دولتمردان

اسلام آوردن ایرانیان و موضوعات مرتبط با آن، یکی از بحث های تاریخی است که در مورد آن صحبت های فراوانی شده است. نقش برخی اشخاص، یکی از این مباحث است.
نقش عمر بن خطاب در اسلام آوردن ایرانیان

سؤال دهم:
 با توجه به نقش عمر بن خطاب در ورود اسلام به ايران، چرا ايرانيان نسبت به وي خصومت می‌ورزند؟ بااینکه مسلمانی خود را مدیون او هستند؟
 

پاسخ:
 الف: اینکه تصور می‌شود عمر بن خطاب در اسلام آوردن ایرانیان نقش عمده‌ای داشته و ایرانیان اسلام خود را مدیون خلیفه دوم هستند سخن پسندیده¬ای نیست؛ زیرا شواهد و قرائن حاکی است که ایرانیان قبل از حمله اعراب به ایران یعنی در زمان پیامبر (صلی‌الله علیه واله) اسلام را پذیرفتند. افزون بر آن‌كه اسلام آوردن ايرانيان تدريجي بوده و تا قرن سوم به طول انجاميده است. (1)  ‌
شهيد مطهري مي‏نويسد: «علاقه ايرانيان به دين مقدس اسلام از همان آغاز ظهور دين مقدس شروع شد. قبل از آن‌که شريعت مقدس اسلام توسط مجاهدين مسلمان به اين سرزمين بيايد، ايرانيان مقيم يمن به آيين اسلام گرویدند و با ميل و رغبت به احكام قرآن تسليم شدند و از جان‌ودل در ترويج شريعت كوشش نمودند و حتي در اسلام و مبارزه با معاندين نبي اكرم (صلی‌الله علیه واله) جان سپردند.» (2) ‌
مناطقی که قبل از حمله اعراب به ایران و در زمان پیامبر (صلی‌الله علیه واله) دین اسلام را پذیرفتند بحرین و یمن است؛ زیرا این دو منطقه در قدیم جزو ایران بوده است. طبری می¬نویسد: شاپور ساسانی زمانی که کودک بود، حکام بلاد عرب به ایران چشم طمع دوخته و به قتل و غارت بحرین پرداختند. وقتی شاپور بزرگ شد، انتقام سختی از اعراب نفوذی در بحرین گرفت و آنان را اخراج نمود و مهاجرین ایرانی را در بحرین و عمان، ساکن نمود. (3)  بلاذری و ابن اعثم گزارش کرده¬اند که بحرین یکی از مناطق ایران است و پیامبر (صلی‌الله علیه و اله) در سال هشتم هجری با ارسال مُبلّغی به نام علاء حضرمی، مردم این منطقه را به دین اسلام، دعوت کرد. (4)  در دوران حکومت ساسانیان سلاطین برای بحرین مرزبان تعیین می¬کردند. (5)  حتی ایرانیان فراوانی در سه شهر بحرین به نام شاپور، دارین و زاره، زندگی می¬کردند که در جریان مرتدین بحرین، علاء حضرمی به‌سختی توانست بر آنان غلبه کند.
پیامبر (صلی‌الله علیه واله) با ارسال نامه به مرزبان هَجَر، به نام سی بخت و حاکم بحرین، منذر بن ساوی و فرستادن علاء حضرمی به عنوان مُبلغ دین اسلام، مردم این منطقه را به دین اسلام دعوت نمود. (6)  طبری علاء حضرمی را پیک نامه پیامبر (صلی‌الله علیه واله) به امیر بحرین، منذر بن ساوی در سال ششم هجری برشمرده است. (7)  مردم این منطقه، دارای مذاهب مختلف مسیحی، یهودی، زرتشتی بودند. همچنین قبائل عرب عبدالقیس، بکربن وائل، تمیم و عجمان فارس در این منطقه به سر می‌بردند. حاکم آنان منذر بن ساوی و مرزبان هجر، سی بخت و اعراب و حتی عده¬ای از فارس‌ها، دعوت علاء بن حضرمی را پذیرفته و مسلمان شدند. یهود و زرتشت به پرداخت جزیه با علاء مصالحه کردند. (8)  اولین والی که پیامبر (صلی‌الله علیه واله) به بحرین فرستاد خود علاء حضرمی بود که هم در امر ترویج اسلام و هم در مقام عامل پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بحرین عمل می¬کرد. (9) 
پیامبر (صلی‌الله علیه واله) عبدالله بن حذافه را به سوی پادشاه ایران، خسروپرویز گسیل داشت. (10)  خسروپرویز باکمال وقاحت، نامه پیامبر (صلی‌الله علیه واله) را پاره کرده و در جواب نامه مشتی خاک فرستاد (11)  حضرت وی را نفرین نمود (12)  و بشارت داد مسلمانان، مالک خاک او می¬شوند. (13)  اگرچه این نامه در خسروپرویز، تأثیری نداشت، اما خبر غیبی پیامبر (صلی‌الله علیه واله) از کشته شدن پادشاه ایران، به فرستادگان خسروپرویز، باعث مسلمان شدن باذان، حاکم یمن و ایرانیان مقیم یمن شد. (14)  چه‌بسا اسلام باذان و ایرانیان یمن بعدها با رفت‌وآمد آنان به ایران در اسلام آوردن مردم ایران، تأثیر گذاشته باشد.
بنابراین یمن و بحرین که سابقاً جزو ایران بود و سلاطین ساسانی حاکم آن را مشخص می¬کردند در زمان پیامبر (صلی‌الله علیه واله) با ارسال نامه و مبلغ به دین اسلام گرویدند؛ و این موضوع قبل از فتوحات اعراب شکل‌گرفته است. البته اگر ازنظر فردي در نظر بگيريم، شايد اولين مسلمان ايراني، سلمان فارسي است و چنان‌كه مي‏دانيم، اسلام اين ايراني جلیل‌القدر آن‌قدر بالا گرفت كه به شرف «سلمان منا اهل‌البیت» نائل شد. (15) 

ب. برخي از ايرانيان در زمان حكومت عمر به جهت نفوذ اسلام در ايران و رفتار مسلمانان، مسلمان شده‏اند. اين نگرش، قابل‌قبول است؛ زيرا برخي از ايرانيان در زمان حكومت عمر بعد از جنگ‏هاي متعدد و پيروزي اعراب مسلمان بر ايران، مسلمان شدند. يكي از آثار مهم پيروزي مسلمانان نفوذ گسترش اسلام در ايران بود. هرگاه كشوري در جنگ پيروز گردد، فرهنگ و سنت و باورهاي ديني و سياسي فاتحان بر كشور مغلوب اثر مي‏گذارد. بعد از فتح ايران، برخي از مسلمانان رفتار معقول و منطقي با ايرانيان داشتند و برخي ايرانيان تحت تأثیر قرار گرفتند. رفتار مسلمانان و جاذبه‏هاي اسلامي از یک‌سو و زمينه‏هاي پذيرش اسلام توسط ايرانيان از جانب ديگر، موجب شد كه برخي از ايرانيان اسلام بياورند. ناگفته نماند، اين روند آشنايي ايرانيان با اسلام و اسلام آوردن آنان تدريجي بوده و صدها سال پس از فتح ايران ادامه داشت؛ همان‌گونه كه در متون تاريخي به وجود بسياري از زرتشتيان در مناطقي مانند كرمان، طبرستان، فارس، خوزستان و خراسان تا قرن‌هاي سوم و چهارم اشاره‌شده است. (16) 

ج: بااینکه اسلام در دوران پیامبر (صلی‌الله علیه واله) وارد بخش‌هایی از ایران قدیم مانند بحرین و یمن گردید و پس از رحلت پیامبر اسلام(صلی‌الله علیه واله) از طریق فتوحات و حمله اعراب به ایران در دوره خلفا وارد ایران مرکزی شد؛ اما نکته قابل تامل این است که اگرچه اسلام تسنن وارد ایران گردید اما مردم ایران در اواخر قرن اول از اسلام سنی دست کشیده و رو به تشیع آوردند. در اواخر قرن اول شیعیان اشعری ساکن کوفه چون تحت تعقیب حجاج بن یوسف ثقفی بودند به ایران گریختند و بخش اعظم آنان وارد شهر قم شدند (17)  و تشیع از شهر قم به نقاط دیگر ایران تسری داشت. (18)  ورود امام رضا (علیه‌السلام) به ایران، ورود سادات و حکومت‌های شیعی آل‌بویه، علویان طبرستان، سربداران، آل کیا، صفویه و... باعث شد مردم ایران مذهب تشیع را بر تسنن ترجیح دهند و در عصر صفویه تشیع مذهب رسمی ایران گردید بنابراین ایرانیان دینی به خلیفه دوم ندارند.

نتیجه:
اسلام در زمان پیامبر از طریق نامه‌هایی که آن حضرت خطاب به منذر حاکم بحرین و خسروپرویز پادشاه ایران، جهت دعوت به دین اسلام نوشت، وارد ایران گردید. البته ایرانی که بحرین و یمن جزو آن بود؛ بنابراین ورود اسلام به ایران محدود به عصر خلیفه دوم نمی¬شود. ازاین‌رو پذیرش دین اسلام را مدیون خلیفه دوم نیستیم. علاوه بر این مذهبی که وارد ایران شد مذهب تسنن بود درحالی‌که مردم ایران به تشیع روی آوردند. ورود تشیع به ایران هم به اواخر قرن اول توسط اشعریان شیعی در قم شکل گرفت و پس‌ازآن حضور امام رضا (علیه‌السلام) و سادات و حکومت‌های شیعی نقطه عطفی در گسترش تشیع در ایران گردید.

پی نوشت:
1 . مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 61.
2 . مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏14، ص 101.
3 . تاریخ طبری، ج 2 ص 55-56.
4 . ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج 1 ص 40؛ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ص 85.
5 . عباس اقبال، مطالعاتی در باب بحرین و جزایرو سواحل خلیج فارس، ص 18.
6 . بلاذری، فتوح البلدان، ص 85.
7 . تاریخ طبری، تحقیق، محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 2 ص 645.
8 . بلاذری، فتوح البلدان، ص 85-86-87.
9 . ابن اعثم کوفی، پیشین، ج 1 ص 40، تاریخ طبری، ج 3 ص 137.
10 . تاریخ طبری، ج 2 ص 644، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1 ص 199.
11 . ابن فقیه، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، ص 610.
12 . طبری، پیشین ج 2 ص 654.
13 . ابن فقیه، پیشین، ص 610.
14 . ابن سعد، پیشین، ج 1 ص 199.
15 . ابن الأثير، أسد الغابة، ج 2، ص 331.
16 . مقدسى، احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، ص 323، 394 و 414؛ المسعودي، التنبيه والإشراف، ص 91 و 92.
17 . قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ص 260
18 . همان ص 263 و 279
 

در رابطه با واقعه غدير، پيروان ابوبكر و شايد خود ابوبكر نيز اصل غدير را قبول دارند ولي بحث در محتوا و مراد از حديث غدير دارند.

پرسش:

ابوبكر را ابوبكر صديق می‌نامیدند، حتي درزمانی كه حضرت محمد از دست كفار به غار فرار كرد ابوبكر بود كه ايشان را درون کوله‌بار مخفي كرد و وقتي نگهبانان از او پرسيدند درون كيسه چه داري گفت محمد است و آن‌ها فكر كردند شوخي كرده است. چرا واقعه غدير را انكار كرد. اين با راست‌گویی منافات ندارد؟

پاسخ:
جرياني كه در رابطه با ابوبكر و این‌که ايشان حضرت محمد را درون کوله‌بار مخفي كرد، صحت ندارد و در منبع معتبر نيامده است اما در رابطه با واقعه غدير، پيروان ابوبكر و شايد خود ابوبكر نيز اصل غدير را قبول دارند ولي بحث در محتوا و مراد از حديث غدير دارند.
 بیش‌تر انديشمندان اهل سنت حديث «مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه» را قبول دارند. (1) علامه اميني اسامي تعداد زيادي از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.(2)

برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده «يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك...» بادآورد شده‌اند كه شأن نزول آن امام بوده و حديث «من كنت مولاه...» در جريان غدير بیان‌شده است. سيوطي در الدرالمنثور، (3) ابوالحسن واحدي نيشابوري، (4) حافظ حسكاني، (5) شهاب‌الدین آلوسي، (6) ابن صباغ مالكي (7)، قاضي شوكاني (8) و ... تصريح کرده‌اند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي است. ازاین‌جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث «من كنت مولاه...» ظهور می‌کند.
برخي از اهل سنت باور دارند: سخنان پيامبر در غدير صرفاً به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي است و دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد.
دليل آن اين است كه ولايت چندمعنا دارد و يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل‌حمل است، نمی‌توان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير درصدد بيان لزوم محبت به علي (ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي است. قراين و شواهد به‌گونه‌ای است كه هرگز نمی‌توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلایل متعددي بر امامت علي (ع) بيان کرده‌اند كه به برخي اشاره می‌شود:
1 ـ لغت شناسان لفظ «ولي» را به معناي سرپرستي، عهده‌داری امور، چيرگي و رهبري معنا کرده‌اند. راغب اصفهاني می‌نویسد: ولايت يعني یاری‌کردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است. (9)
ابن اثير می‌نویسد: «وليّ يعني ياور و هر كس امري را بر عهده گيرد» سپس می‌افزاید: «از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعليٌ مولاه» و سخن عمر كه به علي (ع) گفت: «تو مولاي هر مؤمن شدي» يعني ولی مؤمنان گشتي. (10)
صاحب صحاح اللغه (11) و مقايس اللغه نيز «وليّ» را به معناي سرپرستي دانسته‌اند.(12) بر اين اساس نگرش انديشمندان اهل سنت (كه ولايت را تنها به معناي دوستي معنا کرده‌اند) قابل‌قبول نيست.
2 ـ اگر معناي «وليّ» به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر بيش از یک‌صد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بیابان‌های خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: «هر كه دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بدیهی‌ترین مسائل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر مردم را به دوستي امام فراخوانده بود. (13)
3 ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي (ع) نبوده است. مسئله آن‌قدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبر ص وحي می‌کند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده‌ای! خداوند فرمود: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»
4 ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبر دلداري می‌دهد: «والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه می‌دارد». (14) آيا اين مسئله نشان نمی‌دهد كه مأموريت، مسئله مهمي بوده است كه پيامبر (ص) بيم آن داشته برخي براثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟
آنچه موجب خطر براي پيامبر به‌حساب می‌آمد، طرح ولايت و رهبري امام علي بود، نه دوستي حضرت، مضافاً بر این‌که بارها پيامبر از محبت امام سخن گفته بود و بيان آن، چالش‌های جدي را در پي نداشت.
5 ـ بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان رهبر تعيين كرد، مردم با علي بيعت كردند. ابوبكر و عمر نيز به علي تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدي.(15)
 همه حاضران، از خطابه پيامبر «امامت» علي (ع) را فهميدند، ازاین‌رو با او بيعت كرده و برخي از آنان در ستايش علي شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاري از پيامبر اجازه گرفت و اشعار زيبا سرود:
قــم يــا علـــي فــإنّنـــــي رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً
؛ اي علي، برخيز، خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من باشي. (16)
6) بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد:
«اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ (17) امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم». بعد از نزول آيه پيامبر فرمود:«خداوند بزرگ است؛ همان خدايي كه آيين خود را كامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد و از نبوّت و رسالت من و ولايت علي پس از من راضي و خشنود گشت». (18)

اگر مسئله فقط محبت بود، دراین‌باره قبلاً آيه نازل‌شده و ازاین‌جهت نقصي در دين نبود، زيرا آيه «قل لا أسئلكم عليه اجراً إلاّ المودة في القربي»(19) قبلاً نازل گشته بود. بر اين اساس آيه اكمال دين پيام ديگري دارد.
با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي (ع) قطعي است و عدم قبولي ولايت امام به‌عنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنیان‌گذاران سقيفه می‌دانستند كه علي (ع) لایق‌ترین فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفت‌های عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند.
شکل‌گیری سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر امر امامت را به مردم وا‌گذار كرده و كسي را بعد از خود به‌عنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنیان‌گذاران سقيفه را معيار قرار داده و درصدد برآمدند حديث «من كنت مولاه...» را توجيه كنند.
البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبي به مخالفت رهبري علي (ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه کرده‌اند. عده‌ای نيز باانگیزه‌های ديگر، ولايت امام را قبول نكردند كه بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
جهت آگاهي بیش‌تر به فروغ ولايت از آيت الله جعفر سبحاني، مراجعه فرماييد.
جهت آگاهي بیش‌تر از منابع اهل سنت در اين مورد می‌توانید به منابع زير مراجعه فرمایید:
- حافظ ابو نعیم اصفهاني در كتاب ما نزل من القرآن في علي (به نقل از خصائص، ص 29).
- ابوالحسن واحدي نيشابوري در اسباب النزول، صفحه 150.
-حافظ ابوسعيد سجستاني در كتاب الولايه (به نقل از كتاب طرائف).
- ابن عساكر شافعي (بنا به نقل درالمنثور، ج 2، ص 298).
- فخر رازي در تفسير كبير خود، ج 3، ص 636.
-ابواسحاق حمويني در فرائد السمطين.
- ابن صباغ مالكي در فصول المهمة، صفحه 27.
- جلال‌الدین سيوطي در درالمنثور، جلد 2، صفحه 298.
- قاضي شوكاني در فتح القدير، ج سوم، ص 57.
- شهاب‌الدین آلوسي شافعي در روح المعاني، ج 6، ص 172.
- شيخ سليمان قندوزي حنفي در ينابيع المودة، ص 120.
- بدر الدين حنفي در عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 584.
- شيخ محمد عبده مصري در تفسير المنار، ج 6، ص 463.

پی‌نوشت‌ها:

1. تفسير نمونه، ج 5، ص 11 به بعد.

2. علامه اميني، ج 1، ص 196 ـ 209.

3. الدرالمنثور، ج 2، ص 636.

4. اسباب النزول، ص 150.

5. شواهد التنزيل، ج 1، ص 188.

6. روح المعاني، ج 6، ص 172.

7. فصول المهمه، ص 27.

8. فتح الغدير، ج 3، ص 57.

9. المفردات، ص 570.

10. النهايه، ج 5، ص 227.

11. الصحاح في لغه العرب، ج 6، ص 2528.

12. معجم مقايس اللغه، ج 6، ص 141.

13. تفسير نمونه، ج 5، ص 16.

14. فروغ ولايت، ص 135.

15. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.

16. همان.

17. مائده (5) آيه 70.

18. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.

19. شوري (42) آية 23.
 

دلیل حمایت امام علی علیه السلام از عثمان در مقابل معترضان
1-رفع اتهام 2-جلوگیری از خلیفه کشی 3-جلوگیری از فتنه

چرا امام علي(ع) به حمايت از عثمان در مقابل معترضان پرداختند؟

دفاع امام از عثمان بدان معنا نيست كه حضرت حكومت وي را قانوني دانسته و بدان جهت از عثمان دفاع كرده و مانع قتل او گرديد.

به نظر مي رسد عوامل زير از اهميت ويژه اي برخوردار است:

1. رفع اتهام:

انتقادهاي شديد امام از عثمان موجب شده بود كه اين نگرش به وجود آيد كه امام مخالف عثمان بوده و ممكن است وي را به قتل برساند. امام بدان جهت به دفاع از عثمان پرداخت تا به قتل وي متهم نشود. دشمنان امام ـ به رغم دفاع ايشان از عثمان ـ وي را متهم به قتل عثمان نموده و از آن استفاده ابزاري كرده و افكار عمومي را منحرف كردند! اگر امام به دفاع از عثمان نمي پرداخت، اين اتهام بسيار پررنگ مي شد. امام سعي كرد با دفاع خود ـ تا اندازه اي ـ از انحراف افكار عمومي جلوگيري كرده و اتهام را كم رنگ نمايد.

در نامه اي كه معاويه بعد از قتل عثمان به امام مي نويسد؛ وي را متهم به قتل عثمان مي كند و امام(ع) در جواب، به رفع اتهام پرداخته و به علل انتقاد خود از عثمان مي پردازد.(1)

2. جلوگيري از خليفه كشي:

امام علي(ع) به رغم آن كه خلافت عثمان را غير قانوني مي دانست، ولي قتل وي را بدين صورت كه انقلابيون به در خانه وي رفته، او را به قتل برسانند، جايز نمي دانست. اگر عثمان بر فرض اين كه مستحق قتل بود، بايد محاكمه و طبق قانون با او رفتار مي شد. هنگامي كه انقلابيون به در خانه امام آمدند و از وي خواستند رهبري انقلاب را به عهده گيرد، امام آنان را از قتل عثمان منصرف نمود، زيرا قتل كسي كه به عنوان خليفه حكومت مي كرد، موجب مي شد كه در حوزه تاريخ اسلام باب خليفه كشي باز شود. باز شدن باب خليفه كشي پيامدها و فتنه هايي را در پي داشت كه به صلاح امت اسلامي نبود.

امام آن گاه كه به عنوان ميانجي، خواسته هاي انقلابيون را براي عثمان مطرح كرد، نگراني خود را از اين كه عثمان در مسندخلافت كشته شود و باب فتنه اي بزرگ باز گردد، به عثمان اعلام كرد: «من تو را به خدا سوگند مي دهم كاري نكني كه پيشواي مقتول اين امت بشوي، زيرا اين سخن گفته مي شود كه در اين امت يك پيشوا كشته خواهد شد كه كشته شدن او درِ كشت و كشتار را بر امت خواهد گشود و كار امت را مشتبه خواهد ساخت و فتنه ها بر خواهد انگيخت، كه حق را از باطل نشناسند و در آن فتنه ها غوطه بخورند».(2)

شهيد مطهري مي نويسد: «... علي(ع) با روش عثمان مخالف است. در عين حال مخالف است كه باب خليفه كشي باز شود. نمي خواهند خليفه را بكشند كه باب فتنه ها بر مسلمانان باز گردد».(3)

3. جلوگيري از فتنه:

 امام با دفاع خود از عثمان در صدد بود كه جريان بدون خونريزي خاتمه يابد و جلو برخي از فتنه ها و توطئه ها گرفته شود. امام دقيقاً پيش بيني مي كرد كه بعد از قتل عثمان برخي از اطرافيان و دوستان او مانند معاويه از قتل او استفاده ابزاري نموده، زمينه هاي فتنه هاي بزرگ را فراهم خواهند كرد. به قول شهيد مطهري قتل عثمان مولود فتنه ها بود كه قرن ها دامنگير اسلام شد و آثار آن هنوز باقي است.(4)

جنگ جمل و صفين و نهروان اولين فتنه هايي بود كه ريشه در قتل عثمان داشت.حضرت علي(ع) با توجه به اين دلايل، بر حسب وظيفه خود در مقابل منافع عموم مسلمانان و اصل اسلام عمل نمود. همان گونه كه يك رهبر موفق و دلسوز مسلمانان براي 25 سال جهت رعايت مصالح اسلامي در برابر خلفا سكوت مي كند و حتي با آنان در برخي از مسايل همكاري كرد.

پي نوشت ها:

1. نهج البلاغه، نامه 28.

2. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهري، ج‏16، ص 481 نهج البلاغه، خطبه 162.

3. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهري، ج‏16، ص 480.

4. همان.