تاريخ و تمدن جهان

جنگ‌های تحمیلی به ایران از دورۀ قاجاریه تاکنون
از ابتدای قاجار تا پایان پهلوی، هر پادشاهی که بر ایران حکومت کرد، با جنگ یا بدون آن قسمتی از خاک ایران جدا شد. اما پس از انقلاب، حتی یک وجب از خاک ایران جدا نشد

پرسش:

از دوران قاجار تاکنون، جنگ‌های تحمیلی به کشور ایران، چه پیامدهایی برای ایران داشته است؟

پاسخ:

«قاجار» سلسله‌ای است که از سال ۱۱۷۵ تا ۱۳۰۴ شمسی به مدت 129 سال بر ایران حکومت کردند. پادشاهان این سلسله عبارت‌اند از: آقامحمدشاه (۱۷۹۶ ـ ۱۷۹۷)، فتحعلی‌شاه (۱۷۹۷ ـ ۱۸۳۴)، محمدشاه (۱۸۳۴ ـ ۱۸۴۸)، ناصرالدین‌شاه (۱۸۴۸ ـ ۱۸۹۶)، مظفرالدین‌شاه (۱۸۹۶ ـ ۱۹۰۷)، محمدعلی‌شاه (۱۹۰۷ ـ ۱۹۰۹) و احمدشاه (۱۹۰۹ ـ ۱۹۲۵). آخرین آنها یعنی احمدشاه، با دخالت انگلیس و میدان‌داری رضاخان میرپنج عزل شد و سلسلۀ پهلوی به قدرت رسید. سلسلۀ پهلوی تا سال 1357 با رضاخان و فرزندش محمدرضا بر ایران سلطنت کردند. پس از آن انقلاب اسلامی رخ داد و تاکنون جمهوری اسلامی بر ایران حاکم است.

در این دوران، درگیری‌های داخلی بسیاری اتفاق افتاد؛ همچنین جنگ‌های متعددی از کشورهای خارجی بر ایران تحمیل شد که ذکر همه آنها در این نوشتار نمی‎گنجد؛ اما به شرح و توضیح بزرگ‌ترین جنگ‌ها به تفکیک زمان و ترتیب وقوع در نوشتار کوتاه زیر پرداخته می‌شود.

جنگ‌های زمان قاجاریه

اول: جنگ با روسیه

نخستین پادشاه قاجار یعنی آقامحمدخان پس از یکپارچه‌کردن ایران به قصد دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که متحد روس‌ها بود، اولین جنگ خارجی خود را آغاز کرد (1) و توانست ارمنستان را نیز فتح کند که این جنگ به «جنگ اول قفقاز» معروف است (2). او همچنین توانست در جنگ دوم قفقاز، روس و متحدانش را عقب براند (3). بدین ترتیب خان قاجار نقشۀ روسیه در اشغال ایران را نقش بر آب کرد (4).

این جنگ‌ها در عهد دومین پادشاه قاجار، فتحعلی‌شاه ادامه پیدا کرد که منجر به عهدنامه‎های «گلستان» و «ترکمنچای» شد.

الف) عهدنامۀ گلستان

در سال ۱۱۸۱ میلادی، خبر حملۀ روس‌ها به قفقاز به گوش فتحعلی‌شاه رسید. این خبر وقتی رسید که روس‌ها گرجستان را فتح کرده بودند و راهی ایروان و قره‌باغ بودند، گنجه را با کمک ارامنه به ‌دست آورده بودند و عده زیادی از سکنه را نابود کردند. فتحعلی‌شاه به جای تکیه بر مردم، از انگلستان کمک خواست؛ اما انگلستان برای کمک به ایران شرط گذاشت و گفت به شرطی حاضر به کمک است که ایران ادارۀ بسیاری از بندهای جنوبی و شمالی را به آنها واگذار کند. این درخواست که تأثیرش از اشغال شهرهای شمالی از سوی روسیه کمتر نبود، شاه را از کمک انگلستان ناامید کرد.

سرانجام معاهدۀ «گلستان» بر ایران تحمیل شد که بر اساس آن، پادشاه ایران تمامی ولایات قراباغ، گنجه، خانات شکی، شیروان، قبه، دربند، باکو، داغستان و گرجستان تا دریای خزر را به روسیه واگذار کرد؛ همچنین هر نقطه‌ای از ولایات طالش که در تصرف روسیه بود، متعلق به روسیه شد (5).

ب) عهدنامۀ ترکنمچای

روس‌ها افزون بر آنچه در عهدنامۀ «گلستان» اشغال کرده بودند، باز بهانه آوردند و مالکیت سه منطقۀ مهم و راهبردی (مَحالّ بالغ‌لو/ بالقلو، گونی/ اَرْوَنَق و گوگجه دنگیز/ گوگچه تنگیز/ سوان) را مطرح کردند (6) که پس از مذاکرات بی‌نتیجه، سرانجام منجر به جنگ شد. در این جنگ که شاه توان مقابله با روس‌ها را در خود نمی‌دید، به مذاکره پرداخت و نتیجۀ این مذاکرات، جداشدن ایروان، نخجوان، اردوباد، تالش و مغان از ایران و الحاق آن به روسیه بود؛ همچنین تعیین رود ارس با عنوان مرز دو کشور، پرداخت بیست‌کرور اشرفی (ده‌هزار سکه طلا) غرامت به روسیه و عذرخواهی نایب‌السلطنه یا شاه‌ ایران از امپراتور در سن‌پترزبورگ، از جمله مفاد این قرارداد بود (7). البته برخی صاحب‌نظران معتقدند انگلستان در این جنگ‌ها در تضعیف ایران نقش داشت؛ زیرا ایران قوی می‎توانست خطری برای مستعمرۀ شرقی وی یعنی هند به شمار آید (8).

ج) پیمان آخال

در سال 1280 قمری و زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه، جنگ دیگری بین ایران و روسیه به وقوع پیوست. روس‌ها در شرق دریای خزر اطراف آرال، سمرقند و تاشکند را تصرف کردند و سپس بخارا را شکست دادند؛ درحالی‌که ایران سرگرم جنگ با انگلستان در افغانستان بود (در ادامۀ این نوشتار به آن اشاره خواهد شد). روسیه به این تصرفات بسنده ننمود و و در سال 1298 قمری به مرو نیز حمله کرد و به بهانه سرکوب راهزنان ترکمن، جنگی دیگر به راه انداخت؛ زیرا ادعا می‌کرد امنیت منطقه را به خطر انداخته‌اند. سرانجام در سال 1299 قمری تمام پایگاه‌های ترکمنان به تصرف ارتش روسیه درآمد. ناصرالدین‌شاه که در برابر عمل انجام‌شده قرار گرفته بود و توان جنگ در دو جبهه را نداشت، سر تسلیم فرود آورد و با انعقاد پیمانی به نام «پیمان آخال» تسلط روسیه بر سراسر مرزهای از‌دست‌رفتۀ شمال شرقی خراسان را به رسمیت شناخت (9).

دوم: جنگ با انگلستان

در عهد فتحعلی‎شاه، پس از جنگ‌های ایران و روس، انگلیسی‌ها به هرات چشم طمع دوختند و به تحریک افغان‌ها علیه ایران پرداختند. عباس‌میرزا ولیعهد و پسر شاه ایران، برای دفع افغان به هرات لشکر کشید و توانست هرات را به محاصره درآورد و امیر هرات را وادار به تسلیم کند؛ اما با مرگ ناگهانی او، لشکرش دست از محاصره کشید و به تهران بازگشتند (10).

شاه بعدی یعنی محمدشاه نیز هرچه کرد، نتوانست هرات را به دامن ایران برگرداند. در زمان ناصرالدین‎شاه، لشکر ایران هرات را محاصره کرد؛ متعاقب این اقدام، انگلیسی‌ها مناطقی از جنوب ایران از جمله بوشهر را به تصرف خود درآوردند. در پی آن، فرخ‌خان امین‌الدوله که در پاریس به دنبال انجام مذاکرات با انگلیسی‌ها با وساطت دولت فرانسه بود، تحت فشار انگلیسی‌ها «معاهدۀ پاریس» را با دولت انگلیس امضا کرد و بر اساس آن، افغانستان برای همیشه از ایران جدا شد (11) و تحت فشار انگستان، ایران مجبور شد جدایی بخش عمده‎ای از خاکش را بپذیرد و افغانستان را به رسمیت بشناسد (12). بر اساس این معاهده، حتی اگر افغانستان به ایران حمله می‎کرد، لشکر قاجار تنها حق داشت حملۀ آنها را دفع کند، اما اجازه ورود به جغرافیای افغانستان را نداشت (13).

سوم: جنگ با عثمانی

در سال 1237 شمسی، برخی از سرداران عثمانی مأمور جنگ با ایران شدند. عثمانی با ارتشی قدرتمند و با وضعیت برتری در برابر ارتش ایران، حمله‌ای آغاز کرد؛ اما ارتش فتحعلی‌شاه قاجار شکست سختی بر ارتش عثمانی وارد آورد. درنهایت در سال 1239 شمسی منجر به امضای قرارداد «ارزروم اول» شد. بر اساس این عهدنامه، تغییرات مهمی در مرزهای میان دو کشور داده نشد و سرحدات ایران و عثمانی تقریباً به همان حدود زمان نادرشاه تثبیت گردید.

اما عهدنامۀ دوم ایران و عثمانی در شانزدهم جمادی‌الثانی ۱۲۶۳ قمری به امضا رسید که بر اساس مادۀ دوم این عهدنامه، جانب غربی ولایت زهاب به دولت عثمانی و جانب شرقی آن به ایران تعلق گرفت. به موجب عهدنامۀ «ارزروم دوم» دولت ایران پذیرفت که از ادعای خود در رابطه با مناطق غربی زهاب (مندلی، نفتخانه و خانقین) دست بردارد و نیز حاکمیت عثمانی را بر سلیمانیه به رسمیت بشناسد و نسبت به آن ادعایی نداشته باشد. همچنین عثمانی تعهد کرد حق کشتی‌رانی ایران بر اروندرود را به رسمیت بشناسد؛ افزون بر اینکه بنا شد حدود مرزی دو کشور تعیین شود، ولی با وجود برگزاری سه نشست، توافقی به عمل نیامد.

چهارم: جنگ جهانی اول

جنگ‌ جهانی‌ اول (۱۳۳۲ ـ ۱۳۳۷ ق)، نخستین‌ جنگ‌ جهانی‌ آغاز شد که ۲۶ کشور از جمله‌ ایران‌ در آن‌ درگیر شدند. در این جنگ اگرچه احمدشاه اعلام بی‎طرفی کرد (14)، اما از شمال و جنوب مورد حمله قرار گرفت و بر اساس‌ قراردادی در سال ۱۳۲۵ قمری در سن‌پترزبورگ‌ میان‌ روس‌ و انگلیس‌، ایران به‌ دو منطقۀ نفوذ و یک‌ منطقۀ بی‌طرف‌ تقسیم‌ شده‌ بود (15)؛ ولی حتی منطقۀ بی‌طرف‌ هم‌ بر اساس‌ قرارداد ۱۹۱۵ و طی‌ جنگ از بین‌ رفت‌ و ایران‌ به‌ دو منطقۀ تحت‌ نفوذ تقسیم‌ شد.

ایران‌ پس از این جنگ به ویرانه‌‎ای تبدیل شد که قحطی‌ مردم را به‌ علف‌خواری‌ واداشته‌ بود (16). بر اساس برخی روایت‌ها، در این جنگ «حدود هشت تا ده میلیون نفر، یعنی 40 تا 50 درصد کل جمعیت ایران، بر اثر گرسنگی و مرض‌های ناشی از آن و سوء‌تغذیه از میان رفتند» (17).

دورۀ پهلوی: جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. ایران همانند جنگ جهانی اول در این جنگ نیز اعلام بی طرفی کرد (18)؛ اما ازآنجاکه رضا‌شاه به آلمان گرایش داشت و این امر برای انگلیسی‌هایی که او را بر سر کار آورده بودند، بسیار گران بود، دوباره روس‌ها از شمال و انگلیسی‌ها از جنوب به اشغال ایران روی آوردند و درنهایت، انگلیسی‌ها رضاشاه را از پادشاهی عزل و فرزندش محمدرضا را به سلطنت رساندند (19).

در سال 1322 شمسی، استالین ـ نخست‌وزیر شوروی ـ، روزولت ـ رئیس‌جهمور آمریکا ـ و چرچیل ـ نخست‌وزیر انگلستان ـ وارد تهران شدند و کنفرانس سران این سه کشور را در ایران تشکیل دادند (20) که به «کنفرانس تهران» معروف شد. این کنفرانس بدون هماهنگی ایران برگزار شد و پس از اطلاع، شاه ایران تنها اجازه یافت چند دقیقه با آنها صحبت کند.

دوران جمهوری اسلامی

پیروزی انقلاب اسلامی نقطۀ پایانی بود بر زیاده‌خواهی‌های قدرتمندان شرق و غرب؛ ازاین‌رو آنها که دیگر نمی‌توانستند مانند گذشته، زمین ایران را تصاحب کنند و نیز ذخایر طبیعی از جمله نفت ایران را به غارت ببرند، درصدد توطئه برآمدند. یکی از توطئه‌ها، تحریک صدام برای حمله به ایران بود. در 31 شهریور سال 1359 شمسی صدام به ایران حمله کرد (21). صدام حسین با اطلاعاتى که آمریکا و فرانسه و عوامل ستون پنجم در اختیارش گذاشته بودند، از این نقاط ضعف به‌خوبى آگاهى داشت؛ به همین دلیل حتى نقشه‏ عراق بزرگ را آماده کرده بود که در آن استان خوزستان به طور کامل و بخش‌هایى از استان‌هاى غربى ایران، جزئی از خاک عراق به شمار می‌آمدند. او مطمئن شده بود نظام اسلامى توان مقابله در برابر این لشکرکشى را ندارد و به‌زودى ساقط خواهد شد و دنیاى استکبار نیز از او حمایت خواهد کرد (22)؛ به همین دلیل گفت تا سه روز دیگر تهران را فتح خواهد کرد. اما پس از هشت‌سال نتوانست کاری از پیش ببرد و سرانجام قطع‌نامۀ 598 در سال 1366 صادر شد و جنگ به پایان رسید. این قطع‌نامه زیر فشار سهمگین رزمندگان اسلام بر پیکر دشمن صادر شد.

حماسۀ دفاع مقدس، برکات و دستاوردهای بی‌نهایتی برای ملت ایران به ارمغان آورد و جهاد و شهادت مردمان باایمان و مخلص این سرزمین، ستون‌های نظام اسلامی را تا مدت‌ها استحکام بخشید. تاریخ از هشت‌سال جنگ برای ایران، شرف و آزادگی و مقاومت و ایمان به خدا را در صفحات خود ثبت کرد؛ اما از متجاوز و متحدان او که طی هشت‌سال او را یاری و تشویق کردند، جز به زشتی یاد نخواهد کرد.

جنگ تحمیلی دوازده‌روزۀ اسرائیل با ایران

در بامداد ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، رژیم صهیونیستی با حمایت لجستیکی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی با هدف ضربه‌زدن به زیرساخت‌های جمهوری اسلامی ایران و درنهایت سرنگونی حکومت ایران، جنگی را آغاز کردند. در ساعات اولیۀ این جنگ، یهودیان صهیونیست به واسطۀ عبور از سامانه‌های پدافندی ایران، توانستند جمعی از سرداران سپاه، دانشمندان هسته‌ای و مردم بی‌گناه را به شهادت برسانند؛ اما در ادامه با فرماندهی دقیق مقام معظم رهبری و با رشادت نیروهای مسلح ایران، صحنۀ جنگ تغییر کرد و ضربه‌های سختی بر این رژیم وارد شد. با وجود ورود مستقیم آمریکا در حمایت از این رژیم، درنهایت آنان بعد از دوازده‌روز خواستار آتش‌بس شدند. در طول این دوازده‌روز، عمال رژیم صهیونیستی و منافقان در داخل کشور کوشیدند با اقدامات تروریستی خود، فضای ناامنی و ترس را ایجاد کنند و با اینکه اقدامات آنان سبب شهادت برخی نیروهای نظامی و مردم بی‌گناه گردید، درنهایت اقدامات پلیدانۀ آنان راه به جایی نبرد و بخش درخور توجهی از آنان در زمان جنگ دستگیر شدند؛ همچنین بعد از جنگ، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی با پیگیری‌های متعدد توانستند ضربه‌های سنگینی بر آنان وارد کنند و جمع بسیاری از این افراد را برتی اجرای اشد مجازات تحویل دستگاه قضا بدهند.

نتیجه:

از ابتدای قاجار تا پایان پهلوی، هر پادشاهی که بر ایران حکومت کرد، با جنگ یا بدون آن قسمتی از خاک ایران را به حراج گذاشت. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام جمهوری اسلامی، با آنکه دو جنگ بر ایران تحمیل شد و در هر دو جنگ تمام دنیای زر و‌ زور در مقابل ایران قرار داشتند، امامین انقلاب به کمک الهی و با مدیریتی مثال‌زدنی، نظامیان و عامه مردم را هدایت کردند؛ به گونه‌ای که حتی یک وجب از خاک ایران جدا نشد.

پی‌نوشتها:

1. کاظم موسوی بجنوردی؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ چ 2، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ ش، ج ۱، ص ۴۷۸.

2. همان.

3. سرپرسی سایکس؛ تاریخ ایران؛ ترجمه: محمدتقی فخرداعی گیلانی؛ تهران: وزارت فرهنگ، ۱۳۳۳ ش، ج ۲، ص ۴۶۰.

4. احمد خان‌ملک ساسانی؛ سیاستگران دوره قاجار؛ تهران: طهوری، ۱۳۳۸ ش، ص ۲۷۴.

5. علی‌اصغر شمیم؛ ایران دوره قاجار؛ تهران: زریاب، 1379 ش، ص 92.

6. محمدتقی لسان‌الملک سپهر؛ ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه؛ تهران: چاپ جمشید کیانفر، ۱۳۷۷ ش، ج ۱، ص ۳۵۷.

7. جهانگیر میرزا؛ تاریخ نو: شامل حوادث دوره قاجاریه از سال ۱۲۴۰ تا ۱۲۶۷ قمری؛ تصحیح: عباس اقبال؛ تهران: کتابخانۀ علی‌اکبر علمی و شرکا، ۱۳۲۷ ش، ج ۱، ص ۹۶ ـ ۹۷.

8. سعید نفیسی؛ تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران در دوره معاصر؛ تهران: [بی‌نا]، 1344 ش، ص 210.

9. علی‌اصغر شمیم؛ ایران در دوره سلطنت قاجار؛ چ 2، تهران: زریاب، ۱۳۸۰ ش، ص 255.

10. عبدالرضا هوشنگ مهدوی؛ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی؛ تهران: پیکان، 1377 ش، ص 247.

11. همان، ص 713.

12. محمدتقی لسان‌الملک سپهر؛ ناسخ التواریخ؛ تصحیح: جمشید کیانفر؛ تهران: اساطیر، 1390 ش، ج 3، ص 145.

13. مرتضی دهقان‌نژاد و زینب جلالیان؛ «انگلستان و معاهده استعماری پاریس»؛ مجله تاریخ روابط خارجی، س 10، ش 37، ص 91.

14. احمدعلی‌ سپهر؛ ایران‌ در جنگ‌ بزرگ‌: 1914 ـ 1918؛ تهران: [بی‌نا]،‌ ۱۳۳۶ ش‌، ج ۱، ص‌ ۸۹.

15. همان، ص‌ ۳۶۳ ـ ۳۶۴.

16. ژان‌ پیر دیگار و ...؛ ایران‌ در قرن‌ بیستم‌: بررسی‌ اوضاع‌ سیاسی‌، اجتماعی‌، اقتصادی‌ و فرهنگی‌ ایران‌ در یکصد سال‌ اخیر؛ ترجمه‌: عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی‌؛ تهران‌: [بی‌نا]، ۱۳۷۷ ش‌، ج ۱، ص‌ ۶۲.

17. محمدقلی مجد؛ قحطی بزرگ؛ نسل‌کشی ایرانیان در جنگ جهانی اول (1296 ـ 1298 ش/ 1917 ـ 1919 م)؛ ترجمه: محمد کریمی؛ تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ویراست دوم، 1394 ش، ص 16.

18. صفاالدین تبرائیان؛ ایران در اشغال متفقین؛ تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۱ ش، ج 1، ص 13.

19. مهدی هروی؛ نخست‌وزیری در ۳۷ سال؛ تهران: نشر توکل، ۱۳۸۴ ش، ص ۲۲.

20. همان، ص 34.

21. علی‌اکبر ولایتی و همکاران؛ «جنگ عراق با ایران»، در: دانشنامه جهان اسلام؛ زیرنظر غلامعلی حداد عادل؛ تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1393 ش، ص 11.

22. مهدی مرندی و داوود سلیمانی؛ دفاع مقدس (جنگ تحمیلی) در اندیشه امام خمینی؛ تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1383 ش، ص 122.

فلسطین یکی از مناطق شامات بود. این منطقه تحت حاکمیت دولت بیزانس روم بود و بیشتر ساکنین مسیحی بودند تا اینکه در زمان خلیفه دوم به دست مسلمانان فتح شد.

پرسش:

فتح فلسطین در اسلام توسط چه کسی رخ داد و چه اقوام و ادیانی آن زمان زندگی و حکومت می‌کردند؟ چه برخوردی نسبت به آنان صورت گرفت؟

پاسخ:

امروزه در مجامع بین‌المللی تنها دو شهر نوار غزه و کرانه باختری به‌عنوان «فلسطین» شناخته می‌شود و سایر سرزمین‌های اشغال‌شده توسط صهیونیست‌ها تحت عنوان «اسرائیل» شناخته می‌شود. امّا با توجه به اینکه صهیونیست‌ها سرزمین فلسطین را اشغال کرده‌اند، هرگاه کلمه فلسطین به‌کار برده شود منظور تمام خاک فلسطین است که از طرف غرب به دریای مدیترانه؛ از طرف شمال، به جمهوری لبنان؛ از جانب شرق به نهر اردن و جمهوری سوریه و از ناحیه جنوب، به شبه‌جزیره سینا که قسمتی از مصر است، محدود است که مهم‌ترین شهر آن بیت‌المقدس است.

 

فتح فلسطین در اسلام

تا قبل از اسلام کشمکش‌های بسیاری بین اقوام وادیان مختلف بر سر حکومت و تصرف منطقه‌ی فلسطین بود و نهایت در دوره رسالت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، این منطقه تحت حاکمیت دولت بیزانس روم بود. در اواخر سال دوازدهم هجری که مصادف با خلافت ابوبکر بود؛ مسلمانان پس از نبرد با مخالفان و مرتدان؛ به فکر فتح و گشودن سرزمین‌های همسایه افتادند. ازاین‌رو عراق و شام نخستین مناطقی بودند که ابوبکر بدان‌ها لشکر کشید که ابتدا عراق به تصرف مسلمانان درآمد و سپس نوبت به فتح مناطق شامات رسید. در آن زمان هرقل پادشاه روم شرقی بر آن منطقه مسلط بود، اما مسلمانان یکی پس از دیگری شهرهای اولیه شام را تصرف می‌کردند تا اینکه پس از فتح دمشق، نوبت به سرزمین فلسطین رسید.

پس از مرگ ابوبکر، عمر بن خطاب به این فتوحات ادامه داد تا اینکه در دوران خلافت او نبردی بزرگ میان سپاه مسلمانان و رومیان به نام یرموک آغاز شد. نبرد یرموک یکی از مهم‌ترین نبردهای تاریخ اسلام است که در سال ۱۵ هجری قمری (و به قولی ۱۳ هجری قمری) بین مسلمانان به فرماندهی ابوعبیده بن جراح و نیروهای امپراتوری روم شرقی رخ داد. این نبرد که در منطقه‌ای به نام یرموک در نزدیکی رود اردن اتفاق افتاد که نقطه عطفی در گسترش اسلام در شامات و فتح فلسطین بود. (1) در این نبرد رومیان برای جلوگیری از فرار سربازان خود، آن‌ها را با زنجیر به یکدیگر بسته بودند؛ اما این استراتژی که درنهایت به ضرر آن‌ها تمام شد و پس از غلبه‌ی مسلمانان بر نیروهای رومی؛ سربازان آن‌ها که با زنجیر به هم بسته بودند، به دره‌های اطراف سقوط کردند و تعداد زیادی از آن‌ها در اثر این حادثه جان خود را از دست دادند. این واقعه به‌عنوان یکی از صحنه‌های تلخ و دردناک نبرد یرموک ثبت شده است. (2)

پس از شکست رومیان در نبرد یرموک، عمر بن خطاب به ابوعبیده نامه‌ای نوشته و دستور داد برای فتح بیت‌المقدس، حرکت کند.(3) ابوعبیده به همراه مسلمانان راهی بیت‌المقدس شد و ساکنان آن سرزمین را میان پذیرش اسلام و یا پرداخت جزیه مخیر کرد. سرانجام پس از نبردها و کش‌وقوس‌هایی که رخ داد، ساکنین بیت‌المقدس پیکی را نزد ابوعبیده فرستادند که: «ما می‌خواهیم صلح کنیم، اما به شما اعتماد نداریم. نامه‌ای بنویسید تا خلیفه شما حاضر شده و با ما پیمانی بنویسد تا ما بر امان او اطمینان کنیم!»(4) ازاین‌رو خلیفه دوم برای برقراری صلح به شام آمد و این‌گونه منطقه‌ی فلسطین در سال شانزدهم هجری قمری، جزء قلمرو حکومت مسلمانان در آمد. (5)

 

ساکنین فلسطین

در سال 313 میلادی به‌فرمان کنستانتین اول امپراتور روم، مسیحیت در سرزمین‌های تحت سلطه وی ازجمله فلسطین به رسمیت شناخته شد و گسترش پیدا کرد؛ بنابراین هنگام ظهور اسلام و قبل از آنکه توسط مسلمانان فتح شود، همچنان مسیحی نشین بود. (6) بااین‌حال شواهد نشان می‌دهد که یهودیان و ادیان دیگری نیز به‌صورت اقلیت مذهبی در آنجا ساکن بودند. (7)

 

برخورد مسلمانان با ساکنین فلسطین

وقتی بیت‌المقدس به دست مسلمانان فتح شد، صلح‌نامه‌ای نوشته شده که اهالی بیت‌المقدس ازنظر خون و مال و کلیساهاى خود در امان‌اند، نه کسى حق دارد در کلیساهای آن‌ها ساکن شود و نه ویران کند. (8) همچنین حقوق راهبان کلیسا محفوظ است و کسی حق ندارد آنان را بیرون کنند. (9) از برخی گزارش‌ها به نظر می‌رسد با توجه به اینکه مسیحیان، جمعیت اغلب بودند و قبل از آن با یهودیان درگیری‌هایی داشتند؛ خلیفه به‌منظور جلوگیری از شرارت‌های یهود، دستور داد تا یهودیان در محله‌ها و معابد مسیحیان سکونت نداشته باشند؛ ضمن اینکه آثار و کنیسه‌های یهودیان نیز نباید از جانب احدی تخریب شود. (10)

نتیجه‌گیری:

 در دوران خلافت عمر بن خطاب در سال 16 هجری؛ پس از پیروزی مسلمانان بر رومیان در نبرد یرموک مسلمانان راهی بیت‌المقدس شدند و ساکنان آن سرزمین را میان پذیرش اسلام و یا پرداخت جزیه مخیر کرد. در آن زمان بیشتر ساکنین فلسطین پیرو آیین مسیح بودند؛ و سایر ادیان به‌صورت اقلیت مذهبی در آنجا زندگی می‌کردند. ازاین‌رو برای مسیحیان صلح‌نامه‌ای نوشته شده که اهالی بیت‌المقدس ازنظر خون و مال و کلیساهاى خود در امان‌اند، نه کسى حق دارد در کلیساهای آن‌ها ساکن شود و نه ویران کند و این‌گونه بیت‌المقدس جزء قلمرو مسلمانان در آمد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت، انتشارات دار الکتاب العربى، 1413 ق، ج ۳، ص ۱۳۹.

2. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت، انتشارات دار الکتاب العربى، 1413 ق، ج ۳، ص 41.

3. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱ ق، ج ۱، ص ۲۲۲.

4. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ ق، ج ۲، ص ۵۰۰.

5. ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الاکبر (تاریخ ابن‌خلدون)، تحقیق، خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ ق، ج ۲، ص 544.

6‌ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا، ج ۱، ۱۵۳۳.

7. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینیه، بی‌تا، ج ۵، ص ۱۸۵.

8. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا، ج 2، ص 147.

9. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینیه، بی‌تا، ج ۵، ص ۱۸۵.

10. حمیری، محمد بن عبد المنعم، الروض المعطار فی خبر الأقطار، محقق احسان عباس، بیروت، مکتبه لبنان،1984 م، ص 69.

تاریخ دوران سلطنت پهلوی و ناترازی های اقتصادی
بر اساس اسناد تاریخی در عصر پهلوی، یکی از ناترازترین دوران‌های تاریخ ایران در عرصه‌های مختلف ازجمله؛ ناترازی جدی در تأمین کالاهای اساسی و مسکن و ... است.

پرسش:

آیا در دوران سلطنت پهلوی، ایران دچار ناترازی بود؟ سه مورد از مهم‌ترین ناترازی‌های اقتصادی دوران پهلوی چه بود؟

پاسخ:

ناترازی به معنای عدم تعادل یا ناپایداری در اداره جامعه به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن منابع یک بنگاه اقتصادی یا یک نظام سیاسی با مصارف آن، همخوانی نداشته باشد. این مسئله اختصاص به مسائل اقتصادی ندارد، اما بارزترین و ملموس‌ترین نوع ناترازی، ناترازی در امور اقتصادی است. طبیعتاً ناترازی ها، یکی از ملاک‌های مهم ارزیابی عملکرد نظام‌های سیاسی و دولت‌ها، توسط افکار عمومی است. امروزه برخی از ناترازی‌ها در جمهوری اسلامی ایران، باعث شده تا بخشی از رسانه و افکار عمومی، از مدیریت تراز در دوران پهلوی سخن بگویند و جمهوری اسلامی را مذمت کنند. اکنون پرسش این است که آیا در دوران سلطنت پهلوی، ناترازی اقتصادی وجود نداشت و منابع و مصارف کشور، تراز و به‌سامان بود؟ برای پاسخ مستدل و مستند به این پرسش، باید مصادیق ناترازی همچون مسکن، کالاهای اساسی، سرمایه‌گذاری، بودجه، تورم، انرژی و ... در دوران پهلوی مورد مطالعه قرار گیرد:

1. ناترازی در اجاره‌نشینی و مسکن؛

مسکن یکی از نیازهای اساسی و اولیه انسان است که در اکثر جوامع، نیمی از درآمد سبد خانوار، مستقیم صرف تأمین آن می‌شود. در ایران در دوره قاجار در تهران ۱۲۴۳۰ خانه شخصی و همچنین ۷۲۰۰ خانه اجاره‌ای وجود داشت. جعفر شهری می‌گوید علت این‌که بیش از نیمی از مردم خانه شخصی نداشتند، این بود که معتقد بودند اجاره‌نشینی شر و مزاحمتی ندارد، ولی هزینه‌های خدماتی، تعمیراتی و نگهداری منزل شخصی سنگین است.(1) این روند در اوایل دوره پهلوی دوم، به‌جایی رسید که از یک‌سو، بیشتر افراد خانه‌دار در خانه‌هایی زندگی می‌کردند که از کمترین ضروریات زندگی راحت نیز به دور بودند(2) و بسیاری از صاحب‌نظران حوزه معماری و شهرسازی از شرایط مسکن در دوره پهلوی گلایه می‌کردند و ضمن انتقاد از کمبود مسکن، از وضعیت گران بودن کرایه‌ها و همچنین زندگی کردن افراد زیاد در یک‌خانه نیز ناراحت بودند.(3) از سوی دیگر، با گسترش شهر تهران به‌خصوص در دهه ٤٠ تهیه مسکن و اجاره‌نشینی نیز به معضل مهم در شهر تهران تبدیل شد. در این شرایط، حکومت درصدد طرح‌هایی برای تنظیم عرضه و تقاضا برآمد، اما نابرابری عرضه و تقاضای مسکن، بسیار بالا بود؛ زیرا طبق آمار بانک ملی، کرایه مسکن در کل کشور به‌خصوص در تهران، در سال ۱۳۳۶ نسبت به سال ۱۳۱۵ نزدیک به ٣٦ برابر افزایش یافته بود. این درحالی بود که در حدود 20 سال، درآمد مردم افزایش چندانی نیافته بود.(4) ازاین‌رو مردم توان اجاره‌نشینی نیز نداشتند و بنابر اطلاعاتی که کیهان منتشر کرد در دهه ٤٠ در تهران نزدیک به ٦٠ هزار خانه خالی وجود داشت که بدون مشتری مانده بود.(5) این در حالی است که تعداد خانواده‌های شهرنشین که همگی در یک اتاق زندگی می‌کردند به گفته جان فوران از ۳۶ درصد در سال ١٣٤٦ به ٤٣ درصد در سال ۱۳۵۶ رسیده بود (6) و بیش از ٤٢ درصد از خانواده‌های تهرانی در اواخر سال ٥٦ و اوایل سال ۵۷ دارای مسکن مناسب نبودند(7) که علت آن، افزایش بی‌سابقه قیمت مسکن بود؛ به‌طوری‌که یک کارمند باید ۷۰ درصد از حقوق خود را به اجاره خانه اختصاص می‌داد.(8) دولت پهلوی اقداماتی برای حل مشکل مسکن و اجاره‌بها انجام داد، اما سیل مهاجرت از روستا به شهر به خاطر بیکاری، افزایش قیمت مصالح ساختمانی، بورس‌بازی زمین و افزایش قیمت بیش‌ازحد آن، افزایش نرخ انشعاب آب و برق و گاز و نداشتن یک سیاست مشخص در حوزه مسکن،(9) راه به‌جایی نبرد.

2. ناترازی در کالاهای اساسی و مواد غذایی؛

تأمین مواد غذایی و کالاهای اساسی، یکی از وظایف عادی دولت‌ها و نظام‌های سیاسی است. دولت پهلوی در این زمینه نیز دچار ناترازی عمیقی بود که در ادامه بیان می‌شود.

2ـ1. دوران پهلوی اول؛

یکی از مهم‌ترین شاخص‌های دولت تراز یا ناتراز، تأمین کالاهای اساسی و نیازهای اولیه انسان است. بررسی وضعیت معیشت در دوران پهلوی نشان می‌دهد که از همان ابتدا، ناترازی سنگینی بر کشور حاکم بود؛ در تاریخ 27 مهر 1304، یعنی زمانی که رضاخان در عرصه سیاست یکه‌تازی می‌کرد، روزنامه‌ها از کمبود و گران‌شدن نان در اصفهان می‌نوشتند.(10) این وضعیت در سال‌های بعد نه‌تنها بهتر نشد که بدتر نیز شد و علاوه بر گرانی، اغلب نان نامرغوب و بی‌کیفیت به دست مردم گرسنه‌ای می‌رسید که گاه به‌جز نان قوت دیگری نداشتند. روزنامه «اخگر» در آبان 1307 در گزارشی درباره وضعیت نان شهر اصفهان نوشت: «درحالی‌که اصفهان یکی از مهم‌ترین ولایات زراعتی و در اطراف آن بهترین گندم‌ها کاشت می‌شود، بااین‌وجود نان اصفهان قابل خوردن نیست. نان این شهر به‌جای آرد گندم یا جو، ترکیبی از مقدار کمی آرد و تخم علف و شن و خاک هست و برای مردمی که اغلب باید نان خالی بخورند، یا با نان لبو و کشک امرارمعاش کنند نیروئی باقی نخواهد ماند.(11) این ناترازی تا حدی پیش رفت که محمدعلی همایون کاتوزیان درباره وضعیت اسف‌بار معیشتی مردم در اوایل دهه 20 می‌نویسد: «اشغال کشور و بی‌ثباتی داخلی به کمبود کالاها و درنتیجه نرخ‌های تورم بسیار بالا انجامیده بود. احتکار و فساد کارکنان دولت بر وخامت اوضاع می‌افزود. بی‌تردید می‌توان گفت که فعالیت‌های اقتصادی در شهرها کاهش بسزایی یافته و سرمایه‌گذاری‌های دولت به حد ناچیزی تقلیل یافته بود. سرمایه‌گذاری خصوصی مخاطره‌آمیز و نامطمئن بود. تقاضا کاهش و بیکاری افزایش یافته و فقر شایع شده بود و اسکناس اعتبارش را از دست داده بود.»(12)

2ـ2. ناترازی دوران پهلوی دوم؛

این مسئله در دوران پهلوی دوم نیز، نه‌تنها بهبود پیدا نکرد، بلکه شرایط سخت‌تر شد. به نوشته آبراهامیان در نخستین سال‌های سلطنت محمدرضا پهلوی نمایندگان آمریکا و انگلیس همواره از «نارضایتی طبقات پایین از کمبود شدید مواد غذایی، لباس، دارو و درمان و آموزش» هشدار می‌دادند.(13) اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه و داماد محمدرضا پهلوی، با اشاره به فقر عمومی مردم در شهرهای مختلف کشور در دهه 20 می‌گوید: «در سال 1329 وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی‌نانی و قحطی در عذاب بودند. هرروز هم که ما از خواب بلند می‌شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران اغلب بچه‌ها شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند، چون به مالاریا مبتلا بودند. در کرمان و بندرعباس کیفیت آب آن‌قدر بد بود که مردم به یک بیماری به نام پیوک مبتلا بودند.»(14) در این شرایط دردناک، آمریکایی‌ها و خارجی‌ها در ایران، وضع بسیار مطلوبی داشتند و در بسیاری مواقع، ایرانی‌ها منتظر ته‌مانده غذا و پوست میوه آن‌ها می‌ماندند. فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا نخست‌وزیر رژیم پهلوی) درباره وضع مردم ایران در این سال‌ها می‌گوید: «در سپیده‌دم صبح، آذر 1323، موقعی که قطار به اندیمشک رسید، متوجه حضور صدها مرد و زن و کودک پابرهنه در ایستگاه شدم که با لباس‌های مندرسی از شدت سرما می‌لرزیدند و چشم به ما دوخته بودند. در گوشه‌ای از محوطه‌ ایستگاه، نمایندگان مرکز تدارکات ارتش آمریکا، صبحانه‌ سربازان آمریکایی قطار را به‌صورت ساندویچ‌هایی که در کاغذ پیچیده بود، همراه با میوه و فنجانی قهوه بین آن‌ها تقسیم کردند. این سربازان همان‌جا، فی‌المجلس صبحانه خود را خوردند و قبل از سوارشدن به‌قطار، باقیمانده‌ آن را به داخل بشکه‌هایی که در کنار محوطه قرار داشت پرتاب کردند. در این موقع، ناگهان سیل ایرانی‌های پابرهنه‌ای که در ایستگاه انتظار می‌کشیدند به‌سوی بشکه‌ها هجوم آوردند و با جستجو در میان باقیمانده‌ غذای آمریکایی‌ها، هرکدام تکه‌ای نان یا پرتقال و یا پوست موزی به دست می‌آورد و به‌سرعت در دهان می‌گذاشت و فرومی‌داد». وی در سفر سال بعدش به ساری می‌گوید: «مردمان روستایی که در آن نواحی زندگی می‌کردند در کلبه‌های گلی به‌سر می‌بردند و بیش از دو وعده در روز، غذا نمی‌خوردند که تازه آن‌هم از مقداری نان خشک و ماست فراتر نمی‌رفت.(15) ثریا اسفندیاری همسر محمدرضا پهلوی در خاطراتش می‌نویسد: «در سال 1329، در هنگام بازدید از بیمارستان‌ها و پرورشگاه‌های تهران، متوجه شدم که محلات جنوب شهر با جوی‌ها‌ی سرباز که آب کثیف آن پس از عبور از رختشوی‌خانه‌ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگ‌ها به مصرف خوراک مردم می‌رسد. بچه‌های مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گل‌ولای کوچه‌ها که خانه‌هایشان شباهتی به خانه ندارد. محلاتی که فقر کامل بر آن‌ها حکم‌فرماست و توان شکایت نیز ندارند».(16) وی همچنین درباره عدم وجود امکانات اولیه زندگی در دهه 30 می‌نویسد: «در سال 1333، از یک پرورشگاه، بدون اطلاع قبلی بازدید می‌کنم و بچه‌هایی را می‌بینم که تمام بدنشان پوشیده از چرک و دمل است. زمستان است و بخاری ندارند. دفتر پرورشگاه را مطالبه می‌کنم و با وحشت، متوجه می‌شوم که بسیاری از دختربچه‌ها و پسربچه‌هایی که نام‌نویسی شده‌اند، دیگر زنده نیستند. میزان مرگ‌ومیر این خانه‌ مرگ به‌مراتب بیشتر از خانه‌ سالمندان است. سعی فراوانی برای دریافت اعتبارات لازم از وزارت بهداری، به عمل می‌آورم، ولی نه‌تنها با کمبود پول، بلکه با کمبود پرسنل نیز روبه‌رو می‌شوم».(17) این وضعیت به اعتصابات خونین منجر می‌شد. آبراهامیان می‌نویسد: «این مشکلات اقتصادی و فشارهای خارجی موجب بی‌ثباتی رژیم شد. شمار اعتصابات بزرگ که در سال‌های 1334 تا 1336 بیش از سه مورد نبود در سال‌های 1336 تا 1340 به بیش از 20 مورد رسید که برخی با درگیری‌های خونین میان اعتصابیون و نیروهای مسلح پایان یافت»(18).

 

3. ناترازی در انرژی؛

ایران یکی از کشورهای ثروتمند در حوزه انرژی و منابع زیرزمینی است. دولت پهلوی به‌ویژه در دهه 50 با فروش بیش از 6 میلیون بشکه در روز، نه‌تنها گشایشی در معیشت مردم ایجاد نکرد، بلکه حتی در مسئله انرژی نیز، مردم با ناترازی مواجه بودند. «فرانسیس فیتزجرالد»، نویسنده سرشناس آمریکایی و برادرزاده سفیر امریکا نیز وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» دانسته و عنوان می‌کند: «وضعیت ایران به‌طورکلی به‌مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... ثروت کشور بیشتر به‌سوی خودروهای شخصی و نه ‌اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به‌سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه ‌آموزگاران، سرازیر شده است.»(19) پرویز راجی (آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن) می‌گوید: «موقعی که به تهران رسیدم دیدم مردم در ایران، به‌شدت از کمبود روشنایی برق و عدم توانایی در استفاده از تهویه و یخچال در بحبوحه‌ گرما، عذاب می‌کشند و احساس می‌کنند؛ بودجه‌ای که می‌بایست صرف تأمین رفاه آن‌ها شده باشد، به خرید جنگ‌افزار اختصاص یافته است.»(20). به‌طورکلی، در دوران پهلوی، ناترازی در بسیاری از بخش‌ها به حد بحران رسیده بود و به اعتراف اشرف پهلوی: «در فضای ثروت فاحش برآمده از افزایش قیمت نفت، شکاف میان فقیر و غنی عمیق‌تر و آشکارتر و برای دوام و بقای حکومت، خطرناک‌تر می‌شد. تهران به آسمان‌خراش‌های چندین میلیون دلاری، محله‌ی مسکونی‌ای با کاخ‌ها و ویلاهای میلیونرهای جدید و بلوارهای وسیع پر از اتومبیل‌های لوکس آراسته شد. بااین‌همه، علاوه ‌بر تهی‌دستان شهری که در زاغه‌ها زندگی می‌کردند و همه‌ اعضای خانواده توی یک یا دو اتاق چپیده بودند و گاهی هم برق و آب جاری نداشتند، هنوز شمار عظیمی از مردم ما نیز در روستاهای کوهستانی، در جاهای پرت و دسترس‌ناپذیر، روزگار می‌گذراندند.»(21)

نتیجه‌گیری:

به اعتراف اسناد متعدد دربار، مسئولین و مستشرقان، ناترازی در دوران پهلوی در وضع بحران قرار داشته است و در بسیاری از عرصه‌ها، کشور را متوقف کرده بود که نمونه‌هایی از آن در مسکن، غذا و کالاهای اساسی و انرژی با استناد به منابع معتبر خارجی و خاطرات دولتمردان و وابستگان سلطنت پهلوی بیان شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، انتشارات رسا، 1367.

2. مجله آرشیتکت، سال اول، شماره 4، تیرماه 1326، ص 127.

3. همان، ش 1، شهریور 1325، ص 15.

4. پوریانژاد، فرهاد و پرویش، محسن، بررسی وضعیت مسکن و اجاره‌بهای شهر تهران در دهه آخر حکومت پهلوی دوم، فصلنامه اقتصاد شهری، دوره 6، شماره 2، 1400، ص 117.

5. روزنامه کیهان، ش 5329، فروردین 1340، ص 8.

6. فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1392، ص 429.

7. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 410.

8. پارسونز، آنتونی، غرور و سقوط (ایران 1352-1357)، ترجمه محمدصادق حسینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 25.

9. پوریانژاد و پرویش، پیشین، ص 118-122.

10. روزنامه اخترمسعود، 27مهر 1304: سال 6، شماره 6.

11. پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، معیشت مردم در عصر پهلوی، شماره 186، تیرماه 1400، http://www.niknami.ir/.

12. همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی در ایران؛ از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، مترجمان کامبیز عزیزی و محمدرضا نفیسی، چاپ 4، تهران، نشر مرکز، 1373 ص 201.

13. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 211.

14. زاهدی، اردشیر، رازهای ناگفته، به کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، انتشارات به آفرین، 1381، ص 34.

15. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 12، تهران، نشر اطلاعات، 1395، ص 67 و 68.

16. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 92.

17. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 85.

18. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1377، ص 518.

19. راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 13 تهران، اطلاعات، 1394، ص 9 و 95.

20. راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ 13 تهران، اطلاعات، 1394، ص 82.

21. درودی، ریحانه، 53 سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، چاپ 6، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 112.

تاریخ‌نگاری یهود بر مظلوم‌نمایی استوار است. آمار کشته‌های اندک یهود در حوادث گوناگون، گویای تلاش رسانه ای آنها در مظلوم نمایی برای توجیه جنایات وسیع خود است.
مظلوم‌نمایی یهودیت در تاریخ

پرسش:
یکی از ویژگی‌های یهودیان روزگار ما - به‌ویژه صهیونیست‌ها - مظلوم‌نمایی است. آیا مظلوم‌نمایی یهود در تاریخ هم سابقه دارد؟
 

پاسخ:
با نگاهی ساده به وضعیت امروز یهودیان و ترفندهایی که آنان برای اقدامات توسعه‌طلبانه‌ی خود انجام می‌دهند، به‌خوبی می‌توان دریافت که مظلوم‌نمایی، یکی از بزرگ‌ترین حربه‌های آنان برای پوشش جنایات و اهداف سیاسی و مذهبی خود از گذشته تابه‌حال بوده. مظلوم‌نمایی یهود به دلیل پشتوانه نیرومند تبلیغاتی آن، بر افکار عمومی جهان به‌شدت مؤثر بوده است؛ از داستان هولوکاست تا حمله‌ی حماس و مقاومت، نمونه‌هایی از این رفتار در دوران معاصر بوده است. با مراجعه با تاریخ یهود به دست می‌آید که تاریخ‌نگاری یهود، بر مظلوم‌نمایی استوار است.

پیشینه تاریخی بنی‌اسرائیل
یهودیان یازده قرن قبل از میلاد مسیح، کشوری مستقل را ایجاد کردند که اسرائیل نامیده ‌می‌شد. از شاهان نامی آن می‌توان به حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهماالسلام اشاره داشت. در زمان حضرت سلیمان علیه‌السلام اسرائیل به نهایت درجه‌ی آبادانی و رونق اقتصادی خود رسیده بود تا اینکه بعد مرگ سلیمان علیه‌السلام فرزندش رحبعام به سلطنت می‌رسد. از آن زمان به بعد، یکپارچگی اسرائیل مدت زیادی دوام نیاورد و در قرن دهم قبل از میلاد، با قیام یربُعام بر ضد رحبعام، این کشور به دو قسمت تجزیه شد که قسمت شمالی آن همچنان «اسرائیل» خوانده می‌شد و قسمت جنوبی که تحت فرمانروایی رحبعام بود، «پادشاهی یهودا» نام ‌گرفت.
بخش شمالی اسرائیل همواره در وضعی ناپایدار به سر می‌برد تا اینکه درنهایت در سال ۷۲۵ پیش از میلاد آشوریان مجدداً به این منطقه حمله کردند و این بار تمامی ساکنین منطقه را به اسارت گرفتند. پس‌ازاین زمان، از سرنوشت این قبایل اطلاعی در دست نیست و این واقعه به گم‌شدن اسباط _قبایل_ یهود شهرت یافت. در متون یهودی وعده داده‌شده است که در آخرالزمان این ده سبط پیدا خواهند شد و به ارض مقدس بازخواهند گشت.(1) 
بخش جنوبی یعنی پادشاهی یهودا بارها توسط آشور موردحمله قرار گرفت ولی درنهایت توانست خود را از خطر منقرض شدن حفظ کند.
درنهایت  سال ۶۱۲ پیش از میلاد، امپراتوری آشور، توسط اتحاد بین امپراتوری ماد و امپراتوری بابل جدید از بین ‌رفت؛ اما وضعیت برای یهودیان همچنان نامساعد بود. در آن زمان «بُختُ نَصَّر» پادشاه بابل در سال ۵۹۷ پیش از میلاد به پادشاهی یهودا لشکرکشی کرد و این اتفاق آغازی دوباره برای مظلوم‌نمایی یهودیان بود.

لشکرکشی بُختُ نَصَّر به بیت‌المقدس
در مورد وضعیت یهود در لشکرکشی بخت نصر آمده که لشکر او هفتاد هزار یهودی را به کشتن داد.(2)  بااین‌حال برخی از نویسندگان مدعی شدند که این آمار از کشته‌شده‌ها خلاف واقع بوده است و ادله‌ای را دراین‌باره آوردند.(3)  چراکه اولاً مورخانی چون ابن کلبی و مسعودی و ابی الفداء و دیگران این‌چنین قتل‌عام‌هایی که بخت نصر در حق یهود انجام داده را ذکر ننموده و معتقد بودند که در این اخبار غلو صورت گرفته.(4)  ثانیاً فرهنگ دیرینه مردم بر آن جریان داشت که اسیران را نمی‌کشتند بلکه آنان را در کارهای شاق به کار می‌گرفتند. ثالثاً پیروان بخت نصر، مجوسی و آتش‌پرست بودند، پس نمی‌توان انگیزه دینی برای بخت نصر ایجاد کرد که آنان را به انتقام خون یک پیامبر الهی مانند یحیی علیه‌السلام _که در متون تاریخی آمده_ مورد قتل و عام قرار داده است.  همچنین بین شهادت یحیی علیه‌السلام و فتح بخت نصر در حدود ۴۰۰ قرن‌ها سال فاصله بوده؛ که این خود نشان از تصرفاتی در این داستان دارد.(5)   بنابراین یا مراد شخص دیگری است که با بخت نصر هم نام بوده؛ و یا به جهت مشابهت در بلایی که بر سر یهود آورده، او را مجازاً به این نام خوانده‌اند؛ در غیر این دو صورت تصرفاتی در این داستان صورت گرفته است.
درنتیجه، به نظر می‌رسد وقایعی چون گم‌شدن اسباط _قبایل_ یهود و قتل‌عام یهودیان، داستانی خیالی است که یهودیان آن را به‌قصد جلب عواطف دیگران در آن زمان، به کار گرفتند؛ و اگر اصل داستان ساختگی نباشد، روحیه مظلوم‌نمایی نهفته در ملت یهود، باعث اغراق‌گویی و بزرگ‌نمایی دراین‌باره شده است. چنانکه در کنار جنایاتی که بعدها یهودیان انجام دادند، باز با مظلوم‌نمایی این حقایق مسلم را مخفی نمودند و بر سر قتل‌عام‌های خیالی خود نشستند و گریه سر دادند. به‌عنوان نمونه، برخی منابع داستان اصحاب اخدود را (که مشهور است به‌فرمان «ذونواس» حاکم یهودی یمن، مردم مؤمن نجران را در خندق آتش انداختند)، بر دانیال نبى علیه‌السلام و یارانش تطبیق کرده‌اند که به‌فرمان بخت نصر در آتش افکنده شدند؛ اما آتش در آنان اثر نکرد و رهایى یافتند.(6)  این گزارش موردتوجه و تأیید برخى خاورشناسان و پژوهشگران معاصر قرارگرفته، اما برخی نویسندگان آن را از اسرائیلیات دانسته می‌دانند که یهود آن را در شکل تحریف‌شده‌ای در اختیار راویان مسلمان قرار داده است.(7) 

ماجرای بنی قریظه
در تاریخ اسلام نیز هرکجا از نبرد مسلمانان با یهودیان سخن به میان آمده، به دنبال آن گفته‌هایی مبنی بر مظلومیت یهود نیز دیده می‌شود.
به‌عنوان نمونه در مورد نبرد بنی قریظه و کشتار یهودیان آمده که بنی قُریظه به هنگام جنگ احزاب، مشرکان را یاری کردند و علیه مسلمانان توطئه نمودند؛ اما پس از پیروزی مسلمین در جنگ احزاب، آنان توسط مسلمانان مورد مجازات قرار گرفتند. دراین‌باره سیره نویسان گزارش-هایی مبنی بر محاصره‌ی قلعه‌ی آنان و کشتار تعداد بسیاری از یهودیان نقل کرده‌اند؛ تا آنجا که واقدی تعداد کشته‌های آنان را بین شش‌صد تا هفت‌صد نفر معرفی کرده؛(8)  یا ابن اسحاق از هشت‌صدتا نه‌صد نفر تخمین زده است.(9)  کثرت کشته‌های آنان به حدی بود که برخی محققان در پذیرش این تعداد از کشته‌ها دچار تردید شدند و شواهدی برخلاف واقع بودن آن ذکر نمودند.(10)  ازجمله ادله‌ای که احتمال اغراق در تعداد کشته-های یهود را تقویت می‌کند، وجود دو یهودی مسلمان شده به نام محمد بن کعب قرظی و عطیه قرظی در سلسله اسناد این روایات است؛ که ممکن است انگیزه‌ای انگیزه‌ی آنان از این گزارش‌ها، مظلوم‌نمایی یهودیان باشد.(11) 

ادعای مالکیت تاریخی بر فلسطین
از دیگر مظلوم‌نمایی‌هایی یهود که همواره مطرح می‌کنند، این است که آنان سرزمین بیت‌المقدس یا اورشلیم را متعلق به خودشان می‌دانند و ادعا می‌کنند مسلمانان روزی ما را بیرون کرده‌اند‌ و اکنون سرزمین خودمان را پس گرفته‌ایم. درحالی‌که با گرایش کنستانتین امپراتور روم به مسیحیت، این شهر در اختیار مسیحیان قرار داشت.(12)  در زمان خلافت عمر بن خطاب، مسلمانان در راستای گسترش اسلام برای فتح بیت‌المقدس به راه افتادند و درنهایت اهالی آنجا با مسلمین پیمان آشتی امضا کردند و شهر را بر مسلمانان گشودند.(13)  تا آنکه با آغاز جنگ‌های صلبی، یکی از سخت‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین کشتارها و غارت‌ها در بیت‌المقدس به دست مسیحیان رغم خورد. آنان در اواخر قرن پنجم هجری، با بهانه‌هایی ازجمله نجات این شهر از دست مسلمانان، به فلسطین حمله کردند.(14)  جنگ‌های صلیبی حدود دویست سال ادامه داشت که اوج آن مربوط به دوران فرماندهی صلاح‌الدین ایوبی بود. او پس از جنگ‌های مختلف و تصرف شهرهای کوچک و بزرگ، به سمت بیت‌المقدس لشکر کشید و آن را نیز به تصرف درآورد.(15) 

هولوکاست
از آن هنگام به بعد بیت‌المقدس عملاً در اختیار مسلمانان بود تا این‏که در دهه‌های اخیر، یهودیان صهیونیست توانستند با کمک حکومت‌های غربی، سرزمین فلسطین را به کنترل خود درآورند. در این میان، داستانی به نام هولوکاست مطرح شد که باعث شد مظلوم‌نمایی یهودیان به اوج برسد و از آن برای پوشش جنایاتشان بهره بردند.
هولوکاست در اصطلاح، به نظریه‌ای اطلاق می‌شود که ادعا دارد شش میلیون یهودی در طول جنگ جهانی دوم، براثر اعمالی از قبیل اعدام در اتاق‌های گاز و سوزانده شدن در کوره‌های آدم سوزی اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها، کشته‌شده‌اند.(16)  از دیدگاه صهیونیست‌ها، برپایی دولت اسرائیل، نتیجه منطقی ظلم بر یهودیان در هولوکاست است. آنان با داستان کوره‌های آدم سوزی، خود را مستحق برپایی یک دولت دانستند؛ آن‌هم در گوشه دیگری از جهان و با غصب سرزمین ملتی که هیچ‌گونه ربطی به جنایات واقعی یا ساخته‌وپرداخته آنان نداشتند. درواقع یهودیان علاوه بر تأسیس اسرائیل و تلاش برای تحقق اهداف صهیونیسم بین‌الملل، دو هدف عمده سیاسی دیگر را از مظلوم‌نمایی یهود و تقدس بخشیدن به هولوکاست، تعقیب کردند؛ یکی پیش‌گیری از خیزش عمومی جهانیان علیه صهیونیسم و دیگری مظلوم‌نمایی و برانگیختن احساسات نژاد یهود و ایجاد اتحاد سیاسی آنان.(17)  بنابراین سازمان صهیونیسم، در شرایط جنگ جهانی، چاره را در این دید که از هرج‌ومرج به وجود آمده، استفاده کند و با مظلوم‌نمایی هرچه‌تمام‌تر، چنین جلوه دهد که جهان مسیحیت به آنان حمله کرده و تعداد زیادی از آنان را کشته است؛ پس آنان ناچارند به‌جای دیگری بروند و کجا بهتر از خاورمیانه و آن‌هم فلسطین که قرن‌‏ها پیش، سرزمین خود یهودیان بوده است.

ماجرای استر
از دیگر وقایعی که روحیه مظلوم‌نمایی این رفتار یهودیان را بازگو می‌کند، داستانی است که درباره منشأ جشن «پوریم» است مطرح می‌کنند. طبق این داستانی داستان که در بخشی از عهد عتیق به نام «کتاب استر» آمده است، یک دختر یتیم یهودی به نام «استر» که تحت سرپرستی عمویش «مردخای» بوده، به همسری خشایارشا پادشاه هخامنشی درمی‌آید؛ ولی یهودی بودن خود را کتمان می‌کنند. او و عمویش «مردخای» نفوذ بسیاری در پادشاه پیدا می‌کنند؛ مخصوصاً این‏که مردخای به توطئه ترور شاه پی می‌برد و شاه را نجات می‌دهد. تا این‏که وزیر پادشاه به نام «هامان»، با مردخای دشمنی می‌کند و تصمیم می‌گیرد او و همه یهودیان را قتل‌عام کند؛ اما مردخای پی می‌برد و ماجرا را به استر می‌گوید و او که زن محبوب شاه بوده، شاه را متقاعد می‌کند که جلوی هامان را بگیرد و در این ماجرا، یهودی بودن این دو نفر نیز فاش می‌شود. سپس به درخواست استر، پادشاه، دستور مجازات هامان را می‌دهد و بعد هم به استر و مردخای اجازه می‌دهد انتقام بگیرند و همان بلایی که قرار بود هامان بر سر یهودیان بیاورد، یهودیان بر سر دشمنان خود آوردند و در سرتاسر امپراتوری هخامنشی، 75 هزار تن از دشمنان یهود در سه روز کشته شدند! پس‌ازآن، استر و مردخای که نفوذ و قدرت بسیاری یافته بودند، دستور دادند این واقعه تا ابد جشن گرفته شود. برخی جشن پوریم یهودیان را که همه‌ساله برگزار می‌شود، تداوم همان جشن می‌دانند.
 مطرح است که در سده پنجم پیش از میلاد، یهودیانی که در دربار «خشایار شاه» نفوذ داشتند، از او در حال مستی خواستند تا دستور دهد همسرش، «ملکه وشتی» در مقابل درباریان و سربازان عریان ظاهر شود؛ اما ملکه از اجرای آن سر باز زد و بدین ترتیب از مقامش خلع گردید و کشته شد. در آن برهه شخصی به نام «مردخای» یکی از یهودیان ذی‌نفوذ در دربار خشایارشاه بود. وی پس از کشته شدن ملکه، برادرزاده خود «استر» را به دربار آورد و او با دلربایی از شاه توانست ملکه‌ی ایران شود.
بانفوذ یهود در دربار، تحرکات مخرب بسیاری در سراسر ایران از جانب آنان صورت گرفت؛ تا آنجا که ایرانیان بسیاری ازجمله «هامان» وزیر خشایار شاه، از رفتار آنان به ستوه آمدند. هامان مصمم شد تا گروه‌های توطئه‌گر یهود را از دربار اخراج کند و مجرمانشان را مجازات کند؛ اما استر با بدگویی از هامان، نزد خشایارشاه او را از سمت خود برکنار می‌کند و مردخای را به‌عنوان وزیر به شاه تحمیل می‌کند. مردخای که به خشایار نزدیک شده بود، حکم قتل هامان و دیگر سرداران ایران را در حال مستی به امضای او ‌ می‌رساند و درنهایت هامان به همراه 10 پسرش درشوش به دار آویخته می‌شد. بعد از کشته شدن هامان، یهودیان از شاه برای کشتن همه مخالفان خود در سراسر ایران 3 روز مهلت می‌گیرند و قتل‌عام بزرگان و سرداران ایرانی را آغاز می‌کنند.(18) 
بااینکه این داستان، اشکالات تاریخی بسیاری دارد و محققان آن را غیرواقعی می‌دانند،(19)  ولی دستاویزی برای مظلوم‌نمایی یهودیان شده و تلاش هامان برای قتل‌عام یهودیان را به نشانه مظلومیت یهودیان، برجسته می‌کنند. برفرض صحت این داستان، روشن می‌شود که یهودیان به بهانه‌ی تصمیم هامان برای کشتار یهود، مجوز کشتار هزاران ایرانی را صادر کردند و آنان را از دم تیغ گذراندند. این همان ترفندی است که در قرن بیستم میلادی نیز به کار گرفتند و درباره هولوکاست اغراق و بزرگ‌نمایی کردند تا خود را مظلوم نشان دهند و جنایت علیه مردم فلسطین و دیگر مسلمانان را توجیه کنند.
در دوران کنونی نیز شاهد هستیم که این قبیل از مظلوم‌نمایی و بهانه‌جویی‌ها بارها از جانب دولت اسرائیل مطرح می‌شود و به دنبال آن هزاران مسلمان ساکن در فلسطین اعم از زنان و کودکان بی‌گناه را به کام مرگ می‌کشانند؛ چنانکه شهدا و کشته‌های مردم غزه گویای این ادعاست.

 نتیجه:
تاریخ‌نگاری یهود، بر مظلوم‌نمایی استوار است. آمار و ارقامی که از کشته‌های یهود در حوادث گوناگون مطرح‌شده، گویای این است که آنان همواره درصدد بودند تا با مظلوم نشان دادن خود، پوششی را برای جنایات خود مهیا سازند. هرچند در مسائل تاریخی همیشه به‌طورقطع نمی‌توان ادعایی را ثابت کرد؛ اما وقایعی چون گم‌شدن اسباط یهود، حمله‌ی بخت نصّر و کشتار یهودیان، جنگ‌های مسلمانان با آنان در صدر اسلام و قتل‌عام آنان، ماجرای هولوکاست و کشته شدن شش میلیون یهودی و... همگی نشان می‌دهد که آنان درصدد بودند با مظلوم‌نمایی، شکست خود را جبران کنند و با وارونه نشان دادن این حوادث، فرصت را برای جنایات و توسعه‌ی یهود غنیمت شمارند.

جهت مطالعه‌ی بیشتر: 
مظلوم‌نمایی یهود در طول تاریخ، نوشته‌ی نجاح الطائی.

پی نوشت:
1. رک: کریمی نیا، محمدمهدی، انصاری مقدم، مجتبی، اریک، رحیم، «وعده‌های آخرالزمانی و موعودگرایی در آیین یهود»، صص 122- 133.
2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، ج‏2، ص 169‏.
3. طایی، نجاح، مظلوم‌نمایی یهود در طول تاریخ، لندن، ص 27-29.
4. بلاذری، أحمد بن یحیى، فتوح البلدان، ص 25 و مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج‏1، ص 251.
5. رک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏14، ص 351-355.
6. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن على بن محمد، الکامل فی التاریخ‏، ج‏1، ص 267.
7. بیومی مهران، محمد، دراسات تاریخیّه من القرآن قی بلاد العرب، ج‌ 1، ص‌ 364.
8. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‏2، ص 518.
9. ابن هشام، السیره النبویه، ج‏2، ص 241.
10. عاملی، جعفر مرتضى، الصحیح من سیره النبی الأعظم‏، ج‏11، ص 199-204.
11. رک: کریمی تبار، عزیز الله؛ راغبی، محمدعلی؛ اکبر نژاد، مهدی؛ تحلیل و پاسخ به شبهه درگیری پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم با یهود بنی قریظه، تاریخ اسلام در آیینه پژوهش، پیاپی ۴۱، سال 13، پاییز و زمستان، ۱۳۹۵ شماره ۲.
12. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۵۳.
13. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، ج ۵، ص ۱۸۵.
14. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج ۳۴، ص ۱۶.
15. ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج ۵، ص ۳۶۲.
16. رک: روبر فوریسون، اتاق‌های گاز در جنگ جهانی دوم، واقعیت یا افسانه؟ ترجمه دکتر سید ابوالفرید ضیاءالدینی، مؤسسه فرهنگی - پژوهشی ضیا.
17. واحدی، سید محمدرضا، بوی خون، تهران، ارتش جمهوری اسلامی ایران سازمان عقیدتی سیاسی، 1382 ش، ص ۴۵-۴۴.
18. برگرفته از: ترجمه فارسی کتاب استر، نسخه پی‌دی‌اف منتشرشده در پایگاه اینترنتی «کتابخانه مجازی تاریخ ما» به نشانی: www.pdf.tarikhema.ir  نیز رک: کریمی نیا، بیتا؛ محمد زاده، نسار؛ محمودی، حسنا؛ جعفری، نشاط؛ جعفری کلیبر، فاطمه؛ نویسنده مسئول: کمالی، فاطمه عذرا؛ «استر ستاره‌ای در تاریخ یهود»، ص 60- 66.
19. برای نمونه، ر.ک: زرین‌کوب، عبدالحسین، روزگاران تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، ص 104، 113 و 289.

با توجه به سابقه تاریخی فلسطین، این سرزمین بیش از هزار سال قبل از یهود ساکنین بومی داشته است لذا یهودیان اولویتی ندارند و سکونت غاصبانه آنها نامی جز اشغال ندارد
وجه‌ تسمیه فلسطین اشغالی

پرسش:
چرا می‌گویید «فلسطین اشغالی»؛ درحالی‌که فلسطین از اول برای یهودیان بود و این مسلمانان بودند که در قرن هفتم آن را اشغال کردند؟
 

پاسخ:
امروزه کشور فلسطین در منطقه غرب آسیا قرارگرفته و با کشورهای لبنان، سوریه، مصر و اردن همسایه است. از هزاران سال پیش تاکنون، اقلیت‌های مذهبی گوناگونی در این منطقه زندگی کرده‌اند و در حال حاضر نیز در خود فلسطین مردمانی از اسلام، مسیحیت و یهودیت زندگی می‌کنند. همچنین این سرزمین بارها توسط حکومت‌های مختلف ازجمله حکومت انبیای الهی مانند داوود و سلیمان (علیهماالسلام)، سلوکیان، امپراتوری روم، مسلمانان، صلیبی‌ها، عثمانی‌ها و نهایتاً بریتانیا در جنگ جهانی اول، دست‌به‌دست شده است.
بدین ترتیب، این سرزمین متعلق به یک نژاد یا قوم خاص نبوده است؛ بلکه از گذشته، اقوام گوناگونی به این سرزمین مهاجرت کرده و تا قرن‌ها در آنجا زندگی کرده‌اند؛ مانند گروهی از کنعانی‌ها (از فرزندان کنعان از نسل حضرت نوح)، اقوامی از جزیره کرت و دریای اژه (که نام اصلی آن‌ها pelest بود)، فنیقی‌ها و نَبَطی‌ها (که عرب تبار بودند) و بعدها عرب‌های مسلمان.(1) 
نکته بعدی که بسیار مهم است، این‏که: یهودی‌ها که همان بنی‌اسرائیل از فرزندان حضرت یعقوب هستند و خود وی که فرزند حضرت اسحاق از حضرت ابراهیم علیه‌السلام است، تنها در بخشی از سرزمین فلسطین سکونت داشتند. اگر بخواهیم به تاریخ رجوع کنیم، حضرت ابراهیم اصالتاً متولد و بزرگ‌شده سرزمین بابل (بین‌النهرین) یعنی عراق کنونی بود(2)  که برای حفظ و مراقبت از دین و آیین خود، به همراه خانواده خویش راهی فلسطین شد.(3)  حضرت لوط علیه‌السلام نیز که نسبت خویشاوندی با حضرت ابراهیم داشت، در جنوب فلسطین از طرف حضرت ابراهیم مشغول تبلیغ دین ابراهیم برای ساکنان آنجا بود.(4)  با این اوصاف، این سرزمین از دیرباز، ساکنانی داشته و بنی‌اسرائیل هم یکی از گروه‌های ساکن در آن بوده‌اند. 
این مطلب را نیز باید افزود که حضرت یعقوب و فرزندانش بعد از دعوت حضرت یوسف (عزیز مصر)، وارد مصر شدند و تا چند قرن تا ظهور حضرت موسی علیه‌السلام به‌عنوان پیامبر، در مصر زندگی می‌کردند.(5)  همچنین بعد از عبور بنی‌اسرائیل از رود نیل و ورود به صحرای سینا و سرگردانی در آنجا، بنا شد تا آن‌ها پس از جنگ با حاکم و طاغوت سرزمین فلسطین، وارد آنجا شوند؛ اما به دلیل کارشکنی بنی‌اسرائیل تا مدت‌ها بازهم در خارج از فلسطین بودند(6)  تا اینکه یوشع بن نون با نبرد بر ضد طاغوت فلسطین، یهودیان را وارد فلسطین نمود.(7)  همان‌طور که مشاهده می‌فرمایید، این جماعت حتی حاضر نشدند تا برای بازگشت مجدد به این سرزمین، جهاد کنند!
در تکمیل مطالب بالا باید عرض شود که اگر ملاک و مبنای تشکیل یک کشور با حکومت جدید، سابقه و گذشته تاریخی یک قوم باشد، بسیاری از مرزبندی‌های کنونی دستخوش تغییر خواهد شد و در این صورت، نباید این معیار فقط مختص به یهودی‌ها باشد. بدین ترتیب، به سبب حکومت شاهان ایرانی بر مناطق دیگر، سرزمین ایران باید شامل مناطق وسیعی از آسیای میانه و منطقه قفقاز و غرب آسیا و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس هم بشود. 
همچنین دولت‌هایی مانند استرالیا، نیوزلند، کانادا، آمریکا، مکزیک، برزیل و آرژانتین و بسیاری دیگر، می‌بایست همه حکومت و ثروت‌های این مناطق را به‌طور کامل تحویل ساکنان بومی این مناطق بدهند؛ چراکه این سرزمین‌ها توسط اروپایی‌ها اشغال‌شده و طی چند صدسال اخیر جمعیت زیادی از اروپا به این مناطق آمده و در آنجا ساکن شده‌اند و چندین نسل از آن‌ها در آنجا به دنیا آمده‌اند درحالی‌که اصالتاً جزء ساکنان آنجا نبوده‌اند.
درواقع، ادعای صهیونیست‌ها بیشتر بهانه‌ای است برای ایجاد تفرقه و فتنه‌انگیزی میان مسلمانان غرب آسیا و تضعیف آنان.
سؤال جدی‌ای که وجود دارد، این است که اگر یهود و بنی‌اسرائیل به‌واسطه حضور تاریخی در این منطقه، ادعای مالکیت آن را دارند، پس دست‌اندازی به کشورهای دیگر منطقه مانند سوریه و لبنان، ترسیم نقشه از نیل تا فرات برای چیست؟!(8) 
بر اساس آنچه گذشت، معلوم می‌شود که صهیونیست‌‏ها هیچ حق مالکیتی بر فلسطین ندارند و این‏که ساکنان این سرزمین را به‌زور از خانه و کاشانه خود بیرون کرده و به‌جای آنان نشسته‌اند، نامی جز «غصب» و «اشغال» ندارد و ازاین‌رو، ما این منطقه را اشغال‌شده می‌دانیم و آن را «فلسطین اشغالی» می‌نامیم.

نتیجه:
خلاصه این‏که: سابقه تاریخی فلسطین نشان می‌دهد که این سرزمین بیش از هزار سال قبل از حضرت یعقوب و بنی‌اسرائیل و یهود، ساکنین بومی خود را داشته است که از مناطق مختلف به آنجا مهاجرت کرده و ساکن شدند؛ و اگر قرار باشد به‌واسطه حضور تاریخی در این منطقه، کسی یا گروهی و یا اقلیت دینی و مذهبی‌ای به دنبال تصاحب آن باشد، همه اقوام و اقلیت‌های مذهبی ساکن در آن اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی (و نه‌فقط یهود) می‌توانند این ادعا را مطرح کنند و هیچ ارجحیت و اولویتی برای یهود در این زمینه وجود ندارد. پس سکونت غاصبانه صهیونیست‌‏ها در این سرزمین، نامی جز اشغال ندارد.

 

منابع برای مطالعه بیشتر:
1- «اختراع قوم یهود» نوشته شلومو زند، ترجمه فهیمه چاکرالحسینی ابرقوئی، انتشارات اختران.
2- «۱۰ غلط مشهور درباره اسرائیل»، نوشته ایلان پاپه، ترجمه وحید خضاب، انتشارات کتابستان معرفت.

پی نوشت:
1. صفا تاج، مجید، دانشنامه فلسطین، ج 3، ص 14.
2. طبری اقوال مختلف درباره محل تولد حضرت ابراهیم علیه‌السلام را در سرزمین بابل آورده است. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 233.
3. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 247.
4. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج ۱، ص ۱۴۰.
5. بنیاد اسلامی طاهر، دایره المعارف تشیع، ج ۱، ص ۲۴۳.
6. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع‌البیان، ص ۶۲۶-۶۲۵.
7. رک: دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال.
8. بن گوریون در نطق دیگری در جشن فارغ الحصیلان دانشگاه افسری یهود در ماه مارس ۱۹۴۹ این‌گونه می‌گوید: «ما هنوز هدف نهایی خود را به دست نیاوردیم و فقط گوشه‌ای از مملکت ایدئال‌مان را به دست آوردیم و بقیه آن باید به دست نیروهای فداکار ما فتح شود. آری به همین زودی به خواب شیرین پیامبران اسراییل تعبیر می‌بخشیم و تمامی ملت یهود را در خاک آباء و اجداد که مرز غرب و شرق آن دو رود نیل و فرات‌اند، جمع می‌کنیم».  زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین (کارنامه سیاه استعمار)، ص 442.

 

ساکنین فلسطین، بعد از اسلام، یا مسلمان شدند یا جزیه پرداخت کردند. برفرض اخراج هم، وارثانشان باید برای پس گرفتن اقدام کنند نه اروپاییان که ارتباطی با آنها ندارند
اسلام یا مسیحیت صاحبان اصلی فلسطین

پرسش:
زمان شکل‌گیری مسیحیت و به رسمیت شناختنش توسط امپراتوری روم، هنوز اسلام ظهور نکرده بود. بعد از ظهور اسلام و کشورگشایی‌هایش، فلسطین به دست مسلمانان اشغال شد و طبیعی است که سده‌های بعد، مسیحیان بخواهند آن را از دست مسلمانان خارج کنند. از این منظر، جنگ‌های صلیبی، جنگ دفاعی است و مسیحیان می‌خواستند فلسطین اشغالی را آزاد کنند. آیا با این تحلیل موافقید؟
 

پاسخ:
در این مطلب، یک بی‌دقتی تاریخی و یک مغالطه وجود دارد که اگر اصلاح شود، پاسخ سؤال روشن خواهد شد. برای توضیح مطلب، به چند نکته باید توجه شود:

 1 ـ برفرض که فلسطین اشغال‌شده باشد، بازهم جنگ‌های صلیبی را نمی‌توان این‌گونه توجیه کرد؛ زیرا اولاً همه مردم آن سرزمین مسیحی نبودند و در میانشان یهودی و پیروان دیگر ادیان هم بوده‌اند. ثانیاً آن‌کسی که قانوناً حق دارد سرزمینی را پس بگیرد، فقط همان فردی است که مالک آن بوده و یا وارثان او. پس این‏که مردم اروپا که هیچ قرابت و نسبتی با ساکنان فلسطین نداشته‌اند، مدعی مالکیت بر آن منطقه شوند و بخواهند آن را تصرف کنند، توجیه منطقی و حقوقی ندارد.

 2- اساساً بعد از اسلام، فلسطین به دست مسلمانان «اشغال» نشد، بلکه «فتح» شد؛ به این معنا که مسلمانان پس از درگیری نظامی با حاکمان آنجا، پیروز شدند و سپس مردم ساکن در آن منطقه را مخیّر کردند که یا مسلمان شوند و همانند دیگر مسلمانان، حقوق و مزایا و تکالیف مسلمانی شامل حالشان شود و یا بر دین خود باقی بمانند و به حکومت اسلامی جزیه بپردازند.
به این گزارش طبری درباره فتح بیت‌المقدس‏ بنگرید: وقتى عمر به جابیه آمد،… یک دسته سوار را دید که مى‏آمدند و… چون پیش آمدند، معلوم شد از مردم ایلیا هستند و با عمر صلح کردند که جزیه بدهند و شهر را بر او گشودند. … مردم ایلیا بودند که مطیع وى شدند و نامه‏اى درباره ایلیا و اطراف و رمله و اطراف آن گرفتند و مردم فلسطین دو گروه شدند: گروهى با مردم ایلیا بودند و گروه دیگر با مردم رمله بودند که جمله ده ولایت بود و فلسطین به‌اندازه همه شام بود … و سبب رفتن عمر به شام آن بود که ابوعبیده بیت‌المقدس را محاصره کرده بود و مردم آنجا از او خواستند که با شرایط شهرهاى شام با آن‌ها صلح کند و پیمان صلح به‌وسیله عمر بن خطاب بسته شود. ابوعبیده قضیه را براى عمر نوشت که از مدینه حرکت کرد. …وقتى سپاه شام از عمر درباره فلسطین کمک خواست، على را جانشین خود کرد و به کمک آن‌ها برون‌شد.… عمر در جابیه با مردم ایلیات صلح کرد و براى آن‌ها نامه صلح نوشت.
به‌جز مردم ایلیا براى هر ولایت نامه‏اى جداگانه نوشت به این مضمون: این نامه امانى است که عمر امیر مؤمنان به مردم ایلیا مى‏دهد: «خودشان و اموالشان و کلیساهایشان و صلیب‌هایشان، سالم و بیمارشان و دیگر مردمشان را امان مى‏دهد که کلیساهایشان مسکون نشود و ویران نشود و از آن نکاهند و حدود آن را کم نکنند، از صلیب و اموالشان نیز و در کار دینشان مزاحمت نبینند؛ و کسى‏شان زیان نبیند و کسى از یهودیان در ایلیا با آن‌ها مقیم نشود. مردم ایلیا باید جزیه دهند چنان‌که مردم [دیگر] شهرها مى‏دهند و باید رومیان و دزدان را ازآنجا بیرون کنند. کسانى که بروند جان و مالشان در امان است تا به امانگاهشان برسند و هر که بماند، در امان است و او نیز باید چون مردم ایلیا جزیه بدهد و کسانى از مردم ایلیا که بخواهند با اموال خود همراه رومیان بروند و کلیساها و صلیب‌ها را رها کنند جان و کلیساها و صلیب‌هایشان در امان است تا به امان‌گاهشان برسند. زمین‌دارانى که پیش از کشته شدن فلان در آنجا بوده‏اند، هر کس از آن‌ها که بخواهد، بماند و باید چون مردم ایلیا جزیه دهد و هر که خواهد با رومیان برود و هر که خواهد سوى زمین خود بازگردد و از آن‌ها چیزى نگیرند تا وقت درو برسد...».(1) 
همان‌طور که می‌بینید، در این عبارات به‌وضوح تصریح‌شده است که وقتی مسلمانان بر فلسطین تسلط یافتند، مردم آن سرزمین را اخراج نکردند تا بعدها بخواهند به آنجا برگردند؛ و آنجا را اشغال (به معنای غصب زمین دیگران) نکردند تا بعدها مالکان اصلی بخواهند آن را پس بگیرند. این دقیقاً همان چیزی است که در ایران و دیگر سرزمین‌های فتح‌شده نیز رخ داد. مردمِ مناطق فتح‌شده، ساکن سرزمین خود بودند، ولی اگر مسلمان نمی‌شدند، می‌بایست جزیه بپردازند.
البته ممکن است در تعابیر عرفی گفته‌ شود «فلان سرزمین اشغال شد»؛ ولی این تعبیر دقیق نیست و منظور از آن، ورود اسلام به منطقه و حکومت مسلمانان در آنجا است و نه اخراج ساکنان اصلی آن سرزمین.

3- اساساً اگر این منطق را بپذیریم، باید زرتشتیان نیز ایران را از آنِ خود بدانند و با این‏که تعدادشان بسیار بسیار کم است، باید سرزمین پهناور ایران را به آن‏ها بسپارند! درحالی‌که خودشان نیز ‌چنین ادعایی ندارند. آری؛ اسلام وارد ایران شد و دین زرتشتی ازآنجا رخ بربست؛ ولی نه به این شکل که مسلمانان مردم ایران را اخراج کنند و خودشآنجای ایرانیان را بگیرند؛ بلکه به این معنا که همان مردم، به‌مرور تغییر دین دادند و مسلمان شدند.
مثال دیگر، سرزمین اندلس (اسپانیای کنونی) است که تا هشت قرن جزو سرزمین‌های اسلامی شمرده می‌شد و مسلمانان بر آنجا حکم می‌راندند تا اینکه در قرن پانزدهم میلادی / نهم هجری قمری (سال 897 ھ.ق) مسیحیان به‌طور کامل بر آن چیره شدند و به‌مرور، اسلام ازآنجا برچیده شد. آیا امروزه مسلمانان حق‌دارند مدعی مالکیت بر تمام این سرزمین شوند؟ پاسخ منفی است؛ زیرا مردمی که آنجا زندگی می‌کردند، عمدتاً همان ساکنان قبلی بودند که به‌مرور، دست از اسلام شستند و ساکنان فعلی هم قاعدتاً وارثان همان افراد هستند. بله؛ گروهی از یهودیان و مسلمانان که ازآنجا اخراج شدند، بعدها حق داشتند برای پس گرفتن سرزمین خود اقدام کنند.

نتیجه:
مردمی که هنگام جنگ‌های صلیبی ساکن فلسطین بودند، همان ساکنان پیش از اسلام بودند که اکثرشان مسلمان شدند و برخی نیز به‌شرط پرداخت جزیه، بر دین خود باقی ماندند. آری فلسطین از دست مسیحیان خارج‌شده بود؛ ولی به این معنا که دیگر مسیحیت در آنجا حاکم نبود؛ نه این‏که ساکنان آنجا اخراج شده باشند؛ و اگر هم برفرض اخراج شده بودند، خودشان یا وارثانشان می‌بایست برای پس گرفتن آن اقدام کنند و نه مردم اروپا.

پی نوشت: 
1.    طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج 3، ص 607 ـ 610؛ همو، ترجمه تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ج ‏5، ص 1787 ـ 1791.
 

در طی زمان های مختلف، منطقه فلسطین فراز و نشیب های زیادی داشته است ولی در اکثر این زمان ها یکتا پرست بودند هرچند گاهی انحرافاتی در اعتقادات مردم بوجود آمده است.
دین ساکنین فلسطین قبل از ورود اسلام

پرسش:
مردم فلسطین چگونه مسلمان شدند و پیش از ورود اسلام به آن منطقه، چه دینی داشتند؟
 

پاسخ:
تا قبل از اشغال فلسطین توسط صهیونیست‌ها و تشکیل یک دولت جعلی در این سرزمین در سال 1948 م، اکثر مردم این منطقه مسلمان بودند؛ گرچه تعدادی مسیحی و یهودی نیز حضور داشتند. اگر بخواهیم اسلام ساکنان این سرزمین را در تاریخ ره‌گیری کنیم، باید به حدود 1400 سال پیش بازگردیم؛ یعنی زمانی که منطقه شامات (سوریه، لبنان، اردن و فلسطین) در قلمرو امپراتوری روم بود. بعد از رسول خدا (ص) در سال‌های 15 تا 17 هجری و در ادامه گسترش اسلام در منطقه شامات، سرزمین فلسطین (رمله، عسقلان، غزه، بیت‌المقدس و دیگر مناطق آن) به تصرف مسلمانان در آمد.(1) فتح بیت‌المقدس در سال 17 هجری، با صلح همراه بود و به‌واسطه آن، پیمانی با حضور خلیفه دوم با اهالی آنجا بسته شد.(2) بعد از انتخاب حاکم برای این مناطق از سوی خلیفه دوم، علاوه بر حضور خود مسلمانان در منطقه، بسیاری از ساکنان آنجا مسلمان شده و برخی دیگر مسیحی و یهودی باقی‌مانده و در همان‌جا ماندگار شدند.(3) 
این مطلب را هم باید افزود که تعداد زیادی از ساکنان این مناطق، از نژاد عرب بودند که از گذشته در مناطق مرزی امپراتوری روم با جزیره العرب ساکن شده، دولت غسّانیان را تشکیل داده بودند و حافظ منافع رومی‌ها در این مناطق شمرده می‌شدند.(4) 
قبل از اسلام نیز یعنی در دوره باستان، اولین اقوامی که در این سرزمین و اطراف آن می‌زیستند، کنعانیان از نسل کنعان بن سام (حام) بن نوح بودند.(5)  این قوم به دلیل انتساب به نوه حضرت نوح علیه‌السلام، قاعدتاً می‌بایست در دوره‌ای یکتاپرست بوده باشند. تا این‌که در حدود دو هزار سال پیش با ورود حضرت ابراهیم و حضرت لوط علیهماالسلام به این سرزمین، آیین یکتاپرستی رو به گسترش نهاد؛(6)  گرچه عده‌ای همچون قوم حضرت لوط همچنان منحرف ماندند و به عذاب الهی گرفتار شدند.(7)

با درگذشت ابراهیم نبی، فرزندش اسحاق و نیز فرزند او حضرت یعقوب (علیهم‌السلام) و در ادامه فرزندان وی، با مستقر شدن در سرزمین فلسطین، توحید را در آنجا نهادینه کردند.(8)  بعدازاین که حضرت یعقوب و فرزندانش (بنی‌اسرائیل) برای ملاقات با حضرت یوسف علیه‌السلام وارد مصر شدند،(9)  کنعانیان و ساکنان اصلی این سرزمین، همان‌جا ماندگار شدند تا اینکه پس از حضرت موسی علیه‌السلام، وصی او یوشع بن نون به همراه بنی‌اسرائیل موفق به شکست طاغوت این منطقه و ورود به آن شدند و بار دیگر در آنجا سکنی گزیدند. بنی‌اسرائیل همراه دیگر اقوام و ساکنان قبلی فلسطین در این ناحیه ساکن شدند تا این‌که در ادامه، انبیاء بنی‌اسرائیل مانند سموئیل و داوود و سلیمان در این منطقه تشکیل حکومت دادند و بنی‌اسرائیل را اداره می‌کردند.

ماجرای نبرد بنی‌اسرائیل با جالوت به فرماندهی طالوت و نیز هلاکت جالوت توسط داوود نبی و فرار و شکست سپاه جالوت،(10)  نشان از حضور یک حکومت طاغوت و ظالم و غیر الهی در این سرزمین دارد که توسط سپاه مؤمنان از بین رفته و دین خدا در آن بسط پیدا کرد. یکتاپرستی در این سرزمین و منطقه شامات با ظهور دیگر انبیای بنی‌اسرائیل مانند الیاس، یسع، عزیر و زکریا ادامه داشت(11)  تا اینکه حضرت عیسی و یحیی (علیهماالسلام) به نبوت رسیدند و در این منطقه و اطراف آن مشغول دعوت مردم به دین الهی (مسیحیت) شدند.

شایان‌ذکر است که تقریباً تا سال 600 قبل از میلاد، بنی‌اسرائیل (یهودیان) و دیگر اقوام در این سرزمین زندگی می‌کردند؛ اما در سال 587 قبل از میلاد، بُختُ نَصَّر با هجوم به اورشلیم (بیت‌المقدس) یهودیان را به اسارت درآورد و به بابل (بین‌النهرین در عراق کنونی) منتقل کرد و معبد سلیمان را تخریب کرد.(12)  بعد از مدتی، این بار رومی‌ها از یهودیان احساس خطر کرده و در سال 70 م به اورشلیم حمله کرده و فلسطین و شهرهای آن را به اشغال خود درآورده، معبد سلیمان را بار دیگر تخریب کرده و یهودیان را پراکنده ساختند.(13)  بدین ترتیب، از سال 70 میلادی به بعد، بت‌پرستی در فلسطین و شامات بسط پیدا کرد. تا اینکه در سال 313 م بافرمان کنستانتین (قسطنطین) اول امپراتور روم، مسیحیت در سرزمین‌های تحت سلطه وی ازجمله فلسطین به رسمیت شناخته شد و گسترش پیدا کرد(14)  و تا زمان ظهور اسلام و قبل از فتح آن توسط مسلمانان در سال 15 هجری، همچنان مسیحی نشین بود.(15) 

نتیجه:
خلاصه این‌که سرزمین فلسطین به‌عنوان بخشی از منطقه شامات قدیم تا قبل از آن‌که در سال 15 تا 17 هجری (در عصر خلیفه دوم) اسلام وارد آن شده و مسلمان‌نشین شود، به لحاظ دینی و سیاسی تاریخ پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشته است. مردم این منطقه در اثر حضور انبیاء و اقوام و حکومت‌های مختلف در ادوار مختلف، به‌تناوب دین و آیین متفاوتی را اتخاذ می‌کردند. در برهه‌ای از زمان (از زمان کنعان از نوادگان حضرت نوح علیه‌السلام) یکتاپرست بودند. تا قبل از حضور حضرت ابراهیم علیه‌السلام در این سرزمین، مردمانش دچار انحراف در عقیده بودند که ایشان به همراه حضرت لوط علیه‌السلام سعی در اصلاح آن‌ها نمودند. تداوم حضور حضرت ابراهیم و فرزندانش اسحاق و سپس یعقوب و بنی‌اسرائیل در این ناحیه، باعث شد که دیگر ساکنان آن نیز به خداپرستی روی‌آورند.

تا پیش از ورود حضرت موسی علیه‌السلام به نزدیکی‌های فلسطین و سپس ورود یوشع بن نون به کنعان و پیروزی بر طاغوت این منطقه، مردمانش دچار انحراف در دین بودند. یهودیت و دین توحیدی بار دیگر از زمان یوشع در این ناحیه گسترش پیدا کرد و با ظهور انبیای بنی‌اسرائیل مانند داوود و سلیمان و حتی تا مدتی بعد از ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام، یهودیت در این سرزمین دین غالب بود. پس از تخریب معبد سلیمان توسط رومی‌ها در سال 70 میلادی، بت‌پرستی در فلسطین شامات آیین غالب بود تا این‌که در سال 313 م، مسیحیت توسط کنستانتین (قسطنطین) اول رسمیت پیدا کرد. سپس زمان خلیفه دوم در سال 17 هجری، فلسطین در اختیار مسلمانان قرار گرفت و اکثر مردمان این دیار مسلمان شدند و برخی دیگر نیز به دین یهودیت و مسیحیت باقی ماندند.

 

منابعی برای مطالعه بیشتر:
1- سیری در ادیان زنده جهان، اثر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
2- یهودیت، نوشته عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
3- دانشنامه جهان اسلام، مدخل «بیت‌المقدس»
4- ویکی فقه، مدخل «فلسطین»

پی نوشت:
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 3، ص 606 و 610.
2. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۸۵؛ ابن أثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 501.
3. ویل دورانت می‌گوید: «وقتی‌که اعراب فاتح در قرن هفتم میلادی به مصر و خاور نزدیک وارد شدند، نیمی از نفوس آن قسمت‌ها، مقدمشان را گرامی داشتند، زیرا آنان را آزاد سازنده خویش از قید ظلم دینی، سیاسی و اقتصادی پایتخت بیزانس می‌دانستند.»؛ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 4، ص 64.
4. یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 157.
5. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 144 و ج 2، ص 379؛ حموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 484؛ مسعودی، أبوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 123.
6. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ص ۴۱.
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۲، ص 148 و ۱۵۵.
8. کتاب مقدس، بخش پایانی سِفر پیدایش، از باب 37 تا 50.
9. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 30-32.
10. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 33-71.
11. گرچه در دوره‌هایی از تاریخ بنی‌اسرائیل و کنعانیان در منطقه شامات، بت‌پرستی نیز در میان آنان رواج یافت که خدای متعال برای اصلاح آنان، پیامبرانی را می‌فرستاد. برای مثال، خدای متعال حضرت الیاس علیه‌السلام را برای بنی‌اسرائیل و ساکنان بعلبک (در لبنان) که گرفتار پرستش بت «بعل» شده بودند، فرستاد. (مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 99.)
12. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص ۵۳۸؛ زرین‌کوب، روزبه، «بخت نصر»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱۱، ص ۴۸۰.
13. مسعودی، أبو الحسن على، التنبیه و الاشراف، ص 110- 111؛ سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، سیری در ادیان زنده جهان (غیر از اسلام) ص 221-226.)
14. سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، سیری در ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، ص 229-237.
15. دانشنامه جهان اسلام، مدخل «بیت‌المقدس».

با توجه به تقدّس و جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد رژیم صهیونیستی درصدد است تا با تصرف کامل این شهر، معبد حضرت سلیمان را بازسازی کند.
اهمیت بیت‌المقدس برای اسرائیلی‌ها

پرسش:
چرا این‌قدر بیت‌المقدس برای اسرائیلی‌ها مهم است؟
 

پاسخ:
بیت‌المقدس (به عربی: بیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که نخستین قبله و سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. این شهر، از مراکز زیارتی ادیان ابراهیمی است و هر یک از این ادیان، آثار و ساختمان‌هایی در آن دارند. بیت‌المقدس هم‌اکنون در اشغال کامل اسرائیل است و این شهر را پایتخت ابدی خود می‌خواند؛ اما سازمان ملل و بسیاری از کشورهای جهان، این ادعا را به رسمیت نمی‌شناسند.(1) 

دلیل اهمیت بیت‌المقدس برای رژیم صهیونیستی
ازآنجاکه رژیم صهیونیستی در نظر دارد خود را نماینده  یهودیان در جهان معرفی کند، تلاش می‌کند تا با تکیه‌بر معتقدات یهودیان در مورد بیت‌المقدس، نظر آنان را جلب کند. بیت‌المقدس یا اورشلیم، هم خود برای یهودیان قداست دارد و هم برخی اماکن موجود در آن. این اماکن و بناها با صرف‌نظر از اینکه در این شهر قرار دارند، محل توجه پیروان دین یهودند. وجود این اماکن در اورشلیم، بر قداست آن نزد یهودیان افزوده است. جنگ‌هایی که بر سر تصرّف اورشلیم درگرفته، از موضوعات پربسامد تورات است.(2)  در تورات، صدها بار از اورشلیم یادشده و نام این شهر به‌صراحت برده شده است.(3)  در برخی فقرات، تصریح‌شده که خانه خدا در این شهر قرار دارد(4)  و در ده‌ها آیه دیگر، از عبارت «خانه خدا» برای مکانی در این شهر، استفاده‌شده است.(5) 
به نقل تورات، داود نبی علیه‌السلام، طرح ساختن خانه خدا در اورشلیم را ریخت؛ اما کار ساختن خانه خدا را فرزندش، سلیمان نبی علیه‌السلام، آغاز کرد. به‌تصریح تورات، داود سی‌وسه سال بر اورشلیم حکومت کرده است.(6)  پس از داود، فرزندش سلیمان در اورشلیم و همان‌جا که داود تعیین کرده بود، خانه را ساخت: «سلیمان کار ساختن خانه خدا را شروع کرد؛ یعنی همان زمین خرمن‌کوبیِ اَرونه یَبوسی که در آن خداوند به داود پادشاه ظاهر شد و داود آنجا را برای خانه خدا در نظر گرفت».(7)  اورشلیم بنا بر تورات، شهر برگزیده یَهوَه (خدا) است.(8)  در نظرگاه یهودیان، معبد بیت‌المقدس که در عبری «بِت همیقداش» نام دارد، به‌عنوان خانه خدا توسط حضرت سلیمان بنا شده است. این معبد قرن‌ها است که مرکزی است برای انجام مراسم عبادی یهودیان. معبد در تاریخ سرزمین مقدس، بارها موردحمله واقع‌شده و گاه اقوام مشرک، بت‌های خود را نیز در داخل آن قرار داده‌اند. بِت همیقداش دو بار به‌طور کامل ویران گشت که آخرین آن حدود سال ۷۰ میلادی بود و علیرغم این موضوع، این مکان مقدس تا به امروز قبله‌گاه یهودیان جهان و مهم‌ترین زیارتگاه آنان به شمار می‌رود.(9) 
علاوه بر قداست این مکان، یهودیان صهیونیزم درصدد هستند تا با تصرف کامل بیت‌المقدس، زمینه تخریب مسجدالاقصی را که در این شهر قرار دارد، فراهم کنند. یهودیان صهیونیزم بر این باورند که بقایای معبد سلیمان زیر مسجدالاقصی قرار دارد. ازنظر آنان، ویرانی مسجدالاقصی و ساخت معبد سلیمان به‌جای آن، شرط ظهور مسیح است. از‌این‌رو، آنان درصدد تخریب مسجدالاقصی و احیای معبد سلیمان به‌جای آن هستند.(10) 

نتیجه:
رژیم صهیونیستی با توجه به تقدّس و جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد، درصدد است تا با تصرف کامل این شهر، دیدگاه دیگر یهودیان در سراسر دنیا را به خود جلب کند. علاوه بر اینکه از این طریق، درصدد است تا برخی اندیشه‌های افراطی خویش همچون تخریب مسجدالاقصی و بازسازی معبد سلیمان را راحت‌تر در پیش بگیرید.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1- کتاب تاریخ اورشلیم، نوشته جعفر حمیدی
2- مدخل بیت‌المقدس در دانش‌نامه جهان اسلام قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://rch.ac.ir/article/Details/12608
3-مدخل بیت‌المقدس در سایت ویکی شیعه قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://fa.wikishia.net/view/%D8%A8%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%...

پی نوشت:
1.    حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم، ص ۲۷۶.
2.    برای نمونه: دوم سموئیل باب پنج آیه شش.
3. http://www.razgah.com/words.engil
4. عزرا باب پنج آیه شانزده.
5. http://www.razgah.com/words.engil
6. اول، پادشاهان، باب دو، آیه یازده.
7. اول پادشاهان، ۱۶: ۳۸.
8. اول پادشاهان باب یازده آیه سیزده؛ اول پادشاهان باب یازده آیه سی‌ودو.
9. http://www.7dorim.com/cultures/BeitHamighdash.asp
10. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۸۸.

بیت المقدس شهری است که مسجد الاقصی، قبله اول مسلمانان در آن جای دارد و مورد توجه پیروان ادیان ابراهیمی بوده است ولی صهیونیست ها قصد تخریب آن را دارند.
تاریخچه مسجدالاقصی

پرسش:
لطفاً درباره تاریخچه مسجدالاقصی توضیح بدهید و بفرمایید که آیا مسجدالاقصی همان بیت‌المقدس است؟
 

پاسخ:
بیت‌المُقَدَّس (به عربی بَیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. مسجدالاقصی نخستین قبله مسلمانان در این شهر قرار دارد.
بیت‌المُقَدَّس (به عربی بَیت‌المَقْدِس یا البیت‌المقدس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در سرزمین فلسطین در حدود ۲۴ کیلومتری غرب بحرالمیت و ۵۶ کیلومتری شرق دریای مدیترانه است این شهر کوهستانی در بین جلگه مدیترانه و دره رود اردن قرار دارد و حدود 762 متر از دریای مدیترانه و حدود 1160 متر از بحرالمیت بالاتر است. آب‌وهوای این شهر، گرمسیری، نیمه‌خشک، همراه با تابستان‌های گرم و خشک و زمستان‌های سرد و بارانی است.(1)  این شهر به لحاظ موقعیت جغرافیایی همواره برای مردم و حکومت‌های منطقه اهمیت بسیاری داشته؛ چراکه از قدیم‌الایام گذرگاه ارتباطی میان آفریقا، اروپا و آسیا بوده است.(2)  این شهر خاستگاه دین یهودی و مسیحی است و به سبب وجود اماکن مذهبی موردعلاقه ادیان ابراهیمی (اسلام، یهود و مسیحیت) مانند قبه الصخره، مسجدالاقصی و دیگر اماکن مقدس، از دیرباز موردتوجه پیروان تمام ادیان ابراهیمی بوده است.(3) 
مسجدالاقصی در لغت به معنای «دورترین مسجد»، به مسجدی در شهر بیت‌المقدس اشاره دارد که در جنوب شرقی این شهر واقع‌شده است.(4)  این مسجد در فاصله 500 متری جامع عمر و قبه الصخره قرار دارد.(5)  مسلمانان به علت دوری و بُعد مسافت این مسجد از مکه و مسجدالحرام، این نام را بر آن قراردادند.(6) 
 بنابر شواهد تاریخی، نخستین‌ بار داوود نبی علیه‌السلام، در محل کنونی این مسجد اقدام به احداث معبدی نمود و حضرت سلیمان علیه‌السلام، آن را تکمیل کرد.(7)  مکان مسجدالاقصی پیش از اسلام، به نام‌های معبد اورشلیم، معبد ایلیاء، بقعه ایلیاء و ... شناخته می‌شد.(8) 
بنای کنونی مسجدالاقصی بنا بر اسنادی که از قرن نخست قمری به‌جامانده، در دوره امویان ساخته‌شده است.(9)  ساختمان مسجدالاقصی در دوره‌های مختلف تعمیر و بازسازی‌شده است. عباسیان، فاطمیان، ایّوبیان و عثمانیان ازجمله حکومت‌هایی هستند که آن را تعمیر و بازسازی کرده‌اند. منصور دوانیقی، (حکومت: ۱۳۶-۱۵۸ ق) و مهدی عباسی (۱۲۶-۱۶۹ ق)، از خلفای عباسی، ساختمان مسجدالاقصی را که براثر زلزله تخریب‌شده بود، تعمیر و بازسازی کردند.(10)  همچنین بر پایه کتیبه‌ای، به‌ دستور الظاهر لاِعزاز دین الله از خلفای فاطمی، در سال ۴۲۶ ق بر فراز مسجدالاقصی گنبدی ساخته شد (11)  و به‌ دستور المستنصر لدین الله در سال ۴۵۸ ق ایوان شمالی مسجد بازسازی گردید.(12)  در سال ۱۰۹۹ م برابر با ۵۸۳ ق، صلیبی‌ها، بیت‌المقدس را تصرف کردند و در قسمتی از محل مسجدالاقصی، کلیسا ساختند و قسمت دیگر آن را به استراحتگاه سواران و انبار ذخایر تبدیل کردند.(13)  در سال ۵۸۹ ق صلاح‌الدین ایوبی بیت‌المقدس را از آن‌ها پس گرفت، محراب مسجد را تجدید بنا کرد، گنبد آن را کاشی‌کاری نمود و منبری چوبی در آن قرار داد.(14)  در دوره حکومت ممالیک و عثمانیان نیز مسجدالاقصی چندین بار بازسازی شد.(15) 
در دوره معاصر، یهودیان صهیونیزم با غصب بخش قابل‌توجهی از سرزمین فلسطین، با ادعای اینکه بقایای معبد سلیمان، زیرِ مسجدالاقصی قرار دارد، به دنبال تخریب مسجدالاقصی هستند.(16)  این در حالی است که بر اساس بررسی‌های صورت گرفته، این ادعا، امری باطل و دروغ است؛ چراکه معبد سلیمان مهروموم‌ها پیش از ورود مسلمانان در قرن اول هجری تخریب‌شده بود و هنگام بنای مسجد در دوره اسلامی، هیچ اثری از این معبد باقی نمانده بود.(17) 

نتیجه:
بیت‌المقدس که به آن اورشلیم و قدس نیز می‌گویند، شهری است که مسجدالاقصی اولین قبله مسلمان در این شهر قرار دارد. مکان این مسجد پیش و بعد از اسلام، موردتوجه پیروان ادیان ابراهیمی بوده است. در دوره کنونی، رژیم صهیونیستی با ادعاهای واهی، سعی در تخریب بنای مسجد دارد.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1-    تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، مؤلف: محمدهاشم موسی‌غوشه، مترجمان: سید شهرام فرهانیان، هودسا عاطفی، نشر ادیان.

پی نوشت: 
1. بریتانیکا، ذیل "Jerusalem"؛ فاروق محمد عزالدین، ص ۴۲-۴۳، ۵۱-۵۳.
2. روزبهانی، محمدعلی، «روز جهانی قدس».
3. تاجیک، نصرت‌الله، «جغرافیای سیاسی سرزمین بیت‌المقدس».
4. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
5. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج 12، سال 1334 - 1258 ش، ص 18418 و 18419.
6. علامه طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۲، ص ۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۶۱۲.
7. کمالی لطف نسرین، «تاریخچه و فلسفه نام‌گذاری "مسجدالاقصی"»، قابل‌دسترس در:  www.masjed.ir/fa/article/2835/
8. اسعدی، مرتضی، بیت‌المقدس، ص ۱۳-۱۴.
9. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱0.
10. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
11. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
12. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۱.
13. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
14. حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس)، ص ۱۸۳.
15. موسی غوشه، محمدهاشم، تاریخ مجموعه مسجدالاقصی، ص ۱۳-۱۵.
16. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۸۸.
17. اسعدی، مرتضی، بیت‌المقدس، ص 16-17.

 

نقش مجلس شورای ملی در تحولات دوره انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی
در زمان قاجار مجلس شورای ملی کارکردش را به خاطر دخالت انگلیس و عدم استقلال رأی از دست دادو با توطئه انگلیس قدرت از قاجار به پهلوی توسط مجلس شورای ملی انجام شد.

پرسش:

نقش مجلس شورای ملی در تحولات دوره انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی و سپس در دوره رضاخان چه بود و آیا عملکرد مجلس در این دوره قابل دفاع است؟

پاسخ:

مقدمه

در اواخر دوران قاجار، انقلاب مشروطه نظام سیاسی ایران را از سلطنتی مطلقه به مشروطه تبدیل کرد و اولین پارلمان (مجلس شورای ملی) در تاریخ 14 مهر 1285 ه.ش، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین اقتضائات نظام مشروطه در ایران شکل گرفت و تا انقلاب اسلامی، 24 دوره را سپری کرد. البته در میان برخی از این دوره‌ها ایام فترت پیش می‌آمد و کشور بدون مجلس می‌ماند، اما در برش‌هایی از تاریخ معاصر، مجلس نقش اساسی ایفا کرده است که برای درک تحولات سیاسی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، باید به نقش ادوار مجلس شورای ملی پرداخت تا نقش مجلس روشن شود.

 

متن اصلی پاسخ

 

الف: مروری بر ادوار مجلس شورای ملی و نقش آن‌ها در انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی

از دوران مشروطه تا روی کار آمدن رضاخان، 5 دوره مجلس شکل گرفت که سه دوره اول مجلس، مصادف با شدیدترین و بحرانی‌ترین نقاط تاریخ کشور است؛

 

1. مجلس اول

 مجلس اول باوجود مقاومت مستبدین، توانست متمم قانون اساسی را تدوین کند و اصول مهم مربوط به حقوق و آزادی‌های ملت و تفکیک قوا و مسئولیت دولت را مشخص نماید. این مجلس که برگزیده اصناف بود، با قرضه دولت از روس و انگلیس، مخالفت کرد و به قرارداد 1907 م (تقسیم ایران به سه قسمت بین روس و انگیس و دولت مرکزی)، اعتراض نمود و سرانجام توسط محمدعلی شاه به توپ بسته شد.

 

2. مجلس دوم

 مجلس دوم، در سال 1289 ش، با سقوط استبداد صغیر و برگزاری انتخابات، شکل گرفت اما تحت ‌فشار خارجی روسیه تزاری، منحل شد.

 

3. مجلس سوم

 مجلس سوم با جنگ جهانی اول هم‌زمان شد و به علت فشار روس و انگلیس و تنفر ملت از آن‌ها، به آلمان و متحدین گرایش یافت. این مجلس با حکم احمدشاه تعطیل شد و در خلأ وکلای ملت، ایران با قرارداد (1915 م) تحت اشغال قوای روس و انگلیس به دو قسمت تقسیم شد. سپس قرارداد (1919 م) با هدف تحت‌الحمایه قرار گرفتن ایران توسط انگلیس، بر ایران تحمیل شد که با اعتراض دولت‌های خارجی و مردم و علما، ناکام ماند.(1) به‌موازات این هرج‌ومرج‌ها و توسعه نهضت‌های آزادی‌بخش در نقاط مختلف ایران و در غیاب مجلس، انگلیسی‌ها که از تصویب قرارداد 1919 م مأیوس شده بودند، درصدد کودتای سوم شهریور 1299 ش (1920 م) برآمدند. با پیشنهاد آیرون ساید (فرمانده سپاه بریتانیا)، رضاخان فرمانده لشکر قزاق گردید. وی با نیروهای قزاق به سمت تهران حرکت کرد. با اقدام انگلیس، به یگان‌های ژاندارمری اسلحه کافی داده نشد و ضامن توپ‌ها بسته شد و دستور عدم مقاومت به نیروهای نظامی داده شد. رضاخان با فتح تهران، عنوان سردار سپهی گرفت و سید ضیاءالدین طباطبایی به نخست‌وزیری رسید. سید ضیاء رضاخان را به وزارت جنگ، منصوب کرد و در نزاع بین سید ضیاء و رضاخان، شاه، سید ضیاء را عزل کرد و رضاخان یکه‌تاز قدرت شد.(2)

4. مجلس چهارم

 در این شرایط، مجلس چهارم در تیرماه 1300 ش، توسط احمدشاه قاجار گشایش یافت. مدرس که در دو دور قبل هم حضور داشت، به علت کارهای خلاف رضاخان، کابینه وی را استیضاح نمود و خواستار برکناری او از وزارت جنگ و پایان دادن به حکومت‌نظامی در کشور شد.(3) اما نمایندگان محافظه‌کار، با ابقای رضاخان در وزارت جنگ و افزایش بودجه نظامی برای سرکوب شورش‌های عشایری و دادن اجازه جمع‌آوری عواید حکومتی از املاک دولتی و مالیات غیرمستقیم به وزیر جنگ، با وی همکاری خوبی داشتند.(4) هواداران رضاخان «حزب تجدد» را تشکیل دادند و در شرایطی که ادامه کار برای هیچ دولتی مساعد نبود، رضاخان نخست‌وزیر شد.

 

5. مجلس پنجم

 انتخابات مجلس پنجم با مداخله آشکار رضاخان صورت گرفت و در برخی ولایات فریاد می‌زدند «به‌فرمان رضاخان به فلانی رأی دهید» و در برخی نقاط سرپیچی جریمه و تنبه بدنی داشت. حتی در اسناد تاریخی موجود است که به برخی از والیان دستور داده که چه اشخاصی باید برای نمایندگی انتخاب شوند؛ «به والی فارس نوشت که قدغن فرمایید که در انتخاب نوبخت از بوشهر مساعدت نشود،(5) اقدام فرمایید حاجی‌آقا و سلطان العلما، رئیس معارف انتخاب شود و الا خاتمه خوش ندارد(6) باید کمال مساعدت را بفرمایید که مشارالیه از جهرم انتخاب شود. به والی مشهد نوشت که لازم است اقدامات مقتضیه به عمل آید که وثوق السلطنه برای دوره پنجم تقنینیه از مشهد انتخاب شود. به والی زنجان دستور داد که لزوماً تأکید می‌نمایم که حتماً بایستی امیر اشرف، به سمت نمایندگی معرفی شود.(7) همچنین در سایر ایالت‌ها وضع پیش رفت و مجلس با عمده هواداران رضاخان شکل گرفت.

 

ب: اقدامات موافقان و مخالفان انقراض قاجاریه و آغاز سلطنت رضاخان در مجلس شورای ملی

رضاخان کابینه خویش را به شاه معرفی کرد و رسماً قوه مقننه و مجریه تحت تسلط رضاخان قرار گرفت. وی با کوبیدن احمدشاه و شعار جمهوری‌خواهی، قدرتش را افزایش داد و کم‌کم دیگر به مجلس هم وقعی نمی‌گذاشت. احمدشاه خواستار استیضاح رضاخان شد. وی در یک نقشه زیرکانه، استعفا داد و به بومهن رفت. فرماندهان طرفدار رضاخان با مجلس اتمام‌حجت کردند تا وی را بازگرداند. مجلس با وحشت تشکیل جلسه داد و از 100 نفر، 96 نفر به رضاخان رأی دادند و 12 نفر انتخاب شدند تا وی را برگردانند. رضاخان اعلام کرد که هر چه تلاش کرده است احمدشاه را برگرداند، وی بی‌علاقه به وطن شده است. هم‌زمان موانع رضاخان مثل شیخ خزعل در خوزستان، از سر راه برداشته شد و وی خودش را نماینده طبقه پایین جامعه و متکی به روحانیت و مخالفین را وابسته به بیگانگان معرفی می‌کرد.(8) با قتل «ماژور ایمبری» کنسول ایالات‌متحده آمریکا، سردار سپه حکومت‌نظامی اعلام کرد.(9) وی به‌شدت اقلیت مجلس را تحت‌فشار گذاشت اما این اقلیت، خواستار استیضاح رضاخان شدند تا از این طریق حرفشان را مطرح سازند.

 مدرس استیضاح‌نامه را بدین شرح قرائت نمود: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ مقام محترم ریاست مجلس شورای ملی، اینجانبان راجع به موارد ذیل از آقای رئیس الوزاء استیضاح می‌نماییم:

 1. سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه

 2. قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی.

 3. تحویل ندادن اموال مقصرین و غیره به خزانه دولت».

 مخالفت و حملات طرفداران سردار سپه به اقلیت مخالف وی در مجلس و همچنین روزنامه‌ها، علیه اقلیت شروع شد. روز 27 مرداد که روز پاسخ استیضاح بود، توسط هواداران وی ناآرام شد و تظاهراتی شکل گرفت و اقلیت مخالف رضاخان در بیرون مجلس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و درنهایت با پافشاری اکثریت هوادار رضاخان، بدون اینکه بر طبق آیین‌نامه، جریان استیضاح پیش برود، با قیام و قعود به دولت رأی اعتماد داده شد.(10) تقى زاده در خصوص عملکرد مجلس در آن روز مى‏نویسد: «سید محمد تدین که نایب‌رئیس بود به‌جای رئیس مجلس نشست و آنچه در قوه داشت براى پیش بردن مقصود سردار سپه و رأى گرفتن به آن طرح قانونى مبنى بر خلع قاجاریه سعى کرد».(11) با فاصله اندکی، رضاخان از مجلس، فرماندهی کل قوا را گرفت و پروژه خلع احمدشاه قاجار و انتقال سلطنت رسماً کلید خورد. مجلس در اکتبر 1925 م به این مسئله پرداخت، اما مستوفی‌الممالک که در همین زمان به ریاست مجلس برگزیده شده بود، از قبول آن امتناع کرد تا درگیر موضوع خلع قاجار نباشد. گروهی از نمایندگان ماده‌واحده‌ای به این شرح تقدیم مجلس کردند: «مجلس به خاطر سعادت ملت، خلع قاجار را اعلام، اداره موقت کشور را در محدوده قانون اساسی و قوانین نافذ به آقای رضاخان پهلوی موکول می‌کند.» بعد از تصویب این لایحه، نمایندگان راهی مقر رضاخان شدند. او وظیفه خویش را سربلندی اسلام دانست و فروش مشروبات الکلی را ممنوع کرد، بهای نان را کاهش داد و ولیعهد را تبعید کرده و جشن عمومی اعلام نمود. وی با فوریت انتخابات مجلس مؤسسان را انجام داد و فروغی را به نخست‌وزیری برگزید و به سلطنت رسید و عملاً یک خفقان 16 ساله بر کشور حاکم شد. هیچ‌کس احساس امنیت نداشت و اگر کسی در معرض سوءظن قرار می‌گرفت، معلوم نبود جام سالم بدر برد. دولت و مجلس و دادگستری همه در خدمت تمایلات شاه هستند و جان انسان‌ها برایش بی‌ارزش است.(12)

 

نتیجه

انقلابیون عصر مشروطه تصور می‌کردند با تأسیس مجلس شورای ملی، استبداد از بین می‌رود، ولی با دخالت انگلیس و شکل‌گیری بر پیش‌فرض‌های غربی و عدم استقلال رأی مجلس در بسیاری از ادوار، عملاً کارکردش را از دست داد و به شکل‌گیری و قوام دیکتاتوری رضاخان کمک کرد. رضاخان پهلوی با قبضه کردن قدرت در دست خود، توانست از نهاد مجلس شورای ملی، به‌عنوان ابزاری به‌منظور نیل به حکومت استفاده کند. رضاخان همچون محمدعلی شاه قاجار، به‌صورت مستقیم به مجلس حمله نکرد، بلکه کوشید با مهندسی انتخابات و فرستادن نمایندگان موافق خویش، از این نهاد برای قدرت گرفتن خویش و سپس تثبیت استبداد استفاده کند. او مجلس را به‌صورت تشکیلاتی فرمایشی، برای تصویب تصمیمات خود مبدل ساخت و اقلیت مجلس همچون مدرس نیز با اعلان مخالفت‌های متعدد، ره به‌جایی نمی‌بردند. به تعبیر آرتور میلسپو: «رضاخان قانون اساسی را لغو نکرد، تصویب‌نامه‌ها را جانشین قوانین نساخت، مجلس را تعطیل نکرد یا هیئت‌وزیران را منحل نکرد به‌ویژه آنچه مربوط به حقوق مردم می‌شد انتخابات انجام می‌شد، ولی شاه بر آن نظارت داشت مجلس دست‌نشانده، ترسو و فاسد، قوانینی به روال عادی تصویب می‌کرد ولی دقیقاً طبق دستور و نظر شاه...»(13) بنابر این مجلس شورای ملی نقش اساسی در انتقال قدرت از قاجار به پهلوی و به قدرت رسیدن رضاخان ایفا کرد.

پی‌نوشت‌ها

1. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد 1، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نوزدهم، 1400، ص 130-133.

2. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد 1، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نوزدهم، 1400، ص 176.

3. ر.ک؛ مذاکرات مجلس دوره چهارم.

4. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاشم فیروزمند و دیگران، تهران، نشر مرکز،1382، ص 121.

5. همتی، ایرج، رأی، رأی پهلوی است (نگاهی به ماهیت انتخابات در دوره پهلوی)، انتشارات مدرسه، ۱۳۹۱، ص ۲۷.

6. همتی، ایرج، رأی، رأی پهلوی است (نگاهی به ماهیت انتخابات در دوره پهلوی)، انتشارات مدرسه، ۱۳۹۱، ص 28.

7. انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ج 1، ص 145، 248، 78.

8. انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ج، ص 226-229.

9. بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، تهران، نشر امیرکبیر، 1386، ج 2، ص 115.

10. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد 1، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نوزدهم، 1400، ص 219-230

11. تقى زاده، سید حسن، زندگى طوفانى (خاطرات سید حسن تقى زاده)، به کوشش ایرج افشار، تهران، علمى، 1368، ص‏199.

12. تقى زاده، سید حسن، زندگى طوفانى (خاطرات سید حسن تقى زاده)، به کوشش ایرج افشار (تهران: علمى، 1368) ص‏199.

13. میلسپو، آرتور، آمریکایی‌ها در ایران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انتشارات البرز، ۱۳۷۰، ص 51 ـ 52.

صفحه‌ها