سوالات ویژه

حضورِ همراه بافهم و شعور نوجوانان سرزمینش در میدان نبرد علیه دشمن است، نه‌فقط به خاطر حضور همراه با شور آن‌ها.

پرسش

نوجوانی که به سادگی می تواند تحت تأثیر احساسات تصمیم بگیرد و حتی توسط حکومت اجازه داشتن گواهینامه ندارد، می تواند مجاز به شرکت در جنگ نظامی با احتمال بالای مرگ و نقص عضو باشد؟ آیا استفاده حکومت ایران از نوجوانان 13 و 15 ساله در جبهه ها جنایت جنگی نبود؟

پاسخ:
مقدمه
یکی از مسائلی که جمهوری اسلامی در تاریخ جنگ خود بدان افتخار می‌کند، مسئله حضور نوجوانان در جنگ است. درحالی‌که نوجوان به‌راحتی تحت تأثیر احساسات قرار می‌گیرد و احتمال مرگ و نقص عضو آن‌ها بالاست. آیا چنین فردی که حتی مجاز به داشتن گواهینامه رانندگی نیست و بر سرمایه‌اش ولایت ندارد، می‌تواند مجاز به شرکت در جنگ نظامی باشد؟ استفاده از نوجوانان کم سن و سال 13 و 15 ساله در جبهه‌های جنگ از سوی حکومت ایران جنایت جنگی محسوب نمی‌شود؟
برای پاسخ به این پرسش، توضیح چند نکته ضروری است.
1. افتخار جمهوری اسلامی به حضور نوجوانان در جنگ تحمیلی

در توضیح این نکته باید گفت، آنچه جمهوری اسلامی ایران بدان افتخار می‌کند، صرف حضور نوجوانان در جنگ و دفاع از خاک و اسلام نیست، بلکه افتخار جمهوری اسلامی به روحیه ایثارگری و سطح درک، فهم و تحلیل این گروه هنگام حضور در میدان نبرد است که وقتی مصاحبه‌ها یا وصیت‌نامه‌های برخی از همین نوجوانانِ به‌اصطلاح تابع احساس را می‌بینیم، از عمق درک و فهم آن‌ها نسبت به مسائل حیرت می‌کنیم. اشک‌ها و التماس‌های این نوجوانان برای حضور در میدان نبرد علیه دشمن در مقابل ممانعت فرماندهان را نمی‌توان صرفاً متأثر از احساس دانست. افتخار جمهوری اسلامی به حضور باشعور و درک این نوجوانان در جنگ تحمیلی است نه صرف حضورشان. (1)
2. استفاده حکومت ایران از نوجوانان در جنگ
در تبیین این نکته نیز لازم است بیان کنیم برخلاف آنچه گونه طرح پرسش القا می‌کند، جمهوری اسلامی نه‌تنها اصراری بر حضور این گروه سنی در میدان جنگ نداشته است، بلکه بر اساس برخی مستندات موجود، در صورت شناسایی از حضور آن‌ها در میدان ممانعت نیز می‌کرده است (2) که دست‌کاری شناسنامه‌ها از سوی نوجوانان برای حضور در میدان جنگ، مؤید این مسئله است؛ مسئله‌ای که به معضل دادگاه‌های ثبت‌احوال در پس از جنگ تبدیل شد. (3) امام خمینی نیز در واکنش به ادعای دشمنان مبنی بر فرستادن کودکان، به‌زور، به میدان جنگ می‌گوید: «اجانب تبلیغ می‌کنند که در ایران بچه‌های کوچک را با زور به جبهه‏‎ ‎‏می‌فرستند، درحالی‌که چنین نیست. مردم می‌خواهند جلوی این‏‎ ‎‏جوان‌های چهارده پانزده‌ساله را بگیرند که به جبهه نروند، ولی آن‌ها از‏‎ ‎‏دست پدر و مادرها فرار می‌کنند و به جبهه می‌روند. مسلماً فردی را‏‎ ‎‏که بالغ نیست، نه کسی می‌گوید به جبهه برو و نه کسی چنین حقی دارد‏‎ ‎‏که بگوید. مردم ما بحمدالله، خودشان از رفتن به جبهه‌ها استقبال‏‎ ‎‏می‌کنند و جبهه‌ها را پر می‌کنند». (4) بنابراین آنچه موجب حضور نوجوانان در میدان جنگ ایران و عراق می‌شد، شور و شعور خودشان بود، نه اهتمام جمهوری اسلامی برای حضور آن‌ها در میدان نبرد؛ شور و شعوری که در فرزندان نوجوان رئیس‌جمهور و رئیس مجلس وقت نیز وجود داشت و آن‌ها را به میدان نبرد کشانده بود. (5)
افزون بر اینکه باید توجه نمود بر اساس احکام اسلام میان جهاد ابتدایی و دفاعی تفاوت وجود دارد. بر اساس فتوای مشهور، دفاع بر همگان واجب است و شروط جهاد ابتدایی در جهاد دفاعی وجود ندارد؛ البته شرط بلوغ و عقل که شرط عموم تکالیف است منتفی نیست. ازاین‌رو، مشهور فقها جهاد دفاعی را بر کودک و مجنون واجب نمی‌دانند. روشن است که مشهور، قائل به حرمت حضور این افراد در میدان جنگ نشده و تنها بار این تکلیف را از دوش آن‌ها برداشته است و این به معنای ممانعت از حضور آن‌ها در میدان جهاد دفاعی نیست. (6) برای مثال، امام خمینی درباره حضور غیر بالغین در جبهه گفته‌اند: «بر غیر بالغین شرکت در جبهه واجب نیست» (7) و واضح است که کلام ایشان بدین معناست که حکومت نمی‌تواند آن‌ها را به دلیل همین عدم وجوب، ملزم به حضور در جبهه کند، اما بدین معنا نیست که اگر نوجوان خودش مایل به حضور در میدان دفاع از کشور بود، حکومت باید مانع او شود. باوجود این، فرماندهان جنگ، در حد امکان، مانع حضور نوجوانان در میدان نبرد می‌شدند و حتی گاهی اگر شرایط مهیا بود، از خط مقدم جبهه آن‌ها را یه پشت جبهه برمی‌گرداندند.
3. جنایت جنگی بودن به‌کارگیری نوجوانان در جنگ
دراین‌باره نیز گفتنی است که ارائه تعریفی جامع‌ومانع از جنایت جنگی که مورد توافق  همه کشورها باشد غیرممکن به نظر می‌رسد، اما بر اساس آنچه در اساسنامه دیوان کیفری بین‌المللی آمده است، سربازگیری کودکان زیر پانزده سال، با این هدف که آن‌ها فعالانه در جنگ شرکت کنند، جزو مصادیق جرائم جنگی است، (8) منتها نکته‌ای که درباره ایران از سوی مدعیان وقوع جنایت جنگی عمداً مورد توجه قرار نمی‌گیرد، این است که جمهوری اسلامی در دوران دفاع مقدس، نه‌تنها از این گروه سنی، سربازگیری نکرده است، بلکه با وضع قانون و ایجاد مانع برای حضور افراد زیر 15 سال که با تمام وجود، با اصرار و خودخواسته در میدان نبرد حاضر می‌شدند، در صورت شناسایی و امکان بازگشت به پشت جبهه، آن‌ها را به مبدأ بازمی‌گردانده است. افزون بر اینکه همین مدعیان که حضور خودخواسته نوجوانان ایرانی در میدان نبرد را آن‌هم با لطائف الحیل و دست‌کاری شناسنامه و... مصداق جنایت جنگی معرفی می‌کنند، وقتی با آموزش نظامی کودکان اوکراینی توسط ارتش اوکراین مواجه می‌شوند، سکوت کرده، نه‌تنها سخنی از وقوع جنایت جنگی به میان نمی‌آورند، بلکه برخی از آن‌ها تمجید گونه خبر کودک سربازان اوکراینی را پوشش می‌دهند. (9) برخی کشورهای اروپایی مثل آلمان نیز از قوانین استثنایی‌ای‌ که وجود دارد و طبق آن می‌توان داوطلبان را به‌عنوان سرباز پذیرفت، 1515 کودک سرباز را به وزارت دفاع معرفی می‌کنند. (10)
نتیجه:
بنا بر آنچه نگاشته شد، روشن می‌شود که جمهوری اسلامی هیچ‌گاه به دنبال سربازگیری از نوجوانان برای حضور در میدان جنگ نبوده است و با وضع قانون از حضور آن‌ها در میدان نبرد نیز در صورت شناسایی ممانعت کرده است. اینکه امروز جمهوری اسلامی به حضور نوجوانان سرزمینش در میدان دفاع مقدس افتخار می‌کند، به خاطر حضورِ همراه بافهم و شعور نوجوانان سرزمینش در میدان نبرد علیه دشمن است، نه‌فقط به خاطر حضور همراه با شور آن‌ها.
کلیدواژه:
جنگ، دفاع مقدس، نوجوان، جنایت جنگی، جمهوری اسلامی.
پی‌نوشت‌ها:
برای نمونه، ر.ک: «مصاحبه دیدنی نوجوان بسیجی در خط مقدم جبهه»، https://www.aparat.com/v/oXrPf؛ همچنین ر.ک: «مصاحبه دیدنی با نوجوان ۱۵ ساله بسیجی در جبهه»، B2n.ir/j05913؛ همچنین ر.ک: «نوجوانی که غیرتش، زن خبرنگار را مجبور به حفظ حجاب کرد»، B2n.ir/d46060.
2. ر.ک: «سندی که نوجوانان را از حضور در جنگ منع می‌کرد»، خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، کد خبر: 1401081107180، isna.ir/xdMDqt.
3. ر.ک: «سندی که نوجوانان را از حضور در جنگ منع می‌کرد»، خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، کد خبر: 1401081107180، isna.ir/xdMDqt.
4. مرندی، مهدی، داود سلیمانی، دفاع مقدس (جنگ تحمیلی)‏ ‏در اندیشه ‏‏امام خمینی‏‏(س)، تهران، چاپ و نشر عروج، 1392، ص 181.
5. ر.ک: «عکس کمتر دیده ‌شده از مجتبی خامنه‌ای در جبهه»، افکارنیوز، B2n.ir/j67666؛ «فرار یاسر هاشمی از بیمارستان»، کد خبر: 520423، khabaronline.ir/x6rLT.
6. ر.ک: حیدری، محمد محسن، «جهاد دفاعی از منظر فقهای امامیه با تأکید بر آراء امام خمینی در دفاع مقدس»، اندیش نامه ولایت، شماره 6، 1396، ص 116 ـ 118.
7. حیدری، محمد محسن، «جهاد دفاعی از منظر فقهای امامیه با تأکید بر آراء امام خمینی در دفاع مقدس»، اندیش نامه ولایت، شماره 6، 1396، ص 118.
8. سوادکوهی فر، ضحی، «جنایات جنگی»، پژوهه، B2n.ir/d72589.
9. ر.ک: «کودک سربازان در اوکراین؛ نقض حقوق بشر با چاشنی قهرمان سازی رسانه‌ای»، باشگاه خبرنگاران جوان، B2n.ir/y48975.
10. ر.ک: اسماعیلی، عادله، «ممنوعیت استفاده از کودکان در جنگ»، روزنامه قانون، 25/11/1394.

بخشی از منافع کشور و همچنین وظایف تمدنی و دینی ما در کمک‌های بشردوستانه رقم می‌خورد و کمک‌ها در حد ایجاد معضل برای کشور نیست.

پرسش:

من سؤالم اینه که زمانی که کشور خودمون آن‌قدر مشکلات و فقر داره چرا باید به کشورهای دیگه مثل فلسطین و زلزله‌زده‌های افغانستان کمک کنیم درحالی‌که مطمئنم اگر این اتفاق برای ایران بیفتد هیچ کشوری برای ما تره هم خورد نمی کنه؟

پاسخ:

از قدیم گفتن چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. آیا نباید تا زمانی که بسیاری از جوانان ما به دلیل نداشتن یک وام ساده، توان ازدواج کردن ندارند یا بسیاری با هزینه‌های غیرقابل‌تحمل درمانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و در کل مشکلات معیشتی و اقتصادی فراوانی وجود دارد، کمک‌های ریزودرشت مالی به سایر کشورها را کنار بگذاریم؟ نیازمند خارجی در اولویت است یا نیازمند داخلی؟

دلایل ارسال کمک‌های بشردوستانه به خارج از کشور در حالی که هنوز نیازهای داخلی بیداد می‌کند از چند جهت قابل‌بررسی است.

1. اگر کمک به دیگری، منوط و مشروط به رفع تمامی نیازهای خود شود، مفهوم انسانی و اسلامیِ ایثار به‌کلی می‌میرد. اصولاً مشکلات و نیاز کشورها پایان‌پذیر نیست، لذا با این استدلال، کمک کردن هم هیچ زمانی معنا نخواهد داشت. به همین دلیل، این قاعده در جامعه جهانی و انسانی نیز حاکم است؛ یعنی هیچ کشور متمدنی پیدا نمی‌شود که درصورتی‌که سایر کشورها، خصوصاً کشورهای منطقه و همسایه، دچار بحرانی مانند بلایای طبیعی، جنگ و فقر و قحطی شوند، بگوید من اول مشکلات خودم را حل می‌کنم و سپس سراغ تو خواهم آمد. برای نمونه حتی کشور آفریقای فقیری مانند «بروندی» مبتلا به جنگ قبیله‌ای و مهاجرت اجباری شدند، کشورهای فقیر اطراف مانند «روآندا» مهاجران آن‌ها را پذیرفتند و پناه دادند و تاکنون بیش از 218 هزار بروندیایی از بیم خشونت‌ها، به کشورهای همسایه در محدوده شرق آفریقا پناه برده‌اند. (1)

حکومت باید به فکر فقرزدایی و توسعه کشور باشد، که با قوت و قدرت این محرومیت‌زدایی در جریان بوده و هست، اما وقتی دیگری دچار بحران می‌شود؛ از شرافت و اصول اولیه تمدن و تمایز انسان با حیوانات وحشی است که به کمک بحران‌زده بشتابد. وقتی کودک یمنی از گرسنگی در حال جان دادن است، وقتی کودک فلسطینی برای یک داروی ساده در آغوش مادرش ناله می‌کند و جان می‌سپارد، آیا یک انسان باشرافت منتظر می‌شود تا مثلاً تمام مدارس کشور نوسازی شود و بعد یک محموله دارو به فلسطین ارسال کند؟!

نکته مهم‌تر اینکه مگر ما مسلمان و یک امت واحده نیستیم؟

2. برخلاف تصور پرسشگر محترم، در مقاطع متعددی که کشور ما نیز دچار بحران‌هایی مانند جنگ و بلایای طبیعی شده است، سایر کشورها کمک‌های قابل‌توجهی برای ایران ارسال کرده‌اند. برای نمونه در زلزله ویران‌کننده بم، کشورهای لهستان، ژاپن، آلبانی، الجزایر، پاکستان، استرالیا، نیوزلند، پرتقال، مکزیک، ایسلند، فنلاند، فرانسه و بوسنی و هرزه گوین مقادیر زیادی کمک مالی، تیم پزشکی و امدادی، سگ‌های زنده‌یاب، تجهیزات پزشکی و بیمارستانی، دارو، محموله‌های امدادی و پشتیبانی و ... به ایران فرستادند. (2) سال 1398 عمان به‌اندازه چهار هواپیما محموله کمک‌های بشردوستانه برای سیل‌زدگان ایران ارسال کرد. (3) در همان سال، یک خَیّر پاکستانی کمک‌های قابل‌توجهی را برای سیل‌زدگان خوزستان ارسال کرد. (4)

3. برخی تصوری ساخته‌اند که گویی اگر کمک‌های ایران به سایر کشورها قطع شود، بخش عظیمی از مشکلات و معضلات کشور حل خواهد شد؛ اما برخلاف تبلیغات گسترده، این کمک‌ها متعادل است؛ یعنی رقم آن به نحوی نیست که کشور را دچار بحران مالی یا کسری بودجه کند یا حرکت عمرانی کشور را با کندی مواجه کند. فقط برای نمونه کل بودجه حزب‌الله لبنان در سال، معادل هفت‌هزارم درصد بودجه سالانه دولت ایران است. (6) که چند برابر این آمار از سایر کشورها به لبنان تزریق می‌شود که دلیل آن را بیان خواهیم کرد.

برای این کمک‌ها گاهی نیازها در اولویت قرار می‌گیرد. اگر من مشکل لباس نو داشته باشم و دیگری سقف خانه‌اش فروریخته، کدام نیاز در اولویت است؟

4. باید وسعت دیدمان را گسترش دهیم. خیلی از کمک‌ها، بیش از آنکه هزینه باشد، سرمایه‌گذاری است. بخش بزرگی از منافع یک کشور در تعاملات بین‌المللی و توان اثرگذاری او بر منطقه و معادلات بین‌الملل رقم می‌خورد و بخش بزرگی از امنیت یک کشور، خارج از مرزهای آن رقم می‌خورد. بسیاری از اوقات، کمک کردن به حل بحران کشورها موجب جلوگیری از تبعات آن بحران برای کشور خود است. خصوصاً اینکه در همسایگی ما این اتفاق بیفتد. بسیاری از اوقات باید مرزهای نبرد را از سرزمین خود دور کرد و دشمنِ دشمن خود را قوی نگه داشت. بسیاری از اوقات باید در بحران به دیگران کمک کرد تا در مواقع بحران خود کمک ببینی. بسیاری از اوقات باید سایر دولت‌ها را به خود وابسته نگه‌داشت تا منافع تو را تا جای ممکن تأمین کنند. به همین دلایل کشورهای مخالف ما بااینکه در کشورهای خود بحران‌های مالی فراوانی دارند، چند برابر این ارقام را در منطقه و سایر مناطق جهان علیه ما خرج می‌کنند. مثلاً می‌دانیم که چند میلیون خیابان‌خواب در آمریکا، انگلیس و فرانسه وجود دارد؛ درعین‌حال چه ارقام سرسام‌آوری از مالیات و منابع عمومی، خرج دخالت‌های بین‌المللی این کشورها می‌شود؟ (6) 

آمریکایی‌ها در نیمکره غربی هستند؛ ولی ناوگان خود را به نیمکره شرقی فرستاده‌اند. ناوگان ششم آن‌ها در مدیترانه، ناوگان هفتم آن‌ها در اقیانوس هند و ناوگان پنجم آنان، در خلیج‌فارس مستقر است. آن‌ها همه‌جا پایگاه نظامی دارند. چیزی به نام من و کشور خودم در دنیای امروز معنا ندارد.

5. در روایات متعددی نیز مسئله حمایت از مظلوم و مبارزه با ظلم مورد توجه قرارگرفته است. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله  دستور داده است که: «...و مَن سَمِعَ رَجلاً یُنادِی: یا لَلمسلمینَ! فَلَم یُجِبهُ فلَیسَ بمُسلِمٍ»؛ هر که فریاد کمک خواهىِ مردى را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست. (7) و همچنین روایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام که می‌فرماید: «کونا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا»؛ پیوسته دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. (8) نمونه‌هایی از این دست روایت‌هاست.

نتیجه:
بخشی از منافع کشور و همچنین وظایف تمدنی و دینی ما در کمک‌های بشردوستانه رقم می‌خورد و کمک‌ها در حد ایجاد معظل برای کشور نیست، اما نادیده گرفتن اثرگذاری بر کشورهای منطقه حتماً معضلات جدی‌ای برای ما فراهم می‌کند. بنابر این، کمک به مظلومان در هرکجای دنیا که باشد به‌اندازه توانمان یک مسئولیت و وظیفه دینی است.

کلمات کلیدی:

ایران، اقتصاد، فلسطین، کمک‌های بشردوستانه، بیت‌المال، فقر اقتصادی، طوفان الاقصی.

پی‌نوشت‌ها:
1. روآندا پناه‌جویان بروندیایی را به کشورهای دیگر می‌فرستد،

خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا)، 24 بهمن

1394، https://irna.ir/xjdGrD

2. از سوی وزارت امور خارجه فهرست کمک‌های انسان‌دوستانه کشورهای خارجی به زلزله‌زدگان بم اعلام شد، خبرگزاری مهر، 8 دی 1382، mehrnews.com/xr4Q.

3. سفیر ایران در مسقط اعلام کرد؛ کمک‌های بشردوستانه عمان به ایران ارسال شد، ایسکا نیوز، 23 فروردین 1398، iscanews.ir/xbxhd.
4. خیر پاکستانی کمک‌هایش را از راه‌آهن خرمشهر برای سیل‌زدگان فرستاد، آبادان نیوز، 24 فروردین

1398، http://www.abadannews.com/index.aspx?fkeyid=&siteid=1&pageid=127&newsvie...
5. حقایقی درباره کمک‌های مالی ایران به جریان مقاومت/ چگونه ایران با ۱۶ میلیارد دلار، آمریکا را با ۷ تریلیون دلار در منطقه شکست داد؟

رجا نیوز، 25 آذر 1397، http://rajanews.com/node/301668.

6. ر. ک: بی‌بی‌سی فارسی، افزایش آمار خیابان ‌خواب‌های انگلستان برای هفتمین سال، 

https://www.bbc.com/persian/world-42819935.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3، قم، انتشارات دارالحدیث، 1429 ق، ص 419.

8. نهج‌البلاغه، نامه 47، چ 2، قم، شهاب‌الدین، 1384 ش، ص 398.

 

دربارۀ نفرین مردم فلسطین، چیزی در منابع نیست؛ اما در خطبه‌های حضرت زینب سلام الله علیها دیده شده که البته نفرین ستمگران و قاتلان اهل بیت است و نه عموم مردم شام

آیا حضرت زينب مردمان شام و فلسطين را نفرين کردند؟ که الان هم درگير جنگ هستند و شهرهايی که داعش و اسرائیل حمله کردند و آنان را کشتند، آيا نفرين شدۀ آن حضرت بودند؟

مقدمه

در سال¬های اخیر، گاه و بی¬گاه با گزاره¬های تاریخی شگفتی رو به رو می¬شویم که نه تنها در منابع اصیل و معتبر تاریخی نقل نشده، بلکه در منابع میانی و کم اعتبار نیز به چشم نمی¬خورد. گویی این مطالب با اهداف خاصی ساخته و نقل می¬شوند. گاه، کتاب¬هایی هم به عنوان منبع برای این گزاره¬‏ها ذکر می¬شود که یا شناخته شده نیستند و یا پس از مراجعه معلوم می¬شود چنین مطلبی در آن‏ها نیست. عبور حضرت زینب از فلسطین و نفرین مردم آن سرزمین نیز یکی از همین گزاره¬‏ها است. 
نفرین مردم شام
اوّلاً، در بارۀ نفرین مردم شام، چیزی در منابع ندیدیم. آنچه در سخنان و خطبه¬های حضرت زینب دیده می¬شود، نفرین ستمگران و قاتلان اهل بیت (علیهم السّلام) است و نه عموم مردم شام. حضرت زینب در آن خطبۀ معروف در مجلس یزید، در مقام شکوه عرض کرد: 
اللَّهُمَّ خُذْ لَنَا بِحَقِّنَا وَ انْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا.(1)
خدایا! حقّ ما را بگیر، و از کسی که به ما ستم کرد، انتقام بستان و غضب خود را بر آن که خون‌های ما را ریخت و حامیان ما را کشت، فرو فرست. 
این نفرین در نقل¬های دیگر، فقط با تعبیر «اللهمّ خُذ بِحَقّنا وانتقم لَنا مِمّن ظَلَمَنا» گزارش شده(2) و در هر صورت، در این تعابیر، نفرین عموم مردم شام به چشم نمی¬خورَد و نفرین آن حضرت، فقط شامل کسانی است که در خون سید الشهداء (علیه السّلام) و یاران او دست داشتند. 
ثانیاً، مردم شام از ابتدای ورود اسلام به آن منطقه، زیر دست بنی امیه و مخصوصاً معاویه بودند و اطلاعات آنان در بارۀ اسلام و جایگاه اهل بیت در فرهنگ اسلامی، تقریباً در حدّ صفر بود. از این رو، دشمنی آنان با اهل بیت (علیهم السّلام) از سرِ جهل و ناآگاهی و به خاطر تبلیغات بنی امیه بود و نه از سر کینه و حقد و حسد.(3) پس دلیلی نداشت به صورت کلّی مورد نفرین قرار بگیرند. برخورد امام سجاد (علیه السّلام) با پیرمرد شامی و توبۀ او پس از شنیدن سخن امام،(4) نشانه¬ای بود از جهلی که قابل زدودن است. به همین سبب، برخورد حضرت زینب و امام سجّاد (علیهما السّلام) در شام، بیش‏تر در جهت آگاهی¬بخشی و معرّفی جایگاه اهل بیت بود و نه گلایه از مردم (به خلاف کوفه که مردم آن، علی¬رغم شناخت اهل بیت با آنان دشمنی کرده بودند).
ثالثاً، امروزه عموم مردم شام هیچ دشمنی و کدورتی با اهل بیت ندارند و جای جای این سرزمین، محل حفظ و نگهداری نمادهای محبت به اهل بیت (علیهم السّلام) و بارگاره¬های متعلق یا منسوب به اهل بیت است. آیا می¬توان پذیرفت که مشکلات چنین مردمی به سبب نفرین اهل بیت باشد؟!  
نفرین مردم فلسطین
اخیراً در فضای مجازی مطلبی با این مضمون دست به دست شد: 
«وقتی کاروان اسرا را به شام می¬بردند، به فلسطین که رسیدند، مردم فلسطین با سنگ به استقبال اسرا آمدند و به سوی مخدّرات سنگ پرتاپ می¬کردند. حضرت زینب آنان را نفرین کرد و فرمود: ای قوم شوم! نفرینتان می¬کنم که تا روز قیامت، سنگ از دستتان نیفتد. (اسرار شیعه، ص 69)».
در بارۀ این مطلب، چند نکته گفتنی است: 
اولاً، این مطلب در هیچ منبع معتبر و یا حتی کم اعتبار ولی شناخته شده¬ای وجود ندارد.
ثانیاً، کتاب «اسرار شیعه» کتابی ناشناخته است و معلوم نیست این کتاب تألیف کسیت و در کجا چاپ شده. از این رو، مراجعه به این کتاب با هدف بررسی سند این مطلب، ناممکن است. به نظر می¬رسد که چنین کتابی وجود خارجی نداشته باشد و صرفاً با هدف ایجاد سند برای مطلبی جعلی، از این عنوان استفاده شده است. 
ثالثاً، با صرف نظر از اشکال سندی و فقدان منبع، متن این گزارش نیز ایراد دارد و نمی¬توان آن را پذیرفت. کافی است کمی جغرافیا بلد باشیم یا نگاهی به نقشه بیندازیم. خواهیم دید که منطقۀ فلسطین در غرب و جنوب غربی منطقۀ شام قرار دارد؛ حال آن‏که مسیر کاروان حسینی از کربلا به شام، در ناحیۀ شرق قرار داشته است. در پژوهش¬های معاصر، مطالعات دقیقی در بارۀ مسیر کاروان حسینی از کربلا به کوفه و سپس به شام و مسیر بازگشت آنان به مدینه صورت گرفته و با گمانه¬زنی¬‏های علمی، همۀ مسیرهای احتمالی کاملاً مشخّص شده¬اند؛(5) ولی هیچ یک از مناطقی که امروزه جزو فلسطین شمرده می¬شوند و یا در آن روزگار فلسطین خوانده می¬شده، سر راه آنان نبوده است. پس می¬توان با اطمینان گفت: کاروان اسرا اصلاً به فلسطین نرفت تا بگوییم مردم فلسطین از آنان با سنگ استقبال کردند یا نه! 
رابعاً، بر فرض ‏که مردم فلسطین در آن زمان، به خاندان اهل بیت جسارت کرده باشند، ربطی به مردم کنونی این سرزمین ندارد. به نظر می¬رسد که سازندگان این سخن دروغ، در صدد سرپروش گذاشتن بر جنایات صهیونیست¬‏ها در سرزمین¬های اشغالی هستند و یا با این گزارش ساختگی، می¬خواهند انگیزۀ مسلمانان و به ویژه شیعیان را در دفاع از مردم مظلوم فلسطین سست کنند. شاید هم خاستگاه این گزارش جعلی، دروغ بزرگی است که مردم فلسطین را «ناصبی» یعنی دشمن اهل بیت معرّفی می¬کند. حال آن‏که در میان مسلمانان فلسطینی، شیعه نیز وجود دارد و باقی آنان نیز ناصبی نیستند. وجود مسجدی به نام «الامام علی بن ابی طالب» در نابلس، مسجد «فاطمة الزهرا» در طولکرم، مسجد «الحسین بن علی» در غزّه و نیز مسجدی به همین نام در «الخلیل» و فراوانی نام¬های اهل بیت در میان این مردم، نشان می¬دهد که ناصبی بودن آنان دروغی بیش نیست.
نتیجه
خلاصه این‏که: عبور کاروان اسرا از فلسطین و در نتیجه، جسارت مردم آن جا به اهل بیت و نفرین شدنشان توسط حضرت زینب، هیچ مستندی ندارد و گویا این شایعه بی¬اساس را افرادی با هدف دفاع از صهیونیسم و یا ایجاد تفرقه میان مسلمانان ساخته باشند. نفرین مردم شام نیز در منابع گزارش نشده و مواردی که هست، نفرین کسانی است که دستشان به خون اهل بیت آلوده بود و نه عموم مردم.  

کلیدواژه: کاروان اسرا در شام، کاروان اسرا در فلسطین، ارتباط شامیان با اهل بیت، نفرین مردم شام، نفرین مردم فلسطین
پی¬نوشت
1 ـ سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، تهران، آدینۀ سبز، چاپ اوّل، 1391 ش، ص 172.
2 ـ ر.ک: گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (علیه السلام)، قم، انتشارات مؤسّسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 136 پاورقی به نقل از بلاغات النساء ابن طیفور و… .
3 ـ برای آشنایی با پیشینۀ نفوذ بنی امیه در شام و نادانی و کوته¬فکری مردم شام، ر.ک: تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء، ج 2، ص 97 ـ 104. 
4 ـ این ماجرا معروف است و در منابع مختلفی گزارش شده است. از جمله: صدوق، الامالی، قم، انتشارات کتابخانۀ اسلامیه، 1362 ش، ص 165 (مجلس 31، ح 3).
5 ـ برای نمونه، ر.ک: محمّدی ری‏شهری، محمّد، و همکاران، شهادت‏نامۀ امام حسین بر پایۀ منابع معتبر (برگرفته از: دانش‌نامۀ امام حسین ع)، با همکاری سیّد محمود طباطبایی‌نژاد و سید روح الله سیّد طباطبایی، گزینش: مرتضی خوش نصیب، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، تک جلدی، چاپ سوم، 1390 شمسی، ص 763 ـ 770 و نیز نقشۀ الحاقی در پایان کتاب.
 

تاریخچه این جایزه و رویکرد متولیان آن در خدمت هژمونی غربی و صهیونیستی نشان می‌دهد این جایزه موجب شرم و تخفیف بود، نه افتخار.

پرسش:

آیا جایزه صلح نوبل خانم نرگس محمدی یک افتخار است؟ چرا برخی برای آن تبریک می‌گویند و برخی به آن حمله می‌کنند؟ آیا این جایزه، ملت ایران را صلح‌طلب معرفی نمی‌کند؟

پاسخ:

جایزه صلح نوبل (1) یکی از شش جایزه مشهور و جهانی نوبل، به‌مانند نوبل فیزیک، شیمی، ادبیات، پزشکی و اقتصاد است که هرساله به افرادی که در این رشته‌ها پیشتاز هستند اعطا می‌شود. امسال جایزه صلح نوبل به خانم نرگس محمدی، زندانی سیاسی و معترض به سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران اعطاشده است. خانم محمدی به همراه خانم شیرین عبادی تنها ایرانیانی هستند که مفتخر به دریافت جایزه نوبل شده‌اند. در این میان بسیاری کسب این جایزه را شایسته تقدیر و موجب افتخار و بسیاری آن را موجب وهن و ضد ارزش می‌دانند. حقیقت امر چیست؟
پاسخ را با توجه به این پرسش آغاز می‌کنیم که اساساً این جایزه در خدمت چه هدفی است؟

ظاهر امر این‌گونه است که این جایزه طبق وصیت آلفرد نوبل (2) به کسی تعلق خواهد گرفت که «بیشترین یا بهترین کار را برای دوستی بین ملت‌ها، لغو یا کاهش رویارویی‌های نظامی یا تشکیل و ترغیب همایش‌های صلح انجام داده باشد». (3)  اما نیم‌نگاهی به برخی از برندگان جایزه صلح نوبل نشان می‌دهد که جنجال‌برانگیزترین جایزه نوبل، همین جایزه صلح است. در واقع تعلق گرفتن و تعلق نگرفتن این جایزه به افراد بارها موجب حیرت ناظرانی شده است که ساده‌اندیشانه انتظار واقعی بودن این جایزه را داشته‌اند. برای نمونه مهاتما (مهانداس کارامچاند) گاندی، رهبر استقلال هند که با مبارزه و مقاومت بدون خشونت، استقلال هند از دولت انگلستان را رقم زد و الهام‌بخش جنبش‌های اثربخش مدنی در جهان شد، پنج بار نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شد و هرگز این جایزه را دریافت نکرد. وقتی گاندی ترور شد. فشار افکار عمومی موجب شد که ابتدا کمیته نوبل تصمیم بگیرد که جایزه را به وی تقدیم کند، اما تغییر نظر داد و ترجیح داد که اعلام کند که هیچ انسان زنده‌ای شایسته‌ دریافت جایزه نیست و در آن سال کسی جایزه صلح نوبل را دریافت نکرد؛ اما چه کسانی جایزه صلح نوبل دریافت کرده‌اند؟

افرادی همانند مناخیم بگین اولین نخست‌وزیر اسرائیل که بعد از ایجاد بدترین جنایت و کشتار در سرزمین‌های اشغالی مانند کشتار دیر یاسین (4)   به دنبال عادی‌سازی روابط در دنیا و به رسمیت شناخته شدن سرزمین اسرائیل بودند و بعد از خیانت انورسادات به جهان اسلام و جهان عرب در کمپ‌دیوید، (5) موفق به تثبیت کشور جعلی اسرائیل شدند، جایزه صلح نوبل را به قیمت سقوط سرزمین فلسطینیان و رسمیت دادن به یک رژیم سفاک متجاوز به دست آوردند. در کنار بگین، شیمون پرز و بنیامین نتانیاهو دو نخست‌وزیر جنگ‌طلب و خون‌ریز اسرائیل نیز این جایزه را به دست آورده‌اند.

یا هنر کیسینجر، وزیر خارجه ایالات‌متحده آمریکا و نظریه‌پرداز و چهره جنگ‌طلب کاخ سفید، به این دلیل در سال 1973 برنده جایزه صلح نوبل شد که طی توافق پاریس مأمور بود تا بعد از سال‌ها به جنگ فرسایشی و منفور بین کشور خود و ویتنام را پایان دهد و پس از مرگ صدها هزار انسان بی‌گناه آمریکا را از باتلاقی که خود متجاوزانه در آن گرفتار شده بود نجات دهد که بعد از این توافق، جنگ دو سال دیگر ادامه داشت. سران آمریکا بابت کشتار ملت ویتنام آن‌هم به دلیل رواج کمونیسم باید محاکمه می‌شدند یا جایزه می‌گرفتند؟ آیا به متجاوز بابت پایان دادن به تجاوز خود جایزه می‌دهند؟

یکی از این جایزه‌ها که بعداً هم توسط کمیته اصلاح نشد، به خانم آنگ سان سوچی رهبر مخلوع و غرب‌گرای میانمار و عامل کشتار و آوراگی مسلمان روهینگا اعطا شد.

در واقع این جایزه بیشتر در خدمت هژمونی غربی و صهیونیستی بر عالم و تحقیر مستضعفین و تکریم مستکبرین بوده است. چنانچه سال ۲۰۱۸ میلادی نیز صدها نویسنده و استاد دانشگاه سوئدی دو نامه جداگانه در انتقاد از آکادمی نوبل نوشتند و به دلیل فساد مالی و پارتی‌بازی خواستار سلب صلاحیت از این آکادمی شدند. (6) 

نکته دیگر، اهمیت تحلیل واکنش‌ها به این جایزه است. یورنیوز (رسانه خبری اتحادیه اروپا) در این رابطه چنین گزارش داده است:

جو بایدن رئیس‌جمهور آمریکا: «این جایزه به‌عنوان یک قدردانی است که حتی باوجوداینکه او اکنون و به‌ناحق در زندان اوین بسر می‌برد، هنوز هم جهان صدای زلال نرگس محمدی را می‌شنود که خواهان آزادی و برابری است». گیلا گاملیل، وزیر اطلاعات اسرائیل به زبان عبری و فارسی در توییتر (ایکس) گفت: «امروز از شنیدن برنده شدن جایزه صلح نوبل نرگس محمدی خرسند شدم. نرگس سمبل نبرد بی‌وقفه مردم ایران علیه رژیم خون‌خوار که دشمن کشور اسراییل، مردم خودش و همه جهان نیز است، است. باهم پیروزیم، زن، زندگی، آزادی.» امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه نیز گفت: «فرانسه از این انتخاب بسیار قوی برای یک مبارز آزادی استقبال می‌کند.» رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران گفت: «اعطای جایزه صلح نوبل امسال به نرگس محمدی قدردانی از جنبش زن، زندگی، آزادی و این مبارزه ملی برای آزادی است. این رژیم از همان روز اول تلاش کرده است زنان ایرانی را تحت سلطه، کنترل و تحقیر قرار دهد». (7) 

نگاهی به ترکیب تمجید کنندگان این جایزه مؤید این نظر است که این جایزه در راستای اهداف غربی_صهیونیستی است. درواقع غرب از ظرفیت‌های سیاسی و رسانه‌ای خود برای تقابل با جمهوری اسلامی، استفاده ابزاری می‌کند.

اما نکته آخر توجه به این مسئله است که اگر فردی با نظام سیاسی کشور خود مخالف است و با احکام و واجبات الهی مورد قبول میلیون‌ها ایرانی به جنگ و پرده‌دری و تهییج و تحریک مردم به شورش و اغتشاش مشغول شده است، چه قدمی برای صلح و کاهش جنگ در جهان برداشته است؟ آیا جز این نیست که رفتارهای سیاسی حامیان این افراد، همواره غرب را به تحت‌فشار قرار دادن ملت ایران و وادار کردن آنان به فروپاشی اجتماعی تشویق کرده است؟

نتیجه:
تاریخچه این جایزه و رویکرد متولیان آن  در خدمت هژمونی غربی و صهیونیستی نشان می‌دهد که حتی اگر خانم‌ها محمدی و عبادی، اعتراضات و مبارزاتی را به‌حق انجام داده بودند که نداده‌اند، این جایزه موجب شرم و تخفیف بود و نه افتخار. این جایزه از سوی کسانی که عمری در چپاول و غارت اقتصاد و فرهنگ و امنیت ملت ما و سایر ملل جهان بوده و هستند، موجب ابتذال است. غرب از ظرفیت‌های سیاسی و رسانه‌ای خود برای تقابل با جمهوری اسلامی، استفاده ابزاری می‌کند نه اینکه بخواهد به ملت ایران افتخاری برساند.

کلمات کلیدی:

حکومت اسلامی، مسائل بین‌المللی، جایزه صلح نوبل، نرگس محمدی، شیرین عبادی، شیمون پرز.

پی‌نوشت‌ها:

1. Nobel Prize

2. آلفرد نوبل، صنعت‌گر و مخترع سوئدی است. نوبل را بیش از هر چیزی مخترع دینامیت و بنیان‌گذار جایزه نوبل می‌شناسند. آلفرد نوبل در سال ۱۸۳۳ م در کشور سوئد مـتولد شد که یک پارادوکس علمی را از خود به‌جای گذاشت. این دانشمند دینامیت را اختراع کرد، ولی از این مسئله پشیمان شد و تصمیم گرفت که سرمایه‌اش را صرف بنیان‌گذاری مهم‌ترین جایزه جهانی در حوزه‌های صلح، ادبیات، شیمی، فیزیک و اقتصاد کند. او از مشهورترین دانشمندان حامی صلح بود. او صاحب شرکت تولید تجهیزات نظامی Bofors بود. در کارنامه اختراعات او به غیر از اختراع دینامیت، ۳۵۴ پتنت ثبت‌شده‌ی دیگر نیز به ثبت رسیده بود. عنصر نوبلیم را به‌پاس قدردانی از تحقیقات این شیمی‌دان ثبت‌شده است. نوبل در 1896 در ایتالیا درگذشت.

3.https://www.nobelprize.org/prizes/lists/all-nobel-prizes/
4. کشتار دیر یاسین در ۹ آوریل ۱۹۴۸ و در آغاز اشغال سرزمین فلسطینیان اتفاق افتاد که طی آن ۱۲۰ تروریست صهیونیست به روستای فلسطینی دیر یاسین (در پنج کیلومتری غرب اورشلیم) حمله کردند، طی این درگیری و کشتار ۲۵۰ روستایی که بسیاری از آنان زن و کودک بودند کشته شدند و به افراد زیادی تجاوز شد. بازتاب خبر این کشتار، آن‌چنان موجب رعب و وحشت فلسطینی‌ها شد که بخش بزرگی از مهاجرت دسته‌جمعی و در واقع فرار مردم فلسطین از خانه و سرزمینشان به‌واسطه ترس از تکرار چنین اتفاقی رقم خورد.

5. پیمان کمپ دیوید (Camp David Accords) نام پیمانی است که به‌وسیله انور سادات رئیس‌جمهور مصر و مناخیم بگین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ به امضا رسید. پیمان کمپ دیوید پس از دوازده روز مذاکرات مخفی و با میانجی‌گری ایالات‌متحده آمریکا در کمپ دیوید که یکی از استراحتگاه‌های مقام ریاست جمهوری در ایالات‌متحده آمریکا است نهایی شد و در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ با حضور جیمی کارتر، رئیس‌جمهور وقت ایالات‌متحده آمریکا در کاخ سفید به امضای نهایی رسید. پیمان کمپ دیوید اولین پیمان صلح میان طرفین جنگ اعراب و اسرائیل بود که به صلح میان مصر و اسرائیل و به رسمیت شناخته شدن اسرائیل انجامید. انور سادات اولین رئیس وقت یک کشور عربی از طرفین جنگ اعراب و اسرائیل بود که به صلح با اسرائیل و به رسمیت شناختن این کشور اقدام کرد. وی حدود ٣ سال بعد در هنگام یک رژه نظامی توسط افراد گروه جهاد اسلامی مصر ترور شد و به قتل رسید.

6. جایزه‌هایی که به آدم‌های اشتباهی اهدا شد! خبرگزاری فارس، 30 مهر 1399، http://fna.ir/f06l7

7. واکنش‌ها به جایزه صلح نوبل نرگس محمدی؛ رئیس کمیسیون اروپا: زنان ایرانی الهام‌بخش زنان در جهان هستند، یورونیوز، 6/10/2023 م، 

https://parsi.euronews.com/2023/10/06/reactions-to-nobel-peace-prize-202...

 

هر فردی که برای احقاق حقوق خود و افراد جامعه در مقابل ستم می‌ایستد، اگر نیت و قصد الهی داشته باشد، شهید است و نزد خدا پاداش دارد.

کسی که برای احقاق حق اعتراض می کند و کشته می شود، شهید است یا کسی که برای برقراری نظم و امنیت کشته می شود؟

در ادبیات اسلامی شهید عنوانی بسیار والا و گرامی است که به کشتگان در راه خدا گفته می‌شود. شهید در تعالیم اسلامی هم جایگاه بسیار بالایی نزد خدا دارد و هم احکام خاصی در مورد او وضع شده است. در عین حال در برخی از رخدادها و درگیرها، هر دو طرف ماجرا خود را حق معرفی کرده و کشتگان خود را شهید به‌حساب می‌آورند در حالی که قطعاً هر دو طرف نمی‌توانند در مسیر صواب باشند. ازاین‌رو این سؤال پیش می‌آید که معیار شهید دانستن یک فرد چیست؟ سعی می‌شود در سه محور به این پرسش بپردازیم:

نکته اول:

خداوند متعال به عملی اجر و ثواب عطا می‌کند و کسی را به خاطر اعمال صالحش دارای رتبه و مقامی معنوی خواهد کرد که عمل را صرفاً برای خدا و به نیت رضای او انجام دهد. ازاین‌رو اگر در عملی نیت خدایی وجود نداشته باشد و حتی اگر هم نیت خدایی و هم نیت غیر خدایی وجود داشته باشد، خدا تعهدی برای اجر و ثواب دادن به آن ندارد؛ چراکه فرد، کار را برای خدا انجام نداده تا از او درخواست ثواب و پاداش کند. در این مسئله از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده که فرمودند:

«خداوند عزّ و جلّ فرموده است: من بهترین شریک هستم. هر کس در کارى که می‌کند، شریکى براى من قرار دهد، آن کار را نپذیرم، جز عملى که خالص براى من باشد».[1]

 به تعبیر دیگر، خداوند عزّ و جلّ فرموده است:

«هر که براى من و غیر من کار کند، آن کار، براى کسى باشد که از بهر او انجام داده است».[2]

بر همین اساس علمای اسلامی، عملی که از روی ریا انجام شده باشد را فاقد ارزش و ثواب می‌دانند.[3] ازاین‌رو اگر قرار باشد فردی عنوان شهید بر او صادق باشد، حتماً باید با نیتی الهی و صرفاً به‌قصد انجام دستورات الهی پا در این عرصه گذاشته باشد.

نکته دوم:

شهادت یک معنای خاص و یک معنای عام دارد. معنای عام آن این است که انسان در مسیر انجام‌وظیفه الهی کشته شود یا بمیرد. ازاین‌رو در روایات، طالب علمی که در حال طلب علم از دنیا برود یا کسی که در بسترش بمیرد در حالی که به خدا، پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام معرفت داشته باشد یا کسی که برای دفاع از مالش در برابر مهاجمان کشته شود و... شهید دانسته شده‌اند.[4]

اما شهید در معنای خاص آن، کسی است که «در جهاد، همراه با امام علیه‌السلام یا نائب خاص امام کشته شود به‌شرط آنکه در میدان جنگ بمیرد؛ و همچنین است کسی که برای حفظ نظام اسلامی کشته گردد».[5]

 ازاین‌رو در مورد افراد زیر می‌توان این حکم را جاری دانست:

الف) فرد با ایمانی که تنها جهت کسب رضایت خداوند و بدون هیچ چشم‌داشت مادی، با دشمنان جهاد نموده و در این راه کشته ‌شده باشد. در شهید بودن این فرد شکی نیست، بلکه از بالاترین مقام‌های شهادت برخوردار است و نزد خدایش روزی می‌خورد.[6]

ب) فرد با ایمانی که جهت دفاع از منافع برحق خود و دیگران، مانند جان و مال و آبرو و یا امنیت خود یا دیگر افراد جامعه در برابر افراد ستمگر به مقاومت برخاسته و کشته شده است. بنا بر روایات، این‌چنین فردی را هم می‌توان شهید دانست.[7]

نکته سوم:

اشاره به این نکته الزامی است که در احقاق حق ذیل حکومت اسلامی، باید قانون را در نظر گرفت و کسی که بدون رعایت قوانین به اعتراض بپردازد و خشونت ایجاد کند و به اموال عمومی آسیب بزند و نظم عمومی را مختل کند یا سبب تضعیف نظام اسلامی در برابر دشمنان گردد، شهید به‌حساب نمی‌آید؛ چراکه این اعمال نه با طلب احقاق حق سازگار است و نه نیت خدایی را در درون آن می‌توان مشاهده کرد. همان‌طور که گفتیم، رفتاری نزد خدا ارزشمند است و شهادت تلقی می‌شود که برای کسب رضایت خداوند و در چارچوب وظایف شرعی و در تقابل با دشمن یا استیفای حق خود باشد؛ اما کسی که با دشمن همسو می‌شود یا نظم عمومی جامعه اسلامی را به هم می‌زند و به گناهان اجتماعی اقدام می‌کند، او رضایت خدا را در نظر نگرفته و بعید است در محضر خدا شهید به‌حساب آید.

نتیجه:

برای آنکه عنوان شهید بر فردی صدق کند، او باید در عمل خود نیت خدایی داشته و کار را صرفاً به دستور خداوند انجام دهد. ازاین‌رو فردی که برای حفظ امنیت و رفاه هموطنان خود به شهادت می‌رسد، شهید است. نیز هر فردی که برای احقاق حقوق خود و افراد جامعه در مقابل ستم می‌ایستد، اگر نیت و قصد الهی داشته باشد، شهید است و نزد خدا پاداش دارد؛ اما اگر این طلب حق را با بسیاری اعمال خلاف و بی‌قانونی همراه کرده و آب به آسیاب دشمنان کشور اسلامی بریزد، در طلب و نیت الهی او تردید جدی وجود دارد و بعید است شهید به‌حساب آید.

کلمات کلیدی:

شهید، شهادت، جهاد در راه خدا.

 

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 295.

[2]. ابن‌بابویه، محمد بن على‌، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‌، قم، دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ج 1، ص 242.

[3]. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محقق عباس قوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ 7، ۱۳۶۲ ش، ج ۹، ص ۱۸۸-۱۸۹.

[4]. محمود عبدالرحمان، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیه، قاهره، دارالفضیله، ط 1، 1419 ق، ج ۲، ص ۳۴۶

[5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج 21، ص 407 و 408؛ عاملى، یاسین عیسى، الاصطلاحات الفقهیه فی الرسائل العملیه، بیروت، دارالبلاغه للطباعه و النشر و التوزیع، 1413 ق، ص 117.

[6]. سوره آل‌عمران، آیه 169.

[7]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت­ لإحیاء التراث، بی‌تا، ج 15، ص 49.

 

اشتهار یا فراموشی یک لقب، قاعده و دلیل مشخصی ندارد و معمولاً تابع استعمالات عرفی است. البته در مواردی هم تأکید شخص امام یا امام بعدی، تأثیرگذار بوده.

درباره اینکه چرا به امام دهم و یازدهم عسکری می‌گویند و چرا فقط امام یازدهم به این لقب شهرت یافتند توضیح دهید و اینکه آیا عسکر به سامرا گفته می‌شد یا نام محله‌ای در سامرا بود؟

امامان  علیهم‌السلام  القاب متعدّدی داشته‌اند که هرکدام به مناسبتی برای آنان به ‌کاررفته است. برخی القاب نیز بعد از درگذشت آنان برایشان به کار رفته است؛ مانند لقب سید الشهداء برای امام حسین  علیه‌السلام ؛ اما از آن میان، برخی القاب به‌مرور شهرت یافته، برخی شهرت کم‏تری دارد و برخی نیز فراموش‌شده‌اند.

مورّخان و محدثان برای امام دهم القاب متعدّدی نوشته‌اند؛ همچون: هادی، نقی، نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب، متوکل، عسکری، فقیه عسکری، ابن الرضا، ناصح، فتّاح، دلیل، رشید، موضّح، شهید، وفیّ، متّقی و خالص.(1) در برخی از روایات به‌جای «عسکری»، تعبیر «صاحب العسکر» برای آن حضرت به کار رفته است. (2) برای امام یازدهم نیز القابی چون عسکری، صامت، رفیق، زکیّ، سراج، هادی، مُضیء، شافی، مرضیّ، مهتدی، نقیّ و خالص به ثبت رسیده است.¬(3) بنابراین، برخی از القاب ازجمله «هادی» و «عسکری» مشترک بوده و برای هر دو امام ثبت‌شده است. ولی به‌مرورزمان، لقب «هادی» برای امام دهم و لقب «عسکری» برای امام یازدهم شهرت یافت.

سبب اشتهار لقب «عسکری»

اشتهار یا فراموشی یک لقب، قاعده و دلیل مشخصی ندارد و معمولاً تابع استعمالات عرفی است. البته در مواردی هم ممکن است تأکید شخص امام یا امام بعدی، تأثیرگذار بوده باشد؛ چنان‏که به نقل اربلّی، مشهورترین لقب امام هادی علیه­السلام «متوکّل» بود؛ ولی آن حضرت به یارانش توصیه می‌فرمود که این تعبیر را برای ایشان به کار نبرند؛ چراکه برای حاکم وقت (جعفر بن معتصم عباسی که بین سال‌های 232 تا 247 بر مسند خلافت بود) به کار می‌رفت و لقب او شمرده می‌شد. (4) گاهی نیز شرایط اجتماعی و سیاسی می‌تواند تأثیر بگذارد؛ کما این‏که به نظر می‌رسد اشتهار لقب «رضا» برای امام هشتم، متأثر از ماجرای ولایت‌عهدی آن حضرت بوده است.

این احتمال نیز دور نیست که بگوییم: لقب عسکری بدین سبب برای امام هادی علیه­السلام غلبه پیدا نکرد که آن حضرت سال‌ها قبل از کوچ کردن به عسکر سامرا نیز امام بود و به هادی شهرت یافته بود؛ ولی فرزندش امام حسن چنین پیشینه‌ای نداشت و در همان سال‌های آغازین زندگی همراه پدر به سامرا رفته بود و گویی از همان آغاز امامت، با لقب «عسکری» شناخته می‌شد و ازاین‌رو، همین لقب برای ایشان غلبه یافت.

معنا و ریشه لقب «عسکری»

به‌هرحال، لقب «عسکری» که برای دو امام دهم و یازدهم به‌ کاررفته، اسم منسوب به «عسکر» است. کلمه «عسکر» «معرّب» است و از کلمه فارسی «لشکر» گرفته شده است. (5) این واژه در عربی، اسم جمع است و به معانی مختلفی ازجمله «گروهی از افراد یا اسب‌‏‏‏ها یا حیوانات» و نیز به معنای «پادگان یا لشکرگاه» (مُجْتَمَعُ الجیش) به کار رفته و حتی از آن فعل (به معنای جمع شدن در یک مکان) نیز ساخته ‌شده است. (6) شایان توجه است که نگارش و خوانش این کلمه به ‌صورت «عسگر» غلط است؛ (7) هرچند به دلیل مجاورت سین ساکن و کاف، در زبان محاوره فارسی، حرف «ک» معمولاً با صدایی شبیه «گ» شنیده می‌شود. (8)

آیا عسکر همان سامرا است یا بخشی از آن بوده است؟ برخی گفته‌اند: «عسکر» عنوان نامشهودی برای سامرا بوده (9) (به همه شهر «عسکر» می‌گفتند)؛ ولی به کار بردن ترکیب اضافی «عسکر سامرا» در متون تاریخی و جغرافیایی، نشان می‌دهد که عسکر بخش یا محلی خاص از شهر سامرا بوده و بر همه شهر اطلاق نمی‌شده است. از برخی گزارش‌‏ها نیز می‌توان برداشت کرد که عسکر سامرا، محل زندگی و استقرار لشکریان بوده و این‏که محل زندگی امام هادی علیه­السلام «عسکر» دانسته شده، (10) اشاره به همین محل است. شیخ صدوق می‌گوید:

مشایخ (/استادان) ما می‌گویند: محلّه‌ای که امام هادی و فرزندش امام حسن در آن جا زندگی می‌کردند، «عسکر» نامیده می‌شد و به همین سبب به هر یک از آن دو، «عسکری» گفته می‌شود. (11)

آن‌گونه که از جمع‌بندی گزارش‌های مختلف تاریخی به دست می‌آید، سامرا شهری کهن و باستانی بوده است. بعد از اسلام توجه چندانی به آن نمی‌شد تا این‏که در دوران خلافت عباسیان، برخی کارهای عمرانی در آن انجام شد؛ ولی از هنگامی شهرت و اعتبار یافت که نیروهای نظامی و سربازان معتصم در بغداد زیاد شدند و رفت‌وآمدشان باعث مزاحمت مردم بود. پس معتصم به‌ناچار، لشکریان را از بغداد خارج کرد و به سامرا برد. خودش نیز ساکن سامرا شد و در سال 221 ھ. آن جا را پایتخت خود قرار داد. اطرافیانش نیز هرکدام برای خود، بنایی در آن منطقه ساختند. (12) سکونت لشکریان در سامرا چهره آن را دگرگون کرد و شهر کوچک باستانی، چهره نظامی به خود گرفت. از همین زمان، نام «عسکر» به‌عنوان محل استقرار لشکریان معتصم، به کار رفت.

بعد از مرگ معتصم در سال 232 ھ، فرزندش متوکل به خلافت رسید و در سال 233 ھ.(13) امام هادی را به سامرا فراخواند و در همین محل موسوم به عسکر، سکنا داد. گویا هدف معتصم از انتخاب آن محل، این بوده که بهتر بتواند رفت‌وآمدها و فعالیت‌های امام را زیر نظر داشته باشد. آن حضرت تا هنگام شهادتش در سال 254، بیش از بیست سال در آن محلّه سکونت داشت. فرزندش امام حسن عسکری (علیه السّلام) نیز که از کودکی همراه پدر به آن جا آمده بود، (14) در همان محل و همان خانه اقامت داشت و در همان خانه نیز بدرود حیات گفت. ازاین‌رو، به ایشان نیز لقب «عسکری» دادند و در هنگام یادکرد از هر دو امام، تعبیر «عسکریَّین» را به کاربردند؛ یعنی «دو فرد منسوب به عسکر». حضرت مهدی صاحب‌الزمان (عجل الله فرجه) نیز در همان محل و همان خانه به دنیا آمدند و آن خانه دقیقاً همان‌جایی است که امروزه حرم عسکریّین علیهماالسلام  در سامرا شناخته می‌شود.

ناگفته نماند که کلمه «عسکر» غیر از سامرا، به‌عنوان اسم برای شهرها یا محلّه‌های دیگری نیز به ‌کاررفته؛ (15) چنان‌که یاقوت حموی غیر از¬«عسکر سامرا» از هشت شهر یا محلّه دیگر به نام «عسکر» در عراق و مصر شام و ایران یاد کرده است. (16) ولی آنچه در لقب دو امام بزرگوار شیعه مدّ نظر است، همان «عسکر سامرا» است و البته غیرازاین دو امام، بزرگان دیگری نیز به این محل منسوب شده‌اند. (17)

نتیجه:

بر اساس آنچه گذشت، «عسکر» نام محلی در سامرا بوده که از سال 233 به بعد، منزل امام دهم و یازدهم  علیهماالسلام  در آن قرار داشته است. ازاین‌رو، هر دو امام به «عسکری» شناخته می‌شدند؛ ولی به ‌مرورزمان، لقب «عسکری» برای امام یازدهم غلبه یافت و از امام دهم بیش‏تر با عنوان «هادی» یاد شد؛ لقبی که قبل از استقرار ایشان در عسکر سامرا نیز برای آن حضرت به کار می‌رفت.

کلیدواژه:

القاب و نام های امام هادی، القاب و نام های امام عسکری، القاب اهل‌بیت، لقب عسکری، عسکر سامرا.

پی‌نوشت‌‏ها:

1. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، قم، چاپ پنجم، 1381 ش، ص 500؛ مقدّسی، یدالله، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان  علیهم‌السلام ، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، 1391 شمسی، ص 482.

2. برای نمونه: کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب، 1365 ھ.ش، ج 1، ص 230 (روایتی از محمد نوفلی) و 401 (روایت محمد بن احمد عن بعض اصحابنا) و ج 4، ص 577 (روایت محمد بن اورمه عن بعض اصحابنا) و … .

3. جعفریان، همان، ص 536؛ مقدّسی، همان، ص 516.

4. اربلّی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تحقیق: رسولی محلاتی، تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، 1381 ھ.ق، ج 2، ص 374.

5. معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، دوره 6 جلدی، چاپ هشتم، 1371 ھ.ش، ج 2، ص 2300 (مدخل «عسکر»).

6. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 4، صفحه 567 (ذیل مادّه «عسکر»).

7. نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم؛ فرهنگ دشواری‌های زبان فارسی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم (با تجدیدنظر)، 1370 ھ.ش، ص 269 (مدخل «عسکر»).

8. ر.ک: همان، ص 27 (مدخل «اشک»).

9. جعفریان، همان، ص 536.

10. مانند گزارش ادریس بن زیاد کفرتوثائی که می‌گوید: برای دیدار با امام ابو محمد علیه­السلام به «عسکر» رفتم... . (ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ش، ج 4، ص 428)

11. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، قم، مکتبه الداوری (عکس‌برداری شده از نسخه مکتبه الحیدریه، نجف اشرف، 1386 ھ.ق)، ج 1، ص 241.

12. ر.ک: حموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیه، 1995 م، ج 3، ص 173 ـ 176.

13. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب بن جعفر، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بى‌تا، ج 2، ص 484 ـ 485. شیخ مفید احضار امام هادی به سامرا را در سال 243 دانسته؛ ولی این سخن اشتباه است. ر.ک: جعفریان، همان، ص 503.

14. مقدسی، یدالله، همان، ص 516.

15. ابن منظور می‌گوید: «العسکر و المعسکر: موضعان» (لسان العرب، ج 4، ص 568) همو از شهری معروف به نام «عسکر مکرّم» نیز یاد کرده که مرحوم دکتر معین آن را یکی از شهرهای قدیم خوزستان دانسته است. (فرهنگ معین، ج 5، ص 1175).

16. ر.ک: حموی، همان، ج 4، ص 123 ـ 124.

17. حموی، همان، ج 4، ص 123.

دین اقتضای بهبود اوضاع دین باوران را دارد، هرچند بر سر هر اقتضایی، مانعی نیز وجود دارد. درنتیجه، دین، اقتضای آن را دارد که بد را خوب و خوب را بهتر کند.

اینکه گفته‌شده «دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند» سخن درستی است؟

پاسخ:

در بیان یکی از اندیشمندان معاصر که با عنوان کلی «ایمان و تعقل» ایراد شد، این جمله به نحو گسترده‌ای در فضای مجازی بازتاب داشت که «بنده واقعاً معتقدم دین فقط آن‌چنان را آن چنان‌تر می‌کند. شما اگر انسان خوبی باشی و متدین شوی خوب‌تر می‌شوی؛ اگر انسان بدی باشی و متدین بشوی بدتر می‌شوی». (1)

حال باید دید، آیا این سخن، سخن درستی است؟

با این مقدمه به سراغ پرسش یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

 نکته اول:

گستردگی معنای «دین» و عدم توجه به مصادیق متفاوت و متعدد این لفظ پر کاربرد، منشأ مغالطات بسیاری نظیر «مغالطه کلی‌گویی» شده است. پس در ابتدا باید پرسید: منظور از «دین» در سؤال یاد شده چیست؟ و آیا اساساً می‌توان تعریفی از این واژه ارائه داد که تمام ادیان و مذاهب دنیا به تمام کثرت و تعارضی که در اصول، باورها و اعمال خود دارند، در آن جای بگیرند؟!

حقیقت آن است که «ما در جهان خارج، ادیان و مکاتب مختلفی داریم که تعریف گوهر و وجه مشترک برای همه آن‌ها مشکل به نظر می‌رسد؛ چون برخی از ادیان به خدا، تعدادی به امر معنوی معتقد بوده و برخی دیگر منکر خدا هستند. لذا اختلاف ذاتی بعضی به‌اصطلاح ادیان را می‌پذیریم، لکن این‌ها در واقع دین حقیقی نیستند، بلکه مکتب‌ها و دیدگاه‌های بنیان‌گذاران طرفداران هستند که به‌مرور زمان نام دین و مکتب بر آن‌ها اطلاق شده است». (2)

چراغ مرده کجا؟ شمع آفتاب کجا؟

در این مجال، از مصادیق غیر آسمانی دین، صرف‌نظر کرده و فقط به دین الهی، خصوصاً دین اسلام نظر داریم که «اعتقاد به آفریننده‌اى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با این عقاید»(3) را در بردارد.

نکته دوم:

صرف توانایی و قدرت، بدون در نظر گرفتن خصوصیات دیگر، بسته به آنکه چه کسی از این قابلیت و توانایی بهره‌مند می‌گردد، می‌تواند در جای خود به نتیجه‌ای نیکو منتهی شده و یا نتیجه‌ای فاجعه‌آمیز را به بار آورد.

قدرت علمی، قدرت اقتصادی، قدرت جسمانی، قدرت نظامی، قدرت سیاسی و هر قدرت دیگری، هنگامی‌که به دست انسان یا انسان‌های نیکو باشد، نتیجه‌ای نیکو به بار آورده و هنگامی‌که مورد استفاده انسان‌های زشت‌خو باشد، جز ویرانی و تباهی نتیجه‌ای ندارد.
نظیر آنکه سلطنت سلیمان نبی علیه‌السلام سبب آبادانی زمین و آسایش نفوس شده و سلطنت نمرودها، فرعون‌ها و ... تضییع جان‌ها و ویرانی آبادی‌ها را به همراه خواهد داشت. (4)

بدگهر را علم و فن آموختن

دادن تیغی به دست راهزن

تیغ دادن در کف زنگی مست

به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قرآن

فتنه آمد در کف بدگوهران (5)

از همین رو، ازآنجایی‌که باور دینی، دارای کارکردهای فراوانی ازجمله پاسخگویی به نیازهای عقلی و عاطفی انسان داشته و علاوه بر رهیافت‌های اجتماعی، ابعاد فردی و خصوصاً ساحت‌های انگیزشی انسان را به شدّت تحت تأثیر قرار می‌دهد، یک «قدرت» بوده و بی‌شک همچون هر قدرت دیگری می‌تواند قابل بهره‌برداری از سوی انسان‌های صالح بوده و یا ابزاری برای خباثت افسارگسیخته و جنون‌آمیز ناصالحان باشد.

همچنانکه در صدر اسلام، گروه‌هایی چون خوارج و یا قاتلان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام فجیع‌ترین جنایات را مرتکب شده و امروزه نیز گروهک‌های تروریستی و تکفیری نظیر داعش، بوکوحرام، القاعده، ریگی و ... این‌گونه از شرارت‌ها را مرتکب می‌شوند.
این همان حقیقتی است که قرآن کریم نیز به آن اشاره داشته و در مورد خودش می‌فرماید که «بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مى‌کند». (6)

نظیر یک طناب که هم می‌شود با آن به ته چاه رفت و هم می‌شود از ته چاه بالا آمد.

درنتیجه اگر تنها به وجه توانایی و قدرتی که دین در اختیار دین‌داران قرار می‌دهد نگریسته شود، این سخن درست است که دین، همچون هر قدرت دیگری، «انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند».

اما سخن به اینجا ختم نشده و جهات دیگر را نیز باید در نظر گرفت که در ادامه این مطلب را بیشتر توضیح می‌دهیم.

نکته سوم:

آنچه در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد آن است که «دین»، صرفاً ابزاری خنثی نسبت به عامل خود نبوده و این‌گونه نیست که قدرت دینی، نظیر قدرت نظامی، تأثیری بر درونیات شخص نداشته باشد.
به‌عبارت‌دیگر، ابزارهایی که برای انسان توانایی ایجاد می‌کنند را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف) ابزارهای منفعل

ب) ابزارهای فعّال

ابزارهای منفعل، ابزارهایی هستند که نسبت به درونیات عامل خود، خنثی بوده و تنها توانایی متناسب با ویژگی‌های ابزاری خود را در اختیار عامل قرار می‌دهند. نظیر یک چاقو که در دست گرفتن آن، اقتضایی از تغییرات درونی صاحبش را به همراه ندارد.

اما ابزارهای فعال، ابزارهایی هستند که نسبت به درونیات صاحب خود بی‌تفاوت نبوده و ازنظر ارزشی به آن رنگ متناسب با خود را تزریق می‌کنند. نظیر آنکه برخی معتقدند «سینما» یک ارزش منفی با خود به همراه داشته و از آنجا که سینما، ارتباط مستقیمی با نگرش و مبانی نظام فکری-فلسفی غرب، ازجمله مدرنیته، اومانیسم، شکاکیت، ضدیت با مذهب و ... دارد، بهره‌مندی از آن تأثیرات مقتضی خود را بر عامل و به‌کاربرنده خواهد گذاشت. (7)

صرف‌نظر از درستی یا نادرستی آنچه در خصوص سینما بیان شد، درباره دین باید گفت که دین، در حقیقت، ابزاری فعّال است که علاوه بر قدرت بخشی، نسبت به درونیات افراد نیز بی‌تفاوت نبوده و آثار مقتضی و مثبت خود را به‌جای خواهد گذاشت.

این همان بحثی است که در علومی همچون «روانشناسی دین»، مورد توجه دانشمندان قرارگرفته و تحت عناوینی نظیر «تأثیر دین در منش آدمی»(8) مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

برخی از کارکردهای مطرح شده در این باب عبارت است از:

تأثیر دین در تعهد آفرینی و ایجاد احساس مسئولیت، انقلاب درونى در برابر خودخواهى‌ها و طغیانگری‌های نفس، (9) کاهش بزهکارى و جرم و جنایت، (10) پایبندی به خانواده، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق، (11) پشتوانه اخلاق و استوار ساختن میثاق‌ها و پیمان‌ها، (12) ایجاد همبستگى و انسجام اجتماعى، (13) پوشاندن بدی‌ها و تصفیه کدورت‌ها (14) و...

در واقع از نگاه کارکردی، چه در ساحت کارکردهای اجتماعی و چه فردی، دین، تأثیرات مثبت فراوانی برنهاد و عمیق‌ترین لایه‌های وجود آدمی داشته و بامعنا بخشیدن به زندگی به روشن ساختن ابعاد تاریک مانده وجود انسان مدد می‌رساند: «دین الهی انسان را به انجام بهترین‌ها راهنمایی و دعوت کرده و نسبت به همه کژی‌ها و زشتی‌ها هشدار داده و از آن‌ها منع می‌کند و تاریخ زندگی پیشوایان دینی، همچون پیامبران و امامان نیز زیباترین تجربه‌های اخلاقی و رفتاری را در میان بشریت به نمایش گذاشته است». (15)

درنتیجه، ماهیت دین، ماهیت بالابرنده است و اقتضای تعالی و رشد دارد اما نه به شکل مکانیکی به‌گونه‌ای که شخص را برخلاف میل باطنی‌اش به رستگاری و سعادت می‌رساند؛ بلکه سخن از اقتضای بالابرندگی در دین است که تحقق آن، بستگی به انتخاب آدمی دارد؛ شبیه به نسخه پزشک که اقتضای درمان دارد اما اینکه این هدف محقق شود، بستگی به انتخاب آدمی دارد که این نسخه را به‌درستی اجرا کند یا اینکه آن را بر اساس امیال و افکار خود تغییر دهد و به شکل ناقص و نادرست آن را اجرا کند.

بنابراین، با توجه به تأثیرات مثبت و اقتضای فعالانه دین، دیگر نمی‌توان گفت که دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند، بلکه باید گفت که دین اقتضای آن را دارد که انسان بد را به انسان خوب و انسان خوب را به انسان خوب‌تر تبدیل کند و این خوب و خوب‌تر شدن بستگی به انتخاب آدمی دارد؛ و اگر کسی از دین سوءاستفاده کند و با تظاهر به دین، از امیال و افکار شیطانی خود پیروی کند، قطعاً خوب و خوب‌تر نمی‌شود، بلکه در گمراهی فرو می‌رود و بد و بدتر می‌شود. بد ماندن یا بدتر شدنش، نه به خاطر دین بلکه به خاطر بی‌توجهی او به حقیقت دین و تظاهر به دین‌داری است.

نکته چهارم:

باور به دین همانند هر باور دیگری، ممکن است دچار بدفهمی‌ها و سوءقصدها گشته و چه‌بسا مبادی و مبانی معرفتی و غیرمعرفتی در ارزیابی انسان از دین، آن را به انحراف و باوری غلط سوق دهد.
عواملی چون خودپرستی به‌جای حق‌پرستی، فرورفتن در انحرافات اخلاقی، فهم نادرست از مبادی مسئله، غرور علمی بیجا، پیروی از جوّ حاکم بر فضای فکری و فرهنگی جامعه و ... همگی از مواردی است که انسان را دربند خود اسیر کرده و مانع از فهم عمیق و دقیقِ دین خواهد شد.

درنتیجه، مسئله مورد بحث از این نظر نیز قابل‌بررسی است که «فهم درست از دین به سمت اهداف دین راهبری می‌کند و فهم ناقص و نادرست، چه‌بسا در جهت مخالف آن قرار گیرد؛ و رفتارهای نادرستی که به نام دین انجام‌شده و یا به‌حساب دین گذاشته می‌شود نه ناشی از دین که برآمده از نادانی و کج‌فهمی بوده و اساساً در منطق دین مردود و مطرود است. درنتیجه، اگر بخواهیم کارکرد دین را بسنجیم نباید جهالت‌ها، هواهای نفسانی و فریبکاری‌های دین شعارانه و به تعبیری نادینی را به‌جای دین و تدین بنشانیم». (16)

نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که اولاً، دین معنای گسترده‌ای داشته و باید روشن شود که منظور از دین کدام دین است.

دوم اینکه، هر قدرتی، برای صاحب خود می‌تواند نتیجه‌ای نیکو یا بد را به بار بیاورد؛ مانند اسلحه که در دست انسان بد، موجبات جنایت و در دست انسان خوب، موجبات عدالت را فراهم می‌آورد.

سوم اینکه، ابزارها گاهی خنثی و گاهی فعال بوده و بر درونیات عامل خود اثرگذارند. دین نیز این‌گونه بوده و اقتضای بهبود اوضاع دین باوران را دارد، هرچند بر سر هر اقتضایی، مانعی نیز وجود دارد. درنتیجه، دین، اقتضای آن را دارد که بد را خوب و خوب را بهتر کند.

چهارم اینکه، نباید سوء فهم ها، سوءقصدها و انحرافاتی که به نام دین صورت می‌گیرد را «دین» نامید. چراکه تلقی نادرست از هر امر مطلوبی، خارج از حقیقت آن بوده و در غیر این صورت، دیگر نمی‌توان آن را چیزی مطلوب دانست!

کلمات کلیدی:

دین، فایده دین، فلسفه دین، ضرورت دین، آثار دین.

پی‌نوشت‌ها:
1. ملکیان، مصطفی، ایمان و تعقل، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۷ ش، ص ۱۳۴.

2. قدردان قرا ملکی، محمدحسن، دین و نبوت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1394 ش، چ 5، ص 138.

3. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، 1383، چ 13، ص 5.

4. سوره نمل، آیه 34: ﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ﴾.

5. مولانا، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

6. سوره بقره، آیه 26: ﴿ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾.
7. شریف‌زاده، رامین، هالیوود و فرهنگ‌سازان شیطانی، کتاب نقد، پاییز،1383 ش، شماره 32، ص 293-302.

8.  ملکیان، مصطفی، تأثیر دین در منش آدمی، علامه، 1381 ش، شماره 3، ص 107 -117.

9. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، تهران، صدرا، 1394 ش، چ ۶، ج ۴، ص ۱۳۲-۱۴۱.

10. Gartner, J. Larson, D.B. Allen, G. (1991) Religious commitments and mental Health: A Review of the Empirical Literature, Journal of Psychology and Theology, 19, 6-26.

11. Glenn N.D. Weaver. C.N. Multivariate, Multisurvey Study of Marital Happiness; Journal of Marriage and Family, 1987, ۴۰, ۲۶۹-۲۸۲؛ Sporawski, M. j. Houghson M.J. Prescriptions for Happy Marriage Adjustment and Satisfaction of Couples Married 50 or more years; Family coordinator, 1987 ۲۷ ۳۲۱-۳۲۷.

12. مطهری، وحی و نبوت: مقدمه‌ای برجهان‌ بینی اسلامی، تهران، نشر صدرا، 1394 ش، ص ۲7.

13. ملکم، همیلتون، جامعه‌شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، نشر ثالث، 1389 ش، ص ۱۷۹.

14. مطهرى، یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۴، ص ۱۵۷.

15. شاکرین، حمیدرضا، آیا دین فقط «آن‌چنان» را «آن‌چنان‌تر»

می‌کند؟ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تاریخ درج مطلب:

10 فروردین 1400 ش، تاریخ بازدید: 15 اردیبهشت 1402 ش، لینک: https://iict.ac.ir/2021/04/anchenan/#_ftn1
16. همان.

 

اسلام آخرین و کامل‌ترین دین الهی و قرآن کریم نیز کامل‌ترین و آخرین کتاب آسمانی است که برای بشریت آمده و این جهانی و عمومی هستند.

پرسش:

اخیراً در فضای مجازی مطلبی نشر شده که جناب دکتر قمشه‌ای قرآنی ترجمه کرده و گفته ما باید زردشتی می‌ماندیم و رسالت پیامبر اسلام مختص عربستان بوده، در زیر عین مطلب و پاسخ این‌جانب برای اطلاع همگان و اهل خرد و اندیشه و آنان که جویندگان حق و حقیقت‌اند می‌آورم: *افشاء یک راز بزرگ توسط دکتر قمشه‌ای* یک نفر خدمتی به ایران و ملت ایران کرد، آن شخص دکتر قمشه‌ای بود که قرآن فارسی را چاپ کرد، ولی متأسفانه چون حقیقت را روشن کرد، رژیم چاپ مجدد را ممنوع کرد، چون دیدند که باید بروند سراغ الاغ سواری‌شان و دیگر دکانی ندارند چرا؟ مگر هر آنچه در کتاب قرآن بوده نگفته؟ حقیقت تلخ است؟ بخوانید و بدانید این گوشه‌ای از هزاران است، یعنی مشت نمونه خروار! بدانید که هزار و چهارصد و پنجاه سال کلاه بر سرمان گذاشته‌اند، *فقط بدانید که محمد پیامبرِ ایران و دیگر کشورهای جهان نیست، بلکه فقط و فقط مال عربستان است* ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺁﻥ را ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ خدا ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﻤﺪﺑﻦﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ رسول‌الله ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ بر اساس گفته‌ی ﺍﻟﻠﻪ ما ایرانی‌ها باید زرتشتی بمانیم و دیگر کشورها به‌جز عربستان به آیین خود، یهود و عیسی و... باقی بمانند. ﺍﯾﻦ گفته‌ی آشکار ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ تردیدی ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﻪ: *ایرانی‌ها ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ*. ﺩﺭ زیر آیه‌های ﻗﺮﺁﻥ با آدرس ﺑﺮﺍی شما آورده شده تا باور کنید: *سوره‌ی ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ، ﺁﯾﻪ 4* ﴿ ﻭَﻣَﺎ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﻣِﻦ ﺭَّﺳُﻮﻝٍ ﺇِﻟَّﺎ ﺑِﻠِﺴَﺎﻥِ ﻗَﻮْﻣِﻪِ ﻟِﻴُﺒَﻴِّﻦَ ﻟَﻬُﻢْ ۖ ﻓَﻴُﻀِﻞُّ ﺍﻟﻠَّـﻪُ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ﻭَﻳَﻬْﺪِﻱ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ۚ ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟْﻌَﺰِﻳﺰُ ﺍﻟْﺤَﻜِﻴﻢ ﴾؛ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﻗﻮﻣﯽ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ ﺑه غیر ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ خودشان ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ.* ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ پارسی زبانان ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﺎﺭﺳﯽﺯﺑﺎﻥ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ. *سوره‌ی ﺍﻟﻨﺤﻞ، ﺁﯾﻪ 36*:﴿ ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﺑَﻌَﺜْﻨَﺎ ﻓِﻲ ﻛُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻟًﺎ ﺃَﻥِ ﺍﻋْﺒُﺪُﻭﺍ ﺍﻟﻠَّـﻪَ ﻭَﺍﺟْﺘَﻨِﺒُﻮﺍ ﺍﻟﻄَّﺎﻏُﻮﺕَ﴾؛ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ جامعه‌ای ﺭﺳﻮﻟﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ که می‌گفت: ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﺘﺶ هرگونه ﺑﺘﯽ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﮐﻨﻴﺪ!* ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﯾﮑﺘﺎﭘﺮﺳﺘﯽ ﺭﺍ هماهنگ ﺑﺎ ﺧﻮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺁﻭﺭﺩ. سوره‌ی ﯾﻮﻧس، ﺁﯾﻪ 47* ﴿ ﻭَﻟِﻜُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻝٌ ۖ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﺟَﺎﺀَ ﺭَﺳُﻮﻟُﻬُﻢْ ﻗُﻀِﻲَ ﺑَﻴْﻨَﻬُﻢ ﺑِﺎﻟْﻘِﺴْﻂِ ﻭَﻫُﻢْ ﻟَﺎ ﻳُﻈْﻠَﻤُﻮﻥَ ...﴾؛ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺍُﻣﺘﯽ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺁﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺣﺠﺖ ﮐﻨﺪ، ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﻋﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ هیچ‌کس ﺳﺘﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺪ.* ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍن، ﺯﺭﺗﺸﺖ بود. # *سوره‌ی ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺀ، آیه‌های 195، 198، 199﴿ ﺑِﻠِﺴَﺎﻥٍ ﻋَﺮَﺑِﻲٍّ ﻣُّﺒِﻴﻦٍ، ﻭَﻟَﻮْ ﻧَﺰَّﻟْﻨَﺎﻩُ ﻋَﻠَﻰٰ ﺑَﻌْﺾِ ﺍﻟْﺄَﻋْﺠَﻤِﻴﻦَ، ﻓَﻘَﺮَﺃَﻩُ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢ ﻣَّﺎ ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﺑِﻪِ ﻣُﺆْﻣِﻨِﻴن ﴾؛ 195، ﻭ ﺁﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺁﻣﺪ 198، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ نمی‌دانند ﻧﺎﺯﻝ می‌کردیم، 199، ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ. *یک‌بار ﺩﯾﮕﺮ آشکارا می‌گوید؛ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﯼ عرب‌زبان‌ها ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﺎﺭﺳﯽزبان ها. سوره‌ی ﺳﺠﺪﻩ، ﺁﯾﻪ 3*﴿ ﺃَﻡْ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﺍﻓْﺘَﺮَﺍﻩُ ۚ ﺑَﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻖُّ ﻣِﻦ ﺭَّﺑِّﻚَ ﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﻗَﻮْﻣًﺎ ﻣَّﺎ ﺃَﺗَﺎﻫُﻢ ﻣِّﻦ ﻧَّﺬِﻳﺮٍ ﻣِّﻦ ﻗَﺒْﻠِﻚَ ﻟَﻌَﻠَّﻬُﻢْ ﻳَﻬْﺘَﺪُﻭﻥَ ﴾ *ﺍﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ «ﻗﻮﻡ ﺗﻮ» ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ، ﭼﻮﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ آن‌ها ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳاﻟﺖ ﮐﻨﯽ، ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﻮﻧﺪ.* ﻣﺎ *ﺯﺭﺗﺸﺖ* ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺒﻮﻝ *ﺍﻟﻠﻪ* ﻭ *ﻣﺤﻤﺪ* صلی‌الله علیه و آله ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﯿﭻ ﻟﺰﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ کشتارها ﻭ ﻏﺎﺭﺕ ﻭ ﺑﺮﺩه گیری ﺭﺍ انجام دهند و ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ این داستان ادامه دارد. # *سوره‌ی ﺍﻧﻌﺎﻡ، ﺁﯾﻪ 92* ﴿ ﻭَﻫَـٰﺬَﺍ ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﺃَﻧﺰَﻟْﻨَﺎﻩُ ﻣُﺒَﺎﺭَﻙٌ ﻣُّﺼَﺪِّﻕُ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺑَﻴْﻦَ ﻳَﺪَﻳْﻪِ ﻭَﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﺃُﻡَّ ﺍﻟْﻘُﺮَﻯٰ ﻭَﻣَﻦْ ﺣَﻮْﻟَﻬَﺎ ۚ ﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﺎﻟْﺂﺧِﺮَﺓِ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﻪِ ۖ ﻭَﻫُﻢْ ﻋَﻠَﻰٰ ﺻَﻠَﺎﺗِﻬِﻢْ ﻳُﺤَﺎﻓِﻈُﻮﻥَ ﴾؛ ﺍﻳﻦ ﻧﯿﺰ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽِ ﻣﺒﺎﺭﻛﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ و تصدیق‌کننده‌ی ﻛﺘﺐ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ مهم‌ترین ۱۱۱ ﺟﺎﻣﻌﻪی ﻣﮑﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺁﻥ ام القرا ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﻫﯽ؛ آنان که ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ایمان‌دارند ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻳﻤﺎﻥ می‌آورند ﻭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎی ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ باخدا ﺭﺍ بجا می‌آورند.* ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺛﺎﺑﺖ می‌کند ﮐﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﻥ فرستاده‌شده، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ عرب‌زبان می‌دانند ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ، ﭼﻮﻥ آن‌ها ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ می‌کنند ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺣﻮﺍﻟﯽ آن. سوره‌ی ﻓﺼﻠﺖ، ﺁﯾﻪ 3: ﴿ ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﻓُﺼِّﻠَﺖْ ﺁﻳَﺎﺗُﻪُ ﻗُﺮْﺁﻧًﺎ ﻋَﺮَﺑِﻴًّﺎ ﻟِّﻘَﻮْﻡٍ ﻳَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ﴾؛ *ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺁﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ می‌دانند.* یک‌بار ﺩﯾﮕﺮ *ﻗﺮﺁﻥِ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ عرب‌زبان است* *ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ؟

پاسخ:
حق و حقیقت، میدانی است که شبهه افکنان، میانه خوبی با آن ندارند زیرا نان آن‌ها در فریب و وارونه جلوه دادن حق است و برای این هدف به‌دروغ و کذب روی می‌آورند تا بتوانند با غبارآلود کردن فضا، به هدف خود یعنی فریب ذهن‌ها و ایجاد شک و تردید در دل‌های لرزان، نائل شوند. این شبهه‌ای که در سؤال مطرح‌شده که قرآن مخصوص اعراب است نه فارس‌ها، از شبهات بسیار قدیمی است و پاسخ‌های علمی و متعددی هم بدان داده شده است، ولی شبهه افکنان امروزه آن را با موضوع ترجمه قرآن مرحوم الهی قمشه‌ای پیوند زده و از یک موضوع کاملاً فنی و تخصصی، سوءاستفاده کرده و ادعای نادرست دروغ خود را بازنشر کرده‌اند؛ در ادامه و بامطالعه مطالبی که در پی می‌آید، بی‌اساس بودن و دروغ بودن این ادعا، آشکار می‌شود.

ـ ترجمه قرآن؛ یک علم، یک فن و یک تخصص

«ترجمه» به‌طور کلی و ترجمه قرآن کریم به‌طور خاص، یک فن و یک علم و تخصص است و مانند هر علم و تخصصی، در فضا و محیط خاص خودش باید گفتگو شود و متخصصان و اهل‌فن می‌توانند در این زمینه نظر دهند.

مرحوم الهی قمشه‌ای یکی از این متخصصان و پایه‌گذار و آغازگر ترجمه آزاد از قرآن کریم به فارسی است. در سالیان بعد از ترجمه قرآن توسط ایشان، ترجمه‌های دیگری به زبان فارسی از قرآن کریم نشر داده‌شده و مترجمان به‌تدریج به دنبال رفع نواقص ترجمه و ارائه ترجمه‌ای با کمترین اشتباه بوده‌اند؛ این را گفتم تا روشن شود برخی خطاهای ادبی و فنی در ترجمه‌های اولیه، کاملاً طبیعی و منطقی است و با پیشرفت در این علم است که می‌تواند ترجمه‌هایی با خطای کمتر را انتظار داشت.

از طرفی هر ترجمه‌ای به‌ویژه ترجمه‌های قرآن کریم (که با رعایت اسلوب، ضوابط و قوانین خاصی انجام می‌شود) با توجه به اقسام و انواع ترجمه و نیز مراتب علمی و گرایش‌های مترجم، می‌تواند مزایا و ایراداتی داشته باشد لذا چنین نیست که بتوان یک ترجمه را کاملاً درست و بدون هیچ خطایی دانست و یا ترجمه دیگر را به‌طورکلی نامعتبر شمرد.

ـ ممنوع نبودن چاپ و نشر ترجمه الهی قمشه‌ای

ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نیز مانند سایر ترجمه‌ها، بر اساس نظر متخصصان و اهل‌فن، امتیازها و ایراداتی دارد و از این لحاظ که اولین ترجمه آزاد فارسی قرآن بوده، طبیعی است برخی ایرادات فنی و ادبی بیشتری داشته باشد؛ اما هیچ‌کدام از این‌ها مانع چاپ و نشر این ترجمه نشده و نشر آن همچنان بلامانع است و ادامه دارد. در سال 1394 شمسی گفتگوهایی درباره میزان خطاهای ادبی و فنی این ترجمه شد و برخی سایت‌ها نیز خبر ممنوعیت چاپ آن را نشر دادند، ولی هیچ‌گاه از طرف وزارت ارشاد، این شایعات تأیید نشد و بلکه به‌طور رسمی اعلام شد که ممنوعیتی ندارد. در این زمینه می‌توانید از طریق اینترنت اخبار مربوطه را جستجو فرمایید تا موضوع برایتان روشن شود.

ـ ماهی از آب گل‌آلود و نسبتی دروغ به ترجمه الهی قمشه‌ای

آیا شبهه افکنان نمی‌دانند مرحوم الهی قمشه‌ای در سال 1352 شمسی رحلت کرده؟! یعنی حداقل از آن زمان تاکنون ترجمه قرآن ایشان به‌دفعات بسیار چاپ و منتشرشده است، چطور الآن یک‌مرتبه معلوم شده ایشان در ترجمه آیات، قرآن را مخصوص عرب و زرتشت را متعلق به ایرانیان دانسته؟! از کجای ترجمه قرآن این ادعا را آورده‌اند که ما هر چه می‌گردیم نمی‌یابیم! از کدام ترجمه سخن می‌گویند؟! به نظر می‌رسد آن گفتگوهای علمی و تخصصی درباره برخی ایرادات این ترجمه (در سال 1394 شمسی) را بهانه و دست‌آویزی قرار داده تا سخن باطل و نادرست خود را در قالب سخن حق، جلوه داده و با ایجاد شبهه و تردید، به نیرنگ و فریب که هدف اصلی آن‌هاست برسند تا شاید در توهم و خیال خام خود، ضربه‌ای به اسلام و قرآن زده باشند؛ مصداقی برای این آیه شریفه که می‌فرماید: ﴿ یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ‏ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ﴾؛ آن‌ها می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولى خدا جز این نمی‌خواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند. (1)
نکته
1. عبارت «پس قرآن برای عرب‌زبان‌هاست نه فارسی‌زبان‌ها...» که  در ادامه ترجمه هر آیه نتیجه‌گیری شده، همه از خود شبهه افکن است و هیچ‌کدام اصلاً در ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نیست.

2. راستی شبهه افکنان ادعا کرده‌اند مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای، معتقد بوده که اسلام و قرآن مختص اعراب است و ایرانیان دین جداگانه‌ای دارند! آیا فکر کرده‌اید اگر این ادعا درست است. پس چرا خود مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای، دین اسلام را به‌عنوان دین خاتم و دین کامل، پذیرفته‌اند؟! حتی قرآن و مفاتیح و صحیفه سجادیه و... را ترجمه کرده‌اند و خودشان نیز در لباس روحانیت و شخصیت دینی و مذهبی بوده‌اند! شبهه افکنان چگونه به این شواهد آشکار توجه نکرده و فقط در فکر دروغ‌پراکنی خود بوده‌اند؟!

شبهه منطقه‌ای بودن قرآن و ابطال آن

1- پاسخ نقضی؛ آیات متعدد برجهانی بودن قرآن

برخلاف ادعای شبهه افکنان و نژادپرستان، آیات مختلف قرآن گواه این است که اسلام یک آیین جهانى و برای تمام مردم دنیاست؛ به‌عنوان نمونه:
آیه 19 سوره انعام: ﴿ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ﴾؛ هدف من این است که همه شما و کسانى را که سخنم به آن‌ها می‌رسد با قرآن انذار کنم.

آیه 90 سوره انعام: ﴿ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرى‏ لِلْعالَمِینَ﴾؛ این قرآن وسیله تذکر جهانیان است.

آیه 158 سوره اعراف: ﴿ قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً ﴾؛ بگو اى مردم! من رسول خدا به‌سوی همه شما هستم.

آیات 86 و 87 سوره ص ﴿ قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ* إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾؛ [اى پیامبر!] بگو: من براى دعوت نبوّت هیچ پاداشى از شما نمی‌طلبم و من از متکلّفین نیستم! [سخنانم روشن و همراه با دلیل است!] این [قرآن] تذکرى براى همه جهانیان است.
آیه اول سوره فرقان: ﴿ تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً﴾؛ جاوید و پربرکت است خداوندى که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا همه جهانیان را انذار کند.

امثال این آیات که در قرآن فراوان است.

2 ـ پاسخ کلی؛ دعوت پیامبر مرحله‌ای ولی جهانی

«علامه طباطبایی» می‌گوید:

دعوت آن جناب هرچند جهانى بوده ولیکن مرحله‌به‌مرحله صورت مى‏گرفته، اولین دعوتى که کرد دعوت مردم در مراسم حج بود که با انکار شدید مشرکین مواجه شد. آنگاه از آن به بعد مدتى به‌طور سرى و پنهانى دعوت کرد. در مرحله سوم مأمور شد عشیره و نزدیکان خود را دعوت کند، هم چنان‌که آیه شریفه‏ ﴿ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ﴾؛ (2) بدان اشاره دارد. در مرحله چهارم مأمور شد همه قومش را دعوت کند، هم چنان‌که آیه‏ ﴿ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ﴾؛ (3) به آن اشاره دارد؛ و در مرحله پنجم، مأمور شد به دعوت عموم مردم که آیه‏ ﴿ قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾؛ (4) و نیز آیه‏ ﴿ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾؛ (5) به آن اشاره‏ دارند. (6)

علاوه بر این، این معنا از مسلمات تاریخ است که یکى از گروندگان به آن جناب «سلمان فارسى» است که ایرانى بوده، یکى دیگر «بلال» بوده که اهل حبشه بوده است و یکى «صهیب» بوده که اهل روم آن روز بوده؛ و نیز این هم مسلم است که آن جناب یهودیان را هم دعوت مى‏کرده و وقایعى که بین آن جناب و یهودیان اتفاق افتاده معروف است؛ و نیز این مسلم است که آن جناب به پادشاهان ایران، مصر، حبشه و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت کرده؛ همه این شواهد دلالت دارد بر اینکه دعوت آن جناب جهانى و عمومى بوده است. (7)

بنابراین؛ اگرچه پیامبر صلی‌الله علیه و آله برای هدایت همه مردم مبعوث شده، ولی دعوت او از یک جمع و جامعه کوچک و محدود شروع و به‌تدریج به جوامع بزرگ‌تر گسترش می‌یابد تا سراسر جهان را در بربگیرد. افزون بر این، گسترش دعوت پیامبر از طریق اسباب و وسائل عادی بوده، لذا کاملاً منطقی و طبیعی است که نیاز باشد تا شروع دعوت پیامبر به زبان مردمی باشد که در بین آن‌ها مبعوث شده، زیرا پیامبر که عمر ابدی و همیشگی ندارد بلکه عمر دنیوی او محدود است و روزی از این دنیا می‌رود و قرار است ابتدا این گروه و این مردم با رسالت آن حضرت آشنا شده سپس آن را به دیگر اقوام جهان انتقال دهند.

3- پاسخ تفصیلی؛ مخالفان و برداشت نادرست از آیات

ازآنجا شبهه افکنان با ترجمه و تفسیر نادرست از آیات قرآن، به دنبال القای شبهه خود (قرآن مخصوص اعراب) هستند؛ نیاز است برای روشن شدن حقیقت، آیات اشاره‌شده موردبررسی قرار گیرند.

آیه اول:

﴿ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ‏ قَوْمِه‏﴾؛ ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم؛ تا (حقایق را) براى آن‌ها آشکار سازد. (8)

مراد از «لسان قوم» در این آیه، تنها لغت و زبانِ مردم نیست، زیرا گاهى ممکن است گوینده‌ای با زبان مردم سخن بگوید ولى مردم حرف او را درست نفهمند، بلکه مراد آسان و قابل‌فهم گفتن است، به‌گونه‌ای که مردم پیام الهى را بفهمند. (9)

تعبیر «لسان قوم» اشاره دارد که هر پیامبرى، در درجه‏ اول، با همان ملتى که به‌سوی آن‌ها فرستاده‌شده است، سخن می‌گوید؛ و اگر زبان آن‌ها را نداند و محتاج مترجم باشد، تأثیر و نفوذ سخن او و پذیرش مردم کم‌تر می‌شود؛ پس لازم است که هر پیامبر به لغت و زبان ملت خویش سخن بگوید. (10)

آیه دوم و سوم:

﴿ وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً ﴾؛ ما در هر امتى رسولى برانگیختیم (11) و نیز آیه ﴿ وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ‏﴾؛ براى هر امّتى، رسولى است. ‏(12)

کلمه‏«أُمَّهٍ» از ریشه‏ «ام» به معناى چیزى است که دیگرى را به خود ضمیمه می‌کند و آن را قصد می‌کند و به هر جماعتى که داراى نوعى وحدت و اشتراک باشند، امّت گفته می‌شود. امت هر پیامبری هم شامل همه‌کسانی که آن پیامبر برای رساندن پیام الهی به آن‌ها مبعوث شده می‌شود، چه به او ایمان آورند یا کافر شوند. (13) «امّت» هر جماعتى است که یک‌چیز مثل دین یا زبان و یا مکان آن‌ها را جمع کند، اختیاری باشد یا اجباری. (14) کلمه‏«أُمَّهٍ» از ریشه‏ «ام» به معنای قصد است؛ و امت به جماعت و گروهی گفته می‌شود که قصد مشترک و نظر مشترک دارند. (15)

بنابراین، امت به معنای گروه و نژاد خاص نیست تا بخواهیم همگانی بودن آیین الهی را به بهانه تعصب و نژادپرستی، انکار کرده و آن را به یک نژاد و یک منطقه محدود کنیم.

از طرفی در ادیان الهی گرچه همه پیامبران و همه آیین‌های الهی،  رعایت احترامشان واجب و لازم است، ولی با آمدن دین جدید که  دین و آیینی کامل‌تر از قبلی است، دین قبلی منسوخ می‌شود و از اعتبار و حجیت می‌افتد و همه بایستی به دین و آیین جدید ایمان بیاورند؛ با آمدن دین اسلام که آخرین و کامل‌ترین ادیان الهی است، همه ادیان گذشته منسوخ‌شده و اعتبار آن‌ها تمام‌شده است.

آیه چهارم:

﴿ وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ﴾؛ هرگاه ما آن را بر بعضى از عجم [غیر عرب‏] ها نازل مى‏کردیم و او آن را بر ایشان می‌خواند، به آن ایمان نمی‌آورند. (16)

این آیه به تعصب و نژادپرستی شدید مشرکان عرب اشاره دارد یعنی مشرکان عرب اگر پیامبری غیرعربی می‌داشتند به او ایمان نمی‌آوردند.

«نژادپرستى و تعصب‌های قومى آن‌ها به‌قدری شدید است که اگر قرآن بر فردى غیر عرب نازل می‌شد، امواج تعصب‌ها مانع از پذیرش آن می‌گردید، تازه حالا که بر مردى از خانواده اصیل عربى و بابیانی رسا و گویا نازل‌شده و در کتب آسمانى پیشین نیز بشارت آن آمده و علماى بنی‌اسرائیل نیز به آن گواهى داده‌اند، بسیارى از آن‌ها ایمان نمی‌آورند، چه رسد اگر پیامبرشان اصلاً چنین شرایطی را نداشت». (17)

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: ارزش و فضیلت غیر عرب این است که آنان به‌سوی قرآنى که به زبان عربى است گرایش پیدا کردند، ولى اگر قرآن به زبان غیرعربی بود، بعضى عرب‌ها ایمان نمی‌آوردند. (18)

نکته:

 اگر غیر عرب‌ها هم بخواهند به بهانه اینکه قرآن عربی است ایمان نیاورند، فرقی با مشرکان متعصب و نژادپرست عرب نخواهند داشت.
آیه پنجم:

﴿ أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُون‏﴾؛ ولى آنان مى‏گویند: «(محمد) آن را به‌دروغ به خدا بسته است»، امّا این سخن حقّى است از سوى پروردگارت تا گروهى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کننده‌ای براى آنان نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند!(19)

طبق عقیده مستدل، هرگز زمین از حجت الهى خالى نمی‌ماند و در هر عصر و زمان پیامبر یا وصى پیامبرى براى اتمام‌حجت در میان انسان‌ها وجود داشته و دارد؛ لذا منظور از قومی که پیش از رسول اکرم انذار دهنده‌ای نداشتند، اعراب نیستند؛ چراکه آن‌ها نیز مانند سایر اقوام پیامبرانی داشته‌اند (مانند خالد بن سنان عبسى و حنظله که دو تن از پیامبران عرب بودند)، بلکه به نظر می‌رسد که منظور در اینجا از نذیر، پیامبر بزرگى باشد که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطى وسیع و گسترده آن‌هم سال‌ها پس از حضرت عیسی علیه‌السلام آشکار سازد و می‌دانیم چنین انذار کننده‌ای برای مردم آن زمان، خصوصاً مردم شبه‌جزیره عربستان، قیام نکرده بود. (20)

آیه ششم:

﴿ وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها... ﴾؛ و این کتابى است که ما آن را نازل کردیم؛ کتابى است پربرکت که آنچه را پیش از آن آمده، تصدیق می‌کند؛ (آن را فرستادیم تا مردم را به پاداش‌های الهى، بشارت‌ده‌ی) و تا (اهل) أمّ القرى [مکّه‏] و کسانى را که گرد آن هستند، بترسانى‏. (21)

مکه، «أُمَّ الْقُرى‏» یعنى مادر شهرهاست؛ پس لازم است که تغذیه‏ علمى، روحى و امیدبخشى جهان اسلام ازآنجا تأمین شود و نقش مادر جهان اسلام را داشته باشد. شاید تعبیر هشدار به مردم مکه براى آن باشد که تبلیغ و دعوت پیامبر صلی‌الله علیه و آله مراحلى دارد: از دعوت خویشاوندان شروع می‌شود و بعد به مردم شهر و منطقه و سپس به همه‏ مردم جهان می‌رسد. (22)

این آیه دلالت دارد بر اینکه خداى تعالى عنایت خاصى به مکه دارد، چون مکه معظمه حرم خداوند است و دعوت اسلامى ازآنجا شروع‌شده و به سایر نواحى عالم منتشر گردیده است. (23)

اگر به مکه «ام‌القری» می‌گویند به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکی‌های روى زمین است و بنا براین ﴿ و من حولها ﴾ (کسانى که پیرامون آن هستند) تمام مردم روى زمین را شامل می‌شود.(24)
آیه هفتم:

﴿ کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُون‏ ﴾؛ کتابى که آیاتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو کرده، در حالى که فصیح و گویاست براى جمعیتی که آگاه‌اند. (25)

بر فرضی که مخاطب قرآن فقط عرب بوده باشد، خود عرب مشاهده می‌کند که قرآن عربی است، لذا چه نیازی وجود دارد که به عرب گفته شود که «قرآن عربی است»؟! مگر اینکه مراد و منظور از لفظ «عَرَبِیًّا» فصاحت و قابل‌فهم بودن برای «اهل فهم» باشد؛ بنابراین منظور ازجمله ﴿ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴾؛ این است که تنها «اهل علم و تقوا» از آن بهره‌مند می‌شوند و منظور این نیست که تنها افرادی که عربی می‌دانند از آن بهره‌مند می‌شوند.

در اینجا ذکر چند نکته لازم است:

اولاً: نازل شدن کلام وحی به یک‌زبان (عربی)، دلیل بر اختصاص آن به کسانی که با آن زبان صحبت می‌کنند نیست؛ چنان‌که یک کتاب علمی اگر به زبان خاصی نوشته شود نباید دیگران خود را از فراگرفتن آن محروم کنند. البته قرآن کریم به هر زبانی غیر از عربی هم بود، باز همین‌گونه بود، زیرا ما یک‌زبان جهانى که همه مردم دنیا آن را بفهمند نداریم، ولى این مانع از آن نخواهد شد که سایر مردم جهان از ترجمه‌های آن بهره گیرند.

ثانیاً: اگر قرآن به زبان عربی نازل‌شده است به خاطر ادله‌ای غیر از بحث اختصاص آن به اَعراب است؛ به‌عنوان مثال زبان عربى به شهادت آن‌ها که اهل مطالعه در زبان‌های مختلف جهانند آن‌چنان زبان وسیعى است که می‌تواند ترجمان دقیقی برای لسان وحى باشد و مفاهیم و ریزه‌کاری‌های سخنان خدا را بازگو کند. علاوه بر این مسلم است که اسلام از جزیره عربستان و از یک کانون تاریکى و ظلمت و توحش و بربریت طلوع کرد و در درجه اول می‌بایست مردم آن سامان را گرد خود جمع کند، آن‌چنان گویا و روشن باشد که آن افراد بی‌سواد و دور از علم و دانش را تعلیم دهد و در پرتو تعلیمش دگرگون سازد و یک هسته اصلى براى نفوذ این آئین در سایر مناطق جهان به وجود آورد.

ثالثاً: تعبیر به «عربى بودن» که در ده مورد از قرآن تکرار شده پاسخى است به آن‌ها که پیامبر را متهم می‌کردند که او این آیات را از یک فرد عجمى یاد گرفته و محتواى قرآن یک فکر وارداتى است و از نهاد وحى نجوشیده است. (26)

نتیجه
1. چنین شبهات نخ نمایی از قدیم مطرح بوده و پاسخ‌های علمی و متقن زیادی به آن داده‌شده است.

2. مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای که خود مسلمان و شیعه و مترجم قرآن و کتب ادعیه هستند، چگونه این اتهام به ایشان می‌چسبد که شبهه افکنان ادعا کرده‌اند ایشان قرآن را مخصوص اعراب و منطقه عربستان دانسته و ایرانیان دین مستقلی دارند؟!

3. ترجمه یک علم و یک تخصص است و اهل‌فن ترجمه‌های مختلف قرآن را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند که همه این‌ها در مجامع علمی و پژوهشی کاملاً منطقی و مرسوم است.

4. برخلاف شایعات، چاپ و انتشار ترجمه قرآن مرحوم الهی قمشه‌ای ممنوعیتی نداشته و ندارد.

5. عربی بودن به معنای نژاد عرب نیست، بلکه فصیح، شیوا، گویا و رسا بودن قرآن منظور است.

6. عرب بودن پیامبر و زبان عربی قرآن، متناسب با زبان مخاطبان اولیه است و این کاملاً طبیعی و منطقی است که ابتدا بایستی مخاطبان، قرآن را بفهمند تا بتوانند آن را به سایر مناطق، گسترش و انتقال دهند.

7. عربی بودن قرآن محدودیت نیست، زیرا قرآن به هر زبانی بود، این سؤال پیش می‌آمد که چرا این زبان؟ زیرا هیچ زبانی نداریم که بین همه مردم جهان مشترک باشد؛ از طرفی فن ترجمه برای همین منظور است، کما اینکه در سراسر دنیا، هر کتابی یک‌زبان اصلی دارد که مترجمان برای استفاده دیگران، آن را به زبان‌های دیگر ترجمه می‌کنند؛ قرآن نیز چنین است.

8. در قرآن کریم آیات بسیاری هستند که جهانی و عمومی بودن قرآن را اثبات می‌کنند.

9. اسلام آخرین و کامل‌ترین دین الهی و قرآن کریم نیز کامل‌ترین و آخرین کتاب آسمانی است که برای بشریت آمده و این جهانی و عمومی هستند و تا قیامت، دین اسلام و کتاب قرآن، راهنمای بشریت به‌سوی سعادت و کمال است؛ کما اینکه در روایت آمده: شخصى به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: چرا هر چه قرآن درس داده می‌شود و نشر می‌یابد، بازهم تازه است؟ حضرت فرمود: «زیرا خداى تبارک‌وتعالی قرآن را براى یک‌زمان خاص و مردم یک دوران قرار نداده است، بلکه قرآن تا روز رستاخیز در هرزمانی جدید و نزد هر گروهى تازه است». (27)

کلیدواژه
قرآن، جامعیت قرآن، عمومیت قرآن، عربی بودن، جهانی بودن، بلسان قومه، ایرانیان، شبهات قرآنی، پیامبر عجم، قرآن عربی.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره توبه، آیه 32.

2. سوره شعراء، آیه 214.

3. سوره حجر، آیه 94.

4. سوره اعراف، آیه 158.

5. سوره انعام، آیه 19.

6. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: موسوی همدانی، قم: جامعه مدرسین، 1374 ش، چاپ پنجم، ج‏17، ص 545.

7. همان، ج‏17، ص 546.

8. سوره ابراهیم، آیه 4.

9. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، 1388 ش، چاپ اول، ج‏4، ص 385.

10. رضایی اصفهانی، محمدعلی، تفسیر قرآن مهر، قم: پژوهش‌های تفسیر و علوم قرآن، 1387 ش، چاپ اول، ج‏11، ص 34.

11. سوره نحل، آیه 36.

12. سوره یونس، آیه 47.

13. ر.ک: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، 1414 ق، چاپ سوم، ج‏12، ص 21.

14. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دارالشامیه، 1412 ق، چاپ اول، ص 86.

15. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ اول، ج‏1، ص 118.

16. سوره شعراء، آیه 198 و 199.

17. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ دهم، ج‏15، ص 351.

18. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، محقق: درگاهی، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، 1368 ش، چاپ اول، ج‏9، ص 508.

19. سوره سجده، آیه 3.

20. تفسیر نمونه، پیشین، ج‏17، ص 110.

21. سوره انعام، آیه 92.

22. تفسیر قرآن مهر، پیشین، ج‏6، ص 158.

23. ترجمه تفسیر المیزان، پیشین، ج‏7، ص 388.

24. تفسیر نمونه، پیشین، ج‏5، ص 346.

25. سوره فصلت، آیه 3.

26. ر.ک: تفسیر نمونه، پیشین، ج‏9، ص 300.

27. ابن‌بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، محقق: لاجوردی، تهران، نشر جهان، 1378 ش، چاپ اول، ج‏2، ص 87.

امویان بعد از واقعه عاشورا سعی کردند با شکنجه و آزار جسمی و روحی، روحیه بازماندگان از اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را تضعیف کنند.

پرسش:

بر اساس مقاتل متقدم شکنجه‌هایی که اسرای اهل‌بیت علیهم­السلام در طول سفر به شام متحمل شدند چه بود؟

پاسخ:

یکی از مصائب رنج‌آور در جریان حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش در روز عاشورا، به اسارت درآوردن امام سجاد علیه‌السلام و دیگر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام در کربلا بود. بعد از شهادت آن حضرت، سپاهیان اموی  اهل‌بیت آن حضرت را از کربلا  به سمت کوفه و سپس به شام بردند. بر اساس گزارش‌های تاریخی در این مسیر رفتارهای ناشایستی با اسرای کربلا شده که در کتاب‌های تاریخی ذکرشده است.

اهم مصیبات و شکنجه‌های اسرای اهل‌بیت علیهم‌السلام از این قرار

است:
-غارت کردن خیمه‌های حسینی و آتش زدن آن‌ها

می‌توان اولین اذیت و آزار مرتبط با اسیران کربلا را حمله سپاه امویان به خیمه‌های آن‌ها در غروب عاشورا دانست. آنان بعد از آنکه امام حسین علیه‌السلام را به شهادت رساندند باهدف غارت خیمه‌ها به‌سوی آن‌ها حمله‌ور شدند و هر آنچه از زیورآلات و وسایل گران‌بها بود، از بازماندگان امام حسین علیه‌السلام به غارت بردند. ابومخنف در اینباره گزارش کرده است: «مردم به‌سوی زنان حسین علیه‌السلام و اموال و اثاثش هجوم آوردند و لباس‌های فاخر و شترهایشان را به غارت بردند».

 (1) سپاه اموی بعد از این غارت خیمه‌ها آن‌ها را آتش زدند و درحالی‌که خیمه‌ها در حال سوختن بود زنان و فرزندان و دیگر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام با پای برهنه و با فریاد و شیون از خیمه‌ها بیرون می‌دویدند. (2)

-سوار کردن بر مرکب‌های بی جهاز

بر اساس گزارش‌های ذکرشده سپاه اموی باهدف تحقیر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام در انظار مردم و شکنجه آن بزرگواران ایشان را بر شتران بی جهاز سوار کردند به‌عنوان نمونه «بشیر بن خزیم اسدی» نقل می‌کند: «در سال ۶۱ قمری من در کوفه بودم. دیدم اسرا را سوار بر شتران بی‌جهاز وارد شهرکردند، درحالی‌که سربازان ابن زیاد گرد آنان حرکت می‌کردند. مردم برای دیدن آن‌ها خارج‌شده بودند و زنان کوفی بر آن‌ها می‌گریستند». (3)

-غل و زنجیر زدن بر گردن و دستان امام سجاد علیه‌السلام

بر اساس گزارش‌های نقل‌شده در مورد اسیران کربلا، سپاه اموی در طول مسیر اسارت، دستان و گردن امام سجاد علیه‌السلام را با غل و زنجیر بسته بودند. (4)

-برپایی جشن عمومی در شهرهای مسیر حرکت و بردن اسیران کربلا در منظر و مرآی مردم.

 
یکی از رفتارهای ناشایست سپاه اموی بعد از روز عاشورا، این بود که به نشانه پیروزی، دستور برپایی جشن در شهرهای بین راه را داده بودند و بازماندگان کربلا را مانند اسیران رومی از میان این جشن‌ها عبور می‌دادند.

به‌عنوان نمونه در کوفه وقتی مردم خبر پیروزی سپاه اموی را شنیدند برای استقبال از سپاه اموی و تماشای اسیران کربلا گرد آمدند. البته در کوفه وقتی مردم متوجه شدند که این اسیران، همان بازماندگان امام حسین علیه‌السلام هستند به گریه افتادند اما امام سجاد علیه‌السلام خطاب به آنان بیان فرمودند: شما برای ما گریه و اظهار ناراحتی می‌کنید؟ پس چه کسی ما را کشت؟(5)

اوج شادی امویان در شهر دمشق رویداد داد. یزید برای آنکه مردم بیشتر در  این جشن شرکت کنند دستور داده بود که شهر را آذین ببندند و هم‌زمان با ورود اسیران به دمشق درکل شهر جشن برپا کرد. سهل بن سعد ساعدی در اینباره گزارش کرده است: «شهر را آذین بسته بودند و مردم شاد و خرم بودند و زن ها دف و طبل می‌زدند». (6) وی در ادامه چگونگی نمایش دادن سرهای شهدا و عبور اسیران کربلا را از میان مردم گزارش کرده است. (7)

-بی‌حرمتی به سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در جلو دیدگان بازماندگان کربلا.
امویان علاوه بر اینکه سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در مکان‌های مختلفی در جلو چشمان اسیران کربلا بر نیزه کردند درجاهای مختلفی در جلو چشمان اسیران به سر مطهر بی‌حرمتی کردند. اوج این بی‌حرمتی‌ها در مجالس ابن زیاد در کوفه (8) و یزید در شام (9) دیده شد. این بی‌حرمتی به حدی جان‌سوز بود که به‌عنوان نمونه برخی از حاضران در مجلس یزید وقتی رفتار او با سر مطهر را دیدند زبان به اعتراض گشودند ازجمله این معترضین یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم بود که شروع به نکوهش یزید کرد. (10)

-زندانی کردن بازماندگان کربلا در کوفه

ابن اثیر در کتاب الکامل در اینباره نوشته است: «گفته‌شده هنگامی‌که خاندان حسین علیه‌السلام به کوفه رسیدند، ابن زیاد آنان را بازداشت کرد و خبر را براى یزید فرستاد». (11) بر اساس گزارش ابن اثیر اسیران کربلا در این زندان امکان ارتباط با دیگران را نداشتند و نمی‌دانستند ابن زیاد چه دستوری در ارتباط با آن‌ها خواهد داد. ابن اثیر این‌گونه مطلب را آورده است: «در همان هنگام که آنان در حبس بودند، سنگى بر آنان فرو افتاد که نوشته‌ای به آن، گِرِه زده بودند و در آن، چنین نوشته بود:

پیک، خبر شما را براى یزید، برده است و فلان روز می‌رسد و فلان روز، بازمی‌گردد. اگر صداى «الله‌اکبر» شنیدید، یقین کنید که کشته می‌شوید و اگر نشنیدید، در امان هستید. دو سه روز پیش از آمدن پیک، سنگى که در آن، نوشته‌ای بود، انداخته شد که می‌گفت: وصیت کنید و کارهای تان را یادآور شوید که نزدیک است پیک برسد». (12) با توجه به گزارش شیخ صدوق در امالی، امام سجاد علیه‌السلام در طول این مدت نیز در غل و زنجیر بودند. (13)

-زندانی کردن ایشان در خرابه شام

بر اساس گزارش‌های نقل‌شده در شام، یزید دستور داد تا اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را به همراه امام سجاد علیه‌السلام در مکانی زندانی کنند که از گرما و سرما در امان نبودند؛ چنان‌که صورت‌های ایشان پوست‌انداخته بود. (14) در گزارشی دیگر به نقل از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده است: وقتی امام سجاد علیه‌السلام را به همراه اسرای اهل‌بیت به شام نزد یزید آوردند، ایشان را در خانه‌ای خراب جای داد.

برخی از اسرا گفتند: «ما را در این خانه جای داده‌اند تا بر سر  ما فروریزد و بدین وسیله ما را بکشند». نگهبانان اسرا نیز به زبان رومی باهم می‌گفتند: «ببینید این‌ها از اینکه خانه‌بر سرشان خراب شود می‌ترسند درحالی‌که فردا این‌ها را از این مکان خارج کرده و همه‌شان را خواهند کشت». (15)

نتیجه
امویان بعد از واقعه عاشورا سعی کردند با شکنجه و آزار جسمی و روحی، روحیه بازماندگان از اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را تضعیف کنند و علاوه بر آن با برخوردی که با این بزرگواران انجام می‌دهند به‌گونه‌ای در جامعه آن روز قدرت‌نمایی کنند. غارت کردن خیمه‌های حسینی و آتش زدن آن‌ها در عصر روز عاشورا،  سوار کردن اهل‌بیت علیه‌السلام بر مرکب‌های بی­جهاز، غل و زنجیر بستن بر گردن و دستان امام سجاد علیه‌السلام، برپایی جشن عمومی در شهرهای مسیر حرکت و بردن اسیران کربلا در منظر و مرآی مردم، بی‌حرمتی به سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در جلو دیدگان بازماندگان کربلا، زندانی کردن بازماندگان کربلا در کوفه و درنهایت زندانی کردن ایشان در خرابه شام، گوشه‌ای از آزار و اذیت‌هایی بود که امویان نسبت به خاندان امام حسین علیه‌السلام روا داشتند.

کلیدواژه

اسیران کربلا، اهل‌بیت در کوفه، اهل‌بیت در شام.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر

کتاب قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه‌السلام، نوشته جمعی از

تاریخ‌پژوهان زیر نظر استاد پیشوایی، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)

پی‌نوشت‌ها:
1. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد

ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، ۱۳۸۷ ق، ج 5، ص 453.

2. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، قم، دارالاسوه، ۱۴۱4 ق، ص 180.

3. مفید، محمد بن محمد، امالی، تحقیق حسین استادولی و علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ ق، ص ۳۲۱، مجلس ۳۸.

4. الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دراالاضواء، ۱۴۱۱ ق، ج 5، ص 120-121؛ خوارزمی، موفق بن احمد مکی، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، نجف، مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ ق، ج 2، ص 40.

5. سید بن طاووس، همان، ص 190.

6. خوارزمی، همان، ج 2، ص 60-61.

7. همان.

8. طبری، همان، ج 5، ص 457. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت، قم، الموتمر العالمی الالفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق، ج 2، ص 115.

9. خوارزمی، همان، ج 2، ص 64؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی،‌ بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج 2، ص 64 و 245.

10. طبری، همان، 5، ص 460-461.

11. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ،‌ بیروت، دارالتراث العربی، ۱۴۰۵، ج ۲ ص ۵۷۶.

12. همان.

13. صدوق، محمد بن علی، الامالی، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق،  ص ۲۲۹.
14. همان، ص 231؛ سید بن طاووس، همان، ص 219.

15. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، تصحیح محسن کوچه‌باغی، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق، ص 339.

جمهوری اسلامی ایران مؤید و مولد چنین رخدادهایی است که علاوه بر احیای اخلاقی و مذهبی جامعه، هجوم مخرب رسانه‌ای و عملیاتی دشمنان جامعه مذهبی را خنثی می‌سازد.

پرسش:
آیا اربعین ابزار سیاسی نظام جمهوری اسلامی است؟ به‌عبارت‌دیگر، پیاده‌روی اربعین برای نظام جمهوری اسلامی یک مانور و پناهگاه سیاسی است؟
 

پاسخ:
پوشش و حمایت جدی نظام جمهوری اسلامی از مراسم عظیم پیاده‌روی اربعین، موجب طرح چنین اشکالی شده است که نظام جمهوری اسلامی با استفاده ابزاری از اعتقادات مردم، درصدد اثبات خود و سیاست‌های خویش است. اهمیت این موضوع با وجود اعتراضات و مسائل پرحاشیه سیاسی که در ایران به چشم می‌خورد و طرح چنین موضوعاتی به‌عنوان سرپوشی بر معضلات، دوچندان است. لذا این امر در یک بحث و اشکال سیاسی توقف نکرده و برخی از مردم را برای شرکت در این مراسم به تردید انداخته است. درواقع عزاداری و یک سنت دیرینه مذهبی، با یک دعوای سیاسی مخلوط شده است.
در این رابطه باید چند مسئله را به‌صورت دقیق‌تر تحلیل و بررسی کنیم:
1. ازآنجاکه نظام سیاسی ایران بر پایه مذهب بنا شده است، آیا هر رخداد مذهبی که موجب تقویت آن گردد، لزوماً باید با عبارت "استفاده ابزاری نظام" از آن رخداد تعریف شود؟ به‌عبارت‌دیگر چون یک رخداد عظیم مذهبی، منافع قابل‌توجهی برای نظام سیاسی مذهبی ایران دارد، لزوماً یک دست‌آویز سیاسی است؟ این ادعا نیاز به مستندات دارد. برای نمونه، کدام‌یک از رهبران نظام مدعی شده‌اند که نه‌فقط راهپیمایی اربعین، بلکه وجود اجتماعات مذهبی به معنای تأیید سیاست‌های کشور است؟ اربعین به‌مانند هر رویداد مذهبی دیگری نمایش و تجلی دین‌داری و محبت جامعه به اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام است. نظام سیاسی ایران هم مدعی است که این اتفاقات، نشان از حیات معنوی جامعه داشته و موجب آگاهی و احیای جامعه است. (1) تبیین این ادعا در جای خود مهم است.
2. وضعیت رسانه به‌خصوص در شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان و پیام‌رسان‌های متعدد فضای مجازی مانند اینستاگرام، تلگرام، توئیتر و ... به شکلی است که گویی مذهبیون و فعالان مذهبی و ارزشی در اقلیت محض و حتی رو به انقراض بوده و جامعه ایران در حال تبدیل شدن به یک جامعه غیرمذهبی و دین‌گریز است. دستگاه‌ها و مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران طبیعتاً از فرصت‌هایی مانند پیاده‌روی عظیم اربعین و اشتیاق میلیونی مردم ایران برای شکستن این انگاره‌ی مخرب استفاده می‌کنند و این با استفاده ابزاری از این ماجرا متفاوت است. این تصویرسازی مخرب (به قهقرا رفتن مذهب) نه‌فقط برای جامعه ایران، بلکه برای جامعه جهانی با شدت دنبال می‌شود.
3. از جمعیت چند ده‌میلیونی اربعین، حدوداً بین دو تا سه میلیون نفر از آن را ایرانیان تشکیل می‌دهند. (2) لذا بیش از آنکه رخداد جهانی اربعین مورداستفاده نظام سیاسی ایران و مسئله‌ای ایرانی باشد، یک مسئله جهانی است که ایران در بخشی از آن قرار گرفته است. این حماسه جهانی تبدیل به کابوسی برای دشمنان اسلام و تشیع شده است که با این گردهمایی عظیم مذهبی، تمام تصویرسازی‌ها و قدرت‌نمایی‌های آنان را مخدوش ساخته است. لذا با به حاشیه راندن این حماسه جهانی درصدد کاهش تأثیر مذهبی آن هستند.

4. نکته مهم‌تر اینکه آیا پیاده‌روی اربعین یک اجتماع ساختگی و حکومتی است که ازاین‌جهت به‌عنوان ابزار سیاسی نظام باشد؟ سختی سفر خارجی آن‌هم با هزینه بالا و محورهای زمینی شلوغ و پرترافیک و مشقت‌های بیابان‌نوردی بدون جاذبه‌های خاص مادی اتفاقی نیست که با اراده نظام ایران رقم بخورد. اربعین یک حقیقت مستقل است. اگرچه در سایه اعتلا و عظمت و بسترسازی پایگاه جهان تشیع یعنی ایران و قدرت نیروهای مقاومت در عراق و سایر کشورهای اسلامی، این واقعه سال‌به‌سال باعظمت و شکوه بیشتری رخ می‌دهد. (3)
نتیجه
ازآنجاکه نظام ایران مذهبی است، نمی‌توان هر رخداد مذهبی را دست‌آویز و مورداستفاده ابزاری نظام ایران دانست. مقامات نظام هم‌چنین ادعایی ندارند که حماسه جهانی اربعین به معنای تأیید سیاست‌های نظام یا ضمانتی برای بقای هرگونه نظام سیاسی است. اربعین یک رخداد احیاگر و در تقابل با تصویرسازی کاذب دشمنان در تحقیر کثرت جمعیت مذهبی و مذهب دوست ایران و جهان است. جمهوری اسلامی ایران مؤید و مولد چنین رخدادهایی است که علاوه بر احیای اخلاقی و مذهبی جامعه، هجوم مخرب رسانه‌ای و عملیاتی دشمنان جامعه مذهبی را خنثی می‌سازد.
کلمات کلیدی
نظام جمهوری اسلامی، پیاده‌روی اربعین، استفاده ابزاری، استفاده سیاسی، دیانت در خدمت سیاست.
پی‌نوشت:
1. رهبر انقلاب در این رابطه معتقد است:
«اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، باتدبیر الهی خاندان پیامبر صلی‌الله علیه و آله یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایه‌گذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین بن علی علیه‌السلام در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل‌های بعد، از دستاورد شهادت استفاده‌ی زیادی نخواهند برد. درسی که اربعین به ما می‌دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان - یعنی بزرگ‌ترین سرمایه‌شان - را برداشتند و رفتند درراه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‌ها و مجله‌ها و کتاب‌هایی که منتشر می‌کردند، در ذهن آدم‌های ساده‌لوح در همه جای دنیا، چه تلقینی توانستند بکنند. ...
حتّی افراد معدودی از آدم‌های ساده‌دل و جاهل و نیز انسان‌های موجّه و غیر موجّهی در کشور خودمان هم، در آن فضای ملتهب جنگ، گاهی حرف‌هایی می‌زدند که ناشی از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را برمی‌آشفت و وادار می‌کرد که با آن فریاد ملکوتی، حقایق را با صراحت بیان کند.
اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است. البته، اکثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به برکت آگاهی ناشی از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیداکرده‌اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایی را که در مقابل چشم مردم بود، به‌عکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته‌ها و بافته‌ها و یاوه‌گویی‌های تبلیغات جهانی، به‌کلی سلب شده است.» 29 شهریور 1368.
2. آمار رسمی تعداد زوار اربعین از سال ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۱، خبرگزاری برنا، 7 شهریور 1402، 
ttps://www.borna.news/fa/tiny/news-1516719.
3. قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهدا علیه‌السلام می‌نویسد: 
حرکت به‌سوی کربلا در روز اربعین از زمان امامان معصوم علیهم‌السلام در بین شیعیان رایج بوده است و شیعیان حتی در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس نیز به این حرکت مقید بوده‌اند. توصیه به زیارت اربعین باعث شده است که شیعیان به‌ویژه ساکنان عراق، از نقاط مختلف این کشور به‌سوی کربلا حرکت کنند. این حرکت که غالباً به‌صورت پیاده صورت می‌گیرد یکی از پرجمعیت‌ترین راهپیمایی‌ها در جهان شمرده می‌شود. پس از سقوط حزب بعث عراق جمعیت این زائران چند برابر شده است، به‌طوری‌که گزارش‌ها از حضور ۱۵ میلیون زائر در سال ۱۳۹۲ ش، حدود ۲۰ میلیون در سال ۱۳۹۳ ش و ۲۷ میلیون در سال ۱۳۹۴ ش خبر داده‌اند. آمار رسمی تعداد زوار اربعین از سال ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۱، خبرگزاری برنا، 7 شهریور 1402،
https://www.borna.news/fa/tiny/news-1516719.
 

صفحه‌ها