ازدواج

علي علیه السلام در هنگام ازدواج 25 ساله و حضرت زهرا سلام الله علیها نه يا ده‌ساله بوده است.
سن ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام هنگام ازدواج

پرسش:

حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت علي علیه السلام در چندسالگی باهم ازدواج کردند؟

پاسخ:

دقیقاً نمی‌توان گفت که سال ازدواج حضرت زهرا و علي علیهما السلام در چه سالي بوده است، زيرا درباره تاريخ تولد و تاريخ ازدواج و سن اين دو شخصيت اختلاف‌نظر وجود دارد. اين امر در عدم شفافيت ازدواج حضرت زهرا و حضرت علي و سن اين دو تأثیر دارد.

عموم نويسندگان سيره و مورخان اهل سنت، تولد فاطمه علیهما السلام را پنج‏ سال پيش از بعثت نوشته‏اند. ابن سعد در طبقات و طبرى در تاريخ و بلاذرى در انساب الاشراف و ابن اثير در كامل و ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين و محمد بن اسحاق و ابن عبدالبر به اين مطلب اشاره‌کرده‌اند.

در مقابل اين شهرت دانشمندان و محدثان شيعه چون كلينى در كافى و ابن شهرآشوب در مناقب و على بن عيسى اربلى در كشف الغمه و مجلسى در بحار از دلائل الامامه و كتب ديگر نوشته‏اند كه زهرا علیها السلام پنج سال پس‌ازآن كه [حضرت] محمد صلی الله علیه و آله به پيغمبرى مبعوث گرديد، متولدشده (1) همچنين مشهور آن است که علي علیه السلام در سيزده رجب سال 30 عام‌الفیل متولد شد. (2) البته برخي نيز معتقد هستند ولادت حضرت دوازده سال قبل از بعثت بوده است. (3)

 تاريخ‌پژوهان در تاريخ ازدواج امام علي و فاطمه زهرا علیهما السلام نيز اختلاف‌نظر دارند. برخي باور دارند که عقد ازدواج آنان در ماه رمضان (4) سال دوم هجرت بوده (5)، گرچه معروف اين است که ازدواج اين دو در اوّل ذى الحجة سال دوم هجرت محقق شده. (6)

 حضرت علي علیه السلام در هنگام ازدواج 25 ساله (7) و حضرت زهرا سلام الله علیها نه يا ده‌ساله بوده است. (8)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. زندگاني فاطمه زهرا علیها السلام،  جعفر شهيدي، ص 26، دفتر نشر فرهنگ اسلامي؛

 کافي، کليني، ج 1 ص 458؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 375

2. اصول کافي (ترجمه محمد باقر کمره­اي) ج 2، ص 301، اسوه؛

 سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص، 25؛

 زندگاني امير مو منان، رسولي محلاتي، ص 20.

3. بحارالانوار، ج 35، ص 7.

4. همان، ج 43، ص 136؛

کشف الغمه، ج 1، ص 364.

5. مروج الذهب، مسعودي ج 2، ص 282، دارالهجره، قم 1409 ه.

6. چهارده معصوم، حسين عمادزاده، ج 1، ص 256، بی‌نام.

7. همان، ص.373.

مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرارداد و حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی‌کرد، ممکن بود امام را ترور کند.
چرایی ازدواج امام جواد علیه السلام با خاندان قاتلین امام رضا علیه السلام

پرسش:
چرا امام جواد دختر مأمون را به همسری پذیرفتند؟ درصورتی‌که عاقلانه نیست انسان دختر کسی را که پدرش را کشته به همسری بگیرد؟
 

پاسخ:
عواملی که باعث ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون شد را می‌توان در دو دستۀ کلی بیان کرد:
اول عواملی که امام جواد علیه‌السلام را مجبور به پذیرش این ازدواج کرد و دیگری عواملی که انگیزۀ اجبار مأمون بر این ازدواج بود.
عوامل از جانب امام جواد علیه‌السلام
1.    اجبار امام به ازدواج
بی‌تردید ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون خواست قلبی امام نبوده و این ازدواج مانند ازدواج‌های معمولی که مبتنی بر خواست و رعایت شرایط باشد، صورت نگرفت؛ زیرا امام جواد علیه‌السلام می‌دانست که مأمون پدرش امام رضا علیه‌السلام را به شهادت رسانده و یکی از دشمنان خاندان اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و شیعیان است. از سوی دیگر حکومت مأمون وجاهت قانونی و مشروعیت نداشت.
مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرارداد و حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی‌کرد، ممکن بود امام را ترور کند. (1)
گرچه در قاموس ائمه علیهم‌السلام ترس از مرگ وجود ندارد، ولی در آن مقطع زنده بودن و رهبری ائمه نقش بنیادی در حفظ دین و مصالح مسلمانان داشت.
یکی از نویسندگان می‌نویسد: «به نظر می‌رسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً براثر فشاری بود که مأمون بر امام وارد کرد». (2)
مسئله فشار و اجبار در مسئله پذیرش ولایتعهدی از طرف امام رضا علیه‌السلام نیز عامل اصلی بوده است.
2.    حفظ شیعیان
یکی از استراتژی‌های مهم خلفای اموی و عباسی، شیعه ستیزی بوده و آنان از هیچ جنایتی علیه علویان دریغ نکرده و به آزار و زندانی و قتل آنان می‌پرداختند. از سوی دیگر یکی از سیاست‌های مهم ائمه علیهم‌السلام حفظ شیعیان بود، چنانکه امام حسن علیه‌السلام یکی از علل صلح خویش را حفظ شیعیان بیان نمود. (3)
 ائمه علیهم‌السلام سعی می‌کردند با اتخاذ سیاست و راهکارهای منطقی و معقول به حفظ شیعیان بپردازند، گرچه ممکن بود اتخاذ راهکار حفظ شیعیان، شخصیت آن‌ها را زیر سؤال ببرد. همان‌طور که برخی از شیعیان نسبت به صلح امام حسن علیه‌السلام یا پذیرش ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام معترض و از درک فلسفه و مصالح آن عاجز بودند. شاید امام جواد علیه‌السلام از ازدواج با دختر مأمون، حفظ شیعیان را دنبال می‌کرد. طبیعی بود که مأمون با ازدواج دخترش با امام جواد علیه‌السلام تا اندازه‌ای از سیاست خصمانه خود علیه شیعیان پرهیز می‌کرد، زیرا به‌حسب ظاهر با امام شیعیان رابط فامیلی برقرار کرده بود.
3.    حفظ دین
شاید ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون نوعی تکلیف بود تا امام جواد علیه‌السلام با این ازدواج بتواند به حفظ دین و تبلیغ آن بیشتر خدمت کند؛ امام بانفوذ در مرکز حکومت سعی می‌کرد تااندازه‌ای از سیاست دین‌ستیزی مأمون جلوگیری نماید و به جامعه دینی خدمت کند.
با اتخاذ سیاست‌های منطقی، به‌رغم آنکه با‌ ام¬الفضل ¬ازدواج نمود، تحقق اهداف مأمون را در خصوص ازدواج دخترش غیرممکن ساخت.
انگیزۀ مأمون از اجبار به ازدواج
در مورد اینکه چرا مأمون امام را به این ازدواج مجبور کرد می‌توان این دلایل را برشمرد:
1. جلوگیری از شکل‌گیری قیام‌های شیعی
 مأمون به‌خوبی می‌دانست بعد از شهادت حضرت رضا علیه‌السلام فرزندش امام جواد علیه‌السلام به عنوان کانون مرکزی شیعیان موردتوجه قرارگرفته و در نتیجه ارتباط مخالفین حکومت عباسی با حضرت، احتمال شکل‌گیری شورش‌ها و قیام‌ها برعلیه حکومت قوت خواهد گرفت بدین‌جهت با این ازدواج به‌وسیله دخترش بر ارتباطات حضرت با شیعیان آگاه شده و همواره حضرت را زیر نظر داشته و مانع شکل‌گیری قیام‌های شیعی برعلیه حکومت عباسی گردد؛ که حضرت بعد از مدتی از بغداد [که با کراهت و با دعوت مأمون از مدینه به بغداد آمده بود] به مدینةالرسول برگشت و با این اقدام ارتباط شیعیان با حضرت بیشتر شد و مأمون را در رسیدن به خواسته‌هایش ناکام گذاشت.
2. کاستن وجهه معنوی و شخصیتی امام جواد علیه‌السلام
با این هدف که در نتیجه ازدواج حضرت با ‌ام¬الفضل حضرت را به زندگی شاهانه و تجملاتی و پر از زرق‌وبرق خود آلوده سازد؛ بدین‌وسیله وجهه امام را در منظر مردم متزلزل سازد؛ اما امام در جهت برملا ساختن اهداف مأمون، در پاسخ سؤالی در همین باره به حسین مکاری فرمودند ‌ای حسین: نان جو و نمک خشن در حرم رسول خدا (مدینه) نزد من ازآنچه در اینجا (بغداد) مشاهده می‌کنی بهتر است. (4) مأمون در راستای اهداف خویش تا بد آنجا پیش رفت که حتی می‌خواست با اجیر نمودن آوازه‌خوان برای حضرت آن حضرت را به امور دنیوی متمایل سازد (5) که با پاسخ قاطع حضرت این نقشه نیز نقش بر آب شد.
3. اظهار علاقه و دوستی به خواندان پیامبر صلی‌الله علیه و آله
 مأمون می‌خواست با تزویج دخترش با امام جواد علیه‌السلام خود را در منظر مردم دوستدار اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله معرفی کند و دامن خود را در به قتل رساندن حضرت علی بن موسی‌الرضا پاکیزه جلوه دهد. (6)
 4. منتسب کردن نسلش به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله
مأمون وقتی دخترش را به ازدواج حضرت جواد علیه‌السلام درآورد گفت دوست دارم که جد مردی باشم که پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و علی بن ابیطالب علیه‌السلام پدران او باشند، اما ‌ام¬الفضل از حضرت جواد صاحب فرزند نشد (7) که این نقشه نیز مانند دیگر نقشه‌های مأمون به سرانجامی نرسید. سرانجام در زمان حکومت معتصم و با حمایت معتصم ‌ام-الفضل امام جواد علیه‌السلام را با زهر مسموم و به شهادت رساند. (8)
پی‌نوشت‌ها:
1.    مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، قم: موسسه امام صادق (ع)، ۱۳۷۲ش، ص 559.
2.    همان
3.    دینوری، اخبار الطوال، قم، الشریف الرضی، 1373 ش،ص 220.
4.    قطب‌الدین راوندی، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه الامام مهدی علیه‌السلام، 1409، ج 1، ص 344.
5.     کلینی، الکافی، تحقیق محمدجواد فقیه، بیروت، دار الاضواء، 1431 ق، ج 1، ص 495.
6.     جمعی از مؤلفان زیر نظر احمدرضا خضری، تاریخ تشیع، تهران، سمت، 1385، ج 1، ص 282 و 283.
7.     یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چه ششم، 1371 ش، ج 2، ص 473.
8.     ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات علامه، بی‌تا، ج 4، ص 380.
 

حکم فقهی ازدواج سفید چیست؟
ازدواج سفید

حکم فقهی ازدواج سفید چیست؟

1. اخیرا یک معمم حکم به حرمت ازدواج سفید داده و فرمان به کوبیدن بر دهان خانم محترمی داده است که صرفا نظرش را در این مورد بیان کرده بود. لازم است این "موضوع" را از لحاظ فقهی بررس کنیم تا عیان گردد که هر که چند متر پارچه بر دور سر بست الزاما اسلام شناس نیست.
2. در فقه سنتی هر نوع قرارداد بین افراد چون بیع(خرید و فروش)، نکاح(ازدواج)، اجاره، طلاق، وکالت، ودیعه و .... را معامله (به معنی اعم) گویند. فقها تصریح کرده اند که هر نوع معامله ای باید با بیان الفاظ خاصی به زبان عربی با فعل ماضی باشد که آن عبارات را "صیغه "ی آن معامله گویند. در فقه سنتی معاملات دو نوعند: عقود و ایقاعات.
3. در عقود صیغه دو جزء ایجاب و قبول دارد که هر یک توسط یکی از طرفین معامله خوانده می شود، مانند صیغه در بیع که فروشنده باید بگوید "بعت"(یعنی فروختم) و خریدار هم باید بگوید "اشتریت "(یعنی خریدم). نکاح نیز از نوع عقود می باشد. نوع دیگر معاملات، "ایقاعات" هستند که در آنها صیغه فقط یک جزء ایجاب دارد و تنها یکی از دو طرف حق اجرای آن را دارد. مانند صیغه طلاق در فقه سنتی که تنها با بیان "انت طالق"(تو رها شده هستی) توسط مرد صورت می گیرد و زن نقشی در طلاق ندارد.
4. درفقه سنتی هر معامله ای اعم از عقود و ایقاعات، اگر بدون بیان صیغه ی مربوطه باشد، به آن معامله ی "معاطاتی" گویند. ازدواج سفید همان نکاح معاطاتی است و اجماع فقها بر آن است که معاطات در نکاح جارى نمى باشد؛ یعنى به مجرد نزدیکى کردن زن و مرد یا انجام مقدمات آن به قصد نکاح، زوجیت محقق نمی شود. ولى آیه الله کمپانى، آیه الله خمینى و آیه الله خوئى برخلاف نظر دیگران تحقق زوجیت و نکاح را به صرف عمل نزدیکی، ممکن و مطابق با قواعد مى دانند، هرچند آن را مخالف اجماع فقها و چه بسا حرام می شمارند.
5. آیه الله خمینى : «مقتضاى قاعده این است که معاطات در هر عقد یا ایقاعى که ممکن است آن را با فعل انشاء نمود، جارى باشد... بلى اگر زن و مرد اجنبى بخواهند با نزدیکى زوجیت را محقق کنند این عمل هرچند حرام است، ولى حرام بودن آن مانع از ترتب زوجیت نیست؛ زیرا ممکن است سبب چیزى حرام باشد ولى اثر وضعى آن مترتب شود....»(کتاب البیع، ج ۱، ص ۲۶۷)
6. آیه الله خوئى : «زوجیت با قطع نظر از این که شارع براى ابراز و اظهار آن، چیز خاصّى را معتبر نموده است با فعل زن و مرد قابل انشاء مى باشد؛ بنابر این صرف فعل ـ یعنى وطى و نزدیکى ـ اگر به قصد زوجیت باشد حقیقتا مصداق نکاح می باشد. بلى آنچه می توان گفت این است که زوجیت به نظر شارع با وطى محقق نمی شود، نه اینکه عرفآ و نزد عقلا مصداق تزویج نباشد....»(مصباح الفقاهه، ج ۲، ص ۱۹۲)
7. محقق کمپانى : «...از جمیع آنچه ذکر شد روشن گشت که براى جارى شدن معاطات در نکاح هیچ مانع عقلى و غیر عقلى وجود ندارد، جز اجماع....»(حاشیه المکاسب، ج ۱، ص ۱۸۷)
8. صاحب جواهر هم صحت نکاح معاطاتی و به الفاظ غیرمخصوص را به فیض کاشانی و گروهی از ظاهریه نسبت داده است. (جواهر الکلام، ج ۳۰، ص ۱۵۳)
9. پس در فقه سنتی حد اکثر فعل عاملان، گناه دانسته شده است. در این فقه هم صحت ازدواج سفید قائلانی از بزرگان فقها دارد و هم این که حد و تعزیری چون در دهان کوبیدن برای قائلان آن در نظر گرفته نشده است. این درافشانی ها تنها از کسانی برمی آید که سخن پراکنی هایشان بیش از مطالعاتشان است.
این فقرات در چارچوب فقه سنتی بود. در نزد محققین از فقها اصولا تمامی معاملات از جمله نکاح چون از تاسیسات دین مبین اسلام نیستند و از ابتدای بشریت بوده اند و تا قیامت هم خواهند بود، اصولا ربطی به شرع ندارند و به عرف واگذار شده اند. حد اکثر شریعت در این امور چارچوب های اخلاقی چون وفای به عهد و پاکدامنی و صداقت و عدالت و امانتداری و ... را توصیه کرده است که جملگی منطبق بر فطرت بشری و روش عقلای دنیا است.
✳ دیر زمانی فقها بیع معاطاتی را هم باطل می دانستند. ولی فتواى مزبور هرگز با اقبال روبرو نشده و عرف کار خودش را کرده است و برای خرید یک کیلو گوشت، پول را داده و گوشت را گرفته و خود را معطل بیان ایجاب و قبول نکرده است. آری فشار هنجاری عرف کار خود را کرده است و اینک کمتر فقیهی دیگر توان صدور چنین فتوایی را دارد. همین سرنوشت نیز دیر یا زود براى سایر معاملات رقم خواهد خورد و سرانجام جامعه اسلامى خواهد دید و شنید که آنها همه تایید و تصویب و امضا شده اند. سخن این است که چرا باید فقه ما به جاى فعالیت و رهبرى داشتن براى جامعه، متاثر از جامعه باشد. خدا در (رعد/۱۷) می گوید آنچه برای مردم منفعت دارد، همان حق است و باقی می ماند و آنچه زائد است، باطل است و همچون کف محو خواهد شد.

پاسخ به سوال و شبهه
بسمه تعالی
با سلام و تشکر از سوال شما از مرکز ملی پاسخگویی
مقدمه
فقها براساس قاعدة «العقود تابعة للقصود»، در جریان ایجاد عقود و ایقاعات، اراده و رضایت طرف¬های معامله را یکی از مهمترین عوامل اثرگذار بر صحت و درستی و تحقق عقود و ایقاعات می دانند، اما نبود انشا و ابراز مدلول عقد (لفظی یا عملی) را مانع از تحقق آثار حقوقی معامله و عقد می دانند؛ لذا همانطور که لفظ و عمل بدون قصد و ارادة طرف عقد و معامله را تهی از ارزش و بی اعتبار می دانند، اراده به تنهایی و بدون همراهی گفتار و عمل را نیز موجب فعلیت یافتن معامله نمی دانند، و آن را موجد هیچ تکلیف و تعهدی نمی پندارند. یعنی تحقق عقد به این امر منوط است که ارادة حقیقی طرف های عقد به وسیله ای ابراز شود و هریک دیگری را از ارادة خود آگاه کند. پس برای انعقاد هر عقدی، دو امر ضرورت دارد: یکی ارادة حقیقی و دیگری ارادة خارجی یا انشایی. ارادة حقیقی همان قصد و رضاست. ارادة خارجی یا انشایی نیز چیزی است که بر این قصد و رضا دلالت کند. هریک از این دو بدون دیگری عقد را به وجود نمی آورد. از اینرو در کنار قصد، یکی از مهم ترین مسائل در شکل گیری عقود و معاملات اسلامی، ایجاب و قبول است. ایجاب و قبول در معاملات و بده - بستان¬ها به دو صورت می تواند باشد: گاهی به صورت لفظی است، و گاهی نیز به صورت فعلی است که از آن به «معاطات» تعبیر می شود. معاطات در عقود اسلامی، از زمان های گذشته مدنظر فقها بوده و دیدگاه های مختلفی درباره آن بیان شده است. اگرچه فقها، معاطات در برخی از عقود اسلامی و معاملات (مانند بیع) را جایز دانسته اند، اما از نظر ایشان، لفظی بودن ایجاب و قبول در عقد نکاح شرط است و بر آن ادعای اجماع و تسالم فقهی نیز شده است. از اینرو، در فقه اسلامی به ویژه شیعی، در تقسیم بندی موضوعات فقهی و عقود و معاملات، نکاح در بخش عقودی جای گرفته که نیازمند ایجاب و قبول لفظی و گفتاری است. لذا نکاح معاطاتی؛ یعنی نکاحی که صرفاً به اعلام توافق و تراضی فعلی و عملی طرفین (مانند ایماء، اشاره یا تمکین زوجه و غیره) بسنده می شود و فاقد ایجاب و قبول لفظی باشد، در نظر فقها صحیح نمی باشد. بنابراین، از نظر فقهای شیعه، ارادة نکاح باید با الفاظی که در بیان مقصود صریح است اظهار شود؛ زیرا نکاح، قراردادی بسیار مهم است که تعهدات بزرگی را برای طرفین ایجاد می کند و آنها باید به طور صریح، ارادة خود را مبنی بر تشکیل خانوادة قانونی، با به کار بردن الفاظ صریح اعلام کنند، تا آثار نکاح بر آن بار شود؛ از اینرو در باب نکاح، برخلاف سایر قراردادها، سختگیری بیشتری در نحوة بیان صورت گرفته است و شارع می خواهد از آغاز، هیچگونه شک و شبهه ای در قصد نکاح وجود نداشته باشد که از این به احتیاط شارع در فُروج یاد می شود. از آنجا که «لفظ» در بیان مقصود اصل و از نظر دلالت بر مقاصد و اغراض، قویتر است، شارع مقدس عامل ظاهر سازنده و بروز دهنده قصد و ارادة نکاح را فقط لفظ قرار داده است؛ زیرا فعل، مجمل و مبهم است و احتمالات گوناگون در آن وجود دارد. حتی به گفتة گروهی از فقها، در صورتی که طرف عقد لال باشد، نمی تواند با نوشته، ارادة خود را بر نکاح اعلام کند؛ مگر آنکه اشاره و قرینه ای با آن همراه باشد. همچنین شرایطی مانند تقدم ایجاب بر قبول، توالی ایجاب و قبول و (به نظر بعضی) عربیّت را برای الفاظ عقد نکاح لازم دانسته اند (مرضیه ملکی و سپیده بوذری، بررسی فقهی و حقوقی نکاح معاطاتی با رویکردی بر نظر امام خمینی س، پژوهشنامة متین/سال بیست و دوم /شمارة هشتاد وشش/ بهار /1399صص 121-13). صیغه لفظی عقد در نکاح به قدری در نظر فقها اهمیت و نقش دارد که شیخ انصاری می گوید: «همانا فرج با اباحه و با معاطات حلال نمی شود و فرق نکاح و سفاح (زنا) نیز در صیغه است؛ زیرا در سفاح نیز غالباً تراضی است» (مرتضی انصاری، 1415ق، کتاب النکاح، قم: ناشر کنگرة دویستمین سالگرد تولد شیخ، ص78). به نظر فقها نمی توانیم در باب نکاح بگوییم با معاطات (انشای فعلی) نکاح محقق می شود؛ زیرا فعل در باب نکاح، ملازم با ضدّ نکاح است؛ یعنی فعل مساوی با زناست، فعلی نیست که خود نکاح را محقق کند، فعلی است که ضد نکاح را محقق می کند. پس اگر فعلی بخواهد محقِّق یک معامله ای واقع شود، یا باید مصداق همان عنوان باشد یا مصداق ملازم آن (آملی، محمدتقی، 1331، تعلیقه علی المکاسب، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، ج1، ص 22؛ خوانساری، شیخ موسی نجفی، 1379، منية الطالب فی شرح المکاسب، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ج 1، ص 86).
عدم انطباق هم باشی و ازدواج سفید بر نکاح معاطاتی
بنا بر اذعان خود افرادی که با ازدواج سفید هم‌‌‌خانه شده‌اند، بسیاری از آن‌ها اصلاً این هم‌باشی را زوجیت قلمداد نمی‌کنند، بلکه مرحله آشنایی بیشتر برای ازدواج در آینده و یا هم‌خانگی برای رهایی از مشکلات اقتصادی، روانی و ... می‌دانند. لذا اساسا قصد و رضایت به زوجیت و ازدواج، در ازدواج سفید وجود ندارد؛ یعنی هیچ یک از دو رکن اساسی در صحت عقود شرعی که عبارت از 1- قصد و تصمیم قطعی بر عقد و معامله و 2- انشای قصد و اعلام صریح قصد باطنی به وسیله لفظ یا فعل، می باشند، در ازدواج سفید و زندگی هم باشی وجود ندارد. حتی بر فرض پذیرش صحت نکاح معاطاتی، رعایت شرایط نکاح (به غیر از صیغه لفظی عقد) برای صحت آن حتماً لازم است (یادداشت حجت الاسلام والمسلمین محمد استوار میمندی، مدیر حوزه علمیه استان فارس)؛ شرایطی مانند:
1- زن و مرد قصد پیوند زن و شوهری با شرایط و احکام ازدواج دائم یا موقت داشته باشند.
2- در زمان قصد انشا نکاح، زن و مرد، فعلی که دال بر پیوند زناشویی است انجام دهند.
3- شرایط صحت نکاح به صورت کامل وجود داشته باشد. مثل اینکه زن، شوهر دار یا در عده نباشد، دختر در صورت باکره بودن، به فتوای مشهور اذن پدر را داشته باشد، در صورت قصد نکاح موقت، مهریه و مدت نکاح معین باشد.
4- در صورتی که آمیزشی اتفاق افتاده باشد، پس از جدایی زن و مرد لازم است زن عده نگاه دارد و قبل از خروج از عده ازدواج نکند.
بنابراین علاوه بر اینکه هیچکدام از مراجع تقلید فتوا به صحت نکاح معاطاتی نداده‌اند، باید دانست که بین نکاح معاطاتی و پدیده هم باشی و یا به اصطلاح ازدواج سفید که هیچ چارچوبی برای آن وجود ندارد، تفاوت از زمین تا آسمان است و تطبیق آنها بر یکدیگر ناشی از عدم توجه و تخصص لازم در زمینه مسائل فقهی و اجتماعی است.
نکاح معاطاتی از منظر امام خمینی ره
پرسشگر محترم برای اثبات صحت نکاح معاطاتی به عبارتی از امام خمینی ره استناد کرده بودند: «... بلى اگر زن و مرد اجنبى بخواهند با نزدیکى زوجیت را محقق کنند این عمل هرچند حرام است، ولى حرام بودن آن مانع از ترتب زوجیت نیست؛ زیرا ممکن است سبب چیزى حرام باشد ولى اثر وضعى آن مترتب شود...»
پاسخ: اما باید توجه داشت که اولا آثار و تالیفات فقهی فقها را از یک منظر می توان به دو قسم تقسیم کرد: الف) تالیفاتی که با روش اجتهادی نگارش یافته است و در آنها در هر مساله فقهی احتمالات مختلف مطرح می شوند و ابتدا سعی می گردد که ادله اثبات کننده آن را بیاورند و آن را اثبات کنند. سپس به نقد و رد ادله می پردازند و بعد از چند مرحله اثبات و رد، به نظری که می توان در مساله پذیرفت اشاره می کنند. ب) آثار و تالیفاتی که فتاوا و نظرات فقهی خود را ارائه می کنند تا مقلدین یا دیگران از نظرات و فتاوای ایشان آگاه گردند. در آثار دسته اول چنانچه کسی در میانه مباحث در باب یک مساله به متن مراجعه کند، با توجه به ادله مثبته و دفاعیات صاحب متن از یک احتمال در مساله، گمان می کند که نظر وی در مساله، همان است. اما اگر کمی دقت شود و ادامه متن نیز لحاظ گردد، می بیند که تمام ادله، مورد نقد قرار گرفته اند و نظری کاملا متفاوت با نظر قبلی مطرح می شود و این سیر همینطور ادامه می یابد (معنای اجتهاد همین است). لذا برای آگاهی از نظرات فقهی و فتاوای یک فقیه، نباید به سراغ آثار و تالیفات دسته اول رفت، بلکه باید به تالیفات دسته دوم که به ارائه فتاوای آن فقیه است مراجعه شود.
ثانیا امام خمینی ره در همان کتاب البیع، پس از اینکه در ابتدا از کفایت انشای فعلی (وطی حرام) برای صحت عقد نکاح معاطاتی دفاع می کند، و نظر و ادله کسانی که وطی را مکفی در انشای فعلی عقد نکاح نمی دانند را به چالش و نقد می کشند (که متن آن مورد استناد پرسشگر محترم قرار گرفته است)، در ادامه به نقد احتمال و نظر مطرح شده (کفایت وطی حرام در تحقق نکاح معاطاتی) می پردازند و نظری که ابتداءً در مقابل نظر فقها تقویت کرده بودند را رد و ابطال می کنند و همان نظر فقها در عدم کفایت فعل در صحت و تحقق نکاح را دوباره تقویت و اثبات می کنند. امام خمینی ره به عبارت محقق نائینی اشاره می کنند و می فرماید: «بله، فقط یک راه وجود دارد و آن اینکه بگوییم وطی، عرفاً محقق نکاح نیست. عرف این را از اسباب متعارف برای نکاح تلقی نمی کند». همچنین در ادامه می فرماید اگر ما بگوییم «وطی از اسباب عرفی و عقلانی برای نکاح نیست در حالی که اسباب نکاح باید عقلانی باشد،» پس اسباب باید اسباب عقلائیه باشد که این عبارة أخری همان مطلب محقق نائینی است که هر فعلی نمی تواند ّ محقق هر عنوانی از عناوین عقود و معاملات باشد، باید عقلائی هم باشد و وطی عنوان عقلائی را ندارد (امام خمینی، کتاب البیع، دورة 5جلدی، تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، ج 1، ص 268). در ادامه ایشان می گویند: «جریان معاطات در طلاق مخالف ادله شرعیه است، بلکه تحقق نکاح به معاطات نیز مخالف ارتکاز متشرعه و تسالم فقها می باشد، بلکه می توان گفت خلافی در عدم جریان معاطات در نکاح و طلاق وجود ندارد» (همان، ص 269). بنابراین امام خمینی ره در همان کتاب البیع که مورد استناد پرسشگر محترم است، نیز پس از تقویت و دفاع از صحت نکاح معاطاتی، و نقد ادله مثبتین آن، دوباره خود ایشان نکاح معاطاتی را رد می کند و دلیل دیگری بر عدم صحت نکاح معاطات ارائه می کند.
ثالثا همانطور که گفته شد، فتوا و نظر فقهی هر فقیهی را باید در آثار دسته دوم وی جستجو کرد. با مراجعه به فتاوای حضرت امام خمینی ره، به روشنی فتوای به بطلان نکاح معاطات و عدم موثریت فعل در صحت نکاح، به دست می آید. امام خمینی ره در ابتدای کتاب النکاح از کتاب تحریر الوسیله که به ارائه فتاوای فقهی وی اختصاص دارد می فرماید: «ازدواج بر دو قسم است: دایم و منقطع. و هر یک از این‌ها نیازمند عقدى مشتمل بر ایجاب لفظی و قبول لفظی است که بر انشاى معناى مورد نظر و رضایت به آن گونه که در نزد اهل محاوره و گفتگو معتبر است، دلالت نماید؛ پس نه صرف رضایت قلبى دو طرف کفایت می‌کند و نه معاطاتى که در غالب معاملات جریان دارد و نه نوشتن. و همچنین در غیر انسان لال اشاره‌اى که این معنى را برساند نیز کفایت نمى‌کند. و احتیاط لازم آن است که ایجاب و قبول به لفظ عربى باشد پس غیر از عربى، از لغتهاى دیگر مجزى نمى‌باشد مگر آن که از جاری نمودن عقد به زبان عربی عاجز باشند هرچند با وکالت دادن به دیگرى، اگر چه اقوى آن است که وکیل گرفتن واجب نمى‌باشد. و در صورت ناتوانی از عربى، جاری کردن خطبه عقد به زبان غیر عربى جایز است و در این صورت، واقع ساختن عقد به غیر عربى اشکالى ندارد، لیکن باید با عباراتى باشد که محتوایش همان معنا و مضمون لفظ عربى باشد، به طورى که ترجمه آن شمرده شود» (امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج‌2، ص 234). همچنین در فصل نکاح انقطاعی می فرماید: «ازدواج موقت مانند ازدواج دایم است در این‌که احتیاج دارد به عقدى که دارای ایجاب و قبول لفظی است؛ و در این‌که تنها رضایت قلبى دو طرف و معاطات و نوشتن و اشاره، در تحقق آن کفایت نمى‌کند و نیز در غیر این‌ها از احکام، همان‌گونه که همۀ این‌ها به تفصیل بیان شد» (امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج‌2، ص، 274). بنابراین، طبق فتوای امام خمینی (ره) زن و مردی که قصد ازدواج دایم یا موقت دارند و در این جهت به تفاهم کامل دست یافته‌اند، برای تحقق شرعی نکاح باید صیغه لفظی را با جمیع شرایط جاری نمایند و الا به صرف قصد ازدواج و رضایت و حصول توافق هر چند که از نظر دختر و پسر و خانواده ها جدی و یا قطعی شده باشد؛ و با اعمالی نظیر رد و بدل نمودن حلقه و نشان ازدواج و یا با رفتار کردن مانند زن و شوهر، زوجیت بین آن‌ها به وجود نمی‌آید (پرتال امام خمینی، کد مطلب: ۴۸۹۷۶، تاریخ مطلب: ۱۳۹۲/۰۷/۲۴).
نکاح معاطاتی از نظر آیت الله خوئی
پرسشگر محترم، صحت نکاح معاطاتی را به مرحوم آیت الله خویی نسبت می دهند.
پاسخ: در حالیکه اولا در همان عبارت نقل شده از مرحوم آیت الله خویی در سوال پرسشگر، آمده است: «بلى آنچه می توان گفت این است که زوجیت به نظر شارع با وطى محقق نمی شود، نه اینکه عرفاً و نزد عقلا مصداق تزویج نباشد». بنابراین مرحوم آیت الله خویی در نهایت، فعل وطی را به عنوان عامل بروز قصد ازدواج و نکاح نمی پذیرند و دلیل آن را نظر شارع می داند؛ اگرچه عرف چنین نظری ندارد.
ثانیا روی سخن مرحوم خویی متوجه نقد کلام شیخ انصاری در همسان انگاری نکاح معاطات با سفاح (زنا) است. مرحوم شیخ انصاری در رد نکاح معاطاتی می فرماید: «همانا فرج با اباحه و با معاطات حلال نمی شود و فرق نکاح و سفاح (زنا) نیز در صیغه است؛ زیرا در سفاح نیز غالباً تراضی است» (مرتضی انصاری، 1415ق، کتاب النکاح، قم: ناشر کنگرة دویستمین سالگرد تولد شیخ، ص78). مرحوم آیت الله خوئی در نقد کلام و نظر مرحوم شیخ انصاری که نکاح معاطات را با سفاح و زنا مساوی انگاشته است، می فرماید: «این مطلب از فقیه بزرگی چون شیخ انصاری قدری عجیب به نظر می رسد. زیرا میان نکاح معاطاتی و سفاح با تراضی تفاوت بسیاری وجود دارد. در نکاح معاطاتی، تراضی در زوجیت است و این تراضی قلبی به طریقی اعلام می شود؛ در حالی که در سفاح، تراضی بر زوجیت نیست و طرفین قصدشان زنا است. در این صورت چگونه می توان این دو را با یکدیگر مقایسه کرد». همچنین مرحوم آیت الله خویی در نقد سخن شیخ انصاری بیان داشته: «تفاوت میان نکاح و سفاح در لفظ نیست، زیرا گاهی با لفظ، رابطه دو جنس مخالف سفاح هست و گاهی بدون لفظ، رابطه آن دو نکاح است» (سیدابوالقاسم خویی، مبانی فی شرح العروة الوثقی، قم، موسسة احیاء آثار الامام الخویی، بی تا، ج33، ص129؛ همو، مصباح الفقاهه، وجدانی، چ سوم، 1371، ج2، ص192). بنابراین، از نظر ایشان تفاوت میان نکاح و سفاح، این است که مرد، زن را زوجه اعتبار نماید و در مقابل، زن نیز مرد را زوج اعتبار کند. همچنین به اعتقاد آیت الله خویی، سخن شیخ انصاری تنها در فعل خاص (مواقعه) صدق می کند و بر سایر تماس ها زنا صدق نمی کند. از آنچه گفته شد به روشنی به دست می آید که نظر و سخن مرحوم آیت الله خویی در نقد و رد کلام و نظر شیخ انصاری، ناظر به همسان انگاری نکاح معاطات با سفاح و زنا است، نه اینکه ایشان بخواهند صحت نکاح معاطات را تایید و اثبات کنند. در انتهای همین مطلب خواهیم گفت که بر فرض پذیرش نکاح معاطات، نمی توان آن را بر ازدواج سفید و هم باشی تطبیق داد.
نکاح معاطاتی از نظر صاحب جواهر و فیض کاشانی
پرسشگر محترم نظریه صحت نکاح معاطاتی را از قول صاحب جواهر به مرحوم فیض کاشانی نسبت می دهد: «صاحب جواهر هم صحت نکاح معاطاتی و به الفاظ غیرمخصوص را به فیض کاشانی و گروهی از ظاهریه نسبت داده است».
پاسخ: در حالی که این برداشت نادرست است و عبارت صاحب جواهر ربطی به تایید و صحت نکاح معاطاتی ندارد. عبارت مرحوم صاحب جواهر این است: «نعم ربما ظهر من الکاشانی و بعض الظاهریة من أصحابنا الاکتفاء بحصول الرضا من الطرفین و وقوع اللفظ الدال على النکاح و الإنکاح» (محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، تهران، المکتبة الاسلامیة، چ چهارم، 1374، ج30، ص154). همانطور که به روشنی از متن عبارت جواهر به دست می آید، عبارت فوق مربوط است به احتمال صحت نکاح به الفاظ غیرمخصوص؛ یعنی رابطه خاصی که ناشی از رضایت باطنی طرفین بوده و این تراضی به الفاظی اعلام شده است که در خصوص انشاء نکاح نمی باشد، لذا مورد تایید شرع مقدس نیست؛ نه اینکه صاحب جواهر خواسته باشد صحت نکاح معاطاتی را به مرحوم فیض کاشانی نسبت بدهد. این مطالب از مباحث بعدی صاحب جواهر به خوبی برمی آید.
نکاح معاطاتی از نظر محقق کمپانی
پرسشگر محترم، صحت نکاح معاطاتی را به مرحوم آیت الله کمپانی نیز نسبت می دهد: «... از جمیع آنچه ذکر شد روشن گشت که براى جارى شدن معاطات در نکاح هیچ مانع عقلى و غیر عقلى وجود ندارد، جز اجماع..».
پاسخ: اما با کمی دقت در خود همین عبارت تقطیع شده به روشنی به دست می آید که عبارت مزبور در مقام نفی مانع عقلی از نکاح معاطاتی است، نه اینکه بخواهد صحت آن را تایید کند. شاهد این مطالب، بخش پایانی عبارت و متن مزبور است که دلیل بر عدم صحت نکاح معاطاتی را اجماع فقها و علما بیان می کند. در واقع مرحوم کمپانی (مرحوم آیت الله محمد حسین اصفهانی) بر این باور است که اگر اجماع فقها اسلام و تسالم فقهی نبود، می شد به صحت نکاح معاطاتی فتوا داد اما به دلیل اجماع و تسالم فقهی بر بطلان آن، نکاح معاطاتی صحیح نیست (محمد حسین اصفهانی کمپانی، حاشیه المکاسب، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، بی تا، ج1، ص 46). قابل توجه است که این اجماع از نوع مدرکی نیست که معتبر نباشد، لذا می توان به استناد آن فتوا داد.
جالب اینجاست که پرسشگر گرامی از یک طرف ادعا می کند که فقها و علما به صحت نکاح معاطاتی اذعان داشته اند و در فقه سنتی نیز این مسأله مورد پذیرش است، و از طرفی برای اثبات مدعای خود به متن و عبارتی استناد می کند که در آن قول به عدم صحت نکاح معاطاتی را اجماعی می داند و دلیل آن را اجماع علما و فقها و تسالم فقهی معرفی می کند.
معاطات در سایر عقود اسلامی
پرسشگر محترم فرموده بودند که: «دیر زمانی فقها بیع معاطاتی را هم باطل می دانستند. ولی فتواى مزبور هرگز با اقبال روبرو نشده و عرف کار خودش را کرده است ... آری فشار هنجاری عرف کار خود را کرده است و اینک کمتر فقیهی دیگر توان صدور چنین فتوایی را دارد».
پاسخ: در حالیکه از زمان آغاز اجتهاد در فقه، معاطات در بسیاری از عقود و معاملات اسلامی، به نوعی مطرح بوده است و فقها نیز بر اساس مبانی فقهی سنتی، آن را مشروع و درست می دانسته اند، نه اینکه در ابتدا فتوا و نظر فقها بر عدم صحت معاطات در بیع و غیره بوده، اما شیوه و سیره عملی عرف فشار هنجاری آنها سبب شده باشد تا یک فتوا و نظر فقهی بر خلاف مبانی شرعی و اسلامی، مشروعیت و شیوع در جامعه پیدا کند. در ادامه، نمونه هایی از کلام و نظر برخی فقها از ابتدای دوره فقاهت و اجتهاد تا به امرزو را به عنوان شاهد می آوریم: 1- شیخ مفید در این باره می نویسد: «بیع با تراضی دو نفر بر چیزی که بتوانند آن را بفروشند و از اوصاف آن آگاه و بر بیع آن راضی باشند و از مجلس عقد جدا شوند، واقع می شود» (سید باقر سیدی بنایی و عسگر نظری احمدآباد، 1390، بررسی نکاح معاطاتی از نظر فقه و حقوق موضوعه، فصلنامة تخصصی فقه و مبانی حقوق اسلامی، شمارة 2، ص 95). 2- محمدتقی آملی در تعلیقة خود بر مکاسب از قول میرزا محمدحسن غروی نائینی می نویسد: «ملاک حجت بودن این سیره، اتصال آن به زمان معصوم(ع) است و اطلاع معصومین از آن به وسیلة علم عادی است؛ به صورتی که با اینکه امکان منع وجود داشت از آن منع نکردند، اما اتصال این سیره به زمان معصوم(ع) به این دلیل است که ما قطع داریم اینگونه معاطات در زمان معصوم(ع) چه بسا در اعصار قبل از آنان نیز جریان داشته است؛ طوری که یقین پیدا می کنیم رویة معاملات آنان در بازارهایشان اینچنین نبوده که ایجاب و قبول را به صورت لفظی انجام دهند» (آملی، محمدتقی، 1331، تعلیقه علی المکاسب، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، ج1، ص 130) 3- امام خمینی ره نیز در کتاب البیع، سیرة عقلایی را از زمان تحقق تمدن و احتیاج به مبادلات، تا زمان حاضر دلیل بر صحت معامله به صورت معاطاتی می داند و می فرماید: «سیرة مستمر عقلایی از زمان شکل گیری تمدن و احتیاج به مبادلات تا زمان ما بر صحت معاطات دلالت دارد. ظاهر این است که بیع معاطاتی از نظر زمانی قدیمی تر از بیع با صیغه است؛ زیرا بدون هیچ شک و شبهه ای بشر قدیم در اوایل شکل گیری تمدن، اجناس را با اجناس دیگر بدون انشای معامله با لفظ انجام می داد و در همة اعصار مسئله همینگونه بوده است، چه معامله بین اجناس باشد و چه معامله بین اجناس و اثمان واقع شود. در بازارهای همة ملل این معاملات جاری است و بدون شک این وضعیت در زمان پیامبر(ص) هم متعارف بوده است و اگر شارع آن را قبول نداشت، وظیفه اش این بود که منع از آن را بیان کند؛ درحالیکه بیانی از شارع در زمینة نهی از چنین معاملات وجود ندارد» (امام خمینی، کتاب البیع، دورة 5جلدی، تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، ج 1، ص 89). 4- همچنین مرحوم شیخ انصاری می گوید: «ظاهر این است که معاطات در بیع و غیر آن نظیر اجاره نیز جریان دارد» (مرتضی انصاری، 1379، المکاسب، قم: احسن الحدیث، ج3، ص 93).
عدم ارتباط عقود و معاملات به شرع
در کلام پرسشگر محترم آمده: « در نزد محققین از فقها اصولا تمامی معاملات از جمله نکاح چون از تاسیسات دین مبین اسلام نیستند و از ابتدای بشریت بوده اند و تا قیامت هم خواهند بود، اصولا ربطی به شرع ندارند و به عرف واگذار شده اند». و از این طریق خواسته است جواز دخالت شرع در عقود و معاملات را منطقا منتفی بداند.
اما واقیت این است که نه عقل چنین سخنی را می پذیرد و نه عرف بدان اذعان دارد و نه سیره شرعی بر این سخن استوار بوده است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: « الَّذينَ يَأكُلونَ الرِّبا لا يَقومونَ إِلّا كَما يَقومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيطانُ مِنَ المَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُم قالوا إِنَّمَا البَيعُ مِثلُ الرِّبا وَأَحَلَّ اللَّهُ البَيعَ وَحَرَّمَ الرِّبا..» (بقره: 275). در این آیه شریفه صراحتا بر این نکته تاکید می شود که برخی گروه های از جوامع انسانی، ربا و معامله ربوی را همانند بیع حلال و جایز می دانند اما خداوند متعال آن را حرام می داند. آیا موردی از این صریح تر برای نفی درستی و حلیت و جواز یک نوع معامله رایج در میان برخی گروه ها و فرهنگ ها می توان یافت؟ پس از نزول این آیه شریفه، هیچ یک از عقلا یا گروه ها یا دانشمندان چنین اشکالی را نگرفتند که چرا شرع و دین به مساله معاملات ورود پیدا کرده است و باید این مسائل را بر عهده عرف گذاشت. از این عدم انکار و نفی به روشنی به دست می آید که عرف عقلا و اندیشمندان این حق را به دین و شرع می دهد که برای عقود و معاملات، ساز و کار و چارچوب داشته باشد و برخی از آنها را تایید یا رد کند.

براي بخت‌گشایی و ازدواج موفق چه دعا يا نمازي بخونم مجرب هست؟
در روايات ما دعاهايي براي ازدواج نقل‌شده است که برخي از اين ادعيه ازاین‌قرار است: اگر فرد مجردي دوست دارد كه ازدواج كند سه روز روزه بگيرد و در هر شب آن پيش ...

با سلام

ميشه راهنماييم کنيد براي بخت‌گشایی و ازدواج موفق چه دعا يا نمازي بخونم مجرب هست؟ همچنين می‌خواستم بدونم اگر بخواهم دعايي بنويسم و همراه خود داشته باشم چه شرايطي را بايد رعايت کنم؟ چگونه بايد با گلاب و زعفران این کار را انجام دهم؟

پاسخ:

در روايات ما دعاهايي براي ازدواج نقل‌شده است که برخي از اين ادعيه ازاین‌قرار است:

اگر فرد مجردي دوست دارد كه ازدواج كند سه روز روزه بگيرد و در هر شب آن پيش از رفتن به رختخواب 21 بار آيات 74-76 سوره فرقان را بخواند (رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاما) و از خداوند بخواهد تا خواسته‌اش را برآورده سازد خداوند امر ازدواج او را آسان مي‌کند. (1)

حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام فرمودند: هر يک از شما که خواست ازدواج کند بايد ابتدا دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت سوره‌ي فاتحة الکتاب و سوره‌ي يس را بخواند، وقتی‌که از نماز فارغ شد بعد از حمد و ثناي پروردگار، اين‌گونه بگويد:

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي زَوْجَةً صَالِحَةً وَدُوداً وَلُوداً شَکُوراً قَنُوعاً غَيُوراً إِنْ أَحْسَنْتُ شَکَرَتْ وَ إِنْ أَسَأْتُ غَفَرَتْ وَ إِنْ ذَکَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَعَانَتْ وَ إِنْ نَسِيتُ ذَکَّرَتْ وَ إِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهَا حَفِظَتْ وَ إِنْ دَخَلْتُ عَلَيْهَا سُرَّتْ وَ إِنْ أَمَرْتُهَا أَطَاعَتْنِي وَ إِنْ أَقْسَمْتُ عَلَيْهَا أَبَرَّتْ قَسَمِي وَ إِنْ غَضِبْتُ عَلَيْهَا أَرْضَتْنِي يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ هَبْ لِي ذَلِکَ فَإِنَّمَا أَسْأَلُکَ وَ لَا أَجِدُ إِلَّا مَا قَسَمْتَ لِي. (2)

 همچنین خواندن نماز جعفر طيار که امام رضا عليه‌السلام فرمودند: بعدازاین نماز هر حاجتي طلب کني برآورده مي‌شود. (3)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. نورى، حسين بن محمدتقي، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البيت عليهم‌السلام، قم‏، چاپ اول‏، 1408 ق‏، ج‏14، ص 217.

2. همان.

3. دستورالعمل اين نماز در ابتداي مفاتيح‌الجنان در اعمال روز جمعه آمده است.

دعا و يا نذري وجود دارد که من بتونم ادا کنم براي رسيدن به مقصود؟
دعاي خاصي در مورد رسيدن شما به جواني که دوستش داريد، وجود ندارد، البته می‌توانید از دعاهاي عمومي مانند دعا بعد از نمازهاي واجب استفاده کنيد و ...

سلام، وقت به خیر من مجرد هستم و اخیراً از پسري خوشم مياد دوست دارم باهاش ازدواج کنم دعا و يا نذري وجود دارد که من بتونم ادا کنم براي رسيدن به مقصود؟

پاسخ:

پرسشگر گرامي دعاي خاصي در مورد رسيدن شما به جواني که دوستش داريد، وجود ندارد، البته می‌توانید از دعاهاي عمومي مانند دعا بعد از نمازهاي واجب استفاده کنيد و هم‌چنین می‌توانید از نذرهاي متعدد مالي و غیرمالی استفاده کنيد و حتماً مؤثر است، ولي خواهر محترم براي این‌که به مقصود خود برسيد و ازدواجي موفق داشته باشد ما براي شما دو توصيه داريم و توجه تان را به دو نکته جلب می‌کنیم:

1. بدون ترديد يکي از پیش‌نیازهای ضروري ازدواج، آشنايي دو طرف از ویژگی‌های شخصيتي و اخلاقي، خانوادگي، اقتصادي و اجتماعي يکديگر است و هردو بايد با دقت و حساسيت زياد و با استفاده از راه‌های مختلف تحقيق و بررسي، به اطمينان کافي دست يابند. از طريق همين آگاهی‌های واقع‌بینانه، از نقاط ضعف و قوت يکديگر اطلاع پیداکرده و ميزان تناسب و همفکري يکديگر را دريابند.

حال سؤال اينجاست که شما چقدر ايشان را می‌شناسید؟ و آيا تحقيق و مشورت کرده‌اید؟ چقدر در مورد ايشان می‌دانید؟ چرا ايشان را دوست داريد؟ و آيا اين دوست داشتن براي ازدواج کافي است يا بايد شناخت بيشتري پيدا کنيد؟

ازنظر ما حتماً شناخت بيشتري لازم است.

ولي سؤال اين است که با چه روش و مکانيزمي می‌توان به اين شناخت بيشتر رسيد؟ آيا با ابراز علاقه مستقيم؟ و يا با طرح رابطه دوستي و ايجاد رابطه عاطفي و اظهار محبت؟ و يا بايد تدبيري خردمندانه انديشيد.

تجربه موارد نظير هم و مشابه و بررسي شواهد جاري و تأمل در حاکي از آن است که بيشتر ابراز علاقه‌هایی که با بر زبان جاري ساختن قصد ازدواج و بر پايه محبت طرفين و يا يکي از آن‌ها شکل می‌گیرد، انگيزه ديگري غير آنچه بر زبان جاري می‌سازند دارد و درواقع قصد ازدواج صرفاً پوشش به‌ظاهر مقبولي است که فرد بدین‌وسیله می‌خواهد آن را دليل موجه و معقولانه‌ای براي ارتباط عاطفي قرار دهد.

با توجه به اين مطلب روشن شد طرح مستقيم علاقه‌مندی به فردي که او را دوست داريد و لو به‌قصد ازدواج صحيح نمی‌باشد.

علاوه بر آن‌که شکل‌گیری و ايجاد ارتباط این‌چنینی، چون در پوشش و لفافه هدف مقدس و ارزشمند قرار می‌گیرد و بوي خردمندي می‌دهد سبب می‌شود فرد را از حقايق دور کند و چشم او را بر واقعیت‌ها ببندد. در اين صورت تحقيق و بررسي واقع‌بینانه کاهش می‌یابد. زيرا وقتي علاقه و محبت چيزي در قلب فرد جاي گرفت، او را نسبت به واقعيات کور و کر می‌کند و ديگر نمی‌تواند نقاط منفي و ضعف آن را ببيند و حتي بشنود و آن چه می‌بیند و می‌شنود، در نظرش زيبا و جذاب و جلوه‌گر می‌شود و حتي نقاط ضعف را نقاط قوت تلقي می‌کند.

2. خواستگاري به‌طورمعمول از سوي مرد يا خانواده او صورت می‌گیرد و آيات قرآن نيز مسئله خواستگاري را به مرد نسبت می‌دهد. فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ (1) با زنان طيب و پاکيزه ازدواج کنيد، ولي اين بدان معنا نيست که زني نتواند از مردي خواستگاري کند. از داستان حضرت شعيب (ع) و موسي (ع) در قرآن استفاده می‌شود که خواستگاري از سوي خانواده دختر (و نه صرفاً دختر) نيز صورت می‌پذیرد و از اين کار منعي نشده است. ولي يک نکته را بايد توجه داشت و آن این‌که اگر کسي چنين اقدامي کرد، بايد خود را براي شنيدن پاسخ منفي طرف مقابل نيز آماده کند؛ خصوصاً که دختران در اين زمينه حساس‏ترند و درصورتی‌که اقدام به خواستگاري کنند و با پاسخ مناسبي روبه‏رو نشوند، ممکن است ازنظر روحي بسيار ناراحت گردند. به همين خاطر ارائه پيشنهاد ازدواج از طرف دختر پسنديده نيست.

استاد مطهري می‌نویسد: «این‌که از قدیم‌الایام مردان به‌عنوان خواستگاري نزد زنان می‌رفته‌اند و از آن‌ها تقاضاي همسري می‌کرده‌اند، از بزرگ‌ترین عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است...خلاف حيثيت و احترام زن است که به دنبال مرد برود... براي زن که می‌خواهد محبوب، معشوق و موردتوجه و علاقه باشد و از قلب مرد سر درآورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند، قابل‌تحمل و موافق غريزه نيست که مردي را به همسري خود دعوت کند و احياناً جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگري رود. (1)

با توجه به اين دو نکته، اگر دختري قصد داشت با پسري ازدواج کند و از او خواستگاري کند، راهش چيست؟

خواهر گرامي؛ به شما توصيه می‌کنیم در امر مهم و حياتي ازدواج، قبل از آن‌که علاقه‌مندی‌تان به فرد مذکور را بيش از اين در ذهن خود بپرورانيد، به تحقيق و بررسي درباره او و تطابق ملاک‌هایتان با ايشان بپردازيد. اگر بعد از تحقيق و مشورت به اين نتيجه رسيديد که فرد مذکور قابلیت‌ها و صلاحیت‌های همسر مناسب را دارا هستند، به علاقه خويش به ايشان بينديشيد.

بعدازآن اگر قصد ازدواج با او داشتيد، بهترين راه و مؤثرترین راه براي اين کار خانواده است. اين موضوع را با خانواده خودتان (نه با شخص ديگر، چراکه خانواده‌ها هم دلسوز فرزندشان هستند، هم اينکه تجربه‌ی لازم را بهتر از هر فرد ديگري دارند) مخصوصاً مادرتان مطرح کنيد. از او بخواهيد که ايشان با کمک واسطه‌ها مثل افراد متدين و مذهبي در محل زندگي، محل تحصيل و يا فاميل و ...اين موضوع را با خانواده پسر به‌طور غیرمستقیم مطرح کنند و ضمن معرفي شما به ايشان، در صورت تمايل طرف مقابل، زمينه خواستگاري را فراهم نمايند.

اما اگر بعد از تحقيق و مشورت، به اين نتيجه رسيديد به‌هیچ‌عنوان نمی‌توانید با يکديگر ازدواج کنيد و شرايط فراهم نشد، بايد فکر و علاقه به ايشان را از خود بيرون کنيد. زيرا اگرچه محبت داشتن يک امر قلبي و نفساني- و گاهي خارج از اختيار انسان - است و تا زماني که منجر به کار حرام مانند نگاه يا سخن گفتن غیرشرعی و ديگر محرّمات نشود، اشکالي ندارد؛ اما درهرصورت زمینه‌ساز غافل شدن از ياد خداوند است. در اين صورت براي فراموش کردن ايشان، بايد چند چيز را دقيقاً و حتماً بدون سهل‏انگاري عمل نماييد؛ که انتخاب گزینه‌های ديگر براي همسري يکي از آن‌هاست. در صورت لزوم در مکاتبات بعدي به ساير موارد اشاره می‌شود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. نساء (4)، آيه 3.

2. شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، ص 15.

با معرفي همسران رسول خدا به عنوان «مادر» (1)، حفظ احترام آنان بر همه مسلمانان واجب شد

با معرفي همسران رسول خدا به عنوان «مادر» (1)، حفظ احترام آنان بر همه مسلمانان واجب شد، ولي هم دشمنان در باره همسران حضرت (بخصوص براي پس از وفات ايشان) نقشه ‏ها كشيده بودند؛ هم ممكن بود رفتارهاي نسنجيده خودِ آنان در زمان حيات يا پس از وفات رسول خدا به ساحت دين ضربه‏ هاي جبران‏ ناپذير بزند، از اين‏رو تكاليف ويژه ‏اي متوجه همسران شد از جمله اين كه از ازدواج دوباره منع شدند و مسلمانان هم از ازدواج با همسران ايشان بعد از وفاتش منع گشتند:

 وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما (2)

و حق نداريد پيامبر خدا را آزار دهيد و هرگز حق نداريد با همسرانش پس از ايشان ازدواج كنيد. اينها در نزد خدا گناهي عظيم است. اما چرا اين محدوديت براي همسران رسول خدا و مسلمانان ايجاد گرديد؟

1) بعضي فضيلتي براي همسران پيامبر ساخته و جعل كرده ‏اند و با توجه به آن، اين منع را توجيه نموده اند. آنان گفته‏ اند: هر زني در بهشت همسر آخرين شوهر دنيايي ‏اش خواهد بود. (3) بعد روايتي جعل كرده ‏اند كه «همسران رسول خدا در دنيا، همسران آخرتي او هم هستند.»(4) پس اگر آنان پس از وفات مجاز به ازدواج بودند و ديگر مسلمانان مجاز به عقد كردن آنان، اين امكان ايجاد مي‏شد كه رسول خدا از همسري با آنان در قيامت و بهشت و آخرت محروم باشد؛ از اين‏رو ازدواج آنان بعد از پيامبر منع شد. گويا به خاطر اينكه رسول خدا(ص) در بهشت از همسري آنان محروم نشود، آنان از ازدواج پس از ايشان منع شده‏ اند.

در مورد اين نظر چند ملاحظه وجود دارد:

اوّل: بنا بر روايتي اگر زني مؤمن در دنيا چند بار شوهر كرده باشد، در آخرت مخيّر مي‏شود هر كدام از شوهرها را كه صلاحيت ورود به بهشت را داشته باشند، انتخاب كند.(5) اين روايت با روايت پيشين ناهمگون است و دليلي براي ترجيح آن نداريم.

دوم: بعضي از همسران پيامبر صلاحيت ايماني و تقوايي لازم براي همراهي با پيامبر را نداشته‏ اند، چه رسد به اينكه شايستگي همسري حضرت در آخرت را داشته باشند!

سوم: در نقلي آمده كه پيامبر فرمود: «من با خدا شرط كرده ‏ام كه ازدواج نكنم جز با كساني كه در بهشت با من باشند.»(6) در حالي كه رسول خدا با بعضي زنان ازدواج كرد و آنان به تقاضاي خودشان از حضرت جدا شدند و حتي بعضي مرتد گرديدند!

2) بعضي ديگر نظر داده‏ اند كه غيرت رسول خدا شديد بود و از اينكه همسرانش پس از ايشان ازدواج كنند،

ناراحت مي‏گرديد. خداوند به جهت رعايت حال پيامبرش، ازدواج با همسرانش پس از ايشان را بر امت حرام كرد.

زمخشري مي‏گويد:

مرد به طور طبيعي و در ذهن خود نسبت به وضع همسرانش بعد از مرگ خود اهتمام دارد و فكرش بدان مشغول است. بعضي از مردم نسبت به حريم خود ـ يعني همسران ـ غيرت شديد دارند، به حدي كه دوست دارند قبل از خودش از دنيا بروند، تا مبادا ديگران بعد از آنها با آنان ازدواج نمايند. خداوند با اعلام حرمت ازدواج با همسران رسول خدا پس از ايشان، پيامبرش را از اين نگراني رهانيد و قلبش را شاد كرد!(7)

در مورد سعد بن‏معاذ و غيرت او نقل كرده‏ اند كه جز با دختران باكره ازدواج نكرد و هيچ گاه زني را طلاق نداد، مبادا كه ديگري با او ازدواج كند. نيز گفته‏ اند كه رسول خدا(ص) به انصار فرمود:

شما از غيرت سعد تعجب مي‏كنيد؟! همانا من از سعد غيرتمندترم!(8)

بنا بر اين روايت، رسول خدا رفتار «سعد» را غيرت صحيح معنا كرده، خود را غيرتمندتر از وي معرفي نموده، پس طبيعي است كه حضرت از ازدواج ديگران با همسرانش پس از مرگ خود ناراحت شود، در نتيجه خداوند براي رضاي دل پيامبرش، ازدواج ديگران با همسران ايشان را حتي پس از وفاتش منع كرده باشد!

بنا بر نظر آنان، آيه 53 سوره احزاب نيز ازدواج ديگران با همسران رسول خدا بعد از ايشان را موجب اذيت پيامبر شمرده است:

ما كانَ لَكُمْ أنْ تُؤذُوا رَسولَ اللّه‏ِ و لا أَنْ تَنكِحُوا أَزواجَهُ مِنْ بَعدِهِ أَبَدَا

شما حق نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و نه اينكه هرگز همسرانش را بعد از او به همسري در آوريد.

در مورد اين نظر نيز چند ملاحظه وجود دارد:

اول: بنا بر روايت «لا غيرة في الحلال»(9)غيرت ‏ورزي در مورد حلال جايز و صحيح نيست. وقتي يك مرد حق

دارد. چند زن بگيرد و غيرت‏ورزي زن در مقابل آن امر حلال، ناپسند است؛ به همان اندازه غيرت‏ورزي مرد در مورد زن سابقش (كه از او طلاق گرفته) ناپسند مي‏باشد.

آيا شايسته است مردي كه همسرش را طلاق داده، به خود اجازه دهد ازدواج كند، ولي به همسرش چنين اجازه ‏اي ندهد و از ازدواج دوباره آن زن اذيت شود و ناراحت گردد؟

پيامبر اسوه مكارم اخلاق است، آيا شايستگي اخلاقي است چيزي را كه براي خود مي‏پسندد، براي ديگران نپسندد؟! قطعا پيامبر كه ديگران را از غيرت‏ورزي بيجا منع مي‏كند، خود به طريق اَوْلي از آن خودداري مي‏ورزد.

علاوه بر آن، غيرت‏ورزي نسبت به زني كه طلاق داده شده يا نسبت به همسر براي بعد از مرگ خود، چندان عقلايي نيست و از انحصارطلبي و خودخواهي ناشي مي‏شود و رسول خدا از چنين انحصارطلبي‏ها و خودخواهي‏ها پيراسته مي‏باشد.

دوم: سيره پيامبر در عمل بر خلاف سيره امثال «سعد» بود. رسول خدا با زنان بيوه كه يك يا چند شوهر كرده بودند، ازدواج كرد و تعصب و غيرت مانند «سعد» را نداشت.

سوم: بنا بر آيه سوره احزاب، پيامبر موظف بود به همسرانش اعلام كند كه اگر دنيا و زينت‏هاي آن را مي‏خواهند، بيايند تا پيامبر آنان را به نيكويي رها كند و با گرفتن طلاق دنبال خواست خود بروند. طبيعي است كه ازدواج و شوهر كردن يكي از زينت‏ها و پديده‏ هاي مطلوب دنيا است. معنا ندارد پيامبر همسران دنياطلبش را طلاق دهد و رها كند، ولي امكان ازدواج مجدد را از آنان بگيرد و ديگران از ازدواج با آنان ممنوع باشند!

تعبير قرآن هم بر آزاد بودن آنان در ازدواج پس از طلاق با پيامبر(ص) صراحت دارد: «اسرّحكنّ سراحا جميلاً.»

البته چون آيه منع (53 احزاب) بعد از جريان تخيير زنان شده، بايد منع مربوط به همسران حضرت پس از جريان تخيير باشد.

پ) مقابله با اقدام هتاكانه منافقان:

همسران رسول خدا(ص) در جامعه از حرمت برخوردار بودند و منافقان براي پس از درگذشت حضرت، نقشه‏ هاي مختلف داشتند، از جمله از همسران ايشان براي اقدامات دنياطلبانه خود سپر بسازند، همان كاري كه در جنگ جمل انجام شد.

از طرف ديگر بعضي مسلمانان گرفتار ضعف ايمان يا منافق، ازدواج‏هاي پيامبر را از سرِ هواي نفس و عشرت‏طلبي و عياشي مي‏دانستند. اينان از اينكه رسول خدا زنان شوهرمرده را به عقد خود در مي‏آورد، ناراحت بودند و آن را توهين به خود پنداشته، در صدد مقابله به مثل بودند. حتي بعضي اين مطلب را آشكار مي‏كردند. نقل شده وقتي آيه «النبيّ اولي بالمؤمنين مِنْ انفسهم و ازواجُه امّهاتُهم» نازل شد و ازدواج با زنان پيامبر حرام گشت، بر افرادي از جمله سنگين آمد و معترضانه گفتند:

با زنان ما [در صورت طلاق و فوت ما] ازدواج مي‏كند، ولي زنان خود را بر ما حرام مي‏كند! قسم كه اگر خداوند او را از دنيا بُرد، در ميان خيل همسرانش خواهيم دويد، همان گونه كه ميان خيل همسران ما دويد؛ پس خداوند با فرستادن آيه «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسولَ اللّه‏ِ و لا أَنْ تَنكِحُوا أَزواجَهُ مِنْ بَعدِهِ اَبَدَا» نقشه آنان را ناكام گذارد! (10)

احتمال سوم قوي است و دو احتمال قبلي از استحكام لازم برخوردار نيستند. خداوند براي اينكه منافقان به ساحت پيامبرش تعرّض و دست‏درازي نورزند و نقشه‏ هاي شوم‏شان براي پس از پيامبر ناكام بماند، هم همسران را به خانه‏نشيني امر كرد؛ هم ديگران را از ازدواج با آنان منع نمود.

اين منع براي مقابله با نقشه‏هاي شوم نفاق بود، نه به خاطر رعايت دل پيامبر و پذيرش غيرت‏ورزي‏هاي افراطي. شأن پيامبر از چنين غيرت‏ورزي‏هايي پيراسته است.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 6.

2. همان، آيه 53.

3. حقي بروسوي، روح‏البيان، بيروت، دار الفكر، ج‏7، ص‏216.

4. همان.

5. همان.

6. همان.

7. زمخشري، كشاف، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 ق، ج 3، ص556.

8. طبرسي، مجمع‏البيان، تهران، اسلاميه، 1382 ق، ج‏7، ص‏ 128 ( ذيل آيات 7-11 نور).

9. محمد محي الدين، تفسير ابن‏عربي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422 ق، ج‏3، ص‏1508.

 10. فيض كاشاني، صافي، تهران، صدر، 1415 ق، ج2، ص 363، قرطبي، الجامع، تهران، ناصر خسرو، 1364 ش، ج 14، ص 230.

 

1. اول اين كه پيامبر هيچ زني را به زور و اكراه و از موضع قدرت نگرفت؛ بلكه آنان را خواستگاري كرد و اگر خود و اوليايشان موافق بودند، با آنان ازدواج كرد. حتي زناني كه در جنگ اسير شدند و به حكم آن روز برده و كنيز به حساب آمده و ملك رزمندگان بودند و پيامبر مي توانست آنان را در سهم خود قرار داده و با آنان آميزش كند، با اين وجود پيامبر اگر مي خواست با آنان ازدواج كند و در اين ازدواج مصلحت و خيري مي ديد، با آنان مطرح مي كرد و اگر خودشان راضي بودند، با آنان ازدواج مي كرد. جويريه دختر حاكم بني المصطلق و صفيه بيوه يكي از سران يهود خيبر بودند كه اسير شدند. پيامبر به آنان پيشنهاد ازدواج يا آزادي داد و آنان به اختيار خود ازدواج با پيامبر را برگزيدند.

پيامبر نه تنها با آنان به اكراه و اجبار ازدواج نكرد حتي به اكراه آنان را نگه نداشت و حتي بالاتر از آنان پيامبر جفاهاي فراوان آنها را تحمل كرد و با اين كه بخصوص در آن جامعه زنان توسري خور بودند و جرآت اظهار وجود نداشتند و مردان آن جامعه پيامبر را بر طلاق اين همسران جسور ترغيب مي كردند ، با اين وجود پيامبر اين جسارت ها را تحمل كرده و با آنان خوشرفتاري مي كرد و هيچ نمونه اي از بد رفتاري و برخورد خشن از جانب پيامبر با همسرانش سراغ نداريم.

زندگي پيامبر بسيار ساده بود و حتي در سالهاي بعد از هجرت كه كمي گشايش حاصل شد ، پيامبر غنايم و درآمد ها را صرف زندگي فقراي مهاجر كرد و به زندگي شخصي خود توسعه نداد و اين باعث شد زنان ايشان اظهار ناراحتي كرده و بگويند در صورت طلاق زندگي خوبي با ديگران خواهند داشت .

وقتي اين سخن از آنان شنيده شد، خداوند به پيامبرش دستور داد از همسرانش كناره بگيرد تا اين كه يك ماه گذشت و همه براي طلاق بلامانع شدند. در اين زمان آيه نازل شد و زنان بين انتخاب ماندن بر همسري پيامبر و تحمل محدوديت هاي ريز و درشت زندگي ايشان يا گرفتن متعه و بهره مالي (علاوه بر مهريه آنان كه همان ابتدا پرداخت شده بوده) و طلاق و جدايي مخير شدند و آنان همگي به اختيار خود زندگي با پيامبر با همه محدوديت هاي موجود و محتملش را بر جدايي از ايشان برگزيدند و اينجا بود كه خدا هم مدال افتخاري به آنان داد و هم به تبع محدوديتي براي آنان وضع كرد.

مدال افتخاري كه به آنان داد ، اين بود كه آنان را به عنوان "مادر مؤمنان " معرفي كرد و حفظ حرمت و احترام آنان را بر همه مؤمنان واجب نمود :

ْ «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ ؛ (2) و زنانش مادران مؤمنان هستند».

و از طرف ديگر براي اين كه منافقان قصد داشتند بعد از ايشان با زنانش ازدواج كنند و آنان را سپر توطئه هاي خود ساخته و تحت لواي حرمت آنان بر عليه دين اقدان كنند ، ازدواج مسلمانان با آنان بعد از پيامبر را ممنوع كرد چرا كه اگر ممنوع نميشد  حداقل عواقبي كه جامعه اسلامي را تهديد مي كرد اختلاف و درگيري ميان مسلمان بود به خاطراين هر كسي دوست داشت افتخار ازدواج با همسر پيامبر نصيب او شود و چه بسا برخي در آينده از همين موقعيت سوء استفاده مي كرد  از اين رو آيه نازل شده كه:

«وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدا ؛ (3) و نه آن كه زن هايش را بعد از وي هرگز به زني گيريد».

اين حكم هم عموم زنان پيامبر از پير و جوان را در برداشت و طبيعي است كه هر كس بهره اي مي برد بايد بهايش را بپردازد. زنان پيامبر مي توانستند از همسري با ايشان چشم بپوشند و طلاق بگيرند و با هر كس خواستند ازدواج كنند و هيچ محدوديت خاصي نداشته باشند ولي در عوض از افتخار همسري پيامبر و مادري مومنان محروم مي شدند، ولي آنان ازدواج با ديگران و رفاه و آسايش كنار آنها را رها كردند و به افتخار همسري با پيامبر راضي شدند و خداوند هم قدرداني كرد و مدال مادري مؤمنان را به آنان هبه كرد.

خود آنان به اين انتخاب و اختيار افتخار مي كردند و نويسنده كاسه داغ تر از آش شده براي آنان دل مي سوزاند. 

2. ترويج برده داري به ايجاد آن يا اضافه كردن راه هاي جديد برده گيري يا دادن آزادي و اختيار عمل بيشتر به برده داران يا محدود كردن راه هاي آزاد شدن بندگان و امثال آن است و هيچ كدام اين ها در اسلام نيست.

اسلام برده داري را ايجاد نكرده است علاوه اين كه راه هاي برده گيري را هم محدود كرده و فقط اجازه داد حاكم جامعه اسلامي متجاوزاني كه براي به بردگي گرفتن مسلمانان به كشور اسلامي هجوم مي آورند را اگر صلاح ديد، بعد از شكست و به اسارت گرفتن، به بردگي بگيرد تا كسي جرأت تجاوز به جامعه اسلامي را نداشته باشد. در ضمن اجازه داد كساني كه برده بودند توسط مسلمانان خريده شوند تا به جامعه اسلامي راه يابند و در معرض هدايت قرار گيرند و علاوه اين كه راه هاي قهري و استحبابي زيادي براي آزاد شدن و آزاد كردن بندگان قرار داد و به مسلمانان دستور داد برده ها را انسان هايي مانند خود بدانند و با آن ها رفتار انساني داشته باشند و ...

بنا بر اين برده داري قبل از اسلام  بود و اسلام چاره اي نداشت كه براي آن احكامي قرار دهد ولي سمت و سوي قانون گذاري اسلام در اين زمينه، در راستاي ريشه كني برده داري بود نه ترويج آن. وقتي كسي برده شد بايد از صاحب و مولايش اطاعت كند و اين معناي بردگي است. لغو كردن وجوب اطاعت از صاحب و مولا يعني لغو بردگي كه  به ضرر اسلام در آن مقطع مي شد و اين لغو هم به جهت پيدا نشدن و وجود نداشتن زمينه هاي لازم، دوام نمي يافت و به سود برده ها هم نبود.

3. چنين سخني در نهج البلاغه نيست. اگر عين كلام يا آدرسي داريد بدهيد، تا بررسي كنيم.

زن برده مرد نيست تا بتواند او را در خانه حبس كند يا لباس برايش نخرد و ...

زن هم مانند مرد مالك اموال و دسترنج خويش است و از خويشاوندانش ارث مي برد و حق تصرف در اموال خود را دارد و ... علاوه اين كه هزينه زندگي زن حتي اگر مال و ثروت فروان هم  داشته باشد ، به عهده شوهرش است و بر شوهر واجب است اين هزينه را در حد متعارف تامين كند و اگر شوهري از انجام اين تكليف شانه خالي كند ، زن مي تواند به محكمه شكايت كرده و مرد را به پرداخت نفقه و هزينه زندگي وادار سازد.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 53.

2. همان، آيه 6. 

3. همان، آيه 53. 

حضرت خديجه قبل از ازدواج با پيامبر غلامي داشت كه جوان خوب و با ادب و متيني بود زيد نام كه بعد از ازدواج او را به همسرش پيامبراكرم بخشيد.

خانواده اين جوان كه غلام پيامبر شده بود، از زنده بودن و حضور او در مكه مطلع شدند و به محضر پيامبر (كه هنوز به نبوت مبعوث نشده بود)، رسيدند و آزادي او را طلب كردند و پيامبر او را بين ماندن و رفتن با خانواده مخير كرد و او ماندن را به خاطر اخلاق و احسان مولايش پيامبر برگزيد و خانوادهاش او را نفي كردند و پيامبر هم در جواب ، او را به عنوان پسرخوانده خود معرفي كرد تا اين كه با نزول آيه "ادعوهم لآبائهم" (1) او را به نام پدرش خواند و برادر خود ناميد.(2)

پيامبر عمه زاده خود زينب دختر جحش را كه از اشراف قريش بود، به عقد اين غلام آزاد شده خود درآورد و بعد از مدتي خداوند به او وحي كرد كه تو با اين زنان بايد در فرصت مناسب ازدواج كني و آنان همسران تو خواهند شد.

يكي از اين زنان زينب بود كه در آن زمان همسر زيد بود. پيامبر اين خبر غيبي را در نفس خود پنهان كرد و ترسيد كه اگر مخالفان خبر دار شوند ، به او تهمت ها بزنند.و هم چنين پيامبر (ص) در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد و كارشان به طلاق و جدايي بيانجامد پيامبر (ص) براي جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه‏ اش زينب شده كه حتي برده‏ اي آزاد شده او را طلاق داده، وي را به همسري خود برگزيند، ولي از اين بيم داشت كه از دو جهت مردم به او خرده گيرند و مخالفان پيرامون آن جنجال بر پا كنند. از آن طرف هم زيد به دلايل بد اخلاقي خودش و ناسازگاري هاي همسرش و ... ، بعد از مدتي كه با او زندگي كرده و كام گرفته بود ، احساس مي كرد زندگي اش استحكام و شيريني لازم را ندارد و در صدد طلاق همسرش برآمد و با پيامبر هم مشورت كرد و پيامبر هم به جهت وظيفه ايماني كه به صلح و صفا و سازش دعوت مي كنند، او را به صلح و سازش و خودداري از طلاق فراخواند و هم در صدد بود كه تا بتواند طلاق زينب را به تاخير اندازد تا زمينه ازدواج با زينب ديرتر فراهم شود و بهانه به دست منافقان و مخالفان نيفتد. زيد بالاخره زينب را طلاق داد و با تمام شدن عده ، خداوند او را به همسري پيامبرش درآورد تا رسم حرام بودن ازدواج با مطلقه پسر خوانده كه هيچ مبناي درستي نداشت، شكسته شود .

با ازدواج پيامبر با زينب منافقان و مخالفان كه براي سنت هاي جاهلي قداست قائل بودند و شكسته شدن اين قداست ها توسط پيامبر را تاب نمي  آوردند ، به داستانسرايي پيرامون اين واقعه پرداختند و از آن يك رمان و مثلث عشقي ساختند كه پيامبر عاشق همسر پسر خوانده اش شده و زيد كه خبر دار شده، همسر را طلاق داده تا پيامبر به هواي دلش برسد و ....

آيه مربوط به ازدواج زيد و زينب صراحت دارد كه زيد بعد از اين كه از زينب كام گرفت و حاجتش برآورده شد و ديگر در او رغبتي نداشت ، او را طلاق داد و خداوند بر خلاف ميل پيامبرش كه به خاطر سنت غلط جاهلي و ترس از دشمني منافقان و ... ، از اين ازدواج فراري بود، او را به عقد همسرش درآورد و هيچ عشق و دلدادگي در كار نبود:

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَي النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضي‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً  (3)

 (به خاطر بياور) زماني را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودي [به فرزند خوانده‏ات «زيد»] مي‏گفتي: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهيز!» (و پيوسته اين امر را تكرار مي‏كردي) و در دل چيزي را پنهان مي‏داشتي كه خداوند آن را آشكار مي‏كند و از مردم مي‏ترسيدي در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي! هنگامي كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسري تو درآورديم تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هايشان- هنگامي كه طلاق گيرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدني است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود). 

و تفاسير هم حقيقت اين واقعه و دروغ بودن اين تهمت ها را با استدلال هاي محكم بيان كرده اند.(4)

پس با اين توضيحات اين كار ايثارو دلسوزي پيامبر نسبت به دين را مي رساند.او حاضر شد همه تهمتها را با جان و دل بخرد. اما حكم واقعي و الهي براي مردم روشن شود.

راستي چه كسي حاضر است در محيطي كه همه مردم يك مساله اي را زشت مي دانند به خاطر اطاعت از خدا،خلاف آن را عمل كند تا حكم واقعي و زمينه هدايت انسانها را روشن نمايد ؟

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 5.

2. خطيب تبريزي، الاكمال في اسماء الرجال، قم، مؤسسه اهل بيت،ص 73؛ ابن داود حلي، رجال، نجف، حيدريه، 1392، ص 49.

3. احزاب (33) آيه 37.

4. ر. ك: طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، ج 16، ص 482 به بعد.

براي اطلاع مفصل و بيشتر مي توانيد به لينك "http://bashgah.net/fa/category/show/63769" زير در اينترنت مقاله "پيامبر، زيد، زينب" از احمد حيدري مراجعه كنيد. 

اين ازدواج در بعضي كتب و از جمله تفسير نمونه آمده است. ولي اين كه به صورت جوان در آمده در كتب معتبري ذكر نشده

اين ازدواج در بعضي كتب و از جمله تفسير نمونه آمده است. ولي اين كه به صورت جوان در آمده در كتب معتبري ذكر نشده و تاييد نشده است:

« حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ اسْتَأْذَنَتْ زَلِيخَا عَلَي يُوسُفَ فَقِيلَ لَهَا إِنَّا نَكْرَهُ أَنْ نُقَدِّمَ بِكِ عَلَيْهِ لِمَا كَانَ مِنْكِ إِلَيْهِ قَالَتْ إِنِّي لَا أَخَافُ مَنْ يَخَافُ اللَّهَ فَلَمَّا دَخَلَتْ قَالَ لَهَا يَا زَلِيخَا مَا لِي أَرَاكِ قَدْ تَغَيَّرَ لَوْنُكِ قَالَتِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْمُلُوكَ بِمَعْصِيَتِهِمْ عَبِيداً وَ جَعَلَ الْعَبِيدَ بِطَاعَتِهِمْ مُلُوكاً ...»؛

همسر عزيز مصر (كه نامش" زليخا" يا" راعيل" بود) هر چند در كار خود گرفتار بدترين شكست ها شد؛ ولي اين شكست در مسير گناه باعث تنبه او گرديد، وجدان خفته ‏اش بيدار شد و از كردار ناهنجار خود پشيمان گشت و روي به درگاه خدا آورد.

 داستاني كه در احاديث در باره ملاقاتش با يوسف (ع) پس از آنكه يوسف(ع) عزيز مصر شد نقل شده نيز شاهد اين مدعا است؛ زيرا رو به سوي او كرد و گفت: «الحمد للَّه الذي جَعَلَ العَبيدَ مُلُوكا بِطاعَتِه و جَعَلَ المُلُوكَ عَبِيدا بِمَعصِيَتِهِ : حمد خداي را كه بردگان را به خاطر اطاعت فرمانش پادشاه ساخت و پادشاهان را به خاطر گناه برده گردانيد".

 و در پايان همين حديث مي‏خوانيم كه يوسف(ع) سرانجام با او ازدواج كرد». (1)

پي نوشت:

1. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران،سال 1374 ش ،نوبت اول، ج‏9، ص 436؛ علامه مجلسي، بحار الانوار،ترجمه سيد ابو الحسن موسوي همداني‏،ناشر كتابخانه مسجد ولي عصر، چاپ تهران‏، سال چاپ، نوبت اول‏، (ترجمه جلد 67  و 68 ) ج 2، ص77؛ قمي شيخ عباس، سفينه البحار و مدينه الحكم و الاثار،ناشر دارالاسوه ،طبع سوم،سال 1422ق،ج 3 ص 484؛ علل الشرائع، شيخ صدوق‏، ناشر داوري‏، چاپ قم‏، نوبت اول،‏ ج‏1، ص 56.

       

رزق و روزی كه خداوند آن را بعهده گرفته و ضمانت كرده عبارت است از سهم و نصیبی كه باید به مخلوقات برسد تا بتوانند به وجود و بقاء خود ادامه دهند...
چند نکته برای برکت و افزایش روزی

اینكه در قرآن كریم آمده: «و ما مِن دابة فی‏الارض الا علی الله رزقها؛ رزق و روزی هر جنبنده ‏ای بر عهده خداوند است.» (سوره هود، آیه 6) باید در نظر داشت كه آنكه ماجرای رزق جنبندگان را به عهده گرفته است الله است نه یك مخلوق. الله یعنی آن كس كه آفریننده نظام‏ های هستی و خالق موجودات است و لذا تعهد الهی تفاوت دارد با تعهد مخلوقی كه جزئی از همین نظام و تحت تأثیر موجودات این نظام است.
شناختن فعل خدا و رزّاقیت خدا شناخت نظامات عالم است. ما خود جزء عالمیم و مانند سایر اجزاء عالم وظیفه ‏ای داریم. وظایفی هم كه ما در عالم درباره ارزاق و حقوق داریم و قانون خلقت ما را موظف به آن وظایف كرده است و یا قانون شریعت ما را به آن موظف ساخته است از شئون رزاقیت خداوند است.

رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) می فرماید: «ازدواج کنید زیرا رزق شما بیشتر می شود.» (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۹) تقریباً همه کسانی که ازدواج کرده اند علی رغم اذعان به بعضی از مشکلات، اعتراف دارند که وضعیت مادی و معیشتی آنان، از قبل ازدواج بهتر شده است. گرچه معمولاً دراین گونه از مسائل اجتماعی استثناءاتی نیز وجود داشته است.

قوه جذب و تغذّی كه در گیاهان است همینطور جهازات تغذیه، میل‏ها و غریزه ‏هائی كه در جانداران است و آنها را به سوی مواد غذایی می ‏كشاند همه از مظاهر رزاقیت حضرت حق است. خداست كه هر جانداری را بوسیله یك سلسله میل‏ ها و رغبت‏ ها مسخر كرده كه در پی مایحتاج خود برود. و برای ارضای این میل ‏ها همیشه در تلاش باشد. همین اندیشه و تلاش و كوشش جد و جهد در این زمینه به موجب رزّاقیت خداوند  است و رزاقیت اوست كه روزی و روزی خوار. رزق و مرزوق را عاشق یكدیگر قرار داده و در پی هم واداشته است. در متن واقع پیوستگی خاصی بین اجزاء خلقت وجود دارد كه آن‏ ها را به یكدیگر تطبیق می ‏دهد. تا طفل طفل است و قادر به تحصیل روزی و تهیه آن نیست، روزی او را آماده و مهیا در اختیار او قرار داده است و تدریجاً كه او قدرت بیشتری پیدا می ‏كند و با كنجكاوی می ‏تواند روزی خود را بدست آورد دیگر روزی او به آسودگی در اختیارش نیست مثل اینكه روزی او را بر می‏ دارند و در نقطه‏ ای دور دست می‏ گذارند تا برود و آن را پیدا كند و استفاده نماید. 
بطور كلی یك تناسبی است میان آمادگی روزی و مقدار توانایی روزی‏ خوار و مقدار هدایتی كه به سوی روزی خود شده است.
انسان چون نسبت به گیاهان و حیوانات موجودی عالی ‏تر است و آنچه برای زندگی گیاهان و حیوانات كافی است برای او كافی نمی ‏باشد مسئله تحصیل روزی او شكل و وضع دیگری دارد. فاصله بین روزی و روزی ‏خوار در عرصه زندگی انسان بیشتر است. از این رو وسائل زیادتری در اختیار او قرار داده شده و دستگاه هدایت در وجودش تقویت گشته به او عقل و عمل و فكر داده شده. وحی و نبوت به یاری‏اش آمده و برایش وظیفه و تكلیف مقرر شده و همه اینها از شئون رزاقیت خداوند است. و لذا اینكه گفته شده:
مخور هول ابلیس تا جان دهد 
هر آنكس كه دندان دهد نان دهد
توانا است آخر خداوند روز 
كه روزی رساند تو چندین مسوز
نگارنده كودك اندر شكم  
نویسنده عمر و روزی است هم(سعدی)
سخن درستی است اما نه به این معنی كه دندان داشتن كافی است كه نان پخته و آماده بر سر سفره انسان مهیا شود. بلكه به این معنی كه در دستگاه خلقت بین نان و دندان رابطه است. اگر نان نبود دندان نبود و اگر دندان و صاحب دندان نبود نان نبود. بین روزی و روزی‏ خوار ووسائل خوردن و هضم و جذب روزی و وسائل هدایت و راهنمایی به سوی روزی در متن خلقت ارتباط است. آن كس كه انسان را در طبیعت آفریده و به او دندان داده نان یعنی مواد غذایی قابل استفاده را هم در طبیعت آفریده و اندیشه و فكر و نیروی عمل و تحصیل و حسن انجام وظیفه را هم آفریده است همه اینها توأما مظهر رزاقیت خداوند است.(بیست گفتار، آیت‏الله مطهری، گفتار ششم، ص 127 تا 137)

 دو نوع رزق و روزی داریم

از مهمترین عوامل برکت در رزق و روزی، داشتن ایمان و تقوا (عمل به واجبات و ترک محرمات) است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدای عز و جل به یکی از پیامبران خود وحی فرمود که: هر گاه اطاعت شوم خشنود گردم و چون خشنود گردم برکت دهم و برکت من بی پایان است.» (میزان الحکمة، ج1، ح1700)

در واقع ما دو گونه رزق و روزی داریم: رزقی كه بسراغش می ‏رویم و رزقی كه به سراغمان می ‏آید.
امام علی (علیه السلام): اِن الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق یطلبك فان انت لم تأته اتاك   (نهج‏البلاغه، نامه 31)
رزق طالب  (كه به سراغ ما می ‏آید) رزقی است كه همواره ما را تعقیب می‏كند حتی اگر از آن فرار كنیم ما را رها نمی‏سازد همان طور كه رهایی از چنگال مرگ ممكن نیست. حضرت رسول اكرم(صلی الله و علیه وآله):  لو اَنَّ ابنَ آدم فَرَّ من رِزقِه كما یَفِرُّمن المَوتَ لادركه كما یدركه الموت (مكارم‏الاخلاق 2/377)
این گونه رزق ریشه در قضای الهی دارد و هیچ گونه تغییر و تحولی در آن صورت نمی ‏گیرد. در این زمینه مرحوم علامه طباطبایی می‏ فرماید: روزی و روزی‏ خوار متلازم همند و معنی ندارد كه روزی‏ خوار در مسیر زندگی طالب بقاء باشد اما رزقی برایش نباشد همینطور ممكن نیست رزقی محقق باشد و روزی‏ خواری در بین نباشد و نیز رزق از مایحتاج روزی‏ خوار افزون باشد و لذا رزق داخل در قضای الهی  است. (المیزان، ج 18، جزء 27، ص 377)
اما قسم دیگر روزی (رزق مطلوب) رزقی است كه برای طالب آن مقدّر شده است. اگر آن را طلب نمائیم و مشروط و علل لازم وصول به آن را مراعات نمائیم چنین رزقی را بدست می ‏آوریم و در واقع تلاش ما در جهت رسیدن به این‏گونه روزی، جزء العلّة است و اگر در كنار دیگر علل مهیای عالم غیب قرار گیرد مسلما دستیابی به آن حتمی است.
در این باره مولی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می ‏فرماید: طلب نمائید روزی را كه مضمون و مقدر است اما برای طلب‏ كننده آن: اطلبوا الرّزق فانّه مضمون لطالبِه (الارشاد، 1/303) همانطور كه طلب بدون ضمانت بی‏ معنی است تضمین رزق بدون طلب نیز در این قسم (روزی مطلوب) ناممكن است. 
لذا از این دو قسم روزی كه از ناحیه خدای بزرگ برای بندگان معین گشته است قسمی از آن بدون قید و شرط و به عبارتی رزق طالب و قسمی دیگر مشروط است و مطلوب. روزی بی‏ قید و شرط در هر حال انسان را طلب می ‏نماید و تا پیمانه قابلیت انسان از این ‏گونه رزق پر نگردد اجل و مرگ انسان فرا نمی ‏رسد. حضرت رسول اكرم (صلی الله و علیه وآله): الا و اِنّ الرُّوحَ الاَمینَ نَفَتَ فی روعِی اَنَّه لن تَموتَنَفْسٌ حَتّی تستكمل رزقها (الكافی، 2/74/2)
اما روزی مطلوب و مشروط حتمیت و ضرورتش مشروط به انجام اموری و در نظر گرفتن مسائلی است كه بدون ترتیب و انجام شرائط محقق نمی ‏گردد.

نکاتی درباره ی برکت در مال

در کنار این انواع رزقی که عرض شد، دستورالعمل هایی داده شده است که همین نوع رزق را با برکت کنیم تا بهتر زندگی کنیم.
در ادامه به نکاتی از آن ها می پردازیم:

1- داشتن ایمان و تقوا

امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "هر كس سوره ذاریات  را روز یا شب بخواند، خداوند وضع زندگی او را اصلاح می ‌كند و روزی فراوانی برایش می ‌دهد..."( اعلام الدین‌، دیلمی‌، ص 377)

یکی از عوامل مهم برکت زا در زندگی، داشتن ایمان  و کسب تقوا  می باشد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ ؛ اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزکاری پیشه کرده بودند، برکت های آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم» (سوره اعراف، 96)
از مهمترین عوامل برکت در رزق و روزی، داشتن ایمان و تقوا (عمل به واجبات و ترک محرمات) است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدای عز و جل به یکی از پیامبران خود وحی فرمود که: هر گاه اطاعت شوم خشنود گردم و چون خشنود گردم برکت دهم و برکت من بی پایان است.» (میزان الحکمة، ج1، ح1700)

2- ازدواج کنید

ازدواج  دارای فوائد فراوانی است که در معارف نورانی  اسلام به آنها اشاره شده است: بقاء نسل، آرامش و تعادل روحی، تأمین نیازهای طبیعی و غریزی انسان و ازدیاد رزق.
بر خلاف بیشتر تصورات ابتدایی از ازدواج، که عده ای آن را موجب زیاد شدن نان خور و تقسیم سرمایه می دانند. دین اسلام ازدواج را موجب برکت و ازدیاد رزق و روزی  می داند. خداوند می فرماید: «اشخاص مجرد و بردگان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید که اگر فقیر باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می کند.» (نور، 32) 
رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) می فرماید: «ازدواج کنید زیرا رزق شما بیشتر می شود.» (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۹) تقریباً همه کسانی که ازدواج کرده اند علی رغم اذعان به بعضی از مشکلات، اعتراف دارند که وضعیت مادی و معیشتی آنان، از قبل ازدواج بهتر شده است. گرچه معمولاً دراین گونه از مسائل اجتماعی استثناءاتی نیز وجود داشته است.

3 سوره برای افزایش رزق و روزی

در کنار معنویات و سوره هایی که تأکید شده، یادمان نرود که باید اسباب دیگر چون تلاش و ... هم باشند. برخی از سوره‌هایی كه در روایات اسلامی برای زیاد شدن رزق و روزی توصیه شده عبارتند از:
1. سوره واقعه.: امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "كسی كه هر شب سوره واقعه  را بخواند... در دنیا سختی‌، فقر، نیازمندی و آفتی از آفت دنیا را نمی ‌بیند و از دوستان حضرت علی ‌(علیه السلام) می‌شود..."( وسائل الشیعه‌، شیخ حر عاملی‌، ج 6، ص 112)
2. سوره مزمل:‌ رسول اكرم‌ (صلی الله علیه و آله) می‌ فرماید: "هر كس سوره مزمل  را بخواند در دنیا و آخرت سختی از او برداشته می شود".( مستدرك الوسائل‌، محدث نوری‌، ج 4، ص 354)
3. سوره ذاریات‌: امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "هر كس سوره ذاریات  را روز یا شب بخواند، خداوند وضع زندگی او را اصلاح می ‌كند و روزی فراوانی برایش می ‌دهد..."( اعلام الدین‌، دیلمی‌، ص 377)

منابع:
پرسمان
بیست گفتار، شهید مطهری
اسلام پدیا

صفحه‌ها