پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

سلام !! ميخوام جواب شبهات يكنفر رو بدم نميتونم!! اين شخص ميگه چون از دين استفاده ي ابزاري ميشه پس دين بده !! ميگه چرا توي دين اسلام و قرآن اومده كه بايد كفار رو بكشيد؟ ميگه چرا بايد به انسان جواز كشتن داده بشه؟ ميگه چرا يهودي و مسيحي نميتونن وارد مسجد بشن و نجس خونده ميشن؟ ميگه چرا پيامبر ميتونست كلي زن بگيره؟

پرسش 1:
شبهه شرح :
مي خوام جواب شبهات يك نفر رو بدم نمي تونم! مي گه چون از دين استفاده ي ابزاري مي شه پس دين بده !!
1- مي گه چرا توي دين اسلام و قرآن اومده كه بايد كفار رو بكشيد؟ مي گه چرا بايد به انسان جواز كشتن داده بشه؟

پاسخ:

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
اولا استفاده ابزاري از دين بسيار محدود است . هر کس از دين استفاده ابزاري نمي‌کند يا نمي‌تواند.
ثانيا استفاده ابزاري از دين ‌دليل بر سوء رفتار و بدي استفاده‌گر است و نه نشانه بدي دين؛ اگرکسي از نور آفتاب و روشنايي روز سوء استفاده کرد و کارهاي خلافي در پرتوي نور آفتاب انجام داد، يا از آب که مايه حيات همه جانداران است استفاده‌هاي بد نمود و باعث مسموميت مردم يك شهر شد و يا از علم و دانش‌هاي گوناگون استفاده‌هاي نادرست و غير عاقلانه نمود ،هيچ کدام از اين امور و مانند آن دليل بر بدي نور آفتاب، آب، علم و مانند آن نخواهد بود ،بلکه نشانه بد بودن افراد استفاده كننده است.
اصولا هيچ چيز ارزشمند و سودمندي نيست مگر آن كه از آن نكته مثبت استفاده هاي گوناگون منفي و مخرب هم شده يا ممكن است كه بشود ، چنان كه مرگ بارترين سلاح هاي بشر و بدترين جنايت هايي كه در جهان صورت مي گيرد، ناشي از پيشرفت علوم و شناخت جزييات بيش تر تاثيرات مواد طبيعي و عالم ماده است ، اما در عين حال نمي توان عالم را از منافع اين علوم و پيشرفت ها به دليل سوء استفاده ها محروم نمود و حقيقت اسلام يا هر ديني ديگري نيز همين است .
از اين رو گفته شده:
اسلام به ذات خود ندارد عيبي هر چه عيب كه هست در مسلماني ماست.
اسلام و قرآن و پيامبر اسلام، دين محبت، مهرباني، رحمت و بخشايش است . هرگز دستور کشتن انساني را به دليل کفر نداده است بلکه آنچه درباره قتل کفار آمده، مربوط به افراد معاند است ،چون آن ها مثل علف هرزند که جلو رشد و شکوفايي گل‌هاي هدايت را مي‌گيرند . اگر قابل هدايت و اصلاح نبودند و در مقابل دين خدا شمشير کشيدند، بايد شر آنان دفع گردد. وگرنه اسلام هرگز کسي را به دليل کفر و عدم التزام به اسلام نمي‌کشد، حتي مسلمانان و حاکم اسلامي را موظف به حفظ حيثيت، اموال، و آبروي و جان آنان کرده ، سخن امير مومنان که بعد از پيامبر اسلام (ص) بزرگ ترين سخنگوي قرآن است، شنيدني و آموزنده است :
لقد بلغني ان الرجل منهم کان يدخل علي المراه المسلمه، و الاخري المعاهده فينترع ... و قلبها و قلائدها و رعشها ما تمتنع منه الا بالاستراع و الاسترحام... فلو ان امر مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندي جديدا؛ (1)
به من خبر رسيده که مردي از لشکر شام به خانه زني مسلمان و غير مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده ،وارد شده ، خلخال و دست بند و گردن بند و گوشواره‌ها را به غارت برده، در حالي که هيچ وسيله‌اي براي دفاع جز گريه و التماس کردن نداشته‌. اگر براي اين حادثه تلخ، مسلماني از روي تاسف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.

پي‌نوشت:
1- نهج البلاغه، خطبه 27.
پرسش 2:
2-مي گه چرا يهودي و مسيحي نمي تونن وارد مسجد بشن و نجس خونده مي شن؟

پاسخ:
به نظر آيت الله خامنه اي يهودي و مسيحي پاک اند .
اگر با احترام مسجد منافات نداشته باشد ،جلو گيري از ورود آنان به مسجد لازم نيست.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي، استفتائات، س 313.
پرسش 3:
3-مي گه چرا پيامبر مي تونست كلي زن بگيره؟
پاسخ:
در آغاز بيان دو نكته ضروري است.
اوّل: نگاهي كوتاه به فرهنگ ازدواج در جزيره العرب در زمان پيامبر(ص):
1ـ عرب هاي جاهلي نسبت به دختر،بلكه جنس زن بي علاقه بودند، چون در محيطي كه دائم مردم با هم به جنگ و خونريزي مشغول بودند و هر كس هر قدر كه مي توانست، به ديگران ظلم روا مي داشت، خوف داشتند كه در جنگ،دختران اسير شوند و باعث ننگ آن طايفه گردند، نيز به جهت وضع بد اقتصادي و اين كه دختران به فحشا رو آورند و ... به دختر علاقه اي نداشتند، بلكه دختر داري را ضد ارزش مي شمردند و به زنده به گور كردن دختران رو آوردند.
2ـ چون جنگ و خونريزي در آن محيط امري متداول بود، و عرب جاهلي با اندك بهانه اي يك ديگر را مي كشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعيتي بود و نسبت زنان به مردان افزايش چشمگيري پيدا مي كرد (چون مردان به جنگ اقدام مي كردند، نه زنان و كشته ها از مردان بود) كه گزينة «چند زن داشتن» را براي رهايي از مشكل عدم تعادل جمعيتي پذيرفتند. اين مشكل در اكثر نقاط از جمله در ايران هم وجود داشت، ليكن در عربستان بيش تر بود.
3ـ در آن وضع ناگوار اقتصادي، زن گرفتن از يك خانواده و قبيله نوعي كمك به آنان محسوب مي شد، به همين جهت مشركان قريش به دامادهاي پيامبر فشار وارد مي كردند كه دختران پيامبر را طلاق دهند تا بر مشكلات پيامبر افزوده شود.
4ـ در محيطي كه نا امني و جنگ و خونريزي آسايش را از همگان ربوده بود، ازدواج از مهم ترين عامل بازدارندة از جنگ به شمار مي آمد.
5ـ در آن وضع زن بيوه اگر شوهر نمي كرد، خوشايند نبود، بلكه زشت شمرده مي شد. به مجرد آن كه شوهر مي مرد، يا از وي طلاق مي گرفت و عدّه وفات يا طلاق سپري مي شد، شوهري ديگر گزينش مي شد، مانند «اسماء بنت عميس» كه اوّل همسر جعفر بن ابي طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبكر در آمد و بعد از درگذشت ابوبكر همسر امام علي(ع) شد. اين شيوه در آن فرهنگ متداول بود.
نكتة دوم: نگاهي گذرا به ازدواج پيامبر .
1ـ پيامبر در 25 سالگي با حضرت خديجه كه چهل سالش بود و قبلاً يك يا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بيوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بيست و پنج يا بيست و هشت سال با وي زندگي كرد و همسر ديگري نگرفت.
2ـ همةهمسران پيامبر(جز عايشه) بيوه بودند. آنان پيش از آن كه به همسري پيامبر در آيند، يك يا دوبار ازدواج كرده بود و بعد از درگذشت و يا شهادت همسر و انقضاي عدّه به عقد پيامبر در آمدند.
3ـ عمدةازدواج هاي پيامبر در شرايط سخت و دشوار جنگي صورت گرفته بود، مانند شكست مسلمانان در جنگ اُحد كه وضع مسلمانان بسيار ناراحت كننده بود.
4ـ پيامبر از قبايل مهم عرب مانند تيم، عدي، بني اميه، نيز يهوديان مدينه همسر انتخاب كرد، ولي از قبايل انصار زن نگرفت.
دقت در اين امور به ما مي فهماند كه ازدواج هاي پيامبر نه در پي ارضاي خواهش هاي نفساني، بلكه در جهت اهداف عالي بود كه ذيلاً بيان مي شود.
بي شك پيامبر در ازدواج هاي متعدد دنبال خوشگذراني ها نبود، چون:
اوّلاً: اگر چنين بود، مي بايست در سنين جواني به اين امر مبادرت مي كرد، نه در سنين پيري و آن هم در شرايط سخت و دشوار.
دوم: اگر خوشگذراني انگيزة حضرت بود، مي بايست جهت گيري هايش در گزينش همسر، اين ادعا را اثبات كند. حضرت دنبال زنان زيبا و جذّاب از جهت امور جنسي و جواني نبود، حتي به خواستگاري برخي از زنان مانند «ام سلمه» رفت و او تعجب نمود دراين سن و سال كه كسي حاضر نمي شود با او ازدواج كند، چرا پيامبر دنبال زنان جوان نمي رود و به خواستگاري او كسي را فرستاده است.
سوم: آناني كه با انگيزة كاميابي جنسي به ازدواج هاي متعدد رو مي آورند،ماهيت زندگي آنان به گونه اي ديگر است. آنان به زرق و برق ظاهري زندگي، لباس و زينت زنان و رفاه و خوشگذراني رو مي آورند؛ درحالي كه سيره و زندگي پيامبر خلاف اين را نشان مي دهد. پيامبر در برابر خواست همسران خويش در مورد زرق و برق زندگي، آنان را مخيّر كرد كه يا همين ساده زيستي را برگزينند و به عنوان همسر پيامبر باقي بمانند و يا از حضرت طلاق بگيرند و بروند دنبال زرق و برق زندگي.
علامة طباطبايي در اين باره مي نويسد: داستان تعدّد زوجات پيامبر را نمي توان بر زن دوستي و شيفتگي آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن كه برنامه ازدواج حضرت در آغاز زندگي كه تنها به خديجه اكتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي كه اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زندوستي حضرت دارد. (1)
چهار: دو تن از زنان پيامبر كنيز بودند. اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود،اين دو چون كه كنيز بودند، بدون ازدواج، پيامبر مي توانست از آنان بهره مند شود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.
بنابراين اهداف و حكمت هاي ازدواج پيامبر را مي بايست در اهداف بلند و ارزشي جستجو نمود كه مهم ترين آن بدين شرح است:
1ـ هدف سياسي ـ تبليغي:
يكي از اهداف ازدواج هاي پيامبر هدف سياسي - تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحكم گردد و بر نفوذ سياسي واجتماعيش افزوده شود و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.
حضرت به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر اجتماعي وسياسي، در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از كارشكني هاي آنان وحفظ سياست داخلي و ايجاد زمينة مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج ها رو آورد.
در راستاي اين اهداف پيامبر با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگِ «تيم»، با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، با ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيلة نامدار بنياميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بنياسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود. ازدواج مهم ترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي گذارد.
در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود،(2) بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. به همين جهت پيامبر با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند، مانند بني اميه و بني اسرائيل،ازدواج نمود. امّا با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و آنان نسبت به پيامبر دشمني نداشتند، ازدواج نكرد.
«گيورگيو» نويسندة مسيحي مي نويسد: محمد ام حبيبه را به ازدواج خود در آورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان شود و از دشمني قريش نسبت به خود بكاهد. در نتيجه پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان وساير دشمنان خونين خود خويشاوند شد و امحبيبه عامل بسيار مؤثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مكه شد.(3)
2ـ هدف تربيتي: پيامبر حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي خواند. پيامبر در مناسبت هاي مختلف مردم را به اين كارخداپسندانه تشويق نمود، و در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در كنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سكني داد.
اين حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما دربارة زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشكلات پسنديده نبود، بلكه رسول خدا براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داري كه بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست . مردان مسلمان را تشويق نمود كه زنان بي سرپرست و يتيم دار را به تناسب حال شان، با پيوند زناشويي به خانه هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمان شان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند؛ خود نيز در عمل به اين كار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.
پيامبر با زنان بيوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان يتيم شان به خانة خويش راه داد،تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشكلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.
3ـ هدف رهايي كنيزان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام برداشت. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست كه ازدواج از جملة آن ها است. جويريه و صفيه كنيز بودند. پيامبر اين دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدين وسيله به مسلمانان بياموزد كه مي شود با كنيز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شريك زندگي قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از كنيزان آزاد شدند.
جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود و در سهم غنيمتي رسول خدا قرار گرفت. حضرت وي را آزاد كرد و سپس با وي ازدواج نمود. كار حضرت براي يارانش الگوي خوبي شد و تمامي اسيران غزوه بني مصطلق كه حدود دويست تن بودند،آزاد شدند.
«گيورگيو» دانشمند مسيحي مي نويسد: محمد با جويريه ازدواج كرد. يارانش اين عمل را نپسنديدند و آن را با تعجب مي نگريستند. فرداي آن روز كم كم اسيران خود را آزاد كردند، چون كه نمي توانستند بپذيرند كه بستگان همسر پيامبر بردة آنان باشند.(4)
4ـ نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دامن بستگان مشرك و كافر:
برخي از زناني كه مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر، بي سرپرست مي شدند و زندگي بر آنان بسيار مشكل بود و در وضع بسيار آشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه، دختر ابوسفيان كه همراه شوهرش به حبشه هجرت كرد و در آن جا بي سرپرست شد. نه مي توانست در آن جا بماند و نه به مكه نزد پدرش برگردد.
پيامبر وقتي كه از مشكل وي با خبر شد، پيكي براي نجاشي پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبيبه را به عقد پيامبر در آورد. اين ازدواج باعث شد كه وي از بي سرپرستي نجات پيدا كند و به دامن بستگان مشرك خويش نغلتد.
5ـطرد سنت غلط و جاهلي:
در اسلام «پسرخوانده» حكم پسر واقعي را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نيست. در حالي كه در جاهليت احكام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام اين حكم را باطل نمود.(5) پيامبر به دستور خدا با «زينب بنت حجش» كه همسر مطلقه زيدبن حارثه، پسرخواندة پيامبر بود، ازدواج نمود، تا حكم جاهلي را در عمل باطل كند و مردم پذيراي نقض حكم جاهلي باشند.(6)
اگر اين ازدواج صورت نمي گرفت، ممكن بود زيد بن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبر مطرح مي شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر دگرگون مي شد.
افزون بر اين امور ازدواج هاي پيامبر از اهداف و حكمت هاي ديگري برخوردار بود كه به جهت رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري مي شود.

پي نوشت ها :
1 . سيد محمد حسين طباطبايي، فرازهايي از اسلام، ص 174.
2 . مقدمه ابن خلدون(ترجمه)، ج 1، ص 286.
3 . محمد پيامبري كه از نو بايد شناخت، ص 207.
4 . همان، ص 181.
5 . احزاب (33) آية 4.
6 . همان، آية 37.