پرسش وپاسخ

 

امام باقر عليه السلام: تنبلى به دين و دنيا زيان مى‏رساند. تحف العقول

 

پرسش 1:
مشکل در طهارت شرح گردنم زخم شد و مقدار کمي خون آمد و روي زخم خشکيده شد.(به اندازه يک عدس و يا کمتر) به حمام رفتم و با مواد شوينده و آب به گردنم دست کشيدم و بارها آن موضع را با آب خيس کردم و به گمان اينکه نجاست برطرف شده حمام کردم غسل کردم و بيرون آمدم و با بدن خيس و آب چکان به داخل اتاق آمدم و با بدن خيس که ممکنه آب از گردنم به پايين بياد و به فرش بريزه تمام اتاق را گشتم و در آينه نگاه کردم ولي متوجه عضو زخم کوچک نشدم لباس پوشيدم و بعد از مدت 10 دقيقه که نگاه کردم دقيقا همان موضع نجس قبل از حمام به همان اندازه خون بود( به اندازه ته سنجاق)

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
اگر درجاي زخم خون باشد(ممکن است خون نباشد بلکه قرمزي جاي زخم باشد که )فقط آن جا نجس است .بقيه جاها پاک است . يعني بقيه بدن و لباست و اتاق وفرش ها پاکند و اصلا نبايد شک درپاکي آن ها بکني. تنها جايي كه يقين به نجاست داريد ، حكم نجس را دارد و موارد مشكوك از هر جهت پاك است. هر جايي كه گفته ايد ، ممكن است نجس باشد ، حكم فقهي و شرعي آن پاكي و طهارت است‌، حتي اگر در واقع و حقيقت نجس باشند. وسواس در اين امور اصلاً لازم نيست.

 

امام باقر عليه السلام: چاپلوسى و رشك بردن ، جز در طلب دانش ، از اخلاق مؤمن‏نيست. تحف العقول

 

پرسش 1:
اعتقادي شرح ارتباط حديث جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لا نفارقه و لا يفارقنا را با ائمه گواهان بر خلق هستند اثبات کنيد. اثبات الکي و سر سري نمي خواهم اثباتي که اگر به اهل تسنن هم بگوييم قبول کنند. با تشکر

پاسخ:
پرسشگر گرامي با عرض سلام وتشکر از از ارتباط واعتمادتان
اين دو مطلبي که خواستار بيان ارتباط ميان آن دو شده ايد ، در روايتي از اميرالمؤمنين علي عليه السلام وارد شده است که متن حديث چنين است :
« عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ : إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ- وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يُفَارِقُنَا » .(1) خداوند تبارک و تعالي ما را پاکيزه گردانيد و نگه داشت و از شاهدان بر خلقش و نماينده خود در زمينش قرار داد و ما را با قرآن قرار داد و قرآن را به ما قرار داد به گونه اي که نه ما از قرآن جدا مي شويم و نه قرآن از ما جدا مي شود .
اما شاهد بودن بر خلق بودن:
بر اساس چندين آيه از قرآن کريم(2) امت پيامبر خاتم گواهاني هستند بر مردم و پيامبر خاتم هم گواه است بر امتش ، از جمله آن هاست :
« و كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً » (3) آرى چنين است كه شما را بهترين امّتها گردانيديم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
قرآن کريم در اين آيه شريفه امت وسط را در روز قيامت ، علت شاهد بودن بر اعمال مردم قرار داده است .
امت وسط يعني گروه واحدي که از هر نظر ، اعتقادي ، اخلاق و رفتاري در جاده اعتدال باشند و سر سوزني در هيچ يک از امور مذکور به افراط و يا تفريط و يا انحراف کشانده نشده باشند ، اين خصوصيت تنها بر گروه امامان معصوم عليهم السلام صدق مي کند که مانند نور واحدي همواره در صراط مستقيم و خطي که پيامبر اسلام ترسيم کرده بودند حرکت کرده و مسلمانان را به آن ترغيب و راهنمائي مي کردند .
در واقع اين روايت ديگر در حديث ثقلين به تعبير ديگري آمده است: اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي ... فانهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض.( 4) در اين حديث با هم بودن قرآن و اهل بيت بيان و بر جدا نشدن آن تا روز قيامت تأکيد شده است.
نتيجه آن که ، مقام گواه بودن بر اعمال خلق در روز قيامت ، متناسب با کسي است که با قرآن باشد ، و تنها کسي که با قرآن باشد ، يعني به طور کامل از آن اطلاع داشته باشد و به طور کامل به آن عمل کند ، شايسته است ، اين مقام را داشته باشد.(5)
به تعبير ديگر اگر اهل سنت دليل هاي ما را در حقانيت امامان معصوم پذيرفتند که پذيرش مطلب بالا برايشان مشکلي ايجاد نمي کند ، ولي اگر بر عقايد خود پا فشاري کردند ، به آن ها مي گوييم به تاريخ مراجعه کنيد و امت وسط را که قرآن آنها را در روز قيامت شاهد قرار داده، پيدا کنيد ، و آن ها گروهي هستند که در هر زمينه اي ذره اي از صراط مستقيم که همان جاده اعتدال است خارج نشده باشند ، در تاريخ به جز گروه امامان ما گروه ديگري با اين ويژگي پيدا نمي شود ، اگر يک نفر اهل سنت امامان را از اين طريق به وسيله گواهي تاريخ بشناسد بايد بپذيرد که اينها از قرآن و قرآن از اينها جدا نيست ، زيرا قرآن نيست مگر برنامه صراط مستقيم و طريق اعتدال.
البته ما دلايل محكم بسياري بر عقايد حقه خود داريم كه اهل سنت آنها را پذيرا نيست‌، عدم پذيرش آنان ، دليل بر نادرستي عقيده ما‌ ، يا اثبات الكي و سرسري نيست و معيار محكم بودن دليل ، پذيرش يا عدم پذيرش مخالفان نيست.
آن روايتي كه شما از ائمه نقل كرديد ، ما هم روايات صريح تر و مشخص تر از خود ائمه بر حقانيت‌آنها داريم و هم روايتي همانند آن از پيامبر.
آنها مي توانند اصل اين روايت را از ائمه انكار كنند.‌ آنان روايات بسياري از پيامبر كه در منابع شيعي آمده، قبول ندارند‌، تا چه رسد به روايات نقل شده از ائمه (ع).
پي نوشت ها :
1 . الكافي، ج‏1، ص191 .
2 . مانند : النساء، آيه41 ؛ النحل ، آيه 84 .
3 . بقره، آيه 143 .
4 . شيخ صدوق، أمالي الصدوق، 1جلد، اعلمى - بيروت، چاپ: پنجم، 1400ق. ص 415 .
5 . فيض كاشانى ملا محسن، الأصفى فى تفسيرالقرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى - قم، چاپ اول، 1418 ق.، ج‏1، ص70 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

پرسش 1: حکم عکس شرح آيا اين حديث از اعتبار کافي برخور دار است؟ قال رسول الله ص:لا تدخل البيت فيه صوره او تمثال او کلب؟ پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادا

 

امام باقر عليه السلام: خداوند ، دشنامگوى بدزبان را دشمن مى‏ دارد. تحف العقول

 

پرسش 1: حکم عکس شرح آيا اين حديث از اعتبار کافي برخور دار است؟ قال رسول الله ص:لا تدخل البيت فيه صوره او تمثال او کلب؟ پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ « وَ قَالَ الصَّادِقُ لَا تُصَلِّ فِي دَارٍ فِيهَا كَلْبٌ إِلَّا أَنْ يَكُونَ كَلْبَ صَيْدٍ وَ أَغْلَقْتَ دُونَهُ بَاباً فَلَا بَأْسَ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَا تَدْخُلُ بَيْتاً فِيهِ كَلْبٌ وَ لَا بَيْتاً فِيهِ تَمَاثِيلُ وَ لَا بَيْتاً فِيهِ بَوْلٌ مَجْمُوعٌ فِي آنِيَة » (1) امام صادق عليه السلام مي فرمايد : نماز نخوان در خانه اي که در آن سگي است ، مگر آن که سگ شکاري باشد و در را بر رويش بسته باشي، و در خانه اي که در آن تمثال باشد ملائکه داخل نمي شوند. نيز وارد نمي شوند در خانه اي که در آن ظرفي باشد که در آن بول است . اين روايت مرسله است ، يعني شيخ صدوق که آن را از امام صادق عليه السلام نقل مي کند. واسطه هاي خود را تا امام نام نبرده است. در اين که به حديث مرسل مي شود تمسک کرد ، سخنان زيادي وجود دارد و بين علما اختلاف نظر وجود دارد . برخي مطلقا آن را قابل تمسک مي دانند و برخي ديگر تحت شرايط خاصي آن را مي پذيرند .(2) بر فرض پذيرفته شدن اين روايت ، حداکثر دلالت دارد که نماز خواندن در چنين خانه اي کراهت دارد ، ولي در مورد حرام بودن نصب عكس در خانه ، نه اين روايت دلالت دارد و نه کسي از علما آن را مورد اشکال قرار داده است ، بلکه مشهور علما فتوا داده اند که در صورت پوشاندن تصوير، نماز خواندن هم کراهت ندارد .(3) پي نوشت ها : 1 . من لا يحضره الفقيه، 4 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم - ايران، نوبت چاپ‏دوم، 1413 ه ق. ، ج‏1، ص: 246 . 2 . عاملي ، وصول الاخيار الي اصول الاخبار ، مجمع الذخائر الاسلاميه ، الطبعة الاولي ، 1410 ه ق. ، ص 107. 3 . نجفى، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، 43 جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، نوبت چاپ‏هفتم ، ج‏8، ص: 389 & خويى، ، موسوعة الإمام الخوئي، 33 جلد ، ج‏13، ص: 204 & سبزوارى، مهذّب الأحكام في بيان الحلال و الحرام، 30 جلد، دفتر آيه الله سبزوارى - قم - ايران، نوبت چاپ‏چهارم، 1413 ه ق ، ج ‏5 ، ص 477 & مجلسى اول، لوامع صاحبقراني المشتهر بشرح الفقيه، 8 جلد، مؤسسه اسماعيليان - قم - ايران، نوبت چاپ‏دوم، 1414 ه ق ، ج‏3، ص: 309 .

 

امام باقر عليه السلام: راستى كه سوگند دروغ وقطعِ رحم ، خانه‏ها را از اهلش تهى مى ‏گذارد (ويرانى به بار مى‏ آورد) . تحف العقول

 

پرسش 1:
جثه انسان شرح سلام. كوچكتر شدن تدريجي جثه انسانها عذاب خداست؟ مستند بفرماييد

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
کوچک شدن قد و يا جُثه انسان‌ها عوامل غير از آنچه در پرسش آمده دارد، و علت آن با بايد در علوم طبيعي و زيست شناسي جستجو کرد، چون بر اساس نظريات زيست شناسي و تجربي، عوامل چون ژن‌ها، محيط‌هاي زندگي، تغذيه، فشارهاي گوناگون روحي و جسمي و عللي نظير اينها موجب کوچک شدن جثة انسان‌ها مي‌شود.
به هر حال بايد جواب اين مسئله در علوم تجربي جستجو کرد و ربطي به مسايل ديني ندارد . کوچک شدن جثه و قد کسي، نشانه کيفر و عذاب الهي تلقي نمي‌شود، چه اين که افرادي صالح بوده و هستند که قد و جثه‌اي نسبتاً کوچک داشته است ولي به لحاظ مقام معنوي سرآمد زمانش بوده است. در هر صورت کوچکي جثه و قد افراد هرگز نشانه عذاب نيست و در آموزه‌هاي ديني در اين باره سخني به ميان نيامده است. از طريق اينترنت مي‌توانيد عوامل ژنتيکي آن را مطالعه و از تحقيقات و گفته‌هاي دانشمندان در اين باره اطلاعاتي را به دست بياوريد.

 

امام باقر عليه السلام: راستى كه زودْ پاداش‏ ترين طاعت ، صله‏رحم است. تحف العقول

 

پرسش 1:
آيا در پذيرش دين اجباري وجود دارد؟ شرح

پاسخ:
در اين که در پذيرش دين اجباري نيست ،جاي ترديد نيست . قرآن کريم فرمود: «لا اکراه في الدين قد تبيّن الرشد من الغي؛ در دين هيچ اجباري نيست، و راه از بيراهه بخوبي آشکار شده است.»(1) البته معناي دقيق اين آيه چيزي غير از آنچه گفته مي شود است كه به آن اشاره خواهيم كرد اما در هر حال اسلام اجبار در دين را قبول ندارد ؛ بنابر اين جنگ ها و برخي فشارها در برابر کفار و... براي تحميل دين و وادار کردن آنها به پذيرش اسلام نبوده است.
شاهد اين سخن آن است که در تاريخ اسلام ديده مي شود مسلمانان هنگامي که شهرها را فتح مي کردند ،پيروان مذاهب ديگر را همانند مسلمانان آزادي مي دادند،حتى نويسنده کتاب «تمدن اسلام و عرب» که يک مسيحي است ،نوشته است:
رفتار مسلمانان با جمعيت هاي ديگر به قدري ملايم بود که رؤساي مذهبي آنان اجازه داشتند براي خود مجالس مذهبي تشکيل دهند. در برخي تواريخ آمده : جمعي از مسيحيان که براي گزارش‌ها و تحقيقاتي خدمت پيامبر رسيده بودند ،مراسم نيايش مذهبي خود را آزادانه در مسجد پيامبر در مدينه انجام دادند.
اصولاً در اسلام در سه مورد به قدرت نظامي توسل جسته شده است:
1ـ در مورد محو آثار شرک و بت‌پرستي، زيرا از نظر اسلام بت‌پرستي دين و آيين نيست بلکه انحراف، بيماري و خرافه است . هرگز نبايد اجازه داد جمعي در يک مسير غلط و خرافي پيش روند و به سقوط کشانده شوند . اسلام متوسل به زور شد و بتخانه‌ها را در هم کوبيد.
2ـ در برابر کساني که نقشة نابودي و حمله به مسلمانان را مي‌کشند ،دستور جهاد دفاعي و توسل به قدرت نظامي داده شده است . شايد بيشتر جنگ‌هاي اسلامي در زمان پيامبر(ص) از همين قبيل باشد ،به عنوان نمونه جنگ احد، احزاب و حنين را مي توان نام برد.
3ـ براي کسب آزادي در تبيلغ، زيرا هر آييني حق دارد به طور آزاد به صورت منطقي خود را معرفي کند . اگر کساني مانع از اين کار شوند ،مي تواند با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(2)
اگر خوب دقت كنيد حمله به مكه به نوعي هر سه مورد را دارا بود ؛ در واقع مكه نماد كامل شرك وبت پرستي در زمان خود شده بود ، مكتبي كه هيچ يك از اديان آسماني آن را نمي پذيرفت و آنها نيز هيچ يك از مومنان به اديان آسماني را قبول نداشتند .
به علاوه، اهل مكه بر خلاف اصول انساني حتي بر خلاف تعهدات متقابل بارها دست به توطئه و حمله به هدف نابودي اسلام ومسلمانان زده بودند. بر اساس تعهدات بين خود نيز مستحق مقابله و حمله از طرف سپاه اسلام بودند ؛ همچنين به شكل هاي گوناگون جلوي آزادي هاي مذهبي مسلمانان را گرفته و مسلمانان مكه را كشته يا مجبور به ترك مكه نمودند .بر خلاف بندهاي صلح حديبيه جلوي فعاليت مبلغان ديني اسلام را گرفته ،برخي را به شهادت رساندند .
بر اساس همه اين موارد حمله به مكه به امر الهي انجام شد اما اصرار به ايمان آوردن همه اهل مكه بدان خاطر بود كه رسما همه مظاهر شرك و بت پرستي از مكه زدوده شود . بساط بت و بت پرستي به طور كامل برچيده گردد ؛اگر اين گونه نمي شد و برخي مخالفان اسلام اسلام نمي آوردند ، يا لازم بود كشته شوند و يا از مكه اخراج گردند . در اين صورت جنگ ها و كشتارهاي زياد و فتنه هاي عميق و تبعات بيشتري دامنگير اسلام ومسلمانان مي شد و جنگ ها و نزاع ها ادامه مي يافت و بت پرستي وشرك هم رسماً ولي در جاي ديگري ادامه حيات مي داد .
مردم مكه به اجبار اسلام نياوردند ولي شرايط در برابر آنها به شكلي قرار گرفت كه اسلام آوردن را بر گزينه هاي ديگر ترجيح دادند . اين نوع عملكرد نادرست نيست ؛ نكته دقيق در اينجا به نوع تفسير ما از آيه «لا اكراه في الدين »بر مي گردد ،زيرا نفي اكراه در آيه به اين معنا نيست كه اكراه و اجبار در دين ممكن بود اما اسلام آن را درست ندانست ؛ بلكه آيه اشاره مي كند كه اصولا در دين كه امري باطني ودروني است ، اكراه و اجبار شدني و ممكن نيست ؛ بر اين اساس نمي توان كسي را به زور مسلمان نمود ، چنان كه نمي توان به زور به هيچ دين ديگري درآورد .
اما اگر شرايط به گونه اي رقم بخورد كه فردي در يك فرايند مشخص به اسلام متمايل شود ،حال يا جذابيت هاي اسلام او را به سمت خود بكشاند و يا مشكلات ومضرات احتمالي ايمان نياوردن باعث اين گرايش شود ، يا هزينه هاي اسلام نياوردن بيشتر شود و به اين خاطر اسلام را انتخاب كند ، كار نادرستي نيست زيرا بسياري از حقايق ديني تا قبل از ورود در اين دين ،بر فرد متجلي نمي شود . با ورود در حوزه ايمان ، در اكثر قريب به اتفاق موارد نتيجه به تمايل عميق قلبي و باور عقيدتي منتهي مي گردد . نتيجه در جمع بندي از نظر عقل وشرع مقبول است .
در مورد مردم مكه هم مساله به همين شكل رقم خورد ، يعني پس از سال ها جنگ و مقابله ناجوانمردانه اهل مكه با اسلام و مسلمانان و نقض تعهدات ، سپاه اسلام به مكه حمله برد اما شرايط را به گونه اي رقم زد كه امر به جنگ وجدال و خونريزي وتبعات منفي آن منتهي نگردد . زمينه اسلام آوردن همه اهل مكه فراهم گردد ؛
ابوسفيان به رغم آن که در راه اندازي جنگ و توطئه‌ها عليه پيامبر و مسلمانان نقش داشت، ولي به صورت ظاهر پيش از فتح مکه با خانواده‌اش اسلام آورد.يعني خود به اردوگاه اسلام وارد شده ،در پناه عباس عموي پيامبر به خيمه رسول خدا رفته اسلام آورد . به علاوه روز بعد هم مردم مكه مجبور به اسلام نشدند بلكه هر كه مخالف اين امر بود ، اسير مي شد و يا مي توانست مكه را ترك كند و اسلام نياورد .
اسلام آوردن ابوسفيان زمينه اسلام آوردن بسياري از مردم مكه را فراهم آورد . همچنين موجب شد که گذشته او ناديده گرفته شود. البته آثار و تبعات زيانبار اسلام ظاهري افرادي چون ابوسفيان هرچند قابل انكار نيست ، اما بايد در نظر گرفت كه نتيجه هر برخورد ديگري با وي و اسلام نياوردن وي چه مي توانست باشد ؛ به نظر مي رسد اين نتايج بسيار ناگوارتر از وضع رخ داده مي بود ؛
اسلام نياوردن او مساوي بود با تداوم شرك و بت پرستي و جنگ خونيني كه معلوم نبود در روز فتح مكه به پايان مي رسيد ؛ به علاوه هر جنگي به دنبال خود تبعات روحي وفرهنگي بسياري را در ميان خانواده هاي زيان ديده به همراه داشت . مي توانست فتح مكه را به خاطره اي بسيار منفي براي مردم حجاز بدل نمايد ؛ در حالي كه آنچه در روز فتح مكه رخ داد ،يكي از درخشان ترين تجلي هاي چهره نوراني اسلام در تاريخ محسوب مي گردد و عفو و بخشش پيامبر را نيز به نمايش گذاشت.
در اين روز پيامبر به قريشيان فرمود: «شما مردم ،هموطنان بسيار نامناسبي بوديد. رسالت مرا تکذيب نموديد و مرا از خانه‌ام بيرون کرديد، ولي با اين حال همه جرايم شما را بخشيده و بند و بردگي را از پاي شما باز و اعلام مي‌کنم که دنبال زندگي خود برويد، همه آزاديد.»(3) کلمات پيامبر هرچند بيانگر اذيت شدن وي توسط قريشيان است،اما در عين حال بيانگر آن است که اسلام دين انتقامجويي نيست، بلکه آن چه در اسلام محوريت دارد، صلح و رأفت است، از اين رو در قرآن از پيامبر به عنوان «رحمه للعالمين»(4) ياد شده است .همين مسايل در رشد بي نظير اسلام پس از اين واقعه بسيار موثر بود .
پذيرش اسلام ابوسفيان با اسلام آوردن ديگر افراد تفاوتي ندارد ؛آن چه که در اسلام ملاک است، وضعيت فعلي انسان‌ها است. هرگاه شخصي اسلام را پذيرفت، در زمره مسلمانان قرار مي‌گيرد و احکام اسلامي شامل او مي‌گردد ، زيرا راهكاري براي كشف اسلام حقيقي از ظاهري وصوري وجود ندارد . در اين صورت هر فرد تازه مسلماني مي توانست متهم به دروغگويي و تظاهر شود. اين خود مهم ترين عامل پرهيز افراد از ورود در اسلام مي شد .
پيامبر(ص) و ائمه(ع) در جنگ و حکومتداري و اجراي احکام الهي طبق ظواهر عمل کرده ، مأمور به بررسي باطن و ماهيت انسان‌ها نبودند بلكه مأمور بودند طبق ظواهر عمل نمايند. در ظاهر هم با گفتن شهادتين نمي شد فرد را كشت يا متهم به شرك كرد ؛ در نتيجه راهي براي نپذيرفتن اسلام اين عده وجود نداشت .

اما در خصوص اسلام آوردن ايرانيان
1. مسئله ايرنيان با مشرکان مكه كاملاً‌ متفاوت بود. آنها پيمان بسته بودند و پيمان خود را شكستند.‌آنان مشرك و بت پرست بودند ، در حالي كه ايرانيان زرتشتي بودند كه به عنوان اهل كتاب به رسميت شناخته شدند ؛ بنابراين اجباري كه گفتيد ، در اينجا مطرح نبود . به همين خاطر تا ساليان و قرن هاي بسيار و حتي امروز نيز زرتشتيان در ايبن كشور زندگي كرده و مي كنند و گروهي مسيحيت را قبول کرده‏اند. عده‏اي نيز يهودي هستند.
3. مردم ايران در برابر مسلمانان، مقاومت نکردند . به اين جهت، دين اسلام زود در ايران پيشرفت کرد. علت شکست نيروهاي نظامي حکومت ايران، ناتواني نظامي آنان و يا تنها روحيه قوي مسلمانان نبود، بلکه علت اصلي شکست نيروهاي جنگي ايران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضي بودن مردم ايران از حکومت و آيين خود بود. آنان نخواستند بجنگند و حتي گاهي با مسلمانان همکاري مي‏کردند. (5).
3. مردم ايران، در زمان بعثت و حيات حضرت رسول(ص)، به اسلام توجه کردند و به تدريج و با ميل و رغبت آن را پذيرفتند. اولين کسي که از ايرانيان اسلام آورد، سلمان فارسي بود (6) كه يک فرد عادي نبود. از پيشوايان ديني محسوب مي شد و اسلام آوردن وي به طور طبيعي در ديگر ايرانيان نيز اثر داشت ؛
4. حتي مردم برخي مناطق ايران كه هيچ گاه توسط سپاه اسلام فتح نشد مانند منطقه طبرستان و شمال ايران قبل از بسياري از مناطق ديگر به اسلام و حتي تشيع گرايش پيدا كرده ،با طيب خاطر مسلمان شدند و بر اين عقيده باقي ماندند .
5. هرچند امكان دارد در جريان جنگ و نبرد سپاه اسلام كه توسط غاصبين خلافت هدايت مي شد ،اشتباهاتي رخ داده باشد ، اما مسلم است تا سال ها بعد يعني در زمان خلافت حضرت علي عليه السلام غير مسلمانان زيادي در ايران زندگي مي كردند. حضرت به واليان خود در مورد چگونگي برخورد با آنها دستور اخلاقي و قانوني ارائه مي داد . اين نمونه ها با اجبار به اسلام اوردن مردم ايران منطبق نيست .

داستان كيفيت اسلام آوردن مردم ايران مفصل است اما در مجموع بايد دانست : اسلام آوردن ايرانيان آن گونه که بر خي نوشته­اند ،به زور شمشير نبود. اين گونه تاريخ‏نگارى شيوه مستشرقان است و هدف از آنان اين است که اسلام را آيين شمشير معرفى کنند. حقيقت آن است که ايرانيان به جهت حقانيتي که در اسلام مشاهده نمودند ،مسلمان شدند. بسياري از آنان که به شدت تحت ستم نظام ساسانى قرار داشتند و دنبال دگرگوني وضعيت موجود بودند ،از سپاه اسلام استمداد نمودند و يک نظام سلطه‏گر و تحميلى را برانداختند و آزادى را براى مردم ايران به ارمغان آوردند.
به نوشته برخي از مورخان: وقتى سپاه اسلام وارد ايران شد ، ايرانيان به نفع سپاه عدالت خواه اسلام و برضد دولت ستم پيشه ساساني کوشيدند از جمله :چهار هزار سرباز ايرانى از ديلم با پيمودن صدها کيلومتر راه خود را به سپاه اسلام رساندند و به يارى آنان شتافتند . شاه ايران را يک آسيابان ايرانى به قتل رساند.
پيروزى مسلمانان در جنگ‏هاى صدر اسلام به دليل برترى نظامى و تسليحاتى نبود. آن چه که موجب بسط و گسترش سريع اسلام در آن عصر گرديد، شعارها و برنامه‏هاى اسلام بود که به سرعت بر عقايد خرافى و جامعه طبقاتى آن روز چيرگي مى‏يافت . مردم گروه گروه و مشتاقانه به اسلام مى‏گرويدند. قبل از آن که مرزهاى جغرافيايى ايران و يا روم فتح گردد، دل هاى مردم به واسطه تعاليم برحق و فطرى اسلام فتح شده بود . آن چه پيشرفت اسلام را تسهيل مى‏کرد ، فتح دل ها بود.
يكي از نشانه هاي حقانيت پذيرش اسلام توسط ايرانيان و عدم اجبار آنان ، تلاش هاي بسياري است كه توسط ايرانيان براي گسترش اسلام به بسياري از نقاط جهان انجام شد ، مانند كشورهاي آسياي جنوب شرقي و برخي مناطق آفريقا . ملتي كه به زور دين و عقيده يا را بپذيرد ، هيچ گاه براي گسترش آن تلاش نمي كند. بسياري از علوم و دانش هاي اسلامي توسط ايرانيان پايه گذراي يا گسترش يافت.
مطالب بيشتر در اين زمينه را در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مطالعه فرماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آيه 256.
2. تفسير نمونه، ج 2، ص 282، نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران 1379ش.
3. فروغ ابديت، ج 1 - 2 ، ص 337 - 338 .
4. انبيا (21)، آيه 107.
5 . خدمات متقابل ايران و اسلام، شهيد مطهري، ص 76
6 . الأعلام، زرکلي، ج 7 ص 194

پرسش 1: طلب حاجت شرح آيه يا حديثي را در مورد"طلب حاجت از معصومين عليهم السلام يا درخواست حاجت از غير خدا بيان كرده.... پاسخ: درخواست از غير خدا همان توسل است .ت

 

امام باقر عليه السلام: خداوند ، خوش دارد كه از او خواهش شود و از آنچه نزد اوست ، درخواست گردد. تحف العقول

 

پرسش 1: طلب حاجت شرح آيه يا حديثي را در مورد"طلب حاجت از معصومين عليهم السلام يا درخواست حاجت از غير خدا بيان كرده.... پاسخ: درخواست از غير خدا همان توسل است .توسّل يعني كسي را در پيشگاه خداوند شفيع قرار دادن، البته آدمي مي‏تواند و مجاز است كه مستقيماً از خداوند حاجت خود را بخواهد، ولي اگر بتواند در مسير دعاي ديگران- به خصوص مقرّبان درگاه الهي را نيز همراه خود سازد، احتمال تأثير فزون‏تري در كار خواهد بود. اگر خداوند به طور كلي فراموش گردد و تنها وسايط ديده شوند، اين امر با آموزه‏هاي ديني و قرآني سازگاري ندارد. توسل به اولياي الهي موجب شرك نيست؛ ‌زيرا كساني كه توسل به اولياي الهي پيدا مي‌كنند، هيچ گونه استقلالي براي ايشان قائل نمي‌شوند . فرق توسل به ائمه (ع) و معبودهاي ساختگي آن است كه: توسل جويندگان به معبودها آنها را عوامل مستقل و تصميم گيرنده در عرض خداوند به حساب مي‏آورند و اين شرك است. به اعتقاد ما نقش ائمه و انبيا (ع) و اولياي الهي شفاعت اذني است. يعني آنان با اذن خدا و طبق خواست او به مدد مددجويان مي‏شتابند. چنين ديدگاهي هرگز مستلزم شرك نيست. زيرا اراده ائمه (ع) را در طول اراده خدا و مجراي همان قرار مي‏دهد، نه مستقل از آن. از توضيح فوق اشتباه وهابيون كه شيعه را در اين زمينه متهم به شرك مي‏كنند ،به خوبي روشن مي‏شود. به دلائل ذيل به اولياي الهي متوسل مي‌شويم: اولاً: خداوند در قرآن فرموده است: «وَ اِبْتَغُوا إِلَيهِ اَلْوَسِيلَةَ ؛به سوي خداوند وسيله برگيريد»(1) اين وسيله مي‏تواند اعمال صالح باشد و مي‏تواند شخص صالح و وجيهي باشد. زيرا انسان آلوده و گنهكار چون از ساحت قرب الهي دور است، با توسل به محبوبين درگاه خدا تضمين بهتري براي درخواست خود مي‏يابد. در قرآن نيز آياتي در مورد توسل به اوليا آمده است. فرزندان يعقوب هنگام پشيماني از گناه خود گفتند: «يا أَبانَا اِسْتَغْفِرْ لَنا؛ اي پدر ! براي ما طلب آمرزش نما»،(2) در آيه ديگر مي‏فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللَّهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً ؛اگر به هنگام ستم برخويش نزد تو آيند "اي پيامبر" و استغفار كرده و تو نيز براي آنان استغفار كني ،خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت»،(3). دوم: خداوند عنايت دارد كه در مراحل گوناگون و به راه هاي مختلف، انسان‏ها به افراد برگزيده و الگوهاي راستين توجه يابند تا از اين طريق راهي به سوي تربيت درست بيابند و توسل يكي از همان راه‏هاست. بنا براين متوسلان، با معرفت بر اين اسباب‌ها و وسائل، نه اصالتي قائلند و نه استقلالي، بلكه وسيله اي مي‌انديشند كه خداي سبب ساز آن‌ها را مجراي فيض و طريق رحمت خود قرار داده و مومنان را بر آن امر نموده است. توسل و درخواست حاجت به دو صورت انجام مي شود : يک - خواندن خدا به حق اولياي او: 1-1. پيامبر اكرم: «خداوند مي‏فرمايد: اي بندگان ! گرامي‏ترين خلق و پرفضيلت‏ترين آنان نزد من، محمد و برادرش علي و امامان بعد از وي هستند. اينان «وسيله»ها به سوي من مي‏باشند. هر كسي حاجتي دارد و نفعي را طالب است و يا دچار حادثه‏اي سخت و زيان بار گشته و برطرف شدن آن را مي‏خواهد، مرا به محمد و آل طاهر طاهرينش بخواند تا به نيكوترين وجه حاجت او را بر آوردم».(4) 2-1. امام موسي كاظم: «هر گاه حاجتي به درگاه خداوند داشتي، بگو: «اللهم اني أسألك بحق محمد و علي...»؛ يعني خدايا! به حق محمد و علي تو را مي‏خوانم. نزد تو شأن و منزلت والايي دارند. پس به حق اين منزلت و رتبه از تو مي‏خواهم بر محمد و آل محمد درود فرستي و حاجت مرا برآورده سازي.(5) 3-1. سمهودي از علماي اهل‏سنّت، در فصلي از كتاب خود تحت عنوان «توسّل زائر به رسول خدا و شفيع قرار دادن وي به پيشگاه خدا» مي‏نويسد: «بدان كه استغاثه از پيامبر اكرم و جاه و منزلت او را به درگاه خداوند شفيع قرار دادن، كار انبيا و مرسلين و سيره صالحان پيشين بوده است؛ قبل از خلقت آن حضرت و بعد از آن، چه در حال حيات و چه بعد از رحلت، چه در عالم برزخ و چه در عرصه قيامت...» عمر بن خطاب مي‏گويد: «پس از اينكه آدم ابوالبشير مرتكب ترك اولي شد، در مقام توبه به پيشگاه خداوند عرضه داشت: «يا ربّ أسئلك بحق محمد(ص) لمّا غفرت لي»؛ يعني، پروردگارا به حق محمد از تو مي‏خواهم كه مرا بيامرزي... .(6) 4-1. توسّل عمر بن خطاب به عباس در كتاب‏ها و مدارك معتبر اهل‏سنّت آمده است: زماني قحطي و خشكسالي پيش ‏آمد، عمر از طريق توسّل به عباس عموي پيامبر، طلب باران كرد و گفت: «هذا والله الوسيلْ الي الله و المكان منه؛ به خدا سوگند! عباس وسيله به درگاه الهي و داراي قرب و منزلت نزد او است» و «اللهم انّا نتوسّل اليك بعمّ نبيّنا فاسقنا؛ خدايا! به وسيله عموي پيغمبرمان به تو روي مي‏آوريم، پس سيرابمان كن»(7) و يا مي‏گفت: «اللهم انّا نستقيك بعمّ نبيّك و نستشفع اليك بشيبه;(8) خدايا! ما به وسيله عموي پيامبرت از تو باران مي‏خواهيم و موي سفيد او را به درگاه تو شفيع مي‏آوريم». 5-1. تعليم توسّل به اصحاب عثمان بن حنيف مي‏گويد: روزي در محضر پيامبر بودم، حضرت به شخصي كه مشكل خود را به ايشان عرضه مي‏كرد، شيوه دعا و توسّل را چنين تعليم فرمود: برو وضو بساز و دو ركعت نماز به جا آور . پس از آن خداوند را با اين جملات بخوان: «اللهم اني اسألك و اتوجه اليك بنبيّك نبي الرحمْه يا محمد انّي اتوجّه بك الي ربّي في حاجتي لتقضي، اللهم شفّعه فيّ;(9) بار خدايا! از تو در خواست مي‏كنم و به تو روي مي‏آورم به پيامبرت، پيامبر رحمت. اي محمد! به حق تو به سوي خدايم روي آورده‏ام تا حاجتم بر آورده شود. خدايا! پيامبرت را در مورد من شفيع قرار ده» 6-1. توسل پيامبر به انبياي گذشته انس بن مالك مي‏گويد: روزي كه فاطمه بنت اسد فوت كرد، پيامبر دستور داد قبري را حفر كنند. آن گاه حضرت وارد قبر شد و در آن خوابيد و چنين ادعا كرد:«اللهم اغفر لامي فاطمه بنت اسد، و وسع عليها مدخلها، بحق نبيك و الانبيأ الذين من قبلي؛ خدايا! مادرم فاطمه بنت اسد را بيامرز و جايگاه او را وسعت بخش، به حق پيامبرت و پيامبران قبل از من».(10) 7-1. توسل امام حسين(ع) امام حسين(ع) در دعاي معروف عرفه، چنين با خداوند مناجات مي‏كند: «اللهم انا نتوجه اليك في هذه العشيْ التي شرفتها و عظمتها بمحمد نبيك و رسولك...؛ بار خدايا! ما دراين شامگاه كه به آن شرف و عظمت بخشيده‏اي، به وسيله محمد(ص) پيامبرت و رسول و برگزيده ات، رو به درگاه تو مي‏آوريم».(11) دو. درخواست دعا از اولياي الهي در خواست دعا همجنان كه از برادر و خواهر مؤمن امري صحيح و پسنديده است، از اولياي الهي و آبرومندان درگاه او، به طريق اولي بجا و پسنديده است و ريشه قرآني دارد كه‌ايات آن پيش تر بيان شد. سه. در خواست حاجت از اولياي الهي به طور مستقيم حاجت خود را از اولياي الهي طلب كنيم؛ مثلاً بگوييم: اي پيامبر رحمت! مريض ما را شفا بده؛ همان گونه كه صحابي خطاب به ايشان عرض كرد:«اسألك مرافقتك في الجنه؛ از تو مي‏خواهم در بهشت همنشينت باشم».(12) پي‏نوشت‏‌ها: 1. مائده(5) آيه 25. 2. يوسف (12) آيه 97. 3. نساء (4) آيه 64. 4.بحارالانوار، ج 94، ص 22، ح 20 5.همان، ج 94، ص 22، ح 19 6.مستدرك صحيحين، ج 2، ص 615 7.اسدالغابه، ج 3، ص 165 8.شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 7، ص 274؛ صحيح بخاري، ج 2، ص 16 و ج 4، ص 209؛ صحيح ابن خزميه، ج 2، ص 338؛ صحيح ابن جبان، ج 7، ص 111 9.مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138؛ حاكم نيشابوري، مستدرك صحيحين، ج 1، ص 313؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441، ح 138؛ التاج الجامع (صحاح خمسه 9)، ج 1، ص 286؛ سمهودي، وفأ الوفأ، ج 4، ص 1373؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 229، ح 3649 10. كنز العمال، ج 12، ص 148، ح 34425؛ المعجم الكبير، ج 24، ص 352 11.سيد بن طاووس، اقبال، ج 2، ص 85 12.صحيح المسلم، ج 2، ص 52، سنن ابي داوود، چ 1، ص 297، ح 2320؛ شرح نهج البلاغه اين ابي‏حديد، ج 10، ص 207

 

امام هادي عليه السلام: دنيا بازارى است ؛ گروهى در آن سود بَرَند و گروهى ديگر ، زيان ببينند. تحف العقول

 

پرسش 1:
فسخ عقد شرح دختر 24 ساله هستم .قبل از عقد به دکتر زنان مراجعه کردم براي سالم بودن پرده بکارت .پرده کاملا سالم بود .گواهي سالم بودن داد ولي پرده از نوع حلقوي اتساعي هست .عقد کرديم و حالا همسرم اين موضوع را قبول ندارد ومي گه پرده سالم نبوده درخواست طلاق کرده، آيا مي تواند فسخ کند؟
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
نمي تواند فسخ کند مگراين که ضمن عقد ازدواج شرط کرده باشد که باکره باشي يا عقد ازدواج بنا براين که باکره باشي ،خوانده شده باشد وشوهرت با شاهد ثابت کند که قبل ازعقد باکره نبوده اي و يا خود اقرار کني که قبل ازعقد باکره نبوده اي. در اين صورت حق فسخ دارد. يعني اگر ضمن عقد شرط بکارت کرده باشد و علاوه براين به وسيله شاهد ثابت کند که قبل از خوانده شدن عقد باکره نبوده اي ،مي تواند فسخ کند. اما اگر شرط بکارت هم کرده باشد ، ولي نتواند به وسيله شاهد ثابت کند که قبل از عقد باکره نبوده اي ،حق فسخ ندارد.(1) چتانچه باكره و بكارت از آن نوع باشد كه ذكر كرده باشي و دكتر متخصص نيز آن را تأييد كند ، حتي در صورت قيد بكارت در ضمن عقد باز نمي تواند شما را طلاق دهد ، مگر اينكه نصف مهريه را به شما بدهد.
لطفا در ارتباط بعدي نام مرجع خود را ذکر کنيد تا براساس فتواي ايشان پاسخ بدهيم .
پي نوشت :
1 . تحرير الوسيله ،ج 2 ،ص 281 ، مسئله 15 .

 

امام هادي عليه السلام: چون خداوند خير بنده‏اى را بخواهد ، هرگاه [آن بنده] مورد گلايه واقع‏شود ، بپذيرد. تحف العقول

 

پرسش 1:
نذر شرح سلام خسته نباشيد من در دوران دانشگاه به پسري علاقه مند شدم که نظر مساعدي نسبت به من نداشت من و اون هيچ رابطه اي با هم نداشتيم اما من به او ابراز علاقه کردم که اهميتي برايش نداشت الان دانشگاه تمام شده آيا من مي توانم با نذر نياز و دعا يعني با ترک يکسري گناهها و انجام يکسري مستحبات و توسل به ائمه ازدواج با اونو از خدا بخواهم ياچنين چيزي را خواستن احمقانه است خواهش مي کنم به سوال من نخنديد من چون به قادر بودن خدا به هر کاري اعتقاد دارم اين سوال را پرسيدم؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
دعا و راز و نياز هميشه و در هر حال مطلوب و پسنديده است، خواه در حال رفاه باشيم يا در سختي. حاجتي و مشکلي داشته باشيم و يا گنجي همانند قارون و مُلک و قدرتي همچون سليمان(ع) برخوردار باشيم.
ترک همه گناهان (نه تنها يک سري گناهان) و انجام همه واجبات، تکليف و وظيفه است و اين دو است که انسان را به خدا نزديک مي‌کند. هيچ عملي نزد خدا پسنديده‌تر و ارزنده‌تر از انجام واجبات و ترک گناهان نيست و در رتبه و درجه بعد،‌ترک برخي مکروهات و انجام بعضي مستحبات قرار دارد.
نذر کردن با توجه به اين محور و معيار امري مطلوب و پسنديده است، ليکن به دليل بي‌خبري ما از آينده و از واقعيت‌هايي که در پشت پرده غيب قرار دارد بسياري از اوقات مي‌شود که کارها و چيزهايي يا وصلت و ازدواج‌هايي را به خير و صلاح خويش پنداريم در حالي که واقعيت امر چنين نيست و به عکس تحقق و يا عدم تحقق اموري را به ضرر خود مي‌پنداريم و حال آن که واقعيت چيزي ديگري است.
پس از خداوندي که نسبت به بندگانش رؤوف و مهربان است و باز شدن همه گره‌ها و حل همة مشکلات و پيوند همه دل‌ها به دست اوست اين گونه بخواه که خدايا! از تو مي‌خواهم همسري شايسته و لايق نصيب و روزي‌ام گردان که زندگي با او باعث عزت و سربلندي، سعادت و خوشبختي ما در دنيا و آخرت گردد و رضايت و خشنودي تو در آن باشد.
بنابراين به نظر نمي رسد كه نذر كردن روي شخص خاص كه آگاهي چنداني از او نداريد و حتي نمي دانيد الآن چه مي كند و تنها چند سالي در دانشگاه و كلاس او را ديده ايد ، نمي تواند درست به نظر رسد.
اما از منظر روان شناسي به توجه به اينكه قبلاً اظهار علاقه به او كرده ايد ، اين ازدواج را چندان به صلاح تان نمي دانيم و تمركز بيش از حد شما بر روي آن شخص به هيچ وجه مطلوب شما نمي باشد و بهتر است سعي كنيد كه راهكارهاي فراموش كردن او را در پيش گيريد.
‌آنچه شما به آن دچار شديد ، همان چيزي است كه امروز از آن به عشق ياد مي كنند ، اگر چه عنوان عشق مقدس و به دور از هوي و هوس و مانند‌آن نيز براي نشان دادن پاكي عشق خود‌، ضميمه‌ آن مي كنند ، اما بايد توجه داشت كه ماهيت عشق بسيار پيچيده است . اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهي در فرد گردد ، رنگ و بوي اختلال نيز به خود مي‌گيرد. در برخي علاقه‌هاي افراطي که فرد را براي مدت طولاني از روند زندگي روزمره‌اش جدا مي‌ گردد، رگه‌هايي از افسردگي، اضطراب بالا و همچنين رفتار وسواسي و... مشاهده مي‌شود.
چون فرد معناي خاصي در زندگي‌اش احساس نمي‌کند و به نوعي دلمردگي دچار گشته است، به معناي جديدي در زندگي‌اش به نام معشوق روي مي‌آورد و يا براي رهايي از اضطراب بالا به دنبال پناهگاهي (که در اکثر موارد در جنس مخالف جستجو مي‌کند) مي‌گردد يا مانند يک فرد وسواسي براي کاهش اضطراب خود مجبور است زود به زود به ديدار معشوقي که به صورت کاذب و موقتي اضطرابش را پايين مي‌آورد بشتابد، پس در حقيقت اين گونه عشق‌ها از حالت سلامت که حاصل معرفت است ،جدا گشته و به صورت مرضي (افسردگي، اضطراب، وسواس و...) درمي‌آيد . انگيزه‌هاي ناهشيار جنسي سهم به سزايي در تداوم اين گونه علايق دارد.
صرف دوست داشتن و علاقه يک طرفه شما هيچ دردي را دوا نمي‌کند. آنچه که در اسلام و روان‌شناسي به عنوان يک اصل مهم، مورد تأکيد قرار گرفته، پيشگيري از علاقه فوق العاده (عشق) يک طرفه است ، يا حتي عشق دو طرفه اي که بر مباني عقلي و شناختاري استوار نيست.
اسلام معتقد است هر دختر پاکي مثل شما بايد با حفظ نگاه خود از نامحرم(چه مؤمن و چه غير مؤمن) و کنترل احساسات و هيجانات عاطفي و... ، ابتلا به وابستگي شديد عاطفي و رواني را از ابتداي کار جلوگيري نمايد . اگر فردي به هر دليلي اين اصل عقلي و شرعي را جامه عمل نپوشاند، تبعاتش چيزي جز علاقه يک طرفه، وابستگي افسرده‌وار، کاهش عملکرد، اضطراب و تشويش ذهني، احساس حقارت و تضعيف عزت نفس، ازدواج بي‌اساس و چه بسا دوري از خدا نخواهد بود، پس شايد عقلاني‌تر اين باشد که به جاي پيشروي در راهي که 99/0 چيزي جز ناکامي، کاهش عزت نفس و از دست دادن برگه‌هاي برنده (که لازمة هر ازدواج موفقي است) نيست ، به بازسازي شخصيتي بپردازيم . با ساماندهي جانانه نظام عاطفي و شناختي خود در راهي گام نهيم که ازدواج عزتمندانه، مقتدرانه و به دور از هر گونه دلسوزي و ترحم از طرف مقابل و... در پي داشته باشد. از سويي ديگر تجربه نشان داده ظاهر بسياري افراد با باطنشان بسيار متفاوت است . دقت در اين نکته بسيار سرنوشت ساز است.
در هر صورت به عنوان يک مشاور روان شناس توصيه مي‌کنم:
1-راهكارهاي عملي ترك ذهني و فكري و رواني آن شخص را در سرلوحه براي خود قرار دهيد. حال كه اصل مجاورت بر طرف شده‌ اين امر بايد برايتان راحت تر صورت گيرد . از نظر ما روانشناسان کليدي ترين راه براي زندگي سالم و بي دغدغه ،ترک هر گونه وابستگي افراطي( حتي به پدر و مادر و فرزند و...) مي باشد.
2- به طور جدي به گزينه هاي ازدواج و خواستگراني كه داريد يا خوايد داشت ، فكر كرده و برنامه ريزي داشته باشيد.
3ـ با دورانديشي به اين گونه تعلقات عاشقانه (علاقه) آسيب‌زا بنگريد . حتي بر فرض ازدواج بسياري از مؤلفه‌هاي حياتي در ازدواج موفق را از دست داده‌ايد. براي ايشان صرفاً يک عاشق هستيد، نه يک همسري که بشود رويش حساب کرد.
4- از خواندن رمان‌هاي عشقي بپرهيزيد و از گوش دادن ترانه‌هاي غمگين و عاشقانه بر حذر باشيد.
5- خواب خود را تنظيم نماييد.
6- با استفاده از مطالب موجود در سايت‌هاي روان‌شناسي به اطلاعات خود در زمينه وابستگي عاطفي بيافزاييد.
7- به مطالعه کتاب‌هايي درباره عزت نفس و اعتماد به نفس (از طريق جستجو و خريد اينترنتي) بپردازيد.
8ـ ورزش را سرلوحه زندگي خود قرار دهيد.
9ـ به عنوان يک مشاور به شما خاطرنشان مي‌سازم که همه مردهاي سالم (نه غير سالم و افسرده و...) از زنان عاشق و شيدا پس از مدت خيلي کوتاه منزجر شده و احساس دلزدگي مي‌نمايند.
10ـ وابستگي شما به غير خدا چيزي جز تشديد حالت افسرده‌وار در شما ندارد . عظمت وجودي خود را بالاتر از آن بدانيد که در برابر يک خلق ناچيز (مثل پسر) خرج نماييد و به عشق خود برچسب‌هاي مثبت و دل خوش‌نما ( که فلاني چون پاک و متدين است، پس مرا خوشبخت خواهد کرد) نچسبانيد.
12ـ ابراز درونيات خود مثل عشق‌تان به ايشان يا شخص ديگر دردي از روح ناآرام شما دوا نمي‌کند . اطلاع داشتن ايشان از عاشق‌پيشگي شما اگر چه به ظاهر يک مشکل شما را حل مي‌کند ولي صدها مشکل جديد براي شما و ايشان فراهم مي‌آورد. مشکلاتي مثل:
أ ـ ناکامي بيشتر به خاطر بر ملا شدن يک طرفه بودن عشق؛
ب ـ تقاضاي محبت و اظهارعشق از طرف كسي كه دست ‌آفرينش الهي او را محبوب و معشوق قرار داده نه عاشق و محب ؛
پ ـ تشديد افكار و حالات نفس‌گير که فرجامش به هيچ وجه مشخص نيست؛
ت ـ کاهش شديد عملکرد به خاطر تشديد عشق؛
ث ـ عوارض بسيار منفي ناشي از احتمال بالاي منجر نشدن اين عشق به ازدواج به احتمال 95/0 (که خود توضيح مفصل مي‌طلبد)
ج ـ ناديده گرفته شدن ديگر ملاک هاي ضروري براي زندگي پايدار در صورت ازدواج.
چ ـ کاهش شديد عزت نفس شما و همچنين افت معنوي و ده‌ها مشکل ديگر.
13ـ اگر شاهد رگه‌هايي از افسردگي در وجود پاک و بي‌آلايش خود هستيد، حتماً براي رهايي از اين رنج جانکاه به درمان آن هر چه سريع ترآن اقدام نماييد.
موفق و سربلند باشيد.

 

امام على عليه‏السلام : وقتى خداوند خوبى بنده‏ اى را بخواهد به او قناعت عطا كند وهمسرش را شايسته گرداند . غررالحكم : 4115 منتخب ميزان الحكمة : 190

 

پرسش 1:
سؤال شرعي شرح در حال حاضر در محل‌هاي شستشوي خودرو ( کارواش ) از وسايلي استفاده مي‌شود که آب را با فشار زياد و به صورت پودر شده به خودروها مي‌پاشد . به تازگي نظير اين وسيله در منازل هم براي شستشو استفاده مي‌شود . هرچند اين وسايل وصل آب کر شهري هستند ولي آيا به حالت پودر درآمدن آنها به دليل فشار زياد آب باز حکم آب و پاک و پاک کننده است ؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز :
حکم آب را دارد وپاک وپاک کننده است. (1 )

پي نوشت:
1 . سوال حضوري از دفتر مقام معظم رهبري.
لطفا در ارتباط بعدي نام مرجع خود را ذکر کنيد تا براساس فتواي ايشان پاسخ بدهيم .

صفحه‌ها