سوره فتح

واژه ذنب هميشه به معناي مخالفت با امر مولوي و ترك واجب و ارتكاب حرام نيست

واژه ذنب هميشه به معناي مخالفت با امر مولوي و ترك واجب و ارتكاب حرام نيست ،بلكه به معناهاي ديگر هم به كار مي رود.  علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي نويسند:

"ذنب" سه گونه تصور مي شود:

يك ، ذنب قانوني(وضعي)در جايي كه  قانوني وضع شده و مخالفتش حرام است. (گناه شرعي كه با عصمت منافات دارد ، به همين معنا است يعني مخالفت با قانون و امر و نهي خدا)

دو ، ذنب اخلاقي و آن اين است كه انسان عملي را مرتكب شود كه با مكارم اخلاقي منافات داشته باشد ،‌هر چند كه از نظر شرعي حرام نباشد ،يعني عملي كه آثار وضعي نامطلوبي در روح انسان باقي مي گذارد .(اين گناه هم با مقام عصمت منافات دارد)

سه ، بالاتر از اين دو ، ذنبي است  در مقام محبت كه تخلف از قانون نيست و موجب رذيلت اخلاقي هم نمي شود ، ولي مقتضاي مقام محبت نيست ،زيرا اقتضاي محبت اين است كه دوستدار نسبت به محبوب ،كمال انقياد و اطاعت را داشته باشد . تمام توجهش به محبوبش باشد . در هيچ حالي از او غفلت نكند . همّش اين باشد كه ببيند خواسته محبوبش چيست؟ آن را انجام دهد و اصلا توجهي به غير محبوبش نداشته باشد.

پيامبران ديني و اولياي الهي اگر تخلفي از مقتضاي اين مقام انجام دهند و توجهي به غير محبوب شان كنند، با اين كه مستحق كيفر نمي شوند و گناه اصطلاحي نكرده اند، ولي چون از مقام قرب دور مي شوند ،آن را براي خود گناه و سنگين تر از دو گناه قبل تلقي مي كنند و در مقام استغفار از آن گناه بر مي آيند.

بنا بر اين نسبت دادن گناه به پيامبران يا اولياي الهي به معناي ارتكاب محرمات عمومي (و ارتكاب حرام و ترك واجب و محرمات اخلاقي ) كه ترك آن وظيفه همه مردم است ، نيست ،  بلكه معنايي  است مخصوص خود آن مقام و براي شخصي كه به آن درجه از بينش رسيده است . به مقامي رسيده كه انتظاري فوق العاده از او مي رود و كارهايي كه براي ديگران جايز و مباح و چه بسا پسنديده است ، براي او گناه و ناپسند مي شود . حتي چنين گناهي (با اين كه ترك واجب و ارتكاب حرام و رذيله اخلاقي  نيست) چه بسا عظمتش بيش از محرماتي باشد كه مردم مرتكب مي شوند . معصوم اگر مرتكب چنين ذنبي (ذنب در مقام محبت)شود ،بيش تر از يك نفر عامي كه محرمات عادي را مرتكب مي شود، احساس گناه مي كند. خداوند هم بيش از گناه فرد عادي بر او سخت مي گيرد:«حسنات الابرار سيئات المقربين" .نيكي هاي ابرار براي مقربين گناه محسوب ميشود

پيامبر اسلام افضل انبيا بودند . بي شك بالاترين قرب را داشتند .لازمه بالاترين مقام اين است كه وظايف سنگين تري داشته باشد .ايشان ترسان بودند كه از عهده آن وظايف برنيايند .

كوچك ترين توجه به غير خدا را گناه محسوب مي كردند . روزي هفتاد بار استغفار مي كردند. بنا بر اين منظور از گناه ، انجام محرمات شرعي و يا حتي مكروهات نيست ، بلكه انجام كارهايي است كه با مقام محبت منافات دارد.(1)

اين مراتب ذنب و گناه است به تناسب مراتب افراد و مراتب تخلف.

اما گاهي كاري به هيچ كدام از جهات فوق "گناه و ذنب " نيست ،ولي جامعه با توجه به اعتقادات و اخلاق و قانون حاكم آن كار را "ذنب و گناه" مي شمارد.

در داستان حضرت موسي عليه السلام آمده است كه يك فرد قبطي ظالم را كه با يكي از بني اسرائيل مظلوم و مقهور درگير شده بود ،به قتل رسانيد . به همين جهت از مصر فرار كرد. هنگامي كه از طرف خدا، مامور به دعوت فرعونيان شد، عرض كرد: «ولهم علي ذنب فاخاب ان يقتلون‏» (2)

اين كه حضرت فرموده : «و لهم علي ذنب‏»(نفرمود لله علي ذنب )  طبق نظر فرعونيان گفته و منظور اين است كه ايشان مرا قاتل و گنهكار مي‏دانند و مي‏ترسم كه به عنوان قصاص مرا بكشند.

جمله "ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ماتأخر"(3) نيز همين گونه است ،يعني با فتح مكه همه گناهان گذشته و آينده تو از نظر مشركان ، بخشيده شد  . خدا ديگر گناهي در نظر آنان براي تو نگذاشته است.علامه طباطبايي ذيل اين آيه شرح مي دهد:

قيام رسول خدا(ص) به دعوت مردم و نهضت  حضرت عليه كفر، قبل از هجرت و ادامه آن تا بعد از هجرت در مدينه و جنگ هايي كه بعد از هجرت با مشركان به راه انداخت ،  داراي آثار شوم و دردآور و مصداقي براي كلمه «ذنب» در نظر مشركان بود . معلوم است كه كفار قريش تا وقتي  كه شوكت و نيروي خود را محفوظ داشتند، هرگز پيامبر(ص) را مشمول مغفرت خود قرار نمي دادند. خون هايي كه از بزرگان آنان ريخته شده بود، از ياد نمي بردند . تا از راه انتقام و محو رسم و سنت پيامبر(ص) كينه هاي خود را تسكين نمي دادند، دست بردار نبودند. اما خدا با فتح مكه و يا فتح حديبيه - كه آن نيز منتهي به فتح مكه شد - شوكت و نيروي كفار قريش را از آنان گرفت . در نتيجه گناهاني كه رسول خدا(ص) در نظر مشركان داشت، پوشانيد و  حضرت را از شر قريش ايمني داد.

پس مراد از كلمه «ذنب» تبعات بد و آثار خطرناكي است كه دعوت رسول الله(ص) از ناحيه كفار و مشركان به بار مي آورد . اين آثار از نظر لغت «ذنب» است كه در نظر آنان، حضرت را مستحق عقوبت مي ساخت؛ همچنان كه موسي(ع) در جريان كشتن آن جوان قبطي، خود را گناهكار معرفي نمود: «و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون». اين معناي گناهان گذشته (ما تقدم من ذنبك) رسول(ص) است.

اما گناهان آينده «ما تأخر» عبارت است از خون هايي كه بعد از هجرت از بزرگان قريش ريخت.  اما مغفرت خدا نسبت به گناهان  حضرت، عبارت است از پوشاندن آن ها و ابطال عقوبت هايي  كه به دنبال دارد؛ يعني، قدرت، شوكت و عظمت كفار قريش را از آنان گرفت. مويد اين معنا، جمله «و يتم نعمته عليك... و ينصرك الله نصراً عزيزاً»است.

حضرت رضا(ع)  مي فرمايد: در نظر مشركان عرب هيچ كس گناهكارتر و گناهش عظيم تر از رسول خدا(ص) نبود؛ براي اين كه آن ها 360 خدا داشتند . رسول خدا  همه آن ها را از خدايي انداخت و مردم را به اخلاص خواند. اين در نظر آن ها بسيار سنگين و عظيم بود و گفتند :« آيا آن همه خدا را يكي كرده ، خيلي شگفت آور است. بزرگان شان براي تحريك مردم به راه افتادند كه برخيزند و از خدايان دفاع كنيد كه اين وظيفه اي است مهم، ما چنين چيزي را در هيچ كيشي نشنيده ايم . اين جز سخني خود ساخته نيست».

اين جا است كه وقتي خدا مكه را براي پيامبرش فتح كرد، مي فرمايد: «انا فتحنا لك فتحاً مبيناً....»؛يعني،  فتح آشكار را برايت كرديم تا ديگر در صدد آزارت بر نيايند . همين طور هم شد. بعد از فتح مكه عده اي مسلمان شدند و برخي از مكه فرار كردند . كساني كه ماندند، قدرت بر انكار توحيد نداشتند و با دعوت مردم آن را مي پذيرفتند. پس با فتح مكه گناهاني كه رسول خدا(ص) نزد مشركان مكه داشت، آمرزيده شد؛ يعني، ديگر نتوانستند دست از پا خطا كنند. (4)

 دقت در آيه اول و دوم مويد مطالب فوق است . اگر ذنب را به معناي گناهي كه در ذهن ماست بگيريم، هيچ تناسبي بين آيه اول و دوم نيست .مي فرمايد ما پيروزي آشكاري را نصيب تو كرديم تا گناهان تو را ببخشيم .ما به تو نعمت  پيروزي داديم تا گناه تورا ببخشيم .آگر ذنب به معناي گناه در نزد ما بود بايد بفرمايد ما به تو بلا يا مشكلات داديم تا كفاره گناه تو شود 

مطلب ديگر اين كه ده ها آيه در قرآن داريم كه عصمت پيامبر را به طور صريح  اثبات مي كند . اين آيه اجمال دارد . اجمال اين آيه هم با صراحت آيات ديگر بر طرف مي شود .

پي نوشت ها:

1. طباطبايي ، الميزان ، ترجمه موسوي همداني ، پنجم ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1374 ش ، ج6 ، ص 522- 524.

2.شعراء (26) آيه 14.

3. فتح (48) آيه 2.

4. ترجمه الميزان ،  ج18 ، ص 382.

 

 

 

 

 

چرا در قرآن در برخی موارد این چنین مسائلی مثل ذنب برای پیامبر (آیه ی اول سوره ی فتح) مطرح می شود؟ البته بنده به ادامه ی آیه نیز توجه داشته ام ولی به دنبال توجیه قوی تری در این زمینه می باشم. با تشکر

 

پاسخ:
برای فهم صحیح عصمت چند نكته كلى را گوشزد مى كنيم:
1. واژه هايى همچون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد رهزن انديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات، گستره وسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.(1)براى مثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نيز نوعى عصيان است، هر چند كار حرامى را براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند. همچنين «ذنب» به معناى كارى است كه پيامدى ناگوار دارد. بر اين اساس مبارزه موسي با مرد ستمگر و متجاوز قِبطي و کشتن او ذنب است چون پی آمدی ناگوار دارد:
«و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون؛(2)
نزد آنان مرا گناهي است که مي ترسم به کيفر آن مرا بکشند».
همچنان که مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى توان از زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمارآورد،(3) كه به گفته قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايد و پيامبرش را از پيامدهاى ناگوار آن ايمن می سازد:
«انّا فتحنا لك فتحاً مبينا ليغفر لك الله ماتقدم من ذنبك و ما تأخّر»(4)
استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد، به گونه اى كه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلكه درباره اعمال پسنديده اى كه براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است، مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.
آنچه با عصمت منافات دارد، ارتکاب یا ترک نهی و امر مولوی است، یعنی کاری که خدا به عنوان خالق و حاکم انجام آن را خواسته و امر کرده، انجام ندهد یا کاری که خدا ترک آن را خواسته و از آن نهی کرده، مرتکب شود. این ترک و ارتکاب، گناه و خلاف عبودیت است و از بنده برگزیده سر نمی زند. کسانی که مرتکب چنین اقدامی گردند، شایستگی وساطت بین خدا و خلق را ندارند. برگزیدن آن ها برای وساطت بین خدا و خلق خلاف حکمت است و از خدا محال می باشد.
از ديدگاه روايات، يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه برخى ازآيات به شيوه "ايّاك اعنى و اسمعى يا جاره = به در می گویم تا دیوار بشنود"(5) نازل شده اند.(6) مثلا هر چند پيامبر اكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد:
اگر در آن چه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما.(7)
اين آيه، به هيچ وجه نشانگر دو دلى پيامبر نيست، بلكه راهى براى تحقيق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن كريم قرار مى دهد. از آنان مى خواهد كه براى برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمايند.(8) همچنين، در آيه اى ديگر، رسول خدا از اين كه به خواسته گروهى سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، بازخواست مى شود:
عفَا اللّه عنكَ لِمَ اَذنت لهم حتّى يتبيّن لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين؛(9)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال)راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى ،به آنان اجازه دادى؟
با اندكى تأمل روشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، در واقع، دامنگير كسانى است كه بدون داشتن عذرى حقيقى، از شركت در جهاد سرباز مى زنند . بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشينى خودمى سازند.(10) اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبرو مى شدند، در تصميم خود بازنگرى نمى كردند. قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا را نيز در هم مى شكستند. افزون بر اين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ديگران حاصلى نداشت. چنان كه در آيات بعدى همين سوره آمده است(11)، به فساد و تباهى مى انجاميد. از آن چه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه ـ بر خلاف آن چه برخى پنداشته اند(12)ـ نه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه با ظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد. اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دلسوزى پيامبر اكرم براى مردمان به حدّى است كه حتى رسوايىِ خطاكاران را نيز نمى پسندد. با موافقت با خواسته آنان، پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد.
از طرف دیگر بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهى نيست، كه گفته اند: "حسنات الابرارسيئات المقربين =کارهای نیک ابرار برای مقربان گناه به حساب می آید".(13)
چه بسا از معصومان عملى سر زند كه هر چند حرام شرعى نيست و حتي صدور آن عمل از ديگران ارزشمند و شايسته تمجيد است، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و از آنان انتظار نمي رود. نسبت به مقام و مرتبه آنان در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود؛ يعني از آنان بسيار بيش از آن انتظار مي رود. لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآن برجسته گرديده اند كه افراد ظاهربين و غير دقيق را به ترديد مى افكند و اين پرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهد كه اگر پيامبران معصومند، دليل اين همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چيست؟
اميرمؤمنان در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مى سازند كه يادآورى كاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگداشت انبيا به خطا نروند. آنان را در جايگاه خدايى ننشانند. بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه الهى فروترند.(14)
با توجه به موارد فوق معنای آیه مورد نظر روشن می شود. منظور از غفران در این جا از بین بردن پی آمد های ناگوار می باشد . منظور از "ذنب" اقدام های پیامبر که پیامد های ناگواری داشته و از نگاه مشرکان مکه "ذنب" و گناه به حساب می آمده است، می باشد.
آیه مورد بحث در ابتدای سوره فتح آمده که ناظر به فتح حدیبیه است. علت فتح را بیان می کند. علت فتح حدیبیه غفران و پوشاندن اقدامات رسول خداست که گناهان او نزد مشرکان به حساب می آمده است. به بیان علامه طباطبایی در این مورد توجه فرمایید:
لام در كلمه" ليغفر" به طورى كه از ظاهر عبارت برمى‏ آيد، لام تعليل است، ظاهرش اين است كه غرض از اين" فتح مبين" عبارت است از" آمرزش تو نسبت به گناهان گذشته و آينده‏ ات". ما مى‏ دانيم كه هيچ رابطه‏ اى بين فتح مذكور با آمرزش گناهان نيست. هيچ معناى معقولى براى تعليل آن فتح به مغفرت به ذهن نمى‏ رسد، پس چه بايد كرد، و چطور آيه را معنا كنيم؟
اين اشكال خود بهترين شاهد است بر اينكه مراد از كلمه" ذنب" در آيه شريفه، گناه به معناى معروف كلمه يعنى مخالفت تكليف مولوى الهى نيست.
نيز مراد از" مغفرت" معناى معروفش كه عبارت است از ترك عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نمی باشد. كلمه" ذنب" در لغت آن طور كه از موارد استعمال آن استفاده مى‏ شود، عبارت است از عملى كه آثار و تبعات بدى دارد، حال هر چه باشد. مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افكندن بر روى هر چيز.
حال كه معناى لغوى و عرفى اين دو كلمه روشن شد، مى‏ گوييم قيام رسول خدا به دعوت مردم، نهضتش عليه كفر و وثنيت، از قبل هجرت و ادامه‏ اش تا بعد از آن، جنگ هايى كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى كلمه" ذنب" . خلاصه عملى بود حادثه آفرين و مساله ساز.
معلوم است كه كفار قريش تا وقتی كه شوكت و نيروى خود را محفوظ داشتند، هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمى‏ دادند، يعنى از ايجاد دردسر براى آن جناب كوتاهى نمى‏ كردند، و هرگز زوال کیش و انهدام سنت و طريقه خود را و نيز خون‏ هايى كه از بزرگان ايشان ريخته شده، از ياد نمى‏ بردند. تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پيامبر كينه‏ هاى درونى خود را تسكين نمى‏ دادند، دست بردار نبودند.
خداى سبحان با فتح مكه و يا فتح حديبيه كه آن نيز منتهى به فتح مكه شد، شوكت و نيروى قريش را از آنان گرفت، در نتيجه گناهانى كه رسول خدا در نظر مشركان داشت پوشانيد، و آن جناب را از شر قريش ايمنى داد.(15)
بنا بر این آیه فوق اصلا در صدد گناهکار معرفی کردن پیامبر و اعلام عفو و بخشش گناهان ایشان نیست تا با عصمت منافات داشته باشد.

پی نوشت ها:
1. المواقف، ص 361؛المیزان، ج 1، ص 138ـ137 ؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص 188ـ187.
2. شعراء(26)،آیه14.
3. عیون اخبار الرضا، ج1، ص 161ـ160؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 57.56؛ مجمع البیان، ج 10ـ9،4ص 143ـ142 و المیزان، ج 18، ص 254ـ253
4. فتح(48)آیه2ـ1 .
5. مجمع البحرین، ج3، ص 252، ماده جور .
6. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 161؛ بحارالانوار، ج 17، ص 71 و تفسیر القمی، ج 2، ص 251 .
7. یونس(10)آیه 94.
8. الهدی الی دین المصطفی، ج 1، ص 168 و آموزش عقاید، ج 2ـ1، ص 257
9. توبه(9)آیه 43 (ترجمه فولادوند)
10. بحارالانوار، ج 17، ص46 و المیزان، ج 9، ص 258
11. توبه،آیه 47
12. الکشاف، ج 2، ص274؛ تفسیر البیضاوی، ج 2، ص 186ـ185 .
13. کشف الغمه، ج 3، ص 45
14. الاحتجاج، ج 2ـ1،ص 249.
15. ترجمه المیزان،ج18، ص380-382.