سوالات ویژه

به تصريح آيات قرآن، رسالت محمد ص رسالت جهاني است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــالَمِينَ نَذِيرًا»

با سلام و عرض خسته نباشید.

 

1. آیا اسلام از ظهور خودش داعیه جهانی داشته است؟

 

2. یا آنگونه که برخی اروپائیان ادعا می کنند که اسلام در ابتدا که ظهور کرد فقط می خواست مردم قریش را هدایت کند و بعدا تصمیم گرفتند که دعوت خود را تعمیم دهند؟

 

سپاس از اساتید بزرگوار.

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور توجه شما را به اين نکات جلب مي کنيم:

1.         به تصريح آيات قرآن، رسالت محمد ص رسالت جهاني است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــالَمِينَ نَذِيرًا»(1)؛ يعني: «زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد». به تعبير قرآني، رسالت پيامبر (ص) در خطاب با اعراب آغاز مي شود اما سپس به صورت فراگير مي شود: «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»(2)؛ يعني: «و اين قرآن به من وحى شده تا با آن شما را و هر كه را كه اين پيام به او برسد هشدار دهم». اين آيات در مکه نازل شده اند و چنين نيست که بعد از تشکيل حکومت در مدينه بيان شده باشند تا گفته شود که پيامبر ص بعد از به قدرت رسيدن، درصدد گشترس دين برآمد.

2.         آري، چون پيامبر ص در مکه مبعوث شده بود، طبيعتا نقطه عزيمت تبليغي ايشان از مکه است و متناسب با امکانات و توانايي هاي محدودش، نخست قريشيان را دعوت نمود. به همين جهت، در آيات قرآني به پيامبر (ص) سفارش شده که نخست اقوام و خويشاوندانت را دعوت کن: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»(3)؛ يعني: «و خويشاوندان نزديكت را انذار كن». چنين برنامه اي کاملا معقول و موجه است؛ يعني اگر قرار باشد کسي پيامش را به جهانيان اعلام کند، نخست از نزديکان خودش شروع مي کند و از آنها يارگيري مي کند و با کمک آنها فرهنگ و آرمان و مطلوب خود را بسط مي دهد. پيامبر (ص) نيز به سفارش خداوند براي بسط فرهنگ ديني، نخست خويشاوندانش را دعوت کرد تا با کمک گيري از آنها به بسط فرهنگ ديني بپردازد.

3.         بنابراين، مستند به مجموع آيات قرآني روشن مي شود که رسالت محمد (ص)، از همان ابتدا رسالت عام و جهانشمول بود و قرار نبود در مکه و قوم قريش محدود بماند. آري، نقطه عزيمت رسالت نبوي، قريش و مکه بود. اما نقطه مطلوب رسالت محمدي، بسط جهاني فرهنگ ديني بود. بسط جهاني فرهنگ ديني ممکن نيست، مگر اين که با کمک ياران و همراهان، قدرت نظامي و سياسي تشکيل داده تا از کيان فرهنگ ديني دفاع کرده و پيام خود را به جهان بفرستيم و به دينداران جهان براي رهايي از سيطره ظلم کمک کنيم. به همين جهت، خداوند از پيامبر (ص) مي خواهد که نخست خويشاوندانش را دعوت کند تا آرام آرام به قدرت سياسي  و اجتماعي دست يابد.

4.         همين که پيامبر (ص) به قدرت سياسي و اجتماعي و نظامي دست يافتند، درصدد بسط و گسترش دين برآمدند و نامه هايي به سران کشورهاي منطقه نوشته و آنها را به دين اسلام دعوت نمودند. در بسط دين نبايد از اين نکته مهم غفلت نمود که بسط و گسترش دين در دو قالب نظامي و فرهنگي متصور است و اينطور نيست که محدود به بُعد نظامي باشد. اما گاهي چاره اي جز اعمال قدرت قاهره و حمله نظامي نبود چرا که حاکمان فاسد و زورگوي منطقه، مانع از رسيدن پيام اسلام به مردم شده و يا از مسلمان شدن آنها جلوگيري کرده و قوانين سختي بر نومسلمانان اعمال مي کردند. به همين جهت، گاهي پيامبر ص تصميم مي گرفت که حمله نظامي نموده تا حاکمان فاسد را به زير کشيده و پيام فرهنگي اسلام را به آنها برساند. براي نمونه، بعد از اين که مردم مکه، مانع از رفت و آمد پيامبر ص به مکه شدند، خداوند به پيامبر  ص وعده مي دهد که به زودي مکه را فتح خواهي نمود و با رسيدن پيام الهي به مردم، دين اسلام بر دين مشرکان غالب مي شود: «خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده‏ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد؛ ولى خداوند چيزهايى را مى‏دانست كه شما نمى‏دانستيد(و در اين تأخير حكمتى بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديكى(براى شما) قرار داده است.  او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان پيروز كند؛ و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد!  محمّد(ص) فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى‏بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و بقدرى نموّ و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى‏دارد؛ اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد(ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است»(4).

5.         کوتاه سخن اين که خداوند در آيات مکي رسالت محمد (ص) را رسالت جهان معرفي کرده ولي چون نقطه عزيمت دعوت ديني، مکه و قريش بود، پس محمد ص را مامور کرد که نخست خويشاوندانش را دعوت نموده و سپس با يارگيري از آنها، پيام فرهنگي خود را بسط دهد و اگر در موردي نياز به اعمال قدرت و بُعد نظامي است، با يارگيري از آنها به اين کار اقدام نمايد. آري، اگر در آيات مدني، جهاني کردن دين جلوه بيشتري دارد از اين جهت است که پيامبر (ص) به قدرت سياسي و نظامي دست يافته و اينک قادر است که پيام جهانشمول ديني را با ارسال مبلغان فرهنگي و گاهي اعزام سپاه و نظاميان بسط دهد. 

 

پي نوشت ها:

1.فرقان، آيه 1.

2. انعام، آيه 19.

3.شعراء، آيه 214.

4. فتح، آيات 27-29.

از کجا معلوم این دین را خدا فرستاده؟

چه دلیلی برای حقانیت دین اسلام وجود دارد؟ از کجا معلوم این دین را خدا فرستاده؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

 

دليل حقانيت دين اسلام

پاسخ را مي توان از دو زاويه تبيين نمود: يكي از منظر درون ديني و با نگاه به معارف اسلامي، ديگري از منظر برون ديني و بدون نگاه به معارف اسلامي.

الف) منظر درون ديني:

 يك مسلمان با توجه به آموزه هاي ديني، حكم مي كند اسلام بر ديگر اديان برتري دارد، با اين توضيح كه در انديشه برون ديني، ايمان به تمامي پيامبران الهي پيشين جزء ضروري دين است. (1) ليكن شريعت يا دين برتر، اسلام است. در اين خصوص قرآن مي گويد: « هر كه ديني جز اسلام اختيار كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود». (2)

 از منظر درون ديني، اسلام، دين تكامل يافته حضرت آدم، نوح، ابراهيم، موسي و عيسي (ع) است، كه با تكميل رهنمودهاي وحياني، اين دين مورد رضاي خداوندي است.

 ديني كه خداوند آن را دين كامل و مورد رضاي خداوندي معرفي كرده است.(اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً ؛ (3) امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم‏» و نيز فرمود: «و تمّت كلمة ربك صدقاً و عدلاً؛ (4) (با اين قرآن)پيام راستين خدا كامل گشت».

 به همين جهت پيام آور اين شريعت را خاتم انبيا معرفي كرده است. (5)

خاتم مايه زينت و گُل سرسبد پيامبران است. آيات بر شمرده، برتري پيامبر اسلام و شريعتش را بر پيامبران پيشين و شرايعشان دلالت دارد.

 در منظر درون ديني، پيامبران جملگي در يك مسير در حركتند و آخرين آنان، بهترين و پيامش بهترين پيامها است، كه از آن به دين حق، در برابر اديان باطل، يا دين برتر در برابر شرايع پيشين آسماني، ياد مي شود.

 اديان الهي هر كدام براي تكامل بشر آمده اند، بنابراين اديان بعدي بايد كاملتر از اديان قبلي باشند. چون دين حق در هر زماني، يكي بيش نيست، در اين زمان، دين اسلام كه آخرين و كاملترين دين است، بايد پيروي شود.

 استاد شهيد مرتضي مطهري با استناد به آية «و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه» ميفرمايد : دين تسليم است، ولي حقيقت تسليم در هر زمان، شكلي دارد و در اين زمان، شكل آن، دين گران مايهاي است كه به دست حضرت خاتم الانبيا ظهور يافته است. لازمه تسليم خدا بودن، پذيرفتن دستورهاي او است.

روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور همان است كه آخرين رسول آورده است. (6)

ب) منظر برون ديني:

 در اين منظر نمي توان براي برتري دين اسلام به آيات قرآني و روايات اسلامي تمسك نمود، چون كه غير مسلمان اينها را قبول ندارد، بلكه بايد نخست حقانيت اسلام را ثابت نمود.

اگر در پي اثبات حقانيت دين اسلام بر آييم، بحث به درازا مي كشد كه در اين فرصت اندك نمي توان به طور مبسوط و كافي آن را بيان نمود. از اين رو به صورت مختصر به آن پرداخته ميشود.

 براي پي بردن به حقانيت اسلام و برتري آن بر ساير اديان، راههايي وجود دارد كه يكي از آنها بررسي ويژگيهاي اسلام در بُعد شناخت شناسي، جهان بيني، انسان شناسي، عقيده و مسائل اخلاقي و ارزشي با معيار عقل و خِرَد است. به عنوان نمونه شهيد مطهري دربارة ويژگيهاي اسلام مينويسد: ديدگاه اسلام از نظر شناخت شناسي چنين است:

 1ـ بشر مي تواند جهان و حقايق آن را بشناسد و خود مشوق آن است....

 2ـ شناخت حقايق جهان از اين راهها ممكن است: طبيعت يا آيات آفاقي، انسان يا آيات انفسي، تاريخ يا سرگذشت اجتماعي اقوام و ملل و عقل....

 3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفكر و استدلال، تزكيه و تصفية نفس و مطالعه آثار علمي ديگران.

 4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبيعت، انسان با جامعه و زمان.

 از نظر جهان بيني و انسان شناسي عبارت است از:

 1ـ جهان واقعيتش از خدا است. يعني تمام واقعيتش انتساب به حق است.

 2ـ واقعيتش و نسبتش به حق يكي است.

 3ـ واقعيت¬هاي اين جهان درجة تنزل يافته و مرتبة نازلة واقعيات جهاني ديگر است كه جهان غيب ناميده مي شود.

4ـ اين جهان ماهيت «به سوي اويي» دارد؛ يعني همان طور كه از اوست به سوي او هم هست....

 5ـ جهان داراي نظام متقن علّي و معلولي و سببي و مسببي است. فيض الهي و قضا و قدر او به هر موجودي تنها از مسير علل و اسباب خاص خود او جريان مي¬يابد....

6ـ بعد از اين جهان جهاني ديگر است....

 7ـ روح انسان حقيقتي جاودانه است.

 8ـ انسانها به حسب خلقت مساوي آفريده شدهاند، تنها ملاك فضيلت، علم، جهاد و تقوا است.

 9ـ به حكم اين كه هر فردي بالفطره انسان متولد ميشود. در هر انساني استعداد توبه و بازگشت و پند پذيري هست....

 10ـ انسانها همواره در عمق جانشان يك تضاد دروني(تضاد بين عقل و هواي نفس) دارند و مختار و آزادند، از اين رو مسئوليت دارند.

از نظر ايدئولوژي:

ايدئولوژي اسلام همه جانبه، جامع و فراگير است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگي گرا است(نه زندگي گريز)، اجتماعي است و مقررات اجتماعي دارد. در عين اجتماعي بودن، حقوق و آزادي فردي را محترم مي شمارد... .(7)

با نگاه به ويژگي هايي كه از اسلام بيان شد. مي گوييم: اين معارف را مي توان با معارف ديگر مكاتب و مذاهب مقايسه كرد؛ زيرا مقايسه يكي از مهم ترين معيارهاي ارزيابي است. تبلور اسلام در قرآن، و ساير اديان نيز در كتب مقدس خود متبلور هستند مسيحيت در انجيل و يهود در تورات و.زرتشت در گاتهاو .. با تأمّل در اين كتب به راحتي حقانيت و برتري قرآن بر ساير كتب ديگر را مي توان دريافت نمود.

 كوتاه سخن اين كه: با نگاه مقايسهاي بين اسلام و ساير اديان و مكاتب مي گوييم: دين اسلام برتري دارد، به دليل:

 اوّل: دين هاي امروز، توحيدشان و تصويري كه از خدا ارائه مي كنند، قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.

 دوم: حقوق فردي انسانها در دين هاي ديگر به صورتي كه در اسلام شموليت دارد، لحاظ نشده و گاه ناديده گرفته شده است.

 سوم: در ديگر اديان تعادل ميان زندگي دنيوي و اخروي رعايت نشده است، بر خلاف اسلام.

 چهارم: رهنمودهاي دين هاي ديگر به جهاتي ايدئاليستياند، مثلاً عدم خشونت بوداييها و مسيحيان، در حالي كه دنيا پُر است از خير و شر و نيك و بد. از اين رو جا به جا بايد خشن يا نرم بود. اين دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ يعني رهنمودش با واقعيتها همخوان است.

 پنجم: اكثر دينها عهده دار زندگي اجتماعي انسانها نيستند، يا اگر هستند، تعادلي در آنها ديده نمي شود و قوانين اجتماعي آنان سبب پايمال شدن حقوق انسانها مي شود. اين وضع در اسلام بهتر است.

 ششم: اكثر مذاهب با پيروان ديگر اديان با خشونت برخورد مي كنند. در اسلام اين امر تعديل شده است. تاريخ هم نشان داد كه در همزيستي مسالمت آميز، مسلمانان گوي سبقت را از همه ربوده¬اند.

 هفتم: تحريف در اديان آسماني تعاليم آنان را دچار خدشه كرده است، ولي در اسلام(قرآن) تحريفي وجود ندارد.

هشتم دين اسلام ديني جامع نگر است و براي تمام ابعاد زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي  اخلاقي و سياسي و حتي ريزترين مسائل زنگي برنامه دارد در حالي كه در ساير اديان چنين جامعيتي نيست .

اما در مورد بخش دوم سوال شما بايد گفت:

براي اين که بفهميم که چه ديني الهي است و چه ديني غير الهي و ساختگي بايد ديد که پيامبر آن دين چه کسي بوده و در حقيقت بايد به نوعي رسالت و پيامبري وي براي ما به اثبات برسد.

بنابراين بايد گفت: به طور كلي در مباحث نبوت براي شناخت و تشخيص انبياي راستين الهي از پيامبران دروغين سه راه اصلي مطرح شده است: 1ـ اعجاز 2ـ گواهي و تصريح پيامبران پيشين 3ـ گواهي قطعي مجموعه اي از قراين و شواهد.

متكلمان اسلامي بر اين باورند كه مي توان نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از هر سه راه ياد شده ( كه هم جنبة عقلي و برهاني دارد و هم نقلي و تاريخي ) ثابت كرد.

راه اول: معجزات پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـيكي از امتيازات و فضايل پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تعدد و تنوع معجزاتي است كه به اذن خداوند براي تأييد او اظهار شده است. اين معجزات را مي توان در دو دسته جاي داد: الف) معجزة جاويدان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه همان قرآن است. ب) معجزات غير جاويدان كه در مقطع خاصي از حيات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از بعثت ارائه شده است.

قرآن كريم ، معجزه جاويدان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ

قرآن كريم معجزه خالدة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بزرگترين و آخرين كتاب آسماني است كه محتواي آن در طول 23 سال بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به صورت وحي نازل شد. اين معجزة جاويد، خارق العاده بودنش به گونه اي است كه اولاً در همة ابعاد و جنبه ها مي باشد و به اصطلاح وُجوه اعجازش متعدد است كه مهمترين آنها عبارتند از: 1ـ اعجاز ادبي، كه شامل فصاحت و بلاغت بي نظير و سبك و اسلوب و نظم جديد مي شود. 2ـ اعجاز علمي. 3ـ اخبار غيبي از حوادث گذشته، حال و آينده. 4ـ معاني و معارف عقلي بلند آن. 5ـ عدم اختلاف و تناقض در آيات و سوره هاي آن. 6ـ اعجاز تشريعي. 7ـ اُمي بودن آورندة آن.(8)

ب) ديگر معجزات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ

بي ترديد قرآن مجيد تنها معجزة او نيست. بلكه در دوران رسالت خويش ، معجزات فراواني را بر مردم عرضه داشت. قرآن به برخي از اين معجزات اشاره كرده است، از جمله انشقاق ( دو نيم شدن ) ماه(9) و داستان معراج پيامبر(10) ـ صلّي الله عليه و آله ـ . علاوه بر آن در تاريخ و احاديث به معجزات ديگري اشاره شده است، مانند پيروي جمادات و حيوانات از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و گفت و گوي حضرت با آنان . مانند: سلام كردن سنگها و درختان به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، سخن گفتن با كو ، سجود درخت، شهادت دادن سنگريزه ها به رسالت او، سخن گفتن حيوانات همچون شتر، گرگ و (11) ... .

راه دوم: بشارت پيامبران پيشين به نبوت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ

از آنجا كه پيامبران الهي ، معصوم هستند و هرگز در گفتار خويش، مرتكب دروغ و كذب نمي گردند، اگر آمدن پيامبر آسماني ديگري را همزمان با خويش و يا پس از خود بشارت دهند. دليلي روشن و سندي يقين آور بر صدق رسالت نبي بعدي محسوب خواهد شد و اين مهم خود مستلزم اين است كه خصوصيات و مشخصات پيامبر بعدي آنچنان براي مردم توضيح داده شود كه پس از آمدن او ، براي هيچ يك از طالبان حقيقت و اهل انصاف ، شك و ترديدي وجود نداشته باشد. به اعتقاد ما ، پيامبراني همچون موسي ـ عليه السلام ـ و عيسي ـ عليه السلام ـ در عصر خويش، مردم را به ظهور پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بشارت داده اند. براي اثبات اين مدعا ، دستِ كم دو شيوه وجود دارد:

1ـ شيوه اول آن است كه با مراجعه به متون مقدس يهوديان و مسيحيان، بشارتهايي را بر نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيابيم، هر چند به اعتقاد مسلمانان مضمون وحياني تورات و انجيل ، دچار تحريف شده است. اما بخشهايي از آن متون اصالت خود را حفظ كرده اند. يكي از صريح ترين بشارتها، بشارت به ظهور « فارقليط » است كه به معناي «شخص ستوده شده» ( محمود يا احمد ) مي باشد. با توجه به قراين موجود در عبارتهايي كه اين لفظ در آنها بكار رفته است مي توان آن را تعبيري از نام پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ دانست.(12)

2- شيوه دوم، توجه به اين واقعيت تاريخي است كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي اثبات رسالت خويش، در مقابل يهوديان و مسيحيان احتجاج مي كرد كه در متون مقدس اهل كتاب، به نبوت او بشارت داده شده است و علماي يهود و نصارا، در مقابل اين ادعا، سكوت مي كردند، اگر احتجاج پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بي اساس بود، قطعاً علماي آنها ساكت نمي نشستند و او را تكذيب مي كردند. قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «كساني كه كتاب آسماني به ايشان داده ايم، او (= محمد) را همانند پسران خود مي شناسند. ولي گروهي از ايشان حقيقت را آگاهانه كتمان مي كنند.»(13)

راه سوم : گواهي قراين و شواهد

وجود مجموعه اي از قراين در كنار هم، گواهي قطعي به حقانيت يك پيامبر الهي است. در اينجا قرائن تاريخي فراوان از زندگاني و ابعاد شخصيتي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قابل طرح و بررسي است كه از گنجايش بحث ما خارج است. آنچه در اينجا مي توان به طور فشرده و خلاصه مطرح كرد عبارتند از:

1ـ شخصيت اخلاقي و سجاياي والاي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چه پيش از رسالت و چه پس از آن به گونه اي كه مشهور به محمد امين بوده است.

2 ـ محيطي كه از آنجا برخاسته بود، جامعه اي متعصب و جاهل و گمراه و غير متمدن بود. در چنين جامعه اي شخصي اُمي و درس نخوانده وقتي عالي ترين معارف اعتقادي ، اخلاقي و حقوقي و ... را عرضه كند معلوم است كه اين برنامه ها از خودش نيست و فرستادة الهي است.

3ـ وضع پيروان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ: وضع روحي و فكري و اخلاقي افرادي كه دور مدعي نبوت را مي گيرند روشنگر وضع پيشواي ايشان است، به گواهي تاريخ، شخصيتهاي برجسته اي به او ايمان آوردند، مانند: علي بن ابي طالب ، سلمان فارسي ، ابوذر غفاري ، و... كه اينها، با مدارج والاي علمي و عملي كه داشتند از نوادر روزگار بودند و از هيچ گونه تلاش و خدمتي دريغ نورزيدند ، اما هيچ گونه چشم داشتِ مادي به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نداشتند.

4ـ وسائل و روش هايي كه از آن براي پيشرفت آئين خود استفاده كرد بر خلاف روش معمول در ميان سياستمداران دنيا طلب ، هيچ گاه از مسير حق بيرون نشد و همواره بر عدالت، انصاف، عقل و منطق استوار بود و هرگز با خدعه و نيرنگ همراه نبود.

5ـ محتويات آيين و تعاليم او از نظر معارف و احكام در همة جنبه ها و شؤن زندگي فردي و اجتماعي انسان، همگي از الهي بودن رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر مي دهند.(14)

 

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 45.

2. آل عمران (3) آيه35.

3.مائده (5) آيه 3.

4. انعام (6) آيه 20.

5. احزاب (33)، آيه 40.

6. مرتضي مطهري، عدل الهي، صدرا، تهران، 1388ه.ش، ص 329 تا334.

7. مرتضي مطهري، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش، ج 2، ص 229 تا250.

8. ر.ك: معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، انتشارات التمهيد. و جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، نشر اسراء.

9. قمر، آيه 1و2.

10. اسراء، آيه 1.

11. ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسة الوفاءِ، بيهقي، ج17، ص 225-421 و ج 18، ص 1- 148. و دلائل النبوه، دارالكتب العلميه، 1405، ج6. و حر عاملي، اثبات الهداه، ج 1 و 2.

12. سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ص 116و117.

13. بقره، آيه 146.

14. ر.ک: سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، ص 216 و 217. و سعيدي مهر، محمد، آموزش كلام اسلامي، ص 119.

اصل اين انتظار که امامان ما را شفا بدهند، انتظار درستي است يا نه؟

دقيقاً قدرت امام چقدر هست؟ مي‌خواهم بدانم اصل اين انتظار که امامان ما را شفا بدهند، انتظار درستي است يا نه؟

پاسخ اجمالی

تمام نعمت‌هایی که در عالم وجود دارد، از جانب خداست؛ ولی همان خدا اراده کرده، این نعمت‌ها را از مسیر اسباب و علل خود در عالم جاری سازد و به همین جهت، انسان‎های کامل همچون انبیاء و امامان را واسطه فیض قرار داده است. بر همین اساس، امامان (علیه‌السلام) نیز می‌توانند بیماران را به اذن خدا و در شرایط خاص شفا دهند که البته این شفا یافتن، به دو صورت می‌تواند محقق شود: اول از طریق استجابت دعای امامان (علیه‌السلام) به‌عنوان کسانی که نزد خداوند وجاهت دارند؛ و دوم از طریق اذن و ولایتی که خداوند به آن‌ها در انجام این امور داده است.

پاسخ تفصیلی

مقدمه

شفا گرفتن از طریق معجزه و کرامت اولیای الهی، از مسلمات تاریخی است که آیاتی از قرآن نیز به این امر اشاره داشته است. در این راستا، این پرسش مطرح می‌شود که آیا امامان (علیه‌السلام) نیز دارای چنین قدرت و کرامتی هستند یا نه. این پرسش ازاین‌جهت مهم است که بسیاری از مؤمنان به امامان (علیه‌السلام) متوسل می‌شوند تا از این طریق به شفا و برآورده شدن سایر حوائج دست یابند. در ادامه، با ارائه نکاتی به این مطلب می‌پردازیم:

نکته اول:

هيچ ترديدي نيست كه همه رخدادها در جهان خلقت به مشيت و اراده الهي صورت مي‏گيرد و هيچ امري خارج از دايره قدرت الهي نيست. به‌عبارت‌دیگر مؤثر اصلي در ساحت هستي درنهایت خداست و هر آنچه در اين ساحت رقم می‌خورد، بااراده و علم الهي است. این همان حقیقتی است که در علم کلام اصطلاحاً از آن با عنوان «توحید افعالی» یاد می‌شود.

نکته دوم:

بااین‌حال، خداوند بر اساس مصالح و حکمت‌هایی که می‌داند، در نظام عالَم سنت‌هایی را قرار داده است و گوشه‌ای از حکمت‌های آن‌ها را برای ما نیز مشخص کرده است. این سنت‌ها قوانین و قراردادهای رایج در ساختار عالَم و در میان مخلوقات است که کامل و احسن بودن این نظام را رقم می‌زند.

 دراین‌بین یکی از سنت‌های الهی آن است که نظام عالم، بر طبق اسباب و علل جریان داشته و وجود اسباب و مجاری معین در جهت تحقق مقاصد و امور گوناگون اهمیت داشته باشد.

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ابی الله أن یجری الاشیاء الا بالأسباب؛ خداوند امور و اشیا را تنها از طریق علل و سببش جاری می‌سازد.»(1)

 در عالم هستی، مراتبی در همه حوزه‌ها وجود دارد. وجود مراتب در نظام هستی، نشانه نظام‌مندی و روشمندی هندسه آفرینش است. واسطه‌های فیض، هم خود دارای کمال و فیض می‌شوند و هم موجودات فروتر را در قوس نزول (پایین‌تر) در مسیر رشد و کمال قرار می‌دهند.

نکته سوم:

شیعیان معتقدند که یکی از واسطه‌های فیض، حضرات معصومین (ع) و به‌طورکلی انسان کامل است. به این معنا که فیوضات و کمالات را از خداوند می‌گیرند و به مخلوقات می‌رسانند. وجود انبیا و ائمه (علیهم‌السلام) در مرتبه‌ای قرار دارند که شایستگی دریافت فیض را بی‌واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت آن‌ها که در طول ولایت خداوند و به اذن اوست، قرارگرفته و کسب فیض می‌کنند.

ازاین‌رو معصومین (علیه‌السلام) را می‌بایست انسان‌های کاملی دانست که توانسته‌اند همه‌ی ظرفیت‌های معنوی خود را تکمیل نموده و به مرتبه‌ای برسند که باخدای متعال ارتباطی نزدیک داشته باشند و چون از سوی دیگر آن‌ها بشر و انسان هستند، می‌توانند آنچه را از صعود و رشد معنوی خویش نزد پروردگار به دست آورده‌اند به بشریت و انسان‌های دیگر ارائه و عرصه نمایند.

درنتیجه شفای بیماران در حقیقت به اذن و رخصت الهی صورت می‌گیرد و در قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: «وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ - وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛ و آنکه او طعامم می‌دهد و سیرابم می‌کند و هنگامی‌که بیمار می‌شوم، او شفایم می‌دهد». (2)

و البته همین شفا (و حتی بیش آن را) در آیه‌ای دیگر به انسان کامل یعنی حضرت عیسی (علیه‌السلام) نسبت داده‌شده و می‌فرماید: «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ؛ من از گل براى شما [چيزى‌] به شكل پرنده مى‌سازم، آنگاه در آن مى‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌اى می‌شود؛ و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى‌بخشم؛ و مردگان را زنده مى‌گردانم.»(3)

درنتیجه شفاي بيماران از طریق انسان کامل، به‌عنوان واسطه‌ای از سوی خداوند امری کاملاً ممکن و محقق است و اهل‌بیت (علیه‌السلام) نیز به اذن و امضای الهی قادر بر چنین امری می‌باشند؛ چنانکه از ابوبصیر نقل‌شده: «روزی به امام محمدباقر (علیه‌السلام) عرضه داشتم که شما از نسل رسول خدا هستید؟ فرمود: بله. گفتم: رسول‌الله وارث علوم همه پیغمبران است؟ فرمود: آری، گفتم: شما تمامی علوم رسول‌الله را به ارث برده‌اید؟ فرمود: بله گفتم: شما قدرت دارید که مرده‌ها را زنده کنید و نابینای مادرزاد را بینا کنید و بیماری برص را شفا بدهید و مردم را ازآنچه می‌خورند و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنند، باخبر سازید؟ فرمود: بله با اذن و اجازه خداوند می‌توانیم. بعد فرمود: نزدیک من بیا‌ ای ابوبصیر، - ابوبصیر نابینا بود- نزدیک رفتم دست مبارک را بر چشم من کشید (چشم‌باز کرده) دیدم صحرا و کوه و آسمان و زمین را می‌بینم ...». (4)

قدرت ائمه در شفای بیماران محدود به حیات دنیوی نیست بلکه ایشان بعد از ترک دنیا و زندگی در برزخ نیز همچنان واجد چنین قدرتی هستند و بارها از این قدرت برای شفای بیماران به اذن الهی استفاده کرده‌اند. (5)

در اینجا تنها برای نمونه، به این موارد اشاره می‌کنیم: شفا گرفتن شيخ محمد بن حسن، حر عاملي توسط حضرت حجت (عج) در عالم خواب، با نوشيدن شربتي از دست آن حضرت و رفع مريضي ايشان (6)؛ شفا يافتن محمدمهدی از مرض لالي و كري توسط حضرت در سامرا (7)؛ و شفا يافتن شيخ علی‌محمد، براثر توسل به حضرت حجت (عج) (8).

نکته چهارم:

حال که برای ما روشن شد که شفای بیماران می‌تواند به اذن الهی و به طریق اهل‌بیت (علیه‌السلام) صورت گیرد، در ادامه می‌گوییم: تأثیر اهل‌بیت (علیه‌السلام) در برآمدن حاجاتی همچون شفای بیماران غیرقابل علاج به دو گونه است:

الف) گونه نخست این است که ائمه معصومین (علیه‌السلام) که انسان‌هایی مطیع و خاضع نسبت به دستورات الهی بوده‌اند، دعا کنند و از درگاه الهی درخواست و خواهش کنند تا حاجت ما را برآورده سازد و خداوند هم دعای آنان را مستجاب نمایدکه این استجابت دعا گاهی از طریق فراهم آوردن اسباب طبیعی است و گاهی خارج از جریان اسباب طبیعی و معجزه‌وار. تحقق این نوع از تأثیرگذاری ( یعنی اینکه بنده‌ای دعا کند و خدا هم مستجاب کند) امری مسلم و بدیهی در اعتقادات موحدین است. (9)

ب) گونه دوم تأثیرگذاری ائمه (علیه‌السلام)، تأثیر بر اساس ولایت تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که کسی بتواند به‌فرمان و اذن و قدرت خداوند، در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند و برخلاف عادت و جریان طبیعی، حوادثی را به وجود آورد؛ مثلاً بیمار غیرقابل علاجی را با اذن خدا و بانفوذ و سلطه‌ای که خداوند در اختیار او قرار داده است، شفا دهد و یا در نفس و روح انسانی تصرف کرده و آن را هدایت کند و به نور معرفت روشن سازد. (10) ازآنجایی‌که ائمه اطهار (علیه‌السلام) نیز دارای ولایت تکوینی هستند، این نحوه از تأثیرگذاری در شفای بیماران نیز برای ایشان ثابت است. (11)

 نتیجه:

بنابراین، شفای بیماران توسط امامان (علیه‌السلام) نه‌فقط ممکن است بلکه بارها رخ‌داده است. این قدرت اعجازین، بدین سبب است که امامان (علیه‌السلام) واسطه فیض هستند؛ چنانکه انبیاء (علیه‌السلام) نیز چنین بودند و به‌تصریح قرآن، قدرت بر شفای بیماران داشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1365 ش، ج 1، ص 183.

2. شعراء: 79-80

3. آل‌عمران: 49

4. شبلنجی شافعی‌، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، انتشارات رضی‌، ۱۴۲۲ ق، ص ۲۹۱.

5. ر. ک: دستغیب شیرازی، سید عبدالحسین، داستآن‌های شگفت، نشر صبا، 1362 ش.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 53، ص 274، حكايت 38.

7. همان، ج 53، ص 256.

8. همان، ج 53، ص 298.

9. علاوه بر آیاتی که پیش‌تر ذکر شد می‌توانید برای یافتن روایات این موضوع رجوع کنید به بحارالانوار، ج ۴۷، باب ۵، باب معجزات و استجابت دعاهای امام صادق (علیه‌السلام).

10. آیه‌ای که در خصوص حضرت عیسی ع بیان شد، ناظر به همین قسم از ولایت تکوینی است؛ و علاوه بر آن می‌توانید به این آیات نیز مراجعه کنید. سوره ص: 36 و سوره نمل: 40.

11. جهت مطالعه بیشتر، به این روایات رجوع کنید: بحارالانوار، ج ۴۱، باب ۱۱۱ و ۱۱۲، ص ۲۳۰ تا ۲۷۴ - و ج ۴۳، باب ۱۵، ص ۳۲۳ تا ۳۳۰ - و ج ۴۴ باب ۲۵، ص ۱۸۰ تا ۱۸۸ - ج ۴۶، باب ۳، ص ۲۰ تا ۵۰ و باب ۵، ص ۲۳۳ تا ۲۸۶ - ج ۴۷، باب ۵، ص ۶۳ تا ۱۶۲ و برای مطالعه درزمینهٔ ولایت تکوینی می‌توانید به کتب زیر مراجعه کنید: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، دارالکتاب الاسلامیه، 1368 ش، ج ۹؛ طهرانی، سید محمدحسین، امام‌شناسی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۲۱ ق، ج ۱؛ صافی گلپایگانی، لطف‌الله، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، قم، انتشارات حضرت معصومه، ۱۳۷۵ ش؛ حسن‌زاده آملی، حسن، ولایت تکوینی، قم، انتشارات قیام، ۱۳۷۱ ش.

 

کلمات کلیدی:

قدرت امام، شفای بیماران، کرامات، توسل.

چرا تا یک ویروس وارد کشور ما شد، درب بیشتر شفاخانه های امام حسین (علیه السلام) را بستند؟ امام حسینی که مرده زنده می کند، قطعاً نمی گذارد کسی در هیئت مریض بشود
بیماری، تعطیل کردن هیئت، کرونا، شرایط استجابت دعا، شفای بیمار

چرا تا یک ویروس وارد کشور ما شد، درب بیشتر شفاخانه های امام حسین (علیه السلام) (هیئت ها) را بستند؟ امام حسینی که مرده زنده می کند، قطعاً نمی گذارد کسی در هیئت مریض بشود!

پاسخ اجمالی:

در شرایط حاضر که حضور در اجتماعات مذهبی و غیرمذهبی، عامل دریافت و انتقال ویروس به دیگران و سبب بیماری و حتی مرگ گروهی از انسان‌ها می‌شود، لازم است در راستای لزوم حفظ جان خود و دیگری، به‌صورت موقت، حضور در هیئت را تعطیل کرده و به شیوه دیگری ارتباط با امام حسین (علیه‌السلام) را حفظ کرد. آری، دعا و توسل، مشروع و مطلوب و مفیدند؛ اما نباید آن‌ها را در تقابل باعقل و شریعت پی گرفت.

پاسخ تفصیلی:

مقدمه:

با شیوع ویروس کرونا در جهان و انتقال آن به ایران، این بحث شکل گرفت که در چنین شرایطی که حضور در اجتماعات، عامل دریافت و انتقال ویروس خطرناک کرونا است، آیا باید هیئت و اماکن مذهبی را تعطیل کرد یا این‌که هیئت و اماکن مذهبی مصون از گزند ویروس هستند و نباید آن‌ها را تعطیل نمود. در ادامه، با ارائه نکاتی به تبیین دیدگاه اسلام در این زمینه می‌پردازیم:

نکته اول:

از مهم‌ترین مبانی اسلام عزیز، لزوم حفظ جان خود و دیگری است؛ چنانکه درآیات 29 و 30 سوره مبارکه نساء آمده: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا؛ و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است؛ و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به‌زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.» در روایات اسلامی نیز به این مطلب تأکید شده که خودکشی حرام است و عقوبت سختی دارد. (1) افزون بر حفظ جان خود، حفظ جان دیگران نیز لازم‌الاجرا است تا جایی که در قرآن آمده «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً؛ هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد درروی زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان‌ها را کشته است». (2)

بر همین مبنا، روشن می‌شود که چرا تعطیلی موقت هیئت‌ها و بستن موقت اماکن مذهبی، امری پسندیده بلکه لازم‌الاجرا است چراکه وقتی می‌دانیم با برگزاری این اجتماعات، به‌احتمال‌زیاد ویروس کرونا را دریافت و به دیگری انتقال داده و خود و دیگری را در معرض خطر قرار می‌دهیم، بر ما لازم است این عمل مستحب و پسندیده را به‌صورت موقت تعطیل کنیم و به شیوه‌های دیگر به عزاداری و ارتباط معنوی با اهل‌بیت (علیه‌السلام) اقدام نماییم؛ چنانکه از راه دور، سمت کربلا می‌ایستیم و زیارت عاشورا می‌خوانیم و می‌دانیم امام حسین (علیه‌السلام) صدای ما را شنیده و با ایشان مرتبط گشته‌ایم.

ازاین‌رو، پیشنهاد می‌شود در این شرایط خاص، به‌جای حضور در هیئت، از راه دور قرار گذاشته شود که همگی فلان ساعت رو به ضریح امام حسین (علیه‌السلام) زیارت عاشورا بخوانیم. از این طریق، هم ارتباط معنوی با امام حسین (علیه‌السلام) حفظ می‌شود و هم نکات بهداشتی رعایت می‌گردد.

نکته دوم:

این تلقی اشتباه است که گمان کنیم اگر مکانی -به‌واسطه حضور خانه خدا و یا مقبره اولیای الهی- مقدس باشد، حتماً از گزند و آسیب و بیماری و تخریب مصون است! کافی است به تاریخ تخریب کعبه و ضریح امام حسین (علیه‌السلام) بنگریم تا متوجه شویم که اساساً سنت الهی چنین نیست که حتماً این مکان‌ها یا شهر و مردمی که در آن حوالی هستند را از هر بیماری و گزند حفظ کند. بگذریم از این‌که اولیای الهی حتی زمانی که در دنیا حضور داشتند –جز در موارد نادر که مصلحت دانسته و خرق عادت کرده و معجزه و کرامت نشان می‌دادند- نیز چنین تضمینی به مردم ندادند که تا وقتی ما هستیم هیچ گزندی به شما نمی‌رسد. کافی است به تاریخ جنگ‌های صدر اسلام بنگریم و از میزان شهدا در جنگ‌های مختلف مطلع شویم و یا به تاریخ عاشورا نگاه کنیم و در مصیبت واردشده بر خاندان پیامبر (ص) تأمل‌کنیم.

همچنین آن‌ها ادعا نداشتند که هیچ‌گاه مریض نمی‌شوند؛ چنانکه می‌دانیم پیامبر (ص) مریض شدند و یا امام علی (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) به‌واسطه ضربت شمشیر به شهادت رسیدند و یا امام حسن (علیه‌السلام) از طریق زهر بیمار و شهید شدند و یا امام سجاد (علیه‌السلام) در روز عاشورا در بستر بیماری بودند و یا خود حضرت معصومه (س) نیز به‌واسطه بیماری (که ناشی از سم یا علل دیگر بوده) وفات یافتند و ...

بنابراین، انبیاء و امامان و اولیای الهی هیچ‌گاه ادعا نداشتند که خودشان و یا مردم و مکان‌های مرتبط با آن‌ها همچون حرم و هیئت و غیره، همیشه و تحت هر شرایطی از هر خطر و بیماری مصون هستند. ازاین‌رو، کاملاً طبیعی است ویروس کرونا در هیئت نیز از فردی به فرد دیگر سرایت یابد و عامل بیماری شود؛ بنابراین، چنین انتظاری مبنای دینی ندارد و بیشتر یک‌شور و احساس است که باید تصحیح شود.

نکته سوم:

لازم است انتظارات را درباره توسل و شفا تعدیل کرد. این‌که گمان شود هر توسل و دعایی حتماً به همان شکلی که ما می‌پسندیم، برآورده می‌شود، انتظار نابجایی است.

شفای بیماران از جانب خدا و اولیایش، تابع همان اصولی است که در استجابت دعا برقرار است: خداوند صدای هر دعاکننده‌ای را می‌شنود و در صورت فقدان موانع و وجود شرایط آن را برآورده می‌کند (3)؛ اما نه لزوماً به همان شکلی که دعاکننده در نظر گرفته است؛ چراکه او خیرخواه است و خیر را نه از دریچه محدود ما، بلکه در چارچوب علم بی‌انتهای خودش در نظر می‌گیرد؛ بنابراین طبیعی است که گاهی ما چیزی را طلب می‌کنیم که به گمان ما خیر است اما درواقع، خیر نیست و خدا می‌داند (4) و به همین جهت، آن دعا را به شکل دیگری استجابت می‌فرماید؛ چنانکه امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «چه‌بسا چیزی را خواسته‌ای و تو را نداده و بهتر از آن را در این دنیا یا آن دنیا دهد و یا بهتر آن بوده که آن را از تو بازدارد. چه‌بسا چیزی را طلب نمودی که اگر به تو می‌داد، تباهی دین و دنیای خود را در آن می‌دیدی». (5)

گاهی هم خداوند دعا و درخواست ما را به همان شکلی که ما می‌خواهیم برآورده می‌سازد اما برای انجامش فرآیندی را در نظر گرفته که کار و تلاش ما (مثلاً سیر درمانی و استفاده از دارو و مراجعه به طبیب)، بخشی از این فرآیند است؛ و به همین جهت، از امام علی (علیه‌السلام) نقل‌شده که «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که بدون عمل دعا می‌کند، مانند تیراندازی است که کمانش زِه ندارد». (6) آری، تأثیر دعا و توسل به اولیای الهی، لزوماً از طریق علل ماوراءالطبیعی و غیرمتعارف نیست بلکه گاهی از طریق تسریع در تأثیر دارو است و گاهی از طریق آشنا شدن با پزشک حاذق و غیره.

نتیجه:

در حال حاضر، حضور در اجتماعات مذهبی و غیرمذهبی، عامل دریافت و انتقال ویروس کرونا به دیگران است و سبب بیماری و حتی مرگ گروهی از انسان‌ها می‌شود، ازاین‌رو، لازم است به‌صورت موقت، حضور در هیئت را تعطیل کرد. همچنین، روشن شد هر دعا و توسلی لزوماً به همان شکلی که ما می‌خواهیم برآورده نمی‌شود و تابع شرایط و مقدماتی است که یکی از آن‌ها تلاش و کوشش ما در آن زمینه است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَی ءٍ مِنَ الدُّنیا عُذِّبَ بِهِ یوْمَ الْقِیامةِ؛ کسی که به‌وسیله چیزی از دنیا خودکشی کند، در روز قیامت به‌وسیله همان چیز عذاب خواهد شد»(المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، مؤسسه الرسالة، 1401 ق، ج 15، ص 36)
  2. مائده، آیه 32.
  3. «وَ إِذا سَأَلَک عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیسْتَجیبُوا لی‏؛ و هنگامی‌که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو): من نزدیکم! دعاى دعاکننده را، به هنگامی‌که مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند»(بقره، آیه 186)
  4. «عَسى‏ أَنْ تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ چه‌بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال‌آنکه خیرِ شما در آن است؛ و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال‌آنکه شرِّ شما در آن است؛ و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید»(بقره، آیه 216)
  5. سید رضی، نهج‌البلاغه، انتشارات مشهور، 1379، نامه 31.
  6. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، 1403، ج 93، ص 372.

 

کلمات کلیدی

بیماری، تعطیل کردن هیئت، کرونا، شرایط استجابت دعا، شفای بیمار

توصیه ای از آیت الله فشارکی بیان شده است که وقتی مردم دچار وبا شدندآیا می توان آن را برای ویروس کرونا هم تجویز کرد؟
آثار اعمال، آثار و خواص زیارت، شفابخشی ادعیه، شفابخشی زیارت عاشورا، شفابخشی روزه

توصیه ای از آیت الله فشارکی بیان شده است که وقتی مردم دچار وبا شدند، ایشان سفارش به سه روز، روزه همراه با قرائت زیارت عاشورا کردند؛ شیعیان به این دستور عمل کردند و حتی یک نفر هم از دنیا نرفت؛ آیا این واقعیت دارد؟ و آیا می توان آن را برای ویروس کرونا هم تجویز کرد؟

پاسخ اجمالی

عموم شیعیان، با الهام از روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در زمان مشکلات و بحران‌ها، به علمای دین مراجعه می‌نمودند. علما نیز بر اساس آموزه‌های قرآن و حدیث، راهکارهایی را برای ایشان مطرح می‌کردند. ازجمله سفارش‌های بیان‌شده، قرائت زیارت عاشورا و برخی دیگر از اعمال، مانند گرفتن روزه است.

پاسخ تفصیلی

داستان سفارش مرحوم آقای سید محمد فشارکی رضوان‌الله علیه در سایت‌های متعدد از طریق علما نقل‌شده است، به‌عنوان‌مثال در سایت «مرکز تنظیم و نشر آثار مرحوم آیت‌الله بهجت» چنین آمده که وقتی طاعون در سامرا زیاد شد ایشان فرمودند: «من بر همه شیعه حکم می‌کنم که سه روز، روزه‌بگیرند ـ البته روزه مظنونم است و یقینی نیست ـ و در این سه روز، زیارت عاشورا را بخوانند؛ خداوند به‌واسطه‌این کارشان، این بلا را از شیعه رفع می‌کند».

اهل سامرا دیدند فوج فوج از غیر شیعه وفات می‌کنند، ولی یک نفر از شیعه وفات نمی‌کند. البته یک نفر در تمام جمعیت شیعه وفات کرد، ولی نه به طاعون. یک پاره‌دوزی به یک مرض دیگری وفات کرد و الا احدی به طاعون وفات نکرد و این‌ها تعجب کردند که این چه بلایی است که مخصوص غیر شیعه است و فوج فوج از غیر شیعه، به طاعون وفات می‌کنند... . (1)

1. مستند رجوع مردم به علماء

در جواب این‌که آیا می‌توان این دستور را برای تمام بیماری‌ها به کاربرد؟ با توضیح مقدمه‌ای به این سؤال جواب داده می‌شود: «اسحاق بن یعقوب»‎‏ نامه‌ای برای حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالى فرجه الشریف) می‌نویسد و از مشکلاتی که‏‎ ‎‏برایش رخ‌داده سؤال می‌کند؛ «محمد بن عثمان عمری» نماینده آن حضرت، نامه را می‌رساند.‏‎ ‎‏جواب نامه به خط مبارک صادر می‌شود که «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِم‏» (2) یعنی در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع‏‎ ‎‏کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدای بر آن‌ها هستم‏.

بر اساس این حدیث، مردم در پیشامدهای اجتماعی و گرفتاری‌ها به سراغ علمای دین می‌روند و آن‌ها نیز بر اساس آموزه‌های قرآن و حدیث، در زمان مشکلات و گرفتاری‌های اجتماعی، دستوراتی را سفارش می‌دهند.

2. مستند سفارش به قرائت زیارت عاشورا

 یکی از سفارش‌های علمای دین، تجویز قرائت زیارت عاشورا برای رفع بیماری‌ها است. این توصیه نیز برخاسته از حدیث امام صادق (علیه‌السلام) هست که به «صفوان» فرمودند:

 زیارت عاشورا را بخوان و بر آن مواظبت کن، به‌درستی که من چند خیر را برای خواننده آن تضمین می‌کنم، اول زیارتش قبول شود. دوم سعی و کوشش او مشکور باشد. سوم حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و ناامید از درگاه او برنگردد زیرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد. (3)

بنابراین چه‌بسا علت این‌که برای عدم شیوع بیماری برای شیعیان و دیگر مسلمانان «قرائت زیارت عاشورا» سفارش شده، وعده استجابت دعا بعد از قرائت این دعا است. با توجه به روایت امام صادق (علیه‌السلام)، درمان بیماری با قرائت زیارت عاشورا، مختص به یک بیماری خاص نیست بلکه به‌صورت مطلق برای هر حاجتی می‌توان قرائت کرد. البته تعدادی که علما مطرح نمودند و هدیه‌ی آن به شخص خاص، از مجربات هست و در متون حدیثی به این مسائل اشاره نشده است؛ اما انجام آن‌ها برای مداومت بر زیارت مطلوب است.

3. مستند سفارش به روزه گرفتن

دستوری که در مورد روزه گرفتن نیز صادر می‌شود، برگرفته از روایات است، مثلاً امام حسن (علیه‌السلام) فرمودند:

«إِنّ لِکُلِّ صائِمٍ عِندَ فَطُورِهِ دَعوَةً مُستَجابَةً»؛ (4)

برای هر روزه‌داری در هنگام افطارش یک دعای مستجاب است.

هم‌چنین از پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم) نقل‌شده است:

«دَعوَةُ الصّائِمِ تُستَجابُ عِندَ إِفطارِهِ»؛ (5)

دعای روزه‌دار هنگام افطارش مستجاب می‌شود.

بنابراین، روزه نیز مانند زیارت عاشورا در استجابت دعا بسیار مؤثر است. البته در خصوص از بین رفتن بسیاری از بلایا به‌واسطه روزه ماه رجب، سفارش ویژه‌ای در روایات وجود دارد، به‌عنوان‌مثال، «ابوسعید خدرى» نقل کرده که رسول اکرم (صلی‌الله علیه و اله و سلّم) فرمودند:

 «وَ مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ أَرْبَعَةَ أَیامٍ عُوفِی مِنَ الْبَلَایا کلِّهَا مِنَ الْجُنُونِ وَ الْجُذَامِ وَ الْبَرَص»؛ (6)

یعنی هر کس چهار روز از ماه رجب را روزه بگیرد، از تمام بلاها از قبیل دیوانگى و خوره و پیسى‏ در امان باشد.

نتیجه

با توجه به روایاتی که در فضیلت زیارت عاشورا و روزه گرفتن، وجود دارد به نظر می‌رسد سفارش مرحوم آقای «سید محمد فشارکی رضوان‌الله علیه»، نیز برگرفته از همان روایات است و این دستور، ان‌شاءالله در شفاء تمام بیماری‌ها تأثیرگذار است و مخصوص بیماری و یا زمان خاصی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

  1. برگرفته از سایت: https://bahjat.ir/fa/content/1667.
  2. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، کمال‌الدین و تمام النعمة، تهران: اسلامیه‏، چاپ دوم، 1395 ق، ج ‏2، ص 484.
  3. طوسى، محمد بن الحسن‏، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعة، چاپ اول، 1411 ق، ج ‏2، ص 781.
  4. ابن طاووس، على بن موسى‏، اقبال الأعمال، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج 1، ص 244.
  5. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، قم: الشریف الرضى‏، چاپ چهارم، 1412 ق، ج 1، ص 69.
  6. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، ثواب الاعمال، قم: دارالشریف الرضی، چاپ دوم، 1406 ق، ص 54.

 

کلمات کلیدی

آثار اعمال، آثار و خواص زیارت، شفابخشی ادعیه، شفابخشی زیارت عاشورا، شفابخشی روزه

آیا در گذشته در هنگام فراگیری بیماری های مسری تجمعات مذهبی مانند نماز جمعه و جماعت و زیارت مراقد اهل بیت و قبور مؤمنین تعطیل می شد؟
 بیماری های فراگیر در تاریخ، مسجد در تمدن اسلامی، تاریخ طاعون.

آیا در گذشته در هنگام فراگیری بیماری های مسری تجمعات مذهبی مانند نماز جمعه و جماعت و زیارت مراقد اهل بیت و قبور مؤمنین تعطیل می شد؟

پاسخ اجمالی:

علی­رغم این‌که بیماری‌های مُسری بارها به جان بشر افتاده، دربارۀ جزئیات واکنش‌ها به این حوادث، اطلاعات دقیقی نداریم و تنها اشارات کوتاهی به تعطیل شدن یا نشدن مساجد و تجمعات مشابه داریم. بااین‌حال، شایان توجّه است که تعطیل نشدن این‌گونه تجمعات، متأثّر از نگاه پیشینیان به علّت و اسباب این‌گونه بیماری‌ها بوده است.

پاسخ تفصیلی:

در تاریخ، موارد متعدّدی از بلاها و بیماری‌های فراگیر به ثبت رسیده و حتّی برخی دست به تألیف کتاب مستقل دراین‌باره زده‌اند، مانند هشام بن محمد بن سائب کلبی که کتاب «الطاعون فی العرب» را نوشت. (1) مطمئناً این‌گونه بلاها واکنش‌ها و تأثیرات فراوانی بر جای می‌گذاشته؛ امّا جزئیات این‌گونه مسائل، در منابع تاریخی ثبت‌نشده است. این مسئله، ناشی از غلبۀ نگاه سیاسی به تاریخ‌نگاری است که باعث می‌شد تاریخ‌نگاران، بیش‌تر به ثبت حوادثی بپردازند که به زندگی حاکمان و روابط قدرت معطوف بوده و از توجّه به مسائل اجتماعی و فرهنگی و مانند آن، غفلت کنند. بااین‌حال، از لابه‌لای گزارش‌های تاریخی و منابع پزشکی و مانند آن، می‌توان اطلاعاتی دراین‌باره به دست آورد.

تا جایی که بررسی کردیم، به سندی دست نیافتیم که تصریح کند در دوران حضور ائمه (علیهم‌السلام) براثر بیماری‌های مسری، تجمعاتی مانند نماز جمعه و جماعت مساجد و مراقد تعطیل‌شده باشند. پس با صرف‌نظر از برخی اشارات اندک ـ که در ادامه خواهیم گفت ـ، به نظر می‌رسد که منع مردم از حضور در مساجد و مراقد برای مقابله با یک بیماری واگیر، پدیدۀ نادری بوده و این شاید، ریشه در نوع نگاه مردم به این‌گونه بیماری‌ها داشته باشد که گاه با پندارهای خرافی آمیخته بوده است. دراین‌باره، توجّه به تاریخ پزشکی بیماری‌های فراگیری مانند وبا و طاعون، سودمند است. برای نمونه، در منابع طبّ سنّتی، موقعیت ستارگان و سیارات، وضعیت جوّی منطقه از جهت غلظت و رطوبت هوا، تعفّن هوا و استعداد بدنی افراد، در پیدایش بیماری طاعون مؤثر دانسته شده و حتّی ترس و وهم و خوف را نیز از اسباب سرایت آن می‌دانستند. (2) طبیعی است که چنین نگرش‌هایی، در شیوۀ مقابله با بیماری نیز تأثیر داشته است؛ و حتّی با اعتقاد به اثرگذاری ترس و وهم، نه‌تنها انگیزه‌ای برای تعطیلی مساجد و مراقد ایجاد نمی‌شود، بلکه میل به حضور در این‌گونه اماکن افزایش نیز می‌یابد.

مطالعات متعدّد صورت گرفته دراین‌باره نشان می‌دهد که پزشکان مسلمان از دیرباز، به مُسری بودن این بیماری‌ها اذعان داشته‌اند؛ ولی در روش‌های درمانی که در منابع طبّ سنّتی ثبت‌شده است، اشاره‌ای به قطع ارتباط با افراد مبتلا از طریق تعطیلی مساجد و مانند آن به چشم نمی‌خورد. البتّه ترک سرزمینی که دچار طاعون شده، در منابع طبّی قدیم سفارش شده (3) و در روایات اسلامی نیز توصیه به ترک مناطق آلوده وجود دارد؛ (4) ولی این غیر از تعطیلی مساجد و مراکز مذهبی است.

خاطره‌ای از طاعون در شام

دراین‌باره، ذکر خاطره‌ای از ابن‌بطوطه خالی از لطف نیست. وی در سفرنامۀ خود، داستانى دربارۀ طاعون بزرگ دمشق نقل می­کند که خود شاهد آن بوده و نشان می‌دهد که مردم نه‌تنها از اجتماع در مسجد منع نشدند، بلکه برای دعا و انابۀ دسته‌جمعی، به مسجد نیز فراخوانده شدند. وی می‌گوید:

«در اواخر ربیع‌الثانی سال 749 هنگام شیوع طاعون بزرگ، من در دمشق بودم و داستانى شگفت از احترام و اعتقاد دمشقیان دربارۀ این مسجد (مسجد الاقدام در دو میلی جنوب دمشق) دیدم. بدین تفصیل که نایب سلطان ملک الامرا ارغون شاه، منادى در شهر فرستاد که مردم سه روز روزه بدارند و تمام خوراک فروشی‌های بازار روزها تعطیل باشند. اتفاقاً بیش‌تر مردم در دمشق از بازار خوراک مى‏خورند. مردم سه روز متوالى روزه گرفتند و آخرین روز که مصادف با پنجشنبه بود، امرا و سادات و قضات و فقها و دیگر طبقات، در مسجد جامع گرد آمدند، چندان‌که مسجد گنجایش جمعیت را نداشت. این مردم شب جمعه را به نماز و ذکر و دعا به سر بردند و پس از نماز صبح، به اتّفاق امرا که پابرهنه بودند، مصحف‏ها بر سردست، از مسجد بیرون آمدند. تمام اهل شهر نیز از صغیر و کبیر به دنبال آنان راه افتادند. یهود و نصارى، زن و مرد، تورات و انجیل برداشته، به حال گریه و تضرّع بیرون آمدند و رو به‌سوی مسجد الاقدام نهادند و در آنجا تا نیم روز، همگان به خدا متوسّل شده، کتب آسمانى و انبیا را به شفاعت یادکردند. آنگاه به شهر بازگشته نماز آدینه را به‌جای آوردند. درنتیجۀ این توسّل، خداوند بلا را بر اهل شهر تخفیف داد. عدّۀ متوفّیان در دمشق روزانه به دو هزار تن مى‏رسید؛ ولى در قاهره و مصر عدّۀ تلفات در یک روز تا بیست‌وچهار هزار تن رسید». (5)

این خاطره نشان می‌دهد که در هنگام بروز بیماری فراگیر، حاکمان شام ـ هرچند باهدف تشویق مردم به روزه‌داری ـ به ایجاد محدودیت‌هایی برای استفاده از اغذیه‌فروشی‌های عمومی پرداخته‌اند و درعین‌حال، از تجمّع در مسجد برای نیایش گروهی ابا نداشتند. البتّه عبارت پایانی ابن‌بطوطه نشان می‌دهد که بعدازآن توسلات نیز طاعون همچنان وجود داشته ولی از شدّت تلفات آن کاسته شده است.

نکتۀ دیگری که در این خاطره قابل توجّه است، مسجدی است که برای این توسّل همگانی انتخاب‌شده بوده است. «اَقدام» یعنی «گام‏ها» و از توضیحات قبلی ابن‌بطوطه دانسته می‌شود که علّت این نام‌گذاری، وجود قدمگاه (جای پا) بر روی سنگى در آن مسجد بوده که مردم معتقد بودند جاى پاى حضرت موسى (علیه‌السلام) است. وی همچنین می‌گوید: «در همین مسجد اتاق کوچکى هست که سنگ نبشته­ای در آن وجود دارد مُشعر بر آن‌که یکى از صلحا حضرت رسول را به خواب‌دیده که مى‏فرماید قبر برادرم موسى در همین‌جا است». (6) بر این اساس، مسجد الاَقدام، فقط موردتوجه مسلمانان نبوده و برای یهود و نصاری نیز مقدّس بوده است و ظاهراً به همین دلیل هم دعای همگانی را در آنجا برگزار کردند تا غیرمسلمانان نیز در این آیین شرکت کنند؛ چنان‌که به گزارش وی، «یهود و نصارى، زن و مرد، تورات و انجیل برداشته به حال گریه و تضرّع رو به‌سوی مسجد الاقدام نهادند و در آنجا تا نیم روز، همگان به خدا متوسّل شده، کتب آسمانى و انبیا را به شفاعت یادکردند».

پرهیز از حضور مسجد در برخی شرایط

بااین‌همه، نمی‌توان گفت که بروز این‌گونه بیماری‌ها هیچ تأثیری در حضور مردم در مساجد و مراقد نداشته است. شخصی به نام حسن زیات (روغن‌فروش) نقل می‌کند که پس از مناسک حج، گذرم به مدینه افتاد و از امام باقر (علیه‌السلام) سراغ گرفتم. گفتند آن حضرت در ینبُع (منطقه‌ای حاصلخیز در اطراف مدینه که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیز در آنجا مزرعه‌ای احداث کرده بود.) حضور دارند. من هم برای ملاقات با امام، به ینبع رفتم. امام فرمود: «ای حسن! تا اینجا آمدی؟!». عرض کردم: «بله ـ فدایت شوم ـ دوست نداشتم بدون دیدار شما مدینه را ترک کنم». امام فرمود: «من سیر خوردم و لذا خواستم از مسجدالنبی فاصله بگیرم». (7) وقتی خوردن سیر، مانع حضور امام در بهترین مسجد شده، طبیعی است که برای پاکیزه ماندن مسجد و اهل مسجد، بیماران واگیر در مسجد حضور نیابند؛ امّا معلوم نیست رعایت این‌گونه آداب تا چه حد رواج داشته و به فرهنگ عمومی تبدیل‌شده باشد.

طبق روایتی دیگر، علی بن جعفر از برادرش امام کاظم (علیه‌السلام) دربارۀ وبا پرسید که اگر در سرزمینی وبا پیدا شد، آیا انسان می‌تواند ازآنجا بگریزد؟ امام فرمود: «می‌تواند ازآنجا بگریزد تا وقتی‌که وبا در مسجدی که او در آن نماز می‌خواند، واقع نشده باشد. پس اگر وبا گریبان نمازگزاران آن مسجدی را که او نماز می‌خواند گرفت، دیگر صلاح نیست که ازآنجا بگریزد». در برخی نقل‌ها، به‌جای وبا، از طاعون سخن گفته‌شده (8) و به‌هرحال منظور بیماری‌های مسری و فراگیر است. طبق این حدیث، ترک کردن مسجد و محل شیوع بیماری، مجاز دانسته شده و نشان می‌دهد که این کار به‌عنوان یک راهکار برای مقابله با بیماری، از دیرباز مطرح بوده است. نیز بر اساس مطلبی که از مرحوم سیّد نعمت‌الله جزایری (م. 1112 ق) نقل‌شده، در طاعون فراگیر سال 1102 هجری قمری که بلاد روم (استانبول و شامات) و عراق و سپس جنوب ایران را فراگرفت و تعداد بسیاری را به کام مرگ کشاند، مدارس و مساجد نیز تعطیل شدند. (9) هرچند ممکن است این تعطیلی، برنامه‌ریزی‌شده و یا بر اساس توصیۀ بزرگان نبوده باشد، ولی به‌هرحال نشان می‌دهد که گاهی گریزی ازاین‌گونه اقتضائات نیست.

نتیجه:

بر اساس آنچه گذشت، دربارۀ تعطیلی مساجد و مراقد در دوران بیماری‌های فراگیر، گزارش صریحی در منابع تاریخی به دست نیامد و از اشارات گذرا به جواز ترک مسجد و یا وقوع تعطیلی مساجد و مدارس، می‌توان چنین برداشت کرد که این کار اگر هم انجام می‌شده، بسیار نادر بوده است. البتّه این، به سبب نوع نگاهی است که به ریشه‌ها و علل گسترش این بیماری‌ها وجود داشته و با این‌که می‌دانستند این بیماری‌ها مُسری است، از شیوع آن به سبب ارتباط با دیگران و تجمّع در مراکزی مانند مسجد، غافل بوده‌اند. البتّه رعایت آداب مسجد اقتضا می‌کند که فرد بیمار در مسجد حضور نیابد؛ ولی معلوم نیست که مردم تا چه حد به رعایت این‌گونه آداب پایبند بوده باشند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، انتشارت جامعۀ مدرسین، 1407 ق، ص 435.
  2. ر.ک: فرزانه زارع و دیگران، «طاعون در طبّ سنّتی ایران و طبّ نوین»، فصل‌نامۀ تاریخ پزشکی، سال نهم شماره ۳۲ (پاییز ۱۳۹۶)؛ امیرمحمد جلادت و احسان مصطفوی، «تشخیص، درمان و گزارش‌های همه‌گیری‌های طاعون در دوران تمدّن اسلامی»، مجلۀ طبّ سنتی اسلام و ایران، دوره 8، شماره 2 - (تابستان 1396).
  3. امیرمحمد جلادت و احسان مصطفوی، همان‌جا، (به نقل از: زکریای رازی در المنصوری فی الطبّ).
  4. برای نمونه، ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365 ش، ج 8، ص 108؛ حرّ عاملی، وسائل‏الشیعة، قم، آل البیت، 1409 ق، ج 2، ص 429.
  5. ابن‌بطوطه، رحلۀ ابن بطوطة، ترجمه: محمدعلی موحد، تهران، نشر آگه‏، چاپ ششم، 1376 ش، ج‏1، ص 137 ـ 138.
  6. همان، ص 137.

7. کلینی، همان، ج 6، ص 375، حدیث 3.

8. صدوق، معانی الأخبار، قم، انتشارات جامعۀ مدرسین، 1361 ش، ص 254؛ حرّ عاملی، وسائل‏الشیعة، قم، آل البیت، 1409 ق، ج 2، ص 431، حدیث 2556.

9. ر.ک: سید حسن هاشمی جزی، «رفتارشناسی یک عالم دینی در مواجهه با طاعون» منتشرشده در کانال نامه‌های حوزوی، اسفند 1398. این مقاله، گزارشی است از کتاب خطّی «مُسَکِّن الشُّجون فی حکم الفرار من الطاعون» تألیف سید نعمت‌الله جزایری (م. 1112 ق).

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

تشخیص، درمان و گزارش‌های همه‌گیری‌های طاعون در دوران تمدّن اسلامی، امیرمحمد جلادت و احسان، مصطفوی.

 

کلمات کلیدی:

 بیماری‌های فراگیر در تاریخ، مسجد در تمدن اسلامی، تاریخ طاعون.

آیه قرآن ناظر به ریسمان هدایتی است که خداوند از آسمان فرو فرستاده تا بشر خاکی را عرشی گرداند. هدایتگری خداوند لحظه ای هم قطع نمی گردد

 در روايت داريم كه هنگام شهادت حضرت اير المومنين (عليه السلام)جبرائيل در آسمان ندا داد :تهدمت والله اركان الهدي و... وانفصمت العروه الوثقي ... در حاليكه در قران (آيه الكرسي)داريم :... فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ .. لطفا توضيح دهيد با وجودي كه قران گفته لا انفصام لها چطور جبرائيل ندا داد وانفصمت العروه الوثقي ؟

آیه قرآن ناظر به ریسمان هدایتی است که خداوند از آسمان فرو فرستاده تا بشر خاکی را عرشی گرداند. هدایتگری خداوند لحظه ای هم قطع نمی گردد. از ابتدای خلقت بشر تا آخرین روز حیات بشر هدایتگری پیوسته هست. پیوسته این ریسمان برای بالابردن هدایت جویان آویخته می باشد: لا انفصام لها؛ در آن هیچ گسست و انقطاعی حاصل نمی شود.
اما سخن جبرئیل ناظر به یکی از ریسمان های هدایت، علی بن ابی طالب (ع) (1) است که با ضربت ابن ملجم در آن "انفصام و انقطاع " حاصل شده است؛ گرچه در همان لحظه با هدایتگر بعدی جایش پر می شود. امام حسن علیه السلام ریسمان دیگری است که به جای پدر می نشیند.
بنا بر این انفصام و انقطاعی که در اثر شهید شدن یک امام ایجاد می شود، به معنای انفصام و انقطاع اصل هدایتگری و ریسمان هدایت به آسمان نیست. اصل سر جای خودش هست، گرچه رشته ای پاره می شود و رشته دیگر جایگزین می گردد.
پی نوشت :
1. بحرانی، البرهان، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق، ج1، ص 522.

خداوند هیچ نیازی به عبادت بندگان خود نداردو این انسان است که وجودش عین وابستگی به خدا است. اگر همه انسان ها هم پشت به خورشید خانه بسازند ضرری به خورشید نمی رسد.
چرایی لزوم تبعیت از دستورات الهی

پرسش:
به فرض اینکه واقعاً خدا هست و مالک و خالق من و جهان است؛ چرا باید به خواست او تسلیم شوم و هر چه او گفت را بپذیرم؟ آیا به خاطر این است که او خالق و مالک است و من مکلف به شکرگزاری و تسلیم در برابر صاحبم هستم؛ یا به خاطر سود خودمان در حرف‌شنوی از خدا است؟ به کدام دلیل باید تسلیم او شوم؟
 

پاسخ:
عبودیت، به معنای تسلیم، اظهار تذلل و خضوع در مقابل خداست. «عبادت خدا» دو نوع است:
1. عبادت عام: یعنی اطاعت از دستورات خدا در همه شئون زندگى.
2. عبادت خاص: به معنى تذلل همراه با تقدیس و خضوع، مانند نماز و امثال آن. قرآن کریم هدف از آفرینش انسان را عبادت خدا بیان کرده(1) و توضیح می‌دهد که خدا نیاز به عبادت شما ندارد، بلکه این شمایید که نیازمند به عبادت خدا هستید. ازاین‌رو در ادامه همین آیه می‌فرماید: «هرگز از آن‌ها روزى نمى‏خواهم و نمى‏خواهم مرا اطعام کنند. خداوند روزى‏دهنده و صاحب قوّت و قدرت است».(2) 
در ادامه در قالب نکاتی به توضیح بیشتر درباره فلسفه عبادت می‌پردازیم.

نکته اول:
تصور برخی از نوع رابطه خدا با انسان، همانند رابطه ساعت‌ساز با ساعت است. به این صورت که همان‌گونه که ساعت‌ساز ساعت را می‌سازد و بعد از آن، ساعت به کار خود ادامه می‌دهد و دیگر نیازی به ساعت‌ساز ندارد، خدا نیز انسان را آفریده و انسان دیگر نیازی به خدا ندارد و خودش مستقلاً می‌تواند به زندگی خود ادامه دهد. در حالی که این تصور کاملاً باطل است. بلکه رابطه خدا با انسان و همه مخلوقات خود، همانند رابطه خورشید با نور خود است. همان‌طور که وجود نور در هرلحظه وابسته به خورشید است و اگر ارتباط اشعه‌های نور با خورشید که منبع نور است، قطع شود همان لحظه نابود می‌شود، به همین صورت وجود همه مخلوقات ازجمله انسان‌ها نیز وابسته به خداست و اگر کمتر از لحظه‌ای توجه خدا از بنده خود قطع شود، دیگر بنده‌ای وجود نخواهد داشت.
«به‌محض التفاتی زنده دارد آفرینش را        اگر نازی کند از هم فروریزند قالب‌ها» (3)
 بنابراین ما انسان‌ها نه‌تنها در تأمین نیازهای مادی و معنوی خود نیازمند به خدا هستیم، بلکه در اصل وجود و حیات خود نیز عین وابستگی به خدا هستیم. ازاین‌رو امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»؛ کسى که خود را بشناسد قطعاً خدایش را خواهد شناخت». (4) بنابراین اقتضای فطرت انسانی این است که در مقابل کسی که همه هستی انسان عین وابستگی و نیاز به اوست خضوع و خشوع نموده و شکرگزار نعمات مولای خود باشد.

نکته دوم:
آدمی از خودآگاهی و خوددوستی برخوردار است و به همین جهت، به خودش و اموری که جزء وجود خودش هست، محبت و علاقه دارد و همچنین، نسبت به کمالات اختیاری که می‌توانند با کوشش و تلاش، بخشی از وجود آدمی بشوند نیز علاقه دارد. (5) 
تعیین اینکه چه چیزی برای انسان کمال است و از طریق رفتارهای اختیاری، به دست می‌آید، نیازمند توجه به این دو مطلب است: 
اولاً باید به این نکته توجه داشت که انسان از دو بُعد روح و بدن برخوردار است که درواقع، روح حقیقت انسان است و بدن ابزاری برای استکمال و انجام کارهایی که روح تصمیم گرفته محقق شوند. (6) با این بیان مشخص می‌شود که اوصاف حقیقی انسان، اوصاف روح او هستند و کمال و نقص حقیقی انسان را باید در همین اوصاف جستجو کرد. مثلاً تقویت عضلانی بااینکه کمالی برای بدن است اما کمال روح و حقیقت انسان نیست. علم، لذت، دوستی، آرامش و غیره، از اوصاف روح انسان هستند و تقویت و کسب آن‌ها، به کمالات روح و حقیقت انسان می‌افزاید. (7) 
ثانیاً برخی از کمالات و اوصاف روح، گاهی سبب نقص در آدمی یا جلوگیری از دستیابی به کمالات دیگر می‌شوند. (8) مثلاً لذت ناشی از خوردن، از کمالات روح است، اما گاهی همین لذت طلبی سبب می‌شود که مثلاً در کسب لذتی که نیم ساعت طول می‌کشد، در خوردنی‌ها زیاده‌روی کرده و بیمار شده و برای چند روز به درد و رنج مبتلا شویم.
با توجه به این دو مطلب، مشخص می‌شود که انسان برای شناخت کمالات اختیاری و کسب آن‌ها به شکل متوازن و متعادل، هم نیازمند معیاری برای تشخیص کمال حقیقی است و هم نیازمند یک برنامه جامع برای رشد متوازن و کسب کمالات اختیاری به‌صورت متعادل. اینجاست که تقرب به خدا به‌عنوان معیار مطرح می‌شود و دین به‌عنوان برنامه جامع. 
توضیح مطلب اینکه، چون خداوند کامل مطلق است و هیچ کمالی در او نیست که نقصی به دنبال داشته باشد و همگی به‌صورت متعادل و متوازن در خداوند جمع شده‌اند، با شناخت خدا پی می‌بریم که چه چیزی کمال حقیقی است و نقصی به دنبال ندارد. از این طریق، کمال حقیقی را می‌شناسیم و با کسب آن، به خداوند تشابه بیشتری می‌یابیم. منظور از تقرب به خدا، مشابهت جُستن به برخی از کمالاتی است که ما انسان‌ها می‌توانیم به شکل محدود از آن‌ها برخوردار شویم. (9) همچنین، ازآنجایی که شناخت ما از خود و خداوند، محدود است، ازاین‌رو، بخش عظیمی از دانایی و برنامه زندگی برای رسیدن به کمال اختیاری را از طریق دین می‌آموزیم. دین برنامه جامعی است که خداوند آن را تنظیم کرده تا انسان‌ها از طریق آن، کمالات اختیاری را بشناسند و به آن دست یابند. (10) با توجه به اینکه اطاعت از دین الهی همان عبادت است، روشن می‌شود که فلسفه عبادت و اطاعت از دین، تعالی یافتن و رشد و دستیابی به کمالات بیشتر است.

نکته سوم:
این مطلب درآیات قرآن نیز منعکس‌شده که دستوراتی که خداوند به‌عنوان اوامر و نواهی در قالب دین به مردم می‌دهد، از نوع دستورات یک پادشاه جبّار نیست که بخواهد قدرت خود را به رخ دیگران بکشد، بلکه از نوع دستورات طبیب است که اگر شخص به آن دستورالعمل‌ها عمل کند هیچ نفعی به طبیب نمی‌رسد و اگر هم عمل نکند هیچ زیانی به طبیب نمی‌رسد، بلکه تمام سود و زیان اطاعت یا سرپیچی از دستورات طبیب نصیب خود شخص می‌شود نه طبیب؛ بنابراین اگر همه مردم دنیا مؤمن و تسلیم امر خدا گردند هیچ سودی برای خدا ندارد و اگر همه مردم کافر شوند نیز هیچ ضرری به خدا نمی‌رسد. مثل‌اینکه اگر همه مردم خانه‌های خود  را رو به خورشید بسازند یا پشت به خورشید هیچ فرقی به حال خورشید ندارد، بلکه این مردم هستند که از این کار سود یا زیان می‌کنند. ازاین‌رو خداوند درآیات متعدد قرآن تذکر می‌دهد که خداوند هیچ نیازی به بندگان و عبادت آنان ندارد بلکه این بندگان هستند که سرتاسر وجودشان نیاز به خداست: «اى مردم شما نیازمند خدایید و خدا بی‌نیاز ستوده است». (11)
 به‌عنوان مثال به دنبال دستور به انجام حج می‌فرماید: «هر که کفر ورزد (و از انجام حج سرپیچی کند) یقیناً خداوند از جهانیان بی‌نیاز است». (12) یا درباره امر به نماز می‌فرماید: «و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش ما از تو جویاى روزى نیستیم ما به تو روزى می‌دهیم و فرجام [نیک] براى پرهیزگارى است». (13) همچنین با توبیخ کسانی که خیال می‌کنند با قبول اسلام، منّتی بر خدا و پیامبر او دارند می‌فرماید: «از اینکه اسلام آورده‌اند بر تو منت می‌نهند بگو بر من از اسلام‏ آوردنتان منت مگذارید بلکه [این] خداست که با هدایت‏ کردن شما به ایمان بر شما منت می‌گذارد اگر راست‌گو باشید». (14)

نتیجه:
خداوند هیچ نیازی به عبادت بندگان خود ندارد. ولی از یک‌سو، از آنجا که وجود انسان عین وابستگی به خداست و خداوند منشأ تمام نعمت‌هایی است که به انسان می‌رسد، فطرت انسانی اقتضای خضوع و شکرگزاری در مقابل ولی‌نعمت خود را دارد. از سوی دیگر روحیه بی‌نهایت طلبی انسان تنها در سایه اتصال وجودی به خدای متعال و از راه عبادت، حاصل می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره ذاریات، آیه 56: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾.
2. سوره ذاریات، آیات 57 و 58: ﴿ ما أُریدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُریدُ أَنْ یُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتینُ﴾.
3. نظیری نیشابوری، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره 8.
4. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: سید مهدى رجائى، قم‏، دارالکتاب الإسلامی‏، 1410 ق‏‏، ص 588، حکمت 301؛ ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1416 ق، ج 6، ص 154.
5. مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387 ش، ص 218.
6. برای بررسی ادله اثبات روح، رک: فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، ص 203-225.
7. مصباح یزدی، بنیاد اخلاق، ص 220.
8. همان، ص 221.
9. همان، ص 238-239.
10. همان، ص 240.
11. سوره فاطر، آیه 15: ﴿ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴾.
12. سوره آل‌عمران، آیه 97: ﴿ وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ ﴾.
13. سوره طه، آیه 132: ﴿ وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَهُ لِلتَّقْوَى ﴾.
14. سوره حجرات، آیه 17: ﴿ یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴾.

 

از منظر معارف دینی، علم وسیله و ابزار است نه اینکه خودش هدف نهایی باشد. در واقع علم ابزار هدایت و زندگی متعالی در این دنیا و زندگی اخروی است.

پرسش:

 در دین مبین اسلام، توصیه‌های فراوانی در موضوع علم‌آموزی وجود دارد و ثواب‌های فراوانی هم برای آن ذکرشده است؛ حال سؤال این است که آیا این توصیه‌ها فقط شامل علوم دین می‌شود و یا اینکه آموختن دیگر علوم، مانند علوم دانشگاهی و درس‌های مدرسه هم ارزش‌دارند؟

پاسخ:

دین اسلام به‌عنوان دین خاتم، رویکرد عقلانی بسیار قوی دارد و نقش دانش، آموزش، آموختن و عالمان در آن پراهمیت است. نخستین آیاتی که بر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نازل شد گویای این توجه است که می‌فرماید:

﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم﴾؛(1)

بخوان به نام پروردگارت که [جهان را] آفرید. [همان کسی که] انسان را از خون بسته‌ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت بزرگوار است؛ همان کسی به‌وسیله قلم تعلیم کرد و به انسان آنچه را نمی‌دانست، یاد داد.

بررسی روایات مربوط به علم در منابع روایی نشان‌دهنده چند اصل مهم است که می‌تواند جایگاه انواع علوم با کارکردهای مختلف را از منظر معارف دینی مشخص کند؛ به عبارت دیگر با توجه به ملاک‌هایی که در روایات ارائه‌شده می‌توان تشخیص داد که چه علمی مفید و ارزشمند است و چه علمی ارزش آموختن و آموزش دادن ندارد؛ در ادامه به برخی از این اصول اشاره خواهد شد.

الف) ابزار بودن علم

از منظر معارف دینی، علم وسیله و ابزار است نه اینکه خودش هدف نهایی باشد. در واقع علم ابزار هدایت و زندگی متعالی در این دنیا و زندگی اخروی است. امام صادق علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:

«لَیسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ، إنَّما هُوَ نورٌ یَقَعُ فی قَلبِ مَن یُریدُ اللّه ُ تَبارَکَ و تَعالى أن یَهدِیَهُ»؛ (3)

علم به کثرت آموختن نیست، بلکه علم نوری است که هر کس را خدا بخواهد هدایتش کند، در دل او قرار می‏دهد.

این روایت نشان می‌دهد که علم‌آموزی بخشی از مسیر هدایت است و آنچه مهم است حرکت در مسیر کمال و هدایت و سعادت است. همچنین امام صادق علیه‌السلام در روایت دیگری می‌فرمایند:

«مَن تَعَلَّمَ العِلمَ و َعَمِلَ بِهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ دُعِىَ فى مَلَکُوتِ السَّماواتِ عَظیما فَقیلَ: تَعَلَّمَ لِلّهِ و َعَمِلَ لِلّهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ»؛(3)

یعنی هر کس براى خدا دانش بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمان‌ها به بزرگى یاد شود و گویند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل کرد و براى خدا آموزش داد.

در این روایت نیز به‌روشنی بیان‌شده که مسئله اصلی در جریان تعلیم و تعلّم، خدایی بودن و عمل به آن است و الا خود علم ابزاری بیش نیست. در واقع ارزش علم در کاربست آن برای اهداف عالی و در مسیر الهی است.

ب) مفید بودن

در معارف حدیثی، علم و عالم باید برای فرد، جامعه و دین سودمند باشد. اگر دانشی چنین بهره‌ای را نداشته باشد، مصداق «لغو» خواهد بود. بر همین اساس در روایات چنین آمده است که:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ ... مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع»؛‏(4)

یعنی خدایا! به تو پناه می‌برم از دانـشی که سود نبخشد.

این تعابیر نشان می‌دهد که اگر علم، نفعی نداشته باشد، آفت خواهد داشت و آسیب‌هایی در پی خواهد دارد که معصوم علیه‌السلام از آن‌ها به خدا پناه می‌برد. درجایی دیگر چنین آمده است:

«خَیرَ العلْمِ ما نَفَع»؛(9)

یعنی بهترین علم علمی است که همراه بافایده باشد.

اگر این روایت در کنار بقیه روایات معنا شود، می‌تواند گفت که منظور بهترین علم نیست، بلکه علم آنی است که نافع باشد و غیر آن علم نیست. همین رویکرد نسبت به منتسبان به علم یعنی عالمان نیز وجود دارد. امام باقر علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:

«عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِیْنَ اَلْفَ عَابِد»؛ (6)

عالمی که مردم از علم او بهره بگیرند از هفتاد هزار عابد بهتر است.

بنابراین یکی از ملاک‌های علم مطلوب از منظر روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، سودمند بودن آن است و این منافع می‌تواند، دینی و یا حتی دنیایی باشد چراکه به‌صورت مطلق بیان‌شده است.

 

ج) همگانی بودن

آنچه از معارف دینی به‌خصوص سیره و کلمات معصومان قابل‌برداشت است، عمومی بودن تعلم است. برخلاف برخی جوامع که پیش از اسلام در مناطقی از دنیا وجود داشت و دانش را مختص طبقات خاص از جامعه می‌دانستند، رسول خدا صلی‌الله علیه و اله و اهل‌بیت ایشان، همه مردم را به فراگیری دانش و سوادآموزی ترغیب می‌کردند. در روایت مشهور از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله چنین گزارش‌شده:

«طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَهٌ عَلَى‏ کُلِ‏ مُسْلِمٍ‏ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ الْعِلْمِ»؛ (7)

طلب‌ علم‌ بر هر مسلمانی‌ واجب‌ است‌، بدانید خدا دانش‌ جویان‌ را دوست‌ دارد.

در برخی روایات حتی انحصار جنسیت نیز شکسته شده و مراد از مسلم را همه مردان و زنان مسلمان، معرفی کرده‌اند.(8)نکته مهم‌تر اینکه حتی منبع فراگیری را منحصر نکرده‌اند و دانش و حکمت را از هرکجا که می‌توان باید دریافت کرد. (9)

 

 

د) شرافت برخی علوم

به اعتبار محتوا، یک دانش می‌تواند ابزاری شریف و مقدس باشد مانند علوم مرتبط با قرآن و کلام اهل‌بیت علیهم‌السلام. این محتوا حتی می‌تواند به عالم آن، جایگاه ببخشد چنان‌که حضرت على علیه‌السلام می‌فرمایند:

«قِیمَهَ کُلِّ امْرِءٍ مَا یَعْلَم»؛‏ (10)

ارزش هر کس به آن چیزى است که مى‏داند.

در روایات، تقسیمات مختلفی برای علوم بیان‌شده است مانند بیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام که فرمودند:

 علوم چهار قسم است: علم فقه برای ادیان و علم پزشکی برای بدن‏ها و علم نحو (دستور زبان) برای زبان و علم کیهان‏شناسی برای زمان‏شناسی. (11)

همچنین امام صادق علیه‌السلام دانش‌ها را از زاویه دیگر چنین تقسیم فرموده‌اند:

«دانش مردم را در چهار چیز یافتم:

 اوّل: پروردگارت را بشناسی.

دوم: بدانی با تو و برای تو چه کرده است.

سوّم: بدانی از تو چه خواسته است.

چهارم: بدانی چه چیز، تو را از دینت بیرون می‌کند.»(12)

آنچه از دسته‌بندی‌های مختلف دانش در کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام به دست می‌آید این نکته است که همه علوم یکسان نبوده و طبیعتاً آنچه ارتباط بیشتری با جنبه خداشناسی و هدایت مردم دارد، برتر است.

نتیجه:

بنا بر اصولی که از روایات به دست آمده، دانش جنبه ابزاری دارد و وسیله‌ای برای تأمین نیازهای مادی و معنوی انسان در مسیر هدایت است؛ بنابراین علم باید برای عالم و دیگران مفید بوده و در عین حال همگان به علم‌آموزی دعوت و تشویق شده‌اند. این نکته نیز قابل‌برداشت است که انسان می‌تواند هر دانشی که موردعلاقه اوست را بیاموزد؛ اما روشن است که علومی که محتوای دینی دارند در درجه بالاتری نسبت به دیگر دانش‌ها قرار دارند.

کلمات کلیدی:

علم آموزی، معلم، تعلیم و تربیت در اسلام، شرافت علوم، ابزار بودن علم.

 پی نوشت

  1. سوره علق، آیات 1-5.
  2. مجلسى، محمدباقر‏، بحارالانوار، ج 1، ص 225.
  3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 35.
  4. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد،  ج 1، ص 75.
  5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402.
  6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 33.
  7. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن‏، ج 1، ص 225.
  8. رجوع کنید: ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، ‏مجموعه ورّام‏، ج 2، ص 176.
  9. ر ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 167.
  10. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ص 109.
  11. مجلسى، محمدباقر‏، بحارالانوار، ج 1، ص 218.
  12. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 50.

بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد که وحدت، به‌عنوان اصلی ثابت، پایدار و همیشگی، به‌خودی‌خود امری مطلوب و پسندیده است نه اینکه مقدمه وتاکتیکی برای تحقق هدف دیگری باشد.
وحدت شیعه و سنی؛ تاکتیک یا اصل قرآنی

پرسش:
سلام. رهبر عزیزمان امروز در سخنرانی با اهل سنت و هفته وحدت فرمودند «موضوع وحدت نه یک تاکتیک بلکه یک اصل قرآنی است». من تاکنون مثل بسیاری از افراد دیگر تصور می‌کردم موضوع وحدت بیشتر تقیه‌ای و تاکتیکی است ولی ایشان فرمودند یک اصل قرآنی است. لطفاً در این زمینه و اصل قرآنی بودن توضیح دهید که یعنی چه؟ و نیز از چه آیاتی می‌توان این اصل بودن را فهمید یعنی مستندات قرآنی آن را می‌خواستم.
 

پاسخ:
وحدت یعنی مسلمانان باید از طریق گفت‌وگو و ارتباط با هم، افکار و احساساتشان را به هم نزدیک و افزون بر زندگی مسالمت‌آمیز در کنار هم، در زمینه‌های مختلف ازجمله بهره‌برداری از ظرفیت‌های موجود، خنثی‌سازی تهدیدات مشترک و ... با هم همکاری و همیاری کنند. چنین وحدتی نه‌تنها مورد اهتمام و تأکید قرآن قرار گرفته، بلکه از اصول ثابت و همیشه پابرجای این کتاب آسمانی است.

اصل قرآنی
«اصل» در لغت به معنای پایین‌ترین نقطه هر چیز، ریشه، پایه و بُن است (1) و در اصطلاح یعنی امری که پایه و اساس است و امور دیگر متفرّع و مبتنی بر آن هستند. (2) منظور از «اصل قرآنی» قوانین و قواعد ثابت و بنیادی قرآن هستند که شالوده و مبنای فکری و عملی زندگی مسلمانان می‌باشند؛ بنابراین، منظور از اصل قرآنی بودن وحدت، این است که این مسئله دائمی و بنیادی است و نباید به آن همانند ابزار و راه‌حل موقت نگاه کرد.
به‌عبارت‌دیگر، وحدت هدف است و نه تاکتیک. تاکتیک به اقدامات و روش‌هایی گفته می‌شود که برای دستیابی به هدف استفاده می‌شوند و معمولاً کوتاه‌مدت و انعطاف‌پذیر هستند، بر اساس شرایط تغییر می‌کنند و پس از رسیدن به هدف کنار گذاشته می‌شوند. مطابق دیدگاه اصل بودن وحدت، وحدت خودش هدف است و وسیله‌ای زودگذر برای رسیدن به هدف دیگری نیست.
به تعبیر سوم، وحدت «واجب نفسی» است و نه «واجب غیری و مقدمی». واجب نفسی برای خودش واجب شده؛ نه همچون واجب غیری که به‌منظور رسیدن به واجبی دیگر، واجب است. (3)

مستندات قرآنی اصل بودن وحدت
همان‌گونه که مشخص شد اصل قرآنی یعنی واجبی قرآنی که خودش هدف است و مقدمه رسیدن به هدف دیگری نیست. در این بخش به برخی از آیات قرآنی که حاکی از اصل بودن وحدت هستند، اشاره می‌شود. مطابق قرآن کریم مؤمنان موظف‌اند که در انجام کارهای خوب با هم همکاری کنند: ﴿... وَ تَعٰاوَنُوا عَلَی اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْویٰ... ﴾؛ (4) ... و یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و پرهیزکاری یاری نمایید...
وحدت و دوری از تفرقه از نگاه قرآن واجب است و همگان ملزم به رعایت آن هستند: ﴿وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا... ﴾؛ (5) و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده و گروه‌گروه نشوید...
چنانکه تلاش برای حل اختلافات مؤمنان، اصلاح بین آنان و از میان بردن تفرقه نیز یکی دیگر از واجبات قرآنی است: ﴿وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمٰا... * إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛ (6) و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آن‌ها صلح و آشتی برقرار کنید... جز این نیست که همه مؤمنان با هم برادرند؛ بنابراین [در همه نزاع‌ها و اختلافات] میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید، و از خدا پروا نمایید که مورد رحمت قرار بگیرید.
اهتمام قرآن به وحدت به‌اندازه‌ای است که نه‌تنها وحدت را واجب و تفرقه را حرام کرده بلکه از اموری که اتحاد مسلمانان را خدشه‌دار می‌کنند و منجر به اختلاف و تفرقه می‌شوند نیز نهی کرده است: ﴿یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسىٰ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لاٰ نِسٰاءٌ مِنْ نِسٰاءٍ عَسىٰ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لاٰ تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لاٰ تَنٰابَزُوا بِالْأَلْقٰابِ بِئْسَ اَلاِسْمُ اَلْفُسُوقُ بَعْدَ اَلْإِیمٰانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ﴾؛ (7) ای اهل ایمان! نباید گروهی گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده‌ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و نباید زنانی زنان دیگر را [مسخره کنند] شاید مسخره شده‌ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و از یکدیگر عیب‌جویی نکنید و با لقب‌های زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتی است این‌که انسانی را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت‌گذاری کنند؛ و کسانی که [از این امور ناهنجار و زشت] توبه نکنند، خود ستمکارند.
منظور قرآن از وحدت، مسئله‌ای ظاهری نیست و حتی شامل دل‌های مؤمنان نیز می‌شود: ﴿وَ اَلَّذِینَ جٰاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اِغْفِرْ لَنٰا وَ لِإِخْوٰانِنَا اَلَّذِینَ سَبَقُونٰا بِالْإِیمٰانِ وَ لاٰ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنٰا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنٰا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾؛ (8) و نیز کسانی که پس از آنان [انصار و مهاجرین] آمدند درحالی‌که می‌گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل‌هایمان نسبت به مؤمنان، خیانت و کینه قرار مده. پروردگارا! یقیناً تو رئوف و مهربانی.
توجه به این آیات و همچنین دقت در سیاق آن‌ها نشان می‌دهد که فرمان خداوند به همکاری با هم، دوری از تفرقه و کوشش برای رفع اختلافات، خودش هدف است؛ نه اینکه خداوند هدف دیگری داشته و چون رسیدن به آن هدف، جزء از طریق اتحاد ممکن نبوده، به وحدت دعوت کرده است.

نتیجه
خداوند در قرآن از همگان خواسته که اختلافات را کنار بگذارند و با هم در انجام کارهای خوب همکاری کنند. بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد که از نگاه این کتاب وحدت به‌خودی‌خود امری مطلوب و پسندیده است؛ نه اینکه مقدمه و تاکتیکی برای تحقق هدف دیگری باشد؛ بنابراین، وحدت به‌عنوان اصلی ثابت، پایدار و همیشگی خودش هدف است و نباید به آن همانند ابزار و راهکاری گذرا نگاه کرد.

برای مطالعه بیشتر
مقاله «عوامل وحدت‌آفرین از نگاه قرآن کریم»‏ نوشته علی نصیری و منتشرشده در نشریه پاسدار اسلام، 1383 ش، شماره 269.

پی‌نوشت‌ها
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، ج ۱۱، ص ۱۶؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421 ق، ج ۱۲، ص ۱۶۸؛ مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1414 ق، ج ۱۴، ص ۱۸.
2. جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1370 ش، ص ۱۲.
3. مظفر، محمد رضا، أصول الفقه، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1383 ش، ج ۲، ص ۲۶۲.
4. سوره مائده، آیه 2.
5. سوره آل‌عمران‌، آیه 103.
6. سوره حجرات‌، آیه‌های 9 و 10.
7. سوره حجرات، آیه 11.
8. سوره حشر، آیه 10.
 

صفحه‌ها