سوالات ویژه

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

توصیف اسلام از مرگ
مرگ پدیده جدایی ناپذیر از زندگی همه انسان هاست. در تمام ادیان به این موضوع پرداخته شده است در اسلام نیز به این مقوله نگاه متفاوتی شده است.

پرسش:

اسلام چه توصیفی درباره مرگ دارد؟

پاسخ:

مقدمه

مرگ پدیده جدایی‌ناپذیر از زندگی آدمی است که در ادیان و مکاتب مختلف، به شیوه‌های متفاوت، موردنظر قرار گرفته است. اگرچه نگاه بدبینانه، غم‌انگیز و همراه با ترس و اضطراب به مرگ، امری مرسوم و رایج است،(1) اما اسلام نگاه متفاوتی به مرگ دارد.

 در ادامه توضیحات بیشتر تقدیم می‌شود.

نکاتی در بارة مرگ

نکته اول: اشتیاق و استقبال از مرگ

فرض کنید شخصی که سال‌ها در خارج از وطن زندگی کرده، هنگامی‌که قصد بازگشت دارد، با شوق و شور وصف‌ناشدنی مسیر را می‌پیماید و برای رسیدن به آن لحظه‌شماری می‌کند. شیخ اشراق در تفسیر حدیث پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله که می‌فرماید: «دوستدار وطن بودن از ایمان است»(2) این‌گونه می‌نویسد که وطن انسان جایی است که انسان ازآنجا آمده و به آنجا برمی‌گردد.(3)

البته این اشتیاق و میل به‌سوی وطن اصلی یعنی سرای دیگر، برای همه یکسان نیست؛ چراکه طبق فرموده پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله که فرموده‌اند: «دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است»(4) مؤمن، مرگ را خروج از زندان دنیا و رهایی از درد و رنج می‌داند و از مرگ ‌هراسی ندارد و با اشتیاق و میل به‌سوی چشیدن مرگ حرکت می‌کند، درحالی‌که کافر، تمایلی برای رهایی از دنیا نداشته و میل به ماندن ابدی در دنیا دارد؛ لذا از مرگ هراسناک بوده و با کراهت و سختی و ترس، آن را ترک می‌کند.

نکته دوم: پل و گذرگاه بودن مرگ

در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، مرگ پل مؤمنان به باغ‌های بهشت و پل کافران به جهنم توصیف شده است.(5) طبق این حدیث، مرگ، نابودی و نیستی نیست؛ بلکه گذاری از دنیای مادی به سرای دیگر است؛ چنانکه امام حسین علیه‌السلام نیز می‌فرماید: «مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی‌ها و رنج‌ها به باغ‌های وسیع بهشت و نعمت‌های جاودان منتقل می‌کند.» (6) از این نظر، مرگ، گذرگاهی برای خلاصی از دردها و رنجهای دنیایی بوده که موجب خوشحالی انسان مؤمن می‌گردد و هراسی از آن نخواهد داشت.

نکته سوم: مرگ به‌مثابه پاکیزگی

طبق روایات، مرگ برای مؤمن مانند کَندن لباس کثیف و گشودن غل‌وزنجیر و تبدیل آن به لباس‌های فاخر، عطرهای خوشبو است؛ اما برای کافر، کَندن لباس‌های فاخر و تبدیل آن به کثیف‌ترین و خشن‌ترین لباس‌ها است.(7) در حقیقت مرگ برای مؤمن، حسی مانند سبکی و راحتی و پاکیزگی بعد از نظافت را به همراه دارد که ازاین‌رو، ترسی از وفات نخواهد داشت.

نکته چهارم: مرگ به‌مثابه بوی خوش

در برخی از روایات، مرگ برای مؤمن، به‌مانند بوییدن گُلی خوشبوست که رایحه آن باعث سرخوشی و نشاط و رفع دردها و رنج‌های ایشان می‌شود.(8) به همین دلیل، مواجهه با مرگ، هراس و اضطرابی برای مؤمن در پی نخواهد داشت.

نکته پنجم: ابزار تصفیه

یکی دیگر از اوصاف مرگ، تصفیه ناخالصی‌ها و گناهان از مؤمن است. در حقیقت مرگ، ابزاری برای خلوص مؤمن از آلودگی‌ها و کفاره‌ای برای گناهان وی شمرده شده است. امام کاظم علیه‌السلام فرمودند: «مرگ وسیله و ابزار تصفیه است... با این ویژگی که پاکی از گناه را برای مؤمنان به ارمغان می‌آورد و به‌عنوان آخرین ناراحتی این عالم، کفاره آخرین گناهان آنان به شمار می‌آید.» (9) مؤمن با این دیدگاه، هراسی در مقابل مرگ و وفات نخواهد داشت.

نکته ششم: مرگ به‌منزله خواب

مرگ برای مؤمنین، همچون خواب است که باعث کسب آرامش و رفع خستگی می‌شود. در حدیثی امام جواد علیه‌السلام فرمودند: «مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغ شما می‌آید.»(10) همان‌طور که انسان خسته، برای خوابیدن لحظه‌شماری می‌کند، مؤمن نیز، در انتظار وفاتی است که او را از رنج‌ها و خستگی‌های دنیا نجات داده و ایشان را به آرامش عمیق و ابدی برساند.(11)

نتیجه:

مرگ متناسب با ایمان و نیات و کنش دینی انسان، به شیوه‌های مختلفی بروز می‌یابد. برای برخی لذت‌بخش و برای برخی دردناک و هراس‌انگیز است. آنچه می‌تواند لذت و درد را به هنگام مرگ و بعدازآن تعیین کند، داشتن ایمان و عمل صالح و یا فقدان آن دو است. در منابع اسلامی اوصاف مختلفی برای مرگ و وفات در نظر گرفته شده که به مواردی از آن‌ها همچون اشتیاق به مرگ، گذرگاه، پاکیزگی، بوییدن رایحه خوش، ابزار تصفیه و تطهیر و نیز به‌منزله خواب، اشاره شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: زندی، محسن و سید محمود موسوی، رویکرد وجودی‌نگر آیات و روایات در رابطه مرگ‌اندیشی و سلامت روان، فصلنامه علوم حدیث، سال 22، تابستان 1396 ش، شماره 2، ص 53.

2. قمی، عباس، سفینه البحار، قم، اسوه، 1414 ق، ج 8، ص 525: «حبّ الوطن من الإیمان

3. سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، قم، پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی، 1355 ق، ج 3، ص 426.

4. «أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ الْکَافِر...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 6، ص 154.

5. «وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جِنَانِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِم...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 6، ص 154.

6. «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَهٌ یَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِطَهِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَه...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 6، ص 154.

7. «لِلْمُؤْمِنِ کَنَزْعِ ثِیَابٍ وَسِخَهٍ قَمِلَهٍ، وَ فَکِّ قُیُودٍ وَ أَغْلَالٍ ثَقِیلَهٍ، وَ الِاسْتِبْدَالِ بِأَفْخَرِ الثِّیَابِ وَ أَطْیَبِهَا رَوَائِح...»؛ صدوق، محمد بن علی، اعتقادات الامامیه، قم، کنگره شیخ مفید، ص 53.

8. «قِیلَ لِلصَّادِقِ ع صِفْ لَنَا الْمَوْتَ قَالَ لِلْمُؤْمِنِ کَأَطْیَبِ رِیحٍ یَشَمُّهُ فَیَنْعُسُ لِطِیبِهِ وَ یَنْقَطِعُ التَّعَبُ وَ الْأَلَمُ کُلُّهُ عَنْه...»؛ صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، تهران، نشر جهان، 1378 ق، ج 1، ص 274.

9. «إِنَّ الْمَوْتَ هُوَ الْمِصْفَاهُ: یُصَفِّی الْمُؤْمِنِینَ مِنْ ذُنُوبِهِم...»؛ صدوق، اعتقادات الامامیه، ص 54.

10. «وَ قِیلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع مَا الْمَوْتُ قَالَ هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یَأْتِیکُمْ کُلَّ لَیْلَه...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 6، ص 155.

11. برای مطالعه بیشتر، رک: خوشخرام رودمعجنی، مصطفی، مرگ‌اندیشی در روان‌شناسی وجودی و منابع اسلامی، فصلنامه معرفت، اسفند 1401 ش، شماره 30، ص 21 ـ 31.

سیره ائمه معصومین علیهم السلام در شیوه درمان
بر اساس سیره معصومین علیهم‌السلام رجوع به طبیب یک امر عقلایی است. ائمه اطهار با وجود علم به شیوه های درمانی در برخی مواقع نیز به طبیب مراجعه می کردند.

پرسش:

ائمه معصومین علیهم‌السلام هنگامی‌که بیمار می‌شدند و نیاز به مداوا و درمان پیدا می‌کردند، از شیوه خود درمانی استفاده می‌کردند یا به پزشک مراجعه می‌کردند؟

پاسخ:

مقدمه

 به تعبیر قرآن رسول خدا صلی الله علیه و آله و به دنبال آن اهل‌بیت علیهم­السلام در خصوصیات جسمانی مانند سایر مردم بودند، «قلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ»(1) و هرگونه از عوارض و حالات جسمانی مانند رشد و نمو بدن، بیماری­ها و... در جسم و حالت آن­ها تأثیرگذار بوده است؛ بنابراین ائمه علیهم‌السلام مانند سایر مردم دچار بیماری می­شدند مگر اینکه بیماری به‌گونه‌ای باشد که سبب اختلال در امر رسالت و امامت و یا سبب دوری و اشمئزاز دیگران از امام شود مانند بیماری جزام و پیسی. حال لازم است دانسته شود که آیا ائمه علیهم‌السلام به هنگام بیماری به پزشک مراجعه می‌کردند و یا امور دیگری ممانند خوددرمانی، شفا گرفتن و ... را به‌عنوان راه درمان انتخاب می­کردند.

متن اصلی پاسخ

دیدگاه اسلام نسبت به درمان

در اسلام نسبت به اصل درمان سفارش شده؛ چنانکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:

 «به‌درستی که خداوند برای هر دردی دارویی قرار داده است.»(2)

 و یا وقتی برخی اعراب از مداوا کردن پرهیز کردند، حضرت فرمودند: «مداوا کنید اى بندگان خدا، چراکه خداوند دردى ننهاده جز اینکه برایش درمان و دوائى قرار داده».(3)

 درنتیجه به‌حکم عقل، انسان برای شناخت دارو و درمان ناچار است که به پزشک مراجعه کند.

مواردی که ائمه علیهم­السلام به پزشک مراجعه نمی‌کردند:

ائمه علیهم­السلام مانند سایر مردم برای درمان بیماری نیاز به معالجه داشتند و طبیعی بود که به پزشکان معالجه کنند؛ بااین‌حال کمتر گزارشی پیدا می­شود که نشان دهد؛ آنان به اطباء مراجعه می‌کردند؛ چراکه:

اولاً: بر اساس دلایل استوار کلامی و از برخی روایات این­گونه به دست می‌آید که علم پزشکی، منشأ وحیانی داشته و نخستین بار توسّط خداوند در اختیار انبیا قرارگرفته است.(4) پس معنا ندارد که ائمّه علیهم‌السلام هنگام بیماری به طبیبانی مراجعه کنند که آگاهی‌شان از مسائل پزشکی، با علم آن­ها قابل‌مقایسه نیست. در روایتی یک پزشک هندی به امام صادق علیه‌السلام می­گوید: «آیا از علمی که نزد من است، چیزی می‌خواهی که به تو بیاموزم؟». امام علیه‌السلام فرمود: «نه؛ آنچه نزد من است، بهتر از آن چیزی است که تو داری» و در ادامه، وقتی آن طبیب از امام پرسید که این‌همه علوم را از کجا به دست آورده‌ای؟ امام فرمود: «از پدرانم گرفته‏‌ام و آنان از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و او از جبرئیل و او از خداى ربّ العالمین گرفته است».(5)

ثانیاً: برخی بیماری­ها با روش­های متعددی قابل‌درمان بودند و ممکن بود اهل‌بیت علیهم­السلام برخی روش­های درمان را ترجیح دهند و یا روشی را تائید نکنند؛ مثلاً ائمه علیهم­السلام درمانی را که از طریق امر حرامی صورت بگیرد، نهی کردند.(6) یا داغ کردن روشی شایع برای درمان بود؛ ائمه علیهم­السلام این روش را هرچند حرام ندانستند،(7) اما مورد تأیید آن­ها نبوده و روش­های دیگر را ترجیح می­دادند.(8) مثلاً گفته شده که در آن زمان، پزشکی یهودی با عمل جراحی شکم را می‌شکافت و بیمار را مداوا می‌کرد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اکراه خود را نسبت به چنین روش درمانی نشان دادند و تجویزهای آسان‌تری را به‌عنوان جایگزین معرفی کردند.(9)

 بنابراین یکی از عللی که باعث می‌شد که گاهی اهل‌بیت علیهم‌السلام نزد پزشکان نروند و از شیوه‌ی خوددرمانی استفاده کنند، عدم‌تأیید یا ترجیح برخی روش‌های درمانی پزشکان بود.

ثالثاً: از برخی روایات و گزارش­ها می­توان فهمید که گاهی آثار بیماری یا جراحت در بدن معصومان علیهم­السلام به‌صورت معجزه­آسا و سریع بهبود می­یافت؛ چنانکه در جنگ خیبر وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلامم چشم‌درد شدیدی داشت، پیامبر صلی‌الله دستی بر دیدگانش کشید و آب دهان مبارک خود را به چشم ایشان مالید؛ سپس در حقشان چنین دعا کرد: «بار خدایا، علی را از گزند گرما و سرما محافظت فرما!» با دعای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درد چشمان امیرالمؤمنین علیه‌السلامم بهبود یافت و حضرت تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نشدند.(10) همچنین در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده: «به على در روز احد شصت جراحت رسید و اطرافیان از زیادی و شدت جراحت‏ها بر جان ایشان ترسیدند. در این هنگام پیامبر به عیادت وى آمدند و دست خود بر آن مالید و فرمود: مردى که در راه خداوند به این مصیبت مبتلا شود معذور است و زخمى که حضرت بر آن دست مالیده بود بهبود یافت».(11)

 در گزارش دیگری ابوالدنیای معمر از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل می­کند: «من در جنگ خیبر بیست‌وپنج زخم برداشتم و خدمت پیامبر آمدم چون زخم‏هاى مرا دید گریست و از اشک چشم خود گرفت و بر زخم‌های من مالید و فوراً راحت شدم‏.»(12) شاید به همین منظور باشد که در میان اخبار زیادی که به توصیف شمایل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرداختند به جراحت­های وارده بر چهره­ی آن­ها اشاره­ای نشده است.

مواردی که ائمه علیهم­السلام به پزشک مراجعه می‌کردند:

ائمه علیهم­السلام گاهی دچار یک بیماری می­شدند که خود به‌تنهایی قدرت مداوای آن را نداشتند، مثلاً وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به‌واسطه‌ی ضربه­ی ابن ملجم در بستر بیماری بودند؛ طبیبی به نام اثیر بن عمرو بر بالین ایشان آمد و به مداوای حضرت پرداخت.(13) یا یکی از روش­های درمان حجامت بود و اهل‌بیت علیهم­السلام توسط افرای حجامت می­شدند. طبق گزارشی به نقل از انس بن مالک، فردی به نام ابوطیبه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را حجامت کرد.(14) یا در احادیثی آمده امام رضا علیه‌السلام(15) و یا امام حسن عسکری علیه‌السلام(16) برای حجامت از حجّام ماهری کمک گرفتند.

همچنین در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده: «به على در روز احد شصت جراحت رسید و پیامبر به ام سلیم و ام عطیه دستور دادند که ایشان را مداوا کنند. آن­ها گفتند: یا رسول اللَّه! هر جاى از بدنش را معالجه می­کنیم جاى دیگرى از بدنش گشاده می­شود و از زیادی و شدت جراحت‏ها بر جان او ترسانیم.»(17)

 یا در گزارشی آمده وقتی صورت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در جنگ احد مجروح شد، حضرت زهرا سلام‌الله­علیها حصیری را سوزاندند و خاکستر آن را بر زخم‌های پدرشان می‌گذاشتند. (18)

از این گزارش­ها می­توان برداشت کرد که منعی ندارد تا معصومین علیهم­السلام برای درمان از اطباء یا دیگران کمک گرفته باشند.

نتیجه

 از مجموع روایات فهمیده می‌شود که ائمّه علیهم‌السلام رجوع به پزشک را امری عقلایی می‌دانستند؛ اما به سبب اینکه خودشان نسبت به روش­های درمان علم داشتند و یا اینکه از طریق امور غیرعادی بهبود می­یافتند، کمتر به پزشکان مراجعه می­کردند. بااین‌حال در گزارش­های تاریخی و برخی احادیث مصادیقی دیده می­شود که نشان می­دهد که ائمه علیهم­السلام گاهی برای درمان از اطباء و یا دیگران کمک گرفته باشند.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره کهف 18، آیه 110.

2. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج‏59، ص: 76.

3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج‏59، ص: 76.

4. ر.ک: صدوق، ابن‌بابویه، اعتقادات الإمامیه، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414 ق، ص 115 _ 116، و مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1413 ق، ص 144.

5. صدوق، ابن‌بابویه، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ اوّل، 1362 ش، ج‏2، ص 512.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج‏59، ص: 76.

7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج‏59، ص: 64

8. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دعائم الإسلام‏، محقق فیضى، آصف‏، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، چاپ دوم، 1385 ق‏، ج‏2، ص: 146.

9. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دعائم الإسلام‏، محقق فیضى، آصف‏، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، چاپ دوم، 1385 ق‏، ج‏2، ص: 143

10. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دار التراث‏، چاپ دوم‏، 1387 ق، ج‏3، ص:12.

11. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج‏2، ص 852.

12. صدوق، ابن‌بابویه، محمد بن على، کمال‌الدین و تمام النعمه، تهران، انتشارات اسلامیه، ‏چاپ دوم، 1395 ق، ج‏2، ص: 541

13. أبو الفرج الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، انتشارات دار المعرفه، بی‌تا، ص:51

14. عسقلانی، احمد بن على بن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، محقق عادل احمد عبد الموجود و علی‌محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 ق، ج‏7، ص:196

15. صدوق، ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، تهران، نشر جهان، چاپ اوّل، 1378 ق، ج 2، ص 227.

16. راوندى، قطب‌الدین سعید بن عبدالله،‏ الخرائج و الجرائح‏، قم، انتشارات مدرسه الإمام المهدی، چاپ اول‏، 1409 ق‏، ج‏1، ص:422-244

17. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القران، بیروت، انتشارات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق-1995 م، ج‏2، ص 852.

18. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، انتشارات اعلمى،‏ چاپ سوم، 1409 ق‏، ج‏1، ص:250.

شباهت امام علی علیه السلام به کعبه
پیامبر اسلام (ص) در روایتی امام علی (ع) را به کعبه پوشیده تشبیه کرده است، این تشبیه اشاره به اهمیت ولایت و اطاعت از امام علی (ع) است.

پرسش:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام را به کعبه تشبیه می کند و می فرماید: «مَثَلُ عَلِیٍّ فِیکُمْ أَوْ قَالَ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ کَمَثَلِ‏ الْکَعْبَهِ الْمَسْتُورَهِ النَّظَرُ إِلَیْهَا عِبَادَهٌ وَ الْحَجُّ إِلَیْهَا فَرِیضَه» منظور از کعبه مستور چیست؟ لطفا توضیحی هم در مورد روایت بیان کنید.

پاسخ:

کعبه‌ یکی از مکان‌های مهم اسلامی است. روایات زیادی در فضیلت این بنای مقدس وجود دارد. آداب و اعمالی نیز برای این مکان وجود دارد و حج که از ارکان اسلامی و بزرگ‌ترین شعائر است هرساله توسط میلیون‌ها حاجی بر اطراف این بنا برگزار می‌شود. در حدیثی پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به این مکان مقدس تشبیه نموده‌اند. در ادامه توضیحاتی پیرامون این تشبیه ارائه شده است.

1-تشبیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به کعبه پوشیده

یکی از ویژگی‌های خانه کعبه پوشش آن است که در اصطلاح به آن «پرده کعبه» نیز گفته می‌شود. انداختن پوشش برای کعبه از زمان قدیم مرسوم بوده است. در روایتی امام صادق علیه‌السلام بیان کرده‌اند که این پوشش از زمان ابراهیم علیه‌السلام وجود داشته است. (1) در حدیث دیگر آمده که امیرالمؤمنین علیه‌السلام هر سال برای پوشاندن کعبه پرده‌ای می‌فرستادند. (2) بنابراین یکی از سنت‌های مهم در مورد کعبه پوشش آن است. روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به «کعبه پوشانده» تشبیه نموده است.

قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَثَلُ عَلِیٍّ فِیکُمْ أَوْ قَالَ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ کَمَثَلِ الْکَعْبَهِ الْمَسْتُورَهِ النَّظَرُ إِلَیْهَا عِبَادَهٌ وَ الْحَجُّ إِلَیْهَا فَرِیضَهٌ. (3)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: مثال علی در میان شما یا فرمودند در میان امت (مردم) مانند کعبه پوشیده است. نگاه به او عبادت است و حج به‌سوی او واجب است.

در این روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به کعبه تشبیه نموده‌اند و نگاه به ایشان را مانند نگاه به کعبه دارای فضیلت و عبادت می‌شمارند. در روایتی دیگر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «به‌خدا سوگند تماشاى على علیه‌السلام عبادت است و چه عبادتى برتر از آن است‌؟ نگریستن همراه با عشق و ایمان به فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، برتر از آن است که همه دنیا پر از طلاى سرخ بوده و به تو تعلق داشته باشد و آنگاه همه را در راه خدا انفاق کنى. تو در هر نفس کشیدن خود، حق شفاعت هزار گناهکار را دارى که خداوند آنان را در دوزخ با شفاعت تو رها خواهد نمود».(4)

ویژگی دیگر کعبه، واجب بودن طواف دور آن است. این طواف در مراسم حج تمتع و عمره انجام می‌گیرد. در روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله وجوب طواف و به عبارتی حج، به امیرالمؤمنین علیه‌السلام تشبیه شده است. همچنین آنچه در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السلام واجب است، لزوم قبولی ولایت ایشان و همچنین اطاعت از این امام بزرگوار است. در این زمینه روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله در وجوب اطاعت همگان از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است:

«مَنْ أَطَاعَ عَلِیّاً فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه‏‏. »(5)

بنابراین همان‌گونه که یکی از واجبات مهم در اسلام بحث حج و طواف دور کعبه است، اطاعت و ولایت مداری از امام علی علیه‌السلام نیز از مهم‌ترین واجبات و بلکه از ارکان دین است.

2-معنای پوشیده بودن کعبه

 با بررسی احادیث، دلیلی از زبان معصومان علیه‌السلام برای تشبیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به کعبه‌ی «پوشیده» یافت نشد. اما با مراجعه به لغت می‌توان برداشتی مناسب از این روایت نمود:

واژه «النظر» در لغت به معنای نگاه کردن و توجه کردن است. این توجه می‌تواند هم با «چشم» و هم با «قلب» صورت گیرد، همچنان که در معنای آن چنین گفته شده است:

«النَّظَرُ... من نَظَرِ العَیْنِ و نَظَر القَلْب‏.»(6)

النَّظَرُ از نگاه چشم و نگاه قلب (به وجود می‌آید).

بنابراین دیدن کعبه و یا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فقط با چشم سر فضیلت نداشته بلکه توجه و نگاه قلبی به ایشان نیز دارای اجر و ثواب است. این کاربرد نیز در قرآن کریم آمده است، چنانکه در آیه 77 سوره آل‌عمران در احوال برخی بندگان در روز قیامت بیان شده:

«وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَه.»

ترجمه: خداوند (در قیامت) با آن‌ها صحبت نمی‌کند و به آن‌ها نظر نمی‌نماید.

در این آیه قطعاً مراد چشم ظاهری نیست چراکه خداوند منزه از هرگونه شکل و اندامی است. در این آیه شریفه منظور این است که خداوند به این بندگان گنه‌کار و عاصی «توجه» نمی‌نماید.

واژه «مستور» نیز به معنای مخفی بودن است.(7) به همین جهت است که به خداوند «ستارالعیوب» به معنای مخفی کننده عیب‌ها خطاب می‌کنند. (8) حال این خفا می‌تواند به‌وسیله لباس یا پرده و یا عاملی مانند زمان و مکان باشد. بنابراین در مورد کعبه فقط پوشش ظاهری«پرده کعبه» مقصود نیست و بلکه برای کسی که در کنار کعبه نیست و فاصله دارد نیز مستور است.

با توجه به معانی این لغات، معنای حدیث نبوی چنین است که برای کسی که با چشم سر می‌تواند به کعبه نگاه کند، نگاه به آن فضیلت دارد. اما کسی که به جهت دوری مسیر نمی‌تواند چشم به آن بیندازد، با توجه قلبی و عزم به‌سوی آن می‌تواند این فضیلت را درک کرده و عبادت نماید. این فضیلت برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز به این شکل جاری است که افرادی که در زمان ایشان حضور ندارد و فیض دیدن ظاهری ایشان را ندارد، با توجه قلبی و روی آوردن به‌سوی این امام بزرگوار می‌تواند از ثواب این عبادت بهره ببرد.

نتیجه:

کعبه دارای فضائل زیادی است. یکی از فضائل این بنای مبارک، ثواب داشتن نگاه به آن و همچنین طواف دور آن است. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه‌السلام به «کعبه‌ی پوشیده» تشبیه شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله در این تشبیه بیان می‌کنند که همان‌گونه که نگاه به کعبه عبادت است، نگاه به چهره علی علیه‌السلام نیز عبادت محسوب می‌شود. مطابق روایات این نگاه حتی از انفاق فراوان بالاتر بوده و باعث حق شفاعت برای فرد می‌شود. همچنین پیامبر وجوب طواف کعبه را با ایشان مقایسه نموده است. در احادیث زیادی آمده که اطاعت از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز واجب می‌باشد. کسانیکه در زمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیستند و توفیق زیارت ایشان را از نزدیک ندارند، با توجه قلبی به این امام بزرگوار می‌توانند از این فیض بهره‌مند شوند.

پی‌نوشت‌ها

1. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏4، ص 215.

2. حمیرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم السلام‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام‏، 1413ق، ص 139.

3. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، محقق / مصحح: ندارد، قم: علامه، 1379ق، ج‏3، ص 202.

4. ابن بابویه، محمد بن على‏، الأمالی‏، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچی، 1376ق، ص 362.

5. ابن بابویه، محمد بن على‏، معانی الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1403ق، ص 373.

6. قرشى بنایى، على اکبر، قاموس قرآن، محقق / مصحح: ندارد، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1412ق. ج‏7، ص 81.

7. ابن منظور، محمد بن مکرم‏، لسان العرب، محقق / مصحح: میر دامادى، جمال الدین‏، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع- دار صادر، 1414ق، ج‏4، ص 343.

8. کبیر مدنی شیرازی، سید على خان بن احمد، الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغه العرب المعول، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث‏، مشهد: مؤسسه آل البیت( علیهم السلام) لإحیاء التراث‏، 1384ق، ج‏8، ص: 75.

عوامل سقوط حکومت پهلوی
محمدرضا پهلوی در دوران حکومت خود دست به اصلاحاتی زد که این اصلاحات علاوه بر اینکه نتوانست مانع سقوط حکومتش شود. بلکه زمینه سقوط حکومتش را فراهم کرد.

پرسش:

در چه صورتی حکومت محمد رضا شاه پهلوی با اصلاحات می‌توانست مانع سقوط خودش شود؟

پاسخ:

محمدرضا پهلوی در دوران حکومت خود دست به اصلاحاتی زد که انقلاب سفید و اصلاحات ارضی، یکی از مهم‌ترین اصلاحات زمان محمدرضا بود. با وجود اقدامات این چنینی از سوی شاه ایران، چرا این اصلاحات نتوانست محمدرضا را از سقوط حکومتش نجات دهد؟ و در چه صورتی این اصلاحات می‌توانست مانع سقوط حکومت محمدرضا پهلوی شود؟

الف) زمینه‌های جهانی اصلاحات محمدرضا پهلوی

با گسترش نفوذ اندیشه کمونیسم در جهان، آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیدند برای جلوگیری از رشد کمونیسم در کشورهای مختلف، ازجمله کشورهای هم پیمان خود، دست به اصلاحاتی در این کشورها بزنند. در ایرانِ این دوره، با مشکل دیگری مواجهیم که آن، نمایان شدن آثار بحران اقتصادی از سال 1338 شمسی است که ناترازی بازرگانی کمبودهای شدیدی به وجود آورد و تورم و کسری تراز پرداخت ها، دولت را وادار به انقباض اعتبارات، افزایش تعرفه‌های واردات و کاهش هزینه ‌های عمومی و گرفتن وام از نهادهای بین المللی و کشورهای دیگر کرده بود و این به ورشکستگی بانک‌ها و بخش‌های خصوصی انجامید با وجود این مسائل و با گسترش ناعدالتی در جامعه ایرانی، زنگ خطر گرایش بیشتر مردم به کمونیسم به صدا در آمد(1). درنتیجه، محمدرضا پهلوی از سوی دولت امریکا تحت فشار قرار گرفت تا دست به اصلاحاتی برای کاهش این خطر بزند. طرحی برای انجام اصلاحات با حمایت آمریکایی‌ها آماده شد و قرار بود این اصلاحات با بهبود وضعیت، مانع نفوذ بیشتر کمونیستم و درنهایت، مانع سقوط حکومت محمدرضای پهلوی شود؛ اما این نتیجه به دست نیامد و پادشاهی محمدرضا پهلوی در بهمن سال 1357 شمسی پایان یافت. برای پاسخ به این سؤال که در چه صورتی این اصلاحات می‌توانست منجی حکومت پهلوی باشد ، لازم است به پرسش دیگری پاسخ دهیم که چرا با وجود اصلاحات صورت گرفته، حکومت پهلوی سقوط کرد؟ در پاسخ به این پرسش باید توجه داشته باشیم که سقوط سلطنت محمدرضا پهلوی معلول یک علت خاص نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این رخداد نقش داشته اند. با وجوداین، به برخی از مهم‌ترین عواملی که با وجود اقدام به اصلاحات مانع سقوط سلطنت محمدرضا نشد در ادامه اشاره می‌کنیم:

ب) مهم‌ترین موانع سقوط سلطنت با وجود مؤلفه‌های اصلاحات

1. ماهیت بالا به پایین اصلاحات

 بدین معنا که در طراحی این اصلاحات به مشارکت مردم چه در تصمیم گیری و چه در اجرا توجه نشد و همین مسئله در اغلب موارد به جای تقویت جامعه و نزدیک کردن مردم به حکومت، آن‌ها را از حکومت پهلوی دور ساخت. مثلاً اصلاحات ارضی که به قصد کاهش نفوذ زمین داران بزرگ و تقسیم زمین‌ها میان دهقانان و رعیت‌ها انجام شده بود، نتوانست دهقانان را به کشاورزان مولد تبدیل کند؛ چرا که با مهیا نبودن زیرساخت‌های لازم، کشاورزی در زمین‌هایی که خرد و کوچک شده بود، دیگر مقرون به صرفه نبود و همین مسئله کشاورزان بیکار را به حاشیه شهرها کشاند(2).

 2. فضای بسته سیاسی

 بررسی دوره حکومت 37 ساله محمدرضا نشان می‌دهد که او پس از تثبیت قدرت، در مسیر اقتدارگرایی و سرکوب مخالفان خود حرکت کرد و همه ابزارهای حکومتی را برای تحقق این هدف به کار گرفت. هرچند میزان اقتدارگرایی محمدرضا پهلوی در دوره‌های مختلف متفاوت بود(3)، اما درمجموع سرکوب مخالفان در دوران محمدرضا پهلوی به یک رویه تبدیل شده بود. اگرچه پهلوی دوم با فشار امریکا با اصلاحات اقتصادی و اجتماعی نظیر حق رأی زنان یا توسعه آموزش و بهداشت به دنبال جلب حمایت مردم بود، سرکوب سیاسی شدید توسط سازمان‌هایی مانند ساواک و حذف آزادی‌های سیاسی باعث نا رضایتی گسترده شد و مردم و نخبگان احساس می‌کردند که اصلاحات تنها به تقویت قدرت شاه می‌انجامد، نه به بهبود شرایط جامعه.

 3. رشد نابرابری اجتماعی و اقتصادی

 اگرچه اصلاحات محمدرضا در ظاهر برای کاهش نابرابری اجتماعی و اقتصادی بود، اما به دلایل مختلفی مثل ناقص بودن اصلاحات، عدم توجه به عدالت اجتماعی، عدم اصلاح ساختارها، تقویت سرمایه داری وابسته، نه تنها به آن منتهی نشد، بلکه موجب افزایش فاصله طبقاتی و طبقات فقیر جامعه شد. نابرابری اجتماعی و اقتصادی‌ای که پیش از آن به گواه تاریخ با وجود رونق اقتصادی در دهه 40 و 50، گسترش یافته بود(4).

 4. مخالفت با ارزش‌های سنتی و دینی

 سیاست‌های پهلوی اول و دوم همواره در راستای تقابل با ارزش‌های سنتی و مذهبی بود؛ چرا که آن‌ها سنت‌ها و ارزش‌های مذهبی را مانع رسیدن به مدرنیته می‌دانستند. همین تقابل، با وجود اقدامات محمدرضا برای اصلاحات، به عنوان یکی از عوامل در سقوط سلطنت او نقش مهمی ایفا کرد؛ این مسئله به اندازه‌ای مهم بود که برخی اندیشمندان، ماهیت انقلابی که به سقوط پهلوی دوم منجر شد را معنوی دانسته اند(5).

 5. وابستگی به غرب

 وابستگی شدید محمدرضا به غرب، عامل دیگری بود که با وجود اقدام او برای اصلاحات باعث سقوط او شد. حتی نخبگان سکولار جامعه نیز وابستگی شدید محمدرضا را مورد نقد قرار می‌ دادند. غرب گرایی شدید شاه باعث شد که او تحقق الگوهای غربی را بدون توجه به نیازها و ارزش‌های بومی مردم ایران دنبال کند و این اقدام از سوی بسیاری از مردم جامعه و افراد مذهبی تخریب فرهنگ ایرانی ـ اسلامی قلمداد می‌شد.

 بنا بر آنچه گفته شد، محمدرضا شاه پهلوی زمانی می‌توانست با اصلاحاتی که بدان دست زد حکومت خود را از سقوط نجات دهد که در کنار آن اصلاحات، به آزادی‌های سیاسی، اصلاحات واقعی اقتصادی و اجتماعی که به توسعه متوازن، کاهش فساد و تقویت زیرساخت‌ها برای کاهش نابرابری اجتماعی منتهی شود، تعامل با نیروهای مذهبی و سنتی به جای مقابله مستقیم با روحانیت و ارزش‌های سنتی و کاهش وابستگی به غرب و توجه به استقلال ملی و مشارکت دادن مردم در اصلاح امور و رفع نیازهای واقعی آن‌ها توجه بیشتری می‌کرد و از این طریق حمایت داخلی بیشتری برای حکومت فراهم می‌کرد.

نتیجه:

بنابرآنچه گفته شد، آنچه سبب سقوط محمدرضا با وجود اقدام برای اصلاحات شد، عدم توجه او به مشارکت مردم در اصلاحات، سرکوب مخالفان و سلب آزادی‌های سیاسی، وابستگی شدید به غرب، افزایش فاصله طبقاتی و فقر و تقابل با ارزش‌های سنتی و مذهبی جامعه بود. محمدرضای پهلوی شاید می‌توانست در کنار اقدام برای اصلاحات مدنظرش با توجه به این عوامل سلطنت خود را از سقوط نجات دهد.

پی نوشت ها:

1. ر.ک: « اصلاحاتی که به فروپاشی کشید»، خبرگزاری جمهوری اسلامی، کد خبر: 1343، www.irna.ir/xjLDLN.

2. « عواقب اصلاحات ارضی از زبان مقامات پهلوی»، خبرگزاری مشرق، کد خبر: 1462325، mshrgh.ir/1462325.

3. ر.ک: «اختناق و سرکوب سیاسی در دوران 37 ساله حکومت پهلوی دوم (1)»، https://historydocuments.ir/?page=post&id=3525.

4. ر.ک: نادری، علیرضا و حمیدرضا هوشنگی، «وضعیت محرومیت و فاصله طبقاتی در دوره پهلوی دوم؛ واکاوی عوامل و زمینه ها»، دولت پژوهی ایران معاصر، سال ششم، شماره سوم، 1399، ص 107.

5. ر.ک: فوکو، میشل، ایرانی‌ها چه رؤیایی در سر دارند؟ ترجمه حسین معصومی همدانی، نشر هرمس، 1399.

اعتبار و زمان اعمال ام داوود
یکی از اعمال توصیه شده درماه رجب، اعمال ام داوود است با توجه به ملاک هایی که در حدیث آمده، می توان این اعمال را در ماه های دیگر نیز به جای آورد.

پرسش:

یکی از اعمالی که برای ماه رجب توصیه می‌کنند انجام اعمال ام داوود است، آیا این اعمال بر اساس روایات معتبر ذکرشده است؟ و آیا می‌توان در غیر ماه رجب نیز انجام داد؟

پاسخ:
اعمال ام داوود، برگرفته از حدیثی است که در برخی از کتب حدیثی شیعه آمده است. مطابق این احادیث، زنی به نام ام داوود، از فراق فرزندش به امام صادق علیه‌السلام شکایت می‌کنند و ایشان نیز اعمال و دعایی را به او آموزش می‌دهند که به اعمال ام داوود شهرت یافته است. در ادامه به بیان روایت و اعتبار آن پرداخته‌شده و همچنین جایز بودن انجام این عمل در ایامی غیر ماه رجب بررسی‌شده است.

1. بیان روایت و اعتبار سنجی

 مطابق جست‌وجوی انجام‌شده، اعمال ام داوود در منابع زیر آمده است:
1- کتاب فضائل الأشهر الثلاثه

در این کتاب، داستان ام داود و مشرف شدنش به نزد امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده و آدابی از امام علیه‌السلام برای برطرف شدن مشکلش بیان‌شده است. شیخ صدوق در کتاب خود، متن دعای ام داود را ذکر نکرده و آن را به کتاب «عمل السنه» خود ارجاع داده که این منبع متأسفانه موجود نیست و درگذر زمان از بین رفته است.(1) این روایت با سه سند ذکرشده که هر سه سند آن ضعیف می‌باشند. در این حدیث، امام صادق علیه‌السلام به ام داوود می‌فرمایند ماه رجب که ماه بزرگی است نزدیک هست و دعا در آن شنیده می‌شود. پس در ایام البیض آن یعنی سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم روزه‌بگیر و این اعمال را به‌جا بیاور.

2- کتاب مصباح المتهجد

 این کتاب نوشته‌ شیخ طوسی است. در این کتاب اعمال بیان‌شده بدون ذکر داستان ام داوود و همچنین بدون سند در قسمت اعمال نیمه رجب بیان گردیده و دعای مخصوص به آن نیز در آن نقل‌شده است.(2) در این متن اشاره‌ای به ایام البیض نشده و فقط بیان‌شده که در این سه روز (13 تا 15 ماه) روزه گرفته شود و اعمال ذکرشده به‌جا آورده شود.

3 - کتاب فضائل شهر رجب‏

 «فضائل شهر رجب» نوشته‌ حاکم حسکانی از علمای اهل سنت است.

نکته‌ قابل‌توجه این‌که به‌جز این کتاب، در هیچ‌یک از کتاب‌های اهل سنت به ذکر این حدیث نپرداخته است. او این اعمال را در بخش اعمال نیمه رجب آورده و دعای مخصوص آن نیز در این منبع ذکرشده است.(3) در این حدیث امام به ام داوود سفارش می‌کنند ماه رجب که ماه بزرگی است در پیش است و دعا در آن شنیده ‌شده است، بنابراین در سه روز بیان‌شده روزه گرفته شود و اعمال مذکور به‌جا آورده شود.

در این حدیث اشاره‌ای به ایام البیض نشده است. در مورد اعتبار این حدیث باید بیان کرد که این حدیث نیز از جهت سندی قابل‌پذیرش نیست.
 4- کتاب الإقبال الاعمال

از منابع دیگری که اعمال ام داوود به همراه دعای آن ذکرشده کتاب الاقبال است.(4) ابن طاووس در کتابش با توضیح در مورد شخصیت ام داوود و بزرگی و جلالت او، به بیان برخی اقوال در بزرگی شأن این بانو نیز می‌پردازد. ابن طاووس مدعی است که این حدیث را از طرق مختلف و با اسناد فراوانی دیده است و این اسناد را در کتاب الاجازات خود منتشر ساخته است. متأسفانه کتاب الاجازات ابن طاووس به دست ما نرسیده است. همچنین وی بیان می‌کند که این حدیث در بین عرفا و اهل حدیث شناخته ‌شده است و معروف به اجابت است. همچنین ایشان توضیح می‌دهد که در نزدش چندین حدیث وجود دارد که قدری باهم اختلاف دارند و برای احتیاط و درک کامل این اعمال، کامل‌ترین روایت را در کتاب خود ذکر کرده است. با این مطالب مشخص می‌شود که اعمال ام داوود در کتاب الاقبال، بدون سند ذکرشده است. در این حدیث نیز امام صادق علیه‌السلام به ام داوود سفارش می‌کنند چون ماه رجب نزدیک است، در ایام البیض آنکه 13 تا 15 ماه است روزه بگیرد و سپس اعمال بیان‌شده را انجام دهد.

 5- کتاب‌های المصباح الکفعمی(5) و بلد الامین(6)

 در این دو کتاب نیز اعمال ام داوود نقل‌شده است. حدیث مذکور در این دو منبع همانند کتاب مصباح المتهجد هستند و نکته‌ جدیدی ندارند. با توجه به توضیحات بیان‌شده، مشخص می‌شود که در نگاه اول، حدیث ام داوود از جهت سندی روایتی قوی نیست، ولی چند نکته در مورد این حدیث وجود دارد که آن را قابل‌اعتنا می‌سازد:

 1. اول این‌که حدیث ام داود از چند طریق به دست ما رسیده است (منظور چند سلسله سند است). درست است که این اسناد از جهت رجالی قوی نیستند، ولی همین تعدد اسناد، می‌تواند اعتماد ما را به صحت این روایت فزون بسازد. علاوه بر این‌که بیان شد ابن طاووس در الاقبال، ادعا دارد اسناد فراوانی از این حدیث در اختیار داشته است. با توجه به این‌که ابن طاووس از عالمان بزرگ در عرصه دعا است، این ادعا خود اعتماد بیشتری به سند روایت مذکور می‌بخشد.

 2. این اعمال در منابعی قدیمی همچون کتاب فضائل الأشهر الثلاثه ذکر شده است. باوجود اینکه متن دعا در این کتاب نیامده، ولی قدمت آن می‌تواند شاهدی بر مشهور بودن این دعا از زمان‌های قدیم و نزدیک به عصر ائمه علیهم‌السلام باشد.

 3. یکی از راه‌های بررسی یک روایت، ارزیابی آن بر اساس محتوا است. با بررسی انجام‌شده، محتوای این حدیث (اعمال ام داوود) هیچ منافاتی با قرآن، سنت اهل‌بیت علیهم‌السلام و عقل ندارد و لذا این موافقت می‌تواند شاهدی بر اعتبار آن باشد. همچنین متن این دعا از جهت محتوا نیز بسیار عمیق و خوش مضمون است و این مطلب نیز می‌تواند قرینه‌ای بر صدور آن از معصوم علیه‌السلام باشد.

4. با توجه به رویکرد علمائی بزرگ همچون شیخ صدوق (صاحب کتاب من لا یحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه)، شیخ طوسی (صاحب کتاب التهذیب و الاستبصار از کتب اربعه شیعه)، ابن طاووس (از علماء بزرگ دعا)، حاکم حسکانی (از عالمان بزرگ اهل سنت و صاحب کتاب شواهد التنزیل) به این حدیث و نقل آن در کتب خود، اعتماد به این دعا بالاتر رفته و در اعتباربخشی به این اعمال تأثیر گزار است. با توجه به مطالب بیان‌شده، می‌توان گفت که این دعا قابل‌پذیرش بوده و می‌توان از آن بهره برد.

 2. انجام این اعمال در غیر ماه رجب

 منابعی که به ذکر این اعمال (ام داوود) پرداخته‌اند، هیچ‌یک اشاره‌ای به مجاز بودن انجام این دعا در سایر ایام سال نکرده‌اند؛ اما نکته‌ قابل‌توجه اینکه همان‌طور که بیان گردید، در برخی منابع، ذکرشده که امام صادق علیه‌السلام، به ام داود سفارش می‌کنند چون ماه رجب نزدیک است و ماه بزرگی است و دعا در آن شنیده می‌شود، این اعمال را به‌جا آورده و دعا را بخواند. متن این فرمایش مطابق نقل کتاب فضائل الاشهر الثلاثه چنین است:

 «یَا أُمَّ دَاوُدَ فَقَدْ دَنَا هَذَا الشَّهْرُ الْحَرَامُ یُرِیدُ علیه­السلام شَهْرَ رَجَبٍ وَ هُوَ شَهْرٌ مُبَارَکٌ عَظِیمُ الْحُرْمَهِ مَسْمُوعُ الدُّعَاءِ فِیهِ فَصُومِی مِنْهُ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ الثَّالِثَ عَشَرَ وَ الرَّابِعَ عَشَرَ وَ الْخَامِسَ عَشَرَ وَ هِیَ الْأَیَّامُ الْبِیض؛(7) ای ام داوود این ماه حرام (منظور حضرت ماه رجب است) نزدیک است و این ماه، ماه مبارک و با حرمت زیادی است که دعا در آن شنیده می‌شود. (مستجاب می‌شود) پس سه روز سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم آن را روزه‌بگیر و این همان ایام البیض است.»‏

 نکته قابل اشاره این‌که ایام البیض (روزهای سپید) به‌روزهای سیزدهم تا پانزدهم هرماه گفته می‌شود و اختصاصی به ماه رجب ندارد. حتی برای ایام البیض برخی ماه‌ها مثل شعبان و رمضان نیز اعمال و ادعیه‌ای ویژه وجود دارد.(8) نکته‌ دیگر این‌که در برخی ماه‌های دیگر نیز دعا مسموع است. به‌عنوان‌مثال ماه رمضان از ماه‌های بزرگی است که مطابق روایات دعا در آن شنیده می‌شود.(9) بنابراین به نظر می‌رسد امام صادق علیه‌السلام از جهت این‌که نسبت به زمان صدور روایت، ماه رجب اولین ماهی بوده که بزرگ بوده و دعا در آن ویژه است، دستور داده‌اند در ماه رجب این اعمال به‌جا آورده شود. با این تحلیل چنانچه ماهی دیگر که این ویژگی‌ها نیز در آن وجود داشته باشد (مانند شعبان و رمضان) نیز می‌توان این اعمال را به‌جا آورد.

نتیجه:

 اعمال ام داوود برگرفته از حدیثی است که در منابع قدیمی روایی شیعه نقل‌شده است. این حدیث از جهت سندی ضعیف است، ولی با توجه به محتوا، تعدد اسناد، نقل در منابع کهن و همچنین رویکرد علماء به آن دارای اعتنا بوده و قابل‌پذیرش است. این اعمال برای ماه رجب توصیه‌شده است، ولی با توجه به ملاکی که امام صادق علیه‌السلام در حدیث به آن اشاره‌کرده‌اند، می‌توان آن را در برخی ماه‌های دیگر مانند شعبان و رمضان نیز به‌جای آورد.

پی‌نوشت ها:

1. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، فضائل الأشهر الثلاثه، ص 35، ح 14.

2.طوسى، محمد بن الحسن‏، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص 807.

3. ر.ک: حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، فضائل شهر رجب.

4. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، ج‏3، ص 243.

5. کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح (جنه الأمان الواقیه و جنه الإیمان الباقیه ص 531.

6. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى‏، البلد الأمین و الدرع الحصین، ص 180.

7. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، فضائل الأشهر الثلاثه، ص 34، ح 14.

8.کفعمى، ابراهیم بن على عاملى‏، المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۳۵۸.

9. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، فضائل الأشهر الثلاثه، ص 109.

 

مقایسه تولد حضرت علی با حضرت عیسی علیهماالسلام
یکی از امور مسلم تاریخی، ولادت حضرت علی(ع) در خانه کعبه و نیز دستور الهی به حضرت مریم(ع) برای خروج از بیت المقدّس در هنگام درد زایمان است.

 پرسش:

علت اینکه خداوند اجازه زایمان به حضرت مریم سلام الله علیها در بیت المقدس را نداد اما به حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دستور به ورود به کعبه برای زایمان را داد، افضلیت حضرت علی علیه السلام بود یا افضلیت حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام؟ علت این تفاوتی که خداوند قائل شده است، فقط نشان دادن افضلیت حضرت علی علیه السلام بوده است؟

پاسخ:

در پاسخ به این پرسش می‌بایست به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

همانطور که اشاره فرمودید، ولادت حضرت علی(ع) در خانه کعبه امری مسلم بوده و نیز خارج شدن حضرت مریم(ع) از مکان عبادت خود نیز در قرآن کریم تصریح شده است.

فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا (1)

[ترجمه: ] پس مریم به آن پسر بار برداشت و با آن به مکانی دور خلوت گزید.

اما در اینکه خروج حضرت مریم سلام الله علیها  از خانه خدا به امر الهی صورت گرفته باشد (آنگونه که شهرت یافته) روایتی را پیدا نکردیم و ظاهرا اولین کسی که به این مطلب اشاره داشته و آن را در مقایسه با مقام ولادت امام علی(ع) مطرح نموده است، مرحوم جزائری در کتاب ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار(2) بوده که پس از آن در میان عالمان شیعه شهرت یافته است. مرحوم جزائری در آنجا سخن را به خود نسبت داده و اینگونه می‌گوید:

«به نظر من: حضرت مریم(س) در بیت المقدّس بود و هنگامی که درد مخاض او را فراگرفت از مسجد خارج شد چرا که ملائکه او را این چنین امر نمودند که: این خانه عبادت است و نه خانه ولادت... اما ولادت مولای ما امیرالمؤمنین(ع) به گونه‌ای دیگر بود. مادرش حول خانه خدا طواف می‌فرمود و هنگامی که درد مخاض او را گرفت، دیوار کعبه شکافته شده و چنین ندا آمد: داخل شو و فرزند خود را به دنیا بیاور. پس چنین کرد و این فضیلتی ویژه برای امام علی(ع) است.» (3)

در نتیجه دلیل روشنی برای اخراج حضرت مریم(س) از مکان عبادتش و عدم جواز برای زایمان در خانه خدا نیافتیم. هر چند خروج وی به تصریح قرآن کریم مسلم است.

نکته دوم:

بی شک، نحوه ولادت علی بن ابیطالب(ع) یکی از فضائل مهم ایشان به حساب آمده و خصوصیتی است که در هیچ انسانی چه پیش و چه پس از حضرتش وجود نداشته است. به گونه‌ای خود نیز بدان افتخار فرموده و می‌فرماید: «مادرم به کعبه در آمد و مرا در میان خانه خدا بزاد. این افتخار و فضیلت ویژه‌ای است که نه پیش از من درباره کسی شنیده شده و نه پس از من برای کسی اتفاق خواهد  افتاد.» (4)

از سوی دیگر طهارت و پا کدامنی حضرت فاطمه بنت اسد سلام با توجه به روایات فراوانی که در این باب وجود دارد ، محرز است. چه اینکه وی از اولین زنان بیعت کننده با رسول گرامی اسلام(ص) به حساب آمده و به تعبیر امام صادق(ع) « از نیکوکارترین مردم به رسول خدا(ص) بود.»(5)

اما چه بسا فضیلت اجازه زایمان در خانه خدا، که پیش از این به احدی داده نشده بود، علاوه بر طهارت مادر، به مقام و جایگاه مولود نیز وابسته است و این امر می‌تواند توأمان فضیلتی برای امام علی(ع) و مادر مطهرشان باشد .

نتیجه:

اولا: مسئله عدم جواز زایمان حضرت مریم(س) در بیت المقدس روشن نیست، هرچند به فرموده قرآن کریم قطعا این زایمان در آنجا صورت نگرفته است.

ثانیا: ویژگی خاص ولادت حضرت علی(ع) در خانه کعبه که منحصر به فرد می‌باشد ، هم نشان از فضیلت و جایگاه ویژه مادر دارد و هم مولود.

پی نوشت ها:

1. مریم، آیه؛ 22

2. جزائری، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج‏2، ص137.

3.همان.

4. دانشنامه امام علی علیه السلام، جمعی از نویسندگان، ج1، ص457.

5. کلینی، کافی، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۳۰۲.

شکاف هر ساله دیوار کعبه
واقعه 13 رجب در میان منابع شیعی و منابع اهل سنت آمده است. اما در بیان شکافته شدن کعبه، هیچ جریانی جز ولادت امیرالمومنین علیه السلام در اخبار وارد نشده است.

پرسش:

آیا این واقعه که خانه خدا هر ساله در 13 رجب شکاف می خورد یا اینکه هر گاه آن را تعمیر کرده اند محل ولادت امام علی علیه السلام شکاف خورده است، حقیقت دارد؟ اگر حقیقت داشته باشد، پس چرا وهابیان مکه با توجه به تصاویر مشاهده شده در ضلع مستجار، محل شکاف را نمی پوشانند بلکه آن را نیز نمایش می دهند؟

پاسخ:

در میان منابع شیعی و منابع اهل سنت بارها به جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام اشاره شده و آمده، مادر ایشان فاطمه بنت اسد در حال طواف کعبه بود که وقت زایمان ایشان می رسد. در این هنگام دیوار کعبه شکاف بر می دارد؛ هاتفی ایشان را به داخل کعبه فرا می خواند و امیرالمومنین علیه السلام داخل خانه­ی کعبه متولد می­شوند.

در بیان شکافته شدن کعبه، هیچ جریانی جز ولادت امیرالمومنین علیه السلام در اخبار وارد نشده، از طرفی مشهور نیز محل ورود فاطمه بنت اسد به داخل کعبه را همان قسمت رکن یمانی می­دانند(1) که اکنون نیز با وجود آثار مرمت از جمله سیمان، سرب، میخ و ... باز با بقیه ی خانه­ی کعبه مغایرت دارد، اما آثار ترميم و بندكشي شده ارتباطي به شكاف يادشده ندارد.

 این ادعا که همه ساله در روز 13 رجب در کعبه شکاف ایجاد می­شود، نیز قابل اثبات نیست، چرا که اولا هر چند در مورد تاریخ دقیق ولادت امیرالمومنین علیه السلام قول مشهور 13رجب است اما نقل های متفاوت دیگری وجود دارد.(2) ثانیا دلیل و مدعایی وجود ندارد که ثابت کند همه ساله در این روز دیوار کعبه شکاف بر می دارد. ثالثا ممکن است هرگاه دیوار کعبه را مرمت کنند، مجددا پس از چند روز به این حالت برگردد نه اینکه همه ساله آن را مرمت کنند و تنها در یک روز خاص دوباره شکاف بر دارد.

باتوجه به اینکه بسیاری از شیعیان مدعی هستند این شکاف به سبب ولادت امیرالمومنین علیه السلام در کعبه ایجاد شده، انگیزه ی کافی برای محو و از بین بردن آن توسط وهابیان و مخالفین وجود دارد؛ اما با وجود آثار مرمت و تعمیرات متعدد باز چنین نشانه ای دیده می شود. بنابراین احتمال می رود این نشانه اعجازی باشد که توسط خداوند در گوشه ی کعبه ایجاد شده و بشر توان مخفی کردن آن را ندارد.

در مقابل برخی شکاف موجود درکعبه را مرتبط به جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام نمیدانند؛ چرا که:

 اولا: در طول تاریخ هیچ روایت و گزارشی یافت نشده که در آن علت شکاف موجود را به ولادت ایشان نسبت دهد.

ثانیا: آن شکاف به دلیل تجدید بناهایی که صورت گرفته از بین رفته، مانند بازسازی کعبه توسط گروهی از قریش چند سال بعد از ولادت ایشان (3) یا هجوم هایی که در نبردهای میان امویان و زبیریان نسبت به کعبه رخ داده؛ چنانکه سال 64 ه ق در جنگی میان یزید و عبدالله بن زبیر، توسط لشکر شامیان کعبه را با منجنیق به آتش کشیدند و قسمتی از آن تخریب شد.(4) پس از این ماجرا عبدالله بن زبیر دستور به تخریب کعبه داد و با تغییراتی آن را باز سازی کردند؛(5) تا اینکه برای دومین بار در سال ۷۲ ه ق محاصره شد و در جنگ بین عبدالله بن زبیر و حجاج بن یوسف ثقفی، کعبه مجددا آسیب دید و پس از سلطه حجاج بن یوسف بر مکه، در سال ۷۴ ه ق کعبه را به همان شکلی اولیه ی خود برگرداند.(6) بنابراین با توجه به مرمت هایی که در طول تاریخ نسبت به کعبه صورت گرفته، مانع از بقای چنین نشانه ای می شود.

ثالثا: برخی علت مغایر بودن این قسمت کعبه با بقیه خانه را در این دانستند که: «ساخت سنگ قسمت رکن یمانی به زمان عبدالله ابن زبیر بر می گردد که تا به امروز باقی مانده است، و کسانی که  کعبه را بازسازی می‌کردند این قسمت را دست نزده باقی گذاشتند، تا اینکه در سال ۱۰۴۰ ه در زمان سلطان مراد چهارم که خانه کعبه را بازسازی کرد، گوشه ای از این رکن یمانی شکست، لذا آن قسمت را برای جلوگیری از ریزش و از بین رفتن با سرب گداخته پر کرد. آن قسمت هم که با میخ‌ کاری مستحکم شده نیز به عهد فاطمیان بر می گردد. بنابراین رنگ مختلفی که در رکن یمانی هست در واقع فلز سرب می‌باشد که با مسح زیاد مردم و با تغییرات آب و هوا دچار تغییر شده».(7)

در پاسخ به ایرادات مذکور می توان گفت:

 اولا: اگر اعجاز و اراده ی خداوند بر وجود چنین نشانه ای تعلق بگیرد، هیچ عاملی از جمله مرمت و بازسازی  نمی تواند مانع از ایجاد دوباره‌ی آن شود.

ثانیا: ادعای سوم از جهاتی قابل پذیرش نبوده از جمله اینکه در منابع آمده حجاج بن یوسف تغییرات عبدالله بن زبیر را به همان حال نخست برگرداند(8) و دلیلی هم ندارد این قسمت کعبه از زمان عبدالله بن زبیر دست نخورده باقی بماند. از سویی در این قول آمده گوشه ای از رکن یمانی شکست و ممکن است علت شکستن آن باز به همان جریان ولادت امیرالمومنین علیه السلام برگردد.

ثالثا بر فرض عدم پذیرش چنین اعجازی؛ آنچه اهمیت دارد خود اعجاز شکاف کعبه هنگام ولادت امیرالمومنین علیه السلام بوده که به‌ طور حتم به وقوع پیوسته و در منابع شیعه و اهل سنت به وفور بیان شده.(9)

نتیجه: با توجه به اینکه بجز ولادت امیرالمومنین علیه السلام هیچ واقعه‌ی حائز اهمیتی مطرح نشده که بتوان به شکاف کعبه نسبت داد؛ از طرفی با وجود مرمت هایی که از سوی مخالفین صورت گرفته باز چنین نشانه ای باقی مانده. بنابراین می توان احتمال داد که این شکاف اعجازی است که به سبب ولادت امیرالمومنین علیه السلام باقی مانده. اما آنچه بیشتر اهمیت دارد خود اعجاز شکاف کعبه بوده که هنگام ولادت امیرالمومنین علیه السلام رخ داده و در بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت مکرر بیان شده است.

پی نوشت ها:

1. رسول جعفریان،  آثار اسلامی مکّه و مدینه، تهران نشر مشعر، سال 1375، ج 1، ص93 .

2.سید محسن امین عاملى‏، أعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف‏، 1403 ق‏، ج 1 ص323.

3.ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، انتشارات دار الصادر، بیروت، 1385ش‏، ج۲، ص۴۴. لازم به ذکر است بنابر تحقیقی بازسازی کعبه توسط قریش پیش از تولد امام علی علیه السلام بوده است، ر. ک: مقاله «پژوهشی در بازسازی خانه کعبه در ارتباط با سن پیامبر(ص)»، حسین مصطفوی زاده و سید آیت الله احمدی، فصل نامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام.

4. ارزقی، أبو الولید محمد بن عبد الله، أخبار مکه وما جاء فیها من الأثار، محقق رشدی الصالح ملحس، بیروت، انتشارات دار الأندلس، بی تا، ج 1، ص 199.

5.همان، ص۲۰۶.

6.همان، ص210.

7.طاهر کردی، محمد، بی جا، التاریخ القویم لمکه و بیت‌الله الکریم، جامع الکتب الإسلامیه، چاپ اول، 1420ه، ج ۳ ، ص۲۵۶.

8.ارزقی، محمد بن عبد الله، أخبار مکه و ما جاء فیها من الأثار، ج 1، ص 210.

9.مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج1 ص 5؛ مسعودی، على بن حسین، إثبات الوصیه للإمام  على بن أبى طالب (ع)،چاپ سوم، انتشارات انصاریان‏، قم‏، 1426ق‏؛ ص 135، کشف الغمه ج 1 ص 78. حاکم نیشابوری، محمد، مستدرک علی الصحیحین،  بیروت، انتشارات دارالمعرفه، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق، ج ۳، ص ۴۸۳.

حضور قلب در نماز، نیاز به انجام اقداماتی قبل از نماز، در طول و بعد ازآن دارد که با رعایت آن‌ها و تمرین و صبوری می‌توان کم‌کم حضور قلب در نماز را بیشتر کرد.
راهکارهای تحصیل حضور قلب در نماز

پرسش:
در نماز حضور قلب ندارم به نظرتان چه کنم؟
 

پاسخ:
نماز عمود و ستون اصلی خیمه دین است. اگر قبول گردد، بقیة کارهای انسان قبول شده و اگر رد شود بقیة اعمال انسان هم مردود خواهد شد. این معجون خوش‌ترکیب زیبا، دارای آثار فراوان جسمی، روحی، مادی، معنوی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی است؛ منتهی درصورتی‌که با شرایط لازم برپا شود که از مهم‌ترین شرایط آن داشتن حضور قلب در نماز است. به‌طوری‌که در روایات آمده که از نماز انسان به همان اندازه که در آن حضور قلب دارد قبول می‌شود و بقیه رد خواهد شد و طبیعتاً آثار نماز هم به‌اندازه میزان حضور قلب در نماز است؛ پس باید برای تحصیل حضور قلب در نماز راهکارهای لازم را شناخت و آن‌ها را به‌کار گرفت تا از برکات بیشمار نماز واقعی بهره‌مند شد. در اینجا راهکارهای لازم برای تحصیل حضور قلب را به سه قسمت تقسیم می‌نماییم. راهکارهایی که مربوط به قبل نماز،  در حال نماز و راهکارهای مربوط به بعد از نماز.

راهکارهای تحصیل حضور قلب در نماز

قسمت اول: راهکارهای لازم قبل از نماز

1. خودشناسی
تا انسان ارزش جان خود و هدف خلقت خود را نشناسد و همه توجه و همت و آرزو و اهدافش در تحصیل ثروت و امکانات و لذت‌های دنیایی محدود شده باشد و نداند که شناخت و قرب و محبت حق‌تعالی هدف نهایی و بالاترین و شریف‌ترین و شیرین‌ترین لذتی است که می‌توان چشید، نمی‌تواند دل به نماز ببندد و برای آن وقت و حوصله داشته باشد و دنبال اصلاح آن باشد؛ تا جهت شخصیت انسان رو به دنیاست نمی‌تواند جهت قلب خود را به خدا و آخرت متمایل نماید؛ ازین‌رو زیربنایی‌ترین مسئله در تحصیل حضور قلب مسئله خودشناسی است که باید برای تحصیل آن مطالعه نمود.

2. مراقبه و تقوی
نماز هم در اعمال دیگر انسان تاثیرگزار است و می‌تواند آن‌ها را اصلاح کند و هم از آن‌ها تأثیرپذیر است. اگر می‌خواهیم در نمازهایمان حضور قلب داشته باشیم باید در طول شبانه‌روز مراقبه داشته باشیم و مراقب باشیم حلال و حرام خدا را در حد توان رعایت کنیم. قلبی که در طول شبانه‌روز، پیوسته با ارتکاب گناهان در حال سیاه شدن و سنگین شدن است، نمی‌تواند به‌یک‌باره موقع نماز نورانی و لطیف شود و با عالم نور و معنی ارتباط برقرار کند.

3. مطالعه
انسان طبیعتاً و ذاتاً در پی جلب منفعت است. هرچقدر ارزش و اهمیت مسئله‌ای را درک کرد و تأثیر آن را در خوشبختی خود دریافت طبیعتاً به انجام آن و رعایت شرایط آن‌هم مشتاق و مایل می‌گردد. نماز هم از این قاعده مستثنا نیست؛ لذا باید در مورد نماز و اهمیت و آثار فراوان آن و همچنین در مورد اهمیت و آثار حضور قلب و در مورد معنی و حقیقت و اسرار نماز و اجزاء آن مطالعه و شناخت حاصل کرد تا شوق و رغبت لازم برای تحصیل حضور قلب در نماز را به دست آورد.

4. تحصیل نشاط و شادابی و آمادگی جسمی
حس و روح انسان در یکدیگر اثرگذار هستند. غالباً اگر جسم انسان خسته و کسل و تحت فشارهای مختلف باشد روح انسان هم معذب است و نشاط و شادابی کارهای مختلف بخصوص انجام امور معنوی را ندارد؛ بدین سبب یکی از اقدامات لازم برای تحصیل حضور قلب حفظ نشاط و شادابی بدن، موقع نماز است. چنانچه حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: «هیچ‌یک از شما با کسالت و خواب‌آلودگی به نماز نایستد و به خودش نیز فکر نکند؛ زیرا در پیشگاه پروردگارِ عزّ و جلّ خویش قرار دارد. نصیب بنده از نمازش همان‌قدر است که با توجّهِ قلبى او همراه باشد.»(1)
همچنین باید موقع نماز جسم انسان از هر سختی و فشاری در امان باشد. چنانچه امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «نماز حاقن و حاقب و حازق درست نیست؛ حاقن کسى است که بولش گرفته و حاقب کسى است که غائطش گرفته و حازق کسى است که پایش در فشار است.»(2)

5. انتخاب مکان مناسب
برای موفق شدن به حضور قلب در نماز، حتماً نیاز به مکانی مناسب است؛ توجه انسان معمولاً در مکان‌های شلوغ و پر سروصدا و پر رفت‌وآمد زیاد به این‌طرف و آن‌طرف جلب می‌شود و در نقطه مقابل مکان خلوت و آرام برای انجام عبادات مناسب‌تر است. بهترین مکان برای انجام عبادات حرم‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام و مساجد است. در روایات هم آثار فراوانی برای مسجد و حتی قدم‌هایی که برای رفتن به مسجد برداشته می‌شود بیان شده است. ازجمله پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «تا زمانی که در مسجد به سر می‌‌بری خداوند به تعداد هر نَفَسی در آن یک درجه منزلت در بهشت برای تو بالا می‌‌برد و فرشتگان بر تو درود می‌‌فرستند و دَه حسنه برایت ثبت و دَه گناهت پاک می‌شود.»(3)
همچنین مستحب است انسان در منزل خود نیز محلی مناسب و خلوت را به عبادت اختصاص بدهد.

6. انتخاب زمان مناسب
زمانی که برای نماز اختصاص می‌دهیم در کیفیت نماز مؤثر است. اول وقت نماز، آثار و نورانیت خاص به خود را دارد که برای عبادت خدا شرایط مهیاتر است. گویا به انسان در این اوقات برای انجام عبادت باکیفیت‌تر مددهایی می‌شود. ازاین‌رو در قرآن و روایات تأکیدات شدید و بسیاری بر نماز اول وقت شده است. ازجمله امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «فضیلت اوّل وقت [نماز] بر آخر وقت همچون فضیلت آخرت بر دنیاست.»(4)
همچنین در روایتی دیگر فرمودند: «(نماز) اول وقت موجب رضایت خداوند و نماز پایان وقت بخشش خداوند است و بخشش موقع انجام گناه معنی می‌دهد.»(5) کنایه از اینکه تأخیر انداختن نماز تا آخر وقت گناه است و نماز در آخر وقت موجب بخشش این گناه است، اما دیگر رضایت الهی که مخصوص نماز اول وقت است را در پی ندارد.

7. فکر
فکر، امام و پیشوای قلب انسان است. لذا انسان به هرچه فکر کند قلب هم به همان سمت توجه پیدا می‌کند؛ از‌این‌رو خیلی مناسب است دقائقی قبل از نماز - بخصوص موقع رفتن به سمت مسجد - مقداری سکوت کند و به موضوعات مناسب و مرتبط با عبادت و نماز فکر کند؛ مثلاً به عظمت و جلال و شکوه حضرت حق که لطف کرده و منت گذاشته و اجازه داده که در برابر او بایستد و با او صحبت کند یا به نیازهای زیادی که به رحمت و لطف او در دنیا و آخرت دارد، فکر نماید یا در مورد گناهان و خطاها و تنبلی‌ها و سستی‌هایی که انجام داده تفکر نماید یا به عمر و فرصت ازدست‌رفته یا به مسیر طولانی که تا مقام قرب الهی دارشته و نیزبه برکات و اهمیت نماز و حالات و سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام و علمای ربانی در نماز تأمل نماید یا ...
پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به ابوذر غفارى فرمود: «اى ابوذر! دو رکعت نماز کوتاه که با تفکّر و تدبّر همراه باشد بهتر است از شبى را تا به صبح با دلى غافل نمازخواندن.»(6)

8. ذکر
غالب انسان‌ها به‌یک‌باره نمی‌توانند با گفتن تکبیره الاحرام به‌یک‌باره وارد فضای نماز و توجه به حضرت حق بشوند. پس باید بین فعالیت‌ها و کارها و تلفن‌ها و صحبت‌های دنیایی و شروع نماز فاصله انداخت. ازاین‌رو در منابع دینی و کلمات بزرگان توصیه شده که علاوه بر فکر که قبلاً اشاره شد، دقائقی قبل از ورود به نماز مقداری انسان ذکر خدا را بگوید تا کم‌کم توجهش از مادیات منصرف به عالم معنا شود. بخصوص اذکاری مانند استغفار یا ذکر شریف لا اله الا الله که به گفتن آن‌ها توصیه بسیاری شده است و خاصیت پاک‌کنندگی ذهن و قلب را دارند.
در همین راستا در دستورات دینی توصیه شدید به گفتن اذان و اقامه قبل از ورود به نماز شده است که می‌تواند همین نقش را ایفا کند و انسان را آماده نماز با حضور قلب نماید. از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «هر کس نمازش را با اذان و اقامه بخواند، دو صف از فرشتگان پشت سر او نماز می‌خوانند و اگر بدون اذان و فقط با اقامه بخواند، یک صف از فرشتگان پشت سر او نماز می‌خوانند.»(7)

9. پرهیز از امور تشتت‌زا
اگر در طول شبانه‌روز ظرف ذهن و خیال خود را پر از امور مختلف و متعدد و تشتت آفرین کنیم که چه‌بسا لغو و بی‌فایده می‌باشند طبیعتاً این شلوغی ذهن زمینه تمرکز در امور مختلف زندگی ازجمله نماز را از بین می‌برد. ازاین‌رو پرهیز از امور لغو، تأثیر زیادی در تمرکز و بالا رفتن توان فکری و ذهنی ما دارد. گشت‌وگذار بی‌خود در فضای حقیقی و بخصوص فضای مجازی یکی از کارهای لغو تشتت آفرین است که پرش ذهن و خیال انسان را زیاد می‌نماید.

10. تصمیم و دعا و توسل برای حضور قلب
برای تحصیل حضور قلب نیاز به اراده و تصمیم جدی و تمرین است و خودبه‌خود حاصل نمی‌شود. لازم است قبل از هر نماز این تصمیم در وجود ما تجدید شود. همچنین با دعا و التماس از خداوند متعال کمک خواست و چنانچه بزرگان توصیه کرده‌اند به اولیای الهی توسل نمود تا کمک کنند و ما بتوانیم بهتر و سریع‌تر به حضور قلب در نماز برسیم و لذت و آرامش و برکات بیشمار نماز را به دست آوریم.

قسمت دوم: راهکارهای لازم موقع نماز
بعد از شروع به نماز هم لازم است اموری رعایت شود تا حضور قلب انسان بیشتر گردد

1. تمرین توجه
باید از ابتدای نماز قلب و ذهن را متوجه حضرت حق و معانی نماز و افعال و اذکار آن نمود و سعی و تمرین کرد تا ذهن جای دیگری نرود. هر وقت هم که ذهن جای دیگری رفت و انسان یادش افتاد دوباره آن را به نماز برگرداند و همین‌طور این مبارزه و تمرین را ادامه دهد. به تعبیر برخی از بزرگان اگر در هرروز بتواند یک ثانیه بیشتر از روزهای قبل حضور قلب در نماز و عبادات خود را حفظ کند بعد از مدت کوتاه به موفقیت‌های بزرگی دست خواهد یافت. این کار در روزهای اول سخت است، اما با گذشت زمان آسان‌تر و گواراتر خواهد بود.

2. گرفتن حالت خشوع در جسم
حالت‌هایی که ما به جسم خود می‌گیریم در وضعیت روحی و نفسانی ما اثر دارد. اگر سربه‌هوا با شانه‌ها بالا و متکبرانه در مقابل حق‌تعالی بایستیم به غفلت و تکبر و غرور و خودبینی نزدیکتریم. در نقطه مقابل اگر سربه‌زیر و با شانه‌های افتاده و دست‌هایی بر ران پا گذاشته شده نماز بخوانیم و به محل سجود نگاه کنیم به خشوع قلبی نزدیکتر خواهیم بود و زمینه برای حضور قلب بیشتر خواهد بود؛ ازاین‌رو در روایات به چگونگی حالت جسمانی ما در نماز اهمیت داده شده است. ازجمله حضرت على علیه‌السلام فرمودند: «مرد نباید در نمازش با ریش خود و یا با چیزى که او را از نمازش غافل و بى توجّه می‌کند، بازى کند.»(8)

3. رعایت آداب نماز
آداب و مستحباتی که برای نماز بیان شده هم نقش مهمی در تحصیل حضور قلب دارند. هر چه این آداب را بشناسیم و در حد توان رعایت کنیم حضور قلب ما در نماز بیشتر خواهد بود؛ مثلاً نماز را با آرمش و شمرده بخوانیم، رکوع و سجود و اعمال آن را کامل و با آرامش انجام دهیم، اذکار نمازها را سه بار تکرار کرده و نماز را با صوتی حزین و کمی بلند بخوانیم و ... همه این امور در تحصیل حضور قلب در نماز خیلی می‌تواند مؤثر باشد. از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل شده که فرمودند: «کسى که رکوع و سجود نماز را کامل به‌جا نیاورد، نمازش نماز نیست.»(9)

قسمت سوم: راهکارهای لازم بعد از نماز
مواردی هم برای بعد از نماز توصیه شده که می‌تواند در تکمیل نماز و بیشتر شدن حضور قلب ما در نمازهای بعدی مؤثر باشد. ازجمله:

1. خواندن تعقیبات و نوافل
حفظ حضور قلب در نماز مانند شرکت در یک مبارزه و مسابقه است؛ چون در روایات داریم که با شروع نماز شیطان هم شروع به ایجاد مزاحمت می‌کند و مسائل مختلفی که برای انسان مهم است را به یاد او می‌اندازد تا او را از یاد خدا غفلت کند. هر مبارزه و مسابقه‌ی نیاز به تمرین‌های قبلی دارد؛ بدون تمرین وارد مسابقه شدن معمولاً نتیجه مطلوبی ندارد؛ خواندن تعقیبات بعد از نمازها و داشتن خلوت و عبادت در طول شبانه‌روز نقش تمرینی برای تحصیل حضور قلب در میدان نماز را دارد. هرچه بیشتر سر سجاده بنشینیم و با خدا خلوت و راز و نیاز داشته و لذت عبادات را بچشیم، برای تحصیل حضور قلب آماده‌تر خواهیم بود. لذا در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام تعقیبات متنوع و بسیاری با حجم‌های کم‌ و زیاد و با فضیلت‌ها و آثار فراوان و همچنین نوافل نمازها(10) بیان شده که خواندن آن‌ها می‌تواند خیلی نتیجه‌بخش باشد.

2. شکر و استغفار
بعد از نماز، خدا را بر موفقیت بر نماز و آن مقداری که توانستیم حضور قلب داشته باشیم شکرگزاری کنیم تا خداوند این نعمت را زیاد کند و در نمازهای بعد حضور قلب بیشتری داشته باشیم و برای لحظاتی که بی‌ادبی نمودیم و از یاد او غافل شدیم استغفار کنیم تا باز به برکت استغفار (چنانچه در قرآن وعده داده شده) نیرو و قوت بیشتری برای تحصیل حضور قلب در نمازهای بعدی به دست آوریم.

3. پرهیز از ناامیدی
تحصیل حضور قلب در کل نماز کار آسانی نیست؛ لذا نباید از خود توقع بیجا داشته باشیم که یک‌مرتبه با کمترین تمرین و تلاش به حضور قلب کامل در نماز برسیم. نباید ناامید شده و باید صبوری نمود و تمرین و مبارزه را رها ننمود تا به‌تدریج به نتیجه مطلوب رسید. فراموش نکنیم که از هرکسی به‌اندازه وسع او توقع دارند.

نتیجه
پس رسیدن به حضور قلب در نماز نیاز به انجام اقدامات متعددی قبل نماز و در طول نماز و بعدازآن دارد که با رعایت آن‌ها و با تمرین و صبوری می‌توان کم‌کم حضور قلب در نماز را بیشتر نمود و از خلوت و انس با حق‌تعالی لذت برد و برکات دنیوی و اخروی بسیار نماز را تحصیل نمود. اگر نماز عمود و ستون اصلی دین است و حضور قلب شرط اصلی و اساسی نتیجه‌بخش بودن نماز، پس باید دریافت حضور قلب در نماز کلید سعادت و خوشبختی انسان است که جا دارد برای تحصیل آن، ‌وقت و انرژی بسیار صرف کرد و از تعدد راهکارهای فوق تعجب ننمود.

منابع مطالعاتی
1. حضور قلب در نماز، علی‌اصغر عزیزى تهرانى.
2. حضور قلب در نماز، محمد بدیعى.
3. آداب‌الصلوه یا پرواز در ملکوت، امام خمینى قدس سره
4. اسرار الصلوه، مرحوم میرزا جواد آقا ملکى تبریزی رحمت‌الله علیه

پی‌نوشت‌ها
1. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، قم: جامعه مدرسین‏، چاپ اول، 1362 ش، ج‏2، ص: 613.
2. ابن‌بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، تهران: کتابچى، چاپ ششم، 1376 ش، ص: 413.
3. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1409 ق، ج‏4، ص: 117.
4. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم،1407 ق، ج‏3، ص: 274.
5. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج‏1، ص: 217.
6. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1409 ق، ج‏4، ص: 74.
7. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج‏1، ص: 287. حضور ملائکه در کنار انسان طبیعتاً دارای آثار وضعی هست و موجب دور شدن شیاطین و کم شدن وسوسه‌های او و مهیا شدن زمینه بیشتر برای تحصیل حضور قلب خواهد بود.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، قم: جامعه مدرسین‏، چاپ اول، 1362 ش، ج‏2، ص: 620.
9. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، نجف، مطبعه حیدریه، چاپ: اول، بی‌تا. ص: 74.
10. امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «همانا از نماز بنده گاهی نیمی از آن، گاهی یک‌سوم، گاهی یک‌چهارم و گاهی یک‌پنجم آن بالا برده می‌شود و تنها بخشی از نماز که بنده با قلب خود به آن توجه داشته باشد، پذیرفته می‌شود؛ و همانا به نمازهای مستحب دستور داده شده تا کاستی‌های نمازهای واجب را با آن‌ها تکمیل کنند.» فیض کاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین على علیه‌السلام‏، چاپ: اول، 1406 ق، ج‏8، ص: 847.
 

تناسخ و بازگشت ارواح مردگان به دنیا پس از مدتی، آن هم از طریق تولد جدید در بدن جدید،از آموزه‌های ادیان شرقی است که دلیل منطقی ندارد وعقل وقرآن آن را رد می‌کنند.
تناسخ یا بازگشت روح پس از مرگ به جسم جدید

پرسش:
آیا این مطلب که روح انسانی پس از مرگ دوباره بعد از چند سال در قالب جسم جدید به دنیا برمی‌گردد، درست است یا نه؟
 

پاسخ:
بازگشت چندباره روح انسان به دنیا پس از مرگ در قالب بدن‌های جدید، یا همان تناسخ(سَمسارَه)،(1) از آموزه‌های ادیان هندی است(2) که در ادیان مصری قدیمی نیز رواج داشت.(3) از این منظر، چرخه مرگ و زندگی آن‌قدر ادامه می‌یابد تا رهایی حاصل شود و روح انسان به سرای دیگر منتقل گردد. اما پیش از رهایی، چندین بار روح انسان به دنیا باز می‌گردد و هر بار متناسب با آنچه در زندگی سابق انجام داده است (که اصطلاحاً کارمَه(4) نامیده می‌شود) در موقعیت جدیدی متولد می‌شود که بهتر یا بدتر از زندگی گذشته است. حتی گفته شده که چه بسا روح انسان در کالبدهای غیرانسانی (مثل گاو یا درخت یا سنگ) نیز حلول یابد و مدتی اسیر آن‌ها باشد!(5)
فاصله مرگ تا تولد دوباره، در مذاهب و فرقه‌های ادیان شرقی، متفاوت است. مثلاً در مکتب وجره‌یانه در بودیسم، 49 روز زمان لازم است تا انتقال رخ دهد. بودایی‌های وجره‌یانه برای این ایام، دستورالعمل‌هایی برای روح مُرده ذکر کرده‌اند تا روح مرده در آنجا این کارها را انجام دهد.(6)
طرفداران و موافقان آموزه تناسخ، برای اثبات تناسخ به ادله‌ای استناد کرده‌اند که قابل‌قبول نیست. عقل، آیات و روایات، گواه بر این هستند که پس از مرگ، روح آدمی، راهیِ برزخ می‌شوند و جز در موارد استثنائی، کسی به دنیا باز نمی‌گردد. در ادامه توضیحات بیشتر تقدیم می‌شود.

نقد و بررسی ادله موافقان و مخالفان تناسخ در قالب دو نکته
نکته اول: ادله موافقان تناسخ

موافقان تناسخ برای اثبات تناسخ به ادله‌ای استناد کرده‌اند که در ادامه به نقد و بررسی آنها می‌پردازیم:

1. تولد ضد از ضد
این استدلال منسوب به افلاطون است. بر این اساس، از دل هر چیزی ضدش متولد می‌شود؛ چنان که جوانی از دل کودکی، و پیری از دل جوانی زاده می‌شود؛ یا از دل حیات، مرگ زاده می‌شود و از دل مرگ، حیات. پس، از دلِ تعلق نفس به بدن، انقطاع نفس از بدن و از دلِ انقطاع، تعلق نفس به بدن پدید می‌آید و این روند همچنان ادامه دارد (7).
در نقد این استدلال گفته شده: اولاً تعلق و انقطاع، نقیضان (نه ضدّان) هستند و محال است دو نقیض از هم زاده شوند و مثلاً عدم از وجود زاده شود و وجود از عدم! ثانیاً دلیلی نداریم که دو امر وجودی متضاد، همیشه از دل هم به وجود آیند؛ چنان که جوانی از دل پیری نمی‌آید، بلکه فقط پیری از دل جوانی آمده است؛ در حالی که در تناسخ، تعلق و انقطاع، مدام از دل هم بوجود می‌آیند!(8)

2. آشنا به نظر رسیدنِ افراد ناشناس
در طول زندگی، با افراد ناشناسی برخورد می‌کنیم که آشنا به نظر می‌رسند و گویا سابقاً آن‌ها را دیده‌ایم. این موارد، نشانه تناسخ و وجود زندگی‌های گذشته است که این آشنایی در آنجا رقم خورده است (9).
در نقد این استدلال گفته شده: اولاً به فرض اعتبار این شناخت، نهایتاً اثبات می‌شود که پیش از این همدیگر را می‌شناختید؛ اما کجا؟ در همین دنیا یا در عوالم پیشین (عالم ارواح یا عالم ذر)؟ معلوم نیست. ثانیاً در نهایت تناسخِ موردی را اثبات می‌کند، نه تناسخ فراگیر یا حداکثری، آن هم به شکل چندباره یا همیشگی. ثالثاً اعتبار این شناخت، قابل‌ مناقشه است، چراکه این‌گونه شناخت‌ها را می‌توان ناشی از خطای حافظه دانست که تصویر را به مرور زمان مات کرده و جزئیاتش را فراموش می‌کند و به همین جهت آن تصویر قابل تطبیق بر افراد دیگر هم می‌شود؛ درنتیجه فکر می‌کنیم این شخص را سابقاً دیده‌ایم، در حالی که در حقیقت، شخصی مشابه با این شخص را سابقاً دیده‌ایم.(10)

3. ارائه اطلاعات درست از گذشته‌های دور
افرادی وجود دارند که از طریق هیپنوتیزم یا روش‌های دیگر، درباره گذشته اطلاعات درست ارائه می‌دهند. این اطلاعات درست، نشانی است از این که این فرد، سابقاً در گذشته‌های دور می‌زیسته و به همین جهت، این اطلاعات را به همراه داشته و اینک ارائه می‌دهد.
در نقد این استدلال گفته شده: اولاً به فرض اعتبار این شناخت، تناسخِ موردی اثبات می‌شود و ثانیاً اعتبار این شناخت قابل مناقشه است و چه بسا این فرد توسط ارتباط با اجنه دارای این اطلاعات دقیق شده است. برخی از منتقدان نیز آن را براساس ژن‌های وراثتی توضیح داده‌اند.(11)

4. تبیین خاستگاه تفاوت‌ها
تفاوت‌های زیادی در زندگی انسان‌ها وجود دارد؛ زشتی و زیبایی، فقر و ثروت، بیماری و سلامت و خیلی از امور دیگر که هر فردی با فرد دیگر به شکل متفاوت از آن‌ها برخوردار است. خاستگاه این تفاوت‌ها چیزی جز زندگی سابق انسان‌ها در دنیا نیست.(12)
در نقد این دلیل گفته شده: اولاً می‌توان بدون تناسخ نیز این تفاوت‌ها را توضیح داد؛ مثلاً این که این دنیا براساس نظام علت و معلول تدبیر می‌شود و بر این اساس، تفاوت‌ها به شکل طبیعی رقم می‌خورند و از دلِ این تفاوت‌ها، امتحانات متنوعی پیش رویِ انسان قرار می‌گیرد که واکنش هر یک از ما به امتحانِ خودش، براساس نوع امتحان و توان هر فرد، مستقلاً ارزیابی می‌شود و متناسب با آن، در آخرت پاداش می‌یابد و به هیچ کسی ظلم نمی‌شود. پس وجود تفاوت، ضرورتاً تناسخ را اثبات نمی‌کند و تبیین‌های دیگری نیز وجود دارد. ثانیاً باور به تناسخ و کارما، خودش عامل رنج و تثبیت ظلم و تفاوت است؛ به این بیان که رنج‌دیده را مستحق رنج می‌داند و هر رنج را نشانی از گناهکاری و بدکاری او در زندگی گذشته می‌داند و به هویت او آسیب وارد می‌شود. همچنین، نسبت به تفاوت‌های ظالمانه بی‌اعتنایی می‌شود و اصطلاحاً ظلم‌پذیر می‌گردد؛ چراکه این وضعیت را قهری و گریزناپذیر و نتیجه کارمای زندگی گذشته خودش می‌داند!(13)

 

نکته دوم: ادله مخالفان تناسخ
مخالفان تناسخ، افزون بر نقد ادله یادشده در دفاع از تناسخ، به ارائه ادله دیگری علیه تناسخ پرداخته‌اند:

1. تشخص واحد
سبب حدوث نفس در بدن، حدوث و آمادگی بدن است و همین که بدن آماده شد، نفس حادث می‌شود و به آن تعلق می‌گیرد. حال اگر نفس دیگری نیز با مرگ و جدایی از بدن، به این بدن تعلق بگیرد، این بدن دارای دو نفس و دو تشخص می‌شود در حالی که هر بدنی دارای یک نفس و یک تشخص است. ازاین‌رو، تناسخ باطل است.(14)

2. ناممکن بودن حرکت قهقرایی
هر نفس در طول زندگی دارای فعلیت‌های مثبت و منفی می‌شود و اگر قرار بر تناسخ و رجوع به بدن جدید باشد، تمام آن فعلیت‌ها (مثلاً علوم و فنونی که می‌دانسته) را از دست داده و دوباره بالقوه می‌شود و این یعنی حرکت قهقهرایی که محال است.(15)

3. شواهد ناکافی
تناسخ نه‌تنها فاقد شواهد کافی است(16) بلکه شواهد بسیاری وجود دارد که تناسخ رخ نداده است؛ مثل این که اکثر قریب به اتفاق انسان‌ها چیزی را به یاد نمی‌آورند و آیات و روایات نیز صراحتاً اعلام نموده‌اند که انسان‌ها پس از مرگ، راهیِ برزخ می‌شوند تا قیامت برپا شود.(17) اما موارد استثنائی، مثل زنده شدن حضرت عُزَیر علیه‌السلام پس از صد سال(18) یا زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی علیه‌السلام،(19) معجزه و غیرعادی هستند و نه فراگیرند، نه چندباره و نه ارتباطی با فلسفه تناسخ در ادیان شرقی دارند.(20)

نتیجه‌گیری
بنابر آنچه گذشت، روشن می‌شود که تناسخ و بازگشت ارواح مردگان به دنیا پس از مدتی (چند ماه یا چند سال) به صورت چندباره، آن هم از طریق تولد جدید در بدن جدید، از آموزه‌های ادیان شرقی است که عقل و قرآن آن را رد می‌کند. این آموزه ادله و شواهد کافی ندارد، بلکه شواهد و ادله زیادی علیه آن وجود دارد. اما موارد استثنائی زنده شدن مردگان و بازگشت آن‌ها به بدن خودشان، متمایز است از تناسخ و تولد دوباره در بدن‌های دیگر، به صورت چندباره و فراگیر. از منظر دینی، اصل و قاعده این است که انسان پس از مرگ راهیِ برزخ می‌شود تا زمان قیامت فرا برسد.

پی‌نوشت‌ها
1. Samsa
2. بیرونی، محمد بن احمد ابوالریحان، تحقیق ما للهند، حیدرآباد، افست انتشارات بیدار، 1376ش، ص38.
3. بستانی، المعلم بطرس، دائرةالمعارف قاموس عام لکل فن و مطلب، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج6، ص224؛ عثمان بک، کمال، حقایق عن تناسخ الارواح و الحاسه السادسه، بیروت، المکتبه العصریه للطباعه و النشر، 1423ق، ص18. 
4. Karma
5. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: موحدیان عطار، علی، تناسخ گذشته و امروز، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، 1393ش.
6. موحدیان عطار، علی و ابوالقاسم جعفری، جایگاه موعودگرایی در آیین بودای تبتی و علل گرایش به آن در عصر حاضر، مشرق موعود، زمستان 1392ش، شماره 23، ص165.
7. یوسف کرم، تاریخ الفلسفه الیونانیه، بیروت، دارالقلم، بی‌تا، ص90.
8. یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص71.
9. قاسمی، رضا، رمان چاه بابل، سوئد، نشر باران، 1998م، ص9و10؛ یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص75.
11. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: شکراللهی، نادر، تأملی بر «اثبات تناسخ، براساس وحدت خاطرات»، فصلنامه کلام و دین‌پژوهی، 1389ش، شماره 21.
12. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: مینایی، فاطمه، تناسخ، فصلنامه نقد و نظر، 1385ش، شماره 43-44.
13. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: مینایی، فاطمه، تناسخ، فصلنامه نقد و نظر، 1385ش، شماره 43-44.
14. یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص122-126.
15. یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص128-132.
16. در نکته اول در نقد ادله موافقان تناسخ، این مطلب اثبات شد که آن‌ها شواهدی برای اثبات تناسخ ارائه کرده‌اند که معتبر و کافی نیستند.
17. سوره مؤمنون، آیات 99-100: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ آن‌ها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»
18. سوره بقره، آیه 259: «أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَهٍ وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ عام»
19. سوره آل عمران، آیه 49: «وَ أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ»
20. یوسفی، محمدتقی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1388ش، ص176-184.
 

صفحه‌ها