پرسش وپاسخ

زندگی انسان‌ها آکنده از اهداف متنوع و پراکنده است اما همیشه این سؤال باقی است که آیا فراسوی این اهداف متنوع، یک هدف کلان برای زندگی انسان وجود دارد؟
آفرینش انسان؛ حکیمانه یا عبث و بیهوده

پرسش:
اینکه گفته می‌شود خداوند حکیم است و انسان را بی‌هدف و باطل و از روی سرگرمی نیافریده است، چه دلیل عقلی دارد؟ این هدف، برای همه انسان‌ها یکی است یا اینکه خداوند برای هر فرد انسانی، یک هدف منحصربه‌فرد در نظر گرفته است؟
 

پاسخ:
زندگی انسان‌ها آکنده از اهداف متنوع و پراکنده است و هرکسی می‌کوشد مسیر زندگی خویش را به‌گونه‌ای تنظیم کند که آن اهداف و معانی به بهترین شکل محقق شوند. اهدافی مثل تحصیل در دانشگاه ممتاز یا کسب شغل مناسب یا تشکیل خانواده و ... اما همیشه این سؤال باقی است که آیا فراسوی این اهداف متنوع و پراکنده، یک هدف کلان برای زندگی انسان وجود دارد؟ آیا خداوند برای زندگی انسان هدفی را در نظر گرفته است؟ آیا هدفی که خداوند برای زندگی انسان در نظر گرفته است، هدفی است ناظر به نوع انسان‌ها یا اینکه برای هر کسی یک هدف را تعیین کرده است و هرکسی باید آن هدف اختصاصی را بشناسد و تحقق ببخشد. ازاین‌رو در ادامه به جهت رعایت تناسب پاسخ به سؤال مربوطه ابتدا مختصراً به بیان معنای لغوی و اصلاحی هدف و علت غایی پرداخته و سپس به چند استدلال عقلی برای هدفمند بودن کل آفرینش هستی اشاره می‌کنیم:

نکته اول: معنای لغوی و اصلاحی هدف و علت غایی
هدف و غرض در لغت به‌ معنای نشانه و محلی است که تیرانداز آن را در نظر گرفته و به‌سوی آن تیری پرتاب می‌کند؛ (1) اما در اصطلاح به امری که فاعل به سبب آن، فعل را انجام می‌دهد اطلاق می‌شود. به عبارت دقیق‌تر محبت فاعل به فعل، هدف و علت غایی تحقق یک فعل است. (2) ولو آنکه این محبت داشتن به فعل از روی عادت یا حتی جهل به‌واقع باشد. 
البته باید توجه شود که در فاعل‌های ناقص این میل و محبت به فعل از آن جهت است که فاعل کمالات فعل را نداشته و می‌خواهد با فعل خود به آن کمالات برسد. به‌عبارت‌دیگر در فاعل‌های ناقص محبت به کمال مفقود تعلق می‌گیرد، ولی در فاعل‌های تام، محبت به کمال موجود تعلق می‌گیرد. در فاعل تام، محبت به فعل از آن جهت است که فاعل، فعل را اثری از کمالات و صفات خود می‌یابد. از نگاه قرآن خداوند متعال انسان‌ها را بیهوده نیافریده. (3) و به حال خود واگذار نکرده است. (4) امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: خداوند متعال موجودات عالم را به بهترین وجه خود آفریده و آفرینششان بیهوده و عبث نیست. (5)  از نگاه قرآن و روایات، اهداف خلقت انسان مشترک میان همه انسان‌ها بوده و به اهداف مقدماتی و نهایی تقسیم می‌شوند. (6)
 ازجمله اهداف مقدماتی خلقت انسان در نگاه قرآن و روایات می‌توان به عبادت، علم و معرفت اشاره کرد. خداوند متعال در آیه ۵۶ سوره ذاریات می‌فرماید: انسان‌ها وجنیان آفریده نشده‌اند جز برای ‌اینکه عبادت کرده و به معرفت الهی نائل شوند. (7) اما هدف نهایی خلقت انسان در نگاه قرآن و روایات، تکامل، قرب الهی و درنهایت رسیدن به مقام خلیفه‌اللهی است؛ این سیر و تکامل تا وصول به مبدأ هستی ادامه خواهد داشت. (8) 

استدلال عقلی بر بیهوده نبودن خلقت انسان
سؤال اصلی این بود که برای اثبات هدفمند بودن آفرینش انسان چه دلیل عقلی وجود دارد؟ در ادامه به چند دلیل عقلی اشاره می‌کنیم:

 استدلال اول
 مقدمه اول: خداوند متعال فاعل مختار است؛ زیرا خدایی که مجبور باشد ناقص بوده و منافات با واجب‌الوجود بودن (و در رأس هرم هستی قرار گرفتن) دارد.
 مقدمه دوم: هر فاعل مختاری فعل اختیاری خود را از روی رضایت، میل و محبت به فعل انجام می‌دهد.  زیرا اختیار یعنی همان صدور فعل از روی رضایت و عدم اجبار و اکراه.
 نتیجه: خداوند فعل خود را به ‌سبب محبت و میلی که به آن فعل دارد انجام می‌دهد. (9)
 همان‌طور که در تعریف اصطلاحی هدف و علت غایی اشاره کردیم، رضایت، میل باطنی و محبت فاعل به فعلش همان هدف و علت غایی ایجاد فعل است.

استدلال دوم 
 مقدمه اول: خداوند متعال حکیم است و فعل شخص حکیم درنهایت اتقان و احکام است و اساساً حکیم  به کسی اطلاق می‌شود که کار لغو و عبث نمی‌کند.
 مقدمه دوم: اگر خلقت انسان هدفمند نباشد، حکمت الهی منتفی می‌شود؛ زیرا عدم تحقق هدف  در صدور یک فعل همان لغو بودن صدور فعل است.
 نتیجه: خلقت هدفمند بوده و از روی سرگرمی و عبث نیست.

 اثبات مقدمه اول استدلال دوم:  
۱. حکمت، کمال است.
۲. خداوند تمام کمالات را به‌ بهترین و کامل‌ترین وجه خود دارد. (10)
 نتیجه: خداوند حکیم است. (11)

 استدلال سوم
 مقدمه اول: بی‌هدف بودن فعل و عدم اتقان و إکمال آن یا به خاطر جهل فاعل است، یا از عجز فاعل است، یا به سبب وجود مانع و مزاحمی است و یا از بخل فاعل است.
 مقدمه دوم: خداوند متعال به ‌هیچ ‌وجه بخل، عجز و جهل نداشته و موجودی توان مانع‌تراشی در فعل حضرت حق را ندارد.
 نتیجه: فعل خداوند متعال بی‌هدف و از روی سرگرمی نیست. (12)

نتیجه:
آفرینش انسان علاوه بر علت فاعلی از هدف و علت غایی برخوردار بوده و خداوند متعال به سبب علم و محبتی که به ذات خود و به‌تبع آن به افعال و آثار ذات خود دارد، مخلوقات عالم ازجمله انسان را خلق کرده است. برای اثبات عقلی عبث و بیهوده نبودن آفرینش انسان می‌توان از طریق تحلیل صدور افعال اختیاری از فاعل مختار یا کمال محض بودن خداوند متعال استدلال اقامه کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران، مرتضوی، 1362 ش،  ج ۴، ص ۲۱۷.
2. ر. ک: مصباح یزدی،  محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران،  بین‌الملل،1389 ش،  ج ۲، ص ۱۰۷.
3. ﴿ أفحسبتم أنما خلقناکم عبثاً وأنکم إلینا لا ترجعون﴾. سوره مؤمنون، آیه ۱۱5.
4. ﴿ أیحسب الإنسان أن یترک سدىً﴾. سوره قیامت، آیه 75.
5. «قدّر ما خلق و احکم تقدیره». نهج‌البلاغه، خطبه ۹۱.
6. برای مطالعه بیشتر در زمینه اهداف خلقت انسان ر.ک: غفاری قمی، اسماعیل، فلسفه خلقت انسان در قرآن و روایات، قم، بوستان کتاب، 1395 ش.
7. ﴿ و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون﴾. امام صادق علیه‌السلام در تبیین این آیه می‌فرماید: «أیها الناس إن الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه». مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۳۱۲.
8. ﴿ و أن إلی ربک المنتهی ﴾. سوره نجم، آیه 42؛ ﴿ إن إلى ربک الرُّجعى﴾. سوره علق، آیه 8.
9. ر. ک: مصباح یزدی،  محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، بین‌الملل،1389 ش،  ج ۲، صص ۱۰۳-۱۰۴.
10. در فلسفه سلامی این مقدمه تحت عنوان «واجب الوجود واجب من جمیع ‌الجهات» مطرح‌شده و استدلال‌های متعدد عقلی بر آن اقامه‌شده است. ر.ک: طباطبایی، محمدحسین، نهایه الحکمه، مرحله 4،  فصل 4.
11. علامه حلی، کشف المراد، قم، جامعه مدرسین، چ 12، مقصد ثالث، فصل 21، صص 415-416.
12. ر.ک: سبحانی، جعفر، الهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم، موسسه مام صادق، ج ۱، ص ۲۲۸. استدلال‌های عقلی دیگری نیز وجود دارد که به ذکر یک نمونه دیگر بسنده می‌کنیم: مقدمه اول: فعل هر فاعلی متناسب با فاعل است؛ به عبارت دیگر فعل همانند سایه‌ای برای فاعل (صاحب سایه) است. مقدمه دوم: خداوند متعال کامل‌ترین فاعل است. نتیجه: فعل خداوند متعال در نهایت اتقان و احکام بوده و بیهوده نیست. همان.

دشمنان قسم خورده ایران اسلامی، شبهات و دروغ های زیادی در مورد این مملکت مطرح می کنند تا افکار عمومی را از واقعیات پیشرفت های ایران اسلامی منحرف کنند.
چگونگی کمک ایران به مردم فلسطین، سوریه و لبنان

پرسش:
آیا اموال بلوکه‌شده ایران پس از آزادسازی در حمایت از مردم فلسطین، سوریه و لبنان هزینه می‌شود؟
 

پاسخ:
یکی از مسائل سیاسی و اقتصادی در کشور ما، اموال بلوکه شده کشور ما توسط دولت استکباری آمریکاست. این مسئله ناشی از تحریم و مسائل سیاسی و حقوقی آن است. آمریکا با کمک هم‌پیمانان خود در 20 ساله اخیر تلاش کرده تا مبادلات تجاری ایران، مخصوصاً بخش فروش نفت را به صفر برساند و اقتصاد ایران را دچار فروپاشی کند. ازاین‌رو، بسیاری از تبادلات تجاری ایران که از طریق دلار انجام‌گرفته بود، دچار اختلال شد و ایران باوجود تحویل محموله فروخته‌شده از دریافت پول خود محروم شد. جمهوری اسلامی ایران، تلاش‌های زیادی انجام داد تا اموال بلوکه‌شده به کشور بازگردد. دولت ها اقدامات مؤثری در این زمینه انجام دادند و بخشی از پول‌های بلوکه‌شده ملت ایران به کشور بازگشته است. 
برخی بر این باورند که این پول‌ها در حمایت از مردم منطقه مانند فلسطین و لبنان هزینه می‌شود و به کشور بازنمی‌گردد. آیا این سخن و ادعا حقیقت دارد؟

1. روش‌های هزینه کرد پول‌های آزادشده کشور
پول بلوکه‌شده کشور، پس از طی مراحل قانونی آن، وارد حساب های بانک مرکزی می‌شود و هزینه کرد آن مطابق قوانین انجام می‌گیرد. هرگونه ورود و خروج ارز در کشور باید بر اساس قانون صورت گیرد و در غیر این صورت، تخلف و یا جرم محسوب می‌شود و قابلیت پیگرد قانونی دارد. نهادهایی که در لبنان و سوریه و دیگر کشورهای منطقه، فعالیت می‌کنند، اگر نهادهای کشوری مانند وزارت خارجه باشند، بر اساس برنامه بودجه کل کشور، بودجه ریالی و ارزی دریافت می‌کنند و هیچ نهادی نمی‌تواند خارج از این چهارچوب، ارز دریافت کند. (1) 
نهادهای نظامی مانند سپاه قدس نیز، بودجه ارزی خود را بر اساس ردیف بودجه مصوب مجلس دریافت می‌کنند. (2) توجه داشته باشید که اساساً سپاه قدس و نظام بانکی، در یک ردیف اداری و سازمانی نیستند تا مراوده مستقیم داشته باشند. این دو، نهادهای مستقلی هستند و هیچ‌کدام از دیگری دستور نمی‌گیرند. سپاه قدس نمی‌تواند به‌صورت مستقیم به دریافت پول‌های آزادشده اقدام کند. این پول‌ها باید در اختیار بانک مرکزی قرار بگیرد و از طریق این بانک و بر اساس بودجه مصوب مجلس در اولویت‌های ارزی مصوب، هزینه شود.

2. بررسی کمک‌های جمهوری اسلامی ایران به مردم فلسطین
به‌طور کلی کمک‌های ایران به فلسطین را می‌توان به دو بخش مالی و نظامی تقسیم کرد. بخش مالی خود به دو بخش مردمی و دولتی تقسیم می‌شود. در بخش مردمی، مردم ایران که به‌صورت تاریخی حامی مظلومان بوده‌اند، همیشه به مردم مظلوم فلسطین کمک کرده و این کمک‌ها پس از یورش اسرائیل به غزه افزایش چشم‌گیری داشته است. بر اساس اعلام هلال‌احمر جمهوری اسلامی ایران، کمک‌های نقدی مردم ایران به غزه پس از یورش اسرائیل به حدود 180 میلیارد تومان رسیده است. (3) صدها میلیارد تومان نیز کمک‌های غیر نقدی مردم ایران به غزه بوده است. این کمک‌ها از سوی مردم و نهادهای خیریه ارایه شده و بودجه دولتی دخالتی در این کمک‌ها ندارد. (4) 
کمک‌های دولتی جمهوری اسلامی ایران به مردم فلسطین، بیشتر آموزشی و نظامی بوده است. این کمک‌ها به دلیل خاستگاه داخلی آن، به‌شدت ارزان است و قابل‌مقایسه با هزینه‌های نظامی دولت اسرائیل نیست. 
در بعد سیاسی و حقوقی نیز، دولت جمهوری اسلامی ایران حامی مردم فلسطین بوده و اقدامات زیادی در این زمینه انجام داده است. بودجه حماس (5) از طرق مختلفی مانند کمک‌های چندصد میلیون دلاری قطر، رمز ارز، کمک‌های خیریه و مردم مسلمان سراسر جهان تأمین می‌شود. (6)

3. هزینه‌های نظامی ایران.
گاهی ادعا می‌شود حضور منطقه‌ای ایران باعث هزینه‌های کلان نظامی برای کشور شده و این امر باعث فقر فزاینده مردم ایران شده است. برای راستی آزمایی این ادعا خوب است بودجه نظامی جمهوری اسلامی ایران را با بودجه نظامی پهلوی دوم و نیز بودجه نظامی کشورهای منطقه مقایسه کنیم. بودجه نظامی ایران در آخرین سال‌های سلطنت پهلوی، بیش از 13 درصد تولید ناخالص داخلی بوده است. (7) در حالی که بودجه نظامی جمهوری اسلامی ایران در سال 2023، تنها 2 درصد تولید ناخالص داخلی بوده است؛ یعنی بعد از گذشت حدود 45 سال از انقلاب اسلامی، اینک بودجه نظامی کشور، شش برابر کمتر از بودجه نظامی شاه در سال‌های آخر سلطنت پهلوی است! (8) نمونه این مسئله را در عملیات موفق وعده صادق مشاهده کردیم. درحالی‌که ایران با شلیک ده-ها پهپاد و موشک، تنها حدود 30 میلیون دلار هزینه کرد، فقط دولت اسرائیل (غیر از آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و عربستان سعودی و اردن) حدود یک میلیارد و 300 میلیون دلار هزینه کرد تا با حمله ایران مقابله کند. (9)
 از سوی دیگر مقایسه بودجه نظامی جمهوری اسلامی ایران با 15 کشور همسایه نشان می‌دهد که در سال 2021، بودجه نظامی 13 کشور منطقه، بیش از بودجه نظامی ایران بوده است و بودجه نظامی ایران تنها از دو کشور افغانستان و قزاقستان، بیشتر بوده است. توجه داشته باشید که بودجه نظامی کشوری مانند قطر بسیار بیشتر از بودجه نظامی ایران است، در حالی که قدرت نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران با این کشور قابل‌مقایسه نیست.

4. ضرورت حضور منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران
خیلی از مردم درباره حضور منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران سؤال می‌کنند و می‌پرسند حضور منطقه‌ای کشور ما چه لزومی دارد و آیا بهتر نیست که به‌جای هزینه حضور منطقه‌ای، اقتصاد کشور را بهبود ببخشیم؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت کشور ما محور ارتباط شرق به غرب و شمال به جنوب است. عدم حضور منطقه‌ای ما به معنای دخالت مستقیم قدرت‌های بزرگ در کشور ماست. قراردادهای 1907 و 1915 بین روسیه و انگلیس در زمان قاجاریه نشان می‌دهد که کشور ما نمی‌تواند بدون توجه و حضور فعال در تحولات جهانی و منطقه‌ای امنیت خود را تأمین کند. پهلوی دوم نیز حضور منطقه‌ای فعالی داشت که هزینه‌های سرسام‌آوری به کشور تحمیل می‌کرد؛ چراکه تأمین تجهیزات نظامی شاه بر عهده آمریکا بود (اکنون این هزینه‌ها با اتکا به توان داخلی تأمین می‌شود و اساساً قابل‌ مقایسه با زمان پهلوی دوم نیست. چنانکه پیش‌تر آمار مقایسه‌ای ارائه شد.) 
بنابراین اصل حضور منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران یک ضرورت ژئوپلتیکی است و هر نظام سیاسی که در ایران حاکم باشد، فارغ از نوع نظام سیاسی، اگر بخواهد امنیت خود را تأمین کند باید توان حضور منطقه‌ای داشته باشد.

نتیجه:
پول‌های آزادشده ایران، یک‌روند اداری را طی می‌کند و در اختیار بانک مرکزی قرار می‌گیرد. هیچ نهاد، شخص و یا سازمانی حق برداشت از این حساب‌ها را بدون مصوبه مجلس شورای اسلامی ندارد و نهادهای نظامی و کشوری فعال در منطقه نیز از این قاعده مستثنی نیستند. دقت در بودجه نظامی کشورها نشان می‌دهد که بودجه نظامی جمهوری اسلامی ایران از 90 درصد کشورهای منطقه کمتر بوده است. این در حالی است که قدرت منطقه‌ای و بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران زبانزد دوست و دشمن است. این مسئله به برکت توانمندی داخلی ایجادشده است. حضور منطقه‌ای ایران به‌ضرورت ژئوپلتیکی صورت می‌گیرد و هر نظام سیاسی که در ایران حاکم باشد، برای تأمین امنیت خود ناچار است حضور قدرتمندی در عرصه منطقه‌ای و جهانی داشته باشد؛ بنابراین هزینه‌های ایران در منطقه نه غیرمنطقی است و نه خارج از حد متعارف.

پی‌نوشت‌ها:
1. نگاه کنید به قانون بودجه 1402.
2. البته نهادهایی مانند سپاس قدس، به دلیل تعاملات بین‌المللی و خدمات بین المللی که انجام می‌دهد، از طرف‌های خارجی درآمد ارزی دریافت می‌کند. مثلاً گفته‌شده سپاه قدس به دلیل کمک به اردوغان در کودتای 2016 ترکیه که مانع سقوط دولت اردوغان شد، کمک‌های دلاری دریافت کرده است.
3. https://irna.ir/xjQdbx 
4. https://irna.ir/xjNVVD
5 . باید توجه داشت که نهادهایی مانند حزب‌الله لبنان، منابع درآمدی بسیاری دارد و امروزه حزب‌الله یک‌نهاد بسیار بزرگ با خدمات وسیع اجتماعی به مردم جنوب لبنان است و منابع مالی مستقلی در اختیار دارد و نیازی به کمک‌های مالی ایران ندارد. البته این سخن به معنای عدم کمک ایران، مخصوصاً درگذشته نیست؛ اما از سوی دیگر نباید پنداشت که مثلاً چند میلیارد دلار از سوی ایران به حماس و حزب‌الله کمک شده یا می‌شود.
6.  https://parsi.euronews.com/2023/10/18.
7.http://22bahman.ir/show.php?page=post&id=24058.
8.https://parsi.euronews.com/2024/04/22.
9.  https://irna.ir/xjQh6d 

 

در دوران باستان نیز، پوشش زن ایرانی پوششی نسبتاً کامل بوده و در هـیچ مجسمه و کتیبه ای و یا در هیچ نقش و نگاری نمی توان زن ایرانی را‌ با سر برهنه مشاهده کرد‌.
آریایی اصیل؛ با حجاب یا بی حجاب

پرسش:
آیا بی‌حجابی نماد آریایی اصیل بودن است؟
 

 
پاسخ:
حِجاب و پوشش زنان در برابر مردان نامحرم، یکی از واجبات مسلّم و ضروریات دین اسلام و مذهب است که در آیاتی از قرآن و احادیثی از ائمه علیهم‌السلام، بر وجوب و اهمیت آن تأکید شده است. در تمامی کشورهای اسلامی، زنانی که نسبت به شریعت پایبند هستند، طبق فرهنگ و لباس متعارف خود نسبت به این حکم الهی نیز اهتمام دارند. حکم حجاب و پوشش زنان علاوه بر مسلمانان، در میان پیروان دیگر ادیان ابراهیمی (یهود و نصارا) نیز دارای اهمیت بوده و تنها در محدوده حجاب و شرایط آن با یکدیگر تفاوت دارند. همچنین شواهدی بر وجود حجاب و پوشش خاص زنان در برخی دیگر از ادیان و فرهنگ‌ها نیز در دست است.

 بی‌حجابی نماد نیست
نبود حجاب را نمی‌توان نماد آریایی یا نماد هر نژاد و فرهنگ دیگری دانست؛ چراکه هیچ انسانی با پوشش و حجاب از شکم مادر متولد نمی‌شود. به تعبیری، بی‌حجابی به‌صورت کلی از بدو تولد، بدون این‌که انسان از دین یا فرهنگ خاصی تبعیت کنند، همراه او است و ازاین‌رو، صلاحیت ندارد که نماد یک فرهنگ یا دین خاص باشد.
برای یافتن پاسخ سؤال، بهتر است به وضعیت حجاب و جایگاه آن در فرهنگ آریایی توجه شود. برای بررسی پوشش زنان از دوران مادها تا پایان حکومت ساسانیان (هم‌زمان با ورود اسلام)، علاوه بر آثار مکتوب، می‌توان به بررسی آثار باقی‌مانده اعم از کتیبه، مجسمه و هرگونه نقش و نگار باقی‌مانده از آن دوران پرداخت.

کتیبه‌ها و نقش و نگارها
مرحوم جلیل ضیاء پور با توجه به نقوش باقی‌مانده از دوران مادها، معتقد است مرد و زن پوشش یکسانی داشتند و تفاوت آن‌ها در پوشش سرشان بوده و دراین‌باره می‌نویسد: «مرد و زن به‌واسطه اختلافی که میان پوشش سرشان وجود دارد، از هم تمایز داده می‌شوند. به نظر می‌رسد که زنان پوششی نیز روی سرخود گذارده‌اند و از زیر آن گیسوهای بلندشان نمایان است». (1)
وی در مورد حجاب زنان دوران هخامنشی می‌نویسد: «از روی برخی نقوش مانده از آن زمان، به زنان بومی برمی‌خوریم که پوششی جالب دارند. پیراهن آنان پوششی ساده و بلند یا دارای راسته چین و آستین‌کوتاه ‌است. به زنان دیگر آن دوره نیز برمی‌خوریم که از پهلو به اسب سوارند. اینان چادری مستطیل شکل بر روی همه لباس خود افکنده و در زیر آن، یک پیراهن با دامن بلند و در زیر آن نیز، پیراهن بلند دیگری تا مچ پا نمایان است». (2)
وی درباره دوران اشکانی نیز چنین آورده که: «لباس زنان اشکانی، پیراهنی بلند تا روی زمین، گشاد، پرچین، آستین‌دار و یقه راست بوده است. پیراهن دیگری داشته‌اند که روی اولی می‌پوشیدند و قد این‌یکی نسبت به اولی کوتاه و ضمناً یقه باز بوده ‌است. روی این دو پیراهن، چادری سر می‌کردند». (3) در جای دیگر آورده: «چادر زنان اشکانی به رنگ‌های شاد و ارغوانی یا سفید بوده‌ است. گوشه چادر در زیر یک‌تخته فلزی بیضی منقوش یا دکمه که به‌وسیله زنجیری به گردن افکنده شده، بند است. این چادر به نحوی روی سر می‌افتاده که عمامه (نوعی کلاه زنانه) را در قسمت عقب و پهلوها می‌پوشانیده ‌است». (4)
ویل دورانت فیلسوف، تاریخ‌نگار و نویسنده آمریکایی درباره زنان در دوران هخامنشیان می‌گوید: «در نقش‌هایی که در ایران باستان بر جای مانده، هیچ صورت زنی دیده نمی‌شود و نامی از ایشان به نظر نمی‌رسد». (5)

آثار مکتوب
علاوه بر تصاویر و نقش و نگارها، در آثار مکتوب نیز شواهد و نشانه‌های بسیاری از حجاب و پوشش زنان ایرانی دیده می‌شود. شاهنامه فردوسی به‌عنوان یکی از اصیل‌ترین منابع مستند تاریخ ایران، نشانه‌هایی از پوشش و حجاب برای زنان ارائه می‌دهد. به‌طور کلی در‌ تمامی مواردی که از زنان در شاهنامه نام برده شده، سخن از پوشیدگی، اصالت، پاکی، راستی و نمونه کامل زنانگی آنان است‌. در شاهنامه زن خوب و پاک، تقدیس شده و زن‌ بد، بی‌حیا‌، بی‌شرم و بی‌نزاکت‌ و پرده در مورد نکوهش قرار گرفته است. (6)
در کتاب ارداویراف‌نامه (Arda Viraf) که از آثار دوره ساسانی است، از سفر شخصی به نام ویراف به عالم مردگان سخن رفته و مشتمل بر توصیف‌هایی از جهنم و دوزخ است. در این کتاب، اساساً برهنگی و بی‌حجابی، برآمده از اهریمن و بدکارگی دانسته شده و گفته‌شده که: «روان بدکاران به‌صورت زنی روسپی که برهنه است و بدبو، در هنگام گذر از پل چینوت او را همراهی خواهد کرد». (7) 
در منابع اسلامی نیز نشانه‌هایی از حجاب ایرانیان دیده می شود. مثلاً در گزارشی آمده که پس از فتح ایران، هنگامی‌که سه تن از دختران کسری شاهنشاه ساسانی را نزد عمر آوردند، شاهزادگان ایرانی همچنان با نقاب، چهره خود را پوشانده بودند. (8)

نتیجه:
با توجه به آثار باقی‌مانده از دوران مادها تا دوران ساسانی، روشن می‌شود که در دوران باستان نیز، پوشش زن ایرانی پوششی نسبتاً کامل بوده و هر چه از دوران مادها جلوتر می رویم، حجاب کامل تری را در آثار مشاهده می‌کنیم. در هـیچ مجسمه و کتیبه ای و یا در هیچ نقش و نگاری نمی توان زن ایرانی را‌ با سر برهنه مشاهده کرد‌. همچنین آثار مکتوبی که به ما رسیده، همه نشان می دهند که زنان و مردان ایرانی دارای پوششی مناسب بودند و حجاب امری پسندیده در ایران به‌حساب می آمد؛ بنابراین، حتی اگر گفته شود که آثار و کتیبه ها نمی توانند به‌صورت کلی وجود پوشش و حجاب را در ایران ثابت کند؛ نهایتاً نشان می دهند که در بین شاهزادگان، درباریان و ... چنین فرهنگی حاکم بوده و بی حجابی هیچ گاه نماد یک آریایی نبوده است.

جهت مطالعه بیشتر:
پوشاک زنان ایران تا آغاز عصر پهلوی، نوشته ی جلیل ضیاء پور.

پی‌نوشت‌ها:
 1. ض‍ی‍اء پ‍ور، ج‍ل‍ی‍ل، پ‍وش‍اک ب‍اس‍ت‍ان‍ی ای‍ران‍ی‍ان از ک‍ه‍ن‌ت‍ری‍ن زم‍ان ت‍ا پ‍ای‍ان ش‍اه‍ن‍ش‍اه‍ی س‍اس‍ان‍ی‍ان، ت‍ه‍ران، وزارت فرهنگ و معارف، 1347، ص 79.
2. ض‍ی‍اء پ‍ور، پ‍وش‍اک ب‍اس‍ت‍ان‍ی ای‍ران‍ی‍ان، ص 81.
3. ض‍ی‍اء پ‍ور، ج‍ل‍ی‍ل، پوشاک زنان ایران تا آغاز عصر پهلوی، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۷، ص ۱۹۴.
4. ضیاء پور، پوشاک زنان ایران تا آغاز عصر پهلوی، ص ۱۹۷.
5. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه آرام، احمد، انتشارات علمی و فرهنگی، 1476 ش، ص 434.
6. موسوی، سید قاسم، مقاله ی نگاهی بر سیر تاریخی حجاب زنان در فرهنگ ایران (از عهد باستان تا دوران قاجار)، فصلنامه فرهنگ، شماره 70، تابستان 1388 ه ش، ص 298 و 299.
7. ویراف، ارداویرافنامه، ترجمه متن پهلوی فیلیب ژینو، مترجم ژاله آموزگار، تهران، شرکت انتشارات معین و انجمن ایران‌شناسی فرانسه،١٣٧٢ش، ٦٥.
8. حلبی، ابوالفرج نورالدین على بن ابراهیم شافعى، السیره الحلبیه، چاپ دوم، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، 1427 ق، ج‏2، ص 63.

 

 

 
 

نظام خلقت نظامی است علی و معلولی. اعمال انسان، مستقیما در حالات درونی وی تأثیر می گذارد و همه امور مانند دانه های یک زنجیر به یکدیگر متصل شده اند.
زمینه های افزایش حال عبادت

پرسش:
حال عبادت و دعا ندارم، چه کنم تا اصلاح شود؟
 

پاسخ:
دغدغه شما نسبت به مسئله عبادت و ارتباط قلبی با خداوند، امری قابل‌تقدیر است. وجود چنین حالتی نشان‌دهنده روح لطیف و پاک شما است و بدین معناست که هنوز روح شما نسبت به گناه حساس است و حساسیتش را از دست نداده است.

در جستجوی علت
در متن زندگی خود، به دنبال عوامل مؤثر بر ایجاد این حالات بگردید. چه عواملی منجر شده تا شما نسبت به دعا و عبادت چنین احساسی داشته باشید؟ آیا ارتباط با دوستانی جدید منجر به این امر شده است؟ آیا وقت گذاشتن شما برای تلویزیون و یا برنامه‌های ماهواره و یا حضور در شبکه‌های اجتماعی منجر به ایجاد حس نامطلوب در برقراری ارتباط با خداوند شده است؟ آیا با انجام برخی گناهانی که قبلاً انجام نمی‌دادید توفیق را از خود سلب نموده‌اید؟ آیا از حیث اعتقادی دچار تزلزل شده‌اید؟ و یا مشکل خاصی در زندگی شما وجود دارد و آن عامل منجر به این شده که شما احساس رضایت از تعبد و بندگی نداشته باشید؟ با یک بررسی در زندگی شخصی و افکار و اعتقادات خود مشکل را پیدا نمایید و به دنبال درمان باشید.

اندیشه، انگیزه و انگیخته
برای علاقه‌مند شدن به عبادت لازم است از سه جهت تلاش نمایید: اندیشه، انگیزه و انگیخته.
منظور از اندیشه، کسب شناخت لازم از عبادات و فلسفه آن‌ها و آثار و برکات انجام و عوارض ترک آن‌هاست. این‌که عبادت، چرا، چگونه و برای چه کسی انجام شود با شناخت و درک عبادت‌کننده رابطه مستقیم دارد. وقتی انسان فلسفه نماز را بفهمد و بداند نماز اولین راه اعلام بندگی به درگاه خداست حاضر نخواهد شد خود را از دارا بودن تاج بندگی محروم نماید.
اندیشه اگر قوی شود، به ما انگیزه می‌دهد و انگیزه، انگیخته یا همان عمل را در پی خواهد داشت. پس انگیخته، میوه انگیزه و انگیزه ثمره اندیشه است؛ لذا تلاش کنید از حیث شناختی، درک خود را از غنی مطلق بودن خداوند و فقیر محض بودن خویش بالا ببرید.

تقویت بُعد نظری
یکی از راه‌هایی که به هدایت ما کمک می‌کند و حالت تأثیرپذیری ما را از امور معنوی بیشتر می‌نماید درک بهتر و بیشتر نسبت به خداوند و آیات الهی است و این درک از طریق مطالعه کتب اعتقادی و دینی افزون می‌شود؛ بنابراین بر شما لازم است تا از طریق یک برنامه منظم و همیشگی مطالعاتی، به دنبال تحکیم پایه‌های اعتقادی خویش باشید. از مطالعه قرآن و توجه به معانی آن و همچنین کتاب‌های سودمند دیگر غفلت نکنید.

تقویت تقوا
قرآن می‌فرماید: ﴿ وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیرٌ ﴾؛ «اما لباس پرهیزگاری بهتر است». (1) برای به دست آوردن تقوا باید نسبت به رفتار خودکنترل داشته باشید چراکه زبان، چشم، گوش، فکر و همه اعضا و جوارح، درهای ورودی به قلب‌اند پس باید این‌ها را کنترل کرد تا موجبات تیرگی قلب را فراهم نیاورند. قلبی که به‌واسطه گناه تیره شود همواره کسل است.

تمرکز بر فواید عبادت
یک قانون کلی که می‌توان در مورد رفتار و گفتار و افعال انسان از آن بهره گرفت این است که انسان اگر نسبت به انجام کاری آگاهی و شناخت پیدا کند و از عوارض و یا فواید انجام و ترکش مطلع شود، قطعاً تلاشش برای انجام یا ترک آن کار بیشتر خواهد شد. در رابطه با عبادت نیز این قانون جریان دارد. وقتی انسان از فواید ارتباط باخدا و عبادت آگاه باشد و عوارض ترک آن را بداند بی‌توجهی نسبت به امور عبادی نزد او بی‌ارزش شده و تلاش می‌کند همواره به‌واسطه عبادت از فواید آن بهره‌مند گردد.

گناه کسالت می‌آورد
ازجمله اموری که روح انسان را به کسالت وا‌می‌دارد گناه است دلیل این کسالت هم این است که گناه باروح انسان و فطرت پاک او همخوانی ندارد؛ مانند وقتی‌که مثلاً یک وسیله نقلیه برای روشن شدن به بنزین نیاز داشته باشد، اما شما بخواهید با سوخت دیگری آن را روشن نمایید طبیعتاً استفاده از سوختی غیر از سوخت استاندارد برای آن خودرو منجر به خرابی آن خواهد شد.
همان‌طور که انجام عبادت، ایمان را افزایش می‌دهد و نشاط انسان را تأمین می‌کند گناه نیز ایمان فرد را سست کرده، توفیق عبادت را از او گرفته و کسالت را نصیب او می‌نماید. بر این اساس انسان باید از گناهان خود توبه حقیقی نماید تا به انجام عبادت موفق شود. با دقت در رفتارهای خود علت این کسالت روحی را بیابید؛ گاهی بی‌احترامی به والدین و گاهی نیز غیبت و یا تهمت و یا حتی بی‌حیایی منجر به سلب توفیق می‌شود با پیدا کردن علت و مانع، سعی در رفع آن نمایید.

تمرین تزکیه
علاوه بر این‌که برای خود طرح مطالعاتی در نظر می‌گیرید، از طریق برنامه اخلاقی و پاک‌سازی درونی خویش نیز می‌توانید به آنچه در مطالعه به دست آوردید، جامه عمل پوشانده و با تمسک به آن‌ها فضائل اخلاقی را در خود تقویت کرده و وجود خود را از رذایل اخلاقی پیراسته کنید.

برنامه‌ریزی کردن
 تلاش کنید یک برنامه‌ریزی دقیق برای کارهای خود داشته باشید و اولویت را در برنامه خویش، به نماز و عبادت بدهید و خود را ملزم به رعایت برنامه کنید. جهت پایبندی به برنامه خود، در صورت عمل کردن به برنامه برای خودتان تشویق‌هایی بگذارید.

مدیریت روابط
از هم‌نشینی با افرادی که شمارا به کارهای غیردینی دعوت می‌کنند بپرهیزید. اگر دوستانی دارید که نمازخوان نیستند تلاش نمایید رابطه خود را با آن‌ها کم نموده و به‌جای آن سراغ رابطه با دوستانی که مقید به انجام عبادات هستند بروید.

فراهم کردن پیش‌زمینه‌ها
اگر منظورتان از انجام عبادت در سؤال به‌طور خاص سهل‌انگاری در نماز است پیش از نماز بستر لازم را برای تعبد خویش از حیث فکری و قلبی آماده نمایید. تلاش کنید بهترین موقع و زمان از وقت خود را برای نماز قرار دهید یعنی زمانی که خستگی و کسالت نداشته باشید، این امر به‌مرور می‌تواند مشکل شمارا حل نماید. در مکان و فضای آرام و بی‌سروصدا نماز خود را بخوانید چراکه محرک‌های محیطی تمرکز انسان را از بین می‌برد. برخی فکر می‌کنند حضور قلب در نماز به قبل و بعد نماز بی‌ارتباط است درحالی‌که هرگز چنین نیست و عملکرد انسان در طول روز بر میزان حضور قلب او در نماز مؤثر است. گناهان عامل تخریب‌کننده حضور قلب هستند پس از حیث عملی نیز بستر مناسب برای حضور قلب را در خود ایجاد نمایید. به آداب ظاهری نماز توجه کرده و دعاهای وارده در هنگام وضو و قبل از نماز را بخوانید تا مقدمه‌ای برای حضور قلب شود. توجه کردن به معانی اذکار نماز نیز در درازمدت منجر به متمرکز کردن فکر انسان شده و این عمل او را در تحصیل حضور قلب موفق خواهد کرد. نمازهای یومیه خود را در اول وقت بخوانید و هرروز صبح پس از نماز صبح آیاتی از قرآن را تلاوت و درباره معانی آن 
خوب تفکر کنید. با شرکت در جلسات مذهبی، تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه و نظایر آن به تقویت باورهای مذهبی و اعتقادات دینی خود بپردازید.

پرهیز از افراط‌وتفریط
طبق روایت برای قلوب انسان اقبال و ادبار وجود دارد یعنی زمانی انسان تمایل به انجام عبادت دارد و گاهی سستی و کسالت، انسان را نسبت به عبادت بی‌میل می‌کند. لذا زمانی که تمایل و حال عبادت دارید واجبات و مستحبات را بجا آورید و زمانی که حس عبادت در وجودتان نیست تنها به واجبات بپردازید و مستحبات را بر خود تحمیل ننمایید. حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَی الْفَرَائِضِ» همانا دل‌ها را یک روی آوردنی است و یک روی گرداندنی. پس هرگاه دل در حال روی آوردن باشد آن را به انجام مستحبات وادارید و هرگاه پشت کرد به انجام فرایض از سوی آن‌ها بسنده کنید. (2)

توجه به توسل
 آنچه به‌اتفاق، همه بزرگان دین بر آن اصرار و تأکید دارند توسل به اهل‌البیت علیهم‌السلام برای حفظ ایمان است چراکه انسان لحظه‌به‌لحظه با وسوسه‌های شیطان ازیک‌طرف و ترفندهای نفس از طرف دیگر روبرو است و اگر دستگیره‌ای برای تمسک وجود نداشته باشد حساب انسان پاک است؛ لذا توسل به حضرات معصومین و تضرع و دعا و درخواست از آن‌ها برای ماندن در مسیر هدایت و رفع کسالت بسیار مهم و مؤثر است.

نتیجه
نظام خلقت نظامی است که اتفاقاتش زنجیروار به یکدیگر متصل هستند. در واقع سلسله علت و معلول‌ها یا همان سبب و مسبب‌ها در این نظام به‌عنوان قانون اصلی تعبیه‌شده است. لذا همه امور مانند دانه‌های زنجیر به یکدیگر مرتبط هستند. منطبق بر همین اصل لقمه حرام، سخن ناروا، غیبت و بیهوده‌گویی، نیش و کنایه، تهمت، فحش، نگاه آلوده، شنیدن حرام، قلب و روح انسان را معیوب و لذت عبادت را از انسان سلب می‌نماید؛ و برعکس احترام و تکریم والدین، ضایع نکردن حق‌الناس، صدقه، انفاق و ... زمینه‌های لذت بردن از نماز و سایر عبادات را فراهم می‌سازد. 
گاهی ممکن است انسان ازلحاظ اعتقادی دچار ضعف نباشد و به این حقیقت رسیده باشد که عبد است و نیازمند تعبد، اما درعین‌حال به دلایل دیگر همچون تنبلی، بی‌برنامگی، سهل‌انگاری، عدم اولویت‌بندی در کارها، وسواس فکری و یا مشکلات روحی و حتی جسمی از نماز و عبادات خود لذت نبرد که برای رفع هرکدام از این عوامل باید از راهکار متناسب با آن بهره برد.

برای مطالعه بیشتر
1. نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی، محمدرضا مهدوی کنی.
2. پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، ناصر مکارم شیرازی.
3. راز نماز، محسن قرائتی.
4. از ژرفای نماز، سید علی خامنه‌ای.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره اعراف، آیه 26.
2. صبحی صالح، نهج‌البلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴، ص 530، حکمت 312.

در منابع حدیثی برخی از اعمال و آداب، به عنوان عواملی یاد شده اند که باعث افزایش عمر انسان می شوند. رعایت تقوا و زیارت امام حسین علیه السلام از آن جمله اند.
علل افزایش عمر انسان از دیدگاه روایات

پرسش:

آیا در روایات در مورد اعمالی که باعث افزایش عمر انسان شود مطلبی ذکر شده است؟

 

پاسخ:
در احادیث اسلامی برای برخی آداب و اعمال، اثرات و فوایدی بیان شده است. یکی از اثرات بیان شده در این احادیث، موضوع افزایش عمر است. مطابق سخنان اهل‌بیت علیهم‌السلام، این کارها موجب به تأخیر افتادن اجل برای انجام دهنده‌ی آن می‌شوند. 
در ادامه برخی از این اعمال و آداب بیان خواهند شد:

1. زیارت امام حسین علیه‌السلام
از مهم‌ترین عوامل افزایش عمر که در احادیث تأکید فراوانی بر آن شده است، موضوع زیارت امام حسین علیه‌السلام است. این درواقع موهبتی از جانب خداوند بر زائران ایشان است. در احادیث به دو شکل ازدیاد عمر برای زائران حائر حسینی مطرح‌شده است. 
اول این‌که کسی که به زیارت ابی‌عبدالله علیه‌السلام می‌رود، ایام زیارتش از عمرش محسوب نمی‌شود. امام صادق و امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند: «إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) عَوَّضَ الْحُسَیْنَ علیه‌السلام مِنْ قَتْلِهِ أَنْ جَعَلَ الْإِمَامَهَ فِی ذُرِّیَّتِهِ، وَ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ، وَ إِجَابَهَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ، وَ لَا تُعَدُّ أَیَّامُ زَائِرِیهِ جَائِیاً وَ رَاجِعاً مِنْ عُمُرِهِ». (1) خدای متعال به‌عوض قتل حسین علیه¬السلام امامت را در فرزندانش به ارث گذاشت. در تربتش شفا نهاد.  اجابت دعا نزد قبرش را شرط نمود. اوقاتی که زائر به زیارت حضرت مشغول است، از آمدوشد عمرش حساب نمی‌کند.
علاوه بر این در برخی روایات بیان‌شده که زیارت امام حسین به‌طورکلی به عمر می‌افزاید: عبدالملک خثعمى، از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده که حضرت به من فرمودند: اى عبدالملک زیارت حسین بن على علیهما-السلام را ترک مکن و یاران و اصحاب را به آن امر فرما زیرا حق‌تعالی به‌واسطه آن عمر تو را طولانى کرده و روزى و رزقت را واسع مى‏فرماید در حال حیات سعید و سعادتمندت نموده و نخواهى مرد مگر سعید و تو را در زمره سعداء می‌نویسد. (2)
در روایتی مشابه نیز امام باقر علیه‌السلام چنین فرموده‌اند: «الإمامُ الباقرُ علیه‌السلام: مُروا شیعَتَنا بِزِیارَهِ قَبرِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه‌السلام؛ فإنَّ إتیانَهُ یَزیدُ فِی الرِّزقِ‌، ویَمُدُّ فِی العُمرِ، ویَدفَعُ مَدافِعَ السُّوءِ‌». (3) امام باقر علیه‌السلام: شیعیان ما را به زیارت قبر حسین بن على علیه‌السلام فرمان دهید؛ زیرا زیارت آن، روزى را زیاد مى‌کند، عمر را دراز مى‌گرداند و بدی‌ها را دور مى‌سازد.
این روایات منحصر به موارد بیان‌شده نبوده و در احادیث فراوانی به این موضوع اشاره شده است. نکته‌ی قابل‌توجه این‌که در برخی روایات بیان‌شده نرفتن به زیارت امام حسین علیه‌السلام برای کسی که امکان آن را دارد، کم شدن عمر را در پی دارد. به‌عنوان‌مثال در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام بیان‌شده که: «مَنْ لَمْ یَزُرْ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام فَقَدْ حُرِمَ خَیْراً کَثِیراً وَ نُقِصَ مِنْ عُمُرِهِ سَنَهٌ». (4) هر کس قبر حسین علیه‌السلام را زیارت نکند، بى‌گمان از خیر کثیر محروم است و یک سال از عمرش کم مى‌شود.

2. صله‌رحم
از دیگر اعمالی که در احادیث تأکید فراوانی بر آن شده و عامل افزایش عمر دانسته شده است، صله‌رحم است. در ادامه به دو حدیث به‌عنوان نمونه اشاره می‌شود. در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله بیان‌شده که: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُبْسَطَ لَهُ فِی رِزْقِهِ وَ یُنْسَأَ لَهُ فِی أَجَلِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ». (5) هر که خوش دارد روزی‌اش زیاد و عمرش دراز شود، صله‌رحم به‌جا آورد. همچنین در روایتی دیگر از ایشان چنین آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ لَیَکُونُونَ فَجَرَهً وَ لَا یَکُونُونَ بَرَرَهً فَیَصِلُونَ أَرْحَامَهُمْ فَتَنْمِی أَمْوَالُهُمْ وَ تَطُولُ أَعْمَارُهُمْ فَکَیْفَ إِذَا کَانُوا أَبْرَاراً بَرَرَهً». (5) مردمى که گناهکارند و نه نیکوکار، با صله‌رحم، اموالشان زیاد و عمرشان طولانى می‌شود. حال اگر نیک و نیکوکار باشند، چه خواهد شد؟!

3. تقوا
تقوا عامل دیگری است که در روایات از آن به عامل افرایش عمر یاد شده است. در حدیثی از نبی مکرم اسلام روایت‌شده که: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُنْسَأَ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ یُوَسَّعَ لَهُ فِی رِزْقِهِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ وَ لْیَصِلْ رَحِمَهُ». (7) هر کس دوست دارد که عمرش طولانى و روزی‌اش زیاد شود، تقواى الهى پیشه کندو صله‌رحم نماید.

4. دعا کردن
مطابق سخنان معصومان علیهم‌السلام، دعا و طلب عمر طولانی، کاری درست بوده و می‌تواند در این امر تاثیرگزار باشد. با مراجعه به ادعیه اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌توان مشاهده کرد که ایشان از خداوند، طلب عمر طولانی و بابرکت کرده‌اند. به‌عنوان‌مثال در بخشی از دعای امام زین‌العابدین علیه‌السلام معروف به ابوحمزه ثمالی چنین آمده است: «اللَّهُمَّ ... اجْعَلْنِی مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ وَ رَضِیتَ عَنْهُ وَ أَحْیَیْتَهُ حَیَاهً طَیِّبَهً فِی أَدْوَمِ السُّرُورِ وَ أَسْبَغِ الْکَرَامَهِ وَ أَتَمِّ الْعَیْش‏». (8)خداوند! مرا از کسانى قرار ده که عمرشان را دراز و کردارشان را نیکو گردانیده‌ای و نعمتت را بر آنان تمام کرده‌ای و از آنان خُرسندى و به آنان زندگی‌ای پاک، همراه با پایدارترین شادمانى و سرشارترین کرامت و کامل‌ترین رفاه، عطا نموده‌ای.
در دعایی دیگر از امام صادق علیه‌السلام نیز چنین از خداوند درخواست شده است: «اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِی وَ امْدُدْ لِی فِی عُمُرِی وَ اجْعَلْ لِی مِمَّنْ یَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِکَ وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی». (9) بار خدایا! روزى‌ام را واسع کن و عمرم را دراز کن و گناهم را بیامرز و مرا از آن‌ها مقرر دار که بدان‌ها دینت را یارى کنى و دیگرى را به‌جایم مگیر.
البته باید دانست که عمر بلند ولی بدون برکت و عمل صالح ارزشی ندارد و لذا اهل‌بیت علیهم‌السلام، در ادعیه خویش به این نکته نیز توجه داشته‌اند و در کنار این، از خداوند می‌خواهند که چنانچه قرار است عمر افراد در مسیر شیطانی و بدی صرف شود، چنین زندگانی را نصیب انسان نکند. امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه سجادیه به زیبایی فرموده‌اند: «وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ». (10) عمر مرا دراز نماى و چنان کن که در طاعت تو به سر شود و چون مرتع عمر من چراگاه اهریمن گردد، پیش از آنکه خصومت تو بر من تازد یا خشم تو مرا به سر در اندازد، جان من بستان.
همچنین حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در مناجاتشان با خداوند متعال چنین نجوا می‌نمودند: «اللَّهُمَّ أَحْیِنِی مَا عَلِمْتَ الْحَیَاهَ خَیْراً لِی وَ تَوَفَّنِی إِذَا کَانَتِ الْوَفَاهُ خَیْراً لِی‏». (11) بار خدایا! تو را به علم غیبت و توانایی‌ات بر آفرینش، سوگند مى‌دهم که مرا تا وقتى مى‌دانى زنده‌بودن برایم بهتر است، زنده بداری و هرگاه مرگ برایم بهتر بود، بمیرانى.

5. احسان و کمک به دیگران
نیک‌رفتاری و کمک به دیگران از دیگر عواملی است که می‌تواند در افرایش عمر آدمی تأثیر گزار باشد. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «کَثْرَهُ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ». (12) بسیار احسان کردن بر عمر مى‏افزاید. بسیاری از مردم، صدقه و کمک مؤمنانه را به‌عنوان عاملی برای دفع بلا می‌شناسند. این تفکر درست بوده و ریشه در روایات اسلامی دارد. رفع بلا و به‌خصوص حوادث مرگبار می‌تواند باعث افزایش عمر افراد شود؛ اما در مورد صدقه روایتی ویژه نیز وجود دارد که نشان از تأثیر آن در افزایش عمر دارد. امام باقر علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند: «الْبِرُّ وَ صَدَقَهُ السِّرِّ یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْعُمُرِ وَ یَدْفَعَانِ عَنْ سَبْعِینَ مِیتَهَ سَوْءٍ». (13) کار خیر و صدقه، فقر را می‌برند، بر عمر می‌افزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می‌کنند.
از کارهایی که احادیث زیادی در مورد آن وجود دارد و لذا داری اهمیت مضاعفی است، موضوع رفتار خوب، احسان و احترام به پدر و مادر است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در این موضوع فرموده‌اند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُمَدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ یُبْسَطَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ أَبَوَیْه‏». (14) کسى که دلش مى‏خواهد عمرش طولانى شود و روزى‏اش فراخ و گسترده گردد، باید به پدر و مادرش نیکى کند.
در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام نیز چنین بیان شده است: «إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ یَزِیدَ اللَّهُ فِی عُمُرِکَ فَسُرَّ أَبَوَیْکَ». (15) اگر دوست دارى خداوند بر عمرت بیفزاید، پدر و مادرت را خوشحال کن. علاوه بر پدر مادر، نیکی به سایر اعضای خانواده نیز از عوامل افزایش عمر دانسته شده است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زَادَ اللَّهُ فِی عُمُرِهِ». (16) هر کس به شایستگى در حقّ خانواده‌اش نیکى کند، خداوند بر عمرش می‌افزاید.
بنابراین، احسان و کمک و نیکی به دیگران و به‌خصوص به پدر و مادر و خانواده، از عوامل افزایش عمر به‌حساب می‌آید.

6. نیت، رفتار و گفتار مناسب
در روایات اسلامی بیان‌شده که رفتار و گفتار مناسب خود باعث افزایش عمر و برکت در زندگی است. به‌عنوان نمونه در حدیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله چنین نقل‌شده است: «مَنْ أُلْهِمَ الصِّدْقَ فِی کَلَامِهِ وَ الْإِنْصَافَ مِنْ نَفْسِهِ وَ بِرَّ وَالِدَیْهِ وَ وَصَلَ رَحِمَهُ أُنْسِئَ لَهُ فِی أَجَلِهِ وَ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی رِزْقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقْلِهِ وَ لُقِّنَ حُجَّتَهُ وَقْتَ مُسَاءَلَتِهِ». (17) به هر کس، راست‌گویی در گفتار، انصاف در رفتار، نیکى به والدین و صله‌رحم الهام شود، اجلش به تأخیر می‌افتد، روزی‌اش زیاد می‌گردد، از عقلش بهره‌مند می‌شود و هنگام سؤال [مأموران الهى] پاسخ لازم به او تلقین می‌گردد یا در حدیثی دیگر از امام صادق علیه‌السلام روایت‌شده که: «إِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ یَعْمُرَانِ الدِّیَارَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَارِ». (18) نیکوکارى و خوش‌اخلاقی، خانه‌ها را آباد و عمرها را طولانى می‌کنند. بنابراین کسی که خوش‌اخلاقی می‌کند و در رفتار و گفتار رعایت همه جوانب را انجام می‌دهد می‌تواند از این موهبت برخوردار شود. 
به‌عنوان‌مثال یکی از رفتارهای خوبی که افراد دارند و در احادیث از عوامل طولانی شدن عمر نام برده شده، شکر و سپاس گویی است. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «زِیَادَهُ الشُّکْرِ وَ صِلَهُ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ وَ تَفْسَحُ فِی الْأَجَلِ». (19) شکرگزارى فراوان و صله‌رحم، عمر را زیاد می‌کنند و بر مُهلت زندگى می‌افزایند.
علاوه بر این، نیت خوب نیز می‌تواند در این راستا تأثیر گزار باشد. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین روایت‌شده است: «مَن حَسُنَت نِیَّتُهُ زِیدَ فی عُمرِهِ‌». (20) هر که خوش نیّت باشد، عمرش زیاد شود.

7. انجام برخی اعمال
در روایات بیان‌شده که انجام برخی اعمال موجب افزایش عمر خواهد بود. زیارت امام حسین علیه‌السلام یکی از این کارها است که به‌صورت مستقل بیان گردید. در روایات از برخی اعمال دیگر مانند حج رفتن (21) نمازخواندن در مسجد سهله (22) و داشتن طهارت و وضو (23) نیز به ‌عنوان عامل افزایش عمر یاد شده است.

8. رعایت برخی امور بهداشتی و روانی
در احادیث رعایت برخی کارها که به‌نوعی مرتبط با موضوع بهداشت فردی و روانی افراد می‌شود، عامل افزایش زندگی دانسته شده است. به‌عنوان‌مثال صبحانه خوردن در صبح زود، پوشیدن کفش مناسب، کم کردن قرض و افراط نکردن در آمیزش و زناشویی (24) گرفتن ناخن‌ها در روز جمعه (25) نشستن بر سر سفره (26) ازاین‌دست کارها است.
در پایان باید تذکر داد که تمامی موارد بیان شده در افزایش عمر به‌صورت مطلق نیست و باید دانست که در مقابل این افزایش عمر، عواملی نیز وجود دارد که می‌تواند باعث کاهش عمر شود و به‌نوعی اثرات این اعمال را خنثی کند. به‌عنوان‌مثال، گناه کردن از کارهایی است که موجب کاهش عمر خواهد شد. (27) بنابراین، کسی که می‌خواهد از چنین فضیلت و خاصیتی بهره‌مند شود، در کنار انجام کارهایی که موجب افزایش عمر می‌شود، باید از کارهایی که موجب کاهش عمر می‌شود نیز دوری گزیند. 

نتیجه:
در منابع حدیثی، اعمال و آدابی در جهت افزایش عمر بیان شده است. زیارت امام حسین علیه‌السلام، صله‌رحم و داشتن تقوا از این موارد هستند، علاوه بر این، دعا کردن و احسان و کمک به دیگران نیز در طولانی شدن عمر مفید است. نیت، رفتار و گفتار مناسب نیز مطابق روایات می‌تواند در افزایش عمر کمک نماید. همچنین انجام برخی اعمال و رعایت پاره‌ای از امور بهداشتی و روانی نیز مطابق احادیث در این موضوع مؤثر هستند.

پی‌نوشت‌ها:
1. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی (للطوسی)، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414 ق‏، ص 317، ح 644.
2. ابن قولویه، جعفر بن محمد، ‏ کامل الزیارات، محقق / مصحح: امینى، عبدالحسین، نجف: دارالمرتضویه، 1356 ش، ص 152، ح 5.
3. همان، ص 151، ح 1.
4. همان، ص 151، ح 3.
5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362 ش‏، ج‏1، ص 32، ح 112.
6. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏2، ص 155، ح 21.
7. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، محقق / مصحح: عرفانیان یزدى، غلامرضا، قم: المطبعه العلمیه، 1402 ق، ص 39، ح 105.
8. طوسى، محمد بن الحسن‏، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، محقق / مصحح: ندارد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، 1411 ق، ج‏2، ص 594.
9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏2، ص 553، ح 10.
10. على بن الحسین، امام چهارم علیه‌السلام‏، الصحیفه السجادیه، محقق / مصحح: ندارد، قم: دفتر نشر الهادى‏، 1376 ش‏، ص 94.
11. ابن طاووس، على بن موسى‏، فلاح السائل و نجاح المسائل، محقق / مصحح: ندارد، قم: بوستان کتاب‏، 1406 ق‏، ص 204.
12. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376 ش، ص 390، ح 16.
13. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏4، ص 2، ح 2.
14. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، 1407 ق‏، ص 126.
15. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، همان، ص 33.
16. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏8، ص 219، ح 269.
17. کراجکى، محمد بن على‏، معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، محقق / مصحح: حسینى، احمد، تهران: المکتبه المرتضویه، 1394 ق‏، ص 40.
18. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، همان، ص 29، ح 73.
19. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، همان، ص 275، ح 4999.
20. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، همان، ص 127، ح 315.
21. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏4، ص 281، ح 3.
22. مفید، محمد بن محمد، الأمالی (للمفید)، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین و غفاری علی‌اکبر، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق‏، ص 60.
23. مفید، محمد بن محمد، کتاب المزار- مناسک المزار (للمفید)، محقق / مصحح: ابطحى، محمدباقر، قم: کنگره جهانى هزاره شیخ مفید- رحمه‌الله علیه‏، 1413 ق‏، ص 14.
24. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی (للطوسی)، همان، ص 666، ح 1395.
25. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار (للشعیری)، محقق / مصحح: ندارد، نجف: مطبعه حیدریه، بی‌تا، ص 121.
26. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان‏، ج‏4، ص 50، ح 15.
27. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، همان، ص 362.

 

 

 

 

 

 

فهم برخی از آیات قرآن و نیز بعضی از روایات معصومین علیهم السلام نیازمند تدبر و تعمق در محتوای آن ها است و بعضا نیازمند تخصصی که همراه با ممارست در آن ها باشد.
شبهه تناقض بین در آفرینش آسمان ها و زمین

پرسش:
آسمان‌ها و زمین در 6 روز آفریده شدند یا 8 روز؟ برابر آیات اعراف: 54 و هود: 7، آفرینش آسمان‌ها و زمین در شش روز انجام شده؛ اما در آیات 9 تا 12 سوره فصلت، عدد هشت بیان شده است! آیا این تناقض نیست؟
 

پاسخ:
فرض کنید مادر شما یک بار بگوید: امروز شش ساعت وقت گذاشتم تا اتاق‌ها و آشپزخانه را تمییز کنم؛ و بار دیگر بگوید: امروز دو ساعت برای نظافت آشپزخانه، چهار ساعت برای مرتب کردن اتاق‌ها و دو ساعت برای نظافت حیاط و انباری وقت گذاشتم. آیا این دو جمله با هم متناقض هستند؟ خیر؛ چون نه‌تنها کارها در این دو جمله تغییر کرده، بلکه در جمله دوم کارهای بیشتری نیز بیان شده است. در جمله اول تمییز کردن اتاق‌ها بود، اما در جمله دوم مرتب کردن آن‌ها؛ چنانکه برخلاف جمله اول که فقط درباره آشپزخانه و اتاق‌ها بود، جمله دوم افزون بر آن دو، شامل حیاط و انباری نیز می‌شود و طبیعتاً باید زمان بیشتری بیان شود.
آیاتی که در بالا مورد اشاره قرارگرفته‌اند نیز دقیقاً به همین شکل هستند. مطابق برخی از آیات، خداوند آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفریده است؛ (1) اما در ‌آیات 9 تا 12 سوره فصلت:
-اولاً اصلاً اسمی از آفرینش آسمان‌ها نیامده و منظور از﴿فَقَضٰاهُنَّ﴾ هفت‌تا کردن آسمان است؛ یعنی آسمان قبلاً خلق‌شده بوده اما خداوند با تبدیل آن به هفت‌آسمان، خلقت آن‌ها را تکمیل کرده و به پایان رسانده است. (2)
-ثانیاً در این آیات افزون بر زمین، به کوه‌ها، برکات و مواد غذائی روی زمین نیز اشاره شده و هشت روز برای آفرینش همه این امور و هفت تا شدن آسمان است؛

بنابراین، دو زمان بیان‌شده برای یک موضوع نیست تا تناقضی در کار باشد:
قضیه 1: آفرینش آسمان‌ها و زمین در 6 روز بوده است؛
قضیه 2: آفرینش زمین، کوه‌ها، برکات و مواد غذائی و همچنین هفت تا شدن آسمان در 8 روز بوده است. (3)

 

 پی‌نوشت‌ها:
1. مراد از «یوم: روز» در چنین ‌آیاتی به معنای زمان از صبح تا شب یا یک شبانه‌روز نیست؛ چراکه هنوز خورشیدی آفریده نشده بوده تا روز بدین معنا وجود داشته باشد. (زمخشرى، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی‏، چاپ سوم، 1407 ق، ج‏3، ص 288: «یعنى فی مده: مقدارها هذه المدّه، لأنه لم یکن حینئذ نهار و لا لیل‏») به باور طبرسی مراد از دو روز مقدار دو روز است؛ طبرسى، فضل بن حسن، ‏مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏9، ص 6: «أی فی مقدار یومین‏». به باور طباطبایی روز در چنین ‌آیاتی به معنای پاره‌ای زمان است. اطلاق روز بر پاره‌ای از زمان هم در کلام عرب و هم در قرآن شایع است؛ مانند: ﴿ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ و‌ فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ﴾؛ طباطبایى، سید محمدحسین،‏ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390 ق، ج‏17، ص 362. در روایتی از امام باقر علیه‌السلام نیز آمده است که مراد از «سته ایام»، «سته اوقات» است، قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم، 1363 ش، ج‏1، ص 236.
2. طبرانى، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اربد اردن، دارالکتاب الثقافی‏، چاپ اول، 2008 م، ج‏5، ص 422؛ طوسى، محمد بن حسن‏، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، بی‌تا، ج‏9، ص 111.
3. برخی معتقدند که چهار روز آیه دهم سوره فصلت، شامل دو روز آیه نهم نیز می‌شود و درنتیجه، مجموع روزها شش می‌شود و نه هشت؛ لذا هیچ تناقضی وجود ندارد. مشابه این تعبیر در زبان عربی و حتی زبان فارسى نیز وجود دارد. برای نمونه گفته مى‌‏شود: از تهران تا مکه ده روز و تا مدینه یازده روز طول مى‏‌کشد. همان‌طور که مشخص است یازده روز تا مدینه شامل آن ده روز تا مکه نیز می‌شود؛ یعنى از تهران تا مکه ده روز و از مکه تا مدینه یک روز؛ مکارم شیرازى، ناصر و جمعى از نویسندگان، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ 10، 1371 ش، ج 20، ص 224.
 

از منظر معارف دینی، علم وسیله و ابزار است نه اینکه خودش هدف نهایی باشد. در واقع علم ابزار هدایت و زندگی متعالی در این دنیا و زندگی اخروی است.

پرسش:

 در دین مبین اسلام، توصیه‌های فراوانی در موضوع علم‌آموزی وجود دارد و ثواب‌های فراوانی هم برای آن ذکرشده است؛ حال سؤال این است که آیا این توصیه‌ها فقط شامل علوم دین می‌شود و یا اینکه آموختن دیگر علوم، مانند علوم دانشگاهی و درس‌های مدرسه هم ارزش‌دارند؟

پاسخ:

دین اسلام به‌عنوان دین خاتم، رویکرد عقلانی بسیار قوی دارد و نقش دانش، آموزش، آموختن و عالمان در آن پراهمیت است. نخستین آیاتی که بر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نازل شد گویای این توجه است که می‌فرماید:

﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم﴾؛(1)

بخوان به نام پروردگارت که [جهان را] آفرید. [همان کسی که] انسان را از خون بسته‌ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت بزرگوار است؛ همان کسی به‌وسیله قلم تعلیم کرد و به انسان آنچه را نمی‌دانست، یاد داد.

بررسی روایات مربوط به علم در منابع روایی نشان‌دهنده چند اصل مهم است که می‌تواند جایگاه انواع علوم با کارکردهای مختلف را از منظر معارف دینی مشخص کند؛ به عبارت دیگر با توجه به ملاک‌هایی که در روایات ارائه‌شده می‌توان تشخیص داد که چه علمی مفید و ارزشمند است و چه علمی ارزش آموختن و آموزش دادن ندارد؛ در ادامه به برخی از این اصول اشاره خواهد شد.

الف) ابزار بودن علم

از منظر معارف دینی، علم وسیله و ابزار است نه اینکه خودش هدف نهایی باشد. در واقع علم ابزار هدایت و زندگی متعالی در این دنیا و زندگی اخروی است. امام صادق علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:

«لَیسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ، إنَّما هُوَ نورٌ یَقَعُ فی قَلبِ مَن یُریدُ اللّه ُ تَبارَکَ و تَعالى أن یَهدِیَهُ»؛ (3)

علم به کثرت آموختن نیست، بلکه علم نوری است که هر کس را خدا بخواهد هدایتش کند، در دل او قرار می‏دهد.

این روایت نشان می‌دهد که علم‌آموزی بخشی از مسیر هدایت است و آنچه مهم است حرکت در مسیر کمال و هدایت و سعادت است. همچنین امام صادق علیه‌السلام در روایت دیگری می‌فرمایند:

«مَن تَعَلَّمَ العِلمَ و َعَمِلَ بِهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ دُعِىَ فى مَلَکُوتِ السَّماواتِ عَظیما فَقیلَ: تَعَلَّمَ لِلّهِ و َعَمِلَ لِلّهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ»؛(3)

یعنی هر کس براى خدا دانش بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمان‌ها به بزرگى یاد شود و گویند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل کرد و براى خدا آموزش داد.

در این روایت نیز به‌روشنی بیان‌شده که مسئله اصلی در جریان تعلیم و تعلّم، خدایی بودن و عمل به آن است و الا خود علم ابزاری بیش نیست. در واقع ارزش علم در کاربست آن برای اهداف عالی و در مسیر الهی است.

ب) مفید بودن

در معارف حدیثی، علم و عالم باید برای فرد، جامعه و دین سودمند باشد. اگر دانشی چنین بهره‌ای را نداشته باشد، مصداق «لغو» خواهد بود. بر همین اساس در روایات چنین آمده است که:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ ... مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع»؛‏(4)

یعنی خدایا! به تو پناه می‌برم از دانـشی که سود نبخشد.

این تعابیر نشان می‌دهد که اگر علم، نفعی نداشته باشد، آفت خواهد داشت و آسیب‌هایی در پی خواهد دارد که معصوم علیه‌السلام از آن‌ها به خدا پناه می‌برد. درجایی دیگر چنین آمده است:

«خَیرَ العلْمِ ما نَفَع»؛(9)

یعنی بهترین علم علمی است که همراه بافایده باشد.

اگر این روایت در کنار بقیه روایات معنا شود، می‌تواند گفت که منظور بهترین علم نیست، بلکه علم آنی است که نافع باشد و غیر آن علم نیست. همین رویکرد نسبت به منتسبان به علم یعنی عالمان نیز وجود دارد. امام باقر علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:

«عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِیْنَ اَلْفَ عَابِد»؛ (6)

عالمی که مردم از علم او بهره بگیرند از هفتاد هزار عابد بهتر است.

بنابراین یکی از ملاک‌های علم مطلوب از منظر روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، سودمند بودن آن است و این منافع می‌تواند، دینی و یا حتی دنیایی باشد چراکه به‌صورت مطلق بیان‌شده است.

 

ج) همگانی بودن

آنچه از معارف دینی به‌خصوص سیره و کلمات معصومان قابل‌برداشت است، عمومی بودن تعلم است. برخلاف برخی جوامع که پیش از اسلام در مناطقی از دنیا وجود داشت و دانش را مختص طبقات خاص از جامعه می‌دانستند، رسول خدا صلی‌الله علیه و اله و اهل‌بیت ایشان، همه مردم را به فراگیری دانش و سوادآموزی ترغیب می‌کردند. در روایت مشهور از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله چنین گزارش‌شده:

«طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَهٌ عَلَى‏ کُلِ‏ مُسْلِمٍ‏ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ الْعِلْمِ»؛ (7)

طلب‌ علم‌ بر هر مسلمانی‌ واجب‌ است‌، بدانید خدا دانش‌ جویان‌ را دوست‌ دارد.

در برخی روایات حتی انحصار جنسیت نیز شکسته شده و مراد از مسلم را همه مردان و زنان مسلمان، معرفی کرده‌اند.(8)نکته مهم‌تر اینکه حتی منبع فراگیری را منحصر نکرده‌اند و دانش و حکمت را از هرکجا که می‌توان باید دریافت کرد. (9)

 

 

د) شرافت برخی علوم

به اعتبار محتوا، یک دانش می‌تواند ابزاری شریف و مقدس باشد مانند علوم مرتبط با قرآن و کلام اهل‌بیت علیهم‌السلام. این محتوا حتی می‌تواند به عالم آن، جایگاه ببخشد چنان‌که حضرت على علیه‌السلام می‌فرمایند:

«قِیمَهَ کُلِّ امْرِءٍ مَا یَعْلَم»؛‏ (10)

ارزش هر کس به آن چیزى است که مى‏داند.

در روایات، تقسیمات مختلفی برای علوم بیان‌شده است مانند بیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام که فرمودند:

 علوم چهار قسم است: علم فقه برای ادیان و علم پزشکی برای بدن‏ها و علم نحو (دستور زبان) برای زبان و علم کیهان‏شناسی برای زمان‏شناسی. (11)

همچنین امام صادق علیه‌السلام دانش‌ها را از زاویه دیگر چنین تقسیم فرموده‌اند:

«دانش مردم را در چهار چیز یافتم:

 اوّل: پروردگارت را بشناسی.

دوم: بدانی با تو و برای تو چه کرده است.

سوّم: بدانی از تو چه خواسته است.

چهارم: بدانی چه چیز، تو را از دینت بیرون می‌کند.»(12)

آنچه از دسته‌بندی‌های مختلف دانش در کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام به دست می‌آید این نکته است که همه علوم یکسان نبوده و طبیعتاً آنچه ارتباط بیشتری با جنبه خداشناسی و هدایت مردم دارد، برتر است.

نتیجه:

بنا بر اصولی که از روایات به دست آمده، دانش جنبه ابزاری دارد و وسیله‌ای برای تأمین نیازهای مادی و معنوی انسان در مسیر هدایت است؛ بنابراین علم باید برای عالم و دیگران مفید بوده و در عین حال همگان به علم‌آموزی دعوت و تشویق شده‌اند. این نکته نیز قابل‌برداشت است که انسان می‌تواند هر دانشی که موردعلاقه اوست را بیاموزد؛ اما روشن است که علومی که محتوای دینی دارند در درجه بالاتری نسبت به دیگر دانش‌ها قرار دارند.

کلمات کلیدی:

علم آموزی، معلم، تعلیم و تربیت در اسلام، شرافت علوم، ابزار بودن علم.

 پی نوشت

  1. سوره علق، آیات 1-5.
  2. مجلسى، محمدباقر‏، بحارالانوار، ج 1، ص 225.
  3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 35.
  4. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد،  ج 1، ص 75.
  5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402.
  6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 33.
  7. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن‏، ج 1، ص 225.
  8. رجوع کنید: ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، ‏مجموعه ورّام‏، ج 2، ص 176.
  9. ر ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 167.
  10. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص 109.
  11. مجلسى، محمدباقر‏، بحارالانوار، ج 1، ص 218.
  12. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 50.

با آنکه منابع اسلامی ومسیحی درجریان مصلوب شدن حضرت عیسی علیه‌السلام با یکدیگر اختلافاتی دارند اما درباره اصل عروج حضرت عیسی علیه‌السلام اختلاف‌نظر زیادی ندارند.
محل زندگی حضرت عیسی علیه السلام

پرسش:
در انجیل گفته‌شده که حضرت عیسی اینک زنده است و به آسمان‌ها عروج کرده است. دیدگاه اسلام در این زمینه چیست؟ آیا ایشان در آسمان‌ها زندگی می‌کند یا اینکه در همین دنیا ساکن است و در پرده غیبت است؟
 

پاسخ:
با عنایت به آنچه در انجیل‌ها آمده، مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی علیه‌السلام پس از دستگیری، کشته و بر صلیب آویزان شد (1) و سپس به خاک سپرده شد. (2) پس از سه روز که مریم مجدلیه و زنانی دیگر برای زیارت قبر ایشان رفتند، آن را خالی یافته و در کنار قبر فرشته‌ای را مشاهده کردند که به آن‌ها مژده داد عیسی مسیح از قبر برخاسته و از آن‌ها خواست که به حواریون خبر دهند که برای ملاقات با عیسی به جلیل بروند. حواریون عیسی مسیح را در جلیل زیارت کرده و برخاستن او از قبر برایشان مسجل شد. حضرت عیسی علیه‌السلام از آن‌ها خواست که دین خدا را تبلیغ کنند و پس از بیان این وصیت، به آسمان‌ها صعود کرد و در دست راست خدا نشست. (3) در ادامه، بر اساس منابع معتبر در دین اسلام، در قالب نکاتی به داوری درباره این عقاید مسیحی می‌پردازیم.

نکته اول:
بنا بر آیات قرآن، حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام مقتول و مصلوب نشد و آن کسی که این اتفاقات برای او رخ داد، فردی شبیه به حضرت بوده است و خداوند حضرت را به‌سوی خود بالا برده است: «و گفتارشان که ما مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم در حالى که نه او را کشتند و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آن‌ها مشتبه شد؛ و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى‏کنند؛ و قطعاً او را نکشتند؛ بلکه خدا او را به‌سوی خود بالا برد؛ و خداوند، توانا و حکیم است». (4)
مفسران مسلمان در تفسیر فراز آخر این آیات، یعنی عبارت ﴿ بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ﴾؛ خدا او را به‌سوی خود بالا برد» احتمالات مختلفی را طرح کرده‌اند:
الف) رحلت طبیعی: حضرت عیسی علیه‌السلام بعد از نجات از دستگیری، به شکل طبیعی رحلت کرده و خداوند روح پاکش را به‌سوی خود بالا برده است.
ب) عروج به آسمان: چنانچه ظاهر برخی از آیات و روایات (5) بر آن دلالت دارد و نقل‌شده که هنگام ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه، حضرت عیسی علیه‌السلام از آسمان‌ها فرود می‌آید و به ایشان اقتدا کرده و به امامت ایشان نماز می‌خواند.
ج) غیبت و مخفی شدن از دیگران: یعنی ایشان همانند حضرت ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه، روح و بدنش با حفظ حیات از دیدگان پنهان شده است و ایشان زنده و منتظر ظهور است.
از نگاه آیت‌الله جوادی آملی هر سه احتمال ممکن است و هیچ ترجیح قاطع میان آن‌ها وجود ندارد. (6) البته ایشان بنابر ظاهر آیات و روایات، احتمال نخست یعنی رحلت طبیعی ایشان و عروج روح ایشان به سرای دیگر را نامحتمل‌تر دانسته و با قرینه‌هایی، این احتمال را ضعیف می‌داند (7) و دو احتمال دیگر را با ظاهر برخی روایات سازگارتر می‌داند. (8)

نکته دوم:
بنا بر روایات نیز، حضرت عیسی علیه‌السلام بی‌آنکه دستگیر و کشته و دفن شود، عروج کرده است و به‌سوی خدا رفته است و در آخرالزمان نزول و ظهور خواهد یافت. برای درک این حقیقت که کیفیت عروج ایشان و مکان زیست ایشان چگونه است، ناگزیر باید هم روایات عروج را بررسی کرد و هم روایات نزول و ظهور ایشان در آخرالزمان را:
الف) روایات نقل‌کننده عروج حضرت عیسی علیه‌السلام: در این دسته از روایات حضرت عیسی زمانی که از توطئه یهودیان خبردار شد، یاران خود را جمع کرده و به ایشان اطلاع داد که به اراده خداوند به آسمان‌ها عروج خواهد کرد و زمانی که نگهبانان برای دستگیری حضرت عیسی علیه‌السلام آمدند، یکی از حواریون را به‌جای ایشان دستگیر، شکنجه و بر صلیب بردند. (9) همان‌طور که مشخص است روایات موجود در این مسئله نیز تأکید بر عروج حضرت عیسی علیه‌السلام دارد و در برخی از آن‌ها اشاره شده است که منظور از عروج، پرواز به آسمان‌ها است. (10) 
آیت‌الله جوادی آملی بعد از نقل این دسته از روایات، پرواز حضرت عیسی علیه‌السلام به آسمان‌ها را به معنای زندگی ایشان در کرات آسمانی دانسته و آن را به‌عنوان یک احتمال می‌پذیرد که به لحاظ عقلی محال نیست. (11)
ب) روایات بازگشت حضرت عیسی علیه‌السلام: این دسته از روایات که بیشتر ناظر به ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه و همراهی حضرت عیسی علیه‌السلام با ایشان است، هم با احتمال دوم یعنی نزول از آسمان سازگار است و هم با احتمال سوم یعنی ظهور ایشان پس از غیبت و پنهان شدن (12)

نتیجه:
با آنکه منابع اسلامی و مسیحی در جریان دستگیری و مصلوب شدن حضرت عیسی علیه‌السلام با یکدیگر اختلافاتی دارند؛ اما درباره اصل عروج حضرت عیسی علیه‌السلام اختلاف‌نظر زیادی ندارند و تقریباً با تعبیری مشابه از عروج ایشان سخن می‌گویند. اندیشمندان مسلمان در این مسئله بر اساس آیات و روایات احتمالاتی را مطرح کرده‌اند که عروج به آسمان به معنای زندگی در کرات دیگر و نیز زندگی در این دنیا اما در پس پرده غیبت، احتمالاتی است که بیشتر مورد توجه ایشان قرار گرفته است.

پی‌نوشت‌ها:
1. داستان زندگی و به صلیب رفتن حضرت عیسی با اختلافاتی در همه اناجیل ذکرشده است. به‌عنوان نمونه: مرقس، 15: 24-37.
2. همان، 15: 43-46.
3. همان، 16: 1-20.
4. سوره نساء، آیات ۱۵۷-۱۵۸: ﴿ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَک مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یقِینًا * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ وَکانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکیمًا﴾.
5. «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ‌ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ الْمَهْدِیُّ فَیَنْزِلَ رُوحُ اللَّهِ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ فَیُصَلِّیَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ الْأَرْضُ بِنُورِهِ‌ وَ یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، مصحح و محقق علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر اسلامیه، چ 2، 1395 ق، ج 1 ص 280.
6. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، قم، نشر اسراء، 1389 ش، ج 21، ص 320.
7. همان، ص 322.
8. همان، ص 323.
9. «إن عیسى وعد أصحابه لیله رفعه الله إلیه فاجتمعوا إلیه عند المساء وهم اثنا عشر رجلا فأدخلهم بیتا، ثم خرج علیهم من عین فی زاویه البیت وهو ینفض رأسه من الماء، فقال: إن الله أوحى إلی أنه رافعی إلیه الساعه ومطهری من الیهود فأیکم یلقى علیه شبحی فیقتل ویصلب ویکون معی فی درجتی؟ فقال شاب منهم: أنا یاروح الله ...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، ط 2، 1403 ق، ج 14، ص 336.
10. «فَإِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِقَاعاً فِی سَمَاوَاتِهِ فَمَنْ عُرِجَ بِهِ إِلَى بُقْعَهٍ مِنْهَا فَقَدْ عُرِجَ بِهِ إِلَیْهِ‌ أَ لَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‌ تَعْرُجُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ‌ إِلَیْهِ‌ وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی قِصَّهِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ علیه¬السلام بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ‌»؛ صدوق، محمد بن على‌، من لایحضره الفقیه، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ 2، 1413 ق، ج 1، ص 199.
11. جوادی آملی، تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج 21 ص 325.
12. همان، ص 323.

 

بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد که وحدت، به‌عنوان اصلی ثابت، پایدار و همیشگی، به‌خودی‌خود امری مطلوب و پسندیده است نه اینکه مقدمه وتاکتیکی برای تحقق هدف دیگری باشد.
وحدت شیعه و سنی؛ تاکتیک یا اصل قرآنی

پرسش:
سلام. رهبر عزیزمان امروز در سخنرانی با اهل سنت و هفته وحدت فرمودند «موضوع وحدت نه یک تاکتیک بلکه یک اصل قرآنی است». من تاکنون مثل بسیاری از افراد دیگر تصور می‌کردم موضوع وحدت بیشتر تقیه‌ای و تاکتیکی است ولی ایشان فرمودند یک اصل قرآنی است. لطفاً در این زمینه و اصل قرآنی بودن توضیح دهید که یعنی چه؟ و نیز از چه آیاتی می‌توان این اصل بودن را فهمید یعنی مستندات قرآنی آن را می‌خواستم.
 

پاسخ:
وحدت یعنی مسلمانان باید از طریق گفت‌وگو و ارتباط با هم، افکار و احساساتشان را به هم نزدیک و افزون بر زندگی مسالمت‌آمیز در کنار هم، در زمینه‌های مختلف ازجمله بهره‌برداری از ظرفیت‌های موجود، خنثی‌سازی تهدیدات مشترک و ... با هم همکاری و همیاری کنند. چنین وحدتی نه‌تنها مورد اهتمام و تأکید قرآن قرار گرفته، بلکه از اصول ثابت و همیشه پابرجای این کتاب آسمانی است.

اصل قرآنی
«اصل» در لغت به معنای پایین‌ترین نقطه هر چیز، ریشه، پایه و بُن است (1) و در اصطلاح یعنی امری که پایه و اساس است و امور دیگر متفرّع و مبتنی بر آن هستند. (2) منظور از «اصل قرآنی» قوانین و قواعد ثابت و بنیادی قرآن هستند که شالوده و مبنای فکری و عملی زندگی مسلمانان می‌باشند؛ بنابراین، منظور از اصل قرآنی بودن وحدت، این است که این مسئله دائمی و بنیادی است و نباید به آن همانند ابزار و راه‌حل موقت نگاه کرد.
به‌عبارت‌دیگر، وحدت هدف است و نه تاکتیک. تاکتیک به اقدامات و روش‌هایی گفته می‌شود که برای دستیابی به هدف استفاده می‌شوند و معمولاً کوتاه‌مدت و انعطاف‌پذیر هستند، بر اساس شرایط تغییر می‌کنند و پس از رسیدن به هدف کنار گذاشته می‌شوند. مطابق دیدگاه اصل بودن وحدت، وحدت خودش هدف است و وسیله‌ای زودگذر برای رسیدن به هدف دیگری نیست.
به تعبیر سوم، وحدت «واجب نفسی» است و نه «واجب غیری و مقدمی». واجب نفسی برای خودش واجب شده؛ نه همچون واجب غیری که به‌منظور رسیدن به واجبی دیگر، واجب است. (3)

مستندات قرآنی اصل بودن وحدت
همان‌گونه که مشخص شد اصل قرآنی یعنی واجبی قرآنی که خودش هدف است و مقدمه رسیدن به هدف دیگری نیست. در این بخش به برخی از آیات قرآنی که حاکی از اصل بودن وحدت هستند، اشاره می‌شود. مطابق قرآن کریم مؤمنان موظف‌اند که در انجام کارهای خوب با هم همکاری کنند: ﴿... وَ تَعٰاوَنُوا عَلَی اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْویٰ... ﴾؛ (4) ... و یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و پرهیزکاری یاری نمایید...
وحدت و دوری از تفرقه از نگاه قرآن واجب است و همگان ملزم به رعایت آن هستند: ﴿وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا... ﴾؛ (5) و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده و گروه‌گروه نشوید...
چنانکه تلاش برای حل اختلافات مؤمنان، اصلاح بین آنان و از میان بردن تفرقه نیز یکی دیگر از واجبات قرآنی است: ﴿وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمٰا... * إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛ (6) و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آن‌ها صلح و آشتی برقرار کنید... جز این نیست که همه مؤمنان با هم برادرند؛ بنابراین [در همه نزاع‌ها و اختلافات] میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید، و از خدا پروا نمایید که مورد رحمت قرار بگیرید.
اهتمام قرآن به وحدت به‌اندازه‌ای است که نه‌تنها وحدت را واجب و تفرقه را حرام کرده بلکه از اموری که اتحاد مسلمانان را خدشه‌دار می‌کنند و منجر به اختلاف و تفرقه می‌شوند نیز نهی کرده است: ﴿یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسىٰ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لاٰ نِسٰاءٌ مِنْ نِسٰاءٍ عَسىٰ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لاٰ تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لاٰ تَنٰابَزُوا بِالْأَلْقٰابِ بِئْسَ اَلاِسْمُ اَلْفُسُوقُ بَعْدَ اَلْإِیمٰانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ﴾؛ (7) ای اهل ایمان! نباید گروهی گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده‌ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و نباید زنانی زنان دیگر را [مسخره کنند] شاید مسخره شده‌ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و از یکدیگر عیب‌جویی نکنید و با لقب‌های زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتی است این‌که انسانی را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت‌گذاری کنند؛ و کسانی که [از این امور ناهنجار و زشت] توبه نکنند، خود ستمکارند.
منظور قرآن از وحدت، مسئله‌ای ظاهری نیست و حتی شامل دل‌های مؤمنان نیز می‌شود: ﴿وَ اَلَّذِینَ جٰاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اِغْفِرْ لَنٰا وَ لِإِخْوٰانِنَا اَلَّذِینَ سَبَقُونٰا بِالْإِیمٰانِ وَ لاٰ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنٰا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنٰا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾؛ (8) و نیز کسانی که پس از آنان [انصار و مهاجرین] آمدند درحالی‌که می‌گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل‌هایمان نسبت به مؤمنان، خیانت و کینه قرار مده. پروردگارا! یقیناً تو رئوف و مهربانی.
توجه به این آیات و همچنین دقت در سیاق آن‌ها نشان می‌دهد که فرمان خداوند به همکاری با هم، دوری از تفرقه و کوشش برای رفع اختلافات، خودش هدف است؛ نه اینکه خداوند هدف دیگری داشته و چون رسیدن به آن هدف، جزء از طریق اتحاد ممکن نبوده، به وحدت دعوت کرده است.

نتیجه
خداوند در قرآن از همگان خواسته که اختلافات را کنار بگذارند و با هم در انجام کارهای خوب همکاری کنند. بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد که از نگاه این کتاب وحدت به‌خودی‌خود امری مطلوب و پسندیده است؛ نه اینکه مقدمه و تاکتیکی برای تحقق هدف دیگری باشد؛ بنابراین، وحدت به‌عنوان اصلی ثابت، پایدار و همیشگی خودش هدف است و نباید به آن همانند ابزار و راهکاری گذرا نگاه کرد.

برای مطالعه بیشتر
مقاله «عوامل وحدت‌آفرین از نگاه قرآن کریم»‏ نوشته علی نصیری و منتشرشده در نشریه پاسدار اسلام، 1383 ش، شماره 269.

پی‌نوشت‌ها
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، ج ۱۱، ص ۱۶؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421 ق، ج ۱۲، ص ۱۶۸؛ مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1414 ق، ج ۱۴، ص ۱۸.
2. جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1370 ش، ص ۱۲.
3. مظفر، محمد رضا، أصول الفقه، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1383 ش، ج ۲، ص ۲۶۲.
4. سوره مائده، آیه 2.
5. سوره آل‌عمران‌، آیه 103.
6. سوره حجرات‌، آیه‌های 9 و 10.
7. سوره حجرات، آیه 11.
8. سوره حشر، آیه 10.
 

آنچه در روایات در خصوص عدم رد احسان مطرح‌شده است مربوط به قبیح بودن رد کرامت است؛ یعنی انسان، نیکی که مصداق گرامی داشتن و عزت دادن به او است را نباید رد کند.
رد احسان ممدوح و مذموم

پرسش:
رد کردن احسان چه اشکالی دارد و به‌طورکلی به چه چیزهایی احسان گفته می‌شود که رد آن، رد احسان محسوب شود؟
 

پاسخ:

یکی از مفاهیم عام اخلاقی، احسان است که در قرآن کریم نیز موردتوجه قرارگرفته و آیاتی درباره آن نازل‌شده است. احسان از سه منظر یعنی «احسان کننده»، «احسان شده» و «مصداق احسان»، قابل‌بحث و بررسی اخلاقی است. در اینجا سؤال در خصوص رد احسان است که مربوط به فردی است که مورد احسان قرار می‌گیرد و در روایات از آن منع شده است. در ادامه با بررسی مفهوم احسان و تعیین مصادیق رد احسان، به تبیین قبح اخلاقی آن پرداخته می‌شود.

نکته اول: معنای احسان و مصداق رد احسان
احسان از ماده حُسن به معنای زیبایی، خوبی، نیکی و شایستگی است و درباره معنای اصطلاحی آن و در یک معنا که حیث اخلاقی دارد گفته‌شده احسان انجام کاری به شکل نیک و با انگیزه خدایی و رساندن خیر یا سودی به دیگری بدون چشم‌داشت هرگونه پاداش و جبران کردنی است (1). به‌طورکلی می‌توان گفت احسان یک مفهوم عام اخلاقی است که انجام هر کار نیک را افاده می‌کند و به این صورت شامل تمام‌کارهای مثبت و ارزشمند می‌شود (2) اما در یک معنای عرفی یا غالبی، مراد از احسان انجام کار نیک برای دیگران است. 
در قرآن کریم نیز «احسان» با صرف‌نظر از سایر مشتقات آن، به معنای انجام خوبی و نیکی برای دیگران آمده است (3). علامه طباطبایی در تفسیر آیه 90 سوره نحل می‌گوید مقصود از احسان، احسان به غیر است نه اینکه فرد کار را نیکو کند، بلکه مراد خیر و نفع را به دیگران برساند است (4). پس می‌توان گفت احسان صفت عام اخلاقی است که هر کار نیکی را افاده می‌کند هرچند عمدتاً یا غالباً در روابط بین فردی مطرح است و مراد از آن انجام کار خوب و نیک برای دیگران است. احسان به مطلق کارهای نیک و خوبی که فرد می‌تواند برای دیگری انجام دهد گفته می‌شود اعم از آنکه جنبه معنوی داشته باشد مانند دعا و طلب استغفار و یا آنکه جنبه مادی داشته باشد مثل کمک مالی، تهیه وسایل، مشورت دادن و حل گرفتاری. 
بااین‌وجود روایاتی که درباره منع رد احسان صادر شده است نشان می‌دهد مراد از احسانی که از رد آن منع شده است، مصادیقی از احسان موردنظر است که جنبه احترام گذاشتن و عزت دادن به فرد دارد مانند آنکه در مجلس برای او جا باز کنند و یا به او عطر تعارف کنند. به عبارت دقیق‌تر آنچه در روایات آمده است نادرست بودن رد کرامت است و نه رد مطلق احسان. 
در همین رابطه از امام رضا علیه‌السلام پرسیده شده است اینکه کرامت را نباید رد کرد منظور چه امورى است؟ فرمود: در مجلسى جایى برایش بگشایند، یا عطر خوشى برایش بیاورند، یا بالشى برایش بگذارند و مانند این موارد از کرامت‌ها» (5). در روایت دیگری پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله فرموده است «احترام و گرامیداشت را بپذیرید و بهترین احترام عطر است؛ هم سبک‌بار است و هم بسیار خوشبو» (6).

نکته دوم: پذیرش احسان رفتاری اخلاقی و رد آن رفتاری قبیح
احسان در روابط بین فردی سه ضلع دارد شامل احسان کننده، احسان شده (فرد مورد احسان) و فعل یا کاری که مصداق احسان است. در اخلاق اسلامی درباره هر سه سطح بحث و گفت‌وگو صورت گرفته است. به‌عنوان‌مثال گفته‌شده احسان کننده باید قصد و نیت الهی داشته باشد تا احسان او مشمول جزا و پاداش قرار گیرد. درباره متعلق احسان گفته‌شده، کار یا فعلِ مصداق احسان، باید از حیث ذاتی صلاحیت اخلاقی داشته باشد یعنی باید دارای حُسن و مصداق کار اخلاقی باشد. درباره صلاحیت و نیز اولویت افرادی که مورد احسان قرار می‌گیرند نیز مباحث اخلاقی قابل‌طرح است به‌عنوان‌مثال نیازمندان از آشنایان باید در اولویت احسان قرار گیرند. 
در همین سطح یکی از نکاتی که در روایات مورد تأکید قرارگرفته است ناظر به وظیفه اخلاقی فردی است که مورد احسان قرار می‌گیرد. در روایاتی که در کتب معتبری مثل کافی ذکر شده است سخن از قبیح بودن رد احسان (کرامت) توسط فردی که مورد احسان (کرامت) قرار می‌گیرد، به میان آمده است. در روایتی آمده است «دو تن به خانه حضرت على علیه‌السلام رفتند. حضرت براى هرکدام از آن‌ها بالشى نهاد. یکى بر روى آن نشست و دیگرى خوددارى کرد. حضرت فرمود: «بر روى آن بنشین که کرامت را جز درازگوشان (کنایه از کم خِردان) رد نمی‌کند». سپس به نقل از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هرگاه کسى که نزد قوم خود گرامى است مهمان شما شود او را گرامى بدارید»» (7). در روایت دیگری از حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله روایت شده است که فرموده است «هر که را اکرام کنند و مقدمش را گرامى دارند، نباید اکرام را رد کند که کرامت را رد نمی‌کند مگر درازگوش (کنایه از کم خِردی)» (8).
اما اینکه چرا پذیرش احسان رفتاری اخلاقی و رد نمودن نیکی دیگران قبیح شمرده‌شده است و اساساً چه نوع قبحی موردنظر است؟ نیاز به تبیین دارد.
بر طبق آنچه در روایات وجود دارد پذیرش احسان ازآن‌جهت مصداق رفتاری اخلاقی است که نشان از احترام گذاشتن به فرد احسان کننده است. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله فرموده است از احترام مرد به برادر مسلمانش این است که پیشکش او را بپذیرد (9) و بعلاوه کمک به بخشندگی فرد احسان کننده است. امام حسین علیه‌السلام فرموده است «کسى که عطاى تو را بپذیرد در بخشندگى به تو کمک کرده است» (10).
قبح رد احسان نیز بیشتر جنبه عقلانی دارد هرچند با قبح اخلاقی داشتن آن ناسازگار نیست. به این معنا که چون احسان نمودن به فرد نشان از احترام گذاشتن و عزت قائل شدن برای او است، اگر رد شود نشان می‌دهد فرد رفتاری برخلاف عزت و احترام خود انجام داده است که تنها انسان‌های کم‌خرد چنین کاری انجام می‌دهند. در روایتی به این مضمون آمده است که احسان چون نوعی عزت و احترام گذاشتن به فرد است، رد عزت و احترام نشان از بی‌خردی فرد است» (11)؛ و به نظر می‌رسد از همین جهت است که برای رد کننده احسان، از تعبیر «حمار؛ الاغ» استفاده‌شده است چراکه تمثیلی است برای نشان دادن کم‌خردی و کم‌عقلی انسان.

نکته سوم: رد هر احسانی قبیح نیست
گفته شد رد احسان عقلا قبیح است اما این بدان معنا نیست که رد هر نوع احسانی و از هر فردی قبیح باشد. گاه احسان کننده هدفی ضد اخلاقی از احسان دارد. مثلاً ممکن است هدف او رشوه دادن باشد تا از طریق آن زمینه طرح برخی تقاضاهای نادرست را از فرد مورد احسان فراهم کند. همین‌طور احسان گاه با منت گذاشتن و شکستن عزت و کرامت فرد همراه است یا اینکه ممکن است شی‌ء مورد احسان، صلاحیت ذاتی برای احسان نداشته باشد و فعلی ضد اخلاقی باشد. بدیهی است در این موارد رد احسان ایرادی ندارد و بلکه پذیرش آن می‌تواند قبیح باشد و رد آن مصداق رفتار اخلاقی باشد. روایاتی که در خصوص منع رد احسان وارد شده است این نکته را تأیید می‌کند چون بر طبق این روایات مراد از احسانی که رد آن قبیح شمرده‌شده است مطلق رفتارهای نیک نیست بلکه مصادیقی موردنظر است که برای پاسداشت کرامت و عزت فرد انجام می‌شود.

نتیجه
احسان غالباً در روابط بین فردی مطرح است و مراد از آن انجام کار خوب و نیک برای دیگران است. آنچه در روایات در خصوص عدم رد احسان مطرح‌شده است مربوط به قبیح بودن رد کرامت است؛ یعنی انسان، نیکی که مصداق گرامی داشتن و عزت دادن به او است را نباید رد کند. قبح رد کرامت نیز قبحی عقلی است (هرچند منافاتی با قبح اخلاقی ندارد) چون نشان می‌دهد فرد آنچه موجب عزت و گرامی داشتن او است را رد نموده است. بنابر حدود مفهومی یا مصداقی روایات رد کرامت، می‌توان گفت رد هر نوع احسانی قبیح نیست.

منابع جهت مطالعه بیشتر
1. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، باب «ردالکرامه»، 1377.
2. فرحزاد، حبیب‌الله، احسان راهی به‌سوی خوشبختی، تهران، عطش، 1395.

پی‌نوشت‌ها
1. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1389، ج‌۱۲، ص‌۳۳۲.
2. مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1391، ج 1، ص 85.
3. سوره بقره آیه 83. «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا».
4. طباطبایی، سید محمدحسین، همان، ج 12، ص 479.
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء، 1403 ق، ج ۷۵، ص ۱۴۰.
6. همان، ج 77، ص 190. «اِقبَلُوا الکرامَهَ و أفضَلُ الکرامَهِ الطِّیبُ، أخَفُّهُ مَحمِلاً و أطیَبُهُ رِیحا».
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج ۲، ص ۶۵۸.
8. همان، ج 2، ص 659.
9. راوندی کاشانی، فضل‌الله بن علی، النوادر للراوندی، قم، تبیان، 1387، ص 107.
10. شهید اول، محمد بن مکی، الدرّه الباهره من الأصداف الطاهره، محقق عبدالهادی مسعودی، قم، زائر، ۱۳۷9، ص 24.
11. مجلسی، همان، ج 25، ص 32.
 

صفحه‌ها