پرسش وپاسخ

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
فرقي در نجاست ادار فرزند پسر با غير پسر يا انسان بالغ نيست، تفاوت در تطهير و پاك كردن آن ها است.
بنابراين ادرار فرزند پسر كه هنوز غذا خور نشده ،پاك نيست، بلکه نجس است، ولي اگر چيزى به بول پسر شيرخوارى كه دو سال او تمام نشده و غذاخور نشده ، نجس شود، چنانچه يك مرتبه آب روى آن بريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد ،پاك مى شود. ولى احتياط مستحب آن است كه يك مرتبه ديگر هم آب روى آن بريزند، در لباس و فرش و مانند اين ها فشار دادن لازم نيست.(1)
پي نوشت:
1.آيت الله فاضل لنکراني ،توضيح المسائل ،م 165.

می خواستم بدونم اگر خواب امامان رو ببینیم چه تعبیری داره؟ ایا امام چهره خود را نشان میدهد؟ من در خوابم چهره امام علی را دیدم می خواهم بدانم خوابم واقعی است؟ امام چهره خود را به چه کسانی نشان میدهد؟

باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
از رواياتي استفاده مي شود پيامبر(ص)را مي توان در خواب ديد. پيامبر(ص)فرمود:
"من رآني في امنام فقدر آني لان الشيطان لا يتمثل في صورتي و لا في صوره احد من اوصيائي و لا في صوره أحد من شيعته؛
هر كس مرا در خواب ببيند، خود مرا ديده است، چون شيطان هيچ گاه به صورت من يا به صورت اوصياي من يا يا به صورت مؤمنان در نمي‏آيد.(1)
به همين مضمون از طريق اهل سنت رواياتي نقل شده است.(2)بنابراين امام و پيامبر چهره خود را نشان مي دهد و خواب واقعي است.خواب ديدن ائمه(ع) در عالم خواب از توفيق هاي الهي است . تحقق اين امور به طهارت معنوي و صفاي نفس بستگي دارد، چون امامان معصوم(ع) كانون عصمت و پاكي و معنويت مي باشند . ارتباط با آن ها نيازمند وجود سنخيت و مشابهت با آن هاست.
تا انسان از نظر اعتقادات و نوع بينش و باور و تفكر و نيز از نظر اعمال و اخلاق با آن ها سنخيتي و مشابهتي پيدا نكند، ارتباط با آن ها ممكن نمي باشد. البته ديده شده كه گاه فردي كه چندان به احكام و دستورات شرعي و اخلاق اسلامي پايبند نيست ،در اثر كار خالصانه اي كه انجام مي دهد، امامي(ع) را در خواب مي بيند . اين نوع پاداش به خاطر اعمال خوب اوست ،ولي معمولا فردي كه در بيداري با ائمه(ع) ارتباط و پيوستگي ندارد و مشتاق ديدار آن ها و يا زيارت قبور پاك آن ها نمي باشد و به قول معروف سر و سري با آن ها ندارد و افكارش يكسره غرق دنيا و ماديات و شهوات و خودخواهي ها باشد، توفيق خواب ديدن آن ها و ارتباط با آن ها در عالم رؤيا نصيبش نمي گردد.
ايجاد سنخيت روحي با ائمه(ع) از طريق تهذيب نفس، ترك گناهان، انجام واجبات و نزديكي هر چه بيش تر به خداوند متعال و جلب خشنودي آن ها از طريق عمل به وظايف حاصل مي گردد.
به هر حال، خواب ديدن امامان(ع) و يا زيارتگاه آن ها، يا بيانگر وجود ارتباط با آن ها در بيداري و اشتياق به ديدار و زيارت قبر پاك آن ها و يا ثواب و نتيجه انجام عمل و يا اعمالي خالصانه كه مورد رضا و خشنودي آن هاست مي باشد.
پي نوشت‏ها:
1- بحار الانوار، ج 58، ص 237
2- همان.

انا الحق به چه معنی است؟ منصور حلاج خداست؟ درخت سرزمین طوبی خداست؟ صحبت درباره شخصیت های عرفانی از جمله منصور حلاج و متهم کردن آنها به تکفیر و نفرین آنها چگونه است؟ اگر اینگونه افراد بر حق بوده اند نفرین آنها چگونه است؟ رعایت احتیاط در مورد آنها چگونه است؟ تصدیق آنها محکوم به چیست؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
حلاّج، ابوعبدالله حسين بن منصور، عارف و صوفي مشهور اسلام، در حدود 244ق در بيضا نزديک استخر فارس به دنيا آمد. در کودکي به همراه پدر به شهر واسط رفت و در شانزده سالگي به حلقه شاگردي نخستين پير و مرشد خويش، سهل بن عبدالله تستري (م 283ق) درآمد و دو سال در خدمت سهل بود .پس از تبعيد او به بصره حلاج نيز با وي به بصره رفت. حلاج در حدود 262ق از بصره به بغداد رفت و در آن جا مدت هيجده ماه محضر عمرو مکي (م 297ق) را درک کرد و هم در اين شهر بود که با ام‌الحسين دختر ابويعقوب أقطع (يکي از اهل تصوف) ازدواج کرد. از او صاحب سه پسر و يک دختر شد. ازدواج حلاج با دختر ابويعقوب اقطع به مذاق استاد وي ـ عمرو مکي ـ خوش نيامد. از اين رو حلاج ناگزير او را ترک گفت و به شاگردي ابوالقاسم جنيد بغدادي درآمد.
حلاج پس از آن که چند سالي را در بغداد گذرانيد، بار ديگر به شوشتر رفت و از همين جا بود که سفرهاي تبليغي خود را آغاز کرد. حلاج به سال 270ق در بيست و شش سالگي نخستين حج خويش را به جاي آورد و سالي در آن جا به رياضت و عبادت و روزه‌داري پرداخت . چون از مکه به اهواز بازگشت ،به ارشاد مردم پرداخت و خود به عنوان اعتراض به رفتار ناپسند عمرو مکّي و تبليغات سوء او عليه وي، خرقه از تن درآورد و به سفر پرداخت و به خراسان، طالقان، بصره، واسط، شوشتر و بغداد سفر کرد.
دومين سفر خود را به قصد زيارت کعبه از بغداد همراه با چهار صد مريد آغاز کرد . پس از بازگشت به قصد ارشاد به هندوستان، ترکستان، گرجستان، افغانستان، کشمير و چين سفر کرد و بت‌پرستان آن ديار را به آيين اسلام راهنمايي نمود.
حلاّج در حدود 294ق سومين حجّ خود را که دو سال طول کشيد ،به جاي آورد . پس از بازگشت به بغداد بار ديگر به تبليغ خلق پرداخت. با پيش آمدن غائله خلع مقتدر خليفه عباسي و بيعت گروهي از سران حکومت با پسر معتزّ، بغداد گرفتار شورش و خونريزي شد. عده‌اي بر اين عقيده شدند که شورش و آشوب به اشارت حلاج و تدبير وي بوده است، بنابر اين حلاج از بغداد به شوش گريخت و مدتي در آن جا پنهان شد، ولي به سبب خيانت يکي از شاگردانش، نهان گاه او را کشف کردند و او را دستگير نمودند و سوار بر شتري به بغداد بردند. در سال 302ق نخستين محاکمه حلاّج در بغداد صورت پذيرفت که به شکنجه و هشت سال زنداني وي در زندان هاي بغداد انجاميد.
پس از آزادي به جهت تقرّبي که نزد مادر خليفه يافت، اندک اندک به کاخ خليفه راه يافت امّا سعايت کنان خليفه را از خطر حلاج بيمناک ساختند. از اين رو حلاج دوباره . در 309ق محاکمه شد که به مدت هفت ماه در حضور حامد وزير خليفه به طول انجاميد و سرانجام به تحريک مخالفان وي، گواهان بسياري، بر بطلان گفتار و عقايد حلاج گواهي دادند . بدين ترتيب در روز سه‌شنبه 24 ذي‌القعده 309ق حلاج را براي اعدام آوردند. ابتدا جلاد هزار ضربه تازيانه به او زد، آنگاه دست و پايش را بريدند و پيکره نيمه جانش را بر صليب آويختند . فرداي همان روز به فرمان خليفه سر از تنش جدا ساختند و جسدش را به آتش کشيدند و خاکسترش را به دجله سپردند.(1)
در برخي از نقل‌ها آمده که حلاّج ادعاي نيابت و سفيري از طرف امام زمان(ع) نيز نمود که توسط برخي از عالمان شيعه مانند علي بن بابويه (پدر شيخ صدوق) و ابوالحسن نوبختي (بزرگ خاندان بني‌نوبخت) مطرود گشت.(2)
درباره منصور حلاج نظرهاي متفاوتي بيان شده است، گروهي او را برحقّ دانسته و گروهي بر بطلان عقايد او قلم فرسايي نموده­اند. از اين رو نمي­توان درباره حق و ناحق بودن او اظهار نظر نمود. بيش­ترين اختلافات درباره وي مربوط به مباني عرفاني او مي باشد.
البته اختلاف نظر در باره عرفان و عرفا به منصور حلاج ختم نمي شود؛ اگر چه شايد بارزترين اختلاف نظر دربارة حق يا باطل بودن مذهب حلاج مطرح شده ، اما عرفان از روزي كه به عنوان راه و رسم خاصي شناخته شد، پيوسته در ميان متفكران اسلامي مورد رد و قبول واقع شده است. عدّه­اي چنان شيفته آن شده­اند كه تنها راه نجاتش دانسته­، گروهي ديگر آن­را بزرگ­ترين عامل تحريف و انحراف به شمار آورده­اند.
«عدّه اي در فضيلت عرفان به راه افراط و غلو رفته و آن را از حدّ خود بالاتر برده­ ؛ گروهي آن را نوعي لهو و لعب و بي مبالاتي نسبت به جهل و ناداني دانسته­اند. عدّه­اي ديگر عرفان را ناشي از تقوا و پرهيز و پشمينه­پوشي و سخت­گيري در روش سخن­گفتن و لباس پوشيدن و غيره مي دانند. جماعتي در طعن و بدگوئي زياده روي كرده، تاحدي كه عرفا را به زندقه و ضلالت نسبت داده اند.»(3)
ردّ و انكار و تهاجم به عرفان و عرفا از طرف گروه هايي چون متشرعان و علماي مذهبي، فلاسفه و متفكران مذهبي، دانشمندان مادي، و ... مطرح بوده است.(4) كه از ميان همه آن ها اختلاف نظر ميان برخي علماي دين با عرفا و متصوفان،‌به نحو شديدتري به چشم مي خورد. موارد اختلاف اين دو گروه پيرامون مسائلي چون وحدت وجود و توحيد حق ...، مي باشد.
شايد علّت اصلي اختلافات، به نداشتن تصوري درست از اصطلاحات و عقايد عرفا باز گردد.
استاد مطهري در باره پيچيده بودن مفهوم وحدت وجود مي گويد : «وحدت وجود از انديشه­هايي است كه كم تر كسي به عمق آن پي برده و مي برد (اين را بدون تعارف بايد گفت) ... بسيار بسيار كمند افرادي كه بتوانند تصور صحيحي از وحدت وجودي كه عرفا دارند، داشته باشند، از مستشرقين گرفته تا غير مستشرقين؛ شما ببينيد هميشه مستشرقين ـ و عدّه اي از غيرمستشرقين خودمان ‌ـ اين وحدت وجود را چيزي تعبير مي كنند به نام حلول و اتحاد ...»(5)
اما اينکه منظور حلاج از« انا الحق »جلوه خدا بودن باشد که در وحدت وجود نيز همين مطرح مي شود ، ممکن است چنين باشد و عرفا نيز همين را اعتقاد دارند ،
اصولاً حقايقي وجود دارد که هر کس قادر بر درک آن ها نيست و نبايد هر سخن در هر جا گفته شود و چه بسا تلقي کفر و شرک از آن شود.
شايسته است در باره منصور حلاج و سخنانش ،احتياط را رعايت کرد .از اظهار نظر قطعي پرهيز نمود . مگر کساني که اهل فن باشند و با تحقيق و تخصص ،نظر بدهند .
پي‌نوشت‌ها:
1. دايرة المعارف تشيع، واژه حلاج، ص 481 ـ‌482.
2. شيخ صدوق، مصادقه الاخوان، ص 15؛ حيات علي بن بابويه، ص 46.
3. كتاب اللّمع، ابونصر سرّاج طوسي ص21.
4. فلسفه عرفان، دكتر سيد يحي يثربي، ص171.
5. عرفان حافظ، استاد مطهري، ص88.

با عرض سلام من دختري 18 ساله هستم من و پسرخاله ام به يكديگر علاقه مند شده ايم ما تقريبا هم كفو هم هستيم هم سن ، از نظر تربيت خانوادگي، شان اجتماعي ، عقايد مذهبي سياسي ، ولي از نظر اقتصادي آنها بالاتر هستند . ما هردو مي ترسيم به خانواده هايمان در اين زمينه چيزي بگوييم چون ممكن است دعوا پيش بيايد ويا از همه مهم تر ما را از هم دور كنند . ما فقط در بين خودمان درباره ي اين موضوع صحبت كرديم دلايلي هم كه پدرو مادرانمان دراين باره خواهند آورد سن كم ماست البته بيشتر درباره ي او اين ديدگاه صادق است نه من ! خواهشمندم مارا راهنمايي بفرماييد چگونه مي توانيم موضوع را با آنها در ميان بگذاريم ؟تا از راهنمايي هايشان استفاده كنيم چون ممكن است در صورت عدم ياوري آنها ما به گناه كشيده بشويم . با تشكر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
برقراري ارتباط بين دختر و پسر به هر عنوان که باشد، چيزي نيست که مشاور بتواند بر آن مهر تأييد بزند. در بيش تر موارد شاهد هستيم که طرفين بسيار زود به يکديگر وابسته شوند؛ در عين حال نمي توانند با همديگر ازدواج کنند و اين به عنوان يک مسأله آسيب زا مطرح گردد.
آشنايي قبل از ازدواج نه تنها گناه محسوب نمي شود، بلكه حتي لازم است؛ اما براي آن كه دختر و پسر مرتكب كار حرامي نشوند، لازم است اولاً اين نوع ارتباط (جهت آشنايي) با اطلاع خانواده باشد .
ثانياً دختر و پسر نامحرم جايي خلوت نكنند كه محل رفت و آمد ديگران نيست، چون خلوت كردن در صورتي كه ديگران اطلاع نداشته و به آن جا نتوانند رفت و آمد كنند، حرام است. هم چنين هرگونه تماس بدني مانند دست دادن نيز حرام است.
هر چه شناخت و آگاهي دختر و پسر از يكديگر قبل از ازدواج بيش تر باشد، ازدواج موفق‏تر خواهد بود. دختر و پسر بايد قبل از ازدواج از اخلاق و روحيات و صفات و شرايط يكديگر، نيز از شكل و شمايل يكديگر مطلع باشند.
يکي از توصيه‌هاي هميشگي ما مشاوران به همه دختر و پسرها اين است که پيش از قول جدي در حضور خانواده و متعهد شدن نسبت به همديگر بر اساس عرف، شرع و قانون به همديگر دل نبنديد. دليل آن هم روشن است چون بعد از وابستگي عاطفي از دست مشاوران هم کاري بر نمي آيد. مگر در جلسات مشاوره متعدد و تازه آن هم با قصد خود دختر يا پسر!
وضعيت بدتر از آن نيست که ما به گناه کشيده شويم يا مشکلاتي در وضعيت رواني ما به وجود آيد. معمولاً در اين موارد طرف بازنده دختر است که چون خودش را حراج کرده است، هرگز نمي‌تواند پس بکشد ، چون احساس مي‌كند كه خودش را بي بها كرده ، مفت فروخته است. به همين دليل تمام توان و تلاش خود را به كار مي‌گيرد تا اين وصلت سر بگيرد و لو به هرقيمت!
راه اصولي آن است که اين آقا مسأله را با خانواده خودش مطرح نمايد و بگويد که فعلاً قصد ازدواج ندارم. فقط مي خواهم نسبت به يکدگير متعهد شويم. سپس مسأله را با خانواده شما درميان بگذارند. به صورت رسمي تمام مسايل پيش برود. در صورت عمل نکردن به مقتضاي آنچه بيان شد، حتماً به روابط گناه آلوده سوق داده خواهيد شد. براي ارايه اطلاعات دقيق تر و دريافت راه حل هاي خاص تر با سرويس تلفني رايگان مرکز09640 تماس بگيريد و راهنمايي لازم را دريافت نماييد. والسلام خدانگهدارتان!

سلام در مورد آيات ابتدايي سوره عبس، به نظر مي رسد اگر فاعل «عبس» حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دانسته شود مخالف خلق عظيم ايشان است و اگر فاعل را فرد ديگري بدانيم مخالف سياق آيه است! اگر ممكن است توضيحي در اين باره بفرماييد (البته بنده مطالبي در اين زمينه مطالعه كرده ام كه چندان قانع كننده نبوده) متشكرم

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
اين آيات صرفا خبر مي دهد و صاحب خبر را معرفي نمي کند.
دو تفسير در مورد اين‌ آيه آمده :
يکي مشهور در ميان مفسران اهل سنت است و اين همان است که به آن اشاره کرده ايد که اين آيات خطاب به پيامبراست .
شأن نزول دومي هم از طريق شيعه نقل شده است که اين آيات در باره مردي از بني اميه نازل شده که نزد پيامبر نشسته بود. درهمان حال مرد فقيري به نام" عبد الله مکتوم "وارد شد .تا اين فرد چشمش به عبدالله افتاد ،قيافه خود را درهم کشيد وصورت خود را برگردانيد (1)
خداوند در اين آيات عمل او را تقبيح و مورد ملامت وسرزنش قرار داده، اين نظريه را برخي مفسران شيعه از جمله محقق بزرگ مرحوم سيد مرتضي وعلامه طباطبايي پذيرفته اند، سپس ايشان با ارائه دادن دلايل قانع کننده اي اثبات مي کنند که پيامبر چنين اخلاق و روشي در تمامي عمر شريف شان نداشتند .
دراين آيات شواهدي هست که دلالت دارد بر اينکه منظور غير رسول خداست ،چون همه مي دانيم که صفت عبوس از صفات حضرت نبوده ، حتي با کفار عبوس نبوده ،چه رسد به مؤمنان رشد يافته .
سيد مر تضي ادامه مي دهد و مي گويد:با عمده روايات سازگاري ندارد . که اصولا از اخلاق رسول خدا نبوده و در طول حيات شريفش سابقه نداشته که دل ثروتمندان را به دست آورد و از فقرا روي گرداند .
خدا اخلاق آن جناب را عظيم شمرده ومي فرمايد: "انک لعلي خلق عظيم "حال چطور ممکن است که در اول بعثتش اخلاقي عظيم داشته باشد و خدا او را به اين صفت به طور مطلق بستايد، بعدا برگردد و او را مذمت کند و چنين اخلاق نکوهيده اي رابه او نسبت دهد که به اغنيا متمايل هستي، هر چند کافر باشند و براي به دست آوردن دل آنان از فقرا روي مي گرداني ،هر چند که مومن باشد ؟
به صراحت خدا درسوره حجر آيه 88 به پيامبر دستور مي دهد :« هرگز چشم خود را به نعمت هايي که به گروهايي از کفار داديم، ميفکن . به خاطر آنچه آن ها دارند، غمگين مباش . بال و پر خود را براي مؤمنان فرود آور» .
در همين سوره آيه 94نيز دستور مي دهد : از مشرکان اعراض کند. حال چگونه ممکن است به جاي تواضع در برابر مؤمنان در برابر مشرکين تواضع کرده باشد؟
افزون برهمه اين دليل ها ، زشتي عمل مذکور است که عقل به زشتي آن حکم مي کند . هرعاقلي از آن متنفر است ،چه رسد به خاتم الانبيا، زيرا هرعاقلي تشخيص مي دهد که دارايي و ثروت به هيچ ملاک فضيلت نيست .ترجيح دادن يک ثروتمند به خاطر ثروتش بر جانب فقير و رو ترش کردن بر او رفتاري زشت و ناستوده است (2) .با دلائلي که اشاره شد ،تفسير اول در باره پيامبر بزرگ اسلام صحيح نيست . با روح و سابقه آن بزرگوار سازگار نمي باشد .تفسير دوم که فاعل شخص ديگري باشد، صحيح تر به نظر مي رسد ؛ زيرا هم با آيات ديگر قرآن که در توصيف پيامبر(ص)آمد است ،موافقت دارد .هم با روايات وعقل سليم و سياق آيات سوره دليل نمي شود که مورد خطاب شخص پيامبر باشد.
براي اطلاع بيش تر به ترجمه تفسيرالميزان ،ذيل آيه مراجعه نماييد.
پي نوشت ها:
1. تفسير الميزان ج 20،ص324 و330.
2.همان،ص 331.

سلام من دختری هستم که مدتی است که خواب های عجیب وپر محتوا میبینم که مرا کاملا سردر گم کرده مثلا خواب عزرائیل را می بینم که جان بعضی افراد را میگیرد ومن هم با او همراه میشوم و تماشا میکنم یا خواب بعضی از امامان مثل امام زمان امام علی حضرت فاطمه که از ایند به من خبر میدهند که حرفای انها به حقیقت پیوسته حالا می خواستم بدونم معنی این خواب ها چیه؟ من که یک فرد معمولی هستم چرا باید این خواب ها رو ببینم خواهش میکنم جواب مرا بدهید که این خواب ها مرا دیوانه کرده اند ممنونم

پرسش: من خواب هاي عجيب و پر محتوا مي بينم شرح :
دختري هستم که مدتي است که خواب هاي عجيب وپر محتوا مي بينم که مرا کاملا سردر گم کرده، مثلا خواب عزرائيل را مي بينم که جان بعضي افراد را مي گيرد ومن هم با او همراه مي شوم و تماشا مي کنم يا خواب بعضي از امامان مثل امام زمان، امام علي ،حضرت فاطمه که از آينده به من خبر مي دهند که حرفاي آن ها به حقيقت پيوسته .معني اين خواب ها چيه؟ من که يک فرد معمولي هستم ،چرا بايد اين خواب ها رو ببينم ؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از اعتماد و ارتباط تان با اين مرکز .
اين مرکز تعبير خواب ندارد .
مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني آماده پاسخگويي به سوالات شما در زمينه احكام، مشاوره خانواده، اخلاق، قرآن حديث، تاريخ اديان، اعتقادي مي باشد.
در صورتي كه براي ما سوالي رو ارسال نماييد ما پاسخ آن را در اسرع وقت برايتان به ايميلتان ارسال مي كنيم.

دخترم نوزده سال دارد ضعیف و لاغر است .هر سال به اصرار خود روزه میگیرد با توجه به گرمای هوا و روزهای طولانی وقتی روزه میگیرد از ظهر تا افطار تمام فعالیتهایش مختل میشود و بی حال روی زمین میخوابد.ایا میتوان در این مورد کفاره داد و روزه نگیرد یا راه دیگری وجود دارد ؟لطفا مرا راهنمایی کنید.با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
انسان بالغ بايد در ماه مبارک رمضان روزه هايش را بگيرد . کارهاي روز مره را کم تر بکند تا بتواند روزه بگيرد . نبايد به خاطر ضعف روزه را بخورد، ولي اگر بيمار باشد يا بر اثر روزه گرفتن بيمار شود، نبايد روزه بگيرد . در اين صورت اگر قدرت بر روزه گرفتن داشت ،بعدا قضا مي نمايد . اگر قدرت و توان نداشت ، فقط کفاره مي دهد .
راه ديگر اين است که ايشان به مسافرت برود تا روزه بر او واجب نباشد ،مثلا هر روز قبل از ظهر به مسافرت برود(مقدار 5/21 کيلومتر رفت و 5/21 کيلومتر برگشت که مجموعا 43 کيلومتر مي باشد ) و روزه را بخورد و برگردد .در اين صورت ديگر روزه نيست و مشکلي ندارد .(1)
پي نوشت:
1 . آيت الله مکارم ،توضيح المسايل ،م 1344 و 1120 ؛ استفتاات ،ج2 ،س 439 .

اصلا خودمو باور ندارم درحالیکه مطمئنم تو یه سری از چیزها واقعا موفق میشم همین باعث میشه واسه انجام کارام واهمه داشته باشمو نگرانیم زیاد شه

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اعتماد به نفس انسان را مستقل و دور از هرگونه وابستگي بار مي آورد . براي انجام دادن مسئوليت هاي فردي و اجتماعي، با توجه به توانايي هاي، خويش به ميدان عمل مي کشاند . اعتماد به نفس سبب مي شود فرد مسئوليت هاي خويش را با اطمينان کامل انجام دهد . با افزايش قابليت ها و توانايي هايش از هرگونه توقف و سکون بپرهيزد . در واقع اعتماد به نفس به معناي باور کردن قابليت انساني خويش، روبه رو شدن فعال با رويدادهاي زندگي و انجام دادن درست وظايف است . بنابراين، اعتماد به نفس از درون فرد سرچشمه مي گيرد، نه از بيرون . افرادي که از اعتماد به نفس کافي برخوردارند، استقلال عمل دارند . مسئوليت پذير و پيشرفت گرايند; ناکامي هاي زندگي را مي پذيرند; بر ايجاد رابطه با ديگران توانايند و از هرگونه گوشه گيري دوري مي جويند .
اعتماد به نفس عامل اكتسابي است كه از بدو تولد پايه هاي آن در ذهن هر يك از انسان ها گذاشته ، با مرور زمان اين امر گسترده تر و عميق تر مي شود. متاسفانه در بسياري از خانواده هاي سنتي چون مهم ترين مساله براي والدين حرف شنوي و تسليم بودن فرزندان مي باشد ، اغلب با ايجاد محدوديت هاي غير ضروري و مشكل آفرين ، مانع رشد اعتماد به نفس در كودكان شان شده ، همين امر در بزرگسالي باعث عدم خودباوري و اتكاي به نفس در ايشان مي شود.
البته بديهي است چون انسان موجودي قابل تغيير و تكامل پذير است، در بزرگسالي نيز مي تواند اين نقيصه خود را شناخته و آن را برطرف سازد . صاحب اعتماد به نفس قوي و پايدار شود. اعتماد به نفس عاملي قابل تغيير يعني قابل افزايش يا كاهش مي باشد . هر عاملي كه بتواند به توانائي بيش تر ما كمك كند و ما را به خود باوري برساند ، به خصوص ما را به احساس شايستگي و لياقت در زمينه هاي مختلف زندگي برساند، به افزايش اعتماد به نفس ما كمك مي كند . به عكس هر موضوعي كه ما را از نظر جسمي يا فكري ضعيف كرده حتي موقعيت اقتصادي و اجتماعي ما را تضعيف نمايد ، بر كاهش اعتماد به نفس ما مي انجامد.
اعتماد به نفس واقعي از شناخت عميق و همه جانبه ما نسبت به خود ، محيط و ديگران ريشه مي گيرد . هر چه اين شناخت بيش تر باشد ، روي اعتماد به نفس واقعي ما اثرات مثبت بيش تري مي گذارد. براي افزايش اعتماد به نفس روش هاي مختلفي وجود دارد از جمله:
1. شناخت عميق از خود ، در جهت پي بردن به توانائي هاي عظيم و پنهان خويش يكي از راه هاي اساسي افزايش اعتماد به نفس مي باشد.
2. نقاط ضعف خود را نيز بايد شناخته و در جهت رفع آن ها اقدامات لازم را به كار بگيريد .
3. شناخت ديگران به خصوص آشنايان خود و استفاده از توانائي هاي ايشان در جهت مثبت نيز مي تواند كار ساز باشد.
4. محيط خود را بهتر بشناسيد تا از آن ها در جهت رشد و پيشرفت خود بهتر بهره بگيريد.
5. استعدادهاي خود را شناخته و در جهت رشد و شكوفايي آن ها گام برداريم . سرانجام در جهت بهتر زندگي كردن از آن ها استفاده كنيد.
6. از معجره اميدواري واقعي بهره بگيريد. هرگز تسليم نااميدي نشويد. نااميدي دشمن سعادت و موفقيت در زندگي است ، از طرف ديگر بر كاهش اعتماد به نفس شما مي انجامد.
7. نسبت به توانائي هاي واقعي خود ايمان داشته باشيد . در نتيجه از احساس حقارت و خود كم بيني پرهيز نمائيد.
8. از مقايسه كردن خود با ديگران جدا بپرهيزيد . تنها خود را با گذشته هاي خود مقايسه كنيد . اگر عقب افتادگي يا ايستايي در شما به وجود آمده باشد ، در رفع آن ها گام برداريد . هميشه ميل به پيشرفت و رشد را مد نظر خود قرار دهيد.
9. به خود و توانايي هاي خود متكي باشيد . از وابستگي هاي غير ضروري به ديگران پرهيز نماييد.
10. از تلقين شكست و ناتواني به خود پرهيز كرده حتي تحت تاثير تلقينات منفي ديگران در اين موارد قرار نگيريد.
11. زماني كه براي اولين بار كاري را انجام داديد ،به ياد آوريد. يادگيري هر كار جديدي عصبانيت ، ناباوري و منشا رواني زيادي را به دنبال دارد كه براي يادگيري ضروري است. بار ديگر كه اعتماد به نفس تان را از دست داديد، به خود اطمينان دهيد كه اين امر طبيعي است و كار جديدي را مي آموزيد.
12. كارهاي معوقه را انجام دهيد. هر كاري را كه مستلزم تصميم گيري است انجام دهيد، براي مثال تلفن كردن به دوست، نظافت منزل ، تعمير ماشين.
13. كاري را كه مهارت داريد، انجام دهيد. هر كاري كه بر آن تسلط داريد ،انجام دهيد. براي مثال يكي، دو حركت موزون، آشپزي ، نقاشي، كوهنوردي، در صورت امكان، كاري كه مستلزم دقت و توجه است و شما را از فكر كردن به موارد ديگر باز مي دارد انجام دهيد. بدين ترتيب احساس لياقت و شايستگي و موفقيت مي كنيد كه مهم ترين پادزهر اعتماد به نفس كم است.
14. به خودتان كم تر فكر كنيد.
شايد اين امر به نظرتان عجيب باشد، اما توجه زياد به خود اعتماد به نفس را كاهش مي دهد. كاري را انجام دهيد كه توجه شما را به خود جلب كند و باعث شود احساس بهتري داشته باشيد.
15. كارهايي را كه به خوبي انجام داده ايد، به ياد آوريد.
شايد انجام اين امر در ابتدا مشكل باشد. ولي پس از مدتي با به ياد آوردن موفقيت كوچك اعتماد به نفس تان افزايش مي يابد . شايد بگوييد" من هرگز موفق نشده ام يا كار مهمي انجام نداده ام." نيازي نيست قله اورست را فتح كنيد. انجام رويدادهاي روزمره نيز نوعي موفقيت است. براي مثال گرفتن گواهينامه ( با وجود اضطراب)، قبول شدن در امتحان( با درس خواندن زياد) عضويت در تيم ورزشي، لاغر شدن، پس انداز كردن براي خريد دوچرخه، كمك به ديگران و صدقه دادن.
16. به خود اطمينان دهيد كه شما هم مي توانيد اشتباه كنيد.
اگر احساس بدي نسبت به خود داريد، به خود تذكر دهيد كه شما هم مي توانيد اشتباه كنيد. احساسات تان بر افكار و رفتار شما تأثير مي گذارد، وقتي احساس بدي نسبت به خود داريد، فقط خاطرات بد را به ياد مي آوريد . نسبت به خود بدبين مي شويد. هميشه به خود يادآور شويد كه شما هم مي توانيد اشتباه كنيد.
17. شرط اساسي اعتماد به‌ نفس، خودشيفتگي و اساسي‌ترين مانع آن، خودشکني است. براي اينکه اعتماد به ‌نفس داشته باشيد، بايد خود شيفته گرديد. بايد عاشق جسم و روح بود . شناخت و درک درستي از خويشتن خويش داشته باشيد. در حقيقت، برگزيده آفريدگان خدائيد. چرا که خداوند خطاب به انسان مي‌فرمايد: ”اي انسان، من از روح خودم در تو دميدم" شايد درک همين يک جمله، اعتماد به ‌نفس را در شما به کمال برساند. در حقيقت، مقدمه عشق به خود، عشق الهي است. تنها زماني احساس پستي و خواري مي‌کنيد که خود را درست نشناخته و به حقيقت انسان بودن خود پي نبرده باشيد.
18.خود را تشويق و ستايش کنيد.
به خاطر کوچک ترين کار خوبي که انجام مي‌دهيد، خود را ستايش و تشويق کنيد. عادت کرده‌ايد براي کارهاي بد و نادرست خود، هزاران بار خود را سرزنش کنيد؛ اما يک بار هم خود را شايسته تشويق و ستايش ندانسته‌ايد. هيچ کدام از کارهاي مثبت خود را کوچک و بي‌اهميت تلقي نکنيد.
19. اعتماد به ‌نفس تا حد فراواني به ميزان سلامت جسم و روح بستگي دارد. به‌ طور معمول، افرادي که بيماري‌هاي جسمي و روحي داشته باشند، از اعتماد به‌نفس خوبي برخوردار نيستند. خشم، رنجش، ترس، اضطراب، کينه،حسادت و بيماري‌هاي روحي و ذهني باعث مي‌شد کاهش اعتماد به‌ نفس شما به مراتب بيشتر گردد.
20. بيان و ذهنيت مثبت داشته باشيد.
وقتي قرار است هر روز رشد کنيد و شخصيتي کامل‌تر و بهتر باشيد، نسبت به تصميم و آينده خود با بيان مثبت حرف بزنيد. نگوئيد: ”اعتماد به‌ نفس ندارم"، ”اراده‌ام ضعيف است"، ”مضطرب هستم" و ... به‌ جاي آن که با بيان منفي از خود حرف بزنيد، به خود بگوئيد: ”هر روز و هر شب شخصيت من از هر جهت، بهتر و بهتر مي‌شود . اعتماد به‌ نفس من روز به روز بيش تر و بيش تر مي‌گردد".
موفق باشيد.

اگر امكان دارد درمورد شب معراج رسول اكرم (ص) جزء به جزء توضيح دهيد (حضرت در طبقات آسمان چه ديدندو...

با سلام و خسته نباشيد ،‌لطفا" اگر امكان دارد درمورد شب معراج رسول اكرم (ص) جزء به جزء توضيح دهيد (حضرت در طبقات آسمان چه ديدندو...

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
پاسخ در چند محور بررسي مي شود.
1.متأسّفانه جريان معراج پيامبر مانند بسيارى ديگر از جريان هاى صحيح تاريخى آميخته با خرافاتى شده كه قيافه اصلى آن را در نظر كسانى كه مطالعات كافى در اين قسمت ندارند ناپسند نشان داده است.
قرآن از روى اين حقيقت پرده برمى دارد .در هر حال بهترين سند زنده و دست نخورده براى درك هدف اصلى معراج و براى درك همه حقايق اسلامى، قرآن مجيد است.
مى توانيم هدف اين سير شبانه را به خوبى از آيات قرآن استنباط كنيم . با اينكه آيات اصلى مربوط به معراج در قرآن به ده آيه نمى رسد، در عين حال در دو آيه هدف معراج توضيح داده شده است:
«سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله، لنريه من آياتنا؛(1) منزه است خدايى كه بنده خود را در شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصى ( مسجدى كه اطراف آن را پربركت ساختيم) برد تا آيات خويش را به او نشان دهد.»
در اين آيه هدف اين سير شبانه را مشاهده آثار عظمت خداوند در جهان بالا معرّفى نموده است . و در آيه 18 سوره «النجم» مى فرمايد: «لقد راى من آيات ربه الكبرى؛ پيامبر در اين سفر آيات بزرگ خدا را مشاهده نمود.»
از اين دو آيه به خوبى برمى آيد كه هدف اين سير فضايي، بار يافتن به بارگاه سلطنت خداوند يا شنيدن صداى قلم او يا مشاهده جمالش نبوده است.
اصولا به عقيده ما مسلمانان خداوند محل خاصّى ندارد. او در همه جا و در تمام جوانب عالم هست :«اينما تولوا فثم وجه الله؛ به هر سو رو كنيد ،خدا در آن جا هست.»
«وسع كرسيه السموات و الارض؛ كرسى او به وسعت آسمان ها و زمين مى باشد.» منظور از كرسى چيزى جز مجموعه جهان پهناور آفرينش نيست.
بنابراين منظور از معراج مشاهده آثار عظمت خدا در جهان بالا بوده است تا قلب نورانى پيامبر در پرتو
مشاهدة اين آثار حيرت انگيز نورانى تر گردد .فكر و روح بلند او وسيع تر شود . براى رهبرى و هدايت خلق به سوى خدا آمادگى بيش ترى پيدا كند.
بديهى است مشاهده حضورى بوده است .مشاهده حضورى براى موجودى كه جسم دارد جز با حضور او کنار موجودى كه مى خواهد آن را مشاهده كند ممكن نيست.اين كه پيغمبر بدون سير به آسمان ها از وضع آن ها باخبر است، اين گونه علم و اطّلاع با مشاهده از نزديك فرق بسيار دارد؛ درست مثل اينكه حادثه اى در شهر واقع شده باشد و از وقوع آن مطلع شده باشيم ،ولى در محل وقوع حادثه نبوده و جريان را با چشم نديده ايم؛ البته حضور در محل و مشاهده جريان حادثه تأثير بسيار عميق ترى در وجود انسان خواهد داشت در حالى كه اطّلاع غيابى آن اثر را ندارد.
2. قرآن در اين مورد مى فرمايد: «پاك و منزّه است خدايى كه بنده اش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى ـ كه گرداگردش را پر بركت ساخته ايم ـ برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم، چرا كه او شنوا و بيناست». (2)
خروج و سيردادن شبانه حضرت رسول به آسمان ها و جسمانى بودن آن از ضروريّات دين است كه تقريباً مورد اتفاق مذاهب اسلامى است. (3)
سخنان و احاديث زيادى در اين خصوص در كتب و منابع اسلامى وجود دارد. معراج از جملة معجزات حضرت مى باشد. پيامبر همراه جبرئيل سفر خود را از مسجد الحرام يا به روايتى از خانة امّ هاني، خواهر امام على (ع) آغاز كرد. با مركبى فضا پيما به نام «براق» به سوى مسجد الاقصى (بيت المقدس) روانه گرديد. ايشان از شهر هاى مدينه، طور سينا، بيت اللّحم (زادگاه حضرت مسيح)، منازل انبيا، آثار آنان و مسجد الاقصى ديدن كرد و در برخى منازل نماز گزارد.
حضرت پس از توقّف كوتاهى در بيت المقدّس به سوى آسمان صعود كرد. در اين بخش از سفر، ستارگان، نظام جهان بالا و آسمان ها را ملاحظه نمود. با ارواح پيامبران و فرشتگان سخن گفت. هم چنين بهشت، دوزخ و درجات بهشتيان و اشباح دوزخيان را مشاهده فرمود. پيامبر در ادامه سير خود به سدرة المنتهى رسيد: «نزد سدرة المنتهى ـ كه جنت المأوى و بهشت هميشگى آن جا است ... چطور ممكن است چشم او دچار كژبينى و طغيان شده باشد، با اين كه آيات چندى از آيات كبراى پروردگارش را ديده بود؟!» (4)
پيامبر پس از دين شكوه و جلال سدره المنتهى، از راهى كه عروج نموده بود، بازگشت و در بيت المقدس فرود آمد. آنگاه به سوى مكه حركت كرد و سرانجام پيش از طلوع فجر به مكه باز گرديد. هدف از معراج اين بود كه پيامبر با مشاهدة اسرار عظمت خداوند در سراسر جهان هستي، مخصوصاً عالم بالا كه مجموعه اى است از نشانه هاى عظمت او، درك و ديد تازه اى براى هدايت و رهبرى انسان ها بيابد. (5)
در روايتى امام صادق(ع)، علّت معراج را چنين نقل مى كند: «خداوند هرگز مكانى ندارد و زمان بر او جريان نمى گيرد، ليكن مى خواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پيامبر به آن جا احترام كند. نيز شگفتى هاى عظمتش را به پيامبر نشان دهد تاپس از بازگشت براى مردم بازگو كند». (6)
براى اطلاع بيش تر به تفسير الميزان و نمونه، ذيل آيه اول سوره اسراء و آيات اول تا هجدهم و فروغ ابديّت آيه الله سبحاني، ج 1، ص 379 مراجعه فرماييد.
3.در احاديث معراج، امامان معصوم(ع) از رسول خدا روايت كرده‏اند: « وقتي همه مراحل را طي كرده، از آسمان ها گذشتم و به بيت معمور و نزديك سِدرة المنتهي رسيدم، بعضي از اصحابم مرا همراهي مي‏كردند. آن ها كه لباس نو دربرداشتند وارد شدند و آن ها كه نداشتند ماندند. عده‏اي را همراه خود بردم و عده‏اي همراهم آمدند» (7). عده‏اي كه در آن مراسم، حضور داشتند، اهل بيت و مؤمناني بودند كه به دنبال پيغمبر، آن مقام را طي كردند.
براي اطلاع بيش تر تفسير الميزان و نمونه ذيل آيه اول سورة اسراء و آيات اول تا هجدهم و فروغ ابديّت آيهْْ الله سبحاني، ج 1، ص 379 مراجعه فرماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1 . اسراء (17) آيه 1.
2. همان.
3. بهاءالدين خرمشاهى، ترجمة قرآن كريم، ذيل آية اول سورة اسراء.
4. نجم (53) آيه 14 ـ 18.
5. تلخيص و برداشت از دائرة المعارف فارسي، ج 2، بخش 2، مادة معراج، ص 2806 ؛
دانشنامة قرآن، ج 2، ص 2121 ـ 2118 ؛ تفسير نمونه، ج 12، ذيل آية اول سورة اسرا؛ تفسير الميزان، ج 13، ذيل آية اول سورة اسراء ؛ بحارالانوار، ج 18، باب 3، ص 282 به بعد، چاپ بيروت [اثبات المعراج].
6. تفسير برهان، ج 2، ص 400، به نقل از تفسير نمونه، ج 12، ص 17.
7. بحار، ج 18، ص327.

سلام من دختری 18 ساله هستم که سوال بسار مهمی دارم که خواهش میکنم حداقل شما جواب مرا بدهید.من به مدت دوسال به علت غفلت وعدم آگاهی به نوعی خود ارضایی انجام میدادم در صورتی که اصلا نمیدانستم این کار خود ارضایی نام دارد و گناه است.به محض اینکه فهمیدم توبه کردم و ترک کردم.اما حالا میخواهم بدانم آیا نماز و روزه های من در این دو سال درست بوده یا من باید قضای همه را به جا بیاورم؟درضمن این کار یک سال قبل از بلوغ جنسی من و یک سال بعد از آن بود.التماس میکنم جوابم را بدهید تا من از این سردر گمی و عذاب وجدان چند ساله راحت شوم . متشکرم.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر به واسطه خود ارضايي جنب مي شده ايد بايد غسل جنابت مي کرديد و نمازهاي تان را مي خوانديد ولي اگر خود ارضايي شما به حدي نبوده که جنب بشويد نمازهاي تان درست بوده است .
توضيح : هر مايعي که از زن خارج شود، مني نيست، بلکه خانم ها در اثر خود ارضايي در صورتي که:
1 - به حدي تحريک شوند که به حالت رعشه جنسي و يا ارگاسم برسند (يعني به اوج شهوت برسند) و 2 -در اين حالت مايعي از آنها خارج شود که با ساير ترشحات فرق دارد، جنب مي شوند و بايد غسل کنند.
در غير اين حالت آنچه خارج مي شود ، پاک است و نيازي به غسل ندارد. يعني اگر در اوج شهوت نباشند و مايع خارج شود، پاک است و يا به اوج شهوت برسند و مايع خارج نشود ،باز جنب نمي‌شوند . اگر شک کنند که به اوج شهوت رسيده يا نه، با فرض شک باز حکم جنابت را ندارد و غسل لازم نيست.بنابراين اگر يقين نداريد که جنب شده ايد ،غسل واجب نيست و نماز و روزه شما اشکال ندارد .(1)
اگر بر اثر خود ارضايي با توضيحاتي که داديم ، مني از شما خارج مي شده و بدون غسل جنابت نماز خوانده ايد بايد قضا نماييد ولي روزه هايتان اگر نمي دانستيد که جنب هستيد صحيح است و احتياج به قضا ندارد.
البته در اين فرض در ارتباط بعدي نام مرجع تقليد خود را بفرماييد تا نظر و فتواي ايشان را راجع به قضاي نمازها برايتان بگوييم .
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي، استفتاآت، سوال 171؛ امام خميني، استفتاآت ،ج1 ،سوال101-104؛ آيت الله بهجت، استفتا آت ،ج1 ،سوال 705 و812.

صفحه‌ها