دانش تاريخ

طبق برخی از روایات در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای رسول خدا(ص) مرکبی به نام براق آورد و حضرت بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند.

پرسش:

اسبی بنام براق که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سوارش شدند و به معراج رفتند چه شکلی داشت؟ بعضی میگویند سرش شبیه آدم بود. این واقعیت دارد؟

پاسخ:

مقدمه

 بُراق نزد مسلمانان، به یک مرکبی آسمانی شناخته می‌شود که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در سفر شبانه‌ی خود، به معراج، مسیر بین مسجدالحرام در مکه تا مسجدالاقصی را به‌وسیله‌ی آن پیموده‌اند. در این‌که آیا واقعاً مرکبی ظاهری بوده و یا صرفاً تمثیلی بود و یا در این‌که جزئیات ظاهری آن چگونه بوده، اختلافات بسیاری در اخبار دیده می‌شود.

پاسخ اجمالی

در بسیاری از روایات و گزارش‌هایی که از معراج رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سخن گفته شد، به مرکبی به نام براق نیز اشاره شده است. براق یک مرکب آسمانی برای انبیاء علیهم‌السلام و یا طبق روایاتی مختص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده که در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای حضرت آورد و ایشان بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند. در توصیفاتی که در روایت برای براق گفته شده، آمده که صورت براق شبیه صورت انسان‌ها است. البته به دلیل ناهماهنگی در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب ارائه کرد. گویا این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن درک و معرفتی نداشتند و با توجه به عدم آگاهی انسان‌ها نسبت به امور غیبی و یا امور فراتر از عالم مادی نمی‌توان درکی نسبت به حقیقت و چگونگی آن پیدا کرد.

 

پاسخ تفصیلی

براق در لغت از ریشه «برق» بوده که به لحاظ سرعت زیاد یا سفیدی و درخشش فوق‌العاده رنگ او، این نام بر این حیوان نهاده شده است.(1) طبق برخی از روایات و گزارش‌ها براق مرکبی آسمانی برای برخی پیامبران علیهم‌السلام بوده است.(2) همچنین در روایتی آمده هنگامی‌که ابراهیم علیه‌السلام می‌خواست هاجر و اسماعیل را به سمت مکه ببرد، خداوند براق را فرستاد و آنان سوار بر آن شدند و حرکت کردند.(3) البته از برخی روایات برداشت می‌شود که براق مرکب انحصاری رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است.(4) در روایات آمده که جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر در شب اسراء برای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مرکبی به نام براق را آورد و حضرت بر آن سوار شدند. براق نیز پس‌ از شناختن‌ راکب‌ خود (بعدازآن حصول‌ اطمینان‌ به‌ آنکه‌ در قیامت‌ نیز مرکب‌ ایشان خواهد بود) رام‌ شد و حضرت با او به معراج رفتند.(5)

 در مورد خصوصیات و چگونگی ظاهر براق؛ در روایتی امام باقر علیه‌السلام فرمودند:

 «براق کوچک‌تر از قاطر و بزرگ‌تر از الاغ بود و گوش‌هایش را تکان می‏داد و چشمان خود را به پاهایش دوخته بود؛ و گام‌هایش در شعاع دیدگانش قرار داشتند. یالش به‌طرف راست آویزان بود و در ران‌هایش دو بال قرار داشت که او را به جلو می‏راند. زینی از یاقوت در پشت او بود و تمام رنگ‌ها در آن وجود داشت. وقتی‌که جبرئیل بر حضرت وارد شد، براق خیلی بی‌تابی می‏کرد. جبرئیل گفت: ساکت باش! بهترین خلق خدا می‏خواهد بر تو سوار شود و این‌گونه براق آرام گرفت.»(6)

 در روایت دیگر از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است:

 «خداوند براق را مسخر من گردانید که بهتر از تمام دنیا بود و یکی از چهارپایان بهشت است. صورتش مانند صورت انسان و پاهایش مانند چهارپایان و دم او شبیه دم گاو است، از الاغ بزرگ‌تر و از استر کوچک‌تر است، زینی از یاقوت قرمز دارد و رکاب آن از دُر سفید و هفتاد هزار افسار از طلا دارد، دارای دو بال که سراسر از در و گوهر و یاقوت و زبرجد است، در پیشانی او نوشته است‏ لا اله الا الله وحده لا شریک له محمد رسول‌الله.»(7)

 همچنین در روایت دیگری ابن عباس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‌کند که ایشان فرمودند:

 «روز رستاخیز من بر براق سوارم که صورتش چون انسان است و گونه‏اش مانند گونه اسب و یالش از مروارید به‌رشته آویخته و دو گوشش دو زبرجد سبز و دو چشمش مانند زهره که هم چون دوستاره می‌درخشند و مانند آفتاب پرتو می‌افکنند از بالای سینه‏اش (بجای عرق) مروارید غلطان است، اندامش درهم‌پیچیده و دست‌وپایش بلند، جانش چون جان آدمی سخن را می‏شنود و می‏فهمد، از درازگوش بزرگ‌تر و از استر کوچک‌تر است.‏»(8)

 در این چند روایت صورت براق شبیه صورت انسان توصیف شده است. ازاین‌رو تصاویر و نقاشی‌هایی که در مورد معراج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کشیده شده است، به این صورت بوده که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سوار بر مرکبی بالدار بوده که چهره و صورت آن شبیه انسان بوده است. بااین‌حال به دلیل ناهماهنگی اخبار در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب آسمانی ارائه کرد. ضمن این‌که به نظر می‌رسد این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن علم و معرفتی نداشتند و همین عدم آگاهی نسبت به امور غیبی و یا امور فراتر از دنیوی و مادی سبب می‌شود تا نتوان درکی نسبت به حقیقت و چگونگی آن پیدا کرد.

 

نتیجه‌گیری

 طبق برخی از روایات و گزارش‌ها در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مرکبی به نام براق آورد و حضرت بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند. در توصیفاتی که در روایت برای براق گفته شده، آمده که صورت براق شبیه صورت انسان‌ها است؛ اما به دلیل ناهماهنگی در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب ارائه کرد. ضمن این‌که به نظر می‌رسد این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن درک و معرفتی نداشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، چاپ چهارم، انتشارات موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان‏، قم‏، 1367 ش‏، ج ۱، ص ۱۲۰.

2. ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج‏1، ص 397.

3. قمی، علی بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، محقق موسوی جزائری، طیّب‏، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم،1404 ق، ج‏1، ص 60.

4. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه، 1379 ق، ج‏1، ص 223.

5. ر ک: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج ۱۸، ص 282-301.

6. راوندی، قطب‌الدین سعید بن عبدالله،‏ الخرائج و الجرائح‏، قم، انتشارات مدرسه الإمام المهدی، چاپ اول ‏، 1409 ق‏، ج‏1، ص:84

7. طبرسی، احمد بن علی،‏ الاحتجاج علی أهل اللجاج‏، مشهد، نشر مرتضی‏، چاپ اول، 1403 ق، ج‏1، ص 49.

8. صدوق، ابن‌بابویه، محمد بن علی‏، الخصال‏، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج‏1، ص 203.

ترکیب «انزع البطین» کنار هم ابداعی بود که از جانب رسول خدا(ص) صورت گرفت و صفاتی چون بریده شده از شرک و برخورداری از علم را در غالب این ترکیب معرفی کردند.

پرسش:

در مورد حضرت علی علیه‌السلام گفته‌اند که «انزع البطین» بود؟ یعنی چی؟ این لقب مدح است یا ذم؟

پاسخ:

مقدمه

لقب، واژه یا عبارتی است که جای یک نام یا همراه با آن، برای افراد استعمال می‌شود. لقب گاهی در بیان مدح و حسن افراد استعمال شود و گاهی نیز به عباراتی توهین‌آمیز، افتراآمیز یا تحقیرآمیز اشاره دارد. در فرهنگ عربی استعمال القاب همواره کاربرد بسیاری داشته و ازهمین‌رو برای ائمه علیهم‌السلام القاب زیادی وارد شده است؛ تا آنجا که القابی چون سجاد، باقر، صادق، کاظم و... بیش از نام آن‌ها، یعنی علی، محمد، جعفر، موسی و... مطرح می‌باشد. واژه‌ی «انزع البطین» یکی از القابی بود که در وصف امام اول شیعیان، امیرالمومنین علیه‌السلام به کار رفته است. در این نوشتار به بررسی معنا و کاربرد این لقب پرداخته می‌شود تا روشن شود آیا این صفت در مدح ایشان کاربرد داشته یا ذم ایشان.

کلمه‌ی «انزع» و کلمه‌ی «بطین» دو صفتی هستند که در باب شمائل ایشان بکار رفته و غالباً در کنار یکدیگر استعمال می‌شوند.

انزع:

در معنای نزع، زبیدی می‌گوید: «نزع به معنای خالی بودن دو طرف پیشانی از مو است... و یکی از صفات علی علیه‌السلام بطین الأنزع است و عرب خالی بودن دو طرف پیشانی را دوست می‌دارد، و چنین کسی را به فال نیک می‌گیرند و غمم را (کسی که پیشانی و پشت گردنش بیش از حد معمول پر مو باشد) مذمت می‌کنند و آن را ناخوش می‌دارد.»(1)

در روایتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب به حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هنگام ازدواج با امام علی علیه‌السلام فرمود:

 «اینکه گفتی علی اَنزَع است، بدین دلیل است که خداوند او را بر صفت آدم آفریده است».(2)

بنابراین روشن می‌شود که تنها مقدار کمی از جلوی موهای امیرالمومنین علیه‌السلام در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ریخته شده بود. چنانچه ابن‌عباس در گزارشی از موهای ایشان با واژه‌ی «شِرَصَه» یاد کرده و گفته: «ما رأَیت أَحسن من‏ شِرَصَه علی.»(3) در معنای «شرصه» ابن منظور آن را به ریختن موی دو طرف پیشانی از جلوی سر معنا می‌کند.(4)

بطین:

«بطین» از «بطن» به معنای صاحب شکم است، اما هیچ‌گاه این واژه به تنهایی در وصف امیرالمومنین علیه‌السلام بکار نرفته و غالباً در کنار کلمه «انزع» کاربرد داشته است. البته از تعابیری چون عظیم البطن(5) و یا ضخم البطن(6) که در وصف ایشان به‌کار رفته، روشن می‌شود که صرفاً حضرت مقداری شکم داشتند و شکم ایشان جلوتر از سینه‌ی ایشان بوده است. شایان ذکر است که از این اخبار هیچ‌گاه چاقی مفرط برداشت نمی‌شود و نهایتاً روشن می‌شود که حضرت مقداری شکم داشتند که یک امر طبیعی در شمائل افراد است.

انزع البطین:

«انزع البطین» یکی از القاب اختصاصی ایشان بوده که بارها رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در وصف ایشان به‌کار بردند؛ چنان‌که در روایتی فرمودند: «هرگز گمراه نمیشوید مادامی که بر انزع البطین علی و به کتاب خدا تمسک کنید.»(7) البته ایشان به این صفت شهرت یافتند و دیگران نیز حضرت را به این صفت می‌شناختند. در گزارشی از نبرد امام حسین علیه‌السلام با سپاه عمر سعد در روز عاشورا، پس از کشته شدن کثیری از سپاه دشمن، عمر سعد به یارانش گفت: «واى بر شما! آیا مى‏دانید با که مى‏جنگید، این پسر انزع‏ البطین‏، پسر قتّال عرب است.»(8)

ریشه‌ی این دو کلمه این است که چون آن حضرت برخلاف سایر مسلمانان، از همان سنین کودکی تحت‌تربیت مستقیم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار داشت و همواره از کفر و ناخالصی پاک بود؛ ایشان را «انزع من الشرک»، یعنی جدا از شرک نامیدند. همچنین به جهت همراهی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، خداوند پیوسته بر علم او می‏افزود؛ تا آنجا که امیرالمؤمنین صلی‌الله‌علیه‌وآله با علم خود سخت‌ترین و پیچیده‌ترین قضایا و وقایع را که همگان از آن عاجز بودند، حل و فصل می‏کرد؛ ازاین‌رو ایشان را «بطین من العلم» خواندند، زیرا بطین به کسی می‏گویند که شکمی بزرگ داشته باشد و به این اعتبار که مانند کسی که شکمش از غذای جسمانی پر است، درون آن حضرت سرشار از انواع علوم بود. روایات و نقل‌های تاریخی متعددی که به دست ما رسیده است، شاهد و مؤید این معناست؛ به عنوان نمونه:

1. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

 «اى على! خداوند تو و خاندانت و شیعیان و دوستان شیعیان تو را آمرزیده است، پس مژده باد تو را که انزع البطین هستى، از شرک بریده‌اى و از علم سرشارى.»(9)

2. در جریان خواستگاری امیرالمؤمنین علیه‌السلام وقتی زنان قریش پیش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها از حضرت بدگویی کردند، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فرمود:

 «ای فاطمه! اما در مورد اینکه گفتی او بطین است،‌ وجود علی مملو از علم است و این علم را خداوند در میان امتم به او اختصاص داده است.»(10)

3. در گزارشی فردی نزد ابن‌عباس آمد و در مورد انزع البطین سؤال پرسید؛ ابن‌عباس در پاسخ گفت:

 «در مورد فردی پرسیدی که به خدا قسم بعد از رسول خدا کسی با فضیلتتر از او بر روی زمین راه نرفته، همانا او برادر و پسرعمو و وصی و جانشین و خلیفه رسول خدا بر امتش میباشد و او بریده شده از شرک و مملو و سرشار از علم می‌باشد.»(11)

5) سبط ابن جوزی می‌نویسد:

 «ازآن‌رو که باطن علی سرشار از علم بود، به ایشان بطین گویند. همانطور که خود میفرمود: «اگر کرسی درسی برایم میبود در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم برابر یک بار شتر مطلب میگفتم.» و از آنجا که از شرک بریده بود او را انزع نامیدند.»(12)

نتیجه‌گیری:

با درنظرگرفتن مجموع اخبار روشن می‌شود که امیرالمومنین علیه‌السلام در ظاهر کمی چاق بودند، نه اینکه چاقی تشبیهی از کثرت علم ایشان باشد. اما ترکیب «انزع البطین» کنار هم ابداعی بود که ابتدا از جانب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله صورت گرفت و صفاتی چون بریده شده از شرک و برخورداری از علم را در غالب این ترکیب معرفی کردند. البته در دوره‌های بعد برخی از معاندین از این کلمه، معنای ظاهری آن را استعمال کردند و درصدد تنقیص (و نسبت نقص دادن به) حضرت بودند؛ چنانکه در القاب مشابه حضرت نیز (مانند ابوتراب) چنین اقدامی را انجام داده بودند.

پی‌نوشت‌ها:

1. «النزع انحسار مقدم شعر الرأس عن جانبی الجبهة... وفی صفة علی، رضی الله عنه البطین الأنزع و العرب تحب النزع وتتیمن بالأنزع وتذم الغمم وتتشاءم بالأغم، وتزعم أن الأغم القفا والجبین لا یکون إلا لئیماً... »؛ زبیدی، سید مرتضى حسینى واسطى‏، تاج العروس من جواهر القاموس‏، چاپ اول، انتشارات دارالفکر، بیروت، 1414ق‏، ج22، ص۲۴۵.

2. قمی، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، محقق موسوى جزائرى، طیّب‏، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم، 1404 ق‏، ج22، ص337.

3. ابن منظور، جمال‌الدین محمد بن مکرم،‏ لسان العرب‏، بیروت، انتشارات دار صادر، چاپ سوم‏، 1414ق، ج‏7، ص46.

4. «و هی انْحِسارُ الشعَرِ عن جانبی مُقَدَّم الرأْس»؛ ابن منظور، جمال‌الدین محمد بن مکرم،‏ لسان العرب‏، بیروت، انتشارات دار صادر، چاپ سوم‏، 1414ق، ج‏7، ص46.

5. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه، 1379ق، ج‏3، ص306.

6. ابن سعد، ابو‌عبد‌الله محمد بن سعد بن منیع‏‏، الطبقات ‌الکبرى، بیروت، ‏انتشارات، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418ق، ج۳، ص۲۶.

7. حر عاملى‏، محمد بن حسن بن على‏، إثبات‌الهداه بالنصوص و المعجزات، چاپ اول، انتشارات اعلمى‏، بیروت، 1425ق، ج‏3، ص182.

8. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه، 1379ق، ج‏4، ص110.

9. طوسى، محمد بن حسن، الامالی‏، محقق مؤسسه البعثه، قم، دارالثقافه، چاپ اول، 1414ق‏، ص۲۹۳.

10. قمی، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، محقق موسوى جزائرى، طیّب‏، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم، 1404ق‏، ج‏2، ص337.

11. صدوق، ابن بابویه، محمد بن على،‏ علل الشرائع، قم، انتشارات کتاب فروشى داورى‏، چاپ اول، 1385ش، ج۱، ص۱۵۹.

12. سبط بن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، قم، انتشارات منشورات الشریف الرضى‏، چاپ اول‏، 1418ق‏، ص۱۶.

ارحام الطاهره و ازدواج حضرت خدیجه با مشرکین
علمای شیعه ازدواج‌های حضرت خدیجه را نمی‌پذیرد بر فرض صحت نیز هیچ خللی در پاک بودن اهل بیت وارد نمی‌کند چرا که ایشان هرگز گرد به اعمال منافی عفت آلوده نگشته‌اند

پرسش:

مگر نباید صلب و رحم مادران معصومین علیهم‌السلام پاک باشد، پس چرا حضرت خدیجه سلام­الله­علیها قبل از ازدواج با پیامبر صلی­الله­علیه­وآله با مشرکین ازدواج کرده بود؟

پاسخ:

مقدمه

قبل از هر چیز باید بدانیم که آیا حضرت خدیجه قبل از پیامبر، ازدواج دیگری داشته است یا خیر؟ اگر ازدواجی نداشته باشد، در این صورت، اساساً مورد سؤال مخدوش خواهد بود، زیرا اصلاً ازدواجی صورت نگرفته است تا ادعا شود که نسل ائمه از ارحام مطهره نبودند. مطلب دوم اینکه، حتی اگر حضرت خدیجه قبل از پیامبر، با افراد دیگری (مشرک) ازدواج کرده باشد، باز هم مشکلی از بابت مطهره بودن ارحام به وجود نخواهد آمد.

 در ادامه، این مطلب را بیشتر توضیح خواهیم داد.

متن اصلی پاسخ:

گرچه برخی از منابع تاریخی بر آن هستند که حضرت خدیجه قبل از پیامبر، با افرادی به نام‌های عتیق بن عبدالله مخزومی و ابوهاله از قبیله بنی‌تمیم ازدواج کرده است؛(1) لکن نزد شیعه و برخی دیگر از بزرگان اهل‌سنت، این ادعا پذیرفتنی نیست و بیشتر به نظر می‌رسد برای تحت‌الشعاع قراردادن و زیر سؤال بردن شخصیت، فضیلت و منزلت بالای ایشان در مقابل عایشه بوده باشد. چرا که بارها عایشه (بنا به اعتراف خودش) نسبت به این بانوی مکرمه حسادت ورزیده و پیامبر را بدین جهت آزرده خاطر می‌کرد.(2)

برای نمونه، ابوالقاسم اسماعیل بن محمد اصفهانی از دانشمندان اهل‌سنت (م. 430ق) اذعان می‌کند که حضرت خدیجه زنی دوشیزه بود.(3) همچنین ابن شهر آشوب در این زمینه چنین بیان می‌کند: «احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در کتاب‌هایشان و سید مرتضی در «الشافی» و شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» متذکر این امر شده‌اند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) با خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) ازدواج کرد، در حالی که ایشان دختری باکره بود.(4)

یا ابوالقاسم کوفی شیعی (م 352 ق) می‌گوید: «اجماع خاص و عام علما و محدثان بر این منعقد شده است که هیچ کدام از اشراف و بزرگان قریش باقى نماند، مگر این که از خدیجه خواستگارى کرد و او همه آنها را ردّ کرد. ولی وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) با او ازدواج کرد، تمام زنان قریش از او فاصله گرفته و رفت و آمد با وی را ترک کردند و گفتند: تو پیشنهاد سران قریش را رد کردی و تن به همسری کسی دادی که فقیر است و مال و ثروتی ندارد؟! در این صورت چگونه ممکن است که خدیجه درخواست‌هاى بزرگان قریش را کنار گذاشته باشد و با یک أعرابى از بنی‌تمیم ازدواج کرده باشد؟! آیا این ادعا در نظر اهل فهم و دقت از روشن‌ترین محالات و افتضاح‌ترین اقوال نیست‌؟» (5)

در این صورت، می‌توان این سؤال را مطرح کرد که آیا ازدواج پیامبر با یک زن بیوه (در صورت پذیرش این امر) این قدر مهم بود که همسران بزرگان قریش وی را سرزنش کرده و با وی قطع رابطه کنند؟! چطور ایشان هنگام ازدواج با عتیق بن عبدالله یا ابوهاله تمیمی که افرادی معمولی از قبائل دیگر بودند، مورد طعنه و اعتراض واقع نشدند و فقط هنگام ازدواج با رسول خدا که شخصیت شناخته شده و از قبیله شناخته شده بنی‌هاشم بود، مورد نیش و کنایه قرار گرفت؟!

از سوی دیگر، برای ابوهاله به عنوان یکی از همسران حضرت خدیجه، اسامی مختلفی ذکر شده است که تردیدها درباره این ازدواج را بیشتر می‌کند. زراره بن نباش، نباش بن زراره، مالک بن نباش و هند، نام‌هایی هستند که برای وی در منابع تاریخی ذکر شده است.(6)

ضمن اینکه، برخی دانشمندان شیعه بر این باورند که این دو نفر از همسران خواهر حضرت خدیجه یعنی هاله بوده‌اند و زینب و رقیه و ام‌کلثوم و هند در واقع، خواهرزاده‌های حضرت خدیجه بودند که بعدها در خانه پیامبر و خدیجه بزرگ شدند.(7)

البته این را هم باید افزود که حتی در صورت پذیرش ازدواج‌های قبلی برای حضرت خدیجه، نزد شیعه، عبارت «و الارحام المطهره» هرگز به معنای این نبوده که مادران اهل بیت علیهم‌السلام معصوم بودند و یا هرگز گناه یا اشتباهی از آنان سر نزده است بلکه به این معنا است که پدران و اجداد ایشان از پلیدی زنا و فسق و فجور به دور بودند. در همین زمینه، حضرت رسول در حدیثی فرمودند: «من نتیجه اجابت دعای پدرم حضرت ابراهیم علیه‌السلام هستم و من از نسل پاک پدران به ارحام پاکیزه مادرانی منتقل شدم که روابط نامشروع جاهلیت در میان آنها نبوده است».(8)

نتیجهگیری

بنابراین، نه‌تنها شیعه ازدواج‌های حضرت خدیجه قبل از پیامبر را نمی‌پذیرد و معتقد است که این دو نفر از شوهران خواهر حضرت خدیجه یعنی هاله بوده‌اند؛ بلکه در صورت پذیرش این ادعا، باز هم هیچ خللی در پاک بودن اهل بیت وارد نمی‌کند چرا که مقصود از «الارحام المطهره»، گناه نکردن یا معصوم بودن و مصون بودن از خطا نیست، بلکه مراد این است که ایشان هرگز گرد فسق و فجور و اعمال منافی عفت و زنا نرفته و به آن آلوده نگشته‌اند.

برای مطالعه بیشتر

کتاب «الصحیح من سیره النبی»، نوشته علامه سید جعفر مرتضی عاملی، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، ج2، ص207-220.

پی‌نوشت‌ها

1. بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ‌دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن حبیب بغدادی، محمد، المحبّر، تحقیق: ایلیزه لیختن شیتر، بیروت، دارالآفاق الجدید، بی‌تا، ص452؛ ابن حبیب بغدادی، محمد، المنمّق فی اخبار قریش، تحقیق: خورشید احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۰۵ق، ص247.

2. بخاری جعفی، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاه، چاپ اول، 1422ق، ج۷، ص۳۶.

3. اصفهانی، اسماعیل بن محمد، دلائل النبوه، بی‌نا، بی‌تا، ج۱، ص۱۷۸.

4. ابن‌شهر آشوب، محمد بن علی، المناقب، تحقیق آشتیانی، محمدحسین و رسولی، هاشم، تحقیق آشتیانی، محمدحسین و رسولی، هاشم، قم، نشر علامه، ‌چاپ اول، 1379ق، ج1، ص159.

5. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه، بی‌نا، بی‌تا، ج۱، ص۷۰.

6. نووی، یحیی بن شریف، تهذیب الاسماء و اللغات، تصحیح عامر غضبان، دمشق، چاپ اول، 1430ق، ص348.

7. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، ج2، ص207-220.

8. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ه‍.ق، ج۳۸، ص۶۲ و ۶۳.

داستان های سوره بقره
در سوره مبارکه بقره به تعدادی از وقایع تاریخی اشاره شده است که عموما مربوط به تاریخ بنی‌اسرائیل و پیامبران آنان و مبارزاتشان با طاغوت‌های زمانه و... است.

پرسش:

به چند داستان تاریخی در سوره بقره اشاره شده است؟ به اختصار توضیح دهید؟

پاسخ:

مقدمه

خداوند در قرآن کریم در چندین سوره به بهانه‌های مختلف به تاریخ و حوادث گذشته پرداخته است. نکتة حائز اهمیت و قابل توجه این است که بدانیم در تاریخ‌نگاریِ قرآن، برخلاف دیگر مکاتب تاریخی، خدای متعال اهدافی را دنبال می‌کند تا از طریق آن‌ها هدف اصلی قرآن یعنی هدایت را محقق سازد. این اهداف ریز عبارتند از: ایجاد سکینه و آرامش خاطر در قلب پیامبر، موعظه و تذکّر برای مؤمنان، عبرت‌گیری، زمینه‌چینی برای تفکّر و تعقّل، هشدار به کافران و تاریخ به مثابه آیه و نشانه‌ای از قدرت و عظمت خدای متعال.

متن اصلی پاسخ

یکی از سوره‌هایی که به میزان قابل‌توجهی به قصه‌ها و روایات تاریخی پرداخته است، سوره مبارکه بقره است. در این سوره، به مناسبت‌های مختلف، خدای متعال به داستان‌ها و ماجراهای تاریخی از بدو آفرینش حضرت آدم علیه‌السلام و حوا تا پیامبران الهی و اقوام مختلف به ویژه داستان بنی‌اسرائیل و نیز بخشی از تاریخ اسلام پرداخته است که به طور بسیار فشرده به این موارد فقط اشاره می‌کنیم:

الف. ماجرای آفرینش حضرت آدم و حوا(1)

در این آیات، خدای متعال به خلقت این دو اشاره کرده و سپس اعتراض ملائکه را مبنی بر خلیفه و جانشین قرار دادن حضرت آدم بر روی زمین بیان می‌کند. در ادامه نیز به اثبات این شایستگی از جانب خدای متعال می‌پردازد.

ب. ماجرای درخت ممنوعه(2)

حضرت آدم و حوا بر خلاف دستور الهی و با وسوسه شیطان، از درخت ممنوعه مصرف کردند و همین امر سبب اخراج آنان از بهشت و هبوط به زمین شد.

ج. ماجراهای بنی‌اسرائیل

از جمله داستان‌های بسیار جالب و خواندنی قرآن که به منظور یادآوری به امت اسلامی برای عبرت‌گیری بیان شده است، ماجراهای قوم بنی‌اسرائیل و نحوه برخورد آنان با پیامبرانشان به ویژه حضرت موسی علیه‌السلام و نیز طاغوت‌های آن عصر می‌باشد.

  1. بنی‌اسرائیل و کتمان حق؛(3)
  2. شاید مهم‌ترین بخش از داستان‌های بنی‌اسرائیل، گرفتاری آنان در چنگال فرعونیان و نجات آنان می‌باشد؛(4)
  3. غرق شدن فرعونیان از طریق شکافته شدن دریا و رهایی بنی‌اسرائیل؛(5)
  4. داستان رفتن حضرت موسی علیه‌السلام به کوه طور و بازگشت بعد از چهل روز و همراه آوردن تورات به عنوان شریعت؛(6)
  5. گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل در غیاب حضرت موسی علیه‌السلام و مجازات آنان؛(7)
  6. درخواست بنی‌اسرائیل از حضرت موسی برای رؤیت خدای متعال و کشته شدن آنان به سبب صاعقه (به عنوان عذاب الهی) و بخشش و زنده کردن مجدد آنان توسط خدای متعال؛(8)
  7. درخواست بنی‌اسرائیل از حضرت موسی علیه‌السلام برای فرستادن خوراکی‌های متنوع از جانب خدا؛(9)
  8. ورود بنی‌اسرائیل به سرزمین موعود و فرمان الهی به آنان مبنی بر طلب استغفار؛(10)
  9. درخواست آب توسط حضرت موسی علیه‌السلام برای قومش (اعجاز دوازده چشمه)؛(11)
  10. داستان عهد و میثاق خداوند متعال از بنی‌اسرائیل و برافراشتن کوه طور بر بالای سر آنان؛(12)
  11. نافرمانی از فرمان الهی مبنی بر ممنوعیت صید ماهی در روز شنبه؛(13)
  12. داستان معروف گاو بنی‌اسرائیل و بهانه‌تراشی‌های بی‌مورد بنی‌اسرائیل؛(14)
  13. ماجرای هاروت و ماروت (دو فرشته الهی) و فرستادن آنان توسط خدای متعال برای بنی‌اسرائیل به منظور باطل کردن سحر ساحران؛(15)
  14. داستان طالوت (فرمانروای بنی‌اسرائیل در زمان حضرت سموئیل) و جالوت (طاغوت آن عصر) و پیروزی بنی‌اسرائیل با دلاوری و شجاعت حضرت داوود علیه‌السلام؛(16)

 

ج. ماجراهای حضرت ابراهیم

1. ابتلاء و امتحان بزرگ حضرت ابراهیم و نائل آمدن ایشان به مقام امامت؛(17)

2. مأموریت حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام برای تعمیر و تولیت خانه کعبه؛(18)

3. داستان محاجه و مناظره حضرت ابراهیم علیه‌السلام با نمرود درباره مرگ و قدرت خدا؛(19)

4. ماجرای حضرت ابراهیم و مشاهده زنده شدن پرندگان کشته شده؛(20)

 

د. قصه حضرت عزیر

قصه حضرت عزیر نبی و زنده شدن دوباره وی (به عنوان یک معجزه)؛(21)

ه. داستان تغییر قبله در زمان پیامبر؛(22)

نتیجهگیری

آیات متعددی در قرآن کریم به داستان‌های تاریخی با موضوعات مختلف از جمله قصه پیامبران الهی و اقوام گذشته و بخشی از تاریخ اسلام اختصاص یافته است. در سوره مبارکه بقره نیز به تعدادی از وقایع تاریخی اشاره شده است که عموما مربوط به تاریخ بنی‌اسرائیل و پیامبران آنان و مبارزاتشان با طاغوت‌های زمانه و نیز تعامل آن‌ها با پیامبرانشان می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره بقره، آیات 30-39.

2. سوره بقره، آیات 35-37.

3. سوره بقره، آیات 40-66.

4. سوره بقره، آیات 40-66.

5. سوره بقره، آیات 40-66.

6. سوره بقره، آیات 51-53.

7. سوره بقره، آیات 51-53 و آیات ۹۲-۹۳.

8. سوره بقره، آیات 55-56.

9. سوره بقره، آیه 61.

10. سوره بقره، آیه 58.

11. سوره بقره، آیه 60.

12. سوره بقره، آیه 64.

13. سوره بقره، آیات 65-66.

14. سوره بقره، آیات 67-74.

15. سوره بقره، آیه 102.

16. سوره بقره، آیات 246-251.

17. سوره بقره، آیات 124-127.

18. سوره بقره، آیات 124-127.18.

19. سوره بقره، آیه 258.

20. سوره بقره، آیه 260.

21. سوره بقره، آیه 259.

22. سوره بقره، آیه 142-150.

پیامبر (ص) به ورزش سفارش می‌کرد و خود نیز در رشته‌های مختلف آن روز ظاهر می‌شد. تیراندازی، اسب دوانی، شنا و کشتی چهار ورزشی است که توصیه شده است.

پرسش:

در جایی شنیدم پیامبر صلی­الله­علیه­و­آله هفت نوع ورزش انجام می‌داد. آیا درست است و چه ورزش‌هایی انجام می‌داد؟

پاسخ:

مقدمه

بسیاری از آموزه‎های اسلام که به قدرت بدنی، نشاط و سلامتی اشاره دارد، با ورزش گره خورده است. بر همین اساس است که در دعای کمیل آمده است:

 «قَوِّ علی خِدْمَتِک جَوارِحی وَاشْدُدْ عَلَی العَزِیمَهِ جَوَانِحِی؛(1) خدایا! اندام مرا در راه خدمت به خودت قوی گردان و دلم را برای عزیمت به سویت محکم ساز

 برای خدمت به خدا و خلق خدا نیاز به قوت بدنی، نشاط و سلامتی است که هر سه‌ در پرتو ورزش تحقق‌پذیر است. ورزش انسان را قوی می‌کند تا در برابر دشمن ایستادگی کند. ورزش به انسان نشاط و روحیه عطا می‌کند تا انسان به اعمال خود؛ یعنی نماز، روزه و... بپردازد. انسان سالم است که می‌تواند کار کند، به فقرا کمک کند و خدمات عام‌‌المنفعه داشته باشد و سلامتی انسان هم مرهون ورزش است. بنابراین از نظر اسلام، اولاً ورزش مقدمه‎ای برای بندگی خدا است، نه فخر و غرور و تکبر؛ ثانیاً ورزش‌هایی مورد تأکید است که این تأثیرات را به دنبال داشته باشد، نه هر ورزشی! پیامبر صلی­الله­علیه­وآله نیز به این‌گونه از ورزش‌ها سفارش داده و خود نیز انجام می‎دادند.

ورزشهای مورد سفارش پیامبر صلی­الله­علیه­وآله

1. کُشتی

کشتی از جمله ورزش‌هایی است که هم قدرت و قوت بدنی انسان را افزایش می‎دهد و هم نشاط‌آفرین است. حضرت هم خود کشتی می‌گرفت و هم دیگران را تشویق به کشتی گرفتن می‌کرد و حتی گاهی به صورت داور به بازی دو کشتی‌گیر نگاه می‌کرد و به آنها امتیاز می‎داد.

روایاتی که از زندگی پیشوایان دینی به دست ما رسیده است حاکی از این مطلب است که آن بزرگواران همواره نسبت به ورزش کشتی تشویق نموده و خود نیز کشتی می‌گرفتند، که به چند نمونه آن اشاره می‌کنیم.

در بادیه‌های حجاز مردی را به عنوان قهرمان کشتی می‌شناختند، وی در دره‎ای با حضرت رسول صلی­الله­علیه­و­آله مواجه شد و پیشنهاد کرد که با هم کشتی بگیرند. قرار بر سر یک گوسفند شد و بازنده باید به برنده یک گوسفند جایزه می‎داد. حضرت قبول کرده و وارد مسابقه شده و او را به زمین زد، او دوباره بر سر گوسفند دیگری تقاضای کشتی کرد و بار دیگر کمرش بر زمین آمد و برای سومین مرتبه چنین تقاضایی کرد و نتیجه مشابه گرفت. همین امر باعث گرویدن وی به اسلام شد و پیامبر صلی­الله­علیه­و­آله نیز گوسفندانی را که در جایزه برده بود، به وی بازگرداند.(2) در گزارش دیگری پیامبر صلی­الله­علیه­و­آله به خانه حضرت زهرا سلام­الله­علیها رفته و بین امام حسن و امام حسین علیهما­السلام مسابقه کشتی برقرار کرد و خود داور آنها شد.(3) یکی از القاب حضرت علی علیه‌السلام «ظهیر» بود. ظهیر یعنی کسی که همیشه برنده است و در عرف رایج زمان ما به وی «قهرمان کشتی» می‌گویند. زیرا حضرت با هر کس کشتی می‌گرفت او را مغلوب می‌کرد و برای همین به این لقب نامیده شد.(4)

2. سوارکاری

سوارکاری نیز از ورزش‌های سالم و مفید است که به تقویت نشاط، روحیه و قوت بدنی می‎انجامد. در سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مسابقه اسب‌دوانی نیز گزارش شده است. یکی از صحابه به نام ابوقتاده نقل می‌کند که من پیشنهاد مسابقه اسب‌دوانی دادم، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قبول کرده و بین حاضران مسابقه گذاشتیم. حضرت برنده شد.(5) از یکی از صحابه پرسیدند که آیا در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مسابقه برگزار می‌کردند، گفت بله! پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خود بر اسب سوار می‌شد و در مسابقه اسب سواری برنده می‌شد و خوشحال می‌شد.(6)

3. تیراندازی

تیراندازی نیز از ورزش‌هایی است که کاربردهای چندگانه دارد و بدین جهت مورد استقبال پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و مسلمانان را نیز بدان فرامی‌خواند. حضرت می‌فرماید:

 «علیکم‏ بالرّمی‏ فإنّه من خیر سعیکم؛(7) تیراندازى کنید که از بهترین کوشش‌هاى شماست

 حضرت چنان در تیراندازی ماهر بود که در هر گروهی قرار می‌گرفت، گروه دیگر از ادامه مسابقه انصراف می‎داد زیرا باخت خود را قطعی می‌دید. «رُوِی أَنَّ النَّبِی صلی الله علیه و آله مَرَّ بِقَوْمٍ مِنَ الاْءَنْصارِ یتَرامَوْنَ، فَقالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله: انَا مَعَ الْحِزْبِ الَّذی فیهِ ابْنُ الاْءَرْدَعِ. فَأَمْسَک الْحِزْبُ الاْخَرُ وَ قالُوا: لَنْ یُغْلَبَ حِزْبٌ فیهِ رَسُولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله. فَقالَ: اِرْمُوا فَإِنّی أَرْمی مَعَکمْ، فَرَمی مَعَ کلِّ واحِدٍ مِنْهُمْ رَشَقا؛(8) روایت شده رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بر مردمی از انصار که مشغول تیراندازی بودند، گذر کرد و داوطلب شد که در مسابقه آنها شرکت کند. فرمود: من با گروهی که ابن اردع در آن است، همکاری می‌کنم. دسته مقابل با شنیدن سخن آن حضرت، از تیراندازی دست کشیدند و گفتند: گروهی که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن تیراندازی کند، هرگز مغلوب نخواهد شد. برای آن که مسابقه تعطیل نشود، فرمود: من با هر دو گروه همکاری می‌کنم. مجددا مسابقه شروع شد و پیغمبر صلی الله علیه و آله با هر دو دسته تیراندازی کرد

4. شنا

ورزش دیگری که مورد تأکید اسلام قرار گرفت، شنا بود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

 «بهترین تفریح برای مرد با ایمان، شنا است.»(9)

 همچنین حضرت می‌فرمود به بچه‌های خود شنا و تیراندازی یاد بدهید.(10) البته در مدینه و مکه دریایی وجود نداشت که در سیره نبوی نیز شناکردن گزارش شود و اگر در سفری شنا می‌کردند، در تاریخ گزارش نشده است. اما از آنجا که حضرت علی علیه‌السلام در کوفه بود و کوفه به رود نزدیک است، در سیره ایشان شناکردن دیده می‌شود.

ابوالاشعث عنزى از پدرش روایت مى‏کند که گفت: «علی بن ابى طالب (علیه‌السلام) را دیدم که روز جمعه در فرات‏ غسل‏ کرد. سپس جامه‏اى از کرباس خرید به سه درهم و با مردم نماز جمعه گزارد در حالی که هنوز گریبان جامه را ندوخته بودند.»(11)

نتیجه‌گیری

بنابراین برای سلامتی، نشاط و آمادگی روحی و جسمی برای دفاع از کیان اسلام، باید ورزش کرد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به ورزش سفارش می‌کرد و خود نیز در رشته‌های مختلف آن روز که با اهداف اسلام هم راستا بود، به عنوان یک قهرمان ظاهر می‌شد. تیراندازی، اسب دوانی، شنا و کشتی چهار ورزشی است که در دستورات اسلامی به آنها توصیه شده و در سیره نبوی نیز عمل به آنها گزارش شده است. اما با جستجویی که در روایات و گزارش‌های تاریخی انجام شد، انحصار آنها در عدد هفت یافت نشد.

 

برای مطالعه بیشتر

  • «درآمدی بر: ورزش و تربیت بدنی از دیدگاه اسلام»، نوشته بشیر سلیمی و همکاران
  • «اهمیت ورزش در قرآن»، کیقباد جعفری، یونس کریمی، معین رحمانی‌فر
  • «ورزش در اسلام»، تألیف حسین صبوری

پی‌نوشت‌ها

1.شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت، 1411ق، چاپ اول، ج2، ص849.

2. نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، قم، 1408ق، چاپ اول، ج14، ص82.

3. شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص128.

4. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، مصحح علی‌اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1403ق، چاپ اول، ص61.

5. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی(ط- الإسلامیه)، مصحح غفاری علی‌اکبر و آخوندی محمد، دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص51.

6. ابن أبی‌جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، مصحح مجتبی عراقی، دار سید الشهداء للنشر، قم، 1405ق، چاپ اول، ج3، ص265.

7.پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، دنیای دانش، تهران، 1382ش، چاپ چهارم، ص571.

8. ابن أبی‌جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، مصحح مجتبی عراقی، دار سید الشهداء للنشر، قم، 1405ق، چاپ اول، ج3، ص266.

9. پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، دنیای دانش، تهران، 1382ش، چاپ چهارم، ص473.

10. شیخ حر عاملی، محمدحسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، قم‏، 1409ق، چاپ اول‏، ج17، ص331.

11. ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏، الغارات، ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏، محدث، جلال‌الدین‏، انجمن آثار ملى‏، تهران، 1395ق، چاپ اول، ج1، ص97.

امامزادگان به نوادگان پیامبر و امامان اطلاق می شود. و به خاطر ظلم حاکمان عباسی به ایران مهاجرت کردند. و پس از شهادت یا رحلتشان بقاعی بر سر مزار آنها ساخته شد.

پرسش:

چرا تعداد امام‌زادگان پس از انقلاب اسلامی افزایش بسیار داشته است؛ یعنی تقریباً از 1000 به 8000 رسیده است؟

پاسخ:

مقدمه

واژه «امام‌زاده» حداقل هزار سال است که در فرهنگ شیعیان جاری است.(1) البته به معنای واقعی کلمه، باید به فرزندان امامان دوازده‌گانه علیهم‌السلام، امام‌زاده گفت؛ اما از دیرزمان در فرهنگ شیعی به کسانی که نوه یا نبیره امام بوده یا حتی چند نسل با یکی از امامان علیهم‌السلام فاصله داشته باشند، تعبیر «امام‌زاده» اطلاق می‌شود؛ ولی نمی‌توان به این موضوع اشکال گرفت، زیرا از امام حسن مجتبی علیه‌السلام تا امام زمان عجّل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف را با واژه «یا إبن رسول‌الله» مورد خطاب قرار می‌دهند، با آنکه هیچ یک از آنها فرزند بلاواسطه حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله نیستند. حتی هارون‌الرشید به این مسئله اعتراض می‌کند، اما امام موسی کاظم(علیه‌السلام) از آن دفاع می‌کند.(2)

علت مهاجرت فرزندان و نوادگان ائمه اطهار علیهم‌السلام به ایران

زندگی برای سادات بنی‌الزهرا سلام‌الله‌علیها به دلیل ظلم و ستم عباسیان در عراق و حجاز سخت شد. بنابراین آنها به ایران که مردمش دوستدار اهل‌بیت بودند، هجرت کردند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند. حضور امام رضا علیه‌السلام بر روند این مهاجرت‌ها افزود و حکومت علویان طبرستان نیز باعث هجرت عده‌ای زیاد از فرزندان و نوادگان ائمه اطهار علیهم‌السلام به ایران شد.

ایرانیان به آنها احترام گذاشته و براساس برخی از روایات (3) حتی بعد از شهادت یا رحلت آنها بر سر مزارشان بقعه ساختند.(4) عبدالجلیل قزوینی که تقریباً هزار سال پیش می‌زیسته، تعداد زیادی از بقعه‌ها را نام می‌برد که بر سر مزار این امام‌زادگان ساخته شده بود.(5)

بنابراین بقاع بسیاری در شهرهای بزرگ، شهرهای کوچک و حتی روستاهای مختلف ایران ساخته شد که برخی از آنها قدمت هزارساله دارد و برخی نیز در زمان صفویه، قاجار، پهلوی و پس از پیروزی جمهوری اسلامی بازسازی شد. بدیهی است که بعد از انقلاب حساسیت نسبت به این بقاع افزایش یافته باشد.

بررسی اضافه شدن بقاع متبرکه امام‌زادگان بعد از انقلاب اسلامی

برخی شبهه ایجاد می‌کنند که چرا در زمان پهلوی تنها هزار و دویست امام‌زاده در ایران بوده، اما اکنون به بیشتر از هشت هزار عدد رسیده است. بله؛ طبق آماری که به وسیله سازمان اوقاف دوران پهلوی تهیه شد و به سال ۱۳۵۲ش در روزنامه کیهان انتشار یافت، در سراسر ایران تا آن تاریخ ۱۰۵۹تن امام‌زاده شمارش شد.(6) اما نکته اینجاست که؛ در دوران پهلوی تنها امام‌زادگان شاخص هر استان و شهرستان‌های بزرگ ثبت شده بودند؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی بنا بر تفحصات میدانی، تمام امام‌زادگان شهرهای بزرگ، شهرستان‌های کوچک و بزرگ و حتی روستاهای دورافتاده، شناساسی و در آمار سازمان اوقاف و امور خیریه ثبت شد. بر همین اساس تاکنون بیش از هشت هزار باب از بقاع متبرّکه در کلّ کشور شناسایی شده که در این اماکن بیش از ده هزار تن از امام‌زادگان مدفون هستند. برای مثال، بقعه‌هایی که در زمان سلجوقیان، امرای مغول، صفویه و... ساخته شده بود، بعد از انقلاب ثبت شد. این بدان معنا نیست که امام‌زاده دروغین و جدیدی ساخته شده است. بقعه امام‌زاده پنج‌تن زرندکهنه، واقع در شهرستان زرندیه، در حوالی شهر مامونیه در زمان ایلخانی ساخته شده و سپس در زمان صفویه و قاجار تغییراتی در بنا ایجاد شده؛ اما در سال 1373 شمسی در آمار وارد شده است. آیا می‌توان ادعا کرد که این پنج امام‌زادگان ساخته و پرداخته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هستند و اساسی ندارد؟

نتیجهگیری

در اصطلاح و فرهنگ شیعی ایرانی به نوادگان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امامان علیهم‌السلام امام‌زاده می‌گویند. به علت ظلم و ستم عباسیان و از طرف دیگر علاقه ایرانیان به خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، سادات به ایران مهاجرت کرده و مورد احترام قرار گرفته و پس از شهادت یا رحلتشان بقاعی بر سر مزار آنها ساخته شده است.

برخی می‌گویند در زمان پهلوی تنها هزار و دویست امام‌زاده در ایران بوده اما اکنون به بیشتر از هشت هزار عدد رسیده است. نکته در اینجاست که شبهه‌کنندگان، ثبت در دفاتر دولتی را با وجود خارجی اشتباه گرفته‌اند. توضیح این‌که در ادارات پهلوی، تنها امام‌زادگان شاخص شهرها ثبت شده بود، نه تمام امام‌زاده‌های موجود در شهرها و روستاها. پس از انقلاب، سازمان اوقاف و امور خیریه به شناساسی بقعه‌هایی پرداخت که در زمان طاغوت ثبت نشده بود. برای مثال، بقعه‌هایی که در زمان سلجوقیان، امرای مغول، صفویه و... ساخته شده بود، بعد از انقلاب ثبت شد. این بدان معنا نیست که امام‌زاده دروغین و جدیدی ساخته شده است.

پی‌نوشت‌ها

1. قزوینی، عبدالجلیل، نقض، سلسله انتشارات آثار ملی، تهران، ۱۳۵۸ش، ص۵۸۹.

2. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی،‌ تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۵۵۳.

3. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دارکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷، چاپ چهارم، ج۶، ص۲۲. «قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله: یا عَلی مَنْ عَمَّرَ قُبُورُکُمْ فَکَانَّما اعانَ سُلیمانَ بْنِ داوُدَ عَلی بَناءِ بَیتِ الْمُقَدَّس؛ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: هر کسی تعمیر کند قبور شما را چنان است که کمک کرده باشد سلیمان بن داوود را در بنای بیت‌المقدس

4. قمی، حسن بن محمد بن حسن (نوشته در ۳۷۸)، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی (در ۸۰۵)، تحقیق سید جلال‌الدین تهرانی، تهران، توس، ۱۳۶۱ش، ص۲۱۴؛ حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، تاریخ نیشابور، تهران، نشر آگه، ۱۳۷۵ش، ص۲۱۱.

5. قزوینی، عبدالجلیل، نقض، سلسله انتشارات آثار ملی، تهران، ۱۳۵۸ش، صص189، 196، 221، 588، 589.

6. روزنامه کیهان، ش ۹۱۱۱، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۵۲ش.

درباره‌ی تاریخ دقیق (روز و ماه) ولادت علی‌اکبر علیه‌السلام که اکنون به 11 شعبان معروف شده، دلیل و مدرکی در منابع اولیه وجود ندارد.

پرسش:
درباره سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام  کدام نظر صحیح‌تر است؟ آیا ایشان همسر و فرزندانی داشت؟ در منابع متقدم چه گفته‌شده است؟

حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در میان اکثر شیعیان به‌عنوان پسر بزرگ امام حسین علیه‌السلام معروف و از طرف مادری نیز فرزند لیلی بنت ابی مره بودند. ایشان به‌عنوان اولین نفر از بنی‌هاشم در روز عاشورا وارد میدان شد و پس از نمایشی از شجاعت و دلاوری، به دست سربازان سپاه عمر سعد به شهادت رسید و به اولین شهید بنی‌هاشم در واقعه‌ی عاشورا شهرت یافت.
 درباره‌ی تاریخ دقیق (روز و ماه) ولادت علی‌اکبر علیه‌السلام که اکنون به 11 شعبان معروف شده، دلیل و مدرکی در منابع اولیه وجود ندارد. تا اینکه بعدها مرحوم مقرم ولادت ایشان را 11 شعبان سال 33 هجری معرفی نمود. (1) اما در مورد سال ولادت ایشان همواره دو دیدگاه مطرح بوده است.
دیدگاه اول مربوط به افرادی چون ابوالفرج اصفهانی و یا مرحوم ابن ادریس حلی است که قائل بودند ایشان در زمان خلافت عثمان متولد شدند. (2) بنابراین اگر ایشان در همان سال 35 هجری که سال کشته شدن عثمان بوده، متولد شده باشند، در کربلا  سن ایشان بیش از 25 سال بوده؛ چنانکه بسیاری از سن ایشان به 27 سال یاد نمودند. (3)
در مقابل بسیاری از مورخان و محدثان قائل بودند که ایشان بعد از خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام متولد شدند و در کربلا جوانی حدود 18 ساله بودند. ابن اعثم کوفی می‌نویسد: «علی بن الحسین علیه‌السلام در روز عاشورا 18 سال داشت». (4) و یا ابن شهرآشوب می‌نویسد: «سن علی‌اکبر علیه‌السلام در کربلا هیجده ساله بوده و عده‌ای او را ۲۵ ساله می‌دانستند». (5) همچنین شیخ مفید از سن ایشان تعبیر به «بضع عَشْرَهَ سَنَه» می‌کند. (6) «بضع» به عددی می‌گویند که ما بین 3 تا 9 باشد. (7) بنابراین شیخ مفید سن ایشان را بین 13 تا 19 سال می‌داند.
یکی از جاهایی که این تفاوت دیدگاه‌ها مطرح می‌گردد؛ هنگام بیان شهرت ایشان به «علی‌اکبر» و مقایسه‌ی سن ایشان با برادرشان امام سجاد علیه‌السلام است. در مورد سن امام سجاد علیه‌السلام مشهور معتقدند که در سال 38 متولد شدند؛ چنانکه شیخ مفید همین سال را سال ولادت می‌داند. (8) همچنین از سال‌های 36 و 37 نیز به‌عنوان سال ولادت یاد شده؛ اما مرحوم مجلسی دراین‌باره می‌نویسد: «ولادت علی بن حسین علیه‌السلام در زمان خلافت جد بزرگوارش حضرت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام قطعی بوده و هیچ محل شبهه نیست». (9) 
بنابراین با توجه به این اقوال، امام سجاد علیه‌السلام در کربلا حدود 24 ساله بودند. لذا اگر سن علی‌اکبر علیه‌السلام بیش از سن برادرشان باشد، تاریخ ولادتشان به همان دوران خلافت عثمان برمی‌گردد و هنگام شهادت سن ایشان بیش از 25 سال است. دراین‌باره افرادی چون ابن ‏ادریس و شهید اول نظر شیخ مفید را نپذیرفتند و ایشان را بزرگ‌تر معرفی می‌کند. (10) ابن ادریس می‌نویسد: «همه‌ی این نویسندگان و دانشمندان و نسب شناسان بزرگ بر بزرگ‌تر بودن علی‌اکبر از امام سجاد علیه‌السلام اتفاق نظر دارند و آنان در اظهارنظر دراین‌باره از دیگران آگاه‌ترند». (11) همچنین ازجمله شواهدی که نشان می‌دهد ایشان در زمان عثمان متولد شدند باز ادعای مرحوم ابن ادریس بوده که گفته: «علی بن الحسین علیه‌السلام از جدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت نقل نموده». 
(12) اما در منابع موجود چنین روایتی از ایشان دیده نمی‌شود.
ازجمله شواهدی که می‌توان به‌عنوان بزرگ‌تر بود علی‌اکبر علیه‌السلام نسبت به امام سجاد علیه‌السلام مطرح نمود، تصریح خود امام سجاد علیه‌السلام به بزرگ‌تر بودن ایشان است. چنانکه یک‌مرتبه در برابر عبیدالله بن زیاد و یک‌مرتبه در برابر یزید وقتی از ایشان پرسیدن که مگر علی بن الحسین علیه‌السلام کشته نشد؟ پاسخ دادند: «برای من برادر بزرگ‌تری بود که نامش علی بود و مردم او را کشتند». (13)
همچنین ممکن است گفته شود عبارتی که سیدالشهدا علیه‌السلام هنگام شهادت علی‌اکبر علیه‌السلام بکار بردند؛ «اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام...»؛ (14) نشان می‌دهد سن علی‌اکبر علیه‌السلام 25 ساله با 27 ساله نبوده است؛ چراکه کلمه «غلام» به جوانی اطلاق می‌شود که موهای بالای لب و صورتش کامل نشده باشد. (15) با این حال باید دانست این لفظ لزوماً بر نوجوان اطلاق نمی‌شود، چنانکه ازهری می‌گوید: «از عرب شنیدم وقتی پسری دنیا آمد به او غلام گویند و نیز شنیدم که به پیرمردان هم غلام می‌گفتند» یا فیومی می‌نویسد: «بر مرد پیر هم مجازاً غلام اطلاق می‌شود چون قبلاً غلام بوده است». (16) بنابراین هرچند معنی حقیقی غلام، تازه جوان است، اما استعمال مجازی آن توسط پدر برای فرزند جوانش طبیعی بوده و نمی‌توان از این عبارت سن ایشان را کمتر از 20 سال دانست. ضمن اینکه شواهد زیادی نشان می‌دهد که این لفظ برای مردان جوان نیز به کار رود. (17)
نتیجه:
تاریخ دقیق ولادت حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در هیچ منبع اولیه‌ای ذکر نشده؛ اما برخی از مورخان و نویسندگان سال ولادت ایشان را مربوط به دوران خلافت عثمان دانستند که مشهورترین قائل آن در میان عالمان شیعه مرحوم ابن ادریس حلی بوده است. در مقابل گروهی معتقدند که سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در کربلا کمتر از 20 سال بوده و مشهورترین قائل آن مرحوم شیخ مفید است. ازجمله ادله‌ای که قول مرحوم ابن ادریس حلی را تقویت می‌کند، شواهدی است که نشان می‌دهد علی‌اکبر علیه‌السلام بزرگ‌تر از امام سجاد علیه‌السلام بوده؛ 
چنانکه خود امام سجاد علیه‌السلام تصریح به بزرگ‌تر بودن ایشان دارند. با توجه به اینکه امام سجاد علیه‌السلام در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام متولد شده و در کربلا حدود 24 ساله بودند؛ پس سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام به هنگام شهادت بیش از 25 سال بوده است.
کلمات کلیدی:
حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام، امام سجاد علیه‌السلام، ولادت، شیخ مفید، ابن ادریس حلی.
جهت مطالعه‌ی بیشتر:
سحاب رحمت (تاریخ و سوگنامه سیدالشهدا علیه‌السلام) نوشته‌ی عباس اسماعیلی یزدی.
پی‌نوشت‌ها:
1. مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیه‌السلام، بیروت، مؤسسه الخراسان للمطبوعات‏، 1426 ق، ص 267.
2. مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین‏، انتشارات دارالمعرفه، بیروت‏، بی‌تا، ص 87. ولد علی بن الحسین علیه‌السلام هذا فی إماره عثمان، حلی، محمد بن منصور بن احمد بن إدریس، کتاب السرائر، مؤسّسه النشر الإسلامی، بی‌جا، مؤسسه النشر الإسلامی، چاپ دوم، ١٤١٠، ص 655.
3. مقرم، مقتل الحسین علیه‌السلام، ص 267.
4. ثم تقدم من بعده علی بن الحسین بن علی رضی‌الله‌عنه و هو یومئذ ابن ثمانی عشره سنه، کوفی، ابن اعثم‏، الفتوح، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411 ق، ج‏5، ص 114.
5. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل ابی‌طالب، قم، علامه، 1379 ق، ج‏4، ص 109.
6. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 106.
7. بِضْعَ سِنِینَ‏؛ قال الفراء: البِضْع ما بین الثلاثه إِلى ما دون العشره، ابن منظور، لسان العرب‏، بیروت، انتشارات دار صادر، بیروت‏، چاپ سوم، 1414 ق، ج‏8، ص 15.
8. و کان مولد علی بن الحسین علیه‌السلام بالمدینه سنه ثمان و ثلاثین من الهجره، مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۷.
 9. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏،  ج.۴۶، ص ۱۰.
10. شهید اول، محمد بن مکی، الدروس الشریعه فی فقه الامامیه، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1417 ق، ج 2، ص 16.
11. حلی، کتاب السرائر، ج ۱، صص ۶۵۶-۶۵۵.
12. وقد روی ذلک عن جده علی بن أبی طالب علیه‌السلام، همان، ج 1، ص 655.
13. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دارالتراث‏، چاپ دوم‏، 1387 ق، ج‏11، ص 630؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 120.
14. کوفی، الفتوح، ج ‏5، ص 114.
15. الشابُّ الذی بلغَ خروج لِحْیته و طَرَّ شاربه و لم تبد لحیته، ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 400.
16. فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، انتشارات موسسه دارالهجره، چاپ دوم، 1414 ق، ج 5، ص 119.
17. مانند تعبیر قرآن از جوانان بهشتی به غلمان،﴿وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ ﴾؛ سوره‌ی طور، آیه  24.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سدسازی
پیامبر(ص) اهمیت فوق‌العاده‌ای نسبت به کشاورزی قائل بودند. به موازات همین مسئله، قانونی مدون در زمنیه آب و آبیاری قرارداده و مشکل آب کشاورزان را حل کردند.

پرسش:

در جایی شنیدم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، 9 سد ساخته است. آیا این صحت دارد؟

پاسخ:

مقدمه

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پایه‌گذار تمدنی بزرگ هستند که از جنبه‎های مختلف، جامعة بشریت را ارتقاء داد. دین اسلام همان‌گونه به مسائل اخروی توصیه دارد، از مسائل دنیوی نیز غافل نیست و بنابر آموزه‎های این دین، دنیا نردبانی برای رسیدن به آخرت است. آموزه‎های تمدن‌ساز اسلام، مانند علم‌آموزی و امثال آن، گویای آن است که برای ساخت آخرتی بهتر، باید دنیا را بهتر سازیم.

اما از آنجا که نبی مکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از نقطه صفر، آن هم در بین قومی که غرق در جاهلیت بودند، آغاز کرد، نباید انتظار پیشرفت‌های کلان در عرصه‌های مختلف را داشت؛ بلکه آنچه حائز اهمیت است، فرهنگ‌سازى و انگیزه‌آفرینى، یا به عبارتی ریل‌گذاری آموزه‌های اسلام برای ساخت دنیایی آباد است که آخرت نیز در پرتو آن آباد شود.

کشاورزی در سیره نبوی

با توجه به امکانات حجاز و شرایط آب و هوایی آن ناحیه، کشاورزی یکی از کارهایی بود که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خود بدان اقدام می‌کردند. آن حضرت در میدان عمل به کشاورزى اهمیت خاصى مى‏دادند و یارانش را به آن تشویق مى‏کردند و این شیوه در توجه دادن مسلمانان به کشاورزى اهمیت بسیار داشت. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

 «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با آب دهان، دانه‏ها و هسته‏ها را مرطوب مى‏ساخت و در زمین مى‏کاشت.»(1)

 حضرت در تشویق مردم به کشاورزی آن را از عبادات معرفی می‌کردند و می‌فرمودند:

 «هیچ حرفه و کاری نزد خداوند نیکوتر از زرع و زراعت نیست و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نگردانید؛ مگر آنکه کشاورز بودند.»(2)

 نیز فرمودند:

«هر مسلمانی که درختی بکارد یا زراعتی انجام دهد و پرنده یا انسان یا حیوانات از آن بخورند، تا روز قیامت برای او صدقه نوشته می‌شود.»(3)

در سیره نبوی برنامه منسجم و دقیق برای قنات‏ها، چاه‏ها و چشمه‏ها وجود داشت و حتی نسبت به فاصله قنات‌ها با یکدیگر، دستورالعمل خاص صادر کردند تا قناتی به قنات دیگر آسیب نرساند و آب را کم نکند.(4) ایشان اجازه نمی‌دادند با حفر بی‌رویة چاه و قنات در حریم منابع آبى دیگران، به آنان ضرری برسد.(5) در گزارشی امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «شخصى قناتى در کوهستان حفر کرده بود که یک سال تمام آب آن یکسان برقرار بود. شخص دیگرى در همان کوهستان و در کنار او قنات دیگرى حفر کرد. میان این دو تن نزاع در گرفت که این قنات به قنات دیگرى خسارت زده است. جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: باید هر شب به یک قنات بروند و اندازه بگیرند تا معلوم شود آب کدام یک از دو قنات کم مى‌شود. اگر قنات دومى آب قنات اول را بکشد، باید آن را پر کند و اگر قنات اولى آب قنات دوم را بکشد، صاحب دومین قنات حقى بر صاحب قنات اول نخواهد داشت.»(6)

سدسازی

از روایات و گزارش‌های تاریخی چنین به دست می‌آید که در عصر نبوی سد زدن نیز رایج بود. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله منع کردند که مازاد آب سد و رودخانه‌ها را بفروشند و فرمودند:

 «کسی که در برابر سیلاب یا رودخانه سدی ایجاد کند تا بهتر بتواند کشت کرده و درختان خود را آبیاری کند، پس از آبیاری نمی‌تواند مازاد آن را بفروشد؛ تنها می‌تواند به همسایه خود عاریه دهد تا در نوبت‌های بعدی پس بگیرد.»(7)

 همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 «جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و سلم مقرر داشت از سیلاب وادی «مهزور» به این صورت بهره‌برداری شود: کشاورزی که در بالای دره است، جلوی آب را سد کند، آب را به پای نخل‌های خود هدایت کرده و تأمل کند تا ارتفاع آب در کرت‌ها به استخوان غوزک پا برسد. یا اگر زمین زراعتی دارد، آب را در زمین جاری کند و صبر کند تا ارتفاع آب به روی پا برسد پس از آن آب‌بند و سد را باز کند تا آب سیلاب، وارد باغ‌ها و مزارع میان‌دست و پایین‌دست شود.»(8)

بنابراین سدسازی در آن زمان رایج بود؛ اما گزارشی در منابع تاریخی یافت نشد که شخص رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، خودشان 9 سد احداث کرده باشند.

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالب فوق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اهمیت فوق‌العاده‌ای نسبت به کشاورزی قائل بودند و خود کشاورزی می‌کردند و به مردم نیز توصیه می‌کردند و آن را به یک فرهنگ تبدیل کرده بودند.

پیامبر خدا صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله بین دین و دنیا پیوند برقرار کردند. یکی از ظرفیت‌های ایجاد چنین پیوندی عرصة کشاوری بود. به موازات همین مسئله، قانونی مدون در زمنیه آب و آبیاری قرارداده، مشکل آب را نیز حل کرده، زمینه استفاده از آب‏هاى عمومى را براى کشاورزان فراهم ساختند و چگونگى تقسیم و توزیع آب‌ها را تعیین کردند.

از منابع بر می‌آید که سدسازی نیز در آن زمان رایج بوده؛ اما اینکه حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، شخصاً 9 سد ساخته باشند، در گزارش‌های تاریخی یافت نشد.

پی‌نوشت‌ها

1. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص 74.

2. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹، ج۱۷، ص۴۱-۴۲.

3. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق عبدالعزیز عبدالله بن بساز، بیروت، دارالفکر، ج۳، ص۹۲.

4. فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج‌10، ص‌105-163.

5. فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج‌10، ص1067-1072.

6. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص296؛ فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام ‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج10، ص1057.

7. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص277.

8. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص278.

نقش مجلس شورای ملی در تحولات دوره انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی
در زمان قاجار مجلس شورای ملی کارکردش را به خاطر دخالت انگلیس و عدم استقلال رأی از دست دادو با توطئه انگلیس قدرت از قاجار به پهلوی توسط مجلس شورای ملی انجام شد.

پرسش:

نقش مجلس شورای ملی در تحولات دوره انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی و سپس در دوره رضاخان چه بود و آیا عملکرد مجلس در این دوره قابل دفاع است؟

پاسخ:

مقدمه

در اواخر دوران قاجار، انقلاب مشروطه نظام سیاسی ایران را از سلطنتی مطلقه به مشروطه تبدیل کرد و اولین پارلمان (مجلس شورای ملی) در تاریخ 14 مهر 1285 ه.ش، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین اقتضائات نظام مشروطه در ایران شکل گرفت و تا انقلاب اسلامی، 24 دوره را سپری کرد. البته در میان برخی از این دوره‌ها ایام فترت پیش می‌آمد و کشور بدون مجلس می‌ماند، اما در برش‌هایی از تاریخ معاصر، مجلس نقش اساسی ایفا کرده است که برای درک تحولات سیاسی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، باید به نقش ادوار مجلس شورای ملی پرداخت تا نقش مجلس روشن شود.

 

متن اصلی پاسخ

 

الف: مروری بر ادوار مجلس شورای ملی و نقش آن‌ها در انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی

از دوران مشروطه تا روی کار آمدن رضاخان، 5 دوره مجلس شکل گرفت که سه دوره اول مجلس، مصادف با شدیدترین و بحرانی‌ترین نقاط تاریخ کشور است؛

 

1. مجلس اول

 مجلس اول باوجود مقاومت مستبدین، توانست متمم قانون اساسی را تدوین کند و اصول مهم مربوط به حقوق و آزادی‌های ملت و تفکیک قوا و مسئولیت دولت را مشخص نماید. این مجلس که برگزیده اصناف بود، با قرضه دولت از روس و انگلیس، مخالفت کرد و به قرارداد 1907 م (تقسیم ایران به سه قسمت بین روس و انگیس و دولت مرکزی)، اعتراض نمود و سرانجام توسط محمدعلی شاه به توپ بسته شد.

 

2. مجلس دوم

 مجلس دوم، در سال 1289 ش، با سقوط استبداد صغیر و برگزاری انتخابات، شکل گرفت اما تحت ‌فشار خارجی روسیه تزاری، منحل شد.

 

3. مجلس سوم

 مجلس سوم با جنگ جهانی اول هم‌زمان شد و به علت فشار روس و انگلیس و تنفر ملت از آن‌ها، به آلمان و متحدین گرایش یافت. این مجلس با حکم احمدشاه تعطیل شد و در خلأ وکلای ملت، ایران با قرارداد (1915 م) تحت اشغال قوای روس و انگلیس به دو قسمت تقسیم شد. سپس قرارداد (1919 م) با هدف تحت‌الحمایه قرار گرفتن ایران توسط انگلیس، بر ایران تحمیل شد که با اعتراض دولت‌های خارجی و مردم و علما، ناکام ماند.(1) به‌موازات این هرج‌ومرج‌ها و توسعه نهضت‌های آزادی‌بخش در نقاط مختلف ایران و در غیاب مجلس، انگلیسی‌ها که از تصویب قرارداد 1919 م مأیوس شده بودند، درصدد کودتای سوم شهریور 1299 ش (1920 م) برآمدند. با پیشنهاد آیرون ساید (فرمانده سپاه بریتانیا)، رضاخان فرمانده لشکر قزاق گردید. وی با نیروهای قزاق به سمت تهران حرکت کرد. با اقدام انگلیس، به یگان‌های ژاندارمری اسلحه کافی داده نشد و ضامن توپ‌ها بسته شد و دستور عدم مقاومت به نیروهای نظامی داده شد. رضاخان با فتح تهران، عنوان سردار سپهی گرفت و سید ضیاءالدین طباطبایی به نخست‌وزیری رسید. سید ضیاء رضاخان را به وزارت جنگ، منصوب کرد و در نزاع بین سید ضیاء و رضاخان، شاه، سید ضیاء را عزل کرد و رضاخان یکه‌تاز قدرت شد.(2)

4. مجلس چهارم

 در این شرایط، مجلس چهارم در تیرماه 1300 ش، توسط احمدشاه قاجار گشایش یافت. مدرس که در دو دور قبل هم حضور داشت، به علت کارهای خلاف رضاخان، کابینه وی را استیضاح نمود و خواستار برکناری او از وزارت جنگ و پایان دادن به حکومت‌نظامی در کشور شد.(3) اما نمایندگان محافظه‌کار، با ابقای رضاخان در وزارت جنگ و افزایش بودجه نظامی برای سرکوب شورش‌های عشایری و دادن اجازه جمع‌آوری عواید حکومتی از املاک دولتی و مالیات غیرمستقیم به وزیر جنگ، با وی همکاری خوبی داشتند.(4) هواداران رضاخان «حزب تجدد» را تشکیل دادند و در شرایطی که ادامه کار برای هیچ دولتی مساعد نبود، رضاخان نخست‌وزیر شد.

 

5. مجلس پنجم

 انتخابات مجلس پنجم با مداخله آشکار رضاخان صورت گرفت و در برخی ولایات فریاد می‌زدند «به‌فرمان رضاخان به فلانی رأی دهید» و در برخی نقاط سرپیچی جریمه و تنبه بدنی داشت. حتی در اسناد تاریخی موجود است که به برخی از والیان دستور داده که چه اشخاصی باید برای نمایندگی انتخاب شوند؛ «به والی فارس نوشت که قدغن فرمایید که در انتخاب نوبخت از بوشهر مساعدت نشود،(5) اقدام فرمایید حاجی‌آقا و سلطان العلما، رئیس معارف انتخاب شود و الا خاتمه خوش ندارد(6) باید کمال مساعدت را بفرمایید که مشارالیه از جهرم انتخاب شود. به والی مشهد نوشت که لازم است اقدامات مقتضیه به عمل آید که وثوق السلطنه برای دوره پنجم تقنینیه از مشهد انتخاب شود. به والی زنجان دستور داد که لزوماً تأکید می‌نمایم که حتماً بایستی امیر اشرف، به سمت نمایندگی معرفی شود.(7) همچنین در سایر ایالت‌ها وضع پیش رفت و مجلس با عمده هواداران رضاخان شکل گرفت.

 

ب: اقدامات موافقان و مخالفان انقراض قاجاریه و آغاز سلطنت رضاخان در مجلس شورای ملی

رضاخان کابینه خویش را به شاه معرفی کرد و رسماً قوه مقننه و مجریه تحت تسلط رضاخان قرار گرفت. وی با کوبیدن احمدشاه و شعار جمهوری‌خواهی، قدرتش را افزایش داد و کم‌کم دیگر به مجلس هم وقعی نمی‌گذاشت. احمدشاه خواستار استیضاح رضاخان شد. وی در یک نقشه زیرکانه، استعفا داد و به بومهن رفت. فرماندهان طرفدار رضاخان با مجلس اتمام‌حجت کردند تا وی را بازگرداند. مجلس با وحشت تشکیل جلسه داد و از 100 نفر، 96 نفر به رضاخان رأی دادند و 12 نفر انتخاب شدند تا وی را برگردانند. رضاخان اعلام کرد که هر چه تلاش کرده است احمدشاه را برگرداند، وی بی‌علاقه به وطن شده است. هم‌زمان موانع رضاخان مثل شیخ خزعل در خوزستان، از سر راه برداشته شد و وی خودش را نماینده طبقه پایین جامعه و متکی به روحانیت و مخالفین را وابسته به بیگانگان معرفی می‌کرد.(8) با قتل «ماژور ایمبری» کنسول ایالات‌متحده آمریکا، سردار سپه حکومت‌نظامی اعلام کرد.(9) وی به‌شدت اقلیت مجلس را تحت‌فشار گذاشت اما این اقلیت، خواستار استیضاح رضاخان شدند تا از این طریق حرفشان را مطرح سازند.

 مدرس استیضاح‌نامه را بدین شرح قرائت نمود: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ مقام محترم ریاست مجلس شورای ملی، اینجانبان راجع به موارد ذیل از آقای رئیس الوزاء استیضاح می‌نماییم:

 1. سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه

 2. قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی.

 3. تحویل ندادن اموال مقصرین و غیره به خزانه دولت».

 مخالفت و حملات طرفداران سردار سپه به اقلیت مخالف وی در مجلس و همچنین روزنامه‌ها، علیه اقلیت شروع شد. روز 27 مرداد که روز پاسخ استیضاح بود، توسط هواداران وی ناآرام شد و تظاهراتی شکل گرفت و اقلیت مخالف رضاخان در بیرون مجلس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و درنهایت با پافشاری اکثریت هوادار رضاخان، بدون اینکه بر طبق آیین‌نامه، جریان استیضاح پیش برود، با قیام و قعود به دولت رأی اعتماد داده شد.(10) تقى زاده در خصوص عملکرد مجلس در آن روز مى‏نویسد: «سید محمد تدین که نایب‌رئیس بود به‌جای رئیس مجلس نشست و آنچه در قوه داشت براى پیش بردن مقصود سردار سپه و رأى گرفتن به آن طرح قانونى مبنى بر خلع قاجاریه سعى کرد».(11) با فاصله اندکی، رضاخان از مجلس، فرماندهی کل قوا را گرفت و پروژه خلع احمدشاه قاجار و انتقال سلطنت رسماً کلید خورد. مجلس در اکتبر 1925 م به این مسئله پرداخت، اما مستوفی‌الممالک که در همین زمان به ریاست مجلس برگزیده شده بود، از قبول آن امتناع کرد تا درگیر موضوع خلع قاجار نباشد. گروهی از نمایندگان ماده‌واحده‌ای به این شرح تقدیم مجلس کردند: «مجلس به خاطر سعادت ملت، خلع قاجار را اعلام، اداره موقت کشور را در محدوده قانون اساسی و قوانین نافذ به آقای رضاخان پهلوی موکول می‌کند.» بعد از تصویب این لایحه، نمایندگان راهی مقر رضاخان شدند. او وظیفه خویش را سربلندی اسلام دانست و فروش مشروبات الکلی را ممنوع کرد، بهای نان را کاهش داد و ولیعهد را تبعید کرده و جشن عمومی اعلام نمود. وی با فوریت انتخابات مجلس مؤسسان را انجام داد و فروغی را به نخست‌وزیری برگزید و به سلطنت رسید و عملاً یک خفقان 16 ساله بر کشور حاکم شد. هیچ‌کس احساس امنیت نداشت و اگر کسی در معرض سوءظن قرار می‌گرفت، معلوم نبود جام سالم بدر برد. دولت و مجلس و دادگستری همه در خدمت تمایلات شاه هستند و جان انسان‌ها برایش بی‌ارزش است.(12)

 

نتیجه

انقلابیون عصر مشروطه تصور می‌کردند با تأسیس مجلس شورای ملی، استبداد از بین می‌رود، ولی با دخالت انگلیس و شکل‌گیری بر پیش‌فرض‌های غربی و عدم استقلال رأی مجلس در بسیاری از ادوار، عملاً کارکردش را از دست داد و به شکل‌گیری و قوام دیکتاتوری رضاخان کمک کرد. رضاخان پهلوی با قبضه کردن قدرت در دست خود، توانست از نهاد مجلس شورای ملی، به‌عنوان ابزاری به‌منظور نیل به حکومت استفاده کند. رضاخان همچون محمدعلی شاه قاجار، به‌صورت مستقیم به مجلس حمله نکرد، بلکه کوشید با مهندسی انتخابات و فرستادن نمایندگان موافق خویش، از این نهاد برای قدرت گرفتن خویش و سپس تثبیت استبداد استفاده کند. او مجلس را به‌صورت تشکیلاتی فرمایشی، برای تصویب تصمیمات خود مبدل ساخت و اقلیت مجلس همچون مدرس نیز با اعلان مخالفت‌های متعدد، ره به‌جایی نمی‌بردند. به تعبیر آرتور میلسپو: «رضاخان قانون اساسی را لغو نکرد، تصویب‌نامه‌ها را جانشین قوانین نساخت، مجلس را تعطیل نکرد یا هیئت‌وزیران را منحل نکرد به‌ویژه آنچه مربوط به حقوق مردم می‌شد انتخابات انجام می‌شد، ولی شاه بر آن نظارت داشت مجلس دست‌نشانده، ترسو و فاسد، قوانینی به روال عادی تصویب می‌کرد ولی دقیقاً طبق دستور و نظر شاه...»(13) بنابر این مجلس شورای ملی نقش اساسی در انتقال قدرت از قاجار به پهلوی و به قدرت رسیدن رضاخان ایفا کرد.

پی‌نوشت‌ها

1. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد 1، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نوزدهم، 1400، ص 130-133.

2. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد 1، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نوزدهم، 1400، ص 176.

3. ر.ک؛ مذاکرات مجلس دوره چهارم.

4. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاشم فیروزمند و دیگران، تهران، نشر مرکز،1382، ص 121.

5. همتی، ایرج، رأی، رأی پهلوی است (نگاهی به ماهیت انتخابات در دوره پهلوی)، انتشارات مدرسه، ۱۳۹۱، ص ۲۷.

6. همتی، ایرج، رأی، رأی پهلوی است (نگاهی به ماهیت انتخابات در دوره پهلوی)، انتشارات مدرسه، ۱۳۹۱، ص 28.

7. انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ج 1، ص 145، 248، 78.

8. انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ج، ص 226-229.

9. بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، تهران، نشر امیرکبیر، 1386، ج 2، ص 115.

10. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد 1، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نوزدهم، 1400، ص 219-230

11. تقى زاده، سید حسن، زندگى طوفانى (خاطرات سید حسن تقى زاده)، به کوشش ایرج افشار، تهران، علمى، 1368، ص‏199.

12. تقى زاده، سید حسن، زندگى طوفانى (خاطرات سید حسن تقى زاده)، به کوشش ایرج افشار (تهران: علمى، 1368) ص‏199.

13. میلسپو، آرتور، آمریکایی‌ها در ایران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انتشارات البرز، ۱۳۷۰، ص 51 ـ 52.

پیامبر صلی الله علیه و آله و کارهای عام المنفعه
اسلام و در رأس آن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، نسبت به انجام امور خیریة تأکید فراوانی دارند. از سوی دیگر شخص پیامبر نیز در این زمینه پیشگام بودند.

پرسش:

آیا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کارهای عام‌المنفعه هم انجام می‌داد؟

پاسخ:

از سفارش‌های دین مبین اسلام و پیامبر اکرم و اهل‌بیت علیهم‌السلام که بسیار نسبت به آن تأکید شده است، انجام کارهایی است که جمع زیادی از مردم، از آن استفاده و بهره می‌برند؛ به‌عبارت‌دیگر، منفعت همگانی داشته باشد. پیامبر اکرم نیز به‌عنوان حاکم اسلامی و آورنده دین اسلام، نسبت به این مسئله اهتمام ورزیده و نه‌تنها مسلمانان را به این سنت حسنه ترغیب می‌کردند، بلکه ابتداءاً خود در این امر مهم پیش‌قدم بودند.

اساساً، تعالیم دین اسلام و دستورات آن و نیز سیره نبی مکرم اسلام در امور فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه اسلامی، می‌تواند تماماً به‌عنوان کارهای عام‌المنفعه برشمرده شود، چراکه این دستورات و رفتارها همگی در راستای ارتقاء جامعه اسلامی در امور مختلف و درنتیجه استفاده و بهره همگانی از نتایج مثبت آن خواهد بود. برای نمونه، وقتی پیامبر اکرم در بدو ورود به مدینه، اقدام به تأسیس مسجد در محله قُبا می‌نمایند،(1) و در ادامه نیز کُلنگ مسجدالنبی را در مرکز شهر مدینه بر زمین می‌کوبند،(2) با توجه به کارکردهای مختلف مسجد و منافع آن برای عموم جامعه اسلامی، این خود یکی از مصادیق کاره‌ای عام‌المنفعه‌ای است که حضرت در ابتدای ورود به مدینه پایه‌گذاری کردند.

اختصاص قسمتی از مسجدالنبی به اصحاب صفه که فاقد جا و مکان بودند،(3) یکی دیگر از این نوع کارهاست. همچنین اختصاص منزل سعد بن خیثمه، در ابتدا، برای مهاجرین مجردی که به مدینه آمده بودند و ملاقات با ایشان در این خانه، از دیگر کارهای عام‌المنفعه بود که در دستور کار ایشان قرار گرفت. به این خانه «بیت الاعزاب» (خانه مجردها) می‌گفتند.(4)

فارغ از این امور، حضرت رسول فعالیت‌های دیگری را در راستای منافع عمومی جامعه به‌ویژه فقرا، شخصاً انجام دادند که نسبت به بقیه کارها، بیشتر رنگ و بوی خدمات‌رسانی عمومی داشت. ایشان علاوه بر تشویق مسلمانان به مسئله مهم وقف و بیان اهمیت و ثواب آن برای آنان، (5) خود نیز شخصاً در این امر خط‌شکن بود. اموالی که مُخیریق یهودی- بعد از اسلام آوردنش و قبل از اینکه عازم جنگ أُحد شود و به شهادت برسد- طی وصیتی به پیامبر اکرم بخشیده بود، دست حضرت را برای ایجاد وقف باز گذاشت. نبی مکرم بعد از شهادت مخیریق در احد، باغات و زمین‌هایی را که وی به حضرت بخشیده بود، وقف کردند. این زمین‌ها عبارت بودند از نخلستان‌های هفتگانه اعواف، صافیه، دلال، میثَب (منبت – میثم)، بُرقَه، حُسنی، مشربة ‌ام ‌ابراهیم. حضرت این باغات را در سال هفتم هجری وقف کردند.(6) در روایتی از امام صادق علیه‌السلام، این باغ‌ها و نخلستان‌ها، بعد از رحلت رسول خدا در اختیار حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها بود که بعدها دعوایی در مورد آن‌ها مطرح شد و حضرت علی علیه‌السلام بر وقف بودن آن‌ها شهادت داد و سپس حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نیز آن‌ها به‌عنوان موقوفه معرفی کرد.(7)

در منابع تاریخی غیراز این باغات، موارد دیگری هستند که جزء موقوفات حضرت رسول به شمار می‌روند. ازجمله آن‌ها می‌توان به چاه اعواف اشاره کرد که با وضوی پیامبر خدا متبرک شده بود.(8) همچنین می‌توان به زمین «الحدیقه» اشاره کرد که بلاذری در اینکه آیا این باغ نیز از اموال وصیت شده مخیریق بوده است یا خیر، تردید کرده است.(9)

نتیجه

با توجه به آنچه گفته شد، اسلام و در رأس آن حضرت رسول، نسبت به انجام امور خیریة همگانی به‌ویژه وقف، تأکید فراوان دارند. از سوی دیگر شخص پیامبر در این زمین علاوه بر توصیه به مسلمانان، پیشگام بودند. فارغ از ساخت مسجد به‌عنوان مکانی عمومی برای آحاد جامعه اسلامی و کارکردهای متعدد آن برای همه و نیز اختصاص مکانی برای برخی بی‌خانمان‌ها از مهاجران، ایشان شخصاً، اموالی را که از سوی مخیریق، بنا بر وصیتی، به ایشان رسیده بود و حتی غیراز آن را، وقف کردند.

منابعی برای مطالعه بیشتر

- ویکی فقه (دانشنامه حوزوی)، مقاله «سنت وقف در سیره نبوی».

پی‌نوشت‌ها

1. توبه، 108؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، بی‌نا، چاپ دوم، بی‌تا، ج 2، ص 383.

2. ابن زباله، محمد بن حسن، اخبار المدینه، جمع و توثیق و دراسه صلاح عبدالعزیز زین سلامه، المدینه المنوره، مرکز بحوث و دراسات المدینه المنوره، ۲۰۰۳ م، ص 74.

3. نک: ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، به کوشش زاخاو و دیگران، لیدن، ۱۹۰۴- ۱۹۰۵ م. ج ۱ (۲)، ص ۴۸.

4. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق ابراهیم ابیاری، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، بی‌تا، ج 1، ص 493.

5. برای اطلاع بیشتر با آیات و احادیث در این زمینه، نک به: https://rasekhoon.net/article/show/1438156

6. واقدی، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج ۱، ص ۳۷۸.

7. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دار الکتب العلمیه، ۱۳۶۵، ج ۷، ص 48.

8. سمهودی، نورالدین علی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۶، ج ۳، ص ۱۲۴.

9. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج ۱، ص 518-519.

صفحه‌ها