پرسش وپاسخ

اگر در مسافرت باشیم و در خواب محتلم شویم و حمام هم نباشد باید چه کرد؟با توضیح

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در صورتي که امکان غسل کردن نباشد ، براي نماز تيمم کند و نماز را بخواند . هر زمان زمينه غسل کردن فراهم شد، بايد غسل کند.
اگر لباس و بدن نجس شده باشد، لباس را براي نماز عوض کند و يا بشويد و بدن را نيز آب بکشد.
چنانچه آب کشيدن بدن و يا عوض کردن و شستن لباس ممکن نباشد و لباس ديگري هم نداشته باشد و وقت نماز باشد، با همان بدن و لباس نجس نماز بخواند. (1 )
پي نوشت:
1. امام خميني، توضيح المسائل، مسأله 648 به بعد و 676 و 813 ( نظر رهبري دراين مسئله مطابق با نظر امام خميني مي باشد).

آیا پیامبران همه در خاور میانه نازل شدند ؟ چرا مگر در قسمتهای دیگر جهان نیاز به پیامبر نبود؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
يكي از مشكلات رخدادهاي تاريخي عدم شفافيت آن است؛.مکان ظهور پيامبران از مسايل تاريخي است كه ابهام دارد و قضاوت دربارة آن مشكل است. اما با توجه به رهنمودهاي وحياني مي گوييم:ظهور پيامبران اختصاص به منطقه خاصى ندارد . طبق آموزه هاي اسلامي همه امت ها از خود پيامبر داشته اند:« و ان من امّة الا خلافيها نذير، (1 ) در هر امتي نذير و هشداردهنده اي وجود دارد »نيز:« لقد بعثنا في كلّ أمة رسولاً أنِ اعبدواالله و اجتنبوا الطاغوت؛ (2) در هر امتي پيامبري فرستاديم (تا به مردم بگويند) كه خدا را بپرستيد و از پرستش بت دوري كنيد».
اگر در قرآن مجيد، تنها نام عدّه معدودى از پيامبران بزرگ برده شده؛ بدين معنا نيست كه تعداد ايشان منحصر به همين افراد است؛ بلكه در خود قرآن تصريح شده است كه بسيارى از پيامبران بوده‏اند كه نامى از ايشان در قرآن به ميان نيامده است:« و رسلاً لم نقصصهم عليك». (3)
بنابراين نمى‏توان گفت كه همه پيامبران در يك منطقه خاص ظهور نموده‏اند، بلكه طبق احاديثى كه در مورد تعداد آنان رسيده است ؛يعني124 چهار هزار نفر، از اين تعداد چند پيامبر مشخص مربوط به آسيا و خاورميانه است، از بقيه خبري نيست .
اين احتمال نيز بعيد نيست که بسياري از مناطق جهان همانند هند، چين، آمريكا و ... نيز در گذشته هاي دور كه امكان ارتباط وجود نداشته، بر حسب ضرورت پيامبراني مبعوث شدند. شواهد تاريخي گواه اين معناست ، مثلا بودا گر چه نامش را به عنوان پيامبر نمي برند، ولي وقتي زندگي او بررسي مي شود، بسياري از خصوصيات پيامبران را در زندگي او و شكل تماس وي با جهان غيب مشاهده مي­كنيم.
از نظر عقلى نيز منطقه جغرافيايى پيامبر مهم نيست؛ بلكه مهم ، تسليم حقيقت شدن است، چنان كه گروندگان به اسلام از نقاط مختلف دنيا بوده و هستند.
پيامبران بزرگ در منطقه خاور ميانه ظهور نموده اند. البته پيامبران اولوالعزم و صاحب شريعت و كتاب آسماني، از شرق ميانه برخاستند. نوح(ع) از عراق برخاست و مركز دعوت ابراهيم(ع) عراق و شام بود، و به مصر و حجاز نيز سفر كرد. موسي(ع) از مصر برخاست. چون که در زمان ظهور پيامبران، منطقه مسكونى عمده انسان‏ها مناطق آسيايى بود و خاور ميانه مهد تمدن قرار داشت.
مورخان بزرگ جهان تصريح مي كنند كه مشرق زمين (مخصوصاً شرق ميانه) گهواره تمدن انساني است ؛منطقه اي كه به نام هلال خصيب است.
تمدن مصر باستان كه قديمي ترين تمدّن شناخته شده جهان است، تمدّن بابل در عراق، تمدن يمن در جنوب حجاز، همچنين تمدّن ايران و شامات، همه نمونة تمدن هاي معروف بشري هستند . قدمت تمدن انساني دراين مناطق به هفت هزار سال يا بيش تر باز مي گردد.
رابطة نزديكي ميان تمدن انساني و ظهور پيامبران بزرگ است، زيرا انسان هاي متمدن نياز بيش تري به آيين هاي الهي دارند، تا هم قوانين حقوقي و اجتماعي را تضمين كرده، جلو تجاوز و مفاسد را بگيرد، و هم فطرت الهي آن ها را شكوفا سازد. به همين دليل مي گوييم نياز بشر امروز مخصوصاً كشورهايي كه از تمدن و صنعت سهم بيش تري دارند، به مذهب، از هر زمين بيش تر است.
بعيد نيست ادعا شود كه هبوط حضرت آدم(ع) و ثقل جمعيت بشري در منطقة خاوري بوده و انسان ها از اين منطقه به ديگر مناطق کوچ کرده اند . اگر چنين باشد مي گوييم : بين ثقل جمعيت و تمدن و بعثت پيامبران ارتباط منطقي برقرار است.
با اين وجود برخي از مورخان باور دارند كه پيامبران از مناطق معتدل ظهور نموده اند، زيرا در مناطق معتدل به دليل ظهور دانش ها و صنعت، بيش تر زمينة كمال انسان ها فراهم مي شود. بيش تر آماده پذيرش پيامبران هستند. ابن خلدون از طرفداران اين نگرش است. وي مي‌نويسد: حتي بعثت پيامبران بيش تر در نواحي معتدل بوده و ما خبر بعثت پيامبري را در اقليم جنوبي و شمالي نيافته ايم، از آن جهت كه پيامبران بايد از نظر خلقت، كامل ترين افراد باشند تا پيامي كه از جانب خدا مي آورند، مورد قبول واقع شود.(4)
پي نوشت:
1. فاطر(40) آيه 24.
2. نحل(16)آيه 36.
3. نساء(4) آيه 124.
4. جعفر سبحاني، منشور جاويد ،ج10ص100- 105؛
ناصر مکارم ،پيام قرآن، ج7 ،ص396-398.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
از نظر شرعي سجده كردن بر مهر واجب نيست، بلكه معتبر و واجب است سجده بر زمين باشد، يعني بر خاك يا سنگ و هر چيزى كه از زمين مي رويد ، مانند چوب و برگ درخت .
سجده بر چيزهاي خوراکي و پوشاکي صحيح نيست . سجده کردن بر چيزهاي معدني، مانند طلا و نقره و عقيق و فيروزه باطل است اما سجده کردن بر سنگ هاي معدني، مانند سنگ مرمر و سنگ هاي سياه، اشکال ندارد.(1).
اين كه فعلاً مرسوم شده كه شيعيان بر مهر سجده مي‌‌‌‌‌‌‌كنند، دليل اش آن است که سجده بر مهر، سجده بر خاك است، منتهي چون در اين دوران دسترسي به خاك در منازل و مساجد مشكل است و از طرفي با نحوه زندگي مردم چندان سازگاري ندارد، خاك پاک را به صورت مهر در آورده و بر آن سجده مي‏كنند.
پي نوشت:
1. آيت الله صانعي، توضيح المسائل، مسأله 1054.

در/مورد/فعاليت/وكسب/درآمد/از/طريق/مجله/الكترونيكي/موفقيت/به/آدرسwww.firstdoit.com)توضيح/بفرماييد

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
معاملات اينترنتي «network marketing» با عنوان معامله اينترنتي يا تجارت الكترونيكي اشكال ندارد . مي‌توان در قالب يكي از عقود اسلامي، با استفاده از ابزار و وسايل پيشرفته مانند اينترنت انجام شود. بحث حلال و حرام بودن ربطي به اينترنتي بودن يا نبودن ندارد، بلکه مهم آن است که آيا با شرايط معاملات اسلامي تطبيق دارد يا نه؟
بنابراين اگر معاملات در اينترنت با توجه به شرايط عقود اسلامي و تحت يکي از عنوان هاي عقود اسلامي صورت گيرد، اشکال ندارد، اما اگر مانند شرکت هاي گلد کوئيست، به صورت هرمي شکل باشد که درصدي از سود معامله بر اساس عضو گيري تعيين شود، يا از نوع معاملات ربوي باشد، اشکال دارد.
بر اساس فتواي فقها (ضميمه شده): كسب مال از طريق عضويت در شركت تجاري از قبيل گلدكوئيست و گلدماين و شركت هاي هرمي ديگر (پورسانت از طريق عضو گيري) در حكم يكي از عناوين زير مندرج است: ربا، قمار، كلاهبرداري و همه اين موارد خوردن مال به باطل است. مبناي حرمت اكل مال به باطل قرآن كريم است.
قرآن مي‌فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، اموال يكديگر را به باطل (و از راه‌هاي نامشروع) نخوريد».(1)
اين آيه زيربناي قوانين اسلامي را در مسايل مربوط به معاملات و مبادلات مالي تشكيل مي‌دهد، به همين دليل فقهاي اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مي‌كنند. آيه خطاب به افراد با ايمان كرده و مي‌گويد: اموال يكديگر را از طريق نابجا و غلط و باطل نخوريد؛ يعني هر گونه تصرف در مال ديگري كه بدون حق و بدون مجوز منطقي و عقلاني باشد، ممنوع شناخته شده و همه را تحت عنوان «باطل» كه مفهوم وسيعي دارد، قرار داده است.
با توجه به اين مطالب:
1 - اين نوع معاملات بر اساس قوانين كشور، غير قانوني اعلام شده و به نظر بيش تر مراجع، معاملاتي كه بر خلاف قانون حكومت اسلامي باشد، جايز نيست.
2 - در اين نوع معاملات ضرر ديدن عده اي از مردم، ناخودآگاه نهفته يا جزئي از معامله قرار گرفته است. شايد به همين خاطر عده‌اي از مراجع آن را شبيه ربا و قمار و برخي ديگر شبهه ناك دانسته‌اند. در هر حال به صورت مخفي و پيشرفته، سود و زيان‌هاي هنگفتي را نصيب دو گروه مي‌كند.شباهت به قمار و ربا و مانند آن داشته و از نوع «اكل و مصرف مال به باطل و بناحق» مي‌شود.
3 - بعيد نيست كه احكام ثانوي در اين جا نقش داشته باشد. چون به احتمال قوي استفاده هاي هنگفتي به جيب غير مسلمانان وارد مي شود و باعث تقويت و سلطه كفار بر مسلمانان مي شود.
چون، گردانندگان اصلي اين معاملات در خارج از كشور به سر مي‌برند، مقدار زيادي ارز از كشور اسلامي خارج مي‌شود، بي‌آنكه در مقابل، سرمايه متناسب با آن داخل كشور شود. چه بسا برخي از ضررها و آسيب‌هاي ديگري مانند وابستگي به ديگران متوجه كشور و مردم مي شود.
با توجه به گسترش اين دو نوع معامله در داخل كشور و احتمال پديد آمدن موارد مشابه آن و احياناً ايجاد وابستگي و مورد تهديد قرار گرفتن استقلال در آينده و ... اين بحث را بسيار جدي و مهم مي‌نمايد.
سؤال و استفتا از مراجع : شرکت و کسب ما از طريق عضويت در شرکت هاي تجاري: Gold MiNE-Gold QUESTو غيره چه حکمي دارد؟
پاسخ: حضرات،
آيت الله خامنه‌اي: حکم ربا را دارد و حرام است.
آيت الله فاضل لنکراني: حکم قمار را دارد و حرام است.
آيت الله وحيد خراساني: جايز نيست و حرام است.
آيت الله اردبيلي: عمل شبهه ناک است و بايد اجتناب شود.
آيت الله نوري همداني: جايز نيست و غير قانوني است.
آيت الله بهجت: جايز نيست و حرام است.
آيت الله شبيري زنجاني: جايز نيست و حرام است.
آيت الله سيستاني: جايز نيست و تصرف در پول آن حرام است.
آيت الله صافي گلپايگاني: اشکال دارد و حرام است.
آيت الله مکارم شيرازي: حرام است زيرا:
1 - اصل معامله باطل است و جنس معامله شده آن مقدار ارزش ندارد.
2 - اين کار فريب دادن مردم است و کلاهبرداري محسوب مي‌شود و بخت آزمايي نام مي‌گيرد.(2)
بنابراين اگر در آمد حاصل از اين نوع کارها وجه شرعي نداشته باشد ،در آمد زيادي که برخي از اين راه به دست آورده اند و به گفته شما با آن کارهاي خيلي بزرگ و خير مي کنند ،درست نخواهد بود . اگر مالي که به دست مي آورند حرام باشد، هر چه بيش تر باشد ،حرمتش بيش تر خواهد بود . نمي توان با مال حرام کار خير انجام داد
پي نوشت ها :
1. نساء (4) آيه 29.
2. برگه استفتا از محضر مراجع معظم تقليد.

با سلام من خیلی ساده سوالی دارم با اینکه همیشه فکر میکنم خیلی راحت می توانم خدا را قبول کنم اما برای کسسی که باور به خدا نداره نمیتونم جوابی بدم که قانع بشه وقتی از من 3 سوال ذیل پرسیده میشه 1 ) خدا چیست ؟ منظور چه جوری به وجود امده ؟ خودبخود؟ قبل از خدا چی بود؟ چرا دنیا که انقدر حساب کتاب دقیق داره ، خداش که نظم را پدید اورده خودش بی نظم و قانون پدید امده ؟؟؟؟ 2 ) در رابطه با سرنوشت اینکه هر کی هر کاری میکنه در لوح نا نوشته ( یا نوشته شده ) محفوظ است یعنی اینکه خدا میدونه سرنوشت هرکی چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟ اینجوری معنی عدل خدا از بین میره اگر تو لوح از اول نوشته شده یزید امام حسین را بشهادت میرسانه ، یزید چرا متولد شد وقتی چنین سرنوشتی داشت ؟؟؟ دقت کنید منم میدونم سرنوشت را میتوان از سر نوشت اما هر چند بارم که از سرنوشته بشه بازم خدا از سرنوشت و عاقبت بندهاش اطلاع داشته و اونها را افریده پس چرا یکی پیامبر شد یکی یزید ؟؟؟؟ چرا اگر میونه من در نهایت میرم جهنم من را افرید ؟ اگر میدونست چون حتما میدونه وگرنه علم نامتناهیش خدشه دار میشه 3 ) در رابطه با اینکه گفته میشه مرد مومن تو بهشت کنار حوری های خوش چهره است ایا این برای لذت بردن جنسی عنوان شده ؟؟؟ اگر جواب منفیه پس چرا پاداش را حوری و زنان خوشگل و ....... در نظر میگیرند و ایا برای زنان مومنه هم مردان خوشگل و ..... در بهشت وجود دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خواهش میکنم با دقت به تمامی این سوالات پاسخ دهید بند به بند با تشکر فراوان

پرسش: خيلي راحت مي توانم خدا را قبول کنم اما براي کسسي که باور به خدا نداره نمي تونم جوابي بدم که قانع بشه .وقتي از من 3 سوال ذيل پرسيده مي شه 1 ) خدا چيست ؟ منظور چه جوري به وجود آمده ؟ خود بخود؟ قبل از خدا چي بود؟ چرا دنيا که آن قدر حساب کتاب دقيق داره ، خداش که نظم را پديد آورده ،خودش بي نظم و قانون پديد آمده ؟ 2 ) در رابطه با سرنوشت اينکه هر کي هر کاري مي کنه در لوح نا نوشته ( يا نوشته شده ) محفوظ است يعني اينکه خدا مي دونه سرنوشت هرکي چي مي شه؟ اين جوري معني عدل خدا از بين مي ره. اگر تو لوح از اول نوشته شده يزيد امام حسين را به شهادت مي رسانه ، يزيد چرا متولد شد وقتي چنين سرنوشتي داشت ؟ دقت کنيد منم مي دونم سرنوشت را مي توان از سر نوشت اما هر چند بارم که از سرنوشته بشه، بازم خدا از سرنوشت و عاقبت بندهاش اطلاع داشته و اون ها را افريده ،پس چرا يکي پيامبر شد يکي يزيد ؟چرا اگر ميدونه من در نهايت مي رم جهنم من را آفريد ؟ اگر مي دونست چون حتما مي دونه وگرنه علم نامتناهيش خدشه دار مي شه 3 ) در رابطه با اينکه گفته مي شه مرد مومن تو به
پاسخ:
2@@پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
دغدغه ديني شما را مي ستاييم . از اين كه به صورت صريح سوالات خود را مطرح كرده ايد تشكر مي كنيم . در حد توان به جزئيات سوال شما اشاره مي نماييم و پاسخ آن را مي دهيم.
1.ابتدا ببينيم خدا چيست و چگونه به وجود آمده است؟
اگر مقصود شما از چيستي، آگاهي از ماهيت خدا است، ماهيت خداوند به اين معنا كه مثلاً از چه چيز به وجود آمده يا ساخته شده اصلاً صحيح نمي‏باشد ، زيراچنين فرض هايي، نشانه نقص و كمبود است و در ذات الهي راه ندارد. از چيز ساخته شدن به اين معنا است كه خداوند در وجود خود به آن ها نياز دارد و اين با ذات بي نياز الهي سازگار نيست . نيز به اين معنا خواهد بود كه آن چيز ها قبل از وجود خداوند ، وجود داشته تا خداوند از آن ها به وجود آمده باشد ، در حالي كه همه چيز آفريده او است . نيز ازلي است و هيچ چيز قبل از وجود او نيست تا از آن ساخته شده باشد.
خداوند چيز جز هستي و وجود نامتناهي نيست . هيچ چيز وجود او را محدود نمي كند . حقيقت ذات نامحدود الهي براي ما كه موجودات محدود هستيم قابل درك نيست . به همين جهت در روايات آمده كه در ذات الهي تفكر نكنيد ، بلكه در صفات خداوند تأمل كنيد.
هم چنين خدايي كه ما در تصور و خيال خود بياوريم ، خدا نيست . خداوند در تصور و خيال ما در نمي‏آيد .عقل نيز به ذات الهي راه نمي‏يابد چون لازمه آن، احاطه به خداوند است .خداي نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمي‏شود.
خداوند داراي جا ومكان خاصي نيست زيرا مكان و زمان داشتن از خواص جسم است , مكان براى چيزى تصور مى شود كه داراى حجم و امتداد باشد . نيز هر چيز زماندارى از نظر امتداد و عمر زمان ,قابل تجزيه مى باشد .اين نيز نوعى امتداد و تركيب از اجزا به شمار مى رود ؛ پس نمى توان براى خداى متعال مكان و زمان در نظر گرفت و هيچ موجود مكاندار وزماندارى واجب الوجود نخواهد بود .
اگر براي خدا جا و مكان خاصي فرض شود ، علاوه بر اين كه او را نيازمند به زمان و مكان دانستيم ، او را محدود نيز كرده ايم ، در حالي كه وجود الهي ، نامحدود و نامتناهي است . هم چنين بودن او در مكان خاص و زمان خاص ، بدان معنا است كه در زمان و مكان هاي ديگر حضور ندارد و اين هم نشانه نقص است و هم با حضور خداوند در همه جا و هر زمان منافات دارد.
او هستي و وجود نامحدود است كه نمي توان او را در زمان و مكاني خاص محصور و محدود كرد . حقيقت وجود نامتناهي او در ذهن انسان محدود و متناهي داخل نمي شود ، اما آثار وجود او در همه جا نمايان است .انسان با عمق جان خويش او را در مي يابد.
خدا چگونه به وجود آمده است؟
اين سؤال از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور مي‌شود كه هر موجود نياز به علت دارد، در حالي جمله درست و فرض صحيح اين است كه هر پديده به علت نياز دارد، يعني چيزي كه نبوده و وجود يافته است، وجودش نياز به علت دارد. پس هر موجودى نياز به آفريدگار ندارد تا بگوييم خدا هم يكى از موجودات است، پس آفريدگار او كيست؟ بلكه هر آفريده‏اى آفريدگار مى‌خواهد و خدا آفريده نيست تا به حكم اين قانون آفريدگار بخواهد. كاملاً روشن است كه اگر موجودي فرض شود كه هميشه بوده و هيچ گاه معدوم نبوده تا به وجود آيد، نياز به آفريده و علت نيز نخواهد داشت.
پاسخ سؤال را به بيان ساده‏تر مى توان بيان كرد:
اگر كسى سؤالات ذيل را از شما بپرسد، چه پاسخى به آن مى دهيد:
رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟
چربى همه غذاها از روغن است، چربى روغن از چه و از كجا است؟
شورى همه چيز از نمك است، شورى نمك از چيست؟
وقتى به اتاق كار خود يا منزل مسكونى خود نگاه مى كنيد و مى بينيد روشن است، از خود مى پرسيد آيا روشنايى از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفى مى دهيد، زيرا اگر روشنى اتاق از خود مى جوشيد، نبايد هيچ وقت تاريك بشود، در حالى كه پاره‏اى از اوقات تاريك و گاهى روشن است. پس روشنى آن از جاى ديگر است. به اين نتيجه مى‌رسيم كه روشنى اتاق و خانه ما در اثر ذرات يا امواج نور است كه به آن تابيده است. آن گاه از خود سؤال مى كنيم روشنى خود نور از كجا است؟ پاسخ اين است كه روشنى نور از خود آن است.
نيز به سؤال‏هاى قبلى پاسخ مى دهيم كه رطوبت آب، چربى روغن و شورى نمك از چيز ديگرى نيست.
اين خاصيت طبيعى و ذاتى آن‏ها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمك ذاتاً شور است. نيز نور ذاتاً روشن است. در هيچ نقطه جهان نمى­توانيم نورى پيدا كنيم كه تاريك باشد و چيز ديگر آن را روشن كرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن‌اند و روشنى جزء ذات آن‏ها است.
روشنايى ذرات نور از چيز ديگر و عاريتى نيست. ممكن است ذرات نور از بين برود، ولى ممكن نيست موجود باشند، ولى تاريك! بنابراين اگر كسى بگويد روشنايى هر محوطه‏اى از جهان، معلول نور است، پس روشنايى خود نور از كجا است، فوراً مى گوييم روشنايى نور جزء ذات آن است.
هم چنين هنگامى كه سؤال شود هستى هر موجودى از خدا است، پس هستى خدا از كيست، پاسخ مى دهيم هستى خدا ذاتى او و از خود او است و از جاى ديگر نيست، مانند اين كه بپرسيم اصل
وجود و هستى از چه چيزى به وجود آمده است؟ مبدأ اصل وجود چيست ؟ معلوم است كه اصل وجود و هستى از چيزى به وجود نمى آيد، چون هر چيز ديگرغير از وجود، عدم و نيستى است و وجود و هستى از عدم و نيستى به وجود نمى آيد.
به عبارت ديگر وجود حق تعالي مساوي با وجود مطلق و اصل و حقيقت وجود است . همان گونه كه بي معنا است كه سؤال كنيم اصل و حقيقت وجود چگونه به وجود آمده يا مبدأ آن چيست ؟ بي معنا است كه بگوئيم كه خدا چگونه به وجود آمده است؟ چون فرض چنين سؤالي اين است كه خدا نبوده و بعد به وجود آمده است و حالا در مورد چگونگي وجود خدا سؤال مي‌كنيم. اما وقتي كه وجود خداوند ازلي و ابدي و مساوي با حقيقت و اصل وجود و هستي باشد، فرض اين كه خدا زماني نبوده، نيز اشتباه است، پس ديگر نوبت به سؤال از چگونگي به وجود آمدن اصلا نمي رسد.
در مورد مثال‌هاي زده شده نيز بايد توجه داشت كه منظور از ذاتى بودن رطوبت براى آب، شورى براى نمك، چربى براى روغن و... هرگز اين نيست كه مثلاً رطوبت آب چون ذاتى آن است، پس آفريدگارى ندارد، بلكه منظور اين است كه آفريدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفريده است، به طورى كه هرگز نمى توان رطوبت را از آب جدا كرد. همان گونه كه وجود و هستي را نمي توان از خداوند جدا فرض كرد .اين مثال‏ها براى نزديك كردن مطلب به ذهن زده مى شود وگرنه بين اين مثال‏ها و موضوع مورد بحث، تفاوت زيادى است، زيرا وقتى مى گوييم وجود همه چيز از خدا است و وجود خدا از او است، يعنى آفريده كسى نيست و وجود و هستى، ذاتى او است.
اما وقتى مى گوييم روشنايى همه چيز از نور است و روشنايى نور از خود او است، معنايش اين نيست كه نور آفريدگارى ندارد، بلكه معنايش اين است كه آفريدگار جهان نور را اين طور آفريده است كه روشنايى جزء ذات او باشد و روشنائي از نور جدا نيست، همان گونه كه وجود و هستي از خداوند جدا نيست.
جهت آگاهي بيش تر به كتاب «علل گرايش به ماديگري»، بحث ريشه نيازمندي اشيا به علت مراجعه فرمائيد.
********************************
2. علم الهي به سرنوشت ما با عدل الهي در تعارض است؟
درست است كه خدا قبل از اينکه ما را بيافريند ، از سرنوشت ما آگاهي دارد ،ولي خدا از انتخاب هاي ما آگاه است، نه اينکه براي ما نوشته که بايدحتما اين کار را انجام دهيم .
آگاهي خدا از كردار ما ، ما را وادار به انجام كاري نمي كند. آگر خدا مي داند فلان شخص در اثر تصادف يا در اثر خوردن سمّ در فلان روز خواهد مرد، معنايش اين نيست كه خدا او را كشته يا او مجبور بر اين كار بوده است، مانند اين كه پزشك مي داند بيمار خواهد مرد و راه علاجي نيست. وقتي آن شخص فوت كرد، آيا مي توان گفت اختياري از خود نداشت يا پزشک او را کشت؟
بنابراين آگاهي خدا منافاتي با اختيار انسان ندارد. خداوند انسان را صاحب اراده آفريد و آدمي خودش مي تواند راه صلاح يا فساد را انتخاب كند. خداوند در نامه اعمال انتخاب هاي ما را نوشته ،نه اينکه سرنوشتي رقم زده که مجبور به پذيرش آن باشيم. اينکه در نامه اي انتخاب هاي ما پيش بيني و ثبت شده باشد ،غير اين است که در آن نامه براي ما وضعيتي تعيين شده باشد که حتي اگر ميل مان هم نباشد ، مجبور به انجام آن باشيم.
اما سرنوشتي که خدا براي ما ديده ،غالب اوقات قطعي و تغيير ناپذير نيست، بلکه به اراده ما تغيير پذير است . عوامل تغيير دهنده سرنوشت در دست ما است و ما مي توانيم سرنوشت ها را تغيير دهيم.
اراده خداوند قابل تغيير نيست، ولي اراده خداوند نيز قانوني جدا از قوانين و سنّت هاي عالم هستي نيست . خدا عوامل تغيير را تقدير کرده و قرار داده است. دعا و تأثير آن، يكي از سنت ها و قوانين عالم هستي است كه خداوند مقرر كرده است. علت هاي حاكم بر جهان به دو قسم مادي و معنوي تقسيم مي شود. دعا از علت هاي معنوي شمرده مي شود.
بنابراين دعا در مجموعة ارادة الهي تحقق مي گيرد، به اين معنا كه دعا نيز جزئي از اراده خدا است، پس اگر دعايي تأثير گذار باشد، به اين معنا نيست كه اراده خداوند در آن دخالت نداشته يا بر خلاف اراده خدا باشد.
اگر در روايات آمده كه دعا، قضا و قدر را بر مي گرداند:.
"الدّعا يردّ القضا المبرم فاتخذوه عدة؛(1) دعا قضاي استوار را باز مي گرداند، پس آن را ساز و برگ خود گيريد".
بدين معنا است که دو نوع تقدير دارد:
1- قضا و قدر حتمي.
2- قضا و قدر غير حتمي.
قضا و قدر حتمي آن است كه اگر علم الهي و اراده مطلق الهي به وقوع فعل خاصي تعلق بگيرد (بر اساس مصلحت و حكمتي خاص) حتماً آن كار واقع خواهد شد و هيچ ترديدي در آن نيست . هيچ عاملي توانايي تغيير آن را ندارد . حتماً آن كار به وقوع خواهد پيوست. دعا نيز در زير مجموعه همين نوع قضا و قدر است.
قضا و قدر غير حتمي آن است كه اراده الهي به انجام كاري تعلق گرفته، ولي در شرايطي خاص، قابل تغيير و تبدّل است. آن تغيير در قضا و قدر حتمي ثبت و ضبط شده است. براي روشن‏تر شدن مثالي مي‏زنيم:
دو نوع اجل داريم: اجل حتمي و اجل معلّق. اجل حتمي براي هر انساني مشخص و معلوم است و قابل تغيير نيست، ولي اجل معلق قابل تغيير مي‏باشد . انسان با اراده خود زمان آن را به تأخير مي‏اندازد و يا اين كه به سبب بعضي اعمال در اجل معلّق شتاب مي‏شود. در روايات دعا عاملي براي رفع قضا شمرده شده است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: "قضا را جز دعا دفع نمي كند".(2) در روايات، صدقه و صله رحم عامل طول عمر، زنا و قطع رحم عامل كوتاهي عمر معرفي شده‏اند. اين‏ها همه مربوط به قضا و قدر غير حتمي و اجل معلّق مي‏باشد. تمام اين مسائل (قضا قدر حتمي و غير حتمي) جزء سنّت‏هاي الهي بوده و طبق قضا و قدر الهي مي‏باشد.
بين اراده حتمي الهي با اراده و اختيار انسان تفاوت و تضاد وجود ندارد؛ زيرا معناي اراده حتمي الهي اين است كه اراده الهي تعلّق گرفته بر اين كه آدمي با اختيار خويش يا گناه نموده و كارهايي انجام دهد كه اجلّ معلّق زود او را دريابد (مثلاً جوانمرگ شود) و يا اين كه با انجام اعمال خير از قبيل صله رحم و توبه و نيايش به درگاه الهي و خيرات، زمينه عمر طولاني را براي خويشتن فراهم نمايد.
از ابتداي خلقت خداوند عالِم است كه فلاني با انجام كارهاي خير عمري طولاني خواهد داشت .اگر بلايي هم براي او مقرّر شده باشد، با انجام خير بر طرف مي‏شود.
علم الهي به هيچ عنوان باعث مجبور بودن آدمي در كارها نمي‏شود، مثلاً شخصي در ساعتي معيّن آب مي‏خورد و خدا آگاه است، ولي خدا به چه چيز آگاه است؟ خداوند بدين موضوع آگاه است كه اين شخص با اراده و اختيار خويش اقدام به اين كار مي‏نمايد و همان را نيز اراده فرموده است.
پس مي‏بينيم اراده و اختيار آدمي نقشي اساسي در راه سعادت و شقاوت ايفا مي‏كند . دعا و نيايش نقشي بسيار مهم در رفع قضا و بلا دارد.
اگر قوانين كلي در نظام خلقت را بررسي كنيد، مي‏يابيد كه تمامي انسان‏ها بر اساس اراده خود، قضا و قدر خويش را تنظيم مي‏نمايند.
براي كسب اطلاعات بيش تر توصيه مي‏شود به كتب ذيل مراجعه نماييد:
1- انسان و سرنوشت، استاد شهيد مرتضي مطهري.
2- اصول فلسفه و روش رئاليسم، استاد مطهري، مقاله نهم، بحث قضا و قدر.
3- آموزش عقايد و معارف قرآن، آيت اللَّه مصباح يزدي.
4- علم پيشين الهي و اختيار انسان، از سعيدي مهر.
پي نوشت ها:
1. صدوق، الخصال، ج 2، ص 620.
2. علامه محمّد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 93، ص 289.
**********************
گفته مي شه مرد مومن تو بهشت کنار حوري هاي خوش چهره است ،آيا اين براي لذت بردن جنسي عنوان شده ؟ اگر جواب منفيه، پس چرا پاداش را حوري و زنان خوشگل و ....... در نظر مي گيرند و براي زنان مومنه هم مردان خوشگل و ..... در بهشت وجود دارد ؟
در بهشت هم لذت هاي جسمي هست و هم لذات روحي . يكي از نعمت هاي بهشتي همسران بهشتي است كه هم براي مردان و هم براي زنان بهشتي وجود دارد . هم مي توان از ان استفاده جسمي كرد و هم مي توان ازآن لذت روحي و معنوي برد .نبايد فقط نگاه جنسي به نعمت هاي بهشتي داشته باشيم زيرا مي توان به اين نعمت هاي نگاه معنوي نيز داشت.

با سلام.خانم من در حای که عادت ماهیانه داشت از من خواست تا با او نزدیکی کنمو من هم به درخواست او انجام دادم تکلیفم چیست .چه باید بکنم .گناه بوده است و آیا راهی برای جبران هست.ممنون

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
هنگام عادت ماهيانه آميزش از جلو جايز نيست و حرام است . فرقي نمي کند که هفت روز عادتش باشد ، يا ده روز. اما ساير لذت هاي جنسي اشکالي ندارد.
اگر شمار روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اول آن، با زن خود در قُبُل ( جلو ) جماع كند، بنا بر احتياط واجب بايد هيجده نخود طلا كفّاره به فقير بدهد .
اگر در قسمت دوم جماع كند، نه نخود. اگر در قسمت سوم جماع كند، بايد چهار نخود و نيم بدهد.
زنى كه شش روز خون حيض مى‏بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اوّل و دوم با او جماع كند ،بايد هيجده نخود طلا بدهد.
در شب يا روز سوم و چهارم نه نخود . در شب يا روز پنجم و ششم بايد چهار نخود و نيم بدهد . ( 1 )
مثقال شرعى هيجده نخود مى‏باشد . قيمت آن را بايد از طلا فروشان سوال کرد چون هر زمان قيمتي دارد .
فتواي آيت الله خامنه اي در اين مورد همانند فتواي امام است که ذکر شد.
پي نوشت:
1 . توضيح المسائل مراجع ، ص 276 ، مسئله 452 .

بسم الله الرّحمن الرّحیم سلام علیکم سوال: سن بنده 27 سال است و تقریبا بیست سال پیش قبل از رسیدن به سن تکلیف مسئله ای برایم پیش آمد و ناخواسته مرتکب اشتباهی شدم و هنگامی هم که در سن 7 – 8 سالگی مرتکب این اشتباه شدم واقعا شیطان وسوسه ام کرد چون چند بار منصرف شدم اما طمع ... همسایه ما یک سینی لواشک در گرمای تابستان درست کرده بود و روی پشت بام گذاشته بود و من با وسوسه و اینکه آن لواشک خوشمزه به نظر می رسید ناخنک زدم . البته تا جایی که یادم می آید همسایه ما که به خانه ما آمده بود این ماجرا را تعریف کرد ولی فکر می کنم متوجه نشد چه کسی انجام داده اما شاید هم متوجه شد ... نمیدانم... امروز صبح کارشناس مذهبی یکی از برنامه ها گفتند که درست است که ناخواسته بوده است البته مثال او دزدی و برگرداندن حق الناس پس از توبه و پشیمانی بود ولی من را لرزاند چون خود به حق الناس بسیار پایبندم و از طرفی در خانواده ای مذهبی هم متولد شده ام الحمدلله و پدرم و خانواده و خودم بسیار به کسب روزی حلال پایبندیم به امید خدا ... الغرض می خواستم بدانم تکلیف من چیست با اینکه بسیار از کارم هم در همان کودکی و هم در جوانی پشیمانم و برای همسایه مان هم همیشه دعا می کنم. از طرفی هم می ترسم اگر بعد از 20 سال از ایشان عذرخواهی کنم حرفم روی زبانها در محله مان بیفتد ... خواهش می کنم راهنمایی ام نمائید تا تصمیم درست بگیرم و نافرمانی خدا بیش از این بر گردنم نماند و نباشد. آیا همین پشیمانی از سویدای جان و عدم تکرار چون دیگر تکرار نشد و دعای برای همسایه کافی می باشد؟ آیا می توانم وجه آن را حساب کنم و برای سلامتی شان صدقه دهم و برایشان دعا کنم چون تا جایی که شناخت دارم ممکن است اسمم روی زبان ها بیفتد و نوعی آبرویم برود.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
قبلا پاسخ داديم.
چون به صاحب آن دسترسي داري، يا بايد حلاليت بطلبي و يا قيمت آن را به صاحب آن پرداخت كني . البته اگر مي ترسي که مفسده اي داشته باشد، مي تواني پول آن را حساب كني و به عنوان هديه به او بدهي،يا به حسابش بريزي، يا در جيبش بگذاري و يا به هر راهي که خود بلدي ،پول را به او برساني .لازم نيست متوجه موضوع شود و بداند که چه کسي پول را به او داده است . ( 1 )
پي نوشت:
1 . سؤال تلفني ( 7741850 ـ 0251 ) از دفتر آيت الله نوري .

در قرآن آمده است که ما امانت را به آسمانها و... دادیم و کسی جز انسان قبول نکردو... در این آیه منظور از انسان شخص خاصی بوده یا همه ی نوع انسانها؟ این امانت چه بود؟وچرا انسان قبول کرد؟آیا اگرآفرینش دوباره اتفاق بیافتد باز انسان ای امانت را قبول میکند؟

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
در مورد امانت كه در آيه شريفه 72 سوره احزاب آمده، تفسيرهاي مختلف شده است از جمله:
1- منظور از امانت ولايت الهي و كمال صفت عبوديت است كه از راه معرفت و عمل صالح حاصل مي‏شود.
2- منظور صفت اختيار و آزادي اراده است كه انسان را از ساير موجودات ممتاز مي‏كند.
3- مقصود عقل است كه ملاك تكليف و مناط ثواب و عذاب است.
4- منظور اعضاي پيكر انسان است مانند چشم كه امانت الهي است كه بايد آن را حفظ كرد و در طريق گناه مصرف ننمود. گوش و دست و پا و زبان هر كدام امانت‏هايي ديگر هستند كه حفظ آن ها واجب است.
5- منظور واجبات و تكاليف الهي، همچون نماز و روزه و حج است.
اما با كمي دقت روشن مي‏شود كه اين تفسيرهاي مختلف با هم متضاد نيستند. براي به دست آوردن پاسخ جامع بايد نظري به انسان بيفكنيم و ببينيم او چه دارد كه آسمان‏ها و زمين‏ها و كوه‏ها فاقد آن هستند.
چرا به زمين آسمان و كوه‏ها پيشنهاد شد و آن ها نپذيرفتند؟ آيا آن ها فاقد شعور نيستند؟ از آيات قرآن مانند:آيه «.... ولكن لا تفقهون تسبيحهم» (1) «قالتا اتينا طائعين» (2) برمي‏آيد كه تمامي موجودات جهان داراي شعور و درك مي باشند ،به گونه‏اي كه گاهي مورد خطاب قرار گرفته و پاسخ نيز مي‏دهند، ولي از ديدگاه قرآن كاملا روشن است که آن شعور و عقل و تدبير و لياقتي که انسان دارد و مورد خطاب قرآن است ندارند.
اما اينكه چرا انسان بار امانت را پذيرفت، طبيعي است پذيرش به معناي لياقت وشايستگي او براي اين درجه است. انسان است كه مي‏تواند به وسيله عقل و اراده خويش در خود و جهان تغيير ايجاد نمايد، كمال بيافريند و به پيش برود.
چنين نيست كه فقط حضرت آدم از جانب خود بار امانت الهي را بر عهده گرفته باشد، بلكه اساسا قرآن طبيعت و ماهيت انسان را مطرح مي کند و مي‏فرمايد: وَحَمَلَهَا الاِْنْسانُ»(3) يعني «انسان» اين بار را به دوش گرفت. به دوش گرفتن انسان نيز به معناي اين است كه تنها در ميان خلايق انسان است كه شرايط لازم و تواناييِ به عهده گرفتن بار رسالت و تكليف الهي را داراست،زيرا برخوردار از قدرت عقل و اراده و اختيار است.
تنها موجودي كه عرصه‏هاي قوس صعودي و نزولي‏اش بي‏نهايت است و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوي قله تكامل است و تمام اين كارها را با اراده و اختيار انجام مي‏دهد ،انسان است و اين است امانت الهي كه همه موجودات ازحمل آن سرباز زدند . انسان به ميدان آمد و يك تنه آن را بر دوش كشيد.
امانت الهى همان قابليّت تكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار، رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاصّ خدا و پذيرش ولايت الهى است(4) . کساني كه امانت را صفت اختيار و آزادي انسان دانستند ،به گوشه‏اي از اين امانت بزرگ اشاره كرده‏اند. نيز آن هايي كه آن را به عقل تفسير كرده‏اند و يا فرائض و واجبات و يا تكاليف به طور كلي تفسير نموده‏اند، دست به سوي شاخه‏اي از اين درخت بزرگ پر بار دراز نموده و ميوه‏اي چيده‏اند .
براي اطلاع بيش تر به تفسير هاي قرآن از جمله تفسير نمونه ،ج 17مراجعه نماييد .
پي نوشت ها :
1- اسراء(17) آيه 48.
2- فصلت(41) آيه 11.
3- احزاب(33) آيه 72.
4- تفسير نمونه، ج 17 ،ص 478 .

آیا در آفرینش انسان خود انسان نیز دخیل بود؟یعنی ما خودمان خواستیم که آفریده شویم؟ما آمدیم که فقط به آن جهان روانه شویم؟یا به قرب ربوبی برسیم؟چون خدا ما را خلق ک

آیا در آفرینش انسان خود انسان نیز دخیل بود؟یعنی ما خودمان خواستیم که آفریده شویم؟ما آمدیم که فقط به آن جهان روانه شویم؟یا به قرب ربوبی برسیم؟چون خدا ما را خلق کرد باید او را ستایش کنیم یا چون ما عاشق معبودمان هستیم؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
قبل از آفرينش ما نبوده ايم كه در خلقت و به وجود آمدن خودمان نقشي داشته باشيم. بنا بر اين در به وجود آمدن خود نقشي نداشته ايم اما اين كه هدف از خلقت ما انسان ها چه بوده است؟
در مورد فلسفه آفرينش انسان ديدگاه‏هاي مختلفي وجود دارد:
1ـ عرفا معتقدند چون خداوند اراده نموده از خفا بيرون آيد و جمال اسما و صفات خود را در اشيا و افراد مشاهده نمايد، پس در جهان و انسان ظهور و تجلي نمود و دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرينش انسان و ساير پديده‏ها ظهور و تجلي است. (1)
2- فلاسفه اسلامي گفته‏اند: چون خداوند داراي همه كمالات است و هيچ نقصي در او نبوده و بي نياز مطلق است، هيچ گونه كمبودي ندارد تا بخواهد با آفرينش جهان يا انسان، آن را جبران نمايد و يا سودي از آفرينش عالم و آدم نصيب او شود. خداوند چون كامل است، لازمه كمالش فياضيت و بخشندگي است، پس بايد فيض بخشي و بخشندگي كند، در نتيجه بايد جهاني زيبا و كامل بيافريند. بنابراين صدور وجود و هستي از خداوند واجب است.(2)
3- ديدگاه قرآن: در يكي از آيات قرآني به صراحت هدف از خلقت انسان، عبوديت و بندگي خدا ذكر شده است: "و ما خلقتُ الجنّ و الإنس إلا ليعبدون".(3)
البته منظور از عبوديت تنها به جا آوردن نماز و روزه نيست، زيرا اين‏ها جزئي از عبادت‏اند، بلكه مراد، تسليم و اطاعت بي چون و چرا از خدا به منظور تقرّب به او و رسيدن به وجود لايتناهي است. امام صادق(ع) مي‏فرمايد: "خداوند بندگان را نيافريد مگر براي اين كه او را بشناسند و چون شناختند، عبادتش نمايند و چون عبادت كنند، از بندگي غير او بي نياز مي‏شوند".(4)
البته قرآن مجيد در اين باره تعبيرات مختلفي دارد. در يك آيه هدف از خلقت انسان را امتحان مي‏داند.(5)
در آيه ديگر علم از قدرت و دانش خداوند ذكر شده،(6) در آيه ديگر رحمت الهي هدف اصلي آفرينش انسان قلمداد شده است.(7) مي‏توان گفت هدف اصلي همان عبوديت است و مسئله دانش و امتحان هدف متوسط به شمار مي‏روند. البته چون انسان گل سر سبد موجودات است، جهان براي او خلق شده است، همان طوري كه قرآن مي‏فرمايد: "خلق لكم ما في الارض جميعاً".(8)
بنابراين خداوند هدف را براي ما مشخص نموده است.

پي‌نوشت‌ها:
1. سيد حسن ابراهيميان، انسان‏شناسي، ص 115 و 114.
2. همان، ص 116 و 115، با تلخيص.
3. ذاريات (51) آيه 56.
4. الميزان، ج 18، ص 360، چاپ بيروت.
5. ملك (67) آيه 2.
6. طلاق (65) آيه 12.
7. هود (11) آيه 119.
8. بقره (2) آيه 29.

بسم الله الرحمن الرحیم من یک پسر مجرد 29 ساله هستم . مدتی یکسال پیش دختر عمویم که حدود چند سال بود با شوهرش اختلاف داشته به شهر ما آمد وبا پدر و مادر و فرزندانش زندگی میکرد.شوهر معتاد او طی این یکی دو سال بهش سر نزده و خرجی نمی داد تا اینکه دختر عمویم تقاضای طلاق کرده و حتی در این مدت او را چندین بار کتک زده و سوزانده بود.در گیر و دار دادگاه طلاق دختر عمویم و من با هم تماس داشتیم و من مشکلات او را می شنیدم و کمکش می کردم تا اینکه یک شب وسوسه شدم و با او نزدیکی کردم البته خودش راضی بود و من هیچ تقصیری نداشتم و به گفته خودش حدود 21 ماه بود که شوهرش نزدیک او نشده بود و او هم تقصیری نداشت تا باب اینکار باز شد و من چند بار دیگر با او نزدیکی داشتم.از این عمل خودم پشیمان شده بودم به شدت و واقعا خریت کردم تا با شما تماس گرفته و مطلب را به شما گفتم شما گفتید دچار زنای محصنه شدم که بدترین نوع زناست و رفتم پابوس امام رضا و توبه کردم اگر مورد قبول خدا باشد حال سوالم اینجاست که دختر عمویم طلاق گرفت و باز هم به کمک من نیاز دارد حال با این وجود من میتوانم او را به عقد موقت خویش یا صیغه درآورم یا خیر.لطفا با این شرح حال جواب مرا بدهید با تشکر و خدا نگهدار

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
1و2- درمسئله زنا با زن شوهر فتاواي مراجع تقليد مختلف است . به نظر آيت الله شبيري زنجاني وآيت الله مکارم شيرازي و آيت الله صانعي و آيت الله تبريزي و آيت الله فاضل اگر کسي با زن شوهر دار زنا کند، براي هميشه با هم حرام نمي شوند، بلکه بعد از طلاق يا فوت شوهر وتمام شدن عده مي توانند با هم ازدواج کنند؛ هرچند بهتر است با هم ازدواج نکنند.اما . به نظر بقيه مراجع زنا با زن شوهردار حرام ابدي مي شود . ازدواج شان بعد از زنا کردن باطل است و نمي توانند باهم ازدواج نمايد.(1)
مي توانيد براساس فتواي آيت الله مکارم يا آيت الله زنجاني با وي ازدواج موقت نمائيد .
پي نوشت :
1 . آيه الله شبيري زنجاني ،توضيح المسائل. ج2 ،مسئله2407؛
آيت الله مکارم،استفتاءات ، ج3، سؤال 641؛
آيه الله صانعي ،توصيح المسائل ،مسئله 2433؛
آيه الله تبريزي، توضيح المسائل ،مسئله 2407 و2412؛
آيه الله فاضل ،توضيح المسائل ،مسئله2522.
توضيح المسائل مراجع، ج2، مسأله 2390 و2391.

صفحه‌ها