دانش تاريخ

بیت المقدس شهری است که مسجد الاقصی، قبله اول مسلمانان در آن جای دارد و مورد توجه پیروان ادیان ابراهیمی بوده است ولی صهیونیست ها قصد تخریب آن را دارند.
تاریخچه مسجدالاقصی

پرسش:
لطفاً درباره تاریخچه مسجدالاقصی توضیح بدهید و بفرمایید که آیا مسجدالاقصی همان بیت‌المقدس است؟
 

پاسخ:
بیت‌المُقَدَّس (به عربی بَیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. مسجدالاقصی نخستین قبله مسلمانان در این شهر قرار دارد.
بیت‌المُقَدَّس (به عربی بَیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در سرزمین فلسطین در حدود ۲۴ کیلومتری غرب بحرالمیت و ۵۶ کیلومتری شرق دریای مدیترانه است این شهر کوهستانی در بین جلگه مدیترانه و دره رود اردن قرار دارد و حدود 762 متر از دریای مدیترانه و حدود 1160 متر از بحرالمیت بالاتر است. آب‌وهوای این شهر، گرمسیری، نیمه‌خشک، همراه با تابستان‌های گرم و خشک و زمستان‌های سرد و بارانی است.(1)  این شهر به لحاظ موقعیت جغرافیایی همواره برای مردم و حکومت‌های منطقه اهمیت بسیاری داشته؛ چراکه از قدیم‌الایام گذرگاه ارتباطی میان آفریقا، اروپا و آسیا بوده است.(2)  این شهر خاستگاه دین یهودی و مسیحی است و به سبب وجود اماکن مذهبی موردعلاقه ادیان ابراهیمی (اسلام، یهود و مسیحیت) مانند قبه الصخره، مسجدالاقصی و دیگر اماکن مقدس، از دیرباز موردتوجه پیروان تمام ادیان ابراهیمی بوده است.(3) 
مسجدالاقصی در لغت به معنای «دورترین مسجد»، به مسجدی در شهر بیت‌المقدس اشاره دارد که در جنوب شرقی این شهر واقع‌شده است.(4)  این مسجد در فاصله 500 متری جامع عمر و قبه الصخره قرار دارد.(5)  مسلمانان به علت دوری و بُعد مسافت این مسجد از مکه و مسجدالحرام، این نام را بر آن قراردادند.(6) 
 بنابر شواهد تاریخی، نخستین‌ بار داوود نبی علیه‌السلام، در محل کنونی این مسجد اقدام به احداث معبدی نمود و حضرت سلیمان علیه‌السلام، آن را تکمیل کرد.(7)  مکان مسجدالاقصی پیش از اسلام، به نام‌های معبد اورشلیم، معبد ایلیاء، بقعه ایلیاء و ... شناخته می‌شد.(8) 
بنای کنونی مسجدالاقصی بنا بر اسنادی که از قرن نخست قمری به‌جامانده، در دوره امویان ساخته‌شده است.(9)  ساختمان مسجدالاقصی در دوره‌های مختلف تعمیر و بازسازی‌شده است. عباسیان، فاطمیان، ایّوبیان و عثمانیان ازجمله حکومت‌هایی هستند که آن را تعمیر و بازسازی کرده‌اند. منصور دوانیقی، (حکومت: ۱۳۶-۱۵۸ ق) و مهدی عباسی (۱۲۶-۱۶۹ ق)، از خلفای عباسی، ساختمان مسجدالاقصی را که براثر زلزله تخریب‌شده بود، تعمیر و بازسازی کردند.(10)  همچنین بر پایه کتیبه‌ای، به‌ دستور الظاهر لاِعزاز دین الله از خلفای فاطمی، در سال ۴۲۶ ق بر فراز مسجدالاقصی گنبدی ساخته شد (11)  و به‌ دستور المستنصر لدین الله در سال ۴۵۸ ق ایوان شمالی مسجد بازسازی گردید.(12)  در سال ۱۰۹۹ م برابر با ۵۸۳ ق، صلیبی‌ها، بیت‌المقدس را تصرف کردند و در قسمتی از محل مسجدالاقصی، کلیسا ساختند و قسمت دیگر آن را به استراحتگاه سواران و انبار ذخایر تبدیل کردند.(13)  در سال ۵۸۹ ق صلاح‌الدین ایوبی بیت‌المقدس را از آن‌ها پس گرفت، محراب مسجد را تجدید بنا کرد، گنبد آن را کاشی‌کاری نمود و منبری چوبی در آن قرار داد.(14)  در دوره حکومت ممالیک و عثمانیان نیز مسجدالاقصی چندین بار بازسازی شد.(15) 
در دوره معاصر، یهودیان صهیونیزم با غصب بخش قابل‌توجهی از سرزمین فلسطین، با ادعای اینکه بقایای معبد سلیمان، زیرِ مسجدالاقصی قرار دارد، به دنبال تخریب مسجدالاقصی هستند.(16)  این در حالی است که بر اساس بررسی‌های صورت گرفته، این ادعا، امری باطل و دروغ است؛ چراکه معبد سلیمان مهروموم‌ها پیش از ورود مسلمانان در قرن اول هجری تخریب‌شده بود و هنگام بنای مسجد در دوره اسلامی، هیچ اثری از این معبد باقی نمانده بود.(17) 

نتیجه:
بیت‌المقدس که به آن اورشلیم و قدس نیز می‌گویند، شهری است که مسجدالاقصی اولین قبله مسلمان در این شهر قرار دارد. مکان این مسجد پیش و بعد از اسلام، موردتوجه پیروان ادیان ابراهیمی بوده است. در دوره کنونی، رژیم صهیونیستی با ادعاهای واهی، سعی در تخریب بنای مسجد دارد.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1-    تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، مؤلف: محمدهاشم موسی‌غوشه، مترجمان: سید شهرام فرهانیان، هودسا عاطفی، نشر ادیان.

پی نوشت: 
1. بریتانیکا، ذیل "Jerusalem"؛ فاروق محمد عزالدین، ص ۴۲-۴۳، ۵۱-۵۳.
2. روزبهانی، محمدعلی، «روز جهانی قدس».
3. تاجیک، نصرت‌الله، «جغرافیای سیاسی سرزمین بیت‌المقدس».
4. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
5. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج 12، سال 1334 - 1258 ش، ص 18418 و 18419.
6. علامه طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۲، ص ۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۶۱۲.
7. کمالی لطف نسرین، «تاریخچه و فلسفه نام‌گذاری "مسجدالاقصی"»، قابل‌دسترس در:  www.masjed.ir/fa/article/2835/
8. اسعدی، مرتضی، بیت‌المقدس، ص ۱۳-۱۴.
9. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱0.
10. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
11. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
12. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
13. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
14. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
15. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۳-۱۵.
16. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۸۸.
17. اسعدی، مرتضی، بیت‌المقدس، ص 16-17.

 

پیامبر(ص) از عطر و آینه، استفاده می کردند و به مسلمانان نیز آموزش می دادند. این رفتارها تأکیدی بر ارزش‌های اسلامی و توجه به ظاهر به عنوان بخشی از ایمان است.

پرسش:

در مورد سیره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گویند بیشتر مخارج خود را صرف عطر و خوش‌بویی می‌کردند؛ چرا و چگونه؟ نیز می‌گویند از آینه استفاده می‌کرد، مگر آن زمان آینه بوده است که پیامبر خود را در آینه می‌دید و آراسته می‌کرد؟

پاسخ:

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به نظافت شخصی و خوش‌بویی و آراستگی ظاهری خویش اهمیت زیادی می‌دادند و این موضوع، بخشی از سیره ایشان بوده است.

براساس گزارشات، آن حضرت به حدی بر استفاده از عطر و خوشبویی تأکید داشتند که در شب تاریک پیش از آن‌که دیده شود، از بوی خوشش شناخته می‌شد، به‌طوری که رهگذر می‌فهمید این پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.(1)

در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است:

 «پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای عطر بیشتر از غذا خرج می‌کرد.»(2)

 این روایت اولین بار در کتاب مکارم اخلاق بدون ذکر سند بیان شده است؛ اما به دلیل گزارشات دیگری که درباره اهمیت معطر بودن در سیره نبوی، در منابع نقل شده است، مورد توجه محققین قرار گرفته است و آن را به عنوان یک روایت معتبر در کتاب‌ها و بیاناتشان ذکر می‌کنند.

براساس سیره نبوی و بیان اهل‌بیت (علیه‌السلام) دلیل این امر را می‌توان در چند نکته خلاصه کرد:

دلایل اهمیت معطر بودن

۱. عطر زدن به عنوان سنت پیامبران

براساس روایات متعددی که مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی نقل کرده است، عطر زدن از اخلاق پیامبران بوده است.(3) این روایات نشان می‌دهد که خوش‌بویی مورد توجه انبیاء الهی بوده است و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عنوان بزرگ‌ترین پیامبرخداوند بر انجام این امر، مانند دیگر پیامبران، تأکید داشتند.

۲. تشویق به خوش‌بویی در اجتماع

باتوجه به محیط شبه جزیره و آب و هوایی که این منطقه داشت، توجه داشتن به نظافت شخصی و استفاده عطر در تعاملات اجتماعی امری مهم بود و عدم توجه به این مسئله می‌توانست سبب دوری و انزجار مردم از یکدیگر و شخص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گردد. بر همین اساس آن حضرت به عنوان الگوی تمام مسلمانان بر انجام این امر تأکید داشت و دیگر مسلمانان را بر انجام این کار تشویق می‌کرد.

3. توجه به تأثیر روانی و معنوی عطر

براساس مطالعات علمی انجام شده، عطر زدن نه‌تنها باعث نشاط و آرامش فردی می‌شود، بلکه تأثیر مثبتی بر روحیه دیگران و دوری از استرس و اضطراب دارد.(4) مطالعه تاریخ اجتماعی مردم شبه جزیره، به‌خصوص در دوره جاهلیت، بازگوکننده این مطلب است که مردم این منطقه به دلیل نوع زندگی که داشتند، همیشه دچار تنش و اضطراب بودند (5) و یکی از مواردی که می‌توانست بر روح و روان آنها تأثیر به‌سزایی داشته باشد عطر و استفاده از بوی خوش بود؛ بر همین اساس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با خوش‌بویی، فضایی مثبت و دل‌نشین در اجتماع ایجاد می‌کردند.

استفاده از آینه

براساس روایات تاریخی و حدیثی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از آینه استفاده می‌کردند تا ظاهر خود را مرتب و آراسته کنند و به‌حدی به آن اهمیت می‌دادند که در همه مسافرت‌ها، آینه خود را به همراه خویش می‌بردند.(6) این کار نشان‌دهنده اهمیت ایشان به نظافت و آراستگی ظاهری بود.

باتوجه به مطالعات انجام شده نخستین آینه‌ها به حدود 8000 سال قبل برمی‌گردد.(7) ازاین‌رو اینکه گفته می‌شود پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حدود 15 قرن قبل از آینه استفاده می‌کردند، امری قابل پذیرش است. اگرچه آینه‌های امروزی با شیشه و پوشش فلزی در آن زمان وجود نداشتند، اما آینه‌های ابتدایی از جنس فلزات صیقلی مانند برنج، مس یا نقره در آن زمان وجود داشتند. این آینه‌ها قابلیت بازتاب نور و تصویر را داشتند، هرچند کیفیت آنها به پای آینه‌های امروزی نمی‌رسید. نمونه‌هایی از این آینه‌ها بواسطه کشفیات باستان‌شناسی که امروزه انجام شده است در دسترس است.(8)

نتیجه‌گیری:

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با استفاده از عطر و آینه، اهمیت نظافت و آراستگی را به مسلمانان آموزش دادند. این رفتارها نه‌تنها نشان‌دهنده شخصیت والای ایشان بود، بلکه تأکیدی بر ارزش‌های اسلامی مانند پاکیزگی، احترام به خود و دیگران، و توجه به ظاهر به عنوان بخشی از ایمان است.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب سنن النبی، نوشته علامه طباطبایی.

پی‌نوشت‌ها

1. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق، ص33-34.

2. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق، ص43.

3. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیه)، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ: چهارم، 1407ق، بَابُ الطِّیب، ج6، ص510-511‏.

4. جعفری کولایی، آذر و ایلایی، احترام السادات، «تأثیر رایحه درمانی با اسانس اسطوخودوس بر کنترل اضطراب بیماران: یک مطالعه مروری نظام‌مند»، مجله تعالی بالینی، قابل دانلود از لینک: https://B2n.ir/q88581.

5. یکی از مهم‌ترین دلائل ایجاد تنش و اضطراب در میان عرب‌ها در دوره جاهلی جنگ بود، در همین زمینه، ر.ک: مقاله «جنگ نزد عرب دوره جاهلی»، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج1، ص5091؛ قابل مطالعه در لینک: https://lib.eshia.ir/23019/1/5091.

6. ابن حجر عسقلانی، الإصابه فى تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط الأولى، 1415ق، ج8، ص400.

7. History of Mirrors Dating Back 8000 Years; November 2006 Optometry and vision science: official publication of the American Academy of Optometry 83(10) :775-81.

8. https://www.isna.ir/news/1400012816367.

در قرآن کریم در چندین سوره به تاریخ و حوادث گذشته پرداخته است. یکی از این سوره ها سوره مبارکه نساء است که به تاریخ بنی اسرائیل و حضرت عیسی(ع) اشاره شده است.

پرسش:

داستان‌های تاریخی سوره نساء را بیان کنید.

پاسخ:

خداوند در قرآن کریم در چندین سوره به مناسبت‌های مختلف به تاریخ و حوادث گذشته پرداخته است. نکته‌ای که در این جا وجود دارد این است که بدانیم در تاریخ‌نگاری قرآن، برخلاف دیگر مکاتب تاریخی، خدای متعال اهدافی را دنبال می‌کند تا از طریق آن‌ها، هدف اصلی قرآن یعنی هدایت را محقق سازد. برخی از این اهداف عبارت‌اند از: ایجاد سکینه و آرامش خاطر در قلب پیامبر، موعظه و تذکّر برای مؤمنان، عبرت گیری، زمینه چینی برای تفکّر و تعقّل، هشدار به کافران و تاریخ به مثابه آیه و نشانه‌ای از قدرت و عظمت خدای متعال.

یکی از سوره‌هایی که به طور مختصر به تعداد اندکی از قصه‌های تاریخی فقط اشاره کرده است، سوره مبارکه نساء می‌باشد که فهرست‌وار آن‌ها را بیان می‌کنیم:

1. درخواست بنی‌اسرائیل از موسی در مورد مشاهده خدای متعال(1)

2. صاعقه‌ای که بر سر بنی‌اسرائیل فرود آمد و باعث مرگ آنان شد(2)

3. گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل(3)

4. عهدشکنی بنی‌اسرائیل و قرار دادن کوه طور بالای سر آن‌ها(4)

5. دستور خداوند به آنها مبنی بر ورود به بیت‌المقدس(5)

6. کشتار به ناحق انبیاء توسط بنی‌اسرائیل(6)

7. ماجرای ممنوعیت صید روز شنبه و نافرمانی از دستور الهی(7)

8. ادعای بنی‌اسرائیل مبنی بر اینکه قلوبشان در غلاف است و پرده‌ای بر آن کشیده شده است(8)

9. تهمت ناروا به حضرت مریم علیها‌السلام(9)

10. تلاش آن‌ها برای قتل حضرت عیسی علیه‌السلام(10)

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نساء، آیه 153.

2. سوره نساء، آیه 153.

3. سوره نساء، آیه 153.

4. سوره نساء، آیه 154.

5. سوره نساء، آیه 154.

6. سوره نساء، آیه 155.

7. سوره نساء، آیه 154.

8. سوره نساء، آیه 154.

9. سوره نساء، آیه 156.

10. سوره نساء، آیه 157.

حضرت علی(ع) به خاطر شرایط پیش آمده همانند همان مادر واقعی مجبور به صبر بودند؛ چون ترجیح داند که وضع پیش آمده را بپذیرند و از کیان اسلام حراست نمایند.

پرسش:

امام علی علیه‌السلام با حکومت خلفای اهل‌سنت مخالف بود و ادامه‌ی حکومت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را حق خودش می‌دانست؛ پس چرا برای براندازی آن‌ها و تشکیل حکومت اسلامی بر پایه‌ی قرآن و سنت نبوی اقدامی نکرد؟

پاسخ:

مقدمه

حفظ اسلام برای امیرالمومنین علی علیه‌السلام و سایر معصومین علیهم‌السلام از همه چیز برایشان مهم‌تر بود و بقیه مسائل را هرچند مهم بودند اگر با حفظ اسلام در تعارض بود، کنار می‌گذاشتند. حفظ اسلام گاه با شمشیر کشیدن محقق می‌شد و گاه با شمشیر غلاف کردن، گاهی با صلح کردن و گاهی با قیام کردن، گاهی با به راه انداختن نهضت دعا و گاهی با به راه انداختن نهضت علمی. بنابراین همیشه مسائل مهم را اگر لازم می‌شد، فدای اهم که همان اسلام بود می‌کردند.

متن پاسخ

پاسخ را با یک مثال شروع می‌کنیم: ماجرای آن دو زن که هر دو ادعای مادری کودکی را داشتند و نزد خلیفه دوم رفتند تا قضاوت کند. خلیفه آن­ها را به امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام ارجاع داد، حضرت دستور داد شمشیری بیاورند تا کودک را دو نصف کرده و هر کدام نصفی بردارند. برای هر کدامتان یک نصف! از شنیدن این سخن یکی از آن دو ساکت ماند، مادر واقعی به دروغ گفت کودک مال من نیست تا اصل کودک زنده بماند، حضرت نیز قضاوت کرد که نوزاد متعلق به این بانو است.(1)

شکی نیست که ماندن نوزاد نزد مادر مهم است؛ اما زنده ماندن کودک به مراتب اهمیتش نزد مادر بیشتر است. بنابراین مهم را فدای مهم‌تر کرد که همان زنده ماندن کودک بود.

وضعیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله نیز چنین است. حضرت خلافت را حق خود می‎دانست و با حکومت خلفای اهل‌سنت مخالف بود؛ اما همانند مادرِ مثال فوق، برای تشکیل حکومت اسلامی بر پایه قرآن و سنت نبوی اقدامی نکرد، زیرا با این کار اصل اسلام به خطر می‌افتاد. نوزادی به نام اسلام است که دو نفر ادعای پدری آن را دارند، حضرت علی علیه‌السلام که پدر واقعی است و جریان خلافت که ادعای پدری دارد.

از طرفی پنج گروه قصد از بین بردن اصل اسلام را داشتند که اگر بین حضرت علی علیه‌السلام با جریان خلافت درگیری می‌شد یکی از این شمشیرها کافی بود تا اسلام را برای همیشه از بین ببرد. آن شمشیرها عبارت بودند از:

1. ابوسفیان و دار و دسته‌اش

ابوسفیان بیش از 20 سال با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مبارزه کرد. پیش از هجرت 13 سال و پس از آن تا سال هشتم هجری، بزرگ‌ترین دشمن اسلام بود. اما در سال‌های آخر عمر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از فتح مکه به ظاهر اسلام آورد. او درصدد بود تا از آب گل‌آلودِ اختلاف بر سر خلافت ماهی بگیرد. بر همین اساس نزد حضرت علی علیه‌السلام رفت و پیشنهاد کرد تا در مقابل ابوبکر قیام کند؛ اما حضرت علی علیه‌السلام که از قصد وی اطلاع داشت، دست رد به سینه‌اش زد.(2)

2. پیامبران دروغین

افرادی از جمله اسود عنسی، مسیلمه کذاب و سجاح، در هنگام رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ادعای پیامبری کردند و هر سه خطری جدی برای دولت مدینه بودند. اسود در یمن اعلام پیامبری کرده و نماینده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به نام باذان ایرانی در یمن را به شهادت رسانده و به سوی مدینه پیشروی کرد.(3)

3. قبایل رده

قبایل رده یا مرتدین کسانی بودند که پس از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از اسلام برگشتند و حتی در اوایل خلافت ابوبکر، مدینه را محاصره کردند. عثمان نزد حضرت علی علیه‌السلام آمده و گفت اگر شمشیر به دستت نگیری و از مدینه حمایت نکنی، مدینه سقوط خواهد کرد؛(4) به جز این مورد گزارش دیگری نداریم که امیرالمومنین علیه‌السلام در طول 25سال حکومت خلفا در جنگی شرکت کرده باشد.

4. منافقین

پیش از هجرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بنا بود عبدالله بن اُبَی به عنوان پادشاه مدینه انتخاب شود. با هجرت، این آروزی وی و دوستانش از بین رفت.(5) از این گروه همواره به عنوان منافقین در قرآن یاد شده است و یک سوره به آنها اختصاص داده شده و در برخی سوره‌های دیگر نیز از آنان سخن رفته است.(6)

امیرالمؤمنین در وصف منافقین می‎فرماید:

 «آنها بعد از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ماندند و بر پیشوایان ضلالت و گمراهی و کسانی که مردم را به آتش فرا میخوانند نزدیک شدند.»(7)

بنابراین بعد از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، میدان براى منافقان باز شد و با رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، امیرالمومنین علی علیه‌السلام مردم را به پرهیز از آنان فراخواند.(8) منافقین در کمین بودند تا در صورت اختلاف بین مسلمانان، اسلام را از بین ببرند تا به آروزی دیرینه خود برسند.

5. امپراطوری روم

در جنگ موته، مسلمانان شکست خوردند و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به قصد مبارزه با آنان به تبوک رفتند. در روزهای آخر عمر مبارک حضرت نیز، سپاهی را تحت فرماندهی اسامه بن زید به مقابله با آنان اعزام کردند.(9) پس خطر امپراطوری روم هم قوی بود.

نتیجهگیری

در چنین شرایطی حضرت علی علیه‌السلام همانند همان مادر واقعی مجبور به صبر بودند تا اصل اسلام بماند؛ زیرا حضرت بر سر دو راهی قرار داشت یا با کمک دوستان واقعی خود که حکومت جدید را مشروع نمی‌دانستند به پا می‌خاست و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت غصب شده را از آنان باز پس می‌گرفت؛ یا آن که وضع پیش آمده را تحمل می‌کرد و در حدّ امکان نسبت به حلّ مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خود، اقدام می‌کرد.

أمیرالمؤمنین علیه‌السلام با ارزیابی اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی که مواردی از آن ذکر شد، به این نتیجه رسید که اگر با اصرار به حق خود در مقابل ظلم به همسرش فاطمه علیها السلام بایستد، وضعی پیش می‌آید که زحمات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و خون‏های پاک شهیدان به هدر می‌رود؛ ازاین‌رو ترجیح داد که وضع پیش آمده را بپذیرد و از کیان اسلام حراست نماید.(10)

پی‌نوشت‌ها

1. شیخ مفید، محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام‏، کنگره شیخ مفید، قم‏1413ق، ج1،‌ ص196.

2. احمد بن أبی‌یعقوب ابن واضح (م.بعد 292)، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمی‌و فرهنگى، چاپ ششم، 1371ش، ج1، ص526.

3. طبری، أبو‌جعفر محمد بن جریر (م. 310)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو‌الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ش، ج3، ص229-236.

4. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (279)، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق، ج1، ص587.

5. عبدالملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م. 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبدالحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج1، ص584-585.

6. سوره توبه، ‌آیه10،‌ 64‌.

7. سیدرضی، نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ‏هجرت‏؛ قم‏، سال چاپ اول، 1414ق‏، ص326.

8. عبدالحمید بن هبه‌الله (م. 656) شرح نهج‌البلاغه،‌ محقق ابراهیم محمد ابوالفضل،‌ کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، قم،‌1404ق،‌ چاپ اول، ج11، ص41.

9. عبدالملک بن هشام الحمیرى المعافرى (م. 218)، السیره النبویه، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبدالحفیظ شلبى، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج2، ص642؛ طبری، أبو‌جعفر محمد بن جریر (م. 310)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو‌الفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ش، ج3، ص184.

10. پیشوایی،‌ مهدی، ‌سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام،‌ 1374

به‌منظور جلوگیری از اهانت و جسارت دشمنان به قبر حضرت علی(ع)، بدن ایشان به صورت مخفیانه به خاک سپرده شد. و در زمان امام صادق(ع) برای عموم مردم مکشوف شد.

پرسش:

محل دفن امام علی علیه­ السلام تا چند سال پنهان بود و چطور آشکار شد؟

پاسخ: 
بعد از آنکه امام علی علیه‌ السلام در سال 40 هجری در شهر کوفه به شهادت رسیدند، بنابر وصیت ایشان، توسط حسنین علیهماالسلام، فرزندان حضرت و نیز عبدالله بن جعفر به‌طور مخفیانه در منطقه «غری» (نجف اشرف فعلی) در دو فرسنگی کوفه و به‌منظور جلوگیری از اهانت و جسارت خوارج، بنی‌امیه و دشمنان حضرت به قبر و بدن ایشان و نیز ممانعت از ایجاد درگیری و فتنه میان مسلمانان، (1) به خاک سپرده شدند.

(2) آنچه شهرت دارد، قبر مطهر حضرت امیر، در زمان امام صادق علیه‌السلام و پس از سقوط بنی‌امیه در سال 132 ق، (3) در زمان سفاح (4) یا منصور دوانیقی (5) برای عموم مردم مکشوف شد.
البته روایتی وجود دارد که نشان می‌دهد قبل از امام صادق علیه‌السلام، قبر مطهر امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای اولین بار برای خواص از شیعیان در زمان امام سجاد علیه‌السلام شناسانده شد. در این روایت که از ابوحمزه ثمالی نقل‌شده است، وی می‌گوید زمانی که امام سجاد علیه‌السلام به کوفه آمدند، از ایشان سؤال کردم: ‌ای فرزند رسول خدا! چه چیز باعث شد که شما به این شهر تشریف آوردید؟ حضرت فرمود: «سببش همین بود که دیدی- یعنی نماز در مسجد کوفه، بعد از آن حضرت فرمودند: اگر مردم فضیلت این مسجد و عبادت در آن را بدانند، هرآینه از اطراف عالم به‌سوی این مسجد بشتابند ...» سپس ادامه دادند: «آیا می‌خواهی که با من زیارت جدّم علیّ بن ابی‌طالب را به‌جا آوری؟». گفتم: بلی. پس با ایشان رفتیم تا آنکه رسیدیم به «غَریَّین» (صحرای نجف) زمین سفیدی که نور از آن می‌تابید. آن حضرت از شتر به پیاده شده و دو طرف روی مبارک خود را بر آن زمین کردند و فرمودند: «ای ابا حمزه! این قبر جدّم علیّ بن ابی‌طالب است. بعد از آن حضرت را این‌چنین زیارت است: «السّلام علی اسم اللَّه الرّضی و نور وجهه المضیء»؛ بعد از آن وداع فرمودند و به‌جانب مدینه روانه شدند و من به‌طرف کوفه برگشتم. (6)

بنابراین، طبق روایاتی (بدون ذکر تاریخ دقیق) قبر مطهر امام علی علیه‌السلام در منطقه «غری» (نجف اشرف)، قبل از اینکه به‌وسیله امام صادق علیه‌السلام در اوایل دوره عباسی برای عموم اعلام شود، توسط امام سجاد علیه‌السلام به ابوحمزه ثمالی معرفی‌شده بود و وی از مکان این حرم شریف آگاه بود.

منابعی برای مطالعه بیشتر:

-کتاب «فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین»، اثر عبدالکریم بن احمد بن طاووس، ترجمه علامه محمدباقر مجلسی.

-ویکی فقه، مدخل «محل دفن امام علی علیه‌السلام».

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن طاووس، عبدالکریم بن احمد، فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام فی النجف، قم، الشریف الرضی، ۱۴۱۳ ق، ص ۱۳-۱۴؛  التمیمی، محمدعلی جعفر، مدینه النجف، النجف: مطبعه‌ دارالنشر و التألیف، ۱۳۷۲ ق، ص ۱۱۷.

2. شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تصحیح مؤسسه آل البیت، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۱۰.

3. حکیم، حسن عیسی، المفصل فی تاریخ النجف الأشرف، قم، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ش، ج ۲، ص ۳۱.

4. فرطوسی، صلاح مهدی، تاریخچه آستان مطهر امام علی علیه‌السلام، ترجمه حسین طه‌نیا، تهران، مشعر، ۱۳۹۳ ش، ص ۱۵۹-۱۷۹؛  حکیم، همان، ص ۲۹.

5. شیخ مفید، پیشین، ج ۱، ص ۱۰؛ حکیم، همان، ص ۳۰.

6. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تصحیح جلال‌الدین محدث، تهران، انجمن آثار ملى‏، چاپ اول، 1395 ق، ج 2، ص 849.

خطر تعرّض و جسارت توسط خوارج و امویان، اقتضا می‌کرد که پیکر حضرت مخفیانه و در مکانی دور به خاک سپرده شود؛ بنابراین، پیکر آن حضرت، از کوفه به نجف منتقل شد.

پرسش:

با توجه به شهادت امیرالمؤمنین علیه­السلام در مسجد کوفه، چرا قبر ایشان در نجف است؟

 

پاسخ:
امیرالمؤمنین علیه­السلام در سال چهلم هجری به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادی که از فرقه خوارج بود، به هنگام نماز صبح در مسجد کوفه به شهادت رسید؛ ولی در نجف اشرف به خاک سپرده شد؛ جایی که بیش از 9 کیلومتر (حدود دو فرسخ) با مسجد کوفه فاصله دارد.

اتفاق شیعه در محل دفن

برخی از اهل‌ سنت، مکان‌هایی چون مدینه، رحبه کوفه و مسجد کوفه را محل دفن امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌دانند؛ اما شیعیان بی‌هیچ اختلافی، بر این باورند که قبر ایشان درجایی از شهر نجف است که درگذشته، به «غریّ» شهرت داشته و از مهم‌ترین و مشهورترین زیارتگاه‌های شیعیان شمرده می‌شود. به گفته مرحوم اربلّی، دلیل اتفاق شیعه، روایاتی است که از گذشتگان نقل‌شده و در میان راویان اخبار، امام معصوم نیز وجود دارد.

(1) با توجه به کثرت روایات و احادیث امامان شیعه علیهم‌السلام در این باب، جای شک نیست که مضجع شریف امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نجف اشرف قرار دارد. مرحوم سید عبدالکریم بن طاووس روایات و گزارش‌های تاریخی دال بر دفن آن حضرت در نجف اشرف را در کتابی با عنوان «فرحه الغریّ فی تعیین قبر امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه­السلام» گردآورده است.

غریّ کجاست؟

شایان‌ذکر است که «غریّ» نام دو بنای مشهور نزدیک به کوفه بود که گفته‌شده قبل از اسلام توسط منذر پسر امرئ القیس (یکی از پادشاهان حیره) بنا شده‌ بود. این مکان در نزدیکی مدفن امیرالمؤمنین قرار داشت و به همین جهت، در روایات از محل قبر ایشان تعبیر به غری شده است. (2) چنان‏که از امام حسین علیه­السلام نقل‌شده است که فرمود: «شب‌هنگام آن حضرت را بیرون بردیم و از مسجد اشعث گذشتیم و در بیرون کوفه به‌طرف غری دفن کردیم». (3)

در آن زمان، در این منطقه شهری وجود نداشت و شهر نجف بعدها برگرد مضجع شریف امیرالمؤمنین شکل گرفت.

اما چرا پیکر مطهر امام را جایی در همان کوفه به خاک نسپردند؟ در پاسخ به این سؤال، چند نکته شایان توجه است:

1- وصیت امیرالمؤمنین به دفن در نجف

در گزارش‌های مربوط به دفن آن حضرت نیز آمده است که خود آن حضرت به امام حسن علیه­السلام وصیت کرده بود مرا در «ظهر کوفه» به خاک بسپارید؛ جایی که قبر برادرم هود و صالح آنجا است. (4) منظور از ظهر کوفه، همان نجف است.

در روایتی آمده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به نجف اشرف نظر کردند و فرمودند: «چه خوش آینده است دیدار تو و چه خوش بوست قعر تو! خداوندا قبر مرا در این زمین قرار ده». (5)

2 - ترس از بنی‌امیه و خوارج

فرزندان امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای مصون ماندن قبر و پیکر مطهر ایشان از تعرض و جسارت کینه‌ورزی‌های خوارج و امویان، علاوه بر مخفی نگه‌داشتن قبر آن حضرت، ترفند دیگری نیز به کار بستند که قبر ایشان در خارج از کوفه باشد. (6) به گفته ابن ابی الحدید، فرزندان امام علیه­السلام با گسیل داشتن تابوت‌ها و تشییع‌جنازه‌های صوری به نقاط مختلف کوفه و اطراف آن، کاری کردند که کسی از قبر ایشان اطلاعی پیدا نکند. (7) این مطلب، منافاتی با وصیت و سفارش خود حضرت ندارد. طبق برخی روایات، هم‌محل دفن ایشان مطابق سفارش و وصیت خود حضرت بود و هم مخفی ماندن آن. بنا بر آنچه شیخ مفید آورده، پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام غسل و تکفین ایشان را به عهده گرفتند و طبق وصیت خود آن حضرت، پیکر مطهرش را به «غری» انتقال دادند و در آنجا به خاک سپردند و محل قبر ایشان را طبق وصیت آن حضرت مخفی کردند. علت مخفی کردن این بود که امیرالمؤمنین دولت بنی‌امیه را که بعد از آن حضرت روی کار می‌آمدند، می‌شناخت و نسبت به کینه و عداوت آن‏ها که هر زمان ممکن بود با حرف‌ها و کارهای زشت و ناپسند ظهور و بروز کند، آشنایی داشت؛ بنابراین تا مدت‌ها قبر ایشان مخفی بود تا اینکه [در قرن دوم هجری]، امام صادق علیه‌السلام قبر ایشان را معرفی فرمود. (8) البته محل قبر ایشان در عصر هارون‌الرشید علنی شد و برای ایشان حرم و بارگاه ساخته شد.

3 - پیشگویی محل دفن امیرالمؤمنین

طبق برخی روایات، محل دفن امیرالمؤمنین سال‌ها قبل از شهادتش تعیین‌شده بود و حتی قبر ایشان توسط نوح نبی علیه‌السلام آماده شده بود. از

ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین نقل‌شده است: «وقتی برای تشییع‌جنازه پدر خود به نجف رسیدیم، طرف سر تابوت به زمین میل پیدا کرد، پس عقب تابوت را بر زمین گذاشتند. امام حسن علیه‌السلام کلنگی برداشت و به ضرب اوّل قبر کنده‌شده‌ای پیدا شد و در آنجا تخته بود و بر آن دو سطر به خطّ سریانی نوشته بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این قبری است که نوح پیغمبر برای علی، وصی محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، پیش از طوفان به هفت‌صد سال آماده کرده است». (9)

در روایتی از ابن عباس آمده که رسول خدا صلی‌الله علیه و اله به امام علی علیه‌السلام فرمود: «یا علی! خداوند محبت ما اهل‌بیت را بر آسمان‌ها و زمین عرضه کرد. پس اوّل چیزی که قبول کرد و اجابت نمود، آسمان هفتم بود. پس خداوند آن را به عرش و کرسی مزیّن ساخت. سپس آسمان چهارم قبول کرد، پس آن‌ را به بیت‌المعمور مزیّن ساخت. سپس آسمان دنیا قبول کرد، پس آن را به ستارگان مزیّن ساخت. بعد از آن، زمین حجاز اجابت نمود و حق‌تعالی آن را مشرّف ساخت به خانه با حرمت و عزت، یعنی کعبه معظّمه. بعد از آن زمین شام قبول کرد، پس او را زینت داد به بیت‌المقدس. بعد از آن، زمین مدینه مشرّفه قبول کرد، پس آن را شرف و منزلت کرامت کرد به قبر من. بعد از آن زمین کوفه قبول کرد و حق سبحانه و تعالی آن را مشرّف ساخت به قبر تو یا علی!».

امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرسید: «یا رسول‌الله! من در کوفه عراق مدفون خواهم شد؟». رسول خدا صلی‌الله علیه و اله فرمودند: «آری، شهید خواهی شد و مدفون خواهی شد در صحرای پشت کوفه میان غریّین و ذکوات بیض (مکانی در نجف) و تو را خواهد کشت بدبخت‌ترین این امّت، عبدالرحمن بن ملجم». (10)

نتیجه:
خطر تعرّض و جسارت توسط خوارج و امویان، اقتضا می‌کرد که پیکر امیرالمؤمنین مخفیانه و در مکانی دور از دسترس به خاک سپرده شود؛ بنابراین، پیکر آن حضرت بنا به وصیت خود ایشان و برای رعایت مصلحت، از کوفه به نجف منتقل شد. دفن ایشان در این محل، توسط رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیز پیشگویی شده بود و طبق روایات، این محل از زمان پیامبران گذشته برای به خاک سپردن امیرالمؤمنین تعیین شده بود.

منبع برای مطالعه بیشتر:

کتاب فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهالسلام، نوشته­ی سید غیاث‌الدین، عبدالکریم بن احمد بن موسى بن طاووس‏(م 693 ق)

پی‌نوشت‌ها:
1. اربلّى، على بن عیسى، کشف الغمه فی معرفه الأئمه علیهم­السلام، رسولى محلاتى، سید هاشم، تبریز، بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381 ق‏، ج‏1، ص 440.

2. رک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج ۱۰۰، ص ۲۴۲.

3. مفید، محمد بن محمد بن نعمان‏، الإرشاد فی معرفه حجج­الله على العباد، قم، انتشارات کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق‏، ج ‏1، ص 25.

4. ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ھ.ش، ج 6، ص 33 ـ 34 (کتاب المزار، باب فضل الکوفه و المواضع التی یستحبّ فیها الصلاه…، ح 10 و 11 و 13).

5. ابن طاووس، سید عبدالکریم بن احمد، فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهالسلام، قم، رضى، بی­تا، ص 32.

6. ابن أبی الدنیا، ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید (م. 282 ھ.ق)، مقتل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب، تهران، مؤسسه چاپ و نشر وزارت ارشاد اسلامی، ص 79، ح 68.

7. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله‏، شرح نهج‌البلاغه، چاپ اول، انتشارات مکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏، قم‏، 1404 ق‏، ج‏4، ص 82.

8. مفید، همان، ج 1، ص 10.

9. ابن طاووس، فرحه الغری، ص 35.

10. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد ثقفى‏، الغارات‏، قم، انتشارت دارالکتاب‏، چاپ اول، 1410 ق، ج‏2، ص 844.

در منابع تاریخی هیچ‌گونه ارتباطی میان ابن ملجم مرادی قاتل امام و بهمن جاذویه وجود ندارد؛ زیرا وی اصالتاً عرب و از قبایل یمنی وابسته به قبیله بنی مراد بود.

پرسش:

ابن ملجم که بود و چه انگیزه‌ای در کشتن امیرالمؤمنین داشت؟ آیا درست است که وی یک ایرانی به نام بهمن جازویه بوده و انگیزه‌اش تلافی ریخته شدن خون ایرانی‌ها در فتوحات بوده؟

پاسخ:
گاه در فضای مجازی، مطلبی دست‌به‌دست می‌شود مبنی بر اینکه ابن ملجم در واقع همان بهمن جاذویه سردار ایرانی است که به انتقام خون کشته‌شدگان ایرانی به دست اعراب مسلمان، وارد کوفه شده و در فرصتی مناسب، امام علی علیه‌السلام خلیفه مسلمین را کشت. با یک جستجوی ساده در منابع کهن تاریخی، می‌توان به سست و بی‌پایه بودن این ادعا پی برد. ازاین‌جهت، لازم است به نکاتی درباره بهمن جاذویه، ابن ملجم و سپس انگیزه وی از قتل امام اشاره کنیم.

1. بهمن جاذویه (جادویه) در منابع تاریخی

در منابع تاریخی، از زمان تولد وی اطلاع دقیقی در دست نیست. همچنین درباره نام ‏ها و القاب مختلف وی ازجمله «مردان شاه» و «ذو الحاجب»، مطالب گوناگونی ذکر شده است. (1) نام وی بیشتر در جریان جنگ قادسیه (سال 14 ھ.ق) میان ساسانیان و مسلمانان و گاه در جنگ نهاوند (سال 21 ھ.ق) (2) به چشم می‌خورد که درنهایت در نبرد تن به تن با قعقاع بن عمرو کشته شد. (3) بدین ترتیب، بهمن جادویه یا جاذویه، یکی از سرداران ساسانی بود که در جنگ قادسیه یا نهاوند کشته شد و اساساً هنگام شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در سال 40 چهلم هجری زنده نبوده که بخواهد به انتقام ایرانیان کشته شده به دست مسلمانان، ایشان را به شهادت برساند.

2. انتساب ابن ملجم مرادی در منابع تاریخی

عبدالرحمن پسر عمرو بن مُلجِم از قبیله مراد (4) و تیره بنی تَدؤُل (5)

و از اعراب حِمیَری (6) است. وی از آن جهت که جدّش تَجوب نام داشته (7) و یا به این جهت که تَجوب قبیله‌ای از حمیریان یمن و از حلفا و هم‌پیمانان بنی مراد بودند، «تَجوبی» هم خوانده شده است. (8)

ر واقع، وی از اعراب یمن در جنوب شبه‌جزیره عربستان بوده است.

3. انگیزه قتل

ابن ملجم در جنگ صفّین، در سپاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام حضور داشت و بر ضد معاویه جنگید؛ اما متأسفانه در همان جنگ بعد از ماجرای حکمیت، در زمره مخالفین درآمد و به خوارج پیوست. او همانند دیگر خوارج معتقد بود که امام علی علیه‌السلام به دلیل پذیرش حکمیت، مرتکب گناه کبیره شده و در صورت عدم توبه کافر شده و مهدور الدم است. لذا تصمیم به قتل امام می‌گیرد.

آنچه ابن سعد و بسیاری دیگر از مورّخان درباره انگیزه اصلی وی از به شهادت رساندن امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیان کرده‌اند، این است که وی بعد از قائله نهروان که به تار و مار شدن خوارج منجر شد، به همراه دو تن دیگر از خوارج در مکه گرد هم آمده و تصمیم به قتل امام علی علیه‌السلام، معاویه و عمروعاص می‌گیرند. ابن ملجم عهده‌دار قتل امام علی می‌شود و به کوفه می‏رود. وی نقشه‌اش را از دیگر خوارج در کوفه مخفی نگاه می‌دارد و پس از ملاقات با زنی به نام قُطامِ که برادر و پدرش در نهروان کشته شده بودند، تصمیم به ازدواج با وی می‌گیرد. قطامِ نیز کشتن امام علی را یکی از شرایط خود برای ازدواج با وی قرار می‌دهد. ابن ملجم هم که خود چنین تصمیمی داشته، این شرط را می‌پذیرد و با همراهی شبیب بن بجره اشجعی (وردان بن مجالد تمیمی) نقشه شوم خود را در مسجد کوفه عملی می‌کند. (9)

اما در روایت دوم که منبعش الفتوح ابن اعثم کوفی است، جزئیات ماجرا با روایت اول یکی است؛ ولی تفاوت عمده آن با گزارش اول در این است که در نقل ابن اعثم، اثری از انگیزه سیاسی _ اعتقادی و یا هماهنگی با دیگر خوارج در مکه یا کوفه، به چشم نمی‌خورد و عشق به قطامِ را دلیل قتل امام علی دانسته است. (10)

نتیجه:
خلاصه اینکه هیچ‌گونه ارتباطی میان ابن ملجم مرادی قاتل امام و بهمن جاذویه وجود ندارد؛ زیرا اولاً در تمام منابع تاریخی و انساب که درباره ابن ملجم مطالبی دارند، وی را یک شخصیت اصالتاً عرب از قبایل یمنی وابسته به قبیله بنی مراد دانسته‌اند که پس از بیعت با امام علیه‌السلام، در جنگ صفین در زمره یاران آن حضرت بوده است؛ ولی پس از ماجرای حکمیت، از لشکر امام فاصله گرفت و جزو خوارج به‌حساب می‌آمد. وی در ادامه باانگیزه سیاسی و اعتقادی و یا انگیزه دلدادگی به یک زن، امام را در مسجد کوفه به شهادت رساند.

و ثانیاً بهمن جاذویه (جادویه) یک ایرانی‌الاصل و از فرماندهان و سرداران ایرانی در نبرد قادسیه بوده که بنا به نقل بسیاری از تواریخ، در سال 14 ھ.ق در همان پیکار کشته‌شده بود. طبیعتاً محال است چنین فردی بعد از 26 سال، در سال 40 ھ به یک‌باره زنده شده و امام علی را به شهادت رسانده باشد!

منابع برای مطالعه بیشتر:

-نوشته «قاتل علی علیه­السلام؛ ابن ملجم یا بهمن جاذویه؟»

https://shoaresal.ir/fa/news/377115
پی‌نوشت‌ها:

1. برای اطلاع بیشتر از احوال و نسب وی، ر.ک. به: مدخل «بهمن جادویه» در ویکی فقه.

2. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ق، ج 4، ص 128 ؛  ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد، الکامل، بیروت، دار صادر-دار بیروت، چاپ اول، 1385 ق،  ج 3، ص 10.

3. طبری، همان، ج 3، ص 545.

4. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417 ق، ج 2، ص 488.

5. سمعانی، ابوسعید عبدالکریم بن محمد بن منصور التمیمی، الانساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیى المعلمى الیمانى، حیدرآباد، مجلس دائره‌المعارف العثمانیه، چاپ اول، 1382 ق، ج 3، ص 25.

 6. بلاذری، پیشین ؛  ابن عبدالبر، أبوعمر یوسف بن عبدالله، تحقیق علی‌محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412 ق، ج 2، ص 1122.
7. بلاذری، همان، ج 2، ص 507.

8. ثقفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق جلال‌الدین حسینى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353 ش، ج 2، ص 806.

9. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج 3، ص 35-37.
10. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۴۱۱ ق، ج 4، ص 276-282.

 
 

طبق برخی از روایات در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای رسول خدا(ص) مرکبی به نام براق آورد و حضرت بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند.

پرسش:

اسبی بنام براق که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سوارش شدند و به معراج رفتند چه شکلی داشت؟ بعضی میگویند سرش شبیه آدم بود. این واقعیت دارد؟

پاسخ:

مقدمه

 بُراق نزد مسلمانان، به یک مرکبی آسمانی شناخته می‌شود که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در سفر شبانه‌ی خود، به معراج، مسیر بین مسجدالحرام در مکه تا مسجدالاقصی را به‌وسیله‌ی آن پیموده‌اند. در این‌که آیا واقعاً مرکبی ظاهری بوده و یا صرفاً تمثیلی بود و یا در این‌که جزئیات ظاهری آن چگونه بوده، اختلافات بسیاری در اخبار دیده می‌شود.

پاسخ اجمالی

در بسیاری از روایات و گزارش‌هایی که از معراج رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سخن گفته شد، به مرکبی به نام براق نیز اشاره شده است. براق یک مرکب آسمانی برای انبیاء علیهم‌السلام و یا طبق روایاتی مختص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده که در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای حضرت آورد و ایشان بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند. در توصیفاتی که در روایت برای براق گفته شده، آمده که صورت براق شبیه صورت انسان‌ها است. البته به دلیل ناهماهنگی در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب ارائه کرد. گویا این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن درک و معرفتی نداشتند و با توجه به عدم آگاهی انسان‌ها نسبت به امور غیبی و یا امور فراتر از عالم مادی نمی‌توان درکی نسبت به حقیقت و چگونگی آن پیدا کرد.

 

پاسخ تفصیلی

براق در لغت از ریشه «برق» بوده که به لحاظ سرعت زیاد یا سفیدی و درخشش فوق‌العاده رنگ او، این نام بر این حیوان نهاده شده است.(1) طبق برخی از روایات و گزارش‌ها براق مرکبی آسمانی برای برخی پیامبران علیهم‌السلام بوده است.(2) همچنین در روایتی آمده هنگامی‌که ابراهیم علیه‌السلام می‌خواست هاجر و اسماعیل را به سمت مکه ببرد، خداوند براق را فرستاد و آنان سوار بر آن شدند و حرکت کردند.(3) البته از برخی روایات برداشت می‌شود که براق مرکب انحصاری رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است.(4) در روایات آمده که جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر در شب اسراء برای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مرکبی به نام براق را آورد و حضرت بر آن سوار شدند. براق نیز پس‌ از شناختن‌ راکب‌ خود (بعدازآن حصول‌ اطمینان‌ به‌ آنکه‌ در قیامت‌ نیز مرکب‌ ایشان خواهد بود) رام‌ شد و حضرت با او به معراج رفتند.(5)

 در مورد خصوصیات و چگونگی ظاهر براق؛ در روایتی امام باقر علیه‌السلام فرمودند:

 «براق کوچک‌تر از قاطر و بزرگ‌تر از الاغ بود و گوش‌هایش را تکان می‏داد و چشمان خود را به پاهایش دوخته بود؛ و گام‌هایش در شعاع دیدگانش قرار داشتند. یالش به‌طرف راست آویزان بود و در ران‌هایش دو بال قرار داشت که او را به جلو می‏راند. زینی از یاقوت در پشت او بود و تمام رنگ‌ها در آن وجود داشت. وقتی‌که جبرئیل بر حضرت وارد شد، براق خیلی بی‌تابی می‏کرد. جبرئیل گفت: ساکت باش! بهترین خلق خدا می‏خواهد بر تو سوار شود و این‌گونه براق آرام گرفت.»(6)

 در روایت دیگر از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است:

 «خداوند براق را مسخر من گردانید که بهتر از تمام دنیا بود و یکی از چهارپایان بهشت است. صورتش مانند صورت انسان و پاهایش مانند چهارپایان و دم او شبیه دم گاو است، از الاغ بزرگ‌تر و از استر کوچک‌تر است، زینی از یاقوت قرمز دارد و رکاب آن از دُر سفید و هفتاد هزار افسار از طلا دارد، دارای دو بال که سراسر از در و گوهر و یاقوت و زبرجد است، در پیشانی او نوشته است‏ لا اله الا الله وحده لا شریک له محمد رسول‌الله.»(7)

 همچنین در روایت دیگری ابن عباس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‌کند که ایشان فرمودند:

 «روز رستاخیز من بر براق سوارم که صورتش چون انسان است و گونه‏اش مانند گونه اسب و یالش از مروارید به‌رشته آویخته و دو گوشش دو زبرجد سبز و دو چشمش مانند زهره که هم چون دوستاره می‌درخشند و مانند آفتاب پرتو می‌افکنند از بالای سینه‏اش (بجای عرق) مروارید غلطان است، اندامش درهم‌پیچیده و دست‌وپایش بلند، جانش چون جان آدمی سخن را می‏شنود و می‏فهمد، از درازگوش بزرگ‌تر و از استر کوچک‌تر است.‏»(8)

 در این چند روایت صورت براق شبیه صورت انسان توصیف شده است. ازاین‌رو تصاویر و نقاشی‌هایی که در مورد معراج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کشیده شده است، به این صورت بوده که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سوار بر مرکبی بالدار بوده که چهره و صورت آن شبیه انسان بوده است. بااین‌حال به دلیل ناهماهنگی اخبار در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب آسمانی ارائه کرد. ضمن این‌که به نظر می‌رسد این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن علم و معرفتی نداشتند و همین عدم آگاهی نسبت به امور غیبی و یا امور فراتر از دنیوی و مادی سبب می‌شود تا نتوان درکی نسبت به حقیقت و چگونگی آن پیدا کرد.

 

نتیجه‌گیری

 طبق برخی از روایات و گزارش‌ها در شب معراج جبرئیل به همراه فرشتگانی دیگر برای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مرکبی به نام براق آورد و حضرت بر آن سوار شدند و با او به معراج رفتند. در توصیفاتی که در روایت برای براق گفته شده، آمده که صورت براق شبیه صورت انسان‌ها است؛ اما به دلیل ناهماهنگی در برخی از اوصاف، نمی‌توان تصویر روشنی از این مرکب ارائه کرد. ضمن این‌که به نظر می‌رسد این‌گونه توصیفات صرفاً سیمایی از براق را ترسیم یا تشبیه می‌کند چراکه انسان‌ها نسبت به حقیقت آن درک و معرفتی نداشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، چاپ چهارم، انتشارات موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان‏، قم‏، 1367 ش‏، ج ۱، ص ۱۲۰.

2. ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج‏1، ص 397.

3. قمی، علی بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، محقق موسوی جزائری، طیّب‏، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم،1404 ق، ج‏1، ص 60.

4. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه، 1379 ق، ج‏1، ص 223.

5. ر ک: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش، ج ۱۸، ص 282-301.

6. راوندی، قطب‌الدین سعید بن عبدالله،‏ الخرائج و الجرائح‏، قم، انتشارات مدرسه الإمام المهدی، چاپ اول ‏، 1409 ق‏، ج‏1، ص:84

7. طبرسی، احمد بن علی،‏ الاحتجاج علی أهل اللجاج‏، مشهد، نشر مرتضی‏، چاپ اول، 1403 ق، ج‏1، ص 49.

8. صدوق، ابن‌بابویه، محمد بن علی‏، الخصال‏، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج‏1، ص 203.

ترکیب «انزع البطین» کنار هم ابداعی بود که از جانب رسول خدا(ص) صورت گرفت و صفاتی چون بریده شده از شرک و برخورداری از علم را در غالب این ترکیب معرفی کردند.

پرسش:

در مورد حضرت علی علیه‌السلام گفته‌اند که «انزع البطین» بود؟ یعنی چی؟ این لقب مدح است یا ذم؟

پاسخ:

مقدمه

لقب، واژه یا عبارتی است که جای یک نام یا همراه با آن، برای افراد استعمال می‌شود. لقب گاهی در بیان مدح و حسن افراد استعمال شود و گاهی نیز به عباراتی توهین‌آمیز، افتراآمیز یا تحقیرآمیز اشاره دارد. در فرهنگ عربی استعمال القاب همواره کاربرد بسیاری داشته و ازهمین‌رو برای ائمه علیهم‌السلام القاب زیادی وارد شده است؛ تا آنجا که القابی چون سجاد، باقر، صادق، کاظم و... بیش از نام آن‌ها، یعنی علی، محمد، جعفر، موسی و... مطرح می‌باشد. واژه‌ی «انزع البطین» یکی از القابی بود که در وصف امام اول شیعیان، امیرالمومنین علیه‌السلام به کار رفته است. در این نوشتار به بررسی معنا و کاربرد این لقب پرداخته می‌شود تا روشن شود آیا این صفت در مدح ایشان کاربرد داشته یا ذم ایشان.

کلمه‌ی «انزع» و کلمه‌ی «بطین» دو صفتی هستند که در باب شمائل ایشان بکار رفته و غالباً در کنار یکدیگر استعمال می‌شوند.

انزع:

در معنای نزع، زبیدی می‌گوید: «نزع به معنای خالی بودن دو طرف پیشانی از مو است... و یکی از صفات علی علیه‌السلام بطین الأنزع است و عرب خالی بودن دو طرف پیشانی را دوست می‌دارد، و چنین کسی را به فال نیک می‌گیرند و غمم را (کسی که پیشانی و پشت گردنش بیش از حد معمول پر مو باشد) مذمت می‌کنند و آن را ناخوش می‌دارد.»(1)

در روایتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خطاب به حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هنگام ازدواج با امام علی علیه‌السلام فرمود:

 «اینکه گفتی علی اَنزَع است، بدین دلیل است که خداوند او را بر صفت آدم آفریده است».(2)

بنابراین روشن می‌شود که تنها مقدار کمی از جلوی موهای امیرالمومنین علیه‌السلام در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ریخته شده بود. چنانچه ابن‌عباس در گزارشی از موهای ایشان با واژه‌ی «شِرَصَه» یاد کرده و گفته: «ما رأَیت أَحسن من‏ شِرَصَه علی.»(3) در معنای «شرصه» ابن منظور آن را به ریختن موی دو طرف پیشانی از جلوی سر معنا می‌کند.(4)

بطین:

«بطین» از «بطن» به معنای صاحب شکم است، اما هیچ‌گاه این واژه به تنهایی در وصف امیرالمومنین علیه‌السلام بکار نرفته و غالباً در کنار کلمه «انزع» کاربرد داشته است. البته از تعابیری چون عظیم البطن(5) و یا ضخم البطن(6) که در وصف ایشان به‌کار رفته، روشن می‌شود که صرفاً حضرت مقداری شکم داشتند و شکم ایشان جلوتر از سینه‌ی ایشان بوده است. شایان ذکر است که از این اخبار هیچ‌گاه چاقی مفرط برداشت نمی‌شود و نهایتاً روشن می‌شود که حضرت مقداری شکم داشتند که یک امر طبیعی در شمائل افراد است.

انزع البطین:

«انزع البطین» یکی از القاب اختصاصی ایشان بوده که بارها رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در وصف ایشان به‌کار بردند؛ چنان‌که در روایتی فرمودند: «هرگز گمراه نمیشوید مادامی که بر انزع البطین علی و به کتاب خدا تمسک کنید.»(7) البته ایشان به این صفت شهرت یافتند و دیگران نیز حضرت را به این صفت می‌شناختند. در گزارشی از نبرد امام حسین علیه‌السلام با سپاه عمر سعد در روز عاشورا، پس از کشته شدن کثیری از سپاه دشمن، عمر سعد به یارانش گفت: «واى بر شما! آیا مى‏دانید با که مى‏جنگید، این پسر انزع‏ البطین‏، پسر قتّال عرب است.»(8)

ریشه‌ی این دو کلمه این است که چون آن حضرت برخلاف سایر مسلمانان، از همان سنین کودکی تحت‌تربیت مستقیم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار داشت و همواره از کفر و ناخالصی پاک بود؛ ایشان را «انزع من الشرک»، یعنی جدا از شرک نامیدند. همچنین به جهت همراهی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، خداوند پیوسته بر علم او می‏افزود؛ تا آنجا که امیرالمؤمنین صلی‌الله‌علیه‌وآله با علم خود سخت‌ترین و پیچیده‌ترین قضایا و وقایع را که همگان از آن عاجز بودند، حل و فصل می‏کرد؛ ازاین‌رو ایشان را «بطین من العلم» خواندند، زیرا بطین به کسی می‏گویند که شکمی بزرگ داشته باشد و به این اعتبار که مانند کسی که شکمش از غذای جسمانی پر است، درون آن حضرت سرشار از انواع علوم بود. روایات و نقل‌های تاریخی متعددی که به دست ما رسیده است، شاهد و مؤید این معناست؛ به عنوان نمونه:

1. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

 «اى على! خداوند تو و خاندانت و شیعیان و دوستان شیعیان تو را آمرزیده است، پس مژده باد تو را که انزع البطین هستى، از شرک بریده‌اى و از علم سرشارى.»(9)

2. در جریان خواستگاری امیرالمؤمنین علیه‌السلام وقتی زنان قریش پیش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها از حضرت بدگویی کردند، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فرمود:

 «ای فاطمه! اما در مورد اینکه گفتی او بطین است،‌ وجود علی مملو از علم است و این علم را خداوند در میان امتم به او اختصاص داده است.»(10)

3. در گزارشی فردی نزد ابن‌عباس آمد و در مورد انزع البطین سؤال پرسید؛ ابن‌عباس در پاسخ گفت:

 «در مورد فردی پرسیدی که به خدا قسم بعد از رسول خدا کسی با فضیلتتر از او بر روی زمین راه نرفته، همانا او برادر و پسرعمو و وصی و جانشین و خلیفه رسول خدا بر امتش میباشد و او بریده شده از شرک و مملو و سرشار از علم می‌باشد.»(11)

5) سبط ابن جوزی می‌نویسد:

 «ازآن‌رو که باطن علی سرشار از علم بود، به ایشان بطین گویند. همانطور که خود میفرمود: «اگر کرسی درسی برایم میبود در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم برابر یک بار شتر مطلب میگفتم.» و از آنجا که از شرک بریده بود او را انزع نامیدند.»(12)

نتیجه‌گیری:

با درنظرگرفتن مجموع اخبار روشن می‌شود که امیرالمومنین علیه‌السلام در ظاهر کمی چاق بودند، نه اینکه چاقی تشبیهی از کثرت علم ایشان باشد. اما ترکیب «انزع البطین» کنار هم ابداعی بود که ابتدا از جانب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله صورت گرفت و صفاتی چون بریده شده از شرک و برخورداری از علم را در غالب این ترکیب معرفی کردند. البته در دوره‌های بعد برخی از معاندین از این کلمه، معنای ظاهری آن را استعمال کردند و درصدد تنقیص (و نسبت نقص دادن به) حضرت بودند؛ چنانکه در القاب مشابه حضرت نیز (مانند ابوتراب) چنین اقدامی را انجام داده بودند.

پی‌نوشت‌ها:

1. «النزع انحسار مقدم شعر الرأس عن جانبی الجبهة... وفی صفة علی، رضی الله عنه البطین الأنزع و العرب تحب النزع وتتیمن بالأنزع وتذم الغمم وتتشاءم بالأغم، وتزعم أن الأغم القفا والجبین لا یکون إلا لئیماً... »؛ زبیدی، سید مرتضى حسینى واسطى‏، تاج العروس من جواهر القاموس‏، چاپ اول، انتشارات دارالفکر، بیروت، 1414ق‏، ج22، ص۲۴۵.

2. قمی، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، محقق موسوى جزائرى، طیّب‏، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم، 1404 ق‏، ج22، ص337.

3. ابن منظور، جمال‌الدین محمد بن مکرم،‏ لسان العرب‏، بیروت، انتشارات دار صادر، چاپ سوم‏، 1414ق، ج‏7، ص46.

4. «و هی انْحِسارُ الشعَرِ عن جانبی مُقَدَّم الرأْس»؛ ابن منظور، جمال‌الدین محمد بن مکرم،‏ لسان العرب‏، بیروت، انتشارات دار صادر، چاپ سوم‏، 1414ق، ج‏7، ص46.

5. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه، 1379ق، ج‏3، ص306.

6. ابن سعد، ابو‌عبد‌الله محمد بن سعد بن منیع‏‏، الطبقات ‌الکبرى، بیروت، ‏انتشارات، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418ق، ج۳، ص۲۶.

7. حر عاملى‏، محمد بن حسن بن على‏، إثبات‌الهداه بالنصوص و المعجزات، چاپ اول، انتشارات اعلمى‏، بیروت، 1425ق، ج‏3، ص182.

8. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل أبی‌طالب، قم، علامه، 1379ق، ج‏4، ص110.

9. طوسى، محمد بن حسن، الامالی‏، محقق مؤسسه البعثه، قم، دارالثقافه، چاپ اول، 1414ق‏، ص۲۹۳.

10. قمی، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی‏، محقق موسوى جزائرى، طیّب‏، قم، دارالکتاب‏، چاپ سوم، 1404ق‏، ج‏2، ص337.

11. صدوق، ابن بابویه، محمد بن على،‏ علل الشرائع، قم، انتشارات کتاب فروشى داورى‏، چاپ اول، 1385ش، ج۱، ص۱۵۹.

12. سبط بن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، قم، انتشارات منشورات الشریف الرضى‏، چاپ اول‏، 1418ق‏، ص۱۶.

ارحام الطاهره و ازدواج حضرت خدیجه با مشرکین
علمای شیعه ازدواج‌های حضرت خدیجه را نمی‌پذیرد بر فرض صحت نیز هیچ خللی در پاک بودن اهل بیت وارد نمی‌کند چرا که ایشان هرگز گرد به اعمال منافی عفت آلوده نگشته‌اند

پرسش:

مگر نباید صلب و رحم مادران معصومین علیهم‌السلام پاک باشد، پس چرا حضرت خدیجه سلام­الله­علیها قبل از ازدواج با پیامبر صلی­الله­علیه­وآله با مشرکین ازدواج کرده بود؟

پاسخ:

مقدمه

قبل از هر چیز باید بدانیم که آیا حضرت خدیجه قبل از پیامبر، ازدواج دیگری داشته است یا خیر؟ اگر ازدواجی نداشته باشد، در این صورت، اساساً مورد سؤال مخدوش خواهد بود، زیرا اصلاً ازدواجی صورت نگرفته است تا ادعا شود که نسل ائمه از ارحام مطهره نبودند. مطلب دوم اینکه، حتی اگر حضرت خدیجه قبل از پیامبر، با افراد دیگری (مشرک) ازدواج کرده باشد، باز هم مشکلی از بابت مطهره بودن ارحام به وجود نخواهد آمد.

 در ادامه، این مطلب را بیشتر توضیح خواهیم داد.

متن اصلی پاسخ:

گرچه برخی از منابع تاریخی بر آن هستند که حضرت خدیجه قبل از پیامبر، با افرادی به نام‌های عتیق بن عبدالله مخزومی و ابوهاله از قبیله بنی‌تمیم ازدواج کرده است؛(1) لکن نزد شیعه و برخی دیگر از بزرگان اهل‌سنت، این ادعا پذیرفتنی نیست و بیشتر به نظر می‌رسد برای تحت‌الشعاع قراردادن و زیر سؤال بردن شخصیت، فضیلت و منزلت بالای ایشان در مقابل عایشه بوده باشد. چرا که بارها عایشه (بنا به اعتراف خودش) نسبت به این بانوی مکرمه حسادت ورزیده و پیامبر را بدین جهت آزرده خاطر می‌کرد.(2)

برای نمونه، ابوالقاسم اسماعیل بن محمد اصفهانی از دانشمندان اهل‌سنت (م. 430ق) اذعان می‌کند که حضرت خدیجه زنی دوشیزه بود.(3) همچنین ابن شهر آشوب در این زمینه چنین بیان می‌کند: «احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در کتاب‌هایشان و سید مرتضی در «الشافی» و شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» متذکر این امر شده‌اند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) با خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) ازدواج کرد، در حالی که ایشان دختری باکره بود.(4)

یا ابوالقاسم کوفی شیعی (م 352 ق) می‌گوید: «اجماع خاص و عام علما و محدثان بر این منعقد شده است که هیچ کدام از اشراف و بزرگان قریش باقى نماند، مگر این که از خدیجه خواستگارى کرد و او همه آنها را ردّ کرد. ولی وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) با او ازدواج کرد، تمام زنان قریش از او فاصله گرفته و رفت و آمد با وی را ترک کردند و گفتند: تو پیشنهاد سران قریش را رد کردی و تن به همسری کسی دادی که فقیر است و مال و ثروتی ندارد؟! در این صورت چگونه ممکن است که خدیجه درخواست‌هاى بزرگان قریش را کنار گذاشته باشد و با یک أعرابى از بنی‌تمیم ازدواج کرده باشد؟! آیا این ادعا در نظر اهل فهم و دقت از روشن‌ترین محالات و افتضاح‌ترین اقوال نیست‌؟» (5)

در این صورت، می‌توان این سؤال را مطرح کرد که آیا ازدواج پیامبر با یک زن بیوه (در صورت پذیرش این امر) این قدر مهم بود که همسران بزرگان قریش وی را سرزنش کرده و با وی قطع رابطه کنند؟! چطور ایشان هنگام ازدواج با عتیق بن عبدالله یا ابوهاله تمیمی که افرادی معمولی از قبائل دیگر بودند، مورد طعنه و اعتراض واقع نشدند و فقط هنگام ازدواج با رسول خدا که شخصیت شناخته شده و از قبیله شناخته شده بنی‌هاشم بود، مورد نیش و کنایه قرار گرفت؟!

از سوی دیگر، برای ابوهاله به عنوان یکی از همسران حضرت خدیجه، اسامی مختلفی ذکر شده است که تردیدها درباره این ازدواج را بیشتر می‌کند. زراره بن نباش، نباش بن زراره، مالک بن نباش و هند، نام‌هایی هستند که برای وی در منابع تاریخی ذکر شده است.(6)

ضمن اینکه، برخی دانشمندان شیعه بر این باورند که این دو نفر از همسران خواهر حضرت خدیجه یعنی هاله بوده‌اند و زینب و رقیه و ام‌کلثوم و هند در واقع، خواهرزاده‌های حضرت خدیجه بودند که بعدها در خانه پیامبر و خدیجه بزرگ شدند.(7)

البته این را هم باید افزود که حتی در صورت پذیرش ازدواج‌های قبلی برای حضرت خدیجه، نزد شیعه، عبارت «و الارحام المطهره» هرگز به معنای این نبوده که مادران اهل بیت علیهم‌السلام معصوم بودند و یا هرگز گناه یا اشتباهی از آنان سر نزده است بلکه به این معنا است که پدران و اجداد ایشان از پلیدی زنا و فسق و فجور به دور بودند. در همین زمینه، حضرت رسول در حدیثی فرمودند: «من نتیجه اجابت دعای پدرم حضرت ابراهیم علیه‌السلام هستم و من از نسل پاک پدران به ارحام پاکیزه مادرانی منتقل شدم که روابط نامشروع جاهلیت در میان آنها نبوده است».(8)

نتیجهگیری

بنابراین، نه‌تنها شیعه ازدواج‌های حضرت خدیجه قبل از پیامبر را نمی‌پذیرد و معتقد است که این دو نفر از شوهران خواهر حضرت خدیجه یعنی هاله بوده‌اند؛ بلکه در صورت پذیرش این ادعا، باز هم هیچ خللی در پاک بودن اهل بیت وارد نمی‌کند چرا که مقصود از «الارحام المطهره»، گناه نکردن یا معصوم بودن و مصون بودن از خطا نیست، بلکه مراد این است که ایشان هرگز گرد فسق و فجور و اعمال منافی عفت و زنا نرفته و به آن آلوده نگشته‌اند.

برای مطالعه بیشتر

کتاب «الصحیح من سیره النبی»، نوشته علامه سید جعفر مرتضی عاملی، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، ج2، ص207-220.

پی‌نوشت‌ها

1. بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ‌دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن حبیب بغدادی، محمد، المحبّر، تحقیق: ایلیزه لیختن شیتر، بیروت، دارالآفاق الجدید، بی‌تا، ص452؛ ابن حبیب بغدادی، محمد، المنمّق فی اخبار قریش، تحقیق: خورشید احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۰۵ق، ص247.

2. بخاری جعفی، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاه، چاپ اول، 1422ق، ج۷، ص۳۶.

3. اصفهانی، اسماعیل بن محمد، دلائل النبوه، بی‌نا، بی‌تا، ج۱، ص۱۷۸.

4. ابن‌شهر آشوب، محمد بن علی، المناقب، تحقیق آشتیانی، محمدحسین و رسولی، هاشم، تحقیق آشتیانی، محمدحسین و رسولی، هاشم، قم، نشر علامه، ‌چاپ اول، 1379ق، ج1، ص159.

5. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه، بی‌نا، بی‌تا، ج۱، ص۷۰.

6. نووی، یحیی بن شریف، تهذیب الاسماء و اللغات، تصحیح عامر غضبان، دمشق، چاپ اول، 1430ق، ص348.

7. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، ج2، ص207-220.

8. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ه‍.ق، ج۳۸، ص۶۲ و ۶۳.

صفحه‌ها