هماوردطلبی

داور و قوانین تحدی
قرآن بارها مخالفان الهی بودن خود را به مبارزه طلبیده واز آنان خواسته سوره‌ای مانند سوره‌های قرآن بیاورید؛اما سازوکار آن،ازجمله داور و قوانین آنرا مشخص نکرده است

پرسش:

چه کسی تعیین می‌کند که آنچه به‌عنوان تحدی آورده شده، مثل قرآن است یا نیست؟ آیا نباید برای قضاوت درباره این‌که تحدی محقق شده یا نه، قوانین و همچنین داوری مشخص شده باشد؟

پاسخ:

«تَحَدّی» در لغت به معنای مبارزه و برتری‌جویی(1) و در اصطلاح علم کلام، هماوردطلبی پیامبر در آوردن مثل کاری است که او به‌عنوان معجزه و دلیل نبوت خود ارائه داده است تا پس از مشخص شدن عجز دیگران از آوردن مثل آن، الهی بودن آن و درنتیجه، نبوت او ثابت شود. قرآن کریم هرچند بارها با مخالفان الهی بودن خود تحدی کرده، اما سازوکاری برای آن معین نکرده و مثلاً نگفته که چه کسی قرار است حکم کند آنچه به‌عنوان معارضه با تحدی آورده شده، مثل قرآن است یا نیست. در این نوشتار نخست به تبیین این مسئله می‌پردازیم که چرا قرآن به این امور نپرداخته و سپس بیان می‌کنیم که چرا اصلاً چنین کاری فایده‌ای ندارد.

چرا قرآن قوانین تحدی و داور آن را مشخص نکرده است؟

1. تحدی به‌عنوان یکی از راه‌های اثبات برتری چیزی بر چیز دیگر، همواره در طول تاریخ، ازجمله در عصر و مصر (زمان و مکان) نزول قرآن و در میان شعرا و فصحای عرب، رواج داشته است. برای نمونه، شاعران و فصیحان عرب در بازار عُکاظ مکه دورهم جمع می‌شدند و ضمن خواندن اشعار خود، با یکدیگر تحدی می‌کردند.(2) نظر به این‌که قرآن برای تحدی، قانون و شرط خاصی بیان نکرده، مشخص می‌شود که تحدی رایج در آن زمان را با همان قوانین و شرایطش، به رسمیت شناخته است.

2. مخالفان حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مدعی بودند که نه ایشان پیامبر است و نه قرآن از سوی خدا نازل شده است.(3) گاهی می‌گفتند او شاعر است و پیامبر را با عنوان «مجنون» خطاب می‌کردند؛(4) چراکه مردم آن زمان گمان می‌کردند هر شاعری جنی دارد و شعرهایش را از او می‌گیرد.(5) برخی نیز حضرت را متهم می‌کردند که قرآن را از این‌وآن می‌گیرد اما به‌دروغ به خدا نسبت می‌دهد.(6) گاهی نیز مدعی می‌شدند که قرآن نیز چیزی همانند «افسانه‌های گذشتگان» است و آنان نیز اگر بخواهند می‌توانند همانند آن را بیاورند.(7) در چنین فضائی آیات تحدی نازل می‌شوند.(8) نکته مهم در این آیات این است که خداوند در چهار آیه از آیات قرآن به مشرکان می‌گوید: اگر در ادعای خود مبنی بر توانایی بر آوردن مثل قرآن صادق هستید ﴿إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ﴾(9) یا ﴿إِنْ کٰانُوا صٰادِقِینَ﴾(10) یک سوره همانند سوره‌های آن بیاورید. در حقیقت، مشرکان مکه با این‌که از الهی بودن قرآن خبر داشتند، اما به‌جای پذیرش حق، در راستای شبهه‌پراکنی علیه قرآن و پیامبر، مدام به‌دروغ می‌گفتند که این قرآن بشری است و ما هم اگر بخواهیم می‌توانیم مثل آن را بیاوریم. خداوند در راستای شکستن جوّ منفی‌ای که آنان ایجاد کرده بودند، با یک راه‌کار ساده، اما راهگشا نیرنگ آنان را نقش بر آب کرد و با تحدی، صادق نبودن آنان در ادعایشان مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن را نشان داد؛ بنابراین، در زمان نزول آیات تحدی، ازیک‌طرف مشرکان فقط بلوف می‌زدند و واقعاً قصد نداشتند چیزی مثل قرآن را بیاورند و از طرف دیگر، خداوند آوردن مثل قرآن را ناممکن می‌دانست: ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا﴾؛(11) به همین دلیل، نیازی به تعیین داور نبوده است.

داور تحدی

هدف آورنده سوره‌ای همانند سوره‌های قرآن این است که به معتقدان الهی‌بودن قرآن ثابت کند که قرآن الهی نیست و از سوی دیگر، باور این معتقدان از دو حال خارج نیست: یا اهل‌فن هستند و از همین طریق، متوجه الهی بودن قرآن شده‌اند، یا کارشناس نیستند و بر اساس نظر کارشناسان مورد اعتماد خود به این باور دست‌یافته‌اند. اگر شخص از گروه اول باشد، همان‌طور که قرآن را بررسی کرده، سوره‌ای که در مقام معارضه با تحدی قرآن آورده شده را نیز بررسی می‌کند و اگر مثل آن باشد، حتی اگر اعتراف نکند ناخودآگاه اعتقادش به الهی‌بودن قرآن زایل می‌شود؛ و اگر از گروه دوم باشد، باید منتظر اظهارنظر همان کارشناسانی بماند که بر اساس نظر آنان به الهی بودن قرآن معتقد شده است. چکیده سخن این‌که هر فردی، اعم از معتقد یا غیر معتقد، داور خود را از پیش تعیین کرده است.

بی‌فایده بودن تعیین داور

شاید تصور کنیم بهترین کار این است که هرگاه فردی مدعی آوردن مثل قرآن شد، شورایی متشکل از متخصصان، با قطع‌نظر از دین و مذهب آنان، تشکیل شود و پس از بررسی و مقایسه آن با قرآن، حکم کنند که آیا آن ادعا مثل قرآن است یا نیست؛ اما حقیقت این است که برفرض تشکیل چنین شورایی و صدور چنین حکمی، چیزی در خارج عوض نمی‌شود؛ چراکه اولاً کسانی که نمی‌خواهند ایمان بیاورند، بازهم ایمان نخواهند آورد. برای نمونه، می‌توان به ماجرای معارضه ساحران فرعون با حضرت موسی علیه‌السلام اشاره کرد. با این‌که فرعون خودش ساحران را فراخوانده بود اما وقتی آنان به حقانیت حضرت حکم کردند، فرعون نه‌تنها زیر بار حرف آنان نرفت، بلکه همه آنان را اعدام کرد؛(12) ثانیاً مگر کسانی که به قرآن ایمان آوردند بر اساس شورا و حکم داور بوده که الآن به‌خاطر این امور دست از ایمان خود بردارند.(13)

فایده تحدی قرآن

بی‌فایده بودن تعیین داور به معنای بی‌فایده بودن تحدی قرآن نیست؛ چراکه اولاً آیات تحدی در زمان نزولشان نشان دادند که ادعای مشرکان مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن فقط یک بلوف است؛ ثانیاً تحدی باعث شد بسیاری از افراد در طول تاریخ، چه با دیدن عجز خود و چه عجز دیگران از آوردن مثل قرآن، به الهی بودن قرآن یقین کنند؛ ثالثاً مقایسه قرآن با اموری که به‌عنوان مثل قرآن ارائه شدند، باعث شد ارزش قرآن و استواری واژگان، ترکیبات، نظم، ساختار و بلندی معنای آیات آن، بیش‌ازپیش نمایان شود.

نتیجه‌گیری:

1. عرب عصر نزول با تحدی و شرایط و قوانین آن بیگانه نبود تا نیازی باشد قرآن به چنین اموری اشاره کند؛

 2. بررسی آیات تحدی نشان می‌دهد که این آیات در مقام اثبات این مطلب نازل شده‌اند که مشرکان در ادعای خود مبنی بر توانایی آوردن مثل قرآن صادق نیستند و قدرت انجام این کار را ندارند. با توجه به این‌که در آن زمان کسی واقعاً قصد معارضه با تحدی قرآن را نداشته، نیازی به تعیین داور نیز از سوی قرآن نبود؛

 3. تجربه نشان داده که تعیین داور و حکم او عملاً فایده‌ای ندارد و مخالفان حکم آن را نمی‌پذیرند؛

 4. تحدی قرآن هم در زمان نزول و هم در طول تاریخ فواید متعددی داشته است.

برای مطالعه بیشتر:

جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 333-338.

پی‌نوشت‌ها:

1. جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 259.

2. عظیمی، امین و عبداللهی‌پور، مهدی، «بررسی پیشینه تحدی و شناخت جایگاه آن در نزد عرب عصر جاهلیت»، اولین کنفرانس ملی توسعه پایدار در علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ایران، تهران، 1397 ش.

3. سوره هود، آیه 35.

4. سوره صافات، آیه 36.

5. باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، عالم الکتب، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، ص 57 و 58.

6. سوره نحل، آیه 103.

7. سوره انفال، آیه 31.

8. سوره یونس‏، آیه 38.

9. سوره بقره، آیه 23.

10. سوره طور، آیه 34.

11. سوره بقره، آیه 24.

12. سوره طه، آیه‌های 56-74.

13. به باور برخی منظور از شهدا در آیه 23 سوره بقره کارشناسانی است که قرار است درباره آنچه به‌عنوان تحدی آورده شده، قضاوت کنند. در نقطه مقابل، برخی شهدا را به معنای معاون معارض تحدی گرفته‌اند. ر.ک: جواهری، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، ص 333-338.

14. برای اطلاع از این اشخاص ر.ک: معرفت، محمدهادی، ‌التمهید فی علوم القرآن، قم، التمهید، 1388 ش، ج ۴، ص ۲۴۰.

منظور از «مثل» این است که سوره ساخته‌شده در مقام نقد الهی بودن قرآن، در عین استقلال از سوره‌های قرآن،از جهاتی همچون درجه فصاحت و بلندی معنا مثل قرآن باشد.

پرسش:

منظور از «مثل» در آیات تحدی چیست؟ این مثلیت از چه جهت یا جهاتی است؟ وقتی سوره‌ای مثل سوره قرآن می‌آورند، مسلمانان می‌گویند از قرآن تقلید کرده و قبول نیست؛ و وقتی هم که مثل قرآن نیست، می‌گویند مثل قرآن نیست و باید مثل آن باشد!

پاسخ:

خداوند مخالفان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به مبارزه فراخوانده و در مقام تحدی گفته است: «اگر درباره الهی بودن قرآن شک دارید یک سوره «مثل» سوره‌های قرآن بیاورید.» به باور مسلمانان باوجود تلاش‌های فراوان مخالفان، تاکنون فردی نتوانسته به هماوردطلبی قرآن پاسخ دهد؛ اما مخالفان مدعی‌اند: برخلاف ادعای مسلمانان مبنی بر همانندپذیری قرآن، افراد مختلفی در طول تاریخ، سور مختلفی مثل سوره‌های قرآن را آورده‌اند، اما مسلمانان به بهانه‌های مختلف نمی‌خواهند بپذیرند که به تحدی قرآن پاسخ داده شده است! وقتی سوره‌ای مثل سوره قرآن می‌آورند، مسلمانان می‌گویند از قرآن تقلید کرده و قبول نیست؛ وقتی هم که مثل قرآن نیست، می‌گویند مثل قرآن نیست و باید مثل آن باشد! این نوشتار در مقام پاسخ به این اشکال است.

منظور از «مثل» در آیات تحدی چیست؟

مخالفان قرآن مدعی‌اند که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرستاده خدا نیست و با خداوند ارتباطی ندارد. به باور آنان وی این قرآن را از پیش خود ساخته و به‌دروغ به خداوند نسبت داده است.(1) قرآن در مقام پاسخ به آنان گفت: اگر او قرآن را از خداوند نگرفته، بلکه خودش آن را ساخته است، شما نیز مثل این قرآن یا دستکم یکی از سوره‌های آن را بسازید و به خداوند نسبت بدهید.(2) مخالفان اولیه پیامبر در مکه که در اوج فصاحت و بلاغت بودند و به‌خوبی می‌دانستند جنس قرآن متفاوت از جنس کلام بشر است، اصلاً به معارضه با قرآن فکر هم نکردند، چه برسد به این‌که عملاً بخواهند به تحدی قرآن پاسخ بدهند؛ اما به‌مرور برخی از مخالفان که در جهل مرکب به سر می‌بردند و شناخت درستی از فصاحت و بلاغت نداشتند، در مقام پاسخ به تحدی قرآن مطالبی را ساختند و ارائه کردند. برای نمونه، برخی در مقام معارضه با سوره کوثر ﴿إِنّٰا أَعْطَیْنٰاکَ اَلْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ اِنْحَرْ * إِنَّ شٰانِئَکَ هُوَ اَلْأَبْتَرُ﴾ این سوره‌نماها را ساخته‌اند:

«إنّا أعطیناک الجواهر، فصل لربّک و هاجر، إن شانئک هو الکافر»؛ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز نماز بخوان و هجرت کن، یقیناً دشمن تو کافر است.(3)

«إنّا أعطیناک الجواهر، فصل لربک و جاهر و لا تعتمد قول ساحر»؛ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز با صداى بلند نماز بخوان، به گفتار ساحر و جادوگر اعتماد مکن.

«إنا أعطیناک الجماهر، فصل لربک و هاجر و إن مبغضک رجل کافر»؛ ما به تو جمعیت‌ها دادیم، تو نیز نماز بخوان و هجرت کن، دشمن تو مرد کافر است.(4)

برخی دیگر نیز در مقام معارضه با سوره الحاقه ﴿اَلْحَاقَّهُ * مَا اَلْحَاقَّهُ * وَ مٰا أَدْرٰاکَ مَا اَلْحَاقَّهُ * ... ﴾ گفته‌اند:

«الفیل، ما الفیل و ما أدراک ما الفیل، له ذنب وبیل و خرطوم طویل»؛ فیل و تو چه می‌دانی فیل چیست؟ برای او دُمی سخت و خرطومی طولانی است.

«الفیل، ما الفیل، له ناب طویل و بطن کالزنبیل، طغوا فأتاهم الطوب و کان علیهم یوم معطوب»؛ فیل و تو چه می‌دانی فیل چیست؟ برای او دندان نیشی بلند، شکمی همانند سبد، آنان طغیان کردند، بر سر آنان خشت پخته فروآمد، آن روز برای آنان روز بدی بود.(5)

برخی از مسیحیان نیز خواسته‌اند سوره‌ای همانند سوره حمد ﴿اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ * مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ * إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ * اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ * ...﴾ بیاورند:

«الحمد للرحمن، رب الأکوان، الملک الدیّان، لک العباده و بک المستعان، اهدنا صراط الإیمان»؛ سپاس برای خداوند رحمان، پروردگار جهان‌ها، پادشاه داور؛ عبادت تنها شایسته تو است و یاری تنها از تو خواسته می‌شود؛ ما را به ایمان هدایت کن.(6)

همان‌طور که مشخص است معارضان در مقام پاسخ به تحدی قرآن با تقلید کامل از نظم و ترکیب سوره‌های قرآن و تنها با تغییر برخی از واژگان آن‌ها، سوره‌‌نماهایی را ساخته و مدعی شده‌اند که مثل قرآن را آورده‌اند! بنابراین، مشخص است که چرا مسلمانان با این‌که این جملات ظاهراً مثل قرآن هستند، حاضر نیستند بپذیرند این جملات مثل قرآن هستند و به تحدی قرآن پاسخ داده شده است؛ زیرا این جملات هرچند به‌دلیل تقلید از سوره‌های قرآن و اصطلاحاً «کپی‌برداری» از آن‌ها، ازنظر ظاهری، ساختار و نوع کلمات «مثل» سوره‌های کوثر، الحاقه و حمد هستند، اما چه از جهت معنا و چه از جهت فصاحت و بلاغت، نه‌تنها مثل این سوره‌ها و در حد و اندازه آن‌ها نمی‌باشند، بلکه اصلاً قابل مقایسه با آن‌ها نیستند. برای تقریب به ذهن به یک نمونه امروزی در قالب مثال اشاره می‌کنیم. اگر یکی از کارخانه‌های خودروسازی، خودرویی پیشرفته و نوآورانه تولید کند و مابقی کارخانه‌ها را به مبارزه فرابخواند و بگوید: اگر می‌توانید ماشینی مثل ماشین ما تولید کنید؛ چه زمانی می‌توان گفت کارخانه‌های دیگر توانسته‌اند خودرویی همانند خودروی کارخانه اول تولید کنند؟ اگر کارخانه‌ای دقیقاً از روی همان ماشین، کپی و فقط رنگش را عوض کند یا علاوه بر رنگ مثلاً نوع چراغ‌ها یا شکل و شمایل برخی دیگر از قطعات ماشین را تغییر بدهد، به تحدی پاسخ داده یا فقط مرتکب کپی‌برداری و تقلید مضحکانه شده است؟ چه زمانی می‌توان گفت: به تحدی کارخانه اول پاسخ داده شده است؟ زمانی که کارخانه‌ای دیگر خودرویی متفاوت و متمایز با خودروی کارخانه اول تولید کند که هرچند ازنظر ظاهری شبیه آن نیست، اما از جهت فنّاوری، سیستم، قدرت، سرعت، مصرف سوخت، ایمنی و راحتی سرنشینان و... در سطح آن خودرو و مثل آن باشد.

نتیجه‌گیری:

کسی که می‌خواهد به تحدی قرآن پاسخ بدهد باید سوره‌ای بیاورد که درعین‌حال که از جهت محتوا، شکل و ساختار مستقل و متمایز از سوره‌های قرآن است، از جهت بلندی معنا، وزانت،(7) فصاحت و بلاغت، مثل و همتای یکی از سوره‌های این کتاب باشد.(8)

برای مطالعه بیشتر:

نجارزادگان، فتح‌الله، تحلیل همانندناپذیری (اعجاز) قرآن در آموزه‌های قرآن و سنت، تهران، سمت، چاپ اول، 1397ش، ص 162-175.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها»

1. سوره یونس‏، آیه 38؛ سوره هود، آیه 35؛ سوره الأنبیاء، آیه 5؛ سوره الأحقاف، آیه 8.

2. سوره هود، آیه 13.

3. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، 1410 ق، ج ۲، ص ۲۲۶.

4. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، ص ۹۹.

5. بقری، محمد، غنیه الطالبین فی تجوید کلام رب العالمین، مصر، مکتب اولا الشیخ للتراث، 2007 م، ص ۱۳۵.

6. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ 2، 1390 ق، ج‏1، ص 68.

7. قونوى، اسماعیل بن محمد، حاشیه القونوى على تفسیر البیضاوى و معه حاشیه ابن‌التمجید، بیروت، دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون‏، چاپ اول، 1422 ق، ج‏1، ص 28.

8. درباره این‌که ضمیر در «مثله» در آیه 23 سوره بقره به قرآن برمی‌گردد یا پیامبر، اختلاف است. (طبری، محمد، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏1، ص 128 و 129) در این نوشتار دیدگاه اول مدنظر قرار گرفته است.

اگر معارضه با تحدی قرآن آسان بود، مشرکان مکه که در فصاحت و بلاغت در اوج بودند، پیش از دیگران به‌آن پاسخ می‌دادند.

پرسش:

چرا معارضاتی که تاکنون در مقام پاسخ به تحدی قرآن ارائه شده‌اند، نمی‌توانند پاسخی برای تحدی قرآن و درنتیجه شکست قرآن تلقی شوند؟

پاسخ:

مقدمه

افراد مختلفی در طول تاریخ، در مقام معارضه با تحدی قرآن برآمدند. برای نمونه می‌توان به مسیلمه بن حبیب، مشهور به مسیلمه کذاب، سجاح تمیمی و ابن مقفع و کتاب‌هایی همچون «الفرقان الحق» و «حسن الایجاز فی ابطال الایجاز» اشاره کرد. در این نوشتار به بررسی این موضوع می‌پردازیم که چرا باوجود ارائه چنین اموری مسلمانان همچنان معتقدند تاکنون به تحدی قرآن پاسخ داده نشده است؟

متن پاسخ:

بررسی معارضات انجام‌شده با تحدی قرآن

1. قدیمی‌ترین معارضه به مسیلمه‌بن‌حبیب نسبت داده شده است. او نخست مسلمان شد، اما هنگامی‌که از بیماری پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مطلع شد، اعلام نبوت کرد. جملات مختلفی به او منسوب است. برای نمونه در اینجا به سه مورد اشاره می‌کنیم:

«أ لَمْ تَرَ إلى رَبِّکَ کَیْفَ فَعَلَ بِالْحَبْلَى، أَخْرَجَ مِنْهَا نَسْمَهً تَسْعَى، مِنْ بَیْنِ صَفَاقٍ وَ حَشَى»؛ آیا ندیدی پروردگارت چگونه با زنی باردار رفتار کرد؟ او از درونش انسانی را خارج کرد که در حال حرکت است، از میان شکم و کمر.

«یَا ضَفْدَعُ بِنْتَ ضَفْدَعَیْنِ، نَقِّى مَا تَنْقِینَ، أَعْلَاکِ فِی الْمَاءِ وَ أَسْفَلَکِ فِی الطِّینِ. لَا الشَّارِبَ تَمْنَعِینَ و لَا الماءَ تکدرین»؛ اى قورباغه دختر دو قورباغه، صدا کن [چه خوب] صدا مى‌کنى. بالایت در آب است و پایینت در گِل، نه آشامنده را منع مى‌کنى و نه آب را گل‌آلود.

«وَ المُبَذِّرَاتِ بَذْرًا وَ الحَاصِدَاتِ حَصْدًا وَ الذَّارِیَاتِ قَمْحًا وَ الطَّاحِنَاتِ طَحْنًا وَ العَاجِنَاتِ عَجْنًا وَ الخَابِزَاتِ خُبْزًا وَ الثَّارِدَاتِ ثَرْدًا وَ اللَّاقِمَاتِ لُقْمًا إِهَالَهً وَ سَمْنًا»؛ قسم به دهقانان و کشاورزان، قسم به دروکنندگان، قسم به جداکنندگان گندم از کاه، قسم به خمیرکنندگان، قسم به پخت‌کنندگان نان، قسم به تریدکنندگان، قسم به افرادى که لقمه‌هاى چرب و نرم برمى‌دارند.(1)

این جملات همان‌طور که مشخص است به‌قدری سخیف و ضعیف هستند که حتی برخی صدور آن‌ها را از مسیلمه نیز بعید دانسته‌اند؛ چه برسد به این‌که بتوان آن‌ها را به خداوند نسبت داد. برای نمونه، مورد اول درباره بیان نعم الهی است، اما مشخص نیست چرا با تعبیر «أ لَمْ تَرَ» که برای تهدید و انتقام است، شروع می‌شود؟!(2)

2. سجاح، دختر حارث تمیمی، اول مسیحی بود و پس از پیامبر خدا ادعای نبوت کرد. وی کتابی نداشت، اما مدعی بود سخنانش وحی است! سجاح بعداً با مسیلمه همدست شد و با او ازدواج کرد. سرانجام او پس از کشته‌شدن مسیلمه مسلمان شد. او هرچند همانند کاهنان، مُسَجَّع و آهنگین سخن می‌گفته، اما محتوای سخنانش کاملاً عادی و ابتدایی بوده است. برای نمونه وقتی مسیلمه به او پیشنهاد شراکت در نبوت داد و گفت: خدا نیمی از زمین را به تو می‌دهد، در پاسخ گفت: «لَا یَرُدُّ النِّصْفَ إِلَّا مِنْ جَنَفٍ، فَاحْمِلِ النِّصْفَ إِلَى خَیْلٍ تَرَاهَا کَالسَّهْفِ»؛ نصف را رد نمی‌کند مگر کسی که ظالم باشد، نصف را به سپاهی بده که عاشق آن است. چنان‌که وی هنگام صدور فرمان حمله به قبیله رباب گفت: «أَعِدُّوا الرِّکَابَ وَ اسْتَعِدُّوا لِلنِّهَابِ، ثُمَّ أَغِیرُوا عَلَى الرِّبَابِ، فَلَیْسَ دُونَهُمْ حِجَابٌ»؛ سواران را آماده کنید و برای غارت آماده شوید و به‌سوی قبیله رباب حمله برید که مانعی در مقابل آنان نیست.(3)

3. ابن‌مقفع فرد دیگری است که گفته شده در مقام معارضه با قرآن برآمده است. کتابی که ادعاشده او در مقام معارضه با قرآن نوشته، یافت نشده است. به گفته باقلانی بعید نیست که او اول قصد این کار را داشته، اما بعداً با مشاهده عجز خود از هماوردی با قرآن به حقیقت اعجاز قرآن پی برده و پشیمان شده است.(4) قاضی عیاض نیز در همین زمینه گفته است: او شروع به نگارش کتابی در مقام معارضه با قرآن کرد، اما وقتی آیه 44 سوره هود را از کودکی شنید، متوجه شد که قرآن کلام بشر و قابل معارضه نیست.(5)

4. کتاب «حسن الایجاز فی ابطال الایجاز» در سال 1912 میلادی توسط نصیرالدین ظافر مسیحی در مقام رد اعجاز قرآن نوشته شد. برای نمونه به دو سوره‌نما از این کتاب اشاره می‌شود:

معارض سوره حمد: «الحمدُ للهِ الرحمنِ، ربُّ الأکوانِ، الملکُ الدّیانِ، لکَ العبادهُ و بکَ المستعانُ، اهدنا صراطَ الإیمانِ»؛ سپاس برای خداوند رحمان، پروردگار جهان‌ها، پادشاه داور. عبادت تنها شایسته تو است و یاری تنها از تو خواسته می‌شود. ما را به ایمان هدایت کن.

معارض سوره کوثر: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الجَوَاهِرَ، فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ جَاهِرْ، وَ لَا تَعْتَمِدْ قَوْلَ سَاحِرٍ»؛ ما به تو جواهر دادیم، تو نیز با صداى بلند نماز بخوان، به گفتار ساحر و جادوگر اعتماد مکن.(6)

همان‌طور که مشخص است او در مقام معارضه با قرآن عبارات این کتاب را برداشته و تنها برخی از واژگان را به کلمات هم‌خانواده یا مشابه تغییر داده، تعدادی از واژگان یا عبارات را هم به خیال اینکه اضافه هستند، حذف کرده و دست‌آخر چون خودش به‌تنهایی از عهده معارضه با قرآن برنیامده، مجبور شده دست نیاز به‌سوی مسیلمه کذاب دراز کند و برخی از عباراتش را از او قرض بگیرد! با قطع‌نظر از اقتباسات فراوان، اشکالات ادبی بسیاری در کتاب او دیده می‌شود و در موارد نه‌چندان کمی بین جملاتی که او در کنار هم‌ردیف کرده، هیچ ارتباطی دیده نمی‌شود.(7)

5. کتاب «الفرقان الحق» توسط نویسندگان مسیحی در مقام پاسخ به تحدی قرآن به نگارش درآمد و در سال 1999 میلادی در اینترنت منتشر شد. این کتاب مشتمل بر 77 سوره‌نما است. هرچند نویسندگان مدعی هستند که این کتاب را از طریق وحی دریافت کرده‌اند، اما تناقض و اختلاف مطالب این کتاب با هم، نشانه بشری بودن آن است. چنان‌که این کتاب نیز همانند سایر معارضات، به جهت کثرت کپی‌برداری از قرآن، حتی در اسامی سوره‌نماها، اثری مستقل و متمایز از قرآن نیست. در موارد فراوانی تنها برخی از کلمات آیات قرآن را تغییر داده‌اند. برای نمونه به این سه مورد نگاه کنید:

قرآن: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾(8) # الفرقان الحق: «من یبتغ غیر الانجیل و الفرقان کتابا فلن یقبل منه»!

قرآن: ﴿... کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ مَعَ اَلصّٰابِرِینَ﴾(9) و ﴿و قُلْ لاٰ یَسْتَوِی اَلْخَبِیثُ وَ اَلطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ اَلْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ یٰا أُولِی اَلْأَلْبٰابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾(10) # الفرقان الحق: «و کم من فئه قلیله مؤمنه غلبت فئه کثیره کافره بالمحبه و الرحمه السلام فلا یستوی الخبیث والطیب ولو اعجبکم کثیره الخبیث و العاقبه للمتقین»!

قرآن: ﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مثلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی اَلسَّمٰاءِ * وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ﴾(11) # الفرقان الحق: «و مثل کلمه طیبه کمثل شجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی اکلها الطیب کل حین؛ و مثل کلمه خبیثه کمثل شجره خبیثه اجتثت من فوق الارض فما لها من قرار رکین»!(12)

نتیجه‌گیری:

بررسی معارضاتی که در مقام پاسخ به تحدی قرآن ارائه شده نشان می‌دهد که برخی از آن‌ها سخنان معمولی و روزمره‌ای هستند که فقط آهنگین شده‌اند؛ وگرنه چه از جهت معنا و چه از جهت واژگان و ساختار هیچ مزیتی نسبت به سخنان معمولی سایر افراد ندارند. مابقی نیز تقلیدهای ناشیانه‌ای از قرآن و کپی‌برداری از آن به همراه تغییر واژگان به کلمات مترادف یا کم‌وزیاد کردن‌های ساده‌لوحانه هستند؛ تغییراتی که همیشه به سقوط کلام، چه از جهت فصاحت و بلاغت و چه از جهت بلندی معنا، منجر شده ‌است. ای‌کاش این افراد پیش از این‌که بافته‌های خود را به‌عنوان پاسخ به تحدی قرآن منتشر می‌کردند از خود سؤال می‌کردند که اگر معارضه با قرآن به این آسانی است، پس چرا مشرکان مکه که در اوج فصاحت و بلاغت بودند و شاعر بزرگ کم نداشتند، اقدام به این کار نکردند و پیامبر را به همین سادگی شکست ندادند تا مجبور نباشند به سراغ تحریم مسلمانان در شعب ابی‌طالب و حمله نظامی به آنان بروند و بخواهند از جان و مال خود مایه بگذارند؟! حقیقت آن است که آنان چون از یک‌سو فصیح و بلیغ بودند و از سوی دیگر، با راه و روش معارضه و تحدی آشنا بودند، می‌دانستند آنچه به‌عنوان پاسخ تحدی ارائه می‌شود، باید اثری مستقل و متمایز، اما درعین‌حال از جهت لفظ و معنا همسنگ و هم‌وزن قرآن باشد و چنین چیزی از توان آنان خارج است؛ ازاین‌رو، هیچ‌گاه به معارضه با قرآن فکر هم نکردند.(13)

برای مطالعه بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها

1. طاهری، حبیب‌الله، درس‌هایی از علوم قرآنی، قم، اسوه، 1377 ش، ج 1، ص 146.

2. جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 354-360.

3. جواهری، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 360.

4. باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، عالم الکتب، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، ص 49.

5. حدادی، احمد، المدخل لعلم تفسیر کتاب الله تعالی، دمشق، دار القلم، 1408 ق، ص 30.

6. جواهری، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1398 ش، ص 363 و 364.

7. ر.ک: رضایی اصفهانی، محمدعلی و باقر ریاحی‌مهر، مقاله «بررسی انتقادی کتاب «حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز»، قرآن‌پژوهی خاورشناسان، 1399 ش، دوره 15، شماره 28، صص 67 تا 86.

8. سوره آل‌عمران، آیه 85.

9. سوره بقره، آیه 249.

10. سوره مائده، آیه 100.

11. سوره إبراهیم‏، آیه‌های 24 و 26.

12. ر.ک: امین ناجی، محمدهادی، مقاله «تحلیل انتقادی «الفرقان الحق» در حوزه وحیانیت و جامعیت در معارضه با قرآن»، پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن، دوره 5، شماره 2، 1396 ش، صص 145-160.

13. خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار الخوئی، ص 95.