حديث

برخی افراد با سوء استفاده از احساسات و اعتقادات مردم و برای رسیدن به خواسته ای، شایعه ای را مطرح می کنند و به آن رنگ دینی می دهند که هوشیاری مردم را می طلبد.
خوش یمنی خرید در روز 13 صفر

پرسش
آیا درست است که ماه صفر و به‌خصوص روز سیزدهم آن برای خرید وقت خوب و خوش‌یمنی است؟ آیا حدیثی در این مورد داریم؟
 

مقدمه
در فضای مجازی و کانال‌ها، مطلبی در مورد خوش‌یمن بودن روز سیزدهم ماه صفر شایع شده و چنین مطرح گردیده که خرید طلا، خانه، جاکلیدی و ... موجب حاجت‌روایی و برکت می‌شود. برخی از مردم با توجه به این مطلب، خریدهای خود را در این روز انجام می‌دهند. در متن پیش رو به بررسی این مطلب پرداخته خواهد شد و بر اساس روایات، صحت و سقم آن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

1. بررسی خوش‌یمنی سیزدهم ماه صفر
با جست‌وجوی انجام شده در منابع معتبر حدیثی شیعه، مطلبی که دلالت بر خوش‌یمن بودن روز سیزدهم ماه صفر و توصیه به خرید کنند یافت نشد. در کتاب الدروع الواقیة در ضمن احادیثی از امام صادق علیه‌السلام، برای هرکدام از ایام ماه، توصیه‌ها و آثاری بیان شده است. در این روایات، برخی از روزها برای انجام کارها و کسب درآمد و طلب حوائج خوب و مبارک دانسته شده است.  مثلاً در مورد روز اول هر ماه چنین بیان شده است: روز اول هر ماه مبارک است و خداوند در این روز حضرت آدم علیه‌السلام را خلق کرد است و روز خوبی برای طلب حوائج ( انجام کارها)  و وارد شدن بر سلطان  و فراگیری دانش و ازدواج و سفر است.(1)
همچنین در روایات دیگر برخی از ایام ماه، مانند روز سوم، روز نحس شمرده شده و از انجام کارها و کسب درآمد و ... منع شده است. به‌عنوان‌مثال برای روز سوم ماه، امام علیه‌السلام چنین بیان فرموده اند: این روز، روز نحس دائمی است و لذا در این روز از رفتن به پیش سلطان بپرهیز و خریدوفروش نداشته باشد و به دنبال کارها و حوائج نروید و در این روز معامله نکنید و با کسی در این روز شریک نشوید.(2)
در مورد روز سیزدهم که روز مورد بحث است، چنین بیان شده است: هَذَا يَوْمُ نَحْسٍ يُكْرَهُ فِيهِ كُلُّ أَمْرٍ، وَ تُتَّقَى فِيهِ الْمُنَازَعَاتُ وَ الْحُكُومَةُ وَ لِقَاءُ السُّلْطَانِ وَ غَيْرِهِ، وَ لَا يُدْهَنُ فِيهِ الرَّأْسُ، وَ لَا يُحْلَقُ الشَّعْرُ، وَ مَنْ ضَلَّ فِيهِ أَوْ هَرَبَ سَلِمَ، وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ سَلِمَ وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ وَ كَانَ ذَكَراً لَا يَعِيشُ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ غَيْرَ ذَاك‏؛ (3) این روز (یعنی روز سیزدهم) روز نحسی است و هر چیز در آن کراهت دارد. در این روز دعوا و امور حکومتی و دیدار با سلطان و... انجام نمی‌شود.در این روز سر روغن زده نمی‌شود و مو تراشیده نمی‌شود. کسی که در این روز گم شود یا فرار کند سالم می‌ماند و کسی که بیمار شود سالم می‌ماند. و فرزندی که در این روز به دنیا بیاید زنده نمی‌ماند مگر این‌که خداوند غیر این را بخواهد. 
بنابراین برای خوش‌یمن بودن خرید خانه و طلا و ... در روز سیزدهم ماه صفر هیچ روایتی یافت نشد و بلکه برعکس در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام، روز سیزدهم نه‌تنها خوش‌یمن نیست بلکه نحس است و انجام هر کار مهمی در آن کراهت دارد. بنابراین، مطابق روایات اسلامی دلیلی بر خوش‌یمنی و برکت در این روز وجود ندارد.

2. بررسی نحسی سیزدهم ماه
بیان شد که برای خوش‌یمن بودن سیزدهم ماه صفر هیچ روایتی یافت نشد و روایت امام صادق علیه‌السلام نیز بر نحسی روز سیزدهم هر ماه دلالت دارد. اما حالا که برای خریدوفروش و سایر کارها، این روز خوش‌یمن نیست، آیا می‌توان گفت که برعکس، در این روز نباید چیزی خرید و کارهای روزمره و حتی مهم را انجام داد؟
اولاً این حدیث اختصاصی به ماه صفر ندارد و برای روز سیزدهم همه‌ی ماه‌های قمری است. 
ثانیا این روایت از جهت سندی معتبر نیست چراکه افرادی ناشناخته در سند آن وجود دارند. همچنین حدیث مورد بحث در سایر منابع معتبر حدیثی شیعه نقل نشده است. 
ثالثا در آخر این حدیث، ناتمام بودن امور و نحسی این روز به مشیت خداوند گره خورده است. به معنای دیگر این روز دارای آثار بدی است ولی آثار ناگوار ذکر شده، از قدرت خداوند بالاتر نیست و چنانچه خداوند اراده کند، چنین آثاری نخواهد بود. 
رابعا، در روایات دیگری راهکارهایی برای برطرف کردن نحسی روزها بیان شده است. به‌عنوان‌مثال در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است: مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ حِينَ يُصْبِحُ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ نَحْسَ ذَلِكَ الْيَوْمِ؛ (4) هركه صبح را با صدقه آغاز كند، خداوند شومى آن روز را از او برطرف مى‌كند. این روایت از جهت سندی صحیح است. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله این صدقه در دو بخش از روز سفارش شده است: إِذَا أَصْبَحْتَ فَتَصَدَّقْ بِصَدَقَةٍ تُذْهِبُ عَنْكَ نَحْسَ ذَلِكَ الْيَوْمِ، وَ إِذَا أَمْسَيْت‏ فَتَصَدَّقْ بِصَدَقَةٍ تُذْهِبُ عَنْكَ نَحْسَ تِلْكَ اللَّيْلَة. (5) هر صبح صدقه‌ای بده تا شومی آن روز از نزد تو برود و هر شب صدقه‌ای بده تا شومی آن شب از نزد تو برود.
بنابراین، نحسی روز سیزدهم ماه نیز ثابت شده نیست و چنانچه اثبات نیز شود، قابل رفع می باشد.

نتیجه
مطابق جست‌وجوی انجام شده در منابع حدیثی، روایتی که نشان‌دهنده خوش‌یمن و بابرکت بودن سیزدهم ماه صفر باشد یافت نشد. همچنین در این روز سفارشی از اهل‌بیت علیهم‌السلام در مورد خرید طلا و خانه و ... وجود ندارد. به نظر می‌رسد این شایعه برای سودجویی برخی افراد بوده و پایه‌ی دینی و مذهبی ندارد. در برخی احادیث روز سیزدهم هر ماه و نه‌فقط ماه صفر نحس دانسته شده است. فارغ از این‌که این روایات از جهت سندی قابل‌قبول نیست، راهکارهایی نیز برای برطرف کردن نحسی این روز وجود دارد. بنابراین، در این روز خریدوفروش و ... نه خوش‌یمن و نه دارای نحسی است.

پی‌نوشت
1- ابن طاووس، على بن موسى‏،    الدروع الواقية، محقق / مصحح: ندارد، بیروت: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، 1415 ق ، ص  79    .
2- همان، ص  87    .  
3- همان، ص  114    . 
4- كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافي، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏، ج‏4، ص  6، ح 7     .
5- حميرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد (ط - الحديثة)، محقق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، 1413 ق، ص  120، ح 423.
 

کسب روزی حلال از تأکیدات مهم دینی به شمار می رود که معنای عامی دارد و یکی از راه های آن، کارکردن و کسب و کار است و منحصر در آن نیست.
شبهه دستور دین به بانوان برای کسب روزی حلال

پرسش:
در کتاب جامع الاخبار صفحه ۳۸۹ روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکرشده با این نص: کسب درآمد حلال بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است؛ سؤال من این است که چرا در این حدیث به زن ها هم امر به کسب درآمد شده است؟
 

پاسخ:
بنابر روایات معصومان علیهم‌السلام بر همگان لازم است که از حرام‌خوری دوری گزینند و در مقابل واجب است که به حلال‌خوری روی‌آورند؛ به عبارت دیگر به هیچ وجه جایز نیز که کسی از راه حرام رزق و روزی خود را کسب کند بلکه بر همگان واجب است که از راه حلال درصدد کسب رزق و روزی باشند. 
روایتی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده است که فرمودند: «طَلبُ الحَلالِ فَریضهٌ على کُلِّ مُسلمٍ و مُسلمهٍ»، (1) طلب حلال، بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است.
درباره مفهوم «روزی حلال» باید گفت: ائمه اطهار علیهم‌السلام علاوه بر تشویق به‌روزی حلال، به شکل‌های گوناگون و نهی از خوردن مال حرام و بیان برخی از مصادیق آن همچون: ربا، رشوه و...، تفسیری از مفهوم رزق و روزی حلال ارائه کرده‌اند؛ چنانکه محمد بن ابی‌نصر به امام رضا علیه‌السلام عرض کرد: «جُعِلْتُ فِداکَ ادْعُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرْزُقَنِیَ الْحَلالَ فَقالَ أَ تَدْرِی مَا الْحَلالُ؟ قُلْتُ الَّذِی عِنْدَنَا الْکَسْبُ الطَّیِّب‏»، قربانت شوم، من دعا می‌کنم که خداوند از روزی حلال خود به من عطا فرماید. حضرت فرمودند: «می‌دانی روزی حلال چیست»؟ عرض کردم: قربانت تا آنجا که می‌دانم کاسبی پاک را روزی حلال می‌شمارند. حضرت فرمودند: علی بن حسین علیه‌السلام می‌فرمودند: «الْحَلالُ هُوَ قُوتُ الْمُصْطَفَیْنَ ثُمَّ قالَ قُلْ أَسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ الْواسِع»، روزی حلال قوت برگزیدگان الهی است، ‏ در دعای خود بگو بار خدایا! از روزی واسعت به من عطا کن.
همچنین قرآن کریم در آیه 168 سوره بقره می‌فرماید: «اى مردم! ازآنچه در زمین است حلال و پاکیزه را بخورید و از گام‌هاى شیطان پیروى مکنید که او دشمن آشکار شماست. خداوند در این آیه شریفه، از طرفى به کسب رزق حلال امر می‌کند و از طرفى از ضد آن؛ یعنى حرام‌خوارى و انجام کار نامشروع نهى می‌کند و آن را تبعیت از شیطان می‌خواند. بر اساس آیات قرآن، خداوند رزق و روزی حلال و طیّب را برای انسان در نظر گرفته است: «و از چیزهاى پاک به شما روزى داد، باشد که سپاسگزارى کنید». (3) 
قرآن دغدغه مؤمنان در کسب‌وکار را در این می‌داند که به پاک و حلال بودن درآمد و تغذیه خود فکر می‌کنند. همچنان قرآن اصحاب کهف را مثال می‌آورد. آنان پس از بیداری از خواب سیصد و اندی ساله خود، دغدغه غذای حلال و پاکیزه را داشتند تا نور ایمانشان همچنان بدرخشد و خاموش نشود: «...تا ببیند کدام‌یک از غذاهاى آن پاکیزه‌تر است و از آن، غذایى برایتان بیاورد»؛ (4) ازاین‌رو؛ بر شخص مسلمان واجب است که همواره درصدد روزی حلال باشد.
بنابراین از این روایت پیامبر صل الله علیه و آله که فرمودند: «طلب حلال، بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است»؛ چنین برداشت نمی‌شود که حتماً زن ها باید دنبال کار کردن باشند؛ بلکه مهم این است که آنچه به دست می‌آورند باید از راه حلال باشد. به‌عبارت‌دیگر باید آنچه به دست می‌آورند حلال باشد و بر هیچ‌کسی اجازه داده نشده است که از راه حرام دنبال رزق و روزی باشند حال این کسب حلال ممکن است با کار کردن باشد و یا از طریقه هدیه و یا درآمد همسر خود باشد.
درنتیجه این روایت اهمیت و وجوب رزق حلال را بیان می‌کند و به‌صورت خاص دلالت بر کار کردن زن ها نمی‌کند. همچنان که در روایتی معمربن خلاد از حضرت رضا علیه‌السلام روایت کرده که فرمودند: حضرت باقر علیه‌السلام مردی را دیدند که می‌گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلال»‏، امام فرمودند: تو از خداوند روزی پیامبران را درخواست می‌کنی، بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ رِزْقاً حَلالاً واسِعاً طَیِّباً مِنْ رِزْقِک‏»، (5) منظور از روزی پیامبران در روایت مذکور، رزقی است که در واقع حلال باشد؛ چنین رزقی، رزق پیامبران و اوصیای ایشان است، اما رزق مؤمنان، رزقی است که در ظاهرِ شریعت حلال باشد؛ یعنی مکلف، از طریق تقلید یا اجتهاد، به حلال بودن آن، علم پیدا کند، چه‌بسا رزق‌هایی که بر اساس ظاهر شریعت به حلال بودن آن‌ها حکم شده، مشتبه و شبهه‌ناک باشد.

پی‌نوشت‌ها:
1. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار (للشعیری)، ص 139.
2. کلینی محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیه)، ج ‏2، ص 553.
3. سوره انفال، آیه 26.
4. سوره کهف، آیه 19.
5. کلینی محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیه)، ج‏2، ص 552.

اعمال انسان تأثیر مستقیم و غیر مستقیم بر تمام شئون فردی و اجتماعی وی و همچنین انسان های دیگر دارد و کسی نمی تواند بگوید که هر رفتاری را که بخواهم انجام می دهم.
تأثیر انجام کار حرام در شخصیت انسان

پرسش:
بر اساس روایات معصومان علیهم‌السلام، انجام کارهای حرام و اعمال بد، آیا به غیر از عقاب اخروی و اثرات منفی در دنیا، تأثیر در شخصیت انسان هم خواهد داشت؟
 

پاسخ:
اهل‌بیت علیهم‌السلام در جهت تکامل و هدایت انسان همواره سعی داشته‌اند تا او را از گناه و معصیت برهانند. یکی از راه‌کارهای ایشان، بیان اثرات و عواقب گناهانی است که فرد مرتکب آن می‌شود. برخی فکر می‌کنند که اثرات گناه منحصر در قیامت بوده و یا نهایتاً اثراتی مادی هم در زندگی دارد؛ اما نکته‌ی قابل‌توجه این‌که کارهای بد می‌تواند بر روح و شخصیت انسان نیز تأثیر گزار باشد. در ادامه برخی از تأثیرات اعمال ناشایست بر شخصیت انسان بیان خواهد شد.

تأثیر کارهای بد بر شخصیت افراد
همان‌گونه که کارهای خوب می‌تواند بر شخصیت افراد تأثیر گزار باشد، کارهای بد نیز می‌توان در روان آدمی تأثیر بگذارد. مطابق احادیث، این اثر آنی و سریع است. امام صادق علیه‌السلام در این رابطه فرموده‌اند: «إِنَّ عَمَلَ السَّیِّئِ أَسْرَعُ فِی صَاحِبِهِ مِنَ السِّکِّینِ فِی اللَّحْم‏». (1) همانا سرعت تأثیر کار بد در آدمى از سرعت تأثیر کارد در گوشت بیشتر است.
بنابراین انسان باید این اثرات را بشناسد و از کارهای که عامل این عواقب هستند دوری گزیند. در ادامه برخی از این آثار بیان خواهند شد:

1- از بین رفتن عاطفه
از تأثیرات مخرب گناه بر شخصیت آدمی، سنگدلی و از بین رفتن عاطفه انسان است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حدیثی می‌فرمایند: «مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَهِ الذُّنُوبِ». (2) اشک‌ها نخشکید، مگر به سبب سخت‌دلی و دل‌ها سخت نشد، مگر به سبب کثرت گناه.
در حدیثی دیگر از ایشان نیز چنین بیان شده است: هیچ دردی دردناک‌تر از گناه برای قلب نیست. (3)
از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیز روایت‌شده که ظلم و ستم باعث خرابی و ویرانی دل می‌شود. (4) 
در روایتی دیگر نیز ترک ذکر الهی عامل قساوت قلب دانسته شده است: «أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى علیه السلام ... إِنَّ تَرْکَ ذِکْرِی یُقْسِی الْقُلُوبَ». (5) خداوند متعال به موسی علیه‌السلام وحی کرد که ترک ذکر من، موجب قساوت قلب می‌شود.
در حدیثی دیگر از امام باقر علیه‌السلام، گناه سبب فساد قلب دانسته شده است: «مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَهٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَیُوَاقِعُ الْخَطِیئَهَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَیْهِ فَیُصَیِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَه‏». (6) چیزى بدتر از گناه، قلب را فاسد نمی‌کند؛ گناه قلب را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و تدریجاً در آن اثر می‌کند تا بر آن غالب گردد؛ در این هنگام قلب وارونه می‌شود و بالاى آن پایین قرار می‌گیرد. (موعظه در آن اثر نمی‌نماید)
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نیز بیان شده که: «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَهٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا یُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً». (7) هنگامی‌که انسان گناه می‌کند نقطه سیاهى در قلب او پیدا می‌شود؛ اگر توبه کند آن نقطه سیاه محو می‌شود و اگر بر گناه بیفزاید زیادتر می‌شود تا تمام قلب او را فراگیرد و بعدازآن هرگز روى رستگارى نخواهد دید!
علاوه بر موارد بیان شده، در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نیز چهار گناه از عوامل مرگ قلب برشمرده شده‌اند: «أَرْبَعٌ یُمِتْنَ الْقَلْبَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ کَثْرَهُ مُنَاقَشَهِ النِّسَاءِ یَعْنِی مُحَادَثَتَهُنَّ وَ مُمَارَاهُ الْأَحْمَقِ تَقُولُ وَ یَقُولُ وَ لَا یَرْجِعُ إِلَى خَیْرٍ أَبَداً وَ مُجَالَسَهُ الْمَوْتَى فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْمَوْتَى قَالَ کُلُّ غَنِیٍّ مُتْرَفٍ». (8) از بین رفتن چهار خصلت دل را بمیرانند، گناه‏ روى گناه هم‌صحبتی بسیار با زنان، مجادله با بی‌خرد که پشت سر هم می‌گوید و حق را نمی‌پذیرد و هم‌نشینی با مردگان، عرض شد یا رسول‌الله مردگان کیان‌اند؟ فرمود هر ثروتمند خوش‏گذرانى است.
واضح است که مرگ قلب به معنای ایست قلبی نیست بلکه منظور، تأثیر این گناهان بر روح و عاطفه آدمی است. با این توضیح مشخص می‌شود که آیه 14 سوره مطففین ﴿ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُون‏ ﴾؛ بلکه آنچه (از کردار زشت) کسب کرده‌اند، زنگار قلوب آنان شده است نیز به همین معنا است؛ بنابراین، یکی از مهم‌ترین اثرات گناه و کارهای ناشایست، تأثیر آن بر قلب است به‌گونه‌ای که باعث تاریک شدن، قساوت قلب و از بین رفتن عاطفه‌ی انسان می‌شود. البته در احادیث راه‌هایی برای برون‌رفت از این اثر نیز ذکر شده است. مطابق روایاتی که بیان شد، توبه یکی از این درمان‌ها است. همچنین مطالعه و عمل به احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز از دیگر این کارها می‌توان برشمرد. (9)

2- از بین رفتن بصیرت
از دیگر نتایج کارهای ناشایست، زایل شدن بصیرت از انسان است. بصیرت درواقع قدرت درک صحیح امور است. مطابق احادیث، این قدرتِ درک توسط برخی گناهان از بین می‌رود و یا کم‌رنگ می‌شود. به‌عنوان‌مثال، دنیاطلبی از این کارها است. 
پیامبر صلی‌الله علیه و آله در روایتی فرموده‌اند: «إِلَّا أَنَّهُ مَنْ رَغِبَ فِی الدُّنْیَا وَ طَالَ أَمَلُهُ فِیهَا أَعْمَى اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَى قَدْرِ ذَلِک‏». (10) هر که به دنیا گراید و آرزوهای دنیوی‌اش دورودراز گردد، خداوند به‌اندازه گرایش او به دنیا، دلش را کور می‌گرداند.
همچنین امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این زمینه فرموده‌اند: «دَوَامُ الْغَفْلَهِ یُعْمِی الْبَصِیرَهَ». (11) ادامه یافتن غفلت، دیده بصیرت را کور می‌سازد.
در روایتی دیگر از پیامبر صلی‌الله علیه و آله چنین نقل‌شده است: «لَوْلا تَکْثیرٌ فِى کَلَامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فِى قُلُوبِکُمْ لَرَأیْتُمْ مَا أرَى وَ لَسَمِعْتُمْ مَا أسْمَعُ». (12) اگر زیاده‌روی در سخن گفتن شما و هرزه چرانی در دل شما نبود هر چه من می‌بینم شما می‌دیدید و هر چه می‌شنوم می‌شنیدید.
در حدیثی دیگر از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نیز چنین بیان‌شده است: «لَوْ لَا أَنَّ الشَّیَاطِینَ یَحُومُونَ حَوْلَ قَلْبِ ابْنِ آدَمَ لَنَظَرَ إِلَى الْمَلَکُوتِ». (13) اگر نبود این‌که شیطان‌ها بر گرد دل‌هاى آدمیان مى‌گردند هرآینه فرزندان آدم ملکوت را می‌نگریستند.
بنابراین، معاصی و کارهای ناشایست می‌توانند تأثیر مخربی بر قدرت بصیرت انسان داشته باشند و قدرت درک امور را از وی بگیرند.

3- حس افسردگی و غم
تأثیر ناگوار دیگری که اعمال ناپسند انسان می‌تواند بر شخصیت او داشته باشد، ایجاد حس غصه و غم و افسردگی است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این زمینه فرموده‌اند: «کَمْ مِنْ شَهْوَهِ سَاعَهٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلا». (14) چه‌بسا ساعتى شهوت که غم درازى را به دنبال دارد.
در حدیث دیگری از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیز بیان‌شده که: «مَا یَزَالُ الْهَمُّ وَ الْغَمُّ بِالْمُؤْمِنِ حَتَّى مَا یَدَعُ لَهُ ذَنْباً». (15) همواره غم و اندوه با مؤمن است تا زمانی که معصیتی برایش باقی بماند. کسی که در عمل خود کوتاهی می‌کند نیز باید بداند که نتیجه‌ای جز غصه و غم و افسردگی برای خود نمی‌خرد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام باز در این مورد می‌فرمایند: «مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَم‏». (16) کسى که در عمل کوتاهى ورزد دچار اندوه مى‏شود. 
بنابراین، گناه اولین تأثیر آن بر خود فرد است و وقتی‌که انسان به معصیتی دست می‌زند، درواقع در اولین اقدام، شخصیت خود را تخریب می‌کند. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام به‌روشنی این تأثیر به تصویر کشیده شده است: اگر بداخلاق می‌دانست که خود را می‌آزارد، در اخلاق خود آسان می‌گرفت. (17)

4- تضعیف واقعیت‌نگری
واقعیت‌نگری یکی از لازمه‌های زندگی انسانی است. کسی که از این موهبت به دور است، نمی‌تواند از حوادث پیش رو تحلیل درستی داشته باشد و لذا در انتخاب‌های خود دچار اشتباه می‌شود. متأسفانه یکی از تأثیرات کارهای بد، ضعیف شدن این قوه در شخصیت انسان است. قرآن کریم با اشاره به این اثر، در آیه 8 سوره فاطر می‌فرماید: ﴿أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا ﴾. آیا کسى که عمل بدش براى او تزیین شده و آن را خوب و زیبا می‌بیند. همچنین عجب و خودبینی نیز، از گناهانی است که موجب این مشکل می‌شود. امام رضا علیه‌السلام در این رابطه فرموده‌اند: «الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعا». (18) عُجب و خودپسندى درجاتى دارد؛ یکى از آن‌ها این است که اعمال سوء انسان در نظرش تزیین شود آن را خوب ببیند و از آن خوشحال شود و در شگفتى فرورود و گمان کند عمل نیکى انجام داده است.
البته مواردی که دارای چنین اثری است منحصر در آنچه بیان شد نیست و احادیث دیگری نیز در این زمینه وجود دارد.

5- حس حسرت
حسرت و تأسف از دیگر تأثیراتی است که برخی اعمال ناپسند می‌توانند بر انسان داشته باشند. به‌عنوان‌مثال امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روایتی فرموده‌اند: «مَنْ لَمْ یَعْذِلْ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ خَاضَ فِی الْحَسَرَات‏». (19) کسی که خود را از شهوات سرزنش نکند در دریای حسرت و اندوه درافتد و در آن‌ها دست‌وپا زند.
همچنین ایشان در حدیثی دیگر ناامیدی را عامل تأسف و پشیمانی می‌دانند: «إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَف‏». (20) اگر نومیدى بر آن (قلب افراد) چیره شود حسرت او را از پاى درآورد. این روایت کاملاً روشن‌بیان کرده که ناامیدی می‌تواند باعث ایجاد روحیه حسرت و تأسف در انسان شده و حتی موجب از بین رفتن او شود.

6- کسالت و انفعال
در جامعه برخی افراد هستند که همواره کسل بوده و حالتی منفعلانه در برابر کارها و فعالیت‌های پیش روی خود دارند. این حالت می‌تواند سرچشمه از اعمال خود فرد داشته باشد. به‌عنوان‌مثال ناامیدی از کارهایی است که مطابق روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام موجب کم‌کاری در کارهای شود: «فِی الْقُنُوطِ التَّفْرِیط». (21) در نومیدى کوتاهى نهفته است. یا در حدیثی دیگر از ایشان نقل‌شده که: «کُلُّ قَانِطٍ آیِس». (22) هر نومیدى ناکام است.

7- از بین رفتن حیا و لاابالی‌گری
متأسفانه، برخی از گناهان، باعث ایجاد انحراف اخلاقی و حس لاابالی‌گری و بی‌حیایی در افراد می‌شوند. چنانچه چنین چیزی برای فرد رخ دهد، دیگر مانعی جلوی خود نمی‌بیند و بدون هیچ شرم و عاری به کارهای خلاف دست می‌زند. در دعای کمیل، عبارت «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَم‏»؛ خدایا! بیامرز گناهانی که پرده‌ها [ی شرم و حیا] را می‌درد نشان از چنین تأثیری برای گناه و معصیت دارد. (23) امام سجاد علیه‌السلام نیز در حدیثی گناهانی که مانع شرم و حیا می‌شوند را برمی‌شمارد. شراب‌خواری، قماربازی، گفتن سخنان لغو و بیهوده برای خنداندن دیگران، گفتن عیب دیگران، هم‌نشینی با مردم بدنام مواردی هستند که در این حدیث از آن‌ها نام برده شده است. (24)

8- زوال علم و عقل
از پیامدهای شوم گناه، از بین رفتن علم، فراموشی و غفلت است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْکَذَّابِینَ النِّسْیَانَ». (25) ازجمله چیزهایی که خداوند با آن دروغ‌گویان را عقوبت می‌کند، فراموشی است.

همچنین پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در این زمینه فرموده‌اند: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْسَى بِهِ الْعِلْمَ الَّذِی کَانَ قَدْ عَلِمَه‏». (26) آدمى مرتکب گناهى می‌گردد و در اثر آن، علومى که فراگرفته بوده، فراموش می‌کند.

9- تضعیف حس عاقبت‌اندیشی
یکی دیگر از نتایج گناه، از بین رفتن قوه عاقبت بینی است. به‌عنوان‌مثال، کسی چشمش به دیدن نامحرم عادت کند، از عاقبت کار نمی‌ترسد و گرفتاری‌های پیش رو را نمی‌بیند. در روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده است: «إِذَا أَبْصَرَتِ الْعَیْنُ الشَّهْوَهَ عَمِیَ الْقَلْبُ عَنِ الْعَاقِبَه». (27) هرگاه چشم، شهوت بین شود، دیده عاقبت بینیِ دل‌کور شود.

نتیجه:
اثر گناهان منحصر در عذاب اخروی و یا درگیری‌های مادی نیست و گناه درآن‌واحد بر شخصیت انسان نیز تأثیر می‌گزارد. از بین رفتن عاطفه و قساوت قلب، محو شدن بصیرت و آمدن حس افسردگی و غم از اثراتی است که کارهای ناشایست بر روح و شخصیت افراد دارند. 
همچنین تضعیف حس واقعیت‌نگری، ایجاد حس حسرت و کسالت و انفعال از دیگر آثار گناه است. در کنار این، از بین رفتن حیا و لاابالی‌گری، زوال عقل و علم و همچنین از بین رفتن حس عاقبت‌اندیشی، از دیگر عواقب معاصی بر روان آدمی است.

پی‌نوشت‌ها:
1- برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371 ق، ج‏1، ص 115، ح 119.
2. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، علل الشرائع، محقق / مصحح: ندارد، قم: 
کتاب‌فروشی داورى‏، 1385 ش‏، ج‏1، ص 81، ح 1.
3. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏2، ص 275، ح 28.
4. على بن موسى، امام هشتم علیه‌السلام، صحیفه الإمام الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: نجف، محمدمهدی، مشهد: کنگره جهانى امام رضا علیه‌السلام، 1406 ق، ص 48، ح 32.
5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏2، ص 497، ح 7.
6. همان، ج‏2، ص 268.
7. همان، ج‏2، ص 271، ح 13.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362 ش‏، ج‏1، ص 228، ح 65.
9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏1، ص 41، ح 8.
10. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، تنبیه الخواطر، محقق / مصحح: ندارد، قم: مکتبه فقیه‏، 1410 ق‏، ج‏1، ص 131.
11. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366 ش‏، ج‏4، ص 22، ح 5146.
12. طباطبایى، محمدحسین‏، تفسیر المیزان، لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ه. ق‏، ج 5، ص 270.
13. ابن أبی جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، محقق / مصحح: عراقى، مجتبى‏، قم: دار سید الشهداء للنشر، 1405 ق‏، ج‏4، ص 113، ح 174.
14. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏2، ص 451، ح 1.
15. همان، ج‏2، ص 445، ح 7.
16. شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، محقق / مصحح: صالح، صبحی‏، قم: هجرت‏، 1414 ق‏، ص 491.
17. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص 106، ح 5.
18. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏2، ص 313، ح 3.
19. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق‏، ص 168.
20. شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، همان‏، ص 487.
21. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، همان، ص 83.
22. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376 ش، ص 375، ح 6331.
23. ابن طاووس، على بن موسى‏، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، محقق / مصحح: ندارد، قم: دارالرضى‏، 1330 ق‏، ص 542.
24. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معانی الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1403 ق‏، ص 271، ح 2.
25. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏2، ص 341، ح 15.
26. ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، محقق / مصحح: موحدى قمى، احمد، قم: دارالکتب الإسلامی‏، 1407 ق‏، ص 211.
27. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، همان، ج‏3، ص 137، ح 4063.
 

در سیره و کلام معصومان علیهم‌السلام، بزرگداشت اربعین و چهلمین روز شهادت، اختصاص به اباعبدالله علیه‌السلام دارد و آن را جزو نشانه‌های مؤمن و شیعیان برشمرده‌ اند
اختصاص اربعین به امام حسین علیه السلام

پرسش:
همه معصومان علیهم‌السلام شهید شدند و ما برای شهادت آن‌ها مراسم می‌گیریم، اما در مورد امام حسین علیه‌السلام مراسم اربعین هم می‌گیریم، چرا اربعین اختصاص به امام حسین علیه‌السلام دارد و بقیه ائمه و حتی پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین اربعین ندارد؟
 

پاسخ:
همه امامان علیهم‌السلام پاسدار دین اسلام بودند و نقش محورى در احیاء و گسترش آن داشتند، اما فداکاری و ‌شهادت امام حسین علیه‌السلام نقش کلیدی و بی‌مانندی در بقای اسلام ایفا کرده که پیرامون آن سخن فراوان است. معصومان علیه‌السلام به جهت نقشى که احیا و زنده نگه‌داشتن نام و یاد و قیام حسین علیه‌السلام در حفظ دین و ارزش‌های دین داشت، هم خود عزادارى می‌کردند و هم دیگران را به برگزارى عزادارى سفارش می‌نمودند. همچنین در سفارشات خود اعمال خاصی نیز برای زیارت امام حسین علیه‌السلام بیان داشته‌اند که در ادامه به یک مورد آن یعنی زیارت اربعین اشاره خواهد شد.

1. تأکید بر زیارت امام حسین علیه السلام 
نقش امام حسین علیه‌السلام در اعتلای اسلام و اجرای احکام نورانی دین بی‌مانند بود. در تجدید خاطره امام حسین علیه‌السلام آموزنده‌ترین درس‌های تربیتی وجود دارد. با زنده نگه‌داشتن یاد حضرت، تمام ملکات و کرامات انسانی، از قبیل آزادگی، عزت‌نفس، شجاعت، عدالت و... زنده می‌ماند. به همین دلیل معصومان علیهم‌السلام توصیه‌های متعددی در این زمینه داشتند. برای نمونه امام باقر علیه‌السلام در وصیت خود به امام صادق علیه‌السلام چنین توصیه کرده‌اند: «أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لِی أَبِی یَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی کَذَا وَ کَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنًى؛(1)  امام صادق علیه‌السلام فرمودند: پدرم به من فرمودند: اى جعفر! از مال من مقدارى را نگه‌دار که تا ده سال در روزهاى منا (سه روز آخر حج) در سرزمین منا براى من سوگوارى کنند.» بر اساس این روایت، حضرت باقر علیه‌السلام زمان محدودی را برای برپایی این مراسم تعیین کرده‌اند‌ که در کنار برگزاری همه ساله عزاداری برای امام حسین علیه‌السلام نشان دهنده تفاوت و اهمیت شهادت اباعبدالله علیه‌السلام از نگاه خود معصومان علیهم‌السلام است.

2. زیارت اربعین 
یکی از سفارش‌های ائمه علیهم‌السلام، برگزاری مراسم اربعین برای شهدای کربلاست که در ادامه به برخی از تأکیدات اشاره می‌شود:

1. در روایت مشهوری، امام حسن عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را یکی از نشانه‌های تشیع و از شعائر مذهب معرفی کرده‌اند: «عَلاَمَاتُ اَلْمُؤْمِنِینَ خَمْسٌ: صَلاَهُ اَلْإِحْدَى وَ اَلْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ اَلْأَرْبَعِینَ وَ اَلتَّخَتُّمُ فِی اَلْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ اَلْجَبِینِ وَ اَلْجَهْرُ بِ بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ؛(2)  نشانه‌های مؤمن پنج چیز است: 1 ـ نمازهاى پنجاه‌گانه (منظور نمازهای روزانه و نوافل آن‌هاست که پنجاه رکعت می‌شود) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتر به دست راست کردن 4 ـ بر خاک سجده کردن 5 ـ بسم‌الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.»
مراد از زیارت اربعین، زیارت سیدالشهدا است که قبل از امام عسکری علیه‌السلام برای آن، متن زیارت نیز وجود داشته است؛ همچنین در اصطلاح روایات، مراد از مؤمنان، شیعیان و پیروان اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند. شاید یکی از مهم‌ترین دلیل بزرگداشت اربعین امام حسین علیه‌السلام توسط شیعیان همین روایت امام عسکری علیه‌السلام باشد که آن را نشانه مؤمن و از اختصاصات شیعیان معرفی کرده است.

2. بیان و انشاء زیارت‌نامه اختصاصی برای اربعین سیدالشهدا و توصیه به بزرگداشت آن از سوی امام صادق علیه‌السلام عامل دیگری برای توجیه شیعیان به اربعین حسینی است.(3)  چنین زیارت‌نامه و تأکیدی بر زیارت قبور دیگر معصومان علیهم‌السلام در چهلمین روز شهادتشان وجود ندارد و این از اختصاصات اباعبدالله علیه‌السلام است.

3. برخی عالمان مانند سید بن طاووس معتقدند اسیران کربلا در این روز به کربلا بازگشته و قبر امام حسین علیه‌السلام و سایر شهدا را زیارت کردند.(4)  حضور امام سجاد علیه‌السلام به عنوان معصوم در بین زائران، می‌تواند مستند جواز و اهمیت زیارت اربعین باشد که شیعیان نیز به سیره ایشان تمسک جسته‌اند.

4. شیخ طوسی محدث و فقیه شیعه، تاریخ بزرگداشت این روز را، ورود جابر بن عبدالله انصاری به همراه عطیه عوفی در اولین چهلم شهادت امام حسین علیه‌السلام به کربلا دانسته و از این دو نفر به عنوان اولین زائران امام حسین علیه‌السلام یاد کرده است.(5)  بر این اساس، اربعین را می‌توان نقطه آغازین زیارت شهدای کربلا دانست و همین مسئله باعث اهمیت آن شده است. در صورتی که این زیارت هم‌زمان با حضور کاروان اسیران و امام سجاد علیه‌السلام در کربلا بوده باشد، تائید و تقریر امام معصوم را هم به همراه دارد.

نتیجه: 
در سیره و کلام معصومان علیهم‌السلام، بزرگداشت اربعین و یا چهلمین روز شهادت، اختصاص به حضرت اباعبدالله علیه‌السلام دارد. در روایتی امام عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را جزو نشانه‌های مؤمن و شیعیان برشمرده‌اند. امام صادق علیه‌السلام نیز برای زیارت امام حسین علیه‌السلام در اربعین، زیارت‌نامه‌ای را بیان فرموده‌اند. همچنین بر اساس گزارش‌ها، کاروان اسیران به همراه امام سجاد علیه‌السلام در روز بیستم ماه صفر به کربلا بازگشته‌اند. همچنین برخی از اصحاب و بزرگان مانند جابر بن عبدالله انصاری، در این روز به زیارت شهدای کربلا رفته‌اند که سرآغاز زیارت شهیدان کربلا بوده است. این موارد نشان از اهمیت اربعین سیدالشهدا علیه‌السلام دارند که درباره دیگر معصومان وجود ندارد.

پی نوشت:
1 . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 117.
2. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 788.
3. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج 6، ص 112.
4. ابن‌طاووس، على بن موسى‏، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۲۲۵.
5. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 787.

اربعین نقطه شروع مبدأ حرکت جوشنده و تمام ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هست لذا تمام همت اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان، صرف زنده نگه داشتن آن شده است.
پیاده روی اربعین در روایات

پرسش: 
وجه پیاده‌روی اربعین چیست؟ آیا توصیه‌ای در دین وجود دارد؟ با توجه به امکانات امروزی چه نیازی به این کار است؟
 

پاسخ:
عدد «چهل» و واژه «اربعین»، هم در فرهنگ اسلامی و هم ادبیات فارسی، جایگاه مهمی داشته است چند سالی است که شیعیان و دوستان اهل‌بیت علیهم السلام از سراسر جهان، به ویژه ایران اسلامی، همراه با شیعیان عراق در مراسم اربعین با شکوه و معنوی شرکت می‌کنند و هرسال بر شکوه و تأثیرگذاری آن افزوده می‌شود. مسلماً چنین مراسم ساده ولی باشکوه و پرعظمتی، از جنبه‌های گوناگون آثار و برکاتی را با خود به همراه داشته و دارد و شبهاتی نیز در پی دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم. 

1. مروری گذرا بر روایات پیامبر و اهل‌بیت علیهم السلام به‌خوبی نشان می‌دهد که از منظر فرهنگ ناب شیعه زیارت امام حسین علیه‌السلام، گریه و سوگواری بر مصائب آن امام و بزرگداشت ایام شهادت آن حضرت و یاران مظلومش، از جایگاه بلند و برجسته‌ای برخوردار است. روایات معتبر اسلامی از اهمیت این مسئله و تأکید پیشوایان دین بر زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره جانبازی‌های شهیدان کربلا حکایت می‌کند. تعابیری که در روایات ما دراین‌باره وارد شده و پاداش‌های گوناگونی که بر این امر مژده داده شده است، بسیار شگفت‌انگیز می‌نماید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند خیر هرکس را بخواهد، دوستی امام حسین و دوستی زیارت او را در دلش می‌افکند و برای هرکس بد بخواهد، بغض امام حسین و بغض زیارت او را در قلبش قرار می‌دهد».(1)   امام رضا علیه‌السلام فرمود: «هرکس اباعبدالله را در کنار نهر فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است».(2)  محمد بن مسلم از امام باقر علیه‌السلام روایت کرده است که فرمود: «اگر مردم می‌دانستند چه برکاتی در زیارت امام حسین علیه‌السلام نهفته است، از اشتیاق زیارت او می‌مردند و نفس‌هایشان از حسرت به شماره می‌افتاد! گفتم مگر چه برکاتی در زیارت امام حسین علیه‌السلام نهفته است؟ امام علیه‌السلام فرمود: هرکس امام حسین علیه‌السلام را از روی اشتیاق زیارت کند، خداوند پاداش هزار حج مقبول و هزار عمر پاکیزه و پاداش هزار شهید از شهدای بدر و پاداش هزار روزه‌دار و ثواب هزار صدقه مقبول و پاداش آزادی بنده‌ای که برای خدا آزاد شده باشد، برای او مقرر می‌فرماید»(3)  روایات اهل‌بیت علیهم السلام در فضیلت زیارت امام حسین علیه‌السلام بسیار زیاد است و این امر جای شکی باقی نمی‌گذارد که زیارت آن امام همام از بالاترین قربات الی الله است. 

2. شاید یکی از عوامل برجسته شدن و اهمیت یافتن اربعین حسینی در میان دوستان اهل‌بیت علیهم السلام روایت مشهوری است که از امام عسکری علیه‌السلام نقل‌شده است: «علامات مؤمن (شیعه) پنج چیز است:1. 51 رکعت نماز در شبانه‌روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت افله) 2. زیارت اربعین 3. قرار دادن انگشتری در دست راست 4. پیشانی بر خاک مالیدن 5. بلند گفتن بسم‌الله الرحمن الرحیم در نماز».(4)    در این روایت امام عسکری علیه‌السلام زیارت اربعین را یکی از نشانه‌های شناخت شیعیان اهل‌بیت (البته در آن زمان) معرفی می‌کند. توجه عمیق و جامع به حوادث عاشورا تا اربعین، می‌تواند تا حدی سرّ این امر را آشکار کند. اربعین، مقطع پایان‌ یافتن اسارت اهل‌بیت علیهم السلام، کامل شدن رسالت حضرت زینب و امام سجاد علیهماالسلام در رسوا ساختن یزیدیان و رساندن پیام خون سرخ حسین به گمراهان کوفی و شامی است. از دیگر سو اربعین، مبدأ حرکت جوشنده و تمام‌ ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هم هست. از اربعین به این‌سو است که تمام همت و تلاش امامان اهل‌بیت و شیعیان و دوستانشان صرف زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره امام حسین و ورود در مبارزه‌ای فرهنگی علیه نظام ستمکار اموی و پس از آن نظام عباسی و همه نظام‌های ستمگر در طول تاریخ است. پیام اربعین، پیام پیروزی حق بر باطل و خون بر شمشیر و آغاز شکل جدیدی از نبرد فرهنگی با طاغوت‌های زمانه است. خواندن زیارت اربعین، زیارت کردن امام حسین در روز اربعین و پاسداشت چنین روزی در میان شیعیان اهل‌بیت علیهم السلام یکی از برجسته‌ترین عوامل تقویت هویت شیعی است. از این مبدأ به بعد شاهد قیام‌ها و حوادثی هستیم که با الهام از قیام امام و یارانش، عرصه را بر حکومت اموی تنگ و آرام‌آرام زمینه‌ی نابودی آن را فراهم می‌کند. قیام توابین، قیام مردم مدینه و قیام مختار بن ابی عبید ثقفی در امتداد همین خط پدید می‌آید و بر اندام حکومت جبار اموی لرزه می‌افکند. شیعه با پاسداشت اربعین، پیروزی امام حسین و یارانش را فریاد می‌زند. 

3. به یقین مراسم اربعین با این شکوه و تأثیرگذاری نوعی تعظیم شعائر الهی است. رسم پیاده‌روی از نجف تا کربلا، رسمی کهن در میان مردم عراق و مجاوران حرم علوی است. مسلماً چنین مراسم ساده ولی باشکوه و پرعظمتی، از جنبه‌های گوناگون آثار و برکاتی را با خود به همراه داشته و دارد. البته برخی منتقدان از جنبه‌های گوناگونی به این مسئله پرداخته و توسعه‌ی چنین مراسمی را موجه نمی‌دانند. می‌گویند چرا به‌رسم پیاده‌روی اربعین می‌پردازید و آن را به حماسه‌ای شیعی تبدیل می‌کنید؟! این امر می‌تواند به همبستگی و انسجام میان همه‌ی فرق اسلامی آسیب رساند و مانع وحدت امت اسلامی شود. می‌گویند پیاده‌روی از نجف تا کربلا مستلزم مشقت زیاد و رنج بدنی فراوان است؛ در حالی که در شریعت اسلامی، تحمیل رنج بر بدن کار درستی تلقی نشده است! چنین افرادی غافل‌اند که اولاً پیاده‌روی ساده و خالصانه و به‌قصد زیارت امام حسین مخصوص شیعیان نیست و بسیاری از اهل سنت و حتی دیگر ادیان نیز در این مراسم شرکت می‌کنند. مراسم پیاده‌روی اربعین هرگز نمایش اقتدار شیعه در برابر دیگر فرق اسلامی نبوده و نیست؛ بلکه نمایش اقتدار جبهه‌ی حق در برابر ظلم جهانی است. ثانیاً در شریعت اسلامی جواز و عدم جواز تحمیل مشقت بر بدن، متوقف بر هدفی است که فرد مؤمن در نظر دارد و می‌خواهد با رفتار خود آن را محقق کند. اگر هدف فرد، هدفی مادی و دنیایی باشد، البته تحمیل مشقت بیش از حد طاقت بر بدن، کاری ناروا و نامشروع است؛ اما اگر هدف، متعالی و مقصود، معنوی و بلندمرتبه و برای فرد و جامعه حیاتی باشد، تحمیل مشقت بر بدن روا، بلکه گاه واجب است. 

4. از فواید این حرکت حضور در محضر امام و بیعت با او و اظهار وفاداری به آرمان‌ها و ارزش‌های او شرط باریابی به ساحت ایمان و ولایت خداست. فردی که با پای پیاده و از روی فروتنی از نجف تا کربلا می‌رود و پایان سفرش حضور در مرقد مطهر امام و اعلان بیعت با اوست، در واقع نوعی مهاجرت نمادین را از خود به سمت امام به نمایش می‌گذارد. پیاده روی به‌سوی حرم امام حسین، بازسازی نمادین هجرت از خودخواهی به‌سوی خداخواهی و گذاردن دست بیعت و اطاعت در دست ولی خداست. تقویت هویت شیعی از دیگر فواید آن است. شیعه از همان ابتدای شکل‌گیری در زمان پیامبر تاکنون، تاریخ پرفراز و نشیب، خون‌بار و دشواری را پشت سر گذشته است. شیعیان همواره اقلیتی تحت ستم و جفا بوده و قدرت‌های حاکم، خواهان هضم آن‌ها در اکثریت، بلکه نابودی آن‌ها بوده‌اند. امروزه که دشمنی با اسلام و تشیع ابعاد به‌مراتب خطرناک‌تر و کشنده‌تری را به خود گرفته و دشمن با ابزارهای مختلف فرهنگی، سیاسی و نظامی درصدد نابودی مکتب تشیع است و خاموش کردن چراغ اهل‌بیت علیهم السلام است، استفاده از همه ابزارهای مشروعی که به تقویت هویت مذهبی و تحکیم انسجام درون‌ مذهبی و نمایش اقتدار و صلابت شیعه در برابر قدرت‌های ظالم جهان مدد می‌رساند، وظیفه‌ای مهم و ضروری است. مراسم پیاده‌روی اربعین که با حضور عاشقانه و خالصانه دوستان اهل‌بیت، فارغ از هر ملیت و زبان، انجام می‌گیرد، یکی از بهترین فرصت‌های آشنایی و تعمیق روابط معنوی، سیاسی و فرهنگی شیعیان جهان است. این مراسم در قالبی ساده، ملایم و نرم و عاری از هرگونه خشونت و تعرض به دیگر فرق اسلامی، شیعیان را به‌عنوان امتی مقتدر و باصلابت معرفی کرده و ضمن به نمایش گذاردن مناسک شیعی، پیام وحدت، یکپارچگی و هوشیاری آن‌ها را به دشمنان و بدخواهان فریاد می‌زند. 

5. البته بدون تردید مراسم باعظمتی مثل پیاده‌روی اربعین که به‌صورت خودجوش و مردمی صورت گرفته و می‌گیرد، در کنار نقاط قوت و ارزشمند آن، از آسیب‌هایی هم رنج می‌برد که باید برای آن فکری کرد و طرحی درانداخت. روشن است که مدیریت دولتی و ورود مستقیم و سیاسی دولت‌ها به این امر، کاری نادرست و خطرناک است. این مراسم باید با همان ماهیت ساده و مردمی‌اش ادامه حیات دهد؛ اما این امر هرگز به این معنا نیست که نهادهای تصمیم گیر و تأثیرگذاری مانند نهاد مرجعیت شیعه، برای جهت دادن، مدیریت کردن و بهره‌برداری فرهنگی از این مراسم، دست به کار نشوند. آسیب دیگری که در این مراسم وجود دارد، نحوه پذیرایی و هزینه‌های هنگفتی است که به‌صورت غیر منضبط و مدیریت‌ نشده مصرف می‌شود. این امر هم صورت مراسم را تهدید می‌کند و هم بر جنبه‌های نمادین معنوی، سیاسی و فرهنگی آن تأثیر منفی می‌گذارد. به نظر می‌رسد لازم است در این مراسم، تمهیدی بیندیشند که مراسم پیاده‌روی اربعین به بهترین شکل ممکن صورت گیرد و شاهد اسراف، تبدیر و حیف‌ومیل اموال شیعیان، به بهانه پذیرایی از زائران حسینی نباشیم. 

نتیجه:
زیارت امام حسین و اربعین و پیاده‌روی آن در روایات متعدد تأکید فراوان شده است. راز این تأکید به حوادث عاشورا تا اربعین برمی‌گردد به اینکه اربعین نقطه شروع مبدأ حرکت جوشنده و تمام ناشدنی تبلیغ و ترویج فرهنگ حسینی هست. از اربعین به این‌سو است که تمام همت و تلاش امامان اهل‌بیت و شیعیان و دوستانشان صرف زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره امام حسین و ورود در مبارزه‌ای فرهنگی علیه ظلم است. از فواید این حرکت حضور در محضر امام و بیعت با او و اظهار وفاداری به آرمان‌ها اوست. تقویت هویت شیعی از دیگر فواید آن است. مراسم پیاده‌روی اربعین، یکی از بهترین فرصت‌های آشنایی و تعمیق روابط معنوی، سیاسی و فرهنگی شیعیان جهان است. البته اربعین امروز از آسیب‌هایی مانند ورود مستقیم دولت‌های سیاسی و نحوه پذیرایی و هزینه‌های هنگفتی و اسراف هم رنج می‌برد که باید برای آن فکری کرد و طرحی درانداخت. 

منابع بیشتر برای مطالعه:
1. کامل الزیارات اثر ابن قولویه. 
2. کربلا: فضایل زیارت امام حسین اثر محمدحسن اصطهباناتی. 

پی نوشت:
1. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام،  ج 6، ص 46. 
2. همان، ص 46. 
3. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج 14، ص 453. 
4. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ص 72، ص 85. 

 

بین کارفرما و کارگر یک رابطه کاری دوطرفه برقرار است. هریک از کارگر و کارفرما، اگر حقی بر طرف مقابل دارند طبیعتاَ وظایفی نیز نسبت به دیگری به عهده دارند.
وظایف کارگر نسبت به کارفرما

پرسش:
بر اساس روایات، کارگر نسبت به کارفرما چه وظایفی دارد؟
 

پاسخ:

در آموزه‌های اسلامی، موضوع کار دارای اهمیت فراوانی بوده و علاوه بر تشویق همگان به کار و فعالیت، در مورد ارتباط بین کارفرما و کارگر و همچنین حقوق این دو روایاتی وجود دارد. همان‌گونه که کارفرما در مقابل کارگر خود وظایفی دارد، کارگر نیز تعهداتی در مقابل صاحب‌کار خود دارد که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد:

1. اجرای دستورهای قانونی کارفرما
اولین موضوع مهم در مسئله کاری، اجرای دستورات کارفرما است. کارگر باید خواسته‌ی قانونی کارفرما را انجام داده و در مقابل آن مزد دریافت نماید؛ بنابراین، مزد کارگر در مقابل کاری است که موظف به انجام آن شده است و چنانچه دستورات را انجام ندهد، مستحق مزد نیست و اگر حقوقی نیز دریافت کند، استفاده از آن اشکال خواهد داشت. با این توضیحات مشخص می‌شود که از وظایف کارگر، انجام به‌موقع و دقیق وظایف و اطاعت‌پذیری و انجام به‌موقع اوامر کارفرما است. البته در مقابل، کارفرما نیز باید دقت کند که دستوراتش قانونی و شرعی باشد. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین بیان‌شده است: «امْحَضْ أَخَاکَ النَّصِیحَهَ وَ سَاعِدْهُ عَلَى کُلِّ حَالٍ مَا لَمْ یَحْمِلْکَ عَلَى مَعْصِیَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»‏. (1) برادران دینى خود را پند و اندرز بده و آن‏ها را در هر حال مساعدت و دستگیرى کن تا آنگاه‌که تو را به نافرمانى خداوند متعال وادار نکنند.
همچنین کارفرما باید مراقب باشد تا دستوراتش بیش از توان کارگران نباشد. در روایتی دیگر از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این باره آمده است: «إذا أرَدتَ أن تُطاعَ فَاسألْ ما یُستَطاعُ». هرگاه خواهى که دستور تو اطاعت شود، آنچه را که در استطاعت و توان است درخواست کن.

2. کوتاهی نکردن در انجام وظایف
از اصولی که کارگر وظیفه دارد به آن پایبند باشد، کم‌کاری نکردن و انجام کامل کار است. کارگری که در غیاب صاحب‌کارش از کار دست می‌کشد و وقتش را صرف فعالیتی دیگر می‌کند و یا در کار خود کم گذاشته و آن را به‌صورت کامل انجام نمی‌دهد، عملی ناپسند را مرتکب می‌شود. در احادیث در مورد کم‌کاری روایاتی بیان شده است. 
امیرالمؤمنین علیه‌السلام دراین‌باره فرموده‌اند: « اِحذَرُوا التَّفریطَ فإنّهُ یُوجِبُ المَلامَهَ». (3)  از کوتاهى کردن بپرهیزید که آن موجب سرزنش است. انسان در هیچ کار خود، چه دنیوی و چه اخروی نباید کم‌کاری داشته باشد. کم‌کاری در امور اخروی باعث سبک شدن کفه اعمال و مستحق عذاب شدن می‌شود و کم‌کاری در امور دنیوی نیز ضمان را در پی خواهد داشت. این امام بزرگوار در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «ثَمَرهُ التَّفریطِ النَّدامَهُ و ثَمَرهُ الحَزمِ السَّلامَهُ». (4)  نتیجه کوتاهى در کار، پشیمانى است و نتیجه دوراندیشی، سالم ماندن. 
علاوه بر این، مطابق احادیث، کسی که در کارهای محول شده به او کوتاهی می‌کند، به دردسر می‌افتد، (5) و حسرت و افسوس را برایش در پی خواهد داشت. (6) بنابراین کسی که در کار خود کم می‌گذارد، دیر یا زود دچار این تبعات می‌شود و به خاطر این خطای خود به دردسر افتاده، حتی شاید از کارش اخراج شده و سرزنش دیگران را در پی داشته باشد. علاوه بر این نسبت به کم‌کاری خود ضامن است و چنانچه حق کارفرمای خود را جبران نکند، در قیامت نیز شامل غضب الهی خواهد شد. علاوه بر این، کارگر باید تخصص انجام کار را نیز داشته باشد مگر نه موجب تضییع کار می‌شود. امام صادق علیه‌السلام در این موضوع فرموده‌اند: «کُلُّ ذِی صِنَاعَهٍ مُضْطَرٌّ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ یَجْتَلِبُ بِهَا الْمَکْسَبَ وَ هُوَ أَنْ یَکُونَ حَاذِقاً بِعَمَلِهِ مُؤَدِّیاً لِلْأَمَانَهِ فِیهِ مُسْتَمِیلًا لِمَنِ اسْتَعْمَلَه»‏.  (7) هر صاحب حرفه‌ای برای پیشرفت کار خود به سه خصلت نیاز دارد: در کارش استاد باشد، رعایت امانت را در کار بنماید و نظر کارفرما را جلب کند.
همچنین کارگر باید در کار خود با دقت عمل کرده و پشتکار داشته باشد. در حدیثی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله چنین بیان‌شده است: «إنَّ اللّهَ تَعالى یُحِبُّ مِنَ العامِلِ إذا عَمِلَ أن یُحسِن». (8) به‌درستی خداوند متعال دوست می‌دارد از کارگر کاری را که انجام می‌دهد آن را خوب و به حالت نیکو انجام دهد. در ادامه برخی مصادیق کم‌کاری بیان می‌شود:
1. سهل‌انگاری در انجام وظایف و کم‌کاری در دستورات محوله.
2. دیر سرکار آمدن و زود رفتن از محل کار.
3. انجام کارهای شخصی در اوقات و ساعات کار.
4. تنبلی به‌جای سخت‌کوشی و تلاش نکردن در محیط کار.

3. مراعات امانت در کار
وظیفه دیگر کارگر، دقت در کار و مراعات امانت در کار است. پایمال کردن و از بین بردن اموال کارفرماها از دیگر کارهای ناشایستی است که ازلحاظ اسلام گناه و منع شده و لذا کارگر باید نسبت به آن حساس باشد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در یکی از نامه‌های خود چنین فرموده‌اند: «إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَه». (9) همانا کارى که به عهده توست، طعمه‌ای برایت نیست، بلکه امانتى است بر گردنت. وقتی‌که به کارگر مالی را می‌سپارند، در واقع آن مال امانتی در اختیار اوست و باید به بهترین شکل از آن مراقبت و در مسیر صحیح و موردنظر کارفرما استفاده کند و خلاف این کار، درواقع خیانت‌درامانت است.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حدیث دیگر فرموده‌اند: «مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَهِ وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَهِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْیَ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَهِ خِیَانَهُ الْأُمَّهِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّه». (10) هر که امانت را سبک بشمارد و در آن خیانت روا دارد و جان و دین خود را از خیانت پاک ننماید، در این جهان درِ خوارى و رسوایى را به روى خویش بگشاید و به آخرت خوارتر و رسواتر درآید؛ و بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت‏ترین دغل‌کاری، دغل‌کاری با زمامداران است.
در آموزه‌های دینی، امانت‌داری از پایه‌های ایمان شمرده شده است (11) و به همین جهت است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله؛ فرد خائن را از پیروان خود نمی‌دانند (12) و حتی در حدیثی از ایشان، خائن در خیل مسلمانان به‌حساب نمی‌آید. (13) در آموزه‌های دینی، خیانت با برادری قابل‌جمع نیست (14) و مطابق روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، کسی که دست به چنین خیانتی می‌زند، مستحق آتش دوزخ نیز خواهد شد. (15) اما در مقابل، امانت‌داری از اموال کارفرما و دقت در نگهداری دارایی‌های او، اثرات مثبتی نیز دارد. مطابق احادیث، کسی که به این کار پایبند باشد، ایمان خود را به حد کمال رسانده (16) و محبوب الهی خواهد شد. (17) مطابق روایات، این کار موجب غنی و بی‌نیازی انسان می‌شود (18) و صداقت و دوستی را در پی خواهد داشت. (19) 
برای روشن شدن بهتر موضوع، در ادامه برخی از مصادیق خیانت‌درامانت بیان می‌شود:
1. اسراف و افراط‌وتفریط در به‌کارگیری اموال.
2. استفاده شخصی از امکانات و دارایی‌های کارفرما.
3. سهل‌انگاری در حفظ اموال کارفرما.

نتیجه:
در اسلام بین کارگر و کارفرما رابطه‌ای دوطرفه و دارای حقوق و وظایف مشخص است. مطابق آموزه‌های روایی، کارگر باید تابع کارفرمای خود بوده و دستورات قانونی و شرعی او را انجام دهد؛ بنابراین کارگر نمی‌تواند در انجام وظایف خود کوتاهی و سهل‌انگاری کند. همچنین از دیگر وظایف کارگر، مراعات امانت در کار است و باید نسبت به اموال و دارایی‌های کارفرمای خود دقت داشته و آن‌ها را تضییع ننماید.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق‏، ج‏4، ص 391، ح 5832.
2. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366 ش‏، ج‏3، ص 134، ح 4051.
3. همان، ج‏2، ص 271، ح 2580.
4. شریف الرضی، محمد بن حسین‏،
نهج¬البلاغه، محقق / مصحح: صالح، صبحی‏، قم: هجرت‏، 1414 ق ص 502، ح 183.
5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏1، ص 27، ح 29.
6. دیلمى، حسن بن محمد، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1408 ق، ص 311.
7. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق‏، ص: 322.
8. الصفدی،  الوافی بالوفیات، تحقیق: احمد الأرناؤوط وترکی مصطفى،  قم: دار إحیاء التراث، ۲۰۰۰ م، ج ۲۴، ص ۲۷۴.
9. شریف الرضی، محمد بن حسین‏،
نهج¬البلاغه، همان، ص 366.
10. همان، ص 383.
11. ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، محقق / مصحح: ندارد، تهران: مکتبه النینوى الحدیثه، بی‌تا، ص 36.
12. طبرسى، على بن حسن‏، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، محقق / مصحح: ندارد، نجف: المکتبه الحیدریه، 1385 ق، ص 52.
13. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی (للصدوق)، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچى‏، 1376 ش‏، ص 270، ح 5.
14. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، همان، ج‏6، ص 372، ح 10583.
15. عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص 96، ح 2219.
16. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، همان، ج‏5، ص 448، ح 9117.
17. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی (للصدوق)، همان، ص 295، ح 5.
18. حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد (ط - الحدیثه)، محقق: 
مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1413 ق، ص 116، ح 408.
19. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، همان، ج‏2، ص 7، ح 1582.

.

از مطالب مهم در حدیث شناسی، بررسی سند و محتوای احادیث، بر طبق قوانین و مؤلفه های تأیید شده علم الحدیث است و به صرف مطالعه حدیثی، نمی توان به آن استناد کرد.
جریان ناراحتی پیامبر صل الله علینه و آله از شوخی براء با امیر المؤمنین علیه السلام

پرسش:
آیا درست است که یکی از اصحاب با امیرالمؤمنین شوخی کرد و وقتی از دنیا رفت، پیامبر حاضر نشد بر او نماز بخواند؟ مگر شوخی کردن اشکالی دارد؟
 

پاسخ:
یکی از مسائل مطرح‌شده در اسلام، موضوع شوخی و برخی احکام مرتبط با آن است. شوخی در اسلام امری حلال ولی در قالب چهارچوب‌هایی اخلاقی است. در روایتی بیان‌شده که یکی از اصحاب با امیرالمؤمنین علیه‌السلام شوخی کرد و به خاطر این کار، مورد غضب قرار گرفت. در ادامه این روایت بیان‌شده و توضیحاتی پیرامون آن داده خواهد شد.

1- معرفی روایت
در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام درباره شخصی به نام براء روایتی نقل‌شده که او با امیرالمؤمنین علیه‌السلام شوخی کردند. خلاصه‌ی این روایت چنین است:  پس از جنگ خیبر، زنی یهودی برای پیامبر صلی‌الله علیه و آله دست بریان شده گوسفندی را که مسموم بود آورد و آن را به ایشان هدیه کرد. در آن لحظه، بَراء بن معرور و امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز حضور داشتند. وقتی نان آوردند، براء بن معرور پیش از همه دست بُرد و لقمه‌ای گرفت و در دهان گذاشت. امام علی علیه‌السلام فرمود: «بَراء! بر پیامبر سبقت نگیر». براء که بادیه‌نشین [و ناآشنا با آداب اجتماعی] بود، گفت: «ای علی! آیا پیامبر صلی‌الله علیه و آله را بخیل می‌دانی؟». علی علیه‌السلام فرمود: «پیامبر را بخیل نمی‌دانم؛ ولی از باب احترام و تکریم او، من و تو و هیچ‌کسی دیگر حق ندارد که در هیچ کاری بر او سبقت گیرد». براء گفت: «من که پیامبر را بخیل نمی‌دانم». علی فرمود: «من برای این [که تو می‌پنداری]، آن را نگفتم، بلکه این خوراک را این زن یهودی آورده که او را نمی‌شناسیم. اگر به‌فرمان پیامبر بخوری، او ضامن سلامت تو است، وگرنه، به خود واگذار می‌شوی». در همان حالی که علی علیه‌السلام این سخنان را می‌فرمود، براء لقمه را می‌جوید. ناگهان گوشت مسموم به سخن آمد و گفت: «ای رسول خدا! مرا نخور، زیرا آغشته به زهرم»؛ ولی براء به حالت مرگ افتاد و مرد.
همچنین حدیث مورد بحث از امام سجاد علیه‌السلام نقل‌شده که به‌صورت خلاصه در ادامه اشاره خواهد شد:
هنگامی‌که جنازه براء بن معرور را نزد رسول خدا ‏صلی‌الله علیه و آله آوردند تا بر وی نماز بخواند، سراغ حضرت علی علیه‌السلام را گرفت. عرض کردند برای برآوردن حاجت شخصی، به قُبا (روستایی نزدیک مدینه) رفته است. پیامبر نماز نخواند و به انتظار علی علیه‌السلام نشست. پرسیدند: چرا؟ فرمود: «خداوند به من دستور داده که نماز را به تأخیر بیندازم تا علی بر پیکر براء حاضر شود و او را به خاطر سخنانی که در حضور پیامبر خدا به علی علیه‌السلام گفته بود، حلال کند و خداوند مرگش را که به سبب این سَم رخ‌داده، کفاره گناهانش قرار بدهد». یکی از حاضران که قبل از آن، شاهد سخنان براء با امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم بود، عرض کرد: «یا رسول‌الله! آنچه براء گفت، فقط مزاحی بود که با آن با علی شوخی کرد. قصد جدّی نداشت که خداوند متعال او را به خاطر این سخن بازخواست کند». پیامبر فرمود: «اگر جدّی گفته بود که خداوند متعال همه اعمالش را تباه می‌کرد؛ حتی اگر به‌اندازه خاک تا افلاک طلا و نقره می‌داشت و همه را صدقه می‌داد! لکن او چون شوخی کرده بود، بر او حرجی نیست؛ منتها هدف من این است که کسی فکر نکند علی از او ناراحت است. پس او در حضور شما بگوید که او را حلال کرده و برای او استغفار کند تا خداوند به این وسیله، بر تقرّب او بیفزاید و جایگاهش را در بهشت بالا ببرد». (1)

چند نکته در مورد اعتبار سندی و محتوایی این حدیث حائز اهمیت است. 
اول این‌که حدیث مذکور در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام نقل‌شده است. متأسفانه انتساب این کتاب به امام عسکری علیه‌السلام قطعی نیست چراکه برخی راویانی که به نقل این کتاب پرداخته‌اند، مجهول هستند. (2) حتی برخی از رجالیان، این کتاب را ضعیف می‌دانند. (3) لذا احادیث این کتاب تا وقتی‌که دارای مؤیدی از سایر کتب نباشند، نمی‌توان مورد اعتماد کامل قرار گیرند. نکته‌ی دیگر این‌که متأسفانه با جست‌وجوی انجام‌شده، به‌جز تفسیر منسوب، این حدیث در کتاب معتبر دیگری یافت نشد.

اشکال دیگر این‌که طبق برخی روایات، براء بن معرور در زمان فتح خیبر زنده نبوده است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است که بَراء بن معرور وقتی از دنیا رفت که مسلمانان هنوز رو به بیت‌المقدس نماز می‌خواندند. براء وصیت کرده بود او را به طرفی که رسول خدا هست دفن کنند و چون رسول خدا ‏صلی‌الله علیه و آله در هنگام فوت او در مکه بود، براء را رو به مکه دفن کردند. (4) این روایت دلالت بر این دارد که براء قبل از تغییر قبله در سال دوم هجری و حتّی قبل از هجرت فوت کرده است؛ زیرا پیامبر پس از هجرت تا هنگام صلح حدیبیه (سال ششم هجری) به مکه نرفت. پس براء چندین سال قبل از فتح خیبر از دنیا رفته بود و نمی‌توان داستان موردبحث را برفرض صحت، درباره او دانست؛ بنابراین، ممکن است داستان مذکور و قضیه دفن شدن رو به مکه، درباره دو شخصیت متفاوت باشد که به سبب همنامی و یا به سبب دیگری، با یکدیگر خلط شده‌اند.

2- توضیح روایت
در توضیح این حدیث دو نکته حائز اهمیت است:
الف: باید توجه داشت هر شوخی مناسب نیست و حلال نیست. در احادیث معصومان علیهم‌السلام اشاره شده که شوخی بیش‌ازحد (5) و یا شوخی‌هایی که در آن جز حق گفته شود (6) و یا شوخی که باعث اذیت، هتک آبرو و حرمت افراد می‌شود نادرست است. (7) براء نیز با این شوخی، به امیرالمؤمنین علیه‌السلام نسبت بخیل پنداشتن پیامبر صلی‌الله علیه و آله را داده بود و این با عصمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام که حتی در فکر و ذهن نیز معصوم است، تنافی دارد. حتی پس از انکار امیرالمؤمنین علیه‌السلام، او بازهم بر شوخی نامناسب خود اصرار می‌کند. همچنین از این بخش حدیث که پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ أُؤَخِّرَ الصَّلَاهَ عَلَیْهِ إِلَى أَنْ یَحْضُرَهُ‏ عَلِیٌّ، فَیَجْعَلَهُ فِی حِلٍّ مِمَّا کَلَّمَهُ بِهِ بِحَضْرَهِ رَسُولِ اللَّهِ»؛ خداوند به من دستور داده که نماز را به تأخیر بیندازم تا علی بر پیکر براء حاضر شود و او را به خاطر سخنانی که در حضور پیامبر خدا به علی گفته بود، حلال کند» نیز مشخص می‌شود که شوخی براء شوخی مناسبی نبوده و نیازمند حلالیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده است؛ بنابراین، شوخی براء، یک مزاح ساده نبوده، بلکه آزار امیرالمؤمنین علیه‌السلام را در پی داشته و عقاب او جز با حلال شدن توسط امیرالمؤمنین علیه‌السلام رفع نمی‌شده است.

ب: با توجه به عبارت «لَکِنَّهُ کَانَ مَزْحاً، وَ هُوَ فِی حِلٍّ مِنْ ذَلِکَ، إِلَّا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ یُرِیدُ أَنْ لَا یَعْتَقِدَ أَحَدٌ مِنْکُمْ- أَنَّ عَلِیّاً وَاجِدٌ عَلَیْهِ». [براء] چون شوخی کرده بود، بر او حرجی نیست؛ منتها هدف من این است که کسی فکر نکند علی از او ناراحت است. مشخص می‌شود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام پس از این شوخی براء، او را بخشیده بودند و پیامبر صلی‌الله علیه و آله برای اینکه مقام براء را بالا ببرند و خداوند جایگاهی والا در بهشت به او بدهد، صبر نمودند تا امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر جنازه‌ی براء حاضر شوند و برای او استغفار نمایند. لذا این تأخیر در نمازخواندن، به سبب شوخی براء نبوده، بلکه برای بالا بردن مقام براء و دعای امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حق او بوده است.

نتیجه:
در کتاب تفسیر منسوب به امام عسکری علیه‌السلام روایتی بیان‌شده که در آن شخصی به نام براء بن معرور با امیرالمؤمنین علیه‌السلام شوخی کرده است. این روایت از جهت سندی ضعیف است و در منابع معتبر نیز ذکر نشده است. از جهت تاریخی نیز این حدیث دارای اشکالاتی است. البته در مورد شوخی این فرد و محرومیت از نماز پیامبر صلی‌الله علیه و آله باید توضیح داد که مطابق متن این حدیث، درست است که براء شوخی زشت و نابجایی کرده بود و مستحق عقوبت بود، ولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام او را بخشیده بود و اینکه پیامبر صلی‌الله علیه و آله برای نماز وی صبر کردند، نه به خاطر شوخی او، بلکه برای ارتقاء درجه و مقام او و بهره‌مندی از دعای امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. حسن بن على، امام یازدهم علیه‌السلام، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه‌السلام، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف‏، قم: مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف‏، ص 177.
2. السید ابوالقاسم الموسوی الخوئی، معجم‏رجال‏الحدیث، قم: مؤسسه الخوئی الإسلامیه، ج 12، ص 147.
3. ابن غضائرى، احمد بن حسین‌، الرجال ابن الغضائرى، قم: موسسه علمى فرهنگى دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1422 ق، ج 1، ص 98.
4. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏7، ص 10، ح 1.
5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچى‏، 1376 ش، ص 270، ح 4.
6. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضى‏، 1412 ق‏، ص 21.
7. ابن ابی شیبه، مسند إبن أبی شیبه، محقق: غزاوی، عادل بن یوسف، ریاض: دارالوطن للنشر، ۱۴۱۸ ق، ح ۲، ص ۴۲۷، ح 969.

 

 

 

 

رویکرد روایات پیرامون وضعیت مساجد در هنگامه ظهور، می‌تواند ناظر به اشکال در ملکیت، مکان و یا چگونگی ساخت آن‌ها و همچنین رویه‌های تربیتی موجود در آن‌ها باشد.
بررسی روایات تخریب برخی مساجد در دوران ظهور

پرسش:
آیا این درست است که وقتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه ظهور کند برخی از مساجد را خراب می‌کند؟
 

 

پاسخ:
در روایات حوزه مهدویت، بخشی به اقدامات و شرایط مدیریتی امام عصر عجل الله تعالی فرجه در دوران پس از ظهور اختصاص دارد. این روایات یک تصویر کلی از جامعه مهدوی موعود را ترسیم و سبب امیدواری مؤمنان و منتظران خواهد بود. در این بین، روایاتی نیز وجود دارد که در ظاهر با ویژگی‌های جامعه ایمانی پیش از ظهور تناسبی ندارند؛ مثلاً برخی از مردم که گاهاً به منتظران تفسیر شده‌اند، نسبت به آدابی که حضرت ارائه می‌فرمایند تشکیک و حتی با قرآن به مقابله با ایشان می‌پردازند. تخریب مساجد توسط حضرت نیز موضوعی است که در سال‌های گذشته بر سر زبان‌ها افتاده و این نماد‌ها و نهادهای مهم در جامعه ایمانی امروز را در تعارض با فرهنگ صحیح مهدوی و اسلامی معرفی کرده است. در ادامه این موضوع مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

الف. توجه به وضعیت فیزیکی مساجد
در برخی روایت، برنامه امام عصر عجل الله تعالی فرجه پس از ظهور را ساماندهی وضعیت فیزیکی و ساختمانی برخی مساجد عنوان کرده‌اند مانند: ... عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ الْقَائِمُ یَهْدِمُ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ حَتَّى یَرُدَّهُ إِلَى أَسَاسِهِ وَ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صلی لله علیه و آله إِلَى أَسَاسِهِ وَ یَرُدُّ الْبَیْتَ إِلَى مَوْضِعِهِ وَ أَقَامَهُ عَلَى أَسَاسِهِ وَ ... . (1) از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده‌اند که حضرت فرمودند: قائم عجل الله تعالی فرجه مسجدالحرام و مسجد رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را تا بناى اولیه آن‌ها تخریب مى‌کند، بیت‌الله را به مکان اصلى خود برگردانده و آن را در بالاى بناى اصلى خود برپا مى‌کند و ... .
پس بر اساس این روایت، یکی از وظایف حضرت، بازگرداندن تغییراتی است که در بناهای مقدس همچون مساجد و اماکن متبرکه ایجاد شده که مهم‌ترین آن‌ها مسجدالحرام و مسجدالنبی است که در طول تاریخ دستخوش تغییرات و سلیقه‌ها شده‌اند. 
در حدیث دیگری تغییرات بنا و مکان قرار گرفت مساجد، سبب تخریب و یا تغییر آن‌ها عنوان شده است: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه-السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ علیه¬السلام دَخَلَ الْکُوفَهَ وَ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَسَاجِدِ الْأَرْبَعَهِ حَتَّى یَبْلُغَ أَسَاسَهَا وَ یُصَیِّرُهَا عَرِیشاً کَعَرِیشِ مُوسَى وَ تَکُونُ الْمَسَاجِدُ کُلُّهَا جَمَّاءَ لَا شُرَفَ لَهَا کَمَا کَانَتْ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله وَ یُوَسِّعُ الطَّرِیقَ الْأَعْظَمَ فَیُصَیِّرُ سِتِّینَ ذِرَاعاً وَ یَهْدِمُ کُلَّ مَسْجِدٍ عَلَى الطَّرِیق‏ ... . (2)
از امام باقر علیه السلام حدیثى نقل شده که حضرت فرمودند: وقتی‌که قائم عجل الله تعالی فرجه قیام کند، داخل کوفه شده و دستور به انهدام چهار مسجد مى‌دهد تا آن‌ها را به پایه اولیه‌شان مى‌رساند. آن‌ها را مانند عریش موسى علیه‌السلام به‌صورت سایبان بازسازى مى‌کند و دیوارهاى مساجد همه مثل زمان رسول خدا صلی‌الله علیه و اله بدون کنگره خواهند شد. راه‌هاى بزرگ و اصلى را تا شصت ذراع وسعت مى‌دهد، هر مسجدى را که سر راه باشد تخریب مى‌کند. بلندمرتبه سازی و اشراف مساجد بر ساختمان‌ها مجاور عاملی است که حضرت نسبت به تخریب آن اضافات اقدام خواهند نمود. همچنین قرار گرفتن مسجد در مسیر عبور و مرور مردم، می‌تواند حاکم قدرتمند اسلامی را نسبت به تخریب آن مجاب کند. 
امیر مؤمنان علیه‌السلام در خطبه‌ای، مجوز دیگری را برای تخریب مسجد معرفی می‌کنند: ... وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِد ... . (3) و خانه جعفر را (که داخل در مسجدالحرام کرده‌اند) به ورثه‌اش بازگردانم و آن قسمت را از مسجد خراب کنم. بر این اساس، غصب املاک  شخصی مردم و ملحق کردن آن به مساجد می‌تواند سببی باشد که حضرت پس از ظهور نسبت به بازگردان آن و تخریب آن قسمت از مسجد اقدام نمایند.

ب. تأکید بر مانعیت در مسیر هدایت
برچیدن موانع هدایت یک اصل مهم در حکومت اسلامی است که سیره معصومان علیهم‌السلام به‌خوبی آن را تبیین کرده است. قرآن در جریان مسجد ضرار چنین می‌گوید: ﴿ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾؛ (4) و [از منافقان] کسانی هستند که بر پایه دورویی و نفاق، مسجدی ساختند برای آسیب رساندن و ترویج کفر و تفرقه افکنی میان مؤمنان و کمین گاهی برای [گردآمدن] کسانی که پیش از این باخدا و پیامبرش جنگیده بودند، سوگند سخت می‌خورند که ما با ساختن این مسجد جز خوبی [و خدمت] قصدی نداشتیم، ولی خدا گواهی می‌دهد که بی‌تردید آنان دروغ‌گویند.
از آنجا که مکانی به ترویج کفر و ایجاد تفرقه بین مؤمنان تبدیل‌شده، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله مکلف می‌شود آن را تخریب کند هرچند نام آن مکان مسجد باشد. روشن است که این مسجد مشکلات فیزیکی و ساختمانی که در بخش قبلی بیان شد را نداشته و مشکل آن تنها فرهنگی و فکری بوده است. 
مسجد مهم‌ترین مکان و نهاد برای هدایت در بین مسلمانان محسوب می‌شود و اگر در غیر این مسیر حرکت کند، مورد سرزنش خواهد بود مانند آنچه در این روایت آمده است: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ‏ علیه‌السلام قال أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام قَالَ رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله سَیَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ یُسَمَّوْنَ بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنْهُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَهٌ وَ هِیَ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى... .  (5) از امام صادق علیه‌السلام و ایشان از امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت کرده‌اند که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند: زمانى بر مردم خواهد گذشت که از قرآن جز نشانى به یادگار نماند و از اسلام جز نامى باقی نخواهد ماند. مردم، خود را مسلمان مى‌خوانند و حال آنکه از همه به اسلام دورترند. مسجدهاى آنان زیبا و آباد است، ولى از هدایت تهى است!
بنابراین حرکت فکری و هدایتی مسجد، مهم‌ترین رکن آن است که اگر چنین نباشد، مکان مسجد نیز دیگر مقدس نخواهد بود. بر همین اساس برخی مساجد در روایات ملعونه نامیده شده‌اند: حَدَّثَنَا ... عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ: بِالْکُوفَهِ مَسَاجِدُ مَلْعُونَهٌ وَ مَسَاجِدُ مُبَارَکَهٌ فَأَمَّا الْمُبَارَکَهُ فَمَسْجِدُ غَنِیٍّ وَ اللَّهِ إِنَّ قِبْلَتَهُ لَقَاسِطَهٌ وَ إِنَّ طِینَتَهُ لَطَیِّبَهٌ وَ لَقَدْ بَنَاهُ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ وَ لَا تَذْهَبُ الدُّنْیَا حَتَّى یَنْفَجِرَ عِنْدَهُ عَیْنَانِ وَ یَکُونَ فِیهِمَا جَنَّتَانِ وَ أَهْلُهُ مَلْعُونُونَ وَ هُوَ مَسْلُوبٌ مِنْهُمْ وَ مَسْجِدُ بَنِی ظَفَرٍ وَ مَسْجِدُ السَّهْلَهِ وَ مَسْجِدٌ بِالْخَمْرَاءِ وَ مَسْجِدُ جُعْفِیٍّ- وَ لَیْسَ هُوَ مَسْجِدُهُمُ الْیَوْمَ وَ یُقَالُ دُرِسَ وَ أَمَّا الْمَسَاجِدُ الْمَلْعُونَهُ فَمَسْجِدُ ثَقِیفٍ وَ مَسْجِدُ الْأَشْعَثِ وَ مَسْجِدُ جَرِیرٍ الْبَجَلِیِّ وَ مَسْجِدُ سِمَاکٍ وَ مَسْجِدٌ بِالْخَمْرَاءِ بُنِیَ عَلَى قَبْرِ فِرْعَوْنٍ مِنَ الْفَرَاعِنَهِ. (6) امام باقر علیه‌السلام فرمود: در کوفه، مساجدى ملعون و مساجدى مبارک است. مساجد مبارک عبارت‌اند از: مسجد غنى؛ (به خدا سوگند که قبله آن راست و برابر (کعبه) است و سرشت آن پاکیزه که مردى مؤمن آن را بناکرده است و دنیا به پایان نخواهد رسید تا این‌که دو چشمه از آن بجوشد و در کنار آن، دو باغ به وجود خواهد آمد و اهل آن مسجد (که امروز در آن نماز مى‌گزارند) ملعون‌اند و شرف و مبارکى آن مسجد از آنان گرفته شده است.) مسجد بنى ظفر که همان مسجد سهله است. مسجدى که در خمراء است. مسجد جعفى (که جعفى طایفه‌ای از اهل یمن هستند که در کوفه ساکن‌اند و امروز دیگر مسجد آنان نیست و آثار آن برطرف شده است) و امّا مساجدى که ملعون هستند عبارت‌اند از: مسجد ثقیف، مسجد اشعث، مسجد جریر، مسجد سماک و مسجدى در خمراء که بر قبر فرعونى بنا شده است. 
در این روایت مسجدی که توسط سازنده مؤمن و نیکو بنا نهاده شده باشد مبارک خوانده شده که می‌تواند شاخصه‌ای برای بانیان مساجد محسوب شود و هرکسی با هر مالی نباید اقدام به ساخت مسجد نماید. در روایت دیگری نیز همین معنا و رویکرد نسبت به برخی مساجد غیر هدایتی بیان‌شده است: ... عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام نَهَى عَنِ الصَّلَاهِ فِی خَمْسَهِ مَسَاجِدَ بِالْکُوفَهِ مَسْجِدِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ الْکِنْدِیِّ وَ مَسْجِدِ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِیِّ وَ مَسْجِدِ سِمَاکِ بْنِ مَخْرَمَهَ وَ مَسْجِدِ شَبَثِ بْنِ رِبْعِیٍّ وَ مَسْجِدِ تَیْمٍ قَالَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِذَا نَظَرَ إِلَى مَسْجِدِهِمْ‏ قَالَ هَذِهِ بُقْعَهُ تَیْمٍ وَ مَعْنَاهُ أَنَّهُمْ قَعَدُوا عَنْهُ لَا یُصَلُّونَ مَعَهُ عَدَاوَهً لَهُ وَ بُغْضاً لَعَنَهُمُ اللَّهُ. (7)
از امام صادق علیه‌السلام نقل مى‌کنند که فرمودند: امیرالمؤمنین علیه‌السلام از نماز خواندن در پنج مسجد کوفه نهى کرد: مسجد اشعث بن قیس کندى، مسجد جریر بن عبدالله بجلى، مسجد سماک بن محرمه، مسجد شبث بن ربعى و مسجد تیم. حضرت فرمود: وقتى امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مسجد آن‌ها نگاه مى‌کرد مى‌فرمودند: این بقعه تَیْم است و معنایش این بود که آنان از امیرالمؤمنین علیه‌السلام کناره‌گیرى کردند و از روى عداوت و بغض با او نماز نخواندند، خداى لعنتشان کند.
نگاه و فکر نمازگزاران یک مسجد می‌تواند شاخص خیر و یا شر بودن آن مکان شود و اگر کسانی امام و هادی جامعه را ترک کنند، حتی اگر در مسجد پناه بگیرند، از گمراهی در امان نیستند و این مکان شرافت و قداستی نخواهد داشت.

نتیجه
رویکرد روایات پیرامون وضعیت مساجد در هنگامه ظهور، می‌تواند ناظر به اشکال در ملکیت، مکان و یا چگونگی ساخت آن‌ها و همچنین رویه‌های تربیتی موجود در آن‌ها باشد. همچنین بحث تخریب در همه آن‌ها مطرح نیست، بلکه تأکید بر اصلاح و پیرایش تغییرات نادرست در مساجد است. می‌توان از این موضوع چنین برداشت کرد که اقدامات اصلاحی منجی آخرالزمان حتی شامل مساجد نیز می‌شود و روشن است که دیگر تسامحی در مسائل سطح پایین‌تر صورت نخواهد گرفت و تأکید بر تغییر و اصلاح مساجد اتمام‌حجتی درباره دیگر موضوعات است.

پی‌نوشت‌ها:
1. طوسى، محمد بن الحسن‏، الغیبه، قم: دارالمعارف الإسلامیه، چاپ اول، 1411 ق، ص 472.
2. همان، ص 475.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 8، ص 59.
4. سوره توبه، آیه 107.
5. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 8، ص 307.
6. همان، ج 3، ص 489.
7. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 301.

«آمین» به معنای «اجابت فرما» است. گفتن این کلمه در پایان دعاى خود و دیگران، در روایات اسلامى توصیه شده است. گفتن آمین در غیر نماز برای دعاى فرد دیگرى مستحب است.
«آمین» گفتن در دعا

پرسش:
آیا آمین گفتن در اجابت دعا تأثیر دارد و در این زمینه روایتی وجود دارد که توصیه شده باشد دیگران در دعا کردن آمین یا ذکر دیگری بگویند؟
 

پاسخ:
برخی امور زمینه استجابت دعا را فراهم می‌کند؛ ازجمله گفتن «آمین» بر دعای خود یا دیگران. گفتن «آمین»، بعد از دعای مؤمن مستحب است. در این نوشتار به بررسی معنای «آمین» و روایات توصیه‌شده به گفتن «آمین» پرداخته‌شده است.

1. معنای آمین
آمین؛ واژه‌ای است که در پایان دعا گفته می‌شود و شخص با گفتن آن، از خداوند درخواست استجابت دعا می‌کند؛ یعنی خدایا! دعای مرا اجابت کن. ابن منظور درباره «آمین» می‌نویسد: «أَمینَ‏: کلمهٌ تقال فی إثْرِ الدُّعاء؛ قال الفارسی: هی جملهٌ مرکَّبه من فعلٍ و اسم، معناه اللهم اسْتَجِبْ لی». (1) آمین کلمه‌ای است که به دنبال دعا گفته می‌شود؛ آمین مرکب از فعل و اسم است و معنایش خدایا استجابت کن، است. طریحی نیز درباره معنای آمین آورده: «و آمِینَ‏ بالمد و القصر لغه، بمعنى اللهم استجب‏؛ و عند بعضهم: فلیکن کذلک؛ و أَمَّنْتُ‏ على الدعاء تَأْمِیناً: قلت عنده‏ آمِینَ‏؛ و منه فلان یدعو و فلان‏ یُؤَمِّنُ‏ على دعائه». (2) تعبیر «آمین» به معنای «ای خدا مستجاب کن» است و بعضی هم گفته‌اند: به معنای «چنین باد» است. این معنای دوم نیز به معنای اول برمی‌گردد.

2. پشینه آمین
ظاهراً آغاز انتشار این واژه در جهان، از زبان عبری است؛ به‌طوری که حتی پیش از سده چهارم پیش از میلاد در ادعیه و شعائر دینی یهود به کار می‌رفته است. نوشته‌اند که در سنت کهنِ یهود، گاه در آغاز نیایش و گاه در پایان آن می‌آمد. این سنت به کلیسای مسیحی راه یافت و واژه «آمین» 119 مرتبه در عهد جدید تکرار شد و سپس از طریق کتاب مقدس، در تمام زبان‌های عمده جهان منتشر گردید. (3)

3. «آمین» در روایات
در سیره پیشوایان دینى، مکرّر گزارش‌شده است که آن بزرگواران، پس از دعاى خود و یا دیگران، آمین گفته‌اند و گاه سه بار این کلمه را تکرار کرده‌اند. شیخ حرّ عاملی در وسائل الشیعه بابی به‌عنوان «اسْتِحْبَابِ التَّأْمِینِ عَلَى دُعَاءِ الْمُؤْمِنِ وَ تَأَکُّدِهِ مَعَ الْتِمَاسِهِ». (4)‏ استحباب آمین گفتن بر دعای مؤمن مخصوصاً اگر آن مؤمن درخواست گفتن آمین داشته باشد، آورده است. البته باید توجّه داشت که حکم در حال نماز با سایر حالات، متفاوت است، چنان‌که ازنظر فقه امامیه، گفتنِ «آمینْ» بعد از فاتحه‌الکتاب، در نماز، جایز نیست. (5) سفارش نموده‌اند: به‌جای «آمین» «الحمدالله رب‌ العالمین» گفته شود. امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِذَا کُنْتَ خَلْفَ إِمَامٍ فَقَرَأَ الْحَمْدَ وَ فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهَا فَقُلْ أَنْتَ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ لَا تَقُلْ آمِینَ»؛ ‏(6) هرگاه پشت سر امام جماعت نماز می‌خوانی و امام، سوره حمد را ‌خواند و از قرائت آن فارغ ‌شد، بگو: «الحمد للّه ربّ‌ العالمین» و «آمین» نگو.

3.1. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «الدَّاعِی‏ وَ الْمُؤَمِّنُ‏ فِی الْأَجْرِ شَرِیکَانِ»؛ (7) دعاکننده و آمین‌گو در مزد و اجر شریک هستند.

3.2. در روایت دیگر سفارش به جمع شدن و آمین گفتن شده است. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «کَانَ أَبِی علیه السلام إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ دَعَا النِّسَاءَ وَ الصِّبْیَانَ ثُمَّ دَعَا وَ أَمَّنُوا»؛ (8) هرگاه پیش آمدى پدرم را غمناک می‌کرد زنان و کودکان را جمع می‌کرد، سپس دعا می‌کرد و آن‌ها آمین می‌گفتند.

3.3. در برخی از روایات، معصومین لفظ «آمین» را در پایان دعای دیگری استعمال کرده‌اند. امام صادق علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نقل فرمودند: «دَعَا مُوسَى علیه السلام وَ أَمَّنَ هَارُونُ علیه السلام وَ أَمَّنَتِ الْمَلَائِکَهُ علیه_السلام فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ أُجِیبَتْ‏ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقِیما وَ مَنْ غَزَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اسْتُجِیبَ لَهُ کَمَا اسْتُجِیبَ لَکُمَا یَوْمَ الْقِیَامَه»؛ (9) حضرت موسى علیه‌السلام‏ دعائى کرد و هارون آمین‏ گفت و فرشتگان نیز آمین گفتند، پس خداى تبارک‌وتعالی فرمود: «هرآینه دعاى شما مستجاب شد پس باید استقامت (و پایدارى) کنید» و هر که در راه خدا جهاد کند دعایش مستجاب شود- چنانچه دعاى شما به اجابت رسید- تا روز قیامت.
این روایت اشاره به داستان حضرت موسی علیه‌السلام و فرعون دارد: بعد از آنکه حضرت موسی علیه‌السلام متوجه شد فرعون قابل هدایت نیست و هرچه معجزه ببیند بر کفر و عناد او افزوده می‌شود، او را نفرین کرد و برادرش هارون به دعای موسی آمین گفت. ﴿ وَ قالَ مُوسَى‏ رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَهً وَ أَمْوالاً فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقِیما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ﴾. (10) در این آیه، خداوند متعال به حضرت موسى علیه‌السلام فرمود: ﴿ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما﴾؛ دعاى شما (موسی و هارون) مستجاب شد. با توجه به روایت کسى که دعا کرد حضرت موسى علیه‌السلام بود و هارون به دعاى ایشان آمین گفت. معلوم می‌شود خداوند در اینجا هر دو را دعاکننده خوانده و در واقع، معناى آمین نیز همان دعا است و به این معنا است که: «خدایا! این دعا را مستجاب فرما!» در واقع هارون نیز با گفتن آمین، دعا کرده است. (11)

3.4. در برخی روایات سفارش به اجابت آمین گفتن مؤمن شده است. 
علی بن جعفر می‌گوید از برادرم موسی بن جعفر علیهماالسلام سؤال کردم از کسی که دعا می‌کند در حالی که اطرافش برادرانش حضور دارند آیا بر آن‌ها واجب آمین بگویند؟«سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَدْعُو وَ حَوْلَهُ إِخْوَانُهُ یَجِبُ عَلَیْهِمْ أَنْ یُؤَمِّنُوا قَالَ إِنْ شَاءُوا فَعَلُوا وَ إِنْ شَاءُوا سَکَتُوا فَإِنْ دَعَا وَ قَالَ لَهُمْ أَمِّنُوا وَجَبَ عَلَیْهِمْ أَنْ یَفْعَلُوا» (12) امام کاظم علیه‌السلام فرمودند: اگر خواهند آمین‌گویند و اگر خواهند نگویند؛ اما اگر دعا کرد و درخواست کرد که آمین بگویند در این صورت بر آن‌ها واجب است، آمین بگویند.

3.5. در نقل دیگری امام کاظم علیه‌السلام بر دعای پدرشان امام صادق علیه‌السلام آمین می‌گفتند. «... عبدالرحمن بن الحجاج دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فِی مَنْزِلِهِ فَإِذَا هُوَ فِی بَیْتٍ کَذَا فِی دَارِهِ فِی مَسْجِدٍ لَهُ وَ هُوَ یَدْعُو وَ عَلَى یَمِینِهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام یُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِهِ ...». (13) 
عبدالرحمن بن الحجاج می‌گوید: من به منزل جعفر بن محمد علیهماالسلام رفتم، ایشان در فلان اتاق خانه در محل نمازش بود و دعا می‌کرد و موسى‏ بن جعفر علیهماالسلام طرف راستش بود و آمین‏ می‌گفت ... .

3.6. از امام باقر علیه‌السلام نقل‌شده که رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله زمانی روی منبر بودند سه بار بافاصله سکوت آمین گفتند. «روی عن أبی جعفر الباقر علیه السلام أنه قال إن رسول الله صلی الله علیه و آله‏ کان على المنبر فسمعه الناس قال آمین ثم‏ سکت ثم قال آمین‏ ثم سکت ثم قال آمین فلما نزلت سأله بعض الناس فقالوا یا رسول الله سمعناک تقول آمین آمین‏ ثلاث مرات فقال إن جبرئیل علیه السلام‏ قال مَنْ‏ ذُکِرْتَ‏ عِنْدَهُ‏ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیْکَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ فَقُلْتُ آمِینَ فَقَالَ وَ مَنْ أَدْرَکَ شَهْرَ رَمَضَانَ فَلَمْ یُغْفَرْ لَهُ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ قُلْتُ آمِینَ قَالَ وَ مَنْ أَدْرَکَ أَبَوَیْهِ أَوْ أَحَدَهُمَا فَلَمْ یُغْفَرْ لَهُ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ فَقُلْتُ آمِینَ»؛ (14) اصحاب پرسیدند: علت آمین گفتن چه بود؟ فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: کسی که نام شما نزد او برده شود و صلوات نفرستد خدا او را نیامرزد. من به دنبال سخن جبرئیل، آمین گفتم. بار دیگر گفت: کسی که ماه رمضان بر او بگذرد و کاری نکند که آمرزیده شود، خدا او را نیامرزد. گفتم: آمین. بار سوم گفت: کسی که پدر و مادر یا یکی از آن دو را درک کند و آمرزیده نشود از رحمت خدا دور باشد، گفتم: آمین.

3.7. در دعاهای زیادی لفظ «آمین» به کار رفته است، در صحیفه سجّادیه امام زین‌العابدین علیه‌السلام در چندین مورد «آمین» را استفاده کرده‌اند. 
در دعای برای همسایگان و دوستان، فرموده‌اند: «... و زِدهُم بَصیرَهً فى حَقّى و مَعرِفَهً بِفَضلى، حَتّى یَسعَدوا بى و أسعَدَ بِهِم، آمینَ رَبَّ العالَمینَ». (15) بر بینش آنان در حقّ من و بر آگاهى آنان از فضیلتم بیفزا تا به‌وسیله من خوش‌بخت شوند و من نیز با آنان خوش‌بخت گردم. 
برآورده کن، اى پروردگار جهانیان! در دعای آن حضرت در اعتراف و طلب توبه نیز فرموده‌اند: «... وَ اقْضِ حَاجَتِی، وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِی، وَ اغْفِرْ ذَنْبِی، وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی، إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ، وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ، آمِینَ‏ رَبَّ الْعَالَمِینَ». (16) و حاجت من برآور، خواهش من روا فرماى، گناه من بیامرز، مرا از ترس ایمن گردان که تو بر هر چیزى توانایى و این بر تو آسان است. برآورده کن، اى پروردگار جهانیان! در دعاهای 14 و 17 و 25 و 41 و 48 صحیفه سجادیه لفظ «آمین» تکرار شده است.
از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله در دعاى تعقیب نماز ظهر، نقل‌شده است: «اللّهُمَّ إنّى أسأَلُکَ موجِباتِ رَحمَتِکَ... اللّهُمَّ لا تَدَع لى ذَنبا إلّا غَفَرتَهُ... و لا حاجَهً هِیَ لَکَ رِضا و لِىَ فیها صَلاحٌ إلّا قَضَیتَها، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ، آمینَ رَبَّ العالَمینَ». (17) خداوندا! از تو، وسایل جلب رحمتت را درخواست می‌کنم ... خداوندا! برایم هیچ گناهى مگذار، جز اینکه آن را بخشیده باشى و هیچ نیازى که خشنودى تو و صلاح من در آن است، مگذار، مگر اینکه آن را برآورده کرده باشى، اى مهربان‌ترین مهربانان! برآورده کن، اى پروردگار جهانیان!

3.8. اهل‌بیت علیهم‌السلام بر دعای شیعیانشان آمین می‌گویند: 
امیرالمؤمنین علیه‌السلام به رمیله فرمودند: «یَا رُمَیْلَهُ لَیْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ یَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا بِمَرَضِهِ وَ لَا یَحْزُنُ إِلَّا حَزِنَّا بِحُزْنِهِ وَ لَا یَدْعُو إِلَّا أَمَّنَّا لِدُعَائِهِ وَ لَا یَسْکُتُ إِلَّا دَعَوْنَا لَهُ ای رمیله». (18) هیچ مؤمنی نیست که بیمار شود، مگر اینکه به مرض او مریض می‌شویم و اندوهگین نشود مؤمنی، مگر اینکه به خاطر اندوه او، اندوهگین گردیم و دعایی نکند مگر اینکه برای او آمین گوییم و ساکت نماند مگر اینکه برایش دعا کنیم. ابو ربیع شامی نیز به امام صادق علیه‌السلام عرض می‌کند: از عمرو بن اسحاق حدیثی به من رسیده. حضرت فرمود: آن را بیان کن. گفتم: وی بر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام داخل شد، پس آن حضرت آثار زردی بر صورتش دید، فرمود: این زردی چیست؟ پس بیماری خود را توضیح داد. آن حضرت به او فرمود: «إِنَّا لَنَفْرَحُ لِفَرَحِکُمْ وَ نَحْزَنُ لِحُزْنِکُمْ وَ نَمْرَضُ لِمَرَضِکُمْ وَ نَدْعُو لَکُمْ فَتَدْعُونَ فَنُؤَمِّنُ قَالَ عَمْرٌو قَدْ عَرَفْتُ مَا قُلْتَ وَ لَکِنْ کَیْفَ نَدْعُو فَتُؤَمِّنُ قَالَ عَمْرٌو قَدْ عَرَفْتُ مَا قُلْتَ وَ لَکِنْ کَیْفَ نَدْعُو فَتُؤَمِّنُ فَقَالَ إِنَّا سَوَاءٌ عَلَیْنَا الْبَادِی وَ الْحَاضِرُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام صَدَقَ عَمْرٌو». (19) ما خوشحال می‌شویم به خوشحالی شما و اندوهگین می‌شویم به حزن شما و بیمار می‌شویم به بیماری شما و دعا می‌کنیم برای شما و شما که دعا می‌کنید ما آمین می‌گوییم. عمرو گفت: فهمیدم چه فرمودى ولى چگونه دعا می‌کنیم شما آمین می¬گوئید‌؟ فرمود: براى ما مساوى است کسى که حضور داشته باشد و کسى که غایب باشد. 
امام صادق علیه‌السلام فرمود: عمرو درست گفته است.

3.9. در برخی روایات نقل‌شده است که بعضی از فرشتگان بعد از دعای مؤمنین «آمین» می‌گویند. امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «أَسْرَعُ الدُّعَاءِ نُجْحاً لِلْإِجَابَهِ  دُعَاءُ الْأَخِ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ یَبْدَأُ بِالدُّعَاءِ لِأَخِیهِ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکٌ مُوَکَّلٌ بِهِ آمِینَ وَ لَکَ مِثْلَاه»؛ (20) دعایى که زودتر از همه به اجابت می‌رسد، دعایى است که برادر (مؤمن) در غیاب برادرش می‌کند؛ چون ابتدا براى برادرش دعا کند، فرشته‌ای که بر او گماشته شده است، گوید: آمین، تو را نیز دو برابر آن باشد. از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل‌شده: «یُسْتَحَبُّ أَنْ تَقُولَ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْحَجَرِ: اللَّهُمَ‏ آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ وَ قَالَ إِنَّ مَلَکاً مُوَکَّلًا یَقُولُ آمِینَ». (21) مستحب است بین رکن و حجر این‌گونه بگویى: «اللّهمّ‌ آتنا فی الدّنیا حسنه و فی الآخره حسنه و قنا عذاب النّار». فرمود: فرشته برگزیده‌اى مى‌گوید: آمین.
در روایات سفارش به گفتن «آمین» بعد از دعا شده و در ادعیه «آمین یا رب‌العالمین» نیز آمده است، لفظ دیگری برای گفتن بعد از دعا یافت نشد.

نتیجه:
«آمین» به معنای «اجابت فرما» است. گفتن این کلمه در پایان دعاى خود و دیگران، در روایات اسلامى توصیه شده است. گفتن آمین در غیر نماز برای دعاى فرد دیگرى مستحب است. در سیره پیشوایان دینى، گزارش‌های متعددی شده است که آن بزرگواران، پس از دعاى خود و یا دیگران، آمین گفته‌اند. ازنظر فقه امامیه، گفتنِ «آمینْ» بعد از فاتحه‌الکتاب، در نماز، جایز نیست.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 13، ص 21، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414 ق.
2. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج‏6، ص 207، مرتضوى، تهران، چاپ سوم، 1375 ش.
3. دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 221، مرکز دائره¬المعارف بزرگ اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1374 ش.
4. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ج‏7، ص 105، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق.
5. یزدى، سید محمدکاظم طباطبایى، العروه الوثقى (المحشّى)، ج‌3، ص 33، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ایران، چاپ اول، 1419 ق.
6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏3، ص 313، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
7. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 487، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
8. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 487، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
9. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 510، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
10. سوره یونس، آیه 89.
11. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص 196، انتشارات ناصرخسرو، تهران، چاپ سوم، 1372 ش.
12. حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 298، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، چاپ اول، 1413 ق.
13. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏1، ص 308، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
14. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص 308، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید رحمه‌الله علیه، قم، چاپ اول، 1413 ق.
15. على بن الحسین علیه‌السلام، امام چهارم، الصحیفه السجادیه، ص 126، دعای 26، دفتر نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1376 ش.
16. على بن الحسین علیه‌السلام، امام چهارم، الصحیفه السجادیه، ص 68، دعای 12، دفتر نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1376 ش.
17. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج‏1، ص 62، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت، چاپ اول، 1411 ق.
18. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، 1 ج‏1، ص 260، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
19. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، 1 ج‏1، ص 260، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
20. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 507، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
21. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏4، ص 408، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

در احادیث شریف، همانطور که دانش آموزان نسبت به استاد، وظایفی دارند به صورت متقابل، استاد هم نسبت به شاگردان وظایفی دارد که باید مراعات نماید.
وظایف استاد نسبت به شاگرد

پرسش:
وظایف معلم در برابر شاگردان خود چیست و چه حقوقی را باید رعایت کند؟
 

پاسخ:
در روایات اسلامی، شاگرد نسبت به استاد خود وظایف بسیاری دارد و لازم است این وظایف را نسبت به معلم خود اجرا نماید؛ اما موضوعی که شاید کمتر به آن پرداخته‌شده باشد، این است که استاد نیز در قبال شاگردان خود وظایفی دارد و باید نسبت به آن دقت داشته باشد. 
در ادامه برخی وظایف و حقوقی که استاد نسبت به شاگرد دارد، بیان خواهد شد.

1. برابری میان محصلان
از وظایف معلم نسبت به شاگردان خود، برابری است. استاد باید نسبت به دانشجویان خود رفتاری عادلانه داشته باشد و از تبعیض بین آن‌ها بپرهیزد. در روایتی امام صادق علیه‌السلام درباره آیه 18 سوره لقمان ﴿ وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاس﴾؛  متکبرانه روی از مردم برمگردان فرموده‌اند: باید مردم در دانش‌اندوزى نزد تو یکسان باشند. (1)

2. بزرگداشت شاگرد
احترام به شاگرد ازجمله امور دیگری است که در احادیث به آن اشاره شده است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در روایتی فرموده‌اند: «وَقِّروا مَن تُعَلِّمونَهُ العِلم». (2) کسانى را که به آن‌ها دانش مى‌آموزید، بزرگ بدارید.

3. نداشتن خودستایی و تکبر
از دیگر کارهایی که معلم باید نسبت به شاگردان خود دقت داشته باشد، از بین بردن حس خودبزرگ‌بینی و تکبر است. درست است که بنا بر شرایطی، استادی به این مقام بلند و رفیع رسیده است، ولی این دلیل نمی‌شود تا او نسبت به شاگردان خود حس تکبر و بزرگی داشته باشد. 
امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره این موضوع فرموده‌اند: «أبغَضُ العِبادِ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ العالِمُ المُتَجَبِّرُ». (3) مبغوض ترین بندگان نزد خداى سبحان، دانشمند خودبزرگ‌بین است. در سخنی دیگر از ایشان نیز چنین روایت‌شده است: «حَصِّن عِلمَکَ مِنَ العُجبِ‌، ووَقارَکَ مِنَ الکِبرِ». (4) دانشت را از خودپسندی و وقارت را از کبر حفظ کن. امام اول علیه‌السلام در حدیثی دیگر بابیان گناه خودستایی، آن را عیب دانش می‌دانند: «شَینُ العِلمِ الصَّلَفُ‌». (5) عیب دانش خودستایی است.

4. تواضع نسبت به شاگرد
بیان شد که استاد نباید نسبت به شاگرد خودبزرگ‌بین و متکبر باشد. نکته‌ی قابل‌توجه اینکه در روایات حتی توصیه‌شده که معلم باید نسبت به شاگرد خود تواضع نیز به خرج بدهد! البته واضح است که این تواضع به‌صورت دوطرفه است یعنی هم شاگرد باید این حس را نسبت به معلم و هم استاد نسبت به شاگرد خود داشته باشد. امام صادق علیه‌السلام در این موضوع می‌فرمایند: «تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ و تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَکُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِینَ فَیَذْهَبَ بَاطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ». (6) نسبت به شاگردان خود تواضع کنید و نسبت به استاد خود هم تواضع کنید، دانشمندان جبار و قلدر نباشید تا شیوه باطل شما حق علم شما را از میان ببرد.
در روایتی دیگر از امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره فروتنی در مقابل شاگردان چنین آمده است: «مَنْ تَوَاضَعَ لِلْمُتَعَلِّمِینَ وَ ذَلَّ لِلْعُلَمَاءِ سَادَ بِعِلْمِه‏». (7) هر معلمی که بر شاگردانش تواضع و فروتنی کند و در برابر دانشمندان خود را کوچک و پایین‌دست به‌حساب آورد، بادانش خود به آقایی می‌رسد.

5. مدارا و مهربانی با شاگردان
از دیگر حقوق شاگردان، مدارا و مهربانی استاد با آن‌ها است. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مورد نرمی و مهربانی با شاگردان چنین آمده است: «لِینُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَ وَ لِمَنْ تَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ». (8) باکسی که به او یاد مى‌دهید و نیز کسى که از او یاد مى‌گیرید، نرمى کنید.
در حدیثی دیگر از ایشان نقل‌شده که: «إنَّ اللّهَ لَم یَبعَثنی مُعَنِّتاً ولا مُتَعَنِّتاً، ولکِن بَعَثَنی مُعَلِّماً مُیَسِّراً». (9) خداوند، مرا سختگیر و آزاردهنده برنینگیخت؛ بلکه مرا آموزگارى آسان‌گیر برانگیخت.
بنابراین، آموزگار باید در عین دغدغه‌ی آموزشی خود، با دانش‌آموزان خود مدارا داشته و نسبت به آن‌ها مهربانی و شفقت به خرج بدهد. امام زین‌العابدین علیه‌السلام در حدیثی زیبا اخلاق معلم را این‌گونه به تصویر کشیده است: «حَقُّ الصَّغِیرِ رَحْمَتُهُ فِی تَعْلِیمِهِ وَ الْعَفْوُ عَنْهُ وَ السَّتْرُ عَلَیْهِ وَ الرِّفْقُ بِهِ وَ الْمَعُونَهُ لَه‏».  (10) حقّ کودک، مهربانى به او در آموزش و گذشت از وى و عیب‌پوشی و همراهى و یارى اوست.

6. ارائه تمامی زوایای علمی
ازجمله امور دیگری که استاد باید نسبت به شاگرد خود دقت داشته باشد، ارائه تمامی زوایای علمی موضوع درس داده شده است. این سخن به این معناست که معلم، سعی کند مسئله را کاملاً برای شاگردان خود روشن کند و بخش‌هایی را مبهم نگذارد. البته واضح است که بیان مسائل متناسب با ظرفیت و شرایط موجود است و چنانچه شرایط بیان همه ابعاد مسائل عملی وجود ندارد، این موضوع ضروری نیست.
رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله در حدیثی فرموده‌اند: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ یَعْلَمُهُ ثُمَّ کَتَمَهُ أَلْجَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِلِجَامٍ مِنْ نَار».  (11) کسی که از او درباره علمی سؤال شود و او بداند و کتمان کند، خداوند را در روز قیامت با لگامى از آتش ملاقات می‌کند.
در حدیثی دیگر در مورد کتمان علم از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین آمده است: «إِنَّ الْعَالِمَ الْکَاتِمَ عِلْمَهُ یُبْعَثُ أَنْتَنَ أَهْلِ الْقِیَامَهِ رِیحاً یَلْعَنُهُ کُلُّ دَابَّهٍ حَتَّى دَوَابُّ الْأَرْضِ الصِّغَار». (12) دانشمند پنهان کننده دانشش، بدبوترین اهل قیامت است و همه جنبندگان حتى حشرات کوچک زمین او را نفرین می‌کنند.
با توجه به روایات، این موضوع در علوم دینی مهم‌تر و مورد تأکیدتر است.

7. آموزش به کسانی که مستحق هستند!
از مسائل مهم در علم‌آموزی، این است که علم را فقط به کسی که استحقاق آن را دارد آموخت؛ بنابراین، وقتی استادی می‌داند که علمی برای شاگردش مفید نیست و یا حتی با آموختن این علم، در جهت کارهای غیرشرعی و غیرقانونی بهره می‌گیرد، نباید این دانش را برای آن‌ها منتشر کند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند: «وَاضِعُ الْعِلْمِ عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ ظَالِمٌ لَهُ». (13) سپارنده دانش نزد غیر اهل آن، ظالم به اوست. علاوه بر این، بیان مسائل علمی برای کسی که این مسائل را قبول نخواهد کرد و نسبت به آن موضع‌گیری می‌کند نیز کاری ناپسند است.
«لا تُحَدِّث بِالعِلمِ السُّفَهاءَ لِیُکَذِّبوکَ‌، ولاَ الجُهّالَ فَیَستَثقِلوکَ‌، ولکِن حَدِّث بِهِ مَن یَتَلَقّاهُ مِن أهلِهِ بِقَبولٍ وفَهمٍ‌، یَفهَمُ عَنکَ ما تَقولُ‌، ویَکتُمُ عَلَیکَ ما یَسمَعُ‌، فَإِنَّ لِعِلمِکَ عَلَیکَ حَقًّا، کَما أنَّ عَلَیکَ فی مالِکَ حَقًّا، بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ‌، ومَنعُهُ عَن غَیرِ مُستَحِقِّهِ‌». (14) با کم‌خردان سخن از دانش مگو که تو را تکذیب می‌کنند و نه با نادانان که تو را گران بار مى-شمرند؛ بلکه از آن باکسی سخن بگوى که اهلش باشد و می‌گیرد و می‌پذیرد و می‌فهمد. آنچه را می‌گویی دریافت می‌کند و آنچه را می‌شنود بر تو پنهان می‌دارد، چراکه براى دانشت بر تو حقّى است؛ همان‌گونه که در دارایی‌ات بر تو حقّى است: بذلش به مستحق آن و بازداشتنش از غیر مستحق آن.

8. اقرار به ندانستن
از دیگر وظایف معلم این است که چنانچه در موضوعی تخصص ندارد و یا مسئله‌ای را نمی‌داند، به‌صراحت بیان کند که نمی‌داند. متأسفانه برخی از افراد گفتن نمی‌دانم برایشان کسر شأن است و لذا یا اطلاعات اشتباه به مخاطبین خود می‌دهند و یا موضوع را به نحوی مبهم باقی می‌گذارند. 
پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در این موضوع می‌فرمایند: «إِذَا سُئِلْتَ عَنْ عِلْمٍ لَا تَعْلَمُهُ فَقُلْ: لَا أَعْلَمُهُ. تَنْجُ مِنْ تَبِعَتِهِ، وَ لَا تُفْتِ النَّاسَ بِمَا لَا عِلْمَ لَکَ بِهِ تَنْجُ مِنْ عَذَابِ یَوْمِ الْقِیَامَه». (15) هرگاه از دانشى پرسیده شدى که آن را نمی‌دانی بگو: نمی‌دانم تا از پى آمدهاى آن رهایى یابى و در آنچه نمی‌دانی، به مردم فتوا مده تا از کیفر روز قیامت برهى.
آموزگاران باید به این حد از معرفت برسند که بدانند اقرار به ندانستن موضوعی موجب کم شدن شأن آن‌ها نیست، بلکه مقدمه‌ای برای تحقیق و پژوهش و فراگیری این نکته‌ی نادانسته است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره این موضوع فرموده‌اند: «لَا یَسْتَقْبِحَنَّ مَنْ سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ». (16) هرگز آنکه از چیزى پرسیده شد که نمی‌داند، گفتن «نمی‌دانم» را زشت نشمارد.
با این توضیحات مشخص می‌شود که اقرار به ندانستن در مقابل سؤال شاگردان، موضوعی است که حق شاگرد است و پاسخ اشتباه موجب ضمان استاد خواهد شد.

نتیجه:
در احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام علاوه بر وظایف شاگرد نسبت به آموزگار خود، وظایفی نیز برای معلم نسبت به دانش‌آموزان خود ترسیم و بیان‌شده است. برابری میان شاگردان، بزرگداشت دانش‌آموز، نداشتن حس تکبر و خودستایی، تواضع نسبت به شاگرد، مدارا و مهربانی با کارآموز، ارائه تمامی زوایای علمی موضوع، آموزش به کسانی که استحقاق آموزش را دارند و همچنین اقرار به ندانستن درجایی که مطلبی را نمی‌داند، از موضوعاتی است که استاد باید نسبت به محصلین خود اجرا نماید.

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏1، ص 41، ح 2.
2. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، محقق / مصحح: ندارد، تهران: دنیاى دانش‏، 1382 ش‏‏، ص 795.
3. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائى، سید مهدى‏، قم: دارالکتاب الإسلامی‏، 1410 ق‏، ص 203.
4. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله‏، شرح نهج‌البلاغه لابن أبی الحدید، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل‏، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏، 1404 ق‏، ج‏20، ص 318.
5. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376 ش، ص 298، ح 5328.
6. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏1، ص 36، ح 1.
7. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دارإحیاء التراث العربی‏، 1403 ق‏، ج‏75، ص 6، ح 57.
8. شهید ثانى، زین‌الدین بن على‏، منیه المرید، محقق / مصحح: مختارى، رضا، قم: مکتب الإعلام الإسلامی‏، 1409 ق‏، ص 193.
9. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، همان، ص 301.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 625.
11. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، تنبیه الخواطر، محقق / مصحح: ندارد، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامى آستان قدس رضوى‏، 1369 ش‏، ج‏2، ص 7.
12. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371 ق‏، ج‏1، ص 231.
13. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، همان، ص 504، ح 9228.
14. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله‏، شرح نهج‌البلاغه لابن أبی الحدید، همان، ج‏20، ص 273.
15. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414 ق، ص 527.
16. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، همان، ص 109.

 

صفحه‌ها