پرسش وپاسخ

به نام خدا سلام خسته نباشيد لطفا راهنمايي كنيد چطوري بايد اخلاق خوب داشت من آدمي كمي مغرور و كمي عصباني ام و 16 سال سن دارم ممنون

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
با توجه به اينكه در دوره نوجواني هستيد، تا حدي اين حالات به ويژگي هايي طبيعي شما بازگشت مي كند كه به مرور زمان مي تواند قابل رفع باشد. برخي از علت ها مربوط به حالت اضطراب است كه در شما وجود دارد. جاي اميدواري و خوشوقتي است كه درد و اثر بيماري خود را ديده و شناخته ايد . الآن در جستجوي درمان آن هستيد . در حالي که بسياري افراد اصولاً به فكر درمان يا شناخت درد خود نيستند.
پرسش شما را در دو قسمت پاسخ داده ايم.
ا- اخلاق خوب :
خلق و خوي آدمي ريشه در طبيعت و سرشت انسان دارد . انسان هاي خوش اخلاق دو دسته اند :
يک دسته خلق نيکو را از راه ژن و وراثت به دست آورده اند .
دسته ديگر با زحمت و تلاش خويش از راه رياضت ، خود کنترلي ، تمرين و ممارست آن را کسب کرده اند.
کسي که اخلاق نيکو را با زحمت و تلاش خويش به دست آورده، نزد خدا از ارزش و فضيلت بيش تري برخوردار است .از عواملي که خُلق و خوي انسان را زشت مي کند ، سبب مي شود که زندگي شيرين نداشته باشد، از عقل و انديشه ، علم و دانش ، محبوبيت و خوش نامي ، حيات و عمر ، رزق وروزي ، رفاه و آرامش و آسايش او کاسته شود « غرور و عصبانيت » است .
ب‌-غرور و خود پسندي :
ريشه غرور ، تکبر و خود خواهي، ناآگاهي از توانايي ها و استعداد هاي خويش و عدم شناخت و آگاهي لازم از قدرت خداوند است؛ زيرا اگر انسان از اين حقيقت آگاهي داشته باشد که اساس و خمير مايه آفرينش او از مادّه اي پست و کم ارزش بوده، يك موجود ضعيفي است كه از خود چيزي ندارد « خلق الانسان ضعيفاً » (1) هرگز آلوده به غرور و خود خواهي که ريشه بسياري از صفت هاي زشت و گناهان است، نمي شود.
از طرف ديگر اگر براي انسان عظمت پروردگار عالم و اين كه هر چه هست، از اوست، روشن شود، ديگر جايي براي غرور و عجب باقي نمي‏ماند؛ چون مي‏فهمد كه اگر مال و ثروتي دارد ،از اوست ،همان طوري که داده است ،مي تواند بگيرد ، اگر علمي و دانشي دارد، از اوست. ابزار درك و فهم آن را خدا داده است. اگر قدرتي دارد، از اوست. اگر عبادت و نيايشي مي‏كند، آن هم به توفيق اوست.
اگر بداند كه خداوند با اندك، اشاره‏اي مي‏تواند همه اين سرمايه‏ها و قدرت‏ها را از انسان سلب كند، هميشه خود را نيازمند و بدهكار خدا مي‏بيند . عجب و غرور و تکبر را از وجود خويش دور مي‏كند. البته رسيدن به اين مرحله از معرفت، كار ساده‏اي نيست. مجاهده با نفس لازم دارد. دقت در آيات قرآن، روايات و تاريخ اسلام و و دانستن سرنوشت افراد مغرور و خود خواه كمك خوبي براي شناخت راه درست و مبارزه با اين صفت رذيله است.
را ه هاي درمان :
براي درمان غرور و عصبانيت اولا- بايد عواملي که باعث پيدايش غرور، هم چنين عصبانيت مي شود ، شناسايي گردد ، زيرا تا عوامل و ريشه هاي پيدايش بيماري شناسايي نشود ، چگونه مي توان براي درمان و ريشه کن کردن آن اقدام نمود ؟ پس گام نخست در ريشه کني و آسيب زدايي ، ريشه شناسي و آسيب شناسي است .
دوم - از آثار و عوارض تخريبي آن آفت و بيماري آگاهي و اطلاعات لازم داشته باشد . بداند که اگر به آسيب زدايي و درمان بيماري خود اقدام نکند ،چه سرنوشت و عواقبي خواهد داشت . در اين صورت ترس و دلهره از عواقب و سرنوشت شوم ، باعث ترغيب و تحريک فرد جهت اقدام براي جلوگيري از گسترش آسيب و درمان بيماري مي شود .
سوم- شناخت آثار و فوايد مادي و معنوي ، آگاهي از ميوه هاي ناب و شيرين دنيايي و آخرتي خوش اخلاقي و اعتدال و ميانه روي ، انسان را به وجد وشوق آورد . عشق و علاقه به آن همه نعمت ها انسان را آرام نمي گذارد، بلکه او را به تحرک و اقدام وادار مي کند .
تبيين و توضيح راهکارهاي سه گانه در اين مجال ممکن نيست .هدف ما اين بود که راه را براي رسيدن به خواسته مطلوب ، به شما معرفي کنيم ولي به اندازه اي که از محور پاسخگويي خاج نشود ، اشاره اي به برخي محورها مي شود .
اسباب غرور
بعضي از بزرگان علم اخلاق گفته‏اند :اسباب غرور و خودبيني بسيار است و مغروران افراد و گروه‏هاي مختلفي هستند:
مغروران به دانش : کساني هستند که وقتي به مقامي از علم مي‏رسند، غرور و خودبيني بر آن ها عارض مي‏شود.
گاه مي‏شود که افراد کم ظرفيت ‏با فرا گرفتن علم ناچيزي و خواندن کتاب و يا کتاب هايي بر مرکب غرور سوار مي‏شوند . خود را شکننده صد قفل و صد زنجير مي‏دانند، بدترين نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمي ساقط مي‏کند و هم از جهت ارزش اجتماعي!
افراد صالح کم ظرفيتي را مي‏بينيم که هرگاه توفيق انجام عبادات يا اعمال نيکي پيدا مي‏کنند، ناگهان بر مرکب غرور سوار شده، خود را اهل نجات و سعادت مي‏شمرند. همه مردم در نظرشان کوچک مي‏شوند. همين امر باعث هلاکت شان مي‏گردد.
يکي ديگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست. به همين دليل در قرآن و روايات اسلامي از اين نوع غرور شديدا نهي شده است. در آيه‏6 سوره انفطار مي‏خوانيم: «يا ايها الانسان ما غرک بربک الکريم؛ (2)اي انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار کريمت مغرور ساخته است‏»؟
اميرمؤمنان(ع) در تفسير اين آيه مي‏فرمايد: يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ (3)؛ اي انسان! چه چيز تو را بر گناهت جرات داده؟ چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ چه چيز تو را به هلاکت‏خويشتن علاقه‏مند کرده است‏.
جهل و ناداني يکي ديگر از اسباب غرور است. همان گونه که دانش گاه سبب غرور مي‏شود. ناداني نيز در بسياري از جاهلان سبب غرور است. در حديثي از اميرمؤمنان مي‏خوانيم:
« کسي که جاهل است، مغرور به خويشتن مي‏شود. امروزش بدتر از ديروز اوست‏»! (4)
ديگر از اسباب غرور که گروه زيادي را در کام خود فرو برده، دنيا و زرق و برق دنيا، مال، مقام، جواني، زيبايي و قدرت است.
افراد کم ظرفيت همين که به يکي از اين امور نايل شوند، فراموش مي‏کنند که اين ها عاريت و امانت است که هميشه در معرض زوال و نابودي قرار دارد. فراموشي سبب خودبيني و غرور آن ها مي‏شود. غرور آن ها را از خدا دور و به شيطان نزديک و آلوده به انواع گناهان مي‏سازد.
در حديثي از اميرمؤمنان علي(ع) مي‏خوانيم: «الدنيا حلم و الاغترار بها ندم؛ دنيا خواب و خيالي بيش نيست . مغرور شدن به آن سبب پشيماني است‏»! (5)
از اين رو در بيان ديگري مي فرمايد : دنيا تو را با سرگرمي‏هاي باطل نفريبد و مغرور نسازد چرا که سرگرمي‏ها پايان مي‏يابد و گناهش بر تو باقي مي‏ماند»! (6)
غرور سبب فساد و تباهي عمل مي‏شود، زيرا در انجام آن دقتي به خرج نمي‏دهد. در حديثي از اميرمؤمنان(ع) مي‏خوانيم: «غرور الامل يفسد العمل؛ غرور ناشي از آرزوها، سبب فساد عمل مي‏شود». (7)
افراد مغرور در دنيا و آخرت تهيدست و بيچاره‏اند، چنان که در حديثي از امام صادق(ع) آمده : «المغرور في الدنيا مسکين في الآخرة، مغبون لانه باع الافضل بالادني؛ مغرور در دنيا بيچاره است . در آخرت مغبون؛ چرا که متاع برتر را به متاع پست‏تر فروخته است‏». (8)
درمان غرور
از آن جا که غرور غالبا ناشي از جهل و عدم شناخت ‏خويشتن و قدر و منزلت انسان در پيشگاه خداست، نخستين گام درمان اين بيماري اخلاقي، شناخت‏خويشتن و معرفت پروردگار و نيز شناخت لياقت‏ها و شايستگي‏ها در انسان هاي ديگر است.
بايد انسان به گذشته خويش برگردد که طفلي بود از هر نظر عاجز و ناتوان ،نيز به آينده خويش بنگرد که پير و ناتوان و از کار افتاده مي‏شود . اگر چند روزي قدرت، مال، ثروت، جواني و زيبايي دارد، همه آن ها در معرض انواع آفات است.
آنچه انسان را از مرکب غرور پايين مي‏کشد و به مستي غرور پايان مي‏دهد، شناخت ‏خويشتن و اوضاع جهان و بي اعتباري و شدت دگرگوني احوال آن است.
اگر انسان درست ‏به جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسيب‏پذيرند و چگونه حوادث کوچک مي‏توانند زندگي او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمي‏شود، اميرمؤمنان علي(ع) مي‏فرمايد:
«مسکين بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة؛
بيچاره آدميزاد! سرآمد زندگيش نامعلوم، علل بيماريش ناپيدا و اعمالش ثبت و ضبط مي‏شود. پشه‏اي او را مي‏آزارد
. گلوگير شدن آب يا غذايي او را مي‏کشد. عرق مختصري او را متعفن و بدبو مي‏سازد»! (9)
اگر طالب تحقيق بيش تري هستيد، توصيه مي کنيم كتاب‏هاي زير را مطالعه کنيد:
1- معراج‏السعادة، ملا احمد نراقي
2- علم اخلاق اسلامي، ترجمه کتاب ارزشمند "جامع السعادات" مولي مهدي نراقي، مترجم سيد جلال الدين مجتبوي
3- قلب سليم، شهيد دستغيب
4- اخلاق در قرآن، آيت الله مکارم شيرازي
5-اخلاق عملي، آيت الله مهدوي کني
6- چهل حديث امام خميني
7-اخلاق، ترجمه کتاب الاخلاق سيد عبدالله شبر، مترجم محمد رضا جباران

پي نوشت ها:
1. نسا(4) آيه 28.
2. انفطار (82) آيه 6.
3.معجم الفاظ نهج البلاغه ، ص357 .
4.غررالحکم، ش8744 .
5. همان، ش 1384.
6. همان، ش‏10363.
7. همان، ش 6390.
8. ميزان الحکمه، ج3، ص‏2237(ماده غرور).
9 . نهج البلاغه فيض الاسلام ،کلمات قصار، حکمت‏419.

به نام خدا سلام خسته نباشيد من 16 سال سن دارم گاهي اوقات افكاري آزار دهنده برام شكل مي گيره و بعدش هم به خاطر اين افكار عصباني و ناراحت مي شوم لطفا راهنمايي كنيدد چطوري مي شه جلو اين افكار رو گرفت؟ آيا به خاطر اين افكار گناه مي نويسند ؟ عصباني و ناراحت مي شوم براي اين كه مي دونم خدا به هر كارمخفي اي آگاه است؟

با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
تنها فردي نيستيد كه از اين گونه افكار مزاحم و تكراري رنج مي‏بريد، بلكه افراد زيادي هستند كه دچار اين گونه افكار يا مشابه آن هستند؛ در واقع پيدايش اين حالات و اين نوع پرسش‌ها در ذهن انسان (آن هم در دوران نوجواني و جواني) امري عادي و طبيعي است . مخصوص شما نيست.
در معارف اسلامي به اين گونه جرقه‌ها که گاهي در ذهن و دل انسان وارد مي‌شود و غالبا زود هم خارج مي‌گردد «حديث نفس» گفته مي‌شود .امروزه روان شناسان آن را نوعي وسواس فکري مي شمرند.
حديث نفس يا وسواس فكرى، افكار بيهوده گاهي اوقات تصورات و تخيلات وحشتناكى است که افراد مبتلا به آن در ذهن خود به وجود مى‏آورند . اين افكار در چرخه‏اى بى پايان، مرتب تكرار مى‏شود.
بعضى از مبتلايان، مشكل خود را پنهان نگه مى‏دارند . گاهى دور از چشم ديگران چندين ساعت را صرف افكار خود مى‏نمايند ، اما خوشبختانه شما با ارسال نامه به طرح موضوع پرداخته‏ايد . در واقع با شناخت درد و تصميم به حل و درمان آن نصف راه را
رفته ايد ، پس راهكارهايى را كه ارائه مى‏شود، با دقت مورد توجه قرار دهيد
در آغاز لازم است به چند نکته مهم توجه داشته باشيد:
الف- بدانيد که حديث نفس نه گناه است و نه انسان را از دايره «دين» خارج مي‌کند،و چون شخص اين وضعيت را نمي خواهد ،به عبادتش نيز اشکال وارد نمي کند .
مهم آن است که بر «عقيده و ايمان خود استوار و ثابت قدم» باشيد . براي بستن راه‌هاي ورودي «حديث نفس» و القاي شبهات و اشکالات ذهن توسط شيطان و پاسخ‌گويي به آن ها به اقدام‌هاي «علمي» و «عملي» دست بزنيد.
ب- چون شيطان با همفکري نفس امّاره پيوسته در صدد نقشه کشيدن وبرنامه ريزي جهت دلسرد کردن و مأيوس ساختن انسان از عبادت خدا و پيروي از دين و انبيا وائمه عليهم السلام هستند ،انسان بايد هميشه در مسير افزايش سطح اطلاعات و آگاهي ديني و شناخت و معرفت خود نسبت به خدا و نعمت‌ها و الطاف مادي و معنوي اش باشد تا از اين رهگذر بتواند به تدريج به ايمان و عقيده قوي و تقواي قلبي و قولي و عملي نايل گردد.
راهکارها:
1 - بازسازى شناختى:
درمان وسواس فكرى به تصميم و همت شما بستگى دارد. در اين جهت كسى جز خودتان نمى‏تواند به شما كمكى بنمايد. امام على(ع) مى‏فرمايد: «كسى كه در اصلاح خود كمك نكند، ديگرى نه مانع بروز مشكلات او مى‏شود و نه او را به سوى رشد و خير مى‏كشاند».(1)
بايد كمر همت را ببنديد و با اتكا به توانايى‏هاى خود وارد عمل شويد و نسبت به درمان بيمارى خويش اميدوار باشيد.
2 - شفاف كردن افكار:
براى مقابله با افكار انحرافى بايد انديشه خود را پالايش كنيد و ابهام زدايى نماييد. امام على(ع) مى‏فرمايد: «به دليل شفافيت افكار ملائكه، آنان به وسواس فكرى مبتلا نمى‏شوند».(2)
اگر شبهه و سؤالى در ذهن خود نسبت به خدا ،نماز،دعا،توکل،و ياتوسل به اولياى الهى داريد، بدون واهمه آن‏ها را مطرح نماييد . از راه انديشيدن يا مطالعه کردن ويامکاتبه نمودن باما درپي يافتن پاسخي رضايت بخش جهت پرسش هاي خود باشيد.
3 - متمركز شدن بر افكار مطلوب:
براى رهايى از افكار ناخواسته، لازم است افكار خوشايند را جايگزين كنيد. توجه به افكار معقول و تقويت و تمركز آن به وسيله تكرار زبانى، شما را از افكار مخرّب و آزاردهنده باز مى‏دارد. پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «كسى كه مبتلا به وسواس فكرى درباره خدا است، سه بار ايمان به خدا و رسول را به زبان تكرار كند ، يعني سه بار بگويد :«آمنت بالله و رسوله »تا آن حالت وسواسى از بين ‏برود».(3)
4 - ذكر و دعا : شخصى از امام صادق(ع) در مورد وسواس و شك سؤال كرد، حضرت فرمود: «لا شى فيها، تقول لا اله الا الله؛ اين وسواس و شك مشكلى ندارد ، يعني گناهي برآن بار نيست . هر گاه به وسواس فكرى مبتلا شدى، بگو لا اله الا الله ».
(4) با اين ذكر و تغيير حالت دادن، از فكر تكراى رهايى مى‏يابيد.
- مردي خدمت امام باقر(ع) رسيد و از سه چيز شکايت کرد:
يکي از وسوسه شيطان و حديث نفس که براي او پيش مي‌آيد،
دوم- از فقر و تنگدستي،
سوم ـ از بدهکاري‌هاي زيادي که دارد.
حضرت فرمود: اين دعا را مکرر بخوان. خداوند هر سه مشکل را برطرف مي‌کند: «توکّلت علي الحيّ الذي لا يموتُ و الحمد للّه الذي لم يتّخذ ولداً و لم يکن له شريکٌ في المُلک و لم يکن له وليُّ من الذلّ و کبّره تکبيراً».
پس از مدتي آن مرد خدمت امام رسيد و گفت: به دستور شما عمل کردم، خداوند هر سه مشکل مرا برطرف ساخت.
در روايتي آمده است که براي رفع وسوسه شيطان و حديث نفس و زماني که در دل شکي نسبت به خدا ( يا يکي از مقدسات ) پيدا شد، بگويد: «هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شيءٍ عليم».
امام صادق(ع) فرمود:‌«هر گاه شيطان در دل انسان وسوسه کرد و در او شک و ترديد ايجاد کرد، سه مرتبه بر سينه و شکم خود دست بکشد و بگويد: «بسم الله وبالله، محمّدٌ رسول الله و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العليّ العظيم، اللهمّ امْسَح عنّي ما أحذر».
5 - تقويت اعتقادات مذهبى:
«كول جى آر» با مرور بر زندگى «مارتين لوتر» رهبر مذهبى شهيرى كه مبتلا به وسواس فكرى بود، اظهار داشت كه اعتقادات مذهبى «لوتر» نقش بسيار مهمى در كنار آمدن او با نگرانى‏ها و ناراحتى‏هاى درونى ناشى از وسواس داشته است.
6 - ورود افكار منحرف را به ذهن دراختيار خود بگيريد تا اين افكار ناخواسته به ذهن شما وارد نشود. به اين منظور براى فكر در اين امور، ساعت خاصى تعيين كنيد، يعنى با خود عهد ببنديد كه زمان فكر كردن درباره موضوع وسواس، ساعت خاصى باشد.
در طول روز هرگاه اوهام و افكار وارد ذهن تان شد، به خود بگوييد: زمان فكر كردن فلان ساعت است. در زمان مقرر مدتى را به فكر كردن درباره آن موضوع اختصاص دهيد، تا در طول روز ذهن تان مشغول آن نشود. البته زمان اختصاصى را به تدريج در طى (مثلاً سى روز) روزى يك دقيقه كم كنيد تا به صفر برسد.
7 - هر روز به خود تلقين كنيد : قادرم افكار ناخواسته را كنار بگذارم. تلقين يكى از راه‏هاى مبارزه با افكار منفى است.
نكته مهم و قابل توجه آن است كه از افكار ناخواسته و مزاحم، احساس وحشت و نگرانى نكنيد .بدانيد كه آن‏ها موجب كفر نمى شود و اصلاً گناه نيست، بلكه يك نوع بيمارى است كه بايد درمان شود. پس اثر وضعى (نجاست) و اثر تكليفى (گناه و كفر) ندارد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «از امت من هر چه كه در ذهن شان خطور مى‏كند، عفو شده است، تا وقتى كه آن را به زبان جارى نكرده و عملى انجام نداده باشند».(5) يعنى عمل تان طبق افكار كافرانه و آلوده نباشد. نسبت بد دادن در ذهن و يا تصوير نادرست ايجاد كردن، هيچ كدام از نظر فقهى گناه محسوب نمى‏شود.
افسوس خوردن مشكلى را حل نمى‏كند، بلكه اعصاب شما را ضعيف‏تر مى‏سازد. با صبر و بردبارى و با يارى جستن از خدا و توسل به اهل بيت(ع) و انجام راهكارهاى ارائه شده، از افكار منفى رها خواهيد شد.
ما را از نتايج به كاربندى راهكارها آگاه كنيد.
پى‏نوشت‏ها:
1. دكتر شكوه نابى نژاد، رفتارهاى بهنجار و ناهنجار، ص 162.
1. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 89.
2 . همان، خطبه 90.
3 . كنزالعمال، حديث 1245.
4 . كافى، ج‏2، ص 424.
5 . بحار الانوار، ج‏66، ص 42.

سلام، شبهاتی در خصوص ازدواج متعه مطرح می شود، که صیغه موقت اخلاقا عمل جالبی نیست! در حالی که از سوی خلیفه دوم (لعنت الله علیه) حرام اعلام شده است و از امام صادق(ع) روایت است که هنگام جاری ساختن صیغه برای استحباب عبارت "بُغضاً لِعُمَر" را قید کنید! این شنیده ها باعث از بین رفتن انگیزه ی جوانانی می شود که شرایط ازدواج را ندارند و نمی دانند با شهوتشان چه کار کنند! تکلیف چیست؟

پاسخ: با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز.
ازدواج موقت نوعي ازدواج است و دليل آن قرآن کريم و روايات معتبره از اهل بيت پيامبر اسلام علیهم السلام مي باشد. خداوند در قرآن مي فرمايد:
«فما استمتعتم به منهنّ فآتوهنّ أُجورهنّ و لا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة؛(1) زناني را كه متعه مي كنيد، واجب است مهريه آنان را بپردازيد. گناهي بر شما نيست در آن چه بعد از تعيين مهر با يكديگر توافق كرده ايد».
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مرد و زني به خاطر رضاي خدا ازدواج موقت نمايند، خداوند با هر کلمه اي که با هم صحبت مي کنند، حسنه عنايت مي کند. رابطه که با هم انجام مي دهند، حسنه دارد و سبب آمرزش گناهان آن ها مي شود.(2)
در منابع اهل سنت نيز روايتي دال بر جواز متعه وجود دارد(3). بر همين اساس بعضي از علماي اهل سنت آن را قبول دارند لکن اکثر علماي اهل سنت قائل به حرمت ازدواج موقت هستند. دليل آن ها گفته عمر بن خطاب است:
« مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا مُتْعَةُ النِّسَاءِ وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ (4) ؛ در زمان پيامبر دو متعه جايز بود و من (عمر) آن ها را حرام اعلام مي کنم. کسي که اين دو متعه را انجام دهد، او را عقوبت مي کنم».
اين روايت در کتب اهل سنت مشهور است. در اين روايت عمر اعتراف به جواز آن در زمان پيامبر كرده، ولي او حرام نموده است. درحالي که مي دانيم کسي حق تحريم حلال خدارا ندارد. عمر صلاحيت نداشته است که حلال خدا را حرام کند.
در هر صورت ازدواج موقت با رعايت شرايط، نه تنها عمل ضد اخلاقي نيست، بلکه يک ضرورت اجتماعي است. اگر با شرائط آن در بين جامعه رائج گردد و فرهنگ ازدواج موقت به صورت درست جا بيافتد، دامنه فساد و فحشا محدود مي شود. به همين جهت امير المؤمنين علي عليه السلام فرمود:
اگر عمر بن خطاب آن را منع نکرده بود و ازدواج موقت رائج مي شد، کسي جز افراد بدبخت، مرتکب زنا نمي شد.(5)
بنابراين، جوانان اگر زمينه ازدواج دائم ندارند، در صورتي که زمينه ازدواج موقت با رعايت شرايط براي شان فراهم گردد، مي توانند ازدواج موقت نمايند. اين ازدواج موقت اگر به خاطر رضاي خدا و دور ماندن از گناه باشد، نه تنها برخلاف اخلاق نيست، بلکه مطابق با اخلاق صحيح مي باشد و باعث جلو گيري از مفاسد اخلاقي مي گردد.

پي نوشت ها:
1. نساء (4)آيه24.
2. وسائل الشيعه، ج14، ص442، ابواب المتعه ،باب 2 ،روايت 3.
3. كنزالعمال ، ج 16 ،ص 518.
4. شرح‏ نهج ‏البلاغة (ابن ابي الحديد) ج 1 ،ص 182 ؛
بحار الانوار ،ج30،ص630 الرابع أنه حرم المتعتين متعة الحج و النساء.
5. تهذيب‏ الأحكام ،ج7،ص250باب24- باب تفصيل أحكام النكاح ...

من سه ماه سرباز بودم ولی حقوق5 ماه گرفته ام حقوق این 2 ماه را باید چه کار کنم

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
اگر مي دانيد که آنچه به عنوان اضافه کاري معوقه براي شما رد نموده است ،برخلاف قانون و مقررات اداري مي باشد، گرفتن آن براي شما جايز نيست؛ اگر گرفتي،به همان حساب بايد برگرداني.اما اگر برخلاف مقررات نبوده، اشکال ندارد. مي تواني اين را از همان جايي که به شما حقوق داده، سوال نماييد.

چرا در نظام جمهوری اسلامی باید حجاب اجباری باشد در حالی که خدا حجاب را واجب کرده نه اجبار،اصلا فرق اجبار و وجوب چیست؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
حجاب هم جنبه فردي دارد و هم جنبه اجتماعي. گرچه از جنبه فردي اين حكم تنها جنبه وجوب براي شخص دارد، اما بر اساس جنبه اجتماعي مي تواندجنبه الزام و اجبار يابد، مثلاً روزه واجب است و هر شخص به عنوان يك حكم فردي به اجراي آن مي پردازد و ممكن است شخصي از اين امر واجب تخطي كند، در اين صورت تنها يك امر واجب را ترك كرده است، اما همين شخص اگر به صورت علني بخواهد روزه بخورد، از نظر قانوني منع دارد. قانون ديني او را مجبور مي كند كه علناً روزه نخورد. اين حكم به جهت جنبه اجتماعي حفظ حرمت روزه و ماه رمضان است. همين مسئله عيناً در مورد حجاب نيز وجود دارد.
حجاب زن جنبه اجتماعي دارد. اين حجاب فقط براي امنيت خودش نيست، بلكه براي امنيت جامعه و حفظ عفت عمومي نيز است. اگر زني در منزلش و در محيط اختصاصي خودش باشد، اجازه دارد هر گونه لباسي بپوشد، ولي وقتي مي‌خواهد وارد اجتماع شود، وارد محيط عمومي مي‌گردد و رفتارش فقط مربوط به خودش نيست، بلكه ديگران هم از رفتار او سود يا زيان مي‌برند و اثر مثبت يا منفي مي‌گيرند، پس ديگر نمي‌تواند خود را آزاد و صاحب اختيار مطلق بداند و هر گونه مي‌خواهد وارد اجتماع شود.‌ اين مسئله اختصاص به حجاب و پوشش ندارد و شامل همه موضوعات اجتماعي مي‌شود.
وقتي زن بدون پوشش عفيفانه و با آرايش يا بدون آرايش و فقط با آشكار كردن زينت‌هاي طبيعي‌اش وارد اجتماع مي‌شود، مردهاي جوان را به زحمت مي‌اندازد و شهوت آنان را تحريك مي‌كند و امنيت روحي و رواني آنان را خدشه دار مي‌سازد و چه بسا بنيان خانواده و روابط زن و مرد را مورد تأثير منفي قرار دهد. محيط اجتماع بايد براي همة افراد، پاك و آرامش‌زا و اطمينان‌آور باشد، كه با حضور عفيفانه و دور از فريبندگي زن و مرد ممكن مي‌باشد.
جامعة ما اسلامي است و اكثر قريب به اتفاق مردم آن مسلمان هستند و مي‌خواهند قوانين شرع در جامعه‌شان حاكم باشد. رعايت قانون خواست اكثر و به حكم همة عاقلان لازم است. ممكن است كسي به اين قانون معتقد نباشد اما رعايت حقوق ديگران او را الزام مي کند كه قانون را رعايت كند.
اما حكومت اسلامي وظيفه دارد به اجراي قانون اسلام و ترويج احكام آن همت گمارد. خداوند در مورد حكومت حق مي‌فرمايد: "مؤمنان هرگاه بر زمين حاكميت يابند، نماز را برپا مي‌دارند و زكات مي‌دهند و امر به معروف و نهي از منكر مي‌نمايند".(1)
اين آيه اعلام مي‌كند كه مؤمنان اگر حاكميت يابند، سعي مي‌كنند با قدرت و امكانات حكومت، به برپايي نماز، پرداخت زكات و امر به معروف و نهي از منكر همت گمارند و زمينة اجرا شدن همة احكام اسلام را ايجاد كنند، نيز موجبات رشد افراد را آماده سازند اما در مورد حاكميت‌هاي ناصالح مي‌فرمايد: "بعد از آنان گروهي حاكميت يافتند كه نماز را ضايع كردند و هواهاي نفساني را پيروي نمودند".(2)
بي تعهدي حكومت اسلامي نسبت به عفت اجتماع و رواج هنجارهاي شرعي و اخلاقي پذيرفتني نيست. حكومت، نماينده اكثر و عموم مردم است و بايد به اجراي قانون مطلوب همت گمارد.
وقتي خداوند به مردان و زنان دستور خودداري از چشم چراني مي‌دهد(3) و به پوشاندن زينت‌ها هنگام حضور اجتماعي امر مي‌كند(4) حضور ناسالم را منع مي‌كند.(5) اين دستورها چگونه بايد اجرا شود؟ آيا بايد نسبت به آن بي‌توجه بود تا افراد هر گونه رفتاري را داشته باشند؟ مطمئناً اين وضع، مطلوب مسلمان معتقد نيست. از طرف ديگر همه افراد نمي‌توانند بدون ضابطه و قانون وارد ميدان شوند و به عنوان امر به معروف، دست به هر كاري بزنند، پس چاره‌اي جز دخالت حكومت نيست.
دخالت حكومت در اين موارد كاملاً منطقي است. البته حكومت فقط وظيفه دارد به ترويج پوشش بپردازد اما نبايد رنگ و شكل خاص را الزامي كند و افراد را در انتخاب رنگ و نوع پوشش مجبور سازد.
مهم حضور عفيفانه و پوشيده زنان در اجتماع است و بر همين اساس بايد نوع پوشش نيز متناسب با اين حضور باشد.
بنابراين مسئله اي مانند حجاب داراي دو جنبه است . جنبه اجبار و قانوني شدن مربوط به جنبه اجتماعي آن است.

پي‌نوشت‌ها:
1. حج (22) آيه 41.
2. مريم (19) آيه 59.
3. نور (24) آيه 30 ـ 31.
4. همان.
5. احزاب (33) آيه 33.

با سلام و خسته نباشید آیا ممکن است انسان توسط شخسی که حقی بر گردن او ندارد مورد نفرین و غضب قرار گیرد به شکلی که در زندگی وی تاثیر گذار باشد؟ و آیا ادعیه یا آیاتی جهت رفع تاثیر آن ]ست؟؟

پرسش 1:
نفرين يا غضب شرح :
آيا ممکن است انسان توسط شخصي که حقي بر گردن او ندارد ،مورد نفرين و غضب قرار گيرد ،به شکلي که در زندگي وي تاثير گذار باشد؟ آيا ادعيه يا آياتي جهت رفع تاثير آن است؟؟

پاسخ:
باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
نفرين در صورتي تاثير دارد که بر حق باشد.شخصي كه به ديگران نفرين مي كند، اگر به ناحق باشد، تأثيري در زندگي فرد نفرين شده ندارد، حتي اگر نفرين به حق باشد، تا خداوند مصلحت نداند، اثر نخواهد كرد.طبق برخي روايات، نفرين را خداوند آن گونه كه صلاح مي‌داند، اجابت مي‌كند، نه آن طور كه نفرين كننده دلش مي‌خواهد،‌چون گاهي ممكن است به خاطر يك مسئله جزئي و كوچك، شديدترين نفرين عليه كسي صورت گيرد.
بديهي است خداي عادل و عالم و حكيم، به اندازة آنچه حق است،‌نفرين را اجابت مي‌كند، نه بيش تر(1)
دوم: نفرين ناشي از خشم نباشد و در حالت طبيعي انجام شده باشد.
پي نوشت :
1- اصول كافي،‌ ج4، كتاب دعا، ص 287،‌نشر فرهنگ اهل بيت، تهران، بي‌تا.

اگر پدری نماز نخواند و به صحبت شما گوش فرا ندهد و روزی خود را از راه حرام گرد اورد چه باید کرد و فرزند او چه باید بکند مرجع تقلید آیت الله خامنه ای

پرسش 1:
شرعي شرح : اگر پدري نماز نخواند و به صحبت شما گوش فرا ندهد و روزي خود را از راه حرام گرد آورد ،چه بايد کرد و فرزند او چه بايد بکند؟ مرجع تقليد آيت الله خامنه اي

پاسخ:
@@باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
در اين موارد وظيفه فرزند امر به معروف و نهي از منکر است.امر به معروف و نهي از منكر، تكليفي همگاني بوده و در اجراي آن فرقي بين پدر، مادر، برادر و... نيست، اما مسأله مهم و اساسي، شكل اجرايي آن مي‏باشد. چون فلسفه تشريع اين اصل ديني، باز داشتن فرد گمراه و گناهكار از رفتار زشت و گرايش به سوي كارهاي نيك است؛ از اين رو بايد به صورتي انجام گيرد كه اين هدف تأمين گردد.
در موردي هم كه اشاره نموده‏ايد، شايسته است در مرحله اول فرزندان خانواده با يكديگر مشورت نماييد تا بهترين روش را در منع پدر از اين رفتار زشت، اتخاذ كنيد. در صورتي كه روش فوق مؤثر نگرديد، مي‏توانيد از برخي افراد شايسته و متدين كه شخصيت آنان نزد پدرتان معتبر است، كمك گرفته و از آنان بخواهيد تا از طريق صحبت كردن با پدرتان جلوي اين منكر گرفته شود. نمونه عملي اين روش را مي‏توان در استمداد زن جواني كه مورد اذيت و آزار شوهرش قرار داشت، از اميرالمؤمنين(ع) و برخورد شايسته و دقيق حضرت با شوهر بدخلق، مشاهده نمود.
البته بايد سعي شود تا حد ممكن، مشكلات داخلي خانه را با استمداد الهي و مشورت بين اعضاي خانواده حل نمود و از كشاندن آن به خارج از منزل، پرهيز كرد.
امام خميني (ره) در پاسخ پرسش فوق فرموده : "بايد سعي كند در گناه واقع نشود ،بلكه آنان را ارشاد نمايد.حفظ احترام والدين و مراعات ادب در صحبت با آنان لازم است . در موارد لزوم امر به معروف و نهي از منكر، اگر مأيوس از تأثير باشيد، تكليف ساقط است."(1)
حضرت آيت الله خامنه اي نيز در اين باره چنين مرقوم فرموده‌اند:
"واجب است با زبان نرم و مراعات احترام‌شان به عنوان پدر و مادر آنان را امر به معروف و نهي از منكر كند."(2)
اگر فرزندان، علم به حرمت مال پدر و غذا و لباس كه استفاده مي كند ندارند ،تصرف در آن مال اشكال ندارد. بلي، اگر يقين دارند مال مشخصي كه استفاده مي كنند، از حرام است ،مثل پول خمس نداده، تصرف جايز نيست، مگر اين كه خودش خمس آن را بدهد و يا اگر دادن خمس مقدور نيست، براي تصرف از مرجع تقليد يا نماينده او اجازه بگيرد. در اين صورت مسؤوليتي ندارد و اين يك حكم تعبدي شرعي است . حكمت و فلسفه اش شايد اين باشد كه اسلام دين سهل و آساني است . تا آن جا كه ممكن باشد مي خواهد كارها را بر مردم آسان نمايد . در فرض سؤال اگر به طور كلي حكم به حرمت استفاده از اين گونه اموال مشتبه بشود، كار بر مردم خيلي سخت مي گردد.
پي نوشت ها :
1ـ استفتائات از محضر امام خميني ، ج1، ص 488.
2ـ ترجمة اوجوبه الاستفتائات، ص333، س 1094.

كودكي كه براي او سپرده اي پس انداز كنيم به سپرده او خمس و سال تعلق مي گيرد يا نه؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
آيت الله (سيستاني) فرموده اند: اگر براي بچه صغير منافعي به دست آيد، هر چند از هدايا باشد، اگر در اثناي سال در مؤونه او مصرف نشود، خمس به آن تعلّق مي‏گيرد . بر ولي صغير واجب است که خمس آن را بدهد. چنانچه نداد، بر صغير پس از بلوغ واجب است که خود، خمس آن را بدهد.
پي‌نوشت‌:
1.آيت الله سيستاني، توضيح المسائل م، مسئله 1763 .

اينكه گاهي وقت خواب، بخصوص وقتي خسته ام ولي هوشياريم بالاست جدا شدن ذره ذره روح از بدن را درك مي كنم يا گاهي در ابتداي اينكه خوابم مي برد مثلا بعد از 2 دقيقه متوجه مي شوم در جسمم نيستم چند ثانيه اي كه مي گذرد روح به جسم بر مي گردد و از خواب برمي خيزم البته سابقه اين حالت به از سالها پيش است وقت راهنمايي،آيا به خاطر گناهي است؟ يا مساله اي روحي رواني است؟

با سلام تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ
احتمالاً اين مسأله با شرايط فيزيولوژيک شما در ارتباط است . چه بسا اموري مانند بيماري هاي قلبي يا کم خوني و ضعف جسماني و ... در آن مؤثر باشد. همچنين ورود در برخي رياضت هاي بدون استاد و اذکار بدون اجازه در اين امر مؤثر است. اگر اين امور به صورت توهم و هذيان در بيايد، احتمال وجود برخي بيماري شديد روانپزشکي نيز وجود دارد. با اين وصف توصيه مي شود براي چکاپ پزشکي به پزشک عمومي مراجعه نماييد.همچنين براي اطمينان بيش تر نزد يک روانپزشک دين آشنا برويد.

آیا دعایی هست که خواندن آن مانع از دیدن خوابهای شهوانی شود

پرسش 1:
درخواست دعاي خاص شرح : آيا دعايي هست که خواندن آن مانع از ديدن خواب هاي شهواني شود؟

پاسخ:
باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
از امام صادق (ع)روايت شده : "اگر از جنابت ترسيدي، در بستر خواب بگو: "اللهمَّ إنّي أعوذُ بكَ من الاحتلامِ و مِن سوء الأحلام و مِنْ أنْ يَتَلاعَبَ بي الشَيطانُ فِي اليقظةِ و المنام"(بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 73، ص 197، مؤسسة الوفأ، بيروت.)

صفحه‌ها