ياران امام علي(ع)

پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟‌
درباره نسب زياد بن ابيه ترديد هايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهرزن...

آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟اگر زن زياد بد كاره و معروف بود چرا حضرت علي زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامي نداشت؟چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟چطور حضرت علي او را براي حكومت فرستاد در حالي كه زنا زاده بود و او مي توانست امام جماعت باشد، يعني رسم بود كه حاكم شهر امام جماعت مي شد. آيا حضرت علي اين حكم را نمي دانست كه زنازاده نمي تواند امام جماعت باشد؟

درباره نسب زياد بن ابيه ترديد هايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهر زن مي باشد كه بستر زناششويي از آن اوست.

اما بخش دوم پرسشتان كه چرا امام زياد را به خدمت گرفت و مسئوليت داده شد و به فارس فرستاده شد؟

زياد بن أبيه يكي از مردان زيرك و با ذكاوت عرب است و خطيبي ماهر بود. او را يكي از چهار مرد زيرك عرب شمرده‏اند. امام علي او را در سال سي و نهم والي فارس كرد.

مردم جبال و فارس از دادن خراج امتناع كردند، و سهل بن حنيف را كه عامل حضرت علي بود از فارس بيرون كردند. علي (ع) درباره اينكه چه كسي ولايتدار فارس شود با مردم مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: اي امير مؤمنان مي‏خواهي مردي سخت سر و سياستدان و با كفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: «كي؟» گفت: «زياد» گفت: اين كار از او ساخته است. و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و مردم به اطاعت او در آمدند. پس از آرام كردن استخر ميان بيضا و استخر قلعه‏اي استوار كرد كه قلعه زياد نام گرفت و اموال را آنجابرد. پيري از مردم استخر گويد: پدرم مي‏گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مي‏گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مي‏كرد و مي‏دانست چه كند.»(1)

گر چه زياد پس از صلح امام حسن (ع) بر اثر تطميع و تهديد به معاويه ملحق گرديد و معاويه او را برادر پدري خود خواند و ولايت عراق را به او سپرد نيز شيعيان را تحت تعقيب قرار داد و عده زيادي از آنها را شكنجه و زنداني كرد. اما ملاك اميرالمومنين در اعطائ ولايت فارس به او وضعيت و حال او در همان ايام بود ه است.

پيامبر (ص) و ائمه(ع)، موظف بودند كه در زندگي فردي، اجتماعي و برخورد با افراد، به صورت متعارف و معمول و مانند ساير مردم رفتار نمايند. از علم غيب، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره ديگران، طرد و نفي آنان استفاده نكنند. نصب زياد بن ابيه به عنوان استاندار فارس ارتباط به علم غيب امام علي (ع) ندارد. حضرت در اين امر مانند ساير عزل و نصب ها عمل كرد. وظيفه نداشت كه در نصب زياد بن ابيه از علم غيب بهره گيرد. همان طور، رسول خدا (ص) و ديگر امامان نيز در اين امور از علم غيب بهره نمي گرفتند، از اين رو  پيامبر(ص)، به خالد بن وليد  مسئوليتي واگذار مي كند. سپاهي را در اختيارش قرار مي دهد، كه به سوي (بني جذيمه) برود. پيامبر او را براي جنگ نفرستاد، ولي خالد آنان را مورد حمله قرار داد. كساني از ايشان را به قتل رساند كه چون خبر به پيامبر رسيد، حضرت بسيار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت: خدايا ! از آنچه (خالد) كرده است، نزد تو بيزاري مي جويم.(2)

نكته اي كه نبايد از آن غفلت نمود آن است كه:

 امام اين افراد را بسيار تحت نظر داشت و آنان نيز از امام اطاعت مي كردند و كار گزار آن امام بودند و تا زماني كه جرم و يا فسادي براي آنان ثابت نشده بود امام آنان را عزل نكرد؛ اما وقتي موارد خلاف براي امام از راه هاي معمول بشري ثابت شد، بي درنگ آنا ن را عزل نمود. 

 علي (ع) بر اساس متعارف افرادي كه توان مديريتي داشتند و تخلفي از انان نديده بود را براي اداره امور انتخاب مي كرد.

براي آگاهي بيش تر، ر.ك: سيماي كارگزاران امام علي (ع)، تاليف علي اكبر ذاكري

پي نوشت:

1. الفتوح، ابن اعثم كوفي، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تحقيق غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي،1372ش، ص1038؛ محمد بن جرير طبري. تاريخ‏الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج‏6، ص 2674.

2. سيره ابن هشام، ج4، ص77-78، بيروت، دار احياء التراث العربي.

پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟‌
درباره نسب زياد بن ابيه ترديد هايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهرزن...

آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟اگر زن زياد بد كاره و معروف بود چرا حضرت علي زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامي نداشت؟چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟چطور حضرت علي او را براي حكومت فرستاد در حالي كه زنا زاده بود و او مي توانست امام جماعت باشد، يعني رسم بود كه حاكم شهر امام جماعت مي شد. آيا حضرت علي اين حكم را نمي دانست كه زنازاده نمي تواند امام جماعت باشد؟

درباره نسب زياد بن ابيه ترديد هايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهر زن مي باشد كه بستر زناششويي از آن اوست.

اما بخش دوم پرسشتان كه چرا امام زياد را به خدمت گرفت و مسئوليت داده شد و به فارس فرستاده شد؟

زياد بن أبيه يكي از مردان زيرك و با ذكاوت عرب است و خطيبي ماهر بود. او را يكي از چهار مرد زيرك عرب شمرده‏اند. امام علي او را در سال سي و نهم والي فارس كرد.

مردم جبال و فارس از دادن خراج امتناع كردند، و سهل بن حنيف را كه عامل حضرت علي بود از فارس بيرون كردند. علي (ع) درباره اينكه چه كسي ولايتدار فارس شود با مردم مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: اي امير مؤمنان مي‏خواهي مردي سخت سر و سياستدان و با كفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: «كي؟» گفت: «زياد» گفت: اين كار از او ساخته است. و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و مردم به اطاعت او در آمدند. پس از آرام كردن استخر ميان بيضا و استخر قلعه‏اي استوار كرد كه قلعه زياد نام گرفت و اموال را آنجابرد. پيري از مردم استخر گويد: پدرم مي‏گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مي‏گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مي‏كرد و مي‏دانست چه كند.»(1)

گر چه زياد پس از صلح امام حسن (ع) بر اثر تطميع و تهديد به معاويه ملحق گرديد و معاويه او را برادر پدري خود خواند و ولايت عراق را به او سپرد نيز شيعيان را تحت تعقيب قرار داد و عده زيادي از آنها را شكنجه و زنداني كرد. اما ملاك اميرالمومنين در اعطائ ولايت فارس به او وضعيت و حال او در همان ايام بود ه است.

پيامبر (ص) و ائمه(ع)، موظف بودند كه در زندگي فردي، اجتماعي و برخورد با افراد، به صورت متعارف و معمول و مانند ساير مردم رفتار نمايند. از علم غيب، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره ديگران، طرد و نفي آنان استفاده نكنند. نصب زياد بن ابيه به عنوان استاندار فارس ارتباط به علم غيب امام علي (ع) ندارد. حضرت در اين امر مانند ساير عزل و نصب ها عمل كرد. وظيفه نداشت كه در نصب زياد بن ابيه از علم غيب بهره گيرد. همان طور، رسول خدا (ص) و ديگر امامان نيز در اين امور از علم غيب بهره نمي گرفتند، از اين رو  پيامبر(ص)، به خالد بن وليد  مسئوليتي واگذار مي كند. سپاهي را در اختيارش قرار مي دهد، كه به سوي (بني جذيمه) برود. پيامبر او را براي جنگ نفرستاد، ولي خالد آنان را مورد حمله قرار داد. كساني از ايشان را به قتل رساند كه چون خبر به پيامبر رسيد، حضرت بسيار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت: خدايا ! از آنچه (خالد) كرده است، نزد تو بيزاري مي جويم.(2)

نكته اي كه نبايد از آن غفلت نمود آن است كه:

 امام اين افراد را بسيار تحت نظر داشت و آنان نيز از امام اطاعت مي كردند و كار گزار آن امام بودند و تا زماني كه جرم و يا فسادي براي آنان ثابت نشده بود امام آنان را عزل نكرد؛ اما وقتي موارد خلاف براي امام از راه هاي معمول بشري ثابت شد، بي درنگ آنا ن را عزل نمود. 

 علي (ع) بر اساس متعارف افرادي كه توان مديريتي داشتند و تخلفي از انان نديده بود را براي اداره امور انتخاب مي كرد.

براي آگاهي بيش تر، ر.ك: سيماي كارگزاران امام علي (ع)، تاليف علي اكبر ذاكري

پي نوشت:

1. الفتوح، ابن اعثم كوفي، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تحقيق غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي،1372ش، ص1038؛ محمد بن جرير طبري. تاريخ‏الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج‏6، ص 2674.

2. سيره ابن هشام، ج4، ص77-78، بيروت، دار احياء التراث العربي.

آيا ابراهيم پسر اشتر دوزخي است يا بهشتي؟
ابراهيم فرزند مالك اشتر يار صميمي و صحابي خاص اميرالمؤمنين، رئيس قبيله نخع و يكه تاز آنان از فرماندهان شريف و با سيادتي بود كه به شجاعت و تدبير مشهور بود...

آيا ابراهيم پسر اشتر دوزخي است يا بهشتي؟

ابراهيم فرزند مالك اشتر يار صميمي و صحابي خاص اميرالمؤمنين، رئيس قبيله نخع و يكه تاز آنان از فرماندهان شريف و با سيادتي بود كه به شجاعت و تدبير مشهور بود. بسياري از مورخان او را در شجاعت ستوده اند. از ديگر مواردي كه مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفين است. او با وجود آن كه نوجواني كم سن و سال بود، در اين جنگ حضور يافت.

علامه سيد محسن امين نيز او را در كتاب اعيان الشيعه چنين مي ستايد:«ابراهيم مردي شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شكن و رئيس بود، او داراي طبعي عالي و همتي بلند و طرفدار حق بود. داراي طبع شعر و زباني فصيح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه كه پدرش مالك اشتر نيز داراي چنين صفات و امتيازات عالي بود. حق هم همين است كه چنين فرزندي مجسمه چنين پدري باشد». (1)

چهره اي مانند ابراهيم موجبات اعتلاي هر چه بيش تر مختار را فراهم آورده بود. موفقيت هاي بسياري را نصيب قيام كرده بود. ابراهيم با مختار بيعت كرد. همراه او قيام بزرگ شيعيان عراق را به راه انداخت. او پس از آغاز قيام و به دست گرفتن امور كوفه به عنوان فرمانده كل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسياري را در كوفه و عراق به انجام رسانيد.

جنگ نهر خازر بارزترين عرصه ظهور و بروز قابليت هاي فرماندهي اين فرمانده شجاع بود. در اين جنگ سپاه  عراق كه تعدادشان بسي كم تر از سپاه شام به فرماندهي عبيدالله بن زياد بود، بر سپاه شام  چيره آمد و ابن زياد نيز در نبردي تن به تن با ابراهيم كشته شد.(2)

ابراهيم بعد از اتمام كار جنگ به عنوان حاكم موصل در آن جا مستقر شد. (3) وي به دستور مختار منطقه را با اختيارات تام اداره مي كرد. در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموريت خود مشغول انجام وظيفه بود.(4) مدرك معتبري نداريم كه مختار از او كمك خواسته و او در انجام وظيفه و كمك به مختار سستي كرده باشد. مختار فرماندهي جنگ با مصعب را به احمر بن شميط كه مرد شجاع و از محبان اهل بيت بود، واگذار كرد و از ابراهيم  نخواست كه فرماندهي اين جنگ را به عهده بگيرد. شايد به جهت حساسيت و اهميت منطقه موصل بود. شايد هم اشتباه مختار بود كه فرماندهي اين نبرد مهم را به ابراهيم واگذار نكرد. (5) شايد هم علل ديگري در كار بوده كه ما آگاهي نداريم. هيچ كدام عهد شكني نكردند و عهد و پيماني در كار نبوده و از هر دو در تاريخ به عظمت ياد شده است.

بعد از شهادت مختار، مصعب بن زبير از يك سو و عبدالملك مروان از سوي ديگر در او طمع كردند تا ابراهيم را كه مردي پر نفوذ و مدير بود ،با خود همراه سازند؛ از اين رو مصعب نامه اي به ابراهيم نوشته، به او وعده داد كه در صورتي كه حكومت ابن زبير را بپذيرد، امارت مناطق شمالي عراق را به او مي سپارد. نامه مشابهي نيز از سوي عبدالملك مروان - خليفه اموي شام - به دست ابراهيم رسيد. ابراهيم با ياران و مشاورانش در اين باب به مشورت پرداخت. سرانجام تصميم گرفت با مصعب بن زبير همراه شود، پس نامه اي به مصعب نوشت و با گروهي از ياران خود از موصل يا نصيبين - مقر حكومت خود - حركت كرد و به كوفه آمد و با مصعب ملاقات كرد.(6)

سرانجام ابراهيم در سال 72 هجري يا 71  در پي شكست مصعب و لشكر عراق از سپاهيان عبدالملك مروان كه براي تصرف عراق به جنگ مصعب بن زبير فرستاده شده بودند، كشته شد. سر بريده او را نزد عبدالملك مروان فرستادند. بدن او  نزديك سامرا به خاك سپرده شد كه قبرش زيارتگاه و داراي قبه و بارگاهي مي باشد. (7)

در باره هيچ كس نمي توان نظر داد كه بهشتي است يا دوزخي مگر كساني كه توسط معصومان با صراحت به بهشتي است يا دوزخي بودن آن ها، روايت معتبري رسيده باشد. در باره ابراهيم همان طور كه اشاره شد برخي از علما با تجليل واحترام از او ياد كرده اند.

براي آگاهي بيشتر از جريان قيام مختار به كتاب، ماهيت قيام مختار، سيد ابوفاضل رضوي اردكاني، مراجعه نمائيد.

پي نوشت ها:

1. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، تحقيق سيد حسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، ج 3، ص 171.

2. ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 261 - 264.

3. همان، ص 265.

4. سيد ابوفاضل رضوي اردكاني، ماهيت قيام مختار، ص 655، قم، دفتر تبليغات اسلامي.

5. همان، ص 604 - 605.

6. الكامل، همان، ص 275.

7. اعيان الشيعه، همان، ص 171 و 174.

موضع اهل سنّت در رابطه با مالك اشتر را بيان كنيد؟
با توجه به آنكه مالك اشتر به خاطر اعتراض هاي شديدي كه عليه حاكمان و واليان منسوب از طرف عثمان داشت، از حربه تبعيد عثمان كه در باره مخالفان به كار مي گرفت، ...

موضع اهل سنّت در رابطه با مالك اشتر را بيان كنيد؟

با توجه به آنكه مالك اشتر به خاطر اعتراض هاي شديدي كه عليه حاكمان و واليان منسوب از طرف عثمان داشت، از حربه تبعيد عثمان كه در باره مخالفان به كار مي گرفت، در امان نماند. از طرف دستگاه حكومتي به شام و حمص تبعيد شد.

او در تبعيد نيز به مخالفت هاي خويش ادامه داد. تا حدي كه چند بار  مالك با همراهاني، به عنوان شكايت از فرماندار كوفه(سعيد بن عاص) و اعتراض به سياستهاي عثمان راه طولاني بين كوفه و مدينه را با وسايل آن روز پيمودند و به مدينه رسيدند و مدتي در مدينه ماندند، توشه و غذاي شان تمام شد، ولي عثمان به تقاضاي آن ها در مورد عزل فرماندار كوفه پاسخ مثبت نمي‏داد.

از اين رو كه مالك يكي از اصلي ترين معترضان به عثمان به شمار مي رودو شورشهاي عليه عثمان به او نيز منتهي مي شودونوعا اهل سنت ديدگاه مثبتي نسبت به وي ندارند.

براي آگاهي بيشتر رك : مالك اشتر، تأليف محمدرضا حكيمي .