پرسش وپاسخ

سلام من دوستم دانشجوهستیم.چند وقت پیش یکی از هم رشته ای هامون که پسره به دوستم زنگ می زنه و میگه که توی انجمن نرید بچه های انجمن پشت سرتون حرف می زنن و... روی من به عنوان یک برادر حساب کن هر مشکلی داشتی به من بگو و از این حرفا پسره متاهلم هست.توی انجمن هم بچه های خوبی نیستن فقط ترم اول دوستم اونجا بوده و برای نشریه مطلب می داده و اون پسره هم تایپ می کرده آشنایی تا همین حد بوده پسره شروع میکنه به پیامک زدن و آبجی آبجی می زده مثلا میگفته نمونه سوال دارم میام سر خیابونتون (آدرس هم بلد بوده!!) بیا بگیر یا می گفته شما ورزش کارید اندام خوبی دارید از وقتی که دوستم با من آشنا شده حجابشو رعایت می کنه قبلا هم خیلی بد نبود اما الان اصلا موهاش پیدا نیست پوشش بدی نداره یه بار پسره اسمس داده بود که مقنعه تون رو جلو کشیدی خیلی خوبه بهتون میاد خوشم میاد!!!!!!!! دوستم اوایل دو سه بار در جوابش گفته بود مزاحم نشید و اس ام اس ندید ولی من گفتم همین هم جواب نده و شمارشو عوض کرد بعد از چند وقت که خبری نبود تلفنی به خونه شد پسری بوده و خودشو همون پسره ای که گفتم معرفی کرده به مامان دوستم میگه دخترتون با من بوده صیغه اش کردم بوسیدمش و گرمای وجودش رو حس کردم و مدرک عکس هم دارم همون ساعتی که تلفن شده ما دانشگاه بودیم و پسره هم توی اتاق همون استادی بود که ما باهاشون کار داشتیم و من شک دارم کار پسره باشه الان مادر دوستم بی نهایت بهش مشکوک شده و اصلا بهش اعتماد نداره من دوستم رو از دبیرستان می شناسم و می دونم اصلا اهل این حرفا نیست وترسو . این جوری که من فهمیدم توی اون تلفنه هم پسره رو خراب کرده و هم دختره تازه از تمام زندگیشون شغل پدر و مادر پدر بزرگ ودایی هاش هم خبر داشته!!! الان دوستم در شرایط بیه مامانش اصلا بهش اعتماد نداره هر جا می خواد بره حتما باید با من باشه خدا رو شکر مامانش هنوز به من اعتماد داره! تهمت هم که بهش زدن مونده چکار کنه الان آبروشو تو خونه بردن فردا هم حتما تو دانشگاه این اطمینان هم بدم که دوستم تمام وقت یا با من بوده یا با مامانش و تمام فکر و ذکرش هم درسه و مطمئنم کاری نکرده. خواستم باهاتون مشورت کنم و ببینم چکار باید بکنیم نمیشه دست روی دست گذاشت و دوستم چطور اعتماد مامانشو جلب کنه و با پسره چه کار کنه به حراست دانشگاه بگیم بدتر آبرو ریزی نمی شه یا یکی بره از پسره بپرسه ماجرای تلفن چی بوده؟ چکار باید بکنیم؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
ضمن پاسداشت خويشتنداري دوست تان توجه شما را به نکات ذيل جلب مي‌نمايم:
1- همه اين رويدادهاي منفي و دردناک يک پيامد مثبت و درس‌آموز براي دوست شما مي‌تواند داشته باشد و آن اين که رابطه با جنس مخالف چيزي جز گام نهادن در يک مسير سنگلاخي نيست. اگر همين پيام را از اين پيامدها دريافت کنيم ، ما را از بسياري از حوادث آينده بيمه و مصون مي‌سازد. با اين وصف دست خير خداوند را بايد در کنار دست‌هاي شرور پسران بوالهوس نيز ديد.
2- پاکي باطني دختر با هيچ تهمت ناپاکي از بين نخواهد رفت . خدا نخواهد گذاشت بنده مومنش اين گونه در نزد مادر يا غير مادر بي‌آبرو باقي بماند.
3- هر چند براي هر کسي تحمل تهمت و افترا سخت و دشوار است ،ولي با نگاهي کلان تر متوجه خواهيد شد که اين عمل نابهنجار(تهمت) در جامعه ما به وفور يافت مي‌شود . وقوع آن براي هر دختر پاکدامني بسيار محتمل است. اگر اين گونه است ،پس چرا بر آشوبيم و زندگي را بر خود تلخ نماييم؟
4-از دوست خود بخواهيد از هر گونه بغرنج سازي و فاجعه سازي موضوع نزد مادر خود بر حذر باشد .براي مدتي از هرگونه توجيه يا تبرئه خود پرهيز نمايد. دستپاچه شدن در هر موضوعي ظن به واقعي بودن آن را بيش از پيش تقويت مي‌سازد. آرامش و طمانينه و پرهيز از هر گونه عجز و لابه و اصرار و التماس فضا را براي پذيرش گفته‌هاي اين دختر تلطيف مي‌نمايد.
5- توصيه مي‌شود در شرايط کنوني از هر گونه پرونده سازي براي اين پسر يا .. بر حذر باشيد . با مسکوت گذاشتن ماجرا منتظر اقدام بعدي فرد خاطي باشيد؛ در صورت عدم تکرار افترا زني از جانب ايشان به روال عادي زندگي خود برگرديد.
6- سعي نماييد حرف‌هاي دوست تان را شما به مادر ايشان و ديگران منتقل نماييد. اثر حرف و تصديق و تکذيب شما به مراتب از دختر کارسازتر و مثمرثمرتر خواهد بود.

مرد می تواند از اموال ارثی زنش وصیت کند.

سلام مادرم را در سن 9 سالگی به همراه سه خواهر کوچکترم بر سر زایمان فرزند پنجم از دست دادیم در سال 1339 پدرمان بعد از یکسال ازدواج کرد و ما از مهر پدری با آمدن زن بابا محروم گردیدم از مادرمان بعد از فوتش دقیقا 12000هزار متر زمین مرغوب کشاورزی به جای ماند (استان گلستان شهر بندرگز) که پدرمان بعد از فوت مادرمان در زمینهای مادریمان کشت و زرع می کردد تا اینکه چندی پیش متوجه شده ایم پدرمان زمینهای مادریمان را به فرزندان زن دومش به عنوان ارث بخشیده است آیا مرد می تواند از زمینهای همسرش ارث می برد اگر ارث می برد چه مقدار پدرمان در زمان شاه از طفولیتمان سواستفاده کرده و زمینهای مادریمان را به نام خودش ثبت نموده است فرزندان نا تنی هم این موضوع را می دانند ولی با خیال راحت این زمینها را قبول کرده اند و گفته اند که این زمینها برای پدرمان است با وجود اینکه صاحب اصلی این زمینها مادر مرحومان است حال ایا از نظر شرعی فرزندان ناتنی می توانند صاحب زمین ها شوند یا اشکال دارد با وجود اینکه آنها زمین را از پدرشان به ارث برده اند و می دانند که این زمینها را پدرشان از زن خود بدست آورده است و چهار وارث اصلی این زمینها زنده اند و از دریافت آن محروم مانده اند

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
اگر زمين مال مادر شما بوده است، زمين شرعا مال شما و خواهران شما مي باشد .يک چهارم زمين نيز به پدر شما ارث مي رسد . باقي مانده زمين يعني سه چهارم آن سهم شما و خواهران شما مي باشد . نسبت به سهم شما پدرتان شرعا نمي تواند تصرف کند . نمي تواند آن را به فرزندان ديگرش بدهد . فرزندان پدر شما که از همسر ديگر پدرتان هستند، حق تصرف در آن زمين ها را ندارند.

تفسیر آیه 222 سوره بقره

با سلام در آیه 222 از سوره بقره ذکر شده است که از نزدیکی به زنان خود در دوره عادت ماهانه پرهیز کنید. و همانطور که خود می دانید زن حتی با دست شوهرش نیز میتواند ارضاء شود. آیا منظور از آیه 222 سوره بقره ارضا شدن زن است و یا دخول؟ با تشکر

پرسش:در آيه 222 از سوره بقره ذکر شده است که از نزديکي به زنان خود در دوره عادت ماهانه پرهيز کنيد. زن حتي با دست شوهرش نيز مي تواند ارضا شود. آيا منظور از آيه 222 سوره بقره ارضا شدن زن است و يا دخول؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مقصود آيه از نزديکي با زن، جماع همراه با دخول است .
زن هنگام عادت ماهانه با مشکلاتي روبرو مي شود و مشکلات موجب مي شود که خدا بعضي از تکاليف را از عهده او بردارد . نيز بر مرد تکليف مي کند که در اين ايام خاص از نزديکي با زن که موجب آزار و اذيت بيش تر او مي شود، نيز امري غير بهداشتي است ، خودداري کند. اين دستور مختص آن چند روز عادت ماهيانه زنان است وگرنه زن مي تواند در روزهايي که دچار حيض است، از راه غير جماع و دخول ارضاي جنسي شود و منافاتي با آيه شريفه ندارد.

باسلام 1.حدود 2سال پیش به خاطر روزه ی رجبیه دچار دل درد و کلیه درد شدیدی شدم و از خوف آن روزه های ماه مبارک رمضان را نگرفتم این چه حکمی دارد. 2.در نماز ذکر سجده و رکوع را سهوِِی جابه جامی گویم هم چنین گاهی اوقات به علت فراموشی سوره ای دیگر از ادامه ی سوره ای می خوانم این چه حکمی دارد. 3.

پرسش: احکام شرح
.حدود 2سال پيش به خاطر روزه رجبيه دچار دل درد و کليه درد شديدي شدم و از خوف آن روزه هاي ماه مبارک رمضان را نگرفتم. چه حکمي دارد؟
.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر کسي در ماه رمضان به واسطه عذرى ( خوف از بيماري ) روزه نگيرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آينده عمداً قضاى روزه را نگيرد، بايد روزه را قضا كند و براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اين ها به فقير بدهد . ( 1 )
پي نوشت :
1 . توضيح المسائل مراجع ، ج 1 ، ص 984 ، م 1704 .

پرسش: 2.در نماز ذکر سجده و رکوع را سهوِِي جابه جا مي گويم .هم چنين گاهي اوقات به علت فراموشي سوره اي ديگر از ادامه سوره اي مي خوانم. چه حکمي دارد؟
پاسخ:
نماز گزار اگر ذکر سجده و رکوع را به صورت سهوِِي جا به جا بگويد،
اشکال ندارد و نماز صحيح است . (1)
نماز گزار اگر به علت فراموشي سوره اي ديگر را به جاي ادامه سوره اي که شروع کرده بخواند، اگر پس از رکوع يادش بيايد، نمازش صحيح است ( 2 ) . اگر پيش از رقتن به رکوع و يا هنگامي که قصد رکوع را دارد اما پيش از آن كه به ركوع برسد، يادش بيايد ، بايد بايستد و بقيه سوره را بخواند . ( 3 )
پي‌نوشت‌ ها :
1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسئله 1028 و ذيل آن؛ آيت الله خامنه‌اي، استفتاآت، سؤال 480 و 481 و 482 .
2 . توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 566 ، م 981 .
3 . همان ، م 982 .

بسم تعالی با سلام خداوند در قرآن میفرماید اغسلو ایدیهم الی المفارغ یعنی دستها را به سوی آرنج بشویید حال آنکه شیعه بر عکس این موضوع عمل میکند(در وضو)و اهل سنت که بر اساس سنت و قرآن عمل میکنند به شکل فرموده قرآن عمل میکنند حال توضیح دهید کار کدام یک درست است؟با توجه به اینکه اهل سنت بر اساس دستورات پیامبر عمل میکند پس وضوی پیامبر نیز به این شکل است لذا به نظر نمیرسد حضرت علی ع وضو را تغییر داده باشد حال این دو گانگی در وضو از کجا آمده است؟

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
لازم مي دانيم توجه شما را به يک مطلب مهم در تمام احکامي که بين دو مذهب در روش آن اختلاف وجود دارد جلب نمائيم.
اهل سنت در كنار كتاب و سنت و اجماع، ‌اجتهاد صحابه را نيز به عنوان يكي از منابع اصلي شناخت و تعيين احكام مي پذيرند . به امامت اهل بيت عليهم السلام اعتقاد ندارند.
نسبت به کتاب خدا و قرآن نيز به ظاهر آن چسبيده و باطن قرآن را رها کرده اند . به همين جهت در بعضي از مسائل اعتقادي نيز دچار انحراف و کچ روي شده اند. در حالي که شيعيان به دستور پيامبر به پيروي از اهل بيت عمل کرده اند . احکام دين وقرآن را نيز به تعليم اهل بيت که مفسران واقعي قران هستند، آموخته اند و به آن عمل مي کنند.
اهل سنت در تفسير قرآن . از تفسير باطن قرآن به خاطر دوري از اهل بيت محروم مانده اند، به همين جهت، كيفيت وضوى اهل سنت به جهت تفسيرى است كه از آيه «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق» (1) دارند.
ظاهر معناى آيه چنين است كه صورت و دست‏ها را تا آرنج بشوييد. اهل سنت از كلمه "الى" خيال مى‏كنند كه آيه مى‏گويد دست‏ها را از سرانگشتان به طرف آرنج بشوييد، ولى با اندكى دقّت روشن مى‏شود كه كلمه "الى" تنها براى بيان حدّ شستن است، نه كيفيّت شستن.
آيه درست به آن مى‏ماند كه انسان به كارگرى سفارش مى‏كند ديوار اتاق را از كف تا يك متر رنگ كند. منظور اين نيست كه ديوار از پايين به بالا رنگ شود، بلكه منظور اين است كه اين مقدار بايد رنگ شود، نه بيش تر و نه كم تر. بنابراين فقط مقدارى از دست كه بايد شسته شود، در آيه ذكر شده اما كيفيت آن در سنت پيامبر (كه به وسيله اهل بيت به ما رسيده) آمده و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.(2).
توضيح: در آيه شريفه«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ».
حدّ دست كه بايد در وضو شسته شود، «تا آرنج» ذكر شده؛ زيرا «مرافق» جمع «مرفق» به معنى «آرنج» است، و چون هنگامى كه گفته شود:
دست را بشوئيد ،ممكن است به ذهن چنين برسد كه دست‏ها را تا مچ بشوئيد؛- زيرا غالباً اين مقدار شسته مى‏شود- براى رفع اين توهّم مى‏فرمايد: «تا آرنج بشوئيد» (الَى الْمَرْافِقِ).
با اين توضيح روشن مى‏شود: كلمه «الى‏» در آيه فوق، تنها براى بيان حدّ شستن است، نه كيفيت شستن، كه بعضى توهّم كرده‏ و چنين پنداشته‏اند كه آيه مى‏گويد: بايد دست‏ها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشوئيد ( چنان كه در ميان جمعى از اهل تسنن رائج است).
ابنابراين، فقط مقدارى كه از دست بايد شسته شود، در آيه ذكر شده اما كيفيت آن در سنت پيامبر
كه به وسيله اهل بيت به ما رسيده، آمده است و آن شستن از آرنج به طرف سر انگشتان است.
رواياتي که ازاهل بيت درمورد کيفيت وضو گرفتن و تفسير آيه وضو وارد شده است ، صحت وضو گرفتن شيعيان را تأييد مي کنند.
امام باقر(ع) در اين راستا ظرف آبى برداشت و به وضو پرداخت و فرمود: پيامبر چنين وضو مى ساخت.(3)
در نتيجه دليلي که اهل سنت از قرآن ذکرمي کنند ،با توجه به اينکه تفسير اهل بيت برخلاف نظر آن ها مي باشد، دليل آن ها باطل و برخلاف مضمون قران مي باشد.
علاوه برآن مذاهب اربعه اهل سنت شستن دست ها را در هنگام وضو از سر انگشت ها به طرف مرفق واجب نمي دانند، بلکه اگر کسي از مرفق به طرف انگشت ها بشويد ،از نظر آن ها نيز صحيح است لکن مي گويند شستن از سر انگشت ها به طرف مرفق افضل است(4). اگر در آيه شريفه الي را به معناي انتها بگيريم، آن طوري که اهل سنت مي گويند بايد شستن به طرف مرفق واجب نباشد، و اينکه اهل سنت حکم وجوبي بر چنين شستن ندارد، ثابت مي کند که الي به معناي «مع» است ،ولي کيفيت و ترتيب شستن را بايد از اهل بيت استفاده نمائيم. اهل بيت نيز شستن از بالا به پايين را معين نموده اند.
1. مائده (5) آيه 6.
2 . تفسير نمونه، ج‏ 4 ،ص365
3. شيخ حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 1، ص 274.

4. الفقه علي مذاهب الخمسه، بحث وضو، غسل اليدين، ص 36.

چرا باید نماز بخؤانیم

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
نماز مي خوانيم چون خدا واجب کرده ،خدا واجب کرده، چون مي دانسته بندگانش براي رسيدن به سعادت وخوشبختي واقعا نياز به خواندن نماز دارند. عبوديت و پرستش يكي از نيازهاي اساسي روح انسان است. و هيچ چيزي جاي آن را پر نمي‌كند،
انسان موجودي است مرکب از جسم و روح . همان گونه که انسان براي رشد جسمش نياز به غذا دارد، براي رشد و تکامل روحش هم نياز به غذا دارد . غذاي روح و آن چه سبب رشد و تکامل آن مي گردد ، اطاعت وعبادت پروردگار است .
فلسفة نماز و عبادت در همة ابعاد، قابل درك براي بشر نمي باشد . در آيات و روايات تنها بخشي از آثار و حكمت هاي نماز و ساير عباد ات بيان شده است. اصولاً معلوم نبودن فلسفه احكام در برخى موارد فقط به خاطر اين است كه آدم‏هاى متعبد و پذيراى امر الهى از آدم‏هاى متكبّر و صاحب نخوت شناخته شوند. حضرت على(ع) مى‏فرمايد:
«و لكنّ اللَّه سبحانه ابتلى خلقَه ببعض ما يجهلون اصله...؛ خداوند بعضى از دستورهايى را به بشر مى‏دهد كه ريشه و فلسفه‏اش براى بشر معلوم نيست، تا اين كه حالت تسليم در مردم پيدا شود . خوب‏ها از بدها تميز داده شوند، اطاعت كنندگان از معصيتكاران شناخته گردند».(1)

در ذيل به برخي از آثار نماز اشاره مي شود .
1 - قرب معنوي
يکي از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشکيل مي‏دهد . در يکي از آيات قرآن هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده (2) که حکايتگر بعد معنوي نماز و اهميت آن است، امام علي(ع) فرمود: "الصلوة قربان لکل تقي (3)، نماز وسيله تقرب هر پرهيز کاري به خداوند است". در برخي از روايات از نماز به عنوان معراج مؤمن ياد شده که اشاره به آثار معنوي آن مي‏باشد.
2 - ياد خدا و آرامش رواني
در قرآن آمده است: "اقم الصلوة لذکري(4)، نماز را بر پا دار تا به ياد من باشي".
يکي از نويسندگان در تفسير اين آيه مي‏نويسد: "روح و اساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز ياد خدا است. "ذکر اللَّه" است که در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است"(5) ذکر و ياد خداوند نقش تعيين کننده در آرامش رواني دارد. نماز به عنوان ذکر خدا به انسان‏هاي نماز گذار آرامش مي‏دهد، "ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب(6)، آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است".
3 - عامل باز دارنده از گناه
يکي از آثار مهم نماز جلوگيري از گناه است: "إنّ الصلوة تنهي عن الفحشا و المنکر"(7). طبيعت نماز از آن جا که انسان را به ياد خدا نيرومندترين عامل بازدارنده ، يعني اعتقاد به مبدأ و معاد مي‏اندازد، داراي اثر بازدارندگي از فحشا و منکر است. انسان که به نماز مي‏ايستد و تکبير مي‏گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مي‏شمرد... بدون شک در قلب و روح چنين انساني، جنبشي به سوي حق و حرکت به سوي پاکي و جهشي به سوي تقوا پيدا مي‏شود..."(8)
4 - گناه زدايي
يکي از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايي است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهي است(9). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال کرد: اگر بر در خانه يکي از شما نهري از آب صاف و پاکيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهيد، آيا چيزي از آلودگي و کثافت در بدن او مي‏ماند؟ در پاسخ عرض کردند،نه. حضرت فرمود: نماز درست همانند اين آب جاري است. هر زمان که انسان نماز مي‏خواند، گناهاني که در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مي‏رود."(10)
5 - غفلت زدايي‏
بزرگ‏ترين مصيبت براي رهروان راه حق آن است که هدف آفرينش خود را فراموش کند. غرق در زندگي مادي و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم اين که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مي‏شود، مرتباً به انسان اخطار مي‏کند و هشدار مي‏دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مي‏سازد... و اين نعمت بزرگي است که انسان وسيله‏اي در اختيار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بيدار باش گويد.(11)
6 - تکبر زدايي‏
يکي از عوامل مهم تکبر زدايي نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پيشاني بر خاک در برابر خدا مي‏گذارد و خود را ذره کوچکي در برابر عظمت او مي‏بيند، از اين رو پرده‏هاي غرور و خودخواهي را کنار مي‏زند. از اين رو علي(ع) بعد از بيان فلسفه عبادت، يکي از آثار نماز را تکبر زدايي بيان نمود: "خداوند ايمان را براي پاکسازي انسان ها از شرک واجب کرده است و نماز را براي پاکسازي از کبر"(12).
7 - عامل پرورش فضائل اخلاقي
نماز روح اخلاص و خداباوري را در انسان افزايش مي‏دهد و نتيجه آن پرورش فضايل اخلاقي است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار ديوار طبيعت بيرون مي‏برد و به ملکوت آسمان‏ها دعوت مي‏کند و با فرشتگان همصدا مي‏شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مي‏داند.
8 - همگرايي
علاوه بر آثار مذکور که معمولاً آثار خودي نماز محسوب مي‏شوند، يکي از آثار مهم اجتماعي و سياسي نماز، همگرايي است، برگزاري نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مي‏گذارد ،زيرا مسلمانان با صفوف فشرده در کنار هم قرار گرفته و با اوضاع سياسي و اجتماعي جهان آگاهي پيدا مي‏کنند. خطيب جمعه با بيان احکام و طرح مسايل سياسي و اجتماعي به نمازگزاران رشد سياسي مي‏دهد .شايد به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است که در آموزه‏هاي ديني به اين دو فريضه اهميت خاصي داده شده است.(13) پيامبر اسلام(ص) فرمود:
"خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده است. هر کس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روي سبك شمردن يا انکار ترک کند، خداوند او را پريشان مي‏کند . به کار او برکت نمي‏دهد. بدانيد نماز او قبول نمي‏شود، بدانيد زکات او قبول نمي‏شود، بدانيد حج او قبول نمي‏شود،..، تا از اين کار توبه کند..."(14).
9 - نفي طاغوت و ايستادگي در مقابل ستم‏
انساني که فقط خداوند را عبادت نمايد، در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براي او حقير و کوچک مي‏شود . کسي نمي‏تواند با ظلم و ستم بر او چيره شود. در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسليم فرود نمي‏آورد . با طاغوت کنار نمي‏آيد. خداوند اين مسئله را يکي از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته : "و در ميان هر امتي، پيامبري را مبعوث کرديم تا خداوند را عبادت نماييد . از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز کنيد.(15)
پي‌نوشت‏ها:
1. ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج9 ، 45.
2. ذاريات(51)، آيه 56.
3. نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسير نمونه، ج 16، ص 292.
4. طه(20)، آيه 14.
5. تفسير نمونه، ج 16، ص 289.
6. رعد(13)، آيه 28.
7. عنکبوت (29)، آيه 45.
8. تفسير نمونه، ج 16، ص 284.
9. همان، ص 290.
10. وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.
11. تفسير نمونه، ج 16، ص 290 - 291.
12. نهج البلاغه، کلمات قصار 252.
13. جمعه (62) آيه‏ 9، تفسير نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.
14. وسايل الشيعه، ج 5، ص 7.
15. نحل (16)، آيه 36.

هدف از آفرینش این جهان و انسان ها چیست ؟

سلام و خسته نباشید من سوالم را در چند بخش مطرح میکنم . 1-هدف از آفرینش این جهان و انسان ها چیست ؟ 2-انسان در آفریده شدنش هیچ انتخاب و اختیاری نداشته ، ارتباط این مساله با عدل الهی چگونه است ؟شاید اگه انتخاب با من بود تمایلی به زندگی در این دنیا نداشتم. 3-آیا بین توانایی های انسان ها و شرایط حاکم بر زندگی آنها با رسیدن به کمال مورد نظر الهی تناسبی وجود دارد ؟ گاهی فکر میکنم راه رسیدن به کمال فقط برای تعداد معدودی از انسان ها مثل آیت ا.. بهجت عزیز وجود دارد و همه این فرصت و شرایط را ندارند. شاید هم از هرکسی به اندازه وسعش انتظار میرود و لازم نیست همه به آن کمال انتهایی برسن. ممنون

اسخ:

1پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز

در موضوع هدف الهي از خلقت جهان هستي، دو نظريه اصلي وجود دارد:

1- عرفا معتقدند چون خداوند اراده نموده از خفا بيرون آيد و جمال اسما و صفات خود را در اشيا و افراد مشاهده نمايد، پس در جهان و انسان ظهور و تجلى نمود و دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرينش انسان و ساير پديده‏ها ظهور و تجلى است.(1)

2- فلاسفه اسلامى گفته‏اند: چون خداوند داراي همه كمالات است و هيچ نقصى در او نبوده و بى نياز مطلق است، هيچ گونه كمبودى ندارد تا بخواهد با آفرينش جهان يا انسان، آن را جبران نمايد و يا سودى از آفرينش عالم و آدم نصيب او شود. خداوند چون كامل است، لازمه كمالش فيّاض و بخشندگي است، پس بايد فيض بخشى و بخشندگى كند، در نتيجه بايد جهانى زيبا و كامل بيافريند. بنابراين صدور وجود و هستى از خداوند واجب است.(2)

اما در واقع هر دو به يک نتيجه ختم مي­شود و آن اين که آفرينش جهان هستي لازمه صفاتي مانند علم، قدرت، حکمت، رحمت و فياضيت الهي است. يعني همان گونه که علت به صورت ضروري، وجود معلول را اقتضا مي کند، صفات الهي نيز علت وجود جهان هستي است و چون علت وجود دارد ( صفات کمالي خداوند ) معلول نيز وجود خواهد داشت (جهان هستي با همه زيبايي ها و کمالات).

جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست، به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند .

هر «بود»ي، «نمود»ي دارد؛ نمي شود روغن باشد اما چربي نداشته باشد. رحمت باشد، اما بخشش و فيض وجود نداشته باشد!

بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است. خداوند فيض و بخشش دارد . لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد، فيض و هستي خداوند را دريافت كند . چون قابليت وجود براي جهان هستي بود، خداوند آن را آفريد.

از اين رو هستي بخشي جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توانمنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست . شايسته است که ما سپاس گزار خدا و قدر شناس او باشيم.

خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد، جهان و انسان را آفريده ، لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است.

چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند، ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است اما خدا از بخل منزه است . "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد .

در نتيجه هدف از خلقت كائنات رفع نقص و برطرف نمودن نياز يا رسيدن به كمالي تازه نبوده كه همه اين امور از ساحت خداوند به دور است .بلكه كائنات با همه شكوه و عظمتي كه دارند ،نتيجه و لازمه صفات خداوند متعال هستند . اين صفات نيز عين ذات الهي هستند ، پس خداوند به خاطر آن كه خداست مي آفريند ؛ به همين خاطر فلاسفه تاكيد مي كنند كه در افعال الهي علت فاعلي همان علت غايي و هدف محسوب مي شود .

پى‌نوشت‏ها:

1. سيد حسن ابراهيميان، انسان‏شناسى، ص 115 و 114.

2. همان، ص 116 و 115، با تلخيص.

پرسش 2:

انسان در آفريده شدنش هيچ انتخاب و اختياري نداشته ، ارتباط اين مساله با عدل الهي چگونه است ؟شايد اگه انتخاب با من بود تمايلي به زندگي در دنيا نداشتم.

پاسخ:

1)@@

عدل آن است كه هر چيزي در جاي خود قرار گيرد. طبق اين معنا آفرينش انسان و همه موجودات عالم طبق نظام عدل است؛ زيرا بر اساس علت هايي كه در جهان قرار داده شده و بر اساس اينكه هر چيزي كه در عالم، امكان وجود و تحقق داشته باشد، از طرف خداوند فيض وجود را دريافت مي كند؛ چون انسان به طور عام امكان وجود دارد و چون شخص من و شما بر اساس علت هاي طبيعي در اين عالم، امكان خلقت و تولد از ناحيه علل داشته ايم، بايد وجود را دريافت نموده و از فيض وجود محروم نباشيم . اگر غير اين بود، عدالت خداوند دچار اشكال بود.

اما اينكه دوست نداشتيد به دنيا بياييد، اگر چه شايد به عنوان يك ميل دروني امكان پذير است، اما بر اساس واقعيت ها، اين تمايل مطابق با سلسله علل و نظم آفرينش نيست. اين امر واقعيت ها را تغيير نمي دهد ، مثلا بنده دوست دارم كه زمستان گرم باشد و تابستان سرد ، يا اصلا فصل سردي نباشد ، يا در برابر ويروس ها بيمار نشوم و... اما قوانين و قواعدي در عالم برقرار است كه بر اساس اصول خود عمل مي كند .ميل وخواسته من و شما در عملكرد آن ها تاثيري نخواهد داشت .

اصل به دنيا آمدن ما هم از همين قبيل است ؛در واقع بر اساس يك رابطه علٌي و معلولي و در نتيجه ازدواج و پيوند والدين مان خلق شده و به دنيا آمديم ، همانند ولادت همه موجودات ديگر و رخ دادن همه حوادث ريزو درشت عالم كه تابع علل است ؛ چنان كه نسل هاي بعدي هم از نتيجه ازدواج ما به وجود خواهند آمد ، اين يك قانون عام در عالم است كه به صورت حتمي و جبري در عالم حضور ما در اين عالم حضوري اختياري نيست و نمي توانست اختياري باشد.

قبل از اينكه انساني متولد شود، نبوده تا اختيار و حق انتخاب او معنا داشته باشد. هر معلولي وجود خود را از ناحيه علت دريافت مي كند و اين اختصاص به انسان ندارد.

اما ممكن است كه فرد يا افرادي چون شما -در ظاهر- از اصل آفرينش و طراحي اين ساختار ناراحت باشند و آرزو كنند اي كاش به دنيا نمي آمدند ، قرار گرفتن چنين ساختار علت و معلولي را برنتابند.

اكثر انسان ها چه تصريح كنند و چه نكنند ، وجود خود را بر نبود و عدم شان ترجيح مي دهند ؛ حتي اگر چنين قضاوتي عملا صورت نپذيرد ، عقل انسان ها بر برتري و ارزش وجود بر عدم گواهي مي دهد.

اگر چه به اختيار خود در اين عالم قرار نگرفته ايم، اما حال كه‌آمده ايم ،مي توانيم بهترين و لذت بخش ترين زندگي را براي خود رقم بزنيم و اين در اختيار و اراده ما قرار دارد.

پس مسلماً به دنيا آمدن ما جبري و به دور از اختيار ماست، اما بايد دانست كه هر جبري مذموم و ناپسند نيست؛ اختيار داشتن ما نيز (بنابر قانون عليت) در اختيار ما نيست. چه بخواهيم يا نخواهيم، موجود داراي اختيار آفريده شديم، اما مي توانيم از اختيار داشتن استفاده نيک يا بد داشته باشيم .

اگر از زاويه ديگر بررسي كنيم مي بينيم اگر موجودي امكان و شرايط به وجود آمدن را داشته باشد ، اما خداوند اين فرصت را از او دريغ كرده ،او را به وجود نياورد ، قدرت و فياضيت مطلق خود را زير سوال برده است ؛ پس ايجاد بستر به وجود آمده هر موجودي كه لياقت خلقت را دارد ، به واسطه صفات الهي لازم بوده و كمال و ارزش محسوب مي گردد . پس اساس اين ساختار كلي در عالم و حقيقت خلقت موجودات و جريان دادن نظام علي و معلولي در آن امري مطلوب و قابل قبول بلكه مورد خواست و مطالبه عقل است و عدم آن امري نادرست شمرده مي شود .

اما در اينكه در نگاهي جزيي و مصداقي ،جبري كه بر تك تك افراد وارد مي شود ،چه توجيهي دارد ؟ بايد گفت : اصولا دو نوع حيات براي انسان متصور است :

1- حيات حيواني و مادي:

اين نوع حيات بين انسان و حيوان مشترك است . اموري از قبيل خوردن، آشاميدن و راه رفتن جزء اين حيات است. در اين گونه حيات اختيار راه ندارد، زيرا چنين سوالي بي معنا و ناممكن است و برخوردار شدن از اين حيات معلول علل خاص و طبيعي خود است كه در آن ها دخالتي نداريم .

2- حيات انساني و معنوي كه حيات فكري و عقلاني است و از مختصات آدمي است.

از ديدگاه معرفتي اسلام ، به خاطر اين نوع از خلقت خداوند او را بر ساير مخلوقات برتري داده است. اين حيات اختياري بوده و انسان چنان آفريده شده كه با اختيار خويش توانايي آن را دارد كه در مسير تكامل قدم نهاده و به جايي رسد كه جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط كند كه مانند حيوان بلكه بدتر شود . دعوت اسلام هم به سمت همين حيات اختياري است: "يا ايّها الّذين آمنوا استجيبوا للَّه و للرسول إذا دعاكم لما يحييكم؛ (1)اي كساني كه ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خوانند كه مايه حيات تان است".

بنابر اين درست است كه انسان به اختيار خود نيامده اما بدين معنا نخواهد بود كه هيچ اختياري در كيفيت زندگي خود و به جائي كه خواهد رسيد ،نداشته باشد ؛ جمادات، گياهان، حيوانات و ملائك و انسان هر كدام در مرتبه‏اي از كمال قرار دارند . اشرف مخلوقات انسان مي­باشد كه تمامي كمالات در وجود او به ظهور رسيده و يا به صورت بالقوه موجود مي­باشد كه با سعي و اختيار خويش به آن‏ها فعليّت مي بخشد. هر كدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودي خويش به وجود آمده‏اند. در نتيجه جماداتي مثل سنگ قابليت حيوان شدن را ندارند، چنان كه براي حيوانات قابليّت انسان شدن نيست.

بشر در کارهاي ارادي خود مانند سنگ و گياه و حيوان نيست که به حکم غريزي کارهايي را انجام دهد. انسان هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند . هيچ گونه اجباري ندارد که فقط يکي از آن ها را انتخاب کند ؛ ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يکي از آن ها به نظر، فکر، اراده و خواست شخصي او مربوط است. يعني طرز فکر و انتخاب او است که يک راه خاص را معين مي کند.(2)

بنابراين انسان مانند هر موجود ديگر در آفرينش خود اختيار نداشت ، اما در چگونگي زندگي اختيار دارد . بهشت و جهنم به انسان دادني نيست ، بلكه بهشت و جهنم ساختني است. انسان آن را مي سازد و در ساختن از اختيار برخوردار است. اصل‌آمدن اگر چه اختياري نبود ، اما چگونه زندگي كردن و چگونه ساختن خواستني انسان است.

نظام عالم هستي كه برپايه روابط بي تخلف علي و معلولي است، اين گونه رقم خورده كه در مجموعه اين عالم هستي به شرف وجود نايل شويم ؛ حال چه از اين امر راضي باشيم و چه نباشيم. با توجه به درك جايگاه و موقعيتي كه در آن به سر مي بريم و موقعيت هاي گوناگوني كه در برابر ماست ، مي توانيم بهترين سرنوشت و آينده را براي زندگي حقيقي خود در دنيا و آخرت رقم بزنيم .همه اين ها بسته به ميزان شناخت و معرفت ما در خصوص خداوند عالم و حقايق ديگر اين نظام عظيم است تا در سايه اين شناخت درست و قدم زدن در مسير بندگي خداوند هم از زندگي زيباي دنيايي لذت ببريم و هم در شرايط ممكن انتخاب و اختياري كه داريم ، بهترين حيات را براي آينده مان رقم بزنيم .

پي نوشت‏ها:

1. انفال (8) آيه 24.

2. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج1، ص386.

پرسش 3:

آيا بين توانايي هاي انسان ها و شرايط حاکم بر زندگي آن ها با رسيدن به کمال مورد نظر الهي تناسبي وجود دارد ؟

پاسخ:

2@@

اين مسئله با دو رويکرد قابل تحليل است:

از نظر تکليفي و تحليل مسئله بر محور تکليف بايد اشاره گردد که قرآن کريم در اين باره به روشني سخن گفته:

«لا يکلفه الله نفسا الا وسعها؛ (1) خدا هيچ کس را مگر به قدر توانايي او تکليف نکند».

در آيه ديگر نيز فرمود: «لا تکلف نفس الا وسعها؛(2) هيچ کس را جز به اندازه طاقت تکليف نکند».

بر اساس اين گونه آموزه ها معلوم مي‌شود که خداوند هر فردي را به اندازه توانش تکليف داده است . بديهي است که کمال لايق او از رهگذر همين تکاليف او تامين خواهد شد. بيش تر از توان تکليفي متوجه او نيست و استعداد او به اندازه عمل به آن تکليف بوده ، از طريق عمل به آن به کمال لايق خود بار يافته ، استعداد خود را شکوفا مي‌کند . چون از آن بيش تر استعداد و توان نداشته ، تکليفي بيش تر از آن متوجه او نشده ، در اين باب اين سخن عطار نيشابور شنيدني است:

جهد هر کس قدر حال او بود سير هر کس تا کمال او بود

گر مگس پران کند چندان که هست کي کمال سر سرش آيد بدست

تحليل مسئله بر اساس سير و سلوک عرفاني و آموزه‌هاي وحياني ناظر به جنبه هاي فرا تکليفي و اخلاقي و عرفاني :

در آموزه‌هاي وحياني و عرفاني بر اين مطلب تاکيد شده که انسان هر اندازه بيش تر تلاش کند، به کمالات بالاتري دست پيدا خواهد نمود .خواستن توانستن است، انسان مي تواند با تلاش و جديت به بالاترين قله کمال ممکن دست يابد. قرآن کريم فرمود:

« و ان ليس للانسان الا ما سعي؛ (3) اين که براي آدمي جز سعي و کوشش او نخواهد بود».

در اين آيه سعي و تلاش در رسيدن انسان به کمال بيش تر موثر دانسته شده، چه اين که خداوند در آيه ديگر تصريح فرموده که اگر کسي در راه او تلاش کند ،خداوند او را کمک و هدايت خواهد کرد:

«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا؛ (4) کساني که در راه ما تلاش مي‌کنند ، ما او را در راه خود هدايت مي‌کنيم». بر اساس اين گونه آموزه‌ها معلوم مي‌شود که انسان هر اندازه بيش تر تلاش کند و در مسير تکامل حرکت کند ، کمالات بيش تري نصيب او خواهد شد. هيچ گاه خداوند راه تکامل را به روي کسي نبسته و رسيدن به کمال وقف عده‌اي خاص نيست بلکه همگان مي‌توانند اين مسير را بروند و به اندازه تلاش خود به کمالات مطلوب خود نايل آيد. از اين رو بزرگان اهل عرفان با تدوين و تنظيم آثاري نظير «منازل السالکين» راهکار ترقي معنوي و تکامل روحي و الهي آدميان طرح و تبيين کرده ،مولوي در اين باب با استناد به حديثي از پيامبر مي‌گويد:

سايه حق بر سر بنده بود عاقبت جوينده يابنده بود

گفت پيغمبر که چون کوبي دري عاقبت زآن در برون آيد سري

چون نشيني بر سرکوي کسي عاقبت بيني تو هم روي کسي(5)

گر چه تکليف هر کس به اندازه توان اوست، ولي راه کمال و رسيدن به بالاترين قله معنويت اختصاصي نيست بلکه همگان مي‌توانند با تلاش به بالاترين کمال ممکن برسند . راه براي همه باز است . به گفته استاد حسن زاده آملي : «در گشاده است صلا در داده خان آراسته»

پي‌نوشت‌ها:

1.بقره (2) آيه 286.

2.همان، آيه 233.

3.نجم (53) آيه 39.

4.عنکبوت (29) آيه 69.

5.مثنوي معنوي (دفتر سوم) ص 554.

سلام و خسته نباشید من یک سوال دارم از خدوتتون : میخواستم بدونم تاثیر خدا در زندگی ما انسان ها چگونه است ؟ آیا خدا مستقیما " در زندگی آدم ها دخالت میکند یا اینکه این کار را به عهده قوانینی گذاشته که بر جهان حاکم کرده ؟ اصولا" تاثیر خدا در زندگی آدمها چگونه است ؟ ممنون

اسخ:

2پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز

سوال شما به توحيد افعالي بازگشت دارد كه به دوشاخه توحيد در خالقيت و توحيد در ربوبيت قابل تقسيم است. توحيد در خالقيت يعني در جهان يك خالق و آفريننده بيش تر نداريم . كسي كه به خالق هاي متعدد معتقد باشد، مشرك است. توحيد در ربوبيت يعني اين كه گرداننده و مدير همة جهان، خالق واحد است.

در يك تفسير ساده و روشن مفهوم توحيد افعالي اين است كه سراسر جهان فعل خدا است .تمام كارها، حركت ها ، تأثيرو تأثيرها به ذات پاك او منتهي مي شود و به او قائم است . در حقيقت "لا مؤثر في الوجود الا الله، هيچ موجودي تأثير مستقل ندارد جز خدا" . حتي اگر كارد مي برد و آتش مي سوزاند و آب سرد مي كند، همه به اراده و فرمان او است .خلاصه اينكه دراين عالم هر موجودي داراي هر اثري است، از ناحية خداوند است.

البته اين امر هرگز به معني نفي عالم اسباب و مسببات و حاكميت قانون عليت نيست، زيرا خداوند خودش خواسته كه همة كارها از طريق علل و اسباب طبيعي و عادي آن جاري گردد.يعني اراده و قصد ما در انجام كارها در اختيار خودمان است . ما هستيم كه قصد مي كنيم در بين كارهاي ممكن كدام يك را انجام دهيم و مجبور به انتخاب يك گزينه معين نيستيم .

اما در عين حال ما همانند همه موجودات عالم همان طوري كه در ذات خود استقلال نداريم، در تأثيرگذاري و تحقق كارها هم استقلال نداريم. به عبارت ديگر همه موجودات موجودند به وجود خدا و مؤثرند به تأثير خداوند.در نتيجه اعمال و افعال ما منافات با توحيد افعالي ندارد ، پس هم خداوند تاثير در انجام همه اموردارد و هم به شكلي كلي و مطلق مانع اراده و اختيار ما نمي شود .

با اين بيان روشن شد كه خداوند نحوه تاثير گذاري خود برعالم را در نگاهي كلي بر تاثيرگذاري علل و اسباب و استفاده موجودات مختار از اختيارو آزادي عمل شان بنا نهاده است . قوانين و سنت هاي الهي و رابطه علت و معلول هاست كه بر اساس قانون گذاري خداوند چگونگي تاثير و تاثرات را در مجموعه عالم رقم مي زند . خداوند معمولا -جز مواردي مانند نبريدن چاقوي حضرت ابراهيم يا نسوختن آتش نمرود و...در اين قوانين دخالت نمي نمايد. قدرت و تاثير گذاري خود را به واسطه همين عوامل متجلي مي سازد .

البته تاثيرات خداوند در زندگي ما انسان ها و در اداره عالم بسيار وسيع تر از امور مادي و روابط ساده علي و معلولي يا قوانين حاكم بر جهان ماده است . بدون تاثير مستقيم خداوند و اراده تمام و هميشگي او در بقاي عالم ، با لحظه اي عدم التفات خداوند اثري از عالم و موجودات آن باقي نخواهد ماند ، اما در خصوص همين مسايلي كه مورد سوال تان بوده ، نحوه تاثير گذاري خداوند در موارد كلي با واسطه علل و وسايط گوناگون اعم از موجودات مختاري چون انسان ، يا علل و عوامل طبيعي يا سنت هاي جاري در عالم و يا توانايي موجوداتي چون ملائكه صورت مي پذيرد .

حکم روزه گرفتن در حال جنابت چیست؟

فردی به علت بلوغ زودتر از 15 سالگی، چندسالی از روزه های واجبش را نگرفته است و آنهایی را هم که می گرفته در حال جنابت بوده. بعضی از نمازهایش را هم می خوانده (به خیال اینکه بر او واجب نیست)(در حال جنابت) . در آن زمان به استمنا عادت داشته و احکام جنابت را نمی دانسته (که باید غسل کنه). 1-حال چگونه باید روزه هایش را قضا کند؟ 2-اگر در ماه رمضان استمنا کرده باشد چطور؟ 3-اگر در غیر ماه رمضان روزه قضا بگیرد و فراموش کند که روزه است و استمنا کند چطور؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز :

1 - نظير پرسش شما را از رهبر معظم انقلاب بدين گونه سؤال کردند :
جوانى بر اثر نادانى قبل از چهارده سالگى و بعد از آن، اقدام به استمنا مى‏كرده كه بر اثر آن از او منى خارج مى‏شده، ولى نمى‏دانسته كه خروج منى باعث جنابت مى‏شود و بايد براى نماز و روزه غسل كند، تكليف او چيست؟ آيا براى مدتى كه استمنا مى‏كرده و منى از او خارج مى‏شده، غسل بر او واجب است؟ آيا نماز و روزه‏هاى او از گذشته تا حال كه در حال جنابت انجام گرفته ،باطل بوده و قضاى آن ها واجب است؟
پاسخ : براى هر چند بار خروج منى اگر تا به حال غسل نكرده ، يك غسل جنابت كافى است، بايد همه نمازهائى را كه يقين دارد در حال جنابت خوانده است، قضا نمايد. اگر در شب هاى ماه رمضان جاهل به اصل جنابت بوده، روزه‏هاى او قضا ندارد و محكوم به صحت است. ولى اگر عالم به خروج منى و جنابت بوده و نمى‏دانسته كه براى صحت روزه، غسل بر او واجب است، بايد روزه همه روزهائى را كه در حال جنابت گرفته است قضا نمايد . ( 1 )
2-اگر در روز ماه رمضان بوده، در صورتي که مقصرباشد ،کفاره هم دارد. (2 )
3 - روزه وي باطل مي شود . (3 )
پي نوشت ها :
1 . آيت الله خامنه اي ، استفتائات ، ص 36 ، س 195 .
2 و 3 پرسش تلفني از دفتر مقام معظم رهبري

حکم شیر دادن به نوه دختری چیست؟

زني هستم 45 ساله حدود 20 سال پيش بدون اطلاع من مادرم به فرزندم شير داده و مادرم هم بيسواد و هم از احكام شيردادن بي اطلاع بوده و حالا بعد از اين مدت متوجه اين مسئله شده ام. و اين مسئله باعث ناراحتي من و خانواده ام شده حكم اين قضيه بعد از بيست سال چيست؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
شيردادني که سبب محرميت مي شود، شرايطي دارد: از جمله آن که پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز بچه شير سير بخورد و در بين اين 15 مرتبه يا يک شبانه روز بچه شير خوار، غذا يا شير کسي ديگري را نخورده باشديا مقدارى شير به بچه بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روييده است. چنانچه کمتر از اين مقدار شير بدهد، سبب حرمت نمي شود.(1)
بنابر اين اگر مادر شما به فرزند تان کم تر از 15 مرتبه يا کم تر از يک شبانه روز شير داده باشد يا اگر 15 مرتبه هم شير داده باشد، در بين شير دادن ، شما نيز به بچه خود شير داده باشيد و از شير شما يا غذاي ديگر به اندازه اي که سير شود، خورده باشد ،اشکال ندارد و بر شوهر خود حرام نشده ايد.
اگر الآن شک داشته باشيد که مادر شما به مقدار شرعي به بچه شما شير داده ، به شک خود توجه نکنيد . بر شوهر خود حرام نشده ايد.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج2، مسأله 2474.

صفحه‌ها