دین و سیاست

دلیل واکنش‌های متفاوت امامان (علیهم السلام) در برابر مناسبت‌های یکسان
امامان همواره تصمیم‌هایی متناسب با شرایط خاص زمانه اتخاذ می‌کردند. تفاوت ظاهری نشانۀ اختلاف‌نظر نبود، بلکه نتیجه تفاوت در موقعیت‌ها و اقتضائات تاریخی بود.

پرسش:

 اگر امامان معصوم هستند و خطا نمی‌کنند، چرا در در یک دوره زمانی در برابر مسائل مهم روز، واکنش‌های متفاوتی داشته‌اند؟ مثلاً امام حسن (علیه السلام) صلح کرد، امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و امام سجاد (علیه السلام) دوباره راه صلح را پیش گرفت؟ چطور امکان دارد همۀ این تصمیم‌ها درست باشند؟ درنهایت، صلح درست است یا جنگ؟

پاسخ:

امامان شیعه با بهره‌مندی از عصمت و علم الهی، همواره تصمیم‌هایی متناسب با شرایط خاص زمانه اتخاذ می‌کردند. تفاوت ظاهری در رفتار آنان نشانۀ اختلاف‌نظر نبود، بلکه نتیجه تفاوت در موقعیت‌ها و اقتضائات تاریخی بود.

امام حسن (علیه ‌السلام) در دوره‌ای بحرانی، با سپاهی متزلزل و مردمی دلسرد، صلح را برگزید تا هم از نابودی جبهه حق جلوگیری کند و هم فرصتی برای روشنگری مردم و بازگشت حکومت به اهلش فراهم شود. امام حسین (علیه ‌السلام) نیز پس از بیست سال پایبندی به صلح‌نامه، در برابر نقض آن از سوی معاویه و روی‌کار‌آمدن یزید، برای جدا‌کردن راه اسلام ناب از سلطنت فاسد، از بیعت سر باز زد و با قیام و شهادتش خط تمایزی روشن بر جای گذاشت. همچنین امام سجاد (علیه ‌السلام) در فضای خفقان‌آمیز و امنیتی پس از عاشورا، مسیر فرهنگی و تربیتی را برگزید و پایه‌های معرفتی مقاومت را استوار کرد.

بنابراین تفاوت در روش‌ها، برخاسته از درک عمیق شرایط بود، نه تفاوت در هدف؛ هدفی یگانه یعنی اقامۀ دین و هدایت امت.

معصوم به دلیل برخورداری از علم کامل، ارادۀ قوی و ملکۀ نفسانی استوار، در گفتار و رفتار خود نه دچار خطا می‌شود، نه گرفتار فراموشی و نه مرتکب گناه .(1) بنابراین معصوم آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد، درست و حقیقت است؛ همان‌گونه که قرآن کریم در وصف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید. آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست» (2). در آیاتی از قرآن به این مهم اشاره شده است که ارادۀ خداوند، عصمت اهل‌بیت (علیهم السلام) را تضمین کرده است؛ از جمله می‌فرماید «خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل‌بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد» (3).

بر این اساس، بی‌تردید اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) معصوم‌اند و همه تصمیم‌هایشان از روی حکمت و درستی است. پرسشی که پیش می‌آید، این است که چرا واکنش‌های آنها به مسائل مشترک زمانه، متفاوت به نظر می‌رسد؟

تفاوت‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتضائات آن

برای فهم درست چرایی تفاوت رفتارهای امامان (علیهم ‌السلام) نباید فقط به شباهت‌های ظاهری میان دوره‌های تاریخی بسنده کرد؛ زیرا هر امام در شرایط خاص خود تصمیم می‌گرفت؛ شرایطی که از نظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تفاوت‌های مهمی با دیگر دوره‌ها داشت. همین تفاوت‌ها، سبب تفاوت در نوع مواجهه، شیوۀ برخورد و راه‌حل‌هایی می‌شد که انتخاب می‌کردند؛ همان‌گونه که یک طبیب ماهر برای درمان یک بیماری واحد، در شرایط مختلف، نسخه‌های متفاوتی می‌پیچد که اگرچه بیماری یکی است و بیماران شباهت‌‌های زیادی به هم دارند، ویژگی‌های هر بیمار مانند سن، توان جسمی، شرایط روحی، بیماری‌های زمینه‌ای مثل فشار خون یا دیابت و ... متفاوت است. در‌نتیجه یک پزشک کاردان، نسخه‌ای یکسان برای همه نمی‌نویسد، بلکه دقیقاً متناسب با شرایط هر بیمار، روش درمان را انتخاب می‌کند. اگر کسی بخواهد بدون توجه به تفاوت‌ها نسخه یک بیمار را برای همه تجویز کند، نه‌تنها درمانی حاصل نمی‌شود بلکه ممکن است آسیب بیشتری هم وارد شود.

هر کدام از امامان (علیهم‌ السلام) نیز در جایگاه «طبیب دوّار بطبّه» بودند؛ یعنی طبیبانی الهی که با شناخت کامل از زمانه خود، بهترین راه را برای هدایت امت برمی‌گزیدند؛ بر این اساس یک روش مشخص را در همۀ شرایط تکرار نمی‌کردند، بلکه بر اساس مأموریتی که از سوی خداوند داشتند و با شناخت کامل از مردم، حاکمیت، امکانات و ظرفیت‌های جامعه، تصمیم می‌گرفتند.

صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه

دوران امامت امام حسن مجتبی (علیه ‌السلام) از دوره‌های بسیار بحرانی و پیچیده در تاریخ اسلام بود. آن حضرت پس از شهادت امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) رهبریِ امتی را بر عهده گرفت که هم از درون دارای فرسودگی و ضعف بود و هم از بیرون با تهدیدهای نظامی و سیاسی جدی روبرو بود؛ از یک‌سو خطر حمله رومیان به مرزهای شمالی کشور اسلامی وجود داشت و احتمال بهره‌برداری دشمنان خارجی از هرگونه جنگ داخلی کاملاً جدی بود. از سوی دیگر، جامعۀ اسلامی در جبهه داخلی به ‌دنبال جنگ‌های داخلی، به‌شدت دچار تشتت، ناهماهنگی و بی‌اعتمادی شده بود. بسیاری از نیروهای کوفه که در ظاهر به امام وفادار بودند، در عمل دچار تردید، سستی یا حتی خیانت شده بودند. معاویه در چنین شرایطی، با بهره‌گیری از فریب، تطمیع و تهدید، توانسته بود بخش‌هایی از لشکر امام را به ‌سوی خود جلب کند. خیانت برخی از فرماندهان برجسته‌ای همچون عبیدالله ‌بن ‌عباس که با رشوۀ معاویه به اردوی شام پیوست، نمونه‌ای آشکار از فروپاشی انسجام در سپاه امام حسن (علیه ‌السلام) است. در چنین فضای تیره و پراضطرابی، امام حسن (علیه ‌السلام) با چشمانی باز، صلحی تحمیلی را پذیرفت؛ صلحی که نه به دلیل ضعف شخصی، بلکه از سر تدبیر و آینده‌نگری بود. آن حضرت با تحلیل دقیق از موقعیت سیاسی و اجتماعی زمانه، چنین دریافت که ادامه جنگ در آن شرایط نه‌تنها به پیروزی حق نمی‌انجامد، بلکه ممکن است به نابودی کامل بازمانده‌های جبهه حق منجر شود و زمینه را برای استقرار کامل سلطه بنی‌امیه فراهم کند.

بنابراین امام (علیه السلام) با پذیرش صلحی موقت و مشروط در سال 41 هجری قمری، کوشید به جامعۀ اسلامی فرصت آزمون و خطا بدهد تا در‌نهایت جامعه اسلامی با متوجه‌شدن به اشتباه خود و یک‌دست‌شدن، حکومت را به اهل آن یعنی اهل‌بیت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) برساند. در‌واقع، صلح امام حسن (علیه ‌السلام) پایان مبارزه نبود، بلکه تغییر میدان و روش مبارزه بود تا جبهه حق بتواند نفسی تازه کند و در آینده با قدرتی بازسازی‌شده به صحنه بازگردد .(4)

مقاومت امام حسین (علیه السلام) در برابر یزید

امام حسین (علیه ‌السلام) با وجود انتقادها به معاویه، تقریباً بیست سال به صلح پایبند بود؛ ده سال در دوران امامت امام حسن (علیه ‌السلام) و حدود ده سال در دوران امامت خودشان. پس از مرگ معاویه، بر اساس مفاد صلح‌نامه نباید خلافت به سلطنت موروثی تبدیل می‌شد؛ اما معاویه طوری برنامه‌ریزی کرد که با مرگش، قدرت به فرزندش یزید برسد. سلطنت یزید نه‌تنها نقض آشکار پیمان صلح بود، بلکه تهدیدی جدی برای اساس اسلام به ‌شمار می‌رفت. یزید فردی بود که آشکارا مرتکب فسق و فجور می‌شد، از شعایر اسلامی بی‌خبر بود، در مجالس شراب‌خواری و لهو و لعب شرکت می‌کرد و شخصیتی شهوت‌ران، ستمگر و بی‌توجه به احکام الهی داشت. سلطنت او هم جامعه را از حقیقت اسلام تُهی می‌کرد و هم با ظلم و جورش ممالک اسلامی را به شورش علیه اسلام سوق می‌‌داد. بنابراین بیعت با چنین فرد فاسدی، به معنای خاموش‌کردن چراغ اسلام ناب بود. اگر امام حسین (علیه ‌السلام) یا خاندان پیامبر در برابر این انحراف آشکار سکوت کرده و با یزید بیعت می‌کردند، در ذهن مردم این تصور شکل می‌گرفت که همین حکومت فاسد ادامۀ راه پیامبر است و اسلام یعنی همین روش. چنین کاری نه‌تنها به معنای تأیید انحراف‌ها و ظلم‌ها بود، بلکه راه هرگونه اصلاح و بیداری دینی را برای نسل‌های بعد می‌بست.

بر این اساس امام حسین (علیه السلام) با اینکه الزام به بیعت شده بود و جانش در خطر بود، با یزید بیعت نکرد. ایشان برای طفره‌رفتن از بیعت و تأیید یزید، از مدینه خارج و عازم مکه شد. پس از مدتی، نامه‌هایی از کوفیان دریافت کرد که نشان می‌داد آنها نیز با سلطنت یزید مخالفند و خطر او برای اسلام را درک کرده‌اند. امام حسین (علیه ‌السلام) پس از خروج از مکه، راهی کوفه شد؛ اما در میانه راه، کوفیان بار دیگر پیمان‌شکنی کردند. در‌نتیجه امام و یارانش پیش از رسیدن به کوفه، در سرزمین کربلا به محاصره سپاه یزید درآمدند. آنها در برابر این ظلم ایستادگی کردند و با فدا‌کردن جان خود، نه‌تنها مشروعیت حکومت یزید را باطل کردند، بلکه برای همیشه الگویی روشن از ایثار، آزادی‌خواهی و مقاومت در برابر ستم در تاریخ بر جای گذاشتند .(5)

مواجهه امام سجاد (علیه السلام) با یزید

دوران امامت امام سجاد (علیه ‌السلام) شرایط خاص و حساسی داشت. شهادت دلخراش امام حسین (علیه ‌السلام) به دست یزید، موجی از واکنش و بیداری در سراسر جهان اسلام به ‌راه انداخت. برای بسیاری از مسلمانان و ملل مختلف کاملاً روشن شده بود که حکومت اموی نه‌تنها ادامۀ راه پیامبر نیست، بلکه در تضاد آشکار با آن قرار دارد و خاندان پیامبر، مخالف جدی این سلطنت ستمگرند.

فضای سیاسی آن زمان به‌شدت امنیتی و سرکوبگر بود؛ به ‌گونه‌ای که هرگونه فعالیت علنی یا حرکت اعتراضی سرنوشتی جز شکست و نابودی نداشت. امام سجاد (علیه ‌السلام) در چنین وضعیتی تمرکز خود را بر حفظ و انتقال آموزه‌های حقیقی اسلام، تربیت نسل آگاه شیعه و آماده‌کردن بستر فکری و فرهنگی برای آینده گذاشت .(6)

افزون بر اینکه در منابع تاریخی، گزارشی درباره تلاش حکومت برای گرفتن بیعت از امام سجاد (علیه ‌السلام) وجود ندارد، حتی اگر چنین بیعتی هم انجام گرفته بود، برای همگان روشن بود که این‌گونه بیعت‌ها تحت فشار و اجبار انجام می‌گیرد و هرگز به معنای رضایت قلبی یا تأیید مشروعیت حکومت نیست، بلکه مردم آن را نشانه‌ای از اجبار می‌دانستند، نه همراهی.

نتیجه:

با توجه به آنچه گفته شد، روشن می‌شود «عصمت» تنها به معنای ترک گناه نیست، بلکه یعنی حضور مداوم در مسیر درست و انتخاب بهترین راه در هر شرایط. علم امام نیز فراتر از اطلاعات عادی است؛ نوری الهی است که حق و باطل را برای او آشکار می‌کند.

بنابراین هیچ‌یک از رفتارهای امامان نمی‌تواند به دلیل از اشتباه، ضعف یا سازش‌ باشد. آنچه گاه تفاوت در روش آنان به نظر می‌رسد، به نوعی انعطاف حکیمانه‌ای است که با توجه به شرایط خاص هر دوره و ظرفیت مردم انتخاب شده است. آنان همه در پی یک هدف مشترک بودند: پاسداری از توحید، اقامه حق، حفظ اسلام و رساندن انسان به کمال. اما مسیر این هدف با توجه به زمان و زمینه، متفاوت بود. همان‌گونه که یک پزشک با وجود آگاهی کامل از بیماری، برای بیماران مختلف نسخه‌ای یکسان نمی‌نویسد، امام معصوم نیز با توجه به اقتضائات زمانه، راهبرد مناسب را برمی‌گزیند.

بنابراین تصور تفاوت یا تعارض در سیره‌ امامان معصوم (علیهم ‌السلام)، بیشتر ناشی از نگاهی سطحی به تاریخ و بسنده‌کردن به ظاهر وقایع است. اگر اندکی ژرف‌تر بنگریم، درمی‌یابیم که چنین برداشتی نه با حقایق تاریخی سازگار است و نه با حقیقت «عصمت» و «علم الهی» امامان (علیهم ‌السلام).

در نگاهی کل‌نگر، سیره‌ اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) نه مجموعه‌ای پراکنده، بلکه مسیری هدفمند، منسجم و سرشار از حکمت است. هر امام با درک ژرف از زمانه‌ خود، گامی هماهنگ برای یک مقصد بلند برمی‌دارد. رهبر معظم انقلاب اسلامی این پیوستگی و وحدت در سیرۀ اهل‌بیت (علیهم السلام) را با تعبیر ماندگار «انسان دویست‌وپنجاه ساله» به‌زیبایی به تصویر کشیده‌اند؛ گویی شخصیتی واحد در گسترۀ دو‌و‌نیم قرن در چهرۀ امامان گوناگون ظاهر می‌شود و متناسب با شرایط پیچیده و متغیر هر دوران، تصمیم‌هایی گوناگون اما در راستای هدفی یگانه اتخاذ می‌کند؛ هدفی که چیزی نیست جز اقامه‌ دین، دفاع از حق، و هدایت انسان به سوی تعالی .(7)

پی نوشت ها:

1. مصباح یزدی، محمدتقی؛ آموزش عقاید؛ چ 17، تهران: نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1384 ش، ص 197

2. ﴿وَ ما یَنطِقُ عَنِ الهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى﴾ (نجم: 3 – 4).

3. ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ (احزاب: 33).

4. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: پیشوایی، مهدی؛ سیره پیشوایان؛ چ 31، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، 1393 ش، ص 118 – 129. همچنین ر.ک: جعفریان، رسول؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ قم: انصاریان، ۱۳۸۱ ش، ص 137 – 164.

5. برای مطالعۀ بیشتر، ر.ک: پیشوایی، مهدی؛ سیره پیشوایان؛ ص 143 – 144. همچنین ر.ک: جعفریان، رسول؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ ص 171 – 231.

6. برای مطالعۀ بیشتر، ر.ک: پیشوایی، مهدی؛ سیره پیشوایان؛ ص 265 – 266. همچنین ر.ک: جعفریان، رسول؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ ص 253 – 280.

7. خامنه‌ای، سیدعلی؛ انسان دویست‌و‌پنجاه ساله؛ چ 12، تهران: صهبا، 1391 ش، ص 16.

بسیاری از پدیده های دینی، جنبه های سیاسی دارند و بالعکس. پیاده روی اربعین هم، همچون اصل قیام امام حسین علیه‌السلام، هم خاستگاه دینی دارد و هم پیامدهای سیاسی.
سیاسی یا دینی بودن پیاده‌روی اربعین

پرسش:
یکی از دوستانم میخواست پیاده روی اربعین برود اما برادرش می گفت این پیاده روی ارتباطی به دین و امام حسین ندارد و یک حرکت سیاسی است. سوالم از شما این است که پیاده روی اربعین، یک عمل دینی است یا سیاسی؟
 

پاسخ:
پیاده روی اربعین، پیاده روی سالانه شیعیان در روزهای منتهی به بیستم صفر در کشور عراق است. شیعیان هر ساله در این ایام، از کشورهای مختلف عراق، ایران، پاکستان، افغانستان، هند و غیره، گرد هم آمده و هم‌پا و همدل به سوی مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام پیاده روی می کنند. این حرکت افزون بر اینکه مستند به آموزه های دینی است، دارای پیامدهای سیاسی مثبت برای جامعه شیعی است و می توان آن را تمرین صبر و همدلی و همراهی برای حضور در نهضت مهدوی دانست که در آن روز موعود، یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه از سراسر جهان گرد هم آمده و سختی راه را به جان خریده و با ایشان پیمان می بندند و یک‌دل و هماهنگ علیه ظلم و فساد  قیام می کنند. با عنایت به این مقدمه، به پرسش حاضر در قالب چند نکته پاسخ می دهیم.

نکته اول:
بنا بر آنچه در پرسش طرح شده، دین و سیاست دو مقوله جدا از هم تلقی شده و چون پیاده روی اربعین، سویه های سیاسی دارد، آن را غیردینی به حساب آورده اند؛ از این منظر، یک پدیده یا دینی است یا سیاسی.
اما آیا این تلقی از رابطه دین و سیاست صحیح است؟ پاسخ به پرسش از رابطه دین و سیاست، در گروِ پاسخ به پرسش از چیستی دین و چیستی سیاست است. برای دین تعاریف مختلفی ذکر شده است اما اگر بخواهیم دین را ناظر به اسلام بدانیم و سایر ادیان را مورد نظر قرار ندهیم، در این صورت، می توان دین را اینگونه تعریف کرد: مجموعه ای از معارف عملی و نظری، در حوزه فردی و اجتماعی، اخروی و دنیوی، که از طریق وحی از جانب خداوند به انسان برگزیده اش ابلاغ شده است تا آن را به مردم برساند و مردم با اعتقاد و تعهد به آن معارف، به سعادت ابدی دست یابند.(1)  در تعریف سیاست نیز نظرات مختلفی طرح شده است؛ از جمله اینکه: سیاست به معنی تنظيم امور دولت و تدبير شؤون آن است؛ یعنی مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومی در جهت مصلحت جمعی و انتخاب روشهای بهتر در اداره شئون کشور.(2)   از این رو، سیاست چون به عمل و زندگی اجتماعی انسان مربوط می شود، ناگزیر با ادیان الهی، خصوصا اسلام که متکفل بیان شیوه های زیستن است و محدود به حوزه شخصی و فردی نیست، مرتبط می شود. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل می کند. به تعبیر فنی، دین و سیاست درباره موضوع مشترک نظر می دهند و بی معناست گمان کنیم دین وسیاست ارتباطی با هم ندارند.  
صرف نظر از تلازم مفهومی دو مقوله دین و سیاست، توجه به اهداف پیامبران -همچون اقامه قسط و حق و هدایت جوامع بشری به سمت عدالت(3)  - و همچنین، گستره شریعت–که احکام سیاسی و اجتماعی فراوان دارد- نشانگر ارتباط وثیق دین و سیاست است و دین بدون جنبه های سیاسی، همانندِ مثلثِ بدون اضلاع می ماند!(4)   از این رو، این تعبیر که فلان پدیده، یا دینی است یا سیاسی، از اساس نادرست است چرا که بسیاری از پدیده های دینی، سیاسی هستند و بسیاری از پدیده های سیاسی، دینی هستند؛ چنانکه پیاده روی اربعین همچون قیام امام حسین علیه‌السلام علیه یزید، هم دینی است و هم سیاسی. در ادامه، فراز آخر را بیشتر توضیح می دهیم.

نکته دوم:
قیام امام حسین علیه‌السلام، نمونه بارز یک کنش دینی‌سیاسی است که هم جنبه دینی دارد و هم جنبه سیاسی. 
آیا می توان گفت حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش دینی است و جنبه های سیاسی نداشته است؟! اگر حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش دینی است، چرا حاکمان و سیاستمداران فاسد آن روزگار، نسبت به این کنش، حساس شده و با تمام قوا، به سرکوب وحشیانه آن اقدام کردند؟!
آیا می توان گفت حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش سیاسی است و انگیزه های دینی نداشته است؟! اگر چنین است، چرا ایشان بارها اصلاح دین و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله را هدف خویش معرفی کرده و مردم را به همراهی فرا می خواند؟! 
دینی‌سیاسی بودنِ نهضت حسینی، تردیدناپذیر است و در سخنان به جا مانده از امام حسین علیه‌السلام به روشنی نمایان گشته است؛ برای نمونه، از ایشان روایت شده که فرمودند: «اى مردم ! رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا صلى الله علیه وآله مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخداست که او را در جایگاه (عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (اى مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبرى از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهى را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهاى عمومى (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد براى تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم.»(5) 
آیا این تعابیر، جای تردید باقی می گذارد که نهضت حسینی، هم سیاسی بوده و هم دینی؟! بنابراین، دین و سیاست در هم تنیده هستند و این تلقی اشتباه است که اگر پدیده ای سیاسی بود، حتما غیردینی است.

نکته سوم:
پیاده روی اربعین حسینی، از جمله پدیده های دینی است(6)  که خالی از ابعاد سیاسی نیست که مهمترین‌شان، هماهنگی و همدلیِ جبهه حق علیه جبهه ظلم و نمایش یکدلی و وحدت شیعیان حول محور ولایت است. اینکه این پدیده، پیامد سیاسی دارد، به معنای غیردینی بودنش نیست. همچنین، اگر این پدیده خاستگاه دینی دارد، به معنای خالی کردنش از پیامدهای سیاسی نیست. 
به باور درست، پیاده روی اربعین حسینی، پاسداشت و زنده نگاه داشتنِ اهداف قیام امام حسین علیه‌السلام در هر عصر و دوره ای است و اگر کسی این پیاده روی را صرفا به منظور ثواب انجام دهد و آن را از روح سیاسی و اهداف متعالی خالی کند، این مراسم مذهبی را از معنا و مقصود، تُهی کرده است. همانطور که نماز بدون نیت «تقرب به خدا»، بی فایده است، پیاده روی اربعین حسینی بدون توجه به ابعاد سیاسی نهضت حسینی و تلاش به منظور تحقق آنها، بی فایده است. 

نتیجه:
از منظر اسلام، دین و سیاست ارتباط وثیقی با هم دارند و این تلقی که یک پدیده دینی، لزوما غیرسیاسی است یا یک پدیده سیاسی، لزوما غیردینی است، مردود و غیرقابل‌قبول است. بسیاری از پدیده های دینی، جنبه های سیاسی دارند و بسیاری از پدیده های سیاسی، خاستگاه دینی دارند. پیاده روی اربعین حسینی، همچون اصل قیام امام حسین علیه‌السلام، هم خاستگاه دینی دارد و هم پیامدهای سیاسی دارد؛ و جز این نباید باشد.

پی نوشت:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: شیروانی، علی، بررسی تعاریف دین از منظری دیگر، ص29-52. 
2. صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعى دره بيدی، ص402.
3. سوره حدید، آیه 25.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: فصیحی، امان الله، دين و كاركرد سياسي آن در جوامع سنّتي و نوين، ص11-24.
5. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص403.
6. امام صادق علیه‌السلام می فرماید: «به درستی که هر کسی از خانه‌اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می‌شود.»( ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ج1، ص132)

 

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.