پرسش:
قرآن از یک طرف میگوید اگر احساس کردی دشمن میخواهد، به پیمان صلح شما خیانت کند، در نقض آن پیمان پیشقدمشو (انفال: 58)؛ ولی از سوی دیگر میگوید حتی اگر دشمن هنگام پیشنهاد صلح در مقام خدعه بود، پیشنهاد صلح او را بپذیر و قبول کن (انفال: 62). بالاخره اگر دشمن در مقام خدعه و خیانت بود، صلح را بپذیریم یا نپذیریم؟
پاسخ:
«صلح» به معنای مسالمت، آشتی و سازش و پایاندادن به اختلاف و جنگ است. آیات متعددی از قرآن درباره صلح است. گروهی گمان کردهاند برخی آیات صلح با هم اختلاف دارند و متناقض هستند. در این نوشتار ادعای تناقض این آیات با هم بررسی میشود.
صلح یا عدم صلح با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد
بر اساس آیۀ 58 سورۀ «انفال» اگر مسلمانان احساس کردند دشمن قصد نقض پیمانش را دارد، باید در نقض پیمان پیشقدم شوند: ﴿وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیٰانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلىٰ سَوٰاءٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْخٰائِنِینَ﴾: و اگر از قومى [که با تو پیمان صلح بستهاند، نشانههایى از پیمانشکنى و] خیانتى احساس مىکنى، از راهى صحیح [پیمانشان را] به سویشان بیفکن [تا از موقعیّت جنگى آگاه شوند]؛ چراکه خدا خیانتکاران را دوست نمىدارد.
اما در دو آیۀ بعد یعنی آیات 61 و 62، خداوند از مسلمانان میخواهد اگر دشمن درخواست صلح داشت، حتی اگر احتمال دادید هدف از صلح، خدعه است، صلح را بپذیرید: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اَللّٰهِ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ * وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾: و اگر به صلح تمایل داشتند، تو نیز به آن تمایل نشان ده و بر خدا توکّل کن؛ همانا اوست شنوا و دانا. و اگر بخواهند [با پیشنهاد صلح] تو را فریب دهند، خدا براى تو بس است. اوست که تو را به یارى خود و به وسیله مؤمنان تأیید کرد.
با توجه به این دو آیه، پرسش این است که با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد، باید صلح کرد یا نه؟
قضیۀ 1: با دشمنی که احتمال خیانت او وجود دارد، صلح کنید؛
قضیۀ 2: با دشمنی که احتمال خیانت او داده میشود، صلح نکنید.
چرایی متناقضنبودن آیات 58 و 62 سورۀ انفال
در این بخش، نخست نگاهی به معنای این آیات میاندازیم، در ادامه ادعای متناقضبودن آنها را بررسی میکنیم.
خداوند در آیات 56 تا 59 سورۀ «انفال» در مقام بیان حکم کافرانی است که با مسلمانان عهد بستهاند و پیمان همکاری دارند. بر اساس آیههای 56 و 57، اگر همپیمانان مسلمانان عهد خود را نقض کنند و در جنگ علیه مسلمانان حاضر شوند، مسلمانان موظف به جنگ با آنان هستند. در ادامۀ این آیات، خداوند به سراغ همپیمانانی میرود که هرچند هنوز وارد جنگ با مسلمانان نشدهاند، نشانههای آشکاری مبنی بر قصد آنان به خیانت و پیمانشکنی به مسلمانان ظاهر شده است (1). خداوند به مسلمانان دستور میدهد قبل از اینکه آنان در عمل به شما خیانت کنند، شما آن پیمان را نقض کنید و به آنان اطلاع دهید که دیگر با آنان عهد و پیمانی ندارید.
خداوند در آیات 61 و 62 همین سوره به سراغ دشمنانی میرود که در حال جنگ با مسلمانان هستند و به مسلمانان میگوید: «اگر آنان دست از جنگ کشیدند و خواهان صلح با شما شدند، پیشنهاد صلحشان را بپذیرید و جنگ را ادامه ندهید». ازآنجاکه این احتمال وجود دارد هدف دشمن از پیشنهاد صلح، خدعه و نیرنگ باشد، خداوند از مسلمانان میخواهد به صِرف احتمال خدعۀ دشمن و بدون اینکه دلیل و شاهدی مبنی بر آن وجود داشته باشد، از پذیرش پیشنهاد صلح خودداری نکنید؛ چراکه خداوند خود تضمینکنندۀ خنثیشدن هرگونه فریب احتمالی است.
بهروشنی مشخص است که موضوع آیۀ 58 سورۀ «انفال» با موضوع آیۀ 62 کاملاً متفاوت است. درواقع آیۀ 58 درباره کافرانی است که با مسلمانان پیمان همکاری دارند؛ اما موضوع آیۀ 62 کافرانی است که در حال جنگ با مسلمانان هستند. از جمله نشانههای تفاوت موضوع این آیات با هم کلمۀ «خیانت» است. در آیۀ 58 که دربارۀ دوستان و همپیمانان مسلمانان است، کلمۀ «خیانت» به معنای پیمانشکنی بیان شده است و مشخص است دوست و همپیمان به انسان خیانت میکند و نه دشمن؛ بنابراین موضوع آیات 58 و 62 سورۀ انفال با هم متفاوت است (2). درنتیجه بین آنها تناقض و اختلافی نیست:
قضیۀ 1: پیمانتان را با همپیمانی که در شُرُف خیانت به شماست، به هم بزنید؛
قضیۀ 2: پیشنهاد صلح دشمن را بپذیرید، حتی اگر احتمال خدعه او را میدهید.
نتیجه
آیات ۵۸ و ۶۲ سورۀ «انفال» در نگاه اول متناقض به نظر میرسند؛ اما با دقت در معنای آنها مشخص میشود که ناظر به دو موضوع مختلف هستند. آیۀ ۵۸ مربوط به زمانی است که پیمان صلحی از پیش وجود دارد و نشانههایی آشکار از قصد خیانت به آن پیمان مشاهده میشود. قرآن در این حالت دستور میدهد که آشکارا پیمان را نقض و به دشمن اعلام کنید؛ اما آیۀ ۶۲ دربارۀ دشمنی است که با مسلمانان پیمانی ندارد و در حال جنگ با آنان است، اما میخواهد دست از جنگ بکشد؛ به همین دلیل پیشنهاد صلح میدهد. شما حتی اگر به نیت دشمن شک داشته باشید و احتمال دهید هدف او از پیشنهاد صلح، خدعه و فریب است، باید با توکل بر خدا پیشنهاد صلح را بپذیرید. بنابراین ازآنجاکه مهمترین شرط تناقض (3)، وحدت موضوع است و موضوع این دو آیه با هم متفاوت است، با هم متناقض نیستند (4).
برای مطالعه بیشتر:
محیا پوریزدانپناه کرمانی و زهره اخوان مقدم؛ مقالۀ «رفع تعارض از آیات ناظر بر صلح و جنگ»؛ پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، 1397 ش، دورۀ 6، ش 2، ص 53 ـ 66.
پینوشتها:
1. محمد فخر رازی؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ چ 3، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1420 ق، ج 15، ص 501: «قوله: وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً محمول على ما إذا تأکد ذلک الخوف بأمارات قویه داله علیها».
سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چ 2، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1390 ق، ج 9، ص 113: «معنى الخوف ظهور أمارات تدل على وقوع ما یجب التحرز منه و الحذر عنه».
2. مثلاً اگر گفته شود «سقف سفید است» و «دیوار سفید نیست»، چون گزارۀ اول درباره موضوع «سقف» و گزارۀ دوم درباره موضوع «دیوار» است، با هم اختلافی ندارند و متناقض نیستند.
3. شاعری شرایط تناقض را در قالب دو بیت به شعر درآورده است:
در تناقض هشت وحدت شرط دان
وحدت موضوع و محمول و مکان
وحدت شرط و اضافه، جزء و کل
قُوّه و فعل است در آخِر زمان.
4. برخی به گونۀ دیگری به این شبهه پاسخ دادهاند و معتقدند شرایط دو آیه با هم متفاوت است؛ درنتیجه به دلیل نبود «وحدت شرط» با هم متناقض نیستند؛ برای نمونه فخر رازی گفته است: «اگر آنان از روی فریب صلح کنند، باید آن صلح را پذیرفت؛ زیرا حکم بر اساس ظاهر است ... . اگر گفته شود مگر خداوند نفرموده "وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَهً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ"، یعنی اگر از خیانت قومی میترسی، عهد را آشکارا بر هم بزن که این با آنچه در این آیه آمده تناقض دارد؟ میگوییم آیۀ "وَإِمَّا تَخَافَنَّ ..." مربوط به زمانی است که آن ترس با نشانههای قوی و آشکار همراه باشد؛ اما این فریب و خدعه مربوط به وقتی است که در دلشان نوعی نفاق و تزویر باشد، ولی نشانهای آشکار بر قصد بد و فتنهانگیزیشان وجود نداشته باشد و ظاهرشان بر پایداری بر صلح و ترک دشمنی دلالت کند» (محمد فخر رازی؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ ج 15، ص 501). محمدجواد مَغنیه نیز دراینباره گفته است: «سؤال: پیشتر در تفسیر آیۀ "وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ"، گفته شد که خداوند به پیامبرش دستور داد که هرگاه بیم نیرنگ و فریب از سوى کافران داشته باشد، پیمان آنها را بشکند، درحالىکه در این آیه به او دستور داده است که هرگاه آنان از وى درخواست صلح کنند، به خواسته آنها پاسخ مثبت دهد، حتى اگر در واقع قصد خیانت داشته باشند. بنابراین چگونه مىتوان میان این دو آیه جمع کرد؟ پاسخ: در آیه پیشین خدا به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) دستور داد که اگر از روى دلایل قطعى به نیرنگ کافران یقین حاصل کرد، پیمان با آنها را بشکند و آن را به آنان اعلام کند؛ اما در این آیه، او را به مصالحه با آنان مأمور مىکند، مشروط بر اینکه دلایل قطعى بر نیرنگ آنها وجود نداشته باشد و صرفاً احتمال آن برود، هرچند درواقع قصد نیرنگ داشته باشند. در چنین حالتى، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به ظاهر عمل مىکند و با آنان بر حسب ظاهر رفتار مىکند؛ چراکه ظاهر براى مردم و باطن براى خداست» (محمدجواد مغنیه؛ التفسیر الکاشف؛ قم: دارالکتاب الإسلامی، 1424 ق، ج 3، ص 503).







