پرسش وپاسخ

زیارت اربعین، در عین اینکه دارای آثار بسیار بزرگ و باشکوهی است ولی برای برخی از خانواده ها تبعاتی نیز دارد که مدیریت و تصمیم گیری درست در مورد آن ضروری است.
زیارت اربعین شوهر و تنها ماندن همسر و فرزندان

پرسش:
آیا از نظر اخلاقی درست است که مرد به تنهایی به زیارت اربعین برود و بنده، به‌تنهایی از بچه‌های کوچک مراقبت کنم و این‌همه زحمت را تحمل‌ کنم؟
 

پاسخ:
چند سالی است که شیعیان و دوستان اهل‌بیت علیهم‌السلام از سراسر جهان، به‌ویژه ایران اسلامی، همراه با شیعیان عراق در مراسم اربعین باشکوه و معنوی شرکت می‌کنند. اگرچه این مراسم باشکوه و پرعظمت، از جنبه‌های گوناگون آثار و برکاتی را با خود به همراه داشته و دارد ولی عوارضی هم می‌تواند داشته باشد که یکی از آن‌ها روابط بین همسران در این سفرهاست. اغلب بانوان، با ورود به زندگی مشترک، دوست دارند تمام کار ها و سفرها و تفریحات شان در کنار شوهر باشد؛ بنابراین حتی فکر تنهایی سفر رفتن شوهر نیز، برایشان آزاردهنده است. در این مورد باید نکاتی را مدنظر داشته باشید. 

1. سفر زیارتی اربعین یکی از سفرهای معنوی است که از روایاتی که بر ثواب زیارت امام حسین علیه‌السلام دلالت می‌کند ریشه گرفته است. روایات معتبر اسلامی از اهمیت این مسئله و تأکید پیشوایان دین بر زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره جانبازی‌های شهیدان کربلا حکایت می‌کند. تعابیری که در روایات ما در این باره وارد شده و پاداش‌های گوناگونی که بر این امر مژده داده شده است، بسیار شگفت‌انگیز می‌نماید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند خیر هرکس را بخواهد، دوستی امام حسین و دوستی زیارت او را در دلش می‌افکند و برای هرکس بد بخواهد، بغض امام حسین و بغض زیارت او را در قلبش قرار می‌دهد».(1)  امام رضا علیه‌السلام فرمود: «هرکس اباعبدالله را در کنار نهر فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است».(2)  بنابراین قطعاً اصل این سفر برای مرد و زن ارزشمند و دارای ثواب است. 

2. اما تنها رفتن شوهرتان باید واکاوری و بررسی شود. علت اینکه تنها سفر می‌رود چیست؟ آیا فرزندان تان کوچک هستند و اگر شما را همراه بیاورد فرزندان تان اذیت می‌شوند؟ آیا از نظر مالی توانایی انجام این سفر همراه شما و فرزندان را ندارد؟ آیا توانایی دارد و برای راحتی خودش تنهایی سفر می‌کند؟ یا دلیل دیگری وجود دارد. یا غیراخلاقی بودن سفر همسرتان بدون شما به نیت و شرایط ایشان برمی‌گردد. 
نحوه برخورد و موضع‌گیری شما کاملاً بستگی به علت سفر تنهایی ایشان دارد. همچنین حکم اخلاقی نیز وابسته به همین دلیل‌هاست. اگر شوهری به خاطر راحتی خودش و از روی بی‌مسئولیتی تنهایی سفر کند حتی سفر زیارتی برود این کار غیراخلاقی و غیر متعهدانه است. زن و شوهر باید با یکدیگر مسئولانه رفتار کنند و با درک متقابل تصمیم بگیرند؛ اما اگر واقعاً دوست دارد شما را هم زیارت ببرد، ولی به خاطر عدم توانایی مالی یا به خاطر کمتر اذیت شدن شما و فرزندان تان در مسیر پیاده‌روی تصمیم گرفته تنهایی سفر کند، این کارش غیراخلاقی نیست و باید با صحبت و مدارا با شما را نیز راضی کند. 

3. توصیه ما به شما این است در مورد این سفر با همسرتان صحبت کنید و تلاش کنید با همراهی و مدارا با این موضوع برخورد کنید. زیارت امام حسین علیه‌السلام یکی از شعارهای اسلامی است که هرکسی به هر نحوی می‌تواند باید سعی کند آن را بلند و بزرگ کند. اگر تنهایی سفر کردن همسرتان از روی بی‌مسئولیتی و بی‌اعتنایی به شما نیست با ایشان همراهی کنید. اگر مشکل مالی ندارد و به فکر شما و زحمت مسیر پیاده‌روی است و شما دوست دارید همراه ایشان باشید با ایشان صحبت کنید و اطمینان دهید که سختی راه را تحمل می‌کنید تا تصمیم شان برای همراهی شما تغییر کند. 
اگر نمی‌تواند شما را همراه ببرد و یا شما نیز توانایی همراهی ایشان را ندارید سعی کنید با موافقت تان شریک در ثواب این سفر باشید. قطعاً شما با فداکاری که می‌کنید و زیارت امام از راه دور، علاوه بر کسب ثواب زیارت از راه دور که در روایات آمده است این زیارت از راه دور برای تو یک زیارت نوشته می‌شود و هر زیارت معادل یک حجّ و یک عمره است؛(3)  شما ثواب همراهی و مدارا و تحمل در زندگی زناشویی را نیز می‌برید. 

نتیجه:
زیارت امام حسین علیه‌السلام همیشه دارای ثواب و برکت است و زیارت اربعین نیز ریشه در اصل ثواب زیارت امام دارد. اخلاقی یا غیراخلاقی بودن سفر همسرتان بدون شما به نیت و شرایط ایشان برمی‌گردد. اگر از روی بی‌مسئولیتی است و توانایی دارد، ولی شما را نمی‌برد و شما را راضی نمی‌کند بله کارش اخلاقی نیست، ولی اگر نمی‌تواند یا به خاطر عدم اذیت شدن شما تنهایی سفر می‌کند کارش غیراخلاقی نیست. بهتر است شما با ایشان صحبت کنید. اگر مایلید بروید و تحمل می‌کنید و همسرتان توانایی مالی هم دارد ایشان را راضی کنید و اطمینان دهید که سختی‌ها را تحمل می‌کنید و همراهشان شوید. ولی اگر امکانات مالی نیست یا تحمل سفر را ندارید در صورت امکان، با مدارا و همراهی اجازه دهید ایشان به سفر زیارتی برود و شما نیز قطعاً باتحمل سختی‌ها هم ثواب زیارت و هم ثواب همراهی با همسر را درک می‌کنید. 

منابع بیشتر برای مطالعه:
1. کامل الزیارات اثر ابن قولویه. 
2. کربلا: فضایل زیارت امام حسین اثر محمدحسن اصطهباناتی. 
3. آیین همسرداری، ابراهیم امینی

پی نوشت:
1. شیخ حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج 14، ص 496. 
2. طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 46. 
3. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 9، ص 349. 

تاکید بر زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده، خاستگاه دینی دارد و بنا بر آنچه در منابع روایی آمده، سبب بخشش گناه و ارتقای درجات معنوی است.
بازآفرینی اولین زیارت اربعین

پرسش:
زیارت قبور سیدالشهدا و یاران ایشان توسط جابر یا اهل بیت، چه اهمیتی دارد که هر ساله شیعیان در پاسداشت آن روز، این زیارت را بازآفرینی می کنند؟! اگر قرار به بازآفرینی است چرا از شام بازآفرینی نمی کنند؟!
 

پاسخ:
 دین اسلام بر زنده نگه داشتن یاد و خاطره بزرگان دینی تأکید دارد و پیشوایان دینی به زیارت بارگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امامان معصوم علیهم‌السلام و دیگر بزرگان دینی سفارش کرده اند. در فرهنگ تشیع، زیارت مرقد امام حسین علیه‌السلام اهمیت ویژه ای دارد و در بسیاری از روایات، فضیلت والایی برای آن ذکر شده است. در همین راستا، از دیرباز تاکنون، پاسداشت اربعین حسینی علیه‌السلام جلوه ای خاص در جوامع پیدا کرده و پر شور تر از گذشته انجام می شود. از این رو، در اینجا با ذکر نکاتی به علل بازآفرینی این رویداد می پردازیم:

 نکته اول:
 اساس و زیر بنای پیاده‌روی اربعین و پاسداست و گردهمایی در آن روز، اعتقاد به جایگاه رفیع «زیارت» است. زیارت، عملی عبادی به معنای حضور در پیشگاه پیشوایان دینی یا نزد قبور آنان یا دیدار از مکانی مقدس یا محترم برای اظهار ارادت و احترام و کسب فیض معنوی است. شیخ الرئیس ابن سینا درباره تاثیر زیارت بر زائر می نویسد: «زائر که با وجود مادی و روحی خویش به سوی محل زیارت می‌رود از نفسِ زیارت‌شده استمداد می‌طلبد تا خیری را تحصیل یا زیانی را دفع کند. نفس زیارت‌شده نیز به جهت جدا شدن از عالم ماده و مشابهتی که با عقول مجرد یافته است، منشأ اثر فراوان و کامل‌تری خواهد بود. و چون زائر با جسم و جان سراغ او رفته است، هم بهره‌های مادی می‌برد و هم فوائد روحی»(1).

نکته دوم:
امام حسین علیه‌السلام از اولیای الهی است و زیارت ایشان بهره های فراوانی نصیب زائر می سازد. به همین جهت، در منابع روایی، به زیارت ایشان بسیار تاکید شده است. برای نمونه امام صادق علیه‌السلام به یکی از یاران خود می‌فرماید: «زیارت امام حسین علیه‌السلام را فراموش نکن و اصحابت را به انجام آن دستور ده که خداوند عمرت را طولانی و رزقت را زیاد می‌کند و تو را سعادتمند زنده نگه می‌دارد و از دنیا نخواهی رفت، مگر شهید و سعادتمند.(2) حتی در روایاتی، به زیارت به صورت پیاده اشاره شده است؛ مانند روایتی از امام صادق علیه‌السلام که فرمودند: «کسی که از منزل خود خارج شود و تصمیم بر زیارت امام حسین علیه‌السلام داشته باشد، اگر پیاده باشد، خداوند برای هر قدمش هزار حسنه به او عطا کند و هزار بدی از او محو و هزار درجه به او عنایت فرماید. . . در ادامه فرمودند: هنگامی که به فرات رسیدی، غسل کن و پا برهنه راه برو.(3) بطور کلی زیارت با پای پیاده از سیره معصومین علیهم‌السلام گرفته شده بنحوی که بارها با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفته‌اند.(4)

 نکته سوم:
با این توضیحات، فلسفه زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده –که پیاده‌روی در ایام نزدیک به بیستم صفر که موسوم به «پیاده‌روی اربعین» است نیز از همین قبیل می باشد- روشن می شود. این زیارت برای شخص زائر فوائد معنوی فراوانی دارد که هم ادله عقلی و هم ادله نقلی بر آن گواهی می دهند. روشن است که زیارت امام حسین علیه‌السلام به صورت پیاده، محدود به این روز و مسافت نیست اما شیعیان به شکل نانوشته با خود این قرار را گذاشته اند که در این روز، در کشور عراق از شهرهای اطراف کربلا حرکت کرده و روز اربعین حسینی، گرد هم آمده و دسته‌جمعی به زیارت ایشان رفته و با امام حسین علیه‌السلام بیعت کرده و به آرمان های ایشان لبیک بگویند. 

نکته چهارم:
اگرچه در این گردهمایی سالانه، به اولین زیارت بدن های مقدس شهیدان کربلا توسط اهل بیت علیهم‌السلام و جابر بن انصاری در روزهای نزدیک به اولین اربعین امام حسین علیه‌السلام، توجه شده و عاشقان اهل بیت علیهم‌السلام در زیارت های خود، شبیه به آن زیارت را بازآفرینی می کنند؛ اما کسی مدعی نشده که به دنبال بازآفرینی دقیق آن زیارت است و مثلا به پیروی از آن زیارت، باید حتما از فلان منطقه حرکت را شروع کرد و در فلان ایستگاه استراحت کرد و فلان غذا را خورد و همانطور لباس پوشید و در فلان ساعات پیاده‌روی کرد و غیره. اینها جزئیاتی است که کسی به دنبال بازآفرینی دقیق آن نیست و اهمیتی نیز ندارد و در منابع روایی نیز به لزوم پیروی از این جزئیات در سفر اربعین، اشاره نشده است. 

نکته پنجم:
در پایان لازم به ذکر است، این زیارت دسته جمعی و گردهمایی سالانه، افزون بر آثار معنوی، دارای آثار سیاسی و اجتماعی فراوانی است که در این مجال نمی توان به همه آنها اشاره کرد. شاید مهمترین اثر اجتماعی و سیاسی این گردهمایی سالانه، وحدت و یکپارچگی و همدلی میان جامعه اسلامی (خصوصا شیعی) است که هم ارادت قلبی و ولایت‌پذیری خود به مکتب اهل بیت علیهم‌السلام را نشان می دهند و هم به دشمنان این مکتب که همانا ظالمان و مستکبران هستند، اعلام برائت کرده و مرزبندی خود با آنها را به صورت علنی اعلام می کنند. شبهه‌افکنی و دشمنیِ رسانه های معاند نسبت به این گردهمایی سالانه، گواه مناسبی بر اهمیت و اثربخشی این زیارت دسته‌جمعی است. 

نتیجه:
با عنایت به آنچه گذشت روشن می شود که زیارت امام حسین علیه‌السلام، دارای آثار معنوی فراوان است؛ خواه با پای پیاده باشد خواه با وسیله نقلیه سنتی و جدید. تاکید بر زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده، خاستگاه دینی دارد و بنا بر آنچه در منابع روایی آمده، سبب بخشش گناه و ارتقای درجات معنوی است و فوائد زیارت را چندبرابر می سازد. زیارت پیاده، محدود به این ایام و مسافت خاص نیست اما شیعیان به صورت نانوشته چنین رسم کرده اند که در روزهای نزدیک به بیستم صفر، در کشور عراق، از شهرهای اطراف کربلا به سمت قبر مطهر امام حسین علیه‌السلام رفته و به صورت دسته جمعی ایشان را زیارت کنند تا از این طریق هم به آثار معنوی زیارت برسند و هم به وحدت سیاسی و اجتماعی علیه دشمنان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام. می توان این سفر را در روزهای دیگر یا از شهرها یا کشورهای دیگر انجام داد اما بهتر است این وحدت رفتاری را حفظ کرد و از این طریق، انسجام مسلمانان (خصوصا شیعیان) علیه مستکبران را تقویت نمود. 

 

پی نوشت:
1. ابن سینا، حسین بن عبدالله، رسائل ابن سینا، ص 338. 
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 98، ص 47. 
3. حر عاملی، محمد بن حسن، هدایه الامه الی احکام الائمه (ع)، ج 5، ص 479. 
4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 154. 

 

بسیاری از پدیده های دینی، جنبه های سیاسی دارند و بالعکس. پیاده روی اربعین هم، همچون اصل قیام امام حسین علیه‌السلام، هم خاستگاه دینی دارد و هم پیامدهای سیاسی.
سیاسی یا دینی بودن پیاده‌روی اربعین

پرسش:
یکی از دوستانم میخواست پیاده روی اربعین برود اما برادرش می گفت این پیاده روی ارتباطی به دین و امام حسین ندارد و یک حرکت سیاسی است. سوالم از شما این است که پیاده روی اربعین، یک عمل دینی است یا سیاسی؟
 

پاسخ:
پیاده روی اربعین، پیاده روی سالانه شیعیان در روزهای منتهی به بیستم صفر در کشور عراق است. شیعیان هر ساله در این ایام، از کشورهای مختلف عراق، ایران، پاکستان، افغانستان، هند و غیره، گرد هم آمده و هم‌پا و همدل به سوی مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام پیاده روی می کنند. این حرکت افزون بر اینکه مستند به آموزه های دینی است، دارای پیامدهای سیاسی مثبت برای جامعه شیعی است و می توان آن را تمرین صبر و همدلی و همراهی برای حضور در نهضت مهدوی دانست که در آن روز موعود، یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه از سراسر جهان گرد هم آمده و سختی راه را به جان خریده و با ایشان پیمان می بندند و یک‌دل و هماهنگ علیه ظلم و فساد  قیام می کنند. با عنایت به این مقدمه، به پرسش حاضر در قالب چند نکته پاسخ می دهیم.

نکته اول:
بنا بر آنچه در پرسش طرح شده، دین و سیاست دو مقوله جدا از هم تلقی شده و چون پیاده روی اربعین، سویه های سیاسی دارد، آن را غیردینی به حساب آورده اند؛ از این منظر، یک پدیده یا دینی است یا سیاسی.
اما آیا این تلقی از رابطه دین و سیاست صحیح است؟ پاسخ به پرسش از رابطه دین و سیاست، در گروِ پاسخ به پرسش از چیستی دین و چیستی سیاست است. برای دین تعاریف مختلفی ذکر شده است اما اگر بخواهیم دین را ناظر به اسلام بدانیم و سایر ادیان را مورد نظر قرار ندهیم، در این صورت، می توان دین را اینگونه تعریف کرد: مجموعه ای از معارف عملی و نظری، در حوزه فردی و اجتماعی، اخروی و دنیوی، که از طریق وحی از جانب خداوند به انسان برگزیده اش ابلاغ شده است تا آن را به مردم برساند و مردم با اعتقاد و تعهد به آن معارف، به سعادت ابدی دست یابند.(1)  در تعریف سیاست نیز نظرات مختلفی طرح شده است؛ از جمله اینکه: سیاست به معنی تنظيم امور دولت و تدبير شؤون آن است؛ یعنی مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومی در جهت مصلحت جمعی و انتخاب روشهای بهتر در اداره شئون کشور.(2)   از این رو، سیاست چون به عمل و زندگی اجتماعی انسان مربوط می شود، ناگزیر با ادیان الهی، خصوصا اسلام که متکفل بیان شیوه های زیستن است و محدود به حوزه شخصی و فردی نیست، مرتبط می شود. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل می کند. به تعبیر فنی، دین و سیاست درباره موضوع مشترک نظر می دهند و بی معناست گمان کنیم دین وسیاست ارتباطی با هم ندارند.  
صرف نظر از تلازم مفهومی دو مقوله دین و سیاست، توجه به اهداف پیامبران -همچون اقامه قسط و حق و هدایت جوامع بشری به سمت عدالت(3)  - و همچنین، گستره شریعت–که احکام سیاسی و اجتماعی فراوان دارد- نشانگر ارتباط وثیق دین و سیاست است و دین بدون جنبه های سیاسی، همانندِ مثلثِ بدون اضلاع می ماند!(4)   از این رو، این تعبیر که فلان پدیده، یا دینی است یا سیاسی، از اساس نادرست است چرا که بسیاری از پدیده های دینی، سیاسی هستند و بسیاری از پدیده های سیاسی، دینی هستند؛ چنانکه پیاده روی اربعین همچون قیام امام حسین علیه‌السلام علیه یزید، هم دینی است و هم سیاسی. در ادامه، فراز آخر را بیشتر توضیح می دهیم.

نکته دوم:
قیام امام حسین علیه‌السلام، نمونه بارز یک کنش دینی‌سیاسی است که هم جنبه دینی دارد و هم جنبه سیاسی. 
آیا می توان گفت حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش دینی است و جنبه های سیاسی نداشته است؟! اگر حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش دینی است، چرا حاکمان و سیاستمداران فاسد آن روزگار، نسبت به این کنش، حساس شده و با تمام قوا، به سرکوب وحشیانه آن اقدام کردند؟!
آیا می توان گفت حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش سیاسی است و انگیزه های دینی نداشته است؟! اگر چنین است، چرا ایشان بارها اصلاح دین و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله را هدف خویش معرفی کرده و مردم را به همراهی فرا می خواند؟! 
دینی‌سیاسی بودنِ نهضت حسینی، تردیدناپذیر است و در سخنان به جا مانده از امام حسین علیه‌السلام به روشنی نمایان گشته است؛ برای نمونه، از ایشان روایت شده که فرمودند: «اى مردم ! رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا صلى الله علیه وآله مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخداست که او را در جایگاه (عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (اى مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبرى از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهى را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهاى عمومى (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد براى تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم.»(5) 
آیا این تعابیر، جای تردید باقی می گذارد که نهضت حسینی، هم سیاسی بوده و هم دینی؟! بنابراین، دین و سیاست در هم تنیده هستند و این تلقی اشتباه است که اگر پدیده ای سیاسی بود، حتما غیردینی است.

نکته سوم:
پیاده روی اربعین حسینی، از جمله پدیده های دینی است(6)  که خالی از ابعاد سیاسی نیست که مهمترین‌شان، هماهنگی و همدلیِ جبهه حق علیه جبهه ظلم و نمایش یکدلی و وحدت شیعیان حول محور ولایت است. اینکه این پدیده، پیامد سیاسی دارد، به معنای غیردینی بودنش نیست. همچنین، اگر این پدیده خاستگاه دینی دارد، به معنای خالی کردنش از پیامدهای سیاسی نیست. 
به باور درست، پیاده روی اربعین حسینی، پاسداشت و زنده نگاه داشتنِ اهداف قیام امام حسین علیه‌السلام در هر عصر و دوره ای است و اگر کسی این پیاده روی را صرفا به منظور ثواب انجام دهد و آن را از روح سیاسی و اهداف متعالی خالی کند، این مراسم مذهبی را از معنا و مقصود، تُهی کرده است. همانطور که نماز بدون نیت «تقرب به خدا»، بی فایده است، پیاده روی اربعین حسینی بدون توجه به ابعاد سیاسی نهضت حسینی و تلاش به منظور تحقق آنها، بی فایده است. 

نتیجه:
از منظر اسلام، دین و سیاست ارتباط وثیقی با هم دارند و این تلقی که یک پدیده دینی، لزوما غیرسیاسی است یا یک پدیده سیاسی، لزوما غیردینی است، مردود و غیرقابل‌قبول است. بسیاری از پدیده های دینی، جنبه های سیاسی دارند و بسیاری از پدیده های سیاسی، خاستگاه دینی دارند. پیاده روی اربعین حسینی، همچون اصل قیام امام حسین علیه‌السلام، هم خاستگاه دینی دارد و هم پیامدهای سیاسی دارد؛ و جز این نباید باشد.

پی نوشت:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: شیروانی، علی، بررسی تعاریف دین از منظری دیگر، ص29-52. 
2. صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعى دره بيدی، ص402.
3. سوره حدید، آیه 25.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: فصیحی، امان الله، دين و كاركرد سياسي آن در جوامع سنّتي و نوين، ص11-24.
5. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص403.
6. امام صادق علیه‌السلام می فرماید: «به درستی که هر کسی از خانه‌اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می‌شود.»( ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ج1، ص132)

 

هدف نهایی در سفر زیارتی، رسیدن به ثواب و تعالی روحی و معنوی است که هم زیارت کردن و هم شیوه سفر زیارتی و هم آداب زیارت، در رسیدن به این هدف نهایی بسیار موثر است.
پیاده روی اربعین و هدر دادن زمان و هزینه

پرسش:
فلسفه پیاده‌روی اربعین در عصر حاضر را نمی فهمم؛ در عصری که هواپیما و ماشین هست، چرا اینهمه آدم پیاده‌روی می کنند و عمر خودشان را هدر می دهند؟! اگر زیارت کردن خودش موضوعیت دارد و مفید است، با کمترین زمان می توان به این فایده رسید و نیازی به اینهمه هزینه و زمان نیست. 
 

پاسخ:
زیارت آیینی الهی است که هم در اسلام و هم در ادیان دیگر، تاکید بسیار زیادی بر آن شده است. در همه فرهنگ های دینی، زیارت به معنای ارتباط قلبی با بزرگان دین و ابراز ارادت و شیفتگی به این انسان های والاست. این ارتباط و ابراز ارادت اصولا با حضور در مکان‌های مختص یا منتسب به آن‌ها و به جا آوردن آیین‌هایی مختلف صورت می گیرد. به جهت نگاه خاص شیعه به مساله امامت و معصوم و منصوص دانستن امامان، زیارت از قبور این انسان های برگزیده همواره مورد توجه شیعیان بوده و این آیین در میان شیعیان تبلور خاصی داشته و دارد. بخاطر وجود روایات معتبر فراوان، زیارت مرقد امام حسین علیه‌السلام -خصوصا زیارت کردن ایشان در روز اربعین شهادت ایشان- در میان شیعیان اهمیت ویژه ای یافته است؛ و در برخی از روایات، آن را از نشانه های مومن دانسته‌اند.(1) با وجود این سفارش های دینی، ممکن است این سوال به ذهن بیاید که اگر زیارت اصل است و به انجام آن در بعضی زمان ها توصیه بسیار شده، چرا برخی از شیعیان، در عصر حاضر با وجود وسایل نقلیه مختلف، باز هم اصرار دارند با پای پیاده به زیارت روند؟ 
سعی می شود در چهار محور به این پرسش بپردازیم:

 نکته اول:
ائمه اطهار علیهم‌السلام علاوه بر اینکه احادیث و روایات فراوانی را در ستایش از زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام ذکر کرده اند، شرایط و چگونگی این زیارت را نیز بیان کرده اند تا زائران ایشان بیشترین ثواب را از این عمل عبادی ببرند. یکی از این شرایط که ثواب فوق العاده ای برای آن ذکر کرده اند، زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده است. امام صادق علیه‌السلام به یکی از اصحابشان فرمودند: «کسی که به قصد زیارت امام حسین علیه‌السلام از منزلش خارج شود، خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت ایشان بر می‌دارد، یک حسنه برایش می‌نویسد و یک سیئه از او محو می‌کند. وقتی که به حرم می‌رسد، خداوند او را جزء صالحین برگزیده می‌نویسد. وقتی مناسک او تمام شد، خداوند نام او را جزء فائزین می‌نویسد. وقتی می‌خواهد بازگردد یک فرشته الهی در مقابل او قرار می‌گیرد و می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما سلام می رساند، و پیغام می دهد که عمل را از سرگیر که گذشته‌ات بخشیده شده است.»(2) این تاکید بزرگان دین بر پیاده رفتن به زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام به اندازه ای بود که در طول تاریخ حتی افرادی که قدرت بر رفتن به زیارت به صورت سواره را داشتند، باز هم سعی می کردند حتی الامکان این مسیر را پیاده طی کنند تا از ثواب فراوان آن بهره مند گردند. 

 نکته دوم:
 ممکن است این نکته به ذهن خطور کند که شاید پیاده رفتن به زیارت، مربوط به زمان گذشته است که امکانات محدود بود و معمولا افراد با پای پیاده طی مسیر می کردند. در پاسخ باید گفت در همان زمان گذشته با آنکه امکانات سواره رفتن وجود داشت، اما برای رفتن پیاده ثوابی بسیار زیاد ذکر شده که باعث رغبت شیعیان به طی این مسیر به صورت پیاده شده است. در مورد خود حضرات معصومین علیهم‌السلام نیز با آنکه از امکانات مادی خوبی برخوردار بودند و معمولا مرکب های بسیار خوبی اعم از اسب و شتر داشتند، اما باز هم برای زیارت و شرکت در مراسم حج، سعی می کردند با پای پیاده این مسیر را طی کنند.(3) از این رو مشخص است که پیاده رفتن خاصیتی دارد که در شکل های دیگر رفتن به زیارت وجود ندارد. 

 نکته سوم:
 برخی نیز تاکید بر پیاده‌روی برای زیارت، بخصوص زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام را از باب «أفضل الأعمال أحمزها»(4) می دانند. توضیح بیشتر اینکه در بعضی از روایات آمده است که بهترین کارها دشوارترین آنهاست. یعنی اگر یک عمل عبادی به دو صورت و به دو شکل قابل انجام باشد که یکی ساده و دیگری سخت باشد، اگر فرد راه سخت را انتخاب کند، ثواب بیشتری هم خواهد برد. در مورد زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام نیز از آنجا که پیاده رفتن به طور مشخص مشکلات و سختی های زیادی را به همراه دارد، زائران امید دارند که خداوند بخاطر این سختی ها به ایشان ثواب بیشتری را عنایت نماید. در متون دینی نیز در مورد سختی دیدن در مسیر زیارت و ثوابی که خداوند به این سختی دیدن ها خواهد داد، مطالب و شواهد فراوانی را می توان یافت. به عنوان نمونه حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام در مورد زیارت جدشان حضرت امام رضا علیه‌السلام می فرمایند: «بدانید هر که او را زیارت کند و در راه زیارت او قطره ی بارانی (کوچکترین سختی) به او برسد، خداوند بدن او را بر آتش حرام خواهد کرد.»(5) 

 نکته چهارم:
 همچنین به نظر می رسد خداوند برای نفس پیاده‌روی به عنوان مقدمه یک عمل عبادی، برکات و فوائد فراوانی را قرار داده است به طوری که امام صادق علیه‌السلام در این زمینه می فرمایند: «خداوند به چیزی سخت‌تر و بالاتر از پیاده‌رفتن [در زیارات و انجام فرائض دینی] پرستیده نشده است.»(6) پیاده‌روی، تنها کسب آمادگی جسمی نیست، روحِ انسان در جریان این پیاده‌روی، تمرین می کند وآماده تر می شود . پیاده‌روی یک فرصت عجیب و استثنایی است که نباید آن را از دست داد، هر یک قدمی که انسان در این مسیر نورانی بر می‌دارد، پاک کننده آلودگی‌های روحِ انسان است. سیره و اصرار ائمه علیهم‌السلام و بزرگان دین بر پیاده‌روی و به خصوص پیاده‌روی برای زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام، نشان می دهد که خود پیاده‌روی هم موضوعیت داشته و آثار معنوی فراوانی را به همراه خود دارد؛ آثار بسیار عمیقی که هر کسی این سفر را تجربه کرده، کاملا آن را احساس نموده است. 

 نتیجه:
کوتاه سخن اینکه، اگر چه سفر زیارتی، به هدف زیارت کردن است، اما شکل و چگونگی آن نیز در بیشتر شدن ثواب زیارت دخالت دارد. به بیان بهتر، هدف نهایی در سفر زیارتی، رسیدن به ثواب و تعالی روحی و معنوی است که هم زیارت کردن و هم شیوه سفر زیارتی و هم آداب زیارت، در رسیدن به این هدف نهایی و به اوج رساندنش، بسیار موثر است. یکی از عوامل و شرایط افزاریش ثواب زیارت و تاثیرات معنوی آن، بنا به فرموده بزرگان دین، پیاده رفتن این مسیر است. 
در آخر هم باید به این نکته توجه کرد که در دنیای امروز، مراسم پیاده‌روی اربعین را مراسمی سراسر صلح و نیکی قلمداد می کنند که بنیان‌گذاران و اکثریت شرکت‌کنندگان آن، شیعیان هستند. همچنین این رخداد سالانه باعث نشان دادن قدرت مادی و معنوی شیعیان به تمام جهانیان است؛ از این رو همگان بر انجام هر چه باشکوه تر آن تاکید می کنند. 

پی نوشت:
1. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، ج6 ص52. 
2. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزّیارات، ج1 ص143. 
3. به عنوان نمونه: فیض کاشانی، ملامحسن، المحجّه البیضاء، ج4 ص220. 
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج70 ص298. 
5. همان، ج60 ص231. 
6. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج11، ص78.

کسب روزی حلال از تأکیدات مهم دینی به شمار می رود که معنای عامی دارد و یکی از راه های آن، کارکردن و کسب و کار است و منحصر در آن نیست.
شبهه دستور دین به بانوان برای کسب روزی حلال

پرسش:
در کتاب جامع الاخبار صفحه ۳۸۹ روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکرشده با این نص: کسب درآمد حلال بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است؛ سؤال من این است که چرا در این حدیث به زن ها هم امر به کسب درآمد شده است؟
 

پاسخ:
بنابر روایات معصومان علیهم‌السلام بر همگان لازم است که از حرام‌خوری دوری گزینند و در مقابل واجب است که به حلال‌خوری روی‌آورند؛ به عبارت دیگر به هیچ وجه جایز نیز که کسی از راه حرام رزق و روزی خود را کسب کند بلکه بر همگان واجب است که از راه حلال درصدد کسب رزق و روزی باشند. 
روایتی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده است که فرمودند: «طَلبُ الحَلالِ فَریضهٌ على کُلِّ مُسلمٍ و مُسلمهٍ»، (1) طلب حلال، بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است.
درباره مفهوم «روزی حلال» باید گفت: ائمه اطهار علیهم‌السلام علاوه بر تشویق به‌روزی حلال، به شکل‌های گوناگون و نهی از خوردن مال حرام و بیان برخی از مصادیق آن همچون: ربا، رشوه و...، تفسیری از مفهوم رزق و روزی حلال ارائه کرده‌اند؛ چنانکه محمد بن ابی‌نصر به امام رضا علیه‌السلام عرض کرد: «جُعِلْتُ فِداکَ ادْعُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرْزُقَنِیَ الْحَلالَ فَقالَ أَ تَدْرِی مَا الْحَلالُ؟ قُلْتُ الَّذِی عِنْدَنَا الْکَسْبُ الطَّیِّب‏»، قربانت شوم، من دعا می‌کنم که خداوند از روزی حلال خود به من عطا فرماید. حضرت فرمودند: «می‌دانی روزی حلال چیست»؟ عرض کردم: قربانت تا آنجا که می‌دانم کاسبی پاک را روزی حلال می‌شمارند. حضرت فرمودند: علی بن حسین علیه‌السلام می‌فرمودند: «الْحَلالُ هُوَ قُوتُ الْمُصْطَفَیْنَ ثُمَّ قالَ قُلْ أَسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ الْواسِع»، روزی حلال قوت برگزیدگان الهی است، ‏ در دعای خود بگو بار خدایا! از روزی واسعت به من عطا کن.
همچنین قرآن کریم در آیه 168 سوره بقره می‌فرماید: «اى مردم! ازآنچه در زمین است حلال و پاکیزه را بخورید و از گام‌هاى شیطان پیروى مکنید که او دشمن آشکار شماست. خداوند در این آیه شریفه، از طرفى به کسب رزق حلال امر می‌کند و از طرفى از ضد آن؛ یعنى حرام‌خوارى و انجام کار نامشروع نهى می‌کند و آن را تبعیت از شیطان می‌خواند. بر اساس آیات قرآن، خداوند رزق و روزی حلال و طیّب را برای انسان در نظر گرفته است: «و از چیزهاى پاک به شما روزى داد، باشد که سپاسگزارى کنید». (3) 
قرآن دغدغه مؤمنان در کسب‌وکار را در این می‌داند که به پاک و حلال بودن درآمد و تغذیه خود فکر می‌کنند. همچنان قرآن اصحاب کهف را مثال می‌آورد. آنان پس از بیداری از خواب سیصد و اندی ساله خود، دغدغه غذای حلال و پاکیزه را داشتند تا نور ایمانشان همچنان بدرخشد و خاموش نشود: «...تا ببیند کدام‌یک از غذاهاى آن پاکیزه‌تر است و از آن، غذایى برایتان بیاورد»؛ (4) ازاین‌رو؛ بر شخص مسلمان واجب است که همواره درصدد روزی حلال باشد.
بنابراین از این روایت پیامبر صل الله علیه و آله که فرمودند: «طلب حلال، بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است»؛ چنین برداشت نمی‌شود که حتماً زن ها باید دنبال کار کردن باشند؛ بلکه مهم این است که آنچه به دست می‌آورند باید از راه حلال باشد. به‌عبارت‌دیگر باید آنچه به دست می‌آورند حلال باشد و بر هیچ‌کسی اجازه داده نشده است که از راه حرام دنبال رزق و روزی باشند حال این کسب حلال ممکن است با کار کردن باشد و یا از طریقه هدیه و یا درآمد همسر خود باشد.
درنتیجه این روایت اهمیت و وجوب رزق حلال را بیان می‌کند و به‌صورت خاص دلالت بر کار کردن زن ها نمی‌کند. همچنان که در روایتی معمربن خلاد از حضرت رضا علیه‌السلام روایت کرده که فرمودند: حضرت باقر علیه‌السلام مردی را دیدند که می‌گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلال»‏، امام فرمودند: تو از خداوند روزی پیامبران را درخواست می‌کنی، بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ رِزْقاً حَلالاً واسِعاً طَیِّباً مِنْ رِزْقِک‏»، (5) منظور از روزی پیامبران در روایت مذکور، رزقی است که در واقع حلال باشد؛ چنین رزقی، رزق پیامبران و اوصیای ایشان است، اما رزق مؤمنان، رزقی است که در ظاهرِ شریعت حلال باشد؛ یعنی مکلف، از طریق تقلید یا اجتهاد، به حلال بودن آن، علم پیدا کند، چه‌بسا رزق‌هایی که بر اساس ظاهر شریعت به حلال بودن آن‌ها حکم شده، مشتبه و شبهه‌ناک باشد.

پی‌نوشت‌ها:
1. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار (للشعیری)، ص 139.
2. کلینی محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیه)، ج ‏2، ص 553.
3. سوره انفال، آیه 26.
4. سوره کهف، آیه 19.
5. کلینی محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیه)، ج‏2، ص 552.

قرآن کتابی است آسمانی که مصون از هرگونه اشتباه و تناقض است. علت تصور تناقض در آیات قرآن، عدم آشنایی با زبان قرآن و همچنین مفاهیمی است که در دین بیان شده است.
سؤال در قیامت و ادعای تناقض در قرآن

پرسش:
در قیامت از انسان‌ها سؤال می‌شود یا نمی‌شود؟ یکی از ادله مخالفان الهی بودن قرآن، وجود تناقض در این کتاب است. مثلاً یکی از تناقضاتی که مدعی‌اند در قرآن وجود دارد درباره سؤال در قیامت است. مطابق برخی از آیات قرآن، سؤال می‌شود اما مطابق برخی دیگر، سؤال نمی‌شود. آیا این مدعا صحیح است؟
 

پاسخ:
قرآن به خاطر آیات پایین متهم به تناقص‌گوئی شده است:
-آن‌ها را نگه دارید که باید بازپرسی شوند؛ (1)
-به‌یقین، (هم) از کسانی که پیامبران به‌سوی آن‌ها فرستاده شدند، سؤال خواهیم کرد؛ (و هم) از پیامبران سؤال می‌کنیم؛ (2)
-به پروردگارت سوگند، (در قیامت) از همه آن‌ها سؤال خواهیم کرد، از آنچه عمل می‌کردند. (3)
برابر این سه آیه، در قیامت انسان‌ها مورد سؤال واقع می‌شوند، اما در آیه دیگری درباره قیامت، چنین آمده است: 
-در آن روز هیچ‌کس از انس و جنّ از گناهش سؤال نمی‌شود. (4)
بالاخره در قیامت از انسان‌ها سؤال می‌شود یا نمی‌شود؟!

مفسران به این شبهه به دو گونه مختلف پاسخ داده‌اند:

الف: مواقف مختلف قیامت
مطابق آیات قرآن و روایات معصومان علیهم‌السلام قیامت مواقف مختلف و گوناگونی دارد. (5) برای نمونه، امام صادق علیه‌السلام فرموده است: قبل از آنکه به‌حساب شما رسیدگی شود، به‌حساب خود رسیدگی کنید. در قیامت پنجاه موقف و توقفگاه هست که اندازه هر موقفی هزار سال است. آن حضرت سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «در روزی که مقدار آن پنجاه‌هزار سال از آن سال‌هایی است که شما می‌شمارید». (6)
یکی از شرایط تحقق تناقض، وحدت زمان است؛ اما با بررسی سیاق آیات بالا متوجه می‌شویم که هرکدام از آن آیات مربوط به موقف و مرحله‌ای از قیامت است؛ نه اینکه همگی ناظر به یک‌زمان و موقف باشند. (7) آیه 24 سوره صافات درباره «یوم الدین» و «یوم الفصل» است: و می‌گویند: «ای وای بر ما، این روز جزاست!» (آری) این همان روز جدایی (حقّ از باطل) است که شما آن را تکذیب می‌کردید! (در این هنگام به فرشتگان دستور داده می‌شود): ظالمان و هم‌ردیفانشان و آنچه را می‌پرستیدند ... (آری آنچه را) جز خدا می‌پرستیدند جمع کنید و به‌سوی راه دوزخ هدایتشان کنید! آن‌ها را نگه‌دارید که باید بازپرسی شوند! (8)
آیه 6 سوره اعراف، درباره روز میزان است، روزی که اعمال آدمی در آن مورد ارزیابی و سنجش قرار می‌گیرد: و در آن موقع که عذاب ما به سراغ آن‌ها آمد، سخنی نداشتند جز این‌که گفتند: «ما ظالم بودیم!» (ولی این اعتراف به گناه، دیگر دیر شده بود؛ و سودی به حالشان نداشت.) به‌یقین، (هم) از کسانی که پیامبران به‌سوی آن‌ها فرستاده شدند سؤال خواهیم کرد؛ (و هم) از پیامبران سؤال می‌کنیم! و مسلماً (اعمالشان را) با علم (خود) برای آنان شرح خواهیم داد؛ و ما هرگز غایب نبودیم (بلکه همه‌جا حاضر و ناظر اعمال بندگان هستیم)! وزن کردن (اعمال و سنجش ارزش آن‌ها) در آن روز، حقّ است! کسانی که میزان‌های (عمل) آنان سنگین است، همان رستگاران‌اند! و کسانی که میزان‌های (عمل) آنان سبک است، افرادی هستند که سرمایه وجود خود را، به خاطر ظلم و ستمی که نسبت به آیات ما می‌کردند، از دست داده‌اند. (9) 
اما آیه 39 سوره الرحمن درباره آغاز قیامت است: شعله‌هایی از آتش بی‌دود و دودهایی متراکم بر شما فرستاده می‌شود؛ و نمی‌توانید از کسی یاری بطلبید! پس کدامین نعمت‌های پروردگارتان را انکار می‌کنید؟! در آن هنگام که آسمان شکافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناکی رخ می‌دهد که تاب تحمل آن را نخواهید داشت)! پس کدامین نعمت‌های پروردگارتان را انکار می‌کنید؟! در آن روز هیچ‌کس از انس و جنّ از گناهش سؤال نمی‌شود. (10)

علامه طباطبائی ذیل آیه 39 سوره اعراف در پاسخ به ادعای تناقض گفته است: «این آیه منافاتى با آیه ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» و آیه «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» ندارد؛ براى این‌که روز قیامت مواقف و جایگاه‌های مختلف و گوناگونى دارد. در بعضى از آن مواقف مردم بازخواست مى ‏شوند و در بعضى دیگر مهر بر دهان‌هایشان زده مى‌‏شود و در عوض اعضاى بدنشان سخن مى‏ گوید و در بعضى مواقف دیگر از سیمایشان شناخته مى شوند». (11) 

بنابراین:
قضیه 1: در برخی از مواقف قیامت از انسان‌ها سؤال می‌شود؛
قضیه 2: در برخی دیگر از مواقف قیامت از انسان‌ها سؤال نمی‌شود.

ب: سؤال‌های مختلف
سؤال و استفهام بر دو گونه است:
-استفهام و پرسش حقیقی: شخص سؤال‌کننده مطلبی را نمی‌داند و می‌پرسد تا بداند. همانند شاگردی که در کلاس از آموزگارش سؤال می‌پرسد تا یاد بگیرد؛
-استفهام و پرسش غیرحقیقی یا مجازی: شخص پرسش‌‌کننده مطلبی را می‌داند اما با وجود این، از آن مطلب سؤال می‌کند. همانند آموزگاری که در مقام امتحان از شاگردش سؤال می‌کند. استفهام مجازی با توجه به هدف و غرض شخص سؤال‌کننده انواع و اقسام مختلفی دارد:
§استفهام توبیخی: سؤال‌کننده مطلب را می‌داند، اما باهدف توبیخ و سرزنش مخاطبش از او سؤال می‌کند. برای نمونه، حضرت ابراهیم علیه-السلام بااینکه از واقع امر خبر دارد، اما در مقام نکوهش بت‌پرستان از آنان سؤال می‌کند: گفت: آیا آنچه را [با دست خود] می‌تراشید، می‌پرستید؟! (12)
§استفهام تعجبی: پرسش‌کننده به دنبال فهمیدن چیزی نیست، بلکه می‌خواهد تعجب خود را اظهار کند. برای نمونه، خداوند خطاب به یهودیان گفته است: آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خود را [در ارتباط با نیکی] فراموش می‌کنید؟ (13)
§استفهام تقریری: هدف سؤال‌کننده گرفتن اقرار و اعتراف از مخاطب است، نه اطلاع از چیزی. برای نمونه، خداوند خطاب به مسلمانان که از مشرکان ترسیده‌اند، می‌گوید: آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (14)
§ برخی به گونه دیگری به این شبهه پاسخ داده و گفته‌اند: در روز قیامت از کسی استفهام حقیقی یا به عبارت دیگر سؤال استفهامی و اختباری نمی‌پرسند؛ چون هم خدا به‌خوبی می‌داند هرکسی چه‌کاره است (15) و هم «رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ درون»؛ (16) وقتی همه چیز در پرونده اعمال آدمی ضبط‌شده و کاملاً مشخص است، چه نیازی به سؤال کردن و خبر گرفتن است؟ اما استفهام مجازی باهدف تقریر (اقرار گرفتن)، توقیف (بازخواست کردن)، تقریع (نکوهش کردن)، توبیخ (سرزنش کردن) و ... پرسیده می‌شود. (17)

بنابراین:
قضیه 1: در قیامت از انسان‌ها استفهام حقیقی نمی‌شود؛
قضیه 2: در قیامت از انسان‌ها استفهام مجازی باهدف توبیخ، تقریر، توبیخ و ... می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره صافات‏، آیه 24: ﴿ وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾.
2. سوره اعراف‏، آیه 6: ﴿ فَلَنَسْئَلَنَّ اَلَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ اَلْمُرْسَلِینَ﴾.
3. سوره حجر، آیه‌های 92 و 93: ﴿ فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ﴾.
4. سوره الرحمن‏، آیه 39: ﴿ فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لاٰ جَانٌّ ﴾.
5. ر.ک: صدر کریمی، فهیمه، مواقف قیامت از دیدگاه قرآن و روایات، قم، نسیم حیات، 1386 ش.
6. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏8، ص 143: «فَحَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا عَلَیْهَا فَإِنَّ لِلْقِیَامَهِ خَمْسِینَ مَوْقِفاً کُلُّ مَوْقِفٍ مِقْدَارُهُ أَلْفُ سَنَهٍ ثُمَّ تَلَا فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ».
7. جصاص، احمد بن على‏، احکام القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1405 ق، ج‏5، ص 299: «لا یسأل فی أول أحوال حضورهم یوم القیامه لما یلحقهم من الدهش و الذهول ثم یسئلون فی وقت آخر»؛ 
طوسى، محمد بن حسن‏، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، بی‌تا، ج‏9، ص 477؛ زمخشرى، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی‏، چاپ سوم، 1407 ق، ج‏4، ص 450: 
«ذلک یوم طویل و فیه مواطن، فیسألون فی موطن و لا یسألون فی آخر».
8. سوره صافات، آیه‌های 20-24: ﴿ وَ قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا هٰذٰا یَوْمُ اَلدِّینِ * هٰذٰا یَوْمُ اَلْفَصْلِ اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ  * اُحْشُرُوا اَلَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْوٰاجَهُمْ وَ مٰا کٰانُوا یَعْبُدُونَ  * مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَاهْدُوهُمْ إِلىٰ صِرٰاطِ اَلْجَحِیمِ * وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾.
9. سوره اعراف، آیه‌های 5-9: ﴿ فَمٰا کٰانَ دَعْوٰاهُمْ إِذْ جٰاءَهُمْ بَأْسُنٰا إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ * فَلَنَسْئَلَنَّ اَلَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ اَلْمُرْسَلِینَ * فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ مٰا کُنّٰا غٰائِبِینَ * وَ اَلْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ اَلْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمٰا کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَظْلِمُونَ﴾.
10.  سوره الرحمن، آیه‌های 35-39: ﴿ یُرْسَلُ عَلَیْکُمٰا شُوٰاظٌ مِنْ نٰارٍ وَ نُحٰاسٌ فَلاٰ تَنْتَصِرٰانِ * فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ * فَإِذَا اِنْشَقَّتِ اَلسَّمٰاءُ فَکٰانَتْ وَرْدَهً کَالدِّهٰانِ * فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ * فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لاٰ جَانٌّ﴾.
11. طباطبایی، سید محمدحسین،‏ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390 ق، ج‏19، ص 107.
12. سوره صافات‏، آیه 95: ﴿ قٰالَ أَ تَعْبُدُونَ مٰا تَنْحِتُونَ﴾.
13. سوره بقره، آیه 44: ﴿ أَ تَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ ... ﴾.
14. سوره زمر، آیه 36: ﴿ أَ لَیْسَ اَللّٰهُ بِکٰافٍ عَبْدَهُ ... ﴾.
15. سوره کهف، آیه 49: ﴿ وَ وُضِعَ اَلْکِتٰابُ فَتَرَى اَلْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّٰا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یٰا وَیْلَتَنٰا مٰا لِهٰذَا اَلْکِتٰابِ لاٰ یُغٰادِرُ صَغِیرَهً وَ لاٰ کَبِیرَهً إِلاّٰ أَحْصٰاهٰا وَ وَجَدُوا مٰا عَمِلُوا حٰاضِراً وَ لاٰ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾؛ کتاب [اعمال] هرکسی [در برابر دیدگانش] نهاده می‌شود، پس مجرمان را می‌بینی که ازآنچه در آن است، هراسان و بیمناک‌اند و می‌گویند: ای وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرونگذاشته است مگر آنکه آن را به‌حساب آورده؟! و هر عملی را انجام داده‌اند، حاضر می‌یابند و پروردگارت به هیچ‌کس ستم نخواهد کرد.
16. سوره الرحمن، آیه 41: ﴿ یُعْرَفُ اَلْمُجْرِمُونَ بِسِیمٰاهُمْ ... ﴾؛ گناهکاران به نشانه‌هایشان شناخته می‌شوند... .
17. جصاص، احکام القرآن، ج‏5، ص 299؛ نحاس، احمد بن محمد، عراب القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون‏، چاپ اول، 1421 ق، ج‏4، ص 210؛ شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص 477؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب‏ (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ سوم، 1420 ق، ج‏29، ص 367.
 

اصل جریان ذوالقرنین و یأجوج و مأجوج، در قرآن و همچنین کتب مقدس مسیحیان و یهودیان، با تفاوت هایی در محتوا و همچنین مصادیق، ذکر شده است.
توصیف یأجوج و مأجوج و ذوالقرنین در کتب مقدس ادیان

پرسش:
آیا توصیفی که قرآن از یأجوج و مأجوج و ذوالقرنین و سد آهنین بیان کرده، در کتاب‌های مقدس یهودیان و مسیحیان نیز آمده است؟ چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی در این زمینه وجود دارد؟
 

 
پاسخ:
قرآن کریم، در دو جا از ماجرای شخصی به نام «ذوالقرنین» و اقوام شروری به نام «یأجوج و مأجوج» یاد می‌کند: یکی در سوره کهف و دیگری در سوره انبیاء. در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان نیز از فرد و قوم شروری به نام «جوج و مأجوج» سخن به  میان آمده است. در این مجال در ضمن چند نکته به گزارش قرآن کریم و کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان دراین‌باره و شباهت‌ها و تفاوت‌های آن‌ها می‌پردازیم:

نکته اول: توصیف قرآن کریم
در قرآن کریم این‌گونه آمده است: و از تو درباره ذوالقرنین مى‌پرسند؛ بگو: به‌زودی بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم کرد. ما به او در روى زمین، قدرت و حکومت دادیم؛ و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. او از این اسباب، پیروى (و استفاده) کرد.  تا هنگامی‌که به غروبگاه آفتاب رسید. (در آنجا) چنان به نظرش آمد که خورشید در چشمه تیره و گل‌آلودى غروب مى‌کند؛ و در آنجا قومى را یافت. گفتیم: اى ذوالقرنین! یا (آنان را) مجازات مى‌کنى و یا روش نیکویى در مورد آن‌ها انتخاب مى‌نمایى گفت: کسى را که ستم کرده، مجازات خواهیم کرد؛ سپس به‌سوی پروردگارش بازگردانده مى‌شود و خدا هم او را مجازات شدیدى خواهد کرد و امّا کسى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آسانى به او خواهیم داد. 
سپس (بار دیگر) از اسبابى (که در اختیار داشت) بهره گرفت. تا زمانى که به خاستگاه خورشید رسید؛ (در آنجا) دید خورشید بر جمعیتی طلوع مى‌کند که در برابر (تابش) آفتاب پوششى براى آن‌ها قرار نداده بودیم. (و هیچ سایبانى نداشتند) (آرى) این‌چنین بود (کار ذوالقرنین) و ما به‌خوبی بر آنچه نزد او بود احاطه داشتیم. (باز) از اسباب مهمى (که در اختیار داشت) استفاده کرد. (و همچنان به راه خود ادامه داد) هنگامی‌که کنار آن دو (کوه)، قومى را یافت که هیچ سخنى را نمى‌فهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود) (آن گروه با اشاره به او) گفتند: اى ذوالقرنین! (قوم) یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد مى‌کنند. آیا ممکن است ما هزینه‌اى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آن‌ها سدی ایجاد کنی؟ ذوالقرنین گفت آنچه پروردگارم در اختیار من قرار داده ازآنچه شما درباره هزینه پیشنهاد می‌کنید بهتر است کافی است مرا با نیروی خود یاری دهید تا میان شما و آن‌ها سد محکمی ایجاد کنم. حال قطعات بزرگ آهن بیاورید و روی هم بچینید تا جایی که میان دو کوه را بپوشاند. سپس گفت در اطراف آن آتش بیفروزید و در آن بدمید. وقتی آتش قطعات آهن را سرخ کرد گفت اکنون مس مذاب بیاورید تا روی آن بریزم. (سرانجام چنان سدّى ساخت) که آن‌ها (قوم یأجوج و مأجوج‌) قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمى‌توانستند سوراخى در آن ایجاد کنند. (آنگاه) گفت: این‌ (توانایی برساختن سد مستحکم) رحمتى از جانب پروردگار من است؛ و هنگامی‌که وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى‌کوبد و وعده پروردگارم حق است. (1)

نکته دوم: توصیف کتاب مقدس یهودیان
کتاب مقدس یهودیان در بخشی از پیشگویی‌های حزقیال نبی، از شخص شروری به نام جوج و سرزمین یا قومی به نام مأجوج یاد می‌کند. جوج که  پادشاه ماشک و توبال نامیده می‌شود، از سمت شمال به بنی‌اسرائیل که بعد از بازگشت از اسارت و آوارگی، دوباره در سرزمین خود ساکن شده‌اند حمله می‌کند، ولی خداوند به خشم آمده و جوج و سپاهیانش را با انواع مختلفی از بلاها (شمشیر، بیماری، طوفان، سیل، تگرگ و آتش) هلاک می‌کند. به این ترتیب، خداوند بنی‌اسرائیل را از شر جوج و مأجوج و هم‌پیمانان آنان نجات می‌دهد و بعد از نابودی، جنازه‌های آنان را خوراک پرندگان و جانوران قرار می‌دهد. (2)

نکته سوم: توصیف کتاب مقدس مسیحیان
مسیحیان همچون یهودیان، کتاب حزقیال را معتبر می‌دانند و درنتیجه با آنچه سابقاً گزارش شد، موافق‌اند. افزون بر این، در کتاب مکاشفه یوحنا که مربوط به پیشگوییِ رویدادهای آخرالزمان و ظهور مسیح است و فقط مسیحیان آن را معتبر می‌دانند، آمده است: «پس از پایان اسارت هزارساله شیطان، او از زندان بیرون خواهد آمد تا قوم‌های گوناگون یعنی جوج و مأجوج را فریب داده، برای جنگ متحد سازد. آنان سپاه عظیمی را تشکیل خواهند داد که تعدادشان همچون ماسه‌های ساحل دریا بی‌شمار خواهد بود. آنان در دشت وسیعی، خلق خدا و شهر اورشلیم را محاصره خواهند کرد؛ اما آتش از آسمان از سوی خدا خواهد بارید و همه را خواهد سوزاند». (3)

نتیجه:
بنا بر آنچه گذشت، شباهت‌ها و تفاوت‌ها روشن می‌شود:
در قرآن کریم و کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان از قوم شرور و فساد انگیزی نام‌برده می‌شود با این تفاوت که در قرآن با عنوان «یأجوج و مأجوج» ولی در کتاب مقدس با عنوان «جوج و مأجوج» یاد می‌شود.
در قرآن کریم فساد انگیزی یأجوج و مأجوج علیه قومی بیان می‌شود که  هیچ سخنى را نمى‌فهمیدند. ولی در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، فساد انگیزی جوج و مأجوج علیه بنی‌اسرائیل و سرزمین اورشلیم ذکر می‌شود.
در بیان قرآن، برای مقابله با هجوم یأجوج و مأجوج، سد محکمی از آهن و مس، توسط شخص عادل و قدرتمندی به نام «ذوالقرنین» ساخته می‌شود. ولی در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، ذکری از ساختن سد و شخصی به نام ذوالقرنین به میان نیامده است. هرچند در بخش‌های دیگری از کتاب مقدس به «قوچ دو شاخ» در رؤیای دانیال نبی اشاره می‌کند و  از آن، تعبیر به «پادشاه ماد و پارس» می‌کند که یهودیان آن را «کوروش» می‌دانند. ولی با این وجود در همین رؤیا نیز درگیری این شخص با یأجوج و مأجوج نیست بلکه با پادشاه یونان است. (4)

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره کهف، آیات 83-98.
2. حزقیال 38 و 39.
3. مکاشفه 20: 7-9.
4. دانیال 8: 3-22.
 

به دلایل متعدد، محمد رضا پهلوی از وجود فساد در حکومتش آگاه بود و هم خود وی وهم نزدیکان او نیز شدیدا درگیر فساد بودند که در سخنان نزدیکان ایشان نیز بیان شده است.
فساد در حکومت پهلوی

پرسش:
آیا شاه ایران متوجه فساد در حکومت خویش شده بود؟ اگر شده بود فهم شاه از فساد چه بود یعنی چه چیزی را مایه فساد می‌دانست و چه چیزهایی را مایه اصلاح؟
 

پاسخ:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی درباره فساد در دوره پهلوی مطالب بسیاری بیان شده است. پرسشی که از خواندن و شنیدن این فسادها به ذهن انسان خطور می‌کند این است که آیا شاه ایران، یعنی محمدرضا پهلوی، از فساد در حکومت باخبر بوده است؟ اگر متوجه این فساد بوده است، فهم او از فساد چه بود و چه چیزهایی را مایه فساد و در مقابل چه چیزهایی را موجب اصلاح می‌دانست؟

1. شواهد متعددی وجود دارد که محمدرضا پهلوی از وجود فساد در میان مقامات دولتی، درباریان و حتی اعضای خانواده و درمجموع حکومتش با خبر بوده است. مهم‌ترین شاهد این ادعا، خاطرات افراد نزدیک به محمدرضا پهلوی است. یکی از این افراد، حسین فردوست، رئیس دفتر ویژه اطلاعات است که از نزدیک‌ترین دوستان و مشاوران شاه محسوب می‌شود. 
فردوست در خاطرات خود می‌نویسد که در دوران تصدی‌اش به‌عنوان رئیس «دفتر ویژه اطلاعات»، با هزاران مورد اختلاس و ارتشا در سطح مقامات عالی‌رتبه کشور آشنا شده است و برای نمونه به برخی از آن‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید محمدرضا بی‌تفاوت از کنار آن‌ها گذشته است. (1)  فردوست در جایی دیگر از خاطراتش می‌نویسد: در دفتر ویژه اطلاعات و بازرسی، صدها شکایت به دست من می‌رسید که اهالی از مزیّن (2) به‌شدت شاکی بودند و شاید ده ها بار از طرف دفتر ویژه و بازرسی افسرانی را به گرگان فرستادم و گزارش آن‌ها را به محمدرضا دادم. محمدرضا هر بار دستور می‌داد: بدهید به مزیّن؛ (3) یعنی همان کسی که مردم از او شکایت داشتند. در خاطرات علی امینی نیز شواهدی وجود دارد که شاه از فساد در میان مقامات دولتی آگاه بوده است. وی در مصاحبه‌ای که در روزهای پایانی رژیم پهلوی انجام داده و در نشریه سپید و سیاه در سال 1358 منتشرشده است، می‌گوید که به شاه پیشنهاد کرد که ۱۵۰۰ نفر از مقامات بالای سیاسی و اقتصادی که در نظر مردم به فساد و سوءاستفاده‌های کلان مادی مشهور بودند را دستگیر کند. شاه نه‌تنها نپذیرفت، بلکه دستور داد در مطبوعات علیه او (علی امینی) بنویسند. (4)

2. از این دست شواهد تاریخی در خاطرات افراد نزدیک به شاه و دربار بسیار می‌توان یافت و باید گفت فسادهای دوران پهلوی محدود به فسادهای اقتصادی نیست که به برخی از آن‌ها اشاره کرده‌ایم؛ بلکه انواع فسادها، ازجمله فساد اخلاقی در دوران پهلوی رواج داشته است؛ فسادهایی که نه‌تنها نزدیکان و درباریان، بلکه خود محمدرضا پهلوی نیز به آن‌ها آلوده بود و به گفته علی احمد انصاری تا آخرین لحظات عمر هم محمدرضا گرفتار فساد اخلاقی بود. (5) فساد رشوه‌خواری و رانت‌خواری دربار محمدرضا، ابعاد بسیار وحشتناکی داشت. خواهران، برادران و سایر افراد خانواد‌ه شاه، واسطه عقد قراردادهای کلان شرکت‌های خارجی با دولت بودند و علاوه بر دریافت سهام این شرکت‌ها، رشوه‌های فراوانی نیز به‌عنوان حق‌العمل دریافت می‌کردند. 
با گسترش رویه رشوه‌خواری و دریافت کمیسیون در خانواده سلطنتی، درباریان و سایر نزدیکان پهلوی نیز به این شیوه متمایل شدند و به‌زودی هریک از افرادی که ارتباطاتی با دربار داشت، از این راه ثروت‌های هنگفتی را به چنگ آوردند. فریدون هویدا در کتاب خاطرات خود دراین‌باره نوشته است: «... یک‌بار کمیسیون تحقیق سنای آمریکا افشا کرد که در جریان یکی از معاملات با کمپانی‌های آمریکایی، عده زیادی ازجمله شوهر خواهر شاه و فرمانده نیروی هوایی ایران [(ارتشبد محمد خاتمی)] به‌اتفاق پسر بزرگ والاحضرت اشرف [(شهرام)] رشوه هنگفتی دریافت کرده‌اند و نیز در موقعی دیگر همه باخبر شدند که دریادار رمزی عطایی، فرمانده نیروی دریایی، ضمن یک معامله تسلیحاتی، حدود سه میلیون دلار رشوه گرفته است...».

3. آنچه از خاطرات نزدیکان محمدرضا پهلوی فهمیده می‌شود، این است که شاه در صورتی که فردی را برای قدرت خود مفید و دارای منفعت می‌دید، چشم روی مفاسد او می‌بست و پیش از این به‌عنوان نمونه، به خاطره فردوست از سرلشکر مزیّن و واکنش محمدرضا پهلوی به آن اشاره کردیم که مؤید این مطلب است. نگرش شاهانه و مالکانه به اموال عمومی نیز در این رفتار شاه بی‌تأثیر نبود. شاه، خود را مالک و صاحب مملکت می‌دانست و بنابراین از دید شاه اساساً مسئله فساد مالی درباره شخص او صدق نمی‌کرد. طبعاً افرادی که در خدمت قدرت شاه بودند نیز اجازه شاهنشاه را در برخورداری از اموال عمومی، کسب می‌کردند.

4. درباره اینکه محمدرضا پهلوی چه فهمی از فساد داشت  و چه چیزی را موجب اصلاح می‌دانست باید گفت بیان روشنی از اینکه محمدرضا چه تعریفی از فساد داشت و اصلاح را در چه می‌دید، ظاهراً وجود ندارد؛ اما می‌توان از واکنش محمدرضا به فسادهایی که در دربار و خارج از آن توسط اطرافیان انجام می‌گرفت این را فهمید که محمدرضای پهلوی در عین اینکه متوجه وجود فساد به همان معنا و مفهومی که همه درک می‌کنند می‌شد، اما نوع برخورد و مواجهه با آن فساد به این بستگی داشت که آن فرد در تیم بازی‌ای که محمدرضا با اطرافیانش ترتیب داده بود، قرار داشت یا خیر. اگر آن فرد تأمین‌کننده منافع محمدرضا پهلوی بود، یا دست‌کم تهدیدی برای او و منافعش محسوب نمی‌شد، شاه ایران چشم بر روی فساد او و برداشتنش از سرمایه‌های این مردم نمی‌شد. به تعبیر دیگر، معنای فساد را برای محمدرضا، نسبت شخص مفسد با محمدرضا و اهدافش تعریف می‌کرد. در واقع فهم شاه از فساد، تحت تأثیر نگرش شاهانه او به اموال عمومی قرار داشت که اشاره شد.

نتیجه:
با توجه به شواهد بسیار که در خاطرات دوران پهلوی وجود دارد، می‌توان نتیجه گرفت که محمدرضا پهلوی از وجود فساد در حکومتش باخبر بوده است. سخنان او در آن نطق تلویزیونی معروف که از شنیدن صدای انقلاب مردم می‌گوید نیز مؤید این مطلب است. او از این فسادها آگاه بود و در برخی موارد، حتی از آن‌ها حمایت می‌کرد. فساد در نگاه محمدرضا پهلوی در نسبتش با شخصی که مرتکب آن شده بود، تعریف می‌شد. اگر شخص مرتکب فساد در تیم محمدرضا پهلوی و تأمین‌کننده اهداف او تعریف می‌شد، محمدرضا چشم فرومی‌بست.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ اول، 1369، ص 266-272.
2. منصور مزیّن سرلشکر بازنشسته ارتش بود که محمدرضا پهلوی او را به‌عنوان رئیس املاک بنیاد پهلوی در گرگان منصوب کرده بود.
3. ر.ک: فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ اول، 1369، ص 217-218.
4. ر.ک: نشریه سپید و سیاه، 1358.
5. ر.ک: احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط، صفحات 171 ـ 172.

امام علی علیه‌السلام در انتخاب کارگزاران حکومت خویش، به سابقه آنان از منظر دین‌داری و امانت‌داری و همچنین توانایی ایشان در اداره امور توجه داشتند.
محمد بن ابی بکر و حکومت مصر

پرسش:
آیا درست است که امیرالمؤمنین محمد بن ابی بکر را به سفارش عبدالله بن جعفر، حاکم مصر کرد؟ آیا این کار، همان چیزی نیست که در زمان ما «پارتی‌بازی» خوانده می‌شود؟
 

پاسخ:
امام علی علیه‌السلام کارگزاران حکومت خویش را از بین افراد شایسته و صالح که با اسلام حقیقی آشنا بودند انتخاب می‌کرد و از انتخاب افراد قدرت‌طلب و دنیاگرا پرهیز می‌کردند. امام برای تشخیص این ویژگی‌ها در افراد، علاوه بر شناختی که خود از افراد داشتند ازنظر مشورتی یاران وفادار خویش نیز استفاده می‌کردند. محمد بن ابی بکر به علت همین ویژگی‌هایی که ذکر شد با اصرار یاران حضرت به‌عنوان کارگزار امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به مصر فرستاده شد.
محمد بن ابی بکر در ذی‌قعده سال حجه‌الوداع (1) در منطقه ذی الحلیفه (در فاصله هشت کیلومتری جنوب غربی مسجدالنبی در مسیر مکه) به هنگام سفر پیامبر صلی‌الله علیه و آله به حج، به دنیا آمده است. (2)  پدرش ابوبکر، هنگامی‌که محمد دو سال و چند ماه بیشتر نداشت، درگذشت. مادرش اسماء بنت عمیس از زنان بزرگ صدر اسلام است. وی ابتدا همسر جعفر بن ابی‌طالب بود، ولی پس از شهادت جعفر، با ابوبکر ازدواج کرد و ثمره این ازدواج محمد بود. (3) پس از فوت ابوبکر، اسماء به ازدواج حضرت علی علیه‌السلام درآمد و بدین ترتیب محمد بن ابی بکر به خانه امام علی علیه‌السلام راه یافت. (4) او تحت تربیت و پرورش ایشان قرار گرفت و از نزدیک با شیوه زندگی و سیره آن حضرت آشنا شد و این امر باعث شد که علاقه وافری به ایشان پیدا کند. حضرت علی علیه‌السلام نیز متقابلاً محمد را دوست داشت و او را «فرزند خود از صُلب ابوبکر» می‌خواند. (5) در نهج‌البلاغه نیز به نقل از آن حضرت آمده است: او (محمد) دوست من بود و چون فرزندم او را پرورش داده بودم. (6)

انتصاب محمد بن ابی بکر
امام علی علیه‌السلام بعد از جنگ جمل و در ابتدای جنگ صفین محمد بن ابی بکر را با توجه به شایستگی‌هایی که داشت و نظر مشورتی یارانش به فرمانداری مصر منصوب کرد. (7) در منابع تاریخی علت فرستادن محمد برای ولایت مصر را این‌گونه نقل‌شده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام قیس بن سعد را به‌عنوان والی مصر روانه کرد. ولی معاویه و کارگزارانشان شایعاتی مبنی بر همدستی قیس با معاویه پخش کردند و اخبار آن به امام و یاران آن حضرت رسید. امام بااینکه مطمئن بود این اخبار شایعه‌ای بیش نیست و این اطمینان را به یاران خویش نیز گوشزد می‌کرد؛ اما شایعات کار خویش را کرده بود و یاران حضرت اصرار بر تغییر قیس بن سعد داشتند و لذا امام، قیس را برکنار کرد و محمد بن ابی بکر را به‌جای او به‌عنوان والی جدید، روانه مصر کرد. (8)
انتخاب محمد نیز با توجه به نظر مشورتی یاران حضرت (و ازجمله عبدالله بن جعفر) بود. آنان به دلیل سابقه‌ی محمد بن ابی بکر در ارتباط با مردم مصر و اعتمادی که بزرگان مصر به ایشان داشتند. (9) محمد را برای این سمت شایسته می‌دیدند. همین امر در کنار شناختی که امام از صداقت و امانت محمد بن ابی بکر داشت، سبب انتخاب محمد بن ابی بکر برای این سمت شد.
با این حال، نقل‌شده که وقتی خبر شهادت محمد بن ابی‌بکر در مصر به امام علی علیه‌السلام رسید، حضرت سوگند یاد کرد که در نظر داشتم هاشم مرقال را برای حکومت مصر بفرستم، اگر او به مصر رفته بود، نمی‌گذاشت عمرو بن عاص و یارانش بر مصر مسلط شوند. (10) اگر این نقل درست باشد، حاکی از این است که ایشان ابتدائاً طالب فرمانداری هاشم بوده است. پس چه‌بسا با اصرار یاران و یا به مصالحی دیگر، محمد بن ابی بکر را به این سمت منصوب کردند؛ اما این، به معنای بی‌لیاقتی محمد بن ابی بکر نیست. به تعبیر دیگر، امام از میان دو فرد صالح یعنی محمد و هاشم، ابتدا تصمیم داشته هاشم را به مصر بفرستد؛ ولی یا به خاطر مشورت اصحاب و یا به مصلحتی دیگر، محمد را برگزیده؛ کما اینکه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیز گاهی پس از مشورت با اصحاب، نظر آنان را بر رأی خود مقدم می‌داشت و نمونه آن در جنگ احد است که رأی پیامبر ماندن در شهر بود؛ ولی پس از مشورت با اصحاب، به رأی کسانی که خواهان خروج از شهر بودند، تن داد. (11) به‌علاوه، می‌دانیم که هاشم در آن زمان حاکم کوفه بود. (12) پس چه‌بسا امام به این سبب هاشم را به مصر نفرستاد که حضور او را در کوفه ضروری‌تر می‌دانست.

نتیجه:
امام علی علیه‌السلام در انتخاب کارگزاران حکومت خویش، به سابقه آنان از منظر دین‌داری و امانت‌داری توجه داشتند. به‌علاوه، توانایی افراد در اداره امور متناسب با مأموریتی که به آنان واگذار می‌کردند را مدنظر داشتند. محمد بن ابی بکر چنین شایستگی‌هایی داشت و امام علیه‌السلام در مورد توانایی وی برای اداره مصر، نظر مشورتی یاران خویش و اصرار آنان برای منصوب کردن محمد بن ابی بکر به‌عنوان والی مصر را پذیرفتند و لذا او را به‌عنوان کارگزار و فرماندار حکومت خویش به مصر فرستادند. 
در واقع امام از میان افرادی که صلاحیت داشتند، بر اساس مشورت، محمد را برگزیدند.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
کتاب: سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام نوشته علی‌اکبر ذاکری، انتشارات بوستان کتاب.

پی‌نوشت‌ها:
1. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۰ ق، ج ۹، ص ۱۸؛ ﺷﻮﺷتری، ﻧﻮﺭﺍﷲ، ﻣﺠﺎﻟسﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ، ﺑﻪ ﻛﻮﺷﺶ سید احمد ﺍﻟﻤﻮﺳﻮﻯ ﺍﻟﺸﻬﻴﺮ ﺑﻪ ﻛﺘﺎﺑﭽﻰ، ﺗﻬﺮﺍﻥ، کتاب‌فروشی ﺍﺳﻼﻣﻴﻪ، بی‌تا، ج ۱، ص ۲۷۷؛ ابن اثیر، علی بن محمد، اسد¬الغابه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ ق، ج ۴، ص ۳۲۶.
2. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، تحقیق علی‌محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ ق، ج ۳، ص ۱۳۶۶؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض الزرکلی، بیروت، دارالفکر،‌ ۱۴۱۷ ق، ج ۱، ص ۵۳۸.
3. شوشتری، همان، ج ۱، ص ۲۷۷؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق السید احمد الحسینی، تهران، انتشارات مرتضوی، ۱۳۶۲ ش، ج ۱، ص ۲۳۱؛ ج ۴، ص ۸۸؛ ابن اثیر، همان، ج ۴، ص ۳۲۶؛ بلاذری، همان، ج ۱، ص ۵۳۸.
4. شوشتری، همان، ج ۱، ص ۲۷۷؛ طریحی، همان، ج ۱، ص ۲۳۱ و ج ۴، ص ۸۸؛ ابن اثیر، همان، ج ۴، ص ۳۲۶؛ بلاذری، همان، ج ۱، ص ۵۳۸.
5. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، مطبعه المرتضویه، بی‌تا، ج ۲، ص ۵۸.
6. نهج‌البلاغه، خطبه ۶۷.
7. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق میر جلال‌الدین حسینی ارموی، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۳۹۵ ق، ج ۱، ص ۲۲۴؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، محقق: ابراهیم، محمد ابوالفضل،‌ بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ ق، ج ۳، ص ۵۵۶؛ بلاذری، همان، ج ۲، ص ۳۹۳.
8. حسینی، سید حسن، نگاهی به زندگی و شخصیت محمد بن ابی بکر، مجله مشکو‌ه، ش ۸۳، ص ۶۸؛ ثقفی، همان، ج ۱، ص ۲۱۷.
9. محمد بن ابى بکر نیز از شخصیت‌های بارز آن روزگار است. مصریان، چنان به او علاقه داشتند که از عثمان درخواست کردند تا عبدالله بن ابى سرح را برکنار کند و محمد بن ابى بکر را به‌جای او بگمارد و تنها آنگاه به‌سوی وطن خود روانه شدند که عثمان این کار را کرد.
10. طبری، همان، ج ۵، ص ۱۱۰؛ بلاذری، همان، ج ۲، ص ۴۰۴.
 11. ر.ک: طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ق/ 1967 م، ج 2، ص 503.
12. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417 ق، ج 10، ص 27.

یکی از صفات انسانی و الهی که رابطه تنگاتنگی با ایمان دارد صفت حیاء است و زمانی ایجاد می شود که فرد حضور شخص دیگری را حس کند که ناظر بر اعمال وی می باشد.
منظور از شرم و حیاء، و کارکردهای آن

پرسش:
منظور از شرم و حیاء چیست و چه کارکردهایی دارد؟
 

پاسخ:
در گلستانِ وجودِ انسان، گُلی خوش‌بو و نایاب به نامِ حیا وجود دارد. 
حیا صفتی است که از درکِ حضورِ ناظری آگاه، سرچشمه می‌گیرد. این ناظر می‌تواند خداوندِ مهربان، ائمه معصومین، فرشتگانِ الهی، نفسِ خویشتن و یا دیگر انسان‌ها باشد. انسانِ باحیا حتی در خلوت و تنهایی، در برابرِ آفریننده هستی و وجدانِ خویش، احساسِ مسئولیت می‌کند و از هرگونه عملِ ناشایست، دوری می‌گزیند. حیا، در تعاملاتِ انسان با دیگران نیز نقشی اساسی ایفا می‌کند. انسانِ باحیا، در گفتار و رفتارِ خود، همواره احترامِ دیگران را حفظ می‌کند و از هرگونه رفتاری که موجبِ آزرده‌خاطر شدنِ آن‌ها شود، پرهیز می‌نماید.
در فرهنگِ غنیِ اسلام، حیا، مفهومی ژرف و فراتر از صرفِ احساسِ شرم و خجالت در انسان است. حیا ستون شخصیت انسان است. هر چه این ستون استوارتر باشد، بنای شخصیت نیز وزین‌تر و باشکوه‌تر خواهد شد. در پرتو حیا، رفتار انسان سنجیده‌تر و متین‌تر می‌گردد و از هر آنچه باوقار و آراستگی شخصیت مغایر باشد، دوری می‌گزیند.

فطری بودن حیا
انسان به‌طور فطری تمایل دارد که از هرگونه نقص و عیبی مبرا باشد و در نظر دیگران به‌عنوان فردی کامل و بدون ایراد شناخته شود. او از اینکه عیوب و نقاط ضعفش برملا شود و مورد تمسخر و سرزنش دیگران قرار گیرد، احساس شرم و خجالت می‌کند؛ بنابراین، حیا به‌عنوان یک بازدارنده عمل می‌کند و مانع از آن می‌شود که انسان مرتکب کارهای زشت و ناپسند شود، چراکه می‌داند انجام این کارها موجب آشکارشدن عیوبش و درنتیجه پشیمانی و سرافکندگی او خواهد شد. در قرآن کریم، داستان حضرت آدم و حوا به‌عنوان نمونه‌ای از بروز حیا در انسان ذکرشده است. زمانی که حضرت آدم و حوا از میوه ممنوعه تناول کردند، متوجه عورت خود شده و برای پوشاندن آن از برگ درختان استفاده کردند. این واقعه نشان می‌دهد که حیا ریشه در فطرت انسان دارد و از احساس شرم نمودن به خاطر آشکارشدن عیوب ناشی می‌شود.

اسباب حیا
عقل
پیامبر اسلام می‌فرمایند: «فتَشَعَّبَ مِنَ العَقلِ الحِلمُ و مِنَ الحِلمِ العِلمُ و مِنَ العِلمِ الرُّشدُ و مِنَ الرُّشدِ العَفافُ و مِنَ العَفافِ الصِّیانَهُ و مِنَ الصِّیانَهِ الحَیاءُ و مِنَ الحَیاءِ الرَّزانَهُ و مِنَ الرَّزانَهِ المُداوَمَهُ عَلَى الخَیرِ و مِنَ المُداوَمَهِ عَلَى الخَیرِ کَراهِیَهُ الشَّرِّ و مِن کَراهِیَهِ الشَّرِّ طاعَهُ النّاصِحِ»، (1)«عقل موجب پیدایش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خویشتن‌داری و از خویشتن‌داری، حیا و از حیا، وقار و از وقار، مداومت بر عمل خیر و تنفّر از شرّ و از تنفّر از شر، اطاعت نصیحت‌گوی، حاصل می‌گردد».

ایمان
از امام باقر علیه‌السلام نقل‌شده است: «الحیاءُ والایمانُ مقرونانِ فی قَرْن فاذا ذَهَبَ اَحَدُهما تَبِعَهُ صاحبُهُ»، (2)«حیا و ایمان قرین یکدیگرند، پس هرگاه یکی از آن‌ها برود دیگری نیز خواهد رفت».

آثار و کارکردهای حیا
در روایات اسلامی، حیا به‌عنوان کلید بسیاری از خوبی‌ها و برکات معرفی‌شده است. ازجمله آثار و فواید آن می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

پیشگیری از گناه: 
حیا مانع از آن می‌شود که فرد به سمت گناه و اعمال ناشایست کشیده شود. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «الحَیاءُ یَصُدُّ عَنِ فِعلِ القَبیحِ»، (3)«حیا، از کار زشت، بازمی‌دارد».

عفت و پاک‌دامنی: 
حیا موجب حفظ عفت و پاک‌دامنی در برابر گناهان و شهوات می‌شود. امام علی علیه‌السلام می‏فرماید: «علی قدر الحیاء تکون العفه»، (4) «عفت و پاک‌دامنی به‌اندازه شرم و حیای انسان است».

کلید خوبی‌ها: 
فرد باحیا تمایل بیشتری به انجام کارهای خیر و نیکو دارد. امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: «الْحَیاءُ مِفْتَاحُ کلِّ الْخَیرِ»، (5)«شرم کلید هر خیری است».

محوکننده خطاها: 
حیا باعث می‌شود که انسان از انجام کارهایی که خلاف اخلاق و شرع هستند خودداری کند. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:  «الْحَیاءُ مِنَ اللَّهِ یمْحُو کثِیراً مِنَ الْخَطَایا»، (6)«شرم از خدا بسیاری از خطاها و گناهان را محو می‌کند».

محافظت از عذاب: 
امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «الْحَیاءُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی تَقِی [یقی من] عَذَابَ النَّارِ»، (7)«شرم از خدا  [انسان را] از عذاب آتش مصون می‌دارد».

پوشیده شدن عیب:

امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَنْ کسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ خَفِی عَنِ النَّاسِ عَیبُهُ»، (8) «هر که شرم، جامه‌اش را بر او بپوشاند، عیب او از مردم پنهان ماند».

حفظ اعتدال: 
حیا صفتی نیکوست، اما افراط‌وتفریط در آن مذموم است. برخی بدون تفکر و بدون توجه به حیا، هر کاری انجام می‌دهند. برخی نیز به بهانه حیا از انجام امور نیک خودداری می‌کنند.

افراط در حیا:
حیا، همچون سکه‌ای دو رو دارد که یک‌ روی آن ارزشمند و نیکو و روی دیگرش مذموم و ناپسند است. در یک‌سو، حیا به‌مثابه گوهر گران‌بهایی است که انسان را به‌سوی احترام به دیگران، فروتنی، عفت، صداقت و درستکاری رهنمون می‌سازد و درنهایت، او را در مسیر رشد و تعالی قرار می‌دهد؛ اما در سوی دیگر، حیا می‌تواند به مانعی در برابر پیشرفت و تعاملات اجتماعی تبدیل شود. زمانی که حیا به حد افراط برسد، به خجالت و ترس تبدیل‌شده و مانع از ابراز عقیده، پرسش و پاسخگویی و حتی انجام وظایف و تکالیف می‌شود. بر همین اساس رسول اکرم صلی‌الله و علیه و اله حیاء را دو قسم کرده و فرموده‌اند: «الحیاء حیاءان؛ حیاءُ عقلٍ و حیاءُ حُمقٍ و حیاءُ العقلِ العلمُ و حیاءُ الحُمقٍ الجهل»، (9)«حیاء بر دو قسم است حیاء عاقلانه و حیاء احمقانه. حیاء عقلانی ناشی از علم و حیاء احمقانه ناشی از جهل است».

حیای ناپسند
امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «لا یَستَحیِی العالِمُ إذا سُئلَ عمّا لا یَعلَمُ أن یَقولَ: لا عِلمَ لی بِهِ»، (10)«عالم هرگاه از او سؤالی شود که پاسخش را نمی‌داند، از اینکه بگوید: «پاسخش را نمی‌دانم»، شرم نمی‌کند». در روایت می‌خوانیم: «ثَلَاثٌ لَا یُسْتَحْیا مِنْهُنَّ: خِدْمَهُ الرَّجُلِ ضَیفَهُ، قِیامُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ لِأَبِیهِ وَ مُعَلِّمِهِ، طَلَبُ الحَق و اِن قَلّ»، (11)«سه چیز است که نباید از آن شرم کرد: ازجمله خدمت کردن به مهمان، برخاستن از جای خود برای پدر و معلم و درخواست حق خود اگرچه اندک باشد».

تفاوت حیا با خجالت:
1. حیا از درک نقص و اشتباه ناشی می‌شود، درحالی‌که خجالت از ترس قضاوت دیگران ناشی می‌شود.
2. افراد باحیا می‌توانند با پذیرش ضعف‌های خود بر آن‌ها غلبه کنند، در حالی که افراد خجالت‌زده ممکن است در حلقه رفتارهای منفی خود گرفتار شوند.
3. حیا به فرد کمک می‌کند تا در مسیر درست قدم بردارد، درحالی‌که خجالت می‌تواند مانع از رسیدن به اهداف او شود.

نتیجه:
حیا صفتی نیکوست که در اسلام بسیار مورد تأکید قرارگرفته است. حیا در حوزه‌های مختلف زندگی اخلاقی نقشی بازدارنده دارد. در مقابل حیا، صفت رذیله بی‌حیایی قرار دارد. ریشه حیا در تمایل فطری انسان به کمال و بی‌عیب‌ونقص بودن نهفته است. حضور خدا و درک عظمت او، شرم انسان از گناه را بیشتر می‌کند. انسان از کسانی که مقام بالا یا موقعیت اجتماعی ممتازی دارند، بیشتر خجالت می‌کشد. گاهی حتی از اطلاع کودک از گناهمان خجالت می‌کشیم، اما از اطلاع خدا خجالت نمی‌کشیم. 
علت این امر، عدم درک عمیق عظمت خداوند است. حیا، گوهرِ گران‌بهایی است که انسانِ مؤمن را به‌سوی سعادت و رستگاری رهنمون می‌شود. این صفتِ والا، در پرتوِ ایمانِ راستین، در وجودِ انسان ریشه می‌دواند و میوه‌هایِ نیکِ تقوا و پاکی را به بار می‌آورد.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. الحرانی، محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، بتصحیحه والتعلیق علیه الغفاری، علی‌اکبر، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، الطبعه الثانیه،1404 – ق، ص 15.
2. المجلسی، الشیخ محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ١٤٠٣ هـ. ق، ج 71، ص 331.
3. ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1375. ه ش، ج 1، ص 717.
4. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، قم، دارالکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410 ق، ج 1، ص 451.
5. همان، ص 30.
6. همان، ص 83.
7. همان، ص 121.
8. همان، ص 620.
9. الحرانی، محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، بتصحیحه والتعلیق علیه الغفاری، علی‌اکبر، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، الطبعه الثانیه،1404 – ق، ص 45.
10. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم،1371 ق، ج 1، ص 9.
11. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، قم، دارالکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410 ق، ج 1، ص 330.
 

صفحه‌ها