پرسش وپاسخ

توضیح بیشتر آنکه آیا انسان در پذیرش دین مختار است ؟ و اینکه به انسانی که اقوال را شنیده و بهترین آنها را برمیگزیند بشارت می دهد آیااین موضوع برای تحقیق در دین هم صدق می کند؟

پاسخ:
با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
يك بار ديگر اين سوال را براي ما ارسال كرده ايد و جواب رابراي شما ارسال كرده ايم . دوباره همان سوال را تكرار كرده ايد. لطفا از ارسال سوالات تكراري خودداري كنيد .همان پاسخ را براي شما ارسال مي كنيم.
اجبار و اكراه در پذيرش دين نيست. دين بايد با اختيار و انتخاب خود شخص صورت گيرد. اصولاً دين به عنوان يك مقوله ايماني و قلبي چيزي نيست كه اجبار پذير باشد . اگر در آيه دقت كنيد، متوجه مي شويد كه‌ با زبان نفي سخن گفته، نه نهي، يعني فرمود: در دين اجبار نيست، نه اينكه نبايد اجبار كرد، يعني اجبار پذير نيست، نمي توان كسي را به زور انسان معتقد و مومن كرد، چون مربوط به اعتقاد و دل او و انتخاب او مي شود.
اما دين پذيرفته نزد خدا فقط اسلام است، يعني فقط دين حق مورد پذيرش خدا است.
مثل آن است كه بگويد انسان ها در انتخاب نيك و بد اختيار دارند. انسان مي توان راه درستي و پاكي را انتخاب، يا راه گمراهي و ضلالت و گناه را برگزيند. هيچ كدام اجباري نيست، اما خدا فقط نيكي و خوبي را مي پذيرد و مورد قبول است. خداوند فقط به نيكوكاران پاداش مي دهد.‌ اين دو با هم تناقض دارند؟ خداوند راه هدايت و ضلالت را معرفي و به انسان ها نشان داده و دستور و فرمان به سوي هدايت كرده، اما انسان ها را در انتخاب راه آزاد گذاشته كه هر كدام را بپذيرند و هر راه را خواستند، بپيماند، اما به آن ها فرمود كه تنها نيكوكاران و شاكران را پاداش مي دهد . همين موضوع در مورد دين حق و باطل نيز هست. اجباري بر پذيرش حق نيست، اما تنها حقيقت نزد خدا پذيرفته است. اين دو اصلاً با هم تناقض ندارند.
بنابراين آزاد بودن انسان‌ها در پذيرش دين، يعني اختيار داشتن در انتخاب دين حق و باطل، يا خوب و بد. بدين معنا که راه انسان براي انتخاب باز است و انسان مجبور نيست، اما در عين حال حکم خدا اين است که راه حق را برگزينند و از باطل دوري کنند؛‌ بنابر اين بين اين دو آيه هيچ گونه تعارضي وجود ندارد؛ زيرا عدم اجبار بر پذيرش دين خاصي، دليل بر حق بودن تمام اديان و مسلک‏ها نمي‏باشد، بلکه دليل بر احترام به آزادي انسان در انتخاب دين و حق انتخاب آزاد و ثمربخش نبودن اجبار در گرايش به دين خاص مي‏باشد، نه به معناي درست بودن هر گونه انتخاب انسان.
از سوي ديگر، حق بودن اديان و شريعت‏ها در طول تاريخ، دليلي بر حقيقت‏جو بودن پيروان آن‏ها، پس از ظهور شريعت کامل‏تر و تجلي آشکارتر حق نخواهد بود.
بنابراين، حقيقت جوي واقعي کسي است که به تمام مظاهر حق در طول تاريخ ايمان داشته باشد و به کامل‏ترين شريعت عمل کند. "مسلمان حقيقي" در طول تاريخ کسي است که به پيامبر عصر خود و تمام پيامبران پيشين ايمان داشته باشد و در برابر آخرين شريعت و فرمان‏هاي خداوند "تسليم" باشد. (اين مطلب به استناد به آيه‏ 285، سوره‏ بقره تأييد مي‏شود) براي توضيح بيش‏تر به نقل آن‏چه مرحوم شهيد مطهري در اين‏باره گفته (1)مي‏پردازيم:
"درست است که در دين، اکراه و اجباري نيست( لا إِکراهَ فِي اَلدِّينِ) ولي اين سخن به اين معنا نيست که دين خدا در هر زماني متعدد است و ما حق داريم هر کدام را که بخواهيم انتخاب کنيم. چنين نيست، در هر زماني يک دين حق وجود دارد و بس. هر زمان پيغمبر صاحب شريعتي از طرف خدا آمده، مردم موظف بوده‏اند که از راهنمايي او استفاده کنند و قوانين و احکام خود را چه در عبادات و چه در غير عبادات از او فراگيرند تا نوبت به حضرت خاتم‏الانبياء رسيده است.
در اين زمان اگر کسي بخواهد به سوي خدا راهي بجويد بايد از دستورهاي دين او راهنمايي بجويد.
قرآن کريم مي‏فرمايد: "وَ مَنْ يبْتَغِ غَيرَ اَلْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخاسِرِينَ(2) هر کس غير از اسلام ديني بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانکاران خواهد بود".
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلکه منظور، تسليم خدا شدن است پاسخ اين است که البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولي حقيقت تسليم در هر زماني شکلي داشته و در اين زمان، شکل آن، همان دين گرانمايه‌اي است که به دست حضرت خاتم‏الانبياء ظهور يافته است و قهراً کلمه‏ي اسلام بر آن منطبق مي‏گردد.
به عبارت ديگر، لازمه‏ تسليم خداشدن، پذيرفتن دستورهاي او است و روشن است که همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل کرد و آخرين دستور خدا همان چيزي است که آخرين رسول او آورده است".
در نتيجه، اگر چه نبايد شريعت اسلام را بر پيروان اديان ديگر تحميل کرد امّا اين به معناي امضاي حقانيت اديان به موازات هم‏ديگر نيست بلکه بايد با گفت‏گو و تبليغ آنان را به سوي جلوه‏ي کامل حق، در اين عصر و زمان- يعني شريعت اسلام- دعوت کرد. روش پيامبر در صدر اسلام و ديگر امامان و بزرگان دين در طول تاريخ اسلام اين‏گونه بوده است.
در پذيرفتن شريعت اسلام هيچ‏گونه اجباري نيست و مسلمانان نبايد ديگران را مجبور سازند. اما عدم اجبار دليل بر حقانيت پيروان اديان ديگر نيست، بلکه اگر با آگاهي به حقانيت پيامبر اسلام، به انکار بپردازند و کفر بورزند، در "قيامت" جايگاه آنان در جهنم خواهد بود.
در قرآن مجيد مي‏خوانيم: "اِنَّ اَلَّذِينَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ وَ اَلْمُشْرِکينَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها(3) کساني از اهل کتاب که به آن‏چه پيامبر اسلام آورده است( 4) کفر ورزيده‏اند و نيز مشرکان در آتش دوزخند و در آن همواره مي‏مانند".
از اين آيه‏ به خوبي آشکار مي‏شود که مراد از آياتي که پيروان اديان ديگر را اهل نجات دانسته‏اند(5) يقيناً منکران حقانيت اسلام و صف‏آرايان در مقابل شريعت اسلام نيستند، حتي چه بسا کساني که توانايي شناخت حقانيت اسلام را داشته‏اند ولي به آساني از کنار شناخت حق گذشته‏اند نيز در قيامت عذري نداشته‏باشند.
پيروان اديان الهي هم به حکم کتاب خودشان که در آن به آمدن پيامبر اسلام اشاره شده، نيز به حکم عقل که بايد به آخرين پيام الهي گوش فرا دهند، بايد دين اسلام را بپذيرند.
بنابراين کفار و پيروان ساير اديان الهي وظيفه دارند درباره دين خود و دين اسلام تحقيق کنند و دستورهاي اديان را با هم مقايسه کنند. پس از تحقيق دقيق و علمي، به حقيقت اسلام و حقانيت اين دين پي خواهند برد. حال اگر پس از تحقيق به اين نتيجه رسيدند که دين خودشان بر حق است و از طرفي به محتواي دين خود عمل کردند و بر کسي ظلم نکردند، چون حجت و دليل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمي‏کند، ولي اگر تحقيق نکردند و با لجاجت بر دين خود پاي فشاري کردند و با اين که احتمال مي‌دادند دين اسلام دين حقي باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظيفه خود کوتاهي کرده، در نتيجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهيد مطهري(ره) در اين باره مي‏گويد: "اگر کسي در روايات دقت کند، مي‏يابد که ائمه(ع) تکيه‏شان بر اين مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مي‏آيد، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطي باشد که مي‏بايست تحقيق و جستجو کند، نکند اما افرادي که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطي به سر مي‏برند که مصداق منکر و يا مقصر به شمار نمي‏روند، آنان در رديف منکران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسياري از مردم را از اين طبقه مي‏دانند. اين گونه افراد داراي استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهي درباره آنان مي‏رود.
وي از مرحوم علامه طباطبايي نقل مي‏کند: "همان طوري که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغيير محيط باشد، ممکن است اين جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد".(6)
پي‏نوشت‏ها:‏
1. مجموعه آثار، ج 1 (عدل الهي).
2. آل‏عمران (3) آيه‏ 85.
3.‏ بينه (98) آيه‏ 6.
4. همان، آيه‏ 5.
5. مائده(5)آيه‏ 69.
6. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.

سلام من در نوجوانی واوایل سن بلوغ به عمره مشرف شدم و متاسفانه مقداری هم در انجام بعضی از احکام وسواس به خرج می دادم در طواف عمره به ابطال وضوی خود شک کردم و از انجایی که دران زمان وسواسی بودم این شک را جدی گرفتم با این حال نماز طواف را خواندم اما توجه زیادی به صحیح بودن ادای حروف نکردم و دوباره وضو گرفته و به فاصله ی کمی مجدد آن طواف را انجام دادم بعدا در این مورد از یک فرد روحانی سوال کردم که عمل من موردی دارد یا نه ؟ ایشان در پاسخ گفتند که همان طواف اول صحیح است و نیازی نبوده که مجددا ان را انجام دهید اما چون نماز بین دو طواف خوانده اید اشکالی ندارد . من اشاره ای به سر سری خواندن نماز نکردم و در مکه فرض را بر این گذاشتم که نماز را صحیح خوانده ام و عملم درست است اما چون وسواسی بودم در ایران شک وجودم را فرا گرفت و دوباره در صحت عمل شک کردم( که آیا این نماز صحیح بوده یا نه که کفایت کند) آیا چیزی به گردن من هست یا خیر؟ 2-از انجایی که خسته بودم تصمیم گرفتم طواف نسا را بعدا انجام دهم شب استراحت کردم و در خواب جنب شدم بعد از ان بول کردم و استبرا را انجام دادم (در ان زمان با شیوه ی درست استبرا آشنا نبودم )غسل کردم و بعد طواف نسا را انجام دادم و لی( شاید) 1 روز بعد متوجه اثری در لباس زیر خود شدم اما چون بول کرده بودم آن را منی ندانستم( با همان لباس طواف کرده بودم ) وطواف را درست فرض کردم اما بعد از خروج مکه شک شدیدا وجودم را فرا گرفت آیا عملی بر گردن من هست یا خیر ؟ اگر هست یا نیست در هر دو صورت ایا می توانم شخصی را اجیر کنم که به نیابت از من ازباب احتیاط طواف نسا را انجام دهد؟ چون در این مورد شدیدا دغدغه ی فکری دارم و فکر می کنم اگر این کار انجام شود از لحاظ فکری راحت تر می شوم البته اگر ضرری ندارد الان من معالجه شدم و رفتارم عادی و عرفی است و به تو صیه ی یک روانپزشک برای اطمینان این پرسش را از شما کردم.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
طواف و اعمال شما صحيح است و هيچ گونه نگراني نداشته باشيد . مي توانيد به فردي نيابت دهيد که براي شما طواف نسا را انجام دهد (1 )
پي نوشت:
1.تحرير الوسيله ،ج 1 ،ص 435 ،مساله 22 .

سلام.با تشکر از زحمات بی وقفه شما.حقیر جوانی هستم 23 ساله و اهل تبریز. در خانواده تقریبا دینی(کم رنگ)بزرگ شدم و پدر حقیر در سال 74 زمانیکه 8 سال داشتم دار فانی را وداع گفتند.بنده پس از گذراندن دوره راهنمایی پای به دوره حساس دبیرستان گذاشتم و ان را به پایان رساندم و در اخر سال با علاقه میخواستم رشته معارف اسلامی را انتخاب کنم ولی با اصرار و زور خانواده به رشته ریاضی که علاقه ای به ان نداشتم رفتم و متاسفانه تا به امروز موفق نیستم.و در ضمن که بعد سالها انتظار میخواستم وارد حوزه علمیه شوم که حوزه شرایط حقیر را قبول نکرد(به خاطر سن بالاو 10 واحد ناقص از دیپلم).الان این حقیر که طالب راهی هستم که راه سعادت و خوشبختیست و دین مبین اسلام همه را به ان سفارش کرده است. حقیر از شما عاجزانه خواهشمند است راهنمایی کاملی را مرقوم بفرمائید.

2پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
قبل از هر چيز بزرگي و بزرگواري روح معنوي شما را مي‌ستاييم . اميدواريم با تلاش بيش از پيش و تصميم گيري منطقي مسير زندگي سعادتمندي را پيش رو داشته باشيد.
هر چند حوزه علميه محيط مساعدتري براي كسب فضايل روحاني است، ولي چنان نيست كه در محيط ديگر نتوان بدان رسيد. راه رسيدن به سعادت و خوشبختي که دين مبين اسلام همه را به آن سفارش کرده است ، بيش از هر چيز به عزم و همت و اراده جدي شما و عنايات حق تعالي بستگي دارد، نه به محيط.
بهشت و قرب و رضوان الهي فقط براي کساني نيست که دروس حوزه را مي خوانند. حتي تحصيل رضايت الهي به سواد و علم بستگي ندارد بلکه در گرو ايمان و عمل صالح و انجام واجبات و ترک محرمات است. علم و معرفت چون چراغي براي روشن نمودن راه است. براي كسب معرفت الهي لازم نيست كه حتماً به حوزه وارد شد، يا درس­هاي حوزه را فرا گرفت، بلكه معرفت الهي از راه­هاي متعدد حاصل مي­شود . علم در واقع نوري است كه در قلب انسان روشن مي­شود و راه را به انسان نشان مي­دهد. مي توان با ترسيم اهداف عالي و ارزشمند در علوم به مراتب بالاي کمال انساني دست يافت.اگر قصد خود سازي و غني سازي وجودي خود را داريد، امروزه تمام دروس حوزه از طريق اينترنت ، سي دي ، راديو معارف و... پخش مي شود. مي توانيد از آن ها استفاده کنيد يا به صورت غير حضوري از دروس حوزه استفاده کنيد .
در مورد تحصيل به صورت غير حضوري ،مى توانيد با مراجعه به مدرسه علميه شهرستان خود يا مراجعه مستقيم به بخش پذيرش حوزه علميه قم در مدرسه دارالشفا با شرايط ثبت نام مطلع شويد. هم چنين با تلفن بخش پذيرش مركز مديريت حوزه علميه قم 7740966 و 7740971 کد 0251 تماس حاصل کنيد يا با مراجعه به سايت هاي حوزه در اينترنت ، از شرايط آن آگاه شويد

اگر مثلا2 ساعت بعد از اذان ظهر عادت ماهانه شويم ايابايد نماز ظهرمان كه نخوانديم قضا يش رابخوانيم؟

با سلام و تشكر از ارتباط تان با اين مركز
بايد نماز ظهر وعصر را قضا نمائيد .

آیا تمامی روایات نقل شده در اصول کافی و بهارالانوار معتبر و قابل استناد می باشد واگر اینگونه نیست این روایات چگونه دسته بندی شده اند و به چه طریقی از صحت یک حدیث یا روایت باید مطمعن شد ؟ نظر جمیع علما در این خصوص چیست ؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
کتاب بحار الانوار يک مجموعه حديثي است که هم در آن احاديث معتبر و هم احاديث ضعيف فراوان است . تلاش علامه مجلسي بيش تر بر اين بوده که ميراث حديثي شيعه را جمع آوري کرده و از نابودي در امان بدارد. در جمع آوري بحار الانوار، ايشان بيش تر در مقام يک محدث به جمع آوري احاديث همت داشته ،تا بعد از جمع آوري و در امان شدن از نابودي، به بررسي بيش تر آن ها پرداخته شود.
اما کليني در کافي هدفش جمع آوري احاديث نبوده، بلکه ايشان به عنوان يک عالم و فقيه و حديث شناس در مقام جمع آوري احاديث معتبر از نظر خودش بوده، هم چنان که کتاب هاي فقيه، تهذيب و استبصار اين گونه اند.
روايات کتاب کافي از نظر نويسنده اش همگي از اعتبار برخوردارند. البته درجه اعتبار آن ها يکسان نيست، ولي همه آن ها از حداقل اعتبار در نگاه نويسنده بر خوردار بوده اند.
از آن جا که هيچ کتابي جز کتاب خدا حق مطلق نيست و هر چه دست غير معصوم در جمع آوري آن دخيل بوده، باطل هم در آن يافت مي شود، کتاب کافي که معتبر ترين کتاب روايي شيعه است، با اين که روايات معتبر آن فراوان است، ولي نمي توان همه رواياتش را معتبر شمرد .
روايات به دو دسته تقسيم شده اند:
متواتر که احاديثي اند که ناقلان و راويان آن در هر طبقه آن قدر فراوان و متنوع اند که هر کسي کمي توجه کند، يقين مي يابد که ممکن نيست اينان همگي دست به دست هم داده باشند تا اين مطلب را به دروغ به پيامبر يا امام نسبت دهند . شنونده يقين مي يابد که حتما پيامبر در مواضع مختلف يا در جمع بسياري از مردم اين سخن را گفته که اين همه فرد از ايشان اين سخن را نقل کرده اند. روايات متواتر کم هستند.
روايات آحاد(خبر واحد) که يک يا چند نفر از معصوم نقل کرده اند و تعدادشان به حدي نيست که براي شنونده يقين به صدور ايجاد کند.
روايات واحد را از لحاظ اعتبار به چند دسته اصلي تقسيم کرده اند :
صحيح که همه راويان آن تا معصوم شناخته شده، مورد وثوق و شيعه هستند.
موثق که همه راويان شناخته شده و مورد وثوق اند ،گر چه بعضي شيعه دوازده امامي نيستند.
حسن که همه راويان شناخته شده و شيعه هستند و هيچ کدام هم ايرادي ندارند، ولي به حد وثاقت و مورد اطميناني نيستند.
ضعيف که هيچ کدام از موارد فوق نبوده و سند داراي ايرادي هست .
تقسيم بندي هاي ديگري نيز به اعتبار متن و سند وجود دارد که بايد به کتاب هاي علم حديث و درايه مراجعه کنيد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

باسلام و خسته نباشيد 1. آيا خواهرزن به انسان محرم مي باشد ؟ 2.اگر محرميت درجه بندي دارد اين به چه معني است ؟ 3. اگر محرم نيست پس چرا ازدواج با ايشان تا زماني كه همسر زنده است حرام است ؟ 4. آيا اين به اين معني نيست كه در زمان جاري شدن صيغه عقد همچون مادرزن ، خواهرزن نيز محرم ميشوند و ازدواج با آنها حرام است ولي بعد از فوت همسر اين صيغه باطل و محرميت از بين ميرود لذا ازدواج از لحاظ ششرعي مانعي ندارد؟

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
دوست عزيز: ايميل شما كه حاوي چهار سوال احكام بود دو بار به اين مركز ارسال شد و در حال پاسخگويي مي باشد در صورت آماده شدن، در اسرع وقت پاسخ به ايميل شما ارسال مي گردد.

در قران نحوه وضو گرفتن با آن وضویی که ما میگیریم متفاوت است . یک سنی را هم دیدم که به در مورد وضو گرفتنش به قران استناد میکرد. فکر کنم سوره مائده آیه شش. در ای مورد لطفا توضیح فرمایید. در ضمن پیغمبر و اهل بیت ایشان چگونه وضو میگرفتند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اختلاف شيعه و اهل سنت در اين مسائل به اختلاف در مباني استنباط احكام ديني و به اختلاف در فهم و برداشت از آيات بر مي گردد.
هر يك از مذاهب فقهى اسلامى براى استنباط احكام دين، از يكسرى اصول و مبانى بهره مي گيرند. طبيعى است كه اگر در اصول، مبانى و منابع استنباط با هم اختلاف داشته باشند، نتيجه و ره آورد استنباط ها متفاوت خواهد شد. بسيارى از اختلافات فقهى شيعه و سني،‌ريشه در تفاوت ديدگاه ها در اصول و مبانى استنباط دارد، مثلا‍ً اهل سنت افزون بر قرآن و سنت پيامبر(ص) به سنت صحابه و گاهى به سنت تابعين ارزش مى دهند،‌ولى شيعه افزون بر قرآن و سنت پيامبر ، به سنت اهل بيت بها مى دهند و سنت صحابه را اگر مستند به سنّت پيامبر نباشد، به عنوان منبع شرعى نمى پذيرند.
برخى از اختلافات فقهى ريشه در همين نكته دارد. اختلاف در وضو هم از همين نوع است. شيعيان با تمسك به حديث ثقلين، به اهل بيت و امامان معصوم(ع) مراجعه مى كنند و احكام شرعى خويش را فرا مى گيرند، امّا اهل سنّت چنين عمل نمي کنند.
در زمان خلفا به ويژه خليفة دوم (عمر) سياست جلوگيرى از نشر حديث رواج داشت و خلفاى بعدى تا زمان عمر بن عبدالعزيز، همين سياست را در پيش گرفتند كه سرانجام بسيارى از روايت هاى پيامبر و حوادث صدر اسلام به فراموشى سپرده شد و نسل هاى بعدى نسبت به آن بيگانه شدند. ا زاين پس شيعيان با مراجعه به امامان معصوم(ع) توانستند سنت فراموش شده پيامبر را دريابند و آن را سرمشق زندگى خويش قرار دهند؛ به عنوان مثال در مورد وضو: امام باقر(ع) ظرف آبى برداشت و به وضو پرداخت و فرمود: پيامبر چنين وضو مى ساخت.(1)
كيفيت وضوى اهل سنت به جهت تفسيرى است كه ايشان از آيه "فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق" (2) دارند.
ظاهر معناى آيه چنين است كه صورت و دست‏ها را تا آرنج بشوييد. اهل سنت از كلمه "الى" برداشت مى‏كنند كه آيه مى‏گويد دست‏ها را از سرانگشتان به طرف آرنج بشوييد، ولى با اندكى دقّت روشن مى‏شود كه كلمه "الى" تنها براى بيان حدّ شستن است، نه كيفيّت شستن.
توضيح: آيه درست به آن مى‏ماند كه انسان به كارگرى سفارش مى‏كند ديوار اتاق را از كف تا يك متر رنگ كند. بديهى است منظور اين نيست كه ديوار از پايين به بالا رنگ شود، بلكه منظور اين است كه اين مقدار بايد رنگ شود، نه بيش تر و نه كم تر. بنابراين فقط مقدارى از دست كه بايد شسته شود، در آيه ذكر شده ، اما كيفيت آن در سنت پيامبر (كه به وسيله اهل بيت به ما رسيده) آمده و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.(3)
البته مذاهب چهارگانه اهل سنت، شستن دست هنگام وضو از سر انگشتان تا آرنج را واجب نمى‏دانند . مى‏گويند بهتر است كه بدين طريق وضو گرفته شود.
اماميه(شيعه) گفته‏اند: از آرنج واجب است و عكس آن باطل است، هم چنان كه مقدّم داشتن دست راست بر چپ واجب است. باقى مذاهب گفته‏اند: شستن آن‏ها به هر طريقى كه باشد، واجب بوده و تقديم دست راست و شروع از انگشتان تا آرنج افضل است؛ (4) يعنى ثواب بيش ترى دارد.
شستن پا به جاى مسح كه ميان اهل سنت رواج دارد، تفسير خاصى است كه از ادامه همان آيه ارائه داده‏اند. به نظر آن ها كلمه "ارجلكم" (پاها) بر "وجوهكم" (صورتها) عطف شده و بايد مانند آن شسته شود، اما شيعه معتقد است اين كلمه بعد از كلمه رؤوس (سرها) ذكر شده و عطف به آن است و بايد پاها را مانند سر مسح كنيد.
در هر حال اختلاف عمل در مذاهب اسلامى ناشى از اختلاف برداشت و فهم متفاوت از آيات بوده ،سنت پيامبر را هر دو گروه طبق عقيده خود مى‏دانند، اما شيعه افتخار دارد كه پيرو ائمه اطهار بوده ، پيشوايان معصوم(ع) از آيات الهى و روش و سنت و گفتار رسول خدا(ص) آگاه‏تر بوده ، درست‏تر تفسير مى‏كنند.
در روايات ائمه(ع) بيان شده كه روش وضوى پيامبر به روش شيعه بوده است.
پى‏نوشت‏ها:
1. شيخ حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 1، ص 274،‌ج 7.
2. مائده (5) آيه 6.
3. تفسير نمونه، ج 4، ص 286.
4. محمد جواد مغنيه، فقه تطبيقى ،ترجمه كاظم پورجوادى، ص 40.

با عرض سلام و خسته نباشید در منطق اصلی داریم با مضمون " النقیضان لا یجتمعان و لا یرتفعان" از سوی دیگر خداوند کریم در قران میفرمایند: "ان الله علی کل شی قدیر" لذا آیا خداوند به اجتماع نقیضین که اصلی کلی و جهان شمول است قادر است؟ خواهشمندم پاسخ را به پست الکترونیکی حقیر نیز ارسال نمایید. با تشکر

در مورد تفسير قدرت الهي مي بايست به مقدمات ذيل توجه کرد:
ا) قدرت الهي بي‏نهايت است و حدي براي آن نمي‏توان فرض كرد.
ب) هميشه قدرت به امر ممكن تعلق مي‏گيرد؛ يعني، هركاري كه امكان انجام آن باشد متعلق قدرت است.
ج) قدرت خداي متعال به امر محال ( محال ذاتي ) تعلق نمي پذيرد.
محال بر دو نوع است: عادي و ذاتي.
1) محال عادي، يعني آن كه ممكن است انجام بگيرد؛ ولي به طور خارق‏العاده و از عهده افراد عادي و علت‏هاي معمولي خارج است؛ نظير معجزه‏هاي پيامبران؛ مثلاً اژدها شدن عصا محال عادي است؛ يعني، از طريق علت‏هاي مأنوس امكان ندارد و نيز از عهده افراد عادي خارج است؛ ولي كاري است ممكن كه با علل غيرعادي (خارق‏العاده) وتوسط حضرت موسي(ع) انجام گرفت.
2) محال ذاتي، آن است كه اصل فرض آن در ذهن دچار تناقض است؛ مثلاً در جاي خود ثابت شده كه شريك براي خدا غيرممكن است . وقتي غيرممكن شد، فرض اين كه «آيا خداوند مي‏تواند براي خود شريك بيافريند» دچار تناقض است؛ چون «شريك خدا» امكان وجود ندارد، درحالي كه سؤال مي‏شود آيا مي‏تواند...؟
«مي‏تواند» در جايي به كار مي‏رود كه امكان انجام آن كار محرز باشد. بنابراين با وصف اين كه «شريك باري تعالي»غيرممكن است، لازم مي‏آيد كه ممكن باشد؛ چون از يك طرف فرض، اين است كه شريك باري غير ممكن است. ازطرف ديگر چون لفظ «مي‏تواند» را به كار برده‏ايم، بايد ممكن باشد. سپس در عين امكان شريك عدم امكان آن و در عين عدم امكان شريك، امكان آن لازم مي‏آيد و اين تناقض است و با اين بيان جايي براي طرح سؤال مذكور باقي نمي‏ماند.
بنابراين اگر آن امر مورد تصور ما امري ممکن باشد، يعني فرض تحقق آن به تناقض نينجامد ،جواب بلي است .
اگر به تناقض بيانجامد ،جواب اين است که اصلاً آن چيز مقدور نييست تا قدرت خدا به آن تعلق گيرد، نه اينکه تعلق بگيرد و نتواند انجام دهد .
علامه طباطبايي در اين مورد به زيبايي بيان داشته : چيزى كه ممكن الوجود نيست، بلكه ممتنع الوجود است، فرض تعلق گرفتن قدرت خدا به ايجاد آن، فرض ممكن الوجود شدن آن است، و ممتنع الوجود ممكن الوجود نمى‏شود.(1)
پي نوشت:
1.ترجمه الميزان، ج‏2، ص 62.

پرسش: کسي که مقلد حضرت آيت خامنه اي است و براي تامين مسکن مورد نيازش بايد با وام بگيرد و تمام حقوقش به اقساط وام تخصيص مي يابد،به چنين فردي خمس تعلق مي گيرد؟
پاسخ: با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
خمس دارد ، مگر اين كه پس انداز كردن لازم باشد كه در اين صورت اگر بعد از سال خمسي در آينده نزديك(مثلا دو سه ماه پس از سال خمسي ) در راه هاي مذكور مصرف شود، خمس ندارد.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه¬اي، استفتاآت، س 908.

صفحه‌ها