سوالات ویژه

هر فردی که برای احقاق حقوق خود و افراد جامعه در مقابل ستم می‌ایستد، اگر نیت و قصد الهی داشته باشد، شهید است و نزد خدا پاداش دارد.

کسی که برای احقاق حق اعتراض می کند و کشته می شود، شهید است یا کسی که برای برقراری نظم و امنیت کشته می شود؟

در ادبیات اسلامی شهید عنوانی بسیار والا و گرامی است که به کشتگان در راه خدا گفته می‌شود. شهید در تعالیم اسلامی هم جایگاه بسیار بالایی نزد خدا دارد و هم احکام خاصی در مورد او وضع شده است. در عین حال در برخی از رخدادها و درگیرها، هر دو طرف ماجرا خود را حق معرفی کرده و کشتگان خود را شهید به‌حساب می‌آورند در حالی که قطعاً هر دو طرف نمی‌توانند در مسیر صواب باشند. ازاین‌رو این سؤال پیش می‌آید که معیار شهید دانستن یک فرد چیست؟ سعی می‌شود در سه محور به این پرسش بپردازیم:

نکته اول:

خداوند متعال به عملی اجر و ثواب عطا می‌کند و کسی را به خاطر اعمال صالحش دارای رتبه و مقامی معنوی خواهد کرد که عمل را صرفاً برای خدا و به نیت رضای او انجام دهد. ازاین‌رو اگر در عملی نیت خدایی وجود نداشته باشد و حتی اگر هم نیت خدایی و هم نیت غیر خدایی وجود داشته باشد، خدا تعهدی برای اجر و ثواب دادن به آن ندارد؛ چراکه فرد، کار را برای خدا انجام نداده تا از او درخواست ثواب و پاداش کند. در این مسئله از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده که فرمودند:

«خداوند عزّ و جلّ فرموده است: من بهترین شریک هستم. هر کس در کارى که می‌کند، شریکى براى من قرار دهد، آن کار را نپذیرم، جز عملى که خالص براى من باشد».[1]

 به تعبیر دیگر، خداوند عزّ و جلّ فرموده است:

«هر که براى من و غیر من کار کند، آن کار، براى کسى باشد که از بهر او انجام داده است».[2]

بر همین اساس علمای اسلامی، عملی که از روی ریا انجام شده باشد را فاقد ارزش و ثواب می‌دانند.[3] ازاین‌رو اگر قرار باشد فردی عنوان شهید بر او صادق باشد، حتماً باید با نیتی الهی و صرفاً به‌قصد انجام دستورات الهی پا در این عرصه گذاشته باشد.

نکته دوم:

شهادت یک معنای خاص و یک معنای عام دارد. معنای عام آن این است که انسان در مسیر انجام‌وظیفه الهی کشته شود یا بمیرد. ازاین‌رو در روایات، طالب علمی که در حال طلب علم از دنیا برود یا کسی که در بسترش بمیرد در حالی که به خدا، پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام معرفت داشته باشد یا کسی که برای دفاع از مالش در برابر مهاجمان کشته شود و... شهید دانسته شده‌اند.[4]

اما شهید در معنای خاص آن، کسی است که «در جهاد، همراه با امام علیه‌السلام یا نائب خاص امام کشته شود به‌شرط آنکه در میدان جنگ بمیرد؛ و همچنین است کسی که برای حفظ نظام اسلامی کشته گردد».[5]

 ازاین‌رو در مورد افراد زیر می‌توان این حکم را جاری دانست:

الف) فرد با ایمانی که تنها جهت کسب رضایت خداوند و بدون هیچ چشم‌داشت مادی، با دشمنان جهاد نموده و در این راه کشته ‌شده باشد. در شهید بودن این فرد شکی نیست، بلکه از بالاترین مقام‌های شهادت برخوردار است و نزد خدایش روزی می‌خورد.[6]

ب) فرد با ایمانی که جهت دفاع از منافع برحق خود و دیگران، مانند جان و مال و آبرو و یا امنیت خود یا دیگر افراد جامعه در برابر افراد ستمگر به مقاومت برخاسته و کشته شده است. بنا بر روایات، این‌چنین فردی را هم می‌توان شهید دانست.[7]

نکته سوم:

اشاره به این نکته الزامی است که در احقاق حق ذیل حکومت اسلامی، باید قانون را در نظر گرفت و کسی که بدون رعایت قوانین به اعتراض بپردازد و خشونت ایجاد کند و به اموال عمومی آسیب بزند و نظم عمومی را مختل کند یا سبب تضعیف نظام اسلامی در برابر دشمنان گردد، شهید به‌حساب نمی‌آید؛ چراکه این اعمال نه با طلب احقاق حق سازگار است و نه نیت خدایی را در درون آن می‌توان مشاهده کرد. همان‌طور که گفتیم، رفتاری نزد خدا ارزشمند است و شهادت تلقی می‌شود که برای کسب رضایت خداوند و در چارچوب وظایف شرعی و در تقابل با دشمن یا استیفای حق خود باشد؛ اما کسی که با دشمن همسو می‌شود یا نظم عمومی جامعه اسلامی را به هم می‌زند و به گناهان اجتماعی اقدام می‌کند، او رضایت خدا را در نظر نگرفته و بعید است در محضر خدا شهید به‌حساب آید.

نتیجه:

برای آنکه عنوان شهید بر فردی صدق کند، او باید در عمل خود نیت خدایی داشته و کار را صرفاً به دستور خداوند انجام دهد. ازاین‌رو فردی که برای حفظ امنیت و رفاه هموطنان خود به شهادت می‌رسد، شهید است. نیز هر فردی که برای احقاق حقوق خود و افراد جامعه در مقابل ستم می‌ایستد، اگر نیت و قصد الهی داشته باشد، شهید است و نزد خدا پاداش دارد؛ اما اگر این طلب حق را با بسیاری اعمال خلاف و بی‌قانونی همراه کرده و آب به آسیاب دشمنان کشور اسلامی بریزد، در طلب و نیت الهی او تردید جدی وجود دارد و بعید است شهید به‌حساب آید.

کلمات کلیدی:

شهید، شهادت، جهاد در راه خدا.

 

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 295.

[2]. ابن‌بابویه، محمد بن على‌، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‌، قم، دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ج 1، ص 242.

[3]. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محقق عباس قوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ 7، ۱۳۶۲ ش، ج ۹، ص ۱۸۸-۱۸۹.

[4]. محمود عبدالرحمان، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیه، قاهره، دارالفضیله، ط 1، 1419 ق، ج ۲، ص ۳۴۶

[5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج 21، ص 407 و 408؛ عاملى، یاسین عیسى، الاصطلاحات الفقهیه فی الرسائل العملیه، بیروت، دارالبلاغه للطباعه و النشر و التوزیع، 1413 ق، ص 117.

[6]. سوره آل‌عمران، آیه 169.

[7]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت­ لإحیاء التراث، بی‌تا، ج 15، ص 49.

 

اشتهار یا فراموشی یک لقب، قاعده و دلیل مشخصی ندارد و معمولاً تابع استعمالات عرفی است. البته در مواردی هم تأکید شخص امام یا امام بعدی، تأثیرگذار بوده.

درباره اینکه چرا به امام دهم و یازدهم عسکری می‌گویند و چرا فقط امام یازدهم به این لقب شهرت یافتند توضیح دهید و اینکه آیا عسکر به سامرا گفته می‌شد یا نام محله‌ای در سامرا بود؟

امامان  علیهم‌السلام  القاب متعدّدی داشته‌اند که هرکدام به مناسبتی برای آنان به ‌کاررفته است. برخی القاب نیز بعد از درگذشت آنان برایشان به کار رفته است؛ مانند لقب سید الشهداء برای امام حسین  علیه‌السلام ؛ اما از آن میان، برخی القاب به‌مرور شهرت یافته، برخی شهرت کم‏تری دارد و برخی نیز فراموش‌شده‌اند.

مورّخان و محدثان برای امام دهم القاب متعدّدی نوشته‌اند؛ همچون: هادی، نقی، نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب، متوکل، عسکری، فقیه عسکری، ابن الرضا، ناصح، فتّاح، دلیل، رشید، موضّح، شهید، وفیّ، متّقی و خالص.(1) در برخی از روایات به‌جای «عسکری»، تعبیر «صاحب العسکر» برای آن حضرت به کار رفته است. (2) برای امام یازدهم نیز القابی چون عسکری، صامت، رفیق، زکیّ، سراج، هادی، مُضیء، شافی، مرضیّ، مهتدی، نقیّ و خالص به ثبت رسیده است.¬(3) بنابراین، برخی از القاب ازجمله «هادی» و «عسکری» مشترک بوده و برای هر دو امام ثبت‌شده است. ولی به‌مرورزمان، لقب «هادی» برای امام دهم و لقب «عسکری» برای امام یازدهم شهرت یافت.

سبب اشتهار لقب «عسکری»

اشتهار یا فراموشی یک لقب، قاعده و دلیل مشخصی ندارد و معمولاً تابع استعمالات عرفی است. البته در مواردی هم ممکن است تأکید شخص امام یا امام بعدی، تأثیرگذار بوده باشد؛ چنان‏که به نقل اربلّی، مشهورترین لقب امام هادی علیه­السلام «متوکّل» بود؛ ولی آن حضرت به یارانش توصیه می‌فرمود که این تعبیر را برای ایشان به کار نبرند؛ چراکه برای حاکم وقت (جعفر بن معتصم عباسی که بین سال‌های 232 تا 247 بر مسند خلافت بود) به کار می‌رفت و لقب او شمرده می‌شد. (4) گاهی نیز شرایط اجتماعی و سیاسی می‌تواند تأثیر بگذارد؛ کما این‏که به نظر می‌رسد اشتهار لقب «رضا» برای امام هشتم، متأثر از ماجرای ولایت‌عهدی آن حضرت بوده است.

این احتمال نیز دور نیست که بگوییم: لقب عسکری بدین سبب برای امام هادی علیه­السلام غلبه پیدا نکرد که آن حضرت سال‌ها قبل از کوچ کردن به عسکر سامرا نیز امام بود و به هادی شهرت یافته بود؛ ولی فرزندش امام حسن چنین پیشینه‌ای نداشت و در همان سال‌های آغازین زندگی همراه پدر به سامرا رفته بود و گویی از همان آغاز امامت، با لقب «عسکری» شناخته می‌شد و ازاین‌رو، همین لقب برای ایشان غلبه یافت.

معنا و ریشه لقب «عسکری»

به‌هرحال، لقب «عسکری» که برای دو امام دهم و یازدهم به‌ کاررفته، اسم منسوب به «عسکر» است. کلمه «عسکر» «معرّب» است و از کلمه فارسی «لشکر» گرفته شده است. (5) این واژه در عربی، اسم جمع است و به معانی مختلفی ازجمله «گروهی از افراد یا اسب‌‏‏‏ها یا حیوانات» و نیز به معنای «پادگان یا لشکرگاه» (مُجْتَمَعُ الجیش) به کار رفته و حتی از آن فعل (به معنای جمع شدن در یک مکان) نیز ساخته ‌شده است. (6) شایان توجه است که نگارش و خوانش این کلمه به ‌صورت «عسگر» غلط است؛ (7) هرچند به دلیل مجاورت سین ساکن و کاف، در زبان محاوره فارسی، حرف «ک» معمولاً با صدایی شبیه «گ» شنیده می‌شود. (8)

آیا عسکر همان سامرا است یا بخشی از آن بوده است؟ برخی گفته‌اند: «عسکر» عنوان نامشهودی برای سامرا بوده (9) (به همه شهر «عسکر» می‌گفتند)؛ ولی به کار بردن ترکیب اضافی «عسکر سامرا» در متون تاریخی و جغرافیایی، نشان می‌دهد که عسکر بخش یا محلی خاص از شهر سامرا بوده و بر همه شهر اطلاق نمی‌شده است. از برخی گزارش‌‏ها نیز می‌توان برداشت کرد که عسکر سامرا، محل زندگی و استقرار لشکریان بوده و این‏که محل زندگی امام هادی علیه­السلام «عسکر» دانسته شده، (10) اشاره به همین محل است. شیخ صدوق می‌گوید:

مشایخ (/استادان) ما می‌گویند: محلّه‌ای که امام هادی و فرزندش امام حسن در آن جا زندگی می‌کردند، «عسکر» نامیده می‌شد و به همین سبب به هر یک از آن دو، «عسکری» گفته می‌شود. (11)

آن‌گونه که از جمع‌بندی گزارش‌های مختلف تاریخی به دست می‌آید، سامرا شهری کهن و باستانی بوده است. بعد از اسلام توجه چندانی به آن نمی‌شد تا این‏که در دوران خلافت عباسیان، برخی کارهای عمرانی در آن انجام شد؛ ولی از هنگامی شهرت و اعتبار یافت که نیروهای نظامی و سربازان معتصم در بغداد زیاد شدند و رفت‌وآمدشان باعث مزاحمت مردم بود. پس معتصم به‌ناچار، لشکریان را از بغداد خارج کرد و به سامرا برد. خودش نیز ساکن سامرا شد و در سال 221 ھ. آن جا را پایتخت خود قرار داد. اطرافیانش نیز هرکدام برای خود، بنایی در آن منطقه ساختند. (12) سکونت لشکریان در سامرا چهره آن را دگرگون کرد و شهر کوچک باستانی، چهره نظامی به خود گرفت. از همین زمان، نام «عسکر» به‌عنوان محل استقرار لشکریان معتصم، به کار رفت.

بعد از مرگ معتصم در سال 232 ھ، فرزندش متوکل به خلافت رسید و در سال 233 ھ.(13) امام هادی را به سامرا فراخواند و در همین محل موسوم به عسکر، سکنا داد. گویا هدف معتصم از انتخاب آن محل، این بوده که بهتر بتواند رفت‌وآمدها و فعالیت‌های امام را زیر نظر داشته باشد. آن حضرت تا هنگام شهادتش در سال 254، بیش از بیست سال در آن محلّه سکونت داشت. فرزندش امام حسن عسکری (علیه السّلام) نیز که از کودکی همراه پدر به آن جا آمده بود، (14) در همان محل و همان خانه اقامت داشت و در همان خانه نیز بدرود حیات گفت. ازاین‌رو، به ایشان نیز لقب «عسکری» دادند و در هنگام یادکرد از هر دو امام، تعبیر «عسکریَّین» را به کاربردند؛ یعنی «دو فرد منسوب به عسکر». حضرت مهدی صاحب‌الزمان (عجل الله فرجه) نیز در همان محل و همان خانه به دنیا آمدند و آن خانه دقیقاً همان‌جایی است که امروزه حرم عسکریّین علیهماالسلام  در سامرا شناخته می‌شود.

ناگفته نماند که کلمه «عسکر» غیر از سامرا، به‌عنوان اسم برای شهرها یا محلّه‌های دیگری نیز به ‌کاررفته؛ (15) چنان‌که یاقوت حموی غیر از¬«عسکر سامرا» از هشت شهر یا محلّه دیگر به نام «عسکر» در عراق و مصر شام و ایران یاد کرده است. (16) ولی آنچه در لقب دو امام بزرگوار شیعه مدّ نظر است، همان «عسکر سامرا» است و البته غیرازاین دو امام، بزرگان دیگری نیز به این محل منسوب شده‌اند. (17)

نتیجه:

بر اساس آنچه گذشت، «عسکر» نام محلی در سامرا بوده که از سال 233 به بعد، منزل امام دهم و یازدهم  علیهماالسلام  در آن قرار داشته است. ازاین‌رو، هر دو امام به «عسکری» شناخته می‌شدند؛ ولی به ‌مرورزمان، لقب «عسکری» برای امام یازدهم غلبه یافت و از امام دهم بیش‏تر با عنوان «هادی» یاد شد؛ لقبی که قبل از استقرار ایشان در عسکر سامرا نیز برای آن حضرت به کار می‌رفت.

کلیدواژه:

القاب و نام های امام هادی، القاب و نام های امام عسکری، القاب اهل‌بیت، لقب عسکری، عسکر سامرا.

پی‌نوشت‌‏ها:

1. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، قم، چاپ پنجم، 1381 ش، ص 500؛ مقدّسی، یدالله، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان  علیهم‌السلام ، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، 1391 شمسی، ص 482.

2. برای نمونه: کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب، 1365 ھ.ش، ج 1، ص 230 (روایتی از محمد نوفلی) و 401 (روایت محمد بن احمد عن بعض اصحابنا) و ج 4، ص 577 (روایت محمد بن اورمه عن بعض اصحابنا) و … .

3. جعفریان، همان، ص 536؛ مقدّسی، همان، ص 516.

4. اربلّی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تحقیق: رسولی محلاتی، تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، 1381 ھ.ق، ج 2، ص 374.

5. معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، دوره 6 جلدی، چاپ هشتم، 1371 ھ.ش، ج 2، ص 2300 (مدخل «عسکر»).

6. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 4، صفحه 567 (ذیل مادّه «عسکر»).

7. نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم؛ فرهنگ دشواری‌های زبان فارسی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم (با تجدیدنظر)، 1370 ھ.ش، ص 269 (مدخل «عسکر»).

8. ر.ک: همان، ص 27 (مدخل «اشک»).

9. جعفریان، همان، ص 536.

10. مانند گزارش ادریس بن زیاد کفرتوثائی که می‌گوید: برای دیدار با امام ابو محمد علیه­السلام به «عسکر» رفتم... . (ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ش، ج 4، ص 428)

11. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، قم، مکتبه الداوری (عکس‌برداری شده از نسخه مکتبه الحیدریه، نجف اشرف، 1386 ھ.ق)، ج 1، ص 241.

12. ر.ک: حموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیه، 1995 م، ج 3، ص 173 ـ 176.

13. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب بن جعفر، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بى‌تا، ج 2، ص 484 ـ 485. شیخ مفید احضار امام هادی به سامرا را در سال 243 دانسته؛ ولی این سخن اشتباه است. ر.ک: جعفریان، همان، ص 503.

14. مقدسی، یدالله، همان، ص 516.

15. ابن منظور می‌گوید: «العسکر و المعسکر: موضعان» (لسان العرب، ج 4، ص 568) همو از شهری معروف به نام «عسکر مکرّم» نیز یاد کرده که مرحوم دکتر معین آن را یکی از شهرهای قدیم خوزستان دانسته است. (فرهنگ معین، ج 5، ص 1175).

16. ر.ک: حموی، همان، ج 4، ص 123 ـ 124.

17. حموی، همان، ج 4، ص 123.

دین اقتضای بهبود اوضاع دین باوران را دارد، هرچند بر سر هر اقتضایی، مانعی نیز وجود دارد. درنتیجه، دین، اقتضای آن را دارد که بد را خوب و خوب را بهتر کند.

اینکه گفته‌شده «دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند» سخن درستی است؟

پاسخ:

در بیان یکی از اندیشمندان معاصر که با عنوان کلی «ایمان و تعقل» ایراد شد، این جمله به نحو گسترده‌ای در فضای مجازی بازتاب داشت که «بنده واقعاً معتقدم دین فقط آن‌چنان را آن چنان‌تر می‌کند. شما اگر انسان خوبی باشی و متدین شوی خوب‌تر می‌شوی؛ اگر انسان بدی باشی و متدین بشوی بدتر می‌شوی». (1)

حال باید دید، آیا این سخن، سخن درستی است؟

با این مقدمه به سراغ پرسش یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

 نکته اول:

گستردگی معنای «دین» و عدم توجه به مصادیق متفاوت و متعدد این لفظ پر کاربرد، منشأ مغالطات بسیاری نظیر «مغالطه کلی‌گویی» شده است. پس در ابتدا باید پرسید: منظور از «دین» در سؤال یاد شده چیست؟ و آیا اساساً می‌توان تعریفی از این واژه ارائه داد که تمام ادیان و مذاهب دنیا به تمام کثرت و تعارضی که در اصول، باورها و اعمال خود دارند، در آن جای بگیرند؟!

حقیقت آن است که «ما در جهان خارج، ادیان و مکاتب مختلفی داریم که تعریف گوهر و وجه مشترک برای همه آن‌ها مشکل به نظر می‌رسد؛ چون برخی از ادیان به خدا، تعدادی به امر معنوی معتقد بوده و برخی دیگر منکر خدا هستند. لذا اختلاف ذاتی بعضی به‌اصطلاح ادیان را می‌پذیریم، لکن این‌ها در واقع دین حقیقی نیستند، بلکه مکتب‌ها و دیدگاه‌های بنیان‌گذاران طرفداران هستند که به‌مرور زمان نام دین و مکتب بر آن‌ها اطلاق شده است». (2)

چراغ مرده کجا؟ شمع آفتاب کجا؟

در این مجال، از مصادیق غیر آسمانی دین، صرف‌نظر کرده و فقط به دین الهی، خصوصاً دین اسلام نظر داریم که «اعتقاد به آفریننده‌اى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با این عقاید»(3) را در بردارد.

نکته دوم:

صرف توانایی و قدرت، بدون در نظر گرفتن خصوصیات دیگر، بسته به آنکه چه کسی از این قابلیت و توانایی بهره‌مند می‌گردد، می‌تواند در جای خود به نتیجه‌ای نیکو منتهی شده و یا نتیجه‌ای فاجعه‌آمیز را به بار آورد.

قدرت علمی، قدرت اقتصادی، قدرت جسمانی، قدرت نظامی، قدرت سیاسی و هر قدرت دیگری، هنگامی‌که به دست انسان یا انسان‌های نیکو باشد، نتیجه‌ای نیکو به بار آورده و هنگامی‌که مورد استفاده انسان‌های زشت‌خو باشد، جز ویرانی و تباهی نتیجه‌ای ندارد.
نظیر آنکه سلطنت سلیمان نبی علیه‌السلام سبب آبادانی زمین و آسایش نفوس شده و سلطنت نمرودها، فرعون‌ها و ... تضییع جان‌ها و ویرانی آبادی‌ها را به همراه خواهد داشت. (4)

بدگهر را علم و فن آموختن

دادن تیغی به دست راهزن

تیغ دادن در کف زنگی مست

به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قرآن

فتنه آمد در کف بدگوهران (5)

از همین رو، ازآنجایی‌که باور دینی، دارای کارکردهای فراوانی ازجمله پاسخگویی به نیازهای عقلی و عاطفی انسان داشته و علاوه بر رهیافت‌های اجتماعی، ابعاد فردی و خصوصاً ساحت‌های انگیزشی انسان را به شدّت تحت تأثیر قرار می‌دهد، یک «قدرت» بوده و بی‌شک همچون هر قدرت دیگری می‌تواند قابل بهره‌برداری از سوی انسان‌های صالح بوده و یا ابزاری برای خباثت افسارگسیخته و جنون‌آمیز ناصالحان باشد.

همچنانکه در صدر اسلام، گروه‌هایی چون خوارج و یا قاتلان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام فجیع‌ترین جنایات را مرتکب شده و امروزه نیز گروهک‌های تروریستی و تکفیری نظیر داعش، بوکوحرام، القاعده، ریگی و ... این‌گونه از شرارت‌ها را مرتکب می‌شوند.
این همان حقیقتی است که قرآن کریم نیز به آن اشاره داشته و در مورد خودش می‌فرماید که «بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مى‌کند». (6)

نظیر یک طناب که هم می‌شود با آن به ته چاه رفت و هم می‌شود از ته چاه بالا آمد.

درنتیجه اگر تنها به وجه توانایی و قدرتی که دین در اختیار دین‌داران قرار می‌دهد نگریسته شود، این سخن درست است که دین، همچون هر قدرت دیگری، «انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند».

اما سخن به اینجا ختم نشده و جهات دیگر را نیز باید در نظر گرفت که در ادامه این مطلب را بیشتر توضیح می‌دهیم.

نکته سوم:

آنچه در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد آن است که «دین»، صرفاً ابزاری خنثی نسبت به عامل خود نبوده و این‌گونه نیست که قدرت دینی، نظیر قدرت نظامی، تأثیری بر درونیات شخص نداشته باشد.
به‌عبارت‌دیگر، ابزارهایی که برای انسان توانایی ایجاد می‌کنند را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف) ابزارهای منفعل

ب) ابزارهای فعّال

ابزارهای منفعل، ابزارهایی هستند که نسبت به درونیات عامل خود، خنثی بوده و تنها توانایی متناسب با ویژگی‌های ابزاری خود را در اختیار عامل قرار می‌دهند. نظیر یک چاقو که در دست گرفتن آن، اقتضایی از تغییرات درونی صاحبش را به همراه ندارد.

اما ابزارهای فعال، ابزارهایی هستند که نسبت به درونیات صاحب خود بی‌تفاوت نبوده و ازنظر ارزشی به آن رنگ متناسب با خود را تزریق می‌کنند. نظیر آنکه برخی معتقدند «سینما» یک ارزش منفی با خود به همراه داشته و از آنجا که سینما، ارتباط مستقیمی با نگرش و مبانی نظام فکری-فلسفی غرب، ازجمله مدرنیته، اومانیسم، شکاکیت، ضدیت با مذهب و ... دارد، بهره‌مندی از آن تأثیرات مقتضی خود را بر عامل و به‌کاربرنده خواهد گذاشت. (7)

صرف‌نظر از درستی یا نادرستی آنچه در خصوص سینما بیان شد، درباره دین باید گفت که دین، در حقیقت، ابزاری فعّال است که علاوه بر قدرت بخشی، نسبت به درونیات افراد نیز بی‌تفاوت نبوده و آثار مقتضی و مثبت خود را به‌جای خواهد گذاشت.

این همان بحثی است که در علومی همچون «روانشناسی دین»، مورد توجه دانشمندان قرارگرفته و تحت عناوینی نظیر «تأثیر دین در منش آدمی»(8) مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

برخی از کارکردهای مطرح شده در این باب عبارت است از:

تأثیر دین در تعهد آفرینی و ایجاد احساس مسئولیت، انقلاب درونى در برابر خودخواهى‌ها و طغیانگری‌های نفس، (9) کاهش بزهکارى و جرم و جنایت، (10) پایبندی به خانواده، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق، (11) پشتوانه اخلاق و استوار ساختن میثاق‌ها و پیمان‌ها، (12) ایجاد همبستگى و انسجام اجتماعى، (13) پوشاندن بدی‌ها و تصفیه کدورت‌ها (14) و...

در واقع از نگاه کارکردی، چه در ساحت کارکردهای اجتماعی و چه فردی، دین، تأثیرات مثبت فراوانی برنهاد و عمیق‌ترین لایه‌های وجود آدمی داشته و بامعنا بخشیدن به زندگی به روشن ساختن ابعاد تاریک مانده وجود انسان مدد می‌رساند: «دین الهی انسان را به انجام بهترین‌ها راهنمایی و دعوت کرده و نسبت به همه کژی‌ها و زشتی‌ها هشدار داده و از آن‌ها منع می‌کند و تاریخ زندگی پیشوایان دینی، همچون پیامبران و امامان نیز زیباترین تجربه‌های اخلاقی و رفتاری را در میان بشریت به نمایش گذاشته است». (15)

درنتیجه، ماهیت دین، ماهیت بالابرنده است و اقتضای تعالی و رشد دارد اما نه به شکل مکانیکی به‌گونه‌ای که شخص را برخلاف میل باطنی‌اش به رستگاری و سعادت می‌رساند؛ بلکه سخن از اقتضای بالابرندگی در دین است که تحقق آن، بستگی به انتخاب آدمی دارد؛ شبیه به نسخه پزشک که اقتضای درمان دارد اما اینکه این هدف محقق شود، بستگی به انتخاب آدمی دارد که این نسخه را به‌درستی اجرا کند یا اینکه آن را بر اساس امیال و افکار خود تغییر دهد و به شکل ناقص و نادرست آن را اجرا کند.

بنابراین، با توجه به تأثیرات مثبت و اقتضای فعالانه دین، دیگر نمی‌توان گفت که دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند، بلکه باید گفت که دین اقتضای آن را دارد که انسان بد را به انسان خوب و انسان خوب را به انسان خوب‌تر تبدیل کند و این خوب و خوب‌تر شدن بستگی به انتخاب آدمی دارد؛ و اگر کسی از دین سوءاستفاده کند و با تظاهر به دین، از امیال و افکار شیطانی خود پیروی کند، قطعاً خوب و خوب‌تر نمی‌شود، بلکه در گمراهی فرو می‌رود و بد و بدتر می‌شود. بد ماندن یا بدتر شدنش، نه به خاطر دین بلکه به خاطر بی‌توجهی او به حقیقت دین و تظاهر به دین‌داری است.

نکته چهارم:

باور به دین همانند هر باور دیگری، ممکن است دچار بدفهمی‌ها و سوءقصدها گشته و چه‌بسا مبادی و مبانی معرفتی و غیرمعرفتی در ارزیابی انسان از دین، آن را به انحراف و باوری غلط سوق دهد.
عواملی چون خودپرستی به‌جای حق‌پرستی، فرورفتن در انحرافات اخلاقی، فهم نادرست از مبادی مسئله، غرور علمی بیجا، پیروی از جوّ حاکم بر فضای فکری و فرهنگی جامعه و ... همگی از مواردی است که انسان را دربند خود اسیر کرده و مانع از فهم عمیق و دقیقِ دین خواهد شد.

درنتیجه، مسئله مورد بحث از این نظر نیز قابل‌بررسی است که «فهم درست از دین به سمت اهداف دین راهبری می‌کند و فهم ناقص و نادرست، چه‌بسا در جهت مخالف آن قرار گیرد؛ و رفتارهای نادرستی که به نام دین انجام‌شده و یا به‌حساب دین گذاشته می‌شود نه ناشی از دین که برآمده از نادانی و کج‌فهمی بوده و اساساً در منطق دین مردود و مطرود است. درنتیجه، اگر بخواهیم کارکرد دین را بسنجیم نباید جهالت‌ها، هواهای نفسانی و فریبکاری‌های دین شعارانه و به تعبیری نادینی را به‌جای دین و تدین بنشانیم». (16)

نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که اولاً، دین معنای گسترده‌ای داشته و باید روشن شود که منظور از دین کدام دین است.

دوم اینکه، هر قدرتی، برای صاحب خود می‌تواند نتیجه‌ای نیکو یا بد را به بار بیاورد؛ مانند اسلحه که در دست انسان بد، موجبات جنایت و در دست انسان خوب، موجبات عدالت را فراهم می‌آورد.

سوم اینکه، ابزارها گاهی خنثی و گاهی فعال بوده و بر درونیات عامل خود اثرگذارند. دین نیز این‌گونه بوده و اقتضای بهبود اوضاع دین باوران را دارد، هرچند بر سر هر اقتضایی، مانعی نیز وجود دارد. درنتیجه، دین، اقتضای آن را دارد که بد را خوب و خوب را بهتر کند.

چهارم اینکه، نباید سوء فهم ها، سوءقصدها و انحرافاتی که به نام دین صورت می‌گیرد را «دین» نامید. چراکه تلقی نادرست از هر امر مطلوبی، خارج از حقیقت آن بوده و در غیر این صورت، دیگر نمی‌توان آن را چیزی مطلوب دانست!

کلمات کلیدی:

دین، فایده دین، فلسفه دین، ضرورت دین، آثار دین.

پی‌نوشت‌ها:
1. ملکیان، مصطفی، ایمان و تعقل، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۷ ش، ص ۱۳۴.

2. قدردان قرا ملکی، محمدحسن، دین و نبوت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1394 ش، چ 5، ص 138.

3. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، 1383، چ 13، ص 5.

4. سوره نمل، آیه 34: ﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ﴾.

5. مولانا، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

6. سوره بقره، آیه 26: ﴿ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾.
7. شریف‌زاده، رامین، هالیوود و فرهنگ‌سازان شیطانی، کتاب نقد، پاییز،1383 ش، شماره 32، ص 293-302.

8.  ملکیان، مصطفی، تأثیر دین در منش آدمی، علامه، 1381 ش، شماره 3، ص 107 -117.

9. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، تهران، صدرا، 1394 ش، چ ۶، ج ۴، ص ۱۳۲-۱۴۱.

10. Gartner, J. Larson, D.B. Allen, G. (1991) Religious commitments and mental Health: A Review of the Empirical Literature, Journal of Psychology and Theology, 19, 6-26.

11. Glenn N.D. Weaver. C.N. Multivariate, Multisurvey Study of Marital Happiness; Journal of Marriage and Family, 1987, ۴۰, ۲۶۹-۲۸۲؛ Sporawski, M. j. Houghson M.J. Prescriptions for Happy Marriage Adjustment and Satisfaction of Couples Married 50 or more years; Family coordinator, 1987 ۲۷ ۳۲۱-۳۲۷.

12. مطهری، وحی و نبوت: مقدمه‌ای برجهان‌ بینی اسلامی، تهران، نشر صدرا، 1394 ش، ص ۲7.

13. ملکم، همیلتون، جامعه‌شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، نشر ثالث، 1389 ش، ص ۱۷۹.

14. مطهرى، یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۴، ص ۱۵۷.

15. شاکرین، حمیدرضا، آیا دین فقط «آن‌چنان» را «آن‌چنان‌تر»

می‌کند؟ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تاریخ درج مطلب:

10 فروردین 1400 ش، تاریخ بازدید: 15 اردیبهشت 1402 ش، لینک: https://iict.ac.ir/2021/04/anchenan/#_ftn1
16. همان.

 

اسلام آخرین و کامل‌ترین دین الهی و قرآن کریم نیز کامل‌ترین و آخرین کتاب آسمانی است که برای بشریت آمده و این جهانی و عمومی هستند.

پرسش:

اخیراً در فضای مجازی مطلبی نشر شده که جناب دکتر قمشه‌ای قرآنی ترجمه کرده و گفته ما باید زردشتی می‌ماندیم و رسالت پیامبر اسلام مختص عربستان بوده، در زیر عین مطلب و پاسخ این‌جانب برای اطلاع همگان و اهل خرد و اندیشه و آنان که جویندگان حق و حقیقت‌اند می‌آورم: *افشاء یک راز بزرگ توسط دکتر قمشه‌ای* یک نفر خدمتی به ایران و ملت ایران کرد، آن شخص دکتر قمشه‌ای بود که قرآن فارسی را چاپ کرد، ولی متأسفانه چون حقیقت را روشن کرد، رژیم چاپ مجدد را ممنوع کرد، چون دیدند که باید بروند سراغ الاغ سواری‌شان و دیگر دکانی ندارند چرا؟ مگر هر آنچه در کتاب قرآن بوده نگفته؟ حقیقت تلخ است؟ بخوانید و بدانید این گوشه‌ای از هزاران است، یعنی مشت نمونه خروار! بدانید که هزار و چهارصد و پنجاه سال کلاه بر سرمان گذاشته‌اند، *فقط بدانید که محمد پیامبرِ ایران و دیگر کشورهای جهان نیست، بلکه فقط و فقط مال عربستان است* ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺁﻥ را ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ خدا ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﻤﺪﺑﻦﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ رسول‌الله ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ بر اساس گفته‌ی ﺍﻟﻠﻪ ما ایرانی‌ها باید زرتشتی بمانیم و دیگر کشورها به‌جز عربستان به آیین خود، یهود و عیسی و... باقی بمانند. ﺍﯾﻦ گفته‌ی آشکار ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ تردیدی ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﻪ: *ایرانی‌ها ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ*. ﺩﺭ زیر آیه‌های ﻗﺮﺁﻥ با آدرس ﺑﺮﺍی شما آورده شده تا باور کنید: *سوره‌ی ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ، ﺁﯾﻪ 4* ﴿ ﻭَﻣَﺎ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﻣِﻦ ﺭَّﺳُﻮﻝٍ ﺇِﻟَّﺎ ﺑِﻠِﺴَﺎﻥِ ﻗَﻮْﻣِﻪِ ﻟِﻴُﺒَﻴِّﻦَ ﻟَﻬُﻢْ ۖ ﻓَﻴُﻀِﻞُّ ﺍﻟﻠَّـﻪُ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ﻭَﻳَﻬْﺪِﻱ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ۚ ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟْﻌَﺰِﻳﺰُ ﺍﻟْﺤَﻜِﻴﻢ ﴾؛ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﻗﻮﻣﯽ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ ﺑه غیر ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ خودشان ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ.* ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ پارسی زبانان ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﺎﺭﺳﯽﺯﺑﺎﻥ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ. *سوره‌ی ﺍﻟﻨﺤﻞ، ﺁﯾﻪ 36*:﴿ ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﺑَﻌَﺜْﻨَﺎ ﻓِﻲ ﻛُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻟًﺎ ﺃَﻥِ ﺍﻋْﺒُﺪُﻭﺍ ﺍﻟﻠَّـﻪَ ﻭَﺍﺟْﺘَﻨِﺒُﻮﺍ ﺍﻟﻄَّﺎﻏُﻮﺕَ﴾؛ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ جامعه‌ای ﺭﺳﻮﻟﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ که می‌گفت: ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﺘﺶ هرگونه ﺑﺘﯽ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﮐﻨﻴﺪ!* ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﯾﮑﺘﺎﭘﺮﺳﺘﯽ ﺭﺍ هماهنگ ﺑﺎ ﺧﻮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺁﻭﺭﺩ. سوره‌ی ﯾﻮﻧس، ﺁﯾﻪ 47* ﴿ ﻭَﻟِﻜُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻝٌ ۖ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﺟَﺎﺀَ ﺭَﺳُﻮﻟُﻬُﻢْ ﻗُﻀِﻲَ ﺑَﻴْﻨَﻬُﻢ ﺑِﺎﻟْﻘِﺴْﻂِ ﻭَﻫُﻢْ ﻟَﺎ ﻳُﻈْﻠَﻤُﻮﻥَ ...﴾؛ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺍُﻣﺘﯽ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺁﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺣﺠﺖ ﮐﻨﺪ، ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﻋﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ هیچ‌کس ﺳﺘﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺪ.* ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍن، ﺯﺭﺗﺸﺖ بود. # *سوره‌ی ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺀ، آیه‌های 195، 198، 199﴿ ﺑِﻠِﺴَﺎﻥٍ ﻋَﺮَﺑِﻲٍّ ﻣُّﺒِﻴﻦٍ، ﻭَﻟَﻮْ ﻧَﺰَّﻟْﻨَﺎﻩُ ﻋَﻠَﻰٰ ﺑَﻌْﺾِ ﺍﻟْﺄَﻋْﺠَﻤِﻴﻦَ، ﻓَﻘَﺮَﺃَﻩُ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢ ﻣَّﺎ ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﺑِﻪِ ﻣُﺆْﻣِﻨِﻴن ﴾؛ 195، ﻭ ﺁﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺁﻣﺪ 198، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ نمی‌دانند ﻧﺎﺯﻝ می‌کردیم، 199، ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ. *یک‌بار ﺩﯾﮕﺮ آشکارا می‌گوید؛ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﯼ عرب‌زبان‌ها ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﺎﺭﺳﯽزبان ها. سوره‌ی ﺳﺠﺪﻩ، ﺁﯾﻪ 3*﴿ ﺃَﻡْ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﺍﻓْﺘَﺮَﺍﻩُ ۚ ﺑَﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻖُّ ﻣِﻦ ﺭَّﺑِّﻚَ ﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﻗَﻮْﻣًﺎ ﻣَّﺎ ﺃَﺗَﺎﻫُﻢ ﻣِّﻦ ﻧَّﺬِﻳﺮٍ ﻣِّﻦ ﻗَﺒْﻠِﻚَ ﻟَﻌَﻠَّﻬُﻢْ ﻳَﻬْﺘَﺪُﻭﻥَ ﴾ *ﺍﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ «ﻗﻮﻡ ﺗﻮ» ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ، ﭼﻮﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ آن‌ها ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳاﻟﺖ ﮐﻨﯽ، ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﻮﻧﺪ.* ﻣﺎ *ﺯﺭﺗﺸﺖ* ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺒﻮﻝ *ﺍﻟﻠﻪ* ﻭ *ﻣﺤﻤﺪ* صلی‌الله علیه و آله ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﯿﭻ ﻟﺰﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ کشتارها ﻭ ﻏﺎﺭﺕ ﻭ ﺑﺮﺩه گیری ﺭﺍ انجام دهند و ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ این داستان ادامه دارد. # *سوره‌ی ﺍﻧﻌﺎﻡ، ﺁﯾﻪ 92* ﴿ ﻭَﻫَـٰﺬَﺍ ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﺃَﻧﺰَﻟْﻨَﺎﻩُ ﻣُﺒَﺎﺭَﻙٌ ﻣُّﺼَﺪِّﻕُ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺑَﻴْﻦَ ﻳَﺪَﻳْﻪِ ﻭَﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﺃُﻡَّ ﺍﻟْﻘُﺮَﻯٰ ﻭَﻣَﻦْ ﺣَﻮْﻟَﻬَﺎ ۚ ﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﺎﻟْﺂﺧِﺮَﺓِ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﻪِ ۖ ﻭَﻫُﻢْ ﻋَﻠَﻰٰ ﺻَﻠَﺎﺗِﻬِﻢْ ﻳُﺤَﺎﻓِﻈُﻮﻥَ ﴾؛ ﺍﻳﻦ ﻧﯿﺰ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽِ ﻣﺒﺎﺭﻛﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ و تصدیق‌کننده‌ی ﻛﺘﺐ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ مهم‌ترین ۱۱۱ ﺟﺎﻣﻌﻪی ﻣﮑﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺁﻥ ام القرا ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﻫﯽ؛ آنان که ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ایمان‌دارند ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻳﻤﺎﻥ می‌آورند ﻭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎی ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ باخدا ﺭﺍ بجا می‌آورند.* ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺛﺎﺑﺖ می‌کند ﮐﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﻥ فرستاده‌شده، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ عرب‌زبان می‌دانند ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ، ﭼﻮﻥ آن‌ها ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ می‌کنند ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺣﻮﺍﻟﯽ آن. سوره‌ی ﻓﺼﻠﺖ، ﺁﯾﻪ 3: ﴿ ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﻓُﺼِّﻠَﺖْ ﺁﻳَﺎﺗُﻪُ ﻗُﺮْﺁﻧًﺎ ﻋَﺮَﺑِﻴًّﺎ ﻟِّﻘَﻮْﻡٍ ﻳَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ﴾؛ *ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺁﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ می‌دانند.* یک‌بار ﺩﯾﮕﺮ *ﻗﺮﺁﻥِ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ عرب‌زبان است* *ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ؟

پاسخ:
حق و حقیقت، میدانی است که شبهه افکنان، میانه خوبی با آن ندارند زیرا نان آن‌ها در فریب و وارونه جلوه دادن حق است و برای این هدف به‌دروغ و کذب روی می‌آورند تا بتوانند با غبارآلود کردن فضا، به هدف خود یعنی فریب ذهن‌ها و ایجاد شک و تردید در دل‌های لرزان، نائل شوند. این شبهه‌ای که در سؤال مطرح‌شده که قرآن مخصوص اعراب است نه فارس‌ها، از شبهات بسیار قدیمی است و پاسخ‌های علمی و متعددی هم بدان داده شده است، ولی شبهه افکنان امروزه آن را با موضوع ترجمه قرآن مرحوم الهی قمشه‌ای پیوند زده و از یک موضوع کاملاً فنی و تخصصی، سوءاستفاده کرده و ادعای نادرست دروغ خود را بازنشر کرده‌اند؛ در ادامه و بامطالعه مطالبی که در پی می‌آید، بی‌اساس بودن و دروغ بودن این ادعا، آشکار می‌شود.

ـ ترجمه قرآن؛ یک علم، یک فن و یک تخصص

«ترجمه» به‌طور کلی و ترجمه قرآن کریم به‌طور خاص، یک فن و یک علم و تخصص است و مانند هر علم و تخصصی، در فضا و محیط خاص خودش باید گفتگو شود و متخصصان و اهل‌فن می‌توانند در این زمینه نظر دهند.

مرحوم الهی قمشه‌ای یکی از این متخصصان و پایه‌گذار و آغازگر ترجمه آزاد از قرآن کریم به فارسی است. در سالیان بعد از ترجمه قرآن توسط ایشان، ترجمه‌های دیگری به زبان فارسی از قرآن کریم نشر داده‌شده و مترجمان به‌تدریج به دنبال رفع نواقص ترجمه و ارائه ترجمه‌ای با کمترین اشتباه بوده‌اند؛ این را گفتم تا روشن شود برخی خطاهای ادبی و فنی در ترجمه‌های اولیه، کاملاً طبیعی و منطقی است و با پیشرفت در این علم است که می‌تواند ترجمه‌هایی با خطای کمتر را انتظار داشت.

از طرفی هر ترجمه‌ای به‌ویژه ترجمه‌های قرآن کریم (که با رعایت اسلوب، ضوابط و قوانین خاصی انجام می‌شود) با توجه به اقسام و انواع ترجمه و نیز مراتب علمی و گرایش‌های مترجم، می‌تواند مزایا و ایراداتی داشته باشد لذا چنین نیست که بتوان یک ترجمه را کاملاً درست و بدون هیچ خطایی دانست و یا ترجمه دیگر را به‌طورکلی نامعتبر شمرد.

ـ ممنوع نبودن چاپ و نشر ترجمه الهی قمشه‌ای

ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نیز مانند سایر ترجمه‌ها، بر اساس نظر متخصصان و اهل‌فن، امتیازها و ایراداتی دارد و از این لحاظ که اولین ترجمه آزاد فارسی قرآن بوده، طبیعی است برخی ایرادات فنی و ادبی بیشتری داشته باشد؛ اما هیچ‌کدام از این‌ها مانع چاپ و نشر این ترجمه نشده و نشر آن همچنان بلامانع است و ادامه دارد. در سال 1394 شمسی گفتگوهایی درباره میزان خطاهای ادبی و فنی این ترجمه شد و برخی سایت‌ها نیز خبر ممنوعیت چاپ آن را نشر دادند، ولی هیچ‌گاه از طرف وزارت ارشاد، این شایعات تأیید نشد و بلکه به‌طور رسمی اعلام شد که ممنوعیتی ندارد. در این زمینه می‌توانید از طریق اینترنت اخبار مربوطه را جستجو فرمایید تا موضوع برایتان روشن شود.

ـ ماهی از آب گل‌آلود و نسبتی دروغ به ترجمه الهی قمشه‌ای

آیا شبهه افکنان نمی‌دانند مرحوم الهی قمشه‌ای در سال 1352 شمسی رحلت کرده؟! یعنی حداقل از آن زمان تاکنون ترجمه قرآن ایشان به‌دفعات بسیار چاپ و منتشرشده است، چطور الآن یک‌مرتبه معلوم شده ایشان در ترجمه آیات، قرآن را مخصوص عرب و زرتشت را متعلق به ایرانیان دانسته؟! از کجای ترجمه قرآن این ادعا را آورده‌اند که ما هر چه می‌گردیم نمی‌یابیم! از کدام ترجمه سخن می‌گویند؟! به نظر می‌رسد آن گفتگوهای علمی و تخصصی درباره برخی ایرادات این ترجمه (در سال 1394 شمسی) را بهانه و دست‌آویزی قرار داده تا سخن باطل و نادرست خود را در قالب سخن حق، جلوه داده و با ایجاد شبهه و تردید، به نیرنگ و فریب که هدف اصلی آن‌هاست برسند تا شاید در توهم و خیال خام خود، ضربه‌ای به اسلام و قرآن زده باشند؛ مصداقی برای این آیه شریفه که می‌فرماید: ﴿ یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ‏ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ﴾؛ آن‌ها می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولى خدا جز این نمی‌خواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند. (1)
نکته
1. عبارت «پس قرآن برای عرب‌زبان‌هاست نه فارسی‌زبان‌ها...» که  در ادامه ترجمه هر آیه نتیجه‌گیری شده، همه از خود شبهه افکن است و هیچ‌کدام اصلاً در ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نیست.

2. راستی شبهه افکنان ادعا کرده‌اند مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای، معتقد بوده که اسلام و قرآن مختص اعراب است و ایرانیان دین جداگانه‌ای دارند! آیا فکر کرده‌اید اگر این ادعا درست است. پس چرا خود مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای، دین اسلام را به‌عنوان دین خاتم و دین کامل، پذیرفته‌اند؟! حتی قرآن و مفاتیح و صحیفه سجادیه و... را ترجمه کرده‌اند و خودشان نیز در لباس روحانیت و شخصیت دینی و مذهبی بوده‌اند! شبهه افکنان چگونه به این شواهد آشکار توجه نکرده و فقط در فکر دروغ‌پراکنی خود بوده‌اند؟!

شبهه منطقه‌ای بودن قرآن و ابطال آن

1- پاسخ نقضی؛ آیات متعدد برجهانی بودن قرآن

برخلاف ادعای شبهه افکنان و نژادپرستان، آیات مختلف قرآن گواه این است که اسلام یک آیین جهانى و برای تمام مردم دنیاست؛ به‌عنوان نمونه:
آیه 19 سوره انعام: ﴿ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ﴾؛ هدف من این است که همه شما و کسانى را که سخنم به آن‌ها می‌رسد با قرآن انذار کنم.

آیه 90 سوره انعام: ﴿ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرى‏ لِلْعالَمِینَ﴾؛ این قرآن وسیله تذکر جهانیان است.

آیه 158 سوره اعراف: ﴿ قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً ﴾؛ بگو اى مردم! من رسول خدا به‌سوی همه شما هستم.

آیات 86 و 87 سوره ص ﴿ قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ* إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾؛ [اى پیامبر!] بگو: من براى دعوت نبوّت هیچ پاداشى از شما نمی‌طلبم و من از متکلّفین نیستم! [سخنانم روشن و همراه با دلیل است!] این [قرآن] تذکرى براى همه جهانیان است.
آیه اول سوره فرقان: ﴿ تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً﴾؛ جاوید و پربرکت است خداوندى که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا همه جهانیان را انذار کند.

امثال این آیات که در قرآن فراوان است.

2 ـ پاسخ کلی؛ دعوت پیامبر مرحله‌ای ولی جهانی

«علامه طباطبایی» می‌گوید:

دعوت آن جناب هرچند جهانى بوده ولیکن مرحله‌به‌مرحله صورت مى‏گرفته، اولین دعوتى که کرد دعوت مردم در مراسم حج بود که با انکار شدید مشرکین مواجه شد. آنگاه از آن به بعد مدتى به‌طور سرى و پنهانى دعوت کرد. در مرحله سوم مأمور شد عشیره و نزدیکان خود را دعوت کند، هم چنان‌که آیه شریفه‏ ﴿ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ﴾؛ (2) بدان اشاره دارد. در مرحله چهارم مأمور شد همه قومش را دعوت کند، هم چنان‌که آیه‏ ﴿ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ﴾؛ (3) به آن اشاره دارد؛ و در مرحله پنجم، مأمور شد به دعوت عموم مردم که آیه‏ ﴿ قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾؛ (4) و نیز آیه‏ ﴿ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾؛ (5) به آن اشاره‏ دارند. (6)

علاوه بر این، این معنا از مسلمات تاریخ است که یکى از گروندگان به آن جناب «سلمان فارسى» است که ایرانى بوده، یکى دیگر «بلال» بوده که اهل حبشه بوده است و یکى «صهیب» بوده که اهل روم آن روز بوده؛ و نیز این هم مسلم است که آن جناب یهودیان را هم دعوت مى‏کرده و وقایعى که بین آن جناب و یهودیان اتفاق افتاده معروف است؛ و نیز این مسلم است که آن جناب به پادشاهان ایران، مصر، حبشه و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت کرده؛ همه این شواهد دلالت دارد بر اینکه دعوت آن جناب جهانى و عمومى بوده است. (7)

بنابراین؛ اگرچه پیامبر صلی‌الله علیه و آله برای هدایت همه مردم مبعوث شده، ولی دعوت او از یک جمع و جامعه کوچک و محدود شروع و به‌تدریج به جوامع بزرگ‌تر گسترش می‌یابد تا سراسر جهان را در بربگیرد. افزون بر این، گسترش دعوت پیامبر از طریق اسباب و وسائل عادی بوده، لذا کاملاً منطقی و طبیعی است که نیاز باشد تا شروع دعوت پیامبر به زبان مردمی باشد که در بین آن‌ها مبعوث شده، زیرا پیامبر که عمر ابدی و همیشگی ندارد بلکه عمر دنیوی او محدود است و روزی از این دنیا می‌رود و قرار است ابتدا این گروه و این مردم با رسالت آن حضرت آشنا شده سپس آن را به دیگر اقوام جهان انتقال دهند.

3- پاسخ تفصیلی؛ مخالفان و برداشت نادرست از آیات

ازآنجا شبهه افکنان با ترجمه و تفسیر نادرست از آیات قرآن، به دنبال القای شبهه خود (قرآن مخصوص اعراب) هستند؛ نیاز است برای روشن شدن حقیقت، آیات اشاره‌شده موردبررسی قرار گیرند.

آیه اول:

﴿ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ‏ قَوْمِه‏﴾؛ ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم؛ تا (حقایق را) براى آن‌ها آشکار سازد. (8)

مراد از «لسان قوم» در این آیه، تنها لغت و زبانِ مردم نیست، زیرا گاهى ممکن است گوینده‌ای با زبان مردم سخن بگوید ولى مردم حرف او را درست نفهمند، بلکه مراد آسان و قابل‌فهم گفتن است، به‌گونه‌ای که مردم پیام الهى را بفهمند. (9)

تعبیر «لسان قوم» اشاره دارد که هر پیامبرى، در درجه‏ اول، با همان ملتى که به‌سوی آن‌ها فرستاده‌شده است، سخن می‌گوید؛ و اگر زبان آن‌ها را نداند و محتاج مترجم باشد، تأثیر و نفوذ سخن او و پذیرش مردم کم‌تر می‌شود؛ پس لازم است که هر پیامبر به لغت و زبان ملت خویش سخن بگوید. (10)

آیه دوم و سوم:

﴿ وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً ﴾؛ ما در هر امتى رسولى برانگیختیم (11) و نیز آیه ﴿ وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ‏﴾؛ براى هر امّتى، رسولى است. ‏(12)

کلمه‏«أُمَّهٍ» از ریشه‏ «ام» به معناى چیزى است که دیگرى را به خود ضمیمه می‌کند و آن را قصد می‌کند و به هر جماعتى که داراى نوعى وحدت و اشتراک باشند، امّت گفته می‌شود. امت هر پیامبری هم شامل همه‌کسانی که آن پیامبر برای رساندن پیام الهی به آن‌ها مبعوث شده می‌شود، چه به او ایمان آورند یا کافر شوند. (13) «امّت» هر جماعتى است که یک‌چیز مثل دین یا زبان و یا مکان آن‌ها را جمع کند، اختیاری باشد یا اجباری. (14) کلمه‏«أُمَّهٍ» از ریشه‏ «ام» به معنای قصد است؛ و امت به جماعت و گروهی گفته می‌شود که قصد مشترک و نظر مشترک دارند. (15)

بنابراین، امت به معنای گروه و نژاد خاص نیست تا بخواهیم همگانی بودن آیین الهی را به بهانه تعصب و نژادپرستی، انکار کرده و آن را به یک نژاد و یک منطقه محدود کنیم.

از طرفی در ادیان الهی گرچه همه پیامبران و همه آیین‌های الهی،  رعایت احترامشان واجب و لازم است، ولی با آمدن دین جدید که  دین و آیینی کامل‌تر از قبلی است، دین قبلی منسوخ می‌شود و از اعتبار و حجیت می‌افتد و همه بایستی به دین و آیین جدید ایمان بیاورند؛ با آمدن دین اسلام که آخرین و کامل‌ترین ادیان الهی است، همه ادیان گذشته منسوخ‌شده و اعتبار آن‌ها تمام‌شده است.

آیه چهارم:

﴿ وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ﴾؛ هرگاه ما آن را بر بعضى از عجم [غیر عرب‏] ها نازل مى‏کردیم و او آن را بر ایشان می‌خواند، به آن ایمان نمی‌آورند. (16)

این آیه به تعصب و نژادپرستی شدید مشرکان عرب اشاره دارد یعنی مشرکان عرب اگر پیامبری غیرعربی می‌داشتند به او ایمان نمی‌آوردند.

«نژادپرستى و تعصب‌های قومى آن‌ها به‌قدری شدید است که اگر قرآن بر فردى غیر عرب نازل می‌شد، امواج تعصب‌ها مانع از پذیرش آن می‌گردید، تازه حالا که بر مردى از خانواده اصیل عربى و بابیانی رسا و گویا نازل‌شده و در کتب آسمانى پیشین نیز بشارت آن آمده و علماى بنی‌اسرائیل نیز به آن گواهى داده‌اند، بسیارى از آن‌ها ایمان نمی‌آورند، چه رسد اگر پیامبرشان اصلاً چنین شرایطی را نداشت». (17)

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: ارزش و فضیلت غیر عرب این است که آنان به‌سوی قرآنى که به زبان عربى است گرایش پیدا کردند، ولى اگر قرآن به زبان غیرعربی بود، بعضى عرب‌ها ایمان نمی‌آوردند. (18)

نکته:

 اگر غیر عرب‌ها هم بخواهند به بهانه اینکه قرآن عربی است ایمان نیاورند، فرقی با مشرکان متعصب و نژادپرست عرب نخواهند داشت.
آیه پنجم:

﴿ أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُون‏﴾؛ ولى آنان مى‏گویند: «(محمد) آن را به‌دروغ به خدا بسته است»، امّا این سخن حقّى است از سوى پروردگارت تا گروهى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کننده‌ای براى آنان نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند!(19)

طبق عقیده مستدل، هرگز زمین از حجت الهى خالى نمی‌ماند و در هر عصر و زمان پیامبر یا وصى پیامبرى براى اتمام‌حجت در میان انسان‌ها وجود داشته و دارد؛ لذا منظور از قومی که پیش از رسول اکرم انذار دهنده‌ای نداشتند، اعراب نیستند؛ چراکه آن‌ها نیز مانند سایر اقوام پیامبرانی داشته‌اند (مانند خالد بن سنان عبسى و حنظله که دو تن از پیامبران عرب بودند)، بلکه به نظر می‌رسد که منظور در اینجا از نذیر، پیامبر بزرگى باشد که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطى وسیع و گسترده آن‌هم سال‌ها پس از حضرت عیسی علیه‌السلام آشکار سازد و می‌دانیم چنین انذار کننده‌ای برای مردم آن زمان، خصوصاً مردم شبه‌جزیره عربستان، قیام نکرده بود. (20)

آیه ششم:

﴿ وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها... ﴾؛ و این کتابى است که ما آن را نازل کردیم؛ کتابى است پربرکت که آنچه را پیش از آن آمده، تصدیق می‌کند؛ (آن را فرستادیم تا مردم را به پاداش‌های الهى، بشارت‌ده‌ی) و تا (اهل) أمّ القرى [مکّه‏] و کسانى را که گرد آن هستند، بترسانى‏. (21)

مکه، «أُمَّ الْقُرى‏» یعنى مادر شهرهاست؛ پس لازم است که تغذیه‏ علمى، روحى و امیدبخشى جهان اسلام ازآنجا تأمین شود و نقش مادر جهان اسلام را داشته باشد. شاید تعبیر هشدار به مردم مکه براى آن باشد که تبلیغ و دعوت پیامبر صلی‌الله علیه و آله مراحلى دارد: از دعوت خویشاوندان شروع می‌شود و بعد به مردم شهر و منطقه و سپس به همه‏ مردم جهان می‌رسد. (22)

این آیه دلالت دارد بر اینکه خداى تعالى عنایت خاصى به مکه دارد، چون مکه معظمه حرم خداوند است و دعوت اسلامى ازآنجا شروع‌شده و به سایر نواحى عالم منتشر گردیده است. (23)

اگر به مکه «ام‌القری» می‌گویند به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکی‌های روى زمین است و بنا براین ﴿ و من حولها ﴾ (کسانى که پیرامون آن هستند) تمام مردم روى زمین را شامل می‌شود.(24)
آیه هفتم:

﴿ کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُون‏ ﴾؛ کتابى که آیاتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو کرده، در حالى که فصیح و گویاست براى جمعیتی که آگاه‌اند. (25)

بر فرضی که مخاطب قرآن فقط عرب بوده باشد، خود عرب مشاهده می‌کند که قرآن عربی است، لذا چه نیازی وجود دارد که به عرب گفته شود که «قرآن عربی است»؟! مگر اینکه مراد و منظور از لفظ «عَرَبِیًّا» فصاحت و قابل‌فهم بودن برای «اهل فهم» باشد؛ بنابراین منظور ازجمله ﴿ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴾؛ این است که تنها «اهل علم و تقوا» از آن بهره‌مند می‌شوند و منظور این نیست که تنها افرادی که عربی می‌دانند از آن بهره‌مند می‌شوند.

در اینجا ذکر چند نکته لازم است:

اولاً: نازل شدن کلام وحی به یک‌زبان (عربی)، دلیل بر اختصاص آن به کسانی که با آن زبان صحبت می‌کنند نیست؛ چنان‌که یک کتاب علمی اگر به زبان خاصی نوشته شود نباید دیگران خود را از فراگرفتن آن محروم کنند. البته قرآن کریم به هر زبانی غیر از عربی هم بود، باز همین‌گونه بود، زیرا ما یک‌زبان جهانى که همه مردم دنیا آن را بفهمند نداریم، ولى این مانع از آن نخواهد شد که سایر مردم جهان از ترجمه‌های آن بهره گیرند.

ثانیاً: اگر قرآن به زبان عربی نازل‌شده است به خاطر ادله‌ای غیر از بحث اختصاص آن به اَعراب است؛ به‌عنوان مثال زبان عربى به شهادت آن‌ها که اهل مطالعه در زبان‌های مختلف جهانند آن‌چنان زبان وسیعى است که می‌تواند ترجمان دقیقی برای لسان وحى باشد و مفاهیم و ریزه‌کاری‌های سخنان خدا را بازگو کند. علاوه بر این مسلم است که اسلام از جزیره عربستان و از یک کانون تاریکى و ظلمت و توحش و بربریت طلوع کرد و در درجه اول می‌بایست مردم آن سامان را گرد خود جمع کند، آن‌چنان گویا و روشن باشد که آن افراد بی‌سواد و دور از علم و دانش را تعلیم دهد و در پرتو تعلیمش دگرگون سازد و یک هسته اصلى براى نفوذ این آئین در سایر مناطق جهان به وجود آورد.

ثالثاً: تعبیر به «عربى بودن» که در ده مورد از قرآن تکرار شده پاسخى است به آن‌ها که پیامبر را متهم می‌کردند که او این آیات را از یک فرد عجمى یاد گرفته و محتواى قرآن یک فکر وارداتى است و از نهاد وحى نجوشیده است. (26)

نتیجه
1. چنین شبهات نخ نمایی از قدیم مطرح بوده و پاسخ‌های علمی و متقن زیادی به آن داده‌شده است.

2. مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای که خود مسلمان و شیعه و مترجم قرآن و کتب ادعیه هستند، چگونه این اتهام به ایشان می‌چسبد که شبهه افکنان ادعا کرده‌اند ایشان قرآن را مخصوص اعراب و منطقه عربستان دانسته و ایرانیان دین مستقلی دارند؟!

3. ترجمه یک علم و یک تخصص است و اهل‌فن ترجمه‌های مختلف قرآن را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند که همه این‌ها در مجامع علمی و پژوهشی کاملاً منطقی و مرسوم است.

4. برخلاف شایعات، چاپ و انتشار ترجمه قرآن مرحوم الهی قمشه‌ای ممنوعیتی نداشته و ندارد.

5. عربی بودن به معنای نژاد عرب نیست، بلکه فصیح، شیوا، گویا و رسا بودن قرآن منظور است.

6. عرب بودن پیامبر و زبان عربی قرآن، متناسب با زبان مخاطبان اولیه است و این کاملاً طبیعی و منطقی است که ابتدا بایستی مخاطبان، قرآن را بفهمند تا بتوانند آن را به سایر مناطق، گسترش و انتقال دهند.

7. عربی بودن قرآن محدودیت نیست، زیرا قرآن به هر زبانی بود، این سؤال پیش می‌آمد که چرا این زبان؟ زیرا هیچ زبانی نداریم که بین همه مردم جهان مشترک باشد؛ از طرفی فن ترجمه برای همین منظور است، کما اینکه در سراسر دنیا، هر کتابی یک‌زبان اصلی دارد که مترجمان برای استفاده دیگران، آن را به زبان‌های دیگر ترجمه می‌کنند؛ قرآن نیز چنین است.

8. در قرآن کریم آیات بسیاری هستند که جهانی و عمومی بودن قرآن را اثبات می‌کنند.

9. اسلام آخرین و کامل‌ترین دین الهی و قرآن کریم نیز کامل‌ترین و آخرین کتاب آسمانی است که برای بشریت آمده و این جهانی و عمومی هستند و تا قیامت، دین اسلام و کتاب قرآن، راهنمای بشریت به‌سوی سعادت و کمال است؛ کما اینکه در روایت آمده: شخصى به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: چرا هر چه قرآن درس داده می‌شود و نشر می‌یابد، بازهم تازه است؟ حضرت فرمود: «زیرا خداى تبارک‌وتعالی قرآن را براى یک‌زمان خاص و مردم یک دوران قرار نداده است، بلکه قرآن تا روز رستاخیز در هرزمانی جدید و نزد هر گروهى تازه است». (27)

کلیدواژه
قرآن، جامعیت قرآن، عمومیت قرآن، عربی بودن، جهانی بودن، بلسان قومه، ایرانیان، شبهات قرآنی، پیامبر عجم، قرآن عربی.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره توبه، آیه 32.

2. سوره شعراء، آیه 214.

3. سوره حجر، آیه 94.

4. سوره اعراف، آیه 158.

5. سوره انعام، آیه 19.

6. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: موسوی همدانی، قم: جامعه مدرسین، 1374 ش، چاپ پنجم، ج‏17، ص 545.

7. همان، ج‏17، ص 546.

8. سوره ابراهیم، آیه 4.

9. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، 1388 ش، چاپ اول، ج‏4، ص 385.

10. رضایی اصفهانی، محمدعلی، تفسیر قرآن مهر، قم: پژوهش‌های تفسیر و علوم قرآن، 1387 ش، چاپ اول، ج‏11، ص 34.

11. سوره نحل، آیه 36.

12. سوره یونس، آیه 47.

13. ر.ک: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، 1414 ق، چاپ سوم، ج‏12، ص 21.

14. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دارالشامیه، 1412 ق، چاپ اول، ص 86.

15. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ اول، ج‏1، ص 118.

16. سوره شعراء، آیه 198 و 199.

17. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ دهم، ج‏15، ص 351.

18. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، محقق: درگاهی، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، 1368 ش، چاپ اول، ج‏9، ص 508.

19. سوره سجده، آیه 3.

20. تفسیر نمونه، پیشین، ج‏17، ص 110.

21. سوره انعام، آیه 92.

22. تفسیر قرآن مهر، پیشین، ج‏6، ص 158.

23. ترجمه تفسیر المیزان، پیشین، ج‏7، ص 388.

24. تفسیر نمونه، پیشین، ج‏5، ص 346.

25. سوره فصلت، آیه 3.

26. ر.ک: تفسیر نمونه، پیشین، ج‏9، ص 300.

27. ابن‌بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، محقق: لاجوردی، تهران، نشر جهان، 1378 ش، چاپ اول، ج‏2، ص 87.

امویان بعد از واقعه عاشورا سعی کردند با شکنجه و آزار جسمی و روحی، روحیه بازماندگان از اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را تضعیف کنند.

پرسش:

بر اساس مقاتل متقدم شکنجه‌هایی که اسرای اهل‌بیت علیهم­السلام در طول سفر به شام متحمل شدند چه بود؟

پاسخ:

یکی از مصائب رنج‌آور در جریان حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش در روز عاشورا، به اسارت درآوردن امام سجاد علیه‌السلام و دیگر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام در کربلا بود. بعد از شهادت آن حضرت، سپاهیان اموی  اهل‌بیت آن حضرت را از کربلا  به سمت کوفه و سپس به شام بردند. بر اساس گزارش‌های تاریخی در این مسیر رفتارهای ناشایستی با اسرای کربلا شده که در کتاب‌های تاریخی ذکرشده است.

اهم مصیبات و شکنجه‌های اسرای اهل‌بیت علیهم‌السلام از این قرار

است:
-غارت کردن خیمه‌های حسینی و آتش زدن آن‌ها

می‌توان اولین اذیت و آزار مرتبط با اسیران کربلا را حمله سپاه امویان به خیمه‌های آن‌ها در غروب عاشورا دانست. آنان بعد از آنکه امام حسین علیه‌السلام را به شهادت رساندند باهدف غارت خیمه‌ها به‌سوی آن‌ها حمله‌ور شدند و هر آنچه از زیورآلات و وسایل گران‌بها بود، از بازماندگان امام حسین علیه‌السلام به غارت بردند. ابومخنف در اینباره گزارش کرده است: «مردم به‌سوی زنان حسین علیه‌السلام و اموال و اثاثش هجوم آوردند و لباس‌های فاخر و شترهایشان را به غارت بردند».

 (1) سپاه اموی بعد از این غارت خیمه‌ها آن‌ها را آتش زدند و درحالی‌که خیمه‌ها در حال سوختن بود زنان و فرزندان و دیگر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام با پای برهنه و با فریاد و شیون از خیمه‌ها بیرون می‌دویدند. (2)

-سوار کردن بر مرکب‌های بی جهاز

بر اساس گزارش‌های ذکرشده سپاه اموی باهدف تحقیر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام در انظار مردم و شکنجه آن بزرگواران ایشان را بر شتران بی جهاز سوار کردند به‌عنوان نمونه «بشیر بن خزیم اسدی» نقل می‌کند: «در سال ۶۱ قمری من در کوفه بودم. دیدم اسرا را سوار بر شتران بی‌جهاز وارد شهرکردند، درحالی‌که سربازان ابن زیاد گرد آنان حرکت می‌کردند. مردم برای دیدن آن‌ها خارج‌شده بودند و زنان کوفی بر آن‌ها می‌گریستند». (3)

-غل و زنجیر زدن بر گردن و دستان امام سجاد علیه‌السلام

بر اساس گزارش‌های نقل‌شده در مورد اسیران کربلا، سپاه اموی در طول مسیر اسارت، دستان و گردن امام سجاد علیه‌السلام را با غل و زنجیر بسته بودند. (4)

-برپایی جشن عمومی در شهرهای مسیر حرکت و بردن اسیران کربلا در منظر و مرآی مردم.

 
یکی از رفتارهای ناشایست سپاه اموی بعد از روز عاشورا، این بود که به نشانه پیروزی، دستور برپایی جشن در شهرهای بین راه را داده بودند و بازماندگان کربلا را مانند اسیران رومی از میان این جشن‌ها عبور می‌دادند.

به‌عنوان نمونه در کوفه وقتی مردم خبر پیروزی سپاه اموی را شنیدند برای استقبال از سپاه اموی و تماشای اسیران کربلا گرد آمدند. البته در کوفه وقتی مردم متوجه شدند که این اسیران، همان بازماندگان امام حسین علیه‌السلام هستند به گریه افتادند اما امام سجاد علیه‌السلام خطاب به آنان بیان فرمودند: شما برای ما گریه و اظهار ناراحتی می‌کنید؟ پس چه کسی ما را کشت؟(5)

اوج شادی امویان در شهر دمشق رویداد داد. یزید برای آنکه مردم بیشتر در  این جشن شرکت کنند دستور داده بود که شهر را آذین ببندند و هم‌زمان با ورود اسیران به دمشق درکل شهر جشن برپا کرد. سهل بن سعد ساعدی در اینباره گزارش کرده است: «شهر را آذین بسته بودند و مردم شاد و خرم بودند و زن ها دف و طبل می‌زدند». (6) وی در ادامه چگونگی نمایش دادن سرهای شهدا و عبور اسیران کربلا را از میان مردم گزارش کرده است. (7)

-بی‌حرمتی به سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در جلو دیدگان بازماندگان کربلا.
امویان علاوه بر اینکه سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در مکان‌های مختلفی در جلو چشمان اسیران کربلا بر نیزه کردند درجاهای مختلفی در جلو چشمان اسیران به سر مطهر بی‌حرمتی کردند. اوج این بی‌حرمتی‌ها در مجالس ابن زیاد در کوفه (8) و یزید در شام (9) دیده شد. این بی‌حرمتی به حدی جان‌سوز بود که به‌عنوان نمونه برخی از حاضران در مجلس یزید وقتی رفتار او با سر مطهر را دیدند زبان به اعتراض گشودند ازجمله این معترضین یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم بود که شروع به نکوهش یزید کرد. (10)

-زندانی کردن بازماندگان کربلا در کوفه

ابن اثیر در کتاب الکامل در اینباره نوشته است: «گفته‌شده هنگامی‌که خاندان حسین علیه‌السلام به کوفه رسیدند، ابن زیاد آنان را بازداشت کرد و خبر را براى یزید فرستاد». (11) بر اساس گزارش ابن اثیر اسیران کربلا در این زندان امکان ارتباط با دیگران را نداشتند و نمی‌دانستند ابن زیاد چه دستوری در ارتباط با آن‌ها خواهد داد. ابن اثیر این‌گونه مطلب را آورده است: «در همان هنگام که آنان در حبس بودند، سنگى بر آنان فرو افتاد که نوشته‌ای به آن، گِرِه زده بودند و در آن، چنین نوشته بود:

پیک، خبر شما را براى یزید، برده است و فلان روز می‌رسد و فلان روز، بازمی‌گردد. اگر صداى «الله‌اکبر» شنیدید، یقین کنید که کشته می‌شوید و اگر نشنیدید، در امان هستید. دو سه روز پیش از آمدن پیک، سنگى که در آن، نوشته‌ای بود، انداخته شد که می‌گفت: وصیت کنید و کارهای تان را یادآور شوید که نزدیک است پیک برسد». (12) با توجه به گزارش شیخ صدوق در امالی، امام سجاد علیه‌السلام در طول این مدت نیز در غل و زنجیر بودند. (13)

-زندانی کردن ایشان در خرابه شام

بر اساس گزارش‌های نقل‌شده در شام، یزید دستور داد تا اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را به همراه امام سجاد علیه‌السلام در مکانی زندانی کنند که از گرما و سرما در امان نبودند؛ چنان‌که صورت‌های ایشان پوست‌انداخته بود. (14) در گزارشی دیگر به نقل از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده است: وقتی امام سجاد علیه‌السلام را به همراه اسرای اهل‌بیت به شام نزد یزید آوردند، ایشان را در خانه‌ای خراب جای داد.

برخی از اسرا گفتند: «ما را در این خانه جای داده‌اند تا بر سر  ما فروریزد و بدین وسیله ما را بکشند». نگهبانان اسرا نیز به زبان رومی باهم می‌گفتند: «ببینید این‌ها از اینکه خانه‌بر سرشان خراب شود می‌ترسند درحالی‌که فردا این‌ها را از این مکان خارج کرده و همه‌شان را خواهند کشت». (15)

نتیجه
امویان بعد از واقعه عاشورا سعی کردند با شکنجه و آزار جسمی و روحی، روحیه بازماندگان از اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را تضعیف کنند و علاوه بر آن با برخوردی که با این بزرگواران انجام می‌دهند به‌گونه‌ای در جامعه آن روز قدرت‌نمایی کنند. غارت کردن خیمه‌های حسینی و آتش زدن آن‌ها در عصر روز عاشورا،  سوار کردن اهل‌بیت علیه‌السلام بر مرکب‌های بی­جهاز، غل و زنجیر بستن بر گردن و دستان امام سجاد علیه‌السلام، برپایی جشن عمومی در شهرهای مسیر حرکت و بردن اسیران کربلا در منظر و مرآی مردم، بی‌حرمتی به سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در جلو دیدگان بازماندگان کربلا، زندانی کردن بازماندگان کربلا در کوفه و درنهایت زندانی کردن ایشان در خرابه شام، گوشه‌ای از آزار و اذیت‌هایی بود که امویان نسبت به خاندان امام حسین علیه‌السلام روا داشتند.

کلیدواژه

اسیران کربلا، اهل‌بیت در کوفه، اهل‌بیت در شام.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر

کتاب قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه‌السلام، نوشته جمعی از

تاریخ‌پژوهان زیر نظر استاد پیشوایی، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)

پی‌نوشت‌ها:
1. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد

ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، ۱۳۸۷ ق، ج 5، ص 453.

2. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، قم، دارالاسوه، ۱۴۱4 ق، ص 180.

3. مفید، محمد بن محمد، امالی، تحقیق حسین استادولی و علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ ق، ص ۳۲۱، مجلس ۳۸.

4. الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دراالاضواء، ۱۴۱۱ ق، ج 5، ص 120-121؛ خوارزمی، موفق بن احمد مکی، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، نجف، مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ ق، ج 2، ص 40.

5. سید بن طاووس، همان، ص 190.

6. خوارزمی، همان، ج 2، ص 60-61.

7. همان.

8. طبری، همان، ج 5، ص 457. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت، قم، الموتمر العالمی الالفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق، ج 2، ص 115.

9. خوارزمی، همان، ج 2، ص 64؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی،‌ بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج 2، ص 64 و 245.

10. طبری، همان، 5، ص 460-461.

11. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ،‌ بیروت، دارالتراث العربی، ۱۴۰۵، ج ۲ ص ۵۷۶.

12. همان.

13. صدوق، محمد بن علی، الامالی، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق،  ص ۲۲۹.
14. همان، ص 231؛ سید بن طاووس، همان، ص 219.

15. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، تصحیح محسن کوچه‌باغی، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق، ص 339.

جمهوری اسلامی ایران مؤید و مولد چنین رخدادهایی است که علاوه بر احیای اخلاقی و مذهبی جامعه، هجوم مخرب رسانه‌ای و عملیاتی دشمنان جامعه مذهبی را خنثی می‌سازد.

پرسش:
آیا اربعین ابزار سیاسی نظام جمهوری اسلامی است؟ به‌عبارت‌دیگر، پیاده‌روی اربعین برای نظام جمهوری اسلامی یک مانور و پناهگاه سیاسی است؟
 

پاسخ:
پوشش و حمایت جدی نظام جمهوری اسلامی از مراسم عظیم پیاده‌روی اربعین، موجب طرح چنین اشکالی شده است که نظام جمهوری اسلامی با استفاده ابزاری از اعتقادات مردم، درصدد اثبات خود و سیاست‌های خویش است. اهمیت این موضوع با وجود اعتراضات و مسائل پرحاشیه سیاسی که در ایران به چشم می‌خورد و طرح چنین موضوعاتی به‌عنوان سرپوشی بر معضلات، دوچندان است. لذا این امر در یک بحث و اشکال سیاسی توقف نکرده و برخی از مردم را برای شرکت در این مراسم به تردید انداخته است. درواقع عزاداری و یک سنت دیرینه مذهبی، با یک دعوای سیاسی مخلوط شده است.
در این رابطه باید چند مسئله را به‌صورت دقیق‌تر تحلیل و بررسی کنیم:
1. ازآنجاکه نظام سیاسی ایران بر پایه مذهب بنا شده است، آیا هر رخداد مذهبی که موجب تقویت آن گردد، لزوماً باید با عبارت "استفاده ابزاری نظام" از آن رخداد تعریف شود؟ به‌عبارت‌دیگر چون یک رخداد عظیم مذهبی، منافع قابل‌توجهی برای نظام سیاسی مذهبی ایران دارد، لزوماً یک دست‌آویز سیاسی است؟ این ادعا نیاز به مستندات دارد. برای نمونه، کدام‌یک از رهبران نظام مدعی شده‌اند که نه‌فقط راهپیمایی اربعین، بلکه وجود اجتماعات مذهبی به معنای تأیید سیاست‌های کشور است؟ اربعین به‌مانند هر رویداد مذهبی دیگری نمایش و تجلی دین‌داری و محبت جامعه به اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام است. نظام سیاسی ایران هم مدعی است که این اتفاقات، نشان از حیات معنوی جامعه داشته و موجب آگاهی و احیای جامعه است. (1) تبیین این ادعا در جای خود مهم است.
2. وضعیت رسانه به‌خصوص در شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان و پیام‌رسان‌های متعدد فضای مجازی مانند اینستاگرام، تلگرام، توئیتر و ... به شکلی است که گویی مذهبیون و فعالان مذهبی و ارزشی در اقلیت محض و حتی رو به انقراض بوده و جامعه ایران در حال تبدیل شدن به یک جامعه غیرمذهبی و دین‌گریز است. دستگاه‌ها و مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران طبیعتاً از فرصت‌هایی مانند پیاده‌روی عظیم اربعین و اشتیاق میلیونی مردم ایران برای شکستن این انگاره‌ی مخرب استفاده می‌کنند و این با استفاده ابزاری از این ماجرا متفاوت است. این تصویرسازی مخرب (به قهقرا رفتن مذهب) نه‌فقط برای جامعه ایران، بلکه برای جامعه جهانی با شدت دنبال می‌شود.
3. از جمعیت چند ده‌میلیونی اربعین، حدوداً بین دو تا سه میلیون نفر از آن را ایرانیان تشکیل می‌دهند. (2) لذا بیش از آنکه رخداد جهانی اربعین مورداستفاده نظام سیاسی ایران و مسئله‌ای ایرانی باشد، یک مسئله جهانی است که ایران در بخشی از آن قرار گرفته است. این حماسه جهانی تبدیل به کابوسی برای دشمنان اسلام و تشیع شده است که با این گردهمایی عظیم مذهبی، تمام تصویرسازی‌ها و قدرت‌نمایی‌های آنان را مخدوش ساخته است. لذا با به حاشیه راندن این حماسه جهانی درصدد کاهش تأثیر مذهبی آن هستند.

4. نکته مهم‌تر اینکه آیا پیاده‌روی اربعین یک اجتماع ساختگی و حکومتی است که ازاین‌جهت به‌عنوان ابزار سیاسی نظام باشد؟ سختی سفر خارجی آن‌هم با هزینه بالا و محورهای زمینی شلوغ و پرترافیک و مشقت‌های بیابان‌نوردی بدون جاذبه‌های خاص مادی اتفاقی نیست که با اراده نظام ایران رقم بخورد. اربعین یک حقیقت مستقل است. اگرچه در سایه اعتلا و عظمت و بسترسازی پایگاه جهان تشیع یعنی ایران و قدرت نیروهای مقاومت در عراق و سایر کشورهای اسلامی، این واقعه سال‌به‌سال باعظمت و شکوه بیشتری رخ می‌دهد. (3)
نتیجه
ازآنجاکه نظام ایران مذهبی است، نمی‌توان هر رخداد مذهبی را دست‌آویز و مورداستفاده ابزاری نظام ایران دانست. مقامات نظام هم‌چنین ادعایی ندارند که حماسه جهانی اربعین به معنای تأیید سیاست‌های نظام یا ضمانتی برای بقای هرگونه نظام سیاسی است. اربعین یک رخداد احیاگر و در تقابل با تصویرسازی کاذب دشمنان در تحقیر کثرت جمعیت مذهبی و مذهب دوست ایران و جهان است. جمهوری اسلامی ایران مؤید و مولد چنین رخدادهایی است که علاوه بر احیای اخلاقی و مذهبی جامعه، هجوم مخرب رسانه‌ای و عملیاتی دشمنان جامعه مذهبی را خنثی می‌سازد.
کلمات کلیدی
نظام جمهوری اسلامی، پیاده‌روی اربعین، استفاده ابزاری، استفاده سیاسی، دیانت در خدمت سیاست.
پی‌نوشت:
1. رهبر انقلاب در این رابطه معتقد است:
«اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، باتدبیر الهی خاندان پیامبر صلی‌الله علیه و آله یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایه‌گذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین بن علی علیه‌السلام در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل‌های بعد، از دستاورد شهادت استفاده‌ی زیادی نخواهند برد. درسی که اربعین به ما می‌دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان - یعنی بزرگ‌ترین سرمایه‌شان - را برداشتند و رفتند درراه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‌ها و مجله‌ها و کتاب‌هایی که منتشر می‌کردند، در ذهن آدم‌های ساده‌لوح در همه جای دنیا، چه تلقینی توانستند بکنند. ...
حتّی افراد معدودی از آدم‌های ساده‌دل و جاهل و نیز انسان‌های موجّه و غیر موجّهی در کشور خودمان هم، در آن فضای ملتهب جنگ، گاهی حرف‌هایی می‌زدند که ناشی از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را برمی‌آشفت و وادار می‌کرد که با آن فریاد ملکوتی، حقایق را با صراحت بیان کند.
اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است. البته، اکثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به برکت آگاهی ناشی از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیداکرده‌اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایی را که در مقابل چشم مردم بود، به‌عکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته‌ها و بافته‌ها و یاوه‌گویی‌های تبلیغات جهانی، به‌کلی سلب شده است.» 29 شهریور 1368.
2. آمار رسمی تعداد زوار اربعین از سال ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۱، خبرگزاری برنا، 7 شهریور 1402، 
ttps://www.borna.news/fa/tiny/news-1516719.
3. قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهدا علیه‌السلام می‌نویسد: 
حرکت به‌سوی کربلا در روز اربعین از زمان امامان معصوم علیهم‌السلام در بین شیعیان رایج بوده است و شیعیان حتی در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس نیز به این حرکت مقید بوده‌اند. توصیه به زیارت اربعین باعث شده است که شیعیان به‌ویژه ساکنان عراق، از نقاط مختلف این کشور به‌سوی کربلا حرکت کنند. این حرکت که غالباً به‌صورت پیاده صورت می‌گیرد یکی از پرجمعیت‌ترین راهپیمایی‌ها در جهان شمرده می‌شود. پس از سقوط حزب بعث عراق جمعیت این زائران چند برابر شده است، به‌طوری‌که گزارش‌ها از حضور ۱۵ میلیون زائر در سال ۱۳۹۲ ش، حدود ۲۰ میلیون در سال ۱۳۹۳ ش و ۲۷ میلیون در سال ۱۳۹۴ ش خبر داده‌اند. آمار رسمی تعداد زوار اربعین از سال ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۱، خبرگزاری برنا، 7 شهریور 1402،
https://www.borna.news/fa/tiny/news-1516719.
 

دولت طبق شرع، قانون اساسی و اقبال عمومی بخشی از بودجه کشور را به حماسه‌ای جهانی و بسیار مهم اختصاص داده است که در راستای مبارزه با بحران معنویت ستیزی است.

پرسش:
نظام جمهوری اسلامی از پول بیت‌المال هزینه‌های سنگینی را برای پیاده‌روی اربعین مصرف می‌کند، توجیه نظام برای چنین کاری بدون اجازه مردم چیست؟ آیا اگر از مردم ایران بپرسند که همین پول برای ساخت چند مدرسه بیشتر یا وام ازدواج خرج شود راضی‌تر هستند یا یک مسافرت زیارتی که باید با بانی مردمی و خرج خود زوار برگزار شود، مردم چه جوابی می‌دهند؟
 

پاسخ:

بخشی از تأمین برگزاری رویداد عظیم پیاده‌روی اربعین در عراق، توسط منابع عمومی صورت می‌گیرد. ارز اختصاصی زیارتی، ارسال غذا و دارو و سوخت به عراق، وام و مرخصی کارکنان، آمبولانس و تجهیزات متعدد، اینترنت رایگان و... عناوینی است که هزینه هنگفتی به خزانه و سازمان‌های کشور تحمیل می‌کند. (1) مثلاً مردادماه امسال (1402 ش) وزیر راه و ترابری اعلام کرده است که «برای اربعین ۳ هزار میلیارد تومان منابع در نظر گرفته شده است که بخشی از آن در ایلام هزینه می‌شود.»(2) همچنین استاندار ایلام اعلام کرده است که «مبلغ ۶ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان در کمتر از دو سال گذشته در جهت توسعه زیرساخت‌های اربعین هزینه شده است.»(3) آیا این هزینه‌ها مورد رضایت عموم مردم ایران است؟ آیا بهتر نیست به‌جای این هزینه‌ها اجازه دهیم که مراسم پیاده‌روی اربعین به‌صورت مردمی برگزار گردیده و این مبالغ صرف توسعه زیرساخت‌های کشور با این حجم از کمبود و نیاز گردد؟

1. هر وقت صحبت از هزینه‌های معنوی و مذهبی مانند سفره امام حسین علیه‌السلام، حج و اربعین می‌شود؛ برخی به یاد فقرا و توسعه کشور و کمبود مدارس و ... افتاده و این‌گونه هزینه‌ها را عبث و یا در اولویت چندم می‌پندارند. مهم‌تر از فقر مادی، فقر معنوی است وگرنه چه بسیار ثروتمندانی که در تاریکی محض اخلاقی و در یک جهنم جنگ روانی زندگی می‌کنند. چه بسیار افراد توانمند که هزاران نفر حسرت زندگی ظاهری آنان را دارند اما عدم رضایتمندی و انحراف اخلاقی آنان را به فکر پایان دادن به زندگی خود انداخته است. پس در کنار فقر مادی، مفهومی سیاه‌تر به نام فقر معنوی داریم که باید با شدت و جدیت مبارزه کرد.

2. یکی از وظایف مهم حکومت در سیاست متعالی و حکمرانی الهی(4) مبارزه با فقر معنوی است. حکومت باید بخشی از منابع خود را برای رشد اخلاقی و انسان‌ساز جامعه به کار ببندد. اتفاقاً فقر معنوی موجب کاهش ثروت و ظلم و فساد می‌گردد. وام ازدواج بسیار مهم است و با مبالغی بسیار بالاتر از هزینه دولتی اربعین در حال پرداخت است؛ (5) اما مهم‌تر از وام ازدواج، پایداری و سلامت ازدواج است. آیا امثال سفر اربعین موجب رشد سلامت اخلاقی و معنوی و پایبندی به همسر و خانواده می‌شود یا برعکس مروج عیاشی و هرزگی است؟ آیا مناسبات مذهبی که احیاگر معنویت و اخلاق جامعه هستند، موجب ترویج فرهنگ ایثار و رشد خیرین و نیروهای جهادی می‌گردد یا نه؟ در سال 1399 شمسی 1500 مدرسه توسط خیرین کشور ساخته شده است. همچنین در استان سیستان و بلوچستان حدود 700 پروژه آموزشی در حال ساخت است. (6) این بدان معنا است که نباید دین‌داری مردم و نظام سیاسی ایران را خرافاتی، بی‌ثمر و جاهلانه معرفی کرد. ای‌کاش جامعه آماری دقیقی وجود داشت که از میان خیرین ریزودرشت ایران، چند نفر اعتقادی به مراسمات مذهبی و پرداخت هزینه برای آن نداشته و بدون اینکه تحت تأثیر مراسمات مذهبی قرار گرفته باشند دارای روحیه فداکاری و انفاق هستند. آنچه با مشاهدات میدانی به دست می‌آید این است که بخش عظیمی از فعالان اجتماعی و خیرین اقتصادی را افراد مؤمن و معتقد تشکیل می‌دهند.

3. نکته بعدی مشخص کردن تکلیف استفاده از بیت‌المال برای این امور است.

از لحاظ فقهی و شرعی، در رأس تصمیمات کشور ولی‌فقیه جامع‌الشرایط قرار گرفته است و تصمیم فقیه در این موارد موضوعیت دارد. در واقع چنین هزینه‌هایی از سوی فقیه حاکم مجاز است.

ازلحاظ قانونی طبق اولین بند از اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دولت وظیفه دارد «محیط مساعدی را برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا ایجاد کرده و با کلیۀ مظاهر فساد و تباهی مبارزه کند.»(7) پس طبق قانون اساسی کشور نیز هزینه کردن برای چنین رخدادی که زمینه‌ساز رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا است و در راستای مبارزه با مظاهر فساد و مقابله با ترویج تصویر حاکمیت دین‌گریزی و دین‌ستیزی در جامعه است، تصمیمی صحیح و از وظایف دولت است.

از لحاظ مردمی نیز استقبال میلیونی مردم از راهپیمایی اربعین نشان از تمایل بخش عظیمی از جامعه به این امر دارد. حکومت نمی‌تواند برای تمام تصمیمات مالی و اقتصادی خود از مردم امضا جمع کند و همین‌که بخش عظیمی از جامعه ایران در عمل با این مراسم همراهی می‌کنند و حتی نسبت به عملکرد دولت در تسهیل این سفر مانند وضعیت راه‌ها و مرزها انتقاد دارند و از طرف دیگر اعتراض جدی و علنی مردمی در زمینه این هزینه‌کردها نداریم، منع عمومی و مردمی در این رابطه مشاهده نمی‌شود.

نتیجه

حکومت اسلامی وظیفه دارد که بالاتر از فقر مادی، با فقر معنوی مبارزه کند. فقر معنوی فقر مادی را نیز در پی داشته و غنای معنوی در ایجاد ثروت عمومی مؤثر است. برای مثال بخش عظیمی از خیرات و دستگیری از مستمندان، توسط جامعه مذهبی و متأثر از مراسم مذهبی انجام می‌پذیرد. دولت طبق شرع، قانون اساسی و اقبال عمومی در کنار تلاش جدی خود برای امور مهمی مانند ازدواج جوانان و مدرسه‌سازی و محرومیت‌زدایی، بخشی از بودجه کشور را به حماسه‌ای جهانی و بسیار مهم اختصاص داده است که در راستای مبارزه با بحران معنویت ستیزی و زدودن هویت اخلاقی و دینی جامعه ما و جهان اسلام است.

کلمات کلیدی

اربعین، پیاده‌روی اربعین، بیت‌المال، نظام جمهوری اسلامی

پی‌نوشت:

1. مراسم اربعین برای دولت چقدر هزینه دارد؟، پایگاه خبری تحلیلی ایران جیب، 22 مرداد 1402،

https://www.iranjib.ir/shownews/111014.

2. مهرداد بذرپاش، مراسم اربعین 3 هزار میلیارد تومان هزینه دارد، روزنامه اقتصادی تعادل، 19 مرداد 1402،

https://www.taadolnewspaper.ir/fa/tiny/news-212675.

3. حسن بهرام‌نیا، بیش از ۶ هزار میلیارد تومان برای زیرساخت‌های اربعین هزینه شده است، خبرگزاری فارس، 27 مرداد 1402، http://fna.ir/3e7nsq.

4. چراکه حکمرانی یا شیطانی است، یا حیوانی (صرفاً تأمین نیازهای مادی جامعه) و یا متعالی و در خدمت رشد و تعالی جامعه و جوامع است.

5. مبلغ وام ازدواج در ۱۴۰۲ چقدر می‌شود؟، خبرگزاری خبر آنلاین، 25 بهمن 1401، khabaronline.ir/xjK6V.

6. سید محمدرضا جعفری، ساخت هر مترمربع مدرسه برای خیران ۶ تا ۷ میلیون تومان هزینه دارد، خبرگزاری ایرنا، 30 مهر 1400، https://irna.ir/xjGkrF.

7. بی‌نام، مجموعه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، معاونت حقوقی ریاست جمهوری، معاونت تدوین، تنقیح و انتشار قوانین و مقررات، چاپ چهارم، آذر 1395، ص 41.

برای دفاع از منافع ملی و پیشرفت همه‌جانبه کشور که هر دو اصولی عقلائی و دینی هستند، احتیاج به دانش و ابزار است. دانش موشکی و دانش هسته‌ای، دو حوزه‌ای هستند.

پرسش

فعالیت‌های هسته‌ای و موشکی نظام چه لزومی دارد؟

با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) و حضور حماسی مردم، دشمنان خارجی و داخلی که می‌دیدند دستشان از منافع ملی این خاک و بوم کوتاه شده، همواره به دنبال آن بودند که با انواع توطئه‌ها این حرکت اسلامی و مردمی را به شکست کشانده و راه را برای تسلط دوباره خود بر جان و مال مردم این سرزمین باز کنند. یکی از نهادهایی که از روزهای اول انقلاب در مواجهه با دشمنان وظیفه حفظ و پاسداری از کشور را بر عهده داشته است، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. با هجمه تبلیغاتی دشمن علیه این نهاد مقدس، برخی سؤال می‌کنند که حیطه کار سپاه در کشور تا کجاست و چرا سپاه در همه امور کشور وارد می‌شود؟ 
متن اصلی پاسخ: 
سپاه پاسداران به صورت رسمی با فرمان حضرت امام خمینی (ره) در سال 1358 تأسیس گردید. تشکیل سپاه، هرچند در ابتدا بیشتر به خاطر نیازهای نظامی و امنیتی بود، اما بنا بر اصل 150 قانون اساسی (1)، مأموریت‌های آن محدود به حیطه نظامی نشده، بلکه «نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن» به‌عنوان وظیفه‌ای کلان و همه جانبه برای آن تعیین شده است. بر همین اساس، همان‌گونه که انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن شامل ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی می‌شود، نگهبانی کامل از آن نیز تنها در صورتی ممکن خواهد بود که افراد و نهادهای عهده‌دار نگهبانی از آن، در این زمینه‌ها مهارت، تخصص و امکانات لازم سخت‌افزاری و نرم‌افزاری را دارا باشند تا بتوانند وظیفه‌ای را که قانون اساسی بر عهده آنان گذاشته، به خوبی به سرانجام برسانند.
علاوه بر قانون اساسی و بلکه پیش‌تر از آن، اساسنامه سپاه که سال 1358 توسط شورای انقلاب به تصویب رسیده، وظیفه سپاه را در زمان صلح، فراتر از اقدامات نظامی و امنیتی تعیین کرده است. در ماده 8 این اساسنامه چنین آمده است: «مشورت و استفاده از نیروهای انسانی و تخصصی سپاه به هنگام بروز بلایا و حوادث غیرمترقبه و کمک به پیشبرد طرح‌های عمرانی دولت جمهوری اسلامی ایران». شایان ذکر است که در همان سال‌های اولیه انقلاب، وظایف سپاه در راستای اصل 154 قانون اساسی (2) حتی فراتر از مرزهای کشور تعریف شده، به‌گونه‌ای که «حمایت از نهضت‌های رهایی‌بخش و حق‌طلبانه مستضعفین جهانی» یکی از مسئولیت‌های این نهاد انقلابی است.
همان‌گونه که در اصل 150 قانون اساسی بر تعیین چارچوب نقش و وظایف سپاه بر اساس قانون، تأکید شده است، مجلس شورای اسلامی در یکی از مصوبه‌های خود با عنوان «اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» که در 15/06/1361 به تصویب رسیده، حیطه مأموریت های سپاه را با جزئیات بیشتری مشخص می‌نماید. طبق فصل دوم این مصوبه، سپاه پاسداران موظف است با همکاری نهادهای دیگر در راستای اموری همچون مبارزه با خرابکاران و براندازان، حفاظت از اماکن و شخصیت‌های سیاسی و مذهبی، برقراری نظم، امنیت و حاکمیت قانون در کشور و پاسداری از استقلال، تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی ایران تلاش نماید.
 ‌در ماده 10 این مصوبه، مأموریت دیگر سپاه چنین بیان شده است: «مشارکت در عملیات امدادی به هنگام بروز بلایا و حوادث و انجام خدمات امدادی، آموزشی، تولیدی و جهاد سازندگی به درخواست دولت و با رعایت کامل موازین عدل اسلامی در زمان صلح». (3)
قابل توجه آن‌که ورود نیروهای نظامی به حوزه‌های غیرنظامی و غیرامنیتی در دیگر کشورها نیز امری رایج است. به‌عنوان مثال ارتش آمریکا «بخشی به‌عنوان سپاه مهندسی (United States Army Corps of Engineers) را تشکیل داده» که کنترل و نظارت مستقیم بر ۷۵ نیروگاه برق‌آبی در آمریکا را بر عهده دارد. همچنین بر اساس اطلاعات رسمی، این نهاد «مالک و کاربر بیش از ۶۰۰ سد در آمریکا است». جالب‌تر از همه آنکه «طبق وب‌گاه‌های رسمی سپاه مهندسی ارتش آمریکا، این قرارگاه همچنان در بیش از ۹۰ کشور دنیا حضور فعال دارد».(4)
فعالیت نظامی‌ها در اقتصاد، محدود به ارتش آمریکا نیست. در کشورهای دیگر مثل چین، ترکیه و هند نیروی ارتش علاوه بر اقدامات نظامی، به فعالیت‌های عمرانی و اقتصادی نیز می‌پردازد. دلیل این اقدام روشن است؛ «ارتش‌ها همواره بهترین نیروهای مهندسی و فنی را در اختیار داشته‌اند و در ساخت استحکامات و در کارهای سخت متخصص هستند».(5)
نتیجه:
با استناد به اسناد بالادستی جمهوری اسلامی ایران همچون قانون اساسی و مصوبات مجلس شورای اسلامی می‌توان نتیجه گرفت که حیطه کار سپاه در کشور، محدود به بُعد نظامی و امنیتی نیست؛ بلکه این نهاد انقلابی موظف است طبق مأموریت‌های تعریف شده برای آن، در هر زمینه‌ای که کشور و نظام نیاز به حفاظت دارد و در هر بعدی اعم از اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، نظامی، امنیتی، سایبری و... که دشمنان به دنبال آسیب به این سرزمین هستند، وارد شده و وظیفه خود را به درستی انجام دهد. این ورود، همانند سایر کشورها، نه به خاطر انتفاع شخصی یا سازمانی، بلکه در راستای حفظ منافع ملی است و این ورود، نه حقی به نفع سپاه، بلکه وظیفه‌ای بر عهده آن است.
کلمات کلیدی:
سپاه پاسداران انقلاب، اساسنامه سپاه، قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، شورای انقلاب.
پی‌نوشت‌ها:
1. اصل 150 قانون اساسی ج.ا.ا: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشکیل شد، برای ادامه نقش خود در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن پابرجا می‌ماند. حدود وظایف و قلمرو مسؤولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسؤولیت نیروهای مسلح دیگر با تأکید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آن‌ها به‌وسیله قانون تعیین می‌شود.
2. اصل 154 قانون اساسی ج.ا.ا: جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‌داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‌شناسد؛ بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت‌های دیگر، از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند.
3.https://rc.majlis.ir/fa/law/show/90595 
4.https://www.mashreghnews.ir/news/746888 
5.https://www.farsnews.ir/news/14001125000022
 

کشورهای غربی با توجه با اصول بنیادینی که در دوران مدرن در نفی دین و خدا بنانهادند به اصولی همچون سکولاریسم معتقد شده‌اند که آنان رابه حذف دین از اجتماع می‌کشاند

پرسش

هدف از اقداماتی مانند آتش زدن قرآن که هر از چند گاهی در یکی از کشورهای اروپایی اتفاق می افتد چیست؟ اینکه گفته می شود در مقوله آزادی بیان تعریف می شود یعنی چه؟

مقدمه:

همان‌طور که روشن است در سال‌های اخیر موج هجمه به مقدسات اسلامی افزایش یافته است و هر از چند گاهی در یکی از کشور غربی جسارتی به قرآن کریم یا پیامبر اکرم صورت می‌گیرد و جالب‌توجه اینکه هر چه زمان می‌گذرد این جریان در اقدامات خود گستاخ‌تر می‌گردد؛ مسئله این است که هدف از چنین اقداماتی چیست و با جسارت به مقدسات اسلامی به دنبال چه هستند و آیا می‌شود این دست اقدامات را بر اساس آزادی بیانی که در غرب وجود دارد تحلیل کرد؟

پاسخ:

1-در ابتدا باید گفت که تمدن غرب در قرون گذشته با رخ دادن رنسانس (1) و پایان دادن به حاکمیت دین و کلیسا در جامعه، دوران مدرن خود را بر اساس اصول جدیدی بنا نهاد که در آنجایی برای دین و مقدسات (جز در امور شخصی فرد دین‌دار) نبود، اصولی همچون «اومانیسم» که اصالت انسان را در مقابل اصالت خدا و دین قائل است، یعنی اینکه اصالت بافهم و خواست و میل انسان است، از سوی دیگر بشر غربی در دوران مدرن قائل به اصل دیگری بنام «سکولاریسم» است، به این معنا که قائل به این است که در امور اجتماعی خود چه در قوانین و چه آموزش‌ها و هنجارها، دین زدایی صورت گیرد و یکی از مهم اصول آن تقدس زدایی است که دراین‌باره چنین معتقدند:

«سکولاریسم به معنای سلب تقدس از جهان است، جهان خصلت مقدس خود را از دست می‌دهد...و نیروهای فراطبیعی هیچ نقشی در این جهان ندارند، سرانجام دنیاگرایی به معنای حرکت از جامعه مقدس به جامعه دنیوی است به‌این‌ترتیب که جامعه هرگونه پایبندی به ارزش‌ها و عملکردهای سنتی را رها می‌کند...» (2)

بر اساس این مبانی است که می‌توان عزم دین‌ستیزی و بالأخص اسلام‌ستیزی را در غرب فهمید، یعنی اینکه هر چه انسان بفهمد و بخواهد اصالت دارد و هیچ مقوله قدسی مانع او نیست. بر این اساس اگر کسی خواست به امور مقدس ازجمله قرآن کریم و یا پیامبر اسلام به‌عنوان مقدسات بیش از یک و نیم میلیارد انسان مسلمان توهین و جسارت کند از دید آنان ایراد و اشکالی نداشته و آن را به‌عنوان آزادی بیان تلقی می‌نمایند.

2-البته علی‌رغم این مبانی و دفاع از آزادی بیان، در همین کشورهای غربی به‌صورت مزورانه‌ای برخی امور غیرقابل خدشه و مقدس شمرده می‌شود، ازجمله آن می‌توان به «جرم انگاری انکار هلوکاست» اشاره کرد که در 16 کشور اروپایی این قانون وجود داشته و رسانه‌های خارجی به آن اعتراف می‌کنند. (3) یعنی اینکه به خاطر انتفاع رژیم صهیونیستی اسرائیل، یک واقعه تاریخی تا آن حد مقدس شمرده می‌شود که انکارکنندگان آن مجرم شناخته می‌شوند؛ که دراین‌باره می‌توان به برخورد کشورهای غربی با فیلسوف فرانسوی «روژه گارودی» اشاره کرد که به جرم تحقیق درباره هلوکاست در مهد مدعی آزادی بیان غرب، محکوم گردید. (4)

از سوی دیگر در سال‌های اخیر نیز با ترویج جریان همجنسگرایی در غرب دوباره پرده‌ای دیگر از تزویر آزادی بیان غربی نمایان شده و در این کشورها علی‌رغم ترویج گسترده همجنسگرایی در آموزش‌ها و مدارس، با مخالفان آن برخورد قاطع صورت می‌گیرد و به‌عنوان‌مثال در آمریکا فردی که مدتی پیش پرچم همجنسگرایان را آتش زده بود به 16 سال زندان محکوم شده بود. (5)

 

به‌عنوان مضحک‌ترین مورد دراین‌باره می‌توان به سیاست آزادی بیان کشور سوئد اشاره کرد که در زمانه فعلی خط مقدم هجمه به قرآن و اسلام را در دست دارد. در سال گذشته وقتی یک دانشجوی ایرانی مقطع دکتری در دانشگاه استکهلم سوئد در پایان‌نامه خود از شهدای گران‌قدری چون سردار شهید قاسم سلیمانی تقدیر کرد، دانشگاه موردنظر برای این مسئله جلسه فوق‌العاده برگزار کرده و برنامه دفاع این دانشجو را از تقویم علمی خود حذف می‌کند (6) چگونه این کشور که تقدیرنامه یک دانشجو را برنمی‌تابد به بهانه آزادی بیان اجازه جسارت به کتاب مقدس مسلمانان را صادر می‌کند؟

این مسائل نشانگر این است که کشورهای غربی تا چه حد در شعار آزادی بیان خود صادق هستند و به اصول ادعایی خود پایبند است؛ و در آنجایی که منافعشان اقتضا نماید از شعار آزادی بیان خود هم عدول می‌نمایند.

3-از سوی دیگر فارغ از دین زدایی کلی در کشورهای غربی که حتی شامل دین مسیحیت به‌عنوان دین سنتی آنان نیز می‌شود؛ هجمه‌های کم‌سابقه کشورهای غربی به اصول اسلامی که در سال‌های اخیر افزایش کمی و کیفی یافته غیرقابل‌انکار است. (7) که این مسئله بی‌ارتباط به نفوذ و رشد چشم‌گیر اسلام در غرب نیست چراکه رشد اسلام در جهان آن‌قدر چشم‌گیر است که برخی از مؤسسات تحقیقاتی غربی دراین‌باره چنین اعتقاد دارند:

«طبق برآورد مرکز تحقیقاتی پیو تا سال 2015، 1.8 میلیارد مسلمان در جهان وجود داشته است - تقریباً 24 درصد از جمعیت جهان است، اما درحالی‌که اسلام در حال حاضر دومین دین بزرگ جهان (بعد از مسیحیت) است، اما سریع‌ترین دین بزرگ در حال رشد است. درواقع، اگر روندهای جمعیتی فعلی ادامه یابد، انتظار می‌رود که تعداد مسلمانان تا پایان قرن جاری از تعداد مسیحیان بیشتر شود.»(8)

 با توجه به این رشد اسلام جای تعجب نیست که تمدن غربی نسبت به این موضوع احساس خطر هویتی کرده و لذاست که در این کارزار علی‌رغم ادعای آزادی‌خواهی به نبرد به نفوذ اسلام برخاسته‌اند و موج هجمه‌های خود را گسترش داده‌اند، البته علی‌رغم این تلاش‌های اسلام ستیزانه به لطف الهی گرایش‌ها به اسلام بیشتر خواهد شد. (9)

نتیجه:

کشورهای غربی با توجه با اصول بنیادینی که در دوران مدرن در نفی دین و خدا بنا نهادند به اصولی همچون سکولاریسم معتقد شده‌اند که آنان را به حذف دین از ساختارهای اجتماعی می‌کشاند در این راستا هر امر قدسی را انکار کرده و هجمه به مقدسات ادیان را در قالب آزادی بیان تعریف می‌نمایند، البته عملکرد آنان نشانگر سیاست مزورانه آنان در آزادی بیان است به این صورت که در ادعای آزادی بیان منافع خود را در نظر می‌گیرند و بعضاً در مسائلی که علیه آنان است قائل به آزادی نبوده و حتی بیان نظر و اقدام علیه آن را جرم می‌دانند، مانند جرم انگاری نقد هلوکاست و هجمه به همجنسگرایی. ولی از سوی دیگر اهانت به قرآن و پیامبر اکرم را بر اساس آزادی بیان مجاز می‌دانند.

بااین‌همه بر اساس آمار فزاینده رشد و نفوذ اسلام در کشورهای غربی می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که این دولت‌ها نسبت به گسترش اسلام در کشورهای خود احساس خطر جدی کرده‌اند و با این حملات و هجمه‌ها در پی این هستند که نور اسلام را کم‌فروغ نمایند.

پی‌نوشت:

(1)- جنبش فرهنگیِ مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی و اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد.

 

(2)- ربانی گلپایگانی، علی، نقد مبانی سکولاریسم، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1382 ش، ص 21.

(3)- «هولوکاست چیست و چرا در بعضی کشورها انکار آن جرم است؟»، بی‌بی‌سی فارسی، :(11/8/1399)

https://www.bbc.com/persian/world-features-54769364

(4)-«سالروز محکومیت روژه گارودی فیلسوف فرانسوی به‌جرم تحقیق درباره هولوکاست در فرانسه»، خبرگزاری تسنیم، (25/9/1392):https://tn.ai/223146)

 

(5)- «آزادی بیان به سبک آمریکا؛ ۱۶ سال حبس برای آتش زدن پرچم هم‌جنس‌گرایان!»، ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران، (9/8/1399):https://b2n.ir/e46312

(6)- «من آقازاده نیستم؛ روستازاده‌ام! / پایان‌نامه‌ای که سوئدی‌ها را ترساند!»، خبرگزاری ایسنا،:7/12/1401)

isna.ir/xdNr2)

(7)-«روزشمار توهین به مقدسات اسلامی در غرب»، خبرگزاری فارس، (4/11/1401):http://fna.ir/1u3rfd

(8)- ترجمه از:«Muslims and Islam: Key findings in the U.S. and around the world»، Pew Research Center، :(9/8/2017)

https://www.pewresearch.org/short-reads/2017/08/09/muslims-and-islam-key...

(9)- «فروش قرآن و کتاب‌های اسلامی در اروپا رونق گرفت»، جوان آنلاین،

(24/12/1394):https://www.javann.ir/002yWF)

 

فعل حضرت ابراهیم علیه‌السلام، نه‌تنها غیراخلاقی نبوده بلکه با نظر به مبانی اخلاق و علم و خیرخواهی خدا، مشخص می‌شود؛این دستور و پیروی از آن، در راستای اخلاق است.

پرسش:

در داستان ابراهیم و ذبح فرزندش، می دانم قصد اصلی خدا ذبح فرزند نبوده و نهایتا نیز فرزند قربانی نشده، اما اولا خود این نوع فرمان دادن از جانب خدا و ثانیا پذیرش این فرمان از جانب ابراهیم و اسماعیل، به شدت غیراخلاقی است! در واقع، خدا دستور به قتل داد و ابراهیم نیز تصمیم به قتل گرفت و فرزندش نیز خودکشی را پذیرفت! اینها همگی نشانگر تضاد دین و اخلاق است؛ یعنی اگرچه دین و اخلاق همپوشانی های زیاد دارند اما گاهی نیز در تقابل با هم قرار می گیرند و آنجاست که باید تصمیم گرفت دیندار می مانیم یا اخلاقی!

پاسخ:
مقدمه
رابطه دین و اخلاق یکی از موضوعات مهم و بحث برانگیزی است که از دیرباز مورد توجه محققان قرار گرفته و دیدگاه‌های متنوعی را شکل داده است. برخی معتقدند که قلمرو دین و اخلاق، کاملاً از یکدیگر جدا بوده، هیچ نسبتی میان آن‌ها وجود ندارد؛ گروهی دیگر دین و اخلاق را با یکدیگر متحد می‌دانند؛ و دیدگاه سوم این است که هر‌چند دین و اخلاق هر‌کدام از قلمروی مستقلی برخوردارند، اما روابط و فعل‌وانفعالاتی نسبت به یکدیگر دارند.
(1) در توضیح دیدگاه تباین، گفته شده که تباین میان دین و اخلاق، گاهی به شکل کامل است و گاهی موردی است و به تضاد میان دین و اخلاق انجامیده است. (2)
با توجه به فحوای پرسش یاد شده، به نظر می‌رسد که پرسشگر محترم با استناد به داستان ذبح فرزند توسط حضرت ابراهیم علیه‌السلام که در کتاب‌های مقدس –از جمله قرآن کریم-(3) بدان اشاره شده است، از تباین موردی دین و اخلاق دفاع می‌کند و این مطلب را اثبات می‌کند که گاهی دین و اخلاق در تباین بلکه در تضاد و تقابل با یکدیگر هستند و برای دین‌دار بودن باید غیراخلاقی رفتار کرد.
با این مقدمه به سراغ سؤال حاضر رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم.
نکته اول
اگر بپذیریم فرمان صادر شده از طرف خداوند تبارک‌وتعالی و عزم حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسلام غیراخلاقی بوده و دایر مدار کلیدواژه‌هایی نظیر قتل و خودکشی باشد که از ناحیه فهم عرفی، غیراخلاقی تلقّی می‌شود، باز هم نمی‌توان از این مورد شخصی و استثنائی، به تضاد همه گزاره‌های دینی بااخلاق یا تضاد تعدادی از گزارهای دینی با اخلاق رسید! چراکه فقط همین یک مورد، غیراخلاقی است نه بیشتر. زمانی می‌توان به تضاد دین و اخلاق حکم کرد که همه یا بخش قابل‌توجهی از دستورات دینی، در تضاد بااخلاق باشند؛ اما آیا حقیقتاً این‌گونه است؟!
بگذریم از اینکه حتی درباره قتل و فرزندکشی نیز دین سکوت نکرده و به شکل آشکار آن را مذموم و ناپسند دانسته است. به‌عنوان مثال در قرآن کریم، کشتن یک انسان به مثابه کشتن کل بشریت تلقی شده، (4) و حرمت قتل، از احکام عشره اصلی (ده فرمان) در دین یهودیت به حساب می‌آید که در کوه سینا در حضرت موسی علیه‌السلام وحی شده است. (5)
نتیجه آنکه، دلیل «اخص» از مدعاست و با فرض غیراخلاقی بودن این داستان، تنها می‌توان نتیجه گرفت که این کار خاص، (ذبح فرزند توسط ابراهیم علیه‌السلام) کاری غیراخلاقی است که دین آن را تأیید کرده است، نه اینکه همه یا بسیاری از گزارهای دین (که خود شامل مجموعه عظیمی از باورها، خلقیات و شرایع است) در تضاد با اخلاق قرار دارد!
همچنین، با توجه به منحصر به فرد بودن این مورد، نمی‌توان از آن نتیجه گرفت که در زندگی روزمره یک دین‌دار، لحظاتی وجود دارد که باید بین اخلاقی زیستن و دین‌دار بودن، انتخاب کند!(6)
نکته دوم
با تأمل بیشتر در مبانی اخلاق و دقت در این داستان منحصر به فرد، روشن می‌شود که حتی این مورد نیز غیراخلاقی به‌حساب نمی‌آید و پیروی از امر حکیمانه خدا، خود مصداق فعل اخلاقی در شرایط خاص است.
برای روشن‌تر شدن این مسئله می‌توان اخلاق را به دو بخش نوعی و شخصی تقسیم کرد:
در بخش نوعی از اخلاق، دستورات عام، کلی، آشکار و الزام‌آوری وجود دارد که کاملاً منطبق با عقل سلیم و فهم عرفی عقلاء و ناظر به مصالح دنیوی و جامعه بوده و رعایت آن به نحو عمومی لازم است؛ اما بخش شخصی از اخلاق، ممکن است علی‌رغم صحیح بودن، تعهداتی را شامل شود که ظهور عمومی نداشته و حتی برای اکثریت مردم، روشن و قابل توجیه نباشد، لذا الزام آن نیز عمومی نبوده و تنها برخی از اشخاص را متناسب با مقتضیات خود، ملزم می‌سازد.

نظیر دستور پلیس راهور که برای حل معضلی خاص در رفت و آمد، برخلاف تمام آیین‌نامه‌ها و دستورات روشن و شفاف راهنمایی و رانندگی که عمومی بوده و همه ملزم به رعایت آن هستند، حکم به عبور از چراغ قرمز و یا توقف در چراغ سبز را صادر می‌کند. آیا شخص راننده، در این هنگام می‌تواند تنها به این بهانه که دستور پلیس، با آیین‌نامه رانندگی مخالف است، آن را نادیده گرفته و استنکاف کند؟! یا امر پلیس، مقدم بر آیین‌نامه است؟
در نتیجه می‌توان، تبعیت حضرت ابراهیم علیه‌السلام از امر خداوند را نیز فعلی اخلاقی دانست، هرچند ممکن است بافهم عرفی و نوعی از اخلاق در تعارض باشد. توضیح بیشتر اینکه،
گاهى ما مصالح خود را فقط در چهارچوب زندگى شخصى یا زندگى اجتماعىِ همین حیات دنیوى لحاظ مى‌کنیم و مثلاً مى‌گوییم: 
مصلحت زندگى اجتماعى این است که کسى به دیگرى تجاوز نکند، خون کسى را بى‌جهت نریزد؛ اما باید به این حقیقت توجه داشت که مصالح انسان، محدود به زندگى دنیایى و این جهانى نیست و دارای ابعاد معنوی و اخروی نیز است. اگر مصالح واقعى و ملاک‌هاى حقیقى که فوق زندگى اجتماعى و بالاتر از حیات دنیایى انسان‌ها است، مورد توجه واقع شود، حساب دیگرى در کار مى‌آید که از عقل ما فراتر است. در این حالت، کس دیگرى باید ارزش‌گذارى نماید و مصلحت‌ها را بسنجد؛ و آن، کسی جز خدا نیست. ممکن است خداوند متناسب با آن مصالح خاص برای یک نفر، به‌صورت موردی، چیزی را از او طلب کند که از دیگران درخواست نکرده، بلکه همگان را از آن بازداشته است. هدف خداوند از این امر و الزام، نه ترویج گناه و بی‌اخلاقی در سطح جامعه، بلکه پرورش یکی از برگزیدگانش برای رساندنش به درجات معنوی بیشتر و انتصابش به مقام امامت است. حال اگر حضرت ابراهیم علیه‌السلام بخواهد به آن مصالح معنوى و مقام والاى روحانى برسد، شرطش این است که باید از جان فرزندش هم بگذرد. در این حالت، این سخن مطرح نمى‌شود که خون فرد بى‌گناهى روى زمین ریخته مى‌شود و جان او با جان دیگران برابر است چرا که این هنجارها در محدوده روابط اجتماعى و زندگى دنیایى صادق است؛ اما آنگاه‌که مسئله پرورش حضرت ابراهیم‌ علیه‌السلام در میان است، هیچ‌کس جز خدا نمى‌داند که شرط رسیدن به آن مقام چیست و چه مصلحتى باید فداى آن مصلحت بزرگ‌تر شود؛ بنابراین، وقتى خدا به حضرت ابراهیم‌ علیه‌السلام فرمان می‌دهد که فرزندت را ذبح نما، او حقى براى خویش نمى‌بیند که بخواهد اعتراض کند یا آن را قبیح و ناپسند بشمارد؛ چون امر خدا فقط براى دست‌یابى به مصالح اجتماعى و دنیایى نیست. (7)
از این منظر، فعل حضرت ابراهیم علیه‌السلام نمایانگر سطحی برین از رعایت اخلاق است که مبتنی بر مخالفت با خواهش‌ها و لذّات نفسانی برای رسیدن به مصالح برتر معنوی و اخروی است.
روشن است زمانی می‌توان قتل یا خودکشی را از مصادیق فعل غیراخلاقی به‌حساب آورد که بر مبنای تبعیت از امیال نفسانی و برای رسیدن به نتیجه‌ای باطل یا موهوم صورت پذیرفته باشد؛ نه آنکه انسان، جان خود را به امر و فرمان خداوند قربانی کرده و رضای حضرت حق و تعالی در ابعاد معنوی را کسب کند؛ چنانکه شهادت‌طلبی و شرکت در جبهه حق، یا اجازه دادن به فرزند برای حضور در جبهه‌ها، علی‌رغم اینکه به‌ظاهر مصداق قتل خود یا دیگری است و ممکن است در وهله نخست، غیراخلاقی جلوه کند؛
 اما حقیقتاً فعل اخلاقی و شایسته است چراکه نتیجه‌اش، کسب رضای خدا و کمال خود و دیگری است. قتل خود یا دیگری زمانی مذموم است که بی‌فایده و ناحق یا ناشی از محاسبات اشتباه باشد و مانع از کامل شدن خود یا دیگری گردد.
به قول سعدی شیرین‌سخن:
حیف بود مردن بی عاشقی
تا نفسی داری و نفسی بکوش
سر که نه در راه عزیزان رود
بار گران است کشیدن به دوش. (8)
نتیجه
از آنچه در اینجا گفته شد، روشن می‌شود که
اولاً، امر به ذبح اسماعیل، امری استثنایی و منحصر به فرد در دین بوده و نمی‌توان از این مورد شخصی، به تضاد دین و اخلاق به‌صورت کلی یا اکثری رسید و یک یا چند آموزه غیراخلاقی را به دین نسبت داد؛ چنانکه حتی فرزندکشی و قتل انسان نیز در اسلام ممنوع است و با نظر به این داستان نمی‌توان جواز آن را نتیجه گرفت.
دوم اینکه، تعارض ادعا شده در این داستان، ابتدایی بوده و با نگاه دقیق‌تر روشن می‌شود که فعل حضرت ابراهیم علیه‌السلام، نه‌تنها غیراخلاقی نبوده بلکه با نظر به مبانی اخلاق و علم و خیرخواهی خدا، مشخص می‌شود این دستور و پیروی از آن، در راستای اخلاق و مصالح عالی حضرت ابراهیم و فرزندش به‌صورت استثنائی و موردی بود؛ شبیه به دستور پلیس به عبور از چراغ‌قرمز در شرایط خاص که پیروی از آن جُرم نیست، بلکه سرپیچی از آن، تخلف و جُرم به‌حساب می‌آید؛ بااینکه در شرایط عادی و در نظر گرفتن مصالح نوعی، عبور از چراغ‌قرمز جُرم است.
کلمات کلیدی
ذبح حضرت اسماعیل، داستان حضرت ابراهیم، رابطه دین و اخلاق.
پی‌نوشت‌ها:
1. مصباح یزدی، محمدتقی، دروس  فلسفه اخلاق، تهران، نشر اطلاعات، 1393 ش، چ 9، ص 216.
2. لازم به ذکر است که در رویکرد تباینی به دین و اخلاق، «هر‌کدام قلمرو خاصی داشته، هیچ ارتباط منطقی میان آن‌ها وجود ندارد و همچون دو دایره جدای از هم می‌مانند که در هیچ نقطه‌ای با یکدیگر تلاقی ندارند ... گفتنی است که اعتقاد به تباین قلمرو دین و اخلاق مخصوص ملحدان و مخالفان دین نیست، بلکه برخی از مؤمنان و دین‌داران ایمان‌گرا، مانند کی‌یرکگور، معتقدند که دست‌کم در برخی موارد، میان دین و اخلاق تباین وجود دارد. کی‌یرکگور بر این باور بود که اگر کسی در حوزه اخلاق بماند، نمی‌تواند پا به مرحله ایمان گذارد و «جهش ایمان» را انجام دهد؛ مثلاً اگر ابراهیم از حکم اخلاق مبنی بر عدم جواز قتل فرزند پیروی می‌کرد، هیچ‌گاه توانایی ورود به عرصه ایمان را نداشت». (مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 217-218)
3. سوره صافات، آیه 102: ﴿قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ﴾.
4. سوره مائده، آیه 32: ﴿ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا﴾.
5. عهد عتیق، کتاب خروج، باب ۳۱، آیه ۱۸.
6. برای مطالعه بیشتر، رک: صادقی، هادی، اقتراح: دین و اخلاق، قبسات، سال 1378 ش، شماره 13.
7.  برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، محمدتقی، نظریه حقوقی اسلام، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى‌(قدس سره)، 1391 ش، ج 1، ص 139-150.
8. سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله، بوستان، تهران، شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ و هنر، 1386 ش، غزل ۳۳۷.
 

صفحه‌ها