پرسش وپاسخ

- حضرت ابراهیم (ع) کارهایی کرد که با عقل جور نمی آید کجا کل ما حکم به الشرع حکم به عقل جور در می آید آیا خود شما در اثر یک خواب می توانید سر فرزند خود را ببریید اینجا عقل و شرع جور در نمی آید؟ 2- حضرت موسی (ع) مردی را در دعوا می کشد و می گویند حقش بود کوچه مگر جبهه جنگ بود: در اسلام می گویند : دست به دست بینی به بینی چرا قانون اسلام برای همه چنین حقی قایل نیست شما خودت اگر در یک دعوای خیابانی ظالمی را بکشی قانون اسلام چگونه مجازاتت می کند؟ 3- می گویید(( بدا)) یک امر تکوینی که حتی امام علی (ع) هم نمی دانست بدا می تواند یک انسان خوب را تبدیل به بد کند و بالعکس حضرت خضر (ع) بچه را کشت در صورتی که به حکم (( بدا)) ممکن بود تغییر کند اگر شما یک بچه بد را بکشی قانون اسلام چگونه مجازاتت می کند؟

پرسش 1:
تبعيض در اسلام شرح : - حضرت ابراهيم (ع) کارهايي کرد که با عقل جور نمي آيد ،کجا «کل ما حکم به الشرع »حکم به عقل جور در مي آيد، آيا خود شما در اثر يک خواب مي توانيد سر فرزند خود را ببرييد، اين جا عقل و شرع جور در نمي آيد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
شهيد مطهري درباره اين قاعده تحليلي شنيدني دارد و هر دو طرف اين قاعده را طرح نموده و تصريح کرده است:
عقل عاملي است که مناط هاي احکام را - البته نه در همه جا بلکه در مواردي- کشف مي‌کند، در مواردي به ملاکات احکام پي مي‌برد و علل احکام را کشف مي‌کند، اين هم که گفته‌اند:
« کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» منظورشان همين است، واقعا اگر در جايي به طور قاطع ملاکي کشف شود، شرع هماهنگي دارد، يعني از اين جا بايد کشف کنيد که شرع هم همين است. از آن طرف هم که گفته‌اند:
«کل ما حکم به الشرع کم به العقل» مقصودشان اين است که اگر در جايي شرع به طور قاطع حکمي کرد ، از باب اين که مي‌دانيم در اسلام سخن به گزاف گفته نمي شود ،عقل به طور اجمال مي گويد: اين جا يک ملاکي وجود دارد، گرمن هنوز تشخيص نداده‌ام، ولي وجود دارد، بي منطق نيست، بعد از آشنايي عقل به اين که اسلام بدون ملاک و مناط و منطق حرفي نمي زند، همين قدر که شرع چيزي گفت، عقل هم اجمالا مي‌گويد اين جا يک منطقي وجود دارد . حال اگر من هنوز کشف نکرده ام، بايد تامل و دقت کنيم. (1)
بايد توجه به اين تحليل نسبت به قاعده ياد شده بايد گفت:
اولا حضرت ابراهيم انسان کامل و پيامبر اوالعزم و مظهر عقل کل است .کارهاي او ممکن است فوق درک عقل هاي جزئي و سطحي نگر و کوتاه بين و منفعت‌انديش باشد، ولي هرگز خلاف عقل سليم نيست. عقلي که از هر گونه وسوسه‌هاي نفساني و وهم و خيال به دور است و دستورات آسماني و الهي را بر اساس حکمت، مصلحت و داراي اسرار نهفته و آشکار مي‌داند، کار ابراهيم را عاقلانه تلقي مي کند، زيرا عقل سليم به خوبي درک مي‌کند و مي‌پذيرد کاري که حضرت ابراهيم كرد ، طبق دستور خداوند بوده و آن چه خداوند دستور مي‌دهد ،اسرار نهفته‌اي بسياري دارد، گر چه ممکن است همه آن اسرار و يا برخي از آن و يا همه آن براي آدم به آساني قابل درک نباشد، ولي چون خداوند حکيم کارها و دستوراتش از روي حکمت است، پس عقل سليم حکم مي‌کند که دستور خدا در باب قرباني کردن اسماعيل از روي حکمت‌هايي بوده که بر ما پوشيده است، ولي خلاف عقل نيست، گر چه فوق درک عقل است.
قاعده مطرح شده در پرسش ناظر بدان است که حکم شرع بر خلاف عقل نيست، ولي ممکن است فوق آن باشد، چون بسياري از احکام وحياني فوق درک عقل است حتي پيامبر که عقل کل است ، بسياري از حقايق را بدون وحي الهي درک نمي‌ كرد. از اين رو قرآن کريم به صراحت فرمود: «و علمک مالم تکن تعلم؛ (2) آن چه را نمي‌دانستي، به تو آموخت». از اين به دست مي آيد که بسياري از چيزها بدون وحي براي پيامبر نيز نامعلوم بوده است و حضرت با عقل خود نمي دانست آن را درک کند ، ولي وحي او را آگاه مي‌ساخت. بنابراين به آساني نمي‌توان به ناسازگاري کار ابراهيم با عقل حکم نمود.
ثانيا: خواب و روياهاي انبيا را نبايد با خواب‌ها و روياهاي انسان هاي عادي قياس نمود، چون خواب انبيا در حکم وحي قطعي است ،بلکه خود مصداق وحي است، يعني برخي حقايق وحياني را انبيا در عالم رويا دريافت مي کرده‌اند. (3) از اين رو آن چه حضرت ابراهيم در باب قرباني کردن فرزندش در عالم رويا دريافت نمود ، به خصوص آن که چند بار اين مشاهده وحياني براي او تکرار گرديد، در حکم وحي قطعي بود، همانند آنچه که در بيداري دريافت مي کرد.
پس بي ترديد همان طور كه آنچه پيامبر در بيداري از رهگذر وحي دريافت کند ،بايد بدان عمل نمايد و عقل هم با آن موافق و همراه است، چيزي که در خواب دريافت کرده ، همين حکم را دارد و هرگز خلاف عقل نيست، گرچه ممکن است اسرار آن براي عقل به طور کامل قابل درک نباشد ،چون فوق عقل است.

پي نوشت‌ها:
1. مجموعه آثار،ج 21، ص 301.
2. نساء (4) آيه 113.
3. جلوه هاي قراني در نگاه امام خميني، ص 28.
پرسش 2:
حضرت موسي (ع) مردي را در دعوا مي کشد و مي گويند حقش بود. کوچه مگر جبهه جنگ بود: در اسلام مي گويند : دست به دست، بيني به بيني ،چرا قانون اسلام براي همه چنين حقي قايل نيست ؟ اگر در يک دعواي خياباني ظالمي را بکشي، قانون اسلام چگونه مجازاتت مي کند؟

پاسخ:
در زندگي حضرت موسي‌ مي‌خوانيم كه وارد شهر شد. دو نفر را كه يكي از بني اسرائيل و ديگري از فرعونيان بود، مشغول زد و خورد ديد. بني اسرائيلي‌، حضرت را به كمك طلبيد. حضرت نيز به كمك او شتافت و با زدن مشتي بر سينه مرد قبطي‌، نقش بر زمين شد و مُرد. در اين موقع حضرت از عمل خود پشيمان شده و استغفار نمود .
در مورد اين كه چرا حضرت قبطي را كشت و بعد استغفار كرد، نكاتي شايان توجه است‌:
1- اين عمل قبل از بعثت و ارتباط حضرت موسي با عالم بالا و دريافت شريعت و قانون الهي رخ داده بود .
2- كمك به مظلوم و مقابله با ظالم امري است كه نزد عقل و شرع جايز و ممدوح به حساب مي‌آيد. اگر در اين ميان ضرري به ظالم برسد ، او مقصر است ، چون عامل ايجاد ضرر خودش بوده است .
3- قانون مجازات و قصاص امري مطلق و بدون استثنا نيست . تنها در خصوص افرادي استثنا است كه خون شان محترم باشد و لطمه زدن به آنان حرام محسوب گردد .
4- جنايتكاران فرعوني مفسدان بيرحمي بودند كه هزاران نوزاد بني اسرائيل را سر بريده بودند. از هيچ گونه جنايتي ابا نداشتتند . جان و مال و ناموس بني اسرائيل در برابر آن ها حرمتي نداشت؛ به اين ترتيب افرادي نبودند كه خون شان مخصوصاً براي بني اسرائيل محترم باشد.
در نتيجه مي توان گفت كشتن اين فرد در آن برهه امري جايز بود ،چرا كه مرد قبطي‌، كافر و مشرك بود . كشتن چنين فردي به دليل"محترم الدم‌" نبودن ، آن هم در هنگام درگيري با فردي مظلوم به خودي خود جايز بود . چنين عملي قصاص و مقابله اي هم در شريعت ندارد ‌.
اما از آن جا كه حضرت از ابتدا قصد كشتن وي را نداشت ، چون متوجه تبعات منفي اين عمل بود - كه اين مساله از پشيماني وي به خوبي آشكار است - و البته هنوز شريعتي دريافت ننموده بود و از درستي يا نادرستي عمل خود نزد خداوند چندان آگاه نبود و احساس مي‌كرد اين برخورد موجب ناخرسندي خدا گردد، دل مشغولي وادارش ساخت كه استغاثه به درگاه ايزدي برده و طلب مغفرت نمايد.
در هر حال در شريعت اسلام اين عمل كه در حقيقت قتل خطايي و غير عمدي خوانده مي شود ، تقاص و ديه يا مجازاتي ندارد . عمل حضرت گناه و اشتباه و معصيت هم محسوب نمي گردد ؛ در نتيجه تشبيه اين مساله با دعواي خيايباني بين دو مسلمان بي مورد است .
به علاوه نبايد فراموش كرد كه در آن زمان قبطيان و بني اسرائيل با هم در نزاعي طولاني و دراز مدت به سر مي بردند .اين درگيري يك اختلاف جزيي و ساده بين دو همشهري نبود .
پرسش 3:
مي گوييد(( بدا)) يک امر تکويني است که حتي امام علي (ع) هم نمي دانست. بدا مي تواند يک انسان خوب را تبديل به بد کند و بالعکس .حضرت خضر (ع) بچه را کشت، در صورتي که به حکم (( بدا)) ممکن بود تغيير کند. اگر يک بچه بد را بکشي، قانون اسلام چگونه مجازاتت مي کند؟

پاسخ:
جريان قتل بچه اي توسط جناب خضر ربطي به مسئله بداء ندارد . خضر همانند حضرت عزرائيل يک مامور الهي بود که آن بچه را به قتل برساند . کار او از روي خواست خود او نبود، بلکه ماموريت داشت جان فرزند را بگيرد تا موجب تباهي پدر و مادرش نشود، از اين رو در تبيين علت کارش گفت: «و ما فعلته عن امري ذلک تاويل مالم تسطع عليه صبرا؛ (1) به دستور خود اين کار را نکردم، و اين بود سر کارهايي که توانايي شکيبايي در برابر آن ها نداشتي».
بنابراين خداوندي که مسئله بداء را مي داند و علم او به آينده و سرنوشت آن نوجوان قطعي است، خضر را مامور کرد تا او را به قتل برساند. پس اين کار خضر با مسئله بداء تعارض ندارد ،چون خدا مي‌دانست که بر اثر بداء تغييري در آن نوجوان به وجود نمي آيد ،دستور قتل او را به خضر داد. از اين جاست که جريان کار خضر با کارهاي ساير مردم غير قابل قياس است، چون ديگران چنين ماموريتي ندارند ، مگر در صحنه جهاد با کفار معاند که اين حکم خاص خود را دارد و ربطي به حضرت خضر ندارد.
پي‌نوشت‌ها:
1. کهف (18) آيه 82.
2. تفسيرنمونه، ج 12، ص 506.

با عرض سلام و خسته نباشید با عرض معذرت آیا با عرق حاصل از حرام کهبا آن لباس ها نمشود نماز خواند اگر عین نجاست هم نداشته باشد آیا عرقی در کار نباشد و عین نجاست نباشد با آن لباس میتوان نماز خواند؟ با تشکر

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
عرق جنب از حرام پاك است، لكن احتياط واجب اين است كه با عرق جنب از حرام نماز خوانده نشود. ولي اگر عرق در بدن يا لباس خشک شده باشد، مشکلي براي نماز ندارد . ( 1 ) با برخورد عرق شخص جنب به جايي يا به شيي ،آن شي نجس نمي شود.
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج1 ،م116.

دختری باکویی هستم که در سن 1 سالگیم پدر و مادرم طلاق گرفتند. در 3 سالگی مادرم با مردی ازدواج کرد که مرا به فرزندی قبول کرد و برای من شناسنامه ای به نام خانوادگی خودش گرفت.. اکنون 20 ساله هستم. آیا با توجه به این قضیه عموهایم به من نامحرم هستند؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
عموهاي خودت يعني برادر هاي پدرت به تو محرم هستند، و نيز خود ناپدري که با مادر تو ازدواج کرده به تو محرم است اما برادر هاي ناپدري به تو محرم نيستند.(1)
پي نوشت:
1. توضيح امسائل مراجع,ج2,م2386.

با سلام و عرض خسته نباشید ، وقتی انسان در زمینه ازدواج موقعیت های خوبی به سراغش میآید ولی هیج وقت در این امر کارش جوردر نمیاد باید چکار کند به نظر شما این یک جور نا امیدی نیست منم نمیدادنم چه تصمیمی بگیرم

با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
خواهر گرامي! با توجه به عواملي كه سن ازدواج را افزايش داده و موانعي كه بر سر راه ازدواج وجود دارد، اين مشکل بسيار فراگير شده و اختصاص به شما ندارد. چرا که همه ما پيرامون خود شاهد دخترهاي بسيار شايسته‌اي هستيم که به هر دليلي حتى يک خواستگار هم نداشته‌اند. انسان‌ها به دلايل خاص و بعضاً نامعلوم، در طول زندگي خود دچار تحوّلاتي مي‌شوند كه در عالم خلقت امري طبيعي و متداول به نظر مي‌رسد. بعضي داراي همسر خوب و زندگي مُرفَّه مي‌شوند . بعضي كاملاً برعكس. بعضي بسيار دير ازدواج مي‌كنند . بعضي ديگر زود. همه اين موارد داراي علل و عوامل خاص خود است . اگر بتوانيم علت حوادث و پيش آمد‌ها را شناسايي كنيم و آن ها را به خوبي در زندگي به كار گيريم، زندگي خوبي خواهيم داشت .
پس لازم است به نکات زير توجه کنيد .
1- بايد به خود تلقين کنيد که هنوز فرصت براي ازدواج موفق را خواهم داشت. اين نکته را به هيچ‌ عنوان خود فريبي قلمداد نکنيد . به يادآوري هر روزه اين نکته ملتزم باشيد. باور کنيد که « كلبه احزان شود روزي گلستان، غم مخور».
2- هميشه زود ازدواج کردن به معني زودتر به خوشبختي رسيدن نيست ، اگر در زندگي بسياري از كساني كه زود ازدواج كردند - به خصوص در مواردي كه آشنايي‏ها از طريق‏هاي غير مشروع انجام گرفته - دقت و تأمل كافي صورت گيرد، آشكار مي‏گردد زود ازدواج كردن هميشه به صلاح دختر و زندگي‏اش نبوده ، بلکه گاهي زود ازدواج کردن شرّي است كه گريبانگير فرد مي گردد ، مدت‏ها زندگي مشترك دختر و خانواده‏هاي دو طرف را تلخ مي سازد.
پس زود به خانه بخت رفتن هميشه به معناي خوشبختي نيست. اگر به حفظ پاكي و عفت خود استمرار بخشيد و در امتحان الهي موفق و سرافراز شويد، خداوند از طريقي كه هيچ كسي نمي‏داند، فرد صالح و شايسته و لايقي را ان شاء الله به سراغ شما مي‏فرستد.
3- خانه بخت را منحصر در ازدواج ندانيد . همه تخم مرغ هاي خوشبختي را در سبد ازدواج نچينيد . همه برگه هاي زندگي را در موضوع ازدواج خرج نکنيد .چه بسا زنان بسيار تأثيرگذاري در جامعه بوده اند که در پرتو تحصيل ، کار و اشتغال مولد،و ...به خانه خوشبختي و بخت واقعي خود راه يافته اند.بنابراين، تمرکز ذهني خود را تا زمان مقتضي، و تا زمانى كه كسى به خواستگارى شما نيامده، از مسئله ازدواج به امور مثبت ديگر ببريد. به هيچ عنوان اجازه ندهيد ازدواج تمام فضاي ذهني شما را اشغال کند.
4- در ناکامي‌ها به جاي بغرنج سازي به ساده‌سازي و عادي سازي بپردازيد، چرا که ناکامي‌ها آن قدر هم فکر مي‌کنيم ، ناکامي نيستند. بر عکس کامروايي‌هاي ما هم آن قدر هم کامروايي محسوب نمي‌گردد، نمونه‌اش آن دسته از دختران ازدواج کرده‌اي هستند که با هزار اميد و آزرو راهي خانه بخت مي شوند، ولي ديري نمي پايد که چيزي جز طلاق قانوني يا عاطفي و عملي نصيب آنان نمي‌گردد . آرزو مي كنند كه اي كاش تن به ازدواج نمي دادند.
5 - دعا براى فراهم شدن زمينه ازدواج با همسري شايسته از کارهاي خوب ، مستحب و مورد ترغيب است .
امّا اجابت دعا هميشه آن نيست که خواسته انسان به همان گونه و در همان زماني که توقع دارد، برآورده شود . گاهي انسان‌خواسته‌هايي دارد که برآورده شدني نيست، يا اگر مستجاب شود، به ضرر او يا ديگران است، و او نمي‌داند، يا اجابت دعا به مقدمات و شرايطي نياز دارد که فراهم نيست، يا زمان آن هنوز فرا نرسيده و ده‌ها دليل و احتمال ديگر. بنا براين به نکات زير توجه کنيد
1- چه بسا اتفاق مي افتد که انسان برآورده شدن حاجتي و رسيدن به هدف و مقصدي را ايده آل و به نفع خويش مي­پندارد .او چنان به پندار خود ، به خير و مصلحت بودن خواسته و دعايش يقين دارد که آن را همانند دو، دو تا چهارتا واضح مي داند، حال آن که واقعيت امر غير از پندار ماست. عکس آن نيز صادق است، يعني چه بسا امري را زشت و به ضرر خود مي پنداريم، ولي از آثار و عواقب آن بي اطلاعيم . نمي­دانيم آن چه رُخ داده، از الطاف خفيِّه و پنهان پروردگار است. قرآن کريم در اين خصوص مي فرمايد
« چه بسا مي شود که از امري اکراه داشته باشيد و انجام آن را نا گوار و به ضرر خود بپنداريد، در حالي که خير و صلاح شما در آن است، يا چيزي را دوست داشته باشيد( و انجام و اجابت آن را از خدا بخواهيد) و حال آن که بدبختي و شر شما در آن نهفته است. خدا (عواقب و نتايج کارها را )مي داند و شما نمي دانيد.»(1)
پس اي عزيز گرامي ! از خداي مهربان و عالم به همه چيز و آگاه از ظاهر و باطن ، و پيدا و پنهان انسان، بخواه که ان شاء الله همسري شايسته و لايق و با کمال نصيب شما شود . کسي را که او مي پسندد، همسرتان گرداند.
2- گاهي ميزان ايمان و باور ،صداقت ، «اعتماد » و «حُسن ظن» انسان به خدا از طريق تأخير استجابت و يا عدم استجابت دعا ها مورد آزمايش قرار مي گيرد، يعني تأخير در استجابت دعا براي اين هدف است که فرد«حقيقت ايمان » و جوهر وجودي خود و ميزان «حُسن ظن» خود به خدا را آشکار نمايد ، و ميزان دلبستگي و علاقه و ايمانش به حقانيت خدا را نشان دهد. آيا تا آن جا با خداست و او را قبول دارد که خدا تابع او باشد و دعا ها و خواسته هايش را اجابت کند ؟ امام صادق (ع) مي فرمايد
« اصل و اساس حُسن ظن به خدا، ريشه در «حُسن ايمان» و «سلامت دل» دارد . علامت و نشانه اش اين است هر چيزي را که مي بيند(و هر راحتي و گرفتاري به او مي رسد) با چشم بصيرت و پاک، و نگاهي ارزشمند به آن نگرد.»(2)
چه بسا يكي از مهم ترين آزمايش هاي خداوند براي بندگان خوبي چون شما تاخير در اجابت ها و سنجش ميزان صبر و حسن ظن شما به خدا باشد.
اگر به اوصاف الهي توجه كنيم و به صفات پروردگار ايمان بياوريم و بدانيم خداوند رئوف و رحيم است، در مي‌يابيم كه اگر خواسته‌هاي انسان بر آورده نمي‌شود، دليلش بخل نيست. خداوند با توجه به كمال و سعادت و مصلحت انسان خواسته‌هاي او را اجابت مي‌كند. در دعاي افتتاح مي‌خوانيم
« خدايا! اگر حاجتم را دير برآوردي، از سر ناداني بر تو عتاب و اشکال كردم (که چرا حاجتم را بر آورده نکردي يا دير اجابت کردي)، در صورتي كه تأخير در اجابت حاجتم (يا عدم اجابت دعا ) برايم بهتر بوده است، زيرا تو به فرجام امور آگاهي».
البته شيطان در يكي از مواردي كه وسوسه مي‌كند، تأخير اجابت دعا است. از اين راه انسان را مأيوس مي‌كند تا او به خدا بدبين شود. ائمه اطهار(ع) به اين نكته توجه داشته و همگان را از افتادن به دام بدبيني و سوء ظن به خدا برحذر داشته‌اند.
اميرمؤمنان(ع) مي‌فرمايد «دير اجابت نمودن خدا، ‌تو را نااميد نكند كه بخشش، ‌بسته به مقدار درخواست است. چه بسا در اجابت دعاي تو تأخير رخ دهد تا درخواست تو طولاني‌تر گردد و بخشش خدا كامل‌تر شود. چه بسا چيزي را از خدا خواسته‌اي آن را به تو نداده ،ولي بهتر از آن را در دنيا يا آخرت به تو داده است و يا بهتر آن بوده كه آن را از تو باز دارد. چه بسا چيزي را طلب نمودي كه اگر به تو مي‌داد، ‌تباهي دين و دنياي خود را در آن مي‌ديدي». (3).
3- هيچ دعايي بي اثر نيست. هر دعايي در دنيا و آخرت تأثير مناسب خود را دارد. اما گونه‌هاي استجابت آن مختلف است.
امام سجاد(ع) مي‌فرمايد «دعاي مؤمن يكي از سه فايده را دارد :
براي او ذخيره مي‌گردد، يا در دنيا برآورده مي‌شود، يا بلايي را كه مي‌خواست به او برسد، ‌از وي مي‌گرداند». (4)
عدم اجابت ظاهري داراي آثار و بركات بسياري براي او خواهد بود. اگر کسي بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنيا، چه پاداشي براي او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز از آن ناراضي نمي‌شود. امام صادق(ع) مي‌فرمايد :
«روز قيامت خداوند مي‌فرمايد: اي بنده من!‌مرا خواندي و اجابتت را به تأخير انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنين و چنان است. پس مؤمن آرزو مي‌کند که کاش هيچ دعايي از او در دنيا اجابت نمي‌شد، اين براي ثواب و پاداش نيکي است که مي‌بيند». (5)
تلاوت قرآن و دعا هاي زير را در برنامه خود قرار دهيد.
1- از پيامبر روايت شده که در خواندن سوره يس ده خاصيت است، از جمله رسيدن به همسر مناسب .(6)پس اين سوره را هر روز صبح بعد از نماز بخوانيد و از خدا حاجت خود را بخواهيد .
2- اين دعا مکرر خوانده شود :حسبي الله و کفي،و سمع الله لمن دعا ،ليس وراء الله منتهي0
3- اللهمّ انّک لا يکفي منک احد و انت تکفي من کل احد من خلقک فاکفني شرّ الجنّ و الانس0
4-خواندن و نوشتن آيات 75 تا82 سوره يونس
5- يكي از چيزهايي كه براي رسيدن به حاجت وارد شده‌، خواندن نماز جعفر طيار است كه در كتاب مفاتيح الجنان آمده است.
6- بعد از نماز صبح .ده مرتبه اين دعا را بخوانيد و هر روز تکرار کنيد تا خداوند گشايش عنايت فرمايد:« لا حول و لا قوّة الا بالله. توکّلت علي الحيِ الّذي لا يموت و الحمد لله الّذي لم يتّخذ ولداً و لم يکن له شريک في الملک و لم يکن له وليِ من الذّلّ و کبّره تکبيراً ».
7- نزديک ظهر روز جمعه ، دو رکعت نماز بخوانيد ، در رکعت اوّل بعد از حمد و توحيد ، سه آيه اوّل سوره فتح(يعني تا نصراً عزيزاً)را بخوان .در رکعت دوم بعداز حمد و توحيد سوره الم نشرح را بخوان ،بعداز سلام نماز تسبيح حضرت فاطمه سلام الله عليها را بگو و حاجت خود را از خدا بخواهد 0
8- هر روز به ويژه بعد از طلوع آفتاب زيارت عاشورا بخوانيد.
پي­ نوشت­ها:
1. بقره(2)آيه 216.
2.مستدرک الوسايل، ج2، ص110.
3.نهج البلاغه، نامه 31.
4.تحف العقول، ص 202.
5.اصول كافي، ج 4، ص 247 .
6. سفينه البحار ،ج2، ص 418.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام می خواستم بدونم که از کجا باید فهمید عبادتی که ما انجام می دهد به خاطر حب خدا است نه حب عبادت لطفا یک ملاک کلی در اختیار بنده قرار دهید ممنون

با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
معيار سنجش عمل از ديدگاه اسلام اخلاص مي‌باشد. اگر انسان بخواهد اعمال و رفتار او کاملاً رنگ خدايي داشته باشد، و محبوب خدا باشد ،بايد درانجام اعمال نيک خود اخلاص داشته باشد
اخلاص روح عبوديت و بندگي است .عبادت جز با اخلاص مفهومي ندارد. به تعبير امام صادق(ع): «نيت (خالص براي خدا ) برتر از عمل است . آگاه باشيد که نيت، حقيقت و روح عمل است».(1)
اخلاص پاک کردن نيت از شرک و ريا است. در روايات آمده است: چون اخلاص امري قلبي و وجداني است،‌نمي‌توان آن را تنها با ظاهر زيبا و خدا پسندانه (يا حُسن فِعلي ) و حجم و کمّيت کار ارزيابي کرد.
پيامبراکرم(ص) مي‌فرمايد: «خداوند متعال به اموال و صورت‌هاي شما نگاه نمي‌کند، بلکه به قلوب و اخلاص شما در اعمال تان نگاه مي‌کند».(2)
از نظر اسلام عملي صحيح و خدايي است و عبادتي حب خدا در آن لحاظ شده است که بر اساس حکم خدا وتبيين و تفسير آن توسط پيامبر و امامان باشد که از آن به« صراط مستقيم» ياد مي‌شود. يعني همان صراطي که هر مسلماني بايد در هر شبانه روز ده بار توفيق پيمودن آن راه را از خداوند بخواهد. به اين وسيله به خود تلقين کند که راه اخلاص و بندگي خدا تنها پيروي از پيامبر اکرم و ائمه عليهم السلام است. چنان که خداوند به حبيب و رسولش مي فرمايد : به مردم و مؤمنان بگو اگرحبّ خدا را در دل داريد و مي خواهيد خدا هم شما را دوست داشته باشد ، از من (پيامبر ) پيروي کنيد (3) روشن است که اطاعت از ائمه (ع) اطاعت از پيامبر و خدا است. نا فرماني از آن ها نيز نا فرماني از پيامبر و خدا است .
پس به هر مقدار از اين مسير فاصله گرفته شود، انحراف صورت مي‌گيرد.
البته حب خدا و خالص شدن براي او مانند بسياري از کمالات نفساني داراي مراتب و درجات است . « مخلّصين » عالي ترين درجه حب خدا را کسب کرده اند .
بايد سال ها تمرين کرد، رياضت کشيد تا بتوان مراتبي از آن را به دست آورد ، چرا که خودسازي و رياضت نفساني همانند ورزش جسماني است. همان طور که در تربيت و تقويت بدن، بايد از کم شروع کرد و به تدريج بالا رفت تا به مرحله قهرماني رسيد، در تهذيب روح نيز بايد از کم شروع کرد و به تدريج بالا رفت و هر مقدار که حاصل شود، ارزشمند است. آنان که به مراحلي از کمال رسيده‌اند، بدون زحمت و رنج بدين مقام نايل نشده‌اند، بلکه سال‌ها زحمت کشيده و با هواي نفس مبارزه کرده و کوشيده‌اند نيت خود را خالص کنند و تنها براي جلب رضايت پروردگار وظايف خويش را انجام دهند.لذت حقيقي حيات و زندگي در حب خدا و خالص شدن براي او نهفته است .
در منابع روايي ما، نشانه‌ها و اسبابي براي به دست آوردن حب خدا و اخلاص در نيت و عمل ذکر شده است که به بعضي اشاره مي‌نماييم، تا با شناخت و معيار قرار دادن آن ها، متوجه شويد که کار با اخلاص و به خاطر حب خدا ،‌چگونه است و چه ويژگي هايي دارد .
1- پيامبر گرامي(ص) فرمود: «علامت انسان مخلص چهار چيز است: دلش پاک، اعضا و جوارحش سالم ( يعني در طاعت خدا است و با آن گناه و نا فرماني خدا نمي کند ) ، ‌خيرش مبذول و شرّش مأمون است (يعني مردم از خيرش بهره‌مند و از شرّش در امانند)».(4)
2- اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: «کسي که نهان و آشکار و کردار و گفتارش يکسان باشد، به راستي امانتش را ادا و عبادتش را خالص کرده است».(5)
3- نيز حضرت (ع) فرمود: «کمال اخلاص، پرهيز از گناهان است(6) و جزاز گناهش از چيزي بيمناک نباشد».(7)
4- در روايت ديگري فرمود:‌«عبادت خالص آن است که انسان به کسي جز خدا اميدي نداشته باشد ».(8) يعني بداند که : «سرآغاز اخلاص نا اميدي از غير الله است».(9)
5- امام صادق(ع) فرمود: «عمل خالص آن است که نخواهي کسي جز خدا تو را براي انجام آن ستايش کند».(10) در بيان ديگري فرمود: «هيچ بنده‌اي به حقيقت اخلاص نمي‌رسد مگر آن که دوست نداشته باشد مردم او را براي کارهايي که براي خدا انجام دهد،‌ستايش کنند».(11)
اگر مي‌خواهي به مرحله‌اي برسي که بداني کارهاي شما با اخلاص بوده ، بايد مدّتي در رفتار و حرکات و سکنات خود دقّت کني . خفايا و نا پيدا هاي قلب خود را تفتيش نموده و از آن حساب بکشي،‌همانند اين که انسان از شريک خود حساب مي‌کشد . اگر مي‌خواهيد بفهميد که بعد از عمل، کار شما با اخلاص انجام گرفته،‌بايد ببينيد که اگر نيتي جز رضاي خدا نداشتيد،‌و کار شما از ريا و خودنمايي خالص بود و طمعي از حيث دنيا و يا ترس از کسي جز خدا در کار شما دخيل نبود، بدانيد که عمل شما مخلصانه و تنها براي حب خدا انجام گرفته ، گرچه ممکن است گاهي انسان،‌کاري را به قصد ثواب، يا کسب بهشت يا رهايي از عذاب دنيا يا جهنم و يا حتي برآورده شدن حاجتي،‌انجام دهد. اين ها منافاتي با اخلاص ندارد. سخن را با اين روايت شريف به پايان مي‌بريم که: «آرزوهايت را کم کن تا اعمالت خالص شود».(12)
انجام عبادت فقط براي رضاي خدا، بالاترين مرتبه عبادت است . اين بدان معنا نيست كه انجام عبادت به جهت حب عبادت، يا تحصيل بهشت و دروز از دوزخ ارزش نداشته باشد، بلكه ارزش آن ها اگر چه بسيار است، اما به درجه ارزش عبادت در بالاترين مرتبه نمي رسد.
پي‌نوشت‌ها:
1. اصول کافي،‌ج 2،‌ص 16، حديث 4.
2. ميزان الحکمه، ج 3، ص 2601، حديث 16917.
3. آل عمران (3) آيه 31
4. تحف العقول، ص 16.
5. نهج البلاغه، نامة ‌.
6. بحارالانوار، ج 74، ص 213، چاپ بيروت.
7. همان، ص 229.
8. همان
9. فهرست موضوعي غرر، ص 430.
10. اصول کافي، ج 2، ص 16، حديث 4.
11. مشکوه الانوار، ص 11،‌به نقل از اخلاق عملي، آيت الله مهدوي کني،‌ص 421.
12. فهرست موضوعي غرر، ص 91 ؛ معراج السعاده، ص 491 - 489.

پرسش: ايا خود ارضايي گناه است؟
پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مركز.
عمل خودارضايي حرام و طبق برخي از روايات از گناهان بزرگ است كه بر آن وعده عذاب داده شده و حتي مجازات دنيوي براي آن تعيين شده است.
حرمت چنين عملي از اين آيه به دست مي‌آيد : «کساني که براي ارضاي غريزه جنسي خود راهي غير از ازدواج طلب کنند، تجاوزگرند» . (1)
هنگامي که از حضرت صادق (ع) در مورد استمنا مي‌پرسند ، مي‌فرمايد: «گناه بزرگي است که خداوند در قرآن مجيد از آن نهي فرموده. استمنا کننده مثل اين است که با خودش نکاح (زنا) کرده باشد. اگر کسي را که چنين کاري مي‌کند بشناسم ، با او هم خوراک نخواهم شد». (2)
هم چنين استمنا مضر و موجب بروز مشكلات روحي، رواني و جسمي مختلف مي شود، چون انحراف از مسير صحيح پاسخ به يك غريزه و نياز طبيعي مي باشد.
پي‌نوشت‌ها:
1 . مؤمنون(23) آيه 7.
2 . وسائل الشيعه، ج 18، ص 575 .

سلام حاج آقا من دختری هستم 19 ساله که یکسال پیش با پسری آشنا شدم به مدت دوهفته که بعد به وسیله دوستم چیزایی شنیدم از اون پسر که باعث جدایی ما شد و فهمیدم که اون پسر با دوست من دوست شده و در واقع خیانت حالا هنوزم که یکسال گذشته من نتونستم فراموشش کنم و هنوز با وجود اون خیانت دوستش دارم و بهش فکر می کنم به نظر شما من چطور می تونم فراموشش کنم؟ من خیلی شب ها به خاطر این خیانت گریه کردم واز این ناراحتم که چرا خیلی راحت کنار کشیدم و نه به اون پسر و نه به دوستم چیزی نگفتم از این که من از رابطه آن دو اطلاع دارم. از بس بهش فکر کردم دارم دیوونه میشم لطفا کمکم کنید در ضمن من به خودم اجازه ندادم که بعد از اون ماجرا حتی یه تک زنگ به او بزنم. و خیلی دلم می خواست زنگ بزنم ولی غرورم اجازه نداد و گفتم اگه دوستم داشت بهم زنگ می زد و او هم زنگ نزد. فقط بهم بگید الان درسته بعد یکسال و با وجود خیانتی که کرده بهش زنگ بزنم؟ و اگه نه چطوری باید فراموشش کنم ؟ در ضمن من دختر متدینی هستم و تاحالا با کس دیگه ای دوست نبودم. لطفا راهنماییم کنید با تشکر

پرسش: رابطه دختر و پسر شرح : دختري هستم 19 ساله که يک سال پيش با پسري آشنا شدم. به مدت دوهفته که بعد به وسيله دوستم چيزايي شنيدم از اون پسر که باعث جدايي ما شد و فهميدم که اون پسر با دوست من دوست شده و در واقع خيانت .حالا هنوزم که يک سال گذشته من نتونستم فراموشش کنم و هنوز با وجود اون خيانت دوستش دارم و بهش فکر مي کنم . چطور مي تونم فراموشش کنم؟ خيلي شب ها به خاطر اين خيانت گريه کردم و از اين ناراحتم که چرا خيلي راحت کنار کشيدم و نه به اون پسر و نه به دوستم چيزي نگفتم از اين که من از رابطه آن دو اطلاع دارم. از بس بهش فکر کردم دارم ديوونه مي شم .لطفا کمکم کنيد .در ضمن من به خودم اجازه ندادم که بعد از اون ماجرا حتي يه تک زنگ به او بزنم. و خيلي دلم مي خواست زنگ بزنم ولي غرورم اجازه نداد و گفتم اگه دوستم داشت بهم زنگ مي زد و او هم زنگ نزد. فقط بهم بگيد الان درسته بعد يک سال و با وجود خيانتي که کرده بهش زنگ بزنم؟ اگه نه چطوري بايد فراموشش کنم ؟ دختر متديني هستم و تاحالا با کس ديگه اي دوست نبودم. لطفا راهنماييم کنيد .

پاسخ: با سلام وتشکر از اعتماد شما نسبت به مرکز.
خيلي تعجب برانگيز است که چطور از کلمه خيانت استفاده مي کنيد. چه تعهد ديني و عرفي و اخلاقي با هم بسته ايد كه گسست آن را خيانت تلقي مي كنيد؟ تعهد اخلاقي و ديني و عرفي و اجتماعي دو غير همجنس تنها در سايه ازدواج و قبول مسئوليت هر يك از آن دو نسبت به هم و خانواده معنا مي يابد . برون رفت از اين تعهد خيانت نام دارد، اما براي شما چنين تعهدي نبوده است. تعهد دوستي با اين روشي كه بيان كرديد، از نظر ديني كه هيچ مبنا ندارد، بلكه غير مشروع است، چون هيچ عقد دائم يا موقتي خوانده نشد. از نظر اجتماعي نيز قابل پذيرش نيست. اصولاً يكي از مشكلات چنين روابط و دوستي هايي عدم وجود تعهد در آن است.
مشكل اصلي شما اين است كاري كه از اساس داراي اشكال بوده، در نگاه شما مثبت تلقي مي شد و حال گسست آن را خيانت مي ناميد، در حالي اين نگاه و روش از اساس نادرست است.
در واقع مشكل اساسي افرادي چون شما در درون است تا بيرون. دختري به جهت وجود خلأهاي رواني و دروني و عاطفي و مانند آن، دل در گرو دوستي و رابطه با پسري مي بندد كه هيچ تعهدي بر آن قرار نداشته ، از نظر ديني و شرعي نيز مورد اشكال است. تأكيد ما به جهت ديني به خاطر تديني است كه بيان كرديد. از متدين بودن خود سخن گفتيد، اما باورش براي مان سخت است كه شايد حتي يك بار از نظر شرعي و ديني در مورد اصل اين ارتباط كنكاش كرده يا حتي سوالي از متخصص آگاه كرده باشيد.
اما در مورد عشق اجازه مي‌خواهم ابتدا نيم نگاهي به فرق بين دو مفهوم کليدي وابستگي و دلبستگي نماييم.
فرض کنيد به ميوه‌اي مانند آناناس علاقمند هستيد و به آن «دل بسته‌ايد» .حال اگر روزها، ماه‌ها و سال‌ها به هر دليلي از خوردن آن محروم بمانيد، آيا در زندگي عادي و روزمره شما اختلالي ايجاد خواهد شد ؟آيا عملکرد روزانه شما رو به کاستي مي‌گذارد؟ مسلّماً نه. سال‌ها از موضوع «دل‌بستگي» خود محروم مي‌مانيد ، ولي همه امور زندگي شما بر وفق مراد است.
اين نوع علاقه و تعلق را «دلبستگي» مي‌گويند ،حال اگر به جاي دلبستگي به آناناس به آن «وابسته» بوديد ،يک روز بدون آناناس نمي‌توانستيد سر کنيد. آدم وابسته به آناناس مثل فرد معتادي است که هر از گاهي براي به حد طبيعي رساندن سطح عملکرد خود نيازمند مصرف مواد است، پس وابستگي رواني نوعي اعتياد است. وابستگي رواني به چيزي يا کسي باعث کاهش عملکرد در فرد مي‌گردد و به نوعي فرد را از زندگي روزانه ‌و عادي خود خارج مي‌سازد .فرد وابسته رواني مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگي (مثل مواد مخدر يا محبت معشوق) خوش است ،در حالي که اين وابستگي عقلاً و منطقاً امري به شدت نکوهيده‌اي است.
در اسلام به شدت از وابستگي به غير خدا پرهيز داده شده است . وابستگي رواني يا به تعبيري عشق را اين گونه تصوير کرده است که وقتي بنده‌اي از خدا فاصله مي‌گيرد، خداوند عشق غير خود را در اين فاصله قرار مي‌دهد.
اولياي خدا و ائمه معصومين به همسران و فرزندان خود دلبسته بودند، ولي سر سوزني به غير خدا وابسته نبودند.
آن چه که در زندگي هر مؤمن در درجه اول اولويت قرار مي‌گيرد، استقلال رواني ـ عاطفي است . استقلال رواني-عاطفي سر منشأ بسياري از تحولات مثبت است. استقلال رواني ـ عاطفي در همه حوزه‌هاي عاطفي از قبيل پدر و مادر ،شوهر و فرزند و دوستان بايد جاري باشد. وابستگي به هر کسي چيزي جز فرسودگي رواني، اشتغالات ذهني بي‌مورد، کاهش عملکرد، افول معنوي، افت تحصيلي و شغلي، فرصت‌سوزي‌هاي مکرر و... ندارد.
دختر و پسري که به عشق افراطي مي گرايند ( و به کاهش شديد عملکرد دچار مي شوند)به نوعي از چند اختلال عمده روان‌شناسي يعني اضطراب وسواس و افسردگي بي‌بهره نيستند، به عنوان مثال با نگاهي به درونيات خود متوجه خواهيد شد که از اضطراب نسبتاً بالايي رنج مي‌بريد . اضطراب حتى به قبل عاشق شدن تان بر مي‌گردد . در گذشته نيز براي کاهش اضطراب خود به افراد پيراموني خود پناه مي‌برديد. پناه‌جويي به نوعي در شما نهادينه شده و به آن شرطي شده‌ايد، پس با هر اضطرابي ناخودآگاه به دنبال فرد آرامش‌گري مي‌گرديد که اين فرد معمولاً معشوق است .پس در مکانيزم عشق اضطراب بالا نقش به‌سزايي دارد و در درمان آن نيز کاهش اضطراب نقش کليدي دارد.
از سوي ديگر عشق به نوعي به نابودي عزت نفس فرد بازگشت مي‌کند. کسي که عزيز است ، هيچ‌گاه خود را در مقابل فردي از همجنس يا غير همجنس خود حقير و کوچک نمي‌کند.
به عبارت ديگر اصل علاقمندي، نه يک اصل ماورايي و رمانتيک، بلکه ناشي از يک اصل بسيار ساده روان‌شناختي است. اين اصل ساده ، اصل مجاورت است. خواه ناخواه وقتي دو نفر براي مدتي در مجاورت يکديگر قرار مي‌گيرند، به تناسب و توافق ويژگي‌هاي شخصيتي طرفين و همچنين شرايط فيزيولوژيک آن دو ، به هم علاقمند مي گردند. صرف علاقمند شدن نشانگر وقوع هيچ حادثه و رويداد خاصي نيست . به هيچ عنوان نمي توان بر روي آن حساب باز کرد. به عبارتي روانشناسانه تر ‌ماهيت عشق بسيار پيچيده است . اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهي در فرد گردد ، رنگ و بوي اختلال نيز به خود مي‌گيرد. در برخي علاقه‌هاي افراطي که فرد را براي مدت طولاني از روند زندگي روزمره‌اش جدا مي‌گردد، رگه‌هايي از افسردگي، اضطراب بالا و همچنين رفتار و افکار وسواسي و... مشاهده مي‌شود.
چون فرد معناي خاصي در زندگي‌اش احساس نمي‌کند و به نوعي دلمردگي دچار گشته است، به معناي جديدي در زندگي‌اش به نام معشوق روي مي‌آورد و يا براي رهايي از اضطراب بالا به دنبال پناهگاهي (که در اکثر موارد در جنس مخالف جستجو مي‌کند) مي‌گردد يا مانند يک فرد وسواسي براي کاهش اضطراب خود مجبور است زود به زود به ديدار معشوقي که به صورت کاذب و موقتي اضطرابش را پايين مي‌آورد بشتابد، پس در حقيقت اين گونه عشق‌ها از حالت سلامت که حاصل معرفت است ،جدا گشته و به صورت مرضي (افسردگي، اضطراب، وسواس و...) درمي‌آيد . انگيزه‌هاي ناهشيار جنسي سهم به سزايي در تداوم اين گونه علايق دارد.
اسلام معتقد است هر دختر پاکي مثل شما بايد با حفظ نگاه خود از نامحرم(چه مؤمن و چه غير مؤمن) و کنترل احساسات و هيجانات عاطفي و... ، ابتلا به وابستگي شديد عاطفي و رواني را از ابتداي کار جلوگيري نمايد . اگر فردي به هر دليلي اين اصل عقلي و شرعي را جامه عمل نپوشاند، تبعاتش چيزي جز علاقه يک طرفه، وابستگي افسرده‌وار، کاهش عملکرد، اضطراب و تشويش ذهني، احساس حقارت و تضعيف عزت نفس، ازدواج بي‌اساس و چه بسا دوري از خدا نخواهد بود، پس شايد عقلاني‌تر اين باشد که به جاي پيشروي در راهي که 99/0 چيزي جز ناکامي، کاهش عزت نفس و از دست دادن برگه‌هاي برنده (که لازمة هر ازدواج موفقي است) نيست، به بازسازي شخصيتي بپردازيم . با ساماندهي جانانه نظام عاطفي و شناختي خود در راهي گام نهيم که ازدواج عزتمندانه، مقتدرانه و به دور از هر گونه دلسوزي و ترحم از طرف مقابل و... در پي داشته باشد. از سويي ديگر تجربه نشان داده ظاهر بسياري افراد با باطن شان بسيار متفاوت است.
حال با اين اوصاف واقعاً اين قدر ارزش دارد كه پسري كه روزي با شما بود و روزي با دوست شما و روز ديگر با فرد ديگر، ارزش عشق و علاقه يا حتي فكر كردن داشته باشد تا چه رسد به اينكه بخواهيد شب بنشينيد و گريه كنيد. آيا اين قدر ارزش دارد كه براي تان بتي شود كه چنين خود را در مقاب او يا عشق او چنين كوچك كنيد؟
اين پسر همانند همه انسان هاي ديگر نقاط ضعف و قوتي دارد كه حتي اگر فقط با شما دوست بود ، چندان ارزشي نداشت كه وابسته شويد، چه رسد كه اكنون شما را رها كرده كرده و به ديگري دلبسته است. خود را فريب ندهيد، حتي اگر تلفن هم بزند و بخواهد ارتباط برقرار كند، از قدم نهادن دوباره به اين راه پر خطر و‌ آسيب خود را نجات دهيد، از دوام دلبستگي و عشق به هر چيزي كه شايسته عشق پاك و خالص شما نيست.
خدا را شكرگذار باشيد كه اين حادثه، فرصتي براي انديشيدن در درون خود براي تان فراهم‌ آورد. فرصتي براي ارزش گذاري براي خود و درك ارزش و اهميت و جايگاه خود. فرصت ‌آن كه چگونه به دام عشقي چنين متزلزل گرفتار شديد. فرصت اينكه چگونه از ارزشمندي دروني، به ارزش گذاري بيروني خود رسيديد.
به جاي گريه افسرده وار و افكار پريشان و اضطراب به هويت شخصيتي و ارزشمندانه خود نگاه كنيد .لازم است به فراموشي عشق و وابستگي مرضي خود اقدام كنيد، البته در مورد فراموش كردن رابطه هاي احساسي و عاشقانه هم توجه داشته باشيد كه اين مسايل مانند شماره تلفن و برخي اطلاعات غير ضروري ديگر نيستند كه در آينده با تغيير منزل و مانند آن از بين بروند. اين دسته از اطلاعات شامل محتواهاي احساسي و ماندگارتر هستند. بنابراين به اين مسأله بستگي دارند كه ديدگاه ابتدايي شما نسبت به آن ها چه چيزي باشد. كسي كه معتقد است نمي‌تواند آن را فراموش كند، يعني كه نمي‌خواهد آن ماده اطلاعات را كنار بگذارد و علاقمند است همچنان آن را حفظ كند. حال اگر همين فرد واقعاً معتتقد گردد كه مي‌تواند آن را به كمك روانشناس يا مشاور كنار بگذارد ، احتمال كنار آمدن با اين تعارض به زودي صورت خواهد گرفت. به اين نكته توجه كنيد كه نرسيدن به يك عشق خود بدتر از از دست والدين نيست كه هزاران بار اتفاق افتاده است و افراد با آن كنار آمده‌اند . همين طور چگونه وقتي افراد معشوق يا معشوقة خود را از دست مي دهند، معمولاً با سادگي يا كمي دشواري خود را مجبور به ترك مي‌بينند و از آن عبور مي كنند و به فرد ديگري دل مي‌بندند . البته در كم ترين موارد(صرفاً موارد مرضي) فرد نمي‌تواند عبور كند؛ به هر حال همه چيز در انديشه خودتان است كه بخواهيد يا نخواهيد؛ راه سومي وجود ندارد. بله؛ اگر خواستيد ممكن است به تنهايي نتوانيد كه در اين صورت از روانشناس كمك بگيريد.
زمانه و تجربه به ما بارها و بارها نشان داده است که اغلب مجبور به پذيرش واقعيات هستيم و با آن کنار مي آييم. چون در بيساري موارد آنچه مي خواهيم نمي شود و آنچه نمي خواهيم مي شود. ضمن آنکه گاهي چيزهايي که مي خواهيم ،بر خلاف مصالح ما است.
به هر حال يك دختر يا پسر لازم است فرا بگيرد كه دنيا محل به دست آوردن و از دست دادن است؛ يعني همان طور كه ياد مي گيريم كه چيزهايي را به دست آوريم ،بايد ظرفيت تحمل از دست دادن برخي چيزها را هم به دست آوريم. درست است كه چيزهاي زيادي داريم؛ اما همة آن ها همواره در معرض تهديد هستند . ممكن است هر آن هر يك از آن ها را از دست بدهيم. چه كسي به ما تضمين داده است كه تمام اين امكانات براي هميشه يا تا اخر عمر با ما همراه باشد؟ به همين دليل هم خداوند ظرفيت سازش با موقعيت هاي شكست و ناخوشايند را در انسان قرار داده است و فرد اندكي بعد با موقعيت سازگار مي‌شود.
والسلام خدانگهدار!

دف زدن در عروسی به جای آهنگ ودر مجلس غیر لهو ولعب.همچنین در مولودیها

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
دف از آلات موسيقي است که استفاده حلال از آن نيز مي شود و گوش دادن به آن اشکال ندارد.
توضيح:
‌ موسيقي بر دو قسم است:
1 ـ موسيقى که به نظر عرف مردم، مطرب، و متناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي و عيش و نوش باشد.
اين قسم موسيقي حرام است و فرقي نمي کند که موسيقي کلاسيک باشد يا سنتي.
2 ـ موسيقى غير مطرب و معمولى كه انسان را به هيجان شهوانى وادار نمي‌كند. اين قسم موسيقي حرام نيست. نيز اگر موسيقي مشکوک باشد که آيا ازقسم حرام است يا از قسم حلال؛ گوش دادن به موسيقي مشکوک هم اشکال ندارد، گرچه خوب است که انسان احتياط کند.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه¬اي، استفتاآت، سوال1127و1139.

پرسشگر گرامي باسلام و تشکر :
اگر مهمان يقين صد در صد دارد که عين غذاي تهيه شده، از حرام است (مثلا يقين کند برنجي که دزديده شده ،پخته شده و در سفره است) نمي تواند از آن بخورد .
اگر چنين يقيني ندارد، خوردن از آن غذا اشکال ندارد، گرچه بداند صاحب خانه اهل رعايت حرام و حلال نيست.(1)
پي نوشت:
1 .سوال تلفني از دفترآيت الله خامنه اي.

صفحه‌ها