قران

روش قرآن مجيد بيان كليات و اصول عمومي است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر عهده پيامبر گرامي اسلام (ص) مي‌باشد

روش قرآن مجيد بيان كليات و اصول عمومي است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر عهده پيامبر گرامي(ص) مي‌باشد. چنان كه مي‌فرمايد: و أنزلنا إليك الذكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه را براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند. در آيه يادشده دقت كنيد. بنابراين انتظار اين كه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. با توجّه به اين كه «علي» فقط نام حضرت اميرالمؤمنين (ع)نبوده، همان گونه كه «ابوطالب» تنها كنيه پدر بزرگوارش نبوده است، بلكه نام و كنيه افراد متعدّدي در ميان عرب «علي» و «ابوطالب» بوده، بنابراين اگر نام «علي» صريحاً هم در قرآن ذكر مي شد، باز هم كساني كه نمي خواستند اين حقيقت را بپذيرند بهانه اي داشتند و آن را بر «علي» ديگري تطبيق مي كردند و اين مساله ذكر اسامي در قرآن براي تمام اهل بيت همين گونه است . بدين جهت بهتر همان بوده و انجام شده است كه با ارائه ويژگي ها و صفات ممتاز و منحصر به فرد به معرفي حضرت اميرالمؤمنين (ع) و فرزندان او پرداخته شود كه پرداخته شد، تا قابل تطبيق بر هيچ كس، جز وجود مقدّس آن حضرات معصومين نباشد، براي همين خداوند در قرآن مجيد، اين راه را انتخاب كرده و با ذكر فضايل خاصّ آن حضرت، در آياتي از قرآن مجيد، آنها را به عنوان وليّ مؤمنان و جانشين بلافصل پيامبر (ص) و اهل پاكي و عصمت و...معرّفي كرده است، هر چند كساني كه در قلبشان مرض و انحراف وجود دارد، باز اين آيات را به گونه ديگر تفسير مي كنند. در قرآن مجيد و روايات اسلامي از چند چيز به عنوان" نور" ياد شده است: 1- قرآن مجيد : قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ( 2) از سوي خداوند نور و كتاب آشكاري براي شما آمد" 2-" ايمان : اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ ؛ (3 ) خداوند ولي كساني است كه ايمان آورده‏اند، آنها را از ظلمت هاي (شرك و كفر) به سوي نور (ايمان) رهبري مي‏كند". 3-" هدايت الهي" و روشن بيني: أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها ؛ (4 ) آيا كسي كه مرده بوده است و ما او را زنده كرديم و نور هدايتي براي او قرار داديم كه در پرتو آن بتواند در ميان مردم راه برود همانند كسي است كه در تاريكي باشد و هرگز از آن خارج نگردد"؟ 4-" آئين اسلام : وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ؛ (5 ) خداوند ابا دارد جز از اينكه نور (اسلام) را كامل كند هر چند كافران نخواهند". 5- شخص پيامبر (ص) : وَ داعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً؛ (6) ما تو را دعوت كننده به سوي خدا به اذن و فرمان او قرار داديم و چراغي نور بخش". 6- امامان و پيشوايان معصوم: خلقكم اللَّه انوارا فجعلكم بعرشه محدقين ؛ خداوند شما را نورهايي آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد." (7) 7- و بالآخره از" علم و دانش" نيز به عنوان نور ياد شده، چنان كه در حديث مشهور است: العلم نور يقذفه اللَّه في قلب من يشاء:" علم نوري است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد مي‏افكند" ...(8) رواياتي هم در ذيل آيه 157 اعراف داريم كه يكي از مصاديق نور در اين آيه ائمه هستند ...فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ..پس كساني كه به او(پيامبر) ايمان آوردند، و حمايت و ياريش كردند، و از نوري كه با او نازل شده پيروي نمودند، آنان رستگارانند. امام صادق(ع) فرمود : ..النور في هذا الموضع أمير المؤمنين و الائمة عليهم السلام.(9) نور در اين ايه امير المومنين و ائمه هستند پس به صراحت در قرآن مجيد ازامامان معصوم به نور نيامده است ولي روايات بسيار زيادي در اين زمينه وجود دارد كه همه ائمه نورند. پي نوشت: 1.نحل (16 ) آيه 44. 2.مائده(5 ) آيه 15. 3.بقره(2 ) آيه 257. 4.انعام(6 ) آيه 122 . 5.توبه(9 ) آيه 32 . 6.احزاب(33 )آيه 46. 7. ابن بابويه محمد بن علي‏، عيون أخبار الرضا، نشر جهان‏، تهران‏، سال 1378 ق‏، نوبت اول،‏ ج‏2، ص275. 8. مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،ناشردار الكتب الإسلامية،تهران،سال 1374 ش،نوبت اول، ج‏14، ص 471. 9. حويزي، نور الثقلين، اسماعيليان، ج 2، ص 83.

در اين كه مريم از زنان برگزيده خدا مي باشد، شكي نيست.

در اين كه مريم از زنان برگزيده خدا مي باشد، شكي نيست. اما سخن اين است كه آيا قرآن دلالت دارد كه حضرت مريم برگزيده ترين زن جهان براي هميشه است يا اين كه برگزيده بودن و برتري او بر همه زنان تا زمان نزول قرآن را اثبات ميكند و براي اين كه بدانيم آيا بعد از نزول قرآن و از زمان پيامبر تا قيام قيامت بانويي در رتبه ايشان يا برتر از ايشان خواهد آمد يا نه؟ بايد از خدا و پيامبر خدا كه به امر و اراده خدا بر غيب اشراف دارد، جويا شد.

پس بايد پيام قرآن كريم درباره برتري مريم روشن شود. در قرآن آمده: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي‏ نِساءِ الْعالَمِينَ (1) و (به ياد آوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند: "اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان، برتري داده است.

بايد توجه داشت كه منظور از برتري و فضيلت حضرت مريم(س) در آيه مذكور اين نيست كه ايشان در تمام فضائل و كمالات و جهات انساني بر همه زنان عالم حتي فاطمه زهرا برتري دارد. بلكه منظور از اين برتري جهت خاصي است كه حضرت مريم(س) را از سائر زنان ممتاز كرده است.

براي روشن شدن اين مطلب از خود آيه شريفه كمك مي‏گيريم. در آيه ياد شده كلمه اصطفاء دو بار تكرار شده است.

در فراز (( إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ )) به يك نوع انتخاب اشاره مي‏كند بدون اينكه مسئله برتري آن حضرت را مطرح نمايد. و اين قسمت از آيه صرفا اصطفاء و انتخاب نفس خود مريم(س) را در فضائل و تقوا بيان مي‏كند، و برتري ايشان نسبت به سائر زنان لحاظ نگرديده است.

ودر فراز (( وَ اصْطَفاكِ عَلي‏ نِساءِ الْعالَمِينَ))، گرچه برتري حضرت مريم نسبت به سائر زنان عالم آمده است؛ حال بايد روشن شود منظور از اين برتري چيست؟آيا برتري ايشان بر زنان عالم بهصورت مطلق است يا مقيّد مي‏باشد، با اين معنا كه در چه جهت برتري دارد در تمام جهات و فضائل انساني يا در يك جهت خاص كه مخصوص ايشان مي‏باشد. آنچه مي‏توان گفت اين است كه حضرت مريم در يك جهت خاص نسبت به تمام زنان عالم برتري دارد. و آن جهت برتري اين است كه ايشان بدون داشتن همسر به طور معجزه‏ آسا و خرق عادت فرزند آورد. پس برتري ايشان در قسمت اخير آيه نسبي است و به طور مطلق نمي‏باشد.

و از نظر دستور زبان عرب نيز اگر كلمه اصطفا با "علي" متعددي شود معناي تقدم را مي‏دهد نه مطلق اصطفاء و برتري، (2) يعني حضرت مريم به خاطر صلاحيت‏ها و ويژگي‏هائي كه داشته است اين برتري و تقدم را بر زنان عصر و زمانه‏اش پيدا كرده كه او به عنوان مادر حضرت عيسي برگزيده شده است.

بعد از روشن شدن معناي برتري حضرت مريم نسبت به سائر زنان عالم، حال بايد گفت زني كه در فضائل و كمالات معنوي و طهارت و تقوا، يگانه زنان است و نسبت به همه زنان عالم از اولين و آخرين برتري دارد عصمت كبري فاطمه زهرا(ع) است.(3)

و از امام صادق(ع) در مورد فرمايش رسول خدا سؤال شده كه "فاطمه سرآمد زنان عالم است يا سرآمد زنان عصر خويش مي‏باشد؛ آن حضرت پاسخ دادند آنكه سرآمد زنان عصر خويش بود مريم(س) بود. اما فاطمه(س) سرآمد همه زنان عالم از اولين تا آخرين است، (4)

بنابر اين مسئله برتري حضرت فاطمه(س) نسبت به زنان عالم وحتي مريم(س) مستند به روايات متعدد است كه در احاديث رسول گرامي(ص) و ائمه(ع) آمده است. حضرت زهرا كسي است كه خداوند در شأن او، پدر، شوهر و فرزندانش آيه تطهير را نازل كرده و او را در آيه مباهله شريك در رسالت شمرده و تنها مصداق "نسائنا" معرفي كرده و پيامبر هم در تفسير اين آيات، او را از خود و پاره تن خود خوانده است. پس همان طور كه خود رسول خدا افضل برگزيدگان به طور مطلق است، پاره تنش نيز كه با او در تطهير و مباهله و... شريك است، افضل برگزيدگان مي باشد.

پس افضل بودن حضرت زهرا با استناد به خود آيات قرآن و روايات مؤيد آيات است.

روايات هم در مقام بيان و تفسير آيات است. روايات پيامبر بر افضليت حضرت زهرا هم فراوان است و در كتب معتبر شيعه و سني وارد شده و عالمان معتبر بدانها استناد كرده اند. از جمله اين روايات: "فاطمه بضعه مني؛ (5) فاطمه پاره تن من است". رسول خدا خطاب به ايشان فرمود:"يا فاطمة إما ترضين ان تكوني سيدة نساء العالمين؛(6) وقتي حضرت پرسيد پس مريم چه مي شود؟ جواب داد: او سيد زنان عالم خودش (امت هاي قبل از اسلام) بود".

امام علي هم بر بالاي مزار فاطمه خطاب به رسول خدا فرمود:

"قل يا رسول الله عن صفيتك صبري وعفا عن سيدة نساء العالمين تجلدي؛(7) اي رسول خدا! از تحمل فراق برگزيده ات صبرم كم شده و چشم پوشيدن از فقدان سيده زنان دو جهان برايم مقدور نيست!".

روايات در اثبات برتري مطلق حضرت زهرا از زنان جهان در دنيا و آخرت بسيار است كه به بيان هاي مختلف در كتب معتبر شيعه و سني وارد شده و با توجه به آنها همه عالمان شيعه و كثيري از عالمان اهل سنت، ايشان را برگزيده زنان جهان و افضل از زهراي بتول مي دانند.

آلوسي بغدادي از مفسران به نام اهل سنت مي نويسد:

عقيده من اين است كه فاطمه بتول افضل زنان گذشته و آينده است؛ زيرا علاوه بر جهات ديگر، او پاره تن رسول خداست. (8)

لازم به توجه است كه آيات قرآني بدون در نظر گرفتن توضيح و تبيين رسول خدا(ص) نه تنها هدايتگر نخواهند بود بلكه ممكن است گمراه كننده باشند. از اين جا است كه حكمت وجود انبياء و پيامبر(ص) مشخص شده و دقيقا اين موضوع  يكي از موضوعات اختلافي ميان صحابه بوده است. چه اينكه برخي در مقابل سخنان پيامبر(ص) شعار «كفانا كتاب الله» را سر داده و مانع از بيان مواضع و سخنان پيامبر(ص) شدند.

پي نوشت ها:

پي نوشت ها:

1. آل عمران(3) آيه 42.

2. علامه طباطبايي، الميزان، نشر جامعه مدرسين قم، ج 3، ص 205.

3. طبري، دلايل الامامه، نشر موسسه البعثه تهران، 1413ش، ص81.

4. مجلسي، بحارالانوار، انتشارات المكتبة الاسلاميه، ج 43، ص21.

5. الخزاز القمي، كفايه الاثر، قم: خيام، 1401 ق، ص 37-38؛ احمد بن حنبل، مسند، بيروت: دار صادر، بي تا، ج 4، ص 5 و....

6. ابي داود، مسند، بيروت: دار المعرفه، بي تا، ص 197.

7. كليني، كافي، تهران: اسلاميه، 1363ش، ج1، ص 459.

8. آلوسي بغدادي، روح المعاني، بيروت: دار الكتب العلميه، 1415 ق، ج2، ص 150.

اصول روابط خانوادگی در قران

محمدناصر بی‌ریا

برای تحکیم روابط عاطفی باید از خود محوری پرهیز کرد مگر در حدی که شرعا حقی برای مرد تعیین شده باشد آن هم به شیوه صحیح و رفتار عاقلانه و حساب شده. به هر حال یکی از چیزهایی که ارزش منفی دارد و جو عاطفه و مودت و محبت را به هم می زند, خود محوری و زورگویی است که از ناحیه مرد یا از ناحیه زن بروز می‌کند.

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که دلالت می کند بر اینکه مساله همسر و رابطه جنسی در متن خلقت انسان ملحوظ است. البته قبول این مطلب نیاز به تعبد ندارد و تامل در آفرینش انسان نشان می دهد که افراد این نوع باید از راه توالد و تناسل بوجود آیند و ناچار می باید در متن آفرینش انسان این جهت رعایت شده باشد. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: همسر انسان از جنس خود انسان قرار داده شده و این یک تدبیر تکوینی, الهی است.
برا ی این که نوع انسان باقی بماند»یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نقس واحده و خلق منها روجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء«1جمله »بث منهما« بخوبی دلالت دارد بر اینکه انتشار افراد انسان بر اثر رابطه دو همسر است و این مساله در متن خلقت لحاظ شده است.

بنابراین این عقیده که ازدواج خود به خود یک عمل پلید و شیطانی و دارای ارزش منفی است از نظر قرآن مطرود است. این عقیده در واقع مستلزم تناقص بین تکوین و تشریع است در حالی که از نظر قرآن کریم بین نظام هستی و نظام اخلاقی تناقضی نیست.

اقتضای فطرت در مسائل جنسی

از آیات شریف قرآن استفاده می شود که این دو جنس مخالف برای هم و مکمل یکدیگر آفریده شده اند, لذا مقتضای فطرت, گرایش هر یک از این دو جنس به جنس مخالفش می باشد و گرایش به هم جنس خلاف نظام آفرینش است. این مطلب بخصوص در داستان قوم لوط در قرآن کریم در چند مورد تاکید شده است و به کرات گوشزد شده است که آنان از مسیر طبیعی و فطری خود منحرف شده بودند. و به واسطه همین امر مورد مذمت و عذاب قرار گرفتند از جمله: »و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم«2 همسرانی را که خدا برای شما قرار داده رها می کنید و راهی را خدا قرار نداده است می روید؟ (یعنی راهی که خلاف فطرت وطبیعت شماست).

ملاک مرز بندی در ارضاء خواستهای جنسی

آنچه موجب ارزشهای منفی در ارضاء خواسته های فطری می شود تزاحماتی است که بین خواسته ها حاصل می شود و کسر وانکسار این خواسته ها است که حد و مرزی برای هر یک از اینها تعیین می کند.

در مسائل خانوادگی مصالح اجتماعی انسان نیز لحاظ می شود از جمله زندگی انسان باید بصورت تشکیل خانواده باشد. و در هر خانواده ای همسر(زن) باید اختصاصی باشد. که از رهگذر این امر مصالح زیادی رعایت شده است, از جمله آنکه نسل بشر به این طریق تداوم می یابد و نیز روابط پدری و فرزندی حفظ شده, مسائل اجتماعی و حقوقی مربوط به آن مانند: مسائل ارث, مسئولیتهایی که پدر و مادر نسبت به فرزند و یا هر یک از دو همسر نسبت به دیگری دارند و... دقیقا رعایت می شود.

اگر هر انسانی بتواند با هر فردی از جنس مخالف که بخواهد آمیزش داشته باشد حفظ این مصالح ممکن نیست. لهذا بخاطر مصالحی که در معرض تقویت قرار می گیرد محدودیتهای باید وجود داشته باشد.

پس اجمالا در جایی که ارضاء این میل طبیعی با مصالح اجتماعی انسان تناقی داشته باشد باید در دایره خاصی که با آن مصالح منافات نداشته باشد محدود شود و آن مرز و دایره همان ازدواج قانونی است. اگر ارضاء این غریزه از این مرز تجاوز کرد ارزش منفی پیدا می کند. تعبیر قرآن بیز در مورد همین تعبیر »تجاوز« است. می فرماید: »فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادلون«3کسانی که مرز ازدواج قانونی و آمیزش مشروع را رعایت نکنند اینها تجاوز گرند.

ملاک ارزشهای مثبت و ارضای خواستهای جنسی

طبق اصول کلی که از قرآن کریم استفاده می شود ارزش مثبت در فعل اخلاقی تابع انگیزه ای است که انسان را وادار به انجام آن می کند. این انگیزه هر قدر ارتباط بیشتری با خدا داشته باشد مطلوبتر و دارای ارزش بالاتری خواهد بود, و بر عکس هر قدر بیشتر بطرف نقس و هوای نفسانی میل کند ارزش کمتری خواهد داشت.

البته قصد طاعت خدا و تبعیت از اراده الهی مراتب زیادی دارد. و تابع این است که انگیزه اصلی و نیت شخصی چه اندازه خالص باشد, آیا تنها طلب نموده رضوان خدا انگیزه اوست یا اجر و ثواب اخروی هم ملحوظ است و یا انگیزه اش تنها اجر و ثواب اخروی است. و یا اساسا انگیزه ای جز خوف از عقاب ندارد و تنها ترس از آلوده شدن به گناه او را وادار کرده که ازدواج قانونی انجام دهد. البته در غالب افراد, چنان نیست که تبعیت از اراده و دستور الهی انگیزه منحصر به فرد باشد, بگونه ای که به هیچ وجه التذاذات خودشان را در نظر نداشته باشند, ولی همینکه حدود قانونی را رعایت می‌کنند و خودشان را در این چهار چوبه محدود می‌کنند و از این مرز فراتر نمی روند, و در یک کلام همین محدود کردن ازضاء غریزه خود یک انگیزه الهی می خواهد که در نوع افراد مسلمان وجود دارد اما پایه ارزش, بستگی به کیفیت و درجه خلوص نیت دارد.

آیا از نظر قرآن شریف شهوت جنسی مذموم است؟

در برخی آیات به تعبیراتی بر می خوریم که کم یا بیش اشعار به مذمت دارند. مانند:

»زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و... «4 این تعبیر »زین للناس حب الشهوات من النساء« برای مردم دوستی شهوات زینت داده شده است این تعبیر مدح آمیز نیست بلکه شاید تا اندازه ای نکوهش آمیز است. و در بعضی از آیات چنین آمده است که: از همسران شما کسانی هستند که دشمن شما هستند »ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم« 5. اگر دقت شود به خوبی روشن می شود که این قبیل آیات با مطالبی که ذکر شد منافاتی ندارد.

اما تعبیر »زین للناس حب الشهوات« در مقام بیان شئن زندگی دنیا و التذاذاتی است که در این عالم موجب توجه مردم به زینتهای دنیا می شود, و در نهایت مقایسه این التذاذات با لذت های اخروی, و لذا در آیه بعد می فرماید: »قل ءانبئکم بخیر من ذلکم... « 6 در دنیا شما این گونه خوشیها را دارید ولی ایا می خواهید شما رابه چیزی که بهتراز اینهاست راهنمایی کنم؟ کسانی که ایمان و تقوا داشته باشند در آخرت مقامات ارجمند و سعادت ابدی و عاقبت نیکو دارند. پس آیه در مقام این نیست که بفرماید ارضاء شهوات یا نزدیک شدن با همسران مطلقا نامطلوب است و مجرای صحیحی برای آن وجود ندارد بلکه در مقام گوشزد این مطلب است که این میل مطلق و نامحدود و مرز ناشناس می تواند دام بزرگی برای اغوای انسان باشد.

اما آیه ای که می فرماید بعضی از همسران شما دشمن شما هستند ناظر به مورد تعارض است. توضیح آنکه درست است که عاطفه یک امر طبیعی است و مثلا عاطفه بین زن و شوهر نعمتی است که خدای متعال عنایت فرموده است چنانچه در آیه »و جعل بینکم موده و رحمه« 788 وبدان اشاره فرموده است.

ولی نباید از مرز خود تجاوز کند و در مواردی که ارضالأ این عاطفه با انجام دگر وظایف انسان منافی است انسان را از انجام آن وظایف باز دارد. پس در واقع معنایی آیه این است که: بعضی از همسران و فرزندان که ایمان لازم را ندارند ان وقت که شما می خواهید به انجام وظایف خود مثل جهاد و صرف اموال در راه خدا بپردازید مزاحمتان می شوند در چنین حالاتی آنها حکم دشمن شما را خواهند داشت زیرا موجب می شوند که شما از راه خیر و کمال باز مانید پس حواستان را جمع کنید. »فاحذروهم« و طوری نباشد که دلبستگی به آنان مانع انجام وظایف واجبتان شود.

روابط افراد خانواده

با توجه به انواع نیازمندیهاییکه افراد به یکدیگر دارند می توان گفت: اصیل ترین نیازهای انسان تنها در محیط خانواده تامین می شود, زیرا در این محیط است که نیاز تکوینی فرزند به پدر و مادر و نیاز مستقیم زن و شوهر به یکدیگر و نیازهای جنسی و عاطفی آنها به وسیله یکدیگر تامین می شود. یعنی صرف نظر از تصرف در ماده و اشیاء خارج از وجودشان, خود افراد به همدیگر احتیاج دارند و می‌توانند برای رفع نیازهای همدیگر موثر باشند.

این است که این مبحث در اخلاق اجتماعی خانواده مطرح می شود.

1. رابطه فرزندان با والدین

مهمترین رابطه ای که بین انسانی با انسان دیگر تحقق می یابد رابطه تکوینی فرزند است با پدر و مادر و این که اصل وجود فرزند وابسته به آنهاست. تاثیری که پدر و مادر در پیدایش فرزند دارند فرزند به هیچ وجه درباره آنها نمی تواند داشته باشد. بنابراین در اینجا نمی توان طبق قاعده عدل و قسط ارزشیابی کرد, زیرا اساس عدل و قسط این است که دو نفر یا بیشتر نسبت به هم روابط متقابل داشته باشند و بر اساس حقوق متقابلی که بر یکدیگر دارند تکالیف متقابلی هم نسبت به یکدیگر داشته باشند, گو اینکه هر جا حق و تکلیفی مطرح باشد یک نوع تاثیر و تاثر متقابل منظور است. ولی آنچه پدر و مادر برای فرزند انجام می دهند و تاثیری که در فرزند دارند به هیچ وجه قابل مکافات و مقابله نیست. این است که در آیات کریمه در مورد پدر و مادر معیار ارزشها »احسان« است, و هیچ آیه ای نداریم که فرزند باید با پدر و مادر با عدل رفتار کند. زیرا در واقع موضوع عدل در اینجا تحقق ندارد.

در آیات زیادی داریم که فرزند نسبت به پدر و مادر باید احسان کند. و از اینجا روشن است که حق پدر و مادر بر فرزند تا چه حد است به طوری که در سایر افراد جامعه نسبت به یکدیگر نمی توان برای آن مشابهی یافت. البته ممکن است که پدر و مادر غیر از حق پدری و مادری حقوق دیگری نیز بر فرزند پیدا کنند ولی اصل حقوق پدر ی و مادری در جای دیگری یافت نمی شود.

تعبیراتی در قرآن کریم هست که بسیار قابل توجه است و اهمیت این مساله را بخوبی روشن می‌کند, از جمله در آیه »و اعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا«9 وظیفه شما بعد از پرستش خدا این است که نسبت به پدر و مادر احسان کنید. بالاترین چیزی که بر عهده هر انسانی واجب است پرستش خدا است از این بالاتر تکلیفی وجود ندارد, ولی به دنبال این تکلیف بودن فاصله می فرماید به والدین هم احسان کنید.

در سوره لقمان بخصوص بر حق مادر بسیار تاکید شده است »و وصینا الانسا بوالدیه حملته امه و هنا علی وهن«10 در روایت شریفه نیز حقوق مادر بیش از حق پدر تعیین شده است. این آیه نیز بخوبی بیانگر همین جهت است.

می فرماید: مادر در دوران بار داری با زحمت و ناراحتی فرزند را در شکم خود می پروراند و بعد از وضع حمل او را شیر می‌دهد. سپس در ذیل آیه می فرماید اول شکر مرا بجای بیاور و بعد شکر پدر و مادر راه این از تعبیرات عجیبی است که مشابه آن در قرآن کریم کمتر یافت می‌شود, که اول شکر خدا را واجب می‌کند بعد هم شکر والدین را و هر دو را متعلق یک امر قرار داده است. تعبیر عجیبی است که اهمیت مطلب را روشن می‌کند.

بعد استثناء را ذکر کرده می فرمیاد: »و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما« 11 از پدر و مادری که تلاش می‌کنند تو را به شرک بکشانند و پیدا است که چنین پدر و مادری مشرک هستند و در شرک خودشان پا برجاست هستند و پا فشاری می‌کنند اطاعت مکن. سپس اضافه می فرماید: »و صاحبهما فی الدنیا معروفا« 12 با اینکه مشرکند و اصرار دارند که تو را هم مشرک کنند در عین حال نباید با ایشان بد رفتاری کنی بلکه باید در زندگی دنیا رفتارت با ایشان بر اساس نیکی باشد.

انواع احسانهای فرزند به پدر و مادر

احسانهایی که در آیات گذشته ذکر شده مطلق است و اختصاص به نوع خاص از احسان ندارد, خواه احسان مالی و خواه احسان در رفتار یا گفتار. آیه دیگری می فرماید: »قل ما انفقتم من خیر فللوالدین و الاقربین« 13 سوال شده است که در چه راهی انفاق کنیم؟

در چه موردی بهتر است مال خود را صرف کنیم؟ در پاسخ می فرماید: اول برای پدر و مادر, اگر ایشان نیاز داشته باشند بر همه مقدم هستند. پس یک نوع احسان احسان مالی است که در این آیات ذکر شده است.

در آیات دیگر مواردی از احسان که مربوط به گفتار و رفتار است ذکر شده است: »فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما«14. یکی از موارد مشابهی که پدر و مادر احتیاج به فرزند دارند مکلف است اخلاقا و شرع این حقوق را رعایت کند هنگام پیری پدر و مادر است. ممکن است در جوانی در امور مالی یا غیر مالی نیازی به فرزند نداشته باشند, ولی هنگام پیری نمی توانند مانند اشخاص جوان در زندگی تلاش و فعالیت داشته باشند زیرا پیری در بسیاری از موارد توام با سستی و ضعف و مرض و دیگر لوازم پیری است و بنابراین در ایام پیری احتیاج به پرستاری دارند. ممکن است در برخوردهای ایام پیری پدر و مادر در مواردی اوقات فرزند تلخ شود و حوصله اش سر رود و در نتیجه اظهار انزجار و خستگی کند, قرآن کریم در این مورد بخصوص تکیه می‌کند که »در برخوردهایی که با پدر و مادر پیر دارید اظهار خستگی نکنید و آخ نگویید«. طوری نباشد که احساس کنند از خدمت کردن به آنان خسته شده اید. و به ایشان نهیب نزنید: »و قل لهما قولا کریما» 15 بزرگوارانه با آنها سخن بگویید. یعنی نهایت ادب و احترام را با آنها نگه دارید. هم چنین می فرماید از روی مهربانی بال ذلت را در مقابل آنان فرود آور و نیز هنگامی که دعا می کنی و از خدا چیزی می خواهی برای پدر و مادر دعا کن »و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا« 16 ذیل آیه دلالت دارد براین نکته که چرا فرزند باید تا این حد نسبت به پدر و مادر احسان کند و حقوقشان را رعایت نماید زیرا وقتی که فرزند کودک خردسالی بود و نمی‌توانست نیازهای خود را تامین کند ایشان بودند که او را پرورش دادند و با کمال مهربانی نیازهایش را بر طرف ساختند.

2. روابط زوجین و اساس زندگی خانوادگی

از نظر اسلام اساس زندگی خانوادگی بر محبت است.

در سوره روم می فرماید:»و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها بینکم موده و رحمه« 17

منظور از جعل مودت و رحمت در این آیه جعل تکوینی و جبری غیر متکی به اسباب اختیاری نیست بدین معنی که تنها با تحقق پیمان زناشویی به طور تکوینی محبت و رحمتی در افراد بوجود آید.

البته هنگامی که انسان زنی را به همسری خویش برگزیند طبعا نسبت به او احساس علاقه می‌کند. ولی چنان بین زن و مرد تدریجا عواطف خاصی بوجود می‌آید و رشد می‌کند, و برای پیدایش این رابطه عاطفی در تکوین و تشریع نیز ابزارهایی منظور شده است.

گاه در زندگی خانوادگی مسائلی پیش می‌آید که تنها با عاطفه حل نمی شود, و چه با مشکلاتی بروز کند که لازم است بصورتی حل شوند و اگر ادامه پیدا کنند به کلی پایه محبت و رحمت فرو می ریزد. این مسائل و مشکلات کم یا بیش برای اکثر خانواده ها بویژه در موارد اختلاف نظر بین زن و شوهر در کیفیت زندگی- مخصوصا آنجا که ارتباط با فرزند پیدا می‌کند- می‌آید.

مساله سرپرستی خانواده

از نظر حقوقی وقتی خانواده بعنوان کوچک ترین واحد اجتماع تشکیل شد سر پرست می‌خواهد. اصولا از نظر اسلام هر اجتماعی که تشکیل می‌شود به سر پرستی نیاز دارد. و چون سلامت زندگی اجتماعی منوط به سلامت محیط خانواده است اسلام عنایت خاصی دارد که بنیان خانواده درست پی ریزی شود و دوام پیدا کند بدین لحاظ برای خانواده سر پرست تعیین کرده است. »الرجال قوامون علی نساء«18بر اساس این آیه سر پرستی خانواده به عهده مرد است و طبعا زن فرزندان باید سر پرستی وی را بپذیرند. این پذیرش گاهی در حد پذیرش قانونی است که مربوط به حقوق است, ولی در اینجا پذیرش بالاتری مورد توجه است و آن پذیرش از نظر اخلاقی است, همسر و فرزندان باید اخلاقا خود را به سر پرستی پدر ملتزم بدانند و حرمت وی را حفظ کنند.

نقش زن در تصمیم گیریها

در خانواده کم و بیش مسائلی پیش می آید که ارتباط زیادی با زن دارد و آنچنان نیست که مرد به تنهایی بتواند تصمیم بگیرد, و اگر بخواهد بدون توجه ب خواسته ها و نظرهای همسرش تصمیم بگیرد مشکلاتی بوجود می‌آید مانند مساله شیر دادن, آیا مادر فرزند را شیر بدهد یا نه؟ چه وقت او را الز شیر بگیرد؟ آیا او را به کسی دیگر بدهند تا شیر دهد یا با شیر خشک تغذیه کنند؟ و مسائلی از این قبیل که همیشه در خانواده ها مطرح بوده است. در این موارد اسلام اصل دیگری را مطرح می‌کند و آن اصل »تشاور« است. مرد و زن در این گونه مسائل که هر دو در آن شریک هستند و گاهی با زن ارتباط بیشتری دارد تا مرد, باید با هم مشورت کنند و سعی کنند آنچه مصلحت است درک کنند و بر اساس آ، تصمیم بگیرند قرآن کریم می فرماید: »فان اراد فصلا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما« 19 اگر پدر و مادر با هم مشورت کردند و هر دو راضی شدند که بچه را از شیر بگیرند اشکالی ندارد. پس اصل دومی که می بایست در مسائل خانوادگی رعایت بشود اصل تشاور است و این در مواردی است که ارتزاط مستقیم با زن دارد.

عوامل خود محوری و اختلافات خانوادگی

آنچه در محیط خانواده اصل است و باید سعی کرد که همه افراد خانواده آرا رعایت کنند اصل محبت و تقویت روابط عاطفی است. تقویت عواطف در خانواده موجب می‌شود مصالح خانواده بهتر تامین شود, طبعا هر چه با آن منافات داشته باشد نا مطلوب بوده ارزش منفی خواهد داشت.

به موجب محبت وقتی کسی دیگری را دوست دارد باید در صدد بر آید که مصالح او تامین شود, عواطف متقابل باعث می‌شود همه سعی کنند تا همه پیشرفت کنند و مصلحتشان تامین شود. و در مقابل, چیزی که مانع از این همدلی و همیاری می‌شود و خود خواهی و خود محوری است که به اساس خانواده لطمه وارد می سازد.

عواملی کهموجب خود محوری در محیط خانواده است احتیاج به بررسیهای روانشناختی دارد. و غالبا ناشی از عقده هایی است که افراد قبل از تشکیل زندگی خانوادگی داشته اند, چه از طرف مرد و چه از طرف زن. تحقیرهایی که هر یک از مرد و زن در دوران کودکی تحمل ‌کرده‌اند چه از ناحیه پدر و مادر و چه از ناحیه سایر افراد, در ضمیر ناخود آگاه آنها اثر گذاشته و منتظر فرصتی برای بروز و جبران آنها است. البته این انتظار یک انتظار آگاهانه نیست بلکه نا خود آگاه است و خود انسان نیز توجه ندارد که چه عاملی وی را وادار به چنین رفتار نادرستی می‌کند.

دانشمندان با بررسیهای دقیق به این نتیجه رسیده اند که تحقیرهای دوران کودکی ناشی از محیط خانواده یا مدرسه یا اجتماع بزرگ, آثار منفی در ضمیر ناخود آگاه شخص می گذارد و بدنبال آن روح انسان برای جبران یا انتقام گیری منتظر فرصت می‌شود. مثلا بچه ای که از سوی پدر و مادر دچار سختی و ناراحتی شده و عواطف و احساساتش جریحه دار گشته ناخود آگاه منتظراس پدر یا مادر بشود و خود همان نقش را بازی کند. وقتی بچه در محیط خانواده تحت فشار روانی قرار گرفت به طور طبیعی این فشار در جایی بروز و ظهور می‌کند.

تجریه های روانشناسانه زیادی موید مطلب فوق است حتی خود افراد می‌توانند این تجربه را در محیطهای خانوادگی دیگران و یا خودشان آزمایش کنند غالب افرادی که تمایل دارند به دیگران زور بگویند کسانی هستند که زمانی زور شنیده اند. و افرادی که می خواهند دیگران را تحقیر کنند کسانی هستند که خودشان روزی تحقیر شده اند. البته این تنها عامل نیست, عوامل تربیتی دیگری هم ممکن است چنین تاثیری را داشته باشد ولی به هر حال این لکی از عوامل مهم است و اگر زن و شوهر از افرادی باشند که در دوران کودکی در محیط خانواده یا در اجتماع تحقیر شده یا ضربه خورده باشند بطور ناخود آگاه در صدد بر می آیند که انتقام خود را از سایر افراد بگیرند, و تحقیرهایی را که تحمل ‌کرده‌اند بواسطه تحقیر کردن دیگران جبران کنند.

ساده ترین راه آن تحقیر بچه های خودشان است. پدر و مادری که بچه هایشان را مثل چشم خودشان دوست دارند نا خود آگاه آنان را مورد اذیت قرار می دهند, و خودشان نیز نمی دانند چرا تمایل دارند بچه های خود را سرکوفت داده, تحقیر کنند. علت اصلی در اعماق روح آنهاست ولی به آن توجه ندارند. البته تحلیل ساده این رفتار این است که چنین عادت ‌کرده‌اند ,از پدر و مادرشان یاد گرفته اند ولی تنها یاد گرفتن نیست, بلکه یک انگیزه روانی ناخودگاه وجود دارد. کسانی که دوست دارند که به همسر و فرزندانشان دستور داده و فرمانروایی کنند غالبا کسانی هستند که در محیط اجتماعی, رنج فرمانبری و زور شنیدن را کشیده اند و به جای اینکه درس عبرت بگیرند, خودشان در صدد ایفء همان نقش بر آمده اند, بویژه هنگامی که دستاویزی برای توجیه رفتارشان پیدا کنند, مانند آن که به ایه یا روایتی بر خورد کنند که دال بر این باشد که زن باید از مرد اطاعت کند.

در این صورت بدون این که به منظور اصلی آن توجهی کنند آنرا دستاویزی برای اعمال زور و فشار و تحمیل افکار و آراء و نظریات خود قرار می دهند. در حالی که این گونه آیات یا روایات به هیچ وجه ناظر به این گونه رفتارها نیست.

حدود اختیارات مرد در محیط خانواده

در مواردی که مدیریت خانواده به عهده مرد واگذار شده است دیگران هم باید فرامین او را بپذیرند, زیرا ماهیت مدیریت چنین اقتضایی دارد. اگر مدیر حق دستور دادن داشته باشد ولی زیر دستان وی موظف به اطاعت نباشند مدیریت مفهومی نخواهد داشت. ولی حدودی که مرد در محیط خانواده مدیریت دارد و می تواند به عنوان مدیر دستور دهد مشخص است و مطلق و نامحدود نیست.

هر جمعی از جمله خانواده نیاز به مدیر دارد که در موارد لازم تصمیم بگیرد و گرنه جمع پراکنده می‌شود و انسجام خانواده از بین میرود. ولی معنای این سخن این نیست که مرد در محیط خانواده فرمانروای مطلق و فعال ما یشاء است هر چه می‌خواهد فرمان دهد و زن هم مانند یک کنیز باید در مقابل او مطیع باشد.

البته کسانی که بخواهند سوء استفاده کنند به متشابهات و مطلقات تمسک می‌کنند بدون این که مخصصات و مقیدات آنها (مدارک و ادله دیگر که منظور دقیق این گونه روایات را روشن می‌کنند ) را بررسی کنند, این چیزی است که در بسیاری موارد واز جمله در محیط خانواده شایع می‌باشد.

بنابراین برای تحکیم روابط عاطفی باید از خود محوری پرهیز کرد مگر در حدی که شرعا حقی برای مرد تعیین شده باشد آن هم به شیوه صحیح و رفتار عاقلانه و حساب شده. به هر حال یکی از چیزهایی که ارزش منفی دارد و جو عاطفه و مودت و محبت را به هم می زند, خود محوری و زورگویی است که از ناحیه مری یا از ناحیه زن بروز می‌کند.

راه حل اختلاف

موارد زیادی وجود دارد که مرد و زن در امور مربوط به محیط خانواده اختلاف پیدا می‌کنند. در چنین مواردی یا عاطفه کار آیی ندارد و غالبا خواستها و سلیقه های شخصی بر عاطفه چیره می‌شود و یا اینکه واقعا در تشخیص مصلحت خانواده اختلاف پیدا می‌شود به هر حال در جایی که در خصوص مسائل خانواده (درباره این قید دقت شود) اختلاف نظر پیش اید که گاهی هم آمیخته با اختلاف و تزاحم در هوسها است, بهترین راه برای رفع اختلاف هم فکری و سعی در یافتن راه عقل پسند است. درست است که هر کسی خواستهای خاص به خودش یا نظرهای شخصی دارد که با نظر دیگری سازگاری نیست ولی در بسیاری از موارد افراد در اثر هم فکری تغییر نظر پیدا می‌کنند. پس بهترین راه این است که زن و مرد صمیمانه موضوع مورد اختلاف را مطرح کنند و درباره دلیلهای یکدیگر بیندیشند و سعی کنند خود خواهیها را کنار بگذارند. اگر مرد حسن نیت نشاندهد و نگوید باید تو مطیع باشی و به جای آن مصلحت خانواده را مطرح سازد زن هم در جای دیگری حسن نیت نشان خواهد داد و اگر هم هوسی در کار باشد, دست از آن بر می دارد. پس اولین راه برای رفع اختلاف, تفاهم و تشاور در مساله مورد اختلاف است. اکنون اگر اختلاف به حدی بود که تشاور و تفاهم نتواند در رفع آ موثر افتد باید از دیگران کمک گرفت »فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها« 20 فردی عاقل از هر طرف بعنوان حکم تعیین می‌گردد تا به نحوی سازش و مسالمت بین زن و مرد بر قرار شود ولی اگر این سلاح نیز موثر نیفتاد و به هیچ وجه نتوانستند با یکدیگر سازش کنند باید به طور معروف و شایسته ای از هم جدا شوند. »و سر حوهن سراحا جمیلا« 21 وقتی تشخیص دادید زندگی مشترک قابل ادامه نیست زنان را با نیکی رها سازید.

3. رابطه والدین با فرزندان

علافه به فرزند یک میل فطری است هر کسی می‌خواهد دارای فرزندانی پاک, صالح و سعادتمند باشد. در آیاتی داریم که بعضی از انبیاء u از خدا در خواست فرزند کردند و یا در مواردی بواسطه این که خدا به آنان فرزندی عطا فرموده خوشحال شدند. پس داشتن فرزند و علاقه به او مطلوب است. علاقه حضرت ابراهیم به فرزندانش در موارد مختلفی از قرآن کریم ذکر شده است و از برخی موارد بدستمی اد که همواره به یاد فرزندانش بود و برای آنها دعا می کرد, هم خیر دنیا و هم خیر آخرت برای آنان طلب می نمود این سیره و روش به عنوان یک روش صحیح و مطلوب یاد شده است. در آیاتی از قرآن دعای حضرت ابراهیم u و حضرت اسماعیل u را هنگام بنا کردن خانه کعبه نقل می فرماید. از جمله دعاهای ایشان این بود که »و من ذریتنا امه مسلمه لک« 22خدایا از فرزندان ما امتی تسلیم خودت قرار بده و هم چنین در آیه دیگری ابراهیم درباره فرزندانش دعا کرده است »رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی« 23خدا مرا بپا دارنده نماز قرار ده و نیز از فرزندانم.

قرآن کریم از قول مومنین و عباد الرحمن نقل می فرماید که درباره فرزندانشان دعا می‌کنند »ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما« 24بندگان شایسته خدا کسانی هستند که صفایت دارند از جمله این که از خدا می خواهند که همسران و فرزندانشان را نور چشمشان قرار دهد هم چنین در برخی آیات فرزند صالح بعنوان نعمتی خاص تلقی شده است.

آنچه به طور خلاصه از این آیات شریفه استفاده می شد و این است که اولا پدر و مادر نسبت به سعادت فرزند و خیر خواهی او گرایش فطری دارند و ثانیا می توان فهمید که چرا در بعضی از روایات روی تربیت فرزند تاکید شده است. به طوری که در بعضی روایات نقل شده است که خداوند بیامرزد پدر و مادری را که با رفتار خوب خودشان فرزند را وادار به نیکی به خودشان می نمایند ثالثا آنچه در آینده فرزندان مهم است و انبیاء الهی به آن اهتمام فراوان داشتند تربیت معنوی و تهذیب نفس آنها بوده است.

لازم به تذکر است که این مقاله از سلسله درسهای معارف محمد تقی مصباح یزدی تهیه گردیده وبا اجازه استاد تعدادی از این جلسات که با بحث خانواده در اسلام ارتباط بیشتری داشت تلخیص و عنوان گذاری گردیده است.

--------------------

پى‌نوشت‌ها

1. سوره نساء آیه 1
2. سوره شعراء آیه 166
3. سوره مومنون آیه 7
4. سوره آل عمران آیه 14
5. سوره تغابن 14
6. سوره آل عمران ایه 15
7. سوره روم آیه 21
8. بین شما دوستی و مهربانی قرار داده است.
9. سوره نساء آیه 36
10. سوره لقمان آیه 14
11. 12سوره لقمان آیه 15
13. سوره بقره آیه 215
14. سوره اسراء آیه 23
15. سوره اسراء آیه 23
16. سوره اسراء آیه 24
17. سوره روم آیه 21
18. سوره نساء آیه18
19. سوره بقره آیه 233
20. سوره نساء آیه 35
21. سوره احزاب آیه 49
22. سوره بقره آیه 128
23. سوره ابراهیم آیه 40
24. سوره فرقان آیه 74

منبع:فصلنامه معرفت ، شماره 3