حديث

در بین برخی از مردم رفتارهایی به عنوان دفع بلا وچشم نظر مرسوم شده است که هیچ مستند دینی و روایی نداشته و برگرفته از خرافاتی است که از قدیم الایام رایج بوده است.
اعتبار اسپند دود کردن، تخم مرغ شکستن و خون ریختن

پرسش:
بین مردم خیلی مرسوم است که در مناسبت‌های مختلف خون می‌ریزنند و توصیه به شکستن تخم مرغ و دود کردن اسفند دارند، آیا در روایات برای هر کدام از این‌ها توصیه‌ای وجود دارد که چه اثری دارند و در کجاها باید استفاده شوند؟
 

پاسخ:
همه‌ی افراد از بلایا و مشکلات واهمه دارند و سعی دارند با راه‌حل‌هایی در دفع و رفع آن‌ها بکوشند. در این‌بین، در بین مردم آدابی برای دفع مشکلات، بلا و چشم‌زخم و... رایج شده است. با توجه به خرافی بودن پاره‌ای از آداب رایج در بین عموم مردم، این موارد نیازمند بررسی و ارزیابی هستند.
 در ادامه درباره تأثیر شکستن تخم‌مرغ و دود کردن اسپند و قربانی کردن مطالبی بیان شده است.

الف. شکستن تخم‌مرغ
در بین برخی از مردم رسم است که برای چشم نظر یا دفع بلا، تخم‌مرغ می‌شکنند یا آن را جلوی لاستیک ماشین می‌اندازند و... . با جست‌وجوی به‌عمل‌آمده در منابع معتبر دینی، نکته‌ای در مورد شکستن تخم‌مرغ و همچنین خاصیت دفع بلا یا دفع چشم‌زخم برای آن یافت نشد. بنابراین، این کار مستندی ندارد و به نظر می‌رسد مطلبی خرافی باشد. 
همچنین علاوه بر خرافه بودن آن، اشکال شرعی نیز دارد؛ زیرا اسراف است و بی‌جهت هدر می‌رود. 
همچنین این کار می‌تواند ناشی از تهمت و بدگمانی به دیگران باشد که این موضوع نیز در دستورات دینی نهی شده است. توصیه می‌شود به‌جای این کار، از حرزها و دعاهای معتبری که از اهل‌بیت علیهم‌السلام برای رفع بلا و چشم زخم نقل شده بهره برده شود.

ب. دودکردن اسپند
در منابع روایی، آثار و خواصی برای اسپند (اسفند) بیان شده است. به‌عنوان‌مثال در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ریشه و ساقه اسپند، شفا و داروی 72 بیماری دانسته شده است.(1) در روایتی دیگر، این گیاه داروی ترس عنوان شده است.(2) در حدیثی دیگر اشاره شده که 40 روز خوردن این گیاه، موجب روشن شدن نور حکمت در دل افراد می‌شود.(3) اما در خصوص دود کردن آن، و یا ارتباط آن با چشم‌زخم و دفع بلا، هیچ روایتی در منابع روایی یافت نشد. ازاین‌رو چنین کاری، فاقد منبع روایی و سند معتبر است. توصیه می‌شود افراد به‌جای انجام این کار و شکستن تخم‌مرغ از دستورالعمل‌های مأثور و معتبری که از اهل‌بیت علیهم‌السلام برای دفع بلا و مشکلات رسیده استفاده ببرند.

ج. قربانی کردن (ریختن خون)
یکی از رسومات متداول در میان مردم، قربانی کردن است. افراد در مناسبت‌هایی حیواناتی نظیر گاو و گوسفند را ذبح کرده و به آن «ریختن خون» نیز می‌گویند. باید توضیح داد که این عمل، کاری است که در اسلام پذیرفته شده و جزو آداب دینی برشمرده می‌شود. مطابق دستورات دینی، قربانی دو نوع واجب و مستحب است. در مواردی مثل قربانی که در مراسم حج انجام می‌گیرد و همچنین برای کفاره برخی اعمال مانند شکستن نذر و قسم، این کار واجب است. اما به‌جز موارد واجب، در مواردی دیگر نیز توصیه به قربانی کردن شده که از آن به قربانی مستحب یاد می‌شود.

 برخی از این قربانی‌ها در ادامه بیان می‌شوند:

1. عقیقه
عقیقه، قربانی کردن گوسفند در روز هفتم تولد فرزند است. در روایتی بیان شده که سلامتی فرزند در گرو عقیقه‌اش است.(4) بنابراین، عقیقه می‌تواند در دفع بلا مؤثر باشد و مطابق روایات چنانچه افراد در عقیقه شدن خود شک داشته باشند، می‌توانند حتی در بزرگ‌سالی خود را عقیقه نمایند و از آثار آن بهره ببرند.(5) با توجه به تأکید اهل‌بیت علیهم‌السلام بر ریختن خون و قربانی کردن برای عقیقه، و جایگزین نکردن آن با کارهای خوب دیگر مانند صدقه، می‌توان نتیجه گرفت که خودِ قربانی کردن خود دارای اثر است.(6)

2. ولیمه
در اسلام به کسی که اتفاق خوبی برایش اتفاق افتاده، توصیه شده که افرادی را دعوت کند و آن‌ها را در قالب ولیمه اطعام نماید. در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بیان شده که: «ولیمه نیست مگر در پنج مورد: در عرس و یا در خرس و یا در عذار و یا در وکار و یا در رکاز، و معناى عرس ازدواج است، و خرس یعنى زایمان و فرزنددار شدن، و عذار بمعنى ختنه سوران، و وکار آنست که شخص خانه‏اى بخرد (یا بنا کند) و رکاز بازگشت از سفر مکّه است.»(7)
در برخی احادیث، توصیه شده که افراد برای این کار (ولیمه) قربانی کرده و به اطعام بپردازند. به‌عنوان‌مثال در ولیمه تولد حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله قوچی بزرگ را قربانی و همه‌ی مردم را به این مهمانی دعوت کردند.(8) البته این ولیمه می‌تواند از همان گوسفند قربانی شده در عقیقه باشد. 
یا در مورد ولیمه خانه، از پیامبر عظیم الشأن روایت داریم که: «مَنْ بَنَى مَسْکَناً فَذَبَحَ کَبْشاً سَمِیناً وَ أَطْعَمَ لَحْمَهُ الْمَسَاکِینَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّی مَرَدَهَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الشَّیَاطِینِ وَ بَارِکْ لِی فِی بِنَائِی أُعْطِیَ مَا سَأَلَ.»(9) «هر کس خانه‏اى بسازد و گوسفندى فربه قربانى کند و گوشت آن را به بینوایان دهد و این دعا را بخواند: خدایا، جنبیان و آدمیان و شیاطین سرکش را از من دور کن، و این ساختمان را بر من مبارک گردان، آنچه خواسته است به او داده خواهد شد.» نکته این‌که در روایت بیان شده، دعا می‌شود که شر بدخواهان و دشمنان از سر افراد دور شده و به آن خانه برکت داده شود. بنابراین، می‌توان نتیجه‌ی این قربانی را دوری شر این افراد و راه‌یابی برکت به خانه دانست.

در مورد ولیمه عروسی نیز نقل شده که وقت عروسی حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها، با دستور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای تدارک ولیمه، برخی از اصحاب قوچی را برای قربانی محیا کردند.(10) 
بنابراین، ازاین‌روایات برمی‌آید که مطابق سیره و سنت اهل‌بیت علیهم‌السلام، قربانی کردن و اطعام مردم از کارهای مناسب در ولیمه‌ها می‌باشد. البته باید در این موارد نیز از کارهای خرافی یا بدون مستند خودداری کرد؛ مثلاً کشتن حیوان جلوی عروس یا حاجی، مالیدن خون به وسایل و... از کارهایی است که هیچ مستندی ندارد و انجام آن صحیح نیست.

3. قربانی در هر حال
در برخی روایات به مناسبت خاصی اشاره نشده و به‌صورت کلی به قربانی کردن توصیه شده است. مثلاً در حدیثی بیان شده که: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُحِبُّ إِهْرَاقَ الدِّمَاءِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ؛(11) خداوند ریختن خون (قربانی کردن) و طعام دادن را دوست دارد.»
در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز چنین نقل شده است: «الْإِیمَانُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ وَ إِرَاقَهُ الدِّمَاء؛(12) از ایمان حسن خلق و اطعام طعام و ریختن خون (قربانی کردن در راه خدا) است.»
نکته‌ای که در این روایات وجود دارد، کنار هم بودن توصیه به اطعام و قربانی کردن (خون ریختن) است. چنانچه افراد قربانی انجام دهند و همان قربانی را به‌صورت غذا به برادران دینی و افراد محتاج ببخشند و میهمان کنند، از هر دو ثواب (قربانی و اطعام) بهره می‌برند. 
نکته‌ی قابل‌توجه این‌که در احادیثی اطعام دیگران، باعث افزایش رزق،(13) جاری شدن خیروبرکت (14) و نجات از بلایا و مشکلات (15) می‌شود. بنابراین، افراد می‌توانند با قربانی کردن و اطعام دیگران، از این آثار بهره ببرند.
همچنین در روایات بیان شده که صدقه از چیزهایی است که موجب رفع بلا می‌باشد. وقتی افراد قربانی انجام می‌دهند و گوشت آن را به‌عنوان صدقه به فقرا و مستمندان می‌دهند، از بلاء و مشکلات دور می‌شوند. به‌عنوان نمونه در روایتی از امام باقر علیه‌السلام چنین آمده است: «إِنَّ الصَّدَقَهَ لَتَدْفَعُ سَبْعِینَ بَلِیَّهً مِنْ بَلَایَا الدُّنْیَا مَعَ مِیتَهِ السَّوْء؛(16) صدقه، هفتاد بلا از بلایاى دنیوى و مردن بد و دل‌خراش را دفع می‌کند.»

نتیجه گیری
در بین مردم آدابی برای دفع بلا و چشم نظر مرسوم شده است. شکستن تخم‌مرغ و دود کردن اسپند از این موارد است. با جست‌وجوی انجام شده، هیچ مستندی درباره انجام این کار و ارتباط آن با دفع بلا و چشم‌زخم یافت نشد. قربانی کردن (خون ریختن) عمل دیگری است که برای دفع بلا انجام می‌شود. در منابع دینی توصیه شده که در برخی مراسم‌ مانند عقیقه و ولیمه، قربانی صورت بگیرد. در پاره‌ای ازاین‌روایات، آثاری همچون رفع بلا و جذب برکت و رزق برای این کار بیان شده است. 
در کنار این، احادیثی وجود دارند که به‌صورت عمومی امر بر قربانی و ریختن خون می‌کنند. درست است که در این احادیث، به‌صورت مستقیم اشاره‌ای به دفع بلا برای قربانی کردن نشده، ولی اطعام و صدقه دادنی که پس از قربانی متداول است، می‌تواند موجب دفع بلا و مشکلات از افراد شود.

پی‌نوشتها
1. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضى‏، 1412ق‏، ص186.
2. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضى‏، 1412ق‏، ص186.
3. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى‏، بحارالأنوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، 1403ق، ج‏59، ص235، ح5.
4. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏6، ص25، ح4.
5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏6، ص25، ح3.
6. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏6، ص25، ح 6.
7. ابن بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413ق، ج‏4، ص356، ح5762.
8. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414ق، ص42، ح45.
9. ابن بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406ق‏، ص186.
10. اربلى، على بن عیسى‏، کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط - القدیمه)، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، سید هاشم‏، تبریز: بنى هاشمى‏، 1381ق، ج‏1، ص365.
11. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏4، ص51، ح6.
12. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371ق، ج‏2، ص389، ح16.
13. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏4، ص51، ح10.
14. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371ق، ج‏2، ص390، ح24.
15- کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏4، ص51، ح5.
16- کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏4، ص6، ح6.
 

درهم تنیدگی زندگی مادی و معنوی انسان باعث می شود که دلایل ایجاد یک مسئله، فقط وابسته به امورمادی نباشد.چه بسا در مواردی اثرگذاری عوامل معنوی،به مراتب بیشترباشد.
عوامل زوال عقل

پرسش:
بر اساس روایات چه عواملی باعث زوال و کاهش عقل می‌شود؟
 

پاسخ:
عقل نعمتی از جانب خداوند است که براساس روایات اسلامی، برای افراد متفاوت بوده و قابلیت افزایش و کاهش را دارد. در بعضی احادیث، عواملی برای کاهش و زوال عقل بیان شده است. توجه به این نکات و برطرف کردن آن‌ها در زندگی، می‌تواند انسان را از چنین مشکلی برهاند.
 در ادامه برخی از این عوامل بیان خواهند شد.

عوامل زوال و کاهش عقل
1. آرزوی طولانی، گفتار بیهوده و شهوت‌رانی
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین سفارش شده است: «مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَکُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاه»‏.(1) «هرکس سه چیز را بر سه چیز دیگر مسلط‍‌ سازد به ویرانى عقلش کمک کرده، آنکه پرتو اندیشه‌اش را به آرزوى دراز تاریک کند و شگفتی‌های حکمتش را با گفتار بیهوده نابود سازد و تابش نور اندرز را به خواهش‌های نفس خود خاموش نماید، و به نابودى عقل خود اقدام کند، هرکس عقلش را ویران کرد دین و دنیایش تباه شود».
بنابراین، آرزوی طولانی، گفتار بی‌فایده و لغو و شهوت‌رانی از عوامل تباهی عقل هستند. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیان شده که شوخی بیش‌ازحد نیز می‌تواند در فساد عقل تاثیرگذار باشد.(2)

2. تبعیت از هوا و هوس
هوسرانی و پیروی از خواهش‌های نفسانی از دیگر عوامل کم شدن عقل است. در این خصوص روایات زیادی از اهل‌بیت علیهم‌السلام نقل شده است. به‌عنوان‌مثال در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین نقل شده است: طَاعَهُ الْهَوَى تُفْسِدُ الْعَقْلَ؛(3)  پیروی از هوای نفس عقل را فاسد می‌کند».
ایشان در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «غالب شدن خواهش‌های نفسانی، فاسد می‌کند دین و عقل را».(4) حتی در حدیثی دیگر بیان شده که مقدار کم هوسرانی و خواهش‌های نفسانی می‌تواند موجب فساد عقل شود.(5)

3. تکبر
از دیگر اموری که موجب نقصان و کاهش عقل می‌شود، تکبر و خودبزرگ‌بینی است. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام چنین روایت شده است: «مَا دَخَلَ قَلْبَ امْرِئٍ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْکِبْرِ إِلَّا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلَ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ قَلَّ أَوْ کَثُرَ».(6) «در قلب هر کس مقدارى کبر داخل شد به مان نسبت از عقلش کاسته مى‏شود چه زیاد باشد یا کم». در روایتی دیگر تکبر و خودبزرگ‌بینی ناشی از فساد عقل دانسته شده است.(7)

4. عصبانیت
از عوامل مهم کم شدن عقل، عصبانیت است. دلیل اهمیت این موضوع، روایات فراوانی است که در منابع روایی شیعه وجود دارد. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده است: «الْغَضَبُ یُفْسِدُ الْأَلْبَابَ وَ یُبَعِّدُ الصَّوَابَ».(8) «خشم، خردها را تباه می‌گرداند و از جاده صواب دور می‌سازد». 
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نیز بیان شده که: «الْغَضَبُ مَمْحَقَهٌ لِقَلْبِ الْحَکِیمِ وَ قَالَ مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَهُ».(9) «خشم، دل حکیم را تباه می‌کند و کسی که اختیار خشم خود را نداشته باشد، اختیار عقل خویش را ندارد». علاوه بر این، در بعضی احادیث، کسی که خشم بر او مسلط است، سزاوار عاقل شمرده‌شدن نیست(10) و در جایگاه حیوانات شمرده شده‌است.(11)

5. هم‌نشینی با جاهل
در روایات اسلامی، دوستی و هم‌نشینی با افراد نادان و جاهل نهی شده است. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، هم‌نشینی با این افراد، موجب نقصان عقل دانسته شده است: «مَنْ صَحِبَ جَاهِلًا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ؛(12)  هر که با نادان کم‌خرد هم‌نشین شود از خردش کاسته شود».

6. دنیادوستی
دوست داشتن دنیا و همواره دنبال امور مادی بودن، از دیگر عوامل کاهش عقل است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این موضوع می‌فرمایند: «حُبُّ الدُّنْیَا یُفْسِدُ الْعَقْلَ وَ یُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِکْمَهِ وَ یُوجِبُ أَلِیمَ الْعِقَابِ».(13) «دنیادوستى عقل را فاسد می‌کند و دل را از شنیدن حکمت کر مى‏گرداند و عذاب دردناک را واجب مى‏سازد». روایتی دیگر نیز زرق‌وبرق دنیا را موجب فساد عقل دانسته است.(14)

7. ترک گوشت
در منابع دینی برای کسی که به‌طورکلی گیاهخواری می‌کند و گوشت را کنار می‌گذارد، مضرات و نتایج بدی بیان شده است. یکی از این مضرات، زایل شدن عقل است. امام صادق علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند: «اللَّحْمُ یُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ یَزِیدُ فِی الْعَقْلِ وَ مَنْ تَرَکَ أَکْلَهُ أَیَّاماً فَسَدَ عَقْلُهُ».(15) «گوشت، گوشت می‌رویاند و عقل را زیاد می‌کند و کسی که ایامی را گوشت نخورد عقلش فاسد می‌شود». در حدیثی دیگر بیان شده کسی که چهل روز گوشت نخورد، اخلاقش بد می‌شود و عقلش کم می‌شود.(16)

8. ترک تجارت
در روایتی از امام صادق علیه‌السلام، ترک تجارت موجب کم شدن عقل دانسته شده است: «تَرْکُ التِّجَارَهِ یَنْقُصُ الْعَقْلَ؛(17)  رها کردن تجارت عقل را کم می‌کند». البته با توجه به این‌که شغل همه‌ی افراد تجارت نیست، منظور این حدیث افرادی است که کاملاً خریدوفروش را ترک می‌کنند و حتی مایحتاج روزانه خود را نیز نمی‌خرند و کسی را مسئول این کار می‌کنند. در مقابل روایاتی وجود دارد که تجارت و خریدوفروش را موجب زیاد شدن عقل دانسته‌اند.(18)

نتیجه گیری
در احادیث اسلامی برای کاهش و زوال عقل عواملی بیان شده است. آرزوی طولانی، گفتار بیهوده و شهوت‌رانی از این عوامل هستند. علاوه بر این، تبعیت از هوا و هوس، تکبر و عصبانیت از دیگر کارهایی است که می‌تواند در کم شدن عقل مؤثر باشند. در احادیث هم‌نشینی با جاهل و دنیادوستی نیز از عوامل زوال و فساد عقل معرفی شده است. در بعضی روایات، ترک خوردن گوشت و ترک تجارت نیز از این موارد شمرده شده‌اند. البته عوامل کاهش عقل منحصر در موارد بیان شده نیست و با مطالعة احادیث می‌توان موارد دیگری نیز بر این لیست افزود.

پی‌نوشتها
1. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏1، ص17، ح12.
2. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص448، ح7954.
3. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص317، ح5527.
4. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش‏، ج‏4، ص383، ح6414.
5. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش، ج‏6، ص456، ح10985.
6. اربلى، على بن عیسى‏، کشف الغمه فی معرفه الأئمه(ط. القدیمه)، محقق/ مصحح: رسولى محلاتى، سید هاشم‏، تبریز: بنى هاشمى‏، 1381 ق، ج‏2، ص132.
7. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص269، ح4936.
8. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص28، ح404.
9. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏2، ص305، ح13.
10. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص534، ح9788.
11. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: حسینى ارموى محدث، جلال‌الدین‏، تهران: دانشگاه تهران‏، 1366ش، ج‏5، ص362، ح8756.
12. کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، محقق/ مصحح: نعمه، عبدالله‏، قم: دارالذخائر، 1410 ق‏، ج‏1، ص199.
13. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق/ مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دارالحدیث‏، 1376ش، ص231، ح4421.
14. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق/ مصحح: درایتى، مصطفى‏، قم: دفتر تبلیغات‏، 1366ش‏، ص65، ح856.
15. ابنا بسطام، عبدالله و حسین‏، طب الأئمه علیهم‌السلام، محقق/ مصحح: خرسان، محمدمهدى‏، قم، ناشر: دارالشریف الرضی‏، 1411ق‏، ص139.
16. ابنا بسطام، عبدالله و حسین‏، طب الأئمه علیهم‌السلام، محقق/ مصحح: خرسان، محمدمهدى‏، قم، ناشر: دارالشریف الرضی‏، 1411ق‏، ص139.
17. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏5، ص148، ح1.
18. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/ مصحح: غفارى على‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق‏، ج‏5، ص148، ح2.
 

در تعاملات اجتماعی، کتمان کاری که در نظر انسان است از دیگران، هم می تواند ممدوح باشد و هم مذموم. شناخت صحیح آن، انسان را دربرابر تبعات منفی آن ها محافظت می کند.
کتمان کارها از دیگران در احادیث

پرسش:
احادیثی که دستور به کتمان کارها از دیگران می‌دهند به چه معنا است و دقیقاً چه چیزی را لازم است کتمان کنیم؟ لطفاً برخی از احادیث معتبر در این زمینه را نیز بیان کنید.
 

پاسخ:
در زندگی امروز با توجه به گستردگی و تنوع روابط و پردازش اطلاعات، مسئله کتمان، اهمیت ویژه‌ای دارد. کتمان از ویژگی‌های انسان است. انسان می‌تواند نظرها، اندیشه‌ها، صفات و رفتارهای خود را از دیگران پنهان کند؛ همچنین می‌تواند در صورت آگاهی از اندیشه‌ها، صفات و رفتارهای دیگران، آن‌ها را در درون خود نگه دارد. کتمان، در روایات جایگاه ویژه‌ای دارد. این نوشتار به بررسی روایاتی که دستور کتمان کارها از دیگران می‌دهد، می‌پردازد.

 اقسام کتمان در روایات و علت‌های آن
از مجموع آیات و روایات چنین به دست می‌آید که کتمان دارای اقسامی است: کتمان ممدوح و کتمان مذموم. هرکدام نیز اقسامی دارد. با توجه به سؤال برخی از اقسام کتمان ممدوح در روایات ذکر می‌شود.

برخی از اقسام کتمان ممدوح
1. کتمان کارها
 از امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نقل شده: «أَنْجَحُ‏ الْأُمُورِ مَا أَحَاطَ بِهِ الْکِتْمَان‏ (1) موفق ترین کارها، کاری است که با کتمان کامل صورت گیرد.» همچنین از امام صادق علیه‌السلام نقل شده: «إِظْهَارُ الشَّیْ‏ءِ قَبْلَ أَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَهٌ لَه‏ (2) آشکار کردن چیزی پیش از آنکه محکم و استوار گردد، موجب تباهی آن می‌شود.»

2. کتمان عقیده
 برخی از روایات تصریح دارد که در بعضی از موقعیت‌های زمانی و مکانی، مخالفان (عامه) سخنان و عقاید شما شیعیان را تحمل نمی‌کنند و نمی‌توانند درک کنند. در این صورت بر شیعیان لازم است کتمان کنند. در این زمینه مرحوم کلینی در اصول کافی بابی به‌عنوان الکتمان دارد و شانزده روایت نقل می‌کنند. امام زین‌العابدین علیه‌السلام فرمودند: «وَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنِّی افْتَدَیْتُ خَصْلَتَیْنِ فِی‏ الشِّیعَهِ لَنَا بِبَعْضِ لَحْمِ سَاعِدِی النَّزَقَ وَ قِلَّهَ الْکِتْمَانِ‏ (3) به خدا سوگند که حاضرم به جبران دو خصلتِ شیعیانمان مقدارى از گوشت ساعد خود را فدیه دهم: شتابزدگى و کمى رازداری.» همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «کِتْمَانُهُ لِسِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّه‏ (4) پوشیده نگه‌داشتن اسرار ما، جهاد در راه خداست.»

3. کتمان اسرار خود
 «مَنْ‏ کَتَمَ‏ سِرَّهُ‏ کَانَتِ الْخِیَرَهُ فِی یَدِهِ (5) هر کس راز خود را نهان دارد اختیارش به دست خود او است.» امام رضا علیه‌السلام فرمودند: «لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّهٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبِیِّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلِیِّهِ فَالسُّنَّهُ مِنْ رَبِّهِ کِتْمَانُ‏ سِرِّهِ‏ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ؛‏ (6) مؤمن، مؤمن نباشد مگر این‌که سه خصلت در او باشد: خصلتى از پروردگارش و خصلتى از پیامبرش و خصلتى از ولیّش. خصلت پروردگارش رازپوشی است. خداوند عزّوجلّ فرموده است: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً *إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ؛ (7) داناى غیب و نهان است و هیچ‌کس را بر غیب خود آگاه نمى‌سازد، مگر پیامبرى را که پسندیده باشد».

4. کتمان فقر، صدقه، بیماری، مصیبت
 امام صادق علیه‌السلام از طریق پدرش از اجداد بزرگوارش علیهم‌السلام روایت کرده که رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمود:‏ «أَرْبَعَهٌ مِنْ کُنُوزِ الْبِرِّ کِتْمَانُ‏ الْحَاجَهِ وَ کِتْمَانُ الصَّدَقَهِ وَ کِتْمَانُ الْمَرَضِ وَ کِتْمَانُ الْمُصِیبَهِ (8) چهار چیز از ذخائر نیکی‌ها است: پنهان داشتن حاجت و نیاز، پنهان داشتن صدقه، پنهان داشتن بیمارى و پنهان داشتن مصیبت و گرفتارى.» امام علی علیه‌السلام فرمودند: «لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤ برآوردن حوائج درست نیاید جز با سه تا، کم شمردن تا بزرگ باشد، نهان کردن تا فاش گردد و شتاب در آن تا بر حاجتمند گوارا باشد.»(9)

 علت‌های کتمان
با توجه به روایات متعدد در بارة کتمان و دقت در آن‌ها علت‌های فراوانی می‌تواند داشته باشد:

1. پرهیز از کارشکنی‌ها
 گاه می‌شود انسان برای کار مثبتی نقشه کشیده و اگر آن را فاش کند گروهی به هر دلیل مشغول کارشکنی می‌شوند، ازاین‌رو چاره‌ای جز کتمان آن نیست تا زمانی که به ثمر برسد و خود را نشان دهد. اگر انسان تصمیم به کاری دارد با گفتن آن به دیگران، ممکن است آنان کار موازی در برابر آن انجام دهند و کار شما بی‌نتیجه شود. یا ممکن است بخواهید کاری انجام دهید؛ ولی به علت‌های گوناگون موفق نمی‌شوید، اگر قبل از انجام آن، دیگران را آگاه کنید و نتوانید عملی کنید مورد تمسخر آن‌ها قرار می‌گیرید. البته باید توجه داشت این مسائل به کارهایی مربوط می‌شود که خوب و بد بودنش مشخص است؛ یعنی کارهایی که خوب بودن آن‌ها معلوم باشد و نیاز به مشورت نداشته باشد وگرنه در کارهایی که خوب بودن آن‌ها معلوم نیست مشورت با افراد صالح و مورداطمینان لازم است.
همیشه این‌گونه نیست که هر کس اهداف کار و برنامه‌های خود را به دیگران بگوید لزوماً با شکست روبه‌رو شود؛ چراکه یکى از ابزارهاى موفقیت و پشتوانه‌های محکم براى رسیدن به هدف، استفاده از تجربه، علم، اندیشه و توانمندى دیگران است. هم‌فکری و بهره‌گیری از توانمندى و تجارب دیگران، باعث کاهش خطا در برنامه‌های زندگی و تسریع دررسیدن به هدف می‌شود. افرادى که در کارهاى مهم با صلاح‌اندیشی و مشورت دیگران اقدام می‌کنند، کمتر گرفتار آسیب می‌شوند و کارهاى آنان بیشتر قرین موفقیت، سلامتى و بالندگى است. امام على علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ شَاوَرَ ذَوِی الْأَلْبَابِ دُلَ‏ عَلَى‏ الصَّوَاب‏ (10) هرکس با خردمندان مشورت کند، با انوار خردهاى آنان، روشنى یابد و به راه درست و رستگارى نائل گردد.»

2. دور ماندن از حسادت‌ها
گاه افشای سرّ سبب برانگیخته شدن حسادت‌ها می‌گردد و برای پرهیز از آن چاره‌ای جز پوشانیدن آن نیست؛ در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده: «اسْتَعِینُوا عَلَى أُمُورِکُمْ بِالْکِتْمَانِ‏ فَإِنَّ کُلَّ ذِی نِعْمَهٍ مَحْسُودٌ (11) کمک بگیرید بر کارهای‌تان با پنهان کردن، به‌درستی که هر صاحب نعمتی مورد حسد واقع می‌شود.»

3. پرهیز از ایجاد توقعات بیجا
 گاه می‌شود اگر مردم از امکانات فرد خاصی، با خبر شوند توقعات نابجا و بیش‌ازحد از او داشته باشند و او را در تنگنا قرار دهند، به همین دلیل سرّ خود را می‌پوشانند.

4. پرهیز از کارهای عجولانه
 گاه انسان کاری را که می‌خواهد انجام دهد اگر عجله در افشای آن کند ممکن است به نتیجه نرسدف ولی هرگاه برای مطالعه و تحقیق بیشتر آن را پنهان کند و در فضای آرامی به نتیجه برساند به نفع اوست.

5. در امان ماندن از سوء‌استفاده دشمن
گاه افشای سرّ سبب سوءاستفاده دشمن می‌گردد و کاری که ممکن است به‌سادگی انجام گیرد بسیار پیچیده و پرهزینه می‌شود؛ همان‌گونه که در مورد پنهان ماندن زمان حرکت لشکر اسلام برای فتح مکه در تاریخ اسلام ثبت شده است.
6. پرهیز از ریاکاری
 گاه انسان خدماتی به افرادی کرده که اگر آن را افشا کند بیم ریاکاری دارد. در این صورت، سرّ را مکتوم می‌دارد که به اخلاص خویش کمک کند.

7. عدم توانایی طرف مقابل بر تحمل آن سرّ
 در مورد ائمه اطهار علیهم‌السلام و مقامات آن‌ها یا معارف خاص الهی احادیثی نقل شده که برای عموم مردم قابل‌فهم نیست.

8. پرهیز از آبروریزی افراد
 بسیار می‌شود اسراری نزد انسان است که اگر بازگو کند آبروی افراد آبرومندی که زمانی گرفتار لغزشی شده‌اند می‌ریزد و یا سبب شماتت دشمن نسبت به خود انسان می‌شود؛ زیرا مصیبتی به انسان رسیده که اگر آن را مکتوم دارد یک مصیبت است و اگر آشکار کند مصیبت شماتت دشمنان به آن افزوده می‌شود.

9. پرهیز از وحشت افراد کم‌ظرفیت
 بسا حوادث تلخی ممکن است برای جامعه‌ای در پیش باشد که اگر مسئولین آن را فاش کنند، بسیاری از افراد وحشت‌زده می‌شوند ازاین‌رو آن را پنهان می‌نماید تا آرامشی در کار باشد و یا شخصی مبتلا به بیماری خطرناکی شده، طبیب آن را به او نمی‌گوید تا آرامش خود را از دست ندهد.

نتیجه گیری
کتمان دارای اقسامی است: کتمان ممدوح و کتمان مذموم. برخی از اقسام کتمان ممدوح در روایات عبارت‌اند از: کتمان کارها، کتمان عقیده، کتمان اسرار خود، کتمان فقر، صدقه، بیماری و مصیبت. «کتمان کارها» می‌تواند دلیل‌های گوناگونی داشته باشد: 1. پرهیز از کارشکنی‌ها 2. گاه افشای سرّ سبب سوءاستفاده دشمن می‌گردد. 3. گاه افشای سرّ سبب برانگیختن حسادت می‌شود. 4. پرهیز از ریاکاری 5. پرهیز از کارهای عجولانه 6. پرهیز از توقعات بیجا.

چکیدة پاسخ
از مجموع روایات چنین به دست می‌آید کتمان دارای اقسامی است: 1. کتمان کارها 2. کتمان عقیده 3. کتمان اسرار خود 4. کتمان فقر، صدقه، بیماری، مصیبت. از حضرت علی علیه‌السلام نقل شده: «أَنْجَحُ‏ الْأُمُورِ مَا أَحَاطَ بِهِ الْکِتْمَان‏ (12) موفق‌ترین کارها، کاری است که با کتمان کامل صورت گیرد.» همچنین از امام صادق علیه‌السلام نقل شده: «إِظْهَارُ الشَّیْ‏ءِ قَبْلَ أَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَهٌ لَه‏ (13) آشکار کردن چیزی پیش از آنکه محکم و استوار گردد، موجب تباهی آن می‌شود.» کتمان کارها علت‌های فراوانی می‌تواند داشته باشد: پرهیز از کارشکنی دیگران، پرهیز از کارهای عجولانه، پرهیز از ایجاد توقعات بیجا برای دیگران. گاه افشای کارها سبب برانگیختن حسادت می‌شود، رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «اسْتَعِینُوا عَلَى أُمُورِکُمْ بِالْکِتْمَانِ‏ فَإِنَّ کُلَّ ذِی نِعْمَهٍ مَحْسُودٌ (14) کمک بگیرید بر کارهای تان با پنهان کردن، به‌درستی که هر صاحب نعمتی مورد حسد واقع می‌شود.»

پی‌نوشت
1. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 334، دفتر تبلیغات، ایران، قم، چاپ اول، 1366 ش.
2. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، 2 ج‏2، ص 603، دار الکتب الإسلامیه، قم، چاپ دوم، 1371 ق.
3. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 221 و 222، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
4. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 226، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
5. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏8، ص 152، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق؛ شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، حکمت 162، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
6. ابن‌بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج‏1، ص 256، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.
7. سوره جن، آیه 26 و 27.
8. مفید، محمد بن محمد، الأمالی، ص 8، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.
9. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، حکمت 101، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.
10. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج‏1، ص 300، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق
11. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، ص 48، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1363 ق.
12. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 334، دفتر تبلیغات، ایران، قم، چاپ اول، 1366 ش.
13. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، 2 ج‏2، ص 603، دار الکتب الإسلامیه، قم، چاپ دوم، 1371 ق.
14. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، ص 48، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1363 ق.
 

صرف انجام اعمال عبادی بر طبق دستورات دینی لزوماً به معنای قبولی آن عمل در نزد خداوند متعال نیست بلکه قبولی اعمال، به رعایت شروط و عوامل دیگری نیز بستگی دارد.
عوامل قبولی نماز

پرسش:
عوامل قبولی نماز
در اسلام، به نماز خیلی سفارش شده است؛ اما اعمال دیگری شرط قبولی نماز بیان شده است، می‌خواستم بدانم این اعمال چه چیزی هستند تا با انجام آن‌ها، مطمئن شوم که نمازم قبول است؛ آیا در روایات چیزی بیان شده است؟
 

پاسخ:
نماز یکی از مهم‌ترین عبادات در اسلام است که در احادیث و روایات بر اقامه آن سفارش بسیار شده است؛ اما به‌صرف خواندن نمی‌توان از این عبادت مهم بهره برد و این عبادت باید در درگاه الهی مورد قبول نیز واقع شود. در سخن معصومان علیهم‌السلام، عوامل و کارهایی موجب قبولی نماز دانسته شده است. در ادامه برخی از این اعمال بیان خواهند شد.

عوامل قبولی نماز:
1. دوستی و ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام

از مهم‌ترین عوامل قبولی نماز که در احادیث تأکید فراوانی بر آن شده است، داشتن محبت و ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و اولاد اوست. در حدیثی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده‌اند: «أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاتَهُ وَ صِیَامَهُ وَ قِیَامَهُ وَ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ دُعَاءَه»‏.(1) «هر کس على را دوست بدارد، خداوند، نماز و روزه و شب‌زنده‌دارى‌اش را مى‌پذیرد و دعایش را مستجاب مى‌کند».
حضرت در حدیثی دیگر فرموده‌اند: «مِفْتَاحُ الصَّلَاةِ الطَّهُورُ، وَ تَحْرِيمُهَا التَّكْبِيرُ، وَ تَحْلِيلُهَا التَّسْلِيمُ، وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةً بِغَيْرِ طَهُورٍ، وَ لَا صَدَقَةً مِنْ غُلُولٍ. وَ إِنَ‏ أَعْظَمَ‏ طَهُورِ الصَّلَاةِ- الَّتِي لَا يَقْبَلُ الصَّلَاةَ إِلَّا بِهِ، وَ لَا شَيْ‏ءَ مِنَ الطَّاعَاتِ مَعَ فَقْدِهِ- مُوَالاةُ مُحَمَّدٍ، وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ، وَ مُوَالاةُ عَلِيٍّ، وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ مُوَالاةُ أَوْلِيَائِهِمَا، وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمَا». طهارت، کلید و مقدمه‌ی نماز است و تکبیره الاحرام موجب حرمت سایر حلال‌ها که با تسلیم و سلام پایانی نماز دو باره حلال می‌گردد. خداوند، نماز بدون طهارت و صدقه از مال حرام را نمى‌پذیرد و بزرگ‌ترین طهارت معنوى براى نماز- که نماز و هیچ‌یک از عبادات، بدون آن قبول نمى‌شوند- ولایت‌پذیری محمد به‌عنوان سَرور فرستادگان الهى و ولایتمداری على به‌عنوان سَرور اوصیا و دوستى با دوستان آن دو بزرگوار و دشمنى با دشمنان آن دو است.(2)
در روایتی از امام زین‌العابدین علیه‌السلام نیز بیان شده که سبب قبولی نماز داشتن ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام و برائت از دشمنان ایشان است.(3)

2. پارسایی و دوری از گناه
از دیگر اسباب و شرایط قبولی نماز، پارسایی و ورع است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در لزوم داشتن ورع و ارتباط آن با نماز فرموده‌اند: «لَوْ صَلَّیْتُمْ حَتَّى تَکُونُوا کَأَوْتَادٍ [کَأَوْتَارٍ] وَ صُمْتُمْ حَتَّى تَکُونُوا کَالْحَنَایَا لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْکُمْ إِلَّا بِوَرَعٍ حَاجِزٍ».(4) اگر نماز مى‌خواندید تا چون میخ [لاغر] مى‌شدید و روزه مى‌گرفتید تا چون کمان [خمیده] مى‌شدید، خداوند از شما نمى‌پذیرفت جز با پروا از گناه.
ورع در لغت به معنای عفت و نگه‌داشتن خود از گناه است؛(5) بنابراین کسی که به‌ظاهر نماز می‌خواند ولی در کنار آن به هر گناهی دست می‌زند، نمازش مورد قبول قرار نمی‌گیرد. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است: «لا صَلوهَ لِمَنْ‏ لَم‏ یُطعِ‏ الصَّلوهَ و طاعهُ الصَّلوهِ أَن ینتهى عَن الفَحشاءِ و المُنکرِ».(6) کسی که از نماز اطاعت نکند، نماز واقعی را به‌جا نیاورده است. اطاعت از نماز این است که از منکرات و زشتی‌ها دوری کند.
دوری از گناه می‌تواند ملاکی روشن برای افراد باشد تا بدانند آیا نمازشان مورد قبول و توجه خداوند قرار می‌گیرد یا نه. کسی که نمازش او را از گناه باز نمی‌دارد باید بداند این عمل او به‌هیچ‌وجه مورد توجه الهی نبوده است. از‌این‌رو امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَقُبِلَتْ صَلَاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْه».(7) هر کس دوست دارد بداند نمازش قبول ‌شده یا نه، ببیند که آیا نمازش او را از گناه و زشتی باز داشته یا نه؟ پس به هرقدر که نمازش او را از گناه باز داشته، به همان اندازه نمازش قبول شده است.

3. پرداخت زکات مال
زکات یکی از واجبات مالی مسلمانان است. پرداخت این واجب مالی در احادیث از اسباب قبولی نماز برشمرده شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دراین‌باره فرموده‌اند:  «زَکُّوا أَمْوَالَکُمْ تُقْبَلْ صَلَاتُکُم»‏.(8) اى مسلمانان! زکات دارایى‌هایتان را بدهید، نمازتان قبول مى‌شود. 
حضرت در نقلی دیگر درباره تأثیر زکات در قبولی نماز چنین فرموده‌اند: «لَا تَتِمُّ الصَّلَاهُ إِلَّا بِزَکَاهٍ وَ لَا تُقْبَلُ صَدَقَهٌ مِنْ غُلُولٍ وَ لَا صَلَاهَ لِمَنْ لَا زَکَاهَ لَهُ وَ لَا زَکَاهَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ».(9) نماز جز با پرداخت زکات، کامل نمى‌شود و صدقه از مال حرام قبول نمى‌شود و کسى که زکات نمى‌دهد، نمازى ندارد و کسى که پارسایى ندارد، زکاتش قبول نمى‌شود.

4. یاد خدا و تواضع در برابرش
ذکر الهی و تواضع در برابر ذات اقدسش، از دیگر عوامل قبولی نماز است. در مناجاتی از حضرت موسی با خداوند متعال چنین بیان شده است: «یَا مُوسَى لَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ إِلَّا لِمَنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِی وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ خَوْفِی وَ قَطَعَ نَهَارَهُ بِذِکْرِی وَ لَمْ یَبِتْ مُصِرّاً عَلَى الْخَطِیئَهِ وَ عَرَفَ حَقَّ أَوْلِیَائِی وَ أَحِبَّائِی‏».(10) اى موسى! نماز را نمى‌پذیرم، جز از کسى که در برابر بزرگى من، سر فرود آورده، ترس از مرا هم‌نشین دلش ساخته، روزش را با یاد من سپرى کرده، شبش را با پافشارى بر خطا به روز نبرده و حقّ اولیا و دوستان مرا شناخته است.
در روایت قدسی دیگری نقل شده که: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ مِمَّنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِی وَ یَکُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ مِنْ أَجْلِی وَ یَقْطَعُ نَهَارَهُ بِذِکْرِی»‏.(11) خداوند متعال فرمود: نماز کسى را می‌پذیرم که: در مقابل عظمت من خاضع باشد از خواسته‌های نفسانى به خاطر من خود را دور کند و روزش را با یاد من به پایان برد.
بنابراین، به یاد خدا بودن و تواضع در برابر او می‌تواند نقش بسزایی در قبولی و یا رد شدن نماز داشته باشد.

5. حضور قلب و اخلاص
یکی از شرایط قبولی نماز، میزان حضور قلب و توجه به خداوند در اثناء خواندن آن است. هر چه انسان در نماز خود را نزدیک خداوند و حاضر در برابر او ببیند، نمازش بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. در حدیثی از امام باقر علیه‌السلام آمده است: «عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى صَلَاتِکَ فَإِنَّمَا یُحْسَبُ لَکَ مِنْهَا مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْه»‏.(12) در نماز توجه به خدا داشته باش، زیرا آن مقدار از نماز قبول می‌شود که تو به آن توجه دارى.
همچنین در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشتن اخلاص از شرایط قبولی اعمال دانسته شده است: «إِنَّکَ لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکَ إِلَّا عَمَلٌ أَخْلَصْتَ فِیه»‏.(13)

6. کمک به دیگران
در پایان باید اشاره کرد که عوامل قبولی نماز، منحصر در موارد بیان شده نبوده و اسباب دیگری نیز در این امر نقش دارند. به‌عنوان‌مثال کمک به دیگران از دیگر عوامل قبولی نماز است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل شده است: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاهَ مِمَّنْ ... لَا یَتَعَاظَمُ عَلَى خَلْقِی وَ یُطْعِمُ الْجَائِعَ وَ یَکْسُو الْعَارِیَ وَ یَرْحَمُ الْمُصَابَ وَ یَأْوِی الْغَرِیبَ».(14) خداوند متعال فرمود: نماز کسى را می‌پذیرم که بر بندگانم بزرگى نفروشد، به گرسنه غذا دهد، برهنه را بپوشاند، به مصیبت‌دیده مهربانى کند و غریب را پناه دهد.

7. دوری از عوامل رد شدن نماز
باید توجه داشت که همان‌گونه که در احادیث اعمالی برای قبولی نماز بیان شده است، کارهایی نیز اشاره شده که این کارها موجب رد و قبول نشدن نماز برشمرده شده‌اند. به‌عنوان‌مثال خوردن شراب،(15) استفاده از مال حرام(16) و ... از این عوامل هستند؛ بنابراین، در کنار انجام اعمالی که بیان شد و تأثیر در قبولی نماز دارند، شناخت و اجتناب از این اسباب نیز لازم و مهم است.

نتیجه‌گیری
در احادیث برای قبولی نماز شرایطی بیان شده است. دوستی و ولایت پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما‌السلام و اولاد او، پارسایی و دوری از گناه و پرداخت زکات نیز از اسباب قبولی نماز برشمرده شده است. یاد خدا و تواضع در برابرش، داشتن حضور قلب و اخلاص از دیگر مواردی است که ائمه علیهم‌السلام برای قبولی نماز به آن توجه داده‌اند. در کنار آن، کمک و توجه به دیگران نیز بی‌تأثیر در این امر نبوده است. البته باید توجه داشت که علاوه بر موارد بیان شده، در احادیث معصومان علیهم‌السلام عواملی برای رد شدن و قبول نشدن نماز نیز ذکر شده که افراد باید به آن‌ها نیز توجه داشته و سعی بر دوری از آن داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها
1. طبرى آملى، عمادالدین أبی جعفر محمد بن أبی القاسم‏، بشاره المصطفى لشیعه المرتضى، محقق / مصحح: ندارد، نجف: المکتبه الحیدریه، 1383 ق‏، ص 37.
2. حسن بن على، امام یازدهم علیه‌السلام‏، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه‌السلام، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى علیه‌السلام‏، قم: مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف‏، ص 521.
3. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام، محقق / مصحح: ندارد، قم: علامه، 1379 ق، ج‏4، ص 131.
4. ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، محقق / مصحح: موحدى قمى، احمد، قم: دار الکتب الإسلامی‏، 1407 ق‏، ص 153.
5. ابن فارس، أحمد بن فارس‏، معجم المقاییس اللغه، محقق / مصحح: هارون، عبدالسلام محمد، قم: مکتب الاعلام الاسلامی‏، 1404 ق، ج‏6، ص 100.
6. العروسى الحویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، سید هاشم‏، قم: اسماعیلیان‏، 1415 ق‏، ج‏4، ص 162.
7. طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، مصحح: یزدى طباطبایى، فضل‏الله‏، تهران‏: ناصرخسرو، 1372 ش‏، ج‏8، ص 447.
8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏3، ص 497، ح 2.
9. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام، محقق / مصحح: فیضى، آصف‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1385 ق‏، ج‏1، ص 247.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معانی الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1403 ق‏، ص 54، ح 1.
11. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق‏، ص 306.
12. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏3، ص 299، ح 1.
13. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین‏، قم: دار الحدیث‏، 1376 ش، ص 172، ح 3584.
14. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دار الکتب الإسلامیه، 1371 ق، ج‏1، ص 15، ح 44.
15. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏6، ص 401، ح 10.
16. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، همان، ص 174.
 

ابن شعبه حرانی و کتاب تحف العقول در آثار قدما، نیامده ولی متأخرین آن دو را ستوده‌اند. سند روایات این کتاب نیز ضعیف است اما قوت متن آن، جبران ضعف سند می‌کند.
بررسی اعتبار کتاب شریف «تحف العقول»

پرسش:
آیا کتاب «تحف العقول» معتبر است؟ لطفاً توضیحی در مورد این کتاب بیان می‌کنید؟
 

پاسخ:
مؤلف کتاب تحف العقول، ابو محمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، از محدثان شیعه است. برای این‌که جایگاه حقیقی این کتاب مشخص شود، با توجه به ملاک‌های مختلف مانند جایگاه مؤلف، سند و متن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

اعتبار و جایگاه کتاب تحف العقول

 الف. جایگاه مؤلف
کتاب تحف العقول توسط ابو محمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، از محدثان شیعه تألیف گردیده است. تاریخ دقیق تولد و وفات مؤلف کتاب تحف العقـول مشخص نیست اما ازآنجاکه وی از محمـد بـن همام اسـکافی (متـوفی ۳۳۶ ق) روایات زیادی نقل کرده است باید گفت او در قرن چهارم هجری قمری می‌زیسته است.(1)
در منابع متقدم رجالی مانند رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی از ابن شعبه حرانی و کتاب وی، نام برده نشده است، اما شیخ حُرّ عاملی از عالمان قرن یازده هجری قمری در کتاب امل الآمال درباره ابن شعبه می‌نویسد: «الشیخ أبو محمد الحسن بن علی بن شعبه فاضل محدّث جلیل؛ ابو محمد، حسن بن علـی بن شعبه، دانشمندی با فضل و حدیث‌شناسی بزرگ است.»(2) ایشان همچنین کتاب تحف العقول را از کتاب‌های مشهور شیعه شمرده است.(3)
علامه مجلسی هم درباره ابن شعبه و کتاب تحف العقول می‌گوید: «نظم و ترتیب آن، دلالت بر بلندی مرتبه مؤلّفش می‌کند.»(4) از عالمان معاصر نیز آیت‌الله شیخ محمد فاضـل لنکرانی ابن شعبه حرانی را از محدثان جلیل‌القدر شیعه دانسته و کتاب وی را از کتب حدیثی معتبر و کم‌نظیر در تاریخ معرفی نمود.(5)

ب. اعتبار سندی
سند، ازجمله معیارهای سنجش اعتبار روایات یک کتاب است. هرچه اعتبار سندی احادیث یک کتاب بیشتر باشد، ارزش آن روایات بیشتر می‌گردد. روایات کتاب تحف العقول سند ندارد ازاین‌رو در مورد اعتبار آن‌ها، بین علما اختلاف شده است. برخی عالمان مانند امام خمینی ره(6) و آیت‌الله خـویی(7)، روایات تحف العقول را به دلیل نداشتن سند، ضعیف دانسته‌اند.
اما عده‌ای دیگر از عالمان، به احادیث این کتاب اعتماد کرده‌اند. به‌عنوان نمونه شیخ مرتضی انصاری در اول کتاب مکاسب خود، حدیث طولانی درباره کسب‌وکار از کتاب تحف العقول نقل نموده و بسیاری از احکام معاملات را از آن استنباط کرده است.(8) علامه مجلسی درباره این کتاب می‌نویسد: «اکثـر مطالـب آن، در مـواعظ و اصول ثابت‌شده‌ای است که در آن‌ها نیازی به ذکر سند نیست.»(9)
آیت‌الله جوادی آملی ازجمله عالمانی است که جایگاه سند را در اعتبار حدیث، چندان مهم نمی‌داند. ایشان معتقد است از هر راهی که اطمینان به صدور روایت از امام معصوم علیه‌السلام حاصل شود، کفایت می‌کند؛ خواه به عدالت راوی باشد یا وثاقت وی؛ به علو متن باشد یا عمل کردن فقها به آن یا هر راه دیگری. به‌عنوان نمونه، ایشان درباره زیارت جامعه کبیره گفته‌اند: «متن زیارت به‌گونه‌ای است که هر منصفی صدور این معارف را از غیر معصوم محال عادی می‌داند؛ افزون بر آن‌که خطوط کلی آن را با خطوط کلی معارف قرآن، هماهنگ می‌بیند و این چیزی است که ما را از بحث سندی آن بی‌نیاز می‌کند.»(10)

ج. اعتبار متن و محتوا
یکی دیگر از ملاک‌های بررسی اعتبار حدیث، متن و محتوای روایت است. عدم مخالفت متن حدیث با قرآن کریم، احادیث و سنت قطعی معصومان علیهم‌السلام، مقتضیات عقلی، واقعیات تاریخی و قطعیات علمی، بر اعتبار آن می‌افزاید. بیشتر روایت تحف العقول با این ملاک‌ها هم‌خوانی دارند. از سوی دیگر، روایاتی که علائم جعل در آن باشد، در این کتاب یافت نشد؛ بنابراین، مهم‌ترین ملاک اعتبار احادیث کتاب تحف العقول، قوت متن و محتوا و کمی آسیب‌های آن است.

د. عمل مشهور
یکی دیگر از معیارهایی که می‌توان به‌واسطه آن بر اعتبار کتاب تحف العقول افزود، عمل مشهور عالمان شیعه به این کتاب است. آیت‌الله بروجردی معتقـد است: «اگر روایتی صحیح السند نباشد، ولی مشهور به آن عمل کرده باشند، ما باید به آن روایت عمل کنیم.»(11) کتاب تحف العقول، در طول تاریخ مورد عمل عالمان بوده است.

 نتیجه گیری
با توجه به مطالبی که گفته شد، این نتیجه حاصل می‌شود که شخصیت ابن شعبه حرانی و کتاب تحف العقول در آثار قدما، شناخته‌شده نیست، ولی علمای متأخر و معاصر شخصیت و کتاب او را ستوده‌اند، اما این برای شناخت جایگاه مؤلف، کافی نیست. ازنظر سند نیز روایات این کتاب، ضعیف است اما قوت متن و محتوای احادیث این کتاب، جبران ضعف سند می‌کند. در جمع‌بندی می‌توان گفت احادیثی که از این کتاب در مصادر دیگر وجود داشته و همچنین با مؤیدات متنی مانند قرآن و سنت قطعیه تعارض نداشته باشند، قابل پذیرش است.

پی‌نوشت ها
1. ر.ک: امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 5، ص 185.
2. حر عاملی، محمد بن حسن، أمل الامل، تحقیق: سید احمد حسینی، بغداد، مکتبه اندلس، بی‌تا، ج 2، ص 74.
3. حر عاملی، محمد بن حسن، أمل الامل، تحقیق: سید احمد حسینی، بغداد، مکتبه اندلس، بی‌تا، ج 2، ص 74.
4. مجلسی، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، وفاء، 1404 ق، ج 1، ص 29.
5. شرح تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله - المکاسب المحرمه، مرکز فقهی ائمه الاطهار علیهم‌السلام، 1368، ص 13-14.
6. خمینی، روح اللّه، کتاب الطهاره، قم: چاپخانه حکمت، چاپ اول، 1376 ق، ج 3، ص 57.
7. التنقیح فی شرح العروه الوثقی، خویی، ابوالقاسم، قم، لطفی، 1407 ق، ج 3، ص 319.
8. شیخ انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، مجمع الفکر الاسلامی، ج 2، ص 43.
9. مجلسی، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، وفاء، 1404 ق، ج 1، ص 29.
10. ادب فنای مقربان، عبدالله جوادی آملی، قم: إسراء، 1381 ش، ج 1، ص 87.
11. مبانی و سبک استنباط آیت‌الله بروجـردی در اسـتنباط احکـام، مصاحبه آیت‌الله منتظری، مجله حوزه، فروردین و اردیبهشت 1370، ش 43 و 44.
 

توبه با پشیمانی حقیقی، عزم بر ترک گناه، جبران آنچه را ترک کرده و ادای حقوق خداوند و خلق، محقق می‌شود ودر کنار آن هم دستوراتی مانند نماز و دعا و... وارد شده است.
تلاش برای توبه حقیقی

پرسش:
با توجه به روایات معصومین برای توبه چه سوره یا دعایی بخوانم تا زودتر مستجاب و پذیرفته شود؟
 

پاسخ:
واقعیتِ توبه، بازگشت از گناه و روی آوردن به خداوند است. با توجه به اینکه انسان همیشه در معرض لغزش‌ها و معصیت قرار دارد، باید پیوسته از خدا توفیق ترک گناهان و بازگشت به او را طلب کند. توبه واقعی، با پشیمانی حقیقی، عزم بر ترک گناه، جبران آنچه را ترک کرده و ادای حقوق خداوند و خلق می‌شود. (1) ائمّه اطهار علیهم‌السلام باوجود پیراسته از هر گناهی، با توجه به عظمت خداوند، خود را در پیشگاه او مقصر می‌دیدند و به دنبال توبه و استغفار بودند. دعاها و طلب توبه آنان برای ما سرمشق و آموزشی است و به ما راه بازگشت به خداوند و توبه را نشان می‌دهد. 
در ذیل به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

1. نماز توبه
پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله روز یکشنبه ماه ذی‌القعده از منزل خارج شدند و در جمع مردم تشریف‌فرما شدند و فرمودند: ای مردم کدام یک از شما حاضرید توبه کنید؟ همگان عرض کردند ای رسول خدا صلی‌الله علیه و آله همه ما می‌خواهیم توبه کنیم. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: یکشنبه این ماه غسل کنید، وضو بگیرید، دونماز دورکعتی بخوانید. در هر رکعت یک‌بار سوره حمد، سه بار سوره توحید، یک‌بار سوره فلق و یک‌بار سوره ناس را بخوانید. سپس بعد از تمام کردن نماز، هفتاد مرتبه ذکر «استغفرالله ربی و اتوب الیه» و یک‌بار «لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ إلّا بِالله العَلِیِّ العَظیمِ» بگویید سپس بگویید: «یا عَزیزُ یا غَفّارُ إغفِر لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمیعِ المؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ فَإنَّهُ لا یَغفِرُ الذُّنوبَ إلّا أنتَ». 
سپس پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله در مورد فضیلت این نماز فرمودند: «ما من عبد من أمّتی فعل هذا الّا نودی من السّماء: یا عبد اللّه استأنف العمل فإنّک مقبول التّوبه مغفور الذنب و ینادی ملک من تحت العرض: أیّها العبد بورک علیک و على أهلک و ذریتک و ینادی مناد آخر: أیّها العبد ترضى خصماؤک یوم القیامه»؛ هر کس آن را بجا آورد توبه‌اش مقبول و گناهانش آمرزیده شود و خصومت کنندگان او در روز قیامت از او راضی شوند ... مردم گفتند: ای رسول خدا! اگر کسی این اعمال را در زمان دیگری غیر ماه ذی‌القعده به‌جای آورد چه حکمی دارد؟ در پاسخ فرمودند: همان پاداش و خواص را دارد. سپس در پایان افزود: «این‌ها را جبرئیل در شب معراج به من آموخت». (2)

2. دعای امام سجاد علیه‌السلام درباره توبه و طلب توفیق و بازگشت به‌سوی پروردگار
دعاى سى و یکم از صحیفه سجادیه در بیان توبه و بازگشت به‌سوی پروردگار؛ همچنین دعای سی و نهم در درخواست عفو و گذشت و رحمت و مهربانى از خدای تعالی و دعاى دوازدهم در اقرار به گناه و درخواست توفیق براى توبه و بازگشت از معصیت به‌سوی طاعت خداى تعالى است. خواندن با توجه این دعاهای معتبر زمینه توبه واقعی را در انسان ایجاد می‌کند.

3. صلوات بر محمد و آل محمد
امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلَاهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ‏ هَدْماً». کسی که توانایی بر چیزی که موجب محو و آمرزش گناهان او شود ندارد، پس بسیار بر محمد و آلش صلوات بفرستد، چراکه صلوات گناهان را نابود و ریشه‌کن می‏کند. (3)

4. یاد خدا و استغفار
﴿ وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ (4) و کسانی که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می‌افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می‌کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ و بر گناه، اصرار نمی‌ورزند، بااینکه می‌دانند.

5. تلاوت قرآن
انسان در زندگی، گاه دچار گناه و لغزش‌های کوچک و بزرگ می‌شود که برخی از آنان کفاره دارد، تلاوت قرآن کفاره گناهان است. از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده که به سلمان فرمودند: قرآن بخوان که خواندن قرآن کفاره گناهان، سپر آتش و امان از عذاب الهی است. (5)
محمد بن بشیر از حضرت على بن الحسین علیهماالسلام نقل می‌کند: هر کس یک حرف از قرآن را  فقط گوش کند؛ گرچه نخواند خداوند براى او یک حسنه بنویسد و یک گناه از او محو کند و یک درجه برایش بالا برد و هر کس با نگاه و بدون صوت و تلفظ‍‌ آن را بخواند، برایش به حرفى حسنه‌ای بنویسد و گناهى از او محو کند و درجه او بالا برد و هر کس یک حرف ظاهر از آن را بیاموزد خداوند برایش ده حسنه بنویسد و ده گناه از او محو کند و ده درجه برایش بالا برد، ... و هر کس یک حرف از آن در حال ایستاده در نمازش بخواند خداوند در برابر یک حرف صد حسنه برایش بنویسد و صد گناه از او محو کند و صد درجه برایش بالا برد. (6)
امام باقر علیه‌السلام: «هر کس سوره انا انزلناه… را با صدای بلند بخواند، مانند آن است که شمشیر خود را در راه خداوند عزوجل کشیده است (جنگ می‌کند)؛ و هر کس این سوره را آهسته قرائت نماید مانند آن است که در راه خدا در خون خود آغشته شده است؛ و هر کس این سوره را ده بار بخواند خداوند گناهان او را می‌زداید و محو می‌کند». (7)
امام صادق علیه‌السلام: «مَنْ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ‏ فِی فَرِیضَهٍ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ نَادَى مُنَادٍ یَا عَبْدَ اللَّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ مَا مَضَى فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ» هر که سوره قدر را در یکی از نمازهای واجب قرائت نماید منادی ندا می‌دهد‌: ای بنده خدا گناهان گذشته تو را آمرزیده است؛ پس اعمالت را از سر بگیر. (8)

6. ذکر استغفار
قرآن کریم در سوره نوح آیه 10 می‌فرماید: ﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا﴾؛ پس [به آنان] گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است. بر اساس این آیه استغفار نیز باعث بخشش گناه هان می‌شود.

7. طلب بخشش کردن از خداوند
یکی از راه‌های بخشش گناهان و پذیرش توبه دعا کردن و طلب بخشش از خداوند است همچنان که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در ابتدای دعای کمیل چنین می‌فرماید: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِکُ الْعِصَمَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ النِّقَمَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَیِّرُ النِّعَمَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاءَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاءَ؛ اَللّهُمَّ اغْفِرْلى کُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطیئَهٍ اَخْطَاْتُها»؛ خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که پرده حرمتم مى‌درد؛ خدایا! بیامرز براى من آن گناهانى را که کیفرها را فرومی‌بارند؛ خدایا! بیامرز برایم گناهانى را که نعمت‌ها را دگرگون مى‌سازند؛ خدایا! بیامرز برایم آن گناهانى را که دعا را بازمی‌دارند؛ خدایا! بیامرز برایم گناهانى که بلا را نازل مى‌کند؛ خدایا! بیامرز برایم همه گناهانى را که مرتکب شدم و تمام خطاهایى که به آن‌ها آلوده گشتم.

نتیجه:
توبه با پشیمانی حقیقی، عزم بر ترک گناه، جبران آنچه را ترک کرده و ادای حقوق خداوند و خلق، محقق می‌شود؛ اما برای تحصیل توبه حقیقی در آموزه‌های روایی دستوراتی اعم از نماز، دعا، ذکر، استغفار و تلاوت قرآن وارد شده است که به برخی از آن‌ها اشاره شد.

پی‌نوشت‌ها:
1. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، ص 550، حکمت 417، هجرت، قم، چاپ: اول، 1414 ق.
2. ابن طاووس، على بن موسى، الإقبال بالأعمال الحسنه فیما یعمل مره فى السنه، ج‏2، ص 20، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اول، 1376 ش.
3. ابن‌بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، 2 ج‏1، ص 294، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.
4. سوره آل‌عمران، آیه 135.
5. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار (للشعیری)، ص 39، مطبعه حیدریه، نجف، چاپ اول، بی‌تا.
6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏2، ص 612، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
7. همان، ص 621.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 124، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

همّت و تلاش عالم که علم صحیح را فرا گرفته است نور افشانی و هدایت مردم است اما عابد، تنها در پی نجات خویش می باشد به همین دلیل است که عالم بر عابد فضیلت دارد.
علم بهتر است یا عبادت؟

پرسش:
بر اساس روایات، علم بهتر است و یا عبادت؟ یعنی بیشتر اوقات خود را مشغول عبادت باشیم و یا علم‌آموزی؟
 

پاسخ:
علم و عبادت، دو رکن و گوهر گران‌بها در معارف اسلامی هستند. بین علم و عبادت پیوندی مستحکم برقرار است. عبادتی آدمی را به قُرب خدا می‌رساند که از پشتیبانی تفقّه و بصیرت بهره‌مند باشد. برخی از روایات در مقام مقایسه بین این دو برآمده و برتری علم بر عبادت را بیان داشته‌اند. در برخی کتاب‌های حدیثی عنوانی به نام «فضل العالم‏ على العابد» داریم. در این نوشتار به بررسی محتوایی روایات برتری عالم بر عابد پرداخته می‌شود.

الف) روایات فضیلت عالم بر عابد
ابتدا به برخی از روایات که بیان‌کننده فضیلت علم بر عبادت و یا عالم بر عابد هستند اشاره می‌شود.
1. فضیلت علم نزد خداوند محبوب‌تر از عبادت.
از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «فَضْلُ‏ الْعِلْمِ‏ أَحَبُ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَهِ وَ أَفْضَلُ دِینِکُمُ الْوَرَعُ»؛ (1) فضیلت دانش نزد من، از فضیلت پرستش محبوب‌تر است و برترینِ آیین شما پرهیزگارى است. اما پیداست آن علمی که مردم از آن بهره برند باید توأم با عبادت باشد و علمی که منتهی به عبادت و پرستش خدا نشود، بیهوده است. علم به‌منزله درخت است و عبادت همچون میوه‌ای از میوه‌های آن. کمال درخت، به میوه دادن و به ثمر نشستن است و از اینجاست که انسان باید از هر دوی این امور، بهره و نصیب داشته باشد.

2. برتری عالم بر هفتاد هزار عابد.
امام صادق علیه‌السلام فرمود: «عَالِمٌ‏ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ وَ أَلْفِ زَاهِدٍ وَ الْعَالِمُ‏ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ خَیْرٌ وَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ»؛ (2) یک نفر عالم‏ از هزار عابد و هزار زاهد برتر است و عالمى که مردم از علمش بهره برند پاداشش از پاداش عبادت هفتاد هزار عابد بیشتر است.

3. برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان
 امام صادق علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل فرموده‌اند: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ»؛ (3) برترى عالم بر عابد، مانند برترى ماه شب چهارده است بر دیگر ستارگان.

4. برتری عالم بر عابد مانند برتری خورشید بر ستارگان.
پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «إِنَّ فَضْلَ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الْکَوَاکِبِ وَ فَضْلَ الْعَابِدِ عَلَى غَیْرِ الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى الْکَوَاکِبِ»؛ (4) همانا برترى عالم بر عابد، همچون برترى خورشید است بر ستارگان و برترى عابد بر غیر عابد، همانند برترى ماه است بر ستارگان.

5. عالم در قیامت جلوتر از عابد است.
 از امام صادق علیه‌السلام نقل شده: «یَأْتِی صَاحِبُ الْعِلْمِ قُدَّامَ الْعَابِدِ بِرَبْوَهٍ مَسِیرَهَ خَمْسِ مِائَهِ عَامٍ»؛ (5) [در قیامت] شخص عالم، پانصد سال جلوتر از عابد به‌سوی تپه‌ای بلند [که محل استقرار آن‌هاست] می‌آید.

6. یک فقیه برتر از هزار عابد.
امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند: «مُتَفَقِّهٌ فِی الدِّینِ أَشَدُّ عَلَى الشَّیْطَانِ مِنْ عِبَادَهِ أَلْفِ عَابِدٍ»؛ (6) وجود یک فقیهِ در دین، از وجود هزار عابد براى شیطان گران‌تر است.

7. برتری عالم بر عابد به خاطر انتشار حدیث.
معاویه بن عمار گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَهٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُسَدِّدُهُ‏ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَهُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ الرَّاوِیَهُ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُسَدِّدُهُ‏ فِی قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ»؛ (7) مردی است که از شما روایت بسیار نقل کند و میان مردم انتشار دهد و آن را در دل مردم و دل شیعیانتان استوار کند و شاید عابدى از شیعیان شما باشد که در روایت چون او نباشد کدام‌یک بهترند؟ فرمود: آنکه احادیث ما را روایت کند و دل‌های شیعیانمان را استوار سازد از هزار عابد بهتر است‌.

8. شفاعت عالم روز قیامت.
از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالِمَ وَ الْعَابِدَ فَإِذَا وَقَفَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ قَالَ‏  لِلْعَابِدِ انْطَلِقْ إِلَى الْجَنَّهِ وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ فَاشْفَعْ‏  لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِیبِکَ لَهُمْ»؛ (8) چون روز قیامت شود خداوند عزّ و جلّ عالم و عابد را برانگیزد. چون آن دو در پیشگاه خداوند عزّ و جلّ بایستند، به عابد گفته شود: به بهشت برو و به عالم گفته شود: بایست و به سبب آنکه مردم را نیکو تربیت کردى، شفاعتشان کن.

9. برتری فقیه راوی بر عابد غیر راوی.
«عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام عَنْ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا فَقِیهٌ رَاوِیَهٌ لِلْحَدِیثِ وَ الْآخَرُ عَابِدٌ لَیْسَ لَهُ مِثْلُ رِوَایَتِهِ فَقَالَ الرَّاوِیَهُ لِلْحَدِیثِ الْمُتَفَقِّهُ فِی الدِّینِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لَا فِقْهَ لَهُ وَ لَا رِوَایَهَ»؛ (9) معاویه ‌بن ‌وَهب می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام سؤال کردم از دو نفری که یکی فقیه است و حدیث نقل می‌کند و دیگری عابد است، امّا مثل اولی حدیث روایت نمی‌کند، حضرت فرمودند: شخصی که روایت حدیث می‌کند و دین را عمیقاً می‌فهمد افضل از هزار عابدی است که تفقه در دین ندارد و حدیث روایت نمی‌کند.

10. برتری خواب عالم بر عبادت عابد.
«یَا عَلِیُّ نَوْمُ الْعَالِمِ‏ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الْعَابِدِ»؛ (10) خوابیدن عالم‏ از عبادت عابد اهل بهتر است.

11. برتری نماز عالم بر نماز عابد.
 از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «یَا عَلِیُّ رَکْعَتَیْنِ‏ یُصَلِّیهِمَا الْعَالِمُ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ رَکْعَهٍ یُصَلِّیهَا الْعَابِدُ»؛ (11) دو رکعت نمازى که عالم می‌گزارد، برتر از هزار رکعت نمازى است که عابد می‌خواند.

12. برتری تفکر عالم از هفتادسال عبادت عابد.
از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «سَاعَهٌ مِنْ عَالِمٍ‏ یَتَّکِئُ عَلَى فِرَاشِهِ یَنْظُرُ فِی عَمَلِهِ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ الْعَابِدِ سَبْعِینَ عَاماً»؛ (12) یک ساعت عالم‏ که بر بستر خویش تکیه زند و در عمل خویش بنگرد، بهتر از عبادت هفتادسال عابد است.

13. برتری هفتاد درجه عالم بر عابد.
از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ بِسَبْعِینَ دَرَجَهً بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتَیْنِ حُضْرُ الْفَرَسِ سَبْعِینَ عَاماً وَ ذَلِکَ أَنَّ الشَّیْطَانَ یَضَعُ الْبِدْعَهَ لِلنَّاسِ فَیُبْصِرُهَا الْعَالِمُ فَیَنْهَى عَنْهَا وَ الْعَابِدُ مُقْبِلٌ عَلَى عِبَادَتِهِ لَا یَتَوَجَّهُ لَهَا وَ لَا یَعْرِفُهَا»؛ (13) عالم هفتاد درجه بر عابد برترى دارد که میان هر دو درجه فاصله هفتادسال دویدن اسب است و این به آن سبب است که شیطان براى مردم بدعت می‌نهد، عالم آن را می‌بیند و از آن نهى می‌کند، ولى عابد به عبادت خود روى آورده است و به آن توجه نمی‌کند و آن را نمی‌شناسد.

14. برتری عالم بر عابد مانند برتری پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله  بر پایین‌ترین مردم.
از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِی عَلَى أَدْنَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ حَتَّى النَّمْلَهَ فِی جُحْرِهَا وَ حَتَّى الْحُوتَ فِی الْمَاءِ لَیُصَلُّونَ عَلَى مُعَلِّمِ النَّاسِ الْخَیْرَ»؛ (14) برتریِ عالِم بر عابد، همانند برتریِ من نسبت به کمترین شماست؛ خداوند و ملائکه و اهل آسمان‌ها و زمین، حتی مورچه در لانه‌ی خود و نیز ماهی، بر کسانی که خیر و نیکی را به مردم آموزش می‌دهند، درود می‌فرستند.
طبق روایت نقل‌شده از امام صادق علیه‌السلام، در داستان حضرت یونس علیه‌السلام با قومش باوجود یک عابد و یک عالم، آن عالم باعث نجات قوم حضرت یونس علیه‌السلام از عذاب شد. قبل از رسیدن عذاب قوم یونس را دعوت به توبه کرد و عذاب از قوم حضرت یونس علیه‌السلام برداشته شد. (15)
لازم به ذکر است که بازگشت ایمان نیز به علم است، زیرا ایمان عبارت است از تصدیق کردن چیزی، آن‌چنان که حقیقت آن چیز است و این امر مستلزم آن است که آدمی به‌اندازه وسع و طاقت انسانی‌اش، اشیاء را چنان‌که هست دریابد و این همان معنی علم است، در مقابل ایمان، کفر قرار دارد که یعنی پوشیدن و پنهان کردن است و بازگشت کفر به جهل است.

ب) وجه برتری علم بر عبادت در روایات
در این بخش به دلائل برتری علم و عالم بر عبادت و عابد بر اساس روایات اشاره خواهد شد.

1. عالم همّت و تلاشش نور افشانی و هدایت مردم است. او همانند چراغی است که دیگران از نور وجودش بهره‌مند می‏شوند. عالم مردم را از جهل و ضلالت دور می‌کند، اما عابد در پی نجات خویش است و کاری به امور مردم ندارد.
از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده: «وَ الّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدهِ! لَعالِمٌ واحِدٌ أشَدُّ عَلى إبلیسَ مِن ألفِ عابِدٍ؛ لأِنَّ العابِدَ لِنَفسِهِ و العالِمَ لِغَیرِهِ»؛ (16) سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست، هرآینه وجود یک عالم براى ابلیس سخت‌تر از هزار عابد است؛ زیرا عابد به فکر خویشتن است و عالم در اندیشه دیگران.
همچنین از امام رضا علیه‌السلام نیز نقل‌شده: «یُقَالُ لِلْعَابِدِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ نِعْمَ‏ الرَّجُلُ‏ کُنْتَ‏- هِمَّتُکَ ذَاتُ نَفْسِکَ وَ کَفَیْتَ مَئُونَتَکَ فَادْخُلِ الْجَنَّهَ أَلَا إِنَّ الْفَقِیهَ مَنْ أَفَاضَ عَلَى النَّاسِ خَیْرَهُ وَ أَنْقَذَهُمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ ... وَ یُقَالُ لِلْفَقِیهِ یَا أَیُّهَا الْکَافِلُ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ الْهَادِی لِضُعَفَاءِ مُحِبِّیهِمْ وَ مُوَالِیهِمْ قِفْ حَتَّى تَشْفَعَ لِکُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْکَ أَوْ تَعَلَّمَ مِنْکَ فَیَقِفُ فَیُدْخِلُ الْجَنَّهَ مَعَهُ فِئَاماً وَ فِئَاماً وَ فِئَاماً  حَتَّى قَالَ عَشْراً وَ هُمُ الَّذِینَ أَخَذُوا عَنْهُ عُلُومَهُ وَ أَخَذُوا عَمَّنْ أَخَذَ عَنْهُ وَ عَمَّنْ أَخَذَ عَمَّنْ أَخَذَ عَنْهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ فَانْظُرُوا کَمْ صُرِفَ مَا بَیْنَ الْمَنْزِلَتَیْنِ»؛ (17)‏ روز قیامت به عابد گفته می‌شود: آدم خوبى بودى، به خودت پرداختى و زحمت خود را از دوش مردم برداشتى. به بهشت وارد شو. بدانید که فقیه کسى است که خیر خود را بر مردم فرو ریزد و آنان را از دشمنانشان برهاند ... به  فقیه گفته می‌شود: اى کسى که سرپرستى یتیمان آل محمد علیهم‌السلام را به عهده گرفتى و دوستداران و پیروانِ مستضعف آنان را هدایت کردى! بایست تا براى هر کس که از تو بهره‌مند شده یا دانش‌آموخته شفاعت کنى؛ پس می‌ایستد و گروه‌گروه؛ تا ده گروه صدهزارنفری را وارد بهشت مى‏کند و ایشان همان افراد علم آموخته و شاگرد او تا روز قیامت‌اند، حال تفاوت میان دو جایگاه [عابد و فقیه‏] را بنگرید!

2. عالم با بصیرت و تفقّهی که دارد، در فتنه‏ها خود را حفظ می‌کند؛ ولی عابد (بدون تفقه) در فتنه‌ها هلاک می‌شود.
از امام علی علیه‌السلام نقل‌شده: «الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ یَدُورُ وَ لَا یَبْرَحُ وَ رَکْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَهً مِنْ جَاهِلٍ لِأَنَّ الْعَالِمَ تَأْتِیهِ الْفِتْنَهُ فَیَخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ وَ تَأْتِی الْجَاهِلَ فَیَنْسِفُهُ نَسْفاً وَ قَلِیلُ الْعَمَلِ مَعَ کَثِیرِ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ مَعَ قَلِیلِ‏ الْعِلْمِ‏ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَهِ»؛ (18) کسى که بدون فهم و شناخت عبادت کند، مثل الاغ آسیاب است که دور می‌زند و از جاى خود حرکت نمی‌کند و دو رکعت نماز عالِم بهتر از هفتاد رکعت از جاهل است؛ زیرا فتنه به عالم روى می‌آورد و به‌وسیله علمش از آن خارج می‌شود و به جاهل روى می‌آورد و او را از جاى کنده خرد می‌کند و کسى که کم‌عمل و پر علم است بهتر از کسى است که پر عمل و کم علم است و داراى شک و شبهه است.

نتیجه:
گاهى به‌وسیله یک عالِم، افراد بسیاری هدایت می‌شوند که این هدایت از تمام فضایل در عالَم ارزشمندتر است و به همین دلیل در روایات متعددی، برتری علم و عالم بر عبادت و عابد بیان‌شده است. عالم همّت و تلاشش نور افشانی و هدایت مردم است؛ اما عابد در پی نجات خویش است و کاری به امور مردم ندارد. عالم با بصیرت و تفقّهی که دارد، در فتنه‏ها خود را حفظ می‌کند، ولی عابد (بدون تفقه) در فتنه‌ها هلاک می‌شود. می‌توان گفت اگر قرار شود بین عبادت‌هاى مستحبی و تحصیل علم یکى را برگزینیم، تحصیلِ علم برترى دارد.

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، ج 1، ص 4، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1362 ش.
2. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 131، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.
3. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
4. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 8، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
5. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران؛ قم، چاپ دوم، 1404 ق.
6. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
7. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق؛ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج‏1، ص 33، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
8. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 7، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
9. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ج‏1، ص 8، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ایران، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 367، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413 ق.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 367، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413 ق.
12. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج‏1، ص 12، انتشارات رضى، ایران، قم، چاپ اول، 1375 ش.
13. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج‏1، ص 12، انتشارات رضى، ایران، قم، چاپ اول، 1375 ش.
14. شهید ثانى، زین‌الدین بن على، منیه المرید، ص 101، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، چاپ اول، 1409 ق.
15. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 1، ص 317 و 318، دارالکتاب، قم، چاپ سوم، 1404 ق.
16. علاءالدین علی بن حسام معروف به متقی هندی، کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال: ۲۸۹۰۸.
17. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص 17، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.
18. مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، ص 245، الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفید، ایران، قم، چاپ اول، 1413 ق.

نمّامی و سخن‌چینی، به «اعتماد» که سرمایه اصلی جامعه بوده و سبب تعاون و پیشرفت در تمام زمینه‌ها می‌گردد، آسیب می‌رساند که روایات بسیاری در مذمت آن بیان شده است.
مذمت نمامی و سعایت در احادیث

پرسش:
آیا سعایت و نمامی در روایات به یک معنا بیان شده است؟ لطفاً برخی از روایات که این دو عمل را نکوهش کرده‌اند بیان کنید.
 

پاسخ:
مقدمه
یکی از محرّمات الهی، «نمّامی و سخن‌چینی» است. (1) «اعتماد» سرمایه اصلی جامعه بوده و سبب تعاون و پیشرفت در تمام زمینه‌ها می‌گردد و سخن‌چینی سبب تفرقه و بدبینی می‌شود. اسلام که اهمیت فوق‌العاده‌ای به حفظ اعتماد عمومی و وحدت صفوف می‌دهد، هر چیزی را که بر آن لطمه وارد سازد حرام شمرده است. در این نوشتار فرق معنایی سعایت و نمّامی بررسی می‌شود و برخی از روایاتی که در نکوهش این دو نقل‌شده، ذکر می‌شود.

1. مفهوم شناسی سعایت و نمّامی
واژه «نمّامی» در لغت برگرفته از نمَّ (ن م م) به معنی سخن‌چینی کردن و سخن گفتن برای اختلاف است، «نمیمه» همان سخن‌چینی و «دو به هم زنی» است. (2) حقیقت سخن‌چینی همان افشای سرّ و پرده دری است چه از طریق گفتار، چه نوشتار، چه رمز و اشاره. (3)
یکی از واژه‌هایی که در تعریف نمیمه بیان کرده‌اند، «سعایت» است. برخی «سعایت» را همان سخن‌چینی می‌دانند با این تفاوت، از کسی که نزد او سخن‌چینی می‌شود بیم ضرر و اذیت داشته باشد، مانند سخن چینی از کسی نزد سلاطین و امرا و حکّام. این بدترین نوع سخن‌چینی است و گناه آن بیشتر است و از دشمنی و از مال دوستی ناشی می‌شود که از پستی و خباثت شهوت و غضب (به معنی عام آن) است. (4) در مقابل سخن‌چینی، صفت پسندیده «اصلاح ذات البین» است یعنی آشتی دادن میان دو نفر که خصومت بینشان ایجاد شده است.

2. مذمت سعایت و نمّامی در روایات
شخص نمّام و سخن‌چین، از شرورترین افراد جامعه شمرده شده است. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله به اصحابشان فرمودند: «أَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ‏ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ»؛ ‏آیا شما را از بدترین افرادتان آگاه نکنم‌؟ عرض کردند: چرا اى رسول خدا، فرمود: کسانى که سخن‌چینى مى‌کنند، آنان که میان دوستان جدایى مى‌افکنند، کسانى که براى افراد پاک و بى‌گناه عیب مى‌تراشند. (5)
امام باقر علیه‌السلام فرمود: «مُحَرَّمَهٌ الْجَنَّهُ عَلَى الْقَتَّاتِینَ الْمَشَّاءِینَ بِالنَّمِیمَهِ»؛ بهشت بردروغ‌پردازان سخن‌چین حرام است.(6)
ابوذر گوید: پیامبر صلی‌الله علیه و آله در نصیحتى به من فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ، لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ قَتَّاتٌ‏. قُلْتُ: مَا الْقَتَّاتُ‏ قَالَ: النَّمَّامُ، یَا أَبَا ذَرٍّ، صَاحِبُ النَّمِیمَهِ لَا یَسْتَرِیحُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِی الْآخِرَهِ، یَا أَبَا ذَرٍّ، مَنْ کَانَ ذُو وَجْهَیْنِ وَ لِسَانَیْنِ فِی الدُّنْیَا، فَهُوَ ذُو لِسَانَیْنِ فِی النَّارِ، یَا أَبَا ذَرٍّ، الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ، وَ إِفْشَاؤُکَ سِرَّ أَخِیکَ خِیَانَهٌ فَاجْتَنِبْ ذَلِکَ، وَ اجْتَنِبْ مَجْلِسَ الْعَشِیر»؛ اى اباذر، «قتّات» به بهشت نمى‌رود، عرض کردم: یا رسول‌الله، قتّات کیست‌؟ فرمود: سخن‌چین. اى اباذر، سخن‌چین در آخرت از عذاب الهى آسوده نخواهد بود. اى اباذر، هر که در دنیا، دو رو و دو زبان باشد، در آتش دوزخ داراى دو زبان خواهد بود اى اباذر، گفتار در مجالس امانت است، انتشار دادن راز برادرت خیانت است پس از این کار دوری‌کن و از حضور در مجلسى که سبب لغزش گردد نیز بپرهیز. (7)
پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ‏ مَشَى‏ فِی‏ نَمِیمَهٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی قَبْرِهِ نَاراً تُحْرِقُهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ شُجَاعاً تِنِّیناً أَسْوَدَ یَنْهَشُ لَحْمَهُ حَتَّى یَدْخُلَ النَّار»؛ هر که بین دو نفر دست به سخن‌چینی بزند، خداوند در قبر آتشى بر او مسلط‍‌ گرداند که تا قیامت او را بسوزاند و چون از قبر بیرون آید، خدا اژدهای سیاهى را بر او مسلط‍‌ کند که وى را نیش زند تا اینکه داخل آتش دوزخ گردد. (8)
امام صادق علیه‌السلام سخن‌چین را به ساحر تشبیه کرده که با سحرش در میان دوستان، جدایی می‌افکند، آن حضرت در حدیثی گویا می‌فرماید: «إِنَّ مِنْ أَکْبَرِ السِّحْرِ النَّمِیمَهَ یُفَرَّقُ بِهَا بَیْنَ الْمُتَحَابَّیْنِ وَ یُجْلَبُ الْعَدَاوَهُ عَلَى الْمُتَصَافِیَیْنِ وَ یُسْفَکُ بِهَا الدِّمَاءُ وَ یُهْدَمُ بِهَا الدُّورُ وَ یُکْشَفُ بِهَا السُّتُورُ وَ النَّمَّامُ أَشَرُّ مَنْ وَطِئَ الْأَرْضَ بِقَدَمٍ»؛ یکی از بزرگ‌ترین سِحرها سخن‌چینی است که در میان دو دوست جدایی می‌افکند و تخم عداوت را میان علاقه‌مندان می‌پاشد و سبب ریختن خون‌ها و ویران شدن خانه‌ها و دریدن پرده‌ها می‌گردد و سخن‌چین بدترین کسی است که بر زمین قدم نهاده است. (9)
روایت از نبی اکرم صلی‌الله ‌علیه ‌و آله با لفظ سعایت نیز نقل‌شده: «مَنْ‌ سَعَى بِأَخِیهِ‌ إِلَى سُلْطَانٍ‌ لَمْ‌ یَبْدُ لَهُ‌ مِنْهُ‌ سُوءٌ‌ وَ لاَ مَکْرُوهٌ‌ أَحْبَطَ اللَّهُ‌ عَمَلَهُ‌ فَإِنْ‌ وَصَلَ‌ إِلَیْهِ‌ مِنْهُ‌ سُوءٌ‌ أَوْ مَکْرُوهٌ‌ أَوْ أَذىً جَعَلَهُ‌ اللَّهُ‌ فِی طَبَقَهٍ‌ مَعَ‌ هَامَانَ‌ فِی جَهَنَّم»؛ کسی که بدگویی برادرش را به سلطان کند، درحالی‌که از او چیز بد یا زشتی ندیده، خداوند عملش را حبط می‌کند. اگر براثر این کار به آن فرد از طرف سلطان بدی یا آزاری برسد، خداوند سعایت‌ کننده را در جهنّم هم‌ردیف هامان قرار می‌دهد. (10)

همچنین امام صادق علیه‌السلام در حدیثی می‌فرمایند: «السَّاعِی‏ قَاتِلُ‏ ثَلَاثَهٍ قَاتِلُ نَفْسِهِ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى بِهِ‏ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى إِلَیْهِ»؛ سعایت کننده هم قاتل خویشتن است و هم قاتل کسی است که بر ضد او سعایت می‌کند و هم قاتل کسی است که در نزد وی از دیگری سعایت کرده است. (11)

نتیجه:
نمّامی و سخن‌چینی «اعتماد» را که سرمایه اصلی جامعه بوده و سبب تعاون و پیشرفت در تمام زمینه‌ها می‌گردد، آسیب می‌رساند و روایات زیادی در نکوهش و پیامدهای سخن‌چینی از معصومان علیهم‌السلام رسیده است که به برخی از آن‌ها اشاره شد. سعایت و نمّامی قرابت معنایی دارند؛ سعایت سخن‌چینی نزد حکّام و امیران را گویند.

پی‌نوشت‌ها:
1. النمیمه محرمه بالأدله الأربعه‌ نمیمه به دلیل قرآن، سنّت، اجماع و عقل حرام است؛ دزفولى، مرتضى بن محمدامین انصارى، کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمه)، ج‌1، ص 217، منشورات دارالذخائر، قم، ایران، اول، 1411 ه‍ ق.
2. ﴿ قوله تعالى‏ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ﴾؛‏ سوره قلم، آیه 11؛ أی قتّات نقّال للحدیث من قوم إلى قوم على وجه السعایه و الإفساد. یقال‏ نَمَّ‏ الحدیث‏ یَنِمُّهُ‏ و یَنُمُّهُ‏ من بابی ضرب و قتل: سعى به لیوقع فتنه أو وحشه. فالرجل: نَمٌ‏ بالمصدر و نَمَّام‏ مبالغه و الاسم‏ النَّمِیمَه و النَّمِیم‏، طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ج‏6، ص 180، مرتضوى، تهران، چاپ سوم، 1375 ش؛ النَّمُّ: إِظْهَارُ الحَدِیثِ بِالوِشَایَهِ و النَّمِیمَهُ الوِشَایَهُ، اصفهانى، حسین بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، دارالعلم - الدار الشامیه، لبنان - سوریه، اول، 1412 ه‍ ق.
3. دزفولى، مرتضى بن محمد امین انصارى، کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمه)، ج‌1، ص 217، منشورات دار الذخائر، قم، ایران، اول، 1411 ه‍ ق.
4. نراقی، مولی محمدمهدی، جامع السعادات، ج 2، ص 79، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ هشتم، 1428 ق.
5. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیه)، ج‏2، ص 369، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
6. همان.
7. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، ص 537، دارالثقافه، قم، چاپ اول، 1414 ق.
8. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 284، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.
9. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص 340، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 285، دارالشریف الرضی للنشر - قم، چاپ: دوم، 1406 ق.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على، الخصال، ج‏1، ص 108، جامعه مدرسین - قم، چاپ: اول، 1362 ش.

سخن چینی از گناهان بزرگی است که غیر از عواقب فردی و اجتماعی که در دنیا برای انسان و افراد جامعه دارد در آخرت هم دچار عذاب های سختی خواهد شد که قابل وصف نیست.
عواقب سخن چینی در قیامت

پرسش:
با توجه به قبیح بودن صفت سخن‌چین، در قیامت برای این افراد چه عواقب و پیامدهای در روایات بیان‌شده است؟
 

پاسخ:
اعمال و رفتار انسان دارای آثاری است که برخی از آن‌ها محدود به این دنیا و برخی از آن‌ها در آخرت نمود پیدا می‌کند؛ آثاری که برای اعمال انسان وجود دارد هم شامل رفتارهای نیک انسان و هم شامل رفتارهای نکوهیده وی می‌شود. یکی از رفتارهای نکوهیده که در آیاتی از قرآن کریم نیز به آن‌ پرداخته‌شده (1) و در آخرت دارای اثر بوده و صاحب آن‌ گرفتار می‌شود، گناه سخن‌چینی است. 
در اینجا به بیان عواقب و آثار زیان‌بار سخن‌چینی از دیدگاه روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام پرداخته می‌شود.

1. از بین رفتن اعمال نیک و محکوم شدن به کفر
همان‌گونه که برخی از اعمال نیک باعث از بین رفتن گناهان می‌شود، (2) برخی از گناهان مانند سخن‌چینی نیز مانع از اثرگذاری اعمال نیک می‌شود. از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله دراین‌باره چنین نقل‌شده است: «أربَعَهٌ تُفسِدُ الصَّومَ و أعمالَ الخَیرِ: الغیبَهُ، وَالکَذِبُ، وَالنَّمیمَهُ، وَالنَّظَرُ إلَی الأَجنَبِیِّ»؛ (3) چهار چیز، روزه و کارهای نیک را خراب می‌کند: غیبت، دروغ، سخن‌چینی و نگاه به نامحرم.
البته روایاتی از این قبیل که درباره فاسدشدن اعمال توسط برخی گناهان صادرشده به معنای باطل بودن آن‌ عمل نیست؛ بلکه به معنای از دست دادن پاداش‌هایی است که برای بالاترین درجات آن‌ عمل در نظر گرفته‌شده و بهره‌مندی از ثواب‌های کمتر است. در روایات نسبت به سخن‌چینی علاوه بر فاسد کردن اعمال نیک، همانند برخی از گناهان بسیار بزرگ، از آن تعبیر به کفر شده و صاحبان آن‌ گناهان، کافر خوانده‌شده‌اند که البته کفر در اینجا به معنای کفر اصطلاحی نبوده؛ بلکه نشانگر بزرگی آن‌ گناه است. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی از پدران بزرگوار خود از امیر مؤمنان علیه‌السلام نقل کرد که پیامبر صلی‌الله علیه و آله در وصیت خود به آن‌ حضرت چنین فرموده است: «یَا عَلِیُّ کَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ عَشَرَهٌ الْقَتَّاتُ‏ وَ...»؛ (4) ای علی به خدا سوگند از این امت ده نفر به خداوند بلندمرتبه کفر ورزیده‌اند (که یکی از آن‌ها) سخن‌چین و... است.

2. داخل نشدن در بهشت
یکی از دیگر آثار سخن‌چینی ممنوعیت از ورود سخن‌چین به بهشت است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «ثَلَاثَهٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ السَّفَّاکُ لِلدَّمِ وَ شَارِبُ الْخَمْرِ وَ مَشَّاءٌ بِنَمِیمَهٍ»؛ (5) سه گروه هستند که داخل در بهشت نمی‌شوند؛ کسی که خون‌ریز باشد و شراب‌خوار و سخن چنین. در وصیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله به امام علی علیه‌السلام که پیش‌تر نیز بخشی از آن‌ نقل شد، رسول گرامی اسلام به نقل از خداوند متعال، نه گروه را محروم از بهشت دانسته است: ِ «یَا عَلِیُّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ... ثُمَّ قَالَ لَهَا تَکَلَّمِی فَقَالَتْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ قَدْ سَعِدَ مَنْ یَدْخُلُنِی قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَدْخُلُهَا مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ لَا نَمَّامٌ و...»؛ (6) ای علی خداوند متعال بهشت را آفرید ... سپس به او فرمود سخن بگو، پس گفت: خدایی جز خداوند یکتا که زنده و پاینده است وجود ندارد؛ هرکسی که داخل در من شود رستگار است. خداوند بلندمرتبه فرمود به عزت و جلالم سوگند، کسی که بر نوشیدن شراب مداومت داشته و سخن‌چین و... داخل در آن‌ (بهشت) نمی‌شوند. در روایت دیگری از امام صادق چهار گروه محروم از بهشت دانسته شده‌اند: «أَرْبَعَهٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ الْکَاهِنُ وَ الْمُنَافِقُ وَ مُدْمِنُ الْخَمْرِ وَ الْقَتَّاتُ وَ هُوَ النَّمَّام»؛ (7) چهر گروه داخل در بهشت نمی‌شوند؛ پیشگو و منافق و دائم‌الخمر و قتات که همان سخن‌چین است.

3. عذاب شدن در قبر و قیامت
روایات درباره عذاب شدن سخن‌چین متفاوت است. تعدادی از روایات خبر از عذاب شدن شخص در قبر و برخی دیگر به عذاب شدن در قبر و پس از قبر خبر داده‌اند و برخی نیز به عذاب شدن سخن‌چین در آخرت تصریح کرده‌اند. در روایتی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله درباره تأثیر سخن‌چینی در عذاب قبر، چنین آمده است: «عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله‏ أَنَّهُ مَرَّ بِقَبْرَیْنِ یُعَذَّبَانِ فَقَالَ إِنَّهُمَا لَیُعَذَّبَانِ وَ مَا یُعَذَّبَانِ فِی کَبِیرٍ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَکَانَ لَا یَتَنَزَّهُ مِنَ الْبَوْلِ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَکَانَ یَمْشِی بِالنَّمِیمَه»؛ (8) از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده که ایشان از کنار دو قبر گذر کردند، پس فرمودند: آن‌ دو نفر (اکنون) عذاب می‌شوند و آنچه به آن‌ عذاب می‌شوند کار دشواری نیست، اما یکی از آن‌ دو، کسی است که از ادرار خودداری نمی‌کرد و اما دیگری کسی است که در پی سخن‌چینی می‌رفت. در روایت دیگری از آن‌ حضرت در وصیت به امیر مؤمنان علیه‌السلام درباره عذاب قبر انسان سخن‌چین این‌گونه نقل‌شده است: «یَا عَلِیُّ احْذَرِ الْغِیبَهَ وَ النَّمِیمَهَ فَإِنَّ الْغِیبَهَ تُفَطِّرُ وَ النَّمِیمَهَ تُوجِبُ عَذَابَ الْقَبْر»؛ (9) ای علی از غیبت کردن و سخن‌چینی بپرهیز پس به‌درستی که غیبت سبب افطار روزه و سخن‌چینی موجب عذاب قبر است.
از امیر مؤمنان علیه‌السلام نیز این‌چنین نقل‌شده است: «عَذَابُ اَلْقَبْرِ یَکُونُ فِی اَلنَّمِیمَهِ وَ اَلْبَوْلِ وَ عَزَبِ اَلرَّجُلِ عَنْ أَهْلِهِ»؛ (10) عذاب قبر در (سه چیز)؛ سخن‌چینی، (خودداری از) ادرار و دور بودن مرد از عیالش است. در این روایات تنها به بیان عذاب قبر اکتفا شده بود، اما در روایت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله که آخرین خطبه آن‌ حضرت در مدینه بود و در آن‌ عِقاب بسیاری از اعمال بیان‌شده درباره سخن‌چینی چنین آمده است: «مَنْ مَشَى فِی نَمِیمَهٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی قَبْرِهِ نَاراً تُحْرِقُهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ شُجَاعاً تِنِّیناً أَسْوَدَ یَنْهَشُ لَحْمَهُ حَتَّى یَدْخُلَ النَّار»؛ (11) کسی که برای سخن‌چینی بین دو نفر حرکت کند، خداوند بر او در قبرش، آتشی را مسلط می‌فرماید که او را تا روز قیامت می‌سوزاند و زمانی که از قبرش بیرون می‌آید، مار بزرگ سیاهی را بر او مسلط می‌کند که گوشت او را می‌خورد تا داخل جهنم شود.
پس طبق این روایت، سخن‌چین از داخل قبر و خارج از آن‌ تا روز قیامت گرفتار عذاب است. در وصایای آن‌ حضرت به ابوذر نیز چنین آمده است: «یَا أَبَا ذَرٍّ صَاحِبُ النَّمِیمَهِ لَا یَسْتَرِیحُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْآخِرَهِ»؛ (12) ای ابوذر شخص سخن‌چین در آخرت از عذاب خداوند بلندمرتبه در آسایش نخواهد بود. 
همچنین امام صادق علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله درباره سختی عذاب سخن‌چین، چنین روایت نموده است «أَرْبَعَهٌ یُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَى مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَى... فَیَقُولُ أَهْلُ النَّارِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا لِهَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَهِ قَدْ آذَوْنَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَرَجُلٌ مُعَلَّقٌ عَلَیْهِ تَابُوتٌ مِنْ جَمْرٍ وَ رَجُلٌ تَجْرِی أَمْعَاؤُهُ صَدِیداً وَ رَجُلٌ یَسِیلُ فُوهُ قَیْحاً وَ دَماً وَ رَجُلٌ یُأْکَلُ لَحْمُهُ... ثُمَّ یُقَالُ لِلَّذِی یُأْکَلُ لَحْمُهُ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَیَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ کَانَ یَأْکُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِیبَهِ وَ یَمْشِی بِالنَّمِیمَهِ»؛ (13) چهار گروه هستند که دوزخیان علاوه بر عذاب و شکنجه‏هاى خود، از عذاب آن‌ چهار گروه نیز آزار می‌بینند... دوزخیان به یکدیگر می‌گویند: این چهار گروه چه کرده‏اند که ما باوجود عذاب و شکنجه‏هاى خود، از عذاب آنان نیز رنج می‌بریم؟ مردى [از آن چهار گروه‏] در تابوتى از آتش گداخته آویخته و مردى دیگر روده‏هایش بیرون ریخته و آن را با خود مى‏کشد و مردى از دهانش چرک و خون جارى است و دیگرى گوشت خود را مى‏خورد... سپس به آنکه گوشتش را مى‏خورد گفته می‌شود: این دورمانده از رحمت خدا، چه کرده که با همه عذاب‌هایی که داریم، از او نیز در آزاریم؟ گویند: به‌راستی این دورمانده از رحمت با غیبت، گوشت مردم را مى‏خورد و در پی سخن‌چینی مى‏رفت.

4. محشور شدن به شکل حیوانات
 در روایتی از امام زین‌العابدین علیه‌السلام در پاسخ به شخصی که نزد ایشان سخن‌چینی کرد چنین نقل‌شده است: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ نَقَلَهَ النَّمِیمَهِ هُمْ کِلَابُ النَّار»؛ (14) آیا ندانسته‌ای که نقل‌کنندگان سخن‌چینی، سگ‌های جهنم هستند؟ در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله در پاسخ به معاذ بن جبل از تفسیر آیه شریفه﴿ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً﴾؛ (15) 
نیز چنین نقل‌شده است: «یُحْشَرُ عَشَرَهُ أَصْنَافٍ مِنْ أُمَّتِی أَشْتَاتاً قَدْ مَیَّزَهُمُ اللَّهُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ بَدَّلَ صُوَرَهُمْ بَعْضُهُمْ عَلَى صُورَهِ الْقِرَدَهِ وَ بَعْضُهُمْ عَلَى صُورَهِ الْخَنَازِیرِ وَ ... فَأَمَّا الَّذِینَ عَلَى صُورَهِ الْقِرَدَهِ فَالْقَتَّاتُ مِنَ النَّاسِ‏»؛ (16) ده طایفه از امّت من به‌طور پراکنده محشور می‌شوند که خداوند آن‌ها را از میان مسلمانان، تمییز داده و صورت برخی از آن‌ها را به شکل میمون و برخى را به‌صورت خوک تغییر داده است و... امّا آن‌هایی که به‌صورت میمون‌اند، سخن‏چینان از مردم‌اند.

نتیجه:
سخن‌چینی یکی از گناهان بسیار بزرگ است که علاوه بر پیامدهای دنیوی، در آخرت نیز صاحب آن‌ به گرفتاری‌هایی مانند از بین رفتن اعمال نیک او و وارد نشدن در بهشت و عذاب شدن در قبر و سایر مواقف قیامت و محشور شدن به شکل سگ و میمون، مبتلا می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره قلم آیه 11؛ سوره همزه آیه 1؛ سوره مسد آیه 4.
2. سوره هود آیه 114.
3. مشکینی اردبیلی، علی، تحریر المواعظ العددیه، قم، الهادی، ۱۳۸۲، ص ۳۳۱.
4. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، ‏من لا یحضره الفقیه‏، محقق / مصحح: علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، دوم، 1413 ق. ج ص 356.
5. همو، الخصال، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه‏، چاپ اول‏، 1362 ش. ج 1، ص 180.
6. همو، من لا یحضره الفقیه، همان. ج 4، صص 355 و 356.
7. همو، الامالی، تهران، چاپ ششم، کتابچى‏، 1376 ش‏. ص 404.
8. ابن مطهر حلى، حسن بن یوسف، نهج الحقّ و کشف الصدق، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، چاپ اول، 1982 م. ص 453.
 9. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1404 ق.ص 13.
10. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، علل الشرائع، قم، کتاب‌فروشی داورى، چاپ اول، 1385 ش. ج ۱، ص ۳۰۹.
11. همو، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، چاپ دوم، دارالشریف الرضی للنشر، قم، 1406 ق‏. ص 284.
12. طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، قم، الشریف الرضى، چاپ: چهارم، 1412 ق. ص 470.
13. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، همان‏. ص 248.
14. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412 ق. ج 1، ص 118.
15. سوره نبأ آیه 18.
16. طبرسى، فضل بن حسن،‏‏ مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن‏، تحقیق: محمدجواد بلاغى‏، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372 ش‏. 
ج‏10، ص 642.

گناه، گناه است و مبغوض الهی؛ ولی برخی گناهان آثاری از خود بجای می گذارند که بسیار وسیع و فراگیر است و افراد زیادی را در لجن زار خود غرق می کند مانند سخن چینی.
سخن چینی گناهی ویرانگر

پرسش:
سخن‌چینی یکی از اخلاق‌های بد است که متأسفانه برخی دچار آن می‌شوند، آیا در روایات عواقب و پیامدهایی در همین دنیا برای آن‌ها ذکرشده است که بتوانیم آن‌ها را برای افراد سخن‌چین بگوییم شاید از این کار خود دست‌بردارند؟
 

پاسخ:
یکی از صفات اخلاقی ناپسند که در اسلام از آن منع شده، سخن‌چینی است. این عمل که امروزه بسیاری از افراد جامعه گرفتار آن هستند در علم اخلاق عبارت است: از آشکار ساختن هر چیزى است که دیگرى از آن ناراحت شود خواه کسى که سخن از او نقل‌شده ناراحت شود یا کسى که سخن براى او نقل‌شده است یا شخص ثالثى از آن رنجیده شود. (1) سخن‌چینی ازجمله گناهانی است که آثار شوم آن‌ در همین دنیا دامن‌گیر شخص سخن‌چین و دیگران خواهد بود و در ادامه به بیان عواقب دنیوی این عمل ناپسند از نگاه روایات معصومان علیهم‌السلام پرداخته می‌شود.

1. بدترین انسان‌ها و مبغوض شدن به درگاه خداوند
در روایات از انسان‌های سخن‌چین گاهی به بدترین انسان و گاهی به مبغوض ترین فرد در پیشگاه خداوند متعال تعبیر شده است. امام صادق علیه‌السلام در روایتی از امیر مؤمنان علیه‌السلام چنین نقل کرده‌اند: «شِرَارُکُمُ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْمُبْتَغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ»؛ (2) بدترین شما کسانی هستند که در پی سخن‌چینی می‌روند و در میان دوستان جدایى می‌افکنند و نسبت به افرادی که از عیب‌ها بریء هستند، به دنبال عیب‌جویی‌اند.
این حدیث از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم نیز دو گونه نقل‌شده؛ در برخی نقل‌ها همانند حدیث فوق، شرارکم (بدترین شما) روایت‌شده است. (3) و در برخی نقل‌ها با تعبیر «ابغضکم الی الله تعالی» (مبغوض ترین شما در نزد خداوند متعال) بیان‌شده است. (4)

2. خیانت‌کار بودن و مورد اطمینان نبودن
در روایات نسبت به رازداری توصیه‌های فراوانی شده و در مقابل کسی که به دنبال افشا کردن سر دیگران باشد چنین کاری نکوهیده شده که رازداری و افشاگری علاوه بر فضیلت‌ها و منقصت هایی که به لحاظ اخلاقی دارند در جامعه دارای این اثر نیز است که رازداری موجب اطمینان داشتن دیگران به آن‌ شخص و امین دانستن راز نگه‌دار می‌شود و در مقابل نسبت به شخصی که دارای این ویژگی نباشد چنین اطمینانی از بین می‌رود و کسی به او اعتماد ندارد و از آنجا که شخص سخن‌چین نیز ر‏از دیگری را فاش می‌نماید و رابطه میان افراد را به هم می‌زند این حساسیت و از بین رفتن اطمینان بیشتر خواهد بود؛ چنان‌که از امیر مؤمنان علیه‌السلام نقل‌شده که فرمودند: «ثلاثٌ لا یُستَودَعْنَ سِرّا: المَرأهُ و الَّنمّامُ و الأحمَق»؛ (5) از انسان به سه شخص سپرده نمی‌شود؛ زن و سخن‌چین و نادان. سخن‌چین از آنجا که بنای بر افشای سِر دارد و به دنبال خبر رساندن است نزد او راز گفته نمی‌شود و نادان از آنجا که از روی نادانی و تشخیص ندادن نقل به جا و یا نابجای راز، قابل‌اعتماد نخواهد بود و در زنان نیز ممکن است بدان جهت باشد که چون نسبت به مردان تمایل بیشتری به سخن گفتن دارند، افشاگری آن‌ها نیز به همین میزان نسبت به مردها افزایش می‌یابد. 
در روایتی از امام زین‌العابدین علیه‌السلام درباره کسی که نزد ایشان نمّامی کرد چنین نقل‌شده است: «قَالَ رَجُلٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِنَّ فُلَاناً یَقُولُ فِیکَ وَ یَقُولُ فَقَالَ لَهُ وَ اللَّهِ مَا حَفِظْتَ حَقَّ أَخِیکَ إِذَا خُنْتَهُ وَ قَدِ اسْتَأْمَنَکَ»؛ (6) مردی به امام زین‌العابدین علیه السلام گفت فلانی درباره شما چنین می‌گوید و چنان می‌گوید، پس حضرت به او فرمود: به خدا سوگند حق برادرت را حفظ نکردی آن‌ زمان که به او خیانت نمودی؛ در حالی که او تو را امین دانسته بود. طبق این حدیث سخن گفتن نزد دیگران به‌منزله سپردن امانت به شخص و امین دانستن او محسوب می‌شود و افشای آن‌ سخن نزد دیگران باعث رعایت نشدن حق برادر دینی بوده و خیانت‌درامانت او به‌حساب می‌آید.
 امام صادق علیه‌السلام نیز در روایتی ضمن شریک دانستن سخن‌چین با ابلیس، از پذیرش سخن او چنین جلوگیری نموده است: « لَا تَقْبَلْ فِی ذِی رَحِمِکَ وَ أَهْلِ الرِّعَایَهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ قَوْلَ مَنْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ جَعَلَ مَأْوَاهُ النَّارَ فَإِنَّ النَّمَّامَ شَاهِدُ زُورٍ وَ شَرِیکُ إِبْلِیسَ فِی الْإِغْرَاءِ بَیْنَ النَّاس»؛ (7) درباره خویشان و خانواده‌ات که اهل مراعات هستند، سخن کسی را که خداوند بهشت را بر او حرام نموده و جایگاه او را آتش قرار داده (سخن‌چین) نپذیر؛ پس به‌درستی که سخن‌چین، نظاره‌گر زور و شریک ابلیس در فریب‌کاری بین مردم است. طبق این حدیث سخن‌چین کسی است که با ابلیس هم‌دست شده و با فریب دادن مردم، میانه بستگان و دوستان آن‌ را بر هم می‌زند.
آن‌ حضرت در حدیث دیگری از اعتماد بر سخن‌چین پرهیز داده و دلیل آن‌ را نیز چنین بیان فرموده است: «احْذَرْ مِنَ النَّاسِ ثَلَاثَهً الْخَائِنَ وَ الظَّلُومَ وَ النَّمَّامَ لِأَنَّ... مَنْ نَمَّ إِلَیْکَ سَیَنُمُّ عَلَیْک»؛ (8) از سه گروه مردم بپرهیز؛ خیانت‌کار و ظالم و سخن‌چین؛ زیرا... کسی که نزد تو (از دیگران) سخن‌چینی می‌کند به‌زودی از تو نیز سخن‌چینی می‌کند.

3. اثر شدید در ایجاد دشمنی و از بین بردن محبت
یکی از پیامدهای بسیار بد سخن‌چینی این است که روابط میان دوستان و نزدیکان را از بین می‌برد. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین روایت‌شده است: «ایاک وَ النَّمیمَهَ فَانَّها تَزْرَعُ الشَّحْناءَ فی قُلُوبِ الرِّجالِ»؛ (9) بپرهیز از سخن‌چینی پس به‌درستی که آن‌ دشمنی را در دل مردان می‌کارد. در روایت دیگری از آن‌ حضرت درباره سعایت که نوع خاصی از سخن‌چینی است ـ و آن‌ شکایت بردن نزد حاکم یا مافوق است. (10) 
چنین نقل‌شده است: «اَلسَّاعِی قَاتِلُ ثَلاَثَهٍ قَاتِلُ نَفْسِهِ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى بِهِ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَى إِلَیْهِ»؛ (11) شکایت برنده به نزد حاکم، سه نفر را از بین می‌برد؛ قاتل خویش و قاتل کسی که از او سعایت نموده و قاتل کسی است که نزد او سعایت کرده است؛ بنابراین سخن‌چین با این کار خود نه‌تنها باعث از بین رفتن شخص سعایت شده می‌شود، بلکه خود و شخصی که نزد او سعایت نموده را نیز نابود ساخته است.
اثر بد سخن‌چینی در ایجاد دشمنی و تفرقه میان دوستان به حدی است که در روایات از آن‌، تعبیر به بزرگ‌ترین نوع سِحر شده است. علامه مجلسی در بحار الانوار نیز اقسام سحر را بر هشت نوع دانسته و هشتمین قسم آن‌ را نمامی و سخن‌چینی دانسته و آن‌ را شایع در میان مردم زمان خود دانسته است. (12) قرآن کریم یکی از اهداف یادگیری سحر از دو مَلَک هاروت و ماروت توسط مردم زمان حضرت سلیمان علیه‌السلام را تفرقه و جدایی میان زن و شوهر دانسته و چنین می‌فرماید: «فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ»؛ (13) از آن‌ دو (هاروت و ماروت) چیزهایی را می‌آموختند که به آن‌ میان مرد و همسرش جدایی افکنند.

ازاین‌رو امام صادق علیه‌السلام در حدیثی ضمن کوچک شمردن اثر سحر و شباهت داشتن ساحر به طبیب در ایجاد بیماری و معالجه نمودن، اثرات شدید سخن‌چینی را چنین بیان فرموده‌اند:‏«إِنَّ مِنْ أَکْبَرِ السِّحْرِ النَّمِیمَهَ یُفَرَّقُ بِهَا بَیْنَ الْمُتَحَابَّیْنِ وَ یُجْلَبُ الْعَدَاوَهُ عَلَى الْمُتَصَافِیَیْنِ وَ یُسْفَکُ بِهَا الدِّمَاءُ وَ یُهْدَمُ بِهَا الدُّورُ وَ یُکْشَفُ بِهَا السُّتُورُ وَ النَّمَّامُ أَشَرُّ مَنْ وَطِئَ الْأَرْضَ بِقَدَمٍ»؛ (14) به‌درستی که از بزرگ‌ترین نوع سحر، سخن‏چینى است که با آن میان دوستان جدایی انداخته می‌شود و بین دوستان مخلص و صمیمی، دشمنی می‌اندازد و با آن‌ خون‌ها ریخته شده و خانه‌خراب می‌شود و نهان‌ها آشکار می‌گردد و سخن‌چین بدترین کسی است که بر روی زمین پا می‌گذارد؛ بنابراین طبق این روایت شخص سخن‌چین بدترین کسی است که بر روی زمین راه می‌رود زیرا با رفتار خود میانه افراد نزدیک را به هم  زده و کانون خانواده‌ها را ویران می‌کند و چه‌بسا انسان‌هایی را به کشتن می‌دهد.

4. مانع استجابت دعا
سخن‌چینی علاوه بر آثار یاد شده که انسان را نزد دیگران بی‌اعتماد می‌ساخت و ایجاد دشمنی می‌کرد، مانع از برآورده شدن دعاهای انسان می‌شود. حدیث قدسی دراین‌باره چنین نقل‌شده است: «رُوِیَ أَنَّ مُوسَى عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِسْتَسْقَى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ حِینَ أَصَابَهُمْ قَحْطٌ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنِّی لاَ أَسْتَجِیبُ لَکَ وَ لاَ لِمَنْ مَعَکَ وَ فِیکُمْ نَمَّامٌ قَدْ أَصَرَّ عَلَى اَلنَّمِیمَهَ»؛ (15) روایت‌شده که حضرت موسی علیه‌السلام برای بنی‌اسرائیل در آن‌ هنگامی‌که خشک‌سالی برای آنان پیش‌آمده بود، برای مردم درخواست باران نمود؛ پس خداوند متعال به او وحی نمود که درخواست تو و کسانی که با تو هستند را اجابت نمی‌کنم درحالی‌که در میان شما سخن‌چینی است که بر سخن‌چینی مداومت دارد. طبق این حدیث اثر گناه شخص نمّام نه‌تنها اجابت نشدن دعای اوست بلکه حضور او در میان هر جمعی که باشد حتی میان پیامبران خدا، مانع از استجابت دعای آن‌ها نیز می‌شود.

نتیجه:
سخن‌چینی به‌عنوان یکی از گناهان بزرگ دارای پیامدهایی در دنیا و آخرت است که مهم‌ترین پیامدهای دنیوی آن‌ عبارت‌اند از: مبغوض شدن انسان نزد خداوند متعال و شرور شدن انسان، قابل‌اعتماد نبودن انسان در نزد دیگران و خیانت‌کار بودن سخن‌چین، ایجاد دشمنی و عداوت بین دوستان و خویشاوندان و ویرانی خانه‌ها و ریختن خون انسان‌ها، اجابت نشدن دعای سخن‌چین و هرکسی که به همراه او باشد.

پی‌نوشت‌ها:
1. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، راه روشن (ترجمه المحجه البیضاء)، مترجم: محمدصادق، عارف، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372 ش. ج 5، ص 378.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق.ج 2، ص 225.
3. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، الخصال، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه‏، چاپ اول‏، 1362 ش.ج 1، ص 182.
4. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت، دارإحیاء التراث العربی‏، دوم، 1403 ق‏. ج 68، 383.
5. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد،‏ غررالحکم و درر الکلم‏، محقق / مصحح: رجائى، سید مهدى‏، قم، دارالکتاب الإسلامی‏، چاپ دوم، 1410 ق‏. ص 330.
6. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412 ق. ج 1، ص 118.
7. ابن‌بابویه، محمد بن علی (صدوق)، الامالی، تهران، چاپ ششم، کتابچى‏، 1376 ش‏. صص 612 و 613.
8. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، همان. ج‏75، صص 229 و 230.
9. عاملی، زین‌الدین بن على، کشف الریبه، تهران، دارالمرتضوی للنشر، چاپ سوم، 1390 ق. ج 2، ص 158.
10. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، دوم، قم، نشر هجرت‏، 1409 ق.‏ ج 2، ص 202.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، الخصال، همان. ص 107.
12. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی،
بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، همان. ج 56، ص 297.
13. سوره بقره آیه 102.
14. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403 ق. ج 2، ص 340.
15. عاملی، زین‌الدین بن على، کشف الریبه، همان. صص 42 و 43.

 
.
 

صفحه‌ها