های ماهیچه و پوست تبدیل می‌شوند. بنابراین هم اشارۀ قرآن به تقدم زمانی شکل‌گیری استخوان از گوشت درست است و هم تعبیر پوشانده‌شدن استخوان با گوشت دقیق انتخاب شده است (2).

نتیجه:

آیۀ 14 سورۀ «مؤمنون» کاملاً با یافته‌های جنین‌شناسی همخوانی دارد و به‌درستی به تقدم شکل‌گیری استخوان و سپس پوشانده‌شدن آن با گوشت اشاره می‌کند. بنابراین نه‌تنها هیچ ناسازگاری‌ بین این آیه و علم مدرن وجود ندارد؛ بلکه ترتیب بیان‌شده در آیه، با توجه به نبود ابزارهای پیشرفته علمی در زمان نزول قرآن، نشان‌دهندۀ الهی‌بودن قرآن است.

پی‌نوشت‌ها:

1. «أتى بثمّ فی الفقره الاولى للاشاره الى امتداد الزّمان من اوّل استقرار النّطفه فی الرّحم الى صیرورتها دما منعقدا بخلاف صیروره العلقه مضغه فانّه لا تراخى بین العلقه و المضغه» (محمد بیدختی؛ بیان السعاده فى مقامات العباده؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1408 ق، ج ‏3، ص 91).

البته برخی معتقدند «و الظاهر أنّ الفاء فی قوله تعالى: فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً لیس للترتیب، بل هی مثل أنا أنشاناهنّ إنشاء، فجعلناهنّ أبکارا [واقعه: 35 ـ 36]، فإن جعلهنّ أبکارا لیس متأخّرا عن خلقهنّ [و مثل وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (اعلی: 15)] و کذلک لیس خلق اللحم متأخّرا عن العظم؛ إذ الجنین لیس عظما مجرّدا؛ ثمّ یکسى لحما» (ابوالحسن شعرانى؛ پژوهش‌هاى قرآنى علامه شعرانى در تفاسیر مجمع‌البیان، روح‌الجنان و منهج‌الصادقین؛ محقق: محمدرضا غیاثى کرمانى؛ چ 2، قم: بوستان کتاب، 1386 ش، ج ‏2، ص 898).

2. حسین رضایی؛ عرصۀ سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1398 ش، ص 50 ـ 53.

واجب الوجود بودن اشیاء و نیاز به واجب الوجودی دیگر
هیچ موجود فیزیکی نمی‌تواند واجب‌الوجود بالذات باشد. تنها موجودی که واجب‌الوجود بالذات است، خداوند است که هیچ وابستگی به علت‌های بیرونی ندارد.

پرسش:

هر چیزی که وجود فیزیکی دارد، واجب‌الوجود است؛ چون اگر وجودش واجب نبود، اصلاً وجود نمی‌داشت! پس چرا این‌قدر دنبال اثبات واجب‌الوجودی فراتر از اشیای فیزیکی هستید؟

پاسخ:

در نگاه نخست، ممکن است تصور شود که هر آنچه وجود دارد، وجودش ضروری و گریزناپذیر است. از این منظر، گویا همه‌ چیزهایی که در جهان فیزیکی حضور دارند، به خودیِ خود موجه و بی‌نیاز از تبیین هستند. این دیدگاه، گرچه ‌فهم آن ساده به‌نظر می‌رسد، اما با تحلیل‌های دقیق فلسفی ناسازگار است؛ زیرا پرسش از «چرا هستی هست؟» تنها با دیدن هستی پاسخ داده نمی‌شود، بلکه نیازمند بررسی نوع وجود اشیاء، وابستگی آن‌ها به علت‌ها، و تمایز میان گونه‌های مختلف «وجوب وجود» است. در ادامه در قالب نکاتی، توضیحات بیشتر تقدیم می‌شود.

نکته اول: خلط میان واجب‌الوجود بالذات و بالغیر

واژه‌ی «واجب‌الوجود» در فلسفه، به معنای موجودی است که وجودش از خودش است و نبودنش ممکن نیست؛ یعنی عدم در ذات او راه ندارد و او برای موجود شدن به هیچ چیز و هیچ علتی محتاج نیست. این موجود را «واجب‌الوجود بالذات» می‌نامند.

اما گاهی موجودی ممکن است در شرایطی خاص، وجودش ضروری و حتمی تلقی شود؛ اما این ضرورت از درون خودش ناشی نشده، بلکه به واسطه‌ی چیزی دیگر به او داده شده است. این حالت را «واجب‌الوجود بالغیر» می‌نامند، یعنی موجودی که اگرچه اکنون وجود دارد، اما  وجودش را وام‌دار موجود یا علت دیگری است.

برای مثال، نوزادی که اکنون وجود دارد، در وضعیت فعلی، معدوم نیست و موجود است، اما آیا وجود او از ذات خودش ناشی شده است؟ خیر؛ وجود او وابسته به پدر و مادر، شرایط زیستی، تغذیه و هزاران عامل دیگر است. اگر این علل نبودند، او نیز نبود. بنابراین وجود او واجب نیست، مگر به علت؛ یعنی «بالغیر» واجب است، نه «بالذات».(1)

نکته دوم: امکان وجود به معنای امکان عدم

یکی از ویژگی‌های هر موجود ممکن‌الوجود این است که می‌تواند نباشد. یعنی ذات او بر بودن یا نبودن مساوی است؛ تنها وجود علتی بیرونی است که او را به وجود رسانده و بودنش را ترجیح داده است. این همان معنای «امکان» است.

وقتی گفته می‌شود چیزی «ممکن‌الوجود» است یعنی ذاتش طوری نیست که خودش به تنهایی بودنش را ایجاب کند؛ بلکه برای بودنش نیازمند علت است. بنابراین، موجودات فیزیکی که در اطراف ما وجود دارند، مثل درخت، انسان و کهکشان، همگی در ذات خود ممکن‌الوجودند؛ چراکه می‌توان تصور کرد که نبودند، یا زمانی نبوده‌اند و حالا هستند و شاید روزی هم دیگر نباشند.

به همین دلیل، این‌گونه موجودات هرگز نمی‌توانند واجب‌الوجود بالذات باشند، زیرا ویژگی بارز واجب‌الوجود بالذات آن است که امکان عدم ندارد و هرگز نابودشدنی نیست.(2)

نکته سوم: از وجوب وجود فیزیکی نمی‌توان به وجوب ذاتی رسید

گاهی این تصور وجود دارد که چون چیزی وجود دارد، پس حتماً واجب‌الوجود است. این استدلال دو اشکال اساسی دارد؛ اولاً، آن را با صرفِ وجود داشتن یکی می‌گیرد؛ ثانیاً، هیچ تمایزی میان وجوب ذاتی و وجوب بالغیر قائل نیست. برای روشن شدن این موضوع، مثالی از دومینوها می‌زنیم؛ فرض کنید تمام قطعات دومینو به زمین افتاده‌اند. حتی اگر شما شاهد سقوط اولین قطعه نباشید، عقل شما حکم می‌کند که حتماً چیزی باید علت افتادن آن قطعه اول بوده باشد که به نوبه خود باعث سقوط سایر قطعات شده است.

موجودات فیزیکی نیز به همین ترتیب هستند. ما آن‌ها را موجود می‌بینیم، اما چون در ذاتشان چیزی نیست که بودنشان را ایجاب کند، عقل ما حکم می‌کند که باید علتی بیرونی، آن‌ها را به وجود آورده باشد. این علت‌ها نیز به نوبه خود ممکن‌الوجودند، تا آن که در نهایت به موجودی برسیم که خودش وجودش را از خودش دارد؛ یعنی واجب‌الوجود بالذات.

حتی دانشمندانی که گرایش به الحاد دارند، مانند استیون هاوکینگ، سعی می‌کنند آغاز جهان را بدون فرض خدا توضیح دهند؛ اما این تلاش، خود نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که حتی آنان نیز می‌پذیرند که صرفِ وجود داشتنِ جهان نیاز به تبیین دارد؛ چرا که وجود آن بدیهی نیست و نمی‌توان آن را بدون علت دانست. پس آنچه آتئیست‌ها می‌پذیرند، به‌گونه‌ای تأیید همان حکم عقل است که می‌گوید: موجود ممکن‌الوجود نیاز به علت دارد.(3)

نتیجه‌گیری:

در نهایت باید گفت که صرفِ موجودبودنِ یک چیز، آن را واجب‌الوجود نمی‌سازد. اگر هم بپذیریم که چیزی در حال حاضر به ضرورت، وجود دارد، این ضرورت بالغیر است، نه بالذات. چیزی که واجب‌الوجود بالذات باشد، باید در ذات خود، بی‌نیاز از علت، ازلی، ابدی و تغییرناپذیر باشد. چنین ویژگی‌هایی در هیچ‌یک از موجودات فیزیکی یافت نمی‌شود؛ زیرا همگی وابسته‌اند، تغییرپذیرند، و زمانی نبوده‌اند یا ممکن است دیگر نباشند.

پس «واجب‌الوجود» اصطلاحی خاص است که تنها بر موجودی صادق است که در ذات خود، هستی او ضرورتی تغییرناپذیر دارد و از هیچ علت یا شرط بیرونی برنخاسته است. چنین موجودی، همان است که در براهین فلسفی و کلامی از آن به «خدا» تعبیر می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. هیچ موجودی بدون وصف ضرورت تحقق نمی‌یابد، یعنی تا هنگامی که همه راه‌های عدم به روی آن مسدود نشود به‌وجود نمی‌آید، و به قول فلاسفه «الشی‌ء مالم یجب لم یوجد». به دیگر سخن، موجود یا ذاتاً واجب‌الوجود است و خودبه‌خود ضرورت وجود دارد، یا ممکن‌الوجود است، و چنین موجودی تنها در صورتی تحقق می‌یابد که علتی آن را «ایجاب» کند و وجود آن را به سرحد ضرورت برساند، یعنی به‌گونه‌ای شود که امکانِ عدم نداشته باشد.(مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج2، ص422-423)

2. هر موجودی که ماهیت داشته باشد، ممکن‌الوجود است و نیازمند علت برای وجود خود است. این بیان تنها می‌تواند معلول بودن موجودات ممکن را اثبات کند و در تعیین معیار دقیق‌تری برای تشخیص علت و معلول‌ها ناتوان است. اما صدرالمتألهین با اصولی چون اصالت وجود، رابط بودن معلول نسبت به علت، و تشکیکی بودن مراتب وجود، به‌طور دقیق‌تری ویژگی‌های ممکن‌الوجود را شرح می‌دهند. بر اساس این اصول، هر موجود ممکن‌الوجود، مرتبه‌ای ضعیف‌تر از علت خود است و نیازمند علتی بیرونی است تا به موجود کامل‌تری برسد. (مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج2، ص59-60)

3. برای مطالعه بیشتر، رک: موسوی کریمی، میرسعید ، کیهان‌شناسی نوین، خلق از عدم و خلق مدام، فصلنامه نامه علم و دین، بهار و تابستان 1378ش، شماره 4؛ فطورچی، پیروز، مختصری درباره مسئله آغاز: از دیدگاه کیهان‌شناسی نوین و حکمت متعالیه، نامه علم و دین، پاییز و زمستان 1377ش و بهار و تابستان 1378ش، شماره 3؛ شاکرین، حمیدرضا، هاوکینگ و خودبسندگی جهان، بررسی و نقد، مجله کلام اسلامی، پاییز 1396ش، شماره 103؛ آذریان، سجاد و محمدجواد اصغری، نقدی بر نتایج الحادی هاوکینگ از نظریه «جهان خودانگیخته» از منظر فلسفه اسلامی، مجله معرفت کلامی، بهار و تابستان 1401ش، شماره 1.

بررسی ادعای تبعات شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل
دشمنی ما با آمریکا و اسرائیل، علاوه بر وظیفه دینی و انسانی، یک واکنش عقلانی و طبیعی در مقابل جنایت‌های تاریخی آن‌ها است.

پرسش:

آیا این ادعا صحیح است که نباید در تمام این سال‌ها از ابتدا مرگ بر آمریکا و اسراییل می‌گفتیم و دشمنی می‌کردیم (مخصوصاً حین مذاکره) ... اگر این کار را انجام نداده بودیم حالا درگیر جنگ اقتصادی و نظامی نبودیم؟

پاسخ:

برخی بر این باورند که وقتی از ابتدا، رویکرد شما تقابلی و دشمنی در حد اعلام مرگ و آرزوی نابودی است، طبیعی است که طرف مقابل هم به‌صورت حداکثری در پی دفاع و مقابله باشد. چنین رویکردی ارسال مکرر پیام تهدید برای طرف مقابل است و طبیعی است که نتیجه «مرگ بر» گفتن، رقم خوردن جنگ و مرگ است. آیا می‌شد ضمن اعلام موضع، از بیان مرگ و ابراز دشمنی خودداری کرد و چنین وضعیتی را رقم نزد؟

 

1. پیشینه شناسی جنایات آمریکا علیه ملت ایران؛

ما با آمریکا و هر قوم دیگری دشمنی نکردیم، بلکه به‌صورت تاریخی آن‌ها دشمنان ما بودند. آن‌ها برای ما تهدید ایجاد کردند. بااینکه ما ماهیتاً با نظام سلطه در تخاصم هستیم و این یک دستور دینی است که باید با ظالم و طاغوت مبارزه کرد، ما همیشه در واکنش به توطئه‌ها و جنایات آمریکا و اسرائیل عمل کرده‌ایم. طبیعی است که در مقابل یک ابرقدرت مستکبر که به شما ضربه زده و بارها به‌صورت تاریخی با دخالت و تحقیر با شما رفتار کرده و در مقابل آزادی و دموکراسی شما جنگیده (28 مرداد، حضور مخرب مستشاران آمریکایی و دخالت در اداره کشور توسط سفرا و مستشاران، الحاقیه پیمان وین (مشهور به کاپیتولاسیون)، کمک به ساواک و سرکوب مردم، کمک به ضدانقلاب و گروه‌های تجزیه‌طلب و برانداز، حمایت از آشوب‌های خیابانی، تحریم‌های کمرشکن واهی و ظالمانه، جنگ مستقیم با ایران)، نمی‌توان با سلام‌وصلوات و نرم مواجه شد. اکنون چند دهه است که اقتصاد و امنیت ایران را به بهانه احتمال داشتن سلاح هسته‌ای مورد تخریب قرار داده است و ایران را دچار هزینه‌های گزاف اقتصادی، سیاسی و امنیتی کرده است؟ درحالی‌که ایران هرگز به کشوری حمله نکرده است؛ اما در طرف مقابل اسرائیل هیچ همسایه‌ای نداشته است، مگر آنکه در تخاصم و دوستی، ضمن تجاوز، مقداری از خاک آن کشور را اشغال کرده باشد و به‌صراحت شعار نیل تا فرات سر می‌دهد. ایرانی که حتی در جنگ هشت‌ساله خود بارها مورد حملات شیمیایی قرار گرفت اما یک‌بار از سلاح شیمیایی استفاده نکرد.

 

2. پیشینه شناسی فهرست طولانی تجاوزات آمریکا در جهان؛

برخی تصور می‌کنند در نظام بین‌الملل فقط ما خلاف جریان عمل می‌کنیم و در دشمنی با سایرین هستیم. مشکل آمریکا و اسرائیل، فقط مشکل ما نیست. از زمان اعلام استقلال ایالات‌متحده آمریکا در سال ۱۷۷۶ م، این کشور تنها ۱۵ سال صلح مداوم را تجربه کرده است. (1) آمریکا ۲۳۰ سال از عمر ۲۴۶ ساله خود را درگیر جنگ‌های مستقیم و نیابتی خارج از خانه بوده‌ است؛ نزاع‌هایی که امروز اوج آن را در منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) شاهد هستیم. (2) دنیا به حدی رسیده است که واژه‌هایی مانند «مداخله‌جویی»، «نظامی‌گری»، «اشغال»، «جنگ» و «جنگ‌افروزی» بی‌درنگ نام ایالات‌متحده را به‌عنوان یک‌طرف ماجرا به ذهن متبادر می‌سازد؛ یعنی آمریکا جز بحران‌آفرینی و زجر و آسیب و فقر برای منطقه ما دست‌آوردی نداشته است. آمریکا در حالی خود را ناظم و پلیس خوب جهان معرفی می‌کند که بخش بزرگی از تجاوزات، دیکتاتوری، کودتاها، شورش‌ها بحران‌ها و بی‌نظمی‌های جهان، ناشی از دخالت‌های بی‌رحمانه، ظالمانه و خونین آمریکا است؛ مثلاً حمایت‌های سیاسی و نظامی آمریکا از رژیم بعثی عراق، در تجاوز به ایران و حمایت‌های همه‌جانبه و حیرت‌آور آمریکا از رژیم آپارتایدی اسرائیل و قتل‌عام مردم فلسطین و لبنان و سوریه. آمریکا به چه حقی، درحالی‌که خودش تنها کشوری است که دو بار از سلاح اتمی علیه مردم بی‌گناه استفاده کرده است و همواره از رژیم بدنام صهیونیستی و دارای خوی تجاوز که دارای بمب اتم و سابقه‌ای سیاه بوده و اساساً عضو NPT نیست حمایت کرده است. آمریکا خیرخواه ملت‌ها نیست. دولت متجاوز آمریکا، کشورهای عراق و افغانستان را به بهانه ایجاد دموکراسی و مدرن‌سازی ویران کرد و اگر ما هم ضعیف بودیم ما را هم ویران می‌کرد و عقب‌مانده نگه می‌داشت. تنها پس از حوادث 11 سپتامبر، آمریکا در منطقه غرب آسیا بیش از نیم‌میلیون کشته بر جای گذاشت. صادرات جنگ‌افزار آمریکایی همچنان رو به افزایش است و مقصد بیشترین تجهیزات نظامی صادرشده کشورهای غرب آسیا (خاورمیانه) هستند. (3) آمریکایی‌ها به دخالت‌ و موفقیت در کودتاها در دنیا افتخار می‌کنند پس نفرت و انزجار ما و سایر ملت‌های ستمدیده طبیعی و مایه هوشیاری بیشتر در مقابل متجاوز است.

 

3. حمایت آمریکا از دیکتاتوری‌های همسو با خود در منطقه و جهان؛

برخی نیز تصور می‌کنند، مشکل آمریکا فقط رویکردهای مذهبی و جهادی و حقوق بشری است و آمریکا خواهان ممالک آزاد و دموکرات و بی‌خطر و شبه نظام لیبرالی و سرمایه‌داری است. وگرنه مشکل دیگری وجود ندارد. بسیاری از کشورهای تحت سلطه و حمایت آمریکا چقدر دموکراسی و آزادی و حقوق بشر دارند؟ کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و مانند آن‌ها با یک دیکتاتوری حداکثری و تقریباً حذف دخالت مردم و به‌صورت خانوادگی اداره می‌شوند و این موضوعات برای آمریکا اهمیتی هم ندارد.

 

4. حمایت آمریکا از جنایات اسرائیل علیه مردم غزه؛

آن‌ها به‌صراحت از اسرائیل حمایت می‌کنند. کدام کشور به‌مانند اسرائیل جرئت دارد که صدها نفر از خبرنگاران و نیروهای سازمان ملل را به این سادگی قتل‌عام کند و عمداً هدف قرار دهد؟ (4) فیلیپ لازارینی رئیس آنروا، (5) اعلام کرد که «تاکنون دست‌کم ۲۲۰ نفر از کارکنان این آژانس در جنگ غزه کشته شده‌اند.» (6) کدام جنایتکار جنگی می‌تواند بیمارستان‌ها را به همراه مجروحین و خانواده‌ها و کادر درمان بر سر آن‌ها خراب و با خاک یکسان سازد؟ مدارس رو ویران کند؟ آیا اسرائیل جنایت نکرده دارد؟ اسرائیل با استفاده از قحطی به‌عنوان یک روش جنگی که در دادگاه لاهه نیز محکوم شد، روی جنایتکاران تاریخ را سفید کرده است، (7) اما آیا یک‌بار آمریکا اسرائیل را محکوم کرده است؟ دادگاه لاهه نتانیاهو و وزیر دفاع اسرائیل را به دلیل ارتکاب به جنایات جنگی محکوم به بازداشت و مورد تعقیب قرار داده است، اما نه‌تنها اروپا و آمریکا با این دادگاه همکاری نکردند، بلکه ضمن تهدید و متهم ساختن دادگاه خروج از این دادگاه در دستور کار آنان قرار گرفت. (8)

 

5. پیام جهانی شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل؛

با این اوصاف شعار مرگ، به معنای ابراز نفرت عظیم به عاملان ظلم‌ها و جنایات مکرر و مداوم رژیم‌هایی است که همواره به دشمنی ظالمانه تا نابودی شما ادامه می‌دهند و مسئول جنایت‌های مکرری علیه ما هستند. شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل به ملت‌ها یادآوری می‌کند که دشمن اصلی بشریت کیست و باید همواره با چنین دشمن متجاوز و قلدری که زبانی جز زور نمی‌فهمد، آماده مقاومت و نبرد بود. وگرنه رسانه‌های قدرتمند خبری و هنری نظام سلطه، به‌خوبی می‌دانند که چگونه به‌مرورزمان مسائل را واژگون یا دچار فراموشی کنند.

 

6. مقاومت و جهاد، تنها راه مقابله با جنایت و تجاوز؛

ما در جبهه حق هستیم و دشمنی با ظالم و متجاوز وظیفه ما است و دشمنی با آمریکا و اسرائیل وظیفه عقلی و شرعی هر مسلمان بوده و عدم دشمنی با چنین جنایتکارانی به معنای مرگ انسانیت و مرگ دین‌داری و تمکین در مقابل توحش سازمان‌یافته و بین‌المللی است. اگر مقاومت نمی‌کردیم باید چه می‌کردیم؟ دوستی، سکوت و حتی شراکت در جنایات بی‌انتهای منطقه‌ای آنان؟ تسلیم سیاست‌ها و انتظارات سیری‌ناپذیر ظالمانه و کاسب‌کارانه و فاسد آن‌ها شدن؟ آیا راهی جز مقابله و تلاش برای تضعیف و نابودی دشمن داریم؟ آیا اسرائیل راهی مقابل دیگران جز برخورد با زور و فشار قرار داده است؟

 

7. ماهیت تجاوزگری و اشغالگری دولت آمریکا و اسرائیل؛

مگر آن‌ها که مرگ نگفتند و دشمنی نکردند، از شر تجاوز و غارت نظام‌های استعماری و استثماری در امان ماندند؟ مگر همین فلسطینیان یا لبنان یا اردن و مصر و سوریه، شعار مرگ برای کسی سر داده بودند که با تجاوز و اشغال رژیم صهیونیستی مواجه شدند؟ مگر در کودتای 28 مرداد، مرحوم مصدق یا دیگری شعار مرگ بر آمریکا داده بود که توسط آمریکایی‌ها یک دولت مردمی در ایران ساقط گردید؟ مگر الان که ترامپ سودای غارت ملت‌ها و ضمیمه کردن مناطقی را به خاک خود دارد، کسی در آنجا به آمریکا کوچک‌ترین دشمنی و تهدیدی ابراز کرده است؟ مثلاً ترامپ به‌صراحت اعلام کرده است که کانادا باید پنجاه و یکمین ایالت ما باشد تا گنبد طلایی را مجانی بگیرد. (9) همچنین وزارت کشور دولت ترامپ اعلام کرده است که نام خلیج مکزیک به‌طور رسمی به "خلیج آمریکا" و قله دِنالی در آلاسکا به "کوه مک‌کینلی" تغییر یافته است. (10) یا آمریکا از اوکراین که متحد اوست می‌خواهد که به ازای فروش تسلیحات، معادنش را در اختیار آمریکا قرار دهد. (11) نخیر، آن‌ها منتظر ابراز و عدم ابراز ما و دیگران نیستند، هر زمان که منافع استعماری و سلطه‌طلبانه آن‌ها ایجاب کند، در حد توان به غارت‌گری مشغول می‌شوند.

نتیجه‌گیری:

دشمنی ما با آمریکا و اسرائیل، علاوه بر وظیفه دینی و انسانی، یک واکنش عقلانی و طبیعی در مقابل جنایت‌های تاریخی آن‌ها است و جاهلانه است که برای محدود کردن چنین دشمنان سرکش و متجاوزی، بشود از طریق صلح و دوستی به نتیجه رسید. آمریکایی‌ها اثبات کرده‌اند که هرگز منتظر دوستی و دشمنی نمی‌مانند و هرکجا که منافع آنان ایجاب کند، به دخالت، تجاوز و غارت مشغول می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سخت‌ترین نبردهایی که آمریکا در طول دوران موجودیت خود تجربه کرده است، پایگاه خبری تحلیلی عصر ایران، 7 تیر 1403، asriran.com/0046Fi.

2. شکوهی‌نسب، حسن، با ۲۳۰ سال سابقه جنگی؛ آمریکا جنگ دوست‌ترین کشور دنیا، خبرگزاری ایرنا، 1 مرداد 1401، https://irna.ir/xjK47p. چهار سال پیش بود که «جیمی کارتر» رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا در تماس تلفنی با «دونالد ترامپ» با بیان اینکه از ۲۴۲ سال تاریخ آمریکا، ۲۲۶ سال در جنگ بوده‌ایم، گفت: آمریکا در طول ۲۴۲ سال تاریخ خود به‌جز ۱۶ سال، در بقیه زمان‌ها در جنگ به سر برده‌ است. آمریکا به دلیل تمایلش برای تلاش به‌منظور مجبور کردن دیگران به در پیش گرفتن ارزش‌های آمریکایی، جنگ‌دوست‌ترین کشور جهان است.

3. شکوهی‌نسب، حسن، با ۲۳۰ سال سابقه جنگی؛ آمریکا جنگ‌دوست‌ترین کشور دنیا، خبرگزاری ایرنا، 1 مرداد 1401، https://irna.ir/xjK47p. بر پایه بررسی‌های دو سال پیش «موسسه بین‌المللی پژوهش‌های صلح استکهلم» (سیپری)، ایالات‌متحده آمریکا همچنان بزرگ‌ترین صادرکننده تجهیزات نظامی در جهان است و سهم خود را از ۳۲ درصد در سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ به ۳۷ درصد در پنج سال منتهی به ۲۰۲۰ افزایش داد. همچنین این منبع بین سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸، سهم آمریکا در صادرات تسلیحات را ۳۶ درصد اعلام کرده ‌بود. در این گزارش آمده‌ بود که «آمریکا به ۹۶ کشور جهان تجهیزات نظامی می‌فروشد، اما نزدیک به نیمی از مشتریان آن (۴۷ درصد) در خاورمیانه قرار دارند. در پنج سال منتهی به ۲۰۲۰، عربستان سعودی به‌تنهایی واردکننده ۲۴ درصد از کل تجهیزات نظامی صادراتی آمریکا بود.»

4. ر.ک: افزایش انتقاد به اسرائیل در پی کشته شدن کارکنان سازمان ملل، پایگاه دویچه وله آلمان (فارسی)، 23/6/1403 م، https://B2n.ir/ds3061.

5. آنروا به انگلیسی UNRWA (United Nations Relief and Works Agency for Palestine Refugees in the Near East) آژانس بین‌المللی امدادرسانی به آوارگان فلسطینی است که توسط سازمان ملل در دسامبر ۱۹۴۹ ایجاد شد. این آژانس یک مؤسسه امدادرسانی و تأمین تسهیلات و کمک‌های انسانی برای حمایت بیش از ۵ میلیون پناهنده ثبت‌شده فلسطینی است.

6. ر.ک: افزایش انتقاد به اسرائیل در پی کشته شدن کارکنان سازمان ملل، پایگاه دویچه وله آلمان (فارسی)، 23/6/1403 م، https://B2n.ir/ds3061.

7. حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت توسط دیوان لاهه صادر شد، خبرگزاری ایسنا، 1 آذر 1403، isna.ir/xdSk6f.

8. دیوان کیفری بین‌المللی حکم جلب نتانیاهو و گالانت را صادر کرد، پایگاه دویچه وله آلمان (فارسی)، 1/9/1403، https://B2n.ir/gk8154.

9. ترامپ: کانادا ایالت ۵۱ آمریکا شود تا گنبد طلایی را مجانی بگیرد، خبرگزاری ایسنا، 7 خرداد 1404، isna.ir/xdTv4N.

10. دولت ترامپ رسماً خلیج مکزیک را به خلیج آمریکا تغییر نام داد، خبرگزاری مهر، 6 بهمن 1403، mehrnews.com/x373KQ.

11. مواد معدنی نادر اوکراین چیست و چرا ترامپ به دنبال آن است؟ BBC فارسی، 8 اسفند 1403، https://www.bbc.com/persian/articles/c1kjmyn9r90o.

پیامبر صلی الله علیه و آله و منافقین
برخورد پیامبر(ص) نسبت به منافقین متفاوت بود؛ هرگاه پرده نفاقشان کنار می‌رفت با آن‌ها برخورد متناسب می‌شد.

پرسش:

اینکه گفته می‌شود حدود نیمی از مردم زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله منافق بودند درست است؟ اگر درست است چرا حضرت با آن‌ها برخورد نکرد؟

پاسخ:

به کسی که کفرش را پنهان کرده و به‌ظاهر اسلام می‌آورد منافق می‌گویند.(1) بنابراین مؤمن کسی است که در دل، زبان و عمل به اسلام ایمان دارد، کافر کسی است که هم در باطن و در ظاهر اسلام را نپذیرفته است؛ اما منافق کسی است که در دل مخالف اسلام است، اما اظهار می‌کند که به اسلام اعتقاد دارد.(2) خداوند در معرفی آن‌ها در سوره آل‌عمران آیه 167 می‌فرماید:

 «یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ؛(می‌گویند آنچه را که در دل‌هایشان نیست

مسئله نفاق و منافقان در صدر اسلام، بعد از هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مدینه مطرح شده است. در «مکّه» مخالفان آشکارا بر ضد اسلام تبلیغ می‌کردند؛ اما بعد از قدرت‌گیری مسلمانان در مدینه، دشمنان در ضعف قرار گرفتند و برای ادامه برنامه‌هایشان برضد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مسلمانان، در ظاهر به صفوف مسلمانان پیوستند، درحالی‌که ایمان نیاورده بودند(3)

 قرآن و منافقین

 در برخی از سوره‎های قرآن ازجمله بقره و آل‌عمران، توبه و نور به این گروه اشاره شده و نیز سوره‎ای با عنوان «منافقون» نازل شده است. ازجمله آیاتی که در مورد آن‌هاست این آیه است:

«وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ؛(5) (و هنگامی‌که با اهل ایمان دیدار کنند، گویند: ما ایمان آوردیم و چون با شیطان‌هایشان [که سرانِ شرک و کفرند] خلوت گزینند، گویند: بدون شک ما با شماییم، جز این نیست که ما [با تظاهر به ایمان] آنان را مسخره می‌کنیم.)»

 

 ریشه نفاق در عهد نبوی

پس از جنگ‌های طولانی بین اوس و خزرج در مدینه تصمیم بر آن شد که به این درگیری‌ها پایان داده و شخصی به نام «عبدالله بن ابی» را زمامدار امور خود سازند؛ اما با ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مدینه او از زمامداری ناکام ماند؛ ازاین‌رو او به‌ظاهر اسلام آورد و راه نفاق پیش گرفت(5) و عده‌ای را نیز دوروبر خود جمع کرد که به منافقین مشهور شدند.

علاوه بر آن‌ها عده‌ی دیگر نیز نفاق پیشه کردند که برخی از آن‌ها معروف به «اصحاب عَقَبه» در مسیر بازگشت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از غزوه تبوک نقشه ترور پیامبر را داشتند، ولی موفق نشدند(6) گروه اول از انصار و این گروه از مهاجرین بودند.

 

 آمار منافقین

اما تعداد دقیق آن‌ها مشخص نیست. در ماجرای غدیر و با توجه به آیه تبلیغ مشخص است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خوف از اعلام داشته است. بر همین اساس خداوند فرمود:

 «خدا تو را از شر مردم نگاه خواهد داشت.»(7)

 بر اساس روایتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در علت این خوف فرمودند: «لِعِلْمِی بِقِلَّهِ الْمُتَّقِینَ‏ وَ کَثْرَهِ الْمُنَافِقِینَ‏ وَ إِدْغَالِ الْآثِمِینَ وَ خَتَلِ الْمُسْتَهْزِءِینَ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ بِأَنَّهُمْ‏ یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِم‏؛(8)(زیرا کمیِ پرهیزکاران و فزونی منافقان و دسیسه‌ی ملامتگران و مکر مسخره‌کنندگان اسلام را می‌دانم.)»

 این خود گویای آن است که تعداد آن‌ها زیاد بوده اما اینکه بگوییم نیمی از مردم مدینه منافق بودند صحیح نیست زیرا تعداد متقین کم بود و تعداد منافقین زیاد؛ اما اکثر جمعیت مسلمانان را کسانی تشکیل می‌دادند که نه جزو متقین بودند و نه جزو منافقین بلکه افرادی بودند که ایمان داشتند؛ اما ایمانشان به‌اندازه‌ای نبود که حاضر باشند در مسئله جانشینی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله جانشان را فدا کنند. برای مثال اگر چهار نفر متقین واقعی باشند و هزار نفر منافق و صد هزار نفر بی‌تفاوت، صحیح است که بگوییم منافقان چند صدبرابر متقین هستند، اما نمی‌توان گفت نیمی از جامعه را منافقین تشکیل داده‌اند. اکثریت جمعیت را کسانی تشکیل می‌دادند که بین متقین و منافقین بودند؛ به‌عبارت‌دیگر بین بیست و صفر نمره‌ای دیگر هم وجود دارد که نه مثل متقین نمره آن‌ها بیست است و نه مثل منافقین نمره آن‌ها صفر.

 

برخورد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با آن‌ها

برخورد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز به برملا شدن نفاق یا کتمان آن برمی‌گردد. در برخی موارد مثل مسئله مسجد ضرار پرده از نفاقشان برداشته می‌شد که برخورد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و تخریب مسجد آن‌ها را در پی داشت.(9) اما در صورت کتمان نفاقشان برخورد با آن‌ها منتفی است زیرا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در این‌گونه موارد از علم غیب استفاده نمی‌کردند مگر در برخی موارد.

 نتیجه‌گیری:

در عهد نبوی برخی از افراد کفر خود را پنهان کرده به‌ظاهر اسلام آوردند که به آن‌ها منافق گفته شد. تعداد این افراد که هم از مهاجرین و هم انصار بودند، زیاد بود اما نمی‌توان گفت نیمی از مردم منافق بودند بلکه نسبت به مؤمنین درجه‌یک که متقین باشند تعدادش بیشتر بود. درهرصورت برخورد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نسبت به آن‌ها متفاوت بود؛ هرگاه پرده نفاقشان کنار می‌رفت با آن‌ها برخورد متناسب می‌شد، اما هرگاه همچنان پشت پرده نفاق پنهان می‌شدند نمی‌شد با آن‌ها برخورد کرد.

برای مطالعه بیشتر:

 به کتاب ویژگی‌های نفاق و منافقین نوشته آیه الله مجتبی تهرانی، مؤسسه فرهنگی مصابیح الهدی که در سال 1400 منتشر شده مراجعه فرمایید.

 پی‌نوشت‌ها:

1. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، تهران، کتاب‌فروشی مرتضوی، ۱۴۱۶ ق، ج ۵، ص ۲۴۱

2. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۹۰ ش، ج ۲۵، ص ۲۰۶.

3. مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج ۲۴، ص ۱۴۶.

4. سوره بقره/آیه 14«وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ؛(و هنگامی‌که با اهل ایمان دیدار کنند، گویند: ما ایمان آوردیم و چون با شیطان‌هایشان [که سرانِ شرک و کفرند] خلوت گزینند، گویند: بدون شک ما با شماییم، جز این نیست که ما [با تظاهر به ایمان] آنان را مسخره می‌کنیم.)»

5. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ ق، ج‏۳، ص ۴۰۸؛

6. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع بمل للنبی من الاحوال و الاموال و الحفده و المتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النسیمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ ق/۱۹۹۹ م، ج ۲، ص ۷۴.

7. سوره مائده/آیه 67«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ؛(ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای؛ و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.)»

8. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، انتشارات رضى، قم‏، 1375 ش، چاپ اول‏، ج 1، ص 929. واقدی، محمدبن عمر، کتاب المغازی للواقدی، چاپ مارسدن جونس، قاهره، ۱۹۶۶ م، ج ۳، ص ۱۰۴۶.

تعریف مدارا و مصادیق آن
مدارا مصادیق گوناگونی مانند صبر و تحمل، عفو و بخشش و غیره دارد. یکی از مصادیق مهم مدارا کردن، صبر و تحمل در برابر بداخلاقی همسر و ترک بحث با ایشان است.

پرسش:

همسرم بدزبان است و من تحمل می‌کنم! آیا این کار مدارا حساب می‌شود؟

پاسخ:

یکی از توصیه‌های دین مبین اسلام به همه مردم در تعاملات و برخوردها مدارا کردن با همدیگر است؛ این سفارش در فضای ارتباطات خانوادگی هم مورد تأکید است؛ اما کمتر مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. برای دریافت پاسخ سؤال فوق و تشخیص وظیفه در بسیاری از صحنه‌هایی که در زندگی فردی و اجتماعی پیش می‌آید لازم است معنی و مفهوم مدارا و انواع و مصادیق آن شناخته شود. در ادامه به بحث مفهوم شناسی مدارا پرداخته می‌شود.

بررسی لغوی و اصطلاحی موضوع پراهمیت و پرکاربرد مدارا

 

نکته اول: معنای لغوی مدارا

در بین لغت شناسان در مورد اینکه ریشه مدارا و معنای آن چیست اختلاف است:

برخی آن را از ریشه «درا» می‌دانند و معنای آن را ترک و تعطیل کردن برخورد و اقامه حد مطرح کرده‌اند.(1)

برخی هم آن را از «دری» به معنای مهربانی و نرمی نشان دادن و ملاطفت کردن با دیگران دانسته‌اند.(2)

در کتاب المحیط فی اللغه می‌نویسد: مدارا از «دریه» گرفته شده است و دریه همان شتر یا گاوی است که شکارچی به‌عنوان طعمه رها می‌کند تا شکاری که دنبال شکار کردن آن است به آن جذب شده تا بتواند آن را شکار کند. بعد می‌نویسد مدارا کردن با مردم هم از همین معنا و ماده است.(3) کنایه از اینکه مدارا کردن نوعی دانه ریختن برای جذب و اصلاح طرف مقابل است؛ یعنی شخص نرمی و ملاطفت نشان می‌دهد تا بتواند در آینده طرف مقابل را شکار و مجاب و جذب نماید. چه مدارا را از «درا» بدانیم و چه از «دری» در هردو معنا، موضوع ترک خشونت و برخورد و رفتار نرم و ملایم وجود دارد.

 

نکته دوم: معنای اصطلاحی مدارا

محقق نراقی در کتاب معراج السعاده در تعریف اصطلاحی مدارا چنین می‌نویسند: مخفى نماند که مدارا نیز نزدیک به رفق است و مدارا عبارت از آن است که: ناگوارى که از کسى به تو رسد متحمل شوى و به روى خود نیاورى.(4)

 با مرور آیات و روایاتی که در مورد مدارا وارد شده است و بررسی کلمات لغویین و علما می‌توان برای تعریف جامع مدارا چنین گفت: مدارا کردن عبارت است از برخورد با نرمی و ملاطفت و مهربانی همراه با صبوری و تحمل و ترک برخوردهای تند و خشن و قطع کردن رابطه.

 

نکته سوم: ساحت‌های مختلف مدارا

در فرهنگ شیعی موضوع مدارا در حوزه‌ها و ساحت‌های مختلفی مطرح است ازجمله مدارا در زندگی فردی، اجتماعی، روابط بین‌الملل، در فضای تعلیم و تربیت و ازجمله در زندگی خانوادگی که نیاز به توضیح بیشتر دارد:

 مدارا در زندگی حوزه خانوادگی

در زندگی مشترک موضوع مدارا خیلی پررنگ است و در فرهنگی دینی نسبت به آن خیلی تأکید شده است. به‌طوری‌که در اغلب کتاب‌های حدیثی، فصلی در این زمینه طرح شده است؛ مانند شیخ حر عاملی که در کتاب وسائل الشیعه ج 20 ص 172 فصلی با عنوان «بَابُ اسْتِحْبَابِ مُدَارَاهِ الزَّوْجَهِ وَ الْجَوَارِی‏» طرح کرده و در آن روایات متعددی که توصیه به مدارا کردن در زندگی خانوادگی است را گردآوری کرده است.

 

نکته چهارم: مصادیق مختلف مدارا

 چنان‌که عرض شد؛ مدارا در حوزه‌های مختلف مطرح است؛ اگرچه معنای کلی مدارا در همه این ساحت‌ها، همان برخورد نرم همراه با ملاطفت و مهربانی است اما در هرکدام از حوزه‌ها و ساحت‌هایی که برای مدارا بیان شد معنای مدارا یک اجزاء دیگری هم دارد و مصادیق مختلفی پیدا می‌نماید. گاهی مدارا به معنی صبر و تحمل کردن، گاهی به معنی عفو و بخشش کردن است. در برخی موارد مدارا به معنی ترک نکردن رابطه و طرد نکردن است و در مواردی به معنی ترک عجله است. در برخی فضا‌ها مدارا کردن یعنی تحمل و پاسخ ندادن و برخورد نکردن و سختی و خشونت نشان ندادن است. در برخی شرایط مدارا به معنی تقیه کردن یا همراهی و همدلی کردن است، اما وجه مشترک همه این معانی همان برخورد نرم و لطیف است؛ بنابراین واکنش نشان ندادن شما نسبت به بدزبانی همسرتان می‌تواند مصداقی از مدارا کردن باشد.

 

نکته پنجم: واکنش نشان ندادن در برابر بدزبانی همسر

از بارزترین مصادیق مدارا کردن، مدارا کردن در فضای خانوادگی و با مشکلات زندگی ازجمله بداخلاقی‌های همسر است که در اینجا مدارا به معنی صبر و تحمل نشان دادن و ترک مجادله و بحث و حفظ پیوند و رابطه و نشان دادن نرمی و مهربانی است که توصیه فراوانی نسبت به آن شده است و ثواب بسیاری برای مدارا با همسر طرح گردیده است؛ ازجمله رسول خدا صلی‌الله‌علی‌و‌آله فرمودند: «هر کس بر ناسازگارى و بدخلقی همسرش صبر کند و بردبارى کشد و از او جدا نشود، پروردگار متعال به هر شبانه‌روزی که با او بسر برده و شکیبائى کرده پاداشى که به حضرت أیّوب علیه‌السلام در مصیبت‌هایش داده است به او عطا فرماید.»(5)

نتیجه:

مدارا در لغت یعنی ترک خشونت و برخورد و رفتار نرم و ملایم و در اصطلاح یعنی برخورد با نرمی و ملاطفت و مهربانی همراه با صبوری و تحمل و ترک برخوردهای تند و خشن و قطع کردن رابطه.

 مدارا ساحت‌های گوناگونی و ازجمله در زندگی خانوادگی است که درباره آن سفارش‌های ویژه در آموزه‌های اسلامی وجود دارد. مدارا مصادیق گوناگونی مانند صبر و تحمل، عفو و بخشش و غیره دارد. یکی از مصادیق مهم مدارا کردن، صبر و تحمل در برابر بداخلاقی همسر و ترک بحث با ایشان است.

منابع مطالعاتی

1. اخلاق و رفتار مسالمت‌آمیز با پیروان مذاهب، نوشته راضیه علی‌اکبری.

2. سیره نبوی (منطق عملی)، مصطفی دلشاد

3. امام علی و مخالفان فکری، معصومه نوروزی.

پی‌نوشت‌ها:

1. «و دَرَأْتُ‏ عنه الحد أی أسقطته من وجه عدل، قال الله عز و جل: وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ‏ و التعطیل: أن تترک إقامه الحد و یقال فی هذا المعنى بعینه: دَرَأْتُ‏ عنه الحد دَرْءاً و من هذا الکلام اشتقت‏ الْمُدَارَأَه بین الناس،» فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، دوم، 1409 ق، ج‏8، ص: 61.

2. (دَارَیْتُهُ‏) (مُدَارَاهً) لَاطَفْتُهُ وَ لَاینْتُهُ. فیومى، احمد بن محمد مقرى، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، 1 جلد، قم، دارالرضی، اول، 1414 ق، ج 2 ص 194.

و مُدَارَاهُ الناس تهمز و لا تهمز و هى المداجاه و الملاینه. جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح ـ تاج اللغه و صحاح العربیه، 6 جلد، دارالعلم للملایین، بیروت ـ لبنان، اول، 1410 ه‍ق، جلد: ۶، صفحه: ۲۳۳۵.

3. و الدَّرِیَّهُ: ناقَهٌ أو بَقَرَهٌ یُسَیِّبُها الصائدُ لیَأْنَسَ الصَّیْدُ بها ثُمَّ یَرْمی و یَخْتِلُ و دَرَیْتُ‏ الصَّیْدَ و دَارَیْتُهُ‏ و منه أُخِذَ مُدَارَاهُ الناس.‏ اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، تحقیق: محمدحسن آل یاسین، بیروت، عالم الکتاب، اول، 1414 ق، ج 9 ص 343.

4. معراج السعاده، احمد نراقی (1245 ق)، قم، هجرت، اول، 1371 ش، ص 251.

5. «مَنْ‏ صَبَرَ عَلَى‏ سُوءِ خُلُقِ امْرَأَهٍ وَ احْتَسَبَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِکُلِّ مَرَّهٍ یَصْبِرُ عَلَیْهَا مِنَ الثَّوَابِ مَا أَعْطَى أَیُّوبَ ع عَلَى بَلَائِه‏.» ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علی بن بابویه صدوق (381 ق)، قم، دارالرضی، اول، 1406 ق، ص: 287.

صفحه‌ها