دانش تاريخ

امام خمینی (ره) شخصیتی دینی یا ملی
امام از هویت ملی و از مفاخر کشور ما محسوب می شود ونسبت به شخصیت¬های ملی دیگر امتیازات وتفاوت¬هایی دارد که این تفاوتها امتیاز امام را نسبت به دیگران نشان می دهد.

من دانشجو هستم و با استاد خود بر سر موضوع شخصیت امام بحث کردیم.نظر من این بود که امام را نباید با شخصیت هایی مثل مصدق که ملی بودند مقایسه کنیم بلکه ایشان یک شخصیت دینی -سیاسی بزرگ در کل جهان هستند.ولی استاد اصرار بر ملی بودن امام داشتند.
حال از شما میخواهم با ذکر دلائل از بزرگان من را یاری کنید تا با دلایل متقن حرف خود را ثابت کنم.

شخصیت های ،مانند امام خمینی ودکتر مصدق از هویت ملی ومفاخر کشور ما محسوب می شوند و این دوشخصیت در برخی از مسایل مانند آزادی خواهی ، استقلال طلبی، عزت گرایی اشتراک دارند ،در عین حال این دوشخصیت تفاوت هائی هم دارند که این تفاوت ها امتیاز امام خمینی بر دکتر مصدق را نشان می دهد از جمله :
1 .معنویت گرایی
حضرت امام خمینی (ر) به عنوان فقیهی ژرف نگر ، حکیمی خردمند ، سیاستمداری دوراندیش و عارفی الهی، توانسته بود در پرتو مناجات های شبانه و توکل و معرفت و اخلاص، به منبع نورانیت الهی متصل گردد. بر این اساس کار وفعالیت های امام رنگ وبوی خدائی داشت واین امر به گونه ای بود که هیچ کس نمی تواند در اخلاص ومعنویت گرایی وی تر دید نماید، همین امر نیز رمز موفقیت امام بود.امیر مؤمنان (ع) در مورد شخصیت چنین مردانی می فرماید: " آنان با نور دانش به حقیقت ادراک و بصیرت رسیدند و جوهره یقین را با جان خود دریافته اند و آنچه را که بر افراد رفاه طلب دشوار می نمود راحت و آسان گرفته و با آنچه که نا آگاهان از آن بیم داشتند مانوس شدند. با بدن هایی همنشین دنیا گشتند که روح های آن ها به [قله های رفیع] عالم ملکوت پیوند خورده است. آنان جانشینان خدا در زمین او و دعوت کنندگان مردم به سوی دین اویند. آه! آه! چقدر مشتاق دیدارشان هستم!" . (1) »
آیا این معویت گرایی را آقای مصدق داشت ؟
2. مرجعیت دینی وعلمی
یکی از امتیاز مهم امام مرجعیت علمی ودینی وی است که این امر امتیاز بزرگ محسوب می گردد، زیرا در اسلام مقام مر جعیت جایگاه بس بلند دارد . همین امر نیز موجب گردید که مردم رهبری وی را قبول واز وی در همه عرصه ها اطاعت کنند، این در حالی است که مصدق فاقد این خصوصیت بود ، از این رو مردم از وی مانند امام اطاعت نمی کردند وچنین جایگاه ومقام را برای وی قایل نبودند
مولانا کوثر نیازی می گوید: «امام خمینی رحمه الله این مساله را ثابت کردند که برای استقرار حکومت اسلامی لازم نیست تمامی عوامل کامل و مهیا باشد. تمام آنچه که برای برپایی اسلامی «توحیدی » لازم است وجود «مجتهدی » متعهد است که به توده های مسلمانان در مقابل «منافقین » و جهان «کفر» الهام بخش باشد. روش سیاسی و شخصی امام خمینی رحمه الله مثالی برای رهبریت اسلامی شده است. نه ثروت ونه قدرت، هیچ کدام نتوانستند وی را فریب دهند.
3. دین داری
بی تردید امام یکی از انسان های دین مدار وعاشق اسلام بود. وی بار ها هدف از انقلاب اسلامی را حاکمیت دینی خدا دانست واعلام کرد : حکومت شاه ضد دین است و قیام علیه او ضروری است . بر این اساس امام طی فراخوان عمومی از همگان - بویژه علما- خواست که برای حاکمیت دین خدا قیام نمایند. بدینسان انگیزه اصلی قیام امام ، -مانند همه انبیا وامامان - حفظ وحاکمیت اسلام بود. برخی از شخصیت های جهان نیز به این مساله اشاره کرده اند : دکتر ادریس کتانی- نویسنده معروف مراکشی و از اعضای مجمع کبار العلماء مغرب -می گوید: «به عقیده من مهم ترین کارامام خمینی رحمه الله حفاظت از اسلامی ماندن انقلاب پس از پیروزی بود. برای توضیح مطلبم نیاز دارم قسمتی از تاریخ معاصر را که، خود شاهد آن بوده ام برای شما بازگو کنم. من در متن انقلاب بزرگ مردم الجزایر بودم. در آن انقلاب همه مردم مسلمان بودند و با شعارهای اسلامی و با دست خالی استعمار 130 ساله فرانسه بر ماورءالبحر را پایان دادند. اما بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، سوسیالیست ها مسلمانان را کنار زدند و حاکمیت خود را بر مردم تحمیل کردند. زیرا انقلاب مردم اسلامی الجزایر کادر رهبری اسلامی نداشت. همان روزها، درست چند روز پس از پیروزی، «تیتو» ، «ناصر» و «نهرو» به الجزایر آمدند تا رسما سوسیالیست بودن مبارزات مردم را اعلام کنند. ولی نکته مهم در انقلاب اسلامی ایران، اصرار امام خمینی رحمه الله بر اسلامی ماندن حکومت بود.(2)
4 .پایگاه مردمی
حقیقت امر این است که امام از مقبولیت وپایگاه مردمی مثال زدنی بر خور دار بود. . یکی از علل موفقیت امام نیز همین امر می باشد. مردم ایران در موارد متعدد از جمله در هنگام آمدن امام به ایران (سال 1357) وهنگام رحلت ایشان نشانداد که این شخصیت الهی ازچه جایگاهی بر خور دار می باشد. امام نه تنها در میان مردم ایران بلکه در بین ملت های آزادی خواه ومظلومان وپابرهنگان عالم نیز جایگاه ویژه داشت ،چنانکه دکتر فوسبری، مراسم عزاداری ملت ایران را نمونه هایی از عشق عمیق یک ملت نسبت به معشوق خود دانسته و اشک ده ها میلیون ایرانی را در سوگ رهبر از دست رفته شان، عزای یک ملت در فقدان امام خود خوانده می گوید: «عکس العمل میلیونی مسلمانان در غم از دست دادن تنها یک سیاستمدار نبود، بلکه درد جدایی کسی بود که ماهیت فرهنگی یک ملت را به وی بازگرداند و راه آزادگی را به جهانیان آموخت. (3)
6.جامعیت امام
معمولا رهبران سیاسی از علم ودانش سیاسی برخوردار هستند ، وهمین طورعارفان در عرفان صاحب نظر هستند ودرعرصه های دیگر آشنائی ندارند یا کم تر آشنا هستند، وحال اینک امام رهبر جامع بود، بدین معنا که امام ،فقه ، عرفان ، حکمت، سیاست وتفسیر ... را در خود جمع کرده بود .امام در حوزه سیاست سیاستمدار تیز بین ، در عرصه حکمت نکته سنج ، ودر عرفان صاحب نظر ودر فقه ، فقیه ژرف اندیش بود، وحال اینکه آقای مصدق این جامعیت را نداشت . امام با انقلاب اسلامی وتشکیل حکومت دینی اثبات نمود که می توان سیاست ، عرفان ، حکمت وفقیه را با هم جمع نمود
7. رشد سیاسی
امام از رشد سیاسی بالائی بر خور دار بود به گونه ای که معمولا سیاستمداران دنیا این رشد فکری ندارند ویا کم تر دارند . یکی از مصادیق رشد فکری امام پیش بینی سقوط شوروی سابق می باشد.که می توان از آن به عنوان معجزه پيشگوييهاي سياسي یاد نمود . بر اساس این رشد فکری بود که امام به گورباچف نامه نوشت ونسبت به سقوط این کشور هوشدار داد واگر گورباچف به نصايح امام توجه ميكرد دچار اين گرفتاري نميشد. بابورين(نماينده مجلس دوماي روسيه) اگر ما پيشگوييهاي آيت الله خميني را در آن پيام جدي ميگرفتيم امروز قطعاً شاهد چنين وضعيتي(فروپاشي شوروي و ضعف روزافزون روسيه) نبوديم، آيت الله خميني توانست اثر بزرگي در جهان بگذارد و من معتقدم ايشان فراتر از زمان ميانديشيد و در بعد مكان نميگنجيد .دکتر مصطفی ایوب، دانشمند مسلمان آمریکایی و مسؤول گروه مطالعات ادیان در دانشگاه تامبل آمریکا در مورد رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران می گوید:
«بنده معتقدم که تاریخ، امام خمینی رحمه الله را به عنوان بزرگترین شخصیت جهانی قرن بیستم معرفی خواهد کرد، زیرا او فردی بود که هم نبوغ سیاسی و هم نبوغ دینی داشت. درست است که ولایت فقیه به عنوان یک مفهوم اسلامی شیعی از غیبت (4)
7. میزان تاثیر گذاری
یکی دیگر از امتیازات امام خمینی میزان تاثیر گذاری وی در معادلات جهان می باشد. امام با انقلاب اسلامی وتشکیل حکومت اسلامی در فرایند معا دلات دنیا تاثیر گذاشت ، از این رو است که امروزه ایران یکی از کشورهای مقتدر وتاثیر گذار در معادلات سیاسی ، اقتصادی و... می باشد ، حال اینکه این تاثیر گذاری را آقای مصدق نداشت . پروفسور حمید مولانا رئیس و بنیانگذار بخش ارتباطات بین المللی دانشگاه آمریکن واشنگتن دی سی است که با بیان بخشی از تاثیرات شگرف حضرت امام خمینی در جهان معصر اظهار می دارند، «به عقیده من هیچ صدایی در قرن بیستم مثل صدای امام جهان را به لرزه در نیاورد حضرت امام پس از جنگ جهانی اولین شخصیتی بود که به صورت جهانی «طلسم سکوت» را در مقابل طاغوت و ظلم شکستند، اگر این طلسم نشکسته بود امروز شوروی زنده بود».(5)

پینوشت ها:
1 .نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 147.
2.http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineN mberID=4280&id=27813 3.http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNmbeID=4280&i.....
4<http://www.abna.ir/data.asp?lang=1&id=225440>.
5<http://www.bayynat.ir/index/?state=article&id=223>

اتحاد و همبستگی در سیره و دولت علوی
امام علی(ع) اتحاد و همبستگی اجتماعی را به‌عنوان یک اصل اساسی مورد توجه قرار می‌دادند.تأکید بر انجام اقدامات سیاسی واجتماعی وحدت‌بخش، برخی از اقدامات آن حضرت بود

پرسش:

در دولت علوی چه اقداماتی در مورد اتحاد و همبستگی انجام شد؟

پاسخ:

امام علی (علیه‌السلام) همواره بر اهمیت وحدت و همبستگی میان مسلمانان تأکید می‌ورزیدند. ایشان به درستی دریافته بودند که تفرقه و اختلاف، بزرگ‌ترین تهدید برای امت اسلامی است و می‌تواند به تضعیف و نابودی آن منجر شود. از آنجا که سیره خلفای سه‌گانه پیش از ایشان، مانند: بی‌توجهی به خواسته‌های برخی از طبقات اجتماعی، توزیع ناعادلانه بیت‌المال و عدم توجه به خواسته‌های موالی (مسلمانان غیرعرب)، سبب ایجاد شکاف‌های متعددی در جامعه اسلامی شده بود؛ ایشان در طول دوران حکومتش تلاش‌های بسیاری برای تقویت وحدت اسلامی و همبستگی کرده و در دوران کوتاه حکمرانی‌شان، اقدامات ارزشمندی برای تحقق این هدف انجام دادند که در ادامه، برخی از این موارد به اختصار بیان خواهد شد:

الف. اقدامات سیاسی و اجتماعی وحدت‌بخش

1. توجه ویژه به عدالت اجتماعی

عدالت، رکن اساسی برای ایجاد و حفظ اتحاد و همبستگی در هر جامعه‌ای، از جمله جامعه اسلامی است. وقتی افراد احساس کنند که به طور عادلانه با آن‌ها رفتار می‌شود و فرصت‌های برابر دارند، احساس برابری و تعلق به جامعه در آن‌ها تقویت می‌شود. علاوه بر این، وقتی همه افراد جامعه احساس کنند که به آن‌ها توجه شده و حقوقشان رعایت می‌شود، احساس تعلق و مسئولیت‌پذیری بیشتری خواهند کرد. در دوران خلفای سابق برخی سیاست‌های اجرایی آنان، مانند برتری عرب بر عجم یا برتری دادن برخی قبایل بر دیگر قبایل، سبب ایجاد شکاف‌های اجتماعی متعددی در بدنه جامعه اسلامی شده بود. امام علی (علیه‌السلام) با درک صحیح و کاملی که از اهمیت عدالت اجتماعی در حفظ وحدت جامعه اسلامی داشتند، در طول دوران حکمرانی‌شان بر این مسئله تأکید می‌کردند. ایشان در دوران حکومت خود، هیچ فرد یا گروهی را به دلیل نژاد، قومیت، مذهب یا هر ویژگی دیگری مورد تبعیض قرار نداند. به‌عنوان نمونه امام علی علیه‌السلام به عبیدالله بن أبی‌رافع خازن و کاتبش گفت:

 «ابتدا مهاجرین را حساب کن و به هرکدام سه دینار بده، سپس انصار را حساب کن و به هرکدام سه دینار بده، بعد تمامی افراد اعم از سیاه‌پوست، سفیدپوست و سرخ‌پوست، همه یکسان هستند.»(1)

 در نامه 53 نهج‌البلاغه که امام علی (علیه‌السلام) خطاب به مالک اشتر (هنگامی که او را به‌عنوان والی به مصر فرستادند) نوشتند، به ایشان رعایت مهربانی به همه مردم بدون توجه به دینشان را توصیه می‌کنند و بیان می‌کنند:

 «با مردم مهربان باش ... زیرا مردم دو دسته‌اند، دسته‌ای برادر دینی تو و دسته‌ای دیگر همانند تو در آفرینش می‌باشند

گرچه سیاست علوی در حفظ عدالت اجتماعی سبب اتحاد و وحدت اجتماعی بین اکثریت جامعه اسلامی شد، اما برخی افراد صاحب‌نفوذ (مانند طلحه، زبیر و معاویه) که سیاست عدالت اجتماعی در تضاد با منافع آنان بود، در مخالفت با این امر دست به فتنه‌انگیزی در جامعه اسلامی زدند و سعی کردند که عدالت علوی را در کام مردم تلخ کنند و مانع وحدت و اتحاد اجتماعی شوند.

2. مبارزه با فساد

مبارزه با فساد، یکی از مهم‌ترین راهکارها برای ایجاد وحدت و همبستگی در جامعه است. بر همین اساس، امام علی (علیه‌السلام) مبارزه با فساد را به‌عنوان یک اصل حکومتی مورد توجه قرار دادند؛ چراکه مبارزه با فساد، تنها به معنای مجازات مجرمان نیست، بلکه به معنای ایجاد سیستمی شفاف، عادلانه و مردم‌سالار است که در آن همه افراد احساس کنند که حقوقشان به طور برابر رعایت می‌شود. مبارزه با فساد، علاوه بر تأمین عدالت، سبب تقویت اعتماد عمومی نیز می‌شود؛ چراکه مبارزه با فساد، اعتماد مردم به نظام و نهادهای حکومتی را افزایش می‌دهد. علاوه بر این، سبب کاهش شکاف اجتماعی می‌شود؛ چراکه فساد، شکاف بین طبقات مختلف جامعه را افزایش می‌دهد و مبارزه با آن به کاهش این شکاف کمک می‌کند؛ در نتیجه سبب تقویت وحدت ملی می‌شود. فساد، باعث تفرقه و اختلاف بین مردم می‌شود و مبارزه با آن، وحدت ملی را تقویت می‌کند. علاوه بر این مبارزه با فساد، مشارکت مردم در امور جامعه را افزایش می‌دهد. اهمیت این مسئله وقتی معلوم می‌شود که بدانیم که جامعه اسلامی، به‌عنوان نمونه در دوران خلیفه سابق، به علت فساد گسترده والیان حکومتی دچار تشتت و اختلاف شده بود و همین امر نیز سبب به قتل رساندن خلیفه سابق توسط مخالفین فساد شد.

بر همین اساس، امام انتخاب افراد شایسته در انتصابات، نظارت بر عملکرد مسئولان و مجازات متخلفین، شفافیت در امور مالی (با تأکید بر این شفافیت و جلوگیری از هرگونه اختلاس و رباخواری) و مبارزه با اشرافیت (با مخالفت شدید علیه اشرافیت و تجمل‌گرایی و توجه بر ساده‌زیستی) تأکید داشتند.(2) توجه حضرت بر این مسئله به حدی بود که وقتی گزارش تخلف «ابن هرمه» که مسئول رسیدگی به بازار اهواز بود، توسط یک زن به امام علی (علیه‌السلام) رسید، امام بلافاصله طی یک نامه ابن هرمه را عزل کرده و دستور زندانی شدن او را به استاندار خود اعلام کردند.(3) همین امر سبب علاقه و دلبستگی عموم جامعه اسلامی به حکومت اسلامی شده بود. البته برخی از مفسدان که مخالف سیاست علوی بودند و آن را مخالف منافع خویش می‌دانستند، علیه آن دست به فتنه‌انگیزی می‌زدند.

3. مدارای با مخالفین

امام علی (علیه‌السلام) در دوران حکومت خویش، سعی داشتند، برای حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی، تا آنجا که امکان دارد با مخالفین خویش مدارا کنند؛ به‌عنوان نمونه، هنگامی که خوارج، پس از پذیرش حکمیت در صفین از سپاه امام جدا شدند، با عقاید افراطی خود، تهدیدی جدی برای وحدت و امنیت جامعه اسلامی به‌شمار می‌رفتند؛ اما تا زمانی که خوارج دست به شمشیر و حرکت مسلحانه نزدند، آن حضرت با آنها برخورد نظامی نکردند. (4). مدارای حضرت علی (علیه‌السلام) به شیوه‌های متعددی بود؛ از جمله گفت‌وگو، مناظره، رفع ابهامات و شبهات، آگاه‌سازی و استفاده از وساطت و افراد دیگر برای برقراری صلح.

 نمونه دیگر آن که وقتی مشاهده کردند که مردم به خواندن نماز تراویح، مبتنی بر سیره عمر بن خطاب، اصرار دارند و به نهی آن حضرت مبنی بر ترک این کار توجهی ندارند، دستور داد تا مردم را رها کنند تا بر همان روشی که گمان می‌کنند صحیح است، عمل کنند.(5)

ب. اقدامات فرهنگی و فکری وحدت‌بخش

1. تأکید بر اصول وحدت‌بخش، مانند قرآن کریم و سنت نبوی (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

امام علی (علیه‌السلام) در راستای حفظ وحدت و انسجام اجتماعی، بر اصول وحدت‌بخش، مانند قرآن کریم و سنت نبوی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تأکید ویژه‌ای داشتند و این مشترکات را به‌عنوان مبنایی برای تعامل و گفت‌وگو با مخالفین مورد توجه قرار می‌دادند. بر همین مبنا، ایشان در سخنان، نامه‌ها و اقدامات خود، بارها بر این دو منبع تأکید کرده و تلاش کردند تا اختلافات را بر مبنای آن‌ها حل و فصل نمایند. به‌عنوان نمونه، امام علی (علیه‌السلام) در توجیه عملکرد خویش در مواجهه با اعتراضات و شبهاتی که خوارج داشتند، بارها به قرآن و سیره پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که مورد قبول آنان نیز بود، استناد کردند و از این راه توانستند بخش قابل توجهی از آنان را متقاعد کنند که صحنه جنگ و درگیری را ترک کنند.(6)

در آغاز جنگ جمل نیز امام‌ علی (علیه‌السلام) مسلم بن عبدالله مجاشعی، یکی از سپاهیان خود را مأمور کرد نسخه‌ای از قرآن کریم را در بین دو لشکر بلند کند و همه را به آنچه در قرآن است و به پرهیز از تفرقه دعوت کند(7) تا از این طریق مانع ایجاد اختلاف و شکاف در جامعه اسلامی و حفظ وحدت و هبستگی اجتماعی شوند.

2. مشورت و هم‌فکری کلید وحدت

مشورت و هم‌فکری، یکی از مهم‌ترین راهکارها برای ایجاد وحدت و همبستگی در جامعه است. امام علی (علیه‌السلام) همواره بر اهمیت مشورت و هم‌فکری در اداره امور جامعه تأکید می‌کردند. ایشان معتقد بودند که با استفاده از خرد جمعی می‌توان به بهترین تصمیمات رسید و از بروز اختلافات و تفرقه جلوگیری کرد. چراکه وقتی افراد احساس کنند که در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت دارند، احساس تعلق بیشتری به جامعه خواهند کرد. مشورت با افراد مختلف، اعتماد به تصمیمات اتخاذ شده را افزایش می‌دهد. مشورت و تبادل نظر، به کاهش اختلافات و رسیدن به توافق کمک می‌کند. استفاده از خرد جمعی، به یافتن بهترین راه‌حل‌ها برای مشکلات کمک می‌کند. مشورت و هم‌فکری، فضایی برای گفت‌وگو و تبادل نظر ایجاد می‌کند که به افزایش آگاهی و درک متقابل منجر می‌شود. مشورت با اصحاب، تشویق به گفتگو، احترام به نظرات مخالف و پرهیز از استبداد رأی، نمونه‌هایی از اقدامات عملی امام علی (علیه‌السلام) در این زمینه بود. اهمیت مشورت در سیره علوی به حدی بود که در نامه‌ای به سربازان مرزبانی خویش تصریح می‌کنند که:

 «حق شما بر من این است که جز اسرار جنگى هیچ سرى را از شما پنهان نسازم و در امورى که پیش می‌آید، جز حکم الهى، کارى بدون مشورت شما انجام ندهم.»(8)

3. به‌کارگیری اصل تقیه در جهت حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی

پس از قتل عثمان بن عفان و بیعت عمومی با امام علی (علیه‌السلام)، جامعه اسلامی دستخوش اختلافات عمیق و فتنه‌های گوناگون شد. در این میان، امام علی (علیه‌السلام) به رعایت اصل تقیه، به‌عنوان ابزاری برای حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی و جلوگیری از تشدید اختلافات، توجه داشتند. به‌عنوان نمونه، با آن که بعد از رحلت پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رفتارهای بسیار ناپسند و ظلم‌های بزرگی در حق امام (علیه‌السلام) و اهل‌بیت ایشان، توسط دستگاه حاکم و عمال آنها صورت گرفت، ایشان در راستای حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی بسیاری از این حقایق را حتی در دوران حکومت خویش برای جامعه بازگو نکردند؛ با این که اثبات این ظلم‌ها و رفتارهای ناپسند باتوجه به ادله و شواهدی که در آن دوره وجود داشت، کار بسیار آسانی برای ایشان بود.(9)

نتیجه‌گیری:

امام علی(علیه‌السلام) اتحاد و همبستگی اجتماعی را به‌عنوان یک اصل اساسی مورد توجه قرار می‌دادند. تأکید بر انجام اقدامات سیاسی و اجتماعی وحدت‌بخش، مانند توجه ویژه به عدالت اجتماعی، مبارزه با فساد و مدارای با مخالفین، و تأکید بر انجام اقدامات فرهنگی و فکری وحدت‌بخش، مانند تأکید بر اصول وحدت‌بخش مانند قرآن کریم و سنت نبوی (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، مشورت و هم‌فکری، به‌کارگیری اصل تقیه در جهت حفظ وحدت و همبستگی اجتماعی؛ برخی از اقدامات آن حضرت برای ایجاد و تقویت اتحاد و همبستگی اجتماعی بود.

منبع جهت مطالعه بیشتر:

نرم افزار دانشنامه علوی، تولیدکننده: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن‌أبی‌الحدید، عبدالحمید بن هبه‌الله، شرح نهج‌البلاغه لإبن أبی‌الحدید، قم، کتابخانه عمومی آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق، ج7، ص37.

2. دری نجف‌آبادی، قربانعلی، مبارزه با فساد در حکومت علوى(علیه‌السلام)، حکومت اسلامی 1379، شماره 17 قابل مطالعه در لینک ذیل: https://ensani.ir/fa/article/81875/

3. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، مصر: دارالمعارف، 1385ق، ج2، ص532.

4. سلیمانی اصل، مصطفی و مسعود فصیح رامندی، شیوه‌های برخورد حضرت علی (علیه‌السلام) با خوارج، صلح‌پژوهی اسلامی، سال اول، زمستان 1399، شماره 4.

5. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1365ش، ج۷۰، ص۳.

6. سلیمانی اصل، مصطفی و مسعود فصیح رامندی، شیوه‌های برخورد حضرت علی (علیه‌السلام) با خوارج، صلح‌پژوهی اسلامی، سال اول، زمستان 1399، شماره 4.

7. بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، با اشراف مکتب البحوث و الدراسات، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۳۷؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج‌۲، ص‌۱۸۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک (تاریخ طبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف، ۱۹۷۰م، ج۴، ص‌۵۰۹.

8. نهج‌البلاغه، نامه 50.

9. مطالعه برخی آثار اهل‌سنت و شیعه که در این زمینه نوشته شده است، برای اطلاع از این ظلم‌ها و رفتارهای ناپسند مناسب است؛ به‌عنوان نمونه: عاملی، سید جعفر مرتضی، مأساه الزهراء علیهاالسلام‏، رنج‌های حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، ترجمه‏ محمد سپهری‏، قم، تهذیب، ۱۳۸۲ش؛ جوهری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و فدک، به تحقیق: محمدهادی امینی نجفی، بیروت، شرکه الکتبی للطباعه والنشر، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

ائمه مقام علمی و جایگاه اجتماعی بسیار بالایی داشتند و خلفا در مقابل آنان احساس کوچکی و حقارت می‌کردند ...

پرسش:
اقدامات مهم سیاسی و اجتماعی امام باقر علیه‌السلام که منجر به تصمیم خلیفه اموی به شهادت آن حضرت شد، چه بود؟
 

پاسخ:
درباره چگونگی و عامل شهادت امام محمدباقر علیه ­السلام اطلاعات چندانی در دست نیست. همین‌قدر می‌دانیم که آن حضرت در ایام خلافت هشام بن عبدالملک به شهادت رسید. به گفته برخی، حاکم مدینه ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان، امام را با زهر، مسموم کرد (1) و طبق برخی روایات، این کار به دستور عمویش هشام بوده است. (2) بعضی بدون نام بردن از هشام یا ابراهیم، فقط شهادت امام باقر علیه¬السلام را به دست بنی‌امیه نقل کرده‌اند که امام را مسموم نموده‌اند، همان‌طور که پدر بزرگوارشان امام سجاد علیه¬السلام را مسموم نموده‌ بودند. (3) 
بحرانی نیز ضمن نقل شهادت امام توسط بنی‌امیه، شهادت را به فرد دیگری از مأموران، نسبت می‌دهد. (4)
حال با صرف‌نظر از این‏که عامل اصلی یا مباشر در شهادت امام باقر علیه¬السلام چه کسی بوده، باید به این سؤال پاسخ دهیم که اساساً چرا هشام خلیفه اموی (که متهم اصلی در به شهادت رساندن امام است)، با آن حضرت دشمن بود و چرا می‌بایست کمر به قتل امام ببندد؟
دلیل کلی دشمنی خلفا با امامان اهل‌بیت
در یک پاسخ اجمالی باید گفت: اساساً نیازی نیست برای دشمنی خلفای اموی و عباسی با ائمه علیهم‌السلام به دنبال حادثه‌ای خاص به‌عنوان علّت بگردیم. همین‌که ائمه مقام علمی و جایگاه اجتماعی بسیار بالایی داشتند و خلفا در مقابل آنان احساس کوچکی و حقارت می‌کردند، کافی بود که هم کینه و حسدشان برانگیخته شود و هم نگران موقعیت خود باشند که مبادا مردم به ائمه رو کنند و قدرت از دست اینان خارج شود.

ماجرای فرزدق و شعری که در مدح امام سجاد علیه¬السلام در مقابل هشام خواند، نمونه‌ای بسیار روشن است. این ماجرا، مربوط به زمانی بود که هشام هنوز به خلافت نرسیده بود و به‌عنوان ولی عهد خلیفه، به حج رفته بود. پس از طواف، به سبب ازدحام جمعیت نتوانست به حجر الاسود دست بکشد؛ ولی وقتی امام سجاد علیه¬السلام آمد، مردم برای ایشان راه باز کردند و آن حضرت به راحتی حجر الاسود را زیارت کرد. هشام خشمگین شد و در پاسخ به شامیان حاضر که پرسیدند «او کیست»؟ برای تحقیر، گفت: «او را نمی‌شناسم». فرزدق در شعری بداهه، به معرفی امام سجاد پرداخت و به سبب سرودن همین شعر، زندانی شد. (5) در این ماجرا، هیچ رفتار خصمانه‌ای از امام سجاد سر نزده بود و هیچ سخنی هم نفرمود که بوی دشمنی از آن به مشام برسد. با این حال، احترامی که مردم به امام نهادند، خشم و حسد هشام را به شدّت برانگیخت.
هشام بعدها به خلافت رسید و همان کینه و حسدی که روزی نسبت به امام سجاد در وجودش بود، اینک نسبت به فرزندش امام باقر علیه¬السلام احساس می‌کرد؛ به‌ویژه آنکه مقام علمی آن حضرت نیز آشکار شده بود و همه او را به‌عنوان «باقر علوم النبیین» یعنی «شکافنده علوم پیامبران» می‌شناختند. در نتیجه، راویان و دانش‌دوستان بسیاری گرد آن حضرت جمع شده بودند که در منابع اسلامی، نام 467 نفر از آنان آمده است. (6) روشن است کسی که از راه باز کردن مردم برای امام سجاد خشمگین شده بود، به طریق اولی نمی‌توانست موقعیت امام باقر و گرد آمدن مردم به دور او را نیز تحمّل کند!
 تحریک خشم و حسد هشام
اما افزون بر این‏‏، حوادثی که در سفر اجباری امام به شام رخ داد نیز آتش کینه و حسد هشام بن عبدالملک را افروخته‌تر ساخت. 
به نقلی، هشام که به‌قصد تحقیر و تضعیف امام، ایشان را از مدینه فراخوانده بود، به اطرافیان خود و حاضران در مجلس که از بنی‌امیه بودند، گفت: «چون دیدید من محمد بن على را توبیخ کردم و ساکت شدم، شما یک به یک به او رو آورید و توبیخش کنید». سپس به حضرت اجازه ورود داد. وقتی امام باقر وارد مجلس هشام شد، با دست به همه حاضران اشاره کرد و فرمود: 
«سلامٌ علیکم» و برخلاف آنچه در دربار خلفا رواج داشت، به‌صورت اختصاصی و با عنوان «خلیفه»، به هشام سلام نداد و بی آن‏که از هشام اجازه بگیرد، نشست. هشام خشمگین شد و شروع به توبیخ و سرزنش امام کرد و ازجمله به امام گفت: «اى محمد بن على! همیشه مردى از شما خاندان میان مسلمین اختلاف انداخته و آن‌ها را به‌سوی خود دعوت کرده و از روى بی‌خردى و کم‌دانشى، گمان کرده که او امام است». این جملات هشام نشان می‌دهد که او واهمه بسیاری از خاندان اهل‌بیت داشته و به‌علاوه، از این‏که آن حضرت مدّعی امامت است تا چه اندازه ناخرسند بوده است. وی هر چه دلش خواست، آن حضرت را توبیخ کرد و پس از او، حاضران یکى پس از دیگرى به سرزنش امام پرداختند. چون همگى ساکت شدند، حضرت برخاست و فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ؟ بِنَا هَدَى اللَّهُ أَوَّلَکُمْ وَ بِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَهِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِین‏».
یعنی: «اى مردم! به کجا می‌روید و شیطان می‌خواهد شما را به کجا اندازد؟! (یعنى حقیقت کجا و شما کجا؟!) خدا براى سعادت خود شما، پیروى کردن از ما را از شما خواسته و شما با ما مخالفت و دشمنى مى‌کنید؟! خدا به‌وسیله ما خاندان، پیشینیان شما را هدایت کرد و هدایت پسینیان شما هم از برکت ما پایان یابد (یعنى در زمان ظهور امام قائم علیه‌السلام). اگر شما سلطنتى شتابان و زود گذر دارید، ما سلطنتى دیررس و جاودان داریم که بعد از سلطنت ما سلطنتى نباشد؛ زیرا ما اهل پایان و انجامیم و خداى عز و جل می‌فرماید: سرانجام از آنِ پرهیزگاران است».
این پاسخ کوبنده امام که در آن، از مقام اهل‌بیت دم زد و به گذرا بودن ملک امویان تصریح کرد، چنان آتشی به جان هشام انداخت که دستور داد امام را به زندان ببرند؛ اما رفتار و گفتار امام در زندان، باعث جذب دیگر زندانیان شد و زندان‌بان نزد هشام آمد و ضمن گزارش رفتار امام، گفت: «من از اهل شام بر تو هراسانم و مى‌ترسم که تو را از این مقام عزل کنند!». پس هشام نگران شد و به‌ناچار دستور داد امام را سوار بر قاطر کنند و با مشقّت و سخت‌گیری، به مدینه برگردانند که البته در میانه راه نیز ماجرای مواجهه امام با مردم مدیَن رخ داد که هم جایگاه معنوی امام را تثبیت و تقویت کرد و هم بر نگرانی و خشم هشام افزود. (7)
به روایتی دیگر، در این سفر امام صادق علیه¬السلام نیز حضور داشته است و هشام برای این‏که اسباب طعنه و تمسخر امام باقر علیه¬السلام را فراهم کند، مسابقه تیراندازی ترتیب داد و اصرار کرد که امام هم در آن شرکت کند؛ اما مهارت شگفت‌انگیز امام در تیراندازی، نه‌تنها باعث ناکامی هشام شد؛ بلکه به تقویت جایگاه امام انجامید. به‌ویژه اینکه وقتی هشام پرسید آیا فرزندت جعفر نیز چنین مهارتی دارد، امام در پاسخ، گریزی هم به جایگاه اهل‌بیت در اسلام زد و اکمال و اتمام دین به‌واسطه امامت اهل‌بیت را یادآور شد. این پاسخ امام، خشم هشام را بیش از پیش‌بر افروخت و او به مناظره با امام پرداخت؛ اما پاسخی برای سخنان مستدل امام نداشت و محکوم شد. سپس که امام را مرخص کرد، آن حضرت بیرون قصر، به عالمی مسیحی برخورد که راهبان و کشیشان گردش را گرفته بودند و از او سؤال می‌پرسیدند. امام به گفت‌وگو و مناظره با عالم مسیحی پرداخت و بر او چیره شد. 
خبر برتری امام بر آن عالم، در شام پیچید و نقل محافل شامیان شد. طبیعی بود که هشام بیش از پیش احساس خطر کند؛ چندان‌که طبق این نقل، در نامه‌ای به حاکم مدیَن، امام را به ارتداد و پیوستن به مسیحیان متهم کرد و بعد هم از حاکم مدینه خواست که حیله‌ای برای مسموم کردن امام بیندیشد. (8)
نتیجه
خلاصه این‏که موقعیت ممتاز اجتماعی و فضل و کمال امام باقر علیه¬السلام و توجه مردم و به‌ویژه دانشمندان به آن حضرت، به‌تنهایی کافی بود که خلفای اموی را به حسادت و دشمنی با آن حضرت وا دارد؛ ولی برخی حوادث خاص نیز در تشدید این کینه و حسادت مؤثر بود و انگیزه آنان را برای به شهادت رساندن امام تقویت کرد. ازجمله: رفتار امام با هشام در دمشق، غلبه امام بر او و اطرافیانش در بحث، غلبه امام بر عالم مسیحی و منتشر شدن خبر این چیرگی، پیروزی شگفت‌انگیز امام در مسابقه تیراندازی در دربار هشام و سخنان صریح امام در دفاع از امامت اهل‌بیت و جایگاه والای آنان در اسلام.
کلیدواژه
 امام باقر، سیره سیاسی اجتماعی امام باقر، امام باقر و بنی‌امیه، امام باقر و هشام، شهادت امام باقر.
پی‌نوشت‌ها
1. ر.ک: ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ھ.ق، ج 4، ص 210 (به نقل از شیخ صدوق).
2. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، دارالذخائر للمطبوعات (افست از نسخه انتشارات کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ھ.ق)، ص 109.  البته طبق این نقل، هشام به ابراهیم دستور داد امام را مسموم کند؛ ولی خود هشام درگذشت و موفّق نشد شاهد مسمومیت امام باقر علیه¬السلام باشد. منتها، با توجه به قرائن و شواهد تاریخی، این سخن درست نیست و می‌دانیم که امام باقر علیه¬السلام در زمان خلافت هشام رحلت کرده است.
3. مؤمن شبلنجی، حسین، نور الابصار فی مناقب آل النبی المختار، قم، نشر ذوی القربی، چاپ اول، 1384، ج 2.
4. بحرانی، محمد بن احمد، وفاه امام محمدباقر علیه¬السلام، نجف، نشر مکتب حیدریه، ص 51.
5. ابن کثیر، ابو¬الفداء اسماعیل بن عمر دمشقى، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407 ھ.ق/1986 م، ج 9، ص 108 ـ 109.
6. طوسی، محمد بن حسن، الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1415 ھ.ق، ص 123 ـ 155، ش 1229 ـ 1697.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 1، ص 471، ح 5 (با استفاده از ترجمه سید جواد مصطفوی).
8. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، دارالذخائر للمطبوعات (افست از نسخه انتشارات کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1383 ھ.ق)، ص 104 ـ 109.
 

حضور مسلمانان از مناطق مختلف جهان اسلام ، برای انجام مناسک حج فرصت را پیشروی اندیشمندان و سیاستمداران جهان اسلام برای تبلیغ اندیشه‌هایشان فراهم کرده است.

پرسش:
امام باقر علیه‌السلام از ظرفیت حج برای تبلیغ اسلام و مکتب اهل بیت چه استفاده ای کرد و دلیل دستور ایشان برای اقامه عزا در ایام حج چیست؟
 

پاسخ:
در طول دوران مختلف تاریخ اسلام حضور مسلمانان از مناطق مختلف جهان اسلام با گرایش‌های مختلف مذهبی و سیاسی، برای انجام مناسک حج فرصت مغتنمی را پیشروی اندیشمندان و سیاستمداران جهان اسلام برای تبلیغ اندیشه‌هایشان فراهم کرده است. مطالعه تاریخ و سیره امام باقر علیه¬السلام بازگوکننده این است که ایشان به‌عنوان پنجمین امام شیعیان، بارها در طول زندگی خود به حج سفر کردند و از ظرفیت حج در راستای پیشبرد اهداف امامت استفاده کردند.
همان‌گونه که بیان شد امام باقر علیه¬السلام از ظرفیت حج برای تبیین اهداف امامت استفاده کردند. در ادامه برخی از اقدامات حضرت را در این زمینه بیان خواهیم کرد:
1. تبیین جایگاه امامت در بین مسلمانان 
امام باقر علیه¬السلام ولایت را در کنار نماز، روزه، حج  و زکات
 یکی از پنج رکن اسلام می‌دانستند و بر اهمیت این امر نسبت به دیگر موارد تأکید داشتند. (1) اهمیت جایگاه امامت و از دیگر سو عدم آشنایی مسلمانان با جایگاه امامت در دوران امامت امام باقر علیه¬السلام سببی برای تبیین این امر در مناسبت‌های مختلف از جمله ایام حج از جانب آن حضرت بود. به‌عنوان نمونه نقل شده است شخصی به عنوان عکرمه از شاگردان ابن عباس در ایام حج بعد از آنکه شیفته جمال حضرت می‌گردد با این هدف که بفهمد این شخص کیست، نزد آن حضرت می‌رود تا ایشان را آزمایش کند. 
او این دیدار را این‌گونه نقل کرده است: «همین‌که مقابلش ایستادم چنان لرزه اندامم را گرفت که در مقابل او ناتوان شدم عرض کردم یا ابن رسول‌الله من در مقابل مردان بزرگى نشسته‌ام ابن عباس و دیگران را درک نموده‌ام، ولى آنچه اکنون دچار شدم هیچ‌وقت برایم پیش نیامده امام باقر علیه¬السلام در جواب او فرمودند:  واى بر تو ای بنده‌ى شامیان! و بعد از آن با بیان «انت بین یدى بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه» به او فهماندند که تو در مقابل شخصیتى قرار گرفته‌اى که خداوند دستور احترام آن‌ها را داده و راهنماى خلق و نماینده خدا است». (2) از ابوحمزه ثمالى نیز نقل شده است که روزى در ایام حج بر امام باقر علیه‌السلام در حالى که به اجتماع طواف کنندگان خانه خدا می‌نگریست، وارد شدم. حضرت رو به من کرده و پرسید: ابوحمزه، به نظر تو این جمعیت مأمور به چه واجبى هستند؟ من که منظور امام را نفهمیده بودم چیزى نگفتم و منتظر ادامه سخن این حضرت شدم. امام ادامه داد: خداوند، مقصودش از طواف دور سنگ‌های خانه این است که مردم اجتماع کرده و سپس نزد ما آمده و به ولایت ما تعلیم داده شوند. (3)
2. تبیین جایگاه و منزلت عبودیت و خشوع در مقابل خداوند متعال
گرایش به دنیاگرایی یکی از اموری است که مسلمانان در عصر اموی در اثر تبلیغات و سیره حکومتی امویان مسلمانان به آن گرفتار شده بودند. در همین راستا توجه دادن مسلمانان به عبودیت و خشوع در مقابل خداوند متعال یکی از مسائلی بود که امامان معصوم علیهم¬السلام در این دوره به آن تأکید داشتند. به عنوان نمونه: افلح غلام امام باقر علیه¬السلام نقل کرده است: من با امام باقر علیه¬السلام به سفر حج رفتم. هنگامی‌که امام باقر علیه¬السلام قدم به درون مسجدالحرام نهادند، صدای آن حضرت به گریه بلند شد. به آن حضرت عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما باد، مردم همه منتظر شما هستند. اگر کمی صدای خود را در حال گریه پایین بیاوری بهتر است. امام علیه¬السلام به این کلام من اعتنا نکرد و فرمودند: 
وای بر تو ای افلح، من صدای خود را به گریه بلند می‌کنم، باشد تا خداوند نظر رحمتی به من بیندازد و من به‌وسیله این نظر رحمت در روز قیامت رستگار گردم. سپس امام باقر علیه¬السلام خانه کعبه را طواف نمودند و به پشت مقام ابراهیم آمده و نماز خواندند. هنگامی‌که امام باقر علیه¬السلام نماز را به پایان بردند دیدم که سجده گاه آن حضرت از اشک چشمانش خیس شده است. (4)
3. استفاده از ظرفیت حج برای پاسخ به سؤال‌ها و مشکلات علمی مسلمانان
یکی دیگر از مسائلی که در سیره امام باقر علیه¬السلام در ایام حج نمود دارد تلاش حضرت برای پاسخ به سؤال‌ها و مشکلات علمی مسلمانان با استفاده از ظرفیت حج بود. بر همین اساس نقل شده است که در ایام حج مسلمانان گرد ایشان جمع می‌گردیدند و سؤال‌های خویش را از آن حضرت می‌پرسیدند. به‌عنوان نمونه از دو نفر از روایان احادیث امام باقر علیه¬السلام نقل شده است: «آن حضرت را در مراسم حج دیدیم در حالى که با وقار خاصى در کنار کعبه ایستاده و دعا مى‌نمود. هنگامى که از دعا و نماز فارغ گردید، سیل مردم به طرف او سرازیر شده و مکرر با ایشان سخن مى‌گفتند. امام پاسخ همه آنان را با خوش‌رویی داده و بلکه قریب به هزار مسئله را پاسخ دادند». (5) این امر موجب شکل‌گیری باور مسلمانان بر اساس تعالیم اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌شد.
4. استفاده از ظرفیت حج برای برملا کردن چهره جنایتکار و پلید حکومت امویان
بنی‌امیه تلاش داشت تا با تبلیغات فراوان یک چهره موجه از خود و حکومتشان در اذهان جامعه اسلامی ایجاد کند. از دیگر سو امامان هم‌عصر با حکومت امویان سعی داشتند که چهره واقعی امویان و جنایات آن‌ها در حق اسلام و مسلمانان را برای عموم افراد جامعه اسلامی تبیین کنند. بر همین اساس استفاده از ظرفیت ایام حج، با توجه به اینکه مسلمانان از نقاط مختلف جهان اسلام در آن حضور پیدا می‌کردند فرصت مناسبی را در اختیار این بزرگواران قرار می‌داد تا این مسئله را برای مسلمانان تبیین کنند. امام باقر علیه¬السلام نیز علاوه بر اینکه در ایام حیات خویش به این مسئله اهتمام داشتند هنگام شهادت خویش به امام صادق علیه¬السلام وصیت کردند تا ده سال برای ایشان در ایام حج و هنگام وقوف در منی عزاداری برپا شود. (6) علامه مجلسی نیز در تشریح علت این مسئله در کنار فهم استحباب عزاداری از این روایت، بر این امر نیز تأکید کرده‌اند. (7)
نتیجه
امام باقر علیه¬السلام از ظرفیت حج برای ارتباط بیشتر با مسلمانان جهان اسلام در آن عصر در جهت تبیین اهمیت جایگاه امامت، تبیین جایگاه و منزلت عبودیت و خشوع در مقابل خداوند متعال، استفاده از ظرفیت حج برای پاسخ به سؤال‌ها و مشکلات علمی مسلمانان و تبیین چهره واقعی حکومت طاغوتی بنی‌امیه استفاده کردند.
کلیدواژه
سیره امام باقر علیه¬السلام، ظرفیت حج، جایگاه امامت.
معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتر:
کتاب: حج در سیره و سخنان امام باقر علیه‌السلام، نوشته: داود حسینی؛ تهیه و تدوین در پژوهشکده حج و زیارت، نشر مشعر.
پی‌نوشت‌ها:
1. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 18.
2. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم¬السلام (لابن شهرآشوب) - قم، علامه، چ اول، 1379 ق، ج‏۴، ص ۱۸۲.
3. ابن‌بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، قم، کتاب‌فروشی داورى‏، چ اول، 1385 ش، ج 2، ص 406.
4. ابن الجوزی، صفه الصفوه دارالحدیث، القاهره، مصر 1421 ه، ج 1، ص 363.
5. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چ دوم، 1403 ق، ج 46، ص 259.
6. کلینی، همان، ج ۵، ص ۱۱۷.
7. مجلسى، محمدتقى بن مقصود علی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چ دوم، 1406 ق، ج 6، ص 423.
 

بنا برقول مشهور سن حضرت زهرا (سلام الله علیها) هنگام ازدواج با حضرت على علیه السلام، حدود ده سال بوده است. و سن امام علی علیه السلام، بنابراين 25ساله بود.

پرسش:

در زمان ازدواج حضرت علي (ع)و حضرت فاطمه زهرا(ص)هركدام چند سال داشتند ؟ زندگي مشترك آنها چند سال به طول انجاميد؟

 

پاسخ:

مسعودى در مروج الذهب تاريخ ازدواج حضرت على علیه السلام با حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را سال دوم هجرت دانسته (1) مشهورترين نظر در اين باره، اوّل ذى الحجة سال دوم هجرت است .(2)

بنا برقول مشهور حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در سال پنجم بعثت به دنيا آمد . شش ساله بود كه مادرش (خديجه ) از دنيا رفت . در سال دوم هجرت با حضرت على علیه السلام ازدواج كرد. بنابراين سن حضرت زهرا هنگام ازدواج با حضرت على علیه السلام، حدود ده سال بوده است .

برخي تاريخ تولد حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را چند سال جلوتر و تا سال پنجم پيش از بعثت نيز گفته اند. با اين حساب سن ازدواج حضرت فاطمه(سلام الله علیها) افزايش پيدا مي کند.

حضرت على علیه السلام در سيزده رجب سال 30عام الفيل متولد شد. ده ساله بود كه پيامبر در چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شد. سيزده سال همراه پيامبر در مكه و شعب ابى طالب به سر برد . دو سال بعد از هجرت با حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ازدواج كرد. بنابراين 25ساله بود.(3)

زندگي مشترک حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و حضرت على علیه السلام از سال دوم هجري آغاز شد .تا سال11هجري (سال شهادت حضرت فاطمه س ) ادامه داشت. بنا بر اين مدت زندگي مشترک اين دو معصوم حدوداً نه سال مي باشد.

پي نوشت ها:

1 .مسعودى، مروج الذهب، ج 2 ص 295.

2.حسين عمادزاده، چهارده معصوم، ج 1،ص 256.

3.همان، ص373 .

با توجه به شرائط حاكم بر آن زمان امام با اين ازدواج در پي حفظ جان شيعيان نيز بودند. كه اين امر با طلاق دادن ام الفضل به سر انجام نمي رسيد.

پرسش:
چرا امام جواد با وجود شناخت همسرش، او را طلاق نداد؟

پاسخ:

ازدواج امام جواد (ع) با دختر مأمون (ام الفضل) از مسایلی است که اظهار نظر قطعی درباره آن مشکل است؛ در عین حال می توان به برخی عوامل تأثیر گذار اشاره کرد . تبیین علل ازدواج امام جواد با دختر مأمون می طلبد به این امر نیز اشاره شود که هدف مأمون از دواج دخترش با امام چه بود.
به نظر می رسد مأمون اهداف زیر را دنبال می کرد:
1. نظارت بر رفتار امام جواد:
مأمون با فرستادن دختر خود به خانه امام می خواست آن حضرت را همیشه زیر نظر داشته باشد . دختر مأمون نیز در انجام این رسالت موفق بود، زیرا در خبر چینی و گزارشگری ماهر بود.
2. جذب حکومت:
مأمون تصور می کرد با این وصلت امام جواد را مجذوب مادیات و امکانات سلطنتی نموده و به قداست و حرمت امام لطمه وارد نماید؛ غافل از این که امام یکی از زاهد ترین امامان بوده و جذب دستگاه حکومت نمی گردید.
3. جلوگیری از اعتراض علویان:
دشمنی مأمون با علویان موجب شد که آنان علیه وی اعتراض نموده و حکومت او را متزلزل کنند. مأمون با این ازدواج قصد داشت خود را علاقه مند به امام نشان دهد، در نتیجه شیعیان قیام نکنند.
مأمون در جهت تحقق اهداف فوق شدیداً امام را تحت فشار قرار داد و برای این وصلت از همه راهکارها و اهرم ها بهره گرفت. با توجه به این مطالب به نظر می رسد عوامل زیر در ازدواج امام جواد تأثیر گذار بود:
ا) اجبار امام به ازدواج:
بی تردید ازدواج امام جواد با دختر مأمون خواسته امام نبوده و این ازدوج مانند ازدواج های معمولی که مبتنی بر خواست و رعایت شرایط باشد، صورت نگرفت. زیرا امام می دانست که مأمون پدرش امام رضا (ع) را به شهادت رسانده و یکی از دشمنان خاندان اهل بیت پیامبر (ص) و شیعیان است.
از سوی دیگر امام می دانست که :
حکومت وی فاقد وجاهت قانونی و شرعی است . مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرار داد . حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی کرد، ممکن بود امام را ترور کند. (1)
ب) حفظ جان امام :
گرچه در فرهنگ ائمه « از جمله امام جواد » ترس از مرگ وجود ندارد، ولی در آن مقطع زنده بودن و رهبری امام نقش بنیادی در حفظ دین و مصالح مسلمانان داشت. امام جهت حفظ جان خود با دختر مامون ازداوج نمود . (2)
یکی از نویسندگان می نویسد: .... هدف امام جواد از قبول این ازدواج دو چیز بود:
یکی این که: امام با قبول این ازدواج خود را از کشته شدن نجات داد،
دوم این که : امام جواد با این کارش جان نیروهای انقلابی شیعه را هم حفظ کرد و در نتیجه نهضت مکتبی علویان به پیشرفت خود ادامه داد. (3)
پ) حفظ شیعیان :
یکی از استراتژی های مهم خلفای اموی و عباسی، شیعه ستیزی بوده و آنان از هیچ جنایتی علیه علویان دریغ نکرده و به آزار و زندانی کردن و قتل آنان می پرداختند.
از سوی دیگر یکی از سیاست های مهم ائمه (ع) حفظ شیعیان بود، چنان که امام حسن (ع) یکی از علل صلح خویش را حفظ شیعیان بیان نمود. (4)
ائمه سعی می کردند با اتخاذ سیاست و راهکارهای منطقی و معقول به حفظ شیعیان بپردازند، گرچه ممکن بود اتخاذ راهکارهای حفظ شیعیان، شخصیت آن ها را زیر سؤال ببرد. ولی امامان جهت حفظ جان شیعیان خود همه سختی ها و ناروای ها را تحمل می نمودند.
شاید امام جواد از ازدواج با دختر مأمون،حفظ جان شیعیان را دنبال می کرد. طبیعی بود که مأمون با ازدواج دخترش با امام جواد تا اندازه ای از سیاست خصمانه خود علیه شیعیان پرهیز می کرد.
یکی از نویسندگان می نویسد :
نزدیکى امام به دربار مى‏توانست مانع ترور حضرت از طرف معتصم و عامل پیشگیرى از سرکوبى سران تشیّع و یاران برجسته امام توسط عوامل خلیفه باشد، و این به یک معنا مى‏توانست شبیه قبول وزارت هارون از طرف على بن یقطین ، یعنى نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه تشیّع باشد.
«حسین مکارى»، یکى از یاران امام جواد، مى‏گوید: در بغداد خدمت امام جواد شرفیاب شدم و زندگی اش را دیدم. در ذهنم خطور کرد که : «اینک که امام به این زندگى مرفّه رسیده است ، هرگز به وطن خود، مدینه، باز نخواهد گشت». امام لحظه‏اى سر به زیر افکند، آن گاه سر برداشت و در حالى که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود:
اى حسین! نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا نزد من از آن چه مرا در این حال مى‏بینى محبوب تر است . (5)
به همین جهت امام در بغداد نماند و با همسرش «ام الفضل» به مدینه بازگشت . تا سال 220 همچنان در مدینه مى‏زیست. این امر نشان از آن دارد که امام به خاطر حفظ جان یا حفظ شیعیان تن به این ازدواج داده بوده است . اگر این امر مبتنی بر رضایت امام بود ، چرا امام آن قدر ناراحت باشد و به مدینه بر گردد؟
امام با اتخاذ سیاست های منطقی ، به رغم آن که با ام الفضل ازدواج نمود، تحقق اهداف مأمون را در خصوص ازدواج دخترش غیر ممکن ساخت.
نتیجه:
با توجه به اهداف امام (ع) از اين ازدواج ، شايد طلاق گزينه مناسبي براي رهايي از ام الفضل باشد اما براي رهايي از دست مامون و معتصم نبود. چرا كه شايد با طلاق از دسيسه هاي همسر در امان بود و خود را تا حدودي نجات مي داد. اما به نفع عموم شيعيان نبود. همان گونه كه بيان شد با توجه به شرائط حاكم بر آن زمان امام با اين ازدواج در پي حفظ جان شيعيان نيز بودند. كه اين امر با طلاق دادن ام الفضل به سر انجام نمي رسيد.
پی نوشت ها:
1. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص559 ، موسسه امام صادق (ع) ، قم ، 1379 .
2. همان .
3. امامان شیعه و جنبش های مکتبی، محمد تقی مدرس، ص306، ترجمه حمید رضا آژیر ،مشهد ،بنياد پژوهش هاي اسلامي.
4. اخبارالطوال، ابو حنيفه دينوري، ص 220، چاپ اول، قاهره، دار احياء الكتب العربي (افست انتشارات آفتاب،تهران).
5. مجلسى، بحار الأنوار ، ج 50، ص 48 ،سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي ، بيروت ، لبنان؛قزوینى، سید کاظم، الامام الجواد من المهد اًّلى اللحد ، ص 152 .

در اینکه چرا امامان شیعه در آن دوران ازدواج نکردند، دلایلی مثل؛ خطراتی را که ممکن بوده، برای امام و خانواده‌ی ایشان و یا حتی برای نسل امامت به همراه داشته باشد.

پرسش

چرا از دوران امام کاظم به بعد، همسران ائمه علیهم‌السلام غالباً کنیز بودند؟

پاسخ:

مقدمه

 در مورد ازدواج ائمة معصومین علیهم‌السلام، علاوه بر همسرانی که برای آنان ذکر شده؛ نام کنیزانی هم دیده می‌شود. در بین ائمه علیهم‌السلام، مادران امام موسی کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری و امام زمان علیهم‌السلام به ترتیب کنیزانی به نام های حمیده، نجمه، سبیکه، سمانه مغربیه، حدیث و نرجس خاتون بودند. بااین‌حال طبق آیه‌ی «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» کسی مُقرّب درگاه است که باتقواتر باشد و در تقرب به خدا فرقی بین کنیز و غیر کنیز نبوده و چه‌بسا در میان همسران ائمه علیهم‌السلام کنیزانی بودند که جایگاه والایی نسبت به همسران دیگر داشته‌اند.

پاسخ تفصیلی

اهل‌بیت علیهم‌السلام مانند سایر مردم نسبت به امر ازدواج اهتمام داشتند و همواره نام زنان متعددی در زمره‌ی زنان اهل‌بیت علیهم‌السلام دیده می‌شود. دراین‌باره نکته‌ای قابل ملاحظه است که تنها تا دوران امام صادق علیه‌السلام برای هر یک از امامان علیهم‌السلام نام چندین همسر ذکر شده است. ازاین‌رو ابتدا به وضعیت ازدواج سایر امامان علیهم‌السلام بعد از ایشان اشاره می‌کنیم.

در زندگانی امام کاظم علیه‌السلام نام کنیزان بسیاری دیده می‌شود که از آن‌ها فرزندانی متولد شد؛ اما مطلبی که نشان دهد ایشان با زنی به‌صورت عقد دائم ازدواج کرده باشند یافت نشد.(1) درباره این‌که چه کسی یا کسانی همسر دائم امام رضا علیه‌السلام بوده‌اند، مورخان تنها از "ام حبیب" (ام حبیبه) یاد کرده‌اند. شیخ صدوق می‌نویسد: «مأمون پس‌ازآن که امام رضا علیه‌السلام را به ولى عهدى خود منصوب کرد دخترش ام حبیب یا ام حبیبه را در آغاز سال‏ 202 به ازدواج وى درآورد.»(2) علامه تستری نیز می‌نویسد: «به‌غیراز ام حبیب دختر مأمون، به شخص دیگری به‌عنوان همسر حضرت، دست نیافتیم.»(3) البته برخی مورخان مدعی شدند که ام‌حبیبه خواهر مأمون بوده نه دخترش؛ چنانکه مسعودی می‌نویسد: «قول صحیح این است که ام حبیبه خواهر مأمون بوده است و مأمون از امام علیه‌السلام تقاضا کرد که او را براى خود تزویج نماید.»(4) در مورد همسران امام جواد علیه‌السلام نیز نام کنیزانی دیده می‌شود؛ اما در کنار نام آن‌ها تنها گفته شده که ایشان با ام‌فضل دختر مأمون ازدواج نمودند.(5) در مورد امام هادی علیه‌السلام نیز گفته شده که ایشان تنها یک کنیز داشتند و تمام فرزندان ایشان از وی هست.(6) همچنین برای امام حسن عسکری علیه‌السلام هیچ ازدواجی ثبت نشده است.(7)

بنابراین روشن است که به‌جز دو ازدواج که آن‌هم به درخواست یا اجبار مأمون الرشید صورت گرفته بود؛ مابقی زنان ائمه علیهم‌السلام همگی کنیز بوده‌اند.

 در اینکه چرا امامان شیعه در آن دوران ازدواج نکردند می‌توان دلایلی را مطرح دانست، ازجمله:

1. گاهی در میان کنیزان، زنانی پیدا می‌شدند که نسبت به زنان آزاده دارای شایستگی بیشتری بودند؛ ازاین‌رو امام علیه‌السلام آنان را برای زندگی نسبت به زنان آزاد ترجیح می‌دادند.

2. در برخی موارد، ازدواج با کنیزان می‌توانست به دلایل اقتصادی صورت گیرد و این خود راهی برای تأمین نیروی کار در خانه امام باشد. از طرفی زندگی با کنیزان می‌توانست نمادی از زهد و ساده‌زیستی باشد و نشان دهد که امامان به دنبال تجملات دنیوی نیستند.

3. خرید و آزاد کردن کنیزان و سپس ازدواج با آن‌ها، می‌تواند به‌عنوان یک اقدام بشردوستانه و رهایی‌بخش تلقی شود. امامان علیهم‌السلام با این کار، کنیزان را از بردگی نجات می‌دادند و به آن‌ها فرصتی برای زندگی بهتر می‌دادند. این اقدام می‌توانست تأثیر مثبتی بر جامعه داشته باشد و نشان دهد که اسلام مخالف برده‌داری است.

لازم به ذکر است که نقل‌های تاریخی در این زمینه ناقص بوده و دلایل انحصار ازدواج ائمه علیهم‌السلام با کنیزان به‌درستی منعکس نشده است. موارد مذکور نیز صرفاً فرضیه‌هایی هستند که بر اساس شواهد تاریخی و تحلیل‌های مختلف مطرح شده است.

 اما مهم‌ترین احتمالی که دراین‌باره مطرح هست، محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی در آن دوران هست چراکه ازدواج با زنان آزاد می‌توانست خطراتی را برای امام و خانواده‌ی ایشان ایجاد کند؛ اما ازدواج با کنیزان که معمولاً از طبقات پایین‌تر جامعه بودند، این خطرات را کاهش می‌داد.

طبق شواهد و گزارش‌ها در دوران عباسیان، امامان علیهم‌السلام تحت‌فشار و تعقیب شدید عناصر حکومتی بودند؛ ازاین‌رو چون کنیزان از طبقات پایین جامعه بودند و حضور آن‌ها در خانه امام یا در جوامع بالا به‌راحتی قابل‌شناسایی نبود. این موضوع می‌توانست از خطرات امنیتی و شناسایی مخفیگاه‌های امامان علیهم‌السلام جلوگیری کند. همچنین با توجه به اینکه در آن دوران، حاکمان وقت درصدد شناسایی و جلوگیری از ولادت قائم این امت بودند؛ گاهی زنان و فرزندان ائمه علیه‌السلام تحت نظارت و کنترلی از سوی مخالفان یا حکومت قرار می‌گرفتند. ازاین‌رو، انتخاب همسران کنیز می‌توانست این خطرات را کاهش دهد و تا حدی نسل امامت را از خطرات احتمالی در امان نگه دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. حسینى عاملى‏، سید تاج‌الدین، التتمه فی تواریخ الأئمه علیهم‌السلام‏، قم، بعثت‏، چاپ اول، 1412 ق‏، ‏ص 109.

2. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378 ق، ج 2، ص 245.

3. تسترى (شوشتری)، محمدتقی، رساله فی تواریخ النبی و الآل، مؤسّسه النشر الإسلامی، چاپ اول، ١٤٢٣ق، ص 75.

4. مسعودی، على بن حسین، إثبات‌الوصیه للإمام على بن أبى طالب علیه‌السلام، قم، انتشارات انصاریان‏، چاپ سوم ‏، 1426 ق‏‏، ص 212. ‏

5. مفید، محمد بن محمد بن نعمان‏، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، انتشارات کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق‏، ج‏2، ص 288.

6. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج‏50، ص 117.

7. عاملی، التتمه فی تواریخ الأئمه (علیه‌السلام)، ص 143.

طبق اسناد تاریخی، نخستین کسی که چنین جایی در مسجد ساخت، معاویه بن أبی‌سفیان بوده است. مقصوره، بخش ویژه‌ای از مسجد(محراب) است که در سمت قبله قرار داشته است

پرسش:

منظور از «مقصوره» در مساجد قدیمی چیست و چه ارتباطی با معاویه دارد؟

پاسخ:

مقدمه

مسجد که از نمادهای مهمّ تمدن اسلامی شمرده می‌شود، در طول تاریخ، تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته است. یکی از بخش‌هایی که در مقطعی از زمان در برخی مساجد وجود داشته، «مقصوره» است که نخستین بار به دستور معاویه ساخته شد. او پس از این‌که از حادثه ترور جان سالم به در برد، جان‌پناهی برای حفاظت از خویش در سمت قبله مسجد تأسیس کرد تا هنگام نماز جماعت، او را از سه طرف حفاظت کند و تیری به سویش پرتاب نشود. به این جان‌پناه «مقصوره» می‌گفتند. پیشوایان شیعه ساخت مقصوره را تأیید نکردند و آن را بدعت خواندند و حتی نماز کسانی را که به چنین امام جماعت‌های ستمکاری اقتدا می‌کنند، باطل دانسته‌اند. مقصوره بعدها با اندکی تغییر، به عنوان «محراب» به کار رفت که البته آن کارکرد سابق را ندارد.

پاسخ تفصیلی

مسجد به معنای «محلی برای عبادت خدا و سجده در برابر او» پیش از اسلام نیز بوده و مسجدالاقصی (در فلسطین) و مسجدالحرام (در مکه) دو نمونه از مساجد قبل از اسلام شمرده می‌شوند. اما تشویق رسول خدا ‏(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ساخت مسجد و تأکید ایشان بر حرمت و اهمیت مساجد، باعث توجه جدّی مسلمانان به ساخت مسجد گشت و به مرور، مساجد به یکی از نمادهای مهمّ تمدن اسلامی تبدیل شدند.

با مقایسه مساجد امروزی با مساجد روزگار پیامبر ‏(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مساجدی که در قرون دیگر ساخته شده‌اند، تفاوت‌های بسیاری میان آن‏ها می‌یابیم. این تفاوت‌‏ها، به صورت تدریجی و در خلال فراز و نشیب‌های تمدن اسلامی شکل گرفته است. برای نمونه، روزگاری برای مساجد مناره می‌ساختند. بعدتر، گلدسته هم به مساجد اضافه شد. گنبد و ایوان نیز قرن‌ها جزو اجزای لاینفک مساجد بزرگ بوده؛ ولی در بسیاری از مساجد امروزی به چشم نمی‌خورد. یکی از بخش‌هایی که در مقطعی از زمان در برخی مساجد وجود داشته، «مقصوره» است که ساخت آن را از بدعت‌‏های معاویه شمرده‌اند.

پیدایش مقصوره

براساس آنچه در منابع تاریخی آمده، سه تن از خوارج هم‌پیمان شدند که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و معاویه و عمرو عاص را ترور کنند که از آن میان، فقط ترور امیرالمؤمنین با موفقیت انجام شد و معاویه و عمرو عاص جان سالم به در بردند. پس از این حادثه بود که معاویه برای نخستین بار، جان‌پناهی برای حفاظت از جان خویش در سمت قبلة مسجد تأسیس کرد تا هنگام نماز جماعت، او را از سه طرف حفاظت کند و تیری به سویش پرتاب نشود. به این جان‌پناه «مقصوره» می‌گفتند که در واقع، حائل بین نمازگزاران و امام جماعت بوده است. معاویه همچنین نگهبانانی برای امنیت خود تعیین کرد تا در حال سجده نیز مراقب او باشند.(1) وی در سال 44 هجری قمری، برای مسجدالحرام نیز مقصوره ساخت(2) و پس از وی، دیگر جباران و مستکبران نیز در هر جا مسجدی ساختند، مقصوره یا جان‌پناهی نیز برای خود ساختند تا به هنگام امامت جماعت، از ترور و سوء قصد مظلومانِ جان به لب رسیده، ایمن بمانند. البته این شکلِ بنا، بعدها با اندکی تغییر، به عنوان «محراب» به کار رفت که کارکرد آن، بیش‏تر برای نمایاندن قبله مسجد و شناساندن امام جماعت برای تازه واردان است و دیگر آن کارکرد سابق را ندارد؛ هرچند ساخت آن، ضرورتی هم ندارد.(3)

با این حال، پیشوایان شیعه ساخت مقصوره را تأیید نکردند و آن را بدعت خواندند و حتی بنا بر روایتی، امام باقر (علیه‌السلام) نماز کسانی را که به چنین امام جماعت‌های ستمکاری اقتدا می‌کنند، باطل دانسته(4) و در روایتی دیگر، از امام حسن عسکری (علیه‌السلام) نقل شده است که چون قائم آل محمد (عجل الله فرجه) قیام کند، این جان‌پناه‌‏ها را خراب می‌کند؛ زیرا این کار بدعت بوده است.(5)

نتیجهگیری:

خلاصه این‌که مقصوره، بخش ویژه‌ای از مسجد است که در سمت قبله (جایی که به آن محراب گفته می‌شود) قرار داشته و هدف از ساخت آن، محافظت از جان امام جماعت بوده است. طبق اسناد تاریخی، نخستین کسی که چنین جایی در مسجد ساخت، معاویه بن أبی‌سفیان بوده است. برخی، ساخت مقصوره را بدعت دانسته‌اند. ساخت مقصوره به مرور کنار نهاده شد؛ ولی الگوی ساخت آن، رفته‌رفته به صورت «محراب» در آمد که هنوز هم در مساجد ساخته می‌شود و جایگاه امام جماعت شمرده می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر دمشقى، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407ه‍.ق/1986م، ج7، ص329.

2. یعقوبی، احمد بن أبی‌یعقوب بن جعفر، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بى‌تا، ج2، ص223. در عبارت یعقوبی به مسجدالحرام تصریح نشده و فقط آمده است: «فی هذه السنه عمل معاویه المقصوره فی المسجد». ولی از آن جا که او قبلاً در شام برای خود مقصوره ساخته بود و این جمله نیز مربوط به اقدامات او در سفر به حجاز است، معلوم می‌شود که این تاریخ (سال چهلم) مربوط به ساخت مقصوره در مسجدالحرام بوده است؛ همان گونه که مترجم تاریخ یعقوبی نیز به این نکته تذکر داده است. ر.ک: ترجمه تاریخ یعقوبی، مترجم: محمدابراهیم آیتی، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، 1371ه‍.ش، ج2، ص152، پاورقی2.

3. مسعودی، عبدالهادی، مسجد در آیینه ثقلین، ج2: بررسی و تبیین مسجد و جایگاه آن در روایات و سیره ائمه معصومین علیهم‌السلام، قم، دفتر مطالعات پژوهش‌‏ها و ارتباطات حوزوی، چاپ اول، 1396ه‍.ش، ص177-179.

4. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران‏، 1407 ق‏، چاپ چهارم‏، ج 3، ص 385، ح 4.

5. شیخ طوسى، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامى، 1411ه‍.ق، ص206-207.

واژه «شهید» پیش از اسلام به معنای گواه و شاهد بوده است. در مورد معنای امروزی، شخص رسول خدا (ص) نقش اصلی را در شکل‌گیری و ترویج این مفهوم داشتند .

پرسش:

آیا تعبیر شهید قبل از اسلام کاربرد داشت، اولین بار چه کسی آن را بکار برد؟

پاسخ:

مقدمه

 واژه شهید در لغت به معنای گواه و شاهد است و پیش از اسلام نیز در این معنا به کار می‌رفت؛ اما مفهوم شهادت به‌عنوان کشته شدن در راه خدا و برخورداری از حیات برتر، در تعالیم اسلامی برجسته شد. در قرآن کریم، آیات متعددی به جایگاه شهیدان اشاره دارند. ازجمله در سوره آل‌عمران آمده است:

 «ولا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده نپندار، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.(1)

 بااین‌حال در قرآن کریم، از واژه «شهید» به معنای مصطلح آن استفاده نشده است؛ پس لازم است بررسی شود که از چه زمان به کشته‌شدگان در راه خدا شهید گفته شد.

 

متن اصلی پاسخ

تعبیر "شهید" به معنای اخص کلمه (کشته شدن در راه خدا و دین) قبل از اسلام کاربرد نداشته است. این مفهوم و اصطلاح، پس از ظهور اسلام شکل گرفت و گسترش یافت. قبل از اسلام، در فرهنگ عرب جاهلی، مفاهیمی مانند "مقتول" یا "قتیل" برای کسی که کشته شده بود بکار می‌رفت، اما این مفاهیم بار معنایی و قداستی که در مفهوم "شهید" وجود دارد را نداشتند. درواقع، شهادت یک مفهوم دینی و تکامل یافته است که با باور به حیات پس از مرگ، پاداش اخروی و جایگاه ویژه در نزد خداوند مرتبط است که این باورها به‌تدریج نزد مسلمانان دارای ارزش گردید. لازم به ذکر است که در ادیان دیگر نیز واژه‌های معادل این معنا وجود داشت.(2)

در منابع تاریخی و حدیثی به‌طور مشخص اشاره‌ای به این موضوع نشده که به‌طور مشخص چه کسی واضع لفظ شهید در معنای کشته‌ی در راه خدا، بوده است؛ ازاین‌رو دو احتمال مطرح می‌شود:

نخست این‌که گفته شود، اصطلاح شهید به‌تدریج در سخنان و فرهنگ مسلمانان شکل گرفته و توسعه یافته است؛ چراکه میان تعریف اصطلاحی شهید (کشته‌ی در راه خدا) با تعریف لغوی شهید (گواه و شاهد) شباهت‌هایی وجود دارد. در مورد وجه‌تسمیه چنین قتلى (کشته شدن در راه خدا) به شهادت، گفته شده که چون ملائکه رحمت بدین صحنه حضور یابند، یا بدین سبب که خدا و فرشتگانش به دخول شهید به بهشت گواهى دهند و یا بدین لحاظ که شهید به همراه انبیاء علیهم‌السلام در قیامت بر دیگر امم گواهى می‌دهند و یا چون شهید زنده و حاضر است به‌موجب آیه «بل احیاء عند ربهم یرزَقون» و یا به این جهت که وى به شهادت حق قیام نموده تا اینکه کشته شد.(3) ازاین‌رو ممکن است به‌مرورزمان این لفظ در معنای مصطلح بکار رفته باشد، آن‌هم نه به این صورت که واضع مشخصی داشته باشد.

احتمال دیگری که دراین‌باره مطرح می‌شود؛ عبارت است از اینکه بگوییم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله لفظ شهید را در معنای اصطلاحی بکار بردند و چنین استعمالی از ابداعات شخص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است. شایان‌ذکر است که با جستجو در منابع تاریخی و حدیثی موردی یافت نشد که این تعبیر در دوران زندگانی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در شهر مکه بکار رفته باشد و ظاهراً اصطلاح شهادت بعد از هجرت به معنای شایع آن مصطلح شد. ازجمله مواردی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله لفظ شهادت را به معنای رایج امروزی بکار بردند؛ عبارت است از:

1. در گزارشی آمده هنگامی‌که عبیده بن حارث در جنگ بدر مجروح شده بود و در حال جان دادن بود به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گوید:

 «آیا من شهید هستم؟ حضرت پاسخ می‌دهند: بله تو اولین شهید از خاندان من هستی.»(4)

2. طبق بسیاری از اخبار وقتی جناب حمزه در جنگ احد به شهادت رسید، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان را سید الشهداء معرفی نمودند.(5) همچنین در روایتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب به فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها فرمودند:

 «حمزه عموی پدرت، افضل شهیدان است.»(6)

3. در یکی از جنگ‌های صدر اسلام، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب به مجروحان فرمودند:

 «این جراحت‌های شما در راه خدا بوده و هر کس کشته شود، شهید است.»(7)

4. در روایتی مردی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سؤال می‌کند که کدام شهدا فضیلت بیشتری دارند؟ حضرت پاسخ می‌دهند:

 «آنان که در صف _جنگ_ قرار می‌گیرند، رو برمی‌گردانند تا کشته شوند.»(8)

بنابراین کثرت استعمال این تعبیر در کلام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله این احتمال را مطرح می‌کند که خود، نقش اصلی را در شکل‌گیری و ترویج این مفهوم داشته‌اند. خصوصاً که کلمه‌ی شهادت دارای اسراری والا است و بعید است کسی جز رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر معانی آن اشراف داشته باشد تا بتواند دست به چنین ابداعی بزند.

نتیجه‌گیری:

 واژه «شهید» پیش از اسلام وجود داشت، اما نه با معنای کشته‌شدن در راه خدا، بلکه به معنای گواه و شاهد بوده است. در مورد کاربرد شهید در معنای امروزی، دو احتمال مطرح شد، یکی اینکه تبدیل معنای لغوی شهید به معنی اصطلاحی به‌تدریج در سخنان و فرهنگ مسلمانان شکل گرفت و واضع مشخصی نداشت. دیگر اینکه گفته شود، شخص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقش اصلی را در شکل‌گیری و ترویج این مفهوم داشتند و خود ایشان بارها از این عبارت استفاده کردند؛ چنانکه در احادیثی خود حضرت درباره شهدای بدر یا احد یا ... این واژه را بکار بردند و این نشان‌دهنده‌ی تثبیت این اصطلاح در صدر اسلام است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 169.

2. ر ک: مریجی، عبدالله، شهادت در اسلام و مسیحیت و نقش آن در ایجاد همبستگی اجتماعی، نشریه مطالعات فرهنگی اجتماعی حوزه، دوره 5، شماره 9، شهریور 1400، صفحه 5-22.

3. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، چاپ سوم، انتشارات مرتضوى، تهران، 1375 ش، ج‏3، ص 81.

4. «أَ لَسْتُ شَهِیداً یا رسول الله قَالَ بَلَى أَنْتَ أَوَّلُ شَهِیدٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی؛» طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دار التراث‏، چاپ دوم‏، 1387 ق ج‏2، ص 445.

5. «سید الشهداء یوم القیامه حمزه بن عبدالمطلب؛» طبری، محب الدین، ذخائر العقبى فی مناقب ذوی القربى علیهم‌السلام‏، قاهره، مکتبه القدسى‏،1356 ه، ص 176.

6. «و شهیدنا أفضل الشهداء و هو عمّ أبیک حمزه؛» قاضی نعمان مغربی، ابوحنیفه نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهمالسلام، قم، انتشارات جامعه مدرسین‏، چاپ اول ‏، 1409 ق، ج‏1، ص 118.

7. رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: «جراحکم فى سبیل اللّه و من قتل منکم فإنه شهید؛» واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، انتشارات اعلمى،‏ چاپ سوم، 1409 ق‏، ج‏1، ص 69.

8. أیّ الشّهداء أفضل؟ قال: «الذین إن یلقوا فی الصّف یلفتوا وجوههم، حتّى یقتلوا...؛» صالحى دمشقى‏، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد فی سیره خیر العباد، انتشارات دار الکتب العلمیه، بیروت، 1414 ق‏، ج‏9، ص 313.

 

همان‌گونه که حضرات معصومین توصیه های نسبت به عیادت و پرستاری از بیمار بیان کرده اند خود نیز به این امور اهتمام داشته وبه عیادت بیماران حتی مخالفین خود می رفتند.

پرسش:

در گزارش‌های تاریخی تعامل و رفتار معصومان علیهم‌السلام با بیماران چگونه بود؟

پاسخ:

مقدمه

در تعامل با بیماران، از جمله أجر اخروی عیادت از بیمار و ثواب فراوان پرستاری از بیماران، احادیث فراوانی از ناحیه حضرات معصومین علیهم‌السلام صادر شده است. اما گزارش‌های تاریخی و احادیثی که به نوعی تاریخ و سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام را بازگو کرده‌اند، حاکی از آن است که خود نیز به این امر اهتمام داشته و ضمن انجام این فریضه دیگران را نیز به آن توصیه می‌کردند. در نوشتار ذیل به برخی از این گزارش‌ها و احادیث تاریخی اشاره خواهد شد.

 

متن اصلی پاسخ

عیادت و پرستاری از بیماران

الف. عیادت از بیماران

عیادت از بیمار از آموزه‎های دین اسلام است و ریشه آسمانی دارد و حتی جبرئیل امین نیز به عیادت می‌رفت. امام صادق علیه‌السلام فرمود:

 «پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله گرفتار تب شد، جبرئیل به عیادت حضرت آمد و خواند: به نام خدا تو را از هر بیماری رنج‌آوری شفا می‌دهم به نام خدا که خدا شفابخش است، به نام خدا بگیر شفا را، به نام خداوند رحمان و رحیم (قسم به‌ منزلگاه ستارگان) که به اذن خدای متعال خوب شوی.»(1)

1. عیادت کردن از بیمار در عمل و بازگو کردن اجر اخروی آن

سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در عنایت به عیادت از مریض تا بدان‌جا بود که هرگاه یکى از اصحاب خود را سه روز نمی‌دیدند، حال او را جویا می‌شدند، آنگاه اگر در سفر بود، دعایش می‌کردند و اگر در شهر بود به دیدارش و اگر مریض بود، به عیادتش می‌رفتند.(2)

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به بیماران در مقابل صبر بر بیماری وعده اجر اخروی می‌داد. یکی از صحابه حضرت به نام اُمّ علاء می‎گوید: هنگامی که بیمار بودم، پیامبر به عیادتم آمد و فرمود:

 «ای ام علاء مژده‌ات باد! چراکه بیماری مسلمان، چیزی است که خدا به خاطر آن، گناهان او را از میان می‌برد، آنسان که آتش، ناخالصی‌های طلا و نقره را از بین می‌برد».(3)

2. عیادت همراه با هدیه

در سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام است که دست خالی به عیادت بیمار نمی‌رفتند. «عده‌ای از اصحاب امام صادق علیه‌السلام به عیادت بیماری می‌رفتند، حضرت پرسید: کجا می‌روید؟ گفتیم به عیادت فلان؛ فرمود بایستید! ایستادیم، فرمود: آیا سیب یا گلابی یا کمی عطر یا یک قطعه عود، برای هدیه برداشته‌‏اید؟ گفتیم نه چیزی از اینها همراه‏ ما نیست، فرمود: مگر نمی‌دانید که بیمار از هر چیزی که برایش برده شود، احساس راحت می‌کند.»(4)

3. عیادت از مخالفین

در منابع آمده است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به عیادت بیماران می‌رفت و حتی از دشمنان خود نیز عیادت می‌کرد. در گزارش‌ها آمده است که مردی یهودی بود که هنگام عبور رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خاکروبه‌ (خاکستر) بر سر و صورت حضرت می‌ریخت. این برنامه هر روز ادامه داشت تا این‌که روزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از آن کوچه گذشتند، ولی خبری از مرد یهودی نبود، وقتی حضرت علت را جویا شد، اصحاب پاسخ دادند؛ خدا را شکر آن مرد یهودی مریض شده و در بستر بیماری است! حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله به طرف منزل یهودی رفت و همسر یهودی درب را باز کرد. حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: به عیادت همسرت آمده‌ام! رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد خانه شدند و کنار بستر آن مرد نشستند و با او احوال‌پرسی کردند، و هیچ‌گونه کنایه‌ای به آن مرد نزدند. مرد یهودی که از رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تعجب کرده بود، پرسید: این برخورد شما، جزو دین اسلام است یا از اخلاق شخصی شما است؟ حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پاسخ دادند: جزء دین اسلام است! آن مرد همان‌جا مسلمان شد.(5)

در سیره امیرالمومنین علی علیه‌السلام نیز عیادت از زید بن ارقم است. زید با آنکه در جریان غدیر خم نیز حضور داشت آمدند و از او گواهى خواستند؛ ولى چون او از طرف حکومت براى خود احتمال خطر می‌داد از بیان حقیقت و جریان غدیر خوددارى کرد. بعد از گذشت مدّتى، همین شخص مریض شد و در بستر بیمارى افتاد، وقتى امیرالمؤمنین علىّ علیه‌السلام شنید که زید بن أرقم مریض حال است به عیادت و دیدار او آمد. همین که زید بن ارقم چشمش به جمال نورانى حضرت افتاد، گفت: مرحبا به امیرمؤمنان، که از من عیادت می‌نماید، با این که وى ما را قبول ندارد و از ما دلگیر و آزرده‌خاطر می‌باشد. امام علىّ علیه‌السلام فرمود:

 «اى زید! آن ناراحتى که براى ما به وجود آوردى هرگز مانع آن نمی‌شود که ما شرط انسانیّت و حقِّ دوستى را فراموش نموده و تو را در حال بیمارى عیادت نکنیم

 و پس از آن افزود:

 «هرکس مریضى را براى رضاى خداوند عیادت کند، تا هنگامى که در کنار مریض نشسته باشد، در سایه رحمت و لطف الهى خداوند قرار خواهد داشت، و چون بخواهد برخیزد که از نزد مریض بیرون رود، خداوند متعال هفتاد هزار ملک را مأمور می‌نماید تا براى او درود و تحیّت فرستند؛ و مشمول رحمت الهى قرار می‌گیرد

 سپس افزود:

 «اى زید! من دوست داشتم که چنین فضیلتى شامل حالم گردد؛ و به همین جهت از تو عیادت کردم.»(6)

ب. پرستاری

بنابر برخی از گزارش‌های تاریخی، پرستاری نسبت به سایر اعمال مستحبی رجحان و برتری دارد. دو نفر براى زیارت قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به مدینه آمدند، یکی از آنها بیمار شد. او می‎گوید: رفیقم هر روز به مسجد می‌رفت و مرا تنها می‌گذاشت. از این کار به شخصی که با امام صادق علیه‌السلام در ارتباط بود، گلایه کردم. او هم امام را از این جریان آگاه کرد. حضرت به همراه او پیغام فرستاد که:

 «نشستن تو نزد او، از نماز خواندنت در مسجد برتر است».(7)

نتیجه‌گیری

همان‌گونه که احادیث فراوان در تعامل حضرات معصومین علیهم‌السلام با بیماران داریم و توصیه‌های بسیاری نسبت به عیادت از بیمار و پرستاری از آنها بیان کرده و اجر اخروی آنها را در این روایات ذکر کرده‌اند، خود نیز به این امور اهتمام داشته و در زندگی خود به عیادت بیماران حتی مخالفین خود رفته‌اند و ثواب پرستاری را از نماز در مسجد بالاتر دانسته‌اند.

مبنع برای مطالعه بیشتر

کتاب «دانشنامه احادیث پزشکی» نوشته آیه‌الله محمد محمدی ری‌شهری، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، ۱۳۸۵ش.

پی‌نوشت‌ها:

1. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: مدرسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص۳۹۱.

2. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: مدرسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص19.

3. ابوداود، سلیمان بن اشعث‏، سنن أبی‌داود، محقق: ابراهیم سید، دارالحدیث‏، قاهره‏، 1420ق، چاپ اول، ج3، ص1351.

4. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: مدرسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص۳۶۰.

5. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن‏، اسلام‏، تهران، 1369ش، چاپ دوم، ج9، ص463؛ آیه‌الله مکارم شیرازی، مثال‌های زیبای قرآن، نسل جوان، قم، 1382ش، چاپ اول، ج1، ص202؛ حکیمی محمدرضا، «خردنامه همشهری» شماره یازده، بهمن 1385ش، ص42و43 .

6. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام‏، مصحح: فیضى، آصف‏، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، 1385ق، چاپ دوم، ج1، ص218.

7. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافى، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق. ج۴، ص۵۴۵.

صفحه‌ها