عایشه

ظاهرا مراد شما آيه 11 سوره نور است (1) كه به آيه افك معروف شده است.

مسئله إفك در آيات11 تا 16 سوره نور بيان شده و از ظاهر اين آيات و قراين و شواهد استفاده مي‏شود كه در عصر پيامبر (ص) تهمت ناروايي (در مورد عمل منافي عفت) به شخصي زده شده بود كه در جامعه‏ آن روز مدينه آبروي او از اهميت ويژه‏اي برخوردار بوده است به طوري كه گروهي از منافقان تلاش كردند به اين تهمت و شايعه دامن بزنند و به نفع خويش و به زيان جامعه‏ اسلامي از آن بهره ببرند.

مفسران قرآن در مورد اين آيات شأن نزول‏هايي حكايت كرده و گفته‏اند اين تهمت به يكي از زنان پيامبر (ص) وارد شده بود. معمولًا اهل سنت اين حكايت را در مورد عايشه حكايت مي‏كنند به اين صورت كه وي در جنگ بني المصطلق همراه پيامبر (ص) بود و از لشكريان جدا افتاد و روز بعد به همراه يك نفر به لشگرگاه رسيد و منافقان هم‏چون عبداللَّه بن ابي‏سلول در اين مورد شايعاتي ساختند و سبب ناراحتي پيامبر(ص) و اختلاف در جامعه شدند و عايشه بيمار شد و در نهايت اين آيات فرود آمد و او را مبرا دانست.(2)

 و در برخي احاديث شيعه نيز آمده است كه اين آيات در مورد ماريه‏ي قبطيه است كه عايشه در مورد فرزندش ابراهيم گفت كه اين فرزند از جريح قبطي است و پيامبر (ص) علي (ع) را به سراغ او فرستاد و معلوم شد كه جريح آلت مردانگي ندارد.(3)

 البته متن هر دو شأن نزول اشكالاتي دارد كه با شأن پيامبر (ص) و عصمت او ناسازگار است. (4)

در هر صورت و بر فرض كه اين تهمت به عايشه زده شده باشد باز هم اين آيه فضيلتي را براي عايشه اثبات نمي كند. زيرا آيات فوق مي گويد كه عايشه زنا نكرده است. آيا اين امتيازي براي وي به حساب مي آيد؟

 مگر ساير همسران پيامبر  به اين گناه آلوده بودند كه آلوده نبودن عايشه براي او امتيازي محسوب شود؟!

از سوي ديگر وي همسر پيامبر اسلام (ص) بوده و به سبب لزوم حفظ شان پيامبر (ص) لازم بوده كه اين آيات نازل شود و از انتساب اين تهمت هاي ناروا به بيت پيامبر (ص) جلوگيري شود چرا كه حفظ آبروي پيامبر (ص) حفظ آبروي اسلام در طول تاريخ است.

به مناسبت اين بحث لازم است متذكر شويم كه دشمنان اسلام و حاميان تفرقه همانطوري كه هميشه نيت شان به هم زدن وحدت مسلمين و در نتيجه از بين بردن اسلام بوده است، در اين داستان نيز سعي نموده اند كه با ساخته و پرداخته نمودن تهمتي، اجتماع مسلمين را بر هم زنند و شيعيان را متهم كنند به اينكه العياذ بالله به عايشه همسر پيامبر نسبت زنا مي دهند. در حالي كه در هيچ كتابي از كتب معتبر شيعه چنين چيزي به چشم نمي خورد و اين حرف دروغي  بيش نيست چنانچه آلوسي از مفسرين معروف اهل سنت از اين حقيقت پرده برمي دارد و مي نويسد:

« ونسب للشيعة قذف عائشة رضي الله تعالي عنها بما براها الله تعالي منه وهم ينكرون ذلك اشد الانكار وليس في كتبهم المعول عليها عندهم عين منه ولا اثر اصلا.»(5)

«به شيعه نسبت مي دهند كه به عايشه تهمت فحشا مي زنند در حالي كه شيعيان اين امر را شديدا انكارمي كنند و چنين نسبتي را قبول ندارند و كوچكترين اثري از چنين تهمتهايي ( نسبت به عايشه و... ) در كتب معتبر و مورد قبول شيعه يافت نمي شود.»

پي نوشت ها:

1. «إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ» «مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهي (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند. امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند و از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظيمي براي اوست.»

2. ر.ك: سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404ق، ج‏5، ص 24.

3. ر.ك: بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج‏4، ص 52 .

4. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏14، ص391.

5. آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق، ج‏9، ص 318.

مطابق با نصّ صريح كتاب خدا، همه زنان پيامبر(ص)"ام المومنين" هستند

مطابق با نصّ صريح كتاب خدا، همه زنان پيامبر(ص)"ام المومنين" هستند كه از طرف خداي متعال به عنوان مادر به مومنين معرفي شده اند آن طور كه در آيه ذيل آمده است.

"النَّبِيُّ أَوْلي‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ ..."(1)

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران مؤمنان محسوب مي‏شوند...

زناني كه به نكاح رسول خدا(ص) در مي آمدند از باب احترامي كه به دليل ازدواج با پيامبر براي شان پيدا مي كردند به عنوان "ام المومنين" خطاب مي شدند يعني مادر مومنين و مسلمانان موظف بودند كه با اين گونه زنان برخوري احترام آميز داشته باشند و نيز ازدواج ديگر افراد با ايشان به حكم مادري ممنوع بود،همان طور كه اين قانون است همه انسان ها بايد به مادر خود احترام خاصي بگذارند و همواره حرمت او را حفظ كنند. پس اگر بخواهيم يكي از دلايل تعبير به مادر بودن زنان پيامبر را نسبت به مومنين بيان كنيم از باب احترامي است كه اصولا مقام مادر دارد و مي بايست اين احترام حفظ شود.

در تفاسير نوشته شده است:

اين كه زنان رسول خدا(ص) مادران امت اند، حكمي است شرعي و مخصوص به آن جناب، و معنايش اين است همان طور كه احترام مادر، بر هر مسلماني واجب و ازدواج با او حرام است، هم چنين احترام همسران رسول خدا صلوات الله عليه بر همه آنان واجب، و ازدواج با آنان بر همه حرام است، و در آيات بعد(سوره احزاب،آيه پنجاه و سه ) به مساله حرمت نكاح با آنان تصريح نموده و مي‏فرمايد" وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً" و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسري خود درآوريد.(2)

با اين حساب كلي كه همه همسران رسول خدا(ص) مقام مادري مومنين را داشتند عايشه هم كه جزء همسران پيامبر بود نمي تواند از اين قانون كلي الهي مستثني باشد و اگر بنا باشد احترامش حفظ شود فقط به همين دليل است به گونه اي كه در باره حوادث  جنگ جمل نوشته اند:

پس از آن كه علي(ع)(در جنگ جمل) جنگ جويان عايشه را كشت و عايشه اسير شد،فرمود: حرمت و احترام عايشه هم چنان باقي است.(3)

به هر حال وقتي ايشان نيز به عنوان مادر به مومنين و به طور كلي مسلمانان معرفي شدند، جداي از احوال شخصي كه داشتند، حرمت شان حفظ شد.

به طور مسلم اين موضوع پذيرفته شده است كه حتي يك مادر گناه كار هم مادر است و حرمتي دارد كه نبايد شكسته شود.

پي نوشت ها:

1. سوره احزاب،آيه 6.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر،قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏16، ص 414.

3. خاني رضا و رياضي حشمت الله، ترجمه تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، تهران، انتشارات مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پيام‏ نور، سال 1372 ه ش، چاپ اول،  ج‏11، ص 449.

آيه 11 و 12 سوره نور در باره تهمت پراكني مسلمانان به زني مسلمان مي باشد.

آيه 11 و 12 سوره نور در باره تهمت پراكني مسلمانان به زني مسلمان مي باشد. بنا بر اين آيات افراد جامعه اسلامي از زن و مرد محترم اند و بايد حرمتشان حفظ شود و كسي حق تهمت زدن به آنان بخصوص تهمت فحشاء  را ندارد. مگر اين كه با آوردن چهار شاهد عادل ، فحشاي ادعايي را ثابت كند و گر نه به جرم "قذف = تهمت فحشاء زدن " محكوم به حد و تنبيه و كيفر مي شود.

متاسفانه در زمان پيامبر به زن مسلماني بدون وجود چهار شاهد تهمت فحشاء زده شد و افراد مسلمان به جاي اين كه در مقابل اين تهمت زني قد علم كنند و از تهمت زننده شاهد خواسته و در صورت نبود شاهد ، تهمت زده شده را پاك شمرده و تهمت زنندگان را طرد كنند و توبيخ نمايند ، اين تهمت ظالمانه را تلقي به قبول كردند و آن را پخش نمودند و در اين ظلم شريك گشتند و اين آيات در توبيخ جماعت شركت كننده در اين ظلم نازل شد.

در اين آيات نه نامي از تهمت زده شده برده شده است و نه تمجيد خاصي از او گرديده است و فقط مردان و زنان با ايمان توبيخ شده اند كه چرا پاكدامني آن زن را بدون بينه رد كردند و او را مرتكب فحشاء شمردند و در پراكندن اين تهمت و گناه عظيم شركت جستند و حسن ظن خود را وانهادند و نگفتند اين تهمت بهتاني عظيم و گناهي بزرگ است و چرا از تهمت زنندگان شاهد نطلبيدند و با نبود شاهد آنان را دروغگو نشمردند و... ؛ توجه كنيد:

«إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبينٌ لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فيما أَفَضْتُمْ فيهِ عَذابٌ عَظيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ ؛ (1)

مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهي (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند و از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظيمي براي اوست! چرا هنگامي كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسي كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشكار است؟! چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند! و اگر فضل و رحمت الهي در دنيا و آخرت شامل شما نمي‏شد، بخاطر اين گناهي كه كرديد عذاب سختي به شما مي‏رسيد! به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مي‏گرفتيد، و با دهان خود سخني مي‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مي‏پنداشتيد در حالي كه نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامي كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم خداوندا منزّهي تو، اين بهتان بزرگي است»؟! خداوند شما را اندرز مي‏دهد كه هرگز چنين كاري را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد! و خداوند آيات را براي شما بيان مي‏كند، و خدا دانا و حكيم است».

پس اين آيات در مورد تهمت بر هر كس نازل شده باشد ، هيچ فضيلتي براي او ثابت نمي كند و فقط و فقط توبيخ مسلماناني است كه تهمت به زنان پاكدامن را بدون بينه شرعي پذيرفته و براي ديگران نقل مي كنند.

در روايات هم اختلاف است كه آيات در مورد چه كسي نازل شده " عايشه همسر رسول خدا يا ماريه" كه او نيز همسر پيامبر و مادر فرزند او بود و بنا به روايات در مورد هر دو هم تهمت پراكني اتفاق افتاده و ما در اينجا در صدد نيستيم كه بگوييم شأن نزول، جريان تهمت بر عايشه نيست بلكه حرف ما اين است كه بر فرض كه اين آيات ناظر به جريان تهمت زني به عايشه هم باشد، هيچ فضيلتي براي او ثابت نمي كند زيرا عايشه مانند ديگر همسران پيامبر (كه قطعا پاكدامن و مبرا از فحشايند) و مانند ديگر زنان جامعه اسلامي مرتكب فحشاي آشكار نشده و كسي شاهد و بينه اي بر اين كه او مرتكب چنين خطايي شده ، نداشته است ولي به دلايلي از طرف عده اي خدانشناس مورد تهمت قرار گرفته و افراد جامعه موظف بوده اند با اين تهمت مقابله كنند و بر پاكدامني او اصرار ورزند و از تهمت زنندگان شاهد بخواهند و با نبود شاهد ، آنان را طرد كنند و اجازه تهمت پراكني ندهند و ...

علاوه بر اين كه به اعتقاد غالب مسلمانان و بخصوص شيعيان همسران و دختران پيامبران نبايد اهل فحشاء باشند؛ زيرا اگر چنين باشد سبب لكه دار شدن حرمت پيامبر شده و اطمينان به او سلب مي گردد.

خلاصه شك نيست كه عايشه و ديگر همسران رسول خدا به او ايمان آورده و پاكدامن بوده اند؛ ولي اين بدان معنا نيست كه براي هميشه مصون از خطا و انحراف و گناه باشند.

عايشه و ديگر همسران رسول خدا اگر تا آخر عمر بر ايمان و تقوا و عهدي كه با پيامبر بسته اند كه از چارچوب ايمان و تقوا خارج نشوند، پايبند مانده باشند، محترم اند و محبوب ولي اگر در زمان پيامبر با رفتارهاي غلط خود ايشان را آزار داده باشند و يا بعد از وفات رسول خدا از چارچوبي كه ايشان برايشان ترسيم كرده، خارج شده و مرتكب ظلم به اهل بيت پيامبر و كتمان حق و شركت در انحراف جامعه و ... شده باشند، به حكم قرآن مستحق لعن و نفرين اند.

شيعه به دلايل محكم قرآني و روايي و تاريخي بر اين باور است كه عايشه هم در زمان پيامبر و هم بخصوص بعد از وفات پيامبر مرتكب ظلم به اهل بيت و كتمان حق و شركت در به انحراف كشيدن جامعه اسلامي شده است و به اين جهت به خود اجازه مي دهد به حكم قرآن او را نفرين كند و كساني كه مخالفند بايد بتوانند با ادله محكم اعتقاد شيعه را باطل كرده و ايمان و پايبندي او تا آخرين لحظات عمر را ثابت كنند.

پس پاكدامن بودن زنان به معناي اين نيست كه اينها از هر گناهي مبرايند و هيچ عيب و نقصي نداشته اند مگر در اول سوره تحريم برخي از زنان پيامبر به خاطر اذيت كردن او شديدا مذمت نشدند؟ مگر در همان سوره نيامده كه برخي از زنان راز پيامبر را فاش كردند ...؟!

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 11- 18. 

عايشه و ديگر همسران رسول خدا به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند

عايشه و ديگر همسران رسول خدا به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند و واجب الاحترامند و همه مسلمانان موظف اند در زمان حيات و بعد از مرگ آنان، حرمتشان را حفظ كنند. در آيه ششم سوره احزاب پس از اينكه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوري مي‏گردد، تصريح مي‏شود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» (و ازواجه امهاتهم)

در اينجا چند سؤال مطرح است:

1ـ چرا به عنوان «مادر» معرفي مي‏شوند؟

2ـ آيا احكام مادر بودن آنان مساوي با احكام ساير مادران است يا در بعضي احكام شريكند؟

3- آيا مادر همه زنان و مردان مؤمنند يا فقط مادري نسبت به مردان است؟

در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلي «ظهار» تصريح مي‏كند: هر گاه مردي همسرش را «ظهار» كرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بي‏اثر است و همسر به منزله مادرش نمي‏گردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه مي‏كند:

إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئي وَلَدْنَهُم(1)

مادران‏شان فقط زناني هستند كه آنان را به دنيا آورده‏اند.

بنابراين، تمام احكام مادري فقط براي زني ثابت است كه انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگري در اين حكم با وي شريك نمي‏گردد. خداوند چون قانونگذار است، مي‏تواند كسان ديگري را به «منزله مادر» معرفي كند. وقتي كسي به منزله مادر معرفي مي‏شود، معنايش اين است كه بعضي آثار مادري در حق وي جاري مي‏گردد. آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفي مي‏كند. با توجه به سياق آيات كه در صدد معرفي شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسري با وي مورد توجه قرار گرفته‏اند، معلوم مي‏شود معرفي آنان به عنوان «مادران مؤمنان»، نه به عنوان شأني معنوي، بلكه فقط براي حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد كه «اهل بيت» آن بزرگوار كه همرنگ اويند، مورد عنايت خاص قرار مي‏گيرند و برگزيده مي‏شوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفي مي‏گردد و همسران وي به عنوان مادر شمرده مي‏شوند، كه واجب‏الاحترام مي‏باشند.

اما مادر، هم واجب‏الاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است و بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش كامل داشته باشد و فرزندان مي‏توانند اگر مادر بدون پوشش كامل بود، به وي نگاه كنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، ازدواج فرزندان او كه خواهر و برادرند، با  هم حرام مي‏باشد. حالا كه همسران پيامبر(ص) به عنوان مادر معرفي شده‏اند، كدام يك از احكام بالا در مورد آنها جاري است؟

حكم اوّل كه قطعا جاري است، زيرا اوّلين چيزي كه در باره مادر به ذهن مي‏رسد، وجوب احترام اوست. وقتي به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفي مي‏گردند، پس وجوب احترام همسران قطعي است، از اين‏رو اين مطلب در هيچ آيه ديگري تكرار نشده، مسلّم فرض شده است.

اما اين آيه هيچ حكم ديگري را در مورد آنها ثابت نمي‏كند، زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده‏اش مي‏باشد، و اين مقام با جواز كشف حجاب زنان رسول خدا و با حكم ارث‏بري دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاري و مناسبت ندارد.

علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلكه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويي با مؤمنان مأمور شده‏اند، همچنان كه مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شده‏اند. پس مادر بودن آنها نه تنها لزوم پوشش را نفي نكرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلكه حفظ حرمتِ بيشتري را طلب كرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويي گشتند.

ارث‏بري هم به حكم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب اللّه‏» نفي شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمي‏برند، همچنان كه مؤمنان از آنان ارث نمي‏برند.

فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمي‏شوند و با آنان محرم نيستند، از اين‏رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتي ديگر، مي‏توانند با آنها ازدواج كنند، همچنان كه امام علي(ع) با حضرت زهرا ازدواج كرد.

وقتي محرميت در بين نباشد، به نظر مي‏رسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق دادن زنان توسط ايشان، مي‏توان با آنها ازدواج كرد، چه اينكه حكم مادري فقط براي حفظ حرمت پيامبر بود، و ظاهرا چون از به منزله مادر بودن ،حرمت ازدواج استفاده نمي شود، حرمت ازدواج با آنان، جداگانه ذكر مي‏شود: «و لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا»(2)

پاسخ پرسش سوم:

وقتي حكم مادري فقط بزرگداشت و احترام و حرمت‏گذاري همسران را لازم مي‏گرداند و ربطي به حرمت ازدواج با آنان ندارد(و حرمت ازدواج دليل جداگانه دارد)، پس اين حكم، كلي و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند و بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حكم مادري ندارند.

البته "مادر مؤمنان بودن" براي همسران رسول خدا فقط يك اعتبار دنيوي بود و هيچ مقام و شرافت معنوي و اخروي براي آنان ثابت نمي‏كرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اين‏رو اين حكم مطلق بيان شد و قيدي در آن ذكر نشد (و ازواجه امهاتهم)

اگر شرافت و مقام معنوي بود، به صالح بودن آنان مقيد مي‏گشت.

اين زنان تا وقتي كه همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نكاح آنان را فسخ نكرده باشد، واجب‏الاحترام مي‏باشند و وجوب احترام آنها حتي پس از مرگ پيامبر تداوم دارد.

اين مادران حتي اگر مادران صالحي نباشند و مرتكب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادري براي آنان ثابت است و حفظ حرمت‏شان بر همه مؤمنان واجب. همچنان كه نسبت به مادر واقعي، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتي اگر گناهكار يا كافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر كافر مي‏گويد:

وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفا(3)

به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش كرديم ... و اگر كوشش كردند تا چيزي را بدون علم، شريك من قرار دهي [در اين مورد] از آنان پيروي مكن اما در دنيا با آنان به شايستگي همنشيني كن.»

پس همچنان كه حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعي، با گناهكار بودنش ساقط نمي‏شود، همسران پيامبر هم كه به منزله مادر هستند، تا زماني كه اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حكم تعظيم آنان وجود دارد، پس مقيد كردن عنوان مادري مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامي كه صالح باشند»، دليل محكم ندارد و قابل قبول نيست و بنا بر آيه فوق عايشه "ام المؤمنين" است وحفظ حرمتش واجب.

ولي وجوب حفظ حرمت عايشه به اين بدان معنا نيست كه در تاريخ دخل و تصرف بيجا كنيم و اگر مرتكب خلافي شده اند، آن را كتمان كنيم و او را تقدسي بالاتر از آنچه داشته، ببخشيم .

همين قرآني كه همسران پيامبر را "مادران مؤمنان" معرفي مي كند و آنان را واجب الاحترام مي شمارد، در مورد بعضي از اين همسران مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏(4)

اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‏كني؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِه‏(5)

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه وي آن را افشا كرد...

إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ(6)

اگر شما (دو همسر پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهاي شما دو نفر از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.

عَسي‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا(7)

اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت‏كننده، زناني غير باكره و باكره!

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ (8)

خداوند براي كساني كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد مي‏شوند!»

در اين آيات به صراحت سخن از بعضي زنان پيامبر رفته كه با سخت گيري بر پيامبر، ايشان را وادار كردند براي جلب رضايتشان عملا و با قسم، حلال خدا را بر خود حرام كند كه خدا به دفاع از پيامبر وارد شده و ايشان را به شكستن آن قسم امر مي كند.

همچنين صراحت دارد كه ايشان رازي را با يكي از همسرانش در ميان گذاشته، ولي آن همسر راز پيامبر را افشا كرده است.

و به صراحت مي فرمايد دو نفر از همسران رسول خدا از حق منحرف شده و بر عليه رسول خدا همدست شدند و خداوند اعلام مي كند كه در قبال آنان، خودش و جبرئيل و صالح مؤمنان پشتيبان پيامبر است و آن دو را به توبه فرامي خواند وبه آن دو و بقيه همسران پيامبر كه بر ايشان منت مي گذاشتند و طلبكارانه برخورد مي كردند، مي گويد اگر پيامبر شما را طلاق دهد، خداوند زناني دوشيزه و بيوه كه مطيع و تسليم خدا و پيامبر باشند، روزي اش مي كند و  در آخر هم براي هشدار به آن دو، دو نفر از همسران پيامبران پيشين يعني نوح و لوط را مثل مي زند كه با اين كه همسر پيامبر بودند، ولي همسري پيامبر دردي از آنان دوا نكرد و از جهنميان گرديدند.

در آياتي ديگر باز هم خطاب به همسران رسول خدا مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيما يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرا وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريما يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏(9)

اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي‏خواهيد بياييد با هديه‏اي شما را بهره‏مند سازم و شما را بطرز نيكويي رها سازم! و اگر شما خدا و پيامبرش و سراي آخرت را مي‏خواهيد، خداوند براي نيكوكاران شما پاداش عظيمي آماده ساخته است.» اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است. و هر كس‏ از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم. اي همسران پيامبر! شما همچون يكي از زنان معمولي نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد پس به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد! و در خانه‏هاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد.

بنا بر اين از ديدگاه قرآن زنان پيامبر گر چه به خاطر انتساب به ايشان واجب الاحترامند، اما خودشان به خودي خود انسان هايي هستند كه ممكن است خطا و گناهي مرتكب شده باشند و معصوم نيستند و بالاتر از چون و چرا نمي باشند و بيان تاريخ زندگي آنها منجر به سخن گفتن از خوبي ها و بدي هاي آنان مي شود .

در قرآن آيه اي در مدح عايشه نداريم و بعض آيات بالا (آيات سوره تحريم) در مذمت او و بعض همسران ديگر پيامبرند.

پي نوشت ها:

1. مجادله(58)آيه2.

2. احزاب(33)آيه53.

3. لقمان(31)آيه15.

4. تحريم(66) آيه1.

5. همان، آيه3. 

6. همان، آيه4.

7. همان، آيه5.

8. همان، آيه10.

9. احزاب(33)آيه28-33.

اين كه گفته ايد كه آيه نازل شد كه هر كس به زنان پيامبر تهمت بزند ...

اين كه گفته ايد كه آيه نازل شد كه هر كس به زنان پيامبر تهمت بزند ...، چنين چيزي در قرآن نداريم و چنين آيه اي نازل نشده است.

آنچه نازل شده، آيات افك است كه مربوط به تهمت زدن به زنان پاكدامن است:

مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند، گروهي (متشكّل و توطئه‏ گر) از شما بودند. امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است. آن ها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند . از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت ،عذاب عظيمي براي اوست! چرا هنگامي كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسي كه همچون خود آن ها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشكار است؟! چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند.  اگر فضل و رحمت الهي در دنيا و آخرت شامل شما نمي‏شد، به خاطر اين گناهي كه كرديد ،عذاب سختي به شما مي‏رسيد! به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مي‏گرفتيد، و با دهان خود سخني مي‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مي‏پنداشتيد در حالي كه نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامي كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم . خداوندا منزّهي تو، اين بهتان بزرگي است»؟ خداوند شما را اندرز مي‏دهد كه هرگز چنين كاري را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد!(1)

اين آيات ناظر به جرياني است كه زني مؤمن و پاكدامن از جانب جمعي به ظلم مورد بهتان واقع شده بود . مؤمنان هم به جاي اين كه اين اتهام را تكذيب كنند و  حسن ظن و گمان داشته باشند، به نقل و پخش اين شايعه اقدام نمودند. خداوند در اين آيات با شدت اين اتهام زني و سكوت يا شركت در پخش آن را تقبيح مي كند .

عالمان سني و جمعي از عالمان شيعه اين آيات را در شأن عايشه از همسران رسول خدا مي دانند. عالمان اهل سنت نزول اين آيات را به عنوان "بزرگ ترين فضيلت " عايشه ذكر مي كنند.

در اغلب كتاب‏هايي كه در زمينه شرح حال عايشه نوشته شده است، مشابه اين عبارت به چشم مي خورد:

اگربراي عايشه فضيلتي جز واقعه افك نبود، همين براي اثبات فضل و بزرگواري او كافي بود، زيرا در شأن او آيه‏اي نازل شد كه تا قيامت خوانده مي‏شود. (2)

 به يكي از همسران يا ام ولدهاي (3) رسول خدا صلي الله عليه و آله تهمت زده شد . افرادي از منافقان  تهمت را بين مردم منتشر كردند و قضيه دهان به دهان نقل شد، سپس آياتي از سوره نور نازل شد . خداوند، ضمن تقبيح و توبيخ كساني كه اين شايعه را ساخته و منتشر كردند، حكم افك را نيز بيان كرد.

در كتاب‏هاي روايي اهل سنت، از عايشه نقل شده است كه پيامبر در سفري براي جنگ، به قيد قرعه مرا همراه خود برد. چون دستور حجاب نازل شده بود،  در هودجي سوار شده، منزل گرفتم. به هنگام بازگشت، در يكي از منزلگاه‏ها براي قضاي حاجت از هودج خارج شدم .بعد از قضاي حاجت متوجه شدم كه گلوبندم افتاده است. به دنبال آن مي گشتم كه لشكر حركت كرد . مأمورين به خيال اين كه من درون هودج هستم، آن را بر پشت شتر گذاشتند و حركت كردند. وقتي گلوبندم را يافتم و برگشتم، لشكر رفته بود و من در آن جا به انتظار افراد ماندم تا خوابم برد.

صفوان بن معطل سلمي كه مأمور بود ،از عقب لشكر حركت كند، مرا ديد و شناخت و به همراه خود به مدينه آورد (تا آخر حديث).

اما در مورد اين روايات و فضيلتي كه براي عايشه مدعي شده‏اند، بايد گفت:

 روايات مربوط به اين واقعه كه در كتب حديث اهل سنت فراوان است، متضمن تناقضات آشكاري است كه صحت آن روايات را جدّاً مورد ترديد قرار مي دهد. (4)

 آيات سوره نور (آيه 11- 20) فقط شاهد برائت شرعي متهم است، آن هم از آن گناه خاص، نه طهارت و پاكي او از هر گناه و اين اثبات فضيلت براي متهم نيست، بلكه نفي رذيلت خاص از او است.

 اين آيات بيش تر ناظر به ردّ تهمت از ساحت پيامبر(ص) است . مي‏خواهد ساحت مقدس آن بزرگوار را از اين كه دامن خانواده اش به ناپاكي آلوده باشد، منزّه بشمارد.  آيات اثبات كننده فضيلت براي رسول خداست، نه براي عايشه.

غالب عالمان شيعه معتقدند كه آيات افك در شأن ماريه قبطيه نازل شده كه از طرف بعضي از همسران رسول خدا و چند نفر ديگر مورد تهمت قرار گرفت كه با مأبور كه پيرمردي مجبوب بود، (5) زنا كرده است . پيامبر بعد از شنيدن اين تهمت‏ها ، براي اين كه برائت واقعي ماريه ثابت شود، به امام علي عليه السلام دستور داد تا جريان مابور را پيگيري كند .  امام موظف شد اگر دليلي بر بي گناهي مأبور يافت، او را نكشد. وقتي امام علي به طرف  او رفت، او فرار كرد و از نخل بالا رفت. امام ناخودآگاه مشاهده كرد كه او اصلًا آلتِ تناسلي ندارد . اتهامي كه به او زده شده، نمي تواند واقعيت داشته باشد. از طرف ديگر، آيات هم نازل شد و تهمت زنندگان را به شدت توبيخ كرد.

بنا بر اين آيات نازل شده تهمت زننده به زن مؤمن را گناهكار مي داند .تهمت زننده به زن پيامبر با توجه به وظيفه حرمت نگهداري نسبت به پيامبر گناهكار تر است.

چه آيات افك در باره عايشه نازل شده باشد يا نه، در هر حال ايشان و ديگر همسران پيامبر از اين جهت پاكدامن بودند و تهمت زدن به آنان از بزرگ ترين گناهان است.

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 11- 17.

2. در المنثور في طبقات ربات الخدور،زينب فواز عاملي، ص283.

3. "ام ولد" به كنيزي گفته مي شود كه از مولايش صاحب فرزند شده باشد.

4.  حديث الفك، جعفر مرتضي عاملي؛ ترجمه الميزان، ج15،ص137-148.

5. "مجبوب" به كسي گفته مي شود كه هيچ كدام از آلت تناسلي مردانه و زنانه را ندارد. 

در آيه ششم سوره احزاب پس از اين كه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوري مي‏گردد، تصريح مي‏شود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» . (و ازواجه امهاتهم)

در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلي «ظهار» تصريح مي‏كند: هر گاه مردي همسرش را «ظهار» كرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بي‏ اثر است و همسر به منزله مادرش نمي‏گردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه مي‏كند: « إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئي وَلَدْنَهُم ؛ (1) مادران‏شان فقط زناني هستند كه آنان را به دنيا آورده ‏اند».

بنا بر اين آيه، تمام احكام مادري فقط براي زني ثابت است كه انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگري در اين حكم با وي شريك نمي‏گردد. خداوند چون قانون گذار است، مي‏تواند كسان ديگري را به «منزله مادر» معرفي كند. وقتي كسي به منزله مادر معرفي مي‏شود، معنايش اين است كه بعضي آثار مادري در حق وي جاري مي‏گردد.

آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفي مي‏كند. با توجه به سياق آيات كه در صدد معرفي شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسري با وي مورد توجه قرار گرفته ‏اند، معلوم مي‏شود معرفي آنان به عنوان «مادران مؤمنان»، نه به عنوان شأني معنوي، بلكه فقط براي حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد كه «اهل بيت» آن بزرگوار مورد عنايت خاص قرار مي‏گيرند و برگزيده مي‏شوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفي مي‏گردد و همسران وي به عنوان "مادر" شمرده مي‏شوند، كه واجب‏ الاحترام مي‏باشند.

اما مادر، ( مادري كه انسان را به دنيا آورده) هم واجب ‏الاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است و بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش كامل داشته باشد و فرزندان مي‏توانند اگر مادر بدون پوشش كامل بود، به وي نگاه كنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، ازدواج فرزندان او كه خواهر و برادرند، با  هم حرام مي‏باشد.

حالا كه همسران پيامبر (ص) به عنوان مادر معرفي شده‏اند، كدام يك از احكام بالا در مورد آن ها جاري است؟

حكم اوّل كه قطعا جاري است، زيرا اوّلين چيزي كه در باره مادر به ذهن مي‏رسد، وجوب احترام اوست. وقتي به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفي مي‏گردند، پس وجوب احترام همسران قطعي است، از اين‏رو اين مطلب در هيچ آيه ديگري تكرار نشده، مسلّم فرض شده است.

اما اين آيه هيچ حكم ديگري را در مورد آن ها ثابت نمي‏كند ؛ زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده ‏اش مي‏باشد، و اين مقام با جواز كشف حجاب زنان رسول خدا و با حكم ارث‏بري دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاري و مناسبت ندارد.

علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلكه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويي با مؤمنان مأمور شده ‏اند، همچنان كه مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شده‏ اند. پس مادر بودن آن ها نه تنها لزوم پوشش را نفي نكرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلكه حفظ حرمتِ بيشتري را طلب كرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويي گشتند.

ارث‏بري هم به حكم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب اللّه‏» نفي شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمي‏برند، همچنان كه مؤمنان از آنان ارث نمي‏برند.

فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمي‏شوند و با آنان محرم نيستند، از اين‏رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتي ديگر، مي‏توانند با آن ها ازدواج كنند، همچنان كه امام علي (ع) با حضرت زهرا ازدواج كرد.

وقتي محرميت در بين نباشد، به نظر مي‏رسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق دادن زنان توسط ايشان، مي‏توان با آن ها ازدواج كرد، چه اين كه حكم مادري فقط براي حفظ حرمت پيامبر بود، و ظاهرا چون   به منزله مادر بودن، حرمت ازدواج استفاده نمي شود، حرمت ازدواج با آنان، جداگانه ذكر مي‏شود: «و لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا» .(2) (در ادامه وجه اين حرمت را ذكر مي كنيم).

وقتي حكم مادري فقط بزرگداشت و احترام و حرمت‏گذاري همسران را لازم مي‏گرداند و ربطي به حرمت ازدواج با آنان ندارد (و حرمت ازدواج دليل جداگانه دارد)، پس اين حكم، كلي و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند . بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حكم مادري ندارند.

البته "مادر مؤمنان بودن" براي همسران رسول خدا فقط يك اعتبار دنيوي بود . هيچ مقام و شرافت معنوي و اخروي براي آنان ثابت نمي‏كرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اين‏رو اين حكم ، به صورت مطلق بيان شد و قيدي در آن ذكر نشد (و ازواجه امهاتهم).

اگر شرافت و مقام معنوي بود، به صالح بودن آنان مقيد مي‏گشت.

اين زنان تا وقتي كه همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نكاح آنان را فسخ نكرده باشد، واجب‏ الاحترام مي‏باشند و وجوب احترام آن ها حتي پس از مرگ پيامبر هم تداوم دارد.

اين مادران حتي اگر مادران صالحي نباشند و مرتكب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادري براي آنان ثابت است و حفظ حرمت‏شان بر همه مؤمنان واجب. همچنان كه نسبت به مادر واقعي، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتي اگر گناهكار يا كافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر كافر مي‏گويد:

« وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفا ؛ (3) به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش كرديم ...  اگر كوشش كردند تا چيزي را بدون علم، شريك من قرار دهي [در اين مورد] از آنان پيروي مكن. اما در دنيا با آنان به شايستگي همنشيني كن ! » .

پس همچنان كه حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعي، با گناهكار بودنش ساقط نمي‏شود، همسران پيامبر هم كه به منزله مادر هستند، تا زماني كه اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حكم گراميداشت آنان وجود دارد، پس مقيد كردن عنوان مادري مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامي كه صالح باشند»، دليل محكم ندارد و قابل قبول نيست.

بنا بر اين : عايشه و ديگر همسران رسول خدا كه به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند، واجب الاحترامند. همه مسلمانان موظفند در زمان حيات و بعد از مرگ آنان، حرمت شان را حفظ كنند، ولي اين بدان معنا نيست كه در تاريخ دخل و تصرف بيجا كنيم . اگر مرتكب خلافي شده اند، آن را كتمان كنيم و به آنان تقدسي بالاتر از آنچه داشته اند، ببخشيم .

قرآن كه همسران پيامبر را "مادران مؤمنان" معرفي مي كند و آنان را واجب الاحترام مي شمارد، در مورد بعضي از  همسران مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم ‏؛ (4) اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‏كني؟!  خداوند آمرزنده و رحيم است؟ » .

« وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِه‏ ؛ (5) (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه وي آن را افشا كرد...» .

« إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ ؛ (6) اگر شما (دو همسر پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دل هاي شما دو نفر از حق منحرف گشته . اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد). زيرا خداوند ياور اوست. همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند» .

« عَسي‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا ؛ (7)اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت‏ كننده، زناني غير باكره و باكره! » .

« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ؛ (8) خداوند براي كساني كه كافر شده ‏اند، به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حال شان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آن ها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد مي‏شوند!» .

در اين آيات به صراحت سخن از بعضي زنان پيامبر رفته كه با سخت گيري بر پيامبر، ايشان را وادار كردند براي جلب رضايت شان عملا و با قسم ، حلال خدا را بر خود حرام كند كه خدا به دفاع از پيامبر وارد شده و ايشان را به شكستن آن قسم امر مي كند .

همچنين صراحت دارد كه ايشان رازي را با يكي از همسرانش در ميان گذاشته، ولي آن همسر راز پيامبر را افشا كرده است.

به صراحت مي فرمايد : دو نفر از همسران رسول خدا از حق منحرف شده و عليه رسول خدا همدست شدند . خداوند اعلام مي كند كه در قبال آنان، خودش و جبرئيل و صالح مؤمنان پشتيبان پيامبر است . آن دو را به توبه فرا مي خواند . به آن دو و بقيه همسران پيامبر كه بر ايشان منت مي گذاشتند و طلبكارانه برخورد مي كردند، مي گويد : اگر پيامبر شما را طلاق دهد، خداوند زناني دوشيزه و بيوه كه مطيع و تسليم خدا و پيامبر باشند، روزي اش مي كند .  در آخر هم براي هشدار به آن دو، دو نفر از همسران پيامبران پيشين يعني نوح و لوط را مثل مي زند كه با اين كه همسر پيامبر بودند ، ولي همسري پيامبر دردي از آنان دوا نكرد و از جهنميان گرديدند.

در آياتي ديگر باز هم خطاب به همسران رسول خدا مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيما يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرا وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريما يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَه؛‏ (9) اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي‏خواهيد ، بياييد با هديه‏اي شما را بهره‏مند سازم . شما را به طرز نيكويي رها سازم!  اگر شما خدا و پيامبرش و سراي آخرت را مي‏خواهيد، خداوند براي نيكوكاران شما پاداش عظيمي آماده ساخته است.» اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است.  هر كس‏ از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت. روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم. اي همسران پيامبر! شما هم چون يكي از زنان معمولي نيستيد . اگر تقوا پيشه كنيد ، به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند،  سخن شايسته بگوييد!  در خانه‏هاي خود بمانيد،  همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد،  نماز را برپا داريد،  زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد» .

بنا بر اين : از ديدگاه قرآن ، زنان پيامبر گر چه به خاطر انتساب به ايشان واجب الاحترامند، اما خودشان به خودي خود انسان هايي هستند كه ممكن است خطا و گناهي مرتكب شده باشند . آن ها معصوم نيستند و بالاتر از چون و چرا نمي باشند.

طبيعي است كه بيان تاريخ زندگي آن ها منجر به سخن گفتن از خوبي ها و بدي هاي آنان مي شود و اين بيان واقعيت و تاريخ است و بي احترامي نيست.

بي احترامي به عايشه يا ديگري و بهتان زدن به او و دشنام دادن به او و كتمان فضايل او و ... - كه ما هيچ كدام از اين كارها را در مورد هيچ مسلماني جايز نمي دانيم  چه رسد به اين كه او همسر پيامبر و مادر مؤمنان و واجب الاحترام باشد - به هيچ وجه جايز نيست.

پرسشگر محترم ! ما شيعيان به حكم قرآن همه همسران پيامبر را "مادر" و "واجب الاحترام" مي دانيم، گر چه به شهادت قرآن و روايات و تاريخ، بعضي از آنان مادران خوبي نبوده اند، ولي خوب نبودن مادر مجوز بي احترامي به او نمي شود. مؤمن بايد مادر را حتي اگر كافر باشد، احترام كند و با او به خوبي رفتار نمايد.

ما گر چه ام المؤمنين عايشه را به خاطر تقابل او با امير المومنين و خليفه ي بر حق پيامبر و به راه انداختن جنگ خونين و پر خسارت جمل ، مادر نامهرباني براي امت مي دانيم ، ولي خود را موظف به حفظ حرمت او دانسته، كساني را كه به ايشان يا هر كدام از ديگر همسران پيامبر بي حرمتي كنند، شايسته مذمت و محكوميت مي شماريم .

پي نوشت ها:

1. مجادله (58) آيه2.

2. احزاب (33) آيه53.

3. لقمان (31) آيه15.

4. تحريم (66) آيه1.

5. همان ، آيه3.

6. همان ، آيه4.

7. همان ، آيه5.

8. همان ، آيه10.

9. احزاب (33) آيه28-33.

اين سخن عايشه (كه گفته آيه اي از قرآن در شأن ما نازل نشده است) نمي تواند مورد استناد ما باشد و دليل نيست كه آيه اي در شأن ابوبكر نازل نشده است

اين سخن عايشه (كه گفته آيه اي از قرآن در شأن ما نازل نشده است) نمي تواند مورد استناد ما باشد و دليل نيست كه آيه اي در شأن ابوبكر نازل نشده است. زيرا:
اين سخن عايشه يك نقل است كه بر فرض صحيح بودن در مقابل نقل هاي صحيح ديگر قرار مي گيرد كه بايد ببينيم با ملاك هاي ترجيح ، كدام ترجيح مي يابد.
ديگر اين كه اين نظر عايشه است و عايشه نظر خود را گفته نه اين كه سخن پيامبر را نقل كرده باشد و نظر عايشه براي خودش محترم است و بر نظر ديگران ترجيحي ندارد. چه بسا ديگران معتقد باشند كه آيات زيادي در شأن ابي بكر وارد شده است. ما بايد به مستند نظر ها بنگريم و نظري كه داراي پشتوانه عقلي يا نقلي معتبر است، را بپذيريم. بنا بر اين سخن عايشه كه مدعي شده آيه اي از قرآن، جز آيات افك، در شأن ما نازل نشده، اعتبار ندارد .
و اشكال هاي ديگري كه مي توان مطرح كرد.
اما يك نكته دقيق اينجاست كه وقتي يك سني آياتي از قرآن را در باره ابوبكر مي داند و استناد هاي خودش را ذكر مي كند ، مستند او كتاب هايي مثل صحيح بخاري است كه از نظر او صحيح ترين كتاب بعد از قرآن است و به سخن افرادي چون عايشه استناد مي كند كه در عدالتشان خدشه اي نمي بيند و مخالف او (ما شيعيان ) نه از باب استدلال و برهان بلكه از باب جدال و گرفتن خصم و مخالف به ادله اي كه خود ارائه كرده ، به صحيح بخاري و روايت عايشه استناد مي كنيم كه گفته هيچ آيه اي در شأن ما نازل نشده است و "ما" هم در اينجا ظهور در خانواده اش اعم از پدر، مادر، خود، برادران و خواهرانش و ...، دارد.
ما نمي خواهيم بگوييم عايشه راست گفته يا حديث مخالفي وجود ندارد يا اين حديث معتبر است و ... ؛ بلكه مي خواهيم بگوييم شما كه قبول داريد هر حديثي در اين كتاب آمده صحيح است و عايشه را از اركان اسلام مي دانيد در قبال اين سخن او چه جوابي داريد؟
جدال و گرفتن خصم به باورهاي خودش از اصول مناظره و احتجاج است.
بله ما هم در اصول كافي روايت هايي داريم كه با روايات ديگر همان كتاب منافات دارد يا بين آنها منافات به نظر مي رسد و لذا هر چه در اين كتاب آمده را حق نمي دانيم يا براي آن وجه جمع معقول و منطقي ارائه مي دهيم مثلا در همين موردي كه شما نوشته ايد بله، ما قبول داريم كه رواياتي وجود دارد كه قيام هاي قبل از ظهور را تخطئه مي كند يا اين گونه به نظر مي رسد و در مورد آنها با جمع همه روايات و بررسي آنها و با ارائه نشانه ها ثابت مي كنيم كه منظور قيام هايي است كه به ادعاي مهدويت واقع مي شود و قيام هايي كه به ادعاي مهدويت نيست بلكه براي امر به معروف است. ولي بدون تهيه مقدمات است (در روايات به جوجه اي كه پرواز مي كند قبل از اين كه پر و بال درآورده و پر و بالش قوي شده باشد ، تشبيه شده اند) يا نفي حقانيت نمي كند بلكه پيروزي نهايي آنها را نفي مي كند و ... . (1)
اگر آنها هم جواب معقول و وجه جمع منطقي در مورد روايت عايشه دارند، ارائه دهند يا قبول كنند كه صرف بودن روايتي در صحيح بخاري يا از عايشه دليل بر صحيح بودن آن نيست و بپذيرند كه ممكن است عايشه هم ناحق بگويد يا بخاري هم ناحق در اين كتاب آورده باشد.
البته ما هم قبول داريم كه آياتي از قرآن به ابوبكر نظر دارد مثل آيه غار (2)و آيه 22 سوره نور و ... ولي مي گوييم اين آيات فضيلت خاصي براي ابوبكر ثابت نمي كند و دليل بر برتري او از اصحاب و شايستگي او براي مقام خلافت بعد از پيامبر نيست.
پي نوشت ها:
1. براي اطلاع از مجموعه اين روايات و جمع آنها ر. ك: منتظري حسين علي، دراسات في ولايه الفقيه، اول، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1408 ق، ج1، ص205-257.
2. توبه (9) آيه 40.

پرسشگر محترم هيچ كدام از دو سخن فوق به صورت كلي درست نيست.

غالب اهل سنت امامان شيعه را به عنوان عالمان اهل بيت و برتر از ديگر عالمان اسلام يا در رديف آنان قبول دارند و بسياري از موارد سخن آنان را بر سخن ديگر عالمان ترجيح مي دهند.
البته آنان مثل شيعه امامان اهل بيت را تعليم يافته خدايي و در امان از خطا و اشتباه نمي شمارند از اين رو سخن امامان شيعه را غالبا در رديف ديگر عالمان و امامان خودشان مي دانند و گاهي آنها را ترجيح مي دهند و گاهي امامان شيعه را.
شيعيان نيز بسياري از سخناني كه از عايشه نقل شده قبول دارند و سخناني از عايشه كه با سخن امامان معصوم منافات داشته باشد، پذيرفتني نمي دانند. شيعيان امامان را معصوم و معيار حق مي دانند و سخن ديگران را تا زماني كه همراستا با سخن امامان باشد، مي پذيرند و هر گاه منافات داشته باشد، سخن آنان را نمي پذيرند.

باسمه تعالی با سلام وارزوی سلامتی و موفقیت سوالی از محضرشما دارم درکتاب معراج السعاده مرحوم نراقی به مطلبی برخوردم که امید است راهنمایی ام بفرمایید . درباب مفاسد پیروی از شهوت امده است : " ..... چنان آتش شوق و محبت خدا در کانون سینه همایونش افروخته بود که اگر گاهگاهی آبی بر آن نریختی دل او آتش گرفتی و از آنجا سرایت به جسم مبارکش کردی واجزای وجود مسعودش را از هم پاشیدی و.. ..... به این جهت آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ایشان مشغول ساختند که فی الجمله التفاتی به دنیا از برای او همیشه باشد و از کثرت استغراق در لجه بحر شوق الهی منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد و به این جهت بود که هرگاه کثرت استغراق او را فراگرفتی و از باده انس سرشار گشتی دست مبارک بر ران عایشه می زد و می فرمود : ( کلمینی یا حمیرا اشغلینی یا حمیرا) یعنی ای حمیرا با من سخن گوی و مرا مشغول دنیا کن و........ حال با توجه به آنچه مذکورشد ،آیا این مطالب درست است و در صورت درست بودن آیا نعوذبالله پیامبر شهوتران معرفی نشده اند !؟ واگر افرادی فقط این قسمت مطلب را گرفته ودایم به آن تاکید دارند چه جوابی بدهیم ؟ با تشکر

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
اساسا اين جمله نقل شده در معراج السعاده نراقي از کتاب احياء العلوم ابو حامد غزالي سني گرفته شده است. پيش از غزالي چنين حديثي در هيچ يک از منابع حديثي سني و شيعي نقل نشده است.
علامه الفتني سني متوفاي 986 نويسد: اين مطلبي را که غزالي نقل کرده هيچ اصل و ريشه‌اي ندارد. (1)
علامه زين ابوالفضل عبدالرحيم بن الحسين العرفي متوفاي 806 در کتاب «تخريج ما في الاحياء من الاخبار» مي‌نويسد: براي اين حديثي را که ابوحامد غزالي به پيامبر اکرم (ص) نسبت داده من هر چه در منابع حديثي گشتم، اصل و اساسي براي آن پيدا نکردم. (2)
علامه سيد مرتضي عسکري از علماي شيعه معاصر نيز مي‌گويد: من اين حديثي را که برخي از عرفا از ابوحامد غزالي نقل کرده‌اند بعد به توجيه عارفانه آن پرداخته اند ، خيلي تفحص کردم اما سند و ريشه‌اي براي آن نيافتم. چون اصل و اساس نداشته تا من آن را پيدا کنم. زيرا پيامبر اکرم (ص) چنين حرفي را نزده است. اين مطلب از جعليات و ساخته هاي شخص غزالي است. او اين حديث را جعل کرده ، بعد به دروغ و افتراء آن را به پيامبر نسبت داده است. اين اولين يا آخرين افتراء غزالي نيست بلکه او به خيال خودش با قصد تقرب به خدا و جهت تربيت و تهذيب نفس اهل سلوک از اين جعليات و افترائات زياد دارد.
علامه عسکري سپس مي‌نويسد: و نحن لا نشک ان الغزالي کتب ما کتب في الاحياء من کل کتب و افتراء و تدليس احتسابا للخير و بقصد التقرب الي الله في تربيته السالکين اليه (3)
يعني ما شک و ترديد نداريم که غزالي در کتاب احياء العلوم خود، از هر کتابي مطلبي ديده آن را نوشته است بدون آن که به راست و دروغ بودن آن کاري داشته باشد. بلکه در اين کتاب مطالب افتراء آميز و غير واقعي و بي‌اصل و ريشه آورده است. تا بتواند از طريق باطل و اين مطالب دروغين کساني را که قصد سير و سلوک الي الله را دارند، هدايت نمايد. او اين عمل را خير و پسنديده مي داند و عامل نزديکي و تقرب به سوي خدا مي‌پندارد .
در حالي که از نظر شيعه و ائمه طاهرين عليهم السلام عملي ارزشمند است که هم هدف فاعلي آن نزديکي به خدا باشد (حُسن فاعلي) و هم راه و عمل بر اساس دستور خدا و رسول باشد (حُسن فعلي) هيچ گاه از راه باطل و دروغ و افتراء نمي‌توان ديگران را به سوي حق و راستگويي و صداقت هدايت کرد.
پي‌نوشت‌ها:
1.الفتني السني، تذکره الموضوعات، ص 196.
2.علامه سيد مرتضي عسگري، احاديث ام المومنين عايشه، ج 2 ص 25.
3.همان، ص 26.

آیا مطالب زیر در رابطه با حضرت محمد صحیح است. تمامی منابع این ایمیل مستند هستن. صحت این منابع تا چه حدّی هستند؟ در این مطالب به حضرت محمد، تهمت دختر آزاری زده شده. درخواست دارم جواب کامل بدهید. به من کتاب معرقی نکنید.

مطالب به قرار زیر است:

"1- خدیجه دختر خویلد بن اسبن عبدالعزی (خیر نساء العالمین). محمد وقتی 25 ساله بود با کارگزار خود خدیجه که زنی ثروتمند بود ازدواج کرد و از همراهی کردن کاروان های تجاری خدیجه به زندگی مرفه و آرامی رسید. اما بعد از مرگ خدیجه، به سرعت ثروت وی را از دست داد.

•صحیح بخاری 5:164165 ( برگ 103) 5:168 برگ 105 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 3 •صحیح بخاری جلد .4:605 برگ 395 •صحیح بخاری جلد .5:168 برگ 105 •صحیح مسلم 4:5971 ( برگ 1297)

2- سوده دختر زمعه بن قیس العامریه (صاحبته الهجرتین)، زن سوم محمد بود، سوده بیوه زن (نام همسر پیشین وی سکران بن عمرو بوده است) مسلمانی بود اهل حبشه که پدرش اورا به محمد داده بود و محمد قبل از آوردن عایشه به خانه او را به خانه آورده بود. سوده به روایاتی 50 سال سن داشت و محمد برای نگهداری از بچه هایش و همچنین اداره خانه اش به سوده نیاز داشت. البته سوده در مقابل عایشه نیز همانند یک مادربزرگ بود. سوده در آخرین سال خلافت عمر از دنیا رفت. عایشه روایت کرده است که سوده برخی اوقات از نوبت خود می گذشت تا پیامبر شب خود را با عایشه بگذراند زیرا سوده هراس داشت مبادا محمد وی را بخاطر سن بالایش طلاق دهد. پیامبر در حالی با سوده ازدواج کرده بود که تقریباً چاره و امکان دیگری برای ازدواج نداشت زیرا قبیله قریش اورا طرد کرده بود و در آن سالها ازدواج کردن با فرزندان عبدالمطب و بنی هاشم بر ضد مفاد عهدنامه ای بود که منجر به شعب ابیطالب شد بنابراین محمد از روی اجبار با سوده ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 169. •ابو داوود جلد .2:2130 برگ 572 •صحیح بخاری جلد .6:318 برگ 300 •تاریخ طبری جلد .9 برگ 128 •صحیح مسلم جلد .2:2958 ( برگ 651) •صحیح بخاری جلد .3:269 ( برگ 154) جلد .3:853 ( برگ 29) •صحیح مسلم جلد .2:3451 ( برگ 747) •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

3- عایشه دختر ابوبکر صدیق (افقه نساء العالم)، محمد وقتی عایشه 6 ساله بود با وی ازدواج کرد و در سن 9 سالگی با او وقتی خود 53 سال داشت همبستر شد. محمد عایشه را از تمام زنان خود بیشتر دوست داشته واست.

•صحیح مسلم جلد جلد 2 : .3309,3310,3311 صفحه 715 و 716 •صحیح بخاری جلد .7:88 برگ 65 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

4- ام سلمه دختر امیه بن المغیره، زن یکی از مسلمانان به نام "ابوسلمه بن ابوالاسد" بود که در جنگ احد زخمی مهلکی برداشته بود و در نهایت کشته شده بود. ام سلمه در هنگام ازدواج با محمد 29 سال سن داشت و محمد 53 سال سن داشت. ام سلمه از کلیه زنان محمد بیشتر عمر کرد و پس از همه آنها وفات یافت.

•ابو داوود جلد .1:274 برگ 68 جلد .3:4742 برگ 1332 جلد .2:2382 برگ 654 •سنن نساء جلد .1 no.240 برگ 228 •ابن ماجه جلد .3:1779 برگ 72 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 80. •صحیح مسلم جلد .2:2455 برگ 540 •بحار الانوار جلد 22 برگ 203

5- حفصه دختر عمر بن الخطاب، در سن 18 سالگی شوهر خود خنیس (ابن عبدالله) بن حذاقه السهمی را از دست داده بود و بیوه شده بود. حفصه در هنگام ازدواج با محمد 20 سال سن داشت و محمد 55 ساله بود. در احادیث موجود است که بعد از اینکه ابوبکر و عثمان از ازدواج با وی سر باز زدند، محمد قبول کرد که با وی ازدواج کند. حفصه نیز از حافظان قرآن حساب می‌شود و نسخه عثمان از قرآن با همکاری وی تهیه شده بود. •ابن ماجه جلد .3:2086 برگ 258 •ابو داوود جلد .2:2448 برگ 675 جلد .3:5027 برگ 1402. •صحیح مسلم جلد .2:2642 برگ 576 جلد .2:2833 برگ 625 جلد .2:3497 برگ 761 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

6- زینب دختر جحش الاسدیه؛ ازدواج زینب دختر جحش از بحث برانگیز ترین ازدواجهای محمد است.

صحیح مسلم جلد .2:2347 ( برگ 519) جلد .2:3330 ( برگ 723724) جلد .2:3332 ( برگ 725) جلد .2:3494 برگ 760. •صحیح بخاری جلد .3:249 ( برگ 138) جلد .3:829 ( برگ 512) جلد .4:6883 ( برگ 1493) ابو داوود جلد .3:4935 برگ 1377-1378 جلد .1:1498.•بحار الانوار جلد 22 برگ 203

7- جویریه دختر حارث بن ابوضرار (اعظم النساء برکه)، محمد در سن 58 سالگی با جویریه که 20 سال سن داشت ازدواج کرد. جویریه دختر رئیس قبیله بنی المصطلق، یکی از قبایل یهودی متعددی بود که محمد به آنها حمله کرده بود. شوهرش مالک بن صفوان بود و در حمله ناگهانی که محمد به این قبیله کرده بود کشته شده بود. محمد از جویریه درخواست ازدواج کرد و جویریه قبول کرد به شرط اینکه اسرای باقیمانده از این جنگ آزاد شوند و غنایم بدست آمده به صاحبان باقیمانده از این جنگ بازگردد. از جویریه به عنوان "زنی بسیار زیبا" در بسیاری از تواریخ یاد شده است، ابن اسحق می گوید جویریه از زیبایی شگفت انگیزی بهره می برد، بطوری که هیچ مردی قدرت نداشت در برابر زیبایی وی مقاوت کند. و رابطه او با محمد به شدت عواطف عایشه را تحریک کرده بود و عایشه از دیدن او در عذاب بود. جویریه 6 سال زن محمد بود و بعد از محمد نیز 39 سال زندگی کرد و در سن 65 سالگی درگذشت.

•ابن اسحق سیرت الرسول، برگ 729 •ابو داوود جلد .3:4935 برگ 1377-1378 •صحیح بخاری جلد .8:212 ( برگ 137) •ابو داوود جلد .1:1498 برگ 392. •صحیح مسلم جلد .2:2349 برگ 520 •صحیح بخاری جلد .3:717 ( برگ 431-432). •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

8- ام حبیبه، رمله دختر ابوسفیان بن الحرب، ابوسفیان رئیس قبیله قریش، قدرتمند ترین مرد مکه بود که همراه با شوهرش عبیدالله ابن جحش از اولین کسانی بودند که مسلمان شده بودند و به حبشه رفته بودند تا پادشاه حبشه را به اسلام دعوت کنند. اما عبید الله ابن جحش الاسدی در حبشه مسیحی شد و از ام حبیبه طلاق گرفت، نام اصلی ام حبیبه رمله بوده است. پیامبر اسلام از راه دور از پادشاه حبشه خواست تا ام حبیبه را به زنی او در آورد، ام حبیبه تا 6 سال بعد نتوانست محمد را ببینید زیرا نمی توانست به مدینه برگردد. ام حبیبه در هنگام ازدواج با محمد 29 سال سن داشت و محمد 54 سال. محمد امیدوار بود ازدواجش با ام حبیبه نظر ابوسفیان دشمن درجه یک اسلام را تغییر دهد اما چنین اتفاقی نیفتاد.

•صحیح مسلم جلد .2:1581 برگ 352 جلد .2:3539 برگ 776 •ابن ماجه جلد .5:3974 برگ 302 •صحیح مسلم جلد .2:3413 برگ 739 جلد .2:2963 برگ 652 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

9- صفیه دختر حیی بن اخطب النضری، صفیه در هنگام ازدواج با محمد 16 سال سن داشت و محمد 60 سال سن داشت. صفیه دختر حیی بن اخطب رئیس قبیله بنی نضیر، از قبایل یهودی مدینه بود که محمد به آن حمله کرد و آنها را مجبور کرد از مدینه خارج شوند و هرچه قابل نقل کردن است با خود ببرند و باقی اموال را برای مسلمانان باقی بگذارند. شوهر قبلی او کنان بن ربیع بود که توسط مسلمانان در همان جنگ کشته شد. شوهر وی توسط مسلمانان به دلیل اینکه مکان مخفی کردن جواهراتش را افشا نمیکرد شکنجه و در نهایت به دستور پیامبر کشته شده بود، و پبامبر همان شب با صفیه ازدواج کرد و با وی همبستر شد. او 4 سال با محمد زندگی کرد و بعد از مرگ محمد 39 سال زندگی کرد.

•تاریخ طبری 39 برگ 185. •صحیح بخاری .2:68 و 4:143280 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

10- میمونه دختر حارث الهلالیه از فرزندان عبدالله بن هلال بن عامر بن صعصعه، میمونه در زمان ازدواج با محمد 36 سال سن داشت (برخی روایات وی را 30 ساله خوانده اند) و محمد 60 ساله بود. نام شوهر پیشین او ابی سبره بن ابی دهمر بوده است و محمد با او در مدینه ازدواج کرده است. میمونه خواهر ناتنی زن دیگر محمد بود. میمونه 3 سال با محمد زندگی کرد و پس از محمد در سن 80 سالگی از دنیا رفت، یعنی 44 سال بیوه ماند.

•تاریخ طبری جلد .8 برگ 136 •صحیح مسلم جلد .1:167116741675 برگ 368-369 جلد .2:1672 برگ 369. •بحا الانوار جلد 22 برگ 204

11- فاطمه دختر سریح

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 39

12- هند دختر یزید

•صحیح مسلم جلد .3:4251-4254 برگ 928-929.

13- عصما دختر سیاء

•تاریخ طبری جلد .10 برگ 185 and footnote 1131 برگ 185.

14- زینب دختر یزید

•تاریخ طبری جلد .7 برگ 150 footnotes 215216 and تاریخ طبری جلد .39 برگ 163-164

15- قتیله دختر قیس و خواهر اشعث، با پیامبر ازدواج کرد اما پیش از اینکه پیامبر به او دخول کند پیامبر درگذشت، بعد از مرگ محمد عکرمه بن ابی جهل با او ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 138 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

16- اسماء دختر نعمان بن شراحیل ملا محمد مجلسی در مورد این زن نوشته است وقتی وی را نزد محمد آوردند عایشه و حفصه نسبت به وی حسادت کردند و وی را فریب دادند که ازدواجش با محمد انجام نگیرد. به این صورت که به وی گفتند اگر مایل است توجه محمد را به خود جلب کند باید به محمد بی اعتنایی کند، عصما وقتی محمد را دید به او گفت "من فکر میکنم باید از دست تو به الله پناه ببرم" محمد برانگیخته شد و گفت "من فکر می کنم باید به خانواده ات پناه ببری"

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

17- فاطمه دختر صحاک، ملا محمد باقر مجلسی نوشته است وقتی آیات 28 و 29 احزاب نازل شد، فاطمه تصمیم گرفت راه اول را انتخاب کند و از محمد جدا شود.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

18- ماریه دختر شمعون قبطی، که مقوقس فرستاده بود، وی از پیامبر باردار شد، نام اورا ابراهیم نهادند، دوسال زیست و بمرد. ماجرای ماریه نیز از ماجراهای بحث برانگیز زندگی محمد است. ماریه کنیز (برده) حفصه بود که بعنوان هدیه به او داده شده بود.

تاریخ طبری جلد .39 برگ 194

19- ریحانه دختر زید قرظی از اسرای بنی قریظه بود که سهم محمد از غنائم جنگی بود. ریحانه هرگز حاضر نشد اسلام بیاورد و حتی پیشنهاد محمد مبنی بر ازدواج با وی را نیز قبول نکرد و تصمیم داشت نه اسلام بیاورد و نه با محمد ازدواج کند. و وی تا آخر عمر تن به برده بودن وکنیزی بیت محمد در داد اما حاضر نشد مسلمان شود و یا با محمد ازدواج رسمی کند، تاریخ طبری جلد .39 برگ 164-165

•تاریخ طبری جلد .13 برگ 58.

20- ام شریک دوسیه، نام اصلی او غزیه (غزیله نیز آورده شده است) بوده است و خود را به رسول الله بخشیه است. دختر دودان بن عوف ن عامر بوده است و پیش از ازدواج با محمد با ابی العکر بن سمی الازدی ازدواج کرده بود.

بحار الانوار جلد 22 برگ 202

21- صنعا یا سبا دختر سلیم، زنی بود که پیش از آنکه پیامبر با او همبستر شود او مرد.

22- قضیه دختر جابر از بنی کلاب، زنی بود که به محمد گفت مرا به تو داده اند و به من خبر ندادند، پس از محمد طلاق خواست و محمد اورا طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 139

23- زینب دختر خزیمه الهلالیه از پسران عبد مناف بن هلال بن عار ابن صعصعه (ام المساکین) بود که بود که بعد از کشته شدن شوهرش "عبیده بن حارث بن عبدالمطلب" در جنگ بدر قبول کرد که با محمد ازدواج کند اما 8 ماه بعد از این ازدواج از دنیا رفت. او را "ام المساکین" (مادر مستمندان) نامیده اند.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 203

24- دختر خلیفه الکلبی و خواهر دحیه بن خلیفه، به خانه آوردش و در خانه پیامبر مرد زنان دیگر محمد.

25- عالیه دختر ظبیان از بنی بکربن زنی بود که محمد با وی ازدواج کرد اما بعد از مدتی وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 138 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 188 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

26- قوتیله بنت قیس بن معدی کرب و خواهر اشعث بن قیس، پیامبر اورا به زنی کرد اما هنوز او را ندیده بود که مرد. برخی نیز گفته اند محمد اورا طلاق داد.

27- خوله بنت الهذیل از بنی حاریث که طلاق گرفت.

28- لیلی بنت الخطیم پیر زنی بود از قبیله بنی خزرج.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 204

29- ام هانی دختر ابوطالب، وی بهانه آورده بود که بچه دار است و باید از بچه اش نگهداری کند. لذا پیشنهاد محمد را رد کرد.

30- ضباعه دختر عامر بن قرط، که پیغمبر اورا از پسرش بخواست اما پسرش به پیامبر گفت مادرم پیر است و پیامبرمنصرف شد.

31- صفیه دختر بشامه عنبری که از اسرای افتاده به دست مسلمانان بود، محمد او را بخواست اما شوی باز آمد و چون زنش را می‌خواست مسلمان شد تا زنش بر او حرام نگردد. پیامبر از او پرسید من را خواهی یا شویت را؟ صفیه گفت شویم را.

32- ام حبیبه دختر عباس بن عبدالمطلب، پیغمبر اورا به زنی خواست، عباس گفت یا رسول الله او با تو شیر خورده است.

33- جمرهدختر حارث بن ابی حارثه، محمد اورا از حارث بخواست، حارث به دروغ به پیامبر گفت بدن او پیسی دارد و تورا شایسته نیست. •سایر موارد موجود در تاریخ

34- محمد زنی که نامی از وی باقی نمانده است طلاق داد زیرا وی چشم چرانی می کرد و به مردانی که از مسجد خارج میشدند زیر چشمی نگاه می کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 187

35- ملیکه اللیثیه، محمد با او ازدواج می کند با او همبستر نمی شود و او را طلاق می دهد.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 204

36- ملیکه دختر کعب به مدت کوتاهی با محمد ازدواج کرد، عایشه از وی پرسید آیا می‌خواهی شوهری داشته باشی که شوهر قبلی تورا کشت؟ وی به خدا از محمد پناه برد و محمد وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 165

37- شنباء دختر عمر الغفریه، مردم قبیله او با قبیله بنی قریظه هم پیمان بودند، وقتی ابراهیم فرزند محمد مرد؛ وی به محمد گفت اگر تو پیامبر راستینی میبودی فرزندت نمی مرد. محمد بعد از اینکه با او همبستر شد وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 136

38- ملائکه دختر داوود زن دیگری بود که با محمد ازدواج کرد اما پس از اینکه فهمید محمد پدرش را کشته است، از وی جدا شد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 165

39- عمیره دختر یزید که محمد وی را طلاق داد زیرا وی به جذام مبتلا شده بود."

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 188 •مجلسی حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

40- سناء بنت سفیان، محمد مدت کوتاهی با او ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 188

41- احدایث ضعیفی خبر از ازدواج محمد با عمره نیز ازدواج کرده بود.

•ابن ماجه جلد .3:2054 برگ 233 جلد .3:2030 برگ 226

42- دختر الجهال برای مدت کوتاهی با محمد ازدواج کرد.

•صحیح بخاری جلد .7:181 برگ 131132

43- دوبه دختر امیر. از طایفه سعسعه

44- عماره یا عمامه دختر حمزه، از طایفه قریش، هاشم.

45- سنی دختر صلت، زنی دیگر بود که محمد قصد ازدواج با وی را داشت اما قبل از اینکه به این خواسته خود بخواهد عمل کند از دنیا رفت.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

46- تکانه نام زنی دیگر است که مجلسی در مورد وی نوشته است دختر سیاه پوستی بود که "مقدوس" پادشاه مصر همچون ماریه قبطیه به محمد هدیه داده بود. محمد ابتدا او را آزاد کرد و سپس وی را به عقد ازدواج خود در آورد. بعد از درگذشت محمد عباس با او ازدواج کرد.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 597 شیخ کلینی نویسنده و اندیشمند بزرگ اسلامی و نویسنده کتاب های اصول و فروع کافی در مورد محمد از امام رضا نقل کرده است که قدرت جماع پیامبر با چهل مرد برابر بود. •مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 599 بعد از مرگ محمد هیچکدام از زنانش اجازه ازدواج با شخص دیگری نداشتند و آنان را ام المؤمنین نامیدند، و همگی مجبور بودند تا آخر عمر بیوه بمانند. منابع در مورد تاریخ طبری از برگردان انگلیسی این کتاب می باشند و در مورد بحار الانوار علامه مجلسی از متن اصلی عربی، دار الکتب الاسلامیه، طهران، بازار سلطانی، ربیع الاول 1385 قمری، چاپخانه حیدیری می باشد.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
انگيزه ها و حکمت ها در ازدواج رسول خدا (ص)
پيش از بيان انگيزه ها و آثار و برکات ازدواج هاي رسول خدا (ص) بيان دو موضوع لازم است:

الف: نگرشي کوتاه به فرهنگ ازدواج شبه جزيره عربي در عصر رسول خدا.
در زمان پيامبر فرهنگ مربوط به امر ازدواج مردم آن سرزمين، ويژگي هايي داشت که در ضمن چند نکته بيان مي داريم:
چادرنشيني ، وضع اقتصادي بسيار بد و اسفناک و محروميت از امکانات طبيعي از يک سو و تمرکز ثروت منطقه در دست برخي از سران مشرک مکه و طائف و نيز در دست يهوديان مدينه و اسراف آن، وضع را بر مردم بسي مشکل کرده بود.
قتل، غارت، جنگ و خون ريزي در آن محيط امري معمول و متداول بود.
آنان به جهت فقر مادي، دست و پاگيري دختران در آن محيطي که هميشه آتش جنگ برافروخته مي بود و نيز به جهت اسير شدن دختران به دست دشمنان در جنگ، و به فحشا کشيده شدن دختران و دست به دست شدن آنان به دختر علاقه اي نداشتند و برخي نيز آن ها را زنده به گور مي کردند.
با وجود وضعيت ناگوار اقتصادي، همسو گزيني نوعي کمک به خانواده دختر و يا زن محسوب مي شد. به همين جهت بود که مشرکان قريش، در مسير مبارزه اقتصادي به پيامبر(ص) شوهران دختران آن حضرت را تشويق مي کردند که دختران پيامبر را طلاق دهند و آنان را به خانه پيامبر بفرستد تا به اين وسيله، مشکل اقتصادي پيامبر بيش تر بشود.
آنان به "ابوالعاص" خواهر زاده خديجه، و "عتبه بن ابي لهب مراجعه کردند و خواستند که اين دو با طلاق دختران حضرت، براي او مشکل درست کنند. زنان خود را طلاق دهند تا دختران پيامبر به خانه پدري بروند و نفقه آنان برگردن پيامبر بيافتد. "ابوالعاص، همسر "زينب" اين خواست آنان را نپذيرفت، ولي "عتبة بن ابي لهب" با اين شرط که دختر "سعيد بن عاص" را به عقد وي درآورند، پذيرفت. ولي "رقيه" دختر رسول خدا را طلاق داد تا مشکلي بر مشکلات پيامبر مي افزايد.
در اين محيط محدوديت سني براي ازدواج وجود نداشت. چه بسا مردان بزرگسال با دختري که به مراتب از وي کوچک تر بود، ازدواج مي کرد.
در اين محيط زن بيوه اگر شوهر نمي کرد، زشت تلقي مي شد، به مجرد آن که شوهرش مي مرد و يا از وي طلاق مي گرفت و عده وفات يا طلاقش سپري مي شد، شوهري ديگر انتخاب و عده وفات يا طلاقش سپري مي شد، شوهري ديگر انتخاب مي کرد. همانند اسماء بنت عميس که اول همسو جعفر بن ابي طالب و بعد از شهادت وي، همسر ابوبکر و بعد از درگذشت وي به همسري علي بن ابيطالب (ع) درآمد.
از دواج از مهم ترين عامل وحدت و پيوند بين قبايل به شمار مي آمد. با پيوند از دواج بسياري از درگيري هاي آنان فروکش مي کرد.
با توجه به آن چه که ذکر شد، چند همسر داري (چند زن براي يک مرد) امري معمول، پسنديده و عاملي براي رفع مشکلات اجتماعي آنان محسوب مي شد. اين کار هم موجب تقويت و تحکيم مودت بين قبايل و جلوگيري از جنگ و خونريزي مي شد و هم مشکل عدم تساوي بين تعداد نفرات زن و مرد و بي سرپرست شدن زنان و يتيمان که بر اثر جنگ و خونريزي به وجود مي آمد، رفع مي شد.

ب: نکاتي چند باره ازدواج پيامبر
پيامبر تا پنجاه و يا پنجاه و سه سالگي غير از "خديجه" ، همسر ديگري برنگزيد.
همه زنان پيامبر جز عايشه بيوه بودند.
پيش از آن که با پيامبر ازدواج کنند، يک يا چند بار ازدواج نموده بودند.
پيامبر با قبايل انصار ازدواج نکرد.
همه زنان پيامبر بعداز خديجه به فاصله بين هجرت تا فتح مکه به عقد پيامبر درآمدند.
همه زنان حضرت قبل از آن که حکم حرمت ازدواج به بيش از چهار زن نازل بشود، به عقد پيامبر در آمده بودند. آيه مربوط به حرمت بيش از چهار زن در اواخر سال هشتم هجري در مدينه نازل شد. حضرت قبل از اين تاريخ همسران خويش را به عقد خود درآورده بود. بعد از اين هم خداوند به پيامبرش دستور داد که اجازه ندارد زنانش را طلاق گويد و به جاي آنان زنان ديگري برگزيند.
اين حکم از احکام اختصاصي رسول گرامي اسلام است که در جاي خود بيان مي گردد.
بعد از ذکر ين نکات به تفسير و تبيين حکمت ها و اهداف اين ازدواج ها مي پردازيم، و براي اين امر از نکته هاي بيان شده کمک مي گيريم، زيرا توجه به شرايط فرهنگي آن زمان و پيامبر
در اين تفسير ضروري است.
نخست مي گوييم: با توجه به آن چه که ذکر شد، فهميده مي شود که بدون کوچک ترين ترديدي همسر گزيني هاي پيامبر جنبه ارضاي غرايز نفساني و خوش گذراني با زنان را نداشت، زيرا:

اولاً: اگر پيامبر در پي ارضاي غرايز نفساني مي بود، مي بايست در سنين جواني به اين کار مبادرت مي کرد. از آغاز بلوغ اين غريزه خود نمايي مي کند و کم کم قوي تر مي شود و از سن سي و پنج يا چهل سالگي رو به کاهش مي نهد. در حالي که پيامبر تا سن بيست و پنج سالگي همسري انتخاب نکرد و بعد از آن با زني که در گذشته دوبار شوهر نموده بود، از آن دو فرزنداني داشت و پانزده سال از وي بزرگ تر بود، ازدواج کرد. تا آخرين لحظه عمر اين همسر، حدود بيست و پنج سال با وي زندگي نمود، بدون آن که با زني ديگر رابطه زناشويي برقرار سازد. تا سن پنجاه و سه سالگي جز يک همسر نداشت. اين در شرايطي بود که تعدد زوجات در آن محيط امري عادي محسوب مي شد.
پيامبر در دوره جواني تمامي آن چه را که موجب جلب توجه زنان بود، مانند زيبايي ، شخصيت فاميلي، شهرت و ... داشت . با اين وجود حضرت به سوي کام گيري از زنان قدمي بر نداشت. در طول زندگي خويش عفيف و پاکدامن بود که اين پاکدامني حضرت و اکتفاي به زني بيوه و بزرگسال در عهد جواني حضرت ، با واژه هايي همانند زن باره بودن و شيفته زنان شدن و مانند آن ناسازگار است.
اگر رسول گرامي اسلام (ص) در اين باره کوچک ترين نقطه ضعفي مي داشت، دشمنان حضرت براي ضربه زدن به وي، از توسل به آن فرو گذار نمي کردند. به قدري پاکدامني و خويشتن داري پيامبر بر همگان آشکار بود که حتي دشمنان به خود اجازه نمي دادند تا حضرت را به خلاف آ ن متهم نمايند.
"جان ديون پورت" مي گويد:
"آيا ممکن است مردي که به شهرت توجّهي بسيار دارد، در چنان کشوري که تعدّد زوجات عمل عادي محسوب مي شد، براي مدت بيست و پنج سال به يک زن قانع باشد، آن هم پانزده سال از او بزرگ تر؟!

دوم: اگر حضرت زن باره مي بود، مي بايست جهت گيري وي در گزينش همسر و همسر ربايي رنگ رخساره آنان مي بود و با زيباترين دوشيزگاني که در اوان جواني به سر مي بردند، ازدواج مي کرد، نه به زنان بيوه و يتيم دار. تمامي زنان پيامبر جز" عايشه" بيوه بودند. برخي همانند أمّ سلمه به جهت بزرگسالي علاقه اي به ازدواج و شوهرداري نداشت. بنا به گزاراش هاي تاريخي،
حضرت در حالي با "ام سلمه" ازدواج نمود که وي پير زني بود که رغبت به ازدواج نداشت. از شوهر در گذشته خويش فرزندي و يا فرزنداني داشت. و نيز حضرت با زينب بنت جحش که پنجاه سال از بهارش گذشته بود و يا با ميمونه پنجاه و يک ساله ازدواج نمود.

سوم: کساني که با انگيزه ارضاي غرايز حيواني و کاميابي از زنان به ازدواج هاي متعدد رو مي آوردند، ماهيت زندگي آنان اين است که به سوي زرق و برق زندگي و تجملات و زينت زنان و رفاه و مانند آن رو آورند. در حالي که در سيره و زندگي رسول خدا برخلاف اين است. پيامبر در برابر درخواست همسران خويش درباره زرق و برق زندگي و زينت زنان نرمشي از خود نشان نمي دهد. آنان را بين ادامه زندگي ساده با پيامبر و طلاق مخير مي کند و از اين به بعد ازدواج با زني ديگر را برخود حرام مي گرداند.
علامه سيد محمد حسين طباطبايي در اين باره مي نويسد: داستان تعدد زوجات پيغمبر را نمي توان حمل بر زن دوستي و شيفتگي حضرت نسيت به جنس زن نمود، چه آن که برنامه ازدواج
حضرت در آغاز زندگي که تنها به خديجه اکتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي حضرت دارد.

چهار: دو نفر از زنان پيامبر کنيز بودند اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان مي بود، اين دو که کنيز پيامبر بودند و بدون ازدواج لذت بردن از کنيز مشکلي نبود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.
بنابراين آن چه که ذکر شد نتيجه مي گيريم که در تفسير و تحليل ازدواج هاي پيامبر جايي براي شهوت گرايي و ميل به خوش گذراني وجود ندارد. اهداف و حکمت اين را بايد در غير از انگيزه نفساني و خوش گذراني بايد جستجو کرد. که اينک به برخي از هدف هاي مهم آن اشاره مي کنيم.

1- هدف سياسي - تبليغي:
از جمله اهداف ازدواج هاي پيامبر (ص) هدف سياسي و کسب قدرت سياسي و اجتماعي براي تبليغ و رشد و گسترش اسلام را مي توان برشمرد.
حضرت به خاطر تحصيل موقعيت هاي بهتر اجتماعي و سياسي، و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از کارشکني هاي آنان و حفظ سياست داخلي و ايجاد زمينه مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب به برخي ازدواج ها روي آورد در راستاي اين اهداف با عايشه دختر ابوبکر، از قبيله تيم، حفصه دختر عمر از قبيله عدي، ام حبيبه دختر ابوسفيان، از بني اميه، امّ سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسراييل، پيوند زناشويي برقرار کرد. پيوند ازدواج مهم ترين پيوند اجتماعي است. به ويژه در آن محيط و فرهنگ.
در آن محيطي که جنگ و خون ريزي و غارتگري رواج داشت. بلکه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خون ريزي و غارتگري جزء خصلت ثانوي آنان شده بود. بازدارنده از جنگ ها، کارشکني ها، و عامل وحدت و اُلفت، پيوند ازدواج بود. به همين خاطر مي بينيم که آن حضرت با قبايل بزرگ قريش و به ويژه با برخي از قبايلي که بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند همانند بني اميه و بني اسراييل، ازدواج مي کند. اما با قبايل انصار که اين خطر دشمني وجود نداشت ازدواج نمي کند.
پيامبر با قبايل مختلف خويشاوند مي شود، اثر اين خويشاوندي اين است که اتحاد و الفت بين قبايل و پيامبر بيش تر و دشمني و کارشکني آنان نسبت به مسلمانان و دعوت پيامبر به اسلام، کمتر گردد.
آنان با همه تعصب ها و لجاجت ها يک رگ جوانمردانه داشتند، در برابر بت سوگند مي خوردند و به آن عمل مي کردند، اگر کسي را پناه مي دادند با تمامي قبيله از او دفاع مي کردند. آنان جنگ با دوکس را ننگ مي دانستند، جنگ با هم قبيله و فاميل، با اين وجود پيامبر با چند قبيله بزرگ فاميل شد. و از اين راه توانست بررشد و گسترش اسلام بيفزايد.
کوتاه سخن اين که ازدواج هاي متعدد پيامبر يکي از عوامل رشد و گسترش اسلام در آن محيط به شمار مي آمد. به ازدواج هاي پيامبر هدف سياسي بخشيد. با دقت در چند نکته اين سخن را بهتر مي توان پذيرفت .
در شرايط سخت و بحراني رسول خدا به ازدواج هاي متعدد روي آورد، به ويژه بعد از جنگ احد، جنگي که نتيجه آن بر مسلمانان ناگوار بود، پيامبر بعد از اين جنگ به چند ازدواج مبادرت کرد.
- بعد از فتح مکه که نقطه پيروزي درخشان براي مسلمانان بود ،بلکه نقطه عطفي در تاريخ صدر اسلام محسوب مي شد، پيامبر اسلام (ص) ازدواجي نکرد، آخرين ازدواج پيامبر در جريان عمره القضا در سال هفتم هجري بود.
- با قبايل انصار و مسلمانان مدينه که روگرداني آنان از حمايت پيامبر مطرح نبود، رسول خدا با آنان پيوند زناشويي برقرار نساخت، "گيورگيو" نويسنده مسيحي مي نويسد: محمد ام حبيبه را به ازدواج خود در آورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان يعني دشمن اصلي خود شده و از دشمني قريش نسبت به خود بکاهد در نتيجه اين وصلت پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان و ساير دشمنان خونين خود جنبه فاميلي و خويشاوندي پيدا کرد، ام حبيبه عامل بسيار موثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مکه بود.

2- هدف تربيتي:
تربيت عملي براي نگهداري از يتيمان و بي چارگان ، رسول خاتم حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. آيه هاي قرآني با گونه هاي مختلف مردم را به حمايت از بي چارگان، واماندگان، محرومان و يتيمان فرا مي خواند. رسول معظم اسلام هم در فرصت ها مناسب مردم را به اين کار خدا پسندانه تشويق مي نمود. در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در کنار مسجد صُفّه را بنا نهاد. حدود هشتاد نفر از آنان را در اينجا سکني داد. با حمايت عملي و صفه نشيني، مربوط به مردان بود. اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشکلات پسنديده نبود بلکه رسول خدا براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ آنان و راه حل چند همسر داري که بازتاب شرايط اجتماعي بود بهره جُست. مردان مسلمان را تشويق نمود که زنان بي سرپرست و يتيم دار را به فراخور حال شان، با پيوند زناشويي به خان هاي خويش ببرند تا آنان و يتيمان آنان را رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند.
رسول خدا تنها با زبان و گفتار مسلمانان را به اين امر خدا پسندانه تشويق ننمود بلکه در عمل نيز حضرت به تشويق مسلمانان اقدام نمود.
خودش پيش قدم شد و در عمل به نگهداري از يتيمان و بيچارگان پرداخت . زنان بيوه و بي سرپرست و يتيم دار را با پيوند زناشويي به خانه خويش برد . در اين کار براي ديگران الگوي پسنديده اي شد.
اين بهترين راه حل براي مشکل زنان محسوب مي شد. چرا که زنان مومن بي سرپرست به حکم شرع مقدس اسلام نمي توانستند به نکاح مردان کافر در آيند. نيز ماندن پيش خانواده خود که کافر بودند، مشکل بود بلکه به مصلحت نبود.
آري با دقت و تامل در فرهنگ آن عصر و ارزش هاي اسلامي، پيامبر بهترين راه حل ممکن را برگزيد. در حالي که دشمنان پيامبر به رهبري ابوسفيان تلاش کردند با طلاق دادن دختران رسول خدا مشکل اقتصادي پيامبر را بيش تر کنند، رسول خدا دختر بيوه ابوسفيان را به خانه خويش مي برد.

3- هدف رهايي کنيزان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام نهاد. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست که ازدواج از جمله آن است. جويريه و صفيه کنيز بودند و پيامبر اين دو را آزاد کرد و سپس با اين دو ازدواج نمود، تا به اين وسيله مسلمانان بياموزد که مي شود با کنيز ازدواج نمود، اول آن را آزاد کرد و سپس شريک زندگي خويش قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از کنيزان آزاد شدند.
جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود و در سهم غنيمتي رسول خدا قرار گرفت. حضرت وي را آزاد کرد و سپس با وي ازدواج نمود. اين کار حضرت الگويي براي ياران و صحابه پيامبر شد. آنان تمامي اسيران غزوه بني مصطلق را که حدود دويست اسير بودند آزاد کردند.
بنابراين يکي از حکمت هاي ازدواج هاي متعدد پيامبر روشي در راه آزادي کنيزان بود. پيامبر با اين کار به مسلمانان ياد داد که مي شود کنيز را آزاد کرد و سپس با وي ازدواج نمود.
در اين باره گيورگيو دانشمند مسيحي مي نويسد: محمد با جويريه ازدواج کرد. يارانش اين عمل را با تعجب مي نگريستند. رفتار پيامبرشان را نپسنديدند. از فرداي آن روز عده اي کم کم به اصل اقدام پي بردند. وقتي که پيامبر ياران و جنگجويان را خواست و سؤال کرد که آيا روا مي دانند که پدر زن رسول خدا برده باشد؟!
سپس تمام افراد بني مصطلق آزاد شدند.

4- هدف نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دامن بستگان مشرک و کافر
برخي از زناني که مسلمان بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر و بي سرپرست شدن آنان، زندگي در آن بسيار مشکل بود، در وضع بسيار آشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه دختر ابوسفيان، رسول خدا وقتي که از مشکل وي با خبر مي شود، در حبشه با پادرمياني نجاشي پادشاه حبشه با وي ازدواج مي کند. در حالي که مهريه ديگر زنان پيامبر چهارصد درهم مقرر شده بود، مهريه ام حبيبه را چهار صد دينار يعني ده برابر مهريه ديگر زنان قرار داد. اين خود اين نظر را تاييد مي کند که پبامبر با اين ازدواج مي خواست وي را نجات بدهد. او را از غلتيدن در دامن بستگان مشرک و کافر جلوگيري کند. از شدت نگراني وي از مصيبت هاي رسيده بکاهد.
نويسندگان غربي ودشمنان اسلام به گزارش هاي بي پايه برخي از دروغ پردازاني که با انگيزه بي اعتبار کردن پيامبر گزارش هايي نقل مي کنند، بها مي دهند. به عنوان سند تاريخ اسلام مي پذيرند اما به آيات قرآن مجيد که بهترين و مهم ترين و معتبرترين سند تاريخ اسلام است و با صراحت هدف اين ازدواج را بيان مي دارد، توجهي نمي کنند.
افزون بر هدف هايي که در تعدد زوجات رسول خدا گفته شد، مي توان گفت که حضرت رسالت بزرگي داشت. از تمام راه هاي مشروع براي ترويج و تبليغ دين استفاده کرد حتي از راه ازدواج.
توماس کارلايل مي نويسد: به رغم دشمنان، محمد هرگز شهوت پرست نبود. از روي عناد دشمنان او را متهم به شهوت راني نمودند و اين تهمت زهي بي انصافي است.
درباره تعداد زنان پيامبر برخي به مبالغه سخن گفته اند.
حاکم در کتاب مستدرک آن را به هيجده نفر رسانيده است، اما مسعودي در مروج الذهب پانزده نفر بر شمرده است. پيامبر از بين اين پانزده نفر، با چهار نفر تنها به خواندن عقد ازدواج اکتفا نمود و با بقيه مراسم عروسي برقرار کرد. دو نفر ازاين يازده نفر در زمان حيات پيامبر جان به جان آفرين تسليم نمودند. بقيه، يعني نه نفر در هنگام رحلت آن بزرگوار در قيد حيات بودند. ابن اسحاق تمامي هسمران حضرت را سيزده نفر برشمرده است. از اين تعداد با دو نفر تنها به برگزاري عقد اکتفا نمود. يازده نفر را در خانه خويش برد، دو نفر در هنگام حيات حضرت دار فاني را وداع کردند. در هنگام رحلت آن بزرگوار نه زن به نام هاي "عايشه"، "حفصه"، "ام حبيبه"، "ام سلمه"، "سوده"، "زينب دختر جحش"، "ميمونه"، "صفيه" و "جويريه" در خانه حضرت بودند.
اين بود علل و انگيزه هاي ازدواج هاي پيامبر و مطالب ديگري كه از منابع مختلف نقل كرده ايد. همچنين موضوع دختر آزاري حضرت، صحت ندارد، زيرا مورخان و محدثان ، روايات مختلفي كه از مردم مي شنيدند، آن ها را در كتاب هاي خود جمع آوري مي كردند. هرگز نويسندگان اين كتاب ها مدّعي نبودند كه تمام اين روايات معتبر است بلكه آنان براي حفظ روايات و اينكه آن ها از بين نرود ،در كتاب هاي خود مي آوردند. حديث شناسان هستند كه روي سند روايت و راويان حديث تحقيق و تفحص مي كنند .با توجه به قرآن كه مهم ترين مدرك اسلامي است و روايات معتبر ديگر كه احيانا مخالف روايات است ، درباره ضعيف بودن يا معتبر بودن روايات نظر مي دهند. رواياتي كه نقل كرده ايد، هر كدام بر خلاف مطالبي كه تحقيق شده و ارسال شد باشد ، معتبر نيست و ارزشي ندارد .
خديجه علاقه ريادي به ازدواج با حضرت داشت حتي مهريه را از مال خودش داد. خديجه در دوران حياتش اموال خود را در راه ترويج و تبليغ اسلام صرف كرد.به مسلمانان مستمند داد و ثروتي از خديجه باقي نماند تا پيامبر صاحب ثروت زيادي شده باشد. پيامبر بعد از رحلت حضرت خديجه و در آغازي كه به مدينه هجرت كرد، چيزي نداشت. به سختي زندگي مي كرد. در اواخر عمر كه در جنگ ها غنائمي به دست آمد، سهمي از غنائم نصيبش شد. تا حدودي وضعش بهتر از اول شد. مطالب خلاف واقع درباره پيامبر در گذشته از سوي برخي از نويسندگان غربي مطرح شده و اكنون نيز همان ها توسط دشمنان مطرح مي شود. اين افراد گاهي براي ادعاي خود به روايت هاي ضعيفي كه در كتاب هاي مورخان وجود دارد، استناد مي كنند. اگر انسان زندگي حضرت را دقيقاً مورد بررسي قرار دهد، و داراي انصاف باشد، به خوبي درك مي كند كه همه اين مطالب، كذب است و سند معتبري ندارد. براي آگاهي بيش تر درباره همسران پيامبر و ازدواج هاي حضرت به كتاب همسران پيامبر از آقاي حسن عاشوري لنگرودي مراجعه نمائيد.

پی نوشت ها:
ر.ك: مروج الذهب ، مسعودي
سيرت رسول خدا (ص) ، ترجمه سيره ابن اسحاق، رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني
طبقات الکبري ، ابن سعد ، ج 1
اسد الغابه ، ج 5
سيره ابن هشام ، ج 1
عذر تقصير به پيشگاه محمد، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي
ترجمه مقدمه ابن خلدون ، ج 1
محمد پيامبري که از نو بايد شناخت
تاريخ تمدن اسلام و عرب

صفحه‌ها