اهل بیت

چرا خداوند دعاهای کاملاً مشروع مرا که از ته دل برمی‌آید مستجاب نمی کند
اصلی‌ترین عامل بروز چنين سؤالات و ابهاماتي، به‌اشتباه در فهميدن معناي استجابت برمی‌گردد. لذا درحالی‌که در تمام اوقات دعاي تان نظر ...

نمی‌دانم چرا خداوند دعاهای کاملاً مشروع مرا که از ته دل برمی‌آید مستجاب نمی‌کند دعاهایی که مطلق می‌دانم خیر من در آن است و از بسیاری گناهان من جلوگیری می‌کند و در حقیقت از به گناه افتادن من جلوگیری می‌کند (همه به‌صورت مطلق می‌دانند گناه بد است و هر آنچه ازخداخواسته شود که موجب ترک گناه شود مطلق خیر است) و اجابت آن نیز برای پروردگارم هیچ کاری ندارد و چیز زیادی هم نمی‌خواهم ولی نمی‌دانم چرا اجابت نمی‌شود. راستش مدتی است فکر می‌کنم که نعوذبالله خودم را سرکار گذاشته‌ام. اهل‌بیت را نیز از ته دلم صدا می‌کنم اما انگارنه‌انگار مگر نه اینکه ما معتقدیم که حضرت حجت مهر مطلق است. پس چرا پاسخی از طرفش نمی‌شنوم گه گاهی فکر می‌کنم من که بدترین عبد خدا هستم اگر کسی درخواستی از من بکند و یک‌هزارم سوز داشته باشد هم اجابت می‌کنم پس خدا و اهل‌بیت بااین‌همه مهربانی چرا اجابتم نمی‌کنند آیا می‌خواهند من از آن‌ها دل‌زده شوم یا که می‌خواهند من در منجلاب گناه و پستی گرفتار باشم یا اینکه آن‌ها بی‌آبرویی مثل من را نمی‌خواهند و نمی‌خواهند که من در زیر سایه مهرشان قرار گیرم یا اینکه از بودن من در زیر سایه‌شان شرم دارند الله‌اعلم.
لطفاً در صورت امکان پاسخ تان مفصل باشد. التماس دعا یا حق

پاسخ:
اصلی‌ترین عامل بروز چنين سؤالات و ابهاماتي، به‌اشتباه در فهميدن معناي استجابت برمی‌گردد. لذا درحالی‌که در تمام اوقات دعاي تان نظر لطف خدا با شما بوده است، اما چون خواسته خود را برآورده نديديد، تصور كرديد كه دعا مورد استجابت قرار نمی‌گیرد، يا نظر لطف به شما نشده است. چه بسيار دعاهاي مستجاب و نظر لطفي كه با برآورده نشدن خواسته همراه است.
ازنظر تعاليم ديني ما استجابت همواره به معناي برآورده شدن و عملي شدن آنچه ما خواسته‌ایم نيست. اين امر معقول و پذيرفتني نيست و با ساير سنت‌های قطعي الهي در عالم همخواني ندارد. علاوه اگر همه خواسته‌های انسان‌ها در دعاهایشان برآورده شود، لازم می‌آید همه نظام دقيق عالم به‌واسطه دعاهاي گوناگون بندگان در شرایط خاص استجابت به هم بريزد. ساختار عالم و حوادث آن هرروز بسته به دعاهاي بندگان شكل جديدي به خود بگيرد كه اين امر معقول و منطقی نيست.
معناي درست استجابت همان است كه از روايات استفاده می‌شود كه به ما گفته‌شده: هيچ دعايي بی‌اثر نيست. هر دعايي در دنيا و آخرت تأثير مناسب خود را دارد. هر دعاي مقبولي يقيناً به استجابت می‌رسد، اما گونه‌های استجابت آن مختلف است.
علاوه بر آن‌که دعا به‌تنهایی راه‌حل صددرصدی براي حل مشكلات نيست؛ زيرا خداوند نظام هستي و گردش امور و تمام فعل‌وانفعالات را بر پايه دودسته عوامل مادي و معنوي استوار ساخته است. درست شدن هر كاري و نتيجه گرفتن از هر اقدامي، علل و اسباب مادي يا معنوي خود را دارد. انسان براي رسيدن به مقصد و دستيابي به هدف، بايد راه آن را بيابد و به دنبالش حركت كند تا به نتيجه برسد. دعا، يكي از مجموعه عوامل معنوي است. ازاین‌رو، دعا بدون كار و تلاش و تدبير و برنامه‌ریزی نتیجه‌ای ندارد.
علاوه بر آن‌که به فرموده قرآن، چه‌بسا اتفاق می‌افتد كه انسان برآورده شدن حاجتي و رسيدن به هدف و مقصدي را ایدئال و به نفع خويش می‌پندارد. او چنان به پندار خود، به خير و مصلحت بودن خواسته و دعايش يقين دارد كه آن را همانند دو، دو تا چهارتا واضح می‌داند، حال‌آنکه واقعيت امر غير از پندار ماست. (1) عكس آن نيز صادق است. بر اين اساس خداوند دعايي را كه به ضرر بنده‌اش باشد به اجابت نمی‌رساند.
بنابراين دعا براى حل مشكلات و برآورده شدن خواسته‌ها از كارهاي خوب، مستحب و مورد ترغيب است؛ اما دعا و توسل به‌تنهایی كافي نيست. زيرا همان‌گونه كه در بالا گفتيم خداوند حكيم براي پيدايش هر پدیده‌ای علتي خاص و براي حل هر مشكلي راهكارهاي ویژه‌ای تعيين نموده است. هر كاري نياز به مقدماتي دارد. كه بدون فراهم كردن اين مقدمات، حتي دعا كردن نيز فایده‌ای ندارد.
برادر عزيز؛
خداي مهربان همه بندگان خويش را دوست دارد. البته مؤمنان را بیش‌تر دوست دارد. بنده هر چه ايمان و معرفت و درجه يقين و اعتمادش به خدا بیش‌تر باشد، او را بیش‌تر دوست دارد، ليكن بااین‌همه، او همه بندگانش را دوست دارد. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيم» (2) نفرمود فقط مؤمنان را دوست دارد، بلكه فرمود: خداوند نسبت به همه مردمان (الناس) مهربان و بخشاينده است.
پس به آينده اميدوار باشيد. قطعاً الطاف خداوند شامل حال شما خواهد شد. مطمئن باشيد خداوند شمارا دوست دارد و دعاهايتان را اگر به صلاحتان باشد به اجابت می‌رساند. البته ممكن است موانعي مثل گناه وجود داشته باشد كه بايد آن‌ها با توبه و ...رفع نماييد. در صورت توضيح بيشتر درباره خواسته‌تان، شايد بتوانيم راهنمايي بيشتر داشته باشيم.
پی‌نوشت‌ها:
1. بقره (2)، آيه 216.
2. همان، آيه 142.
موفق باشید.

اگر قرآن کتاب کاملی است چرا به احادیث مراجعه شود
به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است.

سؤال: اگر قرآن کتاب کاملي است و در آن‌همه چيز آمده است، ما چرا از کتاب‌های ديگر مثل نهج‌البلاغه و ديگر کتاب‌ها استفاده می‌کنیم؟ چرا باید به حرف‌های اهل‌بیت که حديث است و مثل قرآن منبع موثقي نيست، بايد گوش کنيم؟

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به این نکات جلب می‌کنیم:

به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است. نهایتاً شیعیان معتقدند که قول و فعل امامان ع نیز همچون قول و فعل پیامبر ص است و از حجیت برخوردار است. درنتیجه، به باور شیعیان، روایات و احادیثی که حقیقتاً از قول و فعل پیامبر ص و امامان ع حکایت می‌کنند، از اعتبار و حجیت برخوردارند. بدین منظور، عالمان علوم دینی، علومی همچون رجال و درایه را تدوین نمودند تا روایات و احادیث را بررسی کنند و مطمئن گردند که این حدیث خاص، واقعاً از پیامبر ص یا امام ع صادرشده است یا نه.

بااین‌حال، ممکن است این‌طور به ذهن برسد که «اگر قرآن کتابی کامل برای هدایت است، اساساً نیازی به این احادیث و روایات ندارد؛ بگذریم از این‌که این احادیث و روایات آن‌قدر هم اعتبار ندارند تا روشنگر و تکمیل‌کننده قرآن باشند». در ادامه، این دو مطلب را بیشتر موردنقد و بررسی قرار می‌دهیم.

پرسش نخست این است که آیا باوجود قرآن، واقعاً به حدیث و روایت و قول و فعل معصوم نیاز داریم؟ آیا مراجعه به حدیث و روایت، بیانگر نقصان قرآن نیست؟

در پاسخ به این پرسش نخست می‌کوشیم نشان بدهیم که اساساً لزوم مراجعه به حدیث و روایت، برآمده از خود قرآن است. حجیت قول و فعل پیامبر ص ازاین‌رو است که درآیات قرآنی به این امر توجه شده است رسول‌الله، الگوی نیک برای مسلمانان است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»(1)؛ یعنی: «مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آن‌ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند». ازاین‌رو، بر مسلمانان لازم است که به قول و فعل او توجه کنند و آن را مورد اطاعت قرار دهند: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ»(2)؛ یعنی: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و ازآنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است».

اما چرا قرآن منبع معرفتی دیگری همچون سنت و قول و فعل پیامبر ص را معتبر دانسته است درحالی‌که خودش کتاب کاملی برای هدایت است؟ پاسخ به این پرسش ازاین‌قرار است که اساساً بنای خداوند در قرآن بر این بوده که جز در موارد خاص، به جزئیات نپردازد و به بیان کلیات هدایت بسنده کند؛ و در عوض، بیان جزئیات را به قول و فعل معصومان ارجاع دهد. مثلاً در قرآن بارها به نمازخواندن دستور داده‌شده است اما چیزی درباره نحوه نمازخواندن بیان‌نشده است بلکه ما موظفیم نمازخواندن را از پیامبر ص بیاموزیم و قول و فعل او را در این مورد معتبر بشماریم: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(3)؛ یعنی: «و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم تا آنچه به‌سوی مردم نازل‌شده است براى آن‌ها روشن‌سازی؛ و شايد انديشه كنند». مرجعیت و اعتبار و حجیت قول و فعل نبوی در بیان امور دینی ازاین‌جهت است که ایشان معصوم از خطا است و وقتی از امور دینی سخن می‌گوید بر اساس هوای نفس رفتار نمی‌کند: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏»(4)؛ یعنی: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد؛ آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل‌شده نيست».

اما درباره حجیت و قول امامان معصوم نیز گفتنی است که لزوم مراجعه به قول و فعل آن‌ها نیز مستند به قرآن است چراکه بعدازاین که خداوند اطاعت از خود و رسولش را بر مردم واجب می‌کند، از لزوم اطاعت از اولوالأمر نیز سخن می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(5)؛ یعنی: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر [اوصياى پيامبر] را». ازآنجایی‌که اطاعت از رسول ص و امامان ع هم‌ردیف با اطاعت از خدا است، این امر هم از حجیت قول و فعل آن‌ها خبر می‌دهد و هم از عصمت آن‌ها. مطلب اخیر در آیه دیگری نیز موردتوجه قرارگرفته است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»(6)؛ یعنی: «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل‌بیت دور كند و كاملاً شمارا پاك سازد.»

با این توضیحات روشن می‌شود که لزوم مراجعه به قول و فعل پیامبر ص و امامان ع مستند به خود قرآن است. درواقع، این قرآن است که ما را به قول و فعل معصوم سوق می‌دهد نه این‌که ما بخواهیم به‌صورت خودمختار و بدون دلیل، سنت را در کنار قرآن قرار دهیم؛ بنابراین، اگر قرآن کتاب کاملی برای هدایت است ازاین‌جهت است که کلیات هدایت آدمی را بیان کند که مهم‌ترین آن، اصل رجوع به قول و فعل معصوم است. ازاین‌رو، مراجعه به حدیث و روایتی که نمایانگر قول و فعل معصومان ع است، نه‌فقط به معنای نقصان قرآن نیست بلکه برآمده از کمال قرآن است که به این اصل مهم هدایتی تصریح نموده است و بیان جزئیات دینی را به معصومان واگذار کرده است و ما را نیز به پیروی از آن‌ها موظف ساخته است.

اما ممکن است گفته شود که چون قول و فعل معصوم از طریق روایات به دست می‌آید، اعتبار سندی زیادی ندارد و نمی‌توان مطمئن بود که جعلی و دروغین و آمیخته با خطا نیست. در پاسخ به این سخن باید به این اصل مهم اشاره کرد که تنها در صورتی موظفیم به یک روایت و حدیث عمل کنیم که مطمئن باشیم آن روایت و حدیث حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند. ازاین‌رو، احادیث معتبر یا باید متواتر و قطعی السند باشند و یا باید از طریق مطمئن و به‌واسطه راست‌گویان به ما برسند. در غیر این صورت، هیچ‌گاه به آن روایت عمل نمی‌کنیم و از آن برای توضیح و تبیین و تقیید آموزه‌های قرآنی استفاده نمی‌کنیم؛ بنابراین، لزوم مراجعه به قول و فعل معصوم بدین معنا نیست که هر روایتی را صحیح بدانیم و به آن عمل بکنیم؛ بلکه بدین معنا است که موظفیم در میان روایات موجود در کتب حدیثی (همچون نهج‌البلاغه و بحارالانوار و اصول کافی و غیره) جستجو کرده و احادیث و روایاتی که معتبرند و حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند را پیداکرده و به آن‌ها عمل کنیم و سایر روایات و احادیث مجعول و یا مشکوک را کنار گذاشته و از آن‌ها دوری‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

  1.  احزاب: 21.
  2. حشر: 7.
  3. نحل: 44.
  4. نجم: 3-4.
  5. نساء: 59.
  6. احزاب: 33.

آیا در صدر اسلام و عصر اهل بیت (ع) بیماری های مسری و فراگیر در جامعه اتفاق افتاده است؟
سنت های الهی، صدر اسلام، اهل بیت، بیماری های فراگیر، طاعون 

آیا در صدر اسلام و عصر اهل بیت (ع) بیماری های مسری و فراگیر در جامعه اتفاق افتاده است؟

پاسخ اجمالی:

در صدر اسلام و عصر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز مانند همه دوره­های حیات بشری بر اساس سنت الهی ابتلا، در مواردی بلایا و بیماری‌های مسری و فراگیر اتفاق افتاده است که ازجمله بیماری طاعون و وبا در آن زمان چندین مرتبه فراگیر شده است. بعضی از احادیث که ائمه علیهم‌السلام در پاسخ به سؤال مردم درباره طاعون و با و... صادرشده است، نیز ناظر به این مسئله است.

طاعون عمواس از مهم‌ترین و فراگیرترین بیماری‌هاست که در صدر اسلام اتفاق افتاده است.

پاسخ تفصیلی:

یکی از سنت‌های الهی که همیشه ساری و جاری بوده است، «سنت ابتلا» است. واژه ابتلا با الفاظی چون فتنه، امتحان و تمحیص که در قرآن نیز به‌کاررفته‌اند مترادف و یا قریب المعناست. فتنه شدیدترین نوع امتحان است.

شکل عمومی آن بیشتر به‌وسیله نزول بلاهای آسمانی و زمینی مانند سیل و زلزله و بیماری‌های فراگیر مانند طاعون وبا و... محقق شده است. این سنت الهی که شامل همه انسان‌ها اعم از اهل ایمان و دیگران می‌شود، از آیه شریفه 214 سوره بقره و آیات دیگر استفاده می‌شود.

 مسلمانان صدر اسلام و عصر اهل‌بیت نیز از این سنت استثناء نبودند و در آن دوران نیز بلاها و ابتلاهای عمومی به‌صورت زلزله یا سیل یا بیماری‌های فراگیر اتفاق می‌افتاد چنانکه در آیه 155 سوره بقره که می‌فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ» «قطعاً همه شمارا با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان‌ها و میوه‌ها، آزمایش می‌کنیم و بشارت‌ده به استقامت کنندگان»

بیماری‌های فراگیر یکی از مصادیق ابتلائات الهی است که مسلمانان صدر اسلام و عصر اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز در دوره‌های مختلف با آن درگیر بوده‌اند. یک مورد که تلفات و خسارت زیادی به دنبال داشت، بلیه طاعون است که سال 18 هجری در دوران خلیفه دوم، منطقه شام با آن درگیر شدند و عده زیادی از صحابه همچون بلال حبشی، معاذ بن جبل، ابوعبیده جراح و معاذ بن جبل و یزید بن أبی سفیان و شرحبیل بن حسنة و حارث بن هشام بن مغیرة جان خود را از دست دادند.(1) این طاعون به دلیل آنکه نخستین بار در شهر عمواس در جایی میان فلسطین و رمله دیده شد، به اسم طاعون عمواس شهرت یافت، سپس به سراسر شام و برخی نقاط دیگر ازجمله بصره (2) گسترش یافت.

بنا بر گزارش منابع تاریخی تلفات انسانی طاعون عمواس به حدی بود که مانند آن دیده نشده بود و دشمن در مورد مسلمانان به طمع افتاد (که به بلاد اسلام حمله کنند.) و قلوب مسلمانان بیمناک شد چراکه مرگ‌ومیر زیاد شد و چندین ماه طول کشید. (3) مطابق نقلی در طاعون عمواس بیست‌وپنج هزار نفر جان دادند. (4)

پیش از آن نیز در سال ششم هجری، در مدائن بیماری طاعون فراگیر شد که از آن به‌عنوان طاعون شیرویه یا ادجرد یادشده است، اما به فراگیری و اهمیت طاعون عمواس نبوده است. (5)

 همچنین در سال 69 نیز گزارشی از طاعون کشنده بخصوص در بصره وجود دارد که به اسم طاعون جارف شهرت یافت و در آن جمع زیادی ازجمله بزرگانی مانند ابوالاسود دئلی درگذشتند. (6) در آن فرزندانی از انس بن مالک که عددشان بسیار بود، از بین رفتند. در همان سال عبدالله بن عباس در طائف از دنیا رفت. (7)

بنا برگزارشی، طاعون­های مشهور و بزرگ پنج مورد بوده است: طاعون شیرویه در مدائن سال ششم هجری؛ طاعون عمواس سال هجدهم، طاعون جارف زمان ابن زبیر (در بصره سال 69) طاعون فتیات سال هفتادوهشت که به دلیل آنکه ابتدا در دختران (یا زنان) دیده شد به این نام نامیده شد و در بصره و واسط و شام و کوفه گسترش یافت و به آن طاعون اشراف نیز گفته می‌شود؛ و پنجمین مورد طاعون رجب سال 131 است. (8) که در برخی منابع به اسم طاعون سلم بن قتیبه معرفی‌شده است. (9)

همچنین از طاعون‌های دیگری در منابع تاریخی یادشده است:

طاعون عدی بن ارطاه سال 100 هجری

طاعون غراب سال 127 هجری (10) (غراب نام اولین نفری است که براثر این طاعون مرد.)

مطابق برخی احادیث، افرادی خدمت امام صادق (علیه‌السلام) رسیده و درباره برخی احکام وبا و مسائل مرتبط سؤال کرده‌اند، ازجمله مردی که خدمت امام صادق (علیه‌السلام) رسید و از بیماری و با شکایت کرد و دستورالعمل خواست. (11) همچنین حدیثی مربوط به همین دوره که نشان می‌دهد براثر بیماری وبا از یک خانواده تنها یک نفر بیشتر زنده نماند. (12) راوی در این روایت، بیان می‌کند این بیماری مسری، سال 131 رخ‌داده است. این گزارش‌ها حاکی از شیوع این بیماری در زمان امام صادق (علیه‌السلام) است.

احتمال اینکه این وبا همان بیماری طاعون سال 131 ق که در منابع تاریخی آمده است، باشد دور از ذهن نیست، چنانکه در برخی کتب لغت وبا را به طاعون و بیماری فراگیر تعریف کرده‌اند. (13)

نتیجه:

نتیجه آنکه بر اساس سنت­های الهی، در صدر اسلام و عصر اهل‌بیت (علیه‌السلام) بیماری‌های مسری و فراگیر در جامعه اتفاق افتاده است، چنانکه هیچ دوره­ای از این امر استثناء نبوده است و انسان‌ها از هر دین و مذهب، قوم و ملیتی، همیشه، به شکل‌های مختلفی در بوته آزمایش الهی قرارگرفته‌اند و تا قیامت این سنت ادامه خواهد داشت.

پی‌نوشت‌ها:

  1. خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415 ق، ص 76؛ طوسی، رجال الطوسی، ص 27؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج‏3، ص 1405.
  2. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الصادر، 1385، ج 2، ص 558.
  3. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار التراث، چاپ دوم،1387، ج‏4، ص 63.
  4. ابن اثیر، همان، ج 2، ص 558.
  5. خلیفه بن خیاط، همان، ص 35؛ صالحى دمشقى محمد بن یوسف سبل الهدى و الرشاد فی سیرة خیر العباد، بیروت‏، دار الکتب العلمیة، چاپ اول‏، 1414 ق، ج‏5، ص 462.
  6. ابوالفرج، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه، بی تا ج ۱۲، ص ۳۳۴؛
  7. خلیفه بن خیاط، همان، ص 166، دیاربکری، حسین تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، بیروت، دار الصادر، بی تا ج 2، ص 304.
  8. دیاربکری، همان؛ ج 2، ص 304.
  9. ابن قتیبه، أبو محمد، عبدالله بن مسلم المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، قاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص 601.
  10. همان.
  11. کلینی، محمد بن یعقوب، ‏الکافی، تحقیق و تصحیح غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، ج 6، ص 333.
  12. کلینی، همان، ج 2، ص 346.
  13. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تصحیح: طناحى، محمود محمد، قم‏، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان،‏ 1367 ش‏، ج 5، ص 144.

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

  1. تاریخ تحقیقی اسلام، حسینعلی عربی (ترجمه موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی).
  2. آرام‌بخش دل داغ دیدگان، حسین جناتی (ترجمه کتاب مسکن الفواد شهید ثانی).

کلمات کلیدی:

سنت‌های الهی، صدر اسلام، اهل‌بیت، بیماری‌های فراگیر، طاعون

رجواب این سوال ابتدا باید بعنوان مقدمه گفت که همین زنان وفرزندان بالاخص امام سجاد(ع) وحضرت زینب(س) بودند که بااقدامات بجا ومنطقی خود بعد واقعه عاشورا ...

سوال: 

چرا امام حسین(ع) فرزندان و زنان را بهمراه خود بردند ؟

درجواب این سوال ابتدا باید بعنوان مقدمه گفت که همین زنان وفرزندان بالاخص امام سجاد(ع) وحضرت زینب(س) بودند که بااقدامات بجا ومنطقی خود بعد واقعه عاشورا از قبیل سخنرانی وعزاداری  در مناطق مختلف و بالخصوص در شهر شام باعث برملا شدن  جنایات وخباثتهای یزیدیان در جهان اسلام شدند ودلیل واضح بر این مطلب را می توان در عکس العمل یزید برای اینکه مقصر این واقعه تلخ را ابن زیاد جلوه دهد در حالی که قبل از آن  او به این امر افتخار میکرد وکشته های کربلا را در مقابل کشتگان قریش در بدر می دانست واین را مایه عزت خود وحکومتش میدانست .[1]

در ادامه دلایلی که برای این امر می توان بیان کرد به این شرح است :

1. اولین مطلبی که می توان (بر مبنای احادیث وارده درباره واقعه کربلا آمده است)بیان کرد این است که حضرت ماموریتی الهی داشته و در این ماموریت همراهی اهل بیت ایشان نیز ضروری بوده است شاهد بر این مطلب سخنی است که از خود امام حسین (ع)در جواب برادرش محمد حنفیه نقل شده است که ایشان فرمودند :_ان الله قد شاء ان یراهن سبایا- خداوند خواسته است که آنان (اهل بیت ) به اسارت برده شوند. _[2]

2. درواقعه عاشورا  مردان وزنان هر کدام مسولیتی داشتند نقش مردان جانبازی وشهادت است ونقش زنان ،کودکان وباقی ماندگان قیام کربلا نقش پیام رسانی است .

این پیام رسانی آثار مهمی داشت ازجمله می توان بیان کرد:

- خنثی سازی تبلیغات سوء امویان که سعی در خارجی وشورشی نشان دادن امام ویاران ایشان داشتند واینکه ایشان بر علیه خلیفه پیامبر خروج کردند با بیان اینکه ایشان اهل بیت پیامبر هستند وحکومت وخلافت شایسته ایشان است ونمونه آن جواب امام سجاد به مرد شامی- وی حضرت را مورد توبیخ و شماتت قرار دادوایشان را شورشی خطاب کرد - است که به وی فهماندند که اهل بیت پیامبر ایشان هستند که اینک همچون اسیران رومی گرفتارند واو از کردار خود شرمنده شد.[3]

- اثر دیگر این پیام رسانی داشت  بیان اهداف وعلت قیام امام حسین (ع)وبیان اسلام راستین و بیان ویژگی های اهل بیت نبوت برای جامعه مسموم آنزمان است که بمدت 20سال تحت سیطره تبلیغات شوم بنی امیه بودند ( بالاخص شام که بمدت 42سال بطور کامل تحت نفوذ آنها بود ومناقب اهل بیت ومعارف اصیل اسلام به ایشان نرسیده بود و اسلام اموی را همان اسلام محمدی میدانستند) ونمونه این روشنگری را می توان درخطبه های امام سجاد وحضرت زینب(علیهم السلام) دید که باعث رغبت مجدد مردم به اهل بیت پیامبرونفرت ایشان از بنی امیه شد .واین امر باعث پشیمانی بنی امیه از اقدام خویش وسر افکندگی ایشان شد.[4]   

3. دلیل دیگری که می توان بیان کرد اگر امام زنان وفرزندان خود را بهمراه نمی برد حکومت میتوانست از ایشان به عنوان گروگان و اهرم فشار استفاده کند و در نتیجه قیام امام را تحت تاثیر قرار داده وامام را مجبور به درگیری با والی مدینه کنند بگونه ای که  قیام امام را برعلیه حکومت امویان در حد درگیری با یک والی  در حکومت  نشان دهند ودر نتیجه حتی با شهادت حضرت واسارت اهل بیت ایشان قیام ایشان ظهور وبروزی در جامعه اسلامی نداشته وبلکه سبب قدرت بیشتر امویان هم شود چرا که با مقصر نشان دادن والی مدینه ومجازات او  هم امام رااز سر راه خویش برداشته واز سوی دیگر برارج و قرب خود در جامعه بیفزایند.

لازم بذکر است حکومت ابتداسعی داشت حذف امام بدون درگیری وبا کمترین برخورد صورت گیرد وشاهد بر این ماجرا اقدامات حکومت برای قتل  حضرت در مدینه ومکه است . [5]

گروه تاریخ مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی

[1] ترجمه طبری ج7 ص31-29(نور السیره)

[2] لهوف،94ص-بحارالانوارج44،ص364.

[3] همان،ص239-238

[4] ترجمه طبری ج7 ص31-29(نور السیره)

[5] والی مدینه دستور داشت که اگر امام بیعت نکرد اورا به قتل برساند ،-اخبار الطوال، ص227

والی مکه وحکومت اموی نیز اقداماتی را برای حذف فیزیکی امام شروع کرده بودند-همان ،ص244

« يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ »(1)

« يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ »(1)

اى گروه جن و انس اگر مى‏توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، ولى هرگز قادر نيستيد مگر با نيرويى (الهى).

خطاب به گروه جن و انس در اين آيه شريفه به طورى كه از سياق استفاده مى‏شود از خطابهاى روز قيامت است، و خطابى است تعجيزى، يعنى مى‏خواهد بفرمايد: روز قيامت هيچ كارى نمى‏توانيد بكنيد.

 و منظور آيه اين است كه اى گروه جن و انس اگر توانستيد از حساب و كتاب قيامت بگريزيد، اين شما و اين نواحى آسمانها و زمين، ولى به هر طرف بگريزيد بالأخره به ملك خدا گريخته‏ايد، و شما نمى‏توانيد از ملك خدا درآييد، و از مؤاخذه او رها شويد.

" لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ" يعنى قادر بر نفوذ نخواهيد بود، مگر با نوعى سلطه و قدرت كه شما فاقد آن هستيد. و منظور از سلطان، قدرت وجودى است، و سلطان به معناى برهان و يا مطلق حجت است، و به معناى ملك نيز هست.(2)

بنابراين اين آيه شريفه بيان مي کند که جن و انس در روز قيامت از قلمرو حکومت و فرمانروايي خداوند نمي توانند خارج شوند.

اما آيه 33 احزاب:

« وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »(3)

 و در خانه ‏هاى خود بمانيد و همچون جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را بر پا داريد و زكاة را ادا كنيد، و خدا و رسولش را اطاعت نمائيد، خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.

 با توجه به مطالب زير ثابت مي شود که انتهاي آيه يعني « انما يريد الله...» درباره اهل بيت نازل شده است:

1- ضميرهايى كه در آيات قبل و بعد آمده عموما به صورت ضمير" جمع مؤنث" است، در حالى كه ضمائر اين قسمت از آيه (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) همه به صورت" جمع مذكر" است، و اين نشان مى‏دهد معنى ديگرى در نظر بوده است.

2- روايات بسيار زيادى كه در منابع اهل سنت و شيعه درباره شان نزول « انما يريد الله...» وارد شده بيان مي کند که:مخاطب در آيه فوق منحصرا پنج نفرند: پيامبر (ص)، على  و فاطمه و حسن  و حسين عليهم السلام.(4)

3- مرحوم علامه طباطبايي صاحب تفسير " الميزان" آورده:" ما هيچ دليلى در دست نداريم كه جمله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ ... همراه اين آيات نازل شده است، بلكه از روايات به خوبى استفاده مى‏شود كه اين قسمت جداگانه نازل گرديده، اما به هنگام جمع آورى آيات قرآن در عصر پيامبر به دستور ايشان در كنار اين آيات قرار داده شده است.(5)

ايشان در ادامه اضافه مي کند: رواياتى كه در شان نزول آيه وارد شده تاييد مى‏شود، چه در آن روايت آمده كه آيه شريفه در شان رسول خدا (ص) و على و فاطمه و حسن و حسين (ع) نازل شده است، و احدى در اين فضيلت با آنان شركت ندارد.

و اين روايات بسيار زياد، و بيش از هفتاد حديث است، كه بيشتر آنها از طرق اهل سنت است.(6)

اما سؤالى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه چگونه در لابلاى بحث از وظايف زنان پيامبر ص مطلبى گفته شده است كه شامل زنان پيامبر (ص) نمى‏شود.

پاسخ اين سؤال را مفسر بزرگ مرحوم" طبرسى" در" مجمع البيان" چنين مى‏گويد:" اين اولين بار نيست كه در آيات قرآن به آياتى برخورد مى‏كنيم كه در كنار هم قرار دارند و اما از موضوعات مختلفى سخن مى‏گويند، قرآن پر است از اين گونه بحث ها، همچنين در كلام فصحاى عرب و اشعار آنان نيز نمونه‏هاى فراوانى براى اين موضوع موجود است".(7)

همچنين چون قرار گرفتن اين قسمت آيه که نزول مستقل داشته در کنار آيات مربوط به همسران پيامبر چون به دستور ايشان بوده حکمت هاي ديگري هم دارد مثل قرار گرفتن آيه اکمال دين که مربوط به نصب علي بن ابيطالب به خلافت است، ميان آيه اي که مربوط به حرمت گوشت ها است(8) که آن هم به دستور پيامبر و بخاطر حکمت هايي از جمله حفظ اين آيات از دستبرد مخالفان مي باشد.                   

پي نوشت ها:

1. الرحمن(55)آيه33.

2. طباطبايي، تفسير الميزان،(ترجمه)انتشارات جامعه مدرسين، ج‏19، ص 179.

3. احزاب(33)آيه33

4. مکارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏17، ص295.

5و6. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)،انتشارات جامعه مدرسين، ج16، ص465.

7. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو،ج8، ص560.

8. مائده(5)آيه3.

جهان هستي نظامي هدفمند و هدف‌گرا است،‌ چون آفريننده آن خداوند حكيم است

جهان هستي نظامي هدفمند و هدف‌گرا است،‌ چون آفريننده آن خداوند حكيم است. حكيم كسي است كه كار و قول و عملش بدون حكمت نيست. از سويي مي‌دانيم بر اساس «توحيد افعالي» فاعل و علت همه فعل و انفعالات جهان،‌خداوند حكيم است.
بنا بر اين لباس هستي يا نيستي،‌ وجود يا عدم به تن چيزي پوشانده نمي‌شود مگر به اراده حق تعالي. هيچ حادثه و اتفاقي نمي‌افتد،‌ و هيچ سالمي بيمار نمي‌شود و بيماري شفا نمي‌يابد مگر آن كه مقرون به حكمت و علتي باشد. البته حكمت و علت پيدايش پديده‌ها و حوادث مادي است و برخي غير مادي.
حق تعالي به مقتضاي حكمت خويش براي پيدايش هر پديده‌اي، علتي مادي يا معنوي و يا هر دو قرار داده است.
پيش از بيان حكمت‌ها در بلاها و مصيبت‌ها، ذكر اين نكته لازم است كه نعمت‌ها، خوشي‌ها و لذت‌هاي دنيا از يك سو و سختي‌ها و بلاها و مصيبت‌ها از ديگر سو امور نسبي هستند و به نوع واكنش انسان در برابر آن ها بستگي دارد.
بلاها براي كساني كه در برابر آن، راه بي‌خبري پيش مي‌گيرند و ناله و شكوه سر مي‌دهند و اظهار عجز و ناتواني مي‌كنند، واقعاً بلاست، ولي آدم‌هايي كه از آن بهره‌برداري مثبت مي‌كنند و با صبر و استقامت در رويارويي با مشقت‌ها روح خود را كمال مي‌بخشند،‌ نردبان ترقي و كمال و نعمت بزرگي است . آدمي بايد با مشقت‌ها و سختي‌ها رو به رو گردد و آن را تحمل كند تا هستي و كمال لايق مقام انساني را بيابد و به آسايش و رفاه حقيقي برسد.
قرآن كريم براي بيان پيوستگي سختي‌ها و آسايش‌ها مي‌فرمايد: «فإنّ مع ‌العسر يسراً إنّ مع ‌العسر يسراً؛ پس حتماً با سختي، آسايشي است و حتماً با سختي آسايشي است.» نه آن كه بعد از سختي آساني است،‌ بلكه آساني همراه و در متن سختي است. از اين رو وقتي خدا نسبت به بنده‌اي لطف مخصوصي دارد،‌ او را گرفتار سختي‌ها مي‌كند.
امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: «خدا زماني كه بنده‌اي را دوست بدارد، او را در درياي شدائد غوطه‌ور مي‌سازد».
بنا بر اين سختي‌ها و بلاها را از نگاه‌هاي متفاوتي مي‌توان بررسي كرد.
از ديدگاه قرآن و حديث بايد گفت كه: در گرفتاري‌ها حكمت‌ها و فلسفه هاي مختلفي وجود دارد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
1. آزمون الهي:
وسيله‌اي است جهت آزمايش و امتحان انسان‌ها،تا ماهيت و جوهر حقيقي خويش را آشكار سازند، نيز براي پرورش و تكامل جان‌ها است.
2. بالا بردن درجه:
بلاها و مشقت‌ها و مصيبت‌ها براي بندگان خاص (انبيا و اولياي الهي و پيروان صادق آنان) هديه حق تعالي و نردبان رحمت است تا از اين طريق صعود و عروج كنند و به او نزديك تر شوند. همچنين در جوار قرب الهي به آسايش و آرامش مطلق نايل گردند.
3. كفارة گناهان: (البته براي غير معصومين )
پاداش و كيفر بيش‌تر بازتاب طبيعي و تكويني اعمال انسان‌ها است كه دامن آنها را مي‌گيرد. قرآن مجيد بين عمل و جزا رابطه تكويني قائل است و مي‌فرمايد: «هر مصيبتي كه به شما مي‌رسد،‌ به خاطر كارهايي است كه انجام داده‌ايد». (1)
گاهي مصائب جنبة دسته جمعي دارد، چون محصول گناهان جمعي است. از اين رو مي‌فرمايد: «فساد در خشكي و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد تا نتيجه بعضي از اعمالي را كه انجام داده‌اند، ‌به آنان بچشاند، شايد بازگردند». (2)
البته هر چند ظاهر آيه عام است و همه گرفتاري‌ها را در بر مي‌گيرد، ولي مثل ديگر آيات استثنا دارد، مانند مشكلات پيامبران و اوليا و مؤمنان واقعي، زيرا با اين كه گناه نكرده‌اند، ولي به خاطر آزمايش يا ترفيع درجه به گرفتاري مبتلا مي‌شوند،‌ ولي مي‌توان گفت بيشتر مصيبت‌ها و ناراحتي‌ها معلول گناه است. امير المومنين (ع) مي‌فرمايد:
«هيچ بلايي و كم شدن روزي نيست مگر به واسطه گناه،‌حتي خراش‌ها و زخم‌هاي بدن و افتادن روي زمين و هر مصيبتي ديگر». (3)
در يك روايت جامع امام علي (ع) در مورد فلسفه بلاها مي‌فرمايد: «بلاها براي ظالم تـأديب و براي مؤمنان امتحان و براي پيامبران درجه و براي اوليا كرامت و مقام است». (4)
پي‌نوشت:
1. شوري (42) آيه 30.
2. روم (30) آيه 41.
3. شيخ صدوق ، خصال، ترجمه كمره‏اي،‏ انتشارات كتابچي، چاپ تهران،‏‏ سال 1377 ش،‏ نوبت چاپ اول،‏ ج 2، ص 616.
4. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران‏،‌ ج 78، ص 198.

سوال:در آيه تطهير قبل و بعد آن ، همه در مورد زنان پيامبر(ص) مي باشد، اما چرا شيعه زنان پيامبر(ص) را جزء آيه تطهير نمي آورد؟ مگر زنان پيامبر(ص) جزئ اهل بيت او نيستند چرا كه تا آخر عمر هم نمي توانستند با كس ديگري ازدواج كنند تا جزئ اهل بيت او شوند؟ ثانيادر حديث كسا هم فقط اهل بيت بودن حضرت علي(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) نشان داده شده، پس عصمت ساير معصومين كه فرزندان امام حسين (ع)هستند چگونه ثابت مي شود؟ چرا فرزندان امام حسن(ع) معصوم نباشند؟ كلمه تطهير براي آيه وضو هم آمده، اما هر كس كه وضو بگيرد معصوم نمي شود، پس چرا با استناد به آيه تطهير ائمه(ع) را معصوم مي دانيم؟
پاسخ:عبارت " انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا"در بين آياتي آمده كه مربوط به همسران رسول خداست ، يعني هم مخاطب آيات قبل و هم آيات بعد همسران است ، ولي مخاطب اين عبارت به دلايل متعدد همسران نيست، از جمله:
1- آيات قبل همه با صيغه جمع مونث مخاطب يا غايب آمده ،مثلا:"ان كنتن" ،"تردن"،"تعالين"، "امتعكن"و...؛ ولي به ناگاه در اين عبارت ضمير عوض شده و ضمير جمع مذكر مي آيد: "عنكم"،"يطهركم"؛اين نشان مي دهد كه مخاطب اين عبارت زنان نيستند.
2-آيات قبل و بعد خطاب به زنان پيامبر است و بر اين تصريح شده است. در ابتداي آيات آمده :"يا ايها النبي قل لازواجك ... "و باز در آيات بعد تصريح مي كند : "يا نساء النبي من ...يا نساء النبي لستن... " ولي به ناگاه در اين عبارت مخاطب را با عنوان "اهل البيت" ياد مي كند و اين هم نشان مي دهد مخاطب غير از مخاطب قبلي است.
3-اين عبارت دلالت بر اراده خاص خدا بر طهارت و عصمت اهل بيت دارد ، زيرا اراده عمومي خدا بر پاكي همه انسان ها است . ارسال كتب و مبعوث كردن پيامبران براي محقق ساختن آن اراده عمومي است . خداوند در سوره مائده بعد از بيان احكام وضو و غسل و تيمم مي فرمايد :
«ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم»(1)
در اين جا سخن از اراده اختصاصي است چون با "انما" آورده كه دلالت بر انحصار(فقط شما ) دارد. پس غير از اراده عمومي است و به همين جهت دلالت بر عصمت دارد اما هيچ كس ادعا نكرده زنان پيامبر معصوم بوده اند، بلكه همه بر معصوم نبودن آنان اتفاق دارند ، به خصوص كه قرآن بر گناهكار بودن بعضي صراحت دارد. در سوره تحريم راجع به بعضي زنان پيامبر آمده:
" ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو موليه و ..."(2)
اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست ...
در سوره احزاب آمده :"ان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما"(3)
در همين سوره آنان به خانه نشيني بعد از پيامبر و دوري از سردمداري جريانات سياسي امر شدند :
"و قرن في بيوتكن"(4) اما بعضي از آنان از اين فرمان صريح سر پيچي كردند .پس معلوم مي شود زنان قطعا منظور نبوده اند.
4-"اهل بيت " كه مخاطب آيه تطهير است، يك عنوان است كه مصداق هاي مختلفي مي تواند داشته باشد . اهل خانه يك فرد مي تواند خودش ، زن يا زنانش، فرزندان، پدر و مادرش كه با او زندگي مي كنند و كسان ديگري كه تحت تكفل او هستند ، باشند. قرآن ساره ، همسر حضرت ابراهيم را جزو اهل بيت ايشان مي شمارد . ملائكه خطاب به ساره مي گويند:
"رحمت الله و بركاته عليكم اهل البيت"(5) .
علاوه اينكه ما شيعيان، علي را كه داماد و پسر عمو ي پيامبر است و زهرا را كه جزو دختران پيامبر است و حسن و حسين را كه دختر زاده هاي پيامبرند، جزو اهل بيت مي شماريم ، حال آن كه پيامبر دامادها و دخترها و دختر زاده هاي ديگر هم داشته است .
پس بايد گفت مصداق اهل بيت افراد فراواني مي تواند باشد، ولي در اين جا اهل بيت با وصف عصمت آمده و بسياري از اينان معصوم نبوده اند . نمي دانيم كدامين معصوم بوده اند. پس در اين جا براي شناسايي مصداق ها راهي جز مراجعه به شخص پيامبر نداريم.
5 - حديث رسول خدا كه تنها راه شناسايي مصداق هاي اهل بيت است ، به ما اعلام مي كند اهل بيت فقط امام علي ، امام حسن، امام حسين و حضرت زهرا عليهم السلام بودند كه اصحاب پنجگانه كسا را تشكيل دادند . ديگران هر چند از جانب پيامبر به خير و صلاح معرفي شدند، ولي از اهل بيت به شمار نيامدند . بنا بر روايات متعدد پيامبر بارها با پيچاندن عبا به دور خود و اين چهار نفر اعلام كرد اين افراد اهل بيت هستند و جز اين ها نيست . به همين جهت دو تن از همسران در دو بار كه رسول خدا اهل بيت خود را زير عبا جمع و آن ها را معرفي و براي آن ها دعا مي كرد، خواستند به زير عبا و در جمع اهل بيت وارد شوند، ولي رسول خدا ضمن تاييد آن ها اجازه ورود آن ها به زمره اهل بيت را نداد ، همچنان كه در مباهله پيامبر جز اين چهار كس را با خود نبرد.
بنا بر اين آيه تطهير دلالت بر عصمت اهل بيت دارد. اهل بيت گر چه مي تواند مصداق هاي مختلف داشته باشد، ولي اهل بيت معصوم را فقط خدا و پيامبر مي شناشد. جز معرفي پيامبر، هيچ راهي براي شناسايي آنان وجود ندارد. مي توانيم با دلايلي بفهميم كه بعضي جزو اهل بيت نيستند ، زيرا گناه آشكار كرده اند، ولي نمي توانيم بدانيم چه كساني جزو اهل بيت هستند، چون عصمت امري دروني است و جز خدا كسي بدان علم ندارد . پس راه شناسايي اهل بيت معصوم فقط مراجعه به پيامبر است و پيامبر هم زنانش را جزو اهل بيت نشمرده است.
مطلب بعد اين كه در زمان نزول آيه اين پنج نفر(ع) موجود بودند به همين خاطر گفته ميشود كه مراد اينها هستند
وگرنه بقيه ائمه هم شامل ميشود . كسي كه اين پنج نور مقدس را پذيرفت راهي جز پذيرش بقيه ندارد
مطلب آخر اين كه از امام باقر(ع) تا امام مهدي (عج ) همه از ذريه امام حسن و حسين (ع) بوده اند (زيرا مادر امام باقر دختر امام حسن مي باشد)
پي نوشت ها:
1. مائده(5)آيه6.
2. تحريم(66)آيه4.
3. احزاب(33)آيه 29.
4. همان،آيه33.
5. هود(11)آيه 73.

تركيب "اهل البيت" در قرآن دو بار آمده كه يك بار مربوط به اهل بيت حضرت ابراهيم است (1) و يك بار هم مربوط به اهل بيت حضرت رسول مي باشد (2).

تركيب "اهل البيت" در قرآن دو بار آمده كه يك بار مربوط به اهل بيت حضرت ابراهيم است (1) و يك بار هم مربوط به اهل بيت حضرت رسول مي باشد (2). از آيه "اهل بيت" كه مشهور به "آيه تطهير" و مربوط به اهل بيت حضرت رسول است، نمي توان مصداق ها را شناسايي كرد . فقط مي توان به مشخصه هاي مصداق ها پي برد . با توجه به اين آيه معلوم مي شود كه: 1. اراده تكويني (نه تشريعي ) خدا بر دفاع از اهل بيت و دور كردن رجس و پليدي از آن ها است، زيرا در اين آيه آمده : "انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يهركم تطهيرا" اين عبارت مي رساند كه اراده "اذهاب رجس و بردن پليدي ها" اراده خاص خدا و منحصر در اهل بيت است، در حالي كه اراده تشريعي خدا بر پاك كردن بندگان با فرستادن وحي و پيامبر و تشريع احكام و... ، اراده اي عمومي است. خداوند در باره ارده تشريعي اش بر پاك كردن عموم بندگان بعد از بيان حكم وضو و غسل و تيمم مي فرمايد: ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُم‏ ؛(3) خداوند نمي‏خواهد مشكلي براي شما ايجاد كند ،بلكه مي‏خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام گرداند. پس اين اراده تشريعي نيست ، زيرا اراده تشريعي خدا عام است و منحصر در بعض افراد نمي باشد. البته اين عنايت خاص خدا به آنان مي باشد كه پليدي ها را از آنان دور مي سازد ،نه اين كه آن ها را از پليدي دور گرداند، زيرا آنان خود به جهت ايمان و معرفت و محبت به خدا، از پليدي ها بيزار و فراري اند . ساحت شان از پليدي ها منزه است و به هيچ وجه ميل به پليدي نمي كنند . از طرف ديگر اگر خدا آنان را از پليدي ها منصرف كند و برگرداند كه فضيلتي نيست تا بخواهد با ذكر آن ، آنان را مدح كرده و بزرگ بدارد. 2. درست است كه اين آيه در ضمن آيات مربوط به همسران واقع شده است، ولي به جهات مختلف با توجه به خود اين آيات منظور از اهل بيت رسول خدا همسران ايشان نيست زيرا: الف_از همسران در قبل و بعد از اين آيه با ضماير جمع مؤنث ياد شده ،در حالي كه ضماير موجود در اين عبارت همگي جمع مذكر هستند. ب_ چون اراده در اين آيه تكويني است ، پس قطعا واقع شده و اهل اين بيت، مطهر و معصوم مي باشند، در حالي كه همسران پيامبر نه خود ادعاي عصمت كرده و نه ديگران آنان را معصوم شمرده اند. ج. همه مفسران اتفاق نظر دارند كه بعد از يكي از جنگ ها، وقتي پيامبر(ص) با غنيمت برگشت، همسران آن جناب انتظار داشتند كه رسول خدا مقداري از غنايم را جهت بهبود زندگي آنان هزينه كند، ولي ديدند رسول خدا خواسته آنان را اجابت نكرد. خشمگين شدند و به حضرت اعتراض كردند كه گمان كرده‏اي اگر ما را طلاق دهي، ديگر همسر مناسبي براي ما پيدا نمي‏شود؟! خداي متعال از اين سخن آنان در خشم شد و پيامبر را دستور داد از آنان كناره‏گيري كند تا براي طلاق آماده گردند. آنگاه آيات قبل (4) نازل شد و آنان را بين انتخاب زندگي پيامبر با سختي هايش يا گرفتن طلاق مخيّر كرد. لحن خود آيات نيز حاكي از توبيخ و مذمت است . وعده‏هايي هم كه به آنان داده شده، همه مشروط است؛ در حالي كه لحن آيه تطهير مدح است و در آن هيچ قيد و شرطي ديده نمي‏شود. هم چنين خداوند دراوايل سوره مباركه تحريم برخي از زنان پيامبر را مذمت مي كند كه با مطهر و معصوم بودن آنان سازگاري ندارد. چ- هيچ كدام از همسران پيامبر ادعا نكرده اند كه مصداق آيه تطهيرند . چ_ همسران رسول خدا ساكنان "بيوت" و خانه هاي مسكوني رسول خدايند ،ولي "بيت" در اين آيه خانه مسكوني نيست، زيرا اگر منظور منزل مسكوني آن جناب و همسرانش بود، بايد با لفظ جمع مي‏آمد. همچنان كه در آيات قبل و بعد از اين آيه با لفظ «بيوتكن» به آن ها اشاره شده است. بعضي از علماي عامه گفته‏اند، گرچه اين خانه‏ها به اعتبار همسران «بيوت» است، ولي چون همه آن ها خانه رسول خداست، پس اطلاق لفظ مفرد بر آن ها صحيح است. ولي اين حرف با سياق قرآن سازگار نيست، زيرا در قرآن بر اين خانه‏ها به اعتبار ساكنانش، يعني همسران رسول خدا و هم به اعتبار صاحب شان، يعني شخص رسول خدا، لفظ جمع اطلاق شده است. در آيات قبل و بعد از آيه تطهير بر اين خانه‏ها به اعتبار ساكنان شان لفظ «بيوت» اطلاق گرديده و در آيه 53 همين سوره نيز بر اين خانه‏ها به اعتبار صاحب شان كه پيامبر است ، لفظ «بيوت» اطلاق شده است: يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ اِلاّ اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ ؛ اي مؤمنان به خانه‏هاي رسول خدا وارد نشويد ، مگر اينكه به شما اذن داده شود. ح_ اگر بخواهيم منظور از "اهل بيت" را معناي عرفي بدانيم ،يعني همين افرادي كه در خانه فرد زندگي مي كنند ، اين واژه به همه افرادي كه تحت تكفل فرد بوده و در خانه وي هستند، از پدر ، مادر ، فرزندان، همسران، خواهر و برادراني كه تحت تكفلش هستند ، غلامان و كنيزانش و... اطلاق مي شود، در حالي كه منظور از اهل بيت در آيه قطعا اين گروه نيستند . خ-با توجه به موارد فوق ما نمي توانيم مصداق هاي "اهل بيت" را شناسايي كنيم . جز مراجعه به پيامبر و پرسيدن از ايشان راهي براي شناسايي مصداق هاي اهل بيت نداريم. د_ بنا بر روايات فراوان كه شيعه و سني نقل كرده اند، اين آيه جدا از آيات مربوط به همسران نازل شده و پيامبر سعي بليغ داشته كه مصداق هاي آن را معرفي كند . با جمع كردن مصداق هاي مورد نظر( امام علي، امام حسن، امام حسين و حضرت زهرا) زير كسا و پيچاندن كسا به دور آنان، منحصر بودن اهل بيت در آن جمع را تصريح كرده است. بعضي از همسران ايشان كه حاضر بودند ، اجازه ورود به زير كسا را خواستند، ولي حضرت ضمن دعا براي شان، اجازه ورود نداد . بدين وسيله هم مصداق ها را تعيين كرد و هم انحصار مصداق هاي موجود در افراد مورد نظر را نشان داد. علاوه بر آن، بعد از نزول آيه هم به صورت هاي مختلف در صدد معرفي اين افراد به عنوان تنها مصداق هاي اهل بيت بود از جمله نقل شده از زمان نزول اين آيه به مدت طولاني و به نقلي تا پايان عمر به هنگام طلوع فجر بر در خانه دخترش زهرا (س) مي آمد . با صدا كردن آنان براي نماز و خواندن اين آيه ، آنان را به عنوان اهل بيت معرفي مي نمود.(4) ذ_ در مورد مصداق هاي اهل بيت، مفسران اهل سنت نظر هاي ديگري داده اند كه هيچ كدام به دلايل محكم از قرآن يا حديث مستند نمي باشد و همه برداشت هاي غير متقن افراد است. پي نوشت ها: 1. هود (11) آيه73. 2. احزاب (33) آيه 33. 3. مائده (5) آيه 6؛احزاب، آيات 28 به بعد . 4. در المنثور، ج5،ص199.

روش قرآن مجيد بيان كليات و اصول عمومي است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر عهده پيامبر گرامي اسلام (ص) مي‌باشد

روش قرآن مجيد بيان كليات و اصول عمومي است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر عهده پيامبر گرامي(ص) مي‌باشد. چنان كه مي‌فرمايد: و أنزلنا إليك الذكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه را براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند. در آيه يادشده دقت كنيد. بنابراين انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. با توجّه به اين كه «علي» فقط نام حضرت اميرالمؤمنين (ع)نبوده، همان گونه كه «ابوطالب» تنها كنيه پدر بزرگوارش نبوده است، بلكه نام و كنيه افراد متعدّدي در ميان عرب «علي» و «ابوطالب» بوده، بنابراين اگر نام «علي» صريحاً هم در قرآن ذكر مي شد، باز هم كساني كه نمي خواستند اين حقيقت را بپذيرند بهانه اي داشتند و آن را بر «علي» ديگري تطبيق مي كردند و اين مساله ذكر اسامي در قرآن براي تمام اهل بيت همين گونه است . بدين جهت بهتر همان بوده و انجام شده است كه با ارائه ويژگي ها و صفات ممتاز و منحصر به فرد به معرفي حضرت اميرالمؤمنين (ع) و فرزندان او پرداخته شود كه پرداخته شد، تا قابل تطبيق بر هيچ كس، جز وجود مقدّس آن حضرات معصومين نباشد، براي همين خداوند در قرآن مجيد، اين راه را انتخاب كرده و با ذكر فضايل خاصّ آن حضرت، در آياتي از قرآن مجيد، آنها را به عنوان وليّ مؤمنان و جانشين بلافصل پيامبر (ص) و اهل پاكي و عصمت و...معرّفي كرده است، هر چند كساني كه در قلبشان مرض و انحراف وجود دارد، باز اين آيات را به گونه ديگر تفسير مي كنند. در قرآن مجيد و روايات اسلامي از چند چيز به عنوان" نور" ياد شده است: 1- قرآن مجيد : قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ( 2) از سوي خداوند نور و كتاب آشكاري براي شما آمد" 2-" ايمان : اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ ؛ (3 ) خداوند ولي كساني است كه ايمان آورده‏اند، آنها را از ظلمت هاي (شرك و كفر) به سوي نور (ايمان) رهبري مي‏كند". 3-" هدايت الهي" و روشن بيني: أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها ؛ (4 ) آيا كسي كه مرده بوده است و ما او را زنده كرديم و نور هدايتي براي او قرار داديم كه در پرتو آن بتواند در ميان مردم راه برود همانند كسي است كه در تاريكي باشد و هرگز از آن خارج نگردد"؟ 4-" آئين اسلام : وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ؛ (5 ) خداوند ابا دارد جز از اينكه نور (اسلام) را كامل كند هر چند كافران نخواهند". 5- شخص پيامبر (ص) : وَ داعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً؛ (6) ما تو را دعوت كننده به سوي خدا به اذن و فرمان او قرار داديم و چراغي نور بخش". 6- امامان و پيشوايان معصوم: خلقكم اللَّه انوارا فجعلكم بعرشه محدقين ؛ خداوند شما را نورهايي آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد." (7) 7- و بالآخره از" علم و دانش" نيز به عنوان نور ياد شده، چنان كه در حديث مشهور است: العلم نور يقذفه اللَّه في قلب من يشاء:" علم نوري است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد مي‏افكند" ...(8) رواياتي هم در ذيل آيه 157 اعراف داريم كه يكي از مصاديق نور در اين آيه ائمه هستند ...فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ..پس كساني كه به او(پيامبر) ايمان آوردند، و حمايت و ياريش كردند، و از نوري كه با او نازل شده پيروي نمودند، آنان رستگارانند. امام صادق(ع) فرمود : ..النور في هذا الموضع أمير المؤمنين و الائمة عليهم السلام.(9) نور در اين ايه امير المومنين و ائمه هستند پس به صراحت در قرآن مجيد ازامامان معصوم به نور نيامده است ولي روايات بسيار زيادي در اين زمينه وجود دارد كه همه ائمه نورند. پي نوشت: 1.نحل (16 ) آيه 44. 2.مائده(5 ) آيه 15. 3.بقره(2 ) آيه 257. 4.انعام(6 ) آيه 122 . 5.توبه(9 ) آيه 32 . 6.احزاب(33 )آيه 46. 7. ابن بابويه محمد بن علي‏، عيون أخبار الرضا، نشر جهان‏، تهران‏، سال 1378 ق‏، نوبت اول،‏ ج‏2، ص275. 8. مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،ناشردار الكتب الإسلامية،تهران،سال 1374 ش،نوبت اول، ج‏14، ص 471. 9. حويزي، نور الثقلين، اسماعيليان، ج 2، ص 83.

وقتي از برتري دو چيز نسبت به يكديگر سخن به ميان مي آوريم. بايد جهت برتري را هم ذكر كنيم

وقتي از برتري دو چيز نسبت به يكديگر سخن به ميان مي آوريم. بايد جهت برتري را هم ذكر كنيم. يعني بايد مشخص كنيم كه اگر يكي از اين دو چيز بر ديگري برتري دارد اين برتري از چه جهت مي باشد. زيرا اين دو چيز ممكن است ابعاد مختلفي داشته باشند كه هر يك از اين ابعاد نياز به مقايسه و نسبت سنجي داشته باشد. مثلا وقتي مي پرسيم طلا برتر است يا انسان؟! بايد مشخص كنيم كه از كدام جهت بدنبال برتري هستيم؟ آيا از جهت ارزش مالي بحث مي كنيم؟ يا از جهت زيبايي و يا جهت ماندگاري و يا از ساير جهات مقايسه بين قرآن و عترت نيز همين حالت را دارد. يعني قرآن و عترت جنبه ها و جهات مختلفي دارند كه مي توان به نسبت هر يك از اين جهات مقايسه نمود و ممكن است از بعضي جهات قرآن و از برخي جهات ديگر اهل بيت برتر از قرآن باشند. بررسي تفصيلي همه جهات و جنبه هاي قرآن و عترت فرصت ديگري را مي طلبد و در اينجا به اين سخن آيت الله جوادي آملي اشاره مي كنيم كه در تفسير تسنيم فرموده اند: « عترت طاهرين گرچه به لحاظ مقام هاي معنوي و در نشئه باطن از نظر بزرگان دين مانند صاحب جواهر و كاشف الغطاء از قرآن كمتر نيستند و سخن بلند اميرالمؤمنين(ع)« مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي‏»(1) نيز گواه اين مدعاست. اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعليم و تفهيم معارف دين قرآن كريم ثقل اكبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند و در اين نشئه جسم خود را نيز براي حفظ قرآن فدا مي كنند.»(2) بنابراين اگر از جهت ظاهري و در مدار تعليم و تفهيم، قرآن و عترت را مقايسه كنيم. قرآن كريم ثقل اكبر و عترت ثقل اصغر است و ممكن است اين برتري بدان سبب باشد كه طبق حديث ثقلين(3)، مسلمانها به تمسك و پيروي از ثقلين (قرآن و عترت) دعوت شده اند و روشن است كه تبعيت از كلام و فعل خالق و خدا بر تمسك و پيروي از كلام و فعل ولي خدا از لحاظ رتبه تقدم و برتري دارد. و حقيقت قرآن نيز، كلام و فعل خداست. لذا بر كلام و فعل ولي خدا و عترت پيامبر (ص) برتري دارد. اما از لحاظ اينكه كداميك از اين دو آيه و نشانه برتر پروردگار هستند. بايد بگوييم كه همانطور كه كلمات و جملات قرآن آيه و نشانه وجود پروردگار هستند رفتار و سيره عترت نيز نشانه وجود پروردگار هستند آن هم نشانه و علامتي ناطق و لذا به قرآن ناطق مشهور شده اند و طبق عبارتي كه حضرت علي (ع)‌فرموده (4) عترت مي تواند آيه و نشانه برتري نيز باشد. پي نوشت ها: 1. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ ق‌، ج‏1، ص 207. 2. آيت الله جوادي آملي، تفسير تسنيم، قم، انتشارات اسراء، 1371ش، ج 1، ص 76. 3. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ » (شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، سال 1409 هـ.ق، ج 27، ص 34). « من دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم كه اگر به آنها تمسك كنيد هرگز گمراه نمي شود كتاب خدا و عترت و اهل بيتم و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.» 4. « مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي‏» «آيه و نشانه اي بزرگ تر از من براي خدا نيست.»

صفحه‌ها