پرسش وپاسخ

یک نفر در حال حاضر تشکیل خانواده داده است و لی الان با مشکلی مواجه شده است در نوجوانی با برادر خانمش بر اثر نافهمی عمل منادی عفت انجام داده اند و شرع اسلام می فرماید باید از هم جدا شوند ولی با دو فرزند شان باید چه کار کنند

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر يقين نداري که دخول شده ،ازدواجت اشکال ندارد . اگر يقين به دخول داري ، بستگي دارد مقلد چه کسي باشي.
فتواى فقها چنين است:
به فتواي امام خميني(1) آيت الله نوري همداني (2) آيت الله بهجت(3) و آيت الله اراکي ، مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده , بر لواط كننده حرام است، اگر چه لواط کننده و لواط دهنده بالغ نباشند, ولى اگر گمان كند دخول شده يا شك كند كه دخول شده , بر او حرام نمى شوند.
اگر فاعل، غير بالغ باشد (مثل مورد پرسش) به فتواى آيات عظام:مکارم،خوئي،تبريزي و صافي،و وحيد خراساني،اين است كه خواهر و مادر و دختر مفعول بر او حرام نمى شود .به فتواي آيت الله فاضل در صورت نابالغ بودن فاعل حکم به حرمت مشکل است . به فتواي آ يت الله سيستاني در اين صورت حکم به حرمت بنا بر احتياط لازم است(در احتياط لازم مي توان به مجتهد ديگر عدول نمود)(4) .به فتواي آيت الله صانعي اگر لواط کننده مرد باشد، ازدواج حرام است .اگر لواط کننده اوائل بلوغش باشد، ازدواجش بنا بر احتياط حرام است.
اگر لواط کننده جاهل به سببيت عمل براي حرمت ابدي باشد( يعني نمي دانسته که لواط باعث مي شود که لواط کننده هرگز نتواند با مادر و خواهر و دختر لواط دهنده ازدواج کند) عدم حرمت خالي از قوت نيست ( يعني ازدواجش حرام نيست).(5)
به نظر آيت الله زنجاني اگر مفعول کودک باشد ،حرمت ابد نمي آورد.(6)
به نظر آيت الله گرامي اگر لواط کننده نابالغ باشد ،حرمت بنا به احتياط واجب است.(7)
به فتواي همه مراجع معظم تقليد؛ اگر لواط کننده گمان كند دخول شده يا شك كند كه دخول شده ،ازدواج با عده اي که گفته شد ، بر او حرام نمى شوند.
در اين مساله مي توانيد به فتواي آيت الله وحيد عمل کنيد واگر نابالغ بوده ايد، به زندگي خود ادامه دهيد .
پـي نوشت ها :
1 توضيح المسائل ،مسئله 2405.
2 .همان، مسئله 2401 .
3.همان، مسئله1923 .
4 .توضيح المسائل مراجع ،ج2 ،ذيل مسئله 2405 ؛ رساله آيت الله وحيد ،مسئله2414.
5 .توضيح المسائل ،مسئله 2440.
6 .همان، ج2 ،مسئله2414.
7 .همان،مسئله2635.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

خداوند هيچ نيازي به ما ندارد و ذات او بي نياز است .پس چرا مارا خلق كرده درحالي كه هيج سودي برايش نداريم وتغييري در او بوجود نمي آوريم چه باشيم چه نباشيم. با تشكر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
تصور ما از انجام کارها ، به دست آوردن سود يا رفع نياز است ؛ زيرا ما انسان ها موجودات محدود و ناقص هستيم و همواره اعمال ما به يکي از اين دو امر برمي گردد . به همين خاطر تصور مي کنيم هرکاري که از هر فاعلي سر بزند، بايد به منظور رفع نياز او باشد و يا براي به دست آوردن سودي ( البته به دست آوردن سود ، حاکي از وجود نوعي نياز و ميل به بر طرف کردن آن است) اين قاعده را حتي در مورد خداوند نيز جاري مي کنيم ؛ در حالي که خداوند موجود نامحدود ، کامل و بي نياز مطلق است .
آري هدف انسان در كارهايش، رسيدن به كمال و سود يا رفع نقص است؛ مثلاً غذا مي‏خورد تا رفع گرسنگي كند. لباس مي‏پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ كند.ازدواج مي‏كند براي ارضاي نيازي كه احساس مي‏كند .
اما خداوند، هيچ نقصي ندارد كه با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد و هيچ كمالي را فاقد نيست، تا به كمال رسيدن براي او فرض شود. بلكه خدايي او اقتضاي آفرينش دارد؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است. هر وجودي خير است و لازمه فياض(بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است: «و ما كان عطاء ربك محظورا؛ عطاي پروردگارت منع نشده است»، (1).
هر چيزي که اقتضاي وجود و هستي داشته يا امکان وجود داشتن آن باشد ، فيض وجود از خدا دريافت مي کند .خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد ، تا موجودي که امکان وجود آن است ، وجود را دريافت نکند.
براي توضيح بيش تر در مورد آفرينش جهان و هدف از آفرينش مي گوييم:
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست ،به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند .
هر «بود»ي ، «نمود»ي دارد؛ نمي شود فياض باشد ، اما فيضي نداشته باشد ، همان گونه که نمي تواند نور باشد اما روشنايي نداشته باشد و رحمت باشد اما بخشش نداشته باشد!
بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است .
خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد ، فيض و هستي خداوند را دريافت كند و چون قابليت وجود براي جهان هستي بود ، خداوند آن را آفريد؛ بنابراين جهان هستي ، نشان دهنده صفات خداوند است.
از اين رو هستي بخشي جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شايسته است .
خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد ، جهان و انسان را آفريده ، لازمه اين صفات آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ،ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است ."جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد . هر چه امکان تحقق دارد ، از طرف خداوند فيض وجود دريافت کند.
بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن‏ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند.
آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند . در مقابل آن همه عظمت ، راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد.
اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي‏ها و پاكي‏ها دعوت مي كند ، ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است . از سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي‏هاي پيامبران او را به سوي خوبي‏ها فرا مي خواند. او در عرصه‏هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي‏ها ، عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد.
چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنه‏هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند ،فراهم نمي كرد ،باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نبود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، چنين خلقتي لازم و ضروري است و گرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد.
اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است . هدف و مسيري است که در مورد خلقت حکيمانه انسان در نظر گرفته شده ،در واقع ابزاري است که خداوند براي تعالي و رسيدن انسان به کمالي که در وجودش امکان تجلي دارد ،تعيين فرموده اما عبادات ما نيازي را از خدا بر طرف نمي كند؛ زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است.

پي‌نوشت‌:
1. اسراء (17) آيه‏ 20.

در اسلام گفته شده «لا اكرافي الدين »پس چرا كسي كه مسلمان است وبخواهد به دين مسيح برود حكم محارب دارد،در صورتي كه او اسلام را از پدرش به ارث برده است؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
براي پي بردن به فلسفه اين حکم الهي بايد خاستگاه وضع اين حکم از ديدگاه قرآن بررسي شود. قرآن نقل مي‌نمايد:
«جمعي از اهل کتاب (يهود) گفتند (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز کافر شويد و (باز گرديد) شايد آن‏ها (از دين خود) باز گردند».(1)
دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه‏اي ماهرانه براي متزلزل ساختن باور و ايمان بعضي از مؤمنان طرح نموده و با يکديگر تباني کردند که صبحگاهان خدمت پيامبر اسلام(ص) برسند و ظاهراً ايمان بياورند، ولي در آخر روز از آيين برگردند. هنگامي که از علت کارشان سؤال شد بگويند: ما صفات محمّد را از نزديک مشاهده کرديم . هنگامي که به کتب ديني خود مراجعه نموده يا با دانشمندان ديني خود مشورت کرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است، تطبيق نمي‌کند . از اين رو برگشتيم. اين موضوع سبب مي‌شود که عده‏اي بگويند اين‏ها که به کتب آسماني از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‏اند راست مي‌گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مي‌گردد.(2)
مکر و نيرنگ کفار به وسيله خداوند آشکار گرديد و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود.
اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمي‌باشد، بلکه در همه زمان‏ها امکان اجراي آن وجود دارد.
اسلام با وضع چنين حکمي جلوي مفاسد احتمالي (که برخي نيز به وقوع پيوسته) را گرفته است که در ذيل به نمونه هايي از اين مفاسد اشاره مي‌کنيم:
1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان دروني در سطح بالا نيستند، بلکه برخي افراد در ايمان شان سست هستند. اين گونه تبليغات افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مي‌دهد . آن‏ها را از مسير حق باز مي‌دارد. حدّ و حکم شرعي ارتداد مي‌تواند افراد را از انحراف باز دارد.
2- اگر اسلام جلوي اين روند را نمي‌گرفت، نوعي جنگ رواني عليه دين صورت مي‌گرفت . کفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين که مسلمانان را دلسرد مي‌کردند، باعث دلسرد شدن افرادي که گرايش به اسلام داشتند مي‌شدند.
3- مهم‏ترين مسئله ارتداد، پيامدهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن است.
در جامعه اسلامي که اسلام و احکام و قوانين آن پايه براي رفتارهاي فردي و اجتماعي و روابط خانوادگي و تعيين کننده رفتار انسان‏ها با يکديگر و ارزش‏هاي اخلاقي جامعه است، هر گونه اختلالي در ايمان و اعتقاد انسان‏ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهي‏ها، در رفتارها تأثير گذاشته ، التزام به احکام و قوانين ديني واجتماعي را سست مي‌کند و ارکان جامعه را مورد تهديد جدّي قرار مي‌دهد.
همچنين گسترش افکار انحرافي در جامعه که از طرف افراد مرتد ايجاد مي‌شود، نيروي مسلمانان را از جهت کمّي و کيفي مورد تهديد قرار مي‌دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزي بر اساس نيروهاي اسلامي در جامعه، غير ممکن خواهد بود.
با توجه به موارد فوق کاملاً مشخّص مي‌شود که حکم ارتداد، يک حکم اجتماعي و سياسي است، هم چنين آنچه در روايات در مورد حکم ارتداد بيان شده، در زماني است که انکار دين اسلام جاحدانه باشد، يعني شخصي به رغم حقانيت دين اسلام به جهت انگيزه‏هاي نادرست از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گيري نمايد؛ بنابراين اگر کسي دين ديگري غير از اسلام را (آن هم پس از بررّسي و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشکلات ديگر) انتخاب نمايد، اين عقيده براي او محترم است، تا زماني که به صورت موضع‏گيري در مقابل اسلام و تهديد آن در نيايد. به همين خاطر، ارتداد تضادي با آزادي عقيده (که در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معناي حقانيت و درستي هر عقيده‏اي نمي‌باشد.
حکم ارتداد در اديان آسماني ديگر نيز بيان شده و اختصاص به اسلام ندارد. طبيعي است که هر ديني براي محافظت از کيان خود، راهکارهايي را براي وحدت پيروان انديشيده باشد.
در مورد اديان ديگر و از جمله مسيحيت بايد توجه داشت که اوّلاً اين دين دقيقاً آن نيست که حضرت مسيح آورده باشد.
آنچه به نام انجيل امروزه در دست مسيحيان قرار دارد، کتاب آسماني حضرت مسيح نيست. اين مطلب را مسيحيان نيز اذعان دارد.
ثانياً در انجيل موجود، جملاتي وجود دارد که به آمدن پيامبري پس از مسيح بشارت داده و به پيروي از او فرمان داده است. اگر کسي پس از تحقيق و بررسي به اين نتيجه برسد که پيامبر پس از مسيح، حضرت محمد(ص) است و به او ايمان آورد، به پيام انجيل و حضرت مسيح گوش فرا داده است و حتي از جهت دين آن‏ها نبايد مرتد محسوب شود.
اگر هيچ گونه تحريفي در اين دين صورت نگرفته باشد، اما از آن جا که دين اسلام خود را تکميل کننده دين مسيحيت مي‌شناسد و به آن به عنوان ديني که در زمان خود صحيح بوده اما اکنون نسخ شده است، نگريسته مي‌شود، هم چنين چون دين اسلام آخرين پيام الهي است ، مؤمن به خداوند بايد به آخرين پيام الهي گوش فرا دهد. مسيحي اگر به خدا ايمان داشته باشد، کاملاً معقول و منطقي است که به دين اسلام و کامل‏ترين پيام آسماني اعتقاد داشته باشد. با وجود پيام کامل الهي، تبعيت از پيامي که زمان آن سپري شده و نسبت به آخرين پيام، کامل نيست، غير منطقي است.
در موردحکم ارتداد و آزادي عقيده اضافه مي‌کنيم که دين اسلام فطري است. اگر فردي به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انکار نداشته باشد، به صورت طبيعي و معمولي به آن ايمان مي‏آورد. قرآن مي‏گويد:
«لا اکراه في الدين؛ در پذيرش عقيده اکراه نيست». اصولاً عقيده با اکراه سازگار نيست. اين سخن درستي است اما قرآن به دنبال سخن مذکور مي‏گويد: «قد تبيين الرشد من الغي؛ راه راست از راه‏هاي انحرافي و نادرست روشن است».(3) يعني وقتي راه رشد و حقيقت آشکار است، دليلي براي اکراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انکار و عناد آن را پذيرا است. اما انسان حق ندارد از آزادي سوء استفاده کند و به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگيرد . امنيت فکري و فرهنگي اجتماع را متزلزل و مختل نمايد. حکم ارتداد نيز براي چنين موردي است.
اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است.
حال اگر فردي در خانواده مسلمان تشخيص داد که دين اسلام بر حق نيست، مي‏تواند دين ديگر را انتخاب کند، اما در جامعه‏اي که براساس اعتقادات و باورهاي ديني، قوانين، رفتارهاي اجتماعي و فردي، اميال و آرزوهاي انسان‏ها ارزش‏هاي اخلاقي شکل گرفته که هر يک از اين موارد کارکردهاي بسياري در زندگي فردي و اجتماعي دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيري نموده و درصدد تخريب آن ها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگي فردي و ا جتماعي ايجاد خواهد کرد . باعث تزلزل ارکان اجتماعي خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت که افکار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي‏کند، اظهار آن روا و شايسته نيست. با وجود يک سري شرايط اسلام با مرتد برخورد مي‏کند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فکري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نکرد، به او کاري ندارند . حکم ارتداد نداشته و عقيده‏اش نزد خودش محترم است.
اين که خدا با او چگونه برخورد مي‏کند، تنها خدا مي‏داند که وي صداقت دارد يا از روي عناد و لجاجت به اين عقيده روي آورده است. خداوند فرداي قيامت بر پايه عدل و حکمت، با او رفتار خواهد کرد.
پي‌نوشت‏ها:
1. آل عمران (3) آيه 73.
2. تفسير نمونه، ج 2، ص 466.
3. بقره (2) آيه 256.

ازدواج با خواهر زن در چه صورتی جایز است؟

سلام و تشکر از اعتماد شما نسبت به مرکز.
پس از فوت همسر اشکال ندارد . بعد از طلاق هم اگر طلاق بائن باشد، اشکال ندارد، ولي اگر طلاق رجعي باشد، ازدواج با خواهر زن بايد بعد از تمام شدن عدّه طلاق باشد.(1)
پي نوشت¬:
1. توضيح المسائل مراجع، مسئله 2391 و ذيل آن.

با سلام بنده قصد ازدواج با فرد طلبه ایی رو دارم اما خانواده‌ام شدیدا مخالف هستند ، من به طور نا‌ محسوس با این فرد ارتباط دارم و قصد دارم تا چند سال آینده که مستقل تر شدم با این فرد ازدواج کنم ، اما مادرم من رو تهدید کردن که اگه با این فرد رابطهٔ غیر مستقیم از طریقه دوستان یا رابطهٔ مستقیم داشت باشم من رو نفرین می‌کنن ، من از نفرین مادر و عواقب آن میترسم اما از سمت دیگه واقعاً عاشق هستم و قصدم ازدواج است ، من چی‌ کار باید بکنم. با توجه به اینکه قصدم ازدواج هست و تماس در حد تلفن و مادرم گفتن اگر تماس داشته باشم منو نفرین می‌کنن آیا من مورد نفرین قرار میگیرم ؟

پرسش 1:
ا بنده مورد نفرين مادرم قرار مي گيرم ؟ شرح : از نفرين مادر و عواقب آن مي ترسم .........
پاسخ:
1@@پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر چه علاقه مندي به شخص خواستگار براي يك ازدواج موفق، يكي از پايه هاي ازدواج است، اما چنانچه علاقه بيش از حد و به صورت عشق و علاقه شديد در آيد، نه تنها مثبت نگريسته نمي شود، بلكه از جهات متعددي مشكل‌ آفرين و غير موفق در ازدواج و تشكيل خانواده خواهد شد؛ بر اين اساس عشق و علاقه شديد نشان هيچ حادثه و اتفاق ويژه اي نيست كه بتوان بر اساس آن پايه و بنيان محكم و استواري براي زندگي آينده ساخت. يكي از مشكلات چنين عشق و علاقه اي ناديده گرفتن معيارها براي ازدواج و عدم شناخت درست از شخص مورد نظر است كه براي ازدواج و همسري انتخاب كرده است؛ به همين جهت احتمال بسيار دارد كه مادر يا افراد ديگرخانواده تان به دلايل خاصي(كه شايد به گونه ديگر اظهار مي دارند) شخص مورد نظر را شايسته ازدواج تان نمي بينند. ممكن است برادرتان به جهت شناخت نزديك تر و بيش تر دلايلي داشته باشد كه نتوانسته براي شما بيان نمايد.
بنابراين اجازه مي خواهم به عنوان يک روان شناس کمي آسيب شناسانه و نه همدلانه به نامه شما نظري بيفکنم. اميد است، ناراحت نشده و در آن بيش تر تأمل نماييد.
1ـ تجربه ميلياردها انسان قبل از شما و تجربه ميلياردها انسان بعد از شما مؤيد اين مطلب است که علاقمند شدن به جنس مخالف در کسري از دقيقه هم ممکن است. همه ما انسان‌ها مي‌توانيم به راحتي يک آب خوردن به جنس مخالفان علاقمند کرديم. در شرايطي که چشم‌ها و ذهن‌ها تيز است ، براي يافتن همسري مناسب، با چشم بر هم زدني مي‌توان عاشق غير همجنس شد، شايد بيش ترين مقوله‌اي که در هر کوي و برزن به تبليغ و ترويج و البته تطهير و تقديس آن پرداخته شده ، علاقه افراطي (که برخي از آن تعبير به عشق مي کنند) است. ده‌ها انگيزه دروني (که مهم‌ترين آن انگيزه جنسي است ، چون در اکثر موارد بدون انگيزه جنسي عشق معنا نمي‌يابد) و انگيزه‌هاي بيروني وجود دارد که به اين تمايل در ما دامن مي‌زند.
2ـ لطفاً از خودتان اين سؤالات را بپرسيد و خودتان نيز (بدون کمک آن پسر) به آن پاسخ دهيد.
ا) آيا موانعي جدي همچون عدم همخواني خوني و ژنتيکي بر سر راه شما نخواهد بود؟
ب) آيا ملاک‌مندي و معيارمندي در اين ازدواج به صرف يک علاقمندي تأمين شده است و ده‌ها ملاک عمومي و اختصاص را مي‌توان با يک تعلق خاطر ناديده گرفت؟
ج) آيا علاقمندي شما به ايشان به فيلتري ذهني براي نديدن يا کم رنگ ديدن معايب ايشان و پررنگ ديدن محاسن ايشان مبدل نشده است؟
د) آيا اين امکان وجود نداشت که در فضاي معقول‌تر و با رضايت خانواده به خواستگاران احتمالي‌تان (که نمره‌اي بهتر از ايشان مي‌گيرند) جواب مثبت دهيد؟
ه) آيا صدها هزار دختر و پسري که فرجامي جز طلاق عاطفي يا قانوني پيوندشان نداشته‌اند ،کم تر از شما و ايشان به يکديگر علاقمند بوده‌اند؟
و) آيا اين امکان وجود ندارد که مصالح و حکمت هاي الهي در پشت پرده مخالفت منطقي يا غير منطقي پدر و مادر و برادر نهان شده باشد؟
و ده‌ها سؤال ديگر.
البته همه اين موارد به معناي نفي ازدواج شما با ايشان نيست، بلكه به معناي دقت بيش تر در مقوله عشق و علاقه و در نظر گرفتن شرايطي است كه براي يك ازدواج موفق لازم است.
اصل علاقمندي، نه يک اصل ماورايي و رمانتيک، بلکه ناشي از يک اصل بسيار ساده روان‌شناختي است. اين اصل ساده ، اصل مجاورت است. خواه ناخواه وقتي دو نفر براي مدتي در مجاورت يکديگر قرار مي‌گيرند، به تناسب و توافق ويژگي‌هاي شخصيتي طرفين و همچنين شرايط فيزيولوژيک آن دو ، به هم علاقمند مي گردند. صرف علاقمند شدن نشانگر وقوع هيچ حادثه و رويداد خاصي نيست . به هيچ عنوان نمي توان بر روي آن حساب باز کرد. به عبارتي روانشناسانه تر ‌ماهيت عشق بسيار پيچيده است . اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهي در فرد گردد ، رنگ و بوي اختلال نيز به خود مي‌گيرد. در برخي علاقه‌هاي افراطي که فرد را براي مدت طولاني از روند زندگي روزمره‌اش جدا مي‌گردد، رگه‌هايي از افسردگي، اضطراب بالا و همچنين رفتار و افکار وسواسي و... مشاهده مي‌شود.
چون فرد معناي خاصي در زندگي‌اش احساس نمي‌کند و به نوعي دلمردگي دچار گشته است، به معناي جديدي در زندگي‌اش به نام معشوق روي مي‌آورد و يا براي رهايي از اضطراب بالا به دنبال پناهگاهي (که در اکثر موارد در جنس مخالف جستجو مي‌کند) مي‌گردد يا مانند يک فرد وسواسي براي کاهش اضطراب خود مجبور است زود به زود به ديدار معشوقي که به صورت کاذب و موقتي اضطرابش را پايين مي‌آورد بشتابد، پس در حقيقت اين گونه عشق‌ها از حالت سلامت که حاصل معرفت است ، جدا گشته و به صورت مرضي (افسردگي، اضطراب، وسواس و...) در مي‌آيد . انگيزه‌هاي ناهشيار جنسي سهم به سزايي در تداوم اين گونه علايق دارد.
آنچه که در اسلام و روان‌شناسي به عنوان يک اصل مهم، مورد تأکيد قرار گرفته، پيشگيري از علاقه افراطي (عشق) است.
اسلام معتقد است هر دختر پاکي مثل شما بايد با حفظ نگاه و روابط پنهاني خود از نامحرم و کنترل احساسات و هيجانات عاطفي و... ، ابتلا به وابستگي شديد عاطفي و رواني را از ابتداي کار جلوگيري نمايد. اگر فردي به هر دليلي اين اصل عقلي و شرعي را جامه عمل نپوشاند، تبعاتش چيزي جز علاقه افراطي يک طرفه يا دوطرفه، وابستگي افسرده‌وار، کاهش عملکرد، اضطراب و تشويش ذهني، ازدواج بي‌اساس نخواهد بود،
توصيه مي‌شود با دور شدن موقتي (هر چند 1 ساعت) از فضاي احساسي و واقع شدن در فضاي منطقي به روند بيش‌روي خود نظري دورانديشانه بيفکنيد.
هشدارهاي بالا به هيچ وجه نافي ازدواج شما با ايشان نيست . مي‌توانيد با يک جمع‌بندي، پرونده ارتباطي‌تان را هر چه سريع تر (در يک بازه زماني محدود )به سمت انصراف قطعي يا ازدواج قطعي خاتمه دهيد.
بنابراين با صرف نظر از مخالفت مادر يا افراد ديگر خانواده، اين نوع ازدواج ها كه بر پايه عشق و علاقه و روابط پنهان و... شكل مي گيرد، در معرض آسيب هاي بسيار است.
اما مسئله موافقت و مخالفت والدين در ازدواج از ديدگاه هاي مختلف مورد بررسي قرار مي گيرد .از ديدگاه روان شناختي نه تنها عدم مخالفت و يا موافقت والدين (به خصوص والدين پسر)ضرورت است، بلکه شرط انجام يک ازداوج موفق، رضايت و همراهي مستمر والدين و حتي پس از ازدواج است. چه بدون تحصيل رضايت آن دو ،هر يک از دختر و پسر در انجام يک عمل خطير که نيازمند همراهي و تأييد ديگران است، بدون پشتوانه مي مانند و اين خود آغاز اضطراب ناخواسته و ورود آفات است.
چه بسا فرزنداني که با وجود فراهم بودن تمام شرائط يک ازدواج موفق ،چون رضايت والدين را ندارند ،نتوانند زندگي شيرين و همراه با پيشرفتي را پيش روي داشته باشند. بهره مندي از رضايت والدين از نظر ارزشي و فرهنگي ، پشتوانه روحي براي جوانان در مسير ازدواج است تا اين راه را با اطمينان خاطر و پشت گرمي کامل طي نمايند.
کم ترين تأثير روان شناختي اين نوع مخالفت آن است که به ميزان دل نگراني و اضطراب يک جوان مي افزايد. جواني که از ازدواج آرامش را مي خواست ،همان ميزان آرامش دوران تجرد را نيز از کف مي دهد . هميشه در حال دل نگراني و اضطراب به سر مي برد. اضطراب هم شکننده است و هم استمرار آن موجب سست شدن بنيان وجودي فرد مي گردد. او را اندک اندک تا مرز نابودي پيش مي برد.
اضطراب هاي آني و گذرا رفتار آدمي را مختل مي نمايد . اضطراب طولاني مدت و مزمن خود آدمي را نابود مي کند و از پاي در مي آورد. پس جلب رضايت والدين در ازدواج ضروري است . حضور اين عامل موجب دلگرمي جوانان به ازدواج و برخورداري آن ها از اطمينان به خود و جرأت به عمل و آرامش گشته، راه بهره مندي از پشتوانه والديني و تجارب آن ها و دلسوزي و نيک انديشي شان را هموار مي نمايد.
خرمني از خوبي ها و دانش و تجربه و مصلحت انديشي دلسوزانه و حتي پشتوانه اقتصادي را فرا روي دو جوان نيازمند تمام اين نيکي ها مي گذارد . مخالفت والدين با ازدواج يعني محروميت از تمام اين نكات مثبت و ارزنده . چشم پوشي از آن به هيچ وجه به صلاح نيست.
ازدواج بي بهره از سرمايه رضايت والدين،ازدواج بي بهره از موفقيت کامل خواهد بود.
آيا به محض مخالفت والدين با ازدواج بايد از آن دست شست؟ نه بلکه بايد در تحصيل رضايت آن ها کوشيد. بايد بررسي کرد که علت مخالفت شان چيست؟ آيا دليلي قانع کننده براي مخالفت دارند؟ اگر شما باشيد و عقل فارغ از محبت و عشق آيا جوابي براي مخالفت آن ها داريد ؟ مخالفت شان را به جا و مقتضي مي دانيد و محصول عاقبت انديشي پيران تجربه مي شماريد ؟ اگر در عمق نهانخانه وجدان آن گاه که با خود خلوت مي کنيد، مخالفت آن ها را به جا مي شماريد ، تسليم حق شويد.از اصرار بر تصميم غلط خود دست مي کشيد.
اينكه گفتيد « از سمت ديگه واقعاً عاشق هستم » نه تنها نكته مثبت براي ازدواج و تشكيل خانواده در آينده نيست، بلكه به نظر ما روان شناسان و حتي از نظر جامعه شناسي و طبق آمارهاي رسمي ،نكته منفي بسيار از زوج هاي جوان قبل از ازدواج است.
اينكه بگوييد« قصدم ازدواج است» توجيه كننده تمام روابط و تصميم هاي شما نخواهد بود. يك كار خوب هم بايد قصد خوبي براي آن باشد و هم بايد اصل كار خوب باشد. بنابراين قصد خوب تان تنها مي تواند تصحيح كننده قصدتان باشد، نه كارتان. ممكن است كارهاي شما خارج از عرف اجتماعي يا حتي حدود شرعي شكل گيرد.
اگر حتي مخالفت خانواده را نداشتيد ، ازدواجي كه بر اساس علاقه شديد و عشق ايجاد مي شود ، با آسيب ها و خطرات جدي مواجه است . عاقلي كه مي خواهد براي زندگي هميشگي خود در آينده تصميم بگيرد ، نبايد از آن غفلت كند.
اولين توصيه ما پيش از انجام هر كاري آن است كه بايد از علاقه شديد و احساس و عشقي كه پيدا كرده ايد، بيرون آييد تا بتوانيد هم خود به شناخت و تصميم بهتر برسيد و هم نحوه برخورد با خانواده خود را اصلاح كرده ،بتوانيد به راهكارهاي بهتري در ارتباط با خانواده و حتي راضي كردن ‌آن ها دست يابيد.
پس از اين مرحله به توصيه ها و مطالب بيان شده در ذيل توجه كنيد.
چرا پدر و مادرها در مورد ازدواج يا حتي شخص مورد علاقه ما مخالف‌اند؟
عمدتاً دو نوع دليل براي مخالفت‌ها وجود دارد:
1 . مخالفت بر پايه تعصّب و بدون منطق
گاهي پدر و مادرها بدون در نظر گرفتن خواسته‌هاي منطقي فرزندان شان و به صرف علاقه، براي کودکان ديروزشان تصميم مي‌گيرند، مثلاً چون از قبل، زوج ديگري را براي جوان خود پيش‌بيني کرده‌اند، نامزد مورد نظر پسرشان را نمي‌پذيرند.
البته هميشه مخالفت‌ها براي ازدواج به اين خاطر نيست که خانواده، شخص ديگري را در نظر دارد؛ بلکه گاهي دلايل ديگري دارند.
2 . مخالفت بر پايه شناخت و منطق
گاهي اوقات، دليل مخالفت خانواده‌ها، کاملاً اصولي و منطقي است. پدر و مادرها به شناخت دقيقي از روحيات فرزند خود و مقتضيات و تجربيات زمان و زندگي دست يافته‌اند. با تکيه بر دانسته‌هاي خود، ابراز مخالفت مي‌کنند. گاهي مخالفت‌ها اصلاً بر سر افراد نيست؛ بلکه خانواده معتقد است که جوان آن ها هنوز آمادگي لازم براي ازدواج را ندارد.
گاهي نيز مخالفت خانواده، به دليل شخص منتخب فرد است. هم کُفو بودن، ايمان و داشتن شرايطي که بتوان زوجين را به تفاهم برساند، نكاتي است که مدّ نظر خانواده‌هاست؛ ولي جوانان به آن دقّت کافي ندارند. سطح تحصيلات طرفين، فرهنگ خانواده‌ها، اعتقادات شخصي و... معيارهايي است که بعضاً از سوي جوانان، ساده در نظر گرفته مي‌شوند، امّا مي‌توانند نتايج شگفت‌آوري را در خانواده به جا بگذارند.
مي‌توان باور کرد جواني که بيش از بيست سال است با فرهنگ يک خانواده، بزرگ شده و با عادات و خُلقيات آنان خو گرفته است، به يکباره تغيير يابد و يا اصلاً هيچ يک از ويژگي‌هاي خانواده خود را به ارث نبرد؟
وقتي اختلافات، به اوج خود مي‌رسند که هيچ يک از طرفين، حاضر به گفتگو و پذيرش راه حل‌هاي منطقي طرف ديگر نيست. هر کدام، حق را از آنِ خود مي‌دانند و نمي‌توانند شرايط و روحيات طرف مقابل را درک نمايند. گاهي عدم تفاهم متقابل، مي‌تواند شرايط وخيمي را براي تمامي اعضاي خانواده به وجود آورد . محيط آرام‌بخش خانواده را ـ که براي تعالي تمامي افراد آن تلاش مي‌کند ـ، به نقطه عکسي تبديل نمايد.
در صورت عمل به توصيه ها و فارغ شدن از فضاي عاشقانه و قطع ارتباط براي يك مدت محدود جهت تصميم گيري صحيح و عاقلانه، چنانچه نتيجه براي ازدواج مثبت باشد، پيشنهاد ما اين است کسي را واسطه قرار دهيد تا با مادرتان صحبت کند . اگر ايشان راضي نشد ،براي رضايت خدا از اين تصميم صرف نظر کن.

من دختری 21 ساله هستم و کلاس گیتار میروم استاد من آقایی 50 ساله هستند که هنگام آموزش دادن دست مرا برروی تارهای گیتار میگذارند این نوع برخورد چه حکمی دارد.و در محل کارم هم هنگام دادن یا گرفتن پرونده اتفاقی دستم با دست همکاران مرد برخورد میکند این چه حکمی دارد. با تشکر از شما

پرسش 1:
برخورد با نا محرم شرح : دختري 21 ساله هستم و کلاس گيتار مي روم. استاد من آقايي 50 ساله هستند که هنگام آموزش دادن دست مرا برروي تارهاي گيتار مي گذارند. اين نوع برخورد چه حکمي دارد؟ در محل کارم هم هنگام دادن يا گرفتن پرونده اتفاقي دستم با دست همکاران مرد برخورد مي کند. اين چه حکمي دارد؟

پاسخ:
2@@پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
دست دادن با نامحرم و هم چنين گذاشتن دست شما روي تارهاي گيتار توسط استاد مرد حرام مي باشد. در هنگام گرفتن پرونده يا دادن آن نيز بايد سعي کنيد دست شما با دست نامحرم تماس پيدا نکند . اگر مواظبت نکنيد و دست شما با دست نامحرم تماس پيدا کند ، حرام است..
از مقدمات حرام و دست دادن با نامحرم خود داري کنيد . نگذاريد دست استاد يا هر مرد نامحرم ديگري به دست شما برسد .در غير اين صورت آموزش گيتار و رفتن به آموزشگاه را ترک کنيد. (1)
پي نوشت:
1. آيت الله صانعي، مجمع المسائل، ج2، سؤال 1005 به بعد و سؤال تلفني (7744010-0251) از دفتر آيت الله صانعي.

آیا از راه دور هم میتوان صیغه کرد مثلا از طریق تلفن؟

با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
در صورتي که عقد ازدواج موقت با رعايت شرايطي که در رساله عمليه مرجع تقليد شما ذکر شده است، خوانده شود ، اشکال ندارد . خواندن صيغه عقد با رعايت شرايط از طريق تلفن اشکال ندارد، لکن کسي که صيغه عقد را مي خواند، بايد آن را درست بخواند . قصد انشا و جدّيت در عقد را رعايت کند.(1)
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج2، مسأله 2370و 2371، سوال از دفتر رهبري .

اگر اینگونه است که با گسترش فساد و گناه در جامعه حضرت مهدی ظهور میکنند پس چرا ما نباید در راه گسترش فساد و گناه تلاش کرده و در تعجیل ظهور حضرت شریک شویم ؟

پرسش 1:
يبت و ظهور امام زمان (عج) شرح : اگر اين گونه است که با گسترش فساد و گناه در جامعه حضرت مهدي ظهور مي کنند ،پس چرا ما نبايد در راه گسترش فساد و گناه تلاش کرده و در تعجيل ظهور حضرت شريک شويم ؟

پاسخ:
1) @@پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
گسترش ظلم و ناهنجاري ها از نشانه هاي ظهور امام زمان (ع) مي باشد ، نه از شرايط ظهور حضرت، بدين معنا که امام زمان در زماني ظهور مي کند که جهان را ظلم فرا مي گيرد.
ميان اين دو معنا فرق وجود دارد كه نبايد خلط كرد ؛ چون اگر از شرايط ظهور لحاظ كنيم ، برداشت هاي نادرست وارد مي شود كه پس بايد جهان را پر از ظلم و فساد نمود تا شرايط ظهورآماده گردد كه اين ديدگاه نادرست و خطرناكي است.
اين ديد گاه که: امام زمان وقتي ظهور مي کند که ظلم گسترش يابد ،پس بايد به مفاسد و ظلم دامن زد ،قابل قبول نيست . اين نظريه هم براساس عقل انسانى و هم براساس آيات و روايات مردود است. از نظر خرد، هر انسانى كه خواهان هدفى است، سعى در رسيدن به آن و آماده كردن شرايط و زمينه‏ها و مقدمات تحقق آن را دارد. پس اگر ظهور امام زمان را (كه چيزى جز تحقق عدالت و رفع ستم روى زمين نيست) دوست داشته باشد، خود نيز براى عدالت و رفع و از بين رفتن فساد و تباهى روى زمين (كه بخشى از بى عدالتى است) تلاش خواهد كرد . سعى در آماده نمودن مقدمات خواهد نمود. آيات روشنى وجود دارد كه به تمام مؤمنان و مسلمانان تكليف مى‏كند فساد و تباهى را از روى زمين برداريد. عدالت را مستقر كنيد. آيات به آنانى كه فساد و تباهى را در زمين گسترش مى‏دهند، وعده عذاب دردناك داده است.
از طرف ديگر تمام تكاليف و اعمال و عبادات و ارزش‏هاى اخلاقى و تكاليف اجتماعى مانند امر به معروف بى معنا و بى اثر خواهد شد، حتى بايد برخلاف آن ها عمل كرد!
به فرموده امام خمينى: امام زمان (ع) مى‏آيند كه عدالت و ارزش‏هاى اخلاقى را پياده كند؛ حال ما بياييم ارزش‏هاى اخلاقى را از بين ببريم و فساد را گسترش دهيم؟ اين معناى انتظار است؟!(1)
بايد سيره پيامبر و امامان معصوم(ع) را الگوى زندگى خود قرار دهيم و همانند آن ها در زندگى رفتار نماييم، آيا زندگى آن ها اين گونه بوده كه فساد را در زمين گسترش مى‏دادند؟خبر دادن از آينده و زمان ظهور كه فساد گسترش مى‏يابد، غير از آن است كه در زمان غيبت نبايد با گناه و فساد مبارزه كرد؛ مهم تر از همه اين که يکي از وظايف شيعيان در عصر غيبت، انتظار است. رسول خدا(ص) فرمود: "بالاترين اعمال امّتم انتظار فرج است".(2) منتظر بودن مصلح کل ،يعني انسان از وضع موجود ناراضي باشد و خواهان وضع بهتر باشد. ناراضي شدن از وضع موجود مي‏طلبد که با آن مبارزه شود ،پس انتظار حکومت حق و عدالت حضرت مهدي(عج) و قيام مصلح جهاني ، مرکب از دو عنصر است:
عنصر نفي و عنصر اثبات.
عنصر نفي، ناراضي بودن از وضع موجود و عنصر اثبات خواهان وضع بهتر. اين گونه انتظار سرچشمه آن مي‏شود که منتظر حضرت هر گونه همکاري و هماهنگي با عوامل ظلم و فساد را ترک نمايد حتي با آن مبارزه کند، نيز خود را از نظر روحي و جسمي و مادي و معنوي براي شکل گرفتن حکومت جهاني مهدي موعود(عج) و شرکت در آن آماده نمايد. افزون بر آن براي ظهور امام زمان شرايط متعدد ازجمله شرايط ذيل بيان شده است که جهت آگاهي بيشتر بدان ها اشاره مي شود :
1 - آمادگي جهانيان :
يكي از شرايط مهم ظهور آمادگي جهانيان براي پذيرش حكومت جهاني است ، بدين معنا كه جامعه بشري از وضعيت موجود منزجر بشود و از عمق جان خواهان دگرگوني آن گردد، به گونه‌اي كه اگر مصلح كل، حضرت مهدي(عج) ظهور كند، با پذيرش مردمي روبرو گردد.
اين آمادگي با گذشت زمان و با به بن‌بست رسيدن بشر در بسياري از مشكلات و يأس انسان از وضع موجود و سازمان‌ها و حكومت‌ها به وجود مي‌آيد.(3) اگر تعدد حكومت‌ها و رخدادها مردم را نااميد و خسته نكنند، آنان به همان حكومت‌ها دل بسته، و آمادگي حكومت واحد را پيدا نمي‌كنند. آن گاه آمادگي جهاني به وجود مي‌آيد كه كشتارها و ظلم‌ها جامعه را آسيب پذير كرده و مردم آرزوي جامعه آرماني را نمايند. در پاره‌اي از روايات از حاكميت ظلم و فساد - قبل از ظهور - سخن به ميان آمده كه اشاره به نشانه هاي ظهور است.(4) دسته ديگر از روايات از حوادث ديگر گزارش مي‌دهند كه اين حوادث انسان‌ها را براي پذيرش انقلاب عميق و بنيادي آماده مي‌سازد.(5) گروهي ديگر از روايات به بيان نشانه‌هاي ظهور امام زمان، مانند خروج دجال(6) و خروج سفياني(7)، پرداخته‌اند كه بيانگر آن است كه قبل از ظهور جنگ و فساد گسترش مي‌يابد.(8)
2 - رشد خرد جمعي:
پي ريزي حكومت جهاني، تنها با بهره‌گيري از سرنيزه و آتش توپ و تانك امكان پذير نيست. براي تشكيل حكومت جهاني و از بين بردن ظلم، رشد خرد جمعي لازم است. يكي از استراتژي‌هاي امام زمان(ع) رشد افكار عمومي است.
امام باقر(ع) فرمود: « آن‌گاه كه قائم ما قيام كند، خداوند دست رحمت و قدرت او را بر سر بندگان مي‌گذارد. به وسيله او خرد و انديشه‌هاي انساني به تكامل مي‌رسد».(9)
3 - وجود ياران :
براي تشكيل حكومت و حفظ آن نياز به ياران و مديران صالح است. پايگاه مردمي و حمايت آنان در كار آمدي نظام سياسي نقش بنيادي دارد.تشكيل حكومت امام زمان از اين قاعده مستثني نيست. موفقيت امام در تشكيل حكومت، حضور ياران تقوا گرا، شجاع و بصير را مي‌طلبد. يكي از علل عدم موفقيت ائمه(ع) در تشكيل حكومت، عدم حمايت مردم از آنان بود. شكست ظاهري امام حسين(ع) صلح امام حسن(ع) و 25 سال سكوت امام علي(ع) ريشه در عدم حمايت مردم دارد. در بعضي از روايات يكي از شرايط ظهور امام زمان(ع) وجود وآمادگي ياران بيان شده است. البته روايات در بيان تعداد ياران حضرت اختلاف دارند.
بعضي از آن‌ها تعداد ياران را 313 نفر ذكر كرده‌اند.(10)، بعضي ديگر ده هزار (11) و برخي ديگر پانزده هزار(12)، دسته ديگر از روايات از ياران امام به عنوان انبوه جمعيت ياد كرده است.(13).
از مجموع روايات استفاده مي‌شود كه يكي از شرايط ظهور وجود ياران است.
4 - وجود قوانين و برنامه‌هاي جامع :
شهيد صدر يكي از شرايط ظهور را وجود قوانين و برنامه‌هاي جامع دانسته است.(14) وجود قوانين و برنامه‌هاي جامع هم پيش از ظهور و هم پس از ظهور لازم است. قبل از ظهور بدان جهت ضرورت دارد كه مردم در پي قوانين و برنامه‌هايي هستند كه به نيازهاي آنان پاسخ دهد، زيرا مردم از مكاتب مادي خسته شده و قوانين موجود را عادلانه و پاسخگو نمي‌دانند.
بهترين و كامل‌ترين قوانين و برنامه‌ها، دين اسلام است كه به عنوان مجموعه قوانين ، آموزه‌ها و دستورهاي ديني ظهور كرده و پاسخگوي خواست‌ها و نيازهاي مردم است. امروزه گرايش مردم به اسلام افزايش يافته است. اين بدان جهت است كه آنان از مكاتب حاكم خسته شده‌اند.
وجود قوانين و برنامه‌هاي جامع بعد از ظهور نيز ضرورت دارد؛ زيرا گسترش عدالت و استقرار حكومت جهاني نياز به برنامه‌هاي جامع و كامل دارد. در برخي از روايات تصريح شده است كه امام با بهره گيري از قوانين اسلام بر جهان حكومت مي‌كند و اسلام بر جهان چيره مي‌شود.
بر اين اساس بايد مردم پيش از ظهور با اسلام آشنا شوند وآمادگي جهاني به وجود ايد تا حضرت ظهور نمايد.
پي نوشت ها:
1 . صحيفه نور، ج 19، ص 197، با تلخيص و تصرف .
2.مجله حوزه , ويژه بقيّةالله الاعظم (عج)شماره 70ـ 71; بررسي نشانه هاي ظهور, ص 223تا 280 با تلخص .
3. مجموعه مقالات و گفتارها پيرامون مهدي، ص 84؛ دادگستر جهان، ص 228.
4 . كنز العمال، ج 14، ص 262.
5 . مجموعه مقالات و گفتارها پيرامون مهدي ، ص 85.
6 . ارشاد مفيد، ج 2، ص 371.
7 . بحار الانوار ، ج 52، ص 182.
8 . همان، ج 51، ص 320.
9 . اصول كافي، ج 1، ص 25.
11 . كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 672، به نقل از مجله حوزه، ويژه‌نامه امام زمان، ص 364.
11 . منتخب الاثر، ص 166.
12 . الملاحن و الفتن، ص 65.
13 . بحار الانوار، ص 60، ص 316، نقل از مجله حوزه، ص 366.
14 . محمد باقر صدر، پيشين، ص 404.

 

امام صادق عليه السلام: امروز در دنيا كارى كن كه به وسيله آن ، اميد رستگارى در آخرت دارى . تحف العقول

 

پرسش 1:
امامت شرح با سلام. پاسخ شماره 13733 را دريافت كردم و خوشحال شدم.
امامت مسئله بسيار مهمي است و خوب است علماي دين اسلام را از اين دوگانگي رهايي دهند. از اين موضوع مهم گرفته تا موضوعات كوچك ديگر اتفاق نظر حاصل كرده و شيعه و سني بودن را با مباحث علمي و فني و قراني و
پاسخ:
با عرض سلام و سپاس از ارتباط مجدد با اين مركز.
خوب بود كه بخش هايي از نوشته ما را كه بر اصل پايه نبودن اعتقاد به امامت برداشت كرده ايد ، ضميمه نوشته خود مي كرديد.
در هر حال از نظر شيعه امامت از اصول اعتقادي است و از نظر تاريخي و اجتماعي . نيز اگر نگاهي به احكام و مسايل ديگر ديني مي كرديد ، باز به اصل و پايه بودن‌آن واقف مي شديد. چون بسياري از احكام و مسايل ديني طبق عقيده به امامت و اينكه چه كسي بايد امام گردد ، بر مي گردد. امام به عنوان مرجع احكام ديني مي شود‌، پس او اصل است و احكام ديني فرع بر پذير ش آن. اما در عين حال اصل بودن‌ بدين معنا نيست كه كسي بدون اعتقاد به‌ ان از دين اسلام خارج شود ، چون قرار گرفتن در دايره دين اسلام با پذيرش شهادتين محقق مي شود.
به همين خاطر تمام عالمان شيعه در عين حال كه امامت را اصل دانسته اند ، هيچ كدام به غير مسلمان بودن اهل سنت (خروج از دين) حكم نكرده اند.
توصيه به وحدت و همدلي بسيار خوب و ارزشمند است ، اما اينكه عالمان ديني با هم بنشينند و گفتگو كنند و براي هميشه اختلاف پايان يابد ، توصيه اي بدون نگاه به تاريخ و غير واقع بينانه است. نيز همه اختلافات به اتفاق نظر تبديل شود‌ ، آرزويي ساده دلانه است.
همين كه آرزو كنيم كه نشست ها موجب نزديك تر شدن به هم و عدم دشمني بين يكديگر و عدم تكفير و... شود‌ ، بسيار ارزشمند است . همين مي تواند بهترين توجيه كننده نشست ها باشد.
ساليان دراز عالمان ديني از هر دو مذهب يا مذاهب ديگر با هم نشستند و سخن گفتند حتي درس يكديگر حاضر شدند و از هم بهره علمي گرفتند و كتاب ها و نوشته هايي براي هم گذاشتند ، اما همه اينها موجب از بين رفتن اختلاف نظرات نشده است.
اگر توصيه شما عملي بود‌، بايد همين توصيه را بين تمام اديان‌اسماني داشت ؛ زيرا در هر صورت مشتركاتي دارند. همه به خدا ايمان دارند و...
البته در تاريخ آمده كه نشستن عالمان و گفتگو و مكاتبه هايي كه براي رسيدن به حقيقت و شناخت يكديگر و فرصت دادن به هم بوده است‌، بسيار موثر بوده و مذاهب را به هم نزديكتر كرده و اختلاف ها را كاهش داده ‌ ، اما همه اختلافات از بين نرفته مثلآً اختلاف در موضوع امامت و برخي مسايل اصولي ديگر همچنان باقي مانده است.
اينكه خدا در قيامت چه معامله اي با بندگان دارد ، بايد به خدا بسپاريم‌، همان گونه كه ممكن است يك اهل سنت به حقيقت راه نيافته ، به دلايل متعدد از رحمت الهي بهره مند شود و به بهشت راه يابد ، اين امكان براي يك مسيحي مومن نيز مي تواند صدق كند‌، اما دليل حقانيت عقيده‌ آنان ، يا درستي اعمال ديني آنها نمي شود.
در مورد ولايت فقيه طبق روايات وارد شده ، جانشيني از طرف امامان صورت گرفته است . روايت عمر بن حنظله و توقيع امام زمان كه پس از خود، مردم را به عالمان ديني ارجاع مي دهند ، وارد شده است . دايره ولايت فقيه در امور متعدد است و فتوا دادن ، مصرف خمس و قضاوت بين مردم داشتن و... از دايره ولايت فقيه است كه در طول ساليان دراز زمان غيبت جريان داشته است .‌آنچه امروز از آن به عنوان ولايت فقيه ياد مي شود‌، تنها بخشي از عرضه ولايت فقيه است. اين بخش ، ولايت بر زعامت است كه البته نظرات متعددي در اين مورد وجود دارد ، از ولايت مطلقه تا ولايت مقيده كه هر كدام دلايل خود را دارد.
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه لازم است كتاب ها يا مقالاتي را مطالعه فرماييد.
http://www.porsojoo.com/fa/node/5810

صفحه‌ها