عایشه

امام حسن مجتبی(ع)، بنا به وصیت خود، قرار بود در کنار پیامبر اکرم (ص)دفن شوند؛ اما با ممانعت عایشه و مروان بن حکم پیکر مطهر امام در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

پرسش:

آیا تیرباران تابوت امام حسن مجتبی علیه‌السلام در منابع اولیه آمده است؟

پاسخ:

امام حسن مجتبی علیه‌السلام، دومین امام شیعیان، طبق مشهور در 28 صفر سال 50 هجری قمری به شهادت رسیدند. به گفته‌ی منابع ایشان به دست همسرشان، جعده بنت اشعث مسموم شدند و پس از مدتی به شهادت رسیدند. طبق وصیت امام حسن علیه‌السلام، قرار بود که ایشان ابتدا در کنار قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دفن شود؛ اما مخالفت عایشه و بنی امیه سبب شد تا جنازه حضرت در قبرستان بقیع کنار قبر جده‌اش فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شود.

1-بررسی واقعه تیرباران تابوت امام حسن مجتبی علیه‌السلام در منابع اولیه

بسیاری از منابع تاریخی بر این نکته تأکید دارند که عایشه و مروان بن حکم (داماد خلیفه سوم) با دفن امام حسن علیه‌السلام در کنار قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به‌شدت مخالفت کردند. گزارش‌ها حاکی از آن است که در هنگام تشییع جنازه، مروان بن حکم به همراه جمعی از یارانش و عایشه که سوار بر قاطری بود، در کنار قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حاضر شدند تا از دفن امام حسن علیه‌السلام در آن مکان جلوگیری کنند. در این میان، عایشه اظهار داشت: «چرا می‌خواهید کسی را که من دوست ندارم، وارد خانه من کنید؟» ابن عباس در پاسخ او گفت: «گویا دوست داری روزی به نام قاطر در تاریخ ثبت شود، همان‌گونه که روز «جمل» در یادها ماند.» (1) مروان نیز ادعا کرد: «نمی‌پذیریم که عثمان در انتهای بقیع دفن باشد و حسن بن علی کنار پیامبر دفن گردد.» (2)

در این هنگام، امام حسین علیه‌السلام خطاب به مروان فرمودند:

 «ای پسر زرقاء! تو را چه به این کار؟ آیا تو اولی‌تر هستی؟»

 مروان پاسخ داد: «این اتفاق نخواهد افتاد و تا من زنده‌ام، او (امام حسن) به اینجا راه نخواهد یافت.» سپس امام حسین علیه‌السلام با فریاد، به پیمان حلف الفضول استناد کردند و بنی‌هاشم، بنی‌تیم، بنی‌زهره، بنی‌اسد و بنی‌جعونه بن شعوب از بنی‌لیث، همگی مسلح شدند. مروان پرچمی برافراشت و امام حسین علیه‌السلام نیز پرچمی دیگر. هاشمیان تأکید داشتند که امام حسن علیه‌السلام باید در کنار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دفن شود تا جایی که درگیری و تیراندازی با کمان میان دو گروه آغاز شد. (3)

هرچند در کتب تاریخی از درگیری میان دو گروه سخن گفتند؛ اما به نظر می‌رسد این تیراندازی از جانب امویان صورت گرفته؛ چراکه اولاً امام حسن علیه‌السلام وصیت کرده بودند که از هرگونه خونریزی اجتناب شود و در صورت درگیری ایشان را در کناره جده‌اش فاطمه بنت اسد دفن کنند. (4) بنابراین با توجه به التزام امام حسین علیه‌السلام به وصیت، بعید به نظر می‌رسد که از جانب حضرت دستور به درگیری صادر شده باشد. ثانیاً حمل شمشیر به‌عنوان یک سلاح رایج در تشییع جنازه معقول به نظر می‌رسد، اما همراه داشتن کمان توسط شیعیان بعید است. ثالثاً در میان یاران امام حسین علیه‌السلام، تنها از ابن جعونه بن شعوب نام برده شده که دست به قبضه شمشیر برده است و عدم اجازه امام حسین علیه‌السلام برای ادامه درگیری نیز مانع از گسترش آن شد. (5)

 2-تیرباران شدن تابوت

در برخی منابع تاریخی و حدیثی شیعه به‌صراحت ذکر شده است که تیرباران در حالی صورت گرفت که هدف تیرها، تابوت و پیکر مطهر امام حسن مجتبی علیه‌السلام بوده است.

ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب» می‌نویسد: «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا»؛ یعنی «جنازه آن حضرت را تیرباران کردند تا جایی که هفتاد چوبه تیر را از جنازه ایشان به‌آرامی بیرون کشیدند.» (6)

مرحوم عمادالدین طبری نیز در آثار خود چندین بار به اصابت تیرها اشاره کرده است:

وی در کتاب «کامل بهایی» آورده است: «عایشه کمان از مروان بخواست و تیر بر جنازه حسن انداخت.» (7)

او همچنین در کتاب «فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام» می‌گوید: «معروف است که بر استر سوار شد و به حرب جنازه حسن بن علی علیهماالسلام آمد و مروان را به مدد خواند … و تیر به جنازه حسن علیه‌السلام انداخت.» (8)

در کتاب «تحفه الابرار»، دلایلی ارائه شده که عایشه پس از جنگ جمل توبه نکرده است، ازجمله اینکه: «در روزی که نعش حضرت امام حسن علیه‌السلام را امام حسین علیه‌السلام در روضه جد بزرگوار خود آورد که بر او نماز گزارد، عایشه بر استری سوار شده آنجا حاضر شد و کسان خود را فرمود که تیر بر نعش حسن بزنند. پس در عصیان و طغیان غیر تائب بوده باشد.» (9)

در قرون بعدی نیز نویسندگانی چون حموی به این واقعه اشاره کرده‌اند. او در «انیس المؤمنین» می‌نویسد: «چون خبر به مروان حکم و سایر بنی‌امیه که در مدینه بودند رسید که نعش آن حضرت را به روضه پیغمبر می‌برند، پنداشتند که آن جناب را در آن روضه دفن خواهند کرد، اسلحه پوشیده سر راه گرفتند و عایشه بر استر سوار شده حاضر گردید و تیر و سنگ بسیار به‌جانب امام حسین علیه‌السلام و برادران آن حضرت و نعش امام حسن علیه‌السلام انداختند.» (10)

نتیجه‌:

 با توجه به‌تصریح مورخان به تیراندازی هنگام تشیع جنازه؛ و التزام امام حسین علیه‌السلام به وصیت امام حسن علیه‌السلام برای جلوگیری از خونریزی، می‌توان دریافت که این تیراندازی صرفاً از طرف امویان صورت گرفته است. علاوه بر این، در منابع شیعه، به‌ویژه در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب»، به‌صراحت ذکر شده که هدف این تیرها، پیکر مطهر امام حسن علیه‌السلام بوده است. با توجه به شخصیت و جایگاه والای امام حسن علیه‌السلام، طبیعی است که برخی مورخان از ذکر اصابت تیرها به پیکر ایشان اجتناب کرده باشند، به‌خصوص که این اتفاق به دستور عایشه همسر پیامبر و مروان بن حکم از خلفای بنی‌امیه، رخ داده بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 18

2. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 18

3. ابن سعد، ابو‌عبد‌الله محمد بن سعد بن منیع‏‏، الطبقات ‌الکبرى، بیروت، ‏انتشارات، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418 ق، ج ۱۰، ص ۳۴۳؛ ابن ‌عساکر، علی بن حسن شافعی، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، دار الاحیاء التراث‌العربی، بیروت، 1407 ق-1987 م‏، ج ۱۳، ص ۲۹۲.

4. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق، ج‏2، ص 17.

5. ابن سعد، ابو‌عبد‌الله محمد بن سعد بن منیع‏‏، الطبقات ‌الکبرى، بیروت، ‏انتشارات، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418 ق، ج ۱۰، ص ۳۴۳.

6. ابن شهرآشوب، محمد بن علی مازندرانى‏، مناقب آل ابی‌طالب، چاپ اول، انتشارات علامه‏، قم‏، 1379 ق‏، ج‏4، ص 44.

7. طبری، عمادالدین حسن بن على، کامل بهائى‏، چاپ اول، انتشارات مرتضوى‏، تهران، 1383 ش‏، ص ۴۹۱.

8. طبری، عمادالدین حسن بن على اخبار و احادیث و حکایات در فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام، تهران، نشر مشعر، چاپ اول، 1386 ش، ص ۲۵۰-۲۵۱

9. طبری، عمادالدین حسن بن على، تحفه الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار علیهم‌السلام، تهران، میراث مکتوب‏، چاپ اول، 1376 ش‏، ص ۲۵۷.

10. حموی، محمد بن اسحاق، انیس المؤمنین‏، تهران، بنیاد بعثت‏، 1363 ش، ‏ص ۹۱.

ظاهرا مراد شما آيه 11 سوره نور است (1) كه به آيه افك معروف شده است.

مسئله إفك در آيات11 تا 16 سوره نور بيان شده و از ظاهر اين آيات و قراين و شواهد استفاده مي‏شود كه در عصر پيامبر (ص) تهمت ناروايي (در مورد عمل منافي عفت) به شخصي زده شده بود كه در جامعه‏ آن روز مدينه آبروي او از اهميت ويژه‏اي برخوردار بوده است به طوري كه گروهي از منافقان تلاش كردند به اين تهمت و شايعه دامن بزنند و به نفع خويش و به زيان جامعه‏ اسلامي از آن بهره ببرند.

مفسران قرآن در مورد اين آيات شأن نزول‏هايي حكايت كرده و گفته‏اند اين تهمت به يكي از زنان پيامبر (ص) وارد شده بود. معمولًا اهل سنت اين حكايت را در مورد عايشه حكايت مي‏كنند به اين صورت كه وي در جنگ بني المصطلق همراه پيامبر (ص) بود و از لشكريان جدا افتاد و روز بعد به همراه يك نفر به لشگرگاه رسيد و منافقان هم‏چون عبداللَّه بن ابي‏سلول در اين مورد شايعاتي ساختند و سبب ناراحتي پيامبر(ص) و اختلاف در جامعه شدند و عايشه بيمار شد و در نهايت اين آيات فرود آمد و او را مبرا دانست.(2)

 و در برخي احاديث شيعه نيز آمده است كه اين آيات در مورد ماريه‏ي قبطيه است كه عايشه در مورد فرزندش ابراهيم گفت كه اين فرزند از جريح قبطي است و پيامبر (ص) علي (ع) را به سراغ او فرستاد و معلوم شد كه جريح آلت مردانگي ندارد.(3)

 البته متن هر دو شأن نزول اشكالاتي دارد كه با شأن پيامبر (ص) و عصمت او ناسازگار است. (4)

در هر صورت و بر فرض كه اين تهمت به عايشه زده شده باشد باز هم اين آيه فضيلتي را براي عايشه اثبات نمي كند. زيرا آيات فوق مي گويد كه عايشه زنا نكرده است. آيا اين امتيازي براي وي به حساب مي آيد؟

 مگر ساير همسران پيامبر  به اين گناه آلوده بودند كه آلوده نبودن عايشه براي او امتيازي محسوب شود؟!

از سوي ديگر وي همسر پيامبر اسلام (ص) بوده و به سبب لزوم حفظ شان پيامبر (ص) لازم بوده كه اين آيات نازل شود و از انتساب اين تهمت هاي ناروا به بيت پيامبر (ص) جلوگيري شود چرا كه حفظ آبروي پيامبر (ص) حفظ آبروي اسلام در طول تاريخ است.

به مناسبت اين بحث لازم است متذكر شويم كه دشمنان اسلام و حاميان تفرقه همانطوري كه هميشه نيت شان به هم زدن وحدت مسلمين و در نتيجه از بين بردن اسلام بوده است، در اين داستان نيز سعي نموده اند كه با ساخته و پرداخته نمودن تهمتي، اجتماع مسلمين را بر هم زنند و شيعيان را متهم كنند به اينكه العياذ بالله به عايشه همسر پيامبر نسبت زنا مي دهند. در حالي كه در هيچ كتابي از كتب معتبر شيعه چنين چيزي به چشم نمي خورد و اين حرف دروغي  بيش نيست چنانچه آلوسي از مفسرين معروف اهل سنت از اين حقيقت پرده برمي دارد و مي نويسد:

« ونسب للشيعة قذف عائشة رضي الله تعالي عنها بما براها الله تعالي منه وهم ينكرون ذلك اشد الانكار وليس في كتبهم المعول عليها عندهم عين منه ولا اثر اصلا.»(5)

«به شيعه نسبت مي دهند كه به عايشه تهمت فحشا مي زنند در حالي كه شيعيان اين امر را شديدا انكارمي كنند و چنين نسبتي را قبول ندارند و كوچكترين اثري از چنين تهمتهايي ( نسبت به عايشه و... ) در كتب معتبر و مورد قبول شيعه يافت نمي شود.»

پي نوشت ها:

1. «إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ» «مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهي (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند. امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند و از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظيمي براي اوست.»

2. ر.ك: سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404ق، ج‏5، ص 24.

3. ر.ك: بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج‏4، ص 52 .

4. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏14، ص391.

5. آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق، ج‏9، ص 318.

مطابق با نصّ صريح كتاب خدا، همه زنان پيامبر(ص)"ام المومنين" هستند

مطابق با نصّ صريح كتاب خدا، همه زنان پيامبر(ص)"ام المومنين" هستند كه از طرف خداي متعال به عنوان مادر به مومنين معرفي شده اند آن طور كه در آيه ذيل آمده است.

"النَّبِيُّ أَوْلي‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ ..."(1)

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران مؤمنان محسوب مي‏شوند...

زناني كه به نكاح رسول خدا(ص) در مي آمدند از باب احترامي كه به دليل ازدواج با پيامبر براي شان پيدا مي كردند به عنوان "ام المومنين" خطاب مي شدند يعني مادر مومنين و مسلمانان موظف بودند كه با اين گونه زنان برخوري احترام آميز داشته باشند و نيز ازدواج ديگر افراد با ايشان به حكم مادري ممنوع بود،همان طور كه اين قانون است همه انسان ها بايد به مادر خود احترام خاصي بگذارند و همواره حرمت او را حفظ كنند. پس اگر بخواهيم يكي از دلايل تعبير به مادر بودن زنان پيامبر را نسبت به مومنين بيان كنيم از باب احترامي است كه اصولا مقام مادر دارد و مي بايست اين احترام حفظ شود.

در تفاسير نوشته شده است:

اين كه زنان رسول خدا(ص) مادران امت اند، حكمي است شرعي و مخصوص به آن جناب، و معنايش اين است همان طور كه احترام مادر، بر هر مسلماني واجب و ازدواج با او حرام است، هم چنين احترام همسران رسول خدا صلوات الله عليه بر همه آنان واجب، و ازدواج با آنان بر همه حرام است، و در آيات بعد(سوره احزاب،آيه پنجاه و سه ) به مساله حرمت نكاح با آنان تصريح نموده و مي‏فرمايد" وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً" و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسري خود درآوريد.(2)

با اين حساب كلي كه همه همسران رسول خدا(ص) مقام مادري مومنين را داشتند عايشه هم كه جزء همسران پيامبر بود نمي تواند از اين قانون كلي الهي مستثني باشد و اگر بنا باشد احترامش حفظ شود فقط به همين دليل است به گونه اي كه در باره حوادث  جنگ جمل نوشته اند:

پس از آن كه علي(ع)(در جنگ جمل) جنگ جويان عايشه را كشت و عايشه اسير شد،فرمود: حرمت و احترام عايشه هم چنان باقي است.(3)

به هر حال وقتي ايشان نيز به عنوان مادر به مومنين و به طور كلي مسلمانان معرفي شدند، جداي از احوال شخصي كه داشتند، حرمت شان حفظ شد.

به طور مسلم اين موضوع پذيرفته شده است كه حتي يك مادر گناه كار هم مادر است و حرمتي دارد كه نبايد شكسته شود.

پي نوشت ها:

1. سوره احزاب،آيه 6.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر،قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏16، ص 414.

3. خاني رضا و رياضي حشمت الله، ترجمه تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، تهران، انتشارات مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پيام‏ نور، سال 1372 ه ش، چاپ اول،  ج‏11، ص 449.

آيه 11 و 12 سوره نور در باره تهمت پراكني مسلمانان به زني مسلمان مي باشد.

آيه 11 و 12 سوره نور در باره تهمت پراكني مسلمانان به زني مسلمان مي باشد. بنا بر اين آيات افراد جامعه اسلامي از زن و مرد محترم اند و بايد حرمتشان حفظ شود و كسي حق تهمت زدن به آنان بخصوص تهمت فحشاء  را ندارد. مگر اين كه با آوردن چهار شاهد عادل ، فحشاي ادعايي را ثابت كند و گر نه به جرم "قذف = تهمت فحشاء زدن " محكوم به حد و تنبيه و كيفر مي شود.

متاسفانه در زمان پيامبر به زن مسلماني بدون وجود چهار شاهد تهمت فحشاء زده شد و افراد مسلمان به جاي اين كه در مقابل اين تهمت زني قد علم كنند و از تهمت زننده شاهد خواسته و در صورت نبود شاهد ، تهمت زده شده را پاك شمرده و تهمت زنندگان را طرد كنند و توبيخ نمايند ، اين تهمت ظالمانه را تلقي به قبول كردند و آن را پخش نمودند و در اين ظلم شريك گشتند و اين آيات در توبيخ جماعت شركت كننده در اين ظلم نازل شد.

در اين آيات نه نامي از تهمت زده شده برده شده است و نه تمجيد خاصي از او گرديده است و فقط مردان و زنان با ايمان توبيخ شده اند كه چرا پاكدامني آن زن را بدون بينه رد كردند و او را مرتكب فحشاء شمردند و در پراكندن اين تهمت و گناه عظيم شركت جستند و حسن ظن خود را وانهادند و نگفتند اين تهمت بهتاني عظيم و گناهي بزرگ است و چرا از تهمت زنندگان شاهد نطلبيدند و با نبود شاهد آنان را دروغگو نشمردند و... ؛ توجه كنيد:

«إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبينٌ لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فيما أَفَضْتُمْ فيهِ عَذابٌ عَظيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ ؛ (1)

مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهي (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند و از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظيمي براي اوست! چرا هنگامي كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسي كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشكار است؟! چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند! و اگر فضل و رحمت الهي در دنيا و آخرت شامل شما نمي‏شد، بخاطر اين گناهي كه كرديد عذاب سختي به شما مي‏رسيد! به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مي‏گرفتيد، و با دهان خود سخني مي‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مي‏پنداشتيد در حالي كه نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامي كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم خداوندا منزّهي تو، اين بهتان بزرگي است»؟! خداوند شما را اندرز مي‏دهد كه هرگز چنين كاري را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد! و خداوند آيات را براي شما بيان مي‏كند، و خدا دانا و حكيم است».

پس اين آيات در مورد تهمت بر هر كس نازل شده باشد ، هيچ فضيلتي براي او ثابت نمي كند و فقط و فقط توبيخ مسلماناني است كه تهمت به زنان پاكدامن را بدون بينه شرعي پذيرفته و براي ديگران نقل مي كنند.

در روايات هم اختلاف است كه آيات در مورد چه كسي نازل شده " عايشه همسر رسول خدا يا ماريه" كه او نيز همسر پيامبر و مادر فرزند او بود و بنا به روايات در مورد هر دو هم تهمت پراكني اتفاق افتاده و ما در اينجا در صدد نيستيم كه بگوييم شأن نزول، جريان تهمت بر عايشه نيست بلكه حرف ما اين است كه بر فرض كه اين آيات ناظر به جريان تهمت زني به عايشه هم باشد، هيچ فضيلتي براي او ثابت نمي كند زيرا عايشه مانند ديگر همسران پيامبر (كه قطعا پاكدامن و مبرا از فحشايند) و مانند ديگر زنان جامعه اسلامي مرتكب فحشاي آشكار نشده و كسي شاهد و بينه اي بر اين كه او مرتكب چنين خطايي شده ، نداشته است ولي به دلايلي از طرف عده اي خدانشناس مورد تهمت قرار گرفته و افراد جامعه موظف بوده اند با اين تهمت مقابله كنند و بر پاكدامني او اصرار ورزند و از تهمت زنندگان شاهد بخواهند و با نبود شاهد ، آنان را طرد كنند و اجازه تهمت پراكني ندهند و ...

علاوه بر اين كه به اعتقاد غالب مسلمانان و بخصوص شيعيان همسران و دختران پيامبران نبايد اهل فحشاء باشند؛ زيرا اگر چنين باشد سبب لكه دار شدن حرمت پيامبر شده و اطمينان به او سلب مي گردد.

خلاصه شك نيست كه عايشه و ديگر همسران رسول خدا به او ايمان آورده و پاكدامن بوده اند؛ ولي اين بدان معنا نيست كه براي هميشه مصون از خطا و انحراف و گناه باشند.

عايشه و ديگر همسران رسول خدا اگر تا آخر عمر بر ايمان و تقوا و عهدي كه با پيامبر بسته اند كه از چارچوب ايمان و تقوا خارج نشوند، پايبند مانده باشند، محترم اند و محبوب ولي اگر در زمان پيامبر با رفتارهاي غلط خود ايشان را آزار داده باشند و يا بعد از وفات رسول خدا از چارچوبي كه ايشان برايشان ترسيم كرده، خارج شده و مرتكب ظلم به اهل بيت پيامبر و كتمان حق و شركت در انحراف جامعه و ... شده باشند، به حكم قرآن مستحق لعن و نفرين اند.

شيعه به دلايل محكم قرآني و روايي و تاريخي بر اين باور است كه عايشه هم در زمان پيامبر و هم بخصوص بعد از وفات پيامبر مرتكب ظلم به اهل بيت و كتمان حق و شركت در به انحراف كشيدن جامعه اسلامي شده است و به اين جهت به خود اجازه مي دهد به حكم قرآن او را نفرين كند و كساني كه مخالفند بايد بتوانند با ادله محكم اعتقاد شيعه را باطل كرده و ايمان و پايبندي او تا آخرين لحظات عمر را ثابت كنند.

پس پاكدامن بودن زنان به معناي اين نيست كه اينها از هر گناهي مبرايند و هيچ عيب و نقصي نداشته اند مگر در اول سوره تحريم برخي از زنان پيامبر به خاطر اذيت كردن او شديدا مذمت نشدند؟ مگر در همان سوره نيامده كه برخي از زنان راز پيامبر را فاش كردند ...؟!

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 11- 18. 

عايشه و ديگر همسران رسول خدا به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند

عايشه و ديگر همسران رسول خدا به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند و واجب الاحترامند و همه مسلمانان موظف اند در زمان حيات و بعد از مرگ آنان، حرمتشان را حفظ كنند. در آيه ششم سوره احزاب پس از اينكه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوري مي‏گردد، تصريح مي‏شود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» (و ازواجه امهاتهم)

در اينجا چند سؤال مطرح است:

1ـ چرا به عنوان «مادر» معرفي مي‏شوند؟

2ـ آيا احكام مادر بودن آنان مساوي با احكام ساير مادران است يا در بعضي احكام شريكند؟

3- آيا مادر همه زنان و مردان مؤمنند يا فقط مادري نسبت به مردان است؟

در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلي «ظهار» تصريح مي‏كند: هر گاه مردي همسرش را «ظهار» كرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بي‏اثر است و همسر به منزله مادرش نمي‏گردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه مي‏كند:

إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئي وَلَدْنَهُم(1)

مادران‏شان فقط زناني هستند كه آنان را به دنيا آورده‏اند.

بنابراين، تمام احكام مادري فقط براي زني ثابت است كه انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگري در اين حكم با وي شريك نمي‏گردد. خداوند چون قانونگذار است، مي‏تواند كسان ديگري را به «منزله مادر» معرفي كند. وقتي كسي به منزله مادر معرفي مي‏شود، معنايش اين است كه بعضي آثار مادري در حق وي جاري مي‏گردد. آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفي مي‏كند. با توجه به سياق آيات كه در صدد معرفي شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسري با وي مورد توجه قرار گرفته‏اند، معلوم مي‏شود معرفي آنان به عنوان «مادران مؤمنان»، نه به عنوان شأني معنوي، بلكه فقط براي حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد كه «اهل بيت» آن بزرگوار كه همرنگ اويند، مورد عنايت خاص قرار مي‏گيرند و برگزيده مي‏شوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفي مي‏گردد و همسران وي به عنوان مادر شمرده مي‏شوند، كه واجب‏الاحترام مي‏باشند.

اما مادر، هم واجب‏الاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است و بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش كامل داشته باشد و فرزندان مي‏توانند اگر مادر بدون پوشش كامل بود، به وي نگاه كنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، ازدواج فرزندان او كه خواهر و برادرند، با  هم حرام مي‏باشد. حالا كه همسران پيامبر(ص) به عنوان مادر معرفي شده‏اند، كدام يك از احكام بالا در مورد آنها جاري است؟

حكم اوّل كه قطعا جاري است، زيرا اوّلين چيزي كه در باره مادر به ذهن مي‏رسد، وجوب احترام اوست. وقتي به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفي مي‏گردند، پس وجوب احترام همسران قطعي است، از اين‏رو اين مطلب در هيچ آيه ديگري تكرار نشده، مسلّم فرض شده است.

اما اين آيه هيچ حكم ديگري را در مورد آنها ثابت نمي‏كند، زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده‏اش مي‏باشد، و اين مقام با جواز كشف حجاب زنان رسول خدا و با حكم ارث‏بري دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاري و مناسبت ندارد.

علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلكه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويي با مؤمنان مأمور شده‏اند، همچنان كه مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شده‏اند. پس مادر بودن آنها نه تنها لزوم پوشش را نفي نكرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلكه حفظ حرمتِ بيشتري را طلب كرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويي گشتند.

ارث‏بري هم به حكم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب اللّه‏» نفي شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمي‏برند، همچنان كه مؤمنان از آنان ارث نمي‏برند.

فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمي‏شوند و با آنان محرم نيستند، از اين‏رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتي ديگر، مي‏توانند با آنها ازدواج كنند، همچنان كه امام علي(ع) با حضرت زهرا ازدواج كرد.

وقتي محرميت در بين نباشد، به نظر مي‏رسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق دادن زنان توسط ايشان، مي‏توان با آنها ازدواج كرد، چه اينكه حكم مادري فقط براي حفظ حرمت پيامبر بود، و ظاهرا چون از به منزله مادر بودن ،حرمت ازدواج استفاده نمي شود، حرمت ازدواج با آنان، جداگانه ذكر مي‏شود: «و لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا»(2)

پاسخ پرسش سوم:

وقتي حكم مادري فقط بزرگداشت و احترام و حرمت‏گذاري همسران را لازم مي‏گرداند و ربطي به حرمت ازدواج با آنان ندارد(و حرمت ازدواج دليل جداگانه دارد)، پس اين حكم، كلي و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند و بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حكم مادري ندارند.

البته "مادر مؤمنان بودن" براي همسران رسول خدا فقط يك اعتبار دنيوي بود و هيچ مقام و شرافت معنوي و اخروي براي آنان ثابت نمي‏كرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اين‏رو اين حكم مطلق بيان شد و قيدي در آن ذكر نشد (و ازواجه امهاتهم)

اگر شرافت و مقام معنوي بود، به صالح بودن آنان مقيد مي‏گشت.

اين زنان تا وقتي كه همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نكاح آنان را فسخ نكرده باشد، واجب‏الاحترام مي‏باشند و وجوب احترام آنها حتي پس از مرگ پيامبر تداوم دارد.

اين مادران حتي اگر مادران صالحي نباشند و مرتكب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادري براي آنان ثابت است و حفظ حرمت‏شان بر همه مؤمنان واجب. همچنان كه نسبت به مادر واقعي، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتي اگر گناهكار يا كافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر كافر مي‏گويد:

وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفا(3)

به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش كرديم ... و اگر كوشش كردند تا چيزي را بدون علم، شريك من قرار دهي [در اين مورد] از آنان پيروي مكن اما در دنيا با آنان به شايستگي همنشيني كن.»

پس همچنان كه حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعي، با گناهكار بودنش ساقط نمي‏شود، همسران پيامبر هم كه به منزله مادر هستند، تا زماني كه اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حكم تعظيم آنان وجود دارد، پس مقيد كردن عنوان مادري مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامي كه صالح باشند»، دليل محكم ندارد و قابل قبول نيست و بنا بر آيه فوق عايشه "ام المؤمنين" است وحفظ حرمتش واجب.

ولي وجوب حفظ حرمت عايشه به اين بدان معنا نيست كه در تاريخ دخل و تصرف بيجا كنيم و اگر مرتكب خلافي شده اند، آن را كتمان كنيم و او را تقدسي بالاتر از آنچه داشته، ببخشيم .

همين قرآني كه همسران پيامبر را "مادران مؤمنان" معرفي مي كند و آنان را واجب الاحترام مي شمارد، در مورد بعضي از اين همسران مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏(4)

اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‏كني؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِه‏(5)

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه وي آن را افشا كرد...

إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ(6)

اگر شما (دو همسر پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهاي شما دو نفر از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.

عَسي‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا(7)

اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت‏كننده، زناني غير باكره و باكره!

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ (8)

خداوند براي كساني كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد مي‏شوند!»

در اين آيات به صراحت سخن از بعضي زنان پيامبر رفته كه با سخت گيري بر پيامبر، ايشان را وادار كردند براي جلب رضايتشان عملا و با قسم، حلال خدا را بر خود حرام كند كه خدا به دفاع از پيامبر وارد شده و ايشان را به شكستن آن قسم امر مي كند.

همچنين صراحت دارد كه ايشان رازي را با يكي از همسرانش در ميان گذاشته، ولي آن همسر راز پيامبر را افشا كرده است.

و به صراحت مي فرمايد دو نفر از همسران رسول خدا از حق منحرف شده و بر عليه رسول خدا همدست شدند و خداوند اعلام مي كند كه در قبال آنان، خودش و جبرئيل و صالح مؤمنان پشتيبان پيامبر است و آن دو را به توبه فرامي خواند وبه آن دو و بقيه همسران پيامبر كه بر ايشان منت مي گذاشتند و طلبكارانه برخورد مي كردند، مي گويد اگر پيامبر شما را طلاق دهد، خداوند زناني دوشيزه و بيوه كه مطيع و تسليم خدا و پيامبر باشند، روزي اش مي كند و  در آخر هم براي هشدار به آن دو، دو نفر از همسران پيامبران پيشين يعني نوح و لوط را مثل مي زند كه با اين كه همسر پيامبر بودند، ولي همسري پيامبر دردي از آنان دوا نكرد و از جهنميان گرديدند.

در آياتي ديگر باز هم خطاب به همسران رسول خدا مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيما يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرا وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريما يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏(9)

اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي‏خواهيد بياييد با هديه‏اي شما را بهره‏مند سازم و شما را بطرز نيكويي رها سازم! و اگر شما خدا و پيامبرش و سراي آخرت را مي‏خواهيد، خداوند براي نيكوكاران شما پاداش عظيمي آماده ساخته است.» اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است. و هر كس‏ از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم. اي همسران پيامبر! شما همچون يكي از زنان معمولي نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد پس به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد! و در خانه‏هاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد.

بنا بر اين از ديدگاه قرآن زنان پيامبر گر چه به خاطر انتساب به ايشان واجب الاحترامند، اما خودشان به خودي خود انسان هايي هستند كه ممكن است خطا و گناهي مرتكب شده باشند و معصوم نيستند و بالاتر از چون و چرا نمي باشند و بيان تاريخ زندگي آنها منجر به سخن گفتن از خوبي ها و بدي هاي آنان مي شود .

در قرآن آيه اي در مدح عايشه نداريم و بعض آيات بالا (آيات سوره تحريم) در مذمت او و بعض همسران ديگر پيامبرند.

پي نوشت ها:

1. مجادله(58)آيه2.

2. احزاب(33)آيه53.

3. لقمان(31)آيه15.

4. تحريم(66) آيه1.

5. همان، آيه3. 

6. همان، آيه4.

7. همان، آيه5.

8. همان، آيه10.

9. احزاب(33)آيه28-33.

اين كه گفته ايد كه آيه نازل شد كه هر كس به زنان پيامبر تهمت بزند ...

اين كه گفته ايد كه آيه نازل شد كه هر كس به زنان پيامبر تهمت بزند ...، چنين چيزي در قرآن نداريم و چنين آيه اي نازل نشده است.

آنچه نازل شده، آيات افك است كه مربوط به تهمت زدن به زنان پاكدامن است:

مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند، گروهي (متشكّل و توطئه‏ گر) از شما بودند. امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است. آن ها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند . از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت ،عذاب عظيمي براي اوست! چرا هنگامي كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسي كه همچون خود آن ها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشكار است؟! چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند.  اگر فضل و رحمت الهي در دنيا و آخرت شامل شما نمي‏شد، به خاطر اين گناهي كه كرديد ،عذاب سختي به شما مي‏رسيد! به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مي‏گرفتيد، و با دهان خود سخني مي‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مي‏پنداشتيد در حالي كه نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامي كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم . خداوندا منزّهي تو، اين بهتان بزرگي است»؟ خداوند شما را اندرز مي‏دهد كه هرگز چنين كاري را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد!(1)

اين آيات ناظر به جرياني است كه زني مؤمن و پاكدامن از جانب جمعي به ظلم مورد بهتان واقع شده بود . مؤمنان هم به جاي اين كه اين اتهام را تكذيب كنند و  حسن ظن و گمان داشته باشند، به نقل و پخش اين شايعه اقدام نمودند. خداوند در اين آيات با شدت اين اتهام زني و سكوت يا شركت در پخش آن را تقبيح مي كند .

عالمان سني و جمعي از عالمان شيعه اين آيات را در شأن عايشه از همسران رسول خدا مي دانند. عالمان اهل سنت نزول اين آيات را به عنوان "بزرگ ترين فضيلت " عايشه ذكر مي كنند.

در اغلب كتاب‏هايي كه در زمينه شرح حال عايشه نوشته شده است، مشابه اين عبارت به چشم مي خورد:

اگربراي عايشه فضيلتي جز واقعه افك نبود، همين براي اثبات فضل و بزرگواري او كافي بود، زيرا در شأن او آيه‏اي نازل شد كه تا قيامت خوانده مي‏شود. (2)

 به يكي از همسران يا ام ولدهاي (3) رسول خدا صلي الله عليه و آله تهمت زده شد . افرادي از منافقان  تهمت را بين مردم منتشر كردند و قضيه دهان به دهان نقل شد، سپس آياتي از سوره نور نازل شد . خداوند، ضمن تقبيح و توبيخ كساني كه اين شايعه را ساخته و منتشر كردند، حكم افك را نيز بيان كرد.

در كتاب‏هاي روايي اهل سنت، از عايشه نقل شده است كه پيامبر در سفري براي جنگ، به قيد قرعه مرا همراه خود برد. چون دستور حجاب نازل شده بود،  در هودجي سوار شده، منزل گرفتم. به هنگام بازگشت، در يكي از منزلگاه‏ها براي قضاي حاجت از هودج خارج شدم .بعد از قضاي حاجت متوجه شدم كه گلوبندم افتاده است. به دنبال آن مي گشتم كه لشكر حركت كرد . مأمورين به خيال اين كه من درون هودج هستم، آن را بر پشت شتر گذاشتند و حركت كردند. وقتي گلوبندم را يافتم و برگشتم، لشكر رفته بود و من در آن جا به انتظار افراد ماندم تا خوابم برد.

صفوان بن معطل سلمي كه مأمور بود ،از عقب لشكر حركت كند، مرا ديد و شناخت و به همراه خود به مدينه آورد (تا آخر حديث).

اما در مورد اين روايات و فضيلتي كه براي عايشه مدعي شده‏اند، بايد گفت:

 روايات مربوط به اين واقعه كه در كتب حديث اهل سنت فراوان است، متضمن تناقضات آشكاري است كه صحت آن روايات را جدّاً مورد ترديد قرار مي دهد. (4)

 آيات سوره نور (آيه 11- 20) فقط شاهد برائت شرعي متهم است، آن هم از آن گناه خاص، نه طهارت و پاكي او از هر گناه و اين اثبات فضيلت براي متهم نيست، بلكه نفي رذيلت خاص از او است.

 اين آيات بيش تر ناظر به ردّ تهمت از ساحت پيامبر(ص) است . مي‏خواهد ساحت مقدس آن بزرگوار را از اين كه دامن خانواده اش به ناپاكي آلوده باشد، منزّه بشمارد.  آيات اثبات كننده فضيلت براي رسول خداست، نه براي عايشه.

غالب عالمان شيعه معتقدند كه آيات افك در شأن ماريه قبطيه نازل شده كه از طرف بعضي از همسران رسول خدا و چند نفر ديگر مورد تهمت قرار گرفت كه با مأبور كه پيرمردي مجبوب بود، (5) زنا كرده است . پيامبر بعد از شنيدن اين تهمت‏ها ، براي اين كه برائت واقعي ماريه ثابت شود، به امام علي عليه السلام دستور داد تا جريان مابور را پيگيري كند .  امام موظف شد اگر دليلي بر بي گناهي مأبور يافت، او را نكشد. وقتي امام علي به طرف  او رفت، او فرار كرد و از نخل بالا رفت. امام ناخودآگاه مشاهده كرد كه او اصلًا آلتِ تناسلي ندارد . اتهامي كه به او زده شده، نمي تواند واقعيت داشته باشد. از طرف ديگر، آيات هم نازل شد و تهمت زنندگان را به شدت توبيخ كرد.

بنا بر اين آيات نازل شده تهمت زننده به زن مؤمن را گناهكار مي داند .تهمت زننده به زن پيامبر با توجه به وظيفه حرمت نگهداري نسبت به پيامبر گناهكار تر است.

چه آيات افك در باره عايشه نازل شده باشد يا نه، در هر حال ايشان و ديگر همسران پيامبر از اين جهت پاكدامن بودند و تهمت زدن به آنان از بزرگ ترين گناهان است.

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 11- 17.

2. در المنثور في طبقات ربات الخدور،زينب فواز عاملي، ص283.

3. "ام ولد" به كنيزي گفته مي شود كه از مولايش صاحب فرزند شده باشد.

4.  حديث الفك، جعفر مرتضي عاملي؛ ترجمه الميزان، ج15،ص137-148.

5. "مجبوب" به كسي گفته مي شود كه هيچ كدام از آلت تناسلي مردانه و زنانه را ندارد. 

در آيه ششم سوره احزاب پس از اين كه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوري مي‏گردد، تصريح مي‏شود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» . (و ازواجه امهاتهم)

در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلي «ظهار» تصريح مي‏كند: هر گاه مردي همسرش را «ظهار» كرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بي‏ اثر است و همسر به منزله مادرش نمي‏گردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه مي‏كند: « إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئي وَلَدْنَهُم ؛ (1) مادران‏شان فقط زناني هستند كه آنان را به دنيا آورده ‏اند».

بنا بر اين آيه، تمام احكام مادري فقط براي زني ثابت است كه انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگري در اين حكم با وي شريك نمي‏گردد. خداوند چون قانون گذار است، مي‏تواند كسان ديگري را به «منزله مادر» معرفي كند. وقتي كسي به منزله مادر معرفي مي‏شود، معنايش اين است كه بعضي آثار مادري در حق وي جاري مي‏گردد.

آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفي مي‏كند. با توجه به سياق آيات كه در صدد معرفي شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسري با وي مورد توجه قرار گرفته ‏اند، معلوم مي‏شود معرفي آنان به عنوان «مادران مؤمنان»، نه به عنوان شأني معنوي، بلكه فقط براي حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد كه «اهل بيت» آن بزرگوار مورد عنايت خاص قرار مي‏گيرند و برگزيده مي‏شوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفي مي‏گردد و همسران وي به عنوان "مادر" شمرده مي‏شوند، كه واجب‏ الاحترام مي‏باشند.

اما مادر، ( مادري كه انسان را به دنيا آورده) هم واجب ‏الاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است و بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش كامل داشته باشد و فرزندان مي‏توانند اگر مادر بدون پوشش كامل بود، به وي نگاه كنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، ازدواج فرزندان او كه خواهر و برادرند، با  هم حرام مي‏باشد.

حالا كه همسران پيامبر (ص) به عنوان مادر معرفي شده‏اند، كدام يك از احكام بالا در مورد آن ها جاري است؟

حكم اوّل كه قطعا جاري است، زيرا اوّلين چيزي كه در باره مادر به ذهن مي‏رسد، وجوب احترام اوست. وقتي به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفي مي‏گردند، پس وجوب احترام همسران قطعي است، از اين‏رو اين مطلب در هيچ آيه ديگري تكرار نشده، مسلّم فرض شده است.

اما اين آيه هيچ حكم ديگري را در مورد آن ها ثابت نمي‏كند ؛ زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده ‏اش مي‏باشد، و اين مقام با جواز كشف حجاب زنان رسول خدا و با حكم ارث‏بري دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاري و مناسبت ندارد.

علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلكه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويي با مؤمنان مأمور شده ‏اند، همچنان كه مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شده‏ اند. پس مادر بودن آن ها نه تنها لزوم پوشش را نفي نكرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلكه حفظ حرمتِ بيشتري را طلب كرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويي گشتند.

ارث‏بري هم به حكم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب اللّه‏» نفي شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمي‏برند، همچنان كه مؤمنان از آنان ارث نمي‏برند.

فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمي‏شوند و با آنان محرم نيستند، از اين‏رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتي ديگر، مي‏توانند با آن ها ازدواج كنند، همچنان كه امام علي (ع) با حضرت زهرا ازدواج كرد.

وقتي محرميت در بين نباشد، به نظر مي‏رسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق دادن زنان توسط ايشان، مي‏توان با آن ها ازدواج كرد، چه اين كه حكم مادري فقط براي حفظ حرمت پيامبر بود، و ظاهرا چون   به منزله مادر بودن، حرمت ازدواج استفاده نمي شود، حرمت ازدواج با آنان، جداگانه ذكر مي‏شود: «و لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا» .(2) (در ادامه وجه اين حرمت را ذكر مي كنيم).

وقتي حكم مادري فقط بزرگداشت و احترام و حرمت‏گذاري همسران را لازم مي‏گرداند و ربطي به حرمت ازدواج با آنان ندارد (و حرمت ازدواج دليل جداگانه دارد)، پس اين حكم، كلي و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند . بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حكم مادري ندارند.

البته "مادر مؤمنان بودن" براي همسران رسول خدا فقط يك اعتبار دنيوي بود . هيچ مقام و شرافت معنوي و اخروي براي آنان ثابت نمي‏كرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اين‏رو اين حكم ، به صورت مطلق بيان شد و قيدي در آن ذكر نشد (و ازواجه امهاتهم).

اگر شرافت و مقام معنوي بود، به صالح بودن آنان مقيد مي‏گشت.

اين زنان تا وقتي كه همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نكاح آنان را فسخ نكرده باشد، واجب‏ الاحترام مي‏باشند و وجوب احترام آن ها حتي پس از مرگ پيامبر هم تداوم دارد.

اين مادران حتي اگر مادران صالحي نباشند و مرتكب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادري براي آنان ثابت است و حفظ حرمت‏شان بر همه مؤمنان واجب. همچنان كه نسبت به مادر واقعي، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتي اگر گناهكار يا كافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر كافر مي‏گويد:

« وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفا ؛ (3) به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش كرديم ...  اگر كوشش كردند تا چيزي را بدون علم، شريك من قرار دهي [در اين مورد] از آنان پيروي مكن. اما در دنيا با آنان به شايستگي همنشيني كن ! » .

پس همچنان كه حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعي، با گناهكار بودنش ساقط نمي‏شود، همسران پيامبر هم كه به منزله مادر هستند، تا زماني كه اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حكم گراميداشت آنان وجود دارد، پس مقيد كردن عنوان مادري مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامي كه صالح باشند»، دليل محكم ندارد و قابل قبول نيست.

بنا بر اين : عايشه و ديگر همسران رسول خدا كه به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند، واجب الاحترامند. همه مسلمانان موظفند در زمان حيات و بعد از مرگ آنان، حرمت شان را حفظ كنند، ولي اين بدان معنا نيست كه در تاريخ دخل و تصرف بيجا كنيم . اگر مرتكب خلافي شده اند، آن را كتمان كنيم و به آنان تقدسي بالاتر از آنچه داشته اند، ببخشيم .

قرآن كه همسران پيامبر را "مادران مؤمنان" معرفي مي كند و آنان را واجب الاحترام مي شمارد، در مورد بعضي از  همسران مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم ‏؛ (4) اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‏كني؟!  خداوند آمرزنده و رحيم است؟ » .

« وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِه‏ ؛ (5) (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه وي آن را افشا كرد...» .

« إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ ؛ (6) اگر شما (دو همسر پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دل هاي شما دو نفر از حق منحرف گشته . اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد). زيرا خداوند ياور اوست. همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند» .

« عَسي‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا ؛ (7)اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت‏ كننده، زناني غير باكره و باكره! » .

« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ؛ (8) خداوند براي كساني كه كافر شده ‏اند، به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حال شان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آن ها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد مي‏شوند!» .

در اين آيات به صراحت سخن از بعضي زنان پيامبر رفته كه با سخت گيري بر پيامبر، ايشان را وادار كردند براي جلب رضايت شان عملا و با قسم ، حلال خدا را بر خود حرام كند كه خدا به دفاع از پيامبر وارد شده و ايشان را به شكستن آن قسم امر مي كند .

همچنين صراحت دارد كه ايشان رازي را با يكي از همسرانش در ميان گذاشته، ولي آن همسر راز پيامبر را افشا كرده است.

به صراحت مي فرمايد : دو نفر از همسران رسول خدا از حق منحرف شده و عليه رسول خدا همدست شدند . خداوند اعلام مي كند كه در قبال آنان، خودش و جبرئيل و صالح مؤمنان پشتيبان پيامبر است . آن دو را به توبه فرا مي خواند . به آن دو و بقيه همسران پيامبر كه بر ايشان منت مي گذاشتند و طلبكارانه برخورد مي كردند، مي گويد : اگر پيامبر شما را طلاق دهد، خداوند زناني دوشيزه و بيوه كه مطيع و تسليم خدا و پيامبر باشند، روزي اش مي كند .  در آخر هم براي هشدار به آن دو، دو نفر از همسران پيامبران پيشين يعني نوح و لوط را مثل مي زند كه با اين كه همسر پيامبر بودند ، ولي همسري پيامبر دردي از آنان دوا نكرد و از جهنميان گرديدند.

در آياتي ديگر باز هم خطاب به همسران رسول خدا مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيما يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرا وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريما يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَه؛‏ (9) اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي‏خواهيد ، بياييد با هديه‏اي شما را بهره‏مند سازم . شما را به طرز نيكويي رها سازم!  اگر شما خدا و پيامبرش و سراي آخرت را مي‏خواهيد، خداوند براي نيكوكاران شما پاداش عظيمي آماده ساخته است.» اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است.  هر كس‏ از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت. روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم. اي همسران پيامبر! شما هم چون يكي از زنان معمولي نيستيد . اگر تقوا پيشه كنيد ، به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند،  سخن شايسته بگوييد!  در خانه‏هاي خود بمانيد،  همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد،  نماز را برپا داريد،  زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد» .

بنا بر اين : از ديدگاه قرآن ، زنان پيامبر گر چه به خاطر انتساب به ايشان واجب الاحترامند، اما خودشان به خودي خود انسان هايي هستند كه ممكن است خطا و گناهي مرتكب شده باشند . آن ها معصوم نيستند و بالاتر از چون و چرا نمي باشند.

طبيعي است كه بيان تاريخ زندگي آن ها منجر به سخن گفتن از خوبي ها و بدي هاي آنان مي شود و اين بيان واقعيت و تاريخ است و بي احترامي نيست.

بي احترامي به عايشه يا ديگري و بهتان زدن به او و دشنام دادن به او و كتمان فضايل او و ... - كه ما هيچ كدام از اين كارها را در مورد هيچ مسلماني جايز نمي دانيم  چه رسد به اين كه او همسر پيامبر و مادر مؤمنان و واجب الاحترام باشد - به هيچ وجه جايز نيست.

پرسشگر محترم ! ما شيعيان به حكم قرآن همه همسران پيامبر را "مادر" و "واجب الاحترام" مي دانيم، گر چه به شهادت قرآن و روايات و تاريخ، بعضي از آنان مادران خوبي نبوده اند، ولي خوب نبودن مادر مجوز بي احترامي به او نمي شود. مؤمن بايد مادر را حتي اگر كافر باشد، احترام كند و با او به خوبي رفتار نمايد.

ما گر چه ام المؤمنين عايشه را به خاطر تقابل او با امير المومنين و خليفه ي بر حق پيامبر و به راه انداختن جنگ خونين و پر خسارت جمل ، مادر نامهرباني براي امت مي دانيم ، ولي خود را موظف به حفظ حرمت او دانسته، كساني را كه به ايشان يا هر كدام از ديگر همسران پيامبر بي حرمتي كنند، شايسته مذمت و محكوميت مي شماريم .

پي نوشت ها:

1. مجادله (58) آيه2.

2. احزاب (33) آيه53.

3. لقمان (31) آيه15.

4. تحريم (66) آيه1.

5. همان ، آيه3.

6. همان ، آيه4.

7. همان ، آيه5.

8. همان ، آيه10.

9. احزاب (33) آيه28-33.

اين سخن عايشه (كه گفته آيه اي از قرآن در شأن ما نازل نشده است) نمي تواند مورد استناد ما باشد و دليل نيست كه آيه اي در شأن ابوبكر نازل نشده است

اين سخن عايشه (كه گفته آيه اي از قرآن در شأن ما نازل نشده است) نمي تواند مورد استناد ما باشد و دليل نيست كه آيه اي در شأن ابوبكر نازل نشده است. زيرا:
اين سخن عايشه يك نقل است كه بر فرض صحيح بودن در مقابل نقل هاي صحيح ديگر قرار مي گيرد كه بايد ببينيم با ملاك هاي ترجيح ، كدام ترجيح مي يابد.
ديگر اين كه اين نظر عايشه است و عايشه نظر خود را گفته نه اين كه سخن پيامبر را نقل كرده باشد و نظر عايشه براي خودش محترم است و بر نظر ديگران ترجيحي ندارد. چه بسا ديگران معتقد باشند كه آيات زيادي در شأن ابي بكر وارد شده است. ما بايد به مستند نظر ها بنگريم و نظري كه داراي پشتوانه عقلي يا نقلي معتبر است، را بپذيريم. بنا بر اين سخن عايشه كه مدعي شده آيه اي از قرآن، جز آيات افك، در شأن ما نازل نشده، اعتبار ندارد .
و اشكال هاي ديگري كه مي توان مطرح كرد.
اما يك نكته دقيق اينجاست كه وقتي يك سني آياتي از قرآن را در باره ابوبكر مي داند و استناد هاي خودش را ذكر مي كند ، مستند او كتاب هايي مثل صحيح بخاري است كه از نظر او صحيح ترين كتاب بعد از قرآن است و به سخن افرادي چون عايشه استناد مي كند كه در عدالتشان خدشه اي نمي بيند و مخالف او (ما شيعيان ) نه از باب استدلال و برهان بلكه از باب جدال و گرفتن خصم و مخالف به ادله اي كه خود ارائه كرده ، به صحيح بخاري و روايت عايشه استناد مي كنيم كه گفته هيچ آيه اي در شأن ما نازل نشده است و "ما" هم در اينجا ظهور در خانواده اش اعم از پدر، مادر، خود، برادران و خواهرانش و ...، دارد.
ما نمي خواهيم بگوييم عايشه راست گفته يا حديث مخالفي وجود ندارد يا اين حديث معتبر است و ... ؛ بلكه مي خواهيم بگوييم شما كه قبول داريد هر حديثي در اين كتاب آمده صحيح است و عايشه را از اركان اسلام مي دانيد در قبال اين سخن او چه جوابي داريد؟
جدال و گرفتن خصم به باورهاي خودش از اصول مناظره و احتجاج است.
بله ما هم در اصول كافي روايت هايي داريم كه با روايات ديگر همان كتاب منافات دارد يا بين آنها منافات به نظر مي رسد و لذا هر چه در اين كتاب آمده را حق نمي دانيم يا براي آن وجه جمع معقول و منطقي ارائه مي دهيم مثلا در همين موردي كه شما نوشته ايد بله، ما قبول داريم كه رواياتي وجود دارد كه قيام هاي قبل از ظهور را تخطئه مي كند يا اين گونه به نظر مي رسد و در مورد آنها با جمع همه روايات و بررسي آنها و با ارائه نشانه ها ثابت مي كنيم كه منظور قيام هايي است كه به ادعاي مهدويت واقع مي شود و قيام هايي كه به ادعاي مهدويت نيست بلكه براي امر به معروف است. ولي بدون تهيه مقدمات است (در روايات به جوجه اي كه پرواز مي كند قبل از اين كه پر و بال درآورده و پر و بالش قوي شده باشد ، تشبيه شده اند) يا نفي حقانيت نمي كند بلكه پيروزي نهايي آنها را نفي مي كند و ... . (1)
اگر آنها هم جواب معقول و وجه جمع منطقي در مورد روايت عايشه دارند، ارائه دهند يا قبول كنند كه صرف بودن روايتي در صحيح بخاري يا از عايشه دليل بر صحيح بودن آن نيست و بپذيرند كه ممكن است عايشه هم ناحق بگويد يا بخاري هم ناحق در اين كتاب آورده باشد.
البته ما هم قبول داريم كه آياتي از قرآن به ابوبكر نظر دارد مثل آيه غار (2)و آيه 22 سوره نور و ... ولي مي گوييم اين آيات فضيلت خاصي براي ابوبكر ثابت نمي كند و دليل بر برتري او از اصحاب و شايستگي او براي مقام خلافت بعد از پيامبر نيست.
پي نوشت ها:
1. براي اطلاع از مجموعه اين روايات و جمع آنها ر. ك: منتظري حسين علي، دراسات في ولايه الفقيه، اول، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1408 ق، ج1، ص205-257.
2. توبه (9) آيه 40.

پرسشگر محترم هيچ كدام از دو سخن فوق به صورت كلي درست نيست.

غالب اهل سنت امامان شيعه را به عنوان عالمان اهل بيت و برتر از ديگر عالمان اسلام يا در رديف آنان قبول دارند و بسياري از موارد سخن آنان را بر سخن ديگر عالمان ترجيح مي دهند.
البته آنان مثل شيعه امامان اهل بيت را تعليم يافته خدايي و در امان از خطا و اشتباه نمي شمارند از اين رو سخن امامان شيعه را غالبا در رديف ديگر عالمان و امامان خودشان مي دانند و گاهي آنها را ترجيح مي دهند و گاهي امامان شيعه را.
شيعيان نيز بسياري از سخناني كه از عايشه نقل شده قبول دارند و سخناني از عايشه كه با سخن امامان معصوم منافات داشته باشد، پذيرفتني نمي دانند. شيعيان امامان را معصوم و معيار حق مي دانند و سخن ديگران را تا زماني كه همراستا با سخن امامان باشد، مي پذيرند و هر گاه منافات داشته باشد، سخن آنان را نمي پذيرند.

باسمه تعالی با سلام وارزوی سلامتی و موفقیت سوالی از محضرشما دارم درکتاب معراج السعاده مرحوم نراقی به مطلبی برخوردم که امید است راهنمایی ام بفرمایید . درباب مفاسد پیروی از شهوت امده است : " ..... چنان آتش شوق و محبت خدا در کانون سینه همایونش افروخته بود که اگر گاهگاهی آبی بر آن نریختی دل او آتش گرفتی و از آنجا سرایت به جسم مبارکش کردی واجزای وجود مسعودش را از هم پاشیدی و.. ..... به این جهت آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ایشان مشغول ساختند که فی الجمله التفاتی به دنیا از برای او همیشه باشد و از کثرت استغراق در لجه بحر شوق الهی منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد و به این جهت بود که هرگاه کثرت استغراق او را فراگرفتی و از باده انس سرشار گشتی دست مبارک بر ران عایشه می زد و می فرمود : ( کلمینی یا حمیرا اشغلینی یا حمیرا) یعنی ای حمیرا با من سخن گوی و مرا مشغول دنیا کن و........ حال با توجه به آنچه مذکورشد ،آیا این مطالب درست است و در صورت درست بودن آیا نعوذبالله پیامبر شهوتران معرفی نشده اند !؟ واگر افرادی فقط این قسمت مطلب را گرفته ودایم به آن تاکید دارند چه جوابی بدهیم ؟ با تشکر

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
اساسا اين جمله نقل شده در معراج السعاده نراقي از کتاب احياء العلوم ابو حامد غزالي سني گرفته شده است. پيش از غزالي چنين حديثي در هيچ يک از منابع حديثي سني و شيعي نقل نشده است.
علامه الفتني سني متوفاي 986 نويسد: اين مطلبي را که غزالي نقل کرده هيچ اصل و ريشه‌اي ندارد. (1)
علامه زين ابوالفضل عبدالرحيم بن الحسين العرفي متوفاي 806 در کتاب «تخريج ما في الاحياء من الاخبار» مي‌نويسد: براي اين حديثي را که ابوحامد غزالي به پيامبر اکرم (ص) نسبت داده من هر چه در منابع حديثي گشتم، اصل و اساسي براي آن پيدا نکردم. (2)
علامه سيد مرتضي عسکري از علماي شيعه معاصر نيز مي‌گويد: من اين حديثي را که برخي از عرفا از ابوحامد غزالي نقل کرده‌اند بعد به توجيه عارفانه آن پرداخته اند ، خيلي تفحص کردم اما سند و ريشه‌اي براي آن نيافتم. چون اصل و اساس نداشته تا من آن را پيدا کنم. زيرا پيامبر اکرم (ص) چنين حرفي را نزده است. اين مطلب از جعليات و ساخته هاي شخص غزالي است. او اين حديث را جعل کرده ، بعد به دروغ و افتراء آن را به پيامبر نسبت داده است. اين اولين يا آخرين افتراء غزالي نيست بلکه او به خيال خودش با قصد تقرب به خدا و جهت تربيت و تهذيب نفس اهل سلوک از اين جعليات و افترائات زياد دارد.
علامه عسکري سپس مي‌نويسد: و نحن لا نشک ان الغزالي کتب ما کتب في الاحياء من کل کتب و افتراء و تدليس احتسابا للخير و بقصد التقرب الي الله في تربيته السالکين اليه (3)
يعني ما شک و ترديد نداريم که غزالي در کتاب احياء العلوم خود، از هر کتابي مطلبي ديده آن را نوشته است بدون آن که به راست و دروغ بودن آن کاري داشته باشد. بلکه در اين کتاب مطالب افتراء آميز و غير واقعي و بي‌اصل و ريشه آورده است. تا بتواند از طريق باطل و اين مطالب دروغين کساني را که قصد سير و سلوک الي الله را دارند، هدايت نمايد. او اين عمل را خير و پسنديده مي داند و عامل نزديکي و تقرب به سوي خدا مي‌پندارد .
در حالي که از نظر شيعه و ائمه طاهرين عليهم السلام عملي ارزشمند است که هم هدف فاعلي آن نزديکي به خدا باشد (حُسن فاعلي) و هم راه و عمل بر اساس دستور خدا و رسول باشد (حُسن فعلي) هيچ گاه از راه باطل و دروغ و افتراء نمي‌توان ديگران را به سوي حق و راستگويي و صداقت هدايت کرد.
پي‌نوشت‌ها:
1.الفتني السني، تذکره الموضوعات، ص 196.
2.علامه سيد مرتضي عسگري، احاديث ام المومنين عايشه، ج 2 ص 25.
3.همان، ص 26.

صفحه‌ها