عمر

خداي متعال فرمود:
"وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ في‏ كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرٌ"(1)
و عمر هيچ سال خورده‏اي به درازا نكشد و از عمر كسي كاسته نگردد، جز آن كه همه در كتابي نوشته شده است. و اين كارها بر خدا آسان است.
در پاسخ سوال مي بايست بگوييم اين يك بحث ساده نيست كه بشود در ضمن پاسخي كوتاه آن را به انجام رساند و شما را به مطالعه كتاب هايي كه در باره نحوه علم خدا و و مسايل مربوط به لوح محفوظ و نيز مباحث مربوط به اجل حتمي و مسمي و نيز اجل معلق نوشته شده است، راهنمايي مي كنيم.
ذكر اين نكته مناسب است كه همه ما انسان ها و ديگر موجودات، در سايه تدبير و حكمت الهي كه ناشي از علم خداي متعال است زندگي كرده و عمرمان به سر مي آيد و مقصود اصلي آيه شريفه اين است كه نظام عالم وجود تحت فرمان و سيطره حق متعال است و در باره عمر انسان ها اوست كه مي داند، چه كسي بيشتر يا كمتر عمر مي كند.
البته وجود حوادث كه باز هم در دايره علم اوست به طور قطع موجب ازدياد يا نقصان عمر مي شوند و اگر كسي كه هنوز حق زندگي دارد با اقدام به خودكشي از خودش سلب حيات كند، اين شخص در دايره علم الهي محكوم به نقصان عمر است و خودكشي نتجه كاستي عمر مي باشد كه انسان را وارد دروازه پايان زندگي مي كند.
خداي متعال در اين آيه شريفه و آيات مشابه، از علم خود نسبت به همه مخلوقاتش و نيز از مقدراتي كه براي آنان تقدير كرده است، سخن مي گويد.
معناي آيه خود گويا و روشن است همه وقايع و حوادثي كه بر نظام خلقت جاري مي شود، در ام الكتاب يا لوح محفوظ ثبت شده است و اوست كه قدرت محو و اثبات همه حوادث را دارد"يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ‏"(2)
محو و اثبات حوادث نيز ناشي از علم خداي متعال است و اگر مي بينيم انساني با دادن صدقه، نيكي به پدر و مادر و اقوام، يا خداي نا كرده خودكشي، عمرش طولاني تر يا كوتاه تر شد و زمان مرگش به تاخير يا تعجيل افتاد، ازعلم و آگاهي الهي و دايره محو و اثباتش به دور نيست و چنين است كه آيه شريفه مي فرمايد:" يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ"
در تفاسير نوشته شده است:
" وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ" معناي جمله اين است كه از عمر احدي كم نمي‏شود ..." إِلَّا فِي كِتابٍ"- منظور از اين كتاب، لوح محفوظ است، كه دگرگوني بدان راه ندارد، و در آن نوشته شده: عمر فلان شخص به پاداش فلان عملش زياد مي‏شود، و عمر آن ديگري به خاطر فلان عملش كم مي ‏گردد، و خلاصه كتابي كه نوشته‏ هايش تغيير نمي‏يابد، لوح محفوظ است، نه كتاب محو و اثبات كه آن مورد تغيير است. و سياق آيه مي ‏فهماند كه در مقام توصيف علم ثابت است.(3)
به هر حال كاستي عمر كه به معناي تقدير الهي است، همواره با نتايجي همراه است و پاسخ اين سوال معلوم است كه چرا از عمر او كاسته شد؟ چون اقدام به خودكشي كرد يا با بي احتياطي هاي مكرر در رانندگي كشته شد و مسايلي از اين قبيل. پس مرگ هاي اين چنيني، نتيجه كاستي عمر و اجل معلق است كه درآيه شريفه به آن اشاره شد، پس كسي كه خودكشي مي كند، خود كاستي عمر خود را فراهم كرده و خداي متعال مي داند كه فلان شخص با خودكشي عمري را كه مي بايست مي گذراند و سپس با اجل حتمي از دنيا مي رفت، آن را زودتر از موقع با در آغوش كشيدن اجل معلق، به پايان رساند و اين گونه كاستي عمرش به ثمر نشست.
پي نوشت ها:
1. سوره فاطر، آيه 11.
2. سوره رعد، آيه 39.
3. طباطبايي سيد محمد حسين،تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر، قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏17، ص 34.

آیا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را عمر کشته و اگر این چنین است چه اسنادی وجود دارد و به چه دلیلی حضرت فاطمه را به شهادت رساند؟

پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند.
در اين مورد نصوصى را از كتب اهل سنت نقل مى نماييم، تا روشن شود كه مسأله هتك حرمت خانه زهرا(ع) و رويدادهاى بعدى، يك امر تاريخى مسلّم است. با اينكه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت در كار بود، ولى به حكم اينكه (حقيقت شى نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخى به طور زنده در كتاب هاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است. در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرن هاى نخستين، تا عصر حاضر، در نظر مى گيريم.
1. ابن ابى شيبه و كتاب «المصنَّف»
ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنَّف به سند صحيح نقل مى كند:
انّه حين بويع لأبي بكر بعد رسول اللّه...؛
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به على و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!(1)
2. بلاذرى و كتاب «انساب الاشراف»
احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى كند.
انّ أبابكر أرسل إلى علىّ يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة... (2)؛
ابوبكر به دنبال على فرستاد تا بيعت كند، ولى على از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى است، وى در كتاب «الإمامة و السياسة» مى نويسد: انّ أبابكر رضي اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بيعته عند علي ...؛(3)
ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند. آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند. در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست !بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناك تر و دردناك تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا !پس از تو چه مصيبت هايى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسيد. وقتى مردم كه همراه عمر بودند، صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، على گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم... (4)
مسلّماً اين بخش از تاريخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسيار سنگين و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند. متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده، در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.
4. طبرى و تاريخ او
محمّد بن جرير طبرى (متوفاى 310) در تاريخ خود رويداد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند: أتى عمر بن الخطاب منزل علي ...؛
عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى كه گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى كشم. مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد، در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.(5)
اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت پذيرفت. حالا اين نوع بيعت چه ارزشى دارد؟ خواننده بايد خود داورى نمايد.
5. ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف كتاب «العقد الفريد» متوفاى (463 هـ ) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده، تحت عنوان كسانى كه از بيعت ابى بكر تخلف جستند مى نويسد:
فأمّا علي و العباس و الزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتى بعثت إليهم أبوبكر...؛
على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! در اين موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد! (6)
تا اين جا بخشى كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است، پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم!
مبادا اين تصوير پيش آيد كه آن ها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا على(ع) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملى ساختن چنين تهديدى نداشتند.
دنباله اين گفتار نشان مى دهد كه آن ها دست به اين جنايت بزرگ زدند!
يورش !
6. ابو عبيد و كتاب «الاموال»
ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در كتاب خود به نام «الأموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مى كند: عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: در بيمارى ابوبكر براى عيادت
وارد خانه او شدم. پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم، همچنان كه آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى كردم.
سه چيزى كه انجام داده ام و اى كاش انجام نمى دادم. عبارتند از:
«وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته؛(7)
اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم».
ابو عبيد هنگامى كه به اين جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مى گويد: كذا و كذا. اضافه مى كند كه مايل به ذكر آن نيستم!
هرگاه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته است؛ محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوى كه بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم كبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مى گويد: فرد معتبرى است(8) آن جا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد: اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم. يكي :هتك حرمت خانه فاطمه نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!(9)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر تحقّق يافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى كند:
در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از وي عيادت كنم، گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم و يكى از آن سه چيز اين است:
وودت انّي لم أكشف بيت فاطمة عن شي و إن كانوا اغلقوه على الحرب؛(10)
اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم ، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصيت هايى كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در كتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(ع)را نقل مى كند. او مى گويد: انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11)
عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!
10. مبرد در كتاب «كامل»
محمّد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادى (210-285) اديب و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را يادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نويسد:
آن گاه كه ابوبكر درحال احتضار گفت: فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً؛(13)
اى كاش هتك حرمت خانه زهرا را نمى كردم. در اين مورد سخن زيادى گفت!
مسعودى با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز اين جا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است!
12. ابن أبى دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)، كسى كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود». با توجه به اين موقعيت نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است. به نقل يكى بسنده مى كنيم:
«و الّذي نفس عمر بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فيها...؛قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست ! بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم».
عده اى كه از خدا مى ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(ص) را پس از او مى كردند، گفتند:
«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».
بى پروا فرياد زد: «باشد!!».
نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.
على(ع) پيدا شد...
طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!» (15)
اين بحث را با حديث ديگرى از «مقاتل ابن عطيّة» در كتاب الامامة و السياسة پايان مى دهيم . او در اين كتاب مى نويسد:
هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(ع) فرستاد. عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذيل اين روايت تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.
نتيجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد كه جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است.

پي نوشت ها:
1. المصنف، ابن أبي شيبة الكوفي، ج 8، ص572، 1409 - 1989 م، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السياسة،ص 12، چ مكتبة تجارية كبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاريخ طبرى، ج 2، ص443، چ بيروت.
6. عقد الفريد، ج 4، ص93، چ مكتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر كليات ازهرية؛ الأموال،ص 144، بيروت؛ ابن عبد ربه در عقد الفريد، ج 4، ص93.
8. ميزان الاعتدال،ج 2، ص195، چاپ اول، 1382 - 1963 م، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان.
9. معجم كبير طبرانى، ج 1، ص62، شماره حديث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
10. عقد الفريد،ج 4،ص93، چ مكتبة الهلال.
11. الوافي بالوفيات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بيروت. در ترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل و النحل،ج 3، ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب، ج 2، ص301، چ دار اندلس، بيروت.
14. ميزان الاعتدال، ج 3، ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابى طالب، ج 4، ص276-277، بي تا، بي جا.
16. كتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تأليف مقاتل بن عطيّة كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چ بيروت، مؤسّسة البلاغ.
موفق و موید باشید

آیا دختر امام علی علیه السلام (ام کلثوم) با عمربن خطاب خلیفه دوم ازدواج کرده است؟ اهل سنت این مسئله را مطرح می کنند که اگر علی (ع) با خلفا مشکلی داشته است و عمر و ابوبکر قاتل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بوده اند پس چرا امام (ع) دختر خود را اجازه داده است تا با عمر ازدواج کند؟

پاسخ:
در این خصوص به گفتار زیر توجه فرمایید:
شيخ مفيد اين ازدواج را نمي‌پذيرد و معتقد است که اين گزارش توسط زبير بن بکار(1) نقل شده که مورد وثوق نيست. افزون بر اين، او از دشمنان علي(ع) به حساب مي‌آيد و در مطالبي که به بني هاشم نسبت مي‌دهد، قابل اعتماد نيست. متن روايت به صورت‌هاي مختلف و گاهي متضاد نقل شده که به آن اشاره مي‌شود:
أ) علي(ع) متولي عقد ازدواج بود.
ب) عباس، عموي علي، متولي ازدواج شد.
پ) بعد از اينکه بني هاشم مورد تهديد قرار گرفتند، اين ازدواج انجام شد.
ت) اين ازدواج از روي اختيار و بدون تهديد انجام شد.
ث) فرزندي به نام زيد، از اين وصلت به وجود آمد.
ج) زيد، زنده ماند و صاحب نسل شد.
ح) زيد و مادرش (ام‌کلثوم) در زمان عمر کشته شدند، به گونه‌اي که معلوم نشد کدام يک زودتر درگذشتند.
خ) ام کلثوم بعد از عمر، زنده بود.
د) عمر، مهريه او را چهل هزار درهم قرار داد.
ذ) عمر، مهريه را چهار هزار درهم قرار داد.
ر) عمر، مهريه را پانصد درهم معيّن کرد.
مرحوم شيخ مفيد چنين نتيجه‌گيري مي‌کند که وجود اين همه اختلاف، موجب بطلان گزارش مي‌گردد.
وي مي‌فرمايد: اگر اين روايت صحيح باشد (و چنين ازدواجي محقق گرديده باشد) باز با مذهب شيعه منافاتي ندارد.(2) سيد مرتضى، شاگرد برجسته شيخ مفيد معتقد است اين ازدواج از روي اختيار نبود. سپس وي رواياتي را که دلالت بر اضطرار دارد، يادآور مي‌شود و در پايان مي‌فرمايد: حليت و حرمت هر کاري بستگي دارد به اينکه دليلي از دين و شريعت بر آن وجود داشته باشد. کار اميرالمؤمنين، از نظر ما حجت و دليل شرعي است.(3)
از مطالب مرحوم سيد مرتضى استفاده مي‌شود که وي وقوع اين ازدواج را پذيرفته، ولي دليل آن را اضطرار و تهديدهايي مي‌داند که متوجه بني‌هاشم شده بود. علامه مجلسي بر اين عقيده است که انکار اين واقعه از سوي شيخ مفيد شگفت‌انگيز است. مجلسي بر اين باور است که شايد منظور شيخ مفيد اين بوده که اين موضوع از طريق اهل سنت قابل اثبات نيست،(4) چون رواياتي که از طريق آنان وارد شده، بسيار متفاوت و متضاد است! آن گاه مرحوم مجلسي مي‌گويد: بهترين و اساسي‌ترين پاسخ به اين پرسش آن است که گفته شود اين کار به جهت تقيه و اضطرار انجام شد! سپس مي‌فرمايد: دور از ذهن نيست که چنين بوده، چون خيلي از کارهاي حرام، در حال ضرورت و ناچاري، حکم آن تغيير مي‌کند و گاهي مبدّل به وجوب مي‌شود.(5) جعفر شهيدي مي‌نويسد: ام‌کلثوم دومين دختر علي(ع) که مادرش حضرت زهرا(س) بود، در سال هشتم هجري متولد شد. در سال هفدهم با عمر ازدواج کرد. چون عمر کشته شد، با عون فرزند جعفر و پس از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد. ام‌کلثوم از عمر پسري به نام زيد آورد.(6) سيد محسن امين بر اين باور است، حضرت علي(ع) دو دختر به نام ام کلثوم داشته، مادر يکي از آنان حضرت فاطمه(س) و مادر دومي، زن ديگري بود. آن که با عمر ازدواج کرد، مادرش فاطمه(س) نبود و پيش از واقعه کربلا، در مدينه درگذشت. آن ام‌کلثوم که در کربلا حضور داشت و در کوفه خطبه خواند، مادرش حضرت زهرا(س) مي‌باشد.(7) آقاي سامي الغريري بر اين عقيده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خليفة اوّل (ابو بکر) بود، که قلم به دستان مزدور چنين وانمود کردند که دختر علي(ع) است.(8) در فروع کافي، بحث طلاق، در مورد عِدّة زني که شوهرش از دنيا رفته، دو روايت يکي توسط معاويه ابن عمار(9) و ديگري توسط سليمان بن خالد،(10) از امام صادق(ع) نقل شده که محتواي هر دو اين است: چون عمر درگذشت، حضرت علي(ع) نزد ام‌کلثوم رفت و او را به خانه خود برد از اين دو روايت استفاده مي‌شود که ام‌کلثوم، دختر علي(ع) بود، اما اين که مادرش چه کسي بود در روايت به آن اشاره نشده است. مرحوم مجلسي روايت اوّل را موثق و روايت دوم را صحيح مي‌شمارد. با اين ديدگاه‌هاي بسيار متفاوت و اينکه برخي در گذشت ام کلثوم را پيش از شهادت امام مجتبي (ع) ذکر کرده اند، اظهار نظر قطعي، در اين باره بسيار مشکل است، ولي به نظر می رسد اگر اين ازدواج انجام شده باشد، با ميل و رغبت انجام نگرفته، اما چه ضرورت‌هايي مي‌توانست آن را توجيه نمايد، با قاطعيت نمي‌توانيم اظهار نظر کنيم. ولي اگر اين کار انجام شده باشد مصلحت مهمي در آن بوده که امام اين وصلت پذيرفته، هرچند ما از آن آگاه نباشيم.بنا براین یا این کار نشده واگر شده یا به جهت اجبار یا مصلحت بوده ودلیلی نمی شود که ان حضرت با خلفا مشکلی نداشته است .برای اگاهی بیشتر به کتاب ،فروغ ولایت از ایت الله سبحانی ،مراجعه نمائید .

پي‌نوشت‌ها:
1. ابو عبدالله، زبير بن ابي بکر بن عبدالله بن مصعب، در زمان معتصم عباسي از سوي وي عهده‌دار قضاوت در مکه بود. در سال 256 درگذشت. (تاريخ بغداد، ج 8، ص 467.)
2. مصنفات المفيد، ج 7 (المسائل السرويه) ص 86 ـ 90، محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1366 چاپ اول، ج 20، ص 43 .
3. مرآة العقول، ج 20، ص 44.
4. همان.
5. همان، ص 45.
6. جعفر شهیدی، زندگاني حضرت فاطمه(س)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 263 ـ 264.
7. محسن امين، اعيان الشيعه، تحقيق سيد حسن امين، بيروت ،دارالتعارف للمطبوعات، 1418، چاپ پنجم، ج 2، ص 12.
8. علي بن محمد، ابن صباغ مالکي، الفصول المهمه في معرفة الأئمة، تحقيق سامي الغريري، انتشارات دار الحديث، ج 1، پاورقي، ص 647.
9. فروع کافي، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، دار الکتب الاسلاميه 1388، چاپ دوم، ج 6، ص 115.
10. همان، ح 2.

سلام، سؤالاتی من در مورد شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هست اینکه:

1- می گویند عمر و یاران ملعونش به خانه حضرت فاطمه(س) رفته اند و فریاد زده اند که هر کس در خانه است بیرون بیاید و گرنه خانه را آتش می زنیم و حضرت فاطمه(س) به حیاط خانه می آید و ماجراهای دردناک پیش می آید مانند سقط جنین و تازیانه زدن وجود مبارک ایشان تا چقدر درست هست؟

2- چرا حضرت علی (ع) قبل از اینکه حضرت فاطمه (س) به حیات خانه بروند خود به آنجا نرفتند تا آن ماجراها پیش نیایند؟

3- اینکه چرا هیچکدام از مردم و اصحاب پیامبر به این قضایا اعتراض نکردند و اینکه چرا این همه در تاریخ این ماجرا ضد و نقیض آمده است؟

پاسخ:
پرسش هاي شما سه بخش است.
بخش نخست:
واقعي بودن مستندات شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) كه در اين باره بايد گفت "
آنچه نقل کرده اید. كمتر در يك نقل معتبر به تنهايي وجود دارد. اما نقلهاي بسياري كه هر كدام در بردارنده بخشي از جريان شهادت ان حضرت است از طريق فريقين به ما رسيده است.
براي آگاهي از مستندات اين ماجرا از منابع اهل سنت به اين لينك مراجعه نماييد:http://www.pasokhgoo.ir/node/55820
بخش دوم:
چرا امام علي (علیه السلام) پشت درب نرفتند؟
علی(ع) حضرت فاطمه(س) را به پشت در نفرستاد، بلکه حضرت زهرا(س) خودش پشت در خانه رفت. در روایت آمده که چون مأموران خلیفه در خانه علی(ع)آمدند تا امام را برای بیعت کردن با ابوبکر از خانه بیرون آورند، حضرت زهرا(س) که تصور می کرد آنان بدون اجازه و اذن دختر پیامبر وارد خانه نمی شوند، پشت در آمد و با آن جماعت گفتگو کرد.
آنان را از مخالفت ورزیدن با سفارش پیامبر و آزار رساندن به اهل بیت برحذر نمود. همان طور که حضرت زهرا(س) با آنان سخن می گفت و نسبت به ظلمی که به وی شده، شکایت را به پدر می برد، مأموران خلیفه، در خانه را آتش زدند و در را شکستند و در را به سینه حضرت زدند.(1)
مرحوم فیض کاشانی می نویسد: فاطمه (س) خود را پشت در قرار داد تا از صدمه در امان بماند که خلیفه دوم در را فشار داد و فاطمه(س) بین در و دیوار قرار گرفت.(2)
بنا براین حضرت زهرا(س) برای این که مهاجمان به احترام دختر پیامبر وارد خانه نشوند، پشت در رفت، نه اینکه علی(ع) او را پشت در فرستاده باشد.
بخش سوم:
چرا اصحاب در برابر اهانت به حضرت زهرا دفاع نكردند؟
اما به طور کلی عدم دفاع از سوي امام علي و اصحاب به صورت علنی و آشکار، ممکن است مبتنی بر دو عامل زیر باشد:
1- عدم قدرت دفاع:
تاریخ نشان می دهد که فاطمه (س) به دفاع از ولایت پرداخت، از این رو هنگامی که به خانه علی(ع) هجوم بردند و قصد بردن ایشان به مسجد جهت بیعت را داشتند، فاطمه (س) به دفاع از ساحت مقدس امام پرداخت و علی(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا را نداشت. اصحاب با مشاهده وضعيتي كه براي خاندان پيامبر به وجود آمده بود ترس از آن داشتند كه متهم به بيعت شكني شوند از اين رو به مانند امام علي سكوت نمودند.
در تاريخ اين گونه نقل شده كه هنگامي كه تهديد به آتش كشيدن خانه نمودند برخي از همراهان عمر به او گفتند مي داني در خانه كيست؟ در خانه فاطمه دختر پيامبر است. وي در جواب گفت در خانه هر كس كه باشد خانه را به آتش خواهم كشيد.(3)
با چنين وضعي چگونه مي توان انتظار داشت كه اصحاب اعتراض كنند؟.
2- تکلیف گرایی:
شاید یکی از علل عدم دفاع امام و اصحابشان آن باشد که حضرت مأمور به صبر و سکوت بود که در آن حکمت و مصلحت وجود داشت. امام 25 سال در برابر خلفا سکوت کرد و دست به قیام نزد. او علل عدم قیام را حفظ دین و حفظ وحدت اسلامی و رعایت مصالح جهان اسلام دانست.
دین خداوند بزرگ ترین امانت از جانب خدا و رسول نزد علی بود ومی بایست این امانت را حفظ کند.
استاد شهید مطهری به نقل از ابن ابی‏ الحدید، می‏ نویسد: «روزی فاطمه(س) علی (ع) را دعوت به قیام می‏ کرد. در همین حال فریاد مؤذّن بلند شد که: «اشهد انّ محمّداً رسول اللّه .» علی به زهرا فرمود: آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: سخن من جز این نیست.»(4)
چه بسا برخي از اصحاب علي (ع) پيرامون اين مسئله پيشنهادهايي به علي داشته اند. اما امام علي نيز به آنها توصيه صبر نموده باشد.

پی نوشت ها:
1. علی بن حسین مسعودی ، اثبات الوصیه, قم، بصیرتی، ص124.
2. فيض كاشاني، نوادر الاخبار، ص 183؛ شیخ جواد طبسی. حیاة الصدیقه فاطمه، ص201، بوستان کتاب قم، 1381.
3. الامامه و السياسه، أبو محمد بن عبد الله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري - متوفي 276 ه.ق، ج1، ص16.
4. شهيد مطهري، سیری در نهج البلاغه، ناشر صدرا، ص 184.

در یک مناظره بین شیعه و سنی شنیدم که عالم سنی گفت: "امام علی چند روز بعد از ماجرای سقیفه و به همراه عباس (عموی پیامبر) با ابوبکر و عمر بیعت کردند و خودشون در بیعت کردن پیشقدم شدند اما امام علی(ع) تنها انتظاری که داشته، انتظار مشاوره با ابوبکر و عمر بوده." درباره منبعش دقیقا حضور ذهن ندارم اما گمون کنم معتبر بوده که تو مناظره ای بین شیعه و سنی مطرح شد. آیا همچین موردی سندیت داره و صحیحه؟

پاسخ:
چنين سخني كه امام علي (علیه السلام) در بيعت، چشم داشت مقام مشاوره اي داشته، سخني نادرست است. آن حضرت حتي از پذيرش مسئوليت و حضور و شركت در جنگ هاي دوران خلفا إباء داشت با آنكه سعي در متقاعد كردن او براي فرماندهي و يا شركت در جنگ داشتند. بله گاهي مشاوره مي داده و آن هم به جهت حفظ اسلام ومسلمين است.
امام علي با خلافت آنان مخالف بوده و با آنان در آغاز بيعت نكردند تا آنكه مجبور به بيعت شدند.
زيرا امام ادعاي جانشيني داشته است.
شواهد اين كه امام با خلافت ابوبكر مخالف بودند و خود ادعاي جانشيني داشته بسيار است كه ما به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
رفتار و گفتار حضرت نشان مى‏ دهد که ایشان پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز کسى را براى خلافت شایسته‏ تر از خود نمى‏ دانسته‏ اند.
امام علی -طبق گفته «ابن قتیبه دینوری»- شب‌ها حضرت فاطمه را سوار بر چهارپایانی می­ کرد و در مجالس انصار می­ گردانید. فاطمه(س) از آن‌ها می­ خواست از امام علی پشتیبانی کنند. آنان در پاسخ می‌گفتند:
ای دختر رسول خدا! بیعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمی‌توانیم نقض بیعت کنیم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما می­ آمد، به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم. (1)
حضرت هنگام به خلافت رسیدن و پس از مخالفت طلحه و زبیر به ایشان مى‏ فرماید:
«فَوَاللَّهِ ما زِلْتُ مَدْفوعا عَنْ حَقّى، مُستَأثَرا عَلى، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیه ُ(2)؛ سوگند به خدا! همواره از حق خویش محروم ماندم. از هنگام وفات پیامبر تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگرى اختصاص داده‏ اند».
حضرت، در خطبه سوم نهج البلاغه، موسوم به شقشقیه نیز حقانیت خود را براى جانشینى پیامبر این گونه بیان مى‏ فرماید:
آگاه باشید به خدا سوگند! فلانى (ابن ابى قحافه، خلیفه اول ابابکر) جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى‏ دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به سنگ آسیاب که دور آن حرکت مى‏ کند. او مى‏ دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است. مرغان دور پرواز اندیشه‏ ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت را رها کرده، دامن جمع نمودم و از خلافت کناره‏گیرى کردم. همواره در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان‏ زا و تاریکى که به وجود آورده‏ اند، صبر پیشه سازم؟ محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، مردان با ایمان را تا قیام قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى‏ دارد! پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه‏ تر دیدم. پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى‏ نگریستم که میراث مرا به غارت مى‏ برند(3).
در خصوص بیعت امام علی (ع) با ابابکر اختلاف نظر وجود دارد. اختلاف در زمینه بیعت و عدم بیعت امام با ابوبکر و تاریخ و چگونگی بیعت حضرت می باشد. برخى معتقدند که حضرت در ابتداى کار و قبل از وفات فاطمه زهرا(س) بیعت نمود. عده کثیرى بر این باورند که علی(ع) بعد از رحلت جانگداز فاطمه(س) بیعت کرد. صاحب اعیان الشیعه مى گوید: بعضى از روایات دلالت دارد که علی(ع) همان روزى که ایشان را به مسجد بردند،بیعت کرد، ولی اکثر روایات دلالت دارند که ایشان شش ماه بعد و پس از وفات فاطمه(س) بیعت کرد (4).
در برخی کتاب های اهل سنت آمده است که امام پس از رحلت حضرت زهرا با ابابکر بیعت نمود.(5) در مجموع دلالت اکثر روایات و نتیجه ‌تحقیق علما بر این است که حضرت پس از رحلت فاطمه زهرا بیعت نمود. البته بیعت بر اساس آن نبوده است که حضرت حکومت ابابکر را مشروع می دانست. بلکه بیعت حضرت جهت مصالح و حفظ دین بود؛ برخی باور دارند که بیعت امام با خلفا اجباری یا مصلحت در آن بوده است.
برای آگاهی بیش تر به کتاب ،فروغ ولایت، از آیت الله جعفر سبحانی مراجعه نمائید.

پي نوشت ها:
1. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، تحقيق خليل المنصور، دار الكتب العلميه، بيروت، ص 16.
2. نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 6.
3 . همان، خطبه 3.
4. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات،1418 ه ق، چاپ پنجم، تحقیق سید حسن امین، ج2، ص171.
5. تاریخ الطبرى، محمد بن جریر طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه ،1358، ج 2، ص 448.

موضع و نقش امام علی و فرزندان ایشان (علیهم السلام) در جنگ اعراب با ایران در زمان عمر چه بوده است؟

پاسخ:
در اسلام جنگ به منظور کشورگشایی و قدرت گرایی جایز نیست. آن دسته از جنگ های خلفا که جنبه کشورگشایی داشت، غیر مشروع بود لذا مورد تأیید امام علی (علیه السلام) نبود و حضرت اصل این جنگ ها را تأیید نمی کرد. خود نیز درآنها نقثش نداشت از این رو می توان گفت: امام با اصل فتوحات خلفا -ازجمله جنگ ایران و اعراب- موافق نبود. البته در حین جنگ ها و یا بعد از آن شرایط به گونه ای فراهم می شد که امام با خلفا همکاری می نمود. همکاری تنها در حد مشورت و راهنمایی بود.(1) اگر امام در این حد با خلفا همکاری نمی کرد، زیر سؤال می رفت که امام در برابر مصالح جهان اسلام بی اعتنا می باشد. همکاری امام در راستای مصالح جهان اسلام بود، نه به معنای تأیید حکومت خلفا و تأیید مشروعیت جنگ. جنگ ها هم آثار مفید و سازنده داشت و هم آثار منفی. از آن جهت که برخی آثار مفید را در پی داشت، مورد تأیید امام بود، اما از سوی دیگر به دلیل اینکه جنگ ها برخی از شرایط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و برخی پیامد های منفی را در پی داشت، امام مخالف بود. در اسلام جنگ هايي كه مورد تأييد است که به منظور حاکمیت دین خدا، دفاع از اسلام و مظلومان، رستگاري، آزادي و آزادگي بشريت صورت گیرد، از این رو پیامبر (ص) باشعار «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» مردم را به راه رستگاري رهنمون سازد. جنگ‏ هاي پيامبر(صلی الله علیه و آله) براي رفع موانع، هدایت مردم و دفاع صورت می گرفت. به عبارت دیگر اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏ داند:
1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي.
2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏ كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.
3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏ توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد. (2) بدینسان امام علی (ع) به آن دست از جنگ ها مو افق بود که بر اساس شرایط و ضوابط اسلام صورت گیرد.
در دوره كوتاه خلافت ابوبكر وجود شورش‏ هاى گسترده، ظهور پيامبران دروغين، وجود مانعين زكات و جنگ‏ هاى رده موجب شد تا ابوبكر مجال فراوانى براى دستيابى به فتوحات چشمگيرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد. لشكر كشى‏ هاى وى را تنها مى‏ توان در مصاف با روميان و ايرانيان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(3) امام على (ع) كه به سبب مهارت‏ هاى فراوان جنگى و فداكارى‏ هاى بى نظيرش در جنگ‏ هاى بدر، احد، خندق و خيبر كارنامه بسيار درخشانى از خود به يادگار گذاشته بود، نمى‏ توانست مورد غفلت و بى توجهى خليفه و كارگزارانش قرار گيرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مى‏ توانست اين سؤال را در اذهان مسلمانان برانگيزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمين‏ هاى كفر و شرك رسيده است، بى‏ اعتنا يا منزوى باشد؟ همه مى‏ دانستند كه علّت اين امر، ترس او از مرگ يا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخيزند، او نمى‏ ترسد و ميدان نبرد را رها نمى‏ كند.(4) از اين رو خليفه و يارانش مى‏ كوشيدند با شركت حضرت در فتوحات از يك سو زمينه طرح چنين پرسش و ابهامى را از بين ببرند، نيز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامى را در اذهان بسيارى از هوادارانش مستحكم سازند و از مهارت‏ هاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گيرد. اما سياست حضرت در اين جريان، سياست بينابين بود. از سويى امام نمى‏ خواست با حضور خود در جنگ‏ ها بر سياست‏ هاى خليفه مهر تأييد بزند و مؤيد خلفا باشد؛ و از جهتى هم نمى‏ خواست سپاهيان اسلام شكست بخورند، حضرت در اين ماجرا موضعى «بى طرفانه» و يا حداكثر «مشاورانه» را اتخاذ نمود. طبق بعضى از گزارش‏ هاى تاريخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظرخواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذيرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذيرفت. حضرت فرمود: «چه خليفه خود به اين نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد شد؛ زيرا از پيامبر(ص) شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام، خليفه را به صبر و استقامت سفارش نمود. ابوبكر در حالى كه از شنيدن چنين خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروى از فرماندهانشان امر كرد.(5) دردوره ده ساله خلافت عمر، موضعى كه امام در برابر فتوحات اين دوره اتخاذ نمود، همانند موضعى بود كه در دوره خلافت ابوبكر اتخاذ نمود؛ يعنى نه تأييد مشروعيت حكومت و نه موضعى كه موجب تضعيف روحيه سپاهيان اسلام گردد. عمر كوشيد امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت داشته باشد. عمر گفت: آن كيست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببين كه او به اين كار تمايل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاكره كرد، امّا على(ع) اين را خوش نداشت و رد كرد. (6)
در باره حضور امام حسن وامام حسين (علیهما السلام) درجنگ اعراب و ایران می توان گفت: از منابع معتبر استفاده می‌شود که امام حسن و امام حسین (ع) در فتح ایران شرکت نکرده‌اند. بنا بر نقل، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین (ع) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند.(7) بیش تر مطالبی که مورخان در باره جنگ‌های صدر اسلام نوشته‌اند، از تاریخ طبری می‌باشد، که پذیرش هر کدام نیاز به بررسی دقیق دارد. طبری مطالب تاریخی را از راویان مختلف نقل می‌کند که برخی دروغگو و غیر موثق بوده‌اند، از جمله سیف بن عمر که خیلی از مطالب مربوط به جنگ‌های ایران و عرب‌ها و مطالبی را که از علی و فرزندان وی در این باره نقل شده، از طریق وی است. جواد علی (از مورخان) معتبر می‌گوید: طبری در استفاده از مآخذ، اصول اهل حدیث را در نظر نگرفته و از چهره‌های ضعیف هم روایت کرده است. او روایات سیف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبری هم نظر مساعدی نسبت به وی ندارد، نقل می‌کند.( 8) بر این اساس اگر در برخی از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسین (ع) در جنگ ایران و مسلمانان آمده است، واقعیت ندارد.
دراین خصوص به منابع زیر مراجعه فرمایید:
- مجله «تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی (ع) در برابر فتوحات خلفا.
- جعفر مرتضي عاملي ،تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن (ع).

پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق،الخصال، ترجمه جعفرى، نسيم كوثر ج‏ 2، ص 69، شیخ مفید، الاختصاص، ص 173.
2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1379ش، ج 2، ص 283.
3. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.
4. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
5. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81، تاريخ يعقوبى،. بيروت ، دار صادر، ج 2، ص 133.
6. مسعودى، مروج الذهب، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409، ج 2، ص 310.
7. احمد زمانی، حقایق پنهان،. دفتر تبلیغات ،1378 ، چاپ دوم . ص 117.
8. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا (ص)، ص 124.

چرا امام علی (علیه السلام) دخترشان را به عقد عمر درآوردند در صورتی که عمر خلافت را غصب کرده و باعث شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز شده بود؟

پاسخ:
اهل سنت، نوعاً این مطلب را در کتاب های خود آورده اند؛ ولی علما و مورخان شیعه در این باره اختلاف نظر دارند.
شيخ مفيد، از بزرگان شيعه و از مورخان و فقها و متکلمان برجسته، اين ازدواج را نمي‌پذيرد. وی معتقد است که اين گزارش توسط زبير بن بکار (1) نقل شده که مورد وثوق نيست. افزون بر اين، او از دشمنان علي(ع) به شمار مي‌آيد. در مطالبي که به بني هاشم نسبت مي‌دهد، قابل اعتماد نيست. متن روايت به صورت‌هاي مختلف و گاهي متضاد نقل شده که به آن اشاره مي‌شود:
1. علي (ع) متولي عقد ازدواج بود.
2. عباس، عموي علي، متولي ازدواج شد.
3. بعد از اين که بني هاشم مورد تهديد قرار گرفتند، اين ازدواج انجام شد.
4. اين ازدواج از روي اختيار و بدون تهديد انجام شد.
5. فرزندي به نام زيد، از اين وصلت به وجود آمد.
6. زيد، زنده ماند و صاحب نسل شد.
7. زيد و مادرش (ام‌کلثوم) در زمان عمر کشته شدند؛ به گونه‌اي که معلوم نشد کدام يک زودتر درگذشتند.
8. ام کلثوم بعد از عمر، زنده بود.
9. عمر، مهريه او را چهل هزار درهم قرار داد.
10. عمر، مهريه را چهار هزار درهم قرار داد.
11. عمر، مهريه را پانصد درهم معيّن کرد.
مرحوم شيخ مفيد چنين نتيجه‌گيري مي‌کند که وجود اين همه اختلاف، موجب بطلان گزارش مي‌گردد.
وي مي‌فرمايد: اگر اين روايت صحيح باشد (و چنين ازدواجي محقق گرديده باشد)، باز با مذهب شيعه منافاتي ندارد. (2)
سيد مرتضى، شاگرد برجسته شيخ مفيد معتقد است اين ازدواج از روي اختيار نبود. سپس وي رواياتي را که دلالت بر اضطرار دارد، يادآور مي‌شود و در پايان مي‌فرمايد: حليت و حرمت هر کاري بستگي دارد به اين که دليلي از دين و شريعت بر آن وجود داشته باشد. کار امير مؤمنان، از نظر ما حجت و دليل شرعي است. (3)
از مطالب مرحوم سيد مرتضى استفاده مي‌شود که وي وقوع اين ازدواج را پذيرفته، ولي دليل آن را اضطرار و تهديدهايي مي‌داند که متوجه بني‌هاشم شده بود.
علامه مجلسي بر اين عقيده است که انکار اين واقعه از سوي شيخ مفيد، شگفت‌انگيز است. مجلسي بر اين باور است که شايد منظور شيخ مفيد اين بوده که اين موضوع از طريق اهل سنت قابل اثبات نيست؛ (4) چون رواياتي که از طريق آنان وارد شده، بسيار متفاوت و متضاد است! آن گاه مرحوم مجلسي مي‌گويد: بهترين و اساسي‌ترين پاسخ به اين پرسش آن است که گفته شود اين کار به جهت تقيه و اضطرار انجام شد!
سپس مي‌فرمايد: دور از ذهن نيست که چنين بوده، چون خيلي از کارهاي حرام، در حال ضرورت و ناچاري، حکم آن تغيير مي‌کند و گاهي مبدّل به وجوب مي‌شود. (5)
دکتر سيد جعفر شهيدي، نويسنده و پژوهشگر معاصر، مي‌نويسد: ام‌کلثوم دومين دختر علي (ع) که مادرش حضرت زهرا(س) بود، در سال هشتم هجري متولد شد. در سال هفدهم با عمر ازدواج کرد. چون عمر کشته شد، با عون فرزند جعفر و پس از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد.
ام‌کلثوم از عمر پسري به نام زيد آورد.(6)
نويسنده اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بر اين باور است که حضرت علي (ع) دو دختر به نام ام کلثوم داشته است. مادر يکي از آنان، حضرت فاطمه(س) و مادر دومي، زن ديگري بود. آن که با عمر ازدواج کرد، مادرش فاطمه (س) نبود و پيش از واقعه کربلا، در مدينه درگذشت.
آن ام‌کلثوم که در کربلا حضور داشت و در کوفه خطبه خواند، مادرش حضرت زهرا (س) مي‌باشد. (7)
آقاي سامي الغريري که الفصول المهمه ابن صباغ مالکي را تحقيق کرده، بر اين عقيده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خليفه اوّل (ابو بکر) بود که قلم به دستان مزدور چنين وانمود کردند که دختر علي (ع) است. (8)
در فروع کافي، بحث طلاق، در مورد عِدّه زني که شوهرش از دنيا رفته، دو روايت - يکي توسط معاويه ابن عمار(9) و ديگري توسط سليمان بن خالد (10) - از امام صادق (ع) نقل شده که محتواي هر دو اين است: چون عمر درگذشت، حضرت علي(ع) نزد ام‌کلثوم رفت و او را به خانه خود برد.
از اين دو روايت استفاده مي‌شود که ام‌کلثوم، دختر علي (ع) بود؛ اما اين که مادرش چه کسي بود، در روايت به آن اشاره نشده است.
مرحوم مجلسي روايت اوّل را موثق و روايت دوم را صحيح مي‌شمارد.
با اين ديدگاه‌هاي بسيار متفاوت و اين که برخي در گذشت ام کلثوم را پيش از شهادت امام مجتبي (ع) ذکر کرده اند، اظهار نظر قطعي در اين باره بسيار مشکل است؛ ولي مسلّم است اگر اين ازدواج انجام شده باشد، با ميل و رغبت انجام نگرفته است. اما در خصوص این که چه ضرورت‌هايي مي‌توانست آن را توجيه نمايد، با قاطعيت نمي‌توانيم اظهار نظر کنيم. ولي اگر اين کار انجام شده باشد، مصلحت مهمي در آن بوده که امام اين وصلت پذيرفته است؛ هرچند ما از آن آگاه نباشيم.
محدث قمی در این خصوص می نویسد: اصحاب معتقدند که امام(ع) بعد از دفاع بسیار و امتناع شدید و عذر خواستن به صورت های گوناگون، چون با تهدید عمر مواجه شد که بر ضد حضرت به تهمت دزدی شاهد اقامه کند و دستش را قطع خواهد کرد، به ناچار در ازدواج دخترش کار را به ابن عباس واگذار کرد و او وی را به عقد عمر در آورد. (11)

پي‌نوشت‌ها:
1. ابو عبدالله، زبير بن ابي بکر بن عبدالله بن مصعب، در زمان معتصم عباسي از سوي وي عهده‌دار قضاوت در مکه بود. در سال 256 درگذشت. (تاريخ بغداد، ج 8، ص 467).
2. مصنفات المفيد، ج 7 (المسائل السرويه)، ص 86 ـ 90؛ محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، ج 20، ص 43، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1366 چاپ اول.
3. مرآة العقول، ج 20، ص 44.
4. همان.
5. همان، ص 45.
6. دکتر سید جعفر شهیدی، زندگاني حضرت فاطمه(س)، ص 263 ـ 264.
7. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، تحقيق سيد حسن امين، ج 2، ص 12، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418، چاپ پنجم.
8. علي بن محمد، ابن صباغ مالکي، الفصول المهمه في معرفة الأئمة، ج 1، پاورقي، ص 647، تحقيق سامي الغريري، انتشارات دار الحديث.
9. محمد بن یعقوب کلینی، فروع کافي، تحقيق: علي اکبر غفاري، ج 6، ص 115، ح 1، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1388، چاپ دوم.
10. همان، ح 2.
11. سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 6، ص 385.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.