پرسش وپاسخ
۱۳۸۹/۰۴/۰۷ ۰۰:۱۳ شناسه مطلب: 13298
۱۳۸۹/۰۴/۰۷ ۰۰:۱۱ شناسه مطلب: 13297
۱۳۸۹/۰۴/۰۶ ۲۳:۴۵ شناسه مطلب: 13296
با سلام آیا شما مطالبی رو که آیت الله محمد طه طرفی در مورد قرار گیری منازل ماه برای زمان عقد نکاح می گویند تایید میکنید؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
ما مطلب نويسنده نامبرده را نديده ايم ،ولي در روايات، ساعات و ايامي براي انجام عقد نامناسب معرفي شده اما توجه به چند نکته در اين موارد لازم است:
1. انجام کار صحيح هميشه خوب است . اگر انجام کاري در ساعتي حرام باشد، به صراحت از آن نهي مي شود . انجامش در آن ساعت يا آن زمان حرام مي گردد يا اگر مکروه باشد ،با نهي غير تحريمي از آن منع مي شود . در مورد انجام عقد در ايام و اوقات قمر در عقرب و ديگر صورت هاي نجومي، نهي تحريمي نداريم و گر نه در رساله ها به آن تصريح مي شد . حداکثر مکروه مي باشد که انجام مکروه ممنوع نيست.
2. غالب اين نهي هايي که مربوط به قمر در عقرب و امثال آن است، نهي هاي مولوي که بر حرمت و کراهت دلالت دارد، نيست ،بلکه نهي هاي ارشادي است . به تاثير هاي منفي احتمالي اشاره دارد که اگر فرد مرتکب گردد، خود را در معرض آن ها قرار داده ، ولي مرتکب حرام و مکروه شرعي نشده است.
3. اين ها از عوامل منفي است که مي توان با ايجاد عامل مثبت تاثير آن را از بين برد. مثلا اگر مسافرت مي خواهيم برويم يا ازدواج و عقد مي خواهيم بخوانيم و زمان قمر در عقرب است، مي توانيم با دادن صدقه ، تاثير منفي عامل احتمالي را خنثي کنيم و نحوست وقت را از بين ببريم.
اگر کار غير حرامي را مي خواهيم انجام دهيم، ولي با توجه به روايات ساعت مناسب نيست و براي ما هم تاخير انداختن مشکل است، مي توانيم با دعا و صدقه و توسل تاثير عامل منفي را مانع شويم.
۱۳۸۹/۰۴/۰۶ ۲۳:۰۷ شناسه مطلب: 13295
باتوجه به حدیث لوح واینکه جابررحمت الله علیه دراربعین امام حسین ع نابینابود چگونه روایت است که ایشان حدیث لوح را باامام محمد باقر ع تطابق دادند
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
در تطابق لازم نيست که جابر بينا باشد ،زيرا در زمان بينايي، حديث لوح را از روي لوحي که نزد حضرت زهرا بود، خوانده و نسخه برداري کرده و آن نسخه را پيش خود داشته ، بارها در آن نظر کرده و کاملا در ذهنش بود. آن را به امام عرضه کرده و امام هم از روي اصل لوح، حديث را خوانده و تطابق را انجام داده اند.
امام باقر هنگام وفات امام صادق را خواند تا به او وصيت کند . فرزندش زيد عرض کرد: کاش شما مثل امام حسن و امام حسين عمل مي کردي و به من وصيت مي نمودي! امام فرمود: امامت عهد خدايي است و تمثيل بردار نمي باشد .
بعد جابر را فراخواند و فرمود: آنچه از حديث صحيفه ديده اي براي ما بگو.
در اين جا لازم نيست که جابر بينا باشد ،بلکه آنچه از صحيفه ديده بود ،عرض کرد. (1)
2. رواياتي که حکايت دارد که امام از جابر نسخه اش را طلب کرده و با نسخه خود تطبيق داده، صراحت ندارند که جابر آن زمان نابينا بوده ،بلکه
در موارد متعدد بر بينايي او تصريح شده است . نابينايي او در زمان زيارت اربعين هم مبنايي ندارد ،بلکه با توجه به روايات متعدد ايشان در آن زمان و مدت ها بعد از آن بينا بود.
در روايتي که مربوط به زيارت جابر در اربعين است، از قول عطيه که همراه جابر بود، آمده است: " بعد از غسل و زدن عطر بر خويش، با پاي برهنه به طرف قبر ها رفت تا بر بالاي قبر ابي عبدالله ايستاد . سه بار تکبير گفت و بيهوش بر قبر افتاد . وقتي به هوش آمد ،عرض کرد:سلام بر ... سپس قبر را بوسيد و دو رکعت نماز خواند . متوجه قبور شهدا شد و عرض کرد: سلام بر ... بعد به طرف قبر عباس بن علي آمد و عرض کرد: سلام بر ...(2)
در کتاب بشاره المصطفي ضمن خبر زيارت جابر آورده که جابر به همراهش گفت:"فالمسنيه فالمسته" (دست مرا بر قبر بگذار و من دستش را بر قبر گذاردم) ؛ اين جمله (که شايد با استناد بدان جابر را در آن زمان نابينا شمرده اند) دلالت بر نابينايي جابر ندارد، زيرا چه بسا شدت حزن و اندوه، بينايي او را در آن لحظه مختل نموده، يا اشک چشمانش را فراگرفته و مانع ديد او شده است.(3)
3. رسول خدا به جابر مژده مي دهد که نوه اش- محمد بن علي بن الحسين(امام باقر) -را خواهد ديد . از جابر مي خواهد که حامل سلام ايشان به او باشد .بنا بر روايات متعدد، جابر امام را ديده و ايشان را برانداز کرده و...(4)
4. در مورد نابينايي جابر در آخر عمر هم در روايات و تاريخ تصريحي نيست ،بلکه شايد بينايي اش کم شده يا دور يا نزديک بيني اش را از دست داده باشد.
در ارشاد مفيد به نقل از امام باقر آمده: بر جابر بن عبدالله انصاري وارد شدم و بر او سلام کردم. بعد از جواب سلام پرسيد :کيستي؟ اين ملاقات بعد از آن بود که نابينا شده بود و من خود را معرفي کردم و...(5)
اين روايت هم دلالت بر مطلب نمي کند ،زيرا: -ممکن است دوربيني او ضعيف شده ، نتوانسته از فاصله چند متري امام را ببيند و بشناسد.
-از روايات بر مي آيد که جابر مکرر ابلاغ سلام رسول خدا را انجام داده ، در مواضع مختلف اين مطلب را اظهار کرده تا مبلغ امامت و فضيلت امام باقر باشد . چه بسا اين ملاقات در آخر عمر او بوده و اولين ملاقات او با امام نبوده است.
-جمله "و اين ملاقات بعد از نابينايي او بود" ظاهرا از روايت نيست . جمله اي توضيحي از راوي است . احتمالا ايشان از سوال جابر برداشت کرده که او امام را نمي ديده تا بشناسد .بدين جهت تصريح کرده که در اين زمان بينا نبوده است.
- در بعضي از نقل هاي عالمان رجال دارد که جابر در آخرهاي عمرش نابينا شده است.البته در رجال شيخ طوسي آمده:"و قد کان سقط حاجبيه علي عينيه"(6)(ابروان او بر چشم هايش افتاده بود)؛ شايد اين حالت که معمولا سبب بسته شدن چشم مي شود، سبب شده که نابينا تلقي شود.
اگر هم نابينا شده ، در سال هاي آخر عمرش بوده که زمان آن نامعلوم است.
در مورد سن جابر ابهام هست. ايشان را از کساني شمرده اند که عمر طولاني کرده و از امام صادق نقل است که او آخرين فرد از اصحاب رسول خدا بود که از دنيا رفت . عامر بن وائله از اصحاب پيامبر سال 110 وفات کرد(7). بنا به روايتي که در بالا ذکر شد، هنگام وفات امام باقر يعني سال 114 هجري زنده بود. پس احتمال قوي دارد امام که از نوجواني با او مصاحبت داشته، در آن زمان که او بينا بوده، لوح را با نوشته او مطابقت داده و بعدا در آخرهاي عمر نابينا شده است.
جابر هنگام اولين ملاقات با امام باقر بينا بوده ، زمان تطبيق نوشته او با اصل لوح که نزد امام بوده، بينايي اش را داشته، اگر نابينا هم بود، مي توانست تطبيق را انجام دهد و از امام بخواهد از روي لوحي که خدمت امام هست ،مطلب را بخواند . شنيده اش را با مضمون نسخه خودش که در ذهنش کاملا نقش بسته بود، تطبيق دهد.
پي نوشت ها:
1. قاموس الرجال،ج2،ص519.
2. بحار الانوار،ج98،ص329.( در اين جا نام همراه جابر "عطا " ذکر شده، ولي در روايات ديگر و مشهور او را "عطيه" گفته اند.)
3. کمال الدين و تمام النعمه، پاورقي ،ص 309.
4. قاموس الرجال،ج2،ص514-516.
5.ترجمه ارشاد ، ج2،ص156-157.
6. اختيار معرفه الرجال،ج1،ص205.
7. همان،ص237.
۱۳۸۹/۰۴/۰۶ ۲۱:۴۸ شناسه مطلب: 13294
سلام.آيا ميشود دختري كه با كره نيست بدون اجازه پدرصيغه كرد.دختر خودش اين كارراكرده
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در اين که در ازدواج (دائم يا موقت) دختر باکره اي که به حد بلوغ رسيده و رشيده ، يعني مصلحت خود را تشخيص ميدهد، اذن پدر شرط است يا نه، پنج نظر هست:
ا: به نظرآيات عظام: امام خميني، شبيري زنجاني، شيخ جواد تبريزي، نوري همداني وسيستاني ، اذن پدر لازم است. البته آيت الله سيستاني در دختري که متصدي امور زندگي خويش باشد، اذن پدر را بنا بر احتياط واجب لازم مي داند، نه به فتوا.
ب: به نظر آيات عظام: خامنه اي، مکارم شيرازي، اراکي، خوئي، فاضل لنکراني، صافي، وحيد خراساني بنا بر احتياط واجب اذن پدر لازم است.
ج : به نظر آيت الله بهجت اذن پدر تکليفاً لازم است، يعني اگر بدون اذن پدر عقد خوانده شود ، عقد صحيح است، ولي فردي که بايد اجازه مي گرفت و نگرفته، معصيتکار است .(1)
د: به نظر آيت الله سيد صادق روحاني، سوال و آيت الله گرامي، و آيت الله گلپايگانى، اذن پدر لازم نيست، ولي خوب است رعايت شود.(2)
ه: به نظر آيت الله صانعي اذن پدر در عقد دائم اذن لازم نيست، ولي در عقد موقت لازم است.(3)
چنانچه مرجع تقليد احتياط واجب گفته است، مي توان به مرجع ديگر مراجعه نمود.
هر كس بايد به فتواي مرجع خود عمل نمايد.
پي نوشت ها:
1. توضيح المسائل مراجع، ج2، مسئله2376؛ رساله آيت الله وحيد، مسئله 2385؛ سوال تلفني از دفتر آيت الله خامنهاي در قم و دفتر آيت الله نوري .
2. آيت الله سيد صادق روحاني، سوال حضوري از محضر ايشان؛ آيت الله گرامي، توضيح المسائل، مسئله2603؛ آيت الله گلپايگانى، مجمع المسائل، ج 4، ص 305، سوال 843.
3. آيت الله صانعي، توضيح المسائل، مسئله 2412.
۱۳۸۹/۰۴/۰۶ ۲۰:۱۱ شناسه مطلب: 13293
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
ختنه كردن دختران اشكال ندارد و جايز است، اما واجب نيست.
ابوبصير ميگويد: از امام باقر(ع) درباره ختنه (خفض) دختران سؤال كردم، فرمود:
اما السنه فالختان علي الرجال و ليس علي النساء؛
ختنه بر مردان سنت(واجب) است ،نه بر زنان.(1)
امام صادق(ع) فرمود: ختنه كردن پسران سنت اسلامي است . ختنه دختران سنت نيست.(2)
پي نوشت ها:
1 . وسائل الشيعه، ج15، ص 167.
2.همان.
۱۳۸۹/۰۴/۰۶ ۱۸:۵۸ شناسه مطلب: 13292
با سلام، سوال آورده شده را قبلاً نیز مورد پرسش قرار داده بودم، اما متاسفانه بدلیل عدم دریافت پاسخ (با گذشت بیش از یک هفته از زمان پرسش)، مجددا آن را عیناً مطرح می کنم. امید است پاسخ لازم داده شود. سوالی پیرامون مقوله "مصلحت" در اسلام داشتم. آیا لفظاً چنین لغتی در اسلام علوی موجود است یا همان گفته علی شریعتی که مصلحت را امری اضافی در اسلام صفوی نامید، صحت دارد؛ و یا حالت سومی وجود دارد که مصلحت در بعضی امور اسلام وارد شده و در سایر امور جایگاهی ندارد؟! اینگونه بنظر می رسد که پیش نیاز بررسی مقوله مصلحت در اسلام، تبیین مطلق یا نسبی بودن امور زندگی انسان می باشد. یعنی در صورتی که رأی به نسبی بودن امری بدهیم، می توان در مواجهه با آن، مصلحت پیشه گرفت و بر مبنای شرایط و مکان و زمان تصمیم گرفت. اما با مطلق فرض نمودن امری، دیگر نمی توان شرایط را در تصمیم گیری دخیل نمود و می بایست بطور مطلق رفتار کرد. از خصوصیات رفتاری که از یک اصل مطلق الهام گرفته باشد این است که برای تمامی انسان ها و در هر زمانی مشابه خواهد بود. بطور خلاصه هر فردی در هر زمانی در مواجهه با امری که مرتبط با آن اصل مطلق در نظر گرفته شده، قرار گیرد، می بایست بدون سنجش شرایط و به صورت کاملاً از پیش مشخص شده عمل نماید. بعبارت دیگر پیش از پاسخ به سوال نخست می بایست این سوال پاسخ داده شود که آیا اموری مطلق در زندگی بشر حاکم هستند و آنها کدامند؟! در زندگی انسان که تمامی جوانب آن در سیطره زمان و مکان است که خود وابسته به میزان رشد عقل و معرفت وی نسبت به جهان می باشد و نیز در جهانی که همه علوم تجربی آن که بطور تجربی و فیزیکی اثبات و گسترش می یابند، اثری از امور مطلق مشاهده نمی شود، باز هم می توان مدعی وجود اموری مطلق در رفتار زندگی بشر بود؟! یا به تعبیر مرتضی مطهری یک سری مفاهیم مطلق بعنوان مفاهیم انتزاعی موجود بوده ولی هنگامی که به عرصه عمل در می آیند خرقه نسبیت به تن می کنند؟!؛ بعبارت دیگر مفاهیم انتزاعی مطلقی وجود دارند که با گذر از عالم معنا به عالم ماده، ناگریز از پوشش نسبیت هستند. مثلاً اخلاق بعنوان یک مفهوم انتزاعی مطلق است ولی با اجرایی شدن آن در رفتار یک انسان اخلاقی، می تواند خروجی های متفاوتی برای شرایط متفاوت داشته باشد. اگر این جواب را بپذیریم، آنگاه تمامی رفتارهای انسان جنبه نسبی بخود می گیرند و نمی توان هیچ انسانی را در مورد رفتارش مؤاخذه نمود. زیرا هر فرد از جایگاه خود و از منظر خود امور پیش رو را بررسی و تصمیم به انجام کاری می گیرد. اگر این تعبیر را بپذیریم، اینگونه بنظر می رسد که یقین و اطمینان دیگر جایگاهی در حوزه روانی انسان نخواهد داشت. در مقابل اگر قائل به مطلق بودن یک سری از مفاهیم علاوه بر عالم انتزاع بلکه در حوزه عمل نیز باشیم، آنگاه شاید بتوان امیدوار به حصول اطمینان خاطر و کسب معرفت همراه با یقین بود. اصلی ترین موضوعی که بنده قصد پرداختن به آن را دارم، مقوله حقیقت و حقیقت گرایی است. آیا حقیقت در حوزه ذهن و عمل مطلق است یا نه؟! بدون در نظر گرفتن جواب سوال فوق، و بدون توجه به معنی و واقعیت هستی که آیا حقیقت درک شدنی است یا نه، این سوال روانشناسانه را از دیدگاه اسلامی داشتم که آیا پایبندی به حقیقت می بایست در حوزه رفتاری انسان حالت مطلق و ثابتی داشته باشد، یا می توان در شرایطی به آن پایبند بود و در حالاتی دیگر نه؟! با وجود اعتقاد به نسبیت در حوزه رفتاری، با مقوله حقیقت گویی چگونه باید رفتار کرد؟! آیا اینگونه به نظر نمی رسد که قائل شدن به نسبیت برای حقیقت گویی منجر به تلاطم و هرج و مرج روانی و نیز رشد سوء ظن افراطی در جامعه می شود؟! اگر قائل به نسبی بودن برخورد با حقیقت در عرصه رفتاری و گفتاری انسان باشیم، آنگاه مفهوم صداقت را چگونه می توان تعریف کرد؟ هنگامی که یک فرد با گزاره هایی مواجه می شود که می بایست صدق آنها را بیان و یا در اعمال خود بروز دهد، آیا دیدگاه اسلامی به او این اجازه را می دهد که در هنگام ارائه صدق یا کذب بودن یک گزاره بر اساس دانسته های خود، نسبی برخورد کند و ابتدا به سنجش و تحلیل موقعیت بپردازد و در صورتیکه اوضا را مناسب دید بر صدق آنها صحه بگذارد و در غیر این صورت گزاره های را که در عین صدق بودنشان به عینیت رسیده است را کذب معرفی نماید؟! به عقیده بنده از آنجاییکه میزان آگاهی های انسان محدود و نسبی است، گریز از بیان صدق گزاره های صادق، هرچند با توجیهات درونی مقدسی همراه باشد، بدلیل عدم اشراف اطلاعاتی وی بر کل حقایق مرتبط با آن گزاره، هیچ تضمینی برای این نخواهد بود که فرد به مقدس ترین راه و اخلاقی ترین و یا مذهبی ترین روش عمل نموده است. بعبارت دیگر فرار از صداقت با دلیل مغایرت ظاهری آن با سایر مفاهیم اخلاقی برای فرد در یک شرایط خاص، می تواند مجوزی اخلاقی و دینی برای این کار فرد باشد؟! اگر دین این اجازه را به انسان بدهد که وی در حوزه رفتاری و گفتاری، با همه امور (حتی پایبندی به صداقت) به طور نسبی برخورد کند، آیا در بعد روانی جامعه سوءظن رشد نمی کند؟! آیا از منظر جامعه شناختی کار را برای آن جامعه به جایی نمی رساند که هیچ دو فردی حتی یک پدر و فرزند دیگر اعتمادی به یکدیگر نمی توانند داشته باشند؟! فرزند علی رغم اینکه می داند پدرش هیچ دشمنی و عنادی با وی ندارد، از طرف دیگر نیز می داند که پدر در بیان گفته هایش نسبی برخورد می کند؛ لذا ممکن است پسر اینگونه بیندیشد که هیچ بعید نیست که پدر حتی در گفتن جملات ساده و محبت آمیز که صرفاً برای ابراز صمیمیت ادا می شوند، نیز خلاف میل درون خود و به فراخور مصلحت و صلاح فرزند، اینگونه بیان کرده باشد. اینجاست که مفهوم اعتماد مورد حمله و نابودی قرار می گیرد و هر گونه اعتمادی صرفاً صوری و سطحی شکل می گیرد. در صورت اعتقاد به رد برخورد نسبی با صداقت که مثال آن در بالا ذکر شد، با فرض مطلق بودن امری همچون صداقت رفتاری و گفتاری برای انسان، آیا امور اخلاقی دیگری نیز در ادیان الهی می توان یافت که بطور مطلق برای امر به انجام آن دستور صادر شده باشد؟ مثالی که گاهاً برای نسبی بودن رفتاری مفهوم صداقت بیان می شود، بیان کننده زندانی است که تحت شکنجه قرار گرفته است و وی بر سر انتخاب دو راه قرار می گیرد که یا اطلاعات مربوط به عده ای بیگناه را در اختیار حکومت جور قرار دهد و موجبات ظلم و ستم بیشتر را فراهم کند و یا برای فرار از شکنجه و حتی مرگ به ذکر خلاف آنچه واقعیت است بپردازد. در ظاهر امر منطق اخلاقی حکم می کند که وی می بایست راه دوم را برگزیند که خود موجب اثبات ظاهری نسبیت رفتاری صداقت می شود. اما سوال مهمی که بنده قصد مطرح کردنش را دارم اینست که آیا نمی شود گفت که وی با توجه به دستورات دینی اجازه انتخاب هیچ کدام از دو مسیری که بر سر راهش قرار گرفته را ندارد؟! بعبارت دیگر به نظر بنده راه دینی مقابله با این مسئله این می بایست باشد که وی نه به بیان آنچه می داند به پردازد و نه در مقابل کذب ماجرا را بیان کند. صرفاً سکوت اختیار کند. در اینجا ممکن است بواسطه این رفتارش در معرض خطر جانی قرار گیرد که آن را نیز بواسطه دستور دیگری از مذهب که همان نترسیدن از مرگ می باشد، می بایست بپذیرد. اما اگر حالتی را در نظر بگیریم که وی تنها درصورتی می تواند از مرگ رهایی یابد که صرفاً به بیان اطلاعات بپردازد و پیش از مشخص شدن صحت و سقم آن اطلاعات، فرد مزبور از زندان نجات می یابد. حال در اینجا ظاهراً منطقی ترین راه القای گزاره های کاذب بجای انواع صادق آنهاست. اما سوالی که پیش میآید این است که پس ظاهراً می بایست از لحاظ اخلاقی خط بطلانی بر اعتقاد و پایبندی به صداقت کشید، زیرا هر انسانی توجیهاتی خواسته یا ناخواسته برای عدم اجرای صداقت برای خود خواهد داشت؛ و ظاهراً در حوزه رفتاری، صداقت مقوله ای نسبی است؟! پس اگرچنین باشد و به نسبیت در این حوزه برسیم، همان عدم اعتماد حقیقی بین افراد در جامعه رخ می نماید. واقعاً حقیقت ماجرا چیست؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
هرچند اين مباحث در حوزه علومي مانند فلسفه اخلاق مورد بحث و بررسي بسيار است و در خصوص نسبيت امور و انديشه ها و رفتارها بحث هاي گوناگوني مطرح است كه مجال بيان آن ها نيست ، اما به نظر مي رسد در مورد تبيين دقيق مفهومي تعابيري مانند مطلق ، نسبي ، مصلحت و مانند آن دچار ابهام و اشتباه هستيد .
عالم ما عالم حقايق مطلق و غير نسبي است . در امور واقعي و حقيقي عالم كه دائره اشيا و موجودات و قواعد و قوانين را در بر مي گيرد، همه چيز مطلق و غير قابل تغييرند و نسبيت در آن ها بي معناست .
نسبي بودن امور تنها به بُعد اعتباري و مفهومي و انتزاعي امور بر مي گردد. در حوزه عقل عملي يعني خوب و بايستني ها و بد و نبايستني ها تعريف مي شود .
همچنين مقوله مصلحت كه تنها بخش بسيار كوچكي از رفتارهاي اجتماعي انسان را، آن هم در شرايطي خاص در حوزه روابط فردي و اجتماعي شامل مي شود ، به هيچ وجه در چنين وسعتي كه تصور كرده ايد نيست .
در پرسش تان گفته ايد : "در زندگي انسان که تمامي جوانب آن در سيطره زمان و مکان است که خود وابسته به ميزان رشد عقل و معرفت وي نسبت به جهان مي باشد و نيز در جهاني که همه علوم تجربي آن که به طور تجربي و فيزيکي اثبات و گسترش مي يابند، اثري از امور مطلق مشاهده نمي شود" .
در اين عبارت هرچند ابهام و نابساماني گزاره ها درك صحيح ارتباط آن ها را دشوار ساخته ، اما واقعا براي ما روشن نيست كه ارتباط جوانب زندگي انسان با زمان و مكان ، تفاوت ميزان معرفت افراد نسبت به جهان و گسترش علوم تجربي بشر چه ارتباطي با غير مطلق بودن امور اين عالم دارد ؟
نسبي بودن در خصوص امور اعتباري تا حد زيادي قابل فهم است اما در امور خارجي و عيني نسبي بودن امري كاملا دور از ذهن است كه نيازمند توضيح است ؛ عالم ما را فارغ از حجم ادراكات بشر در خصوص آن و تفاوتي كه اوضاع و احوال زماني و مكاني در حجم اين معرفت و نوع نگرش بشر به عالم ايجاد مي كند ، حقايق مطلق و غير قابل تغيير فراگرفته اند .
اصولا حقيقت عنوان عامي است كه در تعبير دقيق خود به نوعي مساوي و مساوق با عنوان وجود است و هرچيز موجود حق است ، بر اين اساس در خصوص امور اعتباري و انتزاعي هم حقيقت به كار برده مي شود تا مفهومي دقيق از ماهيت درستي و انطباق مفاهيم با وقعيات را تداعي نمايد ؛ پس تعبير حقيقت تنها منحصر در امور رفتاري انسان ها و مفاهيم و اعتباريات و مانند آن ها نيست .
اما در هر حال يكي از مشهورترين كاربردهاي حقيقت در حوزه رفتارهاي انساني و امور بايسته است كه در اين راستا هرچند حقايق و اصول كلي مفاهيم چندان تغييري نمي يابند ، اما مصاديق و موارد اين مفاهيم وامور كلي آن ها داراي تفاوت ها و تغييراتي مي گردند و به نوعي نسبيت پذيرند .
اما در اين ميان اخلاقيات و آنچه در حوزه عقل عملي تعريف مي شود، بيش ترين ارتباط را با اين مقوله دارد ؛ اما در عين حال نبايد اين نكته كليدي را از ياد برد كه نسبيت هم داراي اصول مطلق و قواعد ثابتي است . در نتيجه نسبي بودن امور و مفاهيم حالتي شناور و كاملا غير ثابت پيدا نمي كند بلكه براي خود داراي ضوابط و اصول معيني است تا به حوزه ادراكات و بينش ها و معرفت هاي فردي تسري نيابد .
در واقع ماهيت نسبي بودن اخلاق خود به نوعي مطلق است، يعني اين گونه نيست كه نحوه ادراك هر فرد از درستي و نادرستي يك رفتار يا اخلاقي و غير اخلاقي بودن يك عمل قابل قبول باشد و همين شناوري ادراك و مصاديق را بتوان پذيرفت، بلكه اگر به نوعي نسبيت در اين حوزه معتقديم ، تنوع و تغيير مصاديق و نحوه برخوردها ناشي از چند اصل و الگوي ثابت مانند شرايط فرهنگي و اجتماعي و مانند آن است، نه جميع امور دخيل در اين تحليل حتي ادراكات و گرايش هاي كاملا شخصي .
پس در پاسخ سوال شما مي توان گفت كه برخورد با حقيقت دقيقا جنبه اي مطلق و غير نسبي دارد ، اما مصاديق برخورد در موقعيت هاي گوناگون تا حدي متفاوت مي گردند ، از منظر دين در حوزه رفتارهاي فردي نوعي تكليف مداري نقش اساسي را ايفا مي نمايد و همه حقيقت نيز با همين ماهيت تكليفي سنجيده مي شود .
وقتي گفته مي شود كه موظف به انجام برخي تكاليف هستيم، اين امر هرچند داراي اصول و تعاريف پايه اي و ثابتي است ، اما درعين حال نحوه تبيين و تشخيص اين تكاليف در فروع مختلف رفتاري و در موقعيت هاي گوناگون شرايطي متفاوت پيدا كرده تا حدودي نسبي مي شود .
در واقع تكليف بر اساس درستي عمل با توجه به همه جوانب آن سامان مي يابد ؛ بر اساس قبول حسن و قبح عقلي درست آن چيزي است كه از منظر عقل عملي خوب خوانده مي شود كه منشا اين امر به دو اصل كلي يعني حسن عدل و قبح ظلم برمي گردد كه امري كاملا عقلي است . همه اصول و مباني و مصاديق ديگر به نوعي از فروع و شاخه هاي اين دو اصل محسوب مي شوند، يعني خوب بودن صداقت تا جايي كه مصداق عدالت است، عقلاني است . اگر قرار باشد با راستگويي جان ديگري در خظر قرار بگيرد، صداقت حسن نيست ، چون ظلم است، نه عدل .
البته تشخيص دقيق خوب و امر حَسَن در مواردي نيازمند تبيين درست و كامل برخي اصول و كليات است كه مجاري گوناگوني مانند برخي دستورات شرعي اين خلأ را جبران كرده ،تشخيص تكليف را براي انسان آسان مي نمايند ؛ مثلا در همين داستان زنداني و وضعيتي كه در آن قرار گرفته ، منطق دقيق اخلاقي مي گويد كه وي نبايد با راستگويي جان ديگران را به خطر بيندازد . در نتيجه تكليف او در آن موقعيت خاص كاملا روشن است .
البته در برخي از موارد ، موقعيت داراي ابعاد گوناگون و پيچيدگي هايي مي شود كه تشخيص تكليف در آن موقعيت خاص دشوار است ، اما اين بدان معنا نيست كه در واقع بر اساس اصول و قواعد كلي تعريف شده نتوان تكليف و وظيفه درست را درآن موقعيت خاص تشخيص داد ؛ البته در ضوابط شرعي قاعده معيني براي اشتباهات افراد در تشخيص تكليف و وظيفه و رفتار درست تعريف شده كه اثرات رواني اشتباه در انتخاب اين امر را مي كاهد ، اما در عين حال در همان مواقع تكليف صحيح تنها يك چيز است .
۱۳۸۹/۰۴/۰۶ ۱۷:۴۷ شناسه مطلب: 13291
سلام یکی از دوستان من گوشت گاو نمیخوره و استدلالش این حدیث هست که فکر میکنه از پیامبر هست گوشت گاو مرض است، شيرش دوا و چربيش شفاست میخواستم بپرسم آیا واقعا این حدیث درست است؟ ممنون
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آري چنين حديثي در کتب روايي هست، ولي بايد توجه داشت که حديث نمي فرمايد که گوشت گاو براي همه افراد و در همه شرايط مريض آور است زيرا اگر چيزي جز درد و رنج نياورد و فايده معقول نداشته باشد، خبيث است . خداوند خبيث ها را حلال نکرده بلکه حرام کرده است . اگر چيزي حلال شده ،يعني طيب است و مفيد مي باشد.
گوشت گاو حلال است ،پس مفيد بوده و طيب است اما همين طيب ها از لحظ طبع آثار با هم متفاوتند. بعضي طبع سرد دارند . بعضي طبع گرم و بعضي غليظ و سنگين هستند . بعضي سبک و زود هضم . هر کدام از اين ها براي يک گروه مفيد و خوب و براي يک گروه ضرر دارند.
به عنوان مثال کره حيواني يک غذاي بسيار مطبوع و لذيذ است اما اين غذا براي غالب افراد که کار و تلاش شبانه روزي آن ها کم است، به خوبي هضم نمي شود و مشکل زا مي گردد
گوشت گاو نيز از گوشت هاي سنگين است(1) که براي غالب افراد که کار و تلاش کم دارند، هضم آن سخت است ، ولي گوشت گوسفند و بز به خصوص کم سن و سال آن ها از گوشت هاي معتدل و آسان هضم است . براي غالب افراد که تلاش و کوشش شبانه روزي آن ها کم است، قابل هضم بوده و مشکل زا نمي باشد.
در همين حال شير آن ها عکس است، يعني شير گوسفند پر چرب و سنگين است . براي غالب افراد مناسب نيست اما شير گاو چربي کم تري دارد و رقيق تر است و براي غالب افراد به آساني هضم مي گردد.
شير گوسفند براي افرادي که تلاش فراوان دارند ،مناسب تر است . شير گاو براي غالب افراد که تلاش کم دارند ،مناسب است. (2)
بنا بر اين برداشت آن فرد از اين حديث صحيح نيست . گوشت گاو فوايدي دارد که گوشت گوسفند ندارد. صحيح آن است که ايشان گوشت گاو را از سبد غذايي خود حذف نکند . خود را از فوايد خاص آن محروم نگرداند(3) اما بيش تر خوراک گوشت خود را از گوشت گوسفند يا گوشت سفيد قرار دهد( البته اگر وضعيت شغلي او به گونه اي است که بدنش در فشار سنگين واقع نمي شود و به سوخت و ساز زياد نياز ندارد).
پي نوشت ها:
1. بحار الانوار ،ج59،ص312.
2. به همين جهت در مورد شير آن ها آمده:"لبن البقر دواء و لبن الغنم داء". (بحار الانوار،ج59،ص296)
2. مثلا از فوايد گوشت گاو اين که برص و پيسي و خشکي پوست را از بين مي برد. (بحارالانوار، ج63، ص97)
۱۳۸۹/۰۴/۰۶ ۱۷:۳۲ شناسه مطلب: 13290
با سلام من دانشجوی ترم دوم هستم و می خواهم با دختری که دوستش دارو و از فامیل هم هستم حداقل نامزد بشوم ولی خانواده به دلیل نداشتن تمکن مالی من مخالفت می کنند من هم به خاطر فرار از گناه دوست دارم زودتر ازدواج کنم نظر شما چیست؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
1- توصيه مي شود در شرايط كنوني با تعديل و حذف محرک ها و افکار جنسي از تمرکز بر مسأله ازدواج به در آييد . تمرکز صد درصدي خود را به جاي اصل ازدواج به مقدمات ازدواج (مانند اتمام تحصيل اتمام سربازي و کسب درآمد هر چند اندک و...) ببريد.
2ـ اگر فرض بگيريم والدينتان به شما اجازه نامزدي بدهند، چه چيزي خاصي اتفاق ميافتد؟! پسري دانشجو(آن هم سال اول دانشگاه كه حداقل سه سال تا پايان تحصيلاتش فرصت لازم است) که کار ندارد و به طور کامل با استقلال اقتصادي بيگانه است(صرفاً به پول پدرش متکي است) و سربازي نرفته ، چه حرفي براي گفتن براي دختر و خانواده او دارد؟! با اين حساب مشکل ازدواج شما ربطي مستقيمي به رد و قبول والدين شما ندارد . بايد چه امروز، چه ده سال ديگر براي حل مشکل ازدواج خود چاره اساسي بينديشيد.
3ـ هر گونه نامزدي بيپشتوانه، نه تنها از شما مشکلي حل نخواهد کرد، بلکه بر مشکلات شما خواهد افزود، اين نامزدي يا ازدواج (با رعايت ملاکمندي و حصول شرايط اوليه) اگر بعد از 5 تا 10 سال صورت پذيرد، ارزش دارد . اگر بدون حصول شرايط اوليه در همين امسال انجام پذيرد، ارزش چنداني بر آن مترتب نيست .
در هر صورت توصيه ميشود با عقبنشيني استراتژيک از درخواست نامزدي ، تمهيدات لازم براي مقدمات ازدواج را به دست آوريد، مقدمات بدون تلاش شبانه روزي شما براي تحصيل و کسب درآمد هر چند اندک در کنار خويشتنداري همه جانبه حاصل نخواهد شد.
البته در شرايط ويژه مي توان به اين گونه نامزدي هاي چند ساله رضايت داد ، ولي توصيه مي شود با ساده سازي و خنثي سازي مسأله نياز به همسر از ورود به اين نامزدي پردامنه پرهيز نماييد. به احتمال زياد در شرايطي نيستيد كه پذيراي مطالب بالا باشيد، ولي تا حد زيادي مي توان حدس زد كه در صورت توفيق در راضي كردن والدين خود و ايشان ،سايه هايي از تشويش و پشيماني پس از گذر از ماه هاي شيرين اوليه نامزدي فضاي رواني شما را فرا خواهد گرفت.