سوالات ویژه

بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد که وحدت، به‌عنوان اصلی ثابت، پایدار و همیشگی، به‌خودی‌خود امری مطلوب و پسندیده است نه اینکه مقدمه وتاکتیکی برای تحقق هدف دیگری باشد.
وحدت شیعه و سنی؛ تاکتیک یا اصل قرآنی

پرسش:
سلام. رهبر عزیزمان امروز در سخنرانی با اهل سنت و هفته وحدت فرمودند «موضوع وحدت نه یک تاکتیک بلکه یک اصل قرآنی است». من تاکنون مثل بسیاری از افراد دیگر تصور می‌کردم موضوع وحدت بیشتر تقیه‌ای و تاکتیکی است ولی ایشان فرمودند یک اصل قرآنی است. لطفاً در این زمینه و اصل قرآنی بودن توضیح دهید که یعنی چه؟ و نیز از چه آیاتی می‌توان این اصل بودن را فهمید یعنی مستندات قرآنی آن را می‌خواستم.
 

پاسخ:
وحدت یعنی مسلمانان باید از طریق گفت‌وگو و ارتباط با هم، افکار و احساساتشان را به هم نزدیک و افزون بر زندگی مسالمت‌آمیز در کنار هم، در زمینه‌های مختلف ازجمله بهره‌برداری از ظرفیت‌های موجود، خنثی‌سازی تهدیدات مشترک و ... با هم همکاری و همیاری کنند. چنین وحدتی نه‌تنها مورد اهتمام و تأکید قرآن قرار گرفته، بلکه از اصول ثابت و همیشه پابرجای این کتاب آسمانی است.

اصل قرآنی
«اصل» در لغت به معنای پایین‌ترین نقطه هر چیز، ریشه، پایه و بُن است (1) و در اصطلاح یعنی امری که پایه و اساس است و امور دیگر متفرّع و مبتنی بر آن هستند. (2) منظور از «اصل قرآنی» قوانین و قواعد ثابت و بنیادی قرآن هستند که شالوده و مبنای فکری و عملی زندگی مسلمانان می‌باشند؛ بنابراین، منظور از اصل قرآنی بودن وحدت، این است که این مسئله دائمی و بنیادی است و نباید به آن همانند ابزار و راه‌حل موقت نگاه کرد.
به‌عبارت‌دیگر، وحدت هدف است و نه تاکتیک. تاکتیک به اقدامات و روش‌هایی گفته می‌شود که برای دستیابی به هدف استفاده می‌شوند و معمولاً کوتاه‌مدت و انعطاف‌پذیر هستند، بر اساس شرایط تغییر می‌کنند و پس از رسیدن به هدف کنار گذاشته می‌شوند. مطابق دیدگاه اصل بودن وحدت، وحدت خودش هدف است و وسیله‌ای زودگذر برای رسیدن به هدف دیگری نیست.
به تعبیر سوم، وحدت «واجب نفسی» است و نه «واجب غیری و مقدمی». واجب نفسی برای خودش واجب شده؛ نه همچون واجب غیری که به‌منظور رسیدن به واجبی دیگر، واجب است. (3)

مستندات قرآنی اصل بودن وحدت
همان‌گونه که مشخص شد اصل قرآنی یعنی واجبی قرآنی که خودش هدف است و مقدمه رسیدن به هدف دیگری نیست. در این بخش به برخی از آیات قرآنی که حاکی از اصل بودن وحدت هستند، اشاره می‌شود. مطابق قرآن کریم مؤمنان موظف‌اند که در انجام کارهای خوب با هم همکاری کنند: ﴿... وَ تَعٰاوَنُوا عَلَی اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْویٰ... ﴾؛ (4) ... و یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و پرهیزکاری یاری نمایید...
وحدت و دوری از تفرقه از نگاه قرآن واجب است و همگان ملزم به رعایت آن هستند: ﴿وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا... ﴾؛ (5) و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده و گروه‌گروه نشوید...
چنانکه تلاش برای حل اختلافات مؤمنان، اصلاح بین آنان و از میان بردن تفرقه نیز یکی دیگر از واجبات قرآنی است: ﴿وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمٰا... * إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛ (6) و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آن‌ها صلح و آشتی برقرار کنید... جز این نیست که همه مؤمنان با هم برادرند؛ بنابراین [در همه نزاع‌ها و اختلافات] میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید، و از خدا پروا نمایید که مورد رحمت قرار بگیرید.
اهتمام قرآن به وحدت به‌اندازه‌ای است که نه‌تنها وحدت را واجب و تفرقه را حرام کرده بلکه از اموری که اتحاد مسلمانان را خدشه‌دار می‌کنند و منجر به اختلاف و تفرقه می‌شوند نیز نهی کرده است: ﴿یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسىٰ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لاٰ نِسٰاءٌ مِنْ نِسٰاءٍ عَسىٰ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لاٰ تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لاٰ تَنٰابَزُوا بِالْأَلْقٰابِ بِئْسَ اَلاِسْمُ اَلْفُسُوقُ بَعْدَ اَلْإِیمٰانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ﴾؛ (7) ای اهل ایمان! نباید گروهی گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده‌ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و نباید زنانی زنان دیگر را [مسخره کنند] شاید مسخره شده‌ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و از یکدیگر عیب‌جویی نکنید و با لقب‌های زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتی است این‌که انسانی را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت‌گذاری کنند؛ و کسانی که [از این امور ناهنجار و زشت] توبه نکنند، خود ستمکارند.
منظور قرآن از وحدت، مسئله‌ای ظاهری نیست و حتی شامل دل‌های مؤمنان نیز می‌شود: ﴿وَ اَلَّذِینَ جٰاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اِغْفِرْ لَنٰا وَ لِإِخْوٰانِنَا اَلَّذِینَ سَبَقُونٰا بِالْإِیمٰانِ وَ لاٰ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنٰا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنٰا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾؛ (8) و نیز کسانی که پس از آنان [انصار و مهاجرین] آمدند درحالی‌که می‌گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل‌هایمان نسبت به مؤمنان، خیانت و کینه قرار مده. پروردگارا! یقیناً تو رئوف و مهربانی.
توجه به این آیات و همچنین دقت در سیاق آن‌ها نشان می‌دهد که فرمان خداوند به همکاری با هم، دوری از تفرقه و کوشش برای رفع اختلافات، خودش هدف است؛ نه اینکه خداوند هدف دیگری داشته و چون رسیدن به آن هدف، جزء از طریق اتحاد ممکن نبوده، به وحدت دعوت کرده است.

نتیجه
خداوند در قرآن از همگان خواسته که اختلافات را کنار بگذارند و با هم در انجام کارهای خوب همکاری کنند. بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد که از نگاه این کتاب وحدت به‌خودی‌خود امری مطلوب و پسندیده است؛ نه اینکه مقدمه و تاکتیکی برای تحقق هدف دیگری باشد؛ بنابراین، وحدت به‌عنوان اصلی ثابت، پایدار و همیشگی خودش هدف است و نباید به آن همانند ابزار و راهکاری گذرا نگاه کرد.

برای مطالعه بیشتر
مقاله «عوامل وحدت‌آفرین از نگاه قرآن کریم»‏ نوشته علی نصیری و منتشرشده در نشریه پاسدار اسلام، 1383 ش، شماره 269.

پی‌نوشت‌ها
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، ج ۱۱، ص ۱۶؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421 ق، ج ۱۲، ص ۱۶۸؛ مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1414 ق، ج ۱۴، ص ۱۸.
2. جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1370 ش، ص ۱۲.
3. مظفر، محمد رضا، أصول الفقه، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1383 ش، ج ۲، ص ۲۶۲.
4. سوره مائده، آیه 2.
5. سوره آل‌عمران‌، آیه 103.
6. سوره حجرات‌، آیه‌های 9 و 10.
7. سوره حجرات، آیه 11.
8. سوره حشر، آیه 10.
 

آنچه در روایات در خصوص عدم رد احسان مطرح‌شده است مربوط به قبیح بودن رد کرامت است؛ یعنی انسان، نیکی که مصداق گرامی داشتن و عزت دادن به او است را نباید رد کند.
رد احسان ممدوح و مذموم

پرسش:
رد کردن احسان چه اشکالی دارد و به‌طورکلی به چه چیزهایی احسان گفته می‌شود که رد آن، رد احسان محسوب شود؟
 

پاسخ:

یکی از مفاهیم عام اخلاقی، احسان است که در قرآن کریم نیز موردتوجه قرارگرفته و آیاتی درباره آن نازل‌شده است. احسان از سه منظر یعنی «احسان کننده»، «احسان شده» و «مصداق احسان»، قابل‌بحث و بررسی اخلاقی است. در اینجا سؤال در خصوص رد احسان است که مربوط به فردی است که مورد احسان قرار می‌گیرد و در روایات از آن منع شده است. در ادامه با بررسی مفهوم احسان و تعیین مصادیق رد احسان، به تبیین قبح اخلاقی آن پرداخته می‌شود.

نکته اول: معنای احسان و مصداق رد احسان
احسان از ماده حُسن به معنای زیبایی، خوبی، نیکی و شایستگی است و درباره معنای اصطلاحی آن و در یک معنا که حیث اخلاقی دارد گفته‌شده احسان انجام کاری به شکل نیک و با انگیزه خدایی و رساندن خیر یا سودی به دیگری بدون چشم‌داشت هرگونه پاداش و جبران کردنی است (1). به‌طورکلی می‌توان گفت احسان یک مفهوم عام اخلاقی است که انجام هر کار نیک را افاده می‌کند و به این صورت شامل تمام‌کارهای مثبت و ارزشمند می‌شود (2) اما در یک معنای عرفی یا غالبی، مراد از احسان انجام کار نیک برای دیگران است. 
در قرآن کریم نیز «احسان» با صرف‌نظر از سایر مشتقات آن، به معنای انجام خوبی و نیکی برای دیگران آمده است (3). علامه طباطبایی در تفسیر آیه 90 سوره نحل می‌گوید مقصود از احسان، احسان به غیر است نه اینکه فرد کار را نیکو کند، بلکه مراد خیر و نفع را به دیگران برساند است (4). پس می‌توان گفت احسان صفت عام اخلاقی است که هر کار نیکی را افاده می‌کند هرچند عمدتاً یا غالباً در روابط بین فردی مطرح است و مراد از آن انجام کار خوب و نیک برای دیگران است. احسان به مطلق کارهای نیک و خوبی که فرد می‌تواند برای دیگری انجام دهد گفته می‌شود اعم از آنکه جنبه معنوی داشته باشد مانند دعا و طلب استغفار و یا آنکه جنبه مادی داشته باشد مثل کمک مالی، تهیه وسایل، مشورت دادن و حل گرفتاری. 
بااین‌وجود روایاتی که درباره منع رد احسان صادر شده است نشان می‌دهد مراد از احسانی که از رد آن منع شده است، مصادیقی از احسان موردنظر است که جنبه احترام گذاشتن و عزت دادن به فرد دارد مانند آنکه در مجلس برای او جا باز کنند و یا به او عطر تعارف کنند. به عبارت دقیق‌تر آنچه در روایات آمده است نادرست بودن رد کرامت است و نه رد مطلق احسان. 
در همین رابطه از امام رضا علیه‌السلام پرسیده شده است اینکه کرامت را نباید رد کرد منظور چه امورى است؟ فرمود: در مجلسى جایى برایش بگشایند، یا عطر خوشى برایش بیاورند، یا بالشى برایش بگذارند و مانند این موارد از کرامت‌ها» (5). در روایت دیگری پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله فرموده است «احترام و گرامیداشت را بپذیرید و بهترین احترام عطر است؛ هم سبک‌بار است و هم بسیار خوشبو» (6).

نکته دوم: پذیرش احسان رفتاری اخلاقی و رد آن رفتاری قبیح
احسان در روابط بین فردی سه ضلع دارد شامل احسان کننده، احسان شده (فرد مورد احسان) و فعل یا کاری که مصداق احسان است. در اخلاق اسلامی درباره هر سه سطح بحث و گفت‌وگو صورت گرفته است. به‌عنوان‌مثال گفته‌شده احسان کننده باید قصد و نیت الهی داشته باشد تا احسان او مشمول جزا و پاداش قرار گیرد. درباره متعلق احسان گفته‌شده، کار یا فعلِ مصداق احسان، باید از حیث ذاتی صلاحیت اخلاقی داشته باشد یعنی باید دارای حُسن و مصداق کار اخلاقی باشد. درباره صلاحیت و نیز اولویت افرادی که مورد احسان قرار می‌گیرند نیز مباحث اخلاقی قابل‌طرح است به‌عنوان‌مثال نیازمندان از آشنایان باید در اولویت احسان قرار گیرند. 
در همین سطح یکی از نکاتی که در روایات مورد تأکید قرارگرفته است ناظر به وظیفه اخلاقی فردی است که مورد احسان قرار می‌گیرد. در روایاتی که در کتب معتبری مثل کافی ذکر شده است سخن از قبیح بودن رد احسان (کرامت) توسط فردی که مورد احسان (کرامت) قرار می‌گیرد، به میان آمده است. در روایتی آمده است «دو تن به خانه حضرت على علیه‌السلام رفتند. حضرت براى هرکدام از آن‌ها بالشى نهاد. یکى بر روى آن نشست و دیگرى خوددارى کرد. حضرت فرمود: «بر روى آن بنشین که کرامت را جز درازگوشان (کنایه از کم خِردان) رد نمی‌کند». سپس به نقل از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هرگاه کسى که نزد قوم خود گرامى است مهمان شما شود او را گرامى بدارید»» (7). در روایت دیگری از حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله روایت شده است که فرموده است «هر که را اکرام کنند و مقدمش را گرامى دارند، نباید اکرام را رد کند که کرامت را رد نمی‌کند مگر درازگوش (کنایه از کم خِردی)» (8).
اما اینکه چرا پذیرش احسان رفتاری اخلاقی و رد نمودن نیکی دیگران قبیح شمرده‌شده است و اساساً چه نوع قبحی موردنظر است؟ نیاز به تبیین دارد.
بر طبق آنچه در روایات وجود دارد پذیرش احسان ازآن‌جهت مصداق رفتاری اخلاقی است که نشان از احترام گذاشتن به فرد احسان کننده است. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله فرموده است از احترام مرد به برادر مسلمانش این است که پیشکش او را بپذیرد (9) و بعلاوه کمک به بخشندگی فرد احسان کننده است. امام حسین علیه‌السلام فرموده است «کسى که عطاى تو را بپذیرد در بخشندگى به تو کمک کرده است» (10).
قبح رد احسان نیز بیشتر جنبه عقلانی دارد هرچند با قبح اخلاقی داشتن آن ناسازگار نیست. به این معنا که چون احسان نمودن به فرد نشان از احترام گذاشتن و عزت قائل شدن برای او است، اگر رد شود نشان می‌دهد فرد رفتاری برخلاف عزت و احترام خود انجام داده است که تنها انسان‌های کم‌خرد چنین کاری انجام می‌دهند. در روایتی به این مضمون آمده است که احسان چون نوعی عزت و احترام گذاشتن به فرد است، رد عزت و احترام نشان از بی‌خردی فرد است» (11)؛ و به نظر می‌رسد از همین جهت است که برای رد کننده احسان، از تعبیر «حمار؛ الاغ» استفاده‌شده است چراکه تمثیلی است برای نشان دادن کم‌خردی و کم‌عقلی انسان.

نکته سوم: رد هر احسانی قبیح نیست
گفته شد رد احسان عقلا قبیح است اما این بدان معنا نیست که رد هر نوع احسانی و از هر فردی قبیح باشد. گاه احسان کننده هدفی ضد اخلاقی از احسان دارد. مثلاً ممکن است هدف او رشوه دادن باشد تا از طریق آن زمینه طرح برخی تقاضاهای نادرست را از فرد مورد احسان فراهم کند. همین‌طور احسان گاه با منت گذاشتن و شکستن عزت و کرامت فرد همراه است یا اینکه ممکن است شی‌ء مورد احسان، صلاحیت ذاتی برای احسان نداشته باشد و فعلی ضد اخلاقی باشد. بدیهی است در این موارد رد احسان ایرادی ندارد و بلکه پذیرش آن می‌تواند قبیح باشد و رد آن مصداق رفتار اخلاقی باشد. روایاتی که در خصوص منع رد احسان وارد شده است این نکته را تأیید می‌کند چون بر طبق این روایات مراد از احسانی که رد آن قبیح شمرده‌شده است مطلق رفتارهای نیک نیست بلکه مصادیقی موردنظر است که برای پاسداشت کرامت و عزت فرد انجام می‌شود.

نتیجه
احسان غالباً در روابط بین فردی مطرح است و مراد از آن انجام کار خوب و نیک برای دیگران است. آنچه در روایات در خصوص عدم رد احسان مطرح‌شده است مربوط به قبیح بودن رد کرامت است؛ یعنی انسان، نیکی که مصداق گرامی داشتن و عزت دادن به او است را نباید رد کند. قبح رد کرامت نیز قبحی عقلی است (هرچند منافاتی با قبح اخلاقی ندارد) چون نشان می‌دهد فرد آنچه موجب عزت و گرامی داشتن او است را رد نموده است. بنابر حدود مفهومی یا مصداقی روایات رد کرامت، می‌توان گفت رد هر نوع احسانی قبیح نیست.

منابع جهت مطالعه بیشتر
1. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، باب «ردالکرامه»، 1377.
2. فرحزاد، حبیب‌الله، احسان راهی به‌سوی خوشبختی، تهران، عطش، 1395.

پی‌نوشت‌ها
1. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1389، ج‌۱۲، ص‌۳۳۲.
2. مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1391، ج 1، ص 85.
3. سوره بقره آیه 83. «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا».
4. طباطبایی، سید محمدحسین، همان، ج 12، ص 479.
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء، 1403 ق، ج ۷۵، ص ۱۴۰.
6. همان، ج 77، ص 190. «اِقبَلُوا الکرامَهَ و أفضَلُ الکرامَهِ الطِّیبُ، أخَفُّهُ مَحمِلاً و أطیَبُهُ رِیحا».
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج ۲، ص ۶۵۸.
8. همان، ج 2، ص 659.
9. راوندی کاشانی، فضل‌الله بن علی، النوادر للراوندی، قم، تبیان، 1387، ص 107.
10. شهید اول، محمد بن مکی، الدرّه الباهره من الأصداف الطاهره، محقق عبدالهادی مسعودی، قم، زائر، ۱۳۷9، ص 24.
11. مجلسی، همان، ج 25، ص 32.
 

امید به مغفرت الهی از سویی در گرو فراهم آوردن عوامل زمینه‌ساز آن مانند توبه حقیقی است و از سوی دیگر نیازمند رفع موانع آن مانند اهمال‌کاری در جبران گناه است.
نشانه‌های مغفرت الهی

پرسش:

عفو و مغفرت الهی چه نشانه‌هایی دارد تا مطمئن شویم بخشیده شدیم؟

پاسخ:
یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های انسان، بخشش گناهان و نجات از عذاب الهی است که زمینه‌ساز دست یافتن به کمال و سعادت حقیقی است. علاوه بر دخالت فطرت کمال خواه انسان، زمینه پررنگ شدن این دغدغه، در معارف اسلامی ایجاد شده است به‌نحوی‌که در آیات و روایات بسیاری، راه‌هایی برای مغفرت خواهی و جبران گناهان و خطاها ارائه و بر پی‌جویی آن تشویق شده است؛ اما تشخیص اینکه آیا فرد مورد مغفرت و رحمت خداوند متعال قرار گرفته است یا خیر، در گرو فراهم آوردن شرایط و زمینه‌های آن و نیز دارای آثار و پیامدهایی است که در ادامه به این موضوع پرداخته می‌شود.

نکته اول: مغفرت، وعده حتمی الهی
مغفرت از ماده «غفر» است که در لغت به معنی پوشیدن چیزی است که انسان را از زشتی حفظ می‌کند و در اصطلاح قرآنی به این معنى است که خداوند عیوب و گناهان بندگان پشیمان خود را می‌پوشاند و آن‌ها را از عذاب و کیفر حفظ کرده و اثر گناه را محو می‌نماید.(1) خداوند متعال از سویی فرموده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیم‌؛ خداوند، به آن‌ها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است»(2) و از سوی دیگر فرموده است: «إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَقِع؛ آنچه به شما وعده داده شده، حتماً واقع خواهد شد»؛(3) بنابراین وعده مغفرت الهی، حتمی و قطعی است، اما برای تحقق این وعده و امید به آن، انسان باید شرایط و زمینه‌های آن را فراهم آورد و موانع آن را رفع نماید.

نکته دوم: توجه به آثار و پیامدها
عفو و مغفرت الهی همراه با برخی نشانه‌ها و پیامدها است که وقتی بروز و ظهور پیدا کرد انسان می‌تواند امید داشته باشد که مورد مغفرت الهی قرار گرفته است. بهجت و سروری که در قلب انسان از توبه به وجود می‌آید و نیز دوری از گناه نشان‌دهنده پذیرش توبه و درنتیجه مورد مغفرت الهی قرار گرفتن است. همچنین انس و الفت با دعا و مناجات با خدا از دیگر نشانه‌ها است.
علاوه بر این‌ها، با بررسی روایات می‌توان به برخی از این نشانه‌ها دست یافت که به چند مورد اشاره می‌شود:
1. توفیق اشک
 خشکی چشم، نشانه شقاوت دل بر اثر گناه است و در عوض توفیق اشک و گریه از خوف الهی، نشان دهنده رحمت خداوند متعال است. در روایتی از امیر مؤمنان علی علیه‌السلام نقل شده که فرمود: «البُکاءُ مِن خَشیَهِ اللَّهِ مِفتاحُ الرَّحمهِ؛ گریستن از ترس خدا، کلید رحمت است».(4) در حدیث دیگری از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله نقل شده که فرموده است: «مَن خَرَجَ مِن عَینَیهِ مِثلُ الذُّبابِ مِن الدَّمْعِ مِن خَشیَهِ اللَّهِ آمَنَهُ اللَّهُ بهِ یَومَ الفَزَعِ الأکبَرِ؛ هر کس از ترس خدا به‌اندازه مگسى اشک از چشمش خارج شود، خداوند او را در آن روزِ ترس بزرگ، ایمن مى‌گرداند».(5)
2. تبعیت از احکام و حدود الهی
 اگر انسان توفیق تبعیت از احکام الهی دارد، بدان معنا است که مورد عنایت خداوند متعال است چراکه توفیق تبعیت از حدود الهی، موجب سعادتمندی دانسته شده است و سعادتمند مورد غفران خداوند متعال است. در روایت آمده است: «لا یَسعَدُ أحَدٌ إلاّ بِإقامَهِ حُدودِ اللّه‏ وَ لا یَشقى أحَدٌ إلاّ بِإِضاعَتِها؛ هیچ‌کس جز با اجراى حدود و احکام خدا خوشبخت نمی‌شود و جز با ضایع کردن آن بدبخت نمی‌گردد».(6)
3. خوف الهی
 فردی که خوف از خدا دارد به معنای آن است که به مقام بیداری از گناه رسیده است. می‌فرماید: «سَیذَّکرُ مَنْ یخْشی؛ به‌زودی کسی که از خدا می‌ترسد، متذکر خواهد شد»(7) و بیداری، مقدمه جبران گناه و خطا است و از همین جهت منزلگاه خائفان، بهشت نامیده شده است. در سوره نازعات فرموده است: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِی الْمَأْوی؛ و اما کسی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوی [و هوس ] جلوگیری کند، درنتیجه، بهشت منزلگه نهایی اوست».(8) در حقیقت امید به رحمت خدا و دیدن نشانه‌های آن به معنای خوف از خدا نداشتن نیست بلکه خوف الهی در دل داشتن از لوازم و نشانه‌های مغفرت الهی است و انسان مؤمن و مقبول درگاه حضرت حق هیچ‌گاه از مقام خوف الهی خارج نمی‌شود.
4. احساس نشاط و توانایی
 خدای متعال در قرآن فرموده است: «وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلَى قُوَّتِکُمْ؛ و اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به‌سوى او بازگردید تا باران را پی‌درپی بر شما بفرستد؛ و نیرویى بر نیرویتان بیفزاید».(9)

نتیجه‌گیری
امید به مغفرت الهی از سویی در گرو فراهم آوردن عوامل زمینه‌ساز آن مانند توبه حقیقی و خالصانه، یاری‌رساندن به بندگان خدا و گذشت از خطای آن‌ها، توسل به اولیاء الهی، پرهیز از گناه کبیره، استغفار و ادای نماز است و از سوی دیگر نیازمند رفع موانع آن مانند، شرک، ناامیدی، اهمال‌کاری در جبران گناه و توبه غیر صادقانه و نابهنگام است. همچنین برخی آثار مانند توفیق بر ادای حدود الهی، توفیق اشک و مناجات با خدا، خوف الهی در دل داشتن و احساس توانایی و نشاط از علائم تحقق مغفرت الهی است.

منابع جهت مطالعه بیشتر
1. اسدی مقدم، عباسعلی، قرآن و بصیرت: محروم ‌شدگان از رحمت و مغفرت الهی، تهران، قلم و اندیشه، 1400.
2. بابا شاه، کبری، مغفرت الهی در قرآن و عرفان، تهران، موسسه آموزشی تألیفی ارشدان، 1399.
3. انصاریان، حسین، توبه آغوش رحمت، مترجم اقبال حیدری، قم، انصاریان، 1384.

پی‌نوشت‌ها
1. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، معجم مفردات الفاظ قرآن، تهران، المکتبه المرتضویه، 1416 ق، ص ۶۰۹.
2. سوره مائده، آیه 9.
3. سوره مرسلات، آیه 7.
4. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، مصحح: سید مهدی رجایی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1410 ق، ح 2051.
5. مجلسی، محمدباقر، همان، ج ۹۳ ص ۳۳۶.
6. نوری طبرسی، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت (ع) لإحیاء التراث، 1408 ق، ج 18، ص 9.
7. سوره اعلی، آیه 10.
8. سوره نازعات، آیات 40 و 41.
9. سوره هود، آیه 52.
 

لیلةالمبیت از حوادث بسیار مشهور در تاریخ صدر اسلام و سیرۀ نبوی است و از این رو، در منابع بسیاری بدان پرداخته شده است.

آیا جریان لیلة المبیت فقط در کتب شیعه نقل شده است؟

 

در ماجرای لیلة المبیت، امام علی علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید تا آن حضرت بتواند از چنگ مشرکانی که در دارالندوه برای کشتن ایشان نقشه کشیده بودند، بگریزد. این ماجرا، از حوادث بسیار مشهور در تاریخ صدر اسلام و سیرۀ نبوی است و از این رو، در منابع بسیاری بدان پرداخته شده است. در منابع تاریخی، این ماجرا را در حوادث مربوط به هجرت پیامبر (سال سیزدهم بعثت و پایان دوران حضور در مکه) آورده اند. از سوی دیگر، چون آیۀ 207 سورۀ بقره نیز در اشاره به این فداکاری خالصانۀ امام علی علیه السلام دانسته شده، در منابع تفسیری نیز ذیل این آیه، به ماجرا پرداخته شده است(1) 
از محدثان بزرگ اهل سنت، بیهقی (در: السنن الکبری، ج 6، ص 472، حدیث 12697) و احمد بن حنبل (در: مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 744، حدیث 3251) و حاکم نیشابوری (در: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 5، حدیث 4263 و 4264) این ماجرا را گزارش کرده‌اند. 
افزون بر این ها، مورّخان مشهور اهل سنّت نیز واقعۀ لیلة المبیت را کوتاه یا مفصل گزارش کرده اند. در این جا به ذکر نام برخی از آنان که شهرت بیشتری دارند، بسنده می‌کنیم: 
1 ـ ابن هشام
عبد الملک بن هشام الحمیری المعافری (م 218) در کتاب السیرة النبویة (معروف به سیرۀ ابن هشام)، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة، بی تا، ج 1، ص 482 ـ 484.
2 ـ ابن سعد
محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری (م 230 ﻫ.ق) در الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولی، 1410/1990، ص 176.
3 ـ بلاذری
أحمد بن یحیی بن جابر بلاذری (م 279 ﻫ.ق) در کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الأولی، 1417/1996، ج 1، ص 259 ـ 260.
4 ـ طبری 
أبو جعفر محمد بن جریر طبری (م 310 ﻫ.ق) در کتاب معروف تاریخ طبری (تاریخ الأمم و الملوک)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387/1967، ج 2، ص 371 ـ 374.
5 ـ ابن اثیر
عز الدین أبوالحسن علی بن ابی الکرم معروف به ابن اثیر (م 630 ﻫ.ق)، در: الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385 ﻫ.ق/1965 م، ج 2، ص 102 ـ 103. 
6 ـ ابن کثیر
أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی (م 774 ﻫ.ق) در: البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986، ج 3، ص 175 ـ 180.
شایان توجه است که در جلد نخست کتاب دانش نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام، ماجرای لیلة المبیت با جزئیات مختلفی نقل شده و جوانب آن بررسی شده است. افزون بر منابع پیش گفته، مهم‌ترین منابعی که در این کتاب، واقعۀ لیلة المبیت از آن‌ها نقل شده عبارت‌اند از: 
الامالی، شیخ طوسی، ص 447، حدیث 998.
تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ج 2، ص 39. 
مجمع البیان، امین الاسلام طبرسی، ج 2، ص 535.
شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 123، حدیث 133.
تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص 35.
الخصال، شیخ صدوق، ص 366، حدیث 58.
تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 42، ص 68، حدیث 8416.
تفسیر الحبری، ص 242، ح 9.
شرح نهج البلاغة، عبدالحمید بن ابی الحدید، ج 13، ص 262.
ناگفته نماند که اصل ماجرا، به تواتر نقل شده و کسی در این باره خدشه نکرده است. افراد متعصّبی مانند جاحظ (م 255 ﻫ.ق) و ابن تیمیه (م 728 ﻫ ق) هم که از هیچ کوششی برای انکار فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) فروگذار نکرده اند، اصل این ماجرا را پذیرفته‌اند که امیرالمؤمنین (ع) در آن شب در بستر پیامبر خوابید تا آن حضرت مکه را ترک کند؛ ولی «فضیلت بودن» این کار را انکار کرده اند! (2)
پی نوشت ها:
1. برای آگاهی از شرح مختصر ماجرا و اطلاع از منابع متعدد آن، ر.ک: مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام)، نشر معارف، چاپ بیست و سوم، 1393 ﻫ.ش.
2. ر.ک: محمد محمدی ری شهری، دانش نامۀ امیر المؤمنین؛ بر پایۀ قرآن، حدیث و تاریخ (ترجمۀ موسوعة الإمام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السُّنة و التاریخ)، با همکاری محمدکاظم طباطبایی و محمود طباطبایی نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی،سازمان چاپ و نشر دار ال حدیث، قم، چاپ اوّل، 1386 ﻫ.ش، ج 1، ص 254 ـ 256.

پیامبر و امام به سبب ولایت تکوینی و برخوردار از علم و قدرت ویژه، توانِ انجام کارهایی را دارند که دور از انتظار ما است.

پرسش

اگر از راه دور به محضر پیامبر یا امام سلام و درود بفرستیم و چیزی از آنها بخواهیم، آیا آنها متوجه می شوند و جواب ما را می دهند؟ چگونه ممکن است که یک نفر در آنِ واحد صدای میلیونها نفر را بشنود و جواب همه آنها را بدهد؟

پاسخ
یک انسان، در زمان و مکان واحد می تواند به اطراف و مسائل خود واقف باشد اما اینکه در آنِ واحد، به افراد، مکان ها و زمان های مختلف علم و احاطه و واکنش مناسب داشته باشد، کمی مشکل یا شبیه به محال به نظر می رسد. از طرفی شیعه برای امامان خود، علم و قدرتی قائل است که می توانند احاطه ما فوق طبیعی داشته و در آنِ واحد، اعمال، رفتار و صدای بندگان، و به طور کلی، افعال خلق را رصد و شهود کنند و متناسب با آن، اقدامات لازم را انجام دهند. برای تشریح این مسئله به نکاتی در ذیل اشاره می شود.
نکته اول: ولایت تکوینی
روح آدمی از شأن و استعدادي برخوردار است که مي‌تواند به مقام و منزلتي برسد که با خزائن علم الهي اتصال و ارتباط پيدا کند و‌ در پي اتصال با خزائن علم الهي، از بخشي از امور ثبت شده در آن جا آگاه شود. انسان کامل مانند پيامبر و امام (علیهم السلام) داراي چنين مقام و مرتبت و ولایتی هستند که با اذن الهی به آن دست می‌یابند. (1)
یکی از مواردی که علوم آن در اختیار پیامبر و امامان (علیهم السلام) است، آگاهی نسبت به امور عالم و آينده و اعمال بندگان می‌باشد.
خداوند در قرآن می‌فرماید: «بگو: عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را می‌بینند! و بزودي، بسوي داناي نهان و آشكار، بازگردانده می‌شوید و شما را به آنچه عمل می‌کردید، خبر می‌دهد».(2)
اين آيه كريمه به مردم هشدار می‌دهد كه مواظب كارهاي خود باشند و فراموش نكنند كه براي اعمال نيك و بدشان حقايقي است كه به هيچ وجه پنهان نمی‌ماند، و براي هر يك از افراد بشر مراقب‌هایی هستند كه از اعمال ايشان اطلاع يافته، حقيقت آن را می‌بینند، و آن مراقبان عبارتند از خدا، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و مؤمنین كه شاهدان اعمال بندگانند.(3) 
بنابر روایات، کلمه «المومنین» در آیه شریفه، امامان معصوم (علیهم السلام) بوده و خداوند چنین دسترسیِ والایی را برای آنان قرار داده است.(4)
نکته دوم: گستره علم و اِشراف نوری
اساساً مقایسه علم ویژه اولیای الهی با علم دیگران که فقط به مکان و زمان خود علم دارند، مقایسه قابل قبولی نیست. باید دانست که حاضر و ناظر دانستن پیامبر یا امام به این معنا نیست که آنها با چشم سر، افراد را نگاه می‌کند و در همه مکان‌ها وجود فیزیکی داشته باشد؛ همان‌گونه که شاهد و ناظر بودن خدا نیز شهود و دیدن مادی نیست. بلکه آنها دارای حقیقت وجودی بسیار بلندی هستند که مربوط به گستره این عالم مادی نیست. در بسیاری از اخبار، برای پیامبر و امامان (عليهم السلام) مقام نورانیت طرح شده است: «نخستین چیزی که خدای متعال آفرید، نور پیامبر اکرم و امامان بود.»(5) در روایت دیگر آمده است: «خداوند در آغاز، نور محمد و علی را خلق کرد.»(6) و در روایتی دیگر بیان شده است: «خداوند، از نور عظمت خویش، آنان را آفرید.»(7)
آفرینش از نور خدا، چندان برای ما روشن نیست، ولی می‌توان گفت غیر مادی و مقامی بس بلند است. این مقام نورانیت، چون محیط و دربردارنده زمان‌ها و مکان‌ها است، بر همه چیز احاطه وجودی دارد و نمونه و مَثَلی است برای علم الهی؛ یعنی همان‌گونه که خدای متعال بر همه ما سوای خویش، احاطه حضوری دارد و این، به زمان و مکان ربطی ندارد، آن‌ها نیز که مظهر تام اسمای الهی‌ هستند و علمشان هم مظهر علم الهی است و به موجودات احاطه حضوری دارند؛ به همین جهت، امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «در مورد شما هیچ امری واقع نمی شود مگر اینكه ما آن را می دانیم.»(8)     
با توجه به اين مطالب توسل به وجود نوراني پیامبر یا امام كاري درست و معقول بوده و ايشان به همه امور عالَم، علم و احاطه دارند.
نکته سوم: چگونگی علم و اِشراف نوری
از ماهیت و نحوه آگاهی پیامبر یا امام بر احوال بندگان، اطلاع دقیقی در دسترس نیست، اما با توجه به شواهد، می‌توان چند احتمال را برای آن در نظر گرفت:
الف ـ خود آنها مستقیماً اعمال بندگان را می‌بینند؛ چرا كه به عنوان مثال در زيارت نامه روز جمعه می‌خوانیم: «سلام بر تو ای ديده خدا در ميان مخلوقاتش»(9) كه از عنوان «دیده خدا» می‌توان برداشت كرد كه حضرت خود به ملاحظه اينكه چشم خداوند در بين خلق هستند، اعمال خلق را می‌بینند و يا در روایت دیگری اینگونه بیان شده: «آنان گواهان خداوند در زمین هستند.»(10) و بديهي است كه كساني می‌توانند شاهد باشند و در فرداي قيامت، شهادت بر اعمال بندگان دهند كه خود شاهد اعمال بوده و كردار بندگان را ديده باشند.
ب ـ آنها هر آنچه در گذشته اتفاق افتاده و در آينده واقع خواهد شد، اعم از حوادث و اعمال بندگان را از پيش می‌داند. امام صادق (عليه السلام) فرمود: «... به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) علم آنچه واقع شده و آنچه تا قيامت واقع خواهد شد، داده شده و ما آن را از او به ارث برده‌ایم.»(11)
ج ـ اینکه بنابر روایات عرضه اعمال (12) بر افرادی از جمله حضرات معصومین (علیهم السلام)، ارائه اعمال و احوال بندگان، بوسیله فرشتگان و ملائکه ثبت و ضبط شده و در زمان‌های مختلف به آن حضرات عرضه می‌شود.
باید دانست که این موارد منافاتی با یکدیگر نداشته و می‌تواند آگاهی بر احوال و اعمال بندگان، شامل همه موارد گردد. همچنین همین وجود احتمالات مختلف، نشانه این است که احاطه آنها بر امور عالم، احاطه خاصی است که نمی‌شود آن را علم و آگاهی محدود دیگران مقایسه کرد.
نکته چهارم: چگونگی اجابت سلام و دعا
در مورد جواب سلام و اجابت دعا از جانب پیامبر یا امام می بایست گفت: 
در اعتقاد ما ابتدا كردن به سلام مستحب ولی پاسخ دادن به سلام واجب است. از این رو، معصومان (علیهم السلام) نیز سلام ما را پاسخ خواهند گفت. بگذریم از این که آنها آینه تمام نمای رحمت واسعه حضرت حق هستند و از رأفت و مهربانی ایشان نیز به دور است كه نگاه عنایت خود را از محبّین خود دریغ نمایند و پاسخ سلام ایشان را نگویند یا نسبت به دعای آنها بی تفاوت باشند. بنابراین آنها پاسخ سلام و دعای ما را خواهند داد و بی تردید بركات پاسخ ایشان شامل حال سلام كننده خواهد شد. بركاتی كه از منبع فیض الهی سرچشمه گرفته و اثرات با ارزش آن قابل انكار نیست.
اما در مورد اینکه چگونه آنها می توانند در یک لحظه، هزاران سلام و دعا را پاسخ دهند، سه احتمال به ذهن می رسد: 
الف ـ همانطور که در نکات فوق، به وسعت علم معصومان نسبت به گفتار و كردار خلق اشاره کردیم، می توانیم با عنایت به وسعت قدرت ایشان نیز مطمئن شویم که ایشان از طریق مناسب، جواب سلام ما را خواهند داد یا دعاهای ما را متناسب با آنچه خیر و صلاح است، برآورده خواهند کرد. ایشان از سعه وجودی برخوردار است و خیلی از کارها که برای ما شدنی نیست، برای آنها شدنی است. مثلا ما نمی توانیم همزمان سخن چند نفر را بشنویم اما ایشان به جهت سعه وجودی، از چنین قدرتی برخوردارند. نمونه ضعیف این کار را در میان انسانهای معمولی نیز می بینیم که برخی از آنها قادرند با دو دست بنویسند یا با دو دست دو تصویر مختلف را نقاشی کنند یا هم به صحبت شما گوش کنند و هم چند کار را همزمان با دقت عالی انجام دهند. بنابراین، اینکه کاری برای ما شدنی نیست، به معنای محال بودن انجامش توسط اولیای الهی نیست.  
ب ـ نیازی نیست آنها به هر کسی جواب سلام جداگانه بدهند (یا نسبت به اجابت هر کسی مستقلا اقدام کند) بلکه می توان با یک سلام، به همه کسانی که سلام فرستاده اند، جواب سلام داد. این مطلب محدود به پیامبر یا امام نیست. فرض کنید به محضر یکی از علما می رسید و خیلی ها از شما تقاضا می کنند که سلامشان را به فلان عالم برسانید. آن عالم بعد از شنیدن پیام شما درباره سلام دوستانتان، می فرمایند سلام مرا به همگی ابلاغ کنید؛ یعنی یک سلام برای همه می فرستند. از این رو، بعید نیست که سلام و زیارت مومنان نسبت به معصومان، هر روز یا هر هفته به ایشان ابلاغ شود و ایشان سلامی برای همگی ابلاغ نمایند. درباره اجابت دعا نیز به همین شکل است و چه بسا دعای مومنان در یک بازه زمانی به آنها تقدیم شود و ایشان با یک آمین، دعای بسیاری از آنها را مستجاب نمایند بی آنکه  لازم باشد برای هر یک جداگانه آمین بگویند؛ همانطور که رئیس جمهور با یک امضاء، حقوق یا درخواست مالی میلیونها نفر را به آنها می دهد.
ج ـ همانطور که خداوند جهان را با استفاده از علل و اسباب و مدیران میانی تدبیر می کند، چه بسا جواب سلام یا اجابت دعا از سوی پیامبر یا امام نیز توسط علل و اسباب و مدیران میانی انجام شود چنانکه در روایتی آمده که امام صادق(ع) می فرمایند: «تا روز قیامت هرگاه یکى از مؤمنان بگوید: خدایا! بر پیامبر و اهل‌بیتش صلوات و درود بفرست، فرشتگانی هستند که جواب سلام او را می‌دهند. و همچنین به پیامبر(ص) می‌گویند فلان شخص به تو سلام رساند. پیامبر(ص) نیز بر او سلام می‌فرستد».(13)
نتیجه:
خداوند از علم بی نهایت خود، به حضرات معصومین (علیهم السلام) افاضه نموده و آنان را بخاطر هدایت بندگان، از امور و مسائل عالم آگاه نموده است. از آنجا که آفرینش آنها از نور بوده و مظهر و تجلی اسماء الهی می باشند و نیز دارای ولایت تکوینی و مقام خلیفه اللهی هستند، لذا احاطه و آگاهی ایشان بر امور عالم، از جنس دیگر بندگان نیست و ماهیت آن کاملا متفاوت است. از این رو آنها می توانند در آنِ واحد، بر همه اعمال و احوال خلق واقف شده و بر آن اشراف داشته باشند و با کیفیتی که بر ما پوشیده است قادر به رسیدگی به مسائل مختلف از جمله دعا یا جواب سلام دوستان و محبان در لحظه واحد باشند. همچنین در نحوه آگاهی بر احوال و اعمال یا نحوه پاسخگویی به سلام یا دعا، احتمالات مختلفی وجود دارد که منافاتی با هم نداشته و می توان همه آنها را در کنار هم در نظر گرفت. چه بسا احتمالات دیگری نیز متصور باشد که به ذهن ما نرسیده و در این پاسخ درج نشده است.
کلمات کلیدی: علم امام، احاطه امام، قدرت امام، عرضه اعمال، احوال بندگان.
پی نوشت ها:
1.    سوره جن، آیه 26 و 27.
2.    سوره توبه، آیه 105.
3.    طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، ج 9، ص 516.
4.    ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ ش، ج 2، ص 181- 183، باب عرض الاعمال علي النبي (ص) و الائمة (ع).
5.    همان، ج ۱، ص ۲۵۰.
6.    مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق، ج ۵۴، ص ۱۷۰.
7.    همان، ج ۱۵، ص ۲۴.
8.    صفار، محمد بن حسن ، بصائر الدرجات، تهران، منشورات الاعلمی، 1404ق، ص416.
9.    مجلسي، بحارالأنوار، ج 5، ص 344.
10.    همان، ص 346.
11.    همان، ج 17، ص 145.
12.    ر.ک: صفار، بصائر الدرجات، ص ۴۲۵، 426، 429، 444.
13.    شیخ طوسی، محمد بن حسن‏، امالی، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق، ص678.
 

برخی افراد با سوء استفاده از احساسات و اعتقادات مردم و برای رسیدن به خواسته ای، شایعه ای را مطرح می کنند و به آن رنگ دینی می دهند که هوشیاری مردم را می طلبد.
خوش یمنی خرید در روز 13 صفر

پرسش
آیا درست است که ماه صفر و به‌خصوص روز سیزدهم آن برای خرید وقت خوب و خوش‌یمنی است؟ آیا حدیثی در این مورد داریم؟
 

مقدمه
در فضای مجازی و کانال‌ها، مطلبی در مورد خوش‌یمن بودن روز سیزدهم ماه صفر شایع شده و چنین مطرح گردیده که خرید طلا، خانه، جاکلیدی و ... موجب حاجت‌روایی و برکت می‌شود. برخی از مردم با توجه به این مطلب، خریدهای خود را در این روز انجام می‌دهند. در متن پیش رو به بررسی این مطلب پرداخته خواهد شد و بر اساس روایات، صحت و سقم آن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

1. بررسی خوش‌یمنی سیزدهم ماه صفر
با جست‌وجوی انجام شده در منابع معتبر حدیثی شیعه، مطلبی که دلالت بر خوش‌یمن بودن روز سیزدهم ماه صفر و توصیه به خرید کنند یافت نشد. در کتاب الدروع الواقیة در ضمن احادیثی از امام صادق علیه‌السلام، برای هرکدام از ایام ماه، توصیه‌ها و آثاری بیان شده است. در این روایات، برخی از روزها برای انجام کارها و کسب درآمد و طلب حوائج خوب و مبارک دانسته شده است.  مثلاً در مورد روز اول هر ماه چنین بیان شده است: روز اول هر ماه مبارک است و خداوند در این روز حضرت آدم علیه‌السلام را خلق کرد است و روز خوبی برای طلب حوائج ( انجام کارها)  و وارد شدن بر سلطان  و فراگیری دانش و ازدواج و سفر است.(1)
همچنین در روایات دیگر برخی از ایام ماه، مانند روز سوم، روز نحس شمرده شده و از انجام کارها و کسب درآمد و ... منع شده است. به‌عنوان‌مثال برای روز سوم ماه، امام علیه‌السلام چنین بیان فرموده اند: این روز، روز نحس دائمی است و لذا در این روز از رفتن به پیش سلطان بپرهیز و خریدوفروش نداشته باشد و به دنبال کارها و حوائج نروید و در این روز معامله نکنید و با کسی در این روز شریک نشوید.(2)
در مورد روز سیزدهم که روز مورد بحث است، چنین بیان شده است: هَذَا يَوْمُ نَحْسٍ يُكْرَهُ فِيهِ كُلُّ أَمْرٍ، وَ تُتَّقَى فِيهِ الْمُنَازَعَاتُ وَ الْحُكُومَةُ وَ لِقَاءُ السُّلْطَانِ وَ غَيْرِهِ، وَ لَا يُدْهَنُ فِيهِ الرَّأْسُ، وَ لَا يُحْلَقُ الشَّعْرُ، وَ مَنْ ضَلَّ فِيهِ أَوْ هَرَبَ سَلِمَ، وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ سَلِمَ وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ وَ كَانَ ذَكَراً لَا يَعِيشُ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ غَيْرَ ذَاك‏؛ (3) این روز (یعنی روز سیزدهم) روز نحسی است و هر چیز در آن کراهت دارد. در این روز دعوا و امور حکومتی و دیدار با سلطان و... انجام نمی‌شود.در این روز سر روغن زده نمی‌شود و مو تراشیده نمی‌شود. کسی که در این روز گم شود یا فرار کند سالم می‌ماند و کسی که بیمار شود سالم می‌ماند. و فرزندی که در این روز به دنیا بیاید زنده نمی‌ماند مگر این‌که خداوند غیر این را بخواهد. 
بنابراین برای خوش‌یمن بودن خرید خانه و طلا و ... در روز سیزدهم ماه صفر هیچ روایتی یافت نشد و بلکه برعکس در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام، روز سیزدهم نه‌تنها خوش‌یمن نیست بلکه نحس است و انجام هر کار مهمی در آن کراهت دارد. بنابراین، مطابق روایات اسلامی دلیلی بر خوش‌یمنی و برکت در این روز وجود ندارد.

2. بررسی نحسی سیزدهم ماه
بیان شد که برای خوش‌یمن بودن سیزدهم ماه صفر هیچ روایتی یافت نشد و روایت امام صادق علیه‌السلام نیز بر نحسی روز سیزدهم هر ماه دلالت دارد. اما حالا که برای خریدوفروش و سایر کارها، این روز خوش‌یمن نیست، آیا می‌توان گفت که برعکس، در این روز نباید چیزی خرید و کارهای روزمره و حتی مهم را انجام داد؟
اولاً این حدیث اختصاصی به ماه صفر ندارد و برای روز سیزدهم همه‌ی ماه‌های قمری است. 
ثانیا این روایت از جهت سندی معتبر نیست چراکه افرادی ناشناخته در سند آن وجود دارند. همچنین حدیث مورد بحث در سایر منابع معتبر حدیثی شیعه نقل نشده است. 
ثالثا در آخر این حدیث، ناتمام بودن امور و نحسی این روز به مشیت خداوند گره خورده است. به معنای دیگر این روز دارای آثار بدی است ولی آثار ناگوار ذکر شده، از قدرت خداوند بالاتر نیست و چنانچه خداوند اراده کند، چنین آثاری نخواهد بود. 
رابعا، در روایات دیگری راهکارهایی برای برطرف کردن نحسی روزها بیان شده است. به‌عنوان‌مثال در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است: مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ حِينَ يُصْبِحُ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ ذَلِكَ الْيَوْمِ؛ (4) هركه صبح را با صدقه آغاز كند، خداوند شومى آن روز را از او برطرف مى‌كند. این روایت از جهت سندی صحیح است. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله این صدقه در دو بخش از روز سفارش شده است: إِذَا أَصْبَحْتَ فَتَصَدَّقْ بِصَدَقَةٍ تُذْهِبُ عَنْكَ نَحْسَ ذَلِكَ الْيَوْمِ، وَ إِذَا أَمْسَيْت‏ فَتَصَدَّقْ بِصَدَقَةٍ تُذْهِبُ عَنْكَ نَحْسَ تِلْكَ اللَّيْلَة. (5) هر صبح صدقه‌ای بده تا شومی آن روز از نزد تو برود و هر شب صدقه‌ای بده تا شومی آن شب از نزد تو برود.
بنابراین، نحسی روز سیزدهم ماه نیز ثابت شده نیست و چنانچه اثبات نیز شود، قابل رفع می باشد.

نتیجه
مطابق جست‌وجوی انجام شده در منابع حدیثی، روایتی که نشان‌دهنده خوش‌یمن و بابرکت بودن سیزدهم ماه صفر باشد یافت نشد. همچنین در این روز سفارشی از اهل‌بیت علیهم‌السلام در مورد خرید طلا و خانه و ... وجود ندارد. به نظر می‌رسد این شایعه برای سودجویی برخی افراد بوده و پایه‌ی دینی و مذهبی ندارد. در برخی احادیث روز سیزدهم هر ماه و نه‌فقط ماه صفر نحس دانسته شده است. فارغ از این‌که این روایات از جهت سندی قابل‌قبول نیست، راهکارهایی نیز برای برطرف کردن نحسی این روز وجود دارد. بنابراین، در این روز خریدوفروش و ... نه خوش‌یمن و نه دارای نحسی است.

پی‌نوشت
1- ابن طاووس، على بن موسى‏،    الدروع الواقية، محقق / مصحح: ندارد، بیروت: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، 1415 ق ، ص  79    .
2- همان، ص  87    .  
3- همان، ص  114    . 
4- كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافي، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏، ج‏4، ص  6، ح 7     .
5- حميرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد (ط - الحديثة)، محقق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، 1413 ق، ص  120، ح 423.
 

تاکید بر زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده، خاستگاه دینی دارد و بنا بر آنچه در منابع روایی آمده، سبب بخشش گناه و ارتقای درجات معنوی است.
بازآفرینی اولین زیارت اربعین

پرسش:
زیارت قبور سیدالشهدا و یاران ایشان توسط جابر یا اهل بیت، چه اهمیتی دارد که هر ساله شیعیان در پاسداشت آن روز، این زیارت را بازآفرینی می کنند؟! اگر قرار به بازآفرینی است چرا از شام بازآفرینی نمی کنند؟!
 

پاسخ:
 دین اسلام بر زنده نگه داشتن یاد و خاطره بزرگان دینی تأکید دارد و پیشوایان دینی به زیارت بارگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امامان معصوم علیهم‌السلام و دیگر بزرگان دینی سفارش کرده اند. در فرهنگ تشیع، زیارت مرقد امام حسین علیه‌السلام اهمیت ویژه ای دارد و در بسیاری از روایات، فضیلت والایی برای آن ذکر شده است. در همین راستا، از دیرباز تاکنون، پاسداشت اربعین حسینی علیه‌السلام جلوه ای خاص در جوامع پیدا کرده و پر شور تر از گذشته انجام می شود. از این رو، در اینجا با ذکر نکاتی به علل بازآفرینی این رویداد می پردازیم:

 نکته اول:
 اساس و زیر بنای پیاده‌روی اربعین و پاسداست و گردهمایی در آن روز، اعتقاد به جایگاه رفیع «زیارت» است. زیارت، عملی عبادی به معنای حضور در پیشگاه پیشوایان دینی یا نزد قبور آنان یا دیدار از مکانی مقدس یا محترم برای اظهار ارادت و احترام و کسب فیض معنوی است. شیخ الرئیس ابن سینا درباره تاثیر زیارت بر زائر می نویسد: «زائر که با وجود مادی و روحی خویش به سوی محل زیارت می‌رود از نفسِ زیارت‌شده استمداد می‌طلبد تا خیری را تحصیل یا زیانی را دفع کند. نفس زیارت‌شده نیز به جهت جدا شدن از عالم ماده و مشابهتی که با عقول مجرد یافته است، منشأ اثر فراوان و کامل‌تری خواهد بود. و چون زائر با جسم و جان سراغ او رفته است، هم بهره‌های مادی می‌برد و هم فوائد روحی»(1).

نکته دوم:
امام حسین علیه‌السلام از اولیای الهی است و زیارت ایشان بهره های فراوانی نصیب زائر می سازد. به همین جهت، در منابع روایی، به زیارت ایشان بسیار تاکید شده است. برای نمونه امام صادق علیه‌السلام به یکی از یاران خود می‌فرماید: «زیارت امام حسین علیه‌السلام را فراموش نکن و اصحابت را به انجام آن دستور ده که خداوند عمرت را طولانی و رزقت را زیاد می‌کند و تو را سعادتمند زنده نگه می‌دارد و از دنیا نخواهی رفت، مگر شهید و سعادتمند.(2) حتی در روایاتی، به زیارت به صورت پیاده اشاره شده است؛ مانند روایتی از امام صادق علیه‌السلام که فرمودند: «کسی که از منزل خود خارج شود و تصمیم بر زیارت امام حسین علیه‌السلام داشته باشد، اگر پیاده باشد، خداوند برای هر قدمش هزار حسنه به او عطا کند و هزار بدی از او محو و هزار درجه به او عنایت فرماید. . . در ادامه فرمودند: هنگامی که به فرات رسیدی، غسل کن و پا برهنه راه برو.(3) بطور کلی زیارت با پای پیاده از سیره معصومین علیهم‌السلام گرفته شده بنحوی که بارها با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفته‌اند.(4)

 نکته سوم:
با این توضیحات، فلسفه زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده –که پیاده‌روی در ایام نزدیک به بیستم صفر که موسوم به «پیاده‌روی اربعین» است نیز از همین قبیل می باشد- روشن می شود. این زیارت برای شخص زائر فوائد معنوی فراوانی دارد که هم ادله عقلی و هم ادله نقلی بر آن گواهی می دهند. روشن است که زیارت امام حسین علیه‌السلام به صورت پیاده، محدود به این روز و مسافت نیست اما شیعیان به شکل نانوشته با خود این قرار را گذاشته اند که در این روز، در کشور عراق از شهرهای اطراف کربلا حرکت کرده و روز اربعین حسینی، گرد هم آمده و دسته‌جمعی به زیارت ایشان رفته و با امام حسین علیه‌السلام بیعت کرده و به آرمان های ایشان لبیک بگویند. 

نکته چهارم:
اگرچه در این گردهمایی سالانه، به اولین زیارت بدن های مقدس شهیدان کربلا توسط اهل بیت علیهم‌السلام و جابر بن انصاری در روزهای نزدیک به اولین اربعین امام حسین علیه‌السلام، توجه شده و عاشقان اهل بیت علیهم‌السلام در زیارت های خود، شبیه به آن زیارت را بازآفرینی می کنند؛ اما کسی مدعی نشده که به دنبال بازآفرینی دقیق آن زیارت است و مثلا به پیروی از آن زیارت، باید حتما از فلان منطقه حرکت را شروع کرد و در فلان ایستگاه استراحت کرد و فلان غذا را خورد و همانطور لباس پوشید و در فلان ساعات پیاده‌روی کرد و غیره. اینها جزئیاتی است که کسی به دنبال بازآفرینی دقیق آن نیست و اهمیتی نیز ندارد و در منابع روایی نیز به لزوم پیروی از این جزئیات در سفر اربعین، اشاره نشده است. 

نکته پنجم:
در پایان لازم به ذکر است، این زیارت دسته جمعی و گردهمایی سالانه، افزون بر آثار معنوی، دارای آثار سیاسی و اجتماعی فراوانی است که در این مجال نمی توان به همه آنها اشاره کرد. شاید مهمترین اثر اجتماعی و سیاسی این گردهمایی سالانه، وحدت و یکپارچگی و همدلی میان جامعه اسلامی (خصوصا شیعی) است که هم ارادت قلبی و ولایت‌پذیری خود به مکتب اهل بیت علیهم‌السلام را نشان می دهند و هم به دشمنان این مکتب که همانا ظالمان و مستکبران هستند، اعلام برائت کرده و مرزبندی خود با آنها را به صورت علنی اعلام می کنند. شبهه‌افکنی و دشمنیِ رسانه های معاند نسبت به این گردهمایی سالانه، گواه مناسبی بر اهمیت و اثربخشی این زیارت دسته‌جمعی است. 

نتیجه:
با عنایت به آنچه گذشت روشن می شود که زیارت امام حسین علیه‌السلام، دارای آثار معنوی فراوان است؛ خواه با پای پیاده باشد خواه با وسیله نقلیه سنتی و جدید. تاکید بر زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده، خاستگاه دینی دارد و بنا بر آنچه در منابع روایی آمده، سبب بخشش گناه و ارتقای درجات معنوی است و فوائد زیارت را چندبرابر می سازد. زیارت پیاده، محدود به این ایام و مسافت خاص نیست اما شیعیان به صورت نانوشته چنین رسم کرده اند که در روزهای نزدیک به بیستم صفر، در کشور عراق، از شهرهای اطراف کربلا به سمت قبر مطهر امام حسین علیه‌السلام رفته و به صورت دسته جمعی ایشان را زیارت کنند تا از این طریق هم به آثار معنوی زیارت برسند و هم به وحدت سیاسی و اجتماعی علیه دشمنان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام. می توان این سفر را در روزهای دیگر یا از شهرها یا کشورهای دیگر انجام داد اما بهتر است این وحدت رفتاری را حفظ کرد و از این طریق، انسجام مسلمانان (خصوصا شیعیان) علیه مستکبران را تقویت نمود. 

 

پی نوشت:
1. ابن سینا، حسین بن عبدالله، رسائل ابن سینا، ص 338. 
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 98، ص 47. 
3. حر عاملی، محمد بن حسن، هدایه الامه الی احکام الائمه (ع)، ج 5، ص 479. 
4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 154. 

 

بسیاری از پدیده های دینی، جنبه های سیاسی دارند و بالعکس. پیاده روی اربعین هم، همچون اصل قیام امام حسین علیه‌السلام، هم خاستگاه دینی دارد و هم پیامدهای سیاسی.
سیاسی یا دینی بودن پیاده‌روی اربعین

پرسش:
یکی از دوستانم میخواست پیاده روی اربعین برود اما برادرش می گفت این پیاده روی ارتباطی به دین و امام حسین ندارد و یک حرکت سیاسی است. سوالم از شما این است که پیاده روی اربعین، یک عمل دینی است یا سیاسی؟
 

پاسخ:
پیاده روی اربعین، پیاده روی سالانه شیعیان در روزهای منتهی به بیستم صفر در کشور عراق است. شیعیان هر ساله در این ایام، از کشورهای مختلف عراق، ایران، پاکستان، افغانستان، هند و غیره، گرد هم آمده و هم‌پا و همدل به سوی مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام پیاده روی می کنند. این حرکت افزون بر اینکه مستند به آموزه های دینی است، دارای پیامدهای سیاسی مثبت برای جامعه شیعی است و می توان آن را تمرین صبر و همدلی و همراهی برای حضور در نهضت مهدوی دانست که در آن روز موعود، یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه از سراسر جهان گرد هم آمده و سختی راه را به جان خریده و با ایشان پیمان می بندند و یک‌دل و هماهنگ علیه ظلم و فساد  قیام می کنند. با عنایت به این مقدمه، به پرسش حاضر در قالب چند نکته پاسخ می دهیم.

نکته اول:
بنا بر آنچه در پرسش طرح شده، دین و سیاست دو مقوله جدا از هم تلقی شده و چون پیاده روی اربعین، سویه های سیاسی دارد، آن را غیردینی به حساب آورده اند؛ از این منظر، یک پدیده یا دینی است یا سیاسی.
اما آیا این تلقی از رابطه دین و سیاست صحیح است؟ پاسخ به پرسش از رابطه دین و سیاست، در گروِ پاسخ به پرسش از چیستی دین و چیستی سیاست است. برای دین تعاریف مختلفی ذکر شده است اما اگر بخواهیم دین را ناظر به اسلام بدانیم و سایر ادیان را مورد نظر قرار ندهیم، در این صورت، می توان دین را اینگونه تعریف کرد: مجموعه ای از معارف عملی و نظری، در حوزه فردی و اجتماعی، اخروی و دنیوی، که از طریق وحی از جانب خداوند به انسان برگزیده اش ابلاغ شده است تا آن را به مردم برساند و مردم با اعتقاد و تعهد به آن معارف، به سعادت ابدی دست یابند.(1)  در تعریف سیاست نیز نظرات مختلفی طرح شده است؛ از جمله اینکه: سیاست به معنی تنظيم امور دولت و تدبير شؤون آن است؛ یعنی مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومی در جهت مصلحت جمعی و انتخاب روشهای بهتر در اداره شئون کشور.(2)   از این رو، سیاست چون به عمل و زندگی اجتماعی انسان مربوط می شود، ناگزیر با ادیان الهی، خصوصا اسلام که متکفل بیان شیوه های زیستن است و محدود به حوزه شخصی و فردی نیست، مرتبط می شود. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل می کند. به تعبیر فنی، دین و سیاست درباره موضوع مشترک نظر می دهند و بی معناست گمان کنیم دین وسیاست ارتباطی با هم ندارند.  
صرف نظر از تلازم مفهومی دو مقوله دین و سیاست، توجه به اهداف پیامبران -همچون اقامه قسط و حق و هدایت جوامع بشری به سمت عدالت(3)  - و همچنین، گستره شریعت–که احکام سیاسی و اجتماعی فراوان دارد- نشانگر ارتباط وثیق دین و سیاست است و دین بدون جنبه های سیاسی، همانندِ مثلثِ بدون اضلاع می ماند!(4)   از این رو، این تعبیر که فلان پدیده، یا دینی است یا سیاسی، از اساس نادرست است چرا که بسیاری از پدیده های دینی، سیاسی هستند و بسیاری از پدیده های سیاسی، دینی هستند؛ چنانکه پیاده روی اربعین همچون قیام امام حسین علیه‌السلام علیه یزید، هم دینی است و هم سیاسی. در ادامه، فراز آخر را بیشتر توضیح می دهیم.

نکته دوم:
قیام امام حسین علیه‌السلام، نمونه بارز یک کنش دینی‌سیاسی است که هم جنبه دینی دارد و هم جنبه سیاسی. 
آیا می توان گفت حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش دینی است و جنبه های سیاسی نداشته است؟! اگر حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش دینی است، چرا حاکمان و سیاستمداران فاسد آن روزگار، نسبت به این کنش، حساس شده و با تمام قوا، به سرکوب وحشیانه آن اقدام کردند؟!
آیا می توان گفت حرکت امام حسین علیه‌السلام صرفا یک کنش سیاسی است و انگیزه های دینی نداشته است؟! اگر چنین است، چرا ایشان بارها اصلاح دین و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله را هدف خویش معرفی کرده و مردم را به همراهی فرا می خواند؟! 
دینی‌سیاسی بودنِ نهضت حسینی، تردیدناپذیر است و در سخنان به جا مانده از امام حسین علیه‌السلام به روشنی نمایان گشته است؛ برای نمونه، از ایشان روایت شده که فرمودند: «اى مردم ! رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا صلى الله علیه وآله مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخداست که او را در جایگاه (عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (اى مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبرى از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهى را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهاى عمومى (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد براى تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم.»(5) 
آیا این تعابیر، جای تردید باقی می گذارد که نهضت حسینی، هم سیاسی بوده و هم دینی؟! بنابراین، دین و سیاست در هم تنیده هستند و این تلقی اشتباه است که اگر پدیده ای سیاسی بود، حتما غیردینی است.

نکته سوم:
پیاده روی اربعین حسینی، از جمله پدیده های دینی است(6)  که خالی از ابعاد سیاسی نیست که مهمترین‌شان، هماهنگی و همدلیِ جبهه حق علیه جبهه ظلم و نمایش یکدلی و وحدت شیعیان حول محور ولایت است. اینکه این پدیده، پیامد سیاسی دارد، به معنای غیردینی بودنش نیست. همچنین، اگر این پدیده خاستگاه دینی دارد، به معنای خالی کردنش از پیامدهای سیاسی نیست. 
به باور درست، پیاده روی اربعین حسینی، پاسداشت و زنده نگاه داشتنِ اهداف قیام امام حسین علیه‌السلام در هر عصر و دوره ای است و اگر کسی این پیاده روی را صرفا به منظور ثواب انجام دهد و آن را از روح سیاسی و اهداف متعالی خالی کند، این مراسم مذهبی را از معنا و مقصود، تُهی کرده است. همانطور که نماز بدون نیت «تقرب به خدا»، بی فایده است، پیاده روی اربعین حسینی بدون توجه به ابعاد سیاسی نهضت حسینی و تلاش به منظور تحقق آنها، بی فایده است. 

نتیجه:
از منظر اسلام، دین و سیاست ارتباط وثیقی با هم دارند و این تلقی که یک پدیده دینی، لزوما غیرسیاسی است یا یک پدیده سیاسی، لزوما غیردینی است، مردود و غیرقابل‌قبول است. بسیاری از پدیده های دینی، جنبه های سیاسی دارند و بسیاری از پدیده های سیاسی، خاستگاه دینی دارند. پیاده روی اربعین حسینی، همچون اصل قیام امام حسین علیه‌السلام، هم خاستگاه دینی دارد و هم پیامدهای سیاسی دارد؛ و جز این نباید باشد.

پی نوشت:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: شیروانی، علی، بررسی تعاریف دین از منظری دیگر، ص29-52. 
2. صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعى دره بيدی، ص402.
3. سوره حدید، آیه 25.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: فصیحی، امان الله، دين و كاركرد سياسي آن در جوامع سنّتي و نوين، ص11-24.
5. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص403.
6. امام صادق علیه‌السلام می فرماید: «به درستی که هر کسی از خانه‌اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می‌شود.»( ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ج1، ص132)

 

در سیره و کلام معصومان علیهم‌السلام، بزرگداشت اربعین و چهلمین روز شهادت، اختصاص به اباعبدالله علیه‌السلام دارد و آن را جزو نشانه‌های مؤمن و شیعیان برشمرده‌ اند
اختصاص اربعین به امام حسین علیه السلام

پرسش:
همه معصومان علیهم‌السلام شهید شدند و ما برای شهادت آن‌ها مراسم می‌گیریم، اما در مورد امام حسین علیه‌السلام مراسم اربعین هم می‌گیریم، چرا اربعین اختصاص به امام حسین علیه‌السلام دارد و بقیه ائمه و حتی پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین اربعین ندارد؟
 

پاسخ:
همه امامان علیهم‌السلام پاسدار دین اسلام بودند و نقش محورى در احیاء و گسترش آن داشتند، اما فداکاری و ‌شهادت امام حسین علیه‌السلام نقش کلیدی و بی‌مانندی در بقای اسلام ایفا کرده که پیرامون آن سخن فراوان است. معصومان علیه‌السلام به جهت نقشى که احیا و زنده نگه‌داشتن نام و یاد و قیام حسین علیه‌السلام در حفظ دین و ارزش‌های دین داشت، هم خود عزادارى می‌کردند و هم دیگران را به برگزارى عزادارى سفارش می‌نمودند. همچنین در سفارشات خود اعمال خاصی نیز برای زیارت امام حسین علیه‌السلام بیان داشته‌اند که در ادامه به یک مورد آن یعنی زیارت اربعین اشاره خواهد شد.

1. تأکید بر زیارت امام حسین علیه السلام 
نقش امام حسین علیه‌السلام در اعتلای اسلام و اجرای احکام نورانی دین بی‌مانند بود. در تجدید خاطره امام حسین علیه‌السلام آموزنده‌ترین درس‌های تربیتی وجود دارد. با زنده نگه‌داشتن یاد حضرت، تمام ملکات و کرامات انسانی، از قبیل آزادگی، عزت‌نفس، شجاعت، عدالت و... زنده می‌ماند. به همین دلیل معصومان علیهم‌السلام توصیه‌های متعددی در این زمینه داشتند. برای نمونه امام باقر علیه‌السلام در وصیت خود به امام صادق علیه‌السلام چنین توصیه کرده‌اند: «أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لِی أَبِی یَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی کَذَا وَ کَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنًى؛(1)  امام صادق علیه‌السلام فرمودند: پدرم به من فرمودند: اى جعفر! از مال من مقدارى را نگه‌دار که تا ده سال در روزهاى منا (سه روز آخر حج) در سرزمین منا براى من سوگوارى کنند.» بر اساس این روایت، حضرت باقر علیه‌السلام زمان محدودی را برای برپایی این مراسم تعیین کرده‌اند‌ که در کنار برگزاری همه ساله عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام نشان دهنده تفاوت و اهمیت شهادت اباعبدالله علیه‌السلام از نگاه خود معصومان علیهم‌السلام است.

2. زیارت اربعین 
یکی از سفارش‌های ائمه علیهم‌السلام، برگزاری مراسم اربعین برای شهدای کربلاست که در ادامه به برخی از تأکیدات اشاره می‌شود:

1. در روایت مشهوری، امام حسن عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را یکی از نشانه‌های تشیع و از شعائر مذهب معرفی کرده‌اند: «عَلاَمَاتُ اَلْمُؤْمِنِینَ خَمْسٌ: صَلاَهُ اَلْإِحْدَى وَ اَلْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ اَلْأَرْبَعِینَ وَ اَلتَّخَتُّمُ فِی اَلْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ اَلْجَبِینِ وَ اَلْجَهْرُ بِ بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ؛(2)  نشانه‌های مؤمن پنج چیز است: 1 ـ نمازهاى پنجاه‌گانه (منظور نمازهای روزانه و نوافل آن‌هاست که پنجاه رکعت می‌شود) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتر به دست راست کردن 4 ـ بر خاک سجده کردن 5 ـ بسم‌الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.»
مراد از زیارت اربعین، زیارت سیدالشهدا است که قبل از امام عسکری علیه‌السلام برای آن، متن زیارت نیز وجود داشته است؛ همچنین در اصطلاح روایات، مراد از مؤمنان، شیعیان و پیروان اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند. شاید یکی از مهم‌ترین دلیل بزرگداشت اربعین امام حسین علیه‌السلام توسط شیعیان همین روایت امام عسکری علیه‌السلام باشد که آن را نشانه مؤمن و از اختصاصات شیعیان معرفی کرده است.

2. بیان و انشاء زیارت‌نامه اختصاصی برای اربعین سیدالشهدا و توصیه به بزرگداشت آن از سوی امام صادق علیه‌السلام عامل دیگری برای توجیه شیعیان به اربعین حسینی است.(3)  چنین زیارت‌نامه و تأکیدی بر زیارت قبور دیگر معصومان علیهم‌السلام در چهلمین روز شهادتشان وجود ندارد و این از اختصاصات اباعبدالله علیه‌السلام است.

3. برخی عالمان مانند سید بن طاووس معتقدند اسیران کربلا در این روز به کربلا بازگشته و قبر امام حسین علیه‌السلام و سایر شهدا را زیارت کردند.(4)  حضور امام سجاد علیه‌السلام به عنوان معصوم در بین زائران، می‌تواند مستند جواز و اهمیت زیارت اربعین باشد که شیعیان نیز به سیره ایشان تمسک جسته‌اند.

4. شیخ طوسی محدث و فقیه شیعه، تاریخ بزرگداشت این روز را، ورود جابر بن عبدالله انصاری به همراه عطیه عوفی در اولین چهلم شهادت امام حسین علیه‌السلام به کربلا دانسته و از این دو نفر به عنوان اولین زائران امام حسین علیه‌السلام یاد کرده است.(5)  بر این اساس، اربعین را می‌توان نقطه آغازین زیارت شهدای کربلا دانست و همین مسئله باعث اهمیت آن شده است. در صورتی که این زیارت هم‌زمان با حضور کاروان اسیران و امام سجاد علیه‌السلام در کربلا بوده باشد، تائید و تقریر امام معصوم را هم به همراه دارد.

نتیجه: 
در سیره و کلام معصومان علیهم‌السلام، بزرگداشت اربعین و یا چهلمین روز شهادت، اختصاص به حضرت اباعبدالله علیه‌السلام دارد. در روایتی امام عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را جزو نشانه‌های مؤمن و شیعیان برشمرده‌اند. امام صادق علیه‌السلام نیز برای زیارت امام حسین علیه‌السلام در اربعین، زیارت‌نامه‌ای را بیان فرموده‌اند. همچنین بر اساس گزارش‌ها، کاروان اسیران به همراه امام سجاد علیه‌السلام در روز بیستم ماه صفر به کربلا بازگشته‌اند. همچنین برخی از اصحاب و بزرگان مانند جابر بن عبدالله انصاری، در این روز به زیارت شهدای کربلا رفته‌اند که سرآغاز زیارت شهیدان کربلا بوده است. این موارد نشان از اهمیت اربعین سیدالشهدا علیه‌السلام دارند که درباره دیگر معصومان وجود ندارد.

پی نوشت:
1 . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 117.
2. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 788.
3. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج 6، ص 112.
4. ابن‌طاووس، على بن موسى‏، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۲۲۵.
5. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 787.

اربعین نقطه شروع مبدأ حرکت جوشنده و تمام ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هست لذا تمام همت اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان، صرف زنده نگه داشتن آن شده است.
پیاده روی اربعین در روایات

پرسش: 
وجه پیاده‌روی اربعین چیست؟ آیا توصیه‌ای در دین وجود دارد؟ با توجه به امکانات امروزی چه نیازی به این کار است؟
 

پاسخ:
عدد «چهل» و واژه «اربعین»، هم در فرهنگ اسلامی و هم ادبیات فارسی، جایگاه مهمی داشته است چند سالی است که شیعیان و دوستان اهل‌بیت علیهم السلام از سراسر جهان، به ویژه ایران اسلامی، همراه با شیعیان عراق در مراسم اربعین با شکوه و معنوی شرکت می‌کنند و هرسال بر شکوه و تأثیرگذاری آن افزوده می‌شود. مسلماً چنین مراسم ساده ولی باشکوه و پرعظمتی، از جنبه‌های گوناگون آثار و برکاتی را با خود به همراه داشته و دارد و شبهاتی نیز در پی دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم. 

1. مروری گذرا بر روایات پیامبر و اهل‌بیت علیهم السلام به‌خوبی نشان می‌دهد که از منظر فرهنگ ناب شیعه زیارت امام حسین علیه‌السلام، گریه و سوگواری بر مصائب آن امام و بزرگداشت ایام شهادت آن حضرت و یاران مظلومش، از جایگاه بلند و برجسته‌ای برخوردار است. روایات معتبر اسلامی از اهمیت این مسئله و تأکید پیشوایان دین بر زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره جانبازی‌های شهیدان کربلا حکایت می‌کند. تعابیری که در روایات ما دراین‌باره وارد شده و پاداش‌های گوناگونی که بر این امر مژده داده شده است، بسیار شگفت‌انگیز می‌نماید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند خیر هرکس را بخواهد، دوستی امام حسین و دوستی زیارت او را در دلش می‌افکند و برای هرکس بد بخواهد، بغض امام حسین و بغض زیارت او را در قلبش قرار می‌دهد».(1)   امام رضا علیه‌السلام فرمود: «هرکس اباعبدالله را در کنار نهر فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است».(2)  محمد بن مسلم از امام باقر علیه‌السلام روایت کرده است که فرمود: «اگر مردم می‌دانستند چه برکاتی در زیارت امام حسین علیه‌السلام نهفته است، از اشتیاق زیارت او می‌مردند و نفس‌هایشان از حسرت به شماره می‌افتاد! گفتم مگر چه برکاتی در زیارت امام حسین علیه‌السلام نهفته است؟ امام علیه‌السلام فرمود: هرکس امام حسین علیه‌السلام را از روی اشتیاق زیارت کند، خداوند پاداش هزار حج مقبول و هزار عمر پاکیزه و پاداش هزار شهید از شهدای بدر و پاداش هزار روزه‌دار و ثواب هزار صدقه مقبول و پاداش آزادی بنده‌ای که برای خدا آزاد شده باشد، برای او مقرر می‌فرماید»(3)  روایات اهل‌بیت علیهم السلام در فضیلت زیارت امام حسین علیه‌السلام بسیار زیاد است و این امر جای شکی باقی نمی‌گذارد که زیارت آن امام همام از بالاترین قربات الی الله است. 

2. شاید یکی از عوامل برجسته شدن و اهمیت یافتن اربعین حسینی در میان دوستان اهل‌بیت علیهم السلام روایت مشهوری است که از امام عسکری علیه‌السلام نقل‌شده است: «علامات مؤمن (شیعه) پنج چیز است:1. 51 رکعت نماز در شبانه‌روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت افله) 2. زیارت اربعین 3. قرار دادن انگشتری در دست راست 4. پیشانی بر خاک مالیدن 5. بلند گفتن بسم‌الله الرحمن الرحیم در نماز».(4)    در این روایت امام عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را یکی از نشانه‌های شناخت شیعیان اهل‌بیت (البته در آن زمان) معرفی می‌کند. توجه عمیق و جامع به حوادث عاشورا تا اربعین، می‌تواند تا حدی سرّ این امر را آشکار کند. اربعین، مقطع پایان‌ یافتن اسارت اهل‌بیت علیهم السلام، کامل شدن رسالت حضرت زینب و امام سجاد علیهماالسلام در رسوا ساختن یزیدیان و رساندن پیام خون سرخ حسین به گمراهان کوفی و شامی است. از دیگر سو اربعین، مبدأ حرکت جوشنده و تمام‌ ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هم هست. از اربعین به این‌سو است که تمام همت و تلاش امامان اهل‌بیت و شیعیان و دوستانشان صرف زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره امام حسین و ورود در مبارزه‌ای فرهنگی علیه نظام ستمکار اموی و پس از آن نظام عباسی و همه نظام‌های ستمگر در طول تاریخ است. پیام اربعین، پیام پیروزی حق بر باطل و خون بر شمشیر و آغاز شکل جدیدی از نبرد فرهنگی با طاغوت‌های زمانه است. خواندن زیارت اربعین، زیارت کردن امام حسین در روز اربعین و پاسداشت چنین روزی در میان شیعیان اهل‌بیت علیهم السلام یکی از برجسته‌ترین عوامل تقویت هویت شیعی است. از این مبدأ به بعد شاهد قیام‌ها و حوادثی هستیم که با الهام از قیام امام و یارانش، عرصه را بر حکومت اموی تنگ و آرام‌آرام زمینه‌ی نابودی آن را فراهم می‌کند. قیام توابین، قیام مردم مدینه و قیام مختار بن ابی عبید ثقفی در امتداد همین خط پدید می‌آید و بر اندام حکومت جبار اموی لرزه می‌افکند. شیعه با پاسداشت اربعین، پیروزی امام حسین و یارانش را فریاد می‌زند. 

3. به یقین مراسم اربعین با این شکوه و تأثیرگذاری نوعی تعظیم شعائر الهی است. رسم پیاده‌روی از نجف تا کربلا، رسمی کهن در میان مردم عراق و مجاوران حرم علوی است. مسلماً چنین مراسم ساده ولی باشکوه و پرعظمتی، از جنبه‌های گوناگون آثار و برکاتی را با خود به همراه داشته و دارد. البته برخی منتقدان از جنبه‌های گوناگونی به این مسئله پرداخته و توسعه‌ی چنین مراسمی را موجه نمی‌دانند. می‌گویند چرا به‌رسم پیاده‌روی اربعین می‌پردازید و آن را به حماسه‌ای شیعی تبدیل می‌کنید؟! این امر می‌تواند به همبستگی و انسجام میان همه‌ی فرق اسلامی آسیب رساند و مانع وحدت امت اسلامی شود. می‌گویند پیاده‌روی از نجف تا کربلا مستلزم مشقت زیاد و رنج بدنی فراوان است؛ در حالی که در شریعت اسلامی، تحمیل رنج بر بدن کار درستی تلقی نشده است! چنین افرادی غافل‌اند که اولاً پیاده‌روی ساده و خالصانه و به‌قصد زیارت امام حسین مخصوص شیعیان نیست و بسیاری از اهل سنت و حتی دیگر ادیان نیز در این مراسم شرکت می‌کنند. مراسم پیاده‌روی اربعین هرگز نمایش اقتدار شیعه در برابر دیگر فرق اسلامی نبوده و نیست؛ بلکه نمایش اقتدار جبهه‌ی حق در برابر ظلم جهانی است. ثانیاً در شریعت اسلامی جواز و عدم جواز تحمیل مشقت بر بدن، متوقف بر هدفی است که فرد مؤمن در نظر دارد و می‌خواهد با رفتار خود آن را محقق کند. اگر هدف فرد، هدفی مادی و دنیایی باشد، البته تحمیل مشقت بیش از حد طاقت بر بدن، کاری ناروا و نامشروع است؛ اما اگر هدف، متعالی و مقصود، معنوی و بلندمرتبه و برای فرد و جامعه حیاتی باشد، تحمیل مشقت بر بدن روا، بلکه گاه واجب است. 

4. از فواید این حرکت حضور در محضر امام و بیعت با او و اظهار وفاداری به آرمان‌ها و ارزش‌های او شرط باریابی به ساحت ایمان و ولایت خداست. فردی که با پای پیاده و از روی فروتنی از نجف تا کربلا می‌رود و پایان سفرش حضور در مرقد مطهر امام و اعلان بیعت با اوست، در واقع نوعی مهاجرت نمادین را از خود به سمت امام به نمایش می‌گذارد. پیاده روی به‌سوی حرم امام حسین، بازسازی نمادین هجرت از خودخواهی به‌سوی خداخواهی و گذاردن دست بیعت و اطاعت در دست ولی خداست. تقویت هویت شیعی از دیگر فواید آن است. شیعه از همان ابتدای شکل‌گیری در زمان پیامبر تاکنون، تاریخ پرفراز و نشیب، خون‌بار و دشواری را پشت سر گذشته است. شیعیان همواره اقلیتی تحت ستم و جفا بوده و قدرت‌های حاکم، خواهان هضم آن‌ها در اکثریت، بلکه نابودی آن‌ها بوده‌اند. امروزه که دشمنی با اسلام و تشیع ابعاد به‌مراتب خطرناک‌تر و کشنده‌تری را به خود گرفته و دشمن با ابزارهای مختلف فرهنگی، سیاسی و نظامی درصدد نابودی مکتب تشیع است و خاموش کردن چراغ اهل‌بیت علیهم السلام است، استفاده از همه ابزارهای مشروعی که به تقویت هویت مذهبی و تحکیم انسجام درون‌ مذهبی و نمایش اقتدار و صلابت شیعه در برابر قدرت‌های ظالم جهان مدد می‌رساند، وظیفه‌ای مهم و ضروری است. مراسم پیاده‌روی اربعین که با حضور عاشقانه و خالصانه دوستان اهل‌بیت، فارغ از هر ملیت و زبان، انجام می‌گیرد، یکی از بهترین فرصت‌های آشنایی و تعمیق روابط معنوی، سیاسی و فرهنگی شیعیان جهان است. این مراسم در قالبی ساده، ملایم و نرم و عاری از هرگونه خشونت و تعرض به دیگر فرق اسلامی، شیعیان را به‌عنوان امتی مقتدر و باصلابت معرفی کرده و ضمن به نمایش گذاردن مناسک شیعی، پیام وحدت، یکپارچگی و هوشیاری آن‌ها را به دشمنان و بدخواهان فریاد می‌زند. 

5. البته بدون تردید مراسم باعظمتی مثل پیاده‌روی اربعین که به‌صورت خودجوش و مردمی صورت گرفته و می‌گیرد، در کنار نقاط قوت و ارزشمند آن، از آسیب‌هایی هم رنج می‌برد که باید برای آن فکری کرد و طرحی درانداخت. روشن است که مدیریت دولتی و ورود مستقیم و سیاسی دولت‌ها به این امر، کاری نادرست و خطرناک است. این مراسم باید با همان ماهیت ساده و مردمی‌اش ادامه حیات دهد؛ اما این امر هرگز به این معنا نیست که نهادهای تصمیم گیر و تأثیرگذاری مانند نهاد مرجعیت شیعه، برای جهت دادن، مدیریت کردن و بهره‌برداری فرهنگی از این مراسم، دست به کار نشوند. آسیب دیگری که در این مراسم وجود دارد، نحوه پذیرایی و هزینه‌های هنگفتی است که به‌صورت غیر منضبط و مدیریت‌ نشده مصرف می‌شود. این امر هم صورت مراسم را تهدید می‌کند و هم بر جنبه‌های نمادین معنوی، سیاسی و فرهنگی آن تأثیر منفی می‌گذارد. به نظر می‌رسد لازم است در این مراسم، تمهیدی بیندیشند که مراسم پیاده‌روی اربعین به بهترین شکل ممکن صورت گیرد و شاهد اسراف، تبدیر و حیف‌ومیل اموال شیعیان، به بهانه پذیرایی از زائران حسینی نباشیم. 

نتیجه:
زیارت امام حسین و اربعین و پیاده‌روی آن در روایات متعدد تأکید فراوان شده است. راز این تأکید به حوادث عاشورا تا اربعین برمی‌گردد به اینکه اربعین نقطه شروع مبدأ حرکت جوشنده و تمام ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هست. از اربعین به این‌سو است که تمام همت و تلاش امامان اهل‌بیت و شیعیان و دوستانشان صرف زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره امام حسین و ورود در مبارزه‌ای فرهنگی علیه ظلم است. از فواید این حرکت حضور در محضر امام و بیعت با او و اظهار وفاداری به آرمان‌ها اوست. تقویت هویت شیعی از دیگر فواید آن است. مراسم پیاده‌روی اربعین، یکی از بهترین فرصت‌های آشنایی و تعمیق روابط معنوی، سیاسی و فرهنگی شیعیان جهان است. البته اربعین امروز از آسیب‌هایی مانند ورود مستقیم دولت‌های سیاسی و نحوه پذیرایی و هزینه‌های هنگفتی و اسراف هم رنج می‌برد که باید برای آن فکری کرد و طرحی درانداخت. 

منابع بیشتر برای مطالعه:
1. کامل الزیارات اثر ابن قولویه. 
2. کربلا: فضایل زیارت امام حسین اثر محمدحسن اصطهباناتی. 

پی نوشت:
1. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام،  ج 6، ص 46. 
2. همان، ص 46. 
3. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج 14، ص 453. 
4. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ص 72، ص 85. 

 

صفحه‌ها