سوالات ویژه

امام حسین علیه السلام فرزندی به نام «عبدالله» داشته ولی معلوم نیست که این کنیه، برگرفته از نام آن فرزند باشد.
کنیه ابا عبدالله

پرسش:
کنیه اباعبدالله برای امام حسین(ع)به چه دلیل است؟
 

پاسخ:

احتمال می‌رود کنیه «ابوعبدالله» را پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) برای امام حسین انتخاب کرده باشد ؛ زیرا از یک سو، بر اساس گزارش‌های متعدّد، نام امام حسین (علیه السلام) را جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) انتخاب کرد. (1) از سوی دیگر، این رسم هم وجود داشت که در همان هنگام تولّد و هم زمان با انتخاب نام، کنیه نیز برای نوزاد انتخاب می‌کردند؛ (2) چنان‏ که دیگر ائمه نیز از کودکی کنیه داشته‌اند و در موارد دیگری نیز انتخاب هم زمان نام و کنیه، در سیره اهل بیت گزارش شده است. برای نمونه، نقل شده که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) ولادت محمد حنفیه را پیش گویی کرده، به امام علی (علیه السلام) فرموده بود: « اگر صاحب پسری شدی، نامش را هم نام من و کنیه‌اش را هم کنیه من انتخاب کن»؛ و امام علی نیز بعد از آن‏که از خوله حنفیه صاحب پسر شد، او را محمد نامید و ابوالقاسم کنیه داد و او همان محمد حنفیه معروف است. (3) شایان گفتن است که مرحوم مجلسی عبارتی را از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) خطاب به امام حسین نقل کرده که آن حضرت در روز هفتم ولادت وی و بعد از عقیقه و دیگر آداب روز هفتم نوزاد، «او را در دامن گذاشت گفت:‌ای اباعبدالله چه بسیار گران است بر من کشتن تو! پس بسیار گریست…». (4) این خبر که دلالت بر پیش گویی شهادت امام حسین (علیه السلام) توسط پیامبر دارد ، اگر دقیق نقل شده باشد ، آشکارا دلالت دارد بر این‏که کنیه «ابوعبدالله» را پیامبر برای امام حسین (علیه السلام) انتخاب کرده است. ولی خبر مذکور به این شکل، در منابع دیگر و حتی در دیگر آثار مرحوم مجلسی یافت نشد و ممکن است ایشان از باب نقل معنا این تعبیر را از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به کار برده باشد . به هر حال بعید نیست که انتخاب «ابوعبدالله» به عنوان کنیه امام حسین (علیه السلام) توسط پیامبر خدا بوده باشد ؛ اما وجه این انتخاب، چندان روشن نیست. شایان توجه است که انتخاب کنیه برای افراد، با انگیزه‌های مختلفی صورت می‌گیرد ؛ اما گاهی وجه روشنی برای انتخاب یک کنیه ذکر نشده و علّت استفاده از یک کنیه، نا معلوم می‌ماند. بسیاری از کنیه ‏ها، برگرفته از نام یکی از فرزندان فرد ـ و معمولاً پسر ارشد وی ـ هستند. امام حسین (علیه السلام) نیز فرزندی به نام عبدالله داشته که در کربلا به شهادت رسید (5) و ظاهراً همان طفل شیرخواری است که به «علی اصغر» شهرت یافته است. (6) منتها، این فرزند در روز عاشورا و یا چند ماهی قبل از عاشورا به دنیا آمده بود، در حالی که امام حسین از سال ‏ها قبل ـ و احتمالاً از دوران کودکی ـ، به این کنیه شهرت داشته است. پس نمی‌‌ توان کنیه امام حسین را برگرفته از نام این فرزند دانست؛ مگر این‏که بگوییم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) چون علم غیب داشت و می‌دانست که امام حسین در آینده صاحب فرزندی به نام عبدالله خواهد  شد و بر این اساس، کنیه «ابوعبدالله» را برای وی برگزید. اشاره به این نکته نیز بد نیست که برخی، کنیه «ابوعبدالله» را اشاره به مقام عبودیت و بندگی امام حسین (علیه السلام) دانسته و نوشته اند: «به جهت اوج و شکوه و عبودیت عاشقانه او است که با خون خویش ترسیم کرد». (7) این سخن، ظاهراً تأویلی ذوقی است و هیچ مستندی ندارد . در پایان، شایان گفتن است که برخی «ابوعبدالله» را تنها کنیه امام حسین (علیه السلام) دانسته اند؛ (8) ولی برخی دیگر «ابوعلی» را نیز کنیه خاصّ ایشان ذکر کرده‌اند (9) که اگر درست باشد ، به اعتبار فرزندان آن حضرت است که علی نام داشته اند. (10) کنیه‌های دیگری مانند «ابو¬الشهداء»، «ابو الاحرار»، «ابو¬المساکین» و «ابو¬ال ائمه» نیز برای آن حضرت ذکر شده که در واقع، اوصاف آن حضرت هستند و نه کنیه به معنای اصطلاحی.

نتیجه این‏که کنیه امام حسین (علیه السلام) «ابوعبدالله» بوده، از مسلمات تاریخ است و احتمالاً همان طور که نام ایشان را رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) انتخاب کرد، کنیه ایشان نیز به انتخاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) بوده است. ولی این‏که چرا این کنیه برای ایشان انتخاب شده، پاسخ روشنی برای آن نیافتیم و پاسخ‌هایی که به این سؤال داده می‌شود، مستندی ندارند. البته ایشان فرزندی به نام «عبدالله» نیز داشته ولی معلوم نیست که این کنیه، برگرفته از نام آن فرزند باشد ؛ زیرا آن فرزند در روزها یا ماه‌های پایانی عمر امام حسین (علیه السلام) به دنیا آمد.

 کلید واژه:

زندگی امام حسین، سنّت نام گذاری، انتخاب کنیه، کنیه امام حسین.

 پی نوشت ‏ها 1 ـ محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانش نامه امام حسین (علیه السلام)، ترجمه عبدالهادی مسعودی و مهدی مهریزی، قم، دارال حدیث، چاپ سوم، 1388 شمسی، ج 1، ص 179 ـ 195.

 2. مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب نکاح، ابواب احکام اولاد، با بی را با این عنوان آورده است: «باب 27 ـ بَابُ اسْتِحْبَابِ وَضْعِ الْکُنْیَهِ لِلْوَلَدِ فِی صِغَرِهِ وَ وَضْعِ الْکَبِیرِ لِنَفْسِهِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ أَنْ یُکَنَّی الرَّجُلُ بِاسْمِ وَلَدِه (استحباب انتخاب کنیه برای فرزند در کودکی‌اش و این‏که بزرگ سال اگر کنیه ندارد ، برای خودش کنیه انتخاب کند هرچند فرزندی نداشته باشد و این ‏که مرد با نام فرزندش کنیه بگیرد )». (حرّ عاملی، وسائل ‏الشیعه، قم، آل البیت، 1409 ق، ج 21، ص 397)

3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان ـ بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ھ.ق، ج 42، ص 99.

 4. همو، جلاء العیون، تحقیق سید علی امامیان، قم، انتشارات سرور، چاپ دوازدهم، 1386 ھ.ش، ص 481.

5. در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه آمده است: «السَّلَامُ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ الطِّفْلِ الرَّضِیعِ الْمَرْمِیِّ الصَّرِیع…‏». (بحارالانوار، ج 45، ص 66)

6. محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانش نامه امام حسین (علیه السلام)، ترجمه عبدالهادی مسعودی و مهدی مهریزی، قم، دارال حدیث، چاپ سوم، 1388 شمسی، ج 1، ص 304 و 344.

7. https://www.pasokh.org/fa/Book/View/11/1099 8

8. محمد بن طلحه نصیبی شافعی، می‌نویسد: «کُنیتُه (علیه السلام) ابو عبدالله لا غیر و أما ألقابُهُ ف کثیرهٌ…». (مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، بیروت، مؤسسه البلاغ، 1419 ھ.ق، ص 248). مرحوم اربلّی نیز تعبیر مشابهی را از شیخ کمال الدین نقل کرده که احتمالاً منظورش همین ابن طلحه است. (اربلّی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تحقیق: رسولی محلاتی، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، 1381 ھ.ق، ج 2، ص 3)

9. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ق، ج 4، ص 78.

10. امام حسین (علیه السلام) دست کم دو فرزند به نام علی داشته است: امام زین العابدین (علیه السلام) و برادرش که در کربلا به شهادت رسید و در میان ما به «علی اکبر» معروف است. افزون بر این دو، در برخی منابع طفل شیرخوار امام که در کربلا به دست حرمله به خون غلتید نیز علی نام داشته و از این رو، در محافل شیعی از او با عنوان «علی اصغر» یاد می‌شود. در این صورت، امام حسین (علیه السلام) سه فرزند به نام علی داشته است.

برخی به سبب حبس یا بیماری یا ناتوانی، عذر داشتند؛ برخی خواستند بروند و نتوانستند؛ برخی نیز به سبب ضعف بصیرت یا تحلیل غلطی که از شرایط داشتند، کوتاهی کردند.
عدم حضور برخی از نزدیکان امام حسین علیه السلام در قیام کربلا

پرسش:
چرا برخی از بستگان نزدیک امام حسین  علیه السلام و حتی برادران ایشان در کربلا حضور نداشتند؟

پاسخ:

مقدمه:
این سؤال از دیرباز مطرح بوده که چرا برخی از افرادی که از آنان توقع می‏رود امام حسین علیه السّلام را یاری کرده باشند، در کربلا حضور نداشتند؟ محققان با استفاده از شواهد و قرائن تاریخی، به بررسی و تحلیل پرداخته‏اند و برای برخی از آنان عذر و بهانه‏هایی آورده‏اند و درباره برخی سکوت کرده‏اند.
حقیقت این است که اطلاعات ما درباره همه آنان به یک اندازه نیست؛ ولی همین قدر می‏دانیم که نمی‌‌‏توان درباره همه به یک گونه سخن گفت. برخی از آنان به راستی معذور بوده و برخی دیگر کوتاهی کردند. درمجموع، چندین نکته دراین باره مطرح شده است:

1 _ زندانی شدن
 برخی مانند مختار ثقفی، در زندان بودند. با توجه به جوّ امنیتی شدیدی که با ورود ابن زیاد بر کوفه حاکم شده بود، این احتمال وجود دارد که ابن زیاد برخی دیگر از هواداران اهل بیت را نیز زندانی کرده باشد تا نتوانند به کاروان حسنی ملحق شوند. مؤیّد این احتمال، این است که یزید بعد از دریافت خبر کشته شدن مسلم و هانی، در نامه‏ای به عبیدالله دستور داد ایستگاه‏های بازرسی و دیده‏بانی بر پا کند و افراد مظنون را دستگیر کرده، به زندان بیندازد. (1) آیا این دستور فقط درباره مختار و چندنفری که نامشان در تاریخ ذکرشده، اجرا شد؟ بعید است؛ بلکه به نظر می‏رسد افراد دیگری نیز به زندان افتاده‏اند، هرچند نامشان در تاریخ ثبت نشده است.

2 ـ مرعوب شدن
ابن زیاد بعد از به شهادت رساندن مسلم، افرادی مانند عبد الاعلی بن یزید کلبی و عُماره بن صَلخَب را به جرم یاری مسلم گردن زد و عِریف‏‏ها (متصدّیان توزیع مقرّری هر قبیله) را مسئول هرگونه اغتشاش دانست و آنان را تهدید کرد که اگر خبری را از او مخفی نگاه دارند، مجازاتشان اعدام است. به مردم نیز هشدار داد که هر کس مظنون به پشتیبانی و حمایت از حسین  علیه السلام باشد ، بدون محاکمه به دار آویخته می‏شود و خانه و اموالش نیز سوزانده و مصادره می‏شود. (2) بدین سان، بسیاری از شیعیان کوفه براثر تبلیغات و تهدیدات ابن زیاد، به راستی مرعوب شدند. ترس و رعب، یکی از مهم‏ترین عوامل شکست است. همان گونه که خداوند در جنگ بدر و غزوه بنی قریظه و بنی نضیر (3) با «رعب» سپاه اسلام را یاری کرد، در مقابل نیز اگر رعب بر دل مؤمنان چیره شود، آنان را از انجام وظیفه بازمی دارد و باعث شکست آنان می‏شود. برخی سران شیعه در کوفه نیز چون مرعوب و بی‏اراده شده بودند، دست از یاری امام کشیدند؛ به ویژه بعد از شهادت مسلم، نبود رهبری متفکّر و شجاع در کوفه، شیعه را با بحران مواجه کرد و از این رو، شیعیان در این مقطع، سیاست سکوت و انتظار را در پیش گرفتند و تن به تقدیر سپردند. مهم‏ترین دلیل و شاهد این مطلب، سخنان توّابین در جریان قیامشان است. (4)

3 ـ بی ‏بصیرتی
قلّت معرفت و نداشتن بصیرت، یکی دیگر از عوامل بود که باعث شد برخی نتوانند شرایط را درک کنند و به ضرورت یاری و همراهی امام پی ببرند. برخی از این گونه افراد، با آن‏که هوادار و خیرخواه امام بودند، نه تنها وی را همراهی نکردند، بلکه ایشان را نصیحت می‏کردند که دست به قیام نزند!
«حقیقت این است که حتّی در میان خواص شیعه و بزرگان بنی هاشم، شخصیت‏هایی بودند که نمی‌‌‏توانستند حرکت امام را در آن موقعیت زمانی، به درستی درک و تحلیل کنند. آنان قیام الهیِ امام را با محاسبات معمول خود، ارزیابی می‏کردند و آن را محکوم به شکست می‏پنداشتند. البته امام هیچ یک از شیعیان و نزدیکان خود را مجبور به شرکت در این قیام نکرد و تنها کسانی امام را همراهی کردند که بصیرت کافی و ایمان و اخلاص حقیقی و روح ولایت‏پذیری داشتند». (5)
این عامل درباره آن دسته از برادران امام حسین که در کربلا حضور نداشتند نیز قابل ذکر است و عدم یاری آنان را می‏توان به حساب بی‏بصیرتی آنان گذاشت.
4 ـ بیماری و ناتوانی جسمی
این، عذری است که درباره برخی گفته شده است. برای نمونه، گفته شده که عبدالله بن جعفر بیش از هفتادسال سن داشت و توانایی جسمی برای یاری امام نداشت. (6) برخی نیز گفته‏اند که در آن زمان نابینا شده بود؛ (7) ادّعایی که صحّت آن به شدّت مورد تردید است. عذر بیماری، درباره محمد بن حنفیه نیز مطرح شده (8) و برخی بیماری او را آسیب از ناحیه دست (9) و یا بیماری چشم (10) ذکر کرده‏اند.
عذر عبدالله بن عبّاس نیز نابینایی بوده و به این مطلب در منابع بسیاری تصریح شده است. (11) گویا به همین دلیل، با این‏که در مکه آمادگی خود را برای فرمان‏برداری از امام اعلام کرد، امام او را به مدینه فرستاد و از او خواست حوادث آن جا را به اطلاع امام برساند. (12)
5 ـ وجود مانع برای حضور در کربلا
عبیدالله بن زیاد با ورود به کوفه، تدابیر امنیتی شدیدی اندیشید تا نگذارد کسی به کاروان حسینی بپیوندد. ازجمله، دستور داد همه راه‏های بین واقصه به طرف جاده شام تا جاده بصره را زیر نظر بگیرند و اجازه ندهند کسی وارد یا خارج شود. (13) همین تدابیر بود که مانع پیوستن گروه هفتادنفری بنی اسد به امام شد. (14)

6 ـ تواکل و خوش‏گمانی به پایان ماجرا
تواکل یعنی کاری را انجام ندادن به این امید که دیگری انجام خواهد  داد. به نظر می‏رسد که این عامل نیز یکی از عوامل کوتاهی علاقه‏مندان اهل بیت در یاری امام حسین بوده است. بعد از قیام مسلم در کوفه، ابن زیاد به دسیسه پرداخت و با دروغ و تهدید، خانواده‏‏ها را وا داشت که جوانان خود را از گرد مسلم پراکنده کنند. زنی می‏آمد و دست پسر یا برادرش را می‏گرفت و به او می‏گفت: «مردم به جای تو هستند و نیازی به کمک تو نیست». (15) علامه مجلسی نقل می‏کند که علامه حلّی درباره برخی، این احتمال را مطرح کرده که نمی‌‌‏دانستند سرنوشت امام چه شده و کار به کشتار کشیده و گمان می‏کردند که با توجه به نامه‏هایی که به امام رسیده، حتما ً دیگران او را یاری می‏رسانند. (16) کسانی که به این سبب در یاری امام کوتاهی کردند، همان کسانی هستند که با شنیدن خبر فاجعه کربلا، شوکه شدند و بسیاری از آنان بعدها در قیام توّابین و قیام مختار حضور یافتند تا شاید اندکی از خطای خود را جبران کنند؛ و چه جبران کردنی؟!
7 ـ نداشتن روحیه خطرپذیری و تفکّر انقلابی
این، فرضیه‏ای است که برای عدم حضور محمّد بن حنفیه در کنار امام حسین  علیه السلام مطرح شده است. او حرکت امام را مشروع می‏دانست؛ ولی خودش روحیه خطرپذیری و تفکّر انقلابی نداشت و چون امام او را مکلّف به همراهی با خود نکرد، در مدینه ماند تا اطلاعات مدینه را به امام گزارش کند. (17) این فرضیه درباره برخی دیگر از یاران و بستگان امام مانند عبدالله بن جعفر نیز قابل طرح است؛ کسانی که به لحاظ اعتقادی آن حضرت را «امام» می‏دانستند، ولی روحیه لازم برای جان‏فشانی در کنار وی را نداشتند و چون امام هیچ کس را وادار به همراهی با خود نکرد، آنان هم احساس مسئولیت نکردند.
نکته‏ای فراگیر:
امام حسین علیه السّلام در مسیر کربلا و یا هنگامی که به کربلا رسید، نامه‏ای به برادرش محمد بن حنفیه نوشت که در آن آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی إلی بنی هاشم. امّا بعد، فإنّه مَن لَحِقَ بی منکم استَشهَدَ معی و تخلّف لم یبلغ الفتح. والسلام. (18)
به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی به بنی هاشم. هر کس از شما به من بپیوندد به شهادت خواهد  رسید و هر که از همراهی من بازبماند، به «فتح» دست نمی‌‌‏یابد. والسلام.
این نامه به دست ابن حنفیه رسیده، ولی مخاطب آن، همه بنی هاشم اند. هرچند از عمومیتی که در تعبیر امام ن هفته ، می‏توان برداشت کرد که شامل حال همه شیعیان و ارادتمندان امام می‏شود؛ اما نکته اصلی در تعبیر «فتح» است که دست نیافتن به آن، یعنی چه؟ آیا فتح یعنی آرزوهای دنیوی؟ یا منظور رستگاری دنیا و آخرت است؟ یا منظور فوز شهادت است؟ محققان دراین باره سخن گفته ‏اند؛ (19) ولی یک چیز قدر مشترک این برداشت‏‏ها است و آن این‏که غایبان، توفیق جهاد در رکاب ولی خدا را از دست دادند و به فیض شهادت نیز نرسیدند؛ چه آنان که عذر داشتند و چه آنان که عذر نداشتند؛ و این همان مضمونی است که اهل دل خطاب به یاران شهید اباعبدالله بر زبان می‏آورند که: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً». (20) کاش همراه شما بودیم تا به رستگاری بزرگ دست می‏یافتیم!
نتیجه:
خلاصه این‏که دلایل مختلفی برای عدم یاری امام حسین علیه السّلام از سوی یاران و بستگان ایشان ذکرشده نمی‌‌‏توان برای همه یک عذر و دلیل آورد؛ برخی به سبب حبس یا بیماری یا ناتوانی، عذر داشتند؛ برخی خواستند بروند و نتوانستند؛ برخی نیز به سبب ضعف بصیرت یا تحلیل غلطی که از شرایط داشتند، کوتاهی کردند و به هرحال، هیچ کدام از اینان به فیض همراهی با قافله حسینی نرسیدند.
کلیدواژه:
یاران امام حسین، فرزندان امام علی، شیعه در زمان امام حسین، یاری نکردن امام حسین.
پی نوشت ها:
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ‏الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، 1387 ق/ 1967 م، ج 5، ص 381.
2. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا (علیه السّلام)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 522. نیز ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 359 و 379 و 397.
3. ر.ک: آیه 12 سوره انفال و آیه 26 سوره احزاب و آیه دوم سوره حشر و تفاسیر ذیل هر یک.
4. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج 2، ص 543 ـ 544.
5. همان، ج 2، ص 526.
6. همان، ج 2، ص 522 (به نقل از: جمعی از محققین گروه تاریخ، تحقیقی در نهضت عاشورا، ص 34).
7. همان جا (به نقل از: پاورقی محمدحسن آل طالقانی در: عمده الطالب، ص 37).
8. مجلسی، بحارالانوار، بیروت _ لبنان، مؤسسه الفداء، ج 42، ص 110 (به نقل از مرحوم علامه حلّی).
9. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج 2، ص 522 (به نقل از: حکایه المختار فی اخذ الثار، چاپ شده در پایان کتاب اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 33).
10. همان، ص 527 (به نقل از: مقتل مقرّم، ص 135).
11. برای نمونه: ابن اثیر، عزالدین أبو الحسن علی بن محمد الجزری (م 630)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دار الفکر، 1409 ق/ 1989 م، ج 3، ص 190.
12. ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، 1411 ق/ 1991 م، ج 5، ص 26.
13. طبری، همان، ج 5، ص 392.
14. ابن اعثم کوفی، همان، ج 5، ص 90.
15. طبری، همان، ج 5، ص 371.
16. مجلسی، همان، ج 42، ص 110.
17. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج 2، ص 533.
18. صفّار قمی، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ھ.ق، ص 481، ح 5.
19. نامه مذکور با اندکی تفاوت، در منابع مختلفی نقل شده است. برای نقل‌های مختلف این نامه و تفاسیر متفاوت آن، ر.ک: گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج 2، ص 530 ـ 532.
20. این جمله یا مشابه آن، در برخی از زیارت نامه‌های مأثور خطاب به شهدای کربلا و یا سیدالشهدا  علیه السلام آمده است. ازجمله: صدوق، محمد بن بابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1413 ھ.ق، ج 2، ص 594؛ کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب، 1365 ھ.ش، ج 4، ص 577.
 

اثبات حقانیت پیامبر، حسنین علیهماالسلام، فرزندان رسول خدا صلی‌الله علیه و آله بوده‌اند و امام علی علیه السلام جانشین به حق رسول خداست،

پرسش:

چه نتایج و ابعادی از داستان مباهله به دست می‌آید و تأثیر آن بر جامعه و مردم چگونه باید باشد و چه درسی از این واقعه مفهوم می‌گردد؟

پاسخ:

مباهله، آفتابی هم چون غدیر بود که روزی طلوع کرد و برای همیشه چراغ راه شیعه در طول تاریخ شد. پس از نپذیرفتن مباهله از سوی مسیحیان نجران، دفتر مباهله هیچ گاه بسته نشد، بلکه اوراق پرافتخار آن فرا روی تاریخ گشوده ماند. با این که مباهله‌ای انجام نشد، ولی اعتقادی بلند به یادگار ماند که صاحبان آن اهل‌بیت علیهم‌السلام بودند و استفاده از مفاهیم آن، درس فکری شیعه شد. در طول تاریخ، از یک سو، اهل‌بیت علیهم‌السلام در مقاطع مختلف با ذکر این ماجرا و آیه مباهله، ناآگاهان مستضعف را هدایت و دشمنان مغرض را سرکوب کردند و از سوی دیگر، دشمنان در بین خود یا در مجالس عمومی و خصوصی به این فضیلت اهل‌بیت علیهم‌السلام اقرار کرده‌اند.

در این جا به برخی آثار مباهله اشاره می‌شود:

1. حقانیت پیامبر اسلام.

یکی از مهم‌ترین نتایج مباهله، اثبات حقانیت پیامبر است. اگر حضرت به حقانیت خود اطمینان و ایمان نداشت، هیچ گاه همراه عزیزترین افراد خانواده‌اش به میدان مباهله نمی‌‌رفت. به همراه داشتن اهل‌بیت علیهم‌السلام در این جریان بدان معناست که پیامبر به راست‌گویی خود اطمینان و یقین کامل داشت. از این‌رو، با جرئتی خاص، عزیزترین و محبوب‌ترین کسان خود را در معرض هلاک قرار داد. وجود اهل‌بیت علیهم‌السلام در این جریان بزرگ، خود، دلیل محکمی بر اثبات حقانیت پیامبر است؛ چنان که اسقف اعظم نجرانیان نیز به این امر اشاره کرد.

وعده عذاب، نیز دلیل حقانیت آن حضرت است.

 پیامبر به انجام گرفتن مباهله اهتمام می‌ورزید و در عین حال به نجرانیان خبر داد که چنان چه با آن حضرت مباهله کنند، عذاب حق‌تعالی بر آن‌ها نازل خواهد شد. اگر حضرت به حقیقت خویش یقین نداشت، هیچ‌گاه این‌گونه اصرار نمی‌‌کرد و اهتمام نمی‌‌ورزید؛ و وعده نزول عذاب نمی‌‌داد.

 می‌توان گفت: که نجرانیان، هم حقیقت ادعای پیامبر را می‌دانستند، وگرنه از مباهله منصرف نمی‌‌گردیدند.

خودداری نجرانیان از مباهله با حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله، نشان از اعتقاد آنان به پیامبری حضرت دارد. اگر نصارا به پیامبری حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله یقین نداشتند، از مباهله کردن خودداری نمی‌‌ورزیدند و هم دیگر را از مباهله باز نمی‌‌داشتند. اگر آن‌ها به بر حق بودن پیامبر علم نداشتند، نباید از نفرین آن حضرت و معدودی از اهل‌بیت او می‌ترسیدند و باید رتبه و مقام خویش را در میان قوم خود حفظ می‌کردند؛ چنان‌که برای حفظ شأن و مقام خود جنگ‌ها کردند. پس به طور طبیعی نباید ذلت و خواری جزیه دادن را برای خود هموار و شکست مفتضحانه را با جان و دل اختیار می‌کردند.

2. اثبات فرزندی حسنین علیهماالسلام

جریان مباهله، بیان‌کننده این است که حسنین علیهماالسلام، فرزندان رسول خدا صلی‌الله علیه و آله بوده‌اند؛ زیرا حق‌تعالی در آیه مباهله، جمله «وَابنائنا» را ذکر کرده که به معنای «پسران ما» است و بر اساس نظر همه مسلمانان، هنگام نزول این آیه، پیامبر، پسری جز امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام نداشت. از این‌رو، پیامبر نیز هنگامی‌که آیه مباهله نازل شد و حضرت در مقام مباهله برآمد، فرمود: «پسران مان و پسران تان را بیاوریم» و آن گاه امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام را همراه خود در جریان مباهله شرکت داد. حضرت امام رضا علیه‌السلام به همین آیه برای اثبات این‌که اهل‌بیت فرزندان پیامبر هستند استدلال می‌کند. (1)

 3. اثبات فضیلت آل کسا علیهم‌السلام

واقعه مباهله، این مطلب را اثبات کرد که امام علی علیه‌السلام و حضرت فاطمه سلام‌الله علیها و امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام پس از پیامبر، نزد خدا، شریف‌ترین آفریده‌ها و نزد رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، عزیزترین مردم بودند؛ زیرا پیامبر به فرمان الهی همراه امام علی علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله علیها و امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام برای مباهله بیرون آمد همراه بردن آل کسا در جریان مباهله، به معنای آن است که آیه مباهله بر ثبوت فضیلت آل کسا دلالت دارد؛ این افراد که همراه حضرت به مباهله رفتند، پاک‌ترین و برترین افراد از نظر کمالات انسانی بودند که برای این کار مهم برگزیده شدند و اگر افرادی برتر از آنان در جامعه اسلامی وجود داشت، آن حضرت با آنان برای مباهله می‌رفت.

4. اثبات برتری امام علی علیه‌السلام

در آیه مباهله، واژه «وانفسنا» در حقیقت بر این دلالت دارد که امام علی علیه‌السلام از همه پیامبران و اولیا و اصحاب رسول خدا صلی‌الله علیه و آله برتر است؛ چون در حدیث مباهله، به جز امام، کسی نبود که مشمول آن عبارت باشد. پیامبر خدا به نجرانیان فرمود: «بیایید فرزندان و زنان و جانمان را دعوت کنیم که در میدان مباهله حاضر شوند»، در حالی که از مردان به جز امام علی علیه‌السلام، کسی را همراه نیاورد. پس امام علی علیه‌السلام پس از پیامبر، از همه برتر است. امام رضا علیه‌السلام ضمن استدلال به این آیه، برای برتری امام علی علیه‌السلام می‌فرماید... این امتیازی است که کسی در آن پیشی نخواهد گرفت و فضیلتی است که بشری به آن نخواهد رسید، و شرافتی است که فردی به آن سبقت نگرفته است، زیرا پیامبر صلی‌الله علیه و آله، علی را چون نفس خود معرفی نمود. (2)

 5 اثبات خلافت علی علیه‌السلام.

از این آیه می‌توان استفاده کرد که امام علی جانشین به حق رسول خداست، چون او به منزله نفس آن حضرت است و از نظر علم و دانش و معرفت نسبت به معرف اسلامی و کمالات انسانی و اخلاق، نزدیک‌ترین فرد به رسول خدا بود و در بین مسلمین هیچ کس به مقام و مرتبه او نمی‌‌رسید و چنین فردی است که می‌تواند راه و مسیر رسول خدا را به خوبی ادامه دهد. امام رضا علیه‌السلام در پرسش مأمون که دلیل برخلاف جدت حضرت علی علیه‌السلام چیست؟ فرمود: آیه (انفسنا). (3)

تأثیر آیه بر جامعه، آگاهی آنان از حقانیت نبوت پیامبر و جایگاه رفیع اهل‌بیت و علی علیه‌السلام، در پیشگاه خدا و رسول خداست و این‌که مردم وظیفه دارند که برای آگاهی از معارف اسلامی و احکامی دینی و آشنایی با قرآن، به ائمه و اهل‌بیت علیه‌السلام، مراجعه نمایند و آنان را مرجع علمی خود قرار دهند و از رجوع به غیر آنان، پرهیز نمایند. (4)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 3، ص 396-397.

2. همان، ص 396.

3. همان، ص 397.

4. رک تفسیر المیزان، ترجمه، ج 3، ص 394-409؛ ذیل آیه 61، سوره آل‌عمران؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 439-446؛ فراز‌هایی از تاریخ پیامبر اسلام، جعفر سبحانی، ص 499-502؛ سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 111-112، کلمه بهل.

همه عالمان و اندیشمندان شیعی معتقدند آیه ابلاغ رسالت، مربوط به سال دهم هجری و حجة الوداع و روز غدیر و اعلان وصایت و جانشینی حضرت علی علیه السلام است.
آیه تبلیغ ناظر به بعثت یا غدیر

پرسش:

عده ای میگویند آیه تبلیغ(آيه 67 مائده) ناظر به شرايط سال هاي اول بعثت پيامبر مي باشد نه واقعه غدير و اعلام جانشيني علي بن ابي طالب؛ به چند دلیل: اول اين كه خدا به پيامبر وعده حفظ جانش را داده در حالي كه در سال دهم چنين تهديدي براي پيامبر وجود نداشته است. دوم اين كه در اين آيه آمده است كه خداوند كافران را هدايت نمي كند و بحث كافران ارتباطي با شرايط سال دهم ندارد. بالاخره آیه تبلیغ ناظر به بعثت است یا غدیر؟

پاسخ:

آيه مورد نظر به شرح زير است:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ»؛ اي پيامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! اگر نكني، رسالت او را انجام نداده اي! خداوند تو را از(خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي‏ دارد. خداوند، جمعيّت كافران(لجوج) را هدايت نمي ‏كند.(1)

نظر مفسران و عالمان شیعه

عموم شيعيان مي گويند كه آيات ابتدايي اين سوره كه آخرين سوره يا از آخرين سوره هايي است كه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، در روز عرفه بر پيامبر نازل گرديد. حضرت در سخنراني خود در صحراي عرفات آن ها را به مردم ابلاغ كرد. از جمله احكام و آيات نازل شده، حكم خلافت و جانشيني علي بن ابي طالب علیه السلام بود كه در آيات ابتدايي اين سوره(2) بدان اشاره شده و آن را "كمال دين و تمام نعمت" خوانده است.

پيامبر صلی الله علیه و آله در صدد بود كه اين حكم را هم در آن مجمع ابلاغ كند كه با غوغاي مخالفان مواجه شد. ترسيد كه غوغاها به اصل دين ضربه بزند. از ابلاغ صريح حكم جانشيني در آن مجمع خودداري ورزيد.

در غدير خم و هنگام بازگشت از حج وداع، در روز هجدهم ذي حجه اين آيه نازل شد. پيامبر به ابلاغ حكم جانشيني موظف گرديد. تهديد شد كه اگر اين كار را نكند، مانند آن است كه اصل رسالت را انجام نداده باشد. در پي اين امر صريح، پيامبر در غدير خم اين حكم را ابلاغ كرد. دين كامل و نعمت تمام شد.

نظر اهل سنت

غالب عالمان اهل سنت هم اين را حداقل به عنوان يک قول قبول دارند که آیه ابلاغ رسالت، در غدیر خم و در باره علی بن ابیطالب نازل شده است، کما این که «واحدی» سبب نزول این آیه را همین مطلب می شمرد(3)؛ البته اهل سنت سعی کرده اند در كنار این قول، اقوال ديگر هم بياورند كه گاه تا دوازده احتمال شمرده اند(4)، از جمله اين قول كه در بين آن ها مشهور است كه اين آيه در مكه و هنگام امر به علني كردن دعوت نازل شد، زيرا پيامبر از علنی كردن دعوت خودداری می ورزيد. می خواست پنهانی و بی سر و صدا دعوت را ادامه دهد تا با مخالفت و ممانعت كم تری مواجه باشد. امر به علنی كردن دعوت «فَاصْدَعْ‏ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ»(5) بر ايشان سنگين بود و اين آيه نازل شد و ايشان را از ترس كافران و مشركان ايمنی بخشيد و به علنی كردن وا داشت. آن ها عبارت «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ»(6) را كه در آخر آيه آمده مناسب با ابتدای بعثت شمرده اند كه مخاطب پيامبر، كافران بودند، نه حج وداع كه مخاطبش مسلمانان بودند.

آیه تبلیغ مربوط به غدیر است نه بعثت

بيان صاحب «التحرير و التنوير» در رد اقوال اهل سنت (مرتبط نبودن آیه تبلیغ با غدیر)  كافي است؛ ایشان مي نويسد:

اين آيه از موارد مشكل قرآن است، زيرا سوره مائده آخرين يا از آخرين سوره هايي است كه بر پيامبر نازل شده، زمان نزول اين سوره، رسول خدا صلی الله علیه و آله همه شريعت و همه آن چه تا آن روز بر ايشان نازل شده بود، ابلاغ كرد. اگر اين آيه در ابتداي بعثت نازل مي شد، مي گفتيم در مقام تثبيت پيامبر و آسان ساختن حمل بار رسالت بر او مي باشد، هم چنان كه در آيات دستور علني كردن دعوت فرمود: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»؛ آن چه را مأموريت داري، آشكارا بيان كن! از مشركان روي گردان(و به آن ها اعتنا نكن!) ما شرّ استهزاءكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد.(7)

«إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا... وَ اصْبِرْ عَلي‏ ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلا»؛ چرا كه ما به زودي سخني سنگين به تو القا خواهيم كرد... در برابر آن چه (دشمنان) مي ‏گويند شكيبا باش و به طرزي شايسته از آنان دوري گزين!(8)

اما اين سوره آخرين سوره است. رسول خدا رسالت را ادا كرده و دين را كامل نموده و ديگر مطلبي براي ابلاغ نمانده تا دلداري لازم باشد. بنا بر اين دو احتمال بيش تر نمي ماند:

اول؛ اين آيه براي تبليغ مطلب خاصي نازل شده كه تبليغ آن احتياج به تثبيت داشته، زيرا تبليغ آن بر پيامبر سنگين بوده است.(همان كه ما شيعيان مي گوييم و روايات دلالت دارد.)

دوم؛ بگوييم اين آيه ابتداي بعثت و براي تثبيت رسول نازل شده است؛ همان كه روايات (اهل سنت) بر آن فراوان است؛ ولي اين احتمال (با وجود فراواني روايات) قابل اعتنا نيست، زيرا لازمه اش آن است كه آيه اي ساليان سال بعد از نزول در كتاب جايگاه نداشته و به سوره اي ملحق نشده باشد. جايز هم نيست كه آيه اي بدون الحاق به سوره اي و جداگانه تلاوت شود. پس با توجه به اين جهت، همه اخباري كه بر نزول اين آيه در اوايل بعثت يا در مكه يا در ساليان آغازين مدينه دلالت دارد، مردود مي شوند و بي اعتبار مي گردند.(9)

مطلب دیگر؛

كافر بر دو گروه اطلاق مي شود:

كافران اصطلاحي و ظاهري مثل بت پرستان و اهل كتاب كه منكر توحيد، معاد يا نبوت حضرت رسول صلی الله علیه و آله مي باشند.

كافران باطني كه گر چه به ظاهر به توحيد و نبوت و معاد اقرار كرده اند، ولي به واقع و باطن، ايمان ندارند و حقايق وحياني را با يقين به وحيانيت آن ها انكار مي كنند.

در اين جا هم سخن از كساني است كه به خلافت و جانشيني امام علي به عنوان خواست خدا و امري آسماني باور دارند و مي دانند كه چنين امري بر پيامبر نازل شده و ايشان در صدد ابلاغ آن است، ولي نمي خواهند آن را بپذيرند و در صددند مانع از ابلاغ اين حكم خدايي شوند. اينان در باطن كافرند و خدايي كه به باطن ها علم دارد با توجه به كفر دروني آنان، آن ها را كافر مي شمارد هر چند در ظاهر جزو مسلمانان هستند و اظهار اسلام مي كنند.

نتیجه

با توجه به مستندات روایی از معصومین علیهم السلام که مفسران حقیقی قرآن هستند و با توجه به شواهد تاریخی و... همه عالمان و اندیشمندان شیعی معتقدند آیه ابلاغ رسالت، مربوط به سال دهم هجری و حجة الوداع و روز غدیر و اعلان وصایت و جانشینی حضرت علی علیه السلام است.

در منابع روایی اهل سنت نیز روایات بسیاری در این زمینه هست و غالب اهل سنت نیز در بین اقوالی که در ذیل آیه تبلیغ می آورند، به غدیر خم و این که این آیه در باره علی بن ابیطالب است اشاره دارند.

آيه تبلیغ در آخر عمر پيامبر صلی الله علیه و آله و در مورد مسئله مهمي نازل شده كه ممكن بوده مورد كفر و انكار جمع زيادي از مسلمانان واقع شود. خدا پيامبرش را از مكر آنان امان داده، بدون ترس از آن جمع، به تبليغ آن مطلب فراخوانده، این موضوع مهم، ابلاغ جانشيني علي بن ابيطالب بوده و در غدير خم واقع شده است.

کلیدواژه

قرآن، آیه ابلاغ رسالت، آیه تبلیغ، غدیر خم، اعلان ولایت، علی بن ابیطالب، نصب جانشینی، روز غدیر، مائده آیه 67،

پي نوشت ها:

1. سوره مائده، آیه 67.

2. سوره مائده، آیه 3.

3. واحدي، علی بن احمد، اسباب النزول القرآن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق، ص 204.

4. طبرى، محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن(تفسير الطبرى)، بیروت، دار المعرفة، 1412 ه. ق‏، چاپ اول، ج 6، ص 198 و 199؛ فخر رازى، محمد بن عمر، التفسير الكبير(مفاتيح الغيب)، بیروت، دار إحياء التراث العربی، ‏1420 ه. ق‏، چاپ سوم، ج 13، ص 400.

5. سوره حجر، آيه 94.

6. سوره مائده، آیه 67.

7. سوره حجر، آیه 94 و 95.

8. سوره مزمل، آيه 10-15.

9. ابن‏عاشور، محمدطاهر، تفسير التحرير و التنوير المعروف بتفسير ابن عاشور، بیروت، مؤسسة التاريخ العربی‏، 1420 ه. ق‏، چاپ اول، ج ‏5، ص 151 و 152.

 

غسل، اجتناب از گناه، عبادت، نماز و روزه عید غدیر از اعمال عبادی این روز شمرده می‌شوند.
اعمال عبادی شب و روز غدیر

چه اعمال عبادی برای روز و شب عید غدیر در احادیث ذکرشده است؟

پاسخ:

مقدمه:

غدیر روزی است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به امر خداوند به ولایت مؤمنین منصوب شدند. این روز در بین مسلمانان مهم بوده و شیعه آن را عیدی بزرگ می‌داند. برای این روز اعمالی در روایات سفارش شده است. برخی از این اعمال، عبادت‌هایی هستند که مؤمنان می‌توانند جهت تقرب خود به خداوند از آن‌ها بهره بگیرند. در ادامه برخی از این اعمال عبادی بیان می‌شوند.
1. غسل
یکی از آداب عبادی روز غدیر، غسل است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است:
فَإِذَا کَانَ صَبِیحَهُ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَجَبَ الْغُسْلُ فِی صَدْرِ نَهَارِه‏؛ (1)
لازم است که در ابتدای روز غدیر در هنگام صبح غسل انجام شود. 2. گناه نکردن
از دیگر اعمال این روز دوری از گناه و معصیت است، همچنان که امام رضا علیه‌السلام فرمودند:
یَوْمُ تَرْکِ الْکَبَائِرِ وَ الذُّنُوب‏؛ (2)
غدیر روز ترک کردن گناهان و گناهان بزرگ است.
3. عبادت
پرستش و عبادت الهی عمل دیگری است که در روز غدیر سفارش فراوانی بر آن شده است. در حدیثی راوی از امام صادق علیه‌السلام می‌پرسد شایسته است برای ما که در این روز چه کاری انجام دهیم؟
امام علیه‌السلام فرمودند: قَالَ تَذْکُرُونَ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ فِیهِ بِالصِّیَامِ وَ الْعِبَادَه؛ (3)
خداوند متعال را با روزه گرفتن و عبارت یاد نمایید.
در روایاتی امام صادق علیه‌السلام (4) و امام رضا علیه‌السلام (5) با واژه «یوم العباده» و «یوم عباده»، غدیر را روز عبادت می‌دانند. در سخنی دیگر از امام رضا علیه‌السلام، برکت و زیادی در مال بهره‌ی کسی است که در این روز به عبادت بپردازد:
وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی یَزِیدُ اللَّهُ فِی مَالِ مَنْ عَبَدَ فِیه‏. (6)
غدیر روزى است که خداوند بر مال کسى که در آن عبادت کند، می‌افزاید.
همچنین در این روز عبادت و به‌طورکلی هر عمل خوبی چند هزار برابر محاسبه می‌شود. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:
الْعَمَلُ فِیهِ یَعْدِلُ الْعَمَلَ فِی ثَمَانِینَ شَهْرا؛ (7)
عمل در این روز معادل عمل در 60 ماه است.
4. نماز
از اعمال مهم عبادی روز غدیر، نماز است. به‌صورت کلی مؤمنین می‌توانند هر نمازی که دوست دارند در این روز بخوانند چراکه در برخی روایات به‌صورت کلی این روز را روز نمازخواندن معرفی کرده‌اند. (8) همچنین در سخنی از امام صادق علیه‌السلام آمده است:
یَنْبَغِی لَکُمْ أَنْ تَتَقَرَّبُوا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِالْبِرِّ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاه. (9)
(در این روز) برای شما شایسته است که به خداوند متعال با نیکوکاری و روزه و نماز تقرب بجویید.
برای شب و روز غدیر نیز نمازهای مخصوصی وجود دارد. به‌عنوان نمونه در ادامه به یک نماز ویژه شب عید غدیر و یک نماز روز عید غدیر اشاره می‌شود.
الف: نماز شب عید غدیر
این نماز دوازده رکعت است. هر دو رکعت یک تشهد دارد و در پایان رکعت دوازدهم باید سلام داد. در هر رکعت، بعد از سوره حمد، ده بار توحید و یک‌بار آیه‌الکرسی خوانده می‌شود. در رکعت دوازدهم باید هر یک از حمد و سوره را هفت بار خواند و این ذکر را ده بار در قنوت تکرار کرد:
لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ
در دو سجده رکعت آخر، این ذکر ده بار خوانده مى‏شود:
سُبْحانَ مَنْ أَحْصى کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْمُهُ، سُبْحانَ مَنْ لا یَنْبَغِی التَّسْبِیحُ الّا لَهُ، سُبْحانَ ذِی الْمَنِّ وَ النِّعَمِ، سُبْحانَ ذِی الْفَضْلِ وَ الطَّوْلِ، سُبْحانَ ذِی‏ الْعِزَّهِ وَ الْکَرَمِ؛ اسْأَلُکَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِکَ، وَ مُنْتَهىَ الرَّحْمَهِ مِنْ کِتابِکَ، وَ بِالاسْمِ الاعْظَمِ وَ کَلِماتِکَ التّامَّهِ انْ تُصَلِّیَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ رَسُولِکَ وَ اهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ انْ تَفْعَلَ بِی کَذا وَ کَذا، کذا [به جاى کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند] انَّکَ سَمِیعٌ مُجِیبٌ. (10) ب: نماز روز عید غدیر
این نماز نیز در نیم ساعت قبل از ظهر خوانده می‌شود و قبل از آن باید غسل انجام داد. این نماز دو رکعت است و در هر رکعتی یک‌بار سوره حمد، ده بار توحید و ده بار آیت‌الکرسی و ده بار سوره قدر خوانده می‌شود. در فضیلت این نماز آمده است:
عَدَلَتْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَهَ أَلْفِ حَجَّهٍ وَ مِائَهَ أَلْفِ عُمْرَهٍ وَ مَا سَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَهً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ حَوَائِجِ الْآخِرَهِ إِلَّا قُضِیَتْ کَائِنَهً مَا کَانَتِ الْحَاجَهُ. (11)
نزد خداوند پاداشی برابر با هزار حج و هزار عمره خواهد داشت و خواست‌های دنیایی و آخرتی‌اش برآورده می‌شود.
در انتهای این روایت آمده که اگر کسی فراموش کرد این نماز را بخواند، می‌تواند بعداً قضای آن را به جای آورد.
5. روزه عید غدیر
در بین اعمال عید غدیر، هیچ عملی به روزه‌ی این روز نمی‌رسد چراکه سفارش زیادی در روایات بر آن شده است. معصومان علیهم‌السلام با ترغیب اصحاب به گرفتن روزه در روز عید غدیر، (12) روزه آن را به پیروان خود سفارش کرده‌اند. (13) این روز جزو چهار روز ممتاز برای روزه گرفتن است (14) و ثواب روز در این عید غدیر معادل شصت ماه روزه‌داری است. (15) برخی روایات از این نیز فراتر رفته و شصت سال عبادت را برای روزه‌دار این روز معین کرده است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام در ثواب روزه عید غدیر چنین آمده است:
یَجِبُ عَلَیْکُمْ صِیَامُهُ شُکْراً لِلَّهِ وَ حَمْداً لَهُ مَعَ أَنَّهُ أَهْلٌ أَنْ یُشْکَرَ کُلَّ سَاعَهٍ وَ کَذَلِکَ أَمَرَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَوْصِیَاءَهَا أَنْ یَصُومُوا الْیَوْمَ الَّذِی یُقَامُ فِیهِ الْوَصِیُّ یَتَّخِذُونَهُ عِیداً وَ مَنْ صَامَهُ کَانَ أَفْضَلَ مِنْ عَمَلِ سِتِّینَ سَنَهً؛ (16)
بر شما لازم است که آن روز را به شکرانه و ستایش خداوند روزه‌بگیرید با توجه به اینکه خداوند همه‌وقت شایسته سپاسگزارى است؛ چنانچه همه پیغمبران به جانشینان خود دستور دادند روزى را که جانشینشان رسماً معرفی‌شده است روزه بدارند و آن را عید بدانند و هر کس این روز را روزه بدارد ثوابش از عبادت شصت سال برتر است.
در کنار این، شصت سال پاک شدن گناهان اثر دیگری است که روزه‌دار در روز غدیر به آن می‌رسد. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:
صَوْمُ یَوْمِ غَدِیرِ خُمٍّ کَفَّارَهُ سِتِّینَ سَنَهً؛ (17)
روزه روز غدیر خم، کفاره شصت سال است.
در برخی روایات اشاره شده که ثواب این روزه، مساوی روزه گرفتن به ‌اندازه‌ی تمام عمر دنیا است. (18) در کنار این آثار فراوان، فضیلت صد حج و عمره قبول‌شده (19) و رسیدن به مقام شاکران (20) نیز از دیگر آثار روزه‌دار عید غدیر است.
6. شکر و حمد خدا
روزید غدیر روز شکر و حمد الهی به خاطر نعمت ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر مردم است. در برخی روایات تصریح‌شده که عید غدیر، روز شکرگزاری خداوند است. (21) در این رابطه حمد و ستایشی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نیز واردشده است. (22)
7. ذکر و دعا
از دیگر آداب عبادی روز عید غدیر، ذکر و دعا است. دعا در روز عید غدیر بسیار مهم بوده و بنا بر حدیثی از امام رضا علیه‌السلام، دعا در این روز مستجاب است:
و یوم یستجاب فیه الدعاء؛ (22)
روز غدیر روزی است که دعا در آن روز مستجاب است.
برای این روز دعاهای فراوانی از معصومان علیهم‌السلام وارد شده است به‌عنوان نمونه دعای ندبه از دعاهایی است که خواندن آن در این روز توصیه شده است. (23)
همچنین در این روز گفتن ذکر و یاد خداوند نیز مورد سفارش اهل‌بیت است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام در مورد این موضوع چنین آمده است:
یَنْبَغِی أَنْ یُکْثَرَ فِیهِ ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. (24)
شایسته است که در این روز زیاد خداوند عزوجل یاد و ذکر شود.
همانند دعا در این روز اذکار ویژه‌ای نیز از معصومان علیهم‌السلام توصیه‌شده است. در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله سفارش شده که این ذکر صدبار در روز غدیر گفته شود:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَایَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام‏. (25)
حمد و شکر خداوند که کمال دینش و نهایت نعمتش را ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام قرار داد.
در روایتی دیگر از پیامبر صلی‌الله علیه و آله، عوذه (ذکری در پناه بردن به خداوند متعال) نیز برای این روز نقل‌شده است. (26) همچنین از بهترین و پرفضیلت ذکرهای این روز، ذکر شریف صلوات است که به دلیل اهمیت، در عنوانی مستقل بیان می‌شود:
8. صلوات
از دیگر اعمال عبادی روز غدیر که بسیار مورد سفارش است، صلوات فرستادن بر پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌باشد. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین آمده است:
وَ یَنْبَغِی أَنْ یُکْثَرَ فِیهِ ... الصَّلَاهُ عَلَى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله؛ (27)
شایسته است که در این روز زیاد بر پیامبر صلی‌الله علیه و آله صلوات فرستاده شود.
زیاد صلوات فرستادن بر نبی مکرم اسلام در این روز مورد توصیه معصومان علیهم‌السلام است. تا جایی که در حدیثی از امام رضا علیه‌السلام روز غدیر روز زیاد صلوات فرستادن بر محمد و آلش نام گذاری شده است:
و َ یَوْمُ إِکْثَارِ الصَّلَاهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد؛ (28)
عید غدیر روز زیاد صلوات فرستادن بر محمد و آل او است.
در حدیثی دیگر از این امام بزرگوار آمده است که بهتر است در این روز ذکر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و اهل‌بیت او انجام شود. (29)
این ذکر می‌تواند در مجالس جشن با مدح و بیان فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام و ارائه ویژگی‌ها و فضائل این روز انجام بپذیرد.
9. زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام
از بهترین آدابی که می‌توان در روز عید غدیر انجام داد، زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. در روایتی از امام رضا علیه‌السلام چنین آمده است:
احْضُرْ یَوْمَ الْغَدِیرِ عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَإِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ لِکُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ ذُنُوبَ سِتِّینَ سَنَهً وَ یُعْتِقُ مِنَ النَّارِ ضِعْفَ مَا أَعْتَقَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَ لَیْلَهِ الْفِطْر؛ (30)
در روز غدیر به زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام برو. پس خداوند گناهان 60 ساله هر مرد و زن مؤمنی و هر مرد و زن مسلمانی را می‌بخشد و چند برابر کسانی را که در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر از آتش رهایی می‌بخشد در این روز رهایی می‌بخشد.
بنابراین زیارت این امام بزرگوار بسیار مهم بوده و دارای ثواب و پاداش است. برای زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام زیارت‌نامه‌هایی نیز وارد شده است. به‌عنوان‌مثال زیارت امین‌الله، از زیارت‌نامه‌هایی است که برای روز غدیر سفارش شده است. (31)
همچنین زیارتی دیگر از امام هادی علیه‌السلام نیز برای این روز وارد شده است. به جهت طولانی بودن متن فقط فرازهای ابتدایی این زیارت‌نامه ارائه می‌شود:
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ، وَ وَارِثَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ، وَ وَلِیَّ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‏؛ (32)
زیارات دیگری نیز برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام وجود دارد که علاقه‌مندان می‌توانند برای مطالعه بیشتر از کتاب مفاتیح‌الجنان و سایر کتاب‌های مرتبط دیگر بهره بگیرند.
10. برائت از ظالمان اهل‌بیت
ولایتمداری و ابراز برائت از دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام دو رکن اساسی در ایمان هستند. همان‌گونه که در این روز همگان برای بالا بردن سطح ولایتمداری و اطاعت خود از اهل‌بیت علیهم‌السلام تلاش می‌کنند، باید از دشمنان آن‌ها نیز تنفر داشته و از آن‌ها بی زاری بجویند. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام تصریح‌شده که یکی از اعمال این روز باید تبری جستن از ظالمان در حق اهل‌بیت علیهم‌السلام باشد. (33)
همچنین دریکی از دعاهای این روز بزرگ آمده است:
نُبَرِّءُ مِمَّنْ تَبَرَّءَ مِنْهُ، وَ نُبْغِضُ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَ نُحِبُّ مَنْ أَحَبَّه‏؛ (34)
ما بیزاری می‌جوییم از آن‌کس که از علی علیه‌السلام بیزاری جوید و دشمن‌داریم آن‌کس که علی علیه‌السلام را دشمن دارد و دوست داریم کسی را که علی علیه‌السلام را دوست دارد.
نتیجه:
غدیر از اعیاد بزرگ شیعه است که مطابق روایات اعمالی نیز دارد. غسل، اجتناب از گناه، عبادت، نماز و روزه عید غدیر از اعمال عبادی این روز شمرده می‌شوند. در کنار این، شکر و حمد خداوند و ذکر و دعا و به‌خصوص ذکر شریف صلوات از دیگر سفارش‌های این روز است. همچنین مؤمنان می‌توانند در این روز از زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و برائت از دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام استفاده نموده و از ثواب اعمال این روز بهره ببرند.

کلیدواژه:

عید غدیر، عید شیعه، ولایت، روزه عید غدیر، دعا در عید غدیر.

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، محقق / مصحح: ندارد، تهران: دار­الکتب الإسلامیه‏، 1409 ق‏، ج‏2، ص 280.
2. همان، ج‏2، ص 261.
3. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی (ط - الإسلامیه)، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه‏، 1407 ق، ج‏4، ص 149، ح 3.
4. کوفى، فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، محقق / مصحح: کاظم، محمد، تهران: مؤسسه الطبع و النشر فی وزاره الإرشاد الإسلامی‏،1410 ق، ص 118.
5. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، همان‏، ج‏2، ص 261.
6. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، زاد المعاد - مفتاح الجنان، محقق / مصحح: اعلمى، علاءالدین‏، بیروت: موسسه الأعلمی للمطبوعات‏، ص 204.
7. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محقق / مصحح: ندارد، قم: دار­الشریف الرضی للنشر، 1406 ق‏، النص، ص 75.
8. کوفى، فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، همان، ص 118.
9. طوسى، محمد بن الحسن‏، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، محقق / مصحح: ندارد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، 1411 ق، ج‏2، ص 736.
10. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، همان‏، ج‏2، ص 238.
11.‏ طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، تهران: دار­الکتب الإسلامیه‏، 1407 ق، ج‏3، ص 144.
12. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، همان‏، ج‏2، ص 265.
13. کوفى، فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، همان، ص 118.
14. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام، همان، ج‏4، ص 305، ح 4.
15. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، ج‏1، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1362 ش، ص 264، ح 145.
16. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1413 ق، ج‏2، ص 90، ح 1817.
17. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام، همان، ج‏3، ص 143، ح 1.
18. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام، همان، ج‏3، ص 143، ح 1.
19. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، همان‏، ج‏2، ص 260.
20. کوفى، فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، همان، ص 118. 21. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط - بیروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار­إحیاء التراث العربی‏، 1403 ق‏، ج‏95، ص 321.
22. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، همان‏، ج‏2، ص 261.
23. ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار­الکبیر (لابن المشهدی)، محقق / مصحح: قیومى اصفهانى، جواد، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1419 ق‏، ص 573.
24. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، همان، ص 75.
25. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط - بیروت)، همان، ج‏95، ص 321.
26. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، همان‏، ج‏2، ص 276.
27. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، همان، ص 75.
28. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، همان‏، ج‏2، ص 261.
29. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی (ط - الإسلامیه)، همان، ج‏4، ص 149، ح 3.
30. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام، همان، ج‏6، ص 24، ح 52.
31. طوسى، محمد بن الحسن‏، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، همان، ج‏2، ص 738.
32. ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار­الکبیر (لابن المشهدی)، همان، ص 264.
33. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی (ط - الإسلامیه)، همان، ج‏4، ص 149، ح 1.
34. ابن طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنه (ط - الحدیثه)، همان‏، ج‏2، ص 281.
 

خداوند با علم لدنی خود می دانست که امام هادی علیه السلام در برابر تمامی صحنه ‏هایی که برای آزمایش پیش می‏ آید، صابر و شکیبا خواهد بود
امامت در کودکی  امام هادی علیه‌السلام

پرسش:

مجری یکی از شبکه‌های وهابی آیۀ زیر رو آورد: وجعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یُوقِنُون بعد گفت حضرت ابراهیم بر طبق این آیه هفتاد سال از عمرش رو صبر کرد و به مقام امامت رسید. پس طبق آیه فوق یکی از شروط امامت صبره. بعد گفت امام هادی که در 6 سالگی به امامت رسید در برابر چه چیزی صبر کرد؟ یه بچۀ پنج شش ساله ساله در برابر چه چیزی میتونه صبر کنه! اگر میشه به این شبهه پاسخ بدین

پاسخ:

برای پاسخ به این پرسش باید روشن شود که اولاً: شرایط و ویژگی‌های امامت چیست؟

ثانیاً آیا صبر هم جزء شرایط و ویژگی‌های امامت به شمار می‌رود یا خیر؟

پاسخ در قالب چند نکته ارائه می‌شود.

نکته اول: شرایط امامت:

 شرایط امام نزد شیعه و اهل تسنّن متفاوت است. ازآنجاکه اهل تسنّن معتقدند که گزینش و تعیین امام به دست مردم و بر عهده آنان است، ازاین‌رو باید برای آن‌کس که از سوی مردم انتخاب می‌شود، پس از انتخاب، شرایطی تعیین کنند تا این گزینش بر اساس ضابطه‌ای خاص صورت پذیرفته باشد . اما شیعه معتقد است که تعیین و نصب امام به دست خدای متعال است. از همین رو شیعه در مقابل گزینش الهی تسلیم است و دراین‌باره از خود رأی و نظری ندارد . به‌عبارت‌دیگر ازآنجاکه شیعه در بحث امامت تابع نصّ است، به همین جهت نیازی به طرح بحث از شرایط امام در نزد آنان وجود ندارد و بحث از شرایط امام در نزد شیعه، به معنای بیان ویژگی‌ها و اوصاف الهی امام است نه تعیین شرایط برای او. پس آن‌کس که نص الهی بر او ثابت شد، همو امام است و اوصاف او دلیل افضلیت و برتری او خواهد  بود. آنگاه به دلیل عقلی «قبح تقدم مفضول بر فاضل» می‌توان استدلال نمود که هرکس دارای چنین شرایطی باشد ، همو برای تصدی امامت اولی بوده و مقدم نمودن کسی بر او، همان تقدم مفضول بر فاضل است و باطل و برخلاف عقل.

 البته باوجود قول به نص و لزوم تعیین امام از سوی خدای متعال و موضوعیت نداشتن بحث از شرایط امامت از دیدگاه شیعه، در آثار برخی از متکلّمان، میان شرایط امامت، ویژگی‌های امام و یا نشانه‏های امامان الهی، تفکیک روشنی صورت نگرفته است، به همین جهت، گاهی نشانه‏هایی که برای تشخیص امام الهی بیان‌شده، به‌عنوان شرط در تحقّق امامت تلقّی می‏شوند و این، نشانه جهل و گمراهی است. (1)

در روایات نیز از ویژگی¬های امام سخن گفته‌شده است؛ امّا از شرایط امامتْ سخنی به میان نیامده است.(2) اساساً در هیچ‌یک از روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام شرایط امامت، مطرح نشده است؛ زیرا چنان‌که بیان شد، بحث از شرایط امامت، هنگامی مطرح می‏شود که انتخاب امام بر عهده مردم باشد. تنها در این صورت است که ارائه ملاکی برای تصحیح گزینش مردم، ضرورت دارد ؛ امّا چنانچه امامت، مقامی الهی باشد و امام از سوی خداوند منصوب شود، خداوند، خود بهتر می‏داند که این مقام را برای چه کسی جعل کند. به همین جهت، در لسان روایات، به‌جای بحث از شرایط امامت، مسائلی هم چون ویژگی‏ها و صفات امام الهی و نشانه‏ها و راه شناخت امامِ برگزیده خداوند، مطرح‌شده است و اگر متکلّمان شیعه نیز از برخی ویژگی‌های لازم برای امام به‌عنوان شرایط امامت تعبیر می‏کنند، این تعبیر، قطعاً همراه با تسامح است.

نتیجه: از دیدگاه شیعه با توجه به اینکه امامت، منصب الهی است و امام مستقیماً از سوی خداوند انتخاب می‌شود، نیازی به بحث از شرایط امامت نیست و تنها برای شناخت امام برگزیده، باید ویژگی‌های و خصوصیات او را شناخت.

نکته دوم: ویژگی‌های و خصوصیات امام از دیدگاه شیعه:

شیعه معتقد است که امام تعیین‌شده از سوی خدا باید ویژگی‌هایی داشته باشد تا او را از دیگران ممتاز گرداند و شاهدی بر صدق ادعای امامت او باشد . البته علمای شیعه در این ویژگی‌های اختلاف‌نظر دارند.

از دیدگاه برخی این ویژگی‌های عبارت‌اند از: علم الهی، معجزه و عصمت. برخی دیگر هاشمی بودن را نیز افزوده‌اند.(3)

 برخی دیگر مهم‌ترین ویژگی‌های امامت را عصمت، علم به مجموع معارف و علوم و احکام دین و افضلیّت درمجموع کمالات انسانی برشمرده¬اند.(4)

گروهی دیگر اوصاف و ویژگی‌های امام را چنین بیان کرده‌اند:

 1. عصمت‏،

 2. افضلیت‏ بنا به نظر شیعه، امام باید افضل باشد و مفضول، حق امامت ندارد و خداوند، کسی را به امامت منصوب می‏کند که از سایر مسلمانان، افضل باشد ؛

3. علم‏: اعلم بودن امام، از صفات معتبر در افضلیت است. این اعلمیت، اختصاص به علوم شرعی ندارد ، بلکه علوم غیرشرعی را هم در برمی‌گیرد ؛

 4. معجزه‏؛

5. ایمان‏: امام باید از حیث مراتب ایمان، واجد بالاترین مرتبه باشد ؛

6. شجاعت‏: شجاع بودن والی، امری بدیهی است که احتیاج به استدلال ندارد ، اما اشجع بودن، ازآن‌جهت مطلوب است که اگر در میان جامعه اسلامی، کسانی باشند که از امام جامعه، شجاع‏تر باشند، مسلماً دل‌های مردم از روی اخلاص، در پی امام جامعه نخواهد  بود و هدف از امامت که پیشوایی جامعه اسلامی است، محقق نخواهد  شد. علاوه بر این، قبح تقدیم مفضول، ایجاب می‏کند که امام، اشجع باشد . (5)

نکته سوم: شرایط امامت ازنظر اهل سنت:

در میان اهل سنت در باب امامت، در خصوص هشت شرط، تا حدودی اتفاق‌نظر وجود دارد ؛ به‌گونه‌ای که عده‏ای ادعای وفاق جمهور اهل سنت در اعتبار آن شرط‌ها را مطرح کرده‏اند. این شرایط، عبارت‌اند از: مجتهد، صاحب‌رأی، شجاع، عادل، عاقل، بالغ، مرد و حرّ. در این میان، شجاعت، عدالت، صاحب‌رأی بودن و عقل، از ویژگی‌های شخصیتی است و «مرد» به جنسیت اشاره دارد و «بلوغ» به شرایط جسمانی و روانی، «اجتهاد» به توانایی استنباط از احکام مربوط است و «حرّ» در مقابل بردگی است. البته برخی دیگر شروط دیگری مانند قریشی بودن را به شروط فوق افزوده‌اند. (6)

نکته مهم و شایان توجه این است که اهل سنت، امامت را منصب دنیوی صرف پنداشته‏اند که‏ توسط مردم و با روش‌های مختلفی انتخاب می‏شود. لذا در میان اوصاف و شرایط امامت، روی آورد فقهی اخذ کرده‏اند، نه کلامی، و جنبه ارتباط الهی و اوصافی چون عصمت را معتبر ندانسته‏اند و در برخورداری امام از علم، گرایش حداقلی داشته‏اند. اما شیعه به دلیل تصویر خاصی که از امامت دارد ، اولاً درباره امامت، بحثی از شرایط امامت نکرده است و ثانیاً: در بحث ویژگی‌های امام، علاوه بر شجاعت، افضلیت به عصمت و عالم بودن، به کلیه اموری که حفظ شریعت و امت، به آن وابسته است، تأکید دارد . (7)

نکته چهارم: امامت در روایات:

در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» بابی با عنوان علامات و نشانه‌های امام وجود دارد که در آن امام رضا علیه‌السلام برخی از مهم‌ترین نشانه‌ها و ویژگی‌های امام را چنین توصیف کردند: عالم‌ترین، حکیم‏ترین، باتقواترین، بردبارترین، شجاع‌ترین، سخی‏ترین و عابدترین فرد است، مختون متولّد می‏شود، پاک و مطهّر است، محتلم نمی‌‌‏شود، چشمش به خواب می‏رود؛ ولی قلبش نمی‌‌‏خوابد، محدّث است (یعنی صدای فرشته وحی را می‏شنود ولی آن را نمی‌‌‏بیند)، زره رسول خدا (ص) کاملاً اندازه اوست، بوی امام از مشک خوش‌تر است، اختیار او نسبت به مردم از اختیار آنان نسبت به خودشان بیشتر است، نسبت به مردم از پدر و مادرشان دلسوزتر است، از همه مردم در مقابل خداوند متواضع‏تر است، از همه بیشتر به آنچه مردم را به آن امر می‏کند، عمل می‏کند و از همه بیشتر، ازآنچه مردم را از آن نهی می‏کند دوری می‏نماید، دعایش مستجاب است، به‌گونه‌ای که اگر دعا کند که صخره‏ای دو نیم شود، دو نیم خواهد  شد....» (8)

امام رضا علیه‌السلام در حدیث دیگری، صفات و ویژگی‌های بسیاری برای امام برمی‏شمارد و ضمن تأکید بر کوتاهیِ اندیشه بشر عادی از درک مقام امامت، به ناممکن بودن گزینش امام از سوی مردم و وجوب و لزوم نص و نصب الهی تصریح می‏فرماید. ایشان در فرازی از این روایت مفصّل می‏فرماید: «...وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِه‏ وَ «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(9) فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَه‏...». (10)

«همانا هنگامی‌که خدای عزّوجلّ بنده‏ای را بر [اداره‏] امور خلق برمی‏گزیند، سینه‏اش را بر این کار گشاده می‏گرداند[به او شرح صدر می‌دهد] و گنجینه‏های حکمت را در قلبش به ودیعه می‏سپارد و از طریق الهام، علم را به او افاضه می‏فرماید، به‌طوری‌که پس‌ازآن، از پاسخ [ هیچ سؤالی‏] درنمی‌ماند و از راه درست، متحیّر نمی‌‌‏گردد و او معصوم، مؤیّد، موفّق و مسدّد است و به تحقیق، ایمن از خطاها و لغزش‏ها و بدی‏هاست. خدای عزّوجلّ او را به این ویژگی‏ها مخصوص گردانیده تا حجّت او بر بندگانش و شاهد او بر خلقش باشد (و این، فضل پروردگار است که به هر که بخواهد ، عطا می‏فرماید. خداوند، دارای فضل و عظمت است). پس آیا مردم بر انتخاب چنین کسی، قادرند تا او را برگزینند؟»

همان‌طور که از عنوان روایت نخست و صدر روایت دوم روشن است، تمام آنچه بیان‌شده است، علامات و نشانه‌ها و ویژگی‌هایی است که امام را می‎توان با آن‌ها شناخت. هیچ‌یک از این ویژگی‏ها و نشانه‏ها از شرایط امامتْ شمرده نشده است.

 البته تمام ویژگی‌های امام نیز در این دو روایت شریف ذکر نشده است مانند عصمت. برای آگاهی و مطالعه تمام ویژگی‌های امام پیشنهاد می‌شود زیارت جامعه کبیره را با ترجمه و دقت مطالعه کنید.

نکته پنجم: مراد از آیه شریفه:

«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ؛ و از آن‌ها امامان (و پیشوایانی) برگزیدیم که به‌فرمان ما (مردم را) هدایت می‏کردند به خاطر اینکه شکیبایی نمودند و به آیات ما یقین داشتند». (11)

این آیه و آیه قبل و بعدش، اشاره کوتاه و زود گذری به داستان حضرت موسی علیه‌السلام و بنی‌اسرائیل است تا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و مؤمنان نخستین را تسلی و دلداری دهد، و در برابر تکذیب و انکار و کارشکنی‌های مشرکان که درآیات گذشته به آن اشاره شد دعوت به صبر و شکیبایی و پایداری کند، و هم بشارتی باشد برای مؤمنان که سرانجام بر این گروه کافر لجوج پیروز می‏شوند، همان‌گونه که بنی‌اسرائیل بر دشمنان خود پیروز شدند، و پیشوایان روی زمین گشتند.(12)

در تفسیر نمونه آمده است: در این آیه به افتخاراتی که نصیب بنی‌اسرائیل در سایه استقامت و ایمان شد، اشاره می‏کند، تا درسی برای دیگران باشد .» (13) بنابراین آیه ربطی به حضرت ابراهیم علیه‌السلام و امامت او ندارد ؛ بلکه درباره بنی‌اسرائیل است.

درباره این نکته که منظور از این گروه امامان و پیشوایان در بنی‌اسرائیل چیست و اینکه آیا مراد پیامبرانی هستند که در این قوم وجود داشتند و یا علماء و دانشمندانی هم که به‌فرمان الهی مردم را هدایت به نیکی‌ها می‏کردند در این زمره واردند، آیه دراین‌باره ساکت است؛ آیه همین اندازه می‏گوید که ما جمعی از آن‌ها را امامان هدایت‌کننده قراردادیم؛ اما با توجه به جمله «جعلنا» (قراردادیم) بیشتر چنین به نظر می‏رسد که منظور پیامبرانی است که از سوی خداوند به این مقام منصوب شدند.(14)

 بنابراین به نظر می‌رسد آیه شریفه اساساً درباره امامت به معنای اصطلاحی نیست تا بر اساس آن یقین و صبر را جزء شرایط امامت بدانیم؛ بلکه یا درباره امامت به معنای لغوی آن یعنی پیشوا و رهبری به‌صورت عام است یا درباره پیامبران بنی‌اسرائیل است که از سوی خداوند به این مقام منصوب شدند.

در تفسیر نور به‌صراحت صبر و یقین دو شرط رهبری نه امامت شمرده‌شده است: « یقین و صبر، دو شرط لازم برای رهبری است. رهبر باید به هدف یقین داشته باشد و تا آخرین مرحله مقاومت کند.»(15)

نتیجه:

اولاً: آیه مذکور ربطی به امامت اصطلاحی ندارد و مربوط به رهبری و امامت به معنای لغوی و عام است؛

ثانیاً: برفرض که آیه درباره امامت اصطلاحی نیز باشد ، می‎توان گفت که صبر و یقین جزء ویژگی‌های و خصوصیات و علامات امامت است نه جزء شرایط امامت.

تفاوت شرط و ویژگی در این است که اگر چیزی را شرط امامت دانستیم، درصورتی‌که کسی واجد آن شرایط بود، می‎توان او را به‌عنوان امام معرفی کرد که البته با توجه به توضیحاتی که در نکته نخست دادیم، روشن شد که در نظر شیعه نیازی به بحث درباره شرایط امامت نیست؛ چراکه شیعه امامت را منصبی الهی می‌داند نه بشری. اما اگر چیزی را ویژگی و خصوصیت یا نشانه امامت برشمردیم، معنایش این است که امام از سوی خداوند منصوب‌شده است و راه شناخت او این است که ببینیم چه کسی این ویژگی‌های و علامات را داراست. هر کسی که دارای این علامات و خصوصیات بود، معلوم می‌شود که او امام برگزیده الهی است. درباره صبر هم می‎توان چنین گفت که این‌گونه نیست که کسی باید مدتی صبر و استقامت داشته باشد تا بتواند امام شود( معنای شرطیت صبر)؛ بلکه مراد از صبر داشتن، این است که کسی که امام است باید در زندگی خود اهل صبر باشد ( معنای علامت بودن صبر) که تمام امامان دوازده‌گانه در مرتبه اعلی صبر و شکیبایی بودند.

ثالثاً: اگر برفرض از اصول بالادست برداشته و صبر را جزء شرایط امامت بدانیم ( البته این مطلب صرف فرض است و همان‌طور که بیان شد ما آن را قبول نداریم) می‎توان این مسئله را با علم پیشین الهی حل کرد؛ بدین‌صورت که خداوند با علم لدنی خود می‌دانست که امام جواد یا امام هادی(علیهماالسلام) در برابر تمامی صحنه‏هایی که برای آزمایششان پیش می‏آید، صابر و شکیبا خواهند بود، لذا آنان در علم الهی صابر و شکیبا بوده و ازاین‌رو خداوند آنان را به امامت برگزید.

در پایان توجه شمارا به یک روایت جلب می‌کنیم:

در روایتی از یکی از یاران امام جواد علیه‌السلام به نام علی بن اسباط نقل‌شده است که می‏گوید به خدمت او رسیدم (درحالی‌که سن امام کم بود) من درست به قامت او خیره شدم تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامی‌که به مصر بازمی‌گردم کم و کیف مطلب را برای یاران نقل کنم، درست در همین هنگام که در چنین فکری بودم آن حضرت نشست (گویی تمام فکر مرا خوانده بود) رو به‌سوی من کرد و گفت:‌ای علی بن اسباط! خداوند کاری را که در مسئله امامت کرده همانند کاری است که در نبوت کرده است، گاه می‏فرماید: وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت و عقل و درایت دادیم)(16) و گاه درباره انسان‌ها می‏فرماید حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً ... ( هنگامی‌که انسان به حد بلوغ کامل عقل به چهل سال رسید ...) (17) بنابراین همان‌گونه که ممکن است خداوند حکمت را به انسانی در کودکی بدهد ، در قدرت او است که آن را در چهل‌سالگی بدهد .(18)

یعنی درست است که دوران شکوفایی عقل انسان معمولاً حدومرز خاصی دارد ؛ ولی اولاً می‏دانیم همیشه در انسان‌ها افراد استثنایی وجود داشته‏اند، ثانیاً: چه مانعی دارد که خداوند این دوران را برای بعضی از بندگانش به خاطر مصالحی فشرده‏تر کند و در سال‌های کمتری خلاصه نماید، همان‌گونه که برای سخن گفتن معمولاً گذشتن یکی دو سال از تولد لازم است درحالی‌که می‏دانیم حضرت مسیح علیه‌السلام در همان روزهای نخستین زبان به سخن گشود، آن‌هم سخنی بسیار پرمحتوا که طبق روال عادی در‌شان انسان‌های بزرگ‌سال بود.(19)

پی‌نوشت‌ها:

1.         ر.ک: جواهر الکلام فی معرفة الامامة والإمام، آیت الله سید علی حسینی میلانی، ج2، شرایط و ویژگی‌های امامت از دیدگاه شیعه.

2.         برای نمونه ر.ک: الکافی، شیخ کلینی، تهران، انتشارات الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، صص 198-205.

3.         جواهر الکلام فی معرفة الامامة والإمام، ج2، شرایط و ویژگی‌های امامت از دیدگاه شیعه.

4.         الگوهای فضیلت، آیت الله ابراهیم امینی، قم، بوستان کتاب، بخش یکم: شناخت امامت، شرایط و صفات امام.

5.         امامت پژوهی ( بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله واشاعره)، جمعی از نویسندگان‏ زیر نظر دکتر یزدی مطلق‏، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی‏، چاپ اول، 1381، صص 154-171.

6.         امامت پژوهی( بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله واشاعره)، ص 153؛ جواهر الکلام فی معرفة الامامة والإمام، ج2، شرایط امامت نزد اهل سنت.

7.         ر.ک: امامت پژوهی( بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله واشاعره)، ص 154.

8.         عیون أخبار الرضا (ع)، شیخ صدوق، بیروت، موسسة ال اعلمی للمطبوعات، ج2، ص 192.

9.         جمعه : آیه 4.

10.       الکافی، کلینی، ج‏1، صص 202و 203.

11.       سجده: آیه 24.

12.       تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374، ج‏17، ص: 163.

13.       همان، ص 166

14.       همان، ص 169.

15.       تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، چاپ یازدهم، 1383، ج‏9، ص 318.

16.       مریم: آیه 12.

17.       احقاف: آیه 15.

18.       تفسیر نمونه، ج‏13، ص 28.

19.       همان، ص 27.

حجاب، مربوط به حوزه اجتماعی دین است نه حوزه فردی؛ و قانون‌گذار حق دارد، بلکه وظیفه دارد در خصوص آن قوانینی را وضع کند.
فلسفه تأکید بر حجاب

پرسش:

سلام مگر در قرآن نگفته که ای پیامبر زنان و دخترانت و زنان مومن بگو که حجاب داشته باشن پس چرا حجاب اجباریه؟ سوالم اینه که حجاب اجباری با این آیه در تضاد نیست؟ چون در ایران حتی زنان غیر مسلمان هم ملزم به رعایت حجاب هستن

مقدمه:
مسئله «پوشش زنان» یا «حجاب»، اختصاصی به دستورات اسلامی نداشته و در همه ادیان الهی، لزوم پوشش کاملی وجود دارد که حتی به مراتب سخت‌گیرانه‌تر است. تا جایی که می‌توان حکم حجاب در اسلام را به نوعی تعدیل کننده حکم حجاب در ادیان پیش از اسلام دانست. (1)
از سوی دیگر این حکم اختصاصی به زنان نداشته و مردان نیز مأمور به رعایت آن‌اند. (2) اما حدود حجاب در میان مردان و زنان متفاوت است.
با این مقدمه به سراغ سؤال یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:
نکته اول:
در ابتدا باید توجه داشت که در خصوص مسئله حجاب در اسلام، دست کم این سه مبنا وجود دارد:
1. حجاب، در حوزه تکالیف شرعی است نه اعتقادات.
2. مربوط به حوزه اجتماعی دین است نه فردی.
3. در این زمینه قانون اساسی وجود دارد و رعایت قانون در همه جا الزامی است.
بر طبق مبنای اول، این نکته آشکار می‌شود که حجاب، در دین اسلام به جهت برکات و آثار بسیاری که دارد (که بیان آن در این مجال ممکن نیست) بر هر مرد و زن واجب بوده و آنچه اجباری بودن در خصوص آن نامطلوب است، اصل انتخاب دین و مسائل مربوط به اصول اعتقادی است، وگرنه پس از اثبات اصول دین، رعایت فروع آن که از آن با عنوان احکام دین یاد می‌شود، امری محرز و قطعی است.
امّا در توضیح مبنای دوم باید عرض شود که «حجاب» و چگونگی رعایت آن در محدوده حریم خصوصی و شخصی نیست تا فرد بتواند آزادانه نوع پوشش خود را انتخاب کند؛ چرا که در خلوت و در میان محارم، نیازی به رعایت حجاب کامل نیست! در نتیجه حجاب در ارتباط با دیگران تعریف شده و یک مسئله اجتماعی به حساب می‌آید.
با توجه به این نکته، مبنای سوم هم روشن می‌شود به این که در حقیقت، قانون‌گذار جامعه اسلامی دقیقاً به جهت شأن اجتماعی حجاب و پیامدهای ناگوار ترک این فریضه، حق دارد که اقدام به وضع قانون برای رعایت آن در جامعه نموده و از مردم بخواهد که نسبت به آن پایبند باشد. دقیقاً نظیر قوانین راهنمایی و رانندگی که به جهت شأن اجتماعی آن، نیازمند صدور قانون از سوی حاکمیت است تا هرکسی به تصوّر شخصی بودن رانندگی، با رفتارهای پرخطر، کیان جامعه را به خطر نیندازد.
نکته دوم:
روشن است که اگر فردی کشوری را برای اقامت انتخاب کرد و به هر دلیلی مدّتی طولانی یا کوتاه در آن به سر برد، لازم است قوانین آن کشور را رعایت کند؛ همچنان که به عنوان مثال در برخی از کشورهای اروپایی، علی‌رغم شعارهایشان مبنی بر آزادی‌های اجتماعی در زمینه دین و مذهب، پوشیدن لباس روحانی (اعم از اسلام و غیر آن- البته به‌جز لباس کشیشان) در غیر مراکز خاص دینی کاملاً ممنوع بوده و از حضور روحانیان به لباس خاص در معابر به شدّت جلوگیری می‌شود و یا در برخی از دانشگاه‌های اروپایی (به طور خاص در کشور فرانسه) قانون منع حجاب وجود داشته و از ورود دانشجویان محجّبه به دانشگاه ممانعت می‌شود.
در نتیجه روشن است که صرف استقبال یا عدم استقبال شخصی، از تفکّری خاص، مجوزی برای قانون‌شکنی در هیچ جامعه‌ای نیست و این مطلب شامل یک جامعه اسلامی، نظیر جمهوری اسلامی ایران نیز می‌شود، چرا که هرچند ممکن است در پذیرفتن یا نپذیرفتن مسئله حجاب و یا حتّی اصل اسلام، اختیار و آزادی وجود داشته باشد، ولی مسلماً مادامی‌که شخص در این کشور اقامت دارد، ناگزیر است که به همه قوانین آن- از جمله حجاب- احترام گذاشته و همه را رعایت کند.
نکته سوم:
نگرش عمیق و بی‌غرضانه به آیه‌های حجاب و سوره‌هایی که این آیه‌ها در آنجا آمده است نیز، به روشنی می‌نمایاند که حجاب، افزون بر اینکه تکلیف بانوان مسلمان است، حق جامعه دینی نیز هست.
روشن است که نوع پوشش بیرونی زنان و حتی مردان در محیط اجتماعی در حیطه امنیت اجتماعی تأثیرات محسوسی بر جای گذاشته و ممکن است بسیاری از مخاطرات و ناهنجاری‌ها را پدید آورده و می‌تواند مفاهیم «عفت»، «حیا»، «خانواده» و… را که در چارچوب «اخلاق اجتماعی» می‌گنجد، دچار تغییرات جدی کند.
این نکات (که ذ ذکر شد) نشان می‌دهد که مسئله پوشش حقی شخصی نیست که بتوان آن را در حوزه حریم خصوصی جای داد. بلکه «حق‌الناس» است و درست رعایت نکردن آن تجاوز به حقوق دیگران محسوب می‌گردد؛ و حتی با نگاه صرفاً مادی که حدود آزادی انسان را تجاوز به حقوق دیگران تعریف می‌کند، عدم رعایت حجاب قابل توجیه نیست.
نظیر آن که کسی حق ندارد بگوید: «من می‌خواهم با سرعت غیرمجاز حرکت کنم و تصادف کنم، به کسی مربوط نیست!» چرا که در اینجا سرعت غیرمجاز او تنها به خود او صدمه نمی‌زند، بلکه جامعه‌ای را به آشوب و تشویش می‌کشاند.
نکته چهارم:
رعایت حجاب برای زنان مسلمان نسبت به افراد غیر محرم یک واجب شرعی است؛ بنابراین، آزادی عقیده و دین اقتضا می‌کند زنان مسلمان بتوانند در هر محیطی به وظیفه‌ی دینی خود عمل کنند.
اما بی‌حجابی برای غیرمسلمانان یک وظیفه دینی نیست که الزام آنان به حجاب در جمهوری اسلامی با آن منافات داشته باشد. بلکه از منظر آن‌ها حجاب امر جایزی است که قانون می‌تواند آن را مانند هر امر جایز دیگری، الزامی و واجب کند. (3)
به عبارت دیگر هنگامی مسئله تفاوت ادیان می‌توانست مشکلی را بیافریند که بر طبق اعتقادات ادیان دیگر، بی‌حجابی برای زنان واجب می‌بود. در آن صورت قانون اساسی ایران با قانون شرعی ادیان دیگر دچار تضاد می‌شد. در حالی که در هیچ آیینی، حجاب، حرام شرعی به حساب نمی‌آید؛ که حتی اگر هم بود، به دلایل پیش گفته رعایت قانون بر هرکسی که مهمان این آب و خاک است، لازم است.
اتفاقاً بالعکس این مشکل در خصوص قوانین برخی کشورهای اروپایی در منع حجاب است که دقیقاً در موضع مخالف دستورات دینی برخی ادیان در وجوب حجاب، قرار گرفته است.
نتیجه:
از آن چه بیان شد روشن می‌شود که
اولاً، حجاب در دایره تکالیف شرعی است که تبعیت از آن ضرورت دارد. به خلاف اصول اعتقادی که غیرقابل اجبار است.
دوم اینکه، حجاب، مربوط به حوزه اجتماعی دین است نه حوزه فردی؛ و قانون‌گذار حق دارد، بلکه وظیفه دارد در خصوص آن قوانینی را وضع کند، در نتیجه اگر قانونی در این زمینه وجود داشته باشد، رعایت آن بر همگان واجب است و این ارتباطی به دین و مذهب ایشان ندارد. نظیر قانون راهنمایی و رانندگی.
سوم اینکه، قوانین مربوط به پوشش، در تمام کشورهای دنیا، جاری است و تنها نوع و حدود آن متفاوت است؛ اما الزام به حجاب، مخالف با هیچ باوری نیست. در حالی که الزام به عدم حجاب (مثلاً در دانشگاه‌های فرانسه) مخالفت صریح با آموزه‌های اسلامی را در پی دارد. در نتیجه از رعایت حجاب، هیچ غیرمسلمانی ضرر نمی‌کند.
چهارم اینکه، وجوب حجاب به عنوان تکلیف شرعی متوجه مسلمانان است، ولی رعایت حجاب، به عنوان قانون، ارتباطی به دین و مذهب نداشته و برای تمام کسانی که در این آب و خاک زندگی می‌کنند، رعایت آن لازم است.
کلمات کلیدی:
حجاب، حجاب اجباری، حجاب زنان غیرمسلمان، قانون حجاب.
پی‌نوشت‌ها:
1.  ر.ک مطهری، مرتضی، مسئله حجاب، تهران، صدرا، چ 114، 1396 ش، ص 19- 28.
2.  ر.ک امام خمینی، سید روح‌الله، کتاب نکاح، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، 1392، ص 575 – حد پوشش مردان.
3. رجوع کنید: حجاب زن غیرمسلمان در ایران و مسلمان در خارج، سایت اسلام کوئست، 06/07/1389، کد بایگانی: 8592.
 

در جانب امر خداوند، ازآن جهت که امری حقیقی نبوده و بنا بر مصلحتی در شرایط خاص صورت گرفته و درجانب پیامبران الهی نیز ازآن جهت که فعل ایشان تابع فرمان حق بوده است
فلسفه دستور ذبح اسماعیل علیه السلام

  پرسش:
در داستان ابراهیم و ذبح فرزندش، می‌دانم قصد اصلی خدا ذبح فرزند نبوده و نهایتا نیز فرزند قربانی نشده، اما اولا خود این نوع فرمان دادن از جانب خدا و ثانیا پذیرش این فرمان از جانب ابراهیم و اسماعیل، به شدت غیر اخلاقی است! در واقع، خدا دستور به قتل داد و ابراهیم نیز تصمیم به قتل گرفت و فرزندش نیز خودکشی را پذیرفت! اینها همگی نشانگر تضاد دین و اخلاق است؛ یعنی اگرچه دین و اخلاق همپوشانی‌های زیاد دارند اما گاهی نیز در تقابل با هم قرار می‌گیرند و آنجاست که باید تصمیم گرفت دیندار می‌مانیم یا اخلاقی!
 

پاسخ:

مقدمه:

رابطه ی دین و اخلاق یکی از موضوعات مهم و بحث برانگیزی است که در حوزه‌های مختلف علمی از قبیل کلام، اخلاق و فلسفه، مورد بررسی قرارگرفته است. «به طورکلی می‌توان همه نظریاتی را که درباره نسبت دین و اخلاق بیان شده است، در سه دیدگاه کلی مورد بحث قرار داد: 1- تباین؛ 2- اتحاد؛ 3- تعامل. برخی معتقدند که قلمرو دین و اخلاق، کاملاً از  یکدیگر  جدا بوده، هیچ نسبتی میان آن‌ها وجود ندارد ؛ گروهی دیگر دین و اخلاق را با  یکدیگر  متحد می‌دانند؛ و دیدگاه سوم این است که هر چند دین و اخلاق هر کدام از قلمروی مستقلی برخوردارند، اما روابط و فعل وانفعالاتی نسبت به  یکدیگر  دارند». (1)

در توضیح دیدگاه تباین، گفته شده که تباین میان دین و اخلاق، گاهی به شکل کامل است و گاهی موردی است. (۲) با توجه به فحوای پرسش یاد شده، به نظر می‌رسد که پرسشگر محترم با استناد به داستان ذبح اسماعیل (اسحاق) توسط حضرت ابراهیم علیه‌السلام که در کتاب‌های مقدس –ازجمله قرآن کریم- بدان اشاره شده است، از تباین موردی دین و اخلاق دفاع می‌کند و این مطلب را اثبات می‌کند که گاهی دین و اخلاق در تباین و در تضاد با  یکدیگر  هستند و برای دین دار بودن باید غیر اخلاقی رفتار کرد.

با این مقدمه به سراغ سؤال شما رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:

در ابتدا باید به این نکته توجه بفرمایید که حتی اگر بپذیریم فرمان صادرشده از طرف خداوند تبارک وتعالی و عزم حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسلام غیر اخلاقی بوده و دایر مدار کلید واژه‌هایی نظیر قتل و خودکشی باشد که از ناحیه فهم عرفی، غیر اخلاقی تلقّی می‌شود، بازهم نمی‌‌ توان از این مورد شخصی و استثنائی، تضادی کلی (همه گزاره‌های دینی با اخلاق در تضاد هستند) یا جزئی (تعدادی از گزاره‌ای دینی با اخلاق در تضاد هستند) را نتیجه گرفت!

به عبارت دیگر زمانی داستان ابراهیم علیه‌السلام می‌تواند ناظر به تضاد دین و اخلاق به صورت کلی یا جزئی باشد که منحصربه فرد و شخصی نباشد و ثابت شود دست کم در بخش قابل توجهی از دستورات دینی، نوعی از اخلاق ستیزی حاکم بوده و اوامر آیینی در اکثر اوقات، دائر مدار مفاهیمی است که از منظر اخلاقی، ناپسند به حساب می‌آید. آیا حقیقتاً این گونه است؟! یا باید بپذیریم که داستان رمزآلود ذبح فرزند توسط حضرت ابراهیم علیه‌السلام، کاملاً منحصربه فرد بوده و نظیر آن دست کم در تاریخ ادیان ابراهیمی، وجود نداشته است.

نتیجه آنکه، دلیل شما «اخص» از مدعاست و با فرض غیر اخلاقی بودن این داستان، تنها می‌توان نتیجه گرفت که این کار خاص، (ذبح فرزند توسط ابراهیم علیه‌السلام) کاری غیر اخلاقی است، نه اینکه «دین» (که خود شامل مجموعه عظیمی از باورها، خلقیات و شرایع است) به صورت کلیه یا جزئیه نیز در تضاد با اخلاق قرار دارد ! و یا حتی نمی‌‌ توان نتیجه گرفت که در زندگی روزمره یک دین دار، لحظاتی وجود دارد که باید بین اخلاقی زیستن و دین دار بودن، انتخاب کند!(3)

نکته دوم:

دومین نکته‌ای که باید بدان توجه شود، آن است که حتی همین داستان خاص را نیز نمی‌‌ توان مصداقی از تعارض دین و اخلاق دانست. چرا که هنگامی چنین قضاوتی صحیح است که بپذیرم مسئله قبح و زشتی قتل و کشتن فرزند، تنها یک حکم اخلاقی بوده و دین در این خصوص سکوت کرده و یا مخالف آن را فرمان داده است.

این در حالی است که اگر دست کم به دستورات دین مبین اسلام و باقی ادیان توحیدی مراجعه شود، عبارت‌های شگرفی در خصوص زشتی و قبح قتل نابحق وجود داشته و به عنوان مثال در قرآن کریم، کشتن یک انسان به مثابه کشتن کل بشریت تلقی شده، (4) و حرمت قتل، از احکام عشره اصلی (ده فرمان) در دین یهودیت به حساب می‌آید که در کوه سینا در حضرت موسی (ع) وحی شده است. (5)

 بنابراین ، حتی اگر تعارضی در اینجا وجود داشته باشد ، بیش از آنکه بخواهد  به مثابه تعارض دین و اخلاق به حساب بیاید، تعارضی درون دینی و میان دو گزاره دینی است که در یکی امر به رعایت حرمت نفس محترمه و احتراز از قتل نابحق شده و در دیگری امر به قتل کودکی می‌شود که سزاوار آن نیست. درنتیجه از این داستان حتی به نحو موجب ه جزئیه نیز نمی‌‌ توان، تعارض میان دین و اخلاق را نتیجه گرفت و برای حل آن بهتر است از شاخصه‌ها و راهکارهای درون دینی و تفسیر مناسب این آیات، استفاده کرد.

نکته سوم:

سومین نکته‌ای که باید بدان توجه شود آن است که غیر اخلاقی دانستن امر الهی و عزم پیامبران، در داستان یادشده، بر اساس نگاهی ابتدایی بوده و با نگاه دقیق تر به این مسئله روشن می‌شود که پیروی از امر حکیمانه خدا، خود مصداق فعل اخلاقی در شرایط خاص است.

 برای روشن تر شدن این مسئله باید گفت که می‌توان اخلاق را به دو بخش نوعی و شخصی تقسیم کرد:

در بخش نوعی از اخلاق، دستورات عام، کلّی، آشکار و الزام آوری وجود دارد که کاملاً منطبق با عقل سلیم و فهم عرفی عقلاء بوده و رعایت آن به نحو عمومی لازم است؛ اما بخش شخصی از اخلاق، ممکن است علی رغم صحیح بودن، تعهداتی را شامل شود که ظهور عمومی نداشته و حتی برای اکثریت مردم، روشن و قابل توجیه نباشد ، لذا الزام آن نیز عمومی نبوده و تنها برخی از اشخاص را متناسب با مقتضیات خود، ملزم می‌سازد.

نظیر دستور پلیس راهور که برای حل معضلی خاص دررفت و آمد، برخلاف تمام آیین نامه‌ها و دستورات روشن و شفاف راهنمایی و رانندگی که عمومی بوده و همه ملزم به رعایت آن هستند، حکم به عبور از چراغ قرمز و یا توقف در چراغ سبز را صادر می‌کند. آیا شخص راننده، در این هنگام می‌تواند تنها به این بهانه که دستور پلیس، با آیین نامه رانندگی مخالف است، آن را نادیده گرفته و استنکاف کند؟! یا امر پلیس، مقدم بر آیین نامه است؟

درنتیجه می‌توان، تبعیت حضرت ابراهیم علیه‌السلام از امر خداوند را نیز فعلی اخلاقی دانست، هرچند ممکن است بافهم عرفی و نوعی اخلاق انسان‌ها در تعارض باشد ، اما این امر الهی و پیروی از آن، به پشتوانه حکمت بیکران خدا و¬مصلحت سنجی او در¬ شرایط خاص معنادار می‌شود. ابراهیم و فرزندش، با اطمینان به حکمت بیکران خدا، برخلاف میل و خواست شخصی، امر او را انجام دادند و-این چنین، خضوع درونی و توکل و اعتماد خویش به خدا را نمایان ساختند. آن‌ها می‌دانستند آنچه خدا در این شرایط خاص می‌خواهد ، حکیمانه است حتی اگر به ظاهر نادرست و برخلاف فهم عرفی از  اخلاق، جلوه کند. نتیجه کار نیز نشان داد که خداوند هیچ گاه به قتل بی گناه راضی نیست و این امر را صرفاً سنجه‌ای برای ارزیابی میزان بندگی ابراهیم و فرزندش قرار داده بود.

نکته چهارم:

نکته ی دیگری که در تحلیل این داستان باید بدان توجه کرد این است که فعل حضرت ابراهیم علیه السلام نمایانگر سطحی برین از رعایت اخلاق است که مبتنی بر مخالفت با خواهش‌ها و لذّات نفسانی برای رسیدن به کمال و قرب الهی است. روشن است زمانی می‌توان قتل یا خودکشی را از مصادیق فعل غیر اخلاقی به حساب آورد که بر مبنای تبعیت از امیال نفسانی و برای رسیدن به نتیجه‌ای باطل یا موهوم صورت پذیرفته باشد نه آنکه انسان، جان خود را به امر و فرمان خداوند قربانی کرده و رضای حضرت حق را کسب کند؛ چنانکه شهادت طلبی و شرکت در جبهه حق، یا اجازه دادن به فرزند برای حضور در جبهه ها، علی رغم این که به ظاهر مصداق قتل خود یا دیگری است و ممکن است در وهله نخست، غیر اخلاقی جلوه کند؛ اما حقیقتاً فعل اخلاقی و شایسته است چرا که نتیجه اش، کسب رضای خدا و کمال خود و دیگری است. قتل خود یا دیگری زمانی مذموم است که بی فایده و نابحق باشد و مانع از کامل شدن خود یا دیگری گردد.

به قول سعدی شیرین سخن:

حیف بود مردن بی عاشقی

تا نفسی داری و نفسی بکوش

سر که نه درراه عزیزان رود

بار گران است کشیدن به دوش. (7)

نتیجه:

ازآنچه در اینجا گفته شد، روشن می‌شود که

اولاً، امر به ذبح اسماعیل علیه‌السلام ، امری استثنایی و منحصربه فرد در دین بوده و نمی‌‌ توان از این مورد شخصی، تضادی کلی یا جزئی میان «دین و اخلاق» را نتیجه گرفت.

دوم اینکه، اگر تعارضی در اینجا وجود داشته باشد ، بیش از آنکه تعارض دین و اخلاق باشد ، تعارضی میان دو گزاره دینی است، چرا که دین نیز به حرمت قتل نفس محترمه فرمان داده است.

سوم اینکه، تعارض ادعا شده در این داستان، ابتدایی بوده و با نگاه دقیق تر روشن می‌شود که فعل حضرت ابراهیم علیه‌السلام را می‌توان مستند به حکمت بیکران خدا، قابل توجیه دانست.

چهارم اینکه، کشتن و کشته شدن زمانی از نظر اخلاقی قبیح است که برای امری واهی و باطل حاصل شده باشد ، درنتیجه فعل حضرت ابراهیم علیه‌السلام که مخالف هوای نفسانی ایشان بوده و به امر الهی و به جهت تقرب حق، صورت گرفته است، فعلی کاملاً شایسته و اخلاقی است.

درنتیجه در جانب امر خداوند، ازآن جهت که امری حقیقی نبوده و بنا بر مصلحتی در شرایط خاص صورت گرفته است، مخالفتی با اخلاق وجود نداشته و در جانب پیامبران الهی نیز ازآن جهت که فعل ایشان تابع فرمان حق بوده و با مخالفت با هوای نفس و قربانی خویش در مسیر قرب الهی تحقق یافته است، متصف به مرتبه‌ای عالی از اوصاف اخلاقی است؛ تا جایی که حتی در نگاه برخی هم چون کی یرکه گور(8)، عمل ابراهیم علیه‌السلام، فرا رفتن از اخلاق ظاهری و رفتن به مرتبه عشق و ایمان به حساب می‌آید که فقط معشوق در آن دیده می‌شود، نه خود و نه دیگری.

با این توضیحات مشخص می‌شود که دین و اخلاق، نه به شکل کلی، متباین و در تضاد هستند، نه به صورت جزئی و نه حتی به صورت شخصی و استثنائی.

پی نوشت ها:

1. مصباح یزدی، محمدتقی، دروس فلسفه اخلاق، تهران، نشر اطلاعات، 1393 ش، چ 9، ص 216.

2. لازم به ذکر است که در رویکرد تباینی به دین و اخلاق، «هر کدام قلمرو خاصی داشته، هیچ ارتباط منطقی میان آن‌ها وجود ندارد و هم چون دو دایره جدای از هم می‌مانند که در هیچ نقطه‌ای با  یکدیگر  تلاقی ندارند ... گفتنی است که اعتقاد به تباین قلمرو دین و اخلاق مخصوص ملحدان و مخالفان دین نیست، بلکه برخی از مؤمنان و دین داران ایمان گرا، مانند کی یرکگور، معتقدند که دست کم در برخی موارد، میان دین و اخلاق تباین وجود دارد . کی یرکگور بر این باور بود که اگر کسی در حوزه اخلاق بماند، نمی‌‌ تواند پا به مرحله ایمان گذارد و «جهش ایمان» را انجام دهد؛ مثلاً اگر ابراهیم علیه‌السلام از حکم اخلاق مبنی بر عدم جواز قتل فرزند پیروی می‌کرد، هیچ گاه توانایی ورود به عرصه ایمان را نداشت.»(مصباح یزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاق، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1394 ش، ص 217-218).

3.«به نظر می‌رسد که اگر دین به اخلاقیاتی دعوت می‌کرد که خلاف ندای فطرت و خلاف شهودهای شخصی انسان‌ها بود، هیچ گونه توفیقی در جذب پیروانش پیدا نمی‌‌ کرد... و اگر میان ندای پیامبران بیرونی و پیامبر درونی عقل - تعارض و اختلاف وجود داشت، هیچ گاه دعوت انبیا اجابت نمی‌‌ شد و این همه توفیق در ربودن دل‌های مؤ منان پیدا نمی‌‌ کرد». (برای مطالعه بیشتر، رک: صادقی، هادی، اقتراح: دین و اخلاق، قبسات، سال 1378 ش، شماره 13).

4. سوره مائده، آیه 32 «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا».

5. عهد عتیق، کتاب خروج، باب ۳۱، آیه ۱۸.

6. مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص 232.

7. سعدی شیرازی، مصلح بن عبدالله، بوستان، تهران، شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ و هنر، 1386 ش، غزل ۳۳۷.

8. ر.ک مستعان، مهتاب، کی یرکه گور؛ متفکر عارف پیشه، تهران، نشر ولایت، 1374 ش، ص 111.

حقيقت عيدقربان، ذبح نفس سركش و مبارزه با ظلم و ظالم است و يادآور قربانگاه ابراهيم خليل الله و درس ايثار و فداكاري در راه خدا است.
فلسفه و حکت قربانی

   پرسش:
فلسفه و حكمت عيد قربان چيست؟
 

پاسخ:

قرباني يك عبادت مالي و از شعائر اسلام است و در مقابل ديگر عبادت هاي مالي ويژگيهاي خاصي در بر دارد، با توجه به آن ويژگيهاي قرباني بين عبادت هاي ديگر جايگاه و اهميت ممتازي را حائز است.

- مفهوم و معني قرباني:

از نظر معناي لغوي «قرباني» از لفظ «قربان» گرفته شده است، هر آن چيزي كه وسيلۀ تقرب و نزديكي خداي متعال باشد آن را «قرباني» مي گويند، آن چيز خواه ذبح حيوان باشد يا ديگر صدقات.

بعضي از علماء هر نيكي و عمل خير را كه باعث قرب و رحمت الهي باشد «قرباني» مي نامند.

البته در عرف عام به آن حيوان مخصوص «قرباني» گفته مي شود كه به خاطر رضاي خداي متعال در روزهاي معين عيد الاضحي- عيد قربان - مسلمانان آن را ذبح مي كنند و كلمه قرباني از لفظ قربان گرفته شده  و چندين بار در قرآن مجيد آمده است، در اكثر مواقع مراد از آن «حيوان مذبوحه» است.

- تاريخچۀ قرباني و عيد قربان:

ذبح قرباني جهت تقرب پروردگار از زمان حضرت آدم عليه السلام شروع شد، وقتي كه دو فرزندش هابيل، قوچ و قابيل، مقداري گندم را به عنوان قرباني به بارگاه خداوندي تقديم نمودند. به دستور و روال آن زمان آتشي از آسمان آمده، قرباني هابيل را سوزاند، كه اين علامت قبوليت بود و قرباني قابيل به حال خود باقي ماند.

در قرآن مجيد اين واقعه تاريخي چنين آمده است:

«اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم تقبل من الاخر»(1) وقتي كه (هابيل و قابيل، پسران آدم) قرباني تقديم كردند از يكي (يعني هابيل) پذيرفته شد و از ديگري (قابيل) پذيرفته نشد.

بعد از آن اين عمل در تمام اديان آسماني به عنوان يك عبادت و وسيلۀ قرب و در مناسبات و مواقع خاص به عنوان يك دستور و آيين جاي ماند. اينجاست كه مي بينيم تمام ملتها اعم از پيروان اديان سماوي و غير سماوي با ذبح حيوان يا صدقه دادن پول و كالا به بارگاه خداوندي يا معبود هاي باطل خويش تقرب مي جويند.

- فلسفه و حكمت عيد قربان:

راز و رمزهاي فلسفه قرباني كه يكي از مناسك حج است، پيام‌ها و نكات قابل توجهي براي زائران خانه خدا و امت اسلام دارد. قرباني هم فلسفه عبادي و عرفاني دارد و هم فلسفه سياسي و اقتصادي بر آن قابل ترسيم است. نخستين حكمت روشن قرباني كه در قرآن به آن اشاره شد، بالاترين مراتب تقوي است. در اين زمينه خداي متعال مي فرمايند: «لن ينال الله لحومها ولا دماءها ولكن يناله التقوي»(2)  يعني خون و گوشت قرباني كه جزء مناسك مني است به خدا نمي‌رسد، بلكه روح عمل است كه تقرب‌آور است و تقواي اين كار به خدا مي‌رسد. عمل قرباني كردن در واقع يك حكم دارد يك حكمت. حكم آن، كشتن يك گوسفند و حكمت آن با تقوا بالا رفتن.

هر عملي كه در آن تقرب باشد، قرباني است. اين تقوا نه تنها به طرف خدا صاعد مي‌شود بلكه به خدا مي‌رسد و چون تقوي، وصف نفساني روح انسان متقي است كه جداي از جان انسان نيست، اگر تقوي به خدا برسد، انسان متقي نيز به خدا مي‌رسد.

تقوي مراتبي دارد و قرباني مي‌تواند اشاره به بالاترين مراتب تقوي باشد. يك مرتبه از تقوي اجتناب از گناهان است، مرحله بالاتر، اجتناب از مطلق كارهاي ناپسند چه گناه و چه مكروه است؛ و بالاترين مرتبه‌اش نيز اين است كه در دل انسان جز محبت و عشق به خدا و ارزش‌هاي ديني چيز ديگري نباشد كه به فرمودۀ امام صادق(ع): «القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله»(3) دل حرم خداست، غير خدا را در دلت راه مده!

نخستين حكمتي كه قرباني در حج دارد اين است كه حضرت ابراهيم اسماعيل را براي قرباني آماده كرده؛ داستانش مفصل در قرآن آمده است: «پسر عزيزم من در خواب ديدم خداوند به من دستور داده تو را قرباني كنم، پسر هم تسليم شد و گفت: هر چه خدا به تو دستور داده درباره من انجام بده و من صبر مي‌كنم».

اين اشاره به بالاترين درجات تقوي است؛ يعني عاشق خدا هيچ نوع وابستگي و دلبستگي ندارد. تا انسان از همه وابستگي‌ها و دلبستگي‌ها نگذرد به كمال مطلق و محبوب مطلق نمي‌رسد. به سخن ديگر وقتي انسان از همه محبوب‌ها گذشت و دل را از محبت غيرخدا خالي كرد، آن وقت است كه به محبوب مطلق كه خداست مي‌رسد «قلب المومن عرش الرحمن»(4) دل مؤمن عرش خداست و در اين‌جاست كه انسان به عيد مطلق مي‌رسد.

قرباني روز عيد مي‌تواند اشاره‌اي باشد به بالاترين مراتب تقوي كه در اثر حج و نورانيت حج به آن دست يافته و آن عيد لقاءالله است كه براي ديدار صاحبخانه آمده است. اين‌جا نيامده كه فقط خانه را ببيند، آمده صاحبخانه را ببيند. كساني مي‌توانند در واقع به زيارت صاحبخانه نايل شوند كه قلب و دلي سالم داشته باشند. قلب سالم را هم امام تفسير مي‌كند: قلبي كه جز خدا در آن نباشد. مني در واقع قربانگاه عاشقان خداست. دلبستگي به هر چيزي غيرخدا، با توحيد مطلق منافات دارد و يك نوع شرك است و حتي انسان اگر دلش با غيرخدا باشد يك شرك پنهان در دل اوست. موحدين كامل كه دنباله رو ابراهيم خليل الرحمن هستند، كساني هستند كه دل را از غيرخدا خالي كردند و مراسم نوراني حج اين استعداد و ظرفيت را دارد كه انسان به آن موقعيت برسد.

- حاصل سخن اينكه:

1- عيد قربان نمادي ممتاز و بي‌همتا از خلوت دروني بشر و بي‌پيرايگي وتوجه به معبود است و اين عيد بزرگ مسلمانان فرصتي مغتنم و مناسب براي شناخت درون انسان ها و بازيابي معرفت‌هاي گمشده بشري است. در واقع عيد سعيد قربان عيد صداقت و پاكي و تسليم‌شدن انسان مومن در برابر اراده پروردگار است.

2- فلسفه عيد قربان جدا‌شدن از تعلقات مادي، از خود گذشتن و به تعالي روح انديشيدن است.

3- حضرت ابراهيم علیه السلام با تسليم در برابر امر الهي در امتحان بزرگ تقوا سربلند شد. حقيقت عيدقربان، ذبح نفس سركش و مبارزه با ظلم و ظالم است و يادآور قربانگاه ابراهيم خليل‌الله و درس ايثار و فداكاري در راه خدا است.

4- حضرت ابراهيم علیه السلام يكي از بزرگ‌ترين پيامبران الهي بود كه توانست، فرمان الهي را بر هواي نفساني مقدم شمارد و حاضر به قرباني شدن فرزند خود براي خدا باشد ما نيز مي‌توانيم با تأسي از اين پيامبر بزرگ الهي با دل كندن از ماديات دنيوي مشمول نعمات الهي شويم.

پي نوشت ها:

1. مائده(5) آيۀ 27.

2. حج(22) آيۀ 37.

3. محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، انتشارات دار الحديث، قم،1381ش. ج2، ص212.

4. بحارالأنوار، علامه مجلسي، موسسه الوفاء بيروت، سال1404ق. ج 55، ص 39.

عظمت و شرافت روز عرفه سبب شده است که ائمه علیهم‌السلام نیز احترام خاصی برای آن قائل شوند و مردم را به بزرگداشتش فراخوانند.
فضیلت و اعمال مأثور روز عرفه

پرسش:

لطفاً بر اساس روایات معصومان علیهم‌السلام فضیلت روز عرفه و اعمال و دعاهای آن را بیان کنید؟

پاسخ:

مقدمه

روز عَرَفَه، نهم ذی‌الحجه، یعنی یک روز قبل از عید قربان است. بر اساس روایاتی که در ادامه بیان خواهد شد، این روز بسیار پُرفضیلت است. غسل، نماز، روزه، استغفار، دعا و نیایش، قرائت دعای عرفه و زیارت امام حسین علیه‌السلام ازجمله آداب مستحبی برای این روز است. در ادامه ابتدا به‌صورت مختصر به فضیلت این روز بر اساس روایات اشاره می‌کنیم و سپس برخی از اعمال و آداب روز عرفه را با ذکر احادیث معصومان علیهم‌السلام بیان خواهیم کرد.

بخش اول: فضیلت

همان‌گونه که اشاره شد روز عرفه بسیار مهم، مقدس و پرفضیلت است. ائمه علیهم‌السلام احترام خاصی برای این روز قائل بودند و ضمن بزرگداشت این روز، سائلان (درخواست‌کنندگان) را به‌هیچ‌وجه دست‌خالی رد نمی‌کردند؛ همچنان که در مورد امام باقر علیه‌السلام گفته‌اند: چون روز عرفه فرامی‌رسید امام علیه‌السلام هيچ سائلى را ردّ نمى‏كرد. (1)

عرفه یکی از روزهای خاص الهی است که خداوند نگاه ویژه به این روز دارد. از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده است «در شب عرفه همه‌ى دعاهاى خيرى كه مى‌شود، مستجاب مى‌گردد، نيز هركس در آن شب به عبادت خداوند متعال بپردازد، پاداش  صد و هفتادسال [عبادت] به او داده مى‌شود و اين شب، شب مناجات است و خداوند توبه‌ هركس را كه بخواهد، مى‌پذيرد». (2)

ماه مبارک رمضان، ماه رحمت و مغفرت الهی است؛ ماهی است که شب باعظمت قدر در آن قرار دارد؛ پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله درباره ماه رمضان فرمودند: «قَدْ اَقْبَلَ اِلَیْکُمْ شَهْرُ اللّهِ بِالْبَرَکَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ؛ ماه خدا بابرکت و رحمت و بخشش به‌سوی شما روی آورده است». (3)

حال اگر کسی در ماه رمضان بخشیده نشد و یا توفیق نداشت که در دایره رحمت الهی قرار بگیرد، روز عرفه آن‌قدر عظمت و فضیلت دارد که بتواند جبران ماه رمضان کند. همچنان که امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «مَنْ لَمْ یغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یشْهَدَ عَرَفَةَ»؛ یعنی كسى كه در ماه رمضان آمرزيده نشود، تا ماه رمضان آينده آمرزيده نمى‏شود، مگر آنكه در عرفه حاضر شده باشد. (4)                       

امام سجاد به نقل از امام حسین و ایشان نیز از امیرالمؤمنین علیهم‌السلام نقل می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوبٌ لَا تُغْفَرُ إِلَّا بِعَرَفَاتٍ؛ برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمی‌شوند». (5)

بر اساس این روایات، روز عرفه از روزهای خاص و بافضیلت است که باید سعی کنیم از لحظه‌لحظه آن استفاده کنیم و خود را از رحمت بی‌کران الهی در این روز محروم نکنیم.

بخش دوم: اعمال

برای روز عرفه اعمال متعدد و فراوانی در روایات نقل‌شده است که به‌صورت مختصر به برخی از آن اشاره خواهند شد.

  1. انجام دادن غسل

 غسل انجام دادن در این روز مستحب است (6) امام صادق علیه‌السلام درباره اعمال روز عرفه فرمود: غسل روزه عرفه در هنگام ظهر است. (7)

  1. نماز    

یکی از اعمال سفارش شده برای این روز، نمازخواندن است؛ امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هركس در روز عرفه، پيش از آنكه براى دعا از منزل خارج شود و در فضاى باز زير آسمان به دعا مشغول گردد،  دو  ركعت نماز بخواند و در پيشگاه خداوند به گناهان و اشتباهات خود اعتراف كند، به كاميابى‌هايى كه وقوف کنندگان در عرفات بدان نائل مى‌گردند، مى‌رسد و تمام گناهان گذشته و آينده‌ او آمرزيده مى‌شود».(8)

  1. روزه

یکی دیگر از اعمال روز عرفه، روزه گرفتن است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل می‌کند که حضرت فرمودند: «مَنْ صَامَ يَوْمَ عَرَفَةَ مُحْتَسِباً فَكَأَنَّمَا صَامَ الدَّهْرَ؛ یعنی ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺮﻓﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮕﻴﺮﺩ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ عمر ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ». (9)

همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمود: روزهِ روز ترويه- يعنى هشتم ماه ذى الحجّه- كفّاره گناهان يك سال و روزهِ روز عرفه كفّاره گناهان دو سال است. (10)

 البته بر اساس روایات در این روز، دعا بسیار اهمیت دارد و فضیلت اعمال، افضل از روزه روز عرفه است درنتیجه اگر روزه گرفتن مانع دعا شود، بهتر است که روزه گرفته نشود. (11) به‌عبارت‌دیگر اعمال، اذکار، دعا‌ها و نماز روز عرفه از اهمیت بالایی برخوردار است و اگر کسی به‌واسطه روزه گرفتن ضعف کند و نتواند آن اعمال را به‌جا بیاورد، بهتر است که روزه نگیرد و اعمال را به‌جا بیاورد. (12)

  1. دعا

عرفه، روز مخصوص برای دعا و نیایش است. همچنان که امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «يَوْمُ عَرَفَةَ يَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَة؛ روز عرفه، روز دعا و درخواست است». (13)

روایت شده است که حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام در روز عرفه صدای گدایی را شنید که از مردم درخواست کمک می‌کرد، به او فرمود: وای بر تو، آیا در این روز از غیر خدا درخواست می‌کنی؟! و حال‌ آنکه برای بچه‌های در رحم، در این روز امید می‌رود که احسان خدا شامل حالشان گردد و سعادتمند شوند. (14)

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: تَخَيَّرْ لِنَفْسِكَ مِنَ الدُّعَاءِ مَا أَحْبَبْتَ وَ اجْتَهِدْ فَإِنَّهُ يَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَة؛ هر چه می‏خواهی برای خود دعا بخوان و در دعا کردن بکوش که روز عرفه، روز دعا و درخواست است. (15)

یکی از اعمال پسندیده این است که در روز عرفه مؤمنین باهم دیگر اجتماع کنند (جمع شوند) و دعا بخوانند. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: فِي يَوْمِ عَرَفَةَ يَجْتَمِعُونَ بِغَيْرِ إِمَامٍ فِي الْأَمْصَارِ يَدْعُونَ اللَّهَ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ؛ در روز عرفه، بدون امام، در شهرها جمع شوند و به درگاه خداوند عزوجل دعا كنند. (16)

دعاهایی از سوی معصومان علیهم‌السلام در کتاب‌های حدیثی شیعه وجود دارد که سفارش شده است این دعاها در روز عرفه قرائت شود، در ادامه به برخی از آن اشاره می‌شود.

  1. دعاهای مأثور از معصومان علیهم‌السلام

الف) شیخ طوسی می‌گوید مستحب است که در شب و روز جمعه و عرفه این دعا خواند شود:

«اللَّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَ تَهَيَّأَ وَ أَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ لِوِفَادَةٍ إِلَى مَخْلُوقٍ رَجَاءَ رِفْدِهِ وَ طَلَبَ نَائِلِهِ وَ جَائِزَتِهِ فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ تَعْبِئَتِي وَ اسْتِعْدَادِي رَجَاءَ عَفْوِكَ وَ طَلَبَ نَائِلِكَ وَ جَائِزَتِكَ فَلَا تُخَيِّبْ دُعَائِي يَا مَنْ لَا يَخِيبُ عَلَيْهِ سَائِلٌ وَ لَا يَنْقُصُهُ نَائِلٌ فَإِنِّي لَمْ آتِكَ ثِقَةً بِعَمَلٍ صَالِحٍ عَمِلْتُهُ وَ لَا لِوِفَادَةِ مَخْلُوقٍ رَجَوْتُهُ أَتَيْتُكَ مُقِرّاً عَلَى نَفْسِي بِالْإِسَاءَةِ وَ الظُّلْمِ مُعْتَرِفاً بِأَنْ لَا حُجَّةَ لِي وَ لَا عُذْرَ أَتَيْتُكَ أَرْجُو عَظِيمَ عَفْوِكَ الَّذِي عَلَوْتَ بِهِ عَنِ الْخَاطِئِينَ فَلَمْ يَمْنَعْكَ طُولُ عُكُوفِهِمْ عَلَى عَظِيمِ الْجُرْمِ أَنْ عُدْتَ عَلَيْهِمْ بِالرَّحْمَةِ فَيَا مَنْ رَحْمَتُهُ وَاسِعَةٌ وَ عَفْوُهُ عَظِيمٌ يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ لَا يَرُدُّ غَضَبَكَ إِلَّا حِلْمُكَ وَ لَا يُنْجِي مِنْ سَخَطِكَ إِلَّا التَّضَرُّعُ إِلَيْكَ فَهَبْ لِي يَا إِلَهِي فَرَجاً بِالْقُدْرَةِ الَّتِي تُحْيِي بِهَا مَيْتَ الْبِلَادِ وَ لَا تُهْلِكْنِي غَمّاً حَتَّى تَسْتَجِيبَ لِي وَ تُعَرِّفَنِيَ الْإِجَابَةَ فِي دُعَائِي وَ أَذِقْنِي طَعْمَ الْعَافِيَةِ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِي وَ لَا تُشْمِتْ بِي عَدُوِّي وَ لَا تُسَلِّطْهُ عَلَيَّ وَ لَا تُمَكِّنْهُ مِنْ عُنُقِي إِلَهِي إِنْ وَضَعْتَنِي‏ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْفَعُنِي وَ إِنْ رَفَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَضَعُنِي وَ إِنْ أَهْلَكْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَعْرِضُ لَكَ فِي عَبْدِكَ أَوْ يَسْأَلُكَ عَنْ أَمْرِهِ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَيْسَ فِي حُكْمِكَ ظُلْمٌ وَ لَا فِي نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ وَ إِنَّمَا يَعْجَلُ مَنْ يَخَافُ الْفَوْتَ وَ إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ وَ قَدْ تَعَالَيْتَ يَا إِلَهِي عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ فَأَعِذْنِي وَ أَسْتَجِيرُ بِكَ فَأَجِرْنِي وَ أَسْتَرْزِقُكَ فَارْزُقْنِي وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ فَاكْفِنِي وَ أَسْتَنْصِرُكَ عَلَى عَدُوِّي فَانْصُرْنِي وَ أَسْتَعِينُ بِكَ فَأَعِنِّي وَ أَسْتَغْفِرُكَ يَا إِلَهِي فَاغْفِرْ لِي آمِينَ آمِينَ آمِينَ. (17)

ب) شیخ مفید می‌گوید: زمانی که در روز عرفه به زیارت امام حسین علیه‌السلام رفتید یا در عرفات بودید، قبل از ظهر غسل کنید و سپس زیر آسمان این دعا را قرائت کنید:

«اللَّهُمَّ أَنْتَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ أَنْتَ اللَّهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ وَ أَنْتَ اللَّهُ الدَّائِبُ فِي غَيْرِ وَصَبٍ وَ لَا نَصَبٍ وَ لَا تَشْغَلُكَ رَحْمَتُكَ عَنْ عَذَابِكَ وَ لَا عَذَابُكَ عَنْ رَحْمَتِكَ ...». (18)

به دلیل طولانی بودن متن دعا، فقط ابتدای آن ذکر شد، می‌توانید به کتاب المزار شیخ مفید مراجعه و متن کامل آن را قرائت کنید.

مرحوم ابن مشهدی (از عالمان قرن هقتم) می‌گوید: قبل از قرائت این دعا 100 بار الله‌اکبر و 100 بار سبحان‌الله و 100 بار سوره توحید قرائت شود. (19)

ج) یکی دیگر از دعاهایی که برای این روز سفارش شده، دعای 47 صحیفه  سجادیه است.

د) دعای «أُمُّ دَاوُدَ» که در ماه رجب قرائت می‌شود، برای روز عرفه نیز سفارش شده است. (20)

ه) معاوية بن عمّار از امام صادق علیه‌السلام روايت كرده است كه فرمودند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به امام على علیه‌السلام فرمود: آيا دعاى روز عرفه را كه دعاى پيمبران قبل از من است، به تو نياموزم؟ امیرالمؤمنین علیه‌السلام گفت: بله يا رسول اللَّه. حضرت فرمود:

فَتَقُولُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ‏ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي وَ هُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْتَ كَمَا تَقُولُ وَ خَيْرُ مَا يَقُولُ الْقَائِلُونَ اللَّهُمَّ لَكَ صَلَاتِي وَ دِينِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي وَ لَكَ تُرَاثِي وَ بِكَ حَوْلِي وَ مِنْكَ قُوَّتِي اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ وَسْوَاسِ الصَّدْرِ وَ مِنْ شَتَاتِ الْأَمْرِ وَ مِنْ عَذَابِ النَّارِ وَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ مَا تَأْتِي بِهِ الرِّيَاحُ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا تَأْتِي بِهِ الرِّيَاحُ وَ أَسْأَلُكَ خَيْرَ اللَّيْلِ وَ خَيْرَ النَّهَارِ. (21)

ی) دعای امام حسین در روز عرفه از دعاهای معروفی است که برای این روز سفارش شده است و مؤمنین در این روز به‌صورت دسته‌جمعی آن را قرائت می‌کنند. (22)

همچنین توصیه‌شده است که در پایان روز عرفه چنین خوانده شود:

«یَا رَبِّ إِنَّ ذُنُوبِی لَاتَضُرُّکَ، وَ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ لِی لَاتَنْقُصُکَ، فَأَعْطِنِی مَا لَا یَنْقُصُکَ، وَاغْفِرْ لِی مَا لَایَضُرُّکَ». (23)

و نیز این دعا قرائت شود:

«اللّهُمَّ لَاتَحْرِمْنِی خَیْرَ مَا عِنْدَکَ لِشَرِّ مَا عِنْدِی، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنِی بِتَعَبِی وَنَصَبِی فَلا تَحْرِمْنِی أَجْرَ الْمُصابِ عَلَی مُصِیبَتِهِ». (24)

  1. زیارت امام حسین علیه‌السلام

در روایات فراوان، به زیارت امام حسین علیه‌السلام در روز عرفه سفارش و توصیه‌شده است و ثواب بسیاری برای آن نقل گردیده است.

شخصی به نام «بشير دهّان» می‌گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض كردم: در برخی موارد زيارت حج از من فوت‌شده (نتوانستم حج بروم) پس در روز عرفه به زيارت قبر حضرت امام حسين علیه‌السلام مى‏روم ازنظر شما چه گونه است؟

 حضرت فرمودند: كسى كه در روز عرفه با شناخت کامل به‌حق آن حضرت به زيارت قبر مطهّرش برود خداوند ثواب هزار حج و هزار عُمره مقبول و هزار بار جنگ نمودن با دشمنان خدا در ركاب نبى مرسل يا امام عادل به او مى‏دهد.

بشير مى‏گويد: به امام عرض كردم: چگونه اين اجر و ثواب‏ها براى من باشد درحالی‌که موقف را ترك كرده‏ام (حج نرفتم)؟

بشير مى‏گويد: حضرت نگاهى شبيه شخص غضبناك به من نموده سپس فرمودند:

اى بشير، هنگامی‌که مؤمن به زيارت قبر حسين بن على عليهماالسّلام در روز عرفه مى‏رود و در فرات غسل كرده و سپس به‌طرف قبر حضرت برود، خداوند به هر قدمى كه وى برمى‏دارد ثواب يك حج با تمام مناسك و اعمال آن به وی می‌دهد. (25)

همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارک‌وتعالی عصر روز عرفه ابتدا به زوار قبر مطهّر حضرت امام حسين علیه‌السلام نظر مى‏كند». (26)

امام باقر علیه‌السلام فرمودند: كسى كه شب عرفه در كربلا بماند و آن شب را به عبادت به پا دارد تا وقتی‌که مراجعت كند خداوند او را از شرّ آن سال حفظ مى‏نمايد. (27)

روایات متعددی در مورد ثواب زیارت امام حسین علیه‌السلام در منابع و کتاب‌های معتبر حدیثی شیعه وجود دارد که ذکر همه آن‌ها طولانی است و به برخی از آن‌ها اشاره شد.

نتیجه

بنابراین روز عرفه بسیار بافضیلت و باعظمت در دين مقدس اسلام است و سفارش‌های فراوانی از سوی معصومان علیهم‌السلام نیز در این زمینه وجود دارد. عظمت و شرافت روز عرفه سبب شده است که ائمه علیهم‌السلام نیز احترام خاصی برای آن قائل شوند و مردم را به بزرگداشتش فراخوانند، به همین خاطر اعمال مختلفی همچون غسل، روزه، نماز، دعا و زیارت امام حسین علیه‌السلام نیز برای این روز سفارش کرده‌اند که مؤمنین با عمل کردن به آن به‌صورت خاص از فیض این روز بهره خواهند برد و در دایره رحمت ویژه الهی قرار خواهند گرفت.

پی‌نوشت‌ها

  1. ابن بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا يحضره الفقيه‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، قم: دفتر انتشارات، چاپ دوم، 1413ق، ج‏2، ص211.
  2. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنة، تهران: دار الكتب الإسلاميه‏، چاپ دوم، 1409ق، ج‏1، ص 325.
  3. ابن بابويه، محمد بن على، فضائل الأشهر الثلاثة، محقق / مصحح: عرفانيان يزدى، غلامرضا، قم: کتاب‌فروشی داورى‏، چاپ اول، 1396ق، ص 77.
  4. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، محقق/مصحح، غفاري، علي‌اکبر، آخوندي، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏4، ص66.
  5. ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام‏، ‏، محقق/مصحح: آصف فيضى، قم: مؤسسة آل البيت علیهم‌السلام، چاپ دوم، 1385ق، ج 1، ص294.
  6. ابن بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا يحضره الفقيه، همان، ج‏1، ص77.
  7. محمد بن الحسن (شیخ طوسى)، ‏تهذيب الأحكام، محقق/مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ‏تهران: دارالكتب‌الإسلاميه، چاپ چهارم‏، 1407ق، ج 5، ص 607.
  8. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنة، همان، ج‏1، ص 336.
  9. ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام، همان، ج‏1، ص284.
  10. ابن بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا يحضره الفقيه، همان، ج‏2، ص 87.
  11. همان، ج‏2، ص 88.
  12. مفيد، محمد بن محمد، المقنعة، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد- رحمة الله عليه‏، چاپ اول، 1413ق، ص 377.
  13. ابن بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا يحضره الفقيه، همان، ج‏2، ص 88؛ الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 667
  14. ابن بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا يحضره الفقيه، همان، ج‏2، ص211.
  15. طوسی، محمد بن الحسن، ‏تهذيب الأحكام، همان، ج 5، ص182.
  16.  همان، ج‏3، ص 136.
  17. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد‏، بیروت: مؤسسة فقه الشيعة، چاپ اول، 1411ق، ج‏1، ص 269.
  18. مفيد، محمد بن محمد، كتاب المزار- مناسك المزار، محقق / مصحح: ابطحى، محمد باقر، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد رحمة الله عليه‏، چاپ اول، 1413ق، ص153.
  19. ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الكبير، محقق/مصحح: جواد قيومى اصفهانى، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه، چاپ اول، 1419ق، ص 445.
  20. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنة، همان، ج‏1،  ص421.
  21. ابن بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا يحضره الفقيه، همان، ج‏2، ص542.
  22. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنة، همان، ج‏1، ص 339.
  23. همان، ج‏1، ص 420.
  24. همان، ج1، ص 421.
  25. ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات‏، محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين‏، نجف اشرف: دار المرتضوية، چاپ اول، 1356ش، ص 169.
  26. همان، ص170.
  27. مفيد، محمد بن محمد، كتاب المزار- مناسك المزار، همان، ص 48.

صفحه‌ها