سوالات ویژه

روایات ناظر به نقش صبر در ایجاد آرامش اجتماعی
روایات اهل‌بیت نشان می‌دهند که صبر موجب تقویت ایمان، شادکامی، تحمل سختی‌ها، کاهش اثر مصیبت، پیروزی بر دشمنان و گره‌گشایی از مشکلات می‌شود.

پرسش:

رهبر معظم انقلاب فرمودند: صبر و سکینه و ثبات مردمی در جامعه فراگیر شود؛ بر اساس این توصیه، مهم‌ترین روایات ناظر به نقش صبر، سکینه و ثبات در ایجاد آرامش و پایداری اجتماعی کدام‌اند تا بتوانیم در پیشبُرد این هدف بر مبنای روایات حرکت کنیم؟

پاسخ:

بحران، باعث ایجاد اضطراب و نگرانی در جامعه می‌شود. یکی از بحران‌هایی که همواره جوامع بشری را تهدید می‌کند، جنگ است. مقام معظم رهبری، یکی از دستورالعمل‌هایی که برای ایجاد آرامش در جامعه بیان فرمودند، فراگیری صبر و ثبات مردمی است. اکنون با توجه به فرمایش معظم‌له این سؤال مطرح می‌شود که چگونه صبر با ایجاد آرامش درونی، باعث تسکین سختی‌ها و افزایش تاب‌آوری در مقابل مشکلات گردیده و منجر به آرامش اجتماعی و ثبات مردمی می‌گردد. با بررسی روایات اهل‌بیت به تبیین نقش صبر در ایجاد ثبات و پایداری اجتماعی پرداخته می‌شود.

1. نقش صبر در تقویت ایمان

یکی از کارکردهای صبر، تقویت ایمان است و تقویت ایمان، منجر به ایجاد آرامش می‌شود. به دو روایت ذیل دقت کنید:

«روزی امیر مؤمنان علیه‌السلام هنگام ورود به مسجد، شخصی را دیدند که محزون و ماتم‌زده، درب مسجد نشسته‌اند، حضرت فرمودند: "مَا لَکَ؛ تو را چه شده است؟" گفت: "یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أُصِبْتُ‏ بِأَبِی [وَ أُمِّی‏] وَ أَخِی‏ وَ أَخْشَى أَنْ أَکُونَ‏ قَدْ وَجِلْتُ؛ ای امیر مؤمنان! پدر، مادر و برادرم از دنیا رفته‌اند! می‌ترسم از ترس و اضطراب بمیرم!" امام علیه‌السلام به او فرمودند: "عَلَیْکَ‏ بِتَقْوَى اللَّهِ‏ وَ الصَّبْرِ تَقْدَمْ‏ عَلَیْهِ‏ غَداً وَ الصَّبْرُ فِی الْأُمُورِ بِمَنْزِلَهِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا فَارَقَ الرَّأْسُ الْجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ وَ إِذَا فَارَقَ الصَّبْرُ الْأُمُورَ فَسَدَتِ الْأُمُورُ؛ (1) بر تو باد به تقوى نسبت به خدا و به صبر، تا فردا با تقوا و صبر پیش خداوند حاضر شوی! صبر در امور مانند سر است نسبت به بدن! همان‌گونه که اگر سر از بدن جدا شود، تن فاسد گردد اگر صبر در کارها نباشد، همه کارها فاسد گردد."»

بر اساس این روایت، جایگاه صبر نسبت به تقویت ایمان روشن است. بر اساس روایت دیگری، به نقش ایمان در آرامش بخشی به جامعه تصریح شده است.

امام صادق علیه‌السلام:

 «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْ إِیمَانِهِ‏ أُنْساً یَسْکُنُ‏ إِلَیْهِ‏ حَتَّى لَوْ کَانَ عَلَى قُلَّهِ جَبَلٍ یَسْتَوْحِشُ إِلَى مَنْ خَالَفَه؛ (2)‏ هیچ مؤمنی نیست مگر آن‌که خداوند ایمان را همدم و آرامش‌بخش او قرار می‌دهد، چنانچه اگر در قلّه کوهی هم باشد احساس تنهایی نمی‌کند

ابوحمزه ثمالی می‌گوید از امام باقر علیه‌السلام درباره آیه شریفه «أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِینَ» سؤال کردم، فرمودند: «هُوَ الْإِیمَان‏.» (3)

بنابراین هر چه ایمان در جامعه تقویت شود، آرامش بیشتری حاکم می‌شود و یکی از راه‌کارهای تقویت ایمان، صبر است.

2. صبر و ایجاد شادکامی

یکی دیگر از اموری که باعث ایجاد سکینه در جامعه می‌گردد، شادکامی و نشاط است. هر آنچه بتواند شادکامی را تقویت نماید، در حقیقت آرامش را توسعه داده است. بر اساس روایتی از امام صادق علیه‌السلام، صبر باعث شادکامی می‌گردد:

 «کَمْ‏ مِنْ‏ صَبْرِ سَاعَهٍ قَدْ أَوْرَثَتْ فَرَحاً طَوِیلا؛ (4) چه‌بسا ساعتی صبر، باعث شادکامی و نشاطی پایدار و طولانی می‌گردد

3. نقش صبر در تحمل سختی‌ها

اگر انسان باور داشته باشد که هیچ‌یک از سختی‌ها و فشارهایی که تحمل می‌کند، بدون اجر و مزد نیست، قدرت تحمل و تاب‌آوری او بالا رفته، درنتیجه، آرامش بیشتری می‌یابد.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

 «مَنِ ابْتُلِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِیدٍ؛ (5) اگر یکی از مؤمنین به بلایی مبتلا شود و بر آن صبر نماید، به او مانند اجر هزار شهید داده می‌شود

امیر المومنین علیه‌السلام:

 «إِنْ تَصْبِرُوا فَفِی اللَّهِ مِنْ کُلِّ مُصِیبَهٍ خَلَف؛‏ (6) اگر صبر کنید، خداوند برای هر مصیبتی جانشینی (اجر و مزدی) قرار می‌دهد

4. نقش صبر در کاهش مصیبت

یکی دیگر از اموری که باعث افزایش اضطراب و استرس در فرد و جامعه می‌شود، سنگینی مصیبت است. پس هر مقدار از عظمت و بزرگی مصیبت کاسته شود، از تنش‌ها و تنیدگی‌های آن کاسته می‌شود.

بر اساس روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، یکی از کارکردهای صبر، کاهندگی مصائب است. ازاین‌رو به کاهش اضطراب منجر می‌شود. امام جواد علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «الْمُصِیبَهُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَهٌ وَ لِلْجَازِعِ اثْنَتَانِ؛ (7) مصیبت برای کسی که صبر می‌کند یکی است، ولی برای کسی که صبر ننموده و همواره جزع‌وفزع می‌کند، دو برابر می‌شود

5. نقش صبر در پیروزی بر دشمنان

یکی از اموری که در مواقع بحران و به‌طور خاص در جنگ‌ها باعث افزایش اضطراب در جامعه می‌شود، شکست در برابر دشمن است. ازجمله کارآیی‌های صبر این است که پیروزی بر دشمن و همچنین فائق آمدن بر سختی‌ها را تضمین می‌کند و باعث ایجاد آرامش و سکینه در جامعه می‌گردد. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 «فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ‏ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یُقِرَّ اللَّهُ لَهُ عَیْنَهُ‏ فِی أَعْدَائِهِ‏ مَعَ مَا یَدَّخِرُ لَهُ فِی الْآخِرَه؛ (8) کسی که صبر نماید و آن را به‌حساب خداوند گذارد، از دنیا نمی‌رود تا خداوند چشمش را با شکست دشمنانش روشن نماید علاوه‌بر پاداش‌هایی که برای آخرت او ذخیره خواهد کرد

6. نقش صبر در گره‌گشایی از مشکلات

ازجمله کارکردهای صبر، گشودن گره‌های زندگی است. با گشایش در کارها، آرامش و سکینه بر زندگی حاکم می‌شود امیر مؤمنان علیه‌السلام فرمودند: «کَمْ‏ یُفْتَحُ‏ بِالصَّبْرِ مِنْ‏ غَلَقٍ (9)‏؛ چه بسیار گره‌هایی که با صبر، گشوده می‌شود.»

نتیجه:

با بررسی روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام این نتیجه حاصل می‌شود که رونق صبر و سکینه در جامعه باعث افزایش آرامش می‌گردد. ازاین‌رو مقام معظم رهبری برای ایجاد آرامش، پایداری اجتماعی و بالا رفتن تاب‌آوری مردم، به فراگیری صبر و سکینه در جامعه توسعه نمودند. با تبیین نقش صبر در تقویت ایمان، نقش صبر در ایجاد شادکامی، نقش صبر در تحمل سختی‌ها، نقش صبر در پیروزی بر دشمن و همچنین نقش آن در گره‌گشایی از مشکلات، چگونگی کارکرد صبر در ایجاد پایداری اجتماعی روشن گردید.

پی‌نوشت‌ها:

1. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح، غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهرن، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 90.

2. برقى، احمد بن محمد بن خالد، محاسن، ‏محقق / مصحح، محدث، جلال‌الدین، قم، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1371 ق، ج 1، ص 159.

3. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح، غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهرن، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 15.

4. مفید، محمد بن محمد، امالی، ‏محقق / مصحح، استاد ولى، حسین و غفارى على اکبر، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق، ص 42.‏

5. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح، غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهرن، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 92.

6. تمیمى آمدى، عبد‌الواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم‏، محقق / مصحح، رجائى، سید مهدى، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410 ق، ص 255.

7. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، ‏محقق / مصحح، غفارى، على اکبر، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404 ق، ص 414.

8. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح، غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهرن، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 89.

9. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح، حسنى بیرجندى، حسین، قم، دار الحدیث‏، چاپ اول، 1376 ش، ص 380.‏

جایگاه کنونی بهشت و جهنم
درباره مکان بهشت و جهنم سه دیدگاه مطرح است؛1.بهشت و جهنم بُعد باطنی همین جهان‌اند 2.عالم آخرت محیط بر این جهان مادی است 3.بهشت و جهنم در جایی از همین دنیا است.

پرسش: اگر بهشت و جهنم اکنون وجود دارد، دقیقاً در چه مکانی قرار دارند؟ آیا بهشت در آسمان‌های دور است و جهنم در قعر زمین؟

پاسخ:

از جمله مسائل درخور نگرش در معادشناسی، مسئلۀ وجود فعلی یا آیندۀ بهشت و جهنم است. گروهی از محققان باورمندند بهشت و دوزخ هنوز خلق نشده‌اند و در آینده یعنی هم‌زمان با قیامت آفریده خواهند شد؛ اما گروهی دیگر از محققان که اکثریت را شکل می‌دهند، معتقدند امروزه هم بهشت و دوزخ وجود فعلی دارند. دستۀ دوم به دلایلی چون افعال ماضی در قرآن، روایات معراج و شهود اهل یقین استدلال می‌کنند. خداوند متعال در قرآن بهشت و جهنم را به شکلی توضیح می‌دهد که از پیش آماده است و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز در معراج آن را مشاهده کرد و اهل یقین نیز امکان مشاهده آن را دارند (1).

بنابراین واقعاً امروزه بهشت و جهنم وجود دارند. اما این پرسش طرح می‌شود که اگر بهشت و جهنم واقعاً هستند و اکنون وجود دارند، مکان واقعی آنها کجاست؟ در ادامه در قالب نکاتی به این پرسش می‌پردازیم.

نکتۀ اول: بهشت و جهنم، باطن همین جهان مادی

بر اساس این دیدگاه، بهشت و جهنم اکنون در همین جهان حاضرند، اما در باطن جهان هستند و بُعدی غیرمادی دارند که برای بیشتر انسان‌ها نامحسوس است (2). برای درک این مفهوم، مثال‌های زیر راهگشاست:

مثال امواج نامرئی: همان‌گونه که امواج رادیویی و اشعه‌های مختلف همواره در اطراف ما وجود دارند و بدون دستگاه‌های گیرنده نمی‌توان آنها را دید، بهشت و جهنم نیز در همین جهان حاضرند؛ ولی نیازمند «ابزار ادراکی» خاص مثل «چشم قلب» یا «بصیرت معنوی» هستند که فقط اهل یقین از آن برخوردارند (3).

مثال دنیای میکروسکوپی: همان‌طور که جهان میکروب‌ها و ذرات زیراتمی همواره در محیط زندگی ما وجود داشته‌اند، اما تا قبل از اختراع میکروسکوپ برای بشر ناشناخته بودند، عوالم بهشت و جهنم نیز در همین جهان حاضرند؛ اما تنها با «میکروسکوپ معنوی» که همان تقوا و پاک‌دلی است، مشاهده‌شدنی هستند.

بر این اساس، بهشت و جهنم، باطن همین جهان مادی، نامحسوس و از سنخ دیگر است و اهل معرفت و اولیای الهی به این حقیقت واقف‌اند و گاهی در حالات خاص معنوی، جلوه‌هایی از این حقایق را مشاهده می‌کنند. این دیدگاه نشان می‌دهد مرز بین دنیا و آخرت، چنان‌که عامه می‌پندارند، جدایی مطلق نیست، بلکه تفاوتی در سطح ادراک و مراتب وجودی است.

نکتۀ دوم: بهشت و جهنم محیط بر جهان مادی

بر اساس این دیدگاه، عالم آخرت به‌مثابۀ جهانی بزرگ‌تر و فراگیرنده‌ و محیط بر این جهان مادی تصور می‌شود (4). برای تبیین این نگاه، مثال‌های زیر درخور توجه است:

مثال جنین در رحم: جنین در رحم مادر، دنیای محدود خود را تمام عالم می‌پندارد. اگر کسی به او از دنیای بیرون بگوید، قادر به تصور آن نیست. تولد برای او مانند مرگ از عالم رحم و ورود به دنیایی گسترده‌تر است؛ به همین ترتیب مرگ برای انسان مانند تولدی است به جهانی بس عظیم‌تر که این جهان مادی در مقایسه با آن همچون رحم مادر در برابر دنیای بیرون است.

مثال شهر درون شهر: شهری بزرگ شهری کوچک در دل خود دارد؛ ساکنان شهر کوچک فقط محدوده خود را می‌بینند، اما شهر بزرگ‌تر احاطه بر آن دارد. عالم آخرت نیز این‌گونه است؛ محیطی کامل‌تر و گسترده‌تر بر این جهان مادی.

این دیدگاه نشان می‌دهد دنیا بخش کوچکی از حقیقت بزرگ‌تر است و مرگ گذر از محدودیت‌های مادی به وسعت وجودی بالاتر است. توصیف‌های قرآنی از بهشت، تنها اشاره‌هایی برای نزدیک‌کردن این مفهوم به ذهن بشر است. همان‌گونه که جنین نمی‌تواند زندگی پس از تولد را به طور دقیق بفهمد، ما نیز توانایی درک کامل آخرت در این دنیا را نداریم.

نکتۀ سوم: مکان‌نمایی استعاری بهشت و جهنم

گاهی در متون دینی تعابیری یافت می‌شود که ظاهراً به مکان‌های فیزیکی خاصی برای بهشت و جهنم اشاره دارند؛ برای مثال بهشت را فراتر از آسمان‌ها و جهنم را در اعماق زمین دانسته‌اند (5). بسیاری از محققان معتقدند این تعابیر را باید با نگاهی عمیق‌تر تحلیل کرد و آنها را تصویرپردازی خدا از بهشت و جهنم واقعی متناسب با ذهنیت مردم دانست. درواقع چون عموم مردم به بهشت و جهنم آن‌طور که هست، دسترسی ندارند و نیز تجربه‌ای از آن برای آنان به وجود نیامده است، خداوند بهشت و جهنم را برای آنها ساده کرده است تا دورنمایی از آن به دست آورند. بنابراین از یک‌سو به علوّ و بالا‌بودن و آسمانی‌بودنِ بهشت اشاره دارد؛ از سوی دیگر به این حقیقت اشاره می‌کند که وسعت بهشت برابر با وسعت زمین و آسمان‌هاست (6). در‌نتیجه نمی‌توان آن را جایی در آسمان به شمار آورد.

بر اساس این دیدگاه، توصیف بهشت به شکل مکان‌مند در آسمان‌ها یا توصیف جهنم در اعماق زمین، اشاره به مکانت و جایگاه والا و پست آنهاست نه مکان خاص آنها (7). این تصویرپردازی به هدف ساده‌‌کردن حقایق غیبی برای ماست؛ چنان‌که وقتی پدری به کودک سه‌ساله می‌گوید «خورشید مثل توپ زرد است»، منظورش این نیست که خورشید واقعاً توپی پلاستیکی است، بلکه می‌خواهد فهم ساده‌ای به کودک بدهد. یا وقتی در کتاب‌های مصور کودکان، مفاهیم انتزاعی مانند شادی با تصویر خورشید و غم با ابر بارانی نشان داده می‌شود، بدان معنا نیست که شادی واقعاً خورشید است، بلکه شیوه‌ای است برای تقریب به ذهن.

نتیجه:

با بررسی دقیق سه دیدگاه مطرح‌شده دربارۀ مکان بهشت و جهنم این نتایج به دست آمد:

بهشت و جهنم واقعاً وجود دارند، اما توصیف دقیق مکان آنها کمی دشوار است.

بر اساس یک دیدگاه، آنها باطن دنیا مثل امواج نامرئی هستند که حضور دارند، اما با چشم عادی دیده نمی‌شوند.

طبق دیدگاه دوم، آنها بر دنیا احاطه دارند، چنان‌که دنیا محیط و دربرگیرندۀ رحم مادر است.

شاید منافاتی میان دو دیدگاه اول و دوم نباشد و بتوان هر دو را با هم سازگار دانست؛ چنان‌که نور هم‌زمان هم درون شیشه و هم محیط بر آن است، بهشت و جهنم نیز می‌توانند هم در باطن این جهان و هم در عوالمی فراتر حضور داشته باشند.

بنا بر دیدگاه سوم، مکان آنها جایی در همین دنیا در بالای آسمان‌ها یا اعماق زمین است.

محققانی که دیدگاه اول یا دوم را ترجیح می‌دهند، آیات و روایاتی که مکان خاص دنیوی برای بهشت و جهنم درنظر گرفته‌اند را به شکل تمثیلی توضیح می‌دهند.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: شجاعی، احمد؛ «وجود فعلی و مکان بهشت و دوزخ»؛ مجله کلام اسلامی، 1398 ش، ش 109، ص 101 – 105.

2. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 3، ص 94.

3. ﴿کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ (تکاثر: 5 ـ 6).

4. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 3، ص 95.

5. برای نمونه، در آیات 14 و 15 سورۀ "نجم" آمده است: ﴿عِندَ سِدْرَ‌هِ الْمُنتَهَی * عِندَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَی﴾. این آیات به این مطلب اشاره دارند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در معراج به آسمان‌ها درختی به نام «سِدْرَ‌هِ الْمُنتَهَی» را دید که بهشت نیز همان جا بود. همچنین در آیۀ 22 سورۀ "حاقه" بهشت در جایگاهی عالی توصیف شده است: ﴿فِی جَنَّهٍ عَالِیَهٍ﴾. همچنین در روایات آمده است: «أَمَّا الْجَنَّهُ فَفِی السَّمَاءِ وَ أَمَّا النَّارُ فَفِی الْأَرْضِ» (شیخ صدوق، محمد بن علی؛ الخصال؛ قم: جامعه مدرسین، 1362 ش، ج 2، ص 596 – 597. دیلمی، حسن؛ ارشاد القلوب الی الصواب؛ قم: الشریف الرضی، 1412 ق، ج 2، ص 317).

6. ﴿جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ (آل‌عمران: 133).

7. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم؛ قم: اسراء، 1387 ش، ج 5، ص 433.

«ایثار» از بالاترین آموزه‌های اخلاقی در فرهنگ دینی است. بر اساس آموزه‌های دینی، ایثار اوج فضیلت، نشانه ایمان و کامل‌ترین شکل جوانمردی است.

پرسش:

 آیا در روایات برای جان‌فشانی و ایثار در راه خدا توصیه و تشویق شده است؟

پاسخ:

«ایثار» از بالاترین آموزه‌های اخلاقی در فرهنگ دینی است؛ فضیلتی که ریشه در ایمان عمیق به خدا، خلوص نیت و عشق به دیگران دارد. این آموزۀ اخلاقی، در سیرۀ پیامبر اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) و اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) جایگاهی ویژه دارد؛ از‌این‌رو توصیه و مورد ستایش قرار گرفته است. در ادامه کوشیده می‌شود جلوه‌های مختلف این ارزش الهی در آینه روایات اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) به تصویر کشیده شود.

1. انواع ایثار

«ایثار» از والاترین ارزش‌های اخلاقی در فرهنگ اسلامی است. این فضیلت الهی اقسام گوناگونی دارد که به ‌طور کلی می‌توان آن را در دو نوع اصلی تقسیم کرد:

الف) ایثار مالی

ایثار مالی یعنی گذشتن از مال و دارایی خود برای کمک به دیگران، حتی زمانی که خود انسان نیز در تنگدستی به سر می‌برد. این نوع ایثار در روایات اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) بسیار تمجید شده است؛ برای نمونه امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام) در پاسخ به پرسش ابوبصیر درباره برترین نوع صدقه فرمودند: «جُهْدُ الْمُقِلِّ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه: صدقه و کوشش کسی که مال اندکى دارد، مگر نشنیده‌اى که خداوند مى‌فرماید: "و آنها را بر خود مقدم مى‌دارند، هرچند خودشان بسیار نیازمندند» (1). این روایت نشان می‌دهد ارزش ایثار مالی، زمانی دوچندان می‌شود که انسان در وضعیت مالی سختی قرار دارد و با وجود آن، دیگران را بر خود مقدم می‌دارد.

ب) ایثار جانی

والاترین مرتبۀ ایثار، ایثار جان در راه خدا و برای حفظ دین و ارزش‌های الهی است. این نوع ایثار در زندگی اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) بارها تجلی یافته است. از برجسته‌ترین نمونه‌های این نوع، ایثار امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) در شب هجرت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله) است. در حدیثی از امام صادق (علیه ‌السلام) بیان شده است امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) با جان‌فشانی کامل، در بستر پیامبر (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله) خوابید تا جان ایشان را از خطر مشرکان حفظ کند. خداوند نیز او را ستود و فرشتگان خود را مأمور حفاظت از او کرد تا صبح‌گاه که مشرکان برای قتل او هجوم آوردند، به ‌خواست خدا نتوانستند آسیبی به ایشان برسانند (2).

2. فضیلت ایثارگری

در سخنان نورانی اهل‌بیت (علیه ‌السلام)، ایثار افزون بر اینکه یکی از برجسته‌ترین صفات اخلاقی معرفی می‌شود، همواره تمجید نیز شده است؛ برای نمونه امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) می‌فرمایند: «مَنْ آثَرَ عَلَى نَفْسِهِ اسْتَحَقَّ اسْمَ الْفَضِیلَهِ: کسى که دیگران را بر خود مقدم بدارد، شایستۀ نامیده‌شدن به فردی بافضیلت است» (3). این امام بزرگوار در حدیثی دیگر می‌فرماید: «مَنْ آثَرَ عَلَى نَفْسِهِ بَالَغَ فِی الْمُرُوَّه: کسى که ایثار کند، به نهایت جوانمردی رسیده است» (4). همچنین فرمودند: «الْإِیثَارُ أَحْسَنُ الْإِحْسَانِ وَ أَعْلَى مَرَاتِبِ الْإِیمَان: ایثار، بهترین احسان و بالاترین مرتبۀ ایمان است» (5). پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز فرموده اند: «الْإِیثَارُ زِینَهُ الزُّهْدِ وَ بَذْلُ الْمَوْجُودِ زِینَهُ الْیَقِین: ایثار، جلوه‌گاه واقعی زهد و بی‌توجهی به دنیاست» (6).

بنابراین ایثار، بالاترین مرتبۀ مردانگی و بزرگواری و ایمان است و کسی که جان خود را در راه خدا می‌دهد، به بالاترین مقام‌های مردانگی و فضیلت و ایمان دست پیدا کرده است. افزون بر این، در احادیث برای کسی که جانش را در راه خدا نثار می‌کند نیز اجر، فضیلت و پاداش‌هایی بیان شده است که در ادامه به گوشه‌ای اشاره می‌شود.

3. فضیلت ایثارگران در راه خدا

بیان شد که ایثار نه‌تنها یکی از برجسته‌ترین فضایل اخلاقی است، بلکه جایگاهی والا در ایمان، اخلاق و بندگی دارد. کسانی که با ایثار جان و آسایش خود در راه خدا جهاد می‌کنند، از درجه‌ای بالاتر هم برخوردارند.

در روایات اسلامی برای این گروه فضیلتی ویژه و پاداشی عظیم در نظر گرفته شده است؛ به ‌گونه‌ای که هیچ‌یک از اعمال دیگران به ‌پای فداکاری و ایثار آنان نمی‌رسد. در ادامه چند روایت در شأن ایثارگران راه حق، بیان می‌شود.

الف) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «خَیْرُ النَّاسِ رَجُلٌ حَبَسَ نَفْسَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُجَاهِدُ أَعْدَاءَهُ یَلْتَمِسُ الْمَوْتَ أَوِ الْقَتْلَ فِی مَصَافِّهِ: بهترینِ مردمان، مردى است که خود را وقف راه خدا کرده است و با دشمنان او جهاد مى‌کند و خواستار مرگ یا کشته‌شدن در میدان کارزار است» (7).

این حدیث، مجاهدانی که با نیت خالص، جان خود را در طبق اخلاص نهاده‌اند، برترین افراد معرفی می‌کند؛ زیرا آنان از همه تعلقات دنیوی گذشته‌اند و جان خود را فدای حقیقت کرده‌اند.

ب) پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «لِلْجَنَّهِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِینَ یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ بِسُیُوفِهِمْ وَ الْجَمْعُ فِی الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِکَهُ تُرَحِّبُ بِهِم: بهشت درى به نام در مجاهدان دارد که جهادگران به‌ سوی آن مى‌روند و آن در باز مى‌شود. آنها درحالی‌که شمشیرها را بر خود بسته‌اند، به سمت آن درمى‌آیند و مردم براى حسابرسى ایستاده‌اند و فرشتگان به آنان خوش‌آمد مى‌گویند» (8).

این روایت نشان می‌دهد جایگاه ایثارگران راه خدا در آخرت چنان والاست که دروازه‌ای ویژه در بهشت برای ورود آنان گشوده می‌شود و فرشتگان با احترام و افتخار به استقبالشان می‌آیند.

ج) امام باقر (علیه ‌السلام) می‌فرمایند مردى خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: من خواهان و شیفته جهاد هستم. پیامبر فرمود: «پس در راه خدا جهاد کن؛ زیرا اگر کشته شوى، نزد خدا زنده‌اى و روزى مى‌خورى؛ اگر بمیرى، پاداشت با خداست؛ و اگر برگشتى، از گناهان پاک گشته‌اى» (9). این روایت سه حالت ممکن برای مجاهد راه خدا را به‌زیبایی بیان می‌کند که همگی پرفیض‌اند:

1. شهادت که پاداشش حیات ابدی و روزی‌گرفتن نزد خداست. ۲. مرگ طبیعی که ثوابش دریافت مستقیم اجر از خداست. ۳. بازگشت زنده که مساوی پاکی از گناهان دانسته شده است. بنابراین هر سه حالت، نشان از عظمت مقام ایثارگر و مجاهد در راه خدا دارد.

نتیجه:

با بررسی روایات اهل‌بیت (علیهم ‌السلام) معلوم شد ایثار به‌ویژه جان‌فشانی در راه خدا، نه‌تنها توصیه، بلکه به‌شدت تشویق و تمجید شده است. آموزه‌های دینی از یک‌سو ایثار را اوج فضیلت، نشانۀ ایمان و کامل‌ترین شکل جوانمردی معرفی کرده‌اند؛ از سوی دیگر، کسانی را که در راه خدا از جان خود می‌گذرند، در آخرت پاداشی ویژه دارند و حتی فرشتگان به استقبالشان می‌آیند. این مجموعه روایات نشان می‌دهد فرهنگ اسلامی، جان‌فشانی در مسیر حق و ارزش‌های الهی را وظیفه‌ای مقدس می‌داند و برای آن، جایگاهی بلند در دنیا و آخرت قائل است.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد بن یعقوب کلینى؛ الکافی؛ محقق/ مصحح: على‌اکبر غفاری و محمد آخوندى؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج ‏4، ص 19، ح 3.

2. محمد بن على کراجکی؛ کنز الفوائد؛ محقق/ مصحح: عبدالله نعمه؛ قم: دارالذخائر، 1410 ق، ج ‏2، ص 55.

3. علی بن محمد لیثى واسطى؛ عیون الحکم و المواعظ؛ محقق/ مصحح: حسین حسنى بیرجندى؛ قم: دار‌الحدیث‏، 1376 ش، ص 435، ح 7522.

4. محمد بن حسین آقا‌جمال خوانسارى؛ شرح آقا‌جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم؛ محقق/ مصحح: جلال‌الدین حسینى ارموى محدث؛ تهران: دانشگاه تهران‏، 1366 ش‏، ج ‏5، ص 255، ح 8225.

5. همان، ج ‏2، ص 31، ح 1705.

6. محمد بن محمد شعیری؛ جامع الأخبار (للشعیری)؛ نجف: مطبعه حیدریه، [بى‌تا]، ص 123.

7. حسین بن محمد‌تقى نوری؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ قم: مؤسسه آل‌البیت علیهم السلام‏، 1408 ق، ج ‏11، ص 17، ح 12310.

8. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ محقق/ مصحح: على‌اکبر غفاری و محمد آخوندى؛ تهران: دار‌الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج ‏5، ص 2، ح 2.

9. محمد بن مسعود عیاشی؛ تفسیر العیاشی؛ محقق/ مصحح: سیدهاشم رسولى محلاتى؛ تهران: المطبعة العلمیه، 1380 ق‏، ج ‏1، ص 206.

عقاید دینی دروزی‌ها
«دُروزیان» شاخه‌ای منشعب از شیعه «اسماعیلیه» هستند که به دلیل گرایش شدید به باطنی‌گرایی و پنهان‌کاری، دسترسی به آموزه‌ها ورفتارهای دینی آنان با دشواری همراه است

پرسش:

عقاید دینی دروزی ها چیست؟ اینان از نظر طبقه‌بندی دینی، آیا در زمرۀ مسلمانان و شیعیان قرار می‌گیرند؟

پاسخ:

«دُروزیه» از فرقه‌های باطن‌گرا به شمار می‌آیند که در بیان باورهای خود با احتیاط فراوان و نوعی پنهان‌کاری عمل می‌کنند؛ به گونه‌ای که دستیابی به منبعی جامع و کاملاً معتبر برای آگاهی از تمام عقاید آنان دشوار است (1). با این حال، برخی تحولات سیاسی و درگیری‌های اخیر از جمله رویارویی دروزی‌ها با نیروهای جولانی در سوریه و نیز حمایت‌های رژیم صهیونیستی از آنان، بار دیگر توجه پژوهشگران را به این جریان معطوف کرده است. در این نوشتار تلاش می‌کنیم تصویری روشن‌تر از عقاید و جایگاه اجتماعی دروزی‌ها ارائه کنیم تا زمینه‌ای برای شناخت دقیق‌تر آنان فراهم گردد.

نکتۀ اول: تأسیس دروزیه

هرچند دربارۀ مؤسس واقعی «دُروزیه» دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد، اینان شاخه‌ای منشعب از فرقۀ شیعه «اسماعیلیه» به شمار می‌آیند. بنا بر روایتی، «الحاکم بالله» خلیفۀ فاطمی در سال ۴۰۸ قمری، حمزة بن علی زوزنی که بعدها به «درزی» شهرت یافت را برای دعوت مردم شام برگزید. او در مدت کوتاهی نفوذ و پیروان بسیاری یافت؛ اما پس از ناپدیدشدن یا مرگ «الحاکم»، مرگ او را نپذیرفت و قائل به غیبت وی شد. همین باور سبب شد از اسماعیلیان جدا گردد و پیروانش نیز به سبب انتساب به حمزۀ بن علی درزی به «دُروزیه» شناخته شدند (2).

در روایت دیگر، پیدایش این فرقه به محمد بن اسماعیل دروزی نسبت داده می‌شود؛ کسی که در مصر مردم را به الوهیت «الحاکم بأمرالله» فرامی‌خواند. اما چون با مخالفت شدید جامعه روبرو شد، به شام مهاجرت کرد و دعوت خود را در آنجا ادامه داد. با وجود این، خود دروزیان این انتساب را نمی‌پذیرند و به‌صراحت از عقاید محمد بن اسماعیل دروزی اعلام برائت می‌کنند (3).

نکتۀ دوم: باورهای آنان

برخی پژوهشگران بر این باورند که دروزیان خود را «موحّد» می‌دانند و به خدای متعال به ‌عنوان «واحد» و «احد» باور دارند؛  خدایی که آغاز و انجامی ندارد (4). در مقابل دیدگاهی دیگر مطرح است که آنان «الحاکم بأمرالله» را تجسّد‌یافتۀ ذات الهی، یا دست‌کم مظهر خالقیت خداوند می‌شمردند. از این منظر، حمزة بن علی آنان را از‌آن‌رو «موحد» نامیده است که اطاعت کامل خویش را به الحاکم ابراز می‌کنند. بر اساس این عقیده، الحاکم هرگز نمی‌میرد، بلکه غایب می‌شود و در ادوار مختلف به جهان بازخواهد گشت (5). این باور در برخی نوشته‌های منسوب به حمزه اشاره شده است (6). هرچند گروهی انتساب چنین اعتقادی به دروزیان را اتهامی بی‌اساس می‌دانند (7).

جامعۀ دروزی از نظر سازمان دینی به دو گروه اصلی تقسیم می‌شود: «عاقلان» (عالمان و آگاهان) و «جاهلان» (عوام). هر دسته یک «شیخ» یا رهبر دینی از میان گروه عاقلان دارد که مسئولیت تبلیغ و اجرای احکام الهی در میان پیروان خویش را بر عهده می‌گیرد (8).

برخی از مهم‌ترین باورهای دینی دروزیان را می‌توان به اختصار چنین برشمرد:

1. تناسخ: دروزیان به جاودانگی «نفوس» باور دارند و معقتدند که ارواح در قالب «اجساد» مختلف حلول می‌کنند و از بدنی به بدن دیگر انتقال می‌یابند. به باور آنان، تعداد نفوس محدود است؛ نه فانی می‌شوند و نه افزوده یا کاسته می‌گردند (9). در برخی منابع منسوب به محمد بن اسماعیل آمده است: «روح حضرت آدم (علیه السلام) به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) منتقل شد و سپس از او به اجداد الحاکم بأمرالله رسید تا سرانجام در وجود الحاکم قرار گرفت » (10).

2. باور به ادیان پیشین: هرچند در ظاهر احترام به ادیان گذشته را ابراز می‌کنند، گزارش‌هایی وجود دارد که آنان در باطن، پیامبران پیشین را «جاهل» می‌دانند و اسلام، مسیح و یهود را طرد کرده‌اند و تنها ایمان به «توحید الحاکم» را حق می‌دانند (11). با این حال، به دلیل باطن‌گرایی افراطی در این جریان، داوری قطعی درباره میزان پذیرش یا رد این اعتقاد در میان همه دروزیان دشوار است.

3. احکام شریعت: دروزیان بر بسیاری از فضایل اخلاقی همچون صداقت، پرهیز از حسد و پاکدامنی تأکید دارند و آنها را واجب برمی‌شمارند؛ اما احکام شرعی مانند نماز و روزه را از دایره تکالیف عملی خود خارج کرده‌اند و برای آنها تفاسیر باطنی قائل شده‌اند (12)؛ برای نمونه «نماز» را پیوند قلبی با مولای خود الحاکم می‌دانند؛ «روزه» را نگه‌داشتن دل در وفاداری به توحید الحاکم و «زکات» را پاک‌کردن قلب از هر تعلقی جز ایمان به توحید الحاکم تفسیر می‌کنند (13).

نکتۀ سوم: پراکندگی جغرافیایی و سوگیری‌های سیاسی آنان

دروزیان در گذشته در مناطقی چون لبنان، شام، کوفه، مغرب و حتی هند حضور داشته‌اند (14). امروزه پراکندگی اصلی آنان در بخش‌هایی از لبنان به‌ویژه شوف، جبل طیران و وادی تیم و نیز در شام و فلسطین اشغالی (مانند شهر عکا) مشاهده می‌شود (15). مرکز کنونی آنان بیشتر در استان «سویدا» سوریه قرار دارد که کوه حوران ـ مشهور به «جبل الدروز» ـ در آن واقع است.

هر یک از جوامع دروزی در لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی رهبر خاص خود را دارند و طبیعتاً در عرصۀ سیاست نیز گرایش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند؛ برای نمونه بخشی از دروزیان ساکن سرزمین‌های اشغالی، موجودیت رژیم اسرائیل را به رسمیت شناخته‌اند و حتی در زمینه‌های مختلف، از جمله حوزه نظامی با آنان همکاری می‌کنند.

نکتۀ چهارم: دروزیان، مسلمان یا نامسلمان

«دروزیان» برخی از باورهای اساسی اسلام همچون معاد را نپذیرفته‌اند و بر اساس برخی گزارش‌ها، اندیشه‌هایی چون تجسّد، تناسخ و تأویل‌های نادرست از احکام شرعی در میان آنان رایج بوده است؛ به همین دلیل گروهی از پژوهشگران و عالمان اسلامی این طایفه را خارج از دایره اسلام دانسته‌اند. در مقابل، برخی دیگر با استناد به این نکته که دروزیان در ظاهر خود را مسلمان معرفی می‌کنند و حتی اگر فردی از میان آنان به احکام و باورهایشان عمل نکند، او را «خارج‌شده از مسلمین» به شمار می‌آورند، این فرقه را در زمره شاخه‌های اسلامی طبقه‌بندی کرده‌اند (16).

نتیجه:

«دُروزیان» شاخه‌ای منشعب از شیعه اسماعیلیه‌اند که به ‌دلیل باطن‌گرایی و پنهان‌کاری، شناخت دقیق باورهایشان دشوار است. برخی آنان را موحّد می‌دانند، اما گروهی دیگر بر اعتقادشان به الوهیت «الحاکم بأمرالله» و باور به «تناسخ» تأکید دارند؛ عقایدی که در تضاد با تعالیم اسلامی قرار می‌گیرد. آنان با وجود پایبندی به اصول اخلاقی، احکام شرعی مانند نماز و روزه را به معانی باطنی تأویل می‌کنند؛ به همین دلیل دیدگاه‌ها درباره جایگاه دینی‌شان متفاوت است: برخی خارج از اسلام و برخی جزء فرق اسلامی. آنان امروزه در لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی حضور و رهبری‌های مستقل دارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. جعفر سبحانی؛ بحوث فی الملل و النحل؛ قم: مؤسسة النشر الإسلامی، [بی‌تا]، ج 8، ص 343 ـ 344.

2. مصطفی غالب؛ تاریخ الدعوة الاسماعیلیه؛ بیروت: دارالاندلس، [بی‌تا]، ص 224.

3. محمدفرید وجدی؛ دائرةالمعارف الاسلامیه؛ چ 3، بیروت: دارالفکر، 1971 م، ج 4، ص 27.

4. بطرس بستانی؛ دائرةالمعارف؛ بیروت: دارالمعرفه، [بی‌تا]، ج 7، ص 675.

5. محمدفرید وجدی؛ دائرةالمعارف الاسلامیه؛ ج 4، ص 27.

6. محمد کرد علی؛ خطط الشام؛ چ 3، دمشق: مکتبه النوری، 1403 ق، ج 6، ص 263.

7. همان، ص 267.

8. بطرس بستانی؛ دائرةالمعارف؛ ج 7، ص 675.

9. همان، ص 675 ـ 676.

10. محمد کرد علی؛ خطط الشام؛ ج 6، ص 264.

11. همان.

12. همان، ص 265.

13. جعفر سبحانی؛ بحوث فی الملل و النحل؛ ص 352.

14. بطرس بستانی؛ دائرةالمعارف؛ ج 7، ص 676.

15. محمد کرد علی؛ خطط الشام؛ ج 6، ص 268.

16. همان، ص 267.

برای مواجهه با دشمن باید چند راهبرد مهم را در دستور کار قرار داد. مثل؛ شناخت خود و دشمن و راهبردها و نقشه‌های آنها، قوی‌شدن و گسترش و تقویت جبهۀ مقاومت و...

پرسش:

برای مواجهه با دشمن و شکست آن چه اقداماتی باید انجام دهیم؟

پاسخ:

هر ملت و کشور مستقلی برای تأمین منافع ملی و امنیت خود، باید افزون بر اینکه تهدیدهای علیه منافع و امنیتش را بشناسد، با تولید قدرت و ایجاد آمادگی‌های لازم در خود، بتواند با هر نوع تهدیدی برخورد مناسب را داشته باشد. کشور ایران به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک و واقع‌شدن در مرکز کنترل و فرماندهی دنیا، در طول تاریخ به‌ویژه در دویست سال اخیر، مورد تهدید و طمع قدرت‌های استعماری قرار گرفته است. فعلیت و ارتقای فوق‌العادۀ نقاط قوت و فرصت‌های ایران با ضرب‌شدن در ایدئولوژی اسلام سیاسی بعد از انقلاب اسلامی، این دشمنی‌ها را افزایش داد و از همان روزهای آغازین انقلاب، توطئه و دشمنی علیه ایران با محوریت آمریکا و اسرائیل شروع شد. پرسش اساسی این است که راهکارهای مقابله و ناکام‌گذاشتن دشمن چیست و باید چه اقداماتی انجام داد؟

1. ضرورت شناخت خود و دشمن و راهبردهای دشمنی

یکی از مهم‌ترین مسائل در مواجهه با دشمن، شناخت دقیق هویت، جایگاه و اهداف، ظرفیت‌ها و داشته‌ها و برنامه‌های خودی و دشمن است. ایران با پشتوانۀ تاریخی و تمدنی بیش از هفت‌هزار سال، در گهواره تمدن و مرکز هارتلند دنیا (قلب دنیا) قرار دارد. آیزنهاور ـ سی‌و‌چهارمین رئیس‌جمهور ایالات متحده 1953 ـ 1961 ـ دو ماه قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری می‌گوید: «گمان نمی‌کنم منطقه‌ای مهم‌تر از ایران روی نقشه جغرافیای جهان وجود داشته باشد. ایران هم دارای نفت است و هم در "چهارراه جهان" واقع شده است ...؛ همچنین نباید وضعیتی پیش آید که ایران به گذشته دور خود بازگردد و یک قدرت نظامی شود. وای به وقتی که نظامی‌گری ایران زنده شود. بروید تاریخ این کشور را بخوانید تا متوجه حرف من شوید» (1). در‌اختیار‌داشتن تنگۀ هرمز و دسترسی فوق‌العاده به شرق و غرب و شمال و جنوب، موقعیت ایران را در جایگاه ممتازی قرار داده است. چَس فریمن سال 2013 در سخنرانی بسیار مهمی با عنوان «راهبرد کلان آمریکا در خاورمیانه»، اهداف راهبردی آمریکا در غرب آسیا به‌ویژه در منطقه خلیج فارس را دسترسی، ترانزیت و بازدارندگی راهبردی بیان می‌کند و خاورمیانه را «مادر همه تنگه‌های راهبردی جهان» می‌نامد که حیاتی‌ترین نقطۀ عالم است و کنترل بر جهان، مستلزم کنترل بر غرب آسیاست (2). سلطه‌طلبی آمریکا و اسرائیل برای حاکمیت بر جهان، سبب شده است همواره به این منطقه و ایران چشم طمع داشته باشند. طرح‌های مختلف آمریکایی و صهیونیستی همچون «خاورمیانۀ جدید»، «طرح نیل تا فرات»، «پیمان ابراهیم»، «طرح آیمک» و ...، برای تحقق همین امر است؛ به همین دلیل شناخت ایران و شناخت دشمن و برنامه‌ها و اهدافش برای تقابل با آنها امری ضروری است.

2. قوی‌شدن و نهادینه‌کردن ایدئولوژی مقاومت در تمام ابعاد حکمرانی

«مقاومت» در اندیشۀ اسلامی، زیربنای زیست مؤمنانه و جامعۀ دینی است. مقاومت به معنای دست روی دست‌گذاشتن، تحمل مشکلات و انفعال نیست، بلکه به معنای دست‌نکشیدن از عقیده حق و تلاش برای پیشرفت و حل مسائل و عقب‌راندن تهاجم دشمن است. مقاومت نوعی زیستن و سبک زندگی است؛ همچنین به تعبیر مقام معظم رهبری «واکنش طبیعی هر ملت آزاده و با‌شرف در مقابل تحمیل و زورگویی است» (3). بر اساس مطالعۀ نظام بین‌الملل وحشی که قانون جنگل بر آن حاکم است و تجارب تاریخ معاصر ایران و کشورهای جهان، تنها نسخه‌ای که در این نظام استکباری سبب قدرت، عزت، استقلال و پیشرفت است، اندیشۀ مقاومت است. نظام غرب برای حفظ سلطه و هژمونی خویش بر دنیا، درصدد وابسته‌کردن کشورهای مستقل با تضعیف و تجزیۀ آنها و ساخت کشورهای وابسته (آن‌وایبل) است تا رگ حیاتشان، وابسته به اطاعت از آمریکا و رژیم غاصب باشد. بر این اساس، سفارش قرآن کریم به جامعه ایمانی، آن است که در مقابل دشمن تا حد امکان قوی شوید و خودتان را تجهیز کنید که این امر سبب بازدارندگی در مقابل دشمن می‌شود و امنیت شما را تضمین می‌کند (4).

3. گسترش و تقویت جبهه مقاومت

یکی از مهم‌ترین راهبردها که جمهوری اسلامی ایران برای امنیت ملی و منطقه‌ای دنبال می‌کند، ایجاد محور مقاومت است. در این محور، هسته‌های متعدد مقاومت در کشورهای مختلف ساماندهی شده‌اند و بارها در تقابل با آمریکا و اسرائیل با موفقیت عمل کرده‌اند؛ از جمله مهم‌ترین هسته‌های مقاومت عبارت‌اند از: حزب‌الله لبنان، انصار‌الله یمن، حشد‌العشبی عراق، فاطمیون افغانستان، زینبیون سوریه، دفاع وطنی سوریه و ده‌ها هسته مقاومت دیگر که مستقیم و غیر‌مستقیم متأثر از جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی هستند. به طور طبیعی هرچه این محور توسعه یابد، دایره دشمنی و اقدام رژیم غاصب علیه ایران و کشورهای منطقه تنگ‌تر خواهد شد.

4. نقاب‌زدایی از چهره غرب و اعتبارزدایی از نظم آمریکایی ظالمانه

امروزه مانع اصلی برای استقلال و پیشرفت کشورهایی مثل ایران، دولت آمریکا یا رژیم صهیونیستی نیستند، بلکه ساختار نظام بین‌الملل و نظم ظالمانه‌ای است که به گونه‌ای سیستماتیک، کشورها را پیرامون آمریکا و اسرائیل تعریف و کنترل می‌کنند؛ کنترل سیاسی در ساختارهای سیاسی همچون سازمان ملل و شورای امنیت؛ کنترل اقتصادی در ساختارهایی نظیر بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سازمان توسعه و تجارت جهانی؛ کنترل فرهنگی در ساختارهایی همچون یونسکو؛ کنترل بهداشت و درمان در ساختار سازمان بهداشت جهانی و کنترلی همه‌جانبه در تمام ابعاد حیات بشر. این نظم بین‌المللی را انگلیس و فرانسه بعد از جنگ جهانی اول در توافق «سایکس پیکو» پایه‌ریزی کردند و با ملحق‌شدن آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تکمیل و تثبیت شد. در‌واقع امروزه غارت، کشتار، جنایت و جنگ‌های ظالمانۀ استعمارگران با عنوان‌های حقوق بشری، مبازره با تروریسم، امنیت جهانی، صلح پایدار و ... درون این سیستم، معقول و موجه‌سازی می‌شوند (5). درون این سیستم، کشوری مثل ایران که بیشترین ضربه را از تروریسم خورده است و هفده‌هزار شهید ترور دارد و نیز بیشترین هزینه را در مبارزه با تروریسم منطقه‌ای مثل داعش داده است، با تحریم‌های ضد حقوق بشری و تروریستی مواجه می‌شود؛ ولی رژیمی تروریستی مثل اسرائیل مورد حمایت قرار می‌گیرد و آمریکا بیش از پنجاه‌مرتبه از حق وتو در شورای امنیت به نفع رژیم تروریستی اسرائیل، استفاده می‌کند و نمی‌گذارد این رژیم دروغین محکوم شود. فقط از آغاز جنگ غزه در اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، شش قطع‌نامه مربوط به آتش‌بس و کمک‌رسانی به مردم فلسطین را آمریکا وتو کرده است (6). اما از سوی دیگر درون این سیستم، فعالیت هسته‌ای صلح‌آمیز ایران با وجود پانزده گزارش مثبت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، تحریم می‌شود؛ همچنین رئیس آژانس، اطلاعات فوق محرمانه ایران را در اختیار رژیم غاصب صهیونیستی قرار می‌دهد، دانشمندان ایران ترور می‌شوند و به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله می‌شود؛ ولی هیچ‌کدام از سازمان‌های ملل و آژانس انرژی اتمی آن را محکوم نمی‌کنند، درحالی‌که فعالیت‌های هسته‌ای ویران‌کنندۀ برخی کشورهای نسل‌کش مثل اسرائیل با داشتن کلاهک‌های هسته‌ای فراوان، کاملاً مسکوت می‌ماند.

تجاوزهای متعدد آمریکا به کشورهای مختلف نیز درون همین ساختار توجیه می‌شود. برای مواجهه، باید این ساختار را به چالش کشید و چهرۀ واقعی آمریکا و اسرائیل را برای افکار عمومی به تصویر کشید. باید نقاب صلح‌طلبی، حقوق بشری و دموکراسی‌خواهی را از چهرۀ جنایت‌بار آمریکا برداشت تا افکار عمومی فریب آنها را نخورند و روشنفکران غرب‌زده نتوانند جای جلاد و شهید و جای مدعی و متهم را تغییر دهند. باید با اقدامات روشنگرانه همچون شهید رئیسی و دکتر قالیباف و نشان‌دادن تصاویر نسل‌کشی در مجامع بین‌المللی، حریم امن آمریکا و اسرائیل را شکست و آنها را پاسخگو جلوه داد. امروز اقدامات جمهوری اسلامی ایران در‌این‌باره سبب شده است تنفر جهانی از اسرائیل شکل گیرد. باید جنگل غرب وحشی را به دنیا نشان دهیم؛ همچنین باید به سمت ایجاد ساختارهای موازی برای بی‌اثر‌کردن ساختارهای ظالمانه برویم. تلاش برای توسعۀ نفوذ بریکس و شانگهای در تعاملات سیاسی، اقتصادی و نظامی دنیا در همین راستا انجام گرفته است.

5. تلاش برای اخراج آمریکا و اسرائیل از منطقۀ غرب آسیا

یکی از مهم‌ترین کارهایی که در مقابل دشمن باید انجام داد، این است که به تعبیر مقام معظم رهبری، هزینه‌های دشمن را طوری بالا ببریم که مجبور به رفتن از منطقه شود. تا زمانی که رژیم آپارتاید صهیونیستی و آمریکا در منطقه باشند، کشورهای منطقه و ایران آرامش و امنیت را نخواهند دید. این کشورها برای کنترل غرب آسیا، راهبرد تنش و بی‌ثبات‌سازی دائمی و ساختاری را در دستور کار قرار داده‌اند (7)؛ پیمانکار این راهبرد، رژیم غاصب صهیونیستی است. اسرائیل دو شریان حیاتی و نقطه قوت دارد که جمهوری اسلامی همین دو شریان را هدف قرار داده است: شکستن امنیت اسطوره‌ای و شکستن انگاره مظلومیت.

5-1. شکستن امنیت اسطوره‌ای

زیربنای حیاتی اسرائیل برای جمع‌کردن صهیونیست‌ها در دنیا، وعده امنیت بود که بر اساس ساخت درونی فوق تکنولوژیک، درصدد ایجاد آن بودند؛ اما جمهوری اسلامی ایران با محاصره رژیم غاصب با مسلح‌کردن محور مقاومت (هلال شیعی) و تحقیر تکنولوژیک آنها در تجاوز به ایران با عملیات‌های وعده صادق 1 و 2 و 3، افسانه شکست‌ناپذیری اسرائیل را در هم شکست. استفاده از سلاح‌هایی که پناهگاه‌های صهیونی را ویران کرد، سبب وحشت عمومی و موج‌های مهاجرت معکوس و فرار از اسرائیل شد. ایجاد احساس ناامنی و سکونت‌ناپذیر نشان‌دادن سرزمین‌های اشغالی برای صهیونیست‌ها، نخستین نقطۀ قوت دشمن را نابود می‌کند. عملیات‌های هوشمندانۀ ایران در شلیک موفق تک‌موشک به اسرائیل و خودزنی چند‌مرتبه‌ای سامانۀ پدافندی گنبد آهنین، این مسئله را تشدید می‌کند.

5-2. شکستن انگاره مظلومیت

صهیونیست‌ها برای مشروعیت‌بخشی به جنایت‌های غاصبانۀ خویش، با افسانۀ هلوکاست و مظلوم‌نمایی، در پی جلب حمایت افکار عمومی دنیا بودند. اما جمهوری اسلامی با شکستن این انگارۀ دروغین و نمایاندن چهرۀ نازیستی و آپارتاید رژیم کودک‌کش، جنبشی جهانی و تنفری عمومی علیه این رژیم ایجاد کرد؛ حتی در دانشگاه‌های آمریکا موج تنفر و اقدام علیه اسرائیل گسترده شد و افکار عمومی در تمام دنیا علیه اسرائیل بسیج شدند. تا جایی که برخی رؤسای جمهور و مقامات عالی‌رتبۀ کشورها، هنرمندان، سلبریتی‌ها، ورزشکاران و حتی برخی سناتورهای آمریکایی، علیه جنایت اسرائیل اعتراض کرده‌اند.

6. تقویت اتحاد ملی و انسجام اجتماعی

حفظ و تقویت اتحاد ملی، راهبردی بنیادین در مقابله با دشمن در جنگ ترکیبی و شناختی است. دشمن همواره بر تفرقه و ناامید‌کردن مردم ایران بیش از هر امر دیگری تمرکز داشته است. محاسبۀ دشمن از شکاف‌های داخلی ایران، همواره سبب تحمیل هزینه به کشور شده است. در جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، طراحی اصلی بر فروپاشی از درون با فعال‌کردن گسل‌های داخلی ایران بود که با اقدام یکپارچۀ مردم ایران شکست خورد. فشارهای بیرونی، توطئه‌ها و تحریم‌های 46‌ساله نتوانسته است ایران را به زانو دربیاورد؛ ازاین‌رو به تعبیر مقام معظم رهبری، امروز دشمن برای به‌زانو‌درآوردن انقلاب و نظام اسلامی، بر دو محور اصلی تمرکز کرده است: دشمن امید و اتحاد را هدف گرفته است. «امید مهم‌ترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این متمرکز شده؛ دشمن از همۀ توان دارد استفاده می‌کند برای القای ناامیدی، برای القای بن‌بست ... . راهبرد چیست؟ ایجاد اختلاف، ایجاد بی‌اعتمادی؛ بی‌اعتمادیِ دستجات سیاسی نسبت به همدیگر، گروه‌های مردمی نسبت به همدیگر، بی‌اعتمادیِ مردم به حکومت، بی‌اعتمادیِ حکومت به مردم، بی‌اعتمادیِ این به آن، این سازمان با آن سازمان که به هم بی‌اعتماد باشند، به هم بدبین باشند. وقتی بی‌اعتمادی به وجود آمد، امید به آینده هم از بین خواهد رفت» (8).

نتیجه:

جمهوری اسلامی ایران با شناخت دشمن و اهداف و راهبردهایش، به تقابل تمام‌عیار برخاسته است و از همۀ ظرفیت‌های داخلی و خارجی استفاده می‌کند.

پی‌نوشت‌ها

1. سیدامیر مکی؛ «توطئۀ قدیمی غربی‌ها علیه "چهارراه جهان"»؛ خبرگزاری تسنیم، 30/07/1401؛ در:

https://tn.ai/2790088.

2. سام ترابی و محمدعلی رنجبر؛ جنگ سرد ایران و آمریکا: نظریه‌ای برای فهم ژئوپلیتیک دنیای معاصر؛ تهران، انتشارات نخبگان، 1399 ش، ص 72 ـ 73.

3. بیانات رهبری در مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمة الله علیه)؛ 14/03/1398؛ در:

https://khl.ink/f/42758.

4. انفال: 60.

5. سام ترابی و محمدعلی رنجبر؛ جنگ سرد ایران و آمریکا: نظریه‌ای برای فهم ژئوپلیتیک دنیای معاصر؛ تهران، ص 81 ـ 82.

6. «استفاده مکرر آمریکا از حق وتو یعنی افزایش رادیسکالیسم و تروریسم»؛ سایت مشرق‌نیوز، 15/03/1404، کد خبر: 1720698؛ در:

mshrgh.ir/1720698.

7. سام ترابی و محمدعلی رنجبر؛ جنگ سرد ایران و آمریکا: نظریه‌ای برای فهم ژئوپلیتیک دنیای معاصر؛ ص 80.

8. مقام معظم رهبری؛ «راهبرد اتحاد ملی برای ایران قوی»؛ نشریه خط حزب‌الله، ش 381، 05/12/1401؛ در:

https://khl.ink/f/52105.

ماجرای فرستادن کنیزی زیبارو نزد امام کاظم (ع) در زندان، از برخی منابع کهن نقل‌شده و می‌توان به آن اعتماد کرد. ولی این‏که آن کنیز، رقاصه یا بدکاره بوده باشد.

پرسش:

ماجرای فرستادن زن رقاصه نزد امام کاظم علیه­السلام چیست؟ آیا صحت دارد؟

پاسخ:
اصل ماجرای حضور کنیزی نزد امام کاظم علیه­السلام در برخی منابع آمده و مانعی از پذیرش آن نیست. ولی به نظر می‌رسد در برخی تعابیر، بی‌دقتی رخ‌داده است. مرحوم ابن شهرآشوب (متوفای 588 ھ.ق) این ماجرا را از کتابی به نام «الانوار» نقل کرده که احتمالاً از تألیفات ابن همّام اِسکافى (متوفای ۳۳۶ ھ.ق) ملقّب به کاتب و مشهور به «ابن همّام اِسکافی» است. (1)

 اصل داستان

راوی این داستان فردی به نام عامری است که می‌گوید: هارون‌الرشید، کنیز زیبا و رخشانی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به زندان فرستاد. امام به هارون پیغام داد: «بَل أنتُم بِهَدیّتکُم تَفرَحُون». (2)  یعنی «این شما هستید که با هدایای خود، شادمان می‌شوید». [این جمله، همان جمله‌ای است که حضرت سلیمان علیه­السلام با دیدن هدایای ملکه سبا بر زبان آورد و خود را بی‌نیاز از آن خواند و آنچه را خدا به او داده بود، برتر از آن هدایا شمرد. گویا امام کاظم علیه­السلام بابیان این عبارت قرآنی، ضمن قیاس خود با سلیمان نبی، عظمت شأن و جایگاه والای امامت را به هارون یادآوری می‌کرد و او را که به خلافت ظاهری و مسند قدرت و امکانات مادی‌اش دل‌خوش بود، تحقیر می‌کرد].

امام کاظم علیه­السلام در ادامه فرمود: «من به این کنیز و امثال آن نیازی ندارم». هارون با شنیدن این پیام، از خشم برآشفت و به‌واسطه گفت: «نزد او برگرد و به او بگو: نه به رضایتِ تو زندانی‌ات کرده‌ایم و نه به رضایت تو برایت خدمتکار گماشته‌ایم! کنیز را نزد او بگذار و بیا». واسطه نیز همین کار را انجام داد و برگشت. مدّتی بعد، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا از حال کنیز جویا شود. خادم به زندان رفت و [باکمال تعجب] دید آن کنیز به سجده افتاده، سرش را بالا نمی‌آورد و همچنان می‌گوید:

«قُدّوس! سُبحانکَ سُبحانکَ»؛ یعنی: «خدایا! تو پاک و منزّهی، منزّهی!».

وقتی جریان را به هارون گزارش داد، هارون گفت: «به خدا سوگند! موسی بن جعفر، دختر را جادو کرده است. او را بیاورید».

پس آن کنیز را نزد هارون آوردند، در حالی که می‌لرزید و نگاهش را به آسمان دوخته بود [و ساکت بود]. هارون پرسید: «تو را چه شده؟». کنیز گفت: «موضوع من، چیز تازه‌ای است [که تا به حال تجربه نکرده بودم]. در حالی که من نزد موسی بن جعفر بودم، او شب و روز به نماز می‌ایستاد و بعد از نماز هم مشغول [ذکر گفتن و] تسبیح و تقدیس خداوند می‌شد.

به او عرض کردم: سرورم! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟! عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس این‌ها چه کاره‌اند؟! نگاه کردم.

باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود. پر بود از سکوهایی که با فرش‌های نفیس دیبا و زربفت فرش شده بود  و روی آن فرش‌‏ها خدمتکارانی از مرد و زن بودند که هرگز کسی را به نیکویی آن‏‏ها مشاهده نکرده‌ام و هرگز لباسی همانند آنچه آن‏ها به تن داشتند، ندیده‌ام. لباس‌هایی از ابریشم سبز بر تن و تاج‌هایی از دُرّ و یاقوت بر سر و ظرف‌های آب و دستمال و غذاهای متنوّعی آماده بر دست داشتند! با مشاهده این صحنه، در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که این خادم به سراغم آمد و مرا بلند کرد و اینک اینجا هستم».

هارون [خشمگین شد و] گفت: «ای پلید! شاید وقتی به سجده رفتی، خوابت برده و این‌ها را در خواب دیده‌ای»!

کنیز گفت: «نه، به خدا سوگند. سرورم! این واقعیات را پیش از سجده دیدم. به خاطر مشاهده این‌ها بود که به سجده افتادم». هارون به خادم خود گفت: «این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود».
آن کنیز به نماز روی آورد [و از آن پس، همواره مشغول نماز بود] و هنگامی‌که علّت آن را می‌پرسیدند، می‌گفت: «عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را در چنین حالتی دیده‌ام». هنگامی‌که از خاطره آن روز سؤال می‌شد، می‌گفت: «وقتی چشم من باز شد و آن صحنه‌‏ها را دیدم، کنیزکانی که آنجا بودند، مرا صدا کردند و گفتند: فلانی! از بنده صالح خدا دور شو تا ما نزد او بیاییم. ما از آنِ اوییم، نه تو»!

راوی این داستان می‌گوید: آن کنیز همواره در همین حال [عبادت و بندگی خدا] سپری می‌کرد تا این‏که چند روز قبل از شهادت امام کاظم  علیه‌السلام  از دنیا رفت. (3)

بررسی:
با توجه به این‏که ابن شهرآشوب این داستان را از کتابی کهن مربوط به قرن چهارم نقل کرده، می‌توان به آن اعتماد کرد. در محتوای گزارش نیز مطلب غیرقابل قبولی به چشم نمی‌خورد؛ اما عبارتی که در ابتدای این گزارش در وصف آن کنیز آمده این است: «جاریه خصیفه لها جمال و وضاءه». تعبیر «لها جمال و وضاءه» صراحت دارد به این‏که آن کنیز، زیبارو بوده و چهره رخشانی داشته است. پس بعید نیست که هارون‌الرشید می‌خواسته امام کاظم علیه­السلام را با آن کنیز بفریبد و اسباب بدنامی امام را فراهم سازد و به تعبیر برخی از تاریخ‌پژوهان، هارون می‌خواسته فریفته شدن امام به‌واسطه آن کنیز را دستاویزی برای فشار بیش‏تر بر امام قرار دهد. (4)

اما اینکه آن زن «رقاصه» یا بدکاره بوده باشد، درست نیست. تعبیر «خصیفه» که در نسخه‌های موجود از مناقب ابن شهرآشوب و نیز در بحارالانوار و دیگر آثار چاپی آمده، از ریشه «خ ص ف» به معنای وصله، پینه، وصله کردن، ملاصق چیزی بودن و سیاه‌وسفید بودن و… است.

(5) هیچ‌یک از معانی این ماده، متناسب با این متن نیست و ازاین‌رو، به‌احتمال زیاد، تصحیفی رخ‌داده و در اصل «حصیفه» بوده است که به معنای «زن بافهم، زن باشعور و فهمیده، زن خوش فکر و نظر» به کار می‌رود. (6) ادامه روایت هم مؤیّد این معنا است و نشان می‌دهد که آن کنیز، زنی فهمیده بوده که آن‌گونه از رفتار امام کاظم علیه­السلام متأثّر شده و به نماز و عبادت روی آورده است.

اما اگر احتمال تصحیف و تحریف را هم نپذیریم و بر همان تعبیر «خصیفه» اصرار داشته باشیم، بازهم هیچ دلالتی بر این ندارد که آن زن رقاصه یا بدکاره بوده باشد؛ کما این‏که برخی مترجمان نیز این کلمه را «فربه» ترجمه کرده‌اند؛ (7) ولی این ترجمه خالی از تکلف نیست؛ زیرا این معنا با هیچ‌یک از معانی ماده «خصف» سازگار به نظر نمی‌رسد.

نتیجه:
خلاصه این‏که ماجرای فرستادن کنیزی زیبارو نزد امام کاظم علیه­السلام در زندان، از برخی منابع کهن نقل‌شده و می‌توان به آن اعتماد کرد. ولی این‏که آن کنیز، رقاصه یا بدکاره بوده باشد، علی‌رغم اینکه مشهور شده، هیچ مستندی ندارد. در روایت مذکور، در وصف آن کنیز تعبیر «خصیفه» به کار رفته که احتمالاً تصحیفی از «حصیفه» به معنای «زن فهمیده و خوش‌فکر و نظر» باشد و برفرض هم که تصحیفی رخ نداده باشد، بازهم دلالتی بر رقاصه بودن و یا بدکاره بودن آن زن ندارد.

برای مطالعه بیش‏تر:

مقتل معصومین علیهم‌السلام، جلد سوم، بخش نهم: شهادت‌نامه امام موسی کاظم علیه­السلام.

پی‌نوشت‌ها:
1. ابوعلی، محمد بن همام بن سهیل اسکافى (۲۵۸-۳۳۶ ھ.ق)، ملقّب به کاتب، مشهور به «ابن هَمّام اِسْکافی»، از علمای شیعه در دوران غیبت صغری است. وی کتابی به نام «الانوار» داشته که اصل آن به دست ما نرسیده؛ ولی خلاصه‌ای از آن به نام «مُنْتَخَبُ الْاَنْوار فی تاریخ الاَئمّه الاَطْهار» (تحقیق و استدراک: علیرضا هَزار، قم، دلیل ما، 1422 ھ.ق/ 1380 ھ.ش) منتشرشده که احتمالاً همان نسخه‌ای است که در اختیار علامه مجلسی بوده است. برای توضیحات بیش‏تر درباره این کتاب، ر.ک: تهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ایران: انتشارات اسماعیلیان قم و کتابخانه اسلامیه تهران، 1408 ھ.ق، ج 2، ص 412 ـ 413، ش 1646.

2. سوره نمل (27)، آیه 36: ﴿ فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ﴾؛ وقتی [فرستاد‌ه‌ی ملکه همراه با هدیه او‏] نزد سلیمان آمد، [سلیمان‏]  گفت: «آیا مرا به مالى کمک مى‏دهید؟! آنچه خدا به من عطا کرده، بهتر است ازآنچه به شما داده است.

[نه] بلکه شما به ارمغان خود شادمانى مى‏نمایید.

3.  ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابی‌طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ق، ج 4، ص 297؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1409 ھ.ق، ج ۴۸، ص ۲۳۸  ـ 239.

4. پیشوایی، مهدی و نورالله علیدوست خراسانی، پیشوای آزاده (زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امام موسی بن جعفر علیهماالسلام)، قم، نشر معارف، چاپ یکم، 1392 ھ.ش، ص 202.

5. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «خ ص ف»: خَصَفَ النعلَ یخْصِفُها خَصْفاً: ظاهَرَ بعضها على بعض و خَرَزَها و هی نَعْلٌ خَصِیفٌ؛ و کلُّ ما طُورِقَ بعضُه على بعض، فقد خُصِفَ.… و الخصَفُ و الخَصَفهُ: قِطْعَهٌ مما تُخصَفُ به النعل‏… و حَبْلٌ أَخْصَفٌ و خَصیفٌ: فیه لوْنان من سوادٍ و بیاض... .

6. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «ح ص ف»: حصف: الحَصافهُ: ثَخانهُ العَقْل. حَصُفَ، بالضم، حَصافهً إذا کان جَیِّدَ الرأْیِ مُحْکَم العقل و هو حَصِفٌ و حَصِیفٌ بَیِّنُ الحَصافهِ.

7. گروه نویسندگان، مقتل معصومان علیهم‌السلام، ترجمه: محمود لطیفی، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، قم، نشر معروف، چاپ اوّل، 1386 ھ.ش، ج 3، ص 269، ش 243.

در اسلام، برای تجارت و خریدوفروش با دیگر کشورها، به‌ویژه دشمنان، احکام خاصی مطرح شده است.

پرسش:
با توجه به دشمنی اسرائیل با امت اسلامی، آیا در احادیث به نهی از خرید اجناس از دشمنان اشاره شده است؟
 

پاسخ:
اسرائیل به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین دشمن امت اسلامی، همواره در پی تهدید و ظلم به مسلمانان بوده است. در اسلام، برای تجارت و خریدوفروش با دیگر کشورها، به‌ویژه دشمنان، احکام خاصی مطرح شده است. احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام بر این نکته تأکید دارند که کمک به دشمنان اسلام، چه به‌صورت نظامی و چه اقتصادی، جایز نیست. به‌ویژه در شرایطی که این کمک‌ها موجب تقویت قدرت دشمنان و تهدید امنیت مسلمانان شود.
 در ادامه، برخی از این روایات بیان خواهند شد تا نگاه اسلامی به این موضوع روشن‌تر شود.
1. نهی از تجارت نظامی با دشمن
در روایات اشاره شده که تجارت با دیگر کشورها، حتی اگر آن کشور از نظر عقیده با امت اسلامی همسو نباشند، به شرطی که موجب تقویت قدرت نظامی آن‌ها نشود، اشکالی ندارد. به‌عبارت‌دیگر، اصل مجاز بودن تجارت و خریدوفروش با سایر کشورها حتی با دین و مذهب متفاوت، به‌طورکلی پذیرفته شده است، ولی درصورتی‌که این تجارت منجر به تقویت دشمن و به خطر انداختن امنیت مسلمانان و قدرت نظامی آن‌ها شود، جایز نخواهد بود. در حدیثی آمده است:
(علی بن جعفر از برادرش امام موسی بن جعفر علیه‌السلام) سوال کرد:
«عَنْ حَمْلِ الْمُسْلِمِینَ إِلَی الْمُشْرِکِینَ التِّجَارَهَ قَالَ إِذَا لَمْ یَحْمِلُوا سِلَاحاً فَلَا بَأْسَ؛ (1)
که آیا جایز است که مسلمانان با مشرکین تجارت کنند؟ امام (علیه‌السلام) فرمودند: اگر مسلمانان سلاح به آن‌ها نفرستند، اشکالی ندارد.»
بنابراین، در مسائل اقتصادی و تجاری با سایر کشورها، باید توجه داشت که آیا این تجارت به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم موجب تقویت توان نظامی و تهدید علیه مسلمانان خواهد شد یا خیر.
واضح است که در شرایطی که دشمنان در حال جنگ و درگیری با مسلمانان هستند و تهدید جدی به نابودی امت اسلامی دارند، هرگونه کمک به آن‌ها، به‌ویژه در زمینه‌های نظامی، ممنوع است. در حدیثی آمده است:
«عَنْ هِنْدٍ السَّرَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنِّی کُنْتُ أَحْمِلُ السِّلَاحَ إِلَی أَهْلِ الشَّامِ فَأَبِیعُهُ مِنْهُمْ فَلَمَّا أَنْ عَرَّفَنِیَ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ ضِقْتُ بِذَلِکَ وَ قُلْتُ لَا أَحْمِلُ إِلَی أَعْدَاءِ اللَّهِ فَقَالَ احْمِلْ إِلَیْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ یَدْفَعُ بِهِمْ عَدُوَّنَا وَ عَدُوَّکُمْ یَعْنِی الرُّومَ وَ بِعْهُمْ فَإِذَا کَانَتِ الْحَرْبُ بَیْنَنَا فَلَا تَحْمِلُوا فَمَنْ حَمَلَ إِلَی عَدُوِّنَا سِلَاحاً یَسْتَعِینُونَ بِهِ عَلَیْنَا فَهُوَ مُشْرِکٌ؛ (2)
هند سرّاج گوید: به امام علیه‌السلام عرض کردم: خداوند امور شما را اصلاح گرداند! من اسلحه سوی اهل شام مى‌برم و به آنان مى‌فروشم، ولی از زمانی که این امر (امامت) را شناخته‌ام از این کار دست برداشته‌ام و به او گفتم: برای دشمنان خدا چیزی نمى‌برم. حضرت فرمودند: برای آنها اسلحه ببر؛ زیرا خداوند با این اسلحه‌ها (و به واسطه شامیان) دشمن ما و شما را - یعنی رومیان را - دفع مى‌کند، اسلحه‌ها را به آنان بفروش، ولی هنگامی که بین ما و آنان جنگی درگرفت برای آنان اسلحه مبرید، زیرا اگر کسی برای دشمن ما اسلحه‌ای برد که با آن به ما ضرر برساند مشرک است.
بنابر این روایت نیز، تجارت با دشمن وقتی که موجب تسلط او بر جامعه‌ی اسلامی شود، اشکال دارد. در قرآن کریم نیز در آیه ی 141 سوره ی نساء ( لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا) به موضوع نادرست بودن این تسلط اشاره شده است.
 با این توضیحات، وقتی دشمنی اسرائیل نسبت به امت اسلامی واضح است و این باند جنایتکار به‌طور مداوم در حال تجاوز به حقوق مسلمانان در کشورهایی مانند فلسطین و لبنان و سوریه و عراق و یمن بوده و همواره قوانین بین‌المللی را نقض می‌کند، در درجه‌ی اول، معاملات نظامی و در مرحله‌ی بعد، هرگونه خریدوفروش اجناس با این دشمن کاری ناپسند و نادرست است. چراکه این خریدوفروش‌ها موجب قدرت اقتصادی و نظامی او شده و علیه کشورهای دیگر مورد استفاده قرار می‌دهد.
متأسفانه برخی کشورهای مسلمان، همواره با اسرائیل، مراودات تجاری دارند و اجناس اسرائیلی به‌وفور در کشور آن‌ها یافت شده و توسط مردم خرید می‌شود. این کار درواقع به‌نوعی به تقویت دشمن منجر می‌شود و این عمل نه‌تنها مخالف اصول اسلامی، بلکه از نظر سیاسی و اخلاقی نیز قابل پذیرش نیست.
2. نهی از هر نوع کمک به ظالم
در فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام، کمک به کسانی که در حال ظلم به مسلمانان هستند، به‌شدت مورد نهی قرار گرفته است. امامان معصوم علیهم‌السلام همواره بر این نکته تأکید داشته‌اند که حتی کوچک‌ترین اقدامی که به‌نوعی به یاری و تقویت ظالمین منجر شود، باید از آن اجتناب کرد. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام آمده است:
«إِیَّاکُمْ وَ صُحْبَهَ الْعَاصِینَ وَ مَعُونَهَ الظَّالِمِین‏؛ (3)
از مصاحبت عاصیان (گناهکاران) و یاری ظالمان و مجاورت فاسقان بپرهیزید.»
در این روایت امام علیه‌السلام به‌صراحت بیان می‌کند که مسلمانان باید از همراهی با گناهکاران و کمک به ظالمان خودداری کنند. بنابراین، با توجه به این‌که خرید اجناس اسرائیلی به تقویت آن‌ها کمک می‌کند، بر اساس آموزه‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام، این عمل به‌شدت محکوم است و از مسلمانان خواسته می‌شود که از آن اجتناب کنند. ظلم نه‌تنها در عمل فرد ظالم، بلکه در کمک به او و یا حتی رضایت به ظلم نیز محکوم است.
 امام صادق (علیه‌السلام) در حدیثی بسیار مهم فرموده‌اند:
«الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِینُ لَهُ وَ الرَّاضِی بِهِ شُرَکَاءُ ثَلَاثَتُهُمْ؛ (4)
کسی که ظلم کند، کسی که به او کمک نماید، و کسی که به ظلم راضی باشد، هر سه در گناه شریک هستند.»
این حدیث نیز نشان می‌دهد که حتی کسانی که به‌طور مستقیم ظلم نمی‌کنند، بلکه با کمک به ظالم یا رضایت به ظلم او، از آن حمایت می‌کنند، در حقیقت در گناه او شریک خواهند شد. بر این اساس، اگر شخصی به هر نحوی به اسرائیل یا هر رژیم ظالم دیگری کمک کند، چه از طریق خرید اجناس یا هر نوع تعامل اقتصادی دیگر، در حقیقت در ظلم آن‌ها شریک است.
باید دانست که در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، عواقب سنگین و تبعات شدید برای یاری دادن به ظالم بیان شده است. امیرالمومنان علیه‌السلام در روایتی فرموده‌اند:
«در روز قیامت ندادهنده‌ای فریاد خواهد زد: کجاست ظالمان و یاران آن‌ها و هم‌دستانشان؟ تا حتی کسانی که قلمی برای آن‌ها تراشیده و مرکبی برایشان آماده کرده‌اند. سپس همگی در تابوتی از آهن جمع خواهند شد و به جهنم پرتاب خواهند گردید.» (5)
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز در حدیثی می‌فرمایند:
«مَنْ مَشَی مَعَ ظَالِمٍ لِیُعِینَهُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ؛ (6)
هرکسی که به‌سوی ظالمی برود تا او را یاری کند و می‌داند که او ظالم است، از اسلام خارج شده است.»
این احادیث نشان می‌دهند که هرگونه کمک به ظالم، حتی اگر به‌صورت غیرمستقیم باشد، عواقب سنگینی خواهد داشت. طبق این روایات، کسی که به ظالم کمک کند، در حقیقت خود را از رحمت خداوند دور می‌کند.
ممکن است برخی تصور کنند که خرید اجناس، درواقع کمک بزرگی به دشمن نخواهد بود؛ اما این نگرش از نظر دینی و طبق آموزه‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام صحیح نیست. حتی کمک‌های کوچک و به‌ظاهر بی‌اهمیت نیز به ظالمین محکوم است. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در حدیثی بسیار مهم فرمودند:
«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ نَادَی مُنَادٍ أَیْنَ الظَّلَمَهُ وَ أَعْوَانُهُمْ وَ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاهً وَ رَبَطَ کِیساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّهَ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ؛ (7)
چون روز قیامت شود، یک منادی ندا دهد: کجایند ستمگران و یاران آن‌ها؟ آنکه دواتی برای آنان لیقه کرده یا سرکیسه‌ای را برای آنان بسته یا قلمی برای آنان در مرکب فروبرده است؛ پس آنان را نیز با ستمگران محشور کنید.»
بنابراین حتی کوچک‌ترین کمکی که ممکن است به ظالمین در هر زمینه‌ای انجام گیرد، از دیدگاه اسلامی نه‌تنها نادرست است، بلکه موجب مشارکت در ظلم آن‌ها می‌شود و در روز قیامت عواقب سنگینی خواهد داشت.
صفوان بن مَهران از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام بود که شتران زیادی داشت، حضرت به او فرمود:
 «ای صفوان همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیز!
صفوان گفت، فدایت شوم آن یک مورد چیست؟
امام(ع) فرمود:
إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ؛ اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه می‌دهی
صفوان عرض کرد:
وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ(یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّهَ) وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی؛
به خدا سوگند من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی‌کنم؛ چون او به راه حج می‌رود، شتران خود را به او کرایه می‌دهم. خودم هم خدمت او را نمی‌کنم و همراهش نمی‌روم، بلکه غلام خود را همراه او می‌فرستم.
امام(علیه‌السلام) فرمود: یَا صَفْوَانُ أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ؟ آیا از او کرایه طلب داری؟ گفتم: فدایت شوم. آری
امام(علیه‌السلام) فرمود: أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّی یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟ آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟
گفت: آری
امام(علیه‌السلام) فرمود: مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ؛ (8)
کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.»
بر اساس این روایت، هر نوع کمک به دشمنان پسندیده نیست. با این توضیح، خرید اجناس اسرائیلی یا هرگونه همکاری با رژیم‌های ظالم، حتی در مقیاس کوچک، نه‌تنها مغایر با اصول اسلامی است، بلکه از نظر دینی، فردی که چنین کمکی انجام دهد، به‌نوعی در ظلم آنان شریک خواهد بود.
در یکی از روایات امام صادق (علیه‌السلام)، نقل شده است که فردی از یاران امام از ایشان سؤال کرد که نظر شما در مورد کمک به ظالمان در کارهایی همچون ساخت ساختمان، احداث نهر یا تعمیرات چیست؟ امام صادق (علیه‌السلام) در پاسخ فرمودند که حتی من دوست ندارم در کوچک‌ترین کارها مانند بستن یک گره یا کشیدن قلم برای آن‌ها مشارکت داشته باشم. ایشان تأکید کردند که یاران ظالمان در روز قیامت در خیمه‌ای از آتش خواهند بود تا خداوند میان بندگان حکم کند. (9)

نتیجه‌گیری
اسرائیل از بزرگ‌ترین دشمنان امت اسلامی است. در روایات اسلامی به‌طور قاطع و روشن آمده است که هرگونه کمک نظامی به دشمنان مسلمانان، ممنوع است. وقتی کشورهای اسلامی با اسرائیل مراودات اقتصادی برقرار می‌کنند، به‌طور غیرمستقیم به تقویت قدرت اقتصادی و نظامی این دشمن کمک می‌کنند. چنین اقداماتی که باعث تقویت توان نظامی دشمنان اسلام می‌شود، برخلاف تعالیم اسلامی است و نمی‌تواند پذیرفته شود. علاوه بر این، در احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام، کمک به ظالم به‌شدت مورد نهی قرار گرفته است. خرید اجناس اسرائیلی، هرچند که در ظاهر کم‌اهمیت باشد، درواقع به تقویت دشمنان اسلام و یاری رساندن به آن‌ها منجر می‌شود. در تعالیم اسلامی تأکید شده که حتی کوچک‌ترین کمک‌ها به ظالمان هم مورد نهی است. بنابراین، خرید اجناس اسرائیلی یا هر نوع مراوده تجاری و اقتصادی با این رژیم ظالم به‌وضوح مغایر با آموزه‌های اسلامی است و مسلمانان باید از آن اجتناب کنند.

پی‌نوشت‌ها
1. عریضى، علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام لإحیاء التراث‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1409ق، ص176، ح 320.
2. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏5، ص112، ح 2.
3. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏8، ص16، ح 2.
4. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏2، ص333، ح 16.
5. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضی‏، 1412ق، ج‏1، ص186.
6. طبرسى، علی بن حسن‏، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، محقق/مصحح: ندارد، نجف: المکتبه الحیدریه، 1385ق، ص315.
7. إبن بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محقق/مصحح: ندارد، قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406ق، ص260.
8. کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی - إختیار معرفه الرجال، محقق/مصحح: طوسى، محمد بن الحسن / مصطفوى، حسن‏، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، 1409ق، ص441.
9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/مصحح: غفاری علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏5، ص107، ح 7.
 

در شب تولد پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاقاتی به وقوع پیوست که نشان‌دهندۀ خبر بزرگی بود.

پرسش:
 چرا هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله دریاچۀ ساوه خشک شد؟ آیا چنین دریاچه‌ای وجود داشته است؟

 

حضرت محمد صلی الله علیه و آله در شب هفدهم ربیع‌الاول در مکه به دنیا آمدند. در این شب رخدادهایی به وقوع پیوست که که به «اِرهاصات» مشهور است. برخی از این رخدادها عبارت‌اند از:
یک: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن؛
دو: خاموش‌شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال؛
سه: افتادن پادشان از تخت بر زمین؛
چهار: جاری‌شدن آب در وادی سماوه؛
پنج: خشکیدن دریاچۀ ساوه.
برای برخی این پرسش پیش می‌آید که تولد پیامبر صلی الله علیه و آله چه ربطی به دریاچه ساوه داشت؟

پاسخ تفصیلی
برخی از گزارش‌های موجود ایران باستان نشان‌دهندۀ وجود دریاچه‌ای در ساوه است.
در «اوستا» از دریاچه‌ی زرمند (که احتمالاً زرند فعلی باشد) یاد شده است (1). نویسندۀ «تاریخ قم» نیز در وجه نام‌گذاری شهر آوه، بیان می‌کند که ابتدا نامش«آبه» بود؛ زیرا گیوبن گودرز آن را در کنار آب بنا کرد (2). 
بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی، هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله وقایع خارق‌‌العاده‌ای به وجود آمد؛ از جمله دریاچۀ ساوه خشک شد (3). شاعرانی از جمله سلمان ساوجی در سروده‌های خود از این واقعه یاد کرده‌اند(4). 
باید گفت خاموش‌شدن آتشکدۀ فارس، فرو‌ریختن کنگرۀ کسری و شکسته‌شدن بت‌ها توجیه دارد؛ زیرا نشانه‌ای از زوال مظاهر بت‌پرستی است؛ اما خکشیده‌شدن دریاچۀ ساوه چه ارتباطی به اینها دارد؟
با تأمل در آموزه‌های دین زردشتی، گره از این مشکل باز می‌شود. در ایران باستان، عناصر اربعه (آب، خاک، باد و آتش) محترم و مقدس بودند. آناهیتا یا ناهید، فرشتۀ آب به شمار می‌رفت (5). ایرانیان به احداث معابد آناهیتا در اطراف آب‌ها و ارتفاعات همت می‌گماشتند. وجود قلعه دختر یا قیز دختر در برخی از نواحی ایران، گویای این مطلب است (6). اما این قداست در ساوه به افراط کشیده شده بود و ساوجیان کهن سالانه دو نفر را در آب دریاچه ساوه غرق می‌کردند (7) که نوعی قربانی به شمار می‌آمد و از این عمل بوی شرک استشمام می‌شد.
بنابراین خشک‌شدن دریاچۀ ساوه در کنار خاموش‌شدن آتشکدۀ فارس، افتادن بت‌ها بر زمین و ریختن چهارده کنگره از کاخ کسری قرار گرفت. 

نتیجه
تمامی حوادث نقل‌شده هم‌زمان با میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله خشک‌شدن دریاچۀ ساوه، در منابع معتبر تاریخی و جوامع حدیثی ثبت شده‌اند. این رخدادها حتی پس از گذشت سالیان، می‌توانند سبب عبرت و پند باشند؛ چراکه هدف آنها، ایجاد تکان و بیداری در دل مردمی بود که در بت‌پرستی، ظلم و فساد غرق شده بودند (8).
کلمات کلیدی: تولد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ارهاصات، دریاچۀ ساوه.

پی‌نوشت‌ها
1. اوستا، یشت‌ها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ تهران: [بی‌نا]، 1347 ش، ج 2، ص 345. جهانگیر اوشیدری؛ دانشنامه مزدیسنا؛ تهران: نشر مرکز، 1371 ش، ص 259.
2. حسن بن محمد قمی؛ تاریخ قم؛ تصحیح: سیدجلال‌الدین طهرانی؛ تهران: توس، 1361 ش، ص 79 ـ 80.
3. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ الامالی؛ چ 6، تهران: کتابچی، 1376 ش، ص 285. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ 1395 ق، چ 2، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ‏1، ص 191. احمد بن ابی‌یعقوب بن واضح؛ تاریخ یعقوبى؛ بیروت: دار‌صادر، [بى‌تا]، ج ‏2، ص 8. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ چ 2، بیروت: دار‌التراث، 1387 ق، ج ‏2، ص 166.
4. سلمان ساوجی؛ دیوان سلمان ساوجی؛ چ 2، تهران: انتشارات صفی‌علی‌شاه، 1367 ش، ص 519.
5. یشت‌ها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ بمبئی: [بی‌نا]، 1310 ش، آبان‌یشت، بند 9، فقرۀ 34.
6. مرتضی ذکائی؛ قلعه دختر ساوه؛ تهران: انتشارات سازمان میراث فرهنگی، 1374، ج 2، ص 523 ـ 540.
7. محمدحسین تبریزی؛ برهان قاطع؛ به اهتمام محمد معین؛ تهران: امیرکبیر، 1361 ش، ج 2، ص 333 ـ 334.
8. جعفر سبحانی؛ فروغ ابدیت؛ قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۵ ش، ص ۱۴۷.

در قرآن پیامبر(ص)به اسوه حسنه معرفی شده است. آنچه از اخلاق نبوی در منابع گفته شده، فضیلت‌تراشی و افسانه‌سرایی نیست بلکه گوشه‎ای از صفات برجسته ایشان است.

پرسش:

آیا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مهربان بوده و از خطای دیگران می‌گذشت یا مسلمانان دارند افسانه‌سرایی و فضیلت‌تراشی می‌کنند؟

پاسخ:

خدای متعال در قرآن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را اسوه حسنه معرفی کرده است. آنچه از اخلاق نبوی در منابع حدیثی، تاریخی و اخلاقی گفته نه تنها فضیلت‌تراشی و افسانه‌سرایی نیست بلکه گوشه‎ای از صفات برجسته ایشان است که بیان می‌شود. در اینجا نیز به دلیل محدودیت‌های مختلف قطره‌ای از دریای بیکران اخلاق محمدی در پاسخ به سؤال شما بیان خواهد شد.

شمه‌ای از رحمت نبوی و اخلاق محمدی

رحمت نبوی در حوادث مختلف و رویدادهای گوناگون خود را نشان می‎داد. ازجمله:

در جنگ‌ها:

رأفت و مهربانی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در جنگ­ها با دشمن خود یک کتاب مفصل است، یثرب نه با سلاح جنگی بلکه با سلاح اخلاق، فتح و مدینه­النبی نامیده شد. مکه نیز بدون جنگ و با سلاح اخلاق به فتح مسلمانان در آمد و اگر شعار «الیوم یوم المرحمه» نبوی نبود، هیچگاه پایگاه دوم مسلمانان محسوب نمی‎شد. یمن نیز با تبلیغ حضرت علی علیه‌السلام وارد اسلام شد.(1)

در جنگ بدر مسلمانان پیروز و هفتاد نفر از مشرکین مکه به اسارت در آمدند. 68 نفر از اسرا آزاده شده و حتی در حین اسارت نیز از رحمت نبوی برخوردار بودند. یکى از اسیران برادر مصعب بن عمیر بود. او می‌گوید: به واسطه سفارشى که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره ما کرده بود مسلمانان هنگام غذا هر چه نان داشتند به من می‌دادند و خود خرما می‌خوردند. من گاهى از آن‌ها خجالت می‌کشیدم و نان را به خودشان پس می‌دادم. ولى آن‌ها بدون اینکه دست به نان بزنند، دوباره به من باز می‌گرداندند.(2)

شخصی به نام «ثمامه بن اثال» قصد کشتن پیامبر را داشت که به اسارت مسلمانان درآمد، او در هنگام اسارت، مورد لطف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قرار گرفت و ایشان دستور دادند با او به نیکی رفتار کنند. سپس به خانه رفته و غذایى را که در خانه داشتند براى ثمامه فرستادند و همچنین امر کردند که شتر شیرده آن حضرت را هر صبح و شام نزد او ببرند تا هر چه مى‏خواهد از شیر آن دوشیده و بیاشامد.(3) پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دستور آزادی وی را صادر کردند و او پس از آزادی، اسلام آورد. او پس از گرویدن به اسلام به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله عرض کرد: پیش از این صورت تو و دین و شهر تو مبغوض‏ترین صورت‌ها و دین‌ها و شهرها در نزد من بود و اکنون محبوب‌ترین‌ها در پیش من، صورت و دین و شهر تو است.(4)

چنین شاهکارهایی در زندگی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، مهجور مانده اما آوازه افسانه دروغین کشتار هفتصد نفر از بنی قریظه به همت دشمنان اسلام، در همه جا پیچیده است. در حالی­که تنها چهل نفر از مجرمین این قبیله، آن­هم پس از خیانت­های مکرر و شکستن امنیت مسلمانان به سزای عمل خویش رسیدند.(5)

فتح قلوب:

در مورد نبردهای نبوی بسیار گفته شده، اما متاسفانه «وفد» و «وفود» کلماتی ناآشنا و غریب در انظار بسیاری از مردم است. وفد به معنای گروه و وفود به معنای هیأت‌های نمایندگی می‌باشد. در اصطلاح، وفود؛ به قبایل و گروه‌هایی اطلاق می‌شود که خدمت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) رسیده‌اند و اسلام آورده‌اند. تاجایی­که سال نهم هجری «عام الوفود»(6) نام گرفت. البته این وفود از سال هفتم آغاز شد که اوجش در سال نهم بود و تا سال دهم ادامه یافت. بنابر نقل ابن سعد تعداد 70 گروه(7) و بنا به گفته صالحی شامی 90 گروه(8) به مدینه آمده و به اسلام گرویدند.

اعزام حضرت علی علیه‌السلام به یمن و دعوت قبایل یمنی به اسلام بدون جنگ و خونریزی بلکه با فتح قلوب انجام گرفت(9) و پس از آن قبایل مختلف یمنی به اسلام گرویدند. دوسیان و اشعریان در سال هفتم؛ صیداء در سال هشتم؛ حمیریان، مذحجیان، همدانیان، تجیب و قبیله مراد در سال نهم؛ زیبد، بنوحارث بن کلب، نخع، خولیان، خثلم، بجیله، ازدیان، غامدیان، کنده و قبیله صدف در سال دهم به اسلام روی آوردند.(10)

این همه حضور در مدینه اختصاص به یمنیان نداشت، بلکه پس از اسلام قبیله ثقیف، مدینه پذیرایی هئیت‎های قبایل مختلف بود که فوج فوج می‎آمدند: «فدخلوا فی دین الله افوجا(11)» یعقوبی نیز تعداد زیادی از قبایل را نام می‎برد که با پای خود به مدینه آمده و اسلام خود را اعلام کردند.(12) آن‌ها گاهی کرامتی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‎دیدند ازجمله قبیله فزاره از خشکسالی گلایه کردند، حضرت دعا کرد «اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیئاً مَرِیعاً…» و باران بسیاری در منطقه آن‌ها باریدن گرفت.(13) قبیله هلال بن عامر بر حضرت وارد شدند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بر صورت یکی از آن‌ها به نام زیاد بن عبدالله دست کشید و اثر نوراینت آن تا آخر عمرش بر چهره وی‎ ماندگار شد و بنی عامر از آن، احساس برکت می‎کردند.(14) برخی از قبیله غسان از اینکه دیر اقدام کرده‎اند ناراحت بوده و گفتند: آیا ما باید بدترین عرب باشیم. سپس خود را به مدینه رسانده و اسلام آوردند.(15)

وفود همان فتح قبایل مختلف با سلاح اخلاق بود. این فتوحات نه با حرکت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به سمت قبایل، بلکه به حضور آن‌ها در مدینه اتفاق افتاد.(16) جذبه «لنت لهم» آن‌ها را از هر سو به مدینه می‎کشاند تا از اقیانوس تعالیم اسلامی رفع عطش کنند. برخی برآنند که سوره فتح در رابطه با همین وفود نازل شد(17)

نتیجه‌گیری:

این همه موفقیت حاصل نشد مگر با اخلاق حسنه. شاهد بر این مدعا کلام الهی است که می‏فرماید:

 «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ؛(18) (پس به [برکتِ‏] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند.)»

 بر همین اساس است که برخی از اسلام شناسان غربی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را برترین شخصیت جهان هستی معرفی می‌کنند. ازجمله مایکل هارت در کتاب خود با عنوان «صد چهره پرنفوذترین شخصیتها در تاریخ بشر» از میان هزاران شخصیت تاثیر گذار در تاریخ جهان، صد نفر را برجسته‌تر شناخته و به ترتیب اولویت معرفی کرده است. او پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به‌عنوان نخستین شخص در ردیف اول قرار داده و برجسته‌ترین انسان طول تاریخ می‎ داند.(19)

برای مطالعه بیشتر:

 به کتاب اسلام دین جنگ یا صلح نوشته مصطفی محسنی مراجعه کنید.

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ش، ص 3، ص 132؛ الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412 ق، ج 3، ص 1121

2. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج 1، ص 645

3. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج‏2، ص 638.

4. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج‏2، ص 639.

5. تحلیل رفتار پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله با یهودیان بنی قریظه در مدینه، محسنی مصطفی، مجله مبلغان، شماره 281، مهر و آبان 1401 ش، ص 42

6. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج 2، 559

7. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج ۱، ص ۳۴۷

8. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414 ق، چاپ اول، ج ۱، ص ۱۸ - ۲۲

9. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ش، ص 3، ص 132؛ الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412 ق، ج 3، ص 11

10. محسنی، مصطفی، باذان، اولین شهید ایرانی مسلمان، مناره، تهران، 1397 ش، چاپ اول، ص 82-89 با استناد به منابع اولیه سال هر کدام ورود هر قبیله به مدینه ذکر شده است.

11. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، آل البیت‏، قم‏، 1417 ق، چاپ اول‏، ج 1، ص 250

12. محسنی، تحلیل رفتار پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله با یهودیان بنی قریظه در مدینه، ص 42

13. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 226

14. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 235

15. ابن سعد، محمد، طبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق، ج ۱، ص 255

16. شیخی، حمیدرضا، فرهنگ اعلام جغرافیایی، تهران، مشعر، 1383 ش، چاپ اول، ص ۴۳

17. ابن هشام، هشام، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بى­تا، ج 4، ص 985؛ اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ابی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ق، چاپ اول، ص ۴۹۷

18. آل عمران/159

19. هارت، مایکل، صدچهره پرنفوذترین شخصیتها در تاریخ بشر، مترجم محمد شیخی، نشر صحف، 1371 ش.

امام حسن مجتبی(ع)، بنا به وصیت خود، قرار بود در کنار پیامبر اکرم (ص)دفن شوند؛ اما با ممانعت عایشه و مروان بن حکم پیکر مطهر امام در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

پرسش:

آیا تیرباران تابوت امام حسن مجتبی علیه‌السلام در منابع اولیه آمده است؟

پاسخ:

امام حسن مجتبی علیه‌السلام، دومین امام شیعیان، طبق مشهور در 28 صفر سال 50 هجری قمری به شهادت رسیدند. به گفته‌ی منابع ایشان به دست همسرشان، جعده بنت اشعث مسموم شدند و پس از مدتی به شهادت رسیدند. طبق وصیت امام حسن علیه‌السلام، قرار بود که ایشان ابتدا در کنار قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دفن شود؛ اما مخالفت عایشه و بنی امیه سبب شد تا جنازه حضرت در قبرستان بقیع کنار قبر جده‌اش فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شود.

1-بررسی واقعه تیرباران تابوت امام حسن مجتبی علیه‌السلام در منابع اولیه

بسیاری از منابع تاریخی بر این نکته تأکید دارند که عایشه و مروان بن حکم (داماد خلیفه سوم) با دفن امام حسن علیه‌السلام در کنار قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به‌شدت مخالفت کردند. گزارش‌ها حاکی از آن است که در هنگام تشییع جنازه، مروان بن حکم به همراه جمعی از یارانش و عایشه که سوار بر قاطری بود، در کنار قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حاضر شدند تا از دفن امام حسن علیه‌السلام در آن مکان جلوگیری کنند. در این میان، عایشه اظهار داشت: «چرا می‌خواهید کسی را که من دوست ندارم، وارد خانه من کنید؟» ابن عباس در پاسخ او گفت: «گویا دوست داری روزی به نام قاطر در تاریخ ثبت شود، همان‌گونه که روز «جمل» در یادها ماند.» (1) مروان نیز ادعا کرد: «نمی‌پذیریم که عثمان در انتهای بقیع دفن باشد و حسن بن علی کنار پیامبر دفن گردد.» (2)

در این هنگام، امام حسین علیه‌السلام خطاب به مروان فرمودند:

 «ای پسر زرقاء! تو را چه به این کار؟ آیا تو اولی‌تر هستی؟»

 مروان پاسخ داد: «این اتفاق نخواهد افتاد و تا من زنده‌ام، او (امام حسن) به اینجا راه نخواهد یافت.» سپس امام حسین علیه‌السلام با فریاد، به پیمان حلف الفضول استناد کردند و بنی‌هاشم، بنی‌تیم، بنی‌زهره، بنی‌اسد و بنی‌جعونه بن شعوب از بنی‌لیث، همگی مسلح شدند. مروان پرچمی برافراشت و امام حسین علیه‌السلام نیز پرچمی دیگر. هاشمیان تأکید داشتند که امام حسن علیه‌السلام باید در کنار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دفن شود تا جایی که درگیری و تیراندازی با کمان میان دو گروه آغاز شد. (3)

هرچند در کتب تاریخی از درگیری میان دو گروه سخن گفتند؛ اما به نظر می‌رسد این تیراندازی از جانب امویان صورت گرفته؛ چراکه اولاً امام حسن علیه‌السلام وصیت کرده بودند که از هرگونه خونریزی اجتناب شود و در صورت درگیری ایشان را در کناره جده‌اش فاطمه بنت اسد دفن کنند. (4) بنابراین با توجه به التزام امام حسین علیه‌السلام به وصیت، بعید به نظر می‌رسد که از جانب حضرت دستور به درگیری صادر شده باشد. ثانیاً حمل شمشیر به‌عنوان یک سلاح رایج در تشییع جنازه معقول به نظر می‌رسد، اما همراه داشتن کمان توسط شیعیان بعید است. ثالثاً در میان یاران امام حسین علیه‌السلام، تنها از ابن جعونه بن شعوب نام برده شده که دست به قبضه شمشیر برده است و عدم اجازه امام حسین علیه‌السلام برای ادامه درگیری نیز مانع از گسترش آن شد. (5)

 2-تیرباران شدن تابوت

در برخی منابع تاریخی و حدیثی شیعه به‌صراحت ذکر شده است که تیرباران در حالی صورت گرفت که هدف تیرها، تابوت و پیکر مطهر امام حسن مجتبی علیه‌السلام بوده است.

ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب» می‌نویسد: «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا»؛ یعنی «جنازه آن حضرت را تیرباران کردند تا جایی که هفتاد چوبه تیر را از جنازه ایشان به‌آرامی بیرون کشیدند.» (6)

مرحوم عمادالدین طبری نیز در آثار خود چندین بار به اصابت تیرها اشاره کرده است:

وی در کتاب «کامل بهایی» آورده است: «عایشه کمان از مروان بخواست و تیر بر جنازه حسن انداخت.» (7)

او همچنین در کتاب «فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام» می‌گوید: «معروف است که بر استر سوار شد و به حرب جنازه حسن بن علی علیهماالسلام آمد و مروان را به مدد خواند … و تیر به جنازه حسن علیه‌السلام انداخت.» (8)

در کتاب «تحفه الابرار»، دلایلی ارائه شده که عایشه پس از جنگ جمل توبه نکرده است، ازجمله اینکه: «در روزی که نعش حضرت امام حسن علیه‌السلام را امام حسین علیه‌السلام در روضه جد بزرگوار خود آورد که بر او نماز گزارد، عایشه بر استری سوار شده آنجا حاضر شد و کسان خود را فرمود که تیر بر نعش حسن بزنند. پس در عصیان و طغیان غیر تائب بوده باشد.» (9)

در قرون بعدی نیز نویسندگانی چون حموی به این واقعه اشاره کرده‌اند. او در «انیس المؤمنین» می‌نویسد: «چون خبر به مروان حکم و سایر بنی‌امیه که در مدینه بودند رسید که نعش آن حضرت را به روضه پیغمبر می‌برند، پنداشتند که آن جناب را در آن روضه دفن خواهند کرد، اسلحه پوشیده سر راه گرفتند و عایشه بر استر سوار شده حاضر گردید و تیر و سنگ بسیار به‌جانب امام حسین علیه‌السلام و برادران آن حضرت و نعش امام حسن علیه‌السلام انداختند.» (10)

نتیجه‌:

 با توجه به‌تصریح مورخان به تیراندازی هنگام تشیع جنازه؛ و التزام امام حسین علیه‌السلام به وصیت امام حسن علیه‌السلام برای جلوگیری از خونریزی، می‌توان دریافت که این تیراندازی صرفاً از طرف امویان صورت گرفته است. علاوه بر این، در منابع شیعه، به‌ویژه در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب»، به‌صراحت ذکر شده که هدف این تیرها، پیکر مطهر امام حسن علیه‌السلام بوده است. با توجه به شخصیت و جایگاه والای امام حسن علیه‌السلام، طبیعی است که برخی مورخان از ذکر اصابت تیرها به پیکر ایشان اجتناب کرده باشند، به‌خصوص که این اتفاق به دستور عایشه همسر پیامبر و مروان بن حکم از خلفای بنی‌امیه، رخ داده بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 18

2. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 18

3. ابن سعد، ابو‌عبد‌الله محمد بن سعد بن منیع‏‏، الطبقات ‌الکبرى، بیروت، ‏انتشارات، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418 ق، ج ۱۰، ص ۳۴۳؛ ابن ‌عساکر، علی بن حسن شافعی، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، دار الاحیاء التراث‌العربی، بیروت، 1407 ق-1987 م‏، ج ۱۳، ص ۲۹۲.

4. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق، ج‏2، ص 17.

5. ابن سعد، ابو‌عبد‌الله محمد بن سعد بن منیع‏‏، الطبقات ‌الکبرى، بیروت، ‏انتشارات، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418 ق، ج ۱۰، ص ۳۴۳.

6. ابن شهرآشوب، محمد بن علی مازندرانى‏، مناقب آل ابی‌طالب، چاپ اول، انتشارات علامه‏، قم‏، 1379 ق‏، ج‏4، ص 44.

7. طبری، عمادالدین حسن بن على، کامل بهائى‏، چاپ اول، انتشارات مرتضوى‏، تهران، 1383 ش‏، ص ۴۹۱.

8. طبری، عمادالدین حسن بن على اخبار و احادیث و حکایات در فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام، تهران، نشر مشعر، چاپ اول، 1386 ش، ص ۲۵۰-۲۵۱

9. طبری، عمادالدین حسن بن على، تحفه الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار علیهم‌السلام، تهران، میراث مکتوب‏، چاپ اول، 1376 ش‏، ص ۲۵۷.

10. حموی، محمد بن اسحاق، انیس المؤمنین‏، تهران، بنیاد بعثت‏، 1363 ش، ‏ص ۹۱.

صفحه‌ها