پرسش وپاسخ

رفتن به مجالسی مانند عقد و عروسی که در آن ها موسیقی های حرام پخش می شود و نرفتن به آن مجالس باعث ناراحتی پدر و مادر و آشنایان می شود چه حکمی دارد؟ (خواهشا مطابق با فتاوای آیات عظام بهجت و سیستانی و خمینی پاسخ دهید)

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
شرکت در مجالس عروسي که درآن جا گناهي صورت مي‌گيرد، و امر به معروف تأثيري ندارد ،حرام است حتي اگر پدر و مادر انسان ناراحت شوند؛ چون با امر خداوند مخالفت صورت مي گيرد.(1)
به نظر آيت ا... سيستاني اگر شرکت در عروسي لازم باشد، به طوري که اگر شرکت نکند، بعداً براي او ناراحتي ايجاد مي‌شود، مثلاً اگر خواهري در مجلس عروسي برادر خود شرکت نکند، باعث حرف و حديث و ناراحتي مي‌شود، در اين گونه موارد، حضور خود را در مجلس عروسي نشان دهد، ولي با نهي از منکر و يا با سرگرم شدن به کارهاي ديگر و يا با گوش ندادن به ساز و آواز، خود را از گناه حفظ ‌کند .(2)
پي‌نوشت‌ها:
1. سؤال تلفني از دفترآيت ا... بهجت و امام خميني.
2. سؤال تلفني از دفتر آيت ا... سيستاني

خواندن داستانهای سکسی برای تفریح و در بعضی موارد درس گرفتن از این داستانها چه حکمی دارد (درس گرفتن به عنوان مثال رعایت مواردی که اسلام در روایات اعلام داشته و در بعضی موارد نیز هم در این داستانها درس و عبرت گرفتن نیز وجود دارد ) چه حکمی دارد

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خواندن داستان سکس اگر موجب تحريک شهوت شود، حرام است. (1 )
پي نوشت :
1 . سؤال تلفني از دفتر آيت الله خامنه اي( 7743232 ـ 0251 ) .

سلام میخواستم بدانم مگرنه اینکه ایه ای درقران کریم وجودداردکه به استناداین ایه امت مسلمان بایددارای سلاح روزدنیا بمنظورحفاظت ازامت مسلمان ودین مبین اسلام باشد؟پس این همه کشمکش برای چیست اینهمه پنهانکاری چرا؟ چرادرحالی که تمام ابرقدرتهاوحکومتهای فاسددنیاازبمب اتم بمنظورپیشبرداهداف خوداستفاده میکنندمانبایددارای این سلاح ها باشیم؟ بنظرمن وجودبمب اتم برای کشورمابااین همه دشمنان قسم خورده نه تنهالازم است بلکه واجب نیز هست حداقل بمنظوردفاع ازکیان حکومت لطفابنده رادراین موردراهنمایی کنید

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
طبق اين آيه قرآن «وَ أَعِدُّواْلَهُم مَّا أسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ ألْخَيْلِ تُرْهِبوُنَ بِهِ عَدُوَّاللَّهِ و عَدُوَّكُمْ"(1)؛ نيرويى كه در توان داريد براى مقابله با دشمنان، فراهم سازيد، و مركب‏ها (اسب‏هاى ورزيده) را آماده كنيد تا دشمنان خدا و دشمنان خود را بترسانيد»بايسته است مسلمانان آمادگي نظامي و سلاح هاي همسو با شرايط زمان را داشته باشند تا از استقلال كشورو كيان اسلامي دفاع كند . اين حق مسلم همه كشور ها از جمله جهان اسلام مي باشند . البته در اسلام براي جنگ و استفاده از سلاح ها شرايط و قوانين خاص وجود دارد. اسلام استفاده از بمب هستي را جايز نمي داند . ايران اسلامي در صدد ساختن اين سلاح مرگبار نبوده و نخواهد بود . جمهوري اسلامي پيمان منع استفاده از سلاح هسته اي را امضا كرده و به آن پايبند مي باشد.
متاسفانه امروزه كشور هاي قدرت طلب و سلطه گر، مانند امريكا حتي مانع استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي مي باشد. اين ظلم آشكار و غير قانوني است . ايران نيز در برابر قدرت طلبي و زور گويي كشور هاي قدرت طلب ايستاده است . منتهي حل اين مسئله نياز به سياست هاي راهبردي دارد . از اين رو است كه جمهوري اسلامي با سياست هاي متفاوت در صدد مي باشد كه توطئه هاي دشمنان را خنثي كند و سرانجام به اهداف خود كه استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي هست دست يابد . طبيعي است سياست ها به حسب شرايط زمان و مصالح كشور تفاوت پيدا مي كند . شايد در يك مقطع زماني سياست نرمش لازم باشد و در شرايط ديگر تهديد و در شرايط ديگر سياست هاي راهبردي ديگر ، از اين رو است كه ايران اسلامي براي مشكل انرژي هسته اي از سياست هاي متفاوت استفاده کرده واستفاده مي كنند و در برخي از سياست ها موفق بوده است .
با شما هم عقيده هستيم كه استفاده از انرژي هسته اي حق مسلم ما است، همان گونه كه در برخي كشور ها ي ديگر از آن استفاده مي كنند . ما هم همين سئوال را از كشور هاي قدرت طلب مانند امريكا داريم كه بر چه اساس و مجوز مانع استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي توسط ايران هستيد ؟ اما خوب مي دانيد كه قدرت هاي سلط جو نمي توانند تحمل كنند كه ايران به چنين موفقيت هايي دست يابد. از اين رو از همه سياست ها و ا هرم ها استفاده مي كند تا ما را از حق مسلم ما محروم كند. در چنين شرايط است كه مسئولان نظام از سياست و برنامه ها ي متفاوت استفاده كنند .اين بدان معنا نيست كه ايران مخفي و پنهان كاري مي كند . مطمئنا هر آنچه را مسئولان كشور انجام مي دهند . به نفع نظام اسلامي و بر اساس شرايط زمان و مصالح جامعه مي باشد . ممكن است در اتخاذ برخي سياست ها كاستي هاي هم وجود داشته باشد . ولي كاستي در برابر سياست ها و تلاش هاي مفيد و كاربردي نظام کمرنگ مي باشد .
پي نوشت :
1.انفال(8) آيه60.

 

امام علي عليه السلام: توبه ، دل‏ها را پاك مى‏كند و گناهان را مى‏شويد . غرر الحكم و درر الكلم 1355

 

پرسش 1:
علل و عوامل قيام امام حسين شرح

پاسخ:
‌پرسشگر گرامي با عرض سلام وتشکر از ارتباط واعتماد تان با اين مركز
امام حسين (ع) در مقابل حكومت يزيد و بيعت خواستن او دو گزينه بيشتر نداشت:
يکي بيعت با يزيد، دوم قيام که نتيجه آن شهادت بود زيرا دشمن براي کشتن امام جدي بود که در صورت عدم بيعت امام را به شهادت برساند.
اين مطلب هم در گفتار امام وجود دارد و هم از برنامه دشمن استفاده مي­شود.
امام به هيج عنوان نمي­توانست با يزيد بيعت کند زيرا بيعت امام پيامد هاي منفي زياد داشت. بيعت امام مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غير مشروع يزيد.
اين جا لازم است هم به فلسفه قيام امام و هم به علل عدم بيعت اشاره شود که نتيجه آن شهادت امام بود.
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بيت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاريخ فرا مى‏رسد که دو طرف احساس مى‏کنند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يک سره کنند.
پس از درگذشت معاويه و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى ظاهر شد. از يک سو يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامد و هيچ وحيى نازل نشد».
او تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين(ع)، عبدالله بن زبير و عبد الله بن عمر بيعت بگيرد؛ حتى با تهديد به قتل.
اين جا امام حسين(ع) نيز بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.
از ديدگاه امام حسين(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شايستگي‏هايى را مى‏طلبد که يزيد و هر کس که مثل يزيد باشد ،فاقد آن است.
وقتى وليد استاندار مدينه، امام حسين(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامه‏اى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود ،امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند .عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند » (2) ؛
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند،
گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد(3).
امام فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت. او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام حسين(ع) فرمود: واى بر تو ! آيا امر مى‏کنى به کشتن من؟چه قدر پستى !
سپس رو به وليد کرد و فرمود:
«اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مى‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نمي کند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
وليد گفت: واى بر تو! به من مى‏گويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مى‏گويد: بيعت نمى‏کنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است . خدا روز قيامت به او نظر نمى‏کند . به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست! (4)
اين قسمت از تاريخ، براى درک علّت قيام و خوددارى حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردى را يادآور شده که هر يک براى ردّ بيعت و وجوب قيام کافى است.
مواردى که امام حسين(ع) مستند و دليل خودداري از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى وليد عموزاده يزيد و استاندار او، درستى اين سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هيچ ايراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا يبايع مثله»نتيجه دلايل مستندى است که راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعنى «کسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل يزيد بيعت نمى‏کند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيامبر باشد.
معناى بيعت صحيح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن ازدستور خليفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطيعوا الله وا طيعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است.
بيعت با مثل يزيد - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پايمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
اين بيعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است اما ساحت مقدس امام حسين(ع) به اين بيعت ننگين آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا يبايع مثله»را مانند يک حکم بديهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصيتى مثل حسين(ع) با ناکسى مثل يزيد بيعت کند.
اين نتيجه مورد قبول همه بود که حضرت پس از بيان سوابق دينى و معنوى خود و پيشينه پرننگ يزيد اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل يزيد بيعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام - که داراي آن مکارم، فضايل و مقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به کوشش او در نجات دين و برنامه‏هاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بيعت نمى‏کند.
حساب امام از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمد و شد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پيامبر بود.
حضرت در يکى از منازل به فرزدق فرمود: «اين مردم پايبند اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند و اموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص داده‏اند . من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)
پس وقتى کار به اين جا کشيد که کسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيامبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمانان و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظيفه ديگري نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاک، پذيرش حکومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود.
اين بيعت در گردن مردان خدا، مانند زنجيرهاى عذاب است . سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى کوه‏ها بيشتر است.
امام حسين(ع) با اين منطق قيام کرد و بر سر اين سخن ايستاد:
«ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛(6) امام کسي است که به کتاب خدا حکم کند . عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند».
حضرت در روز عاشورا که باران مصيبت‏ها بر سرش مى‏باريد، همان منطق را تکرار کرد : «اما و الله لااجيبهم الى‏ شى‏ء مما يريدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏؛(7)
به خدا سوگند! به خواسته‏هاى اين مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را ديدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».
سيد قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قيام حسيني مى‏گويد:
«حکومت امويان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و هماهنگ با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهليت بود. براى اين که بدانيم حکومت بنى‏اميه بر چه اساسى استوار شد ،کافى است که چگونگي بيعت يزيد را ببينيم. معاويه گروه‏هايى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بيعت براى يزيد نظر بدهند. مردى که او را يزيد بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: اميرالمؤمنين اين است و اشاره به معاويه کرد.
سپس گفت: اگر معاويه مرد، اميرالمؤمنين اين است ،و اشاره به يزيد کرد. پس از آن گفت: هر کس اين را نپذيرد، پس سر و کارش با اين است [و اشاره به شمشير کرد]».
پس از آن، داستان بيعت گرفتن معاويه را براى يزيد در مکه ذکر مى‏کند که چه گونه با زور و شمشير و قدرت سرنيزه و خدعه و نيرنگ از مردم بيعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارى‏هاى يزيد مانند مى‏گسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مى‏گويد:
«اعمال يزيد مانند: قتل حسين و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخريب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست... تعيين يزيد براى خلافت يک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاويه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجيب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد . معاويه آن را با ولايت عهدى يزيد تکميل کرد . همان طور که سيد قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.
پس بر امام حسين(ع) واجب بود که آن را جبران نمايد . مرهمى به جراحاتى که بر پيکر اسلام رسيده بود، بگذارد. به عموم مردم بفهماند که اين شکل حکومت شرعى نيست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
حضرت با قيام خود نظر دين را درباره حکومت يزيد اعلام کرد. با سکوت يا بيعت امام(ع)، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.
محمد غزالى (نويسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنى‏اميه مى‏نويسد: « حرکت و تکانى که اسلام از ناحيه فتنه‏هاى بنى‏اميه ديد، به طورى شديد بود که به هر دعوت ديگر اين گونه صدمه رسيده بود، آن را از ميان مى‏برد و ارکان آن را ويران مى‏ساخت».(10)
اين مطلب مختصرى از زيان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام يزيد و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد .شکل حکومت را - که عالى‏ترين نمايش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قيام امام حسين(ع) در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده و جدايي حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگ‏ترين ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دين خدا پايمال و نابود مى‏گشت.(11)
پي نوشت ها:
1. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.
2. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
3. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4. مقتل الحسين خوارزمى، ص 184، ف 9.
5. تذکرة الخواص، ص 252.
6. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
7. سمو المعنى، ص 118.
8. العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 180 و 181.
9. همان، ص 181.
10. الاسلام و الاستبداد السياسى، ص 187 و 188.
11. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.

 

امام علي عليه السلام: مهرورزى با مردم ، اساس خردمندى است . غرر الحكم و درر الكلم 1345

 

پرسش 1:
علل و عوامل قيام امام حسين شرح

پاسخ:
‌پرسشگر گرامي با عرض سلام وتشکر از ارتباط واعتماد تان با اين مركز
امام حسين (ع) در مقابل حكومت يزيد و بيعت خواستن او دو گزينه بيشتر نداشت:
يکي بيعت با يزيد، دوم قيام که نتيجه آن شهادت بود زيرا دشمن براي کشتن امام جدي بود که در صورت عدم بيعت امام را به شهادت برساند.
اين مطلب هم در گفتار امام وجود دارد و هم از برنامه دشمن استفاده مي­شود.
امام به هيج عنوان نمي­توانست با يزيد بيعت کند زيرا بيعت امام پيامد هاي منفي زياد داشت. بيعت امام مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غير مشروع يزيد.
اين جا لازم است هم به فلسفه قيام امام و هم به علل عدم بيعت اشاره شود که نتيجه آن شهادت امام بود.
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بيت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاريخ فرا مى‏رسد که دو طرف احساس مى‏کنند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يک سره کنند.
پس از درگذشت معاويه و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى ظاهر شد. از يک سو يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامد و هيچ وحيى نازل نشد».
او تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين(ع)، عبدالله بن زبير و عبد الله بن عمر بيعت بگيرد؛ حتى با تهديد به قتل.
اين جا امام حسين(ع) نيز بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.
از ديدگاه امام حسين(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شايستگي‏هايى را مى‏طلبد که يزيد و هر کس که مثل يزيد باشد ،فاقد آن است.
وقتى وليد استاندار مدينه، امام حسين(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامه‏اى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود ،امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند .عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند » (2) ؛
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند،
گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد(3).
امام فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت. او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام حسين(ع) فرمود: واى بر تو ! آيا امر مى‏کنى به کشتن من؟چه قدر پستى !
سپس رو به وليد کرد و فرمود:
«اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مى‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نمي کند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
وليد گفت: واى بر تو! به من مى‏گويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مى‏گويد: بيعت نمى‏کنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است . خدا روز قيامت به او نظر نمى‏کند . به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست! (4)
اين قسمت از تاريخ، براى درک علّت قيام و خوددارى حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردى را يادآور شده که هر يک براى ردّ بيعت و وجوب قيام کافى است.
مواردى که امام حسين(ع) مستند و دليل خودداري از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى وليد عموزاده يزيد و استاندار او، درستى اين سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هيچ ايراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا يبايع مثله»نتيجه دلايل مستندى است که راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعنى «کسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل يزيد بيعت نمى‏کند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيامبر باشد.
معناى بيعت صحيح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن ازدستور خليفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطيعوا الله وا طيعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است.
بيعت با مثل يزيد - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پايمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
اين بيعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است اما ساحت مقدس امام حسين(ع) به اين بيعت ننگين آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا يبايع مثله»را مانند يک حکم بديهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصيتى مثل حسين(ع) با ناکسى مثل يزيد بيعت کند.
اين نتيجه مورد قبول همه بود که حضرت پس از بيان سوابق دينى و معنوى خود و پيشينه پرننگ يزيد اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل يزيد بيعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام - که داراي آن مکارم، فضايل و مقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به کوشش او در نجات دين و برنامه‏هاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بيعت نمى‏کند.
حساب امام از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمد و شد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پيامبر بود.
حضرت در يکى از منازل به فرزدق فرمود: «اين مردم پايبند اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند و اموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص داده‏اند . من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)
پس وقتى کار به اين جا کشيد که کسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيامبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمانان و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظيفه ديگري نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاک، پذيرش حکومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود.
اين بيعت در گردن مردان خدا، مانند زنجيرهاى عذاب است . سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى کوه‏ها بيشتر است.
امام حسين(ع) با اين منطق قيام کرد و بر سر اين سخن ايستاد:
«ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛(6) امام کسي است که به کتاب خدا حکم کند . عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند».
حضرت در روز عاشورا که باران مصيبت‏ها بر سرش مى‏باريد، همان منطق را تکرار کرد : «اما و الله لااجيبهم الى‏ شى‏ء مما يريدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏؛(7)
به خدا سوگند! به خواسته‏هاى اين مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را ديدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».
سيد قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قيام حسيني مى‏گويد:
«حکومت امويان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و هماهنگ با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهليت بود. براى اين که بدانيم حکومت بنى‏اميه بر چه اساسى استوار شد ،کافى است که چگونگي بيعت يزيد را ببينيم. معاويه گروه‏هايى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بيعت براى يزيد نظر بدهند. مردى که او را يزيد بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: اميرالمؤمنين اين است و اشاره به معاويه کرد.
سپس گفت: اگر معاويه مرد، اميرالمؤمنين اين است ،و اشاره به يزيد کرد. پس از آن گفت: هر کس اين را نپذيرد، پس سر و کارش با اين است [و اشاره به شمشير کرد]».
پس از آن، داستان بيعت گرفتن معاويه را براى يزيد در مکه ذکر مى‏کند که چه گونه با زور و شمشير و قدرت سرنيزه و خدعه و نيرنگ از مردم بيعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارى‏هاى يزيد مانند مى‏گسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مى‏گويد:
«اعمال يزيد مانند: قتل حسين و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخريب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست... تعيين يزيد براى خلافت يک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاويه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجيب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد . معاويه آن را با ولايت عهدى يزيد تکميل کرد . همان طور که سيد قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.
پس بر امام حسين(ع) واجب بود که آن را جبران نمايد . مرهمى به جراحاتى که بر پيکر اسلام رسيده بود، بگذارد. به عموم مردم بفهماند که اين شکل حکومت شرعى نيست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
حضرت با قيام خود نظر دين را درباره حکومت يزيد اعلام کرد. با سکوت يا بيعت امام(ع)، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.
محمد غزالى (نويسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنى‏اميه مى‏نويسد: « حرکت و تکانى که اسلام از ناحيه فتنه‏هاى بنى‏اميه ديد، به طورى شديد بود که به هر دعوت ديگر اين گونه صدمه رسيده بود، آن را از ميان مى‏برد و ارکان آن را ويران مى‏ساخت».(10)
اين مطلب مختصرى از زيان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام يزيد و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد .شکل حکومت را - که عالى‏ترين نمايش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قيام امام حسين(ع) در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده و جدايي حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگ‏ترين ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دين خدا پايمال و نابود مى‏گشت.(11)
پي نوشت ها:
1. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.
2. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
3. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4. مقتل الحسين خوارزمى، ص 184، ف 9.
5. تذکرة الخواص، ص 252.
6. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
7. سمو المعنى، ص 118.
8. العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 180 و 181.
9. همان، ص 181.
10. الاسلام و الاستبداد السياسى، ص 187 و 188.
11. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.

 

امام علي عليه السلام: گشاده‏رويى ، دام دوستى است . غرر الحكم و درر الكلم 1075

 

پرسش 1:
چرا و چگونه مي شود که يک زن مانند حضرت فاطمه حيض نشود؟

پاسخ:
ّْْبا سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با اين مرکز .
اصل اين مسئله كه برخي از افراد و انسان ها به دلايل و ويژگي هايي خاص ، مورد عنايت خاص خداوند قرار مي گيرند‌، هم دلايل عقلي و هم دلايل نقلي بر تأييد آن وجود دارد . زنان بزرگي در تاريخ چون حضرت مريم و مردان بزرگي چون اولياي الهي و پيامبران بزرگ خداوند مورد عنايت هاي خاص الهي بودند‌، به جهت وظيفه خاصي كه برعهده داشتند و به دلايلي كه در كتاب هاي كلامي و اعتقادي ذكر مي شود.
بنابراين شخصيتي مانند حضرت فاطمه (س) نيز مي تواند مورد عنايت قرار گرفته و حيض نبيند. نه تنها چنين عنايت ، بلكه شكل هاي بالاتر از آن نيز متصور است.
حيض نديدن ، يك موضوع طبيعي است كه امكان وجود آن از نظر عقلي ممتنع نيست. در هر صورت حيض ديدن مربوط به سيستم طبيعي بدن مي شود .اين سيستم از طرف خداوند مي تواند به گونه اي آفريده شود كه شخص حيض نبيند و در عين حال خلاف نظام طبيعي و قانون علت و معلولي حاكم بر جهان نباشد.
برخى در انتقاد به اين حالت مى گويند: اينكه زهرا عليهاالسلام عادت ماهانه نمى ديد ، بيمارى است كه نياز به درمان دارد! يا لااقل نوعى نقص در زنانگى يا شخصيت وى به عنوان يك زن است. بنابراين نمى توان آن را از كرامات و فضائل او شمرد. در خصوص نفاس همين گونه است. اين گوينده، عقيده به پاكى زهرا عليهاالسلام از حيض و نفاس را از عقايد بى ارزش و سخيف مى داند.
در پاسخ به نظريه بالا مي توان گفت:
1- گاهى اتفاق مى افتد كه برخى از زنان به هنگام زايمان خون نمى بينند و يا كم مى بينند اما اين نقص در زنانگى يا شخصيت آنان به عنوان زن به شمار نمى رود. البته چنين مواردى بسيار اندك است.
در خصوص پاكى زهرا عليهاالسلام از حيض و نفاس مى گوييم: خروج از تنگناهاى طبيعى نه تنها نقص شمرده نمى شود ، بلكه كرامت و فضيلت است. همچون كرامت مريم عليهاالسلام كه بدون اينكه مردى به او دست بزند، به عيسى عليه السلام باردار شد و چون كرامت ساره، همسر ابراهيم عليه السلام كه در پيرى به اسحاق باردار شد و همانند همسر زكريا عليه السلام كه نازا بود، ولى به يحيى باردار شد. از اين گونه كرامات و كارهاى خارق العاده فراوان است.
پاكى زهرا عليه السلام از حيض و نفاس حاكى از مقام بلند و شخصيت ممتاز او ميان زنان جهان است. چه به فرموده ى خداوند ، حيض نوعى اذيت و رنج است: «يسألونك عن المحيض قل هو اذى فاعتزلوا النساء فى المحيض؛ (1)
از تو درباره ى عادت ماهانه ى زنان مى پرسند، بگو: رنجى است. پس هنگام عادت ماهانه، از آميزش با زنان كناره گيرى كنيد».
حيض، زن را در تنگنا و در حالت روانى و جسمانى غير طبيعى قرار مى دهد. حيض، آن گونه كه در روايات آمده، بيمارى است . چنان كه فقها مى گويند: حالت عرضى زنانه است كه او را از روزه و نماز، و از ورود به مساجد باز مى دارد. زن در ايام حيض در وضعى نيست كه بتواند با روحيه اى سرشار از سرزندگى، صفا، پاكى و قوّت زندگى كند.
اين حدث(پيشامد) مداوم را نه وضو برطرف مى كند و نه غسل و نه تيمم تا اينكه از بين برود و برطرف شود. خداوند، سرور زنان را كه از هرگونه پليدى پاك گردانده، از اين حدث نيز پاك نموده است.
اين گرامي داشت زهرا عليهاالسلام و تأكيد الهى بر تمايز او از ديگران و مخصوص گرداندن وى به فضيلت و كرامت است، بدون اينكه هيچ گونه تغييرى در طبيعت زنانه او داشته باشد.
خداوند مسبب الاسباب، و قادر است كه از قانون عليّت درگذرد، نه اينكه از آن خارج شود و يا آن را نقض كند ، زيرا خداوند، حتى معجزات پيامبران را به واسطه ى اسباب و علل آن به وجود مى آورد و اين آفرينش را با علم خود به علل و اسباب انجام مى دهد، در حالى كه انسان ها از آن بى خبرند و سابقه هم ندارند. اين معناى خرق عادت است كه در موضوع معجزات و امور خارق العاده از آن سخن مى گويند.
2- سخيف خواندن اعتقاد به پاكى زهرا عليهاالسلام از حيض و نفاس از كسى كه به سخنان پيغمبر و بلكه ائمه عليهم السلام تعبد و اعتقاد دارد ، پذيرفتنى نيست. زيرا هرچه پيغمبر و ائمه
مى گويند،ً نمى تواند سخيف باشد. از سوى ديگر هركس آن را بداند، برايش سودمند و مفيد خواهد بود.
روايات در اين زمينه بسيار وارد شده است. نمونه هاى زير را نقل مى كنيم:
1- پيامبر: «فاطمه، بتول ناميده شده زيرا از حيض و نفاس پاك شده است». (2)
2- پيامبر : «دخترم فاطمه، حوريه اى است كه حيض نمى بيند». (3)
3- شيخ صدوق به سند خود از عمر بن على عليه السلام از پدرش على عليه السلام روايت كرده كه از پيامبر پرسيدند: بتول يعنى چه؟ ما شنيده ايم كه گفته ايد: مريم و فاطمه بتول اند. فرمود: «بتول كسى است كه هرگز خون حيض نديده است. حيض بر دختران پيامبران مكروه است». (4)
4- قطان از سكرى، از جوهرى، از عباس بن بكار، از عبداللَّه بن مثنى از عمويش ثمامة بن عبداللَّه از انس بن مالك، از مادرش روايت كرده كه گفت: «فاطمه خون حيض و نفاس نديد». (5)
5- امام باقر عليه السلام از پدرانش: «فاطمه به چند جهت طاهره ناميده شده است. از جمله اينكه هرگز خون حيض و نفاس نديد».(6)
6- امام صادق عليه السلام: «آيا مى دانى تفسير فاطمه چيست؟ گفت: از شر مبرا شده را گويند و چون از حيض بازگرفته شده است(7)
7- پيامبر به عايشه فرمود: «فاطمه مانند زنان آدميان نيست.چنان كه آنان مريض مى شوند، مريض نمى شود». (8)
8- امام صادق عليه السلام: «خداوند تا زمانى كه فاطمه زنده بود، زنان را بر على عليه السلام حرام كرد. زيرا زن پاكيزه اى بود كه حيض نمى ديد». (9)
9- عايشه گفت: «هرگاه فاطمه مى آمد، همانند پيغمبر راه مى رفت. هرگز حيض نديد. زيرا از سيب بهشتى آفريده شده بود». (10)
10- اسماء بنت عميس گفت: «در يكى از زايمان هاى فاطمه حضور داشتم .هنگامى كه وضع حمل كرد، خونى نديدم. به پيامبر
عرض كردم: فاطمه زايمان كرد ولى از او خونى نديديم، فرمود: فاطمه حوريه اى است كه به شكل انسان آفريده شده است». (11)
11- على عليه السلام: «رسول خدا فرمود: فاطمه، حوريه اى است كه در صورت انسان آفريده شده است. دختران پيامبران حيض نمى شوند». (12)
[2- امام باقر عليه السلام: «او را فاطمه ناميد. پس گفت... تو را از خون حيض گرفتم (پاك كردم).به خدا سوگند كه فاطمه را خداوند
از حيض گرفته است». (13)
13- امام باقر عليه السلام: «دختران پيامبران خون حيض نمى بينند. حيض عقوبت است...» (14)
14- امام صادق عليه السلام: «دختران پيامبران حيض نمى شوند». (15)
15-تأويل روايات
هنگامى كه بعضى با اين همه روايات درباره چنين رخدادي رو به ر و مى شوند، حيران مى گردند، زيرا نمى توانند آن را رد كنند،چون متواتر و يا قريب به متواتر است. در نتيجه مى گويند: بايد اين روايات را همچون روايات رجعت تأويل كرد.
اما مي توان گفت جاى هيچ گونه تأويلى نيست، نه در اين روايات و نه در آن روايات . اگر نتوانستيم آن را بفهميم ،بايد علم آن را به خداوند برگردانيم. خواجويى مازندرانى در موضوع رجعت مى گويد:
شايسته نيست كه از آن تعجب كنيم. چه از امور مجهول العلل تعجّب نمى شود. مگر نمى بينيد كه سرور ما اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اين علمى است كه جهل آن مردم را فرا گرفته است و بايد علم آن را به خدا برگرداند؟!
به علاوه بعضى از اين امور همچون نايل شدن اوليا به ثواب نصرت و يارى امام زمان عليه السلام، و شادمانى آنان از ظهور دولت و سلطنت او، انتقام از دشمنان و نيل به گوشه اى از ثواب و عذاب در دنيا و از اين قبيل مسائل، در اخبار مذكور است... (16)
. مجالى براى تأويل اين احاديث وجود ندارد. زيرا:
1- هرگاه نص بيانگر يك امر توقيفى باشد، نه ميدان جولان عقل است و نه با اصول ثاب عقلى و دينى مخالف، بلكه بايد آن را پذيرفت.
2- هرگاه نص را نفهميم و نتوانيم حكمت آن را درك كنيم، حق نداريم آن را رد كنيم يا تأويل نماييم. زيرا زمانى فرامى رسد كه قواى فكرى و عقلى ما رشد كند و دانش ما زياد شود. آنگاه حكمت آن را بشناسيم. گاهى اوقات ده ها و بلكه صدها سال مى گذرد تا بشر يك گام بزرگ در جهت پيشرفت علمى و فكرى بردارد تا در پرتو آن بتوانيم راز يا حكمت يا معناى دقيق برخى از نصوص را دريابيم.
در قرن بيستم خصوصاً در دو دهه ى اخير معانى بسيارى از آيات قرآن همچون آيات مربوط به آفرينش را فهميده ايم . آنچه نفهميده ايم ،بيش از آن است.
3- تأويل نص هنگامى درست است كه ظاهر آن در بدو امر مخالف حكم عقل يا اصول ثابت و مسلّمات شرعى باشد. البته به شرط آنكه تأويل قابل قبول، معقول و ممكن باشد.
4- اگر نص وارده به گونه قابل قبول نزد اهل لغت قابل تأويل نباشد و از سوى ديگر مخالف مسلّمات عقلى، و شرعى، و مخالف صريح قرآن باشد، بايد آن را رد كرد و به ديوار كوبيد. زيرا مى دانيم كه چنين روايتى از معصوم نيست و امام بدان لب نگشوده است.
بدين ترتيب روشن مى شود كه استناد به استبعادات و استحسانات در امور غيبى و مسائلى كه راهى براى آگاهى از آن نداريم و نيز ناتوانى در تعقل يا فهم بعضى امور كه در روايات آمده، موجب نمى شود كه نص را رد و يا تأويل كنيم. علّت اين امر آشكار است.
پي نوشت ها:
1.بقره، آيه222.
2.ينابيع الموده، ص 260؛ احقاق الحق (بخش ملحقات) ج 10، ص 25؛ مودّةالقربى، ص 103.
3.ذخائرالعقبى، ص 26؛ شرح بهجةالمحافل، ج 2، ص 138؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 54، به نقل از تاريخ بغداد، ج 12، ص 331، كنزالعمال، ج 12، ص 109، ح 3426؛ اسعاف الراغبين در پاورقى نورالابصار، ص 173
4.معانى الاخبار، ص 64، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 330، به نقل از ابوصالح مؤذن در الاربعين، تاج المواليد، ص 20؛ كشف الغمه، ج 2، ص 90؛ بحارالانوار، ج 43، ص 15- 16؛ و ج 78، ص 112 ؛ ينابيع الموده، ص 26؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 37؛ علل الشرايع، ج 1، ص 181؛ مصباح الانوار، ص 223؛ مصباح كفعمى، ص 659؛ روضة الواعظين، ص 149؛ دلائل الامامه، ص 55؛ الروضة الفيحاء فى تواريخ النسا، ص 252؛ حبيب السير، ج 1، ص 433؛ ضياء العالمين، ج 2، ق 3، ص 7؛ احقاق الحق، ج 10، ص 25، 310؛ ج 19، ص 11 ؛ عوالم العلوم، ج 1، ص 641؛ اعلام الورى، ص 148.
5.امالى صدوق، ص 154؛ بحارالانوار، ج 43، ص 21؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 153 .
6. بحارالانوار، ج 43، ص 19؛ مصباح الانوار، عوالم العلوم، ج 11، ص 66.
7. مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 330؛ بحارالانوار، ج 43، ص 16.
8. مجمع الزوائد، ج 9، ص 202؛ اعلام الورى، ص 148؛ مرأة العقول، ج 5، ص 345؛ الطرائف، ص 111؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 64؛ ضياءالعالمين، ج 2، ق 3، ص 7.
9. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 64؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 330؛ بحارالانوار، ج 43، ص 16؛ امالى طوسى، ج 1، ص 42؛ مستدرك الوسائل.
10. اخبارالرسول، ص 87؛ احقاق الحق، ج 10، ص 244؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 60.
11. دلائل الامامه، ص 53، 55؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 37
12. دلائل الامامه، ص 52؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 37.
13. بحارالانوار، ج 42، ص 13؛ مصباح الانوار و كشف الغمه، ج 2، ص 89؛ علل الشرايع، ص 179؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 55؛
كافى، ج 1، ص 46، المحتضر، ص 132، 138و ص 172، 218.
14. علل الشرايع، ج 1، ص 290؛ بحارالانوار، ج 12، ص 107؛ و ج 81، ص 81؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 153؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 38.
15. الخرائج الجرائح، ج 2، ص 527.
16. الرسائل الاعتقاديه، ص 115.

 

امام علي عليه السلام: آدمى در زير زبانش پنهان است . غرر الحكم و درر الكلم 978

 

پرسش 1:
عكس شرح
آيا اين حديث از اعتبار كافي برخوردار است؟ قال رسول الله :«لاتدخل البيت فيه صور‌ او تمثال او كلب »در اين صورت نبايد عكسي به ديوار منزل ها آويخت.
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
امام صادق عليه السلام مي فرمايد : نماز نخوان در خانه اي که در آن سگ است ، مگر سگ شکاري باشد و در را بر رويش بسته باشي. در خانه اي که در آن تمثال باشد ، ملائکه داخل نمي شوند. نيز در خانه اي که در آن ظرفي باشد که در آن بول است ، وارد نمي شوند. (1)
اين روايت مرسله است ، يعني شيخ صدوق که آن را از امام صادق عليه السلام نقل مي کند، واسطه هاي خود را تا امام نام نبرده است. در اين که به حديث مرسل مي شود تمسک کرد ، سخنان زيادي وجود دارد و بين علما در استناد يا عدم استناد به آن اختلاف نظر وجود دارد .(2)
بر فرض پذيرفته شدن اين روايت ، حداکثر دلالت دارد که نماز خواندن در چنين خانه اي کراهت دارد ، ولي در مورد حرام بودن نصب عكس در خانه ، نه اين روايت دلالت دارد و نه کسي از علما آن را مورد اشکال قرار داده است ، بلکه مشهور علما فتوا داده اند که در صورت پوشاندن تصوير، نماز خواندن هم کراهت ندارد .(3)
پي نوشت ها :
1 . من لا يحضره الفقيه، 4 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه - قم - ايران، نوبت چاپ‏دوم، 1413 ه ق. ، ج‏1، ص: 246 .
2 . عاملي ، وصول الاخيار الي اصول الاخبار ، مجمع الذخائر الاسلاميه ، الطبعة الاولي ، 1410 ه ق. ، ص 107.
3 . نجفى، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، 43 جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، نوبت چاپ‏هفتم ، ج‏8، ص: 389 ؛
خويى، ، موسوعة الإمام الخوئي، 33 جلد ، ج‏13، ص: 204 ؛
سبزوارى، مهذّب الأحكام في بيان الحلال و الحرام، 30 جلد، دفتر آيه الله سبزوارى - قم - ايران، نوبت چاپ‏چهارم، 1413 ه ق ، ج ‏5 ، ص 477 ؛
مجلسى اول، لوامع صاحبقراني المشتهر بشرح الفقيه، 8 جلد، مؤسسه اسماعيليان - قم - ايران، نوبت چاپ‏دوم، 1414 ه ق ، ج‏3، ص: 309 .

 

امام علي عليه السلام: قناعت ، گواراترين زندگى است . غرر الحكم و درر الكلم 933

 

پرسش 1:
نماز جماعت شرح
نماز خواندن پشت سر امام جماعتي كه براي برگزاري جماعت حق الزحمه دريافت مي كند با وجود اينكه موظف به حضور
در محل كار مي باشد، صحيح است ؟
پاسخ:
‌پرسشگر گرامي با عرض سلام وتشکر از ارتباط واعتماد تان با اين مركز
نماز خواندن پشت سر چنين امام جماعتي اگر داراي شرايط امامت باشد ، اشکال ندارد . گرفتن حق الزحمه ضربه به عدالت وي نمي زند. اگر از ساعات کاري خود که موظف است ، به خاطر نماز باز مي ماند ،نبايد بدون اجازه از مسئولان مربوطه اقدام به نماز جماعت بنمايد .
آيت الله خامنه اي در مورد پول گرفتن براي اقامه جماعت فرموده اند :
پول گرفتن براي اصل نماز جايز نيست ولي معمولا پول براي مقدمات آن از قبيل كرايه ماشين يا پول بنزين مي باشد و اشكال ندارد .(1)
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پي نوشت:
1 . اجوبه الاستفتاآت، س 568.

 

امام علي عليه السلام: در گشايش و سختى شكرگزار باش . غرر الحكم و درر الكلم 6092

 

پرسش 1:
خمس شرح
اگه پول بگذاريم توي بانک ، بعد بهره اي بياد روش، آيا اشکالي داره؟آيا بايد خمس پول پرداخت شود، اگر اين پول اضافات زندگي نباشد و براي گذران زندگي است ..........

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
به طور کلي معاملات بانک ها که براساس قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي ومورد تأييد شوراي محترم نگهبان انجام مي دهند،اشکالي ندارد . محکوم به صحت است .سود حاصل از بکار گيري سرمايه براساس يکي از قراردادهاي شرعي مثل مضاربه يا شرکت يا جعاله يا اجاره ومانند آن، شرعا حلال است.
بنابر اين اگر تعيين سود در بانک طبق قرار داد مضاربه به صورت در صدي باشد. سپرده گذاري در بانک براي دريافت سود به اين صورت باشد که سپرده گذار همه اختيارات را به بانک داده باشد حتي انتخاب نوع فعاليت و تعيين سهم سپرده گذار از سود هم به عنوان وکالت در اختيار بانک باشد، سپرده گذاري و سود حاصل از به کار گيري پول در معامله حلال شرعي، اشکال ندارد . دريافت سود بانکي حلال مي باشد.(1)
اگر سال بر پول گذشته باشد، بايد خمس آن پرداخت گردد . اگر در بين سال و پيش از رسيدن سال خمسي، مصرف شود, خمس ندارد. هم چنين سودي که از بانک مي گيريد ،اگر در بين سال مصرف شود ،خمس ندارد .اگر پس انداز شود و سال برآن بگذرد ،خمس دارد.(2)
پي نوشت ها:
1. آيت الله خامنه اي، استفتاءات س 1922،1923،1925 و1926 .
2. همان، مسئله 860و871.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها